سوال های نفس گیر از اهل سنت

تب‌های اولیه

234 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

velayat;204535 نوشت:
ما نمی دانیم ولی مصلحت دان(پیامبر و ابابکر)میدانند مانند اینکه برامون سختی می اید می گوییم لابد مصلحتی دارد اما نمی دانیم مصلحتش چیست؟؟؟

سلام
شما سختی های کوچک زندگی را با مسئله بزرگی مثل جانشینی پیامبر(ص) برای حاکمیت بر جامعه اسلامی مقایسه می کنید؟
هرچند انسان عاقل وقتی مصیبتی برایش پیش می آید فکر می کند که چه عاملی باعث پیش آمدن این مصیبت شده؟ آیا گناهی کرده ام که این عقوبتش باشد؟ آیا خداوند می خواهد مرا آزمایش کند؟ و...
ولی رفتار های معصومین(ع) همه دلایل محکم داشت. آیا پیامبر(ص) جانشین تعیین کرد؟ اگر کرد چرا؟ اگر نکرد چرا؟
معصومین(ع) الگوهای ما هستند. اگر دلیل رفتارهایشان(بخصوص رفتارهای به این بزرگی و موثری) را نفهمیم هرگز نمی توانیم به درستی از آنها پیروی کنیم.
مردم عامی ما شاید نتوانند دلیل رفتارهای معصومین (ع) را بگویند، و فکر کنند حتما مصلحتی بوده، چون علم کافی ندارند.. اما علمایی که معصومین (ع) را می شناسند دلیل رفتارهایشان هم می دانند.
شما می گویید رسول خدا(ص) جانشین تعیین نکرد. می دانید اینکار چه عواقبی داشته؟؟؟؟
می دانید باعث شده چندین هزار نفر به گمراهی بمیرند؟
می دانید باعث کشته شدن چند نفر شده؟
می دانید امت پیامبر(ص) را چند دسته کرد و هر دسته راه به کجا بردند؟
از همه بالاتر، می دانید باعث شکسته شدن حرمت چه کسانی شده؟ کسانی که جان رسول خدا(ص) بودند.
هر سنی ای که فکر می کند رسول خدا(ص) جانشین تعیین نکرده باید به این سوال جواب دهد که چرا؟؟؟
چرا برخلاف همه پیامبران(ع) رفتار کرد و کاری کرد که این عواقب را داشته باشد؟
چرا نسبت به امتی که برای آخرتشان اینهمه نگران بود بی مسئولیتی کرد؟
کسی که با دید روشن دنبال جواب این سوالات بگردد به این نتیجه می رسد که از ساحت پیامبر(ص) به دور است که این چنان بی توجهی ای کرده باشد و مسلما وصی ای تعیین شده.
حماقت است که هر کجا جوابی نداریم بگوییم حتما مصلحتی بوده!!!!!!!!!! دنبال مصلحتش بگردید.
بپرسید، بخوانید، بشنوید.
روز قیامت وقتی خداوند از شما همین را بپرسد می خواهید بگویید حتما مصلحتی بوده؟؟
خداوند نمی فرماید پس چرا از عقلی که به تو دادم استفاده نکردی تا مصلحت را پیدا کنی؟
.
.
به چه دلیلی فکر می کنید ابوبکر مصلحت دان بوده؟
اختلاف امام علی(ع) و ابوبکر در مسئله جانشینی رسول خدا(ص)، یک مسئله اثبات شده است. امام علی ای که رسول خدا(ص) درباره او فرمود:
انا مدينة العلم و عليٌ بابها، فمن ارادالعلم فيأت الباب؛من شهر علم هستم و علي دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد بايد از درب (شهر) وارد شود*
حالا به چه دلیل معتقدید در اختلاف بین امام علی(ع) و ابوبکر، مصلحت دان ابوبکر بوده؟؟؟؟؟؟؟

* المناقب، همان، ص 91، روايت 84، انساب الاشراف، ج 2، ص 124.

برخى از منابع اهل سنت، كه اين حديث را نقل كرده اند، عبارتند از: كنزالعمال، ج 12، ص 111; المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقة، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; الاصابة، ج 4، ص 378 و اسدالغابة، ج 6، ص 224.
پاسخ:اولا سنی ها پیامبرم معصوم نمی دانند چه برسه به حضرت زهرا و اهل بیت
ثانیا بر فرض قبول این احادیث علمای اهل سنت با توجه به احادیث دیگر عدم عصمت پیامبر و حضرت زهرا را استخراج کرده اند
ثالثااین اسنادی که ذکر می کنید درست اما چون در صحیح بخاری و مسلم و...(صحاح سته)نیستند باید اثبات کنید سندشان درست است و گرنه مورد قبول نیستند
اما در مورد حدیث ثقلین دلیل شما ناکافی است چون می توان گفت پیامب در قول معصوم است اما درفعل ممکن است معصیت کندو ما هم فقط ملزم به عمل به قول پیامبریم(همانطور که اهلس نتگویند

به نام علی اعلی

سلام:Gol:

velayat;204307 نوشت:
اولا باید شما صحت سند این حدیث را اثبات کنید:لکل نبی...
چون این حدیث از صحاح نیست
ثانیا این آیه گفته به ان پیامبران اقتدا کن اما در چه اقتدا کن اگر در همه چیز باشه خب خیلی از احکام و دستورات انها و وظایف پیامبران پیشین با پیامبر ما فرق داشته پس در بعضی چیزها است که وصی داشتن جزو ان بعضی است که پیامبر پیروی نکرده
ثالثا این حدث نگفته وصی باید توسط خود پیامبر انتخاب شود خب ابوبکر هم وصی پیامبر است اما به انتخاب مردم

ببخشید میتونم بپرسم وصی رو چه کسی باید انتخاب بکنه؟

آیا من میتونم برای شما وصی تعیین کنم؟

اینکه جناب ابوبکر وصی پیامبر است اما به انتخاب مردم خیلی خیلی پارادوکس دار شده!!!

velayat;204307 نوشت:
اولا باید شما صحت سند این حدیث را اثبات کنید:لکل نبی... چون این حدیث از صحاح نیست

ظاهرا فراموش کرده اید احادیثی را که طبق مبنای خود اهل سنت صحیح می باشند اما در هیچیک از صحاح سته نیامده اند

آیا کتاب « المستدرک علی الصحیحین » از صحاح می باشد؟

خوب است کمی دقت نمایید

velayat;206097 نوشت:
اولا سنی ها پیامبرم معصوم نمی دانند چه برسه به حضرت زهرا و اهل بیت ثانیا بر فرض قبول این احادیث علمای اهل سنت با توجه به احادیث دیگر عدم عصمت پیامبر و حضرت زهرا را استخراج کرده اند ثالثااین اسنادی که ذکر می کنید درست اما چون در صحیح بخاری و مسلم و...(صحاح سته)نیستند باید اثبات کنید سندشان درست است و گرنه مورد قبول نیستند اما در مورد حدیث ثقلین دلیل شما ناکافی است چون می توان گفت پیامب در قول معصوم است اما درفعل ممکن است معصیت کندو ما هم فقط ملزم به عمل به قول پیامبریم(همانطور که اهلس نتگویند

جناب ولایت!

این آیه در قرآن را هم اگر وقت کردید یک ملاحظه ای نمایید مفید خواهد بود:

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى انْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ( سوره نجم آیات 3و4)

اینآیات به خوبی دال بر عصمت پیامبر اکرم می باشد.

اگر امکان دارد بفرمایید علمای اهل سنت با استناد به چه احادیثی این آیات صریح و محکم را کنارگذاشته اند و قائل به عدم عصمت پیامبر گرامی اسلام شده اند؟؟

بخشید میتونم بپرسم وصی رو چه کسی باید انتخاب بکنه؟
آیا من میتونم برای شما وصی تعیین کنم؟
اینکه جناب ابوبکر وصی پیامبر است اما به انتخاب مردم خیلی خیلی پارادوکس دار شده!!!
پاسخ:من می گم این حدیث می روسونه پیامبر کیه ولی نمی رسونه کی باید این پیامبر را انتخاب کند
دلیل عقلی ای نداریم که تعیین وصی حصر در شخص پیامبر باشد بلکه ممکن است پیامبر این امر را به مردم واگذار کرده است
الان وصی امام خمینی را کی تعیین می کنه؟
وقتی کسی وصی تعیین نکرد
راه های مختلفی برای تعیین وصی برای اوست که یک از انها شورا و اجماع است

ظاهرا فراموش کرده اید احادیثی را که طبق مبنای خود اهل سنت صحیح می باشند اما در هیچیک از صحاح سته نیامده اند

آیا کتاب « المستدرک علی الصحیحین » از صحاح می باشد؟
پاسخ:دقت کنید و بروید یک ذره تحقیق کنید
مستدرک علی صحیحین جزو صحاح نیست

velayat;204302 نوشت:
پاسخ شما فوق العاده روشن است. در زمان رسول خدا مصلحت عدم تعیین خلیفه بوده در زمان ابوبکر مصلحت تعیین خلیفه بوده درست است رسول خدا اسوه است اما این اسوه ما طبق مصالحی کار می کرده و اگر این مصالح تغییر کرد نظر ما هم فرق می کند مثلا در زمان رسول خدا حضرت مامور به ظاهر بودند ولی در زمان ظهور حضرت مهدی حضرت مامور به ظاهر نیستند و مامور به واقعند خب اگر سوال شود مگر رسول خدا اسوه حضرت مهدی نیستند؟ پاسخ می شوند مصالح در این زمان و ان زمان فرق می کرده دقیقا مانند قضیه ابوبکر


اتفاقا پاسخ شما نه تنها روشن نيست بلكه بسيار گنگ است!


اولا شما بايد براي اين ادعا كه مصلحت در هردو زمان فرق مي كرد دليل بياوريد و صرف ادعا نمي تواند دردي را دوا كند.اهل سنت مدعي هستند نيازي به نص نبوده است و امت اسلامي خود مي توانند براي خود خليفه تايين كنند و اين رفتار ابوبكر با ادعاي آن ها سازگاري ندارد.(جداي از تالي فاسدهايي كه اين عمل ابوبكر باعث آن شد به طوري كه تا الان نيز اين اثرات منفي را مشاهده مي كنيم)


ثانيا در مورد اشكالي كه ما به اهل سنت مي كنيم آن ها بايد طبق پيش فرض ها و ادعاهاي خودشان جواب دهند نه طبق ادعاي ما در مورد حضرت مهدي(عج).اما در مورد ادعاي شما در مورد تفاوت در روش حضرت مهدي(عج) و حضرت رسول(ص) ،بنا بر ادعاي ما هر دو معصوم هستند و هر دو طبق وظيفه الهي عمل مي كنند (تفاوت در روش طبق دستورات الهي) و پيش فرض ولايت الهي و عصمت است كه باعث قبول روش حضرت مهدي مي شود و گرنه طبق ادعاي شما هركس مي تواند ادعا كند الان چيزي مصلحت است و منجر به تغيير دين اسلام شود.

velayat;204305 نوشت:
حضرت زهرا طبق نظر اهل سنت معصوم نیست و اگر هم بیعت نکرده به دلیل عدم عصمت است - و احتمال دارد با ابابکر بیعت کرده و به دلیل عدم عصمت بر ابابکر غضب کرده است

در مورد ادعاي اهل سنت بر عدم عصمت حضرت زهرا(س) بايد عرض شود از ظاهر برخي سخنان چنين به دست مي آيد كه برخي هم قائل به عصمت حضرت زهرا(س) هستند.


مثلا آلوسى یکى از پرآوازه ترین مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ۴۲ سوره آل عمران، از یکسو حضرت مریم(علیها السلام) را معصوم از گناه شمرده، از تمامى پلیدى هاى حسّى، معنوى و قلبى پاک مى داند و از سوى دیگر، بر دیدگاه کسانى که وى را سرور تمامى زنان جهان، از آغاز تا انجام مى شمارند، مى تازد و با اقامه شواهد گوناگونى چنین نتیجه مى گیرد که این ویژگى شایسته فاطمه زهرا(علیها السلام) است.[آلوسی ، سید محمود،روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص ۱۴۹] پرواضح است که جمع میان این دو سخن، جز با پذیرش عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) سازگار نیست.


اما در مورد آن هايي كه قائل به عصمت هم نباشند خيلي مهم نيست زيرا ما تابع دليل هستيم و هرچه قرآن و حديث بگويند به آن عمل مي كنيم و طبق احاديث اهل سنت و همچنين آيه تطهير ، حضرت زهرا(س) داراي عصمت بودند.

علاوه بر آیه تطهیر، روایاتی كه شیعه و سنی از رسول خدا - صلی الله علیه وآله - گزارش نموده اند، فضایلی برای اهل بیت برمی شمرد كه جز با عصمت آنان سازگار نیست; چنان كه در حدیث معروف ثقلین آمده است:


انّی تارِك فیكُم الثِقلَین كِتابُ اللّه وَ عِترَتی، ما ان تَمَسّكتُم بِهِما لَن تَضلّوا ابَداً، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلی الحَوض[برخی از منابع اهل سنت كه با عبارت كم و بیش متفاوت این حدیث را نقل نموده اند، عبارت اند از:

مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366; سنن بیهقی، ج 2، ص 148; كنز العمال، ج 1، ص 189ـ185; المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 118; خصائص امیرالمؤمنین، ص 21; تاریخ بغداد، ج 8، ص 442; صحیح مسلم، ج 5، ص 26 (كتاب فضائل الصحابه); الدر المنثور، ج 6، ص 7 (ذیل آیه ی مودّت); و سنن ترمذی، ج 5، ص 662 (كتاب المناقب).];


من در میان شما دو چیز گران بها باقی می گذارم: كتاب خدا و عترتم. تا وقتی كه به آن دو تمسك كنید، گم راه نخواهید شد. هیچ گاه این دو از یك دیگر جدا نمی شوند، تا آن گاه كه بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند.


اگر اهل بیت پیامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پی روی از آنان همواره موجب هدایت نمی گردید و جدایی ناپذیری آنان از قرآن، معنای روشنی نمی یافت.

با توجه به مناقبی که در کتب اهل سنت ذکر شده است نیز می توان این عصمت را ثابت کرد. همان طور که در مناقب حضرت در کتب اهل سنت موجود است ، خداوند با غضب ایشان غضبناک می شود(ان اللّه تَبارَكَ وَ تَعالی یَغضِبُ لِغَضَب فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها )[كنزالعمال، ج 12، ص 111; هم چنین، ر.ك: المستدرك، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقه، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; ذخایر العقبی، ص 39; الاصابه، ج 4، ص 378; اسد الغابه، ج 6، ص 224; و میزان الاعتدال، ج 3، ص 206.]

اگر ایشان شخص غیر معصومی باشد و مانند افراد عادی زندگی کند، پس چه بسا به خاطر امور فراوان وپیش پا افتاده ای که چه بسا ظالمانه و غیر عادلانه نیز باشد عصبانی شود. حال اگر بپذیریم که خداوند نیز با عصبانیت این شخص، عصبانی شود، به این معنا است که -معاذ الله- خداوند نیز ظالمانه عصبانی شود و طرف مقابل را مورد خشم قرار دهد، امری که با حکمت، قدرت، و
.خداوند ناسازگار است و همۀ ادله توحید و صفات خداوند این را رد می کند.


نكته درخور توجه در این روایت آن است كه رضایت و نارضایتی فاطمه زهرا- علیها السلام- محور خشنودی و ناخشنودی خداوند خوانده شده است. و این حقیقت، جز عصمت همه جانبه ی آن حضرت، تفسیر دیگری برنمی تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمی گردد و هیچ گاه به گناه و سرپیچی از فرمانش رضایت نمی دهد. اگر حضرت زهرا- علیها السلام- به گناه دست می زد و یافكر انجام آن را در سر می پروراند، به چیزی خشنود گردیده بود كه خدا از آن خشنود نیست; در حالی كه در این روایت، رضایت الهی پیوندی ناگسستنی با خشنودی فاطمه- علیه السلام- یافته است.

velayat;204305 نوشت:
و احتمال دارد با ابابکر بیعت کرده و به دلیل عدم عصمت بر ابابکر غضب کرده است - و اگر بگویید حدیث داریم که فاطمه بضعه منی من اذاها فقد اذانی می گویند: اهل سنت قائل به جواز اجتهاد بر خلاف نصند واجتهاد ابابکر این بوده که برای مصالح حکومت حضرت زهرا را اذیت کند یعنی مصلحت اعم سبب این امر شده

در مورد عدم بيعت حضرت زهرا(س) كه ناشي از عدم عصمت مي دانيد اتفاقا اين عمل حضرت(س) نشان دهنده تصميم صحيح و درست است زيرا حضرت اميرالمومنين(ع) نيز با ابوبكر بيعت نكرد و حضرت زهرا(س) هم در كنار اميرالمونين(ع) بودند.از طرفي طبق حديثي كه از حضرت رسول(ص) رسيد علي مع الحق و الحق مع علي ، هر جا كه اميرالمومنين(ع) هستند ، حق هم همانجاست و هر جا كه نباشند و مخالفت كنند ، نا حق آنجاست.


در ضمن اين سخن شما كه طبق اجتهاد تصميم گرفته حضرت زهرا(س) را اذيت كند از آن حرفايي است كه خود اهل سنت نيز حاضر به پذيرش آن نيستند!!آيا صرف اجتهاد دليل مي شود كسي دخت رسول خدا(ص) را اذيت كند؟طبق اين سخن هركس مي توانست ادعاي اجتهاد كند و حقي را ناحق كند و در آن صورت مخاطب سخن حضرت رسول(ص) در مورد بزرگداشت فاطمه(س) و عدم آزار ايشان كيست؟چون طبق سخن شما همه مي توانستند اجتهاد كنند!


در ضمن حديث كليت دارد و عموم حديث در برگيرنده هر موردي است و تخصيص بلا مخصص مردود است!

اندیشمند;206221 نوشت:

اتفاقا پاسخ شما نه تنها روشن نيست بلكه بسيار گنگ است!


اولا شما بايد براي اين ادعا كه مصلحت در هردو زمان فرق مي كرد دليل بياوريد و صرف ادعا نمي تواند دردي را دوا كند.اهل سنت مدعي هستند نيازي به نص نبوده است و امت اسلامي خود مي توانند براي خود خليفه تايين كنند و اين رفتار ابوبكر با ادعاي آن ها سازگاري ندارد.(جداي از تالي فاسدهايي كه اين عمل ابوبكر باعث آن شد به طوري كه تا الان نيز اين اثرات منفي را مشاهده مي كنيم)

پاسخ:مگر ما باید همه چیز را بدانیم
عقل ما ناقص است
و پیامبر و ابوبکر به یک چیزهایی علم داشته اند که ما نداریم فلذا این چنین کرده اند
یعنی بنابر علم و مصلحت بینی که ابوبکر داشت امد خلیفه تعیین کرد(ما دلیلش را نمی دانیم چون از خیلی از جوانب امر که ابوبکر مطلع بوده بی اطلاعیم)
بعد
اهل سنت می گویند نیازی به نص نبوده است نمی گویند که تعیین کردن خلیفه اشتباه است
اندیشمند;206221 نوشت:



ثانيا در مورد اشكالي كه ما به اهل سنت مي كنيم آن ها بايد طبق پيش فرض ها و ادعاهاي خودشان جواب دهند نه طبق ادعاي ما در مورد حضرت مهدي(عج).
اما در مورد ادعاي شما در مورد تفاوت در روش حضرت مهدي(عج) و حضرت رسول(ص) ،بنا بر ادعاي ما هر دو معصوم هستند و هر دو طبق وظيفه الهي عمل مي كنند (تفاوت در روش طبق دستورات الهي) و پيش فرض ولايت الهي و عصمت است كه باعث قبول روش حضرت مهدي مي شود و گرنه طبق ادعاي شما هركس مي تواند ادعا كند الان چيزي مصلحت است و منجر به تغيير دين اسلام شود.


پاسخ:اهل سنت می خواهند جواب شما را دهند تا شما قانع شوید بعد از پیش فرض های خود استفاده کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثلا اهل سنت می خواهند اثبات کنند ابوبکر خوب است از بخاری باید حدیث اورند یا از کافی؟؟؟؟؟؟
بعد خب اهل سنت هم می گویند خلیفه طبق مصلحت حرف می زند فلذا ما به سخنش عمل می کنیم مثل اینکه ابوبکر گفت کت پسته نماز بخوانید انها اینطوری نماز می خواندند

اندیشمند;206255 نوشت:
در مورد ادعاي اهل سنت بر عدم عصمت حضرت زهرا(س) بايد عرض شود از ظاهر برخي سخنان چنين به دست مي آيد كه برخي هم قائل به عصمت حضرت زهرا(س) هستند.


مثلا آلوسى یکى از پرآوازه ترین مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ۴۲ سوره آل عمران، از یکسو حضرت مریم(علیها السلام) را معصوم از گناه شمرده، از تمامى پلیدى هاى حسّى، معنوى و قلبى پاک مى داند و از سوى دیگر، بر دیدگاه کسانى که وى را سرور تمامى زنان جهان، از آغاز تا انجام مى شمارند، مى تازد و با اقامه شواهد گوناگونى چنین نتیجه مى گیرد که این ویژگى شایسته فاطمه زهرا(علیها السلام) است.[آلوسی ، سید محمود،روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏۲، ص ۱۴۹] پرواضح است که جمع میان این دو سخن، جز با پذیرش عصمت حضرت زهرا(علیها السلام) سازگار نیست.

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اندیشمند;206255 نوشت:


اما در مورد آن هايي كه قائل به عصمت هم نباشند خيلي مهم نيست زيرا ما تابع دليل هستيم و هرچه قرآن و حديث بگويند به آن عمل مي كنيم و طبق احاديث اهل سنت و همچنين آيه تطهير ، حضرت زهرا(س) داراي عصمت بودند.


طبق اجتهاد علمای اهل سنت خلاف حرف شما استنتاج می شود
چون انها مبانی اشان با شما خیلی فرق دراد

اندیشمند;206257 نوشت:
علاوه بر آیه تطهیر، روایاتی كه شیعه و سنی از رسول خدا - صلی الله علیه وآله - گزارش نموده اند، فضایلی برای اهل بیت برمی شمرد كه جز با عصمت آنان سازگار نیست; چنان كه در حدیث معروف ثقلین آمده است:


انّی تارِك فیكُم الثِقلَین كِتابُ اللّه وَ عِترَتی، ما ان تَمَسّكتُم بِهِما لَن تَضلّوا ابَداً، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلی الحَوض[برخی از منابع اهل سنت كه با عبارت كم و بیش متفاوت این حدیث را نقل نموده اند، عبارت اند از:

مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366; سنن بیهقی، ج 2، ص 148; كنز العمال، ج 1، ص 189ـ185; المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 118; خصائص امیرالمؤمنین، ص 21; تاریخ بغداد، ج 8، ص 442; صحیح مسلم، ج 5، ص 26 (كتاب فضائل الصحابه); الدر المنثور، ج 6، ص 7 (ذیل آیه ی مودّت); و سنن ترمذی، ج 5، ص 662 (كتاب المناقب).];


من در میان شما دو چیز گران بها باقی می گذارم: كتاب خدا و عترتم. تا وقتی كه به آن دو تمسك كنید، گم راه نخواهید شد. هیچ گاه این دو از یك دیگر جدا نمی شوند، تا آن گاه كه بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند.


اگر اهل بیت پیامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پی روی از آنان همواره موجب هدایت نمی گردید و جدایی ناپذیری آنان از قرآن، معنای روشنی نمی یافت.


پاسخ:
اولا می توان گفت منظور از اهل بیت در این حدیث ز نان پیامبرند
ثانیا در احادیثی از اهل سنت به جای عترتی،سنتی دارد

اندیشمند;206258 نوشت:
با توجه به مناقبی که در کتب اهل سنت ذکر شده است نیز می توان این عصمت را ثابت کرد. همان طور که در مناقب حضرت در کتب اهل سنت موجود است ، خداوند با غضب ایشان غضبناک می شود(ان اللّه تَبارَكَ وَ تَعالی یَغضِبُ لِغَضَب فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها )[كنزالعمال، ج 12، ص 111; هم چنین، ر.ك: المستدرك، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقه، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; ذخایر العقبی، ص 39; الاصابه، ج 4، ص 378; اسد الغابه، ج 6، ص 224; و میزان الاعتدال، ج 3، ص 206.]

اگر ایشان شخص غیر معصومی باشد و مانند افراد عادی زندگی کند، پس چه بسا به خاطر امور فراوان وپیش پا افتاده ای که چه بسا ظالمانه و غیر عادلانه نیز باشد عصبانی شود. حال اگر بپذیریم که خداوند نیز با عصبانیت این شخص، عصبانی شود، به این معنا است که -معاذ الله- خداوند نیز ظالمانه عصبانی شود و طرف مقابل را مورد خشم قرار دهد، امری که با حکمت، قدرت، و
.خداوند ناسازگار است و همۀ ادله توحید و صفات خداوند این را رد می کند.


نكته درخور توجه در این روایت آن است كه رضایت و نارضایتی فاطمه زهرا- علیها السلام- محور خشنودی و ناخشنودی خداوند خوانده شده است. و این حقیقت، جز عصمت همه جانبه ی آن حضرت، تفسیر دیگری برنمی تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمی گردد و هیچ گاه به گناه و سرپیچی از فرمانش رضایت نمی دهد. اگر حضرت زهرا- علیها السلام- به گناه دست می زد و یافكر انجام آن را در سر می پروراند، به چیزی خشنود گردیده بود كه خدا از آن خشنود نیست; در حالی كه در این روایت، رضایت الهی پیوندی ناگسستنی با خشنودی فاطمه- علیه السلام- یافته است.


پاسخ: فکر کنم این استدلال را جواب دادم
اولا حدیث یغضب بغضب فاطمه چون در صحاح نیامده با ید اثبات سندی شود
ثانیا فکر کنم این حدیث را شنیده اید:
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى‏ الله ‏عليه‏و‏آله: مَنْ اَرْضى والِدَيْهِ فَقَدْ اَرْضَى اللّهَ وَمَنْ اَسْخَطَ والِدَيْهِ فَقَدْ اَسْخَطَ اللّهَ
پس طبق سخن شما و استدلالتان همه پدر و مادرها هم معصومند(در امر و نهی)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

velayat;207104 نوشت:
پاسخ:مگر ما باید همه چیز را بدانیم عقل ما ناقص است و پیامبر و ابوبکر به یک چیزهایی علم داشته اند که ما نداریم فلذا این چنین کرده اند یعنی بنابر علم و مصلحت بینی که ابوبکر داشت امد خلیفه تعیین کرد(ما دلیلش را نمی دانیم چون از خیلی از جوانب امر که ابوبکر مطلع بوده بی اطلاعیم) بعد اهل سنت می گویند نیازی به نص نبوده است نمی گویند که تعیین کردن خلیفه اشتباه است

شما اسم اين طرز بحث كردن را روش علمي مي گذاريد؟(شايد شايد شايد...)بله وقتي ميخواهيد از عمل كسي دفاع كنيد(با اين اوصاف كه خلاف عمل رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده است) بايد دليل بياوريد و گرنه هر كار زشت و نادرست رو با اين سخن مي توانيد توجيه كنيد.(حتما طبق مبناي شما حكمتي بوده يزيد به مدينه حمله كرد و يكي از روز هاي سياه تاريخ را رقم زد و بسياري از وقايع سياه ديگر!!!!!!!!!!!!!!!!)


اما از جوانبي كه ابوبكر آگاه بوده بي اطلاع نيستيم بلكه شخصي كه با تدبر به تاريخ بنگرد مي تواند به اين نكته پي ببرد كه نه تنها مصلحتي در اين كار نبوده بلكه همان رفاقت ديرينه و قدرداني ابوبكر از عمر بابت خلافت خود يكي از بزرگترين عوامل اين جانشيني بوده است و همچنين بسياري از مسلمين با اين انتخاب مخالف بودند.


عثمان كه در تمام دوره بيمارى ابو بكر ملازم او بود، از طرف وى مكلف به نوشتن عهدنامه جانشينى عمر شد. با نوشتن آغاز عهد، ابو بكر به حالت اغماء رفت و عثمان كه تكليف خود را مى ‏دانست تا به آخر عهد را نوشته و نام عمر را در آن درج كرد. ابو بكر پس از به هوش آمدن از وى خواست تا آنچه را نوشته بخواند و او چنين كرد و ابو بكر نوشته او را تاييد نمود. (تاريخ الطبرى، ج 3، ص 429، شرح نهج البلاغة، ج 1، صص 163- 165، نثر الدار، ج 2، صص 15، 23، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 425، حياة الصحابه، ج 2، ص 26، طبقات الكبرى، ج 3، ص 200) بدنبال اين امر طلحه بر ابو بكر وارد شده و گفت: تو شاهد بودى كه عمر در كنار تو و با بودن تو چگونه برخورد مى ‏كند، در آن صورت وقتى بدون تو باشد معلوم نيست چه خواهد كرد. ابو بكر از اعتراض وى بر آشفت. (تاريخ الطبرى، ج 3، ص 433.) عايشه نيز از اعتراض «فلان و فلان‏» ياد مى ‏كند: طبقات الكبرى، ج 3، ص 274. به ابو بكر گفتند: آن زمان كه «سلطنت‏» نداشت‏ با ما برخورد تند داشت واى اگر سلطنت‏ يابد: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 449. ديگران نيز از «زبان و عصاى‏» او شكايت داشتند، الامامة و السياسة، ج 1، ص 38.

على (ع) نيز از معترضان به ابو بكر بوده است: طبقات، ج 3، ص 274، حياة الصحابه، ج 2، ص 26) در نقلى ديگر آمده كه مردم ابو بكر را به دليل آن كه شخصى بد خلق را بر آنان مسلط كرده به وى اعتراض كردند. (السنه، ابو بكر خلال، ص 275) به روايت ابن عبد البر، ابو بكر از معيقب الروسى پرسيد نظر مردم درباره تعيين عمر توسط او چيست؟او گفت: برخى راضى و كسانى ناراضى‏اند. ابو بكر گفت: آيا راضى ‏ها بيشترند يا افراد ناراضى؟او گفت: ناراضى ‏ها بيشترند. ابو بكر پاسخ داد: چهره حق ابتدا كريه است اما عاقبت‏ با آن است. (بهجة المجالس، ج 1، ص 579 و درباره اعتراضات ديگر نك: معرفة الصحابة، ج 1، ص 183، الفتوح، ج 1، ص 152، الفائق فى غريب الحديث، ج 1، صص 100- 99) عمر خود در اولين خطبه ‏اش گفت: آگاه است كه مردم از روى كار آمدن او كراهت دارند. (نثر الدر، ج 2، ص 61. او در همين خطبه از خدا خواست تا او را «نرم خو» كند، طبقات الكبرى، ج 3، ص 274) به روايت ابن قتيبه، مسلمانان شام با شنيدن خبر مرگ ابو بكر، از روى كار آمدن احتمالى عمر اظهار نگرانى كرده و گفتند: اگر عمر بر سر كار آيد «صاحب‏» ما نيست و ما او را از خلافت‏ خلع خواهيم كرد. (الامامة و السياسة، ج 1، ص 388) به نظر مى ‏رسد، ابو بكر هيچ گونه مشورت جدى در انتخاب عمر نكرده است.


ابن عساکر نقل مي کند :
دخل على أبي بكر طلحة والزبير وعثمان وسعد وعبد الرحمن وعلى بن أبي طالب فقالوا: ماذا تقول لربّك وقد استخلفت علينا عمر .
تاريخ مدينة دمشق:ج44 ص248، ذيل ترجمه عمر بن الخطاب بن نفيل ... ؛ تاريخ المدينة لابن شبة النميري: ج 2 ص 666 ، باب ذكر عهد أبي بكر " إلى عمر " واستخلافه إياه ووصيته إياه .
(وقتي ابوبکر عمر را به خلافت منصوب کرد) طلحة و زبير وعثمان وسعد وعبد الرحمن وعلى بن أبي طالب (عليه السلام) بر او وارد شدند و به او گفتند : به خداوند چه جوابي خواهي داد در حالي که عمر را به عنوان خليفه بر ما منصوب کرده اي ؟

با تعيين عمر توسط ابو بكر، اصل «استخلاف‏» به صورت يك اصل مشروع در فقه سياسى سنى در آمده، در حالى كه به تصريح منابع سنى، چنين اقدامى، هيچ گونه پيشينه‏ اى در سيره رسول خدا (ص) نداشته است. حكومت استخلافى در يكى از دو ركن حكومت موروثى با آن مشترك است. در حكومت موروثى، ركن اول استخلاف و ركن دوم جهات ارثى و خانوادگى است. ركن اول آن در سيره خليفه نخست صورت شرعى بخود گرفت و همانگونه كه محمد رشيد رضا يادآور شده اين امر زمينه را براى موروثى شدن خلافت در دوره امويان فراهم كرد. (الخلافة و الامامة العظمى. به نقل از: انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 150، پيش از رشيد رضا، مروان بن حكم نيز براى موروثى شدن خلافت، به عمل ابو بكر استناد كرده است)


آيت الله ميلاني نيز در كتاب نقش شورا در امامت بعد از طرح روايات مي فرمايد:


از جمع اين روايات نكاتى به دست مى آيد كه مهم ترين آن ها اين دو نكته است:


1 . آشكار است كه در تعيين عمر پس از ابوبكر، عبدالرحمان بن عوف و عثمان نقش داشته اند كه اين ماجرا در تاريخ طبرى به صورت گسترده آمده است.(تاريخ طبرى: 2 / 617) در اين كتاب مطرح شده كه چگونه عبدالرحمان و عثمان به ابوبكر خط داده اند و چگونه عثمان، وصيتِ ابوبكر را براى خلافت عمر بن خطاب نوشت.


2 . نكته مهم تر اين كه خلافت عمر پس از ابوبكر از سوى رسول خدا نبوده و حتى با رضايت بزرگان صحابه نيز انجام نشده است; بلكه آنان مخالفت و استنكاف خود را از اين كار اظهار نموده اند و در نتيجه خلافت او فقط به وصيّت ابوبكر بوده و بس.


velayat;207104 نوشت:
اهل سنت می خواهند جواب شما را دهند تا شما قانع شوید بعد از پیش فرض های خود استفاده کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثلا اهل سنت می خواهند اثبات کنند ابوبکر خوب است از بخاری باید حدیث اورند یا از کافی؟؟؟؟؟؟ بعد خب اهل سنت هم می گویند خلیفه طبق مصلحت حرف می زند فلذا ما به سخنش عمل می کنیم مثل اینکه ابوبکر گفت کت پسته نماز بخوانید انها اینطوری نماز می خواندند

جناب ولايت چرا سفسطه مي فرماييد.بنده مي گويم وقتي ما دريك مورد به اهل سنت ايراد مي گيريم كه فلان كار خليفه با مبناي شما سازگاري ندارد آنها نمي توانند به ما بگويند با مبناي ما سازگاري دارد!(دقت فرماييد)

مثلا ما به بخاري ايراد بگيريم كه بخاري بر خلاف مبناي اهل سنت از يك شيعه روايت كرده است در حالي كه آن شيعه نزد شما ضعيف است ديگر طرف مقابل نمي تواند ادعا كند ولي طبق مبناي شما(شيعه) آن راوي مورد وثوق است!

مثال هايي هم كه زديد با توجه به توضيحي كه دادم قياس مع الفارق بود.


موضوع ديگر آنكه قرار است در گفتگوي با اهل سنت ما همان عقايد آن ها را مورد نقد و بررسي قرار دهيم و صرف اينكه ادعا كنيم اهل سنت ابوبكر را فلان قدر قبول دارند دليل نمي شود ما به اعمال ابوبكر ايراد نگيريم بلكه مي خواهيم با اينكار همان اعتقاد اهل سنت را رد كنيم.البته قبول دارم در برخي موارد بايد زيربناي عقايد آن ها را رد كنيم بعد به طرح و ايراد برخي مسائل بپردازيم.(مثلا در برخي موارد بايد اجتهاد صحابه و عدات صحابه را مورد بررسي قرار دهيم)


بر فرض سخن شما صحيح باشد آيا اهل سنت بايد به مصلحتي كه پيغمبر(ص) براي آن ها تعيين كرده عمل كنند يا ابوبكر ؟بر فرض زمان ابوبكر فلان كار مصلحت بوده ديگر ادامه آن عمل و تقدم فعل ابوبكر بر رسول خدا (ص) تا اين زمان چه توجيهي دارد؟

مضافا بر اين كه آيا ابوبكر مي توانست همچين ادعايي (اجتهاد در برابر نص) انجام دهد يا خير بحثي است جداگانه كه به تفصيل در جاي خود اين حق رد شده است.

velayat;207112 نوشت:
طبق اجتهاد علمای اهل سنت خلاف حرف شما استنتاج می شود چون انها مبانی اشان با شما خیلی فرق دراد

اتفاقا ما طبق مبناي خود اهل سنت اين موضوع را اثبات مي كنيم نه طبق مبناي خودمان.(آيات قرآن و روايات)و با بررسي اين آيات و احاديث همان مبناي اهل سنت مورد مناقشه قرار مي گيرد.

velayat;207113 نوشت:
اولا می توان گفت منظور از اهل بیت در این حدیث ز نان پیامبرند


اين اشكال شما جاي طرحش در اينجا نيست چون در اينجا بنا بر حصر اهل بيت نبود كه شما اشكال گرفته ايد زنان پيغمبر(ص) نيز شاملند.بر فرض كه شامل باشند چه ارتباطي با موضوع بحث دارد؟!!


مقصود از عترت:


در اين حديث مبارك كه الفاظ و واژه‏هاى آن هم به تواتر از رسول الله صلى الله عليه و آله رسيده است،مقام و منزلت عترت همتاى قرآن عنوان شده است و حضرت هشدار مى‏دهد كه رهنمود به مقصد در پيروى از اين دو است.اين دو با هم رهنمون به حق هستند.اگر عترت بدون قرآن رهنمود نيست،قرآن بدون عترت هم خطرها در پى دارد.زيرا كه عترت زبان مقصود قرآن مى‏باشد.اگر قرآن كتاب صامت است عترت قرآن ناطق است.كژ انديشى و كج راهگى از قرآن و صراط مستقيم را تبيين مى‏كنند و سوء برداشت از مفاهيم قرآن را عترت مفسر است.

برخى از اهل تسنّن به استدلال به حديث مذكور از جهت معناى «عترت» خدشه مى كنند. آنان مى گويند: واژه «عترت» به معناى اقربا و خويشان است. در اين صورت، حديث به ائمّه عليهم السلام اختصاص ندارد و مطلق خويشان پيامبر اكرم را در بر مى گيرد.

بررسى كلمه «عترت» از نظر لغوى; اين واژه در لغت عرب به چه معناست؟ لغويان اهل تسنّن در اين مورد چه مى گويند؟

جوهرى در كتاب صحاح مى نويسد: عترة الرجل: نسله ورهطه الادنون.(صحاح اللّغه: 2 / 735)

ابن سيده در كتاب المخصص مى نويسد: عترة الرجل وأسرته وفصيلته ورهطه الأدنون.(لسان العرب: 4 / 538)

ابن اثير در كتاب النهايه پس از نقل حديث ثقلين مى گويد: مراد از عترت اخص اقارب پيامبر صلى اللّه عليه وآله است.(النهاية في غريب الحديث: 3 / 177)

ابن منظور نيز پس از نقل حديث ثَقَلين در واژه «ثقل» در كتاب لسان العرب مى نويسد:

ابن اعرابى گويد: منظور از عترت فرزندان و نسل انسان هستند... پس عترت پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرزندان فاطمه بتول عليها السلام است.(لسان العرب: 4 / 538)

فيروزآبادى نيز در قاموس المحيط مى نويسد: العترة ـ بالكسر ـ :... نسل الرجل ورهطه وعشيرته الأدنون.(قاموس المحيط: 2 / 84)

اين مطالب را زبيدى نيز در تاج العروس آورده و نظر فيروزآبادى را تأييد كرده كه منظور از عترت اخصّ اقارب است و همين سخن ابن اعرابى است.(تاج العروس: 7 / 186)

با توجّه به آن چه بيان شد، مراد از «عترت» مطلق اقارب و خويشاوندان نيست، افزون بر اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديث ثقلين «عترت» را به اهل بيت تخصيص داده اند و فرموده اند:

إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي;(ذخائر العقبى: 16، المعجم الاوسط: 4 / 33)

همانا من دو چيز گران بها در بين شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.

از طرفى، در جاى خود ثابت شده كه اهل بيت در زمان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله فقط امير مؤمنان على، فاطمه و حسنين عليهم السلام هستند و كسى جز اين ها نيست. پيامبر اكرم نيز در رأس اهل بيت است.

استفاده از قراين: قراين داخلى حديث بر فهم مدلول آن و تشخيص مفهوم «عترت» كمك مى نمايد، و هر يك از آن ها در استدلال نقش دارد:

قرينه يكم: اين حديث بيان گر وجوب تمسّك به عترت اهل بيت عليهم السلام است.

ما بارها در مباحث خود بيان كرده ايم كه «امر مطلق» بالتمسّك والاتباع والاخذ والطّاعة با عصمت ملازمه دارد. امكان ندارد كه بى قيد و شرط امر كنند كه از كسى اطاعت و اقتدا شود در حالى كه او معصوم نباشد، چنين چيز محال و غير ممكن است. بنابراين، خود امر به طور مطلق به تمسّك كه در حديث آمده، كاشف از عصمت عترت است.

از سوى ديگر، به يقين براى كسى جز امير مؤمنان على، صدّيقه طاهره فاطمه زهرا و حسنين عليهم السلام ادّعاى عصمت نشده، تا چه برسد به بحث از ثبوت اين ادّعا و عدم ثبوت آن. از اين رو ناگزير اين حديث با ائمّه عليهم السلام انطباق مى كند و به غير ائمه معصومين اصلاً ربطى ندارد.

قرينه دوم: اين حديث بيان گر اعلميّت عترت است;

اين الفاظ با سندهاى متعدّد در كتاب هاى بزرگان و متقدّمان از محدّثان اهل تسنّن نيز آمده كه نسبت به عترت، هم فعل امر به كار رفته است و هم فعل نهى. بنابراين منظور از عترت، اقارب و خويشانى است كه اعلم هستند، نه مطلق اقارب و بدين وسيله، حديث ثقلين در ائمّه عليهم السلام تعيّن پيدا مى كند.

افزون بر اين، اقرار بزرگان از لغويان را بر اين معنا بيان كرديم، و در اين زمينه محدّثان و شارحان حديث نيز سخن به ميان آورده اند.

حكيم تِرمذى با همه تعصبش در كتابى كه به نام نوادر الاصول دارد در ذيل حديث ياد شده مى نويسد:

فقول رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله: «لن يفترقا حتّى يردا علي الحوض...» واقع على الأئمّة منهم السادة لا على غيرهم;(نوادر الاصول: 69، به نقل از نفحات الأزهار: 2 / 341)

گفتار پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله كه مى فرمايد: «آن دو هرگز از هم جدا نخواهد شد تا كنار حوض كوثر نزد من آيند...» منطبق بر ائمّه سادات است نه ديگران.

ابن حجر مكّى در الصواعق المحرقه مى نويسد:

فأهل البيت منهم أولى منهم بذلك لأنّهم امتازوا عنهم بخصوصيّات لا يشاركهم فيه بقيّة قريش... ثمّ أحق من يتمسّك به منهم إمامهم وعالمهم علي بن أبي طالب كرم اللّه وجهه... وكذلك خصّه صلى اللّه عليه وآله بما مرّ يوم غدير خم;(الصواعق المحرقه: 2 / 442 ـ 443)

پس اهل بيت بر اين امر از ديگر قريش شايسته ترند; چرا كه آنان داراى ويژگى هايى هستند كه بقيه قريش داراى آن ها نيستند... آن گاه شايسته ترين فرد بر اين امر پيشوا و دانشمند آنان على بن ابى طالب است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در روز غدير خم به اين امر اختصاص داد.

ملاّ على قارى در اين زمينه مى نويسد:

الأظهر هو أنّ أهل البيت غالباً يكونون أعرف بصاحب البيت وأحواله، فالمراد بهم أهل العلم منهم المطّلعون على سيرته;(المرقاة في شرح المشكاة: 5 / 139)

به نظر مى رسد كه بيشتر اوقات اهل بيت، از صاحب خانه و احوال او آگاه ترند. پس منظور از اهل بيت عالمان آن هاست كه از سيره و روش پيامبر اكرم آگاهى دارند.

تا آن جا كه گويد:

وبهذا يصلح أن يكون مقابلاً لكتاب اللّه تعالى;(همان: 5 / 600، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 128)

و با اين بيان اهل بيت شايستگى مى يابند كه مساوى با كتاب خداى متعال قرار گيرند.

عبدالحق دهلوى نيز در اين مورد اظهار نظر كرده است. وى در اشعة اللمعات في شرح المشكاة مى نويسد:

مراده هنا من العترة أخص عشيرته وأقاربه أي أولاده وذريّته;(اشعة اللمعات في شرح المشكاة: 4 / 681، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 112)

منظور پيامبر صلى اللّه عليه وآله در اين جا از عترت، خويشان و عشيره خاص ايشان يعنى فرزندان و ذريه اوست.

مناوى در شرح الجامع الصغير مى نويسد:

وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً;(فيض القدير: 3 / 19)

اهل بيت همان اصحاب كساء هستند كه خداوند هر رجس و پليدى را از آنان زدود و آنان را پاك و پاكيزه ساخت.

آن چه بيان شد، نظريه ها و گفتارهاى شارحان حديث ثقلين در مورد واژه «عترت» بود كه روشن شد مراد از «عترت» اقربا نيستند.

ر.ج:با پیشوایان هدایتگر (ج 1) تألیف: (آیت الله سید علی حسینی میلانی (مد ظله)) با دخل و تصرف

velayat;207118 نوشت:
پاسخ: فکر کنم این استدلال را جواب دادم اولا حدیث یغضب بغضب فاطمه چون در صحاح نیامده با ید اثبات سندی شود ثانیا فکر کنم این حدیث را شنیده اید: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى‏ الله ‏عليه‏و‏آله: مَنْ اَرْضى والِدَيْهِ فَقَدْ اَرْضَى اللّهَ وَمَنْ اَسْخَطَ والِدَيْهِ فَقَدْ اَسْخَطَ اللّهَ پس طبق سخن شما و استدلالتان همه پدر و مادرها هم معصومند(در امر و نهی)؟

اولا:نيازي به بررسي سندي اين حديث نيست زيرا احاديث با اين معنا بسيار است و براي اينكه شما نگوييد حديث از غير بخاري و مسلم است يك حديث را از صحيح بخاري و مسلم با همين معنا نقل مي كنم:


بخاري نقل مي كند كه پيامبر اسلام (ص ) فرمود : فاطمه بضعه مني فمن اغضبها اغضبني , فاطمه پاره تن من است پس هركه او را غضبناك كند مرا به غضب درآورده است . (صحيح بخاري 5 , ص 92 و 105 المنصف في الاحاديث و الاثار , عبسي كوفي ج 7 ص 512)

مسلم نيز حديثي با همين معنا در صحيح خود آورده است:قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا ( صحيح مسلم ، بَاب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلَاة وَالسَّلَامُ ، حديث 4483)


ثانيا :واقعا عجيب است شما اين حديث را با حديث ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك قياس مي كنيد.در اين حديث كاملا قرينه وجود دارد كه چرا كسي كه پدر و مادرش را راضي كند خدا را راضي كرده و...و ولي در آن حديث رضايت و غضب حضرت زهرا(س) به صورت مطلق مورد نظر است.مضافا بر اين در اين حديث رضايت والدين بر فرزند مورد نظر است نه همه مردم و همه جا.(دقت نماييد)


بر فرض هم از آن حديث عصمت به دست نيايد ، وجوب اطاعت و عدم آزار در هر دو حديث مشترك هستند و اين وجوب ، شرعي نيز مي باشد.

به نام علی اعلی

سلام

velayat;206215 نوشت:

پاسخ:دقت کنید و بروید یک ذره تحقیق کنید
مستدرک علی صحیحین جزو صحاح نیست



جناب ولایت!

من کجا گفتم مستدرک جزء صحاح است؟

حاج علی;206108 نوشت:
ظاهرا فراموش کرده اید احادیثی را که طبق مبنای خود اهل سنت صحیح می باشند اما در هیچیک از صحاح سته نیامده اند

آیا کتاب « المستدرک علی الصحیحین » از صحاح می باشد؟

خوب است کمی دقت نمایید

خوب است شما کمی بیشتر دقت نمایید

سلام
داشتم در خصوص عصمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تو گوگل جستجو می کردم به سایت عزیز خودم(از باب علقه) برخورد کردم.
وارد مطالعه شدم بحث های جذاب و پویایی رو دیدم
که با سایر جاها متفاوت است.
...........
در خصوص برادر ولایت
دوست عزیز شما در بحث یه مبنایی رو اتخاذ کن و تا آخر رو همون باش... به جای اینکه از این شاخه به شاخه دیگری بپرید
مثلا در خصوص همین عصمت:
من چند تا سوال می کنم؟
اول از همه عصمت رو از دید علماء خودتون تعریف کنید؟
آیا داشتن عصمت برای زعیم مسلمین یک لطف است یا خیر؟
در ثانی در خصوص این حرف شما که فقط صحاح یا صحیحین برای ما حجت هستند؟
میشه دلیلی بر این حرفتون بیارید؟
بالخره این ادعای شماست؟ و ظهور استناد فقهاء؛ اصولیین و اخباری های شما به کتب دیگر در تعیین سلوک اعتقادی, رفتاری و... خلاف این ادعای شماست.
یا ادعای شما درست است! که این همه استناد فقها و علماء مذاهب اربعه چه به لحاظ آراء فقهی چه اعتقادی و... بی اساس و بی ارزش هستند.
یا ادعای شما نادرست است!
که صحت استناد دوستان بما ادعواه است.
درثانی چرا شما چسبیدید به نقل
مگه عقل ندارید؟!!!
چرا به دلیل عقل بر لزوم داشتن عصمت انبیاء و اوصیاء ایشان تمسک نمی جویید؟
ایا اگر کسی در گفتارش عصمت داشته باشد دون رفتارش و اعمالش! لازمه اش تغایر شانیت عصمت و نسبی بودن آن نمی شود؟.فضلا از لازمه این حرف که بی حکمت بودن دستورات و وحی های الاهی وقتی عمل به انها مهم نبوده!باشد.و لغو بودن فعل خداوند.
در ثانی اقتضاء لطف الاهی در این است که فردی مرجع و زعیم ملت باشد که در همه جوانب امین و درستکار باشد. تا عموم مردم رغبت پیدا کنند.
عدم التزام به همچین لطفی علاوه بر بی عدالتی خداوند این حرف دوستان می شود که
یک مولوی را به جرم زنا تحت تعقیب گرفته شود و در زمان نماز حین جلسه دادرسی والدین مجنی علیه , پشت سر وی نماز گذارند...
نماز .مهمترین رکن اسلام در پی کسی اقامه شود که فسقش آشکار و ثابت شده است.!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اندیشمند;208117 نوشت:
شما اسم اين طرز بحث كردن را روش علمي مي گذاريد؟(شايد شايد شايد...)بله وقتي ميخواهيد از عمل كسي دفاع كنيد(با اين اوصاف كه خلاف عمل رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده است) بايد دليل بياوريد و گرنه هر كار زشت و نادرست رو با اين سخن مي توانيد توجيه كنيد.(حتما طبق مبناي شما حكمتي بوده يزيد به مدينه حمله كرد و يكي از روز هاي سياه تاريخ را رقم زد و بسياري از وقايع سياه ديگر!!!!!!!!!!!!!!!!)

دقیقا
مثل شما که خیلی از کارهای خداوپیامبر و امام را براساس حکمت توجیه می کند
پ
اندیشمند;208117 نوشت:


اما از جوانبي كه ابوبكر آگاه بوده بي اطلاع نيستيم بلكه شخصي كه با تدبر به تاريخ بنگرد مي تواند به اين نكته پي ببرد كه نه تنها مصلحتي در اين كار نبوده بلكه همان رفاقت ديرينه و قدرداني ابوبكر از عمر بابت خلافت خود يكي از بزرگترين عوامل اين جانشيني بوده است و همچنين بسياري از مسلمين با اين انتخاب مخالف بودند.

شما از تمام جوانب اطلاع ندارید و احتمال دارد ابوبرک از جوانبی باخبر بوده که شما بی اطلاعید
اندیشمند;208117 نوشت:


عثمان كه در تمام دوره بيمارى ابو بكر ملازم او بود، از طرف وى مكلف به نوشتن عهدنامه جانشينى عمر شد. با نوشتن آغاز عهد، ابو بكر به حالت اغماء رفت و عثمان كه تكليف خود را مى ‏دانست تا به آخر عهد را نوشته و نام عمر را در آن درج كرد. ابو بكر پس از به هوش آمدن از وى خواست تا آنچه را نوشته بخواند و او چنين كرد و ابو بكر نوشته او را تاييد نمود. (تاريخ الطبرى، ج 3، ص 429، شرح نهج البلاغة، ج 1، صص 163- 165، نثر الدار، ج 2، صص 15، 23، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 425، حياة الصحابه، ج 2، ص 26، طبقات الكبرى، ج 3، ص 200) بدنبال اين امر طلحه بر ابو بكر وارد شده و گفت: تو شاهد بودى كه عمر در كنار تو و با بودن تو چگونه برخورد مى ‏كند، در آن صورت وقتى بدون تو باشد معلوم نيست چه خواهد كرد. ابو بكر از اعتراض وى بر آشفت. (تاريخ الطبرى، ج 3، ص 433.) عايشه نيز از اعتراض «فلان و فلان‏» ياد مى ‏كند: طبقات الكبرى، ج 3، ص 274. به ابو بكر گفتند: آن زمان كه «سلطنت‏» نداشت‏ با ما برخورد تند داشت واى اگر سلطنت‏ يابد: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 449. ديگران نيز از «زبان و عصاى‏» او شكايت داشتند، الامامة و السياسة، ج 1، ص 38.
على (ع) نيز از معترضان به ابو بكر بوده است: طبقات، ج 3، ص 274، حياة الصحابه، ج 2، ص 26) در نقلى ديگر آمده كه مردم ابو بكر را به دليل آن كه شخصى بد خلق را بر آنان مسلط كرده به وى اعتراض كردند. (السنه، ابو بكر خلال، ص 275) به روايت ابن عبد البر، ابو بكر از معيقب الروسى پرسيد نظر مردم درباره تعيين عمر توسط او چيست؟او گفت: برخى راضى و كسانى ناراضى‏اند. ابو بكر گفت: آيا راضى ‏ها بيشترند يا افراد ناراضى؟او گفت: ناراضى ‏ها بيشترند. ابو بكر پاسخ داد: چهره حق ابتدا كريه است اما عاقبت‏ با آن است. (بهجة المجالس، ج 1، ص 579 و درباره اعتراضات ديگر نك: معرفة الصحابة، ج 1، ص 183، الفتوح، ج 1، ص 152، الفائق فى غريب الحديث، ج 1، صص 100- 99) عمر خود در اولين خطبه ‏اش گفت: آگاه است كه مردم از روى كار آمدن او كراهت دارند. (نثر الدر، ج 2، ص 61. او در همين خطبه از خدا خواست تا او را «نرم خو» كند، طبقات الكبرى، ج 3، ص 274) به روايت ابن قتيبه، مسلمانان شام با شنيدن خبر مرگ ابو بكر، از روى كار آمدن احتمالى عمر اظهار نگرانى كرده و گفتند: اگر عمر بر سر كار آيد «صاحب‏» ما نيست و ما او را از خلافت‏ خلع خواهيم كرد. (الامامة و السياسة، ج 1، ص 388) به نظر مى ‏رسد، ابو بكر هيچ گونه مشورت جدى در انتخاب عمر نكرده است.


ابن عساکر نقل مي کند :
دخل على أبي بكر طلحة والزبير وعثمان وسعد وعبد الرحمن وعلى بن أبي طالب فقالوا: ماذا تقول لربّك وقد استخلفت علينا عمر .
تاريخ مدينة دمشق:ج44 ص248، ذيل ترجمه عمر بن الخطاب بن نفيل ... ؛ تاريخ المدينة لابن شبة النميري: ج 2 ص 666 ، باب ذكر عهد أبي بكر " إلى عمر " واستخلافه إياه ووصيته إياه .
(وقتي ابوبکر عمر را به خلافت منصوب کرد) طلحة و زبير وعثمان وسعد وعبد الرحمن وعلى بن أبي طالب (عليه السلام) بر او وارد شدند و به او گفتند : به خداوند چه جوابي خواهي داد در حالي که عمر را به عنوان خليفه بر ما منصوب کرده اي ؟

خب این افراد از مصلح ابوبکر بر این کار بی اطلاع بودند
فلذا اعتراض می کردند

اندیشمند;208119 نوشت:
با تعيين عمر توسط ابو بكر، اصل «استخلاف‏» به صورت يك اصل مشروع در فقه سياسى سنى در آمده، در حالى كه به تصريح منابع سنى، چنين اقدامى، هيچ گونه پيشينه‏ اى در سيره رسول خدا (ص) نداشته است. حكومت استخلافى در يكى از دو ركن حكومت موروثى با آن مشترك است. در حكومت موروثى، ركن اول استخلاف و ركن دوم جهات ارثى و خانوادگى است. ركن اول آن در سيره خليفه نخست صورت شرعى بخود گرفت و همانگونه كه محمد رشيد رضا يادآور شده اين امر زمينه را براى موروثى شدن خلافت در دوره امويان فراهم كرد. (الخلافة و الامامة العظمى. به نقل از: انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 150، پيش از رشيد رضا، مروان بن حكم نيز براى موروثى شدن خلافت، به عمل ابو بكر استناد كرده است)


آيت الله ميلاني نيز در كتاب نقش شورا در امامت بعد از طرح روايات مي فرمايد:


از جمع اين روايات نكاتى به دست مى آيد كه مهم ترين آن ها اين دو نكته است:


1 . آشكار است كه در تعيين عمر پس از ابوبكر، عبدالرحمان بن عوف و عثمان نقش داشته اند كه اين ماجرا در تاريخ طبرى به صورت گسترده آمده است.(تاريخ طبرى: 2 / 617) در اين كتاب مطرح شده كه چگونه عبدالرحمان و عثمان به ابوبكر خط داده اند و چگونه عثمان، وصيتِ ابوبكر را براى خلافت عمر بن خطاب نوشت.


2 . نكته مهم تر اين كه خلافت عمر پس از ابوبكر از سوى رسول خدا نبوده و حتى با رضايت بزرگان صحابه نيز انجام نشده است; بلكه آنان مخالفت و استنكاف خود را از اين كار اظهار نموده اند و در نتيجه خلافت او فقط به وصيّت ابوبكر بوده و بس.

اهل سنت نه می گویند استخلاف اشتباه است نه می گویند مطلقا درست
بلکه با توجه به شرایط یکی از این راه ها باید انتخاب شوند
در مورد نکته دوم
خب انها ادعا ندارند که خلافت از سوی رسول خدا بوده
و مصلحت در نزد ابوبکر این بوده که حتی در برابر مخالفت بعض صحابه این تصمیم را اتخاذ کند

اندیشمند;208130 نوشت:
جناب ولايت چرا سفسطه مي فرماييد.بنده مي گويم وقتي ما دريك مورد به اهل سنت ايراد مي گيريم كه فلان كار خليفه با مبناي شما سازگاري ندارد آنها نمي توانند به ما بگويند با مبناي ما سازگاري دارد!(دقت فرماييد)

مثلا ما به بخاري ايراد بگيريم كه بخاري بر خلاف مبناي اهل سنت از يك شيعه روايت كرده است در حالي كه آن شيعه نزد شما ضعيف است ديگر طرف مقابل نمي تواند ادعا كند ولي طبق مبناي شما(شيعه) آن راوي مورد وثوق است!

مثال هايي هم كه زديد با توجه به توضيحي كه دادم قياس مع الفارق بود.

اگر حرف شما این است من حرف شما را قبول دارم
اما علمای اهل سنت بر اینکه مبانی مختلفی اتخاذ کنند مجتهدند و با توجه به تسلط بر همه روایات و کتب این کار را انجام می دهند
و شما نمی توانید به اجتهاد انها اشکال کنید

اندیشمند;208130 نوشت:


موضوع ديگر آنكه قرار است در گفتگوي با اهل سنت ما همان عقايد آن ها را مورد نقد و بررسي قرار دهيم و صرف اينكه ادعا كنيم اهل سنت ابوبكر را فلان قدر قبول دارند دليل نمي شود ما به اعمال ابوبكر ايراد نگيريم بلكه مي خواهيم با اينكار همان اعتقاد اهل سنت را رد كنيم.البته قبول دارم در برخي موارد بايد زيربناي عقايد آن ها را رد كنيم بعد به طرح و ايراد برخي مسائل بپردازيم.(مثلا در برخي موارد بايد اجتهاد صحابه و عدات صحابه را مورد بررسي قرار دهيم)

خب مثلا شما عصمت اهل بیت را به عنوان یک اصل قبول دارید بعد اگر روایتی با ان مخالفت کرد خب ان را کنار می گذارید
اهل سنت هم عدالت ابوبکر را به عنوان یک اصل قوبل دارند و اگر روایتی با ان تعارض کرد ان را کنار می گذارند
اندیشمند;208130 نوشت:


بر فرض سخن شما صحيح باشد آيا اهل سنت بايد به مصلحتي كه پيغمبر(ص) براي آن ها تعيين كرده عمل كنند يا ابوبكر ؟بر فرض زمان ابوبكر فلان كار مصلحت بوده ديگر ادامه آن عمل و تقدم فعل ابوبكر بر رسول خدا (ص) تا اين زمان چه توجيهي دارد؟

مضافا بر اين كه آيا ابوبكر مي توانست همچين ادعايي (اجتهاد در برابر نص) انجام دهد يا خير بحثي است جداگانه كه به تفصيل در جاي خود اين حق رد شده است.



بقیه اهل سنت هم با توجه به اجتهاد علمای خود بر یکی از این دو روش(استخلاف یا اجماع شوری)عمل می کنند
در مورد اجتهاد در مقایل نص نظر اهل سنت است که این امر درست است

اندیشمند;208135 نوشت:
اتفاقا ما طبق مبناي خود اهل سنت اين موضوع را اثبات مي كنيم نه طبق مبناي خودمان.(آيات قرآن و روايات)و با بررسي اين آيات و احاديث همان مبناي اهل سنت مورد مناقشه قرار مي گيرد.


مبنای حجیت اجتهاد صحابه یادتون رفت

velayat;209455 نوشت:
دقیقا مثل شما که خیلی از کارهای خداوپیامبر و امام را براساس حکمت توجیه می کند پ

واقعا بين توجيه كاري بر اساس حكمت الهي و نبوي و بين حكمت ابوبكر تفاوت نمي گذاريد؟!

جالب اينجاست كه خود اهل سنت نيز همچين چيزي را قبول ندارند كه شما مي گوييد.


جناب ولايت وقتي ما مي گوييم كار خدا يا نبي بر اساس حكمت است زيرا مي دانيم خداوند و رسولش كاري را برخلاف حكمت انجام نمي دهند اما ابوبكر چه؟عدالت صحابه نيز دردي از شما دوا نمي كند زيرا معناي آن حكيم بودن اصحاب و معصوم بودن آن ها نيست.

velayat;209465 نوشت:
مبنای حجیت اجتهاد صحابه یادتون رفت

متوجه منظورتون نشدم؟

velayat;209461 نوشت:
اهل سنت نه می گویند استخلاف اشتباه است نه می گویند مطلقا درست
بلکه با توجه به شرایط یکی از این راه ها باید انتخاب شوند
در مورد نکته دوم
خب انها ادعا ندارند که خلافت از سوی رسول خدا بوده
و مصلحت در نزد ابوبکر این بوده که حتی در برابر مخالفت بعض صحابه این تصمیم را اتخاذ کند
[/right]

اتفاقا آن ها با توجه به ما وقع ، نتيجه گيري مي كنند نه اينكه كاري را بر اساس سنت انجام دهند.آن ها مي گويند چون صحابه چنين كاري كردند(اجماع، شورا،استخلاف) پس اين كار حجيت دارد نه اينكه نگاه به سنت رسول خدا(ص) كنند و نظر خود را از آن به دست آورند.

velayat;209455 نوشت:
دقیقا
مثل شما که خیلی از کارهای خداوپیامبر و امام را براساس حکمت توجیه می کند
پ

شما از تمام جوانب اطلاع ندارید و احتمال دارد ابوبرک از جوانبی باخبر بوده که شما بی اطلاعید

خب این افراد از مصلح ابوبکر بر این کار بی اطلاع بودند
فلذا اعتراض می کردند

دليل؟در يك بحث علمي اينگونه سخن گفتن جايگاهي ندارد.
شما را ارجاع ميدم به مطالب قبلي كه به نظر ميرسد مطالعه نفرموديد!اين همه اعتراض به ابوبكر آن هم از طرف بزرگان صحابه ولي دريغ از يك دليل منطقي براي خلافت عمر!

velayat;209464 نوشت:
خب مثلا شما عصمت اهل بیت را به عنوان یک اصل قبول دارید بعد اگر روایتی با ان مخالفت کرد خب ان را کنار می گذارید اهل سنت هم عدالت ابوبکر را به عنوان یک اصل قوبل دارند و اگر روایتی با ان تعارض کرد ان را کنار می گذارند


اولا:عدالت ابوبكر كه هيچ ، عدالت صحابه را با دلايل در جاي خود رد مي كنيم.


ثانيا:اهل سنت اينطور نيست كه روايتي را كه ابوبكر قبول نداشته باشد كنار بگذارند واين از مباني آن ها به دست نمي آيد.


ثالثا: معناي عدالت با عصمت بسيار تفاوت دارد.در مورد عدالت آن ها نمي گويند صحابي هركاري انجام مي دهد درست و صحيح است بلكه مي گويند آن ها اگر هم گناهي انجام دهند توبه مي كنند و عادل از دنيا مي روند.

velayat;209464 نوشت:
بقیه اهل سنت هم با توجه به اجتهاد علمای خود بر یکی از این دو روش(استخلاف یا اجماع شوری)عمل می کنند در مورد اجتهاد در مقایل نص نظر اهل سنت است که این امر درست است

ما هم مي گوييم عمل آن ها اشتباه است و اگر چنين باشد كه حتي نمي توان بين اديان گفتگو و نقدي را تصور كرد زيرا هركس مي گويد طبق مبناي ما چنين است و...بلكه ما با دلايل اشتباه طرف مقابل را اثبات مي كند.

اندیشمند;211992 نوشت:
واقعا بين توجيه كاري بر اساس حكمت الهي و نبوي و بين حكمت ابوبكر تفاوت نمي گذاريد؟!

جالب اينجاست كه خود اهل سنت نيز همچين چيزي را قبول ندارند كه شما مي گوييد.


جناب ولايت وقتي ما مي گوييم كار خدا يا نبي بر اساس حكمت است زيرا مي دانيم خداوند و رسولش كاري را برخلاف حكمت انجام نمي دهند اما ابوبكر چه؟عدالت صحابه نيز دردي از شما دوا نمي كند زيرا معناي آن حكيم بودن اصحاب و معصوم بودن آن ها نيست.



اولا من شنیده ام که بعضی قائل به عصمت صحابه اند
چون از حدیث که در بخاری است مبنی بر اینکه هر لانه ای شیطان هست عمر نیست(مضمونا)
استنتاج عصمت می شود
و در ضمن شما حکمت پیامبر را اثبات نمی کنید فقط عصمت او را اثبات می کنید پس چگونه می گویید پیامبر الا و لابد کارش حکیمانه است؟

اندیشمند;211997 نوشت:


اتفاقا آن ها با توجه به ما وقع ، نتيجه گيري مي كنند نه اينكه كاري را بر اساس سنت انجام دهند.آن ها مي گويند چون صحابه چنين كاري كردند(اجماع، شورا،استخلاف) پس اين كار حجيت دارد نه اينكه نگاه به سنت رسول خدا(ص) كنند و نظر خود را از آن به دست آورند.


سلام
خب چه بهتر پس می توانند نتیجه بگیرند
چون ابوبکر خلیفه تعیین کرد این کار درست است
چون خود ابوبکر با اجماع استخلاف گشت این کار هم درست است
اندیشمند;211997 نوشت:

دليل؟در يك بحث علمي اينگونه سخن گفتن جايگاهي ندارد.
شما را ارجاع ميدم به مطالب قبلي كه به نظر ميرسد مطالعه نفرموديد!اين همه اعتراض به ابوبكر آن هم از طرف بزرگان صحابه ولي دريغ از يك دليل منطقي براي خلافت عمر!


چرا دلیل منطقی بر خلافت عمر نیست؟
من گفتم تعیین خلیفه طبق نظر اهل سنت دو را دارد
در مورد عمر راه دوم مصداق پیدا کرد
و دیگر در این حالت اعتراض و عدم اعتراض صحابه اثری ندارد

اندیشمند;211998 نوشت:

اولا:عدالت ابوبكر كه هيچ ، عدالت صحابه را با دلايل در جاي خود رد مي كنيم.


ثانيا:اهل سنت اينطور نيست كه روايتي را كه ابوبكر قبول نداشته باشد كنار بگذارند واين از مباني آن ها به دست نمي آيد.


ثالثا: معناي عدالت با عصمت بسيار تفاوت دارد.در مورد عدالت آن ها نمي گويند صحابي هركاري انجام مي دهد درست و صحيح است بلكه مي گويند آن ها اگر هم گناهي انجام دهند توبه مي كنند و عادل از دنيا مي روند.


برای اولا دلیل بیاورید
برای ثانیا هم اگر سخن ابوبکر را قبول دارند خب یکی از سخنان او نهی از یک کاری است که باید قبول کنند
ثالثامهم حجیت سخن برای انسان است خواه حقیقتا حکم خدا باشد خواه نباشد
و از عدالت چنین امری به دست می اید

اندیشمند;211999 نوشت:
ما هم مي گوييم عمل آن ها اشتباه است و اگر چنين باشد كه حتي نمي توان بين اديان گفتگو و نقدي را تصور كرد زيرا هركس مي گويد طبق مبناي ما چنين است و...بلكه ما با دلايل اشتباه طرف مقابل را اثبات مي كند.


با توجه به مبانی انها می گویید غلط است یا مبانی خودتون؟
یعنی ابوهریره نزد انها ثقه است و نزد شیعیان افسق الفسقا
پس طبق مبانی اهل سنت باید جواب انها را بدهید
ویکی از مبانی اهل سنت اجتهاد صحابه است

اندیشمند;211999 نوشت:
ما هم مي گوييم عمل آن ها اشتباه است و اگر چنين باشد كه حتي نمي توان بين اديان گفتگو و نقدي را تصور كرد زيرا هركس مي گويد طبق مبناي ما چنين است و...بلكه ما با دلايل اشتباه طرف مقابل را اثبات مي كند.


با توجه به مبانی انها می گویید غلط است یا مبانی خودتون؟
یعنی ابوهریره نزد انها ثقه است و نزد شیعیان افسق الفسقا
پس طبق مبانی اهل سنت باید جواب انها را بدهید
ویکی از مبانی اهل سنت اجتهاد صحابه است

velayat;212626 نوشت:
اولا من شنیده ام که بعضی قائل به عصمت صحابه اند
چون از حدیث که در بخاری است مبنی بر اینکه هر لانه ای شیطان هست عمر نیست(مضمونا)
استنتاج عصمت می شود
و در ضمن شما حکمت پیامبر را اثبات نمی کنید فقط عصمت او را اثبات می کنید پس چگونه می گویید پیامبر الا و لابد کارش حکیمانه است؟

شما خود مي گوييد اهل سنت پيامبر را معصوم نمي دانند حال مي گوييد آن ها صحابه را معصوم مي دانند!!!

اهل سنت صحابه را معصوم نمي دانند و بحث عدالتي كه مطرح مي كنند مربوط به عصمت نيست:


اصحاب معصوم نبوده‌اند بلکه احتمال دارد دچار گناه شده باشند ولی آنان دارای سوابق درخشان و فضایلی هستند که باعث تکفیر گناهانشان ـ اگر وجود داشته باشد ـ می‌شود.

سپس اگر از آنان گناهی سرزده باشد، یا از آن توبه نموده‌اند و یا به وسیله‌ی حسنات، محو شده است و یا به خاطر سوابقشان و یا به وسیله‌ی شفاعت پیامبر ص که آنان محق ترین مردم برای تعلق گرفتن به شفاعت او می‌باشند، مورد غفران حق قرار می‌گیرند و یا این که به بلایی در دنیا مبتلا شده‌اند که باعث عفو گناهان شده است(نگا: شرح العقیده الواسطیه، خلیل هراس: 164 167)


ذهبی : می‌گوید: آن قوم دارای سوابق و اعمال درخشانی هستند که باعث محو گناهانشان می‌شود و نیز دارای پرچم جهاد، عبادت مداوم و غیره هستند که ما لیاقت زبان درازی در هیچ یک از آنان را نداریم و ادعای عصمت آنان را هم نداریم(سیر اعلام النبلاء: 10/93 در ترجمه شافعی)


پس اعتقاد ما به عدالت صحابه مستلزم عصمت نیست، بلکه عدالت، یعنی استقامت سیره وزندگی آنها و دین می‌باشد که ماحصل آن به گروهی راسخ در نفس بر می‌گردد که متحمل تقوی و پرهیزگاری هستند تا این که ثقه و اعتبار به صداقت آن ها ایجاد می‌شود؛ تازه شرط نیست که انسان از همه‌ی گناهان معصوم باشد(المستصفى: الغزالي 1/157، و براى توضيح بيشتر نگا: منهج النقد عند المحدثين: الأعظمي 23 ـ 29. ).


اما در مورد قسمت دوم سخن شما بايد بگويم وقتي كسي عصمت دارد بديهي است در عملش اشتباه نمي كند و كار اشتباه(غيرحكيمانه) انجام نمي دهد بلكه قول و فعل ايشان حجت است.

velayat;212868 نوشت:
سلام
خب چه بهتر پس می توانند نتیجه بگیرند
چون ابوبکر خلیفه تعیین کرد این کار درست است
چون خود ابوبکر با اجماع استخلاف گشت این کار هم درست است

چرا دلیل منطقی بر خلافت عمر نیست؟
من گفتم تعیین خلیفه طبق نظر اهل سنت دو را دارد
در مورد عمر راه دوم مصداق پیدا کرد
و دیگر در این حالت اعتراض و عدم اعتراض صحابه اثری ندارد

اولا:ابوبكر با اجماع خليفه نشد و شما كه چنين ادعايي داريد لطفا دليل بياوريد؟


ثانيا:براي شرعي بودن امري بايد از خود شرع براي آن دليل آورد نه اينكه امري كه اتفاق افتاده است را شرعي كرد!


لطف كنيد شما به جاي اهل سنت براي اين مدعا دليل بياوريد؟

velayat;212870 نوشت:
برای اولا دلیل بیاورید
برای ثانیا هم اگر سخن ابوبکر را قبول دارند خب یکی از سخنان او نهی از یک کاری است که باید قبول کنند
ثالثامهم حجیت سخن برای انسان است خواه حقیقتا حکم خدا باشد خواه نباشد
و از عدالت چنین امری به دست می اید

دلايل را شما بياوريد چون شما مدعي عدالت صحابه هستيد و ما هم پاسخ آن را بگوييم.

چگونه شما از عدالت چنين چيزي به دست مي آوريد؟

velayat;212875 نوشت:
با توجه به مبانی انها می گویید غلط است یا مبانی خودتون؟
یعنی ابوهریره نزد انها ثقه است و نزد شیعیان افسق الفسقا
پس طبق مبانی اهل سنت باید جواب انها را بدهید
ویکی از مبانی اهل سنت اجتهاد صحابه است

طبق مباني مورد قبول هر دو طرف و عقلي كه حقيقت را تشخيص مي دهد.در ضمن بحث اصلي در مورد همين مباني است كه شيعيان اشكالات زيادي به اين مباني وارد مي كنند.

همچنين در برخي موارد بايد خود اهل سنت مباني خود را اثبات كنند و صرف اينكه بگويند ما مبنامون اينه كفايت نميكند.

مثلا وقتي يك شيعه بر عدم صلاحيت يك شخص دليل مي آورد اهل سنت بايد اول اجتهاد او را اثبات كند بعد ادعا كند آن شخص صلاحيت دارد.

ببخشید کی میگه که پیامبر معصوم نبوده؟
کی میگه صحابه معصوم بوده اند؟
وقتی پیامبر معصوم نباشه چطور ممکنه صحابه معصوم باشند؟

سید زاهد;217009 نوشت:
ببخشید کی میگه که پیامبر معصوم نبوده؟
کی میگه صحابه معصوم بوده اند؟
وقتی پیامبر معصوم نباشه چطور ممکنه صحابه معصوم باشند؟

با سلام خدمت شما

دوست عزيز جناب ولايت از قول اهل سنت چنين سخني گفته بودند و من هم گفتم شما كه مي گوييد پيامبر(ص) معصوم نيست چطور ادعاي عصمت اصحاب ايشان را مي كنيد؟

براي اطلاع بيشتر از سير بحث لطفا از اول بحث من و جناب ولايت مطالعه كنيد

موفق باشيد

آقا نمی خوان علی خلیفه باشه! مصالح جامعه اسلامی را این گونه دیده اند که عدالت علی، ایجاد شورشهای اجتماعی می کنه! مردم هنوز آمادگی آن عدالت را ندارند. مگر وقتی علی را مردم خلیفه نمودند، توانستند او را تحمل کنند! حتی دخترش ام کلثوم هم نتوانست! حنی پسرش مجتبی نیز به کار پدرش ایراد گرفت و گفت که من چند چیز به شما گفتم ولی شما توجه نکردی و بعد اموری را شمرد. اهل فن می دانند کجای تاریخ این را نوشته است.
درست است پیامبر علی را جانشین اعلان کرده آن هم جلوی چشم هزاران آدم در غدیر خم، ولی ابوبکر و عمر و دیگر خیرخواهان امت، حکومت علی را برای آن وقت جامعه اسلامی صلاح نمی دانستند. بهتر دیدند جانشینی علی محدود شود. محدود شود به دادن قرضهای پیامبر و پاسخ دادن به سؤال مختلف و قضاوت و مشورت دادن به خلیفه وقت. خب این کارها قسمتهای مهم حکومت است! پس، از علی بخوبی استفاده شد. فقط او را منع کردند که امیر باشد ترجیح دادند وزیر باشد خودش هم در سال 35 وقتی عثمان کشته شد و مردم از او درخواست کردند که خلیفه بشود گفت: وزیر باشم بهتر است تا امیر.
پس شما چی دعوا راه انداختید؟ خیرخواهان امت می گویند علی وزیر باشد بهتر است خودش هم می گوید وزیر باشم بهتر است پیامبر هم می گوید علی وزیر است الان هم می گوییم علماء دینی وزیر سیاسیون باشند بهتر است تا امیر باشند. علی بن موسی الرضا هم ترجیح داد ولیعهد باشد تا خلیفه!

جویا;284806 نوشت:
آقا نمی خوان علی خلیفه باشه! مصالح جامعه اسلامی را این گونه دیده اند که عدالت علی، ایجاد شورشهای اجتماعی می کنه! مردم هنوز آمادگی آن عدالت را ندارند. مگر وقتی علی را مردم خلیفه نمودند، توانستند او را تحمل کنند! حتی دخترش ام کلثوم هم نتوانست! حنی پسرش مجتبی نیز به کار پدرش ایراد گرفت و گفت که من چند چیز به شما گفتم ولی شما توجه نکردی و بعد اموری را شمرد. اهل فن می دانند کجای تاریخ این را نوشته است. درست است پیامبر علی را جانشین اعلان کرده آن هم جلوی چشم هزاران آدم در غدیر خم، ولی ابوبکر و عمر و دیگر خیرخواهان امت، حکومت علی را برای آن وقت جامعه اسلامی صلاح نمی دانستند. بهتر دیدند جانشینی علی محدود شود. محدود شود به دادن قرضهای پیامبر و پاسخ دادن به سؤال مختلف و قضاوت و مشورت دادن به خلیفه وقت. خب این کارها قسمتهای مهم حکومت است! پس، از علی بخوبی استفاده شد. فقط او را منع کردند که امیر باشد ترجیح دادند وزیر باشد خودش هم در سال 35 وقتی عثمان کشته شد و مردم از او درخواست کردند که خلیفه بشود گفت: وزیر باشم بهتر است تا امیر. پس شما چی دعوا راه انداختید؟ خیرخواهان امت می گویند علی وزیر باشد بهتر است خودش هم می گوید وزیر باشم بهتر است پیامبر هم می گوید علی وزیر است الان هم می گوییم علماء دینی وزیر سیاسیون باشند بهتر است تا امیر باشند. علی بن موسی الرضا هم ترجیح داد ولیعهد باشد تا خلیفه!

نمیدونم یه مقدار حرفهایی بود که هیچ کدومش هم سند نداشت اما بزارید خود امام علی علیه السلام به این مطلب که ایا خودشون خواستند خلیفه باشند یا نه جواب بدهند:

أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَإِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَلَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر...»

«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را به زور بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى‏كند. او مى‏دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.»

نهج البلاغه صبحي صالح، ص 48، خطبه3

إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِم لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَا وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.

...همانا امامان همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنى‌هاشم كاشته‏اند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست، وديگر مدعيّان زمامدارى، شايستگى آن را ندارند.

نهج البلاغه صبحي صالح، ص 201، خطبه144.

در ضمنبا عرض معذرت خوشحال میشویم نسبتهای بدون سندیا دروغ ندهید که پسرش امام حسن علیه السلام هم نتوانست طاقت بیاورد یا با سند حرف بزنید یا نگویید اینجا یک عده اهل علم نشسته اند نمیشود هر حرفی را زد.به ادم میخندند؟؟؟

جویا;284806 نوشت:
درست است پیامبر علی را جانشین اعلان کرده آن هم جلوی چشم هزاران آدم در غدیر خم، ولی ابوبکر و عمر و دیگر خیرخواهان امت، حکومت علی را برای آن وقت جامعه اسلامی صلاح نمی دانستند.

:ajab!:
واقعا حرف خنده داری زدین :ghash:
یعنی ابوبکر و عمر مصالح جامعه رو بهتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میدونستند؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! :Moteajeb!: :Esteghfar:
یعنی کار پیامبر در روز غدیر با اون همه برنامه ریزی، و صبر برای جمع شدن مردم و نگه داشتن مردم در آفتاب توسط پیامبر (صلی الله علیه واله) کار بیهوده ای بوده؟؟!!!!!!!:Esteghfar:

kahani1788;284814 نوشت:
در ضمنبا عرض معذرت خوشحال میشویم نسبتهای بدون سندیا دروغ ندهید که پسرش امام حسن علیه السلام هم نتوانست طاقت بیاورد یا با سند حرف بزنید یا نگویید اینجا یک عده اهل علم نشسته اند نمیشود هر حرفی را زد.به ادم میخندند؟؟؟

چرا کسی حرفی می زند می خندید! خودتان را خیلی اهل علم می دانید؟
این هم مدرک:
[=Times New Roman]در مسیر به سمت بصره حسن بن علی به پدرش گفت:
[=Times New Roman]«هنگامى كه عثمان كشته شد و مردم به حضور تو آمدند و خواستند كه به حكومت قيام فرمايى استدعا كردم كه آنرا نپذير تا همه مردم در اطاعت تو درآيند و هنگامى كه خبر خروج طلحه و زبير همراه عايشه به بصره رسيد تقاضا كردم به مدينه برگردى و در خانه خود بنشينى و هنگامى كه عثمان در خانه‏اش محاصره شد استدعا كردم تا از مدينه بيرون روى اگر عثمان كشته شد تو غايب خواهى بود و در هيچيك از اين امور راى مرا نپذيرفتى» علی پاسخ داد:
[=Times New Roman]«منتظر ماندن من براى اطاعت همه مردم از هر سو درست نبود زيرا بيعت فقط مخصوص مهاجران و انصارى است كه در مكه و مدينه‏اند و چون ايشان راضى و تسليم شدند بر همه مردم تسليم و رضايت واجب مى‏شود، اما بازگشت من به خانه غدر و مكر نسبت به امت بود و اگر در خانه مى‏نشستم از تفرقه و پراكنده شدن امت در امان نبودم، اما بيرون رفتن من از مدينه هنگامى كه عثمان را محاصره كرده بودند چگونه براى من ممكن بود؟ كه مردم همانگونه كه عثمان را احاطه كرده بودند مرا هم احاطه كرده بودند. مى‏خواستى مثل كفتار باشم كه محاصره‏اش كنند و گويند: "دَبابِ دَبابِ! ، اينجا نيست" تا (بالاخره او را بیابند و پاهايش را ببندند و بيرون بكشند. اگر در تكاليف خلافت كه بعهده منست ننگرم، پس كى‏ بنگرد؟ از اعتراض در مواردى كه من به آن از تو داناترم خوددارى كن!» [=Times New Roman][=Times New Roman][1][=Times New Roman]

[=Times New Roman][=B Nazanin][=Calibri][1][=B Nazanin] الأخبارالطوال،ص:145[=B Nazanin]

حیا;284831 نوشت:
:ajab!:
واقعا حرف خنده داری زدین :ghash:
یعنی ابوبکر و عمر مصالح جامعه رو بهتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میدونستند؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! :moteajeb!: :esteghfar:
یعنی کار پیامبر در روز غدیر با اون همه برنامه ریزی، و صبر برای جمع شدن مردم و نگه داشتن مردم در آفتاب توسط پیامبر (صلی الله علیه واله) کار بیهوده ای بوده؟؟!!!!!!!:esteghfar:

مگر شما در نظریه ولایت فقهیتان نمی گویید که ولی فقیه می تواند مثلا حج را در جایی که مصلحت مسلمین ایجاب کند، تعطیل کند؟
اینجا ممکن است دو اشتباه صورت کرفته باشد: اول این که شما در تعیین ولی فقیه دچار اشتباه شده باشد دوم این که ولی فقیه ممکن است در تشخیص مصداق دچار اشتباه شده باشد.
وجوب حج از مسلمات نیزد مسلمین است ولی شما اختیار تعطیلش را به یک ملا دادید. خب ابوبکر و عمر را هم خیلی ها ملا می دانستند و البته شاید اشتباه می کردند و آنها مصلحت اندیشی کردند و با علی صحبت کردند که بیعت کند او هم بیعت کرد. و البته آنها هم شاید در تشخیص مصلحت اشتباه کردند.
این که این شکلک زدن و علامت سؤال و تعجب ندارد.
همیشه تعجب جاهل از عالم بیش از تعجب عالم از جاهل است زیرا عالم زمانی جاهل بوده است و و وضعیت او را درک می کند!

شما امر امامت را با امر احكام يكي مي دانيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امام را خداوند تعيين مي كند

عبد آل محمد;284882 نوشت:
شما امر امامت را با امر احكام يكي مي دانيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امام را خداوند تعيين مي كند

خب امام را خدا تعیین کرد و علی هم پیشوای عمر بود و عمر علی را مقتدای خود داسنت تا جایی علی عمر را یاری رساند که 70 بار گفت اگر علی نبود عمر هلاک می شد. البته عمر هم تخطلی هایی کرد مگر شما شیعیان تخطی نمیکنید؟ آیا این منافات دارد با این که امام خود را علی می دانید.

جویا;284885 نوشت:
خب امام را خدا تعیین کرد و علی هم پیشوای عمر بود و عمر علی را مقتدای خود داسنت تا جایی علی عمر را یاری رساند که 70 بار گفت اگر علی نبود عمر هلاک می شد. البته عمر هم تخطلی هایی کرد مگر شما شیعیان تخطی نمیکنید؟ آیا این منافات دارد با این که امام خود را علی می دانید.

واقعا اينطور فكر مي كني؟؟؟؟؟ از تعجب شاخ دراوردمز
1- اين چه نوع قبول امامت است ؟؟؟ خونه ي همسرش (كه باعث خلقت وجود است) را اتش مي زنندز
2- اين هم فرازي از خطبه ي معروف شقشقيه (علل الشريعو نهج البلاغه وو...)

تا اين كه اوّلى (ابو بكر) راه خود را به پايان رساند و به دار قرار شتافت و پيش از مردنش خلافت بعد از خودش را به آغوش پسر خطّاب انداخت، عجبا كه او در زمان حياتش فسخ بيعت مردم را درخواست مى‏نمود ولى چند روز از عمرش كه مانده بود خلافت را براى عمر وصيّت مى‏كرد و بدين ترتيب خلافت را در جاى سنگلاخ و ناهموارى قرار داد، خليفه بعدى تند سخن و زخم زبان داشت ملاقات با وى رنج آور بود، اشتباهاتش در مسائل دينى بسيار و عذرخواهيش در آنچه به غلط فتوى مى‏داد بى‏شمار بود، پس صاحب اين طبيعت با غلظت چون سوار ناقه سركش است كه رام نشده باشد، اگر مهار آن ناقه را بكشد تا سر بالا كند از رفتار ايستاده و ديگر حركت نمى‏كند و اگر مهارش را رها كند و آن را به حال خود واگذارد راكبش را در پرتگاه خواهد انداخت، پس قسم به بقاء حقّ عزّ و جلّ كه مردم در زمان او مبتلا شدند به حالات دگرگون و مشى نمودن در عرض طريق بى‏استقامت و گرفتاريها و او با دو نفر ديگر كه زشت است نام ايشان برده شود عامل چه نابسامانى‏ها بودند پس من هم در اين مدّت طولانى صبر كرده و با سختى محنت و غم همراه بودم تا زمانى كه ابن خطّاب نيز درگذشت و راه خود را پيمود و خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آنها گمان نمود.


پس بار خدايا از تو يارى مى‏طلبم از شرّ شورايى كه تشكيل شد، چگونه مردم مرا با نفر اوّل آنها (يعنى سعد وقاص) برابر نموده و در باره من شكّ و ترديد نموده تا جايى كه امروز با اين اشخاص (پنج نفرى كه براى شورى تعيين شده بودند) هم رديف و هم‏تراز شده‏ام، پس يكى از آن پنج نفر به خاطر كينه‏اى كه از من در دل داشت دست از حقّ شست و به راه باطل گام نهاد (مراد سعد بن ابى وقاص است) و ديگرى براى دامادى و خويشى خود با عثمان از من اعراض كرد (مقصود عبد الرحمن بن عوف مى‏باشد).

نگهداری پول بیت المال و خرج آن برای مصالح مسلمین آخه نیاز به صرف معنویات قوی داره؟/////
حضرت فاطمه رسول الله هم میتوانست خلیفه باشد چون امین و معصوم بودن . اما واقعه ترور ایشان توسط تروریست های دزد و غاصب برای بیعت گرفتن زوری(حمله منافقانه عمر و ابوبکر و افرادش به خانه علی(ع) ) باعث شهادت ایشان شد و غصب خلافت برای مهلت یافتگان شیطان میسر شد .////////
برای همین دزدی و غصب داره و گرفتن بیعت زوری و ترور مخالفین برای رسیدن مدیریت مادی حاضر بودن قرآن را تحریف کنن و رسیدن مال دنیا کسی دنبالش نمیره جز همچین افراد دنیاطلب قابیلی .

موضوع قفل شده است