«گزیده های مطالعه»

تب‌های اولیه

196 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=&quot]امام صادق عليه السّلام بواسطه پدران گرامش عليهم السّلام نقل نموده كه حضرت علىّ عليه السّلام فرمود: در خدمت رسول خدا بعد از اداى نماز صبح در مسجد نشسته بودم كه آن حضرت برخاسته و حركت نمودند و من نيز با آن حضرت روانه شدم، و رسم آن حضرت اين بود كه به هر جايى كه مى‏خواستند بروند مرا مطّلع مى‏فرمودند، و هر گاه توقّف در آن محلّ طول مى‏كشيد من به آنجا مى‏رفتم تا ببينم چه خبر شده، زيرا قلب من حتّى براى زمانى كوتاه فراغ و دورى آن حضرت را طاقت نمى‏آورد، پس به من فرمود: من به خانه عائشه مى‏روم، آن حضرت رهسپار شد، و من نيز به خانه فاطمه عليها السّلام رفتم و ما ساعتى در منزل به واسطه فرزندانمان حسن و حسين مسرور و خشنود و سرگرم بوديم. سپس من بنا بر رسم هميشگى برخاسته و رهسپار منزل عائشه شدم، درب را زدم، عائشه گفت:[/]
[=&quot]كيست؟ گفتم: منم علىّ. عائشه گفت: رسول خدا خوابيده است. من برگشتم.[/]
[=&quot]سپس گفتم: چطور مى‏شود پيامبر در اين موقع كه عايشه در خانه حاضر و بيدار است خواب باشد؟! پس بازگشته و درب خانه را زدم، عايشه گفت: كيست؟ گفتم: منم علىّ.[/]
[=&quot]گفت: پيامبر مشغول كارى است. من بازگشتم و از زدن درب در اين بار بسى شرمنده شدم‏. ولى در عين حال حسّ كردم كه قلبم گرفته شده و بى‏طاقت و بى‏صبر گشته و توان دورى و جدايى را ندارم، اين دفعه نيز بى‏اختيار برگشته، و باز درب را بشدّت زدم. عايشه گفت: كيست؟ گفتم: منم علىّ. در اين هنگام صداى مبارك رسول اكرم را شنيدم كه به عايشه فرمود: اى عايشه درب را باز كن. عايشه درب را باز كرد و من وارد شدم.[/]
[=&quot]آن حضرت فرمود: اى أبو الحسن بنشين! من برايت بگويم در چه حالى بودم، يا تو ميگويى چرا دير كردى؟! گفتم: اى رسول خدا! شما بفرماييد كه سخن شما نيكوتر است.[/]
[=&quot]فرمود: اى أبو الحسن! من با حالت گرسنگى از تو جدا شدم، وقتى وارد خانه عايشه شدم و در آنجا نيز چيزى براى خوردن نبود، دست خود را به دعا بلند كرده و از خداوند طلب طعام نمودم. پس جبرئيل حاضر شده و با او اين مرغ بود، و او انگشت خود را در حضور من روى مرغ گذاشته و گفت: خداوند متعال به من وحى فرموده كه اين مرغ را كه از بهترين غذاهاى بهشت است گرفته و نزد شما آرم. پس من نيز خداوند را بسيار حمد و ستايش نمودم. و جبرئيل از نزد من عروج كرد، و من دستهاى خود را به دعا بلند كرده و عرض كردم: پروردگارا! بنده‏اى را كه تو را دوست مى‏دارد و تو نيز او را دوست مى‏دارى‏ در سر اين طعام حاضر فرما تا از اين غذا بخورد. پس از اين دعا مقدارى صبر كرده و اثرى نديديم، در مرتبه دوم دست بدعا برداشته و همان را گفتم، اين دفعه صداى زدن درب تو را شنيدم، و به عايشه گفتم: درب را باز كن تا علىّ وارد خانه شود، و حمد خداى را بجاى آوردم، و مسرور شدم كه تو محبّ خدا و رسول او بوده و هم محبوب خدا و رسول او هستى!. پس از اين غذا بخور، اى علىّ.[/]
[=&quot]حضرت علىّ افزود: چون من و پيامبر آن مرغ را خورديم به من فرمود: اى علىّ تو جريان خود را بگو. عرض كردم: اى رسول خدا، از وقتى از شما جدا شدم من و فاطمه و حسن و حسين خوشحال بوديم، سپس برخاسته و قصد شما را نمودم، و جريان امر را تا آخر [همان طور كه در ابتداى حديث ترجمه نموديم‏] به عرض آن حضرت رساند.[/]
[=&quot]رسول خدا با شنيدن اين مطالب رو به عايشه نموده و فرمود: خداوند اين طور مقدّر فرموده است، و تو اى حميراء به چه منظور و جهتى چنين كردى؟.[/]
[=&quot]عايشه گفت: اى رسول خدا! من علاقه داشتم كه پدرم برسد و از اين غذا تناول كند.[/]
[=&quot]رسول خدا فرمود: اين عمل تو اوّلين اظهار بغض و كينه‏ات به علىّ نخواهد بود، و من از قلب تو نسبت به علىّ آگاهم، و بخدا سوگند كه تو با او مقاتله و جنگ خواهى كرد.[/]
[=&quot]عايشه گفت: اى رسول خدا، مگر ممكن است كه زنان با مردها بجنگند؟[/]
[=&quot]فرمود: اى عايشه، تو حتما با علىّ بن ابى طالب جنگ و مقاتله خواهى كرد، و گروهى از أصحاب من در اين عمل با تو همراهى نموده و تو را تشويق و تحريك مى‏كنند، و جريان جنگ تو در صفحات تاريخ ضبط شده و اوّلين و آخرين امّت آن را مذاكره خواهند كرد، و نشان و علامت اين عمل آن است كه تو سوار اشترى خواهى شد كه چون شيطان باشد، و پيش از اينكه به محلّ مقصود برسى مواجه مى‏شوى با حمله و صداهاى سگهاى «حوأب»، و در آن مكان تو اصرار به بازگشت مى‏كنى، و جمعى به دروغ شهادت خواهند داد كه آن محلّ «حوأب» نيست، و آنگاه به سوى شهرى حركت مى‏كنيد كه أهل آن بلد أصحاب و ياران تو هستند، و آن مكان دورترين شهرها است از آسمان؛ و نزديكترين امكنه مى‏باشد به آب دريا.[/]
[=&quot]و تو از آنجا به حالت مغلوبيّت و ذلّت مراجعت مى‏كنى. و علىّ بن ابى طالب در آن روز و در آن گرفتارى تو: جمعى از معتمدين ياران و أصحاب خود را همراه تو كرده و تو را به سوى وطن خود مراجعت مى‏دهد، و اين را بدان كه او خيرخواه تو مى‏باشد، و در آن خلاف و جنگ تو را مى‏ترساند از وقوع جدائى و فراق در ميان من و تو در روز قيامت، زيرا كسى را كه او بعد از وفاتم از ازدواج من طلاق بدهد مطلّقه خواهد شد.[/]
[=&quot]عايشه گفت: اى رسول خدا، اى كاش پيش از رسيدن آن روز بميرم!.[/]
[=&quot]آن حضرت فرمود: هيهات! هيهات!، سوگند به خدائى كه جان من در دست قدرت و اختيار او است، آنچه گفتم شدنى است، و گويا من اين ماجرا و جريان را با چشم خود مشاهده مى‏كنم.[/]
[=&quot]حضرت علىّ عليه السّلام گويد: سپس آن حضرت روى به من نموده و فرمود: اى علىّ برخيز كه وقت نماز ظهر رسيده است، تا به بلال دستور دهم كه اذان و اقامه را بگويد، و به سوى مسجد حركت فرموده و مشغول نماز ظهر شدند.[/]
[=&quot](الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 197)[/]

[=&quot]أبو هریره از پیامبر نقل مى‏کند که چون خداوند از آفرینش فارغ شد رَحِم برخاست و کمر خدا را گرفت خدا گفت: دست بردار. گفت: این مکان جایى است که باید از بریده شدن (قطع رحم) به تو پناه آورد. خدا گفت: آیا راضى نمى‏شوى که هر که با تو وصل کرد من با او وصل کنم و هر که تو را قطع کرد من با او قطع کنم؟ گفت: بلى اى پروردگار من![/]
[=&quot]عن أبی هریرة رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال خلق الله الخلق فلما فرغ منه قامت الرحم فأخذت بحقو الرحمن فقال له مه قالت هذا مقام العائذ بک من القطیعة قال الا ترضین ان أصل من وصلک واقطع من قطعک قالت بلى یا رب![/]
[=&quot]صحیح البخاری [/]–[=&quot] البخاری [/]–[=&quot] ج ۶ [/]–[=&quot] ص ۴۲ [/]–[=&quot] ۴۳- دارالفکر[/]
[=&quot]فتح الباری [/]–[=&quot] ابن حجر [/]–[=&quot] ج ۸ [/]–[=&quot] ص ۴۴۶- دارالمعرفه[/]
[=&quot]عمدة القاری [/]–[=&quot] العینی [/]–[=&quot] ج ۱۹ [/]–[=&quot] ص ۱۷۲- دار إحیاء التراث العربی[/]
[=&quot]تفسیر البغوی [/]–[=&quot] البغوی [/]–[=&quot] ج ۳ [/]–[=&quot] ص ۱۵- دار المعرفة[/]
[=&quot]تفسیر ابن کثیر [/]–[=&quot] ابن کثیر [/]–[=&quot] ج ۴ [/]–[=&quot] ص ۱۹۲- دار المعرفة[/]
[=&quot]میزان الاعتدال [/]–[=&quot] الذهبی [/]–[=&quot] ج ۲ [/]–[=&quot] ص ۵۷۳- دار المعرفة[/]
[=&quot]جالب است که جمله «بحقو الرحمن» در چاپ «دار السلام» صحیح بخاری حذف شده است و حال آن که در چاپ دار الفکر، مصطفی البغا، ابن کثیر، السلفیة، دار طوق النجاة، وجود دارد.[/]

شب اول قبر به روایت شاهد زنده
علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:
در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟
در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.
تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.
علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج ۳، ص ۱۱۰

در اين باره روايت خاصي از حضرات معصومين عليهم السلام وارد نشده است ؛ جز روايتي كه علامۀ مامقاني رضوان الله تعالي عليه در تنقيح المقال ، ج1 ،‌ ص418 در ترجمۀ دعبل خزاعي از مشكواة الأنوار ، شيخ محمد بن عبد الجبار نقل مي‌كند و آن روايت اين است :
لما قرأ دعبل قصيدته المعروفة التي أولها ( مدارس آيات ) على الرضا عليه السلام وذكره عج الله تعالى فرجه وضع الرضا عليه السلام يده على رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج .
زماني كه دعبل قصيدۀ معروفش را كه اولش (مدارس آيات ) بود بر امام رضا عليه السلام خواند و در آن نامي از حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف برده شد ، امام رضا عليه السلام دست بر سر نهاد و متواضعانه ايستاد و براي تعجيل در فرج آن حضرت دعا كرد .
مرحوم محدث نوري رحمت الله عليه در باره قيام و دست گذاردن بر سر مي‌نويسد:
هذا القيام والتعظيم خصوصا عند ذكر ذلك اللقب المخصوص سيرة تمام أبناء الشيعة في كل البلاد من العرب والعجم والترك والهند والديلم وغيرها ، بل وعند أبناء أهل السنة والجماعة أيضا .
النجم الثاقب ، ص 605 .
اين نوع قيام تعظيم در هنگام ذكر لقب مخصوص حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف ، از قديم الأيام در ميان تمام شيعيان ؛ اعم از عرب و عجم و ترك و ديلم ، در تمام شهرها و كشورها ؛ بلكه حتي در نزد اهل سنت نيز مرسوم بوده است .
بر گرفته از سایت موسسه تحقیقاتی امام عصر (عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=491

[="times new roman"][="arial"]

1-روزی پیامبر(ص) از جبرئیل ‌پرسید : توکل برخدا چیست؟ جبرئیل عرض کرد: علم داشتن به این که مخلوق نه زیانی می‌رساند و نه سودی می‌بخشد و نه می‌دهد و نه باز می‌دارد. پس هر گاه بنده این گونه شد، برای احدی غیر از خدا کار نمی‌کند و جز خدا امید ندارد و از غیر او ترسی ندارد . در احدی غیر از خدا طمع ندارد .این توکل است.(1)مثلاً وقتی انسان علم دارد که مخلوق نه ضرری می‌رساند و نه سودی می‌بخشد، فقط بر خدا اعتماد داشته و کارش را به او واگذار کرده است.
2- توکل صحیح این است که انسان با مهیا کردن اسباب ، با تمام توان به کار و کوشش بپردازد. به خداوند امیدوار باشد و دعا کند . از او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتیجه برساند.
خداوند حکیم نظام هستی را بر پایه اسبا ب ومسببات قرار داده ؛یعنی برای پیدایش هر پدیده ای علتی خاص و برای حل هر مشکلی راهکارهای ویژه ای تعیین نموده است 0
از یک سو به انسان «عقل و اندیشه »عنایت کرد تا با کمک آن و مشورت با دیگران راه حل مشکلات را بیابد . افق آینده زندگی خویش را ببیند . بر آن اساس برنامه ریزی کند و به هدف برسد ،از سویی دیگر دو گونه اسباب و علل مقرر داشته است :مادی و معنوی .
هر کار خدا پسندانه از انفاقات مالی ،کمک به دیگران ،دعا و مناجات با خدا ،نماز و زیارت اسباب معنوی هستند اما جایگزین علل مادی نمی شوند، بلکه انسان باید به کمک عقل و فکر خدادادی خود و مشورت با افراد آگاه و متخصص در هر کاری اقدام نماید. همزمان از آغاز هر کار تا پایان آن به لطف و عنایت خداوند امیدوار باشد و دعا کند . از او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتیجه برساند ، چون علل مادی را نیز خدا مقرر داشته است و آن ها به اراده و خواست خدا تأثیر می گذارند. بر این اساس :
معنای توکل آن نیست که انسان دنبال اسباب کار نرود ، زیرا تمامی کارها با اسباب انجام می گیرند ، ولی باید بداند که اسباب مستقل نمی باشند و تنها تکیه گاه خدا می باشد. (2).
یک روز امیرالمؤمنین(ع) گروهی از مردم را دید که با برخورداری از صحّت و سلامت، ‌کار را رها کرده و گوشة مسجد نشسته‌اند. فرمود: چه کسانی هستید؟ گفتند: متوکلان بر خدا هستیم. اگر چیزی پیدا کنیم،‌می‌خوریم و اگر چیزی نداشتیم ،صبر می‌کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: متوکلان بر مردم هستید، یعنی از دسترنج دیگران ارتزاق می‌کنید، نه متوکّل بر خدا.
گفتند: پس چه کنیم؟ فرمود: همانند ما رفتار کنید. هر گاه چیزی به دست آوردیم، در راه خدا می‌بخشیم. هنگامی که در تلاش و کوششی که داریم، به چیزی دست نیافتیم،‌خدا را شکر می‌کنیم.(3)بنا بر این توکل صحیح به معنای گوشه نشینی و کار نکردن نیست، بلکه متوکل با تمام توان به کار و کوشش می‌پردازد.
3- خصوصیات موکل :
کسی که خداوند را وکیل خود قرار داد و او را با اوصاف کمالی‏اش شناخت و او را قدرتمندی با اراده در صحنه هستی دید، دیگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل عادی و مادی تفسیر نخواهد کرد؛ بلکه مشیت نافذ او را در همه جا می‏بیند . حوادث و امور را با در نظر گرفتن این واقعیت بزرگ توضیح می‏دهد. از این‏ رو متوکل، وسائل و اسباب مادی فراهم می کند . در عوامل ماورای مادی بر خداوند توکل می کند. در این صورت، دستیابی به مقصود حتمی خواهد بود.
4- وکالت بندگان
خداوند با مهیا کردن اسباب مادی و معنوی وکالت بندگان خود را بر عهده گرفته است.
خداوند متوکل را با امدادهای غیبی که از حیطه اسباب طبیعی و علل مادی فراتر است، یاری می‏دهد. قرآن مجید می فرماید:
« من یتوکل علی‏الله فهو حسبه انّ الله بالغُ امره ؛ هر کس بر خداوند توکل کند، خداوند برای او کافی است که امورش را کفایت و تدبیر کند و خداوند امورش را به ثمر می‏رساند».(4)
امیرمؤمنان(ع) می‏فرماید: « من توکّل علی‏الله ذَلَّت له الصِّعاب و تسهَّلت علیه الاسبابُ و تبوَّءَ الخَفَض و الکرامة ؛ هر کس به خدا توکل کند، سختی‏ها برای او نرم و آسان و اسباب و وسیله‏ها برایش فراهم می شود و در راحت و وسعت و کرامت جای می گیرد.»(5)
از طرف دیگر به او الهام درونی می دهد . قدرتی را در درون او ایجاد می کند که اراده‏اش قوی و عزمش راسخ می‏گردد. مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد؛ زیرا انسان در مقام توکل با مسبب‏الاسباب پیوند می‏خورد . با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی‏ماند . با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم می‏کند تا به مقصود برسد.(6)
پس بر خدا توکل کنید تا شهد آن را چشیده و از برکات آن بهره مند شوید.
[/][/]

جناب محمد محمدی
ارائه آدرس های پست 56 را فراموش کردید!
در ضمن تنها به ارائه گزیده های مطالعاتی خود بسنده کنید و بحثهای مفصل را در تاپیک جدا گانه بیاورید!
با تشکر

متن سخنان هوگو چاوز در مورد امام زمان(عج) در شبکه دولتی ونزوئلا (در حضور محمود عباس):
“”برای ما مسیحیان واقعی، قدس، سرزمین مقدس است. … دو سه روز پیش که با احمدی نژاد، مرور می کردیم، همانگونه که آموزه های قرآنی می گوید؛ اینها برخواهند گشت!”
“یک روز عیسی در حالیکه دست مهدی؛ امام دوازدهم را گرفته است می آید، و در آن روز، صلح همه جهان را فراخواهد گرفت.”
“ما به مهدی و عیسی می گوییم زود بیایید! زود بیایید! بیایند” (بغض چاوز) سریع بیایند! (تشویق حضار)
“به راستی چه خطراتی این دنیا را فرا گرفته است! ان شاء الله دنیای جدید متولد شود! امروز تمام دشمنان زمان ها و مکان ها در نوار غزه جمع شده اند. من اعتقاد دارم که ختم تمام جنگهای تاریخ و زمان و زمین، همین جنگی است که در نوار غزه است. ما برای صلح در فلسطین می جنگیم؛ جنگیدن برای فلسطین، به نفع ما و همه مردم آمریکای لاتین است.”

[="arial"]اگر خدا انسان را به این گونه می آفرید ، انسان اشرف مخلوقات نمی شد خدا قبلا چنین موجودی را آفریده است و آن فرشته ها هستند . انسان از آن جهت اشرف مخلوقات است که کمالات تمام موجودات را داراست . مثل سنگ جسم است ، مثل گیاه رشد و نمو دارد ، مثل حیوان حرکت ارادی و احساس و غریزه دارد ، و مثل فرشته عقل و علم و تسبیح وتقدیس دارد و بالاتر از آن نیز مقامی دارد که مختص انسان است و آن مظهریت برای جمیع اسماء الله است. فرشتگان ، تنها فرشته اند ولی انسان همه چیز است ؛ واین خصوصیت را از آن جهت دارد که در بالاترین مرتبه ی وجود خلق شده و به پایین ترین مرتبه تنزل کرده است و با اختیار باید به آن مرتبه بالای خود بازگردد ؛ وبازگشت او به آن مرتبه حتمی است لکن اگر با اختیار بازنگشت و با وجودی ناقص راهی عالم بالا شد دربرزخ و آخرت ، در جهنم وجودش که همان نقصهای اوست خواهد سوخت چون طلب کمال در او هست ولی خود کمال در او نیست . چنین کسی باید در نقص خود بسوزد تا به وجود خود که در دنیا از آن غافل بود بازگردد و وجود خود را باز یابد و در عمق خویش تجسس کند تا فطرت خدایی را که در دنیا در وجودش دفن کرده است بیابد ؛ چون فطرت هیچگاه نابود نمی شود بلکه در وجود انسان دفن می شود . آنگاه که چنین شخصی فطرت خود را یافت متوجه حقیقت انسان کامل می شود چون انسان کامل ، فطرت بالفعل و حقیقت قرآن و دین است ؛ در این حالت چنین شخصی مورد شفاعت انسان کامل قرار می گیرد و از جهنم خویش رها و به اصل خود که عند الله است باز می گردد.[/]

[="arial"] گناه و اقسام آن

:Gol:[="blue"]معناى گناه‏::
[/]گناه به معنى خلاف است و دراسلام هر كارى كه برخلاف فرمان خداوند باشد، گناه محسوب مى‏شود.
گناه هر چند كوچك باشد چون نافرمانى خداست، بزرگ است.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله در سخنى به ابوذر فرمودند:
«لاتنظر الى صغر الخطيئة و لكن انظر الى من عصيته» «1»

«كوچكى گناه را ننگر، بلكه بنگر چه كسى را نافرمانى مى‏كنى!.»
[="royalblue"]واژه‏هاى گناه در قرآن‏
[/]در زبان قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام با واژه‏هاى مختلف، از گناه ياد شده است، كه هر كدام گويى از بخشى از آثار شوم گناه پرده بر مى‏دارد و بيانگر گوناگون بودن گناه است.
واژه‏هايى كه در قرآن در مورد گناه آمده، عبارتند از:
[="royalblue"]1- ذنب 2- معصيت 3- اثم 4- سيئه 5- جرم 6- حرام 7- خطيئه‏
8- فسق 9- فساد 10- فجور 11- منكر 12- فاحشه 13- خبث 14- شر
15- لمم 16- وزر و ثقل 17- حنث‏[/]
[="arial"][="red"]
[="Arial"]انشاءالله در قسمت بعدی تعریف واژه ها را هم عرض خواهم کرد
ادامه دارد...
[/][/]__________________________________________________
(1). مجموعه ورام، ج 2 ص 53[/]

[="Arial"][="royalblue"][="arial"]تعریف واژه های گناه:
[/][="blue"]1:Gol:- ذنب،[/] به معنى دنباله است، چون هر عمل خلافى يك نوع پى‏آمد و دنباله به عنوان مجازات اخروى يا دنيوى دارد؛ اين واژه، در قرآن 35 بار آمده است.
[="blue"]2- معصيت،[/] به معنى سرپيچى و خروج از فرمان خدا و بيانگر آن است كه انسان از مرز بندگى خدا بيرون رفته است؛ اين واژه در قرآن 33 بار آمده است.
[="blue"]3- اثم، [/]به معناى سستى و كندى و واماندن و محروم شدن از پاداش‏ها است زيرا در حقيقت گنهكار يك فرد وامانده است و مبادا خود را زرنگ پندارد؛ اين واژه در قرآن 48 بار آمده است.
[="blue"]4- سيئه،[/] به معنى كار قبيح و زشت است كه موجب اندوه و نكبت گردد، در برابر «حسنه» كه به معنى سعادت و خوشبختى است؛ اين واژه 165 بار در قرآن آمده است.
كلمه «سوء» از همين واژه گرفته شده كه 44 بار در قرآن آمده‏است.
[/]

[="navy"]ادامه واژه ها را در قسمت بعد انشاءالله عرض خواهم کرد![/]
__________________________________________________
(1). الميزان، ج 1 ص 218
(2). مفردات راغب، ص 373

[="navy"][="arial black"]5- جُرم، در اصل به معنى جدا شدن ميوه از درخت و يا به معنى پست است، جريمه و جرايم از همين ماده مى‏باشد، جرم عملى است كه انسان را از حقيقت، سعادت، تكامل و هدف جدا مى‏سازد؛ اين واژه 61 بار در قرآن آمده است.
6- حرام، به معنى ممنوع است، چنانكه لباس احرام لباسى است كه انسان در حج و عمره مى‏پوشد و از يكسرى كارها ممنوع مى‏شود. و ماه حرام ماهى است كه جنگ در آن ممنوع مى‏باشد و مسجد الحرام يعنى مسجدى كه داراى حرمت و احترام خاصى بوده، و ورود مشركين به آن ممنوع است؛ اين واژه حدود 75 بار در قرآن آمده است.
7- خطيئه، غالباً به معنى گناه غير عمدى است. و گاهى در معنى گناه‏
بزرگ نيز استعمال شده است، چنانكه آيه 81 سوره بقره و 37 سوره الحاقه بر اين مطلب گواه مى‏باشد.
اين واژه در اصل حالتى است كه براى انسان بر اثر گناه پديدمى آيد و او را از طريق نجات، قطع مى‏كند، و راه نفوذ انوار هدايت به قلب انسان را مى‏بندد. اين واژه 22 بار در قرآن آمده است.
8- فسق، در اصل به معنى خروج هسته خرما از پوست خود مى‏باشد، و بيانگر خروج گنهكار از مدار اطاعت و بندگى خدا است كه او با گناه خود حريم و حصار فرمان الهى را شكسته و در نتيجه بدون قلعه و حفاظ مانده است؛ اين واژه 53 بار در قرآن آمده است.
[/][/]

_[="blue"][="red"]_________________________________________________
(1). الميزان، ج 1 ص 218
(2). مفردات راغب، ص 373
[/][/]

[="Arial"][="Indigo"][="purple"]چگونه زیستن با امام زمان(عج) در عصر غیبت[/]

1- معرفت خود را نسبت به امام عصر بیشتر کنیم
2- محبت خود را به امام مهدی(عج) بیشتر ابراز نماییم
3- هر روز به پیشگاه حضرتش عرض سلام کنیم
4- همیشه و در همه امور به ایشان توسل جوییم
5- هرروز صبح با حضرتش تجدید عهد و پیمان کنیم
6- در نصرت و یاری ایشان بکوشیم
7- هر روز به نیابت ایشان صدقه بدهیم
8- همواره بر او صلوات و تحیت فرستیم و برای تعجیل در فرجش دعا کنیم
9- در اعمال صالحه برای آن حضرت نیابت بگیریم
10- در احیاء امر امام زمان(عج) بین دوستانش بکوشیم و برای مظلومیت و مفارقت از ایشان ندبه سر دهیم
11- همواره دشمنان امام را لعن کنیم و منتظر قدوم مبارکش باشیم.
[="red"]برگرفته از کتاب چگونه زیستن با امام زمان(عج) در عصر غیبت، نویسنده طاهره مسلمی زاده[/]

[="darkgreen"]اللهم عجل لولیک الفرج[/]
[/]

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مسعودی از استادان رجال و علوم حدیث حوزه علمیه قم چنین می‌گوید: علامه امینی(ره) احوالات عجیبی داشت. ما شنیده‌ایم که امیرالمومنین علی علیه‌السلام در هر شب هزار رکعت نماز می‌خواندند. این مسئله مورد نقد برخی مخالفین قرار گرفت که مگر در یک شب، انسان چقدر می‌تواند نماز بخواند که هزار رکعت شود؟! در احوالات علامه امینی است که ایشان در سفری که به مشهد مقدس داشت، در حرم امام رضا علیه‌السلام شب‌ها هزار رکعت نماز می‌خواند تا ثابت کند چنین امری محال نیست.

این تنها یکی از احوالات این مرد بزرگ است، او برای اثبات ولایت مولایمان علی علیه السلام آنچه در توان داشت انجام داد و در نهایت اثر ارزشمندی از خود به جا گذاشت به نام الغدیر که اینک مرجع جامعی برای مسمانان است. نکات قابل تامل بسیاری در جمع آوری این کتاب وجود دارد که به چند مورد اشاره میشود:

هدفی که علامه برای تالیف این کتاب داشته از مواردی است که باید به آن اندیشید! "الغدیر، ملل اسلامی را در یک صف واحد، متحد و متشکل می‌سازد. مجموعه مطالب این اثر اتحادی را که در زمان رسول خدا (ص) در سایه هم‌دلی اسلامی بین صفوف مسلمین بود، دوباره به جوامع اسلامی باز می‌گرداند"

این هدف آنقدر برای علامه والا و حائز اهمیت بود که ایشان چهل سال متوالی و روزانه ۱۶ ساعت از عمر گرانبهایش را وقف جمع آوری آن نمودند!
سعی و تلاش وصف ناپذیر علامه هم از مطالعات وسیع و گسترده ایشان نمایان است، ایشان میفرماید: «من برای نوشتن الغدیر، ۱۰ هزار کتاب را از بای بسم‌الله تا تای تمّت خوانده‌ام و به ۱۰۰ هزار کتاب مراجعه مکرر داشتم".

ایشان در «الغدیر» کوشیده است با نام‌بردن از ۱۱۰ تن از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین پیامبر (ص) ـ که حدیث غدیر را رویات کرده‌اند ـ ولایت مطلقه ائمه معصومین را از طریق اثبات خلافت بلافصل امام علی (ع) اثبات کرده و سپس ولایت غیر معصوم را نفی کند.

می گویند بعد از نوشتن الغدیر گفته بود: «روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من میخواستم معارف امیرالمؤمنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!"

و اینچنین بود که به عقیده بسیاری از علما، علامه امینی با نگارش کتاب «الغدیر» دل امیرالمؤمنین (ع) و شیعیان آن حضرت را شاد کرد.

ایشان برای تدوین این کتاب به کتابخانه‌های کشورهای مختلف از جمله عراق، هندوستان، پاکستان، مغرب، مصر و کشورهای دیگر دنیا مسافرت کرد. نویسنده درباره کتاب چنین گفته:
« من برای نوشتن الغدیر، ۱۰٬۰۰۰ کتاب را از بای بسم الله تا تای تمت خوانده‌ام و به ۱۰۰٬۰۰۰ کتاب مراجعه مکرر داشتم.»

راه شریک شدن در ثواب الغدیر
علامه امینی صاحب کتاب شریف الغدیر نقل می کنند که گفته است :هر کس بعد از صلوات بگوید (( و عجل فرجهم )) من او را در ثواب نوشتن کتاب الغدیر شریک می کنم.(( اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ))

زیارت جامعه کبیره بخوانید تا شیعه بی سواد نباشید!

علامه امینی می‌فرمودند که موضوع "زیارات" و "ادعیه" بدان گونه‌ که در مکتب تشیع مطرح شده در هیچ دین و مذهبی طرح نگردیده است و اگر کسی با این زیارات و ادعیه مانوس بشود و متوجه باشد که چه می‌خواند و فلسفه و حکمتش را بداند، این فرد، شیعه بی‌سوادی نمی‌شود. ایشان می‌گفتند کسی که زیارت جامعه کبیره را بخواند و بداند که چه می‌گوید این فرد، شیعه بی‌سواد نیست چرا که می‌فهمد دین یعنی چه.

تاکنون اندیشیده اید صاحب کتاب الغدیر، چه خصوصیاتی داشت که توانست این اثر گرانبها را که چراغ خانه دل‌های با صفا و مشعل هدایت امت تا طلوع خورشید ولایت شد از خود جای بگذارد و اسطوره ای شود که به تعبیر استاد جلال الدین همایی: "علامه امینی در واقع نمرده، بلكه حیات جاودانی یافته است."

یکی از مسائل اساسی که در زندگی ایشان خیلی مهم بوده توجه به قرائت قرآن و انس با قرآن بوده است. ایشان در ماه مبارک رمضان خود را برای روزه‌داری و عبادات از کارهای دیگر فارغ می‌کردند و در این ماه ۱۵ ختم قرآن داشتند. چهارده ختم به نیت چهارده معصوم علیهم السلام و یک ختم به نیت پدر و مادر خود. و در ماههای دیگر حداقل یک ختم قرآن داشتند. تاثیر این قرائت‌ها و انس با قرآن در قلم ایشان دیده می‌شود چرا که نوشته‌های ایشان بسیار روان و محکم است و البته تاثیر آن در الغدیر بسیار مشهود می‌باشد که استشهادهایی که ایشان در الغدیر به آیات قرآن داشته‌اند به گونه‌ای بوده که انگار این آیه برای آن موضوع مطروحه نازل شده است.

ایشان روی توسلات هم خیلی تکیه می‌کردند و شدیداً به زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله و زیارت عاشورا معتقد و مقید به خواندنش بودند و بسیاری از ادعیه را حفظ بودند.
یک قسمت عظیمی از زندگی مرحوم علامه را ادعیه و توسلات و تمنای از اهل‌بیت و خصوصاً زیارات پر کرده بود. ایشان هر شب به زیارت حرم امیرالمومنین علی علیه السلام مشرف می‌شدند و آنقدر آداب را در زیارت رعایت می‌کردند که مردم می‌ایستادند و به ایشان می‌نگریستند که آداب را بیاموزند. ایشان با کمال خضوع و خشوع و با حزن، بالای سر امام می‌نشستند و با برخی الفاظِ زیارات با امام سخن می‌گفتند و آنقدر اشک می‌ریختند که بر روی محاسن‌شان جاری می‌شد و آنقدر غرق زیارت می‌شدند که اکثراً از یک ساعت هم می‌گذشت.

علامه امینی وقتی در حرم این الفاظ را می‌خواند که: ‌اشهد انّک تسمع کلامی و ترد سلامی، یقین داشت که مقابل حضرت نشسته و با ایشان صحبت می‌کند و جوابش را نیز از حضرت می‌گیرد. و این رتبه‌ی خیلی بالایی در ولایت است.

ایشان اکثراً وقتی به زیارت حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام مشرف می‌شدند با پای پیاده می‌رفتند و مسئله قابل توجه اینست که ایشان از راه اصلی نمی‌رفتند بلکه مسیر را از میان روستاها انتخاب می‌کردند و شب را به صورت ناشناس در منزل آنها می‌ماندند و در آنجا به سخنرانی در باب معارف دین و اهل‌بیت علیهم السلام می‌پرداختند و بدین وسیله طعم شیرین معارف الهی را به کامشان می‌نشاندند.*

منابع :
* برگرفته از مقاله "نگاهی به زندگی علامه امینی(ره)" از سایت تبیان
۱. حماسه غدیر، ص ۵۵۱.
۲. مقدمه الغدیر، ج ۱، صص ۷۷ – ۷۸، چاپ ۱۳۶۸
۳ . مرحوم سیدجعفر شهیدی (از یاران علامه در تهران و نجف)

برگرفته از این آدرس:
http://rajanews.com/detail.asp?id=152601

[="Arial"]قسمت آخر واژه های گناه:
[="Blue"]
:Gol:9- فساد، [/]به معنى خروج از حدّ اعتدال است كه نتيجه اش تباهى و به هدر رفتن استعدادها است؛ اين واژه 50 بار در قرآن آمده است.
[="blue"]10- فجور، [/]به معنى دريدگى و پاره شدن پرده‏ى حيا و آبرو و دين است كه باعث رسوايى مى‏گردد؛ و 6 بار در قرآن آمده است. «2»
[="blue"]11- منكر،[/] در اصل از انكار به معنى نا آشنا است، چرا كه گناه با فطرت و عقل سالم، هماهنگ و مانوس نيست، و عقل و فطرت سالم، آن را زشت و بيگانه مى‏شمرد؛ اين كلمه 16 بار در قرآن آمده و بيشتر در عنوان نهى از منكر، طرح شده است.
[="blue"]12- فاحشه،[/] به سخن و كارى كه در زشتى آن ترديدى نيست، فاحشه گويند. در مواردى به معنى كار بسيار زشت و ننگين و نفرت‏آور به كار مى‏رود؛ اين واژه 24 بار در قرآن آمده است.
[="blue"]13- خبث،[/] به هر امر زشت و ناپسند، خبيث گويند در مقابل «طيّب» به‏
معناى پاك و دل‏پسند. اين واژه در 16 مورد از قرآن بكار رفته است.
[="blue"]14- شرّ، [/]به معنى هر زشتى است كه نوع مردم از آن نفرت دارند، و بر عكس، واژه‏ى «خير» به معنى كارى است كه نوع مردم آن را دوست دارند، اين واژه غالباً درمورد بلاها و گرفتارى‏ها استعمال مى‏شود، ولى گاهى نيز در مورد گناه به كار مى‏رود، چنانكه در آيه 8 سوره زلزال به معنى گناه به كار رفته است.
[="blue"]15- لمم،[/] (بر وزن قلم) به معنى نزديك شدن به گناه وبه معنى اشياى اندك است و در گناهان صغيره بكار مى‏رود. و در قرآن يكبار آمده است.
[="blue"]16- وزر،[/] به معنى سنگينى است، و بيشتر در مورد حمل گناه ديگران به كار مى‏رود، «وزير» كسى است كه كار سنگينى از حكومت را به دوش خواهد كشيد، اين واژه در قرآن 26 بار آمده است.
گاهى در قرآن واژه «ثقل» نيز كه به معنى سنگينى است در مورد گناه به كار رفته است، چنانچه آيه 13 سوره عنكبوت به اين مطلب دلالت دارد.
[="blue"]17- حنث[/]، (بر وزن جنس) در اصل به معنى تمايل به باطل و بازخواست آمده است و بيشتر در مورد گناه پيمان شكنى و تخلف، بعد از تعهد، آمده است. اين واژه دوبار در قرآن آمده است.
اين واژه‏هاى هفده گانه هر كدام بيانگر بخشى از آثار شوم گناه و حاكى از گوناگونى گناه مى‏باشند، و هر يك با پيام مخصوص و هشدار ويژه‏اى، انسان‏ها را از ارتكاب گناه برحذر مى‏دارند.:Gol:
__________________________________________________
(1). الميزان، ج 1 ص 218
(2). مفردات راغب، ص 373

[="Arial"][="Blue"]تعریف عبادت
[/]:Gol:عبادت، هدف آفرينش ماست. قرآن مى‏فرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»

كارهايى را كه انجام مى‏دهيم، اگر براى رضاى خدا باشد، عبادت است؛ گرچه مانند كسب و كار، تحصيل علم، ازدواج و يا خدمت به مردم، براى رفع نيازهاى خود يا جامعه باشد.
آنچه يك امر را عبادت مى‏كند، آنست كه به انگيزه‏اى مقدس انجام شود و به تعبير قرآن رنگ خدايى «صبغة اللّه»
داشته باشد.
[="blue"]فطرت و عبادت‏
[/]بعضى كارهاى ما بر اساس عادت است و برخى بر پايه فطرت؛ آنچه عادت است هم مى‏تواند با ارزش باشد، مثل عادت به ورزش و هم مى‏تواند بى‏ارزش باشد، مانند عادت به سيگار. اما اگر امرى فطرى شد، يعنى بر اساس فطرت و سرشتِ پاكى كه خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده انجام شد، همواره با ارزش است.
موفق باشید!:Gol:
__________________________________________________
(1). سوره ذاريات، آيه 56
(2). سوره بقره، آيه 138

[="Arial"]چگونه عبادت كنيم؟
:Gol:روش عبادت را بايد از قرآن و عترت آموخت. آنگونه كه آدرس هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت. آيات قرآن و احاديث معصومين، بهترين عبادت را كدام مى‏دانند و چه اوصافى براى آن مى‏شمارند؟ جواب را بايد از قرآن و عترت دريافت. پس مرورى به كلمات اولياء دين مى‏كنيم:
[="Blue"]1- آگاهانه‏
[/]در حديث است:
«رَكْعَتانِ مِنْ عالِمٍ خَيرٌ مِن سَبْعينَ رَكْعَةً مِن جاهِلٍ» «2»
دو ركعت نماز عالم، بهتر از هفتاد ركعت نماز جاهل است.
و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: از نماز، آن قسمتى مورد قبول است كه‏
انسان بر اساس تعقّل و آگاهى بخواند.
در حديث ديگر است: «الْمُتِعَبَّدُ عَلى غَيرِ فِقْهٍ كَحِمار الطّاحُونِة»

عابدى كه از روى فهم ودرك عبادت نكند، همچون‏الاغ آسياب حركت مى‏كند ولى در جا مى‏زند وپيش نمى‏رود.
نماز آگاهانه آنست كه انسان بداند چه مى‏كند، چه مى‏گويد، با كه صحبت مى‏كند، حضور قلب و توجّه به خدا داشته باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دو ركعت نماز با توجّه، از شب زنده دارى غافلانه بهتر است. «3»
قرآن مى‏فرمايد: «لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَو ةَ وَأَنْتُمْ سُكرَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» «4»
در حال مستى سراغ نماز نرويد، تا بدانيد كه چه مى‏گوييد.
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
هر كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مى‏گويد و چه مى‏گويد، گناهانش بخشيده مى‏شود.:Gol:
________________________________
(1). سفينةالبحار، كلمه «نظر»
(2). سفينةالبحار، كلمه «عبد»

[="Arial"][="Blue"]2- عاشقانه‏
[/]:Gol:آنگونه كه بيمار، از غذاى لذيذ، لذّت نمى‏برد، عبادت كنندگان بى شوق هم، لذّتى از پرستش نمى‏برند. عبادت بايد همراه محبت و عشق و نشاط و لذّت باشد، نه همراه كسالت و بيحالى و افسرده دلى.
نشاط در عبادت، امتيازى است كه انسانهاى شيفته دل از آن برخوردارند.

زمينه آن را هم بايد با معرفت و توجّه بدست آورد. عبادت زورى و تحميلى، بى نتيجه است.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«لا تُكْرِهُوا الى‏ انْفُسِكُم الْعِبادَة» «1»
عبادت را به خودتان تحميل نكنيد.
آنگونه كه براى ديدار يك شخصيت محبوب و بزرگ، نشاط و شوق مى‏يابيم، براى ديدار با خدا و پرستش در آستان او هم بايد قلبى مشتاق و با نشاط بيابيم. اولياء دين و معصومين عليهم السلام چنان شيفته لحظه ديدار با خدا بودند و چنان عاشقانه نماز و عبادت داشتند كه شگفت آور است (به نمونه‏هايى در بحث‏هاى بعد اشاره مى‏شود).:Gol:
___________________________
(1). محجةالبيضاء، ج 1، ص 366
(2). سفينةالبحار، عبد
(3). بحارالانوار، ج 84، ص 259
(4). نساء، آيه 43
(5). وافى، ج 2، ص 10

اندیشه
امام علی (ع):
با اندیشیدن است که تاریکی های کارها روشن می شود .میزان الحکمة-16355
اندیشه و هوشیاری مداوم ،از لغزش ها مصون می دارد و از دگرگونیها (ی نعمتها ) رهایی می بخشد .16357
نفس خود را از اندیشه ای که به حکمت تو بیفزاید و عبرتی که به تو مصونیت بخشد ،خالی مدار .16362

کامنت خانمی بنام مهسا حسینی در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عحل الله فرجه):
من يك دختر افغان هستم تو تهران خيابان پاسداران به دنيا آمدم ما سنى مذهب بوديم اما چون سيد هم بوديم ارادت شديدى به حضرت على داشتم تا اينكه مادرم مريض شد همه دكتر ها جوابش كرده بودن پدرم ميخواست مادرم را براى moaleje آلمان ببرد اما يك همسايه خوب داشتم كه سرهنگ بود و خيلى خانواده ما را دوست داشت گفت چرا آلمان؟ ما چهارده معصوم داريم امام رضا داريم اما حسين داريم به ما گفت محرم نزديكِ صبر كنين اگه محرم شفاء پيدا نكردين من ديگه خودم را شيعه نمى دانم . ما هم چاره نداشتيم باور كنين شانزده سال پيش بود زمانى كه من يازده سال بيشتر سن نداشتم مادرم را برديم تكيه خانه! اونجا همسايه ها براى سلامتى مادرم گريه ميكردن هيچ وقت يادم نميره روز ششم محرم مادرم خوب شد! بعد از آن ما با تمام وجود در مورد مذهب شيعه تحقيق كرديم به آن ايمان آورديم. هشت سال هست كه از ايران خارج شدم و هر چه دارم از بركت مذهب شيعه دارم!
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=437&bank=question&startrec=1

[="arial"][="blue"]3- خالصانه‏
[/]گوهر خلوص، به عبادت‏ها ارزش و اعتبار مى‏بخشد و عبادتى كه خالص براى خدا نباشد و ريا، نفاق و شهرت‏طلبى و عوام فريبى باشد، فاقد ارزش است و نزد خداوند هم پذيرفته نيست.
قرآن مى‏فرمايد: «وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» «2»

(هر كه به خدا و قيامت ايمان دارد) كسى را در عبادت، شريك خدا نسازد.
امام رضا عليه السلام فرمود: «مَنْ شَهَّرَ نَفْسَهُ بالْعِبادَةِ فَاتَّهَمُوهُ عَلى دينِه» «3»

هر كس با طرح عبادت خويش در جامعه، خود را مشهور مى‏كند، نسبت به دين او بدبين باشيد.
چنين كسانى از دين، دامى براى فريب مردم مى‏سازند. عبادت بى اخلاص، همچون جسم بى جان و پيكر بى روح است. و به تعبير قرآن، مردم‏
(3). بحارالانوار، ج 70، ص 252؛ وسائل‏الشيعه، ج 1، ص 58
فرمان نيافته‏اند مگر آنكه با دينى خالص خدا را بپرستند: «وَمَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَّهُ الدِّينَ» «1»

_______________________________
(1). اصول كافى، ج 2، ص 83
(2). كهف، آيه 110[/]

[="Arial"][="Arial"][="Blue"]4- خاشعانه‏
[/]خشوع، آن توجّه قلبى به پروردگار و داشتن حالتى است كه مناسب با عظمت خداوند است. پرستش خدا بايد همراه با قلبى سرشار از احساس عظمت خدا و كوچكى و نياز در مقابل او باشد. قرآن، در وصف‏مؤمنان رستگار، «خشوع در نماز» را بيان مى‏كند: «الَّذِينَ هُمْ فِى‏صَلَاتِهِمْ خشِعُونَ» «2»

اين خشوع قلبى، بايد سراسر وجود اهل عبادت را فرا بگيرد. راه بدست آوردن آن، اينست كه نمازگزار، چنان عبادت كند كه گويا خدا را مى‏بيند و ذلت و كوچكى خويش را در برابر قدرت و عظمت او حسّ كند.
در حديث است: «اعْبُدُاللَّهَ كَانَّكَ تَراه» «3»

خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى‏بينى.
در حديث ديگر است: «فَصَلِّها لِوَقتِها صَلاةَ مُوَدِع» «4»

نماز را در وقتش چنان بخوان، كه گويا آخرين نماز توست و تو از نماز و دنيا خداحافظى مى‏كنى.

[="Arial"]التماس دعا:Gol:

[="Arial"][="Blue"]5- مخفیانه (بخش آخر)
[/]:Gol:انسان، مصون از دام‏هاى شيطان نيست و عبادت‏هاى عابد، چه بسا با عُجب و ريا و خودنمايى تباه مى‏شود. راه غلبه بر اين آفت، عبادت‏هاى پنهانى است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اعْظَمُ الْعِبادَةِ اجْراً اخْفاها» «1»
پاداش عبادتى بيشتر است كه مخفى‏تر باشد.
البته اين در مواردى است كه خود اسلام، دستور به عبادت‏هاى علنى (مثل نماز جماعت و جمعه و حجّ) نداده باشد، چرا كه نماز جماعت در مسجد، برتر از نماز فرادى‏ در خانه است. عبادت مخفيانه بسيارى اوقات، جلوى ريا و تباه شدن عبادت را مى‏گيرد.:Gol:
[="green"]____________________________
[/] [="Green"](1). بيّنه، آيه 5
(2). مؤمنون، آيه 3
(3). مصباح الشريعه، ص 8
(4). بحارالانوار، ج 84، ص 223[/]

[="Arial"][="Blue"]آفات عبادت‏
[/]:Gol:شيطان، اين دشمن قسم خورده و ديرينه انسان، كه همواره در كمين انسان است تا عبادت هايش را تباه و بى نتيجه سازد، از اين راه‏ها براى فاسد كردن و باطل نمودن عبادات ما وارد مى‏شود:
[="Red"]1- ريا
[/]كسى كه نه براى خدا، بلكه براى جلب نظر مردم يا رسيدن به موقعيّت و شهرت، عبادت مى‏كند، او گرفتار دام شيطان است و عباداتش به هدر مى‏رود.
اين اخلال در عبادت، توسّط شيطان حتّى گاهى پيش از عمل هم، در نيّت پديد مى‏آيد و از «قصد قربت» باز مى‏دارد.
[="red"]2- عُجب‏
[/]شيطان انسان را در حين عبادت، به خودپسندى و مهم دانستن عبادت‏ها مى‏كشد، و اگر كار، با نام و براى خدا هم شروع شده باشد، در نيمه راه، شيطان آنرا تباه مى‏سازد و انسان را به غرور، دچار مى‏سازد.:Gol:
_______________________
(1). بحارالانوار، ج 70، ص 251

[="Arial"][="Arial"][="Arial Black"][="Blue"]3- گناه‏
[/]:Gol:بى شك، گناهان، آثار خوب عبادات را از بين مى‏برند. كشاورزى كه پس از ماهها تلاش وزحمت درراه به‏ثمر رساندن مزرعه وباغ، در اثر يك غفلت، گرفتار آتش سوزى و حريق خرمن مى‏شود، رنجهايش هدر رفته است.
گناهان، آتشى در خرمن عبادات و اعمال ما هستند كه آنها را بر باد مى‏دهند.
خلاصه آنكه: شيطان، يا جلوى ورود آب زلال را به جام دل انسان مى‏گيرد، يا پس از پر شدن اين ظرف، آنرا آلوده و فاسد مى‏سازد و يا «زيراب» آنرا كشيده، آب‏ها را هدر مى‏دهد.
امام سجاد عليه السلام در دعاى «مكارم الاخلاق» از خداوند چنين مى‏طلبد: «الهى عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتىِ بِالْعُجْبِ ... اعِزَّنى وَلا تَبْتَلينّى بِالْكِبْرِ ...» «1»
خدايا، مرا بنده خودت ساز، ولى عبادتم را با عُجب، فاسد مگردان، مرا عزيز كن ولى به تكبّر مبتلايم مساز.
صدقه هم كه نوعى عبادت مالى است، به تعبير قرآن، با منّت نهادن باطل و تباه مى‏شود. «2»
كاشتن نهال، وقت چندانى نمى‏برد، ولى به ثمر رساندن و مواظبت از سلامت آن و زدودن آفت‏ها دشوار است. گاهى گناهان يا حالات ناپسند روحى، همه نيكى‏ها را بر باد مى‏دهد.
در حديث مى‏خوانيم: «انَّ الْحَسَدَ يَاْكُلُ الْحَسَناتِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ» «3»
آنگونه كه آتش، هيزم را مى‏خورد، حسد هم حسنات را مى‏خورد.
در روايتى آمده كه: عابدى مغرور و فاسقى شرمنده، هر دو وارد مسجد شدند، فاسق، بخاطر حالت توبه و پشيمانى، دگرگون گشت و مؤمنى صالح شد ولى عابد، به خاطر غرورش، فاسق از كار درآمد.:Gol:
__________________________________________
(1). صحيفه سجاديه، دعاى بيستم‏
(2). «لا تبطلوا صدقاتكم بالمَنّ والاذى». بقره، آيه 264
(3). ميزان الحكمة، واژه حسد

[="arial"][="blue"] آيا واقعاً عبادت كرده‏ايم؟
[/]گاهى انسان در «جهل مركب» است و مى‏پندارد كه به عبادت خدا مشغول است در حاليكه به بيراهه مى‏رود و كارهاى خود را بيش از حدّ بها مى‏دهد.
گاهى كارهاى ناپسند، در نظر انسان «كار نيك» جلوه مى‏كند و ابليس نيز در اين زمينه، فعّال است.
قرآن در آياتى چند به اين «تزيين عمل سوء» اشاره دارد. از جمله در اين آيه‏ها: «أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَناً» «2»
و «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «3»
و «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْملِهِمْ» «4»

______________________
(1). كافى، ج 2، ص 314
(2). فاطر، آيه 8
(3). كهف، آيه 104
(4). توبه، آيه 37[/]

[="Arial"][="blue"]:Gol: آيا عبادت‏هاى ما قبول شده است؟
[/]در بحث شرايط و نشانه‏هاى قبولى عبادت، خواهيد خواند كه ارزش مهمّ عبادت‏ها و نماز به قبولى آنهاست و خداوند از بندگان شايسته و اهل تقوا عبادت را مى‏پذيرد و انفاق و صدقات را قبول مى‏كند. «1»
انسانى كه به قبولى عبادت مطمئن نيست، چرا مغرور به آن شود؟ ...
[="blue"]آيا عبادت‏هاى ما تباه نشده است؟
[/]برخى از گناهان است كه نماز و عبادت‏هاى يك عمر را «حبط» و تباه مى‏كند و افراد، از بازار عمل، تهيدست برمى‏گردند. نماز و عباداتى كه همراه با برخى معصيت‏هاست، آيا از حبط شدن به سلامت گذشته است تا به آنها دل خوش كنيم؟ «2»
[="Blue"] آيا حُسن عاقبت خواهيم داشت؟
[/]بسيارند آنانكه گرفتار فرجام بد و عاقبت سوء شدند. حُسن عاقبت و عاقبت بخيرى نعمت بزرگى است كه اولياء خدا همواره از خداوند مى‏طلبيده‏اند. حضرت يوسف از خدا خواسته كه: مرا مسلمان بميران «وَ تَوَفَّنِى مُسْلِماً» «3»

قرآن مى‏گويد: خردمندان، يكى از خواسته هايشان از خدا آنست كه آنان را با نيكان بميراند. «وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» «4»

درخواست هدايت به «صراط مستقيم»، دعا به تداوم اين راه است و قرآن در چند جا عاقبت را از آنِ اهل تقوا مى‏شمارد: «وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» «1»

مگر شيطان با آنهمه عبادت، از محضر خدا رانده نگشت؟ مگر افرادى پس از يك عمر نماز و عبادت، در بدترين وضع روحى و عملى و گمراهى از دنيا نرفتند؟ پس نبايد به وضع فعلى مغرور شد!:Gol:
___________________________________
(1). مائده، آيه 27 و توبه، آيه 53
(2). مراجعه شود به آيات: هود 16 و فرقان 23
(3). يوسف، آيه 101
(4). آل عمران، آيه 193

[="DarkSlateGray"]- الإمامُ علىٌّ عليه السلام : المَيِّتُ مِن شِيعَتِنا صِدِّيقٌ شَهيدٌ، صَدَّقَ بِأمرِنا ، وأحَبَّ فِينا ، وأبغَضَ فينا ......... قالَ اللّه ُ عَزَّ وجلَّ : «و الذينَ آمَنوا بِاللّه ِ ورُسُلِهِ أُولئكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ والشُّهداءُ عندَ رَبِّهِم» .
امام علي عليه السلام : شيعه ما اگر به مرگ طبيعي هم بميرد ، صدّيق وشهيد است ؛ [زيرا ]امر ما (ولايت وامامت) را تصديق كرده ودر راه ما دوستي ودشمني ورزيده است . . . خداوند عزّ وجلّ مي فرمايد : «و كساني كه به خدا ورسولان او ايمان آورده اند ، همانان در نظر پروردگارشان صدّيق وشهيدند» .
«ميزان الحكمه 6» صفحه 186

[/]

[="arial"][="red"] مقايسه عبادت‏ها و نعمت‏ها
[/]ما هر چه داريم از خداوند است. نعمتِ سلامتى، اعضاء، امكانات و رزق، همه از الطاف خداوند مى‏باشد. توفيق عبادت هم از اوست. سراپا غرق در نعمت‏هاى اوييم، او براى آنكه مارا به سعادت برساند، دعوت مى‏كند، راهنما مى‏فرستد، تشويق مى‏كند، وسيله مى‏دهد، مارا در هر مكان و زمان و شرايط و سنّ و وضعى كه هستيم به حضور مى‏پذيرد، فراريان را هم قبول مى‏كند، از تكرار درخواست و حضور خسته نمى‏شود، از پذيرايى كم نمى‏كند، عبادت‏هاى ناقابل را هم مى‏پذيرد و گران هم مى‏خَرَد، عيوب را مى‏پوشاند و صدها لطف و انعام ديگر.
آيا عبادت ما در مقابل نيكى‏هاى او به چه حسابى مى‏آيد؟ «وَ ما قَدرُ اعْمالنا فى جَنْبِ نَعْمائِكَ؟»
[="red"]مقايسه عبادت‏ها و غفلت‏ها
[/]آيا عبادت ما بيشتر است، يا غفلت و گناه ما؟ قرآن بارها گفته است: «فَايْنَ تَذهَبُون؟» «2»
به كجا مى‏رويد؟ كجا نماز و عبادت ما مى‏تواند جبران كننده لحظات غفلت و نافرمانى و كوتاهى‏ها و سهل انگارى‏ها و بى اعتنايى‏هاى ما باشد؟
امام سجاد عليه السلام در دعايى مى‏گويد: «وَلَسْتُ اتَوسَّلُ الَيْكَ بِفَضْلِ نافِلَةٍ مَعَ كَثيرِ ما اغْفَلْتُ مِنْ وَظايفِ فُرُوضِكَ وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقاماتِ حُدُودِكَ ...؟» «1»

خدايا! من با اين همه غفلت از واجبات و تعدّى از مرزها و حريم شكستن‏ها، چگونه به وسيله نافله‏ها و مستحبّات، به سوى تو راه يابم؟
___________________________________
(1). اعراف، آيه 128، هود 49، قصص 83
(2). تكوير، آيه 26[/]

[="arial"][="red"] مقايسه عبادت‏ها و نيازها
[/]عبادت‏ها، توشه راه آخرتِ ماست. راهى دراز و دشوار در پيش داريم. آيا اين عبادت‏ها، كفاف آن همه راه و برآوردن آن همه نياز مارا مى‏كند؟
مگر ناله على عليه السلام بلند نيست كه: آه ... از كمىِ توشه و دورىِ راه «آهْ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ ...» ما، بيش از دنيا، در عقبه‏هاى بعدى، در قبر، برزخ، محشر و آخرت، به خدا و انعام او نيازمنديم. آيا اين عبادت‏ها، تأمين كننده آن نيازها مى‏باشد؟
ابودرداء، مى‏گويد: در مسجد پيامبر، درباره اعمال اهل بدر و رضوان گفتگو بود. من گفتم: عبادت و ورع على عليه السلام از همه بيشتر است. وقتى اين سخن بر آنان گران آمد، اين خاطره را كه خود، شاهد آن بودم نقل كردم:
شبى على عليه السلام را ديدم كه در نخلستان پنهان شد. او را تعقيب كردم ولى از نظرم ناپديد گشت. فكر كردم به خانه رفت. ولى ... صداى ناله او را مى‏شنيدم كه مى‏گفت: خدايا! ... آه از آن گناهى كه من فراموشش كرده‏ام ولى تو به حسابم نوشته‏اى، ... آه از آتشى سوزان و ... آنقدر گريست كه بيهوش و بى حركت شد.
فكر كردم از دنيا رفته است. به خانه زهرا عليها السلام رفتم تاخبر دهم، فرمود: اين‏حالت، از خوف خدا براى على عليه السلام پيش مى‏آيد. سپس، آبى آورديم وعلى عليه السلام به هوش آمد ومن نيز مى‏گريستم. وقتى به هوش آمد، گفت: اى ابودرداء! چگونه مرا مى‏بينى، آنگاه كه در قيامت، مرا به سوى حساب، فرا خوانند و گنهكاران به عذاب خداى يقين كنند.
آرى، غرور به عبادت‏هاى ناچيز، در مقابل وسعت نياز ما به رحمت پروردگار، نشان غفلتى ديگر است.
[="blue"]______________________________________
(1). صحيفه سجاديه، دعاى بعد از نماز شب‏[/]
[/]

[="arial"][="darkred"] [="blue"]مقايسه عبادت خود با عبادت اولياء خدا[/]
عبادات ناچيز ما، در مقايسه با عبادت‏هاى اولياء اللّه، به راستى كه اندك است. با آنكه آنان، معصوم بودند و در عبادت و نيايش و بندگى، سرآمد عصر خويش و همه دوران‏ها به حساب مى‏آمدند، امّا آنهمه اهل توجّه به پروردگار و عبوديّت در آستان او بودند. ما كه سراپا نقص و عجز و نيازيم، بايد بسى بيشتر عبادت كنيم. توجّه و شناخت نسبت به عبادت اولياء خدا، مارا از مغرور شدن به نماز و دعايمان باز مى‏دارد. اينك به چند نمونه اشاره مى‏كنيم: «2»
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بسيار عبادت مى‏كرد و خود را به مشقّت مى‏انداخت، تا آنكه اين آيه نازل شد: «طه. مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى‏» «3»
اى پيامبر! ما قرآن را بر تو نازل نساختيم كه خود را به مشقّت بيفكنى!
2- امام مجتبى عليه السلام مى‏فرمايد: «ما كانَ فى الدُّنْيا اعْبَدُ مِنْ فاطِمَة عليها السلام، كانَت‏
(2). در بحث «نمازهاى معصومين» به نمونه‏هاى ديگرى اشاره شده است، مراجعه كنيد
(3). طه: آيه 1 و 2. حديث از بحارالانوار، ج 16، ص 202، تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 366
تَقُومُ حَتَّى تَتَوّرَم قَدَماها» «1»
عابدتر از حضرت فاطمه عليها السلام كسى در دنيا نبود. آنقدر به عبادت مى‏ايستاد تا قدم هايش ورم مى‏كرد.
3- امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد:
امام زين العابدين عليه السلام در شب و روز، هزار ركعت نماز مى‏خواند، آنگونه كه اميرالمؤمنين عليه السلام انجام مى‏داد، وى پانصد نهال نخل داشت كه پاى هر نخلى دو ركعت نماز مى‏خواند. «2»
4- امام باقر عليه السلام نقل مى‏كند:
وارد شدم، پدرم را ديدم كه پايش ورم كرده، رنگش متغيّر، چشمانش سرخ، پيشانى‏اش نشان سجده دارد، به گريه افتادم. وقتى متوجّه من شد، فرمود: فلان نوشته را بياور!
در آن نوشته، از عبادت‏هاى على عليه السلام كمى برايم خواند و كنار گذاشت و فرمود: چه كسى مى‏تواند همچون على عليه السلام عبادت كند؟ «3»
5- امام كاظم عليه السلام در زندان، گاهى از صبح تا ظهر را به يك سجده مى‏گذراند، و چنان سينه به زمين مى‏چسباند، كه گويى پارچه‏اى بر زمين افتاده است. «4»
وقتى بزرگان معصوم ما چنين‏اند و همواره به قصور خويش در عبادت‏اعتراف دارند و زبانشان به «ما عبدناك حق عبادتك» گوياست، ديگر چه جاى غرور و خودپسندى، نسبت به آنچه بنام «عبادت» انجام مى‏دهيم: ميان عبادتِ ما و عبادت اولياء خدا «تفاوت از زمين تا آسمان است» پس چرا مغرور شدن؟
_______________________________
(1). بحارالانوار، ج 43، ص 61
(2). بحارالانوار، ج 46، ص 64
(3). بحارالانوار، ج 46، ص 75
(4). بحارالانوار، ج 48، ص 107[/]
[/]

[="Arial"][="Red"]عبادت‏هاى باطل‏
[/]:Gol:گفتيم كه بندگى و اطاعت و عبادت، تنها در برابر آفريدگار جهان شايسته و رواست و هر پرستشى نسبت به هر پديده يا انسان و موجودات ديگر، باطل است. اين عبادت‏هاى ناروا، بيشتر از راه جهالت، يا دورى از هدايت‏هاى انبيا پيش مى‏آيد.
خداوند متعال در قرآن، ضمن اشاره به انواع عبادت‏هاى ناروا و باطل، آنها را بى دليل و بيهوده مى‏خواند و با دليل، ردّ مى‏كند. از اين قبيل كه:
اگر بخاطر يارى جُستن از ديگران، سراغ غير خدا مى‏رويد، بدانيد كه همه قدرت‏ها از آن خداست: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» «1»
اگر در پى عزّت يافتن هستيد، باز هم عزّت براى خدا و در دست خداست: «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً» «2»

اگر براى تأمين معاش و روزى هستيد. معبودهاى باطل كه مالك رزق شما نيستند: «لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً» «3»

اگر به اميد نفع يا ضرر، توسّط مبعودهاى ديگريد، آنان توان سود رساندن يا دفع زيان ندارند: «مَا لَايَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً» «4»

اگر طاغوت‏ها را برتر از خود مى‏دانيد، بدانيد كه آنها هم بندگانى همچون شمايند: «عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ» «5»

اگر پرستش بت‏ها، روى تقليد از نياكان است، آنان خود در گمراهى بودند:
«أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِى ضَللٍ مُّبِينٍ» «1»
اگر فكر مى‏كنيد در قيامت، به فريادتان مى‏رسند، بدانيد كه آنها پرستش‏هاى شما را ناديده گرفته و با شما دشمن مى‏شوند: «سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً» «2»
اينان بدون جهت و بى دليل، سراغ معبودهاى ديگر رفته‏اند و برهانى بر اين پرستش ندارند: «وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطناً» «3»
هيچ چيز و هيچ كس جز خدا، لايق پرستش نيست. زيرا اين معبودهاى باطل، يا وجود خارجى ندارند و ساخته ذهن‏اند، يا موجوداتى بى خاصيّت و ناتوانند، يا اگر كارآيى دارند، موقت و محدود و همراه با منّت‏ها و هوس‏ها و تحقيرهاست. پس در هر سه صورت، شايسته نيستند كه انسان، طوق بندگى آنها را به گردن اندازد. انسان در برابر هيچ مخلوقى، به قيمت نافرمانى خداوند، نبايد اطاعت و پرستش و فرمانبردارى كند.
امام جواد عليه السلام مى‏فرمايد: «مَنْ اصْغى‏ الى ناطِقٍ فَقَد عَبَدهُ» «4»
هر كس به سخن كسى گوش دهد. او را پرستيده است!
پس اگر گوينده حق بگويد، بنده حقيم و اگر باطل بگويد، باطل را پرستيده‏ايم. و امام صادق عليه السلام در حديثى فرموده است: «مَنْ اطاعَ مَخلُوقاً فى مَعْصِيَةِ الْخالِقِ فَقَدْ عَبَدهُ» «5»
هر كس با اطاعت از مخلوقى، خالق را نافرمانى كند، آن مخلوق را پرستيده است.
پس عبادت باطل، تنها به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و ستاره منحصر نيست. دل و جان سپردن به هر فكر و سخن و قدرت و حكومتِ غير الهى، عبادت كردن ناروا است، حتى پذيرش فرهنگ ضدّ الهى هم، از عبادت‏هاى باطل بشمار مى‏رود.:Gol:
___________________________
(1). انبياء، آيه 54
(2). مريم، آيه 82
(3). حج، آيه 71
(4). تحف العقول، ص 456
(5). نورالثقلين، ج 3، ص 357

با سلام
حدیثی از امام صادق علیه السلام خواندم که فرمودند:

هنگامی که خداوند بنده مؤمنش را حسابرسی می کند می فرماید:
این حساب و ثواب را می دانی برای چیست؟
بنده می گوید: نه ای پروردگار من
پس خداوند می فرماید: در فلان شب برای فلان حاجت مرا خواندی و من آن را برای تو ذخیره نمودم
پس بنده چون عظمت ثواب الهی را می نگرد می گوید:
خدای من! ای کاش هیچ یک از حاجات مرا برنمی آوردی و همه را برایم ذخیره می کردی.

سرکار خانم ریحانه سادات با تشکر از حدیث زیبایی که نوشتید آدرس را فراموش کردید!

[=&quot]شهید آیت الله مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در بخش خدمات اسلام به ایران داستانی را از کتاب: «ابوحنيفة حياته و عصره، فقهه و آرائه، تأليف محمد ابو زهرة، ص 15» نقل می کند:[/]

[=&quot]هشام بن عبد الملك روزى از يكى از علما كه به ملاقات وى در رصافه كوفه رفته بود پرسيد: آيا علما و دانشمندانى را كه اكنون در شهرهاى اسلامى مرجعيت علمى و فتوايى دارند مى‏شناسى؟ گفت: آرى[/].[=&quot][/]

[=&quot]هشام گفت: اكنون فقيه مدينه كيست؟[/]

[=&quot]جواب داد: نافع[/].[=&quot][/]

- [=&quot]نافع مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه مكه كيست؟[/]

- [=&quot]عطاء بن ابى رباح[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه اهل يمن كيست؟[/]

- [=&quot]طاووس بن كيسان[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه يمامه كيست؟[/]

- [=&quot]يحيى بن كثير[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه شام كيست؟[/]

- [=&quot]مكحول[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه جزيره كيست؟[/]

- [=&quot]ميمون بن مهان[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه خراسان كيست؟[/]

- [=&quot]ضحاك بن مزاحم[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى است[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه بصره كيست؟[/]

- [=&quot]حسن و ابن سيرين[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى هستند يا عربى؟[/]

- [=&quot]مولى هستند[/].[=&quot][/]

- [=&quot]فقيه كوفه كيست؟[/]

- [=&quot]ابراهيم نخعى[/].[=&quot][/]

- [=&quot]مولى است يا عربى؟[/]

- [=&quot]عرب است[/].[=&quot][/]

[=&quot]هشام گفت: نزديك بود قالب تهى كنم؛ هر كه را پرسيدم تو گفتى مولى است، خوب شد لااقل اين يك عربى است![/]

[="arial"]امام خمینی
[="blue"]اخلاق کاربردی امام در موضوع نظم:
[/]1. نوشتن برنامه روزانه روي كاغذ و نصب آن جلو ديد به استثنا‌‌‌‌ي، برنامه عبادي .
2. تداخل نداشتن وقت درس و وقت تفريح .
3. اجازه ندادن به فردي براي حضور نزد ايشان بخاطر ده دقيقه تأخير و اين كه: برو فردا ساعت هشت بيا!
4. عدم عدول از قرارهايي كه مي¬گذاشتند .
5. رفتن به رختخواب طبق برنامه، حتي اگر خوابشان نيايد .
6. در حفظ نظم، التزام به اصل «اتمام ساعت» نه «اتمام كار»¬ .
7. ترك نكردن برنامه¬هاي روزانه (سه بار قدم زدن در طول روز به مدت نيم ساعت) حتي در شرايط سخت مثل گذراندن يك شبانه روز در سلول انفرادي .
8. تعطيل نكردن درس حتي روزي كه ساواكي¬ها به مدرسه فيضيه حمله كردند .
9. زمان هاي خواب، كوتاه و مكرّر .
[="red"][="arial"]کتاب: برنامه ریزی (آثار، اصول، عوامل پایبندی)
http://www.askdin.com/downloads.php?do=file&id=1432
[/]
[/]
[/]

[="arial"][="blue"]بزرگترین واجب[/]
قال امیرمومنین علی(ع: )برالوالدین اکبر فریضه.
امیرمومنین علی (ع) فرمود: بزرگترین ومهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.(میزان الحکمه ،ج10،ص709)
[="blue"]برترین اعمال
[/] قال الصادق(ع:) افضل الاعمال الصلاه لوقتها ،وبرالوالدین والجهاد فی سبیل الله .
امام صادق (ع) فرمود: برترین کارها عبارت است از: 1- نماز دروقت 2- نیکی به پدر و مادر
جهاد در راه خدا . (بحارالانوار، ج 74،ص85)
[="blue"] انس با پدر و مادر
[/]فقال رسول الله (ص: )فقر مع والدیک فوالذی نفسی بیده لانسهما بک یوما ولیله خیر من جهاد سنه.
مردی خدمت پیامبراکرم(ص) آمد وگفت: پدر و مادر پیری دارم که به خاطر انس با من مایل نیستند به جهاد بروم، رسول خدا(ص)فرمود: پیش پدر و مادر بمان ،قسم به آن که جانم در دست اوست انس یک روز آنان با تو از جهاد یک سال بهتراست.(البته در صورتی که جهاد واجب عینی نباشد.[="darkred"](بحارالانوار،ج74،ص52)[/]

[/]

[="Arial"][="Blue"]فرصت عبادت‏:":
[/]:Gol:سرمايه عمر و فرصت‏هاى زندگى از كف مى‏رود و همچون ابرهاى گذران، از آسمان حيات ما مى‏گذرد. بايد هوشيار بود و از اين رهگذر، بيشترين بهره را برد و بندگى خدا كرد.
در حديث زيبايى، على عليه السلام فرموده است:
«انَّ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ يَعْمَلانِ فيكَ فَاعْمَلْ فيِهما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ فَخُذْ مِنْهُما» «1»
شب و روز در تو كار مى‏كنند، تو هم در آنها كار كن، و از تو مى‏گيرند، تو هم از آن‏ها بگير.
راستى ... عمرى را كه مى‏دهيم و اين سرمايه را شب و روز خرج مى‏كنيم، چه به دست مى‏آوريم؟
رسولخدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «الدُّنيا ساعةُ فَاجْعَلُوها طاعَةً» «2»
دنيا، ساعت و لحظه‏اى بيش نيست، آنرا در راه اطاعتِ خدا بكار گيريد.
اگر هم در شرايطى خاص امكان عبادت و بندگى كم بود، بايد تلاش كرد و زمينه فراهم ساخت و به محيطهاى آزادتر رفت و و خدا را پرستيد، كه تنگناى زمين و زمان، براى دورى از پرستش خدا، بهانه نيست: «إِنَّ أَرْضِى وَاسِعَةٌ فَإِيىَ فَاعْبُدُونِ» «3»:Gol:

__________________________
(1). الحياة، ج 1، ص 331
(2). بحارالانوار، ج 77، ص 164
(3). عنكبوت، آيه 56

با سلام به همه دوستان عزیز اسک دین

سال نو همه مبارک

انسان ها چقد حیرت انگیزند که سلامتی و عمرشان را صرف بدست اوردن پول و سپس پول را هزینه ی بازیافتن سلامتی میکنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

التماس دعا

داستان‌های طنز با استناد به کتاب «آداب‌الطلاب» از آیت‌الله مجتهدی تهرانی نقل می‌کنیم:
*ریش‌تراشی
جوانی همیشه ریشش را با تیغ می‌تراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم می‌گوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر می‌کنند سنت زیاد است. آن وقت می‌گویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!»
*درخت گردو
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد!»
*حلالم کن
یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».
*قاطر و آسیاب
شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»
*آیه‌های سجده‌دار
علامه حلی در سنین کودکی پیش دایی‌اش که محقق بود می‌رفت و درس می‌خواند. وقتی درسی را یاد نمی‌گرفت یا شیطنت می‌کرد، دایی دنبالش می‌کرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجده‌دار می‌خواند و دایی‌اش به سجده می‌رفت، آن وقت خودش پا به فرار می‌گذاشت و فرار می‌کرد.
*سنگ قبر سلطان
سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی می‌خواست روی سنگ قبرش آیه‌‌ای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیه‌ای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعده‌اش به شما داده می‌شد!»
(منبع رچا نیوز)

[=&quot]در روزهایی که سلمان در حال مرگ بود،اصبغ بن نباته به دیدارش رفت.[/]
[=&quot]سلمان رو به اصبغ کرد و گفت: [/]
[=&quot]«رسول خدا به من فرموده بود که وقتی مرگت نزدیک شود، هر مرده ای با تو صحبت خواهد کرد. اکنون دوست دارم بدانم، زمان مرگم رسیده است[/][=&quot]"[/][=&quot]، یا نه؟ برو تختی بیاور، رویش آنچه برای مردگان میاندازند، بینداز و همراه چهار تن مرا به قبرستان ببر!» اصبغ شتابان رفت به همراه چند نفر تختی آورد. آنها سلمان را روی آن گذاشته، به سوی قبرستان مدائن بردند. در آن لحظه سلمان با صدای بلند به مرده ها سلام کرد، ولی پاسخی نشنید. او دوباره با الفاظ ویژه ای سلام کرد و سپس گفت:[/]
[=&quot]«شما را به خداوند عزیز و پیامبریش سوگند میدهم که یک نفر پاسخ دهد! من سلمان فارسی، آزاد کرده رسول خدا هستم. ایشان به من فرموده که وقت مردنت هر مرده ای با تو سخن میگوید، حال میخواهم بدانم وقت مرگم رسیده است یا نه!» [/]
[=&quot]ناگهان از قبری صدایی برخاست که به سلمان سلام میکرد. سلمان پرسید:[/]
[=&quot]«ایا با گذشت خداوند از اهل بهشت شده ای یا با عدل او از اهل دوزخ؟» مرده پاسخ داد:[/]
[=&quot]«ای سلمان، من از کسانی هستم که با رحمت خداوند به بهشت داخل شده ام!» سلمان گفت:[/]
[=&quot]«ای بنده خدا، مرگ را برای من توصیف کن!» مرده گفت:[/]
[=&quot]«به خدا سوگند، بریده شدن با قیچی و پاره شدن با ارّه برای من از سختی و شدتی که زمان مرگ به من وارد شد، آسانتر است. من از کسانی بودم که در دنیا کارهای خوب و واجبات الهی را انجام میدادم، قرآن را میخواندم، به پدر و مادرم بسیار نیکی و از کارهای حرام دوری میکردم، هرگز به کسی ظلم نمیکردم و شب و روز در طلب حلال بودم، یک باره برای چند روز ناخوش شدم تا آن که مهلتم در دنیا به پایان رسید. شخصی درشت هیکل و بد قیافه به کنارم آمد و چشم و گوش و زبانم را ناتوان کرد. به آن شخص گفتم:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]تو کیستی؟[/][=&quot]" [/][=&quot]پاسخ داد: [/]
[=&quot]"[/][=&quot]من فرشته مرگ هستم[/][=&quot]" [/][=&quot]در همان حال دو نفر زیبارو چپ و راست من نشستند و پس از سلام گفتند:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ما همان دو فرشته ای هستیم که با تو در دنیا بودیم و اعمال خوب و بدت را مینوشتیم. این نامه عمل توست![/][=&quot]"[/][=&quot] از دیدن نامه خوبیها شادمان شدم و با نگریستن به نامه بدیهایم گریستم. آنها مرا به خیر و نیکی بشارت دادند.[/]
[=&quot]سپس فرشته مرگ روح را از بدنم جداکرد. چه جذبه هایی که در شدت و سختی مانند این بود که در هر دفعه از آسمان به زمین افکنده میشوم! همین گونه ادامه داد تا آن که روح به سینه ام رسید. سپس به من اشاره ای کرد که اگر آن را به کوه های دنیا کرده بود، نابود میشدند. به این طریق، روح را از بینی ام خارج ساخت. در آن زمان ناله و فریاد اهل و عیال و دوستان بلند شد. وقتی فریاد و ناله آنان در مرگ من زیاد شد، فرشته مرگ با خشم رو به آنان کرد و گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای مردم!گریه شما برای چیست؟ به خدا سوگند ما به او ظلم نکرده ایم تا شما از آن شکایت کنید و به او تعدی ننموده ایم که شما بر او گریه کنید. ما و شما بندگان خدای یگانه ایم. شما هم اگر چنین دستوری نسبت به ما داشتید، آن را انجام میدادید. ما جان او را نگرفتیم تا آن که روزی و مدت ماندنش در دنیا به پایان رسید و به سوی خداوند کریمی که نسبت به او هر چه بخواهد، حکم می کند، بازگشت نمود. او بر هر کاری قادر و تواناست. اگر صبر پیشه کنید، پاداش داده می شوید و اگر جزع کنید، دچار معصیت شده اید.[/][=&quot]"[/]
[=&quot]سپس ملک الموت رفت و من هم با او بودم. فرشته ای آمد و من را از او گرفت، با لباسی از حریر پوشاند و در کمتر از چشم بر هم زدنی به محضر ربوبی برد.[/]
[=&quot]حضرت حق از نماز و روزه در ماه رمضان، حج بیت الله الحرام، قرا ئت قرآن، زکات و صدقات و سایر اوقات و ایام، اطاعت از والدین، قتل نفس محترمه به غیر حق و خوردن مال یتیم و مظالم بندگان و تهجّد (و عبادت در وقت خواب مردم) و امثال آن سؤال فرمود. [/]
[=&quot]بعد از آ ن، امر فرمود روح مرا به زمین باز گردانند. غسّال نزد من آمد و مرا غسل داد. روح من به او گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای بنده خدا! این بدن ضعیف است، با آن مدارا کن![/][=&quot]" [/][=&quot]ولی او حرفهایم را نمی شنید.[/]
[=&quot]به خدا قسم، اگر غسّال ناله مرده را هنگام غسل میشنید، دیگر کسی را غسل نمیداد. پس از غسل، خانواده و همسایگان و دوستانم را صدا زد و گفت: [/]
[=&quot]"[/][=&quot]بیایید با او وداع کنید! آنها پس از وداع، مرا بر تختی چوبین گذاشته، از روی زمین برداشتند. روحم به آنان گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای اهل و عیال من! دنیا شما را فریب ندهد، چنانکه مرا فریب داد. همت من مالی بود که از حلال و غیر حلال جمع کردم و آن را برای شما گذاشتم تا آن را به گوارایی و سلامت بخورید، پس بترسید و از من عبرت بگیرید![/][=&quot]"[/][=&quot] [/]
[=&quot]سرانجام جسدم را روی زمین گذاشتند و پس از خواندن نماز میت به سوی قبر بردند و در آن نهادند.[/]
[=&quot]ای سلمان! ای بنده خدا، بدان که در آن لحظه دیدم از آسمان به زمین در لحد خویش سقوط کردم. وقتی با خاک گور را پوشاندند و همگی مرا تنها گذاشته، از قبرستان خارج شدند، گریستم و از سختی قبر و تنگی و فشارِ آن صدمه ها دیدم. گفتم: [/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای کاش به دنیا باز میگشتم و عمل صالحی برای امروز خود انجام میدادم[/][=&quot]"[/][=&quot] در آن حال، شنیدم از گوشه قبر کسی این گونه به من پاسخم داد:[/]
[=&quot] [/][=&quot]"[/][=&quot] كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (مؤمنون / 100) نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.[/][=&quot] " [/][=&quot]به او گفتم:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای کسی که با من سخن میگویی و صحبت میکنی، کیستی؟[/][=&quot]" [/][=&quot]گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]من منبّه هستم؛ فرشته ای که خداوند عز و جل بر همه مخلوقاتش موکّل کرده تا آنان را بعد از مرگشان متنبه سازد که در حضور خداوند عزوجل کارهایشان را بنویسند. حال اعمالت را بنویس![/][=&quot]" [/][=&quot]گفتم:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]آنها را شمارش نکرده ام![/][=&quot]" [/][=&quot]پاسخ داد:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]مگر سخن پروردگارت را نشنیدهای که فرموده است: أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوه‏ (مجادله / 6) خداوند آنها را حساب کرده و مردم فراموش نموده اند. بنویس من بر تو املا می کنم![/][=&quot]" [/][=&quot]سپس آنچه را در دنیا انجام داده بودم، بر من املا کرد. هیچ عمل کوچک و بزرگی باقی نماند، مگر این که آن را به من بازگفت. سپس بر من تلاوت نمود: [/]
[=&quot]"[/][=&quot]لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا (کهف / 49) مجرمان میگویند: ای وای بر ما، این چه نامهای است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز آن که همه را به شمارش در آورده است؛ و آنچه را انجام داده اند، حاضر یابند و پروردگار تو به هیچکس ظلم نمیکند.[/][=&quot]"[/][=&quot] [/]
[=&quot]بعد او نامه اعمالم را به گردنم انداخت، گویی تمامی کوههای دنیا را به گردنم انداخته بودند. پرسیدم:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای منبِّه! چرا چنین کردی؟[/][=&quot]" [/][=&quot]پاسخ داد:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]مگر فرمایش پروردگارت را نشنیده ای: [/][=&quot]"[/][=&quot]وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبا .(إسرا / 14 و 13) و کارنامه هر انسانی را به گردن او میاندازیم و روز قیامت برای او نامهای را بیرون آوریم که آن را گشوده شده میبیند.[به او گفته میشود] نامهات را بخوان،کافی است که امروز خود حسابرس خویش باشی[/][=&quot]"[/][=&quot][/]
[=&quot]وقتی منبّه رفت و تنها شدم، بر خود گریستم و حسرت خوردم که کاش در دنیا به نیکی رفتار کرده بودم تا در نامه اعمالم هیچ گناه و شری نوشته نمی شد! در همین افکار بودم که ناگهان دیدم، فرشته ای مهیب به نام منکر نزد من آمد و گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای بنده خدا به من بگو پروردگارت کیست! دینت چیست! پیامبرت چه کسی است! به چه پایبند بودی و در دار دنیا چه عقیدهای داشتی؟[/][=&quot]"[/]
[=&quot]از ترسی که از دیدن او و نحوه سؤالاتش به من دست داد، زبانم بند آمد، در کار خویش متحیر شدم و ندانستم چه بگویم، اما رحمتی از سوی حق مرا فرا گرفت که قلبم را از ضعف و سستی نگاه داشت و در پی آن زبانم گشوده شد. بنابراین پاسخ دادم:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای بنده خدا! چرا مرا میترسانی، حال آنکه من پاسخ پرسشهایت را میدانم. گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست و محمد فرستاده خدا و پیامبرم؛ اسلام، دینم؛ قرآن کتابم؛کعبه، قبله ام و علی امامم میباشد و بعد از او فرزندانش پیشوایانم و مؤمنان برادرانم هستند. مردن، سؤال، صراط، بهشت و جهنّم حق است و تردیدی نیست که قیامت برپا میشود و خداوند اجساد مردگان را در قبرها زنده و محشور می نماید. این قول و اعتقادم می باشد و با همان، پروردگارم را در معاد و روز قیامت ملاقات میکنم![/][=&quot]" [/][=&quot]منکر گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای بنده خدا، به تو بشارت میدهم که به سلامتی، از من نجات پیدا کردی، پس مثل عروسان بخواب![/][=&quot]" [/][=&quot]این را گفت و رفت و نکیر آمد او هم همان سؤالها را از من پرسید و من همان جوابها را دادم.[/]
[=&quot]او، دری از بالای سرم به سوی بهشت و دری نیز از پایین پایم به سوی آتش گشود و گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]ای بنده خدا،به بهشت و نعمتهایی که از آن به تو تعلق میگیرد، بنگر و به آتش جهنّم که از آن رهایی یافتی، نگاه کن![/][=&quot]" [/][=&quot]جهنم را طوری دیدم که نمیتوان آن را توصیف کرد، مگر همانطور که توصیف شده است. پس به من گفت:[/]
[=&quot]"[/][=&quot]اگر تو مؤمن نمی شدی و رحمت خداوند شامل حالت نمیشد، این جای تو بود.[/][=&quot]" [/][=&quot]آنگاه دری را که از طرف پایم باز شده بود، بست و دری را که از بالای سرم به سوی بهشت باز شده بود، باز گذارد و نسیم و نعیم آن به سوی من آمد و لحدم را تا جایی که چشم کار میکرد، فراخ نمود و برای من چراغی که پر نورتر از خورشید بود، روشن کرد و رفت.[/]
[=&quot]آری! این احوال من است و به خدا که تلخی مرگ تا روز قیامت در کامم میباشد.پس ای سؤال کننده، آگاه باش و بترس از احوالی که نسبت به آنها با خبرت نمودم. آنچه باز گفتم، رفتاری بود که با مؤمن صالح نمودند، اما در مورد غیر صالح بسیار خطرناک و وحشتناک است.»[/]
[=&quot]اصبغ میگوید: پس از سخنان مرده، ما به دستور سلمان او را روی زمین به جایی تکیه دادیم. سلمان سرش را به سوی آسمان گرفت، شهادتین گفت و از دنیا رفت.
[/]

[=&quot](الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص: 86)[/]

[="Tahoma"][="SeaGreen"]

  • امام در درس اخلاق مسجد محلات نکته ای ظریف با زبان بسیار ساده فرمودند: برادران مسلمان و عزیز، شما که یک کت و شلوار فاستونی پیدا کرده اید و می پوشید و با یک کت و شلوار حالتان تغییر می کند، یک غروری پیدا می کنید، فکر نکرده اید که این فاستونی پشمی از کجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست که کمر گوسفندی را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غروری هم نداشت و حالا که همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد کت و شلوار شد، یک مرتبه حال شما را تغییر داده است. این چه بدبختی است که ما به چنین چیزهای بی اساس دل خود را خوش بکنیم؟
  • درباره غیبت می فرمودند: گناه بی مزه ای است. لذتی که ندارد هیچ ، گناه هم هست.
  • به فرزندشان حاج احمد آقا فرمودند: پسرم! مجاهده کن تا دل به خدا بسپاری، و بدانی که جز او موثری نیست.(:Ghamgin:)
  • در تنفیذ رأی مردم نسبت به ریاست جمهوری بنی صدر سخن خود را با این عبارت آغاز می کنند: من یک کلمه به آقای بنی صدر تذکر می دهم این کلمه تذکر برای همه است:
حب الدنیا رأس کل خطیئتة... شیفته ی دنیا بودن ریشه همه خطاهاست.
از کتاب ایمان در ثریا، جستاری در سیره ی عملی امام خمینی(ره)
[/]

دختر امام می گوید: امام بارها به من می گفتند: اینکه می گویند بهشت زیر پای مادران است، یعنی باید اینقدر جلوی پای مادر، صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.(:geryeh:)

(منبع:همان)

[=&quot]در تاریخ شهادت پیامبر اختلاف است:[/]
[=&quot]روز دوشنبه دوم ربیع الاول؛ سه شنبه دوم ربیع الاول؛ هشتم ربیع الاول؛ دهم ربیع الاول؛ دوشنبه دوازدهم ربیع الاول (مشهور نزد اهل سنت)؛ هجدهم ربیع الاول؛ هشت روز مانده به آخر ربیع الاول و بالاخره قول مشهور نزد شیعه: دوشنبه دو شب مانده به آخر صفر و یا 28 صفر.[/]
[=&quot]مراجعه کنید به:[/]
[=&quot]تاج الموالید فی موالید الائمه و وفیاتهم [/]–[=&quot] للطبرسی: ص83؛ انساب الاشراف (بیروت ، دارالفکر ، 1417) ج1، ص568؛ تاریخ الطبری مترجم : ‌ابوالقاسم پاینده (تهران : اساطیر، 1375، پنجم) ج4،ص1324؛ تاریخ یعقوبی، (بیروت ، دارصادر ، بی تا) ج2،ص113؛ السیره النبویه: ابن اسحاق ، ج2،ص653؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 14[/]
[=&quot]طبق تحقیقی که یکی از محققین انجام داده است تاریخ ارتحال نه 28 صفر است و نه 12 ربیع الاول بلکه 2 ربیع الاول است. این تحقیق می گوید:[/]
[=&quot]طبق مسلمات اهل سنت و شیعه وفات پیامبر روز دوشنبه بوده است. [/]
[=&quot]و طبق مشهورات نزد اهل سنت قول 12 و یا 2 ربیع الاول نمی تواند تاریخ ارتحال باشد. این مشهورات عبارتند از: [/]
[=&quot]عرفه ی سال دهم، روز جمعه؛ خارج شدن پیامبر برای حجة الوداع روز دوشنبه پنج روز مانده از ذی القعده؛ نازل شدن آیه اکمال (الیوم اکملت لکم دینکم ... مائده: 3) در روز عرفه و 81 روز مانده به ارتحال؛ مدت بیماری پیامبر 10 تا 13 روز.[/]
[=&quot]با این حساب قول دوازده ربیع الاول برای ارتحال پیامبر در صورتی می تواند صحیح باشد که چهار ماه ذی القعده تا صفر سی روزه باشد که امکان ندارد این اتفاق بیافتد. و همچنین بنابر این قول فاصله نزول آیه اکمال تا ارتحال 92 روز می شود نه 81 روز.[/]
[=&quot]اما قول دوم ربیع الاول هم در صورتی درست خواهد بود که چهار ماه همه 29 روز باشد که این هم ممتنع است.[/]
[=&quot]اما بنابر قوم تاریخ اول ربیع الاول، ذی القعده ناقص، ذی الحجه کامل و محرم و صفر هم ناقص خواهد بود و فاصله نزول آیه اکمال تا ارتحال 81 روز و دوشنبه نیز روز ارتحال خواهد بود.[/]
[=&quot]بنابر قول شیعه که واقعه غدیر در روز پنج شنبه و یا جمعه بوده است نمی تواند 28 صفر روز دوشنبه باشد. ولی قول: دوم ربیع الاول کاملا موافق با مسلمات تاریخی نزد شیعه بوده و طبق آن نیز روایات صحیحه وجود دارد.[/]
[=&quot]مراجعه کنید به مقاله «تأملی در تاریخ وفات پیامبر (ص) [/][=&quot]–[/][=&quot] از تاری جلیل» نشر یافته در نشریه: تاریخ اسلام (دانشگاه باقرالعلوم) بهار 1380 - شماره 5 از ص 3 تا ص 26[/]

روزی مردی خواب عجیبی دید.

دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.

هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند

و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند

باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید:

شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد

گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل


می گیریم.



مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت

می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید:

شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت:

اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می

فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.

با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است.

مردمی که دعاهایشان مستجاب شده

باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:


خدایا شکر

با سلام و عرض ادب
البته بنده حرفی برای گفتن ندارم اما طی چندسال تحصیل روانشناسی و مطاله دینی چند چکیده روانشناسی دینی دستم امده که دوست داشتم برای شما تجدید دانایی بشود:

1- ریشه خیلی از عادات و رفتارهای فرد طرز تفکرش است.
*_ یعنی انسانها هرطور فکرشان را رشد دهند و تنظیم کنند همانگونه رفتار میکنند ، با مشکلات برخورد میکنند، متعاقبا دچار اسیب دیدگی روانی میشوند یا نمی شوند.
*_ بهترین روش برای تربیت، تنظیم افکار کودکان و دیگران است. که در این صورت به احتمال خیلی بیشتر هر جا باشند مطابق با تربیت رفتار می کنند.
*_ اگر قصد درمان یا عوض کردن نوع برخوردو... کسی را داریم سعی کنیم افکار اشتباه او را پیدا کنیم و انها را عوض کنیم.
2- برای بهتر و راحت تر زیستن :
*_زیاد سئوال نپرسیم(بسیار مهم)
*_ بیشتر به اکنون فکر کنیم یعنی الان چه کنم.
*_خود را عادت دهیم به گوش دادن و گذشتن...دیدن و گذشتن به قول بچه های امروزی بیخیال دنیا.
*_به بزرگی چیزهایی که داریم هر از چندگاهی بیندیشیم مثلا خدایی که جایگزین تمام نداشتن هاست و...
البته اینها خیلی کم بود اما ترکیبی از روانشناسی ودین بود ان شاءالله مفید واقع بشه:Gol:

خدا دوست دار آشنا است،عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت(بر گرفته از کتاب هبوط دکتر شریعتی)

[=Comic Sans MS]توصیه هایی از آیت الله بهجت[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS] ملائکه صدای ما را ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکس برداری می کنند.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب، جدی و خالص باشد، در و دیوار باذن الله هادی او خواهند بود.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]تمام لذها روحی است و آنچه از لذات در طیب(عطر) و یا از راه نساء به صورت حلال تکویناً مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در نماز است.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]هر کس می خواهد دعایش مستجاب شود، برای نجات مومنین و مومنات دعا کند، تا دعای مَلَک که مورد استجابت است، یقیناً مشمول حال او شود.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]راستگویی در دیدن رویای صادقه و صفای روح خیلی موثر است.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]دلیل عقب ماندگی ما آن است که اموال شبهه ناک مصرف می کنیم، و مال شبهه ناک، ایجاد تردید و شبهه می کند.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]توسلات خیلی نافع است. به این امام زاده ها زیاد سر بزنید! این بزرگواران همچون میوه ها که هر کدام یک ویتامین خاصی دارند، هر کدامشان خواص و آثاری دارند.
[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند، چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است.

ب[=Book Antiqua]رگرفته از کتاب دُردانه، صفحات 83-88-134-143-168-188-202

[="arial"][="blue"]تحمّل سختى‏هاى عبادت‏
[/]راه خدا پرستى دشوارى‏هايى هم همراه دارد، چه از سوى طاغوت‏ها كه مانع توجّه مردم به خدايند؛ چه از طرف بى دينان كه دينداران را مسخره مى‏كنند؛ چه از سوى شيطان و نفس، كه تلاش در جهت بازداشتن انسان از عبادت دارند؛ و چه از طرف هر عاملى كه مانع تراشى كند.
مگر پيامبر اسلام را هنگام نماز، در كعبه، آزار نمى‏دادند؟
مگر مسلمانان مبارز، بخاطر خداپرستى، زير شكنجه‏هاى طاغوت جان نمى‏دادند؟
مگر بلال حبشى‏ها، در راه خداى يكتا، شلاق نمى‏خوردند؟
مردان خدا در هيچ حال و شرايط، دست از خدا و پرستش او و اجراى دين او برنمى‏دارند. حضرت زينب عليها السلام با آنهمه مصيبت‏ها و شهادت‏ها كه ديده بود، باز هم در طول سفر كوفه و شام، نماز شب را ترك نكرد، گرچه بخاطر بى طاقتى، نشسته مى‏خواند.
امام خمينى قدس سره در آخرين شب عمر هم، در بيمارستان، دست از نمازهاى مستحب نكشيد.
راه حق، دشوارى هايى دارد كه بايد به جان خريد و از هو شدن و دشمنى ديدن نهراسيد.
على عليه السلام مى‏فرمايد: «لا تَسْتَوحِشُوا فى طَريق الْهُدى‏ لِقِلَّةِ اهْلِهِ» «1»
در راه حق، بخاطر كمى افرادش، هراس نداشته باشيد.
گاهى ممكن است بخاطر خريد چيزى يا صرف غذا يا افتادن جنسى از ماشين، با اصرار اتوبوس را نگهداريم، ولى براى نماز، شهامت فرياد زدن و اتوبوس را نگاه داشتن نداشته باشيم!
[="darkred"]_________________________
نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 192[/]
[/]

اعتقاداتمان را چند می فروشیم؟

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار.

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه !
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم
اما هنوز کمی مردد بودم .
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .
فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ...

این ماجرارا که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟!

[=Comic Sans MS][=arial]مرحوم حاج اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است:
[=arial]مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند:
[=arial]

[=arial] [=Comic Sans MS]پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم[=Comic Sans MS]
[=arial]خودش هم رفت پشت پرده.

[=arial]از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند

[=arial]یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی.
[=arial]یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید

[=arial]یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم [=arial]کسی این‌جا را مرتب کند.

[=arial]یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، [=arial]بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.

[=arial]اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
[=arial]می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
[=arial]هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد.
[=arial]می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
[=arial]توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم

[=arial]آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، [=arial]ناراحت نمی‌شود
[=Comic Sans MS][=arial] وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد....

[=arial]ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود،

[=arial]کلی چیز گیرش آمد...


[=Comic Sans MS][=arial]" زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش "

[=arial]شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش

[=arial]نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن

[=arial]خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید...

منبع : وبلاگ کانون فرهنگی منتظران مهدی (عج)