درس اخلاق اسک دینی ها برای یکدیگر (کاربردی)

تب‌های اولیه

1832 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

امام صادق علیه السلام :
«کل من اشتد لنا حبا اشتد للنساء حبا»
آن کسی بیشتر دوستدار ما خاندان عصمت و طهارت است که به همسرش بیشتر دوستی کند
بحارالانوار، ج 103، ص 227

چون نمی توانی امید دهی ناامید مساز
و چون نمی توانی مرحم نهی نمک مپاش

به راستی چه متضرر است فروشنده ای که
لذتهای ابدی و سعادت بی پایانش را
به شهواتِ گذرایِ دنیایِ فانی معاوضه بنماید...

خداوندا آیا به راستی غرض از خلقت این همه شگفتی، تقویتِ زرق و برق ِحیات حیوانی و فزونی لذتهای شهوانی من است؟!

درد را به هر طرف بخوانی درد است
و درمان را چو از آخر بخوانی نامرد،
پس مراقب باش برای مداوای دردهایت
به هر درمانی پناه نبری که
از این معرکه به نامردی مبتلا شوی

تو معجزه بی نظیر خدایی
کافی است اندکی در خلوت
به قابلیتهای شگفتی که
خداوند در نهادت قرار داده بیندیشی

به تو روی آوردم چون یگانه معبود عالمی .

از خود مران مرا .من بی تو هیچم و با نام تو

همه چیز. دست نیاز به سوی تو آورده ام .تو

مهربانی و دست گیرنده مستمندان .لطف و کرمت

را از من دریغ مدار .از عالمت حیرانم و در خود سرگردان.

با حالتی پریشان به درگاهت نالانم و از دیده گریان.

و همه جا به سوی تو روان. تو کریمی و بزرگوار.

رحیمی و بخشاینده روح و روان. از بندگان

نا آ گاهت در گذر و روح آنان را به سعادت

راهنمایی فرما و هر انچه از عالم کبریایی خواهی

بر جسم عنایت فرما چون هر دردی که از سوی

تو رسد .رحمت است و تحمل آن را دارم .

خدایا به عظمت تو سر تعظیم فرود می آورم و از تو

می خواهم که مرا جزو بندگان مقرب درگاه

خویش منظور فرمایی و از روی لطف و کرمت

ارواح پاک را برای هدایت بر من نازل فرمایی

تا رستگار شوم. تو بزرگی و سزاوار ستایش

و تکریم. خدایا... پیشانی بر خاک تو می گذارم

چون سجده سزاوار بزرگی و عظمت توست.

یا حق.

[="Tahoma"]سهروردی تعریف انسان را غیر ممکن می داند چون اگر صعود کند حد یقف ندارد و اگر سقوط نماید عمق آن دیده نمی شود پس حد جامعی وجود ندارد تا انسان با آن تعریف شود. اما جامی انسان را تعریف می کند و به عامه طعنه می زند که عمرشان را مصروف تیمار بدن مادی می کنند و خیال می کنند« من» یعنی همانی که در آیینه می بینند اینها جلوی آیینه می ایستند و غرق در خود می شوند اینها همیشه خودشان را خوشکل می بینند.

هر کس را دعوی حسن و نمک
سنگ مرگ آمد نمکها را محک

ولی زمانی پرده کنار خواهد رفت و قیافه اصلی دیده خواهد شد.

تو به چشم خویش خوبرویی لیک باش
تا شود در پیش رویت دست مرگ آیینه دار

«لقد کشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملا تیزبین است.(ق/22)»

آقای حسن زاده آملی می فرمود: عنک یعنی عن حقیقتک (از حقیقت تو)

فردا كه پيشگاه حقيقت شود پدید
شرمنده رهرويي كه عمل بر مجاز كرد

شرمنده است چرا چون من حقیقی را آن روز می بیند و تسلیم خدا می کند.

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رُخش ببینم و تسلیم وی کنم

آدمي مي بيند كه خودش مثل زمين باير است و رفته در زمين ديگران كار كرده است و زمین بایر را تحویل خدا می دهد!

در زمين ديگران خانه مكن
كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه تن خاكي تو
كز براي اوست غمناكي تو
تا تو تن را تلخ و شيرين ميدهي
جوهر جان را نيابي فربهي
گر ميان مُشك تن را جا شود
وقت مردن گند آن پيدا شود
مُشك را بر تن مزن بر جان بمال
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال

آیت الله دکتر سید حسن عاملی حفظه الله

[="Tahoma"]كجا رفتند آن صاحب نفس هايي كه در شهرها بودند.مرحوم مطهري مي گويد: من درس اخلاق امام كه مي نشستم مست مي شدم. يكي از اساتيد ما مي گفت: ما درس امام كه مي رفتيم از دنيا و مافيها سير مي شديم. زندگي زيباييش همين هاست . لذت مادي سير صعودي ندارد.

بغداد همان است كه ديدي و شنيدي
رو طلعت نو جو كه آن را تو نديدي

از ديگ جهان يك دو سه كفگيركه خوردي
باقي همه ديگ آن مزه دارد كه چشيدی

آقاي حسن زاده آملي مي فرمايد: من دو ركعت كه نماز مي خوانم 24 ساعت درعالم ديگري هستم. یعنی مثل سنگی که در استخرآرام بیافتد موج هايي درست می کند. ختم سخن اینکه كه خود را بايد مثل پرنده اين ور و آن ور بزنی تا دری باز شود . خدا كجاست ؟ در مكه است ؟ نه ! در كربلا است ؟ ‌نه! اول كاري كه بايد بكنيم همين دل است بيرون خبري نيست اين جا را بايد تقويت كني. به تعبیر معصوم(ع): اجعل قلبک قرینا تزاوله! یعنی دلت را همیشه کنار خود بنشان و با آن ور برو!

آیت الله دکتر سید حسن عاملی حفظه الله

[="Tahoma"]فیض حق وقف خاص کسی نیست ، هر کسی به اندازه تلاش خود از آن نصیبی دارد

فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

اقتباسی از کتاب ”انسان و قرآن“ اثر علامه حسن زاده آملی حفظه الله

نقل قول:
از ديگ جهان يك دو سه كفگيركه خوردي
باقي همه ديگ آن مزه دارد كه چشيدی


سلام...من یک سوال دارم خواستم بدونم جوابش چی میشه؟
رابطه بین اعضای یک خانواده چگونه است؟....
این که میگن دل به دل راه داره ربطی به ارتباطات خانوادگی دارد؟...
مثلا یکی از همکلاسی هام میگفت وقتی پدرش مریض بود به ازای هر یک قاشق گوشت پلویی که اون می خورد پدرش یک آخ و واخ سر میداد!...چون اون اوایل اینو نمی دونست و زیاد گوشت پلو خورد پدرش این حجم زیاد رو طاقت نیاورد و فوت کرد!!....این به فلسفه ربط داره درسته!

سلام بر کارشناسان بزرگوار

استاد;962291 نوشت:
درس اخلاق اسک دینی ها برای یکدیگر (کاربردی)

اویس;962396 نوشت:
قلب نظرگاه حق است و مَنظَر حق را نشاید آکنده از شهوات باشد

اویس;962399 نوشت:
به راستی چه متضرر است فروشنده ای که
لذتهای ابدی و سعادت بی پایانش را
به شهواتِ گذرایِ دنیایِ فانی معاوضه بنماید...

اویس;962400 نوشت:
خداوندا آیا به راستی غرض از خلقت این همه شگفتی، تقویتِ زرق و برق ِحیات حیوانی و فزونی لذتهای شهوانی من است؟!

این شهوات, منظور کدام شهوات است؟ آیا لذات و شهوات حلال هم جزو این موارد است؟
می خوام بدانم منظور برخی از این جملات (که برخی هم ممکن است گوینده اش معلوم نباشد چه کسی است), کلا نفی همه این موارد (حتی حلال) است, مثل برخی از افراد که کلا همه اینها رو نفی می کنند؟
با تشکر

[="Navy"]

مکیال;962627 نوشت:
[="Tahoma"] آقاي حسن زاده آملي مي فرمايد: من دو ركعت كه نماز مي خوانم 24 ساعت درعالم ديگري هستم. یعنی مثل سنگی که در استخرآرام بیافتد موج هايي درست می کند. ختم سخن اینکه كه خود را بايد مثل پرنده اين ور و آن ور بزنی تا دری باز شود . خدا كجاست ؟ در مكه است ؟ نه ! در كربلا است ؟ ‌نه! اول كاري كه بايد بكنيم همين دل است بيرون خبري نيست اين جا را بايد تقويت كني. به تعبیر معصوم(ع): اجعل قلبک قرینا تزاوله! یعنی دلت را همیشه کنار خود بنشان و با آن ور برو! آیت الله دکتر سید حسن عاملی حفظه الله
سلام من همش برام سوال بود که این همه سرزمین های فانتزی و خیالی که استاد حسن زاده به انجا سفر می کند چرا یک شرح حال از وقایع و اتفاقات و ماجراهایی که برایشان در ان سرزمین های اتفاق می افتد را به صورت داستانی که حداقل که برای عوام قابل درک باشد منتشر نمی کنن؟ یا مثلا از یک نقاش خبره به مانند استاد فرشچیان دعوت کنند و بگن مثلا من به یک سرزمین هایی رفته بودم که درختانش اینطوری بودن یا قصرهاش اینطوری بودن یا ساکنان اون اینطوری بودن بعد اون استاد نقاش بگیره تا اونجایی که ممکن هست اونو به تصویر بکشه و در کتاب چاپ کنن گمونم اگر اینطور بشود این همه سفرهای و تجربیات بصری استاد در انفس در ذهن مردم عادی تاصیر میزاره و ممکنه خیلی از خواننده های خارجی مسلمان هم بشوند ...می دونن چندین جلد کتاب میشه نوشت!...یک کتاب خونه فقط داستان می تونن بنویسن (اگر اجازه داشته باشن که توضیح بدن ) مثلا یک عالمی می گفت در عالم شهود به یک سرزمین های فانتزی رنگارنگ کوچکی مثل پر از اسمونش به پایین فرود اومدم و دیدم موجودات کوچکی( شبیه کارتون لی لی پوت ها و ممول مثلا) در حال جنگ در کشور خودشون هستن و یه عده (گروه شرور) با تانک های کوچک دارن مساجد های فانتزی بسیار زیبا و نقلی و پر نقش و نگار رنگارنگی رو با توپ میزنن می کوبن تا خراب کنن!!...که من رفتم و با اون گروه ریش سفید های قبیله شور و مشورت دادم که چه کار کنن تا بر انها پیروز بشوند و جنگ سختی هم در بین تو کوه در گرفت و خودش هم در اون مقیاس با انها جنگید و موفق به عقب راندن ان قوم شرور داده بودن!! این گمان کنم همون حدیث امام باقر (ع) هم باشه که می گفتند در عالم موجودات به مانند انسان ها وجود دارند که شما از انها بی خبرید و انها هم از وجود شما بی خبرند! الان سوالام اینه که نمیشه داستان های اینطوری نقل بشه بعد استاد توضیح تصویری از چگونگی اون سرزمین ها بدن تا یکی به رشته تحریر در بیاره؟ مثلا در تلوزیون نشون میده استاد به درختی تکیه زد که خیلی معمولی هست و میگه به به به عجب منظره ای!..در حالی که خیلی معمولی هست ولی مشخصیه ایشان یک عوالم ماورای طبیعی کریستالی شکلاتی (یا به نقل از علامه مجلسی عالم ابرنگی) رو دارن تمجید می کنن که با هشتاد سال ریاضت و ترک شهوات تونستن به ان مکان ها برسند که همه اجزای سکنات ان از مروارید و در و برلیان و یاقوت و ابرشیم مخمل هست! با تشکر[/]

[="Tahoma"]

حُسنلی کالِفت;962636 نوشت:
سلام...من یک سوال دارم خواستم بدونم جوابش چی میشه؟
رابطه بین اعضای یک خانواده چگونه است؟....
این که میگن دل به دل راه داره ربطی به ارتباطات خانوادگی دارد؟...
مثلا یکی از همکلاسی هام میگفت وقتی پدرش مریض بود به ازای هر یک قاشق گوشت پلویی که اون می خورد پدرش یک آخ و واخ سر میداد!...چون اون اوایل اینو نمی دونست و زیاد گوشت پلو خورد پدرش این حجم زیاد رو طاقت نیاورد و فوت کرد!!....این به فلسفه ربط داره درسته![/color]

سلام علیکم گرامی
نمی دانم ،
اما در فرض صحت قضیه به گمانم به ”ادب“ مربوط می شود . از آنجاییکه پدر مریض بود بهتر بود پسر جلوی او آن غذا را نخورد و حتی اگر مریض پدرش هم نبود آدمی نباید باعث رنجش و حسرت دیگران بشه.[/]

[="Tahoma"]

حُسنلی کالِفت;962779 نوشت:
[="Navy"] سلام من همش برام سوال بود که این همه سرزمین های فانتزی و خیالی که استاد حسن زاده به انجا سفر می کند چرا یک شرح حال از وقایع و اتفاقات و ماجراهایی که برایشان در ان سرزمین های اتفاق می افتد را به صورت داستانی که حداقل که برای عوام قابل درک باشد منتشر نمی کنن؟ یا مثلا از یک نقاش خبره به مانند استاد فرشچیان دعوت کنند و بگن مثلا من به یک سرزمین هایی رفته بودم که درختانش اینطوری بودن یا قصرهاش اینطوری بودن یا ساکنان اون اینطوری بودن بعد اون استاد نقاش بگیره تا اونجایی که ممکن هست اونو به تصویر بکشه و در کتاب چاپ کنن گمونم اگر اینطور بشود این همه سفرهای و تجربیات بصری استاد در انفس در ذهن مردم عادی تاصیر میزاره و ممکنه خیلی از خواننده های خارجی مسلمان هم بشوند ...می دونن چندین جلد کتاب میشه نوشت!...یک کتاب خونه فقط داستان می تونن بنویسن (اگر اجازه داشته باشن که توضیح بدن ) مثلا یک عالمی می گفت در عالم شهود به یک سرزمین های فانتزی رنگارنگ کوچکی مثل پر از اسمونش به پایین فرود اومدم و دیدم موجودات کوچکی( شبیه کارتون لی لی پوت ها و ممول مثلا) در حال جنگ در کشور خودشون هستن و یه عده (گروه شرور) با تانک های کوچک دارن مساجد های فانتزی بسیار زیبا و نقلی و پر نقش و نگار رنگارنگی رو با توپ میزنن می کوبن تا خراب کنن!!...که من رفتم و با اون گروه ریش سفید های قبیله شور و مشورت دادم که چه کار کنن تا بر انها پیروز بشوند و جنگ سختی هم در بین تو کوه در گرفت و خودش هم در اون مقیاس با انها جنگید و موفق به عقب راندن ان قوم شرور داده بودن!! این گمان کنم همون حدیث امام باقر (ع) هم باشه که می گفتند در عالم موجودات به مانند انسان ها وجود دارند که شما از انها بی خبرید و انها هم از وجود شما بی خبرند! الان سوالام اینه که نمیشه داستان های اینطوری نقل بشه بعد استاد توضیح تصویری از چگونگی اون سرزمین ها بدن تا یکی به رشته تحریر در بیاره؟ مثلا در تلوزیون نشون میده استاد به درختی تکیه زد که خیلی معمولی هست و میگه به به به عجب منظره ای!..در حالی که خیلی معمولی هست ولی مشخصیه ایشان یک عوالم ماورای طبیعی کریستالی شکلاتی (یا به نقل از علامه مجلسی عالم ابرنگی) رو دارن تمجید می کنن که با هشتاد سال ریاضت و ترک شهوات تونستن به ان مکان ها برسند که همه اجزای سکنات ان از مروارید و در و برلیان و یاقوت و ابرشیم مخمل هست! با تشکر[/]

سلام علیکم برادر

جز راست نباید گفت ، هر راست نشاید گفت.

از آنجاییکه این تاپیک درباره درس اخلاق اسک دینی ها برای یکدیگرِ ، خوشحال و ممنون میشم شما هم مطالبی کاربردی را برای استفاده بنده و دوستان قرار دهید.
تشکر

[="Navy"] سلام نه گمون کنم خوب متوجه نشده باشین !... اونا با هم توی یک اتاق نبودن، پسره توی اتاق خودش بود پدره توی اتاق دیگه توی رخت خواب بود... بچه چون گوشت پلو می خورد باد میکرد گمونم ، و چون طبق اصل قانون فشار و اتمسفر (نیرویی است که از افزایش حجم و باد جلوگیری میکنه و اون مجموعه والد (پدر) هست و مولود (یعنی پسر ) زیر مجموعه اون هست ).... چون پدر مریض بود نتونست مقاومت بکنه وباد و فشار از طریق کانال های روح از مکانی با فشار بیشتر به مکانی با فشار کمتر منقل شد و پدره هم با هر یک قاشق گوشت پلویی که پسرش می خورد یک آخ میکرد!.... چون عوام بودن هیچ کدوم این موضوع را نمی دونستن! اما دوستم میگفت ساعت سه شب هنوز تدیگ دیگ رو نکندیده بود که بخوره دید پدرش یک داد بلند کرد و تموم کرد رفت!...یعنی اصلا نزاشت صبح شه برن دکتر!! [/]

*taha*;962638 نوشت:
این شهوات, منظور کدام شهوات است؟ آیا لذات و شهوات حلال هم جزو این موارد است؟

با سلام خدمت شما برادر گرامی
مراد از شهوات همان میل نفس به انجام محرمات و تقویت ابعاد حیوانی خود است و شامل لذات حلال نمی شود.

*taha*;962638 نوشت:
می خوام بدانم منظور برخی از این جملات (که برخی هم ممکن است گوینده اش معلوم نباشد چه کسی است), کلا نفی همه این موارد (حتی حلال) است, مثل برخی از افراد که کلا همه اینها رو نفی می کنند؟

اولا گوینده تمامی این جملاتی که در اینجا نقل می شود بنده هستم لذا گوینده است کاملا معلوم است
ثانیا مراد بنده از شهوات ، محرمات است.

[="Navy"]

مکیال;962837 نوشت:
[="Tahoma"] سلام علیکم برادر جز راست نباید گفت ، هر راست نشاید گفت. از آنجاییکه این تاپیک درباره درس اخلاق اسک دینی ها برای یکدیگرِ ، خوشحال و ممنون میشم شما هم مطالبی کاربردی را برای استفاده بنده و دوستان قرار دهید. تشکر
سلام...خب الان یک مثال دیگه میزنم تا این مثال قبلی رو خوب متوجه بشین من منظورم چی بود... در مجله ای خونده بودم دو تا برادر بودن که پدرشون فوت کرد برادر بزرگ تره سربازی بود و کوچیکتره کنکور داشت ....پس چون خرج خونه نداشتن کوچیکتره رفت سر کار(جای پدرش)...یه مدت گذشت برادر کوچیکتره سیگاری و بعد معتاد شد(همنشینی با رفیق بد) برادر بزرگتره از سربازی برگشت متوجه اعتیاد برادرش شد و بسیار عضبانی شد و چون ورزشگار و رزمی کارم بود اونو برد توی انباری خونشون و با کابل بیرحمی اونو زیر کتک کرد و برادر کوچیکتر هم از سوز درد شلاق و کابل خودش و بلند میکرد می کوبید به در رو دیوار کوم میکشید تا یکی بیاد اونو نجات بده و هی داد میکشید که نزن مردم نزن غلط کردم ترک میکنم و فلان!... بعد برادر بزرگه اونو بست به تخت و یک ماه خودش رفت سر کار کارگری تا براش دعوا بخره ترک کنه و اتفاقا ترکم کرد و خوب شد دوباره رفت کلاس کنکور و پزشکی سراسری قبول شد!(این مال دهه شست بود)....اما حالا یک اتفاق دیگه ای پیش اومد و اون برادر بزرگه تغییر اخلاق داد بدون اینکه خودش علتش و بدونه و ابتدا سیگاری و بعد معتاد شد و بعد یک سال فوت کرد!!(این داستا رو برادر کوچیکه برای یک مجلهای در اون موقع نوشته بود)... حالا تحلیل چیه:امام خمینی (ره) گفته بود اصلاح شدن در هر زمینه ای (اخلاق رفتار عادات اعتیاد و ...)کلا باید آهسته آهسته صورت بگیرد و الا ظعیان ایجاد میشه و سر صاحبش بلا میاد!...در این اتفاق برادر بزرگ تر سالم بود و پر اراده اما برادر کوچیکتر ضعیف و کم راده...وقتی بهش شوک وارد شد خبائث از درون دل اون توسط کانال هایی به سمت دل برادر بزرگ تر راه پیدا می کنن و برادر بزرگ تر بدون اینکه بدونه دلش میزبان _خبائثی که از رفیق های ناباب که در دل برادر کوچیک وارد شدن و سکنی گزیدند_ شد و ناگهان دچار انسداد و خفت دل شد و اول افسردگی و بعد یواش یواش کم ارادگی و بی نمازی بی دینی و در نهایت خودکشی به سراغش اومد و مرد!.... به این میگن همون مثلی که دل به دل راه داره![/]

اویس;962913 نوشت:

اولا گوینده تمامی این جملاتی که در اینجا نقل می شود بنده هستم لذا گوینده است کاملا معلوم است

با تشکر
بله, اون که گفتم ممکن است معلوم نباشد, به صورت کلی همه مطالب در این مورد در اینترنت رو هم شامل می شود که ممکن است برخی از آن ها معلوم نباشد و گرنه همانطور که خودتان هم اشاره کرده اید, جملاتی که شما گفته اید, حرفی نیست.

[="Tahoma"]

حُسنلی کالِفت;962914 نوشت:
[="Navy"] سلام...خب الان یک مثال دیگه میزنم تا این مثال قبلی رو خوب متوجه بشین من منظورم چی بود... در مجله ای خونده بودم دو تا برادر بودن که پدرشون فوت کرد برادر بزرگ تره سربازی بود و کوچیکتره کنکور داشت ....پس چون خرج خونه نداشتن کوچیکتره رفت سر کار(جای پدرش)...یه مدت گذشت برادر کوچیکتره سیگاری و بعد معتاد شد(همنشینی با رفیق بد) برادر بزرگتره از سربازی برگشت متوجه اعتیاد برادرش شد و بسیار عضبانی شد و چون ورزشگار و رزمی کارم بود اونو برد توی انباری خونشون و با کابل بیرحمی اونو زیر کتک کرد و برادر کوچیکتر هم از سوز درد شلاق و کابل خودش و بلند میکرد می کوبید به در رو دیوار کوم میکشید تا یکی بیاد اونو نجات بده و هی داد میکشید که نزن مردم نزن غلط کردم ترک میکنم و فلان!... بعد برادر بزرگه اونو بست به تخت و یک ماه خودش رفت سر کار کارگری تا براش دعوا بخره ترک کنه و اتفاقا ترکم کرد و خوب شد دوباره رفت کلاس کنکور و پزشکی سراسری قبول شد!(این مال دهه شست بود)....اما حالا یک اتفاق دیگه ای پیش اومد و اون برادر بزرگه تغییر اخلاق داد بدون اینکه خودش علتش و بدونه و ابتدا سیگاری و بعد معتاد شد و بعد یک سال فوت کرد!!(این داستا رو برادر کوچیکه برای یک مجلهای در اون موقع نوشته بود)... حالا تحلیل چیه:امام خمینی (ره) گفته بود اصلاح شدن در هر زمینه ای (اخلاق رفتار عادات اعتیاد و ...)کلا باید آهسته آهسته صورت بگیرد و الا ظعیان ایجاد میشه و سر صاحبش بلا میاد!...در این اتفاق برادر بزرگ تر سالم بود و پر اراده اما برادر کوچیکتر ضعیف و کم راده...وقتی بهش شوک وارد شد خبائث از درون دل اون توسط کانال هایی به سمت دل برادر بزرگ تر راه پیدا می کنن و برادر بزرگ تر بدون اینکه بدونه دلش میزبان _خبائثی که از رفیق های ناباب که در دل برادر کوچیک وارد شدن و سکنی گزیدند_ شد و ناگهان دچار انسداد و خفت دل شد و اول افسردگی و بعد یواش یواش کم ارادگی و بی نمازی بی دینی و در نهایت خودکشی به سراغش اومد و مرد!.... به این میگن همون مثلی که دل به دل راه داره![/]

سلام و احترام

نمی دانم اخوی . می تونی درباره این موضوع تاپیکی ایجاد کنی تا ان شاءالله کارشناسان و کاربران بزرگوار کمکت کنند.
موفق باشی

[="Tahoma"]

علم و عمل ممدوح همچون دو بال برای پروازند

که بدون یکی از آنها پرواز غیرممکن است

[="Tahoma"]الإمامُ عليٌّ عليه السلام : قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُهُ .

امام على عليه السلام : ارزش هر انسانى، به آن چيزى است كه مى داند .

[="Navy"]امام رضا علیه السلام:هر کس چهل حدیث از ما را درک کند و آن را به دیگران منتقل کند خدا او را رحمت می کند! (یعنی ما او را شفاعت می کنیم) ...البته شاید منطور امام این بود که به بطن جملات ما در عالم شهود اتصال بر قرار کند و خودش برود و به سرزمین های درون گشت و گذار کند ببیند چرا این حدیث گفته شده است...یعنی به صورت تصویری ببیند![/]

[="Tahoma"]صخره نورد هر چه بالاتر می رود باید احتیاط بیشتری کند چون به همان میزان که اوج می گیرد اگر سقوط کند ، سقوطش خطرناک تر و دردناک تر خواهد بود.

ای دوست اگر در صراط معنویت قدم گذاشتی ، بدان در این مسیر هر چه جلوتر می روی باید مراقبه ات را بیشتر و قوی تر کنی تا ان شاءالله و به حول و قوه الهی به سلامت بالا و بالاتر بروی.

الهی توفیق عمل عنایت فرما.

[="Tahoma"]الهی
یک عمر به زعم خود گفتم اِیاکَ نَعبُدُ و اِیاکَ نَستَعین . العفو .

صداقتم آرزوست

[="Navy"]

مکیال;964230 نوشت:
الهی
یک عمر منافقانه به زعم خود گفتم اِیاکَ نَعبُدُ و اِیاکَ نَستَعین . العفو .

صداقتم آرزوست

مثل این هست که الحمد لله رب العالمین رو (استغفرلله) بلند بکشین بگین الحمدلله رب الکافرین![/]

خدارا رفیق بگیریم ، خدارا ، خدارا . گل

دور وقتت حصار بکش

آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه:

اگر دور وقت خود را حصار بکشیم، شیطان نمی‎تواند در آن رخنه کند، اما اگر وقت خود را بی‎حصار گذاشتیم، زمینی است که در آن نه زراعت کرده‎ایم و نه خانه ساخته‎ایم؛ فقط زمینش به نام ما ثبت شده.
انسان اگر برای وقتش برنامه‎ریزی نکرد، شیطان برایش برنامه‎ریزی می‎کند.
غیبت‎ها، تهمت‎ها، حرف‎های بی‎مزه، لهو و لعب‎ها، همۀ اینها نتیجۀ بی‎برنامگی است.
اگر عقل برای وقت برنامه‎ریزی نکند، نفس برایش برنامه‎ریزی می‎کند.

[="Tahoma"]

استاد;965854 نوشت:
دور وقتت حصار بکش

آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه:

اگر دور وقت خود را حصار بکشیم، شیطان نمی‎تواند در آن رخنه کند، اما اگر وقت خود را بی‎حصار گذاشتیم، زمینی است که در آن نه زراعت کرده‎ایم و نه خانه ساخته‎ایم؛ فقط زمینش به نام ما ثبت شده.
انسان اگر برای وقتش برنامه‎ریزی نکرد، شیطان برایش برنامه‎ریزی می‎کند.
غیبت‎ها، تهمت‎ها، حرف‎های بی‎مزه، لهو و لعب‎ها، همۀ اینها نتیجۀ بی‎برنامگی است.
اگر عقل برای وقت برنامه‎ریزی نکند، نفس برایش برنامه‎ریزی می‎کند.

سلام..چه نکته ی ظریف و پر تاملی گل

[="Tahoma"]

نوشتم:
در کوی نیکنامان مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

جواب رسید:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگرست

انا عند المنکسره قلوبهم لاجلی

من نزد کسانی ام که قلب هایشان برای من شکسته است

[="Tahoma"]

تمام رذایل قابل اصلاح شدن است ، اصل به فکر اصلاح افتادن است.¹

1. متن بالا خلاصه و چکیده مطلبی از امام خمینی اعلی الله مقامه می باشد.

باسمه البصیر

"اکرموا اولادکم"منشور تربیتیِ متعالی و مترقی ای است که اگر والدین بیاموزند و عمل کنند

می توان امید داشت که نسلی متفکر،آزاده و متعهد پرورش خواهد یافت.

[="Navy"]هیچ دو نفری همنشین هم نمی شوند مگر اینکه در یکی از صفات بد یا خوب با هم وجه مشترک دارند ...مثلا شما یک صفتی دارید که مربوط به حرص هست مثل پرخوری که صفت خرس ها هست ،سیستم طبیعت شما را با شخصی با صفت خرص از نوعی دیگری مثل ثروت اندوزی یا جمع اوری همه جور جنس و کالا همنشینی میکنه که اون صفت خوک هست....از انجایی که ضمیر ضمیر را میشناسد (همون دل به دل راه پیدا میکنه) شما از اون صفتی که در شما نیست بدتون میاد و ناراحتید که چرا باید من این همنشین برام نصیب بشه و به تفکر میپردازید تا عیب خودتان را پیدا کنید و به رفع ان بپردازید...این کاری هست که طبیعت هر روز انجام میده اما کسی نمی دونه...در مورد صفات خوب هم صدق میکنه که اون هم باعث ترقی انسان میشه[/]

درخواست اعضاء بدن از زبان

امام حسين عليه السلام :

إِنَّ لِسانَ ابنَ آدَمَ يُشرِفُ كُلَّ يَومٍ عَلى جَوارِحِهِ فَيَقولُ: كَيفَ أَصبَحتُم؟ فَيَقولونَ: بِخَيرٍ إِن تَرَكتَنا! وَيَقولونَ: اَللّه اللّه فينا! وَ يُناشِدونَهُ وَ يَقولونَ: إِنَّما نُثابُ بِكَ وَ نُعاقَبُ بِكَ؛

زبان آدميزاد، هر روز به اعضاى او نزديك مى شود و مى گويد: چگونه ايد؟ آنها مى گويند: اگر تو ما را به خودمان واگذارى، خوب هستيم و مى گويند: از خدا بترس و كارى به ما نداشته باش: و او را سوگند مى دهند و مى گويند: ما فقط به واسطه تو پاداش مى يابيم و به واسطه تو، مجازات مى شويم.

بحارالأنوار، ج71، ص278، ح14

دلدادگی آن نیست که ذکر محبوب را دائما بر سر زبان آوری

دلدادگی آن است که «خود» از میان برداری و جز معشوق نبینی

اگر شکست را نه نقطه مقابل پیروزی
بلکه بخشی از پیروزی بدانی
هرگز بواسطه شکست
از ادامه راه منصرف نمی شوی

چون دیدی که اجابت نمی شوی حتی به هزار دعای سحرگاه
سر به خاک بنه و از سر تسلیم بگو:
حکم آنچه تو فرمایی، لطف آنچه تو بنمایی...

بدی های دیگران را چون تازیانه ای بدان
که تو را از خلق به جانب حق روی برگردان کنند
پس به جای شکایت، زبان به شکرانه گشا
که معشوقت سودای خلوت با تو را به سر دارد


ماهیان از تلاطم رودخانه
به خدا شکایت کردند
و چون رودخانه آرام شد
خود را اسیر صیاد دیدند...

هنر آدمی در قدم نهادن در مواضع سقوط نیست.
چرا که اگر قضای الهی بر سقوط و هلاکتش تعلق گیرد
دیگران وی را نه فردی «شجاع»، که فردی «احمق» بخوانند.
هنر انسان آن است که پرهای نارس جان خود را برای پرواز در ملکوت عالم بپروراند
که اگر قضای الهی بر شکست و ناکامیش تعلق گرفت
دیگران وی را نه فردی «مغبون» که فردی «ماجور» بخوانند.

از جمله سنتهای شگفت پروردگار عالَم یکی آن است که تو را به چنگال درد و ترس و واهمه می فشارد تا در انجام کار تو را به لذتی غیرقابل باور رساند.

تو در آن هنگام که هنوز به انجام کار نرسیده ای و در ازدحام درد و مشقات خویش دست و پا میزنی چون از شکوهِ پایانش بی خبری همواره زبان به شکایت می گشایی که چرا تو را بدین آتش بلایا فکنده اند اما چون از آن همه درد فارغ شوی و به شیرینی پایان کار رسی چنان به وجد و بهجت درآیی که آرزو کنی به دفعات آن ترس و ناکامیها را تجربه کنی تا به لذتِ شُکِّ ابتهاجِ منتهای کار رسی.

و در این دنیای شیرین واقعیت شگفت دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه تو در همان هنگامی که در انبوه درد و مشقات خویش نالانی، ملائکه ای که واقف به بهشتِ پایان کارت هستند با نظاره ی درد تو خندانند...!

وصیت ڪردہ بود رو قبرش ننویسیم مادر شہید.

می‌گفت قاسم بیاید ببیند مادرش این سی‌ سال فڪر می‌ڪردہ پسرش شهید شدہ، دلگیر می‌شود!!

ڪسے چہ می‌فهمد سی ‌سال زندگے ڪردن با یڪ قاب عڪس یعنے چہ؟

برادرم! با یک کلام «دوستت دارم» به حوّای منزلت
می توانی گلستانی را برایش به ارمغان آوری که به هیچ بهشتی رشک نورزد.
پس از خوان کرامت خویش، این اندک را از وی دریغ مدار

سلام بفرمایید شجاعت در امر به معروف و نهی از منکر از مرحوم بافقی

http://rouyesh.iki.ac.ir/content/زن-شاه-و-آیت‌الله-بافقی

ای انسان .خلقت در تو به کمال رسید. و کلمه در تو

تجسد یافت . و زیبایی با دیدگان تو ظهور کرد.

و عشق با وجود تو مفهوم و معنی یافت .

خدایی خود را در صورت تو تجلی کرد.

ای انسان .تو مرا دوست داری و من نیزتو را دوست

می دارم. تو از منی. و به سمت من باز می گردی.

یا علی مدد.

از بیانات عبد صالح خدا مرحوم آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی اعلی الله مقامه الشریف

بسم الله الرحمن الرحیم

به نظرم بییشتر استرس و اضطراب های ما از رویدادهای آتی هستند هستند که هنوز اتفاق نیافتاده اند ..
بعضی هم اصلا خیالی هستند و شاید اتفاق نیافتند !

با حذف این این استرس ها و دغدغه های بیهوده به زندگی ارامش هدیه کنیم

اتفاقاتی که به موقع طبق روال پیش خواهند رفت و نیازی ندارند که ما استرس داشته باشیم . . .

نفس به خانه ی جسم وارد گشت.

از مراحل کودکی. جوانی . پیری گذشت.

و در زمان مرگ در جسم دیگری سکنی گزید.

خرد لایتناهی از این حقیقت اگاه است.

بنابر این توسط نفس اغفال نمی شود.

آن هنگام که حواس ما در مقابل شعور .اشیا

قرار گیرند. به احساساتی چون

گرما و سرما رنج و لذت که می آ یند و می روند.

مجال هویدا گشتن می دهند.

پذیرای آنها باشید.

همان گونه که خرد لایتناهی چنین می کند.

خرد لایتناهی. که رها از هر رنج و لذت است.

شایسته ی جاودانگی است.

یا علی مدد.