سوال های نفس گیر از اهل سنت

تب‌های اولیه

234 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مفتقر;285443 نوشت:


برای ما توضیح بدید این مومنینی که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟

پیامبر صبح روز دوشنبه 28 صفر ارتحال نمود. چون کسی نمی توانست امامت جماعت نماز بر ایاشن را داشته باشد، لذا مؤمنین هریک باید جدا گانه بر ایشان نماز بخوانند.
این که پیامبر آن روز دفن شد و یا روز بعد و یا روز بعدترش شیعه هم در این زمینه اتفاقی ندارد.
چون علی درب خانه ایستاده بود و مؤمنین را ده نفر ده نفر به داخل راه می داد تا نماز بخوانند و این عمل شاید سه روز طول کشیده باشد.
مراسم تشییع هم نبود چون پیامبر در همانجا که ارتحال نمود دفن شد.
در همان روز اول عده ای در سُقَیفه بنی ساعده که با توچه به ظبتش (به صورت صیغه مصغّر) مکان مسقف کوچکی بود که قبیله بنی ساعده که تیره ای از خزرجی ها بودند و سعد بن عباده رییس خزرجیها نیز از همین تیره بود، در آنجا جمع می شدند و مسائل قبیله اشان را به شور می نشتند. روز ارتحال پیامبر هم آنجا جمع شدند تا درباره خلیف بعد از پیامبر بحث کنند که عمر و ابوبکر و چند نفر دیگر و همچنین بعضی از بزرگان قبیله اوس هم شنیدند و در آن جمع حضور پیدا کردند.
بعد که زمان دفن پیامبر رسید باید مسلمین چه می کردند که نکردند؟ قبر حضرت در یک اتاق کوچک و علی نیز مراقب بود ازدحام نشود و تنها به بعضی اجازه داد در اتاق بیایند و البته تاریخ درباره این که این افراد چه کسانی بودند و اصلا چند نفر بودند و چه کسانی داخل قبر شدند، اختلاف نظر دارد. اگر خواستید من مشروح این اختلافات را برایتان می آورم.
از علمایتان بپرسید کدام یک از بخشهایی که من گفتم قبول ندارند؟ یعنی چه مردم مدینه پیامبر را رها کردند و رفتند سراغ تعیین خلافت؟ مردم مدینه در باره ارتحال حضرت چکار باید می کردند که نکردند.
کاشک موضوع این تاپیک اجازه می داد تا مستندات تاریخی را در باره تأثیر بسیار اندوه بار ارتحال پیامبر را بر مردم مدینه و بخصوص بعضی از اصحاب برایتان می گفتم.
متأسفانه آنچه می شنویم می گوییم و آنچه می خوانیم نقل می کنیم و کاشک قبل از آن فکر می کردیم.
علی بن ابیطالب آن شاهین سخن و حکمت می گوید: برای دروغگو بودنت همین بس که آنچه می شنوی نقل کنی!

مفتقر;285524 نوشت:
با سلام خدمت کاربرد جویا
اون عدد 10000000 یه مثال بود:Cheshmak:در مثل جای مناقشه نیست که نرخ تعیین کردید.
ولی جالب بود که تو تمام پستم هیچ مطلبی رو نخوندین و ندیدین و فقط همین عدد رو دیدید...
اشکال نداره بگذریم.... قضاوت با خوانندگان ....
به خاطر صحبت استاد اندیشمند کوتاه میام
فقط یه سوال ساده اهل سنت اهل کدوم سنتند؟؟
اهل سنت ابابکر؟ یا اهل سنت عمر؟ یا اهل سنت رسول(ص)؟
چجور به قول کاربر جویا عقلی بپذیریم که تمام مردم سنت عمر و ابوبکر رو قبول کردند و به سنت رسول(ص) توجهی نکردند با این همه آیه ای که در وصف مومنون نازل شده؟؟؟


خالا کی گفته من سنیم؟ بسیار خبط کردند و جفا نمودند آنهایی که به قول شما از ابوهریره و دیگر نابالغان عصر پیامبر صداها حدیث نقل نمودند و از علی و اولاد پاکش یا نقلی نکردند و یا بسیار اندک!!
چرا نمی تونید کسی را تحمل کنید که سؤال می کند و می خواهد به حقیقت برسد و تازه وقتی هم که سؤالش را می فهمید از او می خواهید خودش جواب بدهد!!
خدایا من را با علی و اولادش محشور فرما!
خواهش می کنم التماس می کنم به سؤالم پاسخ بدبد! این برای چندمین بار :Narahat az:

با سلام
شما نوشتید براتون عجیب هست به خانه دختر حضرت رسول حمله بشه کسی دفاع نکنه این همه مومن اونجا بودند.....نوشتید عقلی نمی تونید قبول کنید حتی اگه سندش باشه....
من هم نوشتم برا من هم عجیب هست که عمر و ابوبکر اجتهاد کنند و همه چیز رو تغییر بدند و مومنون هم بپذیرند......
شما دلیل بیارید به چه علتی مردم اجتهاد ابوبکر و عمر رو بیشتر از اجتهاد حضرت رسول قبول کردند؟؟؟؟ اگه جواب این سوالم رو بدید من هم جواب سوال شما رو صراحتا می دم.

مفتقر;285480 نوشت:
1) ساده تر چجور یه غریبه که یه بار بیشتر تو عمرش حضرت رسول رو ندیده از حضرت رسول کلی حدیث نقل میکنه اما نوه ی خود حضرت چند تا دونه حدیث بیشتر نشنیده از پدر بزرگ خودش یه نگاهی به کتاباتون بندازید این مطلب کاملا مشهود هست؟!!!!

منظور شما از غریبه چه کسی است؟
نام ببرید تا پاسخ دهیم
مفتقر;285480 نوشت:
2) چجور قبر فلان بن فلان (یه غریبه که خیلی مشهور نیست) تو عالم اسلام معلوم هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست معلوم نیست؟

در اکثر روایات آمده که خود حضرت فاطمه -رض- قبل از مرگ درخواست می کند که پیکر مبارکش شبانه و به دور از چشم دشمنان به خاک سپارند...
شاید بگوید از جمله ی دشمنان ایشان ابوبکر خلیفه وقت بوده است؟
شیعه نقل می کند که:
فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
خوب حالا سری به تاریخ میزنیم:
تاریخ به ما می گوید دلیل این نبود! زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در شب به خاک سپرده شدند و حضرت عایشه و ابوبکر و عثمان هم شبانه دفن شدند! پس این یک رخداد عادی بود!

در حدیث صحیح آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم مرتبآ به عیادت بیماری میرفتند، روزی خواستند به دیدن مریض بروند که مردم گفتند یا رسول الله آن شخص دیشب وفات یافت و شبانه دفنش کردیم.
فرمودند: چرا بمن خبر ندادید عرض کردند شب بود و هوا تاریک و ظلمانی، راضی به زحمت شما نشدیم!
پس مرده را در شب دفن کردن، (البته اگر حقوق مرده چیزی مثل نماز جنازه، یا غسل وغیره رعایت شود)، هیچ اشکال شرعی ندارد و یک کار عادی است!

خوب می گوید که منظور فاطمه بنت نبی از دشمنانش امثال ابوکبر بوده زیرا از دست ابوبکر-رض- ناراحت بوده!!!
خوب سئوال ما از شما این است؟
چه کسی پیکر مبارک دختر پیامبر را غسل داد؟
می دانید که طبق آئین اسلام حضرت علی -رض- پس از مرگ همسرش بر او نامحرم می گردد و نمی تواند همسر خود را غسل دهد...
کسی که پیکر شریفه فاطمه بنت نبی را غسل داده اسما بنت عمیس همسر ابوبکر بوده.
خوب به نظر شما در آن دوره از اسلام، وحتی در این زمانه کنونی ما، آیا زنی می تواند بی اذن شوهرش (که خلیفه وقت بوده) شب خارج از خانه باشد؟
طبیعی است که حتما ابوبکر -رض- خبر داشته که همسرش اسماء شبانه کجا رفته و چه می کرده است.

دوم آنکه در زمان دفن پیکر مبارک ایشان این اشخاص حضور داشتند:
1- حضرت علی -رض-
2- عموی ایشان عباس -رض- که ایشان بر پیکر مبارک فاطمه -رض- نماز خواند؛ زیرا از حضرت علی -رض- بزرگتر بوده
3-فضه
4- اسما همسر ابوبکر
5- فرزندان ایشان
6- ابت ابن ارطاء
پس حضرت فاطمه -رض- مخفیانه خاک نشده اند؛ زیرا این افراد بوده اند؛ و شبانه خاک شده اند زیرا در موارد بالا مثال آوردیم که شبانه دفن شدن در اسلام کاملا عادی است.

منبع از کتب اهل شیعه:
کتاب عایشه، بعد از پیامبر، موسسه انتشارات امیر کبیر ص54 الی ص59

مفتقر;285480 نوشت:
4) منظور دوستمون mohammad+ali هم این هست چجور عمر چیزی رو اجتهاد کرده که هم مخالف نص صریح قران هست هم مخالف سنت هست؟ آیا به عمر هم وحی میشده که چی حلال هست چی حرام هست؟؟؟؟

با اینکه می دانم منظور چیست، اما برای عدم انحراف موضوع عینا بگویید کدام موارد را اجتهاد کردند تا بررسی کنیم.
مفتقر;285480 نوشت:
3) برای ما توضیح بدید این مومنینی( خلفا و چند نفر دیگه) که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟

پس از رحلت نبی اکرم صلی الله عليه وسلم، انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و با شورای ایجاد شده، حضرت ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت برگزیدند. روافض دائم بر این تجمع صحابه زبان اعتراض می گشاید و آنرا توطئه ای علیه حضرت علی جهت غصب خلافت الهی می داند!! چنانچه به علما و مراجع رافضی بگویی چرا حضرت علی در سقیفه حاضر نشد تا از حق خود دفاع کند؟
در پاسخ می گویند که حضرت علی مشغول تدفین و غسل دادن پیامبر اسلام بوده و داشته به وصیت ایشان عمل می نموده و بنابراین نتوانسته در سقیفه بنی ساعده حاضر شود(و در معقول ترین حالات می گویند ایشان نمی دانستند، که در این صورت مساله علم غیب و سایر قضایا پیش می آید!) و اما سوال ما این است:
چرا امام حسین حج خود را رها کرد و آنرا نیمه تمام گذاشت تا به دعوت مردم کوفه به آنجا برود و به زعم شما خلافت الهی خود را از یزید غاصب پس بگیرد؟!! حضرت علی هم می توانست غسل و تدفین نبی اکرم را رها کند و به سقیفه برود تا از حق الهی خود دفاع کند. آیا فریضه حج، کمتر از غسل پیامبر بود که دیگری نیز می توانست آنرا انجام دهد؟
چنانچه پاسخ دهند که حضرت علی داشته به وصیت پیامبر عمل می کرده است در پاسخ می گوئیم که وصیت و امر الهی در این مهمترین اصل دین(ولایت و خلافت به زعم شما) مهمتر است یا تدفین و غسل دادن بدن پیامبر؟!!

شما امامت و خلافت حضرت علی را دستوری الهی و بسیار مهم می دانید و حتی حوادثی چون عاشورا و شهادت امامان و غیبت امام زمان و گمراهی مسلمین امروزی را بخاطر همان غصب خلافت در سقیفه می دانید، خوب جلوگیری از به وجود آمدن این همه انحرافات در اسلام، مهمتر بوده یا غسل دادن پیامبر؟!!
آیا هیچکس دیگر در آنجا نبود که پیامبر را غسل کند؟ ما می دانیم که پیکر پیامبر صلی الله عليه وسلم پس از سه روز دفن می گردد و بنابراین حضرت علی می توانسته براحتی به سقیفه برود و سپس برای غسل و تدفین پیامبر بازگردد. حتی حضرت علی می توانسته لااقل یک نایب از جانب خود به سقیفه بفرستد تا از حقش دفاع کند یا حتی خود به سقیفه می رفت و یک نایب در خانه پیامبر می گذاشت، ولی هیچکدام از این کارها انجام نشده است.
شما فقط سه پاسخ دارید که بدهید: یا بگویید حضرت علی نمی دانسته که علم غیب و عصمت منتفی می شود (ضمنا این سئوال پیش می آید که چطور ابوبکر و عمر که کنار علی بودند فهمیدند؟)
و یا بگویید می دانسته ولی نرفته که می فهمیم خلافتی در کار نبوده!!
یا اینکه بگویید شستن جسد پیامبر اسلام(که صدها نفر دیگر برای اینکار صف کشیده بودند!) مهمتر بوده که من فکر نمی کنم در عصر حاضر، مغز مردم چنین پاسخهایی را قبول کند!

جواب سوال ما چه شد؟ فعلا سوال پیرامون عدم حضور حضرت علی در سقیفه و عدم استفاده از غیب است؟ و چطور حضرات ابوبکر و عمر(که فاقد علم غیب بوده اند و همانجا کنار علی بودند) توانستند آنجا حاضر شوند، ولی حضرت علی نتوانست؟

و اما اینکه می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و دنبال مقام و ریاست رفتند؟ باید گفت اینها زاییده ذهن شماست که چون برای اهل بیت مقامی الهی قائل شده اید، اینگونه قضاوت می کنید و مگر ایشان اهل بیت را وسط بیابان رها کردند یا در میان دشمنان با شمشیرهای برهنه رها کردند؟
و مگر در آن زمان کسی برای عمر و ابوبکر نامه دعوت فرستاد؟
خود شما دائما به احادیثی استناد می کنید که مسلمان نباید یک شب را بدون امام باشد و بودن امام و رهبر را از واجب ترین واجبات می دانید، ولی همانطور که گفتم شما امام را من عندالله و از اهل بیت می دانید و می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و خودشان برای ریاست رفتند؟
باید گفت ما نیز انتصاب خلیفه توسط شورای مسلمین را بسیار ضروری می دانیم و به همین خاطر حضور فوری صحابه پس از رحلت نبی اکرم صلی الله عليه وسلم را بخوبی درک می کنیم

ohfreedom;285532 نوشت:
منظور شما از غریبه چه کسی است؟
نام ببرید تا پاسخ دهیم

در اکثر روایات آمده که خود حضرت فاطمه -رض- قبل از مرگ درخواست می کند که پیکر مبارکش شبانه و به دور از چشم دشمنان به خاک سپارند...
شاید بگوید از جمله ی دشمنان ایشان ابوبکر خلیفه وقت بوده است؟
شیعه نقل می کند که:
فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
خوب حالا سری به تاریخ میزنیم:
تاریخ به ما می گوید دلیل این نبود! زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در شب به خاک سپرده شدند و حضرت عایشه و ابوبکر و عثمان هم شبانه دفن شدند! پس این یک رخداد عادی بود!

در حدیث صحیح آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم مرتبآ به عیادت بیماری میرفتند، روزی خواستند به دیدن مریض بروند که مردم گفتند یا رسول الله آن شخص دیشب وفات یافت و شبانه دفنش کردیم.
فرمودند: چرا بمن خبر ندادید عرض کردند شب بود و هوا تاریک و ظلمانی، راضی به زحمت شما نشدیم!
پس مرده را در شب دفن کردن، (البته اگر حقوق مرده چیزی مثل نماز جنازه، یا غسل وغیره رعایت شود)، هیچ اشکال شرعی ندارد و یک کار عادی است!

خوب می گوید که منظور فاطمه بنت نبی از دشمنانش امثال ابوکبر بوده زیرا از دست ابوبکر-رض- ناراحت بوده!!!
خوب سئوال ما از شما این است؟
چه کسی پیکر مبارک دختر پیامبر را غسل داد؟
می دانید که طبق آئین اسلام حضرت علی -رض- پس از مرگ همسرش بر او نامحرم می گردد و نمی تواند همسر خود را غسل دهد...
کسی که پیکر شریفه فاطمه بنت نبی را غسل داده اسما بنت عمیس همسر ابوبکر بوده.
خوب به نظر شما در آن دوره از اسلام، وحتی در این زمانه کنونی ما، آیا زنی می تواند بی اذن شوهرش (که خلیفه وقت بوده) شب خارج از خانه باشد؟
طبیعی است که حتما ابوبکر -رض- خبر داشته که همسرش اسماء شبانه کجا رفته و چه می کرده است.

دوم آنکه در زمان دفن پیکر مبارک ایشان این اشخاص حضور داشتند:
1- حضرت علی -رض-
2- عموی ایشان عباس -رض- که ایشان بر پیکر مبارک فاطمه -رض- نماز خواند؛ زیرا از حضرت علی -رض- بزرگتر بوده
3-فضه
4- اسما همسر ابوبکر
5- فرزندان ایشان
6- ابت ابن ارطاء
پس حضرت فاطمه -رض- مخفیانه خاک نشده اند؛ زیرا این افراد بوده اند؛ و شبانه خاک شده اند زیرا در موارد بالا مثال آوردیم که شبانه دفن شدن در اسلام کاملا عادی است.

منبع از کتب اهل شیعه:
کتاب عایشه، بعد از پیامبر، موسسه انتشارات امیر کبیر ص54 الی ص59

بحث ما مخفی بودن محل دفن بود..... نه شبانه بودنش در ضمن اگه شما اجتهاد کردید که بدن زن بعد از مرگ به شوهرش حرام میشه دلیل نمی شه دیگر مسلمون ها هم این اجتهاد رو داشته باشند و این که زن شب باید بیرون خونه نباشه مخصوصا زن خلیفه وقت فرضیات محکمی نیست :Cheshmak:

ohfreedom;285534 نوشت:
با اینکه می دانم منظور چیست، اما برای عدم انحراف موضوع عینا بگویید کدام موارد را اجتهاد کردند تا بررسی کنیم.

پس از رحلت نبی اکرم صلی الله عليه وسلم، انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و با شورای ایجاد شده، حضرت ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت برگزیدند. روافض دائم بر این تجمع صحابه زبان اعتراض می گشاید و آنرا توطئه ای علیه حضرت علی جهت غصب خلافت الهی می داند!! چنانچه به علما و مراجع رافضی بگویی چرا حضرت علی در سقیفه حاضر نشد تا از حق خود دفاع کند؟
در پاسخ می گویند که حضرت علی مشغول تدفین و غسل دادن پیامبر اسلام بوده و داشته به وصیت ایشان عمل می نموده و بنابراین نتوانسته در سقیفه بنی ساعده حاضر شود(و در معقول ترین حالات می گویند ایشان نمی دانستند، که در این صورت مساله علم غیب و سایر قضایا پیش می آید!) و اما سوال ما این است:
چرا امام حسین حج خود را رها کرد و آنرا نیمه تمام گذاشت تا به دعوت مردم کوفه به آنجا برود و به زعم شما خلافت الهی خود را از یزید غاصب پس بگیرد؟!! حضرت علی هم می توانست غسل و تدفین نبی اکرم را رها کند و به سقیفه برود تا از حق الهی خود دفاع کند. آیا فریضه حج، کمتر از غسل پیامبر بود که دیگری نیز می توانست آنرا انجام دهد؟
چنانچه پاسخ دهند که حضرت علی داشته به وصیت پیامبر عمل می کرده است در پاسخ می گوئیم که وصیت و امر الهی در این مهمترین اصل دین(ولایت و خلافت به زعم شما) مهمتر است یا تدفین و غسل دادن بدن پیامبر؟!!

شما امامت و خلافت حضرت علی را دستوری الهی و بسیار مهم می دانید و حتی حوادثی چون عاشورا و شهادت امامان و غیبت امام زمان و گمراهی مسلمین امروزی را بخاطر همان غصب خلافت در سقیفه می دانید، خوب جلوگیری از به وجود آمدن این همه انحرافات در اسلام، مهمتر بوده یا غسل دادن پیامبر؟!!
آیا هیچکس دیگر در آنجا نبود که پیامبر را غسل کند؟ ما می دانیم که پیکر پیامبر صلی الله عليه وسلم پس از سه روز دفن می گردد و بنابراین حضرت علی می توانسته براحتی به سقیفه برود و سپس برای غسل و تدفین پیامبر بازگردد. حتی حضرت علی می توانسته لااقل یک نایب از جانب خود به سقیفه بفرستد تا از حقش دفاع کند یا حتی خود به سقیفه می رفت و یک نایب در خانه پیامبر می گذاشت، ولی هیچکدام از این کارها انجام نشده است.
شما فقط سه پاسخ دارید که بدهید: یا بگویید حضرت علی نمی دانسته که علم غیب و عصمت منتفی می شود (ضمنا این سئوال پیش می آید که چطور ابوبکر و عمر که کنار علی بودند فهمیدند؟)
و یا بگویید می دانسته ولی نرفته که می فهمیم خلافتی در کار نبوده!!
یا اینکه بگویید شستن جسد پیامبر اسلام(که صدها نفر دیگر برای اینکار صف کشیده بودند!) مهمتر بوده که من فکر نمی کنم در عصر حاضر، مغز مردم چنین پاسخهایی را قبول کند!

جواب سوال ما چه شد؟ فعلا سوال پیرامون عدم حضور حضرت علی در سقیفه و عدم استفاده از غیب است؟ و چطور حضرات ابوبکر و عمر(که فاقد علم غیب بوده اند و همانجا کنار علی بودند) توانستند آنجا حاضر شوند، ولی حضرت علی نتوانست؟

و اما اینکه می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و دنبال مقام و ریاست رفتند؟ باید گفت اینها زاییده ذهن شماست که چون برای اهل بیت مقامی الهی قائل شده اید، اینگونه قضاوت می کنید و مگر ایشان اهل بیت را وسط بیابان رها کردند یا در میان دشمنان با شمشیرهای برهنه رها کردند؟
و مگر در آن زمان کسی برای عمر و ابوبکر نامه دعوت فرستاد؟
خود شما دائما به احادیثی استناد می کنید که مسلمان نباید یک شب را بدون امام باشد و بودن امام و رهبر را از واجب ترین واجبات می دانید، ولی همانطور که گفتم شما امام را من عندالله و از اهل بیت می دانید و می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و خودشان برای ریاست رفتند؟
باید گفت ما نیز انتصاب خلیفه توسط شورای مسلمین را بسیار ضروری می دانیم و به همین خاطر حضور فوری صحابه پس از رحلت نبی اکرم صلی الله عليه وسلم را بخوبی درک می کنیم


با سلام
ما مشکلی با این که چرا حضرت امیر (ع) اون تصمیم رو گرفت نداریم....
دوستمون اصرار داشت بگه مردم مدینه خیلی مومن بودند قالبا هم می بینیم اهل سنت برای ابراز ایمان علاقه زیادی به نماز و شرکت در مراسمات نشون می دن گفتم یه خورده نبودشون برا دفن پیامبر(ص) ایمانشون رو زیر سوال میبره:Cheshmak:

لطفا بحث اضافی ایجاد نکنید یکی یکی بریم جلو....

کاربر جویا شما نوشتید براتون عجیب هست به خانه دختر حضرت رسول حمله بشه کسی دفاع نکنه این همه مومن اونجا بودند.....نوشتید عقلی نمی تونید قبول کنید حتی اگه سندش باشه....
من هم نوشتم برا من هم عجیب هست که عمر و ابوبکر اجتهاد کنند و همه چیز رو تغییر بدند و مومنون هم بپذیرند......
شما دلیل بیارید به چه علتی مردم اجتهاد ابوبکر و عمر رو بیشتر از اجتهاد حضرت رسول قبول کردند؟؟؟؟ اگه جواب این سوالم رو بدید من هم جواب سوال شما رو صراحتا می دم.

ohfreedom;285534 نوشت:
با اینکه می دانم منظور چیست، اما برای عدم انحراف موضوع عینا بگویید کدام موارد را اجتهاد کردند تا بررسی کنیم.

با سلام
مثلا حضرت رسول(ص) اجتهاد کردند که برای امت جانشین تعیین نکنند و اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند چرا ابوبکر جانشین تعیین کرد و مردم پذیرفتند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا کسی به ابوبکر نگفت انتخاب جانشین سنت نیست؟؟؟؟؟؟؟

مفتقر;285541 نوشت:
مثلا حضرت رسول(ص) اجتهاد کردند که برای امت جانشین تعیین نکنند و اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند چرا ابوبکر جانشین تعیین کرد و مردم پذیرفتند؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا کسی به ابوبکر نگفت انتخاب جانشین سنت نیست؟؟؟؟؟؟؟

گفتید که پیامبر فرموده اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند!
خوب سوال اینجاست:
چه کسی ابوبکر را انتخاب کرده؟
چه کسی عمر را انتخاب کرده؟

در سقیفه عمر به جمع حاضر ابوبکر را پیشنهاد کرد و جمع با ابوبکر بیعت نمود.
پس امت انتخاب کردند.

ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد و سران قبول کردند و مردم بیعت کردند.
واقعا کمی مطالعه کنید و بعد بنویسید.

با سلام خدمت تمام دوستان

از همه دوستان خواهشمندم بر روی یک موضوع(سوال پرسشگر) تمرکز کنید و از ارائه بحث های دیگر و به حاشیه رانده شدن بحث اصلی بپرهیزید.

روشن است برای رسیدن به یک نتیجه از بحث های پراکنده و بی ارتباط به سوال باید پرهیز کنیم و در عین اینکه پاسخ خود را باید به صورت علمی ارائه کنیم در کنار آن باید از الفاظ ناپسند و ... دوری کنیم.

موفق باشید

ohfreedom;285558 نوشت:
گفتید که پیامبر فرموده اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند!
خوب سوال اینجاست:
چه کسی ابوبکر را انتخاب کرده؟
چه کسی عمر را انتخاب کرده؟

در سقیفه عمر به جمع حاضر ابوبکر را پیشنهاد کرد و جمع با ابوبکر بیعت نمود.
پس امت انتخاب کردند.

ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد و سران قبول کردند و مردم بیعت کردند.
واقعا کمی مطالعه کنید و بعد بنویسید.

با سلام
مطلب به این راحتی که شما میگید نیست انتخاب نهار یا شام نبود که یه نفر پیشنهاد بده امت قبول کنند
چرا خود حضرت رسول کسی رو پیشنهاد نداد امت قبول کنند ؟؟؟؟؟ از دید شما ابوبکر و عمر امت بودند؟؟؟؟؟
سنت یعنی حضرت چجور غذا می خوره چجور لباس می پوشه از این مسائل گرفته تا بزرگترین مسائل....
چرا ابوبکر یا عمر نگفتن حضرت رسول پیشنهاد نداد ما هم اقتدا می کنیم به ایشون کسی و پیشنهاد نمی دیم؟؟؟ الا اینکه نعوذ بالله بگیم تشخیص ای دو نفر یا اجتهاد این دو نفر یا دلسوزی این دو نفر بر امت اسلام از حضرت رسول بیشتر بوده....
حالا بحث من این نیست می خواستم همین رو اعتراف بگیرم ازتون که سنت این دو نفر برا مردم دوست داشتنی تر از سنت حضرت رسول بوده.....
اگه مشکلی ندارید تا ادامه بحث رو مربوط کنیم به حوادث آتش زدن خانه دختر رسول(ص)...

ohfreedom;285558 نوشت:
گفتید که پیامبر فرموده اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند!
خوب سوال اینجاست:
چه کسی ابوبکر را انتخاب کرده؟
چه کسی عمر را انتخاب کرده؟

در سقیفه عمر به جمع حاضر ابوبکر را پیشنهاد کرد و جمع با ابوبکر بیعت نمود.
پس امت انتخاب کردند.

ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد و سران قبول کردند و مردم بیعت کردند.

واقعا کمی مطالعه کنید و بعد بنویسید.

[="Georgia"]بسم الله الرحمن الرحیم

معذرت می خواهم که وارد بحث می شوم

فقط یک تذکر می دهم و بعد ....

جناب ohfreedom بازهم به جز داستان سرایی کار دیگری انجام نداده اید.

سند بیاورید تا بررسی کنیم.

اما در همین کلام بی دلیل و مدرک شما هم مطالبی وجود دارد :

نقل قول:
[="Fixedsys"]در سقیفه [="#ff0000"]عمر به جمع حاضر ابوبکر را پیشنهاد کرد[/] و جمع با ابوبکر بیعت نمود.

[="Red"]ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد [/] و سران قبول کردند و مردم بیعت کردند.

[="Georgia"]بسیار خوب :

در اینجا سوالاتی مطرح می شود :

1 ) اگر طبق حرکت خلیفه اول که عمر را فرضا پیشنهاد داد و سران با او بیعت کردند بخواهیم بحث کنیم : چرا به جای پیامبر ، عمر ابوبکر را به اعضای سقیفه پیشنهاد داد ؟ مطابق سخن خودتان در بالا باید خود شخص جانشین را فرضا پیشنهاد دهد ، چرا عمر به جای پیامبر اینکار را کرد ؟

2) طبق روایات کاملا صحیح (( علی همراه حق است و حق همراه علی )). اگر کار سقیفه حق بوده چرا علی در آن نباید حضور داشته باشد ؟ ما می توانیم چنین نتیجه بگیریم که چون علی در آن مکان حضور نداشت پس رسمیت آنرا قبول نداشت ، لذا آن اجتماع چند نفره قلیل غیر حق است . مخصوصا که در خود صحیح مسلم آمده که علی بعد از شهادت حضرت زهرا با ابوبکر بیعت کرد و خطبه شقشقیه هم گواه و شاهدی قوی بر این ادعا است. این را چگونه پاسخ می دهید.

3 ) منظورتان از جمع در سقیفه کیایند ؟ آیا غیر از ابوبکر وعمر و ابوعبیده کسی دیگر از مهاجرین در سقیفه حضور داشتند ؟ چرا باید هیچ یک از اهل بیت پیامبر در سقیفه حضور نداشته باشند ؟

4 ) شما که همواره می گویید باید در مسئله خلافت به شوری اقتضا کرد ، به ما بگویید که در آن مکان چه شورایی صورت گرفت ؟

5 ) در صحیح مسلم آمده که جنگ و نزاعی خونین در سقیفه اتفاق افتاد ، با توجه به این مسئله آیا نمی توان گفت که تنها مسئله حاکم در سقیفه زور است و نه منطق و استدلال ؟ پیامبر کدام مسئله را با زور و جنگ و نزاع ، آنگونه که مسلم در مورد سقیفه نقل می کند به کرسی نشاند ؟ آیا عقل سالم امروز می پذیرد که با چنان درگیری حکمی درست انتخاب شود ؟

این چند سوالی است پیرامون آنچه که در بالا گفتید ، ضمن آنکه از شما می خواهیم سخنانتان را مستدل کنید ، به این سوالات نیز پاسخ درست بدهید .

مطلب آخر اینکه : آنگونه که شما داستان گفتید نبود ، نه ابوبکر با شوری تعیین شد و نه عمر ، در حقیقت همانطور که خودتان هم غیر مستقیم در بالا اشاره کردید :

ابوبکر را عمر تعیین کرد و عمر را ابوبکر.

و من الله التوفیق

با سلام
همین که خودشون اعتراف کردند عمر بیشتر از حضرت رسول(ص) می فهمیده که کیو پیشنهاد بده خیلی خوبه
اگه مشکلی ندارید با همین اعترافتون بحث رو برگردونیم رو موضوع اصلی خانه حضرت زهرا(س).....
البته اضافه کنم که از مردم مومن مدینه هم هیچ کس نبود بپرسه خوب اگه عمر پیشنهاد میده به این راحتی چرا حضرت رسول (ص) کسی رو پیشنهاد نداد.....
حتی کسی به قول دوست عزیزم نپرسید که چجور این اون رو پیشنهاد داد اون این رو ؟!!!!!!!!
چرا این دو نفر پیشنهاد دهنده بودند؟!!! هیچ کدوم از مومنین نپرسیدن چرا؟!!!!!!!!!
طلحه کجاست؟ زبیر کجاست؟ ابوذر کجاست؟ و غیره کجا هستند؟!

ohfreedom;285558 نوشت:
گفتید که پیامبر فرموده اینکار رو به عهده ی خود امت بذارند!
خوب سوال اینجاست:
چه کسی ابوبکر را انتخاب کرده؟
چه کسی عمر را انتخاب کرده؟

در سقیفه عمر به جمع حاضر ابوبکر را پیشنهاد کرد و جمع با ابوبکر بیعت نمود.
پس امت انتخاب کردند.

ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد و سران قبول کردند و مردم بیعت کردند.
واقعا کمی مطالعه کنید و بعد بنویسید.

در کتاب الفصل 4/96 الی 97 چنین آمده است
علی تا ششماه با ابابکر بیعت نکرد و او هم علی را در این مدت مجبور ننمود تا اینکه علی با میل و رغبت خود بیعت نمود و نیز میگوید و جالتبر از آن اینکه با وجود خود داری شش ماهه علی از بیعت ، ابابکر نه او را مجبور کرد نه از او درخواست آن را نمودند
و او در این مدت آزاد بود هر کاری که میخواست میکرد ولی بعدا برای حفظ دین خویش و برگشت به حق داوطلبانه بیعت کرد و این نشان مید هد که بیعت را حق میدانست و گرنه بیعت نمیکرد
پاسخ :
این کلام را خواندی سپس این کلام استاد یگانه عبد الفتاح عبد المقصود را هم بخوان که در کتاب الامام علی ابن ابی طالب که چکیده مطلب است چنین آورده است
آنان گاهی مخفیانه گرد می آمدند و گاهی آشکارا در همان گردهمایی مردم را به سوی فرزند ابوطالب فرا میخواندند زیرا که او را شایسته تر از دیگران برای خلافت و اداره امور مردم می دیدند سپس برای فتنه و فساد در اطراف خانه اش گرد آمدند با آوازی بلند صدا زده از او درخواست می کردند که از خانه بیرون آید تا ارث به یغما رفته و حق غصب شده اش را به او بازگردانند ... مردم در آن لحظه در برابر این پدیده دو دسته شدند دسته ایی مخالف و دسته ایی موافق لحظه ایی که مدینه تشنه وحدت بود گرفتار دو حزب شد و چیزی نمانده بود که رشته وحدت گسسته شود اگر چنین می شد آنگاه غیر از خدا کسی نمیدانست آینده چه پیش خواهد آمد
آیا علی از دید عمر بن خطاب برای جلوگیری از پدید آمدن فتنه و اختلاف همچون عباده شایسته قتل نبود ؟؟؟
آری آن روز که عمربن خطاب به همراه یاران خود با فکر گرفتن بیعت از پسر عموی پیامبر به هر شکلی " با میل و رغبت یا با زور و اجبار " به سوی خانه فاطمه در حرکت بودند شایعات بر گامهای عمر بن خطاب پیشی گرفت
برخی می گفتند اساس فرمانبرداری تنها شمشیر خواهد بود و گروهی می گفتند به زودی صدای برخورد شمشیرها به گوش خواهد رسید (و جواب شمشیر ، شمشیر خواهد بود و جنگ و معرکه به راه میافتد ) و دسته سوم می گفتند آتش تنها و بهترین وسیله برای حفظ وحدت و یکپارچگی و گرفتن رضایت و اقرار خواهد بود !!!....
آیا افساری برای بستن دهان مردم پیدا میشود تا قصه پر غصه هیزم که به فرمان عمر گرد آورده و خانه فاطمه را با آن احاطه کردند باز گو نشود؟؟؟
خانه ایی که علی و یارانش در آن حضور داشتند آیا با چنین کاری او راضی به بیعت خواهد شد و یا خانه اش را آتش خواهند زد ؟؟!!!!
اسناد این مطلب را در این کتابها بررسی کنید



الامامه و السیاسه 1/13 {1/19} تاریخ الامم و الملوک 3/198 {3/202 حوادث سال 11 } ، تاریخ طبری ، العقد الفرید 2/257 {4/86 و 87}، تاریخ ابی الفداء 1/165 ، تاریخ ابن شحنه {1/189}، در حوادث سال 11 و شرح ابن ابی الحدید 2/19 {6/46 خطبه 66}

مفتقر;285566 نوشت:
حالا بحث من این نیست می خواستم همین رو اعتراف بگیرم ازتون که سنت این دو نفر برا مردم دوست داشتنی تر از سنت حضرت رسول بوده.....

ببینید دوست عزیز
من فکر می کنم شما کمی در اشتباهید.
حضرت علی در خطبه 92 نهج البلاغه می فرماید:

...اما در مورد مشورت با شما،من به حكومت رغبتى نداشتم مرا به سوى‏آن دعوت نموديد و اصرار ورزيديد ترسيدم اگر رد كنم اختلاف افتد،و پس‏از قبول مسئوليت در كتاب خدا و سنت پيامبر نظر افكندم آنچه مرا راهنمائى‏كردند عمل نمودم،احتياج به نظر و راى شما نديدم،چنانچه(فرضا)حكمى دركتاب خدا نباشد و در سنت پيامبر دليلى بر آن نيابم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد...

به وضوح می گوید که به اجبار شما و چون شما من را انتخاب کردید آمدم و خلیفه شدم.
اما در مورد 3 خلیفه قبلی.
آیا شما قبول دارید که حضرت رسول اکرم آخرین پیامبر بوده است . و خداوند دین خود را کامل اعلام کرده اند . یا منتظر بقیه دین هستید که کسان دیگری را خدا انتخاب کند و برای ما بفرستد. آیا شما وقتی میخواهید در بین فامیل خودتان که انشاءالله همه مسلمان هستند کسی را به عنوان ریش سفید و یا بزرگ فامیل انتخاب کنید آیا به دیگران ربطی دارد یا باید از همه اجازه بگیرید و در آخر همه بگویید چون خدا تعیین نکرده قبول نیست . اگر در کشوری مردم بخواهند نماینده مجلس و یا رئیس جمهور و یا رهبر انتخاب کنند به بقیه کشورها ربطی دارد مثلا آقای خامنه ای را باید سازمان ملل انتخاب کند و یا کشورهای دیگر . حال سوالات شما هم دقیقا در این راستا است اولا آنهایی که خلفا را مخصوصا خلیفه اول را عرض میکنم انتخاب کردند کل مسلمانانی بودند که از ابتدای دعوت اسلام تا لحظه رحلت پیامبر در کنارش بودند و در واقع این صلاحیت را داشتند که برای خودشان امیری انتخاب کنند . آنهم نه به عنوان تکمیل کننده اسلام یا احکام و یا هر چیز دیگری که در دین خدا آمده است . در ثانی انان افرادی بودند که هم خداوند رحمان و هم پیامبر اسلام بارها خشنودی و رضایت خودشان را از آنها در قران که انشاءالله به عنوان سند قبول دارید بیان کرده اند و به آنها بهشت برین را وعده داده اند. پس میبینید تعداد و صلاحیت آنها تائید شده است .

نامه 6 نهج البلاغه را می آوریم:
همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.
بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.
شورى فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

آیا اگر قرار بود پیامبر خلیفه را تعیین کند حد اکثر میتوانست چند خلیفه بعد از خودش را معرفی کند مگر ایشان میدانستند که مثلا امام حسن و امام حسین بچه دار خواهند شد و فرزندشان پسر هم خواهد بود و بعد هم در فرزندان امام حسین همین طور. یا بعد از فوت هر خلیفه خدا باید ایشان را دوباره زنده میکرد تا خلیفه جدید را انتخاب کند.

در مورد انتخاب خلیفه قرآن آیه ای وجود ندارد چون اهل سنت بر این عقیده است که خلافت از جانب خدا نیست و در قرآن نباید وجود داشته باشد
بر عکس تشیع .
چون ما ادعای الهی نداریم نیازی به اثبات آن از قرآن نیستیم .
چون شما خود امامت خود را الهی میدانید فکر میکنید اهل سنت هم چنین هستند .
مثال واضحی را برای شما بیان می نمایم .

زمانی که جناب خمینی رهبر ایران شد . به کمک مردم و خون دادن مردم بود .
[="red"]مقایسه کنید به زمانی که پیامبر با خون شهدا پرچم اسلام را بر افراشت و دین را استوار نمود..
[/]
و زمانی که مرد برای یک کشور و جامعه ی مهم برای یک کشور استقلال یافته که مدعی اسلام بود هیچ جانشینی تایین نکرد .
[="red"]درست به مانند پیامبر که بدون جانشین وفایت یافتند.
[/]
سوال بنده از شما این است جناب خامنه ای را چه کسی بر روی قدرت آورد ؟
در هیچ یک از مقاله ها و کتاب و یا هیچ جای دیگر از جناب خمینی ، ولایت و رهبری خامنه ای به چشم نمی خورد .
قضیه چنین است :
خمینی وفات کرد بدون هیچ جانشینی .
کشوری که تازه به استقلال رسیده و از چنگ طاغوت آغاز شده باید بدون رهبر بماند ؟
یک مجلس و شوری تشکیل شد و بحث بر سر رهبری بود ، که با خاطره ی معروف جناب رفسنجانی و تایید شوری خبرگان جناب خامنه ای رهبر ایران شد .

[="red"]خوب اگر همین سیقفه را مجلس خبرگان بدانیم و خاطره ی جناب رفسنجانی را سخنان عمر-رض- فرض کنیم مسئله کاملا حل است!!![/]

در آنجا هم اصحاب انتخاباتی برای خلیفه داشتند، اما روایات ابوبکر و عمر باعث شد خلیفه از بین قریش و مهاجرین انتخاب شود و نه از بین انصار.
ابوبکر و عمر عثمان رضي الله عنهم با تاييد مردم و بيعت آنها به خلافت رسيدند.
مثلا در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.

و همين امر در خصوص ابوبکر و علي رضي الله عنهما رخ داد، يعني ابتدا گروهي از مسلمين آنها را انتخاب کردند و سپس از مردم خواستند به او بيعت دهند که مردم بعد از آن انتخاب به آنها بيعت دادند.

همچنين عمر رضي الله عنه نيز توسط مردم تاييد شد، چرا که ابوبکر رضي الله عنه هرگز عمر رضي الله عنه را بعنوان جانشين بعد از خود منصوب نکرد، بلکه به مردم توصيه کرد تا او را انتخاب کنند و اين دلالت بر انتصاب نيست و هرگز ابوبکر دستور و امر نکرده که عمر حتما و قطعا جانشين بعد از خودش باشد، بلکه وي را بعنوان کانديداي مورد نظرش به مردم معرفي نمود و انتخاب نهايي را به مردم واگذار نمود تا اگر به وي بيعت دادند پس او خليفه شود و اگر بيعت ندادند پس او خليفه نخواهد شد و فرد ديگري را انتخاب کنند.

و همينطور عثمان رضي الله عنه که ابتدا توسط شوراي شش نفره بعنوان کانديداي مورد نظرشان انتخاب شد و سپس وي را به مردم معرفي کردند و از آنها خواستند تا با او بيعت کنند، و اگر مردم بيعت نمي کردند، قطعا آنها شخص ديگري را کانديد مي کردند تا آنکه سرانجام شخصي مورد تاييد مردم قرار بگيرد.

پس بايد توجه نمود که: قرار نيست کل مردم و مسلمين در مکاني جمع شوند و همگي باهم مشورت کنند و سپس شخصي را انتخاب کنند، اين تصور اشتباه و غير منطقي است! چرا که قاعده ي کار در انتخاب حاکم و خليفه چنين است که:

خليفه در حکومت اسلامي بصورت شورايي انتخاب مي شود، اما توجه شود که اين شورا متشکل از علما و معتمدين مردم و از لشکريان و کساني که جزو نخبگان جامعه اسلامي هستند مي باشند که بدانها اهل حل و عقد مي گويند.

بعد از اينکه اين شورا يعني اهل حل و عقد شخص يا اشخاصي را مناسب منصب حاکم دانستند، آنها آن شخص يا اشخاص را به مسلمانان معرفي مي کنند و از مردم مي خواهند که به وي بيعت بدهند. حال اگر مردم به آن شخص بيعت دادند در اينصورت بعنوان حاکم و خليفه مسلمانان تعيين مي شود، بنابراين اصل بر انتخاب خليفه، بصورت شورايي است.

شاید بگویید مگر اصحاب این حق را داشته اند؟
یا اصلا در شان اصحاب مگر آیه ای داریم؟
قرآن می فرمایدگه الله از ایشان راضی است:
1- آیه29سوره فتح که خداوند اونا رو وصف می کنه
2-آیه 100سوره توبه
3-آیه111سوره توبه که خداوند بشارت رستگاری رو به آنان میده
4-آیه10سوره فتح که خداوند مژده پاداشی بزرگ به آنان می دهد
5-آیه18 سوره فتح که خداوند اعلام خشنودی می کند
و موارد دیگری هم هست .

عبدالرسول;285572 نوشت:
معذرت می خواهم که وارد بحث می شوم

با سلام
لطفا بر صندلی نوبت نشسته و یکی یکی سئوال نمائید.
من الان فقط به سئوالات مفتقر و پاسخ یار جواب می دهم، چون ایشان از من سئوال کرده اند.
شما هم بهتر است یا سوالات را فقط به صورت تک سوالی آن هم در راستای بحث مطرح کنید و یا منتظر بمانید بحث ما که تمام شد بحث جدید را با شما آغاز کنیم

با سلام و خسته نباشید به استاد رحیق مختوم
مشکل اینها اسناد این قضیه نیست یه بازیه جدید درست کردند که اسنادش رو هم ببینیم محال عقلیه باور کنیم که مردم مدینه این رو دیده باشند و سکوت کرده باشند چون مردم مدینه خیلی مومن بودند؟؟؟!!!!!!!
باید اول براشون اثبات کنیم اهل ایمان مدینه در چه سطح فکری بودند که سنت ابوبکر و عمر رو مثل وحی مطلق می پذیرفتند انگار دو تا پیامبر جدید بعد محمد(ص) ظهور کرده تا براشون تفهیم کنیم چجور مردم حتی حاضر به دیدن کشته شدن علی(ع) و فاطمه(س) توسط دو پیغمبر نو ظهور بعد محمد (ص) می شدند.

جناب ohfreedom همون طور که گفتید عمر پیشنهاد می داد مردم می پذیرفتند، ابوبکر رو پیشنهاد داد پذیرفتند، نماز رو تغییر داد پذیرفتند تمام دین رو تغییر داد پذیرفتند می خواستم جواب جویا رو بدم اصلا از دید شما عجیب نیست یه نفر انجور پیشنهاد بده مردم قبول کنند.... بحث ما اینکه همه جمع بشن یا نشن نیست یا اینکه تو قران چی نوشته ما خودمون می دونیم خلافت و جانشینی یعنی چی؟! چه ربطی به سیاست داره که شما هر بحثی میشه از نظام مثال می زنی؟؟؟ من از طرح اون قضیه دنبال این بودم که به خودتون نشون بدم که چجور مردم مدینه حتی عمر قتل هم انجام می داد می پذیرفتند....
بحث ما این هست که عمر می گفت همه میگفتند چشم.... عمر پیشنهاد آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) رو داد باز همه گفتن چشم عمر پیشنهاد قتل آل محمد رو داد باز همه گفتند چشم می خواستم همین رو براتون نشون بدم که شدنی بوده پس نقش به اصطلاح شما مومنین مدینه البته اگه بشه بهشون بگیم مومن هیچ بوده....

ohfreedom;285579 نوشت:
ببینید دوست عزیز
من فکر می کنم شما کمی در اشتباهید.
حضرت علی در خطبه 92 نهج البلاغه می فرماید:

...اما در مورد مشورت با شما،من به حكومت رغبتى نداشتم مرا به سوى‏آن دعوت نموديد و اصرار ورزيديد ترسيدم اگر رد كنم اختلاف افتد،و پس‏از قبول مسئوليت در كتاب خدا و سنت پيامبر نظر افكندم آنچه مرا راهنمائى‏كردند عمل نمودم،احتياج به نظر و راى شما نديدم،چنانچه(فرضا)حكمى دركتاب خدا نباشد و در سنت پيامبر دليلى بر آن نيابم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد...

ohfreedom;285579 نوشت:

به وضوح می گوید که به اجبار شما و چون شما من را انتخاب کردید آمدم و خلیفه شدم.


اما در مورد 3 خلیفه قبلی.
آیا شما قبول دارید که حضرت رسول اکرم آخرین پیامبر بوده است . و خداوند دین خود را کامل اعلام کرده اند . یا منتظر بقیه دین هستید که کسان دیگری را خدا انتخاب کند و برای ما بفرستد. آیا شما وقتی میخواهید در بین فامیل خودتان که انشاءالله همه مسلمان هستند کسی را به عنوان ریش سفید و یا بزرگ فامیل انتخاب کنید آیا به دیگران ربطی دارد یا باید از همه اجازه بگیرید و در آخر همه بگویید چون خدا تعیین نکرده قبول نیست . اگر در کشوری مردم بخواهند نماینده مجلس و یا رئیس جمهور و یا رهبر انتخاب کنند به بقیه کشورها ربطی دارد مثلا آقای خامنه ای را باید سازمان ملل انتخاب کند و یا کشورهای دیگر . حال سوالات شما هم دقیقا در این راستا است اولا آنهایی که خلفا را مخصوصا خلیفه اول را عرض میکنم انتخاب کردند کل مسلمانانی بودند که از ابتدای دعوت اسلام تا لحظه رحلت پیامبر در کنارش بودند و در واقع این صلاحیت را داشتند که برای خودشان امیری انتخاب کنند . آنهم نه به عنوان تکمیل کننده اسلام یا احکام و یا هر چیز دیگری که در دین خدا آمده است . در ثانی انان افرادی بودند که هم خداوند رحمان و هم پیامبر اسلام بارها خشنودی و رضایت خودشان را از آنها در قران که انشاءالله به عنوان سند قبول دارید بیان کرده اند و به آنها بهشت برین را وعده داده اند. پس میبینید تعداد و صلاحیت آنها تائید شده است .

نامه 6 نهج البلاغه را می آوریم:


همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند.
بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن.
شورى فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

آیا اگر قرار بود پیامبر خلیفه را تعیین کند حد اکثر میتوانست چند خلیفه بعد از خودش را معرفی کند مگر ایشان میدانستند که مثلا امام حسن و امام حسین بچه دار خواهند شد و فرزندشان پسر هم خواهد بود و بعد هم در فرزندان امام حسین همین طور. یا بعد از فوت هر خلیفه خدا باید ایشان را دوباره زنده میکرد تا خلیفه جدید را انتخاب کند.

در مورد انتخاب خلیفه قرآن آیه ای وجود ندارد چون اهل سنت بر این عقیده است که خلافت از جانب خدا نیست و در قرآن نباید وجود داشته باشد


بر عکس تشیع .
چون ما ادعای الهی نداریم نیازی به اثبات آن از قرآن نیستیم .
چون شما خود امامت خود را الهی میدانید فکر میکنید اهل سنت هم چنین هستند .
مثال واضحی را برای شما بیان می نمایم .

زمانی که جناب خمینی رهبر ایران شد . به کمک مردم و خون دادن مردم بود .


مقایسه کنید به زمانی که پیامبر با خون شهدا پرچم اسلام را بر افراشت و دین را استوار نمود..

و زمانی که مرد برای یک کشور و جامعه ی مهم برای یک کشور استقلال یافته که مدعی اسلام بود هیچ جانشینی تایین نکرد .


درست به مانند پیامبر که بدون جانشین وفایت یافتند.

سوال بنده از شما این است جناب خامنه ای را چه کسی بر روی قدرت آورد ؟


در هیچ یک از مقاله ها و کتاب و یا هیچ جای دیگر از جناب خمینی ، ولایت و رهبری خامنه ای به چشم نمی خورد .
قضیه چنین است :
خمینی وفات کرد بدون هیچ جانشینی .
کشوری که تازه به استقلال رسیده و از چنگ طاغوت آغاز شده باید بدون رهبر بماند ؟
یک مجلس و شوری تشکیل شد و بحث بر سر رهبری بود ، که با خاطره ی معروف جناب رفسنجانی و تایید شوری خبرگان جناب خامنه ای رهبر ایران شد .

خوب اگر همین سیقفه را مجلس خبرگان بدانیم و خاطره ی جناب رفسنجانی را سخنان عمر-رض- فرض کنیم مسئله کاملا حل است!!!

در آنجا هم اصحاب انتخاباتی برای خلیفه داشتند، اما روایات ابوبکر و عمر باعث شد خلیفه از بین قریش و مهاجرین انتخاب شود و نه از بین انصار.


ابوبکر و عمر عثمان رضي الله عنهم با تاييد مردم و بيعت آنها به خلافت رسيدند.
مثلا در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.

و همين امر در خصوص ابوبکر و علي رضي الله عنهما رخ داد، يعني ابتدا گروهي از مسلمين آنها را انتخاب کردند و سپس از مردم خواستند به او بيعت دهند که مردم بعد از آن انتخاب به آنها بيعت دادند.

همچنين عمر رضي الله عنه نيز توسط مردم تاييد شد، چرا که ابوبکر رضي الله عنه هرگز عمر رضي الله عنه را بعنوان جانشين بعد از خود منصوب نکرد، بلکه به مردم توصيه کرد تا او را انتخاب کنند و اين دلالت بر انتصاب نيست و هرگز ابوبکر دستور و امر نکرده که عمر حتما و قطعا جانشين بعد از خودش باشد، بلکه وي را بعنوان کانديداي مورد نظرش به مردم معرفي نمود و انتخاب نهايي را به مردم واگذار نمود تا اگر به وي بيعت دادند پس او خليفه شود و اگر بيعت ندادند پس او خليفه نخواهد شد و فرد ديگري را انتخاب کنند.

و همينطور عثمان رضي الله عنه که ابتدا توسط شوراي شش نفره بعنوان کانديداي مورد نظرشان انتخاب شد و سپس وي را به مردم معرفي کردند و از آنها خواستند تا با او بيعت کنند، و اگر مردم بيعت نمي کردند، قطعا آنها شخص ديگري را کانديد مي کردند تا آنکه سرانجام شخصي مورد تاييد مردم قرار بگيرد.

پس بايد توجه نمود که: قرار نيست کل مردم و مسلمين در مکاني جمع شوند و همگي باهم مشورت کنند و سپس شخصي را انتخاب کنند، اين تصور اشتباه و غير منطقي است! چرا که قاعده ي کار در انتخاب حاکم و خليفه چنين است که:

خليفه در حکومت اسلامي بصورت شورايي انتخاب مي شود، اما توجه شود که اين شورا متشکل از علما و معتمدين مردم و از لشکريان و کساني که جزو نخبگان جامعه اسلامي هستند مي باشند که بدانها اهل حل و عقد مي گويند.

بعد از اينکه اين شورا يعني اهل حل و عقد شخص يا اشخاصي را مناسب منصب حاکم دانستند، آنها آن شخص يا اشخاص را به مسلمانان معرفي مي کنند و از مردم مي خواهند که به وي بيعت بدهند. حال اگر مردم به آن شخص بيعت دادند در اينصورت بعنوان حاکم و خليفه مسلمانان تعيين مي شود، بنابراين اصل بر انتخاب خليفه، بصورت شورايي است.

شاید بگویید مگر اصحاب این حق را داشته اند؟


یا اصلا در شان اصحاب مگر آیه ای داریم؟
قرآن می فرمایدگه الله از ایشان راضی است:
1- آیه29سوره فتح که خداوند اونا رو وصف می کنه
2-آیه 100سوره توبه
3-آیه111سوره توبه که خداوند بشارت رستگاری رو به آنان میده
4-آیه10سوره فتح که خداوند مژده پاداشی بزرگ به آنان می دهد
5-آیه18 سوره فتح که خداوند اعلام خشنودی می کند
و موارد دیگری هم هست .

تنها روایتی که جواز خلافت توسط ابابکر را صادر کرده و ساخته و پرداخته عامه هست روایتی است که خضری در المحاضرات آورده است که
اصل در انتخاب خلیفه رضایت امت است و قوت وی از همین راه است و مسلمین هنگام وفات رسول خدا بر همین اساس رفتار کرده و ابوبکر صدیق را انتخاب کردند و در این انتخاب به نص یا امری از جانب صاحب شریعت استناد نکردند و بعد از انتخاب وی با او بیعت کردند و معنای بیعت این است که با او عهد بستند که سخن
او را در موردی که رضایت خداوند سبحان در آن است گوش کنند و اطاعت کنند همانگونه که وی با آنها عهد بسته که در میان آنها بر اساس احکام دین بدست آمده از قرآن و سنت پیامبر رفتار کند و این عهد انجام شده میان خلیفه و امت معنای بیعت است از باب تشبیه بهآ« به کار بایع و مشتری که هنگام اجرای عقد بیع با یکدیگر دست می دهند
پس قوت حقیقی خلیفه از همین بیعت بدست می آید و همگی
وفای به این بیعت ر از لازم ترین چیزهایی می دانند که دین آن را واجب کرده و شریعت آن را حتمی نموده است
ابوبکر راه دیگری را در انتخاب خلیفه به یادگار گذاشت و آن انتخاب خلیفه بعدی توسط خود وی بود و پس از آن از همگی عهد گرفت که از این خلیفه اطاعت کنند و همه مسلمین این روش را پذیرفتند و اطاعت از وی را در این زمینه لازم شمردند و این عمل ابابکر همان ولایت عهدی است

حال از این عبارت روشن میشود که این روایات پس از بیعت گرفتن و استقرار خلافت برای کسی (ابوبکر) که آن را بر تن کرد ساخته شده است لذا هیچکس نه در روز سقیفه و نه پس از آن از این روایت سخنی به میان نیاورد با اینکه بازار گفتگو و احتجاج وتنازع داغ بود
اینک احادیثی را می آوریم که نزد قوم صحیح است و با روایات یاد شده متضاد بود و آنها را تکذیت میکند
1- به سند صحیح از ابوبکر وارد شده که در بیماری منجر به مرگ گفت " وددت انی سالت رسول الله لمن هذه الامر فلاینازعه احد و وددت انی کنت سالته هر للانصار فی هذا الامر نصیب ( تاریخ طبری 4/53 {3/431} العقد الفرید 2/254 {4/93} درباره این حدیث بحثی در الغدیر 7/229 و 240 مطرح شده است
برادرانی که این سطور را مطالعه میفرمائید اگر ابابکر از رسول خدا چیزی درباره خلافت خودش شنیده بود آنچنان که در برخی روایات پیشین بود دیگر مجالی برای این آرزو نبود مگر اینکه بیماری بر وی غلبه کرده باشد یا هذیان بگوید آنچنان که این معنا را در مورد پیامبر اکرم در حدیث کاغذ و دوات احتمال دادند
2- مالک از عایشه نقل کرده " لما احتضر ابابکر دعا عمر فقال این مسخلفک علی اصحاب رسول الله یا عمر وکتب الی امراء الاجناد : ولیت علیکم عمر و ام آل نفسی و لاالمسلمین الا خیرا ( تیسیر الوصول حافظ بن الدبیع 1/48 {2/57}
حال اگر نصی بر خلافت عمر وجود داشت چه معنا دارد که ابابکر خلیفه قرار دادن عمر را به خودش نسبت دهد ؟؟!!
3- اگر روایت پیشین صحیح است و خلافت عهدی از جانب خداوند سبحان است ابوبکر به چه مجوزی گفته است انی ولیت هذاالامر و انا له کاره و الله لوددت ان بعضکم کفانیه ( صفه الصفوه 1/99 {1/260 شماره 2}
چگونه از چیزی کراهت دارد که خداوند برای او قرار داده و جبرئیل آن ر ا آورده و پیامبر طاهر به او خبر داده است ؟؟؟ و نیز چگونه دوست دارد دیگری او را در این امر کفایت کند در حالیکه بر اساس آن روایت ساختگی بین پیامبر و آرزوی آنحضرت یعنی خلیفه قرار دادن علی فاصله افتاد و خداوند برای اراده آن حضرت ارزشی قائل نشد و خلافت هیچکس جز ابوبکر را نپذیرفت ؟؟!!
4- و مجوز ابوبکر در این که از مردم میخواست خلافت را از او باز ستانند چیست ؟؟ سخنانی از این دست زیاد از وی شنیده شده است که " اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم (مرا رها کنید که من بهترین شما نیستم ) (الصواعق المحرقه 30/{ص 51}
ونیز در کلام دیگری گفت لاحاجه لی فی بیعتکم اقیلونی بیعتی (الامامه و السیاسه 1/14 {1/20} و چگونه برای مردم نسبت ه باز پس گیری بیعت اختیاری قائل بوده است و چگونه رد کردن مشیت و عهد خداوند را جایز شمره است ؟؟!!
5- و چگونه عمر مرجع در امر خلافت را شورای مسلمین میدانست و می گفت من بایع امیرا من غیر مشوره المسلمین فلابیعه له و لابیعه للذی بایعه تغره ان یقتلا " یعنی اگر کسی بدون مشورت مسلمین با امیری بیعت کرد بیعتش باطل است و هیچ اثری ندارد غی از اینکه هر دو کشته شوند ( مسند احمد 1/56 {1/91 ح 393} و البدایه و النهایه 5/246 { 5/267 حوادث سال 11 هجری } )
نتیجه :
این روایت چیزی نیست جز هیاهو و جار وجنجال در برابر حقیقت روشن و خلافت حقی که با نصوص صریح و صحیح برای امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلین ثابت شده است و پیامبر امین آن را به صورت وحی از طرف خداوند متعال از روز شروع دعوت تا آخرین لحظات حیات دریافت کرد و آشکارا به مردم اعلام نمود این ها چیزی جز جار و جنجال و فتنه گری در کاری که خلق خدا در آن هیچ اختیاری ندارند نیست و پیامبر اعظم در شروع دعوت خود تصریح کردند که زمام این امر (خلافت) به دست خداست و هر کجا بخوهد قرار می دهد الامر الی الله یضعه حیث یشاء و پیغمبر این مطلب را روزی فرمودند که خود را بر بنی عامر بن صعصه عرضه کرد و آنها را به سوی خدا دعوت کرد و یکنفر از آنها پرسید اگر ما از تو تبعیت کنیم و خداوند تو را بر مخالفان چیره کند آیا پس از شما امر خلافت برای ما خواهد بود ؟؟ پیامبر فرمود ان الامر الی الله یضعه حیث یشاء

مفتقر;285582 نوشت:
با سلام و خسته نباشید به استاد رحیق مختوم
مشکل اینها اسناد این قضیه نیست یه بازیه جدید درست کردند که اسنادش رو هم ببینیم محال عقلیه باور کنیم که مردم مدینه این رو دیده باشند و سکوت کرده باشند چون مردم مدینه خیلی مومن بودند؟؟؟!!!!!!!
باید اول براشون اثبات کنیم اهل ایمان مدینه در چه سطح فکری بودند که سنت ابوبکر و عمر رو مثل وحی مطلق می پذیرفتند انگار دو تا پیامبر جدید بعد محمد(ص) ظهور کرده تا براشون تفهیم کنیم چجور مردم حتی حاضر به دیدن کشته شدن علی(ع) و فاطمه(س) توسط دو پیغمبر نو ظهور بعد محمد (ص) می شدند.

آیا کسی که اهل بحث است برای نجات از این وادی تاریک راه نجاتی می یابد ؟؟!!
آیا راه نجاتی از این غل و زنجیرهایی که به طور ناخواسته دامنگیر این افراد شده هست ؟؟؟؟
کدام مصدر مطمئنی است که شایستگی اطمینان را داشته باشد ؟!!!
کدام کتاب و سنت است که بتوان به آن اعتماد کرد؟؟!!!
آیا این کتابها پر از دروغهایی که تصریح به دروغ بودن آنها شده است نیست ؟؟؟!!
آیا صدها هزاران حدیث کذب در لایه لایه تالیفات و صفحات کتابها نیامده است ؟؟!!
چاره انسان چیست در حالی که برخی نویسندگان را می بیند که این احادیث را بسان احادیث مسلم و صحیح ذکر کرده اند و برخی دیگر برای آن سند تراشیده اند و در کنار آنها چیزهایی ذکر میکنند که چهره حق را پوشانده است و نشانگر قوت این احادیث است ؟؟!! یا اشکال متنی یا سندی آن را ذکر نمی کنند ؟؟ و همه اینها در مقام شمردن فضائل یا اثبات ادعاهایی در مذاهب است که هیچ دلیلی ندارند
انسان چه کند در حالی که در پس این نویسندگان دروغ پرداز دروغگوی قرن چهارم قصیمی را می بیند که صدای خود را بالا برده و می گوید " در رجال حدیث از اهل سنت کسی که متهم به جعل و کذب باشد وجود ندارد !!!!!!!!! (الصراع 1/85)
و در این حال گناه جاهل بیچاره در عدم شناخت حق چیست ؟؟!
و چه کسی سنت صحیح را از باطل به او می شناساند ؟! و چه دستی او را از سخنهای من در آوردی و دروغهای آراسته نجات میدهد ؟!
و آیا مصلحی که عواطف دینی صادقی داشته باشد وجود دارد تا او را از ورطه جهل و نادانی و گردابهای دروغ نجات دهد ؟؟!!!


نقل قول:
=مفتقر;285582]ناب ohfreedom همون طور که گفتید عمر پیشنهاد می داد مردم می پذیرفتند، ابوبکر رو پیشنهاد داد پذیرفتند، نماز رو تغییر داد پذیرفتند تمام دین رو تغییر داد پذیرفتند می خواستم جواب جویا رو بدم اصلا از دید شما عجیب نیست یه نفر انجور پیشنهاد بده مردم قبول کنند....

واقعا این بی انصافی هست که به داماد حضرت علی -رض- این تهمت ها زده شود.
واقعا کمی با جانب انصاف حرف بزنید...
عمر -رض- تمام دین را تغییر داد؟؟؟
خدایا گواهی
مفتقر;285582 نوشت:
چه ربطی به سیاست داره که شما هر بحثی میشه از نظام مثال می زنی؟؟؟

حالا ما یه مثال عینی آوردیم که نگید کارشون چرا اینجوره؟
خوب شما که شیعه هستید همین کار رو دقیقا در زمان انقلاب انجام دادید، اونوقت به مردم 1400 سال پیش ایراد می گیرید؟؟؟

مفتقر;285582 نوشت:
من از طرح اون قضیه دنبال این بودم که به خودتون نشون بدم که چجور مردم مدینه حتی عمر قتل هم انجام می داد می پذیرفتند....

واقعا فکر کرده اید عمر که بوده که این سخنان را به زبان می آورید؟
لطفا جانب عدالت را در کلامتان رعایت کنید
مفتقر;285582 نوشت:
حث ما این هست که عمر می گفت همه میگفتند چشم.... عمر پیشنهاد آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) رو داد باز همه گفتن چشم عمر پیشنهاد قتل آل محمد رو داد باز همه گفتند چشم می خواستم همین رو براتون نشون بدم که شدنی بوده پس نقش به اصطلاح شما مومنین مدینه البته اگه بشه بهشون بگیم مومن هیچ بوده....

حتما در ادامه ثابت می کنیم که چنین نیست.
مگر زبانم لال عمر پیامبر بوده یا الله؟؟؟
عمر عمر است...
او در پهلوی رسول الله خواب است...
و فردای قیامت با او محشور می شود...

ohfreedom;285590 نوشت:

واقعا فکر کرده اید عمر که بوده که این سخنان را به زبان می آورید؟
مگر زبانم لال عمر پیامبر بوده یا الله؟؟؟

با سلام
نیازی نیست زبانتون لال بشه .....

خلاصه کنم عمر کسی بود که حلال رو حرام اعلام کرد پس حتما جای خدا می تونسته تشریع دین کنه .....پس برا خودش اللهی بوده ( آیات قران که اشاره می کنه به اینکه امام هاشون رو خدا گرفتن مربوط به امامی میشه که حلال و حرام رو جز اون چیزی که خدا تعریف کرده بود تغییر داد و مردم هم اطاعت کردند.) جالب اینجاست که این آیه برای مذهب تو و امام تو نازل شده در حالی که این آیه رو معنی می کنید شیعه علی رو خدا گرفت در صورتی که علی(ع) نه حلالی رو برای ما حرام و نه حرامی رو برای ما حلال نکرد......

عمر کسی بود که می گفت و اطاعت می شد در حالی که بعضی وقتا حضرت رسول (ص) دستور می داد و اطاعت نمی شد پس حتما از پیامبر هم بزرگتر بوده که اینجور اطاعت میشده ( عجیب محبت این مرد تو دل این امت رفت؟! که تغییر سنت عمر رو نم تونستند تحمل کنند اما تغییر سنت رسول(ص) رو تحمل کردند؟!!)

عمر کسی بود که در خانه حضرت زهرا (س) رو به آتش کشید و این رو جزو فضیلت های خودش می دونست و اهل سنت عمر هم اشاره می کنند که از نهایت عدالت یه همچین کاری کرد.( و این از همه عجیب تر بود.....)

نوشتید در پهلوی رسول الله خواب است و فردا هم با او محشور می شود؟! آیا گواهی از جانب خدا برای این قضیه گرفتید؟؟
بله اگه با حضرت رسول(ص) محشور شد باید جواب کشته شدن دختر ایشون رو هم بده....

از استاد عزیزم رحیق مختوم می خوام که اسنادش رو بهتون ارائه بدند.....

رحیق مختوم;285578 نوشت:
العقد الفرید 2/257

این هم العقد الفرید ج 2 ص 257
خودتان قضاوت کنید:

این هم صفحه اول کتاب
اگر نسخه شما متفاوت است بگویید تا بررسی کنیم
زیرا من فقط نسخه های اصلی را جمع آوری می کنم.

ohfreedom;285579 نوشت:

و همين امر در خصوص ابوبکر و علي رضي الله عنهما رخ داد، يعني ابتدا گروهي از مسلمين آنها را انتخاب کردند و سپس از مردم خواستند به او بيعت دهند که مردم بعد از آن انتخاب به آنها بيعت دادند.

مهمترین موضوعی که هوا و هواس ها و عواطف گمراه کننده آن را به بازی گرفته است موضوع خلافت و سنت و حدیث است در این باره احادیثی را به خدا و امین وحی او پیامبر اکرم به دروغ نسبت داده اند و می دانسته اند که این احادیث فضاحت بار با مبادی اسلام نزد همه فرقه های مسلمین متضاد است ، نمونه هایی از آنها به قرار زیرند
1- از عایشه نقلشده است که اول حجر حمله النبی لبناء المسجد ثم حمل ابوبکر حجرا ثم حمل عمر ثم حمل عثمان حجرا آخر فقلت یا رسول الله الا تری الی هولاء کیف یساعدونها ؟ فقال یا عایشه هولاء خلفاء من بعدی
حاکم این حدیث را در مستدرک اورده است و گفته این حدیث صحیح است ولی به خاطر اینکه با سندی سست و ضعیف که از طریق محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده است مهجور مانده است (مستدرک علی الصحیحین 3/97 {3/103 ح 4533} )
2- از عبدالله بن عمر نقل شده است که قال رسول الله یا بلال اذن فی الناس : ان خلیفه بعدی ابوبکر یا بلال ناد فی الناس ان خلیفه بعد ابی بکر عمر : یا بلال ناد فی الناس این الخلیفه من بعد عمر عثمان یا بلال امض ابی الله الا ذلک ثلاث مرات
ابو نعیم این روایت را در فضائل الصحابه آورده است و خطیب آن را در کتاب تاریخ خود آورده است بدون اینکه ایرادی به آن وارد کند ( تاریخ بغداد 7/429) ابن عساکر هم آن را در تاریخ شام آورده (تاریخ مدینه دمشق {39/174 شماره 4619 مختصر تاریخ دمشق 16/144}
و ذهبی آن را در میزان الاعتدال (میزان الاعتدال 1/387 {2/150 شماره 3233 و در آنجا اسم راوی عمر بن شاهین ضبط شده است } با سند دار قطنی و عمرو بن شاهین آورده اند و گفته اند این حدیث جعلی است
3- از ابو سعید خدری به سند مرفوع نقل شده است از زبان پیامبر که لما عرج بی قلت اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علیا قال فارتجت السموات و هتف الملائکه یا محمد و ما تشاءون الا ان یشاالله و قد شاء الله ابابکر
این روایت از جعلیات یوسف بن جعفر خوارزمی است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال آورده است و گفته ابن جوزی گفت است این حدیث از جعلیات یوسف است
من از جاعل این حدیث و یاران وی یعنی حفاظ حدیث _ که امین بر امانت های علم و دین هستند _ پس از فراغ این مطلب که امر خلافت بسته به تعیین و مشیت الهی است و اینکه خداوند ابابکر را اراده نموده است این سوال را دارم دعای پیامبر مبنی بر اینکه خداوند خلافت را در علی قرار دهد قبل از اینکه بداند خداوند چه کسی را خلیفه قرار داده است چه جایی دارد ؟؟؟!!!!
بر پیامبر واجب بود که از خداوند درباره شخص خلیفه بپرسد نه اینکه چیزی درخواست کند که آسمانها و ملائکه را به لرزه در آورد و این لرزشها تنها به خاطر این بوده که درخواست خلافت علی درخواستی ناپسند بوده است و چگونه بر آن حضرت شخصی که اهلیت خلافت را دارد مخفی می ماند و آن حضرت کسی را برای خلافت انتخاب می کند که خداوند و آسمانها و آنچه در آنهاست و مومنان از آن ابا و امتناع می کنند ؟؟!!!

دلایل دیگر در ادامه این پست به عرض میرسد

ohfreedom;285581 نوشت:
ببینید دوست عزیز من فکر می کنم شما کمی در اشتباهید. حضرت علی در خطبه 92 نهج البلاغه می فرماید: ...اما در مورد مشورت با شما،من به حكومت رغبتى نداشتم مرا به سوى‏آن دعوت نموديد و اصرار ورزيديد ترسيدم اگر رد كنم اختلاف افتد،و پس‏از قبول مسئوليت در كتاب خدا و سنت پيامبر نظر افكندم آنچه مرا راهنمائى‏كردند عمل نمودم،احتياج به نظر و راى شما نديدم،چنانچه(فرضا)حكمى دركتاب خدا نباشد و در سنت پيامبر دليلى بر آن نيابم و نياز به مشورت بود با شما مشورت خواهم كرد... به وضوح می گوید که به اجبار شما و چون شما من را انتخاب کردید آمدم و خلیفه شدم. اما در مورد 3 خلیفه قبلی. آیا شما قبول دارید که حضرت رسول اکرم آخرین پیامبر بوده است . و خداوند دین خود را کامل اعلام کرده اند . یا منتظر بقیه دین هستید که کسان دیگری را خدا انتخاب کند و برای ما بفرستد. آیا شما وقتی میخواهید در بین فامیل خودتان که انشاءالله همه مسلمان هستند کسی را به عنوان ریش سفید و یا بزرگ فامیل انتخاب کنید آیا به دیگران ربطی دارد یا باید از همه اجازه بگیرید و در آخر همه بگویید چون خدا تعیین نکرده قبول نیست . اگر در کشوری مردم بخواهند نماینده مجلس و یا رئیس جمهور و یا رهبر انتخاب کنند به بقیه کشورها ربطی دارد مثلا آقای خامنه ای را باید سازمان ملل انتخاب کند و یا کشورهای دیگر . حال سوالات شما هم دقیقا در این راستا است اولا آنهایی که خلفا را مخصوصا خلیفه اول را عرض میکنم انتخاب کردند کل مسلمانانی بودند که از ابتدای دعوت اسلام تا لحظه رحلت پیامبر در کنارش بودند و در واقع این صلاحیت را داشتند که برای خودشان امیری انتخاب کنند . آنهم نه به عنوان تکمیل کننده اسلام یا احکام و یا هر چیز دیگری که در دین خدا آمده است . در ثانی انان افرادی بودند که هم خداوند رحمان و هم پیامبر اسلام بارها خشنودی و رضایت خودشان را از آنها در قران که انشاءالله به عنوان سند قبول دارید بیان کرده اند و به آنها بهشت برین را وعده داده اند. پس میبینید تعداد و صلاحیت آنها تائید شده است . نامه 6 نهج البلاغه را می آوریم: همان كسانى كه با«ابو بكر»،«عمر»،«عثمان‏»بيعت كردند با همان‏شرايط و كيفيت‏با من بيعت نمودند. بنابر اين نه آنكه حاضر بود(هم اكنون)اختيار فسخ دارد،و نه آنكه غائب بوداجازه رد كردن. شورى فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا كسى راامام ناميدند خداوند راضى و خشنود است.اگر كسى از فرمان آنها با طعن وبدعت‏خارج گردد او را بجاى خود مى‏نشانند، و اگر طغيان كند با او پيكار ميكنندچرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده،و خدا او را در بيراهه رها مى‏سازد.

حالا که بحث از نهج البلاغه است بگذارید مطلب را از این کتاب دنبال کنیم ببینیم چه میشود

از همان ابتدا امام علی علیه السلام خلافت را حق خود از جانب خداوند میدانستند.
1. در خطبه سوم (شقشقيّه) مي فرمايند:

أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَإِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَلَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر...»

«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را به زور بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى‏كند. او مى‏دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.»
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 48، خطبه3

ریشه خلافت در بنی هاشم میباشد.
2. خطبه ‌(144):

إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِم لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَا وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.

...همانا امامان همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنى‌هاشم كاشته ‏اند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست، وديگر مدعيّان زمامدارى، شايستگى آن را ندارند.
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 201، خطبه144.

ممکن است کسی ادعا کند خلفا سه گانه هم از قریش بودند اما حضرت به صراحت میفرماید که همین خلفاء غصب کننده حق حضرتش بوده اند.
3. نامه ‌(36) :

...فدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى ‏الله‏ عليه ‏و آله‏) قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي...

...}اى برادر{، قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدايى سرگردان باشند، و با سركشى و دشمنى زندگى كنند. همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هماهنگ بودند، خدا قريش را به كيفر زشتى‏هايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را از من ربودند.

نهج البلاغه صبحي صالح، ص 409، نامه 36.

حضرت برای گرفتن حق خود کوتاهی نکرده اند
4. حكمت ‌(22):

وَ قَالَ ( عليه‏السلام) لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى.

« و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گرنه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد.»

نهج البلاغه صبحي صالح، ص472، حكمت 22.

فکرش را هم نمیکردم اینگونه (ابوبکرو... )خلافت را از من بگیرند و علت سکوت حضرت
4ـ نامه ‌(62): كه نامه آن حضرت به مردم مصر مى‏باشد كه توسط مالك اشتر رحمة الله عليه، موقعى كه او را فرمانرواى مصر كرد، فرستاد.

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم ) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ فَلَمَّا مَضَى (عليه‏السلام)تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ( صلى‏الله‏عليه‏وآله‏)...

پس از ياد خدا و درود، خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان،و گواه پيامبران پيش از خود باشد. آنگاه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا نه در فكرم مى‏گذشت، و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارد، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام باز گشته، مى‏خواهند دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نابود سازند...

نهج البلاغه صبحي صالح، ص451، نامه62.

با این حساب تاریخچه خلافت خلفاء از نهج البلاغه چنین فهمیده میشود که همه آنها به زور و غصب خلافت را به دست گرفته اند.

ohfreedom;285579 نوشت:
.... در آنجا هم اصحاب انتخاباتی برای خلیفه داشتند، اما روایات ابوبکر و عمر باعث شد خلیفه از بین قریش و مهاجرین انتخاب شود و نه از بین انصار. ابوبکر و عمر عثمان رضي الله عنهم با تاييد مردم و بيعت آنها به خلافت رسيدند. مثلا در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.

چقدر جالب و بدون سند مطلب نقل نمودید!!؟
فرمودید :

ohfreedom;285579 نوشت:
مثلا در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع شوند و همه با هم تصميم بگيرند!

اما منابع و مطالب علماء شما چیز دیگری میگویند:
چنانچه عمربن الخطاب تصريح كرده و مى گويد:
حين توفى اللّه نبيه ـ أنَّ الانصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة وخالف عنا علي والزبير ومن معهما.(صحيح بخارى 8: 26 ـ كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى)
هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله عليه و سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت كردند، و همگى در سقيفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبير و همراهان آنان نيز با ما مخالف بودند،

پس معلوم میشود همه اینها مخالف بوده اند.
اتفاقا يعقوبى در تاريخ خود می‏گويد :
تمام مهاجرين و انصار ، در اينكه على خليفه است ، شكّى نداشتند.
«وكان المهاجرون والأنصار لا يشكّون فى علي»
تاريخ يعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقيفة بنى ساعدة .

لذا اصلا این انتخابات شما با عقل و تاریخ جور درنمیاید .
و جالب اینکه:
مفسّر بزرگ شما قرطبى ( متوفّاى 671 ) با صراحت منكر آن است و مدّعى است كه خلافت ابوبكر فقط به واسطه بيعت عمر منعقد گرديد ؛
« فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت ، ويلزم الغير فعله ، خلافاً لبعض الناس حيث قال : لا ينعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ والعقد ، ودليلنا : أنّ عمر ( رض ) عقد البيعة لأبي بكر »
جامع أحكام القرآن ، ج 1 ، ص 272 - 269 . .

پس یک دلیل قابل قبول بیاورید.

در ادامه فرمودید:

ohfreedom;285579 نوشت:
همچنين عمر رضي الله عنه نيز توسط مردم تاييد شد، چرا که ابوبکر رضي الله عنه هرگز عمر رضي الله عنه را بعنوان جانشين بعد از خود منصوب نکرد، بلکه به مردم توصيه کرد تا او را انتخاب کنند و اين دلالت بر انتصاب نيست و هرگز ابوبکر دستور و امر نکرده که عمر حتما و قطعا جانشين بعد از خودش باشد، بلکه وي را بعنوان کانديداي مورد نظرش به مردم معرفي نمود و انتخاب نهايي را به مردم واگذار نمود تا اگر به وي بيعت دادند پس او خليفه شود و اگر بيعت ندادند پس او خليفه نخواهد شد و فرد ديگري را انتخاب کنند.

در حالی که این مطلب شما واضح البطلان است زیرا ابوبکر اسم او عمر را به عنوان خلیفه به نوشته تحریر دراورد نه به عنوان کاندیدا و جالب اینکه بسیاری از صحابه و مهاجرین وانصار و اهل شام و امام علی علیه السلام با خلافت او مخالف بودند.
و نکته جالب اینکه
إمام محمد بن مفلح مقدسي متوفى 763 هـ (شاگرد ذهبي ، مزي و تقي الدين سبكي ) از فقيهان و محدثان بنام اهل سنت (معجم المؤلفين ، ج12 ، ص44) در اين باره مي‌گويد :
لما استخلف أبو بكر عمر رضي اللّه عنهما قال لمعيقيب الدوسي : ما يقول الناس في استخلاف عمر ؟
قال : كرهه قوم ورضيه قوم آخرون .
قال : الذين كرهوه أكثر أم الذين رضوه ؟
قال : بل الذين كرهوه ...
الآداب الشرعيّة ،‌ ج1 ، ص71 ، با تحقيق شعيب الأرنؤوط و عمر القيام ، ط مؤسسة الرسالة ـ بيروت ، 1417 هـ .

ابوبكر ، عمر را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد ، از معيقيب دوسي سؤال كردند : مردم در باره انتخاب عمر چه نظري داشتند ؟ گفت : گروهي راضي و گروهي ناراضي بودند . سؤال كردند : آن‌ها كه ناراضي بودند ،‌ بيشتر بود ، يا آن‌ها كه راضي بودند ؟

جواب داد : آن‌ها كه ناراضي بودند .

روایات اهل سنت هم حاکی از انتخاب است نه کاندید
لذا حکم ابوبکر برای انتخاب او نافذ میشود و مردم به عنوان خلیفه نمیتوانند با ریاست عمر مخالفت کنند اما با این حال عده زیادی لب به اعتراض گشودند.
و اگر کار باید به عهده شورا باشد اصلا ابوبکر اجازه تعیین کاندید را هم ندارد زیرا کاندید را هم باید شورا تعیین کند
پس این هم که شورا نشد.

ohfreedom;285579 نوشت:
و همينطور عثمان رضي الله عنه که ابتدا توسط شوراي شش نفره بعنوان کانديداي مورد نظرشان انتخاب شد و سپس وي را به مردم معرفي کردند و از آنها خواستند تا با او بيعت کنند، و اگر مردم بيعت نمي کردند، قطعا آنها شخص ديگري را کانديد مي کردند تا آنکه سرانجام شخصي مورد تاييد مردم قرار بگيرد.

این چه شورایی بود که برخلاف شورا ابوبکر بود ؟؟
این چه شورایی بود که مخالف باید گردن زده شود ؟؟!
مثل اینکه در مجلس خبرگان بگوییم هر کس مخالف اکثر شد بیاورید این بالا و گردنش را بزنید!!
چنین شورایی را چیدن در کجای قران آمده ؟؟
چرا عمر شورایی را چید که به شکست قطعی امام علی علیه السلام بینجامد؟؟
حجیت چنین شورایی از سنت پیامبر آمده؟؟
اصلا این که نشد شورا شد طرز فکر یک نفر که به اجرا درامد؟
چرا تعداد آنها فرد نبود تا اختلافی در کار نباشد وکار به قضاوت عبدالرحمن بن عوف نیانجامد؟
چرا اگر یک یا دو نفر مخالف بودند باید کشته شوند ؟
چرا اگر هیچ یک انتخاب نشدند همه 6 نفر باید کشته شوند ؟
چرا از میان آن 6 نفر عبدالرحمن حق ویژه داشت ؟
و جالب اینکه
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام علی(علیه السلام) خود در باره علت شرکتدر این شورا به عموی خویش(عباس) فرمودند :[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] ای عمو آیا نشنیدی که بر منبر(عمر) چنین گفت :خداوند نبوت و خلافت را برای این خاندان (بنی هاشم) جمع نکرده است؟ [/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پس خواستم با زبان خویش،خودش را تکذیب کند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در نتیجه مردم بدانند که سخن دیروزش (روز تشکیل سقیفه) دروغ و باطل بود و ما برای خلافت شایستگی داریم.[/]

نتیجتا شما می‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .

اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد : ( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .

بنا بر اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

و هم‏چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود .

و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است ، نستجير باللَّه من ذلك‏

رحیق مختوم;285604 نوشت:
مهمترین موضوعی که هوا و هواس ها و عواطف گمراه کننده آن را به بازی گرفته است موضوع خلافت و سنت و حدیث است در این باره احادیثی را به خدا و امین وحی او پیامبر اکرم به دروغ نسبت داده اند و می دانسته اند که این احادیث فضاحت بار با مبادی اسلام نزد همه فرقه های مسلمین متضاد است ، نمونه هایی از آنها به قرار زیرند
1- از عایشه نقلشده است که اول حجر حمله النبی لبناء المسجد ثم حمل ابوبکر حجرا ثم حمل عمر ثم حمل عثمان حجرا آخر فقلت یا رسول الله الا تری الی هولاء کیف یساعدونها ؟ فقال یا عایشه هولاء خلفاء من بعدی
حاکم این حدیث را در مستدرک اورده است و گفته این حدیث صحیح است ولی به خاطر اینکه با سندی سست و ضعیف که از طریق محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده است مهجور مانده است (مستدرک علی الصحیحین 3/97 {3/103 ح 4533} )
2- از عبدالله بن عمر نقل شده است که قال رسول الله یا بلال اذن فی الناس : ان خلیفه بعدی ابوبکر یا بلال ناد فی الناس ان خلیفه بعد ابی بکر عمر : یا بلال ناد فی الناس این الخلیفه من بعد عمر عثمان یا بلال امض ابی الله الا ذلک ثلاث مرات
ابو نعیم این روایت را در فضائل الصحابه آورده است و خطیب آن را در کتاب تاریخ خود آورده است بدون اینکه ایرادی به آن وارد کند ( تاریخ بغداد 7/429) ابن عساکر هم آن را در تاریخ شام آورده (تاریخ مدینه دمشق {39/174 شماره 4619 مختصر تاریخ دمشق 16/144}
و ذهبی آن را در میزان الاعتدال (میزان الاعتدال 1/387 {2/150 شماره 3233 و در آنجا اسم راوی عمر بن شاهین ضبط شده است } با سند دار قطنی و عمرو بن شاهین آورده اند و گفته اند این حدیث جعلی است
3- از ابو سعید خدری به سند مرفوع نقل شده است از زبان پیامبر که لما عرج بی قلت اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علیا قال فارتجت السموات و هتف الملائکه یا محمد و ما تشاءون الا ان یشاالله و قد شاء الله ابابکر
این روایت از جعلیات یوسف بن جعفر خوارزمی است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال آورده است و گفته ابن جوزی گفت است این حدیث از جعلیات یوسف است
من از جاعل این حدیث و یاران وی یعنی حفاظ حدیث _ که امین بر امانت های علم و دین هستند _ پس از فراغ این مطلب که امر خلافت بسته به تعیین و مشیت الهی است و اینکه خداوند ابابکر را اراده نموده است این سوال را دارم دعای پیامبر مبنی بر اینکه خداوند خلافت را در علی قرار دهد قبل از اینکه بداند خداوند چه کسی را خلیفه قرار داده است چه جایی دارد ؟؟؟!!!!
بر پیامبر واجب بود که از خداوند درباره شخص خلیفه بپرسد نه اینکه چیزی درخواست کند که آسمانها و ملائکه را به لرزه در آورد و این لرزشها تنها به خاطر این بوده که درخواست خلافت علی درخواستی ناپسند بوده است و چگونه بر آن حضرت شخصی که اهلیت خلافت را دارد مخفی می ماند و آن حضرت کسی را برای خلافت انتخاب می کند که خداوند و آسمانها و آنچه در آنهاست و مومنان از آن ابا و امتناع می کنند ؟؟!!!

برادر من همانطور که مشاهده نمودید و خود هم کمی اعلام نمودید این احادیث و کلا هر حدیثی که پیامبر برای بعد از خود نایبی انتخاب کرده باشد از دیدگاه اهل سنت مردود است.
پیامبر هرگز چنین نکرده است.
همانگونه که خود نشوتید اهل سنت آن را باطل اعلام کرده اند و ضعیف هستند.
در ثانی اگر ایراد شما به این است که چرا تاریخ بغداد و یا تاریخ دمشق سکوت کرده اند باید بگویم که ملاک کتب حدیث است نه کتب تاریخ.
کتب تاریخ در جایگاه و صلاحیت رد یا قبول حدیث نیستند.

ادامه از پست شماره 225

مهمترین موضوعی که هوا و هواس ها و عواطف گمراه کننده آن را به بازی گرفته است موضوع خلافت و سنت و حدیث است در این باره احادیثی را به خدا و امین وحی او پیامبر اکرم به دروغ نسبت داده اند و می دانسته اند که این احادیث فضاحت بار با مبادی اسلام نزد همه فرقه های مسلمین متضاد است ، نمونه هایی از آنها به قرار زیرند
1- از عایشه نقلشده است که اول حجر حمله النبی لبناء المسجد ثم حمل ابوبکر حجرا ثم حمل عمر ثم حمل عثمان حجرا آخر فقلت یا رسول الله الا تری الی هولاء کیف یساعدونها ؟ فقال یا عایشه هولاء خلفاء من بعدی
حاکم این حدیث را در مستدرک اورده است و گفته این حدیث صحیح است ولی به خاطر اینکه با سندی سست و ضعیف که از طریق محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده است مهجور مانده است (مستدرک علی الصحیحین 3/97 {3/103 ح 4533} )
2- از عبدالله بن عمر نقل شده است که قال رسول الله یا بلال اذن فی الناس : ان خلیفه بعدی ابوبکر یا بلال ناد فی الناس ان خلیفه بعد ابی بکر عمر : یا بلال ناد فی الناس این الخلیفه من بعد عمر عثمان یا بلال امض ابی الله الا ذلک ثلاث مرات
ابو نعیم این روایت را در فضائل الصحابه آورده است و خطیب آن را در کتاب تاریخ خود آورده است بدون اینکه ایرادی به آن وارد کند ( تاریخ بغداد 7/429) ابن عساکر هم آن را در تاریخ شام آورده (تاریخ مدینه دمشق {39/174 شماره 4619 مختصر تاریخ دمشق 16/144}
و ذهبی آن را در میزان الاعتدال (میزان الاعتدال 1/387 {2/150 شماره 3233 و در آنجا اسم راوی عمر بن شاهین ضبط شده است } با سند دار قطنی و عمرو بن شاهین آورد ه اند و گفته اند این حدیث جعلی است
3- از ابو سعید خدری به سند مرفوع نقل شده است از زبان پیامبر که لما عرج بی قلت اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علیا قال فارتجت السموات و هتف الملائکه یا محمد و ما تشاءون الا ان یشاالله و قد شاء الله ابابکر
این روایت از جعلیات یوسف بن جعفر خوارزمی است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال آورده است و گفته ابن جوزی گفت است این حدیث از جعلیات یوسف است
من از جاعل این حدیث و یاران وی یعنی حفاظ حدیث _ که امین بر امانت های علم و دین هستند _ پس از فراغ این مطلب که امر خلافت بسته به تعیین و مشیت الهی است و اینکه خداوند ابابکر را اراده نموده است این سوال را دارم دعای پیامبر مبنی بر اینکه خداوند خلافت را در علی قرار دهد قبل از اینکه بداند خداوند چه کسی را خلیفه قرار داده است چه جایی دارد ؟؟؟!!!!
بر پیامبر واجب بود که از خداوند درباره شخص خلیفه بپرسد نه اینکه چیزی درخواست کند که آسمانها و ملائکه را به لرزه در آورد و این لرزشها تنها به خاطر این بوده که درخواست خلافت علی درخواستی ناپسند بوده است و چگونه بر آن حضرت شخصی که اهلیت خلافت را دارد مخفی می ماند و آن حضرت کسی را برای خلافت انتخاب می کند که خداوند و آسمانها و آنچه در آنهاست و مومنان از آن ابا و امتناع می کنند ؟؟!!!
ادامه ...

1- از جابر به سند مرفوع نقل شده است ابوبکر وزیری و القائم فی امتی من بعدی و عمر حبیبی ینطق علی لسانی و عثمان منی و علی اخی و صاحب لوائی و در کنز العمال از انس نقل شده است ابوبکر وزیری یقوم مقامی و عمر ینطق بلسانی و انا من عثمان و عثمان منی
این روایت از جعلیات کادح بن رحمه که شخصی کذاب بوده است می باشد این روایت را ذهبی در میزان الاعتدال ( میزان الاعتدال 3/399 شماره 6927) از طریق کادح ذکرکرده و گفته است ابن عدی ( الکامل فی ضعفاء الرجال {6/83 شماره 1616} گفته بیشتر احادیث کادح صحیح نیست
2- حاکم از عبد الرحمن بن ابی بکر از رسول الله نقل کرده است ائتنی بدواه و کتف اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا ثم قال یابی الله و المومنون الا ابابکر (مستدرک حاکم 3/542 ح 6016 )
3- از عایشه به سند مرفوع نقل شده است لقد هممت ان ارسل الی ابی بکر و ابنه (اراد به عبد الرحمن) و اعهد (ای اوصی ابابکر بالخلافه بعدی) ان یقول القائلون ( ای کراهه ان یقول قائل انا احق منه بالخلافه) او یتمنی المتمنون (ای او یتمنی احد ان یکون الخلیفه غیره) ثم قالت یابی الله و یدفع المومنین (یعنی ترکت الایصاء اعتمادا علی ان الله تعالی یابی ان کون غیره خلیفه و ان یدفع المومنون غیره) او یدفع الله و یابی المومنون
این حدیث را صغانی در مشارق الانوار از بخاری نقل می کند (صحیح بخاری 5/2145 ح 5342) و در حاشیه آن نوشته شده است این حدیث را در صحیح بخاری نیافتم پس باید دوباره مراجعه شود و ابن ملک در شرح خود حدیث را به نحوی که در پرانتز گفتیم توضیح داده است و ابن حزم آن را در الفصل آورده و گفته است
این تصریحی آشکارا از جانب پیامبر اکرم مبنی بر خلیفه قرار دادن ابوبکر بعد از خود در بین امت است
پاسخ :
این شکل مسخ شده و تحریف شده حدیث کاغذ و دوات است حدیثی که با سندهایی گوناگون در کتب صحیح و مسند و در پیشاپیش همه دو کتاب صحیح روایت شده است و آنان چون دیده اند حدیث صحیح به صلاحشان نیست آن را به این شکل تغییر دادند لکن مصیبت همان است که از ابن عباس در سند صحیح نقل شده است که
پیامبر اکرم در ان هنگام از نوشتن وصیتی که اراده کرده بود بنویسد تا امت گمراه نشوند منع شد و سر و صداها در آن هنگام زیاد شد و آنحضرت را به چیزهایی توصیف کردند که لایق آن حضرت نبود و شخصی گفت ان الرجل لیهجر او ان الرجل غلبه الوجع و پس از وفات آن حضرت به خاطر نقشه ایی از پیش تعیین شده آن تاریخ صحیح را به این کذب و افتراء برگرداندند


ادامه ...

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است
این حدیث را مقابل حدیثی که در بیماری آن حضرت نقل شده که ائتونی بدواه و بیاض اکتب لکم ما لا تضلون بعده ابدا جعل کرده اند پس نزد آن حضرت اختلاف کردند و گروهی گفتند لقد غلب الوجع حسبنا کتاب الله
این استعاذه دو معنا میتواند داشته باشد
یا خبر از نداشتن اختلاف بین مومنان میدهد یا بمعنای نهی از اختلاف
بنا بر معنای اول لازمه آن کذب است زیرا بدیهی است که اختلاف آن هم چه اختلافی رخ داد و امیر المومنین و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه که پیروانشان بودند بزرگ خزرج سعدبن عباده و بقیه انصار مخالف بودند اگر چه ظروف و احوال این گروه را که از بیعت سر باز زده بودند پس از مدتی به زانو در آورد و آنان را در برابر خلافت منتخب خاضع کرد ولی آنچه در دل پنهان داشتند تا پایان عمرشان و تا روز قیامت در قلوب شیعیان باقی ماند و می ماند و امیر المومنین و خاندان آن حضرت و شیعیانش در هر فرصتی که بوجود می آمد فریاد زده ناله سر میدادند از حق غصب شده وخلافت ربوده شده پرده بر میداشتند
و بنا بر معنای دوم لازمه آن فاسق دانستن گروه زیادی از بزرگان صحابه است زیرا با این نهی پیامبر مخالفت کردند و به مخالفت با این گروه پرداختند و این با حکم به عدالت همه صحابه نمی سازد مگر اینکه حکم به عدالت را مخصوص به غیر امیر المومنین و یاران خاص آن حضرت کنند پس روایت یاد شده به هر معنایی که باشد باطل است
و بیا از خانم عایشه درباره این روایت بپرسیم که چرا وی در روزی که درباره خلافت نزاع و اختلاف پیش آمد از این روایت سخنی به میان نیارود و به کسانی که با پدرش به نزاع برخاستند این تصریح پیامبر را گوشزد نکرد و بیان را از وقت حااجت به تاخیر انداخت و شاید پاسخ دهد که او هرگز این خبر دروغ را از همسر کریمش نشنیده است لکن راویان سیاه روی پس از وفات حضرت کرامت وی را مراعات نکردند این دروغ را به وی نسبت دادند
شاهد این پاسخ روایتی صحیح است که ا زطریق وی وارد شده و بر عدم استخلاف دلالت می کند

پایان

kahani1788;285609 نوشت:
حالا که بحث از نهج البلاغه است بگذارید مطلب را از این کتاب دنبال کنیم ببینیم چه میشود

پاسخ متن های نهج البلاغه محفوظ اما برای اینکه از بحث اصلی دور نشویم اجازه بدهید به ادامه ی بحث برسیم انشاالله در موارد مقتضی نکات شایسته را در این مورد ایراد خواهم کرد.
kahani1788;285609 نوشت:
نقل
  نوشته اصلی توسط : Ohfreedom

.... در آنجا هم اصحاب انتخاباتی برای خلیفه داشتند، اما روایات ابوبکر و عمر باعث شد خلیفه از بین قریش و مهاجرین انتخاب شود و نه از بین انصار. ابوبکر و عمر عثمان رضي الله عنهم با تاييد مردم و بيعت آنها به خلافت رسيدند. مثلا در سقيفه بني ساعده مردم انصار و مهاجرين تصميم گرفتند ابوبکر را به خلافت برسانند، و قرار نيست که تمام مسلمانان مکه و مدينه در يک مکان جمع شوند و همه با هم تصميم بگيرند! چرا که چنين چيزي نه لازم است و نه ممکن است! و حتي علي رضي الله عنه هم توسط کل مسلمين انتخاب نشد، بلکه در حقيقت گروهي از سران و رهبران و بزرگان و معتمدين مسلمين شخصي را انتخاب مي کنند و سپس وي را به مردم معرفي مي کنند تا اگر مردم خواستند با او بيعت کنند وگرنه شخص ديگري را انتخاب و معرفي کنند.

چقدر جالب و بدون سند مطلب نقل نمودید!!؟


تعداد منابع این داستان به تعداد مسلمانان روی زمین است! (نگوید غلو کرده؛ منظورم اینه که زیاده)
برای مثال به تاریخ طبری ترجمه فارسی-ج4 ص1330 الی 1341 اشاره می کنم، این کتاب در ایران مجوز چاپ دارد، پس حتما مطالبش مورد تائید وزارت ارشاد است.

ض

kahani1788;285609 نوشت:
هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله عليه و سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت كردند، و همگى در سقيفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبير و همراهان آنان نيز با ما مخالف بودند،

اگر روایت را کامل بخوانی می دانی که دلیل مخالفت این بوده که انصار سعد ابن عباده را به عنوان خلیفه بر گزیده اند.

منبع: تاریخ طبری - ج 4- ص1332

kahani1788;285609 نوشت:
مفسّر بزرگ شما قرطبى ( متوفّاى 671 ) با صراحت منكر آن است و مدّعى است كه خلافت ابوبكر فقط به واسطه بيعت عمر منعقد گرديد ؛
« فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت ، ويلزم الغير فعله ، خلافاً لبعض الناس حيث قال : لا ينعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ والعقد ، ودليلنا : أنّ عمر ( رض ) عقد البيعة لأبي بكر »
جامع أحكام القرآن ، ج 1 ، ص 272 - 269 . .

منظور او این است که در خلیفه شدن ابوبکر عمر نقش داشته است.
والله که چنین بود و عمر نقش داشته است.
اما عمر او را خلیفه نکرد بلکه خلافت را از چنگ انصار خارج کرد. عمر فقط یک بیعت گر بود همین
منبع: تاریخ طبری - ج4 - ص 1338-1334

 

kahani1788;285609 نوشت:
زیرا ابوبکر اسم او عمر را به عنوان خلیفه به نوشته تحریر دراورد نه به عنوان کاندیدا و جالب اینکه بسیاری از صحابه و مهاجرین وانصار و اهل شام و امام علی علیه السلام با خلافت او مخالف بودند.

باز هم تاریخ را بخوان
نام عمر را ابوبکر ننوشت، ابوبکر بیهوش بود، عثمان نوشت...
kahani1788;285609 نوشت:
ابوبكر ، عمر را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد ، از معيقيب دوسي سؤال كردند : مردم در باره انتخاب عمر چه نظري داشتند ؟ گفت : گروهي راضي و گروهي ناراضي بودند . سؤال كردند : آن‌ها كه ناراضي بودند ،‌ بيشتر بود ، يا آن‌ها كه راضي بودند ؟

جواب داد : آن‌ها كه ناراضي بودند .


بله صحیح است
اما ادامه ی روایت را هم بخوان لطفا
پرسید چرا؟
گفت: زیرا مردم می دانند که عمر در رفتار خشک و سخت گیر است.
پرسید: پس چگونه بیعت کردند؟
گفت: عمر در میانشان رفت و گفت اگر بیعت نمودید با من، بین شما به عدالت رفتار خواهم کرد و سخت نخواهم گرفت مگر آنجا که حکم خدا باشد.
پس چون عمر قسم یاد کرد که سختگیر نباشد مردم راضی شدند....
درواقع ترس و ناراحتی آنها از سختگیر بودن عمر بوده، ادامه ی همان روایتی که خودتان استناد کردید.
kahani1788;285609 نوشت:
این چه شورایی بود که برخلاف شورا ابوبکر بود ؟؟

شما به خدا قسم می دهم 4 تا کتاب بخونید بعد بیاید اینجا چیز بنویسید

جویا;285618 نوشت:
کارشناس مربوطش میاد تو فقط میگه: حاشیه نرین! پاسخ یار یه انجمن دیگه میاد تو فقط حاشیه میره!

با سلام

کاربر گرامی لطفا به چند صفحه قبل مراجعه کرده و پاسخی که بنده داده ام را مطالعه فرمایید.

به نظر میرسد به خاطر تعداد پست های کاربران پاسخ بنده را ندیده اید.

ohfreedom;285616 نوشت:
اگر روایت را کامل بخوانی می دانی که دلیل مخالفت این بوده که انصار سعد ابن عباده را به عنوان خلیفه بر گزیده اند. منبع: تاریخ طبری - ج 4- ص1332

دوست عزیز جواب هاتون قانع کننده نیستند.
اتفاقا يعقوبى در تاريخ خود می‏گويد :
تمام مهاجرين و انصار ، در اينكه على خليفه است ، شكّى نداشتند.
«وكان المهاجرون والأنصار لا يشكّون فى علي»
تاريخ يعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقيفة بنى ساعدة .

چطور میشود انصار حق انتخاب سعدبن عباده را ندارند اما عمر به تنهایی میتواند ابوبکر را کاندید کند.

ohfreedom;285617 نوشت:
منظور او این است که در خلیفه شدن ابوبکر عمر نقش داشته است. والله که چنین بود و عمر نقش داشته است. اما عمر او را خلیفه نکرد بلکه خلافت را از چنگ انصار خارج کرد. عمر فقط یک بیعت گر بود همین منبع: تاریخ طبری - ج4 - ص 1338-1334

پس خودتان دارید میگویید شورایی در کار نبوده بلکه عمر به شخصه خودش شورا بوده؟
مگر نه این است که اول باید خلیفه از طرف شورا مشخص شود و بعد با او بیعت شود پس این چه شورایی بوده؟؟
چرا عمر بر خلاف یک شورا عمل کرده ؟
اصلا عمر چه حقی داشته که خواسته خلافت را از چنگ انصار بیرون کند؟
این چه اهل حل و عقدی است که با رای خود انصار را بیرون میکند؟

ohfreedom;285617 نوشت:
از هم تاریخ را بخوان نام عمر را ابوبکر ننوشت، ابوبکر بیهوش بود، عثمان نوشت...

عزیزم این که شد عذر بدتر از گناه ما هم میدانستیم ابوبکر بیهوش شده و عثمان ان را نوشته اما همین تایید اسم در حکم نوشتن است
ثانیا اصلا به چه جراتی و طبق چه حقی عثمان بدون اجازه یک شورا حل و عقد خلیفه بعدی را معین نموده ؟
ثالثا این حکم حتی به شوری گذاشته نشد بلکه به صورت نامه ای به مسجد برده شد و بالای منبر برای مردم به صورت حکم خوانده شد؟و در بعضی نقل ها امده ابوبکر خواست با حال مریضی که دارد او را به مسجد ببرند تا خلیفه بعدی را برای انان مشخص کند و او عمر را خلیفه معرفی کرد و به خانه بازگشت؟

رابعا:ابوبکر حتی حقی نداشته یک کاندید معرفی کند طبق چه حقی؟بلکه این کار باید در یک شوری و به دست انان مطرح میشده؟
کدام شورا برای انتخاب عمر تشکیل شد؟

دوست عزیز یک مقدار جواب های قابل قبول ذکر بفرمایید.

ohfreedom;285617 نوشت:
بله صحیح است اما ادامه ی روایت را هم بخوان لطفا پرسید چرا؟ گفت: زیرا مردم می دانند که عمر در رفتار خشک و سخت گیر است. پرسید: پس چگونه بیعت کردند؟ گفت: عمر در میانشان رفت و گفت اگر بیعت نمودید با من، بین شما به عدالت رفتار خواهم کرد و سخت نخواهم گرفت مگر آنجا که حکم خدا باشد. پس چون عمر قسم یاد کرد که سختگیر نباشد مردم راضی شدند.... درواقع ترس و ناراحتی آنها از سختگیر بودن عمر بوده، ادامه ی همان روایتی که خودتان استناد کردید.

نکته خوبی گفتید این راببینید :
بن تيميه حراني ، نظريه پرداز و مؤسس فکري وهابيت در اين باره مي‌نويسد :

وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا .

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت كردند و گفتند : چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت گزيده و بر مردم تحميل كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟

منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقيق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .

ابن حجر مكي در اين باره مي‌نويسد :

ودخل عليه بعض الصحابة فقال قائل منهم : ما أنت قائل لربك إذا سألك عن تولية عمر وقد ترى غلظته ...

الصواعق الحرقة ، ج1 ،‌ ص254 ، با تحقيق : عبدالرحمن بن عبدالله التركي وكامل محمد الخراط ، ط مؤسسة الرسالة ، بيروت ، الأولى ، 1997 م .
برخي از صحابه بر ابوبكر وارد شدند ، يكي از آن‌ها گفت : جواب پروردگارت را چه خواهي داد آن گاه که از تو سؤال كند در باره انتخاب فردي كه از تندي و خشونت آن مطلع بودي؟

و......اسناد بسیار دیگری که در این باب هست

همه این نقل ها صراحت بر این مطلب دارد که تعیین خلیفه به دست شخص ابوبکر بوده و شورایی در کار نبوده؟
همه میامدندو میگفتند چرا انتخاب کردی،چرا برگزیدی،جواب خدایت را چه میدهی ابوبکر... همه این ها صراحت دارد شورایی در کار نبوده؟
پس میشود بفرمایید تکلیف این شورا در انتخاب ابوبکر و عمر چه شد؟؟؟

ohfreedom;285617 نوشت:
شما به خدا قسم می دهم 4 تا کتاب بخونید بعد بیاید اینجا چیز بنویسید

دوست عزیز لطفا اگر جواب دارید بفرمایید
بنده توی مطالب شما دقت کردم دیدم هرچه قدر سوال شیعیان قوی تر و سخت تر و بی جواب تر است جواب شما خلاصه تر و بی سند تر و ....البته بی ادبی نباشد اما بیشتر شبیه نوعی فرار از پاسخ است.

بنده کتاب زیاد خونده ام بیشتر از انچه فکرش را بکنید
اما مسئله شورای شش نفره برای تعیین عثمان از گذرگاههای است که جواب قانع کننده ای برایش وجود ندارد.
همان سوالات قبل باز هم اینجا تکرار میشود.
این چه شورایی بود که برخلاف شورا ابوبکر بود ؟؟
این چه شورایی بود که مخالف باید گردن زده شود ؟؟!
مثل اینکه در مجلس خبرگان بگوییم هر کس مخالف اکثر شد بیاورید این بالا و گردنش را بزنید!!
چنین شورایی را چیدن در کجای قران آمده ؟؟
چرا عمر شورایی را چید که به شکست قطعی امام علی علیه السلام بینجامد؟؟
حجیت چنین شورایی از سنت پیامبر آمده؟؟
اصلا این که نشد شورا شد طرز فکر یک نفر که به اجرا درامد؟
چرا تعداد آنها فرد نبود تا اختلافی در کار نباشد وکار به قضاوت عبدالرحمن بن عوف نیانجامد؟
چرا اگر یک یا دو نفر مخالف بودند باید کشته شوند ؟
چرا اگر هیچ یک انتخاب نشدند همه 6 نفر باید کشته شوند ؟

موفق و موید باشید

ohfreedom;285616 نوشت:
برادران، تا زمانی که در متن هایتان توهین باشد جوابی نخواهم داد.
هر جور هم که دوست دارید برداشت کنید
توهین به هر کسی...
لعنت فرستادن به هر کسی...
مخصوصا این را خطاب به 5 تن ، سید علی و حسن 69 می گویم

بسم الله
يا علي ع
سلام
داداش توهيني من به تو كردم را به من نشون ندادي اطف كن بگو من كجا به شما توهين كردم.
دوستان ميدانم اين پست ربطي به موضوع نداره ولي تا اين اقا نخونده پاكش نكنيد لطفا بعد خواستيد پاك كنيد
موفق باشيد
يا حق و يا علي ع
موضوع قفل شده است