آيا زنان طبق نظر اسلام مي توانند ولي فقيه يا رهبر جامعه باشند؟؟!!!

تب‌های اولیه

755 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

مرسل;463722 نوشت:
جنابان بن موسی و امام عشق

ما که حرفمان را زدیم و شما هم حرفتان را زدید

بیشتر از این مجادله است و بی فایده

خوانندگان گرامی دارای عقل و شعورند قضاوت بر عهده خودشان


سیر بحث به صورت خلاصه:
ما:سلطنت در اینجا به معنای تسلط است نه پادشاهی.------------شما:تاپیک درباره رهبری است و رهبر تسلط ندارد.نقش هدایتی دارد.در کشور ما هم امام خامنه ای رهبر است منتهی تسلط ندارند.
ما:امام خامنه ای طبق قانون اساسی و طبق اسلام کاملاً تسلط دارند و در مواقع ضروری از آن استفاده کرده اند.----------------شما:نخیر تسلط کامل ندارند.تسلطشان در چارچوب اسلام و قانون است.
ما:مگر ما گفتیم تسلطشان تام است؟بحث بر سر داشتن یا نداشتن تسلط بود که معلوم شد ایشان تسلط دارند.----------------شما:بیشتر از این مجادله است و بی فایده.شب بخیر.

بحث خیلی واضح است.بحث بر سر تسلط داشتن یا نداشتن بود.شما یک دفعه میزان تسلط داشتن را وارد بحث کردید.خب چه ربطی دارد؟


نتیجه:رهبر و ولی،سلطنت به معنای تسلط را دارد.


لبیک یا مهدی

و من الله توفیق

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ

وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ -

ملک(پادشاهی و سلطانی) که از طرف خدا باشد، خدایی باشد، اختیار جان و مال مردم را دارد.

[="Tahoma"]

زن و ولایت و رهبری بر جامعه

پرسش1:
آيا زنان طبق نظر اسلام مي توانند ولي فقيه يا رهبر جامعه باشند؟

پاسخ:
با سلام و درود
برخی بر این نظرند که زن نمی تواند ولی فقیه، مرجع تقلید و یا رهبر جامعه اسلامی باشد. ایشان چنین استدلال می کنند:
1. استدلال به آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء»(1)
قدر متیقن از این آیه این است که زن در خانه ولایت ندارد و ولایت در خانه، با مرد است. پس چطور می توان پذیرفت که زن در خانه اش ولایت نداشته باشد ولی بر مسلمین جهان ولایت داشته باشد. لذا به طریق اولی بر سایر مسلمانان ولایت ندارد.
2. بطور مسلم و با استناد به ادله روایی و ...، زن نمی تواند امام جماعت بر مردان باشد، پس چگونه می توان پذیرفت که بر همه مسلمانان جهان ولایت داشته باشد.
3. اصل بر عدم ولایت کسی بر دیگری است، و اثبات ولایت نیاز به دلیل دارد. در مورد ولایت داشتن زن بر همه مسلمانان، نیز نیاز به اثبات و اقامه دلیل است و چنین دلیلی نداریم.
البته این ها مباحث علمی ـ استدلالی است که در مجامع علمی مطرح است و هر کدام مستندات عقلی و نقلی مربوط به خود را دارند.

پرسش2:
در خصوص امام جماعت شدن زن برای زنان، زن می تواند امام جماعت جنس خودش باشد، پس قطعیت ندارد، و اگر دارای قطعیت بود، مورد اختلاف فقها نبود .

پاسخ:
صحبت بر سر امام جماعت شدن زن برای زنان نیست بلکه امام جماعت برای مردان منظور است. این که زن نمی تواند امام جماعت برای مردان شود قطعی است و اختلافی بین علماء در مورد آن نیست.
وقتی روایات، چنین ولایت مختصری که امام جماعت دارد را، برای زن مردود می دانند، به طریق اولی، ولایت های بزرگتر را نمی توان پذیرفت.

پرسش3:
استدلالات شما عام است و لذا هر قوام بودنی را شامل می شود، نه فقط حکومت (یا رهبری) بلکه مثل رئیس جمهوری (یا نخست وزیری)، فرماندهی، وزارت و ... . ولی ما در تاریخ جمهوری اسلامی یک وزیر زن داشتیم. حالا اگر وزارت رو هم بگیم که مراجع راضی نبودند و ... ریاست‌ها و مدیرکل شدن‌ها و ... که مواردشان کم هم نیست چی؟ آن‌ها هم قوام هستند.
منظورم این است که تعمیم دادن امام جماعت بودن مرد یا آیه قوامیت مرد نمی تواند دلیل باشد.

پاسخ:
مراد از ولایتی که در این آیه نفی می شود، مطلق العنان بودن، ولایت مستقله قدرتمند و خودمختار بودن است و الا با توجه به آموزه های دینی و اسلامی، این گونه نیست که اصلا به نظر زن توجه نشود بلکه توصیه می شود مدیریت داخل خانه بر عهده زن باشد.
با این بیان، رهبر، مرجع تقلید و یا رئیس جمهور شدن و ... که ولایتی مستقل دارد و به صورت مطلق است، از نظر شرعی اجازه داده نمی شود ولی مواردی که زیر مجموعه و زیر نظر مدیری مافوق است، مانند مدیر عامل و مدیر کل و ... اشکالی ندارد.
حتی وزیر شدن را هم اگر تحت نظر رئیس جمهور بدانیم می توانیم بدون اشکال بدانیم، البته ممکن است کسی خدشه کند که یک وزیر برای خود ولایت و استقلالی دارد؛ که در این صورت می تواند مشکل باشد.
بنابر این، این استدلال به آیه، اصل ولایت داشتن و هر نوع ولایتی را نفی نمی کند بلکه ولایت مستقله و خودمختاری و به عبارتی مطلق العنان بودن را نفی می کند.

پرسش4:
آیا پیش آمده که ائمه اطهار علیهم السلام زنی را بعنوان والی منتصب کرده باشند؟ مساله ی رهبری حکومت دینی در تاریخ اسلام و هیچ یک از ادیان گذشته نمونه ای نداشته؟

پاسخ:
چنین موردی از اهلبیت علیهم السلام نقل نشده و سراغ ندارم.
اگر چنین مواردی بود، عالمان در مباحث علمی خودشان، آن ها را نقل و بدان استناد و یا رد می کردند. از صدر اسلام تاکنون نیز چنین فتوایی ـ جواز ولایت و رهبری زن ـ نبوده که بخواهد واقعیت پیدا کرده و عملی شده باشد.

پرسش5:
در جامعه اسلامی زن نباید هیچ کاره باشد وگرنه جامعه نیست و نابود می شود. البته معلوم نیست این اظهارنظرات عجیب و غریب در مورد زنان در جوامع اسلامی چند درصدش دستور واقعی دینمان باشد.
اما در جوامع دیگر زن هم مثل مرد می تواند رهبر باشد، به هر پست و مقامی که خواست دست پیدا کند.
در دین یهود زنانی بودند که باعث افتخار دینشان شدند. در فرانسه ژاندارک رهبری مردان رو در مبارزه بر عهده داشت و مردمشان نگفتند اطاعت از زن باعث ننگشان شده. این فقط مختص جامعه ی ما است که هر چیزی را برای زن غیر از خدمت به شوهر و تربیت دوجین بچه ننگ و عار می دانند . اگر این دستور خدا باشد پس چرا در جوامع دیگر زنان رهبر این قدر موفق عمل کرده اند؟

پاسخ:
در این زمینه چند نکته عرض می شود:
1. اسلام قوانینش را بر اساس نگاه به نوع زن و مرد، تشریع فرموده است، نه بر اساس تک تک افراد و نگاه شخصی.
این که یک زن بتواند بهتر از مردان مدیریت کند و ...، دلیل بر این نیست که همه همین گونه هستند.
2. هر انسانی اگر صفات روحی خودش را رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده است. زن اگر صفات متعلق به زنان را در خودش رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده، و مرد هم اگر صفات مردانه را در خودش رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده است.
3. اسلام به دنبال کمال و سعادت بشر است و در این راستا از منافع موقت که حتی ممکن است با کمال انسانی ناسازگار باشد، چشم پوشی کرده است.
جعل قوانین به گونه ای که منفعت موقتی و محدود را برای زن تامین کند ولی سرانجام و در مجموع به ضرر و زیان زن باشد، خدمت و ارزش دادن به زن نیست.
4. اسلام نگاه همه جانبه دارد و مثلا حیا و عفاف زن را فدای امور دیگر نمی کند. آن چه مد نظر اسلام است در مجموع به نفع زن است یعنی به راحتی و منفعت موقت اکتفا نکرده بلکه منفعت دائمی و بیشتر را برای زن در نظر گرفته است.
ضمنا قرار نیست حتما این منفعت، مستقیما به زن برسد بلکه آن چه به نفع زندگی مشترک، فرزندان و ... زن باشد نیز منفعت محسوب می شود.
5. این که در برخی جوامع برخی زنان مدیر یا رئیس جمهور و ... می شوند، دلیل بر این نیست حقوق زنان در آن جامعه رعایت می شود و یا آن جامعه در راستای ارزش زن قدم بر می دارد. لذا معیار قضاوت نباید با نگاه به اندکی از زنان باشد.
اسلام قوانین و احکامش را به گونه ای تعیین فرموده که مسیر سعادت و کمال، برای زن فراهم باشد، و بالمآل و در مجموع، منفعت زن تامین گردد، ولو در این مسیر، محدودیت هایی هم باشد ولی سرانجام و در مجموع، به نفع زن است.

پرسش6:
آیا می شود گفت حضرت زهرا سلام الله بر زنان و مردان جامعه ولایت ندارند؟!

پاسخ:
بله، ایشان ولایت فقهی و اعتباری نداشتند.
البته ولایت معنوی داشته اند یعنی مثلا به گونه ای که علم غیب و دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهند و یا ولایت تکوینی نمایند؛ ولی ولایت اعتباری و فقهی نداشته اند.

پرسش7:
یعنی اگر حضرت زهرا (س) حکم فقهی را بیان می کردند مورد پذیرش نبوده و اعتبار ندارد؟!

پاسخ:
قطعا فرمایشات آن حضرت مطاع است، ولی این همان ولایت معنوی است. منظور بنده از نداشتن ولایت اعتباری، اعتبار نداشتن فرمایشات ایشان نیست. این یک اصطلاح علمی است، یعنی از طرف خداوند که قانون گذار و اعتبار دهنده است، ولایتی در حد نبوت و امامت برای ایشان اعتبار و جعل نشده است.
لذا بین ولایت معنوی و ولایت اعتباری فرق است و آن حضرت دارای ولایت معنوی هستند و بیانات و فرمایشات ایشان نیز مطاع است.

پرسش8:
از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که: "لایفلح قوم ولیتهم امراه"؛ رستگار نخواهند گردید، گروهی که زن بر آنان رهبری می کند." (کتاب الخلاف، ج2، ص590، آداب القضاء) هر زنی را شامل می شود، حتی حضرت زهرا(س)؟

پاسخ:
حتی حضرت زهرا سلام الله علیها هم ولایت فقهی و اعتباری نداشتند. ولایت ایشان معنوی و به گونه دلیل و راهنما بودن است.
این که از معصومین وارد شده که ما حجت خدا بر مردم هستیم و حضرت زهرا سلام الله علیها حجت بر ما هستند، مراد راهنما و دلیل و نشانه بودن است یعنی آن حضرت نشانه و دلیل برای سایر معصومین هستند. پس ولایت معنوی دارند و اشاره ائمه به همین ولایت است.

پرسش9:
اعتبار روایت تا چه حد است؟ اگر من با چشم خودم ببینم که ماست سفید است، بعد شما بگویید طبق روایات آمده که ماست سیاه است؛ طبق احکام اسلامی باید کدام یک مورد پذیرش من قرار بگیرد؟ کدام یک مستند تر و عقلانی تر است؟

پاسخ:
در این صورت باید پذیرفت ماست سفید است.
توجه داشته باشید که دین و تعبد، خلاف بداهت سخن نمی گوید. لذا اگر خلاف بدیهیات، حکم بدهد، آن حکم صحیح و وحی نبوده است.
فطرت و قطع متعارف از فطرت، معتبر است. به بیان دیگر عقل و فطرت، یکی از منابع دین شناسی است و قطع آن ها هم معتبر و حجت است و وحی، خلاف آن نمی گوید.
البته باید توجه داشت که لزوما همیشه آن چه را ما بدیهی می دانیم، بدیهی نیست و می تواند تحت تاثیر فرهنگ زمانه باشد.

پرسش10:
پیامبر فرموده ملتی که رهبریش را به زن بدهد رستگار نخواهد شد؛ گویا پیامبر حتی دختر خودش را هم قبول نداشته. حالا وقتی وجود دهها رهبر زن و رییس جمهور و نخست وزیر و هزاران قاضی و حتی دادستان کل در امریکا نشان از رهبری قدرتمند زنان می دهد ایا وجود این حدیث و قبول آن هم گوینده آن هم استناد کنندگان به آن را زیر سوال نمی برد؟
ایا این ملتها رستگار نخواهند شد؟

پاسخ:
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ولایت فقهی و اعتباری نداشته اند؛ و این منافاتی با جایگاه رفیع و والای ایشان ندارد.
اما مراد از رستگاری می تواند حیات و هدایت همه جانبه باشد نه تنها هوش و استعداد.
منظور این است که زمام امور مهمه را به دست زن و روحیه زنانه ندهید.
در مورد برخی کشورها که اشاره کرده اید هم باید عرض کرد که آن ها رستگار نیستند.
در ثانی، وضع احکام الهی به حسب مورد و شخصی نیست بلکه نوعی است.
چه بسا صلاح بشر این نباشد که زن زمام امور مهمه اش را در دست بگیرد.
افزون بر این که جهات معنوی برای ما روشن نیست و چه بسا در همین کشورها، آن جهات معنوی از دست می رود.
ضمنا این افراد (رییس جمهور زن و ...) هم ماشین امضا هستند و در واقع حزب آن ها است که تصمیم گیری می کند و آن حزب هم مردانه اداره می شود.

پرسش11:
آیه "مردان سرپرست زنان هستند"، که برتری هر مردی بر هر زنی رو نشان نمی دهد تا بتوانیم تعمیمش بدهیم در مقیاس بزرگتر و این که هر مردی قوام هر زنی هست و مردها فقط می توانند مدیر باشند و زن نباید مدیر باشد. به نظرم این آیه اصلا برای نشان دادن این موضوع مناسب نیست.

پاسخ:
صحبت ما در این آیه در باره ولایت مرد نیست بلکه ناظر به ولایت زن است و استدلال این است که زن وقتی در خانه اش ولایت ندارد، چگونه می توان پذیرفت که بر مسلمانان جهان ولایت داشته باشد.
لذا کاری به محدوده ولایت مرد نداریم بلکه سخن بر روی ولایت زن در خانه است.

پرسش12:
چه طور از آیه «الرجال قوامون علی النساء» ولایت داشتن زن را کامل نفی می کنید.

پاسخ:
سخن بر سر ولایت علی الاطلاق و ولایت مستقله است مانند رهبری و مرجعیت و ...، نه هر ولایتی. لذا بنده مطلق ولایت را نفی نکردم بلکه در اسلام توصیه شده که مدیریت داخلی خانه به زن داده شود.
آن چه از این آیه استفاده می شود این است که زن مدیریت خانه را ندارد، پس به طریق اولی نمی توان ولایت جامعه اسلامی را به او داد.

پرسش13:
صفات روحی زنان از نظر شما چیست؟ همان بچه درای و خدمت بی قید و شرط شوهر؟ در صحبت تمام فقها و علما تنها چیزی که برای زن ارزش شمرده شد همین بود و بس. به نظر من حقوق زنان در جوامع غربی خیلی بهتر و بیشتر از جامعه ی ما رعایت می شود.
محدودیتهایی که علما برای زن مسلمان قائل شده اند انقدر زیاد است که آدم شک میکند واقعا خدا چنین چیزی خواسته باشد.
مشکل من رهبری زن و مدیریت زن نیست چون دیدم زنانی تو همین ایران هم بوده اند و هستند که هم به مدیریت دست پیدا کرده اند و هم زمانی هم میرسد که به مقامتر بالاتر از این هم دست پیدا می کنند. مشکل ما طرز برخورد مردان مسلمان با زنان است.

پاسخ:
چند نکته عرض می شود:
1. زنان وجدان اخلاقی و عواطف بیشتری دارند، در حالی که مدیریت نیاز به غایت انگاری جدی و بیشتری دارد.
مراد از عقل و نقص آن در زنان نیز همین عقل دور اندیش و غایت انگار است نه عقل وجدانی.
توجه: به همین خاطر است که زن و مرد مکمل یکدیگر هستند؛ یکی عقل دور اندیش و غایت انگار قویتری دارد و دیگری عقل وجدانی و عواطفش قویتر است.
2. این محدودیت که زن نمی تواند ولایت بر مسلمانان داشته باشد توسط علماء قرار داده نشده بلکه توسط خداوند که قانون ساز و صاحب دین است می باشد.
3. زن و مرد هر کدام روحیه ای دارند که بایستی روحیه خود را تقویت کنند تا بتوانند مکمل یکدیگر باشند.
تربیت فرزند و مدیریت داخلی خانه بر عهده زن است و این از اموری است که مرد از عهده آن بر نمی آید و نیاز به عواطف قویتر و محبت مادرانه دارد.
4. این گونه نیست که در جوامع غربی، حقوق زنان بیشتر مراعات شود. همین که نظام خانواده از هم پاشیده و معنویت کمرنگ شده است، از آثار همین مدیریت ها است.
5. برخورد ناصحیح مردان با زنان، دلیل بر مشکل دار بودن حکم الهی نیست. هر کدام دارای حقوقی هستند که از طرف مقابل بایستی رعایت شود.

پرسش14:
این عاقلانه است که یک انسان با وجود داشتن تخصص و مهارت لازم برای انجام یه کار در صورتی که در آن زمینه ممتاز باشد، فقط به خاطر جنسیتش کنار گذاشته شود؟

پاسخ:
قرار نیست زنان دانشمند و متخصص را کنار گذاشت. سخن بر سر ولایت و رهبری است؛ و الا اسلام با کار کردن زن و کسب تخصص او مخالفتی ندارد.
استفاده و کمک از نظرات کارشناسی و مشاوره از آن ها هیچ اشکالی ندارد.

پرسش15:
همه در کتابها و روایات دنبال این می گردند که آیا زن می تواند رهبر بشود؟ در حالی که نمونه های واقعی آن در دنیا با چشم دیده می شود، و هرگز مردمش هم نارستگار نشدند. بر خلاف حدیثی که به پیامبر نسبت می دهند تا دین اسلام را عقب افتاده جلوه دهند.

پاسخ:
چند نکته:
1. این طور نیست که آن ها رستگار شده اند. فروپاشی نظام خانواده و کمرنگ شدن معنویت، نمونه ای از این ناموفقیت است.
2. سخن بر روی ولایت نوع زن و مرد است، نه بطور موردی و شخصی.
3. در همان جوامع هم مدیریت، بیشتر با مردان است تا زنان. همین که نسبن بیشتر مدیریت با مردان است، نشان از همین دارد.
از طرفی رئیس جمهور بودن زن دلیل بر این نیست که مدیریت کشور هم با همین زن اداره می شود. او یکی از حزب طرفدارش است و در حزب، مدیریت با مردان است.
4. ضمنا جهات معنوی این امر برای ما آشکار نیست. آن جهاتی که خداوند به خاطر آن ها مدیریت را به مردان داده است. لذا نمی توان گفت رستگاری حاصل شده است.

پرسش16:
آیا موفقیت زنان در اداره جامعه و رهبری آن، نقض ادله شما نیست؟ یکی از رهبران زن، ژاندارک است. چرا شخصیتی که در دین های دیگر قدیسه هستند ما ادعا کنیم شخصیتی ساختگی هستند.

پاسخ:
اسلام نگاه موردی و شخصی ندارد بلکه نگاهش نوعی است. به بیان دیگر؛ ما ولایت نوعی زن و مرد را مد نظر داریم نه شخصی و موردی.
از طرفی اسلام منکر استعداد زن ها نیست بلکه مردها را برای اداره جامعه و رهبری مناسب تر می داند. لذا این موارد دلیل بر رد و نقض ولایت نداشتن زنان برای رهبری نیست.
ژاندارک بیش از این که یک شخصیت معنوی باشد شخصیت سیاسی است. افزون بر این که هیچ مستند و دلیلی بر قدیسه یا منتسب به دین بودن او نداریم.
بالاتر از همه حضرت زهرا سلام الله علیها هستند که ایشان هم ولایت فقهی و اعتباری نداشته اند. البته ولایت معنوی داشته اند ولی سخن ما بر روی ولایت فقهی و اعتباری است.

پرسش17:
مسلمانان تافته جدا بافته در دنیا نیستند. آنان هم مثل بقیه انسانند. اگر رهبر جاهای دیگر می توانند زن باشند چرا مسلمانان نمی توانند چنین باشند؟

پاسخ:
باید بپذیریم که قانون گذار، خداوند است و اوست که صلاح نوع انسان اعم از زن و مرد را بیش از همه می داند.
او با توجه به همه این امور، مدیریت های کلان مانند رهبری و ولایت بر مسلمانان را به مردان داده است.
لذا مسلمان و دیندار واقعی آن است که مطیع فرامین الهی باشد، ولو سایر امت ها راهی دیگر را انتخاب نمایند.

پرسش18:
بانوانی داشته ایم که نائب امام معصوم بوده اند، مانند سوسن مادر امام حسن عسکری که از امام زمان (عج) نیابت داشته اند؛ حکیمه دختر امام جواد (ع)؛ حضرت زینب (س) که سالها احکام حلال و حرام را برای مردم بیان می کردند و زبان عاشورا نیز بودند در حالیکه امام سجاد (ع) هم حضور داشتند؛ بانو حمیده همسر امما صادق (ع)؛ و ... .

پاسخ:
این موارد، نیابت و ماموریت های خاص است، و با ولایت و رهبری بر جامعه اسلامی، فرق اساسی دارد.
ما که هر ولایتی را نفی نکردیم.
این نیابت ها برای مواقع خاص و موقتی بوده است مانند حضرت زینب سلام الله علیها که به علت بیمار بودن حضرت سجاد علیه السلام سرپرستی کاروان را بر عهده گرفته بودند.

پرسش19:
چرا امام دستور دادند یک مرد فقیه برود و جواب سوالش را از یک زن (حمیده همسر امام) بگیرد؟ مرجعیت برای پرسیدن همین احکام در دین است. پس در این حد، ولایت هم داشته است.

پاسخ:
پرسیدن از دیگران و ارجاع به پرسیدن از آن ها که اشکالی ندارد. این همان رجوع جاهل به عالم است، لذا امام هم به همین موضوع ارجاع داده اند. حتی تدریس نمودن و کلاس درس داشتن اشکالی ندارد.
این با تبعیت تعبدی فرق دارد و سخن ما در موضوع ولایت و رهبری، بر روی تبعیت تعبدی است.
لذا مراد امام علیه السلام مرجعیت و ولایت نبوده زیرا در مراجعه به مرجع تقلید، پذیرش قول او تعبدی است یعنی ولو از قول او به اطمینان نرسیم و یا حتی ظن بر خلاف داشته باشیم، باز هم مجاز هستیم به گفته او اکتفا کنیم.
لذا سخن بر روی حجیت شرعی و تبعیت تعبدی است، و هر پرسیدن از عالمی که به معنای این حجیت نیست.

پرسش20:
ما روایت داریم که امام فرموده اند: "رب امراه افقه من رجل"؛ چه بسا زنی از مرد فقیه تر باشد. هم چنین روایت داریم: "رب امراه خیر من رجل"؛ چه بسا زنی از مرد برتر باشد.

پاسخ:
بله، درست و صحیح است و چه بسا زنانی که از مردان دانشمندتر و عالم تر هستند ولی این به معنای ولایت داشتن بر جامعه اسلامی نیست.
لذا این روایت نمی خواهد ولایت و رهبری بر جامعه اسلامی را برای زنان اثبات کند.

ادامه.............

[="Tahoma"]

پرسش21:
در این زمان دیگر زن و مرد نداریم بلکه در هر کاری که مردها هستند زنها هم هستند. اگر غرب از ما جلوتر است به خاطر این است که زنان آنها بیشتر تلاش کرده اند تا حقوقشان را به دست آورند و ما باید از آنها الگو بگیریم.

پاسخ:
این عقب رفت آن ها است نه پیشرفت. از هم پاشیدگی نظام خانواده و کمرنگ شدن معنویت و ... نمی تواند پیشرفت باشد.
آن ها در زمینه مادیات پیشرفت کرده اند، آن هم به خاطر توجه به دانش و عقلانیت است؛ لذا نمی توان غرب را موفق دانست.

پرسش22:
در همه جای قرآن رجل بر زن و مرد دلالت دارد ولی چرا در آیه 43 نحل، آن را مختص مردان می دانید؟

پاسخ:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِم‏»؛ و پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مى ‏كرديم، نفرستاديم‏.(2)
حرف شما صحیح است ولی این جا و به واسطه روایات، قرینه خارجیه داریم که مراد از این رجل، مردان هستند.
روایات متعدد داریم که ما نبی زن نداشته ایم؛ لذا آن روایات قرینه می شوند بر این که بفهمیم مراد از این رجل، نمی تواند عموم باشد بلکه اختصاص به مرد دارد.

پرسش23:
زمانی تحصیل، اشتغال، حق رای و خیلی از چیزهای دیگر برای دختران آروز بود ولی دیدیم که با تلاش به آنها رسیدند. رهبری هم مانند این امور، روزی به دست می آید.

پاسخ:
ولایت و رهبری بر مسلمانان ارتباطی با تحصیل علم ندارد.
اسلام هیچ گاه منع از تحصیل علم نکرده است. دانشمند بودن زنان به معنای ولایت و رهبری آن ها نیست.
اسلام هیچ مخالفتی با کسب دانش زنان ندارد و دانشمندان زن هم با تدریس و مشاوره دادن و ... از علمشان استفاده می شود. مشاوره دادن که اشکالی ندارد.
آن چه اسلام با آن محکم ایستاده است، ولایت و رهبری نداشتن زنان است، و این با تحصیل علم فرق دارد.

پرسش24:
آیت الله جوادی می گویند: کمال معنوي مربوط به ولايت است و در ولايت الهي بين زن و مرد تفاوتي نيست. زن و مرد هردو مي توانند ولي الله بشوند.

پاسخ:
مراد از این ولایت، ولایت معنوی است نه رهبری امت اسلامی و ولایت فقهی و اعتباری.

پرسش25:
«إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم»
«و إذ قالت الملائكه یا مریم إن الله إصطفیك و طهرك و إصطفیك علی نساء العالمین»
دلیل ما بر نبوت مریم(ع) این است كه كلمه اصطفا در مورد حضرت آدم و نوح و آل ابراهیم، قطعاً به معنای اختیار برای نبوت است، وحدت سیاق ایجاب می كند كه در مورد آل عمران (مریم و مادر مریم و پسر مریم) نیز، همین معنا باشد، و گرنه باید مرتكب خلاف ظاهر آیه بشویم كه دلیل بر این كار نیست.

پاسخ:
«اصطفاء» از ریشه "صفو" به معنای خالص کردن و انتخاب نمودن و برگزیدن و برتری دادن است.(3)
لذا به معنای برتری و فضیلت دادن است نه به معنای نبوت و پیامبری.
اگر هم به معنای نبوت بگیریم، اختصاص به مردان دارد، و کسی در طول تاریخ نگفته است که حضرت مریم سلام الله علیها، از پیامبران و رسولان الهی بوده است.
در ثانی، نبی که ولایت ندارد بلکه این امام است که ولایت دارد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم علاوه بر رسالت، امامت و ولایت داشته اند.

پرسش26:
آیا از این آیه استفاده نمی شود كه مریم جزء دین آوران و منذران و مبشران بوده است؟ وگرنه می بایست به نحوی از جمع آنان استثنا می شد. لذا علی بن ابراهیم، ذیل آیه 12 سوره تحریم كه در توصیف حضرت مریم (س) آمده و او را از «قانتین» دانسته، فرموده است: منظور از قانتین، داعین است.
بنابر این حضرت مریم از دعوت كنندگان به سوی حق تعالی (پیامبران) بوده است.

پاسخ:
خیر، حضرت مریم سلام الله علیها، دین آور نبوده اند. مبشر و منذر بودن هم همان امر به معروف و نهی از منکر است، کما این که «داعین» نیز همین معنا را می دهد.
لذا این ربطی به ولایت و رهبری و نبوت ندارد.
افزون بر این که نبی ولایت ندارد بلکه این امام است که ولایت دارد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم علاوه بر رسالت، امامت و ولایت داشته اند.

پرسش27:
آیا انتخاب کردن و برگزیدن می تواند بی هدف باشد؟ حتما خداوند حکیم هدفی از این انتخاب کردن و بر گزیدن دارد. اما هدف خداوند چیست؟
وقتی انتخاب و برگزیدن آل ابراهیم و آل عمران را در کنار آدم و نوح قرار می دهد و دقیقا برای همه آنها از یک فعل و کلمه استفاده می کند، و با توجه به نبوت نوح و آدم، برای اثبات نبوت و پیامبری حضرت مریم کافیست.

پاسخ:
چند نکته:
1. هر انتخاب کردن و برتری دادنی که به معنای ولایت و امامت و نبوت نیست. برتری دادن و انتخاب کردن می تواند از حیث معنوی و کمالات نفسانی باشد بدون این که به حد نبوت و امامت برسد.
بزرگترین مثال آن حضرت زهرا سلام الله علیها هستند که بر همه زنان هر دو عالم برتری داده شده اند ولی مقام امامت و ولایت نداشته اند.
لذا هر برتری دادنی که معنایش نبوت نیست تا بگوییم اگر نبوت نباشد پس بر خلاف حکمت است.
2. نبوت و رسالت حضرت نوح و ابراهیم و ... که فقط از همین آیه فهمیده نمی شود. آیات متعدد دیگر قرآن نبوت ایشان را ثابت می کنند.
لذا اگر واژه «اصطفاء» را در مورد نوح و ابراهیم و عیسی و ...، به معنای نبوت می گیریم به این دلیل است که نبوت و رسالت ایشان توسط ادله متعدد قرآنی و روایی به اثبات رسیده است؛ در حالی که در مورد حضرت مریم سلام الله علیها اصلا چنین نیست.
3. اگر آیه در مقام بیان نبوت حضرت مریم سلام الله علیها بود، قطعا باید یکی از زمان صدر اسلام و نزول آیه، به آن اشاره می کرد، و یا حتی اگر کسی نمی گفت، خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مراد کلام الهی را می فرمودند. پس همین که حضرت نفرمودند و هیچ کسی هم چنین ذهنیتی نداشته است، معلوم می شود که این آیه اصلا در مقام بیان چنین چیزی نبوده است.
افزون بر این که روایات متعدد هم داریم که موافق همین برداشت از آیه است که هیچ زنی به مقام نبوت و ولایت نرسیده است.
بنا بر این، نه از این آیه و نه از آیات دیگر و حتی روایات، نمی توان برای حضرت مریم نبوت را اثبات کرد.

پرسش28:
دليل واضح نبي بودن حضرت مريم اين است که در سوره مريم همان طور که نام ديگر پيامبران ذکر شده، نام او نيز آمده و در يک رديف قرار گرفته است. مثلاً (واذکر في الکتاب موسي، و اذکر في الکتاب ادريس، واذکر في الکتاب اسماعيل، واذکر في الکتاب ابراهيم واذکر في الکتاب مريم)

پاسخ:
اثبات نبوت حضرت ابراهیم و نوح و ... اختصاص به این آیات ندارد و آیات مخصوص در باره نبوت ایشان داریم؛ در حالی در مورد حضرت مریم چنین نیست.
از طرفی با استناد به تکرار فراز «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ» نمی توان نبوت را اثبات نمود. در مورد حضرت نوح و ... پس از این فراز، به نبوت آن ها تصریح شده ولی در مورد حضرت مریم چنین نیست.
نکته مهم این که روایات در این زمینه قرینه هستند تا بفهمیم مراد از این آیات، نبوت حضرت مریم نیست.

پرسش29:
در موارد متعدد، مانند نذر کردن فرزند در شکم، نامگذاری او، مالکیت بر فرزند در شکم و ...؛ می بینیم که تصمیم گیرنده "حنه" همسر عمران است. لذا حتما ولایت داشته است.
از طرفی ذر برخی آیات، مشتركاتی بین حنه و زكریا وجود دارد، مانند تقاضای فرزند نمودن از خداوند؛ كه از این ها استشمام می شود که نبوت زکریا برای حنه هم ثابت است.

پاسخ:
بله، در نذر کردن، ولایت لازم است ولی این نذر کردن و ... رسم آن زمان بوده و در شریعت آنان و جزو قوانین آن ها بوده است. لذا به معنای ولایت و رهبری دادن نیست.
عهده داری مادر برای نام گذاری و ... خصوصا برای فرزندی که پدر نداشته باشد، طبیعی است. در واقع او قیّم آن فرزند بوده است.
در اسلام نیز این قیّم بودن مادر، مشروع و مجاز است، البته این با اجازه حاکم شرع بر عهده مادر نهاده می شود.
این مواردی که اشاره فرموده اید دلیل و استدلال علمی نیست بلکه مطالب ذوقی و برداشت شخصی است که چون پشتوانه علمی و محکمی ندارد، و از طرفی ادله محکم مخالف هم دارد، پذیرفتنی نیست و نمی توان با این مطالب، ولایت و رهبری بر امت اسلامی را برای زن اثبات نمود.

پرسش30:
طبق صریح قران بر حضرت مریم یا چند زن دیگر وحی شده و حتی فرشته روح بر مریم نازل شده است. لذا تولد حضرت مریم و بزرگ شدن او نازل شدن فرشته بر او و بارداری او و تغذیه از طعام بهشتی و سخن گفتن خداوند با او و ... نشان از ارتباط حضرت مریم با جهان ماورا و خداوند می باشد. مگر سایر پیامبران جز این داشته اند که نبی بوده اند؟

پاسخ:
در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها هم داریم که روح الامین بر ایشان نازل و با ایشان صحبت کرده، در حالی که قطعا ایشان نبی نبودند. لذا صرف ارتباط با عالم ماوراء، دلیل بر نبوت نمی شود.

پرسش31:
این که ولایت تشریعی به هیچ کدام از بزرگان زنان محول نشده به طور قطع بخاطر شرائط اجتماعی بوده زیرا در آن زمانها مرد بر اجتماع حاکم و سالار بوده و زنها در حاشیه بوده و در چنین جوی فرستادن پیامبر زن نتیجه ای ندارد. لذا اگر اوضاع غیر از این بود آیا خداوند حکیم از فرستادن پیامبر زن امتناع می کرد؟

پاسخ:
این گمانه زنی ها صحیح است تا موقعی که ما توضیحی از قرآن و روایت نداشته باشیم.
ولی چه کنیم که از معصومین علیهم السلام که مفسران حقیقی قرآن هستند، روایات صریح داریم که زن نمی توان عهده دار رهبری و ولایت بر جامعه اسلامی را داشته باشد.
وقتی هم ولایت اهلبیت علیهم السلام را پذیرفته ایم، دیگر جایی برای مناقشه و ایراد باقی نمی ماند.

پرسش32:
آیا گذشت زمان و پیشرفت علم بر روی دستورات و احکام تاثیری دارد؟ مثلا اگر الآن از زنان رهبر موفق، اسم می بریم، می گویید این ها استثناء هستند. آیا اگر روزی این استثناها کل دنیا را فرا گرفتند آن وقت چه می گویید؟

پاسخ:
تعبدیات و ثابتات دین، تغییر نمی کنند. آن چه با توجه به نیاز زمان تغییر می کند عقلانیت دین است.
دین خاتم یعنی آن چه به عنوان دین آمده است تغییر نمی کند، مگر این که خود دین ارجاع به عقل داده باشد.
طبق نظر مشهور، این موضوع (رهبری زنان) از امور تعبدی است و چنین ارجاعی داده نشده است. لذا با گذشت زمان تغییر نمی کند.

پرسش33:
آیا سفارشات دینی که در مورد زنان شده می تواند نیازهای زن امروزی را مرتفع کند؟ زن امروزی نیاز به حضور فعال در جامعه، مطرح بودن در جامعه و نیز ابراز عقاید و اندیشه های خود دارد در حالیکه در سفارشات دینی، زن، بنا به دلایلی که برای من روشن نیست، تا جایی که ممکن است از حضور در اجتماعات منع شده است.

پاسخ:
تعبدیات دین به عنوان پاسخ به نیاز زمان نیست لذا در همه زمان ها ثابت است، ولی آن قسمت عقلانیت دین، با توجه به نیاز زمان است و قابل تغییر است.
ما تعبد دینی نداریم که زن نباید از خانه بیرون بیاید. بلکه نظر دین این است که حتی المقدور نیاید یعنی کار اصلی اش را فراموش نکند.
دین می خواهد سعی شود که اختلاط به عنوان ضدارزش محسوب نشود. ولی وقتی ضرورت ایجاب کند مثل اکنون که به پزشک زن، معلم زن و ... نیاز است اسلام منعی ندارد.

پرسش34:
اگر این حکم برای همه است و زن نمی تواند رهبر شود، زنان طاغوتی و کافر هم نباید موفق شوند.

پاسخ:
اسلام نگاه موردی و شخصی ندارد بلکه نگاهش نوعی است. ضمنا تکیه فقط بر روی توانستن و نتوانستن نیست.
اسلام منکر استعداد زن ها نیست بلکه مردها را برای اداره جامعه و رهبری مناسب تر می داند.
لذا این که برخی زنان مدیریت و یا موفقیتی در این زمینه داشته باشند، دلیل بر رد و نقض ولایت نداشتن زنان برای رهبری نیست.

پرسش35:
با وجود حکومت جمهوری اسلامی، مردم سالاری دینی، مجلس خیرگان رهبری، قوای سه گانه و ... دیگر این حکومت یک حکومت استبدادی یک شخص بر کل جامعه نیست لذا زن هم می تواند در این حکومت، ولایت و رهبری داشته باشد.

پاسخ:
تفاوت حکومت ها و ... حرف قابل تاملی است و ما اطلاقی در نفی ولایت زن (هر ولایتی) نداریم؛ ولی لازمه این سخن این است که ادله نفی ولایت زن، لغو باشد و تخصیص اکثر لازم آید.

پرسش36:
به جز چند حدیث و اجماع فقها، چه دلیل علمی و عقلی دارید که زن نمی تواند رهبر شود؟ چرا وقتی علم ثابت کرد که زنان صلاحیت رهبری دارند حدیث خلافش را می گوید؟

پاسخ:
در این زمینه، استدلال علمی بر اساس قیاس اولویت و نیز اصل عدم ولایت، برای نفی رهبری و ولایت زن بر مسلمانان جهان، اقامه شده و تاکنون کسی از دوستان جواب این استدلال را نداده اند. این استدلال ها بدین قرار است:
1. استدلال به آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء»(4)
قدر متیقن از این آیه این است که زن در خانه ولایت ندارد و ولایت در خانه، با مرد است. پس چطور می توان پذیرفت که زن در خانه اش ولایت نداشته باشد ولی بر مسلمین جهان ولایت داشته باشد. لذا به طریق اولی بر سایر مسلمانان ولایت ندارد.
2. بطور مسلم و با استناد به ادله روایی و ...، زن نمی تواند امام جماعت بر مردان باشد، پس چگونه می توان پذیرفت که بر همه مسلمانان جهان ولایت داشته باشد.
3. اصل بر عدم ولایت کسی بر دیگری است، و اثبات ولایت نیاز به دلیل دارد. در مورد ولایت داشتن زن بر همه مسلمانان، نیز نیاز به اثبات و اقامه دلیل است و چنین دلیلی نداریم.
البته این ها مباحث علمی ـ استدلالی است که در مجامع علمی مطرح است و هر کدام مستندات عقلی و نقلی مربوط به خود را دارند.
مطلب دیگر؛ به فرض، همه روایات در این زمینه را هم ضعیف بدانیم و آن اجماع را هم قبول نداشته باشیم، آن استدلال قیاس اولویت و اصل عدم ولایت، مقدم بر این ها هستند و این روایات ـ ولو به فرض ضعف ـ مؤید آن استدلال هستند.
اجماع هم قرار نیست وقوعش اثبات شود بلکه از نظر علمی همین که احتمال وقوع چنین اجماعی داده شود، برای اثبات عرائض بنده کفایت می کند.
لذا آن استدلال به قیاس اولویت و نیز اصل عدم ولایت، همچنان باقی و حاکم است.

______________

  1. نساء، 34.
  2. نحل، 43.
  3. المفردات في غريب القرآن، ص 487 ؛ قاموس قرآن، ج ‏4، ص 136.
  4. نساء، 34.
موضوع قفل شده است