توسل در نزد فريقين

تب‌های اولیه

293 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ohfreedom;320506 نوشت:

این روایات نیازی به رد کردن و پذیرفتن ندارد زیرا فعل و عمل اشخاص برای ما الزام آور نیست.
قاعده متواتر برای صحت بیان حدیث است و نه الازم به امر این حدیث به پیامبر نمی رسد و اصطلاحا "مرفوع" نیست.
این حدیث در حکم "موقوف" است، یعنی به صحابه می رسد (در زمان پیامبر نیست).

پس فعل آن مرد برای ما الزام آور نمی باشد

با سلام و عرض ادب

اولا: روایت عثمان بن حنیف مرسل نمی باشد، زیرا توصیه او بر اساس سخنی بود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شنیده بود. در حالی که در تعریف مرسل صحابی آمده است:

«هو ما أخبر به الصحابي عن قول الرسول صلى الله عليه وسلم أو فعله ، ولم يسمعه أو يشاهده ، إما لصغر سنه أو تأخر إسلامه أو غيابه ، ومن هذا النوع أحاديث كثيرة لصغار الصحابة كابن عباس وابن الزبير وغيرهما» .

حال به ترجمه عثمان بن حنیف در کتاب (اسد الغابة) توجه بفرمائید:

عثمان بن حنيف
عثمان بن حنيف الأنصاري الأوسي . تقدم نسبه عند ذكر أخيه سهل بن حنيف . يكنى عثمان : أبا عمرو . وقيل : أبو عبد الله
شهد أحدا والمشاهد بعدها . واستعمله عمر بن الخطاب رضي الله عنه على مساحة سواد العراق فمسحه عامره وغامره فمسحه وقسط خراجه . واستعمله علي رضي الله عنه على البصرة فبقي عليها إلى أن قدمها طلحة والزبير مع عائشة رضي الله عنهم في نوبة وقعة الجمل فأخرجوه منها . ثم قدم علي إليها فكانت وقعة الجمل فلما ظفر بهم علي استعمل على البصرة عبد الله بن عباس
وسكن عثمان بن حنيف الكوفة وبقي إلى زمان معاوية
روى عنه أبو إمامة ابن أخيه سهل بن حنيف وابنه عبد الرحمن بن عثمان وهانئ بن معاوية الصدفي
أخبرنا إبراهيم بن محمد وإسماعيل بن علي وغيرهما قالوا بإسنادهم إلى أبي عيسى محمد بن عيسى قال : حدثنا محمود بن غيلان حدثنا عثمان بن عمر حدثنا شعبة عن أبي جعفر عن عمارة بن خزيمة بن ثابت عن عثمان بن حنيف : أن رجلا ضرير البصر أتى النبي صلى الله عليه و سلم فقال : ادع الله أن يعافيني . فقال : " إن شئت دعوت وإن شئت صبرت فهو خير لك " . قال : ادعه !
قال : فأمره أن يتوضأ فيحسن الوضوء ويدعو بهذا الدعاء : " اللهم إني أسألك وأتوجه إليك بمحمد نبيك نبي الرحمة يا محمد إني توجهت بك إلى ربي في حاجتي هذه لتقضي لي اللهم فشفعه في "

ثانیا:مرسل صحابی چرا حجت نمی باشد؟!مخصوصا در مسائلی که جایی برای اجتهاد ندارند؟ یک نگاه به کتب رجالی و دیدگاه مشهور و مخالف آن و تفصیلات بیندازید.

موفق باشید.

علی مع الحق;320514 نوشت:
از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است . جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274

يك مرجع تقليد شیعه فتوا می دهد می توان با دختر صغیر ازدواج کرد و یکی فتوا می دهد نمی توان ازدواج کرد، حالا مشکل از مرجع تقلید است یا از شیعه؟ یا از هیچ کدام؟؟؟

یکی یه فتوا داده نسبت به علم و دانش و صلاحدید خودش.
درست مانند مراجع تقلید شما.

صدرا;320594 نوشت:
ثانیا:مرسل صحابی چرا حجت نمی باشد؟!مخصوصا در مسائلی که جایی برای اجتهاد ندارند؟ یک نگاه به کتب رجالی و دیدگاه مشهور و مخالف آن و تفصیلات بیندازید.

برادر من حدیث فوق "موقوف" است.
چرا صورت مساله را پاک می کنید؟؟؟

رقم الحديث: 509
(حديث موقوف) حَدَّثَنَا حَدَّثَنَا طَاهِرُ بْنُ عِيسَى بْنِ قَيْرَسَ الْمُقْرِئُ الْمِصْرِيُّ التَّمِيمِيُّ ، حَدَّثَنَا أَصْبَغُ بْنُ الْفَرَجِ ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ ، عَنْ شَبِيبِ بْنِ سَعِيدٍ الْمَكِّيِّ ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْخَطْمِيِّ الْمَدَنِيِّ ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ بْنِ سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ ، عَنْ عَمِّهِ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلا كَانَ يَخْتَلِفُ إِلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ، فِي حَاجَةٍ لَهُ ، فَكَانَ عُثْمَانُ لا يَلْتَفِتُ إِلَيْهِ وَلا يَنْظُرُ فِي حَاجَتِهِ ، فَلَقِيَ عُثْمَانَ بْنَ حَنِيفٍ ، فَشَكَا ذَلِكَ إِلَيْهِ ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ بْنُ حَنِيفٍ " ائْتِ الْمِيضَأَةَ فَتَوَضَّأْ ، ثُمَّ ائْتِ الْمَسْجِدَ فَصَلِّ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ، ثُمَّ قُلِ : اللَّهُمَّ ، إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ ، يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى رَبِّكَ عَزَّ وَجَلَّ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي ، وَتَذْكُرُ حَاجَتَكَ ، وَرُحْ إِلَيَّ حَتَّى أَرُوحَ مَعَكَ " ، فَانْطَلَقَ الرَّجُلُ ، فَصَنَعَ مَا قَالَ لَهُ عُثْمَانُ ، ثُمَّ أَتَى بَابَ عُثْمَانَ ، فَجَاءَ الْبَوَّابُ حَتَّى أَخَذَ بِيَدِهِ ، فَأَدْخَلَهُ عَلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ ، فَأَجْلَسَهُ مَعَهُ عَلَى الطِّنْفِسَةِ ، وَقَالَ : حَاجَتُكَ ؟ فَذَكَرَ حَاجَتَهُ فَقَضَاهَا لَهُ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : مَا ذَكَرْتَ حَاجَتَكَ حَتَّى كَانَتْ هَذِهِ السَّاعَةُ ، وَقَالَ : مَا كَانَتْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ فَأْتِنَا ، ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ ، فَلَقِيَ عُثْمَانَ بْنَ حُنَيْفٍ ، فَقَالَ لَهُ : جَزَاكَ اللَّهُ خَيْرًا ، مَا كَانَ يَنْظُرُ فِي حَاجَتِي ، وَلا يَلْتَفِتُ إِلَيَّ حَتَّى كَلَّمْتَهُ فِي ، فَقَالَ عُثْمَانُ بْنُ حُنَيْفٍ : وَاللَّهِ ، مَا كَلَّمْتُهُ وَلَكِنْ شَهِدْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَتَاهُ ضَرِيرٌ ، فَشَكَا عَلَيْهِ ذَهَابَ بَصَرِهِ ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ : أَفَتَصْبِرُ ؟ ، فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنَّهُ لَيْسَ لِي قَائِدٌ ، وَقَدْ شَقَّ عَلَيَّ ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : ائْتِ الْمِيضَأَةَ ، فَتَوَضَّأْ ، ثُمَّ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ ، ثُمَّ ادْعُ بِهَذِهِ الدَّعَوَاتِ ، قَالَ عُثْمَانُ : فَوَاللَّهِ مَا تَفَرَّقْنَا وَطَالَ بِنَا الْحَدِيثُ ، حَتَّى دَخَلَ عَلَيْنَا الرَّجُلُ كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهِ ضَرَرٌ قَطُّ " ، لَمْ يَرْوِهِ عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ ، إِلا شَبِيبُ بْنُ سَعِيدٍ أَبُو سَعِيدٍ الْمَكِّيُّ وَهُوَ ثِقَةٌ ، وَهُوَ الَّذِي يُحَدِّثُ عَنِ ابْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَبِيبٍ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَزِيدَ الأُبُلِّيِّ ، وَقَدْ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ شُعْبَةُ , عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْخَطْمِيِّ وَاسْمُهُ عُمَيْرُ بْنُ يَزِيدَ ، وَهُوَ ثِقَةٌ . تَفَرَّدَ بِهِ عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ بْنِ فَارِسِ بْنِ شُعْبَةَ ، وَالْحَدِيثُ صَحِيحٌ . وَرَوَى هَذَا الْحَدِيثَ عَوْنُ بْنُ عُمَارَةَ ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ ، عَنْ جَابِرٍ ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ، وَهِمَ فِيهِ عَوْنُ بْنُ عُمَارَةَ وَالصَّوَابُ ، حَدِيثُ شَبِيبِ بْنِ سَعِيدٍ .
معجم الکبیر طبرانی حدیث 509
لینک اجرا: http://www.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=476&pid=481004&hid=509

پس برادر من حدیث موقوف است و نه مرسل!!!
در ضمن حدیث موقوف پیوسته و همیشه واجب الحجت نمی باشد.
در ثانی فعل هر انسانی برای ما واجب دین نمی شود؟ می شود؟ اگر می شود بگویید تا ما هم از فعل اهل شیعه سوالات زیادی داریم شاید فعل آنان نیز برای شما واحب دینی باشد!!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;320301 نوشت:

حرف شما کاملا صحیح است و تقرب به الله نیاز به وسیله دارد!
خوب خود الله می گوید نماز و صبر را وسیله قرار دهید!
امیرالمومنین علی رضی الله عنهم هم نیز بهترین وسیله های تقرب به الله را بیان فرموده اند:
نماز، جهاد، روزه، دیدار با خویشاوندان، نیکی به پدر و مادر، کمک به نیازمند و...

وقتی بهترین وسیله هائی که الله و بزرگان دین من را به آن دستور داده اند وجود دارد و اتفاقا همگی نیز در قرآن امر شده اند، چرا بروم پاشنه ی قبر یه انسان مرده رو بچسبم؟؟؟

شما یک آیه بیاور که الله گفته چون شخصی را واسطه قرار ندادی توبه و یا نماز و یا درخواست تو مورد پذیرش نمی باشد!!!

کجا خدای بزرگ فرموده است این وسیله صرفاو صرفا حتما و حتما باید نماز و صبر باشد؟

خدا وند مطلقا فرموده است ((وبتغوا الیه الوسیله))....کلمه وسیله مطلق بیان شده است.

وسیله ای برای تقرب...خداوند نفرموده است که حتما باید این وسیله نماز باشد، خداوند محدود نکرده است .

در مورد حرف شما و در واقع اتهام شما به امیرالمومنین(ع) ، در یک پست دیگه ای که قبلا داشتیم جواب رو همون موقع دادم

امیرالمومنین (ع) اتفاقا می فرماید یکی از این وسایل برای تقرب من هستم

حضرت زهرا سلام الله عليه مي‌فرمايد :

وأحمد اللّه الذي بعظمته ونوره يبتغي مَن في السموات والأرض إليه الوسيلة ونحن وسيلته في خلقه .

تمام آن‌چه در آسمان و زمين هستند ، براي تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسطۀ خداوند در ميان خلقش هستيم .

شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص211 و السقيفة وفدك ، ص 101 و بلاغات النساء ، بغدادي ، ص 14.

حضرت زهرا(س) هم دلیل خلقت عالم هست

حدیث در منابع اهل سنت هست که خدواند به نبی مکرم(ص) می فرماید ، ای پیغمبر(ص) ، دنیا را خلق کردم چون شما را خلق کردم ، شما را خلق کردم چون علی(ع) را خلق کردم، شما و علی (ع) را خلق کردم چون فاطمه (س) را آفریدم.

ائمه خود مستقل نبوده و تمامي حاجات خود را از خداوند متعال خواسته‌اند ،

و هيچ گاه ادعا نكرده‌اند كه ما خود چيزي را بدون اذن خدا حتي براي خودمان به دست مي‌اوريم ؛

و به همين علت خداوند اين مقام را به آنها داده است ؛ البته ائمه در ادعيه خدا را به حق اهل بيت پيامبر (ص) قسم داده‌اند ؛(صحيفه سجاديه)

ما به سنت پیغمبر(ص) و اهل بیت(ع) اقتدا می کنیم نه حرف شما و وهابی ها!!!!!

ضمنا شما یک آیه بیاور که خدواند فرموده باشد نماز صبح دو رکعت است ،

شما یک آیه بیاور که خداوند فرموده باشد ای اهل ایمان این وسیله که در آیه وبتغوا الیه الوسیله آمده است حتما و حتما باید نمازو صبر باشد !!!!!!!!

اگر خداوند در سایر آیات نماز و صبر را بیان کرده اند چه لزومی دارد این جا در آیه وبتغوالیه الوسیله بصورت مطلق بگوید: ای اهل ایمان وسیله ای برای تقرب بیابید ؟

ohfreedom;320301 نوشت:

در مورد توسل حضرت آدم چندین بار توی همین تایپک ضعیف بودن احادیث را نشان دادیم.

لطفا پست دقیق رو به من بدهید ،ببینم چه ایرادی گرفته اید


[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;320301 نوشت:

نتیجه تدبر نکردن در دین و تقلید کور کورانه جز همین جمات نباید باشد!!!

وقتی هنوز نمی دانید که الله فرموده "اهل قبور صدای شما را نمی شنود" وقتی که الله می فرمایند "مردگان با زندگان یکسان نیستند"

من همواره گفته ام سوره الانعام آیات 40 الی 44 شرح حال امروز کشور ماست، نه اینکه الله این آیه را واسه ایران نازل کرده باشد، نه، بلکه منظورم این اسن که این آیات وعده ی الله است که ما امروز به خصوص در ایران آن را شاهد هستیم...

فکر کنم منظورتون حدیث روز قحطی باشد!
اتفاقا اونجا امیر المومنین عمر فاروق رضی الله عنهم می گوید: زمانی که پیامبر زنده بود ما نزد ایشان می رفتیم و اکنون که مرده است به نزد عباس رضی الله عنهم می رویم.

این درست همون کاری هست که فرزندان یعقوب انجام دادند!!!


[=Arial Black]نتیجه تدبر نکردن در آیات قرآن همین شما هستید که از وهابی ها تبعیت می کنید

[=Arial Black]نتیجه اش همین است که شما ازابن تیمه ای تبعیت می کنید که علمای اهل سنت چه عبارات رکیکی نسبت به او دارند ، امامه الشیطان !!!!!!!!!!!!! و حتی شما به ابن تیمه شیخ ...گفتید که علمای شما صراحتا می گویند هرکس به ابن تیمه شیخ ...بگوید کافر است

[=Arial Black]درمورد ادعا های بعدی شما هم قبلا جواب داده ایم

[=Arial Black]************

[=Arial Black]در مورد اون حدیث هم فکر نکن ، به شماره حدیث مراجعه کن، 1010صحیح بخاری :

[=Arial Black]من قبلا یه تایپیک ایجاد کرده ام استاد صدار هم جواب داده است ، برو نگاه کن:

[=Arial Black]یه بنده خدایی کتاب گرا نیست حدیث گرا هست !!!!!احتمالا اون یه بنده خدا شما نیستی که؟

[=Arial Black]باز هم می گویم

[=Arial Black]توسل به فرد اگر شرک است ، زنده و مرده نمی شناسد ، شرک شرک است

[=Arial Black]توسل چه به زنده باشد و چه به مرده باشد

[=Arial Black]واقعاحرف های شما تناقض داد

[=Arial Black]در همین پست قبل من حرف شما رو نقل کردم ، همین جا هم اسنادش است فقط کافیه دوستان ما کمی برگرند به اول پست قبلی متوجه می شوند

[=Arial Black]هی داری اثبات می کنی که وسیله باید نماز و صبر باشد نه انسان !!!!!!!!!!

[=Arial Black]چون اگر انسان باشد شرک است

[=Arial Black]حالا این جا داری می گی توسل به انسان زنده شرک نیست به انسانی که مرگ ظاهری دارد شرک است!!!!!!!!!!!!!

[=Arial Black]روايتي است كه بيهقي در دلائل النبوة - كه ابن‌تيميه مي‌گويد از صحيح‌ترين كتاب‌ها، كتاب دلائل النبوة بيهقي است – جلد7، صفحه 47 اين قضايا را نقل مي‌كند و مي‌گويد:

[=Arial Black]أصاب الناس قحط في زمان عمر بن الخطاب، فجاء رجل إلى قبر النبي، فقال: يا رسول الله! استسق الله لأمتك، فإنهم قد هلكوا، فأتاه رسول الله في المنام، فقال: إئت عمر فأقرئه السلام و أخبره أنكم مسقون.

[=Arial Black]در زمان خلافت عمر بن خطاب قحطي آمد و يكي از صحابه – به نام بلال بن حارث – كنار قبر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي و قحطي، هلاك شدند. براي مردم طلب رحمت كن. پيامبر به خواب او آمد و گفت برو نزد عمر و از قول من به او سلام برسان و بگو خداوند باران رحمت را بر شما نازل مي‌كند.

[=Arial Black]فتح الباري لإبن حجر، ج2، ص412 -

[=Arial Black]البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105 -

[=Arial Black]المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص482 -

[=Arial Black]الاستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 -

[=Arial Black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص431 -

[=Arial Black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 -

[=Arial Black]الإصابة لإبن حجر، ج6، ص216 -

[=Arial Black]تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273

ohfreedom;320602 نوشت:
یکی یه فتوا داده نسبت به علم و دانش و صلاحدید خودش.

پس یک کلام بگویید همه این علما مشرکند جر ابن تیمیه و عبد الوهاب؟؟

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;320301 نوشت:

منظور شما این حدیث است؟:

حدثنا أبو العباس أحمد بن عمر بن دلهات قال : حدثنا أبو الحسن علي بن فهر حدثنا أبو بكر محمد بن أحمد بن الفرح حدثنا أبو الحسن عبد الله بن المنتاب حدثنا يعقوب بن إسحاق بن أبي إسرائيل حدثنا ابن حميد قال : ناظر أبو جعفر أمير المؤمنين مالكا في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له مالك . يا أمير المؤمنين لا ترفع صوتك في هذا المسجد فإن الله أدب قوما فقال : { لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي } الآية ومدح قوما فقال : { إن الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله } الآية وذم قوما فقال : { إن الذين ينادونك من وراء الحجرات } الآية وإن حرمته ميتا كحرمته حيا . فاستكان لها أبو جعفر فقال : يا أبا عبد الله أستقبل القبلة وأدعو ؟ أم أستقبل رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال : ولم تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم عليه السلام إلى الله يوم القيامة ؟ بل استقبله واستشفع به فيشفعك الله قال الله تعالى : { ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما } .

قلت وهذه الحكاية منقطعة ; فإن محمد بن حميد الرازي لم يدرك مالكا لا سيما في زمن أبي جعفر المنصور فإن أبا جعفر توفي بمكة سنة ثمان وخمسين ومائة وتوفي مالك سنة تسع وسبعين ومائة . وتوفي محمد بن حميد الرازي سنة ثمان وأربعين ومائتين ولم يخرج من بلده حين رحل في طلب العلم إلا وهو كبير مع أبيه وهو مع هذا ضعيف عند أكثر أهل الحديث كذبه
أبو زرعة وابن وارة وقال صالح بن محمد الأسدي : ما رأيت أحدا أجرأ على الله منه وأحذق بالكذب منه .
وقال يعقوب بن شبيبة : كثير المناكير .
وقال النسائي : ليس بثقة .
وقال ابن حبان : ينفرد عن الثقات بالمقلوبات . وآخر من روى الموطأ عن مالك هو أبو مصعب وتوفي سنة اثنتين وأربعين ومائتين . وآخر من روى عن مالك على الإطلاق هو أبو حذيفة أحمد بن إسماعيل السهمي توفي سنة تسع وخمسين ومائتين وفي الإسناد أيضا من لا تعرف حاله .

وهذه الحكاية لم يذكرها أحد من أصحاب مالك المعروفين بالأخذ عنه ومحمد بن حميد ضعيف عند أهل الحديث

[=Arial Black]نسبت به بحث مالک ایراد گرفتید

[=Arial Black]قبلا دوستم ایراد را جواب داده اند

http://www.askdin.com/post320006-25.html

خیر البریه;320006 نوشت:
[=arial]با سلام

[=arial]در این جا برای دوستان اهل تحقیق حدیثی از امام مالک نقل میکنم و پیرامون صحت آن بحثی می آورم تا همگان اوج عناد ابن تیمیه و سعی و لجاجت او را در تضعیف احادیث صحیح ببینند ، جالب است قبل از قرن 8 و تولد ابن تیمیه جمهور اهل سنت توسل را قبول داشتند :

[=arial]قال القاضي عياض في الشفاء: حدثنا القاضي أبو عبد الله محمد بن عبد الرحمن الأشعري وأبو القاسم أحمد بن بقى الحاكم وغير واحد فيما أجازونيه قالوا ثنا أبو العباس أحمد بن عمرو بن دلهاث ثنا أبو الحسن علي بن فهر ثنا أبو بكر محمد بن أحمد بن الفرج ثنا أبو الحسن عبد الله بن المنتاب ثنا يعقوب بن إسحاق بن أبي إسرائيل ثنا ابن حميد قال:"ناظر أبو جعفر أمير المؤمنين مالكاً في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له مالك: يا أمير المؤمنين [=arial]لا ترفع صوتك في هذا المسجد[=arial] فإن الله تعالى أدب قوماً فقال: {لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ} الآية، ومدح قوماً فقال: {إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ} الآية، وذم قوماً فقال: {إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ} الآية.

[=arial]وإن حرمته ميِّتاً كحرمته حيّاً .
[=arial]فاستكان لها أبو جعفر وقال : يا أبا عبدالله ! أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ؟ فقال : ولم تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم (عليه السلام) إلى الله تعالى يوم القيامة ؟ [=arial]بل استقبله واستشفع به فيشفعك الله تعالى[=arial] ، قال الله تعالى : {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ} الآية
[=arial]قال ابن حجر في كتابه الجوهر المنظم: رواية ذلك عن الإمام مالك جاءت بالسند الصحيح الذي لا مطعن فيه.
[=arial]وقال الزرقاني في شرح المواهب: ورواها ابن فهد بإسناد جيد، ورواها القاضي عياض في الشفا بإسناد صحيح رجاله ثقات، ليس في إسنادها وضاع، ولا كذاب.

همچنین در کتاب :

[=arial]الكتاب[=arial] : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف
[=arial]المؤلف : أبو البقاء محمد بن أحمد بن محمد ابن الضياء المكي الحنفي

[=arial]تربة فيها رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) بحافر دابة . فغذا وصل باب المسجد الشريف فيدخل من باب جبريل عليه السلام ، ويقدم رجله اليمنى في الدخول واليسرى في الخروج وليقل ما قدمناه في دخول المسجد الحرام ، وليدخل بخضوع وتذلل وأدب ، حامداً لله تعالى شاكراً له على نعمته عليه ، واستحب العلماء أن يقصد أول دخوله الروضة المقدسة وهي بين المنبر والقبر المقدس ، فيصلي تحية المسجد في مصلى رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وهي الحفرة أو في غيره من الروضة أو من المسجد ، فإذا صلى التحية شكر الله تعالى على ما أنعم به عليه ، وسأله إتمام النعمة بقبوله زيارته . قال الكرماني : ويسجد بعد تحية المسجد سجدة شكراً لله تعالى على وصوله إلى تلك البقعة الشريفة والروضة المنيفة . وفي " الاختيار " : يسجد شكراً لله على ما وقفه ، فإن خاف فوت المكتوبة بدأ بها وكفته عن تحية المسجد ، ثم ينهض إلى القبر الشريف المقدس من ناحية القبلة فيقف قبالة وجهه الشريف . قال رشيد الدين : فيستدبر القبلة ويستقبل المسمار الفضة الذي بجدار القبر المقدس ، على نحو أربعة أذرع من السارية التي هي غربي رأس القبر الشريف في زاوية جداره . وقال الشيخ عز الدين بن عبد السلام : يقف على نحو ثلاثة أذرع من الجدار ويجعل القنديل الكبير على رأسه ، ناظراً إلى الأرض غاض الطرف في مقام الهيبة والتعظيم والإجلال ، فارغ القلب من علائق الدنيا ، مستحضراً في نفسه جلالة موقفه ومنزلة من هو بحضرته ، وعلمه ( صلى الله عليه وسلم ) بحضوره وقيامه وسلامه ، ويمثل صورته الشريفة في حياته موضوعاً في لحده . واستدبار القبلة هو المستحب عند مالك والشافعية والحنابلة . واختلفت عبارة أصحابنا في ذلك : ففي مناسك الفارسي والكرماني عن أبي الليث : يقف مستقبل القبلة مستدبر القبر المقدس ، ويضع يمينه على شماله كما في الصلاة وهذا شاذ ، والصحيح المعتمد عليه أنه يقف عند الرأس المقدس بحيث يكون على يساره ، ويبعد عن الجدار قدر أربعة أذرع ، ثم يدور إلى أن يقف قبالة الوجه المقدس مستدبر القبلة ، ويصلي عليه ( صلى الله عليه وسلم ) ثم يسلم على أبي بكر وعلي وعمر رضي الله عنهما . وروى الإمام أبو حنيفة رضي الله عنه في مسنده عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال : من السنة أن تأتي قبر رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) من قبل القبلة ، وتجعل ظهرك إلى القبلة وتستقبل القبر بوجهك ثم تقول : السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته . وليس من السنة أن يمس الجدار أو يقبله بل الوقوف من البعد أقرب إلى الإحرام ، ومن الآداب أن
[=arial]لا يرفع صوته بالتسليم ولا يمس القبر بيده ولا يقف عند القبر طويلاً ، ويرون أن أبا جعفر المنصور ناظر مالك بن أنس في مسجد رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) فقال له مالك : يا أمير المؤمنين [=arial]لا ترفع صوتك في هذا المسجد[=arial] ، فإن الله عز وجل أدب قوماً فقال : " لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي " الآية . ومدح قوماً فقال : " إن الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله " . الآية . وذم أقوما فقال : " إن الذين ينادونك من وراء الحجرات " الآية . وإن لحرمته ميتاً كحرمته حياً . فاستكان لها أبو جعفر وقال : يا أبا عبد الله أستقبل القبلة وأدعو ، أم أستقبل رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ؟ فقال : ولم تصرف وجهك عنه ، وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم عليه السلام إلى الله تعالى يوم القيامة ، بل استقبله واستشفع به فيشفعه الله فيك . [=arial]رواه الحافظ ابن بشكوال ، ثم القاضي عياض رحمه الله في " الشفاء "[=arial] . قال ابن جماعة : ولا يلتفت إلى قول من زعم أنه موضوع ، لهواه الذي أراده . قال الحافظ محب الدين : وعلامة الوقوف تجاه الوجه الكريم مسمار فضة مضروبة في رخامة حمراء . قال المرجاني في " بهجة النفوس " : وجميع التواريخ المتقدمة يذكرون العلامة بالمسمار ويصفونه بأنه صفر ولعله غيّر ، والذي هو موجود الآن عياناً ومشاهدة أنه من فضة . والله أعلم . وأما الدلالة بالقنديل فقال الشيخ جمال الدين : الآن هنالك عدة قناديل جددت بعد احتراق المسجد ،[=arial]....

[=arial]اما اشکالی که ابن تیمیه بر ابن حمید کرده در حالیکه امام مذهبش احمد حنبل و امام جرح وتعدیل ابن معین وی را توثیق کرده اند :

[=arial]137 - [=arial]مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدِ بنِ حَيَّانَ الرَّازِي[=arial]ُّ [=arial](د، ت، ق)
[=arial]العَلاَّمَةُ، الحَافِظُ الكَبِيْرُ، أَبُو عَبْدِ اللهِ الرَّازِيُّ.
[=arial]مَوْلِدُهُ: فِي حُدُوْدِ السِّتِّيْنَ وَمائَةٍ.
[=arial]وَحَدَّثَ عَنْ: يَعْقُوْبَ القُمِّيِّ - وَهُوَ أَكْبَرُ شَيْخٍ لَهُ - وَابْنِ المُبَارَكِ، وَجَرِيْرِ بنِ عَبْدِ الحَمِيْدِ، وَالفَضْلِ بنِ مُوْسَى، وَحَكَّامِ بنِ سَلْمٍ، وَزَافِرِ بنِ سُلَيْمَانَ، وَنُعَيْمِ بنِ مَيْسَرَةَ، وَسَلَمَةَ بنِ الفَضْلِ الأَبْرَشِ، وَخَلْقٍ كَثِيْرٍ مِنْ طَبَقَتِهِم.
[=arial]وَهُوَ مَعَ إِمَامَتِهِ مُنْكَرُ الحَدِيْثِ، صَاحِبُ عَجَائِبَ.
[=arial]حَدَّثَ عَنْهُ: أَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِيُّ، وَالقَزْوِيْنِيُّ فِي كُتُبِهِم، وَأَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ، وَأَبُو زُرْعَةَ، وَأَبُو بَكْرٍ بنُ أَبِي الدُّنْيَا، وَصَالِحُ بنُ مُحَمَّدٍ جَزَرَةُ، وَالحَسَنُ بن عَلِيٍّ المَعْمَرِيُّ، وَعَبْدُ اللهِ بنُ أَحْمَدَ بنِ حَنْبَلٍ، وَمُحَمَّدُ بنُ جَرِيْرٍ الطَّبَرِيُّ، وَأَبُو القَاسِمِ البَغَوِيُّ، وَأَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدٍ البَاغَنْدِيُّ، وَمُحَمَّدُ بنُ هَارُوْنَ الرُّوْيَانِيُّ، وَخَلْقٌ كَثِيْرٌ. (11/504)
[=arial]قَالَ أَبُو زُرْعَةَ: مَنْ فَاتَهُ مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ يَحْتَاجُ أَنْ يَنْزِلَ فِي عَشْرَةِ آلاَفِ حَدِيْثٍ.
[=arial]وَقَالَ عَبْدُ اللهِ بنُ أَحْمَدَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُوْلُ: لاَ يَزَالُ بِالرَّيِّ عِلْمٌ مَا دَامَ مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ حَيّاً.
[=arial]وَقَالَ أَبُو قُرَيْشٍ الحَافِظُ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بنِ يَحْيَى: مَا تَقُوْلُ فِي مُحَمَّدِ بنِ حُمَيْدٍ؟
[=arial]فَقَالَ: أَلاَ تَرَانِي أُحَدِّثُ عَنْهُ؟

[=arial]وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: سَمِعْتُ يَحْيَى بنَ مَعِيْنٍ يَقُوْلُ:
[=arial]قَدِمَ عَلَيْنَا مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ بَغْدَادَ، فَأَخَذْنَا مِنْهُ كِتَابَ يَعْقُوْبَ القُمِّيِّ، فَفَرَّقْنَا الأَوْرَاقَ بَيْنَنَا، وَمَعَنَا أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ، فَسَمِعْنَاهُ، وَلَمْ نَرَ إِلاَّ خَيْراً، فَأَيَّ شَيْءٍ تَنْقِمُوْنَ عَلَيْهِ؟

[=arial]وقال أبو حاتم الرازي في الجرح: قال ابن معين:"ابن حميد ثقة ليس به بأس رازي كيس،

[=arial]واحادیث موید :

[=arial]قال ابن ماجه: حدثنا محمد بن سعيد بن يزيد بن إبراهيم التستري حدثنا المفضل بن الموفق أبو الجهم حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال:"قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "من خرج من بيته إلى الصلاة فقال اللهم إني أسألك حق السائلين عليك " الحديث.

[=arial]رأي الشيخ محمد بن عبد الوهاب في الدعاء عند القبر
[=arial]الدعاء عند القبر ليس بدعة ولا شركاً
[=arial]سئل الشيخ محمد بن عبد الوهاب عن قولهم في الاستسقاء : (لا بأس بالتوسل بالصالحين) وقول أحمد: [يتوسل بالنبي - صلى الله عليه وسلم - خاصة] مع قولهم: (إنه لا يستغاث بمخلوق) .

[=arial]قال العزّ بن جماعة الحموي الشافعي ( المتوفَّى 819 ) في كتاب العلل والسؤالات لعبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه ، رواية أبي علي بن الصوف عنه ، قال عبدالله : سألت أبي عن الرجل يمسُّ منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ، ويتبَّرك بمسِّه ،

[=arial]ويقبِّله ، ويفعل بالقبر مثل ذلك رجاء ثواب الله تعالى ، قال : لا بأس به

[=Arial Black]جواب آیه 64 سوره نسا؟
[=Arial Black]
[=Arial Black]همچنين خداوند در آيۀ 64 سورۀ نساء مي‌فرمايد :

[=arial black]وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .

[=arial black]و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .

[=arial black]اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيلۀ آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .

[=arial black]همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

[=arial black]شواهد تاريخي دلالت دارد که استغاثه و توسل و دعا در کنار قبر صالحين امري رايج بين تمامي مسلمين از جمله اهل سنت بوده است. به روايات زير كه از كتب اهل سنت نقل شده است، توجه فرماييد:

[=arial black]ابن حِبّان در کتاب خود الثقات مي‌گويد بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا(ع) رفتم و در مدتي که در طوس بودم، هر وقت مشکلي بر من عارض مي‌شد، به زيارت قبر آن حضرت مي‌رفتم و از خداوند مي‌خواستم که مشکلم را برطرف کند و الحمد لله مشکلم برطرف مي‌شد و اين را مکرر امتحان کردم و نتيجه گرفتم.

[=arial black]محمد بن مؤمل شاگرد ابن خُزيمه، استاد بخاري و مسلم، مي‌گويد به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد

[=arial black]به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا(ع) در طوس رفتيم، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبرکه تعظيم و تواضع کرد که همگي در شگفت مانديم.

[=arial black]ابو علي خلال، شيخ حنابله، مي‌گويد هرگاه مشکلي بر من عارض شود،

[=arial black]قبر موسي بن جعفر(ع)

[=arial black]را زيارت مي‌کنم و به ايشان متوسل مي‌شوم و خداوند مشکل مرا آسان مي‌کند.

[=arial black]محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه و احمد بن حنبل به قبر شافعي متوسل مي‌شد.

[=arial black]مسلمانان به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي‌شدند و براي طلب باران به قبر او پناه مي‌بردند.

[=arial black]مردم سمرقند براي طلب باران به قبر محمدبن اسماعيل بخاري متوسل شدند.

[=arial black]و اما علاوه بر موارد تاريخي، جواز توسل در سخنان علماي اهل سنت نيز مشهود است:

[=arial black]قسطلاني مي‌گويد سزاوار است که زائر در کنار قبر پيامبر(ص) زياد دعا و استغاثه کند و متوسل شود و طلب شفاعت و بي‌تابي کند و سزاوار است که خداوند شفاعت پيامبر(ص) را در حق او بپذيرد.

[=arial black]سُبكي مي‌گويد از روش شخصيت‌ها و بزرگان صالح گذشته استفاده مي‌شود كه تبرك به قبور مردگان امري شرعي و ديني است و مانعي ندارد، تا چه رسد به قبور پيامبران

[=arial black]و اگر كسي ادعا كند كه قبور پيامبران با قبور ساير مردگان برابر و يكسان است، سخن زشت و باطلي به زبان آورده، چون موجب پايين آوردن مقام شامخ پيامبران شده است، و شكي نيست كه سبك شمردن مقام رسول اكرم(ص)، و يكسان دانستن آن حضرت با ديگران كفر است.

[=arial black]وي در جاي ديگري در رابطه با توسل و شفاعت مي‌گويد جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اكرم(ص) براي هر مسلماني روشن و واضح است،

[=arial black]و عمل پيامبران و سيره صالحان گذشته و علماء و دانشمندان و حتي عوام، بر آن گواهي مي‌دهد و هيچ آدم دينداري اين را انكار ننموده

[=arial black]و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا اين كه ابن تيميه با سخنان باطل خود قضيه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه و بدعتي را پايه‌گذاري كرد كه در هيچ عصري سابقه نداشته است.

[=arial black]زيني دحلان مفتي مكه مكرمه مي‌گويد هر كس آثار گذشتگان را تتبع نمايد، و دعاها و اوراد آنان را مورد مطالعه قرار دهد، موارد زيادي از توسل آنان به انبياء و صالحان را خواهد يافت.

[=arial black]حصني دمشقي در رد سخن ابن تيميه مبني بر شرك بودن توسل به پيامبر(ص) پس از وفات ايشان، مي‌گويد از اين سخن ابن تيميه بدن انسان مي‌لرزد.

[=arial black]اين سخن قبل از زنديق حران «ابن تيميه» از دهان كسي در هيچ زمان و هيچ مكاني بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشك، داستان عمر را وسيله‌اي براي رسيدن به نيت ناپاكش در بي‌اعتنايي به ساحت حضرت رسول اكرم(ص) قرار داده و با اين سخنان بي‌اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده و مدعي شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است.
[=arial black]و اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است.

[=arial black]سيد حسن سقاف مي‌گويد توسل به رسول اكرم(ص) و طلب شفاعت از آن حضرت به ويژه در اوقات گرفتاري از مستحبات موكد مي‌باشد و سيره علما و دانشمندان عالي‌قدر، مردان الهي، بزرگان حديث شناس و پيشوايان گذشته بر اين روش جريان داشته است.

[=arial black]حافظ النووي در تاليفات خود به استحباب توسل و استغاثه از رسول اكرم(ص) عنايت داشته است.

[=arial black]و موارد ديگر اين كه ابن جوزي در كتاب خود با نام «الوفاء في فضائل مصطفي» بابي را به توسل به پيامبر(ص) و باب ديگر را به طلب شفاء از قبر آن حضرت اختصاص داده است؛

[=arial black]شمس الدين محمد بن نعمان مالكي كتابي به نام «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الانام» به رشته تحرير درآورده است؛ سيد نور الدين سمهودي در كتاب خود «وفاء الوفاء لاخبار دارالمصطفي» به بحث پيرامون اين مساله پرداخته و شواهدي را نقل كرده است و ... .

[=arial black]و اما بالاتر از همه اين‌ها بنيان‌گذار مكتب فاسق وهابيت نيز تنها استغاثه را شرك مي‌داند و توسل و شفاعت را جايز مي‌شمرد.

[=arial black]ابن كثير مي‌گويد قاضي شافعي مجلسي در مصر تشكيل داده بود، در اين مجلس ابن تيميه گفت استغاثه و فرياد خواهي فقط به خداوند جايز است و استغاثه به رسول اكرم(ص) صحيح نيست، ولي مي‌شود به پيامبر گرامي متوسل شد و از حضرت طلب شفاعت نمود.

[=arial black]با اين همه آيا اين سايت وهابي جرات دارد به همه آن‌ها برچسب شرک بزند؟

[=arial black]و اما اين سايت وهابي گويا قرآن را نخوانده است كه خداوند فرمود شهيدان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي مي‌گيرند و بشارت مي‌دهند و آيا پيامبر و امام از شهيد كمترند كه بخواهيم آن‌ها را مرده فرض كنيم؟!

[=arial black]----------------------------------------------------------------------------------------
[=arial black]پي‌نوشت‌ها
[=arial black]* ابن حبان، الثقات، ج 8، ص 456
[=arial black]* ابن حجر العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339
[=arial black]* الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد، ج 1، ص 120
[=arial black]* الخطيب الخوارزمي، مناقب ابي حنيفه، ج 2، ص 199
[=arial black]* حاکم الحسكاني النيسابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 518
[=arial black]* الحافظ شمس الدين الذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 469؛ طبقات الشافعيه، ج 2، ص 234
[=arial black]* القسطلاني، المواهب اللدنيه، ج 3، ص 417
[=arial black]* تقي الدين سبكي، شفاء السقام في زيارة خير الانام، ص130
[=arial black]* همان، ص 293
[=arial black]* احمد بن زيني دحلان، الدرر السنية في الرد علي الوهابية، ص 31
[=arial black]* أبوبكر بن محمد الحصني الدمشقي، دفع الشبه عن الرسول، ص 131
[=arial black]* حسن بن علي السقاف، فيض القدير، ج 2، ص 135
[=arial black]* به عنوان نمونه در كتب حاشية الإيضاح علي المناسك له، ص 450؛ شرح المهذب المجموع، ج 8، ص 274؛ الأذكار، ص 307؛ أذكار الحج، ص 184
[=arial black]* الحافظ ابن كثير، البداية والنهاية، ج 14، ص

[=Arial Black]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=104

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

حاكم نيشابورى ( متوفاى 405 ه' ) از داود بن ابو صالح نقل مىكند :

روزى مروان حَكَم ديد كه شخصى صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند كرد و گفت: میدانى چه میكنى ؟! منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى ! زائر كه ابو ايوب انصارى - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آرى خوب مىدانم كه چه میكنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر ( ص ) آمده ام.

از رسول اللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح میدانند!

از اين رخداد تاريخى به خوبى روشن میشود كه ريشه اين تفكّر از بنی اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است .

مستدرك حاكم ، ج4 ، ص 560.

.

اين آيه از كتاب خدا ( وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ ) إسراء / 60 . .

مفسّرين در تفسير اين آيه نوشته اند كه شجره ملعونه حكم بن ابى العاص است ، و رؤيايى كه پيامبر(ص) در عالم خواب ديد بالا رفتن فرزندان مردان حكم يكى پس از ديگرى بر منبر آن حضرت بود

تفسير كبير :20 / 237

، الجامع لأحكام القرآن :10 / 281 و 286 ،

روح المعانى : 5 / 105 و 107 ،

و تفسير قرطبى : 10 / 286 . .

[="Tahoma"]

ohfreedom;320602 نوشت:
يك مرجع تقليد شیعه فتوا می دهد می توان با دختر صغیر ازدواج کرد و یکی فتوا می دهد نمی توان ازدواج کرد، حالا مشکل از مرجع تقلید است یا از شیعه؟ یا از هیچ کدام؟؟؟

یکی یه فتوا داده نسبت به علم و دانش و صلاحدید خودش.
درست مانند مراجع تقلید شما.

جناب ohfreedom فتاواي علماي شيعي هيچوقت باعث قتل عام هزاران زن و مرد و كودك شيرخوار نميشود

شما چطور ميتوانيد بفرمائيد كه يكي فتوا داده در حاليكه همين فتواي آقايان علماي شما در سرتاسر جهان اسلام امروز مملو است از قتل و جنايت وهابيون ملعون كه بخاطر همين فتواهاي شكمي خودشان باعث هزاران جنايت و كشتار بيرحمانه در سراسر جهان اسلام شده اند


جناب ohfreedom همين علمايي كه شما صحه بر فتاواي آنها ميگذاريد سلفيه تقليدي نام دارند كه در دست زدن به هر جنايتي مديون دو گروه هستند
گروه اول خاندان آل سعود كه حكومتش با كمك انگليس ملعون تولد يافته و با كمك امريكاي جنايت كار اين حكومت نامشروع تا كنون ادامه پيدا كرده است و در طول حياتش از روزي كه محمد بن سعود و محمد بن عبد الوهاب شيخ الاسلام شما هم پيمان شدند تا به حال از هر جهت سلفيه تكفيري را حمايت كرده اند و در مقابل از حمايت آنها برخوردار بوده اند چنان كه علماي وهابي حاكمان آل سعود را حاكم اسلامي ناميده و خروج بر آنان و حتي انتقاد از آنان را حرام دانسته اند و به اين ترتيب به حكومت آل سعود مشروعيت بخشيده اند

گروه دوم نيز مفتي ها و بزرگان وهابيت هستند كه با فتوا به كفر و شرك مسلمانان ريختن خون آنها را مباح و هر كه غير از خود را كافر ميدانند كه به سلفيه درباري مشهورند زيرا به افعال حاكمان ظالم عرب مشروعيت بخشيده و مردم را از قيام عليه اين ديكتاريها بر حذر ميدارند

از اين رو ديديم علما و بزرگان وهابيت درباري به حمايت از ديكتاتوريهايي همچون مبارك و بن علي برخاستند و مردم را از قيام بر حذر داشتند چنان كه صالح لحيدان از بارزترين علماي سعودي در كلاس درس فقه خود تظاهرات مردم مصر را فتنه خواند و اين تظاهرات را غير شرعي اعلام كرد
هيئت كبار العلماء در عربستان سعودي كه از هيجده عضو از علماي بزرگ وهابي تشكيل شده است نيز در تاريخ 30/3/1423با صدور اطلاعيه ايي مردم عربستان را از تظاهرات منع و تظاهرات را حرام اعلام كرد

براستي وهابيتي كه خود را مبلغ اسلام حقيقي ميداند چگونه به خود اجازه ميدهد كه در مقابل امر الهي بايستد حكم امر به معروف و نهي از منكر را نفي كند و مقابله با حكّام فاسد و ظالم را حرام اعلام كند ؟؟
آيا تحت سيطره استكبار و كفار صهيونيسم بودن و ريختن خون ملت هاي حق طلب مسلمان در مصر و ليبي و يمن و امروزي كه بنده مشغول نوشتم اين سطور هستم در سوريه و عراق حكم اسلام حقيقي و سلف صالح پيامبر است يا دستور آمريكا ؟؟؟
آيا ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان جهان سياست پيامبر اسلام بود كه وهابيت با ادعاي تبعيت از سلف صالح به جدايي بين مسلمانان دعوت مي كند ؟؟؟

چه زيبا فرمودند آن پير بيدار جماران كه " مگر مسلمانان را نمي بينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانون هاي فتنه و جاسوسي مبدل گشته اند كه از يك طرف اسلام اشرافيت ، اسلام ابو سفيان ، اسلام ملاهاي كثيف درباري ، اسلام مقدس نماهاي بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي ، اسلام ذلت و نكبت ، اسلام پول و زور ، اسلام فريب و سازش و اسارت ، اسلام حاكميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها و در يك جمله اسلام آمريكايي را ترويج مي كنند و از طرف ديگر سر بر آستان شرور خويش امريكاي جهان خوار مي گذارند "

استدلال;320485 نوشت:
بعد هم چرا قرآن را کنار می گذاری و می روی روایاتی که سندش باید بررسی شود رو کپی پیست میکنید؟

من هم بارها به شما گفتم شمايي كه علم تشخيص صحت روايات را نداري چطور از آيات بحث مي كنيد

استدلال;320485 نوشت:
من هم به شما می گم با اون چیزی که با هم مشترکیم یعنی قرآن بحث کنیم.

مگر شما راويان و محدثين خود را قبول نداريد كه اينگونه حرف مي زنيد

استدلال;320485 نوشت:
شیعیان جواب پست 172 و 174 رو ندادید؟!!

شما هم هنوز به خيلي از سوالات ما جواب نداده ايد

علی مع الحق;320471 نوشت:
اهل سنت همگی توسل به مرده و زنده را قبول دارند مانند این دوستمون این را نمیتونید کتمان کنید فقط فرقه ضاله وهابیت هست که توسل را رد میکند

چرا مي گويي من برادر علی مع الحق علماي بزرگ ما خودشان تمسك و توسل جسته اند بر مرده ها چه برسد ما هميشه گفتم و ميگم اين وهابيت هست كه كتمان كننده همه چيز هست اما اگر كسي پيرو سنت باشد يقينن پيروي خواهد كرد

sayedali;320612 نوشت:
لطفا پست دقیق رو به من بدهید ،ببینم چه ایرادی گرفته اید

سيد جان زياد به خودت زحمت نده ايشان خودشان را علامه مي دانند و بر علماي ما يعني سيوطي و هيثمي ايراد ضعف سند كرده اند

ohfreedom;320602 نوشت:
يك مرجع تقليد شیعه فتوا می دهد می توان با دختر صغیر ازدواج کرد و یکی فتوا می دهد نمی توان ازدواج کرد، حالا مشکل از مرجع تقلید است یا از شیعه؟ یا از هیچ کدام؟؟؟

اولا: صحت ازدواج با صغیره امری اتفاقی میان شیعه و اهل سنت است و از احکام اختصاصي شيعه نيست و کسی در اصل جواز ازدواج با صغيره، اختلاف ننموده است.

ثانيا:حکم جواز ازدواج با صغيره به دليل اطلاق ادله جواز نکاح و عدم وجود نهي از سوي شارع بوده و فقهاء بر اساس اصل جواز و اباحه و عدم وجود ردع از سوي شارع، چنين فتوایی را داده اند و از طرفي، فقهای شيعه صحت چنین ازدواجی را مشروط به وجود مصلحت و عدم ضرر بر صغيره دانسته اند؛ يعني اگر ازدواج و ساير استمتاعات و لذتهاي جنسي از صغيره موجب ضرر برای او باشد از نگاه فقیهان شيعه چنين ازدواجي جايز نيست و به عبارتي بهتر، حکم جواز اين نوع ازدواج، برفرض عدم وجود ضرر مي باشد.

ثالثا: فقیهان شيعه همبستر شدن با زوجه صغيره را مطلقا حرام دانسته اند،[1] در حاليکه علماء اهل سنت نه تنها همه ي استمتاعات و التذاذات از صغيره را جايز دانسته اند[2] بلکه در صورتيکه صغيره توان جماع داشته باشد، همبستر شدن با او را نيز جايز شمرده اند.[3]

رابعا: فقهای شيعه، بحث فوق را از آن جهت که يک فرع فقهي است مطرح کرده اند، در حالي که اهل سنت عملا به آن عمل نموده اند و بر اساس نصوص اهل سنت نه تنها استمتاع از صغيره بلکه دخول به او هم در صورت تحمل صغيره جايز دانسته شده است که نمونه هائي از آن را ذکر مي کنيم:

1- افتخار اهل سنت این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عایشه را در سن 6سالگی به عقد خود در آورد و اين سن، سن صغيره است و بايد تمام آثار عقد نکاح نيز بر آن مترتب شود، بنابراين خرده گرفتن به فتواي علمای شيعه بي مبناست.

2- اهل سنت اصرار زیادی به وقوع ازدواج «عمر» با «ام کلثوم» دختر امیر المومنین علیه السلام دارند ،در حالی که ام کلثوم در زمان عقد دختری خردسال بوده است[4]، حال چگونه است که آنها با التذاذ از صغیره مخالف شده اند؟! به نقل تاریخ بغداد توجه فرمائید : «عمر بن خطّاب، از على بن ابى طالب، دخترش را خواستگارى كرد و در اين مورد رفت و آمد زيادى انجام داد و به على مى‏گفت: اى ابوالحسن! آن چه مرا وادار كرد تا نزد تو بسيار رفت و آمد كنم، فقط سخنى است كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه وآله‏ شنيدم كه مى‏گفت:«كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلّاسببي ونسبي»؛هر پيوند و خويشاوندى در روز رستاخيز گسستنى است، مگر پيوند و خويشاوندى من. و من دوست دارم از طرف شما اهل بيت، خويشاوندى و پيوند دامادى داشته باشم. على برخاست و دخترش را خواست، او را زينت كردند (!!) آن‏گاه حضرتش او را به نزد اميرالمؤمنين عمر، فرستاد.وقتى كه عمر، امّ كلثوم را ديد، برخاست و دست به ساق پاى (!!)او زد و گفت: به پدرت بگو: به راستى راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم.وقتى كه دختر به نزد پدرش آمد، على به او گفت: اميرالمؤمنين به تو چه گفت؟ امّ‏ كلثوم‏ گفت: مرا پيش خود خواند و بوسيد (!!) و وقتى برخاستم دست به ساق‏ پايم زد (!!) و گفت: به پدرت بگو راضى شدم. آن‏گاه على او را به ازدواج عمر درآورد. او زيد بن عمر بن خطّاب را به دنيا آورد. زيد زنده بود تا به سن رشد رسيد، سپس مُرد».[5]

ناگفته نماند، بر اساس روايات اهل سنت، تبعیت از سنت خلفای راشدین واجب است[6].و تبعيت از هر کدام از صحابه نيز موجب هدايت است[7]؛ ودر این میان سنت خلیفه دوم از ویژگی خاصی در نزد اهل سنت برخوردار است. بنابراین طبق مسلک اهل سنت باید بهره گیری قبل از عقد نیز از دختر صغیره جایز باشد؟! زیرا خلیفه دوم چنین کاری را انجام داده و فعل او برای اهل سنت حجت است.

[1] .کشف اللثام،فاضل هندی، ج2،ص39:« لا يحل وطى الزوجة الصغيرة اجماعا وهي قبل ان تبلغ تسعا».
[2] این فتوا را که توسط يکي از علماء اهل سنت صادر شده ملاحظه فرمائید: البته از ترجمه آن معذوريم:« 418- الاستمتاع بالزوجة الصغيرة،رقم الفتوى 56312 و 23672، المفتي: مركز الفتوى بإشراف د.عبد الله الفقيه: حدود الاستمتاع بالزوجة الصغيرة، سؤال: ذكرتم أن للزوج أن يباشرها، ويضمها ويقبلها، وينزل بين فخذيها، لكن الإنزال بين الفخذين ينافي القاعدة "لا ضرر ولا ضرار" أليس كذلك، كما أني بحثت ولم أر أيا من العلماء السابقين رحمهم الله يجوز الإنزال بين الفخذين بل اقتصروا على الضم والتقبيل، فأرجو إن أمكن توجيهي لبعض المصادر التي ذكرت ذلك؟ وشكر الله سعيكم.
الفتوى: «الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه، أما بعد: فإنه لا ضرر في الإنزال بين فخذي الصغيرة التي لا تطيق الجماع، وتتضرر به إذا كان ذلك الإنزال بدون إيلاج، وقد بين العلماء رحمهم الله تعالى أن الأصل هو جواز استمتاع الرجل بزوجته كيف شاء إذا لم يكن ضرر، وذكروا من ذلك استمناءه بيدها ومداعبتها وتقبيلها على أن يتقي الحيض والدبر.قال شيخ الإسلام زكريا الأنصاري في الغرر البهية: (والبعل) أي: الزوج (كل تمتع) بزوجته جائز (له) حتى الاستمناء بيدها، وإن لم يجز بيده وحتى الإيلاج في قبلها من جهة دبرها . انتهى، وقد أوضحنا ذلك في فتاوى كثيرة سابقة، ومن ذلك الفتوى رقم: 20496 ، والفتوى رقم: 40715 .» والله أعلم.
[3] . البحر الرائق شرح كنز الدقائق، زين الدين ابن نجيم الحنفي، سنة الولادة 926هـ/ سنة الوفاة 970هـ، ج2، ص196، الناشر دار المعرفة:«وَالْحَاصِلُ أَنَّ الصَّغِيرَةَ التي لَا تُوطَأُ لَا يَجِبُ لها نَفَقَةٌ صَغِيرًا كان الزَّوْجُ أو كَبِيرًا وَالْمُطِيقَةُ لِلْوَطْءِ تَجِبُ نَفَقَتُهَا صَغِيرًا كان الزَّوْجُ أو كَبِيرًا وَاخْتُلِفَ في حَدِّ الْمُطِيقَةِ له وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ غَيْرُ مُقَدَّرٍ بِالسِّنِّ وَإِنَّمَا الْعِبْرَةُ لِلِاحْتِمَالِ وَالْقُدْرَةِ على الْجِمَاعِ فإن السَّمِينَةَ الضَّخْمَةَ تَحْتَمِلُ الْجِمَاعَ وَإِنْ كانت صَغِيرَةَ السِّنِّ كَذَا في التَّبْيِينِ».
[4] . الإستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج2، ص135: « ام كلثوم بنت علي بن أبي طالب ولدت قبل وفاة رسول الله صلى الله عليه وسلم. أمها فاطمة الزهراء بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم خطبها عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب، فقال له: إنها صغيرة فقال له عمر: زوجنيها. يا أبا الحسن، فإني أرصد من كرامتها ما لا يرصده أحد...».
[5] . تاريخ بغداد: 6/ 180.
[6] . سنن ابن ماجة 1 : 15 المقدمة باب ( 6 ) باب اتباع سنة الخلفاء الراشدين المهديين ح 42 و 43 ، سنن أبي داود 6 : 201 كتاب السنة باب لزوم السنة ح 4670 مستدرك الصحيحين 1 : 96 كتاب العلم باب عليكم بسنتي وسنة الخلفاء من بعدي ، سنن الدارمي 1 : 57 المقدمة باب ( 16 ) باب اتباع السنة ح 95 ، مسند أحمد بن حنبل 4 :« عليكم بسنّتي وسنة الخلفاء الراشدين‏ المهديين بعدي عضوا عليها بالنواجد؛ بر شما باد كه از سنّت خلفاى راشدين هدايت يافته بعد از من پيروى كنيد و در اين راه استوار باشيد.»
[7] .جامع الاصول، ج8،ص556. «أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم»؛اصحاب من به سان ستارگان هستند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد يافت.

ohfreedom;320465 نوشت:
بهتر است صورت مساله را پاک نکنید. شما شیعیان توسل به مرده را قبول دارید و ما نداریم؛ نکته مشترک من و استدلال نیز همین است که توسل به مرده را قبول نداریم. پس بهتر است از حقوق مذهب خودتان دفاع کنید و زیاد به تقیه روی نیاورید که طلق آن مجبور شوید خودتان را اهل سنت معرفی کنید!!!

ما كه صورت مسئله را پاك نكرديم اين شما هستيد كه به اثل مسئله خدشه وارد مي كنيد

يادتان باشد كه فقط شيعيان نيستند كه بر مرده ها توسل مي كنند چون علماي ما هم توسل كرده اند

خوب من هم دارم از تسنن دفاع مي كنمكه شما تفرقه افكني مي كنيد

البته در باره تقيه شايد در شما صدق كند اما در من نه بالاخره تفاوتي هست بين ديدگاه اهل سنت و وهابيت كه شما خود را سني ناميده اي

ohfreedom;320465 نوشت:
سیوطی مطلبی را ذکر کرده فقط همین. جالب است! برادر شیعه عزیز، خوب من تخفیف می دهم به شما و می گویم بررسی روایت توسط بنده اشتباه است!!! حال شما لطف کن و روایت را بررسی کن ببینم نتیجه چه می شود؟؟؟ برادر عزیز شیعه "خیمه ابوالفضل" خجالت و حیا هم خوب چیزی است که البته آنکس که به دروغ خود را اهل سنت معرفی می کند جز این توقعی نیست.

سيوطي خود علامه هست، او نمي فهمد ضعيف سند چيست بعد شما ميداني و بر او ايراد مي كني توبه كن كه با تفكراتت و پيشداوري هايت داري به تسنن لطمه مي زني
قبلا هم گفتم من با وهابيت برادر نمي شوم، من نيازي به تخفيف شما ندارم دوستان ببينند ايشان در لفافه بر اشكالات و ايراد هاي خود دارن اذعان مي كنند بعد نگويين ايشان سني هست ايشان قبول دارند كه سيوطي اشتباه نكرده اما بدنبال اين هستند از اصل موضوع فرار كنند
من نيازي به بررسي ندارم چون اعتقاد به سيوطي و هيثمي دارم البته علما اعتقاد دارند و وهابيت هست كه هرجا بنفعش نيست روايات را ضعيف السند اعلام مي كنم حتي اگر از دانشمندان و نخبگان باشد
من دروغي نگفتم اين شما هستي كه بدنبال اختلاف اندوزي هستي و خودت را سني معرفي كردي دوستان بدانند ايشان اينقدر بيشرمند كه حتي بر بزرگترين علامي ما ايراد وارد مي كنند ما كه كسي نيستيم

ohfreedom;320465 نوشت:
از نشانه های اهل سنت نبودنتان این است که در بالا حضرت عمر رض را کامل می نویسید و بعدش می نویسید "علی" بدون آنکه بدانید اهل سنت به این بزرگوار را حضرت علی رض خطاب می کنند و نه چون شما که فرمودید:

شما خيلي باهوشيد من تا الان نمي دانستم آخه كدوم آدم عاقلي با كدوم عقل سليمي با يه جمله تشخيص در شيعه بودن و سني بودن مي دهد كه شما مي دهي شما با اين ضريب هوشيت روايات را ضعيف السند اعلام مي كنيد
البته اگر اين قضيه نوعي تست هوش بود مشخص بود كه ضريب هوشيتون چنده
در ضمن در خيلي از جاهاست كه من علي را با صفت رض اوردم ام اما براي عمر رض نياورده ام شما خيلي باهوشيد بقيه هم ببيند و حواسشان باشد

ohfreedom;320465 نوشت:
منظور این است که اگر راهنمایی هوشمندانه ایشان نبود حضرت عمر رض به خاطر اجرای حکم اشتباه در محضر الله گناه کار می شدند و الله ایشان را عذاب می دادند.

خوب جالب است كه خودتان اذعان داريد اگر علي رض به عنوان وسيله در اين موضوع ورود نمي كردند عمر رض دچار عذاب الهي مي شدند پس علي وسيله اي براي جلوگيزي از عذاب عمر فاروق بوده

ohfreedom;320465 نوشت:
اگر داد و بیداد را بگذارید کنار و خوب دقت کنید می بینید که بنده اول گفتم این روایت ضعیف است و با فرض صحیح بودن گفتیم که حتی اگر صحیح هم باشد باز هم برداشت شما اشتباه است!!!

اولا كه بنده دادو بيداد نكردم شما اينگونه تفسير مي كنيد در ضمن اگر هم داد و بيداد كردم به خاطر مصالح و منافع دين من است دوستان آيا اين اشتباه است
اگر فرض بنده اشتباه هست چرا در بالا چيزه ديگري گفته ايد

ohfreedom;320465 نوشت:
پس معلومه که شیعه هستید که علمای اهل سنت را از علمای شیعه جدا می کنید و می گویید علمای شما!!!

اينجا بازم نشون داديد كه ضريب هوشيتون چقدر بالاست
وقتي من دارم با شما صحبت مي كنم ميشه بفرماييد از چه حرف ربطي بايد استفاده كنم و قتي دارم با شما صحبت مي كنم بايد بگو يم شما نه ما حالا افتاد چي شد؟

ohfreedom;320465 نوشت:
در ضمن برادر شیعه من صحیح تر "امام احمد حنبل" است! شما که ادعای اهل سنت بودن را دارید ائمه 4 گانه خود را نمی شناسید؟؟؟

مثل اينكه شما اين جمله را نوشتي: در مسند احمد روایتی است
خوب حالا به من مي گويي من چهار امام را نمي شناسم

بازم دوستان خودشان قضاوت كنند

ohfreedom;320465 نوشت:
خجالت نمی کشید؟؟؟

چرا بايد خجالت بكشم
ببينيد دوستان حرف هاي اين آقا را بخوانيد و خودتان قضاوت كنيد معلوم نيست كه چي ميگه، اصلا چي مي خواد، خود خدا ohfreedom را رسوا كرده مي دانيد چرا؟
چون در يكجا ميگويد به علي احترام نگذاشته ام به من ايراد مي كند مي گويد شما بي ادبيد چون ما اهل تسنن مي گوييم علي رض من در يكجا مي گويم علي(ع) بعد مي گويد خجالت بكش.
آخه تو ديگه كي هستي؟ چه منطقي داري؟ چه مذهب و ديني داري؟ كه همش توهين مي كني بعد مي گويي من اهل تسننم ادعاي ادب و اخلاقت همين بود

ohfreedom;320465 نوشت:
خودتان نشان دادید که دروغگو کیست!!! البته حق دارید؛ تقیه بر شما واجب است...

مشخصه دروغگو كيست

ohfreedom;320465 نوشت:
ر باب عصمت امبرالمومنین علی رض خود را لو دادید و فرمودید
برادرم اینقدر خودتان را به ما اهل سنت نچسببان، کدام اهل سنتی اعتقاد عصمت حضرت علی رض و دیگر خلفا دارد که شما دومین آن هستید؟؟؟

وقتي كسي كه بحث توسلات را ايراد مي كند وهابي هست و وقتي كسي بحث عصمت را هم ايراد مي كند وهابي هست مگر اينكه دروغ بگويد و فرمايش كند كه من وهابي نيستم
چون در سنت مبحث عصمت اثبات شده مگر اينكه كسي خلاف آن را اثبات كند كه نمي تواند اثبات كند مگر با كذب و دروغ و تفسير به راي و من هر چه گفتم از سنت بود نه از چيزه ديگر

در ضمن اين شما هستيد كه خودتان را به ما مي چسبانيد اين براي همه اثبات شده

ohfreedom;320465 نوشت:
فکر نکنم ذکر منبع کاری خلاف شرع باشد! ضمن آنکه استناد به مطلب اساتید دیگر هم فکر نکنم کاری خلاف شرع باشد...

ما با ذكر منبع مشكلي نداريم نه اينكه مطالب مناظره كسي را براي ما بنويسيد. چرا از خودتان چيزي نمي نويسيد اين موضوع گوياي نداشتن مهارت استدلالي و آناليزي هست

ohfreedom;320465 نوشت:
فکر کنم معلوم شد دروغگو کیست... باید هم از اهل تشیع عذرخواهی کنید اما بابت این دروغ هایتان باید هم از اهل سنت عذرخواهی کنید.

تو باتلاق اينقدر دست و پا نزن، ديگه دست كذاب و دروغ گو براي حقيقت طلبان رو شده و شيعيان آنقدر واقع بين هستند كه واقعيت را بپذيرند كه چه كسي در اينجا دروغ مي گويد

ohfreedom;320465 نوشت:
فکر می کردم فقط کوردل هستید.... شما که به دروغ خود را از اهل سنت می دانید هنوز نمی دانید که دو امام شما کی متولد شده اند؟ فقط کافی است سرچی توی اینترنت بزنید. حتی روزش رو هم نوشته اند.

لفظ كوردل هم از ادب شماست ايرادي ندارد مي بخشم همانطور كه ديگران را بخشيدم
چرا اينقدر به دور خودت ميپيچي، چرا از كوره در ميري بحث ما درباره توسل به لباس بود كه من خواستم شما رو روشن كنم ديدم اگر اديسون كه مخترع برق بود هم بياد شما را نمي تواند روشن كند
در ضمن شما كه اعتقادي به امامت نداريد پس چرا همش مي گوييد امام

ohfreedom;320465 نوشت:
بهترین سند "سلام" و "جواب سلام"است. سلام دعای سلامتی است و کسی که پاسخ سلام را بر شما می دهد در واقع دارد دعای سلامتی برای شما می کند. حالا خودتان سرچ کنید ببینید چند جای قرآن "سلام" داریم تا شاید کمی خجالت بکشید.

ببين هم ما و هم شيعه كه اعتقاد به توسل دارند اين شماها هستيد كه اعتقاد نداريد
اصلا مي داني چرا اين سوال را كردم مي خواستم جوابي از شما بگيرم كه دوستتان استدلال بخواند تا بفهمد توسل واقعيت است نه افسانه تا او با تفسير به راي از ديوار اعتقادي تسنن بالا نرود
و خود را سني ننامد كه باعث بيشرمي ما شود
اميدوارم او به گفته هاي شما ايراد نكند

ohfreedom;320474 نوشت:
الله فرموده اند "اهل قبور" و نگفته اند پیامبر و امام و دوست و همسایه و شهید!!! امیدوارم درک کرده باشید.

شما هم بهتره سري به آيه ولاتحسبن بزنيد
درك ما بالاست اين براي همه حداقل در مباحثه با شما مشخصه

ohfreedom;320474 نوشت:
کسی که به فرمان الله گوش ندهد و خضوع و خشوع نداشته باشد باید اول در اسلام خود تدبر کند.


البته درك شما و ضريب هوشيتون رو هم ميشه بازم از اينجا فهميد كه چقدره
پس بنابراين در رحمت بر هر كسي كه خضوع نداره بشته شده آيا اين همان رحمتي هست كه خداوند از آن در روايات مختلف مي گويد؟
شما هنوز تفسير اين آيه رو نخودي كه چي ميگه شما من نمي دونم با اين همه درك چطوري مباحثه مي كنيد؟

ohfreedom;320474 نوشت:
در آیات الله نوسل به والد زنده کم نداریم مانند فرزندان یعقوب که به پدر خود در زمان حبات توسل نمودند.

مشخصه درك شما خيلي بالاست از سوالات ما
من گفتم يك آيه بياوريد كه ما مي توانيم به پدر خودمان يا مادر خودمان توسل بجوييم
پسران يعقوب به پدرشان گفتند چون او پيغمبر بود

ohfreedom;320474 نوشت:
البته کذابین نیز خود را اهل سنت معرفی می کنند. اگر یه نظر سنجی بزارن توی این سایت که کیا شما رو اهل سنت می دونند فقط خودت به خودت رای می دهی!!!

كذاب كه مشخص شد
نظرتون چيه يه نظر سنجي بزاريم كه شما و دوستانتان آيا سني هستيد و يا وهابي؟

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

ohfreedom;320506 نوشت:
این روایات نیازی به رد کردن و پذیرفتن ندارد زیرا فعل و عمل اشخاص برای ما الزام آور نیست.
قاعده متواتر برای صحت بیان حدیث است و نه الازم به امر این حدیث به پیامبر نمی رسد و اصطلاحا "مرفوع" نیست.
این حدیث در حکم "موقوف" است، یعنی به صحابه می رسد (در زمان پیامبر نیست).

پس فعل آن مرد برای ما الزام آور نمی باشد


[="arial black"][="darkgreen"]سلام بر شما و تشکر از جوابتون .
خوب باید عرض کنم درنزد شما صحابه همه عادل هستند طبف فتاوای علمای شما .
در این جا عثمان بن حنیف که از صحابه هست دارد چنین دستوری را می شود
و در ثانی اگر این کار شرک الود بود باید جناب عثمان که خلیفه بود از این کارجلوگیری می کرد .
کار حاکم اسلامی جلوگیری از بدعت هاست
لطفا بیشتر تفکر کنید.

[/]

[/]

استدلال;320485 نوشت:
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ

[="arial black"][="darkgreen"]دوست عزیز بار ها عرض کردم .
یک مقدار بروید تحقیق کنید در مورد ایه بعد بیایید با دلایل محکم حرف بزنید
این جا کلمه ی (دون)به معنای غیر خداست یعنی چه زنده و چه مرده این جا نگفته است که فقط مرده ها .
خوب در همین قران:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ [١٢:٩٧]
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!»
خوب این جا به زنده متوسل شده است
چرا حضرت یعقوب نگفت که شما مشرک هستید
شما بروید تحقیق کنید در مورد کلمات قران.
یا :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .

يا رسول الله ! من پيش تو آمده ام ، از گناهانم استغفار مي كنم و تو را بين خودم و خدا شفيع قرار مي دهم
جواب شما را می دهد[/]

[/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="red"]دوستان گرامی در این تاپیک می خواهم روایت استغاثه عبدالله بن عمر رو می اورم از سایت ولی عصر . از برادران اهل سنت خواهشمندم نگویند از چه سایتی اوردم نگاه کنید مطالب چگونه است.[/][/]

[="arial black"][="darkslateblue"]بررسي اسناد روايت:
[/]
[/]
اين روايت، در كتاب‌هاى اهل سنت حد اقل با شش طريق مختلف نقل شده است كه در اين ميان چهار سند آن از ديدگاه اهل سنت و قواعد علم رجال آنان صحيح است.

[="arial black"][="sienna"]طريق اول (با دو سند): ابوسعيد از عبد الله بن عمر
[/]
[/]
[="royalblue"]باب ما يقول إذا خدرت رجله

168 حدثنى محمد بن إبراهيم الأنماطي وعمرو بن الجنيد بن عيسى قالا ثنا محمود بن خداش ثنا أبو بكر بن عياش ثنا أبو إسحاق (عمرو بن عبد الله بن عبيد) السبيعي عن أبي سعيد قال كنت أمشي مع ابن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله فجلس فقال له رجل أذكر أحب الناس إليك فقال [="red"]يا محمداه[/] فقام فمشى.[/]

از ابو سعيد نقل شده است كه با عبد الله بن عمر از راهى مى‌گذشتيم كه پاى او گرفت (فلج شد) و بر زمين نشست، شخصى به او گفت: محبوب‌ترين فرد در نزد خود را بخوان (تا به فريادت برسد). او نيز گفت: يا محمد! به فريادم برس. سپس ايستاد و به راهش ادامه داد.

[="red"]الدينوري الشافعي المعروف بابن السني، أحمد بن محمد بن إسحاق (متوفاى364هـ)، عمل اليوم والليلة، ج1، ص141، تحقيق: كوثر البرني، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية ومؤسسة علوم القرآن - جدة / بيروت.[/]

[="arial black"][="darkslateblue"]بررسي سند:
[/]
[/]
[="arial black"][="darkgreen"]1. صاحب كتاب أحمد بن محمد بن إسحاق الدينوري مشهور بابن السني:

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

ابن السني الامام الحافظ الثقة الرحال أبو بكر أحمد بن محمد بن إسحاق بن إبراهيم بن اسباط الهاشمي الجعفري مولاهم الدينوري المشهور بابن السني وجمع وصنف كتاب يوم وليلة وهو من المرويات الجيدة

ابن سنى، پيشوا و حافظ (كسى كه يك صد هزار حديث حفظ است) و قابل اعتماد بود. او كتاب «يوم و ليله» را جمع و تصنيف كرد كه از كتاب‌هاى روائى خوب به شمار مى‌رود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج16، ص255، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.[/][/]

ا[="red"]بو يعلى قزوينى در كتاب الإرشاد خود او را اين چنين مى‌ستايد:

وأبو بكر أحمد بن محمد بن إسحاق بن السني الدينوري قاضي الري اتفقوا على حفظه وإتقانه ويعتمد على قوله في الجرح والتعديل وكتابه في السنن مرضي.

تمام علما بر حافظه قوى و استوار بودن او اتفاق دارند و بر سخنان او در جرح و تعديل اعتماد مى‌كنند. كتاب او در سنن نيز مورد پسند علما است.

الخليلي القزويني، أبو يعلى الخليل بن عبد الله بن أحمد (متوفاى446هـ)، الإرشاد في معرفة علماء الحديث، ج1، ص436، تحقيق: د. محمد سعيد عمر إدريس، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.[/]

[="darkgreen"]2. محمد بن ابراهيم الانماطي:

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

ابن نيروز الشيخ المسند الصدوق أبو بكر محمد بن إبراهيم بن نيروز البغدادي الأنماطي.

[="red"]سير أعلام النبلاء، ج15، ص8.
[/][/]
1/2. عمرو بن الجنيد بن عيسي

احتمالا منظور از اين شخص، همان عيسى بن عمرو بن الجنيد است كه در كتاب‌هاى اهل سنت توثيقى در باره او يافت نمى‌شود و در حقيقت مجهول است؛ ولى به خاطر اقرار ذهبى و ابو يعلى و همچنين امامت خودت ابن سنى در باب رجال، وى قابل توثيق است؛ ولى در هر صورت راوى ديگر در اين طبقه ثقه است و مجهول بودن اين راوى ضررى به صحت روايت نمى‌زند.

[="arial black"][="darkgreen"]3. محمود بن خداش:

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

محمود بن خداش الإمام الحافظ الثقة أبو محمد الطالقاني.

سير أعلام النبلاء ج12 ص179.[/][/]

[="rgb(0, 100, 0)"][="arial black"]ابن حجر نيز در مورد او مى گويد:

محمود بن خداش بكسر المعجمة ثم مهملة خفيفة وآخره معجمة الطالقاني نزيل بغداد صدوق من العاشرة مات سنة خمسين وله تسعون سنة ت عس ق.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب ج1 ص522 ش 6511، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]4. ابو بكر بن عياش

او از روات صحيح بخارى است؛ ذهبى در مورد او مى گويد:

أبو بكر بن عياش بن سالم الأسدي الحناط الكوفي، المقريء، العابد، أحد الأئمة الكبار

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج13 ص494، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

ه. أبو إسحاق السبيعي

او از راويان صحيح بخارى و صحيح مسلم است؛ ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

الستة عمرو بن عبد الله بن عبيد ويقال علي ويقال بن أبي شعيرة أبو إسحاق السبيعي ولد لسنتين من خلافة عثمان قاله شريك عنه روى عن علي بن أبي طالب والمغيرة بن شعبة وقد رآهما... وقال بن معين والنسائي ثقة... وقال العجلي كوفي تابعي ثقة... وقال أبو حاتم ثقة وهو أحفظ من أبي إسحاق الشيباني وشبة الزهري في كثرة الرواية واتساعه في الرجال

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج8، ص56 ش 100، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

ذهبى نيز در مورد او مى‌گويد:

أبو إسحاق السبيعي. عمرو بن عبد الله بن ذي يحمد وقيل عمرو بن عبد الله بن علي الهمداني الكوفي الحافظ شيخ الكوفة وعالمها ومحدثها... وكان رحمه الله من العلماء العاملين ومن جلة التابعين... وهو ثقة حجة بلا نزاع...

سير أعلام النبلاء، ج5، ص392 ـ 394.

6. أبو سعيد

در مشايخ ابو اسحاق سبيعى، دو شخص با كنيه ابوسعيد وجود دارند كه هر دو ثقه هستند؛ أبو سعيد عبد الرحمن بن أبزى كه صحابى است و نيازى به توثيق ندارد؛ و أبو سعيد مهلب بن ظالم بن سارق؛ خواهر او عكناء بنت ابى صفرة كه از وى كوچكتر است نيز صحابيه است؛ و احتمال صحابى بودن او زياد است.

الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج6، ص3404، طبق برنامه الجامع الكبير.

ولى در هر صورت علماى اهل سنت، تصريح به وثاقت وى كرده‌اند:

5671 المهلب بن أبي صفرة الأمير أبو سعيد الأزدي عن بن عمر وسمرة وعنه سماك وأبو إسحاق صدوق دين شجاع.

[="red"]الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص300 ش 5671، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.[/]

نتيجه:

اين روايت با دو سند نقل شده است، كه تمامى راويان سند اول آن، در نزد اهل سنت، مورد اعتماد هستند.

جداى از اينكه مجموع روايات كتابى كه اين روايت در آن آمده است، توسط دو نفر از بزرگان علماى اهل سنت، يعنى ابويعلى و ذهبى، مورد تاييد سندى قرار گرفته است. و نيازى به تصحيح سندى روايات آن نيست.

[="arial black"][="red"]دوستان خودتان دیدید که روایت اول صحیح الاسناد بود
ادامه دارد ......
[/]
[/]
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="darkslateblue"]طريق دوم: الهيثم بن حنش
[/]
[/]
اين روايت از هيثم يكبار به صورت مسند و ديگرى به صورت مرسل نقل شده است:

[="arial black"][="darkgreen"]نقل اول:

170 حدثنا محمد بن خالد بن محمد البردعى ثنا حاجب ابن سليمان ثنا محمد بن مصعب ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن الهيثم بن حنش قال كنا عند عبد الله بن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله فقال له رجل أذكر أحب الناس إليك فقال يا محمد صلى الله عليه وسلم قال فقام فكأنما نشط من عقال.

از هيثم بن حنش نقل شده است كه با عبد الله بن عمر از راهى مى‌گذشتيم كه پاى او گرفت (فلج شد) و بر زمين نشست، شخصى به او گفت: محبوب‌ترين فرد در نزد خود را بخوان (تا به فريادت برسد). او نيز گفت: يا محمد! سپس ايستاد، انگار كه از بند آزاد شده باشد.[/][/]

[="red"][="arial black"]الدينوري الشافعي المعروف بابن السني، أحمد بن محمد بن إسحاق (متوفاى364هـ)، عمل اليوم والليلة، ج1، ص141، تحقيق: كوثر البرني، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية ومؤسسة علوم القرآن - جدة / بيروت.[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]بررسي سند:
[/]
[/]
1. أحمد بن محمد بن إسحاق الدينوري ابن السني:

در روايت پيشين صاحب كتاب، وثاقت صاحب كتاب ثابت شد و همچنين اقرار ذهبى و ابويعلى به اعتبار تمامى روايات اين كتاب آورديم؛ از اين رو نيازى به تكرار نيست.

[="arial black"]2. محمد بن خالد بن محمد البردعى:

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

محمد بن خالد بن يزيد البردعي أبو جعفر نزيل مكة... وقال مسلمة بن قاسم كان شيخا ثقة كثير الرواية وكان ينكر عليه حديث تفرد به وسالت العقيلي عنه فقال شيخ صدوق لا بأس به ان شاء الله

[="red"]لسان الميزان، ج5، ص153ش 519، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقيق: دائرة المعرف النظامية[/] - الهند –
[/]
البته در كتاب‌هاى رجالى اهل سنت،‌ افراد ديگرى نيز با اين نام وجود دارند؛ ولى از آن جا كه وى در كتاب عمل اليوم والليلة،‌ اين روايت را از حاجب بن سليمان نقل كرده است، همين قرينه ثابت مى‌كند كه وى همان محمد بن خالد بن يزيد بردعى است، كه در ديگر كتب از حاجب بن سليمان روايت مى‌كند

[="arial black"][="darkgreen"]فسمعت ثنية العقاب ثنا محمد بن خالد بن يزيد البردعي بمكة حدثنا حاجب بن سليمان ثنا خالد بن عمرو.

[="red"]الجرجاني، عبدالله بن عدي بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاى365هـ)، الكامل في ضعفاء الرجال، ج3، ص31، تحقيق: يحيى مختار غزاوي، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ – 1988م[/]
[/][/]
[="arial black"][="darkgreen"]3. حاجب بن سليمان:

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

حاجب بن سليمان ابن بسام الحافظ الرحال أبو سعيد المنبجي... وعنه النسائي ووثقه

[="red"]سير أعلام النبلاء ج12 ص520.[/][/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]4. محمد بن مصعب

در تهذيب الكمال نظر ابن حنبل در مورد او چنين آمده است:

قلت لأحمد: تحدث عنه، أعني القرقساني؟ قال: نعم. وَقَال عَبد الله بن أحمد بن حنبل: سمعت أبي، وذكر محمد بن مصعب، فقال: لا بأس به وحَدَّثَنَا عنه بأحاديث.

[="red"]المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج26 ص461، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.[/]

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

محمد بن مصعب بن صدقة القرقسائي... صدوق كثير الغلط.

[="red"]تقريب التهذيب ج1 ص507 ش 6302.
[/]
و حتى البانى در مورد روايات او مى‌گويد:

792 - حديث صحيح ورجاله ثقات رجال الشيخين غير محمد بن مصعب وهو القرقسائي وهو صدوق كثير الغلط كما في التقريب وإنما صححت الحديث لأن له شواهد كثيرة سأذكر بعضها قريبا

[="red"]ظلال الجنة للالباني شماره 792
[/]
. قلت: و هذا إسناد جيد في الشواهد، رجاله ثقات، رجال الشيخين، غير محمد بن مصعب - و هو القرقساني - قال الحافظ: " صدوق كثير الغلط ". قلت: و لحديثه هذا شواهد كثيرة تدل على أنه قد حفظه.

[="red"]السلسلة الصحيحة ج5، ص630
[/]
قلت: و هذا إسناد رجاله ثقات رجال الشيخين غير محمد بن مصعب و عبد الملك بن محمد، ففيهما ضعف من قبل حفظهما، لكن الحديث جيد بمتابعة أحدهما للآخر

[="red"]السلسلة الصحيحة ج5، ص101
[/]
بنا بر اين، اين سند به خاطر وجود محمد بن مصعب نبايد مردود به حساب بيايد؛ چون اين روايت از طرق ديگر نيز نقل شده است.[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]5. اسرائيل بن موسى

او از راويان صحيح بخارى است و ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

إسرائيل بن موسى أبو موسى البصري... ثقة من السادسة خ

[="darkred"]تقريب التهذيب ج1، ص104 ش 400.[/][/][/]

[="arial black"]6. أبو اسحاق

وى همان عمرو بن عبد الله بن عبيد السبيعى و راوى بخارى و مسلم است كه در سند اول مورد بررسى قرار گرفت.[/]

[="arial black"][="darkgreen"]7. الهيثم بن حنش

ابن حبان نام وى را در ثقات آورده است:

الهيثم بن حبيش النخعي يروى عن بن عمر روى عنه أبو إسحاق الهمداني وسلمة بن كهيل

[="red"]التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج5، ص5965 ش 5967، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م[/].[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]نتيجه:

اين روايت نيز به خاطر ذكر در كتاب عمل اليوم والليلة مورد تاييد عمومى ذهبى و ابو يعلى است و سند آن نيز در سخت‌گيرانه ترين حالت حسن است.
دوستان دیدید که این هم صحیح بود
ادامه دارد ...[/][/]

[="arial black"][="darkslateblue"]طريق سوم: عبد الرحمن بن سعد[/]
[/]
[="arial black"][="darkgreen"]دسته اول: عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

نقل اول: فضل بن دكين عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

أخبرنا الفضل (بن عمرو بن حماد بن زهير بن درهم) بن دكين قال حدثنا زهير بن معاوية عن أبي إسحاق (إبراهيم بن مهاجر بن جابر) عن عبد الرحمن بن سعد قال: كنت عند بن عمر فخدرت رجله فقلت: يا أبا عبد الرحمن ما لرجلك؟ قال: اجتمع عصبها من هاهنا هذا في حديث زهير وحده قال قلت ادع أحب الناس إليك قال يا محمد فبسطها.

ا[="red"]لزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج4، ص154، ناشر: دار صادر - بيروت.[/]

[="red"]بررسي سند:‌[/]

1. ابن سعد مولف الطبقات:

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

محمد بن سعد بن منيع الهاشمي مولاهم البصري نزيل بغداد كاتب الواقدي صدوق فاضل من العاشرة.

[="red"]تقريب التهذيب ج1 ص480، ش 5903.[/]

[="blue"]2. الفضل بن دكين (الفضل بن عمرو بن حماد بن زهير بن درهم بن دكين)
[/]
ابن حجر در مورد او نيز مى‌گويد:

الفضل بن دكين الكوفي واسم دكين عمرو بن حماد بن زهير التيمي مولاهم الأحول أبو نعيم الملائي بضم الميم مشهور بكنيته ثقة ثبت من التاسعة مات سنة ثماني عشرة وقيل تسع عشرة وكان مولده سنة ثلاثين وهو من كبار شيوخ البخاري ع

[="red"]تقريب التهذيب ج1 ص446 ش 5401.
[/]
[="blue"]3. زهير بن معاوية
[/]
[="red"]وى از راويان بخارى و مسلم است؛ و در اين دو كتاب از راوى بعد، يعنى «ابى اسحاق» چندين روايت دارد![/]

[="blue"]4. أبو إسحاق
[/]
ابو اسحاق، در اين سند، ظاهرا همان أبو اسحاق سبيعى است؛ زيرا زهير بن معاويه يكى از راويان كثير الرواية از أبى إسحاق سبيعى است؛ ولى امكان دارد كه مقصود إبراهيم بن مهاجر بن جابر راوى صحيح مسلم باشد كه ذهبى نيز او را توثيق كرده است و زهير از وى روايت نيز زياد دارد؛ ولى معمولا از وى با نام «ابراهيم بن مهاجر» يا «ابراهيم» نام مى‌برد و نه «أبو إسحاق»

اگر مقصود، ابو اسحاق سبيعى باشد كه توثيق وى قبلا آمد؛ و اگر «ابراهيم بن مهاجر بن جابر» باشد، وى يكى از راويان صحيح مسلم است و ذهبى نام وى را در «ذكر من تكلم فيه وهو موثق ش 9 آورده است.

ابن حجر نيز در مورد او مى‌گويد:

إبراهيم بن مهاجر بن جابر البجلي الكوفي صدوق لين الحفظ من الخامسة

[="red"]تقريب التهذيب ج1 ص94 ش 254، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الرشيد - سوريا - 1406 - 1986، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عوامة[/]

و او نيز با يك واسطه از عبد الله بن عمر روايت دارد:

حدثنا أبو داود قال حدثنا زهير بن معاوية عن إبراهيم بن المهاجر عن عبد الله بن باباه عن عبد الله بن عمرو قال حضرت رسول الله صلى الله عليه وسلم...

[="red"]الطيالسي البصري، سليمان بن داوود ابوداوود الفارسي (متوفاى204هـ)، مسند أبي داوود الطيالسي، ج1، ص301 ش 2283، ناشر: دار المعرفة - بيروت.[/]

بنا بر اين احتمال اينكه وى ابراهيم بن مهاجر باشد نيز زياد است.

[="blue"]5. عبد الرحمن بن سعد
[/]
ذهبى در مورد او مى‌گويد:

عبد الرحمن بن سعد رأى عمر وسمع أبا هريرة وابن عمر وعنه هشام بن عروة وابن أبي ذئب ثقة.

[="red"]الكاشف ج1 ص629 ش 3205.
[/]
البته طبق برخى از روايات، وى غلام ابن عمر بوده است و در بسيارى از مواقع همراه او.

ابن حجر نيز مى‌گويد:

عبد الرحمن بن سعد القرشي مولى بن عمر كوفي وثقه النسائي من الثالثة بخ.

[="red"]تقريب التهذيب ج1 ص341، رقم: 3877
[/]
نتيجه:

اگر أبو إسحاق در اين سند، أبواسحاق سبيعى باشد، در واقع ابو اسحاق اين روايت را از چند سند، براى چند شخص مختلف نقل كرده است؛ و اگر أبو اسحاق إبراهيم بن مجاهد بن جابر باشد، يعنى كل روايات علاوه بر نقل از طريق ابو اسحاق سبيعى از طريق شخص ديگرى نيز نقل شده است؛ جداى از اينكه اين شخص ثقه و مورد اطمينان است.

در هر صورت، اشكالى در سند اين روايت وجود ندارد و معتبر مى‌باشد.
ادامه دارد...
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]قل دوم:علي بن الجعد عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

2539 وبه (حدثنا علي أنا زهير)عن أبي إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد قال كنت عند عبد الله بن عمر فخدرت رجله فقلت له يا أبا عبد الرحمن ما لرجلك قال اجتمع عصبها من ها هنا قلت أدع أحب الناس إليك قال يا محمد فانبسطت.

[="red"]الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد ابوالحسن (متوفاى230هـ) مسند ابن الجعد، ج1، ص369،‌ تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1990م.[/]

بررسي سند

[="blue"]1.علي بن الجعد صاحب كتاب
[/]
ذهبى در مورد او مى‌گويد:

علي بن الجعد خ د ابن عبيد الإمام الحافظ الحجة مسند بغداد أبو الحسن البغداد

[="red"]سير أعلام النبلاء ج10 ص459.
[/]
[="blue"]ب. زهير
[/]
توثيق او در بررسى نقل اول اين روايت گذشت

ج. ابو اسحاق

توثيق او و تشخيص اينكه چه كسى است در نقل اول اين روايت گذشت

د. عبد الرحمن بن سعد

توثيق و معرفى وى نيز در نقل اول اين روايت گذشت

نتيجه:

اين روايت نيز مانند نقل قبل است و تمامى خصوصيات آن را دارد، با اين اختلاف كه سند آن اعلى از سند قبل است، و يك واسطه كمتر دارد.
ادامه دارد ..
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"][="darkslateblue"]نقل سوم و چهارم: علي بن الجعد عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن[/]

أخبرنا أبو عبد الله محمد بن طلحة بن علي الرازي وأبو القاسم إسماعيل بن أحمد قالا أنا أبو محمد الصريفيني أنا أبو القاسم(عبيد الله بن محمد بن اسحاق) بن حبابة نا أبو القاسم (عمر بن عبدالله) البغوي نا علي بن الجعد (الجوهري راوي بخاري) أنا زهير (بن معاوية) عن ابن إسحاق (ابو اسحاق) عن عبد الرحمن بن سعد قال كنت عند عبد الله بن عمر فخدرت رجله فقلت له يا أبا عبد الرحمن ما لرجلك قال اجتمع عصبها من ها هنا قال قلت ادع أحب الناس إليك فقال يا محمد فانبسطت

ا[="red"]بن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج31، ص177، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.[/]

بررسي سندي

اين نقل به خاطر اينكه به خود على بن الجعد مى‌رسد و در نقل قبلى از كتاب خود وى روايت را بررسى كرديم، نياز به بررسى سندى ندارد.

[="rgb(72, 61, 139)"]نقل پنجم:علي بن الجعد عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن:
[/]
172 أخبرني أحمد بن الحسين الصوفي حدثنا علي بن الجعد ثنا زهير عن أبي إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد قال كنت عند ابن عمر فخدرت رجله فقلت يا أبا عبد الرحمن ما لرجلك قال اجتمع عصبها من ههنا قلت أدع أحب الناس إليك فقال يا محمد فانبسطت

[="red"]عمل اليوم والليلة، ج1، ص142.
[/]
بررسي سندي

اين نقل به خاطر اينكه به خود على بن الجعد مى‌رسد و در نقل دوم از كتاب خود وى روايت را بررسى كرديم، نياز به بررسى سندى ندارد.

[="rgb(72, 61, 139)"]نقل ششم: أحمد بن يونس عن زهير عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن بن سعد
[/]
حدثنا أحمد بن يونس حدثنا زهير عن أبى إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد: جئت ابن عمر فخدرت رجله. فقلت: مالرجلك قال: اجتمع عصبها قلت: ادع أحب الناس إليك قال: يا محمد فبسطها

[="red"]الحربي، أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق (متوفاى285هـ)، غريب الحديث، ج2، ص674، تحقيق: د. سليمان إبراهيم محمد العايد، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
[/]
بررسي سند روايت:‌

[="blue"]1. إبراهيم بن إسحاق الحربي صاحب كتاب
[/]
ذهبى در مورد او و كتاب وى غريب الحديث مى‌گويد:

الحربي الامام الحافظ شيخ الإسلام أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق البغدادي أحد الاعلام... قال الخطيب كان إماما في العلم رأسا في الزهد عارفا بالفقه بصيرا بالأحكام حافظا للحديث ميزا لعلله قيما بالأدب جماعا للغة صنف غريب الحديث وكتبا كثيرة أصله من مرو قال القفطى غريب الحديث له من أنفس الكتب واكبرها... قال السلمي سألت الدارقطني عن إبراهيم الحربي فقال كان يقاس بأحمد بن حنبل في زهده وعلمه وورعه.

[="red"]الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2 ص584 س 609، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.[/]

[="blue"]2. أحمد بن يونس
[/]
ذهبى در مورد او مى‌گويد:

أحمد بن عبد الله بن يونس الحافظ أبو عبد الله اليربوعي الكوفي عن بن أبي ذئب وعاصم بن محمد والثوري وعنه البخاري ومسلم وأبو داود وعبد وخلق قال أحمد بن حنبل لرجل أخرج إلى أحمد بن يونس فإنه شيخ الإسلام

[="red"]الكاشف ج1 ص198 ش 53.
[/]
[="blue"]3. زهير
[/]
در نقل اول اين طريق توثيق وى گذشت.

[="blue"]4. أبو إسحاق
[/]
در نقل اول اين طريق، توثيق وى و تعيين هويت وى بيان شد.

[="blue"]5. عبد الرحمن بن سعد[/]

در نقل اول اين طريق توثيق و تعيين هويت وى بيان شد.

نتيجه:

اين روايت نيز سومين روايتى است كه از طريق زهير بن معاويه اين روايت را نقل كرده است و از جهت سندى نيز صحيح است.
ادامه دارد ...
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="darkgreen"]دسته دوم: عن سفيان عن ابي اسحاق

نقل اول: ابن سعد عن الفضل بن دكين عن سفيان عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

أخبرنا الفضل بن دكين قال حدثنا سفيان... عن أبي إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد قال كنت عند بن عمر فخدرت رجله فقلت يا أبا عبد الرحمن ما لرجلك قال اجتمع عصبها من هاهنا هذا في حديث زهير وحده قال قلت ادع أحب الناس إليك قال يا محمد فبسطها.

الطبقات الكبرى، ج4، ص154، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت

بررسي سند:

1. ابن سعد مولف الطبقات:

در نقل اول طريق سوم توثيق وى گذشت.

2. الفضل بن دكين (الفضل بن عمرو بن حماد بن زهير بن درهم بن دكين)

در نقل اول طريق سوم توثيق وى گذشت.

3. سفيان بن سعيد الثوري

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

سفيان بن سعيد الإمام أبو عبد الله الثوري أحد الأعلام علما وزهدا عن حبيب بن أبي ثابت وسلمة بن كهيل وابن المنكدر وعنه عبد الرحمن والقطان والفريابي وعلي بن الجعد قال بن المبارك ما كتبت عن أفضل منه وقال ورقاء لم ير سفيان مثل نفسه توفي في شعبان 161 عن أربع وستين سنة ع

الكاشف ج1 ص449 ش 1996.

4. ابو إسحاق

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

5. عبد الرحمن بن سعد

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

نتيجه:

اين روايت از جهت سندى معتبر و قابل احتجاج است.

نقل دوم: بخاري عن الفضل بن دكين عن سفيان عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

نسخه اول: «يا محمد»:

(959)- [964 ] حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ: خَدِرَتْ رِجْلُ ابْنِ عُمَرَ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ، فَقَالَ " يَا مُحَمَّدُ "

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، الأدب المفرد، ج1، ص249، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، ناشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ ـ 1989م.[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="darkgreen"]ببررسي سند روايت:

1. محمد بن إسماعيل بخاري صاحب صحيح بخاري

وى نيازى به توثيق ندارد و ترجمه وى مشخص است.

2. الفضل بن دكين (الفضل بن عمرو بن حماد بن زهير بن درهم بن دكين)

در نقل اول طريق سوم توثيق وى گذشت.

3. سفيان بن يزيد الثوري

توثيق وى در طريق قبل يعنى طريق ابن سعد از الفضل بن دكين گذشت.

4. ابو إسحاق

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

5. عبد الرحمن بن سعد

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

نتيجه:

اين روايت نيز مانند اسناد قبل معتبر است.
ادامه دارد ..
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="darkgreen"]نقل سوم: ابو عبد الرحمن بن المبارك عن سفيان عن ابي اسحاق عن عبد الرحمن

3140 -... حدثنا احمد بن عيسى بن السكين، قال: حدثنا إسحاق بن زريق، قال: حدثنا إبراهيم بن خالد، قال: حدثنا رباح بن زيد، قال: حدثنا أبوعبد الرحمن الخراساني - يعني: ابن [ المبارك ] -، عن الثوري، عن أبي إسحاق، عن عبد الرحمن - مولى ابن الخطاب -، قال: خدرت رجل ابن عمر، فقال له إنسان: اذكر أحب الناس إليك. فقال: يا محمد.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاى 385هـ)، العلل الواردة في الأحاديث النبوية، ج13، ص242،تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله السلفي، ناشر: دار طيبة - الرياض، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م

بررسي سند روايت:

1. علي بن عمر بن أحمد الدارقطني

مولف كتاب؛ ذهبى در مورد او مى‌گويد:

925 الدارقطني الامام شيخ الإسلام حافظ الزمان أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد بن مهدي البغدادي الحافظ الشهير صاحب السنن

تذكرة الحفاظ ج3 ص991 ش 925.

2. أحمد بن عيسي بن السكين

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

أحمد بن عيسى بن السكين. أبو العباس الشيباني البلدي...قال الخطيب: خرج إلى واسط في حاجة، فمات بها. وكان ثقة رحمه الله

3. إسحاق بن زريق

ابن حبان نام وى را در ثقات خود آورده است:

إسحاق بن رزيق الرسعني من رأس العين يروى عن أبى نعيم وكان راويا لإبراهيم بن خالد حدثنا عنه أبو عروبة مات سنة تسع وخمسين ومائتين

الثقات، ج8، ص121 ش 12529

4. إبراهيم بن خالد

وى يا ابراهيم بن خالد بن أبى اليمان الكلبى است كه ذهبى در مورد وى مى‌گويد:

ذهبى در مورد او مى‌گويد:

إبراهيم بن خالد أبو ثور الكلبي البغدادي أحد المجتهدين... ثقة مأمون قال أحمد أعرفه بالسنة منذ خمسين سنة وهو عندي في مسلاخ الثوري

الكاشف ج1 ص211 ش 134.

و يا ابراهيم بن خالد بن عبيد القرشى است كه ابن حجر در مورد وى مى‌گويد:

د س أبي داود والنسائي إبراهيم بن خالد بن عبيد القرشي الصنعاني المؤذن روى عن رباح بن زيد الثوري... قال بن معين ثقة وقال أحمد كان ثقة وأثنى عليه خيرا وقال أبو حاتم بن حبان كان مؤذن مسجد صنعاء سبعين سنة قلت هكذا قال في الثقات ووثقه البزار والدارقطني

تهذيب التهذيب ج1 ص102 ش 210.

5. رباح بن زيد

ابن حجر در مورد وى مى‌گويد:

رباح بن زيد القرشي مولاهم الصنعاني ثقة فاضل من التاسعة مات سنة سبع وثمانين ومائة وهو بن إحدى وثمانين د س

تقريب التهذيب ج1 ص205 ش 1873.

6. ابو عبد الرحمن الخراساني (ابن المبارك)

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

عبد الله بن المبارك المروزي مولى بني حنظلة ثقة ثبت فقيه عالم جواد مجاهد جمعت فيه خصال الخير من الثامنة مات سنة إحدى وثمانين وله ثلاث وستون ع

تقريب التهذيب ج1 ص320، رقم: 3570.

7. سفيان الثوري

توثيق وى در طريق ابن سعد از الفضل بن دكين گذشت.

8. ابو اسحاق

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

9. عبد الرحمن بن سعد

در دسته اول روايات، طريق سوم، نقل اول (يعنى طريق زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن فضل بن دكين عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن) توثيق وى گذشت

نتيجه:

اين سند نيز مانند اسناد قبل معتبر و قابل احتجاج است.
ادامه دارد ..
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]طريق چهارم: عمن سمع ابن عمر

حدثنا عفان حدثنا شعبة عن أبى إسحاق عمن سمع ابن عمر قال خدرت رجله فقيل: اذكر أحب الناس. قال: يا محمد.

الحربي، أبو إسحاق إبراهيم بن إسحاق (متوفاى285هـ)، غريب الحديث، ج2، ص673، تحقيق: د. سليمان إبراهيم محمد العايد، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

بررسي سند

1. إبراهيم بن إسحاق الحربي

توثيق وى در طريق سوم (يعنى عبد الرحمن بن سعد) در دسته اول (عن زهير عن ابى اسحاق عن عبد الرحمن، نقل ششم (أحمد بن يونس عن زهير) گذشت

2. عفان (بن مسلم الباهلي)

وى راوى بخارى و مسلم است؛ ذهبى در مورد او مى‌گويد:

عفان بن مسلم بن عبد الله... الحافظ، نزيل بغداد قال يحيى القطان: إذا وافقني عفان لا أبالي من خالفني... قال أحمد العجلي: عفان بصري ثقة، ثبت، صاحب سنة.

تاريخ الإسلام، ج15، ص297

3. شعبة بن الحجاج

وى از بزرگان علماى اهل سنت است و كسى است كه در بررسى آفات روايات طبق مبانى اهل سنت، سررشته فراوان دارد و رواياتى كه وى نقل كرده است، از هر گونه تدليسى خالى است.

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

شعبة بن الحجاج بن الورد العتكي مولاهم أبو بسطام الواسطي ثم البصري ثقة حافظ متقن كان الثوري يقول هو أمير المؤمنين في الحديث وهو أول من فتش بالعراق عن الرجال وذب عن السنة وكان عابدا من السابعة مات سنة ستين ع

تقريب التهذيب ج1 ص266 ش 2790.

4. أبو إسحاق السبيعي

وى از راويان بخارى و مسلم است و توثيق وى در طريق اول گذشت.

ه. من سمع ابن عمر

طبق اين روايت، ابو اسحاق تاييد كرده است كه شيخ وى، روايت را از ابن عمر شنيده است، و در نزد وى اين روايت اعتبار دارد. همچنين روايت، به خاطر اينكه ابو اسحاق سبيعى تابعى ثقه است (در ترجمه وى در اولين روايت اين سخن ثابت شد) حجت است حتى اگر شيخ وى مشخص نباشد.

البته ممكن است اين شيخ يكى از 5 نفر ديگرى باشد كه نام آنها در نقل اين روايت از ابن عمر آمده است؛ اما در هر صورت، اين سخن ابو اسحاق توثيق وى در اين روايت است و روايت وى مقبول است؛ و اگر شخصى غير آنها باشد، در واقع 6 طريق به ابن عمر خواهد شد.

نتيجه:

سند اين روايت، هيچ‌گونه اشكالى ندارد و در نهايت اعتبار است؛ البته يا اين طريق، طريق مستقلى است، و يا طريق مستقلى براى اين روايت.
ادامه دارد ........
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]نقل روايت به صورت مرسل و يا از كتاب‌هاي ديگر در منابع اهل سنت:

تا اين جا تنها به مداركى اشاره شد كه روايت را به صورت مسند نقل كرده بودند، در اين بخش به مداركى اشاره مى‌شود كه اين روايت را به صورت مرسل نقل و از كتاب‌هاى ديگر بدون ذكر سند روايت، آورده‌اند.

1. قاضي عياض در كتاب الشفا و ترتيب المدارك

وروي أن عبد الله بن عمر خدرت رجله تعالى فقيل له: اذكر أحب الناس إليك يزل عنك. فصاح: يا محمداه فانتشرت

القاضي عياض، ابوالفضل عياض بن موسي بن عياض اليحصبي السبتي (متوفاى544هـ)، كتاب الشفا، ج2، ص21، طبق برنامه الجامع الكبير.

محمد بن عبد الله بن عبد الرحيم بن أبي زرعة البرقي. مولى بني زهرة. كان من أصحاب الحديث... وأخوه عبد الرحيم... أخوهما أحمد ألف في الصحابة، والتاريخ، والرجال. يروي عن عمرو بن أبي سلمة، والحميدي. وقد روى عنه أيضاً. توفي سنة سبعين ومائتين. سمع منه أبو حفص بن غالب، وابن غالب الصفار، من الأندلسيين، والقاضي أسلم.

قال أبو جعفر العقيلي: محمد بن عبد الله البرقي، وإخوته كلهم ثقات. ما بهم من بأس. من بيت علم وخير.

وقال غيره: ومحمد أكبرهم وأجلهم قال ابن وضاح: كتبت عنه بمصر حديثاً واحداً، وكان لا يرضاه. والحديث الذي روي عنه، أنه قال: كنت جالساً عند وراق بمصر، فلما أردت القيام خدرت رجلي، فجلست، فقال لي محمد بن البرقي، نادِ بأحبّ الناس إليك، قلت له: تذكر في هذا شيئاً؟ فحدث: وأن رجلاً خدرت رجله عند ابن عمر، فقال له ذلك. فقال: يا محمد، ذهب خدرها. فلما قام، قال لي الوراق: ما رأيت أكذب من هذا. ما حدث به أحد مما رواه الساعة عندي في هذا الكتاب. قال: نص الحديث يروى عن ابن عمر، وأنه هو خدرت رجله، وجرت له القصة.

القاضي عياض، ابوالفضل عياض بن موسي بن عياض اليحصبي السبتي (متوفاى544هـ)، ترتيب المدارك وتقريب المسالك لمعرفة أعلام مذهب مالك، ج1، ص169، تحقيق: محمد سالم هاشم، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الاولى، 1418هـ ـ 1998م.

2. النهاية ابن اثير

ومنه حديث ابن عمر أنه خدرت رجله فقيل له ما لرجلك قال اجتمع عصبها قيل له اذكر أحب الناس إليك قال يا محمد فبسطها

ابن أثير الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاى606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج2، ص13، تحقيق طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م.

3. لسان العرب ابن منظور

وفي حديث ابن عمر، رضي الله عنهما: أنه خدرت رجله فقيل له: ما لرجلك قال: اجتمع عصبها، قيل: اذكر أحب الناس إليك، قال: يا محمد، فبسطها

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج4، ص233، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى.

4. سبل الهادي والرشاد الصالحي الشامي به نقل از ابن سني

وروى ابن السني في ' عمل يوم والليلة ' أن ابن عمر - رضي الله تعالى عنهما - خدرت رجله فقيل له: اذكر أحب الناس إليك يزل عنك فصاح: يا محمداه، فانتشرت

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج11، ص431، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

5. تاج العروس زبيدي

وفي حَدِيث ابْن عُمَر « أَنَّه خَدِرَتْ رِجْلُه، فقِيلَ له: مالِرِجْلِك؟ قال: اجْتَمَعَ عَصَبُها، قِيل: اذْكُر أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْك، قال: يا مُحَمَّد. فبَسَطَها »

الحسيني الزبيدي الحنفي، محب الدين أبو فيض السيد محمد مرتضى الحسيني الواسطي (متوفاى1205هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج11، ص141، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.

6. نهاية الارب نويري

وقيل ذلك لابن عمر وقد خدرت رجله فقال: يا محمداه.

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاى733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج3، ص119، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

7. تحفة الذاكرين شوكاني به نقل از ابن سني

هذا الأثر أخرجه ابن السني موقوفا على ابن عباس وعلى ابن عمر رضي الله عنهم كما قال المصنف رحمه الله فرواه عن ابن عباس من طريق جعفر بن عيسى أبو أحمد قال حدثنا عبد الله بن روح حدثنا سلام بن سليم حدثنا غياث بن إبراهيم عن عبد الله بن خيثم عن مجاهد عن ابن عباس ورواه عن ابن عمر من طريق محمد بن خالد البرذعي حدثنا حاجب بن سليم حدثنا محمد بن مصعب حدثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن الهيثم بن حنش قال كنا عند ابن عمر فذكره... وأما أهل علم الطب فقد ذكروا أن سبب الخدر اختلاطات بلغمية ورياحات غليظة قال في النهاية ومنه حديث ابن عمر أنها خدرت رجله فقيل له مالرجلك فقال اجتمع عصبها قيل اذكر أحب الناس إليك فقال يا محمد فبسطها انتهى.

اين روايت را ابن سنى به صورت موقوف از ابن عباس و عبد الله بن عمر نقل كرده است؛ چنانچه مصنف آن از اين عباس از طريق جعفر بن عيسى... نقل كرده است. همچنين از ابن عمر از طريق محمد بن خالد... آورده است.

اما آگاهان به علم طب گفته‌اند كه سبب گرفتگى پاى او به هم خوردن تنظيمات بلغم و بادهاى غليظ است. در كتاب النهاية حديث ابن عمر آمده است كه پايش گرفت و...

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، تحفة الذاكرين بعدة الحصن الحصين، ج1، ص312، ناشر: دار القلم - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1984م

8. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد

وروي أن عبد الله بن عمر خدرت رجله، فقيل له: ادع أحب الناس إليك، فقال: يا رسول الله.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج19، ص184، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

9. نووي در الاذكار به نقل از ابن سني

باب ما يقوله إذا خدرت رجله

916 روينا في كتاب ابن السني عن الهيثم بن حنش قال كنا عند عبد الله بن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله فقال له رجل اذكر أحب الناس إليك فقال يا محمد صلى الله عليه وسلم فكأنما نشط من عقال

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، الأذكار، ج1، ص240،ناشر: دار الكتب العربي - بيروت - 1404هـ - 1984م.

10. تهذيب الكمال به نقل از بخاري

روى له البخاري في كتاب"الأدب"، حديثًا واحدًا موقوفا. وقد وقع لنا عاليا عنه.

أخبرنا به أبو الحسن بن البخاري، وزينب بنت مكي، قالا: أخبرنا أبو حفص بن طبرزذ، قال: أخبرنا الحافظ أبو البركات الانماطي، قال: أخبرنا أبو محمد الصريفيني، قال: أخبرنا أبو القاسم بن حبابة، قال: أخبرنا عَبد الله بن محمد البغوي، قال: حَدَّثَنَا علي بن الجعد، قال: أخبرنا زهير، عَن أبي إسحاق، عن عبد الرحمن بن سعد، قال: كنت عند عَبد الله بن عُمَر، فخدرت رجله، فقلت له: يا عبد الرحمن ما لرجلك؟ قال: اجتمع عصبها من هاهنا. قال: قلت: ادع أحب الناس إليك، فقال: يا محمد، فانبسطت رواه عَن أبي نعيم، عن سفيان، عَن أبي إسحاق مختصرا.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج17، ص240، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ادامه دارد .....
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]اشكالات سندي روايت:

1. جهالت عبد الرحمن بن سعد

در مورد وى دو اشكال وجود دارد:

ا. يحيي بن معين وي را مجهول مي‌داند

در كتاب تاريخ يحيى بن معين چنين آمده است:

2953 سمعت يحيى يقول الحديث الذي يروونه خدرت رجل بن عمر وهو أبو إسحاق عن عبد الرحمن بن سعد قيل ليحى من عبد الرحمن بن سعد قال لا أدري شك العباس سعيد أو سعد

تاريخ ابن معين (رواية الدوري)، ج4، ص24، اسم المؤلف: يحيى بن معين أبو زكريا الوفاة: 233، دار النشر: مركز البحث العلمي وإحياء التراث الإسلامي - مكة المكرمة - 1399 - 1979، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف

يحيى بن معين مى‌گويد من عبد الرحمن بن سعد راوى اين روايت را نمى‌شناسم؛ بنا بر اين او مجهول است.

ب. ادعاي توثيق وي توسط نسائي اشتباه است

نسائى عبد الرحمن بن سعد مولى الاسود بن سفيان را توثيق كرده است؛ و نه عبد الرحمن بن سعد مولى بن عمر، راوى اين روايت طبق آنچه در تهذيب الكمال و ديگر كتب آمده است، عبد الرحمن مولى بن عمر است!

3832 - بخ: عبد الرحمن (2) بن سعد القرشي العدوي، مولى ابن عُمَر، كوفي.

رَوَى عَن: أخيه عَبد الله بن سعد، ومولاه عَبد الله بن عُمَر (بخ).

رَوَى عَنه: حماد بن أَبي سُلَيْمان، وأبو شَيْبَة عبد الرحمن بن إسحاق الكوفي، ومنصور بن المعتمر، وأبو إسحاق السبيعي (بخ).

ذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات"

روى له البخاري في كتاب"الأدب"، حديثًا واحدًا موقوفا. وقد وقع لنا عاليا عنه.

أخبرنا به أبو الحسن بن البخاري، وزينب بنت مكي، قالا: أخبرنا أبو حفص بن طبرزذ، قال: أخبرنا الحافظ أبو البركات الانماطي، قال: أخبرنا أبو محمد الصريفيني، قال: أخبرنا أبو القاسم بن حبابة، قال: أخبرنا عَبد الله بن محمد البغوي، قال: حَدَّثَنَا علي بن الجعد، قال: أخبرنا زهير، عَن أبي إسحاق، عن عبد الرحمن بن سعد، قال: كنت عند عَبد الله بن عُمَر، فخدرت رجله، فقلت له: يا عبد الرحمن ما لرجلك؟ قال: اجتمع عصبها من هاهنا. قال: قلت: ادع أحب الناس إليك، فقال: يا محمد، فانبسطت.

رواه عَن أبي نعيم، عن سفيان، عَن أبي إسحاق مختصرا.

تهذيب الكمال، ج17، ص143، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف

و تنها ابن حبان وى را توثيق كرده است و توثيق ابن حبان اعتبار ندارد!

ادامه دارد ...

[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]پاسخ:

1. اين اشكال تنها يك سند را ضعيف مي‌كند، اما ساير اسناد را خير

اين اشكال، بر فرض صحت تنها طريق سوم را از كار مى‌اندازد، اما تعدد سند در اين مورد كه راويان جاعل نيستند، حد اقل دلالت بر حسن روايت مى‌كند.

2. جهالت در نزد يك شخص، دلالت بر جهالت در نزد ديگران نمي‌كند!

اينكه يكى از علما، يك راوى را نشناسد امرى طبيعى است و بسيارى از روات هستند كه مثلا احمد بن حنبل يا ابن معين يا برخى ديگر از علما وى را نمى‌شناسند و ديگران او را شناخته و توثيق كرده‌اند؛ آيا اين دلالت بر جهالت آن راوى مى‌كند؟!

3. توثيق ابن حبان، معتبر است

افرادى مانند البانى، براى اينكه توثيقات ابن حبان را يكى از اسباب گسترش فضائل اهل بيت و همچنين عقايد مخالف عقيده وهابيت مى ديدند وى را متساهل معرفى كرده و توثيقات وى را در بيشتر موارد قبول نكرده‌اند، اما ديگر علماى اهل سنت وى را متشدد دانسته و توثيقات وى را معتبر مى‌دانند:

ا. شعيب ارنؤوط، محقق كتاب صحيح ابن حبان پس از نقل كلام ذهبى در اقسام عالمان رجال مى‌نويسد‌:

من هنا برزت أهمية توثيق ابن حبان، ولأهميتها فقد اعتمد الحافظ المزي على كتاب «الثقات» له، والتزم في «تهذيب الكمال» إذا كان الراوي ممن له ذكر في «الثقات» أن يقول: ذكره ابن حبان في «الثقات.

وتابعه الحافظ ابن حجر في «تهذيب التهذيب». ولكن بعضهم، مع هذا، نسب ابن حبان إلى التساهل، فقال: وهو واسع الخطو في باب التوثيق، يوثّق كثيراً ممن يستحق الجرح.

به همين جهت توثيقات ابن حبان اهميتش را نشان مى‌دهد، حافظ مزى بر كتاب ثقات او اعتماد كرده است و بناى او در كتاب تهذيب الكمال اين است كه اگر يك راوى نامش در كتاب ثقات ابن حبان ذكر شده باشد، به همين خاطر او را توثيق مى‌كند.

ابن حجر در تهذيب التهذيب از مزى پيروى كرده و همين اعتقاد را دارد؛‌ ولى برخى ابن حبان را به سهل انگارى نسبت داده و گفته‌اند: ابن حبان در توثيقاتش وسعت نظر دارد؛ زيرا افراد زيادى را توثيق كرده است كه استحقاق جرح و ذم را دارند.

رك: مقدمة ابن الصلاح، ص22، طبعة الدكتور نور الدين عتر.

ب: ذهبى، ابن حبان را سرچشمه شناخت ثقات مى‌داند، وى در كتاب الموقظة مى‌گويد:

ويَنْبُوعُ معرفة الثقات: تاريخُ البخاريِّ، وابنِ أبي حاتم، وابنِ حِبَّان، وكتابُ تهذيب الكمال.

کتاب‌هاى تاريخ بخارى، ابن أبى‌حاتم، ابن حبان و كتاب تهذيب الكمال، منبع و سر چشمه شناخت افراد مورد اطمينان مى‌باشند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الموقظة في علم مصطلح الحديث، ج1، ص18، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

اين سخن ذهبى نشان‌دهنده جايگاه رفيع ابن حبان است كه در حقيقت مى‌خواهد بگويد: اگر مى‌خواهيد افراد ضعيف را از ثقه تشخيص دهيد، من شما را راهنمايى مى‌كنم كه به كسانى همچون ابن حبان مراجعه كنيد؛ چرا كه او منبع شناخت ثقات است.

ج: سيوطى تساهل ابن حبان را صحيح نمى‌داند؛ وى در تدريب الراوى به نقل از ابن حازم، در پاسخ اين مطلب كه ابن حبان از متساهلين است، مى‌گويد:

وما ذكر من تساهل ابن حبان ليس بصحيح؛ فإن غايته أنه يسمي الحسن صحيحاً فإن كانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن في كتابه فهي مشاحة في الاصطلاح وإن كانت باعتبار خفة شروطه فإنه يخرج في الصحيح ما كان راويه ثقة غير مدلس.

آنچه که در باره تساهل ابن حبان گفته شده است، درست نيست؛ زيرا نهايت چيزى که گفته شده آن است که وى روايت حسن را صحيح مى‌داند؛ پس اگر مقصود از تساهل وى اين باشد که در کتاب او روايات حسن وجود دارد، اين تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وى ) و اگر اشکال به جهت سبک گرفتن شرائط صحت روايت باشد؛ بازهم بر او ايرادى نيست؛ زيرا او در کتاب صحيح خويش از راويان مورد اطمينان غير مدلس روايت کرده است.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج1، ص108، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض.

د: سخاوى، نيز تساهل ابن حبان را رد مى‌كند وى مى‌نويسد‌:

مع أن شيخنا (ابن حجر) قد نازع في نسبته (ابن حبان) إلى التساهل من هذه الحيثية وعبارته إن كانت باعتبار وجدان الحسن في كتابه فهي مشاحة في الإصطلاح؛ لأنه يسميه صحيحا.

استاد ما ابن حجر نسبت سهل انگارى در وثاقت راويان را به ابن حبان مردود مى‌داند و مى‌گويد: اگر در كتاب وى از وصف به «حَسَن» فراوان ديده مى‌شود، ‌اين در حقيقت نوعى اختلاف در كاربرد اصطلاحات است كه او آن را صحيح ناميده است.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج1، ص36، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.

همين مطلب را عبد الحى لكنوى در الرفع و التكميل و محمد جمال الدين قاسمى در قواعد التحديث نقل كرده‌اند.

اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج1، ص338، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ.

القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاي1332 هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج1، ص250، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ - 1979م.

هـ: علماى اهل سنت ابن حبان را از متشددين مى‌شمارند از جمله ذهبى مى‌گويد:

ابن حبان ربما قصب (جرح) الثقة حتي كأنه لا يدري ما يخرج من رأسه.

ابن حبان، فرد مورد اعتماد را آن چنان تضعيف مى‌كند كه انگار متوجه نيست كه از كله‌اش چه چيزهايى خارج مى‌شود، و نمى‌فهمد که چه مى‌گويد.!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص441، ترجمه افلج بن يزيد، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

لكنوى الهندى نيز مى‌گويد:

وقد نسب بعضهم التساهل إلى ابن حبان وقالوا هو واسع الخطو في باب التوثيق، يوثّق كثيراً ممّن يستحق الجرح وهو قول ضعيف.

فإنّك قد عرفت سابقاً أنّ ابن حبان معدود ممن له تعنت وإسراف في جرح الرجال ومن هذا حاله لا يمكن أن يكون متساهلاً في تعديل الرجال وإنّما يقع التعارض كثيراً بين توثيقه وبين جرح غيره لكفاية ما لا يكفي في التوثيق عند غيره عنده.

بعضى ابن حبان را به سهل انگارى متهم نموده و گفته‌اند: وى در باب توثيق افراد وسعت نظر دارد؛ زيرا افراد زيادى را مدح و توثيق كرده است كه مستحق ذم و جرح مى‌باشند؛‌ ولى اين سخن بى اساس و ضعيف است؛ زيرا پيش از اين گفتيم كه ابن حبان از افرادى است كه در ذم و جرح افراد، زياده روى كرده است؛ پس كسى كه حالش اين گونه باشد، امكان ندارد كه در نسبت دادن عدالت به افراد، سهل انگارى كند. آرى، بين توثيقات او و جرح ديگران تعارض وجود دارد؛ زيرا آن مقدار كه در توثيق نزد وى كفايت مى‌كند نزد ديگران مكفى نيست.

اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج1، ص335، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ.

شعيب الأرنؤوط نيز مى‌گويد:

قد أشار الأئمة إلى تشدده وتعنته في الجرح.

پيشوايان و بزرگان علم به اين مطلب اعتراف دارند كه وى در غير موثق دانستن افراد زياده روى مى‌كند.

رك: صحيح ابن حبان، ج1، ص36، با تحقيق شعيب الأرنؤوط.

و سپس موارد متعددى از سخت‌گيرى‌هاى ابن حبان را در توثيق رجال ذكر مى‌كند.

و ابن حبان نيز وى را توثيق كرده است:

4026 عبد الرحمن بن سعد القرشي مولى بن عمر يروى عن بن عمر كان يكون بالكوفة روى عنه منصور وحماد بن أبي سليمان

الثقات، ج5، ص97 ش 4026، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354، دار النشر: دار الفكر - 1395 - 1975، الطبعة: الأولى، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد

4. ابن حجر، در نقل توثيق نسائي اشتباه نكرده است

ابن حجر قطعا با توجه، توثيق نسائى را نقل كرده است؛ زيرا وى هر دو ترجمه را پشت سر هم ذكر كرده و در هر دو توثيقات مختلف مربوطه را نقل مى‌كند و نسائى در هر دو مشترك است؛ نه اينكه عبد الرحمن بن سعد مولى الاسود را با عبد الرحمن بن سعد مولى بن عمر اشتباه گرفته باشد!

373 م د ق مسلم وأبي داود وابن ماجة عبد الرحمن بن سعد المدني مولى الأسود بن سفيان ويقال مولى آل أبي سفيان رأى عمر وعثمان وروى عن أبيه وابن عمر وأبي هريرة وأبي سعيد الخدري وأبي بن كعب وعمر بن أبي سلمة المخزومي وعمرو بن خزيمة المزني وعنه عبد الرحمن بن مهران وعمر بن حمزة بن عبد الله بن عمر وابن أبي ذئب وهشام بن عروة وأبو الأسود وكلثوم بن عمار قال النسائي ثقة وذكره بن حبان في الثقات له عند أبي داود في الرجل يفضي إلى امرأته ثم يفشي سرها وفي الأكل بثلاث أصابع وفي أجر اتعبد في المسجد وعند مسلم إلا ولأن وعند بن ماجة الأخير قلت وقال العجلي في الثقات عبد الرحمن بن سعد مدني تابعي ثقة فيحتمل أنه هذا ويحتمل أنه المقعد وفرق الخطيب في المتفق والمفترق بين عبد الرحمن بن سعد الذي روى عن أبيه وأن عمر وروى عنه عبد الرحمن بن مهران وكذلك فعل البخاري في التاريخ وأما الأزدي فقال فيه نظر...

376 بخ البخاري في الأدب المفرد عبد الرحمن بن سعد القرشي كوفي روى عن مولاه عبد الله بن عمر وعنه أبو إسحاق السبيعي ومنصور بن المعتمر وأبو شيبة عبد الرحمن بن إسحاق الكوفي وحماد بن أبي سليمان ذكره بن حبان في الثقات قلت وقال النسائي ثقة

تهذيب التهذيب ج6 ص166، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى

و در تقريب التهذيب نيز در مورد او مى‌گويد:

عبد الرحمن بن سعد القرشي مولى بن عمر كوفي وثقه النسائي من الثالثة بخ

تقريب التهذيب، ج1، ص341 ش 3877، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الرشيد - سوريا - 1406 - 1986، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عوامة
ادامه دارد ....
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]2. اختلاط و تدليس ابو اسحاق سبيعي:

البانى در تعليقه بر الكلم الطيب بعد از نقل روايت «هيثم بن حنش» (طريق دوم) اينچنين مى‌نويسد:

ضعيف أخرجه ابن السني بإسناد ضعيف فيه علتان:

الأولى: أنه من رواية أبى إسحاق عنه وهو السبيعي وهو مدلس وقد عنعنه ثم إنه كان قد اختلط وهذا من تخاليطه فإنه اضطرب فى سنده فتارة رواه الهيثم هذا وتارة عن أبي شعبة _ وفي نسخة:أبي سعيد _ رواه ابن السني وتارة قال: عن عبد الرحمن بن سعد قال: كنت عند ابن عمر...فذكره

أخرجه البخارى في (الأدب المفرد) وابن السني وعبد الرحمن بن سعد هذا وثقه النسائي فالعلة من أبي إسحاق من اختلاطه وتدليسه وقد عنعنه فى كل الروايات عنه وقد سبق له مثال غريب من تدليسه تبين فيه أنه أسقط واسطتين

ولا يقال ان الرواية الاخيرة هي عند البخاري من طريق الثوري عن ابي اسحاق وقد سمع منه قبل الاختلاط لاننا نقول نعم ولكنها معنعنة ايضا فشبه التدليس لا تزال قائمة فيه

اين روايت را ابن سنى با سند ضعيف نقل كرده و در آن دو اشكال وجود دارد: اشكال اول: اين روايت از ابواسحاق كه همان سبيعى است نقل شده كه او مدلس است و با حرف «عن» نقل كرده و سپس اين شخص دچار اختلاط شده است و اين روايت يكى از اختلاط (اشتباهات) او است؛ چرا در نقل سند دچار اضطراب شده؛ گاهى آن را از هيثم و گاهى از أبى شعه نقل كرده است. در يك نسخه كه ابن سنى نقل كرده از ابو سعيد نقل شده و در جاى از عبد الرحمن بن سعد...

اين روايت را بخارى در ادب المفر و ابن سنى نقل كرده است. عبد الرحمن بن سعدى كه در سند اين روايت وجود دارد، توسط نسائى توثيق شده است؛ پس اشكال اصلى از ابواسحاق است كه گرفتار اختلاط و تدليس بوده و اين روايت را با حرف «عن» نقل كرده است. پيش از اين مثال عجيبى از تدليس او نقل كرديم كه آشكار شد او دو واسطه را حذف كرده است.

گفته نشود كه اين روايت آخرى را بخارى از طريق ثورى از ابو اسحاق نقل كرده و ثورى اين روايت را قبل از اختلاط ابواسحاق شنيده كه در جواب خواهيم گفت: اين روايت نيز را با كلمه «عن» نقل شده؛ پس شبهه‌هاى تدليس همواره در آن وجود دارد.

بنا بر اين طبق نظر البانى، اشكال اين سند، آن است كه ابو اسحاق دچار اختلاط شده است، و درست است كه در يكى از نقل ها سفيان از وى قبل از اختلاط نقل كرده است، اما آن سند نيز معنعن است و چون ابو اسحاق مدلس است، عنعنه وى به روايت ضرر مى‌زند.

البته عده‌اى ادعا كرده‌اند كه سفيان نيز از وى بعد از فراموشكار شدن وى روايت شنيده‌ است كه به اين مطلب نيز پاسخ خواهيم داد.
ادامه دارد ....
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]پاسخ:

1. بزرگان علماي اهل سنت، تهمت اختلاط به ابو اسحاق را قبول ندارند.

ذهبى در اين باره مى‌گويد:

6399 [ 4273 ت ] عمرو بن عبد الله ع أبو إسحاق السبيعي من أئمة التابعين بالكوفة وأثباتهم إلا أنه شاخ ونسى ولم يختلط

ابو اسحاق سبيعى از پيشوايان تابعى در كوفه و از افراد مورد اعتماد كوفيان بود؛ جز اينكه او پير و دچار فراموشى شد؛ اما گرفتار اختلاط نشده است.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج5، ص326 ش 6399، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

2. اقرار الباني به ناتمام بودم اشكال اختلاط در سند سفيان

خود البانى اقرار مى‌كند كه سفيان ثورى، از ابو اسحاق قبل از اختلاط روايت شنيده است، و به همين سبب روايات وى اشكال اختلاط ندارد؛ و تنها ممكن است اشكال عنعنعه وارد باشد.

3. بزرگان علماي اهل سنت، تهمت روايت شنيدن سفيان از ابو اسحاق بعد از فراموشي را رد كرده‌اند

زين الدين عراقى در اين زمينه مى‌گويد:

قوله إبو إسحاق السبيعى اختلط أيضا ويقال أن سماع سفيان بن عيينة منه بعد ما اختلط ذكر ذلك أبو يعلى الخليلى انتهى

وفيه أمور أحدها أن صاحب الميزان أنكر اختلاطه فقال شاخ ونسى ولم يختلط قال وقد سمع منه سفيان بن عيينة وقد تغير قليلا

الأمر الثانى أن المصنف ذكر كون سماع بن عيينة منه بعد ما اختلط بصيغة التمريض وهو حسن فإن بعض أهل العلم أخذ ذلك من كلام لابن عيينة ليس صريحا فى ذلك قال يعقوب الفسوى قال ابن عيينة ثنا أبو إسحاق فى المسجد ليس معنا ثالث قال الفسوى فقال بعض أهل العلم كان قد اختلط وإنما تركوه مع ابن عيينة لاختلاطه انتهى.

اما اين سخن كه ابواسحاق سبيعى گرفتار اختلاط شده و گفته شدكه سفيان بن عيينه نيز بعد از اختلاط از او روايت شنيده است. اين مطلب را ابويعلى خليلى ذكر كرده است.

در پاسخ به اين مطلب به چند نكته بايد توجه كرد: نكته اول اين كه صاحب ميزان (ذهبي) اصل اختلاط او را انكار كرده و گفته است كه او پير و فراموشكار شده؛ اما گرفتار اختلاط نبوده است، و سفيان بن عيينه زمانى از او روايت شنيده كه كمى تغيير كرده بوده.

نكته دوم: مصنف كتاب روايت شنيدن سفيان بن عيينه از ابو اسحاق بعد از اختلاط را به صورت ضعيف نقل كرده و اين كار او نيكو است؛ چرا كه بعضى از اهل علم اين كلام را صريح در شنيدن ابن عيينه بعد از اختلاط ابواسحاق نپينداشته‌اند. يعقوب فسوى گفته: ابواسحاق در مسجد براى من روايت نقل مى‌كرد و شخص سومى در كنار ما نبود. فسوى گفته: پس بعضى از اهل علم گفتند: او گرفتار اختلاط شده و همه به همراه ابن عيينه روايت شنيدن از او را ترك كردند.

التقييد والإيضاح شرح مقدمة ابن الصلاح ج1، ص445، اسم المؤلف: الحافظ زين الدين عبد الرحيم بن الحسين العراقي الوفاة: 806هـ، دار النشر: دار الفكر للنشر والتوزيع - بيروت - لبنان - 1389هـ - 1970م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن محمد عثمان

اين مطلب صريح در اين است كه ابن عيينه بعد از متوجه شدن اختلاط ابواسحاق ديگر براى شنيدن روايت پيش او نيامد؛ يعنى تمام شنيده‌هاى ابن عيينه از ابواسحاق قبل از اختلاط ابواسحاق بوده است.

4. روايت سفيان و زهير از ابو اسحاق معتبر است و در صحيحين آمده است:

ابواسحاق انباسى در كتاب الشذا الفياح مى‌نويسد كه در صحيح بخارى و مسلم، رواياتى از زبان سفيان و زهير بن معاويه، از ابو اسحاق نقل شده است:

وقد أخرج الشيخان في الصحيحين لجماعة من روايتهم عن أبي إسحاق وهم إسرائيل بن يونس بن أبي إسحاق وزكريا بن أبي زائدة وزهير بن معاوية وسفيان الثوري وأبو الأحوص سلام بن سليم وشعبة وعمر بن أبي زائدة ويوسف بن إسحاق.

الأبناسي المصري الشافعي، أبو إسحاق برهان الدين إبراهيم بن موسى بن أيوب (متوفاى802هـ)، الشذا الفياح من علوم ابن الصلاح، ج2، ص752، تحقيق: صلاح فتحي هلل، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1418هـ ـ 1998م.

و همانطور كه در ابتداى مقاله آورديم، 5 نفر اين روايت را از ابو اسحاق نقل كرده‌اند كه عبارتند از:

ابو بكر بن عياش، اسرائيل، زهير بن معاوية، سفيان ثورى و شعبة؛ و از اين 5 نفر، روايت 4 نفر آنها از ابو اسحاق در صحيحين آمده است!

در صحيح بخارى و صحيح مسلم، در هفت جا معنعن زهير از ابو اسحاق آمده است كه تنها به دو مورد آن اشاره مى‌كنيم:

ا. حدثنا أبو نُعَيْمٍ قال حدثنا زُهَيْرٌ عن أبي إِسْحَاقَ قال ليس أبو عُبَيْدَةَ ذَكَرَهُ وَلَكِنْ عبد الرحمن بن الْأَسْوَدِ عن أبيه أَنَّهُ سمع عَبْدَ اللَّهِ يقول أتى النبي صلى الله عليه وسلم الْغَائِطَ فَأَمَرَنِي أَنْ آتِيَهُ بِثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ فَوَجَدْتُ حَجَرَيْنِ وَالْتَمَسْتُ الثَّالِثَ فلم أَجِدْهُ فَأَخَذْتُ رَوْثَةً فَأَتَيْتُهُ بها فَأَخَذَ الْحَجَرَيْنِ وَأَلْقَى الرَّوْثَةَ وقال هذا رِكْسٌ

صحيح البخاري، ج1، ص70 ش 155، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

ب. حدثنا عَوْنُ بن سَلَّامٍ الْكُوفِيُّ حدثنا زُهَيْرُ بن مُعَاوِيَةَ الْجُعْفِيُّ عن أبي إسحاق عن عبد اللَّهِ بن مَعْقِلٍ عن عَدِيِّ بن حَاتِمٍ قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول من اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَتِرَ من النَّارِ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَلْيَفْعَلْ

صحيح مسلم، ج2، ص703 ش 1016، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

عنعنه سفيان از ابو اسحاق در 13 جاى بخارى و مسلم آمده است كه تنها به دو مورد آن اشاره مى‌كنيم:

ا. حدثنا عَمْرُو بن عَبَّاسٍ حدثنا عبد الرحمن عن سُفْيَانَ عن أبي إِسْحَاقَ عن عَمْرِو بن الْحَارِثِ قال ما تَرَكَ النبي صلى الله عليه وسلم إلا سِلَاحَهُ وَبَغْلَةً بَيْضَاءَ وَأَرْضًا جَعَلَهَا صَدَقَةً

صحيح البخاري، ج3، ص1066 ش 2755 اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

ب. حدثنا محمد بن الْمُثَنَّى قال حدثنا عبد الرحمن قال حدثنا سُفْيَانُ عن أبي إسحاق عن أبي الْأَحْوَصِ عن عبد اللَّهِ قال بِحَسْبِ الْمَرْءِ من الْكَذِبِ أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ ما سمع

صحيح مسلم، ج1، ص11، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

عنعنه اسرائيل از ابو اسحاق در 43 مورد در صحيح بخارى و مسلم آمده است كه تنها به دو مورد آن اشاره مى‌كنيم:

حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن إِسْرَائِيلَ عن أبي إِسْحَاقَ عن الْأَسْوَدِ قال قال لي بن الزُّبَيْرِ كانت عَائِشَةُ تُسِرُّ إِلَيْكَ كَثِيرًا فما حَدَّثَتْكَ في الْكَعْبَةِ قلت قالت لي قال النبي صلى الله عليه وسلم يا عَائِشَةُ لَوْلَا قَوْمُكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ قال بن الزُّبَيْرِ بِكُفْرٍ لَنَقَضْتُ الْكَعْبَةَ فَجَعَلْتُ لها بَابَيْنِ بَابٌ يَدْخُلُ الناس وَبَابٌ يَخْرُجُونَ فَفَعَلَهُ بن الزُّبَيْرِ

صحيح البخاري، ج1، ص59 ش 126 اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا

وحدثنيه زُهَيْرُ بن حَرْبٍ حدثنا عُثْمَانُ بن عُمَرَ ح وحدثناه إسحاق بن إبراهيم أخبرنا النَّضْرُ بن شُمَيْلٍ كلاهما عن إِسْرَائِيلَ عن أبي إسحاق عن الْبَرَاءِ قال اشْتَرَى أبو بَكْرٍ من أبي رَحْلًا بِثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَمًا وَسَاقَ الحديث بِمَعْنَى حديث زُهَيْرٍ عن أبي إسحاق وقال في حَدِيثِهِ

صحيح مسلم، ج4، ص2310 ش 2009 صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

ترمذى نيز در مورد روايت معنعن ابوبكر بن عياش از ابو اسحاق مى‌گويد:

حدثنا وَاصِلُ بن عبد الأعلى حدثنا أبو بكْرِ بن عَيَّاشٍ عن أبي إسحاق عن الْبَرَاءِ قال كنا نَتَحَدَّثُ أَنَّ أَصْحَابَ بَدْرٍ يوم بَدْرٍ كَعِدَّةِ أَصْحَابِ طَالُوتَ ثلاثمائة وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا قال وفي الْبَاب عن بن عَبَّاسٍ قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ

سنن الترمذي، ج4، ص152 ش 1598 اسم المؤلف: محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي الوفاة: 279، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - -، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون

بنا بر اين اشكال اختلاط ابو اسحاق و عنعنه او از نظر قواعد رجالى و حديثى قابل اعتنا نيست؛ زيرا در غير اين صورت روايات بخارى و مسلم كه با همين شرايط از ابواسحاق نقل شده، زير سؤال خواهد رفت.

5. مسلم بن حجاج ضعف بودن عنعنه مدلس، را قبول ندارد

از جمله مخالفين سرسخت عدم حجيت عنعنه مدليس، مسلم بن حجاج نيشابورى صاحب صحيح است؛ و مبناى او چنين بود كه اگر امكان ملاقات دو راوى وجود داشته باشد، و يكى از آن دو از ديگرى روايتى نقل كند، و ثقه نيز باشد، روايت بايد مورد قبول قرار گيرد، حتى اگر احتمال تدليس در ميان باشد، مگر آنكه ثابت شود اين دو همديگر را نديده‌اند:

6بَاب صِحَّةِ الِاحْتِجَاجِ بِالْحَدِيثِ الْمُعَنْعَنِ
وَهَذَا الْقَوْلُ يَرْحَمُكَ الله في الطَّعْنِ في الْأَسَانِيدِ قَوْلٌ مُخْتَرَعٌ مُسْتَحْدَثٌ غَيْرُ مَسْبُوقٍ صَاحِبُهُ إليه ولا مُسَاعِدَ له من أَهْلِ الْعِلْمِ عليه وَذَلِكَ أَنَّ الْقَوْلَ الشَّائِعَ الْمُتَّفَقَ عليه بين أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْأَخْبَارِ وَالرِّوَايَاتِ قَدِيمًا وَحَدِيثًا أَنَّ كُلَّ رَجُلٍ ثِقَةٍ رَوَى عن مِثْلِهِ حَدِيثًا وَجَائِزٌ مُمْكِنٌ له لِقَاؤُهُ وَالسَّمَاعُ منه لِكَوْنِهِمَا جميعا كَانَا في عَصْرٍ وَاحِدٍ وَإِنْ لم يَأْتِ في خَبَرٍ قَطُّ أَنَّهُمَا اجْتَمَعَا ولا تَشَافَهَا بِكَلَامٍ فَالرِّوَايَةُ ثَابِتَةٌ وَالْحُجَّةُ بها لَازِمَةٌ إلا أَنْ يَكُونَ هُنَاكَ دَلَالَةٌ بَيِّنَةٌ أَنَّ هذا الرَّاوِيَ لم يَلْقَ من رَوَى عنه أو لم يَسْمَعْ منه شيئا فَأَمَّا وَالْأَمْرُ مُبْهَمٌ على الْإِمْكَانِ الذي فَسَّرْنَا فَالرِّوَايَةُ على السَّمَاعِ أَبَدًا حتى تَكُونَ الدَّلَالَةُ التي بَيَّنَّا

باب صحت احتجاج به روايتى كه با حرف «عن» نقل شده است:

اين گفتار در رد اسانيد، بدعتى تازه و جديد است كه پيش از اين گوينده، هيچ كسى نگفته و هيچ يك از اهل علم نيز با او همراهى نكرده‌اند؛ زيرا سخن شايع و مورد اتفاق در ميان دانشمندان علم روايت از قديم و جديد اين است كه اگر شخص ثقه‌اى روايتى را نقل كند از فردى كه مثل او ثقه است و امكان ملاقات هر دو و شنيدن روايت وجود دارد؛ چون هر دو در يك عصر هستند، اين روايت پذيرفته مى‌شود؛ اگر چه روايت ديگرى وارد نشده باشد كه اين دو همديگر را ديده‌اند و هم كلام شده‌اند؛ پس روايت ثابت و استدلال به آن لازم است؛ مگر اين كه دليل آشكارى يافت شود كه اين راوى ملاقات نكرده آن شخصى را كه از او روايت نقل كرده و از او روايت نشنيده است؛ اما اگر اين مسأله بر طبق آن چه كه ما بيان كرديم مبهم باشد، پس روايت دائما حمل بر شنيدن مستقيم مى‌شود؛ تا اين كه دليل واضحى بر خلاف پيدا شود.

صحيح مسلم، ج1، ص29، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

عثمان بن عبد الرحمن كردى نيز در بيان همين نظر مسلم مى‌گويد:

وكيف يسلم لمسلم ذلك وهو يرى على ما ذكره من بعد في خطبة كتابه أن الحديث المعنعن وهو الذي يقال في إسناده فلان عن فلان ينسلك في سلك الموصول الصحيح بمجرد كونهما في عصر واحد مع إمكان تلاقيهما وإن لم يثبت تلاقيهما وسماع أحدهما من الآخر

صيانة صحيح مسلم من الإخلال والغلط وحمايته من الإسقاط والسقط ج1، ص69، اسم المؤلف: عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان الكردي الشهرزوري أبو عمرو الوفاة: 643، دار النشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت - 1408، الطبعة: الثانية، تحقيق: موفق عبدالله عبدالقادر

بنابر اين، قول به ضعيف بودن عنعنه مدلس، يعنى زير سوال بردن مبناى مسلم نيشابورى در صحيح و درنتيجه بطلان صحت روايات اين كتاب.

6. عنعنه زماني اشكال دارد كه سماع ثابت نشود؛ ولي در اين روايت سماع ثابت است:

در يكى از سندهاى اين روايت شعبة بن الحجاج قرار دارد، و وى از كسانى است كه تلاش فراوانى براى جلوگيرى از تدليس صورت مى داد، و خود وى گفته است، رواياتى كه من براى شما از ابو اسحاق نقل مى‌كنم مشكل تدليس ندارد؛ ابن حجر در مورد شعبة مى گويد:

فالمعروف عنه أنه كان لا يحمل عن شيوخه المعروفين بالتدليس إلا ما سمعوه فقد روينا من طريق يحيى القطان عنه أنه كان يقول: كنت أنظر إلى فم قتادة فإذا قال سمعت وحدثنا حفظته وإذا قال عن فلان تركته رويناه في المعرفة للبيهقي وفيها عن شعبة أنه قال كفيتكم تدليس ثلاثة الأعمش وأبو إسحاق وقتادة وهي قاعدة حسنة تقبل أحاديث هؤلاء إذا كان عن شعبة ولو عنعنوها

مشهور اين است كه شعبة بن حجاج روايتى را از استادانش كه مشهور به تدليس بودند، نقل نمى‌كرد؛ مگر اينكه مطمئن كه استادش اين روايت را از راوى بعدى شنيده است. به درستى كه از طريق يحيى قطان از او نقل شده است كه هميشه مى‌گفت: من به دهان قتاده نگاه مى‌كردم، اگر ترتيح مى كرد كه شنيدم و نقل مى‌كنم، آن را حفظ مى‌كردم؛ اما اگر مى‌گفتم از فلانى، روايتش را ترك مى‌كردم. همين مطلب را ما در كتاب المعرفة بيهقى ديديم كه از شعبه نقل شده بود كه گفت: من شما را از تدليس سه نفر نجات دادم: اعمش، ابو اسحاق و قتاده.

اين قاعده نيكويى است كه احاديث اين افراد را قابل پذيرش مى‌كند اگر از طريق اعمش نقل شده باشد؛ اگر چه با عنعنه باشد.

عبد الله بن بهادر، بدر الدين أبي عبد الله محمد بن جمال الدين (متوفاى794 هـ)، النكت على مقدمة ابن الصلاح، ج2، ص630، تحقيق: د. زين العابدين بن محمد بلا فريج، ناشر: أضواء السلف - الرياض، الطبعة: الأولى، 1419هـ ـ 1998م.

بنابر اين، نه اشكال اختلاط ابو اسحاق، وارد است و نه اشكال عنعنه وى.
ادامه دارد ...
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]3. محمد بن مصعب قرقساني ضعيف است
پاسخ: حتى الباني روايات او را رد نكرده است؛ و او را صدوق و روايات وي را به شرط وجود شاهد صحيح مي‌داند.

همانطور كه در ترجمه وى آورديم در تهذيب الكمال نظر ابن حنبل در مورد او چنين آمده است:

قلت لأحمد: تحدث عنه، أعني القرقساني؟ قال: نعم. وَقَال عَبد الله بن أحمد بن حنبل: سمعت أبي، وذكر محمد بن مصعب، فقال: لا بأس به وحَدَّثَنَا عنه بأحاديث.

تهذيب الكمال ج26 ص461.

ابن حجر در مورد او مى‌گويد:

محمد بن مصعب بن صدقة القرقسائي... صدوق كثير الغلط

تقريب التهذيب ج1 ص507 ش 6302.

و حتى البانى در مورد روايات او مى‌گويد:

792 - حديث صحيح ورجاله ثقات رجال الشيخين غير محمد بن مصعب وهو القرقسائي وهو صدوق كثير الغلط كما في التقريب وإنما صححت الحديث لأن له شواهد كثيرة سأذكر بعضها قريبا

ظلال الجنة للالباني شماره 792

. قلت: و هذا إسناد جيد في الشواهد، رجاله ثقات، رجال الشيخين، غير محمد بن مصعب - و هو القرقساني - قال الحافظ: " صدوق كثير الغلط ". قلت: و لحديثه هذا شواهد كثيرة تدل على أنه قد حفظه

السلسلة الصحيحة ج5، ص630

و فيه محمد بن مصعب القرقساني، و هو ضعيف بغير كذب ". فالحديث بمجموع الطريقين حسن إن شاء الله تعالى

السلسلة الصحيحة ج 2، ص673

قلت: و هذا إسناد رجاله ثقات رجال الشيخين غير محمد بن مصعب و عبد الملك بن

محمد، ففيهما ضعف من قبل حفظهما، لكن الحديث جيد بمتابعة أحدهما للآخر

السلسلة الصحيحة ج5، ص101

در نتيجه، اين روايت با شواهدى كه دارد، دستكم «حسن» است.[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]هيثم بن حنش مجهول العين است!

همانطور كه قبلا تصوير متن كتاب آل شيخ آمد، وى چنين مى‌گويد كه:

ومنها: أن الهيثم بن حنش مجهول العين، قال الخطيب في "الكفاية في علوم الرواية"(ص88):

(المجهول عند أصحاب الحديث هو كل من لم يشتهر بطلب العلم في نفسه، ولا عرفه العلماء به، ومن لم يعرف حديثه إلا من جهة راوٍ واحد، مثل عمرو ذي مر، وجبار الطائي، وعبد الله بن أغر الهمداني، والهيثم بن حنش... هؤلاء كلهم لم يرو عنهم غير أبي اسحاق السبيعي) اهـ.

يكى از راويان اين حديث هيثم بن حنش، مجهول العين است. خطيب در كتاب الكفاية گفته: مجهول از ديدگاه علماى حديث، هر كسى است كه در طلب علم مشهور نباشد و در نزد علما با اين عنوان مشهور نباشد. و همچنين است كسى كه تنها يك شخص از او روايت نقل نكرده باشد؛ مثل عمرو بن ذى مر، جبار طائى، عبد الله بن أعز همدانى و هيثم بن حنش. همه اين افراد از كسانى هستند كه تنها ابو اسحاق سبيعى از آن‌ها روايت نقل كرده است.

پاسخ:

1. علماي اهل سنت، صغراي كلام خطيب را قبول ندارند:

طبق تعريفى كه علماى اهل سنت كرده‌اند، مجهول العين كسى است كه تنها از يك طريق از وى روايت شده باشد يعنى در كبرا طبق مبانى اهل سنت اشكالى نيست؛ اما آيا صغراى كلام خطيب بغدادى صحيح است؟ وى ادعا كرده است كه از هيثم تنها از يك طريق روايت شده است، اما ديگر علماى اهل سنت اين سخن وى را قبول ندارند.

ابن ملقن در رد اين كلام خطيب بغدادى مى‌گويد:

وذكر الخطيب أيضا أنه لم يرو عن الهيثم بن حنش وعبد الله بن أعز ومالك بن أعز الهمذاني غير أبي إسحاق هذا؛ وليس كما قال أما الأول فروى عنه أيضا سلمة بن كهيل كما ذكره أبو حاتم الرازي.

خطيب بغدادى گفته كه از هيثم بن حنش، عبد الله بن أعز و مالك بن أعز همدانى كسى غير از ابو اسحاق روايت نقل نكرده است؛ در حالى كه اين چنين نيست؛ زيرا از هيثم بن حنش سلمة بن كهيل نيز روايت نقل كرده است؛ چنانچه ابوحاتم رازى نيز اين مطلب را متذكر شده است.

الأنصاري الشافعي، سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، المقنع في علوم الحديث ج1، ص262 ناشر: دار فواز للنشر الاحساء المملكة العربية السعودية.

ابراهيم بن موسى بن أيوب ابناسى نيز در مقام نقل اعتراضات صورت گرفته بر خطيب بغدادى اينچنين مى‌نويسد:

وقد اعترض بأنه... وكذلك الهيثم بن حنش روى عنه أيضا سلمة بن كهيل قاله أبو حاتم الرازي.

الأبناسي المصري الشافعي، أبو إسحاق برهان الدين إبراهيم بن موسى بن أيوب (متوفاى802هـ)، الشذا الفياح من علوم ابن الصلاح، ج1، ص250،تحقيق: صلاح فتحي هلل، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1418هـ ـ 1998م.

.

2. روايت دو نفر از هشيم، و روايت هشيم از دو نفر!

وقتى به كتب اهل سنت مراجعه مى‌كنيم، مشاهده مى‌كنيم كه با دو سند از وى روايت نقل شده و خود وى نيز از دو نفر روايت نقل كرده است؛ ابن ابى حاتم در مورد وى مى‌گويد:

الهيثم بن حنش النخعي كوفى روى عن بن عمر روى عنه أبو إسحاق الهمداني وسلمة بن كهيل سمعت أبى يقول ذلك.

ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعديل، ج9، ص79 ش 320، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.

روايت سلمة از وى در دو كتاب المعجم الكبير و معرفة الصحابة ابو نعيم آمده است:

حدثنا عَلِيُّ بن عبد الْعَزِيزِ حدثنا أبو حُذَيْفَةَ ثنا سُفْيَانُ عن سَلَمَةَ بن كُهَيْلٍ عَنِ الْهَيْثَمِ بن حَنَشٍ عن حَنْظَلَةَ الْكَاتِبِ قال كنا عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فذكر الْجَنَّةَ وَالنَّارَ فَكُنَّا رأى عَيْنٍ فَخَرَجْتُ فَأَتَيْتُ أَهْلِي فَضَحِكْتُ مَعَهُمْ فَوَقَعَ في نَفْسِي شَيْءٌ فَلَقِيتُ أَبَا بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فقلت إني نَافَقْتُ قال وما ذلك فقلت كنا عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فذكر الْجَنَّةَ وَالنَّارَ وَكُنَّا كَأَنَّا رأى عَيْنٍ فَأَتَيْتُ أَهْلِي فَضَحِكْتُ مَعَهُمْ قال أبو بَكْرٍ إِنَّا لَنَفْعَلُ ذلك فَأَتَيْتُ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم فَذَكَرْتُ ذلك له قال يا حَنْظَلَةُ لو كُنْتُمْ عِنْدَ أَهْلِيكُمْ كما تَكُونُونَ عِنْدِي لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلائِكَةُ على فُرُشِكُمْ وفي الطَّرِيقِ يا حَنْظَلَةُ سَاعَةٌ وَسَاعَةٌ

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج4، ص11 ش 3490، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

ورواه الثوري عن سلمة [ بن كهيل ] عن الهيثم بن حنش [ عن حنظلة نحوه ].

2230 - حدثناه أبو الحسن أحمد بن القاسم بن الريان ثنا محمد بن غالب ثنا أبو حذيفة ثنا سفيان الثوري عن سلمة بن كهيل عن الهيثم بن حنش عن حنظلة الكاتب أن النبي صلى الله عليه وسلم ذكر الجنة والنار فكنا كأنا رأي عين فخرجت يوما فأتيت أهلي فضحكت معهم فوقع في نفسي شيء فلقيت أبا بكر فقلت: إني قد نافقت قال: وما ذاك. فقلت: كنت عند النبي صلى الله عليه وسلم فذكر الجنة والنار فكنا كأنا رأي عين فأتيت أهلي فضحكت معهم فقال أبو بكر: إنا لنفعل ذلك فأتيت رسول الله صلى الله عليه وسلم فذكرت له ذلك فقال: يا حنظلة لو كنتم عند أهليكم كما تكونون عندي لصافحتكم الملائكة

الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج2، ص855، طبق برنامه الجامع الكبير.

و روايت ابو اسحاق از وى از عبد الله بن عمر نيز قبلا گذشت، بنا بر اين چنين شخصى مجهول العين نيست.

3. ابن حبان او را در ثقات خويش آورده است.

قبلا نيز گفته‌ايم كه ابن حبان، وى را در ثقات خويش آورده و گفته است:

الهيثم بن حبيش النخعي يروى عن بن عمر روى عنه أبو إسحاق الهمداني وسلمة بن كهيل

التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج5، ص5965 ش 5967، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.

و همانطور كه ثابت كرديم، ابن حبان از متشددين است و توثيق وى نيز در نظر بسيارى از علماى اهل سنت معتبر، و حتى اگر توثيق وى موجب تصحيح روايت نشود، حد اقل موجب حسن مى گردد.
[="red"]ادامه دارد ....
[/][/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]4. ابوبكر بن عياش متكلم فيه است!

در بعضى از سايت‌ها براى اشكال به اين روايت گفته شده بود كه:

أبو بكر بن عياش متكلمٌ فيه.. وكان كثير الخطأ، وقد اختلط في أخرة، وإذا روى عنه الضعفاء والمجاهيل فليس حديثه بشيء

ابوبكر بن عياش، در مورد او اشكال شده است و وى اشتباهات زيادى داشته است و در آخر عمر خويش فراموشكار شد، و اگر ضعفا و مجاهيل از او روايت كند روايت وى ارزشى ندارد!

پاسخ:

ما در مورد سند اول، به صورت كامل توضيح داديم كه وى از راويان صحيح بخارى است و ذهبى در مورد او گفته است:

أبو بكر بن عياش بن سالم الأسدي الحناط الكوفي، المقريء، العابد، أحد الأئمة الكبار

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ج13 ص494.

و روايت وى از ابو اسحاق در صحيح بخارى وجود دارد! بنابر اين هيچ جاى اشكال به وى وجود ندارد!

5. محمود بن خداش مجهول است!

در ادامه اشكال قبل، در سايت مذكور آمده بود:

وهنا الراوي عنه هو «محمود بن خداش» مجهولٌ لا يعرف حاله ولا عينه

راوى از او در اين روايت محمود بن خداش است كه مجهول است!

و با ذكر اين دو مقدمه مى‌خواهد بگويد اين روايت ارزشى ندارد!

پاسخ:

محمود بن خداش را هم ذهبى و هم ابن حجر توثيق كرده‌اند؛ ذهبى در مورد او مى‌گويد:

محمود بن خداش الإمام الحافظ الثقة أبو محمد الطالقاني

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج12 ص179، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ابن حجر نيز در مورد او مى گويد:

محمود بن خداش بكسر المعجمة ثم مهملة خفيفة وآخره معجمة الطالقاني نزيل بغداد صدوق من العاشرة مات سنة خمسين وله تسعون سنة ت عس ق

تقريب التهذيب ج1 ص522 ش 6511.

6. در نقل روايت تعارض وجود دارد

يكى از اشكالات مطرح شده در مورد اين روايت آن است كه تمامى سند‌ها به ابو اسحاق مى‌رسد؛ ولى ابو اسحاق اين روايت را از چند شخص مختلف نقل مى‌كند!

از جمله ابو سعيد، هيثم بن حنش، و عبد الرحمن بن سعد القرشى مولى عبد الله.

و اين موجب شبهه در نقل روايت مى‌شود

پاسخ:

از اين شبهه دو جواب مى‌توان داد:

ا. اشخاص متعددى نزد ابن عمر بوده‌اند و همگى آنها را به صورت متعدد نقل كرده‌اند و ابو اسحاق در هنگام خواندن روايات، به صورت دسته بندى مثلا يكبار روايت را در هنگام نقل روايات عبد الرحمن بن سعد نقل كرده است؛ و يكبار در هنگام نقل روايات هيثم بن حنش و...

بنا بر اين اشكال وارد نيست.

ب. برخى از اين نقل‌ها اشتباه باشد؛ ولى در هر صورت يكى از آنها صحيح است؛ همانطور كه وهابيون چنين گفته‌اند؛ از جمله آل شيخ مى گويد:

«وأمثل ما روي في هذا الباب وأصحه علي تدليس أبي اسحاق فيه، ما رواه البخاري في الادب المفرد...»

هذه مفاهيمنا، ص49 اسم المولف: صالح بن عبد العزيز بن محمد آل الشيخ، طبعة رئاسة العامة‌ لادارات البحوث العلمية والافتاء

و بنا بر اين باز اشكالى براى قبول روايت از جهت سندى باقى نمى‌ماند.
ادامه دارد ...
[/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]خلاصه بحث سندي:

اين روايت با شش طريق نقل شده است؛ كه سه طريق آن صحيح است؛ طريق چهارم آن به هيثم بن حنش مى‌رسد كه تنها ابن حبان وى را توثيق كرده است و بنابر اختلاف اقوال، سند روايت يا صحيح است و يا حسن؛ و دو طريق ديگر آن مرسل است، و تنها به عنوان شاهد مى‌تواند به كار برود.

در مورد اشكالات مطرح شده در مورد اين روايات نيز هيچ كدام صحيح نمى‌باشد!

بررسي دلالي روايت:

ا. استدلال به عبارت «يا محمد»

عبد الله بن عمر در اين روايت، صريحا رسول خدا صلى الله عليه وآله را منادا قرار داده و حتى طبق برخى از نقل‌ها (طريق اول از كتاب عمل اليوم والليلةكه سند آن نيز معتبر بود) رسول خدا را به صورت مستغاث، مخاطب قرار داده و گفته است «يا محمداه»؛ بنا بر اين نداى غير خدا جايز است و نمى‌توان اين عمل را شرك دانست. البته اين عمل، قطعا بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله صورت گرفته است؛ زيرا تمام كسانى كه روايت را از عبد الله بن عمر نقل كرده و گفته‌اند ما در كنار عبد الله بن عمر بوديم، از تابعين هستند و رسول خدا صلى الله عليه وآله را درك نكرده‌اند.

ب. استدلال به عبارت «ادع»

اين روايت با دو مضمون نقل شده است؛ مضمون اول «اذكر احب الناس» و مضمون دوم «ادع احب الناس»؛ كه در صورتى كه مضمون «ادع» باشد، صريحا دستور به خواندن غير خداست و عبد الله بن عمر نيز به اين كلام اشكالى نگرفته است.

اشكالات دلالي به روايت:

1. حرف يا در بعضي از چاپ‌ها موجود نيست!

به اين علت كه حرف ندا در بعضى از چاپ‌ها موجود نيست، عده‌اى اشكال كرده‌اند كه شايد متن اصلى و صحيح، «محمد» بدون حرف ندا باشد!

پاسخ:

پاسخ به اين اشكال واضح است:

الف: تمامى متون صحيح، و كتبى كه اين روايت را ذكر كرده‌‌اند آن را به صورت «يا محمد» ذكر كرده‌اند و تنها در يكى از چاپ‌هاى كتاب «الادب المفرد» بخارى، حرف ندا حذف شده است! كه اين نشانگر تحريف اين نسخه است! و نه نبودن «يا» در روايت اصلى.

ب: همانطور كه در اصل مقاله آورده شد، نسخ خطى «الادب المفرد» به صورت «يا محمد» است؛ و همچنين ديگر كتب اين روايت را از بخارى به صورت «يا محمد» ذكر كرده‌اند؛ از جمله تهذيب الكمال، ج17، ص240 كه اين روايت را از بخارى با حرف ندا نقل مى‌كند؛ و قبلا در باب «نقل به صورت مرسل و يا به نقل از كتب ديگر» بيان شد.

2. فرق بين اذكر وادع

در بعضى از كتب گفته شده است كه در متن روايت آمده است «اذكر» و نيامده است «ادع»؛ اذكر يعنى ياد كن، و ادع يعنى بخوان! و براى همين اين روايت نمى‌تواند مويد ندا و خواندن غير الله باشد!

پاسخ:

الف: استدلال اول به فعل ابن عمر بود؛ بر فرض صحت اين اشكال تنها استدلال دوم مورد تشكيك واقع مى‌شود.

ب: ابن عمر از كلام سائل كه دستور به «اذكر» نداى احب الناس را فهميده است و نه مجرد ياد آورى را! و لذا مى‌گويد «يا محمد»!

ج: در روايات طريق سوم عبارت «ادع» آمده است.

ج: حتى در نقل عبارت از الادب المفرد بخارى نيز اختلاف است و مزى روايت را به صورت ادع نقل مى‌كند:

روى له البخاري في كتاب"الأدب"، حديثًا واحدًا موقوفا. وقد وقع لنا عاليا عنه.

أخبرنا به أبو الحسن بن البخاري، وزينب بنت مكي، قالا: أخبرنا أبو حفص بن طبرزذ، قال: أخبرنا الحافظ أبو البركات الانماطي، قال: أخبرنا أبو محمد الصريفيني، قال: أخبرنا أبو القاسم بن حبابة، قال: أخبرنا عَبد الله بن محمد البغوي، قال: حَدَّثَنَا علي بن الجعد، قال: أخبرنا زهير، عَن أبي إسحاق، عن عبد الرحمن بن سعد، قال: كنت عند عَبد الله بن عُمَر، فخدرت رجله، فقلت له: يا عبد الرحمن ما لرجلك؟ قال: اجتمع عصبها من هاهنا. قال: قلت: ادع أحب الناس إليك، فقال: يا محمد، فانبسطت رواه عَن أبي نعيم، عن سفيان، عَن أبي إسحاق مختصرا.

تهذيب الكمال، ج17، ص240.

و اشكالى نيز به مضمون نمى گيرد!

3. نداي واقعي نيست براي زياده شوق و به رسم جاهليت است!

يكى ديگر از اشكالات خنده‌آور مطرح شده بر ضد اين روايت، آن است كه عبد الله بن عمر، مى‌خواست رگ پايش باز شود و چون در بين عرب مرسوم بود كه وقتى پاى يكى از آنها مى‌گرفت، ياد محبوب مى‌كرد، به همين دليل به عبد الله بن عمر نيز گفته شد ياد محبوب كن تا گرفتگى پايت برطرف شود! و او نيز به خاطر زياده شوق به پيامبر و اينكه پيامبر را در حضور خويش تصور كند، لفظ «يا» را به كار برد! تا تأثير تصور بيشتر شود! و براى اين مطلب شواهدى را نيز از اشعار عرب ذكر كرده‌اند.

پاسخ: ذكر محبوب در هنگام تخدير از اعمال جاهليت است! آيا ابن عمر عمل جاهلي انجام داد؟

در كتب مختلفى بيان شده است كه يكى جهالت‌هاى عرب كه خداوند مسلمان‌ها را از آن حفظ كرد، تداوى به اسم معشوق بود؛ حال وهابيون يا بايد بگويند ابن عمر، مبتلا به اعمال جاهلى بود كه خداوند راضى به آن نبود، و يا بگويند اين عمل ابن عمر با سيره جاهليت فرق دارد و استغاثه به نبى مكرم اسلام صلى الله عليه وآله است!

نويرى در اين باره مى‌نويسد:

الباب الثاني من القسم الثاني من الفن الثاني في أوابد العرب ومعنى الأوابد ها هنا: الدواهي، وهي مما حمى الله تعالى هذه الملة الإسلامية منها، وحذر المؤمنين عنه...

ومنها: ذهاب الخدر: يزعمون أن الرجل إذا خدرت رجله فذكر أحب الناس إليه ذهب عنه.

باب دوم از قسم دوم از فن دوم، در اوابد عرب؛ و معنى اوابد، كارهاى مصيبت‌بار عرب است كه خداوند اين ملت اسلامى را از آن حفظ كرده و مومنين را از آن برحذر داشت؛ يكى از آنها اين است كه گمان مى‌كردند وقتى شخصى پايش بگيرد و محبوب‌ترين فرد را ياد كند، اين مشكل وى برطرف مى‌شود!

نهاية الأرب في فنون الأدب، ج3 ص112 تا 119.

ابو حيان توحيدى نيز مى‌گويد:

انظر إلى العرب مع فضلها وذكائها، ولسانها وبيانها، وسيفها وسنانها، وصبرها وعزائها، وسخائها وشجاعتها، ورأيها وبديهتها، وفكرها وغوصها، ومعرفتها التي هي خالص الجوهر وزبدة الطبيعة... فإذا فصلت أحوالهم وميّزت أمورهم أصبت أشياء هي في جانبٍ من العقل وعلى بعدٍ من الحقّ، مثل كيّهم السّليم من الإبل إذا أصابها العرّ ليذهب العرّ عن السّقيم؛ هذا زعمهم وعلمهم وعليه بصيرتهم وعملهم... وكما زعموا أنّ الرجل إذا خدرت رجله فذكر أحبّ الناس إليه ذهب عنه الخدر

نگاه كن به عرب با وجود فضل و زيركى‌اش و زبان و بيانش، و شمشير و نيزه‌اش و صبر و عزايش، و بخشش و شجاعتش و بينش و بديه‌گويى‌اش، و فكر و عمقش، كه از جوهره خالص و ريشه طبعش حاصل بود... اما وقتى كه كارهاى آنها را بررسى كنى و امور آنها را به دقت ببينى، كارهايى را مى‌بينى كه از عقل به دور و از حق دور بود! مثلا شتر سالم را داغ مى‌كردند كه شتر بيمار خوب شود!!!

اين گمان آنها بود و روش و طريقه آنها چنين بود!... همچنين گمان مى‌كردند كه وقتى شخصى محبوبش را ياد كند، گرفتگى پايش برطرف مى شود!

التوحيدي، أبو حيان علي بن محمد بن العباس (متوفاى414هـ) البصائر والذخائر، ج7، ص169، تحقيق: د.وداد القاضي، ناشر: دار صادر - بيروت، 1419هـ-999م

همين مطلب در كتب ديگرى از جمله التذكرة الحمدونية، ج7، ص337 (اسم المؤلف: ابن حمدون محمد بن الحسن بن محمد بن على الوفاة: 608هـ، دار النشر: دار صادر - بيروت/لبنان - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس) آمده است.

حال آيا وهابيون ابن عمر را متهم به رفتار جاهلى و خلاف عقل مى‌كنند؟! يا مى‌گويند وى به جاى اينكه كار خلاف عقل انجام دهد، با گفتن عبارت «يا» فهماند كه روش من با كفار فرق مى‌كند و من استغاثه به پيامبر صلى الله عليه وآله دارم! نه عملى جاهلى؟!

4. تنها نداي پيامبر (ص) در گرفتگي پا جايز است و نه در جاي ديگر!

گروهى از وهابيون نيز چنين گفته‌اند:

وأيضا دل الأثر على تخصيص الخدر فأين دليلك على إطلاقه.

اين روايت تنها دلالت بر جواز اين كار تنها در گرفتگى پا مى كند و شامل موارد ديگر نمى‌شود!

پاسخ: اگر اين كار شرك بود، در هيچ‌جا جايز نبود!

اگر اين عمل شرك به حساب آيد، نمى‌تواند در برخى موارد جايز باشد و در برخى ديگر حرام! و وقتى ثابت شد كه شرك نيست، ديگر انجام آن در هيچ جا اشكال ندارد!

5. ابن عمر اشتباه كرده است!

در بعضى از سايت‌ها در نهايت عجز گفته‌اند كه بر فرض صحت ادعاى شيعه، حد اكثر مى‌گوييم اين اشتباهى از ابن عمر بوده است و براى سايرين حجت نيست

پاسخ: اين عمل به نظر وهابيون شرك است و نه يك اشتباه ساده!

چطور وقتى شيعيان چنين عملى انجام دهند شرك به حساب مى‌آيد؛ اما وقتى عبد الله بن عمر چنين كند مى‌شود يك اشتباه؟!

اگر اين عمل شرك باشد، در واقع از بين بردن مبناى اعتقادات كل اهل سنت در مورد عدالت صحابه است! چون حتى كسانى كه گناه را براى صحابه ممكن مى‌دانستند؛ ولى شرك را حتى براى يك لحظه بعد از مسلمان شدن، براى صحابه غير ممكن مى‌دانستند!

6. توسل به خدا به محبت پيامبر بوده است!

بعضى ديگر گفته‌اند:

فإن صح الأثر فلعل المعنى في ذلك: أنه توسل إلى الله بمحبة نبيه.

اگر روايت درست باشد، شايد معنى اين باشد كه وى توسل به خدا به محبت پيامبر صلى الله عليه وآله داشته است!

پاسخ:

متن روايت صريح است و هيچگونه تأويل و توجيهى نمى‌پذيرد؛ عبد الله بن عمر به صراحت خود رسول خدا صلى الله عليه وآله را منادا قرار داده است! ودر روايت ذكرى از خدا نيست!

7. آيا توسل به هر محبوبي جايز است؟! اگر بگوييد روايت حجت است عموميت جواز توسل به محبوب در خدر را ثابت مي كند حتي اگر محبوب بد باشد

گروهى ديگر چنين گفته‌اند:

هذا الخبر عام بذكر أحب الناس لمن خدرت رجله، فهو عام في الأشخاص، خاص بخدر الرِّجل.. وعليه فقد يذكر الإنسان من يحبه ولو كان هذا المحبوب فاسقاً، أو كافراً، فهل من يقول بصحته وصحة الاستدلال به على جواز أن يستغيث العبد بمن يحب؛ فهل ينزّل على كل من يحب؟

اين روايت براى ذكر محبوب در هنگام گرفتگى پا عموميت دارد؛ در اشخاص عام است و مربوط به گرفتگى پا است؛ بنا بر اين انسان مى‌تواند محبوب را در هنگام گرفتگى پا ياد كند، حتى اگر محبوب فاسق يا كافر باشد! آيا كسى كه اين روايت و اين استدلال را صحيح مى‌داند، مى‌گويد عبد مى‌تواند به هر كسى كه دوست داشت استغاثه كند؟!

پاسخ:

ا. سائل مي‌دانست محبوب‌ترين فرد نزد عبد الله بن عمر كيست؛ و به همين دليل از وي چنين خواست!

يكى از احتمالات در اين روايت، آن است كه سائل مى‌دانست محبوب عبد الله بن عمر كيست، زيرا آنطور كه در كتب اهل سنت آمده است، حب عبد الله بن عمر به پيامبر صلى الله عليه وآله آنقدر بود كه مردم وى را ديوانه مى‌پنداشتند!

ابن وهب عن مالك عمن حدثه أن ابن عمر كان يتبع أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم وآثاره وحاله ويهتم به حتى كان قد خيف على عقله من اهتمامه بذلك

خارجه بن مصعب عن موسى بن عقبة عن نافع قال لونظرت إلى ابن عمر إذا اتبع رسول الله صلى الله عليه وسلم لقلت هذا مجنون.

عبد الله بن عمر عن نافع أن ابن عمر كان يتبع آثار رسول الله صلى الله عليه وسلم كل مكان صلى فيه حتى إن النبي صلى الله عليه وسلم نزل تحت شجرة فكان ابن عمر يتعاهد تلك الشجرة فيصب في أصلها الماء لكيلا تيبس

ابن وهب از مالك، از كسى كه براى او حديث نقل كرده، آورده است كه ابن عمر از دستور، آثار و حالت رسول خدا صلى الله عليه واله پيروى مى‌كرد، به گونه‌اى كه مردم در عقل او شك مى‌كردند؛ به خاطر اهتمام زياد او.

از نافع نقل شده است كه اگر ببينى كه ابن عمر چگونه از رسول خدا تبيعت مى‌كرد، مى‌گفتى كه او ديوانه است.

از نافع نقل شده است كه ابن عمر آثار رسول خدا صلى الله عليه وآله را در هر مكانى كه نماز خوانده بود،‌ دنبال مى‌كرد؛ حتى اگر رسول خدا در زير درختى فرود آمده بود، ابن عمر از آن درخت مواظبت مى‌كرد، آب را به ريشه آن مى‌رساند تا نخشكد.

سير أعلام النبلاء، ج3، ص213.

بنا بر اين روايت از جهت محبوب عموميت ندارد، و تنها شامل پيامبر صلى الله عليه وآله يا افرادى مانند حضرت مى‌شود كه از جهت دينى اعتبار دارند؛ اما از جهت گرفتگى پا قبلا ثابت كرديم كه روايت عام است.

ب. عبد الله بن عمر در پاسخ وي استغاثه به پيامبر (ص) كرد تا اعتقاد وي را باطل كند!

همانطور كه قبلا گفته‌ايم، ممكن است عبد الله بن عمر، اعتقاد باطل سائل را مى‌دانست و به همين سبب كلام خود را با «يا» و به صورت ندا گفت، تا به وى بفهماند استغاثه به هر كسى جايز نيست و تنها به پيامبر صلى الله عليه وآله و افرادى مانند حضرت جايز است.

خلاصه بحث دلالي:

اين روايت، دلالت مى‌كند كه عبد الله بن عمر، صريحا رسول خدا صلى الله عليه وآله را مخاطب قرار داد تا مشكل وى برطرف شود.

حال علماى وهابى يا بايد اين عمل را شرك به حساب آورد كه موجب بطلان اعتقاد به عدالت صحابه مى‌شود؛ و يا بايد اين عمل را عملى جاهلى (از باب ذكر المحبوب عند الخدر) دانست كه به گفته علماى اهل سنت، از اعمال خلاف عقل است و موجب مى‌شود كه عبد الله بن عمر مجنون و تابع اعمال و رسوم خلاف عقل جاهليت به حساب آيد!

نتيجه:

اين روايت با چندين سند صحيح نقل شده است و دلالت مى‌كند كه عبد الله بن عمر بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله استغاثه به آن حضرت داشته است![/][/]

[="arial black"]سلام بر برادران اهل سنت .
اگر می شود جواب این روایت ها رو را بدهید بعد بروید سراغ روایت های بعدی .
و اگر این ور و اون ور رفتید معلوم می شود که جواب ندارید
واگر جواب ندارید باید از مذهبتون کنار بکشید .
با تشکر
[/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"]برادران کسی نیست جواب بدهد .
اگر کسی نیست پس خوب است تاپیک بسته شود
بنده از صبح تا حالا بالای 40یا30 بار نگاه کردم کسی جواب نداده است .
ان شاء الله که هر کس برش حق واضح گردیده است او را به مقام نبیین و شهدا برساند

[/]

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

سلام علیکم جمیعا

دوستان این ها حرفی برای گفتن ندارند ، تایپیک بسته بشه بهتره

اوج نفاق در سینه یک یک وهابی ها هست

فری وهابی یادته یه جا بهت گفتم

واقعن من نمی دونم چرا اهل سنت جلوی تو رو نمی گیرند؟

و تو عصبانی شدی و گفتی:

نقل قول:

واقعا از منطق اندک این قوم در شگفتم.
واقعا دوست من چند سال دارید؟
تحصیلات شما چیست؟
شغل گرامی چیست؟

چرا می ترسید با من تماس بگیرید؟

آیا جز این است که حق را به من می دهید و غرورتان نمی گذارد جلوی دوستان خود کم بیاورید؟

به من گفتید که چرا اهل سنت اجازه صحبت به من می دهند؟
اولا که اهل سنت از قومی سانسور پرور نیستند.
دوما که من افتخار اهل سنت در منطقه خود هستم.

حالا من تجدید نظر می کنم ،

اهل سنت جلوی وهابی ها ایستاده اند

نمونه اش دوست اهل سنت هست این جا وجود دارد

نمونه اش مفتی مصر دکتر علی جمعه هست:

که وهابی ها را خوارج زمانه و سگ های جهنمی دانست

از نظر مفتی مصر وهابیت وجود دارد

و خوارج زمانه است

سگ های جهنمی اند

دوستان این وهابی ها ارزش صحبت کردن ندارند

این قدر وجودشان بی برکت است

که وجود و نفس نحسشان بین شیعه و سنی

اختلاف می اندازد

تا دیر نشده وهابیت رو رها کن!!!

با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان گرامی

بزرگواران لطفا از ارسال مطالب کپی شده از سایتهای دیگر خود داری فرمائید؛ این روش، روش مناسبی برای پاسخ به یکدیگر نمی باشد؛بلکه آنچه به دوستان توصیه می شود فهم خودشان از این مطالب است که نتیجه آن نیزدر بالا رفتن علمیت دوستان آشکار می گردد.

لذا از همه دوستان خواهش می کنم این روش را در پاسخ به یکدیگر ترک نمایند. و به جای آن به بیان فهم و تحلیل خویش از مطالب بپردازند.
در غیر این صورت پستهای طولانی دوستان حذف می گردند.

موفق باشید.

ohfreedom;320602 نوشت:
برادر من حدیث فوق "موقوف" است.
چرا صورت مساله را پاک می کنید؟؟؟
رقم الحديث: 509
(حديث موقوف)
پس برادر من حدیث موقوف است و نه مرسل!!!
در ضمن حدیث موقوف پیوسته و همیشه واجب الحجت نمی باشد.
در ثانی فعل هر انسانی برای ما واجب دین نمی شود؟ می شود؟ اگر می شود بگویید تا ما هم از فعل اهل شیعه سوالات زیادی داریم شاید فعل آنان نیز برای شما واحب دینی باشد!!!

سلام و عرض ادب

از اینکه متن ارسالی شما را به ارسال جواب دادم عذر خواهم(خطای دید بود)؛ اما نتیجه باز تفاوتی ندارد زیرا این حدیث موقوف نیز نمی باشد.

حدیث موقوف حدیثی است که به صحابی ختم شود(چه قول باشد و چه فعل و چه تقریر)[1] در حالی که در این حدیث عثمان بن حنیف بعد از دستور خود به آن شخص می گویدوالله ما كلمته ولكن شهدت رسول الله صلى الله عليه وسلم وأتاه رجل ضرير» به خدا سوگند این سخنان از خودم نبود؛ بلکه من مشاهده نمودم رسول خدا صلی الله علیه واله را که شخص نابینایی به نزد آنحضرت آمد و از کوری چشمش شکایت نمود.

پیامبر صلی الله علیه وآله او را دعوت به صبر نمودند ولی او از سختی حال خویش سخن گفت. لذا پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمودندفقال له النبي صلى الله عليه وسلم ائت الميضأة فتوضأ ثم صل ركعتين ثم ادع بهذه الكلمات فقال عثمان بن حنيف فوالله ما تفرقنا وطال بنا الحديث حتى دخل عليه الرجل كأنه لم يكن به ضرر قط».

آیا این حدیث با این تاکیدات و شهادت بر شنیدن این حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله موقوف می شود؟ البته اگر روایت ابن اثیر را ملاحظه می نمودید تنها به قسمت دوم پرداخته بود و آن تنها نقل چنین روایتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله است:

«عن عثمان بن حنيف : أن رجلا ضرير البصر أتى النبي صلى الله عليه و سلم فقال : ادع الله أن يعافيني . فقال : " إن شئت دعوت وإن شئت صبرت فهو خير لك " . قال : ادعه ! قال : فأمره أن يتوضأ فيحسن الوضوء ويدعو بهذا الدعاء : " اللهم إني أسألك وأتوجه إليك بمحمد نبيك نبي الرحمة يا محمد إني توجهت بك إلى ربي في حاجتي هذه لتقضي لي اللهم فشفعه في».اسدالغابة؛ ترجمه عثمان بن حنیف.

بنابراین این سخن و دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده است(نه دستور شخصی عثمان بن حنیف که برای شما حجت نباشد؛ که البته در همین هم بحث است)که حدیث شناسان نیز حکم به صحت و یا حسن این حدیث نموده اند، اما اینکه شما به واسطه تحمیل عقایدتان بر سنت نصوص سنت را نپذیرید بحث دیگری خواهد بود.

موفق باشید.

:Gol: ----------------------------------------------------------------------:Gol:

[=Calibri][1]. مثال موقوف قولي : روایت بخاری: «قال على بن أبي طالب رضي الله عنه : " حدثوا الناس بما يعرفون ، أتريدون أن يُكَذَّبَ الله ورسولُهُ » .با مردم به اندازه فهم ایشان سخن بگوئید، آیا دوست دارید که به خدا و رسول او نسبت دروغ داده شود.
ب) مثال موقوف فعلي: روایت بخاری: «وأَمَّ ابنُ عباس وهو متيمم »؛ابن عباس امامت نمود در حالی که تیمم نموده بود.
ج) مثال موقوف تقريري :مثل اینکه تابعی ای بگوید: «فعلت كذا أمام أحد الصحابة ولم يُنْكِر عَلَيَّ ». در مقابل یکی از صحابه فلان کار را انجام دادم و هیچ عکس بر من عیبی نگرفت.

sayedali;320612 نوشت:
کجا خدای بزرگ فرموده است این وسیله صرفاو صرفا حتما و حتما باید نماز و صبر باشد؟

بنده عرض نکردم مطلقا نماز و صبر؛ گفتم الله می گوید از نماز و صبر یاری بگیرید و این کار جز بر خاشعین امکان ندارد!!!

sayedali;320612 نوشت:
در مورد حرف شما و در واقع اتهام شما به امیرالمومنین(ع)

sayedali;320612 نوشت:
امیرالمومنین (ع) اتفاقا می فرماید یکی از این وسایل برای تقرب من هستم

خطبه 110
خطبه 199
جکمت 136
آیا این ها تهمت به امیرالمومنین علی رض است؟؟؟
ایشان برترین وسائل تقرب به الله را را نام برده اند، از نماز تا صدقه و حج و جهاد و صله رجم و...

حالا شما بگوئید تهمت است!!!

sayedali;320613 نوشت:
نتیجه اش همین است که شما ازابن تیمه ای تبعیت می کنید که علمای اهل سنت چه عبارات رکیکی نسبت به او دارند ، امامه الشیطان !!!!!!!!!!!!! و حتی شما به ابن تیمه شیخ ...گفتید که علمای شما صراحتا می گویند هرکس به ابن تیمه شیخ ...بگوید کافر است

برادر من شما مجبور به تقلید هستید؛ نه ما!!!

بنده به شیخ الاسلام ابن تیمیه احترام می گذارم زیرا عقاید ایشان را می پسندم.
اگر جایی فتوائی داده باشد نظر شخصی خودش است و از نظر شرع برای من واجب دینی نیست.

همچنین برای عبدالوهاب نیز همین احترام را قائل هستم زیرا تا کنون از سخنان ایشان چیزی مغایر با کلام الله ندیده ام، به احادیث کاری ندارم.

حالا چند تا عالم هم ایشان را رد کنند دلیل بر حجت نمی باشد! می باشد؟؟؟

بنده هم کسانی از شیعه را می شناسم که از خمینی تا حامنه ای تا فلانی را رد کرده و ایشان را بدترین الفاظ نسبت داده اند!!!
آیا باید پیرو آنان باشم؟؟؟

sayedali;320613 نوشت:
یه بنده خدایی کتاب گرا نیست حدیث گرا هست !!!!!احتمالا اون یه بنده خدا شما نیستی که؟

والله تمام اهل سنت حدیث گرا هستند و تقریبا کسی کتاب گرا نیست؛ درست برعکس شیعه که می گوید ما کتاب گرا هستیم زیرا در قلان کتاب فلان چیز آمده و نمی گوید که ضعیف است یا قوی!!!
به هر جال منظورتان را نگرفتم..

sayedali;320613 نوشت:
واقعاحرف های شما تناقض داد در همین پست قبل من حرف شما رو نقل کردم ، همین جا هم اسنادش است فقط کافیه دوستان ما کمی برگرند به اول پست قبلی متوجه می شوند هی داری اثبات می کنی که وسیله باید نماز و صبر باشد نه انسان !!!!!!!!!! چون اگر انسان باشد شرک است حالا این جا داری می گی توسل به انسان زنده شرک نیست به انسانی که مرگ ظاهری دارد شرک است!!!!!!!!!!!!!

بنده هرگز نگفتم که انسان نمی تواند وسیله تقرب باشد!
گفتم انسان مرده نمی تواند وسله تفرب باشد... زیرا آیات الله می گویند که اهل قبور نمی شنوند.

sayedali;320613 نوشت:
در زمان خلافت عمر بن خطاب قحطي آمد و يكي از صحابه – به نام بلال بن حارث – كنار قبر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي و قحطي، هلاك شدند. براي مردم طلب رحمت كن. پيامبر به خواب او آمد و گفت برو نزد عمر و از قول من به او سلام برسان و بگو خداوند باران رحمت را بر شما نازل مي‌كند.

فعل اشخصاص برای ما الزام آور نمی باشد

sayedali;320618 نوشت:
اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيلۀ آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .

پس زبانم لال امیرالمومنین علی رض در نامه 31 خطاب به سیدنا حسن رض دروغ داده اند؟؟؟

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.و مانعت نشده كه اگر كارخلافى نمودى توبه كنى در كيفر تو تعجيل ننموده و در انابه و بازگشت‏بر تو عيب‏نگرفته است.در آنجا كه فضاحت و رسوائى سزاوار تو است،تو را رسوا نساخته‏ و براى بازگشت و قبول توبه شرائط سنگينى قائل نشده است در جريمه با تو به مناقشه‏ن پرداخته و تو را از رحمتش مايوس نساخته است‏بلكه باز گشت تو را از گناه حسنه‏و نيكى قرار داده،گناه و بديت را يك،و نيكيت را ده بحساب آورده است‏و در توبه و باز گشت و عذر خواهى را برويت گشوده است پس آنگاه كه ندايش كنى‏بشنود،و آن زمان كه با او نجوانمائى سخنت را ميداند، پس حاجتت رابسوى او مى‏برى،و آن چنانكه هستى در پيشگاه او خود را نشان مى‏دهى.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رحیق مختوم;320640 نوشت:
جناب ohfreedom فتاواي علماي شيعي هيچوقت باعث قتل عام هزاران زن و مرد و كودك شيرخوار نميشود

آنان که مسلمین بی دفاع سوریه را قتل و عام می کنند کدام حکم الهی را دارند؟؟؟

جز بشار اسد شیعه و نیروهای او تحت فرمان اوست که سید علی خامنه ای را پیشوای زمان می دانند؟؟؟

رحیق مختوم;320640 نوشت:
گروه اول خاندان آل سعود كه حكومتش با كمك انگليس ملعون تولد يافته و با كمك امريكاي جنايت كار اين حكومت نامشروع تا كنون ادامه پيدا كرده است

مگر همین انقلاب کشور ما با حمایت انگلیس از سال 42 شروع نشد و حمایت های اسرائیل در 8 سال جنگ تحمیلی نبود که ما را زنده نگه داشت؟؟؟

مال خودتون ماله واسه مردم بیت المال؟؟؟

رحیق مختوم;320640 نوشت:
هيئت كبار العلماء در عربستان سعودي كه از هيجده عضو از علماي بزرگ وهابي تشكيل شده است نيز در تاريخ 30/3/1423با صدور اطلاعيه ايي مردم عربستان را از تظاهرات منع و تظاهرات را حرام اعلام كرد

مگر در اعتراضات سال 88 نیز وزارت کشور ایران حکم به ممنوعیت اعتراضات خیابانی و عدم صدور مجوز ندادند و تقریبا 80% مراجع تقلید اعتراضات مردم را حرام اعلام نکردند؟؟؟

یه ذکر جدی هم می دهم به سید علی عزیز، در سخنانتان توهین زیاد است، مجبورم نکنید آن جور که شایسته کلام خودتان است با شما صحبت کنم...

صدرا;321103 نوشت:
نابراین این سخن و دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده است(نه دستور شخصی عثمان بن حنیف که برای شما حجت نباشد؛ که البته در همین هم بحث است)که حدیث شناسان نیز حکم به صحت و یا حسن این حدیث نموده اند، اما اینکه شما به واسطه تحمیل عقایدتان بر سنت نصوص سنت را نپذیرید بحث دیگری خواهد بود.

شما کل احادیث رو اهل سنت رو بررسی کنید ببینید چند تا از آن ها توسل به اموات را جایز نمی دانند؟؟
آیا مراجع شما وقتی می خواهند فتوا به حکمی بدهند و احادیث را بررسی کنند مثل شما عمل می کنند؟ یا اینکه احادیثی را که از نظرشان حتی در منابع شیعه وارد شده و صحیح نمی دانند در نظر نمی گیرند؟حالا اگر من اون احادیث که در منابعتان وجود دارد که مراجع صحیح نمی دانند مطرح کنم و بگویم چرا به این ها عمل نمی کنید چه می گویید؟
من می گویم احادیث با سند صحیح که توسل به اموات را جایز نمی شمارند بسیار زیاد تر است از احادیثی که بعضی آن را جایز می دانند و سند صحیحی ندارند.

استدلال;321206 نوشت:
شما کل احادیث رو اهل سنت رو بررسی کنید ببینید چند تا از آن ها توسل به اموات را جایز نمی دانند؟؟
آیا مراجع شما وقتی می خواهند فتوا به حکمی بدهند و احادیث را بررسی کنند مثل شما عمل می کنند؟ یا اینکه احادیثی را که از نظرشان حتی در منابع شیعه وارد شده و صحیح نمی دانند در نظر نمی گیرند؟حالا اگر من اون احادیث که در منابعتان وجود دارد که مراجع صحیح نمی دانند مطرح کنم و بگویم چرا به این ها عمل نمی کنید چه می گویید؟
من می گویم احادیث با سند صحیح که توسل به اموات را جایز نمی شمارند بسیار زیاد تر است از احادیثی که بعضی آن را جایز می دانند و سند صحیحی ندارند.

ohfreedom;321202 نوشت:
بنده عرض نکردم مطلقا نماز و صبر؛ گفتم الله می گوید از نماز و صبر یاری بگیرید و این کار جز بر خاشعین امکان ندارد!!!

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

در مورد حرف شما و در واقع اتهام شما به امیرالمومنین(ع)

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

امیرالمومنین (ع) اتفاقا می فرماید یکی از این وسایل برای تقرب من هستم

خطبه 110
خطبه 199
جکمت 136
آیا این ها تهمت به امیرالمومنین علی رض است؟؟؟
ایشان برترین وسائل تقرب به الله را را نام برده اند، از نماز تا صدقه و حج و جهاد و صله رجم و...

حالا شما بگوئید تهمت است!!!

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

نتیجه اش همین است که شما ازابن تیمه ای تبعیت می کنید که علمای اهل سنت چه عبارات رکیکی نسبت به او دارند ، امامه الشیطان !!!!!!!!!!!!! و حتی شما به ابن تیمه شیخ ...گفتید که علمای شما صراحتا می گویند هرکس به ابن تیمه شیخ ...بگوید کافر است

برادر من شما مجبور به تقلید هستید؛ نه ما!!!

بنده به شیخ الاسلام ابن تیمیه احترام می گذارم زیرا عقاید ایشان را می پسندم.
اگر جایی فتوائی داده باشد نظر شخصی خودش است و از نظر شرع برای من واجب دینی نیست.

همچنین برای عبدالوهاب نیز همین احترام را قائل هستم زیرا تا کنون از سخنان ایشان چیزی مغایر با کلام الله ندیده ام، به احادیث کاری ندارم.

حالا چند تا عالم هم ایشان را رد کنند دلیل بر حجت نمی باشد! می باشد؟؟؟

بنده هم کسانی از شیعه را می شناسم که از خمینی تا حامنه ای تا فلانی را رد کرده و ایشان را بدترین الفاظ نسبت داده اند!!!
آیا باید پیرو آنان باشم؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

یه بنده خدایی کتاب گرا نیست حدیث گرا هست !!!!!احتمالا اون یه بنده خدا شما نیستی که؟

والله تمام اهل سنت حدیث گرا هستند و تقریبا کسی کتاب گرا نیست؛ درست برعکس شیعه که می گوید ما کتاب گرا هستیم زیرا در قلان کتاب فلان چیز آمده و نمی گوید که ضعیف است یا قوی!!!
به هر جال منظورتان را نگرفتم..

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

واقعاحرف های شما تناقض داد در همین پست قبل من حرف شما رو نقل کردم ، همین جا هم اسنادش است فقط کافیه دوستان ما کمی برگرند به اول پست قبلی متوجه می شوند هی داری اثبات می کنی که وسیله باید نماز و صبر باشد نه انسان !!!!!!!!!! چون اگر انسان باشد شرک است حالا این جا داری می گی توسل به انسان زنده شرک نیست به انسانی که مرگ ظاهری دارد شرک است!!!!!!!!!!!!!

بنده هرگز نگفتم که انسان نمی تواند وسیله تقرب باشد!
گفتم انسان مرده نمی تواند وسله تفرب باشد... زیرا آیات الله می گویند که اهل قبور نمی شنوند.

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

در زمان خلافت عمر بن خطاب قحطي آمد و يكي از صحابه – به نام بلال بن حارث – كنار قبر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي و قحطي، هلاك شدند. براي مردم طلب رحمت كن. پيامبر به خواب او آمد و گفت برو نزد عمر و از قول من به او سلام برسان و بگو خداوند باران رحمت را بر شما نازل مي‌كند.

فعل اشخصاص برای ما الزام آور نمی باشد

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيلۀ آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .

پس زبانم لال امیرالمومنین علی رض در نامه 31 خطاب به سیدنا حسن رض دروغ داده اند؟؟؟

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.و مانعت نشده كه اگر كارخلافى نمودى توبه كنى در كيفر تو تعجيل ننموده و در انابه و بازگشت‏بر تو عيب‏نگرفته است.در آنجا كه فضاحت و رسوائى سزاوار تو است،تو را رسوا نساخته‏ و براى بازگشت و قبول توبه شرائط سنگينى قائل نشده است در جريمه با تو به مناقشه‏ن پرداخته و تو را از رحمتش مايوس نساخته است‏بلكه باز گشت تو را از گناه حسنه‏و نيكى قرار داده،گناه و بديت را يك،و نيكيت را ده بحساب آورده است‏و در توبه و باز گشت و عذر خواهى را برويت گشوده است پس آنگاه كه ندايش كنى‏بشنود،و آن زمان كه با او نجوانمائى سخنت را ميداند، پس حاجتت رابسوى او مى‏برى،و آن چنانكه هستى در پيشگاه او خود را نشان مى‏دهى.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

جناب ohfreedom فتاواي علماي شيعي هيچوقت باعث قتل عام هزاران زن و مرد و كودك شيرخوار نميشود

آنان که مسلمین بی دفاع سوریه را قتل و عام می کنند کدام حکم الهی را دارند؟؟؟

جز بشار اسد شیعه و نیروهای او تحت فرمان اوست که سید علی خامنه ای را پیشوای زمان می دانند؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

گروه اول خاندان آل سعود كه حكومتش با كمك انگليس ملعون تولد يافته و با كمك امريكاي جنايت كار اين حكومت نامشروع تا كنون ادامه پيدا كرده است

مگر همین انقلاب کشور ما با حمایت انگلیس از سال 42 شروع نشد و حمایت های اسرائیل در 8 سال جنگ تحمیلی نبود که ما را زنده نگه داشت؟؟؟

مال خودتون ماله واسه مردم بیت المال؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

هيئت كبار العلماء در عربستان سعودي كه از هيجده عضو از علماي بزرگ وهابي تشكيل شده است نيز در تاريخ 30/3/1423با صدور اطلاعيه ايي مردم عربستان را از تظاهرات منع و تظاهرات را حرام اعلام كرد

مگر در اعتراضات سال 88 نیز وزارت کشور ایران حکم به ممنوعیت اعتراضات خیابانی و عدم صدور مجوز ندادند و تقریبا 80% مراجع تقلید اعتراضات مردم را حرام اعلام نکردند؟؟؟

یه ذکر جدی هم می دهم به سید علی عزیز، در سخنانتان توهین زیاد است، مجبورم نکنید آن جور که شایسته کلام خودتان است با شما صحبت کنم...


با سلام بر برادران گرامی ممنون از جوابتون یک تقاضایی دارم اگر می شود و جواب دارید پست های قبلی بنده رو جواب دادید اگر دوستان به صحات 5 تا 15 یا 16 و صفحات 21 الی 24 نگاه کنند جواب هیچ کدوم از پست های نیامده است .
با تشکر

استدلال;321206 نوشت:
شما کل احادیث رو اهل سنت رو بررسی کنید ببینید چند تا از آن ها توسل به اموات را جایز نمی دانند؟؟
آیا مراجع شما وقتی می خواهند فتوا به حکمی بدهند و احادیث را بررسی کنند مثل شما عمل می کنند؟ یا اینکه احادیثی را که از نظرشان حتی در منابع شیعه وارد شده و صحیح نمی دانند در نظر نمی گیرند؟حالا اگر من اون احادیث که در منابعتان وجود دارد که مراجع صحیح نمی دانند مطرح کنم و بگویم چرا به این ها عمل نمی کنید چه می گویید؟
من می گویم احادیث با سند صحیح که توسل به اموات را جایز نمی شمارند بسیار زیاد تر است از احادیثی که بعضی آن را جایز می دانند و سند صحیحی ندارند.

ohfreedom;321202 نوشت:
بنده عرض نکردم مطلقا نماز و صبر؛ گفتم الله می گوید از نماز و صبر یاری بگیرید و این کار جز بر خاشعین امکان ندارد!!!

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

در مورد حرف شما و در واقع اتهام شما به امیرالمومنین(ع)

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

امیرالمومنین (ع) اتفاقا می فرماید یکی از این وسایل برای تقرب من هستم

خطبه 110
خطبه 199
جکمت 136
آیا این ها تهمت به امیرالمومنین علی رض است؟؟؟
ایشان برترین وسائل تقرب به الله را را نام برده اند، از نماز تا صدقه و حج و جهاد و صله رجم و...

حالا شما بگوئید تهمت است!!!

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

نتیجه اش همین است که شما ازابن تیمه ای تبعیت می کنید که علمای اهل سنت چه عبارات رکیکی نسبت به او دارند ، امامه الشیطان !!!!!!!!!!!!! و حتی شما به ابن تیمه شیخ ...گفتید که علمای شما صراحتا می گویند هرکس به ابن تیمه شیخ ...بگوید کافر است

برادر من شما مجبور به تقلید هستید؛ نه ما!!!

بنده به شیخ الاسلام ابن تیمیه احترام می گذارم زیرا عقاید ایشان را می پسندم.
اگر جایی فتوائی داده باشد نظر شخصی خودش است و از نظر شرع برای من واجب دینی نیست.

همچنین برای عبدالوهاب نیز همین احترام را قائل هستم زیرا تا کنون از سخنان ایشان چیزی مغایر با کلام الله ندیده ام، به احادیث کاری ندارم.

حالا چند تا عالم هم ایشان را رد کنند دلیل بر حجت نمی باشد! می باشد؟؟؟

بنده هم کسانی از شیعه را می شناسم که از خمینی تا حامنه ای تا فلانی را رد کرده و ایشان را بدترین الفاظ نسبت داده اند!!!
آیا باید پیرو آنان باشم؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

یه بنده خدایی کتاب گرا نیست حدیث گرا هست !!!!!احتمالا اون یه بنده خدا شما نیستی که؟

والله تمام اهل سنت حدیث گرا هستند و تقریبا کسی کتاب گرا نیست؛ درست برعکس شیعه که می گوید ما کتاب گرا هستیم زیرا در قلان کتاب فلان چیز آمده و نمی گوید که ضعیف است یا قوی!!!
به هر جال منظورتان را نگرفتم..

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

واقعاحرف های شما تناقض داد در همین پست قبل من حرف شما رو نقل کردم ، همین جا هم اسنادش است فقط کافیه دوستان ما کمی برگرند به اول پست قبلی متوجه می شوند هی داری اثبات می کنی که وسیله باید نماز و صبر باشد نه انسان !!!!!!!!!! چون اگر انسان باشد شرک است حالا این جا داری می گی توسل به انسان زنده شرک نیست به انسانی که مرگ ظاهری دارد شرک است!!!!!!!!!!!!!

بنده هرگز نگفتم که انسان نمی تواند وسیله تقرب باشد!
گفتم انسان مرده نمی تواند وسله تفرب باشد... زیرا آیات الله می گویند که اهل قبور نمی شنوند.

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

در زمان خلافت عمر بن خطاب قحطي آمد و يكي از صحابه – به نام بلال بن حارث – كنار قبر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي و قحطي، هلاك شدند. براي مردم طلب رحمت كن. پيامبر به خواب او آمد و گفت برو نزد عمر و از قول من به او سلام برسان و بگو خداوند باران رحمت را بر شما نازل مي‌كند.

فعل اشخصاص برای ما الزام آور نمی باشد

نقل
  نوشته اصلی توسط : Sayedali

اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيلۀ آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .

پس زبانم لال امیرالمومنین علی رض در نامه 31 خطاب به سیدنا حسن رض دروغ داده اند؟؟؟

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.و مانعت نشده كه اگر كارخلافى نمودى توبه كنى در كيفر تو تعجيل ننموده و در انابه و بازگشت‏بر تو عيب‏نگرفته است.در آنجا كه فضاحت و رسوائى سزاوار تو است،تو را رسوا نساخته‏ و براى بازگشت و قبول توبه شرائط سنگينى قائل نشده است در جريمه با تو به مناقشه‏ن پرداخته و تو را از رحمتش مايوس نساخته است‏بلكه باز گشت تو را از گناه حسنه‏و نيكى قرار داده،گناه و بديت را يك،و نيكيت را ده بحساب آورده است‏و در توبه و باز گشت و عذر خواهى را برويت گشوده است پس آنگاه كه ندايش كنى‏بشنود،و آن زمان كه با او نجوانمائى سخنت را ميداند، پس حاجتت رابسوى او مى‏برى،و آن چنانكه هستى در پيشگاه او خود را نشان مى‏دهى.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

جناب ohfreedom فتاواي علماي شيعي هيچوقت باعث قتل عام هزاران زن و مرد و كودك شيرخوار نميشود

آنان که مسلمین بی دفاع سوریه را قتل و عام می کنند کدام حکم الهی را دارند؟؟؟

جز بشار اسد شیعه و نیروهای او تحت فرمان اوست که سید علی خامنه ای را پیشوای زمان می دانند؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

گروه اول خاندان آل سعود كه حكومتش با كمك انگليس ملعون تولد يافته و با كمك امريكاي جنايت كار اين حكومت نامشروع تا كنون ادامه پيدا كرده است

مگر همین انقلاب کشور ما با حمایت انگلیس از سال 42 شروع نشد و حمایت های اسرائیل در 8 سال جنگ تحمیلی نبود که ما را زنده نگه داشت؟؟؟

مال خودتون ماله واسه مردم بیت المال؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

هيئت كبار العلماء در عربستان سعودي كه از هيجده عضو از علماي بزرگ وهابي تشكيل شده است نيز در تاريخ 30/3/1423با صدور اطلاعيه ايي مردم عربستان را از تظاهرات منع و تظاهرات را حرام اعلام كرد

مگر در اعتراضات سال 88 نیز وزارت کشور ایران حکم به ممنوعیت اعتراضات خیابانی و عدم صدور مجوز ندادند و تقریبا 80% مراجع تقلید اعتراضات مردم را حرام اعلام نکردند؟؟؟

یه ذکر جدی هم می دهم به سید علی عزیز، در سخنانتان توهین زیاد است، مجبورم نکنید آن جور که شایسته کلام خودتان است با شما صحبت کنم...


با سلام بر برادران گرامی ممنون از جوابتون یک تقاضایی دارم اگر می شود و جواب دارید پست های قبلی بنده رو جواب دادید اگر دوستان به صحات 5 تا 15 یا 16 و صفحات 21 الی 24 نگاه کنند جواب هیچ کدوم از پست های نیامده است .
با تشکر

kheymegahabalfazl;320643 نوشت:
چرا مي گويي من برادر علی مع الحق علماي بزرگ ما خودشان تمسك و توسل جسته اند بر مرده ها چه برسد ما هميشه گفتم و ميگم اين وهابيت هست كه كتمان كننده همه چيز هست اما اگر كسي پيرو سنت باشد يقينن پيروي خواهد كرد

شیعه ی عزیز خود را به دروغ به اهل سنت نچسبان...
مجبورم نکن بیشتر از این شما را رسوا کنم...

اینقدر از شیعه بودن احساس شرم می کنی که اینگونه خود را اهل سنت می نامی؟؟؟
یا داری تقیه می کنی؟؟؟

kheymegahabalfazl;320654 نوشت:
سيوطي خود علامه هست، او نمي فهمد ضعيف سند چيست بعد شما ميداني و بر او ايراد مي كني توبه كن كه با تفكراتت و پيشداوري هايت داري به تسنن لطمه مي زني

سیوطی فقط روایت را نقل کرده و اینکه روایت نقل شده صحیح است یا خیر هیچ خدشه ای به ایشان وارد نمی کتد، بحث صحت روایت یک بحث دیگر است.

kheymegahabalfazl;320654 نوشت:
شما خيلي باهوشيد من تا الان نمي دانستم آخه كدوم آدم عاقلي با كدوم عقل سليمي با يه جمله تشخيص در شيعه بودن و سني بودن مي دهد كه شما مي دهي شما با اين ضريب هوشيت روايات را ضعيف السند اعلام مي كنيد البته اگر اين قضيه نوعي تست هوش بود مشخص بود كه ضريب هوشيتون چنده در ضمن در خيلي از جاهاست كه من علي را با صفت رض اوردم ام اما براي عمر رض نياورده ام شما خيلي باهوشيد بقيه هم ببيند و حواسشان باشد

بهت هشدار میدهم که از تقیه دست برداری و مجبورم نکنی هرجا که شد دستت رو رو کنم...

kheymegahabalfazl;320654 نوشت:
پس علي وسيله اي براي جلوگيزي از عذاب عمر فاروق بوده

اولا حضرت علی رض!!! ایشان پسر خاله ی شما نیستند که همنجوری اسمشون رو میارید.

دوما این اصلا توسل نیست.

سوما ثابت کردیم که این بحث در مورد معاذ بوده و گفتیم حتی اگر حضرت علی رض نیز بوده باشند باز هم فضیلتی است برای هر دو شخص.

ammarshia;320664 نوشت:
سلام بر شما و تشکر از جوابتون . خوب باید عرض کنم درنزد شما صحابه همه عادل هستند طبف فتاوای علمای شما . در این جا عثمان بن حنیف که از صحابه هست دارد چنین دستوری را می شود و در ثانی اگر این کار شرک الود بود باید جناب عثمان که خلیفه بود از این کارجلوگیری می کرد . کار حاکم اسلامی جلوگیری از بدعت هاست لطفا بیشتر تفکر کنید.

برادر من این حدیث موقوف است.

در بین علمای اهل سنت حدیث موقوف می تواند قابل استناد باشد ولی واجب الاطاعه نمی باشد.

ammarshia;320711 نوشت:
اين روايت نيز به خاطر ذكر در كتاب عمل اليوم والليلة مورد تاييد عمومى ذهبى و ابو يعلى است و سند آن نيز در سخت‌گيرانه ترين حالت حسن است. دوستان دیدید که این هم صحیح بود

اول آنکه روایت حسن هرگز صحیح نیست؛ پایین ترین درجه اعتبار حدیث صحیح، حسن است!!!
اما بررسی شما:
[=&quot]رقم الحديث: 169[/][=&quot][/]
[=&quot](حديث مرفوع) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْذَعِيُّ ، ثنا حَاجِبُ بْنُ سُلَيْمَانَ ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ ، ثنا إِسْرَائِيلُ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ حَنَشٍ ، قَالَ : كُنَّا عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا ، فَخَدِرَتْ رِجْلُهُ ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ : " اذْكُرْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ . فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ . قَالَ : فَقَامَ فَكَأَنَّمَا نَشِطَ مِنْ عِقَالٍ " .[/][=&quot][/]
[=&quot]حدیث ضعیف است زیرا بر [/][=&quot]محمد بن مصعب القرقساني جراحاتی وارد است از قبیل:[/]
[=&quot]1[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو أحمد الحاكم[/][=&quot][/]
[=&quot]روى عن الأوزاعي أحاديث منكرة، وليس بالقوي عندهم[/][=&quot][/]
[=&quot]2[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو أحمد بن عدي الجرجاني[/][=&quot][/]
[=&quot]له عن الأوزاعي وعن غيره أحاديث صالحة وعندي أنه ليس بروايته بأس[/][=&quot][/]
[=&quot]3[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو حاتم الرازي[/][=&quot][/]
[=&quot]ضعيف الحديث ليس بقوي، ضعف لما حدث بهذه المناكير[/][=&quot][/]
[=&quot]4[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو حاتم بن حبان البستي[/][=&quot][/]
[=&quot]ممن ساء حفظه حتى كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل لا يجوز الاحتجاج به إذا انفرد فأما فيما وافق الثقات فإن احتج به محتج وفيما لم يخالف الأثبات إن اعتبر به معتبر لم أر بذلك بأسا[/][=&quot][/]
[=&quot]5[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو زرعة الرازي[/][=&quot][/]
[=&quot]صدوق في الحديث ولكنه حدث بأحاديث منكرة فسئل؟ أليس هذا مما يضعفه؟ قال نظن انه غلط فيها[/][=&quot][/]
[=&quot]6[/][=&quot][/]
[=&quot]أبو عبد الله الحاكم النيسابوري[/][=&quot][/]
[=&quot]ثقة[/][=&quot][/]
[=&quot]7[/][=&quot][/]
[=&quot]أحمد بن حنبل[/][=&quot][/]
[=&quot]لا بأس به، وقال: حديثه عن الأوزاعي مقارب، وعن حماد بن زيد ففيه تخليط، وسئل هل تروي عنه؟ فقال: نعم[/][=&quot][/]
[=&quot]8[/][=&quot][/]
[=&quot]أحمد بن شعيب النسائي[/][=&quot][/]
[=&quot]ضعيف[/][=&quot][/]
[=&quot]9[/][=&quot][/]
[=&quot]أحمد بن محمد الأطرابلسي[/][=&quot][/]
[=&quot]ما رأينا له كتابا قط وإنما كان يحدث حفظا[/][=&quot][/]
[=&quot]10[/][=&quot][/]
[=&quot]ابن حجر العسقلاني[/][=&quot][/]
[=&quot]صدوق كثير الغلط[/][=&quot][/]
[=&quot]11[/][=&quot][/]
[=&quot]الخطيب البغدادي[/][=&quot][/]
[=&quot]كان كثير الغلط لتحديثه من حفظه[/][=&quot][/]
[=&quot]12[/][=&quot][/]
[=&quot]الدارقطني[/][=&quot][/]
[=&quot]لم يكن حافظا[/][=&quot][/]
[=&quot]13[/][=&quot][/]
[=&quot]الذهبي[/][=&quot][/]
[=&quot]فيه ضعف[/][=&quot][/]
[=&quot]14[/][=&quot][/]
[=&quot]صالح بن محمد جزرة[/][=&quot][/]
[=&quot]ضعيف في الأوزاعي[/][=&quot][/]
[=&quot]15[/][=&quot][/]
[=&quot]عبد الباقي بن قانع البغدادي[/][=&quot][/]
[=&quot]ثقة[/][=&quot][/]
[=&quot]16[/][=&quot][/]
[=&quot]عبد الرحمن بن يوسف بن خراش[/][=&quot][/]
[=&quot]منكر الحديث[/][=&quot][/]
[=&quot]17[/][=&quot][/]
[=&quot]عبد الله بن محمد الفرهاذاني[/][=&quot][/]
[=&quot]من الضعفاء[/][=&quot][/]
[=&quot]18[/][=&quot][/]
[=&quot]محمد بن إسماعيل البخاري[/][=&quot][/]
[=&quot]كان يحيى بن معين سيئ الرأي فيه[/][=&quot][/]
[=&quot]19[/][=&quot][/]
[=&quot]مصنفوا تحرير تقريب التهذيب[/][=&quot][/]
[=&quot]ضعيف يعتبر به في المتابعات والشواهد[/][=&quot][/]
[=&quot]20[/][=&quot][/]
[=&quot]يحيى بن معين[/][=&quot][/]
[=&quot]ليس بشيء، ومرة: لم يكن من أصحاب الحديث كان مغفلا، ومرة: صاحب غزو ليس يدري ما يحدث[/][=&quot][/]

[=&quot] [/]
[=&quot]
[/]
در ضمن این حدیث یک صورت دیگر هم روایت شده است از همین کتاب

[=&quot]إبن السني - عمل اليوم والليلة - باب ما يقول : إذا خدرت رجله[/][=&quot][/]
[=&quot]168 - حدثنا : جعفر بن عيسى أبو أحمد ، ثنا : أحمد بن عبد اللّه بن روح ، ثنا : سلام بن سليمان ، ثنا : غياث بن إبراهيم ، عن عبد اللّه بن عثمان بن خيثم ، عن مجاهد ، عن إبن عباس ، (ر) قال : خدرت رجل رجل عند إبن عباس ، فقال إبن عباس : إذكر أحب الناس إليك . فقال : محمد (ص) فذهب خدره.[/][=&quot][/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/][=&quot]اول آنکه این حدیث به دو صورت نقل شده است.[/]
[=&quot]آنچه شما استناد کرده اید:[/]
[=&quot]در مورد جعفر بن عیسی در دیوان الضعفاء ج 1 ص 64 آمده:[/]
[=&quot]761 - جعفر بن عيسى البصري: ضعفه أبو حاتم، [/][=&quot][/]
[=&quot]همچنین در [/][=&quot]تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام[/][=&quot] ج 5 ص 288 در مورد ایشان می گوید:[/]
[=&quot]65 - جعفر بن عيسى بن عبد الله بن الحسن بن أبي الحسن الْبَصْرِيُّ الحسني. [الوفاة: 211 - 220 ه][/][=&quot][/]
[=&quot]وقال أبو حاتم: جهمي ضعيف.[/][=&quot][/]
[=&quot]و تقریبا فقط [/][=&quot] أبو زرعة او را ثقه دانسته است.[/]
[=&quot]در مورد سَلَّامُ بْنُ سُلَيْمَانَ در او اختلاف است، [/]
[=&quot]در دیوان الضعفا ج 1 ص 36:[/]
[=&quot]قال ابن معين: له مناكير.[/][=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[=&quot]راوی دیگر این حدیث غیاث بن ابراهیم است. در لسان المیزان ج 6 ص 311 نوشته شده است:[/]
[=&quot]6002 - غياث بن إبراهيم النخعي [أَبُو عبد الرحمن][/][=&quot][/]
[=&quot]عن الأعمش، وَغيره.[/][=&quot][/]
[=&quot]قال أحمد: ترك الناس حديثه.[/][=&quot][/]
[=&quot]وروى عباس عن يحيى: ليس بثقة.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال الجُوزْجَاني: كان فيما سمعت غير واحد يقول: يضع الحديث.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال البخاري: تركوه , يكنى أبا عبد الرحمن , يعد في الكوفيين.[/][=&quot][/]
[=&quot]قلت: روى عنه بقية، ومُحمد بن حمران، ومُحمد بن خالد الحنظلي وبهلول بن حسان وعلي بن الجعد.[/][=&quot][/]
[=&quot]وهو الذي ذكر أبو خيثمة أنه حدث المهدي بخبر: لا سبق إلا في نصل، أو حافر. زاد فيه: أو جناح. فوصله , ولما قام قال: أشهد أن قفاك قفا كذاب. انتهى.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال الآجري: سألت أبا داود فقال: كذاب , وقال مرة: ليس بثقة، وَلا مأمون.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال ابن مَعِين مرة: كذاب خبيث.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال السَّاجِي: تركوه.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال صالح جزرة: كان يضع الحديث.[/][=&quot][/]
[=&quot]وروي عن غياث قال: كان يكون الحديث الحسن عند الشيخ الذي لا يجوز حديثه فآتى بالشيخ إلى الأعمش فيسمع الحديث فأرويه، عَن الأَعمش وأطرح الشيخ , سمعه خليفة بن موسى منه. [ص:312][/][=&quot][/]
[=&quot]وقال أبو أحمد الحاكم: متروك الحديث.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال النَّسَائي في "الجرح والتعديل": ليس بثقة، وَلا يكتب حديثه.[/][=&quot][/]
[=&quot]وقال ابن عَدِي: بيِّن الأمر في الضعف , وأحاديثه كلها شبه الموضوع.[/][=&quot][/]
[=&quot]وذكره العقيلي، وَابن الجارود، وَابن شاهين في الضعفاء.[/][=&quot][/]
[=&quot] [/]

ohfreedom;321202 نوشت:
جز بشار اسد شیعه و نیروهای او تحت فرمان اوست که سید علی خامنه ای را پیشوای زمان می دانند؟؟؟

دوست عزیز در این متنت چند جا نوعی توهین دیدم که از ان چشم پوشی می کنم .
اما اگر در اینترنت بگردید می بینید که بشار اسد خودش گفته که من سنی هستم . (البته طبق تحقیقات بنده )
واما اگر اهل سنت می گویند شیعه است من به نظرشون احترام می گذارم .
فقط شما توهین نکنید مخصوصا به امام خامنه ای (س)

ohfreedom;321211 نوشت:
رادر من این حدیث موقوف است.

در بین علمای اهل سنت حدیث موقوف می تواند قابل استناد باشد ولی واجب الاطاعه نمی باشد.


[="arial black"][="darkgreen"]با سلام
ممنون از جواب دهی تون .
فقط اگر می شود سند هم ارایه دهید بنده الان از شما سند نمی خواهم ولی اگر تحقیق کنید و سند ارایه دهید ممنون می شوم از شما.
[/]
[/]

ohfreedom;321211 نوشت:
برادر من این حدیث موقوف است.

در بین علمای اهل سنت حدیث موقوف می تواند قابل استناد باشد ولی واجب الاطاعه نمی باشد.


این رو برادر اگر می شود ثابت کن که حدیث موقوف است
ودر ثانی :
موقوف: به روایتی که سلسله سند آن به صحابی پیامبر (ص) یا مصاحب امام (ع) منتهی شود، موقوف می گویند.
به روایتی که سلسله سند آن به صحابی پیامبر (ص) یا مصاحب امام (ع) منتهی شود، موقوف می گویند. روایت موقوف به دلیل اعتبار صحابه در بسیاری از موارد از نگاه اهل سنت حجت است، اما محدثان شیعه روایت موقوف را تنها زمانی که صدور آن از طریق قراین از معصوم (ع) ثابت شود، حجت می دانند.

منبع اسلاک کوییست

باز هم می گویم روایت متواتر است و روایت متواتر هر ادمی می فهمد که نمی تواند بر ان اشکال سندی بگیرد

هم چنین باید عرض کنم که اگر حتی روایت مرسل هم باشد واز تابعین هم باشد و صحابه نقل کرده باشند در قواعد رجالی اهل سنت ان حجت است

ohfreedom;321211 نوشت:
شیعه ی عزیز خود را به دروغ به اهل سنت نچسبان...

بارها گفتم و ميگم كذاب در اين تاپيك مشخص شده و همه مي دانند كيست حداقا در مباحثه بنده و شما

ohfreedom;321211 نوشت:
مجبورم نکن بیشتر از این شما را رسوا کنم...

شما را كه خدا رسوا كرده آن را هم در پست هاي قبليم اثبات كردم
شما اگر توانايي را داشتي حتما اين كار را مي كردي جون يكي از خصائص وهابيت همين است

ohfreedom;321211 نوشت:
اینقدر از شیعه بودن احساس شرم می کنی که اینگونه خود را اهل سنت می نامی؟؟؟ یا داری تقیه می کنی؟؟؟

هيچ شيعه و سني از مسلمان بودن خودش احساس شرم نمي كند اين وهابيت هست كه با تفرقه افكني و فرافكني به دنبال جا انداختن اين موضوع هست درباره تقييه هم قبلا صحبت كردم

ohfreedom;321211 نوشت:
سیوطی فقط روایت را نقل کرده و اینکه روایت نقل شده صحیح است یا خیر هیچ خدشه ای به ایشان وارد نمی کتد، بحث صحت روایت یک بحث دیگر است.

خوب باسوا من هم اين را مي گويم كه سيوطي خود علامه بوده يعني سيوطي ضعف در سند را نمي شناسد اما تو مي شناسي؟ يعني شمايي كه خودت را سني مي داني هنوز علماي ما را نشناختي كه اين گونه صحبت مي كني مشخصه كه سني نيستي

ohfreedom;321211 نوشت:
اولا حضرت علی رض!!! ایشان پسر خاله ی شما نیستند که همنجوری اسمشون رو میارید.

شما در آن جايگاه نيستيد كه تشخيص چيزي را بدهيد
بر همگان اردت بنده بر علي صديق اثبات شده اسيت

ohfreedom;321211 نوشت:
دوما این اصلا توسل نیست.

شما مطالب من را از اول بخواني عمق معني توسل را درك خواهي كرد.
البته بعيد بدانم

ohfreedom;321211 نوشت:
سوما ثابت کردیم که این بحث در مورد معاذ بوده و گفتیم حتی اگر حضرت علی رض نیز بوده باشند باز هم فضیلتی است برای هر دو شخص.

ما هم در رد اثبات شما مطالبي را گذاشته ايم كه نيازي به خواندم شما نيست ما براي رهپويان حق نوشته ايم و آنها هم خواهند فهميد كه راست مي گويد كه دروغ

ohfreedom;321211 نوشت:
بهت هشدار میدهم که از تقیه دست برداری و مجبورم نکنی هرجا که شد دستت رو رو کنم...

ببين چرا از كوره در مي ري، اين سعه صدري كه مي گفتي خدا به شما عطا كرده همين بود
دست شما كه رو شده آن هم خدا شما را رو كرده

وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ

ammarshia;321212 نوشت:
دوست عزیز در این متنت چند جا نوعی توهین دیدم که از ان چشم پوشی می کنم . اما اگر در اینترنت بگردید می بینید که بشار اسد خودش گفته که من سنی هستم . (البته طبق تحقیقات بنده ) واما اگر اهل سنت می گویند شیعه است من به نظرشون احترام می گذارم . فقط شما توهین نکنید مخصوصا به امام خامنه ای (س)

ایشان شیعه علوی هستند
رجوع کنید به: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%AF

بنده هم توهین نکرده و هرگز هم قصد توهین ندارم.

فقط می گویم وقتی بشار اسد شیعه است، یعنی آیت الله خامنه ای را ولی امر خود می داند.

تا اینجایش هیچ شکی نیست و هیچ توهینی هم نیست.

اما سوال اینجاست:
همه از جنایات بشار اسد مطلع هستم، پس چرا نه ولی امر ایشان واکنشی نشان نمی دهند؟؟؟
آیا ایشان طبق دستور ولی امر خود رفتار می کنند یا از بیعت ولی امر خارج شده اند؟؟؟

لطفا تکلیف را مشخص کنید.

ammarshia;321221 نوشت:
موقوف: به روایتی که سلسله سند آن به صحابی پیامبر (ص) یا مصاحب امام (ع) منتهی شود، موقوف می گویند. به روایتی که سلسله سند آن به صحابی پیامبر (ص) یا مصاحب امام (ع) منتهی شود، موقوف می گویند. روایت موقوف به دلیل اعتبار صحابه در بسیاری از موارد از نگاه اهل سنت حجت است، اما محدثان شیعه روایت موقوف را تنها زمانی که صدور آن از طریق قراین از معصوم (ع) ثابت شود، حجت می دانند.

تعریف حدیث موقوف که تقریبا با برداشت شما یکی است:
الحديث الموقوف هو: كل حديث أضيف إلى صاحب من أصحاب رسول الله، من قول أو فعل أو تقرير أو صفة خَلقية أو صفة خُلقية.
بنده هم عرض کردم که تمام احادیث موقوف واجب دینی نمی باشند.
این را همه ی اهل سنت و شیعه می دانند.
نیازی به تکرار و سند ندارد
موضوع قفل شده است