شيعيان ما از نيكان اهل بهشت هستند. (شیعیان در بهترین جایگاه بهشت قرار دارند). اما همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما، كسانى كه با قلب و زبان سخنان ما را قبول دارند، اگرچه اينها از شيعيان ما نيستند چون كه اوامر ما را انجام ندهند و از منهيات ما دست باز ندارند و مرتكب گناهان شوند، اما در عین حال همه اينها اهل بهشت می باشند. اما بعد از اينكه از گناهان پاك شوند و گرفتار انواع مصيبتها و مشكلات شوند و يا در قيامت با انواع سختيها گرفتار گردند، و يا در طبقه اول جهنم معذب شوند و بعد ما آنها را نجات می دهيم و در کنار خود جای می دهیم.
در این روایت منظور حضرت(س) از بخش بولد شده چه کسانی است؟
ایشان فرمودید با اینکه از شیعیان ما نیستند....
منظورشان شیعیان غیرعامل بوده؟ منظورشان مسلمانان اعم از شیعه و سنی بوده؟ غیرمسلمانان اهل کتاب بوده؟ کفار بوده؟
بدیع;995716 نوشت:
از عبد الله بن كيسان از امام صادق (ع) گويد: به او گفتم: قربانت، من عبد الله بن كيسان چاكر شما هستم، فرمود: نژاد تو را مىشناسم ولى خود تو را نمىشناسم (يعنى شيعه بودنت را نمىدانم- از مجلسى ره) گويد: به آن حضرت گفتم: من در كوهستان زائيده شدم و در سرزمين فارس بزرگ شدم، من در بازرگانى و جز آن با مردم آميزش دارم، با مردى در آميزم و ببينم كه خوش رفتار و نيكو كردار است و خوش اخلاق و امانتدار است و او را وارسم و بفهمم با شما دشمن است، و با مردى آميزش كنم و از او بدرفتارى و بی پروائى در امانت و در درندگى و كج خلقى (فساد و تبهكارى خ ل) بينم و او را وارسم و بفهمم كه دوست شما است، اين چگونه می شود؟ به من فرمود: اى پسر كيسان، به راستى خدا عز و جل از سرشت بهشت و سرشت دوزخ بر گرفت و آنها را با هم در آميخت و اين دو از هم به خود بر گرفتند، تو در آنها هر چه امانت دارى و خوش رفتارى و خوش روشى بينى از آن است كه با سرشت بهشتى سائيده اند و آنها برگردند بدان چه از آن آفريده شدند و آنچه در اينان از بی پروائى در امانت و بد خلقى و درندگى و تباهى بينى از آن است كه سرشت دوزخى به آنها سائيده و اثر كرده و آنها بر گردند بدان چه از آن آفريده شدند.
شيعيان ما از نيكان اهل بهشت هستند. (شیعیان در بهترین جایگاه بهشت قرار دارند). اما همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما، كسانى كه با قلب و زبان سخنان ما را قبول دارند، اگرچه اينها از شيعيان ما نيستند چون كه اوامر ما را انجام ندهند و از منهيات ما دست باز ندارند و مرتكب گناهان شوند، اما در عین حال همه اينها اهل بهشت می باشند. اما بعد از اينكه از گناهان پاك شوند و گرفتار انواع مصيبتها و مشكلات شوند و يا در قيامت با انواع سختيها گرفتار گردند، و يا در طبقه اول جهنم معذب شوند و بعد ما آنها را نجات می دهيم و در کنار خود جای می دهیم.
این روایت به همراه ده ها روایت دیگر از یکی از پیچیده ترین بحث های مرتبط با خلقت و نظام حسابرسی الهی پرده بر میدارد. این بحث با کلیدواژه های طینت ناری و طینت نوری در روایات مطرح شده است. با توجه به این روایات هر انسان دارای یک طینت اصلی و یک طینت عارضی است که ممکن است یکی نوری و دیگری ناری باشد. طینت اصلی اعتقادات فرد را تعیین میکند و طینت عارضی اعمال و رفتار او را. طینت عارضی در مراحل برزخ و قیامت از طینت اصلی جدا می شود و عاقبت فرد با طینت اصلی رقم می خورد
پس با این حساب برای بهشتی شدن فقط و فقط یک چیز نیاز است و آن هم اعتقاد به خدا و اهل بیت(ع) است و نیاز به هیچگونه عملی نیست! به عبارتی شما اگر به خدا و اهل بیت(ع) اعتقاد و علاقه داشته باشی، دیگر هر کاری که دلت میخواهد برو انجام بده، قطعاً بهشتی خواهی بود فقط مقداری مسیرت دور میشود. درست مثل این است که در امتحانات ریاضی بگوئیم هر کس که درس ریاضی و معلم ریاضی را دوست داشته باشد ولو اینکه برگه سفید تحویل بدهد قبول است، اما اگر کسی درس ریاضی و معلم ریاضی را دوست نداشته باشد حتی اگر 20 هم بگیرد مردود است!
آن وقت استاد عزیز، این روایت را چگونه با این آیهء قرآن جمع کنیم که میفرماید:
"لیس للانسان الا ما سعی"
و همچنین روایات بالا را چگونه با این روایت از امام علی(ع) جمع کنیم: کافر سخیّ أرجى إلى الجنّة من مسلم شحیح
کافر بخشنده از مسلمان بخیل به بهشت امیدوارتر است نثر اللالی، ص۹۴
بنده می بایست مقداری بیشتر توضیح بدم. در این که نیت او الهی است تردید دارم. نمی گویم که کسی که می گوید خدا را قبول ندارم نمی تواند نیتی الهی داشته باشد. اما این که با دیدن فقیر دلش بسوزد می تواند الهی نباشد. گاهی نفس ما برای خفه کردن وجدان کار خوبی انجام می دهد .(اگه دوست دارید سرش بحث کنیم.) اما بحث سر این نیست. ببینید واقعیتی که وجود دارد این است که نفس انسانی اگر در خدمت امر بیرونی الهی که همان شریعت است قرار نگیرد کم کم نیتش از همه چیز نفسانی می شود. حتی اگر کاری مثل کمک به دیگران انجام بدهد. در این جا کار خوبی انجام داده و نیتش هم الهی است اما سیر اون آدم به سمت نفسانیات می رود و کم کم همین را هم انجام نمی دهد. مشکل اعتقادی بزرگی که امروزه وجود دارد این است که نوعی اخلاق که اخلاق سکولار یا اخلاق جهانی نامیده می شود دارد ترویج پیدا می کند. این اخلاق بدین معناست که می گوییم دروغ همه جا بد است و همه بدشون میاد از دروغ. همچنین همه دوست دارند که به دیگران کمک کنند. پس بیایید این اصول اخلاقی را پیگیری کرده و دنبال به قول شما یک سری اوراد و اذکار جادویی نرویم. در واقع شاید شما اصالت نقل را زیر سوال می برید. ببینید بنده گفتم و باز هم می گویم که اگر کسی بگوید که من به خدا اعتقاد ندارم ولی زندگی خودش را وقف مردم کند این آدم قطعا از اون مورد 2 و 3 بالاتر است اما در عمل همچنین اتفاقی چقدر احتمال دارد که بیفتد؟ خیلی ضعیف است. در عمل کسی که به خدا و معاد و یک نبی که شریعت دارد معتقد نباشد بعید است به جایی برسد که زندگی خود را وقف بشریت کند. خلاصه این که اگر نیت الهی نشد آن هم بر اساس شریعت الهی کم کم همان نورها که می گویید از بین می روند
من ابتدا چند موضوع را مشخص کنم چون به نظرم کلاً دوستان دارند برداشت دیگری از حرفهای من میکنند
اول اینکه اگر به پست ابتدایی تاپیک نگاه کنید بنده نگفتم که منظورم از غیرمسلمان فقط و فقط کفار هستند! اما در ادامه و با توضیحات استاد "بدیع" و پاسخهای من، بحث رفت به سمتی که موضوع تاپیک فقط بین مسلمان و کافر بررسی شود. اما اینجا خدمت دوستان عرض میکنم کافری که به هیچ وجه حاضر نباشد خدا را قبول کند اگر نگویم اصلاً مقصود من نبوده، لااقل میگویم در آخرین درجه منظور بنده قرار دادرد. خواهشاً دوستان به این موضوع دقت بفرمایند
دوم اینکه در فرمایشات برخی از دوستان اخلاق سکولار مطرح میشود! این را هم من جایی نگفتم. مثلاً من میگویم اگر فقیری پیش دو نفر یکی مسلمان و دیگری کافر آمد، مسلمان او را رد کرد ولی کافر او را پذیرا شد، این کافر پیش خدا عزیزتر است تا آن مسلمان. بعد دوستان بجای آنکه این گفتهء مرا نقل کنند ابتدا خودشان چیزهایی به آن اضاف میکنند، مثلاً میگویند خب فرض بگیریم آن کافر به این دلیل کمک کرده که میخواسته در انتخابات رای بیاود! بعد بر مبنای همین فرض خود به این نتیجه میرسند کهنیت آن کافر الهی نبوده!! خواهش میکنم در زمان نقد گفتههای من، با پیش فرضهایی که من طرح کردهام موضوع را نقد کنید و چیزی به آن اضاف نکنید. البته این دو نکته بطور کلی و خطاب به تمام دوستان بود و صحبت شما را جداگانه نقد خواهم کرد
رفتار با انگیزه منفی، رفتار با نیت انسانی و رفتار با نیت الهی
خیر استاد
به عقیده بنده فقط دو نوع رفتار داریم. رفتار با انگیزه منفی، رفتار الهی. چیزی بجز این دو نداریم
رفتار انسانی هم در خدمت یکی از این دو است. به عبارتی هر رفتاری که از انسان سر میزند یا همسو با انگیزه منفی است یا انگیزه مثبت و هر انگیزه مثبتی میشود همان الهی
بدیع;995745 نوشت:
جز دین صحیح نمی تواند رفتار اخلاقی در سطح سوم را رقم زند.
بله کاملاً صحیح است. اما به نظرم اینجا ایرادی وجود دارد
اینکه بجز دین، چیز دیگری نمیتواند رفتار الهی را مشخص و نبیین کند حرف درستی است، اما لازمهاش این نیست که دین حتماً باید چیزهایی کاملاً متفاوت از آنچه کسی بدون آگاهی از دین عمل میکرده را عنوان کند. کار دین تفکیک کردن نیز هست. یعنی برخی از اعمال الهی قبلاً هم انجام میشدند و دین آنها را تایید کرده و همین تایید کردن میشود مشخص و تبیین کردن. لازم نیست حتماً رفتار جدیدی را معرفی کند. برخی جدید هستند و برخی هم تایید رفتارهای قبلی است. مثل تایید احسان، تایید کسب حلال، تایید خوشرویی و....
در لسان روایات شیعه غیر از مومن است.
در واقع مومن ( در مقابل ناس یا مسلمان ) در لسان روایت یا فقه قدیم به معنای شیعه اعتقادی است. یعنی کسی اعتقاد به ولایت و حکومت امام علی ع بعد از پیامبر دارد.
شیعه اعتقادی حتما محب اهل بیت هست.
شیعه ای که در روایات مطرح شده ( در روایات زیاد) از کبریت احمر کمتر هستند و در اوج کمال اخلاقی و زهد می باشند.
در واقع ما یک شیعه ی اعتقادی هستیم که با تعبیر محب اهل بیت یا مومن در روایات و فقه قدیم شناخته می شویم.
هر کس مسلمان باشد و عمل صالح انجام دهد، بهشتی خواهد شد ولی ممکن است وارد جهنم شود و عذاب بکشد و بعد بهشتی شود البته مقام بالایی نخواهد داشت.
هر کس شیعه اعتقادی باشد وضعش بهتر است.
هر کس شیعه ( کبریت احمر ) باشد وضعش بهتر است.
پس تکلیف مسلمانان مشخص است.
ولی کلا شنیدیم و خواندیم هر کس در شناخت حق و هدایت کوتاهی نکرده باشد بهشتی خواهد بود.
چه مسیحی باشد و چه اهل کتاب و چه کافر !!!
به عقیده بنده فقط دو نوع رفتار داریم. رفتار با انگیزه منفی، رفتار الهی. چیزی بجز این دو نداریم
سلام و عرض ادب
دو نوع انگیزه در رفتار داریم
انگیزه منفی و مثبت
این دو نوع انگیزه می تواند در راستای امیال انسانی باشد ، یا دستورات الهی
هر عمل مثبتی صرفا الهی نیست ( مثلا برنامه ریزی برای حل مشکل یتیمان جنگی ، توسط این ملجم و دیگر خوارج!)
و هر عمل منفی صرفا شیطانی نیست( مثلا کشتن و به قتل رساندن کفار محارب)
هر عمل مثبتی صرفا الهی نیست ( مثلا برنامه ریزی برای حل مشکل یتیمان جنگی ، توسط این ملجم و دیگر خوارج!)
و هر عمل منفی صرفا شیطانی نیست( مثلا کشتن و به قتل رساندن کفار محارب)
ابتدا عرض کنم بخشی از صحبتهایی که درمورد عمل مثبت و منفی میشود مغلطه به همراه دارد (البته مطمئنم ناخواسته است)
چرا که مسائلی مطرح میشود که درک و فهم آنها حتی برای اکثر مسلمانان و چه بسا مسلمانان مطلع هم کار دشواری است
مثلاً کشتن کافر محارب، نجس بودن کافر، یا از این قبیل موارد، حتی برخی مسلمانان هم درک کامل آنها را ندارند
البته متوجه سخن دوستان هستم که هدفشان این است که بگویند خوب و بد اعمال را فقط با عقل نمیتوان تشخیص داد
اما از آن طرف به این هم باید توجه داشته باشیم که: "لا یکلف الله نفسا الا وسعها"اینکه مسائلی که درک فلسفهء آن بسیار دشوار است را طرح کنیم و بعد نتیجه بگیریم پس کافران نمیتوانند خوب و بد را تشخیص بدهند به نظرم شیوهء درستی نیست
همانطور که گفتم حتی خیلی از مسلمانان هم به فلسفهء برخی احکام آگاهی ندارند اما کسی یقهء آنها را نمیگیرد که تو دیگر مسلمان نیستی!
قطعاً خودِ خدا هم از آن کسی که در محیطی غیر دینی به دنیا آمده و رشد کرده انتظار ندارد به زیر و بم احکام دینی آگاهی داشته باشد نتیجه اینکه هدف ما در این تاپیک این است که ببینیم اگر یک کافر به آنچه خوب و بدش را درک کرده، درست عمل کند، چه نتیجهای برایش خواهد داشت
پس خواهشاً این مطلب را هم در نظر بگیرید و اعمالی را مطرح کنید که مقداری عمومیتر باشداما درمورد بخشی که نقل قول کردم، شروحیل عزیز، اگر عملی الهی باشد پس قطعاً مثبت است و اگر عملی منفی باشد قطعاً شیطانی است
مثلاً میگوئیم اگر کسی بخاطر خودنمایی، بخاطر رسوا کردن شخص دیگر یا به علتهایی اینچنین، به فقرا کمک کند، عملش مثبت است اما هدفش غیر الهی
خب موضوع همینجاست که وقتی خودنمایی و رسوا کردن دیگری و.... هدف یک عمل شد، آن عمل دیگر مثبت نیست!
پس با این حساب برای بهشتی شدن فقط و فقط یک چیز نیاز است و آن هم اعتقاد به خدا و اهل بیت(ع) است و نیاز به هیچگونه عملی نیست! به عبارتی شما اگر به خدا و اهل بیت(ع) اعتقاد و علاقه داشته باشی، دیگر هر کاری که دلت میخواهد برو انجام بده، قطعاً بهشتی خواهی بود فقط مقداری مسیرت دور میشود. درست مثل این است که در امتحانات ریاضی بگوئیم هر کس که درس ریاضی و معلم ریاضی را دوست داشته باشد ولو اینکه برگه سفید تحویل بدهد قبول است، اما اگر کسی درس ریاضی و معلم ریاضی را دوست نداشته باشد حتی اگر 20 هم بگیرد مردود است!
به هیچ عنوان اینگونه نیست. در همه آیاتی که وعده بهشت داده شده است ایمان و عمل صالح در کنار هم به عنوان شرط قرار گرفته است. به طور کلی ایمان و عمل صالح رابطه ای دو جانبه دارند و قوت و ضعف هر یک به تقویت و تضعیف دیگری می انجامد. انسان نمی تواند برای مدت زیاد و در موارد زیاد ایمان خود را در عمل نقض کند و به بقای آن امیدوار باشد. خداوند متعال می فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن؛ سرانجام، عاقبت کسانی که مرتکب سیئات میشوند این است که آیات خدا را تکذیب کنند و آنها به سخره بگیرند.(1)
نتیجه اینکه هدف ما در این تاپیک این است که ببینیم اگر یک کافر به آنچه خوب و بدش را درک کرده، درست عمل کند، چه نتیجهای برایش خواهد داشت
پس خواهشاً این مطلب را هم در نظر بگیرید و اعمالی را مطرح کنید که مقداری عمومیتر باشد
این بحث به عنوان یکی از مسائلی که حل و فصل آن به مسئله اصلی تاپیک کمک میکرد مطرح شد ولی مسئله اصلی نیست. چراکه ماهیت این مسئله کلامی است و اگر قرار باشد به صورت مستقل پیگیری شود باید در انجمن کلام طرح شود.
آن وقت استاد عزیز، این روایت را چگونه با این آیهء قرآن جمع کنیم که میفرماید: "لیس للانسان الا ما سعی"
و همچنین روایات بالا را چگونه با این روایت از امام علی(ع) جمع کنیم:
کافر سخیّ أرجى إلى الجنّة من مسلم شحیح
کافر بخشنده از مسلمان بخیل به بهشت امیدوارتر است
نثر اللالی، ص۹۴
درباره آیه شریفه باید گفت سعی اعم از عمل است. و عمل هم اعم از اعمال جوارحی است. بنابراین اسلام و ایمان نیز مستلزم سعی است.
اما روایتی که نقل کردید جز در یک کتاب روایی آن هم بدون سند در کتاب دیگری نقل نشده است. بنابراین به نظر می آید نتوان آن را مبنا قرار داد. مگر اینکه ادله دیگری ضمیمه شود.
نوشته اصلی توسط بدیع
شيعيان ما از نيكان اهل بهشت هستند. (شیعیان در بهترین جایگاه بهشت قرار دارند). اما همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما، كسانى كه با قلب و زبان سخنان ما را قبول دارند، اگرچه اينها از شيعيان ما نيستند چون كه اوامر ما را انجام ندهند و از منهيات ما دست باز ندارند و مرتكب گناهان شوند، اما در عین حال همه اينها اهل بهشت می باشند. اما بعد از اينكه از گناهان پاك شوند و گرفتار انواع مصيبتها و مشكلات شوند و يا در قيامت با انواع سختيها گرفتار گردند، و يا در طبقه اول جهنم معذب شوند و بعد ما آنها را نجات می دهيم و در کنار خود جای می دهیم.
در این روایت منظور حضرت(س) از بخش بولد شده چه کسانی است؟
ایشان فرمودید با اینکه از شیعیان ما نیستند....
منظورشان شیعیان غیرعامل بوده؟ منظورشان مسلمانان اعم از شیعه و سنی بوده؟ غیرمسلمانان اهل کتاب بوده؟ کفار بوده؟
در فرهنگ روایات، شیعه دارای هر دو عنصر اعتقادی و رفتاری است. یعنی هم اعتقادات کاملی دارد و هم در عمل متعهد به رعایت آموزه های دینی است. این اصطلاح شرعی شواهد مختلفی دارد که به آن نمی پردازیم. یکی از آن شواهد هم همین روایت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به آن مرد میفرماید شیعه کسی است که (علاوه بر عنصر اعتقادی) پیروی عملی نیز داشته باشد. اما تصور اشتباهی که آن مرد داشت و حضرت آن را تصحیح کرد این بود که گمان میکرد برای ورود به بهشت حتما باید شیعه باشی. حضرت فرمود شیعیان ما در بهترین جای بهشت هستند. اما دایره بهشتی ها محدود به آنها نیست. بلکه شامل محبین نیز میشود. البته بعد از پاک شدن از گناهان. بنابراین منظورشان شیعیان گناه کار است. (البته در این جمله شیعه را بر حسب معنای امروزی آن استعمال کردیم)
اجازه دهید برای تلطیف کردن بحث و ملموس تر کردن آن به یک مثال متوسل شوم.
شما از فردی طلبکار هستید و هر روز طلب خود را از او مطالبه میکنید. او نیز هر روز بهانه تازه ای می آورد. یک روز میگوید ندارم، یک روز میگوید فردا میدهم و ........ اگرچه این برخورد او شما را عصبانی و ناراحت میکند اما شما را از دریافت طلبتان ناامید نمی کند. چون او با این بهانه هایی که می آورد اگرچه پرداخت طلب شما را به تعویق می اندازد اما به طور ضمنی اعتراف به بدهکار بودن می کند. حالا فرض کنید یکی از همین روزها که برای مطالبه وجهتان به نزد او رفتید با برخورد عجیبی روبرو شوید. او به طور کلی منکر طلب شما شود!!!
کدام برخورد شما را بیشتر عصبانی میکند؟
مومن هرچند هم که فاسق باشد مانند بدهکار اول است که تعارض درون و بیرون را به جان خریده و در حال تلاش برای رها شدن از خجالت و عذاب وجدان است. مثلا نماز نمی خواند اما در عین حال خودش را مقصر میداند. اما کافر نمی گوید من نماز نمی خوانم؛ میگوید نماز واجب نیست!
همه توضیحات کارشناس محترم رو در پاسخ به سوالات خوندم ولی پاسخ سوال استارتر رو نتونستم بگم که این پست و این قسمت از متن تایپک هست
به نظرم چیزی که مورد توجه قرار نگرفته این موضوع هست که من منشاء رفتار خوب خود را در چه چیزی بدانم و همین اصل وجه تمایز رفتارخوب یک کافر با مسلمان است
و از آنجایی که در نهاد همه این خوبی هست پس انتظار بیش از این همه نمیرود که من رفتار دل سوزانه در مقابل یک قرد انجام دهم مهم این است که من بدانم اصل و ریشه این خوبی هایی که در وجود من نهادینه شده از کجاست
به همین خاطر میزان و ارزش کار دو فرد هم متفاوت میشود
سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمیدانم تشابه سوالهای ما چقدر است
حرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازیهای فوتبال که بین تیمها انجام میشود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق میکنند و تیم مقابل را میکوبند
مثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی میکند، میگوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه میداند و میگوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی میکند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!
در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:
1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیم
ظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان میدهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید
1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسمهای مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)
و در بین مذهبیها نیز معضاً مشاهده میکنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر میبینیم؟
مذهبیها مدام غرب را متهم به فساد میکنند و وقتی از آنها میپرسند فساد یعنی چه، میگویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشت
happy
حال سوال اصلی من اینها هستند:
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف میکنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری میدهد؟
در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاند
بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
دین کامل است و الله جل جلاله امر کرده که بطور کامل وارد شوید.
دین به احکامات و دستورات الهی به طریقه و روش رسول خدا گفته می شود. الگوی کامل پیامبرخداست.
در واقع بخش دوم کلمه (محمد رسول الله) از ما تقاضا دارد که 24 ساعت زندگی معاشرات معاملات عبادات اخلاقیات را طبق پیامبر بگذرانیم.
اینکه چرا برخی گناهان را متوجه هستیم و نسبت به بعضی اصلا یا حتی احساس هم نمی کنیم. خب این برمیگرده به کیفیت ایمانی یک انسان .
مومن واقعی گناهان کوچک را مثل کوهی می پندارد و مسلمان ضعف الایمان آن ها را چون مگسی تصور می کند.
بدون شک الله سبحانه و تعالی می خواهد که انسان خود را به تکامل برسد.
متاسفانه امروزه ما در بحث علم و ایمان
فقط بعد علم را مد نظر داریم و نسبت به ایمان و یقین هیچ توجه و حتی سر صحبتی هم نداریم. این یکی از مهم ترین دلایل پس رفت ماست.
یاران پیامبر می گفتند تعلمنا الایمان ثم تعلمنا القرآن
پیامبر خدا ابتدا قلب یارانش را شخم می زد سپس نهال احکامات را در آنها نگاشته می کرد در واقع تا نه یا سیزده سال حتی حکم نماز هم نبود پس چه عملی طی این مدت صورت می گرفت. جواب : یقین و ایمان سازی
هدف قرآن از تکرار خلقت آسمان و زمین و تکرار داستان های انبیا (چون تبدیل شدن آتش نمرودی به گلستان ، داستان عصای حضرت موسی یا رود نیل ) این است که انسان باور و یقین خود را نسبت به الله تعالی درست کند و توجه خود را از اسباب به رب الاسباب وصل کند طوری که یقین کند الله تعالی :
1- با اسباب هر کاری را می کند و دنیا به حال خود رها نیست مفهوم آیات قرآن (یک برگ بدون امر الله بر زمین نمی افتد)
2- الله تعالی برخلاف اسباب انجام می دهد غرق کردن قارون در زمین ! یا داستان تبدیل آتش به گلستان و داستان های قرآنی دیگر
3- اینکه الله تعالی بدون اسباب هر کاری می کند خلقت حضرت آدم یا خلقت حوا یا داستان میوه های در اتاق مریم مقدس
هواپیما به اسباب خود را وابسته نکرده با سرعت زیاد به مقصد می رسد اما قطار خود را به اسباب وابسته کرده است (ریل قطار )
اولین مرحله ایمان سازی " لا اله " است تمام مادیات و شکل های تو خالی ! را نفی کردن
اینکه در پول و کاغذ ؛ در ساختمان و گل ؛ کارد و شمشیر ؛ پست و صندلی و....( تمام چیزهای که انسان از ان ها زیاد متاثر می شود ) در این ها هیچ چیزی نیست و از اینها هیچ چیزی نمی شود مگر
الا الله
فقط از الله می شود تمام اینها در تصرف الله تعالی هستند .
نفی اثبات کردن مهم ترین مرحله یقین سازی است چیزی که قرآن زیاد ان را تذکره می کند
وقتی یقین درست شد عمل آسان و شیرین می شود .
منظورم این است که انسان ابتدا معرفت و عشق الله را در قلبش بیاورد و قلب خود را آماده کند و تعلق خود را نسبت به اسباب منقطع کند و به الله وصل کند و به اسباب تکیه نکند بلکه فقط از آن ها استفاده نماید .
در جنگ بدر مسلمانان یک سوم کفار بودند اما چون متوجه الله بودند و متکی به مادیات نبودند آنها پیروز شدند
اما در جنگی مسلمانان سه برابر کفار بودند این در ذهن انان آمد که در نبرد قبلی ما یک سوم بودیم پیروز شدیم اما حال ما سه برابریم (نگاه از رب به طرف اسباب آمد)
مسلمانان شکست خوردند.
از سوال کمی خارج شدم.
در دین اسلام کیفیت به مراتب از کمیت مهمتر است و همین کیفیت اسلام است که کمیت آن (منظور تعداد مسلمانا ) را افزایش می دهد.
اگر عده ای فکر می کنند که با فلسفه و غلبه علمی بر کفار ،مسلمانان زیاد می شوند (اگر چه بی تاثیر نیست ) باید بگویم این نادرست است. علت ترقی اسلام در اعمال مسلمانان هست وسبب گرویدن کفار به اسلام می شود.
ابتدا عرض کنم بخشی از صحبتهایی که درمورد عمل مثبت و منفی میشود مغلطه به همراه دارد (البته مطمئنم ناخواسته است)
چرا که مسائلی مطرح میشود که درک و فهم آنها حتی برای اکثر مسلمانان و چه بسا مسلمانان مطلع هم کار دشواری است
مثلاً کشتن کافر محارب، نجس بودن کافر، یا از این قبیل موارد، حتی برخی مسلمانان هم درک کامل آنها را ندارند
البته متوجه سخن دوستان هستم که هدفشان این است که بگویند خوب و بد اعمال را فقط با عقل نمیتوان تشخیص داد
اما از آن طرف به این هم باید توجه داشته باشیم که: "لا یکلف الله نفسا الا وسعها"اینکه مسائلی که درک فلسفهء آن بسیار دشوار است را طرح کنیم و بعد نتیجه بگیریم پس کافران نمیتوانند خوب و بد را تشخیص بدهند به نظرم شیوهء درستی نیست
همانطور که گفتم حتی خیلی از مسلمانان هم به فلسفهء برخی احکام آگاهی ندارند اما کسی یقهء آنها را نمیگیرد که تو دیگر مسلمان نیستی!
قطعاً خودِ خدا هم از آن کسی که در محیطی غیر دینی به دنیا آمده و رشد کرده انتظار ندارد به زیر و بم احکام دینی آگاهی داشته باشد نتیجه اینکه هدف ما در این تاپیک این است که ببینیم اگر یک کافر به آنچه خوب و بدش را درک کرده، درست عمل کند، چه نتیجهای برایش خواهد داشت
پس خواهشاً این مطلب را هم در نظر بگیرید و اعمالی را مطرح کنید که مقداری عمومیتر باشداما درمورد بخشی که نقل قول کردم، شروحیل عزیز، اگر عملی الهی باشد پس قطعاً مثبت است و اگر عملی منفی باشد قطعاً شیطانی است
مثلاً میگوئیم اگر کسی بخاطر خودنمایی، بخاطر رسوا کردن شخص دیگر یا به علتهایی اینچنین، به فقرا کمک کند، عملش مثبت است اما هدفش غیر الهی
خب موضوع همینجاست که وقتی خودنمایی و رسوا کردن دیگری و.... هدف یک عمل شد، آن عمل دیگر مثبت نیست!
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
ما سه نوع تعبد داریم
خدا پرستی
غیر خدا پرستی(شرک)
خود پرستی(تکبر)
این که انسان به آنجه خداوند امر فرموده عمل کند ، خداپرستی است .
در دو مورد دیگر هدف خدا پرستی نیست
خود پرستی و شرک است.
الاعمال بالنیات
مثالی می زنم
در جامعه آمریکا حمایت از همجنسگرایی از نظر خود پرستان و غیر خدا پرستان عملی صحیح است !
اما من و شما می دانیم که همجنسگرایی عملی اشتباه است
دفاع از کسی که مورد ظلم واقع شده مثبت است
اما باید ببینیم این شخص از نظر خداوند مظلوم محسوب می شود یا خیر
مثالی دیگر می زنم
برخی که ادعای تشیع دارند ، بر طبل تفرقه می کوبند و مسلمین را به خاطر اختلافات پدرانشان ، به جان هم می اندازند .
در حالی که خود ائمه همه مسلمین و مخصوصا شیعیان را دعوت به اتحاد و گذشت می کردند .
از نظر این افراد متعصب ، و همفکرانشان ، عمل ایشان صحیح است
اما از نظر خداوند این عمل اشتباه است.
دفاع از حق شخصی عملی مثبت است
اما خداوند این دفاع از حق را که منجر به تفرقه می شود اشتباه می داند.
پس همیشه عمل مثبت در تفکر عوام و جامعه ، صحیح و الهی نیست!!!!
کشتن یک کافر محارب ، از نظر عوام و جامعه ، عملی منفی است
[="Times New Roman"][="Black"]استاد بدیع می خواستم سوالی از شما بپرسم
این پست جناب شروحیل عزیز نظر من هم هست می خواستم ببینم حرفشون درسته یا نه
شروحیل;995800 نوشت:
سلام و عرض ادب
دو نوع انگیزه در رفتار داریم
انگیزه منفی و مثبت
این دو نوع انگیزه می تواند در راستای امیال انسانی باشد ، یا دستورات الهی
هر عمل مثبتی صرفا الهی نیست ( مثلا برنامه ریزی برای حل مشکل یتیمان جنگی ، توسط این ملجم و دیگر خوارج!)
و هر عمل منفی صرفا شیطانی نیست( مثلا کشتن و به قتل رساندن کفار محارب)
پارسال که ماجرای آقای قرائتی و آقای دوربینی پیش اومد
یه عده انگار تازه از قفس آزاد شدند و فرصتی پیدا کردند برای کوبیدن آقای قرائتی
یک کارگردان و نویسنده سینما گفت: آقای قرائتی ما چکار کنیم که چهل سال باید شما رو توی تلویزیون تحمل کنیم. چرا دل آقای دوربینی رو شکستی.
بنده از آقای دوربینی با افتخار دعوت میکنم که توی فیلم بعدیم بازیگر نقص اصلی باشه.
یعنی مثلا می خواست بگه من ته انسانیت هستم و خیلی از آقای قرائتی بالاترم
در حالی که آنچه من متوجه شدم نیتش این بود که با این کارش فشار روانی بیشتری بر آقای قرائتی وارد کنه
و حالا چه عقده و کینه ای از آقای قرائتی داشت رو خدا می دونه
مطمئنا اینکه آدم بیاد به یه انسان گمنام که توی هفت تا آسمون یه ستاره هم نداره فرصت رشد کردن و شکوفایی استعدادهاش رو بده بسیار عالی هست
ولی اینکه چه نیتی پشت اینکار باشه هم خیلی مهمه.
می خواستم ببینم بر فرض که اون کارگردان چنین فرصتی به آقای دوربینی می داد ( که نداد )
و بر فرض که برداشت شخصی من از نیت اون کارگردان ( نیت پلید ) درست باشه.
خیر!
دو نوع تعبد داریم. خداپرستی و کفر
منتهی هرکدام درجات متفاوتی دارند که خودپرستی و شرک نیز درجاتی از کفر هستند خداپرستی و کفر مانند دو مسیر خلاف هم هستند. شما هرمقدار به یکی نزدیک شوید از دیگری دور خواهید شد (حرکت از 0 مطلق یعنی کفر، به طرف بینهایت یعنی خدا)
Im_Masoud.Freeman;995906 نوشت:
آنچه من متوجه شدم نیتش این بود که با این کارش فشار روانی بیشتری بر آقای قرائتی وارد کنه...
پس انگیزهاش مثبت نبوده!
از شما با بینش دقیقی که دارید و همچنین جناب شروحیل نعجب میکنم!
بنده در کجای حرفهایم نیات ظاهری را ملاک قرار دادم؟!
شروحیل;995832 نوشت:
مثالی دیگر می زنم
چند پاراگراف مطلب نوشتم که خواهشاً مثالها را با سطح افراد مورد بحث تطبیق بدهید
بعد شما همان مطلب مرا نقل قول کرده و دقیقاً مثالهای قبلی خود را تکرار میکنید! به نظرم اصلاً مطلب مرا خواندید
معنای مثالهای شما این است که مثلاً شخصی در فرانسه متولد شده و این را درک کرده که باید به فقرا کمک کرد و به همین مقدار فهم خود عمل میکند. بعد ما برویم از او بپرسیم، بگو ببینم خلافت حق علی(ع) بود یا ابوبکر؟!
شروحیل;995832 نوشت:
پس همیشه عمل مثبت در تفکر عوام و جامعه ، صحیح و الهی نیست!!!!
و همیشه هم مغایر نیست!
حرف شما صحیح است اما این حرف صحیح را جوری میگوئید انگار تمام اعمال فقط و فقط از همین جنس هستند
به این جمله دقت کنید: "قطعاً تبدیل به انسان کامل شدن، فقط در تسلیمِ کاملِ خدا بودن (مسلمان بودن) حاصل میشود
اما اینطور نیست که مطلقاً هیچ خوب و بدی را نتوان جز در مسلمان بودن کشف و اجرا کرد"
شروحیل;995832 نوشت:
پس همیشه عمل مثبت در تفکر عوام و جامعه ، صحیح و الهی نیست!!!!
سوالی از شما میپرسم
ما تعدادی مرجع تقلید داریم و میدانیم که در برخی احکام با یکدیگر اختلاف نظر دارند
با توجه به این اختلاف نظرها و اینکه مراجع تقلید معصوم نیستند، بدون شک در برخی احکام، تمام مراجع یا تعدادی از آنها اشتباه کردهاند
طبیعتاً آن مراجعی که استنباط نادرستی از حکم داشتهاند مقلدینی هم دارند که شاید تعدادشان به میلیون برسد
حال آن مرجعی که برخی احکام را اشتباه استنباط کرده و همچنین مقلدین او، در باب انجام آن حکم، گناهکارند یا نه؟
به نظرم چیزی که مورد توجه قرار نگرفته این موضوع هست که من منشاء رفتار خوب خود را در چه چیزی بدانم و همین اصل وجه تمایز رفتارخوب یک کافر با مسلمان است
با کلیت صحبت شما موافقم
منتهی بزرگوار این سخن زمانی درست است که بگوئیم هر شخص مسلمانی قطعاً بیشتر از یک غیرمسلمان میتواند درک بهتری از منشاء عمل (خدا) داشته باشد
مشکل من در همین موضوع است که آیا اگر من شهادتین را گفته باشم و شخص دیگری نگفته باشد، نشان میدهد که من مسلمان هستم و او نیست؟
شمر، ابن ملجم، معاویه و..... به خدا اعتقاد داشتند. آنهایی که برای قتل امام حسین(ع) آمدند به خدا اعتقاد داشتند
علاوه بر خدا، پیامبر(ص) را مستقیماً ملاقات کرده بودند پس به وجود او نیز اعتقاد داشتند. با قرآن هم آشنایی داشتند
جزء جامعهء مسلمانان هم بودند با تمام حقوقی که یک مسلمان دارد
اما عاقبتشان را شما بهتر از من میدانیداما آسیه همسر فرعون را هم میشناسید و عاقبت او را هم میدانید
یا حضرت ملیکا مادر امام زمان(عج) که یک مسیحی بود و قطعاً خیلی از احکام اسلامی را رعایت نمیکرده
اما برای ولادت حجت خداوند، بر تمام زنان مسلمان ترجیح داده شد! شاید بگوئید آسیه ابتدا خداپرست شد و ملیکا ابتدا مسلمان شد سپس به درجات بالا رسیدند
اولاً همین که کافر یا اهل کتابی بواسطهء رفتار درست عاقبتش مسلمان شدن حقیقی باشد، و از آن طرف مسلمانی بواسطهء رفتار نادرست عاقبتش دوزخ باشد، تایید حرف بنده است
ثانیاً حتی حاتم طایی که کافر از دنیا رفت، جایگاهش از آن مسلمانانی که برایتان مثال زدم بالاتر است. یعنی فقط یک عمل درست حاتم طایی که خدا را نمیپرستیده و به قول دوستان (نه به عقیدهء من) از عملش نیت انسانی داشته، ارزشش از اسلام آوردن آن افرادی که مثال زدم بالاتر است
به هیچ عنوان اینگونه نیست. در همه آیاتی که وعده بهشت داده شده است ایمان و عمل صالح در کنار هم به عنوان شرط قرار گرفته است. به طور کلی ایمان و عمل صالح رابطه ای دو جانبه دارند و قوت و ضعف هر یک به تقویت و تضعیف دیگری می انجامد. انسان نمی تواند برای مدت زیاد و در موارد زیاد ایمان خود را در عمل نقض کند و به بقای آن امیدوار باشد. خداوند متعال می فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن؛ سرانجام، عاقبت کسانی که مرتکب سیئات میشوند این است که آیات خدا را تکذیب کنند و آنها به سخره بگیرند
استاد عزیز حرفی که زدم ادعای خودم نبود که!
طبق روایاتی که آوردید این مطلب را گفتم. شما روایاتی آوردید که طبق آنها تنها راه بهشتی شدن دوست داشتن اهل بیت(ع) است. در روایت اول، راوی دو نفر را مثال میزند که اولی چندین عمل درست و صحیح انجام میدهد اما اهل بیت(ع) را دوست ندارد و دومی سر تا پای اعمالش غلط است اما اهل بیت(ع) را دوست دارد و امام صادق(ع) میفرمایند دومی که سر تا پایش غلط است چون ما را دوست دارد بهشتی میشود. طبق این روایت عمل صالح شرط نیست!
در روایت دوم هم حضرت زهرا(س) میفرمایند اگر کسی به سخنان ما عمل کند (اعمالش درست باشد) شیعهء ماست و در بالاترین درجات بهشت خواهد بود. اگر هم کسی فقط ما را دوست داشته باشد (اعمالش غلط باشد) شیعهء ما نیست اما محب ماست که او هم در آخر بهشتی میشود منتهی راهش طولانی تر است و درجهاش پایینتر. به قرینه این سخن هم اینور برداشت میشود که اگر کسی معصومین(ع) را دوست نداشته باشد ولو اینکه تمام اعمالش درست باشد، چون در بین دو گروه اول قرار نمیگیرد جهنمی خواهد بود. در این روایت هم عمل صالح شرط بهشتی شدن نیست بلکه فقط درجه را بالا میبردبرادر عزیز این برداشتهایی است که از روایاتی که فرمودید میشود و با این مطلبی که بنده از شما نقل قول کردم تناقض دارد
بدیع;995808 نوشت:
درباره آیه شریفه باید گفت سعی اعم از عمل است. و عمل هم اعم از اعمال جوارحی است. بنابراین اسلام و ایمان نیز مستلزم سعی است.
خب من هم همین را گفتم
وقتی قرآن میفرماید برای انسان چیزی جز با سعی و تلاش خودش نیست و سعی و تلاش شامل ایمان و عمل هر دو میشود (و نه فقط ایمان) پس این آیه قرآن با آن روایاتی که گفتید در تناقض خواهد بود
بدیع;995808 نوشت:
اما روایتی که نقل کردید جز در یک کتاب روایی آن هم بدون سند در کتاب دیگری نقل نشده است. بنابراین به نظر می آید نتوان آن را مبنا قرار داد. مگر اینکه ادله دیگری ضمیمه شود.
این روایت در یک برنامه سمت خدا و توسط حجت الاسلام فرحزاد بیان شد. جای تعجب است ایشان چطور مطلبی بدون سند را نقل کردهاند
اما به روی چشم، ادله دیگری هم خواهم آورد
بدیع;995806 نوشت:
این بحث به عنوان یکی از مسائلی که حل و فصل آن به مسئله اصلی تاپیک کمک میکرد مطرح شد ولی مسئله اصلی نیست. چراکه ماهیت این مسئله کلامی است و اگر قرار باشد به صورت مستقل پیگیری شود باید در انجمن کلام طرح شود
والا استاد بنده که به علوم حوزوی اشراف ندارم
صرفاً پرسشم را طرح کردم اما دقیق نمیدانم در کدام بخش باید مطرح و بررسی شود
اگر بحث کلامی لازم است، پس از گفتگو با شما برادر عزیزم، از مسئول ارجاع سوالات درخواست میکنم به بخش کلام ارجاع بدهند
شما از فردی طلبکار هستید و هر روز طلب خود را از او مطالبه میکنید. او نیز هر روز بهانه تازه ای می آورد. یک روز میگوید ندارم، یک روز میگوید فردا میدهم و ........ اگرچه این برخورد او شما را عصبانی و ناراحت میکند اما شما را از دریافت طلبتان ناامید نمی کند. چون او با این بهانه هایی که می آورد اگرچه پرداخت طلب شما را به تعویق می اندازد اما به طور ضمنی اعتراف به بدهکار بودن می کند. حالا فرض کنید یکی از همین روزها که برای مطالبه وجهتان به نزد او رفتید با برخورد عجیبی روبرو شوید. او به طور کلی منکر طلب شما شود!!!
کدام برخورد شما را بیشتر عصبانی میکند؟
مومن هرچند هم که فاسق باشد مانند بدهکار اول است که تعارض درون و بیرون را به جان خریده و در حال تلاش برای رها شدن از خجالت و عذاب وجدان است. مثلا نماز نمی خواند اما در عین حال خودش را مقصر میداند. اما کافر نمی گوید من نماز نمی خوانم؛ میگوید نماز واجب نیست!
قبول دارم مثال صرفاً برای بیان بهتر مطلب است و نقد مثال درست نیست. اما به هرحال مثال باید با جوانب بحث تطبیق داشته باشد
اگر بخواهیم مثال را جوری بیان کنیم که با پرسش من هماهنگ باشد به نظرم مثالی که در این پست (31) گفتم تناسب دقیقتری داشته باشد
اما اگر بخواهم درمورد همین مثال شما صحبت کنم، باید عرض کنم مثال شما در دومورد با صحبت من تطابق ندارد
اولاً شما در این مثال، اختلاف عقیده و ایمان را لحاظ کردید اما اختلاف عمل را نادیده گرفتید!
ثانیاً در همان بخش اختلاف در ایمان هم کافر مغرض و معاند را در نظر گرفتید در حالیکه بنده اصلاً مقصودم چنین کافری نیست!بیائیم مثال شما را اینطور بیان کنیم. بنده مسئول یک انجمن خیریه هستم که هدفش کمک به فقرا است. از آنجا که انجمنی که من مدیر آن هستم بهترین و کاملترین انجمن خیریه است و پداختن به احوال فقرا در این انجمن در حد کمال است، انتظار دارم تا مردم کمکهای خود را از طریق این انجمن اهدا کنند. حال دو نفر را در نظر میگیریم. نفر اول اعتراف میکند که انجمن رضا بهترین و کاملترین انجمن است و قبول دارد که بهترین راه کمک به فقرا اهدا پول به این انجمن است، اما نه تنها کمک خاصی به این انجمن نمیکند، که اصلاً به فقرا کمکی نمیکند! اما نفر دوم اصلاً اطلاعی از وجود این انجمن ندارد یا اگر دارد، هنوز به این یقین نرسیده که انجمن رضا کاملترین است. بنابراین به این انجمن کمکی نمیکند. ولی لااقل خودش به سراغ فقرا رفته و تا جایی که در توانش هست (هرچند نه به کمال انجمن) به فقرا کمک میکندشما بفرمائید کدامیک ارزشمندتر است؟
نوشته اصلی توسط بدیع
به هیچ عنوان اینگونه نیست. در همه آیاتی که وعده بهشت داده شده است ایمان و عمل صالح در کنار هم به عنوان شرط قرار گرفته است. به طور کلی ایمان و عمل صالح رابطه ای دو جانبه دارند و قوت و ضعف هر یک به تقویت و تضعیف دیگری می انجامد. انسان نمی تواند برای مدت زیاد و در موارد زیاد ایمان خود را در عمل نقض کند و به بقای آن امیدوار باشد. خداوند متعال می فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن؛ سرانجام، عاقبت کسانی که مرتکب سیئات میشوند این است که آیات خدا را تکذیب کنند و آنها به سخره بگیرند
استاد عزیز حرفی که زدم ادعای خودم نبود که!
طبق روایاتی که آوردید این مطلب را گفتم. شما روایاتی آوردید که طبق آنها تنها راه بهشتی شدن دوست داشتن اهل بیت(ع) است. در روایت اول، راوی دو نفر را مثال میزند که اولی چندین عمل درست و صحیح انجام میدهد اما اهل بیت(ع) را دوست ندارد و دومی سر تا پای اعمالش غلط است اما اهل بیت(ع) را دوست دارد و امام صادق(ع) میفرمایند دومی که سر تا پایش غلط است چون ما را دوست دارد بهشتی میشود. طبق این روایت عمل صالح شرط نیست!
در روایت دوم هم حضرت زهرا(س) میفرمایند اگر کسی به سخنان ما عمل کند (اعمالش درست باشد) شیعهء ماست و در بالاترین درجات بهشت خواهد بود. اگر هم کسی فقط ما را دوست داشته باشد (اعمالش غلط باشد) شیعهء ما نیست اما محب ماست که او هم در آخر بهشتی میشود منتهی راهش طولانی تر است و درجهاش پایینتر. به قرینه این سخن هم اینور برداشت میشود که اگر کسی معصومین(ع) را دوست نداشته باشد ولو اینکه تمام اعمالش درست باشد، چون در بین دو گروه اول قرار نمیگیرد جهنمی خواهد بود. در این روایت هم عمل صالح شرط بهشتی شدن نیست بلکه فقط درجه را بالا میبرد
برادر عزیز این برداشتهایی است که از روایاتی که فرمودید میشود و با این مطلبی که بنده از شما نقل قول کردم تناقض دارد
نوشته اصلی توسط بدیع
درباره آیه شریفه باید گفت سعی اعم از عمل است. و عمل هم اعم از اعمال جوارحی است. بنابراین اسلام و ایمان نیز مستلزم سعی است.
خب من هم همین را گفتم
وقتی قرآن میفرماید برای انسان چیزی جز با سعی و تلاش خودش نیست و سعی و تلاش شامل ایمان و عمل هر دو میشود (و نه فقط ایمان) پس این آیه قرآن با آن روایاتی که گفتید در تناقض خواهد بود
آیات قرآن نسبت به یکدیگر مفسر و مبین هستند. همین خصوصیت در میان روایات معصومین(علیهم السلام) نیز هست. و باز همین خصوصیت در آیات نسبت به روایات و در روایات نسبت به آیات وجود دارد. بنابراین آنچه از تعارض در میان آیات و روایات به نظر می آید در اکثر موارد تعارض مستقر نیست. بلکه شرح و تبیین است. یک آیه عام است اما مخصص آن در روایت آمده است. یک روایت در مقام بیان مسئله ای است و روایت دیگر در مقام بیان مسئله دیگر و ......
باید به منابع دینی نگاه مجموعی داشته باشیم. ایمان و عمل صالح در ادبیات دینی هر دو مهم و از جایگاه خاصی برخوردارند. اما برخی روایات در مقام تاکید و توصیه بر ایمان و برخی در مقام تاکید و توصیه بر عمل هستند. نباید از روایات دسته نخست این برداشت را داشته باشیم که پس عمل مهم نیست! و یا از روایات دسته دوم نتیجه بگیریم که ایمان اهمیتی ندارد.
بیائیم مثال شما را اینطور بیان کنیم. بنده مسئول یک انجمن خیریه هستم که هدفش کمک به فقرا است. از آنجا که انجمنی که من مدیر آن هستم بهترین و کاملترین انجمن خیریه است و پداختن به احوال فقرا در این انجمن در حد کمال است، انتظار دارم تا مردم کمکهای خود را از طریق این انجمن اهدا کنند. حال دو نفر را در نظر میگیریم. نفر اول اعتراف میکند که انجمن رضا بهترین و کاملترین انجمن است و قبول دارد که بهترین راه کمک به فقرا اهدا پول به این انجمن است، اما نه تنها کمک خاصی به این انجمن نمیکند، که اصلاً به فقرا کمکی نمیکند! اما نفر دوم اصلاً اطلاعی از وجود این انجمن ندارد یا اگر دارد، هنوز به این یقین نرسیده که انجمن رضا کاملترین است. بنابراین به این انجمن کمکی نمیکند. ولی لااقل خودش به سراغ فقرا رفته و تا جایی که در توانش هست (هرچند نه به کمال انجمن) به فقرا کمک میکند
شما بفرمائید کدامیک ارزشمندتر است؟
این مثال نیز در بحث میان ایمان و عمل قابل تطبیق نیست. در این مثال فرض این است که یک ارزش و هدف بیشتر وجود ندارد و آن هم کمک به فقرا است. موسسه خیریه ای هم که تشکیل شده است تنها واسطه ای برای تسهیل کمک به فقرا است و به خودی خود موضوعیت ندارد. اما رابطه ایمان و عمل اینگونه نیست. ارزش ها خلاصه در مسائل اخلاقی آن هم اخلاق اجتماعی نمی شود. ایمان به خودی خود ارزشمند است و فضائل زیادی را همچون توکل، رضا و ..... را در خود دارد. ایمان و دینداری انسان را به فضائل عبادی(مثل نماز) سوق میدهد که بدون کمک دین و بدون داشتن ایمان انجام آن منتفی است. در زمینه اخلاق اجتماعی نیز اگرچه نقش عقل و داشته های فطری انسان(حتی بدون ایمان) بسیار پررنگ است باز هم ایمان و دین نقش بی بدیلی دارند.
استاد بدیع عزیز، از تاپیکی که لینک دادید چند مطلب برداشت کردم که نقل میکنم و نظر شما را جویا میشوم (بخشهای قرمز رنگ روایات هستند و بخشهای سرمهای رنگ نظرات استاد مسلم است)
مهمترینش موضوعی است که شما هم اشارهای به آن داشتید و شاید کلید گفتگوی ما باشد. این بخش: "نکته ای که مهم است تفاوت گذاشتن بین کفر فقهی و کلامی است، آنچه که در بالا عرض شد ملاک تشخیص کفر در دنیاست، یعنی هر کسی که یکی از این گزینه های سه گانه ای که گذشت (انکار اصول، انکار ضرورتهای دین، انکار دستور پیامبر ص) در مورد او صدق کند از نظر فقهی کافر است، و در دنیا با چنین انسانی طبق احکام کفار رفتار میشود، اما اینکه آیا در قیامت و موقع حسابرسی نیز با همه این انسان ها به حکم کفار برخورد میشود بحث کلامی است"
اما چند روایت هم هست که درمورد آنها از شما سوال دارم:
امام صادق(علیه السلام) «أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَد»؛
اصول کفر سه تاست، حرص و خودبرتر بینی و حسادت
(کلینی، محمد، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص289)
استاد بدیع عزیز، بفرمائید آیا این روایت تفکیکی بین مسلمانان و دیگران قائل شده؟ یعنی امام صادق(ع) فرمودهاند البته اگر مسلمانی حرص ، تکبر و حسادت داشت، اشکالی ندارد و کفر شامل او نمیشود؟
امام علی(علیه السلام) هم ایمان را ترجیح حق بر باطل می دانند ولو اینکه به ضرر انسان باشد:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُك»؛ ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى
(شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، کلمات قصار، ص556، ش458) پس کسی که روحیه اینچنینی (دروغگویی) ندارد و همواره صداقت را بر دروغ ترجیح میدهد اگر کافر بماند نشان میدهد کفرش از سر جهالت نسبت به راه حق است!
و این تاییدی بر صحبت من است که وقتی یک عمل صحیح را انجام میدهیم، آن عمل قطعاً الهی است. ولو اینکه عاملِ آن کافر باشد
و امام باقر(علیه السلام) در روایتی زیبا ایمان و کفر را اینگونه به تصویر میکشند:
«كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ
«هر چيزى كه نتيجه اقرار و تسليم و روح پذيرش حقيقت باشد او ايمان است و هر چيزى كه نتيجه روح عناد و سرپيچى از حقيقت باشد او كفر است» (الکافی، ج2، ص387)
اما بخشی که خیلی به صحبت من نزدیک است این روایت و توضیح استاد مسلم در ذیل آن است: خداوند دو حجت بر مردم دارد، همانطور که در روایت فرموده اند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»؛
به درستی که خدا بر مردم دو حجت دارد، یک حجت ظاهری که همان انبیاء و رسولان و ائمه(علیهم السلام) هستند و یک حجت باطنی که عقل است
(الکافی، ج1، ص16)
بنابراین حتی اگر کسی به هیچ کدام از ادیان آسمانی اعتقاد نداشته باشد اما واقعا جاهل بی تقصیر باشد، و در دنیا دزدی کرده باشد خب عقل او بر قبح و زشتی این دزدی کافی بوده است، و خدا با همان عقل با او احتجاج خواهد کرد و حجت بر او تمام است. و همچنین سایر انسان های اهل کتاب چه مسیحی و چه یهودی و مانند آن در کنار عقل خب تعالیم دیگری هم داشته اند که خداوند طبق همان تعالیم (که تحریف نشده) با ایشان حسابرسی خواهد کرد
تمام حرف من هم در این تاپیک همین است که اگر کافر مقصر یا اهل کتاب مقصر را کنار بگذاریم، در سایر موارد خداوند نمیآید مثلاً از کسی که در فرانسه یا آفریقا زندگی میکرده بپرسد حکم کافر حربی چیست!! یا نمیآید بگوید چرا جلوی نامحرم روسری نزدی!! بلکه او را اینطور بررسی میکند که تو میدانستی دزدی بد است، خب به این دانستهات عمل کردهای یا نه؟ تو میدانستی که در احکامی که به آن اعتقاد داری شراب حرام شده، خوردی یا نخوردی؟ و اگر این کافر یا اهل کتاب، دزدی نکرده باشد و شراب نخورده باشد قطعاً اهل نجات بوده و نسبت به مسلمانی که به خدا و قیامت اعتقاد دارد اما در عمل دزدی کرده و شراب خورده، مقام بالاتری خواهد داشت
این مثال نیز در بحث میان ایمان و عمل قابل تطبیق نیست. در این مثال فرض این است که یک ارزش و هدف بیشتر وجود ندارد و آن هم کمک به فقرا است. موسسه خیریه ای هم که تشکیل شده است تنها واسطه ای برای تسهیل کمک به فقرا است و به خودی خود موضوعیت ندارد
خیر استاد اینطور نیست. بنده دقیقاً این مورد را هم در مثالم در نظر گرفتم. ببینید:
Reza-D;995923 نوشت:
بیائیم مثال شما را اینطور بیان کنیم. بنده مسئول یک انجمن خیریه هستم که هدفش کمک به فقرا است. از آنجا که انجمنی که من مدیر آن هستم بهترین و کاملترین انجمن خیریه است و پرداختن به احوال فقرا در این انجمن در حد کمال است، انتظار دارم تا مردم کمکهای خود را از طریق این انجمن اهدا کنند. حال دو نفر را در نظر میگیریم. نفر اول اعتراف میکند که انجمن رضا بهترین و کاملترین انجمن است و قبول دارد که بهترین راه کمک به فقرا اهدا پول به این انجمن است، اما نه تنها کمک خاصی به این انجمن نمیکند، که اصلاً به فقرا کمکی نمیکند! اما نفر دوم اصلاً اطلاعی از وجود این انجمن ندارد یا اگر دارد، هنوز به این یقین نرسیده که انجمن رضا کاملترین است. بنابراین به این انجمن کمکی نمیکند. ولی لااقل خودش به سراغ فقرا رفته و تا جایی که در توانش هست (هرچند نه به کمال انجمن) به فقرا کمک میکند
میبینید که ارزش کار نفر دوم را نسبت به کمک مستقیم به انجمن در مرتبهء پایین و اقل در نظر گرفتم
لذا من هم کاملاً قبول دارم که ایمان بطور جداگانه خودش یک ارزش است. در این که بحثی ندارم
اما استاد عزیز شما هم به دو نکته تجه بفرمائید که بحث ما در این تاپیک فهم باارزش یا بیارزش بودن ایمان نیست
بلکه داریم
"عملِ بدونِ ایمانِ کافر" و "ایمانِ بدونِ عملِ مسلمان" را با هم مقایسه میکنیم
ایمان لزوماً اقرار زبانی نیست! و تمام تلاش من هم بیان همین موضوع است که اصلاً بخش اساسی ایمان در عمل نهفته است و مؤید آن هم روایت امام باقر(ع) است:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُك»
ايمان اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى
(شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، کلمات قصار، ص556، ش458) از این روایت امام علی(ع) مشخص میشود که ایمان در عمل تبلور میابد. به عبارتی نمیشود من بگویم به خدا ایمان دارم ولی در عمل دروغگو یا دزد یا شرابخوار و.... باشم. البته نمیخواهم دایره مسلمان بودن را تنگ کنم. من هم قبول دارم که بالاخره انسان ممکن است اشتباهی هم مرتکب بشود. اما به نظرم برای مسلمان همین مقدار فقط حد مجاز است. یعنی اینکه گاهی هم اشتباه کند، نه اینکه بگوئیم یک مسلمان دزدی کند، ربا بگیرد، دروغ بگوید، زنا کند و.... اما همین که به وجود خدا اعتقاد دارد یعنی ایمان دارد!
تمام حرف من هم در این تاپیک همین است که اگر کافر مقصر یا اهل کتاب مقصر را کنار بگذاریم، در سایر موارد خداوند نمیآید مثلاً از کسی که در فرانسه یا آفریقا زندگی میکرده بپرسد حکم کافر حربی چیست!! یا نمیآید بگوید چرا جلوی نامحرم روسری نزدی!! بلکه او را اینطور بررسی میکند که تو میدانستی دزدی بد است، خب به این دانستهات عمل کردهای یا نه؟ تو میدانستی که در احکامی که به آن اعتقاد داری شراب حرام شده، خوردی یا نخوردی؟ و اگر این کافر یا اهل کتاب، دزدی نکرده باشد و شراب نخورده باشد قطعاً اهل نجات بوده و نسبت به مسلمانی که به خدا و قیامت اعتقاد دارد اما در عمل دزدی کرده و شراب خورده، مقام بالاتری خواهد داشت
اظهار نظر در این مورد در حیطه تخصص من نیست.(بحث کلامی است) اما در پست اول شما مطالب دیگری طرح شده بود. شما این احتمال را مطرح کردید که ایمان و اسلام صرف یک عنوان باشد و تفکیک مسلمان و کافر صرفا یک تیم بندی و یارکشی باشد. آنچه تا اینجا خدمت شما و سایر اعضا بیان کردم در جهت دفاع از اصالت اسلام و ایمان و بیان کارکردهای بی بدیل و غیر قابل انکار آن بود.
اظهار نظر در این مورد در حیطه تخصص من نیست.(بحث کلامی است) اما در پست اول شما مطالب دیگری طرح شده بود. شما این احتمال را مطرح کردید که ایمان و اسلام صرف یک عنوان باشد و تفکیک مسلمان و کافر صرفا یک تیم بندی و یارکشی باشد. آنچه تا اینجا خدمت شما و سایر اعضا بیان کردم در جهت دفاع از اصالت اسلام و ایمان و بیان کارکردهای بی بدیل و غیر قابل انکار آن بود.
هدف اصلی من از این تاپیک بررسی چرایی حساسیت بر روی گناهان خاص بود که در توضیحات ابتدایی با بحث ایمان و عمل خلط شد
شاید بهتر بود در دو تاپی مجزا مطرح میکردم. از این بابت از شما عذرخواهی میکنم
با این حال از صحبت ابتدایی خودم دفاع میکنم. اگر تعریف ایمان صرفاً همان اقرار زبانی باشد و اعتقاد داشته باشیم کسی که وجود خدا را قبول دارد، هرچقدر هم اعمالش بد باشد به کسی که کافر است اما اعمالش درست است، برتری دارد؛ در این صورت بله همچنان اعتقاد دارم که هدف اسلام نه پرورش انسان که صرفاً یارکشی است. اما اگر بگوئیم ایمان علاوه بر اقرار قلبی شامل عمل نیز میشود، آن وقت خیر، نظرم تغییر کرده و اعتقاد پیدا میکنم که هدف خداوند از اسلام آوردن یارکشی نبوده، بلکه خواسته افراد را زیر چتر یک قانون جامع و الهی قرار بدهد که خودش یک ارزش است
استاد با توجه به اینکه در بحثی که تا الان داشتیم نهایتاً نیاز به بررسی کلامی است
اگر اجازه بدهید صحبت خودمان را بر این محور قرار بدهیم که عرض میکنم:
چرا برخی گناهان و یا برخی اعمال نیک در بین مسلمانان جایگاه ویژهای پیدا کرده بطوری که حتی این ارزشگذاری برخلاف آیات و روایات است؟
مثلاً چند کار خیر بر تمام کارهای خیر اولویت دارند: نماز - روزه - حج - قرآن خواندن - خواندن ادعیه - و.....
و چند گناه بسیار زشت توصیف میشوند: روابط جنسی نامشروع - شرابخواری - دزدی به معنای خاصش (فقط بالا رفتن از دیوار یا دست در کیف دیگران کردن) و....
البته در خوب بودن آن کارها و بد بودن آن کارهایی که گفتم تردیدی نیست
منتهی ما در دین خود اعمالی داریم که بسیار بیشتر بر خوب یا بد بودن آنها تاکید شده است. مثلاً این روایات:
امام صادق(ع): به رکوع و سجده های طولانی افراد نگاه نکنید، زیرا ممکن است به آن عادت کرده باشند و برای او یک امر عادی شده باشد، و اگر آن را ترک کنند وحشت کنند، بلکه راستگویی و امانتداری او را بنگر تفسیر نور الثقلین ، ج 1، ص .496
اصول کافی ، ج 2، ص 105
امام صادق(ع):یک درهم ربا نزد خداوند سنگینتر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدانورالثقلین، ج۱، ص۲۹۵، ح۱۱۷۷
پيامبر(ص): برحذر باش و از غيب که گناه غيبت از گناه زنا به مراتب بزرگتر است!بحار، ج ٧٧، ص ١١٢
خب چرا در عمل خلاف این روایات عمل میکنیم؟ مثلاً الان ما غرب را منبع فساد میدانیم و دلیلش را هم در آزادی روابط جنسی بیان میکنیم. همیشه به زنان مذهبی میبالیم بخاطر اینکه نجیب هستند و زنان غربی را بیارزش میدانیم فقط به این دلیل که آنها روابط نامشروع دارند. درحالیکه در این روایات به وضوح مشخص است که گناه غیبت یا ربا که خیلی از ما مسلمانان گرفتار آنها هستیم، بسیار بیشتر از روابط نامشروع است. شما در هرکجای این کشور که دلتان خواست بروید و 10 نفر را بصورت اتفاقی انتخاب کنید و به آنها بگوئید خواهرتان غیبت کرده. و 10 نفر دیگر را انتخاب کنید و بگوئید خواهرتان زنا کرده. شک نکنید که برخورد 10 نفر دوم بسیار بسیار شدیدتر خواهد بود و 10 نفر اول حتی شاید به شما بخندند و بگویند خب که چی؟ حالا یه اشتباهی کرده!
به چه دلیل ما بر روی رابطهء نامشروع آنقدر حساس هستیم اما درمورد گناهانی مانند غیبت، تهمت، ربا، تمسخر دیگران، زخم زبان، و.... یا اصلاً توجهی نداریم یا اینکه آنها را گناهانی معمولی میدانیم؟ آیا پیامبر و امامان در این روایات غلو کردهاند؟ آیا زبانم لال دروغ گفتهاند؟
پيامبر(ص):
برحذر باش و از غيب که گناه غيبت از گناه زنا به مراتب بزرگتر است!بحار، ج ٧٧، ص ١١٢
خب چرا در عمل خلاف این روایات عمل میکنیم؟ مثلاً الان ما غرب را منبع فساد میدانیم و دلیلش را هم در آزادی روابط جنسی بیان میکنیم. همیشه به زنان مذهبی میبالیم بخاطر اینکه نجیب هستند و زنان غربی را بیارزش میدانیم فقط به این دلیل که آنها روابط نامشروع دارند. درحالیکه در این روایات به وضوح مشخص است که گناه غیبت یا ربا که خیلی از ما مسلمانان گرفتار آنها هستیم، بسیار بیشتر از روابط نامشروع است. شما در هرکجای این کشور که دلتان خواست بروید و 10 نفر را بصورت اتفاقی انتخاب کنید و به آنها بگوئید خواهرتان غیبت کرده. و 10 نفر دیگر را انتخاب کنید و بگوئید خواهرتان زنا کرده. شک نکنید که برخورد 10 نفر دوم بسیار بسیار شدیدتر خواهد بود و 10 نفر اول حتی شاید به شما بخندند و بگویند خب که چی؟ حالا یه اشتباهی کرده!
به چه دلیل ما بر روی رابطهء نامشروع آنقدر حساس هستیم اما درمورد گناهانی مانند غیبت، تهمت، ربا، تمسخر دیگران، زخم زبان، و.... یا اصلاً توجهی نداریم یا اینکه آنها را گناهانی معمولی میدانیم؟ آیا پیامبر و امامان در این روایات غلو کردهاند؟ آیا زبانم لال دروغ گفتهاند؟
شما همانطوری که خودتان فرمودید تسلط زیادی بر منابع دینی ندارید اما ظاهرا تصمیمی هم برای مطالعه عمیق و همه جانبه( و تانی و تامل قبل از حکم و قضاوت) ندارید. هر روایتی را که دیدید بدون در نظر گرفتن آیات قرآن و روایات متناظر مورد برداشت و ارزیابی قرار میدهید.
در آیه 68 سوره مبارکه فرقان به بعد، زنا در کنار شرک و قتل قرار گرفته است و در مورد کسی که مرتکب آن شده است آمده است: گناه بزرگی انجام داده و عذاب او شدید است. برای همیشه با خواری در عذاب خواهد ماند ..... البته غیبت نیز گناه بزرگی است که قرآن آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه میکند.
اما روایتی که در میان زنا و غیبت مقایسه میکند به این ترتیب است:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ صَاحِبُ الزِّنَا يَتُوبُ فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ صَاحِبُ الْغِيبَةِ يَتُوبُ فَلَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَكُونَ صَاحِبُهُ الَّذِي يُحِلُّه. غیبت سخت تر از زنا است. (اصحاب گفتند:) چرا این گونه است؟ حضرت فرمود: به این جهت که زناکار(بین خود و خدا) توبه میکند و توبه او مورد قبول قرار میگیرد اما مغتاب توبه میکند ولی توبه او مورد قبول قرار نمی گیرد تا کسی که غیبت او را کرده است حلال کند.(1)
بنابراین به طور کلی حضرت در مقام مقایسه گناه زنا و غیبت نیست.( ترجمه ای که از روایت بحار آوردید ترجمه غلطی است.) بلکه در مقام مقایسه بیرون آمدن از گناه غیبت و زنا است که گناه غیبت به خاطر مشتمل بودن بر حق الناس توبه متفاوت تری را میطلبد.
البته غیبت به هیچ عنوان در جامعه ما جایگاه یک گناه کبیره را ندارد و این قابل بحث و در خور تاسف است. اما اینکه بخواهیم بحث های کلامی و دین شناسی را مبتنی بر یک معضل اجتماعی کنیم وجهی ندارد.
کسی که به آن چه دلش می خواهد عمل می کند
آنچه دلش یخواهد را حلال و آنچه دلش نخواهد را حرام می کند
و برایش مهم نیست خدا چه می خواهد
خود پرست است
کسی که به معاد اعتقاد ندارد ، و آن را انکار می کند
و اعمالش را برای دنیایش انجام می دهد ، نه برای آخرتش .
چگونه می تواند عملی برای آخرت خود بفرستد! تا ترازوی عمل او را سنگین کند؟
15مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لایُبْخَسُونَ
16أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ترجمه: 15 ـ کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها مى دهیم; و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد!
16 ـ (ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت; و آنچه را در دنیا (براى غیر خدا) انجام دادند، بر باد مى رود; و آنچه را عمل مى کردند، باطل و بى اثر مى شود!
reza-d;995912 نوشت:
چند پاراگراف مطلب نوشتم که خواهشاً مثالها را با سطح افراد مورد بحث تطبیق بدهید
بعد شما همان مطلب مرا نقل قول کرده و دقیقاً مثالهای قبلی خود را تکرار میکنید! به نظرم اصلاً مطلب مرا خواندید
معنای مثالهای شما این است که مثلاً شخصی در فرانسه متولد شده و این را درک کرده که باید به فقرا کمک کرد و به همین مقدار فهم خود عمل میکند. بعد ما برویم از او بپرسیم، بگو ببینم خلافت حق علی(ع) بود یا ابوبکر؟!
هر عمل جای خودش را دارد
اگر از این شخص بپرسیم دین بهتر است یا کفر
می گوید کفر !
کسی جاهل است که دین را نشناسد
نه این که دین را بشناسد ، اما خودش را به کوچه علی چپ بزند.! چون کفر لذتش بیستر است!
کمک به فقیر در نهایت در همین دنیا به کارش خواهد آمد ، در آخرتش نصیبی نخواهد داشت
چرا که کمک به فقیر را برای خودش و دنیایش انجام داده ، نه برای خدا یا آخرتش!
الاعمال بالنیات
reza-d;995912 نوشت:
و همیشه هم مغایر نیست!
حرف شما صحیح است اما این حرف صحیح را جوری میگوئید انگار تمام اعمال فقط و فقط از همین جنس هستند
برادر گرامی
نمی دانم به چه زبانی بگویم
الاعمال بالنیات
هدف شخص جلب رضایت خدا نیست !
هدف جلب رضایت هوای نفس است!!!
شیطان هم هزاران سال نماز خواند
اما برای خودش خواند ،نه برای خدا !!!
چگونه توقع دارید خداوند او را به بهشت ببرد!!!
در حالی که این شخص اگر وارد بهشت هم شود هر کاری انجام دهد برای خودش انجام می دهد
اگر خدا بگوید میوه آن درخت را نخور ، می گوید می خورم چون از آن لذت می برم!
reza-d;995912 نوشت:
سوالی از شما میپرسم
ما تعدادی مرجع تقلید داریم و میدانیم که در برخی احکام با یکدیگر اختلاف نظر دارند
با توجه به این اختلاف نظرها و اینکه مراجع تقلید معصوم نیستند، بدون شک در برخی احکام، تمام مراجع یا تعدادی از آنها اشتباه کردهاند
طبیعتاً آن مراجعی که استنباط نادرستی از حکم داشتهاند مقلدینی هم دارند که شاید تعدادشان به میلیون برسد
حال آن مرجعی که برخی احکام را اشتباه استنباط کرده و همچنین مقلدین او، در باب انجام آن حکم، گناهکارند یا نه؟
برادر گرامی
هر کسی ممکن است گناه کند !
ولی خداوند گناهان کسانی را که از روی جهل گناه کرده ، می بخشد
اما عمل کسی را که برای خودش کار نیک کرده ،
نه برای خدا ،
نمی پذیرد!!!
با سلام به همه دوستان
و ممنونم از شروع کننده تاپیک که این مسائل را مطرح و نقد می کنید تا بلکه ما آدم های مثلاً مذهبی ، خودمان کمی افکارمان را واکاوی کنیم و خودمان منتقد خودمان باشیم .
سوال شما دو قسمت است ( اگر اشتباه متوجه شدم تصحیح کنید)
۱- اینکه عمل صحیح ذاتا نیکوست و ربطی به مسلمان بودن یا نبودن ندارد .
۲- چرا معیار دینداری در جامعه ما ظواهر است.
در مورد بخش اول من فکر میکنم که عمل نیکو ( منظورم فقط خود عمل است نه نیت و انگیزه پشت آن) ذاتاً نیکوست و ربطی به دین ندارد اما خوب دین باعث میشود: که :
۱-ما کارهای نیک را درست تربشناسیم.
۲- انگیزه قوی تری برای انجام آن ها پیدا کنیم.
۰۳- کارهای نیک را هدف دار تر و با اولویت درست انتخاب کنیم.
۴-درک ما از خوبی و بدی یک عمل و نتیجه ای که از آن حاصل می شودکامل تر شود.
مثلاً من چه مسلمان باشم چه مسیحی چه کافر اگردروغ بگویم نفس این دروغگویی در هر سه حالت یکی است و مسلمان و کافر ندارد اما شاید به واسطه تعالیم دین درک من از پلیدبودن دروغگویی و عواقب دنیوی و اخروی آن بیشتر از یک غیر مسلمان باشد(شاید هم نباشد). پس مجازات کسی هم که بیشتر می فهمیده از مجازات سایرین بیشتر است. یا مثلاً منی که راجع به حجاب اطلاعات بیشتری نسبت به یک دختر اروپایی دارم احتمال رعایت حجاب از جانب من بیشتر است و به همان نسبت رعایت نکردن حجاب هم به نظر من برای من مجازات بیشتری دارد( نسبت به کسی که در محیطی رشد کرده که اصلا درکی از حجاب ندارد) .
( ببخشید اگر تکرار مکررات شد برای مقدمه لازم بود)
اگر نه ذات کار نیکو و ذات کار بد تفاوتی نمی کند.
کسی هم که اعتقادی به دین ندارد و اصلا هدفی اخروی و الهی برای کارهای نیک خود ندارد البته به پاداش اعمال خود خواهد رسید; (مثلا همان تخفیف یا رفع عذاب و...)
اما سوال اینجاست که آیا انجام این کارها در قرب او به خداوند متعال می تواند تاثیری داشته باشد یا نه ( وقتی که خودش دنبال چنین هدفی نبوده) یا به قول شما نیت او الهی حساب می شود یا نمی شود؟
من مطلبی از استاد مطهری در کتاب عدل الهی بخش نهم ( عمل خیر از غیر مسلمان) خواندم که تا حدودی جوابگوست ایشان در این قسمت می گوید( البته نظر شخصی ایشان است):
"...باید گفت در عمق ضمیر این انسانها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض اینکه به زبان ، انکار کنند در عمق ضمیر اقرار دارند ؛ ....علاقه به خیر و عدل و احسان از آن جهت که خیر و عدل و احسان است، بدون هیچ شائبه چیز دیگر، نشانه ای است از علاقه و محبت ذات جمیل علی الاطلاق ؛ علیهذا بعید نیست که اینگونه کسان واقعاً و عملاً در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند لساناً منکر شمرده می شوند. و الله اعلم."
( البته بهتر است متن کامل آن نوشته را بخوانید من برای اختصار یک سری جملات را حذف کردم)
ادامه در پست بعد
بخش دوم سوال شما هم که گفتید چرا معیار ،ظواهر شده
سوالتان مبهم است آیا شما می گویید دین چنین معیاری داده یا مردم اینگونه قضاوت می کنند؟
در مورد دین که از نوشته هایتان بر می آیدکه بعید است شما چنین نظری داشته باشید.
مثلاً آیه ویل للمصلین از چه کسانی حرف میزند از نمازگزارانی که ریا می کنند. همان خداوندی که نماز را در قرآن بر ما واجب کرده در جایی دیگر از قرآن از نمازگزاران انتقاد می کند.
اما اینکه چرا بین مردم یک سری کارها به عنوان نماد مومن بودن در نظر گرفته شده خوب دلیلش ساده است چون این فاکتورها از ظاهر هر کسی مشخص هستند و اولین چیزی هستند که به چشم می آید. بنابراین در این حدش را نمی توان از مردم خرده گرفت مثلا نماز ستون دین و جزو اصلی ترین برنامه های یک مسلمان هست و تردیدی در آن نیست. اما اشکال در این هست که:
اولاً ما این دستورات را در حد یک عمل بدون روح و صرف وظیفه انجام می دهیم بدون اینکه باطن و هدف آن را در نظر بگیریم مثل نماز ، روزه یا حج.
اشکال دوم هم به نظرم این هست که ما به یک سری دستورات دینی اهمیت می دهیم و به بقیه دستورات دین بی توجهی می کنیم. این مهجور واقع شدن دستورات دینی هم خودش دلایل مختلفی دارد از جمله:
۱- میزان فهم ما از خوبی یا بدی یک عمل متفاوت است مثلا همین غیبت که مطرح کردید دلیلش این است که زشتی این عمل آنقدرها برای ما ملموس نیست اما زشتی برخی اعمال دیگر برای ما کاملاً قابل درک است.
۲- بعضی از ما مردم دینمان را تا آنجا حفظ می کنیم که به دنیایمان آسیبی نزند. مثلا نماز، روزه، رعایت حجاب و امثال اینها خرجی ندارند اما مثلا اگر پای حق و حقوق زیر دست( مثل کارگران یا پرسنل یک مجموعه) و یا مثلا خمس و زکات و ... به وسط بیاید خیلی از ماها پایمان می لنگد.
در کل غلبه بر هوای نفس و رسیدن به آن مکارم اخلاقی که دین مدنظر دارد سخت است. کنار گذاشتن بخل، حسادت، کنترل نگاه ، کنترل زبان و ... همگی جزو دستورات دین هستند اما به نظر من سخت بودن انجام دادنشان نسبت به یک سری موارد دیگر باعث شده که مورد اغفال قرار بگیرند.
فعلا همین ها به ذهنم رسید ...
در مورد آن مثالی هم که در مورد برده داری زدید من خودم هم جوابی ندارم بدهم و یادم هست که در یک تاپیک دیگر که خودتان شروع کننده بودید مفصل راجع به اون صحبت شد که البته مثل اینکه قانع نشدید. من خودم هم قانع نشدم اما چون برایم مساله مهمی نیست خیلی دنبال جوابش هم نیستم چون اصلا در زمان ما چنین مساله ای تمام شده هست و البته قصد فضولی ندارم اما به نظر من شما هم خیلی درگیرش نشوید چون فایده ای ندارد و به جواب نمی رسید. توی این جور موارد خود من وقتی جواب قانع کننده ای پیدا نمی کنم فقط این طور خودم را قانع می کنم که قطعا خداوند به بنده اش ظلم نمی کند و کارهایش عین عدالت است. یا می گویم که حکم خداوند را ما اشتباه فهمیده ایم و اشتباه عمل می کنیم.
من فکر می کنم در کل در بسیاری از مواردی که شما راجع به آن انتقاد دارید چه در این تاپیک چه در جاهای دیگر بیشتر به نحوه اجرای احکام و نحوه عمل کردن ما مسلمانها ایراد دارید که البته بعضی جاها این اشتباهات را از خود اسلام می دانید که من فکر می کنم خودتان هم قلباً می دانید که اشتباه از دین اسلام نیست و هر چه هست از اعمال اشتباه خود ماست.
( توی پرانتز عرض کنم که بنده همون کاربر"مهربون"هستم نتونستم با نام کاربری قبلیم وارد بشم مجبور شدم با نام جدید وارد بشم تا ببینم بعداً چی میشه)
به چه دلیل ما بر روی رابطهء نامشروع آنقدر حساس هستیم اما درمورد گناهانی مانند غیبت، تهمت، ربا، تمسخر دیگران، زخم زبان، و.... یا اصلاً توجهی نداریم یا اینکه آنها را گناهانی معمولی میدانیم؟ آیا پیامبر و امامان در این روایات غلو کردهاند؟ آیا زبانم لال دروغ گفتهاند؟
علتش این هست که ما جاهلِ دانا هستیم
تاپیک جدیدی ایجاد کردم که استاد کافی پاسخگو هستند
فکر میکنم آن چیزی که دنبالش هستی رو در این تاپیک پیدا کنی[/]
این پست جناب شروحیل عزیز نظر من هم هست می خواستم ببینم حرفشون درسته یا نه
نوشته اصلی توسط شروحیل
سلام و عرض ادب
دو نوع انگیزه در رفتار داریم
انگیزه منفی و مثبت
این دو نوع انگیزه می تواند در راستای امیال انسانی باشد ، یا دستورات الهی
هر عمل مثبتی صرفا الهی نیست ( مثلا برنامه ریزی برای حل مشکل یتیمان جنگی ، توسط این ملجم و دیگر خوارج!)
و هر عمل منفی صرفا شیطانی نیست( مثلا کشتن و به قتل رساندن کفار محارب)
پارسال که ماجرای آقای قرائتی و آقای دوربینی پیش اومد
یه عده انگار تازه از قفس آزاد شدند و فرصتی پیدا کردند برای کوبیدن آقای قرائتی
یک کارگردان و نویسنده سینما گفت: آقای قرائتی ما چکار کنیم که چهل سال باید شما رو توی تلویزیون تحمل کنیم. چرا دل آقای دوربینی رو شکستی.
بنده از آقای دوربینی با افتخار دعوت میکنم که توی فیلم بعدیم بازیگر نقص اصلی باشه.
یعنی مثلا می خواست بگه من ته انسانیت هستم و خیلی از آقای قرائتی بالاترم
در حالی که آنچه من متوجه شدم نیتش این بود که با این کارش فشار روانی بیشتری بر آقای قرائتی وارد کنه
و حالا چه عقده و کینه ای از آقای قرائتی داشت رو خدا می دونه
مطمئنا اینکه آدم بیاد به یه انسان گمنام که توی هفت تا آسمون یه ستاره هم نداره فرصت رشد کردن و شکوفایی استعدادهاش رو بده بسیار عالی هست
ولی اینکه چه نیتی پشت اینکار باشه هم خیلی مهمه.
می خواستم ببینم بر فرض که اون کارگردان چنین فرصتی به آقای دوربینی می داد ( که نداد )
و بر فرض که برداشت شخصی من از نیت اون کارگردان ( نیت پلید ) درست باشه.
خداوند عمل این شخص رو چگونه قضاوت خواهد کرد ؟
با سلام
نیت و انگیزه یک مسله پیچیده است که در فلسفه، روانشناسی، اخلاق و .... به آن پرداخته شده است. کانت فیلسوف آلمانی نظریه اخلاق هنجاری خود را مبتنی بر نیت قرار داده است. اخلاق هنجاری بخشی از فلسفه اخلاق است که معیار و ملاک خوبی و بدی عمل را مشخص میکند. به عبارت دیگر خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی خوب و خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی بد است را معرفی میکند. کانت در بررسی ملاک و معیار خوب بودن اعمال متحیر شد و نتوانست در خود عمل ملاک اطمینان بخشی را پیدا کند. او می گوید مثلا خوش اخلاقی کارخوبی به نظر می رسد. اما در عین حال نمی توان در همه موارد به خوب بودن آن حکم کرد. فروشنده ای را تصور کنید که تنها به خاطر کسب سود بیشتر و به صورت تاکتیکی و موقتی اخلاق خوب نشان میدهد. کار او در حقیقت مصداق خوش اخلاقی نیست بلکه مصداق سودجویی است. بنابراین کانت به این نتیجه میرسد که تنها یک خوبی اصیل وجود دارد و آن نیت خوب است. هر کاری که به نیت خوب انجام شود خوب و درغیر این صورت بد تلقی میشود. البته نیت خوب را عمل به وظیفه ای که عقل عملی تعیین میکند میداند.
در منابع دینی نیز شواهدی برای قسمت اول نظریه کانت وجود دارد.(مثل انما الاعمال بالنیات و لکل امرء ما نوی) بنابراین بنا بر فرض سوال شما کار آن کارگردان مصداق دستگیری و کمک نیست. بلکه مصداق ریا، فریب و یا هر چه نیت آن را داشته است می باشد. (البه نیت خوانی کار ما نیست.)
با سلام
نیت و انگیزه یک مسله پیچیده است که در فلسفه، روانشناسی، اخلاق و .... به آن پرداخته شده است. کانت فیلسوف آلمانی نظریه اخلاق هنجاری خود را مبتنی بر نیت قرار داده است. اخلاق هنجاری بخشی از فلسفه اخلاق است که معیار و ملاک خوبی و بدی عمل را مشخص میکند. به عبارت دیگر خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی خوب و خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی بد است را معرفی میکند. کانت در بررسی ملاک و معیار خوب بودن اعمال متحیر شد و نتوانست در خود عمل ملاک اطمینان بخشی را پیدا کند. او می گوید مثلا خوش اخلاقی کارخوبی به نظر می رسد. اما در عین حال نمی توان در همه موارد به خوب بودن آن حکم کرد. فروشنده ای را تصور کنید که تنها به خاطر کسب سود بیشتر و به صورت تاکتیکی و موقتی اخلاق خوب نشان میدهد. کار او در حقیقت مصداق خوش اخلاقی نیست بلکه مصداق سودجویی است. بنابراین کانت به این نتیجه میرسد که تنها یک خوبی اصیل وجود دارد و آن نیت خوب است. هر کاری که به نیت خوب انجام شود خوب و درغیر این صورت بد تلقی میشود. البته نیت خوب را عمل به وظیفه ای که عقل عملی تعیین میکند میداند.
در منابع دینی نیز شواهدی برای قسمت اول نظریه کانت وجود دارد.(مثل انما الاعمال بالنیات و لکل امرء ما نوی) بنابراین بنا بر فرض سوال شما کار آن کارگردان مصداق دستگیری و کمک نیست. بلکه مصداق ریا، فریب و یا هر چه نیت آن را داشته است می باشد. (البه نیت خوانی کار ما نیست.)
سلام
خیلی ممنونم از پاسخی که دادید
بدیع;996013 نوشت:
البته نیت خوانی کار ما نیست.
با این فرمایش شما کاملا موافقم و ما نباید نیت دیگران را قضاوت کنیم
ولی نباید اینگونه هم باشد که هرکس برای انجام اعمال غیر اخلاقی در امنیت کامل دیگران را تشویق به عدم قضاوت کند
مثلا طرف دزدی میکند هنجارشکنی میکند و هرکاری بخواهد میکند آخر سر هم می گوید زود قضاوت نکن
خب من هم با توجه به سوابق و شناختی که از آن شخص دارم و خواندن مصاحبه ها و دیدن فیلمها و آشنایی با دیدگاه و نگرش آن فرد چنین نظری می دهم[/]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ صَاحِبُ الزِّنَا يَتُوبُ فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ صَاحِبُ الْغِيبَةِ يَتُوبُ فَلَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَكُونَ صَاحِبُهُ الَّذِي يُحِلُّه. غیبت سخت تر از زنا است. (اصحاب گفتند:) چرا این گونه است؟ حضرت فرمود: به این جهت که زناکار(بین خود و خدا) توبه میکند و توبه او مورد قبول قرار میگیرد اما مغتاب توبه میکند ولی توبه او مورد قبول قرار نمی گیرد تا کسی که غیبت او را کرده است حلال کند.(1)
راستش با خواندن این حدیث واقعا تعجب کردم چون من فقط قسمت اول را می دانستم و از بقیه اون بی اطلاع بودم. یه سوالی برام پیش اومد البته به بحث بی ربطه اما از کارشناس محترم می خوام اگه امکانش هست یه توضیح مختصر بدید راجع به اینکه کسایی مثل من که از علم حدیث و علوم مشابه اون خیلی اطلاعی نداریم چطور از خوانده ها و نوشته ها اطمینان حاصل کنیم؟ آیا ما هم موظف به پیدا کردن اصل روایات در کتاب های مرجع هستیم؟اینقدر که این حدیث برای من مسلم بود که الان به خیلی چیزهای دیگه ای هم که از طریق روحانیت و حتی کتابها اطلاع کسب کرده ام شک کردم.
حد اطمینان کجاست؟ برای منی که فرصت خواندن منابع اصلی را ندارم و به نوشته ها و صحبت های روحانیون اطمینان می کنم. این در حالیست که من میبینم حتی خود روحانیون هم با هم دیگر بر سر یک سری مسائل اختلاف دارند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ صَاحِبُ الزِّنَا يَتُوبُ فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ صَاحِبُ الْغِيبَةِ يَتُوبُ فَلَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَكُونَ صَاحِبُهُ الَّذِي يُحِلُّه. غیبت سخت تر از زنا است. (اصحاب گفتند:) چرا این گونه است؟ حضرت فرمود: به این جهت که زناکار(بین خود و خدا) توبه میکند و توبه او مورد قبول قرار میگیرد اما مغتاب توبه میکند ولی توبه او مورد قبول قرار نمی گیرد تا کسی که غیبت او را کرده است حلال کند.(1)
راستش با خواندن این حدیث واقعا تعجب کردم چون من فقط قسمت اول را می دانستم و از بقیه اون بی اطلاع بودم. یه سوالی برام پیش اومد البته به بحث بی ربطه اما از کارشناس محترم می خوام اگه امکانش هست یه توضیح مختصر بدید راجع به اینکه کسایی مثل من که از علم حدیث و علوم مشابه اون خیلی اطلاعی نداریم چطور از خوانده ها و نوشته ها اطمینان حاصل کنیم؟ آیا ما هم موظف به پیدا کردن اصل روایات در کتاب های مرجع هستیم؟اینقدر که این حدیث برای من مسلم بود که الان به خیلی چیزهای دیگه ای هم که از طریق روحانیت و حتی کتابها اطلاع کسب کرده ام شک کردم.
حد اطمینان کجاست؟ برای منی که فرصت خواندن منابع اصلی را ندارم و به نوشته ها و صحبت های روحانیون اطمینان می کنم. این در حالیست که من میبینم حتی خود روحانیون هم با هم دیگر بر سر یک سری مسائل اختلاف دارند.
با سلام و احترام
دغدغه ای که شما احساس کرده اید ضرورت کار اجتهادی را در زمینه منابع اخلاقی گوشزد میکند که در سال های اخیر توسط برخی اندیشمندان حوزوی همچون آیت الله اعرافی(حفظه الله) در قالب فقه تربیتی و فقه الاخلاق دنبال میشود. موضوعات و احکام اخلاقی نیز نیازمند بررسی دقیق و دین شناسانه است تا بتواند نتایجی مورد اعتماد و قابل استناد به دین را نتیجه دهد. در صورت تحقق کامل چنین امری هر فرد میتواند بدون احساس نیاز به مراجعه مستقیم به منابع روایی حاصل تعمق اجتهادی در منابع اخلاقی را دراختیار داشته باشد. شبیه همان چیزی که در فقه احکام و مناسک رایج است و تقیلد، زحمت اجتهاد را از عهده عموم مردم برداشته است.
اما دلایلی چند تحقق این ضرورت را به تعویق انداخته است که البته همین دلایل نیز تا حدی میتواند توجیه کننده و تسهیل کننده نیاز جامعه به احکام اخلاقی باشد:
- برخی از این دقت نظرهای فقهی که در جای خود ضروری است، در عمل یک مسلمان تاثیر زیادی ندارد. مثلا گناه زنا بیشتر است یا غیبت؟ گناه خودارضائی بیشتر است یا زنا؟ قطعا بررسی فقاهتی جواب این سوالات را میدهد اما عجالتا هم اگر کسی نداند به سعادت او بر نمی خورد. چرا که حداقل میداند که همه اینها گناه کبیره هستند و باید اجتناب شود.
- در بسیاری از روایات اخلاقی یک رویکرد تربیتی حاکم است که کاملا با رویکرد اخلاقی متفاوت است و نمی توان و نباید دقت های فقهی را درباره آنها لحاظ کرد. به عنوان مثال به این روایت دقت کنید:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي فَقَالَ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ إِنْ حُرِّقْتَ بِالنَّارِ وَ عُذِّبْتَ إِلَّا وَ قَلْبُكَ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَ وَالِدَيْكَ فَأَطِعْهُمَا وَ بَرَّهُمَا حَيَّيْنِ كَانَا أَوْ مَيِّتَيْنِ وَ إِنْ أَمَرَاكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِكَ وَ مَالِكَ فَافْعَلْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنَ الْإِيمَانِ؛ امام صادق عليه السّلام ميفرمود: مردى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! مرا سفارشى كن، فرمود: چيزى را بخدا شريك مساز اگر چه به آتش سوخته شوى و شكنجه بينى، همواره دلت به ايمان محكم باشد، و پدر و مادرت را فرمان بر و با آنها نيكى كن، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند خاندان و مالت را كنار گذار، اين كار را بكن كه از ايمانست.(1)
خروج از اهل و مال کنایه از طلاق و تصرف در مال طبق خواسته والدین است. این روایت در مقام توصیه تربیتی به حفظ حداکثری احترام پدر و مادر است. و به هیچ عنوان در مقام بیان احکام تکلیفی و وضعی طلاق و یا تصرف در اموال نیست و با ده ها روایتی که استقلال مرد در طلاق و یا تصرف در اموالش را ثابت میکند منافات ندارد.
بنابراین اشکالی ندارد از هر گونه روایت اخلاقی برداشت تربیتی کرد و چنین چیزی نیاز به مرجع تقلید ندارد. روح روایت را دریاب و عمل کن.
- دلیل بعدی استقلال نسبی عقل در کشف و اثبات احکام اخلاقی است. اگر دست ما از وحی کوتاه شود هرچقدر هم بنشینیم و فکر کنیم نمی توانیم بفهمیم که نماز صبح را باید دو رکعت بخوانیم. اما حتی اگر هیچ روایتی هم درباره غیبت نداشته باشیم وقتی مشغول این عمل هستیم احساس خوبی نداریم. احساس دورویی، نفاق و خیانت پیدا میکنیم.
آنچه بنده از آن در این بحث استفاده کردم مطابق مذهب کلامی اعتزال است که قاطبه علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند. در مقابل مذهب اشعری قائل به نظریه امر الهی است و معتقد است امر و نهی الهی جعل ارزش میکند نه کشف ارزش. بنابراین اگر معتقد باشید که دین کشف ارزش نمی کند ناچارا باید قائل به نظریه امر الهی باشید و معتقد باشید که دین جعل ارزش میکند. ولی قطعا چنین نظری ندارید و نمی توانید از آن دفاع کنید.
سلام من نمی دونستم که این چیزی که گفتید نظریه ی اشاعره هست. اما به شدت به این نظریه معتقدم. از شما می خواهم که اگر منابعی و کتاب هایی روی این نظریه بحث کرده اند و مباحثات اشاعره و عتزله در آن ها آمده است معرفی کنید تا در این مورد بیشتر بدانم. باتشکر
سلام من نمی دونستم که این چیزی که گفتید نظریه ی اشاعره هست. اما به شدت به این نظریه معتقدم. از شما می خواهم که اگر منابعی و کتاب هایی روی این نظریه بحث کرده اند و مباحثات اشاعره و عتزله در آن ها آمده است معرفی کنید تا در این مورد بیشتر بدانم. باتشکر
با سلام
نظریه معتزله و اشاعره در این باره و مباحثات و مجادلات آنها در کتب زیادی از زمان پیدایش این بحث منعکس شده است. اما در دوران معاصر شاید بتوان گفت در دو کتاب (که البته تا حدودی سنگین است) به خوبی به این بحث پرداخته شده است:
حسن و قبح عقلی یا پایه های اخلاق جاودان(تالیف آیت الله جعفر سبحانی)
با سلام
نظریه معتزله و اشاعره در این باره و مباحثات و مجادلات آنها در کتب زیادی از زمان پیدایش این بحث منعکس شده است. اما در دوران معاصر شاید بتوان گفت در دو کتاب (که البته تا حدودی سنگین است) به خوبی به این بحث پرداخته شده است:
حسن و قبح عقلی یا پایه های اخلاق جاودان(تالیف آیت الله جعفر سبحانی)
خوب چیست؛ بد کدام است؟(تالیف احمد حسین شریفی)
[=system]این کتاب ها را به امید خدا پیدا خواهم کرد و مطالعه خواهم نمود . اما قبل از آن بگذارید نظر خودم را بار دیگر در مورد حسن و قبح ذاتی اعمال بگویم و یکی از مهمترین دلایل آن را بیان کنم. بنده اعتقاد دارم که اصلا حسن و قبح ذاتی وجود ندارد. یعنی هیچ عملی وجود ندارد که ذاتا بد باشد. دلیل اول این مطلب توحید افعالی است. به گفته ی شهید مطهری : (( توحید افعالی به معنای باور به این مسئله است که همه نظامهای علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق میافتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی مستقلا نمیتواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابستهاند.[۲]برپایه توحید افعالی همانطور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت هم شریک ندارد؛ یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام میدهد، فعل خدا است. ))
مثلا بنده اگر کودکی را عمدا بکشم کار بسیار بدی انجام داده ام ولی می بینیم که در بلایای طبیعی خداوند چندین کودک را می کشد. پس معلوم است که کشتن کودک بد نیست بلکه حیثیت انتسابش به بنده بد است و گناهی بزرگ است. حتی زمانی که من هم کودک را می کشم هم ، خدا او را کشته است و خدا کار بد نمی کند اما اگر به من منتسب شود بد است. از این گونه مثال ها خیلی می توان زد . بنابراین خوبی و بدی یک عمل ربطی به ذات آن عمل ندارد یعنی حسن و قبح ذاتی وجود ندارد بلکه انتساب عمل به فاعل است که آن را بد یا خوب می کند. دلیل دیگرم هم که در یک تاپیک در مورد آن بحث کردم این است که ما می بینیم کسانی را که قبل از بلوغ و قبل از دورانی که به آگاهی برسند گرفتار چیزهایی می شوند که شارع(البته منظورم فقها هستند نه شارع اصلی) به دلیل این که متوجه است که این ها ضرر دارند و فکر می کند که ضرر داشتن این ها ، یعنی بد هستند آن ها را حرام کرده است. مثلا به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کنند و شارع چون فکر می کند که این بد است حکم به حرام بودن آن داده است. چرا بچه باید بدون آگاهی به چیزی که ذاتش بد است یا ذاتش قبح دارد ولو برای یک بار مبتلا شود؟ یعنی چرا باید این اتفاق در جهان واقعیت بیفتد؟ پس معلوم می شود که این ، ذاتا مشکلی ندارد بلکه زمانی که بچه فهمید این برای او ضرر دارد (که ضرر داشتن لزوما به معنای بد بودن نیست) حالا انتسابش به او بد می شود.
اگر قبول کنیم که اعمال حسن و قبح ذاتی ندارند ، بنابراین شریعت و دین جعل ارزش می کند نه این که از ارزش ها پرده برداری می کند. اصلا اعمال بد ، بد هستند چون خدا گفته است نه این که چون این ها بد بوده اند و حالا خدا می خواسته ما را آگاه کند.
این کتاب ها را به امید خدا پیدا خواهم کرد و مطالعه خواهم نمود . اما قبل از آن بگذارید نظر خودم را بار دیگر در مورد حسن و قبح ذاتی اعمال بگویم و یکی از مهمترین دلایل آن را بیان کنم. بنده اعتقاد دارم که اصلا حسن و قبح ذاتی وجود ندارد. یعنی هیچ عملی وجود ندارد که ذاتا بد باشد. دلیل اول این مطلب توحید افعالی است. به گفته ی شهید مطهری : (( توحید افعالی به معنای باور به این مسئله است که همه نظامهای علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق میافتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی مستقلا نمیتواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابستهاند.[۲]برپایه توحید افعالی همانطور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت هم شریک ندارد؛ یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام میدهد، فعل خدا است. ))
مثلا بنده اگر کودکی را عمدا بکشم کار بسیار بدی انجام داده ام ولی می بینیم که در بلایای طبیعی خداوند چندین کودک را می کشد. پس معلوم است که کشتن کودک بد نیست بلکه حیثیت انتسابش به بنده بد است و گناهی بزرگ است. حتی زمانی که من هم کودک را می کشم هم ، خدا او را کشته است و خدا کار بد نمی کند اما اگر به من منتسب شود بد است. از این گونه مثال ها خیلی می توان زد . بنابراین خوبی و بدی یک عمل ربطی به ذات آن عمل ندارد یعنی حسن و قبح ذاتی وجود ندارد بلکه انتساب عمل به فاعل است که آن را بد یا خوب می کند. دلیل دیگرم هم که در یک تاپیک در مورد آن بحث کردم این است که ما می بینیم کسانی را که قبل از بلوغ و قبل از دورانی که به آگاهی برسند گرفتار چیزهایی می شوند که شارع(البته منظورم فقها هستند نه شارع اصلی) به دلیل این که متوجه است که این ها ضرر دارند و فکر می کند که ضرر داشتن این ها ، یعنی بد هستند آن ها را حرام کرده است. مثلا به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کنند و شارع چون فکر می کند که این بد است حکم به حرام بودن آن داده است. چرا بچه باید بدون آگاهی به چیزی که ذاتش بد است یا ذاتش قبح دارد ولو برای یک بار مبتلا شود؟ یعنی چرا باید این اتفاق در جهان واقعیت بیفتد؟ پس معلوم می شود که این ، ذاتا مشکلی ندارد بلکه زمانی که بچه فهمید این برای او ضرر دارد (که ضرر داشتن لزوما به معنای بد بودن نیست) حالا انتسابش به او بد می شود.
اگر قبول کنیم که اعمال حسن و قبح ذاتی ندارند ، بنابراین شریعت و دین جعل ارزش می کند نه این که از ارزش ها پرده برداری می کند. اصلا اعمال بد ، بد هستند چون خدا گفته است نه این که چون این ها بد بوده اند و حالا خدا می خواسته ما را آگاه کند.
در این رابطه بیشتر مطالعه کنید. اگر متقاعد نشدید در قالب یک سوال مستقل مطرح کنید تا در یک تاپیک مجزا در مورد آن بحث شود.
با کلیت صحبت شما موافقم
منتهی بزرگوار این سخن زمانی درست است که بگوئیم هر شخص مسلمانی قطعاً بیشتر از یک غیرمسلمان میتواند درک بهتری از منشاء عمل (خدا) داشته باشد
مشکل من در همین موضوع است که آیا اگر من شهادتین را گفته باشم و شخص دیگری نگفته باشد، نشان میدهد که من مسلمان هستم و او نیست؟
شمر، ابن ملجم، معاویه و..... به خدا اعتقاد داشتند. آنهایی که برای قتل امام حسین(ع) آمدند به خدا اعتقاد داشتند
علاوه بر خدا، پیامبر(ص) را مستقیماً ملاقات کرده بودند پس به وجود او نیز اعتقاد داشتند. با قرآن هم آشنایی داشتند
جزء جامعهء مسلمانان هم بودند با تمام حقوقی که یک مسلمان دارد
اما عاقبتشان را شما بهتر از من میدانیداما آسیه همسر فرعون را هم میشناسید و عاقبت او را هم میدانید
یا حضرت ملیکا مادر امام زمان(عج) که یک مسیحی بود و قطعاً خیلی از احکام اسلامی را رعایت نمیکرده
اما برای ولادت حجت خداوند، بر تمام زنان مسلمان ترجیح داده شد! شاید بگوئید آسیه ابتدا خداپرست شد و ملیکا ابتدا مسلمان شد سپس به درجات بالا رسیدند
اولاً همین که کافر یا اهل کتابی بواسطهء رفتار درست عاقبتش مسلمان شدن حقیقی باشد، و از آن طرف مسلمانی بواسطهء رفتار نادرست عاقبتش دوزخ باشد، تایید حرف بنده است
ثانیاً حتی حاتم طایی که کافر از دنیا رفت، جایگاهش از آن مسلمانانی که برایتان مثال زدم بالاتر است. یعنی فقط یک عمل درست حاتم طایی که خدا را نمیپرستیده و به قول دوستان (نه به عقیدهء من) از عملش نیت انسانی داشته، ارزشش از اسلام آوردن آن افرادی که مثال زدم بالاتر است
هركه نيكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است وهركه بدى آورد، جز مانند آن كيفر نخواهد ديد و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.(معانی الاخبار/248)
مدیران محترم،مشکلی برایم پیش آمده تا چند روز آینده امکان حضور در سایت را ندارم
لطفاً این تاپیک را نبنندید (یا موقتاً ببندید تا حضور بعدی)
انشاالله بعد از حضور مجدد این تاپیک را با استاد عزیز، پیگیری خواهم کرد
شما همانطوری که خودتان فرمودید تسلط زیادی بر منابع دینی ندارید اما ظاهرا تصمیمی هم برای مطالعه عمیق و همه جانبه( و تانی و تامل قبل از حکم و قضاوت) ندارید
سلام مجدد. تشکر که تاپیک را نبستید
تسلط زیاد ندارم اما بی تسلط هم نیستم انشاالله
بدیع;995957 نوشت:
بنابراین به طور کلی حضرت در مقام مقایسه گناه زنا و غیبت نیست.( ترجمه ای که از روایت بحار آوردید ترجمه غلطی است.) بلکه در مقام مقایسه بیرون آمدن از گناه غیبت و زنا است که گناه غیبت به خاطر مشتمل بودن بر حق الناس توبه متفاوت تری را میطلبد
اولاً اگر همین را هم بپذیریم، خودِ این موضوع که گفتید نیز یک عاملِ سختتر بودنِ غیبت است
چرا که لااقل در توبه و بیرون آمدن از گناه، غیبت سختتر از زِنا است
به عبارتی زنا فقط حق الله است اما غیبت هم حق الله است و هم حق الناس
ثانیاً اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. اگر ثابت کردیم که غیبت از جنبهء توبه از زنا سختتر است، دلیل نمیشود که از جنبهء دیگری نتواند سختتر باشد که این را هم ذدر بخش ثالثاً عرض خواهم کرد
ثالثاً ت در روایتی که قبل از این روایت، از امام صادق(ع) آوردم و همچنین در روایتی از پیامبر(ص) دقیقاً میزان و مقدار تعیین میکنند و میفرمایند: "یک درهم ربا نزد خداوند سنگینتر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدا"
و در روایت دیگری نیز حضرت محمد(ص) میفرمایند: یک درهم که کسی از ربا به دست آورد بدتر است از سی و شش بار زنا، و ریختن آبروی برادر مسلمان از ربا بدتر است
میبینید که در این روایات مقدار مشخص میشود و دیگر ربطی به این ندارد که بگوئیم چون توبه در غیبت سختتر است پس معصوم آن را با 36 بار زنا مقایسه کرده!
و فکر میکنم نیاز به توضیح نباشد که وقتی ربا از 36 بار زنا بدتر است، پس هر چیز بدتر از ربا نیز لااقل از 36 بار زنا بدتر است
بدیع;995957 نوشت:
البته غیبت به هیچ عنوان در جامعه ما جایگاه یک گناه کبیره را ندارد و این قابل بحث و در خور تاسف است. اما اینکه بخواهیم بحث های کلامی و دین شناسی را مبتنی بر یک معضل اجتماعی کنیم وجهی ندارد
دلایلی که در بالا آوردم که منتظر پاسخ شما هستم
اما حتی اگر دلایل بنده را باطل کنید، باز هم لااقل در این موضوع اتفاق نظر داریم که زنا و غیبت دو گناه کبیره هستند در حد مساوی با یکدیگر (با اغماض از کم و زیادش)
ضمن اینکه من چندین مورد را مطرح کردم و منظورم فقط مقایسه غیبت با زنا نبود. عرض کردم بعضی از گناهان و اعمال نیک در جامعه بولد شدهاند و برخی دیگر چندان مورد توجه نیستند. لطفاً دلیل این اختلاف نگاه به اعمال خوب و بد را توضیح بفرمائید
لطفاً دلیل این اختلاف نگاه به اعمال خوب و بد را توضیح بفرمائید
سلام و عرض ادب
در جامعه رابطه دوستی از نظر اکثریت بد نیست
در حالی که چنین روابطی معمولا به زنا ختم می شود
در واقع اگر در جامعه زنا خیلی بد است ،
بیشتر از بعد اجتماعی است
نه صرفا از بعد دینی
اما غیبت و تهمت و ... از بعد اجتماعی چندان هم بد نیست
که به نگاه نادرست جامعه به این گناهان و ترک امر به معروف و نهی از منکر بر می گردد
در واقع در قوم لوط ، لواط عملی عادی بود ( مانند دوران صفویه)
و قبح اجتماعی نداشت
همچنین قبل از بعثت پیامبر نیز زنا در جامعه اعراب مساله ای عادی بود
و قبح اجتماعی نداشت
واقعیت این است که اکثر مردم بنده دنیایند
اگر زنا را بد می دانند
به این خاطر است که باعث ناراحتی ایشان می شود
نه به این خاطر که خداوند زنا را حرام کرده!
( نوعی خود پرستی )
در عین حال غیبت و تهمت و ربا را بد نمی دانند !
حتی اگر عقابش سخت از زنا باشد
چرا که در حقیقت ایمانی به خدا و روز قیامت ندارند و دین فقط لقلقه زبانشان است
اگر زنا را بد می دانند به این خاطر است که باعث ناراحتی ایشان می شود، نه به این خاطر که خداوند زنا را حرام کرده!
( نوعی خود پرستی )
سلام شروحیل عزیز
کاملاً موافقم. به نظر خودم مردم بیشتر نسبت به گناهانی عکس العمل نشان میدهند که بدی آن خیلی عینی و قابل لمس باشد
مثلاً دزدی که از دیوار مردم بالا بروی را بد میدانیم، اما در طول روز ممکن است خودمان اعمال زیادی انجام بدهیم که مصداق دزدی است ولی آن را بد ندانیم
فرضاً در اجناس کم فروشی میکنیم، حق کارگر زیردست خود را کامل نمیدهیم و.... و جالب اینکه هیچکدام را هم دزدی نمیدانیم!
اگر هم کسی به ما بگوید دزدی نکن، پوزخندی میزنیم و میگوئیم مگر از دیوار مردم بالا رفتم؟!
چند وقت پیش در یک تاپیک صحبت از این بود که خواستگار میتواند قبل از ازدواج بدن عروس را ببیند (با کیفیتی که در احکام هست)
اما خانمها ناراحت شدند و میگفتند مگر ما بی حیا هستیم که چنین اجازهای بدهیم؟
دقیقاً اینها برمیگردد به چیزی که شما گفتید، اینکه ما اگر عملی را بد میدانیم به این دلیل است که با این تفکر تربیت شدهایم
نه اینکه از نظر دینی به بد بودن آن عمل ایمان اورده باشیم
سلام مجدد. تشکر که تاپیک را نبستید
تسلط زیاد ندارم اما بی تسلط هم نیستم انشاالله
نوشته اصلی توسط بدیع
بنابراین به طور کلی حضرت در مقام مقایسه گناه زنا و غیبت نیست.( ترجمه ای که از روایت بحار آوردید ترجمه غلطی است.) بلکه در مقام مقایسه بیرون آمدن از گناه غیبت و زنا است که گناه غیبت به خاطر مشتمل بودن بر حق الناس توبه متفاوت تری را میطلبد
اولاً اگر همین را هم بپذیریم، خودِ این موضوع که گفتید نیز یک عاملِ سختتر بودنِ غیبت است
چرا که لااقل در توبه و بیرون آمدن از گناه، غیبت سختتر از زِنا است
به عبارتی زنا فقط حق الله است اما غیبت هم حق الله است و هم حق الناس
ثانیاً اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. اگر ثابت کردیم که غیبت از جنبهء توبه از زنا سختتر است، دلیل نمیشود که از جنبهء دیگری نتواند سختتر باشد که این را هم ذدر بخش ثالثاً عرض خواهم کرد
ثالثاً ت در روایتی که قبل از این روایت، از امام صادق(ع) آوردم و همچنین در روایتی از پیامبر(ص) دقیقاً میزان و مقدار تعیین میکنند و میفرمایند:
"یک درهم ربا نزد خداوند سنگینتر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدا"
و در روایت دیگری نیز حضرت محمد(ص) میفرمایند:
یک درهم که کسی از ربا به دست آورد بدتر است از سی و شش بار زنا، و ریختن آبروی برادر مسلمان از ربا بدتر است
میبینید که در این روایات مقدار مشخص میشود و دیگر ربطی به این ندارد که بگوئیم چون توبه در غیبت سختتر است پس معصوم آن را با 36 بار زنا مقایسه کرده!
و فکر میکنم نیاز به توضیح نباشد که وقتی ربا از 36 بار زنا بدتر است، پس هر چیز بدتر از ربا نیز لااقل از 36 بار زنا بدتر است
نوشته اصلی توسط بدیع
البته غیبت به هیچ عنوان در جامعه ما جایگاه یک گناه کبیره را ندارد و این قابل بحث و در خور تاسف است. اما اینکه بخواهیم بحث های کلامی و دین شناسی را مبتنی بر یک معضل اجتماعی کنیم وجهی ندارد
دلایلی که در بالا آوردم که منتظر پاسخ شما هستم
اما حتی اگر دلایل بنده را باطل کنید، باز هم لااقل در این موضوع اتفاق نظر داریم که زنا و غیبت دو گناه کبیره هستند در حد مساوی با یکدیگر (با اغماض از کم و زیادش)
ضمن اینکه من چندین مورد را مطرح کردم و منظورم فقط مقایسه غیبت با زنا نبود. عرض کردم بعضی از گناهان و اعمال نیک در جامعه بولد شدهاند و برخی دیگر چندان مورد توجه نیستند. لطفاً دلیل این اختلاف نگاه به اعمال خوب و بد را توضیح بفرمائید
با سلام
از اینکه به مذاکرات برگشتید خوشحالم.happyhappyhappy
در این باره چند نکته می تواند بحث را روشن تر کند.
نکته اول: واقعیت این است که هیچ کدام از گناهان جایگاه واقعی خود را در میان ما ندارد. وقتی نتوان حتی گناهان صغیره را کوچک شمرد در مورد گناهان کبیره شرایط به مراتب سخت تر است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى صَغِيرِ الذَّنْبِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى مَا اجْتَرَأْتُمْ؛ به کوچکی گناه نگاه نکنید، بلکه به (عظمت) کسی که بر او جرأت ورزیده اید بنگرید.»(1) بنابراین نه رابطه نامشروع و نه گناهانی مانند غیبت و ربا آن مقدار که باید در میان ما قبح و زشتی ندارد. حالا ممکن است در مورد اولی کمی وضعیت بهتر و در مورد دو تای بعدی وضعیت اسفناک تر باشد. بنابراین آنچه باید جای سوال من و شما و تاسف و دغدغه ما باشد این است که چرا همه این گناهان به طور عام و گناهانی مثل ربا و ... تا حدودی قبح خود را از دست داده اند. اگر جامعه اسلامی ما تا حدودی از زنا منزجر است که جای تعجب و آزردگی ندارد. بلکه از این هم باید بیشتر باشد.
نکته دوم: دقیقا منظور روایاتی که برخی گناهان را با زنا مقایسه می کند و آنها را زشت تر از آن می شمارد همین است که آن گناه را در نظر مردم بزرگ جلوه دهد و به جایگاه واقعی خود نزدیک کند. نه اینکه زنا را خفیف و آسان جلوه دهد. معصومین (علیهم السلام) گناهانی را که می خواستند در مورد آنها هشدار دهند نسبت به زنا مقایسه می کردند. چرا که قبح زنا تا حدودی برای مخاطب مفروض و مسلم بوده است.
نکته سوم: شاید گناه بیشتر ربا نسبت به زنا به خاطر رابطه علت و معلولی در میان این دو است. فقر یکی از دلایل رواج زنا و رباخواری یکی از عوامل فقر است.
سلام به همه
۱. در همین سایت بارها دیدهام حرف از زنا میشود اکثر دوستان آتشی میشوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنشها به این شدت نیست. چرا؟
۲. چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام میدهد؟
۳. مردهای مذهبی زیادی را میشناسم که نمازشان قضا نمیشود اما نان دیگران را میبُرَّند
۴. زنهای مذهبی زیادی را میشناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی میکنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کردهاند
بطور دقیقتر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً میخواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟
۱. مقایسه شما اصلا قابل قبول نیست . گناه زنا رو با گناه فرضا ربا به مقایسه نشستین! چطور میشه در برابر سوختگی یک انگشت و سوختگی قسمت بیشتری از بدن یک واکنش داشت؟ یا برای یک گناه و خطای انسانی کوچک مردم رو به توپ و تشر بست و برای گناه زنا که صدمات جبران ناپذیر بزرگی داره به آرامی برخورد کرد؟
حتی در جوامع اروپایی هم چنین نیست و قوانین سفت و سخت تری برای تجاوز یا امثال اینها بکار میره و حتی با حضور قربانیها مستند میسازن.
۲. اطلاع از دنیای زنان کار پیچیده ای نیست. از زنان محجبه عصبانی تر زنان معمولی و ... هستن. چه کسی حاضر میشه عقد موقت یا دوستی خارج از عرف و شرع با مردی داشته باشه و بعد از چند صباحی که مرد سیر شد مثل دستمال دور انداخته بشه؟
خداوند این صیغه یا عقد موقت رو حلال کرد اما بندش برای لذت خودش بهره برد نه صرفا دستور خداوند برای شرایط خاص! درد شهوت بود نه در دین و درد سرپرستی از یک زن.
البته محک خوبی هست و میشه مردان هوسران رو زودتر شناخت و از آفت های زندگی مشترک با چنین اشخاصی فاصله گرفت.
در جامعه ی امروز هر دختری آرزوی ازدواج دائم داره و خوشبختی طولانی . خدا یکی همسر یکی اما همین عقد موقت برای برخی که خدا رو قاطی نیات خودشون میکنن یا دوستی و روابط خارج از قاعده زندگی های زیادی رو از هم پاشونده که روانشناسان و مشاوران ازش به خیانت یاد میکنن. مشخصه عقل سالم نمیپذیره .
۳. مردهای مذهبی و مردهای آزاد و بی ایمان در هر دو گروه همین هست، من هم آدمی رو میشناسم که ایمان نداره هم نان میبره، هم مال یتیم میخوره و ... صرفا چون یکی نماز میخونه نباید حس کنیم دیگه اشتباهی ازش سر نمیزنه! این افکار درست نیستند.
۴.منم زنان معمولی رو میشناسم که خون شوهرشون رو میمکن.
مشکل در تشخیص شماست نه در افراد مختلف. به هر حال هر کسی جوری زندگی میکنه مهم تشخیص درست زندگی کردن اون شخص هست. اینکه یک مؤمن نما رو بتونین از یک فرد مؤمن واقعی تشخیص بدین.
لازمه ی تشخیص اینها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست ، حجاب نیست. لازمش شناخت رفتار و گفتار هست. برنامه ی زندگی اون فرد هست.
خداوند اگر میخواست یار جمع کنه با قدرتی که داشت انسان رو مطیع مطلق خودش می آفرید ، قدرت اختیار داده و همین باعث شده یکی بی ایمان ، یکی ظاهر ساز و یکی حقیقی و با ایمان باشه. خدا هرگز نیازی به کسی نداره که دنبال یار جمع کردن باشه! از بین چند میلیارد بشر فقط یک میلیارد و خورده ای اسم مسلمان روشون هست این یار جمع کردن نیست.
یار جمع کردن یا مسایلی که اینچینی هست بیشتر منو یاد دوران مدرسه میندازه ، یادش بخیر.
بهر حال باید قدرت تشخیص و تمیز دادن بالا بره و این بیشتر به ادراک انسان از مسایل بر میگرده.
ایشان فرمودید با اینکه از شیعیان ما نیستند....
منظورشان شیعیان غیرعامل بوده؟ منظورشان مسلمانان اعم از شیعه و سنی بوده؟ غیرمسلمانان اهل کتاب بوده؟ کفار بوده؟
آن وقت استاد عزیز، این روایت را چگونه با این آیهء قرآن جمع کنیم که میفرماید:
"لیس للانسان الا ما سعی" و همچنین روایات بالا را چگونه با این روایت از امام علی(ع) جمع کنیم:کافر سخیّ أرجى إلى الجنّة من مسلم شحیح
کافر بخشنده از مسلمان بخیل به بهشت امیدوارتر است
نثر اللالی، ص۹۴
من ابتدا چند موضوع را مشخص کنم چون به نظرم کلاً دوستان دارند برداشت دیگری از حرفهای من میکنند
اول اینکه اگر به پست ابتدایی تاپیک نگاه کنید بنده نگفتم که منظورم از غیرمسلمان فقط و فقط کفار هستند! اما در ادامه و با توضیحات استاد "بدیع" و پاسخهای من، بحث رفت به سمتی که موضوع تاپیک فقط بین مسلمان و کافر بررسی شود. اما اینجا خدمت دوستان عرض میکنم کافری که به هیچ وجه حاضر نباشد خدا را قبول کند اگر نگویم اصلاً مقصود من نبوده، لااقل میگویم در آخرین درجه منظور بنده قرار دادرد. خواهشاً دوستان به این موضوع دقت بفرمایند
دوم اینکه در فرمایشات برخی از دوستان اخلاق سکولار مطرح میشود! این را هم من جایی نگفتم. مثلاً من میگویم اگر فقیری پیش دو نفر یکی مسلمان و دیگری کافر آمد، مسلمان او را رد کرد ولی کافر او را پذیرا شد، این کافر پیش خدا عزیزتر است تا آن مسلمان. بعد دوستان بجای آنکه این گفتهء مرا نقل کنند ابتدا خودشان چیزهایی به آن اضاف میکنند، مثلاً میگویند خب فرض بگیریم آن کافر به این دلیل کمک کرده که میخواسته در انتخابات رای بیاود! بعد بر مبنای همین فرض خود به این نتیجه میرسند کهنیت آن کافر الهی نبوده!! خواهش میکنم در زمان نقد گفتههای من، با پیش فرضهایی که من طرح کردهام موضوع را نقد کنید و چیزی به آن اضاف نکنید. البته این دو نکته بطور کلی و خطاب به تمام دوستان بود و صحبت شما را جداگانه نقد خواهم کرد
به عقیده بنده فقط دو نوع رفتار داریم. رفتار با انگیزه منفی، رفتار الهی. چیزی بجز این دو نداریم
رفتار انسانی هم در خدمت یکی از این دو است. به عبارتی هر رفتاری که از انسان سر میزند یا همسو با انگیزه منفی است یا انگیزه مثبت و هر انگیزه مثبتی میشود همان الهی
اینکه بجز دین، چیز دیگری نمیتواند رفتار الهی را مشخص و نبیین کند حرف درستی است، اما لازمهاش این نیست که دین حتماً باید چیزهایی کاملاً متفاوت از آنچه کسی بدون آگاهی از دین عمل میکرده را عنوان کند. کار دین تفکیک کردن نیز هست. یعنی برخی از اعمال الهی قبلاً هم انجام میشدند و دین آنها را تایید کرده و همین تایید کردن میشود مشخص و تبیین کردن. لازم نیست حتماً رفتار جدیدی را معرفی کند. برخی جدید هستند و برخی هم تایید رفتارهای قبلی است. مثل تایید احسان، تایید کسب حلال، تایید خوشرویی و....
سلام
در لسان روایات شیعه غیر از مومن است.
در واقع مومن ( در مقابل ناس یا مسلمان ) در لسان روایت یا فقه قدیم به معنای شیعه اعتقادی است. یعنی کسی اعتقاد به ولایت و حکومت امام علی ع بعد از پیامبر دارد.
شیعه اعتقادی حتما محب اهل بیت هست.
شیعه ای که در روایات مطرح شده ( در روایات زیاد) از کبریت احمر کمتر هستند و در اوج کمال اخلاقی و زهد می باشند.
در واقع ما یک شیعه ی اعتقادی هستیم که با تعبیر محب اهل بیت یا مومن در روایات و فقه قدیم شناخته می شویم.
انچه ما تا الان فهمیدیم این است که
هر کس مسلمان باشد و عمل صالح انجام دهد، بهشتی خواهد شد ولی ممکن است وارد جهنم شود و عذاب بکشد و بعد بهشتی شود البته مقام بالایی نخواهد داشت.
هر کس شیعه اعتقادی باشد وضعش بهتر است.
هر کس شیعه ( کبریت احمر ) باشد وضعش بهتر است.
پس تکلیف مسلمانان مشخص است.
ولی کلا شنیدیم و خواندیم هر کس در شناخت حق و هدایت کوتاهی نکرده باشد بهشتی خواهد بود.
چه مسیحی باشد و چه اهل کتاب و چه کافر !!!
سلام و عرض ادب
دو نوع انگیزه در رفتار داریم
انگیزه منفی و مثبت
این دو نوع انگیزه می تواند در راستای امیال انسانی باشد ، یا دستورات الهی
هر عمل مثبتی صرفا الهی نیست ( مثلا برنامه ریزی برای حل مشکل یتیمان جنگی ، توسط این ملجم و دیگر خوارج!)
و هر عمل منفی صرفا شیطانی نیست( مثلا کشتن و به قتل رساندن کفار محارب)
در پناه حق تعالی
ابتدا عرض کنم بخشی از صحبتهایی که درمورد عمل مثبت و منفی میشود مغلطه به همراه دارد (البته مطمئنم ناخواسته است)
چرا که مسائلی مطرح میشود که درک و فهم آنها حتی برای اکثر مسلمانان و چه بسا مسلمانان مطلع هم کار دشواری است
مثلاً کشتن کافر محارب، نجس بودن کافر، یا از این قبیل موارد، حتی برخی مسلمانان هم درک کامل آنها را ندارند البته متوجه سخن دوستان هستم که هدفشان این است که بگویند خوب و بد اعمال را فقط با عقل نمیتوان تشخیص داد
اما از آن طرف به این هم باید توجه داشته باشیم که: "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" اینکه مسائلی که درک فلسفهء آن بسیار دشوار است را طرح کنیم و بعد نتیجه بگیریم پس کافران نمیتوانند خوب و بد را تشخیص بدهند به نظرم شیوهء درستی نیست
همانطور که گفتم حتی خیلی از مسلمانان هم به فلسفهء برخی احکام آگاهی ندارند اما کسی یقهء آنها را نمیگیرد که تو دیگر مسلمان نیستی!
قطعاً خودِ خدا هم از آن کسی که در محیطی غیر دینی به دنیا آمده و رشد کرده انتظار ندارد به زیر و بم احکام دینی آگاهی داشته باشد
نتیجه اینکه هدف ما در این تاپیک این است که ببینیم اگر یک کافر به آنچه خوب و بدش را درک کرده، درست عمل کند، چه نتیجهای برایش خواهد داشت
پس خواهشاً این مطلب را هم در نظر بگیرید و اعمالی را مطرح کنید که مقداری عمومیتر باشد اما درمورد بخشی که نقل قول کردم، شروحیل عزیز، اگر عملی الهی باشد پس قطعاً مثبت است و اگر عملی منفی باشد قطعاً شیطانی است
مثلاً میگوئیم اگر کسی بخاطر خودنمایی، بخاطر رسوا کردن شخص دیگر یا به علتهایی اینچنین، به فقرا کمک کند، عملش مثبت است اما هدفش غیر الهی
خب موضوع همینجاست که وقتی خودنمایی و رسوا کردن دیگری و.... هدف یک عمل شد، آن عمل دیگر مثبت نیست!
به هیچ عنوان اینگونه نیست. در همه آیاتی که وعده بهشت داده شده است ایمان و عمل صالح در کنار هم به عنوان شرط قرار گرفته است. به طور کلی ایمان و عمل صالح رابطه ای دو جانبه دارند و قوت و ضعف هر یک به تقویت و تضعیف دیگری می انجامد. انسان نمی تواند برای مدت زیاد و در موارد زیاد ایمان خود را در عمل نقض کند و به بقای آن امیدوار باشد. خداوند متعال می فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن؛ سرانجام، عاقبت کسانی که مرتکب سیئات میشوند این است که آیات خدا را تکذیب کنند و آنها به سخره بگیرند.(1)
پی نوشت:
1. روم، 10.
این بحث به عنوان یکی از مسائلی که حل و فصل آن به مسئله اصلی تاپیک کمک میکرد مطرح شد ولی مسئله اصلی نیست. چراکه ماهیت این مسئله کلامی است و اگر قرار باشد به صورت مستقل پیگیری شود باید در انجمن کلام طرح شود.
درباره آیه شریفه باید گفت سعی اعم از عمل است. و عمل هم اعم از اعمال جوارحی است. بنابراین اسلام و ایمان نیز مستلزم سعی است.
اما روایتی که نقل کردید جز در یک کتاب روایی آن هم بدون سند در کتاب دیگری نقل نشده است. بنابراین به نظر می آید نتوان آن را مبنا قرار داد. مگر اینکه ادله دیگری ضمیمه شود.
در فرهنگ روایات، شیعه دارای هر دو عنصر اعتقادی و رفتاری است. یعنی هم اعتقادات کاملی دارد و هم در عمل متعهد به رعایت آموزه های دینی است. این اصطلاح شرعی شواهد مختلفی دارد که به آن نمی پردازیم. یکی از آن شواهد هم همین روایت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به آن مرد میفرماید شیعه کسی است که (علاوه بر عنصر اعتقادی) پیروی عملی نیز داشته باشد. اما تصور اشتباهی که آن مرد داشت و حضرت آن را تصحیح کرد این بود که گمان میکرد برای ورود به بهشت حتما باید شیعه باشی. حضرت فرمود شیعیان ما در بهترین جای بهشت هستند. اما دایره بهشتی ها محدود به آنها نیست. بلکه شامل محبین نیز میشود. البته بعد از پاک شدن از گناهان. بنابراین منظورشان شیعیان گناه کار است. (البته در این جمله شیعه را بر حسب معنای امروزی آن استعمال کردیم)
اجازه دهید برای تلطیف کردن بحث و ملموس تر کردن آن به یک مثال متوسل شوم.
شما از فردی طلبکار هستید و هر روز طلب خود را از او مطالبه میکنید. او نیز هر روز بهانه تازه ای می آورد. یک روز میگوید ندارم، یک روز میگوید فردا میدهم و ........ اگرچه این برخورد او شما را عصبانی و ناراحت میکند اما شما را از دریافت طلبتان ناامید نمی کند. چون او با این بهانه هایی که می آورد اگرچه پرداخت طلب شما را به تعویق می اندازد اما به طور ضمنی اعتراف به بدهکار بودن می کند. حالا فرض کنید یکی از همین روزها که برای مطالبه وجهتان به نزد او رفتید با برخورد عجیبی روبرو شوید. او به طور کلی منکر طلب شما شود!!!
کدام برخورد شما را بیشتر عصبانی میکند؟
مومن هرچند هم که فاسق باشد مانند بدهکار اول است که تعارض درون و بیرون را به جان خریده و در حال تلاش برای رها شدن از خجالت و عذاب وجدان است. مثلا نماز نمی خواند اما در عین حال خودش را مقصر میداند. اما کافر نمی گوید من نماز نمی خوانم؛ میگوید نماز واجب نیست!
این تاپیک هم ممکن است به بحث کمک کند:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62000
باسلام خداقوت
همه توضیحات کارشناس محترم رو در پاسخ به سوالات خوندم ولی پاسخ سوال استارتر رو نتونستم بگم که این پست و این قسمت از متن تایپک هست
به نظرم چیزی که مورد توجه قرار نگرفته این موضوع هست که من منشاء رفتار خوب خود را در چه چیزی بدانم و همین اصل وجه تمایز رفتارخوب یک کافر با مسلمان است
و از آنجایی که در نهاد همه این خوبی هست پس انتظار بیش از این همه نمیرود که من رفتار دل سوزانه در مقابل یک قرد انجام دهم مهم این است که من بدانم اصل و ریشه این خوبی هایی که در وجود من نهادینه شده از کجاست
به همین خاطر میزان و ارزش کار دو فرد هم متفاوت میشود
دین کامل است و الله جل جلاله امر کرده که بطور کامل وارد شوید.
دین به احکامات و دستورات الهی به طریقه و روش رسول خدا گفته می شود. الگوی کامل پیامبرخداست.
در واقع بخش دوم کلمه (محمد رسول الله) از ما تقاضا دارد که 24 ساعت زندگی معاشرات معاملات عبادات اخلاقیات را طبق پیامبر بگذرانیم.
اینکه چرا برخی گناهان را متوجه هستیم و نسبت به بعضی اصلا یا حتی احساس هم نمی کنیم. خب این برمیگرده به کیفیت ایمانی یک انسان .
مومن واقعی گناهان کوچک را مثل کوهی می پندارد و مسلمان ضعف الایمان آن ها را چون مگسی تصور می کند.
بدون شک الله سبحانه و تعالی می خواهد که انسان خود را به تکامل برسد.
متاسفانه امروزه ما در بحث علم و ایمان
فقط بعد علم را مد نظر داریم و نسبت به ایمان و یقین هیچ توجه و حتی سر صحبتی هم نداریم. این یکی از مهم ترین دلایل پس رفت ماست.
یاران پیامبر می گفتند تعلمنا الایمان ثم تعلمنا القرآن
پیامبر خدا ابتدا قلب یارانش را شخم می زد سپس نهال احکامات را در آنها نگاشته می کرد در واقع تا نه یا سیزده سال حتی حکم نماز هم نبود پس چه عملی طی این مدت صورت می گرفت. جواب : یقین و ایمان سازی
هدف قرآن از تکرار خلقت آسمان و زمین و تکرار داستان های انبیا (چون تبدیل شدن آتش نمرودی به گلستان ، داستان عصای حضرت موسی یا رود نیل ) این است که انسان باور و یقین خود را نسبت به الله تعالی درست کند و توجه خود را از اسباب به رب الاسباب وصل کند طوری که یقین کند الله تعالی :
1- با اسباب هر کاری را می کند و دنیا به حال خود رها نیست مفهوم آیات قرآن (یک برگ بدون امر الله بر زمین نمی افتد)
2- الله تعالی برخلاف اسباب انجام می دهد غرق کردن قارون در زمین ! یا داستان تبدیل آتش به گلستان و داستان های قرآنی دیگر
3- اینکه الله تعالی بدون اسباب هر کاری می کند خلقت حضرت آدم یا خلقت حوا یا داستان میوه های در اتاق مریم مقدس
هواپیما به اسباب خود را وابسته نکرده با سرعت زیاد به مقصد می رسد اما قطار خود را به اسباب وابسته کرده است (ریل قطار )
اولین مرحله ایمان سازی " لا اله " است تمام مادیات و شکل های تو خالی ! را نفی کردن
اینکه در پول و کاغذ ؛ در ساختمان و گل ؛ کارد و شمشیر ؛ پست و صندلی و....( تمام چیزهای که انسان از ان ها زیاد متاثر می شود ) در این ها هیچ چیزی نیست و از اینها هیچ چیزی نمی شود مگر
الا الله
فقط از الله می شود تمام اینها در تصرف الله تعالی هستند .
نفی اثبات کردن مهم ترین مرحله یقین سازی است چیزی که قرآن زیاد ان را تذکره می کند
وقتی یقین درست شد عمل آسان و شیرین می شود .
منظورم این است که انسان ابتدا معرفت و عشق الله را در قلبش بیاورد و قلب خود را آماده کند و تعلق خود را نسبت به اسباب منقطع کند و به الله وصل کند و به اسباب تکیه نکند بلکه فقط از آن ها استفاده نماید .
در جنگ بدر مسلمانان یک سوم کفار بودند اما چون متوجه الله بودند و متکی به مادیات نبودند آنها پیروز شدند
اما در جنگی مسلمانان سه برابر کفار بودند این در ذهن انان آمد که در نبرد قبلی ما یک سوم بودیم پیروز شدیم اما حال ما سه برابریم (نگاه از رب به طرف اسباب آمد)
مسلمانان شکست خوردند.
از سوال کمی خارج شدم.
در دین اسلام کیفیت به مراتب از کمیت مهمتر است و همین کیفیت اسلام است که کمیت آن (منظور تعداد مسلمانا ) را افزایش می دهد.
اگر عده ای فکر می کنند که با فلسفه و غلبه علمی بر کفار ،مسلمانان زیاد می شوند (اگر چه بی تاثیر نیست ) باید بگویم این نادرست است. علت ترقی اسلام در اعمال مسلمانان هست وسبب گرویدن کفار به اسلام می شود.
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
ما سه نوع تعبد داریم
خدا پرستی
غیر خدا پرستی(شرک)
خود پرستی(تکبر)
این که انسان به آنجه خداوند امر فرموده عمل کند ، خداپرستی است .
در دو مورد دیگر هدف خدا پرستی نیست
خود پرستی و شرک است.
الاعمال بالنیات
مثالی می زنم
در جامعه آمریکا حمایت از همجنسگرایی از نظر خود پرستان و غیر خدا پرستان عملی صحیح است !
اما من و شما می دانیم که همجنسگرایی عملی اشتباه است
دفاع از کسی که مورد ظلم واقع شده مثبت است
اما باید ببینیم این شخص از نظر خداوند مظلوم محسوب می شود یا خیر
مثالی دیگر می زنم
برخی که ادعای تشیع دارند ، بر طبل تفرقه می کوبند و مسلمین را به خاطر اختلافات پدرانشان ، به جان هم می اندازند .
در حالی که خود ائمه همه مسلمین و مخصوصا شیعیان را دعوت به اتحاد و گذشت می کردند .
از نظر این افراد متعصب ، و همفکرانشان ، عمل ایشان صحیح است
اما از نظر خداوند این عمل اشتباه است.
دفاع از حق شخصی عملی مثبت است
اما خداوند این دفاع از حق را که منجر به تفرقه می شود اشتباه می داند.
پس همیشه عمل مثبت در تفکر عوام و جامعه ، صحیح و الهی نیست!!!!
کشتن یک کافر محارب ، از نظر عوام و جامعه ، عملی منفی است
اما دستور خداست
لکن
چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید
ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده،
و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید
و در واقع شرّ و فساد شما در آن است،
و خدا می داند و شما نمی دانید.
بقره216
در پناه حق تعالی
[="Times New Roman"][="Black"]استاد بدیع می خواستم سوالی از شما بپرسم
این پست جناب شروحیل عزیز نظر من هم هست می خواستم ببینم حرفشون درسته یا نه
پارسال که ماجرای آقای قرائتی و آقای دوربینی پیش اومد
یه عده انگار تازه از قفس آزاد شدند و فرصتی پیدا کردند برای کوبیدن آقای قرائتی
یک کارگردان و نویسنده سینما گفت: آقای قرائتی ما چکار کنیم که چهل سال باید شما رو توی تلویزیون تحمل کنیم. چرا دل آقای دوربینی رو شکستی.
بنده از آقای دوربینی با افتخار دعوت میکنم که توی فیلم بعدیم بازیگر نقص اصلی باشه.
یعنی مثلا می خواست بگه من ته انسانیت هستم و خیلی از آقای قرائتی بالاترم
در حالی که آنچه من متوجه شدم نیتش این بود که با این کارش فشار روانی بیشتری بر آقای قرائتی وارد کنه
و حالا چه عقده و کینه ای از آقای قرائتی داشت رو خدا می دونه
مطمئنا اینکه آدم بیاد به یه انسان گمنام که توی هفت تا آسمون یه ستاره هم نداره فرصت رشد کردن و شکوفایی استعدادهاش رو بده بسیار عالی هست
ولی اینکه چه نیتی پشت اینکار باشه هم خیلی مهمه.
می خواستم ببینم بر فرض که اون کارگردان چنین فرصتی به آقای دوربینی می داد ( که نداد )
و بر فرض که برداشت شخصی من از نیت اون کارگردان ( نیت پلید ) درست باشه.
خداوند عمل این شخص رو چگونه قضاوت خواهد کرد ؟[/]
خیر!
دو نوع تعبد داریم. خداپرستی و کفر
منتهی هرکدام درجات متفاوتی دارند که خودپرستی و شرک نیز درجاتی از کفر هستند
خداپرستی و کفر مانند دو مسیر خلاف هم هستند. شما هرمقدار به یکی نزدیک شوید از دیگری دور خواهید شد
(حرکت از 0 مطلق یعنی کفر، به طرف بینهایت یعنی خدا)
از شما با بینش دقیقی که دارید و همچنین جناب شروحیل نعجب میکنم!
بنده در کجای حرفهایم نیات ظاهری را ملاک قرار دادم؟!
بعد شما همان مطلب مرا نقل قول کرده و دقیقاً مثالهای قبلی خود را تکرار میکنید! به نظرم اصلاً مطلب مرا خواندید
معنای مثالهای شما این است که مثلاً شخصی در فرانسه متولد شده و این را درک کرده که باید به فقرا کمک کرد و به همین مقدار فهم خود عمل میکند. بعد ما برویم از او بپرسیم، بگو ببینم خلافت حق علی(ع) بود یا ابوبکر؟!
حرف شما صحیح است اما این حرف صحیح را جوری میگوئید انگار تمام اعمال فقط و فقط از همین جنس هستند به این جمله دقت کنید:
"قطعاً تبدیل به انسان کامل شدن، فقط در تسلیمِ کاملِ خدا بودن (مسلمان بودن) حاصل میشود
اما اینطور نیست که مطلقاً هیچ خوب و بدی را نتوان جز در مسلمان بودن کشف و اجرا کرد"
ما تعدادی مرجع تقلید داریم و میدانیم که در برخی احکام با یکدیگر اختلاف نظر دارند
با توجه به این اختلاف نظرها و اینکه مراجع تقلید معصوم نیستند، بدون شک در برخی احکام، تمام مراجع یا تعدادی از آنها اشتباه کردهاند
طبیعتاً آن مراجعی که استنباط نادرستی از حکم داشتهاند مقلدینی هم دارند که شاید تعدادشان به میلیون برسد
حال آن مرجعی که برخی احکام را اشتباه استنباط کرده و همچنین مقلدین او، در باب انجام آن حکم، گناهکارند یا نه؟
[="Times New Roman"][="Black"] Reza-D;995912 نوشت:
من اصلا جواب پست های شما رو ندادم و فقط یه سوال از استاد بدیع پرسیدم[/]
منتهی بزرگوار این سخن زمانی درست است که بگوئیم هر شخص مسلمانی قطعاً بیشتر از یک غیرمسلمان میتواند درک بهتری از منشاء عمل (خدا) داشته باشد
مشکل من در همین موضوع است که آیا اگر من شهادتین را گفته باشم و شخص دیگری نگفته باشد، نشان میدهد که من مسلمان هستم و او نیست؟ شمر، ابن ملجم، معاویه و..... به خدا اعتقاد داشتند. آنهایی که برای قتل امام حسین(ع) آمدند به خدا اعتقاد داشتند
علاوه بر خدا، پیامبر(ص) را مستقیماً ملاقات کرده بودند پس به وجود او نیز اعتقاد داشتند. با قرآن هم آشنایی داشتند
جزء جامعهء مسلمانان هم بودند با تمام حقوقی که یک مسلمان دارد
اما عاقبتشان را شما بهتر از من میدانید اما آسیه همسر فرعون را هم میشناسید و عاقبت او را هم میدانید
یا حضرت ملیکا مادر امام زمان(عج) که یک مسیحی بود و قطعاً خیلی از احکام اسلامی را رعایت نمیکرده
اما برای ولادت حجت خداوند، بر تمام زنان مسلمان ترجیح داده شد! شاید بگوئید آسیه ابتدا خداپرست شد و ملیکا ابتدا مسلمان شد سپس به درجات بالا رسیدند
اولاً همین که کافر یا اهل کتابی بواسطهء رفتار درست عاقبتش مسلمان شدن حقیقی باشد، و از آن طرف مسلمانی بواسطهء رفتار نادرست عاقبتش دوزخ باشد، تایید حرف بنده است
ثانیاً حتی حاتم طایی که کافر از دنیا رفت، جایگاهش از آن مسلمانانی که برایتان مثال زدم بالاتر است. یعنی فقط یک عمل درست حاتم طایی که خدا را نمیپرستیده و به قول دوستان (نه به عقیدهء من) از عملش نیت انسانی داشته، ارزشش از اسلام آوردن آن افرادی که مثال زدم بالاتر است
طبق روایاتی که آوردید این مطلب را گفتم. شما روایاتی آوردید که طبق آنها تنها راه بهشتی شدن دوست داشتن اهل بیت(ع) است. در روایت اول، راوی دو نفر را مثال میزند که اولی چندین عمل درست و صحیح انجام میدهد اما اهل بیت(ع) را دوست ندارد و دومی سر تا پای اعمالش غلط است اما اهل بیت(ع) را دوست دارد و امام صادق(ع) میفرمایند دومی که سر تا پایش غلط است چون ما را دوست دارد بهشتی میشود. طبق این روایت عمل صالح شرط نیست! در روایت دوم هم حضرت زهرا(س) میفرمایند اگر کسی به سخنان ما عمل کند (اعمالش درست باشد) شیعهء ماست و در بالاترین درجات بهشت خواهد بود. اگر هم کسی فقط ما را دوست داشته باشد (اعمالش غلط باشد) شیعهء ما نیست اما محب ماست که او هم در آخر بهشتی میشود منتهی راهش طولانی تر است و درجهاش پایینتر. به قرینه این سخن هم اینور برداشت میشود که اگر کسی معصومین(ع) را دوست نداشته باشد ولو اینکه تمام اعمالش درست باشد، چون در بین دو گروه اول قرار نمیگیرد جهنمی خواهد بود. در این روایت هم عمل صالح شرط بهشتی شدن نیست بلکه فقط درجه را بالا میبرد برادر عزیز این برداشتهایی است که از روایاتی که فرمودید میشود و با این مطلبی که بنده از شما نقل قول کردم تناقض دارد
وقتی قرآن میفرماید برای انسان چیزی جز با سعی و تلاش خودش نیست و سعی و تلاش شامل ایمان و عمل هر دو میشود (و نه فقط ایمان) پس این آیه قرآن با آن روایاتی که گفتید در تناقض خواهد بود
اما به روی چشم، ادله دیگری هم خواهم آورد
صرفاً پرسشم را طرح کردم اما دقیق نمیدانم در کدام بخش باید مطرح و بررسی شود
اگر بحث کلامی لازم است، پس از گفتگو با شما برادر عزیزم، از مسئول ارجاع سوالات درخواست میکنم به بخش کلام ارجاع بدهند
اگر بخواهیم مثال را جوری بیان کنیم که با پرسش من هماهنگ باشد به نظرم مثالی که در این پست (31) گفتم تناسب دقیقتری داشته باشد اما اگر بخواهم درمورد همین مثال شما صحبت کنم، باید عرض کنم مثال شما در دومورد با صحبت من تطابق ندارد
اولاً شما در این مثال، اختلاف عقیده و ایمان را لحاظ کردید اما اختلاف عمل را نادیده گرفتید!
ثانیاً در همان بخش اختلاف در ایمان هم کافر مغرض و معاند را در نظر گرفتید در حالیکه بنده اصلاً مقصودم چنین کافری نیست! بیائیم مثال شما را اینطور بیان کنیم. بنده مسئول یک انجمن خیریه هستم که هدفش کمک به فقرا است. از آنجا که انجمنی که من مدیر آن هستم بهترین و کاملترین انجمن خیریه است و پداختن به احوال فقرا در این انجمن در حد کمال است، انتظار دارم تا مردم کمکهای خود را از طریق این انجمن اهدا کنند. حال دو نفر را در نظر میگیریم. نفر اول اعتراف میکند که انجمن رضا بهترین و کاملترین انجمن است و قبول دارد که بهترین راه کمک به فقرا اهدا پول به این انجمن است، اما نه تنها کمک خاصی به این انجمن نمیکند، که اصلاً به فقرا کمکی نمیکند! اما نفر دوم اصلاً اطلاعی از وجود این انجمن ندارد یا اگر دارد، هنوز به این یقین نرسیده که انجمن رضا کاملترین است. بنابراین به این انجمن کمکی نمیکند. ولی لااقل خودش به سراغ فقرا رفته و تا جایی که در توانش هست (هرچند نه به کمال انجمن) به فقرا کمک میکند شما بفرمائید کدامیک ارزشمندتر است؟
آیات قرآن نسبت به یکدیگر مفسر و مبین هستند. همین خصوصیت در میان روایات معصومین(علیهم السلام) نیز هست. و باز همین خصوصیت در آیات نسبت به روایات و در روایات نسبت به آیات وجود دارد. بنابراین آنچه از تعارض در میان آیات و روایات به نظر می آید در اکثر موارد تعارض مستقر نیست. بلکه شرح و تبیین است. یک آیه عام است اما مخصص آن در روایت آمده است. یک روایت در مقام بیان مسئله ای است و روایت دیگر در مقام بیان مسئله دیگر و ......
باید به منابع دینی نگاه مجموعی داشته باشیم. ایمان و عمل صالح در ادبیات دینی هر دو مهم و از جایگاه خاصی برخوردارند. اما برخی روایات در مقام تاکید و توصیه بر ایمان و برخی در مقام تاکید و توصیه بر عمل هستند. نباید از روایات دسته نخست این برداشت را داشته باشیم که پس عمل مهم نیست! و یا از روایات دسته دوم نتیجه بگیریم که ایمان اهمیتی ندارد.
این مثال نیز در بحث میان ایمان و عمل قابل تطبیق نیست. در این مثال فرض این است که یک ارزش و هدف بیشتر وجود ندارد و آن هم کمک به فقرا است. موسسه خیریه ای هم که تشکیل شده است تنها واسطه ای برای تسهیل کمک به فقرا است و به خودی خود موضوعیت ندارد. اما رابطه ایمان و عمل اینگونه نیست. ارزش ها خلاصه در مسائل اخلاقی آن هم اخلاق اجتماعی نمی شود. ایمان به خودی خود ارزشمند است و فضائل زیادی را همچون توکل، رضا و ..... را در خود دارد. ایمان و دینداری انسان را به فضائل عبادی(مثل نماز) سوق میدهد که بدون کمک دین و بدون داشتن ایمان انجام آن منتفی است. در زمینه اخلاق اجتماعی نیز اگرچه نقش عقل و داشته های فطری انسان(حتی بدون ایمان) بسیار پررنگ است باز هم ایمان و دین نقش بی بدیلی دارند.
استاد بدیع عزیز، از تاپیکی که لینک دادید چند مطلب برداشت کردم که نقل میکنم و نظر شما را جویا میشوم
(بخشهای قرمز رنگ روایات هستند و بخشهای سرمهای رنگ نظرات استاد مسلم است)
مهمترینش موضوعی است که شما هم اشارهای به آن داشتید و شاید کلید گفتگوی ما باشد. این بخش:
"نکته ای که مهم است تفاوت گذاشتن بین کفر فقهی و کلامی است، آنچه که در بالا عرض شد ملاک تشخیص کفر در دنیاست، یعنی هر کسی که یکی از این گزینه های سه گانه ای که گذشت (انکار اصول، انکار ضرورتهای دین، انکار دستور پیامبر ص) در مورد او صدق کند از نظر فقهی کافر است، و در دنیا با چنین انسانی طبق احکام کفار رفتار میشود، اما اینکه آیا در قیامت و موقع حسابرسی نیز با همه این انسان ها به حکم کفار برخورد میشود بحث کلامی است"
اما چند روایت هم هست که درمورد آنها از شما سوال دارم:
امام صادق(علیه السلام)
«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَد»؛
اصول کفر سه تاست، حرص و خودبرتر بینی و حسادت
(کلینی، محمد، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص289)
استاد بدیع عزیز، بفرمائید آیا این روایت تفکیکی بین مسلمانان و دیگران قائل شده؟ یعنی امام صادق(ع) فرمودهاند البته اگر مسلمانی حرص ، تکبر و حسادت داشت، اشکالی ندارد و کفر شامل او نمیشود؟
امام علی(علیه السلام) هم ایمان را ترجیح حق بر باطل می دانند ولو اینکه به ضرر انسان باشد:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُك»؛ ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى
(شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، کلمات قصار، ص556، ش458)
پس کسی که روحیه اینچنینی (دروغگویی) ندارد و همواره صداقت را بر دروغ ترجیح میدهد اگر کافر بماند نشان میدهد کفرش از سر جهالت نسبت به راه حق است!
و این تاییدی بر صحبت من است که وقتی یک عمل صحیح را انجام میدهیم، آن عمل قطعاً الهی است. ولو اینکه عاملِ آن کافر باشد
و امام باقر(علیه السلام) در روایتی زیبا ایمان و کفر را اینگونه به تصویر میکشند:
«كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ
«هر چيزى كه نتيجه اقرار و تسليم و روح پذيرش حقيقت باشد او ايمان است و هر چيزى كه نتيجه روح عناد و سرپيچى از حقيقت باشد او كفر است»
(الکافی، ج2، ص387)
اما بخشی که خیلی به صحبت من نزدیک است این روایت و توضیح استاد مسلم در ذیل آن است:
خداوند دو حجت بر مردم دارد، همانطور که در روایت فرموده اند:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»؛
به درستی که خدا بر مردم دو حجت دارد، یک حجت ظاهری که همان انبیاء و رسولان و ائمه(علیهم السلام) هستند و یک حجت باطنی که عقل است
(الکافی، ج1، ص16)
بنابراین حتی اگر کسی به هیچ کدام از ادیان آسمانی اعتقاد نداشته باشد اما واقعا جاهل بی تقصیر باشد، و در دنیا دزدی کرده باشد خب عقل او بر قبح و زشتی این دزدی کافی بوده است، و خدا با همان عقل با او احتجاج خواهد کرد و حجت بر او تمام است. و همچنین سایر انسان های اهل کتاب چه مسیحی و چه یهودی و مانند آن در کنار عقل خب تعالیم دیگری هم داشته اند که خداوند طبق همان تعالیم (که تحریف نشده) با ایشان حسابرسی خواهد کرد
تمام حرف من هم در این تاپیک همین است که اگر کافر مقصر یا اهل کتاب مقصر را کنار بگذاریم، در سایر موارد خداوند نمیآید مثلاً از کسی که در فرانسه یا آفریقا زندگی میکرده بپرسد حکم کافر حربی چیست!! یا نمیآید بگوید چرا جلوی نامحرم روسری نزدی!! بلکه او را اینطور بررسی میکند که تو میدانستی دزدی بد است، خب به این دانستهات عمل کردهای یا نه؟ تو میدانستی که در احکامی که به آن اعتقاد داری شراب حرام شده، خوردی یا نخوردی؟ و اگر این کافر یا اهل کتاب، دزدی نکرده باشد و شراب نخورده باشد قطعاً اهل نجات بوده و نسبت به مسلمانی که به خدا و قیامت اعتقاد دارد اما در عمل دزدی کرده و شراب خورده، مقام بالاتری خواهد داشت
میبینید که ارزش کار نفر دوم را نسبت به کمک مستقیم به انجمن در مرتبهء پایین و اقل در نظر گرفتم
لذا من هم کاملاً قبول دارم که ایمان بطور جداگانه خودش یک ارزش است. در این که بحثی ندارم
اما استاد عزیز شما هم به دو نکته تجه بفرمائید که بحث ما در این تاپیک فهم باارزش یا بیارزش بودن ایمان نیست
"عملِ بدونِ ایمانِ کافر" و "ایمانِ بدونِ عملِ مسلمان" را با هم مقایسه میکنیمبلکه داریم
ایمان لزوماً اقرار زبانی نیست! و تمام تلاش من هم بیان همین موضوع است که اصلاً بخش اساسی ایمان در عمل نهفته است و مؤید آن هم روایت امام باقر(ع) است:
«الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُك»
ايمان اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى
(شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، کلمات قصار، ص556، ش458)
از این روایت امام علی(ع) مشخص میشود که ایمان در عمل تبلور میابد. به عبارتی نمیشود من بگویم به خدا ایمان دارم ولی در عمل دروغگو یا دزد یا شرابخوار و.... باشم. البته نمیخواهم دایره مسلمان بودن را تنگ کنم. من هم قبول دارم که بالاخره انسان ممکن است اشتباهی هم مرتکب بشود. اما به نظرم برای مسلمان همین مقدار فقط حد مجاز است. یعنی اینکه گاهی هم اشتباه کند، نه اینکه بگوئیم یک مسلمان دزدی کند، ربا بگیرد، دروغ بگوید، زنا کند و.... اما همین که به وجود خدا اعتقاد دارد یعنی ایمان دارد!
اظهار نظر در این مورد در حیطه تخصص من نیست.(بحث کلامی است) اما در پست اول شما مطالب دیگری طرح شده بود. شما این احتمال را مطرح کردید که ایمان و اسلام صرف یک عنوان باشد و تفکیک مسلمان و کافر صرفا یک تیم بندی و یارکشی باشد. آنچه تا اینجا خدمت شما و سایر اعضا بیان کردم در جهت دفاع از اصالت اسلام و ایمان و بیان کارکردهای بی بدیل و غیر قابل انکار آن بود.
هدف اصلی من از این تاپیک بررسی چرایی حساسیت بر روی گناهان خاص بود که در توضیحات ابتدایی با بحث ایمان و عمل خلط شد
شاید بهتر بود در دو تاپی مجزا مطرح میکردم. از این بابت از شما عذرخواهی میکنم
با این حال از صحبت ابتدایی خودم دفاع میکنم. اگر تعریف ایمان صرفاً همان اقرار زبانی باشد و اعتقاد داشته باشیم کسی که وجود خدا را قبول دارد، هرچقدر هم اعمالش بد باشد به کسی که کافر است اما اعمالش درست است، برتری دارد؛ در این صورت بله همچنان اعتقاد دارم که هدف اسلام نه پرورش انسان که صرفاً یارکشی است. اما اگر بگوئیم ایمان علاوه بر اقرار قلبی شامل عمل نیز میشود، آن وقت خیر، نظرم تغییر کرده و اعتقاد پیدا میکنم که هدف خداوند از اسلام آوردن یارکشی نبوده، بلکه خواسته افراد را زیر چتر یک قانون جامع و الهی قرار بدهد که خودش یک ارزش است
اگر اجازه بدهید صحبت خودمان را بر این محور قرار بدهیم که عرض میکنم:
چرا برخی گناهان و یا برخی اعمال نیک در بین مسلمانان جایگاه ویژهای پیدا کرده بطوری که حتی این ارزشگذاری برخلاف آیات و روایات است؟ مثلاً چند کار خیر بر تمام کارهای خیر اولویت دارند: نماز - روزه - حج - قرآن خواندن - خواندن ادعیه - و.....
و چند گناه بسیار زشت توصیف میشوند: روابط جنسی نامشروع - شرابخواری - دزدی به معنای خاصش (فقط بالا رفتن از دیوار یا دست در کیف دیگران کردن) و....
البته در خوب بودن آن کارها و بد بودن آن کارهایی که گفتم تردیدی نیست
امام صادق(ع):منتهی ما در دین خود اعمالی داریم که بسیار بیشتر بر خوب یا بد بودن آنها تاکید شده است. مثلاً این روایات:
به رکوع و سجده های طولانی افراد نگاه نکنید، زیرا ممکن است به آن عادت کرده باشند و برای او یک امر عادی شده باشد، و اگر آن را ترک کنند وحشت کنند، بلکه راستگویی و امانتداری او را بنگر
تفسیر نور الثقلین ، ج 1، ص .496
اصول کافی ، ج 2، ص 105
امام صادق(ع):یک درهم ربا نزد خداوند سنگینتر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدانورالثقلین، ج۱، ص۲۹۵، ح۱۱۷۷
پيامبر(ص):
برحذر باش و از غيب که گناه غيبت از گناه زنا به مراتب بزرگتر است!بحار، ج ٧٧، ص ١١٢
خب چرا در عمل خلاف این روایات عمل میکنیم؟ مثلاً الان ما غرب را منبع فساد میدانیم و دلیلش را هم در آزادی روابط جنسی بیان میکنیم. همیشه به زنان مذهبی میبالیم بخاطر اینکه نجیب هستند و زنان غربی را بیارزش میدانیم فقط به این دلیل که آنها روابط نامشروع دارند. درحالیکه در این روایات به وضوح مشخص است که گناه غیبت یا ربا که خیلی از ما مسلمانان گرفتار آنها هستیم، بسیار بیشتر از روابط نامشروع است. شما در هرکجای این کشور که دلتان خواست بروید و 10 نفر را بصورت اتفاقی انتخاب کنید و به آنها بگوئید خواهرتان غیبت کرده. و 10 نفر دیگر را انتخاب کنید و بگوئید خواهرتان زنا کرده. شک نکنید که برخورد 10 نفر دوم بسیار بسیار شدیدتر خواهد بود و 10 نفر اول حتی شاید به شما بخندند و بگویند خب که چی؟ حالا یه اشتباهی کرده!
به چه دلیل ما بر روی رابطهء نامشروع آنقدر حساس هستیم اما درمورد گناهانی مانند غیبت، تهمت، ربا، تمسخر دیگران، زخم زبان، و.... یا اصلاً توجهی نداریم یا اینکه آنها را گناهانی معمولی میدانیم؟ آیا پیامبر و امامان در این روایات غلو کردهاند؟ آیا زبانم لال دروغ گفتهاند؟
شما همانطوری که خودتان فرمودید تسلط زیادی بر منابع دینی ندارید اما ظاهرا تصمیمی هم برای مطالعه عمیق و همه جانبه( و تانی و تامل قبل از حکم و قضاوت) ندارید. هر روایتی را که دیدید بدون در نظر گرفتن آیات قرآن و روایات متناظر مورد برداشت و ارزیابی قرار میدهید.
در آیه 68 سوره مبارکه فرقان به بعد، زنا در کنار شرک و قتل قرار گرفته است و در مورد کسی که مرتکب آن شده است آمده است: گناه بزرگی انجام داده و عذاب او شدید است. برای همیشه با خواری در عذاب خواهد ماند ..... البته غیبت نیز گناه بزرگی است که قرآن آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه میکند.
اما روایتی که در میان زنا و غیبت مقایسه میکند به این ترتیب است:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ صَاحِبُ الزِّنَا يَتُوبُ فَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ صَاحِبُ الْغِيبَةِ يَتُوبُ فَلَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَكُونَ صَاحِبُهُ الَّذِي يُحِلُّه. غیبت سخت تر از زنا است. (اصحاب گفتند:) چرا این گونه است؟ حضرت فرمود: به این جهت که زناکار(بین خود و خدا) توبه میکند و توبه او مورد قبول قرار میگیرد اما مغتاب توبه میکند ولی توبه او مورد قبول قرار نمی گیرد تا کسی که غیبت او را کرده است حلال کند.(1)
بنابراین به طور کلی حضرت در مقام مقایسه گناه زنا و غیبت نیست.( ترجمه ای که از روایت بحار آوردید ترجمه غلطی است.) بلکه در مقام مقایسه بیرون آمدن از گناه غیبت و زنا است که گناه غیبت به خاطر مشتمل بودن بر حق الناس توبه متفاوت تری را میطلبد.
البته غیبت به هیچ عنوان در جامعه ما جایگاه یک گناه کبیره را ندارد و این قابل بحث و در خور تاسف است. اما اینکه بخواهیم بحث های کلامی و دین شناسی را مبتنی بر یک معضل اجتماعی کنیم وجهی ندارد.
پی نوشت:
1. الخصال ؛ ج1 ؛ ص63.
سلام و عرض ادب
برادر گرامی
از نظر بنده کفر نوعی تعبد نیست !
کفر یعنی نادیده گرفتن !
کسی که به آن چه دلش می خواهد عمل می کند
آنچه دلش یخواهد را حلال و آنچه دلش نخواهد را حرام می کند
و برایش مهم نیست خدا چه می خواهد
خود پرست است
کسی که به معاد اعتقاد ندارد ، و آن را انکار می کند
و اعمالش را برای دنیایش انجام می دهد ، نه برای آخرتش .
چگونه می تواند عملی برای آخرت خود بفرستد! تا ترازوی عمل او را سنگین کند؟
16أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
ترجمه:
15 ـ کسانى که زندگى دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها مى دهیم; و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد!
16 ـ (ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت; و آنچه را در دنیا (براى غیر خدا) انجام دادند، بر باد مى رود; و آنچه را عمل مى کردند، باطل و بى اثر مى شود!
هر عمل جای خودش را دارد
اگر از این شخص بپرسیم دین بهتر است یا کفر
می گوید کفر !
کسی جاهل است که دین را نشناسد
نه این که دین را بشناسد ، اما خودش را به کوچه علی چپ بزند.! چون کفر لذتش بیستر است!
کمک به فقیر در نهایت در همین دنیا به کارش خواهد آمد ، در آخرتش نصیبی نخواهد داشت
چرا که کمک به فقیر را برای خودش و دنیایش انجام داده ، نه برای خدا یا آخرتش!
الاعمال بالنیات
برادر گرامی
نمی دانم به چه زبانی بگویم
الاعمال بالنیات
هدف شخص جلب رضایت خدا نیست !
هدف جلب رضایت هوای نفس است!!!
شیطان هم هزاران سال نماز خواند
اما برای خودش خواند ،نه برای خدا !!!
چگونه توقع دارید خداوند او را به بهشت ببرد!!!
در حالی که این شخص اگر وارد بهشت هم شود هر کاری انجام دهد برای خودش انجام می دهد
اگر خدا بگوید میوه آن درخت را نخور ، می گوید می خورم چون از آن لذت می برم!
برادر گرامی
هر کسی ممکن است گناه کند !
ولی خداوند گناهان کسانی را که از روی جهل گناه کرده ، می بخشد
اما عمل کسی را که برای خودش کار نیک کرده ،
نه برای خدا ،
نمی پذیرد!!!
در پناه حق تعالی
با سلام به همه دوستان
و ممنونم از شروع کننده تاپیک که این مسائل را مطرح و نقد می کنید تا بلکه ما آدم های مثلاً مذهبی ، خودمان کمی افکارمان را واکاوی کنیم و خودمان منتقد خودمان باشیم .
سوال شما دو قسمت است ( اگر اشتباه متوجه شدم تصحیح کنید)
۱- اینکه عمل صحیح ذاتا نیکوست و ربطی به مسلمان بودن یا نبودن ندارد .
۲- چرا معیار دینداری در جامعه ما ظواهر است.
در مورد بخش اول من فکر میکنم که عمل نیکو ( منظورم فقط خود عمل است نه نیت و انگیزه پشت آن) ذاتاً نیکوست و ربطی به دین ندارد اما خوب دین باعث میشود: که :
۱-ما کارهای نیک را درست تربشناسیم.
۲- انگیزه قوی تری برای انجام آن ها پیدا کنیم.
۰۳- کارهای نیک را هدف دار تر و با اولویت درست انتخاب کنیم.
۴-درک ما از خوبی و بدی یک عمل و نتیجه ای که از آن حاصل می شودکامل تر شود.
مثلاً من چه مسلمان باشم چه مسیحی چه کافر اگردروغ بگویم نفس این دروغگویی در هر سه حالت یکی است و مسلمان و کافر ندارد اما شاید به واسطه تعالیم دین درک من از پلیدبودن دروغگویی و عواقب دنیوی و اخروی آن بیشتر از یک غیر مسلمان باشد(شاید هم نباشد). پس مجازات کسی هم که بیشتر می فهمیده از مجازات سایرین بیشتر است. یا مثلاً منی که راجع به حجاب اطلاعات بیشتری نسبت به یک دختر اروپایی دارم احتمال رعایت حجاب از جانب من بیشتر است و به همان نسبت رعایت نکردن حجاب هم به نظر من برای من مجازات بیشتری دارد( نسبت به کسی که در محیطی رشد کرده که اصلا درکی از حجاب ندارد) .
( ببخشید اگر تکرار مکررات شد برای مقدمه لازم بود)
اگر نه ذات کار نیکو و ذات کار بد تفاوتی نمی کند.
کسی هم که اعتقادی به دین ندارد و اصلا هدفی اخروی و الهی برای کارهای نیک خود ندارد البته به پاداش اعمال خود خواهد رسید; (مثلا همان تخفیف یا رفع عذاب و...)
اما سوال اینجاست که آیا انجام این کارها در قرب او به خداوند متعال می تواند تاثیری داشته باشد یا نه ( وقتی که خودش دنبال چنین هدفی نبوده) یا به قول شما نیت او الهی حساب می شود یا نمی شود؟
من مطلبی از استاد مطهری در کتاب عدل الهی بخش نهم ( عمل خیر از غیر مسلمان) خواندم که تا حدودی جوابگوست ایشان در این قسمت می گوید( البته نظر شخصی ایشان است):
"...باید گفت در عمق ضمیر این انسانها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض اینکه به زبان ، انکار کنند در عمق ضمیر اقرار دارند ؛ ....علاقه به خیر و عدل و احسان از آن جهت که خیر و عدل و احسان است، بدون هیچ شائبه چیز دیگر، نشانه ای است از علاقه و محبت ذات جمیل علی الاطلاق ؛ علیهذا بعید نیست که اینگونه کسان واقعاً و عملاً در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند لساناً منکر شمرده می شوند. و الله اعلم."
( البته بهتر است متن کامل آن نوشته را بخوانید من برای اختصار یک سری جملات را حذف کردم)
ادامه در پست بعد
بخش دوم سوال شما هم که گفتید چرا معیار ،ظواهر شده
سوالتان مبهم است آیا شما می گویید دین چنین معیاری داده یا مردم اینگونه قضاوت می کنند؟
در مورد دین که از نوشته هایتان بر می آیدکه بعید است شما چنین نظری داشته باشید.
مثلاً آیه ویل للمصلین از چه کسانی حرف میزند از نمازگزارانی که ریا می کنند. همان خداوندی که نماز را در قرآن بر ما واجب کرده در جایی دیگر از قرآن از نمازگزاران انتقاد می کند.
اما اینکه چرا بین مردم یک سری کارها به عنوان نماد مومن بودن در نظر گرفته شده خوب دلیلش ساده است چون این فاکتورها از ظاهر هر کسی مشخص هستند و اولین چیزی هستند که به چشم می آید. بنابراین در این حدش را نمی توان از مردم خرده گرفت مثلا نماز ستون دین و جزو اصلی ترین برنامه های یک مسلمان هست و تردیدی در آن نیست. اما اشکال در این هست که:
اولاً ما این دستورات را در حد یک عمل بدون روح و صرف وظیفه انجام می دهیم بدون اینکه باطن و هدف آن را در نظر بگیریم مثل نماز ، روزه یا حج.
اشکال دوم هم به نظرم این هست که ما به یک سری دستورات دینی اهمیت می دهیم و به بقیه دستورات دین بی توجهی می کنیم. این مهجور واقع شدن دستورات دینی هم خودش دلایل مختلفی دارد از جمله:
۱- میزان فهم ما از خوبی یا بدی یک عمل متفاوت است مثلا همین غیبت که مطرح کردید دلیلش این است که زشتی این عمل آنقدرها برای ما ملموس نیست اما زشتی برخی اعمال دیگر برای ما کاملاً قابل درک است.
۲- بعضی از ما مردم دینمان را تا آنجا حفظ می کنیم که به دنیایمان آسیبی نزند. مثلا نماز، روزه، رعایت حجاب و امثال اینها خرجی ندارند اما مثلا اگر پای حق و حقوق زیر دست( مثل کارگران یا پرسنل یک مجموعه) و یا مثلا خمس و زکات و ... به وسط بیاید خیلی از ماها پایمان می لنگد.
در کل غلبه بر هوای نفس و رسیدن به آن مکارم اخلاقی که دین مدنظر دارد سخت است. کنار گذاشتن بخل، حسادت، کنترل نگاه ، کنترل زبان و ... همگی جزو دستورات دین هستند اما به نظر من سخت بودن انجام دادنشان نسبت به یک سری موارد دیگر باعث شده که مورد اغفال قرار بگیرند.
فعلا همین ها به ذهنم رسید ...
در مورد آن مثالی هم که در مورد برده داری زدید من خودم هم جوابی ندارم بدهم و یادم هست که در یک تاپیک دیگر که خودتان شروع کننده بودید مفصل راجع به اون صحبت شد که البته مثل اینکه قانع نشدید. من خودم هم قانع نشدم اما چون برایم مساله مهمی نیست خیلی دنبال جوابش هم نیستم چون اصلا در زمان ما چنین مساله ای تمام شده هست و البته قصد فضولی ندارم اما به نظر من شما هم خیلی درگیرش نشوید چون فایده ای ندارد و به جواب نمی رسید. توی این جور موارد خود من وقتی جواب قانع کننده ای پیدا نمی کنم فقط این طور خودم را قانع می کنم که قطعا خداوند به بنده اش ظلم نمی کند و کارهایش عین عدالت است. یا می گویم که حکم خداوند را ما اشتباه فهمیده ایم و اشتباه عمل می کنیم.
من فکر می کنم در کل در بسیاری از مواردی که شما راجع به آن انتقاد دارید چه در این تاپیک چه در جاهای دیگر بیشتر به نحوه اجرای احکام و نحوه عمل کردن ما مسلمانها ایراد دارید که البته بعضی جاها این اشتباهات را از خود اسلام می دانید که من فکر می کنم خودتان هم قلباً می دانید که اشتباه از دین اسلام نیست و هر چه هست از اعمال اشتباه خود ماست.
( توی پرانتز عرض کنم که بنده همون کاربر"مهربون"هستم نتونستم با نام کاربری قبلیم وارد بشم مجبور شدم با نام جدید وارد بشم تا ببینم بعداً چی میشه)
[="Times New Roman"][="Black"] Reza-D;995951 نوشت:
علتش این هست که ما جاهلِ دانا هستیم
تاپیک جدیدی ایجاد کردم که استاد کافی پاسخگو هستند
فکر میکنم آن چیزی که دنبالش هستی رو در این تاپیک پیدا کنی[/]
با سلام
نیت و انگیزه یک مسله پیچیده است که در فلسفه، روانشناسی، اخلاق و .... به آن پرداخته شده است. کانت فیلسوف آلمانی نظریه اخلاق هنجاری خود را مبتنی بر نیت قرار داده است. اخلاق هنجاری بخشی از فلسفه اخلاق است که معیار و ملاک خوبی و بدی عمل را مشخص میکند. به عبارت دیگر خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی خوب و خصوصیت مشترک همه کارهایی که از نظر اخلاقی بد است را معرفی میکند. کانت در بررسی ملاک و معیار خوب بودن اعمال متحیر شد و نتوانست در خود عمل ملاک اطمینان بخشی را پیدا کند. او می گوید مثلا خوش اخلاقی کارخوبی به نظر می رسد. اما در عین حال نمی توان در همه موارد به خوب بودن آن حکم کرد. فروشنده ای را تصور کنید که تنها به خاطر کسب سود بیشتر و به صورت تاکتیکی و موقتی اخلاق خوب نشان میدهد. کار او در حقیقت مصداق خوش اخلاقی نیست بلکه مصداق سودجویی است. بنابراین کانت به این نتیجه میرسد که تنها یک خوبی اصیل وجود دارد و آن نیت خوب است. هر کاری که به نیت خوب انجام شود خوب و درغیر این صورت بد تلقی میشود. البته نیت خوب را عمل به وظیفه ای که عقل عملی تعیین میکند میداند.
در منابع دینی نیز شواهدی برای قسمت اول نظریه کانت وجود دارد.(مثل انما الاعمال بالنیات و لکل امرء ما نوی) بنابراین بنا بر فرض سوال شما کار آن کارگردان مصداق دستگیری و کمک نیست. بلکه مصداق ریا، فریب و یا هر چه نیت آن را داشته است می باشد. (البه نیت خوانی کار ما نیست.)
[="Times New Roman"][="Black"] بدیع;996013 نوشت:
سلام
خیلی ممنونم از پاسخی که دادید
با این فرمایش شما کاملا موافقم و ما نباید نیت دیگران را قضاوت کنیم
ولی نباید اینگونه هم باشد که هرکس برای انجام اعمال غیر اخلاقی در امنیت کامل دیگران را تشویق به عدم قضاوت کند
مثلا طرف دزدی میکند هنجارشکنی میکند و هرکاری بخواهد میکند آخر سر هم می گوید زود قضاوت نکن
خب من هم با توجه به سوابق و شناختی که از آن شخص دارم و خواندن مصاحبه ها و دیدن فیلمها و آشنایی با دیدگاه و نگرش آن فرد چنین نظری می دهم[/]
راستش با خواندن این حدیث واقعا تعجب کردم چون من فقط قسمت اول را می دانستم و از بقیه اون بی اطلاع بودم. یه سوالی برام پیش اومد البته به بحث بی ربطه اما از کارشناس محترم می خوام اگه امکانش هست یه توضیح مختصر بدید راجع به اینکه کسایی مثل من که از علم حدیث و علوم مشابه اون خیلی اطلاعی نداریم چطور از خوانده ها و نوشته ها اطمینان حاصل کنیم؟ آیا ما هم موظف به پیدا کردن اصل روایات در کتاب های مرجع هستیم؟اینقدر که این حدیث برای من مسلم بود که الان به خیلی چیزهای دیگه ای هم که از طریق روحانیت و حتی کتابها اطلاع کسب کرده ام شک کردم.
حد اطمینان کجاست؟ برای منی که فرصت خواندن منابع اصلی را ندارم و به نوشته ها و صحبت های روحانیون اطمینان می کنم. این در حالیست که من میبینم حتی خود روحانیون هم با هم دیگر بر سر یک سری مسائل اختلاف دارند.
با سلام و احترام
دغدغه ای که شما احساس کرده اید ضرورت کار اجتهادی را در زمینه منابع اخلاقی گوشزد میکند که در سال های اخیر توسط برخی اندیشمندان حوزوی همچون آیت الله اعرافی(حفظه الله) در قالب فقه تربیتی و فقه الاخلاق دنبال میشود. موضوعات و احکام اخلاقی نیز نیازمند بررسی دقیق و دین شناسانه است تا بتواند نتایجی مورد اعتماد و قابل استناد به دین را نتیجه دهد. در صورت تحقق کامل چنین امری هر فرد میتواند بدون احساس نیاز به مراجعه مستقیم به منابع روایی حاصل تعمق اجتهادی در منابع اخلاقی را دراختیار داشته باشد. شبیه همان چیزی که در فقه احکام و مناسک رایج است و تقیلد، زحمت اجتهاد را از عهده عموم مردم برداشته است.
اما دلایلی چند تحقق این ضرورت را به تعویق انداخته است که البته همین دلایل نیز تا حدی میتواند توجیه کننده و تسهیل کننده نیاز جامعه به احکام اخلاقی باشد:
- برخی از این دقت نظرهای فقهی که در جای خود ضروری است، در عمل یک مسلمان تاثیر زیادی ندارد. مثلا گناه زنا بیشتر است یا غیبت؟ گناه خودارضائی بیشتر است یا زنا؟ قطعا بررسی فقاهتی جواب این سوالات را میدهد اما عجالتا هم اگر کسی نداند به سعادت او بر نمی خورد. چرا که حداقل میداند که همه اینها گناه کبیره هستند و باید اجتناب شود.
- در بسیاری از روایات اخلاقی یک رویکرد تربیتی حاکم است که کاملا با رویکرد اخلاقی متفاوت است و نمی توان و نباید دقت های فقهی را درباره آنها لحاظ کرد. به عنوان مثال به این روایت دقت کنید:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي فَقَالَ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ إِنْ حُرِّقْتَ بِالنَّارِ وَ عُذِّبْتَ إِلَّا وَ قَلْبُكَ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَ وَالِدَيْكَ فَأَطِعْهُمَا وَ بَرَّهُمَا حَيَّيْنِ كَانَا أَوْ مَيِّتَيْنِ وَ إِنْ أَمَرَاكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِكَ وَ مَالِكَ فَافْعَلْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنَ الْإِيمَانِ؛ امام صادق عليه السّلام ميفرمود: مردى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! مرا سفارشى كن، فرمود: چيزى را بخدا شريك مساز اگر چه به آتش سوخته شوى و شكنجه بينى، همواره دلت به ايمان محكم باشد، و پدر و مادرت را فرمان بر و با آنها نيكى كن، زنده باشند يا مرده و اگر دستور دادند خاندان و مالت را كنار گذار، اين كار را بكن كه از ايمانست.(1)
خروج از اهل و مال کنایه از طلاق و تصرف در مال طبق خواسته والدین است. این روایت در مقام توصیه تربیتی به حفظ حداکثری احترام پدر و مادر است. و به هیچ عنوان در مقام بیان احکام تکلیفی و وضعی طلاق و یا تصرف در اموال نیست و با ده ها روایتی که استقلال مرد در طلاق و یا تصرف در اموالش را ثابت میکند منافات ندارد.
بنابراین اشکالی ندارد از هر گونه روایت اخلاقی برداشت تربیتی کرد و چنین چیزی نیاز به مرجع تقلید ندارد. روح روایت را دریاب و عمل کن.
- دلیل بعدی استقلال نسبی عقل در کشف و اثبات احکام اخلاقی است. اگر دست ما از وحی کوتاه شود هرچقدر هم بنشینیم و فکر کنیم نمی توانیم بفهمیم که نماز صبح را باید دو رکعت بخوانیم. اما حتی اگر هیچ روایتی هم درباره غیبت نداشته باشیم وقتی مشغول این عمل هستیم احساس خوبی نداریم. احساس دورویی، نفاق و خیانت پیدا میکنیم.
موفق باشيد.
........................
1.الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص158.
با سلام
نظریه معتزله و اشاعره در این باره و مباحثات و مجادلات آنها در کتب زیادی از زمان پیدایش این بحث منعکس شده است. اما در دوران معاصر شاید بتوان گفت در دو کتاب (که البته تا حدودی سنگین است) به خوبی به این بحث پرداخته شده است:
حسن و قبح عقلی یا پایه های اخلاق جاودان(تالیف آیت الله جعفر سبحانی)
خوب چیست؛ بد کدام است؟(تالیف احمد حسین شریفی)
[=system]این کتاب ها را به امید خدا پیدا خواهم کرد و مطالعه خواهم نمود . اما قبل از آن بگذارید نظر خودم را بار دیگر در مورد حسن و قبح ذاتی اعمال بگویم و یکی از مهمترین دلایل آن را بیان کنم. بنده اعتقاد دارم که اصلا حسن و قبح ذاتی وجود ندارد. یعنی هیچ عملی وجود ندارد که ذاتا بد باشد. دلیل اول این مطلب توحید افعالی است. به گفته ی شهید مطهری : (( توحید افعالی به معنای باور به این مسئله است که همه نظامهای علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق میافتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی مستقلا نمیتواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابستهاند.[۲]برپایه توحید افعالی همانطور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت هم شریک ندارد؛ یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام میدهد، فعل خدا است. ))
مثلا بنده اگر کودکی را عمدا بکشم کار بسیار بدی انجام داده ام ولی می بینیم که در بلایای طبیعی خداوند چندین کودک را می کشد. پس معلوم است که کشتن کودک بد نیست بلکه حیثیت انتسابش به بنده بد است و گناهی بزرگ است. حتی زمانی که من هم کودک را می کشم هم ، خدا او را کشته است و خدا کار بد نمی کند اما اگر به من منتسب شود بد است. از این گونه مثال ها خیلی می توان زد . بنابراین خوبی و بدی یک عمل ربطی به ذات آن عمل ندارد یعنی حسن و قبح ذاتی وجود ندارد بلکه انتساب عمل به فاعل است که آن را بد یا خوب می کند. دلیل دیگرم هم که در یک تاپیک در مورد آن بحث کردم این است که ما می بینیم کسانی را که قبل از بلوغ و قبل از دورانی که به آگاهی برسند گرفتار چیزهایی می شوند که شارع(البته منظورم فقها هستند نه شارع اصلی) به دلیل این که متوجه است که این ها ضرر دارند و فکر می کند که ضرر داشتن این ها ، یعنی بد هستند آن ها را حرام کرده است. مثلا به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کنند و شارع چون فکر می کند که این بد است حکم به حرام بودن آن داده است. چرا بچه باید بدون آگاهی به چیزی که ذاتش بد است یا ذاتش قبح دارد ولو برای یک بار مبتلا شود؟ یعنی چرا باید این اتفاق در جهان واقعیت بیفتد؟ پس معلوم می شود که این ، ذاتا مشکلی ندارد بلکه زمانی که بچه فهمید این برای او ضرر دارد (که ضرر داشتن لزوما به معنای بد بودن نیست) حالا انتسابش به او بد می شود.
اگر قبول کنیم که اعمال حسن و قبح ذاتی ندارند ، بنابراین شریعت و دین جعل ارزش می کند نه این که از ارزش ها پرده برداری می کند. اصلا اعمال بد ، بد هستند چون خدا گفته است نه این که چون این ها بد بوده اند و حالا خدا می خواسته ما را آگاه کند.
در این رابطه بیشتر مطالعه کنید. اگر متقاعد نشدید در قالب یک سوال مستقل مطرح کنید تا در یک تاپیک مجزا در مورد آن بحث شود.
باسلام
پست رو خوندم این آیه از قرآن به ذهنم رسید
هركه نيكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است وهركه بدى آورد، جز مانند آن كيفر نخواهد ديد و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.(معانی الاخبار/248)
مدیران محترم،مشکلی برایم پیش آمده تا چند روز آینده امکان حضور در سایت را ندارم
لطفاً این تاپیک را نبنندید (یا موقتاً ببندید تا حضور بعدی)
انشاالله بعد از حضور مجدد این تاپیک را با استاد عزیز، پیگیری خواهم کرد
تسلط زیاد ندارم اما بی تسلط هم نیستم انشاالله
چرا که لااقل در توبه و بیرون آمدن از گناه، غیبت سختتر از زِنا است
به عبارتی زنا فقط حق الله است اما غیبت هم حق الله است و هم حق الناس
ثانیاً اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. اگر ثابت کردیم که غیبت از جنبهء توبه از زنا سختتر است، دلیل نمیشود که از جنبهء دیگری نتواند سختتر باشد که این را هم ذدر بخش ثالثاً عرض خواهم کرد
ثالثاً ت در روایتی که قبل از این روایت، از امام صادق(ع) آوردم و همچنین در روایتی از پیامبر(ص) دقیقاً میزان و مقدار تعیین میکنند و میفرمایند:"یک درهم ربا نزد خداوند سنگینتر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدا"
و در روایت دیگری نیز حضرت محمد(ص) میفرمایند:
یک درهم که کسی از ربا به دست آورد بدتر است از سی و شش بار زنا، و ریختن آبروی برادر مسلمان از ربا بدتر است
میبینید که در این روایات مقدار مشخص میشود و دیگر ربطی به این ندارد که بگوئیم چون توبه در غیبت سختتر است پس معصوم آن را با 36 بار زنا مقایسه کرده!
و فکر میکنم نیاز به توضیح نباشد که وقتی ربا از 36 بار زنا بدتر است، پس هر چیز بدتر از ربا نیز لااقل از 36 بار زنا بدتر است
اما حتی اگر دلایل بنده را باطل کنید، باز هم لااقل در این موضوع اتفاق نظر داریم که زنا و غیبت دو گناه کبیره هستند در حد مساوی با یکدیگر (با اغماض از کم و زیادش)
ضمن اینکه من چندین مورد را مطرح کردم و منظورم فقط مقایسه غیبت با زنا نبود. عرض کردم بعضی از گناهان و اعمال نیک در جامعه بولد شدهاند و برخی دیگر چندان مورد توجه نیستند. لطفاً دلیل این اختلاف نگاه به اعمال خوب و بد را توضیح بفرمائید
سلام و عرض ادب
در جامعه رابطه دوستی از نظر اکثریت بد نیست
در حالی که چنین روابطی معمولا به زنا ختم می شود
در واقع اگر در جامعه زنا خیلی بد است ،
بیشتر از بعد اجتماعی است
نه صرفا از بعد دینی
اما غیبت و تهمت و ... از بعد اجتماعی چندان هم بد نیست
که به نگاه نادرست جامعه به این گناهان و ترک امر به معروف و نهی از منکر بر می گردد
در واقع در قوم لوط ، لواط عملی عادی بود ( مانند دوران صفویه)
و قبح اجتماعی نداشت
همچنین قبل از بعثت پیامبر نیز زنا در جامعه اعراب مساله ای عادی بود
و قبح اجتماعی نداشت
واقعیت این است که اکثر مردم بنده دنیایند
اگر زنا را بد می دانند
به این خاطر است که باعث ناراحتی ایشان می شود
نه به این خاطر که خداوند زنا را حرام کرده!
( نوعی خود پرستی )
در عین حال غیبت و تهمت و ربا را بد نمی دانند !
حتی اگر عقابش سخت از زنا باشد
چرا که در حقیقت ایمانی به خدا و روز قیامت ندارند و دین فقط لقلقه زبانشان است
در پناه حق تعالی
کاملاً موافقم. به نظر خودم مردم بیشتر نسبت به گناهانی عکس العمل نشان میدهند که بدی آن خیلی عینی و قابل لمس باشد
مثلاً دزدی که از دیوار مردم بالا بروی را بد میدانیم، اما در طول روز ممکن است خودمان اعمال زیادی انجام بدهیم که مصداق دزدی است ولی آن را بد ندانیم
فرضاً در اجناس کم فروشی میکنیم، حق کارگر زیردست خود را کامل نمیدهیم و.... و جالب اینکه هیچکدام را هم دزدی نمیدانیم!
اگر هم کسی به ما بگوید دزدی نکن، پوزخندی میزنیم و میگوئیم مگر از دیوار مردم بالا رفتم؟! چند وقت پیش در یک تاپیک صحبت از این بود که خواستگار میتواند قبل از ازدواج بدن عروس را ببیند (با کیفیتی که در احکام هست)
اما خانمها ناراحت شدند و میگفتند مگر ما بی حیا هستیم که چنین اجازهای بدهیم؟ دقیقاً اینها برمیگردد به چیزی که شما گفتید، اینکه ما اگر عملی را بد میدانیم به این دلیل است که با این تفکر تربیت شدهایم
نه اینکه از نظر دینی به بد بودن آن عمل ایمان اورده باشیم
با سلام
از اینکه به مذاکرات برگشتید خوشحالم.happyhappyhappy
در این باره چند نکته می تواند بحث را روشن تر کند.
نکته اول: واقعیت این است که هیچ کدام از گناهان جایگاه واقعی خود را در میان ما ندارد. وقتی نتوان حتی گناهان صغیره را کوچک شمرد در مورد گناهان کبیره شرایط به مراتب سخت تر است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى صَغِيرِ الذَّنْبِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى مَا اجْتَرَأْتُمْ؛ به کوچکی گناه نگاه نکنید، بلکه به (عظمت) کسی که بر او جرأت ورزیده اید بنگرید.»(1) بنابراین نه رابطه نامشروع و نه گناهانی مانند غیبت و ربا آن مقدار که باید در میان ما قبح و زشتی ندارد. حالا ممکن است در مورد اولی کمی وضعیت بهتر و در مورد دو تای بعدی وضعیت اسفناک تر باشد. بنابراین آنچه باید جای سوال من و شما و تاسف و دغدغه ما باشد این است که چرا همه این گناهان به طور عام و گناهانی مثل ربا و ... تا حدودی قبح خود را از دست داده اند. اگر جامعه اسلامی ما تا حدودی از زنا منزجر است که جای تعجب و آزردگی ندارد. بلکه از این هم باید بیشتر باشد.
نکته دوم: دقیقا منظور روایاتی که برخی گناهان را با زنا مقایسه می کند و آنها را زشت تر از آن می شمارد همین است که آن گناه را در نظر مردم بزرگ جلوه دهد و به جایگاه واقعی خود نزدیک کند. نه اینکه زنا را خفیف و آسان جلوه دهد. معصومین (علیهم السلام) گناهانی را که می خواستند در مورد آنها هشدار دهند نسبت به زنا مقایسه می کردند. چرا که قبح زنا تا حدودی برای مخاطب مفروض و مسلم بوده است.
نکته سوم: شاید گناه بیشتر ربا نسبت به زنا به خاطر رابطه علت و معلولی در میان این دو است. فقر یکی از دلایل رواج زنا و رباخواری یکی از عوامل فقر است.
پی نوشت ها:
1. وسائل الشيعة، ج15، ص313.
۱. مقایسه شما اصلا قابل قبول نیست . گناه زنا رو با گناه فرضا ربا به مقایسه نشستین! چطور میشه در برابر سوختگی یک انگشت و سوختگی قسمت بیشتری از بدن یک واکنش داشت؟ یا برای یک گناه و خطای انسانی کوچک مردم رو به توپ و تشر بست و برای گناه زنا که صدمات جبران ناپذیر بزرگی داره به آرامی برخورد کرد؟
حتی در جوامع اروپایی هم چنین نیست و قوانین سفت و سخت تری برای تجاوز یا امثال اینها بکار میره و حتی با حضور قربانیها مستند میسازن.
۲. اطلاع از دنیای زنان کار پیچیده ای نیست. از زنان محجبه عصبانی تر زنان معمولی و ... هستن. چه کسی حاضر میشه عقد موقت یا دوستی خارج از عرف و شرع با مردی داشته باشه و بعد از چند صباحی که مرد سیر شد مثل دستمال دور انداخته بشه؟
خداوند این صیغه یا عقد موقت رو حلال کرد اما بندش برای لذت خودش بهره برد نه صرفا دستور خداوند برای شرایط خاص! درد شهوت بود نه در دین و درد سرپرستی از یک زن.
البته محک خوبی هست و میشه مردان هوسران رو زودتر شناخت و از آفت های زندگی مشترک با چنین اشخاصی فاصله گرفت.
در جامعه ی امروز هر دختری آرزوی ازدواج دائم داره و خوشبختی طولانی . خدا یکی همسر یکی اما همین عقد موقت برای برخی که خدا رو قاطی نیات خودشون میکنن یا دوستی و روابط خارج از قاعده زندگی های زیادی رو از هم پاشونده که روانشناسان و مشاوران ازش به خیانت یاد میکنن. مشخصه عقل سالم نمیپذیره .
۳. مردهای مذهبی و مردهای آزاد و بی ایمان در هر دو گروه همین هست، من هم آدمی رو میشناسم که ایمان نداره هم نان میبره، هم مال یتیم میخوره و ... صرفا چون یکی نماز میخونه نباید حس کنیم دیگه اشتباهی ازش سر نمیزنه! این افکار درست نیستند.
۴.منم زنان معمولی رو میشناسم که خون شوهرشون رو میمکن.
مشکل در تشخیص شماست نه در افراد مختلف. به هر حال هر کسی جوری زندگی میکنه مهم تشخیص درست زندگی کردن اون شخص هست. اینکه یک مؤمن نما رو بتونین از یک فرد مؤمن واقعی تشخیص بدین.
لازمه ی تشخیص اینها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست ، حجاب نیست. لازمش شناخت رفتار و گفتار هست. برنامه ی زندگی اون فرد هست.
خداوند اگر میخواست یار جمع کنه با قدرتی که داشت انسان رو مطیع مطلق خودش می آفرید ، قدرت اختیار داده و همین باعث شده یکی بی ایمان ، یکی ظاهر ساز و یکی حقیقی و با ایمان باشه. خدا هرگز نیازی به کسی نداره که دنبال یار جمع کردن باشه! از بین چند میلیارد بشر فقط یک میلیارد و خورده ای اسم مسلمان روشون هست این یار جمع کردن نیست.
یار جمع کردن یا مسایلی که اینچینی هست بیشتر منو یاد دوران مدرسه میندازه ، یادش بخیر.
بهر حال باید قدرت تشخیص و تمیز دادن بالا بره و این بیشتر به ادراک انسان از مسایل بر میگرده.