آیا با استجابت نشدن دعا، خدا نفی می شود؟ (استدلال سوره اعراف)

تب‌های اولیه

137 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Navy"]

و طاها;816694 نوشت:
با سلام

شما سعی داشتید
معنای ''یکشف'' را همان معنای استجابت بگیرید
ما هم مچ شما را گرفتیم
انتظار نداشته باشید هر طور دوست دارید قرآن را تفسیر کنید تا به مراد دلتان برسید.

استجابت در هر چیزی به حسب خودش است، سخنی از ترادف نبود

به جای زورآزمایی با این و آن ومچگیری از من برید اول مبانی تفسیر قرآن را فرا بگیرید حالا ادب ندارید به خودتان مربوطه ولی حق ندارید آیات الهی را تفسیر به رای کنید[/]

بقیه اشکالات واهی هم که مطرح کردید هر وقت ادب بحث را یاد گرفتی جوابت داده خواهد شد

Hadi99g;816748 نوشت:
[="Navy"]

استجابت در هر چیزی به حسب خودش است، سخنی از ترادف نبود

به جای زورآزمایی با این و آن ومچگیری از من برید اول مبانی تفسیر قرآن را فرا بگیرید حالا ادب ندارید به خودتان مربوطه ولی حق ندارید آیات الهی را تفسیر به رای کنید

[/]

بقیه اشکالات واهی هم که مطرح کردید هر وقت ادب بحث را یاد گرفتی جوابت داده خواهد شد

مفصلا پاسخ شما داده شد.

بحث زور آزمایی نیست
شبهه ای مطرح شد که شما نتوانستید حلش کنید اما سعی دارید به زور، پاسختان را کلید رفع شبهه معرفی کنید.
پس باید بروید به تعبیر خودتان کمی مبانی تفسیر قرآن یاد بگیرید و تفسیر به رای نکنید.
اگر بنده ادعایی کردم دلیلش را ذکر کردم. و به اشکالات واهی شما ( به تعبیر خودتان) پاسخ دادم.
اکنون اگر بهانه شما برای جواب نداشتن و جواب ندادن، بی ادبی بنده بوده... دوباره از من نقل و قول نگیرید.

و طاها;816796 نوشت:
اکنون اگر بهانه شما برای جواب نداشتن و جواب ندادن، بی ادبی بنده بوده... دوباره از من نقل و قول نگیرید.

عرض کردم ديگه،
نيازي به تکرار نيست.
کسي هم اينجا نميتونه براي کسي تعيين تکليف کنه.

[="Navy"]

و طاها;816796 نوشت:
شبهه ای مطرح شد که شما نتوانستید حلش کنید

شبهه​اي وجود ندارد تا حلّش کنيم،

با آن مبنايي که شما داريد سر تا سر قرآن شبهه است.[/]

برای فاصله گرفتن از بحث های غیر مرتبط

بنده دو جواب به ذهنم رسید

دوستان میتوانند مراجعه کرده و اشکالات آن دو جواب را مطرح کنند

یا اینکه یک راه حل بهتر ارائه کنند.

Hadi99g;816808 نوشت:
عرض کردم ديگه،
نيازي به تکرار نيست.
کسي هم اينجا نميتونه براي کسي تعيين تکليف کنه.

با عرض سلام و خسته نباشید و تشکر از دوستان بابت مشارکت در بحث

اختلاف دیدگاه در مباحثات امری طبیعی است ولی نباید این اختلاف سبب بروز کدورت یا خدائی نکرده بی ادبی به هم دیگر شود لذا توصیه می کنم برادران با صبر و بردباری بیشتری مباحث را ادامه دهند.

و طاها;816613 نوشت:
فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین
ای مشرکین اگر راست می گویید پس بخوانید آنها را پس باید استجابت کنند شما را

با عرض سلام و خسته نباشید.

آیا قبول دارید فاء در ابتدای آیه فاء فصیحه است و نه نتیجه ؟ و جمله محذوف در آیه این است و فانهم لیسوا بآلهه لذا جمله اینگونه می شود این بت ها الهه نیستند: بخوانید تا اجابت کنند شما را اگر راست می گوئید.

طبق این معنا (اگر مورد قبول شما باشد یا اصلا به طور کلی) تعلیل و تلازم بین استجابت دعا و الهه بودن را از کجای آیه برداشت می کنید؟ یعنی ابتدا از کجا متوجه می شود که خداوند می فرماید عدم الهه بودن بت ها به این علت است که اجابت دعا نمی کنند؟

دوم بالفرض که این مساله از آیه برداشت می شود از کجا متوجه شدید که حتماً مقصود خداوند از آیه برقرار کردن تلازم بین آلهه بودن و اجابت دعاست یعنی خداوند فرموده باشند بت ها آلهه نیستند چون اجابت دعا نمی کنند و هر که اجابت دعا نمی کند قطعاً خدا نیست؟

جلیل;817049 نوشت:

با عرض سلام و خسته نباشید.

آیا قبول دارید فاء در ابتدای آیه فاء فصیحه است و نه نتیجه ؟ و جمله محذوف در آیه این است و فانهم لیسوا بآلهه لذا جمله اینگونه می شود این بت ها الهه نیستند: بخوانید تا اجابت کنند شما را اگر راست می گوئید.

طبق این معنا (اگر مورد قبول شما باشد یا اصلا به طور کلی) تعلیل و تلازم بین استجابت دعا و الهه بودن را از کجای آیه برداشت می کنید؟ یعنی ابتدا از کجا متوجه می شود که خداوند می فرماید عدم الهه بودن بت ها به این علت است که اجابت دعا نمی کنند؟

دوم بالفرض که این مساله از آیه برداشت می شود از کجا متوجه شدید که حتماً مقصود خداوند از آیه برقرار کردن تلازم بین آلهه بودن و اجابت دعاست یعنی خداوند فرموده باشند بت ها آلهه نیستند چون اجابت دعا نمی کنند و هر که اجابت دعا نمی کند قطعاً خدا نیست؟

با سلام و خسته نباشید

انچه عرض کردم خیلی ساده است

ادعا و دلیل ما این است :

ادعای ما :

خدایان باید استجابت دعا کنند

دلیل ما چیست ؟

سخن خود الله در قرآن : فلیستجیبوا لکم

باید استجابت کنند

-------------------------------------------------------------

ادعای مشرکین چه بود ؟

آنهایی که دعایشان میکنیم خدا هستند

خداوند این ادعا را باطل دانست و فرمود ( و به عبارتی ادعای خداوند این است ) :

ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم

یعنی اینهایی که میخوانیدشان( تدعون) خدا نیستند.

خداوند با چه دلیلی ادعای مشرکین را باطل کرد؟

با این فراز : فلیستجیبوا لکم

باید در قبال این دعا، استجابت کنند
---------------
این آیه و امثال این آیه زیاد است در قرآن
که مرتبط با این موضوع هستند
قُل اَرَاَيـتُم ما تَدعونَ مِن دونِ ا‌للهِ اَرونى ماذا خَـلَـقوا مِـنَ الاَرضِ اَم لَـهُم شِركٌ فِى السَّـماواتِ ايتونى بِـكِـتابٍ مِن قَبـلِ هٰـذا اَو اَثارَةٍ مِن عِلـمٍ اِن كُنـتُم صادِقيـنَ

[=pasokhgoo]
باسلام

گروهی به امام صادق(ع) عرض کردند: خداوند میفرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا ما خداوند را میخوانیم، ولی مستجاب نمیشود، فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه کسی را میخوانید که نمیشناسید و به او معرفت پیدا نکردهاید».
[=pasokhgoo]تا زمانی که چنین است انتظار اجابت نداشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «نسبت به کسی که او را میخوانید و
[=pasokhgoo]برای او عبادت میکنید، معرفت پیدا کنید و شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته
[=pasokhgoo]باشد».
[=pasokhgoo]فردی نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت:
[=pasokhgoo]با این که خداوند فرموده: "دعا کنید، من اجابت میکنم". چرا ما دعا میکنیم و به اجابت نمیرسد: امام در پاسخ فرمود: فکر و قلب شما در هشت چیز خیانت کرده، از این رو دعاهایتان مستجاب نمیشود، آن هشت مورد را اصلاح کنید تا نتیجه دعاهایتان را ببینید:
[=pasokhgoo]1 - خدا را شناختهاید، اما حق او را ادا نکردهاید، به همین دلیل معرفت و شناخت شما سودی به حالتان ندارد.
[=pasokhgoo]2 - به فرستادة او ایمان آوردهاید، اما در عمل با سنتش به مخالفت برخاستهاید. پس ثمرة ایمان شما کجا است؟
[=pasokhgoo]3 - قرآن و کتاب او را خواندهاید، ولی به دستورهای قرآن عمل نمیکنید به زبان میگویید «سمعنا و اطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم» ولی بعد به مخالفت برخاستید!
[=pasokhgoo]4 - با گریه و اشک چشم میگویید از عذاب جهنم و کیفر خدا میترسید، اما کارهایی میکنید که شما را به جهنم نزدیک میسازد.
[=pasokhgoo]5 - میگویید به پاداشهای مادی و معنوی خداوند علاقه دارید، اما همواره کاری انجام میدهید که شما را از آن دور میسازد.
[=pasokhgoo]6 - از نعمتهای مادی و معنوی خداوند بهرهمند میشوید، اما شکر آن را به جا نمیآورید.
[=pasokhgoo]7 - به شما دستور داده دشمن شیطان باشید، ولی در عمل طرح دوستی با او میریزید. ادعای دشمنی با شیطان دارید اما عملاً با او مخالفت نمیکنید.
[=pasokhgoo]8 - عیبهای مردم را میبینید و بازگو میکنید، ولی عیوب خود را نمیبینید با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد، در حالی که درهای اجابت دعا را بستهاید؟ تقوا پیشه کنید و با توبه و تهذیب نفس و خودسازی در تزکیة روح و پاکی قلب بکوشید. اعمال خود را اصلاح کنید و مبارزه با فساد و گناه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر پیگیر باشید، تا خدا دعایتان را اجابت نماید.

یک مثال ساده بزنم
این همه تبلیغات
کلاسهای ما ثبت نام کنید رتبه اول کنکور شوید
حالا بنده تو این کلاسها ثبت نام کردم و طبق شرایط اون کلاسها پیش نرفت حالا یا کلا یا بخشیش رو
حالا باید شاکی باشم
حالا گفته اگه تلاش رو کردی نشدی رتبه اول خب حتما هزینه شما هدر نرفته مثلا در صورت عدم قبولی تمامی هزینه برگردانده میشه
یا شما رو هدایت میکنه برای یک رشته دیگه چون میدونه شما استعداد و توان اون رشته رو ندارید
یعنی درعین این که میگه رتبه اول کنکور شوید شرط و شروط خودشم میگه

اللیل والنهار;817189 نوشت:
[=pasokhgoo]
باسلام

گروهی به امام صادق(ع) عرض کردند: خداوند میفرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا ما خداوند را میخوانیم، ولی مستجاب نمیشود، فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه کسی را میخوانید که نمیشناسید و به او معرفت پیدا نکردهاید».


[=pasokhgoo]تا زمانی که چنین است انتظار اجابت نداشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «نسبت به کسی که او را میخوانید و
[=pasokhgoo]برای او عبادت میکنید، معرفت پیدا کنید و شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته
[=pasokhgoo]باشد».
[=pasokhgoo]فردی نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت:
[=pasokhgoo]با این که خداوند فرموده: "دعا کنید، من اجابت میکنم". چرا ما دعا میکنیم و به اجابت نمیرسد: امام در پاسخ فرمود: فکر و قلب شما در هشت چیز خیانت کرده، از این رو دعاهایتان مستجاب نمیشود، آن هشت مورد را اصلاح کنید تا نتیجه دعاهایتان را ببینید:
[=pasokhgoo]1 - خدا را شناختهاید، اما حق او را ادا نکردهاید، به همین دلیل معرفت و شناخت شما سودی به حالتان ندارد.
[=pasokhgoo]2 - به فرستادة او ایمان آوردهاید، اما در عمل با سنتش به مخالفت برخاستهاید. پس ثمرة ایمان شما کجا است؟
[=pasokhgoo]3 - قرآن و کتاب او را خواندهاید، ولی به دستورهای قرآن عمل نمیکنید به زبان میگویید «سمعنا و اطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم» ولی بعد به مخالفت برخاستید!
[=pasokhgoo]4 - با گریه و اشک چشم میگویید از عذاب جهنم و کیفر خدا میترسید، اما کارهایی میکنید که شما را به جهنم نزدیک میسازد.
[=pasokhgoo]5 - میگویید به پاداشهای مادی و معنوی خداوند علاقه دارید، اما همواره کاری انجام میدهید که شما را از آن دور میسازد.
[=pasokhgoo]6 - از نعمتهای مادی و معنوی خداوند بهرهمند میشوید، اما شکر آن را به جا نمیآورید.
[=pasokhgoo]7 - به شما دستور داده دشمن شیطان باشید، ولی در عمل طرح دوستی با او میریزید. ادعای دشمنی با شیطان دارید اما عملاً با او مخالفت نمیکنید.
[=pasokhgoo]8 - عیبهای مردم را میبینید و بازگو میکنید، ولی عیوب خود را نمیبینید با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد، در حالی که درهای اجابت دعا را بستهاید؟ تقوا پیشه کنید و با توبه و تهذیب نفس و خودسازی در تزکیة روح و پاکی قلب بکوشید. اعمال خود را اصلاح کنید و مبارزه با فساد و گناه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر پیگیر باشید، تا خدا دعایتان را اجابت نماید.

یک مثال ساده بزنم
این همه تبلیغات
کلاسهای ما ثبت نام کنید رتبه اول کنکور شوید
حالا بنده تو این کلاسها ثبت نام کردم و طبق شرایط اون کلاسها پیش نرفت حالا یا کلا یا بخشیش رو
حالا باید شاکی باشم
حالا گفته اگه تلاش رو کردی نشدی رتبه اول خب حتما هزینه شما هدر نرفته مثلا در صورت عدم قبولی تمامی هزینه برگردانده میشه
یا شما رو هدایت میکنه برای یک رشته دیگه چون میدونه شما استعداد و توان اون رشته رو ندارید
یعنی درعین این که میگه رتبه اول کنکور شوید شرط و شروط خودشم میگه

با سلام و احترام
انسان وقتی از یک نظر دفاع میکند باید تبعاتش را بپذیرد

مثلا وقتی شما استجابت را به معنای رفع حاجت دانسته اید به این معناست که با تفسیر علمای دیگر از استجابت مخالف هستید و رای ان علما را اشتباه می دانید.

ایا حاضرید پایش بایستید؟

هم چنین برای دعا شرایطی گذاشتید که با قرآن مخالف است چون مشرکین بسیاری از این شروط را نداشتند اما طبق قرآن دعایشان مستجاب شد. که در همین موضوع تا حدودی گفته شد...

و تبعات دیگری دارد که توضیح مفصل نمیدهم...

همچنین دقت کنید که استشهاد به یک روایت باید با حفظ شرایط باشد...

و طاها;817196 نوشت:
با سلام و احترام
انسان وقتی از یک نظر دفاع میکند باید تبعاتش را بپذیرد

مثلا وقتی شما استجابت را به معنای رفع حاجت دانسته اید به این معناست که با تفسیر علمای دیگر از استجابت مخالف هستید و رای ان علما را اشتباه می دانید.

ایا حاضرید پایش بایستید؟

هم چنین برای دعا شرایطی گذاشتید که با قرآن مخالف است چون مشرکین بسیاری از این شروط را نداشتند اما طبق قرآن دعایشان مستجاب شد. که در همین موضوع تا حدودی گفته شد...

و تبعات دیگری دارد که توضیح مفصل نمیدهم...

همچنین دقت کنید که استشهاد به یک روایت باید با حفظ شرایط باشد...


باسلام
تایپک کارشناس داره پاسخ سوالات شما رو خواهند داد بنده هم استفاده خواهم کرد
یاحق

اللیل والنهار;817197 نوشت:
باسلام
تایپک کارشناس داره پاسخ سوالات شما رو خواهند داد بنده هم استفاده خواهم کرد
یاحق

ممنون که عاقلانه رفتار کردید

سلام علیکم جناب وطاها
طاعاتتون قبول درگاه حق و عیدتون هم مبارک

[SPOILER]

و طاها;817182 نوشت:
با سلام و خسته نباشید

انچه عرض کردم خیلی ساده است

ادعا و دلیل ما این است :

ادعای ما :

خدایان باید استجابت دعا کنند

دلیل ما چیست ؟

سخن خود الله در قرآن : فلیستجیبوا لکم

باید استجابت کنند

-------------------------------------------------------------

ادعای مشرکین چه بود ؟

آنهایی که دعایشان میکنیم خدا هستند

خداوند این ادعا را باطل دانست و فرمود ( و به عبارتی ادعای خداوند این است ) :

ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم

یعنی اینهایی که میخوانیدشان( تدعون) خدا نیستند.

خداوند با چه دلیلی ادعای مشرکین را باطل کرد؟

با این فراز : فلیستجیبوا لکم

باید در قبال این دعا، استجابت کنند
---------------
این آیه و امثال این آیه زیاد است در قرآن
که مرتبط با این موضوع هستند
قُل اَرَاَيـتُم ما تَدعونَ مِن دونِ ا‌للهِ اَرونى ماذا خَـلَـقوا مِـنَ الاَرضِ اَم لَـهُم شِركٌ فِى السَّـماواتِ ايتونى بِـكِـتابٍ مِن قَبـلِ هٰـذا اَو اَثارَةٍ مِن عِلـمٍ اِن كُنـتُم صادِقيـنَ

[/SPOILER]

من چند تا نظر دارم که البته نظر شخصی هستش ولی بیان میکنم و شما جوابتون رو بفرمایید:

1-آیا شما از زدن این تاپیک، فقط همون نتایجی که در پست های قبل گرفتید رو میخواهید بیان کنید(تناقض پیدا کردن در آیات قرآن) یا در ادامه، مطالب و نتیجه گیریهای دیگه ای دارید که بعد از اظهار عجز بقیه، اونها رو اعلام میکنید؟

2-آیا اعجاز قرآن برای شما اثبات شده و آیا شما هم این دلایلی که همه میارن رو قبول دارید یا دلایل دیگه ای برای اعجاز قرآن دارید؟

3-از نظر کلامی من هم باشما موافقم و قبول دارم که هیچ فرقی بین خدای اسلام و خدای مشرکین(بت یا هر چیز دیگه ای) وجود نداره چون در ظاهر و ادراک، کارایی جفتشون یکی هستش.
منظورم اینه که اگه اعجاز قرآن رو در کلام و ظاهر اون ببینیم و فصاحت و بلاغت و تحدی طلبی رو اعجاز بدونیم،خب حرف شما(و دور از جون شما،حرف بت پرستها) قابل قبوله(البته باز هم میگم که نظر شخصیم هستش)
ولی اگر اعجاز قرآن رو چیز دیگه ای بدونیم،اونوقت قضیه فرق میکنه و دیگه حرف قرآن قابل استناد میشه و این ایرادات رو نمیشه بهش گرفت.

4-شاید به این حرف ایراد بگیرید و بگیرند،ولی اگر فصاحت و بلاغت و ریتم و دلشنین بودن قرآن رو اعجاز اون بدونیم،کتاب مثنوی مولوی و دیوان حافظ و بقیه ادبا،از شیرینی بیشتری برخورداره و حتی اگر کسانی که حافظ قرآن هستند بگویند نه اینطور نیست و کذا و کذا،افرادی وجود دارند که همه کارهاشون و زندگیشون رو روی دیوان حافظ و مولوی گذاشتند و با اون انرژی میگیرند و دقیقا همون صحبت های حافظین قرآن رو در مورد دیوان ادبا میگویند ....

پس اگر قرار باشه قیاسی در آیات قرآن،در بحث کلام رخ بده،در اون صورت کل قرآن رو میشه به چالش کشوند ولی،باز هم تکرار میکنم،مشکل در اثبات اعجاز قرآن هستش که این اعجاز به چی برمیگرده؟؟؟؟

هدفم انحراف تاپیک نبودش ولی گفتم شاید شما نظری جدای از بقیه داشته باشید و بیان کنید و ما فیض ببریم گل

اللهم عجل لولیک الفرج

درپناه حق

alieye;817251 نوشت:
سلام علیکم جناب وطاها
طاعاتتون قبول درگاه حق و عیدتون هم مبارک

[SPOILER][/SPOILER]

من چند تا نظر دارم که البته نظر شخصی هستش ولی بیان میکنم و شما جوابتون رو بفرمایید:

1-آیا شما از زدن این تاپیک، فقط همون نتایجی که در پست های قبل گرفتید رو میخواهید بیان کنید(تناقض پیدا کردن در آیات قرآن) یا در ادامه، مطالب و نتیجه گیریهای دیگه ای دارید که بعد از اظهار عجز بقیه، اونها رو اعلام میکنید؟

2-آیا اعجاز قرآن برای شما اثبات شده و آیا شما هم این دلایلی که همه میارن رو قبول دارید یا دلایل دیگه ای برای اعجاز قرآن دارید؟

3-از نظر کلامی من هم باشما موافقم و قبول دارم که هیچ فرقی بین خدای اسلام و خدای مشرکین(بت یا هر چیز دیگه ای) وجود نداره چون در ظاهر و ادراک، کارایی جفتشون یکی هستش.
منظورم اینه که اگه اعجاز قرآن رو در کلام و ظاهر اون ببینیم و فصاحت و بلاغت و تحدی طلبی رو اعجاز بدونیم،خب حرف شما(و دور از جون شما،حرف بت پرستها) قابل قبوله(البته باز هم میگم که نظر شخصیم هستش)
ولی اگر اعجاز قرآن رو چیز دیگه ای بدونیم،اونوقت قضیه فرق میکنه و دیگه حرف قرآن قابل استناد میشه و این ایرادات رو نمیشه بهش گرفت.

4-شاید به این حرف ایراد بگیرید و بگیرند،ولی اگر فصاحت و بلاغت و ریتم و دلشنین بودن قرآن رو اعجاز اون بدونیم،کتاب مثنوی مولوی و دیوان حافظ و بقیه ادبا،از شیرینی بیشتری برخورداره و حتی اگر کسانی که حافظ قرآن هستند بگویند نه اینطور نیست و کذا و کذا،افرادی وجود دارند که همه کارهاشون و زندگیشون رو روی دیوان حافظ و مولوی گذاشتند و با اون انرژی میگیرند و دقیقا همون صحبت های حافظین قرآن رو در مورد دیوان ادبا میگویند ....

پس اگر قرار باشه قیاسی در آیات قرآن،در بحث کلام رخ بده،در اون صورت کل قرآن رو میشه به چالش کشوند ولی،باز هم تکرار میکنم،مشکل در اثبات اعجاز قرآن هستش که این اعجاز به چی برمیگرده؟؟؟؟

هدفم انحراف تاپیک نبودش ولی گفتم شاید شما نظری جدای از بقیه داشته باشید و بیان کنید و ما فیض ببریم گل

اللهم عجل لولیک الفرج

درپناه حق

سلام علیکم
خیلی متشکرم بابت این پست
چشم بیدار علی خفته مباد

آن کس که مرا میشناسد میشناسد
من مسلمان هستم و شیعه و به اعجاز قرآن اعتقاد دارم و قصد ندارم با این مطالب خدا را انکار کنم یا بگویم قرآن کلام خدا نیست...
اتفاقا در میانه خواستم توضیحاتی به ارسالهای ابتدایی اضافه کنم اما گذشت زمان امکان ویرایش را گرفته بود
باری ...
در توضیحات پست آغازین سوالم از چرایی این عدم نفی بود...
چرا وقتی این تناقض ظاهری شکل میگیرد خدا یا الله را نفی نمیکنیم؟
به ظاهر نظر شما این است که وقتی اعجاز قرآن از طریق ظواهر نباشد و اثبات شود این تناقضات ظاهری مشکلی به وجود نمی آورد.
معلوم است که بنده مشکلی با اعجاز قرآن ندارم اما به همان میزان مشکلی با این سوالات و شبهات ندارم چون خود قرآن دعوت به تحدی کرده است. و خود قران فرموده اختلافی در آن نیست و خود علما نیز تایید کرده اند که اختلافی نیست. و خود علما این سوالات و شبهات را خلاف نمیدانند.
اصلا به همین جهت موضوع خاصی مبنی بر کتب ضاله ایجاد شد ....
لذا بنده مسئول منحرف شدن دیگران نیستم
و اگر هم دوستانی ناراحت هستند از طرح چنین شبهاتی باید پیش از آن از دیگران ناراحت باشند و مشکل از بدبینی خودشان یا احیانا کوته نظری ایشان است. البته انهایی که نمیشناسند خوب نمیشناسند و خرده ای نیست...

انچه به ذهن بنده رسید عرض شد
قصد معما طرح کردن نداشتم
به دنبال جواب حلی بودم بدون تناقض
دو جواب مطرح شد
بله فرض های دورتری نیز هست اما فایده ای ندارد
گفتن از احتمالات و احتمالات ... نیز در بررسی موضوع امکان دارد اما بیشتر گیج کننده خواهد بود...

این طور نیست که بنده یک طرح از پیش اماده داشته باشم و منتظر مچ گیری
بیشتر تفصیلات در طول بحث شکل میگیرد و بنده بی تقصیرم
مثل سرنخ هایی که کار را به جاهای باریک می کشاند

جالب بود که جواب های من برای رفع تناقض بود نه اثبات تناقض
اما گویی شما عکسش را متوجه شدید
شاید منظورتان سوال و شبهه بود یا از ردیات و اشکالاتم چنین برداشتی کردید

و طاها;817182 نوشت:
ادعای ما :

خدایان باید استجابت دعا کنند

دلیل ما چیست ؟

سخن خود الله در قرآن : فلیستجیبوا لکم

باید استجابت کنند

اولاً: چرا آیه را عمومیت می دهید؟ آیه تنها ناظر به بت هاست آنهم نه هر بتی بلکه بت هائی که جمادی بیش نیستند (سیاق نیز دلیل این مساله است)لذا عمومیت دادن شما بی مورد و بدون دلیل است.

ثانیاً آنچه قرآن فرموده است دلیلی بر عدم آلهه بودن بت هاست (که خود معترفید) نه علتی بر عدم آلهه بودن آنان و همانگونه که می دانید دلیل ناظر به مورد خاص است بر خلاف علت که عمومیت دارد.
لذا عدم استجابت دعا که آیه آن را مد نظر قرار داده است و دلیل بر عدم آلهه بودن آنان دانسته شده است تنها ناظر به یک مورد خاص است و شما نمی توانید از این آیه یک قاعده عمومی استفاده کنید و بیان دارید لازمه ی خدا بودن استجابت دعا است.
اما چگونه عدم استجابت دلیل بر عدم آلهه بودن بت هاست در پست های قبل توضیح داده شد.

اللیل والنهار;817189 نوشت:
باسلام

گروهی به امام صادق(ع) عرض کردند: خداوند میفرماید: «ادعونی استجب لکم» پس چرا ما خداوند را میخوانیم، ولی مستجاب نمیشود، فرمود: «إنّکم تدعون من لا یعرفونه کسی را میخوانید که نمیشناسید و به او معرفت پیدا نکردهاید».
تا زمانی که چنین است انتظار اجابت نداشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «نسبت به کسی که او را میخوانید و
برای او عبادت میکنید، معرفت پیدا کنید و شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته
باشد».

با سلام خدمت شما و تشکر از مشارکت شما در بحث مذکور

بحث مقداری عمیق تر از آنچه شما متعرض آن شده اید هست.
محور بجث روی این مساله است که آیا می توان از استجابت یا عدم استجابت دعا بر آلهه بودن یا نبودن یک موجود استناد کرد و اگر نمی شود چرا قرآن این مساله را درباره بت پرستان مورد تمسک قرار داده است.
طبق آنچه شما و دیگر دوستان فرموده اید عدم استجابت دعا می تواند علل متعددی داشته باشد و در نتیجه نمی توان گفت هر که استجابت دعا نکرد پس خدا نیست. حال که مساله به این جواب رسید آن وقت این سوال مطرح است پس وقتی نمی شود جرا قرآن به این دلیل تمسک کرده است؟
که جواب آن در پست های قبل بیان شده است.

جلیل;817400 نوشت:

اولاً: چرا آیه را عمومیت می دهید؟ آیه تنها ناظر به بت هاست آنهم نه هر بتی بلکه بت هائی که جمادی بیش نیستند (سیاق نیز دلیل این مساله است)لذا عمومیت دادن شما بی مورد و بدون دلیل است.


اولا
شما دلیلی بر تخصیص ندارید و تنها ادعایتان را مطرح کردید
دوما
به چند دلیل این حرف نادرست است :
- اولا
در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که نشان می دهد مشرکین بت ها را دارای قدرت دانسته اند و صرفا جماد نبوده اند و اصلا به همین جهت به عبادت انها مشغول شده اند.

مثلا بت لات و عزی و منات، سه فرشته بودند و دارای قدرت و عزت و ...
- دوما
عقلایی نیست قبول کنیم مشرکین، خدایان را تنها جماد می دانستند

- سوما
اگر بتها صرفا جماد بودند دیگر نیاز به دلیل نبود تا ثابت کنیم قدرتی ندارند و کلام خدا، لغو بود.

- چهارما
اگر به فرض، بتها صرفا جماد باشند . استدلال می گوید :

آن چه صرفا جماد است باید استجابت کند ( فلیستجیبوا ) لکن استجابت نمی کند پس آن چیز، صرفا جماد نیست.
و همین مطلوب ماست و ادعای ما را ثابت می کند.
- پنجما
وصف الوهیت با صرفا جماد بودن قابل جمع نیست. مگر اینکه الوهیت را همان جماد بودن بدانند که بطلانش بر هر عاقلی اشکار است.

- ششما
تاریخ و روایات نشان می دهد بت ها صرفا جماد نبوده اند.

اما بر عمومیت دلیل داریم :

اله بودن وصف الله و خدایان است و همگی در الوهیت و عبد نبودن مشترک هستند.

و آیه می فرماید بت ها، اله نیستند بلکه عبد هستند چرا ؟ زیرا استجابت نمی کنند.
آیه از تلازم میان الوهیت و استجابت ِدعا به نفی الوهیت می رسد.

اگر عدم استجابت ملازم با نفی الوهیت نباشد پس نمی توان الوهیت بت ها را نیز نفی کرد.

و اگر عدم استجابت ملازم با نفی الوهیت باشد پس می توان الوهیت بت ها و هر الوهیتی را نفی کرد.

نقل قول:
ثانیاً آنچه قرآن فرموده است دلیلی بر عدم آلهه بودن بت هاست (که خود معترفید) نه علتی بر عدم آلهه بودن آنان و همانگونه که می دانید دلیل ناظر به مورد خاص است بر خلاف علت که عمومیت دارد.

اولا
از کلمه رایج و درست "دلیل" استفاده کردم. زیرا کلمه "دلیل" بیشتر ناظر به برهان انی است نه لمی. شاید از این جهت موضوع بر شما مشتبه شده است.
مضافا اینکه
می دانید علت چند نوع است و وقتی دعا می کنیم و مستجاب می شود به این معنا نیست که خدا را مجبور کرده باشیم به استجابت یا به این معنا نیست که دعای ما علت هستی بخش باشد.
اکنون نمی دانم مقصود شما از اینکه می گویید "دلیل ناظر به مورد خاص است بر خلاف علت که عمومیت دارد" چه ارتباطی با صحبت های بنده دارد ؟ و مقصودتان چیست و بر چه اساس است ؟

نقل قول:
اما چگونه عدم استجابت دلیل بر عدم آلهه بودن بت هاست در پست های قبل توضیح داده شد.

آدرس بدهید تا بررسی کنم
به هر شکل آنچه در این پست گفتید دارای چنین اشکالاتی بود...

جلیل;817047 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید و تشکر از دوستان

سلام عليکم برادر بزرگوار

يک سؤال : آيا اين مطلب صحيح است که مشرکاني که مخاطب به آيه مورد بحث مي​باشند شرک در دعا داشتند يعني علاوه بر آلهه​شان، الله ذو الجلال را هم دعا مي​کردند دست کم در مواقع اضطراري؟

با تشکر

Hadi99g;817545 نوشت:
سلام عليکم برادر بزرگوارآیا با استجابت نشدن دعا، خدا نفی می شود؟ (استدلال سوره اعراف)

يک سؤال : آيا اين مطلب صحيح است که مشرکاني که مخاطب به آيه مورد بحث مي​باشند شرک در دعا داشتند يعني علاوه بر آلهه​شان، الله ذو الجلال را هم دعا مي​کردند دست کم در مواقع اضطراري؟

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما برادر عزیز و بزرگوار.
بله این مساله درست است و از آیه 67 سوره اسراء قابل استفاده است.

[="Navy"]

جلیل;817559 نوشت:
بله این مساله درست است و از آیه 67 سوره اسراء قابل استفاده است.

تشکر از پاسختان

پس بر اين اساس، مي​توان گفت آيه کريمه در مقام نهي از شرک عبادي به طريق جدال احسن مي​باشد،

يعني با استفاده از مسلّماتي که خودشان آن را قبول داشتند، در صدد ابطال اين شرک است.

چون لزوم دعا به درگاه الله ذو الجلال و استجابت او را قبول داشتند، بنابراين مطرح شدن شبهه مورد بحث در اين تاپيک از سوي مشرکان وجهي نخواهد داشت. درسته؟

امّا طرح شبهه از سوي غير ايشان باز هم جايي ندارد. چون استدلال مذکور در آيه کريمه همانطور که اشاره شد، از باب جدال احسن است، نه برهان. و يک قاعده کلي هم در آن بيان نشده تا دستاويز ديگران واقع شود.

و اگر کسي در مقام اشکال است اشکالش مستقيما متوجّه آيه کريمه «ادعوني أستجب لکم» خواهد بود و به آيه مورد بحث (فادعوهم فليستجيبوا لکم) ربطي نخواهد داشت.

نظرتان چيست؟
[/]

و طاها;817455 نوشت:
شما دلیلی بر تخصیص ندارید و تنها ادعایتان را مطرح کردید

با عرض سلام و خسته نباشید.
دلیل ما بر تخصیص سیاق کلام الهی است که نشان می دهد مخاطب خداوند در این آیات بت پرستانی است که همین موجودات جماد را آلهه فرض می کردند (به این جهت می بینیم که مفسرین چون علامه و آیه الله مکارم از آیات همین برداشت را کرده اند)
خوب است در هر مساله فضای سخن یا همان حال خطاب را در نظر داشته باشید.
کلمات همچون خالق نبودن، قدرت بر یاری نکردن، نداشتن دست و پائی که با آن حرکت کنند و... که در این آیه مطرح شده است معلوم می سازد که مخاطب خداوند بت پرستانی است که بت های جماد خود را آلهه می دانسته اند و الا امثال ملائکه و یا بزرگانی که برخی بت پرستان قائل به الوهیت آنان بودن، هم قادر بودن چیزی را خلق کند یا خود را یاری دهند یا اعضائی داشته یا دارند که با آن حرکت کنند و...

و طاها;817455 نوشت:
به چند دلیل این حرف نادرست است :
- اولا
در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که نشان می دهد مشرکین بت ها را دارای قدرت دانسته اند و صرفا جماد نبوده اند و اصلا به همین جهت به عبادت انها مشغول شده اند.
مثلا بت لات و عزی و منات، سه فرشته بودند و دارای قدرت و عزت و ...

از اعتقاد به قدرت داشتن یا نداشتن بت ها توسط مشرکین چگونه پی به جماد بودن یا نبودن می برید؟ بر خلاف ادعای شما (علاوه بر آیات قرآن) تاریخ بت پرستی نشان می دهد که بت پرستان برای همین موجودات جماد قدرت قائل بوده اند که اطلاق رب بر بت یک نمونه از این موارد است.

و طاها;817455 نوشت:
- دوما
عقلایی نیست قبول کنیم مشرکین، خدایان را تنها جماد می دانستند

مگر قرار است همه کارهای بشر عقلائی بوده باشد؟ در زمان حاضر حتی می بینیم افرادی اعتقاد به قدرت داشتن برخی چیزهای جماد دارند که برای آنان شانس و خوشبختی و... می آورند چه به برسد به زمانی که برخی انسان ها هنوز بوئی از تمدن نبرده اند.

و طاها;817455 نوشت:
- سوما
اگر بتها صرفا جماد بودند دیگر نیاز به دلیل نبود تا ثابت کنیم قدرتی ندارند و کلام خدا، لغو بود.

برعکس بیان می کنید اگر بت ها جماد نبودند آوردن این دلیل لغو بود چون هر عاقلی می داند تلازمی بین اجابت دعا و الله بودن وجود ندارد.
به دیگر عبارت استدلال زمانی مفید است که فرد مقابل آن را درک و در مقابل آن محکوم شود. حال فرض کنید مخاطب خداوند بت پرستانی است که بت ها را تنها یک تمثال می دانسته اند و اله حقیقی آنان ملائکه یا جن و ... بوده باشد حال آیا با این استدلال آیه می توان بت پرست ها را محکوم کرد؟ قطعاً محکوم نمی شوند.
اما اگر صورت مساله اینگونه باشد که بت پرستان همین بت ها را آلهه می دانسته اند و برای آنان قدرت از قبیل تغییر سرنوشت و... قائل باشند.
استدلال در جای خود خواهد بود به این صورت که «خداوند با اندک استدلال بر اینکه آنان حتی ساده ترین امور را نمی توانند انجام دهند لذا چگونه می توانند امور بزرگی چون رزق و روزی و ... را انجام دهند» اساس اعتقادات آنان را زیر سوال می برد.

و طاها;817455 نوشت:
- چهارما
اگر به فرض، بتها صرفا جماد باشند . استدلال می گوید :
آن چه صرفا جماد است باید استجابت کند ( فلیستجیبوا ) لکن استجابت نمی کند پس آن چیز، صرفا جماد نیست.
و همین مطلوب ماست و ادعای ما را ثابت می کند.

این استدلال واقعاً عجیبه.
از کجای آیه این را در آوردید؟ استدلال ایه در مقام نفی یا اثبات الوهیت بت هاست یا در مقام اثبات یا نفی جماد بودن بت ها؟

و طاها;817455 نوشت:
- پنجما
وصف الوهیت با صرفا جماد بودن قابل جمع نیست. مگر اینکه الوهیت را همان جماد بودن بدانند که بطلانش بر هر عاقلی اشکار است.

آیا محال است که یک انسان قائل باشد که یک بت دست ساخته خدا و رب او باشد
مشخص است که محال نیست
و لذا به راحتی مشخص می شود که این دو با هم قابل جمع است.

و طاها;817455 نوشت:
ششما
تاریخ و روایات نشان می دهد بت ها صرفا جماد نبوده اند.

اولاً بت پرستان چند گروه بوده اند.
ثانیاً بر خلاف ادعا شما این مساله که برخی برای همین بت های بی روح ربوبیت قائل بوده اند و... از همین آیات و روایات و تاریخ قابل برداشت است. که یک نمونه در بالا ذکر شد.

و طاها;817455 نوشت:
اما بر عمومیت دلیل داریم :

اله بودن وصف الله و خدایان است و همگی در الوهیت و عبد نبودن مشترک هستند.

خوب بالفرض که پذیرفتیم با این حال دلیل نمی شود که حال خطاب و سیاق آیه را نفی کنیم و هر گونه که خواستیم تفسیر کنیم.

و طاها;817455 نوشت:
آیه می فرماید بت ها، اله نیستند بلکه عبد هستند چرا ؟ زیرا استجابت نمی کنند.
آیه از تلازم میان الوهیت و استجابت ِدعا به نفی الوهیت می رسد.

اگر عدم استجابت ملازم با نفی الوهیت نباشد پس نمی توان الوهیت بت ها را نیز نفی کرد.

و اگر عدم استجابت ملازم با نفی الوهیت باشد پس می توان الوهیت بت ها و هر الوهیتی را نفی کرد.

می توان گفت: آیه استدلال می کند اما نه به نحو یک قاعده ی عمومی بلکه دلیل قرآن تنها ناظر به یک موضوع خاص و مخاطب خاص است و در جای خود صحیح است.
به همین جهت بیان کردیم آیه در مقام تعلیل نیست و ادات تعلیل نیز در آن به کار برده نشده است تا شما از آن قاعده عمومی استخراج کنید. علاوه بر آن عقل نیز با این تلازمی که بیان می کنید همراه نیست.
لذا وقتی قضیه شخصی و خاص شد دلیل نیز در حوزه ی همان خواهد بود.

Hadi99g;817560 نوشت:
پس بر اين اساس، مي​توان گفت آيه کريمه در مقام نهي از شرک عبادي به طريق جدال احسن مي​باشد،

يعني با استفاده از مسلّماتي که خودشان آن را قبول داشتند، در صدد ابطال اين شرک است.

چون لزوم دعا به درگاه الله ذو الجلال و استجابت او را قبول داشتند، بنابراين مطرح شدن شبهه مورد بحث در اين تاپيک از سوي مشرکان وجهي نخواهد داشت. درسته؟

استدلال خوبی است ولی باید ثابت شود که بت پرستان قائل بوده اند که خدا باید استجابت دعا کنند و یعنی ثابت شود که آنان بین آلهه بودن و استجابت دعا تلازم بر قرار می کرده اند که اثبات آن مقداری سخت است.

در ضمن خوب است که دانسته شود آیه ادعونی استجب لکم از بحث خارج است چون در آن دلالتی وجود ندارد بر اینکه هر فرد که اله است باید و حتماً استجابت دعا کند یعنی اصلاً بحث تلازم در آن مطرح نیست
بلکه خداوند می فرماید من استجابت دعا می کنم اما این استجابت می تواند از باب فضل و لطف باشد نه لازمه ی مقام الوهیت و الا باید قائل شویم هر که اله هست مجبور است که استجابت دعا کند که عقلاً درست نیست.

و طاها;817455 نوشت:
به هر شکل آنچه در این پست گفتید دارای

یک سوال:
قائل هستید که استدلال قرآن بر عدم آلهه بودن معبود بت پرستان این است که آنان استجابت دعا نمی کنند.
حال سوال این است: بت پرستان چگونه از این استدلال پی به عدم الوهیت بت های خود می برده اند؟
یا قائل هستید پی نمی برده اند (که این یعنی استدلال خداوند بیهوده بوده است. العیاذ بالله)
یا قائل هستید پی می برده اند.
در این صورت یا باید قائل شوید که بت پرستان می گفته اند هر که اله است باید استجابت دعا کند و لذا استدلال آیه در مقام جدل خواهد بود.(باید ثابت شود که در صورت اثبات، اشکال مذکور نیز مطرح نخواهد بود)
یا اینکه بین الوهیت و استجابت دعا یک تلازم عمومی بر قرار است که این نیز با عقل سازش ندارد. ( و لذا آیه در مقام آن نمی تواند باشد)
یا اینکه بین الوهیت و استجابت دعا تلازم بر قرار نیست مگر به واسطه امری دیگر؛ که این امر دیگر می تواند عدم قدرت باشد یعنی عدم استجابت دعا دلالت بر عدم قدرت کند و عدم قدرت دلالت بر عدم الوهیت (این مساله با عقل و سیاق آیات هم خوانی دارد)
یا اینکه بین این دو اصلاً تلازم نیست نه مستقیم و نه با واسطه (این یعنی استدلال قرآن لغو است)
یا اینکه گاه تلازم بر قرار است (مستقیم یا غیر مستقیم) و گاه بر قرار نیست در این صورت باید دید کجا تلازم بر قرار است و کجا نیست. (در این صورت اگر بفرمائید قرآن تلازم بر قرار کرده است خواهیم گفت پس استدلال آیه موردی و ناظر به قضیه خاص خواهد بود و عمویت قاعده ی مذکور زیر سوال می رود و بالتبع اشکال مطرح شده نیز درست نخواهد بود)

جلیل;817565 نوشت:

با عرض سلام و خسته نباشید.
دلیل ما بر تخصیص سیاق کلام الهی است که نشان می دهد مخاطب خداوند در این آیات بت پرستانی است که همین موجودات جماد را آلهه فرض می کردند (به این جهت می بینیم که مفسرین چون علامه و آیه الله مکارم از آیات همین برداشت را کرده اند)
خوب است در هر مساله فضای سخن یا همان حال خطاب را در نظر داشته باشید.
کلمات همچون خالق نبودن، قدرت بر یاری نکردن، نداشتن دست و پائی که با آن حرکت کنند و... که در این آیه مطرح شده است معلوم می سازد که مخاطب خداوند بت پرستانی است که بت های جماد خود را آلهه می دانسته اند و الا امثال ملائکه و یا بزرگانی که برخی بت پرستان قائل به الوهیت آنان بودن، هم قادر بودن چیزی را خلق کند یا خود را یاری دهند یا اعضائی داشته یا دارند که با آن حرکت کنند و...

با سلام و خسته نباشید

زمانی که ما می خواستیم آن را اختصاص به گروه خاصی از مشرکین بدانیم شما مخالفت می کردید قبلا گفتم :

نقل قول:
چرا این ایه مختص مشرکین حسگرا است؟
اول - سوالها همگی حسی است. مثلا ما از مومنان به الله نمیپرسیم
آیا برای الله گوش شنوایی هست؟ اله رجل یمشی بها؟ ایا الله پایی دارد که با ان راه برود؟ اله اذن یسمع به؟ ایا گوشی دارد که بشنود؟
این سوالات در مورد الله قابل طرح هستند؟ خیر
اما درباره بت قابل طرح هستند به شرطی که بت ها همین چوب و سنگ باشند و چیزی پشتشان نباشد یا مشرکین حس گرا و تجربه گرا باشند نه عقل گرا.
دوم -
ایات دیگر قران که قبلا اشاره شد همین موضوع را نشان میدهد
سوم -
اگر مخاطب خاص ندارد پس درباره الله نیز صادق است که قبلا بررسی کردم
که طبق استدلال شما آیه قران با حکم عقل متناقض است و میفهمیم قران اشتباه کرده است.

شما منکر مخاطب خاص برای آیه بودید و مدام مخالفت می کردید و من سعی داشتم بگویم این آیه مخاطب خاص دارد. ( اکنون برهان خلف ما نتیجه داد )

هم چنین قبلا با چند گروه بودن ِمشرکین مخالف بودید :

نقل قول:
و نمی توان به آن اعتماد کرد و گفت پس ما با سه گروه از مشرکین مواجه بوده ایم

اما الان می گویید :

نقل قول:
اولاً بت پرستان چند گروه بوده اند.

نقل قول:
می توان گفت: آیه استدلال می کند اما نه به نحو یک قاعده ی عمومی بلکه دلیل قرآن تنها ناظر به یک موضوع خاص و مخاطب خاص است و در جای خود صحیح است.

مگر ما نمی گفتیم موضوع خاص و مخاطب خاص دارد

نقل قول:
به همین جهت بیان کردیم آیه در مقام تعلیل نیست و ادات تعلیل نیز در آن به کار برده نشده است تا شما از آن قاعده عمومی استخراج کنید.

مگر خداوند مجبور است از ادات تعلیل استفاده کند ؟!

در این آیه، ادات تعلیل را نشان دهید :

لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا

اول موضع خود را مشخص کنید بعد به ادامه گفتگو بپردازیم

و طاها;817686 نوشت:
با سلام و خسته نباشید

زمانی که ما می خواستیم آن را اختصاص به گروه خاصی از مشرکین بدانیم شما مخالفت می کردید قبلا گفتم :

شاید مقصودم از ابتدا مشخص نشده و شاید هنوز هم نشده باشد.
هنگامی که حقیر این مطالب را می نوشتم متوجه بودم که خود شما قائل بودید که آیه اختصاص به مشرکین حس گرا (به قول خود شما) دارد و انتظار داشتم از انکاری که در این چند پست اخیر دارید قصد دارید به این نتیجه برسید.

اگر پست اولی که بیان کردیم را مشاهده فرمائید خواهید دید در آنجا تذکر داده شده که آیه مختص همه بت پرستان نیست و مراد بت پرستانی است که جمادات خود را آلهه می دانسته اند ( و در چند مورد نیز تذکر داده ام که اعتقاد همه ی بت پرستان یک صورت نداشته است)
و نیز چند با تذکر داده ام که با شما در این مساله که آیه یک قانون عام را بیان نمی کند (لذا خاص است) اشتراک داریم اما در چگونگی رسیدن به این مقصود با هم اشتراک نداشتیم از این موارد می توان به تقسیم بندی شما به مشرکین عقل گرا، حس گرا اشاره نمود که برای ما نا مانوس است (و شاید جعل اصطلاح نموده اید) و ما هنوز هم قائل هستیم که هر چند استدلال قرآن خاص است، ولی بر پایه عقل استوار است نه حس که در پست 41 به این مساله اشاره کردیم( از دیدگاه شما این استدلال شامل بت پرستان عقل گرا نمی شود یعنی خاص است ولی از دیدگاه ما می شود لذا از این جهت هنوز هم قائل هستیم آیه خاص نیست. مگر اینکه بفرمائید مراد شما از حس گرا بت پرستانی باشد که بت های جماد را آله می دانسته اند و از عقل گرا بت پرستانی که آنان را تنها تمثال فرض می کرده اند که کلام ما را بیان می فرموده اید)

ثانیاً: درست است که آیه خاص و استدلال آیه نیز خاص و موردی است و به دیگر بیان قرآن در مقام آوردن دلیل است نه علت ولی این اشکال هنوز پا برجاست که این چگونه استدلالی است؟
و چگونه می توان از عدم استجابت دعا به عدم الهه بودن رسید؟ و به دیگر عبارت بت پرستان چگونه با این استدلال محکوم می شده اند؟
در چند مورد خواستیم به این پاسخ برسیم که از نظر حقیر پاسخ به این سوال نیز مقصود خداوند را مشخص می کند و در نتیجه با تکیه بر آن خواهیم فهمید که استدلال عام نیست که با مخالفت شما مواجه شده است و ما در مقام دفاع از آن بودیم.

مجدد تکرار می کنیم که:

عدم استجابت دعا توسط بت دلالت بر عدم قدرت بت ها داشته است و عدم قدرت دلالت بر عدم آلهه بودن بت ها.
لذا استدلال آیه عام نیست و تنها یک عدم استجابت دعا دلالت بر عدم آلهه بودن دارد نه هر عدم استجابت دعائی

جلیل;817698 نوشت:

شاید مقصودم از ابتدا مشخص نشده و شاید هنوز هم نشده باشد.
هنگامی که حقیر این مطالب را می نوشتم متوجه بودم که خود شما قائل بودید که آیه اختصاص به مشرکین حس گرا (به قول خود شما) دارد و انتظار داشتم از انکاری که در این چند پست اخیر دارید قصد دارید به این نتیجه برسید.


اگر انتظار داشتید چرا مخالفت ؟!
به هر حال همین مخالفت شما برای من تجربه مفیدی بود که باعث شد چیزهای بیشتری یاد بگیرم...

نقل قول:


اگر پست اولی که بیان کردیم را مشاهده فرمائید خواهید دید در آنجا تذکر داده شده که آیه مختص همه بت پرستان نیست و مراد بت پرستانی است که جمادات خود را آلهه می دانسته اند ( و در چند مورد نیز تذکر داده ام که اعتقاد همه ی بت پرستان یک صورت نداشته است)

تفسیر شما از جماد و استجابت و تلازم با بنده متفاوت است

نقل قول:
و نیز چند با تذکر داده ام که با شما در این مساله که آیه یک قانون عام را بیان نمی کند (لذا خاص است) اشتراک داریم اما در چگونگی رسیدن به این مقصود با هم اشتراک نداشتیم از این موارد می توان به تقسیم بندی شما به مشرکین عقل گرا، حس گرا اشاره نمود که برای ما نا مانوس است (و شاید جعل اصطلاح نموده اید) و ما هنوز هم قائل هستیم که هر چند استدلال قرآن خاص است، ولی بر پایه عقل استوار است نه حس که در پست 41 به این مساله اشاره کردیم( از دیدگاه شما این استدلال شامل بت پرستان عقل گرا نمی شود یعنی خاص است ولی از دیدگاه ما می شود لذا از این جهت هنوز هم قائل هستیم آیه خاص نیست. مگر اینکه بفرمائید مراد شما از حس گرا بت پرستانی باشد که بت های جماد را آله می دانسته اند و از عقل گرا بت پرستانی که آنان را تنها تمثال فرض می کرده اند که کلام ما را بیان می فرموده اید)

مقصودم این نیست که حس گرا از عقلش استفاده نمی کند
مثلا حس گرایی که بت جماد را می پرستد باید بتش استجابت حسی کند به گونه ای که حس گرا مستقیما با حواس پنجگانه اش این شعور و حیات را درک کند و الا حیات و شعور بت زیر سوال می رود
یا مثلا حس گرایی که تمثال یک جن را می پرستد باید آن جن، استجابت حسی کند به گونه ای که حس گرا بتواند مستقیما جن را با حواسش درک کند مثلا جن در برابرش ظاهر شود و الا حیات و شعور جن زیر سوال می رود.
یا عقل گرایی را تصور کنید که جمادی را می پرستد به او می گوییم باید این جماد استجابت کند او می گوید لازم نیست برای هر کسی استجابت کند و لازم نیست استجابت او ظاهری باشد
یا عقل گرایی را تصور کنید که تمثال جنی را می پرستد به او می گوییم باید آن جن استجابت کند او می گوید لازم نیست برای هر کسی استجابت کند و لازم نیست استجابت او ظاهری و حسی باشد.
( اختلاف اول )
البته اینجا می توانیم به عقل گراها جواب دوم یا آنچه در انتها می آید را بگوییم
این نتایج بستگی به معانی ای دارند که ما از کلمات داریم که در انتها بیشتر توضیح می دهم...
البته ممکن است این تعبیر حس گرا و عقل گرا مشکلاتی داشته باشد اما همین به ذهنم رسیده بود ...

نقل قول:
ثانیاً: درست است که آیه خاص و استدلال آیه نیز خاص و موردی است و به دیگر بیان قرآن در مقام آوردن دلیل است نه علت


در پست قبلی گفتم :

نقل قول:
اولا
از کلمه رایج و درست "دلیل" استفاده کردم. زیرا کلمه "دلیل" بیشتر ناظر به برهان انی است نه لمی. شاید از این جهت موضوع بر شما مشتبه شده است.
مضافا اینکه
می دانید علت چند نوع است و وقتی دعا می کنیم و مستجاب می شود به این معنا نیست که خدا را مجبور کرده باشیم به استجابت یا به این معنا نیست که دعای ما علت هستی بخش باشد.
اکنون نمی دانم مقصود شما از اینکه می گویید "دلیل ناظر به مورد خاص است بر خلاف علت که عمومیت دارد" چه ارتباطی با صحبت های بنده دارد ؟ و مقصودتان چیست و بر چه اساس است ؟
آیا جواب دادید ؟ خیر
چرا علت را عام فرض کردید اما دلیل را عام نمی دانید ؟ این تفاوت، ابداع شما است یا در کتابی مشاهده کرده اید ؟ ( اختلاف دوم )

هم چنین گفتید :

نقل قول:
به همین جهت بیان کردیم آیه در مقام تعلیل نیست و ادات تعلیل نیز در آن به کار برده نشده است تا شما از آن قاعده عمومی استخراج کنید.
ما هم گفتیم :
نقل قول:
مگر خداوند مجبور است از ادات تعلیل استفاده کند ؟!
در این آیه، ادات تعلیل را نشان دهید :
لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
آیا جواب دادید ؟ خیر
( اختلاف سوم )

نقل قول:
ولی این اشکال هنوز پا برجاست که این چگونه استدلالی است؟
و چگونه می توان از عدم استجابت دعا به عدم الهه بودن رسید؟ و به دیگر عبارت بت پرستان چگونه با این استدلال محکوم می شده اند؟


بله واقعا چگونه ؟

نقل قول:
در چند مورد خواستیم به این پاسخ برسیم که از نظر حقیر پاسخ به این سوال نیز مقصود خداوند را مشخص می کند و در نتیجه با تکیه بر آن خواهیم فهمید که استدلال عام نیست که با مخالفت شما مواجه شده است


بفرمایید در کجا با عمومیت مخالفت شده است ؟
بنده با نفی تلازم مشکل داشتم
( اختلاف چهارم ) مثلا در انتهای این پستتان گفته اید :

نقل قول:
مجدد تکرار می کنیم که:

عدم استجابت دعا توسط بت دلالت بر عدم قدرت بت ها داشته است و عدم قدرت دلالت بر عدم آلهه بودن بت ها.
لذا استدلال آیه عام نیست و تنها یک عدم استجابت دعا دلالت بر عدم آلهه بودن دارد نه هر عدم استجابت دعائی

اما بنده قبلا به شما گفتم :

نقل قول:
ما هم میگوییم عدم اجابت دلالت بر عدم قدرت دارد
اما
اما
به شرطی که اعمال قدرت را لازم بدانیم
و الا از عدم اجابت نمیتوان به عدم قدرت رسید
اما شما این مسئله را قبول ندارید.
شما تلازم را نفی میکنید
اما میخواهید همان نتیجه را بگیرید
این شدنی نیست
یا باید تلازم را بپذیرید تا این نتیجه را بگیرید
یا میشود ادعای بدون دلیل که مطابق قران و برهان نیست.

بله در اینجا ارتباط تلازم با عمومیت جای سوال دارد و باید بررسی شود تا به جواب برسیم. ( اختلاف پنجم )
ممکن است این تلازم به عمومیت ختم شود که طبعا باید به جوابی مثل جواب دوم رسید... جوابی که دارای تناقض نباشد ... هر چه باشد ...
ممکن است این تلازم به عمومیت ختم نشود که جوابی مثل جواب اول انتظار می رود ...
و عمومیت داشتن یا نداشتن ِتلازم بستگی به معنای استجابت دارد.
در ادامه ..
جماد بودن بت ها :
شما ادعا دارید بتها صرفا جماد هستند
اما هر کسی می داند جماد نه شعور دارد و نه حیات
اما بت پرستان، بت ها را داری شعور و حیات می دانستند
و این تناقض دارد بنابراین بت ها صرفا جماد نبودند.
اما ظاهرا شما می گویید بت پرستان بت ها را دارای شعور و حیات نمی دانستند اما در عین حال دارای قدرت می دانستند.
و در عین اینکه بت ها را دارای حیات نمی دانستند با آنها حرف می زدند و دعا و عبادت و قربانی می کردند ...
که به نظرم درست نیست.
( اختلاف ششم )
فکر می کنم در تفاسیر نیز در ذیل آیه چنین برداشتی از آیه ندارند و عباد امثالکم را مختص به جمادات بدون حیات ( از نگاه مشرکین ) نمی دانند.

فکر می کنم دوباره باید به آیه قرآن رجوع کنیم :

ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین

اول باید تکلیف چند چیز مشخص شود
اولا ( معنای استجابت )
استجابت می تواند به معنای قولی ( مثل حرف زدن یا وحی ) باشد یا فعلی ( مثل حاجت دادن یا معجزه یا حرکت کردن )
استجابت می تواند مادی باشد یا غیرمادی
دوما
استجابت شرط لازم یا حداقلی برای خدا بودن است نه شرط کافی ...
فادعوهم فلیستجیبوا لکم در مقام تعجیز است همانطور که در تفسیر المیزان اشاره شده است ( اگر اشتباه نکرده باشم ) ...
مشابه تحدی کردن که در مقام تعجیز به مثل قرآن اکتفا نشده و می فرماید اگر می توانید حتی یک سوره بیاورید.
در این آیه نیز می فرماید اگر آنها آلهه و خدا هستند پس آنها را بخوانید و آنها باید استجابت کنند.
یعنی شرط اولیه یا شرط لازم برای خدا بودن، استجابت است.
سوما
اثبات کردن این شرط لازم ( یعنی استجابت ) با یک مصداق نیز تحقق می یابد یعنی شرط لازم برای خدا بودن این است که حداقل برای یک بار هم که شده استجابت کرده باشند
( در مقابل استجابت می تواند عام و برای تک تک دعا کنندگان باشد )
چهارما
بت، نزد مشرکان چه بوده است ؟
اول - جمادی فاقد شعور و حیات بوده است
دوم - جماد دارای حیات و شعور بوده است
سوم - تمثالی از یک موجود بوده است که از جنس خدا بوده است و با خداوند نسبت خانوادگی داشته است مثل فرشتگان و جنیان و به سبب توجه خدایان به تمثالها و عبادت و قربانی در آن مکان، خود تمثال ها دارای برکت می شوند شبیه کعبه نسبت به الله.
با عنایت به تفاسیر، به نظر می رسد عباد امثالکم شامل تعریف سوم و دوم است و نه اول. ( حتی برخی مختص به تعریف سوم می دانند به جهت کلمه عباد امثالکم )
و به عبارتی مختص کردن این آیه به تعریف اول درست نیست.
پس دو تعریف باقی می ماند که باید جوابی بدهیم که هر دو تعریف ( دوم و سوم ) را شامل شود...
زیرا اگر تنها دومین تعریف مورد نظر آیه باشد، درست است که کار راحت می شود اما گویی مفسران چنین نظری ندارند و عباد امثالکم را شامل تمثال فرشتگان و ... ( یعنی تعریف سوم ) هم دانسته اند...
پس ما باید بدانیم بت و استجابت و تلازم در کدام معنایشان مراد بوده است ؟
به هر جهت با توجه به معنای استجابت و معنای بت و تلازم داریم :
اگر بت ها برای یکبار هم که شده استجابت قولی یا فعلی نداشته باشند، شرط لازم برای خدا بودن را ندارند و خدا نیستند.
یعنی شرط لازم یا حداقلی برای خدا بودن این است که باید حداقل یکبار استجابت قولی یا فعلی رخ دهد
اما استجابت به عنوان شرط حداقلی یا شرط لازم چه چیزی را اثبات می کند ؟
استجابت قولی یا فعلی ، حیات و شعور و قدرت را اثبات می کند.

با این توضیح، تلازم عام است به این معنا که استجابت قولی یا فعلی یا همان حیات و شعور و قدرت شامل هر خدایی می شود حتی الله .یعنی شرط حداقلی ( استجابت ) برای هر خدایی صادق است.

( اینجا اشاره کنم این شرط حداقلی ممکن است استجابتی برای اثبات حیات و شعور و قدرت نباشد بلکه استجابت در مقام اثبات الوهیت و نسبت خانوادگی داشتن با خدا باشد که دیگر تعبیر شرط حداقلی درست نیست مثلا معجزه ای مثل قرآن یا عصای موسی از سوی جن انجام شود و رابطه ی خانوادگی او با الله ثابت شود. زیرا در قرآن گفته شده بت پرستان ، به یک نسبت فامیلی بین جن و الله اعتقاد داشتند = تقریبا آنچه در جواب دوم گفته شد = این نوع استجابت می تواند تحت عنوان دلیل شرعی یا عقلی قرار گیرد.)

اما اگر تعریف بت را مختص به تعریف دوم بدانیم.

از آنجا که بت ها همین جسم چوبی و سنگی دانسته شده اند و در عین حال دارای حیات و شعور و قدرت دانسته شده اند.
پس باید از همین چوب و سنگ برای یکبار هم که شده ( بلکه به مقدار معمولی و قابل انتظار ) استجابت ( حرف زدن مادی یا حرکت مادی خود بت ) رخ دهد
وقتی این امر محقق نشود پس اصلا شعور و حیات و قدرت که لازمه ی خدا بودن است اثبات نمی شود تا بعد بخواهیم خدا بودن چوب و سنگ را اثبات کنیم.
یعنی وقتی شرط حداقلی وجود ندارد به طریق اولی خدا نیستند.
مطابق این تعریف این تلازم برای اثبات شرط حداقلی یعنی استجابت ( و اثبات حیات و شعور و قدرت )وجود دارد اما از آنجا که مشرکین حس گرا هستند ( چه بت های جماد را بپرستند و چه تمثال را ) و یا از آنجا که بت ها همین چوب و سنگ هستند در نتیجه استجابت نیز مادی و یا ظاهری است و لذا تلازم شامل الله که غیرمادی است نمی شود.
به این معنا که لازم نیست الله، استجابت مادی مثل حرف زدن داشته باشد چون الله اصلا مادی نیست و ماده دانسته نشده است.
نکته :
اگر استجابت را به معنای برآورده کردن حاجت بدانیم یا به معنای اعمال قدرت ِبت در خارج از وجود مادی اش بدانیم
آیا می توان فهمید، برآورده شدن حاجت یا فلان کار یا فعل، از بت منشاء گرفته است ؟
مثلا ابوسفیان قبل از جنگ احد از بت هبل می خواهد که او را در جنگ پیروز کند و او پیروز می شود و از بت هبل تشکر می کند.
آیا
ابوسفیان می تواند ادعا کند، این قدرت و برآورده شدن حاجت، از بت هبل بوده است ؟ و در نتیجه بت هبل دارای حیات و شعور و قدرت است ؟
با توجه به این نکته، معنای استجابت چیست ؟ حرف زدن یا برآورده کردن حاجات

[="Tahoma"][="Navy"]

و طاها;813887 نوشت:
خداوند می فرماید مرا بخوانید تا اجابت کنم
برای همه ی ما این سوال در زندگی پیش آمده :چرا دعای من اجابت نمی شود ؟

اما خداوند در سوره اعراف می فرماید

اگر واقعا اینهایی که آنها را می خوانید خدا هستند، چرا وقتی می خوانیدشان، استجابت نمی کنند ؟ ( اگر راست می گویید = ان کنتم صادقین )

یعنی همین که استجابت نمی کنند کافی است برای این که خدایی آنها را انکار کنید.

چرا وقتی خدا را می خوانیم و استجابت نمی شویم، خدا را نفی نمی کنیم ؟

بعضی ها می گویند اگر خدا را خالصانه و درست بخوانید استجابت میشویدیا می گویند ممکن است خدا بنا به حکمتش ، حتما همان چیزی که می خواهید را به شما ندهد ولی استجابت می کند.

اما آن طرفی ها هم می توانند این را بگویند که استدلال قرآن درست نیست و ما نمی توانیم به خاطر استجابت نشدن، خدایان را نفی کنیم چون ممکن است درست آنها را نخواندیم یا به مصلحت نبوده است و ...
همچنین بت ها وعده ی استجابت نداده اند اما خداوند وعده ی استجابت داده است.


سلام
آیه در صدد بیان این مطلب نیست که اگر دعا اجابت نشد آنها خدا نیستند همچنانکه اگر اجابت هم بکنند خدا نیستند بلکه در صدد بیان این مطلب است که هیچ اثری بدون او تعالی امکان پذیر نیست چه اجابت بکنند چه نکنند لذا آنها بدون خدا نمی توانند اجابت کنند اگر هم اجابت بکنند به حول و قوه و اذن الهی است
یا علیم[/]

و طاها;817857 نوشت:
مثلا حس گرایی که بت جماد را می پرستد باید بتش استجابت حسی کند به گونه ای که حس گرا مستقیما با حواس پنجگانه اش این شعور و حیات را درک کند و الا حیات و شعور بت زیر سوال می رود
یا مثلا حس گرایی که تمثال یک جن را می پرستد باید آن جن، استجابت حسی کند به گونه ای که حس گرا بتواند مستقیما جن را با حواسش درک کند مثلا جن در برابرش ظاهر شود و الا حیات و شعور جن زیر سوال می رود.
یا عقل گرایی را تصور کنید که جمادی را می پرستد به او می گوییم باید این جماد استجابت کند او می گوید لازم نیست برای هر کسی استجابت کند و لازم نیست استجابت او ظاهری باشد
یا عقل گرایی را تصور کنید که تمثال جنی را می پرستد به او می گوییم باید آن جن استجابت کند او می گوید لازم نیست برای هر کسی استجابت کند و لازم نیست استجابت او ظاهری و حسی باشد. ( اختلاف اول )

اساس این تقسیم را ابتدا برای ما ثابت کنید. آیه یا روایت یا نقل تاریخی که بیان کند بت پرستان بعضاً از بت های خود تنها استجابت حسی را توقع داشته اند نه بیشتر و برخی دیگر اعم از این مساله بوده اند.
تا بعد بتوانیم در مورد تطبیق آیه روی آن صحبت کنیم.

و طاها;817857 نوشت:
یا جواب دادید ؟ خیر
چرا علت را عام فرض کردید اما دلیل را عام نمی دانید ؟ این تفاوت، ابداع شما است یا در کتابی مشاهده کرده اید ؟

این مساله را در می توانید در مبانی فلسفه هگل مطالعه فرمائید با این حال تعصبی روی لغت نداریم و تنها آن را یک عنوان مشیر می دانیم لذا اگر لفظ دلیل را نیز عام بدانیم که ناظر به قضیه شخصی نیست، با این حال مقصود ما این است که استدلال آیه عمویت ندارد و موردی است.

و طاها;817857 نوشت:
ما هم گفتیم :
مگر خداوند مجبور است از ادات تعلیل استفاده کند ؟!
در این آیه، ادات تعلیل را نشان دهید :
لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
آیا جواب دادید ؟ خیر ( اختلاف سوم )

خیر خداوند مجبور نیست ولی در موردی اگر بهره نگرفت می توانیم صحبت کنیم که علت هست یا خیر؟ تلازم بر قرار کرده است یا خیر؟
(اگر علت باشد لاجرم تلازم هم هست.)
لذا می توانیم عدم استفاده کردن از ادات تعلیل را یک موید بدانیم که ما نیز آن را به عنوان یک موید بیان کردیم.
به این معنا که خداوند در آیه نفرموده است بت ها آلهه نیستند به این علت که استجابت دعا نمی کنند وقتی به صراحت خداوند این را بیان نکرده است می توان وجوه دیگری را که در ادامه بیان می شود را مطرح کرد.

و طاها;817857 نوشت:
بفرمایید در کجا با عمومیت مخالفت شده است ؟
بنده با نفی تلازم مشکل داشتم ( اختلاف چهارم ) مثلا در انتهای این پستتان گفته اید :

سوال ما از شما این است که چگونه قائل به تلازم هستید ولی عمومیت را نفی می کنید. وقتی ما استجابت دعا و آلهه بودن را ملازم هم فرض کردیم باید قائل باشیم پس هر جا آلهه هست، استجابت هست و هر جا نیست استجابت نیست
اگر شما بفرمائید خیر هر استجابت دعا اینگونه نیست و تنها ملازمه بین استجابت دعائی که مربوط به بت پرستان حس گرا (به قول شما باشد) است ما می گوئیم اینجا نیز تلازم با عمومیت همراه است ولی شما مصادیق آن را کم کرده اید.) لذا اگر تلازم را قبول دارید عمویت را باید فرض کنید و الا خیر.
اما در آیه تلازم به نحو عموم مراد نیست چون عقلاً این تلازم معنا ندارد و ثانیاً قضیه نیز خاص است.
اما تلازم به نحو خصوص نیز نیاز به اثبات دارد و شما در بالا یک فرضیه را مطرح کرده اید یعنی استجابت دعا در مورد بتِ بت پرستان حس گرا ملازم با آلهه بودن آن هاست.
علاوه بر آن اگر این طرف ملازم صادق باشد طرف دیگر نیز باید صادق باشد و اگر کاذب باشد آن طرف نیز کاذب باشد. یعنی اگر عدم استجابت دعا در مورد بتِ بت پرستان حس گرا ملازم با عدم آلهه بودن آنان باشد پس باید استجابت دعا توسط آنان ملازم با آلهه بودن آنان داشته باشد در حالی که می دانیم اگر بالفرض بت استجابت دعا کرد به هر دلیلی (فرض کنید مثلا یک رباط مجهز باشد و ما از او بخواهیم دست خود را تکان دهد و او این کار را بکند) در این صورت ما حکم به آلهه بودن او نمی کنیم و این نشان می دهد که بین آن دو ملازمه نیست.
پس تلازم مستقیم چه به نحو عموم یا خصوص بین این دو وجود ندارد.
از بیان قرآن نیز تلازم به تنهائی قابل برداشته نیست و چند وجه دیگر را می توان فرض کرد:
به این معنا که آیه می فرماید: بت ها عبادی همچون شما هستند بخوانید تا اجابت کنند شما را اگر راست می گوئید.
استدلال مطرح شده در مورد آیه:
بت ها آلهه نیستند.
اگر راست می گوئید که آلهه هستند بخوانید تا اجابت کنند را شما را.
حال که اجابت نمی کنند پس الهه نیستند.
احتمالات مذکور در آیه:
الف: چون بین آلهه بودن و استجابت دعا تلازم وجود دارد معلوم می شود که بت آلهه نیست.
ب: بین آلهه بودن و استجابت دعا تلازم وجود ندارد ولی از دیدگاه بت پرستان این تلازم وجود دارد لذا می توان به آن استدلال کرد.
ج: بین آلهه بودن و استجابت دعا تلازم وجود ندارد ولی بت پرستان از این استدلال پی به عدم آلهه بودن بت های خود می برده اند.
فرض اول از دیدگاه ما درست نیست چون نه تلازم به نحو عموم بیان استجابت دعا و آلهه بودن وجود دارد و نه به نحو خصوص
فرض دوم نیاز به اثبات دارد.
لذا تنها فرض سوم می ماند که از دیدگاه ما درست است. به این صورت که بت پرستان وقتی می بینند بت های آنان قادر به استجابت امور عادی نیستند چگونه می توانند خدا باشند که انجام امور بزرگ از او توقع می رود.
اشکال: باید ما اعمال قدرت را لازم بدانیم تا این فرض صحیح بدانیم.
پاسخ: خیر در این فرض اعمال قدرت لازم نیست بلکه مهم درک کردن یا نکردن قادر بودن بت بر اعمال قدرت است یعنی همین مقدار که من یا دیگران درک کنیم که این بت اصلاً حداقل قدرت را ندارند دیگر نوبت به این فرض نمی رسد که آیا اعمال قدرت را باید لازم بدانیم یا خیر.

و طاها;817857 نوشت:
شما ادعا دارید بتها صرفا جماد هستند
اما هر کسی می داند جماد نه شعور دارد و نه حیات
اما بت پرستان، بت ها را داری شعور و حیات می دانستند
و این تناقض دارد بنابراین بت ها صرفا جماد نبودند.
اما ظاهرا شما می گویید بت پرستان بت ها را دارای شعور و حیات نمی دانستند اما در عین حال دارای قدرت می دانستند.
و در عین اینکه بت ها را دارای حیات نمی دانستند با آنها حرف می زدند و دعا و عبادت و قربانی می کردند ...
که به نظرم درست نیست. ( اختلاف ششم )
فکر می کنم در تفاسیر نیز در ذیل آیه چنین برداشتی از آیه ندارند و عباد امثالکم را مختص به جمادات بدون حیات ( از نگاه مشرکین ) نمی دانند.

ادعای ما این است که بت پرستان چند دسته بوده و نسبت به بت های خود دیدگاه متفاوت داشته اند برخی همین جماد را آلهه فرض می کرده است و برای همین موجود بی شعور شئون قائل بوده اند.
برخی دیگر تنها بت را چهره خدای اصلی خدای خود می دانسته اند
برخی برای همین بت بی شعور نیز شئون قائل بودند و قائل به خدا نیز بودند که برای او نیز شئونی قائل بوده اند.
که تاریخ بت پرستی این را کاملاً نشان می دهد و نا معقول بودن عمل بت پرستان نیز روی همین مساله بوده است که چه طور آنان دست ساخته خود را عبادت می کنند و برای آنان شئونی قائل هستند(دقت کنید)
در ضمن اگر به تفاسیر نمونه و المیزان مراجعه فرمائید خواهید دید که به تفسیر کلمه عباد و چگونگی تطبیق آن بر جمادات پرداخته اند.

و طاها;817857 نوشت:
استجابت شرط لازم یا حداقلی برای خدا بودن است نه شرط کافی ...
فادعوهم فلیستجیبوا لکم در مقام تعجیز است همانطور که در تفسیر المیزان اشاره شده است ( اگر اشتباه نکرده باشم ) ...
مشابه تحدی کردن که در مقام تعجیز به مثل قرآن اکتفا نشده و می فرماید اگر می توانید حتی یک سوره بیاورید.
در این آیه نیز می فرماید اگر آنها آلهه و خدا هستند پس آنها را بخوانید و آنها باید استجابت کنند.
یعنی شرط اولیه یا شرط لازم برای خدا بودن، استجابت است.

ابتدا ثابت کنید که استجابت شرط برای آلهه بودن هست تا سپس دنبال این مساله برویم که آیا شرط حداقلی است یا حداکثر.
امیدواریم به این آیه استدلال نفرمائید که خود محل بحث است.

و طاها;817857 نوشت:
ت، نزد مشرکان چه بوده است ؟
اول - جمادی فاقد شعور و حیات بوده است
دوم - جماد دارای حیات و شعور بوده است
سوم - تمثالی از یک موجود بوده است که از جنس خدا بوده است و با خداوند نسبت خانوادگی داشته است مثل فرشتگان و جنیان و به سبب توجه خدایان به تمثالها و عبادت و قربانی در آن مکان، خود تمثال ها دارای برکت می شوند شبیه کعبه نسبت به الله.
با عنایت به

تقسیم بندی شما در مورد بت ها خوب است ولی نحوه ی استدلال شما با خدشه مواجه است که یکی از علل آن قائل و مفروغ عنه گرفتن تلازم بین استجابت و آلهه بودن است که اگر تمایل داشتید بیشتر در این مورد صحبت خواهیم کرد.

جلیل;817952 نوشت:

اساس این تقسیم را ابتدا برای ما ثابت کنید. آیه یا روایت یا نقل تاریخی که بیان کند بت پرستان بعضاً از بت های خود تنها استجابت حسی را توقع داشته اند نه بیشتر و برخی دیگر اعم از این مساله بوده اند.
تا بعد بتوانیم در مورد تطبیق آیه روی آن صحبت کنیم.

اولا
مگر تقسیم بندی شما ثابت شد ؟ پس شما ثابت کنید بت پرستان جماداتی را می پرستیدند که باور داشتند نه حیات دارند و نه شعور
تا بعد بتوانیم در مورد تطبیق آیه صحبت کنیم.
دوما
تقسیم بندی مشروط به قبول چند گروه نبود تا مجبور به اثبات آن باشیم.
مشرکین برای خودشان و برای رد کردن توحید، به دلایل مختلفی روی می آوردند و قرآن در مقابل هر دلیلی ، پاسخ متناسب ارائه کرده است. جدای از این قرآن لازم نیست در یک آیه همه ی دلایل را یکجا رد کند بلکه هر آیه می تواند در مقام بیان کردن یک نوع از استدلال باشد.
این آیه در مقام رد آلهه است و مشرکین در تلاش برای اثبات آلهه
مشرکین آلهه ی ذی حیات را دیدنی و مادی و در دسترس می دانستند
خدا هم می فرماید لازمه خدایان مادی ذی حیات، داشتن نشانه های مادی بر حیات است. باید استجابت قولی یا فعلی داشته باشند تا پی به حیاتشان ببرید و الا راهی برای اثبات چنین خدایی وجود ندارد.
سوما
از آنجا که مثلا قوم موسی به دنبال خدای مادی بودند که قابل دیدن باشد و حتی درخواست کردند خود الله را ببینند
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ ۚ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ
قوم موسی درخواست خدایانی مثل خدای بت پرستان را داشتند
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّـهَ جَهْرَةً
متاسفانه الان دسترسی به تفاسیر ندارم اما بنا به آنچه در یاد دارم آیت الله جوادی آملی به این مطلب اشاره کرده اند.

نقل قول:
لذا می توانیم عدم استفاده کردن از ادات تعلیل را یک موید بدانیم که ما نیز آن را به عنوان یک موید بیان کردیم.
به این معنا که خداوند در آیه نفرموده است بت ها آلهه نیستند به این علت که استجابت دعا نمی کنند وقتی به صراحت خداوند این را بیان نکرده است می توان وجوه دیگری را که در ادامه بیان می شود را مطرح کرد.

وقتی شما می توانید چیزی را موید بر ادعایتان بدانید که تمام موارد دلالت کننده را رد کنید.
براهین و قیاس های منطقی که تنها با ادات تعلیل بیان نمی شوند
اما اینجا، ما عبارات صریح بر مدعایمان داریم.
مثلا شما در این آیه
لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
نمی توانید نداشتن ادات تعلیل را موید به شمار آورید.
در این آیه، لازمه وجود آلهه، فساد دانسته شده است.
و این تلازم، مبنای استدلال است.
و این تلازم به صراحت بیان شده است.
هم چنین در این آیه
فلیستجیبوا لکم
خداوند به صراحت فرموده است
خدایان باید استجابت دعا کنند
یعنی لازمه ی وجود آلهه، استجابت دعا است.
در اینجا نیز این تلازم، مبنای استدلال است.
و به صراحت بیان شده است.

نقل قول:
سوال ما از شما این است که چگونه قائل به تلازم هستید ولی عمومیت را نفی می کنید.

تلازم متکی به دو طرفش است.
یک طرف تلازم، آلهه هستند و طرف دیگر استجابت
بررسی آلهه
یا این تلازم میان آلهه و استجابت دعا است. ( تلازم شامل الله نمیشود )

در نتیجه آلهه می تواند شامل آلهه خاصی باشد و تلازم تنها بین همین آلهه و استجابت قرار داده شده است
و این تلازم از باب ویژگی خاصی است که در خود آلهه است که باعث شده این تلازم برقرار شود که خود این ویژگی از تصور مشرکین نسبت به آن آلهه منشا گرفته است. که در نتیجه استدلال از نوع جدل است ( آن طور که دراولین دیالوگ عرض شد یا در جواب اول .. ). چون خداوند چنین خدایان با این ویژگی ها را قبول ندارد تا چنین تلازمی را قبول کند.
یا اینکه بگوییم هر خدایی به صرف الله نبودن، منجر به پذیرش چنین تلازمی می شود. پس باید به دنبال تفاوتی میان الله و آلهه باشیم که نشان دهد الله از این مورد استثنا است ( که بعید است به چنین چیزی برسیم )

یا این تلازم میان الوهیت آلهه و استجابت است ( تلازم شامل الله میشود ) ( به تعبیر دیگر تلازم عام خواهد بود ) ( جواب دوم )

تقابل عباد و آلهه ، این فرض را تایید می کند. یعنی تلازم میان الوهیت آلهه و استجابت است.

با این توضیح، فرض اخیر درست تر به نظر می رسد. ( تلازم میان الوهیت آلهه و استجابت است )

بررسی استجابت

اول باید بدانیم که مقام، مقام اثبات و رد آلهه است نه اینکه وجود آلهه مفروض باشند و بعد صحبت و اختلاف سر این باشد که آیا آلهه استجابت می کنند یا خیر ؟
پس دو فرض داریم
این آیه در مقام اثبات و رد وجود آلهه است ؟
یا
در مقام اثبات و رد استجابت دعا برای آلهه است ؟
در فرض اول، عدم استجابت دعا موجب رد شدن آلهه می شود.
اما در فرض دوم، عدم استجابت دعا تنها تصور ما نسبت به خدایان را اصلاح میکند. و نمی تواند اصل وجودشان را زیر سوال ببرد. مثلا کسی را فرض کنید که فکر می کرده است الله باید حوایج را برآورده کند اما بعد متوجه می شود این تصورش اشتباه است. در اینجا خود الله زیر سوال نمی رود و خدایی اش انکار نمی شود بلکه تصور اشتباه ما، اصلاح میشود.
من فکر می کنم آیه در مقام بیان فرض اول است یعنی می خواهد وجود الهه را رد کند.

بنا به فرض اول

یااستجابت عام است و هر دعایی باید با استجابت همراه شود

در این فرض، یا استجابت را ظاهری می دانیم که در مورد الله و خدیان مصداق ندارد.

یا استجابت را اعم از ظاهری و غیر ظاهری می دانیم

مثلا مشرکین می گویند اثر دعا و قربانی ، شفاعت و نزدیک شدن به الله است و این قابل دیدن نیست ( الا لیقربونا الی الله زلفی ).
یا موحدین می گویند الله هر دعایی را بی جواب نمی گذارد اما لازم نیست حتما حاجت بدهد ممکن است در قبال دعا، ثوابی یا قرب مقامی داده است.
اینجا هر دو گروه باید با آوردن دلیل اثبات کنند که استجابت در همه موارد انجام میشود
موحدین می گویند خود خداوند با معجزه و وحی ، از این امر اطلاع داده است : ادعونی استجب لکم
اما مشرکین چنین دلایلی ندارند نه معجزه و نه رسول و نه وحی.

اما آیا مشرکین می توانند با برهانی صرفا عقلی ثابت کنند خدایان هر دعایی را ( اعم از جواب ظاهری یا غیر ظاهری ) جواب می دهند ؟ موحدان چه طور ؟ والله العالم

یا استجابت عام نیست و لازم نیست هر دعایی با استجابت همراه شود

عبارت تعجیز گونه قرآن به همین معنا اشاره داد.

استجابت دعا، حیات و شعور را ثابت میکند و این شرط اولیه برای خدا بودن است.

این استجابت اگر قولی باشد یا باید با حواس انجام گیرد یا با واسطه ی رسول و وحی.

موحدان که مشکلی با وحی و کتاب و رسول ندارند
اما مشرکین به این جهت که رسول و وحی و کتاب را قبول ندارند باید با حواس خودشان این شعور و حیات را درک کنند اما خبری از این استجابت قولی نیست... پس آلهه بدون حیات و شعور هستند...

اما این استجابت اگر فعلی باشد یا معجزه است یا حاجت روا شدن

موحدان معجزه ی قرآن و سایر معجزات را استجابت فعلی می دانند اما مشرکین چنین چیزی را قبول ندارند تا به آن استشهاد کنند.
اما حاجت روا شدن جای بررسی دارد
موحدان ادعا می کنند نه تنها برای یک بار بلکه برای هزاران بار حاجتشان برآورده شده است.
از طرفی مشرکین نیز چنین ادعایی می کنند. مثلا ابوسفیان قبل از جنگ احد، از هبل خواست تا او را پیروز کند و پیروز شد و از هبل تشکر کرد. آیا ابوسفیان و کسانی که قبل از جنگ ها از بتشان خواستار پیروزی می شدند و پیروز هم میشدند، می توانند بگویند بت هایشان آنها استجابت کرده اند پس بت ها ذی حیات و ذی شعور هستند نه فقط یک چوب و سنگ ؟

من فکر می کنم در فرضی که استجاب عام نیست، مقصود از استجابت، استجابت قولی است و اگر استجابت فعلی مراد باشد مقصود استجابتی است مثل معجزه که وجود آلهه و قدرتشان را اثبات کند.
یعنی خدایان مشرکین یا باید خودشان حرف بزنند یا باید با کتاب شفاعت و قدرت و نصرت را اثبات کنند یا باید معجزه کنند.
اما نه کتابی سخن آنها را تایید می کند و نه معجزه ای دارند و نه خود ِبت ها حرف می زنند.
قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ ۖ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَـٰذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ


بار سر فرصت بر می گردم ....

و طاها;818141 نوشت:
اولا
مگر تقسیم بندی شما ثابت شد ؟ پس شما ثابت کنید بت پرستان جماداتی را می پرستیدند که باور داشتند نه حیات دارند و نه شعور
تا بعد بتوانیم در مورد تطبیق آیه صحبت کنیم.

با عرض سلام
ببخشید ولی این که جواب نشد اینگونه استدلال کردن به آن می ماند که فردی چون دلیل ندارد به طرف مقابل خود می گویم شما هم دلیل ندارید.
ثانیا: مگر تقسیم بندی ما چه بود؟
غیر این بود که گفتیم بت پرستان یا همین جمادات را مورد پرستش قرار می داده اند که برای خود آنان شئونی را قائل بودند یا اینکه این بت ها را تمثال برای آلهه اصلی خود می دانستند.
که این تقسیم بندی به وفور دلائل نقلی دارد.
بعد بیان کردیم آیه با دسته اول از بت پرستان سخن می گوید
ثالثاً در تقسیم بندی ما سخن از این نبود که آیا بت پرستان قائل به حیات بت های خود بودند یا نه؟ شعور برای آنان قائل هستند یانه؟
ما تنها گفتیم بت پرستان گروه اولی که بیان کردیم برای بت های جماد دست ساخته خود شئونی از قبیل شفاعت، تغییر سرنوشت و ... را قائل هستند اما آیا اعتقاد به شعور و حیات این بت داشتند یا خیر ما متعرض آن نشده ایم

و طاها;818141 نوشت:
قسیم بندی مشروط به قبول چند گروه نبود تا مجبور به اثبات آن باشیم.

در پست قبلی (129)که گذاشته اید اذعان داشته اید که یک عده از بت پرستان از بت های خود توقع استجابت حسی داشته اند و برخی خیر. که بر اساس همین تقسیم بندی آنان را با دو عنوان حس گرا و عقل گرا مطرح فرموده اید.
خوب آیا این ادعا هست یا خیر ؟ اگر هست آیانیاز به اثبات ندارد؟ به نظر که هر ادعای فرع بر اثبات است.

جلیل;818164 نوشت:

ببخشید ولی این که جواب نشد اینگونه استدلال کردن به آن می ماند که فردی چون دلیل ندارد به طرف مقابل خود می گویم شما هم دلیل ندارید.

دلیل داشتم و در دوما و سوما گفتم اما فقط همان اولا به چشم شما آمده است و همان را نقل و قول گرفته اید!
استدلال ما اولا و دوما و سوما دارد نه فقط اولا
مضافا اینکه
مقصودم از اولا این بود که شما موظف هستید ادعای خود را اثبات کنید یعنی اگر من اثبات نکرده باشم شما نیز همین گونه اید. ( چیزی که عوض دارد گله ندارد )

نقل قول:
ثانیا: مگر تقسیم بندی ما چه بود؟
غیر این بود که گفتیم بت پرستان یا همین جمادات را مورد پرستش قرار می داده اند که برای خود آنان شئونی را قائل بودند یا اینکه این بت ها را تمثال برای آلهه اصلی خود می دانستند.
که این تقسیم بندی به وفور دلائل نقلی دارد.
بعد بیان کردیم آیه با دسته اول از بت پرستان سخن می گوید
ثالثاً در تقسیم بندی ما سخن از این نبود که آیا بت پرستان قائل به حیات بت های خود بودند یا نه؟ شعور برای آنان قائل هستند یانه؟
ما تنها گفتیم بت پرستان گروه اولی که بیان کردیم برای بت های جماد دست ساخته خود شئونی از قبیل شفاعت، تغییر سرنوشت و ... را قائل هستند اما آیا اعتقاد به شعور و حیات این بت داشتند یا خیر ما متعرض آن نشده ایم


شما قبلا گفتید ( پست شماره 118 ) :
"آیه تنها ناظر به بت هاست آنهم نه هر بتی بلکه بت هائی که جمادی بیش نیستند (سیاق نیز دلیل این مساله است)"
و هم چنین گفتید :
"بر خلاف ادعا شما این مساله که برخی برای همین بت های بی روح ربوبیت قائل بوده اندو... از همین آیات و روایات و تاریخ قابل برداشت است"

حالا کار نداریم که مفسران آیه را تنها ناظر به بت های جماد نمی دانند و حداقل تماثیل را شامل می شود
اما شما گفته اید تنها به بت های جماد نه هر بتی ... و سیاق آیات را نیز دلیل بر مدعای خود دانستید ...

اما طبق آنچه گفتید و اینکه
هر کسی می داند جماد چیزی است که نه حیات دارد و نه شعور
پس شما حیات و شعور را از بت های جماد، نفی کرده اید
که در پست شماره 129 نیز اشاره کردم

اما اکنون می گویید "

"ما متعرض آن نشده ایم"

نقل قول:
در پست قبلی (129)که گذاشته اید اذعان داشته اید که یک عده از بت پرستان از بت های خود توقع استجابت حسی داشته اند و برخی خیر. که بر اساس همین تقسیم بندی آنان را با دو عنوان حس گرا و عقل گرا مطرح فرموده اید.
خوب آیا این ادعا هست یا خیر ؟ اگر هست آیانیاز به اثبات ندارد؟ به نظر که هر ادعای فرع بر اثبات است


در پست شماره 65 و در پست های قبلی توضیح دادم این دسته بندی لازم نیست تقسیم بندی ای حقیقی باشد. چون ناظر به چندگانگی استدلال است نه چندگانگی مشرکین.
و عرض کردم باید ببینیم آیه ی قرآن در مقام بیان چه وجهی بوده است.
اما این موضوع را نادیده می گیرید
توضیح و تبیین این مطلب در پست شماره 132 موجود است.
آما آیا این حسن گرایان به عنوان دسته ای از مشرکین وجود داشته اند و دلایل بنده چیست ؟
در پست شماره 132 به عرض رسید اما اصلا از آن نقل و قول نگرفتید و به چشم شما نیفتاده است.

سپس اضافه می کند اگر فکر می کنید آنها قدرت و شعوری دارند آنها را بخوانید ببینید آیا شما را جواب می دهند اگر راست می گویید ( فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین )
و این دومین دلیلی است که برای ابطال منطق آنها بیان شده است و آن اینکه سکوت مرگبارشان نشانه ی بی عرضگی آنها و عدم قدرتشان بر هر چیز است.

تفسیر المیزان ذیل همین آیه

-----------------------------
برای این گروه انچه اصالت و محوریت دارد علوم طبیعی و حسی است ....
این گروه به علت رسوخ ماده پرستی در آنان از نظر روانی سرگرم و مسرور به همین علم طبیعی هستند.
... ولی حس گرا همواره اسیر توهمات خویش است ...
برای عینی کردن این تحلیل قرآن کریم مصادیقی چون قوم بنی اسرائیل را ذکر می کند .... انان در واقع خدای دیدنی طلب کردند تا مانند بت پرستان آن را ببینند و پرستش کنند ...
این گونه درخواستهای حس گرایانه در عصر نزول قرآن کریم نیز ، هم از سوی اهل کتاب و هم از جانب افراد دیگر وجود داشت.....
این سوال و در خواست همراه با اعتراض، حکایت از همان اصالت حس مشرکان دارد. به طوری که معیار معرفت شناسی اینان همان اصالت حس و تجربه حسی است.

توحید در قرآن ( تفسیر ایت الله جوادی آملی )

سلام علیکم جناب وطاهای عزیز

وقت بخیر

و طاها;818141 نوشت:
بار سر فرصت بر می گردم ....

میخواستم نظرتون رو در مورد 3 بحث زیر بدونم،که آیا اینها هم از همین تناقضات هستند یا خیر؟

بحث 1 :

و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (8 انسان)
ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (29 اسراء)
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون وما تنفقوا من شيء فإن الله به عليم (92 آل عمران)

بحث 2 :

انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا(33 احزاب)
إن تتوبا إلى الله فقد صغت قلوبكما وإن تظاهرا عليه .....(4 تحریم)

بحث 3 :

وما ينطق عن الهوى ان هو الاوحي يوحى (3و 4 نجم)
ولو تقول علينا بعض الأقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منکم من احد عنه حاجزین (44و45و46و47 حاقه)
يا ايها النبي لم تحرم ما احل الله ....(1 تحریم)
ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (29 اسراء)

و طاها;817272 نوشت:
چرا وقتی این تناقض ظاهری شکل میگیرد خدا یا الله را نفی نمیکنیم؟
به ظاهر نظر شما این است که وقتی اعجاز قرآن از طریق ظواهر نباشد و اثبات شود این تناقضات ظاهری مشکلی به وجود نمی آورد.
معلوم است که بنده مشکلی با اعجاز قرآن ندارم اما به همان میزان مشکلی با این سوالات و شبهات ندارم چون خود قرآن دعوت به تحدی کرده است. و خود قران فرموده اختلافی در آن نیست و خود علما نیز تایید کرده اند که اختلافی نیست. و خود علما این سوالات و شبهات را خلاف نمیدانند.
اصلا به همین جهت موضوع خاصی مبنی بر کتب ضاله ایجاد شد ....
لذا بنده مسئول منحرف شدن دیگران نیستم
و اگر هم دوستانی ناراحت هستند از طرح چنین شبهاتی باید پیش از آن از دیگران ناراحت باشند و مشکل از بدبینی خودشان یا احیانا کوته نظری ایشان است. البته انهایی که نمیشناسند خوب نمیشناسند و خرده ای نیست...

جناب وطاهای عزیز،من چون حوزوی نیستم و به شدت هم از فلسفه بدم میاد(نه فلسفه واقعی،این دعواهای کلامی که منظور طرفین معلوم نیست)،نتونستم مثل شما از اجزای فلسفه مثل کلمات تالی،فرض،و .... استفاده کنم(حتی همین چند کلمه هم باعث مورمور شدن بدنم میشه.....) و چون ظواهر سه بحث گویا بود،برداشت رو آزاد گذاشتم به عهده خودتون،و شما منظورتون رو برداشت کنید و جوابتون رو بفرمایید،و اگه دیدم منظور مورد نظر من نیستش توضیح و ربط آیات به هم، رو هم انجام میدم(توضیحات رو ندادم تا مطلب کوتاه بشه و خسته کننده نباشه)

سوالم اینه که آیا این 3 بحث هم تناقض آیات رو نمیرسونه؟؟اگه یه نفر خارج از دین اسلام قرآن رو بخونه به این تناقضات نمیرسه آیا؟؟؟

اگه جوابتون مثبته که بفرمایید تا یه مطلب رو در مورد قرآن بگم، و اگه جوابتون منفی هستش و یا هنوز نتونستید یه رابطه منطقی بین آیات 3 بحث مورد نظر من، و بحث خودتون پیدا کنید،بفرمایید تا اول منظور و ربط بحث خودم و بحث شما رو بگم و بعدش باز سوالم رو تکرار میکنم و بعد میریم سر جواب\m/@};-@};-

با اینکه قبلا گفتم باز هم تکرار میکنم،اگه از نظر کلامی و ظاهری بخوایم قرآن رو به چالش بکشونیم،هم با شبهه و تناقض شما موافقم و هم راه های زیادی وجود داره برای تحدی .....

ببخشید اگه تاپیک رو به بیراهه میکشونم.....

بابت وقتتون که صرف خوندن و جواب دادن میکنید،ممنونم

اللهم عجل لولیک الفرج
درپناه حق

alieye;819438 نوشت:
سلام علیکم جناب وطاهای عزیز

وقت بخیر

میخواستم نظرتون رو در مورد 3 بحث زیر بدونم،که آیا اینها هم از همین تناقضات هستند یا خیر؟

بحث 1 :

و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (8 انسان)
ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (29 اسراء)
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون وما تنفقوا من شيء فإن الله به عليم (92 آل عمران)

بحث 2 :

انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا(33 احزاب)
إن تتوبا إلى الله فقد صغت قلوبكما وإن تظاهرا عليه .....(4 تحریم)

بحث 3 :

وما ينطق عن الهوى ان هو الاوحي يوحى (3و 4 نجم)
ولو تقول علينا بعض الأقاويل لأخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منکم من احد عنه حاجزین (44و45و46و47 حاقه)
يا ايها النبي لم تحرم ما احل الله ....(1 تحریم)
ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (29 اسراء)

جناب وطاهای عزیز،من چون حوزوی نیستم و به شدت هم از فلسفه بدم میاد(نه فلسفه واقعی،این دعواهای کلامی که منظور طرفین معلوم نیست)،نتونستم مثل شما از اجزای فلسفه مثل کلمات تالی،فرض،و .... استفاده کنم(حتی همین چند کلمه هم باعث مورمور شدن بدنم میشه.....) و چون ظواهر سه بحث گویا بود،برداشت رو آزاد گذاشتم به عهده خودتون،و شما منظورتون رو برداشت کنید و جوابتون رو بفرمایید،و اگه دیدم منظور مورد نظر من نیستش توضیح و ربط آیات به هم، رو هم انجام میدم(توضیحات رو ندادم تا مطلب کوتاه بشه و خسته کننده نباشه)

سوالم اینه که آیا این 3 بحث هم تناقض آیات رو نمیرسونه؟؟اگه یه نفر خارج از دین اسلام قرآن رو بخونه به این تناقضات نمیرسه آیا؟؟؟

اگه جوابتون مثبته که بفرمایید تا یه مطلب رو در مورد قرآن بگم، و اگه جوابتون منفی هستش و یا هنوز نتونستید یه رابطه منطقی بین آیات 3 بحث مورد نظر من، و بحث خودتون پیدا کنید،بفرمایید تا اول منظور و ربط بحث خودم و بحث شما رو بگم و بعدش باز سوالم رو تکرار میکنم و بعد میریم سر جواب\m/@};-@};-

با اینکه قبلا گفتم باز هم تکرار میکنم،اگه از نظر کلامی و ظاهری بخوایم قرآن رو به چالش بکشونیم،هم با شبهه و تناقض شما موافقم و هم راه های زیادی وجود داره برای تحدی .....

ببخشید اگه تاپیک رو به بیراهه میکشونم.....

بابت وقتتون که صرف خوندن و جواب دادن میکنید،ممنونم

اللهم عجل لولیک الفرج
درپناه حق

سلام علیکم

ممکن است تضاد ظاهری ایجاد شود بستگی دارد برداشت درستی از این آیات داشته باشیم یا خیر
من تضادی نمی بینم.

موضوع قفل شده است