آیا در مذاهب اسلامی ظرفیت اتحاد وجود ندارد؟؟

تب‌های اولیه

144 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Times New Roman]سلام

رضا;766379 نوشت:
میدوارم دوستان عنایت به موضوع تاپیک داشته باشند !

این بحث به موضوع تاپیک مربوط است؛ جناب روح سبز استدلالی آوردند، از آن نوع که نزد قدما به «قیاس اولویت» مشهور است، مبنی بر اینکه وقتی دوستی با اهل کتاب جایز است دوستی با اهل سنت به طریق اولی جایز است.
هر چند برای دوستی و اتحاد و برادری با اهل سنت شواهد مستقیم از آیات بیش از آن است که به این استدلال نیاز باشد.

رضا;766379 نوشت:
اما اینگونه که شما استخراج کرده اید نیست دقت بفرماید

من البته استخراجی نکرده‌ام صرفاً دو آیه از قرآن را آورده‌ام که به لحاظ دلالت روشن هستند و با آیاتی که شما آورده‌اید تعارضی ندارند بلکه مؤید و مبیّن آن‌ها هستند.
در نوشتهٔ شما ۴ مطلب آمده:
الف) انواع کفار.
ب) [=Times New Roman]علاقهٔ ذاتی انسان به دوستی. [=Times New Roman]
ج) [=Times New Roman]آیاتی مبنی بر جهاد با دشمنان و عدم استغفار برای کفار و مشرکان.
[=Times New Roman]
د) فتوای برخی فقها دربارهٔ عدم طهارت اهل کتاب.
موارد الف و ب و د ظاهراً مرتبط با مسئلهٔ دوستی گرفتن نیستند اگر هم باشند تعارضی با آن ندارند.
اما مورد (ج)، آیاتی که نقل کرده‌اید مبنی بر دوستی نکردن با غیرمسلمانان

رضا;766379 نوشت:
خداوند متعال در آیه 118 آل عمران می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً...»؛ای کسانی که ایمان آورده اید، از غیر خودتان همراز مگیرید، که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند ... .

قرآن کریم در آیات متعدد مسلمانان را از پیروی کافران برحذر می دارد. این آیات دو گونه اند:الف. آیاتی که از پیروی کافران به صورت مطلق نهی می کند؛ مانند: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادا کَبِیرا» (فرقان: 52)؛ پس از کافران اطاعت مکن، و با [الهام گرفتن از [قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

«وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَ لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئا قَلِیلاً إِذا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرا»؛ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در [زندگی و دو برابر [پس از [مرگ [عذاب [می چشانیدیم، آن گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

«... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِین...»(مائده: 54)؛ به زودی خدا گروهی را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، بر کافران سخت و گردن فرازند.

خداوند متعال درباره ویژگی بندگان رحمان می فرماید: «وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاما»(فرقان: 72)؛ و آنان که در مجالس باطل حضور نیابند و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواری بگذرند.

استغفار مؤمن بر کافر، به هر انگیزه و هدفی باشد، در آیات قرآن امری ناپسند شمرده شده است: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(توبه: 113)؛ پیامبر و کسانی را که ایمان آورده اند نسزد که برای مشرکان، هرچند خویشاوند باشند، آمرزش بخواهند پس از آنکه برایشان روشن شد که آن ها اهل دوزخند.

همچنان که گفته شد همهٔ آیات را باید با هم دید نه اینکه برخی را کنار گذاشت؛ در قرآن موارد متعددی هست که دستور می‌دهد یهود و نصاری را اولیاء نگیرید یا دوست مدارید. و در آیات ۸ و ۹ ممتحنه توضیح می‌دهد که کدام دسته از اینان را دوست نداشته باشید و کدام دسته را منعی نیست که دوست بدارید. سورهٔ ممتحنه هم با همین دستور ولی نگرفتن دشمن خدا شروع می‌شود و آیات بعدی این حکم را که چه کسانی دشمن محسوب می‌شوند و دوستی با آنان جایز نیست روشن می‌کند. نزد اصولیون مسلم است که عمل به عام پیش از فحص مخصص جایز نیست. این آیات سورهٔ ممتحنه با آیات دیگر قابل جمع‌اند و تعارضی ندارند اما حکم به اینکه مسلمانان از دوستی با همهٔ اهل کتاب منع شده‌اند صریحاً خلاف آیات سورهٔ ممتحنه است.

در وبسایت رهبری هم متعدد پیرامون این نکته صحبت شده و همین نکته تأیید شده که

نقل قول:
اما در مورد خود اعتقاد کفر ما در قرآن آیه‌ای داریم که بخصوص مسلمانها را امر میکند که با دارندگان این اعتقاد اگر تجاوز و تعرضی علیه‌اسلام و مسلمین نکردند، حتی نیکوکاری هم بشود. آن آیه در سوره‌ی مبارکه‌ی ممتحنه است که میفرماید: «لا ینهکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحبّ المقسطین»؛(۱) یعنی آن کفاری که بر سر ایمان شما و دین شما با شما به جنگ برنخاستند، خدا نمیگوید به آنها نیکی نکنید و خدا نمیگوید با آنها قسط و عدل را رعایت نکنید، بلکه خدای متعال میگوید که به آنها نیکی هم بکنید و خدای متعال نیکوکاران را دوست میدارد.

منع قرآن از اولیاء گرفتن دیگران تنها یهود و نصاری را شامل نیست؛ از اولیاء گرفتن هرچیزی غیر از خدا نهی می‌کند.

[=KFGQPC Uthman Taha Naskh]اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ[=Times New Roman] ۗ[=KFGQPC Uthman Taha Naskh] قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ اعراف: ۳

اما روشن است که این بدان معنا نیست که با هیچ کس غیرخدا دوستی نکنید، بلکه به قرینهٔ صدر آیه تبعیت غیرخدا مراد است.
بله اگر دوستی و محبت با غیرمسلمین جای دوستی با مسلمین را بگیرد یا دوست داشتن غیرخدا جای دوست داشتن و تبعیت از او را بگیرد، مورد نهی است.

فرهنگ;766468 نوشت:
[=Times New Roman]سلام

[=Times New Roman]
اما مورد (ج)، آیاتی که نقل کرده‌اید مبنی بر دوستی نکردن با غیرمسلمانان

[=Times New Roman]همچنان که گفته شد همهٔ آیات را باید با هم دید نه اینکه برخی را کنار گذاشت؛ در قرآن موارد متعددی هست که دستور می‌دهد یهود و نصاری را اولیاء نگیرید یا دوست مدارید.[=Times New Roman]
[=Times New Roman]همچنان که گفته شد همهٔ آیات را باید با هم دید نه اینکه برخی را کنار گذاشت؛ در قرآن موارد متعددی هست که دستور می‌دهد یهود و نصاری را اولیاء نگیرید یا دوست مدارید.[=Times New Roman] و در آیات ۸ و ۹ ممتحنه توضیح می‌دهد که کدام دسته از اینان را دوست نداشته باشید و کدام دسته را منعی نیست که دوست بدارید.
[=Times New Roman]سورهٔ ممتحنه هم با همین دستور ولی نگرفتن دشمن خدا شروع می‌شود و آیات بعدی این حکم را که چه کسانی دشمن محسوب می‌شوند و دوستی با آنان جایز نیست روشن می‌کند. نزد اصولیون مسلم است که عمل به عام پیش از فحص مخصص جایز نیست. این آیات سورهٔ ممتحنه با آیات دیگر قابل جمع‌اند و تعارضی ندارند اما حکم به اینکه مسلمانان از دوستی با همهٔ اهل کتاب منع شده‌اند [=Times New Roman]صریحاً خلاف آیات سورهٔ ممتحنه است. [=Times New Roman]

[=Times New Roman]

با سلام
اخوی بارها ذکر کرده ایم که تفسیر قرآن کار هر کسی نیست
به قول استادی که میگفت با کلمات زیبا نمیتوان ماهی به دام انداخت ! شما اولا به شان نزول آیات دقت کنید و بعد تفسیر به رای نکنید
در مورد تاپیک عنوان کردید موضوع تاپیک مذاهب اسلامی است پس سخن اهل کتاب نیست


و اما بعد ...


فرمود و برداشتهای شما از آیات ناقص است :Narahat az:


خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می کند؛ مانند:«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.

با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی کننده از دوستی کافران آمده استروشن می شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

بر اساس آیات، دوستی دو نوع است: موالات قلبی و موالات عملی.

1. موالات قلبی: اگر ایمان در قلب فرد مسلمان رسوخ نکرده باشد و یا دل مریض باشد، به انگیزه های گوناگون دوستی کافران را در دل می گیرد.
از این رو، خداوند متعال پس از نهی از دوستی با کافران، می فرماید: «قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»(آل عمران: 29)؛ بگو اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید خدا آن را می داند و [نیز [آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

در آیه دیگر می فرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ»(ممتحنه: 1)؛
[شما] پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می کنید، در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است.

2. موالات عملی: این نوع دوستی بدترین نوع دوستی با کافران است و در قالب ها و شکل های مختلف و با انگیزه های گوناگون ممکن است ظهور پیدا کند
که در اینجا، به یک نمونه آن اشاره می گردد:
در آیه 52 مائده پس از نهی از دوستی با کافران می فرماید: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ از این رو، کسانی را که در دلشان بیماری شک و نفاق است می بینی که در [دوستی] آنان می شتابند، می گویند: می ترسیم که ما را رویداد بدی رسد.«دائره» به معنای خط محیط است و به حادثه و بلایی که در دنیا می گردد و به انسان می رسد اطلاق می شود.
بنابراین، یکی از انگیزه های دوست شدن با آنان، پناهنده شدن به آنان و یاری جستن از آنان در گرفتاری ها و حوادث ناگوار است.

متاسفانه شما خلط مبحث کرده اید و در معانی مانده اید !
ما در مورد دوستی و همیاری
بـا كـفـار سخن گفتیم نه از رفتار عادلانه با آنها


نهى از دوستـى بـا كـفـاربـه مـعناى نهى از عدالت و خوش رفتارى با كفار غير حربى نيست

width: 90%

لا يـنهيكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم...

در ايـن آيـه شـريـفـه و آيـه بـعـدش نـهـى وارد در اول سـوره را تـوضـيـح مـى دهـد.
و مـراد از آن كـفـارى كـه بـا مؤمنـيـن بـر سـر ديـن قـتـال نـكـردنـد و مؤمنين را از ديارشان بيرون نساختند، كفار نقاط ديگر و غير مكّه است، مـشـركـيـنـى اسـت كـه بـا مـسـلمـانـان مـعـاهـده داشـتـنـد.
و كـلمـه (بـر) كـه مـصـدر فـعـل (تـبـروهـم) اسـت، بـه مـعـنـاى احـسـان اسـت . و كـلمـه (اقـسـاط) كـه مـصـدر فـعـل (تـقـسـطـوا) اسـت، بـه مـعـنـاى مـعـامـله بـه عـدل اسـت. و جـمـله (ان تبروهم ) بـدل اسـت از كـلمـه (الذيـن...). و جـمـله (ان اللّه يـحـب المـقـسـطـيـن ) تعليل است براى جمله (لا ينهيكم...).


و معناى آيه اين است كه : خدا با اين فرمانش كه فرمود: (دشمن مرا و دشمن خود را دوست نـگـيـريـد) نـخـواسـتـه اسـت شـمـا را از احـسـان و مـعـامـله بـه عـدل بـا آنـهايى كه با شما در دين قتال نكردند، و از ديارتان اخراج نكردند، نهى كرده بـاشـد، بـراى ايـنـكـه احـسـان بـه چنين كفارى خود عدالتى است از شما، و خداوند عدالت كاران را دوست مى دارد.


بـعـضـى از مفسرين گفته اند: اين آيه شريفه با آيه (فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم ) نـسـخ شـده. ليـكن اين نظريه درست نيست، براى اينكه آيه مورد بحث با اينكه مطلق اسـت، شـامـل غـيـر اهـل ذمـه و اهـل مـعـاهـده نـمـى شـود، و كـفارى كه با اسلام سر جنگ دارند مـشـمـول ايـن آيـه نيستند، تا آيه سوره توبه ناسخ آن باشد، چون آيه مذكور تنها به كفار حربى و مشركين نظر دارد، با اين حال چطور مى تواند ناسخ آيه مورد بحث باشد، باهيچ مزاحمتى بين آن دو نيست.

width: 90%

انـمـا يـنـهـيـكـم اللّه عـن الذيـن قـاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم...

مـنـظـور از (الذيـن قـاتلوكم...) مشركين مكه اند. و معناى (ظاهروا على اخراجكم ) اين اسـت كـه يـكـديـگـر را در بـيـرون كـردن شـمـا كـمـك كـردنـد. و جـمـله (ان تـولوهـم ) بدل است از جمله (الذين قاتلوكم ).
و در جـمـله (و مـن يتولهم فاولئك هم الظالمون ) قصر افراد به كار رفته (يعنى حكم كـلى (لا تـتـخـذوا عـدوى...)، را كـه بـه اطـلاقـش ‍ شامل دوستى با همه كفار مى شد، منحصر كرد در يك طائفه از كفار، يعنى كفار مشرك مكّه و يـاوران ايـشـان )، در نـتـيـجـه مـعناى آيه چنين مى شود: دوستداران مشركين مكّه و دوستداران يـاران مـشـركـيـن كـه عـليـه مـسلمين آنها را كمك كردند، تنها آنان ستمكار و متمردان از نهى خدايند، نه مطلق دوستداران كفار. ممكن هم هست جمله مورد بحث از باب قصر و حصر نباشد، بلكه تنها براى نهى (لا تتخذوا عدوى...) باشد.

[=Times New Roman]

رضا;766543 نوشت:
در مورد تاپیک عنوان کردید موضوع تاپیک مذاهب اسلامی است پس سخن اهل کتاب نیست

پاسخش را دیدید؟
فرهنگ;766468 نوشت:
این بحث به موضوع تاپیک مربوط است؛ جناب روح سبز استدلالی آوردند، از آن نوع که نزد قدما به «قیاس اولویت» مشهور است، مبنی بر اینکه وقتی دوستی با اهل کتاب جایز است دوستی با اهل سنت به طریق اولی جایز است.

اما مطالبی که مجدداً آورده‌اید:

رضا;766543 نوشت:
فرمود و برداشتهای شما از آیات ناقص است

خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می کند؛ مانند:«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.

با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی کننده از دوستی کافران آمده استروشن می شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

قطعاً مشکل همین است که هرچند فهم قرآن برای هر که عربی بداند میسور است، اما استنتاج فقهی و کلامی و تدقیق در آن‌ها اولاً نیازمند تسلط به خود قرآن است؛ ثانیاً نیازمند آشنایی با برخی علوم است؛ از جمله قدری آشنایی با اصول فقه می‌طلبد؛ می‌طلبد که شما بدانید مطلق چیست و مقید چه؛ عام چیست و خاص چه؛ مجمل چیست و مبین چه. می‌طلبد که شما بدانید الجمع مهما أمکن أولی من الترک.
متأسفانه مجدداً همان نوشته را تکرار کرده‌اید و آیات سورهٔ ممتحنه را ندیده گرفته‌اید. توجه نکرده‌اید که آیات سورهٔ ممتحنه باید با آیات سورهٔ مائده قابل جمع باشد، نه آنکه یکی را کنار بگذاریم و دیگری را بگیریم. این کار از نظر هیچ فقیه، اصولی، مفسر و ... جائز نیست.

حتی به محتوای این نقل قول از المیزان دقت نکرده‌اید یا ظاهراً برای تأیید سخنان من آورده‌اید که حکم مطلق (دوستی نداشتن با همهٔ کفار) مقید شده است (به آن عده که در اخراج شما نقش داشته‌اند):

رضا;766543 نوشت:
[=times new roman]مـنـظـور از (الذيـن قـاتلوكم...) مشركين مكه اند. و معناى (ظاهروا على اخراجكم ) اين اسـت كـه يـكـديـگـر را در بـيـرون كـردن شـمـا كـمـك كـردنـد. و جـمـله (ان تـولوهـم ) بدل است از جمله (الذين قاتلوكم ).
و در جـمـله (و مـن يتولهم فاولئك هم الظالمون ) قصر افراد به كار رفته (يعنى حكم كـلى (لا تـتـخـذوا عـدوى...)، را كـه بـه اطـلاقـش ‍ شامل دوستى با همه كفار مى شد، منحصر كرد در يك طائفه از كفار، يعنى كفار مشرك مكّه و يـاوران ايـشـان )، در نـتـيـجـه مـعناى آيه چنين مى شود: دوستداران مشركين مكّه و دوستداران يـاران مـشـركـيـن كـه عـليـه مـسلمين آنها را كمك كردند، تنها آنان ستمكار و متمردان از نهى خدايند، نه مطلق دوستداران كفار. ممكن هم هست جمله مورد بحث از باب قصر و حصر نباشد، بلكه تنها براى نهى (لا تتخذوا عدوى...) باشد.
[=Times New Roman]
به آیه دقت کنید:
[=times new roman]إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [=Times New Roman][=KFGQPC Uthman Taha Naskh]ممتحنه:۹
خداوند تنها از دوست داشتن آنان که در اخراج شما نقش داشته اند شما را نهی می‌کند. دقت کنید که بحث صرفاً در رفتار منصفانه و بر و نیکی نیست؛ نهی از دوستی صرفاً محدود به آن دسته است که با شما مقاتله کرده‌اند.
تقریباً نزد فقهاء مذاهب مختلف هم پذیرفته است که دوستی با اهل کتابی که با مسلمانان دشمنی نکرده‌اند منعی ندارد. ضمناً مطالبی هم که از آیت الله خامنه‌ای نقل کرده‌ام در نظر بگیرید.

از دیگر نکاتی که مفسر باید بداند مسئلهٔ شأن نزول است؛ علامه طباطبایی مکرراً در قرآن در اسلام و نیز در المیزان توضیح داده‌اند که حادثهٔ خارجى (شأن نزول) عموميت و اطلاق آيات قرآنى را محدود نمى‌سازد (ر.ک. المیزان ذیل آیهٔ ۵۱ـ۵۴ مائده)

نقل قول:
ثالثا ما روايات شان نزول را در آنچه كه افاده مى كنند قبول داريم و نمى خواهيم بگوئيم چنان حوادثى اصلا رخ نداده ، بلكه مى خواهيم بگوئيم همانطور كه بارها گفته ايم بيشتر روايات وارده در اسباب نزول علاوه بر ضعفى كه در سند آنها هست صرفا تطبيقهائى است كه ناقل تاريخ بر آيات قرآنى مناسب آن حوادث كرده اند و ما در اين نيز حرفى نداريم ، حرف ما اين است كه اين حوادث كه در روايات آمده ، نمى تواند عموم آيه اى از آيات قرآنى را مقيد كند و يا مطلق آن را مقيد بسازد، چون اطلاق و تقييد دو حال از حالات لفظ هستند و حوادث خارجى نمى تواند در آن دخالت داشته باشد، ظاهر متفاهم عرفى هم مساعد با آن نيست ، اگر بنا باشد كه ظاهر آيات قرآنى به خاطر خصوصيت واقعه اى كه آيه در آن واقعه نازل شده ، دگرگون بشود و بدون اينكه در لفظ آيه دليلى بر تخصيص عموم آن يا تقييد اطلاق آن وجود داشته باشد، صرف حادثه خارجى ظهور آيه را از آيه بگيرد و شنونده مجبور و محكوم شود به خاطر آن حادثه دست از آن ظاهر بردارد، اگر عام و يا مطلق است بگويد: خاص و مقيد منظور بوده ، بايد قرآن كريم با مردن افراد مربوط به آن حادثه بميرد و ديگر در هيچ واقعه اى كه در عصرهاى بعد از عصر نزول اتفاق مى افتد استدلال به آن آيه ممكن نباشد و چنين چيزى نه با كتاب خدا موافق است و نه با سنت و نه با عقل سالم .
و نیز مطالب مشابهی در قرآن در اسلام آمده در صفحهٔ ۵۰ و نیز ۱۲۰ از دفتر انتشارات اسلامی سال ۷۹.

برای آنکه تاپیک پیرامون بحث از اسباب نزول و ... به حاشیه کشانده نشود از ادامهٔ این بحث و از تکرار سخنانی که قبلاً هم جناب روح سبز گفته‌اند و هم بنده اجتناب می‌کنم. جناب شعیب اگر صلاح دانستند خودشان پیرامون مسئلهٔ جمع آیات توضیح بدهند.

فرهنگ;766563 نوشت:
[=Times New Roman]
پاسخش را دیدید؟

اما مطالبی که مجدداً آورده‌اید:

قطعاً مشکل همین است که هرچند فهم قرآن برای هر که عربی بداند میسور است، اما استنتاج فقهی و کلامی و تدقیق در آن‌ها اولاً نیازمند تسلط به خود قرآن است؛ ثانیاً نیازمند آشنایی با برخی علوم است؛ از جمله قدری آشنایی با اصول فقه می‌طلبد؛ می‌طلبد که شما بدانید مطلق چیست و مقید چه؛ عام چیست و خاص چه؛ مجمل چیست و مبین چه. می‌طلبد که شما بدانید الجمع مهما أمکن أولی من الترک.
متأسفانه مجدداً همان نوشته را تکرار کرده‌اید و آیات سورهٔ ممتحنه را ندیده گرفته‌اید. توجه نکرده‌اید که آیات سورهٔ ممتحنه باید با آیات سورهٔ مائده قابل جمع باشد، نه آنکه یکی را کنار بگذاریم و دیگری را بگیریم. این کار از نظر هیچ فقیه، اصولی، مفسر و ... جائز نیست.

حتی به محتوای این نقل قول از المیزان دقت نکرده‌اید یا ظاهراً برای تأیید سخنان من آورده‌اید که حکم مطلق (دوستی نداشتن با همهٔ کفار) مقید شده است (به آن عده که در اخراج شما نقش داشته‌اند):

به آیه دقت کنید:

[=times new roman]إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [=Times New Roman][=KFGQPC Uthman Taha Naskh]ممتحنه:۹
خداوند تنها از دوست داشتن آنان که در اخراج شما نقش داشته اند شما را نهی می‌کند. دقت کنید که بحث صرفاً در رفتار منصفانه و بر و نیکی نیست؛ نهی از دوستی صرفاً به آن دسته است که با شما مقاتله کرده‌اند.
تقریباً نزد فقهاء مذاهب مختلف هم پذیرفته است که دوستی با اهل کتابی که با مسلمانان دشمنی نکرده‌اند منعی ندارد. ضمناً مطالبی هم که از آیت الله خامنه‌ای نقل کرده‌ام در نظر بگیرید.

از دیگر نکاتی که مفسر باید بداند مسئلهٔ شأن نزول است؛ علامه طباطبایی مکرراً در قرآن در اسلام و نیز در المیزان توضیح داده‌اند که حادثهٔ خارجى (شأن نزول) عموميت و اطلاق آيات قرآنى را محدود نمى‌سازد (ر.ک. المیزان ذیل آیهٔ ۵۱ـ۵۴ مائده) و نیز مطالب مشابهی در قرآن در اسلام آمده در صفحهٔ ۵۰ و نیز ۱۲۰ از دفتر انتشارات اسلامی سال ۷۹.

برای آنکه تاپیک پیرامون بحث از اسباب نزول و ... به حاشیه کشانده نشود از ادامهٔ این بحث و از تکرار سخنانی که قبلاً هم جناب روح سبز گفته‌اند و هم بنده اجتناب می‌کنم. جناب شعیب اگر صلاح دانستند خودشان پیرامون مسئلهٔ جمع آیات توضیح بدهند.

با سلام
ذکر کردم که آیات قرانی نیاز به تفسیر به رای ندارد آنچه را باید از قرآن ذکر میشد همراه تفسیر برای شما گذاشتم

در مورد دوستی با کفار قرآن مطلق نهی کرده ,فکر کنم به اندازه کافی سخن در این مورد بیان شده اگر قرار بود که به کلام خداوند در قرآن همه ایمان بیاورند ,کسی کج روی نکند که دیگر کافری روی زمین وجود نداشت اخوی دیگر کسی فرق علی ع را نمیشکافت دیگر کسی ضربه به پهلوی فاطمه زهرا س نمیزد !امام حسین ع چنین در کربلا به شهادت نمیرسید و ....و .....!!

«چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.»
قرآن کریم ابتدا می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُم» ؛
تااین‌جا می فرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید.

بعد می‏آید سراغ این‌که چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً». اینها را دوست‌ نگیرید!


1. یهود و نصاری

در سوره مائده آمده : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» این‌جا به معنای «دوستان» است. آن‏ها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.علّت منع از رفاقت با ایشان

دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی می‏آورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو هم سو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمی‌توانند دوستان خوبی باشند.
چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همین‌طور است.
شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آن‏ها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است. هیچ وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!
اگر ما بخواهیم دقیق‏تر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته می‌رسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی می‏دانیم و آن‏ها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا می‏دانند. عقاید با هم جور در نمی‏آید.

هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!

در آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی این‌ طور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب می‏شود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آن ‏ها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء می‏گذارد.

امام خمينى (ره) در تحرير الوسيله، كافر را كسى مى ‏داند كه به غير اسلام گرويده يا به اسلام گرويده، امّا چيزى را كه مى‏ داند از ضروريات دين است، به‏ گونه‏اى انكار مى ‏كند كه به انكار رسالت پيامبر صلی الله علیه وآله يا تكذيب آن حضرت يا كم كردن از شريعت مطهر اسلام منجر شود و يا سخن يا عملى از او سر زند كه موجب كفر او گردد.

[=Times New Roman]تعدادی از مؤسسات و سایت‌ها هستند که در راستای وحدت فعالیت می‌کنند؛ از جمله

۱. یکی مجمع جهانی تقریب مذاهب است؛ http://taghrib.org/farsi/

۲. دیگری خبرگزاری‌ای است که در خصوص اخبار مربوط به تقریب مذاهب اسلامی فعالیت می‌کند: http://www.taghribnews.com/

۳. دیگری مجمع اتحاد دانشجویان جهان اسلام است. http://www.rohama.org/fa/content/109

۴. دیگری سازمان کنفرانس اسلامی است. http://www.oic-oci.org/

۵. مجلهٔ اینترنتی تقریب نت است. http://www.altaghrib.net/003/index.htm

۶. ....

این فهرست را تکمیل کنیم.

[="DarkOliveGreen"]سلام

رضا;766326 نوشت:
با سلام
برادر گرامی خطاب قرآن مطلق است در مورد دوستی و همیاری از یهود و نصارا است و مطلق نهی کرده
بنده تفسیر را گذاشتم
آنچه شما در ایه آورده اید خطاب به نجاشی پادشاه حبشه بوده و هجرت مسلمانان رجوع کنید به شان نزول ان ایه
این چه ربطی به مردم یک کشور دارد قرآن تاکید کرده از آنها طلب یاری و دوستی نکنید که در ان خیری نیست
اینکه روابط مسالمت آمیز بین افراد ۲ کشور برقرار باشد ربطی به دوستی و همیاری ندارد
یا علی ع

بسیار عالی

پس اونجای هم که خدا میگه با اینها پیمان نبندید و تکیه نکنید و کلا دوستی نکنید فقط فقط مربوط به همون گروه مسیحی و یهودی همان زمان است.

این دقیقا جواب خودتون بود و من به خودتون دادمش!

90 درصد یاران حضرت علی علیه السلام در جنگ با معاویه چه کسانی تشکیل میدادن؟ نکنه حضرت علی متوجه نبودن؟

اون مسیحی کشته شده در راه امام حسین علیه السلام چی؟

خوب بود امام اون رو از کربلا بیرون میکرد و اون هیچوقت نه شیعه و نه شهید میشد؟[/]

با سلام
جواب شما را قرآن مطلق داده

رضا;766574 نوشت:

«چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.»
قرآن کریم ابتدا می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُم» ؛
تااین‌جا می فرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید.

بعد می‏آید سراغ این‌که چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».

اینها را دوست‌ نگیرید!


1. یهود و نصاری

در سوره مائده آمده : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» این‌جا به معنای «دوستان» است. آن‏ها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.علّت منع از رفاقت با ایشان

دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی می‏آورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو هم سو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمی‌توانند دوستان خوبی باشند.
چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همین‌طور است.
شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آن‏ها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است. هیچ وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!
اگر ما بخواهیم دقیق‏تر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته می‌رسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی می‏دانیم و آن‏ها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا می‏دانند. عقاید با هم جور در نمی‏آید.

هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!

در آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی این‌ طور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب می‏شود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آن ‏ها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء می‏گذارد.

امام خمينى (ره) در تحرير الوسيله، كافر را كسى مى ‏داند كه به غير اسلام گرويده يا به اسلام گرويده، امّا چيزى را كه مى‏ داند از ضروريات دين است، به‏ گونه‏اى انكار مى ‏كند كه به انكار رسالت پيامبر صلی الله علیه وآله يا تكذيب آن حضرت يا كم كردن از شريعت مطهر اسلام منجر شود و يا سخن يا عملى از او سر زند كه موجب كفر او گردد.

روح سبز;766604 نوشت:
سلام

بسیار عالی

پس اونجای هم که خدا میگه با اینها پیمان نبندید و تکیه نکنید و کلا دوستی نکنید فقط فقط مربوط به همون گروه مسیحی و یهودی همان زمان است.

این دقیقا جواب خودتون بود و من به خودتون دادمش!

90 درصد یاران حضرت علی علیه السلام در جنگ با معاویه چه کسانی تشکیل میدادن؟ نکنه حضرت علی متوجه نبودن؟

اون مسیحی کشته شده در راه امام حسین علیه السلام چی؟

خوب بود امام اون رو از کربلا بیرون میکرد و اون هیچوقت نه شیعه و نه شهید میشد؟

[h=2]عاقبت دوستی با اهل گناه
[/h]
[h=2][/h][h=2][/h][h=2][/h]علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»،[از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این‌طور می‏گوید که چون تو هم آن‌طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجه‏اش این است که تو را هم به شرارت می‌کشاند. بالاخره در یک‌جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه درونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می‌دهد؛ پس از آن بپرهیز!

[="DarkOliveGreen"]

رضا;766610 نوشت:
عاقبت دوستی با اهل گناه

علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»،[از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این‌طور می‏گوید که چون تو هم آن‌طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجه‏اش این است که تو را هم به شرارت می‌کشاند. بالاخره در یک‌جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه درونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می‌دهد؛ پس از آن بپرهیز!

قران که توی دست شماست این ایه رو نداره:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏)

من اطلاعات قد شماست نیست اما

نتیجه تک بعدی دیدن قران همینه. نتیجه بند بند کردن قران همینه . شما فقط به یک ایه چسبیدی در حالی که من گفتم ایه ی دوری از اهل کتاب و دوستی با مسیحی خیلی راحت قابل درکه! و میشه فهمید دوستی با اهل سنت که دیگه حتما باید باشه

بحث با شما اقا رضا بی فایده هست

چون شما مذاق قران و اهل بیت رو درک نکردی.( نمیگم منم درک کردم) و نمی دونی کجا چه حرکتی باید کرد( یکجا سوکت علی یکجا لشکر کشی علی) شما داری از اهل بیت جلو میزنی.( ببخش که رک گفتم)[/]

[=times new roman]سلام جناب رضا لطف کنیدمطالبی که از دیگران نقل می‌کنید نام صاحب مطلب را هم بیاورید تا هم از آن‌ها ذکرخیری شود و هم بدانیم کلام از کیست و اعتبارش تا چه حد است.[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

از سایت آیت‌الله مجتبی تهرانی

رضا;766610 نوشت:
عاقبت دوستی با اهل گناه

علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»،[از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این‌طور می‏گوید که چون تو هم آن‌طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجه‏اش این است که تو را هم به شرارت می‌کشاند. بالاخره در یک‌جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه درونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می‌دهد؛ پس از آن بپرهیز!


رضا;766574 نوشت:
«چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.»
قرآن کریم ابتدا می فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُم» ؛ تااین‌جا می فرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید.

بعد می‏آید سراغ این‌که چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً». اینها را دوست‌ نگیرید!

1. یهود و نصاری

در سوره مائده آمده : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» این‌جا به معنای «دوستان» است. آن‏ها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.علّت منع از رفاقت با ایشان

دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی می‏آورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو هم سو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمی‌توانند دوستان خوبی باشند.
چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همین‌طور است.
شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آن‏ها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است. هیچ وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!اگر ما بخواهیم دقیق‏تر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته می‌رسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی می‏دانیم و آن‏ها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا می‏دانند. عقاید با هم جور در نمی‏آید.

هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!

در آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی این‌ طور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب می‏شود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آن ‏ها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء می‏گذارد.

[=Times New Roman]از سایت حوزه

رضا;766379 نوشت:
دوستی و مهربانی با همنوعان از ویژگی هایی است که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است؛ چرا که انسان اجتماعی آفریده شده و به تنهایی قادر به برآوردن نیازمندی های خویش نیست.
بنابراین، نیازهای مادی و معنوی انسان، وی را به ایجاد رابطه با افراد و محبت به آنان بر می انگیزد.گرچه میل به دوست یابی، فطری انسان است، ولی این میل باید با هدف آفرینش انسان همسو باشد و در این قالب جریان یابد.
به دلیل آنکه دوست می تواند تأثیرات قابل توجهی در روحیّه فرد بگذارد، دین مبین اسلام سفارش فراوانی بر دقت در انتخاب دوست و پرهیز از دوستی هایی که ممکن است در انسان اثر منفی بگذارد می نماید.
از این رو، خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می کند؛ مانند:«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.
با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی کننده از دوستی کافران آمده است
روشن می شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

خداوند متعال در آیه 118 آل عمران می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً...»؛ای کسانی که ایمان آورده اید، از غیر خودتان همراز مگیرید، که در کار شما از هیچ تباهی فروگذار نکنند ... .

قرآن کریم در آیات متعدد مسلمانان را از پیروی کافران برحذر می دارد. این آیات دو گونه اند:الف. آیاتی که از پیروی کافران به صورت مطلق نهی می کند؛ مانند: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادا کَبِیرا» (فرقان: 52)؛ پس از کافران اطاعت مکن، و با [الهام گرفتن از [قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

«وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَ لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئا قَلِیلاً إِذا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرا»؛ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در [زندگی و دو برابر [پس از [مرگ [عذاب [می چشانیدیم، آن گاه در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.

«... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِین...»(مائده: 54)؛ به زودی خدا گروهی را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، بر کافران سخت و گردن فرازند.

خداوند متعال درباره ویژگی بندگان رحمان می فرماید: «وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاما»(فرقان: 72)؛ و آنان که در مجالس باطل حضور نیابند و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواری بگذرند.

استغفار مؤمن بر کافر، به هر انگیزه و هدفی باشد، در آیات قرآن امری ناپسند شمرده شده است: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(توبه: 113)؛ پیامبر و کسانی را که ایمان آورده اند نسزد که برای مشرکان، هرچند خویشاوند باشند، آمرزش بخواهند پس از آنکه برایشان روشن شد که آن ها اهل دوزخند.

[=Times New Roman]

رضا;766543 نوشت:
خداوند سبحان در آیات بسیاری به عدم دوستی مسلمانان با کافران و مشرکان سفارش می کند؛ مانند:«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ»(آل عمران: 28)؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند.

با توجه به قید «من دون المؤمنین» که در این آیه و برخی دیگر از آیات نهی کننده از دوستی کافران آمده استروشن می شود که هر نوع دوستی با کافران که جای دوستی با مؤمنان را بگیرد، مصداق دوستی نهی شده در آیات است.

بر اساس آیات، دوستی دو نوع است: موالات قلبی و موالات عملی.

1. موالات قلبی: اگر ایمان در قلب فرد مسلمان رسوخ نکرده باشد و یا دل مریض باشد، به انگیزه های گوناگون دوستی کافران را در دل می گیرد.
از این رو، خداوند متعال پس از نهی از دوستی با کافران، می فرماید: «قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»(آل عمران: 29)؛ بگو اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید خدا آن را می داند و [نیز [آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

در آیه دیگر می فرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ»(ممتحنه: 1)؛
[شما] پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می کنید، در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است.

2. موالات عملی: این نوع دوستی بدترین نوع دوستی با کافران است و در قالب ها و شکل های مختلف و با انگیزه های گوناگون ممکن است ظهور پیدا کند
که در اینجا، به یک نمونه آن اشاره می گردد:در آیه 52 مائده پس از نهی از دوستی با کافران می فرماید: «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ»؛ از این رو، کسانی را که در دلشان بیماری شک و نفاق است می بینی که در [دوستی] آنان می شتابند، می گویند: می ترسیم که ما را رویداد بدی رسد.«دائره» به معنای خط محیط است و به حادثه و بلایی که در دنیا می گردد و به انسان می رسد اطلاق می شود.
بنابراین، یکی از انگیزه های دوست شدن با آنان، پناهنده شدن به آنان و یاری جستن از آنان در گرفتاری ها و حوادث ناگوار است.

فرهنگ;766667 نوشت:
[=Times New Roman]از سایت حوزه


[=Times New Roman]


مهم جواب شماست که داده شده اگر سخنی دارید که علمی بیان شود میشنویم !اگر سخنی در رد سخنان آمده دارید بفرماید
اگر نه که وقت کسی را نگیرید !

[=Times New Roman]از زبان آیت‌الله شبیری زنجانی

[=times new roman]میرزا مرد خیلی باهوش و چیزفهم بود…. در یکی از این بار عام‌ها که اشخاص برای زیارت میرزا ‌آمده بودند، می‌بینند که نظر میرزا به شخص معینی معطوف است… او می‌آید دست میرزا را می‌بوسد. میرزا از او سؤال می‌کند که اهل کجایی؟ می‌گوید: اهل کربلا. می‌پرسد: برای چه اینجا آمده‌ای؟ می‌گوید: برای تحصیل. میرزا می‌فرماید: من به شما حکم می‌کنم که همین حالا به کربلا مراجعت کنید، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبه‌ها داده می‌شود، در کربلا به شما داده می‌شود، و همین حالا برگردید.… میرزا خیلی استنطاق می‌کند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است.…
[=times new roman]بعداً بعضی از اصحاب ایشان می‌پرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟ میرزا می‌فرماید: از قیافهٔ این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، از آن لعن‌های کذایی می‌خواند، و او با یک عملش ممکن است این زحمات ما در حل اختلافات شیعه و سنی را از بین ببرد.
[=times new roman]بعداً خود آن شخص گفته بود: خوش انصاف میرزا، نگذاشت اقلاً یک دعای صنمی قریش بخوانیم!

روح سبز;766635 نوشت:

قران که توی دست شماست این ایه رو نداره:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏)


من اطلاعات قد شماست نیست اما

نتیجه تک بعدی دیدن قران همینه. نتیجه بند بند کردن قران همینه . شما فقط به یک ایه چسبیدی در حالی که من گفتم ایه ی دوری از اهل کتاب و دوستی با مسیحی خیلی راحت قابل درکه! و میشه فهمید دوستی با اهل سنت که دیگه حتما باید باشه


بحث با شما اقا رضا بی فایده هست

چون شما مذاق قران و اهل بیت رو درک نکردی.( نمیگم منم درک کردم) و نمی دونی کجا چه حرکتی باید کرد( یکجا سوکت علی یکجا لشکر کشی علی) شما داری از اهل بیت جلو میزنی.( ببخش که رک گفتم)

با سلام

ما هیچ سخنی دال بر اینکه از شما دوست گرامی سندی باشد ندیده ایم
قرآن حی و حاضر است نیازی نیست کسی ان را تحریف کند
بنده چه از قرآن و چه از روایات برای شما سخن گفتم امیدوارم دقت لازم را انجام دهید
شما هم اگر سخن علمی دارید عنوان کنید میشنویم نیاز نیست به بنده تاکید کنید اهل بیت ع چه میگویند

پست ۴۲ را مطالعه کنید برای درک کردنی که از ان سخن گفته اید خوب است

رضا;766673 نوشت:
ما هیچ سخنی دال بر اینکه از شما دوست گرامی سندی باشد ندیده ایم



من ایه قران نشونت دادم

سند از این محکم تر؟

شما به هیچ کدوم از دلایل من نتونستید جواب بدید


[=Times New Roman]

رضا;766671 نوشت:
مهم جواب شماست که داده شده اگر سخنی دارید که علمی بیان شود میشنویم !اگر سخنی در رد سخنان آمده دارید بفرماید

پاسخ شما در پست‌های قبلی داده شد، ولی چون شما با مفاهیم علوم اسلامی مثل مطلق و مقید، عام و خاص، مخصص متصل و منفصل و ... آشنا نبودید و تنها مطالب دیگران را کپی پیست کرده بودید، متوجه نشدید که من به کجا اشکال کرده‌ام؛ لذا دوباره همان مطالب را تکرار کردید و گفتید دستور خداست! من الان که دیدم مطالبتان کپی بوده تعجبم رفع شد از اینکه شما سخنان مرا متوجه نشدید، و حتی متنی را که از المیزان نقل کرده بودید و صریحاً خلاف رأیتان بودید درنیافته بودید.

بزرگوار واقعاً نمی‌توان با کسی که صرفاً از دیگران نقل قول می‌کند بحث علمی کرد؛ لازم است با این اصطلاحات آشنا شوید، بعد ان شاالله با هم صحبت می‌کنیم.
با آرزوی توفیق

[="Times New Roman"]نکته‌ای را خدمت دوستانی که علاقه‌مندند مسئلهٔ وحدت بین مذاهب به جایی برسد عرض می‌کنم؛ کاملاً ممکن است کسانی که مخالف مسئلهٔ وحدت اسلامی هستند به گونه‌ای بخواهند تاپیک را به انحراف بکشند تا بسته شود. لذا درخواستم این است که خودداری نشان دهیم و از ادامهٔ بحث بپرهیزیم؛ تقریباً همهٔ مطالب گفتنی گفته شده و هرکسی خود می‌تواند قضاوت کند.

به نظرم بهتر است از پاسخگویی بپرهیزیم و نوشتارهایمان را صرفاً به مسئلهٔ وحدت اسلامی و یافتن رویکردی برای تقریب بین مذاهب محدود کنیم.

[=arial black]سلام

این روایت را تقدیم می کنم [=arial black]به همه دوستان و اساتیدی که در راه دفاع از اهل بیت علیهم السلام قدم بر می دارند[=arial black]تا شبهات نواصب و اهل خلاف[=arial black]بر دل شیعیان تاثیر نگذارد .[=arial black]

" وقال جعفر بن محمد عليهما السلام : من كان همه في كسر النواصب عن المساكين الموالين لنا أهل البيت يكسرهم عنهم ، ويكشف عن مخازيهم ويبين عوراتهم ويفخم أمر محمد وآله صلى الله عليه وآله ، جعل الله همة أملاك الجنان في بناء قصوره ودوره ، يستعمل بكل حرف من
حروف حججه على أعداء الله أكثر من [ عدد ] أهل الدنيا أملاكا ، قوة كل واحد تفضل عن حمل السماوات والأرضين ، فكم من بناء ، وكم من [ نعمة ، وكم من ] قصور لا يعرف قدرها إلا رب العالمين
"

( [=arial black]امام حسن عسکری به نقل از امام صادق علیه السلام می فرمایند :[=arial black] کسی که اهتمام ورزد در شکست دادن نواصب که در برابر شیعیان جبهه گیری کرده اند و برای ما اهل بیت جوانمردی و مروت به خرج دهد، آنها را از ( مقصودشان در اغوای ) ضعفای شیعه باز دارد و در برابر شیعه آنها را خرد نماید و پرده از رسوایی های آنها بردارد و عیبهای آنها را واضح و روشن بیان نماید ، و امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندانش را تمجید نموده و بستاید ، خداوند همت فرشتگان بهشتی را در ساختن خانه ها و کاخ های او قرار دهد . [=arial black]

[=arial black]به عدد هر حرفی که در برابر دشمنان به کار برد ، خدا فرشتگانی - بیش از تعداد مردم دنیا - را برای او بکار گیرد . بسا قصرهایی که ارزش آن را جز پروردگار جهانیان نداند[=arial black])

[=arial black]
تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام ص 349 - 350
الاحتجاج ص 19
الصراط المستقیم ج 3 ص 58
بحارالانوار ج 2 ص 10 - ج 8 ص 180

Zaker;766091 نوشت:
بنده این روایت رو در تاپیک قرار دادم کارشناس پاسخگو (؟!) حذفش کردن !
معنای پاسخگو بودن رو هم فهمیدیم ...

با سلام خدمت شما دوست گرامی
اگر می خواهید بحث علمی کنید در خدمت هستم ولی اگر می خواهید پوستر درست کنید و جو درست کنید پوستر جواب نمی خواهد مقابله می خواهد
کمی انصاف برای بحث لازم است
بنده عرض کردم که مطالبتون را به عنوان مطلب بگذارید روی آن بحث می کنیم
ببینید کاربر محترم"رضا " هم دارند حدیث می گذارند و به راحتی داریم روی آنها بحث و گفتگو می کنیم
باز اگر دوست دارید روی مطالب شما گفتگو شود در خدمت هستم

[=Times New Roman]سلام علیکم
همچنان که در نخستین کامنتم در این تاپیک عرض کردم، ندیده گرفتن شبهات و ادلهٔ مخالفان وحدت مشکل اتحاد را حل نمی‌کند، باید این نکات مطرح شود تا بدان‌ها جواب داده شود. لذا من خودم
[=Times New Roman]اقدام به طرح این نقدها می‌کنم تا ان شاالله بررسی و پاسخ داده شود.
در این سایت انتقادات متعددی از سوی کاربری که دقیقاً همان مطالب بالای پاسخ‌یار رضا را به همان شکل نوشته‌اند مطرح شده.

[=Times New Roman]
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]

آنجا مطالبی در ضدیت با وحدت از قول علما نوشته است؛ [=Times New Roman]من تنها بخش نخست را نقل می‌کنم ولی مطالب متعددی هست پیرامون اینکه وحدت و برادری با اهل سنت معنا ندارد. [=Times New Roman]از جناب استاد شعیب تقاضا دارم توضیح دهند که پاسخ به چنین نکاتی چیست (لطفاً بقیهٔ نقدهای آن صفحه را هم ملاحظه فرمایید):

نقل قول:
آیت الله خامنه ای در " اجوبه الاستفتاءآت " ج 1 ص 23 می گوید :

" ولاية الفقيه في قيادة المجتمع وإدارة المسائل الاجتماعية في كل عصر وزمان من أركان المذهب الحق الاثني عشري ، ولها جذور في أصل الإمامة "

ولايت فقيه در رهبرى جامعه اسلامى و اداره امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقّه اثنى‏ عشرى است که ريشه در اصل امامت دارد

وی این ولایت را امری منشعب از " امامت " می داند و از ارکان مذهب شیعه می داند !!!

اهل سنت اصلا " امامت " را قبول ندارند .... پس چگونه می شود که ولایت فقیه را قبول کنند ؟؟؟!!!!

اهل وحدت از طرفی با اهل سنت داعیه برادری دارند ، و از طرف دیگر بر آنها " مرگ " می فرستند !!!!

به نظر شما این تناقض را چگونه باید حل کرد ؟؟؟


فرهنگ;766850 نوشت:
[=Times New Roman]سلام علیکم
همچنان که در نخستین کامنتم در این تاپیک عرض کردم، ندیده گرفتن شبهات و ادلهٔ مخالفان وحدت مشکل اتحاد را حل نمی‌کند، باید این نکات مطرح شود تا بدان‌ها جواب داده شود. لذا من خودم
[=Times New Roman]اقدام به طرح این نقدها می‌کنم تا ان شاالله بررسی و پاسخ داده شود.
در این سایت انتقادات متعددی از سوی کاربری که دقیقاً همان مطالب بالای پاسخ‌یار رضا را به همان شکل نوشته‌اند مطرح شده.
[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

آنجا مطالبی در ضدیت با وحدت از قول علما نوشته است؛

[=Times New Roman]من تنها بخش نخست را نقل می‌کنم ولی مطالب متعددی هست پیرامون اینکه وحدت و برادری با اهل سنت معنا ندارد. [=Times New Roman]از جناب استاد شعیب تقاضا دارم توضیح دهند که پاسخ به چنین نکاتی چیست (لطفاً بقیهٔ نقدهای آن صفحه را هم ملاحظه فرمایید):

با سلام

جناب فرهنگ شما اول کمی از فتواهای علمای خود بگوید و بعد هم کمی از سایتهای زد شیعی که شیعه را تکفیر میکنید بعد انگ به بنده بزنید که ضد اتحاد است

میخواهید نقد کنید بسیار خوب جواب اینها را بدهید اول تا خروار خروار مطلب برای شما بیاورم

بنده خیلی بهتر از شما میدانم ؛اتحاديه جهانی علمای اسلام در اجلاس خود در اردن با صدور فتوای مشترکی اعلام نمود: تکفير پيروان
مذاهب هشتگانه اسلامی جايز نيست.

خدا رو شکر که حتی در این سایت خودمان کسی بی احترامی به اهل سنت نکرده !!

میخواهید لینک سایتهایتان را اینجا بگذارم ؟

که چگونه در مورد امیرالمومنین ع مطلب نوشتید ؟

چرا در سایتهایتان ما شیعیان را هر روز تکفیر میکنید !
از پژوهشگری مانند شما بعید است که این حرفها را بزند !
اتحاد چیز دیگریست سخن از باطل و حقانیت گفتن چیز دیگریست

جالب است که شما میخواهید با ماس مالی کردن و چشم پوشی کردن گفتار و کتب علمای خود را کتمان کنید
کتبی که بر علیه شیعه نگاشته شده است همانند : منهاج السنه ( ابن تیمیه ) ؛ الصواقع ( کابلی ) ؛ تحفه اثنی عشریه ( دهلوی ) ؛ ضحی الاسلام ( احمد امین ) ؛ ابطال الباطل ( قاضی روزبهان ) ؛ المغنی ( فاضی عبدالجبار ) و هزاران کتاب دیگر ( که بنابر آمار در حدود 5000 کتاب می باشد )

آیا اهل خلاف حلال خدا را حرام نکردند ؟؟؟

آیا ایشان متعه ( حلال خدا ) را حرام نکردند ؟؟؟

آیا ایشان خمس ( حلال خدا ) را حرام نکرده و تنها مختص به جهاد نکردند ؟؟؟؟

آیا ایشان تراویح به جماعت ( امری که بدعت است و توسط رسول الله تحریم شده ) را حلال نکردند ؟؟؟؟

آیا ایشان برخی سنن صحیح نبوی را به بهانه مخالفت با شیعه تحریم نکردند ؟؟؟؟

آیا می دانید که شافعی حکم به حلیت زواج با دختر حاصل از زنا داده است ؟؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟؟؟ )

آیا می دانید که ابوحینفه ، مسکرات و شراب را حلال می داند ؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟ )

آیا می دانید که ابوحینفه فتوا داده که زنا با کر و لال حد ندارد


آیا می دانید که ابوحینفه زنای با زنی که خادمه هست و محرم نیست را شامل حد نمی داند ؟؟ ( آیا این تحلیل یک حرام نیست ؟ )


آیا می دانید برخی حنبلی ها و حنفی ها ، خود ارضایی را جایز می دانند ؟؟؟


آیا می دانید که مالک گوشت سگ را پاک می داند و لواط با غلام را جایز می داند ؟


آیا می دانید که اهل خلاف رویت الله را قبول دارند .... آیا این سخن بدعت است یا مفلوکی و مظلومی و نفهمی ؟؟

آیا می دانید زنا کردن هم راحت شده است

(( اینقدر از این فتاوای مخالف قرآن و سنت در عقاید اهل خلاف وجود دارد که کتابها می توان تالیف کرد ))

قبلا هم ذکر کردم که بین مردم عادی اتحاد است بنده جایی زندگی میکنم که از نزدیک شاهد هستم از عرب گرفته تا ترک و ایرانی و پاکستانی و افغانی و افریقایی و ...!و .....!هیچ مشکلی ندارند خیلی هم به هم احترام میگذراند
مشکلات اصلی را علما ی اهل خلاف و دولت مداران آنها درست میکنند


شما اول تکلیف اینها را روشن کنید یا جوابی به ما دهید که ما حسن نیت شما را قبول کنیم
یا علی ع

[=Times New Roman]بخش دیگری که کاربر مذکور به نام amoonaser در آن صفحه گذاشته پیرامون این است که در کتاب مکاسب محرمهٔ امام خمینی مطالبی آمده که ما با غیرشیعیان اخوت و برادری نداریم و .... . عین متن وی را در متن زیر کپی کرده‌ام:

[SPOILER]

نقل قول:
گویا آیت الله خمینی خیلی بیشتر از این قوم می دانست که در کتاب " المکاسب المحرمه " ج 1 ص 250 - 251 چنین می گوید :

والانصاف أن الناظر في الروايات لا ينبغي أن يرتاب في قصورها عن اثبات حرمة غيبتهم ، بل لا ينبغي أن يرتاب في أن الظاهر من مجموعها اختصاصها بغيبة المؤمن الموالي لأئمة الحق ( ع ) ....... فلا شبهة في عدم احترامهم بل هو من ضروري المذهب كما قال المحققون ،
بل الناظر في الأخبار الكثيرة في الأبواب المتفرقة لا يرتاب في جواز هتكهم والوقيعة فيهم ، بل الأئمة المعصومون ، أكثروا في الطعن واللعن عليهم وذكر مسائيهم .
فعن أبي حمزة عن أبي جعفر عليه السلام قال : قلت له : إن بعض أصحابنا يفترون ويقذفون من خالفهم فقال الكف عنهم أجمل ثم قال يا با حمزة إن الناس كلهم أولاد بغاة ما خلا شيعتنا ( الخ ) . والظاهر منها جواز الافتراء والقذف عليهم ... "

"انصاف آن است كه كسى كه به اين روايات بنگرد نبايد شك كند كه اين روايات از اثبات حرمت غيبت آنان قصور دارد ، بلكه نبايد شك كند كه آنچه از مجموع آنها ظاهر مى شود آن است كه روايات حرمت غيبت اختصاص به غيبت مؤمن اهل ولايت امامان حق عليهم السلام دارد . . .
بنابر اين شبهه اى در نامحترم بودن اهل خلاف وجود ندارد ، بلكه اين از ضروريات مذهب شيعه است چنان كه محققان گفته اند . بلكه از اين بالاتر ، كسى كه در اخبار بسيارى كه در ابواب مختلف وارد شده بنگرد شك نمى برد در جواز هتك حرمت و بدگويى نسبت به آنان ، بلكه ائمه معصومين بسيار بر آنان طعن و لعن مى كردند و زشتيهاى آنان را بر می شمردند .
ابوحمزه گويد : به امام باقر عليه السلام گفتم : ( برخى از ياران ما بر مخالفشان افترا مى بندند و نسبتهاى ناروايى به آنان مى دهند ، فرمود : خوددارى از آنان بهتر است . سپس فرمود : اى اباحمزه ، مردم همه فرزندان نامشروعند بجز شيعيان ما ) . ظاهر اين روايت جواز نسبت ناروا و افتراى بر آنان است . "

******

وأما الأخبار فما اشتملت على المؤمن فكذلك ، وما اشتملت على الأخ لا تشملهم أيضا لعدم الأخوة بيننا وبينهم بعد وجوب البراءة عنهم وعن مذهبهم وعن أئمتهم ، كما تدل عليه الأخبار واقتضته أصول المذهب ، وما اشتملت على المسلم فالغالب منها مشتمل على ما يوجبه ظاهرا في المؤمن "

" و اما اخبارى كه مشتمل بر احكام برادرى است شامل آنان نمى شود ، زيرا پس از لزوم بيزارى جستن از آنان و از مذهب و پيشوايانشان كه اخبار بر آن دلالت دارد و اصول مذهب مقتضى آن است ديگر برادرى ميان ما و آنان ( اهل تسنن ) وجود ندارد . و آن رواياتى كه مشتمل بر ( حقوق ) مسلم است بيشتر آنها مشتمل بر چيزى است كه موجب مى شود آن را درباره مؤمن بدانيم ( نه هر مسلمانى ) "

******

إن هذه الرواية كرواية عبد الله بن سنان قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : الغيبة أن تقول في أخيك ما قد ستره الله عليه ، وغيرهما مما فسرت الغيبة حاكمة على سائر الروايات ، فإنها في مقام تفسيرها اعتبرت الأخوة فيها ، فغيرنا ليسوا بإخواننا وإن كانوا مسلمين فتكون تلك الروايات مفسرة للمسلم المأخوذ في سايرها ، بأن حرمة الغيبة مخصوصة بمسلم له أخوة اسلامية ايمانية مع الآخر .

این روایت همانند روایت عبد الله بن سنان است که می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (( غیبت آن است که در مورد برادرت بگوئی آن چه خداوند بر او پوشانده است. )) و غیر این دو روایت که غیبت را تفسیر کرده و بر روایات دیگر حاکم می باشند. این احادیث در مقام تفسیر اخوت هستند، پس غیر ما برادر ما نیست اگرچه مسلمان باشد. و این روایات مسلمانی که در سایر روایات گفته شده است را تفسیر می کند. لذا حرمت غیبت مخصوص به مسلمانی است که اخوت اسلامی ایمانی با دیگری داشته باشد.

[/SPOILER]
[=Times New Roman]
جناب شعیب با چنین متونی چگونه باید برخورد کنیم؟


با سلام
دلم نیامد شما را از دیدن این فتواها مستفیض نکنم

شیخ عبد الرحمان براک از مفتیان سعودى استفتا شده
: «هل یمکن أن یکون هناک جهاد بین فئتین من المسلمین (أی: السنة مقابل الشیعة؟».
آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟
وى پاسخ داده:
«... إن کان لأهل السنة دولة وقوة وأظهر الشیعة بدعهم ، وشرکهم ، واعتقاداتهم ، فإن على أهل السنة أن یجاهدوهم بالقتال...».[1]
اگر اهل سنت داراى دولت مقتدرى باشند و شیعه برنامه شرک آمیز خود را اظهار نمایند (مانند اعتقاد به وصایت على (علیه السلام) بعد از پیامبر گرامى و مراسم عزادارى براى امام حسین (علیه السلام) و توسل به امیر المؤمنین و حسین (علیهما السلام)).
در این صورت بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.

[1] . مجموعه مقالات بیست و یکمین همایش مذاهب اسلامی، عبدالحسین درتراش، 1388ه.ش، ص207.

............................................................................................

الشيخ السلفي محمد بديع موسى في لقاء على قناة الحكمه السلفيه يدعو لقتل أطفال العلويين وإغتصاب نسائهم

شیخ "محمد بدیع موسى" شیخ وهابی سوری و یکی از اعضای جماعت اخوان‌المسلمون این کشور اعلام کرد "ارتش آزاد سوریه" با ارسال نامه‌هایی به شیوخ و مفتی‌‌های این جماعت از آنها درباره تعرض و تجاوز به زنان علویه و کشتار کودکان این طایفه و حمله به خانه‌ها و مراکز محل سکونت آنها استفتاء کرده است.


اینم فیلم فتوای این لعنت الله !!
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&
v=qxswNq1RXnk

..........................................................................................................................


فتوای صادر شده توسط چهره سرشناس وهابیت در عربستان سعودی شیخ «ناصر الدین الألبانی»، کشتن شیعیان حلال اما یهودیان حرام است!
جالب اینجاست که «ناصر الدین الألبانی» در پاسخ به استفتائی در مورد انجام عملیات علیه شیعیان، به صراحت می گوید: حلال و جایز است.
گفتنی است به رغم اینکه فتوا حلال بودن قتل شیعیان و حرام بودن قتل صهیونیست ها توسط این چهره وهابی حدود یک دهه پیش صادر شد، اما چهره های وهابی معاصر نیز در فتواهای خود چنین رأی و نظر دارند.

http://www.shia-online.ir/article.asp?id=18945

اما در مقابل فتوای مراجع بزرگ شیعه را بینیند و بیین تفاوت ره از کجاست تابه کجا

آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی در دیدار شماری از مسؤولان عراقی به مردم و گروه های این كشور نسبت به تله فتنه گران در جهت وقوع یك جنگ داخلی، هشدار داد و گفت: باوجود تلفات زیاد شیعیان، با واكنش مسلحانه آنها مخالف است.
رادیو عراق پنجشنبه شب به نقل از آیت الله سیستانی افزود: هدف از حمله به پیروان مذاهب مختلف در عراق، ایجاد فتنه ای داخلی با هدف رو در رو كردن مردم عراق در مقابل هم است.
آیت الله سیستانی تأكید كرد: اگر نیمی از شیعیان عراق هم از بین بروند، مطمئناً در عراق جنگ داخلی به راه نخواهد افتاد.
این تأكید آیت الله سیستانی در حقیقت با هدف مأیوس كردن تروریست هایی است كه در خصوص منشأ فعالیت آنها همچنان گمانه زنی متعدد مطرح می شود، به میان می آید.

خبرگزاری مهر http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetai...?NewsID=513502

.


[=Times New Roman]راه حل چیست جناب استاد شعیب؟

راه حل مقابله با تندروان چیست؟ اعم از اینکه شیعه باشند یا سنی؟ یا سلفی؟

با مزدوران بی‌اعتقاد که صرفاً با هدف ایجاد تفرقه چنین می‌کنند چه باید کرد؟

راه حل اینکه چنان متونی و چنین فتاوایی در هردو طرف هست چیست؟

با کسانی که پیاپی این فتاوا را می‌گذارند و طرفین را نسبت به هم تحریک می‌کنند چه باید کرد؟

با سلفی‌ها چگونه باید کنار آمد؟ راه حل گفت‌وگو است؟

با کسانی که به اتحاد اعتقاد ندارند و خود را مفتی و مجتهد می‌دانند و از این رو به فتاوای دیگران اعتنا نمی‌کنند و تفاسیر خودشان را از احادیث دارند و منتشر می‌کنند چه باید کرد؟ با کسانی که هفتهٔ وحدت را هفتهٔ برائت می‌خوانند؛ سایت و انجمن گفتگو و شبکهٔ ماهواره‌ای و مُبلّغ و پول و شهریه و .... دارند چه باید کرد؟

فرهنگ;766850 نوشت:
[=Times New Roman]سلام علیکم
همچنان که در نخستین کامنتم در این تاپیک عرض کردم، ندیده گرفتن شبهات و ادلهٔ مخالفان وحدت مشکل اتحاد را حل نمی‌کند، باید این نکات مطرح شود تا بدان‌ها جواب داده شود. لذا من خودم
[=Times New Roman]اقدام به طرح این نقدها می‌کنم تا ان شاالله بررسی و پاسخ داده شود.
در این سایت انتقادات متعددی از سوی کاربری که دقیقاً همان مطالب بالای پاسخ‌یار رضا را به همان شکل نوشته‌اند مطرح شده.
[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

آنجا مطالبی در ضدیت با وحدت از قول علما نوشته است؛

[=Times New Roman]من تنها بخش نخست را نقل می‌کنم ولی مطالب متعددی هست پیرامون اینکه وحدت و برادری با اهل سنت معنا ندارد. [=Times New Roman]از جناب استاد شعیب تقاضا دارم توضیح دهند که پاسخ به چنین نکاتی چیست (لطفاً بقیهٔ نقدهای آن صفحه را هم ملاحظه فرمایید):

با سلام
در مورد امامت نوشته اید احسنت !!!

اختلاف اساسي شيعه و سني برسر خلافت اسلامي و مرجعيت ديني است.
اهل سنت امامت را به عنوان رهبري اجتماع قبول دارند، ولي امامت به معناي مرجعيت ديني و به معني ولايت را نمي پذيرند.
اهل تسنن براي هيچ كس حتي براي ابوبكر و عمر و عثمان چنين منصبي را قائل نيستند، از اين رو عصمت را در امام و خليفه لازم نمي دانند، ولي شيعه امامان خود را معصوم از خطا مي دانند.

از اين رو استاد مطهري(ره) اختلاف سني و شيعه را در بحث امامت ريشه اي مي داند و مي گويد: "آن چيزي كه شيعه به نام امامت معتقد است، غير از آن چيزي است كه آن ها به نام امامت معتقدند.
آن چه اهل تسنن به نام امامت معتقدند، يك شأن دنيايي امامت معتقدند.
امام همان حاكم ميان مسلمين، فردي از افرادي مسلمين كه بايد او را براي حكومت انتخاب كنند. آن ها بيش از حكومت بالا نرفتند، ولي امامت در شيعه مسئله اي است تالي تلو نبوت و بلكه از بعضي از درجات نبوت بالاتر است".
در هر صورت امامت نزد سنی يك مسئلة فرعي مثل نماز خواهد بود، اما امامت در شيعه مفهومي است نظير نبوت.
در حقيقت ولايت ادامه نبوت است.
اين از رو بايد در كنار نبوت به عنوان يكي از اصول و پايه های دين مطرح گردد.
شيعيان پيرو حضرت علي‌و معتقد به جانشيني بي‌واسطة آن حضرت بعد از پيامبر گرامي‌و نص و تصريح ولايت آن حضرت در غديرخم از طرف پيامبر اكرم‌مي‌باشند كه در پي آن پيامبر اسلام‌مردم را در صحراي گرم و سوزان "خُم‌ْ" متوقف كرد و با بيان خطبه‌اي از جمله فرمود: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه‌; هر كس من مولا و ولي او بوده‌ام‌، علي‌ مولا و ولي او است‌..." و به همين مناسبت آية 62، سورة مائده نازل شد.
(الكافي‌، محمد بن يعقوب كليني‌;، ج 1، ص 420، دارالكتب الاسلامية‌، تهران‌.) و حديث مذكور در منابع و كتاب‌هاي معتبر اهل تسنن نيز نقل شده است‌.(ر.ك‌: الدر المنثور، جلال الدين السيوطي‌، ج 3، ص 98، داراحيأ التراث العربي‌، بيروت‌.)

به اعتقاد شيعيان ولايت و امامت حضرت علي بن ابيطالب‌ در قرآن كريم نيز مورد تأكيد قرار گرفته و شأن نزول آية 55، سورة مائده كه به آيه ولايت معروف است ـ و نيز بسياري ديگر از آيات قرآن كريم دربارة حضرت علي‌مي‌باشد.(ر.ك‌: تفسير مجمع البيان‌، مرحوم طبرسي‌;، ج 2، ص 126ـ129، منشورات دارمكتبة الحياة‌، بيروت‌.)
شيعه معتقد است كه پس از حضرت علي‌امامام معصوم‌: يكي پس از ديگري جانشين پيامبر و بيان كننده قرآن و احكام الهي هستند و معتقدند كه تمام وظايف و شئوون پيامبر به جز دريافت وحي تشريعي‌، براي آنان ثابت است‌، به همين جهت احكام و معارف اسلامي را از آنان دريافت نموده و پيرو مكتب اهل بيت‌: مي‌باشند.

شيعيان همچنين معتقدند كه پيشواي مسلمانان بايد عادل‌، عالم و معصوم باشد و چنين كسي منصوب شده از ناحيه خداوند متعال است و شخص غيرمعصوم نمي‌تواند امامت و ولايت مسلمانان را بر عهده بگيرد و آيه تطهير(احزاب‌،33) دليل روشني بر عصمت اهل بيت‌: مي‌باشد.(ر.ك‌: تفسير نمونه‌، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 17، ص 297ـ306، دارالكتب الاسلامية‌، تهران‌.)

ولي اهل تسنن چنين اعتقادي را ندارند و جانشيني پيامبر گرامي‌را به بيعت جمعي از مسلمانان با فردي و يا وصيت يك خليفه نسبت به خليفة بعد از خود و... معتبر مي‌دانند و اعتقاد دارند كه براي خلافت و رهبري مسلمانان عصمت شرط نيست و مردم هر كس را برگزيدند گر چه عادل هم نباشد، كفايت مي‌كند! آنان بعد از رحلت پيامبر گرامي‌به خلافت ابوبكر، عمر و عثمان معتقد هستند و حضرت علي‌را خليفة چهارم‌! مي‌دانند.
آنان منصبي را كه شيعيان براي امامان معصوم‌: قائلند، قبول ندارند و اغلب آنان در احكام و معارف اسلامي از فتاواي چهار امام معروف خود و احاديثي كه در كتاب‌هاي روايي خود مانند "صحاح ستة‌" و... جمع آوري شده‌، پيروي مي‌كنند.

از آن جا كه شيعيان براساس دلايل عقلي و نقلي معتبر مانند: حديث "ثقلين‌" و دلايل ديگر در احكام و معارف اسلامي پيرو مكتب اهل‌بيت‌: ]قرآن و عترت‌[ مي‌باشد; ولي اهل سنت از آنان پيروي نمي‌كنند; به همين جهت بين شيعه و اهل سنت در معارف اسلامي و احكام شرعيه مانند: وضو، نماز و... تفاوت‌هايي وجود دارد كه در اين باره (اختلاف معارف و احكام شرعي‌) كتاب‌هاي مستقلي نوشته شده كه كتاب "الخلاف‌" مرحوم شيخ طوسي; بحوث في الملل والنحل‌، آية الله جعفر سبحاني‌; الفقه المقارن للاحوال الشخصية بين المذاهب الاربعه السنية والمذهب الجعفري‌، بدران ابوالعينين بدران‌; و... از جمله آن‌ها است‌.

فرهنگ;766888 نوشت:
[=Times New Roman]راه حل چیست جناب استاد شعیب؟

راه حل مقابله با تندروان چیست؟ اعم از اینکه شیعه باشند یا سنی؟ یا سلفی؟

با مزدوران بی‌اعتقاد که صرفاً با هدف ایجاد تفرقه چنین می‌کنند چه باید کرد؟

راه حل اینکه چنان متونی و چنین فتاوایی در هردو طرف هست چیست؟

با کسانی که پیاپی این فتاوا را می‌گذارند و طرفین را نسبت به هم تحریک می‌کنند چه باید کرد؟

با سلفی‌ها چگونه باید کنار آمد؟ راه حل گفت‌وگو است؟

با کسانی که به اتحاد اعتقاد ندارند و خود را مفتی و مجتهد می‌دانند و از این رو به فتاوای دیگران اعتنا نمی‌کنند و تفاسیر خودشان را از احادیث دارند و منتشر می‌کنند چه باید کرد؟ با کسانی که هفتهٔ وحدت را هفتهٔ برائت می‌خوانند؛ سایت و انجمن گفتگو و شبکهٔ ماهواره‌ای و مُبلّغ و پول و شهریه و .... دارند چه باید کرد؟

با سلام
البته به شما حق میدهم که چنین گستاخی و توهین کنید و بنده را مزدور بدانید باکی نیست
چرا که شما راویان چنین فتواهایی هستید


[=century gothic]تواى امام مالك و به تبع او شافعى در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش كه از طريق غير مشروع يعنى زنا به دنيا آمده باشد و همچنين با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش كه به همين روش به دنيا آمده باشند از فتواهاى نادر روزگار است و دليلى كه بر جواز آن نيز آورده است نادر تر از خود حكم و شنيدنى است. [=century gothic]

وى مى گويد: به اين دليل نكاح جايز است كه اين پدر و دختر شرعاً با يكديگر نسبتى ندارند و بيگانه هستند و چون از راه غير مشروع متولّد شده است ارث نمى برد و نفقه او هم واجب نيست.

متن عربي:

حلية الزواج مع البنت من الزنا

[=century gothic]
(أفتى المالك) بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بأنها أجنبية منه ، ولا تنتسب إليه شرعا ، ولا يجري التوارث بينهما ، ولا تعتق عليه إذا ملكها ، ولا تلزمه نفقتها ، فلا يحرم عليه نكاحها كسائر الأجانب.

[=century gothic]المغني لابن قدامة 7 / 485 .

[=century gothic]و أفتى الشافعي بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته ، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بنفس دليل الإمام مالك في هذه المسألة كما مر آنفا.

[=century gothic]المغني لابن قدامة 7 / 485 .

[=century gothic]وهذه المسألة ذكرها الفخر الرازي في مناقب الشافعي مسلما بها ومدافعا فيها عنه.

[=century gothic]مناقب الإمام الشافعي ،ص 532 .

[=century gothic]إليها أشار الزمخشري في الأبيات المتقدمة بقوله : فإن شافعيا قلت قالوا بأنني أبيح نكاح البنت والبنت تحرم.

[=century gothic]المغني لابن قدامة 11 / 34، المحلى 6 /
.

شير خواري بزرگان أز نامحرم اشكالي ندارد


الباني : شير خواري بزرگان أز نامحرم اشكالي ندارد


الباني در يكي از جلسه هاي درس خويش با استناد بر رواياتي وبالأخص روايتي أز عايشه ميگويد كه شير خوردن حتى شيخ بزرگ أز نامحرم إشكالي ندارد وپسر رضاعي آن ميشود .. حتى أگر أز شير دهنده بزرگتر باشد .. !! دليلش بر جواز هم روايت عايشه است وهم إين كه إين أمر شهوت انگيز نيست

براي استماع كلام او :



http://www.ansarweb.net/sound/retha3.ram

http://uk.youtube.com/watch?v=NRLC-xnSJqQ



براي داونلود :



http://www.ansarweb.net/sound/retha3.rm

چهار عكس أز كاست الباني كه عنوانش رضاع بزرگ است :



http://albrhan.org/portal/images/red..._and_cover.jpg

http://albrhan.org/portal/images/redaa_tape.jpg

http://albrhan.org/portal/images/redaa_tape_info.jpg

http://albrhan.org/portal/images/redaa_title.jpg





عثمان الخميس : رضاع بزرگ ميتواند بدون شير خوردن مستقيم باشد

بر اساس فتواي ناصر الدين الباني عثمان الخميس ميگو

يد : رضاع بزرگ آز نامحرم ميتواند بدون شير خوردن مستقيم أز پستان زن باشد .. ميتوانند شير او را بدوشند پس در ليوان به او بدهند وبنوشد

براي استماع كلام او :



http://www.ansarweb.net/sound/7lb.ram

براي داونلود :



http://www.ansarweb.net/sound/7lb.mp3



يك حاشيه اي بر قضيّه رضاع بزرگ :


- إعلام الخلف بمن قال بتحريف القرآن من أعلام السلف ج1ص75 في الهامش :

" مالک در الموطأ 2 : 605 تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي مينويسد :

"أز ابن شهاب درباره شير دادن به بزرگ سؤال كردند .. پس آو گفت : عروه پسر زبير به من خبر داد كه أبو حذيفه پسر عتبه كه أز اصحاب رسول خدا بود ودر جنگ بدر هم حضور داشت ... تا آنجا كه ميگويد ... پس ام المؤمنين عايشه إين كار را با كساني كه دوست داشت بر او وارد شوند انجام ميداد , پس به خواهرش ام كلثوم دختر أبوبكر ودختران برادرش دستور ميداد كه به كساني كه دوست داشت بر او وارد شوند شير بدهند .. ولي ساير زنان پيامبر (ص) با اين امر مخالفت كردند واجازه ندادند كسي با اين كار بر آنها وارد شود .."

الآن دفاع ابن حجر عسقلاني أز إين أمر زشت را براي شما نقل ميكنيم فتح الباري 9 : 149 :

"أز خط تاج الدين سبكي ديدم كه او در يكي از مكتوبات محمد بن خليل اندلسي ديد كه او در اين مساله توقف كرده است ولو اين كه او (عائشه) به اين امر فتوى داده است ولي كسي با اين رضاعه بر او وارد نشده است , تاج الدين ميگويد : ظاهر أحاديث بر أو (خليل اندلسي) رد ميكند ودر اين مساله حرف قطعي ندارم نه در اثبات نه از يقين نه از ظن واعتقاد قوي , وگفت : او غفلت كرده است از آن چه كه نزد ابي داوود است در اين قصه , پس عائشه به خوهرانش ودختران خواهرانش دستور ميداد كه به هر كسي كه دوست دارد پنج بار شير دهند ولو بزرگ سال باشند بعد بر او داخل شوند .. وسند اين حديث صحيح است .. پس چه /ظن غالبي بعد از اين است

؟ ."

دوست مرا شير بده وإلاّ طلاق !!

شيخ شمس الدين بوروبي يكي از مشهورترين رجال افتاء كشور الجزاير اعلام كرد كه يك خانم به او از شوهرش شكايت كرده به دليل اين كه شوهرش او را تهديد كرده است كه اكر دوست مرا شير ندهي طلاقت ميكنم .

شيخ بوروبي اضافه ميكند : جندين مورد درباره اين فتوى (تحريم با جندبار شير خوردن) داشتيم كه مؤثرترينش در نفس من اين حالت بود كه اين زن با حالت كريه ميكفت كه شوهر وهابي متدينش به او دستور داد كه به دوستش شير دهد تا با هم محرم شوند ودوستش بتواند ماه رمضان را با آنها در يك خانه بكذراند وآن زن هم خيلي منفعل ومتاثر شده بود . واشاره داشته است كه اكر به دوستم شير ندهي تو را طلاق ميدهم .

منبع : روزنامه : الخليج الإماراتية ، عدد 10333 - 21/شعبان/1428 - 3/9/2007م

...

با سلام
دوستان می توانند این تاپیک را نگاه کنند متاسفانه تاپیک بسته شده اگر نه بنده بیش از ۵۰۰ فتوای دیگر در پروفیلهای خودم دارم تا ببینید این جماعت چه میگویند

برخی از فتواهای فرقه وهابیت

در عوض فتواهای علمای ما شیعیان را نگاه کنید
اما جواب اتحاد ما چه شد !!!؟
داعش ,کشتار شیعیان در عراق وسوریه و لبنان و افریقا و .....و.....!
سخن از اتحاد است !!وقتی میگویم یکی از اساسی ترین مشکلات این اتحاد علمای آنها هستندد به بیراه نرفتیم
چگونه باید با چنین علمای اتحاد بر قرار کرد جناب فرهنگ

برخی از فتواهای فرقه وهابیت

.
.


برخی فتاوای عجیب و مضحک آل شیخ
وی فتاوای مسخره ای دارد که از آن جمله است:·
جشن میلاد برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرام
·

قیام حسين (علیه السلام) علیه یزید حرام!·

کمک ایران ستمکار به یمن حرام!·

کمک به حزب الله لبنان و دعا برای آنان حرام!·

همه کلیساها را خراب کنید!

· برپایی جشن عروسی پسر شیخ در روز عاشورا!!!!

· جشن ملی عربستان حلال!
· راهپیمایی برای دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله حرام!

· شعار علیه آمریکا حرام!

· راهپیمایی برای همبستگی با مردم غزه و فلسطین ممنوع!

· فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام!

· همه آثاراسلامی را خراب کنید و آثار باستانی را نگاه دارید!

· حمله به شیعیان!

· بیداری اسلامی و اخراج دیکتاتورها حرام!

· دیدن سریالهای ترکیه حرام!·

سجده فوتباليستها بعد از گل زدن مكروه!

· وجود امام زمان دروغ است.

· ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند.

· دفاع از مردم بحرین حرام!

· حمله به مسئولان سوریه واجب!

· جواز اجبار ازدواج دختران ده ساله بدون رضایت خود آنها!

...............
................

[=Times New Roman]سلام علیکم
تا زمانی که یکی از مدیران نوشته‌های جناب رضا را حذف کند، علی الحساب این توضیح را می‌گذارم اینجا. (بعد از حذف نوشتهٔ ایشان دربارهٔ من، نوشتهٔ من هم قابل حذف است.)

جناب رضا ظاهراً قدری دچار آشفتگی شده‌اند، و معلوم نیست آن فردی که نوشته‌هایش را در مخالفت با وحدت اسلامی بالاتر نقل کرده‌ام [=Times New Roman](amoonaser) [=Times New Roman]خودشان هستند یا نه.
یک‌جا خود را همان نویسنده می‌دانند:

رضا;766873 نوشت:
شما اول کمی از فتواهای علمای خود بگوید و بعد هم کمی از سایتهای زد شیعی که شیعه را تکفیر میکنید بعد انگ به بنده بزنید که ضد اتحاد است

و یکجا مطالبی که از amoonaser نقل کرده‌ام، به من نسبت می‌دهند:

رضا;766889 نوشت:
در مورد امامت نوشته اید احسنت !!!

در کل تلاش بسیاری کرده‌اند که با مطالب متفرقه و عکس و امور نامربوط به تاپیک بحث را به حاشیه بکشانند و تا می‌توانند و بدون ارائهٔ هیچ سند و مدرکی و صرفاً برای شلوغ کردن تاپیک به من تهمت بزنند، من را سنی یا وهابی بخوانند بلکه آنچه از شباهت واضح نوشته شان با amoonaser در آن سایت عیان کردم لابه‌لای این حرف‌ها ندیده گرفته شود؛ من البته از ایشان سوابق دیگری هم دارم لازم شد ارائه می‌کنم.

جناب مشکل اصلی نبود تقواست که برای رهایی از مخمصه هر دروغ و تهمتی را جائز می‌شمرد:

رضا;766873 نوشت:
جناب اهل سنت (فرهنگ ) شما اول کمی از فتواهای علمای خود بگوید و بعد هم کمی از سایتهای زد شیعی که شیعه را تکفیر میکنید
[=Times New Roman]
رضا;766873 نوشت:
میخواهید لینک سایتهایتان را اینجا بگذارم ؟

که چگونه در مورد امیرالمومنین ع مطلب نوشتید ؟

چرا در سایتهایتان ما شیعیان را هر روز تکفیر میکنید !
از پژوهشگری مانند شما بعید است که این حرفها را بزند !
اتحاد چیز دیگریست سخن از باطل و حقانیت گفتن چیز دیگریست
جالب است که شما میخواهید با ماس مالی کردن و چشم پوشی کردن گفتار و کتب علمای خود را کتمان کنید

رضا;766894 نوشت:
چرا که شما راویان چنین فتواهایی هستید
[=Times New Roman]

ویل لکل أفاک أثیم
و العاقبة للمتقین

رضا;766005 نوشت:
عوام فریبی باز به دولت مداران و علما ی آنها بر میگردد بنده که ذکر کرده ام این ربطی به مردم ندارد

سلام علیکم
ما در دنیای امروزی سخن می گوییم عوامی که با رسانه های جمعی و آشنا هستند عوامی که سطح اطلاعاتشان (صحیح یا غلط) بالا رفته . عوامی که با عوام دیروز متفاوت اند . ما با این عوام سرو کار داریم واقعیت را ببینید بلاخره این مردم هستند که اینگونه اند ما درباره این مردم سخن می گوییم.
عوام فریفته شده موضوع بحث امروز ماست.

رضا;766005 نوشت:
وقتی کفر لباس اسلام را می پوشد قهرا از نیروی اسلام استفاده می کند، زیرا مردم همیشه هر چیزی را به لباسش می شناسند.
کیست که حقیقت را در هر لباسی و باطل را در هر لباسی بشناسد؟
فکر میکنید دلیل آنکه کشوری مثل عربستان که در خباثت دولت ان شکی نیست به چه دلیل کلی هزینه می کند تا در کشوری همانند چچن ایجاد حوزه علمیه کند ؟چرا چچن ؟
و بعد میبینیم که کلی از فارغ التحصیلاناین حوزهها به غرب میایند و در مساجد غرب فعالیت میکنند برای پرورش وهابیت و افکار ابن تیمیه !

حب در این فضا چه باید کرد
باید دست به ایجاد مظاهر تفرقه زد و بنزین بر آتش آنها ریخت.
تازه این عوام که محتاج تر اند به رعایت تا عوام بی اطلاع.
این عوام را اگر به خلفایش توهین کردی آتشش افروخته می شود و این می شود که الآن شده است.
این عوام فریفته را باید بیشتر مراعات کرد.
این ها آنقدر فریفته شده اند که خلفایشان را صد درصد قبول دارند . صحابه را عادل علی الاطلاق می دانند نساء النبی را در اوج قداست می دانند
حال شیعه ای بیاید و به صحابه توهین کند خلفای این ها را لعن علنی کند و...
چه توقعی جز این وضعیت فعلی از آنها می توان داشت؟

رضا;766005 نوشت:
از داعش سخن گفتید بد نیست بدانید ۹۰ درصد اعضای این گروه را ۲ تیپ از انسانها تشکیل میدهند
۱- دست پرورده همین اساتید و علمای وهابی !
۲-مزدوران و منحرفین اخلاقی و زندانیان آزاد شده در غرب که هیچ جایگاهی در غرب ندارند اعم از فروشندگان مواد مخدر گرفته تا متجاوزین و دزدان و ...!...............
چگونه میخواهید با چنین انسانهایی اتحاد ایجاد کنید ! و رهبران آنها

رضا;766005 نوشت:
اگر نه که بنده ذکر کردم ما با عموم مسلمانان مشکلی نداریم

باز هم برای این که مسیر بحث را گم نکنیم عرض می کنم ما در سیاست سخن نمی گوییم مثلا بیایید با حاکمان سعودی یا سرکرده داعش و داعشیان اتحاد داشته باشید و یا با فلان حاکم غربزده فاسد دوستی کنیم !!!!! نه هرگز سخن را لطفا به این سو نبرید !!!
ایدئولوژی اسلامی شیعی ما در برخورد با این حاکمان و سرکرده ها مشخص است و می بینیم که رهبری چگونه با آنها برخورد می کند.
سخن در وظیفه دینی شیعی ما در رعایت اخلاق اتحاد با مسلمانان از دیگر فرق است آنها که در جرگه اسلام باقی مانده اند نه آنها که از اسلام خارج شده اند و ضروریات اسلام را ترک کرده اند.
سخن ما در اتحاد با اهل سنتی است که به قرآن و ضروریات دین پایبند اند
اما سوال این جاست آیا با همین عوام اهل سنت(البته عوام آگاه و مطلع از رفتار های مای شیعه) با این رفتار های ما قابل اتحاد هستند؟
ببینید دوست گرامی باید واقع بینانه نگاه کرد آگاه به زمان بود و زمان را شناخت فرق ولی فقیه و مراجع آگاه به زمان با آن مراجعی که هر چند در فقاهت عالی هستند ولی زمانه را نمی شناسند در همین نکته است ولی فقیه احادیث را در امروز ترجمه می کند و تطبیق می دهد و دسته دوم فقط احادیث را ترجمه می کنند و به کار می بندند و زمان را در نظر نمی گیرند
چرا رهبری و اکثر مراجع لعن را در این زمان ممنوع کرده اند آیا ندیده اند روایات فضیلت آن را ؟؟؟
آنها عوام امروز و وضع آگاهی های آنها را شناخته اند
یک زمانی اگر شما در شهر خود جلسه لعن عمومی هم می گرفتی شهر کناری خبر نمی شد امام امروز همه اهالی کشور های اسلامی هم شهری شده اند خبر ها به راحتی به همه می رسد شما وقتی می خواهی لعن بگیری باید فرض کنی که که یک سنی در جلسه نشسته است !!!
آیا امامان راضی هستند در حضور اهل سنت ائمه آنها را لعن و سب کنیم ؟؟
باید زمانه را شناخت و قدر آگاهان به زمانه را دانست.
آری ما با عوام اهل سنت مشکلی نداشتیم در یک شهر زندگی می کردم علمای ما شاگرد سنی داشتند و گاها خود استاد سنی داشته اند در یک صف نماز می خواندند با هم داد و ستد می کردند با هم معاشرت می کردند با هم ازدواج می کردند اما اکنون چه شده که هدیگر را بر نمی تابیم ؟
به قول یکی از کاربر ها
Zaker;752166 نوشت:
تا وقتی که یک نفر از اهل سنت در این کشور هست من باید از مسولین فرهنگی این کشور طلبکار باشم .

چرا این گونه شده ایم؟؟

رضا;766005 نوشت:
چون خیلی از این مسلمانها دنبال شریعت نیستند و بیشتر نام مسلمان را یدک میکشند

این تفکر یعنی این که ما با سنی های جاهل فقط قابلیت اتحاد را داریم؟؟؟
اگر از مواضع ما و خودشان آگاه شدند دیگر امکان اتحاد نیست؟؟
دنیا دنیای ارتباطات است و نمی توان خواست که عوام عوامانه فکر کنند.
رضا;766005 نوشت:
در مورد مقدسات گفتید ذکر کردم تا آگاهی نباشد این اتحاد درست شدنی نیست و در حد سخن میماند

در این زمانه آگاهی بخشی دو طرفه است هم از طرف خواص آنها هم از طرف خواص ما ، و حتما می تواند کمک کند البته بدانید این قدر معتقدات دو طرف زیاد هست که به این راحتی ها هم نیست
اما نکته دیگر این که اتحاد به معنای شیعه کردن سنی ها و سنی کردن شیعه ها نیست این خیلی مهم است
اتحاد احترام به عقاید طرف مقابل و عدم توهین به آنهاست.

رضا;766005 نوشت:
عد دیدم که رد پا ی این شادی در دل بنی امیه نهفته است این مسائل درد آور است !اما باز به علما و متفکرین آنها بر میگردد

بلاخره عوام معتقداتشان را از خواص خود دارند دیگر.
و نمی توان عوان را بدون خواص در نظر گرفت فقط فرق امروز با قدیم این است که عوام آگاه تر شد هاند (به دلیل گسترش ارتباطات ) و امروز باید با این عوام با این ویژگی ها اتحاد را حفظ کرد.
البته همان طور که آنها از این ظرفیت ارتباطی بهره می گیرند ما نیز باید بهره بگیریم.

رضا;766005 نوشت:
روایت دچار تصحیف است و در ان تصحیف شکل گرفته است

لطفا بفرمایید کجای این روایات تصحیف دارد؟؟!!!

رضا;766005 نوشت:
کما اینکه ما در روایات دیگر داریم نباید پشت انها نماز خواند و در تشیع جنازه انها شرکت کرد

رضا;766005 نوشت:
دعوات الراوندى : قال النبي في أهل الذمة ، لا تساووهم في المجالس ولا تعودوا مريضهم ، ولا تشيعوا جنائزهم ، واضطروهم إلى أضيق الطرق ، فان سبوكم فاضربوهم ، وإن ضربوكم فاقتلوهم ، وقال الباقر 7 لجابر : لا تستعن بعدو لنا في حاجة ولا تستطعمه ولا تسأله شربة.
نام کتاب : بحار الأنوار نویسنده :
العلامة المجلسي
جلد : 75 صفحه : 392
http://lib.eshia.ir/11008/75/392

نام کتاب : مستدرك الوسائل نویسنده :
الميرزا حسين النوري الطبرسي
جلد : 12 صفحه : 329
http://lib.eshia.ir/11015/12/329

وقال عليه السلام: في أهل الذمة: لا تساووهم في المجالس، ولا تعودوا مريضهم، ولا تشيعوا جنائزهم: واضطروهم إلى أضيق الطريق
[4]
، فإن سبوكم فاضربوهم، وإن ضربوكم فاقتلوهم
نام کتاب : الدعوات نویسنده :
ابن هبة الله الرّاوندي
جلد : 1 صفحه : 227
http://lib.eshia.ir/15056/1/227


بزرگوار احتمالا اشتباهی در کپی رخ داده است این ها که درباره اهل ذمه است یعنی اهل کتابی که با شما پیمان بسته اند.
بحث ما درباره اهل سنت است.

رضا;766005 نوشت:
رابعا در این روایت امده است با مخالف خود اینگونه برخورد کنید در حالی که مخالفین ما کفار هم تحت ذمه ان هستند لذا چگونه می توان در تشیع جنازه کفار شرکت کرد در حالی که این مسئله مخالف با قران است و خداند می فرماید یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلض علیهم

نه !! اهل ذمه همان اهل کتابی هستند که با مسلمان ها قرار داد دوستی دارند و آیه مذکوره درباره کفار و منافقین است که معارض هستند.

رضا;766005 نوشت:
ایت الله سید الفقها سید خوئی فرموده اند این روایات محمول بر زمان حاضر نیست و انحصار در ان زمان دارد

اول این که :آیه الله خویی هم درباره شرکت در نماز جماعت اهل سنت فتوای به جواز می دهند و ثانیا مرجع در این امور فعلا کس دیگری است ثالثا در همان زمان ایشان مراجع دیگر مثل امام خمینی و آیه الله میلانی به همین روایتی که ایشان رد کرده اعتنا کرده اند.
رضا;766005 نوشت:
والخطاب في بعض الأخبار المتقدمة وإن كان لا يشملنا لاختصاصه بذلك الزمان كما اشتمل على الأمر بالصلاة في عشائركم وقوله ( ع ) عودوا مرضاهم . حيث لا عشيرة لنا من المخالفين ليستحب الصلاة معهم إلا أن في اطلاق بعضها الآخر

و خطاب در بعضی از روایات قبلی شامل ما نمی شود زیرا آن روایات اختصاص به آن زمان داشته است همانند شمول امر بر نماز خواندن در عشیره و قبیله خود و یا این سخن معصوم علیه السلام که مریضانشان را عیادت نمایید . زیرا هیچ عشیره و مصاحبتی از ما برای اهل خلاف نیست تا نماز خواندن با آنها مستحب باشد


ایشان استدلالی کرده اند که علت آن را هم ذکر کرده اند که با نفی علت حکم هم منتفی می شود:
حيث لا عشيرة لنا من المخالفين ليستحب الصلاة معهم

خب ایشان می گویند چون ما عشیره از مخالفین نداریم و حشر و نشری با آنها نداریم دیگر استحبابی ندارد پس حکم دائر مدار این مطلب است با آمدنش حکم استحباب هم می آید
این خیلی به امروز ما کمک می کند دنیایی که شده دهکده جهانی همه از هم خبر دارند این استحباب به تمامه استیفا می شود.
گذشته از این که ما الآن کلی شهر داریم که شیعه و سنی با هم معاشرت دارند
و همه تر این که ایشان درباره استحباب سخن می گویند یعنی این که آیا این که ما نمازمان را با اهل سنت بخوانیم استحباب ذاتی دارد یعنی خواندن نماز به جماعت با اهل سنت ذاتا ارجحیت دارد بر خواندن نماز با شیعه ؟؟؟ بحث این جاست و ایشان اجتهادی در این قسمت بحث می کنند ؛ جواب این که اگر در زمانی این حشر و نشر تمام شد و از هم جدا بودیم این استحباب هم منتفی است و ذاتا استحباب بر آن بار نمی شود.(خیلی دقت کنید)
امروزه رهبری و دیگر مراجع با توجه به زمان از این روایت استفاده می کنند.

رضا;766005 نوشت:
إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بـَعْدِى فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كـَيـْلَا يـَطـْمـَعـُوا فـِى الْفـَسـَادِ فـِى الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِى الْآخِرَةِ

حـضـرت صـادق عـليـه السـلام حـديث شده است كه فرمود: رسولخدا (صلی الله علیه و اله) فرموده است :
هـرگـاه پـس از مـن اهـل ريـب و بـدعـت را ديديد بيزارى خود را از آنها آشكار كنيد، و بسيار بـآنـهـا دشـنـام دهـيـد، ودربـاره آنـه بـد گـوئيـد، و آنـهـا را بـا بـرهـان و دليـل خـفـه كـنـيـد كه (نتوانند در دل مردم القاء شبهه كنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع كـنـنـد، و درنـتـيـجـه مـردم از آنـهـا دورى كـنند و بدعتهاى آنها را ياد نگيرند، و خداوند دربـرابـر ايـن كـار بـراى شما حسنات بنويسد و درجات بنويسد و درجات شما را در آخرت بالا برد .


عرض شد که اهلبیت اهل سنت را اهل بدع ظاهر نمی دانند و این روایات انصراف به بدعت گذاران در بین مسلمین دارند مثل غلات
این که اهل بدع را باید از خود دور کرد و بد گفت و با دلیل خفه کرد شکی نیت اما برای این که منظور از این روایات اهل سنت است دلیل دیگری می طلبد.

رضا;766005 نوشت:
اصول كافى جلد2 صفحه :375 ( کتاب الایمان و الکفر - باب مجالسه اهل المعاصی )

و اگر به عنوان بحثی که در اصول کافی هم آمده و این روایت ذیل آن آمده دقت کنید می یابید که مرحوم کلینی هم معتقد است که منظور اهل سنت نیستند."باب مجالسه اهل المعاصی"
و اگر دیگر احادیث این باب را بنگرید به این حقیقت پی خواهید برد
رضا;766005 نوشت:
که این روایت را حداقل 13 عالم و مرجع و فقیه و رجالیون شیعه تصحیح سندی کرده اند علاوه بر ان این روایت انقدر مشهور است که امام خامنه ای و مابقی فقها بر اساس ان حکم و جواز سب به بدعت گذار و مخالف را داده اند

اگربا بدعت مبارزه نشود نورایمان ازوی سلب میشود

عَنِ الصَّادِقِينَ عليهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِيمَانِ.[1]
از ائمه(پدران امام رضا علیهم السلام) روايت شده است كه «هر گاه بدعت‏ها ظاهر شد، بر فرد عالم واجب است كه دانسته خود را آشكار كند.و اگر اين كار را نكرد، نور ايمان از او سلب خواهد شد»

-پایین ترین درجه نصب یا دشمنی برای کارها حب وبغض براساس بدعت وبدعت گذاراست

عَنِ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام مَا أَدْنَى النَّصْبِ فَقَالَ أَنْ يَبْتَدِعَ الرَّجُلُ شَيْئاً فَيُحِبَّ عَلَيْهِ وَ يُبْغِضَ عَلَيْهِ.[2]
ابو حمزه گويد: بامام باقر عليه السّلام عرض كردم: «كمترين نصب یادشمنى چيست؟ فرمود: آنكه شخص مطلبى را بر آنان (اولياء حقّ) ببندد و روى آن ايستادگى كرده دوستى و دشمنى كند.
-پایین ترین عامل کفردوست داشتن ودشمنی براساس بدعت است

عَنِ ابْن‏ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً قَالَ أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً فَيَتَوَلَّى عَلَيْهِ وَ يَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ[3]
حلبى گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: كمترين چيزى كه به سبب آن بنده كافر مى‏شود، چيست؟ فرمود: آن است كه به وسيله او عقيده فاسد نوظهورى ايجاد گردد، و دوستيش بر معيار آن باشد و از كسى كه با او مخالفت ورزد، بيزارى جويد.

[1] - عيون أخبار الرضا عليه السلام / ج‏1 / 113 / 10 باب السبب الذي قيل من أجله بالوقف على موسى بن جعفر ع ..... ص : 112
[2] - من لا يحضره الفقيه / ج‏3 / 572 / باب معرفة الكبائر التي أوعد الله عز و جل عليها النار ..... ص : 561
[3] - معاني الأخبار / النص / 393 / باب نوادر المعاني ..... ص : 379

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: وَ احْذَرْ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْبِدَعِ فَإِنَّهَا تُنْبِتُ‏ فِي‏ الْقَلْبِ‏ كُفْراً وَ ضَلَالًا مُبِينا
ازهمنشینی با اهل بدعت بدحذرباش چراکه همنشینی بااهل بدعت کفر وگمراهی آشکاردرقلب می رویاند

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص: 316


این ها هیچ کدام به بحث ما ربطی ندارد و درباره اهل بدع است که ائمه هم در زمان خودشان بدان ها اشاره کرده اند و اهل سنت را جزو آنها نشمرده اند بلکه درباره اهل سنت حکم به اتحاد کرده اند ائمه اهل بدع را در زمان خود غلات مرجئه و قدریه خواندند نه معتقدین به خلافت خلفا

رضا;766005 نوشت:
در مورد 9 ربیع
شیعه پس از سالیانی که بر او ظلم روا شده بود، وقتی به اوج رسید، به خاطر کینه‌ای که از دشمنان اهل بیت(ع) داشت، سعی کرد با این برنامه مخالفت خود را اعلام کند،

یعنی می گویید نه ربیع مستند روایی ندارد؟؟
و فقط صرف یک خالی کردن عقده های درون نهفته بوده است
بزرگوار کسانی که آن زمان و امروزه 9 ربیع را برپا می دارند طبق روایات این کار را می کنند
ولی متاسفانه عالمانه روایات را با هم بررسی نمی کنند

رضا;766005 نوشت:
ولی در دوره‌های بعد، حتی دشمنان مشترک مسلمانان برای اختلاف شیعه و سنی به این مراسم دامن زدند؛ حالا زمان آن است که به ترویج امامت امام زمان(عج) البته به شکل صحیح، بازگردیم.

یعنی روایات وارده در نه ربیع را کنار بگذاریم؟؟
یا عالمانه با روایات برخورد کنیم؟

رضا;766005 نوشت:
بله بین مردم عادی اتحاد است هرچند بعضی از رفتارهای مسلمانان ( به ظاهر مسلمان )در بعضی از کشورهای عربی غیر قبل تحمل است

مردم عادی مطلع یا مردم عادی غیر مطلع؟؟
رفتار برخی شیعیان درون کشور چطور؟؟

رضا;766721 نوشت:
این روایت را تقدیم می کنم به همه دوستان و اساتیدی که در راه دفاع از اهل بیت علیهم السلام قدم بر می دارندتا شبهات نواصب و اهل خلافبر دل شیعیان تاثیر نگذارد .

" وقال جعفر بن محمد عليهما السلام : من كان همه في كسر النواصب عن المساكين الموالين لنا أهل البيت يكسرهم عنهم ، ويكشف عن مخازيهم ويبين عوراتهم ويفخم أمر محمد وآله صلى الله عليه وآله ، جعل الله همة أملاك الجنان في بناء قصوره ودوره ، يستعمل بكل حرف من
حروف حججه على أعداء الله أكثر من [ عدد ] أهل الدنيا أملاكا ، قوة كل واحد تفضل عن حمل السماوات والأرضين ، فكم من بناء ، وكم من [ نعمة ، وكم من ] قصور لا يعرف قدرها إلا رب العالمين "

( امام حسن عسکری به نقل از امام صادق علیه السلام می فرمایند : کسی که اهتمام ورزد در شکست دادن نواصب که در برابر شیعیان جبهه گیری کرده اند و برای ما اهل بیت جوانمردی و مروت به خرج دهد، آنها را از ( مقصودشان در اغوای ) ضعفای شیعه باز دارد و در برابر شیعه آنها را خرد نماید و پرده از رسوایی های آنها بردارد و عیبهای آنها را واضح و روشن بیان نماید ، و امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندانش را تمجید نموده و بستاید ، خداوند همت فرشتگان بهشتی را در ساختن خانه ها و کاخ های او قرار دهد .

به عدد هر حرفی که در برابر دشمنان به کار برد ، خدا فرشتگانی - بیش از تعداد مردم دنیا - را برای او بکار گیرد . بسا قصرهایی که ارزش آن را جز پروردگار جهانیان نداند)


احسنت دوست عزیز
بله در مقابل نواصب بحث دیگری است ما با نواصب مشکل اساسی داریم و هیچ اتحادی را نمی پذیریم و با آنها در ستیزیم ولی کو ناصبی؟؟
و ثانیا این راه و طریق را برای دفاع صحیح از عقاید نشان می دهد
اگر ما هم می گوییم اتحاد اول این که با ناصبی ها هیچ اتحادی نداریم و آنها را کافر و نجس می دانیم آن هم به خاطر مخالفت صزیح آنها با آیه قرآن "...الا الموده فی القربی" و مخالفت با ضروری دین. دوم این که اتحاد به معنای دفاع از معتقدات و بیان منطقی آن ها نیست
ما در عین اتحاد با برادران اهل سنت و احترام به آنها عقاید خود را منطقی توضیح می دهیم و هیچ از اعتقادات حقه خود کوتاه نمی آییم.

شعیب;767096 نوشت:

سلام علیکم

عرض شد که اهلبیت اهل سنت را اهل بدع ظاهر نمی دانند و این روایات انصراف به بدعت گذاران در بین مسلمین دارند مثل غلات
این که اهل بدع را باید از خود دور کرد و بد گفت و با دلیل خفه کرد شکی نیت اما برای این که منظور از این روایات اهل سنت است دلیل دیگری می طلبد.

و اگر به عنوان بحثی که در اصول کافی هم آمده و این روایت ذیل آن آمده دقت کنید می یابید که مرحوم کلینی هم معتقد است که منظور اهل سنت نیستند."باب مجالسه اهل المعاصی"
و اگر دیگر احادیث این باب را بنگرید به این حقیقت پی خواهید برد

این ها هیچ کدام به بحث ما ربطی ندارد و درباره اهل بدع است که ائمه هم در زمان خودشان بدان ها اشاره کرده اند و اهل سنت را جزو آنها نشمرده اند بلکه درباره اهل سنت حکم به اتحاد کرده اند ائمه اهل بدع را در زمان خود غلات مرجئه و قدریه خواندند نه معتقدین به خلافت خلفا

با سلام
جنا ب شعیب ضمن تشکر
در سخنان شما قبلا از اینکه به تمامی سوالاتتان پاسخ گویم از شما بزرگوار تقاضا دارم چنانچه مطلبی از بنده دیدید ان را سندی رد کنید و سعی کنیم گفتارمان سندی باشد که بهتر بشود نتیجه گیری کرد
در میان سخنانتان این مورد برایم بسیار جالب بود که شما اهل سنت را اهل بدعت نمیدانید گویا !!؟
لازم دیدم مروری کنیم به اینکه اهل بدعت چه کسانی هستند
قبل از هر چیز بدعت ضد سنت است، و اهل بدعت هم متضاد اهل سنت مي باشد.
کسي که اهل سنت نباشد، پس اهل بدعت است و کسي که بر سنت نباشد، پس بر بدعت است و کسي که تابع سنت نيست، پس او مبتدع است.
بدعت در لغت به معني چيزي است که بدون نمونه ي قبلي ساخته شده باشد .


«ابن تمیم فراهیدی» در «کتاب العین»
یکی از لغت نگارانی که در «لغت» حرفش حجت است، و الحق در زمینه لغت شناسی، خوب کار کرده است،و از متقدمین هم است. متوفای 175هجری و معاصر امام صادق (سلام الله علیه) و امام کاظم (سلام الله علیه) است؛ «خلیل بن احمد، ابن تمیم فراهیدی» نویسنده کتاب لغت «العین» است. ایشان در «معنای» بدعت می نویسد:
«البَدْعُ: إحداثُ شيءٍ لم يكن له من قبلُ خلقٌ و لا ذكرٌ و لا معرفةٌ والبِدْعُ: الشيء الذي يكون أولاً في كل أمر، كما قال الله عز وجل: قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أي: لستُ بأوّل مُرْسَل.والبِدْعَةُ: اسم ما ابتدع من الدين و غيره و البِدْعَةُ: ما استحدثت بعد رسول الله من أهواء وأعمال »
«البَدع»: ایجاد کردن یک چیزی است که قبل از این نبوده و اثری و ذکری از آن وجود نداشته و شناختی نسبت به آن وجود نداشته است.
«البِدع»: چیزی است که در هر امری اولین باشد.
مثل کلام خداوند که فرمود: ای پیغمبر بگو من پیامبر نوظهوری نیستم. یعنی اولین فرستاده نیستم. (احقاف/9)

البِدعة: اسم آن چیزي است كه در دين و غير دين ايجاد مي شود.
البدعه: آن عقاید و اعمال باطل است که بعد از پیامبر ایجاد شده است.
العین ابن تمیم فراهیدی ج 2 ص 54


این روایات به خوبی نشان میدهد اهل بدعت چه کسانی هستند


۱-قال رسول الله(ص): ان لله کل بدعةتکون بعدي يکاد بها الايمان وليا من اهل بيتي موکلا به يذب عنه ينطق بالهام من الله و يعلن الحق و ينوره يرد کيد الکائدين. هر بدعتي بعد از من باشد که با آن دام ايمان کنند ، خداوند سرپرستي از خاندانم گماشته است که از آن دفاع کند او با الهام از طرف خدا سخن گويد وحق را اعلان و روشن نمايد و نيرنگ نيرنگ بازان را برگرداند.


2-قال علي(ع): ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هديئ و هدي ، فاقام سنة معلولة و امات بدعة مجهولة. براستي برترين بندگان خدا پيش خداوند امام عادل است ، که خود هدايت شده و ديگران را هدايت و راهنمايي کرده است که سنتي معلوم را بر پاي داشته و بدعتي مجهول را از بين برده است .
پيشواي آزادگان طي نامه اي به مردم بصره درباره اوضاع جامعه اسلامي در حکومت يزيد مي فرمايد: و انا ادعوکم الي کتاب الله و سنة نبيه ، فان السنة قد امييت و ان البدعة قد اوحييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدکم سبيل الرشاد . من شما مردم بصره را به کتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي کنم چه اينکه سنت از ميان رفته و بدعت جايگزين آن شده و چنانکه به سخنانم گوش دهيد و فرمانم را اطاعت کنيد شما را به راه رشد و صلاح راهنمايي مي کنم.



اینجا را دقت داشته باشید خیلی جالب است


بنابر نقل ذهبى، اهل سنّت در ابتدا همه روايات را بدون بررسى سندى مى پذيرفتند تا آن كه فتنه و چند دستگى پديد آمد. در اين هنگام قرار بر اين شد، روايات اهل سنّت پذيرفته شود و احاديث اهل بدعت ترك گردد.
ذهبى به نقل از ابن سيرين مى نويسد:

لم يكونوا يسألون عن الإسناد حتى وقعت الفتنة، فلما وقعت نظروا من كان من أهل السنة أخذوا حديثه، ومن كان من أهل البدعة تركوا حديثه;1
از سند احاديث سؤال نمى كردند تا اين كه موجب وقوع فتنه شد. آن گاه كه فتنه واقع شد، نظر به راوى مى كردند كه اگر از اهل سنّت بود، حديثش اخذ مى شد و هر كس از اهل بدعت بود، حديثش را ترك مى كردند.
پس به اعتقاد ابن سيرين، يكى از ضوابط قبول حديث آن است كه راوى از اهل سنّت باشد. بر اساس تحقيقات انجام شده معلوم گرديد كه مراد از اهل سنّت، پيروان بنو اميه هستند و ديگران همه اهل بدعت به شمار مى آيند.
طبق اين قاعده، صحيحين مخدوش و بسيارى از روايات اهل سنّت بى اعتبار مى شود. به اعتراف عالمان سنّى، در ميان راويان صحيحين اهل بدعت فراوان هستند.


سيوطى در تدريب الراوى مى نويسد:
أردت أن أسرد هنا من رمي ببدعته ممن أخرج لهم البخاري ومسلم أو أحدهما;2
مى خواهم كسانى را كه رمى به بدعت شده اند نام ببرم. كسانى ]از اهل بدعت[ كه بخارى و مسلم يا يكى از آن دو از آن ها روايت كرده اند.
بر اساس اين قول روشن مى شود كه در ميان راويان كتاب بخارى و مسلم نيز اهل بدعت وجود دارد.
با اين ملاك، اعتبار بسيارى از بزرگان اهل سنّت نيز مخدوش است; چرا كه از نظر برخى عالمان اهل سنّت، آنان دروغ گو و از سران اهل بدعت به شمار مى آيند كه از آن جمله مى توان به مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند قَتاده، ضحّاك، عِكرمه و حسن بصرى اشاره كرد.
در ميان اهل بدعت، راويان مهمى به چشم مى خورند كه در عمل، التزام به اين ضابطه را ناممكن ساخته است.
على بن مدينى مى گويد:

قلت ليحيى القطّان: إنّ عبدالرحمن قال: أنا أترك من أهل الحديث كلّ رأس في بدعة. فضحك يحيى وقال: كيف تصنع بقتادة؟ كيف تصنع بعمر بن ذرّ؟ كيف تصنع بابن أبي روّاد؟ وعدّ يحيى قوماً أمسكت عن ذكرهم. ثم قال يحيى: «إنْ تركت هذا الضرب تركت حديثاً كثيراً»;3
به يحيى بن سعيد قطان گفتم: همانا عبدالرحمان گفت: من از اهل حديث هر كه را در بدعت بود وا گذاشتم. پس يحيى خنديد و گفت: با قتاده چه مى كنى؟ با عمر بن ذرّ چه مى كنى؟ با ابن أبى روّاد چه مى كنى؟ و همين طور عده اى را نام برد كه من از ذكر آن ها خوددارى مى كنم. سپس گفت: «اگر به همين ترتيب راويان را وا گزارى، احاديث فراوانى كنار خواهد رفت».




1 . ميزان الإعتدال: 1 / 3. هم چنين ر.ك: أحوال الرجال: 1 / 36; الجرح والتعديل: 2 / 28; حلية الأولياء وطبقات الأصفياء: 2 / 278; الحدّ الفاصل: 209; الكفاية في علم الرواية: 150; الكامل في ضعفاء الرجال: 1 / 121; لسان الميزان: 1 / 7.
2 . تدريب الراوى: 1 / 278.
3 . سير أعلام النبلاء: 6 / 387، الكفاية في علم الرواية: 1 / 129، تهذيب الكمال: 21 / 336 ـ 337 و 23 / 509; تاريخ مدينة دمشق: 45 / 20; تهذيب التهذيب: 8 / 317.

بصورت فهرست برخی از بدعتهای خلفای اهل سنت

[=YekanNumbers]بدعت های ابوبکر
[=YekanNumbers]برخی از بدعت های ابوبکر از این قرار است:
[=YekanNumbers]1. غصب خلافت
[=YekanNumbers](برای مطالعه منابع و مآخذ به کتاب اجتهاد در مقابل نصّ، ص43، ترجمه علی دوانی، چ 1351، انتشارات غدیر و الاستغاثه ص28، علی بن احمد کوفی. به الغدیر،‌ احقاق الحق و مانند اینها هم می توانید مراجعه کنید.)

[=YekanNumbers]2. بر سرکار آوردن عمربن خطاب
[=YekanNumbers](همان، ص56. الاستغاثه، ص54، چاپ مؤسسه اعلمی، تهران)

[=YekanNumbers]3. تخلف از لشکر اسامه بن زید
[=YekanNumbers](الایضاح، فضل بن شاذان، ص159، چاپ دانشگاه تهران. اجتهاد در مقابل نصّ، ص60. الاستغاثه، ص52. بحارالانوار، ج3، ص427)

[=YekanNumbers]4. قطع سهم «اَلمُؤلَّفَهَ قلوبُهُم» از زکات
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقابل نصّ، ص72، منابع و مآخذ را در این کتاب آورده است.)

[=YekanNumbers]5. قطع سهم «ذی القربی» از خمس
[=YekanNumbers](همان، ص81)

[=YekanNumbers]6. ندادن ارث حضرت فاطمه ز
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقاب نصّ، ص85، الاستغاثه، ص35، اجتهاد در مقابل نصّ، ص110. شرح تجرید شعرانی، ص522)


[=YekanNumbers]7. غصب فدک
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقابل نصّ، ص97، الاستغاثه ص35. بحارالانوار ج30، ص443)

[=YekanNumbers]8. دستور ابوبکر به حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها
[=YekanNumbers](الایضاح، ص159، الاستغاثه ص35.اجتهاد در مقاب نصّ، ص110. شرح تجرید شعرانی، ص533)

[=YekanNumbers]9. امتناع از کشتن ذوالثدیه حرقوص بن زهیر تمیمی
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقاب نصّ، ص115)

[=YekanNumbers]10. جنگ با پرداخت نکنندگان زکات
[=YekanNumbers](الایضاح، ص132 و 182. الاستغاثه ص30.اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. بحارالانوار، ج30، 471. شرح تجرید شعرانی، ص531)

[=YekanNumbers]11. نکشتن خالدبن ولید
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. الاستغاثه ص34. بحارالانوار، ج3، ص471)

[=YekanNumbers]12. ممانعت از نوشتن احادیث
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقابل نصّ، ص156)

[=YekanNumbers]13. نکشتن اشعث بن قیس
[=YekanNumbers](الایضاح، ص159)

[=YekanNumbers]14. سوزاندن فجائه سلمی به خاطر ارتداد
[=YekanNumbers](شرح تجرید شعرانی، ص531)

[=YekanNumbers]15. دفن شدن در خانه پیامبر
[=YekanNumbers](همان)

[=YekanNumbers]16. سخن گفتن قبل از سلام نماز
[=YekanNumbers](الاستغاثه، ص49)
[=YekanNumbers]17. اختصاص سهمی از بیت المال برای خود
[=YekanNumbers]ابوبکر پس از آنکه حاکم مسلمانان شد برای خود سهم دیگری به عنوان حاکم قرار داد در حالی نمی بایستی دست به چنین عملی بزند.(همان، ص49)
[=YekanNumbers]18. فرار از جنگ
[=YekanNumbers]در جنگ احد ابوبکر، عمر،‌ عثمان و بسیاری دیگر از صحابه، از میدان جنگ فرار کردند و پیامبر(ص) را تنها گذاردند.(الصحیح من سیره النبی، جزء4، ص243، چاپ سه مجلدی، جامعه مدرسینف 1402 قمری)

[=YekanNumbers]بدعتهای عمربن خطاب
[=YekanNumbers]برخی از بدعتهای عمربن خطاب از این قرار است:
[=YekanNumbers]1. هجوم و حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها
[=YekanNumbers]د (انساب الاشراف بلاذری، ج2، ص12، تحقیق محمود الفردوس العظم. تاریخ طبری ده جلدی، ج3، ص202، بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. العقد الفرید ج5 ص12 چاپ مصر. الامامه و السیاسیه، ابن قتیبه دنیوی ج1، ص30. تحقیق علی شیری. بحارالانوار، ج31، ص59)اگر بخواهید اطلاعات کامل در زمینه داشته باشید به کتاب «ماسات الزهرا »نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی مراجعه کنید .

[=YekanNumbers]2. بر سرکار آوردن ابوبکر
[=YekanNumbers](همه منابع و مآخذ روایی و تاریخی، این مطالب را آورده اند.)

[=YekanNumbers]3. پاره کردن نامه فاطمه زهرا سلام الله علیها
[=YekanNumbers](الغدیر، عربی، ج7، ص194 ص4 و منابع دیگر)

[=YekanNumbers]4. محروم ساختن فاطمه زهرا سلام الله علیها از ارث پدری
[=YekanNumbers]هم ابوبکر و هم عمربن خطاب هر دو تلاش کردند و مانع ارث بردن حضرت زهرا سلام الله علیها شدند.(همان منابع و مآخذی هک در بدعتهای ابوبکر گذشت)

[=YekanNumbers]5. غصب خلافت
[=YekanNumbers](منابع و مآخذ شیعه وسنی، همه دلالت دارند که جانشین پیامبر(ص)، علی علیه السلام است نه دیگران)

[=YekanNumbers]6. تغییر «مقام ابراهیم»
[=YekanNumbers](اجتهاد در مقابل نصّ، ص288، الاستغاثه، فی بدع الثلاثه، ص72. بحار ج31، ص28)

[=YekanNumbers]7. فرار از جنگ
[=YekanNumbers]در جنگ احد، صحابه پیامبر از صحنه جنگ فرار کردند و جز حضرت علی علیه السلام و تنی چند، کسی نماند. از جمله فراریها عمربن خطاب بود.(الصحیح من سیره النبی، جزء4، ص246، چاپ جامعه مدرسین، سه مجلدی)

[=YekanNumbers]8. تحریم مُتعهُ الحَجّ
[=YekanNumbers](الغدیر، ج7، ترجمه ثبوت ص260 چاپ اول 1386. الاستغاثه ص72، بحارالانوار ج30، ص594. الایضاح ص44)

[=YekanNumbers]9. تحریم مُتعهُ النساء
[=YekanNumbers](الاستغاثه، ص72. بحارالانوارج30، ص594. الغدیر ج7، ثبوت، ص260. الایضاح ص432. اجتهاد در مقابل نصّ، ص212. شرح تجرید شعرانی، ص536)

[=YekanNumbers]10. تجویز سه طلاق در یک مجلس
[=YekanNumbers]اگر کسی زن خود را طلاق بدهد و پس از مدتها دوباره او را به عقد خود در آورد، این می شود یک بار طلاق دادن. اگر پس از مدتی دوباره طلاق دادی و عده اش هم تمام شد و دوباره او را به عقد خود درآوردی، این می شود ازدواج دوم و طلاق دوم. اگر باز هم او را طلاق دادی و پس از تمام شدن عده طلاق، دوباره با او ازدواج کردی. این شد سه بار طلاق دادن. پس از این دیگر نمی توانی آن زن را به عقد خود درآوری مگر اینکه آن زن شوهر کند و آن شوهر او را به اختیار خود طلاق بدهد،‌ در این صورت تو می توانی برای بار چهارم با او ازدواج کنی. عمربن خطاب گفت: اگر کسی در همان مجلس طلاق اول بگوید: ای زن تو را سه طلاقه کردم، آن زن سه طلاقه می شود و دیگر نمی شود با او ازدواج کرد مگر اینکه آن زن شوهر کند و آن شوهر با آن زن همبستر بشود و بعدا به اختیار خود طلاق بدهد.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص248. الاستغاثه، ص76. بحار ج31 ص26)

[=YekanNumbers]11. عجم حق ندارد زن عربی بگیرد
[=YekanNumbers]عمربن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگیرند ولی عرب می تواند از عرب و عجم دختر بگیرد.(الاستغاثه، ص82، بحارالانوار ج31، ص35)
[=YekanNumbers]12. نماز تراویح
[=YekanNumbers]عمربن خطاب گفت: ای مردم می توانید نمازهای مستحب ماه رمضان را به جماعت بخوانید. در حالی که پیامبر منع کرده بود.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص254. الاستغاثه فی بداع الثلاثه، ص70. بحارالانوار ج31 ص7. کلم طیب ص432)
[=YekanNumbers]13. تبعیض در تقسیم بیت المال
[=YekanNumbers]پیامبر اسلام(ص) بیت المال را مساوی تقسیم می کرد و بین عرب و عجم، مهاجر و انصار، زن و مرد، زن پیامبر و غیرپیامبر، بدری و غیربدری فرقی نمی گذاشت ولی عمربن خطاب مهاجران را بر انصار ترجیح داد، عرب را بر عجم ترجیح داد، زنان پیامبر را به دیگران ترجیح داد و در میان زنان عایشه و حفصه را بر زنان دیگر ترجیح داد.(الاستغاثه، ص64، بحارالانوار، ج31، ص144. الایضاح ص250، شرح تجرید شعرانی، ص535)
[=YekanNumbers]14. آمین گفتن پس از «ولاالضالین»(الاستغاثه، ص61)
[=YekanNumbers]15. اضافه کردن «الصلوه خیر من النوم» در اذان(الاستغاثه، ص59. اجتهاد در مقابل نص، ص226)
[=YekanNumbers]16. انداختن «حی علی خیر العمل» از اذان(الاستغاثه، ص59،‌ الایضاح ص202. اجتهاد در مقابل نصّ، ص244)
[=YekanNumbers]17. عَول در فرائض ارث
[=YekanNumbers]اگر سهم همه را بخواهیم بدهیم، ترکه میت وافی نباشد، در این صورت نقص بر دختران وارد می شود ولی عمربن خطاب نقص را بر همه وراث وارد کرد.(اجتهاد در نصّ، ص265)
[=YekanNumbers]18. عدم اجرای حد زنا بر مغیره بن شعبه
[=YekanNumbers]مغیره بن شعبه با زنی زنا کرده بود و چهار شاهد آماده بودند تا شهادت دهند. سه شاهد شهادت داد که ما به چشم خود دیدیم و چهارمی را عمر تهدید کرد و او از شهادت خود منصرف شد و مغیره بن شعبه حد نخورد.(اجتهاد در مقابل نص، ص340، بحارالانوار، ص639)

این تاپیک هم در این ارتباط است در همین سایت خودمان

[h=1]نماز تراویح : به به عجب بدعتی[/h]



به حق اهل بیت ع بعد ازاین روایات ائمه ع و مصداق آنها را در مورد اهل خلاف ثابت خواهیم کرد

شعیب;767107 نوشت:

احسنت دوست عزیز
بله در مقابل نواصب بحث دیگری است ما با نواصب مشکل اساسی داریم و هیچ اتحادی را نمی پذیریم و با آنها در ستیزیم ولی کو ناصبی؟؟
و ثانیا این راه و طریق را برای دفاع صحیح از عقاید نشان می دهد
اگر ما هم می گوییم اتحاد اول این که با ناصبی ها هیچ اتحادی نداریم و آنها را کافر و نجس می دانیم آن هم به خاطر مخالفت صزیح آنها با آیه قرآن "...الا الموده فی القربی" و مخالفت با ضروری دین. دوم این که اتحاد به معنای دفاع از معتقدات و بیان منطقی آن ها نیست
ما در عین اتحاد با برادران اهل سنت و احترام به آنها عقاید خود را منطقی توضیح می دهیم و هیچ از اعتقادات حقه خود کوتاه نمی آییم.

با سلام
برادر گرامی شما بهتر از بنده باید بدانید ناصبی کیست

[=century gothic]
[=century gothic]
[=century gothic]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَالَوْنَا وَ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ ع مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِيّاً لَنَا


[=book antiqua]معلى پسر خنيس گويد شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود:[=book antiqua] كسى كه بما ناصبى(دشمن اهل بیت) باشد او را ناصبى نگويند
[=book antiqua]براى آنكه فردى را نمى‏يابى كه بگويد من محمد و دودمانش را دشمن دارم[=book antiqua] ولى ناصبى كسى است كه نسبت بشما ناصبى است در حالى كه مى‏داند شما ما را دوست داريد و از دشمنانمان بيزارى مى‏جوئيد سپس فرمود كسى كه دشمنى از ما را سير كند دوستى از دوستان ما را كشته است.

[=book antiqua]صفات الشيعة،شیخ صدوق صفحه 9 الحديث السابع عشر

اما بعد ..................

ناصبى دو تا معنى دارد.
1ـ معناى لغوى كه عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، كوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) يعنى غم بارنج، عيش ناصب و زندگى با مشقت است.
معناى اصطلاحى، ناصبي به كساني گفته مي شوند كه ادّعاي مسلماني دارند ولي با اهل بيت(ع) ومخصوصا آقا أمیرالمئومنین علی ع دشمني مي كنند که اگربه طوردقیق این مسئله مورد بررسی وریشه یابی قرار گیرد اوّلين ناصبي ها در زمان خود پيامبر(ص) پيدا شدند كه از اميرالمومنين(ع) دل خوشي نداشتند ؛ لذا به انحاء گوناگون با آن حضرت عداوت مي ورزيدند.
كما اينكه اوّلين گروه شيعه نيز در همان زمان پديدار شدند.

كساني چون سلمان و ابوذر و عمّار از همان زمان با عنوان شيعه علي بن ابي طالب شناخته مي شدند. در كتب تاريخ اسلام ، موارد زيادي از دشمنيهاي اصحاب با امير المومنين ثبت شده است.
رواياتي نيز از نبي اكرم (ص) نقل شده كه مؤيّد اين معني است. « ... فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنَادِيَهُ فَنَادَى فِي النَّاسِ ارْفَعُوا أَلْسِنَتَكُمْ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرُ مُدَاهِنٍ فِي دِينِه.
مردم از سختگيري امير مومنان در مورد بيت المال شكايت نزد پيامبر بردند: آن حضرت به منادي خود امر فرمودند ، پس او در ميان مردم ندا داد: زبان شكايت خود را از علي برداريد كه همانا او درباره خدا سختگير است و در مورد دينش اهل مسامحه نيست.»
(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ،ج‏1 ،ص173)

« عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ أَتَى رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ وَ يَدُهُ فِي يَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ لَقِيَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا فُلَانُ لَا تَسُبُّوا عَلِيّاً فَإِنَّ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِي وَ مَنْ سَبَّنِي سَبَّهُ اللَّه‏ .
انس ابن مالك گويد: رسول خدا روزي مي آمد در حالي كه دستش در دست اميرالمومنين علي بن ابي طالب بود و مردي او را ملاقات نمود ، پس رسول خدا به او فرمود: اي فلاني علي را دشنام ندهيد !
هر كه او را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر كه مرا دشنام دهد خدا او را دشنام دهد. »
(بحارالأنوار ،ج 28 ،ص 78 )

[ در برخي منابع آمده است وَ مَنْ سَبَّنِي فقد سَبَّ اللَّه ؛ و هر كه مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.]
« عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ: أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسُبُّوا عَلِيّاً وَ لَا تَحْسُدُوهُ فَإِنَّهُ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي ... .

فرزند عمر گويد: شنديم كه رسول خدا(ص) در خطبه اش مي فرمود: اي مردم علي را دشنام ندهيد و به او حسد نورزيد كه همانا او بعد از من ، وليّ هر مرد و زن مومن است... »
(بحارالأنوار ،ج 39 ،ص292)
« كَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص: لَا تَسُبُّوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ .
ــــ كَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ به نقل از پدرش گويد: نبي اكرم(ص) فرمودند: علي را دشنام ندهيد كه همانا او نسبت به خدا ممسوس (شيفته ) است.»
(بحارالأنوار،ج39 ،ص313 )

دومين گروه نواصب
كساني بودند كه بعد از وفات نبي اكرم (ص) در حقّ دختر او ظلم نموده حقّ وي را غصب و بر رخساره اش لطمه زدند ، و خانه اش را به آتش كين سوزاندند و علي مرتضي را از حق مسلّم و منصوص خود منع و او را به زور به سوي مسجد كشاندند. ماجراي اين وقايع در كتب تاريخ و حديث اهل سنّت نيز موجود است.
(اختصاص شيخ مفيد ، ص 185)

سومين گروه نواصب
معاويه و طرفداران او از آل ابي سفيان و مروانيان بودند كه علناً با امير مومنان مخالفت كردند و بعدها با او وارد جنگ شدند و سبّ او را در خطبه هاي نماز جمعه رواج دادند ، و محبّان علي را هرجا يافتند كشتند.

چهارمين گروه
اهل جمل بودند كه به جنگ با او برخاستند در حالي كه خلافت او افزون بر نصب الهي ، مقرون به بيعت مردم نيز بود. و طبق نظر علماي شيعه و سنّي هر كه بر خليفه مسلمين خروج نمايد كافر است.

پنجمين گروه از نواصب ، خوارج بودند كه بر آن حضرت شوريدند ، ابن ملجم مرادي ــ لعنة الله عليه ــ نيز از اين گروه بود.
اينها در زمان امام حسن مجتبي (ع) نيز بر دشمني خود با اهل بيت(ع) باقي بودند.

ششمين گروه نواصب ، لشكر كوفه بود كه حادثه كربلا را بپا كردند ؛ در ميان اينان ، از پيروان همه نواصب سابق الذكر حضور داشتند. شمر بن ذي الوجشن ــ لعنة الله عليه ــ نيز از خوارج بود.
عد از حادثه كربلا نيز همواره گروههايي از نواصب پديد آمده و مي آيند.

شعیب;767107 نوشت:

احسنت دوست عزیز
بله در مقابل نواصب بحث دیگری است ما با نواصب مشکل اساسی داریم و هیچ اتحادی را نمی پذیریم و با آنها در ستیزیم ولی کو ناصبی؟؟

با سلام
با توجه به معانی و مصداق ناصبی در پست قبل گذری کنیم به کتب اهل سنت

در کتاب‌ها حدیثی اهل سنت و به ویژه صحاح است،

اینان در اسناد احادیث جای می‌گرفتند و روشن است که دشمن اهل‌بیت(علیهم السلام)، فضیلت ایشان را یا اساسا نقل نمی‌کند و یا کم‌نقل کرده یا در آن دست برده، تحریف لفظی و معنوی در روایت صورت می‌گیرد.


در اینجا به ذکر تعدادی از این راویان پرداخته می‌شود تا مراد بهتر روشن شود:


حریز بن عثمان:


او یکی از راویانی است که روایاتش در صحاح دیده می‌شود و تنها مسلم از او نقل نکرده است. ابن حجر درباره وی می‌نویسد:


«حریز... ابن عثمان الرحبی... ثقة ثبت، دُمی بالنصب...»([1])


در پاورقی شرح حال او می‌خوانیم:


«قال العجلی، شامی ثقة، قال أبوحاتم: حسن الحدیث...»


اکنون بنگرید که ابن حبان درباره‌ی او چه می‌گوید:


«حریز بن عثمان... وکان یلعن علی بن طالب([2]) رضوان‌الله علیه بالغداة سبعین مرة و بالعشی سبعین مرّة، فقیل له فی ذلک، فقال: هو القاطع رءوس آبائی و أجدادی بالقوس... ثنا إسماعیل بن عیاش قال: خرجت مع حریز بن عثمان و کنت زمیله فسمعته یقع فی علی فقلت: مهلاً یا أبا عثمان ابن عمّ رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم وزوج ابنته. فقال: أسکت یا رأس الحمار لأضرب صدرک...»([3])


ابن ابی‌الحدید درباره‌ی حریز چنین می‌گوید:


«وقد کان فی المحدثین من یُبغضه و یروی فیه الأحادیث المنکرة؛ منهم حریز بن عثمان، کان یُبغضه و ینتقصه، ویروی فیه أخبارا مکذوبة... وکان مولیً لبنی أمیّة، وکان مؤذنا عشرین سنة... قال: حضرت حریز بن عثمان، و ذکر علی بن أبی‌طالب، فقال: ذاک الذی أحلّ حرم رسول‌الله(صل الله علیه و آله) حتی کاد أن یقع...»([4])


وقتی که صاحبان صحاح، به شخص سست فطرتی مانند حریز و به روایتش احتجاج می‌کنند و او را ثقه و ثبت می‌دانند؛ چه توقعی می‌توان از آنها داشت؟


اسحاق بن سوید:


شیخ الاسلام در تقریب علامت خ د س م را برای او آورده و درباره‌اش می‌گوید: «صدق تکلم فیه للنصب»([5])


در پاورقی شرح حال او آمده است:


«قال ابن حنبل: شیخ ثقة، قال ابن معین: ثقة، قال النسائی: ثقة، قال ابن سعد: کان ثقة إن شاء الله، قال ابو حاتم: صالح الحدیث، قال العجلی: ثقة، ذکره ابن حبان فی الثقات»


سیوطی درباره‌ی او و امثال او می‌گوید:


«هؤلاء رُموا بالنّصب، و هو بغض علیّ رضی‌الله‌عنه...»([6])


بَهز بن اُسد:


در تقریب علامت ع دارد؛ و ثقهًْ و ثبت معرفی شده است. در پاورقی شرح حال او آمده است:


«قال أبوحاتم: صدق ثقة، قال ابن سعد کان ثقة کثیر الحدیث، قال العجلی: بصری ثقة ثبت فی الحدیث، ذکره ابن حبان فی الثقات»([7])


سیوطی او را نیز از ناصبیان دانسته که کینه‌ی علی(علیه السلام) را در دل داشته است.([8])

جالب اینکه احمد درباره وی می‌گوید:


«إلیه المنتهی فی الثبت»([9])


خالد بن سلمهًْ:


نشان او در تقریب بخ م 4 است.

ابن حجر می‌گوید:


«... المعروف بالفأفأ... صدوق، رمی بالارجاء والنصب... قُتل... بواسط لما زالت دولة بنی أمیّة»([10])


در پاوری شرح حال وی آمده است:


«قال ابن حنبل: ثقة، قال ابن معین: ثقة، قال ابن المدینی: ثقة، قال النسائی: ثقة، قال ابو حاتم: شیخ یکتب حدیثه، قال ابن عدی: لاأری بروایته بأسا، ذکره ابن حبان فی الثقات»


ذهبی در میزان می‌گوید:


«... فعن جریر قال: کان مرجئا یُبغض علیّا...»([11])


عبدالله بن سالم اشعری:


در تقریب آمده است:


«... ثقة، رُمی بالنصب...»([12])


در زیرنویس شرح حال او می‌خوانیم:


«قال النسائی: لیس به بأس، ذکره ابن حبان فی الثقات»


مزی درباره وی می‌گوید:


«... کان یقول علیّ أعان علی قتل أبی بکر و عمر، وجعل یذمه أبوداود»([13])



ذهبی نیز می‌گوید:


«قال أبوداود: کان یقول: علیّ أعان علی قتل أبی بکر و عمر، و جعل یذمّه أبوداود ـ یعنی أنه ناصبی»([14])


قیس بن ابی‌حازم:


در تقریب می‌گوید:


«... ثقة... مخضرم و یقال: له رؤیة...»


در پاورقی شرح حال آمده است:


«... قال ابن معین: هو أوثق من الزهری...»([15])


در میزان الاعتدال می‌خوانیم:


«... ثقة حجّة، کاد أن یکون صحابیّا... وقیل: کان یحمل علی علیّ رضی الله عنه»([16])


احمد بن عبدهًْ:


او نیز ناصبی و دشمن علی و اهل‌بیت(علیهم السلام) بوده و مسلم و صاحبان سنن اربعه از او نقل کرده‌اند.
در تقریب گوید:



«... رُمی بالنصب...»([17])


در پاورقی شرح حال آمده است:


«قال أبوحاتم: ثقة، قال النسائی: ثقة، ذکره ابن حبان فی الثقات»


بنابر گزارش ابن حجر در «تهذیب التهذیب»، بخاری در جاهای دیگر از او نقل کرده است.([18])


عکرمه:


پیش از این گفته شد که خوارج نیز در اندک بودن فضائل اهل‌بیت(علیهم السلام)مؤثرند؛ چرا که آنان از حضرت علی(علیه السلام) و به تبع آن از اهل‌بیت(علیهم السلام) بیزاری می‌جستند؛ ولی با وجود این بسیاری از آنان از دیدگاه بزرگان اهل حدیث ثقهًْ و ثبت‌اند و روایات‌شان حجت است.
از جمله‌ی ایشان عکرمه، غلام ابن عباس رضی‌الله‌عنه است که در بخش دوّم درباره‌ی او سخن به میان آمد. در «تقریب التهذیب» درباره‌ی او می‌خوانیم:



«عکرمة ابو عبدالله، مولی ابن عباس... ثقة ثبت...»([19])


همان گونه که مشاهده می‌شود همه‌ی صاحبان صحاح از او نقل کرده‌اند. در زیرنویس شرح حال او آمده است:


«قال العجلی: مکی تابعی ثقة، قال النسائی: ثقة، ذکره ابن حبان فی الثقات»


ولید بن کثیر مخزومی:


او نیز از خوارج است؛ ولی صاحبان صحاح، همگی از او روایت کرده‌اند:


«... صدوق... رمی برأی الخوارج... / ... قال ابن معین: ثقة، قال أبو داود ثقة،... ذکره ابن حبان فی الثقات»([20])


ذهبی درباره‌ی او می‌گوید:


«... ثقة صدوق. حدیثه فی الصحاح... قال ابوداود: ثقة إلاّ أنه أباضی...»([21])


عمران بن حِطّان:


او نیز از خارجیان است و از علی(علیه السلام) بیزاری می‌جسته و بلکه دشمن او بوده است؛ درباره‌ی او می‌خوانیم:


«... صدوق، إلا أنّه کان علی مذهبی الخوارج.... /... قال العجلی: بصری تابعی ثقة، ذکره ابن حبان فی الثقات، قال العقیلی: لا یتابع، قال الدار قطنی:متروک لسوء إعتقاده»([22])


همان گونه که مشاهده می‌کنیم، بخاری به حدیث او احتجاج کرده است!؟ عمران بن حطان کسی است که ابن ملجم مرادی را با اشعاری ستوده و می‌گوید:


یا ضربة من تقی مـا أراد بهـا إلاّ لیبلغ من ذی العرش رضوانا


إنّـی لأذکـره حینـا و أحسبـه أو فـی البریـة عنـدالله میـزانـا


عمر بن سعد، قاتل امام حسین(علیه السلام)


«عجلی»([23]) او را در کتاب «تاریخ الثقات» آورده و درباره‌اش می‌گوید:


«کان یروی عن أبیه أحادیث، و روی الناس عنه، وهو الذی قتل الحسین...»([24])


مروان بن حکم:


جز مسلم، دیگر صاحبان صحاح از او روایت کرده‌اند. ابن حجر می‌نویسد:


«... و عاب الاسماعیلی علی البخاری تخریج حدیثه...»([25])


زهیر بن معاویه:


همه صاحبان صحاح حدیث او را تخریج کرده‌اند. در «تقریب التهذیب» آمده:


«... ثقة ثبت .../ ... قال ابن معین: ثقة، قال أبو زرعة: قال العجلی: ثقة مأمون، قال النسائی: ثقة ثبت، قال ابن سعد: کان ثقة، قال ابزار: ثقة، ذکره ابن حبان فی الثقات»([26])


بد نیست بدانیم که او نگهبان آن تخته چوبی بوده که زید بن علی ‘ را از آن آویزان کرده بودند!


عسقلانی می‌گوید:


«... قال شعیب بن حرب: کان زهیر أحفظ من عشرین مثل شعبة... عن أحمد: کان من معادن الصدق. و قال صالح بن أحمد، عن أبیه: زهیر فیما روی عن المشایخ ثبت بَخٍ بَخٍ... و کان حافظا متقنا، و کان أهل العراق یُقدّمونه فی الاتقان علی أقرانه... و کان أهل العراق یقولون فی أیام الثوری: إذا مات الثوری ففی زهیر خلف و کانوا یقدمونه فی الاتقان علی غیره... کان ممن یحرس خشبة زید بن علی لمّا صلب»([27])


خالد بن عبدالله قسری:


بخاری در «خلق أفعال العباد» و أبو داود در سنن به او احتجاج کرده‌اند.([28]) ابن حبان او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است.([29]) ابن حجر در شرح حال او آورده است:


«... قیل لسیار: تروی عن خالد؟ قال: إنّه کان أشرف من أن یکذب... ولاّه هشام بن عبدالملک... یحیی بن معین قال: خالد بن عبدالله القسری کان والیا لبنی أمیة و کان رجل سوء و کان یقع فی علی بن أبی‌طالب رضی‌الله‌عنه... وله أخبار شهیرة و أقوال فظیعة»([30])


ابو الفرج در «اغانی» داستانهایی در دشمنی او با علی(علیه السلام) آورده؛ از جمله اینکه به فراس بن جعده گفت: علی را لعن کن که به هر لعنتی تو را دیناری دهم. پس فراس بکرد و خالد بداد.([31])


او کارگر یا کارگزاری به نام خالد بن اُمی داشت که به او می‌گفت:


«و الله لخالد بن اُمّی أفضل أمانة من علی بن أبی‌طالب...»([32])


وی زمانی که می‌خواست علی(علیه السلام) را لعن کند می‌گفت: لعنت بر علی، پسر عم نبی و همسر دخترش فاطمه و پدر حسن و حسین.([33])


آری! ابن حبان او را ثقه دانسته؟!! خدا او را با خالد محشور کند!


همان گونه که می‌بینیم در میان محدثان و ارباب جرح و تعدیل نیز مسائلی می‌گذشت که همگی در کاهش آمار روایات فضائل اهل‌بیت(علیهم السلام) در کتابهای حدیثی و از جمله صحاح مؤثر بودند.
تهمت رفض و تشیع به هر آنکس که کوچکترین تمایلی نسبت به اهل‌بیت از خود نشان می‌داد؛ توثیق و تعدیل راویانی که کینه و بغض خود نسبت به ایشان را آشکارا بیان می‌کردند و روایت از راویانی که از خوارج بودند.



اینها همه افزون بر جرح رواتی بود که به دلیل نقل کردن فضائل حضرت علی و اهل‌بیت(علیهم السلام)، از گردونه‌ی توثیق و تعدیل و وثاقت و عدالت بیرون انداخته می‌شدند.([34])




[1]) تقريب التهذيب؛ ج1، ص162.


[2]) ابى‏طالب، صحيح است.


[3]) كتاب المجروحين؛ ج1، ص268.


[4]) شرح نهج‏البلاغة؛ ج1، ص480.


[5]) ج1، ص70.


[6]) تدريب الراوي؛ ج1، ص328.


[7]) تقريب التهذيب، ج1، ص117.


[8]) تدريب الراوي؛ ج1، ص328.


[9]) ميزان الاعتدال؛ الذهبي؛ ج1، ص353.


[10]) ج1، ص212.


[11]) ج1، ص631، نيز نك: تهذيب الكمال؛ المزي، ج8، ص86 مؤسسهًْ الرسالهًْ.


[12]) ج1، ص395.


[13]) تهذيب الكمال؛ ج14، ص550.


[14]) ميزان الاعتدال؛ ج2، ص426.


[15]) تقريب التهذيب، ج2، ص134.


[16]) ج3، ص392، نيزنك: تهذيب الكمال؛ ج2، ص14.


[17]) تقريب التهذيب، ج1، ص39.


[18]) تقريب التهذيب، ج1، ص54.


[19]) تقريب التهذيب، ج2، ص35.


[20]) تقريب التهذيب؛ ج2، ص342.


[21]) ميزان الاعتدال؛ ج4، ص345.


[22]) تقريب التهذب؛ ج2، ص88.


[23]) أبو الحسن أحمد بن عبدالله‏ بن صالح العجلي الكوفي 182 ـ 261 هـ؛ تذكرة الحفاظ؛ الذهبي؛ ج2، ص560.


[24]) تاريخ الثقات، ص357.


[25]) تهذيب التهذيب، ج10، ص83.


[26]) ج1، ص259.


[27]) تهذيب التهذيب؛ ج3، ص311.


[28]) تقريب التهذيب؛ ابن حجر؛ ج1، ص213.


[29]) ج6، ص256.


[30]) تهذيب التهذيب؛ ج3، ص95.


[31]) الاغانى، ج22، ص22.


[32]) همان.


[33]) همان؛ ص25.


[34]) در سرتاسر كتاب ميزان الاعتدال و نيز لسان الميزان، مى‏توان آنها را يافت.

با سلام
جناب شعیب گرامی
برای ادامه مطالب نیاز داریم به اینکه :
اهل سنت به چه کسی گفته می شود؟
بنده برای نتیجه گیری به این مطالب نیازمندم چنانچه نیازی نمیبینید به اینها جواب ندهید
جنبه اطلاعاتي دارد

در کتاب منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد آمده چنین روایت شده: «عسکری از سلیم بن قیس عامری روایت کرده: ابن کواء از علی (ع) راجع به سنت، بدعت، جماعت و تفرقه سئوال کرد و آن حضرت در جواب فرمود:
ای پسر کواء، حال که از این مسأله سئوال کردی پس به جواب آن دقت کن، به خدا قسم سنت همان سنت محمد (ص) است و بدعت جدایی از سنت اوست و جماعت همانا همگرایی با اهل حق است هر چند تعدادشان کم باشد و تفرقه همگرایی با اهل باطلست ولو تعدادشان زیاد باشد.» [1]

مراد از اهل سنت چیست؟

ابن میثم بحرانی روایت کرده که مردی به امیرالمؤمنین علی (ع) عرضه داشت:
یا امیرالمؤمنین راجع به اهل جماعت و اهل تفرقه و اهل سنت و اهل بدعت برایم توضیح دهید؟

حضرت در پاسخ فرمود: حال که سئوال کردی پس خوب توجه کن چرا که نظر دیگران در این رابطه اهمیتی ندارد اما اهل جماعت عبارت است از من و پیروان من هر چند تعدادشان کم باشد و این همان حقی است که از ناحیه خدا و رسولش صادر گردیده و اما اهل تفرقه عبارتست از مخالفان من و مخالفان پیروان من هر چند تعدادشان زیاد باشد

و اما اهل سنت عبارتست از:
کسانی که به سنت خدا و رسولش تمسک می کنند نه آنان که تابع رای و خواسته های نفس خویش اند ولو تعدادشان زیاد باشد.»[2]

پس در این دو روایت مطالبی قابل توجه است:

اولاً: مراد از سنت همانا سنت رسول خدا (ص) است و اهل سنت کسانی هستند که به سنت خدا و رسولش تمسک می کنند نه آنانکه تابع رأی و خواسته های نفس خویش اند.

ثانیاً: تعداد کم یا زیاد هرگز ملاک حقانیت برای یک دسته و گروه نیست بلکه ملاک عمل به سنت خدا و رسولست.

ثالثاً: در صدر هر دو روایت امیرالمؤمنین (ع) به سائل فرمود:دقت کن، و در روایت دوم فرمود: نظر دیگران در این رابطه هیچ اهمیتی ندارد.
جالب اینکه: بنابر گفتار ابن ابی الحدید(از بزرگان اهل سنت) که می گوید: اهل سنت یعنی کسانی که به طور حقیقی به سنت خدا و پیامبر (ص) عمل می کنند همانا پیروان «جعفر بن محمد الصادق (ع) هستند» نه کسانی که به ظاهر مدعی اهل سنت هستند، [3]

ابن ابی الحدید پس از ذکر اقوال در باب افضلیت علی (ع) بر سائر صحابه گوید:
و من العلوم علم الفقه، و هو (ع) اصله و اساسه و کل فقیه فی الاسلام فهو عیال علیه و مستفید من فقهه، اما اصحاب ابی حنیفه کابی یوسف و محمد و غیر هما فاخذوا عن ابی حنیفه، و اما الشافعی فقرا علی محمد بن الحسن فیرجع فقهه ایضا الی ابی حنیفه، و اما احمد بن حنبل فقرا علی الشافعی فیرجع فقهه ایضا الی ابی حنیفه و ابو حنیفه قرا علی جعفر بن محمد (ع) و قرا جعفر علی ابیه (ع) و ینتهی الامر الی علی (ع) و اما مالک بن ائس فقرا علی ربیعه الرای و قرا ربیعه علی عکرمه، و قرا عکرمه علی عبد الله بن عباس، و قرا عبدالله بن عباس علی علی ابن ابیطالب (ع). [4]

از جمله علوم، علم فقه است که علی (ع) اصل و اساس و ریشه علم فقه می باشد، و هر فقیهی در اسلام بر سر سفره ی علی (ع) بوده و از او استفاده نموده، اما اصحاب ابوحنیفه مانند ابویوسف و محمد و غیر این دو، فقه و سنت را از ابوحنیفه گرفته اند، و اما شافعی فقه را قرائت کرده و گرفته از محمد بن حسن (که از اصحاب ابوحنیفه بود) پس او نیز فقهش را از ابوحنیفه گرفته است و اما احمد بن حنبل فقه و سنت را از شافعی گرفته پس فقه او نیز (به واسطه شافعی و محمد بن حسن) بر می گردد به ابوحنیفه و ابوحنیفه فقه و سنت را از جعفر بن محمد (ع) گرفته و جعفر (امام صادق «ع») فقه را از پدرش (امام باقر «ع») گرفته تا امر (به واسطه ی امام سجاد (ع) و امام حسین «ع») منتهی می شود به امام علی بن ابیطالب (ع).
(این ها سه تا از فقهاء و امامان مذاهب اربعه اهل تسنن بودند که همگی فقه و «سنت رسول الله ص» را از امام صادق (ع) گرفته اند)
و اما مالک بن انس فقه و سنت را بر ربیعه الرای خوانده و ربیعه بر عکرمه و عکرمه بر عبدالله بن عباس و عبدالله بن عباس از امیرالمؤمنین حضرت علی (ع).
همانگونه که ملاحظه فرمودید فقهاء و امامان اربعه ی اهل سنت که 4 نفرند:

1- ابوحنیفه 2- احمد حنبل 3- مالک بن انس 4- شافعی

در فقه و سنت همگی محتاج امامان و پیشوایان شیعه هستند، به این صورت که احمد حنبل و شافعی فقه و سنت را از ابوحنیفه گرفته اند و ابوحنیفه که از شاگردان امام صادق (ع) است فقه و سنت را از امام صادق (ع) گرفته است و اما مالک بن انس فقه و سنت را از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) گرفته.
از این گفتار ابن ابی الحدید 4 نتیجه ی مهم بدست می آید:

1- اهل سنت حقیقی و کسانی که عامل به سنت پیامبرند عبارتند از:
شیعیان و پیروان جعفر بن محمد (ع) که او امام و پیشوای شیعیان است پس اهل سنت واقعی ما هستیم چون بر سر چشمه ی جوشان سنت نبوی نشسته ایم نه کسانی که به واسطه و وسائط فقه شان را از امام صادق (ع) و امیرالمؤمنین (ع) گرفته و بعد آنرا تحریف کردند.

2- از اینکه به پیروان این 4 فقیه (ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد بن حنبل) اهل سنت می گویند از روی اغماض است زیرا معلوم شد که اهل سنت واقعی ما هستیم و آنها فقط این نام را با خود «حمل» می کنند.

3-

4- معلوم شد که «شیعه» حق است و اقرار علماء اهل سنت بر این که سنت را از امام صادق (ع) و حضرت علی (ع) گرفته اند همگی دلالت بر حقانیت شیعه می کند لذا دین حقیقی و آن دینی که بر حضرت محمد (ص) از جانب «الله تبارک و تعالی» رسیده همین دین است که شیعیان دارند و به همین خاطر امام صادق (ع) به یکی از اصحاب خود فرمود: «والله انتم علی دینی و دین ابائی اسماعیل و ابراهیم (ع)»
به خدا قسم شما شیعیان بر دین من و دین پدرانم اسماعیل (ع) و ابراهیم (ع) هستید.


[1] کتاب منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد جلد 1 صفحه 109
[2] شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی
[3] ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 18 چاپ اسماعیلیان
[4] ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 28 چاپ اسماعلیان

با سلام

رضا;766005 نوشت:


اهل بیت روش دیگری را به ما در نحوه برخورد با مخالفین یاد داده اند

إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بـَعْدِى فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كـَيـْلَا يـَطـْمـَعـُوا فـِى الْفـَسـَادِ فـِى الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِى الْآخِرَةِ

حـضـرت صـادق عـليـه السـلام حـديث شده است كه فرمود: رسولخدا (صلی الله علیه و اله) فرموده است :
هـرگـاه پـس از مـن اهـل ريـب و بـدعـت را ديديد بيزارى خود را از آنها آشكار كنيد، و بسيار بـآنـهـا دشـنـام دهـيـد، ودربـاره آنـه بـد گـوئيـد، و آنـهـا را بـا بـرهـان و دليـل خـفـه كـنـيـد كه (نتوانند در دل مردم القاء شبهه كنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع كـنـنـد، و درنـتـيـجـه مـردم از آنـهـا دورى كـنند و بدعتهاى آنها را ياد نگيرند، و خداوند دربـرابـر ايـن كـار بـراى شما حسنات بنويسد و درجات بنويسد و درجات شما را در آخرت بالا برد .

اصول كافى جلد2 صفحه :375 ( کتاب الایمان و الکفر - باب مجالسه اهل المعاصی )

که این روایت را حداقل 13 عالم و مرجع و فقیه و رجالیون شیعه تصحیح سندی کرده اند علاوه بر ان این روایت انقدر مشهور است که امام خامنه ای و مابقی فقها بر اساس ان حکم و جواز سب به بدعت گذار و مخالف را داده اند


یا علی ع
[=book antiqua]

شعیب;767096 نوشت:

بحث ما درباره اهل سنت است.

عرض شد که اهلبیت اهل سنت را اهل بدع ظاهر نمی دانند و این روایات انصراف به بدعت گذاران در بین مسلمین دارند مثل غلات
این که اهل بدع را باید از خود دور کرد و بد گفت و با دلیل خفه کرد شکی نیت اما برای این که منظور از این روایات اهل سنت است دلیل دیگری می طلبد.

و اگر به عنوان بحثی که در اصول کافی هم آمده و این روایت ذیل آن آمده دقت کنید می یابید که مرحوم کلینی هم معتقد است که منظور اهل سنت نیستند."باب مجالسه اهل المعاصی"
و اگر دیگر احادیث این باب را بنگرید به این حقیقت پی خواهید برد

یا علی مددی

بنده سعی بر این دارم که اول همین را اثبات کنیم که خطاب به چه کسانیست تا روایات دیگر

مجلسى (ره) گويد: گويا مقصود از اهل ريب آنهائى هستند كه در دين شك كنند.
و مردم را با القاء شبهات بشبهه اندازند، و گفته شده: كه مقصود كسانى هستند كه پايه دين آنها بر گمان و اوهام فاسده بنا نهاده شده مانند علماى اهل خلاف؛ سپس كلام مصباح اللغة را در معناى بدعت ذكر كرده، و پس از آن فرمايد: بدعت در عرف شرع بآن چيزى گويند كه پس از رسول خدا (ص) پديدار گشته و در باره خصوص آن نصى نرسيده و داخل در تحت دستورات عمومى هم نباشد يا بطور خصوص يا عموم از آن نهى شده، و آنچه در عمومات (واجبه يا مستحبه) داخل است بدعت شامل آن نگردد مانند ساختن مدارس و امثالش كه داخل در عمومات (مستحبه) سكنا دادن بمؤمن و كمك كردن بآنها است، و مانند تأليف كتابهاى علمى كه داخل در كمك بعلوم شرعيه است، و مانند، (و پوشيدن يا دوختن) جامه‏ها و يا خوردن غذاهائى كه در زمان رسول خدا (ص) نبوده كه داخل در عمومات حليت (زينت و أكل) است و نهيى در باره آنها نرسيده، و آنچه داخل در اين گونه عمومات است تا بدان خصوصيتى ندهند بدعت نيست، و گر نه اگر بصورت خاصى انجام دهند كه دليل و نصى نداشته باشد بدعت گردد، مانند اينكه نماز بهترين موضوعست و در هر وقت و زمان انجام آن مستحب است اما اگر همين نماز را در وقت مخصوص و مكان مخصوص و ركعات مخصوصى بدون دليل و نصى بجا آورد بدعت گردد
(مانند دستورى كه عمر براى جماعت خواندن نمازهاى نافله شبهاى ماه رمضان داد، و خود او هم گفت: خوب بدعتى است)
و هم چنين ساير كارها، و اينكه اهل سنت بدعت را مانند احكام پنجگانه (واجب، مستحب، حرام، مكروه، مباح) پنج قسمت كرده‏اند براى تصحيح همان گفتار عمر است (كه در نماز شبهاى ماه رمضان گفت) و اين درست نيست زيرا بدعت اطلاق نشود جز بر آنچه محرم است چنانچه رسول خدا (ص) فرموده است: كه هر بدعتى گمراهى است، و هر گمراهى راهش بدوزخ است، و آنچه عمر كرد از بدعتهاى محرمه است زيرا پيغمبر (ص) از جماعت در نافله نهى فرموده بود، پس اين تقسيم، آنان را نفع نبخشد.
سپس مرحوم مجلسى (قده) كلام شهيد (ره) را در اين باره نقل فرموده كه آنهم نظير كلامى است كه گذشت.



اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد 4  صفحه : ۸۳

.........................................................................................

کلام اميرالمؤمنين عليهالسلام درباره بدعت هاي ابوبکر و عمر و عثمان


سليم بن قيس در کتاب اسرار آل محمد عليهم السلام يک روايت تقريباً طولاني را از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره بدعت هاي ابوبکر و عمر وعثمان که حديث هيجدهم اين کتاب باشد نقل مي کند ؛ سليم بن قيس مي گويد: ازاميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم که فرمود:
پيامبرصلي اللهعليه وآله فرمود:
دو مريضند که سير نمي شوند... علما دو نوعند.... تا مي رسد به اينجا و مي گويد: سپس حضرت رو به عده اي از اهل بيت و شيعيانش کرد وفرمود: به خدا قسم از حاکمان قبل از من کارهاي بزرگي سر زده که درآنها عمداً با پيامبرصلي الله عليه وآله مخالفت کرده اند.

اگر مردم را بر ترکآنها و برگرداندن آنها از موقعيت کنوني به صورتي که در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله اجرا مي شد وادار کنم، لشکر من از اطرافم پراکنده ميشوند بطوري که درلشکرگاهم جزخود و عّده کمي از شيعيانم کهفضيلت و امامت مرا ازروي کتاب خدا و سّنت پيامبرش صلي الله عليه وآلهـ نهازراه ديگري ـ معتقدند کسي باقي نمي ماند!!

چگونه مي بينيد اگر درباره مقام ابراهيم عليهالسلام دستور دهم و آن را به مکاني کهپيامبرصلي الله عليه وآله درآن قرار دارد برگردانم و فدک را بهوارثان فاطمه عليها السلام باز گردانم وصاع و مّد پيامبرصلي الله عليه وآله را به صورتي که بود برگردانم و زمين هايي که پيامبرصلي الله عليه وآله تعيين کرده بود به اهلش بدهم و خانه جعفر بن ابي طالب را به وارثان او برگردانم و آنرا از مسجد جدا کرده خراب نمايم و قضاوت هايي را کهحاکمان قبل از من به ظلم قضاوت کرده اند برگردانم و از آنچه از زمين خيبر قسمت شده بازگردانم و فرزندان بني ثعلب را اسير کنم و به مردمدستور دهم که در ماهرمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند، دراين صورت بعضي ازافراد لشکر که همراه من مي جنگند خواهند گفت:
واي بر اهل اسلام!
همانطوري که گفتند: سّنت عمر را تغيير مي دهي و ما را از اينکه در ماه رمضان نماز مستحبي بخوانيم منع مي نمايي؟! بطوري که ترسيدم در
لشکرم شورش کنند.
چه سخت است بر من آنچهازاين اّمت بعد ازپيامبرشان ازاختلاف و اطاعت ازرهبران ضلالت و دعوت کنندگان بهآتش ديده ام.[۱]
از مطالب ياد شده به خوبي استفاده مي شود که ابوبکر و عمر و عثمان بدعت گذاربودند و پرواضح است کهبدعت گذارنمي تواند مؤمن باشد.
پي نوشت ها:
[1] . انصاري زنجاني، اسماعيل، اسرارآل محمد، ترجمه کتابُسليم بن قيس هلالي، قم، نشر الهادي، 1416ق، 1375، ص381، ح1

رضا;767164 نوشت:
با سلام
جنا ب شعیب ضمن تشکر
در سخنان شما قبلا از اینکه به تمامی سوالاتتان پاسخ گویم از شما بزرگوار تقاضا دارم چنانچه مطلبی از بنده دیدید ان را سندی رد کنید و سعی کنیم گفتارمان سندی باشد که بهتر بشود نتیجه گیری کرد
در میان سخنانتان این مورد برایم بسیار جالب بود که شما اهل سنت را اهل بدعت نمیدانید گویا !!؟
لازم دیدم مروری کنیم به اینکه اهل بدعت چه کسانی هستند
قبل از هر چیز بدعت ضد سنت است، و اهل بدعت هم متضاد اهل سنت مي باشد.
کسي که اهل سنت نباشد، پس اهل بدعت است و کسي که بر سنت نباشد، پس بر بدعت است و کسي که تابع سنت نيست، پس او مبتدع است.
بدعت در لغت به معني چيزي است که بدون نمونه ي قبلي ساخته شده باشد .

«ابن تمیم فراهیدی» در «کتاب العین»
یکی از لغت نگارانی که در «لغت» حرفش حجت است، و الحق در زمینه لغت شناسی، خوب کار کرده است،و از متقدمین هم است. متوفای 175هجری و معاصر امام صادق (سلام الله علیه) و امام کاظم (سلام الله علیه) است؛ «خلیل بن احمد، ابن تمیم فراهیدی» نویسنده کتاب لغت «العین» است. ایشان در «معنای» بدعت می نویسد:
«البَدْعُ: إحداثُ شيءٍ لم يكن له من قبلُ خلقٌ و لا ذكرٌ و لا معرفةٌ والبِدْعُ: الشيء الذي يكون أولاً في كل أمر، كما قال الله عز وجل: قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أي: لستُ بأوّل مُرْسَل.والبِدْعَةُ: اسم ما ابتدع من الدين و غيره و البِدْعَةُ: ما استحدثت بعد رسول الله من أهواء وأعمال »
«البَدع»: ایجاد کردن یک چیزی است که قبل از این نبوده و اثری و ذکری از آن وجود نداشته و شناختی نسبت به آن وجود نداشته است.
«البِدع»: چیزی است که در هر امری اولین باشد.
مثل کلام خداوند که فرمود: ای پیغمبر بگو من پیامبر نوظهوری نیستم. یعنی اولین فرستاده نیستم. (احقاف/9)
البِدعة: اسم آن چیزي است كه در دين و غير دين ايجاد مي شود.
البدعه: آن عقاید و اعمال باطل است که بعد از پیامبر ایجاد شده است.
العین ابن تمیم فراهیدی ج 2 ص 54

این روایات به خوبی نشان میدهد اهل بدعت چه کسانی هستند

۱-قال رسول الله(ص): ان لله کل بدعةتکون بعدي يکاد بها الايمان وليا من اهل بيتي موکلا به يذب عنه ينطق بالهام من الله و يعلن الحق و ينوره يرد کيد الکائدين. هر بدعتي بعد از من باشد که با آن دام ايمان کنند ، خداوند سرپرستي از خاندانم گماشته است که از آن دفاع کند او با الهام از طرف خدا سخن گويد وحق را اعلان و روشن نمايد و نيرنگ نيرنگ بازان را برگرداند.

2-قال علي(ع): ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هديئ و هدي ، فاقام سنة معلولة و امات بدعة مجهولة. براستي برترين بندگان خدا پيش خداوند امام عادل است ، که خود هدايت شده و ديگران را هدايت و راهنمايي کرده است که سنتي معلوم را بر پاي داشته و بدعتي مجهول را از بين برده است .
پيشواي آزادگان طي نامه اي به مردم بصره درباره اوضاع جامعه اسلامي در حکومت يزيد مي فرمايد: و انا ادعوکم الي کتاب الله و سنة نبيه ، فان السنة قد امييت و ان البدعة قد اوحييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدکم سبيل الرشاد . من شما مردم بصره را به کتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي کنم چه اينکه سنت از ميان رفته و بدعت جايگزين آن شده و چنانکه به سخنانم گوش دهيد و فرمانم را اطاعت کنيد شما را به راه رشد و صلاح راهنمايي مي کنم.

اینجا را دقت داشته باشید خیلی جالب است

بنابر نقل ذهبى، اهل سنّت در ابتدا همه روايات را بدون بررسى سندى مى پذيرفتند تا آن كه فتنه و چند دستگى پديد آمد. در اين هنگام قرار بر اين شد، روايات اهل سنّت پذيرفته شود و احاديث اهل بدعت ترك گردد.
ذهبى به نقل از ابن سيرين مى نويسد:
لم يكونوا يسألون عن الإسناد حتى وقعت الفتنة، فلما وقعت نظروا من كان من أهل السنة أخذوا حديثه، ومن كان من أهل البدعة تركوا حديثه;1
از سند احاديث سؤال نمى كردند تا اين كه موجب وقوع فتنه شد. آن گاه كه فتنه واقع شد، نظر به راوى مى كردند كه اگر از اهل سنّت بود، حديثش اخذ مى شد و هر كس از اهل بدعت بود، حديثش را ترك مى كردند.
پس به اعتقاد ابن سيرين، يكى از ضوابط قبول حديث آن است كه راوى از اهل سنّت باشد. بر اساس تحقيقات انجام شده معلوم گرديد كه مراد از اهل سنّت، پيروان بنو اميه هستند و ديگران همه اهل بدعت به شمار مى آيند.
طبق اين قاعده، صحيحين مخدوش و بسيارى از روايات اهل سنّت بى اعتبار مى شود. به اعتراف عالمان سنّى، در ميان راويان صحيحين اهل بدعت فراوان هستند.

سيوطى در تدريب الراوى مى نويسد:
أردت أن أسرد هنا من رمي ببدعته ممن أخرج لهم البخاري ومسلم أو أحدهما;2
مى خواهم كسانى را كه رمى به بدعت شده اند نام ببرم. كسانى ]از اهل بدعت[ كه بخارى و مسلم يا يكى از آن دو از آن ها روايت كرده اند.
بر اساس اين قول روشن مى شود كه در ميان راويان كتاب بخارى و مسلم نيز اهل بدعت وجود دارد.
با اين ملاك، اعتبار بسيارى از بزرگان اهل سنّت نيز مخدوش است; چرا كه از نظر برخى عالمان اهل سنّت، آنان دروغ گو و از سران اهل بدعت به شمار مى آيند كه از آن جمله مى توان به مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند قَتاده، ضحّاك، عِكرمه و حسن بصرى اشاره كرد.
در ميان اهل بدعت، راويان مهمى به چشم مى خورند كه در عمل، التزام به اين ضابطه را ناممكن ساخته است.
على بن مدينى مى گويد:
قلت ليحيى القطّان: إنّ عبدالرحمن قال: أنا أترك من أهل الحديث كلّ رأس في بدعة. فضحك يحيى وقال: كيف تصنع بقتادة؟ كيف تصنع بعمر بن ذرّ؟ كيف تصنع بابن أبي روّاد؟ وعدّ يحيى قوماً أمسكت عن ذكرهم. ثم قال يحيى: «إنْ تركت هذا الضرب تركت حديثاً كثيراً»;3
به يحيى بن سعيد قطان گفتم: همانا عبدالرحمان گفت: من از اهل حديث هر كه را در بدعت بود وا گذاشتم. پس يحيى خنديد و گفت: با قتاده چه مى كنى؟ با عمر بن ذرّ چه مى كنى؟ با ابن أبى روّاد چه مى كنى؟ و همين طور عده اى را نام برد كه من از ذكر آن ها خوددارى مى كنم. سپس گفت: «اگر به همين ترتيب راويان را وا گزارى، احاديث فراوانى كنار خواهد رفت».

1 . ميزان الإعتدال: 1 / 3. هم چنين ر.ك: أحوال الرجال: 1 / 36; الجرح والتعديل: 2 / 28; حلية الأولياء وطبقات الأصفياء: 2 / 278; الحدّ الفاصل: 209; الكفاية في علم الرواية: 150; الكامل في ضعفاء الرجال: 1 / 121; لسان الميزان: 1 / 7.
2 . تدريب الراوى: 1 / 278.
3 . سير أعلام النبلاء: 6 / 387، الكفاية في علم الرواية: 1 / 129، تهذيب الكمال: 21 / 336 ـ 337 و 23 / 509; تاريخ مدينة دمشق: 45 / 20; تهذيب التهذيب: 8 / 317.

بصورت فهرست برخی از بدعتهای خلفای اهل سنت

بدعت های ابوبکر
برخی از بدعت های ابوبکر از این قرار است:
1. غصب خلافت
(برای مطالعه منابع و مآخذ به کتاب اجتهاد در مقابل نصّ، ص43، ترجمه علی دوانی، چ 1351، انتشارات غدیر و الاستغاثه ص28، علی بن احمد کوفی. به الغدیر،‌ احقاق الحق و مانند اینها هم می توانید مراجعه کنید.)

2. بر سرکار آوردن عمربن خطاب
(همان، ص56. الاستغاثه، ص54، چاپ مؤسسه اعلمی، تهران)

3. تخلف از لشکر اسامه بن زید
(الایضاح، فضل بن شاذان، ص159، چاپ دانشگاه تهران. اجتهاد در مقابل نصّ، ص60. الاستغاثه، ص52. بحارالانوار، ج3، ص427)

4. قطع سهم «اَلمُؤلَّفَهَ قلوبُهُم» از زکات
(اجتهاد در مقابل نصّ، ص72، منابع و مآخذ را در این کتاب آورده است.)

5. قطع سهم «ذی القربی» از خمس
(همان، ص81)

6. ندادن ارث حضرت فاطمه ز
(اجتهاد در مقاب نصّ، ص85، الاستغاثه، ص35، اجتهاد در مقابل نصّ، ص110. شرح تجرید شعرانی، ص522)

7. غصب فدک
(اجتهاد در مقابل نصّ، ص97، الاستغاثه ص35. بحارالانوار ج30، ص443)

8. دستور ابوبکر به حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها
(الایضاح، ص159، الاستغاثه ص35.اجتهاد در مقاب نصّ، ص110. شرح تجرید شعرانی، ص533)

9. امتناع از کشتن ذوالثدیه حرقوص بن زهیر تمیمی
(اجتهاد در مقاب نصّ، ص115)

10. جنگ با پرداخت نکنندگان زکات
(الایضاح، ص132 و 182. الاستغاثه ص30.اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. بحارالانوار، ج30، 471. شرح تجرید شعرانی، ص531)

11. نکشتن خالدبن ولید
(اجتهاد در مقاب نصّ، ص133. الاستغاثه ص34. بحارالانوار، ج3، ص471)

12. ممانعت از نوشتن احادیث
(اجتهاد در مقابل نصّ، ص156)

13. نکشتن اشعث بن قیس
(الایضاح، ص159)

14. سوزاندن فجائه سلمی به خاطر ارتداد
(شرح تجرید شعرانی، ص531)

15. دفن شدن در خانه پیامبر
(همان)

16. سخن گفتن قبل از سلام نماز
(الاستغاثه، ص49)
17. اختصاص سهمی از بیت المال برای خود
ابوبکر پس از آنکه حاکم مسلمانان شد برای خود سهم دیگری به عنوان حاکم قرار داد در حالی نمی بایستی دست به چنین عملی بزند.(همان، ص49)
18. فرار از جنگ
در جنگ احد ابوبکر، عمر،‌ عثمان و بسیاری دیگر از صحابه، از میدان جنگ فرار کردند و پیامبر(ص) را تنها گذاردند.(الصحیح من سیره النبی، جزء4، ص243، چاپ سه مجلدی، جامعه مدرسینف 1402 قمری)

بدعتهای عمربن خطاب
برخی از بدعتهای عمربن خطاب از این قرار است:
1. هجوم و حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها
د (انساب الاشراف بلاذری، ج2، ص12، تحقیق محمود الفردوس العظم. تاریخ طبری ده جلدی، ج3، ص202، بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. العقد الفرید ج5 ص12 چاپ مصر. الامامه و السیاسیه، ابن قتیبه دنیوی ج1، ص30. تحقیق علی شیری. بحارالانوار، ج31، ص59)اگر بخواهید اطلاعات کامل در زمینه داشته باشید به کتاب «ماسات الزهرا »نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی مراجعه کنید .

2. بر سرکار آوردن ابوبکر
(همه منابع و مآخذ روایی و تاریخی، این مطالب را آورده اند.)

3. پاره کردن نامه فاطمه زهرا سلام الله علیها
(الغدیر، عربی، ج7، ص194 ص4 و منابع دیگر)

4. محروم ساختن فاطمه زهرا سلام الله علیها از ارث پدری
هم ابوبکر و هم عمربن خطاب هر دو تلاش کردند و مانع ارث بردن حضرت زهرا سلام الله علیها شدند.(همان منابع و مآخذی هک در بدعتهای ابوبکر گذشت)

5. غصب خلافت
(منابع و مآخذ شیعه وسنی، همه دلالت دارند که جانشین پیامبر(ص)، علی علیه السلام است نه دیگران)

6. تغییر «مقام ابراهیم»
(اجتهاد در مقابل نصّ، ص288، الاستغاثه، فی بدع الثلاثه، ص72. بحار ج31، ص28)

7. فرار از جنگ
در جنگ احد، صحابه پیامبر از صحنه جنگ فرار کردند و جز حضرت علی علیه السلام و تنی چند، کسی نماند. از جمله فراریها عمربن خطاب بود.(الصحیح من سیره النبی، جزء4، ص246، چاپ جامعه مدرسین، سه مجلدی)

8. تحریم مُتعهُ الحَجّ
(الغدیر، ج7، ترجمه ثبوت ص260 چاپ اول 1386. الاستغاثه ص72، بحارالانوار ج30، ص594. الایضاح ص44)

9. تحریم مُتعهُ النساء
(الاستغاثه، ص72. بحارالانوارج30، ص594. الغدیر ج7، ثبوت، ص260. الایضاح ص432. اجتهاد در مقابل نصّ، ص212. شرح تجرید شعرانی، ص536)

10. تجویز سه طلاق در یک مجلس
اگر کسی زن خود را طلاق بدهد و پس از مدتها دوباره او را به عقد خود در آورد، این می شود یک بار طلاق دادن. اگر پس از مدتی دوباره طلاق دادی و عده اش هم تمام شد و دوباره او را به عقد خود درآوردی، این می شود ازدواج دوم و طلاق دوم. اگر باز هم او را طلاق دادی و پس از تمام شدن عده طلاق، دوباره با او ازدواج کردی. این شد سه بار طلاق دادن. پس از این دیگر نمی توانی آن زن را به عقد خود درآوری مگر اینکه آن زن شوهر کند و آن شوهر او را به اختیار خود طلاق بدهد،‌ در این صورت تو می توانی برای بار چهارم با او ازدواج کنی. عمربن خطاب گفت: اگر کسی در همان مجلس طلاق اول بگوید: ای زن تو را سه طلاقه کردم، آن زن سه طلاقه می شود و دیگر نمی شود با او ازدواج کرد مگر اینکه آن زن شوهر کند و آن شوهر با آن زن همبستر بشود و بعدا به اختیار خود طلاق بدهد.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص248. الاستغاثه، ص76. بحار ج31 ص26)

11. عجم حق ندارد زن عربی بگیرد
عمربن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگیرند ولی عرب می تواند از عرب و عجم دختر بگیرد.(الاستغاثه، ص82، بحارالانوار ج31، ص35)
12. نماز تراویح
عمربن خطاب گفت: ای مردم می توانید نمازهای مستحب ماه رمضان را به جماعت بخوانید. در حالی که پیامبر منع کرده بود.(اجتهاد در مقابل نصّ، ص254. الاستغاثه فی بداع الثلاثه، ص70. بحارالانوار ج31 ص7. کلم طیب ص432)
13. تبعیض در تقسیم بیت المال
پیامبر اسلام(ص) بیت المال را مساوی تقسیم می کرد و بین عرب و عجم، مهاجر و انصار، زن و مرد، زن پیامبر و غیرپیامبر، بدری و غیربدری فرقی نمی گذاشت ولی عمربن خطاب مهاجران را بر انصار ترجیح داد، عرب را بر عجم ترجیح داد، زنان پیامبر را به دیگران ترجیح داد و در میان زنان عایشه و حفصه را بر زنان دیگر ترجیح داد.(الاستغاثه، ص64، بحارالانوار، ج31، ص144. الایضاح ص250، شرح تجرید شعرانی، ص535)
14. آمین گفتن پس از «ولاالضالین»(الاستغاثه، ص61)
15. اضافه کردن «الصلوه خیر من النوم» در اذان(الاستغاثه، ص59. اجتهاد در مقابل نص، ص226)
16. انداختن «حی علی خیر العمل» از اذان(الاستغاثه، ص59،‌ الایضاح ص202. اجتهاد در مقابل نصّ، ص244)
17. عَول در فرائض ارث
اگر سهم همه را بخواهیم بدهیم، ترکه میت وافی نباشد، در این صورت نقص بر دختران وارد می شود ولی عمربن خطاب نقص را بر همه وراث وارد کرد.(اجتهاد در نصّ، ص265)
18. عدم اجرای حد زنا بر مغیره بن شعبه
مغیره بن شعبه با زنی زنا کرده بود و چهار شاهد آماده بودند تا شهادت دهند. سه شاهد شهادت داد که ما به چشم خود دیدیم و چهارمی را عمر تهدید کرد و او از شهادت خود منصرف شد و مغیره بن شعبه حد نخورد.(اجتهاد در مقابل نص، ص340، بحارالانوار، ص639)

این تاپیک هم در این ارتباط است در همین سایت خودمان

نماز تراویح : به به عجب بدعتی

به حق اهل بیت ع بعد ازاین روایات ائمه ع و مصداق آنها را در مورد اهل خلاف ثابت خواهیم کرد


با سلام خدمت شما دوست گرامی
همه مطالب شما در جای خود درست و ما هم قبول داریم که خروج از خط ولایت و امامت و اختراع خط خلافت و بعد جعل منصب سلطنت(در زمان یزید) همه به نحوی بدعت بوده است و روشن گری علمی(درباره بدعت خلافت) و مبارزه عملی(درباره بدعت سلطنت در اسلام) یک امر مبرهن و واضحی است اما روش اهلبیت در مقابل اهل سنت (عامه) بر طبق حدیث اهل بدع (سب و برائت علنی)نبوده است و این نشان می دهد که منظور از حدیث اهل بدع ، اهل سنت(عامه) نبوده است و الا خود اهلبیت اولای به عمل بر طبق این حدیث بوده اند نسبت به اهل سنت(عامه)
در صورتی که می بینیم روش برخورد اهلبیت با اهل سنت(عامه) برخوردی اتحادی بوده است.و از هر بابی که این رفتار را از اهلبیت(ع) بپذیریم(اصلتا یا از باب تقیه) امروز ما نیازمند تریم به اجرای آن.
(کمی روی این حرف بنده بیشتر تفکر کنید)
البته بارها گفته ام و بار دگر می گویم که : باید حقایق را به صورت علمی گفت و بحث علمی کرد و از عقاید خود کوتاه نیامد.

شعیب;767418 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همه مطالب شما در جای خود درست و ما هم قبول داریم که خروج از خط ولایت و امامت و اختراع خط خلافت و بعد جعل منصب سلطنت(در زمان یزید) همه به نحوی بدعت بوده است و روشن گری علمی(درباره بدعت خلافت) و مبارزه عملی(درباره بدعت سلطنت در اسلام) یک امر مبرهن و واضحی است اما روش اهلبیت در مقابل اهل سنت (عامه) بر طبق حدیث اهل بدع (سب و برائت علنی)نبوده است و این نشان می دهد که منظور از حدیث اهل بدع ، اهل سنت(عامه) نبوده است و الا خود اهلبیت اولای به عمل بر طبق این حدیث بوده اند نسبت به اهل سنت(عامه)
در صورتی که می بینیم روش برخورد اهلبیت با اهل سنت(عامه) برخوردی اتحادی بوده است.و از هر بابی که این رفتار را از اهلبیت(ع) بپذیریم(اصلتا یا از باب تقیه) امروز ما نیازمند تریم به اجرای آن.
(کمی روی این حرف بنده بیشتر تفکر کنید)
البته بارها گفته ام و بار دگر می گویم که : باید حقایق را به صورت علمی گفت و بحث علمی کرد و از عقاید خود کوتاه نیامد.

با سلام
خدمت جانب شعیب گرامی
برادر گرامی مسئله اتحاد چیز دیگریست در دنیای امروزی که بنده در مورد موانع توضیح دادم ,در ضمن آیا اتحاد بین فرقه های اهل سنت برقرار است ؟
جواب این سوال خیر است خود خوب میدانید !چه رسد به ما شیعیان

البته این به این معنی نیست که ما به دنبال اتحاد نبوده ایم و نیستیم !اما آنطرف چه کسانی هستند مهم است !
از شما برادر گرامی سوالی دارم طبق اسناد آمده اهل سنت اهل بدعت نیستند ؟

کلی ازعلمای اهل سنت ناصبی هستند !

طبق قران وروایات حکم آنها مشخص است و طرز برخورد با آنها

خود عقاید اهل سنت زیر سوال است !شما خوب میدانید

حکم کسانی که در فقه و سنت پیرو این علما اهل سنت هستند چیست؟


کدام اهل سنتی حاضر است دست از علمای خود بردارد ؟

زیرا دیگر اهل سنتی باقی نمیماند


بزگترین علمای آنها ناصبی هستند (بخارى جزء نواصب و دشمنان اهل بيت پيامبر اكرم است چون او از نواصب و كسانيكه به حضرت على دشنام مى دادند حديث روايت مى كند.
همانند حريز بن عثمان حمصى كه هر صبح و شام هفتاد مرتبه حضرت على را لعن مى كرد. تهذيب التهذيب 2: 2 7 ـ مقدمة فتح البارى (كان ينتقص من علي و ينال منه) و اسحاق بن سويد بن هبيره . تهذيب التهذيب 3: 3 3 وثوربن يزيد حمصى . تهذيب التهذيب4: 3 ـ كان اذ اذكر عليا يقول: لا احب رجلا قتل جدي و حصين بن نمير واسطي تهذيب التهذيب 2: 337
(كان يحمل على علي وزياد بن علاقه ثعلبى كه حسنين ـ رضى الله عنهما ـ را سب مى كرد تهذيب التهذيب 7: 3 8 كان يقع في الحسن والحسين ـ رضى الله عنهما و سائب بن فروخ كه از دشمنان اهل بيت پيامبر بوده و آنان را در شعر و سروده هاى خود استهزاء مى كرد تهذيب التهذيب 3: 39 كان هجّاء خبيثا فاسقا مبغضاً لال الرسول مائلا الى بني امية مادحاً لهم ـ العتب

الجميل: 115. و عمران بن حطان مدح كننده قاتل حضرت على تهذيب التهذيب 8: 113 و قيس بن أبى حازم تهذيب التهذيب 8: 347 و... و شايد بيش از سى نفر از منافقان و خوارج جزء كسانى هستند كه امام بخارى در صحيح خود از آنان حديث نقل مى كند در حاليكه حتى يك حديث از حضرت جعفر بن محمدكه از نظر ـ ما اهل سنت ـ بسيار محترم و داراى جايگاه عظيم است نقل نمى كند. )

و یک چهارم احاديث بُخارى از امام زهرى است در حاليكه او اوّلا: جزء منحرفان از على بود(شرح نهج البلاغه 4: 102.(

ثانياً: جزء ياران و اعوان ظلمه بود ـ چنانچه آلوسى و امام ذهبى مى گويند: خالَطَ ونادَمَ خلفاء بني امية مثل عبد الملك ووليد وسليمان وعمربن عبد العزيز ويزيد بن عبد الملك. وكان معلّماً لأولادهم ومرشداً لهم في الحج) سير اعلام النبلاء 5: 337 ـ روح المعاني 3: 189)

وامام ذهبى از جعفربن محمد صادق(رضي الله عنه) نقل مى كند: إذا رأيتم الفقهاء قد ركنوا الى السلاطين فاتّهموهم(سير اعلام النبلاء 6: 262)

ثالثاً: توجيه گر كارهاى بنى اميه، و سرپوش گذار بر جنايات آنان بود: چنانچه عمروبن عبيد مى گويد: منديل الاُمراء يعنى دستمال كاغذى پادشاهان است و معايب و پليديهاى خود را به وسيله او پاك مى كنند.) تاريخ مدينة دمشق 55: 370)

مكحول در باره او گفته: أفسد نفسه بصحبته الملوک يعنى در اثر مصاحبت با پادشاهان خودش را تباه كرد(سير اعلام النبلاء 5: 339.(.محمدبن اشكاب گفته: كان جنديّاً لبني اميه يعنى او يكى از سربازان بنى اميه بود. (سير اعلام النبلاء 5: 339.(

خارجة بن مصعب گفته: كان صاحب شرط بني امية يعنى او ژاندارم امويان بود.) تاريخ الاسلام (سال 121) ص 140)

دشمنی با امیرالمومنین علیه السلام هم در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله وجود داشت و هم بعد از شهادت آن بزرگوار . برای همین است که ابن تیمیه حرّانی – یکی از سرآمدان دشمنی با امیرالمومنین علیه السلام – به این حقیقت تلخ اشاره کرده که :

أن الله قد اخبر انه سيجعل للذين آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة في قلب كل مسلم لا سيما الخلفاء رضي الله عنهم لا سيما أبو بكر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعين كانوا يودونهما و كانوا خير القرون
و لم يكن كذلك علي فان كثيرا من الصحابة و التابعين كانوا يبغضونه و يسبونه و يقاتلونه

خداوند خبر داده است: «مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است كه خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ويژه خلفا و به ويژه ابوبكر و عمر؛ چرا كه تمام صحابه و تابعين اين دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترين قرن‌ها بود. اما در باره على اين چنين نبود؛
زيرا بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌كردند و با او مى‌جنگيدند.

منهاج السنة النبوية ،ج 7 ص 137 - 138 ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

در مورد نواصب و اهل بدعت اهل بیت ع سخن خود را خیلی روشن در روایات بیان کرده اند جای هیچ شک و شبه ای نیست

احادیث زیاد است اگر لازم دیدید تا احادیث را یک به یک بیاورم

[=book antiqua]علامه كبير حاج آقا رضا همدانى رحمه الله گويد : [=book antiqua]مراد از ناصبى در روايات ظاهرا مطلق مخالفان است نه خصوص كسى كه اظهار دشمنى اهل بيت كند و معتقد به دشمنى با آنان باشد[=book antiqua] ، چنان كه خبر معلى بن خنيس شاهد آن است ، كه گفت : [=book antiqua]از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : [=book antiqua]( ناصبى كسى نيست كه با ما اهل بيت دشمنى ورزد ، زيرا نمى يا بى كسى را كه گويد : من محمد و آل محمد را دشمن مى دارم ، بلكه ناصبى كسى است كه با شما دشمنى ورزد با آن كه مى داند شما ما را دوست مى داريد و از دشمنان ما بيزارى ميجوييد ) .

[=book antiqua]و نيز دلالت دارد بر تحقق معناى نصب به صرف كنار زدن امامان عليهم السلام از مقامشان و دشمنى با شيعيانى كه حق امامان[=book antiqua] را مى شناسند روايتى كه [=book antiqua]ابن ادريس در مستطرفات سرائر ( ص 479 )[=book antiqua] از محمد بن عيسى آورده است كه گفت : ([=book antiqua] در نامه اى از امام هادى عليه السلام پرسيدم از ناصبى ، كه آيا در آزمايش و شناخت او نيازى هست به بيش از آن كه جبت و طاغوت را مقدم بدارد و معتقد به امامت آن دو باشد ؟ پاسخ آمد : هر كه چنين باشد ناصبى است[=book antiqua] ) .

[=book antiqua]در جواهر از حدائق نقل كرده است كه : [=book antiqua]حكم به كفر مخالفان و دشمنى آنان و حكم به نجاستشان در كلام اصحاب پيشين ما مشهور است[=book antiqua] ، و سخن شيخ ابن نوبخت را كه از متقدمان اصحاب ماست[=book antiqua] شاهد آورده كه در كتاب فص الياقوت گفته است : [=book antiqua]آنان كه نص را رد مى كنند در نزد جمهور اصحاب ما كافر به حساب مى آيند [=book antiqua]. . . ([=book antiqua]جواهر الكلام ج 6 ص 61 [=book antiqua])

[=book antiqua]استاد كل ، شيخ اعظم : انصارى رحمه الله فرموده است : [=book antiqua]ظاهر آن است كه عامه ( اهل سنت ) چند قسم اند ، برخى ناصبى ، برخى مستضعف و برخى ميان اينها هستند ، نه اينند و نه آن . [=book antiqua]

[=book antiqua]و آن گروه كه به سبب وجود اخبار و اجماع محكوم به نجاستند همان قسم اولند .
بلكه بسا حكم به نجاست آنها نيز مشكل به نظر مى رسد ، زيرا آنچه از اخبار و تواريخ ظاهر است آن است كه بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى كه در زمان حضرت امير عليه السلام بودند و اصحاب جمل و صفين بلكه همه شاميان و بسيارى از مردم مكه و مدينه در عداوت سختى نسبت به اهل بيت عليهم السلام بودند ،.
[=book antiqua]

و روايت شده است كه : (

[=book antiqua]شاميان از روميان بدترند ، و اهل مكه آشكارا به خدا كفر مى ورزيدند ولى اهل مدينه هفتاد مرتبه از آنها پليدترند[=book antiqua] ) و با اين حال نقل نشده كه از آنان دورى مى جسته اند . . .

[=book antiqua]آرى ، ممكن است اين شبهه را چنين رد كرد كه معلوم نيست همه كسانى كه در بالا شمرده شدند دشمن واقعى بوده اند بلكه بسيارى از آنان - به ويژه در دولت بنى اميه - از روى تقيه اظهار دشمنى مى نموده اند . . . [=book antiqua]

[=book antiqua]به علاوه ممكن است كه حكم به نجاست ناصبى در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام انتشار يافته باشد ، زيرا بسيارى از احكام پيش از زمان آن دو بزرگوار مخفى بود چنان كه از پاره اى اخبار و سخنان برخى از نيكان ظاهر مى شود .[=book antiqua]
و سخن درباره خوارج نيز از آنچه درباره ناصبى گفتيم معلوم مى شود ، زيرا آنان سخت ترين ناصبيانند به علاوه كه در زيارت جامعه نام مشرك بر آنان اطلاق شده است : ( و
[=book antiqua] هر كه با شما جنگيد مشرك است [=book antiqua]) . [=book antiqua]و[=book antiqua]خلاصه هيچ چيز روشن تر و آشكارتر از كفر يزيد نيست كه لعنت خدا بر او ( و بر هوادارانش ) باد[=book antiqua] . ( [=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 334[=book antiqua] )

[=book antiqua]و نيز فرموده است : بلكه در شرح المفاتيح آمده است :[=book antiqua] از بديهيات مذهب آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با منافقان مشورت مى كرد و از آنان دورى نمى جست . مگر آن كه گفته شود : اين گونه معامله با منافقانى كه اظهار اسلام مى كردند مخصوص صدر اسلام بوده است . و از همين جا استدلالى كه [=book antiqua]در كتاب معتبر براى پاكى عامه آورده ضعيف مى نمايد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از فلان مرد و فلان مرد و فلان زن و فلان زن دورى نمى جست ، زيرا اگر اين استدلال تمام باشد بر عدم نجاست ناصبيان نيز دلالت مى كند .[=book antiqua] پس ناگزير بايد آن را بر مصلحتى حمل نمود كه عدم تحرز از آنان و امثالشان از ديگر منافقان را ايجاب مى نموده است . . . [=book antiqua]البته نبايد از حكم به طهارت آنان حكم به ثبوت مزيتى براى آنان تو هم شود ، ما تنها براى برداشتن حرج از مؤمنان حكم به طهارت آنان مى كنيم[=book antiqua] . ( [=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 334 [=book antiqua])
[=book antiqua]
[=book antiqua]فقيه بزرگوار حاج آقا رضا همدانى رحمه الله گويد : [=book antiqua]
[=book antiqua]گاه حكم به كفر آنان مشكل مى نمايد ، زيرا دشمنى با اهل بيت عليهم السلام در دولت بنى اميه و اختلاط ياران أئمه عليهم السلام با ناصبيان و خوارج شايع بوده است و پرهيز أئمه عليهم السلام و يارانشان از آنان معروف نيست ، بلكه ظاهر آن است كه با آنان مانند ساير مسلمانان معاشرت مى كرده اند ، و اين كه اين گونه معاشرت را در زمانهاى در از حمل بر تقيه كنيم در غايت بعد است .
[=book antiqua]
و گاه از اين شبهه اين گونه پاسخ داده اند كه بيشتر مردم از ترس سلطان جور اظهار دشمنى و بيزارى از ائمه عليهم السلام مى كرده اند و در واقع ناصبى نبوده اند . اما اين پاسخ درست نيست ، زيرا ظاهر قول و فعل هر كس حجتى بسيار خوب است كه نمى توان آن را ناديده گرفت .
[=book antiqua]

[=book antiqua]و بهترين پاسخ همان است كه شيخ ما مرتضى رحمه الله داده است كه اغلب احكام شرعى در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام منتشر شده است ، و مانعى ندارد كه كفر ناصبيان نيز از همان احكام باشد [=book antiqua]، بنابر اين ياران ائمه در دولت بنى اميه با ناصبيان آميزش داشتند بدون آن كه از حكم آنان با خبر باشند ، اما خود ائمه - صلوات الله عليهم - معلوم نيست كه در غير مقام تقيه با ناصبيان و خوارج آميزش داشته باشند ، والله اعلم ([=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 568[=book antiqua] )

از طرفی !!

اهل سنت و جماعت بر این داعیه هستند که محبت علی و اولادش را دارند ولو اینکه آنها را محق در خلافت نمی دانند !!!!!

[=Arial Black]البته هنوز ما معنای اینگونه محبت و دوست داشتن را نفهمیدیم که : کسی را دوست داشته باشیم ولی دقیقا مخالفش عمل کنیم !!!!!

[=Arial Black]ولی وقتی در کتب اهل خلاف ، کمی تدبر و غور می کنیم ، به مطالبی می رسیم که قطعا توجیه کننده این گونه اعمال ( یعنی عمل کردن بر خلاف محبوب ) میباشد .

[=Arial Black]ا[=Arial Black]بوزرعه ( از علمای عظام و برجسته اهل خلاف ) در " لوامع الانوار البهیه "ج 2 ص 356 - فصل فی ذکر الصحابه الکرام - التنبیه الرابع ؛ می گوید :

[=Arial Black]" [=Arial Black]إن المحبة قد تكون لأمر ديني وقد تكون لأمر دنيوي ، فالمحبة الدينية لازمة للأفضلية ، فمن كان أفضل كانت محبتنا الدينية له أكثر[=Arial Black] "

[=Arial Black]( [=Arial Black]محبت می تواند برای امری دینی باشد و می تواند برای امر دنیوی باشد .

[=Arial Black]در محبت دینی ، لازمه محبت ، افضلیت است .

[=Arial Black]پس هر کس افضل باشد ، محبت دینی ما نسیت به او بیشتر است[=Arial Black] )

[=Arial Black]خداوند در قران می فرماید :

[=Arial Black]"قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر " (آل عمران 118 )

[=Arial Black]" دشمنی شما را بر زبان هم آشکار سازند در صورتیکه محققا آنچه در دل پنهان می دارند بیش از ان است که بر زبانشان آشکار می شود "

[=Arial Black]امام علی علیه السلام[=Arial Black] :

[=Arial Black]شاه ولی الله دهلوی در " قره العینین فی تفضیل الشیخین " ص 150 - 152 و 162 می گوید :

[=Arial Black]"[=Arial Black]انالغاية من الخلافة هي إصلاح الأمة وهدايتها ، وخلافة المرتضى لم تحقق هذهالغاية ، ...... ولقد وجدنا - كما دلت الأحاديث - انقطاع العناية الربانيةعن الأمة في عصره بالرغم من نزولها علی الامه فی عصر اولئک بالاستمرار . .. ! !

[=Arial Black]وإن من أعظم أنواع الورع ترك المقاتلات بين المسلمين كما كان من الشيخين ، بخلاف المرتضى ! !

[=Arial Black]كان أصحاب الشيخين متأدبين بآداب الشرع وراغبين فيالخير ولم يظهر من أحد منهم فعل شنيع أبدا ، وأما أصحاب المرتضى فكانأكثرهم أصحاب طمع وحرص وحقد وحسد ....!!!!

[=Arial Black]إن قضية المؤاخاة توحي بأن الرسول صلى الله عليه وسلملم يؤاخ أحدا لحاجة منه إليه لكثرة أصحابه وخدامه من المهاجرين والأنصار ،وإنما شرف المرتضى بالأخوة لحزنه وبكائه[=Arial Black] "

[=Arial Black]( [=Arial Black]غایت و هدف یک حکومت ، اصلاح امت و هدایت آن است .[=Arial Black] و در حکومت مرتضی ( امام علیعلیه السلام ) این هدف تحقق نیافت ..... و بر اساس آنچه که روایات بیان میکنند ، در یافتیم که عنایت الهی که در زمان خلافت خلفای قبل وی ، بر امتاسلامی استمرار داشت ، در زمان خلافت وی ( امام علی علیه السلام ) از امتقطع شد !!!!


[=Arial Black]و از بزرگترین مصادیق ورع و پرهیزگاری ، دوری از قتال وجنگ میان مسلمین است همچنان که سیره شیخین ( ابی بکر و عمر ) بر این روالبود برخلاف سیره مرتضی ( امام علی علیه السلام )

[=Arial Black]اصحاب و پیروان شیخین ، مودب به اداب شرع بوده و راغببه انجام اعمال خود بودند و از هیچیک از آنها عملی بد و شنیع سر نزد . واما اکثر اصحاب و پیروان مرتضی ( امام علی علیه السلام ) اهل حسد و حرص وطمع بودند .!!!!!

[=Arial Black]و در قضیه مواخات ( برادری ) بر پیامبر ( صلی الله علیهو آله و سلم ) وحی شد که به دلیل کثرت اصحابش و خدام وی از مهاجرین وانصار، با هیچکس پیمان برادری نبندد و تنها دلیل مشرف شدن مرتضی ( امام علیعلیه السلام ) به این سعادت ، ناراحتی و گریه کردن او بود !!!!![=Arial Black] )

[=Arial Black]===================================

[=Arial Black]ابن تیمیه در " منهاج السنه " ج 4 ص 217 می گوید :

[=Arial Black]"[=Arial Black]و اما الکتاب المنقول عن علی ففیه اشیاء لم یاخذ بها من العلما[=Arial Black] "

[=Arial Black]( [=Arial Black]و آنچه به نام " کتاب علی " بیان شده است ، در ان مسائلی است که هیچیک از علما به آن استناد نکرده است[=Arial Black] . )

[=Arial Black]===================================

[=Arial Black]سُبکی در " طبقات الشافعیه " ج 2 ص 247 - ترجمه مروزی - از قول ابی اسحق شیرازی می گوید :

[=Arial Black]"[=Arial Black]ان المروزی صنف کتابا فی ما خالف فیه ابوحنیفه علیا و عبدالله رضی الله عنهما[=Arial Black] "

[=Arial Black]([=Arial Black]مروزی کتابی نوشته است در مورد مواردی که ابوحنیفه با علی ( علیه السلام) و ابن عباس مخالفت کرده است[=Arial Black] . )

[=Arial Black]===================================

[=Arial Black]یکی از کتابهای فقهی اهل سنت ، کتاب " الموطا " مالک بن انس ( یکی از ائمه مذاهب 4 گانه اهل سنت ) است .

[=Arial Black]در این کتاب ، حتی 1 روایت از امام علی علیه السلام هم وجود ندارد .

[=Arial Black]* ابن حبان در " کتاب المجروحین " ج 1 ص 258 می گوید :

[=Arial Black]" [=Arial Black]و لست احفظ لمالک و لا للزهری فیما رویا من الحدیث شیئا من مناقب علی علیه السلام اصلا[=Arial Black] "

[=Arial Black](
[=Arial Black]آنچنان که به خاطر دارم ، مالک و زهری ، هیچ روایتی در مناقب امام علی علیه السلام بیان نکرده اند[=Arial Black] . )

[=Arial Black]* سیوطی در " تنویر الحوالک " ص 7 می گوید :

[=Arial Black]" [=Arial Black]قال الرشید لمالک : لم نر فی کتابک ذکرا لعلی و ابن عباس .

[=Arial Black]فقال : لم یکونا ببلدی و لم الق رجالهما[=Arial Black] "

[=Arial Black]( [=Arial Black]رشید به مالک گفت : در کتاب تو ، اصلا کلامی از علی ( علیه السلام ) و ابن عباس نمی بینیم !

[=Arial Black]وی جواب داد : آنها همشهری من نبودند و اصحابشان را ندیدم ![=Arial Black] )

[=Arial Black]* مبرّد در " کامل " ج 1 ص 159 از قول مالک در مورد جنگ امام علی علیه السلام با طلحه و زبیر می گوید :

[=Arial Black]" [=Arial Black]والله ما اقتتلوا إلا على الثريد الأعفر [=Arial Black]"

[=Arial Black]( [=Arial Black]به خدا قسم نجنگیدند مگر برای مسائل دنیوی و مقام[=Arial Black] )

امام حسن عليه السلام :

[=Arial Black]ابن الهمام ، فقیه حنفی ، در کتاب " فتح القدیر فی شرح الهدایه فی الفقه " ج 7 ص 448 ( مکتبه الشامله ) - کتاب الطلاق - می گوید :

[=Arial Black][=Arial Black]" وأمّا ما روي عن الحسن، و كان قيل له في كثرة تزوّجه و طلاقه، فقال: احبّالغنى، قال اللَّه تعالى:وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْسَعَتِهِ‏، فهو رأي منه إن كان على ظاهره![=Arial Black] "[=Arial Black]

[=Arial Black]( و در مورد حسن ( علیه السلام ) بیان شده است که " وی زیاد زن می گرفت و زیاد هم طلاق می داد ، و می گفت : دوست دارم بی نیاز شوم !

خداوند ( در سوره نساء آیه 130 ) می فرماید : اگر ازیکدیگر (به طلاق ) جدا شوید باز خدا هر یک را از دیگری به رحمت واسع خودبی نیاز خواهد نمود .

این کلام ( امام حسن علیه السلام ) نظر وی است ، اگر بر اساس ظاهر آیه باشد .[=Arial Black] )

[=Arial Black]سپس بعد از مقایسه امام حسن علیه السلام با افرادی چون : عمر بن خطاب ؛ عبدالرحمن بن عوف و مغیره بن شعبه ؛ می گوید :

[=Arial Black][=Arial Black]" فحمله وجود الحاجة ممّا ذكرنا. و أمّا إذا لم تكن حاجة فمحض كفران نعمة و سوء ادب فيكره، و اللَّه سبحانه و تعالى أعلم‏[=Arial Black] "[=Arial Black]

[=Arial Black]( (بر اساس کلام انان به زنانشان ) طلاق آنها حمل بر داشتن دلیل و حاجت می شود . پس اگر دلیلی برای طلاق نباشد ؛ این عمل کفران نعمت و بی ادبی است و خوب نیست ! )

========================================

امام حسین علیه السلام :

[=Arial Black]* قاضی ابن عربی مالکی ( آنچنان که ابن حجر مکی در " المنح المکیه فی شرحالقصیده الهمزیه " می گوید ) در مورد آقا امام حسین علیه السلام گفته است :

"[=Arial Black]لم يقتل يزيد الحسين إلّا بسيف جدّه!أي بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخليفة و الحسين باغ عليه و البيعة سبقتليزيد و يكفي فيها

بعض أهل الحلّ و العقد و بيعته كذلك لأنّ كثيرين أقدمواعليها مختارين لها، هذا مع عدم النّظر إلى استخلاف أبيه له، امّا معالنّظر لذلك فلا يشترموافقة

أحد من أهل الحلّ و العقد على ذلك‏[=Arial Black] "[=Arial Black]

( یزید ، حسین ( علیه السلام ) را نکشت مگر به شمشیر جدش ! یعنی بر حسب اعتقاد باطلش ، یزید خلیفه بوده و حسین ( علیه السلام ) بر علیه وی قیام کرده است .

و بیعت به یزید رسید و برای صحت این امر نیز وجود بعضیاز اهل حل و عقد ، کفایت می کند زیرا که اکثریت بر این امر اقدام کردند ،در این امر مختارند .

( این امر صحت بیعت یزید بر این اساس ) گذشته از انتخابشدن وی از جانب پدرش می باشد . و اگر این امر ( انتخاب یزید از جانبمعاویه ) را در نظر بگیریم ، دیگر نیازی به موافقت اهل حل و عقد نیست !!!!![=Arial Black] )

[=Arial Black]* ابن حجر مکی در جای دیگر همین کتابش ( المنح المکیه فی شرح القصیده الهمزیه ) می گوید :

[=Arial Black][=Arial Black]"و قول بعضهم «لا ملام على قتلة الحسين لأنّهم إنّما قتلوه بسيف جدّه الآمر بسلّه على البغاة و قتالهم» لا يعوّل عليه‏[=Arial Black] "[=Arial Black]

[=Arial Black](و گفتار بعضی که می گویند : ملامتی بر قاتلان حسین ( علیه السلام ) نیست زیرا آنها ، حسین ( علیه السلام

) را با شمشیر جدش کشتند زیرا پیامبر امر به قتال با بغاة ؛ بر این حرفها اعتنایی نیست .[=Arial Black] )

[=Arial Black]*سخاوی در " الضوء اللامع " ج 4 ص 147 ( ج 2 ص 287 مکتبه الشامله ) در ترجمه ابن حجر عسقلانی می گوید :

[=Arial Black][=Arial Black]" قالوقد كان شيخنا الحافظ أبو الحسن يعني الهيثمي يبالغ في الغض منه فلماسألته عن سبب ذلك ذكر لي أنه بلغه أنه ذكر الحسين بن علي رضي الله عنهمافي تاريخه فقال قتل بسيف جده، ولما نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبه وهو يبكي،

قال شيخنا في رفع الأصر ولم توجد هذه الكلمة في التاريخ الموجود الآن وكأنه كان ذكرها في النسخة التي رجع عنها .... "[=Arial Black]

ما حاصل جریان این است که هیثمی از ابن خلدون برائت میجسته است . وقتی علت این امر را از او می پرسند ؛ هیثمی بیان می کند کهابن خلدون

در تاریخش بیان کرده است که حسین بن علی علیه السلام با شمشیر جدش کشته شد !!

وقتی هیثمی این مطالب را بیان کرد ، شروع کرد به لعن و فحش دادن به ابن خلدون و گریه کردن .

[=Arial Black]
ابن حجر عسقلانی در " رفع الاصر " می گوید که این کلام ابن خلدون را در تاریخش پیدا نکردمو شاید

هیثمی آن مطلب را از نسخه ای که در دست داشته بیان کرده است .[=Arial Black]

امام باقر علیه السلام :

* ابن حجر عسقلانی در " تهذیب التهذیب " ج 9 ص 312 در ترجمه امام باقر علیه السلام می گوید :

"قال ابن سعد كان ثقة كثير الحديث وليس يروي عنه من يحتج به "

[=Arial Black]( ابن سعد می گوید : ( امام باقر علیه السلام ) ثقه است و روایت زیاد نقل کرده است ولی کسی که مورد قبول باشد ، از وی روایت نقل نکرده است )
[=Arial Black]

[=Arial Black]می گویم : چگونه ایشان ثقه است ولی دیگر ثقات وی را قبول ندارند ؟؟؟؟؟؟ [=Arial Black]
یعنی هر کس که از ایشان روایت کرده است ، مورد قبول نیست مانند امام صادق علیه السلام !!!!!!

* ذهبی در " سیر اعلام النبلاء " ج 4 ص 402 در ترجمه امام باقر علیه السلام می گوید :

[=Arial Black]" ولكن لا يبلغ في القرآن درجة ابن كثير ونحوه ،

ولا في الفقه درجه أبي الزناد ، وربيعة ،

ولا في الحفظ ومعرفة السنن درجة قتادة وابن شهاب "[=Arial Black]

[=Arial Black]( امام باقر علیه السلام در قرآن ( و فهم مفاهیم آن ) مانند ابن کثیر و در حد او نیست

امام باقر علیه السلام در فقه ، در درجه ابی الزناد نیست

امام باقر علیه السلام در حفظ و شناخت سنت پیامبر ، در حد قتاده و ابن شهاب نیست )[=Arial Black]امام صادق علیه السلام :

* ابن عدی در " الکامل " ج 2 ص 131 می گوید :

[=Arial Black]"ثنا ابن حماد حدثني صالح بن أحمد ثنا علي بن المديني سئل يحيى بن سعيد عن جعفر بن محمد فقال في نفسي منه شئ فقلت فمجالد قال مجالد أحب إلي منه "[=Arial Black](از یحیی بن سعید در مورد جعفر بن محمد ( علیه السلام ) سوال شد .

وی گفت : از او ( امام صادق علیه السلام ) در دل من چیزی است ( یعنی وی را قبول ندارم ---- این عبارت از عبارات جرح و تضعیف است )

پرسیدم : نظر شما در مورد مجالد چیست ؟

جواب داد : مجالد را بیشتر از او ( امام صادق علیه السلام ) قبول دارم )[=Arial Black]

(( این مطلب را ابن حجر عسقلانی در " تهذیب التهذیب " ج 2 ص 88 نیز بیان کرده است ))

* ذهبی در " الکاشف " ج 1 ص 295 در ترجمه امام صادق علیه السلام می گوید :

"وعنه شعبة ، والقطان وقال : في نفسي منه شئ "

( از او ( امام صادق علیه السلام ) شعبه و قطان ، روایت نقل کرده اند .

قطان می گوید : از او ( امام صادق علیه السلام ) در دل من چیزی است ( یعنی وی را قبول ندارم ) )

* ابن حجر عسقلانی در " تهذیب التهذیب " ج 2 ص 89 در ترجمه امام صادق علیه السلام می گوید :

[=Arial Black]"وذكره ابن حبان في الثقات وقال كان من سادات أهل البيت فقها وعلما وفضلا يحتج بحديثه من غير رواية أولاده عنه "[=Arial Black]

( ابن حبان ، نام وی را در کتاب " الثقات " آورده است و می گوید : او ( امام صادق علیه السلام ) از بزرگان اهل بیت در فقه و علم و فضل بوده است . به احادیث وی احتجاج می شود به غیر از روایات فرزندانش از وی )

* ذهبی در " المغنی فی الضعفاء " ج 1 ص 134 در ترجمه امام صادق علیه السلام می گوید :

[=Arial Black]"لم یخرج له البخاری ، و قد وثقه ابن معین و ابن عدی و اما القطان فقال : مجالد احب الی منه "[=Arial Black]

( بخاری از وی روایت نکرده است (!) و ابن معین و ابن عدی وی را توثیق کرده اند ... ولی قطان گفته است : مجالد در نزد من از وی مقبول تر است )

(( مناوی در " فیض القدیر " ج 1 ص 226 ذیل روایت " ادبوا اولادکم علی ثلاث خصال : حب نبیکم ، و حب اهل بیته ، و قراءه القرآن " ؛ یکی از علل ضعف این روایت را سخن قطان در مورد امام صادق علیه السلام می داند ))

*** می گویم : بخاری از امام صادق علیه السلام روایتی نقل نکرده است ولی از شاگردان امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده است !!!

* ابن حجر عسقلانی در " تهذیب التهذیب " ج 2 ص 89 در ترجمه امام صادق علیه السلام می گوید :

[=Arial Black]" و قال ابن سعد : کان کثیر الحدیث و لا یحتج به و یستضعف "[=Arial Black]

(و ابن سعد در مورد وی ( امام صادق علیه السلام ) می گوید : او روایت زیاد نقل می کرد . و به وی نمی توان احتجاج کرد و مورد استضعاف قرار گرفته است . )

حال از شما برادر گرامی سوال میکنم چگونه کسانی که چنین اعتقاداتی به مقدسات ما شیعیان دارند میتوانند با ما اتحاد داشته باشند ؟

چرا علما ی اهل سنت فتوا در مورد کذب این امورات نمیدهند ؟


چرا بیش از ۱۰۰۰ سایت ضد شیعی را راه انداخته اند و از ان طرف میگویند برادری اسلامی ؟

.

[="Times New Roman"]

رضا;767589 نوشت:
یکی از کتابهای فقهی اهل سنت ، کتاب " الموطا " مالک بن انس ( یکی از ائمه مذاهب 4 گانه اهل سنت ) است .

در این کتاب ، حتی 1 روایت از امام علی علیه السلام هم وجود ندارد .

سلام
من قصد ورود به این بحث را ندارم ظاهراً جناب شعیب خود شیوهٔ دیگری برای بحث دارند، اما اجمالاً برای آنکه میزان صحت و دقت دعاوی معلوم باشد این روایت را از موطأ مالک بن انس اینجا می‌گذارم:

فرهنگ;767614 نوشت:
[=Times New Roman]

سلام
من قصد ورود به این بحث را ندارم ظاهراً جناب شعیب خود شیوهٔ دیگری برای بحث دارند، اما اجمالاً برای آنکه میزان صحت و دقت دعاوی معلوم باشد این روایت را از موطأ مالک بن انس اینجا می‌گذارم:

با سلام

انحراف تاپیک ممنوع

اولا: گویا در مورد اسناد دوربین هستید


دوما :فرض بر اینکه این روایت از مالک نقل شده و او در کتاب الموطأ از زهری از عبدالله و حسن از پدرشان محمد بن حنفیه نقل می کند (جناب مالک ناصبی نقل کرده است )که حضرت علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ خیبر از ازدواج موقّت منع نمودند
این چه چیزی را ثابت میکند ؟


ثالثا:([=Nassim]محور راویان این احادیث فردی به نام زهری است.

[=Nassim]زهری راوی دروغین!!!!!!!!!!!!!!!!![=Nassim]

[=Nassim]اینک گزیده ای از شرح حال زهری که راوی اصلی احادیث متناقض و متعارض درباره حرام بودن ازدواج موقّت از حضرت علی علیه السلام است، می آوریم:

[=Nassim]1. زهری از معروف ترین افرادی بود که با امیرمؤمنان علی علیه السلام ساز مخالفت می زد.
[=Nassim]
وی با عروة بن زبیر هم نشین می شد و از حضرت علی علیه السلام بدگویی می کردند.

[=Nassim]2. او از عمر بن سعد بن ابی وقاص، قاتل امام حسین علیه السلام روایت نقل می کرد.

[=Nassim]3. او از دست نشانده ها و مزدوران امویان بود. دانشمندان برجسته به این دلیل بر او خرده گرفته و او را نکوهش کرده اند.

[=Nassim]4. امام یحیی بن معین به هنگام مقایسه زهری با اعمش به شخصیت وی خدشه وارد می کند.

[=Nassim]5- امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام با نوشتن نامه ای او را به خاطر حضور در دربار ستمکاران نکوهش و سرزنش می کند. اما این پندها در او کارساز نبود.)

پشتیبانی از نواصب در بین شیعیان جائی ندارد



مالک کتاب الموطاء را در فقه نگاشت و صاحب اولین کتاب فقهی اهل تسنن شد .

ولی جالب است بدانید که در همان زمان حیات او به وی یادآوری کردند که از امیرالمومنین

علیه السلام روایت نکرده و بهانه وی برای عدم نقل روایت از امیرالمومنین علیه السلام

چنین است :

وَرَوَى الْخَطِيبُ عَنْ أَبِي بُكَيْرٍ الزُّبَيْرِيِّ قَالَ: قَالَ الرَّشِيدُ لِمَالِكٍ: لَمْ نَرَ فِي كِتَابِكَ ذِكْرًا لَعَلِيٍّ وَابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: لَمْ يَكُونَا بِبَلَدِي وَلَمْ أَلْقَ رِجَالَهُمَا

خطیب بغدادی از ابو بکیر زبیری روایت کرده که هارون الرشید به مالک گفت :

نمی بینیم که در کتاب ، نامی از علی (علیه السلام) و ابن عباس برده باشی ؟

مالک گفت : آنها همشهری من نبودند و من رجال ( راویان و اصحاب) ایشان را هم ندیدم.

شرح الزرقاني على موطأ الإمام مالك ، ج 1 ص 63 ، المؤلف: محمد بن عبد الباقي بن يوسف الزرقاني المصري الأزهري ، تحقيق: طه عبد الرءوف سعد ، الناشر: مكتبة الثقافة الدينية - القاهرة ، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2003م

تنوير الحوالك شرح موطأ مالك ، ص 7 ، المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ) ، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – لبنان ، عام النشر: 1418 - 1997 م ، تحقيق : تصحيح : الشيخ محمد عبد العزيز الخالدي

همچنین از قول منصور دوانیقی روایت شده که به مالک گفت :

لم تركتم قول علي وابن عباس، وأخذتم بقول ابن عمر؟
قال لأنه آخر من مات من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم.


چرا سخن علی و ابن عباس را رها کردید و سخن ابن عمر را گرفتید ؟
مالک گفت : زیرا او آخرین صحابی رسول الله صلی الله علیه وآله بود که از دنیا رفت .

ترتيب المدارك وتقريب المسالك ، ج 2 ص 101 ، المؤلف: أبو الفضل القاضي عياض بن موسى اليحصبي (المتوفى: 544هـ) ، المحقق: ، جزء 1: ابن تاويت الطنجي، 1965 م ، جزء 2، 3، 4: عبد القادر الصحراوي، 1966 - 1970 م ، جزء 5: محمد بن شريفة ، جزء 6، 7، 8: سعيد أحمد أعراب 1981-1983م ، الناشر: مطبعة فضالة - المحمدية، المغرب ، الطبعة: الأولى


برای همین است که ابن حبان در مورد مالک میگوید :

ولست أحفظ لمالك ولا للزهري فيما رويا من الحديث شيئا من مناقب علي عليه السلام أصلا

من هیچ حدیثی در مناقب علی علیه السلام به سند از مالک و از زهری نمیدانم.

المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين ، ج 1 ص 258 ، اسم المؤلف: الإمام محمد بن حيان بن أحمد بن أبي حاتم التميمي البستي الوفاة: 354هـ ، دار النشر : دار الوعي - حلب - 1396هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود إبراهيم زايد

[=times new roman]امیرالمومنین علیه السلام [=times new roman]خلیفه چهارم نیست[=times new roman] و با بقیه مردم یکسان است !

وی همانند ابن عمر قائل به برتری 3 خلیفه بود و نه 4 خلیفه . قاضی عیاض در کتاب « ترتیب المدارک » میگوید:

وفي رواية أبي مصعب سئل مالك من أفضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ وقال مالك أبو بكر ثم قال ثم من؟ قال عمر . ثم قال ثم من؟ قال عثمان.
قيل ثم ؟
قال ها هنا وقف الناس.

در روایت ابومصعب آمده : از مالک سوال شد که برترین مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله چه کسانی هستند ؟

مالک گفت : ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان .

به وی گفتند :
بعد از آنها چه کسی است ؟

مالک گفت : مردم در اینجا می ایستند ( و ادامه نمی دهند ).

ترتيب المدارك وتقريب المسالك ، ج 2 ص 45 - 46 ، المؤلف: أبو الفضل القاضي عياض بن موسى اليحصبي (المتوفى: 544هـ) ، المحقق: ، جزء 1: ابن تاويت الطنجي، 1965 م ، جزء 2، 3، 4: عبد القادر الصحراوي، 1966 - 1970 م ، جزء 5: محمد بن شريفة ، جزء 6، 7، 8: سعيد أحمد أعراب 1981-1983م ، الناشر: مطبعة فضالة - المحمدية، المغرب ، الطبعة: الأولى

فرهنگ;767614 نوشت:
[=Times New Roman]

سلام
من قصد ورود به این بحث را ندارم



با سلام

خنده داراست در مورد امورات علمای ناصبی اندر خم یک کوچه اید

[=times new roman]مالک بن انس

وی یکی از ائمه اربعه فقهی اهل تسنن و از بزرگان ایشان میباشد و صاحب اولین کتاب فقهی اهل تسنن است که در حدود 150 سال بعد از شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله تالیف کرده است ( البته بماند که انگیزه تالیف آن به دستور و تطمیع مالی منصور دوانیقی بود ) .

نظر او راجع به حکم کسی که به یکی از صحابه توهین کند مورد اقبال اهل تسنن میباشد و لذا قاضی عیاض در کتاب « الشفاء فی حقوق المصطفی » چنین میگوید :

وَقَدِ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي هَذَا فَمَشْهُورُ مَذْهَبِ مَالِكٍ فِي ذَلِكَ ..... مَنْ شَتَمَ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى الله عليه وسلم أبا بكر أَوْ عُمَرَ ، أَوْ عُثْمَانَ ، أَوْ مُعَاوِيَةَ ، أَوْ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ فَإِنْ قَالَ: كَانُوا عَلَى ضَلَالٍ وَكُفْرٍ قُتِلَ، وَإِنْ شَتَمَهُمْ بِغَيْرِ هَذَا مِنْ مُشَاتَمَةِ النَّاسِ نُكِّلَ نَكَالًا شَدِيدًا.

علمای اهل تسنن در این امر – توهین به رسول الله و اصحابش – اختلاف کرده اند . پس نظر مشهور همان نظر مالک است که میگوید : كسى كه به يكى از اصحاب پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله دشنام بدهد به ابو بكر يا عمر يا عثمان يا معاويه يا عمرو بن عاص، اگر بگويد گمراه يا كافر بوده‏ اند بايد کشته شود و اگر دشنامى غير از اين بدهد از دشنام‏هائى كه مردم به يكديگر مى‏دهند بايد مجازات شديد شود.

الشفا بتعريف حقوق المصطفى ، ج 2 ص 652 - 653 ، المؤلف: عياض بن موسى بن عياض بن عمرون اليحصبي السبتي، أبو الفضل (المتوفى: 544هـ) ، الناشر: دار الفيحاء - عمان ، الطبعة: الثانية - 1407 هـ

این سخن قاضی عیاض را بسیاری از علمای اهل تسنن در کتابهایشان نقل کرده اند :
فتاوى السبكي ، ج 2 ص 579 ، اسم المؤلف: الامام أبي الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 756هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان/ بيروت

تبصرة الحكام في أصول الأقضية ومناهج الأحكام ، ج 2 ص 213 ، اسم المؤلف: برهان الدين أبي الوفاء إبراهيم ابن الإمام شمس الدين أبي عبد الله محمد بن فرحون اليعمري الوفاة: 799 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، تحقيق : خرج أحاديثه وعلق عليه وكتب حواشيه: الشيخ جمال مرعشلي

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1 ص 140 ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط


نکته : قاضی عیاض به نقل از مالک بن انس ، نام عمرو بن العاص را به صورت « عمرو بن العاصی » آورده است ولی در نسخ مطبوع این کتاب و نسخه هایی که از او نقل قول کرده اند لفظ « العاصی » را به « العاص » تغییر داده اند در حالی که واژه « عمرو بن العاصی » در بسیاری از کتب اهل تسنن آمده است و منظور آنها نیز همان عمرو پسر عاص میباشد .


ادامه سخن :
بر اساس سخن مالک بن انس ، افرادی که از میان صحابه جدا شده اند همانند ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمرو بن العاص ، اگر به ایشان توهین شود باید جزا ببینند !پس نام امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام کجاست ؟

آیا ایشان از خلفای اربعه اهل تسنن نبوده اند که نام ایشان بعد از عثمان بیاید ؟

آیا شان ایشان از معاویه ای که پدرش معلوم نبود و عمرو بن عاصی که مادرش شهره شهر بود ،در نزد مالک بن انس پایین تر است ؟!

این سخن مالک نشان میدهد که در نزد او واقعا چنین بوده است و چه بسا توهین به امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام در نزد او آنقدر مهم نبوده که توهین به معاویه و عمرو بن العاص مهم است !

برخی شواهد از سخنان مالک به ما نشان میدهد که وی نه تنها ارادتی به امیرالمومنین نداشته بلکه منزلت امیرالمومنین در نزد او همپایه بقیه مردم بوده است !

[=times new roman]مالک متهم به رای خوارج است !

علمای اهل تسنن در مورد مالک گفته اند :

ويروي الزبيريون: أن مالك بن أنس المدينی كان يذكر عثمان وعلياً وطلحة والزبير، فيقول: والله ما اقتتلوا إلا على الثريد الأعفر.

زبیریون روایت کرده اند که مالک بن انس هر وقت در مورد عثمان و علی (علیه السلام) و طلحه و زبیر سخن میشد میگفت : به خدا قسم آنها نجنگیدند الا برای ترید پر از روغن ( يعني امور دنیوی) !

الكامل في اللغة والأدب ، ج 3 ص 158 ، المؤلف: محمد بن يزيد المبرد، أبو العباس (المتوفى: 285هـ) ، المحقق: محمد أبو الفضل إبراهيم ، ، الناشر: دار الفكر العربي - القاهرة ، الطبعة: الطبعة الثالثة 1417 هـ - 1997 م

العقد الفريد ، ج 2 ص 92 ، اسم المؤلف: احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة


نثر الدر في المحاضرات ، ج 5 ص 149 ، المؤلف: منصور بن الحسين الرازي، أبو سعد الآبى (المتوفى: 421هـ) ، المحقق: خالد عبد الغني محفوط ، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان ، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م

این شواهد نشان میدهد که مالک بن انس نه تنها ارادتی به امیرالمومنین علیه السلام نداشته بلکه دشمنی او با امیرالمومنین علیه السلام بسیار مشهود است .

به هر حال از کسی که 3 سال در شکم مادرش بوده تا بدنیا بیاید انتظار بیش از این نمی توان داشت .

برای همین هم برخی از علمای اهل تسنن بر اصل و نسب مالک شک کردند :

وقال أحمد بن البرقي سألت يحيى عن قول بعض الناس في سعد أنه كان يرى القدر وترك مالك الرواية عنه فقال لم يكن يرى القدر وإنما ترك مالك الرواية عنه لأنه تكلم في نسب مالك فكان مالك لا يروي عنه

احمد بن برقی گفت : از یحیی بن معین در مورد سخن برخی از مردم در مورد سعد که قائل به افکار قدریه بوده و اینکه مالک از او روایت نمی کند ، سوال کردم !
ابن معین گفت : وی قدری مسلک نبود و علت اینکه مالک از او روایت نمیکرد این بود که سعد در مورد نسب مالک (به طعن) سخن میگفت و لذا مالک از وی روایت نمیکرد.

تهذيب التهذيب ، ج 3 ص 465 رقم 866 ، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ) ، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند ، الطبعة: الطبعة الأولى، 1326هـ


[=Times New Roman]

رضا;767698 نوشت:
خنده داراست در مورد امورات علمای ناصبی اندر خم یک کوچه اید

بله، ظاهراً من و امثال من که اشتباهات کپی‌پیست‌های شما را نشان می‌دهیم در خم یک کوچه‌ایم و خنده‌دار اما شما که پیاپی مطالب مشهور در اینترنت را بدون توجه به درستی و نادرستی‌شان کپی می‌کنید در انتهای کوچهٔ بن بست. گویا شما انتظار دارید من تمام وقتم را بگذارم و مورد به مورد چگونگی این پروپاگانداها را نشان دهم.

رضا;767698 نوشت:
بر اساس سخن مالک بن انس ، افرادی که از میان صحابه جدا شده اند همانند ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمرو بن العاص ، اگر به ایشان توهین شود باید جزا ببینند !پس نام امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام کجاست ؟

آیا ایشان از خلفای اربعه اهل تسنن نبوده اند که نام ایشان بعد از عثمان بیاید ؟

ای داد و بیداد! پس نام بقیهٔ صحابه‌ای که نزد آن‌ها بسیار وجیه و محترم هستند چه شده؟! نام عبدالله بن مسعود، نام زید بن حارثة، نام بقیهٔ عشرهٔ مبشره چه شد؟! شتم آن‌ها را چرا منع نکرده؟! آیا شتم همه‌شان جائز بوده؟! یا اشارهٔ مالک یا قاضی به کسانی بوده شیعیان آن‌ها را لعن می‌کرده‌اند و خواسته به حکم چنین افرادی اشاره کند؟ از مالک این حکم کلی رسیده که:

[=Traditional Arabic] من شتم النبي صَلَّى الله عليه وسلم قُتِلَ، ومن سب أصحابه أُدِّبَ.

راستی این یکی چه شد؟!
فرهنگ;767614 نوشت:
نوشته اصلی توسط رضا
نقل قول:
یکی از کتابهای فقهی اهل سنت ، کتاب " الموطا " مالک بن انس ( یکی از ائمه مذاهب 4 گانه اهل سنت ) است .
در این کتاب ، حتی 1 روایت از امام علی علیه السلام هم وجود ندارد .

سلام
من قصد ورود به این بحث را ندارم ظاهراً جناب شعیب خود شیوهٔ دیگری برای بحث دارند، اما اجمالاً برای آنکه میزان صحت و دقت دعاوی معلوم باشد این روایت را از موطأ مالک بن انس اینجا می‌گذارم:

1151حدثني يحيى عن مالك عن ابن شهاب عن عبد الله والحسن ابني محمد بن علي بن أبي طالب عن أبيهما عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم نهى عن متعة النساء يوم خيبر وعن أكل لحوم الحمر الإنسية

ما میزان توانایی شما را در بحث آزموده‌ایم؛ چه با این آیدی و چه با آیدی‌های دیگرتان.

فرهنگ;767744 نوشت:
[=Times New Roman]

بله، ظاهراً من و امثال من که اشتباهات کپی‌پیست‌های شما را نشان می‌دهیم در خم یک کوچه‌ایم و خنده‌دار اما شما که پیاپی مطالب مشهور در اینترنت را بدون توجه به درستی و نادرستی‌شان کپی می‌کنید در انتهای کوچهٔ بن بست. گویا شما انتظار دارید من تمام وقتم را بگذارم و مورد به مورد چگونگی این پروپاگانداها را نشان دهم.

ای داد و بیداد! پس نام بقیهٔ صحابه‌ای که نزد آن‌ها بسیار وجیه و محترم هستند چه شده؟! نام عبدالله بن مسعود، نام زید بن حارثة، نام بقیهٔ عشرهٔ مبشره چه شد؟! شتم آن‌ها را چرا منع نکرده؟! آیا شتم همه‌شان جائز بوده؟! یا اشارهٔ مالک یا قاضی به کسانی بوده شیعیان آن‌ها را لعن می‌کرده‌اند و خواسته به حکم چنین افرادی اشاره کند؟ از مالک این حکم کلی رسیده که:

[=Traditional Arabic] من شتم النبي صَلَّى الله عليه وسلم قُتِلَ، ومن سب أصحابه أُدِّبَ.

راستی این یکی چه شد؟!

ما میزان توانایی شما را در بحث آزموده‌ایم؛ چه با این آیدی و چه با آیدی‌های دیگرتان.

با سلام

باز هم روضه خوانی " فرهنگ " و آوردن مطالب بی ربط

بدبختانهاین کاربر برای بیان حرفهایش باید متمسک به سخنان اهل خلاف گردد و از آنها کپی کند
شما که سینه چا ک اهل خلاف هستید وسیبیل خود را با سخنان آنها چرب میکنید باید بدانید که
بیزاری از دشمنان اهل البیت واجب است

...حُبُّ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ الْوَلَایَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ مِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صلّی اللَّه علیه و آله وَ هَتَکُوا حِجَابَهُ فَأَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ علیهاالسلام فَدَکَ وَ مَنَعُوهَا مِیرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِإِحْرَاقِ بَیْتِهَا وَ أَسَّسُوا الظُّلْمَ وَ غَیَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْأَنْصَابِ وَ الْأَزْلَامِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ وَ قَادَةِ الْجَوْرِ کُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ شَقِیقِ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ قَاتِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ جَمِیعِ قَتَلَةِ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام وَاجِبَةٌ وَ الْوَلَایَةُ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِیِّهِمْ صلی الله علیه وآله وَاجِبَةٌ مِثْلِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ وَ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکِنْدِیِّ وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ وَ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ وَ أَبِی الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَ خُزَیْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِی الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ وَ الْوَلَایَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ الْمُقْتَدِینَ بِهِمْ وَ بِهُدَاهُمْ وَاجِبَة...

در خبر اعمش از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند که فرمود:دوستی اولیای خدا واجب است ولایت آنها لازم است و بیزاری از دشمنان آنها واجب است و هم از کسانی که ستم بآل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله کرده‌اند و حرمت ایشان را هتک نموده و از فاطمه زهرا علیها السّلام فدک را گرفته‌اند و او را از میراثش بازداشته و حق او و شوهرش را غصب کرده‌اند و کوشش برای سوختن خانه‌اش کردند و بنیاد ظلم را نهاده سنت پیامبر را تغییر دادند و بیزاری از پیمان‌شکنان و ستمگران و منحرفین لازم است و بیزاری از شقی‌ترین فرد گذشتگان و آیندگان همتای پی‌کننده شتر ثمود کشنده امیر المؤمنین علیه السّلام لازم است همچنین بیزاری از تمام کشندگان اهل بیت واجب است.
و ولایت مؤمنینی که تغییر و تبدیلی پس از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوجود نیاورده‌اند لازم است مانند سلمان فارسی و ابو ذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار بن یاسر و جابر بن عبد اللَّه انصاری و حذیفة بن یمان و ابی الهیثم بن التیهان و سهل بن حنیف و ابو ایوب انصاری و عبد اللَّه بن صامت و عبادة بن صامت و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین و ابی سعید خدری و هر کس از راه اینها رفته باشد و کردارش شبیه آنها و ولایت پیروان و اقتداکنندگان بایشان و هدایتشان لازم و واجب است.
الخصال، ج‌2، ص: 608


دروغ میگوید کسی که از دشمنان ما بیزاری نمیجوید.
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ علیه السلام إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکُمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُمْ قَالَ هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا .
شخصی به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: همانا شخصی است که محبت شما را در دل دارد اما در برائت از دشمنان شما ضعیف است. امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند: دروغ میگوید کسی که گمان می کند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمی جوید.
السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج‌3، ص: 640

اما در آخر جناب فرهنگ برای شادی دل بچه شیعیان روایتی را از کتب شما میاورم تا موضوع مشخص شود شاید فرق میان ما
وبقیه در این باشد

به روایتی از منابع اهل تسنن اشاره میکنیم که از قول امام حسین علیه السلام بیان میدارد : شیعیان از طینت اهل بیت علیهم السلام خلق شده اند.

ابن المقری، از علمای صاحب نام اهل تسنن ، این چنین میگوید :

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ رُدِّيٍّ الْقَاضِي قَاضِي طَبَرِيَّةَ بِطَبَرِيَّةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ نَصْرٍ الْبَصْرِيُّ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: رَفَعَهُ قَالَ:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ طِينَنَا مِنْهَا، وَخَلَقَ طِينَةَ مُحِبِّينَا مِنْهَا، وَخَلَقَ سِجِّينَ وَخَلَقَ طِينَةَ مُبْغِضِينَا مِنْهَا، فَأَرْوَاحُ مُحِبِّينَا تَتُوقُ إِلَى مَا خُلِقَتْ مِنْهُ، وَأَرْوَاحُ مُبْغِضِينَا تَتُوقُ إِلَى مَا خُلِقَتْ مِنْهُ»
هَكَذَا حَدَّثَنَاهُ عَلِيُّ بْنُ رُدِّيٍّ، وَكَانَ أَحَدُ الثِّقَاتِ وَالظُّرَفَاءِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ رَحِمَهُ اللَّهُ، وَعَلِيُّ بْنُ نَصْرٍ ذَكَرَ أَنَّهُ شَيْخٌ بَصْرِيٌّ قَدِمَ عَلَيْهِمْ

علی بن الحسین علیهما السلام از پدرشان ( حسین بن علی علیهما السلام ) روایت میکند :
خداوند متعال علیین را خلق کرد و طینت و سِرِشت ما و محبّین ما را از آن خلق نمود و سِجّین را خلق کرد و طینت و سِرِشت دشمنان ما را از آن خلق نمود . پس ارواح محبّین ما به آنچه که از آن خلق شده اند مشتاق اند و ارواح دشمنان ما به آنچه از آن خلق شده اند مشتاق اند.
این روایت را علی بن ردی – که یکی از ثقات و دانایان شام می باشد –برای ما روایت کرده است .
و گفت که علی بن نصر ، شیخ و عالمی از بصره است که به نزد ایشان آمده بود.

معجم ابن المقرئ ، ص 353 رقم 1154 ، اسم المؤلف: أبو بكر محمد بن إبراهيم بن علي بن عاصم بن زاذان الأصبهاني الخازن، المشهور بابن المقرئ الوفاة: 381 ، الناشر: مكتبة الرشد، الرياض، شركة الرياض للنشر والتوزيع ، تحقيق: أبي عبد الحمن عادل بن سعد ، الطبعة: الأولى، 1419 هـ - 1998 م

ابن عساکر شافعی نیز این روایت را به نقل از ابن المقری ، به 2 سند معتبر بیان میدارد :

أخبرنا أبو الفرج سعيد بن أبي الرجاء بن أبي منصور أنا أبو الفتح منصور بن الحسين بن علي بن القاسم بن رواد الكاتب و أبو طاهر بن محمود نا أبو بكر بن المقرئ نا أبو الحسين علي بن إسحاق بن رداء القاضي قاضي الطبرية بالطبرية أنا علي بن نصر البصري نا عبد الرزاق أنا معمر عن الزهري عن علي بن الحسين عن أبيه رفعه قال إن الله خلق عليين وخلق طينتنا منها وخلق طينة محبينا منها وخلق سجين وخلق طينة مبغضينا منها فأرواح محبينا تتوق إلى ما خلقت وأرواح مبغضينا تتوق إلى ما خلقت منه
قال ابن المقرئ هكذا حدثناه علي بن رداء وكان أحد الثقات والظرفاء من أهل الشام رحمه الله
وعلي بن نصر ذكر أنه شيخ بصري له قدر عظيم

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، ج 41 ص 255 ، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

سند هر دو روایت ابن مقری و ابن عساکر از او ، معتبر میباشند .

شعیب;767418 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

در صورتی که می بینیم روش برخورد اهلبیت با اهل سنت(عامه) برخوردی اتحادی بوده است.و از هر بابی که این رفتار را از اهلبیت(ع) بپذیریم(اصلتا یا از باب تقیه) امروز ما نیازمند تریم به اجرای آن.
(کمی روی این حرف بنده بیشتر تفکر کنید)
البته بارها گفته ام و بار دگر می گویم که : باید حقایق را به صورت علمی گفت و بحث علمی کرد و از عقاید خود کوتاه نیامد.

با سلام
برادر گرامی سخن شما کاملا درست اما آیا خبر از سایتهای آنها و هزینه های که برای نابودی شیعیان هر روز پرداخت میکنند دارید !
رعایت تقیه در بسیاری از روایات وارد شده است و بر هر شیعه مومن واجب است که تقیه را با حصول شرایط آن اجرا کند .
ولی آیا بحث تقیه می تواند بهانه ای باشد برای تضعیف عقاید شیعه ؟

آیت الله العظمی خوئی در " التقیح فی شرح العروه الوثقی – کتاب الطهاره " ج 4 ص 257 چنین می گویند :
" اگر مفسده ای که بر رعایت تقیه متربت می شود بیش از ترک مفسده ترک تقیه باشد ، یا مصلحتی که در ترک تقیه است بیش از مصلحت تقیه کردن باشد ، مثل اینکه با تقیه کردن ، دین مضمحل و نابود ، و باطل غالب و ظاهر شود و جبت و طاغوت ترویج گردد ، در صورتی که اگر تقیه نمی کرد خود و یا جماعتی کشته می شدند ؛ در اینصورت بدون شک بایستی تقیه را ترک کند و خود را برای کشته شدن آماده نماید زیرا مفسده تقیه ( به مراتب ) از مفسده کشته شدن او عظیم تر و شدیدتر می باشد "

مرحوم علامه مجلسی نیز در " مرآه العقول " ج 11 ص 98 چنین می گویند :
" تقیه موجب ابقاء دین و اهل آن می باشد . پس اگر ضلالت و گمراهی آنقدر زیاد شد که سبب اضمحلال و نابودی دین می شود ، پس در آن زمان تقیه نباید بشود ولو اینکه سبب کشته شدن شود "

برادر گرامی خود بهتر از بنده میدانید
ملاک عقیده یک مذهب نظر مشهور علمای مذهب است .
و اگر مشهور علما و صاحب نظران بر مطلبی اتفاق داشته باشند و
در مقابل عده خاصی از علمای مذهب بر خلاف آن عقیده داشته باشند نمی شود نظر شاذ و غیر مشهور را جزء اصول عقاید مذهب قرار داد .

بن باز می گوید رافضه مادامی که بر بغض صحابه باقی بمانند و صحابه را مگر عده کمی از آنها را سب کنند همچنین عمر و ابوبکر و بیشتر اهل بیت مثل علی و فاطمه و حسن و حسین را سب کنند و اعتقاد به عصمت ائمه اثنی عشره داشته باشند و بگویند این معصومین علم غیب دارند اینها همه اباطیلی است که با اهل سنت جمع نمی شود[1]

محمد بن صالح بن محمد عثيمين می نویسد شیعه دعای صنمی قریش را در کتاب مفاتیح الجنان آورده است[2]علاء الدین بصیر می نویسد امام خمینی دعای صنمی قریش را در کتاب کشف الاسرارش به ابوبکر و عمر تفسیر کرده است[3] وی اسم چند عالم شیعی که قائل به دعای صنمی القریش می باشند را می آورد و نسبت به آیه الله سبحانی که منکر این دعا می باشد اشکال وارد می کند و می نویسد کافیست که آیه الله سبحانی به سید میلانی زنگ بزند تا صحت این دعا در شیعه برایش ثابت شود[4]

سعد بن ناصر بن عبد العزيز أبو حبيب الشثري استاد دانشگاه محمد بن سعود ریاض می نویسد: دعوت تقریب بین شیعه و سنی بدعت کبرایی بود که کفر و ضلالت و الحاد را رنگ شرعی به آن دادند و به نام اسلام منتشر کردند تقریب مذاهب بزرگترین خسارت برای اهل سنت می باشد و ضرربزرگی به اهل سنت می زند که [5]
قفاری می نویسد : شیعه دائما تکیه گاه دشمنان اسلام بوده اند و سلاح کفار را تقویت می کنند و هر بدعت و الحادی و انحراف در دین از سوی روافض بوده است بنابراین تقریب مذاهب بدعت بزرگی می باشد که در زیر سایه آن روافض کفر و الحاد و ضلالتشان را می خواهند با رنگ و بوی شرعی و با اسم اسلام منتشر کنند[6]

در نقد این گفتار و رابطه آل سعود با آمریکا و انگلیس که دشمن حربی اسلام می باشند شاید کتابهایی مثل مستر همفر سند محکمی نداشته باشند اما فقط کافی است به تاریخ رجوع کنیم خصوصا وقتی وهابیت برای بار دوم با توطئه انگلیس توانستند حکومت را به دست بگیرند .
بن باز گفته است که خطر رافضه خمینیه اثنی عشریه بسیار زیاد می باشد
زیرا که دعوت به شرک اکبر می کنند مثل استغاثه[7] بعد از مطالعه این عقاید هر شخصی اطمینان و یقین حاصل می کند که نشست و برخواست با روافض جایز نیست چه رسد به این که کسی روافض را دوست داشته باشد و یا از آنها دفاع کند نتیجه اینکه علمای الازهر گول خورده اند خصوصا حسن البنا و تلمسانی، تا حدی که برخی در باب تقریب به غلو افتاده است و می نویسد اختلاف بین ما اهل سنت و روافض از عظمت اسلام است . ای کاش این برادری که این جملات را بر زبان جاری می کند می دانست که این جملات از امام رافضی ها می باشد[8

عقاید اصولی شیعه و اهل سنت با هم فرق می کند بنابراین وحدت محال می باشد

بن باز : تقریب بین رافضه و اهل سنت محال است زیرا که عقیده مختلف می باشد عقیده اهل سنت توحید و اخلاص عبادت برای خداوند می باشد … ولی رافضی ها این عقیده را ندارند[9]

محمد إبراهيم إبراهيم حسان استاد دانشکده محمد بن سعود و از شاگردان بن باز می نویسد: علمای شیعه مدعی اند که اختلاف بین شیعه و اهل سنت در فروعات می باشد ودر اصول با هم مشترکند این ادعای خبیثی است که برخی ازعلمای اهل سنت نیز تکرار می کنند[10]

أبي إسحاق حويني از شاگردان آلبانی، تالیفاتی داشته است خطاب به اهل سنت می نویسد یکی از اموری که بنیان شده برای از بین بردن اصول اهل سنت بحث تقریب بین شیعه و اهل سنت است شیعه با این ادعای تقریب مذاهب به ریش اهل سنت می خندداختلاف ما با شیعه در اصول می باشد بنابراین تقریب مذاهب حرف باطلی می باشد[11]

قفاري می نویسدتا اصول شیعه تغییر نکند تقریبی صورت نمی گیرد وی تهمت جهل به تمام بزرگان اهل سنت می زند و می نویسد اکثر بزرگان تقریب اهل سنت هیچ اطلاعی از عقاید شیعه ندارندوی می افزاید تا وقتی که شیعه شیخین را نپذیرند و به آنها سب و لعن نکنند تقریب امری محال می باشد . [12]

چون شیعه منافق می باشد وحدت با آنها محال است.

آقاي قفاري مي نويسد : شیعه برای سنی کردن اهل سنت با نقاب تقریب مذاهب به میدان آمده است و تقیه با تقریب مذاهب جمع نمی شود[13]علاء الدين البصير می نویسد ما شواهد بسیار زیادی داریم که تقیه نزد شیعه تقیه شرعی که فقط می توان در موارد اضطرار از آن استفاده کرد نیست بلکه تقیه نزد آنها کذب و خدعه و حلال کردن حرام و حرام کردن حلال و تغییر شرع خدا می باشد[14]

علی بن نایف الشحود روایاتی از شیعه می آورد که دلالت بر بطلان اقتدا به اهل سنت دارد و می گوید شیعه در تقیه بین مخالف و یهودی هیچ فرقی نمی گذارد[15]

بن عثیمین بعد از مباحث نتیجه می گیرد رافضه دروغگوترین و مشرک ترین طوائف می باشند[16]

حالا بازهم باید تقیه کرد


[1] مجموع فتاوى ابن باز (5/ 157)
[2]محمد بن صالح العثيمين ، قسم العقيدة1421 (28/ 37)
[3]علاء الدين البصير؛ الصلاة خير من النوم (7/ 48
[4]الصلاة خير من النوم (7/ 48)
[5] عبد الرحمن بن سعد الشثري ، اعتقاد الشيعة الاثنى عشرية سؤال وجواب (ص: 223)
[6] ناصر بن عبد الله بن علي القفاري مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة (2/ 277(
[7] مجموع فتاوى بن‏باز، ج 2، ص 549.- ص 552. ص 746[8] قال الشيخ عبد العزيز بن باز في مجموع فتاويه (4/439)
[9] عبد الرحمن بن سعد الشثري ، اعتقاد الشيعة الاثنى عشرية سؤال وجواب (ص: 229)
[10] محمد بن إبراهيم بن إبراهيم بن حسان ، دروس للشيخ محمد حسان (15/ 7
[11] أبو إسحاق الحويني الأثري حجازي محمد شريف ، دروس للشيخ أبو إسحاق الحويني (20/ 6)
[12] وفي روضة الكافي (12/323) وكتاب مسألة التقريب للقفاري (1/366)
[13] مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة(2/121)
[14] علاء الدين البصير؛ الصلاة خير من النوم (5/ 27)
[15] علي بن نايف الشحود، المفصل في أحكام الهجرة (4/ 496)
[16] محمد بن سعيد بن سالم القحطاني، الولاء والبراء في الإسلام من مفاهيم عقيدة السلف (ص: 37)

[=Times New Roman]

رضا;767817 نوشت:
باز هم روضه خوانی " فرهنگ " و آوردن مطالب بی ربط

بدبختانهاین کاربر برای بیان حرفهایش باید متمسک به سخنان اهل خلاف گردد و از آنها کپی کند
شما که سینه چا ک اهل خلاف هستید وسیبیل خود را با سخنان آنها چرب میکنید باید بدانید که
بیزاری از دشمنان اهل البیت واجب است


۱. اصلاً انتظار نداشته باشید که من هم مانند شما سخن بگویم، این‌گونه گفتن فردی مثل خود شما می‌طلبد.

۲. به من تاخته‌اید که بدبختی‌ام این است که از «اهل خلاف» مطلب می‌آورم! آخر نباید یک نگاهی به حجم این مطالبی که کپی کرده‌اید بکنید؟ این مطالب شما از کیست؟ این همه نقلیات عمرو و زید شما از کیست؟ نقل از علمای درجهٔ چندم اهل سنت که خیلی‌هایشان را خود ایشان تضعیف کرده‌اند خوب است و نقل من از مالک بن انس بدبختی من است؟! آخر این چه نوع انصافی است؟!

۳. حدیث آورده‌اید که شیعه باید از دشمنان برائت جوید؛ جناب شعیب این‌همه برای شما نوشت که اهل سنت دشمن اهل بیت نیستند؛ ناصبی نیستند؛ دوستدار اهل بیت‌اند و ..... باز هم همان حرف‌ها را تکرار می‌کنید؟ باز هم انتظار دارید ما این نوشته‌های پراکنده در اینترنت را که سستی بعضی را دیدید مبنی براینکه عمرو دربارهٔ زید گفته که وی در کتاب بکر احادیث اهل بیت را ندیده بپذیریم و حمل بر دشمنی ایشان با اهل بیت کنیم؟ بعد آن همه کتاب‌های روشن و صریحی که در فضائل حضرت علی گفته‌اند یا جملاتی که در تعظیم اهل بیت گفته‌اند ندیده بینگاریم؟ مثلاً فضائل الصحابة لأحمد ابن حنبل: فضائل علی بن ابی‌طالب یا مناقب امیرالمؤمنین (ع) فی صحیحینو ...
[=times new roman]این مگر بیانیهٔ آیت‌الله سیستانی به کنفرانس وحدت اسلامی نیست که می‌گوید از مشترکات همهٔ مسلمانان مودت اهل بیت است؟ سخنان ایشان را بپذیریم یا این نقلیات از عمرو دربارهٔ زید و از بکر دربارهٔ خالد را؟[=Times New Roman]
[=Times New Roman]این دوستی شما با اهل بیت است که همه را دشمنان ایشان بخوانید و بگویید ایشان را رد و تخفیف کرده‌اند؟ و این دوستی من با مخالفان است که بگویم اهل بیت را دوست داشته‌اند؟! سبحان الله!

۴. بدتر اینکه اگر من نشان دهم مطالب شما نادرست است و فلان شخص دشمن اهل بیت نیست می‌شوم سینه چاک اهل خلاف؟ گفتن حقیقت و رفع تهمت دینی از یک مسلمان سینه‌چاکی اهل خلاف است؟ قرآن می‌خوانید؟ که می‌گوید «براى خدا به داد برخيزيد، به عدالت شهادت دهيد، و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است» (مائده: ۸). از سنت حضرت علی چیزی در خاطر دارید که برای دفاع از زرتشتیان ایران در مقابل برخی دیگر برخاست؟ اهل سنت مسلمان‌اند یا نه؟ قرآن دربارهٔ حفظ وحدت اسلامی چه گفته؟ اینکه از هر سخنی یا کاری که به تفرقه منجر شود بپرهیزید مگر سخنان مراجع نیست؟ این مسلمانی شما چه قسمی است که فقط بر مبنای این نقلیات عمرو و زید و احادیث بررسی‌نشده‌ای که ده‌ها حدیث معارض آن‌ها هم در منابع هست خلاصه می‌شود؟ بنابر حدیث صحیح، این احادیثی که می‌آورید اگر با دستور مکرر قرآنی به وحدت همرأی نیست پوچ و باطل است (کافی، ج۱، ص۶۹).

[=times new roman]خیلی حرف‌های دیگر هم هست که ان‌شاالله جناب شعیب بهترش را خواهند گفت.

با سلام

فرهنگ;767878 نوشت:
[=times new roman]
۱. اصلاً انتظار نداشته باشید که من هم مانند شما سخن بگویم، این‌گونه گفتن فردی مثل خود شما می‌طلبد.
[=times new roman]

قابل توجه جناب اهل سنت فرهنگ که گویا نمیبینند که علمای بزرگشان هم در دسته ناصبیان قرار گرفته اند
با پستهای بی ربط جناب اهل سنت مدارک و اسناد گم نمیشود


[=times new roman]
فرهنگ;767878 نوشت:
[=times new roman]
۲. به من تاخته‌اید که بدبختی‌ام این است که از «اهل خلاف» مطلب می‌آورم! آخر نباید یک نگاهی به حجم این مطالبی که کپی کرده‌اید بکنید؟ این مطالب شما از کیست؟ این همه نقلیات عمرو و زید شما از کیست؟ نقل از علمای درجهٔ چندم اهل سنت که خیلی‌هایشان را خود ایشان تضعیف کرده‌اند خوب است و نقل من از مالک بن انس بدبختی من است؟! آخر این چه نوع انصافی است؟!
[=times new roman]

1-بخارى جزء نواصب و دشمنان اهل بيت پيامبر اكرم است

[]

  • [=inherit][=inherit]2-غزالی (از علمای بزرگ اهل سنت (سقیفه) و از بزرگان عرفان و تصوف) : روضه ی امام حسین نخوانید چون باعث بغض صحابه می شود !

    [=inherit]یکی از حقایق مسلم تاریخ، نقش برخی از صحابه در شهادت امام حسین (علیه السلام) می باشد که کمتر به آن پرداخته شده است.
    از همین رو ابو حامد غزالی – از کبار علمای اهل سنت – از آن جا که می دانسته برخی از صحابه ی جلیل القدر در نزد

    مخالفین شیعه از عوامل شهادت امام حسین علیه السلام بوده اند، خواندن روضه ی امام حسین را حرام می داند تا مبادا باعث

    بغض صحابه شود !

    [=inherit]قَالَ الْغَزالِیّ وَغَیره وَیحرم على الْوَاعِظ وَغَیره رِوَایَة مقتل الْحُسَیْن وحکایاته وَمَا جرى بَین الصَّحَابَة من التشاجر والتخاصم فَإِنَّهُ یهیج على بغض الصَّحَابَة ….. الصواعق المحرقة ،جلد ۲ ، صفحه ۶۴۰ طبع دار الوطن
    [=inherit]فتح العلی المالک فی الفتوی علی مذهب الامام مالک ، جلد ۲ ، صفحه ۳۰۵ طبع المکتبة التجاریة الکبری
    [=inherit]روح البیان ، جلد ۸ ، صفحه ۲۰ طبع دار الفکر
    [=inherit]روح البیان ، جلد ۹ ،ص۴۳۷ ط دار الفکر
    [=inherit]نهایة الإیجاز فی سیرة ساکن الحجاز،ص۶۳ ط دار
    [/]

    .................................................
    3-معلمی یمانی (از علمای بزرگ مخالفین شیعه)

    4-حمد احمد باشمیل (از شیوخ وهابی) : ابوجهل و ابولهب و سایر مشرکین، موحد خالص بودند و ذره ای شرک نورزیدند !

    5-البانی

    6-بن عثیمین – ناصبی : علی بن ابی طالب به خاطر قرابتش با رسو الله (ص) خودش را به خلافت شایسته تر می دید بن عثیمین وهابی ضمن تعلیقاتش بر صحیح مسلم به حقیقتی اشاره می کند که این حقیقت کذب و دروغ بسیاری از مخالفین ...

    7-صالح بن فوزان : بهتر است بر " آل محمد " صلوات نفرستید ! دشمنی و عداوت و نصب برخی از وهابیون به حدی رسیده است که حتی عوام را از صولات فرستادن بر " آل محمد " نهی می کنند و می گویند بهتر ...

    ............!!!
    .............................................!!

    رضا;767588 نوشت:


    کلی ازعلمای اهل سنت ناصبی هستند !

    طبق قران وروایات حکم آنها مشخص است و طرز برخورد با آنها

    خود عقاید اهل سنت زیر سوال است !شما خوب میدانید

    حکم کسانی که در فقه و سنت پیرو این علما اهل سنت هستند چیست؟


    کدام اهل سنتی حاضر است دست از علمای خود بردارد ؟

    زیرا دیگر اهل سنتی باقی نمیماند


    بزگترین علمای آنها ناصبی هستند (بخارى جزء نواصب و دشمنان اهل بيت پيامبر اكرم است چون او از نواصب و كسانيكه به حضرت على دشنام مى دادند حديث روايت مى كند.
    همانند حريز بن عثمان حمصى كه هر صبح و شام هفتاد مرتبه حضرت على را لعن مى كرد. تهذيب التهذيب 2: 2 7 ـ مقدمة فتح البارى (كان ينتقص من علي و ينال منه) و اسحاق بن سويد بن هبيره . تهذيب التهذيب 3: 3 3 وثوربن يزيد حمصى . تهذيب التهذيب4: 3 ـ كان اذ اذكر عليا يقول: لا احب رجلا قتل جدي و حصين بن نمير واسطي تهذيب التهذيب 2: 337
    (كان يحمل على علي وزياد بن علاقه ثعلبى كه حسنين ـ رضى الله عنهما ـ را سب مى كرد تهذيب التهذيب 7: 3 8 كان يقع في الحسن والحسين ـ رضى الله عنهما و سائب بن فروخ كه از دشمنان اهل بيت پيامبر بوده و آنان را در شعر و سروده هاى خود استهزاء مى كرد تهذيب التهذيب 3: 39 كان هجّاء خبيثا فاسقا مبغضاً لال الرسول مائلا الى بني امية مادحاً لهم ـ العتب

    الجميل: 115. و عمران بن حطان مدح كننده قاتل حضرت على تهذيب التهذيب 8: 113 و قيس بن أبى حازم تهذيب التهذيب 8: 347 و... و شايد بيش از سى نفر از منافقان و خوارج جزء كسانى هستند كه امام بخارى در صحيح خود از آنان حديث نقل مى كند در حاليكه حتى يك حديث از حضرت جعفر بن محمدكه از نظر ـ ما اهل سنت ـ بسيار محترم و داراى جايگاه عظيم است نقل نمى كند. )

    و یک چهارم احاديث بُخارى از امام زهرى است در حاليكه او اوّلا: جزء منحرفان از على بود(شرح نهج البلاغه 4: 102.(

    ثانياً: جزء ياران و اعوان ظلمه بود ـ چنانچه آلوسى و امام ذهبى مى گويند: خالَطَ ونادَمَ خلفاء بني امية مثل عبد الملك ووليد وسليمان وعمربن عبد العزيز ويزيد بن عبد الملك. وكان معلّماً لأولادهم ومرشداً لهم في الحج) سير اعلام النبلاء 5: 337 ـ روح المعاني 3: 189)

    وامام ذهبى از جعفربن محمد صادق(رضي الله عنه) نقل مى كند: إذا رأيتم الفقهاء قد ركنوا الى السلاطين فاتّهموهم(سير اعلام النبلاء 6: 262)

    ثالثاً: توجيه گر كارهاى بنى اميه، و سرپوش گذار بر جنايات آنان بود: چنانچه عمروبن عبيد مى گويد: منديل الاُمراء يعنى دستمال كاغذى پادشاهان است و معايب و پليديهاى خود را به وسيله او پاك مى كنند.) تاريخ مدينة دمشق 55: 370)

    مكحول در باره او گفته: أفسد نفسه بصحبته الملوک يعنى در اثر مصاحبت با پادشاهان خودش را تباه كرد(سير اعلام النبلاء 5: 339.(.محمدبن اشكاب گفته: كان جنديّاً لبني اميه يعنى او يكى از سربازان بنى اميه بود. (سير اعلام النبلاء 5: 339.(

    خارجة بن مصعب گفته: كان صاحب شرط بني امية يعنى او ژاندارم امويان بود.) تاريخ الاسلام (سال 121) ص 140)

    دشمنی با امیرالمومنین علیه السلام هم در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله وجود داشت و هم بعد از شهادت آن بزرگوار . برای همین است که ابن تیمیه حرّانی – یکی از سرآمدان دشمنی با امیرالمومنین علیه السلام – به این حقیقت تلخ اشاره کرده که :

    أن الله قد اخبر انه سيجعل للذين آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة في قلب كل مسلم لا سيما الخلفاء رضي الله عنهم لا سيما أبو بكر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعين كانوا يودونهما و كانوا خير القرون
    و لم يكن كذلك علي فان كثيرا من الصحابة و التابعين كانوا يبغضونه و يسبونه و يقاتلونه

    خداوند خبر داده است: «مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است كه خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ويژه خلفا و به ويژه ابوبكر و عمر؛ چرا كه تمام صحابه و تابعين اين دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترين قرن‌ها بود. اما در باره على اين چنين نبود؛
    زيرا بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌كردند و با او مى‌جنگيدند.

    منهاج السنة النبوية ،ج 7 ص 137 - 138 ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

    در مورد نواصب و اهل بدعت اهل بیت ع سخن خود را خیلی روشن در روایات بیان کرده اند جای هیچ شک و شبه ای نیست

    احادیث زیاد است اگر لازم دیدید تا احادیث را یک به یک بیاورم

    [=book antiqua]علامه كبير حاج آقا رضا همدانى رحمه الله گويد : [=book antiqua]مراد از ناصبى در روايات ظاهرا مطلق مخالفان است نه خصوص كسى كه اظهار دشمنى اهل بيت كند و معتقد به دشمنى با آنان باشد[=book antiqua] ، چنان كه خبر معلى بن خنيس شاهد آن است ، كه گفت : [=book antiqua]از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : [=book antiqua]( ناصبى كسى نيست كه با ما اهل بيت دشمنى ورزد ، زيرا نمى يا بى كسى را كه گويد : من محمد و آل محمد را دشمن مى دارم ، بلكه ناصبى كسى است كه با شما دشمنى ورزد با آن كه مى داند شما ما را دوست مى داريد و از دشمنان ما بيزارى ميجوييد ) .

    [=book antiqua]و نيز دلالت دارد بر تحقق معناى نصب به صرف كنار زدن امامان عليهم السلام از مقامشان و دشمنى با شيعيانى كه حق امامان[=book antiqua] را مى شناسند روايتى كه [=book antiqua]ابن ادريس در مستطرفات سرائر ( ص 479 )[=book antiqua] از محمد بن عيسى آورده است كه گفت : ([=book antiqua] در نامه اى از امام هادى عليه السلام پرسيدم از ناصبى ، كه آيا در آزمايش و شناخت او نيازى هست به بيش از آن كه جبت و طاغوت را مقدم بدارد و معتقد به امامت آن دو باشد ؟ پاسخ آمد : هر كه چنين باشد ناصبى است[=book antiqua] ) .

    [=book antiqua]در جواهر از حدائق نقل كرده است كه : [=book antiqua]حكم به كفر مخالفان و دشمنى آنان و حكم به نجاستشان در كلام اصحاب پيشين ما مشهور است[=book antiqua] ، و سخن شيخ ابن نوبخت را كه از متقدمان اصحاب ماست[=book antiqua] شاهد آورده كه در كتاب فص الياقوت گفته است : [=book antiqua]آنان كه نص را رد مى كنند در نزد جمهور اصحاب ما كافر به حساب مى آيند [=book antiqua]. . . ([=book antiqua]جواهر الكلام ج 6 ص 61 [=book antiqua])

    [=book antiqua]استاد كل ، شيخ اعظم : انصارى رحمه الله فرموده است : [=book antiqua]ظاهر آن است كه عامه ( اهل سنت ) چند قسم اند ، برخى ناصبى ، برخى مستضعف و برخى ميان اينها هستند ، نه اينند و نه آن . [=book antiqua]

    [=book antiqua]و آن گروه كه به سبب وجود اخبار و اجماع محكوم به نجاستند همان قسم اولند .
    بلكه بسا حكم به نجاست آنها نيز مشكل به نظر مى رسد ، زيرا آنچه از اخبار و تواريخ ظاهر است آن است كه بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى كه در زمان حضرت امير عليه السلام بودند و اصحاب جمل و صفين بلكه همه شاميان و بسيارى از مردم مكه و مدينه در عداوت سختى نسبت به اهل بيت عليهم السلام بودند ،.
    [=book antiqua]

    و روايت شده است كه : (

    [=book antiqua]شاميان از روميان بدترند ، و اهل مكه آشكارا به خدا كفر مى ورزيدند ولى اهل مدينه هفتاد مرتبه از آنها پليدترند[=book antiqua] ) و با اين حال نقل نشده كه از آنان دورى مى جسته اند . . .

    [=book antiqua]آرى ، ممكن است اين شبهه را چنين رد كرد كه معلوم نيست همه كسانى كه در بالا شمرده شدند دشمن واقعى بوده اند بلكه بسيارى از آنان - به ويژه در دولت بنى اميه - از روى تقيه اظهار دشمنى مى نموده اند . . . [=book antiqua]

    [=book antiqua]به علاوه ممكن است كه حكم به نجاست ناصبى در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام انتشار يافته باشد ، زيرا بسيارى از احكام پيش از زمان آن دو بزرگوار مخفى بود چنان كه از پاره اى اخبار و سخنان برخى از نيكان ظاهر مى شود .[=book antiqua]
    و سخن درباره خوارج نيز از آنچه درباره ناصبى گفتيم معلوم مى شود ، زيرا آنان سخت ترين ناصبيانند به علاوه كه در زيارت جامعه نام مشرك بر آنان اطلاق شده است : ( و
    [=book antiqua] هر كه با شما جنگيد مشرك است [=book antiqua]) . [=book antiqua]و[=book antiqua]خلاصه هيچ چيز روشن تر و آشكارتر از كفر يزيد نيست كه لعنت خدا بر او ( و بر هوادارانش ) باد[=book antiqua] . ( [=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 334[=book antiqua] )

    [=book antiqua]و نيز فرموده است : بلكه در شرح المفاتيح آمده است :[=book antiqua] از بديهيات مذهب آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با منافقان مشورت مى كرد و از آنان دورى نمى جست . مگر آن كه گفته شود : اين گونه معامله با منافقانى كه اظهار اسلام مى كردند مخصوص صدر اسلام بوده است . و از همين جا استدلالى كه [=book antiqua]در كتاب معتبر براى پاكى عامه آورده ضعيف مى نمايد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از فلان مرد و فلان مرد و فلان زن و فلان زن دورى نمى جست ، زيرا اگر اين استدلال تمام باشد بر عدم نجاست ناصبيان نيز دلالت مى كند .[=book antiqua] پس ناگزير بايد آن را بر مصلحتى حمل نمود كه عدم تحرز از آنان و امثالشان از ديگر منافقان را ايجاب مى نموده است . . . [=book antiqua]البته نبايد از حكم به طهارت آنان حكم به ثبوت مزيتى براى آنان تو هم شود ، ما تنها براى برداشتن حرج از مؤمنان حكم به طهارت آنان مى كنيم[=book antiqua] . ( [=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 334 [=book antiqua])
    [=book antiqua]
    [=book antiqua]فقيه بزرگوار حاج آقا رضا همدانى رحمه الله گويد : [=book antiqua]
    [=book antiqua]گاه حكم به كفر آنان مشكل مى نمايد ، زيرا دشمنى با اهل بيت عليهم السلام در دولت بنى اميه و اختلاط ياران أئمه عليهم السلام با ناصبيان و خوارج شايع بوده است و پرهيز أئمه عليهم السلام و يارانشان از آنان معروف نيست ، بلكه ظاهر آن است كه با آنان مانند ساير مسلمانان معاشرت مى كرده اند ، و اين كه اين گونه معاشرت را در زمانهاى در از حمل بر تقيه كنيم در غايت بعد است .
    [=book antiqua]
    و گاه از اين شبهه اين گونه پاسخ داده اند كه بيشتر مردم از ترس سلطان جور اظهار دشمنى و بيزارى از ائمه عليهم السلام مى كرده اند و در واقع ناصبى نبوده اند . اما اين پاسخ درست نيست ، زيرا ظاهر قول و فعل هر كس حجتى بسيار خوب است كه نمى توان آن را ناديده گرفت .
    [=book antiqua]

    [=book antiqua]و بهترين پاسخ همان است كه شيخ ما مرتضى رحمه الله داده است كه اغلب احكام شرعى در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام منتشر شده است ، و مانعى ندارد كه كفر ناصبيان نيز از همان احكام باشد [=book antiqua]، بنابر اين ياران ائمه در دولت بنى اميه با ناصبيان آميزش داشتند بدون آن كه از حكم آنان با خبر باشند ، اما خود ائمه - صلوات الله عليهم - معلوم نيست كه در غير مقام تقيه با ناصبيان و خوارج آميزش داشته باشند ، والله اعلم ([=book antiqua]مصباح الفقيه - كتاب الطهاره 568[=book antiqua] )

    رضا;767589 نوشت:
    از طرفی !!

    اهل سنت و جماعت بر این داعیه هستند که محبت علی و اولادش را دارند ولو اینکه آنها را محق در خلافت نمی دانند !!!!!

    [=arial black]البته هنوز ما معنای اینگونه محبت و دوست داشتن را نفهمیدیم که : کسی را دوست داشته باشیم ولی دقیقا مخالفش عمل کنیم !!!!!

    [=arial black]ولی وقتی در کتب اهل خلاف ، کمی تدبر و غور می کنیم ، به مطالبی می رسیم که قطعا توجیه کننده این گونه اعمال ( یعنی عمل کردن بر خلاف محبوب ) میباشد .

    [=arial black]
    حال از شماسوال میکنم چگونه کسانی که چنین اعتقاداتی به مقدسات ما شیعیان دارند میتوانند با ما اتحاد داشته باشند ؟

    چرا علما ی اهل سنت فتوا در مورد کذب این امورات نمیدهند ؟


    چرا بیش از ۱۰۰۰ سایت ضد شیعی را راه انداخته اند و از ان طرف میگویند برادری اسلامی ؟

    .
    [=times new roman]

    فرهنگ;767878 نوشت:
    [=times new roman]

    ۳. حدیث آورده‌اید که شیعه باید از دشمنان برائت جوید؛ باز هم انتظار دارید ما این نوشته‌های پراکنده در اینترنت را که سستی بعضی را دیدید مبنی براینکه عمرو دربارهٔ زید گفته که وی در کتاب بکر احادیث اهل بیت را ندیده بپذیریم و حمل بر دشمنی ایشان با اهل بیت کنیم؟ بعد آن همه کتاب‌های روشن و صریحی که در فضائل حضرت علی گفته‌اند یا جملاتی که در تعظیم اهل بیت گفته‌اند ندیده بینگاریم؟

    [=times new roman]
    [=times new roman]این دوستی شما با اهل بیت است که همه را دشمنان ایشان بخوانید و بگویید ایشان را رد و تخفیف کرده‌اند؟ و این دوستی من با مخالفان است که بگویم اهل بیت را دوست داشته‌اند؟! سبحان الله!
    [=times new roman]

    تمامی اسناد حی و حاضر است طبق قرآن و روایات معصومین اهل بدعت و نواصب مشخص هستند
    ما فقط با اسناد نشان داده ایم چه کسی اهل بدعت و ناصبی است هر چند برای شما گران تمام شود وبغض کنید

    ملاک عقیده یک مذهب نظر مشهور علمای مذهب است .
    و اگر مشهور علما و صاحب نظران بر مطلبی اتفاق داشته باشند و
    در مقابل عده خاصی از علمای مذهب بر خلاف آن عقیده داشته باشند نمی شود نظر شاذ و غیر مشهور را جزء اصول عقاید مذهب قرار داد .

    بن باز می گوید رافضه مادامی که بر بغض صحابه باقی بمانند و صحابه را مگر عده کمی از آنها را سب کنند همچنین عمر و ابوبکر و بیشتر اهل بیت مثل علی و فاطمه و حسن و حسین را سب کنند و اعتقاد به عصمت ائمه اثنی عشره داشته باشند و بگویند این معصومین علم غیب دارند اینها همه اباطیلی است که با اهل سنت جمع نمی شود[1]

    محمد بن صالح بن محمد عثيمين می نویسد شیعه دعای صنمی قریش را در کتاب مفاتیح الجنان آورده است[2]علاء الدین بصیر می نویسد امام خمینی دعای صنمی قریش را در کتاب کشف الاسرارش به ابوبکر و عمر تفسیر کرده است[3] وی اسم چند عالم شیعی که قائل به دعای صنمی القریش می باشند را می آورد و نسبت به آیه الله سبحانی که منکر این دعا می باشد اشکال وارد می کند و می نویسد کافیست که آیه الله سبحانی به سید میلانی زنگ بزند تا صحت این دعا در شیعه برایش ثابت شود[4]

    سعد بن ناصر بن عبد العزيز أبو حبيب الشثري استاد دانشگاه محمد بن سعود ریاض می نویسد: دعوت تقریب بین شیعه و سنی بدعت کبرایی بود که کفر و ضلالت و الحاد را رنگ شرعی به آن دادند و به نام اسلام منتشر کردند تقریب مذاهب بزرگترین خسارت برای اهل سنت می باشد و ضرربزرگی به اهل سنت می زند که [5]
    قفاری می نویسد : شیعه دائما تکیه گاه دشمنان اسلام بوده اند و سلاح کفار را تقویت می کنند و هر بدعت و الحادی و انحراف در دین از سوی روافض بوده است بنابراین تقریب مذاهب بدعت بزرگی می باشد که در زیر سایه آن روافض کفر و الحاد و ضلالتشان را می خواهند با رنگ و بوی شرعی و با اسم اسلام منتشر کنند[6]

    در نقد این گفتار و رابطه آل سعود با آمریکا و انگلیس که دشمن حربی اسلام می باشند شاید کتابهایی مثل مستر همفر سند محکمی نداشته باشند اما فقط کافی است به تاریخ رجوع کنیم خصوصا وقتی وهابیت برای بار دوم با توطئه انگلیس توانستند حکومت را به دست بگیرند .
    بن باز گفته است که خطر رافضه خمینیه اثنی عشریه بسیار زیاد می باشد
    زیرا که دعوت به شرک اکبر می کنند مثل استغاثه[7] بعد از مطالعه این عقاید هر شخصی اطمینان و یقین حاصل می کند که نشست و برخواست با روافض جایز نیست چه رسد به این که کسی روافض را دوست داشته باشد و یا از آنها دفاع کند نتیجه اینکه علمای الازهر گول خورده اند خصوصا حسن البنا و تلمسانی، تا حدی که برخی در باب تقریب به غلو افتاده است و می نویسد اختلاف بین ما اهل سنت و روافض از عظمت اسلام است . ای کاش این برادری که این جملات را بر زبان جاری می کند می دانست که این جملات از امام رافضی ها می باشد[8

    عقاید اصولی شیعه و اهل سنت با هم فرق می کند بنابراین وحدت محال می باشد

    بن باز : تقریب بین رافضه و اهل سنت محال است زیرا که عقیده مختلف می باشد عقیده اهل سنت توحید و اخلاص عبادت برای خداوند می باشد … ولی رافضی ها این عقیده را ندارند[9]

    محمد إبراهيم إبراهيم حسان استاد دانشکده محمد بن سعود و از شاگردان بن باز می نویسد: علمای شیعه مدعی اند که اختلاف بین شیعه و اهل سنت در فروعات می باشد ودر اصول با هم مشترکند این ادعای خبیثی است که برخی ازعلمای اهل سنت نیز تکرار می کنند[10]

    أبي إسحاق حويني از شاگردان آلبانی، تالیفاتی داشته است خطاب به اهل سنت می نویسد یکی از اموری که بنیان شده برای از بین بردن اصول اهل سنت بحث تقریب بین شیعه و اهل سنت است شیعه با این ادعای تقریب مذاهب به ریش اهل سنت می خندداختلاف ما با شیعه در اصول می باشد بنابراین تقریب مذاهب حرف باطلی می باشد[11]

    قفاري می نویسدتا اصول شیعه تغییر نکند تقریبی صورت نمی گیرد وی تهمت جهل به تمام بزرگان اهل سنت می زند و می نویسد اکثر بزرگان تقریب اهل سنت هیچ اطلاعی از عقاید شیعه ندارندوی می افزاید تا وقتی که شیعه شیخین را نپذیرند و به آنها سب و لعن نکنند تقریب امری محال می باشد . [12]

    چون شیعه منافق می باشد وحدت با آنها محال است.

    آقاي قفاري مي نويسد : شیعه برای سنی کردن اهل سنت با نقاب تقریب مذاهب به میدان آمده است و تقیه با تقریب مذاهب جمع نمی شود[13]علاء الدين البصير می نویسد ما شواهد بسیار زیادی داریم که تقیه نزد شیعه تقیه شرعی که فقط می توان در موارد اضطرار از آن استفاده کرد نیست بلکه تقیه نزد آنها کذب و خدعه و حلال کردن حرام و حرام کردن حلال و تغییر شرع خدا می باشد[14]

    علی بن نایف الشحود روایاتی از شیعه می آورد که دلالت بر بطلان اقتدا به اهل سنت دارد و می گوید شیعه در تقیه بین مخالف و یهودی هیچ فرقی نمی گذارد[15]

    بن عثیمین بعد از مباحث نتیجه می گیرد رافضه دروغگوترین و مشرک ترین طوائف می باشند[16]

    حالا بازهم باید تقیه کرد


    [1] مجموع فتاوى ابن باز (5/ 157)
    [2]محمد بن صالح العثيمين ، قسم العقيدة1421 (28/ 37)
    [3]علاء الدين البصير؛ الصلاة خير من النوم (7/ 48
    [4]الصلاة خير من النوم (7/ 48)
    [5] عبد الرحمن بن سعد الشثري ، اعتقاد الشيعة الاثنى عشرية سؤال وجواب (ص: 223)
    [6] ناصر بن عبد الله بن علي القفاري مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة (2/ 277(
    [7] مجموع فتاوى بن‏باز، ج 2، ص 549.- ص 552. ص 746[8] قال الشيخ عبد العزيز بن باز في مجموع فتاويه (4/439)
    [9] عبد الرحمن بن سعد الشثري ، اعتقاد الشيعة الاثنى عشرية سؤال وجواب (ص: 229)
    [10] محمد بن إبراهيم بن إبراهيم بن حسان ، دروس للشيخ محمد حسان (15/ 7
    [11] أبو إسحاق الحويني الأثري حجازي محمد شريف ، دروس للشيخ أبو إسحاق الحويني (20/ 6)
    [12] وفي روضة الكافي (12/323) وكتاب مسألة التقريب للقفاري (1/366)
    [13] مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة(2/121)
    [14] علاء الدين البصير؛ الصلاة خير من النوم (5/ 27)
    [15] علي بن نايف الشحود، المفصل في أحكام الهجرة (4/ 496)
    [16] محمد بن سعيد بن سالم القحطاني، الولاء والبراء في الإسلام من مفاهيم عقيدة السلف (ص: 37)

  • سلام عليكم و رحمه الله

    خب اين هم بديهي است كه نبايد تحت تاثير سخنان كساني قرار بگيريم كه بنام اهل خلاف نامبرده ميشوند .

    رضا;767826 نوشت:
    بن باز : تقریب بین رافضه و اهل سنت محال است زیرا که عقیده مختلف می باشد عقیده اهل سنت توحید و اخلاص عبادت برای خداوند می باشد … ولی رافضی ها این عقیده را ندارند

    امثال اين افراد عمدا بر روي اختلافات حال چه حقيقي چه ساختگي دست ميگذارند و اين روش قران كريم نيست بلكه كاملا خلاف آن است .

    طبق روش قران كريم ما مسلمانان بايد بر مشتركات مان توجه كنيم . يعني اصالت را بنا بر آيات قرآن كريم بر اشتراكات بگذاريم . در مورد اختلافات هم به بهترين روش ؛ اينهم روش موكد قرآن است . اگر هم دلايل همديگر را قبول نكرديم خب مشكلي نيست اين خلاف اسلام نيست ولي اگر باعث تفرقه شديم بله اين خلاف است و اگر عمدي باشد عصيان .

    شيعه و سني كه بيشتر از مسلمان و مسيحي با هم نزديك اند حال آنكه آيه 64 سوره آل عمران تاكيد بر اعتقاد مشترك بين مسيحيان و مسلمين دارد .

    قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ تَعَالَوْا إِلى كلِمَةٍ سوَاءِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِك بِهِ شيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ(۶۴)
    بگو: ((اى اهل كتاب ! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است ، كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم ، و بعضى از ما، بعض ديگر را - غير از خداى يگانه - به خدايى نپذيرد. هر گاه (از اين دعوت ،) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم !))

    فرهنگ;767878 نوشت:
    [=Times New Roman]

    ۲. به من تاخته‌اید که بدبختی‌ام این است که از «اهل خلاف» مطلب می‌آورم! آخر نباید یک نگاهی به حجم این مطالبی که کپی کرده‌اید بکنید؟ این مطالب شما از کیست؟ این همه نقلیات عمرو و زید شما از کیست؟ نقل از علمای درجهٔ چندم اهل سنت که خیلی‌هایشان را خود ایشان تضعیف کرده‌اند خوب است و نقل من از مالک بن انس بدبختی من است؟! آخر این چه نوع انصافی است؟!

    با سلام
    جناب فرهنگ به شما حق میدهم که اسناد را از کتب خود ندیده باشید ما که هرچه آورده ایم از کتب خود شماست
    جالب اینکه اینها را نمیبینید


    زهری (از علمای بزرگ اهل سنت) : برخی از علمای اهل سنت حاصل عمل نامشروع (زنا) هستند !!!


    این مطلب را بدون مقدمه تقدیم می کنیم به آن دسته از وهابیون و نواصب که مدام به شیعیان و محبین اهل بیت تهمت های رکیک می زنند :


    حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ بُرْدٍ أَبِي الْعَلَاءِ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ: كَانَ أَئِمَّةٌ مِنْ ذَلِكَ الْعَمَلِ يَعْنِي مِنْ أَوْلَادِ الزِّنَا.
    مصنف ابن ابی شیبة،ج4،ص315،ر6142 ط دار القبلة
    المحلی لابن حزم،ج4،ص113 ط المنیریة

    زهری (از علمای بزرگ اهل سنت) می گوید : برخی از علماء حاصل آن عمل بودند یعنی زنازاده بودند.


    سند این قول تا زهری صحیح است. (نکته ی قابل توجه این که این قول زهری در بابی تحت عنوان " کسانی که امامت ولد الزنا را جایز دانسته اند" آمده است)
    اکنون مخالفین شیعه بهتر نیست به جای تهمت زدن به شیعیان ، کمی در احوالات و اوضاع علمای خود تحقیق کنند؟!


    با سلام
    جناب سینه چاک اهل خلاف دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را چرا کمی این وری غش نمیکنید

    مخالفین شیعه همواره ادعای حب صحابه را داشته و از این رو قاعده ای باطل با عنوان " عدالت تمامی صحابه " را ثابت و مسلم پنداشته اند و از این طریق بیش از صد و چهارده هزار نفر را داخل در صحابه کرده اند.

    جالب آن که برخی از علمای مخالفین (همچون بخاری) هر آن کس که پیامبر را دیده باشد، صحابی در نظر گرفته اند ! بر مبای وجود چنین قواعدی، بسیاری از افراد ناخالص و چه بسا منافقین و نواصب هم در صحابه داخل شده اند و کار به جایی رسیده که حتی فردی چون " عبد الرحمن بن ملجم مرادی " لعنه الله علیه ،قاتل امیر المومنین (ع)، از نظر مخالفین شیعه صحابی بوده و شرایط صحابی پیامبر را داشته است !

    ذهبی در کتاب " تجرید اسماء الصحابه " که برای ذکر اسامی صحابه می باشد، نام " عبد الرحمن بن ملجم مرادی " (لعنه الله علیه) را در لیست صحابه آورده است !

    ۳۷۸۲ – عبد الرحمن بن ملجم المرادی قاتل امیر المؤمنین علی.ذکر ابن یونس انه قرأ علی معاذ بن جبل.
    تجرید اسماء الصحابه،ج۱،ص۳۵۶ ط دار المعرفه
    ابن حجر عسقلانی نیز او را در لیست صحابه آورده است !
    [ ۶۴۱۲ ] عبد الرحمن بن ملجم المرادی ،أدرک الجاهلیه …..
    الاصابه فی تمییز الصحابه،ج۸،ص۱۵۸ ط مرکز الهجر للبحوث
    جالب آن که ابن حجر در ادامه بر این امر تصریح می کند که ابن ملجم (لعنه الله علیه) شرایط صحابی بودن را داراست اما می گوید درست نیست که نام او را در صحابه بیاوریم !
    ذکره الذّهبیّ فی التجرید لکونه على الشرط، ولیس بأهل أن یذکر مع هؤلاء …..
    الاصابه فی تمییز الصحابه،ج۸،ص۱۵۸ ط مرکز الهجر للبحوث
    ذهبی او را در تجرید ذکر کرده چون شروط صحابی را داراست ولی اهلیت این را ندارد که با صحابه ذکر شود …..
    ابن حجر در جایی دیگر از " الاصابه " نیز به این مطلب اشاره می کند :
    وإنما ذکرته لأن الذهبی ذکر عبد الرحمن بن ملجم، لأن له إدراکا، وینبغی أن ینزه عنهما کتاب الصحابه …..
    الاصابه فی تمییز الصحابه،ج۹،ص۳۵۱ ط مرکز الهجر للبحوث
    و من نام این شخص { منظور ابن حجر " کنانه بن بشر " می باشد که جزو قاتلان عثمان بوده است } را در صحابه ذکر کردم چون ذهبی عبد الرحمن بن ملجم را در صحابه ذکر کرده چون پیامبر را درک کرده است و شایسته است که کتاب صحابه از نام آنان پاک شود …..
    ابن الملقن شافعی نیز بر صحابی بودن ابن ملجم (طبق مبانی مخالفین شیعه) تصریح می کند :
    قَتَلُهُ عبد الرحمن بن ملجم الفاتک، وإن ذکر فی الصحابه.
    التوضیح لشرح الجامع الصحیح،ج۲۰،ص۳۰۴ ط دار النوادر، دمشق – سوریا
    علی بن ابی طالب را عبد الرحمان بن ملجم شجاع به شهادت رساند هرچند که نامش در صحابه ذکر شده است.
    ملاحظه می کنید که طبق مبانی مخالفین شیعه، فرد خبیث و لعینی همچون ابن ملجم نیز در صحابه داخل می شود !
    آیا مخالفین شیعه حاضرند ابن ملجم (لعنه الله علیه) را نیز عادل می خوانند و بر او ترضی می کنند ؟!