جمع بندی *حديث دار* يكى از دلايل امامت و خلافت امير المؤمنين على (ع)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*حديث دار* يكى از دلايل امامت و خلافت امير المؤمنين على (ع)

با سلام

ائمه اسلام و حافظان حديث و سيره نويسان و مورخان شيعى و سنى به اسناد معتبر از راويان ثقه آورده اند كه رسول الله (ص) بعد از نزول آيه «و انذر عشيرتك الاقربين و نزديكترين خويشاوندان خود را هشدار بده» .
(شعراء، 214) .
دعوت ناهارى از حدود چهل تن از اعمام و بنى اعمام در خانه خود (يا در خانه ابو طالب) ترتيب داد و ايشان را به اسلام دعوت كرد و ابلاغ فرمود كه هر يك از شما پيش قدم شود و زودتر از سايرين ايمان آورد و مسلمان شود برادر من و وصى و خليفه من، و به روايت ابو صادق هلالى، برادر من و وصى من و خليفه من در امت من و ولى همه مؤمنان بعد از من خواهد بود.
تنها كسى كه از آن جمع دعوت رسول خدا (ص) را لبيك گفت امير المؤمنين على (ع) بود.
پس رسول الله (ص) به او اشارت نمود و فرمود: «اين است برادر من و وصى من و خليفه من بين شما. سخنش را بشنويد و از او اطاعت كنيد»
(تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، 2/62، كنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال، على متقى هندى، 6/392) .
حديث رسول الله (ص) كه گزارش مذكور طى آن بيان شده به نام حديث «بدء الدعوة» يا حديث دار (چون در خانه رسول الله يا ابو طالب صادر گرديده) معروف است. صورتهاى مختلف آن را امين عاملى در اعيان الشيعة (1/273 به بعد)، سيد مرتضى فيروز آبادى در فضائل الخمسة فى الصحاح الستة (2/19 تا 21) و امينى در الغدير (2/278 تا 289) و ساير محدثين و مورخين روايت كرده اند.


در اين جا ترجمه دو روايت به طور نمونه ذكر مى شود:

1) محمد بن جرير طبرى در تاريخ الامم و الملوك (2/62) از سلمه از محمد بن اسحاق از عبدالغفار ابن القاسم از منهال بن عمرو از عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب از عبدالله بن عباس، از امير المؤمنين على (ع) چنين روايت كرده است: وقتى آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» بر رسول خدا (ص) نازل شد مرا (على را) بخواند و فرمود: همانا خدا به من امر كرده است خويشان و اقرباى خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم.
من خود را با تكليفى دشوار رو به رو ديدم و دانستم كه اگر ايشان را به اين امر دعوت كنم پاسخى دريافت مى كنم كه مرا ناخشنود خواهد ساخت.
از اين رو خاموش ماندم و اين راز را در دل نگاه داشتم.
تا اين كه جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمد، اگر امرى كه به تو شده به كار نبندى خدا ترا عذاب خواهد كرد.
اكنون تو بايد با پيمانه اى گندم و يك پاى گوسفند طعامى بسازى و قدحى شير براى ما حاضر كنى، سپس فرزندان عبدالمطلب را بخوانى تا پيش من آيند و با ايشان حرف بزنم و پيغام خداى را بگزارم.
من آنچه را رسول خدا (ص) دستور داده بود انجام دادم و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كردم.
ايشان در آن روز چهل مرد بودند ـ يكى كمتر يا بيشتر ـ بين آنها اعمام پيغمبر، ابوطالب و حمزه و عباس و ابو لهب نيز حاضر بودند.
وقتى همه جمع شدند مرا فرمود: طعامى كه ساخته اى بياور.
من طعام را آوردم.
وقتى آن را بر زمين نهادم پيغمبر (ص) دست در غذا برد و تكه گوشتى ستبر برگرفته با دندان تكه تكه كرد و قطعات گوشت را به دور كاسه نهاد.

سپس فرمود: بخوريد به نام خدا.
آن قوم از آن طعام بخوردند تا همه سير شدند.
از غذا هيچ كاسته نمى شد و ما جز آثار انگشتان ايشان را نمى ديديم.
به خدا سوگند، خوراك يك تن از ايشان به اندازه همه آن چيزى بود كه آورده بودم. پس به من امر نمود كه قوم را سقايت كنم و من قدح شير را پيش ايشان بردم. همه از آن نوشيدند تا سيراب شدند.
به خدا قسم هر يك از آن جمع به اندازه همه آن قدح مى آشاميد،
چون پيغمبر (ص) خواست حرفى بزند ابولهب پيش دستى كرد و گفت: رفيق شما همه را جادو كرد... بعد از اين سخن آن جمع پراكنده شدند.
پيغمبر (ص) نيز ديگر چيزى نگفت. روز ديگر باز به من فرمود: اى على چنان كه شنيدى اين مرد در سخن پيش دستى كرد و باعث شد، پيش از آنكه چيزى به مهمانان بگويم پراكنده شوند، بار ديگر همان غذا و آشاميدنى ديروز را آماده كن و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كن.
من نيز چنان كردم.
وقتى مهمانان حاضر شدند فرمود: غذا را بياور. من نيز آن را حاضر كردم و نزد ايشان نهادم.
پيغمبر (ص) مثل روز پيش رفتار كرد و حاضران خوردند و آشاميدند و سير و سيراب شدند.
پس لب به سخن گشود و فرمود: يا بنى عبدالمطلب انى و الله ما اعلم شابا فى العرب جاء قومه بافضل مما جئتكم به. انى جئتكم بخير الدنيا و الآخرة و قد امرنى الله ان ادعوكم اليه فايكم يوازرنى على امرى هذا على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى فيكم؟ يعنى: اى پسران عبدالمطلب به خدا قسم من در همه عرب جوانى را سراغ ندارم كه چيزى بهتر و برتر از آن چه من براى شما آورده ام براى قوم خويش آورده باشد.
من خير دنيا و آخرت براى شما آورده ام و خدا به من امر كرده است شما را به دين اسلام دعوت كنم .

[=Century Gothic]اكنون كدام يك از شما در اين امر مرا يارى مى دهد تا برادر من و وصى من و خليفه من بين شما باشد؟
اعمام و بنى اعمام پيغمبر (ص) همه خاموش ماندند.
من (على) با اين كه از همه جوانتر و چشمم از همه آشفته تر و شكمم از همه برآمده تر و ساق پايم از همه باريكتر بود گفتم: اى فرستاده خداى، من وزير و دستيار تو خواهم بود. فقلت و انى لاحدثهم سنا و ارمصهم عينا و اعظمهم بطنا و احمشهم ساقا: انا يا نبى الله اكون وزيرك عليه، پس رسول الله گردن مرا گرفت و گفت: اين است برادر من و وصى من و خليفه من بين شما.:Sham:
پس سخنش را بشنويد و از او اطاعت كنيد. فاخذ برقبتى ثم قال: ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا.
پس آن گروه برخاستند در حالى كه مى خنديدند و به ابو طالب مى گفتند: به تو امر كرد از على حرف بشنوى و مطيع او باشى.
اين حديث را علاوه بر طبرى، على متقى در كنز العمال (ج 15 حديث 324) به نقل از ابن اسحاق، طبرى، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، ابو نعيم اصفهانى و بيهقى (دلائل النبوة) و فيروزآبادى در فضائل الخمسة فى الصحاح الستة (2/19 و 20) و محسن امين عاملي در اعيان الشيعة (1/361) به روايت از طبرى در تفسير و تاريخ خود و بغوى و ثعلبى در تفسير و نسائى در خصائص و على بن برهان الدين حلبى در السيرة الحلبيه و به روايت از ثقات محدثين شيعه مثل محمد بن على بن بابويه قمى و شيخ ابو جعفر طوسى و امينى در الغدير (2/278 و 279) به نقل از ابو جعفر اسكافى (در نقض العثمانيه) و فقيه برهان الدين انباء نجباء الابناء و ابن اثير در الكامل و ابو الفداء دمشقى در تاريخ خود و شهاب الدين خفاجى در شرح شفاء قاضى عياض و در شرح دلائل النبوة بيهقى و خازن علاء الدين بغدادى در تفسير و سيوطى در جمع الجوامع و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة (3/254) و جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلامى (1/31) و محمد حسنين هيكل در حيات محمد (104) ... نيز ثبت كرده اند.
2) در كتاب ابو صادق سليم بن قيس هلالى تابعى (الغدير، 2/106) ضمن حديث مبسوطى از قيس بن سعد بن عباده، صحابى مشهور چنين آورده است: «... پس رسول خداى (ص) همه فرزندان عبدالمطلب را جمع آورد. ابو طالب و ابو لهب نيز بين آنها بودند و در آن روز شمار ايشان به چهل مرد بالغ مى گرديد. رسول الله آنان را به اسلام دعوت نمود.
على (ع) خادم او بود و آن حضرت در خانه ابو طالب به سر مى برد.
به آنان گفت: كدام يك از شما دعوت مرا اجابت مى كند تا برادر و وزير من و وصى و خليفه من در امت من و ولى همه مؤمنان بعد از من باشد ـ ايكم ينتدب ان يكون اخى و وزيرى و وصيى و خليفتى فى امتى و ولى كل مؤمن بعدى؟
ـ آن جمع خاموش ماندند و كسى جوابى نداد.
اين سخن را در سه بار تكرار فرمود.
پس على (ع) گفت: من اى رسول خداى. درود خداى بر تو باد. رسول الله سر على را در كنار گرفت و رشحه اى از بزاق خويش در دهان او چكانيد و گفت: خدايا وجود على را سرشار از فهم و دانش و حكمت گردان .
سپس به ابو طالب فرمود: اى ابوطالب، سخن پسرت را بشنو و از او اطاعت كن زيرا خداوند او را براى پيغمبر خود به منزله هارون براى موسى (برادر و خليفه) قرار داده است»
(الغدير، 2/282) .

در ساير كتب حديث نيز تعبيرات و الفاظى در حدود دو روايت مذكور آمده است. مثلا:
1) من يبايعنى على ان يكون اخى و صاحبى و وليكم بعدى؟ (كنز العمال، 15/ حديث 286 و 380، الغدير، 2/281 به روايت از سيوطى و ابن مردويه) .
2) هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا (كنز العمال، 6/392 و 397، الغدير 2/282) .
3) ... فايكم يبايعنى على ان يكون اخى و صاحبى و وارثى؟ (كنز العمال 15 حديث 435، مسند ابن حنبل، 1/15) .
4) من يواخينى و يوازرنى و يكون وليى و وصيى بعدى و خليفتى فى اهلى يقضى دينى؟ (الغدير، 2/283، به نقل از كفاية الطالب و نظم درر السمطين) .
5) من يضمن عنى دينى و مواعيدى و يكون معى فى الجنة و يكون خليفتى فى اهلى؟ فقال على : انا (كنز العمال، 15/حديث 323) .
6) فايكم يقوم فينا ـ يعنى ـ على انه اخى و وزيرى و وصيى و يكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى؟ ...فقام على و ما بعد... (الغدير، 2/283) .
7) فمن يجيبنى الى هذا الامر و يوازرنى يكن اخى و وزيرى و وصيى و وارثى و خليفتى من بعدى؟ ... فقام على فقال: انا يا رسول الله، فقال اجلس فانت اخى و وزيرى و وصيى و وارثى و خليفتى من بعدى ... (ابن تيميه در منهاج السنة 4/80، على بن برهان الدين در السيرة الحلبيه، 1/304) .

ترجمه الفاظ و روايات مذكور تقريبا همان است كه ضمن روايت طبرى و سليم بن قيس هلالى گذشت علاوه بر اين كه حديث مذكور از طرق ائمه اهل سنت نقل شده و بعض آنها در زمره احاديث صحيح ثبت گرديده است مشاهير و ثقات علما و محدثين شيعه نيز در صحت صدور آن اتفاق كلمه دارند و مانند احاديث صحيح متواتر غدير و ثقلين و منزلت و ولايت و تطهير و سفينه و مدينه علم و نور و اشباح و تشبيه ... آن را از ادله امامت و خلافت امير المؤمنين على (ع) به شمار مى آورند.
محمد بن على بابويه قمى معروف به صدوق و محمد بن محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد حديث دار را به صورت ذيل روايت كرده اند.
«محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى روايت كرد ما را از عبدالعزيز از مغيرة بن محمد از ابراهيم بن محمد بن عبدالرحمان ازدى از قيس بن ربيع و شريك بن عبدالله، و اين دو از اعمش از منهال بن عمرو از عبدالله بن حارث بن نوفل از على بن ابى طالب (ع)، كه آن حضرت فرموده است: پس از آن كه آيه و انذر عشيرتك الاقربين نازل شد رسول الله (ص) پسران عبدالمطلب را دعوت نمود. آنان در آن وقت چهل مرد بودند ـ يكى كمتر يا بيشتر ـ پس فرمود: كدام يك از شما قبول مى كند كه برادر و وارث و وزير من و وصى و خليفه من بعد از من باشد؟
اين امر را به يكى يكى آنان عرضه داشت ولى همه رد كردند تا نوبت به على (ع) رسيد.
او عرض كرد: من اى پيغمبر خداى! پس رسول الله (ص) فرمود: اى پسران عبدالمطلب اين برادر و وارث و وزير من و خليفه من بين شما بعد از من خواهد بود. آن جماعت برخاستند در حالى كه به من مى خنديدند و به ابو طالب مى گفتند: ترا امر كرد كه حرف پسرت را بشنوى و فرمانبردار اين جوان نورس باشى»
(اعيان الشيعة، 1/362) .
حديث بدء الدعوة نه تنها نزد محدثين و مورخين و علماى كلام از مقوله مسلميات تلقى شده بلكه در نظم و نثر فارسى و عربى و ساير السنه اسلامى نيز از عناوين برجسته ادب شيعه به شمار مى رود.
نمونه بارز آن در شعر فارسى ديوان حكيم ناصر خسرو قباديانى (متوفي 481 ق) و در عربى ديوان سيد اسماعيل حميرى (متوفي 173 ق) و ناشى صغير (متوفي 365 ق) است (الغدير، 2/278) .
منبع: دايرة المعارف تشيع / ج 6، ص 154

سؤال:
حديث «دار» يكى از دلايل امامت و خلافت امير المؤمنين على (علیه السلام)، چیست؟

پاسخ:
ائمه اسلام و حافظان حديث و سيره‌نويسان و مورخان شيعى و سنى به اسناد معتبر از راويان ثقه آورده‌اند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله) بعد از نزول آيه «و انذر عشيرتك الاقربين و نزديكترين خويشاوندان خود را هشدار بده» (1)
دعوت ناهارى از حدود چهل تن از اعمام و بنى اعمام در خانه خود (يا در خانه ابو طالب) ترتيب داد و ايشان را به اسلام دعوت كرد و ابلاغ فرمود كه هر يك از شما پيش قدم شود و زودتر از سايرين ايمان آورد و مسلمان شود برادر من و وصى و خليفه من، و به روايت ابو صادق هلالى، برادر من و وصى من و خليفه من در امت من و ولى همه مؤمنان بعد از من خواهد بود.
تنها كسى كه از آن جمع دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را لبيك گفت امير المؤمنين على (علیه السلام) بود.
پس رسول الله (صلی الله علیه و آله) به او اشارت نمود و فرمود: «اين است برادر من و وصى من و خليفه من بين شما. سخنش را بشنويد و از او اطاعت كنيد» (2)
حديث رسول الله (صلی الله علیه و آله) كه گزارش مذكور طى آن بيان شده به نام حديث «بدء الدعوة» يا حديث دار (چون در خانه رسول الله يا ابو طالب صادر گرديده) معروف است.
صورتهاى مختلف آن را امين عاملى در اعيان الشيعة (1/273 به بعد)، سيد مرتضى فيروز آبادى در فضائل الخمسة فى الصحاح الستة (2/19 تا 21) و امينى در الغدير (2/278 تا 289) و ساير محدثين و مورخين روايت كرده‌اند.

منابع:

1. شعراء: 26/ 214.
2. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاريخ بغداد، ج 2، ص 62؛ متقی هندی، علی، كنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6، ص 392.

موضوع قفل شده است