جمع بندی افرادی که از مسیحیت و سایر ادیان مسلمان شده اند

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
افرادی که از مسیحیت و سایر ادیان مسلمان شده اند
سلام افرادی بودن که بر دین حضرت خلیل الله بودند و کاملا یگانه پرست و به دور از بدعت. افرادی اهل کتاب بودند بعضی هم مشرک! درباره کافر اطلاعی ندارم که آیا بی دین ها بی خدایان هم بودند یا ندانم گرا و ... یکی هم نظیر سلمان فارسی رضوان الله علیه بود که دین های مختلفی داشت. آیا کسی از اهل کتاب (مخصوصا مسیحیان/نصرانی ها) بوده از که اسلام آورده باشد و اسلامش واقعی باشد؟ یا حتی شیعه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شود تا آخر عمر؟ نظیر سلمان فارسی رضوان الله علیه داریم؟ چطوری هست که ادیان مختلف عوض کرد؟ دنبال دین حق میگشت؟ چرا این قدر مقامش بالا می باشد! پیامبر حضرت محمد صلی الله علیه و آله لطف بزرگ خداست که مردم رو از شرک و هلاکت نجات داد، از مشرکین کسی بود که اسلام واقعی آورده باشه؟ منافقین طیف خاصی بودن یعنی دین خاصی داشتن قبل از اسلام؟ کافر بودند؟ یا از اقشار متفاوت؟  
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد عماد
سلام علیکم
آیا کسی از اهل کتاب (مخصوصا مسیحیان/نصرانی ها) بوده از که اسلام آورده باشد و اسلامش واقعی باشد؟ یا حتی شیعه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شود تا آخر عمر؟
بله بسیار داریم. هم یهودی که مسلمان واقعی شده باشد و هم مسحیی که مسلمان واقعی شده باشد. نجاشی پادشاه حبشه یکی از مسیحیان است که اسلام واقعی می آورد در سال پنجم بعثت، زمانى كه آزار و اذیت به اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدت گرفت، آن حضرت گروهى از آنان را به‌ همراه پسرعموى خود، جعفر بن ابی‌طالب، به حبشه فرستاد. این واقعه به «مهاجرت نخست مسلمانان» معروف است. مهاجرت دوم نیز پیش از هجرت به مدینه به‌ وقوع پیوست؛ تعداد مسلمانان در هجرت نخست يازده مرد و چهار زن‌ و در نوبت ديگر 82 و به قولى 83 مرد بود كه عمار نيز با آنان به حبشه رفت. نجاشی به خوبی از اینها پذیرایی کرد و کارشکنی مشرکان نتواست در این میزبانی خلل ایجاد کند. سرزمین حبشه به فرموده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «سرزمین درستی و صداقت بود؛ چراکه در آنجا پادشاهی حکومت می‌کرد که در سایه حمایت او به کسی ظلم نمی‌شد. »(1) در سال ششم هجری پیامبر(صلی الله علیه و آله) نامه ای براى اصحم نجاشی ملک حبشه نوشت و او را به آئیین پاک خود دعوت نمود. محتواى نامه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به پادشاه حبشه چنين بود: به نام خداوند بخشايشگر مهربان از محمد رسول خدا به نجاشى بزرگ حبشه، درود بر هر كسى كه از هدايت پيروى كند من براى تو نخست خداوندى را ستايش مى‌كنم كه خدايى جز او نيست، پادشاه پاك و منزه و امان‌دهنده و نگهبان و گواهى مى‌دهم كه عيسى بن مريم روح و كلمه خداست كه آن را به مريم باكره پاك‌دامن القاء فرموده است، مريم از روح و نفخه الهى به او باردار شد همچنان كه خداوند آدم را به قدرت خويش آفريد. و سپس تو را به سوى خداوند يكتا كه شريكى ندارد و به فرمانبرى او فرامى‌خوانم و از تو دعوت مى‌كنم كه از من پيروى كنى و به آنچه به من وحی شده است، يقين پيدا كنى كه من رسول خدايم و تو و سپاهيانت را به خداى عزوجل فرامى‌خوانم، همانا تبليغ و خيرخواهى كردم. اندرزم را بپذير. درود بر هر كس كه هدايت را پيروى كند.(2) نجاشی نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را گرفت و بر چشمش گذاشت و از تختش پائین آمد... روی زمین نشست. سپس اسلام آورد و گفت: اگر می‌توانستم نزد او بیایم می‌آمدم. سپس به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) نامه‌ای نوشت و به این که دعوت او را اجابت کرده و به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است.»(3) مورخان نوشته‌اند، نجاشی پس از اینکه نامه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را خواند این‌گونه جواب داد: «به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامه تو به دستم رسید نامه‌ای که در آن به امر عیسی(علیه السلام) اشاره کرده بودی. به خدای آسمانها و زمین سوگند که عیسی(علیه السلام) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است. ... ما به پسر عمویت اکرام کردیم ... شهادت می‌دهم که تو رسول صادق و مصدق خدایی من به دست پسر عمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت می‌فرستم ... اگر بخواهی خودم هم نزدت می‌آیم. سلام بر تو ای رسول خدا.»(4) نجاشی در سال هشتم در گذشت و پیامبر(صلی الله علیه وآله) غیابا بر ایشان نماز میت خواندند و برخی از صحابه نیز توانستند از دور پیکر خفته نجاشی را ببینند.(1) پی نوشت ها: 1.ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (بیروت) : دارابن کثیر، (بی‌تا)، ج1، ص321 2. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ج4، ص198؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413، ج 1، ص 221. 3.ابن سعد، پیشین، ج1، ص 198. 4.طبری، محمدبن جریر؛ الامم والملکوک، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1381، ج2، ص653 5. تاريخ گزيده، حمد الله بن ابى بكر بن احمد مستوفى قزوينى (نوشته در730)، تحقيق عبد الحسين نوايى، تهران، امير كبير، چ سوم، 1364ش‏ 5. تاريخ گزيده، حمد الله بن ابى بكر بن احمد مستوفى قزوينى (نوشته در730)، تحقيق عبد الحسين نوايى، تهران، امير كبير، چ سوم، 1364، ص154.
یکی از صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه وآله) که پس از رحلت به حضرت علی(علیه السلام ) وفادار ماند و تا آخر عمر حضرت این وفاداری ادامه پیدا کرد عدی بن حاتم بود. عدی بن حاتم ابتدا مسیحی بود.(1) او خود نقل می کند هیچ کس را به اندازه پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) دشمن نمی داشت(2) اما پس از آن که اسلام آورد به یکی از مسلمانان ثابت قدم تبدیل شد.  او همواره همراه على بن ابى طالب(علیه السلام) بوده و در جنگهاى جمل و صفين شركت كرده و به جنگ جمل يك چشم او كور شده است. او به سال شصت و هشت هجرى به روزگار حكومت مختار در كوفه درگذشته است.(3) در روزگار معاویه، وی از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟ عدی گفت: سه تن از آنان در صفّین کشته شدند. معاویه گفت: ابوتراب با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد. عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(علیه السلام) کشته شد و من هنوز زنده‌ام!» پی نوشت 1.احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)،الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415، ج4، ص388 2.السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ج2، ص578 3.طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش، ج6، ص468 4. مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج3، ص4
یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله)بِشر بن عَمروبن حَنَش بن مُعَلّی بود که جارود، را لقب وی دانسته‌اند. جارود نیز ابتدا مسیحی بود و سپس به اسلام ایمان آورد. (1)به روایت محمد بن اسحاق ، جارود بن معلّی به تفسیر و تأویل کتب، معرفت داشت و به سیرت و سخنان ایرانیان آگاه بود. وی فلسفه و طب می‌دانست و زیرک، ادیب، خوش سیما و توانگر بود.(2) ابن حِبّان(3) از وی در شمار ثقات صحابه یاد کرده است. جارود احادیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده است(4) ابومسلم جذمی از راویان اوست(5) ترمذی، دارمی و احمد حنبل روایاتی را از جارود بن معلّی در ابواب فقهی نقل کرده‌اند.(6) اما روایت راویانی همچون ابن سیرین (متوفی110) را از جارود باید مُرسَل یا از کسی غیر جارود بن معلّی عبدی دانست(7) شایستگی جارود بن معلّی نزد عمر چنان بود که وی گفت اگر از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)نشنیده بودم که خلافت جز در قریش نخواهد بود، خلافت را پس از خود به جارود بن بشر بن معلّی وا می‌نهادم.(8) بزرگان و علمای رجال، شخصیت جارود بن معلّی را ستوده‌اند. امام(علیه السلام)، ضمن نامه‌ای به پسر وی مُنذِر، جارود را فردی صالح خوانده(3) وفرزندش منذر در جنگ جمل ریاست قبیله عبدالقیس را در سپاه امام علی(علیه السلام) برعهده داشت.(10)   پی نوشت ها 1. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410، ج6، ص81. 2.ابن کثیر، السیرة النبویة، چاپ مصطفی عبدالواحد، قاهره ۱۳۸۳۱۳۸۶ق/۱۹۶۴ ۱۹۶۶م، چاپ افست بیروت، بی‌تا،ج1، ص144. 3. ابن حبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳۱۴۰۳ق/۱۹۷۳۱۹۸۳م، چاپ افست بیروت، بی‌تا، ج۳، ص۵۹ 4. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۱۴۰ق، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م، ص۲۳۹ 5. احمدبن عبداللّه ابونعیم، معرفة الصحابة، چاپ محمد راضی بن حاج عثمان، ریاض، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م، ج۳، ص۸۶و۸۷؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۳۸۳ 6.  آرنت یان ونسینک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، استانبول ۱۹۸۸م، ج۸، فهارس، ص۴۴ 7. بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م، ج۲، جزء۱، قسم۲، ص۲۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م، ج۲، ص۵۴؛ 8. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵۱۳۸۷/ ۱۹۶۵-۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بی‌تا، ج۱۸، ص۵۶، به نقل از مَعمَربن مثنّی ابوعبیده، کتاب التاج. 9. علی بن ابی طالب(علیه السلام)، نهج‌البلاغة، چاپ صبحی صالح، قاهره، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م، نامة ۷۱. 10. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم، ۱۳۷۴ش، ص۳۲۱؛
پیامبر حضرت محمد صلی الله علیه و آله لطف بزرگ خداست که مردم رو از شرک و هلاکت نجات داد، از مشرکین کسی بود که اسلام واقعی آورده باشه؟
از مشرکین که خیلی بودند. اکثر صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مشرکین بودند که به اسلام ایمان آوردند. عمار، ابوذر و ..... اینها از از مشرکین بودند. اصلا از ابتدا حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) در مکه مبعوث شد و اکثر مخاطبینش ابتدا مشرکین بودند اکثر کسانی که در مکه به ایشان ایمان آوردند ابتدا مشرک بودند. اگر چه برخی اسلامشان ظاهری بود اما برخی از آنها اسلام واقعی اورده و تا پای جان از عقیده خود دفاع کردند. البته حضرت علی (علیه السلام) به هیچ وجه بت نپرستیده بود زیرا از ابتدا به اسلام ایمان آورد و حتی اهل سنت نیز این روایات را نقل کرده اند از جمله در منابع اهل سنت آمده:«اما علی بن ابی طالب فلم یکن مشرکا بالله ابدا لانه کان مع رسول الله صلی الله علیه وسلمفی کفالته کاحد اولاده یتبعه فی جمیع اموره فلم یحتج ان یدعی للاسلام فیقال اسلم هذا»(1) ترجمه:«یکی از متاخرین اصحاب ما چنین گفته است که: ... اما علی بن ابی طالب(علیه السلام) به هیچ وجه به خدا شکر نورزیده بود، زیرا او همراه رسول خدا و تحت سرپرستی ایشان مانند یکی از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ایشان تبعیت می‌کرد؛ پس احتیاج به این ندارد که ادعای اسلام کند تا بگوییم او اسلام آورده است.»   1. حلبی، نور الدین،  السيرة الحلبية ،  إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون، ج1، ص384  
منافقین طیف خاصی بودن یعنی دین خاصی داشتن قبل از اسلام؟ کافر بودند؟ یا از اقشار متفاوت؟
منافق کسی است که کفرش را پنهان می‌کند و غیر آن را نمایان می‌سازد و با اسلام خودش را می‌پوشاند(1)در منابع تاریخی و روایی برخی از مناقان صدر اسلام معرفی شده‌اند. این منافقین از قبیله اوس و خزرج بودند ازجمله آنان عبدالله بن ابی و عبدالله بن عیینه بود.(2) قبیله اوس و خزرج نیز پیش از اسلام بت پرست بودند. این دو قبیله که منافقین نیز از دل آنان بیرون آمده بودند، بت مَنات را می‌پرستیدند.(3) البته اگر معنای لغوی منافق را در نظر بگیریم در هر مذهب و دینی می توان منافق یافت.   پی نوشتها 1.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۲۴۱. 2.مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بمل للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النسیمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق/۱۹۹۹م، ص۳۴۳-۳۶۴. 3. كتاب الأصنام (تنكيس الأصنام)، ابو المنذر هشام بن محمد الكلبى، تحقيق احمد زكى باشا، القاهرة، افست تهران (همراه با ترجمه)، نشر نو، چ دوم، ۱۳۶۴.ش‏، ص‌۱۳.
جمع بندی: پرسش: آیا مثل سلمان که از دین خودش برگشت و به اسلام ایمان اورد، از پیروان یهودیت، مسیحیت و حتی مشرکین کسی داریم به صورت واقعی به اسلام معتقد شده باشد؟ منافقین چه گروهی بودند و در صورت امکان برخی از منافقین شناخته شده در صدر اسلام را نام ببرید؟ پاسخ: بله بسیار داریم. هم یهودی که مسلمان واقعی شده باشد و هم مسحیی که مسلمان واقعی شده باشد. «نجاشی» پادشاه حبشه یکی از مسیحیان است که اسلام واقعی می آورد در سال پنجم بعثت، زمانى كه آزار و اذیت به اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدت گرفت، آن حضرت گروهى از آنان را به‌ همراه پسرعموى خود، «جعفر بن ابی‌طالب»، به حبشه فرستاد. این واقعه به «مهاجرت نخست مسلمانان» معروف است. مهاجرت دوم نیز پیش از هجرت به مدینه به‌ وقوع پیوست؛ تعداد مسلمانان در هجرت نخست يازده مرد و چهار زن‌ و در نوبت ديگر 82 و به قولى 83 مرد بود كه «عمار» نيز با آنان به حبشه رفت. نجاشی به خوبی از اینها پذیرایی کرد و کارشکنی مشرکان نتواست در این میزبانی خلل ایجاد کند. سرزمین حبشه به فرموده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «سرزمین درستی و صداقت بود؛ چراکه در آنجا پادشاهی حکومت می‌کرد که در سایه حمایت او به کسی ظلم نمی‌شد. »(1) در سال ششم هجری پیامبر(صلی الله علیه و آله) نامه ای براى «اصحم نجاشی» ملک «حبشه» نوشت و او را به آئیین پاک خود دعوت نمود. محتواى نامه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به پادشاه حبشه چنين بود: به نام خداوند بخشايشگر مهربان از محمد رسول خدا به نجاشى بزرگ حبشه، درود بر هر كسى كه از هدايت پيروى كند من براى تو نخست خداوندى را ستايش مى‌كنم كه خدايى جز او نيست، پادشاه پاك و منزه و امان‌دهنده و نگهبان و گواهى مى‌دهم كه عيسى بن مريم روح و كلمه خداست كه آن را به مريم باكره پاك‌دامن القاء فرموده است، مريم از روح و نفخه الهى به او باردار شد همچنان كه خداوند آدم را به قدرت خويش آفريد. و سپس تو را به سوى خداوند يكتا كه شريكى ندارد و به فرمانبرى او فرامى‌خوانم و از تو دعوت مى‌كنم كه از من پيروى كنى و به آنچه به من وحی شده است، يقين پيدا كنى كه من رسول خدايم و تو و سپاهيانت را به خداى عزوجل فرامى‌خوانم، همانا تبليغ و خيرخواهى كردم. اندرزم را بپذير. درود بر هر كس كه هدايت را پيروى كند.(2) نجاشی نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را گرفت و بر چشمش گذاشت و از تختش پائین آمد... روی زمین نشست. سپس اسلام آورد و گفت: اگر می‌توانستم نزد او بیایم می‌آمدم. سپس به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) نامه‌ای نوشت و به این که دعوت او را اجابت کرده و به دست «جعفر بن ابیطالب» مسلمان شده است.»(3) مورخان نوشته‌اند، نجاشی پس از اینکه نامه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) را خواند این‌گونه جواب داد: «به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامه تو به دستم رسید نامه‌ای که در آن به امر عیسی(علیه السلام) اشاره کرده بودی. به خدای آسمانها و زمین سوگند که عیسی(علیه السلام) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است. ... ما به پسر عمویت اکرام کردیم ... شهادت می‌دهم که تو رسول صادق و مصدق خدایی من به دست پسر عمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم ارحی بن اصحم را به سویت می‌فرستم ... اگر بخواهی خودم هم نزدت می‌آیم. سلام بر تو ای رسول خدا.»(4) نجاشی در سال هشتم در گذشت و پیامبر(صلی الله علیه وآله) غیابا بر ایشان نماز میت خواندند و برخی از صحابه نیز توانستند از دور پیکر خفته نجاشی را ببینند.(5) یکی دیگر از صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه وآله) که پس از رحلت به حضرت علی(علیه السلام ) وفادار ماند و تا آخر عمر حضرت این وفاداری ادامه پیدا کرد عدی بن حاتم بود.   «عدی بن حاتم» ابتدا مسیحی بود.(6) او خود نقل می کند هیچ کس را به اندازه پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) دشمن نمی داشت(7) اما پس از آن که اسلام آورد به یکی از مسلمانان ثابت قدم تبدیل شد.  او همواره همراه على بن ابى طالب(علیه السلام) بوده و در جنگهاى جمل و صفين شركت كرده و به جنگ جمل يك چشم او كور شده است. او به سال شصت و هشت هجرى به روزگار حكومت مختار در كوفه درگذشته است.(8) در روزگار معاویه، وی از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟ عدی گفت: سه تن از آنان در صفّین کشته شدند. معاویه گفت: ابوتراب با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد. عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(علیه السلام) کشته شد و من هنوز زنده‌ام!»(9) نیز یکی دیگر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) «بِشر بن عَمروبن حَنَش بن مُعَلّی» بود که «جارود»، را لقب وی دانسته‌اند. جارود نیز ابتدا مسیحی بود و سپس به اسلام ایمان آورد. (10)به روایت «محمد بن اسحاق» ، جارود بن معلّی به تفسیر و تأویل کتب، معرفت داشت و به سیرت و سخنان ایرانیان آگاه بود. وی فلسفه و طب می‌دانست و زیرک، ادیب، خوش سیما و توانگر بود.(11) «ابن حِبّان»(12) از وی در شمار ثقات صحابه یاد کرده است. جارود احادیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده است(13) بزرگان و علمای رجال، شخصیت جارود بن معلّی را ستوده‌اند. امام(علیه السلام)، ضمن نامه‌ای به پسر وی «مُنذِر»، جارود را فردی صالح خوانده(14) وفرزندش منذر در جنگ جمل ریاست «قبیله عبدالقیس» را در سپاه امام علی(علیه السلام) برعهده داشت.(15) اما از مشرکین افراد زیادی به اسلام گرودیدند . اکثر صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مشرکین بودند که به اسلام ایمان آوردند. عمار، ابوذر و ..... اینها از از مشرکین بودند. اصلا از ابتدا حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) در مکه مبعوث شد و اکثر مخاطبینش ابتدا مشرکین بودند اکثر کسانی که در مکه به ایشان ایمان آوردند ابتدا مشرک بودند. اگر چه برخی اسلامشان ظاهری بود اما برخی از آنها اسلام واقعی اورده و تا پای جان از عقیده خود دفاع کردند. البته حضرت علی (علیه السلام) به هیچ وجه بت نپرستیده بود زیرا از ابتدا به اسلام ایمان آورد و حتی اهل سنت نیز این روایات را نقل کرده اند از جمله در منابع اهل سنت آمده:«اما علی بن ابی طالب فلم یکن مشرکا بالله ابدا لانه کان مع رسول الله صلی الله علیه وسلمفی کفالته کاحد اولاده یتبعه فی جمیع اموره فلم یحتج ان یدعی للاسلام فیقال اسلم هذا»(16) ترجمه:«یکی از متاخرین اصحاب ما چنین گفته است که: ... اما علی بن ابی طالب(علیه السلام) به هیچ وجه به خدا شکر نورزیده بود، زیرا او همراه رسول خدا و تحت سرپرستی ایشان مانند یکی از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ایشان تبعیت می‌کرد؛ پس احتیاج به این ندارد که ادعای اسلام کند تا بگوییم او اسلام آورده است.» منافق کسی است که کفرش را پنهان می‌کند و غیر آن را نمایان می‌سازد و با اسلام خودش را می‌پوشاند(17)در منابع تاریخی و روایی برخی از مناقان صدر اسلام معرفی شده‌اند. این منافقین از قبیله اوس و خزرج بودند ازجمله آنان عبدالله بن ابی و عبدالله بن عیینه بود.(18) قبیله اوس و خزرج نیز پیش از اسلام بت پرست بودند. این دو قبیله که منافقین نیز از دل آنان بیرون آمده بودند، بت مَنات را می‌پرستیدند.(19) البته اگر معنای لغوی منافق را در نظر بگیریم در هر مذهب و دینی می توان منافق یافت.   پی نوشت ها: 1.ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (بیروت) : دارابن کثیر، (بی‌تا)، ج1، ص321 2. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ج4، ص198؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413، ج 1، ص 221. 3.ابن سعد، پیشین، ج1، ص 198. 4.طبری، محمدبن جریر؛ الامم والملکوک، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1381، ج2، ص653 5. تاريخ گزيده، حمد الله بن ابى بكر بن احمد مستوفى قزوينى (نوشته در730)، تحقيق عبد الحسين نوايى، تهران، امير كبير، چ سوم، 1364ش‏،ص154. 6.احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)،الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415، ج4، ص388 7.السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ج2، ص578 8.طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش، ج6، ص468 9. مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج3، ص4 10. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410، ج6، ص81. 11.ابن کثیر، السیرة النبویة، چاپ مصطفی عبدالواحد، قاهره ۱۳۸۳۱۳۸۶ق/۱۹۶۴ ۱۹۶۶م، چاپ افست بیروت، بی‌تا،ج1، ص144. 12. ابن حبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳۱۴۰۳ق/۱۹۷۳۱۹۸۳م، چاپ افست بیروت، بی‌تا، ج۳، ص۵۹ 13. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۱۴۰ق، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م، ص۲۳۹ 14. علی بن ابی طالب(علیه السلام)، نهج‌البلاغة، چاپ صبحی صالح، قاهره، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م، نامة ۷۱. 15. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم، ۱۳۷۴ش، ص۳۲۱؛ 16.حلبی شافعی، ابوالفرج، السیره الحلبیه( إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون)، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1427ق، چاپ دوم، ج1، ص384 17.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۲۴۱. 18.مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بمل للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النسیمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق/۱۹۹۹م، ص۳۴۳-۳۶۴. 19. كتاب الأصنام (تنكيس الأصنام)، ابو المنذر هشام بن محمد الكلبى، تحقيق احمد زكى باشا، القاهرة، افست تهران (همراه با ترجمه)، نشر نو، چ دوم، ۱۳۶۴.ش‏، ص‌۱۳.
موضوع قفل شده است