جمع بندی سایه چگونه خدا را سجده می کند؟

تب‌های اولیه

116 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Reza-D;922789 نوشت:
مگر سکوت چیزی است که شما آن را درک میکنید؟

بله چیزی است...عدم صداست...
نمی دانم می خواهید به چه برسید....

پارسا مهر;922788 نوشت:
بنده داشتم با ذهنیت استاد نظر می دادم وی می گفتم طبق ذهنیت شما که سایه را خاضع می دانید...سکوت هم باید خاضع باشد...و اینها که نظر من نبود....

بله در این بخش از صحبت شما داشتید خطاب به فرمایش استاد حرف میزدید:
پارسا مهر;922781 نوشت:
همانطور که سایه واقعیتی آشکار و ملموس است، سکوت هم هست....
چرا سایه می تواند واقعیتی ملموس و آشکار باشد ولی سکوت نه؟

اما توضیح شما درمورد سکوت ربطی به پاسختان به استاد نداشت

پارسا مهر;922781 نوشت:
بنده سکوت را درک می کنم

مگر سکوت چیزی است که شما آن را درک میکنید؟


پارسا مهر;922790 نوشت:
بله چیزی است...عدم صداست...

پس سایه هم چیزی است.... عدم نور است
اگر سکوت چیزی است ، چطور سایه چیزی نیست؟
و هنوز نفرمودید چرا از واژهء
"سکوت" استفاده کردید؟ چرا نگفتید: "عدم صدا"

Reza-D;922791 نوشت:
و هنوز نفرمودید چرا از واژهء "سکوت" استفاده کردید؟ چرا نگفتید: "عدم صدا"

بنده گیج شدم...مگر بنده می گویم چرا قرآن به جای سایه نگفته عدم نور؟؟؟؟چه اشکالی دارد به جای عدم صدا بگوییم سکوت؟؟اصلا سکوت یک کلمه قرار دادی است دیگر...سکوت=عدم صدا!!!!
مگر ما سر واژه مشکل داریم؟؟

Reza-D;922791 نوشت:
پس سایه هم چیزی است.... عدم نور است

ببینید سایه از یک نظر چیزی نیست...عدمی است...سکوت هم همینطور...عدم صداست...چیزی نیست...ولی از یک نظر هم چیزی هست...و اون عدم صداست...پس قابل درکه...شما باید متوجه باشید که منظورمان چیست که اگر می گوییم چیزی نیست...یا گاهی شاید بگوییم چیزی هست....
پارسا مهر;921268 نوشت:
ا سلام.بنده نگفتم سایه اصلا معنا نداره....گفتم وجودی مستقل نداره...سایه همون عدم نوره...اینجا نور وجود داره و عدمش می شه سایه...ما به عدم نور می گیم سایه این یک قرار داده...ولی نمی تونیم بگیم که عدم نور که هیچ چیزه سجده می کنه یا کاری می کنه، مثلا اراده می کنه...یا وجودی داره مستقل...

خلاصه بنده کمی کیج شدم...لپ کلامتان چیست...پست های آخری کمی در هم شد...من نفهمیدم آخر می خواهید چه بگویید....بنده سکوت رو همه جهات مشابه با سایه می بینم....البته از اون جهاتی که مورد بحث ماست....ولی استاد میقات گویا اینطور فکر نمی کنند...من میخواستم با ذهنیت استاد میقات وارد عمل بشم و بگم اگر سایه فلان و بهمانه و ملموسه و می تونه خاضع باشه، پس سکوت هم همینطوری می تونه باشه...حالا دقیقا اشکال حرف من کجاست....

[="Tahoma"]

پارسا مهر;922781 نوشت:
سلام مجدد...اینکه خیلی فرق دارد را بیشتر توضیح می دهید....همانطور که سایه واقعیتی آشکار و ملموس است، سکوت هم هست....بنده سکوت را درک می کنم....زمان دارد...پنج دقیقه،ده دقیقه یا بیست دقیقه سکوت...چرا سایه می تواند واقعیتی ملموس و آشکار باشد ولی سکوت نه؟...از طرفی این تفاوت که شما می گویید ربطی به بحث ندارد...سکوت و سایه از آن جهت فرقی ندارند که هر دو شخصیتی ندارند...موجودی نیستند....استقلالی ندارند....که خاضع باشند...سجده کنند...مطیع باشند...عدمی هستند....

با سلام و درود

سایه (که از آثار نور است) قابل رؤیت و قابل حس است. سایه کوتاه و بلند می شود و برای همه قابل مشاهده و آشکار است.

آن چه که دیدنی و قابل حس باشد، برای مخاطب بیشتر قابل درک است لذا وقتی فعلی به او نسبت داده می شود یا وصفی بر او بار می شود، برای مخاطب بیشتر مفهوم است.
این ویژگی ها را سکوت ندارد.

از طرفی، هر آن چه در عالَم هستی موجود است (از جمله صدا و نور) و هر آن چه این موجودات آثار دارند (از جمله سکوت و سایه)، همه تحت اراده الهی هستند، یعنی همه هستی با آثارشان، تحت سلطه و اراده الهی بود و از آن خارج نیستند.

پارسا مهر;922781 نوشت:
شما خودتان می گویید کنایه است...بعد می گویید کنایه است از اینکه همه چیز حتی آثارشان هم مطیع خدا هستند...خوب یکی از آثار سایه است دیگر...پس از نظر شما این آیه کنایه از این است که سایه مطیع خدا است...این که عین حرف و عبارت قرآن شد..دیگر کنایه اش کجاست؟؟؟مثل این است که بگویید، معلم گفت درس بخوانید و بعد بگویید که معلم کنایه است از معلم است!!!!!!!معنی می دهد؟اگر می گفتید تخته سیاه گفت درس بخوانید و تخته سیاه کنایه از معلم است معنی می دهد....اینجا هم خدا می گوید سایه سجده می کنند یا مطیع خدا هستند بعد می گویید این سایه کنایه از این است که همه چیز حتی سایه مطیع خدا هستند...خوب کنایه اش کو؟؟؟؟والا ما گیج شدیم....
به هر حالب شما می فرمایید که همه چیز حتی آثارشان که سایه باشد مطیع خدا هستند...حالا سایه چطور می تواند مطیع خدا باشد...شخصیتی دارد...استقلالی دارد(باآن نگاهی که جناب طالب از استقلال داشتند)؟؟؟سایه مثل سکوت است...اگر سکوت مطیع خدا می تواند باشد، سایه همی می تواند مطیع خدا باشد....

همه موجودات در برابر خداوند مطیع و خاضع اند (مرحله اول)
سایه های آن ها نیز مطیع و خاضعند (مرحله دوم)

جمله دوم کنایه است از خضوع تمام هستی با آثارش، در برابر خداوند ـ اعم از این که این اثار از نوع سایه باشد یا ... ـ یعنی هر چه در هستی هست و هر آثاری که دارند، هم خودشان و هم آثارشان، مطیع خداوند هستند.

حالا اسم این را می خواهید کنایه بگذارید یا هر چیز دیگر؛ مهم این است که این گونه تعبیر آوردن اشکال ندارد و صحیح است.

شما می فرمایید اشکال دارد، اشکال ادبی این گونه بیان و تعبیر را بفرمایید.

شما می فرمایید معنایش اثبات وجود و استقلال برای سایه است، عرض می کنم خیر، آیه در مقام بیان فلسفه و اثبات وجود و ماهیت و ... نیست.

می خواهد نهایت تواضع و خضوع هستی را برساند لذا از این عبارت استفاده کرده است.

درود

میقات;922711 نوشت:
یکی از نمونه های غیرعلمی، همین بیان شما است. کجا ما علم را قبول نداریم؟!!

این که بشر با پیشرفت علم و دانش به زوایایی از علم می رسد که اشاراتی از آن در قرآن ـ که در 1400 سال پیش نازل شده ـ موجود است؛ آیا این شگفتی یا اعجاز قرآن محسوب نمی شود؟ چه منع عقلی و منطقی وجود دارد که شگفتی ها و اعجاز قرآن که با پیشرفت علم و دانش، آشکار می شود را کتمان کرد و یا از بیان آن ناراحت و دلخور شد؟!!


چنین نیست.هر کس نوشتارهای امثال شما در تایپیکهای مختلف مروری کند نمونه های بسیاری در اثبات ادعای من پیدا میکند !
مثلا در بحث خلقت زمین قبل از هفت آسمان مومنین گرامی چون نمی توانستند ببیند قرآن اشتباه کرده میزدند تو فاز نسبی و ناقص بودن علم یا اینکه میگفتند بیگ بنگ هنوز اثبات نشده وووو ولی همین مومنین گرامی در بحث دیگری گویا یادشان میرفت که قبلا در مورد علم چه گفته اند شروع به معجزه تراشی بر اساس همین یافته های علمی میکردند اینجا دیگه بیگ بنگ فرضیه نبود درست بود نسبی هم نبود مثلا ادعا میکردند بله قران معجزه کرده وگفته زمین و آسمان بهم چسبیده بود خدا آنها را از هم باز کرده!
این یعنی یک بام و دو هوا !یعنی استفاده ابزاری.
موارد زیاد است این یک نمونه اش بود.

میقات;922711 نوشت:
همان طور که علم، برای سایه، وجود (در مقابل عدم) قائل نیست، قرآن نیز ادعای وجود نکرده است. این نسبتی است که به قرآن چسبانده اید.

خیر قرآن دقیقا بر خلاف علم ادعای وجود سایه را کرده!وجودی که از صاحبش ایجاد شده ولی برای خود ماهیت و چیستی دارد. از کجا میفهمیم؟ از آنجا که تاکید کرده صاحب سایه و خود سایه خدا را سجده میکنند! یعنی سایه یکنوع خاص سجده دارد و صاحبش هم نوع خاصی دیگر سجده میکند!پس سایه باید ماهیتی مستقل داشته باشد یا وجودی که خود دارای توانایی سجده دارد.!درست است که ما سایه را میبینیم ولی از نظر علمی ماهیت و چیستی یا وجودحقیقی ندارد یعنی اجزا تشکیل دهنده دارد که بگوییم ذرات وجودی سایه عبادت میکنند در مورد نور بله میتوان گفت که کاری میکند چون اجزا دارد ماهیت دارد .اینکه سایه تغییر کند دلیل نمیشود بگوییم آثار وجودی دارد مگر میشود هم عدم باشد و هم آثار داشته باشد. این در واقع تصور ی است که ذهن ما از نبود نور ایجاد میکند دلیل علمی ندارد هر تصوری بکنیم حقیقی باشد!

[="Tahoma"]

taleb;923413 نوشت:
چنین نیست.هر کس نوشتارهای امثال شما در تایپیکهای مختلف مروری کند نمونه های بسیاری در اثبات ادعای من پیدا میکند !
مثلا در بحث خلقت زمین قبل از هفت آسمان مومنین گرامی چون نمی توانستند ببیند قرآن اشتباه کرده میزدند تو فاز نسبی و ناقص بودن علم یا اینکه میگفتند بیگ بنگ هنوز اثبات نشده وووو ولی همین مومنین گرامی در بحث دیگری گویا یادشان میرفت که قبلا در مورد علم چه گفته اند شروع به معجزه تراشی بر اساس همین یافته های علمی میکردند اینجا دیگه بیگ بنگ فرضیه نبود درست بود نسبی هم نبود مثلا ادعا میکردند بله قران معجزه کرده وگفته زمین و آسمان بهم چسبیده بود خدا آنها را از هم باز کرده!
این یعنی یک بام و دو هوا !یعنی استفاده ابزاری.
موارد زیاد است این یک نمونه اش بود.

با سلام و درود

قرار نیست از هر دری و هر جایی سخن بگوییم. راجع موضوع تاپیک، در خدمتتان هستم.

در مورد قرآن هم یک نکته ای علمی است که نباید از آن غافل شد. وقتی حجیت قرآن با ادله مختلف و با تجمیع قرائن، اثبات شده، در مورد آیاتی که ظاهرش دارای تعارض است، به دنبال وجه حمل صحیح می گردیم.

این منطقی و معقول است که پس از اثبات حقانیت قرآن ـ ولو اجمالا ـ دیگر نسبت خطا و اشتباه به آن نمی توان داد.

ممکن است کسی بگوید من این مقدار هم حجیت قرآن برایم ثابت نشده است، که در جواب باید گفت ابتدا باید راجع به آن رفت و اگر در آن جا به نتیجه نرسد، دیگر نوبت این گفتگو نمی رسد.

ممکن هم هست کسی بگوید من با بررسی همین آیات می خواهم به حجیت قرآن برسم، که در جواب باید گفت قرار نیست که تک تک آیات، حقانیت قرآن را اثبات کنند. اثبات حقانیت قرآن، ادله مختلف و کافی دارد لذا برای جویندگان حقیقت، قطعا این حقانیت ـ ولو به صورت اجمال ـ ثابت می شود. پس از آن است که با ادامه تحقیق، ایمان به حقانیت قرآن، قویتر و کاملتر می شود.

نکته: پیگیری این موضوع نیاز به تاپیک دیگری دارد.

taleb;923413 نوشت:
اینکه سایه تغییر کند دلیل نمیشود بگوییم آثار وجودی دارد مگر میشود هم عدم باشد و هم آثار داشته باشد. این در واقع تصور ی است که ذهن ما از نبود نور ایجاد میکند دلیل علمی ندارد هر تصوری بکنیم حقیقی باشد!

بیان علامه طباطبایی(ره):
هر چند سايه امرى است عدمى، و ليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد، مثلا كم و زياد مى ‏شود، و همچنين اختلافات ديگرى به خود مى ‏گيرد كه حواس ما آن را حس مى ‏كند، پس مى ‏توان گفت در عين عدمى بودن بهره‏ اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏11، ص 440)

توضیح:
مشکل این جا است که شما نگاه فلسفی دارید و قرآن را در مقام اثبات وجود و ماهیت می دانید؛ در حالی که چنین نیست. قرآن کتاب فلسفه و در مقام اثبات وجود و ماهیت نیست بلکه قرآن کتاب هدایت است و در این جا هم نگاهش عرفی است و با همین نگاه، پیام هدایتی برای مخاطب دارد.

درست است که سایه، عدم نور است و و خودش وجودی ندارد تا آثاری داشته باشد ولی از نگاه عرفی، واقعیت دارد و قابل حس است و حواس ما آن را درک می کند.

قرآن کریم از این مقدار مشابهت عرفی، استفاده نموده و برای بیان نهایت تواضع و خضوع هستی در برابر خداوند، سایه را هم جزء سجده کنندگان آورده است.

این گونه استعمال از نظر ادبی هیچ اشکالی ندارد؛ کما این که از نظر علمی نیز ایرادی ندارد زیرا نگاه؛ نگاه عرفی است.

قرآن در رساندن پیام هدایتگرانه اش، کاملا موفق بوده و مقصودش را به خوبی به مخاطب منتقل می کند.

لطفا:
از نظر ادبی یا علمی و ... دلیل بیاورید که این گونه استعمال، با این نگاه، نادرست است.

میقات;920533 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط hessam78 نمایش پست ها
سلام خدمت کارشناس محترم

سایه چگونه خدا را سجده می کند؟
این دیگر چه نوع سجده ایست؟نکند این هم از مصادیق سجده به شمار میرود؟

با سلام و درود

قطعا به معنای نافرمانی و به قصد طغیان و تکبر در برابر خداوند نیست. لذا با خضوع و تذلل در برابر خداوند منافاتی ندارد. این از اقتضائات و محدودیت های عالَم ماده و طبیعت است.


سلام استاد عزیز
این اقتضائات را من وضع کردم استاد؟
متولد شدن بدون پدر درامدن شتر از سنگ اقتضائات عالم طبیعی را بهم نمیزند؟
وقتی کبوتر مدفوع خود را در مکانی که مقدس تر از آن برای مسلمان وجود ندارد خالی میکند بعد خداوند انتظار دارد من آیه اش را که میفرماید صبح و شب سجده میکند را باور کنم؟
قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را استاد؟

میقات;923588 نوشت:
وقتی حجیت قرآن با ادله مختلف و با تجمیع قرائن، اثبات شده، در مورد آیاتی که ظاهرش دارای تعارض است، به دنبال وجه حمل صحیح می گردیم.

استاد این جمله شما مغالطه وینچستری یا چهار نعل گیش Gish Gallop را در بر دارد استاد!
اگر یک دلیل درست منطقی و اصولی باشد کافی است نیاز به این همه ناقص الدلائل ها نیست
ببینید هر دینی داشته باشید 2 دوتا شما میشود 4 تا
ولی اثبات های قرآنی تنها درون دینی هستند!فرد باورمند شده!حالا دلیل تراشی هم میکند
تنها مختص اسلام هم نیست در مسیحیت هم!
مانند برهان آنسلم!که واقعا ازین کثرت براهین بی پایه احساس خستگی میکنه!

[="Tahoma"]

hessam78;923753 نوشت:
وقتی کبوتر مدفوع خود را در مکانی که مقدس تر از آن برای مسلمان وجود ندارد خالی میکند بعد خداوند انتظار دارد من آیه اش را که میفرماید صبح و شب سجده میکند را باور کنم؟

با سلام و درود

سجده موجودات به حسب خلقت و فطرت آن ها است؛ یعنی هر موجودی مطابق با فطرتش عمل کرد، سجده کرده است. این عمل بر اساس خلقت و فطرت، مثلا در شیر درندگی است و در حیوانات دیگر به گونه ای دیگر و در انسان هم به حسب خودش.

خلاصه: معنای تسبیح و سجده عالَم، رفتار عالَم طبق آن چه مفطور بر آن است می باشد.

ممکن است گفته شود چرا خداوند این گونه اقتضائاتی قرار داده است؟ که باید گفت ما محدودیم و اطلاعی از نظام اکمل نداریم بلکه از خداوند یاد می گیریم که نظام اکمل چیست. پس نباید انتظار داشته باشیم خداوند بر اساس آن نظام احسنی که ما تعریف کرده ایم عمل کند. هر آن چه هست، آن نظام احسن و اکمل است و اگر قرار بود کاملتر از این نظام، نظامی باشد قطعا خداوند همان را قرار می داد.

این مطلب را می توانید با کارشناسان فلسفه و کلام و در انجمن مربوطه پیگیری فرمایید.

[="Tahoma"]

hessam78;923755 نوشت:
اگر یک دلیل درست منطقی و اصولی باشد کافی است نیاز به این همه ناقص الدلائل ها نیست
ببینید هر دینی داشته باشید 2 دوتا شما میشود 4 تا
ولی اثبات های قرآنی تنها درون دینی هستند!فرد باورمند شده!حالا دلیل تراشی هم میکند

با سلام و درود

شما علوم انسانی را مانند علوم ریاضیات، ثابت و فیکش دانسته اید، در صورتی که این دو با هم بسیار تفاوت دارند. درست است در ریاضی 2 * 2 می شود 4؛ ولی قرار نیست همه علوم دیگر نیز همین طور باشند. به عنوان مثال در علوم انسانی، یک عمل نسبت به افراد مختلف و با توجه به انگیزه و نیّت و شرائط و ... می تواند حیثیات و نتایج مختلفی داشته باشد.

لذا در علوم انسانی، انتظار دلیل ریاضی داشتن، منطقی و معقول نیست، بلکه از هر علمی متناسب با سنخ آن علم، باید از آن انتظار داشت.

یکی از همین ویژگی های علوم انسانی، در ایمان، آشکار می شود. ایمان مقول بالتشکیک است یعنی دارای مراتب است و همه مراتب ایمان اعم از ضعیف و متوسط و قوی و ... همه ایمان هستند؛ اگرچه در سطح و کیفیت متفاوت باشند.

از طرفی، ایمان کامل، یکمرتبه حاصل نمی شود و مراتب آن، به تدریج تقویت و کامل می شود.

همه این ها نشان از این است که نگاه ریاضیاتی به علوم انسانی، نگاهی غیر علمی و نادرست است. لذا با این نگاه نمی توان در باره ادله دینداری و ...، قضاوت کرد.

مطلب دیگر؛

استدلال به آیات قرآن، درون دینی است ولی وقتی حجیت و اعتبار قرآن با ادله عقلی و تاریخی و ... ثابت شده است، استدلال به قرآن نیز منطقی و معقول و علمی است.

لازم به ذکر است برداشت از قرآن، اسلوب خود را دارد و خارج از آن، پذیرفته و علمی و مورد قبول نیست. دلیل تراشی، بطور قطع نادرست است و در مجامع علمی وقتی سخن از ادله قرآنی و ... می شود، دلائل علمی و مطابق با معیارهای علمی و معتبر، مد نظر است؛ لذا همه این ها را دلیل تراشی دانستن، اصلا علمی، منطقی و منصفانه نیست.
رعایت اصول منطقی و علمی و نیز رعایت انصاف، انسان حقیقت جو را زودتر به مقصد می رساند.

میقات;923834 نوشت:
با سلام و درود

سجده موجودات به حسب خلقت و فطرت آن ها است؛ یعنی هر موجودی مطابق با فطرتش عمل کرد، سجده کرده است. این عمل بر اساس خلقت و فطرت، مثلا در شیر درندگی است و در حیوانات دیگر به گونه ای دیگر و در انسان هم به حسب خودش.


سلام و درود تبریک نیمه شعبان خدمت استاد گرانقدر
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایه‌هایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می‌کنند.
1-تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند خدا را سجده میکنند(شامل انسان کافر و زندیق و مشرک هم میشود قید تمام)
2-طبق تعریف شما سجده کردن همان عمل به فطرت هستش
نتیجه:همه کافران به فطرت خود عمل میکنند(که همان گمراهیست)
این خدا انقدر نا آگاه است که فردی را که به فطرت عمل کرده عذاب میکند؟بگذریم از این که هر انسانی که بر خدا سجده کند دیگر چجور معذب میشود.

hessam78;923838 نوشت:
سلام و درود تبریک نیمه شعبان خدمت استاد گرانقدر
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایه‌هایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می‌کنند.
1-تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند خدا را سجده میکنند(شامل انسان کافر و زندیق و مشرک هم میشود قید تمام)
2-طبق تعریف شما سجده کردن همان عمل به فطرت هستش
نتیجه:همه کافران به فطرت خود عمل میکنند(که همان گمراهیست)
این خدا انقدر نا آگاه است که فردی را که به فطرت عمل کرده عذاب میکند؟بگذریم از این که هر انسانی که بر خدا سجده کند دیگر چجور معذب میشود.

با سلام و درود

عرض تبریک متقابل

کافر نیز در تکوین، مطیع است و قدرت تخلف از اراده الهی را ندارد، تخلف کافر، در تشریع است.

انسان و بطور کلی موجوداتی که تکلیف بر آن ها بار شده، دو بُعد دارند، تکوین و تشریع.

در عالَم تشریع، چون دارای اختیارند توان و امکان مخالفت دارند ولی در عالَم تکوین چنین نیست.

بنابر این: کفر کافر به خاطر تخلف او در تشریع است، نه تکوین.

لذا خداوند آگاه است. ناآگاهی از ماست.

میقات;923844 نوشت:
با سلام و درود

عرض تبریک متقابل

کافر نیز در تکوین، مطیع است و قدرت تخلف از اراده الهی را ندارد، تخلف کافر، در تشریع است.

انسان و بطور کلی موجوداتی که تکلیف بر آن ها بار شده، دو بُعد دارند، تکوین و تشریع.

در عالَم تشریع، چون دارای احتیار است توان و امکان مخالف دارد ولی در عالَم تکوین چنین نیست.

بنابر این: کفر کافر به خاطر تخلف او در تشریع است، نه تکوین.

لذا خداوند آگاه است. ناآگاهی از ماست.


سلام استاد!
واقعا قرآن چقد بد حرف میزنه اگه منظورش اینی باشه که فرمودین!
فعل سجده میکنند اومده هر صبح و شب اومده در زمین و سایه اومده حالا می فرمایید مال این عالم نیست؟
از این گذشته شما فرمودید درندگی حیوان درنده آیا در این دنیا نیست؟منظورتان دنیای دیگری بود؟

hessam78;923854 نوشت:
سلام استاد!
واقعا قرآن چقد بد حرف میزنه اگه منظورش اینی باشه که فرمودین!
فعل سجده میکنند اومده هر صبح و شب اومده در زمین و سایه اومده حالا می فرمایید مال این عالم نیست؟
از این گذشته شما فرمودید درندگی حیوان درنده آیا در این دنیا نیست؟منظورتان دنیای دیگری بود؟

با سلام و درود

خیر، این گونه که فکر می کنید نیست.

تشریع و تکوین، هر دو در همین دنیا است.

منظور از عالَم تکوین، ایجاد، خلقت و آفرینش است.
منظور از عالَم تشریع، همان شریعت و دین و دستورات دینی است. *

همه موجودات، عالَم تکوین را دارند ولی تشریع، مربوط به موجوداتی است که دارای تکلیف هستند، مثل انسان و جن؛ یعنی آن ها علاوه بر عالَم تکوین، عالَم تشریع هم دارند.

تمام هستی و موجودات، از جمله انسان و جن (کافر و مؤمن)، در تکوین، مطیع و تحت سلطه اراده ای هستند. اگر تخلفی هست در عالَم تشریع و رعایت احکام و دستورات دینی است، نه در تکوین.

_________
* توضیح:
«تكوين» به معنای ايجاد و به جود آوردن است.(معارف و معاریف، حسینی، ج 3، ص 657) در اصطلاح، يعنی قوانين، وظايف و مسئوليت هايی كه از سوی خلقت بر آدمی فرمانروايی می كند و ربطی به حوزه اختياری بشر ندارد؛ مثل جاذبه زمین.
«تشريع» به معنای قانون گذاری و ايجاد تكليف است.(همان، ص 567) نظام تشريع، يعنی قوانينی كه به حوزه فعاليت ‏های اختياری بشر مربوط است؛ مثل وجوب خواندن نماز.

[="Tahoma"]سجده کردن سایه ها

پرسش:
در مورد آیه ای از قرآن که اشاره به سجده سایه ها دارد(رعد/15) توضیح منطقی و علمی می خواستم. چگونه سایه که عدم است می تواند سجده کند؟ آیا این ادعای قرآن خلاف بدیهی ترین امور عقلی ومنطقی و علمی نیست؟

پاسخ:
«وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ‏ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏»؛ و هر كه در آسمان‏ ها و زمين است- خواه و ناخواه- و سايه ‏هايشان، بامدادان و عصرگاهان [و شب هنگام‏]، تنها براى خدا سجده مى ‏كنند.(1)
بیان لغوی:
«سجده» از نظر لغوی به معنای خضوع و اظهار فروتنی و تذلل است.(2)
در ادامه در «مفردات» آمده که سجده عام است و در انسان‏ و حيوان و جماد، به طور عموم هست. سجده بر دو نوع است: اختیاری و قهری. سجده اختیاری در مورد انسان و سجده قهری و غیراختیاری هم در انسان و هم در غیر انسان است.
«غدوّ» یعنی اول روز (3)، بامداد يا از اول صبح تا طلوع شمس‏ است.(4)
«الآصال» (از أَصِيل‏)، بعد از عصر تا مغرب و آخر روز را گويند.(5)
بیان تفسیری:
سايه‏ هاى موجودات نيز در برابر اراده حق تعالى خضوع دارند و تسليم هستند، بدين گونه كه شكل آن ها طبق قوانين خلقت، مطابق با شكل صاحب سايه است و در مواقع مختلف روز، كوتاه و بلند مى ‏شوند و اينكه در آيه شريفه از سجده‏ کردن سايه ‏ها در بامدادان و شامگاهان ياد مى ‏كند، شايد براى آن باشد كه در اين دو وقت، سايه ‏ها در بلندترين حدّ خود قرار دارند و شايد هم اين تعبير براى بيان تداوم خضوع باشد.(6)
نکته: سجده در برابر خداى تعالى به سایه اجسام نسبت داده شده، با اين كه سايه، امرى است عدمى و عبارت است از نرسيدن نور، به خاطر حائل شدن جسم در برابر نور.
سرّش اين است كه هر چند سايه امرى است عدمى، و ليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد، مثلا كم و زياد مى‏ شود، و هم چنين اختلافات ديگرى به خود مى ‏گيرد كه حواس ما آن را حس مى‏ كند، پس مى‏ توان گفت در عين عدمى بودن بهره ‏اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است.(7)
بنابر این؛ منظور از سجود، افتادن بر زمين نيست، بلكه خضوع و انقياد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است.
به بیان دیگر؛ قرآن به زبانی ساده و همه فهم، به مخاطب تذکر می دهد که در این عالَم، همه چیز به اراده الهی و در چارچوب قوانین هستی ـ که خداوند در تکوین قرار داده است ـ می باشد؛ حتی سایه ها. این یعنی مطیع و به فرمان بودن؛ همین. این نه مخالف عقل و منطق است و نه مخالف علم.
بیان برخی از مفسران:
«ظلال» كنايه از فراگير شدن هرچيزى است و اين‏كه هرآن چه در جهان هستى وجود دارد، براى خدا سجده مى ‏كند و از باب دلالت ساخته بر سازنده، به وجود او اعتراف مى ‏نمايد، حتّى سايه هم اگر چيزى به ‏شمار آيد، براى او سجده مى ‏كند.(8)
«وَ ظِلالُهُمْ‏»؛ یعنی و سايه‏ هاى وجود آن ها نيز تابع اراده خداست، زيرا برآمدن آن (در بامداد) و كوتاهى (قبل از ظهر) و بلندى آن (هنگام عصر) و از ميان رفتنش (در شب) همگى وابسته به مشيّت الهى است.(9)
سايه ‏ها امور عدمى هستند و در اثر فقدان نور به وجود مى ‏آيند، ولى از آن ‏جا كه نورها از هر طرف آن ها را احاطه كرده و آثارى براى خود دارند، در اين آيه به آن ها اشاره شده است تا نشان دهد كه حتى سايه ‏ها هم در پيشگاه خدا خاضع ‏اند، يعنى تابع قوانين تابش نور هستند.(10)
سايه‏ هاى اشياء نيز از نظم و نظام شگفتى برخوردار است و علاوه از فوايد ظاهرى، مى ‏توان از سايه ‏ها براى اندازه‏ گيرى خود اشياء سود جست و نيز همچون ساعت، زمان را بدان ها سنجيد.(11)
بنابر این؛ تعبیر آوردن از سایه ها، کنایه از اوج و نهایت منقاد و مطیع و خاضع بودن هستی در برابر خداوند است. اشاره است به این که هم موجودات و هم آثارشان، همگی در برابر خداوند، خاضع و منقاد هستند.
مطلبی دیگر؛
در این آیه «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»(12)، اکثر مفسران «مَن» را ناظر به مکلفین و صاحبان عقل گرفته اند، نه همه موجودات.(13)
البته برخی نیز با این که «مَن» را موصول و برای عقلاء دانسته، سجده در آیه را شامل همه موجودات و عالم هستی دانسته اند. به نظر ایشان چون آن چه مد نظر است یعنی سجده کردن، فعل عقلاء است لذا از «مَن» تعبیر آورده شده و الا همه موجودات منظور است.(14)
برخی نیز بدون بیان وجه آن، «مَن» را مطلق موجودات عالَم هستی دانسته اند.(15)
علامه طباطبایی(ره) در این زمینه چنین می آورد:
و اگر اختصاص داد به صاحبان عقل و فرمود: «مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و نفرمود: "ما فى السماوات و الارض"، با اينكه اين سجده و ذلت، اختصاص به آدميان و فرشتگان ندارد...، به خاطر اين است كه روى سخن در اين آيات با مشركين است، و عليه ايشان احتجاج شده است. گويا خواسته است ايشان را وادار كند كه به طوع و رغبت خدا را سجده كنند، همانطور كه ساير عقلاى آسمان و زمين او را به طوع و رغبت سجده مى‏كنند، و حتى سايه ايشان هم او را سجده مى‏كند، و به همين عنايت بود كه سجده سايه ايشان را به رخ كشيد تا در وادارى مشركين مؤكدتر باشد.(16)
نکته: ممکن است گفته شود ملائکه و اجنه که سایه ندارند تا سایه هایشان نیز سجده کنند، در جواب باید گفت علی القاعده هر آن چه سایه دارد منظور است؛ آن که سایه ندارد که موضوعش جدا است و به بیان علمی سالبه به انتفاع موضوع است.
ممکن است پرسیده شود آیا این سجده به زمان خاصی اختصاص دارد که قرآن صبح و عصر را مطرح کرده است؟ در جواب باید گفت در این که چرا آیه شریفه فقط به «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏» صبح و عصر یا صبح و شامگاه اشاره فرموده است، مفسران احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله: اين كه در آيه شريفه از سجده‏ کردن سايه ‏ها در بامدادان و شامگاهان ياد مى ‏كند، شايد براى آن باشد كه در اين دو وقت، سايه ‏ها در بلندترين حدّ خود قرار دارند و شايد هم اين تعبير براى بيان تداوم خضوع باشد.(17)
البته علامه طباطبایی(ره) قول به بیان تداوم را قبول ندارد و چنین می آورد: نكته آن (و خدا داناتر است) اين است كه كم و زياد بودن سايه اجسام، هميشه در صبح و شام صورت مى ‏گيرد، و در نتيجه در آن موقع در حس بيننده، سقوط بر زمين و ذلت سجود را مجسم مى‏ سازد، ولى در هنگام ظهر و وسط هاى روز، چه بسا سايه معدوم و يا آن قدر كوتاه مى ‏شود كه ديگر كم و زياديش محسوس نيست و به نظر ساكن مى‏ آيد، و معناى سجود آن طور كه در صبح و شام محسوس است، محسوس نمى ‏شود.(18)
مطلبی دیگر از علامه طباطبایی(ره)؛ ایشان علاوه بر اشاره آیه به این که عالَم تکوین همه به اراده الهی و تحت سلطه خداوند است، برای بر زمین افتادن سایه و ملموس و محسوس بودن آن نیز موضوعیت قائل بوده و چنین می آورد:
شكى نيست كه منظور از نسبت دادن سجده به سايه اجسام بيان سقوط سايه‏ ها بر زمين و مجسم نمودن افتادگى سجود است، نه اين كه مقصود تنها و تنها بيان اطاعت تكوينى سايه در جميع احوال و آثارش باشد... و اين مطلب يک كلام شعرى و تصويرى خيالى نيست؛ چرا که در مواردی که حقایقی عالی، از افق محسوسات و حواس دور است و نمى‏شود آن را تجسم نمود، برای این که صاحبان فهمِ ساده را از راه حس متوجه آن حقايق نمود، و آن گاه ايشان را از اين راه به مرحله عقل سليم ـ كه مسئول درک حقايق و معارف حقيقى است ـ منتقل ساخت، کمک گرفتن از حس و خيال، حق است و اعتماد به آن، شعر و خيالبافى و يا باطل شمرده نمى ‏شود.
و اين كه خداى تعالى براى سايه گسترده اجسام، در صبح و شام سجده قائل شده، از همين باب است، چون اين سايه‏ ها نيز مانند صاحبان شعورند كه به منظور سجده به زمين‏ مى ‏افتند.(19)
نگاه صحیح به قرآن
قرآن کتاب فلسفه و در مقام اثبات وجود و ماهیت برای سایه نیست بلکه قرآن کتاب هدایت است و در این جا هم نگاهش عرفی است و با همین نگاه، پیام هدایتی برای مخاطب دارد.
سایه (که از آثار نور است) قابل رؤیت و قابل حس است. سایه کوتاه و بلند می شود و برای همه قابل مشاهده و آشکار است. آن چه که دیدنی و قابل حس باشد، برای مخاطب بیشتر قابل درک است لذا وقتی فعلی به او نسبت داده می شود یا وصفی بر او بار می شود، برای مخاطب بیشتر مفهوم است.
لذا درست است که سایه، عدم نور است و خودش وجودی ندارد تا آثاری داشته باشد ولی از نگاه عرفی، واقعیت دارد و قابل حس است و حواس ما آن را درک می کند. قرآن کریم از این مقدار مشابهت عرفی، استفاده نموده و برای بیان نهایت تواضع و خضوع هستی در برابر خداوند، سایه را هم جزء سجده کنندگان آورده است.
این گونه استعمال از نظر ادبی هیچ اشکالی ندارد؛ کما این که از نظر علمی نیز ایرادی ندارد زیرا نگاه؛ نگاه عرفی است.
قرآن در رساندن پیام هدایتگرانه اش، کاملا موفق بوده و مقصودش را به خوبی به مخاطب منتقل می کند.
لذا همان طور که علم، برای سایه، وجود (در مقابل عدم) قائل نیست، قرآن نیز ادعای وجود نکرده است. قرآن از یک واقعیتی (واقعیت سایه) برای بیان نهایت مطیع بودن و خضوع عالَم در برابر خداوند، استفاده کرده است؛ این اصلا به معنای اثبات وجود نیست.
این آیه می خواهد نهایت خاضع بودن هستی در برابر خداوند و تسلط و سلطه الهی بر تمام هستی را تذکر دهد؛ و در این هدف، بسیار موفق بوده است.
از اینرو نسبت دادن به قرآن و این که قرآن به اشتباه برای سایه، وجود استقلالی قائل شده و علمش ناقص بوده و ...؛ همگی ادعای بدون دلیل و نسبت ناروا دادن به قرآن و آورنده آن است.
بنابر این؛ بدون این که آیه استقلالی برای سایه قائل باشد، با زیباترین و رساترین تعبیر، خاضع بودن عالَم هستی در برابر خداوند متعال را بیان فرموده است.

___________
(1) رعد/ 15.
(2) راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ص 396؛ قرشی، قاموس قرآن، ج ‏3، ص 225.
(3) مفردات ألفاظ القرآن، ص 603؛ طریحی، مجمع البحرين، ج ‏1، ص 313.
(4) قاموس قرآن، ج ‏5، ص 90.
(5) مجمع البحرين، ج ‏5، ص 305؛ قاموس قرآن، ج ‏1، ص 88.
(6) جعفری، تفسير كوثر، ج ‏5، ص 521.
(7) طباطبایی، الميزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج ‏11، ص 440.
(8) مغنیه، التفسير الكاشف، ج ‏4، ص 389.
(9) طبرسی، تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 222.
(10) رضایی، تفسير قرآن مهر، ج ‏10، ص 224.
(11) خرم دل، تفسير نور، ج ‏1متن، ص 490.
(12) رعد/ 15.
(13) طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏6، ص 436؛ ترجمه تفسير الميزان، ج ‏11، ص 438؛ تفسير نمونه، ج ‏10، ص 156.
(14) مدرسی، من هدى القرآن، ج ‏5، ص 317.
(15) سبزواری، ارشاد الاذهان الى تفسير القرآن، ص 256؛ زحیلی، التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، ج ‏13، ص 135؛ فضل الله، من وحى القرآن، ج ‏13، ص 34.
(16) ترجمه تفسير الميزان، ج ‏11، ص 438 و 439.
(17) تفسير كوثر، ج ‏5، ص 522.
(18) ترجمه تفسير الميزان، ج ‏11، ص 441.
(19) ر.ک: ترجمه تفسير الميزان، ج ‏11، ص 441.

موضوع قفل شده است