جمع بندی آیا روح تولد و مرگ دارد ؟

تب‌های اولیه

219 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="#008000"]هوالعالم

فرصت مطالعه 16 صفحه رو نداشتم
نظر حقير در مورد مرگ روح و موضوع تاپيك اينه

كه اگر مرگ روح به معني هيچ و پوچ باشه و هيچ و پوچ به معناي عدم !
بايد گفت با وجود خدا ساخت اين عدم ممكن نيست .
پس اون مرگي كه مد نظر ماست وجود ندارد ...

حتي مرگ جسم به معني تمام شدن اون نيست
چون جزيي از اجزاي افرينش بوده و خواهد بود .

اين مرگ يا مردن به معني رفتن ازين دنياست و گردش به ابعادي ديگر ...

بعد از پايان كار جسم يا ماموريت مادي, تازه اينجا نفس به روح تبديل ميشه و
حقيقت و وضعيت دنياي بعدي اون به هزارم ثانيه اخرين لحظه هاي عمر مادي و هزاران مورد ديگر بستگي داره
و بايد گفت الله اعلم

ماده و غير ماده مستقلند اما در شرايطي نيازمند اتحاد !

مثل اب و باران با خاك و زمين
يا انسان و حيوان و ...

[="#8B4513"]براي روان شدن يا رشد كردن , پرورش دادن و به مقصد رسيدن !!![/][/]

خیر جسم می میرد و در قیامت و معاد هم دوباره همه زنده می شویم و دراین مدت روحمان در قالب مثالی در جهنم یا بهشت برزخی است

بنام او

باسلام..

بی نظیر;403723 نوشت:
سلام

ایا روح تولد و مرگ دارد ؟

باتشکر

{ابتدا بیان یک موضوعی جانبی1}
بنظر من که اول اگر یک تاپیک یا موضوع جدید دایر میشود که اگر موافق میل و اهداف و افکار یا تحقیقات شماست چه بهتر که همان روز نخست یا لحظه اول به آن ملحق شوید چه درغیر اینصورت اگر بدشانسی بیاورید مثل حقیر الان میباید 8صفحه 20 ارسالی یا 16 صفحه 10 ارسالی را مطالعه نمایید که درنهایت هم خداییش عاجز خواهید ماند {یاحداقل خودم رامیگویم که عاجز از مطالعه هستم که فقط به اصل سوال و پاسخ اول اکتفا مینمایم}

اصل موضوع یا پاسخ:

و اما بنظر حقیر هرچیزی که تولد یا تبدیل دارد احتمالا و بازهم تبدیلات فراوانی خواهدداشت و اینکه فکر کنیم فقط 1 الی 3 جهان یا دنیا داریم یا خواهیم داشت که عبارت اند از 1 این دنیا {یا دنیای ماده} 2 دنیای دوم یا بعدی که نامش برزخ است و3 دنیای آخر یا رستاخیز یا قیامت که البته در مورد هر یک ازاین دنیاها باورها کاملا هم درست اند اما اینکه معاقدیم انسانها بلافاصله پس از هر بار مردن به این سرعت به دنیای بعدی ملحق میشوند بگمانم دنیاها را خیلی محدود نموده اییم و من خودم به شخصه معتقدم که این باور متعلق است به دهها یا صدها سال قبل اما دراین برهه باید باورنمود که شاید هزاران دنیا وجود دارند که هر زمان که از صورتی بصورت دیگر دربیاییم یعنی از دنیای قدیمیتر وارد دنیای جدیدترشده ایم و اینکه درهمین دنیا و اطراف ما هم میلیاردها دنیا به انواع و اقسام و گوناگون وجود دارند و حتی درمورد خود ما انسانها که در کارخانه های متعدد درنهایت تبدیل به این شکلی شدیم که فعلا شدیم و در مورد انسان هم فکرنمیکنم ما فقط یک موجود تنها یا یگانه باشیم که با یک منیت یا خودم معنا و تکامل پیداکند بلکه احتمالا این من یک صندلی ست بنام صندلی یا کرسی ریاست جمهوری که هرازگاهی دست یکی ست و هرچندوقت یکی بر روی آن جلوس مینماید گاهی ژن گذشت گاهی ژن خشم گاهی ژن فداکاری گاهی ژن عصبانیت و گاهی و گاهی ..؟؟
ودرنهایت صدها موجود که همگی در زیرمجموعه یک موجود و مخلوق دیگر بنام خوبی ها و صدها موجود و مخلوق دیگر که در زیرمجموعه مخلوقی عظیمتر بنام بدی ها قرار داشته یا خواهندداشت و ..؟؟ والی آخر .. که از هر طرف برویم دریچه های تازه یا زیادی روبرویمان گشوده خواهندشد که فعلا تمامی هم نداشته و نخواهندداشت و شاید مشکل ما فقط زمان و نحوه دید ماست که چون ما الان دراین جایگاه هستیم و دنیایی غیر از این دنیای فعلی نمیتوانیم ببینیم پس دنیاها هم فقط 3 عدد شده اند و چنین هم زودگذر و شایدسوال اساسی اینجاست که آیا مطمئنیم که زمانیکه ازاین دنیاهم میرویم چیزی را از آن بیاد خود خواهیم آورد تا روز رستاخیز بزرگ ..؟؟ {لطفا فعلا همه اعتقادات فعلی یا قبلی را کناری گذاشته و اینرا بخود بقبولانیم که عدم توانایی در تفسیر و تعبیر آیات مقدس از کتاب بسیار ارزشمند و پرمحتوا و همچنین مقدسی بنام قرآن همچنان ادامه داشته و خواهدداشت}
و اما بازهم چنین سوالاتی را که قبل ازاین دنیا کجا بوده ایم و آیا چیزی از آنرا بیاد خود خواهیم آورد ..؟؟ را احتمالا فقط مراکزتحقیقاتی غرب یا همان کفار باید بهش فکرنمایند و پاسخ علمی و عقلانی اش را ارائه نمایند تا بعد هم همه ما باورشان نماییم که همه دنیاها درحالیکه مرتبط بهم هستند اما بنوعی جدا از هم هستند به اینصورت یا شکل که ..؟؟

جمع بندی :

1 واژه مرگ ، متاسفانه کاربردی غیر واقعی بخود گرفته و بهتراست بگوییم تبدیل انرژی یا تبدیل تنها و خالی و یا درنهایت مسافرتی اجباری اما حق و بسیار خوب و مفید و دیگرهیچ ..
2 و احتمالا دیر یا زود واژه ای بنام موجودات مرده یا بیجان یا موجودات بیجان و مرده هم واژه ای دمده و قدیمی خواهدشد که با شستن چشمها و جور دیگر دیدن و بعبارتی پیشرفت علم ، برذهن همه ما حاکم شده یا در ذهن ما ملکه ای زیبا خواهدشد .. {که دیگر کسی ترس از مرگ یا مردن هم به این شدت نخواهدداشت ..{فقط شاید باید مراقب حق الناس یا حتی ظلم و ستمهای خود درحق همه مخلوقات حتی ذهن و جسم خود نیز بود که بدون شک دنیاها متاثر از یکدیگر خلق شده اند .. احتمالا در یک سلسله مراتب بنام سلسله مراتب خلقت }

دست آخر ، بله روح مخلوقی ست بظاهر نامرئی {والبته احتمالا قابل رویت} که باساخت ابزار بسیار پیشرفته و طی دهها سال آتی یا حتی صدهاسال کار و تحقیقات متوالی علمی انسان آنرا با چشمان مسلح خود خواهددید {اما شاید دیدن آن ابتدا باعکس میسر گردد و شاید تسلط بر آن بعلت شتاب شدید و بسیار سریع در حرکت و ساکن نبودن دریک نقطه یا مکان خاص ازبدن تقریبا غیر ممکن}
روح هم مخلوقی ست که مانند سایر مخلوقات از روز ازل خلق شده و وجود داشته که تنها در تبدیلها یا تبدیل انرژی ها و بلکه در برهه ای خاص از زمان و مکان نام روح را بر خود نهاده یا مینهد..{و اما قبل از آن چه نام داشته یا چه بوده فعلا فقط خدا میداند اما شاید طی امروز و فردا معلوم یا آشکار گردد که هرچه بوده و هرچه هست ، روح موجودی نامرئی نخواهدماند} {همچنان که روزی فراخواهدرسید که باید نامش را گذاشت رکود علم که علم هیچ پیشرفت دندانگیر و چشمگیری هم نخواهدنمود چرا که شعله های جنگهای قومی و قبیله ای و نژادی و دینی و مذهبی بین مخلوقات یا صفات و ژنهای متضاد سازش ناپذیر مجال آنرا نخواهندداد که انسان یا کشور و ملتی به علم و دانش امروزی یا کنونی حتی فکر نمایند یا حتی بدان مجال و بهایی حتی دهند}

{موضوع جانبی2}
{البته این نوشتار ممکن است بامطالعه سایر پاسخها یا ارائه نظرات مخالف علمی یا عقلانی از سوی هدایتگران بزرگوار محقق و زحمتکش دراین فضای مقدس علمی و اعتقادی،کاملا هم قابل انعطاف گردند اما فعلا ملکه ذهن یک ذهن هم شده اند که فعلا معتقد است هیچ موجودی غیرمادی نمیتواند بدنیای ماده واردشود مگر آنکه قبلا قابلیت ماده شدن دروجودش تهبیه یا مهیاگردیده باشد و اگر چنین شده باشد آن موجود دیگر مادی خواهدشد و قابل دیدن اما نه با هرچشمی و نه باچشمان فعلا بسیار ضعیف انسانی که درواقع باید چشمهاراشست جور دیگر باید دید که تغییر در نوع طیف ها ، احتمالا دنیاهای جدیدی را برای ما آشکار مینمود که ما فعلا از دیدن و دیدار آنها محروم مانده اییم ..البته بظاهر چون بشخصه معتقدم که انسان بیش ازنیمی از همه دنیاها و رنگهای موجود در طبیعت را دیده و این دنیاها را گذرانده {دنیاهای احتمالا حیوانی} که باید فقط گفت : فعلا در یاد و خاطرمان نمی آیند همین بس همچنانکه زندگی در رحم مادرانمان را بیاد خود نمی آوریم اما آیا دنیای رحم مادران وجود نداشته ..؟؟}

{باسپاس}

[="Tahoma"]

استوار;420464 نوشت:
برادرم، تحول ضعیف به قوی در دو حوزه مختلف را نمیتوان با استقراء تجربی در یک حوزه، به حوزه دیگر تعمیم داد.
چیزی که شما بیان کردید مربوط به عالم ماده است. و حرفی در آن نیست.
اما تحول ماده (به عنوان ضعیف) به غیر ماده (یه عنوان قوی) از آن استنتاج نمیگردد.
برای اینکه ثابت کنید گزاره «تحول ماده به غیر ماده محال است» باید مصداقی بیاورید که شیء قبل از تحول، مادی و شیء بعد از تحول، غیر مادی باشد.

سلام
مراتب وجود در شدت و ضعف تفاوت دارند . این یک اصل و پایه بحث ماست و معنایش این استکه تفاوت اصلی و اساسی ماده و غیر ماده در سعه و شدت وجود است .
قاعده مد نظر ما میگوید ضعیف می تواند به قوی متحول شود . مصادیق موجود در طبیعت نیز این امر را ممکن می شمرد .
نتیجه نهایی این است که شما نمی توانید بگویید ضعیف نمی تواند به قوی مبدل شود چون این امر غیر ممکن است . خیر غیر ممکن نیست بلکه مصادیق بیشمار طبیعی دلیلی بر امکان است .
و اما در یک پله جلوتر اصل رجوع این تبدیل را نه ممکن بلکه ضروری می سازد

استوار;420464 نوشت:
هیچ لزومی ندارد جعل به معنای قرار دادن نباشد. همانگونه که در جائی دیگر به القی تعبیر نموده.
همچنین الزامی نیست که نفخه روح در جنین، کل وجود جنین را در بر گیرد. بلکه با مغز به عنوان مقر فرماندهی بدن مرتبط میشود.

قرار دادن یعنی چه؟ یعنی گذاشتن ؟ خوب گذاشتن کوهها در زمین اصلا مستلزم آن نیست که در همه جای زمین باشد اما نفخه چرا . نفخه به درون یک چیز تمام آن چیز را فرا می گیرد این معنای متعارف از دمیدن در شی است

استوار;420464 نوشت:
ولی باز هم مشکل نظریه شما حل نمیگردد. چون غیر ماده بصورت کن فیکون ایجاد میگردد و نیاز به علت و اسباب و مقدمات و تدریج ندارد. به همین علت نمیتواند از متن مادهِ محدود ایجاد گردد.

اگر نیاز به مقدمات نداشت چرا در همان مرحله تراب کن فیکون نفرمود ؟ شما که میگویید ایندو از طریق میکرو توبول با هم مرتبط میشوند خوب چرا خدای متعال خلقت روح را معطل کند . آنرا خلق میکرد بعد وقتی جسم تکامل یافت و میکروتوبولها ساخته شدند به بدن متصلش می کرد . چرا خلقت روح را به بعد از مراتب خلقت جسم موکول فرمود ؟ خیر چنین نیست .
این که خلقت روح به بعد از اتمام مراحل تکامل جسم احاله شد نشان می دهد این امر بعنوان یک مقدمه ضروری باید تحقق یابد و این ضرورت از آن جهت است که در سیر صعودی هر محله بالاتر از تحول و تکامل مرحله پایینتر تحقق می یابد لذا تکامل جسم تا مرحله خاص برای افاضه روح لازم است . و البته روح انسان تجرد تام ندارد . این را همه معترفند چون اگر تجردش تام باشد مفهومش نداشتن استعداد برای ترقی است و این خلاف واقع است .

استوار;420464 نوشت:
حالا اگر از دیدگاه شما سرعتهایی تا 10 هزار برابر سرعت نور و نیز لا مکانی و لا زمانی بیانگر غیر مادی بودن نیستند، لطفا بفرمائید برای ذره مادی در این سرعتهای بالا، چه میزان انرژی لازم است و چه بلائی بر سر جرم و بار آن ذره می‌آید؟

شما فقط می توانید بگویید یک چیزی با این ویژگیها هست یا باید باشد اما نمی توانید اسمش را غیر ماده بگذارید چون عرض شد که هنوز مرز بین ماده و معنا تعیین و تعریف نشده است و هیچ توافقی بر سر آن بوجود نیامده است

استوار;420464 نوشت:
اینگونه نیست برادر.
از جدا بودن خلقت جسم و خلقت روح، چگونه نتیجه میگیرید که صعود و رجوع وجود ندارد؟!
معاد جسمانی-روحانی که قرآن بر آن دلالت دارد صعود و رجوع نیست؟

تنزیل یعنی نزول تدریجی لذا رجوعی که در مقابل این تنزیل قرار می گیرد هم همین تدریج را باید داشته باشد
کسی که از پله ای تنزل کرد برای بالا رفتن باید به همان ترتیب بالا برود و به قول فلاسفه پرش در مراتب وجود ممکن نیست
یعنی انسان نمی تواند یکبارگی در معنا آفریده شود آن انسانی که به تدریج ماده شد . باید مراتب یک به یک پیموده شود حتی در ترقی معنوی و غیر مادی هم طی مراتب به ترتیب صورت می گیرد . بله سرعتها در طی مراتب متفاوت هست اما ترتیب به هم نمی خورد .

استوار;420464 نوشت:
از دیدگاه شما، روحی که در متن کالبد حضرت آدم بوجود آمده در چه مرحله‌ای از نفس بوده؟

ظاهرا بواسطه صفوت و پاکی وجود آدم ع او در مدت زمان بسیار کوتاه مراتب را طی و به مرتبه عقل نائل شده است چه اینکه در روایت است ایشان بعد از خلقت عطسه زدند و گفتند الحمد لله . این یعنی آنکه عقل ایشان فعلیت یافته است .
والله الموفق

سلام.
جناب حامد، انشاالله هیچ وقت بدحال نباشید :Gol:

حامد;420648 نوشت:
شما نمی توانید بگویید ضعیف نمی تواند به قوی مبدل شود چون این امر غیر ممکن است . خیر غیر ممکن نیست بلکه مصادیق بیشمار طبیعی دلیلی بر امکان است .

:vamonde:
برادر، تا کنون چندین بار به این مطلب پاسخ داده‌ام.
ما میگوئیم «تبدیل ماده (به عنوان ضعیف) به غیر ماده (به عنوان قوی) غیر ممکن است»
شما میگوئید غیر ممکن نیست. پس لازم است تنها یک مصداق معرفی کنید که ماده به غیر ماده تبدیل شده باشد.
اما مصادیق شما همه مادی و مربوط به عالم ماده است.

حامد;420648 نوشت:
نفخه به درون یک چیز تمام آن چیز را فرا می گیرد این معنای متعارف از دمیدن در شی است

بله. ولی آن شیء جنین است نه بادکنک و خداوند خالق است نه کمپرسور هوا (نعوذ بالله).
پس معنی نفخه همان دمیدن و فوت کردن رایج نیست.
نفخه میتواند ارتباط تعلق گونه روح با مغز باشد. نه اینکه روح در تمامی حجم و متن جسم باشد.

حامد;420648 نوشت:
اگر نیاز به مقدمات نداشت چرا در همان مرحله تراب کن فیکون نفرمود ؟ شما که میگویید ایندو از طریق میکرو توبول با هم مرتبط میشوند خوب چرا خدای متعال خلقت روح را معطل کند . آنرا خلق میکرد بعد وقتی جسم تکامل یافت و میکروتوبولها ساخته شدند به بدن متصلش می کرد . چرا خلقت روح را به بعد از مراتب خلقت جسم موکول فرمود ؟ خیر چنین نیست .
این که خلقت روح به بعد از اتمام مراحل تکامل جسم احاله شد نشان می دهد این امر بعنوان یک مقدمه ضروری باید تحقق یابد و این ضرورت از آن جهت است که در سیر صعودی هر محله بالاتر از تحول و تکامل مرحله پایینتر تحقق می یابد لذا تکامل جسم تا مرحله خاص برای افاضه روح لازم است . و البته روح انسان تجرد تام ندارد . این را همه معترفند چون اگر تجردش تام باشد مفهومش نداشتن استعداد برای ترقی است و این خلاف واقع است .

مطلب زیبائی را زیبا بیان نمودید. محل تأمل و تفکر است.
تنها پاسخی که میتوانم به این مطلب بدهم این است که خدا کار بیهوده انجام نمیدهد.
خلقت روح به تنهائی و بدون حضور جسمی که به آن تعلق گیرد، اراده پروردگار نبوده. که اگر بود کن را قبل از خلقه من تراب میفرمود.
و همانطور که فرمودید تکامل جسم تا مرحله خاص برای افاضه روح لازم است. و اینکه تجرد روح تام نیست.
اما به هر حال روح از امر پروردگار است. مجرد است. مربوط به عالم امر است. خلقتش آنی و کن فیکون است. و همینها باعث میشود که ما معتقد باشیم نمیتواند از متن ماده بوجود آید.
چون بوجود آمدن از متن ماده را بدلیل شرایط ماده، مشمول گذر زمان و محدودیتهای عالم خلق میدانیم.
در واقع آن مقدمات و تکامل جسم، برای خلقت روح نیست. بلکه برای ارتباط تعلق گونه روح و مغز است. مغز باید به حدی از تکامل برسد که روح به آن تعلق گیرد.

حامد;420648 نوشت:
شما فقط می توانید بگویید یک چیزی با این ویژگیها هست یا باید باشد اما نمی توانید اسمش را غیر ماده بگذارید چون عرض شد که هنوز مرز بین ماده و معنا تعیین و تعریف نشده است و هیچ توافقی بر سر آن بوجود نیامده است

مرا ببخشید. ولی برایم چاره‌ای باقی نگذاشته‌اید بجز اینکه از حرفتان تعجب نمایم. :Moteajeb!::Moteajeb!:

حامد;420648 نوشت:
تنزیل یعنی نزول تدریجی لذا رجوعی که در مقابل این تنزیل قرار می گیرد هم همین تدریج را باید داشته باشد
کسی که از پله ای تنزل کرد برای بالا رفتن باید به همان ترتیب بالا برود و به قول فلاسفه پرش در مراتب وجود ممکن نیست
یعنی انسان نمی تواند یکبارگی در معنا آفریده شود آن انسانی که به تدریج ماده شد . باید مراتب یک به یک پیموده شود حتی در ترقی معنوی و غیر مادی هم طی مراتب به ترتیب صورت می گیرد . بله سرعتها در طی مراتب متفاوت هست اما ترتیب به هم نمی خورد .

لازم است توضیح دهید که در نظریه معاد جسمانی - روحانی، کجا پرش در مراتبِ وجود صورت می‌گیرد؟
و همچنین توضیح دهید تکامل تدریجیِ کالبدی که از خاک و یا نطفه تشکیل شده، در کجا دچار پرش شده؟

حامد;420648 نوشت:
ظاهرا بواسطه صفوت و پاکی وجود آدم ع او در مدت زمان بسیار کوتاه مراتب را طی و به مرتبه عقل نائل شده است چه اینکه در روایت است ایشان بعد از خلقت عطسه زدند و گفتند الحمد لله . این یعنی آنکه عقل ایشان فعلیت یافته است .

به نظرم پاسخی که مرقوم فرمودید با دیدگاهتان همخوانی نداشته باشد.
در نظریه شما که جسمانیة الحدوث بودن روح است، در این حالت باید نفس حضرت آدم در مرحله حیوانی باشد.
برای جمله قرمز رنگتان چه دلیلی دارید؟ چه الزامیست که نفس حیوانی ایشان در مدت زمان بسیار کوتاهی به مرحله عقلانیت برسد که مثلا بعد از خلقت عطسه کند و بتواند بگوید الحمدلله؟!

[="Tahoma"]

استوار;420717 نوشت:
برادر، تا کنون چندین بار به این مطلب پاسخ داده‌ام.
ما میگوئیم «تبدیل ماده (به عنوان ضعیف) به غیر ماده (به عنوان قوی) غیر ممکن است»
شما میگوئید غیر ممکن نیست. پس لازم است تنها یک مصداق معرفی کنید که ماده به غیر ماده تبدیل شده باشد.
اما مصادیق شما همه مادی و مربوط به عالم ماده است.

سلام برادر عزیز
ما ماده را تحت عنوان موجود ضعیف و غیر ماده را تحت عنوان موجود قوی قرار داده ایم چون برهان ما در مورد تحقق قوی از ضعیف است به عبارت دیگر تحول ماده به غیر ماده از جمله مصادیق برهان ما هستند شما اگر می خواهید برهان را رد کنید باید بگویید ماده و غیر ماده دو موجود ذومراتب در قوت و شدت وجودی نیستند نه اینکه بگویید ضعیف به قوی بدل نمیشود تا اینکه این نتیجه را بگیرید که ماده به غیر ماده بدل نمیشود . ( دقت بفرمایید )

استوار;420717 نوشت:
بله. ولی آن شیء جنین است نه بادکنک و خداوند خالق است نه کمپرسور هوا (نعوذ بالله).
پس معنی نفخه همان دمیدن و فوت کردن رایج نیست.
نفخه میتواند ارتباط تعلق گونه روح با مغز باشد. نه اینکه روح در تمامی حجم و متن جسم باشد.

اتفاقا با تصور شما از مصداق خارجی دمیدن ، نفخه به معنای کمپرس کردن است چون راه ارتباط یا بگو نفخه چیزی جز میکروتوبولها نیستند پس میکروتوبولها به مثابه راه ورودی هستند که روح ( که اینجا اثر آنست و نه خودش ) از آنجا به بدن دمیده میشود
اما آن نفخه ای که مغایر با نفخه عادی می شمارید با آنچه ما از تحول کل بدن میگوییم سازگار است

استوار;420717 نوشت:
اما به هر حال روح از امر پروردگار است. مجرد است. مربوط به عالم امر است. خلقتش آنی و کن فیکون است. و همینها باعث میشود که ما معتقد باشیم نمیتواند از متن ماده بوجود آید.
چون بوجود آمدن از متن ماده را بدلیل شرایط ماده، مشمول گذر زمان و محدودیتهای عالم خلق میدانیم.
در واقع آن مقدمات و تکامل جسم، برای خلقت روح نیست. بلکه برای ارتباط تعلق گونه روح و مغز است. مغز باید به حدی از تکامل برسد که روح به آن تعلق گیرد.

به نظرم ادله ای که تا اینجا آورده ام برای پاسخ به اشکال تکراری شما کافی است
اما خوب است شما را در یک مورد دیگر به چالش بکشم آن هم بر مبنای چیزی که آنرا قبول دارید و بر آن تاکید می کنید
شما مصر هستید که روح انسان از عالم امر و مجرد است و صرفا یک ارتباطی با جسم برقرار می کند
خوب
مگر عالم امر فوق زمان نیست ؟
اگر فوق زمان است چگونه در لحظه اتمام خلقت بعد جسمانی انسان خلق میشود
شما این لحظه را در فوق عالم مادی و فوق زمان چگونه تفسیر می کنید ؟
به عبارت دیگر خلقت یک وجود مستقل از بعد جسمانی که هیچ نسبتی با زمان ندارد چگونه با خلقت یک امر زمانی ربط پیدا می کند ؟

مرا ببخشید. ولی برایم چاره‌ای باقی نگذاشته‌اید بجز اینکه از حرفتان تعجب نمایم

منظورم از ماده آن چیزی نیست که در مقابل انرژی یا ضد ماده و امثال آن مطرح میشود بلکه منظور چیزی است که در مقابل امر مجرد و معنا قرار می گیرد می باشد بین این دو مرزی تعیین و تعریف نشده است

لازم است توضیح دهید که در نظریه معاد جسمانی - روحانی، کجا پرش در مراتبِ وجود صورت می‌گیرد؟
و همچنین توضیح دهید تکامل تدریجیِ کالبدی که از خاک و یا نطفه تشکیل شده، در کجا دچار پرش شده؟

شما میفرمایید روح انسان در عالم امر خلق میشود سوال این است که چگونه چیزی در سیر صعودی بدون عبور از مرتبه ماده به یک باره در مرتبه مافوق آن تحقق می یابد ؟
و اما جسم صعودش ابتر است یعنی تا حد ایجاد ارتباط با روح کذایی مد نظر شما اوج می گیرد و بدون اینکه تعالی بیش از این بیابد باز به خاک باز می گردد
به عبارت دیگر انسان یک وجود دوپاره دارد که بدون هیچ ربط وجودی خلق می شوند و صرفا با هم ارتباط می گیرند یک پاره از آن بدون طی مراحل صعود در فوق ماده بوجود می اید یک پاره از آن هم در حد ارتباط با روح تکامل می یابد بعد هم از بین می رود

به نظرم پاسخی که مرقوم فرمودید با دیدگاهتان همخوانی نداشته باشد.
در نظریه شما که جسمانیة الحدوث بودن روح است، در این حالت باید نفس حضرت آدم در مرحله حیوانی باشد.
برای جمله قرمز رنگتان چه دلیلی دارید؟ چه الزامیست که نفس حیوانی ایشان در مدت زمان بسیار کوتاهی به مرحله عقلانیت برسد که مثلا بعد از خلقت عطسه کند و بتواند بگوید الحمدلله؟!

منافاتی نیست . گفتیم مراتب باید طی شود اما طی مراتب به حسب افراد فرق میکند و این بستگی به استعداد جسم مادی برای تعالی به مرتبه بالاتر دارد
برای برخی این تعالی در لحظه و برخی در کل طول عمر صورت میگیرد
آدم علیه السلام به دلیل صاف بودن از هرگونه صفات موروثی شایستگی لازم برای تعالی سریع را داشته اند
والله الموفق

بنده اجمالا بحثها را خوندم بحثهای خوبی صورت گرفته .

در بحثها دیدگاهی مختلفی مد نظر بوده که ریشه در تفکرات متنوع داره دیدگاه معتزله , اشاعره , مخصوصا که از بعد فلسفی زیاد بحث شده همچنین تفکرات قدماء مثل افلاطون و غیره نیز کما بیش دیده می شه .

اما باید گفت هیچ کدوم اینها دیدگاه اهل بیت صلوات الله علیهم نیست یا بعضا نزدیک به آن است .

[="Tahoma"]

یونس بن عبد الرحمن;421129 نوشت:
اما باید گفت هیچ کدوم اینها دیدگاه اهل بیت صلوات الله علیهم نیست

سلام
خرسند میشویم شما نظرات حضرات معصومین ع را در این مورد اینجا مطرح فرمایید
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;420783 نوشت:
ما ماده را تحت عنوان موجود ضعیف و غیر ماده را تحت عنوان موجود قوی قرار داده ایم چون برهان ما در مورد تحقق قوی از ضعیف است به عبارت دیگر تحول ماده به غیر ماده از جمله مصادیق برهان ما هستند شما اگر می خواهید برهان را رد کنید باید بگویید ماده و غیر ماده دو موجود ذومراتب در قوت و شدت وجودی نیستند نه اینکه بگویید ضعیف به قوی بدل نمیشود تا اینکه این نتیجه را بگیرید که ماده به غیر ماده بدل نمیشود . ( دقت بفرمایید )

چشم. بنابراین: تبدیل ماده به غیر ماده محال است. حال اگر میخواهید، نادرستی این گزاره را ثابت کنید.
در مورد برهانی هم که در بالا ذکر نمودید، باز یک استقراء تجربیست. و لزومی ندارد صحیح باشد.
شما از چند مصداق تبدیل ضعیف به قوی در عالم ماده، نمیتوانید لزوما تبدیل ضعیف به قوی را عمومیت بخشیده و به یک قانون بدل کنید.
توجه داشته باشید برای یک غیر ماده، قانون علیت کاربرد ندارد. یعنی لزومی ندارد غیر ماده از ماده بوجود آمده باشد.

حامد;420783 نوشت:
اما آن نفخه ای که مغایر با نفخه عادی می شمارید با آنچه ما از تحول کل بدن میگوییم سازگار است

در نظریه شما روح از متن خود جسم ناشی میشود. این با نفخه متفاوت است. نفخه یعنی افاضه چیزی به جسم از خارج آن. و این بمعنی دمیدن و فوت کردن نیست.

حامد;420783 نوشت:
شما مصر هستید که روح انسان از عالم امر و مجرد است و صرفا یک ارتباطی با جسم برقرار می کند
خوب
مگر عالم امر فوق زمان نیست ؟
اگر فوق زمان است چگونه در لحظه اتمام خلقت بعد جسمانی انسان خلق میشود
شما این لحظه را در فوق عالم مادی و فوق زمان چگونه تفسیر می کنید ؟
به عبارت دیگر خلقت یک وجود مستقل از بعد جسمانی که هیچ نسبتی با زمان ندارد چگونه با خلقت یک امر زمانی ربط پیدا می کند ؟

همانگونه که جنابعالی ذیل آیه 59 سوره آل عمران در پست 150، ثم و کن فیکون را شرح دادید:

حامد;420341 نوشت:
این نشان می دهد که در مرحله ای از مراحل خلقت در یک صعود یکبارگی انسان در بعد مجرد تحقق می یابد
اما "ثم" نشان می دهد که بین مرحله ترابی و مرحله فرمان کن فیکون مدت زمانی هست
لذا فراهم شدن زمینه تحقق یک امر مجرد بلااشکال است

:ok:
خلقت یک وجودِ مستقل از بعد جسمانی، هیچ نسبتی با زمان ندارد یعنی خلقتش آنی است. چون از امر پروردگار است.

ملائک هم موجوداتی مجردند. ولی میبینیم که موازی با عالم مادی، با امور مادیِ مشمولِ زمان، مرتبط میشوند. به عنوان نمونه امداد ملائک در جنگ بدر در راستای قوت قلب مسلمانان.

حامد;420783 نوشت:
منظورم از ماده آن چیزی نیست که در مقابل انرژی یا ضد ماده و امثال آن مطرح میشود بلکه منظور چیزی است که در مقابل امر مجرد و معنا قرار می گیرد می باشد بین این دو مرزی تعیین و تعریف نشده است

آیا مرز بین ایندو همان وجود یا عدم وجود قیود زمان و مکان و نیز جرم و سرعت نیست؟

حامد;420783 نوشت:
شما میفرمایید روح انسان در عالم امر خلق میشود سوال این است که چگونه چیزی در سیر صعودی بدون عبور از مرتبه ماده به یک باره در مرتبه مافوق آن تحقق می یابد ؟

چون امر پروردگار جهت تحقق بی نیاز از علت است. نیازی نیست ماده صعود کند و آنرا ایجاد کند.

حامد;420783 نوشت:
به عبارت دیگر انسان یک وجود دوپاره دارد که بدون هیچ ربط وجودی خلق می شوند و صرفا با هم ارتباط می گیرند یک پاره از آن بدون طی مراحل صعود در فوق ماده بوجود می اید یک پاره از آن هم در حد ارتباط با روح تکامل می یابد بعد هم از بین می رود

حامد;420783 نوشت:
گفتیم مراتب باید طی شود اما طی مراتب به حسب افراد فرق میکند و این بستگی به استعداد جسم مادی برای تعالی به مرتبه بالاتر دارد
برای برخی این تعالی در لحظه و برخی در کل طول عمر صورت میگیرد
آدم علیه السلام به دلیل صاف بودن از هرگونه صفات موروثی شایستگی لازم برای تعالی سریع را داشته اند

در نظریه شما، روح در هر مرحله از فعلیت که باشد، فقط نفسِ مرتبه بعدش را بالقوه دارد.
نفس حضرت آدم در مرحله نباتی بوده. وقتی کن فیکون میشود باید حداکثر به نفس حیوانی برسد نه انسانی (آنهم در مرتبه عقل!)
در نظریه ما، روح تمامی مراحل نفس را بالقوه داراست. اما نه بدین معنا که مجرد تام باشد. چون اراده پروردگار بر تعلقش به جسم و تعامل با آن است.
به محض خلقت جبرا باید به جسم تعلق بگیرد. تکامل جسم لازمه به فعلیت رسیدن مراتب وجودی روح است.
مغز دو گونه تکامل دارد. فیزیولوژیکی و روانی. هر دوی این ابعادِ جسمانی، تحت تأثیر بُعد ذهنی انسان (روح غیر مادی) میباشند و بالعکس.
هم تکامل فیزیولوزیکی و هم تکامل روانی جسم باعث ایجاد شبکه‌ای عظیم از اتصالات مختلف بین سلولهای عصبی می‌گردد. روح در تعامل با میکروتوبولهای تک تک این سلولهای مغزی، از نحوه این اتصالات بهره میبرد و سیر صعودی بالفعل شدن مراتب بالقوه‌اش را ادامه میدهد.
و حتی متقابلا با سیر صعودی خود، آن شبکه اتصالات را مدام مورد افاضه قرار میدهد و تقویت میکند.
یک بهره مندی دو طرفه بین ماده و معنا در یک ارتباط دو طرفه.

در نظریه ما، از آنجا که کالبد ترابی حضرت آدم در مرحله جنینی نبوده و در مرحله یک کالبد بالغ بوجود آمده، بنابراین پس از نفخه روح ( که بالقوه همه مراتب نفس را داراست)، متناسب با ساختمان مغز ایشان، در مرحله نفس انسانی به فعلیت رسیده.

[="Tahoma"]

استوار;421157 نوشت:
چشم. بنابراین: تبدیل ماده به غیر ماده محال است. حال اگر میخواهید، نادرستی این گزاره را ثابت کنید.
در مورد برهانی هم که در بالا ذکر نمودید، باز یک استقراء تجربیست. و لزومی ندارد صحیح باشد.
شما از چند مصداق تبدیل ضعیف به قوی در عالم ماده، نمیتوانید لزوما تبدیل ضعیف به قوی را عمومیت بخشیده و به یک قانون بدل کنید.
توجه داشته باشید برای یک غیر ماده، قانون علیت کاربرد ندارد. یعنی لزومی ندارد غیر ماده از ماده بوجود آمده باشد

سلام
ما استقراء نکردیم بلکه اساس برهان بر این است که ضعیف به افاضه وجودی قویتر از خود میتواند به قوی تحول یابد برای امکان آن هم به وقوع بی حد و حصرش در متن طبیعت استناد کردیم
و اما از آنجا که ما معنا را وجود قویتر از ماده می دانیم قائلیم با استناد به برهان فوق می توان وقوع آنرا ممکن دانست
و بر اساس امکان وقوع فوق به تحول جسم به روح قائلیم

استوار;421157 نوشت:
در نظریه شما روح از متن خود جسم ناشی میشود. این با نفخه متفاوت است. نفخه یعنی افاضه چیزی به جسم از خارج آن. و این بمعنی دمیدن و فوت کردن نیست.

بله از خارج افاضه میشود اما نه خارج مکانی بلکه خارج وجودی چون خدای تعالی با ما نسبت خارج مکانی ندارد پس خدای تعالی که وجودش اعلی و اشرف از ماده است روح را در متن جسم می دمد یعنی با تحول آن اورا در مرحله ای بالاتر محقق میکند

استوار;421157 نوشت:
خلقت یک وجودِ مستقل از بعد جسمانی، هیچ نسبتی با زمان ندارد یعنی خلقتش آنی است. چون از امر پروردگار است.

ملائک هم موجوداتی مجردند. ولی میبینیم که موازی با عالم مادی، با امور مادیِ مشمولِ زمان، مرتبط میشوند. به عنوان نمونه امداد ملائک در جنگ بدر در راستای قوت قلب مسلمانان.


مهم : خلقت یک موجود در عالم فراتر از زمان مستلزم آن است که آفرینش آن هیچ نسبت زمانی با موجود جسمانی نداشته باشد پس به نسبت جسم باید روح ازلی و ابدی باشد بر این اساس چطور می توان تعبیر از خلقت روح انسان را که زمان را می رساند : ثم انشاناه خلقا آخر به خلقت روح فوق زمان نسبت داد به عبارتی ساده تر خلقت مستقل روح و جسم در دو عالم مانع از آن است که بتوان آغازی زمانی برای خلقت روح قائل شد حال اینکه بیانات قرآنی چنین آغازی را نشان می دهد . مگر اینکه بگویید آغازی برای خلقت روح نیست چون فرا زمانی است و این با اصل رجوع هم سازگار نیست چرا که صعود به معنای نبود در یک رتبه و رسیدن یا حداقل تحقق در آن رتبه است در حالیکه بنابر مبانی شما روح اولیتی ندارد تا وصول یا تحققش در مجردات را باعث شود و آنوقت روح مانند فرشتگان از مجردات تامی خواهد بود که فقط با جسم ارتباطی پیدا می کند مانند ارتباط فرشتگان با عالم ماده
ا نسبت خلقت زمانی به انسان که شامل روح او هم هست ( ثم انشاناه خلقا آخر ) خلاف این معنا را می رساند یعنی بیان قرآن نشانگر آغازی بر خلقت روح است اما بنابر مبنای شما که تحقق روح را بدون ارتباط با جسم در عالم معنا در نظر می گیرد چون در فضای فرازمانی است اصلا اغاز ندارد
البته خوب است معنای نویی از فرا زمانی بودن را که اینجا به ذهنم رسیده بگویم وآن این است که فرازمانی بودن به معنای عدم تغییر در ذات شی است لذا ارتباط آن با موجود زمانی اشکال ندارد این برای حل رابطه فرشتگان با عالم ماده مناسب است .
در حقیقت نسبت فرشتگان با موجودات عالم ماده نسبت فرمول و عددهای متفاوتی است که در آن قرار میگیرند لذا فرشتگان بعد ثابت عالم اند و موجودات زمانی متغیرات مرتبط با آن اند .
با این بیان شاید بتوان
مساله ارتباط روح با جسم را به نحو مد نظر شما را هم حل کرد . تنها مشکلش این است که هیچ توافقی بر تجرد تام روح انسان نیست بلکه همگان روح انسان را نیمه مجرد می دانند .
به نظر ما
انسان یک فرمولی است که از متغیراتش آغاز میشود و قدم به قدم به ثباتش نزدیک می گردد تا اینکه در چهره یک فرمول ثابت ابدی میشود
این مثل آنستکه شما فرمول ثابت را از تکرار یک عملیات ریاضی بدست بیاوردید . این نگاه با بحث اختیار و انتخاب ، تربیت ووو سازگار است . و چنین نگاهی با تحقق مستقل روح که اساس هویت انسانی و همان بعد ثابت وجود انسان
ناسازگار می باشد .
در نگاه شما انسان از اول یک چیز ثابتی است اما در نگاه ما انسان امر ثابتی نیست بلکه تعیین کننده نقطه ثبات خود است . به نظرم منظور از خلقت در ثم انشاناه خلقا اخر تحقق اولین ابعاد ثابت وجود انسان است که در حقیقت چهارچوبهای ساختار وجود انسانی است و این همان فطرت توحیدی و الهی است که در روایات به آن اشاره شده است . لذاست که انسان انسان است ولو اینکه کثیفترین انسانها باشد و این همان است که علامه حسن زاده املی در جدیدترین نظریه فلسفی تحت عنوان تشکیک در ماهیت آورده است . و این است پایه نجات افراد از جهنم و این است مبنای نگاه خوشبینانه اهل معرفت به پایان کار تمامی انسانها . والحمد لله

استوار;421157 نوشت:
آیا مرز بین ایندو همان وجود یا عدم وجود قیود زمان و مکان و نیز جرم و سرعت نیست؟

شاید انتفاء قید زمان ومکان را بتوان از ویژگیهای امر مجرد دانست اما بحث جرم و سرعت بعنوان یک قید در بیانات مربوط به ماوراء الطبیعه مطرح نبوده است

استوار;421157 نوشت:
چون امر پروردگار جهت تحقق بی نیاز از علت است. نیازی نیست ماده صعود کند و آنرا ایجاد کند.

قدرت خداوند بر هم زننده سنتهای عالم نیست بلکه به حکمت او قدرت در چهارچوب همین سنتها جریان می یابد

استوار;421157 نوشت:
در نظریه شما، روح در هر مرحله از فعلیت که باشد، فقط نفسِ مرتبه بعدش را بالقوه دارد.
نفس حضرت آدم در مرحله نباتی بوده. وقتی کن فیکون میشود باید حداکثر به نفس حیوانی برسد نه انسانی (آنهم در مرتبه عقل!)

گفتیم که سرعت نفوس در طی مراحل بسیار متفاوت است لذا استبعادی ندارد که یک جسم کاملا مستعد در زمانی بسیار اندک مراتب را طی کند

استوار;421157 نوشت:
در نظریه ما، روح تمامی مراحل نفس را بالقوه داراست

مهم : خلقت مستقل روح در عالم امر که عالم فعلیت است و نه قوه با برخورداری بالقوه مراحل وجودی منافات دارد و بلکه تضاد دارد دقیقا مثل این است که شما ادعا کنید در عالم امر یک موجود جسمانی تحقق یافته است مگر اینکه عالمی بین عالم تجرد محض و عالم جسم قائل شویم انوقت معنای نفخت فیه من روحی تنزل روح در این مقام برزخی است یعنی روح انسان در مقام برزخیت ایجاد میشود . مقامی که بینابین فعلیت تام و قوه است . ما میگوییم این نسخه برزخی بر پایه نسخه جسمانی پدید می آید لذا ترفع و تحول جسم است در آن مقام اما شما میگویید هیچ ربطی به آن ندارد و فقط مرتبط میشود لذا اگر سنخیتی بین روح و جسم باشد بعد ارتباط است اما ما میگوییم چون این نسخه از روی نسخه جسمانی است از اساس سنخیت هست . و باز هم معنای صعود در بیان ما صحیحتر در می آید .
و اما آنجا که از نحوه کارکرد میکروتوبولها صحبت کرده اید مشکلی را حل نمی کند چون قبلا هم گفتم که ما داریم از زمان اغاز این مساله حرف می زنیم ونه زمانی که این ساختار تحقق دارد و مورد مطالعه قرار می گیرد
والله الموفق

سلام.

حامد;421187 نوشت:
ما استقراء نکردیم بلکه اساس برهان بر این است که ضعیف به افاضه وجودی قویتر از خود میتواند به قوی تحول یابد برای امکان آن هم به وقوع بی حد و حصرش در متن طبیعت استناد کردیم
و اما از آنجا که ما معنا را وجود قویتر از ماده می دانیم قائلیم با استناد به برهان فوق می توان وقوع آنرا ممکن دانست
و بر اساس امکان وقوع فوق به تحول جسم به روح قائلیم

شما قائلید به تحول جسم به روح (با قطعیت) در حالی که اساس آن را مصادیق مادی تحول ضعیف به قوی میدانید. چگونه از آن مصادیق و امکان تحول، قطعیت تحول را نتیجه گرفتید؟

حامد;421187 نوشت:
بله از خارج افاضه میشود اما نه خارج مکانی بلکه خارج وجودی چون خدای تعالی با ما نسبت خارج مکانی ندارد پس خدای تعالی که وجودش اعلی و اشرف از ماده است روح را در متن جسم می دمد یعنی با تحول آن اورا در مرحله ای بالاتر محقق میکند

ما نیز ماده و معنا را جدای مکانی نمیدانیم. عالم مادی در بطن عالم معناست. نفخه از دیدگاه ما افاضه معنا به ماده است.
ماده‌ای که بدلیل تنزل معنا و در بطن معنا بوجود آمده، اما بدلیل محدودیتهایش نمیتواند مجددا معنائی گردد و باید معنا را به آن افاضه نمود.

حامد;421187 نوشت:
خلقت مستقل روح و جسم در دو عالم مانع از آن است که بتوان آغازی زمانی برای خلقت روح قائل شد حال اینکه بیانات قرآنی چنین آغازی را نشان می دهد .

حامد;421187 نوشت:
هیچ توافقی بر تجرد تام روح انسان نیست بلکه همگان روح انسان را نیمه مجرد می دانند .

حامد;421187 نوشت:
در نگاه شما انسان از اول یک چیز ثابتی است اما در نگاه ما انسان امر ثابتی نیست بلکه تعیین کننده نقطه ثبات خود است .

قبلا عرض کرده بودم:
نقل قول:
در نظریه ما، روح تمامی مراحل نفس را بالقوه داراست. اما نه بدین معنا که مجرد تام باشد. چون اراده پروردگار بر تعلقش به جسم و تعامل با آن است.
به محض خلقت جبرا باید به جسم تعلق بگیرد. تکامل جسم لازمه به فعلیت رسیدن مراتب وجودی روح است.
مغز دو گونه تکامل دارد. فیزیولوژیکی و روانی. هر دوی این ابعادِ جسمانی، تحت تأثیر بُعد ذهنی انسان (روح غیر مادی) میباشند و بالعکس.
هم تکامل فیزیولوزیکی و هم تکامل روانی جسم باعث ایجاد شبکه‌ای عظیم از اتصالات مختلف بین سلولهای عصبی می‌گردد. روح در تعامل با میکروتوبولهای تک تک این سلولهای مغزی، از نحوه این اتصالات بهره میبرد و سیر صعودی بالفعل شدن مراتب بالقوه‌اش را ادامه میدهد.
و حتی متقابلا با سیر صعودی خود، آن شبکه اتصالات را مدام مورد افاضه قرار میدهد و تقویت میکند.
یک بهره مندی دو طرفه بین ماده و معنا در یک ارتباط دو طرفه.

حامد;421187 نوشت:
شاید انتفاء قید زمان و مکان را بتوان از ویژگیهای امر مجرد دانست اما بحث جرم و سرعت بعنوان یک قید در بیانات مربوط به ماوراء الطبیعه مطرح نبوده است

جرم و سرعت هم از تفاوتهای بارز ماده و معنا میباشند.
تجمع این محدودیتهاست که به اعتقاد حقیر مسیر تحول ماده به معنا را مسدود نموده.
اما همینکه ذرات کوانتومی در یک محیط کوانتیک تا این مرز پیش روند و اثرات مثبتشان را به روح برساند، کافی است تا مراتب وجودی بیشتری از روح به فعلیت برسد و انسان در همین عالم ماده خدائی شود.

حامد;421187 نوشت:
گفتیم که سرعت نفوس در طی مراحل بسیار متفاوت است لذا استبعادی ندارد که یک جسم کاملا مستعد در زمانی بسیار اندک مراتب را طی کند

برادر جان، هضم این قسمت بولد شده برای حقیر کمی دشوار است.
از این جهت عرض میکنم که این مورد در عالم خلق شدنی نیست و خلاف سنت الهی میباشد.
هر دوی ما معترفیم که در جریان خلقت کالبد ترابی حضرت آدم، طبق نص صریح قرآن زمان صرف شده. و کالبدی در حد یک انسان بالغ تشکیل شده. و تا اینجا همه چیز مطابق قوانین عالم خلق و سنت الهی پیش رفته است.
طبق نظریه شما روح همه مراتب وجودی را بالقوه ندارد، از متن کالبد ناشی میشود و تدریجا کمال می‌یابد. بنابراین در مورد حضرت آدم بعد از کن فیکون طبق نظر شما باید نفسی حیوانی از آن کالبد ناشی شود.
سنت الهی بر این نیست که مراتب تحولش در زمانی بسیار اندک صورت پذیرد.
اما طبق نظر ما، روح مربوط به عالم امر، در وجود ایشان نفخه میگردد و چون این روح همه مراتب وجودی را بالقوه دارد، بدون صرف زمان و با توجه به شرایط کالبدی که به آن تعلق گرفته، در مرحله انسانی ظهور می‌یابد.

حامد;421187 نوشت:
خلقت مستقل روح در عالم امر که عالم فعلیت است و نه قوه با برخورداری بالقوه مراحل وجودی منافات دارد و بلکه تضاد دارد دقیقا مثل این است که شما ادعا کنید در عالم امر یک موجود جسمانی تحقق یافته است

خلقت آنی روح و همزمان با آن، تعلقش به کالبد باعث بالقوه بودن تمامی مراتب وجودی روح میگردد. این تعبیریست که ما بر مجرد تام نبودن روح داریم.

حامد;421187 نوشت:
مگر اینکه عالمی بین عالم تجرد محض و عالم جسم قائل شویم انوقت معنای نفخت فیه من روحی تنزل روح در این مقام برزخی است یعنی روح انسان در مقام برزخیت ایجاد میشود . مقامی که بینابین فعلیت تام و قوه است . ما میگوییم این نسخه برزخی بر پایه نسخه جسمانی پدید می آید لذا ترفع و تحول جسم است در آن مقام اما شما میگویید هیچ ربطی به آن ندارد و فقط مرتبط میشود لذا اگر سنخیتی بین روح و جسم باشد بعد ارتباط است اما ما میگوییم چون این نسخه از روی نسخه جسمانی است از اساس سنخیت هست . و باز هم معنای صعود در بیان ما صحیحتر در می آید .


[/HR][SPOILER]از اینجا به بعد نظرات شخصی حقیر را مطالعه میکنید.
انتظار هم نیست که مورد پذیرش شما استاد گرانقدر باشد.
از اینکه در بیان نظر شخصیم در ذیل، به جای من از ما استفاده کرده‌ام برای دوری از منیت بوده و نه چیزی دیگر.[/SPOILER]
ما هم معتقد به وجود این نسخه برزخی هستیم. منتها نه مانند نظر شما که آنرا ناشی از متن ماده می‌دانید. و به عنوان ترفع و تحول ماده نام میبرید.
بلکه طبق نظریه ما، این نسخه برزخی پس از ارتباط روح با کالبد، و تنزل معنا به ماده شکل میگیرد.
علت بوجود آمدن این نسخه برزخی هم تفاوت تراز انرژی موج-ذره مادی با موج-ذره غیر مادیست.
وقتی ماده و معنا در یک محیط کوانتیک تعامل دارند، تفاوت در تراز انرژی (از نظر رتبه وجودی) باعث آزاد شدن انرژی و به تبع آن تنزل معنا و بوجود آمدن نسخه برزخی میشود.
این نسخه همه کالبد نیست. بلکه شامل یک محیط کوانتیک لطیفتر از محیط کوانتیک فیزیولوژیکی سلولهای مغز است.
نسخه‌ای که تمامی اطلاعات مربوط به تعامل روح و جسم در آن ثبت و ذخیره میگردد.
نسخه‌ای که پس از مرگ کالبد در خدمت روح است و روح میتواند از طریق آن با دنیای مادی و مغز انسانهای در قید حیات ارتباط برقرار کند.

سلام
متاسفانه بخش اول پاسخهایم از دست رفته اما نظر شما را به پاسخ آخر این پست جلب میکنم

استوار;421480 نوشت:
جرم و سرعت هم از تفاوتهای بارز ماده و معنا میباشند.
تجمع این محدودیتهاست که به اعتقاد حقیر مسیر تحول ماده به معنا را مسدود نموده.
اما همینکه ذرات کوانتومی در یک محیط کوانتیک تا این مرز پیش روند و اثرات مثبتشان را به روح برساند، کافی است تا مراتب وجودی بیشتری از روح به فعلیت برسد و انسان در همین عالم ماده خدائی شود.

به نظرم بازگشت امر معنوی به حالت قبل از ماده شدنش بلا اشکال کافی است که شرایط لازم برای این رجوع فراهم شود

استوار;421480 نوشت:
برادر جان، هضم این قسمت بولد شده برای حقیر کمی دشوار است.
از این جهت عرض میکنم که این مورد در عالم خلق شدنی نیست و خلاف سنت الهی میباشد.
هر دوی ما معترفیم که در جریان خلقت کالبد ترابی حضرت آدم، طبق نص صریح قرآن زمان صرف شده. و کالبدی در حد یک انسان بالغ تشکیل شده. و تا اینجا همه چیز مطابق قوانین عالم خلق و سنت الهی پیش رفته است.
طبق نظریه شما روح همه مراتب وجودی را بالقوه ندارد، از متن کالبد ناشی میشود و تدریجا کمال می‌یابد. بنابراین در مورد حضرت آدم بعد از کن فیکون طبق نظر شما باید نفسی حیوانی از آن کالبد ناشی شود.
سنت الهی بر این نیست که مراتب تحولش در زمانی بسیار اندک صورت پذیرد.
اما طبق نظر ما، روح مربوط به عالم امر، در وجود ایشان نفخه میگردد و چون این روح همه مراتب وجودی را بالقوه دارد، بدون صرف زمان و با توجه به شرایط کالبدی که به آن تعلق گرفته، در مرحله انسانی ظهور می‌یابد.

اخبار رسیده از معصومین ع نشان می دهد بدن اولیاء الهی و بخصوص اهل عصمت تفاوتهای قابل توجهی با بدنهای عادی دارد مثلا در مورد ولی عصر دارد که تا قبل از زمان تولد اصلا اثر بارداری در مادر گرامیشان نبوده است یا در روایات دارد که مسیر خروج ایشان از شکم مادر راه عادی و متعارف نیست یا اینکه رشد ایشان بسیار بیشتر از سایرین است یا اینکه لطافت بدن معصومین از لطافت روح سایرین بیشتر است و امثال آن که خود حاوی اشاراتی به رابطه جسم و روح است لذا استبعاد ندارد چنین بدنی مراتب را پیش از تولد طی کرده باشد لذاست که در رایات داریم سیدالشهداء در شکم مادر با او سخن میگفته است

استوار;421480 نوشت:
خلقت آنی روح و همزمان با آن، تعلقش به کالبد باعث بالقوه بودن تمامی مراتب وجودی روح میگردد. این تعبیریست که ما بر مجرد تام نبودن روح داریم.

خلقت مستقل مستلزم تجرد تام و عدم قوه و استعداد در روح است چه انا با جسم مرتبط بشود چه نشود بلکه اساس مانع همان خلقت مستقل از بدن است

استوار;421480 نوشت:
ما هم معتقد به وجود این نسخه برزخی هستیم. منتها نه مانند نظر شما که آنرا ناشی از متن ماده می‌دانید. و به عنوان ترفع و تحول ماده نام میبرید.
بلکه طبق نظریه ما، این نسخه برزخی پس از ارتباط روح با کالبد، و تنزل معنا به ماده شکل میگیرد.
علت بوجود آمدن این نسخه برزخی هم تفاوت تراز انرژی موج-ذره مادی با موج-ذره غیر مادیست.
وقتی ماده و معنا در یک محیط کوانتیک تعامل دارند، تفاوت در تراز انرژی (از نظر رتبه وجودی) باعث آزاد شدن انرژی و به تبع آن تنزل معنا و بوجود آمدن نسخه برزخی میشود.
این نسخه همه کالبد نیست. بلکه شامل یک محیط کوانتیک لطیفتر از محیط کوانتیک فیزیولوژیکی سلولهای مغز است.
نسخه‌ای که تمامی اطلاعات مربوط به تعامل روح و جسم در آن ثبت و ذخیره میگردد.
نسخه‌ای که پس از مرگ کالبد در خدمت روح است و روح میتواند از طریق آن با دنیای مادی و مغز انسانهای در قید حیات ارتباط برقرار کند.

اینجا به نظرم رسید که تنها راه توافق ما و شما این است که بگوییم :
روح انسان همان است که شما در قالب یک خود آگاهی در بدن پذیرفتید یعنی آنچه که با بدن مرتبط میشود یک روح مخلوق انسانی نیست بلکه خود روح الهی است و روح انسان چیزی جز آن خودآگاهی تدبیر کننده که به بدن دمیدن میشود نیست پس میکروتوبولها محل ارتباط جسم با روح انسان نیست بلکه محل ارتباط جسم با روح الهی است و این اتصال و ارتباط موجب تحقق آثار روح الهی در بدن در قالب خود آگاهی و یک تدبیرکنندگی آگاهانه میشود اما این خودآگاهی خود ابعاد ثابتی دارد که چارچوب هویت انسانی را تشکیل میدهد و آن مسیری که انسان در طول عمر خود طی میکند منجر به تقویت این خودآگاهی و تدبرکنندگی آگاهانه میشود و آنچه که پس از مرگ به حقیقتش باز می گردد همین خودآگاهی و تدبیر قوی شده است که هرچند الان به عنوان مفاهیمی خاص آنرا مطرح می کنیم اما واقعیتش این است این خودآگاهی و تدبیرکنندگی آگاهانه حقایق وجودی خارجی است که در خود آگاهی و تدبیر آگاهانه با اصلش یعنی روح الهی هم جنس است .
به نظرم این نقطه اشتراک نقطه عطفی در مباحث ما می باشد لذا پیشنهاد میکنم بحث را روی همین مساله متمرکز سازیم
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;421604 نوشت:
به نظرم این نقطه اشتراک نقطه عطفی در مباحث ما می باشد لذا پیشنهاد میکنم بحث را روی همین مساله متمرکز سازیم

با سپاس از شما استاد بزرگوار.
حقیر نیز با این پیشنهاد موافقم.
لذا لطفا شما آغازگر ادامه بحث از این نقطه باشید.:Gol:

[="Tahoma"]

استوار;421893 نوشت:
لذا لطفا شما آغازگر ادامه بحث از این نقطه باشید.

حامد;421604 نوشت:
روح انسان همان است که شما در قالب یک خود آگاهی در بدن پذیرفتید یعنی آنچه که با بدن مرتبط میشود یک روح مخلوق انسانی نیست بلکه خود روح الهی است و روح انسان چیزی جز آن خودآگاهی تدبیر کننده که به بدن دمیدن میشود نیست پس میکروتوبولها محل ارتباط جسم با روح انسان نیست بلکه محل ارتباط جسم با روح الهی است و این اتصال و ارتباط موجب تحقق آثار روح الهی در بدن در قالب خود آگاهی و یک تدبیرکنندگی آگاهانه میشود اما این خودآگاهی خود ابعاد ثابتی دارد که چارچوب هویت انسانی را تشکیل میدهد و آن مسیری که انسان در طول عمر خود طی میکند منجر به تقویت این خودآگاهی و تدبرکنندگی آگاهانه میشود و آنچه که پس از مرگ به حقیقتش باز می گردد همین خودآگاهی و تدبیر قوی شده است که هرچند الان به عنوان مفاهیمی خاص آنرا مطرح می کنیم اما واقعیتش این است این خودآگاهی و تدبیرکنندگی آگاهانه حقایق وجودی خارجی است که در خود آگاهی و تدبیر آگاهانه با اصلش یعنی روح الهی هم جنس است .
به نظرم این نقطه اشتراک نقطه عطفی در مباحث ما می باشد لذا پیشنهاد میکنم بحث را روی همین مساله متمرکز سازیم

سلام
به نظر بنده این بحثی که اینجا مطرح شد در درک کیفیت ماهیت روح و ارتباط روح و جسم و ارتباط روح با روح الهی خیلی ارزشمند است یعنی خیلی مساله را روشن میکند و از ابهام خارج میسازد
یکی از سوالاتی که بلافاصله بعد طرح این بحث به ذهنم رسید اینستکه مطمئنا ساختار اگاهی یک ساختار کاملا متفاوت در جسم است و بهتر است ابعاد این مساله مورد مطالعه قرار گیرد و جالب اینکه در اثار اندیشمندان و بزرگان ما به این نکته حساس تاکید شده که انسان چیزی جز ادراک و اگاهی نیست : ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای و از آن به این حقیقت پی میبریم که اصل روح انسانی که روح الهی است دریای بیکران آگاهی است
دیگر اینکه روح انسان روزبروز در تعامل با جسم و در متن آن قوت می یابد
یکی دیگر از مسائلی که اینجا روشن میشود تعامل بسیار نزدیک و زیاد جسم و روح است
و اخر اینکه آگاهی ما از جنسی متفاوت است چه اینکه روح بعنوان مجموع آگاهی های انسان جاودانه میشود همانطور که اصلش جاودانه است
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;421965 نوشت:

سلام
به نظر بنده این بحثی که اینجا مطرح شد در درک کیفیت ماهیت روح و ارتباط روح و جسم و ارتباط روح با روح الهی خیلی ارزشمند است یعنی خیلی مساله را روشن میکند و از ابهام خارج میسازد
یکی از سوالاتی که بلافاصله بعد طرح این بحث به ذهنم رسید اینستکه مطمئنا ساختار اگاهی یک ساختار کاملا متفاوت در جسم است و بهتر است ابعاد این مساله مورد مطالعه قرار گیرد و جالب اینکه در اثار اندیشمندان و بزرگان ما به این نکته حساس تاکید شده که انسان چیزی جز ادراک و اگاهی نیست : ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای و از آن به این حقیقت پی میبریم که اصل روح انسانی که روح الهی است دریای بیکران آگاهی است
دیگر اینکه روح انسان روزبروز در تعامل با جسم و در متن آن قوت می یابد
یکی دیگر از مسائلی که اینجا روشن میشود تعامل بسیار نزدیک و زیاد جسم و روح است
و اخر اینکه آگاهی ما از جنسی متفاوت است چه اینکه روح بعنوان مجموع آگاهی های انسان جاودانه میشود همانطور که اصلش جاودانه است
والله الموفق

مطالب ارزشمندی بیان نمودید.
اگر آن چیزی را که با مغز انسان (در همان محیط کوانتیکِ میکروتوبول سلول مغز) مرتبط میشود، روح الهی بدانیم، در این صورت ایرادی که جنابعالی به نظریه حقیر گرفتید حل خواهد شد.
آنجا که فرمودید:
حامد;421604 نوشت:
خلقت مستقل مستلزم تجرد تام و عدم قوه و استعداد در روح است چه انا با جسم مرتبط بشود چه نشود

یعنی تا اینجای کار، روح انسانی مستقلی آناً خلق نشده که با مغز مرتبط گردد. و آنچیزی که با مغز مرتبط میگردد، روح الهی است.
حال حاصل ارتباط روح الهی با مغز چیست؟
نتیجه این ارتباط، نفخه و انشا خلقی دیگر در متن محیط سلولهای مغزیست. که بهتر است از آن به خودآگاهی و اراده تعبیر نمائیم.
همانطور که میدانیم، پروسه خودآگاهی، تفکر، اندیشه، تصمیم گیری و انتخاب ، همه نیاز به یک محیط کوانتومی مانند میکروتوبول مغز دارند. اما ماهیت این امور (که همان روح انسانی هست) مادی نیست.
از طرفی چون تعلق به ماده دارد و بدون حضور ماده متبلور نمیشود، پس مجرد تام نیست.
حال این روح انسانی علاوه بر اینکه ماده کالبد را مورد فیض قرار میدهد، از آن نیز فیض دریافت میکند.
ماده کالبد از نظر حقیر، جسمانیت مغز + روان است.
در زندگی روزمره، مرتبا شبکه اتصالات پیچیده بین سلولهای مغزی دچار تحول و تکامل است. ترقی کیفیت اتصالات، دو عامل مادی و غیر مادی دارد. یکی خودِ مغز و روان از یکسو به عنوان عامل مادی، و دیگری روح یا ذهن از سوی دیگر به عنوان عامل غیر مادی.
از طرفی بازخورد تکامل این اتصالات مغزی و کیفیت آنها، متقابلا هم جسم و روان را متأثر میسازد هم روح را.
یعنی یک تعامل دو طرفه که باعث میشود هر دو طرف به تدریج مراتب وجودی خود را طی نمایند.
حال روح انسانی که مجرد تام نبوده و در متن ماده و در تعامل با ماده هست، همانطور که در مراتب وجودی پیش میرود، به اصل خودش که همان روح الهی هست، نزدیک و نزدیکتر میشود.
برای مرتبه وجودی، حقیر از لفظ تراز انرژی استفاده میکنم.
و معتقدم در مقابلِ موج-ذره مادی که دارای طیفی از ترازهای انرژی یا همان مرتبه‌های وجودیست، موج-ذره غیر مادی نیز وجود دارد که دارای طیفی از ترازهای انرژی خاص خودش و یا همان مراتب وجودی خودش است.

حال برسیم به بحث حدوث روح، که جسمانیست یا روحانی:

ارتباط روح الهی با مغز باعث ایجاد و نفخه و انشا روح انسانی در متن مغز میگردد.
برای حدوث این روح انسانی دو حالت میتوان در نظر گرفت:

الف) ایجاد روح انسانی از متن ماده و در اثر تبدیل و تحول ماده به غیر ماده بکمک نیروی روح الهی صورت میگیرد.
پذیرش این مورد از نظر علمی و با توجه به محدودیتهای ماده کمی دشوار است. که قبلا به عنوان نمونه جرم و سرعت بیان شد.
نیروی روح الهی براحتی میتواند این تحول را ایجاد کند، اما از جهتی با توجه به اینکه عالم ماده قوانین خاص خودش را دارد و از آن پیروی میکند، چنین تحولی باید اثراتی داشته باشد.
مثلا موج-ذره مادی اگر بخواهد ازسرعت نور عبور کرده و به غیر ماده تبدیل گردد باید جرمش به سمت بینهایت میل کند. از طرفی چون غیر ماده عاری از جرم است، پس باید آن جرمِ بینهایت تولید انرژی کرده و مقدار بسیار زیادی فوتون به صورت انرژی نورانی و حرارتی گسیل کند.
خب این یعنی در لحظه انشاء روح از متن ماده، مغز باید از شدت حرارت ذوب شود
:Nishkhand:

ب) روح انسانی در متن ماده و از همان روح الهی (که اصلِ آنست) و در اثر نزول تراز انرژی غیر مادی ناشی شود.
پذیرش این حالت از نظر علمی و عقلی دشوار نیست. چون محدودیتی برای پائین آمدن تراز انرژی موج-ذره غیر مادی وجود ندارد.
شاید اینکه میفرماید از روح خودم در او دمیدم، هم موید این مطلب باشد.
در اینجا روح انسانی در متن ماده ایجاد میشود و نه از متن ماده و اینکه تنزل یافته از روح الهی است. مادی نیست ولی چون در متن ماده انشاء شده نمیتواند مجرد تام باشد.

از سوئی دیگر، در اینجا تنزل تراز انرژی اثری دارد که همان تولید انرژی مادی و به عبارتی موج-ذره مادیست.
این موج-ذره مادی از نظر مرتبت وجودی، تراز انرژی یکسان با محیط کوانتیک میکروتوبول مغز دارد.
این بدان معناست که یک نسخه کامل از آن با تمامی اطلاعات موجود در آن خواهد بود.
این نسخه که میتوان آنرا مغز مثالی لطیف نام نهاد، وجودش لازم است تا هنگامی که مرگ جسم اتفاق می‌افتد بتواند به عنوان ابزاری برای روح انسان، حافظ و نگهدارنده اطلاعات، اندیشه‌ها و آگاهی‌های انسان باشد.

موفق باشید.

[="Tahoma"]

استوار;422040 نوشت:
پذیرش این مورد از نظر علمی و با توجه به محدودیتهای ماده کمی دشوار است. که قبلا به عنوان نمونه جرم و سرعت بیان شد.
نیروی روح الهی براحتی میتواند این تحول را ایجاد کند، اما از جهتی با توجه به اینکه عالم ماده قوانین خاص خودش را دارد و از آن پیروی میکند، چنین تحولی باید اثراتی داشته باشد.
مثلا موج-ذره مادی اگر بخواهد ازسرعت نور عبور کرده و به غیر ماده تبدیل گردد باید جرمش به سمت بینهایت میل کند. از طرفی چون غیر ماده عاری از جرم است، پس باید آن جرمِ بینهایت تولید انرژی کرده و مقدار بسیار زیادی فوتون به صورت انرژی نورانی و حرارتی گسیل کند.
خب این یعنی در لحظه انشاء روح از متن ماده، مغز باید از شدت حرارت ذوب شود

سلام
برای بنده هم مهم این است که بدانیم ماهیت روح انسانی چیست .
یعنی اگر فرض بر این باشد که میکروتوبولها محل ارتباط با روح الهی اند در جسم چه تحولی رخ میدهد که ما آنرا بعنوان یک روح جاودانه و هم جنس با روح الهی می شناسیم ؟
خوب در این تحقیق ذهنی که شما در مورد تحول غیر ماده به ماده و بالعکس ارائه کردید بر یک فرض قرار داد و آن این استکه تفاوت این دو بر مبنای تفاوت در تراز انرژی است . خوب این یک فرض است .
در عین حال اگر آنرا بپذیریم چند پاسخ برای اشکالات قابل طرح است :
1- خلقت روح که تبدیل ماده به غیر ماده و همراه با ایجاد انرژی بسیار است کنترل میشود
2- تبدیل طراز انرژی بسیار کند و تدریجی صورت می گیرد
چه بسا شواهدی برای این مساله باشد
ما مساله ای داریم بنام فشار قبر که به نظر بنده این فشار همان افزایش دفعی سیر تراز انرژی مد نظر شماست که باعث میشود فرد در یک جهش سریع به مرتبه فعلیتهای عالم تجرد برسد . در عین حال اخبار نشان دهنده انست که مومن به دلیل انس و الفت به عالم معنا و مجردات از این امر مصون است چه اینکه مومن با تقید به برنامه های تعالی بخش دین توانسته سریعتر خود را بالا بکشد و به ترازهای آنسو نزدیک شود
3- ماهیت تراز انرژی در غیر ماده کاملا متفاوت است بطوری که میتوان آنرا
انرزی بزرگ ایمن نامید لذاست که از اسماء الهی اسم مومن و سلام است یعنی این انرژی بی نهایت در عین شدت بسیار، ایمن و سازگار است
این معنا بهتر قابل قبول است چراکه به حسب بیان بعضی اهل معرفت نسبت ماده و معنا نسبت تجلی است نه تجویف . یعنی معنا در ماده متجلی میشود نه اینکه در جوف آن باشد و معنایش این است که یک تفاوت تراز جهشی قابل توجه بین آندو وجود دارد . لذا روح انسان تا به جسم تعلق دارد ویژگیهایی از معنا را دارد و نه اینکه عین معنا باشد و به اصطلاح مجرد تام نیست اما با وقوع مرگ او در یک جهش آنی به سطح بسیار بالا و در عین حال ایمن میرسد .
لذا به نظر میرسد امر مادی در اوج گیریش بسوی تجرد مقدار قابل توجهی انرژی دریافت می کند اما حین دریافت آن و بعلت شدتش
کلا از تراز عالم مادی خارج میشود لذا آثار دریافت انرژی در اینسو بروز نمی کند و این با معنای توفی ( گرفتن ) که قرآن کریم در مورد مرگ مطرح فرموده مطابقت دارد یعنی همراه با افزایش ناگهانی و شدید تراز انرژی یک تحول بعد هم صورت می گیرد که مانع از بروز مشکل برای جسم است

استوار;422040 نوشت:
پذیرش این حالت از نظر علمی و عقلی دشوار نیست. چون محدودیتی برای پائین آمدن تراز انرژی موج-ذره غیر مادی وجود ندارد.
شاید اینکه میفرماید از روح خودم در او دمیدم، هم موید این مطلب باشد.
در اینجا روح انسانی در متن ماده ایجاد میشود و نه از متن ماده و اینکه تنزل یافته از روح الهی است. مادی نیست ولی چون در متن ماده انشاء شده نمیتواند مجرد تام باشد.

آنوقت این سوال قابل طرح است که چرا روح الهی از تجرد تام به تجرد نسبی می آید ؟ آیا برای خلقت انسان است یعنی فقط میخواد صورتی انسانی بگیرد و بعد از مدتی بازگردد ؟ و ایا خلقت انسان یک صورت و شکل یابی برای روح الهی است ؟
به نظر بنده با توجه به اینکه روح الهی یک وجود تام مجرد است نمی تواند برای تحقق این منظور تنزل یابد ضمن اینکه با این فرض چون ماهیت انسان اکاملا مجرد می ماند نسبت دادن مراتب خلقت به مراحل خلقت جنین هم بی معنا میشود چرا که از این منظر بدن صرفا یک آلت است که روح از آن استفاده ابزاری میکند آن هم برای مقصودی که دلیلش مشخص نیست .
اما به حسب بیان ما ارتباط روح الهی با جسم برای تقویت جسم و تعالی آن تا حدی است که بتواند دریافت کننده یک انرژی بی نهایت باشد چه اینکه باورمان این است که کلیت عالم ماده تنزل یافته از همین انرژی بی نهایت است
والله الموفق

[="Tahoma"]سلام
چون تا شنبه نیستم نکاتی را جهت تامل بیشتر مطرح میکنم
1- انرژی ها همه بزرگ نیستند لذا تحول ماده به انرژی های کم و ضعیف قابل تصور است هرچند روش آن شناخته نشده است
2- از نظر بعضی فلاسفه ما ماده همان خاصیت ذره ای است لذا باید انرژی را امر ماورایی دانست
3- انرژی ها هم تکثر دارند هرچند میتوان برایشان یک منشا بزرگ قائل بود
4- وادی انرژی ها برای ما چندان شناخته شده نیست
والله الموفق

سلام.

حامد;422104 نوشت:
تبدیل طراز انرژی بسیار کند و تدریجی صورت می گیرد

حامد;422104 نوشت:
لذا به نظر میرسد امر مادی در اوج گیریش بسوی تجرد مقدار قابل توجهی انرژی دریافت می کند اما حین دریافت آن و بعلت شدتش کلا از تراز عالم مادی خارج میشود لذا آثار دریافت انرژی در اینسو بروز نمی کند

در این مورد این متن را از ویکیپدیای فارسی در مورد حالت برانگیختگی ملاحظه فرمائید:

نقل قول:
به طور کلی برانگیختگی یعنی زیاد شدن انرژی یک سامانه نسبت به حالتی که کمترین انرژی ممکن را داراست.

این مفهوم به طور خاص در مکانیک کوانتومی که در آن اتمها دارای حالت‌های کوانتومی و سطوح انرژی هستند کاربرد دارد.


در مکانیک کوانتومی حالت برانگیخته سیستم (اتم٫ مولکول یا هسته) یعنی هر حالت کوانتومی که انرژی آن بیشتر از انرژی حالت پایه باشد.

طول عمر سیستم در حالت برانگیخته کوتاه است. به طور لحظه‌ای و یا با ساطع کردن یک فوتون یا فونون سیستم انرژی اضافی خود را آزاد می‌کند و به حالتی با انرژی پایین‌تر و یا حالت پایه برمی‌گردد.

اگر طول عمر این حالتهای برانگیخته زیاد باشد به آنها نیمه‌پایدار (metastable) می‌گویند. ایزومرهای هسته‌ای با طول عمر زیاد و همچنین حالت اکسیژن یگانه مثالهایی از این حالتهای نیمه‌پایدار هستند.

سلام.

حامد;422112 نوشت:
انرژی ها همه بزرگ نیستند لذا تحول ماده به انرژی های کم و ضعیف قابل تصور است

تبدیل ماده به غیر ماده، از نظر فیزیک و کوانتوم، بدین معناست که ذرات تشکیل دهنده ماده، هم بدون جرم باشند و هم موج حامل آنها سرعت خطی بیش از سرعت نور داشته باشد.

چگونه میتوان جرم یک جسم مادی را به صفر رساند، بدون آنکه نیاز باشد هسته اتم آن شکافته شود؟ و آیا انرژی شکافت هسته بزرگ نیست؟

ببینید، وقتی قرار باشد یک جسم به سرعت نور برسد، باید جرمش بینهایت شود.

رساندن جسم به این شرایط مطابق رابطه E=m.c^2 مستلزم صرف انرژی بسیار بالائی است چون جرم بینهایت بزرگ شده.

این محدودیتهای مرتبط بین جرم و سرعت ماده است که فرار ماده از دنیای مادی را محال میکند.

سلام و عرض ادب.

حامد;422112 نوشت:
از نظر بعضی فلاسفه ما ماده همان خاصیت ذره ای است لذا باید انرژی را امر ماورایی دانست

برادرم، ماده و انرژی هر دو مادی میباشند.

اگر بخواهیم به عبارت ساده بیان کنیم، میتوانیم بگوئیم: انرژیِ تجمیع شده و چگال، همان ماده است و ماده گسسته و غیر چگال همان انرژی.

انرژی یک پدیده کوانتومی است، که بارزترین نوع آن امواج الکترومغناطیس میباشد.

کوانتای میدان الکترومغناطیس، فوتون نام دارد که خواص موجی و ذره‌ای را توأمان داراست.

ذره و موج، یا همان موج-ذره، از هم جدا نیستند، که ذره‌اش مادی و موجش ماورائی باشد.

[="Tahoma"]

استوار;422996 نوشت:
در این مورد این متن را از ویکیپدیای فارسی در مورد حالت برانگیختگی ملاحظه فرمائید:

به طور کلی برانگیختگی یعنی زیاد شدن انرژی یک سامانه نسبت به حالتی که کمترین انرژی ممکن را داراست.

این مفهوم به طور خاص در مکانیک کوانتومی که در آن اتمها دارای حالت‌های کوانتومی و سطوح انرژی هستند کاربرد دارد.

در مکانیک کوانتومی حالت برانگیخته سیستم (اتم٫ مولکول یا هسته) یعنی هر حالت کوانتومی که انرژی آن بیشتر از انرژی حالت پایه باشد.

طول عمر سیستم در حالت برانگیخته کوتاه است. به طور لحظه‌ای و یا با ساطع کردن یک فوتون یا فونون سیستم انرژی اضافی خود را آزاد می‌کند و به حالتی با انرژی پایین‌تر و یا حالت پایه برمی‌گردد.

اگر طول عمر این حالتهای برانگیخته زیاد باشد به آنها نیمه‌پایدار (metastable) می‌گویند. ایزومرهای هسته‌ای با طول عمر زیاد و همچنین حالت اکسیژن یگانه مثالهایی از این حالتهای نیمه‌پایدار هستند.


سلام
به قول اون بنده خدا
اگر بخواهیم تغییر ایجاد کنیم با تفاوت فکر کنیم
به نظر من باید تحقق امور متفاوت رو ممکن بدونیم ( ونه ضروری ) و در موردش تحقیق کنیم
به نظر من امکان تعالی ماده به انرژی ایمن ممکنه
در این تعالی دریافت انرژی توسط ماده آنقدر زیاده که بطور لحظه ای اونو در یک بعغد دیگه قرار میده
لذا آثار اون در این بعد دیگه دیده نمیشه
این یک فرضیه است و به نظرم قابل تحقیقه

استوار;422999 نوشت:
تبدیل ماده به غیر ماده، از نظر فیزیک و کوانتوم، بدین معناست که ذرات تشکیل دهنده ماده، هم بدون جرم باشند و هم موج حامل آنها سرعت خطی بیش از سرعت نور داشته باشد.

چگونه میتوان جرم یک جسم مادی را به صفر رساند، بدون آنکه نیاز باشد هسته اتم آن شکافته شود؟ و آیا انرژی شکافت هسته بزرگ نیست؟

ببینید، وقتی قرار باشد یک جسم به سرعت نور برسد، باید جرمش بینهایت شود.

رساندن جسم به این شرایط مطابق رابطه E=m.c^2 مستلزم صرف انرژی بسیار بالائی است چون جرم بینهایت بزرگ شده.

این محدودیتهای مرتبط بین جرم و سرعت ماده است که فرار ماده از دنیای مادی را محال میکند.


به نظر شما فرمول اینشتین تنها فرمول تبدیل ماده به انرژی است ؟
والله الموفق

استوار;423002 نوشت:
برادرم، ماده و انرژی هر دو مادی میباشند.

اگر بخواهیم به عبارت ساده بیان کنیم، میتوانیم بگوئیم: انرژیِ تجمیع شده و چگال، همان ماده است و ماده گسسته و غیر چگال همان انرژی.

سلام

و با عرض معذرت هم از شما و هم جناب حامد بخاطر وقفه در بحثثتون

حالا که اینجا رسیدین به تعریف و ماهیت انرژی
سوالی از شما داشتم
ماهیت انرژی چیست ؟

با تشکر

سلام و عرض ادب.

حامد;423134 نوشت:

به نظر من باید تحقق امور متفاوت رو ممکن بدونیم ( ونه ضروری ) و در موردش تحقیق کنیم
به نظر من امکان تعالی ماده به انرژی ایمن ممکنه
در این تعالی دریافت انرژی توسط ماده آنقدر زیاده که بطور لحظه ای اونو در یک بعغد دیگه قرار میده
لذا آثار اون در این بعد دیگه دیده نمیشه
این یک فرضیه است و به نظرم قابل تحقیقه
به نظر شما فرمول اینشتین تنها فرمول تبدیل ماده به انرژی است ؟
والله الموفق

اصل حرفتان صحیح و منطقیست.
منتها هر چیزی را نمیتوان قابل تحقق دانست.
رابطه پلانک ( E=h.v ) بیانگر این مطلب است که افزایش انرژی (E) ، باعث افزایش فرکانس (v) میگردد.
و تلفیق روابط پلانک و اینشتین نیز نشان میدهد که افزایش فرکانس با افزایش جرم نسبت مستقیم دارد.
در حالیکه شما برای عبور از عالم ماده به معنا، باید جرم را به صفر برسانید. (دقت کنید)
خب قبول کنید جمع نقیضین محال است.

فرمول E=m.c2 بیانگر هم ارزی انرژی و جرم هست. بدین معنا که جرم میتواند به انرژی و انرژی میتواند به جرم تبدیل شود.
تا جائیکه حقیر اطلاع دارم، تنها فرمول هم ارزی جرم و انرژی، همین فرمول می‌باشد.

فرمول نسبیت اینشتین، با توجه به بزرگ بودن عدد C2 نشان میدهد که حتی یک گرم کم شدن از جرم یک جسم، میزان انرژی بسیار بسیار بالائی تولید میکند.
همان چیزی که شکافت هسته‌ای گواه بر آنست.

سلام و عرض ادب.

بی نظیر;423144 نوشت:
ماهیت انرژی چیست ؟

این پرسش خیلی کلی هست. و جواب مشخصی نمیتوان به آن داد.

انرژی با توجه به اینکه چگونه آزاد میشود و یا چه اثراتی دارد، به انواع مختلف تقسیم میشود. مانند انرژی‌های مکانیکی (جنبشی، پتانسیل) ، انرژی الکترو مغناطیسی یا تابشی، انرژی هسته‌ای و ...
بارزترین اینها همان انرژی الکترومغناطیس هست که ترکیب توأمان موج و ذره میباشد. و بواسطه موجی-ذره‌ای بودنش میتوان برای آن ماهیتی تصور نمود.

انرژی‌های مکانیکی، ماهیت خاصی ندارند و به عنوان قابلیت انجام کار تعریف میشوند.
و ...

از دیدگاه حقیر ، چهار خاصیت جرم، بار الکتریکی، اسپین و فرکانسِ ارتعاشِ ذرات بنیادین موجود در هستی، باعث هویدا شدن صورتهای مختلف ماده و انرژی میگردد.

به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
بزارید بگم روح چیه و تناسخ چیه!
روح چیزی نیست جز معنا! مثل عقل! مثل دلاوری! مثل بودن!
برعکس او مرگ هست! مرگ عقل که جهل هست مرگ دلاوری که بزدلی هست! همان بز اساطیری! هم مرده و هم زنده! هر دو با هم! مثل بودن که نبودن هست و نهایتا خداوند وقتی بخواهد روح موجود زنده‌ای رو بگیره، پس از گرفتن همه اینها، روح حیات یعنی زندگی رو هم می‌گیره
پس وحشتی که در هنگام مرگ احساس می‌کنیم، نداشتن روح‌ها هست! اگه همه ارواح رو داشته باشیم و روح پلیدی رو هم! حالا هر پلیدی! و اینها رو یکجا یا در هفت مرحله! به زن جاسوس اوباما! انگل اجتماع! خنگ دوران‌ها! کسی که نه رومی هست نه زنگی! بی‌پدر معنای کلمه!
و می‌گفتم که اون روح به جای روح زندگی به او بفروشیم و کلاهی بگذاریم بر سر آمریکا که عموسام از گذاشتنش عجوز بود! تا این کشور معجون همه گناهان بشر، زیر و رو بشوید تا سرزمین موعود که زیر اون هست ظاهر بشه!
و اینک آخرالزمان! یانگ یینگ روح تای چی! و پاندایی که کونگ‌فوکار شد! Yes!

sonofgod;423459 نوشت:
به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
بزارید بگم روح چیه و تناسخ چیه!
روح چیزی نیست جز معنا! مثل عقل! مثل دلاوری! مثل بودن!
برعکس او مرگ هست! مرگ عقل که جهل هست مرگ دلاوری که بزدلی هست! همان بز اساطیری! هم مرده و هم زنده! هر دو با هم! مثل بودن که نبودن هست و نهایتا خداوند وقتی بخواهد روح موجود زنده‌ای رو بگیره، پس از گرفتن همه اینها، روح حیات یعنی زندگی رو هم می‌گیره
پس وحشتی که در هنگام مرگ احساس می‌کنیم، نداشتن روح‌ها هست! اگه همه ارواح رو داشته باشیم و روح پلیدی رو هم! حالا هر پلیدی! و اینها رو یکجا یا در هفت مرحله! به زن جاسوس اوباما! انگل اجتماع! خنگ دوران‌ها! کسی که نه رومی هست نه زنگی! بی‌پدر معنای کلمه!
و می‌گفتم که اون روح به جای روح زندگی به او بفروشیم و کلاهی بگذاریم بر سر آمریکا که عموسام از گذاشتنش عجوز بود! تا این کشور معجون همه گناهان بشر، زیر و رو بشوید تا سرزمین موعود که زیر اون هست ظاهر بشه!
و اینک آخرالزمان! یانگ یینگ روح تای چی! و پاندایی که کونگ‌فوکار شد! Yes!

:ghash::ghash::ghash:

در زمان حضرت محمد عده ای یهودی میرن پیشه حضرت محمد و به ایشون میگن ... تنزل الملائکه و الروح ... این روح یعنی چی !!!
حضرت محمد هم بعد از کمی فکر کردن میگه ... نمیدونم ماهیتش چی هست ...
بعدش اون عده یهودی ایمان میارن ... میگن ... ما هم تو دینمون یه همچین چیزی داریم ... که بهمون گفته شده معناش نهفته هست و ما نسبت بهش علمی نداریم ...

باهوش خان ...
با این کلمات قلمبه سلمبه ... میخوای چی رو ثابت کنی ...

[="Tahoma"]

استوار;423430 نوشت:
اصل حرفتان صحیح و منطقیست.
منتها هر چیزی را نمیتوان قابل تحقق دانست.
رابطه پلانک ( E=h.v ) بیانگر این مطلب است که افزایش انرژی (E) ، باعث افزایش فرکانس (v) میگردد.
و تلفیق روابط پلانک و اینشتین نیز نشان میدهد که افزایش فرکانس با افزایش جرم نسبت مستقیم دارد.
در حالیکه شما برای عبور از عالم ماده به معنا، باید جرم را به صفر برسانید. (دقت کنید)
خب قبول کنید جمع نقیضین محال است.

فرمول E=m.c2 بیانگر هم ارزی انرژی و جرم هست. بدین معنا که جرم میتواند به انرژی و انرژی میتواند به جرم تبدیل شود.
تا جائیکه حقیر اطلاع دارم، تنها فرمول هم ارزی جرم و انرژی، همین فرمول می‌باشد.

فرمول نسبیت اینشتین، با توجه به بزرگ بودن عدد C2 نشان میدهد که حتی یک گرم کم شدن از جرم یک جسم، میزان انرژی بسیار بسیار بالائی تولید میکند.
همان چیزی که شکافت هسته‌ای گواه بر آنست.


سلام
به هر حال ما از ماهیت غیر ماده اطلاع کافی نداریم و ازسوی دیگر همه راههای تحقق انرژی از ماده را نمی شناسیم لذا نباید به فرمولها و طرق شناخته شده منحصر بمانیم
و چه بسا در فرمولهای موجود نکاتی باشد که از دیدها مخفی مانده است
چرا که تبدیل ماده به انرژی را داریم اما طریق ایمن سازی اش را نه
پس باید در این زمینه کار شود
والله الموفق

[="#006400"]هو العالم و هو الاول

[="#000080"]مساله تناسخ هم چندان بي ربط با موضوع تاپيك نيست و ديدم كه از بدترين ارسال اقاي سان اف گاد ميشه بهترين برداشت ها رو كرد
لازم شد بگم اگر به دنبال اثبات تناسخ و امثال اينها هستيد
بايد بدونيد كه تناسخيون از بدو چنين تعاريفي براي تناسخ نداشتند و
تناسخ رو انتقال آني روح در زمان مرگ به جسم زمينيه ديگري ميدونستند ...[/]

[="#8B4513"]براي همين مورد قبول امامان و عالمان نبود
كه اين ابطال به حق بود !
براي همين گناهي بر گردن اسلام و امامان نيست .
اگر بدانند ...[/]

[="#008000"]بعدا با برداشت از علوم ديگر اديان و عالمان نظريه هاي مختلفي ارائه شد و تعاريف تغييراتي كرد
با كمك مسيحيت و اسلام اما بر عليه اسلام !!
كه هنوزم كامل و دقيق نيست و متاسفانه خيلي از ما چون توان ديد و درك اين مسائل رو نداريم
به اجبار و بدون تفسير ميپذيريم و به حرفي كه معلوم نيست از كجا در امده ايمان مياريم ...[/]
---------------------

[="#000080"]خوبيش اينه كه اسلام و اهلش ميگن خداوند بر هر كاري تواناست
براي همين هميشه استثنائاتي كه مخالف عدل الهي نباشه وجود داره و اتفاق ميفته
ما هم ميپذيريم ..[/].[/]

سلام و عرض ادب.

حامد;423520 نوشت:
به هر حال ما از ماهیت غیر ماده اطلاع کافی نداریم و ازسوی دیگر همه راههای تحقق انرژی از ماده را نمی شناسیم لذا نباید به فرمولها و طرق شناخته شده منحصر بمانیم
و چه بسا در فرمولهای موجود نکاتی باشد که از دیدها مخفی مانده است
چرا که تبدیل ماده به انرژی را داریم اما طریق ایمن سازی اش را نه
پس باید در این زمینه کار شود

برادر، حرفتان کاملا درسته.
و اتفاقا تاریخ علم هم گواهی بر اونه.
مثلا اینشتین متوجه شد که دیدگاه نیوتون به جهان، عام و فراگیر نبوده. و با نظریاتی جدید، نظریات قبلی را تعمیم داد و اصلاح نمود.
اما اصل و اساس روابط نیوتون تغییری نکرد. بلکه فقط قسمتی محدود از نسبیت عام اینشتین بود.
اکنون هم ممکنه همین اتفاق برای نسبیت اینشتین بیفته.
در آینده شاید نظریات کلی‌تر بیان بشه. نه اینکه نسبیت عام را نقض کند. بلکه ثابت کند که آن، فقط قسمتی از یک قانون فراگیرتر بوده.
و این میتونه شامل فرضیه شما نیز باشه.
اما اگر بخواهیم علمی بحث کنیم، در حال حاضر از نظر حقیر جسم مادی نمیتونه به عالم معنا منتقل بشه و فعلا پذیرش ناشی شدن روح انسانی از متن کالبد کمی مشکله.

بنظرم اگر بتونید آزمایشات ذهنی برای این فرضیه بیان کنید، و یا بتونید با این فرضیه چند پدیده رو توجیه کنید، گامهای مهمی برداشته خواهد شد.
و میتونیم در موردشون بحث و تبادل اندیشه کنیم.

[="Tahoma"]

استوار;423541 نوشت:
برادر، حرفتان کاملا درسته.
و اتفاقا تاریخ علم هم گواهی بر اونه.
مثلا اینشتین متوجه شد که دیدگاه نیوتون به جهان، عام و فراگیر نبوده. و با نظریاتی جدید، نظریات قبلی را تعمیم داد و اصلاح نمود.
اما اصل و اساس روابط نیوتون تغییری نکرد. بلکه فقط قسمتی محدود از نسبیت عام اینشتین بود.
اکنون هم ممکنه همین اتفاق برای نسبیت اینشتین بیفته.
در آینده شاید نظریات کلی‌تر بیان بشه. نه اینکه نسبیت عام را نقض کند. بلکه ثابت کند که آن، فقط قسمتی از یک قانون فراگیرتر بوده.
و این میتونه شامل فرضیه شما نیز باشه.
اما اگر بخواهیم علمی بحث کنیم، در حال حاضر از نظر حقیر جسم مادی نمیتونه به عالم معنا منتقل بشه و فعلا پذیرش ناشی شدن روح انسانی از متن کالبد کمی مشکله.

بنظرم اگر بتونید آزمایشات ذهنی برای این فرضیه بیان کنید، و یا بتونید با این فرضیه چند پدیده رو توجیه کنید، گامهای مهمی برداشته خواهد شد.
و میتونیم در موردشون بحث و تبادل اندیشه کنیم.


سلام
ما وقتی تبدیل ماده به انرژی را پذیرفتیم در حقیقت این سیر صعودی را در حد یک گام پذیرفته ایم لذا پذیرش سطحی بالاتر از آن نباید مورد استبعاد قرار گیرد و البته اشکلات دیگر این سیر صعودی نیز منوط به یافتن کلید اصلی این افزایش تراز جهشی انرژی است تا حدی که موجب تغییر بعد میشود
چه بسا فرمولهای ریاضی که بیانگر روابط مادی موجودات این عالم است برای تفسیر و تعیین ماهیت غیر ماده کارایی نداشته باشد و تنها بتواند بخشی از مسیر را روشن کند
یکی از مسائل قابل بحث در این زمینه بحث علم است که اکثر فلاسفه آنرا مجرد می دانند
شاید بررسی مسیر تحول اطلاعات مادی به علم مجرد در این مورد مفید باشد
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;423544 نوشت:
شاید بررسی مسیر تحول اطلاعات مادی به علم مجرد در این مورد مفید باشد

بله. به نکته جالبی اشاره کردید.
منهم فکر میکنم اگر چگونگی تبادل اطلاعات بین جسم و روح مشخص گردد، بتوان نسخه تحول ماده به غیر ماده را پیچید. که این تحول یا شدنی یا نشدنی هست.
شما در این مورد نظر خاصی دارید؟

[="Tahoma"]

استوار;423583 نوشت:
بله. به نکته جالبی اشاره کردید.
منهم فکر میکنم اگر چگونگی تبادل اطلاعات بین جسم و روح مشخص گردد، بتوان نسخه تحول ماده به غیر ماده را پیچید. که این تحول یا شدنی یا نشدنی هست.
شما در این مورد نظر خاصی دارید؟

سلام
من نکات جالبی در نقلهای مرگ تقریبی سراغ دارم که قابل پیگیری است
مثلا در بازگشت به بدن تعبیر یکی از آنها این بود که بازگشت به بدن شبیه داخل کردن فضای یک اتاق به فضای یک قوطی کبریت بود
این یعنی اینکه بدن مثالی انسان به لحاظ حجم بسیار بزرگتر از جسم مادی است و این بدن با نوعی متراکم شدن در بدن جا می گیرد
لذا روح انسان یا همان بدن برزخی در تعلق به بدن متراکم است
اینرا گفتم تا شاید جایی به درد بخورد
و اما نظریه جناب صدرا در این خصوص ( علم ) نظریه انشاء است
ایشان می گویند روح تحت تاثیر تحولات جسم صورت شی را در مقام خیال یا وهم انشاء میکند
مقام خیال را ما همان بدن برزخی می گیریم
پس تحقق علم به نحو تجردیش جنبه ایجادی دارد اما یک ایجادی که تحت تاثیر تحولات جسم است
اگر مساله اینطوری باشد چندان مشکلی حل نمیشود چون تنها چیزی که بین جسم و روح اینجا واقع میشود نوعی تاثیر پذیری روح از جسم است
هرچند این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری هم قاعدتا در یک ساختار مشخص صورت می گیرد
البته اگر مساله صعود را در این مساله هم دخیل کنیم و طبق نظریه انتزاع جناب ابن سینا مساله را پیش ببریم
این تاثیر و تاثر به قدرت روح صورت می گیرد به عبارتی روح کدهای اطلاعاتی را با سیر دادن آنها در ابعاد مختلف به نوعی ایجاد می کند و این کار به نوعی جنبه فعلی داشتن ادراکات را حتی در بعد مادی به ذهن متبادر میکند
به این معنا که روح بواسطه سعه وجودیش و احاطه اش بر موجودات اطراف خود نحوی از ارتباط اشیاء را با حواس بدن ممکن میسازد و این اثر با رسیدن به بدن پله به پله تقویت میشود تا اینکه شی مبهم خارجی در ساختار ادراکی اش به نحو خاص تحقق یابد لذا
مجموعه سیستم وجودی انسان یک سیستم تقویت کننده و تعین بخش است
با این توصیف لازم نیست ما روح برزخی را یک غیر ماده بلکه باید
یک انرژی نسبتا بزرگ بدانیم که ساختار ویژه ای دارد و ما انرا تحت عنوان نوع انسانی می شناسیم البته مراتب وجودی انسان منحصر به این حد نیست و قابلیت ارتقاء دارد
فکر میکنم تحول ماده به نوعی انرژی خاص در پله اول خلقت بعد فوق مادی قابل پذیرش تر باشد
والله العالم

استوار;423446 نوشت:
این پرسش خیلی کلی هست. و جواب مشخصی نمیتوان به آن داد.

انرژی با توجه به اینکه چگونه آزاد میشود و یا چه اثراتی دارد، به انواع مختلف تقسیم میشود. مانند انرژی‌های مکانیکی (جنبشی، پتانسیل) ، انرژی الکترو مغناطیسی یا تابشی، انرژی هسته‌ای و ...
بارزترین اینها همان انرژی الکترومغناطیس هست که ترکیب توأمان موج و ذره میباشد. و بواسطه موجی-ذره‌ای بودنش میتوان برای آن ماهیتی تصور نمود.

انرژی‌های مکانیکی، ماهیت خاصی ندارند و به عنوان قابلیت انجام کار تعریف میشوند.
و ...

از دیدگاه حقیر ، چهار خاصیت جرم، بار الکتریکی، اسپین و فرکانسِ ارتعاشِ ذرات بنیادین موجود در هستی، باعث هویدا شدن صورتهای مختلف ماده و انرژی میگردد.

سلام و تشکر از پاسخگویی

من این سوال و از خیلی ها پرسیدم و تقریبا همه گفتن ماهیت انرژی مشخص نیست تقریبا مثل جواب شما
ما فقط اثار اون رو می تونیم ببینیم که وجود داره
به نظر من اگر تمام خواص انرژی و تعاریف اون رو کنار هم بزاریم
شاید بتوان گفت انرژی مرز میان ماده و ماورا هست یا کلا از ماورا هست
که مرز بودنش بیشتر توجیه داره
فکر کنم جناب حامد هم چنین نظری داره مطمئن نیستم

موفق باشید

باسلام وتسلیت سالارشهیدان هرچیزی به جزذات اقدس اللهی نابودشدنی است مگر بااجازه او

سلام و عرض ادب

حامد;423606 نوشت:
لذا روح انسان یا همان بدن برزخی در تعلق به بدن متراکم است

حامد;423606 نوشت:
مقام خیال را ما همان بدن برزخی می گیریم

حامد;423606 نوشت:
لازم نیست ما روح برزخی را یک غیر ماده بلکه باید یک انرژی نسبتا بزرگ بدانیم که ساختار ویژه ای دارد و ما انرا تحت عنوان نوع انسانی می شناسیم البته مراتب وجودی انسان منحصر به این حد نیست و قابلیت ارتقاء دارد
فکر میکنم تحول ماده به نوعی انرژی خاص در پله اول خلقت بعد فوق مادی قابل پذیرش تر باشد

به نظر میاد شما بر خلاف مباحث گذشته، اکنون مطرح میکنید که روح انسانی مادی نیست!

اگر در دنیای مادی بحث میکنیم، در این دنیا انرژی خاص نسبتا بزرگ با ساختار ویژه نداریم.:Moteajeb!:
ضمن اینکه قبلاً بحثی که بیان شد در همین عالم مادی بود، که عرض کردم برای تبدیل ماده به انرژی، راهی بجز شکافت هسته اتمهای آن ماده وجود ندارد.
ذرات بنیادین تشکیل دهنده هسته، توسط نیروی قوی هسته‌ای (یکی از چهار نیروی اصلی عالم) به هم چسبیده‌اند.
اولا جدا کردن اینها نیاز به انرژی بالا دارد، و ثانیا وقتی ماده به انرژی تبدیل شد، خود آن انرژی اثرات تابشی و حرارتی بزرگی خواهد داشت.

بنابراین پذیرش ناشی شدن روح از جسم، چه این روح غیر مادی باشد، چه مادی اما بصورت انرژی، در هر دو صورت مشکل دارد.

[="Tahoma"]

استوار;424093 نوشت:
به نظر میاد شما بر خلاف مباحث گذشته، اکنون مطرح میکنید که روح انسانی مادی نیست!

اگر در دنیای مادی بحث میکنیم، در این دنیا انرژی خاص نسبتا بزرگ با ساختار ویژه نداریم.
ضمن اینکه قبلاً بحثی که بیان شد در همین عالم مادی بود، که عرض کردم برای تبدیل ماده به انرژی، راهی بجز شکافت هسته اتمهای آن ماده وجود ندارد.
ذرات بنیادین تشکیل دهنده هسته، توسط نیروی قوی هسته‌ای (یکی از چهار نیروی اصلی عالم) به هم چسبیده‌اند.
اولا جدا کردن اینها نیاز به انرژی بالا دارد، و ثانیا وقتی ماده به انرژی تبدیل شد، خود آن انرژی اثرات تابشی و حرارتی بزرگی خواهد داشت.

بنابراین پذیرش ناشی شدن روح از جسم، چه این روح غیر مادی باشد، چه مادی اما بصورت انرژی، در هر دو صورت مشکل دارد.


سلام
چطور ما انرژی نسبتا بزرگ نداریم ؟
آیا همه انرژی ها در عالم بی نهایت اند ؟ انرژی ناشی از شکافت یک هسته با انرژی ناشی یک میلیارد هسته یک اندازه است ؟
و اما وقتی می پذیریم ماده به انرژی تبدیل میشود مفهومش این است ساختار جدیدی از ماده ناشی شده است . بله ممکن است این ساختار کاملا متفاوت باشد اما به هر حال دارای ساختار است . میخواهم بگویم اگر تبدیل ماده به انرژی شبیه خوردکردن یک درخت و تبدیل به مجموعه ای از چوبهاست این چوبها هم به نحو خاصی کنار هم قرار می گیرند هرچند نحوه آن طوری نیست که الزاما شکل و ساختار درخت را نشان دهند
دیگر اینکه تبدیل ماده به انرژی منحصر در شکافت هسته ای نیست بلکه در جوش هسته ای هم صورت میگیرد و چه بسا طرق ناشناخته دیگری هم داشته باشد که هنوز به آن نرسیده ایم
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;424136 نوشت:
چطور ما انرژی نسبتا بزرگ نداریم ؟

این نقل قول حقیر نیست. بلکه عرض کردم : «در این دنیا انرژی خاص نسبتا بزرگ با ساختار ویژه نداریم.» ( دقت کنید به واژه‌های خاص و ساختار ویژه که قبلا خودتان بکار برده بودید)

حامد;424136 نوشت:
آیا همه انرژی ها در عالم بی نهایت اند ؟ انرژی ناشی از شکافت یک هسته با انرژی ناشی یک میلیارد هسته یک اندازه است ؟

با توجه به توضیح فوق، واضح است که حقیر نگفتم همه انرژی‌ها در عالم، بینهایت‌اند.
اما در مورد شکافت هسته، توجه شما را به این نکته معطوف میکنم که همه هسته‌ها شکافت پذیر نیستند.
معمولا عناصری شکافت پذیر هستند که جرم اتمی آنها بالای 150 باشد. مانند اورانیوم 235
از طرفی شکافت هسته یک اتم اورانیوم 235 ، مقدار 177 میلیون الکترون ولت انرژی تولید میکند.
در جهت مقایسه خدمتتان عرض کنم که در واکنشهای شیمیائی مانند انفجار، به ازای هر مولکول (و نه اتم)، تنها 30 میلیون الکترون ولت انرژی آزاد میشود.

حامد;424136 نوشت:

دیگر اینکه تبدیل ماده به انرژی منحصر در شکافت هسته ای نیست بلکه در جوش هسته ای هم صورت میگیرد و چه بسا طرق ناشناخته دیگری هم داشته باشد که هنوز به آن نرسیده ایم

بحث ما بر سر تبدیل ماده به غیر ماده بود، که در حال حاضر تقلیل پیدا کرده به تبدیل ماده به انرژی. اما در هر صورت بحثی است که مبنایش از دست رفتن جرم است.
و این کاهش جرم ماده و تبدیلش به انرژی، در شکافت است نه همجوشی.
درباره طرق دیگر ناشناخته، باید عرض کنم با بیان این موضوع، محور بحث ما از مسیر علمی خارج خواهد شد.
اگر مصداقی سراغ دارید، بیان کنید و اگر نه، که نمیتوان با بیان احتمالاتی ناشناخته، محال بودن امری را رد کرد.

حامد;424136 نوشت:
و اما وقتی می پذیریم ماده به انرژی تبدیل میشود مفهومش این است ساختار جدیدی از ماده ناشی شده است . بله ممکن است این ساختار کاملا متفاوت باشد اما به هر حال دارای ساختار است . میخواهم بگویم اگر تبدیل ماده به انرژی شبیه خوردکردن یک درخت و تبدیل به مجموعه ای از چوبهاست این چوبها هم به نحو خاصی کنار هم قرار می گیرند هرچند نحوه آن طوری نیست که الزاما شکل و ساختار درخت را نشان دهند

نمیدانم چگونه چنین تشبیهی بین تبدیل ماده به انرژی، و تبدیل درخت به چند قطعه چوب میکنید.
وقتی ماده به انرژی تبدیل میشود، یعنی مقداری از جرم نابود مییشود و بصورت امواج الکترومغناطیس، تابش میگردد که جلوه آن گسیل اشعه گاما، نور و حرارت به اطراف است.
این کجا و خرد شدن جسم به تکه‌های کوچکتر کجا.
حال اینکه میفرمائید ساختار دارد، منظوری که مد نظرتان هست را متوجه نمیشوم. لطفاً واضحتر بیان نمائید.

[="Tahoma"]

استوار;424480 نوشت:
این نقل قول حقیر نیست. بلکه عرض کردم : «در این دنیا انرژی خاص نسبتا بزرگ با ساختار ویژه نداریم.» ( دقت کنید به واژه‌های خاص و ساختار ویژه که قبلا خودتان بکار برده بودید)

سلام
به نظر بنده انرژی هم دارای ساختار است

استوار;424480 نوشت:
با توجه به توضیح فوق، واضح است که حقیر نگفتم همه انرژی‌ها در عالم، بینهایت‌اند.
اما در مورد شکافت هسته، توجه شما را به این نکته معطوف میکنم که همه هسته‌ها شکافت پذیر نیستند.
معمولا عناصری شکافت پذیر هستند که جرم اتمی آنها بالای 150 باشد. مانند اورانیوم 235
از طرفی شکافت هسته یک اتم اورانیوم 235 ، مقدار 177 میلیون الکترون ولت انرژی تولید میکند.
در جهت مقایسه خدمتتان عرض کنم که در واکنشهای شیمیائی مانند انفجار، به ازای هر مولکول (و نه اتم)، تنها 30 میلیون الکترون ولت انرژی آزاد میشود.

استوار;424480 نوشت:
بحث ما بر سر تبدیل ماده به غیر ماده بود، که در حال حاضر تقلیل پیدا کرده به تبدیل ماده به انرژی. اما در هر صورت بحثی است که مبنایش از دست رفتن جرم است.
و این کاهش جرم ماده و تبدیلش به انرژی، در شکافت است نه همجوشی.
درباره طرق دیگر ناشناخته، باید عرض کنم با بیان این موضوع، محور بحث ما از مسیر علمی خارج خواهد شد.
اگر مصداقی سراغ دارید، بیان کنید و اگر نه، که نمیتوان با بیان احتمالاتی ناشناخته، محال بودن امری را رد کرد.

خوب انرژی فاقد جرم است پس مسیر را درست داریم طی میکنیم هرچند قائل به توقف هم نیستیم
بحث ما بر سر اصل امکان تبدیل ماده به غیر ماده است که شما گفتید ممکن نیست چون اشکالاتی دارد
اما موارد موجود مثل تبدیل ماده به انرژی خود نمونه ای از آن است
حال تنها سوالی که می ماند این است که آیا ممکن است این تبدیل به نحوی صورت گیرد که ما شاهد آزادی افسارگسیخته انرژی نباشیم ؟
ما اینجا یک فرضیه مطرح کردیم و آن این بود که در تبدیل ماده به غیر ماده که فوق انرژی هم هست یک تحول بعد هم صورت میگیرد و این تبدیل بعد از وقوع آزاد شدن افسارگسیخته انرژی در مسیر تحقق پدیده جلو گیری می کند
حال می ماند اثبات نظریه ای که روی دستمان مانده است

استوار;424480 نوشت:
نمیدانم چگونه چنین تشبیهی بین تبدیل ماده به انرژی، و تبدیل درخت به چند قطعه چوب میکنید.
وقتی ماده به انرژی تبدیل میشود، یعنی مقداری از جرم نابود مییشود و بصورت امواج الکترومغناطیس، تابش میگردد که جلوه آن گسیل اشعه گاما، نور و حرارت به اطراف است.
این کجا و خرد شدن جسم به تکه‌های کوچکتر کجا.
حال اینکه میفرمائید ساختار دارد، منظوری که مد نظرتان هست را متوجه نمیشوم. لطفاً واضحتر بیان نمائید.

یک وقت انسان مواد را می دید و نمی توانست تصور کند اجزائی بنام مولکول و اتم با ساختارهای ویژه انرا تشکیل داده اند . روزی هم رسید که دانشمندان تصور نمی کردند پایه اجزاء اتم یک ساختارهای ریزتری هستند . چه جای تعجب است که انسانهای امروز فکر نکنند برای انرژی ساختاری نیست . شاید برای درک این ساختار به یک فیزیک و یک ریاضی جدید نیاز داریم .
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;424629 نوشت:
به نظر بنده انرژی هم دارای ساختار است

حامد;424629 نوشت:
یک وقت انسان مواد را می دید و نمی توانست تصور کند اجزائی بنام مولکول و اتم با ساختارهای ویژه انرا تشکیل داده اند . روزی هم رسید که دانشمندان تصور نمی کردند پایه اجزاء اتم یک ساختارهای ریزتری هستند . چه جای تعجب است که انسانهای امروز فکر نکنند برای انرژی ساختاری نیست . شاید برای درک این ساختار به یک فیزیک و یک ریاضی جدید نیاز داریم .

برادر بزرگوار، انرژی داری ساختار است و ساختار آن نیز کاملاً شناخته شده. در جاهائی معادلاتی پیچیده دارد، اما به هر صورت قابل درک است.

باور کنید حقیر هم به مقداری ناچیز و اندک، نامی از انرژی و ساختار آن و تحولات آن به گوشم رسیده:ok:

حامد;424629 نوشت:
خوب انرژی فاقد جرم است

:Moteajeb!::Moteajeb!:

انرژی فاقد جرم نیست. ساختار انرژی همان ذرات بنیادین هستند که هم جرم دارند، هم بار الکتریکی، هم فرکانس موج، و هم اسپین.

حامد;424629 نوشت:
ما اینجا یک فرضیه مطرح کردیم و آن این بود که در تبدیل ماده به غیر ماده که فوق انرژی هم هست یک تحول بعد هم صورت میگیرد و این تبدیل بعد از وقوع آزاد شدن افسارگسیخته انرژی در مسیر تحقق پدیده جلو گیری می کند
حال می ماند اثبات نظریه ای که روی دستمان مانده است

به عنوان عضو بسیار کوچکی از جامعه علمی کشور، بسیار خرسندم که افرادی فاضل چون شما برادر گرامی، به این سنخ مسائل توجه دارند و در راستای آن تلاش میکنند.

حقیر فقط ایرادی ظریف به فرضیه شما وارد میدانم.
ببینید، ساختار انرژی، ذرات بنیادین هستند که مادی و دارای جرم میباشند.
در بحثی دیگر در تاپیک ستونهای نامرئی آسمان، خدمتتان عرض شد که پس از اثبات وجود ذره زیر کوانتومی بوزون هیگز، به تبع آن نظریه س.پی.اچ، قوت گرفت.
ذره سی.پی.اچ مطابق معادلات مربوطه به هیچ عنوان نمیتواند سرعت خطی بیش از سرعت نور داشته باشد، و دلیل آنکه به سرعت نور نیز میرسد جرم بسیار بسیار ناچیز آن است.
این ذره اتفاقا وظیفه‌اش بوجود آوردن ذرات بنیادین و به عبارتی تولید جرم است.
و این یعنی تحول انرژی مادی که ما میشناسیم و دارای جرم هست، به آن مافوق انرژی (که حقیر نیز به وجودش معتقدم و آنرا چیزی شبیه به انرژی مادی ولی بدون جرم میدانم) غیر ممکن است.
و این برمیگردد به همان مسیر یک طرفه و محدودیتهای مادی که قبلا خدمتتان عرض کرده بودم. یعنی آن انرژی غیر مادی بدون جرم میتواند به انرژی مادی جرم دار تبدیل شود ولی عکسش اتفاق نمی‌افتد.

اما به غیر از ناپدید شدن جرمِ انرژی مادی و تبدیل آن انرژی به انرژی غیر مادی، که هم اکنون ( و شاید نه تا ابد) میگوئیم محال است، معتقدیم که تبادل اطلاعات بین این دو گونه انرژی مادی و غیر مادی، انجام شدنیست.

شاهدی که بر این مدعا هست، پردازش اطلاعات در میکروتوبول مغز توسط روح است. که فقط میدانیم با سرعتی در حدود 10 هزار برابر سرعت نور در حال انجام است!!!
وعلیرغم آن، خروجی این پردازشِ غیر مادی، ورود اطلاعات به عالم مادی تک تک سلولهای مغزی و تمامی سلولهای بدن است.

و مسیر عکس آنهم، تاثر گرفتن همان پردازشهای فوق سریع غیر مادی ذهن، از تحولات مغز و روان مادی انسان هست.

این تبادل اطلاعات، به نوعی نیز در عالم مادی و بین ذرات کوانتومی برقرار است و هم اکنون تلاشها برای ساخت کامپیوترهای کوانتومی و جایگزینی آنها با کامپیوترهای الکترونیکی، در حال انجام هست.

[="Tahoma"]

استوار;424641 نوشت:
انرژی فاقد جرم نیست. ساختار انرژی همان ذرات بنیادین هستند که هم جرم دارند، هم بار الکتریکی، هم فرکانس موج، و هم اسپین.

سلام
خوب به هر حال درانرژی سطح جرم بسیار پایینتر از ماده است لذا سیر مد نظر ما را تامین می کند

استوار;424641 نوشت:
به عنوان عضو بسیار کوچکی از جامعه علمی کشور، بسیار خرسندم که افرادی فاضل چون شما برادر گرامی، به این سنخ مسائل توجه دارند و در راستای آن تلاش میکنند.

حقیر فقط ایرادی ظریف به فرضیه شما وارد میدانم.
ببینید، ساختار انرژی، ذرات بنیادین هستند که مادی و دارای جرم میباشند.
در بحثی دیگر در تاپیک ستونهای نامرئی آسمان، خدمتتان عرض شد که پس از اثبات وجود ذره زیر کوانتومی بوزون هیگز، به تبع آن نظریه س.پی.اچ، قوت گرفت.
ذره سی.پی.اچ مطابق معادلات مربوطه به هیچ عنوان نمیتواند سرعت خطی بیش از سرعت نور داشته باشد، و دلیل آنکه به سرعت نور نیز میرسد جرم بسیار بسیار ناچیز آن است.
این ذره اتفاقا وظیفه‌اش بوجود آوردن ذرات بنیادین و به عبارتی تولید جرم است.
و این یعنی تحول انرژی مادی که ما میشناسیم و دارای جرم هست، به آن مافوق انرژی (که حقیر نیز به وجودش معتقدم و آنرا چیزی شبیه به انرژی مادی ولی بدون جرم میدانم) غیر ممکن است.
و این برمیگردد به همان مسیر یک طرفه و محدودیتهای مادی که قبلا خدمتتان عرض کرده بودم. یعنی آن انرژی غیر مادی بدون جرم میتواند به انرژی مادی جرم دار تبدیل شود ولی عکسش اتفاق نمی‌افتد.

اما به غیر از ناپدید شدن جرمِ انرژی مادی و تبدیل آن انرژی به انرژی غیر مادی، که هم اکنون ( و شاید نه تا ابد) میگوئیم محال است، معتقدیم که تبادل اطلاعات بین این دو گونه انرژی مادی و غیر مادی، انجام شدنیست.

شاهدی که بر این مدعا هست، پردازش اطلاعات در میکروتوبول مغز توسط روح است. که فقط میدانیم با سرعتی در حدود 10 هزار برابر سرعت نور در حال انجام است!!!
وعلیرغم آن، خروجی این پردازشِ غیر مادی، ورود اطلاعات به عالم مادی تک تک سلولهای مغزی و تمامی سلولهای بدن است.

و مسیر عکس آنهم، تاثر گرفتن همان پردازشهای فوق سریع غیر مادی ذهن، از تحولات مغز و روان مادی انسان هست.

این تبادل اطلاعات، به نوعی نیز در عالم مادی و بین ذرات کوانتومی برقرار است و هم اکنون تلاشها برای ساخت کامپیوترهای کوانتومی و جایگزینی آنها با کامپیوترهای الکترونیکی، در حال انجام هست.


تبادل اطلاعات بدون واسطه ممکن است ؟
چگونه اطلاعات مغز مادی به امر غیر مادی منتقل میشود ؟
و اساسا ماهیت مادی چه نسبتی با ماهیت غیر مادی دارد ؟
به نظر بنده تا ما پاسخ روشنی برای این سوالات نداشته باشیم نمی توانیم ادعا کنیم تحول ماده به غیر ماده (به هر نحوی که قابل تحقق است ) محال می باشد
به عبارت دیگر فرضیه هایی که تحول ماده به غیر ماده را محال می شمارد با آنچه در میکروتوبولها اتفاق می افتد زیر سوال می رود
البته یک راه حلی برای این مساله به ذهن می رسد
و آن مساله
علم حضوری موجودات مجرد است
خلاصه جواب این است که امر غیر مادی احاطه وجودی بر ماده دارد و این احاطه مستلزم علم حضوری به آن است لذا هرچند ماده قابلیت ارتقاء به غیر ماده را ندارد اما غیر ماده می تواند مثال اطلاعات مادی را در مرتبه وجودی خود ایجاد کند لذا تحقق علم در مرتبه مجرد به ایجاد است که جنبه نزولی دارد و نه صعودی
البته قابل ذکر است که این نظریه مبتنی بر اعتقاد برخی فلاسفه ( مانند آیت الله جوادی آملی ) در خصوص علم الهی به مادیات است هرچند برخی هم معتقدند علم الهی مستقیما به ماده تعلق نمی گیرد بلکه به بعد مجرد و مثالی آن تعلق می گیرد .
خوب البته اینجا یک مساله ظریف قابل بررسی است که منظور از احاطه وجودی چیست ؟
چه بسا بتوان گفت منظور از احاطه وجودی تنزل به مقام ماده و مادی شدن به نحو ایجادی است به عبارت دیگر ایجاد یعنی تنزل امر مجرد به مرتبه ماده یعنی اینکه ماده ، جسم مجرد است لذا ماده از مراتب وجودی معناست و به همین خاطر به آن علم دارد همانطور که ما به بدن خود یک علم حضوری داریم
اقتضای این علم آن است که او بتواند مثال اطلاعات مادی را در مرتبه بالاتر ایجاد کند به عبارت دیگر کار امر مجرد یک بازخوانی و بازسازی اطلاعاتی در مرتبه بالاتر است . در یک تشبیه مثل آنستکه شما دستتان را به درون آبی فرو ببرید و حسی که از آن به دستتان منتقل میشود در قابل الفاظ بیان کنید . خوب بین الفاظ و حسی که به دست منتقل شده تفاوت در رتبه وجودی هست هرچند تناسباتی هم باید وجود داشته باشد .
البته این بیان نظریه شما را تقویت می کند که خلقت جسم و روح به نوعی از هم مستقل است البته ارتباط و تناسب را هم با خود دارد
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;424655 نوشت:
تبادل اطلاعات بدون واسطه ممکن است ؟
چگونه اطلاعات مغز مادی به امر غیر مادی منتقل میشود ؟
و اساسا ماهیت مادی چه نسبتی با ماهیت غیر مادی دارد ؟
به نظر بنده تا ما پاسخ روشنی برای این سوالات نداشته باشیم نمی توانیم ادعا کنیم تحول ماده به غیر ماده (به هر نحوی که قابل تحقق است ) محال می باشد

واسطه این تبادل اطلاعات محیط کوانتومی میکروتوبول سلول مغز است.
ماهیت اطلاعاتی که موج الکترومغناطیس حامل آن است، در واقع همان مقدار جرم، بار الکتریکی، فرکانس ارتعاش و اسپین ذره آن موج است.
تبادل اطلاعات بین دو موج-ذره ، یعنی تأثر پذیری این خواصی که آن امواج حملشان میکنند.

حال یکطرف این قضیه برای ما ناشناخته هست. یعنی طرف غیر مادی آن.
با انرژی روبرو هستیم که میدانیم فاقد جرم است و وقتی به ماده تعلق میگیرد، سرعت پردازشی مافوق سرعت پردازش مادی دارد.
بنابراین شاید بجز جرم، با تبادل اطلاعات دیگرِ موج، مانند بار و اسپین و میزان فرکانس، بتوان تعامل انرژی مادی و غیر مادی را تا حدودی تصور نمود.

ولی ماهیت این تبادل اطلاعات هرچه که باشد، با مصداقی برای آن در مغز انسان روبرو هستیم و این قضیه غیر قابل انکار است.
اما تاکنون، مصداقی برای تبدیل انرژی مادی به غیر مادی یافت نشده.

[="Tahoma"]

استوار;424674 نوشت:
واسطه این تبادل اطلاعات محیط کوانتومی میکروتوبول سلول مغز است.
ماهیت اطلاعاتی که موج الکترومغناطیس حامل آن است، در واقع همان مقدار جرم، بار الکتریکی، فرکانس ارتعاش و اسپین ذره آن موج است.
تبادل اطلاعات بین دو موج-ذره ، یعنی تأثر پذیری این خواصی که آن امواج حملشان میکنند.

حال یکطرف این قضیه برای ما ناشناخته هست. یعنی طرف غیر مادی آن.
با انرژی روبرو هستیم که میدانیم فاقد جرم است و وقتی به ماده تعلق میگیرد، سرعت پردازشی مافوق سرعت پردازش مادی دارد.
بنابراین شاید بجز جرم، با تبادل اطلاعات دیگرِ موج، مانند بار و اسپین و میزان فرکانس، بتوان تعامل انرژی مادی و غیر مادی را تا حدودی تصور نمود.

ولی ماهیت این تبادل اطلاعات هرچه که باشد، با مصداقی برای آن در مغز انسان روبرو هستیم و این قضیه غیر قابل انکار است.
اما تاکنون، مصداقی برای تبدیل انرژی مادی به غیر مادی یافت نشده.


سلام
فکر کنم یک قانون فیزیک میگوید
مقدار ماده و انرژی ثابت است
خوب اگر بپذیریم که امر فوق مادی با تنزل سطح انرژی مادی میشود مفهومش این است که بر مقدار ماده جهان افزوده میشود ( هرچند بسیار ناچیز به نظر می رسد ) اما این بر خلاق قانون است لذا این ورودی باید همراه با یک خروجی باشد یعنی از آنسو مقداری ماده به غیر ماده تبدیل شود .
نظرتان چیست ؟
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;424683 نوشت:
فکر کنم یک قانون فیزیک میگوید
مقدار ماده و انرژی ثابت است
خوب اگر بپذیریم که امر فوق مادی با تنزل سطح انرژی مادی میشود مفهومش این است که بر مقدار ماده جهان افزوده میشود ( هرچند بسیار ناچیز به نظر می رسد ) اما این بر خلاق قانون است لذا این ورودی باید همراه با یک خروجی باشد یعنی از آنسو مقداری ماده به غیر ماده تبدیل شود .
نظرتان چیست ؟

قانون پایستگی جرم و انرژی، مربوط به یک سیستم بسته است. و در ارتباط تنگاتنگ با زمان.

اگر دامنه بحث بین جهان مادی و غیر مادی باشد، دیگر این قانون صادق نیست. چون یکطرف قضیه، عالمی هست که با زمان بیگانه است.

به عبارت دیگر مجموع عالم ماده و معنا، یک سیستم بسته زمان‌مند نیست.

وابستگی ماده به زمان، از ترکیب رابطه هم ارزی جرم و انرژی اینشتین، با رابطه انرژی پلانک بدست می‌آید.

استوار;424924 نوشت:
سلام و عرض ادب.

قانون پایستگی جرم و انرژی، مربوط به یک سیستم بسته است. و در ارتباط تنگاتنگ با زمان.

اگر دامنه بحث بین جهان مادی و غیر مادی باشد، دیگر این قانون صادق نیست. چون یکطرف قضیه، عالمی هست که با زمان بیگانه است.

به عبارت دیگر مجموع عالم ماده و معنا، یک سیستم بسته زمان‌مند نیست.

وابستگی ماده به زمان، از ترکیب رابطه هم ارزی جرم و انرژی اینشتین، با رابطه انرژی پلانک بدست می‌آید.

هااااا،ایییییییییی که گفتی ینی چه؟:Moteajeb!::Gig:لطفا زیردیپلم بحرفید که مام مطلبو بگیریم.:khandeh!:عنوان مطلب برا منم سوال هست ولی خب بعضی دوستان تخصصی که صحبت میکنن،واقعا درک وهضمش مشکله:Ghamgin:

سلام و عرض ادب

114;425055 نوشت:
عنوان مطلب برا منم سوال هست ولی خب بعضی دوستان تخصصی که صحبت میکنن،واقعا درک وهضمش مشکله

بحث اصلی این بود که روح تولد داره اما مرگ نداره. به عبارت دیگر حادث میشود و باقی خواهد ماند.
حالا هم بحث بر سر این هست که حدوثش چگونه است و از چه چیزی ناشی شده؟ از ماده یا از غیره ماده؟

استوار;425071 نوشت:
سلام و عرض ادب

بحث اصلی این بود که روح تولد داره اما مرگ نداره. به عبارت دیگر حادث میشود و باقی خواهد ماند.
حالا هم بحث بر سر این هست که حدوثش چگونه است و از چه چیزی ناشی شده؟ از ماده یا از غیره ماده؟


اوکی.یکم گرفتم.:Gig::khandeh!:ولی خو حدوث ینی چی آفرییییین!!:Ghamgin:
خب لابد غیرماده هست که پایانی نداره!نمیدونم اصلا ولش کنم بهتر.دیوونه شدم:Ghamgin::Nishkhand:

114;425474 نوشت:
اوکی.یکم گرفتم.ولی خو حدوث ینی چی آفرییییین!!
خب لابد غیرماده هست که پایانی نداره!نمیدونم اصلا ولش کنم بهتر.دیوونه شدم

سلام

114 عزیز
ببین کل مطلب اسونه
اگه به زبان ساده گفته بشه مطلب خیلی هم جالب و شیرینه و فهمش اصلا مشکل نیست
منتهی اینجا دوستان بزرگوار یکم پیچیده صحبت کردن
شما مثل اینکه خیلی علاقه داری به این بحث که خیلی هم خوبه
من یک پیشنهاد دارم شما از جناب استوار بخواه کل بحث و بصورت خلاصه با جملات ساده
و روان اینجا برای استفاده بقیه افراد بیان کنه
الان جناب استوار این پست و ببینه وای چی میشه :khandeh!::Nishkhand:
حالا ما که گفتیم یک چیزی خدا بخیر کنه عاقبت کارو :Ghamgin::Gig::khandeh!::Nishkhand:

[="Tahoma"]

استوار;424924 نوشت:
قانون پایستگی جرم و انرژی، مربوط به یک سیستم بسته است. و در ارتباط تنگاتنگ با زمان.

اگر دامنه بحث بین جهان مادی و غیر مادی باشد، دیگر این قانون صادق نیست. چون یکطرف قضیه، عالمی هست که با زمان بیگانه است.

به عبارت دیگر مجموع عالم ماده و معنا، یک سیستم بسته زمان‌مند نیست.

وابستگی ماده به زمان، از ترکیب رابطه هم ارزی جرم و انرژی اینشتین، با رابطه انرژی پلانک بدست می‌آید.


سلام
وقتی معنا با تنزل به این سیستم بسته چیزی به آن می افزاید آیا قانون پایستگی دچار خلل نشده است ؟
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;426971 نوشت:
وقتی معنا با تنزل به این سیستم بسته چیزی به آن می افزاید آیا قانون پایستگی دچار خلل نشده است ؟

خیر. همانطور که عرض شد، شرایطی که برای حاکم بودن پایستگی جرم و انرژی لازم است، اینجا محقق نشده. پس این قانون در اینجا کاربردی ندارد که بخواهد مختل شود.

[="Tahoma"]

استوار;427110 نوشت:
خیر. همانطور که عرض شد، شرایطی که برای حاکم بودن پایستگی جرم و انرژی لازم است، اینجا محقق نشده. پس این قانون در اینجا کاربردی ندارد که بخواهد مختل شود.

سلام
یکبار دیگر مرور می کنیم
قانونی داریم که میگوید مقدار ماده و انرژی همیشه ثابت است
از سوی دیگر ثابت شده در میکرتوبولهای مغز امر غیر مادی مادی میشود یعنی اینکه ماده ساخته میشود و یعنی اینکه بر مقدار ماده یا انرژی افزوده میشود
خوب این با قانون مذکور منافات دارد مگر اینکه بپذیریم این ورودی با خروجیهایی جبران میشود تا همیشه مقدار ماده و انرژی ثابت بماند
والله الموفق
موضوع قفل شده است