جمع بندی اضطراب همسرم در رابطه با جشن عروسی

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اضطراب همسرم در رابطه با جشن عروسی

سلام.من دختری هستم که دردانشگاه باهمسرم اشناشدم مدتی دوست بودیم وبعدازدواج کردیم باوجودتمام مخالفت های خانواده همسرم به دلیل اختلاف طبقاتی ومحل زندگی من که شهرستان بود.خلاصه بعدازازدواج ماپدرم فوت کردن چندماه بعد. بعدازفوت پدرمن بشدت افسرده شدم به شهرهمسرم اومدم ورفتم دنبال کاربرای تهیه جهیزیم کارکردم وبیشترجهیزیموخریدم چون مادرم پول نداشت...توی خرجی خودش وخواهرام هم مونده بود...خلاصه همسرمن دوواحدطبقه بالای خونشون بودیکی بزرگ یکی کوچک.مادرواحدکوچک مستقرشدیم تامن کازکنم جهیزیموبخرم بعدعروسی کنیم بریم واحدبزرگ همسرم درطی این مدت افسزده شد البته قبلاسابقه افسردگی داشته بخاطرکنکورداروهم مصرف میکرده.الان بشدت افسرده شده حتی باوجودمصرف دارودست وپادرده ودیگه نگذاشت من برم سرکار .حالابعدازاینهمه زحمت من که کازگری کردم واسه خرید جهیزیم میگه خانوادت بندازدوراوناتورونمیخوان من هم نمیتونم خانوادم بندازم دورمن عاشق مادروخواهرامم شوهرم میگه من عروسب نمیگیرم من گفتم باشه حداقل یه مهمونی ساده توخونه مادرم واسم بگیرکه فامیلام بیان میگه نه نمیشه مااهل شهرشتانیم واونجاسابفه نداره کسی اینجوری بره خونه شوهر من اگه اینجوری برم مادرم میمیره ازغصه ابرومون میره.چطورراضیش کنم واسم ی جشن کوچیک بگیره دیگه تحمل ندارم بس گریه کردم وغصه خوردم کلی ازموهام سفیدشدن.ضمن اینکه همسرمن اوایل سوسول باحیابودبعدبشدت مذهبی شدنمازشبش ترک نمیشد.الان پس ازافسردگی نمازشب کنارگذاشته اماهمچنان مسجدودعای ندبه اش سرجاشه یکم هم زیادی غیرتی شده که من اذیت میشم حتی پشت چراغ قرمزبمن میگه روتوکن بمن تاکسی منونبینه .ببخشیدزیادحرف زدم لطفاکمکم کنیدخیلی داغونم منتظرپاسخم بشدت.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صابر

[TD][/TD]

باسلام و سپاس از ارتباط شما کاربر محترم!@};-

وضعیت شما را درک نموده و از خدای منان خواستاریم ان شاء الله بهترین زندگی با شرایط و خواسته های لازم برایتان فراهم گردد.

خواهر محترم! ابهاماتی در سؤال شما به نظر می رسد که ای کاش به آنها دقیق تر پاسخ می دادید تا ما بهتر می توانستیم شما را یاری نماییم. مثلا ای کاش بیان می کردید که همسرتان را بر اساس چه معیارهایی انتخاب نمودید؟ آیا همسرتان برای درمان افسردگی نیز اقدامات درمانی و روانشناختی انجام داده است؟ آیا همسرتان کلا با برگزاری عروسی مخالف است یا با برگزاری در شهر شما مخالفت می نماید؟ آیا ممکن است از سر لجبازی چنین تصمیمی گرفته باشد؟

به هرحال به نظر ما بلکه به نظر همه روانشناسان خانواده وازدواج زنان باید در هر صورت احساس خوبی نسبت به ازدواج و عروسی خود داشته باشند و حتما باید وارد لباس عروس شوند.

این رسوم حتی از زمان اهل بیت (علیهم السلام) وجود داشته و ادامه یافته است. در رابطه با نحوه اين ازدواج مبارك و شادي و سرور در آن، آنچه در روايات و تاريخ آمده به اين گونه است: نقل شده كه در شب عروسي حضرت علي و فاطمه عليهماالسلام، وقتي آفتاب غروب كرد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد فاطمه (عليها سلام) را براي رفتن به خانه شوهر آماده كنند و به زنان مهاجر و انصار و دختران عبدالمطلب فرمود او را همراهي كنند و با خوشحالي شعر بخوانند و تكبير بگويند، ولي چيزي را كه موجب ناخشنودي خداوند است به زبان نياورند.

پس این حق شماست که مراسمی ولو مختصر داشته باشید.

بهترین کار در این شرایط این است که با همسرتان در این رابطه گفتگویی مسالمت آمیز داشته باشید و او را متقاعد کنید که این مسئله جزء انتظارات معقول و منطقی شماست و نوعی احترام به خود و خانواده تان است. اما اگر همسرتان راضی نشد از بزرگترها بخواهید در این باره گفتگو کنند و اما نکته بسیار مهم اینکه مشاور خانواده و ازدواج می تواند کمک زیادی در راضی کردن همسرتان نماید. البته به صورت کلی فرض ما بر این است که همسر شما توانایی اقتصادی خوبی دارد ولی اگر فکر می کنید فعلا امکان هزینه ندارد بگویید کمی صبر می کنیم تا شرایط مساعد شود.

ضمن اینکه موضوع افسردگی یا حالات عدم تعادل روحی ایشان در مذهبی بودن یا نبودن باید مورد بررسی قرار گیرد.

موفق باشید.

سلام.ممنونم ازپاسخگویی شما.راستش معیارانتخاب من تنهایی درشهرغریب بودمن فقط نوزده سال داشتم هم اتاقیای خوابگاهم همه عشق داشتن من حسودی کردم خب من اهل نگاه کردن به نامحرم ودوستی نبودم بعلاوه خانوادم تصمیم داشتن منوبه پسری بدن که فقط پولداربود امابی ادب ولوس وهمسرم مدت هابود خاطرخواه من شده بود ومن ازش خوشم نمی اومد اما یک شب که برای چندمین بارجوابش کرده بودم به مسحددانشگاه رفتم وقضیه روباخدادرمیون گذاشتم وگفتم خدایامن نمیخوام واسم خواستگاربفرستی که خوب نباشه هرکیوکه خودت میدونی امشب بمن پیام بده چون خیلی تنهابودم وشب همسرم ک بشدت مغروره بمن پیام دادوگفت درحرم امام رضابودم وتورودیدم ...ومن قبولش کردم وقتی بامن بودطرزلباس پوشیدنهای عجق وجقش همه چیش عوض شد کاملا مذهبی شددرصورتی من خودم هم فقط نمازمیخونم خیلی علیه السلام نیستم...الان هم میگه چون توریادخواستگاردرفامیلتون داشتی من نمیخوام توروببینت من غیرت دارم توام که همیشه میخندی وباخانوادم لج کرده چون فهمیده من علاوه براینکه جهیزیموخودم تهیه کردم به خانوادم هم پول دادم ازحقوقم ومیگه جهیزیه ندادن دیگه پولاتونمیگرفتن.درصورتی خانواده من واقعا بعضی وقتها پول نون نداشتن ولی طوری زندگی میکنن که حتی پدرشوهرم فکرمیمنه وضعشون خوبه!وبقول معروفدصورتشونوباسیلیذسرخ نگه میدار.ن.همسرم پسرخوبیه فقط بدبینه وتاکسی چیزیذبگه ناراحت میشه وکینه ایه وخب وضع پدرش خیلی خوبه نه وضع خودش البته پدرش یه واحدخونه وماشین بماداده .همسرمن خیلی مطالعه میکنه وزیادی میفهمه ومیگه دنیاارزش گناه کردن نداره من حاضرم همه روازدست بدم ولی دل امیرالمومنین نشکنم وغیرتم نمیزاره صورت ارایش کرده همسرموببینن وفیلم وعکس بگیرن وهمسرمن شاعره شعرهای خیلی قشنگی برای اهل بیت میگه اماچاپ نمیکنه ومیگه من ظرفیت معروف شدن ندارم.حتی یک شب که شعرخیلی قشنگی برای امیرالمومنین گفته خواب دیده اقامیخوان بغلشدکنن اما ازشدت ترس ازخواب پریده.وکلایه جورایی دین روسخت میگیره وحتی تلویزیون میبینه اهنگهاروقطع میکنه درصورتی دردوران دوستیمون دائم اهنگ گوش میدادوحتی بخاطرمن سه ماه تابستون روزه گرفت تالاغربشه چون من بهش گفتم توچاقی الان خسته شده...نمیدونم چکارکنم انسان شریفیه فقط سخت گیرشده

A.gi;1017787 نوشت:
سلام.ممنونم ازپاسخگویی شما.راستش معیارانتخاب من تنهایی درشهرغریب بودمن فقط نوزده سال داشتم هم اتاقیای خوابگاهم همه عشق داشتن من حسودی کردم خب من اهل نگاه کردن به نامحرم ودوستی نبودم بعلاوه خانوادم تصمیم داشتن منوبه پسری بدن که فقط پولداربود امابی ادب ولوس وهمسرم مدت هابود خاطرخواه من شده بود ومن ازش خوشم نمی اومد اما یک شب که برای چندمین بارجوابش کرده بودم به مسحددانشگاه رفتم وقضیه روباخدادرمیون گذاشتم وگفتم خدایامن نمیخوام واسم خواستگاربفرستی که خوب نباشه هرکیوکه خودت میدونی امشب بمن پیام بده چون خیلی تنهابودم وشب همسرم ک بشدت مغروره بمن پیام دادوگفت درحرم امام رضابودم وتورودیدم ...ومن قبولش کردم وقتی بامن بودطرزلباس پوشیدنهای عجق وجقش همه چیش عوض شد کاملا مذهبی شددرصورتی من خودم هم فقط نمازمیخونم خیلی علیه السلام نیستم...الان هم میگه چون توریادخواستگاردرفامیلتون داشتی من نمیخوام توروببینت من غیرت دارم توام که همیشه میخندی وباخانوادم لج کرده چون فهمیده من علاوه براینکه جهیزیموخودم تهیه کردم به خانوادم هم پول دادم ازحقوقم ومیگه جهیزیه ندادن دیگه پولاتونمیگرفتن.درصورتی خانواده من واقعا بعضی وقتها پول نون نداشتن ولی طوری زندگی میکنن که حتی پدرشوهرم فکرمیمنه وضعشون خوبه!وبقول معروفدصورتشونوباسیلیذسرخ نگه میدار.ن.همسرم پسرخوبیه فقط بدبینه وتاکسی چیزیذبگه ناراحت میشه وکینه ایه وخب وضع پدرش خیلی خوبه نه وضع خودش البته پدرش یه واحدخونه وماشین بماداده .همسرمن خیلی مطالعه میکنه وزیادی میفهمه ومیگه دنیاارزش گناه کردن نداره من حاضرم همه روازدست بدم ولی دل امیرالمومنین نشکنم وغیرتم نمیزاره صورت ارایش کرده همسرموببینن وفیلم وعکس بگیرن وهمسرمن شاعره شعرهای خیلی قشنگی برای اهل بیت میگه اماچاپ نمیکنه ومیگه من ظرفیت معروف شدن ندارم.حتی یک شب که شعرخیلی قشنگی برای امیرالمومنین گفته خواب دیده اقامیخوان بغلشدکنن اما ازشدت ترس ازخواب پریده.وکلایه جورایی دین روسخت میگیره وحتی تلویزیون میبینه اهنگهاروقطع میکنه درصورتی دردوران دوستیمون دائم اهنگ گوش میدادوحتی بخاطرمن سه ماه تابستون روزه گرفت تالاغربشه چون من بهش گفتم توچاقی الان خسته شده...نمیدونم چکارکنم انسان شریفیه فقط سخت گیرشده

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم!
به نظر می رسد همسرتان نیاز به مشاوره حضوری داشته باشند چون مواردی که فرمودید رگه هایی از بدبینی و اختلال پارانوئید در ایشان را به ما نشان می دهد. به همین علت توصیه می کنیم قبل از شروع زندگی مشترک اگر این افکار و حالات رو به پیشرفت است حتما او را نزد روانشناس برده تا چکاپ شود.
در مورد عروسی نیز به هر دلیلی کوتاه نیایید و تلاش کنید که ولو ساده ولی حتما برگزار نمایید ولی تأکید می کنیم اگر همسرتان راضی نمی شود و یا شرایط اقتصادی مناسبی ندارد کمی به تأخیر بیندازید.

سلام
من چند بار نوشته ا تون و خوندم
با دقت
کلی هم راجع بهش فکر کردم

1- معیارتون برای ازدواج سطحی بوده .خیلی .اما همسرتون شما رو خیلی دوست داره .اینقدر که از اینکه پولی رو که از دسترج خودتون به دست اوردید و به خانواده دادید دلخور شدند .
میفهمم که از علاق ی شدید شون به شما .اینگونه از خانوه ی شما دلخور شدن
جبهه نگیرید که من خانواده مو دوست دارم و الی اخر
قانعش کنید هم ایشون هم خانواده .هر دو به یک اندازه ی مهم و عزیز هستند و نمیشه یکی رو انتخاب کرد
مثل این هست که به فردی بگن کدوم چشمت برات مهمه .خب معلومه .هر دو .به یک اندازه .
شما دختر خوب و دلسوزی هستید و خیلی خوب درک کردید و در تهیه ی جهیزیه . مخارج به مادرتون کمک کردید .ان شالله که با دعای خیرشون خوشبخت بشد
2- شوهرتون غیرتی نیست .بد بینه .شک نکن .
بی غیرتی یعنی اینکه از تو ارایشگاه عروس همون جوری بدون شنل و پوشش مناسب بشینه تو ماشین و در مهمانی مختلط ظاهر بشه
نه اینکه خانوم تو مجلس محارم .در کنار عزیزانش .پیوند زناشویی اش جشن بگیره و خوشحالی کنه
3- از گرفتن جشن .ولو کوچیک و خودمونی چشم پوشی نکنید .خیلی مهمه .اگر موقعیت مالی خوبی برای گرفتن جشن ندارند .کمی صبر کنید تا اوضاع مساعد بشه
و در اخر .همونطور که کارشناس بحث توصه کردند .حتماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا با یک مشاور خوب موضوع رو در میون بگذارید

ممنونم ازشماخیلی مهربونیدممنون که برام وقت گذاشتین

سؤال:
دختری هستم که در دانشگاه با همسرم آشنا شدم مدتی دوست بودیم و بعد ازدواج کردیم. بعد از ازدواج ما پدرم فوت کردند. بعد از فوت پدر، من بشدت افسرده شدم به شهر همسرم آمدم و رفتم دنبال کار برای تهیه جهیزیه. همسرمن دو واحد طبقه بالای خونشون بود. که ما در یکی از آنها مستقر شدیم تا بتوانم کار کنم و جهیزیه را تهیه کنم و بعد هم عروسی. البته همسرم هم این مدت افسرده شد.


حالا بعد از این همه زحمت من که کارگری کردم برای خرید جهیزیه ام، همسرم می گوید خانواده ات را کنار بگذار چون آنها تو را دوست ندارند. من هم نمی توانم. همسرم می گوید عروسی هم نمی گیرم با اینکه توان مالی هم دارد ولی حتی به مهمانی ساده هم رضایت نمی دهد. چطور او را راضی کنم؟

مقداری هم همسرم زیادی غیرتی شده است حتی پشت چراغ قرمزبه من می گوید صورتت را بگردان تا کسی تو را نبیند.


پاسخ:
سختی ها و مصیبت های زیادی را در مسیر ازدواج متحمل شده اید که امیدواریم همه این دشواری ها نوید بخش آینده ای آرام و موفق باشد.
به نظر ما بلکه به نظر همه روانشناسان خانواده و ازدواج زنان باید در هر صورت احساس خوبی نسبت به ازدواج و عروسی خود داشته باشند و حتما باید وارد لباس عروس شوند.

این رسوم حتی از زمان اهل بیت (علیهم السلام) وجود داشته و ادامه یافته است. در رابطه با نحوه اين ازدواج مبارك و شادي و سرور در آن، آنچه در روايات و تاريخ آمده به اين گونه است: نقل شده كه در شب عروسي حضرت علي و فاطمه عليهماالسلام، وقتي آفتاب غروب كرد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد فاطمه (عليها سلام) را براي رفتن به خانه شوهر آماده كنند و به زنان مهاجر و انصار و دختران عبدالمطلب فرمود او را همراهي كنند و با خوشحالي شعر بخوانند و تكبير بگويند، ولي چيزي را كه موجب ناخشنودي خداوند است به زبان نياورند. پس این حق شماست که مراسمی ولو مختصر داشته باشید.

بهترین کار در این شرایط این است که با همسرتان در این رابطه گفتگویی مسالمت آمیز داشته باشید و او را متقاعد کنید که این مسئله جزء انتظارات معقول و منطقی شماست و نوعی احترام به خود و خانواده تان است. اما اگر همسرتان راضی نشد از بزرگترها بخواهید در این باره گفتگو کنند و اما نکته بسیار مهم اینکه مشاور خانواده و ازدواج می تواند کمک زیادی در راضی کردن همسرتان نماید. البته به صورت کلی فرض ما بر این است که همسر شما توانایی اقتصادی خوبی دارد ولی اگر فکر می کنید فعلا امکان هزینه ندارد بگویید کمی صبر می کنیم تا شرایط مساعد شود.

ضمن اینکه موضوع افسردگی یا حالات عدم تعادل روحی ایشان در مذهبی بودن یا نبودن باید مورد بررسی قرار گیرد. غیرتی بودن زیاد ایشان نیز ممکن است حاصل بدبینی یا اختلال روانی باشد که این مورد نیز باید توسط روانشناس بررسی گردد.

موضوع قفل شده است