جمع بندی آیا روح تولد و مرگ دارد ؟

تب‌های اولیه

219 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامد;406135 نوشت:
اگر فرض بر رجعت جسمانی باشد ظاهرا باید به خلقت دفعی جسم باشد
والله الموفق

یعنی مثل این فیلمهای هالیوودی یک دفعه یک انسان ظاهر میشه !!!!!!!!!!!!!!!!

:Moteajeb!::Gig:

بی نظیر;406149 نوشت:
یعنی مثل این فیلمهای هالیوودی یک دفعه یک انسان ظاهر میشه !!!!!!!!!!!!!!!!


و هو علی کل شی قدیر

حامد;406153 نوشت:
و هو علی کل شی قدیر

ظاهر شدن یهویی به قول مهران مدیری این
همه انسان واقعا باید امام زمان و به پیروزی برسونه
چون وقتی دشمنان این معجزه رو ببینند دیگه تسلیم می شن

بی نظیر;406158 نوشت:
ظاهر شدن یهویی به قول مهران مدیری این
همه انسان واقعا باید امام زمان و به پیروزی برسونه
چون وقتی دشمنان این معجزه رو ببینند دیگه تسلیم می شن

سلام
اهل رجعت خیلی هم نیستند
والله العالم

حامد;406014 نوشت:
سلام
به نظر بنده مهمتر از این مساله مساله مراتب وجود است
یعنی اگر تنزل وجود از مجرد به مادی است به نحوی که مادی از مجرد ناشی میشود پس در قوس صعود هم اقتضای مراتب نشات گرفتن مجرد از مادی است اما ماده در این میان فاعل نیست بلکه کانال و مسیر است چون ماده از مجرد ضعیفتر است و معنا ندارد که ضعیف قوی را بسازد پس ماده کانال و مسیر افاضه امر مجرد ناشی از آن است
از بیانات شرعی هم اینطور فهمیده میشود که رجوع و بازگشت به ذات حق تعالی یک سنت تکوینی است لذا ماده باید به مجرد و مجرد به عین وجود باز گردد نتیجه نهایی اینکه نشات گرفتن روح از جسم به افاضه حق تعالی اقتضای ساختار وجودی عالم است
والله الموفق

سلام.
برادرم، جناب حامد.
همانطور که قبلا عرض کردم، به نظر حقیر روح جسمانیة الحدوث نیست و جدای از جسم و به صورت آنی خلق میشود.
در بحث با جناب صدیق ایشان فرمودند: «دلیل جناب صدرا این است که این نفس اگر بخواهد از همان دوران جنینی یا دوران طفولیت تعلق به بدن بگیرد، لازمه اش تعطیل در وجود است. یعنی نفس ناطقه کمالاتی دارد و کارهای کمالی را میتواند انجام دهد که قطعا در این دوران نمی تواند انجام دهد. بلکه آن نفسی که در چهار ماهگی حادث میشود و یک صورت جسمانی است که در ماده منطبع شده است و در اثر حرکت جوهری خود به مرور به نفس ناطقه مجرد تبدیل میشود.»

حقیر معتقدم که روح خلقتی آنی قبل از مرتبط شدن با مغز جنین دارد و فاحیاکم در آیه 28 سوره بقره را مربوط به این خلقت کن فیکون میدانم.

سپس که ارتباط روح غیر مادی با مغز جنین زنده و با شعور برقرار شد، افاضه روح به کالبد آغاز میگردد. در اینجا بر خلاف جناب صدرا که دغدغه دارند وجود تعطیل شود و به همین دلیل آن انشا خلقِ دیگر را ارتقاء نفس نباتی به نفس حیوانی میدانند، حقیر آن انشا را ارتباط تعلق گونه روح با تمامی ظرفیتهای بالقوه‌اش با مغز میدانم و بجای تعطیل شدن وجود و کمالات این روح، آنرا منطبق بر ثم یمیتکم آیه 28 بقره قلمداد میکنم. در اینجا تعبیر به اماته روح میشود چون پس از ارتباط و تعلق به ماده، بسیاری ظرفیتهای بالقوه دارد که نمیتواند به علت عدم تکامل مغز و روان، آنها را به فعل برساند.

از دیدگاه جناب صدرا هنگامی که یک نوزاد و یا کودک میمیرد، با نفس حیوانی مرده و چون این نفس فقط ظرفیتهای نفس بعدی را بالقوه دارد، نهایتا پس از مرگ، انسان نفسانی خواهد بود (یعنی انسانی که هنوز به نفس مَلَکی یا شیطانی نرسیده.)
اما از دیدگاه حقیر هنگامی که یک نوزاد و یا کودک میمیرد، از آنجا که تعلق روح با تمامی ظرفیتهایش از جسم قطع میشود، آن روح میتواند حتی به نفس انسانیِ مَلَکی نیز ارتقاء یابد.
از دیدگاه حقیر همین اتفاق میتواند برای یک مجنون نیز رخ دهد. یعنی اگر در حال جنون از دنیا رفت، به تعبیر ثم یحییکم، روح وی زنده شده و میتواند تا نفس ملکی ارتقا یابد.

به نظرم هیچ لزومی ندارد که نفس جسمانیة الحدوث باشد. بلکه حدوثی جداگانه از جسم دارد.
تعلق روح به جسم، عبارتست از ارتباط روح غیر مادی با مغز مادی موجود زنده. این ارتباط درون یک محیط کوانتومی به نام میکروتوبول سلول مغز (نرون) روی میدهد.
افاضه روح به مغز کاملا اتوماتیک و بر اساس ظرفیت مغز و روان صورت میگیرد.
تا زمانیکه مغز از نظر فیزیولوژیکی تکامل نیافته و یا حافظه آن از اطلاعات گوناگون انباشت نشده و اتصالات نرونهای مغز به حد قابل قبول نرسیده و یا روان در وضعیت مثبت و سالم قرار ندارد و ... در همان حد و ظرفیت از سوی روح غیر مادی، مفاهیمی مانند اراده، خودآگاهی و عقل به مغز افاضه میشود.
و هر چه قدرت مغز و روان بیشتر و بیشتر شود، افاضات روح نیز متناسب با آن شدت میگیرد.
و متقابلا، افکار، نیات، حالتهای روانی، انرژی‌های مثبت و منفی، اعمال و ... از طریق موج-ذره مادی در میکروتوبول سلول مغز بر موج-ذره غیرمادی تأثیر گذاشته و روح را دگرگون میکند و ارتقا و یا تنزل مرتبه میدهد.

در مورد جمله قرمز رنگتان: نظر حقیر بر این است که این روند یکسویه میباشد. شاید‌ انرژی اولیه مادی که باعث بوجود آمدن ذرات بنیادین اولیه شد، انرژی غیر مادی تنزل یافته باشد. اما از اینسو انرژی و ماده نمیتواند به انرژی غیر مادی و غیر ماده تبدیل شود. چون در دنیای مادی هم انرژی و هم ماده از قانون پایستگی ماده و انرژی پیروی میکنند و نیز سرعتهای مافوق سرعت نور و جرم صفر برای ماده محال است.
این مسیر مانند شیر یکطرفه میباشد و محدودیت زمان و مکان دنیای مادی عامل آن است.
اما دنیای مادی میتواند در عالم غیر مادی تأثیر بگذارد. که قبلا در بالا در مورد افکار و نیات و.... انسان و تاثیرشان بر روح و دگرگونی درجه آن اشاره‌ای صورت گرفت.

به هر حال اینها که بیان شد همانند نظریه جناب صدرا، یک نظریه است. اشکالاتش را بیان کنید تا در حد توان پاسخگو باشم و توجیه نمایم.
اگر هم قابل دفاع نبود که میبوسیم میگذاریم کنار.

استوار;406264 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب حامد.
همانطور که قبلا عرض کردم، به نظر حقیر روح جسمانیة الحدوث نیست و جدای از جسم و به صورت آنی خلق میشود.
در بحث با جناب صدیق ایشان فرمودند: «دلیل جناب صدرا این است که این نفس اگر بخواهد از همان دوران جنینی یا دوران طفولیت تعلق به بدن بگیرد، لازمه اش تعطیل در وجود است. یعنی نفس ناطقه کمالاتی دارد و کارهای کمالی را میتواند انجام دهد که قطعا در این دوران نمی تواند انجام دهد. بلکه آن نفسی که در چهار ماهگی حادث میشود و یک صورت جسمانی است که در ماده منطبع شده است و در اثر حرکت جوهری خود به مرور به نفس ناطقه مجرد تبدیل میشود.»

حقیر معتقدم که روح خلقتی آنی قبل از مرتبط شدن با مغز جنین دارد و فاحیاکم در آیه 28 سوره بقره را مربوط به این خلقت کن فیکون میدانم.

سپس که ارتباط روح غیر مادی با مغز جنین زنده و با شعور برقرار شد، افاضه روح به کالبد آغاز میگردد. در اینجا بر خلاف جناب صدرا که دغدغه دارند وجود تعطیل شود و به همین دلیل آن انشا خلقِ دیگر را ارتقاء نفس نباتی به نفس حیوانی میدانند، حقیر آن انشا را ارتباط تعلق گونه روح با تمامی ظرفیتهای بالقوه‌اش با مغز میدانم و بجای تعطیل شدن وجود و کمالات این روح، آنرا منطبق بر ثم یمیتکم آیه 28 بقره قلمداد میکنم. در اینجا تعبیر به اماته روح میشود چون پس از ارتباط و تعلق به ماده، بسیاری ظرفیتهای بالقوه دارد که نمیتواند به علت عدم تکامل مغز و روان، آنها را به فعل برساند.

از دیدگاه جناب صدرا هنگامی که یک نوزاد و یا کودک میمیرد، با نفس حیوانی مرده و چون این نفس فقط ظرفیتهای نفس بعدی را بالقوه دارد، نهایتا پس از مرگ، انسان نفسانی خواهد بود (یعنی انسانی که هنوز به نفس مَلَکی یا شیطانی نرسیده.)
اما از دیدگاه حقیر هنگامی که یک نوزاد و یا کودک میمیرد، از آنجا که تعلق روح با تمامی ظرفیتهایش از جسم قطع میشود، آن روح میتواند حتی به نفس انسانیِ مَلَکی نیز ارتقاء یابد.
از دیدگاه حقیر همین اتفاق میتواند برای یک مجنون نیز رخ دهد. یعنی اگر در حال جنون از دنیا رفت، به تعبیر ثم یحییکم، روح وی زنده شده و میتواند تا نفس ملکی ارتقا یابد.

به نظرم هیچ لزومی ندارد که نفس جسمانیة الحدوث باشد. بلکه حدوثی جداگانه از جسم دارد.
تعلق روح به جسم، عبارتست از ارتباط روح غیر مادی با مغز مادی موجود زنده. این ارتباط درون یک محیط کوانتومی به نام میکروتوبول سلول مغز (نرون) روی میدهد.
افاضه روح به مغز کاملا اتوماتیک و بر اساس ظرفیت مغز و روان صورت میگیرد.
تا زمانیکه مغز از نظر فیزیولوژیکی تکامل نیافته و یا حافظه آن از اطلاعات گوناگون انباشت نشده و اتصالات نرونهای مغز به حد قابل قبول نرسیده و یا روان در وضعیت مثبت و سالم قرار ندارد و ... در همان حد و ظرفیت از سوی روح غیر مادی، مفاهیمی مانند اراده، خودآگاهی و عقل به مغز افاضه میشود.
و هر چه قدرت مغز و روان بیشتر و بیشتر شود، افاضات روح نیز متناسب با آن شدت میگیرد.
و متقابلا، افکار، نیات، حالتهای روانی، انرژی‌های مثبت و منفی، اعمال و ... از طریق موج-ذره مادی در میکروتوبول سلول مغز بر موج-ذره غیرمادی تأثیر گذاشته و روح را دگرگون میکند و ارتقا و یا تنزل مرتبه میدهد.

در مورد جمله قرمز رنگتان: نظر حقیر بر این است که این روند یکسویه میباشد. شاید‌ انرژی اولیه مادی که باعث بوجود آمدن ذرات بنیادین اولیه شد، انرژی غیر مادی تنزل یافته باشد. اما از اینسو انرژی و ماده نمیتواند به انرژی غیر مادی و غیر ماده تبدیل شود. چون در دنیای مادی هم انرژی و هم ماده از قانون پایستگی ماده و انرژی پیروی میکنند و نیز سرعتهای مافوق سرعت نور و جرم صفر برای ماده محال است.
این مسیر مانند شیر یکطرفه میباشد و محدودیت زمان و مکان دنیای مادی عامل آن است.
اما دنیای مادی میتواند در عالم غیر مادی تأثیر بگذارد. که قبلا در بالا در مورد افکار و نیات و.... انسان و تاثیرشان بر روح و دگرگونی درجه آن اشاره‌ای صورت گرفت.

به هر حال اینها که بیان شد همانند نظریه جناب صدرا، یک نظریه است. اشکالاتش را بیان کنید تا در حد توان پاسخگو باشم و توجیه نمایم.
اگر هم قابل دفاع نبود که میبوسیم میگذاریم کنار.


سلام
با تشکر از بحث مفصلی که مطرح کردید
اما در پاسخ نکاتی را متذکر میشوم
1- استناد به آیه28 سوره مبارکه بقره برای نحوه خلقت روح مناسب به نظر نمی رسد چون آیه در صدد بیان کلی مراحل حیات و ممات است و در چنین بیانی امور جزئی و نحوه آنها نمی تواند مد نظر قرار گیرد
2- آیه 14 سوره مبارکه مومنون که بیانگر مراحل خلقت انسان است به روشنی می فرماید روح همان جسم است در خلقتی دیگر لذا فرض حدوث جداگانه روح و جسم قابل قبول نیست
3- قرآن کریم قوس نزول و صعود عالم را معرفی فرموده است : ان من شی الا عندنا خزائنه که قوس نزول را معرفی می کند و ایات رجوع بسوی خدای متعال قوس صعود را مطرح می کند . در قوس نزول حقایق مجرد مادی میشوند و در قوس صعود مادی مجرد می شود . این خود یک رتق و فتق یا قبض و بسط معکوس است
4- استناد به یافته های علوم تجربی نمی تواند ما را در خلقت و ارتباط روح با جسم کمک کند چون نه صاحبان این علوم بدان باور دارند و نه بیانی در این خصوص ارائه کرده اند لذا مطالب ما در این زمینه جنبه ظنی پیدا می کند هرچند به نظر می رسد علوم تجربی با ورود به بحث ابعاد دیگر جهان قدمی بسوی این مقوله برداشته است
5- به نظر بنده مهمترین بحث در این زمینه جستجوی مرزهای مادی و مجرد است که قبلا هم در تاپیکی خود حقیر مطرح کرده ام ما اگر بتوانیم با کمک عقل و نقل و علوم تجربی این مرزها را کشف کنیم راحت تر می توانیم به نحوه ارتباط اندو با هم پی ببریم
والله الموفق

سلام
تقریبا در این مورد حقیر به یقین رسیده ام که روح همان جسم تعالی یافته است
هرگاه جسم قوت و شدت و در عین حال لطافت وجودی یافت در مرتبه و بعد دیگری در متن همین ماده شناخته شده تحقق می یابد تقریبا چیزی مثل بسط وجودی در یک مرتبه بالاتر
بر این اساس اگر کسی بگوید ماده و طبیعت به خودی خود هوشمند است باور می کنیم چون جسم تنزل حقیقتی است که وجود و هوشمندیش اش یکی است به این معنا که اصل و حقیقت ماده ، وجودی است که در تمام عینیت وجود بسیط خود هوشمند است لذا وقتی در شان مادی تنزل می کند هوشمندیش در یک ساختار متفاوت در متن وجود او هست
و هوالله العلام الغیوب

سلام.
ضمن تشکر از شما برادر ارجمند، جناب حامد.

حامد;406505 نوشت:

1- استناد به آیه28 سوره مبارکه بقره برای نحوه خلقت روح مناسب به نظر نمی رسد چون آیه در صدد بیان کلی مراحل حیات و ممات است و در چنین بیانی امور جزئی و نحوه آنها نمی تواند مد نظر قرار گیرد

آیه در صدد بیان کلی مراحل حیات و ممات است و میتواند باطنی بر حیات و ممات روحِ مرتبط با کالبد داشته باشد. و اتفاقا نه بیان امور جزئی است و نه تعبیری دور از ذهن. (از نظر بنده)

حامد;406505 نوشت:

2- آیه 14 سوره مبارکه مومنون که بیانگر مراحل خلقت انسان است به روشنی می فرماید روح همان جسم است در خلقتی دیگر لذا فرض حدوث جداگانه روح و جسم قابل قبول نیست

این فرمایش شما با آیات «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» و نیز «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ» همخوانی ندارد.
به نظر حقیر جمع این سه آیه میتواند اینگونه باشد:
روح از امر پروردگار است. در عالم امر خلقت موجودات آنی و کن فیکون است. بر این اساس موجود غیر مادی نمیتواند از موجود مادی در عالم خلق حدوث یابد.
آن چیزی که از آن تعبیر به خلق دیگر و دمیدن در کالبد شده، روح غیر مادی عالم امر است که به کالبد تعلق گرفته و با مغز مرتبط شده.

حامد;406505 نوشت:

3- قرآن کریم قوس نزول و صعود عالم را معرفی فرموده است : ان من شی الا عندنا خزائنه که قوس نزول را معرفی می کند و ایات رجوع بسوی خدای متعال قوس صعود را مطرح می کند . در قوس نزول حقایق مجرد مادی میشوند و در قوس صعود مادی مجرد می شود . این خود یک رتق و فتق یا قبض و بسط معکوس است

نظر حقیر نیز با این آیات منافاتی ندارد. منتها صعود در عالم ماده به معنای تبدیل ماده به مجرد نیست. مادی هیچگاه مجرد نمیشود. قوی که از ضعیف ناشی شود قوی نیست. صعود در عالم ماده وجود دارد اما محدود به همان عالم است. ماده متعالی میشود اما مجرد نمیشود.

حامد;406505 نوشت:

4- استناد به یافته های علوم تجربی نمی تواند ما را در خلقت و ارتباط روح با جسم کمک کند چون نه صاحبان این علوم بدان باور دارند و نه بیانی در این خصوص ارائه کرده اند لذا مطالب ما در این زمینه جنبه ظنی پیدا می کند هرچند به نظر می رسد علوم تجربی با ورود به بحث ابعاد دیگر جهان قدمی بسوی این مقوله برداشته است

درست میفرمائید. منتها در حالی که متکلمین و فلاسفه قادر نیستند چگونگی این ارتباط را توضیح دهند، فیزیک کوانتوم در کنار نرولوژی توانسته نظریه‌ای نسبتا محکم بر اساس یافته‌های جدید ارائه دهد و حداقل بفهمد که در یک قسمت از سلول مغز به نام میکروتوبول، با تعامل موج ذره مادی و موج ذره غیر مادی روبرو هستیم. و نیز بفهمد که خودآگاهی انسان در هر ثانیه 40 بار روشن و خاموش میشود (تائیدی بر افاضه دائمی غیر ماده به ماده)
اینکه در حوزه غیر ماده، علوم تجربی کارائی ندارند حرفی درست است. اما همین دانش بشری هم اکنون به مرز بین ماده و غیر ماده رسیده. و میبیند که ماده از غیر ماده حدوث می‌یابد و از آن فیض میگیرد.

حامد;406505 نوشت:

5- به نظر بنده مهمترین بحث در این زمینه جستجوی مرزهای مادی و مجرد است که قبلا هم در تاپیکی خود حقیر مطرح کرده ام ما اگر بتوانیم با کمک عقل و نقل و علوم تجربی این مرزها را کشف کنیم راحت تر می توانیم به نحوه ارتباط اندو با هم پی ببریم

جانا سخن از زبان ما میگوئی. کاملا با شما برادر فرهیخته موافقم.:Gol:

استوار;406543 نوشت:
آیه در صدد بیان کلی مراحل حیات و ممات است

استوار;406543 نوشت:
نه بیان امور جزئی است

سلام
به نظرتان اینجا تنافی نیست ؟

استوار;406543 نوشت:
این فرمایش شما با آیات «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» و نیز «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ» همخوانی ندارد.
به نظر حقیر جمع این سه آیه میتواند اینگونه باشد:
روح از امر پروردگار است. در عالم امر خلقت موجودات آنی و کن فیکون است. بر این اساس موجود غیر مادی نمیتواند از موجود مادی در عالم خلق حدوث یابد.
آن چیزی که از آن تعبیر به خلق دیگر و دمیدن در کالبد شده، روح غیر مادی عالم امر است که به کالبد تعلق گرفته و با مغز مرتبط شده.

ما با آنی بودن خلقت روح مشکلی نداریم ما با نحوه خلقتش کار داریم
با توجه به اینکه مفصلترین بیان قرآن کریم در خلقت انسان آیه 14 سوره مبارکه مومنون است تمام آیات مجمل دیگر باید با این آیه تفسیر شوند لذا نفخت فیه من روحی نیز با انشاناه خلقا آخر تفسیر می شود
ضمن اینکه طبق بیان مولا علی ع خدای متعال وجودی جدا از ما نیست ( داخل فی الاشیاء لا بالممازجه ) که نفخه او مستلزم وارد شدن روح از خارج به بدن جسمانی باشد

استوار;406543 نوشت:
نظر حقیر نیز با این آیات منافاتی ندارد. منتها صعود در عالم ماده به معنای تبدیل ماده به مجرد نیست. مادی هیچگاه مجرد نمیشود. قوی که از ضعیف ناشی شود قوی نیست. صعود در عالم ماده وجود دارد اما محدود به همان عالم است. ماده متعالی میشود اما مجرد نمیشود.

بنده فکر میکنم با بیان صریح و روشن ثم انشاناه خلقا اخر شما دارید تعصب به خرج می دهید
می توانید بگویید چه بعدی دارد ناشی شدن قوی از ضعیف وقتی که فعلیت بخش ، وجودی مافوق هردو باشد ؟

استوار;406543 نوشت:
منتها در حالی که متکلمین و فلاسفه قادر نیستند چگونگی این ارتباط را توضیح دهند، فیزیک کوانتوم در کنار نرولوژی توانسته نظریه‌ای نسبتا محکم بر اساس یافته‌های جدید ارائه دهد و حداقل بفهمد که در یک قسمت از سلول مغز به نام میکروتوبول، با تعامل موج ذره مادی و موج ذره غیر مادی روبرو هستیم. و نیز بفهمد که خودآگاهی انسان در هر ثانیه 40 بار روشن و خاموش میشود (تائیدی بر افاضه دائمی غیر ماده به ماده)
اینکه در حوزه غیر ماده، علوم تجربی کارائی ندارند حرفی درست است. اما همین دانش بشری هم اکنون به مرز بین ماده و غیر ماده رسیده. و میبیند که ماده از غیر ماده حدوث می‌یابد و از آن فیض میگیرد.

اگر چنین کشفی صورت گرفته قدم بلندی برداشته شده است . لطفا مقاله مربوط به این موضوع را ارائه فرمایید .:Gol:
والله الموفق

حامد;406513 نوشت:
سلام
تقریبا در این مورد حقیر به یقین رسیده ام که روح همان جسم تعالی یافته است
هرگاه جسم قوت و شدت و در عین حال لطافت وجودی یافت در مرتبه و بعد دیگری در متن همین ماده شناخته شده تحقق می یابد تقریبا چیزی مثل بسط وجودی در یک مرتبه بالاتر
بر این اساس اگر کسی بگوید ماده و طبیعت به خودی خود هوشمند است باور می کنیم چون جسم تنزل حقیقتی است که وجود و هوشمندیش اش یکی است به این معنا که اصل و حقیقت ماده ، وجودی است که در تمام عینیت وجود بسیط خود هوشمند است لذا وقتی در شان مادی تنزل می کند هوشمندیش در یک ساختار متفاوت در متن وجود او هست
و هوالله العلام الغیوب

سلام.
برادرم، جناب حامد.

ببینید نظر حقیر با نظر جنابعالی خیلی به هم نزدیک است فقط در یک مورد و مفهوم اختلاف وجود دارد.
تحولات مغز و روان (عالم ماده) تأثیر مستقیم بر ذهن (عالم غیر ماده) دارد و بالعکس.
اما این به معنای ورود جسم متعالی به عالم امر نیست. مرتبه وجودی جسم لطیف میشود اما در عالم خلق محدودیت اجازه ورود ماده به غیر ماده را نمیدهد.
نکته ظریف در اینجا سوار شدن اطلاعات از موج مادی به موج غیر مادی در یک محیط کوانتومی (میکروتوبول سلول مغز) است که به معنای تعامل موج مادی و غیر مادی است. یک نوع داد و ستد بدون تحول ماده به غیر ماده!

استوار;406550 نوشت:
سلام.
برادرم، جناب حامد.

ببینید نظر حقیر با نظر جنابعالی خیلی به هم نزدیک است فقط در یک مورد و مفهوم اختلاف وجود دارد.
تحولات مغز و روان (عالم ماده) تأثیر مستقیم بر ذهن (عالم غیر ماده) دارد و بالعکس.
اما این به معنای ورود جسم متعالی به عالم امر نیست. مرتبه وجودی جسم لطیف میشود اما در عالم خلق محدودیت اجازه ورود ماده به غیر ماده را نمیدهد.
نکته ظریف در اینجا سوار شدن اطلاعات از موج مادی به موج غیر مادی در یک محیط کوانتومی (میکروتوبول سلول مغز) است که به معنای تعامل موج مادی و غیر مادی است. یک نوع داد و ستد بدون تحول ماده به غیر ماده!


سلام
ماده با تمام ویژگیهای اینسویی اش به عالم غیر مادی وارد نمی شود بلکه با
نوعی فعلیت وجودی در بعدی دیگر تحقق می یابد
اتکا شما به تعامل ماده و غیر ماده در میکرو توبول صحیح نیست علتش اینستکه این تعامل مشاهده شده بعد از خلقت روح صورت گرفته است یعنی در زمانی که دو بعد مادی و غیر مادی انسان تحقق خارجی دارد و این نشان نمی دهد که رابطه وجودی ایندو چگونه است . نمیتواند درباره ناشی شدن یکی از دیگری نفیا یا اثباتا چیزی بگوید مگر اینکه به بررسی ویژگیهای وجودی طرفین و امکان ارتباط این ویژگیها به هم پرداخته شود .
ساده اش اینکه موضوع مورد اتکا شما به تعامل طرفین پرداخته و نه ارتباط وجودی آنها
والله الموفق

سلام

در باره روح ایه ای در قران وجود داره که بسیار مبهم است
در قران خدا می فرماید

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً11 از تو دربارة روح سؤال مي‌كنند، بگو: روح از امر پروردگار من است، و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است

جمله قرمز رنگ به چه معناست ؟ جمله مبهمی است !!

ممنون از پاسخگویی

معلق;405932 نوشت:
البته تدبیر بدن برای نفوس قوی ممکن است
در روایات هم داریم که شبی حضرت علی در چهل مکان در یک زمان حضور
فیریکی داشته است

سلام

مطلبی که شما فرمودین به نظر می رسد برای شخص زنده ممکن است درست باشد
ولی برای شخص مرده که ارتباط روح با بدن به کلی از بین رفته
چطور روح می خواهد بدن را تدبیر کند ؟

موفق باشید

بی نظیر;406666 نوشت:
روح از امر پروردگار من است، و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است

جمله قرمز رنگ به چه معناست ؟ جمله مبهمی است !!

اگه بخوای محاوره ای معنا کنی این میشه
اگر درباره روح ازت پرسیدن:جواب دادنش کار من نیست و فقط خدا عالمه(منظور دشواری توضیح در مورد روحه) خدا در این موضوع جز اندکی به ما نیاموخته

بی نظیر;406666 نوشت:
جمله قرمز رنگ به چه معناست ؟ جمله مبهمی است !!

سلام
ظاهرا جواب این سوال در این تعبیر قرآنی است
و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر(قمر50)
که امر را دفعی و آنی می داند
لذا عالم امر عالمی است که موجودات آن با فعلیت کامل و بیکباره بوجود می آیند و تدریج در آنها راه ندارد
والله الموفق

pesarirani;406679 نوشت:
اگه بخوای محاوره ای معنا کنی این میشه
اگر درباره روح ازت پرسیدن:جواب دادنش کار من نیست و فقط خدا عالمه(منظور دشواری توضیح در مورد روحه) خدا در این موضوع جز اندکی به ما نیاموخته

سلام
شما معنای قسمت دوم را گفتید و من فکر می کنم قسمت اول جمله معنایی عمیق دارد

بی نظیر;406687 نوشت:
سلام
شما معنای قسمت دوم را گفتید و من فکر می کنم قسمت اول جمله معنایی عمیق دارد

شما دقیقا کدوم قسمت و میگین

تفسیر مجمع البیان
قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّى‏

بگو: روح، از فرمان پروردگار من است.
در مورد «روح» و تفسير آيه شريفه ديدگاه‏ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، منظور اين است كه، آنان از روح، كه در پيكر انسان است پرسيدند، و پيامبر در پاسخ آنان به انتظار وحى نشست. اين پرسشگران به باور «جبايى» و گروهى ديگر، از يهود بودند.
پيامبر بدان جهت در پاسخ آنان سكوت را برگزيد و چيزى نفرمود، كه در انتظار وحى بود. افزون بر آن سكوت را به صلاح آنان مى‏ديد، چرا كه مى‏دانست كه آنان در انديشه حق‏جويى و حق‏پويى نبوده، بلكه اين پرسش را با هدف بهانه‏جويى و حق‏ستيزى طرح كردند، از اين رو اگر آن حضرت پاسخى هم مى‏داد بر عناد و كينه آنان افزون مى‏شد.
برخى در اين مورد آورده‏اند كه يهوديان به كفرگرايان قريش گفتند: از محمد صلى الله عليه وآله در مورد «روح» بپرسيد؛ كه اگر به شما پاسخ داد پيامبر خدا نيست امّا اگر پاسخ نداد و به انتظار وحى نشست، پيامبر خداست، چراكه ما اين نكته را از كتاب‏هاى خود دريافت داشته‏ايم؛ از اين رو خدا به پيام‏آورش فرمان داد كه به پرسش آنان پاسخ ندهد و گشودن اين معمّا را به خرد و انديشه خودشان واگذارد.
2 - امّا به باور برخى آنان از پيامبر پرسيدند: اى محمد صلى الله عليه وآله! روح، پديده است و پديدار شده، يا قديم و ديرين است؟
و آفريدگار هستى به پيامبرش پيام داد كه: اى پيامبر! بگو: «روح»، آفريده پروردگار من است؛ كه با اين بيان پيامبر پرسش آنان را پاسخ گفت.

تفسیر المیزان
بنا بر اين موجودات از اين جهت كه مخلوق اويند افعال او هستند، افعالى كه با هستى خود و صفات هستى خود هستى خداى را حكايت مى‏كنند، صفات علياى او را نشان مى‏دهند، و اينكه گفتيم فعل هميشه هم سنخ فاعل است همين معنا است نه اينكه فعل واجد هويت فاعل بوده و مانند حقيقت ذات او باشد، زيرا اين حرف با بداهت و ضرورت مخالف است.
[بيان آيات‏]
[معناى" روح" و مراد از" امر خدا" و توضيح اينكه روح از امر خدا است‏]
" وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا".
كلمه" روح" به طورى كه در لغت معرفى شده به معناى مبدأ حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادى مى‏شود و به لفظ" روح" هم ضمير مذكر بر مى‏گردد و هم مؤنث و چه بسا در استعمال اين كلمه جواز صادر شده كه مجازا در امورى كه به وسيله آنها آثار نيك و مطلوبى ظاهر مى‏شود اطلاق بكنند، چنان كه علم را حيات نفوس مى‏گويند چنانچه خداى تعالى هم فرمود:" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ" «1» كه مقصود از آن زنده كردن، هدايت نمودن به سوى ايمان است، و در آيه شريفه" يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ" «2» هم از همين باب جمعى روح را به وحى تفسير كرده‏اند و همچنين آيه" وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا" «3» كه مراد از آن قرآن است كه آن نيز وحى است، و گفته‏اند كه اگر خدا قرآن و وحى را روح ناميده از اين باب بوده كه نفوس مرده به وسيله آن حيات و زندگى مى‏يابند هم چنان كه روح معروف مايه حيات جسدهاى مرده است.
و به هر حال كلمه" روح" در بسيارى از آيات مكى و مدنى تكرار شده، و در همه جا به اين معنايى كه در جانداران مى‏يابيم و مبدأ حيات و منشا احساس و حركت ارادى است نيامده، مثلا يك جا فرمود:" يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا" «4» و نيز فرموده" تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ" «5» كه بدون ترديد مراد از آن در اين دو آيه غير روح حيوانى و غير ملائكه است، و قبلا هم روايتى از على (ع) نقل كرديم كه آن جناب به آيه" يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ" «6» استدلال فرموده بود بر اينكه روح‏غير از ملائكه است.
و نيز قرآن كريم كه يك جا آن را به" قدس" و جايى ديگر به" امانت" توصيف كرده است- و به زودى خواهد آمد- به خاطر اين است كه چون روح از خيانت و قذارتهاى مادى و پليديهاى معنوى و از معايب و امراضى كه روحهاى انسانى آلوده به آنها است پاك و منزه است.
و اين روح هر چند غير از ملائكه است، ليكن جز در امر وحى و تبليغ- هم چنان كه از آيه" يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ..." «1» استفاده مى‏شود- همراه ملائكه هست.
از سوى ديگر مى‏بينيم يك جا آورنده قرآن را به نام جبرئيل معرفى نموده و مى‏فرمايد:
" قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ" «2» و در جاى ديگر همين جبرئيل را روح الامين خوانده و آورنده قرآنش ناميده و فرموده:" نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ" «3» و نيز فرموده:" قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ" «4» و روح را كه به وجهى غير ملائكه است به جاى جبرئيل كه خود از ملائكه است آورنده قرآن دانسته است، پس معلوم مى‏شود جبرئيل آورنده روح است و روح حامل اين قرآن خواندنى است.
از همين جا آن گره و مشكلى كه در آيه" وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا" «5» بود حل مى‏شود، و معلوم مى‏گردد كه مراد از" وحى روح" در آيه مزبور نازل كردن روح القدس است به رسول خدا (ص)، و نازل كردن روح القدس براى آن جناب همان وحى قرآن است به او، چون همانطور كه بيان شد حامل قرآن روح القدس است، پس اجبارى نيست كه ما هم مانند بعضى كه در چند سطر قبل نقل كرديم مراد از روح را در آيه شريفه قرآن بگيريم.

تفسیر نور
كلمه‏ى «روح»، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است:
الف: روحى كه در كالبد انسان دميده شده است. «نُفِخ فيه من روحه»
ب: وحى. «يُلقى الرّوح من أمره على مَن يشاء من عباده»
ج: قرآن. «كذلك اَوحينا اليك روحاً من أمرنا»
د: روح القدس. «ايّدناه بروح القدس»
ه: بزرگ فرشتگان. «تنزّل الملائكة والروّح»
ولى به هر حال روح بشر، امرى پيچيده، ناشناخته و نفخه‏اى الهى و داراى بعد آسمانى است و تنها خداوند آن را مى‏شناسد.
امام باقرعليه السلام كلمه‏ى «قليل» را به علم قليل تفسير نكردند، بلكه به معناى افراد قليل تفسير فرمودند. يعنى علم كامل، تنها به اندكى از مردم داده شده وتنها آنان به‏روح آگاهى دارند.
1- پيامبران، مرجع پرسش‏هاى مردم بودند. «يسئلونك»
2- حقيقت روح، فوق فهم ودانش بشر وسرّى از اسرار الهى است. «من أمر ربّى»
3- تمام علوم بشرى، هديه‏ى الهى است. «اوتيتم»
4- دانش انسان، محدود و بسيار اندك است. «ما اوتيتم من العلم الاّ قليلاً»

سلام و عرض ادب

حامد;406549 نوشت:
به نظرتان اینجا تنافی نیست ؟
نقل قول:
آیه در صدد بیان کلی مراحل حیات و ممات است

نقل قول:
و اتفاقا نه بیان امور جزئی است و نه تعبیری دور از ذهن


خیر. عرض کردم آن تعبیر باطنی، اولا بیان امور جزئی (یا جزئیات امور) نیست و ثانیا تعبیر دور از ذهنی نیست. بلکه تعبیری از همان بیان کلی مراحل حیات و ممات روح در ارتباط با کالبد است.

حامد;406549 نوشت:
ما با آنی بودن خلقت روح مشکلی نداریم ما با نحوه خلقتش کار داریم
با توجه به اینکه مفصلترین بیان قرآن کریم در خلقت انسان آیه 14 سوره مبارکه مومنون است تمام آیات مجمل دیگر باید با این آیه تفسیر شوند لذا نفخت فیه من روحی نیز با انشاناه خلقا آخر تفسیر می شود
ضمن اینکه طبق بیان مولا علی ع خدای متعال وجودی جدا از ما نیست ( داخل فی الاشیاء لا بالممازجه ) که نفخه او مستلزم وارد شدن روح از خارج به بدن جسمانی باشد

وقتی چیزی از عالم امر است و خلقتش کن فیکون، چگونه میتواند حدوثش در عالم خلق از ماده ناشی شود؟
ضمن اینکه بنده هم معتقد نیستم روح به درون کالبد تزریق شده. بلکه عرض کردم ارتباط روح با مغز جنین.

حامد;406549 نوشت:
بنده فکر میکنم با بیان صریح و روشن ثم انشاناه خلقا اخر شما دارید تعصب به خرج می دهید
می توانید بگویید چه بعدی دارد ناشی شدن قوی از ضعیف وقتی که فعلیت بخش ، وجودی مافوق هردو باشد ؟

چیزی که بنده از « ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » متوجه میشوم این است که به اعتبار ارتباط روح با کالبد و مجهز شدن کالبد به اموری مانند اراده و خودآگاهی و عقل، جنین غیر از جنین قبلی است.

خودتان قضاوت کنید که « وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ » بر کدامیک از عبارات زیر قابل تطبیق است:
1) حدوث روح از جسم.
2) ارتباط و تعلق روح با جسم.

و از طرفی دیگر هنوز نگفته‌اید خلقت آنی روحِ عالمِ امر را چگونه منطبق میکنید بر حدوث از جسمِ عالم خلق.

در مورد جمله قرمز رنگتان: وقتی میدانیم قوی از ضعیف حادث نمیشود، چگونه میتوان این قانون را نادیده گرفت و آنگاه گفت که خداوند بر انجام هر امری قادر است؟
اینگونه که دیگر نمیتوان بحث علمی کرد. شما براحتی میتوانید همه قوانین را نادیده بگیرید و آنگاه بگوئید خدا که فعلیت بخش است، وجودش مافوق هر چیزی است!!

حالا من تعصب دارم یا حضرتعالی؟:ok:

حامد;406549 نوشت:
اگر چنین کشفی صورت گرفته قدم بلندی برداشته شده است . لطفا مقاله مربوط به این موضوع را ارائه فرمایید

ابتدا به سه نکته مهم در مبحث کوانتوم توجه کنید:

نکته اول: «سوپرپوزيسيون» که به موجب آن

ذره می‌تواند در آن واحد در تمامی نقاط مکانی موجود باشد. (لا مکانی)

نکته دوم: «تقليل تابع موج» که هر نوع کوشش برای سنجش وضعيت ذره به کاهش صفات موج‌گونه آن مي‌انجامد و ذره از حالت سوپرپوزيسيون يا چند مکانی به وضعيت مشخصی در زمان و مکان تحويل می‌شود. (شعور ذرات)

نکته سوم: «وابستگی کوانتيک ذرات» که به موجب آن دو ذره‌ای که از يک سيستم کوانتيک مانند اتم جدا ميشوند، و در مسيرهای مختلف از همديگر دور ميشوند، عليرغم بعد مسافت، وابستگی متقابل خود را حفظ ميکنند به نحوی که تعامل با يکی از آنها به منزله تعامل با ذره ديگر است. (لا زمانی)

پديده وابستگی کوانتيک بدان مفهوم است که تعاملها ميتوانند با سرعتی تا 10 هزار برابر سرعت نور!! منتشر شوند که با تئوری نسبيت اينشتين در تعارض است. دانشمندان اين مسأله را به اين ترتيب توجيه کرده‌اند که ذرات کوانتيک صرفا محاط در مکان و زمان نيستند.

و این یعنی علم به دروازه‌های غیر ماده رسیده و چاره‌ای بجز پذیرشش ندارد.

پروفسور استوارت هامروف در مصاحبه خود با نشریه ترافیس در سال 1997 به زبانی ساده نظریات مشترک خود و راجرز پنروز را ارائه میدهد و به سه نکته بالا در مورد فرآیند پردازش در میکروتوبولهای سلولهای مغز انسان اشاره می‌کند. فرآیند پردازشی که بسیار سریعتر از انتشار اطلاعات حامل بر موج الکترومغناطیس با سرعت نور و نیز واکنشهای الکترو شیمیائی مربوطه است.

http://www.quantumconsciousness.org/...ternative.html

نکته مهم در اين بخش از سخنان استوارت هامروف عبارت از آن است که در هر ثانيه در حدود ۴۰ بار از وجود خود و عالم آگاه ميشويم.

سلام و عرض ادب

حامد;406552 نوشت:
سلام
ماده با تمام ویژگیهای اینسویی اش به عالم غیر مادی وارد نمی شود بلکه با
نوعی فعلیت وجودی در بعدی دیگر تحقق می یابد
اتکا شما به تعامل ماده و غیر ماده در میکرو توبول صحیح نیست علتش اینستکه این تعامل مشاهده شده بعد از خلقت روح صورت گرفته است یعنی در زمانی که دو بعد مادی و غیر مادی انسان تحقق خارجی دارد و این نشان نمی دهد که رابطه وجودی ایندو چگونه است . نمیتواند درباره ناشی شدن یکی از دیگری نفیا یا اثباتا چیزی بگوید مگر اینکه به بررسی ویژگیهای وجودی طرفین و امکان ارتباط این ویژگیها به هم پرداخته شود .
ساده اش اینکه موضوع مورد اتکا شما به تعامل طرفین پرداخته و نه ارتباط وجودی آنها
والله الموفق

درست میفرمائید. حقیر هم چیزی که بیان کردم به این معنا بود که چگونگی ارتباط و انتقال اطلاعات بین دو موج مادی و غیر مادی را به تعامل در یک محیط کوانتیک وابسته نمایم.
اما بحث ناشی شدن و حدوث ماده از غیر ماده و بالعکس، یک بحث عقلیست. که به نظر حقیر اولی بدیهی و دومی محال است.

مهمترین دلیل و شاهد بر این امر را خلقت کن فیکون موجودات عالم امر میدانم که محال است در عالم خلق و از ماده ناشی شوند. این دلیل مربوط به تفاوت عالم امر و عالم خلق در قانون علیت است. در عالم خلق موجودات نمیتوانند بدون علت بوجود آمده باشند. بنابراین ماده اولیه یا انرژی اولیه عالم خلق، از عالم امر تنزل پیدا کرده و موجود شده.
اما موجود عالم امر نیازی به علت مادی برای تحقق وجودش ندارد و دلیلی ندارد که آنرا ناشی و حادث از ماده بدانیم.

استوار;406896 نوشت:
خیر. عرض کردم آن تعبیر باطنی، اولا بیان امور جزئی (یا جزئیات امور) نیست و ثانیا تعبیر دور از ذهنی نیست. بلکه تعبیری از همان بیان کلی مراحل حیات و ممات روح در ارتباط با کالبد است.

سلام
به نظر بنده از تعبیر " کنتم امواتا فاحیاکم " چیزی در مورد نحوه خلقت روح نمی توان برداشت کرد اگر شما نحوه برداشت را دقیقا بفرمایید چطور است بنده هم یاد می گیرم

استوار;406896 نوشت:
وقتی چیزی از عالم امر است و خلقتش کن فیکون، چگونه میتواند حدوثش در عالم خلق از ماده ناشی شود؟

قبلا به نسبت ماده و معنا اشاره کردم . عرض شد که ایندو از هم جدا نیستند یکی در متن دیگری است . یکی تعالی دیگی و دیگری تنزل ان یکی است . پس حقیقت برتر می تواند از متن موجود نازل بعد متعالی را بالفعل سازد . در یک تشبیه ، ماده انعکاس نازل معناست و خلقت معنا یا همان روح ، انعکاس عالی ماده است .

استوار;406896 نوشت:
چیزی که بنده از « ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » متوجه میشوم این است که به اعتبار ارتباط روح با کالبد و مجهز شدن کالبد به اموری مانند اراده و خودآگاهی و عقل، جنین غیر از جنین قبلی است.

خودتان قضاوت کنید که « وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ » بر کدامیک از عبارات زیر قابل تطبیق است:
1) حدوث روح از جسم.
2) ارتباط و تعلق روح با جسم.


نفخت فیه من روحی تعبیری دیگری از ثم انشاناه خلقا اخر است با این تفاوت که تعبیر دوم نسبت جسم و روح را دقیقتر نشان می دهد چون ناشی شدن روح از جسم را به روشنی بیان می کند .
آن تغییراتی که که شما میفرمایید در خلق آخر ایجاد میشود بدون روح صورت نمیگیرد پس تغییر تعابیر موضوع را عوض نمی کند لذا حدوث روح از جسم صحیح است طبق آیه سوره مومنون

استوار;406896 نوشت:
و از طرفی دیگر هنوز نگفته‌اید خلقت آنی روحِ عالمِ امر را چگونه منطبق میکنید بر حدوث از جسمِ عالم خلق.

هیچ اشکالی در این موضوع دیده نمیشود . خلقت روح آنی صورت می گیرد اما کانال تحققش جسم است چون جسم مرتبه نازله آن است یا بگو جسم روح بالقوه است که با افاضه الهی بالفعل میشود این با انی بودن خلقت روح هیچ تنافی ندارد چون تدریج مال جسم است نه روح

استوار;406896 نوشت:
در مورد جمله قرمز رنگتان: وقتی میدانیم قوی از ضعیف حادث نمیشود، چگونه میتوان این قانون را نادیده گرفت و آنگاه گفت که خداوند بر انجام هر امری قادر است؟
اینگونه که دیگر نمیتوان بحث علمی کرد. شما براحتی میتوانید همه قوانین را نادیده بگیرید و آنگاه بگوئید خدا که فعلیت بخش است، وجودش مافوق هر چیزی است!!

حالا من تعصب دارم یا حضرتعالی؟


این مساله چیز غریبی نیست . ناشی شدن قوی از ضعیف دائما در حال تحقق است بلکه حرف حرکت جوهری جناب صدرا هم این است که موجود جسمانی به افاضه موجود برتر مجرد از یک مرتبه نازل به یک مرتبه عالی تر ارتقا می یابد .
جسم در این مساله شریک العله است و علت ، موجود مجرد یا بگو حق تعالی است . حق تعالی جسم را که روح تجسد یافته است بالفعل می کندمثل شیرین شدن سیب ترش

استوار;406896 نوشت:
ابتدا به سه نکته مهم در مبحث کوانتوم توجه کنید:
نکته اول: «سوپرپوزيسيون» که به موجب آن
ذره می‌تواند در آن واحد در تمامی نقاط مکانی موجود باشد. (لا مکانی)

نکته دوم: «تقليل تابع موج» که هر نوع کوشش برای سنجش وضعيت ذره به کاهش صفات موج‌گونه آن مي‌انجامد و ذره از حالت سوپرپوزيسيون يا چند مکانی به وضعيت مشخصی در زمان و مکان تحويل می‌شود. (شعور ذرات)

نکته سوم: «وابستگی کوانتيک ذرات» که به موجب آن دو ذره‌ای که از يک سيستم کوانتيک مانند اتم جدا ميشوند، و در مسيرهای مختلف از همديگر دور ميشوند، عليرغم بعد مسافت، وابستگی متقابل خود را حفظ ميکنند به نحوی که تعامل با يکی از آنها به منزله تعامل با ذره ديگر است. (لا زمانی)

پديده وابستگی کوانتيک بدان مفهوم است که تعاملها ميتوانند با سرعتی تا 10 هزار برابر سرعت نور!! منتشر شوند که با تئوری نسبيت اينشتين در تعارض است. دانشمندان اين مسأله را به اين ترتيب توجيه کرده‌اند که ذرات کوانتيک صرفا محاط در مکان و زمان نيستند.

و این یعنی علم به دروازه‌های غیر ماده رسیده و چاره‌ای بجز پذیرشش ندارد.

پروفسور استوارت هامروف در مصاحبه خود با نشریه ترافیس در سال 1997 به زبانی ساده نظریات مشترک خود و راجرز پنروز را ارائه میدهد و به سه نکته بالا در مورد فرآیند پردازش در میکروتوبولهای سلولهای مغز انسان اشاره می‌کند. فرآیند پردازشی که بسیار سریعتر از انتشار اطلاعات حامل بر موج الکترومغناطیس با سرعت نور و نیز واکنشهای الکترو شیمیائی مربوطه است.

http://www.quantumconsciousness.org/...ternative.html

نکته مهم در اين بخش از سخنان استوارت هامروف عبارت از آن است که در هر ثانيه در حدود ۴۰ بار از وجود خود و عالم آگاه ميشويم.


پس تا اینجا ثابت شده که ذرات خاصیت لامکانی لازمانی هم دارند
این خوب است
قدمی رو به جلو است
متشکرم

استوار;406909 نوشت:
مهمترین دلیل و شاهد بر این امر را خلقت کن فیکون موجودات عالم امر میدانم که محال است در عالم خلق و از ماده ناشی شوند. این دلیل مربوط به تفاوت عالم امر و عالم خلق در قانون علیت است. در عالم خلق موجودات نمیتوانند بدون علت بوجود آمده باشند. بنابراین ماده اولیه یا انرژی اولیه عالم خلق، از عالم امر تنزل پیدا کرده و موجود شده.
اما موجود عالم امر نیازی به علت مادی برای تحقق وجودش ندارد و دلیلی ندارد که آنرا ناشی و حادث از ماده بدانیم.

ماده معنای تنزل یافته است یا بگو ماده همان مجرد است که برخی از ابعاد وجودیش بالفعل نیست لذا با بالفعل شدن این ابعاد جسم می تواند به مرتبه روح تعالی یابد
والله الموفق

سلام و عرض ادب

حامد;407078 نوشت:
به نظر بنده از تعبیر " کنتم امواتا فاحیاکم " چیزی در مورد نحوه خلقت روح نمی توان برداشت کرد اگر شما نحوه برداشت را دقیقا بفرمایید چطور است بنده هم یاد می گیرم

اختیار دارید برادر بزرگوارم. این لحن بیانگر تواضع و فروتنی شما استاد ارجمند است.
نظر حقیر در مورد آیه شریفه 28 سوره بقره بدین شرح است:
روح هنوز خلق نشده و من وجود ندارد. پس تعبیر میگردد به کنتم امواتا.
روح در عالم امر خلق میشود(قبل از انشاناه خلقا آخر) به صورت آنی با تمامی ظرفیتها و آگاهی‌هایش . پس تعبیر میگردد به فاحیاکم.
روح با مغز جنین (ابزارش در عالم ماده) ارتباط بر قرار کرده و حین این ارتباط هم در ارتباطش با عالم امر محدودیت ایجاد میشود و هم ظرفیتهایش نمیتواند به فعل برسد چون هنوز ابزارش (مغز جنین) تکامل نیافته.
پس اینجا بدلیل محدودیت و بالفعل نشدن ظرفیتها برای روح، تعبیر میگردد به ثم یمیتکم.
پس از مرگ مغز و معدوم شدن ابزار، ارتباط روح با عالم خلق قطع شده و محدودیتها در ارتباط با عالم امر برطرف میگردد. پس تعبیر میشود به ثم یحییکم.
کالبدی مادی اما با وجودی متعالی تر از وجود جسم دنیوی احیا شده و مجددا ارتباط روح و کالبد برقرار میشود (در اینجا دیگر روح پس از این ارتباط نمی‌میرد چون ماده با مرتبه وجودی متعالی باعث محدودیتش نخواهد شد) و انسان در آن یوم در پیشگاه پروردگار حاضر میشود. پس تعبیر میگردد به ثم الیه ترجعون.

حامد;407078 نوشت:
نفخت فیه من روحی تعبیری دیگری از ثم انشاناه خلقا اخر است با این تفاوت که تعبیر دوم نسبت جسم و روح را دقیقتر نشان می دهد چون ناشی شدن روح از جسم را به روشنی بیان می کند .
آن تغییراتی که که شما میفرمایید در خلق آخر ایجاد میشود بدون روح صورت نمیگیرد پس تغییر تعابیر موضوع را عوض نمی کند لذا حدوث روح از جسم صحیح است طبق آیه سوره مومنون

اتفاقا نفخت فیه من روحی کاملا در تعارض آشکار با حدوث روح از جسم است.
نفخت فیه به صراحت اشاره دارد به ارتباط تعلق گونه چیزی خارج از ماده به ماده. و وقتی شأن آنرا اینقدر بالا میبرد و بخود نسبت میدهد و میفرماید من روحی چطور این شأن متعالی میتواند از ماده پست حادث شود؟
در مورد جمله قرمز رنگ: خب بنده هم عرض کردم ابتدا روح در عالم امر خلق میگردد و سپس با مغز جنین ارتباط برقرار میکند. و ماحصل این ارتباط تجهیز شدن مغز و روان آدمی به خودآگاهی، اراده و عقل است. پس جنین به غیر جنین قبلی مبدل میشود. چون مرتبط شده با غیر ماده.

حامد;407078 نوشت:
ناشی شدن قوی از ضعیف دائما در حال تحقق است بلکه حرف حرکت جوهری جناب صدرا هم این است که موجود جسمانی به افاضه موجود برتر مجرد از یک مرتبه نازل به یک مرتبه عالی تر ارتقا می یابد .
جسم در این مساله شریک العله است و علت ، موجود مجرد یا بگو حق تعالی است . حق تعالی جسم را که روح تجسد یافته است بالفعل می کندمثل شیرین شدن سیب ترش

عرض حقیر هم این بود که ماده میتواند سیر تعالی وجودی را در عالم خلق طی کند ولی حدی دارد و آن حد محال بودن ورودش به عالم امر است.
منظورم از قوی و ضعیف، موجود عالم امر و موجود عالم خلق بود. در اینجاست که میگویم ضعیف نمیتواند به قوی تبدیل شود. یا قوی نمیتواند از ضعیف حادث شود.

حامد;407078 نوشت:
بگو ماده همان مجرد است که برخی از ابعاد وجودیش بالفعل نیست لذا با بالفعل شدن این ابعاد جسم می تواند به مرتبه روح تعالی یابد

:vamonde::please:

نمیگویم. چرا باید بگویم؟:ok:

باور کنید ذره و موج مادی ظرفیتهای بالقوه به آن صورت که شما میفرمائید ندارند. در عالم ماده محدودیت زمان و مکان و نیز جرم و سرعت، مانع این فرمایش جنابعالی میگردد.
آن چیزی که شما میفرمائید برای روح که با عالم خلق درگیر میشود صادق است. یعنی پس از برقراری موجود عالم امر(روح) با موجود عالم خلق(کالبد) به دلیل محدودیتهای عالم سفلی، روح ظرفیتهای بالقوه‌ای دارد که بالفعل نشده‌اند. و انشاالله خواهند شد.

استوار;407115 نوشت:
روح هنوز خلق نشده و من وجود ندارد. پس تعبیر میگردد به کنتم امواتا.
روح در عالم امر خلق میشود(قبل از انشاناه خلقا آخر) به صورت آنی با تمامی ظرفیتها و آگاهی‌هایش . پس تعبیر میگردد به فاحیاکم.

سلام
ببینید آیه می فرماید اموات بودید نمی فرماید عدم بودید به عبارت دیگر اجزاء منتشر بدن انسان در عالم طبیعت که می خواهد جنین شود یا جنینی که هست ولی هنوز روح ندارد ماییم نه اینکه عدمیم لذا بعد می فرماید شما را زنده کرد نمی فرماید سپس آنا بوجود آورد تا تمام وجود انسان منحصر در بعد معنوی یکبارگی او بشود بخصوص که با فا که نوعی تاخیر را نشان می دهد تعبیر میکند یعنی شما هستید اما حی نیستید یا بگو روح ندارید لذا میت هستید پس حیات برابر است با تحقق بعد مجرد نه با وجود در عین حال کیفیت رابطه بعد میت و حی انسان مشخص نیست
چون ایه در صدد بیان آن نیست . بقیه مطالبتون در اینجا هم مبتنی بر فرضهایی بود که بنده نقدش کردم .

استوار;407115 نوشت:
نفخت فیه به صراحت اشاره دارد به ارتباط تعلق گونه چیزی خارج از ماده به ماده. و وقتی شأن آنرا اینقدر بالا میبرد و بخود نسبت میدهد و میفرماید من روحی چطور این شأن متعالی میتواند از ماده پست حادث شود؟

اقتضای حرف شما این است که روح خدا از انسان جدا باشد تا اینکه معنای نفخه ( به حسب معنای ظاهریش ) درست در اید
در حالیکه نه خدا و نه روح او از وجود انسان جدایی مکانی ندارد بلکه این جدایی جدایی رتبه است
البته به نظر میرسد معنای روح در اینجا روح بخاری باشد که یک جسم لطیف است تعبیر بعضی روایات هم همین را تایید می کند لذا به نظر می آید از روح در اینجا روح مجرد غیر مادی نباید باشد

استوار;407115 نوشت:
در مورد جمله قرمز رنگ: خب بنده هم عرض کردم ابتدا روح در عالم امر خلق میگردد و سپس با مغز جنین ارتباط برقرار میکند. و ماحصل این ارتباط تجهیز شدن مغز و روان آدمی به خودآگاهی، اراده و عقل است. پس جنین به غیر جنین قبلی مبدل میشود. چون مرتبط شده با غیر ماده.

تعبیر ثم انشاناه خلقا آخر حکایت از تحقق یک افرینش متفاوت است وگرنه می فرمود آن جسم را حیات دادیم با نفخه روح

استوار;407115 نوشت:
عرض حقیر هم این بود که ماده میتواند سیر تعالی وجودی را در عالم خلق طی کند ولی حدی دارد و آن حد محال بودن ورودش به عالم امر است.
منظورم از قوی و ضعیف، موجود عالم امر و موجود عالم خلق بود. در اینجاست که میگویم ضعیف نمیتواند به قوی تبدیل شود. یا قوی نمیتواند از ضعیف حادث شود.

وقتی حدوث قوی از ضعیف محال است که ضعیف تمام العله باشد چون او نمی تواند به خودش کمالی بدهد تا قوی شود اما اگر ضعیف از قویتر خود کسب فیض وجودی و کمال کند می تواند به قوی مبدل شود . این چیزی است که ما مدام می بینیم . طبیعت پر است از این جور نمونه ها


استوار;407115 نوشت:
باور کنید ذره و موج مادی ظرفیتهای بالقوه به آن صورت که شما میفرمائید ندارند. در عالم ماده محدودیت زمان و مکان و نیز جرم و سرعت، مانع این فرمایش جنابعالی میگردد.
آن چیزی که شما میفرمائید برای روح که با عالم خلق درگیر میشود صادق است. یعنی پس از برقراری موجود عالم امر(روح) با موجود عالم خلق(کالبد) به دلیل محدودیتهای عالم سفلی، روح ظرفیتهای بالقوه‌ای دارد که بالفعل نشده‌اند. و انشاالله خواهند شد.

اقتضای انزالی بودن موجودات مادی این است که انها نمونه های نازل حقایق بالاتر خود هستند
فکر میکنم تصور تحقق یک بعد متعال از ماده در یک مرتبه وجودی بالاتر صعب است ولی اگر بتوانیم تصور کنیم این مساله تقریبا حل است
برای تصور نمونه محسوس آن خوب است به انعکاس سرما در خواب از هوای اتاق به فضای رویای خود فکر کنید
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;407136 نوشت:
آیه می فرماید اموات بودید نمی فرماید عدم بودید به عبارت دیگر اجزاء منتشر بدن انسان در عالم طبیعت که می خواهد جنین شود یا جنینی که هست ولی هنوز روح ندارد ماییم نه اینکه عدمیم لذا بعد می فرماید شما را زنده کرد نمی فرماید سپس آنا بوجود آورد تا تمام وجود انسان منحصر در بعد معنوی یکبارگی او بشود بخصوص که با فا که نوعی تاخیر را نشان می دهد تعبیر میکند یعنی شما هستید اما حی نیستید یا بگو روح ندارید لذا میت هستید پس حیات برابر است با تحقق بعد مجرد نه با وجود در عین حال کیفیت رابطه بعد میت و حی انسان مشخص نیست
چون ایه در صدد بیان آن نیست . بقیه مطالبتون در اینجا هم مبتنی بر فرضهایی بود که بنده نقدش کردم .

درست می‌فرمائید. بنده منظورم را نتوانستم خوب بیان کنم و ایراد شما بجاست.
مد نظر حقیر، انسان است. و منظورم از حیات، ارتباط قوی انسان با عالم امر، و منظورم از ممات، ارتباط محدود و ضعیف با عالم امر است.
با این توضیحات، کنتم امواتا به انسان (آن بُعد مادی که فقط جنین است تا مرحله عظام لحما) اشاره دارد. انسانی که فاقد روح و غیر مرتبط با عالم امر است، میت است.
حال بُعد دیگری از انسان در عالم امر خلق میشود. فاحیاکم به انسان (روحی که در عالم امر خلق شده و هنوز به جنینی که عظام لحما است مرتبط نشده) اشاره دارد. در این حالت به علت جدائی روح و کالبد، روح ارتباطی قوی با عالم امر دارد. ضمنا حرف "ف" اشاره بر ترتیب زمانی بلافاصله دارد.
این دو بُعد انسان با هم مرتبط میشوند. ارتباط روح با عالم امر محدود شده و عمده ظرفیتهایش بالقوه میگردد. در اینجا تعبیری که بر این انسان میشود ثم یمیتکم است.

حامد;407136 نوشت:
تعبیر ثم انشاناه خلقا آخر حکایت از تحقق یک افرینش متفاوت است وگرنه می فرمود آن جسم را حیات دادیم با نفخه روح

سلام.
آفرینش متفاوت، تجهیز جنین به خودآگاهی و اراده و عقل است. توسط مرتبط شدن تعلق گونه روح با مغز و افاضات روح به مغز.
تک تک سلولهای جنین حیات و شعور دارند قبل از ارتباط با روح. حال برای آنکه تحت امر یک فرمانده درآیند و این پیکره تدبیر شود، روح با مغز مرتبط شده و آن پیکره صاحب خودآگاهی و اراده و عقل میگردد.

[="Tahoma"]

استوار;407519 نوشت:
حال بُعد دیگری از انسان در عالم امر خلق میشود. فاحیاکم به انسان (روحی که در عالم امر خلق شده و هنوز به جنینی که عظام لحما است مرتبط نشده) اشاره دارد. در این حالت به علت جدائی روح و کالبد، روح ارتباطی قوی با عالم امر دارد. ضمنا حرف "ف" اشاره بر ترتیب زمانی بلافاصله دارد.

سلام
بنده برای عدم جدایی ایندو دو دلیل آوردم
1- تعبیر ثم انشاناه خلقا اخر که کاملا روشن و واضح است
2- عدم جدایی مکانی خدا و روح او از انسان تا اینکه مستلزم نفخه از خارج مکانی باشد
دلیل شما برای مطلبتان چیست و این دو دلیل را چگونه رد می فرمایید
والله الموفق

[="Tahoma"]

استوار;407526 نوشت:
تک تک سلولهای جنین حیات و شعور دارند

سلام
اگر حیات دارند پس چرا با تعلق روح بفرماید فاحیاکم
دیگر اینکه عقل از مقامات روح است و جسم منسوب به عقل نیست
لذا هیچیک از اینها نمی تواند مثبت جدا بودن خلقت روح از بدن باشد بلکه در ادامه ان و تکاملی است
والله الموفق

حامد;407136 نوشت:
وقتی حدوث قوی از ضعیف محال است که ضعیف تمام العله باشد چون او نمی تواند به خودش کمالی بدهد تا قوی شود اما اگر ضعیف از قویتر خود کسب فیض وجودی و کمال کند می تواند به قوی مبدل شود . این چیزی است که ما مدام می بینیم . طبیعت پر است از این جور نمونه ها

سلام.
برادرم، بحث ما بر سر حدوث موجود عالم امر(قوی) و موجود عالم خلق(ضعیف) است. نمونه‌هائی موجود در طبیعت که شما به آن اشاره میکنید همه مربوط به عالم خلق است.
موجود عالم امر نیازی به علت برای حدوث ندارد. بلکه به اراده پروردگار و کن فیکون حادث میشود.

حامد;407527 نوشت:

سلام
بنده برای عدم جدایی ایندو دو دلیل آوردم
1- تعبیر ثم انشاناه خلقا اخر که کاملا روشن و واضح است
2- عدم جدایی مکانی خدا و روح او از انسان تا اینکه مستلزم نفخه از خارج مکانی باشد
دلیل شما برای مطلبتان چیست و این دو دلیل را چگونه رد می فرمایید
والله الموفق

سلام و عرض ادب.
در مورد اول:
استوار;406896 نوشت:
چیزی که بنده از « ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » متوجه میشوم این است که به اعتبار ارتباط روح با کالبد و مجهز شدن کالبد به اموری مانند اراده و خودآگاهی و عقل، جنین غیر از جنین قبلی است.

استوار;407526 نوشت:
آفرینش متفاوت، تجهیز جنین به خودآگاهی و اراده و عقل است. توسط مرتبط شدن تعلق گونه روح با مغز و افاضات روح به مغز.

استوار;406909 نوشت:
مهمترین دلیل و شاهد بر این امر را خلقت کن فیکون موجودات عالم امر میدانم که محال است در عالم خلق و از ماده ناشی شوند. این دلیل مربوط به تفاوت عالم امر و عالم خلق در قانون علیت است. در عالم خلق موجودات نمیتوانند بدون علت بوجود آمده باشند. بنابراین ماده اولیه یا انرژی اولیه عالم خلق، از عالم امر تنزل پیدا کرده و موجود شده.
اما موجود عالم امر نیازی به علت مادی برای تحقق وجودش ندارد و دلیلی ندارد که آنرا ناشی و حادث از ماده بدانیم.

در مورد دوم:
بنده نگفتم جدائی مکانی بین خدا و روح او و انسان. بلکه عرض کردم خارج از ماده (منظور از خارج ماده، خارج از عالم ماده است). و صحبت از شأن نمودم و منظورم تفاوت آن در عالم امر و خلق بود:

استوار;407115 نوشت:
نفخت فیه به صراحت اشاره دارد به ارتباط تعلق گونه چیزی خارج از ماده به ماده. و وقتی شأن آنرا اینقدر بالا میبرد و بخود نسبت میدهد و میفرماید من روحی چطور این شأن متعالی میتواند از ماده پست حادث شود؟

روشن است که منظور از نفخه، خارج مکانی نیست. بلکه بین دو عالم متفاوت مادی و غیر مادی است.

حامد;407531 نوشت:

سلام
نقل قول:
تک تک سلولهای جنین حیات و شعور دارند

اگر حیات دارند پس چرا با تعلق روح بفرماید فاحیاکم
دیگر اینکه عقل از مقامات روح است و جسم منسوب به عقل نیست
لذا هیچیک از اینها نمی تواند مثبت جدا بودن خلقت روح از بدن باشد بلکه در ادامه ان و تکاملی است
والله الموفق

سلام و عرض ادب.
در مورد جمله قرمز رنگ:
بیان کردم که تعبیر باطنی حقیر بر این آیه مربوط به انسان است و منظور از حیات، ارتباط انسان با عالم امر است.
یعنی فاحیاکم و ثم یحییکم مربوط به زمانی است که روح ارتباطی با مغز ندارد و در شدت ارتباط با عالم امر است. اولی زمان خلق روح و قبل از اتصال و دومی بعد از قطع اتصال در زمان مرگ است.

در مورد جمله آبی رنگ:
پروسه تفکر و تعقل، نیاز به هادی و مدیر و مدبر دارد. او روح است. و نیاز به ابزار دارد که همان مغز است.
پردازش اطلاعات در مغز با سرعتهائی صورت میگیرد که در عالم ماده نامأنوس است. پس در اینجا با تعامل دو بُعد مادی و غیر مادی روبرو هستیم.
سؤال: حال چرا این پروسه، مثبت جدائی خلقت روح و جسم است نه حدوث روح از جسم؟
جواب: میدانیم که روح (بُعد غیر مادی پروسه تعقل) از عالم امر است و در عالم امر خلقت موجودات آنی صورت میگیرد، اما در عالم خلق(بُعد مادی پروسه تعقل یا همان ابزار آن) محدودیت زمان و مکان مانع از آن میشود که غیر ماده(روح) از ماده(کالبد) به صورت آنی حادث شود.
خاصیت ماده آن است که یا از حالتی به حالت دیگر تبدیل شود و یا کلا از بین رفته و به انرژی تبدیل شود. این قانون طبیعت است.
حال وقتی تبدیل ماده به غیر ماده محال است، آنوقت اینکه هستی و ماهیت ماده محفوظ بماند و در عین حال از قبالش غیر ماده حادث شود، محال اندر محال میباشد.

استوار;406896 نوشت:
ذره می‌تواند در آن واحد در تمامی نقاط مکانی موجود باشد. (لا مکانی)

سلام خدمت شما

ببخشید سوالی کاملا غیر مرتبط با بحثتون ار این پدیده لامکانی که نام بردید

اولا خواستم بپرسم ایا این اتفاق که پدیده در ان واحد در تمامی نقاط موجود است
ایا بخاطر سرعت بسیار بالا نیست ؟ چون در سرعت بالا ذره از نگاه ما در همه جا دیده می شود

درضمن لا مکان یعنی چیزی که در مکان نیست در حالی که
با توضیح شما در باره این ذره که در ان واحد همه جاست
بهتر است کلمه همه مکانی یا چیزی شبیه ان استفاده شود :ok:

استوار;406896 نوشت:
نکته سوم: «وابستگی کوانتيک ذرات» که به موجب آن دو ذره‌ای که از يک سيستم کوانتيک مانند اتم جدا ميشوند، و در مسيرهای مختلف از همديگر دور ميشوند، عليرغم بعد مسافت، وابستگی متقابل خود را حفظ ميکنند به نحوی که تعامل با يکی از آنها به منزله تعامل با ذره ديگر است. (لا زمانی)

اما در باره لازمانی متوجه نمی شو چطور زمان در این مبحث حذف میشه ؟

تشکر از پاسخگویی

[="Tahoma"]

استوار;407608 نوشت:
چیزی که بنده از « ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » متوجه میشوم این است که به اعتبار ارتباط روح با کالبد و مجهز شدن کالبد به اموری مانند اراده و خودآگاهی و عقل، جنین غیر از جنین قبلی است.

سلام
اما ظاهرا با تغییر ماهیت جنین در مراحل جدید نمیتوان برخورداری از خودآگاهی را انشاء و خلق جدید دانست بخصوص که قائل نیستیم خودآگاهی از آن جسم باشد بلکه خودآگاهی از آن روح است و جسم در این میان صرفا ابزاری برای یک نوع خودآگاهی جسمانی برای روح است
لذا اینجا خلقتی با ماهیت متفاوت ایجاد شده که از متن خود ماده برخاسته و اوج گرفته است

استوار;407608 نوشت:
مهمترین دلیل و شاهد بر این امر را خلقت کن فیکون موجودات عالم امر میدانم که محال است در عالم خلق و از ماده ناشی شوند. این دلیل مربوط به تفاوت عالم امر و عالم خلق در قانون علیت است. در عالم خلق موجودات نمیتوانند بدون علت بوجود آمده باشند. بنابراین ماده اولیه یا انرژی اولیه عالم خلق، از عالم امر تنزل پیدا کرده و موجود شده.
اما موجود عالم امر نیازی به علت مادی برای تحقق وجودش ندارد و دلیلی ندارد که آنرا ناشی و حادث از ماده بدانیم.

جسم در تحقق روح علت نیست بلکه واسطه افاضه وجود و شرک العله است

استوار;407608 نوشت:
بنده نگفتم جدائی مکانی بین خدا و روح او و انسان. بلکه عرض کردم خارج از ماده (منظور از خارج ماده، خارج از عالم ماده است). و صحبت از شأن نمودم و منظورم تفاوت آن در عالم امر و خلق بود:
نوشته اصلی توسط استوار
نفخت فیه به صراحت اشاره دارد به ارتباط تعلق گونه چیزی خارج از ماده به ماده. و وقتی شأن آنرا اینقدر بالا میبرد و بخود نسبت میدهد و میفرماید من روحی چطور این شأن متعالی میتواند از ماده پست حادث شود؟
روشن است که منظور از نفخه، خارج مکانی نیست. بلکه بین دو عالم متفاوت مادی و غیر مادی است

با وجود اقرار به جدایی در رتبه وجودی نحوه نفخه را طوری تصور می فرمایید که درجدایی مکانی تصور میشود
ضمن اینکه تعبیر تعلق به مغز آن فراگیری که در نفخت فیه هست نمی باشد

استوار;407637 نوشت:
جواب: میدانیم که روح (بُعد غیر مادی پروسه تعقل) از عالم امر است و در عالم امر خلقت موجودات آنی صورت میگیرد، اما در عالم خلق(بُعد مادی پروسه تعقل یا همان ابزار آن) محدودیت زمان و مکان مانع از آن میشود که غیر ماده(روح) از ماده(کالبد) به صورت آنی حادث شود.
خاصیت ماده آن است که یا از حالتی به حالت دیگر تبدیل شود و یا کلا از بین رفته و به انرژی تبدیل شود. این قانون طبیعت است.
حال وقتی تبدیل ماده به غیر ماده محال است، آنوقت اینکه هستی و ماهیت ماده محفوظ بماند و در عین حال از قبالش غیر ماده حادث شود، محال اندر محال میباشد.

اگر تحول ماده و معنا به یکدیگر بخاطر تفاوت مرتبه وجودی امکان پذیر نباشد ( چون یکی آنی و یکی تدریجی است ) پس تنزل معنا به مرتبه ماده و ماده شدنش هم ممکن نیست و در اینجا فرقی در تبدل معنا به ماده و ماده به معنا نیست چون مبنای استدلال شما اختلاف رتبه وجودی است
دیگر اینکه تکیه به دانایی های فعلی خودمان از ماده نباید مبنای این قضاوت ما باشد
و باز اینکه اگر ماده در تحول وجودی خود باید به جای خاصی برسد که به حسب نظریه شما روح بدان تعلق گیرد آیا این خود نشان دهنده تعالی ماده تا حد ایجاد امکان ارتباط نیست ؟ به عبارت دیگر پذیرش لزوم تکامل جسم تا حد امکان ایجاد ارتباط به معنای
اثبات اصل تعالی ماده است . حال سوال این است که چرا این تعالی را تا حد تحقق در بعد متعالی تر نپذیریم تا رابطه ماده و معنا هم موجه تر شود چه اینکه در این بیان معنا ( روح )همان جسم است اما تعالی یافته لذا تصور ارتباط ایندو قابل قبول تر است چون این وسط حلقه مفقوده ای وجود ندارد اما با نظریه شما معلوم نیست چه چیز این دو بعد کاملا متباین را با هم ربط می دهد
و آخر اینکه قوس نزول و صعود که بر اساس ایات قران هم قابل طرح و اثبات است باید عکس یکدیگر باشند یعنی همانطور که در قوس نزول معنا ماده می شود باید در قوس صعود ماده معنا بشود
والله الموفق

سلام و عرض ادب

بی نظیر;407726 نوشت:
لا مکان یعنی چیزی که در مکان نیست در حالی که
با توضیح شما در باره این ذره که در ان واحد همه جاست
نقل قول:
نکته اول: «سوپرپوزيسيون» که به موجب آن

ذره می‌تواند در آن واحد در تمامی نقاط مکانی موجود باشد. (لا مکانی)

بهتر است کلمه همه مکانی یا چیزی شبیه ان استفاده شود

فرمایشتان صحیح است. اما استفاده از واژه لا مکانی، به این معناست که بُعد مکان برای آن ذره محدودیتی ایجاد نمیکند که در هر لحظه در یک مکان واقع شود.

بی نظیر;407726 نوشت:
اما در باره لازمانی متوجه نمی شو چطور زمان در این مبحث حذف میشه ؟
نقل قول:
نکته سوم: «وابستگی کوانتيک ذرات» که به موجب آن دو ذره‌ای که از يک سيستم کوانتيک مانند اتم جدا ميشوند، و در مسيرهای مختلف از همديگر دور ميشوند، عليرغم بعد مسافت، وابستگی متقابل خود را حفظ ميکنند به نحوی که تعامل با يکی از آنها به منزله تعامل با ذره ديگر است.

(لا زمانی)


مربوط به تعامل دو ذره است که تبادل اطلاعات ما بین آنها آنی صورت میگیرد و در قید زمان نیست.

سلام و عرض ادب.

حامد;407765 نوشت:
اما ظاهرا با تغییر ماهیت جنین در مراحل جدید نمیتوان برخورداری از خودآگاهی را انشاء و خلق جدید دانست بخصوص که قائل نیستیم خودآگاهی از آن جسم باشد بلکه خودآگاهی از آن روح است و جسم در این میان صرفا ابزاری برای یک نوع خودآگاهی جسمانی برای روح است
لذا اینجا خلقتی با ماهیت متفاوت ایجاد شده که از متن خود ماده برخاسته و اوج گرفته است

جسم در تحقق روح علت نیست بلکه واسطه افاضه وجود و شرک العله است


اگر تحول ماده و معنا به یکدیگر بخاطر تفاوت مرتبه وجودی امکان پذیر نباشد ( چون یکی آنی و یکی تدریجی است ) پس تنزل معنا به مرتبه ماده و ماده شدنش هم ممکن نیست و در اینجا فرقی در تبدل معنا به ماده و ماده به معنا نیست چون مبنای استدلال شما اختلاف رتبه وجودی است
و باز اینکه اگر ماده در تحول وجودی خود باید به جای خاصی برسد که به حسب نظریه شما روح بدان تعلق گیرد آیا این خود نشان دهنده تعالی ماده تا حد ایجاد امکان ارتباط نیست ؟ به عبارت دیگر پذیرش لزوم تکامل جسم تا حد امکان ایجاد ارتباط به معنای اثبات اصل تعالی ماده است . حال سوال این است که چرا این تعالی را تا حد تحقق در بعد متعالی تر نپذیریم تا رابطه ماده و معنا هم موجه تر شود چه اینکه در این بیان معنا ( روح )همان جسم است اما تعالی یافته لذا تصور ارتباط ایندو قابل قبول تر است چون این وسط حلقه مفقوده ای وجود ندارد اما با نظریه شما معلوم نیست چه چیز این دو بعد کاملا متباین را با هم ربط می دهد
و آخر اینکه قوس نزول و صعود که بر اساس ایات قران هم قابل طرح و اثبات است باید عکس یکدیگر باشند یعنی همانطور که در قوس نزول معنا ماده می شود باید در قوس صعود ماده معنا بشود

علیرغم بعضی نقطه نظرات مشترک، باز همان اختلاف نظر اصلی به قوت خود باقیست و آن امکان حدوث غیر ماده از ماده هست. آنهم به نحوی که آن ماده از بین نرفته و هستی آن محفوظ بماند.

در مورد جمله آبی رنگ باید توجه داشت که در این آیه از تغییرات و دگرگونیهای جنین تعبیر به خلقت شده.
وقتی خودآگاهی به مغز جنین افاضه گردد، در آن تغییرات و دگرگونی خاصی حاصل میشود که همانندِ تحولات قبلیِ مطرح شده در آیه، خلقت است منتها با تفاوت در مرتبه وجودی.

جمله قرمز رنگ بسیار قابل تأمل است.
در عالم خلق قانون علیت برقرار است. در این عالم ساختار همه اشیاء و موجودات از ذرات بنیادی تشکیل شده، سؤال ایجاست که موج-ذره اولیه چگونه و با چه علتی حادث شده؟
جوابش در بحث‌های قبلی بیان شد. موج-ذره غیر مادیِ عالم امر تنزل می‌یابد و موج-ذره مادیِ عالم خلق را حادث می‌نماید.
در عالم امر علت حدوث اشیاء و موجودات همان علت غایی یعنی امر و اراده پروردگار است. کن فیکون.
شما اگر برای حدوث روح غیر مادی متعلق به عالم امر یک واسطه فیض به نام جنین قائل شوید، چگونه میتوانید آنی بودن خلقت موجود غیر مادی را توجیه نمائید؟
این مسئله از اول بحث تاکنون بارها تکرار شده ولی هنوز جواب مشخص و قانع کننده‌ای به آن از سمت شما دریافت نکرده‌ام.

در مورد قسمت سبز رنگ: وقتی گفته میشود اصل تعالی ماده، از نظر حقیر به معنی تحول ماده است به نحوی که منجر به شکل گیری یک محیط کوانتومی گردد.
محیط کوانتومی این خاصیت را دارد که توسط آن تعامل بین موج-ذره مادی با موج-ذره غیر مادی برقرار میگردد. این تعامل یعنی تبادل اطلاعات. اطلاعاتی که میتواند باعث تأثر در هر دو سمت شود.
اما ساختار این محیط کوانتیک نیز خود مراتبی دارد. تفاوت این مراتب در تفاوت کیفیت اطلاعات مورد تبادل است.
پس تعالی محیط کوانتیک در واقع تعالی کیفیت اطلاعات را باعث خواهد شد در حالیکه فیزیکِ این محیط کوانتومی بدلیل محدودیتهای عالم خلق نمیتواند از حالت ماده خارج گردد.
اینکه ماده در تعالی و صعود خود نمیتواند از حیطه مادی خارج شود و تجرید یابد، برای حقیر بارز است چون محدودیت آن را میشناسم.
اما تنزل غیر ماده به ماده هر چند کمی گنگ و نامفهوم است، لاکن اجبارا باید پذیرفته گردد. چون هر طور که باشد ماده اولیه عالم خلق نمیتواند خود به خود بوجود آمده باشد.
بنابراین بر خلاف شما، معتقدم این تحول ماده و معنا یک کانال و مجرای یک طرفه هست از معنا به ماده.

ابوالفضل;404354 نوشت:
خداوند روحی از خودش رو جدا میکنه و وارد عالم ذر میکنه و در انجا اون روح رو پرورش میده تا زمانی که به نوزاد وارد شود.
در عالم ذر انسان وجود داره اما اگاهی نداره که وجودش رو درک کنه چون قراره در عالم ماده مراتب درک رو طی کنه.

سلام و عرض ادب.
اینکه روح خودآگاهی از وجود خود ندارد را چگونه و از کجا متوجه شده‌اید؟

[="Tahoma"]

استوار;408102 نوشت:
آن امکان حدوث غیر ماده از ماده هست. آنهم به نحوی که آن ماده از بین نرفته و هستی آن محفوظ بماند.

سلام
اگر تحقق مجرد از ماده ممکن نیست عکسش هم ممکن نیست

استوار;408102 نوشت:
در مورد جمله آبی رنگ باید توجه داشت که در این آیه از تغییرات و دگرگونیهای جنین تعبیر به خلقت شده.
وقتی خودآگاهی به مغز جنین افاضه گردد، در آن تغییرات و دگرگونی خاصی حاصل میشود که همانندِ تحولات قبلیِ مطرح شده در آیه، خلقت است منتها با تفاوت در مرتبه وجودی.

مغزی که قبل از افاضه روح حیوانی حیات نباتی دارد چندان تفاوتی با قبلش ندارد که بتوان انرا تغییر ماهیت دانست

استوار;408102 نوشت:
جوابش در بحث‌های قبلی بیان شد. موج-ذره غیر مادیِ عالم امر تنزل می‌یابد و موج-ذره مادیِ عالم خلق را حادث می‌نماید.
در عالم امر علت حدوث اشیاء و موجودات همان علت غایی یعنی امر و اراده پروردگار است. کن فیکون.
شما اگر برای حدوث روح غیر مادی متعلق به عالم امر یک واسطه فیض به نام جنین قائل شوید، چگونه میتوانید آنی بودن خلقت موجود غیر مادی را توجیه نمائید؟
این مسئله از اول بحث تاکنون بارها تکرار شده ولی هنوز جواب مشخص و قانع کننده‌ای به آن از سمت شما دریافت نکرده‌ام.

تحقق معنا از مجرد مثل تحقق بعد نو است . بعد نو و جدید چیزی جز فعلیت ماده در یک شان دیگر نیست اما این بعد می تواند از لحاظ ویژگیها کاملا متفاوت باشد همانطور که فیزیک ذرات با فیزیک غیر ان متفاوت است . تصور کنید در فوق این مرحله بعدی است که ویژگیهایی متفاوت تر از این داشته باشد در عین حال برخاسته از متن ماده است . این ربط منطقی مراتب عالم است .

استوار;408102 نوشت:
در مورد قسمت سبز رنگ: وقتی گفته میشود اصل تعالی ماده، از نظر حقیر به معنی تحول ماده است به نحوی که منجر به شکل گیری یک محیط کوانتومی گردد.
محیط کوانتومی این خاصیت را دارد که توسط آن تعامل بین موج-ذره مادی با موج-ذره غیر مادی برقرار میگردد. این تعامل یعنی تبادل اطلاعات. اطلاعاتی که میتواند باعث تأثر در هر دو سمت شود.
اما ساختار این محیط کوانتیک نیز خود مراتبی دارد. تفاوت این مراتب در تفاوت کیفیت اطلاعات مورد تبادل است.
پس تعالی محیط کوانتیک در واقع تعالی کیفیت اطلاعات را باعث خواهد شد در حالیکه فیزیکِ این محیط کوانتومی بدلیل محدودیتهای عالم خلق نمیتواند از حالت ماده خارج گردد.
اینکه ماده در تعالی و صعود خود نمیتواند از حیطه مادی خارج شود و تجرید یابد، برای حقیر بارز است چون محدودیت آن را میشناسم.
اما تنزل غیر ماده به ماده هر چند کمی گنگ و نامفهوم است، لاکن اجبارا باید پذیرفته گردد. چون هر طور که باشد ماده اولیه عالم خلق نمیتواند خود به خود بوجود آمده باشد.
بنابراین بر خلاف شما، معتقدم این تحول ماده و معنا یک کانال و مجرای یک طرفه هست از معنا به ماده.

ذره و موج دو شان از شون یک حقیقت است اما کاملا باهم فرق دارند
انسان میتواند و تجربه کرده که ماده را تبدیل به انرژی کند اما منطقا تبدیل عکس هم ممکن است
این درحالیستکه ماده و انژی ویژگیهای کاملا متفاوتی دارند
استبعاد شما با توجه به نمونه های اشکار در عالم ماده قابل قبول نیست
والله الموفق

سلام.
برادرم، جناب حامد

حامد;408777 نوشت:
اگر تحقق مجرد از ماده ممکن نیست عکسش هم ممکن نیست

بر اساس کدام قانون و اصل، این تحول باید دو طرفه باشد؟ چرا این مسیر نمیتواند یکطرفه باشد؟

حامد;408777 نوشت:
مغزی که قبل از افاضه روح حیوانی حیات نباتی دارد چندان تفاوتی با قبلش ندارد که بتوان انرا تغییر ماهیت دانست

تغییری متفاوت نسبت به تغییرات قبلی، دلیلی ندارد تغییر در ماهیت باشد. قدرتی که روح به مغز میبخشد تغییر و تحول چندانی نیست؟!

حامد;408777 نوشت:
ذره و موج دو شان از شون یک حقیقت است اما کاملا باهم فرق دارند
انسان میتواند و تجربه کرده که ماده را تبدیل به انرژی کند اما منطقا تبدیل عکس هم ممکن است
این درحالیستکه ماده و انژی ویژگیهای کاملا متفاوتی دارند
استبعاد شما با توجه به نمونه های اشکار در عالم ماده قابل قبول نیست

خب شما به نمونه‌هائی از عالم خلق اشاره دارید. تبدیل ماده و انرژی به هم در یک عالم محدود در مکان و زمان صورت میگیرد.
آیا نمونه آشکاری سراغ دارید که ذره غیر مادی از متن ذره مادی متولد شود و یا ذره مادی به ذره غیر مادی تبدیل گردد؟

سلام و عرض ادب.

برادرم، جناب حامد.

منتظر پاسخ جنابعالی هستم:Gol:

[="Tahoma"]

استوار;415235 نوشت:
بر اساس کدام قانون و اصل، این تحول باید دو طرفه باشد؟ چرا این مسیر نمیتواند یکطرفه باشد؟

سلام برادر
ظاهرا مبنای استبعاد شما تفاوت بیش از حد این دو شان وجودی است لذا تفاوتی در طرفین مساله نخواهد بود
اگر دلیلتان عدم امکان تبدیل ضعیف به قوی است که گفتیم در صورتی که عامل قویتری در کنار ضعیف قرار گیرد این تحول ممکن است
مثل تحول دانه به درخت که به کمک طبیعت صورت میگیرد

استوار;415235 نوشت:
تغییری متفاوت نسبت به تغییرات قبلی، دلیلی ندارد تغییر در ماهیت باشد. قدرتی که روح به مغز میبخشد تغییر و تحول چندانی نیست؟!

حیات نباتی به نسبت حیات حیوانی مثل تفاوت یک ماشین روشن و یک ماشین روشن در حال حرکت است لذا تفاوت چندانی نیست

استوار;415235 نوشت:
خب شما به نمونه‌هائی از عالم خلق اشاره دارید. تبدیل ماده و انرژی به هم در یک عالم محدود در مکان و زمان صورت میگیرد.
آیا نمونه آشکاری سراغ دارید که ذره غیر مادی از متن ذره مادی متولد شود و یا ذره مادی به ذره غیر مادی تبدیل گردد؟

مطلب بنده بر مبنای استبعاد شما در خصوص تبدیل ماده به غیر ماده بود . بنده عرض کردم تفاوت ایندو هرچند زیاد به نظر میرسد اما آنها یک چیز در دو مرتبه وجودی اند مانند ماده و انرژی که وقتی یکی به دیگری تبدیل میشود همان قبلی است در شان جدید در عین حال تفاوت قابل ملاحظه ای در ویژگی های ماده و انرژی هست
خوب است بدانید بر اساس بعضی تعاریف اهل فلسفه ما ، باید انرژی را امر غیر مادی دانست
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;419700 نوشت:
ظاهرا مبنای استبعاد شما تفاوت بیش از حد این دو شان وجودی است لذا تفاوتی در طرفین مساله نخواهد بود
اگر دلیلتان عدم امکان تبدیل ضعیف به قوی است که گفتیم در صورتی که عامل قویتری در کنار ضعیف قرار گیرد این تحول ممکن است
مثل تحول دانه به درخت که به کمک طبیعت صورت میگیرد

اینها که شما میفرمائید در همان عالم خلق رخ میدهد.
منظورم از ضعیف و قوی، عالم خلق و عالم امر است.
و مشخص است که در طرفین مسئله تفاوتهای عمده‌ای موجود است از جمله قیود مکان و زمان در عالم خلق.

حامد;419700 نوشت:
حیات نباتی به نسبت حیات حیوانی مثل تفاوت یک ماشین روشن و یک ماشین روشن در حال حرکت است لذا تفاوت چندانی نیست

به نظرم اینگونه باشد: حیات نباتی => ماشین خاموش، حیات حیوانی=> ماشین روشن، حیات انسانی=> ماشین روشن در حال حرکت به سمت هدفی معین.

لذا تفاوت چندانی هست:ok:

حامد;419700 نوشت:
بنده عرض کردم تفاوت ایندو هرچند زیاد به نظر میرسد اما آنها یک چیز در دو مرتبه وجودی اند مانند ماده و انرژی

همه صحبت حقیر اینست که یک چیز نیستند. عرض کردم قبلا که ماده میتواند مراتب وجودی را طی کند تا مرز غیر ماده. اما به غیر ماده تبدیل نمیگردد.

[="Tahoma"]

استوار;419737 نوشت:
اینها که شما میفرمائید در همان عالم خلق رخ میدهد.

سلام
منظور ؟


استوار;419737 نوشت:
به نظرم اینگونه باشد: حیات نباتی => ماشین خاموش، حیات حیوانی=> ماشین روشن، حیات انسانی=> ماشین روشن در حال حرکت به سمت هدفی معین.

ظاهرا شما قائل بودید که ارتباط روح با جسم موجب ایجاد آگاهی در جسم میشود لذا می توان " ثم انشاناه خلقا آخر" را همان خودآگاهی دانست که پیش از آن نبوده است پس از نظر شما باید آیه بیانگر مراحل خلقت وجود جسمانی باشد بدون اینکه "به نفخت فیه من روحی" اشاره کند آنوقت معنایش این است که انسان چیزی جز وجود جسمانی نیست در حالیکه سیاق آیه بیانگر مراتب خلقت انسان در تمام مراتب وجودی است یعنی هم بعد مادی و هم معنوی پس اگر چیزی از خارج در این خلقت دخیل است باید صریحا بدان اشاره شود نه اینکه صرفا به اثرش در بعد جسمانی اشاره شود یعنی باید می فرمود : ثم نفخت فیه من روحی و انشاناه خلقا آخر

استوار;419737 نوشت:
همه صحبت حقیر اینست که یک چیز نیستند. عرض کردم قبلا که ماده میتواند مراتب وجودی را طی کند تا مرز غیر ماده. اما به غیر ماده تبدیل نمیگردد.

شما تبدیل معنا به ماده را قبلا پذیرفته اید این پذیرش بر چه مبنایی است ؟
والله الموفق

سلام و عرض ادب

حامد;419765 نوشت:
منظور ؟

شما فرمودید:
حامد;419700 نوشت:
اگر دلیلتان عدم امکان تبدیل ضعیف به قوی است که گفتیم در صورتی که عامل قویتری در کنار ضعیف قرار گیرد این تحول ممکن است
مثل تحول دانه به درخت که به کمک طبیعت صورت میگیرد

عرض کردم اینها مربوط به عالم خلق است. یعنی این تحولات برای ماده در یک عالم است. یعنی تحول ماده به غیر ماده (تحولی که گذر از عالم خلق و ورود به عالم امر برای ماده باشد) امکان پذیر نیست.

حامد;419765 نوشت:
ظاهرا شما قائل بودید که ارتباط روح با جسم موجب ایجاد آگاهی در جسم میشود لذا می توان " ثم انشاناه خلقا آخر" را همان خودآگاهی دانست که پیش از آن نبوده است پس از نظر شما باید آیه بیانگر مراحل خلقت وجود جسمانی باشد بدون اینکه "به نفخت فیه من روحی" اشاره کند آنوقت معنایش این است که انسان چیزی جز وجود جسمانی نیست در حالیکه سیاق آیه بیانگر مراتب خلقت انسان در تمام مراتب وجودی است یعنی هم بعد مادی و هم معنوی پس اگر چیزی از خارج در این خلقت دخیل است باید صریحا بدان اشاره شود نه اینکه صرفا به اثرش در بعد جسمانی اشاره شود یعنی باید می فرمود : ثم نفخت فیه من روحی و انشاناه خلقا آخر

بله. مغز جنین (ابزار روح) باید به حدی از تکامل جسمانی برسد تا قابلیت ارتباط تعلق گونه روح با آن فراهم شود. و آن شکل‌گیری قسمتی از سلول مغز به نام میکروتوبول است.

در این مرحله مغز جنین به مرحله‌ای رسیده که روح میتواند به آن ملحق شود. (پایان حیات نباتی و شروع حیات حیوانی). با افاضه روح به جسم، اراده و خودآگاهی به انسان تفویض میگردد.

که از آن در جائی تعبیر به نفخت فیه من روحی، و در جای دیگر تعبیر به انشاناه خلق آخر شده. این تعابیر جدای از هم نیستند که ابتدا نفخت و سپس انشاناه.

تکامل مغز و شکل گیری و تغییرات شبکه اتصالات آن به مرور ادامه پیدا میکند و باعث تعاملات بیشتر جسم و روح شده و در نهایت به حیات انسانی میرسد (یا شیطانی یا ملکی).

اینجا بحث تعامل ماده (مغز) با غیر ماده (روح) است. روح و جسم از هم تاثیر میپذیرند ولی این به معنای ورود ماده به عالم امر نیست. بلکه تاثیر پذیری مثبت روح از جسم میتواند باعث قوی شدن ارتباط روح با عالم امر (اصل خودش) گردد در حالیکه هنوز به ماده متعلق است.

حامد;419765 نوشت:
شما تبدیل معنا به ماده را قبلا پذیرفته اید این پذیرش بر چه مبنایی است ؟

مبنایش همانند شیر یکطرفه هست. اگر بخواهید جهت عبور سیال از شیر یکطرفه را تغییر دهید، از هیچ نیروی کمکی نمیتوانید بهره ببرید. بلکه تنها راه حذف شیر و تعویض آن با شیر دو سویه است.
اما مثلا در مورد سقوط اجسام در اثر نیروی جاذبه، دیگر مسیر یکطرفه نیست. چون با انجام کار و اعمال نیرو قادرید جسم را به ارتفاع اولیه‌اش باز گردانید.

یک موج-ذره غیر مادی در محیطی مبرا از محدودیت زمان، مکان، جرم، سرعت، بار الکتریکی و ... قرار دارد. امکان تنزل و ورود به عالم خلق را دارد (تشکیل انرژی و ماده اولیه هستی همینگونه باید باشد)
اما وقتی مادی شد، حال نمیتوان آنرا از سد محدودیتهای فوق عیور داد و به محیط سابقش برگرداند.
برای این کار لازم است آن شیر یکطرفه در مرز بین عالم ماده و معنا حذف شود و این در حال حاضر شدنی نیست.

[="Tahoma"]

استوار;419820 نوشت:
عرض کردم اینها مربوط به عالم خلق است. یعنی این تحولات برای ماده در یک عالم است. یعنی تحول ماده به غیر ماده (تحولی که گذر از عالم خلق و ورود به عالم امر برای ماده باشد) امکان پذیر نیست.

سلام
چه ربطی دارد ؟ عالم خلق یا عالم فوق خلق
اگر اشکال ، عدم تحقق ضعیف از قوی است کافی است در عالم یک مورد یافت شود تا بتوان بر امکان وقوعش حکم کرد

استوار;419820 نوشت:
بله. مغز جنین (ابزار روح) باید به حدی از تکامل جسمانی برسد تا قابلیت ارتباط تعلق گونه روح با آن فراهم شود. و آن شکل‌گیری قسمتی از سلول مغز به نام میکروتوبول است.

در این مرحله مغز جنین به مرحله‌ای رسیده که روح میتواند به آن ملحق شود. (پایان حیات نباتی و شروع حیات حیوانی). با افاضه روح به جسم، اراده و خودآگاهی به انسان تفویض میگردد.

که از آن در جائی تعبیر به نفخت فیه من روحی، و در جای دیگر تعبیر به انشاناه خلق آخر شده. این تعابیر جدای از هم نیستند که ابتدا نفخت و سپس انشاناه.

تکامل مغز و شکل گیری و تغییرات شبکه اتصالات آن به مرور ادامه پیدا میکند و باعث تعاملات بیشتر جسم و روح شده و در نهایت به حیات انسانی میرسد (یا شیطانی یا ملکی).

اینجا بحث تعامل ماده (مغز) با غیر ماده (روح) است. روح و جسم از هم تاثیر میپذیرند ولی این به معنای ورود ماده به عالم امر نیست. بلکه تاثیر پذیری مثبت روح از جسم میتواند باعث قوی شدن ارتباط روح با عالم امر (اصل خودش) گردد در حالیکه هنوز به ماده متعلق است.


شکی نیست که ایه بیانگر تکامل تدریجی تا مرحله خلقت ویژه اوست
اما تفاوت نظر ما با شما این است که خدای متعال در این مرحله جسم را در بعدی فراتر از آنچه که هست متحول می سازد و روح را از آن پدید می آورد و شما می فرمایید در این مرحله روح به جسم دمیده میشود به این معنا که روح با جسم از طریق بعضی سلولهای مغز مرتبط می شود
اما نفخت فیه من روحی بیانگر ارتباط نیست بلکه بیانگر حضور خود روح در متن وجود جسمانی انسان است و این با آن معنای ارتباط و تامین خودآگاهی جسم تفاوت زیادی دارد
یعنی اینکه تطبیق نفخت فیه من روحی با انشاناه خلقا آخر به نظر و بیان ما بسیار نزدیکتر است دیگر اینکه معنای خلقت دیگر که بیانگر آفرینش متفاوت است بازهم با بیان ما سازگارتر است چون معنا با ماده تفاوت زیادی دارد
و دیگر اینکه قوس صعود و نزولی که قرآن آنرا مطرح می کند با بیان ما سازگار تر است چون در بیان ما اگر در قوس نزول معنا ماده میشود باز همان ماده معنا میشود در حالیکه در بیان شما یک گسست بین حلقات قوس صعود پیش می آید و آن تباین بین مراتب وجودی انسان است به نحوی که اصلا سنخیتی با هم ندارند

استوار;419820 نوشت:
مبنایش همانند شیر یکطرفه هست. اگر بخواهید جهت عبور سیال از شیر یکطرفه را تغییر دهید، از هیچ نیروی کمکی نمیتوانید بهره ببرید. بلکه تنها راه حذف شیر و تعویض آن با شیر دو سویه است.
اما مثلا در مورد سقوط اجسام در اثر نیروی جاذبه، دیگر مسیر یکطرفه نیست. چون با انجام کار و اعمال نیرو قادرید جسم را به ارتفاع اولیه‌اش باز گردانید.

یک موج-ذره غیر مادی در محیطی مبرا از محدودیت زمان، مکان، جرم، سرعت، بار الکتریکی و ... قرار دارد. امکان تنزل و ورود به عالم خلق را دارد (تشکیل انرژی و ماده اولیه هستی همینگونه باید باشد)
اما وقتی مادی شد، حال نمیتوان آنرا از سد محدودیتهای فوق عیور داد و به محیط سابقش برگرداند.
برای این کار لازم است آن شیر یکطرفه در مرز بین عالم ماده و معنا حذف شود و این در حال حاضر شدنی نیست.


این دلیل نیست بلکه صرفا طرح یک شبه و مثال برای چیزی است که خودتان پذیرفته اید
بنده عرض کردم مبنای شما چیست ؟
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;419835 نوشت:
چه ربطی دارد ؟ عالم خلق یا عالم فوق خلق
اگر اشکال ، عدم تحقق ضعیف از قوی است کافی است در عالم یک مورد یافت شود تا بتوان بر امکان وقوعش حکم کرد

حقیر منظور خود را شفاف و صریح بیان نمودم.
پیدا کردن یک مورد در عالم مربوط به ضعیف و قوی در همین عالم است که جنابعالی مثال دانه و درخت را برایش بیان نمودید.
مورد تحولی که هنگام ضعف در عالم ماده باشد و پس از قوت در عالم معنا، حقیر سراغ ندارم.
شما آیا موردی در خصوص گذر از عالم ماده به معنا سراغ دارید؟

حامد;419835 نوشت:
نفخت فیه من روحی بیانگر ارتباط نیست بلکه بیانگر حضور خود روح در متن وجود جسمانی انسان است و این با آن معنای ارتباط و تامین خودآگاهی جسم تفاوت زیادی دارد

به همین دلیل است که حقیر به جای ارتباط از لفظ ارتباط تعلق گونه استفاده نمودم.
وقتی بیان میشود میکروتوبول سلول مغز یک محیط کوانتیک برای تعامل و تبادل اطلاعات بین ماده و غیر ماده هست، معنایش همان حضور روح در متن ماده است.

حامد;419835 نوشت:
دیگر اینکه معنای خلقت دیگر که بیانگر آفرینش متفاوت است بازهم با بیان ما سازگارتر است

با بیان ما هم سازگار است برادرم.
قبلا به خلق روح به صورت آنی در عالم امر و قبل از ارتباط تعلق‌گونه به مغز جنین اشاره نمودم.
در آیه 14 سوره مؤمنون بیان شده که با آفرینشی دیگر (خلقت آنی روح و تعلقش به مغز جنین) جنین را موجودیت بخشیدیم (انشاناه). یعنی آنرا صاحب اراده و خودآگاهی نمودیم. یعنی موتورش را روشن کردیم.
شما میگوئید روح از همان جسم ناشی شده و در متن جسم خلق شده (جسمانیة الحدوث).
حقیر میگویم روح از عالم امر است و خلقتش آنی میباشد (روحانیة الحدوث). نمیتواند از متن ماده ناشی شود چون در این حالت خلقتش مشمول گذر زمان خواهد شد.

حامد;419835 نوشت:
این دلیل نیست بلکه صرفا طرح یک شبه و مثال برای چیزی است که خودتان پذیرفته اید
بنده عرض کردم مبنای شما چیست ؟

حقیر گشتم تا مثالی در عالم ماده برایتان پیدا کنم تا بوسیله آن بتوانم نشان دهم در همین عالم هم مسیر یکطرفه‌ای که با اعمال نیرو نتوان دو طرفه‌اش کرد وجود دارد.
مبنا همان وجود محدودیتهاست در عالم ماده و نبودشان در عالم معنا. که با مثال روشن بیان شد.

وقتی موج-ذره عالم معنا میخواهد تنزل کند و به موج-ذره مادی تبدیل گردد، محدودیتی بر سر راهش نیست. میتواند از مرز بین دو عالم عبور کند. (همانند سیالی که در جهت صحیح میتواند از شیر یکطرفه بگذرد)

اما موج-ذره مادی محصور محدودیتهائی هست همانند زمان و مکان و نیز جرم و اسپین و بار الکتریکی. از مرز بین خود و عالم معنا نمیتواند گذر کند چون محدودیتهایش با اعمال نیرو و صرف انرژی قابل رفع نیستند.
(همانند سیالی که نمیتواند به هیچ عنوان در جهت عکس از شیر یکطرفه عبور کند. مگر آنکه آن شیر وجود نداشته باشد).

حامد;419835 نوشت:
و دیگر اینکه قوس صعود و نزولی که قرآن آنرا مطرح می کند با بیان ما سازگار تر است چون در بیان ما اگر در قوس نزول معنا ماده میشود باز همان ماده معنا میشود در حالیکه در بیان شما یک گسست بین حلقات قوس صعود پیش می آید و آن تباین بین مراتب وجودی انسان است به نحوی که اصلا سنخیتی با هم ندارند

در بیان حقیر، گسستی بین حلقه‌های صعود وجود ندارد. انسان ترکیب روح و جسم است. جسمش مراتب وجودی محدودی دارد که صعودش در این مراتب باعث تقویت ارتباط روح با عالم امر میگردد.

آیا در قرآن موردی از صعود مرتبه وجودی جسم مادی به عالم معنا بیان شده؟

[="Tahoma"]

استوار;419859 نوشت:
حقیر منظور خود را شفاف و صریح بیان نمودم.
پیدا کردن یک مورد در عالم مربوط به ضعیف و قوی در همین عالم است که جنابعالی مثال دانه و درخت را برایش بیان نمودید.
مورد تحولی که هنگام ضعف در عالم ماده باشد و پس از قوت در عالم معنا، حقیر سراغ ندارم.
شما آیا موردی در خصوص گذر از عالم ماده به معنا سراغ دارید؟

سلام
ظاهرا شما با استدلالهای عقلی آشنایی ندارید . یکی از مویدات ادله عقلی وجود یک مصداق خارجی است . حال بگذارید دلیل را بطور کامل بیان کنم :
ادعای ما اینست که تفاوت ماده و معنا در قوت و ضعف وجودی است یعنی معنا همان ماده است اما در سطح بالاتر وجودی
خوب قاعدتا در تحول جسم به روح ، ضعیف به قوی متحول می شود این امر بدون دخالت یک وجود قویتر ممکن نیست چون ضعیف نسبت به قوی دارای جهت فقدان است یعنی فاقد کمال اوست و خودش هم نمی تواند آن کمال را به خودش بدهد پس باید این کمال از ناحیه موجودی برتر به او عطا شود که همان خدای متعال است . این دلیل عقلی ماست .
شما میگویید تبدیل ماده به معنا که تبدیل ضعیف به قوی است ممکن نیست . مفهومش اینستکه ما در عالم مصداقی برای تبدیل ضعیف به قوی نداریم در حالیکه عالم پر است از تبدیل ضعیف به قوی . مثلا تبدیل یک دانه به درخت یک کودک به یک انسان بالغ وووو که همه اینها از طریق افاضه کمالات وجودی صورت میگیرد و خود موجود هم در آن کاملا دخیل است .
خوب شما با تصوری که خلاف فرض ماست مشکل دارید و آن تبدیل ماده به معناست . شما بین ماده و معنا تباین ذاتی قائل هستید در حالیکه در سیر نزول این را قائل نیستید .
ما هم تباین را رد می کنیم و میگوییم ماده و معنا یک چیزند در دو بعد و دو سطح وجودی و هم میگوییم آنچه در سیر نزول از فعل به قوه آمد از قوه به فعلیت باز می گردد بالاضافه .


استوار;419859 نوشت:
به همین دلیل است که حقیر به جای ارتباط از لفظ ارتباط تعلق گونه استفاده نمودم.
وقتی بیان میشود میکروتوبول سلول مغز یک محیط کوانتیک برای تعامل و تبادل اطلاعات بین ماده و غیر ماده هست، معنایش همان حضور روح در متن ماده است.

نفخت فیه که بدون قید است این نفخه را به کل وجود جسمانی می رساند در حالیکه ارتباط مد نظر شما حتی در همان میکروتوبول هم معنای نفخه را نمی رساند بلکه میکروتوبول بعنوان یک امر جسمانی به مثابه یک گیرنده عمل میکند . این با قول به تباین جسم و روح مد نظر شما مطابق است .

استوار;419859 نوشت:
حقیر میگویم روح از عالم امر است و خلقتش آنی میباشد (روحانیة الحدوث). نمیتواند از متن ماده ناشی شود چون در این حالت خلقتش مشمول گذر زمان خواهد شد.

تحقق روح مشمول گذر زمان نیست بلکه دفعی وآنی است یعنی اینکه وقتی جسم به حدی از استعداد لازم رسید آنا از متن وجود او روح تولد میشود . فراهم آمدن شرایط مادی آن که در گذر زمان صورت می گیرد ربطی به خود او ندارد . مثل اینکه شما سیستم برق را فراهم میکنید . سیمها کلیدها چراغها را فراهم و به هم وصل میکنید ووو بعد یکباره بازدن یک کلید چراغ روشن میشود . روشن شدن لامپ آنی است هرچند مقدماتش مشمول گذر زمان است .

استوار;419859 نوشت:
حقیر گشتم تا مثالی در عالم ماده برایتان پیدا کنم تا بوسیله آن بتوانم نشان دهم در همین عالم هم مسیر یکطرفه‌ای که با اعمال نیرو نتوان دو طرفه‌اش کرد وجود دارد.
مبنا همان وجود محدودیتهاست در عالم ماده و نبودشان در عالم معنا. که با مثال روشن بیان شد.

وقتی موج-ذره عالم معنا میخواهد تنزل کند و به موج-ذره مادی تبدیل گردد، محدودیتی بر سر راهش نیست. میتواند از مرز بین دو عالم عبور کند. (همانند سیالی که در جهت صحیح میتواند از شیر یکطرفه بگذرد)

اما موج-ذره مادی محصور محدودیتهائی هست همانند زمان و مکان و نیز جرم و اسپین و بار الکتریکی. از مرز بین خود و عالم معنا نمیتواند گذر کند چون محدودیتهایش با اعمال نیرو و صرف انرژی قابل رفع نیستند.
(همانند سیالی که نمیتواند به هیچ عنوان در جهت عکس از شیر یکطرفه عبور کند. مگر آنکه آن شیر وجود نداشته باشد).


شما اینجا از موج ذره عالم معنا و عبور از مرزها و وجود موانع در بازگشت به حالت دقبلی سخن میگویید
اگر اینها فرض است که می دانید هیچ ارزشی ندارد
اگر واقعیت است بفرمایید چه کسی گفته عالم معنا چیزی بنام موج ذره دارد و عبور از مرزها یعنی چه و موانع بازگشت چه چیزهایی هستند ؟

استوار;419865 نوشت:
در بیان حقیر، گسستی بین حلقه‌های صعود وجود ندارد. انسان ترکیب روح و جسم است. جسمش مراتب وجودی محدودی دارد که صعودش در این مراتب باعث تقویت ارتباط روح با عالم امر میگردد.

آیا در قرآن موردی از صعود مرتبه وجودی جسم مادی به عالم معنا بیان شده؟


قرآن کریم طی دو بیان سیر نزول و صعود را معرفی می فرماید :
سیر نزول را با این بیان : ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم پس همه اشیاء عالم تنزل یافته از خزائن غیب اند
در یک بیان هم صعود انسان را بیان فرمود : انا لله و انا الیه راجعون هرچند با بیاناتی مثل والی ربک المنتهی هم به رجوع کلی اشیاء تصریح می فرماید
خوب اگر در تنزل و سیر نزول معنا ماده میشود پس لازم است در رجوع ماده معنا بشود و معنایی غیر از این نمی تواند مفهوم رجوع را محقق سازد
در بیان مد نظر شما ماده راجع نیست بلکه صرفا یک ارتباط است بین عالم جسمانی و عالم روحانی که با یک تاثیر پذیری همراه است . دیگر اینکه در سیر صعود صعودی صورت نمیگیرد چون وجود جسمانی در عالم جسم و وجود روحانی در عالم روح خلق میشود و ایندو در اصل خلقت هیچ ربطی به هم ندارند و فقط بعد از خلقت به هم ربط داده میشوند . این اصلا معنای صعود و رجوع را محقق نمی کند .
دیگر اینکه نسبت مراتب خلقت انسان به او (خلقناکم ) بیانگر اینستکه در نگاه الهی قرآنی نطفه همان انسان است مضغه همان انسان است ووو در حالیکه با توجه به اصالت اروحی (که مطمئنا باید انرا در نظریه شما یافت) نباید به این ابعاد و مراحل وجود جسمانی بعنوان مراحل تکون انسان نگاه کرد .
اما در نگاه ما که روح تکون یافته از جسم است انسان در مرتبه نطفه انسان است در مرحله علقه هم انسان است در مرتبه خلقت آخر هم همان انسان است و صرفا در حال تحول و تکامل می باشد . این معنا با توجه به آیات متعددی که در خصوص خلقت انسان است بخوبی قابل فهم است .
تعبیر خلقناکم من تراب یا یصورکم فی الارحام و امثال آن اشارات بلکه تصریحات خوبی است
والله الموفق

سلام و عرض ادب.

حامد;420190 نوشت:
ظاهرا شما با استدلالهای عقلی آشنایی ندارید

:vamonde:

حامد;420190 نوشت:
یکی از مویدات ادله عقلی وجود یک مصداق خارجی است...
شما میگویید تبدیل ماده به معنا که تبدیل ضعیف به قوی است ممکن نیست .
مفهومش اینستکه ما در عالم مصداقی برای تبدیل ضعیف به قوی نداریم در حالیکه عالم پر است از تبدیل ضعیف به قوی . مثلا تبدیل یک دانه به درخت یک کودک به یک انسان بالغ وووو که همه اینها از طریق افاضه کمالات وجودی صورت میگیرد و خود موجود هم در آن کاملا دخیل است.

خیر. مفهومش آن نیست.
در عالم ماده تبدیل ضعیف به قوی امکان پذیر است. بنا بر مصادیق خارجی که ذکر نمودید.
اما این استقراء جنابعالی لزومی ندارد صحیح باشد. چون استقرائی بر مبنای علوم تجربی است. و در نتیجه نمیتوان آنرا تعمیم داد به تحول ضعیفِ مادی به قویِ غیر مادی.

اگر دلیل عقلی جنابعالی شامل {قدرت خداوند + مصداق تجربی} است، پس چرا تبدیل آهن به طلا و پس از آن تبدیل طلا به غیر ماده!! را با همین برهان عقلی ثابت نمی‌کنید؟

حامد;420190 نوشت:
نفخت فیه که بدون قید است این نفخه را به کل وجود جسمانی می رساند در حالیکه ارتباط مد نظر شما حتی در همان میکروتوبول هم معنای نفخه را نمی رساند بلکه میکروتوبول بعنوان یک امر جسمانی به مثابه یک گیرنده عمل میکند

جعلنا فی الارض رواسی نیز بدون قید است و آیا این جعل رواسی را به کل وجود ارض می‌رساند؟

میکروتوبول سلول مغز، یک محیط کوانتیک برای تعامل موج-ذره مادی و موج-ذره غیر مادیست. نه یک گیرنده صرف.
محیطی می‌باشد که غیر ماده در متن ماده حضور دارد.

حامد;420190 نوشت:
تحقق روح مشمول گذر زمان نیست بلکه دفعی وآنی است یعنی اینکه وقتی جسم به حدی از استعداد لازم رسید آنا از متن وجود او روح تولد میشود . فراهم آمدن شرایط مادی آن که در گذر زمان صورت می گیرد ربطی به خود او ندارد . مثل اینکه شما سیستم برق را فراهم میکنید . سیمها کلیدها چراغها را فراهم و به هم وصل میکنید ووو بعد یکباره بازدن یک کلید چراغ روشن میشود . روشن شدن لامپ آنی است هرچند مقدماتش مشمول گذر زمان است .

برادرم، فکر کنم کن فیکونِ عالم امر نیاز به مقدمات ندارد. درسته؟
کن فیکونِ عالم امر حقیقتا آنی است.
روشن شدن لامپ حقیقتا آنی نیست بلکه واقعا آنی است. (مشمول گذر زمان ولو اندک است و نیز تهیه اسباب و مقدمات)
و می‌دانید که هر واقعیتی که لمس میکنیم لزوما حقیقت نیست.

محال است چیزی بتواند حقیقتا آنی از متن ماده بوجود آید. چرا که متن ماده محدود به مکان و زمان و جرم و بار و ... میباشد.

حامد;420190 نوشت:
شما اینجا از موج ذره عالم معنا و عبور از مرزها و وجود موانع در بازگشت به حالت دقبلی سخن میگویید
اگر اینها فرض است که می دانید هیچ ارزشی ندارد
اگر واقعیت است
بفرمایید چه کسی گفته عالم معنا چیزی بنام موج ذره دارد و عبور از مرزها یعنی چه و موانع بازگشت چه چیزهایی هستند ؟

همان کسی که فرموده: و ان من شیء الا یسبح بحمده
و همان کسی که فرشتگان را از نور آفریده (قطعا منظور از این نور، نور مادی یا همان موج-ذره مادی نیست)

جسمانیة الحدوث بودن روح یک نظریه هست. معاد روحانی نیز همینگونه.
مطالب علمی که حقیر بیان میکنم هم یک نظریه است. نظریه‌ای که دانشمندان در آنپاس شدید مجبورند به وجود موج-ذره غیر مادی اعتراف کنند.

چون پدیده‌هائی را رصد میکنند که از طرفی با سرعتهای بسیار زیاد و لا مکانی و لا زمانی نمیتوانند مادی باشند و از طرفی این پدیده‌ها کوانتومی بوده و خاصیت موجی-ذره‌ای دارند.

در مقابل یک موج-ذره مادی مجبوریم یک موج-ذره غیر مادی قائل شویم.
در یک محیط کوانتیک مانند میکروتوبول سلول مغز، با پردازشهای کوانتیکی فوق سریع روبرو هستیم که تا ده هزار برابر سرعت نور، سرعت دارند.
از آنجا که امواج مادی با سرعت نور منتشر میشوند لذا این موارد فوق سریع، مادی نبوده و در واقع همان موج-ذره غیر مادی است.
این اصطلاح بدین منظور بکار میرود که تمامی این پدیده‌ها کوانتیک هستند.

در مثالی دیگر: در میکروتوبول سلول مغز، خودآگاهی در هر ثانیه 40 بار روشن و خاموش میشود.
یعنی کوانتیده است. پس آنرا با خاصیت موج منطبق میبینیم و از آن به موج-ذره تعبیر میکنیم.

موج-ذره غیر مادی میتواند آنقدر تنزل کند که وارد طیف مادی گردد. چون محدودیتی مانعش نیست.
ورود به این طیف باعث تجسدش میگردد. به ماده تبدیل میشود. صاحب جرم و بار الکتریکی شده و درگیر محدودیتهای مکانی و زمانی میگردد. این محدودیتها مانع آن میشود که به سرعتی مافوق سرعت نور برسد و بتواند مجددا به طیف تجرید راه یابد.
از این مسیرهای صرفا یکطرفه قبلا برایتان مصداق بیان شده.

حامد;420190 نوشت:
سیر نزول را با این بیان : ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم پس همه اشیاء عالم تنزل یافته از خزائن غیب اند

بله درست میفرمائید. موافقم.

حامد;420190 نوشت:
در یک بیان هم صعود انسان را بیان فرمود : انا لله و انا الیه راجعون هرچند با بیاناتی مثل والی ربک المنتهی هم به رجوع کلی اشیاء تصریح می فرماید
خوب اگر در تنزل و سیر نزول معنا ماده میشود پس لازم است در رجوع ماده معنا بشود و معنایی غیر از این نمی تواند مفهوم رجوع را محقق سازد

خیر. لزومی ندارد در رجوع به خداوند، ماده به غیر ماده تبدیل شود. (مطابق معاد جسمانی-روحانی)

حامد;420190 نوشت:
اما در نگاه ما که روح تکون یافته از جسم است انسان در مرتبه نطفه انسان است در مرحله علقه هم انسان است در مرتبه خلقت آخر هم همان انسان است و صرفا در حال تحول و تکامل می باشد . این معنا با توجه به آیات متعددی که در خصوص خلقت انسان است بخوبی قابل فهم است .
تعبیر خلقناکم من تراب یا یصورکم فی الارحام و امثال آن اشارات بلکه تصریحات خوبی است

در نظریه ما نیز انسان یعنی روح + جسم. هم در دنیا و هم در آخرت.
از دید ما نیز، نطفه انسان است و نیز علقه. روح هم انسان است. روح + کالبد هم انسان است. و همه در حال تحول و تکامل.

استوار;420321 نوشت:
خیر. مفهومش آن نیست.
در عالم ماده تبدیل ضعیف به قوی امکان پذیر است. بنا بر مصادیق خارجی که ذکر نمودید.
اما این استقراء جنابعالی لزومی ندارد صحیح باشد. چون استقرائی بر مبنای علوم تجربی است. و در نتیجه نمیتوان آنرا تعمیم داد به تحول ضعیفِ مادی به قویِ غیر مادی.

اگر دلیل عقلی جنابعالی شامل {قدرت خداوند + مصداق تجربی} است، پس چرا تبدیل آهن به طلا و پس از آن تبدیل طلا به غیر ماده!! را با همین برهان عقلی ثابت نمی‌کنید؟


سلام
وقتی دلیلی را غیر ممکن بدانیم کافی است یک مورد و مصداق از آن یافت شود آنوقت است که محال بودن از آن برداشته میشود مثلا میگویند " بازگشت به عالم ماده بعد مرگ محال است " اما بازگشتهای نقلی و تجربی وقوعش را ممکن نشان می دهد . برهان ما هم یک برهان کلی است که در عالم طبیعت مصادیق بسیاری برایش یافت میشود پس از محال بودن خارج میشود . ضمن اینکه خود دلیل برای اثبات موردش کافی است .
دقت کنید که بنده دارم اشکال تحول ضعیف به قوی را پاسخ میدهم .

استوار;420321 نوشت:
جعلنا فی الارض رواسی نیز بدون قید است و آیا این جعل رواسی را به کل وجود ارض می‌رساند؟

میکروتوبول سلول مغز، یک محیط کوانتیک برای تعامل موج-ذره مادی و موج-ذره غیر مادیست. نه یک گیرنده صرف.
محیطی می‌باشد که غیر ماده در متن ماده حضور دارد.


جعل در اینجا به معنای خلق است و خلق در چیزی با نفخه در چیزی فرق دارد .
و اما ذره - موج غیر مادی امر ثابت شده ای نیست دیگر اینکه میکروتوبول یک موجود مادی است و می تواند محل تعامل و ارتباط باشد لذا معنای نفخه در بدن را نمی تواند پشتیبانی کند

استوار;420321 نوشت:
برادرم، فکر کنم کن فیکونِ عالم امر نیاز به مقدمات ندارد. درسته؟
کن فیکونِ عالم امر حقیقتا آنی است.
روشن شدن لامپ حقیقتا آنی نیست بلکه واقعا آنی است. (مشمول گذر زمان ولو اندک است و نیز تهیه اسباب و مقدمات)
و می‌دانید که هر واقعیتی که لمس میکنیم لزوما حقیقت نیست.

محال است چیزی بتواند حقیقتا آنی از متن ماده بوجود آید. چرا که متن ماده محدود به مکان و زمان و جرم و بار و ... میباشد.


این هم جواب صریح قرآن به شما :
[سوره آل‏عمران (3): آيات 59 تا 60]
إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (60)
ترجمه:
59- مثل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود:
" موجود باش!" او هم فورا موجود شد.
60- اينها حقيقتى است از جانب پروردگار تو، بنا بر اين، از ترديد كنندگان مباش
می بینید که ابتدای خلقت را از خاک می شمرد بعد می فرماید به او گفت باش یعنی در وجود مجرد باش و شد
این نشان می دهد که در مرحله ای از مراحل خلقت در یک صعود یکبارگی انسان در بعد مجرد تحقق می یابد
اما "ثم" نشان می دهد که بین مرحله ترابی و مرحله فرمان کن فیکون مدت زمانی هست لذا فراهم شدن زمینه تحقق یک امر مجرد بلااشکال است
البته باید توجه داشته باشیدبرخی موجودات عالم امر بی نیاز از ماده و با فعلیت تمام هستند مثل فرشتگان که خلقت آنها بی نیاز از مقدمه است و برخی اینگونه نیستند و برای فعلیت کامل ناچار از ارتباط با عالم جسم هستند مانند نفس انسان و به نظر ما دلیل عدم فعلیت تام نفس انسان همین ناشی شدن از جسم است به عبارت ساده تر روح انسان مجرد تام نیست وگرنه مانند فرشتگان خالی از استعداد و ترقی بود

استوار;420321 نوشت:
همان کسی که فرموده: و ان من شیء الا یسبح بحمده
و همان کسی که فرشتگان را از نور آفریده (قطعا منظور از این نور، نور مادی یا همان موج-ذره مادی نیست)

جسمانیة الحدوث بودن روح یک نظریه هست. معاد روحانی نیز همینگونه.
مطالب علمی که حقیر بیان میکنم هم یک نظریه است. نظریه‌ای که دانشمندان در آنپاس شدید مجبورند به وجود موج-ذره غیر مادی اعتراف کنند.

چون پدیده‌هائی را رصد میکنند که از طرفی با سرعتهای بسیار زیاد و لا مکانی و لا زمانی نمیتوانند مادی باشند و از طرفی این پدیده‌ها کوانتومی بوده و خاصیت موجی-ذره‌ای دارند.

در مقابل یک موج-ذره مادی مجبوریم یک موج-ذره غیر مادی قائل شویم.
در یک محیط کوانتیک مانند میکروتوبول سلول مغز، با پردازشهای کوانتیکی فوق سریع روبرو هستیم که تا ده هزار برابر سرعت نور، سرعت دارند.
از آنجا که امواج مادی با سرعت نور منتشر میشوند لذا این موارد فوق سریع، مادی نبوده و در واقع همان موج-ذره غیر مادی است.
این اصطلاح بدین منظور بکار میرود که تمامی این پدیده‌ها کوانتیک هستند.

در مثالی دیگر: در میکروتوبول سلول مغز، خودآگاهی در هر ثانیه 40 بار روشن و خاموش میشود.
یعنی کوانتیده است. پس آنرا با خاصیت موج منطبق میبینیم و از آن به موج-ذره تعبیر میکنیم.

موج-ذره غیر مادی میتواند آنقدر تنزل کند که وارد طیف مادی گردد. چون محدودیتی مانعش نیست.
ورود به این طیف باعث تجسدش میگردد. به ماده تبدیل میشود. صاحب جرم و بار الکتریکی شده و درگیر محدودیتهای مکانی و زمانی میگردد. این محدودیتها مانع آن میشود که به سرعتی مافوق سرعت نور برسد و بتواند مجددا به طیف تجرید راه یابد.
از این مسیرهای صرفا یکطرفه قبلا برایتان مصداق بیان شده.


اصلا معلوم نیست آن چیزی که شما اسمش را موج ذره غیر مادی می گذارید غیر ماده باشد چون هنوز مرز شناخته شده ای بین ماده و معنا معرفی نشده است دیگر اینکه بین برداشت از یک متن دینی و صرف ظن و گمان به وجود یک چیزی در ورای ابعاد مادی که ما می شناسیم تفاوت زیادی است
و آخر اینکه بشر با اطلاعاتی کم شاهد این قضیه است لذا خیلی زود است که ابعاد دیگر آنرا نفی کند چون او حتی خود پدیده را هم درست نشناخته چه رسد به تحولات محتمل آن

استوار;420321 نوشت:
خیر. لزومی ندارد در رجوع به خداوند، ماده به غیر ماده تبدیل شود. (مطابق معاد جسمانی-روحانی)

پس رجوع و صعود معنا ندارد فلذا نزول هم بی معناست

استوار;420321 نوشت:
در نظریه ما نیز انسان یعنی روح + جسم. هم در دنیا و هم در آخرت.
از دید ما نیز، نطفه انسان است و نیز علقه. روح هم انسان است. روح + کالبد هم انسان است. و همه در حال تحول و تکامل.

بنابر نظریه شما رجوع و صعودی وجود ندارد چون خلقت جسم و روح جداگانه است . رجوع انسانی که به مرتبه ماده تنزل یافت به آن است که باز معنا شود
فکر میکنم دارید لج می فرمایید
والله الموفق

سلام و عرض ادب

حامد;420341 نوشت:
دقت کنید که بنده دارم اشکال تحول ضعیف به قوی را پاسخ میدهم .

برادرم، تحول ضعیف به قوی در دو حوزه مختلف را نمیتوان با استقراء تجربی در یک حوزه، به حوزه دیگر تعمیم داد.
چیزی که شما بیان کردید مربوط به عالم ماده است. و حرفی در آن نیست.
اما تحول ماده (به عنوان ضعیف) به غیر ماده (یه عنوان قوی) از آن استنتاج نمیگردد.
برای اینکه ثابت کنید گزاره «تحول ماده به غیر ماده محال است» باید مصداقی بیاورید که شیء قبل از تحول، مادی و شیء بعد از تحول، غیر مادی باشد.

حامد;420341 نوشت:
جعل در اینجا به معنای خلق است و خلق در چیزی با نفخه در چیزی فرق دارد .

هیچ لزومی ندارد جعل به معنای قرار دادن نباشد. همانگونه که در جائی دیگر به القی تعبیر نموده.
همچنین الزامی نیست که نفخه روح در جنین، کل وجود جنین را در بر گیرد. بلکه با مغز به عنوان مقر فرماندهی بدن مرتبط میشود.

حامد;420341 نوشت:
این هم جواب صریح قرآن به شما : آل عمران 59 ...
می بینید که ابتدای خلقت را از خاک می شمرد بعد می فرماید به او گفت باش یعنی در وجود مجرد باش و شد
این نشان می دهد که در مرحله ای از مراحل خلقت در یک صعود یکبارگی انسان در بعد مجرد تحقق می یابد

در این آیه دو مورد وجود دارد. یکی خلقت آدم از خاک و دومی همان کن فیکون.
و همانطور که شما فرمودید ثم نشان میدهد که بین این دو فاصله زمانی بوده.
و پس از مدتی که از خلق کالبد آدم گذشته و آن کالبد مهیای تعلق روح گردیده، با فرمان کن فیکون روح ایجاد شده و اراده و خودآگاهی را به کالبد آدم تفویض میکند.
و نهایتا این آیه با نظریه ما منافاتی ندارد.
ولی باز هم مشکل نظریه شما حل نمیگردد. چون غیر ماده بصورت کن فیکون ایجاد میگردد و نیاز به علت و اسباب و مقدمات و تدریج ندارد. به همین علت نمیتواند از متن مادهِ محدود ایجاد گردد.

حامد;420341 نوشت:
اصلا معلوم نیست آن چیزی که شما اسمش را موج ذره غیر مادی می گذارید غیر ماده باشد چون هنوز مرز شناخته شده ای بین ماده و معنا معرفی نشده است

:Moteajeb!:
عرض کردم:
نقل قول:
چون پدیده‌هائی را رصد میکنند که از طرفی با سرعتهای بسیار زیاد و لا مکانی و لا زمانی نمیتوانند مادی باشند و از طرفی این پدیده‌ها کوانتومی بوده و خاصیت موجی-ذره‌ای دارند.


حالا اگر از دیدگاه شما سرعتهایی تا 10 هزار برابر سرعت نور و نیز لا مکانی و لا زمانی بیانگر غیر مادی بودن نیستند، لطفا بفرمائید برای ذره مادی در این سرعتهای بالا، چه میزان انرژی لازم است و چه بلائی بر سر جرم و بار آن ذره می‌آید؟

حامد;420341 نوشت:
پس رجوع و صعود معنا ندارد فلذا نزول هم بی معناست
بنابر نظریه شما رجوع و صعودی وجود ندارد چون خلقت جسم و روح جداگانه است . رجوع انسانی که به مرتبه ماده تنزل یافت به آن است که باز معنا شود

اینگونه نیست برادر.
از جدا بودن خلقت جسم و خلقت روح، چگونه نتیجه میگیرید که صعود و رجوع وجود ندارد؟!:Moteajeb!:
معاد جسمانی-روحانی که قرآن بر آن دلالت دارد صعود و رجوع نیست؟

حامد;420341 نوشت:
فکر میکنم دارید لج می فرمایید

این نوع القا به مخاطب در بحث علمی شایسته و روا نیست.
:offlow:


[/HR]
در انتها در مورد همان آیه 59 سوره آل عمران از شما پرسشی دارم:
از دیدگاه شما، روحی که در متن کالبد حضرت آدم بوجود آمده در چه مرحله‌ای از نفس بوده؟
موضوع قفل شده است