خاطرات جلسات خواستگاری

تب‌های اولیه

347 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Miss Chadoriii;597210 نوشت:
تفاقا منم مثل شما خیلیا رو دیدم که بسیار خوشبختن با وجود عدم تناسب ظاهری

خب طرف مقابلشون ویزگی های فوق العاده ی دیگه ای داشته که عدم تناسب ظاهری رو پوشونده


آره ولی در شگفتم که بعضیا نه ظاهر چندان جذابی دارن و نه ویژگی فوق العاده دیگری اما بازم باهم خوب و خوشن، شایدم الکی خوشن:lol::tavallod:
شایدم به دلیل قحطی شوهره یا قحطی زن:Gig:

شهرام1300;597234 نوشت:
زن داییم ایشون رو در مسجد محلشون شناسایی کرده بود.

:Graphic (37):
شهرام1300;597234 نوشت:
ایشون و پدر و مادرش اتتظار ما رو می کشیدن.

:Graphic (47)::Graphic (47)::looti:

[SPOILER]
منظوری نداشتم، خواستم یکم فضا عوض بشه
اما اگر انتقادی دارید بفرمایید
:Graphic (1):
[/SPOILER]
انشاا... خداوند کمک کنه همه زودتر ازدواج موفقی داشته باشند و به همگی فرزندان صالح عطا کند

Miss Chadoriii;597210 نوشت:
با حرفاتون موافقم ها ولی به نظرم غیر منطقی میاد

به نظرتون من قصدم از پستی که در مورد قد نوشتم اذیت و آزار بود ؟ خواستم به عمد کسیو ناراحت کنم ؟

اگه کسی اینجور برداشت کرده من عذر میخوام از ته قلبم ازش

ولی من ابدا این قصدو نداشتم

واقعیت ها رو باید بیان کرد هرچقدم تلخ ... من با دلیل منظقی هم این واقعیت رو توضیح دادم

بیشتر کسایی که توی این سایتن مذهبی هستن و مدل خواستگاریشونم مذهبی و سنتیه
هر نظری هر چقدم تلخ ... میشه تجربه ... که شاید بشه ازش استفاده کرد

مثلا این همین فاکتور قد رو توی همون مرحله تلفن زدن بیان میکنن و دیگه خلاص

دیگه ناراحتی های بعدی هم پیش نمیاد اینجوری براشون

نه عزیزم من منظورم فقط شما نبودی، می دونمم قصدی نداشتی، به طور کلی به هممون گفتم که بعدا خدایی نکرده شروع نشه به عیب های ظاهری طرف رو گفتن که یکی اینجا دلش بشکنه، هرچند که ما قصدی نداشته باشیم

قسمت آخر صحبتاتونم که خودمم گفتم که قبل ازدواج یسری ویژگی های طرف رو بدونیم بد نیست

از استاتر محترمم عذر می خوام که یکم بحث منحرف شد

mousavi928;597255 نوشت:
آره ولی در شگفتم که بعضیا نه ظاهر چندان جذابی دارن و نه ویژگی فوق العاده دیگری اما بازم باهم خوب و خوشن، شایدم الکی خوشن
شایدم به دلیل قحطی شوهره یا قحطی زن

سلام
علتش اینه که روح یا همان قالب برزخی شون زنده هست و اسیر و گرفتار بند و زندن نیست و در هوای به مانند هوای گرم و مطبوع اردیبهشت ماه بها در گلزارهایی با گلبرگ های زرد و قرمز قدم میزنه!!

این آدم همش حوش هست!

فکر کنم توی بهار یا تابستان سال 88 بود که یکی از همکاران مادرم یک دختر خانم بسیجی رو، با توجه به گرایشات مذهبی من، معرفی کرد. قرار شد ایشون و مادرش با من و مادرم در مدرسه دوست مادرم دیدار داشته باشیم.

خلاصه اونا رسیدن و مادر ایشون با مادر من توی دفتر پشت یه میز نشستن و من و این خانم هم توی همون دفتر پشت میز دیگری روبروی هم نشستیم. ایشون متن بازجویی رو در آورد یه سی چهل تا سوال از من پرسید. این کارو معمولا دخترهای بی تجربه انجام میدن ولی به تجربه به خواهرهای عزیزم عرض میکنم که وقتی در برابر پاسخ دو سه تا سوال، ده تا سوءتفاهم براتون ایجاد میشه، بهتره چند سوال محدود در جلسه بپرسید و برای درک صحیح پاسخ تلاش کنید. یه خانم دیگری یه بار از من پرسید شما اهل مشورت هستید؟ بعد از زیر زبونش کشیدم که: آخه بعضی آقایون خیلی تحت تاثیر دوستانشون و خانواده شون هستن! خدا رو شکر معنی مشورتو هم فهمیدیم در کلام اون خانم!! پس سوال کم و واضح بپرسید و اگر در پاسخ ابهامی بود مطرح کنید، نه اینکه پنجاه تا سوال بپرسید.

نکته دیگه اینکه ایشون از اول جلسه تا آخر جلسه لبخند به لب داشتن. در روایات میخونیم که لبخند از لب معصوم محو نمیشد ولی نمیدونم چرا در جامعه ما فقط آدمهای بدجنس دائم اللبخند هستن؛ البته تا جایی که من دیدم. مدیونید اگر فکر کنید میگم ایشون بدجنس بود. من به تجربه بهتون میگم دختری که توی جلسه اول و دوم لبخند به صورت داره جوابش منفیه. گذشته از تجربه، دلیل منطقی هم داره: دختر خانمها در خواستگاری سنتی قاعدتا با تنازی جلو میان و در جلسات اولیه خیلی سنگین حاضر میشن و البته این کار اگر به لوس بازی و "حالا بهش بگم نه، اگر دوستم داشته باشه بازم میاد خواستگاری" نینجامه خیلی هم خوبه. اما این دختر خانمها اگر طرف رو نپسندن دیگه دلیلی برای این سنگینی نمی بینن و به خصوص دخترهای کم سن و سالتر بیشتر با این ظاهر خندان درون خودشون رو آشکار میکنن. البته منظورم زیاد کم سن نیست چون یه رده پایینتر هم هست که سعی میکنه با برخورد نامناسب طرف رو فراری بده: رجوع کنید به خاطره ریحانه خانم.

من وسط سوال و جوابای ایشون گفتم که خودم هیچوقت دوست دختر نداشتم و زنی هم میخوام که هیچوقت دوست پسر نداشته و البته چون خیلی دارای شور انقلابی دیدمش از فعالیتهای دینی خودم هم بهش گفتم.

اما ایشون که معلوم بود جوابش منفیه بهانه رو از این سوالش گیر آورد که پرسید شما به جمهوری اسلامی اعتقاد دارید؟ من هم گفتم بله ولی این به معنای این نیست که هر کاری نظام بکنه رو قبول دارم. حالا دقت کنید که جواب من مانند فرمایش امام خمینی در وصیتنامه شون که فرمودن من هچوقت نگفته ام که این جمهوری مصداق بارز اسلام ناب محمدی است و مقام معظم رهبری هم فرمایشات مشابه این دارند و بارها شده که دلسوزان نظام که خودی هم بوده و هستند از عملکرد برخی بخشها انتقاد نموده اند. اما ایشون یا از این مسئله خبر نداشت یا بهانه بهتری گیر نیاورد و لذا به واسطه گفت که عقایدمون با هم فرق داره.

حالا قبل از اینکه واسطه فرمایش ایشون رو به گوش مادر من برسونه، مادرم هم تحقیقاتی رو شروع کرده بود! اول که از یکی از همکارانش پرسید. به ایشون گفته بودن همون دختر چاقه رو میگید؟! البته من وقتی ایشون رو دیدم زیاد چاق نبود ولی حس کردم پوست مچ دستشون یه جوری هست انگار چروک شده! به مادرم اینو گفتم ایشون گفت شاید وزن کم کرده! از طرف دیگه دیگران به ایشون گوشزد کردن که ایشون یه دختر بسیجی عادی نیست و زیادی "جانم فدای رهبره" و در واقع فهموندن که خانواده اونها در خط ولایت خیلی تندرو هستن و ممکنه از خود ولی فقیه هم جلو بزنن.

مجموعه این اطلاعات کم بود، واسطه هم این فرمایش ایشون رو به گوش مادرم رسوند و مادرم بدون اطلاع من راسا این خواهرمونو رد کرد. واسطه گفته بود بذاریم یه جلسه دیگه صحبت کنن تا سوءتفاهمات رفع بشه! مادرم هم گفته بود لازم نکرده!! راس گفته بود بنده خدا؛ صغری خانم که معمولی بود سوء تفاهمش رفع ناشدنی بود، ایشون که دیگه جای خود داشت. لابد چند ماه هم ایشون برای نه گفتن میخواست بازیمون بده. به همین خاطر از مادرم متشکرم که خودش راسا ایشونو رد کرد.

مسلمان ایرانی;596701 نوشت:
سلام. نقش ایشون در تحولا اخیرتون چی بوده؟ توی اون مراحلی که قبلاً گفتید با خونوادتون داشتید و بعدش، ایشون چه نقشی رو ایفا کرد؟

سلام
ايشون فقط نقش خواستگار رو داشتن :khandeh!: چون اصلا مذهبي نيستن

جناب شرام خاطره نویسیتون خیلی خوبه میتونید یه کتاب بنویسید با همین موضوع....
دیگه اون دخترایی که رفتین به خواستگاریشون و احیانا خواهید رفت با تمام ابعاد فکریتون آشنا خواهند شد
و مواظبند دیگه تو جلسه خواستگاری سوتی ندند که شما حواستون خیلی جمعههههه

شهرام1300;597614 نوشت:
من به تجربه بهتون میگم دختری که توی جلسه اول و دوم لبخند به صورت داره جوابش منفیه.

موافقم

شهرام1300;597614 نوشت:
مجموعه این اطلاعات کم بود، واسطه هم این فرمایش ایشون رو به گوش مادرم رسوند و مادرم بدون اطلاع من راسا این خواهرمونو رد کرد. واسطه گفته بود بذاریم یه جلسه دیگه صحبت کنن تا سوءتفاهمات رفع بشه! مادرم هم گفته بود لازم نکرده!! راس گفته بود بنده خدا؛ صغری خانم که معمولی بود سوء تفاهمش رفع ناشدنی بود، ایشون که دیگه جای خود داشت.

شاید شما استباه برداشت کرده بودید...شاید ایشون مثل صغری خانم نبود...شاید سوء تفاهم رفع میشد...

گفتم منم بیام و خاطرات این حرکت زندگیمو بنویسم :

خب من روزهای زیادی برای ازدواجم تلاش کردم ، اولین بار فک کنم 16 سالگی بود که میخواستم با یه بنده خدایی ازدواج کنم که نشد ، بعدش یکی دیگه که سرش خیلی اذیت شدم و باز خداروشکر نشد ،
تازه مغازه مو باز کرده بودم و از شر کار درصدی و کار برا مردم خلاص شده بودم ، طبق قراری که با شریکم گذاشته بودیم قرار بود تو این مغازه یه منشی بذاره تا جنساشو بفروشه ، ما کار رو شروع کردیم و شریکمم منشی رو آورد و گذاشت این مغازه و خودشم که تو مغازه خودش مشغول بود ، این یکی دوماهی که این بنده خدا اینجا کار میکرد از زندگی هم برا هم تعریف کردیم و وقتی فهمید که من میخوام ازدواج کنم گفت که یکی از دختر داییام هست که سنش به شما میخوره بذا برم با خانوادش حرف بزنم ببینم چی میشه ، منم خوشحال شدم که یه مورد جدید بعد از مدت ها جستجو پیدا شد ، البته از مذهبی بودن خانواده طرف هم کلی تعریف و تمجید هم کرد ، چند روز گذشت و گفت که حرف زدم و انگار مشکلی ندارن ، چون یه خواهر بزرگتر داشت که هنوز ازدواج نکرده بود ممکن بود مخالفت کنن ولی گفته بودن که درست نیست به خاطر خواهر بزرگتر سرنوشت این بنده خدا رو خراب کنم ، خلاصه قرار بود که اونا بیان مغازه و همدیگه رو ببینیم که خانومم مخالفت کرده بود که اون میخواد بیاد اون وقت من برم ببینمش ، یادمه که اولین موردی که میخواستم باهاش ازدواج کنم تا فهمیدن خودشون اومدن تا همدیگه رو بیشتر ببینیم اینجاس که میگن این کجا و آن کجا ، خلاصه قرار شد اولین جلسه خواستگاری رو بریم ببینیم چی میشه ، یادمه همین منشی که معرفی کرده بود میگفت میری کت و شلوراتو میپوشی خوشگل میکنی و یه دسته گل میخری میری ، منم همه این کارا رو کردم ، یادش بخیر دسته گل خریدم و با آژانس رفتم خونه که دیر نشه کت شلوارمو پوشیدم و ترگل ورگل با مادرم و خواهرم راه افتادیم ، خودم وقتی تو فیلما میدیدم میرن خواستگاری اعصابم خورد میشد که چیه مسخره بازی ، احساس میکردم به غرور آدم بر میخوره که کلی هزینه کنی بری خواستگاری بعد جواب رد بشنوی ولی اون روز هیچ حسی نداشتم ، نه هیجان ، نه نگرانی ، هیییچییی
خیلی نرمال آژانس گرفتیمو راه افتادیم ، یادمه اونجارم بلد نبودم و به راننده هه آدرس دادم طرف خودش بلد بود ، رفتیم دم در دخترعمه خانومم ( همون منشیه ) اونام مهمون داشتن ، خودش اومد بیرون و مارو برد دم درشون ، رفتیم داخل اول خواهر بزرگه رو دیدم فک کردم اونه رفتیم نشستیم و شروعیدیم به حرف زدن ، اولش مادر خانومم یجور نگاه میکرد آدم میترسید ولی بعدا فهمیدم اصلا از اون آدما نیست ،

ادامه دارد ....

عزرائیل;597354 نوشت:
علتش اینه که روح یا همان قالب برزخی شون زنده هست و اسیر و گرفتار بند و زندن نیست و در هوای به مانند هوای گرم و مطبوع اردیبهشت ماه بها در گلزارهایی با گلبرگ های زرد و قرمز قدم میزنه!!

سلام
نگو اردیبهشتی نیستی که باورم نمیشه:Graphic (7):

mehrant;597711 نوشت:
موافقم

شاید شما استباه برداشت کرده بودید...شاید ایشون مثل صغری خانم نبود...شاید سوء تفاهم رفع میشد...

عزیز جان همون خنده روی صورت ایشون نشون میده مسئله بهانه است و نه سوءتفاهم!

در سطحی دیگر هم ایشون اگر براشون سوءتفاهمی پیش اومده بود می تونستن همونجا مطرح کنن یا اجازه بدن یه جلسه دیگه برگزار بشه و اونجا مسئله دقیقا حل و فصل بشه. من یه بار غرورمو شکسته بودم و برای صحبت با ایشون جلو رفته گل بهشون داده بودم. دیگه نوبت ایشون بود که ثابت کنه که مایل هست صحبتها ادامه پیدا کنه.

صغری خانم معلم خوبی بود! به من آموخت که عمر و شخصیت آدم ارزشش بالاتر از اونه که برای رفع سوءتفاهمات بیجا، حروم بشه.

سلام
شما اختلاف سنیتون با همسرتون چقدره؟ راضی هستین؟
در کل بنظر شما اختلاف سنی حداقل و حداکثر چقدر باشه مناسبه؟به ما هم یاد بدید:help::Nishkhand:

mousavi928;597826 نوشت:
سلام
شما اختلاف سنیتون با همسرتون چقدره؟ راضی هستین؟
در کل بنظر شما اختلاف سنی حداقل و حداکثر چقدر باشه مناسبه؟به ما هم یاد بدید:help::Nishkhand:

خطاب تون به کیه؟؟؟

من یه بخش از خاطره اولین خواستگاری رو نوشتم و زیرش نوشتم ادامه دارد....اما دیگه انگیزه و حوصله ادامه دادنش رو ندارم! اومدم اون پست رو ویرایش کنم و جمله ادامه دارد رو حذف کنم ولی ویرایش نداشت اون پست.

اما یه مدل دیگه خاطره بیان کنم.در تمام خواستگاری های قبلی که من رفتم این اتفاقات افتاد بطور مشترک!

اول از همه مادرم زنگ میزنه به خونه دختر و تلفنی با مادر دختر صحبت می کنه.مادر دختر هم همیشه میگه برای ما نه داشتن خونه نه ماشین نه کار برای پسر هیچکدوم مهم نیست.
بعد مادرم بخاطر ذوق و استرسی که داره اصرار میکنه که همون روز یا فرداش بره خونه دختر و هم دختر رو ببینه و هم با مادرش صحبت کنه.
بعد که رفت اونجا و برگشت من ازش میپرسم چی شد؟ میگه دختر خوبی بود، قیافه اش هم خوب بود.بعد شرح صحبتهایی که کردن رو میگه.و میگه خونواده خوبی بودن و به نظر از همین حالا موافق هستن.
بعد جلسه خواستگاری با حضور من میرسه.با پدر و مادرم راه میفتیم و میریم.تو راه گل و شیرینی میخریم و با تاخیر میرسیم خونه دختر!
وارد که میشیم پدر و مادر دختر میان استقبال و سلام علیک.و ما گل و شیرینی رو بدست مادر دختر میدیم.
بعد میریم میشینیم.تا یه چند دقیقه سکوت کامل برقراره و هیچکس هیچ حرفی نمیزنه.
بعد پدر من و پدر دختر شروع میکنن به صحبت های متفرقه درمورد موضوعات غیر مربوط.
یه کم که گذشت پدر دختر بلند میشه و چایی میاره تعارف میکنه.چایی رو که خوردیم و کمی صحبت شد مادر دختر از همونجایی که نشسته دختر رو بلند صدا میزنه و مثلا میگه زهرا بیا اینجا مامان!
بعد دختر با یه چادر سفید رنگ که سرشه میاد و میشینه
بعدش پدر یا مادر دختر شروع میکنن به توضیحاتی درباره دختر.بعد که صحبتشون تمام شد مادرم میگه اجازه میدید دختر و پسر باهم صحبت کنن؟
پدر دختر هم میگه بله حتما.و بعد میگن یه گوشه دیگه ای از همون سالن بشینیم و حرف بزنیم.
ما هم میریم و میشینیم و من اول میپرسم شما شروع میکنید یا من بگم؟ دختر هم میگه شما بفرمایید اول.منم شروع میکنم با بیان کردن معیارهام...
در حین صحبت کردن هم مادر یا پدر دختر میوه برامون میارن و جلوی من میگیرن که من یه میوه کوچیک برمیدارم بعد هی اصرار میکنن که بیشتر بردار.من میگم کافیه اما بعد خودشون بشقاب را پر از چند میوه میکنن و میذارن جلوی من!
بعد به دختر میوه رو تعارف میکنن که دختر هم میگه من میوه نمیخورم ممنون
خلاصه صحبت تموم میشه و بلند میشیم میایم سرجامون میشینیم
بعدش پدر یا مادر دختر سوالاتی از من درباره وضعیت کشیک و بیمارستان و کار و اینا میپرسن
بعدش هم پدرم میپرسه که کی بهمون جواب رو میدید و اینا و دیگه کم کم بلند میشیم میریم
بعد تو راه در ماشین تا سوار شدیم پدر و مادرم میگن خوب بگو چی گفتی به دختر؟

شما اختلاف سنیتون با همسرتون چقدره؟ راضی هستین؟
در کل بنظر شما اختلاف سنی حداقل و حداکثر چقدر باشه مناسبه؟به ما هم یاد بدید
:help::Nishkhand:
mehrant;598569 نوشت:
خطاب تون به کیه؟؟؟

با همه

mousavi928;598592 نوشت:
شما اختلاف سنیتون با همسرتون چقدره؟ راضی هستین؟
در کل بنظر شما اختلاف سنی حداقل و حداکثر چقدر باشه مناسبه؟به ما هم یاد بدید

:help::Nishkhand:

با همه

خوب چون منم جزو همه هستم جواب میدم:Nishkhand:
من که هنوز مجردم و بنابراین اختلاف سنی با همسر هنوز ندارم!!!!!
اختلاف سنی حداقل یکسال و حداکثر پنج سال این نظر شخصی خودمه
البته اگز دختر خانمی باشه که واقعا همه شرایط دیگه اش خوب باشه اما تو این محدوده که گفتم نباشه قابل چشم پوشیه

mehrant;598573 نوشت:
پدر و مارد میگن خوب بگو چی گفتی به دختر؟

واقعا چي ميگين به دختر؟
بعدش چي ميشه ؟
چرا به ازدواج ختم نميشه؟:Gig::Gig:

سلام!
بلاخره خوندن خاطره ها تموم شد و فرصت شد منم بنویسم.یادمه از راهنمایی خواستگار داشتم ولی مامانم به نحوی دست به سرشون می کرد تا اینکه تو سن17سالگی اولین مورد اجازه ی حضور پیدا کرد.

همسایه مون معرفی کرده بود...وتقریبا به خاطر رودربایستی قبول کردیم بیان...پسر طلبه بود و من اینو اصلا نمی پسندیدم و نمی پسندم...اما اون موقع بچه بودم و دوست داشتم تجربه کنم...واسه همین گفتم بیان.
اسمشو خیلی دوست داشتم...اباالفضل.
بلاخره اومدن...خوش قیافه بود...اما ظریف...اکثر دخترام پسر درشت و هیکلی_چاق نه ها_می پسندن.
حرفاش پخته بود...اما خب جوابم منفی بود.طلبه بود.اختلاف سنی مون کم بود و ظریف مریف بود.
یه سال بعد دوباره اجازه خواستن بیان که قبول نکردم.الانم می دونم که ازدواج کرده.
مورد دومی که هم همین همسایه مون معرفی کردن.
ساکن یه شهر دیگه بودن با حدود45دقیقه فاصله.
اومدن...پسره فوق دیپلم داشت...ثروتمند بودن...قیاقش معمولی رو به بالا بود...کلا خوب بود اما...خدانخواست...الان که فکر می کنم دقیقا نمی دونم چرا گفتم نه.
بعد از اون دیگه به هیچکس اجازه ندادم بیان...دلیل داشتم که قابل بیان نیست.
امروزم یه نفر زنگ زد...پسرشون متولدفرودین73هس من خرداد73=|
ینی باید بچه داری کنم؟!ازدواج مگه خاله بازیه؟!:Ghamgin:

mehrant;598594 نوشت:
البته اگز دختر خانمی باشه که واقعا همه شرایط دیگه اش خوب باشه اما تو این محدوده که گفتم نباشه قابل چشم پوشیه

سن خیلی معیار مهمی نیست...
مهمترین معیار سطح درکو فهم طرف مقابله...

بالاخره منم برا اولین بار موفق شدم برم خواستگاری با اینکه شرایط ازدواج نداشتم (پولی) ولی به پیشنهاد همسایمون رفتم هرچند نمی خواستم برم ولی گفتم سنگ مفت گنجیشک مفت با مادرم رفتم
چرا اینقدر دسته گل گرونه جیبم خالی شد اول که یه دونه بر داشتم گفت 400 هزار تومن چشام 8 تا شد نمیخواستم گل بگیرم به اصرار مادرم یه دست گل 100 تومنی گرفتم (اگه جواب منفی بدن میرم از خونشون میارمش:Nishkhand:)
خیلی استرس داشتم لباسم کلی شوره زد حالا خب شد ادکلن زده بودم تا حالا اینقدر ترس منو نگرفته بود
زنگ زدیم رفتیم تو کلی تحویل گرفتن- منم که لامصب صدام در نمیومد سلام کنم -یه سلام شلکی کردم -اومدم دست بدم دیدم کف دستم خیسه از بس عرق کردم :frind:- ضربان قلبم تا حالا اینقدر بالا نرفته بود شانس اوردم سکته نکردم
یه خورده نشستم وضعم بهتر شد-- سرم از اول تا اخر زیر بود به طوری که گردن درد گرفتم
یه چندتا سوال کردن جواب دادم یکیش این بود
پدر دختره:در ماه چند دفعه میری نماز جمعه؟؟؟
من:سالی یه دفعه:Khandidan!:
حالا من خیلی حالم خوب بود سوالای اعتقادی هم میپرسید
برا چی جمهوری اسلامی رو قبول داری؟؟؟
من::Gig:
خلاصه دختر رو صدا کردن چایی بیاره منتظر بودم یه نگاه بکنم ببینم چجوریه –چایی رو اورد یه نگاه زیر زیرکی به دور ورم کردم دیدم همه دارن از این لحظه تاریخی فیلم میگرن !! روم نشد نگاه کنم ولی از تو سینه چایی دیدمش؟ حالشونو گرفتم:Khandidan!:
خلاصه گفتن دختر پسر برن باهم حرف بزنن منم رفتم تو اتاق –دختر سر به زیری بود سرشو بالا نکرد منو نگاه کنه بجاش من جبران کردم:Khandidan!: سوالامو که نوشته بودم پرسیدم-:read: دختر یه جواب بله خیر میگفت -دیگه فقط مونده بود بگه هرچی اقامون بگه من هرچی میگفتم میگفت درست میگید البته اخراش اونم سوال کردااااااا
تا ببینم جوابشون چی میشه من فقط نگران دست گلمم:hey:

سوار بر کشتی;598714 نوشت:
بالاخره منم برا اولین بار موفق شدم برم خواستگاری

سلام خیلی جالب بود.:khaneh: من برام دوتا سوال پیش اومد. 1. سوالای پدرشون چه ربطی به ازدواج داشت. 2. اگه جواب مثبت بدن شما با بی پولی چیکار میکنین؟

سوار بر کشتی;598714 نوشت:
تا ببینم جوابشون چی میشه من فقط نگران دست گلمم

ممنون که یه عالمه ما رو خندوندین:Nishkhand:
پس برید دعا کنید جواب مثبت ندن وگرنه شما باید همش نگران باشین....

روزنه;598596 نوشت:
واقعا چي ميگين به دختر؟
بعدش چي ميشه ؟
چرا به ازدواج ختم نميشه؟:Gig::Gig:

میگم من معیارهام چندتا چیزه: 1-ایمان و اعتقاد و اخلاق 2- چادری بودن 3- آرایش نکردن در مقابل نامحرم 4- رعایت حرمت بین محرم و نامحرم
در مورد این 4 تا معیار مقداری توضیح میدم و بعد از دختر میخوام معیارهای خودش رو بگه.
بعد اگر سوالی داشت به سوالاتش جواب میدم.
بعد میپرسم شما به عنوان یه دخترخانم چادری،دلیلتون برای پوشیدن چادر چیه؟ چون حجاب رو بدون چادر هم میشه رعایت کرد اما شما چادر رو انتخاب کردید،میخوام بدونم از نظرتون فلسفه چادر چیه؟
بعد که جواب داد اگر جوابش رو قبول داشتم منم میگم درسته و منم میخوام کسی که همسرم میشه چادری باشه و بدونه چرا چادر سرش میکنه.
بعد درمورد نظرش درباره برگزاری مراسم می پرسم، اینکه مراحل نامزدی و عقد و عروسی به چه صورت و با چه فاصله زمانی از هم باشه؟
و اینکه نظر من اینه که میخوام شروع زندگی با معنویت باشه،نظر خودم اینه که نامزدی و عقد رو در حرم یکی از امامزادگان شهر برگزار کنیم که هم در یه مکان مقدس شروع بشه و هم گناه و عدم رعایت شئونات اتفاق نیفته
برای مراسم عروسی هم من میخوام هیچ موسیقی تو مراسم نباشه و نهیاتا یه مداح میاریم مولودی بخونه
حالا میپرسم نظر دختر راجع به این مراسم چیه؟
کل صحبتهام همینهاست مگر بحث دیگری رو دختر پیش بکشه...

خوب گفتید بعدش چی میشه، از اونجایی که من ایمان و چادری بودن برام مهمه در همون جلسه اول دختر رو پسندیدم...خانواده دختر میگن یه جلسه دیگه لازمه و دختر سوالاتی داره که میخواد بپرسه.تو اون جلسه که رفتیم، بعد از سلام علیک دیگه فورا صدای دختر میزنن و میگن برید بشینید صحبت کنید.بعد دختر میگه بفرمایید، من میگم شما سوال کنید تا من جواب بدم.شروع میکنه سوال پرسیدن و منم جواب میدم
و بطور معمول یکی رو ون قضیه موسیقی حساس میشن، و میگن یعنی کلا تو زندگی تون هیچوقت موسیقی گوش نمیدید؟با موسیقی مخالفید؟
که من توجیه شون میکنم و میگم به هر حال هر کدوم مون یه مرجع تقلیدی داریم و طبق نظرش یه سری از آهنگها مجاز و حلال هست گوش دادنش.با اونها مخالفتی ندارم و گوش هم میدم.اما توی مراسم عروسی ام نمیخوام حتی همون موسیقی های مجاز هم باشه فقط مولودی خوانی باشه.
بعد هم دختر میپرسه که در فلان شرایط اجازه دارم چادرم رو در بیارم؟ { بسته به شرایط دختر}
نهایتا در عقاید و نظرات تقریبا توافق داریم در اون جلسه دوم

آقا گفتید ادامه حرفام رو بنویسم حالا که نوشتم کسی استقبال نکرد!

mohamad313;598717 نوشت:
سلام خیلی جالب بود. من برام دوتا سوال پیش اومد. 1. سوالای پدرشون چه ربطی به ازدواج داشت. 2. اگه جواب مثبت بدن شما با بی پولی چیکار میکنین؟

حالا بزار جواب بدن ولی اگه به غلامی قبولم کنن میگم یه عقد دو ساله بکنیم (دوسال سر کار شون بزارم :Nishkhand:) بعد از اون خدا بزرگه البته بگم پول در میارم ولی نه به اندازه سرویس طلا و تالار از این چیزا که دخترا آرزوشونه
امسالم سال اخر درسمه خدارو شکر سربازی هم ندارم میتونم یه کاریش کنم اگز خدا بخواهد
سوالاش (پدر زنم:Khandidan!:) کلا ربطی نداشت فکر کنم اونم استرس داشت:Gig:

سوار بر کشتی;598714 نوشت:
بالاخره منم برا اولین بار موفق شدم برم خواستگاری با اینکه شرایط ازدواج نداشتم (پولی) ولی به پیشنهاد همسایمون رفتم هرچند نمی خواستم برم ولی گفتم سنگ مفت گنجیشک مفت با مادرم رفتم
چرا اینقدر دسته گل گرونه جیبم خالی شد اول که یه دونه بر داشتم گفت 400 هزار تومن چشام 8 تا شد نمیخواستم گل بگیرم به اصرار مادرم یه دست گل 100 تومنی گرفتم (اگه جواب منفی بدن میرم از خونشون میارمش:Nishkhand:)
خیلی استرس داشتم لباسم کلی شوره زد حالا خب شد ادکلن زده بودم تا حالا اینقدر ترس منو نگرفته بود
زنگ زدیم رفتیم تو کلی تحویل گرفتن- منم که لامصب صدام در نمیومد سلام کنم -یه سلام شلکی کردم -اومدم دست بدم دیدم کف دستم خیسه از بس عرق کردم :frind:- ضربان قلبم تا حالا اینقدر بالا نرفته بود شانس اوردم سکته نکردم
یه خورده نشستم وضعم بهتر شد-- سرم از اول تا اخر زیر بود به طوری که گردن درد گرفتم
یه چندتا سوال کردن جواب دادم یکیش این بود
پدر دختره:در ماه چند دفعه میری نماز جمعه؟؟؟
من:سالی یه دفعه:Khandidan!:
حالا من خیلی حالم خوب بود سوالای اعتقادی هم میپرسید
برا چی جمهوری اسلامی رو قبول داری؟؟؟
من::Gig:
خلاصه دختر رو صدا کردن چایی بیاره منتظر بودم یه نگاه بکنم ببینم چجوریه –چایی رو اورد یه نگاه زیر زیرکی به دور ورم کردم دیدم همه دارن از این لحظه تاریخی فیلم میگرن !! روم نشد نگاه کنم ولی از تو سینه چایی دیدمش؟ حالشونو گرفتم:Khandidan!:
خلاصه گفتن دختر پسر برن باهم حرف بزنن منم رفتم تو اتاق –دختر سر به زیری بود سرشو بالا نکرد منو نگاه کنه بجاش من جبران کردم:Khandidan!: سوالامو که نوشته بودم پرسیدم-:read: دختر یه جواب بله خیر میگفت -دیگه فقط مونده بود بگه هرچی اقامون بگه من هرچی میگفتم میگفت درست میگید البته اخراش اونم سوال کردااااااا
تا ببینم جوابشون چی میشه من فقط نگران دست گلمم:hey:

ﻫﻌﻌﻌﻌﻌﻲ ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻝ ﺁﻗﺎﻳﻮﻥ ﭼﻪ ﺭاﺣﺖ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﻴﺮﻥ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ اﮔﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﻌﻀﻲ ﺷﺮاﻳﻄ ﻣﺜﻞ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻥ ﻛﺴﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺠﺰ ﭘﻮﻝ ﺩﺭ اﻭﻟﻮﻳﺘﻪ ﺑﺮاﺷﻮﻥ ﻭﻟﻲ ﺩﺧﺘﺮاﻱ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﭼﻴ[emoji19] ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺸﻴﻨﻦ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻋﻤﺮﻱ ﻳﻪ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭ ﻭاﺳﺸﻮﻥ ﭘﻴﺪا ﺑﺸﻪ ﻛﻪ اﻭﻧﻢ اﻳﺎ ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎﺷﻮﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺩﺧﺘﺮا ﻭاﻗﻌﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺩاﺭﻥ[emoji17]
اﻥ ﺷﺎاﻟﻠﻪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ي ﺩﺧﺘﺮ و ﭘﺴﺮاﻱ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺸﻦ[emoji120]

ﻋﺎﺷﻖ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ;598802 نوشت:
ﻫﻌﻌﻌﻌﻌﻲ ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻝ ﺁﻗﺎﻳﻮﻥ ﭼﻪ ﺭاﺣﺖ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﻴﺮﻥ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ اﮔﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﻌﻀﻲ ﺷﺮاﻳﻄ ﻣﺜﻞ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻥ ﻛﺴﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺠﺰ ﭘﻮﻝ ﺩﺭ اﻭﻟﻮﻳﺘﻪ ﺑﺮاﺷﻮﻥ ﻭﻟﻲ ﺩﺧﺘﺮاﻱ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﭼﻴ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺸﻴﻨﻦ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻋﻤﺮﻱ ﻳﻪ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭ ﻭاﺳﺸﻮﻥ ﭘﻴﺪا ﺑﺸﻪ ﻛﻪ اﻭﻧﻢ اﻳﺎ ﻣﻌﻴﺎﺭﻫﺎﺷﻮﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺩﺧﺘﺮا ﻭاﻗﻌﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺩاﺭﻥ
اﻥ ﺷﺎاﻟﻠﻪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ي ﺩﺧﺘﺮ و ﭘﺴﺮاﻱ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺸﻦ

فقط به اختیار داشتن پسرا تو انتخاب نگاه نکنین. توی این جامعه بعد درس و سربازی و پیدا کردن منبع درآمد تازه باید بدو بدو اصلی رو شروع کنن تا بتونن خونواده تشکیل بدن. زندگی پسرا خیلی سخت تره.خیلی
البته من خیلی موافق اینم که فرهنگ سازی بشه تا بدون اتهام های مختلف ، خانوما هم بتونن از فرد ایده آلشون خواستگاری کنند. خنده دار به نظر میاد اما خیلی بهتر از اینه که برخی دخترا تو خیابون پسر انتخاب میکنن تا بعد دوستی های نافرجام مثلا ازدواج کنند!

mohamad313;598813 نوشت:
فقط به اختیار داشتن پسرا تو انتخاب نگاه نکنین. توی این جامعه بعد درس و سربازی و پیدا کردن منبع درآمد تازه باید بدو بدو اصلی رو شروع کنن تا بتونن خونواده تشکیل بدن. زندگی پسرا خیلی سخت تره.خیلی
البته من خیلی موافق اینم که فرهنگ سازی بشه تا بدون اتهام های مختلف ، خانوما هم بتونن از فرد ایده آلشون خواستگاری کنند. خنده دار به نظر میاد اما خیلی بهتر از اینه که برخی دخترا تو خیابون پسر انتخاب میکنن تا بعد دوستی های نافرجام مثلا ازدواج کنند!

ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﻭاﺳﻪ ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ اﮔﻪ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺑﺎﺷﻪ و ﺑﺨﻮاﺩ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ اﺯﺩﻭاﺟﺶ ﭘﺎﻙ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺗﻮﻱ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﻧﻤﻮﻧﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺎ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺭاﺑﻂﻪ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﻛﺮﺩﻥ و ﻗﺼﺪﺷﻮﻥ اﺯﺩﻭاﺝ ﺑﻮﺩﻩ ﻭاﻻﻥ ﺩاﺭﻥ ﻣﺮاﺣﻞ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻴﺬاﺭﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﺷﻮﻧﻢ اﻃﻼﻉ ﺩاﺭﻥ و ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﭼﺸﻢ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻦ و ﻫﻤﺶ ﺩاﺭﻥ اﺯ ﺧﻮﺷﻴﺎﺷﻮﻥ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﺑﺨﺪا ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻨﻢ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ و ﻣﺜﻞ اﻳﻨﺎ ﺭاﺣﺖ ﻓﺮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻆﺮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﻫﺮﭼﻲ ﺑﺎﺷﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﻋﺎﻃﻔﻲ و ... ﺩاﺭﻩ و ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﺶ ﺟﻠﻮﻱ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﺎﺷﻪ اﻳﻨﺠﻮﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎ ﻭاﻗﻌﺎ ﺳﺨﺘﻪ[emoji19] [emoji19] [emoji19] [emoji17] [emoji17] [emoji17] [emoji17]

یه تیکه از حرفام جا موند!
دوتا چیز دیگه که حالا یا در جلسه اول یا در جلسه دوم من مطرح میکنم رو یادم رفت بگم
یکی اینکه میگم بهرحال من پزشکم و تا وقتی دانشجو هستم ویا در حال ادامه تحصیل مثل بعدا تخصص،کشیک داریم و کشیکها 24 ساعته است.در کشیک هم خیلی خسته میشیم و بنابراین روز بعدش که میام خونه حالا چه صبح بیام چه ظهر حتما باید بگیرم بخوابم.شما با این موضوع مشکلی ندارید؟ دختر هم میگه نه مشکلی نیست.
میگم مثلا شاید شما بخواین جایی برید اما بخاطر همین که من میخوام بخوابم نتونم باهاتون بیام. دختر هم میگه نه مشکلی نیست و من میتونم با این قضیه کنار بیام.
بعد هم در مورد امکانات و میزان درآمد و حقوق میگم، که میگم خونه هست، ماشین هم دارم، حقوقم هم فعلا 313هزار تومنه.دختر هم میگه مادیات اصلا مهم نیست برای من.مهم ایمان و تقواست. ..

منم یه خاطره تعریف کنم ... ماله یکی از اشناهاست ...

یکی از آشناها تعریف میکرد براش خواستگار اومده بود ... آقای خواستگار با خودش یه جعبه شیرینی آورده بود ... رسم این هستش که اگر عروس از آقا داماد خوشش اومد شیرینی رو باز میکنه و میاره ... یا اشاره میکنه که شیرینی رو باز کنن و بیارن ...
به هر حال تا آقا داماد میاد .... شیرینی رو باز میکنن و میارن ... و بعد آقا داماد هم دهنشون رو شیرین میکنن و به به چه چه میکنن ... غافل از اینکه عروس نمیدونست قضیه چیه ...

ولی به هر حال عروسی میکنن دیگه ...

سلام،خاطرات وتجارب جالبی بود بری من تاحالاپیش نیومده که خواستگاررسمی بخوادبیادخونمون،همیشه به یک دلیلی یاازجانب مایااونهاپیگیری نشده، ولی الان اعتقادشدیدپیداکردم که ازدواج واقعا قسمته،شمابایداونقدبچرخی تابه فردمدنظرخدابرسی،چون سرتاسرزندگی ماامتحانه،ازدواج وهمسرماهم قسمتی ازاون امتحان محسوب میشه،اگرسخنرانی حاج آقاپناهیان راجع به امتحان الهی(دانشگاه امام صاق محرم 93،شامل 11جلسه روگوش بدین برای شماهم قشنگ جامیوفته که قضیه ازچه قراره)ودیگه مات ومبهوت نمیمونین که چراتاحالاازدواج قسمتمون نشده... ومطمئن باشیددرنهایت باهرکسی که ازدواج کردید،همون آدم هدیه خداوندبرای شمابوده وبایدزندگیتون روبااون فردبسازیدوهیچ وقت به انتخابتون شک نکنید....

[="Arial"][="DarkGreen"]من تا به حال نه خواستگاری رفتم و نه خوستگاری شدم(تقریباً)ولی چن سال پیش ی نفر که خیلی هم پزش بالا بود اومده بود خونه یکی از اقوام.این آقا که توی هر انگشتش ی انگشتر کرده بود میاد که وارد خونه طرف بشه میبینه عه!نگین یکی از انگشترهاش نیست! یعنی تمااام خونواده رو دم در نگه داشته بود تا نگین انگشتر آقا رو پیدا کنن!کلی گشتن که خوشبختانه پیدا هم شد.همون شب خیلی خوش گذشت.البته این شد ی درس عبرت که موقع خواستگاری رفتن در اوج سادگی بریم تا ی وقت از این مشکلات پیش نیاد.[/]

این خاطره هم یک سری پیش زمینه داره و هم یک سری پس زمینه. پس لازمه یه چیزهایی رو بگم و البته قبل از اینها یک توضیح بدم:

قبلا گفتم که من هم چشمم ایراد داره و احتمالا توی ذوق دخترها میزنه. موی سرم که ریخته و قدم که زیاد بلند نیست؛ از اون بدتر دیپلمه هم هستم و خب با این آیتمها شانسم برای ازدواج خیلی میاد پایین. پس اگر مدام از دنبال بهانه بودن دختر خانمها صحبت میکنم واسه اینه و البته اینکه برای همشون در حد حرف ایمان و اخلاق و صداقت ملاکه و با چیزهای دیگه میتونن کنار بیان. این میشه که به امید تحقق این شعارها من مدام میرم خواستگاری و با دلایل واهی که گاهی توهین به شعور آدم هستن، جواب رد میگیرم. دیگه داره 31 سالم میشه و وضع همونه که بود. البته اینها شاید زیاد به این خاطره مرتبط نباشن ولی لازم بود خوانندگان خاطراتم بدونن.

اما در حوزه فعالیت وبلاگی، قاعدتا آدم با افراد زیادی آشنا میشه. قلم نوشتاری من هم بحمدالله بد نیست و برعکس سایر ظواهرم جذابیت نسبی داره. این میشه که افرادی جلو میان و در محیط نت با آدم ارتباطاتی برقرار میکنن. البته اکثر این افراد آقایون بودن ولی دو سه تا خانم هم دورادور صحبتهایی با من داشتن. دو تا خانم با من صحبت تلفنی داشتن که حالا علت تلفن رد و بدل شدن تلفن رو میگم.یکی از این خانمها سحر خانم بود و دیگری خانمی که اختصارا نامش رو مری میگم تا معلوم نشه اسمش چی بود. سحر خانم فوق العاده نگاه آرمانی و غیورانه ای به فضای نبرد اسلام و کفر داشت. کامنتهای و صحبتهای ایشون بیشتر شامل ابراز انزجار از دشمنان اسلام و تشویق من بود. ایشون اول آیدی یاهوشو به من معرفی کرد و کمی در یاهو صحبت کردیم و بعد از من تلفن خونه رو خواست: خط ثابت. من هم که دیدم ایشون اصلا توی فاز دوستی و تنازی کردن نیست بهش شماره دادم. خداییش هم هر بار زنگ میزد اولا خیلی سنگین حرف میزد و ثانیا فقط و فقط در زمینه مباحث دینی گفتگو میکرد. ایشون مثل یک دختر انقلابی بود که از سال 57 سوار ماشین زمان شده و بیست سال جلو اومده. نگاه فوق العاده آرمانی و نفرت وحشتناک ایشون از دشمنان اسلام برای خود من که خیلی آرمانی هستم، حیرت آور بود! البته ایشون فوق لیسانس روانشناسی داشت و از من هم بزرگتر بود. اما جالب بود که ایشون مانتویی هم بود و از کسانی که مانتو رو نفی میکردن و به قول ایشون حجاب رو فقط چادر می دونستن بدش می اومد. مسئله ی بزرگتر بودن ایشون و از اون مهمتر چادری نبودنشون، باعث شد که من به ایشون برای ازدواج فکر نکنم.

اما مری خانم: یه روز دیدم یک نفر با همین اسم توی وبلاگم کامنت خصوصی نوشته که از فلان نشریه الکترونیکی میخوایم با شما مصاحبه کنیم و آدرس ایمیل یاهوشو گذاشته. من جواب ندادم ولی باز کامنت گذاشت و از پاسخ من تشکر کرد! خلاصه به زور منو کشوند توی یاهو و بعد گفت میخواد با ویس باهام حرف بزنه، من میکروفن نداشتم، ایشون هم شماره موبایلشون رو دادن و خواستن تلفنی صحبت کنیم. بعد ایشون از من خواست یه جایی توی پارک منو ببینه و باهام مصاحبه کنه. ولی من قبول نکردم. خلاصه به من گفت که به همایششون برم و توی همایش سوالات رو نشونم داد . خب سطح سوالات زیر صفر بود. مثلا یه سوالش این بود که اگر بفهمم پدرم امام زمان بوده چه میکنم!!!!!!! البته ایشون مدعی بود که من روی اون سوال خط کشیده بودم! به هر حال ایشون به دلیل اینکه مشغول همایش بودن نتونستن با من مصاحبه کنن. پس به من فرمودن شما برو تا بعدا مصاحبه کنیم. البته اون مصاحبه هیچوقت انجام نشد!

ایشون چهره زیبایی داشت. میدونید جایی خوندم که یک تحقیق نشون داده که خانمهای زیبا به دلیل اعتماد به نفس بالاتری که دارن بداخلاقتر هستن. خب اینو من بعینه خیلی زیاد دیدم و در مورد ایشون و تندخویی ایشون به عینه تجربه کردم. توی همون همایش دو سه بار از خودش بدخلقی نشون داد و البته در صحبت تلفنی و یاهو هم همینطور بود. به همین خاطر نمیتونستم برای اردواج به ایشون فکر کنم. تماس تلفنی و همچنین صحبتهای یاهوی ایشون با من مدتی بعد قطع شد و گاهی ممکن بود در اس ام اس های کلی یا پیامهای یاهو برای من پیام بذاره و البته اگر در یاهو منو آنلاین میدید ممکن بود پیام بده و یه مقدار صحبت کنه. ولی نظر به اینکه نه من و نه ایشون، هیچکدوم نه قصد دوستی داشتیم و نه قصد صحبت خارج از حدود شرعی، صحبتها خیلی ناچیز بود و سریعا به صفر رسید...

ادامه دارد

شهرام1300;598959 نوشت:
این خاطره هم یک سری پیش زمینه داره و هم یک سری پس زمینه. پس لازمه یه چیزهایی رو بگم و البته قبل از اینها یک توضیح بدم:

قبلا گفتم که من هم چشمم ایراد داره و احتمالا توی ذوق دخترها میزنه. موی سرم که ریخته و قدم که زیاد بلند نیست؛ از اون بدتر دیپلمه هم هستم و خب با این آیتمها شانسم برای ازدواج خیلی میاد پایین. پس اگر مدام از دنبال بهانه بودن دختر خانمها صحبت میکنم واسه اینه و البته اینکه برای همشون در حد حرف ایمان و اخلاق و صداقت ملاکه و با چیزهای دیگه میتونن کنار بیان. این میشه که به امید تحقق این شعارها من مدام میرم خواستگاری و با دلایل واهی که گاهی توهین به شعور آدم هستن، جواب رد میگیرم. دیگه داره 31 سالم میشه و وضع همونه که بود. البته اینها شاید زیاد به این خاطره مرتبط نباشن ولی لازم بود خوانندگان خاطراتم بدونن.

د

میدونم الان میخوایید بگید پست پراکنده و غیر خاطره نزاریم

ولی برادر من

لطفن انقدر خودتونو نکوبونید

اعصابم خرد میشه وقتی یکی از خودش بد میگه ... ینی چی

اعتماد به نفس داشته باشید

من خودم گفتم مثلا فاکتور قد باید مطرح شه توی مرحله تلفن زدن

ولی اینو میشه جوری مطرح کرد که از جانب شما به نظر ضعف نیاد ... اتفاقا دختره فکر کنه خودش نردبونه

نمیدونم منظورمو چجوری بگم

سلام
لطفا پستها خارج از موضوع تایپک نباشد.
باتشکر
یاحق

[=arial]بسم رب الحیدر

سلام و ادب
به این تایپیک سر نمیزنم اما جالب بود چند صفحه آخرو خوندم قصد جسارت نیست اما باید واقعیتهارو پذیرفت چیزی که خیلی مشهود بود که تو جامعه هم به شدت به چشم میخوره نداشتن اطلاعات کافی که هیچ حداقل آگاهی برای خواستگاری و ازدواج و معیارها و ملاکها و انتخاب درست هست و نتیجه اش میشه وضعیت نابسامانه زندگی ها و طلاق و انواع و اقسام فساد ها و و و
با اینکه سنی ندارم اما خیلی از ملاکها و شرایط رو برا خودم ترسیم کردم و بهش فکر کردم انشالله بتونم برای ازدواج خودم با دید ضعیف این عمل رو انجام ندم خیلی حرفها هست اما به احترام موضوع تایپیک خودم رو کنترل میکنم که فقط جواب چنتا از دوستان رو کوتاه بدم

سوار بر کشتی;598714 نوشت:
بالاخره منم برا اولین بار موفق شدم برم خواستگاری...

[=arial]عالی بود داداش خدا خیرت بده که دل بچه شیعه هارو شاد کردی

ﻋﺎﺷﻖ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ;598838 نوشت:
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﻭاﺳﻪ ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ اﮔﻪ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺑﺎﺷﻪ و ﺑﺨﻮاﺩ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ اﺯﺩﻭاﺟﺶ ﭘﺎﻙ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺗﻮﻱ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﻧﻤﻮﻧﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﻛﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺎ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺭاﺑﻂﻪ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﻛﺮﺩﻥ و ﻗﺼﺪﺷﻮﻥ اﺯﺩﻭاﺝ ﺑﻮﺩﻩ ﻭاﻻﻥ ﺩاﺭﻥ ﻣﺮاﺣﻞ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻴﺬاﺭﻥ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﺷﻮﻧﻢ اﻃﻼﻉ ﺩاﺭﻥ و ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﭼﺸﻢ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻦ و ﻫﻤﺶ ﺩاﺭﻥ اﺯ ﺧﻮﺷﻴﺎﺷﻮﻥ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ ﺑﺨﺪا ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻨﻢ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ و ﻣﺜﻞ اﻳﻨﺎ ﺭاﺣﺖ ﻓﺮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻆﺮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﻫﺮﭼﻲ ﺑﺎﺷﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﻋﺎﻃﻔﻲ و ... ﺩاﺭﻩ و ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﺶ ﺟﻠﻮﻱ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﺎﺷﻪ اﻳﻨﺠﻮﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎ ﻭاﻗﻌﺎ ﺳﺨﺘﻪ[emoji19] [emoji19] [emoji19] [emoji17] [emoji17] [emoji17] [emoji17]

[=arial]شما به یک یا چند مورد که اطراف خودتون دیدید بسنده نکنید تجربه و آمارها نشون داده که چند درصد از این دوستیها به ازدواج منجر میشه اونهم ازدواج موفق واقعا خیلی خیلی کمه پس چرا آدم عاقل پا بزاره تو راهی که خطرات زیادی داره تازه اگه ازدواج موفق هم پیش بیاد کلی گناه پشتش هست مطمئن باشید اگه کار درستی بود خدا منعش نمیکرد
درسته دختر نمیتونه دسته گل دست بگیره و بره خواستگاری (حکمت داشته خودتون یخورده فکر کنید تا حدودی متوجه میشید) اما راههای زیادی هست که اگه یه دختر موردی رو پسندید چطوی بهش برسه... فعلا که خیلی از دختر پسرا داریم نیازهامون رو سرکوب میکنیم....

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;598892 نوشت:
وایییییییییییی ینی غش کردم از خنده
مدااااااح برای عروسیییییییییییی
=)))))))
چه دختر تو سری خوری از الان اجازه میگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:d
کلا خیلی باحال بود شرایطت

[=arial]آدما و اهدافشون خیلی بیش از چیزی که فکرشو میکنیم متفاوته واسه بعضیا آغاز زندگی با یه عروسی مجلل که سرتاسر چشم و هم چشمی و گناه و اسراف و خرجهای سنگین که تا اواسط زندگی بدهکار هستن و آرامش رو سلب میکنه بهترین نمونه عروسیشونه و اینجوری به تمام آرزوهاشون رسیدن
بعضیام به این چیزا می خندن و تنها دغدغه شون اینه که صاحبشون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف بیارن و ازدواجشون رو تبریک بگن اگرچه از دیدن روی یار و شنیدن صداش محروم باشن چه بسا خیلیا نیستن

[=arial]چه ایرادی داره مدح اهلبیت باشه البته اونجوری هم که شما فکر میکنی نیست محمود کریمی و نوحه و ... و البته در کنار اینا مسائل شادی بخش هم انجام میشه البته شادی حلال

neɠïn;599050 نوشت:
همه ی موسیقی ها که غیرمجاز نیستند رقص هم اگه جدا باشه فکر نکنم گناهی داشته باشه
به نظر من که عروسی با رقص و موسیقی زیباست

[=arial]خب تو عروسی که محسن چاووشی نمیزارن که پاش بشینیم گریه کنیم که حتما یه آهنگ رقص آور میزارن که شاد باشه و بشه باهاش رقصید!
نمیدونم این تفاسیر و این فتواها رو از کجا میارید تنها جایی که رقص مجازه رقص زن برای شوهر خودشه
بازم خوبه که تو یه سایت مذهبی و پاسخگویی به سوالات دینی این حرفا زده میشه :khandeh!:
فکر میکنم چون تنها کار شادی آور و جذابی که تو عروسی ها انجام میشه رقص و موسیقی هست این حس رو بوجود آورده که بدون اینا عروسی زیبا نیست و واسه خیلیا محاله

*اگه کسی برنامه گلبرگ که از شبکه 3 روز پنجشنبه ها ساعت 1:30 بعداظهر پخش میشه نمی بینه واقعا ضرر کرده و به جواب همه سوالاتش میرسه بنظرم واجبه که 75 میلیون جمعیت ایران ببینه*

اللهم عجل لولیک الفرج
یاعلی مدد


تو عروسی باید بزن و برقص باشه چه مذهبی چه غیر مذهبی.عروسیه هااااا

mehrant;598573 نوشت:
پدر دختر هم میگه بله حتما.و بعد میگن یه گوشه دیگه ای از همون سالن بشینیم و حرف بزنیم.

این فاصله به اندازه کافی مطمئنه؟ من همیشه میترسم یه چیزی بگم که فاز طرف که هیچ، خانوادش هم بشنون فاز اونا هم بپره :khandeh!:

سوار بر کشتی;598714 نوشت:
پدر دختره:در ماه چند دفعه میری نماز جمعه؟؟؟
من:سالی یه دفعه
حالا من خیلی حالم خوب بود سوالای اعتقادی هم میپرسید
برا چی جمهوری اسلامی رو قبول داری؟؟؟
من:

اگه مصاحبه رفته بودی تا حالا 6بار رد شده بودی :Nishkhand:

mehrant;598756 نوشت:
آقا گفتید ادامه حرفام رو بنویسم حالا که نوشتم کسی استقبال نکرد!

ینی صلوات کافی نیس؟:Gig:

itak;599216 نوشت:
تو عروسی باید بزن و برقص باشه چه مذهبی چه غیر مذهبی.عروسیه هااااا

سلام

ببخشیدا منبع این جمله رو میشه عرض کنید اگه زحمتی نیست

کی گفته باید توی عروسی بزن و برقص باشه، کی گفته باید اول زندگی رو با گناه شروع کرد

[="Olive"]مگه همه چی منبع میخواد.اعتقادمه شما دوس نداری نکن[/]

neɠïn;599050 نوشت:
به نظر من که عروسی با رقص و موسیقی زیباست

نه نگین حان ، اشتباه نکن عزیزم

عروسی با گناه زیبا نمیشه

A.Afshin;599219 نوشت:
این فاصله به اندازه کافی مطمئنه؟ من همیشه میترسم یه چیزی بگم که فاز طرف که هیچ، خانوادش هم بشنون فاز اونا هم بپره

نه چندان!!
واسه همین من زیاد بلند حرف نمیزنم، این میشه که دختر هم میگه میشه یه کم بلندتر صحبت کنید؟ خوب نمیشنوم!
راستش مکان نشستن هم یه جوریه که دختر خانوادش رو میتونه ببینه اما من نمیتونم! یه جوری احساس دارم روم کنترل دارن!
خوشم نمیاد از اینکه اینجور جایی قرار بگیرم که چنین احساسی بهم دست بده

A.Afshin;599219 نوشت:
ینی صلوات کافی نیس؟

آخه اون موقع که نوشتم نه صلواتی نه نقل قولی نه چیزی هیشکی هم نیومده بود سراغ این تاپیک!

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;599018 نوشت:
بله درسته قرار نیست هر چیزی که ندیدم مسخره باشه ولی واقعا این خیلی مسخره است
بیچاره ذختره ارزو هاش به باد میره
من که تا حالا نه دیدم نه شنیدم که توی عروسی مداااااااااااااااااااااااححححححححححححححححححح بیارن
Lol
میتونست سوالشو جور دیگه بپرسه
مثلا بگه من میخوام بعضی جاها چادرمو در بیارم شما مشکلی که نداری؟

سلام
البته بنده هم دیدم که مداح میارن
دیدم که توی مسجد عروسی میگرن
اینم شاید جالب باشه بگم که مرجع من آیت ا... مکارم شیرازی گفتن خوب نیست اول زندگی بساط رقص و ارگ و... باشه.
پایه های زندگی سست میشه اونم اگر مختلط باشه که دیگه پایه های زندگی شکسته می شه
ولی همین مرجع گفتن می شه سازهای محلی و دستمال بازی و... باشه و هیچ گناهی هم نداره
شور و شعفتون هم برقراره

غلام عشق علی;599212 نوشت:
چه ایرادی داره مدح اهلبیت باشه البته اونجوری هم که شما فکر میکنی نیست محمود کریمی و نوحه و

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;599028 نوشت:
مثلا مداح محمود کریمی رو میارن؟
:d

نه این جوری
ولی همون محمود کریمی هم یه جور تعجب میکنید انگار اصلا ندیدین تا به حال که مولودی هم میخونه، تو تلویزیون هم ایام ولادت ائمه مولودی هاش رو پخش میکنن گاهی
یکی از معروفترین مولودی هاش هم اون که برای امام رضا خونده: {اذن دخول حرم تو یا ابالفضله...}

این خارج از بحث بود
ولی چه ایرادی داره که عروسی رو شب ولادت یکی از ائمه گذاشت و یه مداح رو آورد که مولودی بخونه؟
مجلس اینجوری شاد نمیشه؟
ازدواج اینجوری سر نمی گیره؟
بدون گناه هم هست و شب اول زندگیش رو آدم با گناه شروع نمیکنه اینطوری

غلام عشق علی;599212 نوشت:
نمیدونم این تفاسیر و این فتواها رو از کجا میارید تنها جایی که رقص مجازه رقص زن برای شوهر خودشه

منم همین رو گفتم و نوشتم از هر کدوم از مراجع بپرسید همین رو میگن که فقط رقص زن برای شوهر، اونم بدون آهنگ حرام مجازه
اما قبول نکردن و نوشته بودن نظر آیت الله خامنه ای اینه که رقص مجازه اگر جلوی نامحرم نباشه

[=arial narrow]متاسفانه چون حال ندارم هی نقل قول کنم کوتاه توی یه پست میگم که اسپم زیاد نشه
اگه عروسی بدون اهنگ و رقص باشه به نظر من اصلا ادم ازدواج نکنه سنگین تره
Smile

[="DarkGreen"]با سلام و عرض ادب

دوستان عزیز

به دلیل به انحراف کشیده شدن تاپیک موضوع بسته شد.[/]

موضوع قفل شده است