جمع بندی آیا خداوند «اغراء به جهل» می کند؟

تب‌های اولیه

126 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;960389 نوشت:
بنابراین دروغ بیخودی از آنجا که مصداق ظلم است قبیح است، و از ساحت خداوند به دور!

عرض سلام و احترام و تشکر از توضیح بجای حضرتعالی.

متاسفانه بنده هنوز مطالب شما را مطالعه نکردم . اما قصدم از مطرح کردن ظلم همین بود که بگویم اگر این دروغ ظلم به ستمگران محسوب شود، قبیح است. و در جاییکه دفع ظلم باشد ، قبیح نیست. اما متاسفانه فراموشم شد.

اینطور که دوستمان پیش میروند، آدم خیال میکنه در زندگی هیچ قانون و تبصره ای را برای مسائل مختلف قبول ندارند.

حسام 1999;960453 نوشت:
اصلا خدا یک فعل را چون قبیح است میگوید انجام ندهید،یا چون میگوید انجام ندهید قبیح میشود؟(اگر خدا باشد)

سلام...من شخصا، در این بحث ها کاری ندارم ما ببینیم حقیقت چیه، نظر شخصی خودم هم همون هیومه که می گه...اتفاقا، در این باره چندین ماه پیش که چند عرض کنم فکر کنم چند سال پیش با استاد مسلم بحث داشتم... اما من می گم برای اثبات حقاینت اسلام و اثبات صفات الهی و ایمان به خدای ادیان...ما باید که تاکید می کنم، ما باید، یعنی شما مذهبیون باید بپذیرید که یک فعل قبیح هست و هیچ ربطی هم به خدا ندارد....دوم، من می گویم، ما همانطور که می فهمیم وجدانا و فطرتا، ظلم قبیح هست....همانطور هم می فهمیم که دروغ قبیح هست...و وجدانیات و فطریات هم، تنها و تنها دستاویز ما برای تشخیص آن است که ظلم قبیح هست...ما راه دیگری نداریم...

پارسا مهر;960438 نوشت:
پس دروغ، یعنی هر فعل دروغی که انجام می دهیم به خودی خود ذاتا قبیح نیست...اگر مایه ظلم شود، قبیح هست...

دروغ اگر در تعارض با مفسده بزرگتری نباشد قبیح است، اینکه قبحش ذاتی نیست به این معنا نیست که اگر تعارضی نداشته باشد و مفسده ای هم نداشته باشد عیبی ندارد دروغ بگوییم، مثلا از روی شوخی! خیر، دروغ در شرایط عادی قبیح است اما چون ذاتی نیست اگر با مفسده بزرگتری در تعارض باشد قبیح نخواهد بود.

پارسا مهر;960438 نوشت:
پس از جهت قبح یک عمل نگاه کنیم، اشکالی ندارد که خدا دروغ بگوید، و اصلا اشاره به قبیح بودن یا نبودن دروغ، برای نشان دادن اینکه خدا دروغ نمی گوید و در خدا دروغ راه ندارد، لازم به نظر نمی رسد، درسته؟؟


قبلا هم عرض کردم اگر دروغ با مفسده بزرگتری تعارض داشته باشد خب مقدم میشود و دیگرقبیح نیست اما:

اولا: این در مورد خداوند فرضی ندارد چون ما از سر عجز و ناتوانی هست که باید برای مثلا نجات جان پیامبری به دروغ متوسل بشویم اما خداوند چنین عجزی در او راه ندارد.
ثانیا اصلا بر فرض که معتقد شویم دروغ از سوی خداوند هم جایز است باز هم این تخم کبوتر و تار عنکبوت مصداق دروغگویی نیست.

پارسا مهر;960438 نوشت:
والا ما که دیدیم تعریف و نگاه شما به دروغ عجیب هست

میگن یه بنده خدایی در بزرگراه خلاف میرفت، دید همه دارند با سرعت از روبرو میایند، گفت: چرا امروز همه دارند خلاف می آیند!:khandeh!:
آخه شما یک نفر صاحب نظر را پیدا کنید که مطابق دیدگاه شما دروغ را تعریف کرده باشد بعد از تعریف ما تعجب کنید
:ok:

پارسا مهر;960438 نوشت:
استاد خواهشن یک توضیحی هم اصلا از ظلم بدهید...ببینیم اصلا ظلم از نظر شما چیه.


عدل در لغت به معنای قراردادن هر چیز در موضع خود یا اعطاء حق هر صاحب حقی است، ظلم مقابل آن یعنی قرار دادن چیزی در غیر موضع آن است، لذا عدل با حسن تلازم داشته و ظلم با قبح تلازم دارد(المیزان، ج12، ص331) یعنی قرار دادن چیزی در غیر جای خودش البته به گونه ای که مردم انجام دهنده ی آن را مستحق ذمّ و نکوهش بدانند.
یعنی فعل آنقدر نابه جا باشد که انجام دهنده ی آن در نگاه مردم مستحق ملامت باشد.

پارسا مهر;960438 نوشت:
اینطور هم سوال بکنم برای روشن شدن بحث...فرض کنید که دولت آمریکا مجبور باشد برای نجات جان صد میلیون انسان، بمب اتمی ای بیاندازد که جان صد هزار نقر گرفته شود...اینجا، آمریکا برای نجات جان صد میلیون انسان، جان صد هزار نفر را گرفته...آیا اینجا، هم آمریکا که به صد هزار نفر ظلم کرده، در مجموع کار قبیحی انجام داده

قطعا ظلم و قبیح است، شما نمی توانید اگر ببری به انسانی حمله کرده با انداختن انسان دیگری جلوی آن ببر، انسان اولی را نجات دهید! انسان دومی چه گناهی کرده؟! انسان اولی چه ترجیحی بر انسان دومی دارد که این دومی باید فدای او شود؟!

پارسا مهر;960438 نوشت:
استاد گرامی و محبوب....این ظلم و اینها هم بگویم که اغراء به جهل مربوط هست...

مطمئن هستید این سوالات به اغرا به جهل مربوط میشود؟!:Gig:

پارسا مهر;960458 نوشت:
که یک فعل قبیح هست و هیچ ربطی هم به خدا ندارد

بله!،مثل مسائل دیگه ایهام دار تعریف میکنن،در مورد فلسفه اخلاق هم همینطوره!قاعده بذارند معلوم میشه مثال نقض داره!
حسن و قبح افعال در نگاه مذهبی باید ذاتی باشد!و مطلق گرایی!
در اسلام هم شاخه های مختلفی هست که مسیر اخلاقیشون از هم جداست(در نظر داشته باشیم که چند گانگی اخلاقی به معنی ضد اخلاق[در مواردی] بودن همه غیر از یکیست!)
دروغ بد هستش همیشه بد هست!یادم هست در تاپیکی مدت ها قبل با جناب صدیق داشتین،که گفتن خدا برای انجام فعلش مجبور نیست،تا به دروغ متوصل شود(اگر درست در خاطرم مانده باشه،همینو گفتن؟)
یعنی اگه دروغ بد هست دیگه نتیجه گرایی نباید برخورد کنیم،مثل کانت باید بگیم خدا باید انجامش نده!
در نظام اخلاقی اسلامی ما قاعده مشخصی نمیبینیم،از آن میتوانیم وظیفه گرایی در بیاوریم،میتوانیم فضیلت گرایی در بیاوریم(احکام و اخلاق مختص پیامبر که برای سایر مومنین نباشد) نتیجه گرایی در بیاوریم(لاضرر و لا ضرار)
این را برای این گفتم چون بین افراد مسلمان اتفاق نظر اخلاقی وجود ندارد حتی بین تشیع!(چون شاخه های مختلفی در پی دارد)پس در مورد اخلاق خدا سخته نظر بدیم!
تولد هاوکینگ مبارکd:

مسلم;960459 نوشت:
میگن یه بنده خدایی در بزرگراه خلاف میرفت، دید همه دارند با سرعت از روبرو میایند، گفت: چرا امروز همه دارند خلاف می آیند!
آخه شما یک نفر صاحب نظر را پیدا کنید که مطابق دیدگاه شما دروغ را تعریف کرده باشد بعد از تعریف ما تعجب کنید

استاد گرامی...متاسفانه من الان حضور ذهن ندارم....که من منبع دقیق تر نشون بدم...ولی به طور مثال نگاه کنید از ویک یدیا....

دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به عنوان حقیقت بیان می‌کند....

می گوید که دروغ، ادعای باطلی هست که گوینده عمدا آن را به عنوان حقیقت بیان می کند...خدا هم قربونش برم، عمدا و آگاهانه ادعا کرد به وسیله ی تار عنکبوت(همونطور که ما از زبان استفاده می کنیم، یکی از حرکت دست استفاده می کند...یکی بشکن می زند و امثال اینها...) و به زبانی که مشرکان قبولش داشتند که، کسی در غار نیست...والسلام..این شد دروغی که خدا به مشرکان زد....ولی شما این دروغی که این همه اصالت دارد برای خود ابهتی دارد خوار و ذلیل کردیدhappy و گفتید، زمانی خدا دروغ گفته هست که ما، مهر و امضا کرده باشیم و قرار داد کرده باشیم چیزی را و الی آخر... جل الخالق!!!کار شما آن بود که عبادت رو که برای خودش ابهت و روح و باطنی دارد را در حد سر به مهر گذاشتن ظاهری پایین آوردید....و احتمالا این کار را هم، آیت الله هایی مثل طباطبایی انجام داده اند که، از این طریق دروغگو بودن الله و پیامبران اللهی رسوا نشود...که البته اگر رسوا می شد...آنچنانی اشکالی پیش نمی آمد...نهایت می گفتید که اشکالی ندارد که خدا هم دروغ بگوید...همین.....ولی بالاخره ذهنیت ها از قدیم و ایام این بوده که دروغ قبیح و زشت هست...حالا منطقی تر این هست که ما همان دروغ و بد بودنش را فرض بگیریم ولی دروغ را محدود کنیم و به دلخواه تعریف کنیم، که هم خدا راضی شود و هم خلق خدا!!!!happy

و استاد گرامی بنده تاکید دارم و توضیح دادم...اصلا نوع نگاه و رویکرد شما به دروغ، باعث می شود که ما اصلا کسی را دروغ گو نشناسیم....همین که شما در عمل به همه عالم و آدم غربی دروغگو می گویید یعنی بی آنکه خود بدانید، تعریف و نگاه من به دروغ را پذیرفته اید..ولی حالا که به اینجا رسید...دارید یک تعریف عجیب از دروغ می دهید...اینجاست که من می گویم، تعریف شما از دروغ عجیب هست....یعنی شما تعریفی از دروغ می دهید که من می بینم که در عمل، صدام ها می توانند خود را راستگو معرفی کنند...این هست که من می گویم که تعریف شما بسیار عجیب هست...هر کس دیگری هم، اصلا عالم و آدم هم تعریف و نگاه شما را به دروغ داشته باشد...من می گویم، که تعریفش از دروغ عجیب هست....باید بهشان گفت اگر تعریف شما از دروغ این هست...پس صدام ها خیلی راحت می توانند خود را راستگو بدانند....پس من اصلا لزومی ندارد از یک صاحب نظری تعریفی از دروغ بیارم که تائید کننده کلام من باشد...این تعریف و نگاه شما به دروغ به خودی خود عجیب هست...

ادامه دارد....

عقل بهترین حجته .. ما قراره به احسن التقویمی که در ان خلق شدیم برسیم اگر قراره باشه با این سوالات وسیله دست شیطان بدیم فکر نکنم بحال ما سودی داشته باشه مگر اینکه بخوایم چیزی را اثبات کنیم که در اینجور موصوعات تا قیامت اگر صحبت بشه باز کمه

این موضوعات مصداق ایه شریفه عم یتسالون_ عن النبا العظیم_ الذی هم فیه مختلفون_ کلا سیعلمون_ثم کلا سیعلمون

میشه

خداوند بندگانش را فرادای قیامت سه دسته کردن اهل شمال اهل یمین و سابقون المقربون
وسیله نباید به دست شیطان داد مگر ائمه اطهار نگفتن در بعضی موضوع در مورد پروردگار نباید وارد شد ؟
انشاالله که همه از سابقون درگاهش قرار بگیریم به حق محمد و ال محمد ص

مسلم;960459 نوشت:
اولا: این در مورد خداوند فرضی ندارد چون ما از سر عجز و ناتوانی هست که باید برای مثلا نجات جان پیامبری به دروغ متوسل بشویم اما خداوند چنین عجزی در او راه ندارد.

والا بلا من تعجب می کنم....استاد گرامی...ما وقتی که به قول شما از روی عجز و ناتوانی دروغ می گوییم برای نجات پیامبر، آن دروغی که ما می زنیم که ایرادی ندارد و قبیح نیست از نظر شما...پس چرا می گویید که آن دروغی که ما می زنیم از سر عجز و ناتوانیست؟آنجا برای نجات پیامبر، باید دروغ بگوییم...و دروغ گفتن در آنجا قبیح نیست و اشکالی ندارد از نظر شما...پس کاری که باید و منطقی و اصولی و شرئی هست که انجام بدهیم..را چرا می گذارید پای عجز و ناتوانی happy پس یکباره بگویید که همین که شما برای ارشاد کودکان، کودکتان را نصیحت می کنید.... این نصیحت هم از روی عجز و ناتوانیست و بعد بگویید که خدا چنین عجزی ندارد، پس خدا هیچکس را نصیحت نمی کند Blum 3
استاد گرامی جسارت نباشد...من احساس می کنم که نگاه و رویکرد شما به مساله دروغ، قبیح، ظلم، آزادانه نیست...شما مدام مجبورید که یک گوشه دیوار رو بگیرید نریزه..یک جا دیگه، یک گوشه دیوار رو بگیرید نریزه...و اصلا آزاد نیستید.. و کلام شما مدام، ضد و نقیض هست برای من جسارتا....

پارسا مهر;960466 نوشت:
استاد گرامی...متاسفانه من الان حضور ذهن ندارم....که من منبع دقیق تر نشون بدم...ولی به طور مثال نگاه کنید از ویک یدیا....

دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به عنوان حقیقت بیان می‌کند....

بله بنده هم مخالف این مطلب نیستم، اما آیا روشن گذاشتن چراغ خانه ام برای اینکه دزدان گمان کنند من خانه هستم شامل این تعریف میشود؟! آیا می گویند تو ادعای کاذب و غیر واقعی کرده ای؟ سخنی غیر مطابق با خارج گفته ای؟ جان سخن اینجاست!

پارسا مهر;960466 نوشت:
خدا هم قربونش برم، عمدا و آگاهانه ادعا کرد به وسیله ی تار عنکبوت(همونطور که ما از زبان استفاده می کنیم، یکی از حرکت دست استفاده می کند...یکی بشکن می زند و امثال اینها...) و به زبانی که مشرکان قبولش داشتند که، کسی در غار نیست...والسلام..این شد دروغی که خدا به مشرکان زد....ولی شما این دروغی که این همه اصالت دارد برای خود ابهتی دارد خوار و ذلیل کردید و گفتید، زمانی خدا دروغ گفته هست که ما، مهر و امضا کرده باشیم و قرار داد کرده باشیم چیزی را و الی آخر... جل الخالق!!!

بنده عرض کردم دروغ آن است که ما در دلالت مطابقی دروغ بگوییم، مستقیم دروغ بگوییم، نه اینکه مخاطب اشتباه نتیجه گیری کند، والسلام!
بعید میدانم این بحث ما به نتیجه برسد، به نظرم از این مقدمه طولانی عبور کنید و وارد اغرا به جهل شوید.

پارسا مهر;960466 نوشت:
اصلا نوع نگاه و رویکرد شما به دروغ، باعث می شود که ما اصلا کسی را دروغ گو نشناسیم....همین که شما در عمل به همه عالم و آدم غربی دروغگو می گویید یعنی بی آنکه خود بدانید، تعریف و نگاه من به دروغ را پذیرفته اید..ولی حالا که به اینجا رسید...دارید یک تعریف عجیب از دروغ می دهید...اینجاست که من می گویم، تعریف شما از دروغ عجیب هست....یعنی شما تعریفی از دروغ می دهید که من می بینم که در عمل، صدام ها می توانند خود را راستگو معرفی کنند...

خیر، اتفاقا برعکس است، عمده دروغ هایی که مردم به یکدیگر می گویند دروغ های مستقیم است، تا دلتان بخواهد من جملات دروغ از شبکه های ضد دین و ضد انقلاب و آمدنیوزها برای شما می آورم، اما شما فقط پنج تا دروغ از سنخی که شما می گویید برای من مثال بیاورید، که مستقیم دروغ نباشد بلکه مخاطب را به استدلال ااشتباه وادارد.
شاید پیدا بشود اما به سختی، ولی دروغ های مستقیم را تا دلتان بخواهد من برایتان مثال می آورم.

این که مکانیک و صافکار به مشتری می گویند یک هفته ای ماشین را تعمیر میکنند و یک ماه طرف را می دوانند، اینکه پارچه فروش جنس بنجل چینی را یک مارک زده می گوید جنس ترکیه و ایتالیا است! اینکه ایران خودرو و سایپا وعده میدهند ماشین مشتری را در فلان تاریخ تحویل بدهند و با یکی دو ماه تأخیر تحویل نمی دهد!! این که دلال ها برای خرید جنس به دروغ توی سر آن میزنند و برای فروش جنس از آن تعریف دروغین میکنند! و...
اینها همه دروغ های مستقیم و آشکار است، کم پیدا می کنید که قرائن را کنار هم بچیند تا خود طرف به اشتباه استدلال کند!

پارسا مهر;960471 نوشت:
والا بلا من تعجب می کنم....استاد گرامی...ما وقتی که به قول شما از روی عجز و ناتوانی دروغ می گوییم برای نجات پیامبر، آن دروغی که ما می زنیم که ایرادی ندارد و قبیح نیست از نظر شما...پس چرا می گویید که آن دروغی که ما می زنیم از سر عجز و ناتوانیست؟آنجا برای نجات پیامبر، باید دروغ بگوییم...و دروغ گفتن در آنجا قبیح نیست و اشکالی ندارد از نظر شما...پس کاری که باید و منطقی و اصولی و شرئی هست که انجام بدهیم..را چرا می گذارید پای عجز و ناتوانی پس یکباره بگویید که همین که شما برای ارشاد کودکان، کودکتان را نصیحت می کنید.... این نصیحت هم از روی عجز و ناتوانیست و بعد بگویید که خدا چنین عجزی ندارد، پس خدا هیچکس را نصیحت نمی کند


ببینید موضع بنده از ابتدا شفاف است، بنده هم قبلا گفته ام که دروغ اگر به خاطر حفظ مصلحت بزرگتر و پیشگیری از مفسده بزرگتری باشد جایز است، این یعنی اگر ما به جز دروغ راهی برای حفظ جان پیامبر نداریم، دروغ گفتن جایز است، این قاعده هم قاعده کلی است، استثناء بردار نیست، اما میگوییم ما در یک جایی که جان پیامبری در خطر است و زورمان نمیرسد چاره ای از دورغ نداریم، یعنی چون کار دیگری از دستمان بر نمی آید، اما خدا که اینطور نیست!
قاعده همان است، یعنی نعوذ بالله اگر خدا هم برای حفظ جان نبی کاری از دستش بر نیاید دروغ گفتن او هم قبیح نیست، ما که قاعده ا بر هم نزدیم، میگوییم این «کاری از دست بر نیامدن» در خداوند راه ندارد، نه اینکه در مورد خدا قاعده را بر هم بزنیم!

شما کمی باید بیشتر دقت بفرمایید، همچنین مثالتان هم اشتباه است، دروغ امری است که اگر در تعارض با مفسده بزرگتری نباشد قبیح است، اما نصیحت کردن در شرایط عادی خوب است! آخر این چه قیاسی است!! ما که افعال خوب را از خداوند نفی نمی کنیم!

پارسا مهر;960471 نوشت:
استاد گرامی جسارت نباشد...من احساس می کنم که نگاه و رویکرد شما به مساله دروغ، قبیح، ظلم، آزادانه نیست...شما مدام مجبورید که یک گوشه دیوار رو بگیرید نریزه..یک جا دیگه، یک گوشه دیوار رو بگیرید نریزه...و اصلا آزاد نیستید.. و کلام شما مدام، ضد و نقیض هست برای من جسارتا....

با توضیحاتی که عرض کردم میبینید که موضع بنده کاملا یکسان و واحد بوده، ما قاعده را یکسان میدانیم، علت استثناء خداوند، استثناء او از قاعده نیست،بلکه استثناء او از ناتوانی است!(دقت کنید)
بنده آزاد آزادم!

مسلم;960512 نوشت:

با توضیحاتی که عرض کردم میبینید که موضع بنده کاملا یکسان و واحد بوده، ما قاعده را یکسان میدانیم، علت استثناء خداوند، استثناء او از قاعده نیست،بلکه استثناء او از ناتوانی است!(دقت کنید)
بنده آزاد آزادم!

سلام استاد
سوالی داشتم که مربوط به این تاپیک بود

اگر معاد حقیقتا روحانی باشد نزول آیاتی که دلالت بر معاد جسمانی دارند اغراء به جهل نیست؟

مسلم;960512 نوشت:
با

غریبه آشنا;960535 نوشت:
اگر معاد حقیقتا روحانی باشد نزول آیاتی که دلالت بر معاد جسمانی دارند اغراء به جهل نیست؟

من از استاد مسلم می خوام که ابتدا قبل از پاسخ به این سوال دوستمون، دقیق و واضح، با تمامی ضوابط و پیش شرط ها، بیان بگن از از نظرشون اصلا اغراء به جهلی که فکر می کنن مذمومه چی هست..هیچی رو خواهشن جا نیاندازن...ریز به ریز بگن اصلا اغراء به جهل چیه...دقیقا بگن، اغراء به جهل ظاهرش چه طوری...باید زبانا باشه یا غیر زبانی هم میشه...مستقیم باشه نباشه...کلا همه چیز رو روشن کنن که وسط بحث لازم نباشه بیان بگن، نه این اغراء به جهل نیست، اغراء به جهل این شرط رو هم داره...اون شرط رو هم داره....
البته من اغراء به جهل خودمو طرح کردم و توضیح دادم....من گفتم، کلا و اصولا، هر فعل و عملی از جانب خدا که ما را به هر جهل و هر باور غلطی، ولو موقتی ولو، برای قصدی و نیتی خوب و اینها، باشد را اغراء به جهل خواندم...که من با مثال هم توضیح دادم تو پست اول، این اغراء به جهلی که من مد نظر دارم رو بگویند که این اغراء به جهلی که گفتم، از خدا نه صرفا الله( happy) از جانب خدایی که منطقا و عقلا و از فلسفه بهش می رسید، صادر می شه یا نه...و دلیلتون رو هم بگید...ممنون...
[SPOILER]از الله که همچین چیزی که من گفتم سر می زنه طبیعتا happy و سر زده یعنی، نزده؟؟[/SPOILER]

سلام و احترام

غریبه آشنا;960535 نوشت:
سوالی داشتم که مربوط به این تاپیک بود
اگر معاد حقیقتا روحانی باشد نزول آیاتی که دلالت بر معاد جسمانی دارند اغراء به جهل نیست؟

ببینید با این فرض که معاد، روحانی محض بوده باشد و آیات قرآن هم نص در معاد جسمانی باشد در این صورت نعوذبالله خلف وعده و دروغ اتفاق افتاده است و این 100درصد قبیح است، اما اغرا به جهل تلقی نمیشود، اغرا به جهل در جایی است که آگاه نکردن طرف موجب گمراهی او میشود در اینجا اگر او را آگاه نکنیم اغرا به جهل کرده ایم، اما در جایی که او را نسبت به سعادتش آگاه کرده ایم اما به وعده ای که برای تشویق او داده ایم عمل نکنیم خلف و عده و دروغ هست اما اغرا به جهل نیست.
البته اگر چیزی بالاتر از معاد جسمانی باشد که خود بشر هم همین را بپسندد به جای معاد جسمانی دیگر خلف وعده تلقی نمیشود اما بالاخره وعده اشتباه بوده است.

پارسا مهر;960542 نوشت:
من از استاد مسلم می خوام که ابتدا قبل از پاسخ به این سوال دوستمون، دقیق و واضح، با تمامی ضوابط و پیش شرط ها، بیان بگن از از نظرشون اصلا اغراء به جهلی که فکر می کنن مذمومه چی هست..هیچی رو خواهشن جا نیاندازن...ریز به ریز بگن اصلا اغراء به جهل چیه...


اغرا به جهل یعنی آن اطلاع و آگاهی از مسائلی که برای هدایت و سعادت بشر لازم است که نوع بشر دستش به آن نمیرسد و اگر از جانب خداوند به او نرسد گمراه میشود را خداوند به او نرساند و او را در جهلش رها کند، البته لازم نیست به تک تک انسان ها برساند، بلکه باید راهی برای دستیابی نوع بشر به آن بگشاید، یعنی پیامبر وکتاب آسمانی اش را برای مردم بفرستد و در آن هرچه مربوط به سعادت ایشان است را بیان کند، بقیه اش بر عهده خود مردم است.

مسلم;960622 نوشت:
سلام و احترام

ببینید با این فرض که معاد، روحانی محض بوده باشد و آیات قرآن هم نص در معاد جسمانی باشد در این صورت نعوذبالله خلف وعده و دروغ اتفاق افتاده است و این 100درصد قبیح است، اما اغرا به جهل تلقی نمیشود، اغرا به جهل در جایی است که آگاه نکردن طرف موجب گمراهی او میشود در اینجا اگر او را آگاه نکنیم اغرا به جهل کرده ایم، اما در جایی که او را نسبت به سعادتش آگاه کرده ایم اما به وعده ای که برای تشویق او داده ایم عمل نکنیم خلف و عده و دروغ هست اما اغرا به جهل نیست.
البته اگر چیزی بالاتر از معاد جسمانی باشد که خود بشر هم همین را بپسندد به جای معاد جسمانی دیگر خلف وعده تلقی نمیشود اما بالاخره وعده اشتباه بوده است.

تشکر

به چه دلیل اگر معاد روحانی باشد آیات معاد جسمانی اغراء به جهل نیست؟

مسلم;960625 نوشت:
او را در جهلش رها کند

غریبه آشنا;960639 نوشت:
به چه دلیل اگر معاد روحانی باشد آیات معاد جسمانی اغراء به جهل نیست؟

سلام...من فکر می کنم، با این تعریف و نگاهی که استاد به اغراء به جهل مذموم دارند...مثلا اونجا که استاد گفتن که، او را در جهلش رها کند...نهایت به شما خواهند گفت پس از مرگتون در عالم برزخ یا نهایت و نهایت در هنگامی که از خاک برخیزید...متوجه می شوید و خدا به شما نشان خواهد داد، که معاد ماجرایش چیست و یا می تواند نشان دهد...پس شما رو در جهل رها نکرده...happy

غریبه آشنا;960639 نوشت:
به چه دلیل اگر معاد روحانی باشد آیات معاد جسمانی اغراء به جهل نیست؟

به تعریفی که از اغرا به جهل بیان کردم دقت بفرمایید:

مسلم;960625 نوشت:
اغرا به جهل یعنی آن اطلاع و آگاهی از مسائلی که برای هدایت و سعادت بشر لازم است که نوع بشر دستش به آن نمیرسد و اگر از جانب خداوند به او نرسد گمراه میشود را خداوند به او نرساند و او را در جهلش رها کند، البته لازم نیست به تک تک انسان ها برساند، بلکه باید راهی برای دستیابی نوع بشر به آن بگشاید...

اینکه خدا به شما راه سعادت را نشان بدهد یعنی شما را از مسیر سعادت و گمراهی آگاه کند دیگر اغرا به جهل منتفی است، اما اینکه مزدی که به شما در ازاء پیمودن این مسیر گفته است را عوض کند مطلب دیگری است، مثل این است که من راه درست را به شما نشان بدهم و بگویم اگر این راه را که به شما گفته ام بیایید من 100 هزار تومان به شما میدهم، اما وقتی رفتید من مثلا به شما مزد دیگری بدهم ، خب اینجا راه را که نشان داده ام، فقط مزدی که تعیین کرده ام را خلف وعده کرده ام.

پارسا مهر;960649 نوشت:
سلام...من فکر می کنم، با این تعریف و نگاهی که استاد به اغراء به جهل مذموم دارند...مثلا اونجا که استاد گفتن که، او را در جهلش رها کند...نهایت به شما خواهند گفت پس از مرگتون در عالم برزخ یا نهایت و نهایت در هنگامی که از خاک برخیزید...متوجه می شوید و خدا به شما نشان خواهد داد، که معاد ماجرایش چیست و یا می تواند نشان دهد...پس شما رو در جهل رها نکرده...

نقد باید منصفانه باشد!:pir:[-x
بنده عرض کردم راه سعادت را باید نشان دهد، و از آنجا که راه سعادت فقط در دنیا پیموده میشود، اگر در دنیا به بشر نشان داده نشود یا اشتباه نشان داده شود قطعا اغرا به جهل است. چیزی که شما فرموده اید را بنده نه گفته ام و نه قبول دارم، و آن را قطعا اغرا به جهل می دانم.

مسلم;960665 نوشت:
به تعریفی که از اغرا به جهل بیان کردم دقت بفرمایید:

اینکه خدا به شما راه سعادت را نشان بدهد یعنی شما را از مسیر سعادت و گمراهی آگاه کند دیگر اغرا به جهل منتفی است، اما اینکه مزدی که به شما در ازاء پیمودن این مسیر گفته است را عوض کند مطلب دیگری است، مثل این است که من راه درست را به شما نشان بدهم و بگویم اگر این راه را که به شما گفته ام بیایید من 100 هزار تومان به شما میدهم، اما وقتی رفتید من مثلا به شما مزد دیگری بدهم ، خب اینجا راه را که نشان داده ام، فقط مزدی که تعیین کرده ام را خلف وعده کرده ام.

اینکه معاد روحانی باشد ولی خداوند مثلا بدلیل عدم درک من توصیف جسمانی از آن داشته باشد و من همین ظاهر کلام را معتقد شدم آیا تصورم از معاد درست است یا خیر؟ نیست قطعا
پس من بواسطه آیات گمراه شده ام و یک عقیده خرافی دارم
حالا اسمش رو هرچی میزارید واقعیت از این قرار میشود

مسلم;960665 نوشت:
به تعریفی که از اغرا به جهل بیان کردم دقت بفرمایید:

اینکه خدا به شما راه سعادت را نشان بدهد یعنی شما را از مسیر سعادت و گمراهی آگاه کند دیگر اغرا به جهل منتفی است، اما اینکه مزدی که به شما در ازاء پیمودن این مسیر گفته است را عوض کند مطلب دیگری است، مثل این است که من راه درست را به شما نشان بدهم و بگویم اگر این راه را که به شما گفته ام بیایید من 100 هزار تومان به شما میدهم، اما وقتی رفتید من مثلا به شما مزد دیگری بدهم ، خب اینجا راه را که نشان داده ام، فقط مزدی که تعیین کرده ام را خلف وعده کرده ام.

عرض سلام و احترام.

اما خداوند خلف وعده نمیکند. لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ.

لازمه صحیح بودن سخن شما ، اینست که خداوند قبلا خود را به صفت خلف وعده نکردن ، توصیف نکرده باشد.

غریبه آشنا;960683 نوشت:
اینکه معاد روحانی باشد ولی خداوند مثلا بدلیل عدم درک من توصیف جسمانی از آن داشته باشد و من همین ظاهر کلام را معتقد شدم آیا تصورم از معاد درست است یا خیر؟ نیست قطعا
پس من بواسطه آیات گمراه شده ام و یک عقیده خرافی دارم
حالا اسمش رو هرچی میزارید واقعیت از این قرار میشود

بر طبق احادیث ، روح بدون جسم ، واحد است و برای اینکه هر انسانی ، شخصیت جداگانه ای داشته باشد، لازم است که جسمهای متعدد وجود داشته باشد. در هر عالمی جسمی مطابق با همان عالم.

Serat;960718 نوشت:
بر طبق احادیث ، روح بدون جسم واحد است و برای اینکه هر انسانی ، شخصیت جداگانه ای داشته باشد، لازم است که جسمهای متعدد وجود داشته باشد. در هر عالمی جسمی مطابق با همان عالم.

ملاک نیاز به بدن غیر مادی چیست؟!
فرشتگان حداقل در تعریف عرفا و فلاسفه هم جدای از هم اند و بدن ندارند

غریبه آشنا;960683 نوشت:
اینکه معاد روحانی باشد ولی خداوند مثلا بدلیل عدم درک من توصیف جسمانی از آن داشته باشد و من همین ظاهر کلام را معتقد شدم آیا تصورم از معاد درست است یا خیر؟ نیست قطعا
پس من بواسطه آیات گمراه شده ام و یک عقیده خرافی دارم
حالا اسمش رو هرچی میزارید واقعیت از این قرار میشود

اینکه من درک درستی از توصیف جسمانی نداشته باشم غیر از این است که خداوند اشتباه گفته باشد، دقت کنید، برای همین است که تأکید کردم تا فرض درستی از مسئله در میان باشد:

مسلم;960622 نوشت:
با این فرض که معاد، روحانی محض بوده باشد و آیات قرآن هم نص در معاد جسمانی باشد در این صورت نعوذبالله خلف وعده و دروغ اتفاق افتاده است و این 100درصد قبیح است


جایی که احتمال معنای عمیق تری میرود که اشکالی ندارد، و دروغ نیست!
علاوه بر اینکه همانطور که عرض کردم آنچه که اغرا به جهل است گمراه کردن انسانهاست، اینکه انسان بداند چه چیزی برای سعادت در آخرتش نقش دارد ولو آنکه اصلا از کیفیت آخرت و این سعادت اطلاع نداشته باشد، بنابراین حتی اگر انسان از کیفیات معاد هیچ اطلاعی هم نداشته باشد باز اغرا به جهل نمیشود چه برسد به اینکه اطلاعش سطحی و ظاهری باشد.

Serat;960717 نوشت:
عرض سلام و احترام.

اما خداوند خلف وعده نمیکند. لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ.

لازمه صحیح بودن سخن شما ، اینست که خداوند قبلا خود را به صفت خلف وعده نکردن ، توصیف نکرده باشد.

با سلام و احترام

بله قطعا خداوند خلف وعده نمی کند، آنچه که بنده هم عرض کردم یک فرض محال بود، به همین خاطر آن را در قالب فرض بیان کردم:

مسلم;960622 نوشت:
با این فرض که معاد، روحانی محض بوده باشد و آیات قرآن هم نص در معاد جسمانی باشد در این صورت نعوذبالله خلف وعده و دروغ اتفاق افتاده است و این 100درصد قبیح است

آیات و روایات تصریح دارند که معاد جسمانی است، در پست پیشین هم توضیحات بیشتری دادم.
ولی دقت خوبی داشتید، ممنون از دقت نظرتون
@};-

غریبه آشنا;960735 نوشت:

فرشتگان حداقل در تعریف عرفا و فلاسفه هم جدای از هم اند و بدن ندارند

خب این تعریف فلاسفه و عرفاست. قرآن کریم ، روح و فرشتگان را جدای از هم میداند. درباره فرشتگان هم معلوم نیست که جسمانی نباشند. به این دلیل که فرشتگان در امور دنیوی دست دارند. پس باید یک سنخیتی با این دنیا داشته باشند.( این مسائل دانستش واجب نیست. همینقدر که بدانیم نباید به علوم ناقص بشری اعتماد کنیم و اصل را باید قرآن و احادیث بدانیم ، کافیست.)

Serat;960746 نوشت:
خب این تعریف فلاسفه و عرفاست. همانطور که گفتم آنچه که از روایات بدست میاید اینست که روح واحد است و در بدنهای متعدد ورود پیدا میکند.

قرآن کریم ، روح و فرشتگان را جدای از هم میداند. درباره فرشتگان هم معلوم نیست که جسمانی نباشند. به این دلیل که فرشتگان در امور دنیوی دست دارند. پس باید یک سنخیتی با این دنیا داشته باشند.( این مسائل دانستش واجب نیست. همینقدر که بدانیم نباید به علوم ناقص بشری اعتماد کنیم و اصل را باید قرآن و احادیث بدانیم ، کافیست.)

خب اگر به قرآن باشد که فرموده:
شما از زمین آفریده شدید و به آن بازمیگردید و دوباره از آن خارج میشوید
حیات انسان را به بدن خاکی نسبت داده

مسلم;960740 نوشت:

جایی که احتمال معنای عمیق تری میرود که اشکالی ندارد، و دروغ نیست!
علاوه بر اینکه همانطور که عرض کردم آنچه که اغرا به جهل است گمراه کردن انسانهاست، اینکه انسان بداند چه چیزی برای سعادت در آخرتش نقش دارد ولو آنکه اصلا از کیفیت آخرت و این سعادت اطلاع نداشته باشد، بنابراین حتی اگر انسان از کیفیات معاد هیچ اطلاعی هم نداشته باشد باز اغرا به جهل نمیشود چه برسد به اینکه اطلاعش سطحی و ظاهری باشد.[/SIZE]

بنده صحبتم روی وعده هاست! نه اینکه چه راهی و چه عملی خوب است یا بد!!
اگر خداوند بگوید در بهشت درخت و نهر آب است و منظورش ظاهر کلام نباشد بنده به اشتباه افتادم و گمراه شدم و این یعنی اغراء به جهل

مسلم;960667 نوشت:
بنده عرض کردم راه سعادت را باید نشان دهد، و از آنجا که راه سعادت فقط در دنیا پیموده میشود، اگر در دنیا به بشر نشان داده نشود یا اشتباه نشان داده شود قطعا اغرا به جهل است. چیزی که شما فرموده اید را بنده نه گفته ام و نه قبول دارم، و آن را قطعا اغرا به جهل می دانم.

با سلام...استاد من هنوز مستقیم وارد مساله اغرء به جهل نشدم...دارم مسائل را سبک و سنگین می کنم فعلا...این را بنده بگویم...بنده گفتم که نهایت این هست که استاد مسلم یک همچین حرفی می زنند به تجربه نشان داده که بعید نیست
استاد گرامی، شما می فرمایید که راه سعادت تنها و تنها، در دنیا پیموده می شود، به این موضوع در تاپیکی مربوط به عالم مرزخ هم اشتباه نکنم اشاره داشتید...اگر می شود در این باره توضیح دهید...دلیل عقلی هم برای این قضیه دارید...و اینکه منظورتون دقیقا از سعادت چیه...یعنی همین که انسان جهنم جاودان نرفت، یا برهه جهنم نرفت و بهشتی شده، یعنی به سعادت رسیده؟ سعادت درجات و مراتب نداره؟؟در صورت امکان در این باره توضیح دهید....

غریبه آشنا;960753 نوشت:
خب اگر به قرآن باشد که فرموده:
شما از زمین آفریده شدید و به آن بازمیگردید و دوباره از آن خارج میشوید
حیات انسان را به بدن خاکی نسبت داده

ایرادش چیه؟

حتما اغراء به جهله!!!

Serat;960766 نوشت:
ایرادش چیه؟

حتما اغراء به جهله!!!

کسانی که معتقد به معاد روحانی اند میگویند این دسته از آیات برپایه فهم عموم بوده
کلم ناس علی بقدر عقولهم

اگر این سخن حق باشد باید بپذیریم که معتقدان به معاد جسمانی عنصری از جانب خداوند گمراه شده اند

ولی طرفداران پاسخ میگویند گمراهی و تنگنا از خود مخاطب است که نمیتواند معاد واقعی یعنی همان معاد روحانی را درک کند

غریبه آشنا;960769 نوشت:
کسانی که معتقد به معاد روحانی اند میگویند این دسته از آیات برپایه فهم عموم بوده
کلم ناس علی بقدر عقولهم

اگر این سخن حق باشد باید بپذیریم که معتقدان به معاد جسمانی عنصری از جانب خداوند گمراه شده اند

ولی طرفداران پاسخ میگویند گمراهی و تنگنا از خود مخاطب است که نمیتواند معاد واقعی یعنی همان معاد روحانی را درک کند

ولی ما معتقدیم برطبق آموزه های قرآن کریم ، خداوند حضرت آدم را قبل از اینکه وارد این دنیا شود ، از خاک خلق کرد و از روح خود در آن دمید. بعدا که نافرمانی کرد از بهشتی که در آن بود خارج شد و وارد این دنیا شد.

پس نمیتوانیم بگوییم که نمیشود معاد جسمانی باشد. قطعا جسمانی است ، اما چند و چون و کیفیتش را خداوند آگاه است.

غریبه آشنا;960756 نوشت:
اگر خداوند بگوید در بهشت درخت و نهر آب است و منظورش ظاهر کلام نباشد بنده به اشتباه افتادم و گمراه شدم و این یعنی اغراء به جهل

اولا اینکه در بهشت هر چه باشد بالاخره این تعابیر بر آن صدق می کند، یعنی شما که وارد بهشت شدید ان شالله به تعابیر خداوند در قرآن ایراد نخواهید گرفت که آنچه در قرآن فرموده ای اینجا نیست.

ثانیا: خواهش میکنم دقت بفرمایید، اغرا به جهل یعنی رها شدن در جهلی که موجب گمراهی بشود، الان بر فرض شما با دیدن آیات قرآن همین رودخانه دنیوی درنظرتان بیاید، خب این الان گمراهی اش کجاست؟! جهل که مساوی با گمراهی نیست! شما الان نمی دانی در بهشت چند تا حوریه داری، نمیدانی طول پل صراط برای شما چقدر است، و خیلی چیزهای دیگر را هم نمی دانید اما به این گمراهی نمیگویند! گمراهی در جایی است که شما مسیر را ندانید و به خاطر جهالت در مسیر گمراهی بیفتید.

پارسا مهر;960764 نوشت:
استاد گرامی، شما می فرمایید که راه سعادت تنها و تنها، در دنیا پیموده می شود، به این موضوع در تاپیکی مربوط به عالم مرزخ هم اشتباه نکنم اشاره داشتید...اگر می شود در این باره توضیح دهید...دلیل عقلی هم برای این قضیه دارید...

چه براهین عقلی اثبات معاد، و چه آیات و روایات همگی بر این دلالت دارند که وضعیت ما در آخرت نشأت گرفته از نوع رفتار ما در دنیاست! این یعنی شقاوت و سعادت ما در آخرت رقم نمیخورد بلکه در دنیا رقم میخورد و در آخرت ظهور می یابد، پس حتما آنچه که موجب سعادت و شقاوت میشود باید در دنیا به بشر معرفی شود تا درست رفتار کند، در غیر این صورت اغرا به جهل است.

نکته دوم اینکه عالم برزخ یک چیزی بین دنیا و آخرت است، یعنی از آن جهت که دیگر انسان عملی انجام نمیدهد و فرصتش تمام شده شبیه آخرت است، و از آن جهت که هنوز پرونده اش باز است و ثواب ها یا گناهان اعمال گذشته اش که هنوز در دنیا تاثیر دارند در نامه عملش نوشته میشود مانند دنیاست.
مثلا ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب که نگرش خشن و افراطیِ وهابیت را بنیان نهادند آنها دیگر فرصت عمل کردنشان تمام شده و دیگر کاری نمیتوانند بکنند، اما این خون هایی که تا الان به خاطر تعالیم خشونت آمیز آنها ریخته میشود در نامه عمل ایشان ثبت میشود.
بنابراین اینکه خداوند در برزخ بیاید مسیر را به مردم نشان بدهد دیر است، چون درست است که نامه عملشان هنوز باز است اما این نامه به خاطر اعمال دنیوی آنها باز است، نه اعمال برزخی آنها!
خداوند باید در دنیا که محل عمل است این آگاهی را به بشر برساند تا اغرا به جهل اتفاق نیفتد و بشر در جهالت خویش به گمراهی کشیده نشود.

پارسا مهر;960764 نوشت:
اینکه منظورتون دقیقا از سعادت چیه...یعنی همین که انسان جهنم جاودان نرفت، یا برهه جهنم نرفت و بهشتی شده، یعنی به سعادت رسیده؟ سعادت درجات و مراتب نداره؟؟در صورت امکان در این باره توضیح دهید....

سعادت یعنی خوشبختی اما سعادت اخروی که می گوییم یعنی رشد و کمال بشر و رسیدن او به آن هدفی که خداوند برای او در نظر گرفته است که البته مراتب دارد.
دقت کنید که راه سعادت واحد است اینطور نیست که راه سعادت 20 درصدی از راه سعادت 50 و 80 درصدی متفاوت باشد! این مسیر سعادت را اگر 20 درصد برویم به سعادت 20 درصدی میرسیم، اگر 50 درصد برویم به یک سعادت 50درصدی میرسیم، و...
خداوند یک مسیر را نشان میدهد، اما اینکه ما چنددرصد از این مسیر را بپیماییم تعیین میکند که به چند درصد از سعادت برسیم.

مسلم;960783 نوشت:
چه براهین عقلی اثبات معاد، و چه آیات و روایات همگی بر این دلالت دارند که وضعیت ما در آخرت نشأت گرفته از نوع رفتار ما در دنیاست! این یعنی شقاوت و سعادت ما در آخرت رقم نمیخورد بلکه در دنیا رقم میخورد و در آخرت ظهور می یابد، پس حتما آنچه که موجب سعادت و شقاوت میشود باید در دنیا به بشر معرفی شود تا درست رفتار کند، در غیر این صورت اغرا به جهل است.

با سلام.
کاری به روایات و قرآن ندارم استاد.عرض کردم دلیل عقلی هم داریم یا نه...چه اشکالی داره که انسان پس از مرگش، در غالب بدنی دیگر، البته نه در غالب یک نوزاد، بلکه جوان، میانسال و امثال اینها، در دنیای دیگر ظهور کند و دوباره تا حد زیادی، همین آش و همین کاسه که در این دنیا باشد برای او در جریان باشد و زندگی همچنان ادامه داشته باشد....حالا نه لزوما هم حالا دنیای مادی باشد،...می تونه دنیای شبهه مادی باشد و اینها....
من یکبار هم با استاد صدیق در مورد ضرورت بعثت انبیاء، صحبت داشتن مکرر این را می گفتم و می پرسیدم...ولی نمی گویم که استاد جوابی نداشتن...می گویم که من جوابی نمی دیدم....و بعید می دانم شما هم جوابی عقلی داشته باشید...حداقل به همین سادگی نیست...

و استاد من از شما پرسیدم که در کل، به طور کلی، آنطور که در لفض و لغت اغراء به جهل معنی می دهد و من هم توضیح دادم، در پست ابتدایی و در پست اولم، از خدا سر می زند یا نه....بعد گفتم که الالظاهر که از الله سر زده...ولی به طور کلی با دلایل عقلی بگویید که از خدا سر می زند یا نه....با دلایل عقلی...شما به این سوال من که در پست پیشین هم مطرح کردم پاسخ ندادید...و فقط به آن اغراء به جهلی که خود آن را مذموم می دانید پرداختید و اشاره داشتید...

مسلم;960782 نوشت:
اولا اینکه در بهشت هر چه باشد بالاخره این تعابیر بر آن صدق می کند، یعنی شما که وارد بهشت شدید ان شالله به تعابیر خداوند در قرآن ایراد نخواهید گرفت که آنچه در قرآن فرموده ای اینجا نیست.

هر کلامی با خود دلالت تصوری دارد اگر بطن آن کلام مطابق با تصور ما از ظاهر کلام نباشد ما قطعا به بیراهه رفته ایم
بله شاید در بهشت و عالم معنا چیزی باشد که مصداق باغ و نهر آب باشد..اما غیر از این باشد که ما تصور میکنیم
پس ایراد پابرجاست

با سلام مجدد

پارسا مهر;960828 نوشت:
کاری به روایات و قرآن ندارم استاد.عرض کردم دلیل عقلی هم داریم یا نه...چه اشکالی داره که انسان پس از مرگش، در غالب بدنی دیگر، البته نه در غالب یک نوزاد، بلکه جوان، میانسال و امثال اینها، در دنیای دیگر ظهور کند و دوباره تا حد زیادی، همین آش و همین کاسه که در این دنیا باشد برای او در جریان باشد و زندگی همچنان ادامه داشته باشد....حالا نه لزوما هم حالا دنیای مادی باشد،...می تونه دنیای شبهه مادی باشد و اینها....
من یکبار هم با استاد صدیق در مورد ضرورت بعثت انبیاء، صحبت داشتن مکرر این را می گفتم و می پرسیدم...ولی نمی گویم که استاد جوابی نداشتن...می گویم که من جوابی نمی دیدم....و بعید می دانم شما هم جوابی عقلی داشته باشید...حداقل به همین سادگی نیست...

این مسئله مربوط به موضوع تاپیک نمیشود به همین خاطر فقط در همین پست به آن پاسخ میدهم، در این خصوص باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول: اگر منظورتان این است که بعد از این دنیا باز هم تکامل باشد ما هم قبول داریم چون در برزخ هم تکامل هست، اما اگر منظورتان این است که دوباره امتحاناتی مانند امتحانات دنیوی در میان باشد پاسخ منفی است، چون با نفی این عالم ماده بسیاری از مسائل هم نفی میشود، دیگر بحث سختی های جسمی و بیماری و عبادت جسمانی و شهادت در راه خدا و... مطرح نیست.

نکته دوم: مباحث دنیا و آخرت و رشد انسان و مانند آن همه در چارچوب علل و عوامل روشن است، باید نگاه دقیق فلسفی به آن داشت نه نگاه عُرفی و یا قراردادهای دنیوی! نگرش شما یک نگرش عُرفی است، اولا اگر ماده دنیوی نباشد که دیگر جوانی و میانسالی معنا ندارد! و ثانیا آخرت در حقیقت نتیجه سیر و تکامل دنیاست، لذا اگر جهانی پس از این دنیا وجود هم داشته باشد قطعا انسان ها در آن یکسان نخواهند بود بلکه هر کدام منحصر به فرد میباشند.

نکته سوم: چیزی که دست عقل به آن میرسد و با قاطعیت میتواند بگوید این است که باید جهانی باشد تا انسان هایی که در دار تکلیف به حقوقشان نرسیده اند به حقوقشان دست یابند، بنابراین حتی اگر اشکالات پیشین مطرح وارد نبوده و احتمال اینکه دنیای تکلیفی دیگری بعد از این دنیا باشد در نگاه عقل مطرح شود باید دوباره بعد از آن یک دنیای حسابرسی باشد، بالاخره باید این سلسله به دنیای حسابرسی ختم شود.

اما در مقام اثبات عقل خودش توان راستی آزمایی احتمال فوق را ندارد، نمیتواند چنین احتمالی را اثبات کند، بلکه با قرائنی که چند نمونه ذکر شد مایل به عدم پذیرش آن است، لذا باید در این خصوص دست به دامن آیات و روایات شود و این مسئله در آیات و رویات نفی شده است.

نکته چهارم: علاوه بر نکات پیشین باید دقت کرد این مسئله اصلا در ضرورت وجود انبیاء دخالتی ندارد، حتی اگر 20 تا دنیای دیگر بعد از این دنیا وجود داشته باشد باز هم وجود انبیاء در همه آنها ضرورت دارد.

پارسا مهر;960828 نوشت:
و استاد من از شما پرسیدم که در کل، به طور کلی، آنطور که در لفض و لغت اغراء به جهل معنی می دهد و من هم توضیح دادم، در پست ابتدایی و در پست اولم، از خدا سر می زند یا نه....بعد گفتم که الالظاهر که از الله سر زده...ولی به طور کلی با دلایل عقلی بگویید که از خدا سر می زند یا نه....با دلایل عقلی...شما به این سوال من که در پست پیشین هم مطرح کردم پاسخ ندادید...و فقط به آن اغراء به جهلی که خود آن را مذموم می دانید پرداختید و اشاره داشتید...

اجازه بدهید پیش از پاسخ به سوال شما، برای روشن شدن مسئله و رسیدن به نقطه مشترک من یک سوال از شما بپرسم:
اگر کسی در مورد اصول دین از بنده کمک خواست، آیا لازم است من هرچه میدانم به او بگویم؟! اگر من همه آنچه که میدانم را به او نگویم مثلا خیلی از مسائل فقه و تفسیر و احکام که سال ها خوانده ام، یا مقالات در زمینه مختلف از علوم روز گرفته تا ترین های دنیا و...، اگر اینها را به او نگویم مرتکب اغرا به جهل شده ام؟!
یعنی من برای پیشگیری از اغرا به جهل باید هرچه میدانم به او بگویم؟! از نظر شما حدّ این آگاهی دهی کجاست تا دیگر مرتکب اغرا به جهل نشده باشم؟!

بفرمایید تا به یک معیار واحدی برای اغرا به جهل برسیم تا سپس بنده به ادله نفی آن از خداوند متعال اشاره کنم.

غریبه آشنا;960848 نوشت:
هر کلامی با خود دلالت تصوری دارد اگر بطن آن کلام مطابق با تصور ما از ظاهر کلام نباشد ما قطعا به بیراهه رفته ایم
بله شاید در بهشت و عالم معنا چیزی باشد که مصداق باغ و نهر آب باشد..اما غیر از این باشد که ما تصور میکنیم
پس ایراد پابرجاست

جناب غریبه آشنا شما میخواهید دوباره بحث را به تاپیکی که قبلا با هم داشتیم بکشانید؟! من و شما فکر می کنم در آن تاپیک حدود 10 صفحه در این موضوع با هم بحث کردیم.

ورود بنده به این موضوع علاوه بر اینکه ما را به موضع مشترک نمیرساند از اصل موضوع این تاپیک هم دور می کند، بنابراین باید بحث را از زاویه «اغراء به جهل» پیش ببریم، همین که چنین نگاهی موجب اغراء به جهل نیست کافیست، اما اینکه دروغ است؟ ما را به بیراهه میبرد؟ یا سوالاتی مانند آن دیگر باید در جای خود بحث شود، که البته تجربه نشان داده به نتیجه نمیرسد!:khandeh!:

مسلم;960897 نوشت:
اگر کسی در مورد اصول دین از بنده کمک خواست، آیا لازم است من هرچه میدانم به او بگویم؟! اگر من همه آنچه که میدانم را به او نگویم مثلا خیلی از مسائل فقه و تفسیر و احکام که سال ها خوانده ام، یا مقالات در زمینه مختلف از علوم روز گرفته تا ترین های دنیا و...، اگر اینها را به او نگویم مرتکب اغرا به جهل شده ام؟!
یعنی من برای پیشگیری از اغرا به جهل باید هرچه میدانم به او بگویم؟! از نظر شما حدّ این آگاهی دهی کجاست تا دیگر مرتکب اغرا به جهل نشده باشم؟!

با سلام...استاد گرامی، والا سوالتون خیلی کلی به نظر می رسه..من دقیق نمی دونم چطور پاسخ بدم...راستش فکر می کنم، تا جایی که لازم هست من به او مطالبی را عرضه می کنl...فکر نمی کنم، لازم باشد همه ی مسائل فقه و تفسیر و الی آخر را که خوانده ام برای او بگویم... یعنی امکان پذیر هم نیست اصلا... اما برای اینکه اغراء به جهل صورت نپذیرد صرفا این که حد آگاهی که عرض می شود تا چه سقفی هست، اهمیت ندارد بلکه، این هم مهم هست که، مواظب باشید که این حدی از آگاهی که به شخص داده می شود، باعث جهل او نشود و شخص سخن شما رو اشتباه تعییر نکند...، مثلا اگر از بهشت و جهنم سخن به میان می آورید...طوری آگاهی ندهید که شخص فکر کند که واقعا یک رودخانه عسلی در جریان هست...به او گوشزد کنید که حواست باشد، اصلا رودخانه ای در کار نیست...اینها که به تو می زنم، یا مثال و یا تمثلی هستند یا شمه ای از حقیقتند یا تو باید آن را در عمل، حقیقت بپنداری و آنگونه عمل کنی که گویا رودخانه ی عسلی هست...ولی گوشزد می کنم که، فکر نکن که واقعا روخانه ی عسلی هست....خلاصه، اینجا فقط مهم نیست که شما تا چه حد آگاهی دهی انجام می دهید...این هم مهم هست که طوری آگاهی دهی کنید که، به یک باور اشتباهی نیافتد، یعنی دانسته یا نادانسته مایه یک تصور اشتباه در او نشوید که اغراء به جهل می شود....اما به هر حال، شما انسانید، شاید در عمل نتوانید و توانتان در این نباشد، حواستان به همه چیز باشد....ولی قطعا ما نمی توانیم، خدا رو هم با انسان مقایسه بکنیم....اگر قرار بود خدا رو با انسان مقایسه بکنیم، اونوقت که باید می گفتیم که خدا هم خیلی محتمله که دروغ بگه...چون خیلی از ما، دز طول زندگی چه کودکی چه بزرگسالی، شاید دروغ هایی داشته باشیم...شما می گویید که خدا، مطلقا دروغ نمی گوید..

با سلام و احترام

پارسا مهر;961037 نوشت:
راستش فکر می کنم، تا جایی که لازم هست من به او مطالبی را عرضه می کنl...فکر نمی کنم، لازم باشد همه ی مسائل فقه و تفسیر و الی آخر را که خوانده ام برای او بگویم... یعنی امکان پذیر هم نیست اصلا...

احسنت، خدا خیرتان بدهد، این حرف، حرف درستی است پس طبق نکته اول و تأیید حضرتعالی اگر خدا تمام اطلاعاتش را به ما ندهد اغرا به جهل نکرده است.

پارسا مهر;961037 نوشت:
این هم مهم هست که، مواظب باشید که این حدی از آگاهی که به شخص داده می شود، باعث جهل او نشود و شخص سخن شما رو اشتباه تعییر نکند...، مثلا اگر از بهشت و جهنم سخن به میان می آورید...طوری آگاهی ندهید که شخص فکر کند که واقعا یک رودخانه عسلی در جریان هست...به او گوشزد کنید که حواست باشد، اصلا رودخانه ای در کار نیست...اینها که به تو می زنم، یا مثال و یا تمثلی هستند یا شمه ای از حقیقتند یا تو باید آن را در عمل، حقیقت بپنداری و آنگونه عمل کنی که گویا رودخانه ی عسلی هست...ولی گوشزد می کنم که، فکر نکن که واقعا روخانه ی عسلی هست....خلاصه، اینجا فقط مهم نیست که شما تا چه حد آگاهی دهی انجام می دهید...این هم مهم هست که طوری آگاهی دهی کنید که، به یک باور اشتباهی نیافتد

در خصوص این نکته هم باید عرض کنم:

اولا: وقتی نگفتن یک چیز اغرا به جهل نیست، مبهم گفتن یا تمثیلی گفتن آن هم اغرا به جهل نیست، مطلب خیلی دقیقی است خواهش می کنم دقت بفرمایید.
ما در نکته پیشین به تفاهم رسیدیم که خداوند لازم نیست همه چیز را به بشر بگوید، بلکه آنچه که بشر به آن نیاز دارد که اگر خداوند آن را به بشر نگوید موجب گمراهی او میشود اگر این مسائل را نگوید اغرا به جهل است، لذا نگفتن موارد دیگر ارغا به جهل نیست، وقتی اصلا نگفتنشان اغرا به جهل نیست بیان تمثیلی و مبهم آن به طریق اولی اغرا به جهل نیست!دقت کنید حتی اگر نعوذبالله خداوند در این موارد دروغ هم گفته باشد اغرا به جهل نیست، چون اغرا به جهل در جایی است که بشر راه را گم کند! اما اینکه من به دروغ بگویم زمین در منظومه شمسی نیست که اغرا به جهل نیست، اگرچه دروغ است!

ثانیا: به اندازه ای که این جهان نسبت به جهان جنین در رحم مادر پیچیده تر است، آخرت نیز به همان اندازه از دنیا پیچیده تر است لذا توقع این که الفاظ دنیوی کشش بیان حقیقت آخرت را داشته باشند توقع درستی نیست، اما بالاخره در قالب تمثیل یا هر چیزی باید شمه ای از آخرت و نعمت های آن برای بشر تبیین شود تا نقش تشویقی خود را ایفا کند.
مثلا شما برای اینکه بخواهید لذت ازدواج را برای یک بچه ترسیم کنید چاره ای از بیان تمثیلی و مانند آن ندارید، وگرنه اصلا هیچی از حرف های شما نمی فهمد! اما این بدین معنا نیست که دارید اغرا به جهل می کنید.

پارسا مهر;961037 نوشت:
شاید در عمل نتوانید و توانتان در این نباشد، حواستان به همه چیز باشد....ولی قطعا ما نمی توانیم، خدا رو هم با انسان مقایسه بکنیم....اگر قرار بود خدا رو با انسان مقایسه بکنیم، اونوقت که باید می گفتیم که خدا هم خیلی محتمله که دروغ بگه...چون خیلی از ما، دز طول زندگی چه کودکی چه بزرگسالی، شاید دروغ هایی داشته باشیم...شما می گویید که خدا، مطلقا دروغ نمی گوید..

بحث بر سر مقایسه انسان با خدا نیست! ببینید اعمال خلافی چون دروغ و اغرا به جهل تعریف واحدی دارند و در مورد خدا و انسان تفاوتی نمی کند، ما در عمل است که دروغ و اغرا به جهل را از خداوند به خاطر صفاتی که دارد نفی می کنیم، نه اینکه تعریف دروغ و اغرا به جهل را در مورد خداوند عوض کنیم!
همچنین باید دقت کنید بحث دروغ از بحث اغرا به جهل جداست، خلط این دو بحث با هم موجب بروز بسیاری از این شبهات شده است.
خداوند اگر در برابر آنچه که مردم به آن نیاز دارند سکوت هم بکند اغرا به جهل کرده در حالی که دروغی در کار نیست!! این دو را نباید با هم خلط کرد. اگرچه ما از خداوند دروغ را هم نفی می کنیم اما ربطی به اغرا به جهل ندارد.

مسلم;961110 نوشت:

مثلا شما برای اینکه بخواهید لذت ازدواج را برای یک بچه ترسیم کنید چاره ای از بیان تمثیلی و مانند آن ندارید، وگرنه اصلا هیچی از حرف های شما نمی فهمد! اما این بدین معنا نیست که دارید اغرا به جهل می کنید.[/SIZE]

سلام

چه کسی گفته که حتما باید لذت ازدواج را برای کودک ترسیم کرد؟
این سوال عینا در مورد لذت های فوق تصور هم وارد است
نگفتن چیزی که قابل درک نیست اغرا به جهل نیست اما قطعا و بی تردید بیان مطلبی که ظاهر کلام مطابق با واقع نیست اغرا به جهل است
لذت بستنی یک چیز است و لذت ازدواج یک چیز دیگر

پذیرفتن این مطلب که خدا برای تشویق آدمی ناگزیر به سخن گفتن استعاری و تمثیلی است
هم اغرا به جهل است و هم نقض غرض
با پذیرفتن این فرض نپذیرفتن اصل معاد هم ممکن میشود و همچنین انکار نبوت

ته تهش میتونیم بگیم که افردای خیرخواه برای سامان دادن به دنیا ناگزیر از گفتن بهشت و جهنم و خدا شده اند و برنده این فرضیه همان کافرانند که زیر بار این حرفها از اول هم نرفتند
دمشون گرم

غریبه آشنا;961121 نوشت:
سلام

چه کسی گفته که حتما باید لذت ازدواج را برای کودک ترسیم کرد؟
این سوال عینا در مورد لذت های فوق تصور هم وارد است
نگفتن چیزی که قابل درک نیست اغرا به جهل نیست اما قطعا و بی تردید بیان مطلبی که ظاهر کلام مطابق با واقع نیست اغرا به جهل است
لذت بستنی یک چیز است و لذت ازدواج یک چیز دیگر

پذیرفتن این مطلب که خدا برای تشویق آدمی ناگزیر به سخن گفتن استعاری و تمثیلی است
هم اغرا به جهل است و هم نقض غرض
با پذیرفتن این فرض نپذیرفتن اصل معاد هم ممکن میشود و همچنین انکار نبوت

ته تهش میتونیم بگیم که افردای خیرخواه برای سامان دادن به دنیا ناگزیر از گفتن بهشت و جهنم و خدا شده اند و برنده این فرضیه همان کافرانند که زیر بار این حرفها از اول هم نرفتند
دمشون گرم

سلام.

انکار کردن که راحته ، اثبات کردن سخته اما متاسفانه شما و دوستان برای چیزهایی که میخواهید اثبات کنید کوچکترین دلیل متقنی نمیاورید و با سر هم کردن چند تا جمله به سادگی زیر خروارها اعجاز و دلایل و شواهد میزنید. دوستمان جناب پارسا مهر هم که الان در چند جمله پیدایش عقل و شعور را به طبعیت نسبت دادند و فرمودنداختیار و اراده، بزرگترین دروغ تاریخ می تونه حساب بشه و بین انسانی که اختیار و اراده نداره با، جمادات چه تفاوت معنا داری وجود داره؟

خلاص.

خسته نباشید . بنده به شخصه از محضر عالمانه شما و دوستان بسیار بهره مند شدم.

غریبه آشنا;961121 نوشت:
چه کسی گفته که حتما باید لذت ازدواج را برای کودک ترسیم کرد؟
این سوال عینا در مورد لذت های فوق تصور هم وارد است
نگفتن چیزی که قابل درک نیست اغرا به جهل نیست اما قطعا و بی تردید بیان مطلبی که ظاهر کلام مطابق با واقع نیست اغرا به جهل است
لذت بستنی یک چیز است و لذت ازدواج یک چیز دیگر

پذیرفتن این مطلب که خدا برای تشویق آدمی ناگزیر به سخن گفتن استعاری و تمثیلی است
هم اغرا به جهل است و هم نقض غرض
با پذیرفتن این فرض نپذیرفتن اصل معاد هم ممکن میشود و همچنین انکار نبوت

ته تهش میتونیم بگیم که افردای خیرخواه برای سامان دادن به دنیا ناگزیر از گفتن بهشت و جهنم و خدا شده اند و برنده این فرضیه همان کافرانند که زیر بار این حرفها از اول هم نرفتند
دمشون گرم

با سلام و احترام

یک مطلبی را که به جناب پارسامهر هم عرض کردم و قبلا هم به صورت متعدد بیان کرده ام این است که چیزی که نگفتن آن موجب اغرا به جهل نیست، بیان مبهم، دوپهلو، تمثیلی و مانند آن هم در خصوص آن مسئله اغرا به جهل نخواهد بود! (تازه این بر فرض این است که بیان قرآن در خصوص بهشت مبهم و تمثیلی باشد)

ثانیا: شما اگر آمدید لذت ازدواج را در حد فهم کسی برای او تبیین کردید هرگز مرتکب دروغ یا اغرا به جهل نشده اید، فقط متناسب با فهم مخاطب حقیقت را در قالب رقیق تر بیان کرده اید. وگرنه اگر برای درک ازدواج مثلا به بستنی مثال زدید قطعا دروغ گفته اید چون این دوتا هیچ شباهتی به هم ندارند! بنابراین درست است که تبیین بهشت و جهنم به صورت کامل در قالب الفاظ نمیگنجد اما اینطور نیست که این تعابیر و اوصاف بهشت که در قرآن به کار رفته کاملا بی معنا یا کاملا تمثیلی و مانند آن باشد! وگرنه ما هم قبول داریم که درست و نیکو نخواهد بود! بلکه باید به گونه ای باشد که اهل بهشت که وارد بهشت شدند قطعا این آیات را تأیید کنند و بگویند این همان وعده هایی است که خداوند به ما داده است، اگر غیر از این باشد قطعا خلاف وعده است.

با سلام.

مسلم;961110 نوشت:
چون اغرا به جهل در جایی است که بشر راه را گم کند! اما اینکه من به دروغ بگویم زمین در منظومه شمسی نیست که اغرا به جهل نیست، اگرچه دروغ است!

می گویید که اغراء به جهل جایی هست که بشر راه را گم کند!!!اولا راه چیست، دقیقا نمی دانم!!!یکباره بیایید بگویید که، اینکه من به شما دروغ بگویم زمین در منظومه شمسی نیست هم دروغ نیست...چون، این مساله که زمین در منظورمه شمسی نیست، بشر که شما باشید راه را گم نمی کنید و اهمیتی در راه شما ندارد، پس دروغ نیست گفتن اینکه زمین در منظومه شمسی نیست!!!!!...مثلا من برای آنکه شما راه را گم نکنید، حقایقی را مطرح می کنم، شهودی و با علم حضوری....بعد اگر هزاران دروغ به شما بگویم که مثلا، خورشید در منظومه شمسی نیست، چون شما راه را گم نمی کنید از نظر شما و اینکه زمین در منظومه شمسی اهمیتی ندارد، این هزاران دروغ دیگر، دروغ حساب نمی شوند، این ها دروغ نیستند، کلام راست هستند و احتما من هم می شوم صدیق!!!

مسلم;961110 نوشت:
مثلا شما برای اینکه بخواهید لذت ازدواج را برای یک بچه ترسیم کنید چاره ای از بیان تمثیلی و مانند آن ندارید، وگرنه اصلا هیچی از حرف های شما نمی فهمد! اما این بدین معنا نیست که دارید اغرا به جهل می کنید.

به هر حال، من اگر برای لذت ازدواج سخن هایی بزنم که کودک فکر کند، واقعا واقعیت امر مثل، یک بستنی خوردن هست، چه چاره ای نداشته باشم و چه چاره ای داشته باشم، اغراء به جهل کرده ام....من گاهی وقت ها، چاره ای هم ندارم که به کودک دروغ بگویم...مثلا، اگر دروغ نگویم، صد سال زندگی کودک تباه می شود و یک گوشه ای فلج می افتد روی زمین...حالا این دلیل نمی شود که اولا من دروغ نگفته باشم، دوما، خدا رو با انسان مقایسه بکنیم و بگوییم که خدا هم ممکن است دروغ بگوید....
مسلم;961110 نوشت:
خداوند اگر در برابر آنچه که مردم به آن نیاز دارند سکوت هم بکند اغرا به جهل کرده در حالی که دروغی در کار نیست!!

استاد گرامی، اینکه من حقایقی که می بینم لزوم دارد و شخص طلب می کند را به شخص بگویم و همه دانسته هایم را به شخص نگویم و سکوت کنم، را من اغراء به جهل نمی دانم...من که تا حد بسیاری حقایق به او گفته ام،من که اغرا به دانایی کرده ام.، من او را به جهل سوق نداده ام که اغراء به جهل کرده باشم...اما اینکه من اشاره ای داشته باشم که او آن را واقعیت و حقیقت بپذیرد در حالی که نیست و یک تصور اشتباه را حاصل شوم، اغراء به جهل هست...
و گاهی هست که اصلا، شرایطش و امکانش نیست که من همه ی دانسته هایم را به او بگویم، اصلا او کشش آن را ندارد، یعنی امکان آن نیست...اگر این را شما، اغراء به جهل می دانید، پس سکوت خدا در برابر ظلم هایی که به امام حسین شد و امثال اینها را هم باید ظلم هایی بدانید که خدا به خلیفه اش بر روی زمین داشته.در حالی که شما می گویید که اصلا امکان این امر مهیا نیست که خدا سکوت را بشکند و نگذارد به امام حسین ظلم شود...
اگر مردم نیازمند به رسیدن به حقایق و دانسته هایی هستند، ولی خدا سکوت کند، اغراء به جهلی پیش نیامده به نظر من، من اینطور فکر می کردم یعنی...مردم که ذاتا جاهل به دنیا می آیند....و جاهل هستند....کسی آن ها را به جهل سوغ نداده که حالا بگوییم که جاهل ماندنشان، اغراء به جهل از جانب خدا لزوما حساب شود....اگر خدا در برابر انچه مردم به آنها نیاز دارند، سکوت کنند، لزوما اغراء به جهلی رخ نداده، اگر خدا سکوت را بشکند و طوری سخن بگوید که مخاطب فکر کند واقعا رودخانه ی عسلی وجود دارد در حالی که نیست، اینجا خدا اغراء به جهل کرده، در حالی که، اگر سکوت می کرد، اغراء به جهلی انجام نداده بوده....من اینطور فکر می کردم....

اگر فکر می کنید که سکوت کردن خدا هم می تواند اغراء به جهل باشد، پس آنوقت،پس من با این پیشفرض شما، حرفم را پس می گیرم و با شما موافق می توانم باشم و من باید بگویم که، بیان تمثلی و مبهم موضوعی که مخاطب فکر کند واقعا رودخانه ی عسلی هست در حالی که نیست هم اغراء به جهل حساب می شود، به شکل اولاتر....

و راستش رو بخواهید، اگر سکوت کردن خدا اغراء به جهل هست، پس این همه بشر و قومیت ها در طول تاریخ بوده که خدا برایشان پیامبر نفرستاده و یا اصلا، این همه قومیت ها را رها کنید، بوده اند کسانی ولو یکنفر که، خدا برایشان پیامبر نفرستاده و به پیامبر دسرسی نداشتند و خدا از این بابت سکوت کرده، پس اینطور که حساب کنیم که الله اغراء به جهل کرده که....

مسلم;961244 نوشت:
با

استاد گرامی، شما که ظلم رو تعریف کردید...خواهش دارم یکبار هم بیایید به ما بگویید که اصلا قبیح یعنی چی...من از شما پرسیدم که شما چه فعلی را قبیح می دانید....آیا دروغ مطلقا قبیح هست یا نه....بعد شما گفتید که خیر، دروغ لزوما قبیح نیست....شما گفتید که دروغ قبیح هست....اصلا از نظر شما قبیح معنی و مفهومش چیست...خواهشن به این سوال پاسخ بدید...در ضمن من تاپیکی ایجاد کردم در مورد ظلم، آنجا ظلم و قبیح بودن رو می شکافیم ;;)
ولی حالا خواهشن فعلا یک تعریف ساده از فعل قبیح بدهید...اصلا این قبیح قبیح که می گویید و می گوییم، یعنی چه، که ادامه اش را در تاپیک دیگر پی گیر باشیم....به قول آقای احمدی نژاد که ترکی می گفتن، بو تحریملار نمندی....شما بگید این قبیح اصلا نمندی;;)
نمندی به ترکی یعنی، چی چی هست... happy

با سلام و احترام

پارسا مهر;961267 نوشت:
استاد گرامی، اینکه من حقایقی که می بینم لزوم دارد و شخص طلب می کند را به شخص بگویم و همه دانسته هایم را به شخص نگویم و سکوت کنم، را من اغراء به جهل نمی دانم...من که تا حد بسیاری حقایق به او گفته ام،من که اغرا به دانایی کرده ام.، من او را به جهل سوق نداده ام که اغراء به جهل کرده باشم...

ببینید جناب پارسا مهر عزیز ریشه اختلاف من و شما علاوه بر اختلاف در تعریف دروغ، به اختلاف در تعریف «اغرا به جهل» نیز برمی گردد؛ شما در خصوص معنای اغرا به جهل دچار اشتباه شده اید، قبلا هم بنده در پست 63 اغرا به جهل را تعریف کردم:

مسلم;960625 نوشت:
اغرا به جهل یعنی آن اطلاع و آگاهی از مسائلی که برای هدایت و سعادت بشر لازم است که نوع بشر دستش به آن نمیرسد و اگر از جانب خداوند به او نرسد گمراه میشود را خداوند به او نرساند و او را در جهلش رها کند، البته لازم نیست به تک تک انسان ها برساند، بلکه باید راهی برای دستیابی نوع بشر به آن بگشاید، یعنی پیامبر وکتاب آسمانی اش را برای مردم بفرستد و در آن هرچه مربوط به سعادت ایشان است را بیان کند، بقیه اش بر عهده خود مردم است.


جهل یعنی نادانی، و اغرا از ماده «غرو» به معنای چسباندن است، گاهی به معنای القاء و انداختن به گونه ای که جدا نشود تعبیر میشود، بنابراین اغرا به جهل یعنی رها کردن در جهل!
بنابراین اغرا به جهل در لغت یعنی رها کردن دیگران در جهلشان، خب این به خودی خود قُبحی ندارد که ما همه چیز را به دیگران نگوییم، چون همانطور که خودتان هم عرض کردید اصلا لازم نیست ما همه چیز را به دیگران بگوییم به گونه ای که اگر غیر از این رفتار کنیم اغرا به جهل کرده باشیم!

پارسا مهر;961037 نوشت:
راستش فکر می کنم، تا جایی که لازم هست من به او مطالبی را عرضه می کنl...فکر نمی کنم، لازم باشد همه ی مسائل فقه و تفسیر و الی آخر را که خوانده ام برای او بگویم... یعنی امکان پذیر هم نیست اصلا

بنابراین قبح رها کردن دیگران در جهل یا اغرا به جهل اصطلاحی در جایی است که مسئله هدایت و سعادت آنها در میان باشد و راهی هم برای کشف حقیقت نداشته باشند در اینجا بر خداوند لازم است آنها را آگاه کند، در غیر این صورت اغرا به جهل کرده است.
خواهش می کنم به این مسئله ای که ذکر شد توجه داشته باشید، این شاه کلید بحث است! در کتابهای کلامی وقتی سخن از اغرا به جهل میشود منظور همین اغرا به جهل است.

پس آنچه بشر نمی داند دو صورت دارد:
الف) یک وقت آن مسائلی است که دانستن آن امور برای بشر ضرورت دارد، در این صورت فرقی نمی کند خداوند در خصوص این مسائل اصلا حرفی به بشر نزند، یا اشتباه بگوید هر دو اغرا به جهل است. چون سکوت و اشتباه هر دو موجب میشود بشر مسیر سعادت را که دستش از رسیدن به آن کوتاه است را نیابد و گمراه شود.
ب) و اگر آن مسئله مربوط به هدایت و سعادت بشر نباشد چه درست بگوید و چه اشتباه بگوید و چه اصلا نگوید و سکوت کند اغرا به جهل نیست، البته در صورت دوم از آنجا که دروغ است قبیح هم هست اما اغرا به جهل نیست(این مسئله با دقت در تعریفی که ذکر شد روشن میشود)

پارسا مهر;961267 نوشت:
من اگر برای لذت ازدواج سخن هایی بزنم که کودک فکر کند، واقعا واقعیت امر مثل، یک بستنی خوردن هست، چه چاره ای نداشته باشم و چه چاره ای داشته باشم، اغراء به جهل کرده ام.

پارسا مهر;961267 نوشت:
اگر خدا سکوت را بشکند و طوری سخن بگوید که مخاطب فکر کند واقعا رودخانه ی عسلی وجود دارد در حالی که نیست، اینجا خدا اغراء به جهل کرده

پارسا مهر;961267 نوشت:
بیان تمثلی و مبهم موضوعی که مخاطب فکر کند واقعا رودخانه ی عسلی هست در حالی که نیست هم اغراء به جهل حساب می شود، به شکل اولاتر...

پارسا مهر;961267 نوشت:
پس سکوت خدا در برابر ظلم هایی که به امام حسین شد و امثال اینها را هم باید ظلم هایی بدانید که خدا به خلیفه اش بر روی زمین داشته.در حالی که شما می گویید که اصلا امکان این امر مهیا نیست که خدا سکوت را بشکند و نگذارد به امام حسین ظلم شود...

با این تعریفی که از اغرا به جهل شد و روشن شد که منظور متکلمین که اغرا به جهل را قبیح م دانند چیست پاسخ تمام این سخنان روشن میشود.
چرا که جزئیات نعمت های بهشتی حتی اگر بیان هم نشده بود اغرا به جهل نبود پس حتی اگر این بیانات تمثیلی باشد باز هم ارا به جهل نخواهد بود؛ اگر چه ما چنین اعتقادی نداریم و واقعا نعمت های بهشتی را طبق تعریف قرآن می دانیم.
حتی اگر معانی لطیف تری در نظر قرآن باشد باز هم مشکلی وجود ندارد، مهم این است که انسان با دیدن نعمت های بهشتی وعده های قرآن را تصدیق کند که قطعا همینطور خواهد بود.

همچنین در خصوص شهادت امام حسین(ع) با توضیحی که عرض شد روشن میشود منظور از سکوت در اغرا به جهل، سکوت قولی است، یعنی اینکه خدا باید راه سعادت را به بشر نشان دهد اما در رفتار باید اجازه بدهد مردم هر گونه خواستند رفتار کنند! اینکه اجازه داده حتی امام حسین(ع) را بکشند اصلا ربطی به اغرا به جهل ندارد!! این سکوت خدا سکوت قولی نیست وگرنه خداوند که از کشتن امام حسین(ع) نهی کرده بود و فرموده بود جزای کشتن امام حسین(ع) جهنم است؛ یعنی راه را نشان داده بود اما مردم را در انتخاب آزاد گذاشت.

پارسا مهر;961267 نوشت:
اگر سکوت کردن خدا اغراء به جهل هست، پس این همه بشر و قومیت ها در طول تاریخ بوده که خدا برایشان پیامبر نفرستاده و یا اصلا، این همه قومیت ها را رها کنید، بوده اند کسانی ولو یکنفر که، خدا برایشان پیامبر نفرستاده و به پیامبر دسرسی نداشتند و خدا از این بابت سکوت کرده، پس اینطور که حساب کنیم که الله اغراء به جهل کرده

خداوند می بایست اصل دین را به وسیله انبیا به بشر برساند اما ترویج و دفاع از دین بر عهده بشر است، وگرنه اگر رساندن پیام الهی به هر شخصی ملاک باشد خداوند دست کم باید در هر خانواده یا حداقل در هر کوچه ای یک پیامبر بفرستد!!

در تعریفی که ذکر کردم هم به این نکته اشاره کرده ام، همین که دین به دست بشر رسید وظیفه خدا انجام شده، بقیه اش بر عهده خود مردم است، جان کلام و شاه کلید بحث در دقت در تعریفی است که عرض کردم، خواهش می کنم با دقت بیشتری تعریف را مطالعه بفرمایید.

پارسا مهر;961277 نوشت:
اصلا قبیح یعنی چی...من از شما پرسیدم که شما چه فعلی را قبیح می دانید....آیا دروغ مطلقا قبیح هست یا نه....بعد شما گفتید که خیر، دروغ لزوما قبیح نیست....شما گفتید که دروغ قبیح هست....اصلا از نظر شما قبیح معنی و مفهومش چیست

قبيح يعنی آنچه که فاعلش مستحق ذمّ و نکوهش یا عقوبت باشد(خواجه نصیر الدین طوسی،قواعد العقائد، با تعلیقات آیت الله سبحانی، ص77)

مسلم;961298 نوشت:
ببینید جناب پارسا مهر عزیز ریشه اختلاف من و شما علاوه بر اختلاف در تعریف دروغ، به اختلاف در تعریف «اغرا به جهل» نیز برمی گردد؛ شما در خصوص معنای اغرا به جهل دچار اشتباه شده اید، قبلا هم بنده در پست 63 اغرا به جهل را تعریف کردم:

استاد گرامی...ابتدا در درجه اول، من تعریف خودم از اغراء به جهل را دادم.منظورم را عرض کردم، فکر کردم باید متوجه شده باشید، ولی گویا من موفق نبوده ام...اصلا کاری به معنای لغوی اش نداریم..من فکر می کنم با مثال و توضیح منظورم از این اغراء به جهل که می گویم را طرح کردم، و راستش من فکر می کنم، در لغت، اغراء به جهل مسما ترین اسم هست برای تعریف و مفهومی که من دارم....شما خودتان گفتید که:
اغرا از ماده «غرو» به معنای چسباندن است، گاهی به معنای القاء و انداختن به گونه ای که جدا نشود تعبیر میشود،

خوب این معنی که اغراء در لغت دارد که با اون مفهوم و تعریف من سازگارتر هست...من الان باز جست و جو کردم، این نتایج برای اغراء آمد:

class: results table table-striped table-bordered text-center table-green width: 885

[TR="bgcolor: #F9F9F9"]
إغراء
اغواگري ، وسوسه ‌ انگيزي ، گمراه ‌ كردن ، ‌ منحرف كردن ، فريفتن ، تحريك كردن ، برانگيختن .
[/TR]

بنابراین اینکه می فرمایید که اغرا به جهل یعنی رها کردن در جهل! شاید پذیرفتنی باشد ولی با این معنی که ما یک باور و اعتقاد غلط را در ذهن کسی بنشانیم که، که همخوانی بیشتر دارد،...شاید رها کردن، شخص در جهلی که ذاتا با آن بزرگ شده به ویژه، زیاد سنخیتی با اغراء به جهل در لغت نداشته باشد...

استاد به هر حال، اصلا کاری به فلاسفه و متکلمان نداریم..شما که تعریف خودتان از اغراء به جهل و آنکه مزموم و قبیح هست را طرح کردید و من شنیدم.خواهشن یکبار دیگر بگویید که، اون نگاهی که من از اغراء به جهل دارم، از خدا سر می زند یا نه...آیا اشکالی دارد سر بزند یا نه...من این را از شما پرسیدم...شما که همچنان گویا دارید، آن اغراء به جهل خودتان را طرح و توضیح می دهید...پس استاد اگر روشن شد که منظور من از اغراء به جهل چیست، خواهشن، در مورد آن توضیح دهید....

اما اینکه آن اغراء به جهلی که شما در نظر دارید...یعنی رها کردن شخص در جهل و از این حرفا...خوب، پس سوالاتی پیش می آید...مثلا:


مسلم;961298 نوشت:
خداوند می بایست اصل دین را به وسیله انبیا به بشر برساند اما ترویج و دفاع از دین بر عهده بشر است، وگرنه اگر رساندن پیام الهی به هر شخصی ملاک باشد خداوند دست کم باید در هر خانواده یا حداقل در هر کوچه ای یک پیامبر بفرستد!!

در تعریفی که ذکر کردم هم به این نکته اشاره کرده ام، همین که دین به دست بشر رسید وظیفه خدا انجام شده، بقیه اش بر عهده خود مردم است، جان کلام و شاه کلید بحث در دقت در تعریفی است که عرض کردم، خواهش می کنم با دقت بیشتری تعریف را مطالعه بفرمایید.


استاد گرامی، یک انسان هم برای خودش یک بشری هست...دیگه، یعنی اشکالی نداره که دین به یک انسان نرسد و اشکالی ندارد دسرسی به دین برای یک نفر مهیا نباشد، این اسمش اغراء به جهل نیست پس چیست، اگر این اسمش اغراء به جهل نیست، چرا این رها کردن شخص در جهلش، اشکالی ندارد ولی آن یکی اشکال دارد
مسلم;961298 نوشت:
وگرنه اگر رساندن پیام الهی به هر شخصی ملاک باشد خداوند دست کم باید در هر خانواده یا حداقل در هر کوچه ای یک پیامبر بفرستد!!

حتما می گویید که، چون خدا نمی تواند!!!!پس اشکالی ندارد، خوب از کجا می دانید که خدا نمی تواند..اگر اینطور هست که شاید خدا هم نتواند دروغ نگوید...شاید واقعا برای اینکه انسان و بشر ما نابود نشود، خدا به ناچار باید دروغ بگوید!!!!
والا شما می آیید یک اغراء به جهلی را در نظر می گیرید که مذموم هست، و فکر می کنید قبیح هست، ولی چون می بینید در عمل عملی نشده،(امکان دسرسی برای دین خدا برای همه امکان نداشته) می آیید، آن را محدود می کنید و می گویید، رها کردن در جهل، باید کلیت بشر باشد، حالا هزار نفر هم که، دین بهشان نرسد، اشکالی ندارد، انگار که آن هزار نفر آدم نیستند....آنها راه سعادت را نمی خواهند از نظر شما!!!

و من نگفتم خدا باید بر هر شخص پیامبری بفرست.بلکه، امکان دسرسی به پیامبری الهی فراهم باشد و اگر شخص نیاز دارد، خدا باید او را تفهیم کند که سراغ آن پیامبران برود...یا شخص را از وجود پیامبر با خبر کند.

و من نگفتم خدا باید بر هر شخص پیامبری بفرست.بلکه، امکان دسرسی به پیامبری الهی فراهم باشد و اگر شخص نیاز دارد، خدا باید او را تفهیم کند که سراغ آن پیامبران برود...یا شخص را از وجود پیامبر با خبر کند. :-w

مسلم;961306 نوشت:
قبيح يعنی آنچه که فاعلش مستحق ذمّ و نکوهش یا عقوبت باشد(خواجه نصیر الدین طوسی،قواعد العقائد، با تعلیقات آیت الله سبحانی، ص77)

من از شما می پرسم که، آیا دروغ مطلق قبیح هست، می فرمایید که خیر، من می گویم، از نظر شما چه فعلی مطلق قبیح هست، اصلا داریم یا نه، آیا از نظر شما قبیح بودن یک امر نسبی هست...بعد شما می فرمایید که ظلم مطلق قبیح هست...و بعد می فرمایید تعریف و منظورتان از ظلم این است:
[SPOILER]
عدل در لغت به معنای قراردادن هر چیز در موضع خود یا اعطاء حق هر صاحب حقی است، ظلم مقابل آن یعنی قرار دادن چیزی در غیر موضع آن است، لذا عدل با حسن تلازم داشته و ظلم با قبح تلازم دارد(المیزان، ج12، ص331) یعنی قرار دادن چیزی در غیر جای خودش البته به گونه ای که مردم انجام دهنده ی آن را مستحق ذمّ و نکوهش بدانند.
یعنی فعل آنقدر نابه جا باشد که انجام دهنده ی آن در نگاه مردم مستحق ملامت باشد.[/SPOILER]

فکر نمی کنید اینجا یک دور پیش اومده...شما می گید که ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جای خودش به گونه ای که مردم انجام دهنده آن را مستحق ذم و نکوهش بدانند... بعد هم می گویید ، قبیج آنچه که فاعلش مستحق ذم و نکوهش یا عقوبت باشد...یعنی اینطور می شود که من از شما می پرسم، چه فعلی مطلق قبیح هست، یعنی چه فعلی، فاعلش مستق ذم و نکوهش یا عقوبت است، بعد شما می فرمایید، فعلی مطلق قبیح هست یا به عبارتی فاعلش مستحق ذم و نکوهش یا عقوببت است که، ظلم کند یا فعلی انجام دهد که، مستتحق ذم و نکوهش هست!!!فکر نمی کنید این یک دور هست!!!!فکر نمی کنید مثل این می ماند که من از شما بپرسم، چه چیز نیاز، به غذا دارد، بعد شما بگویید، چیزی نیاز به غذا دارد که نیاز به غذا دارد!!!! آیا اینجا دور پیش نیامده

[-(

مسلم;961244 نوشت:
با سلام و احترام

یک مطلبی را که به جناب پارسامهر هم عرض کردم و قبلا هم به صورت متعدد بیان کرده ام این است که چیزی که نگفتن آن موجب اغرا به جهل نیست، بیان مبهم، دوپهلو، تمثیلی و مانند آن هم در خصوص آن مسئله اغرا به جهل نخواهد بود! (تازه این بر فرض این است که بیان قرآن در خصوص بهشت مبهم و تمثیلی باشد)

سلام

خب دلیل؟؟

یه وقت هست مخاطب درکی ندارد و ما مثال میزنیم که مطلب مثل این است
خب این اغرا به جهل نیست چون از ابتدا مخاطب میداند مقصود کلام ظاهر کلام نیست

اما یه وقت هست بدون اینکه مجاز و حقیقت کلام را روشن کرده باشیم به کودک میگوییم قراره به شما بستنی بدهیم ولی بدون اینکه او بداند منظور ما چیز دیگر باشد
این اغرا به جهل است

پارسا مهر;961313 نوشت:
ولی چون می بینید در عمل عملی نشده،(امکان دسرسی برای دین خدا برای همه امکان نداشته) می آیید، آن را محدود می کنید و می گویید، رها کردن در جهل، باید کلیت بشر باشد، حالا هزار نفر هم که، دین بهشان نرسد، اشکالی ندارد، انگار که آن هزار نفر آدم نیستند....آنها راه سعادت کند.[/SIZE]
[/B]

بله این یه سوال بزرگه

اونجایی که یک نفر هدایت بشه و جونش حفظ بشه از منظر دین یک دنیا احیا شده
ولی اگر هزار نفر دین بهشون نرسه هزار دنیا که هیچ یک دنیا استعداد هم نابود نشده و آبی از آب هم تکان نخورده

البته پاسخ میدهند که در آخرت جبران میشود
و این همونجایی است که تناقض ها شروع میشود
چون ما میپرسیم شما که گفتید که فقط دنیا مزرعه است؟! و اگر دنیا نبود امکان رشد و تعالی نبود؟!

چه جوابی هست واقعا

پارسا مهر;961313 نوشت:
اصلا کاری به فلاسفه و متکلمان نداریم..شما که تعریف خودتان از اغراء به جهل و آنکه مزموم و قبیح هست را طرح کردید و من شنیدم.خواهشن یکبار دیگر بگویید که، اون نگاهی که من از اغراء به جهل دارم، از خدا سر می زند یا نه...آیا اشکالی دارد سر بزند یا نه

منظور شما از اغرا به جهل یعنی اینکه خداوند نعوذبالله امر اشتباهی به بشر بگوید؟ اگر منظورتان این است باز هم پاسخ ما منفی است، چننی فعلی هم از خداوند سر نمیزند!

پارسا مهر;961313 نوشت:
یک انسان هم برای خودش یک بشری هست...دیگه، یعنی اشکالی نداره که دین به یک انسان نرسد و اشکالی ندارد دسرسی به دین برای یک نفر مهیا نباشد، این اسمش اغراء به جهل نیست پس چیست، اگر این اسمش اغراء به جهل نیست، چرا این رها کردن شخص در جهلش، اشکالی ندارد ولی آن یکی اشکال دارد

ببینید ما عرض کردیم که اغرا به جهل در جایی است که بشر توان دستیابی به اطلاعاتی که در سعادت و هدایت او نقش دارد را نداشته باشد، در اینجا لازم است که خداوند بشر را آگاه کند، خواهش می کنم دقت کنید، خداوند باید نوع بشر را آگاه کند به گونه ای که دیگر دستیابی به این اطلاعات برای بشر امکان پذیر باشد، یعنی در دسترس او باشد، این با فرستادن پیامبر تمام میشود، و دسترسی به این اطلاعات امکان پذیر خواهد شد، اما بقیه اش بر عهده خود بشر است.

اگر خداوند پیامبری نفرستد عقل با قاطعیت حکم می کند که خداوند کار قبیحی انجام داده چون احاطه کامل به مسئله دارد، اما در تعداد و کم و کیف ماجرا عقل به خاطر عدم احاطه علمی نمی تواند حکم قطعی کند.

پارسا مهر;961313 نوشت:
حتما می گویید که، چون خدا نمی تواند!!!!پس اشکالی ندارد، خوب از کجا می دانید که خدا نمی تواند..اگر اینطور هست که شاید خدا هم نتواند دروغ نگوید...شاید


ببینید بین مطالب عقل گریز و عقل ستیز نباید خلط کرد، عقل در یک جایی با قاطعیت حکم می کند و یک جا نمی تواند؛ با شاید و اینها که نمیشود بر علیه خداوند حکم کرد؛ اینکه اصل نبوت ضروری است را عقل با قاطعیت می فهمد و لذا به قبح ترک آن حکم می کند؛ اما اینکه کجا و چرا و چندتا و اینها را عقل نمی تواند با قاطعیت حرف بزند، دائما باید بگوید شاید و شاید و شاید...!

پارسا مهر;961319 نوشت:
فکر نمی کنید اینجا یک دور پیش اومده...شما می گید که ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جای خودش به گونه ای که مردم انجام دهنده آن را مستحق ذم و نکوهش بدانند... بعد هم می گویید ، قبیج آنچه که فاعلش مستحق ذم و نکوهش یا عقوبت باشد...یعنی اینطور می شود که من از شما می پرسم، چه فعلی مطلق قبیح هست، یعنی چه فعلی، فاعلش مستق ذم و نکوهش یا عقوبت است، بعد شما می فرمایید، فعلی مطلق قبیح هست یا به عبارتی فاعلش مستحق ذم و نکوهش یا عقوببت است که، ظلم کند یا فعلی انجام دهد که، مستتحق ذم و نکوهش هست!!!فکر نمی کنید این یک دور هست!!!!فکر نمی کنید مثل این می ماند که من از شما بپرسم، چه چیز نیاز، به غذا دارد، بعد شما بگویید، چیزی نیاز به غذا دارد که نیاز به غذا دارد!!!! آیا اینجا دور پیش نیامده

ببینید ما یک مفهوم داریم و یک مصداق؛ مفهوم آن چیزی است که از لفظ فهمیده میشود، و مصداق آن حقیقت خارجی است.
ظلم اصطلاحی و قبیح مفهومشان با هم فرق می کند اما مصداقشان یکی است، یعنی در مقام تعریف می گوییم:
ظلم قرار دادن چیزی در غیر جای خودش است، وقبیح آن چیزی که فاعلش مستحق نکوهش و سرزنش و عقوبت است.
اما در مقام مصداق می گویم هر ظلمی قبیح است یا هر قبیحی ظلم است! یعنی مصداقا یکی هستند.

موضوع قفل شده است