جمع بندی اثبات فقر جهان هستی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات فقر جهان هستی

بسم الله الرحمن الرحیم

در مباحث اثبات وجود خداوند و مباحث علیت به این مساله بر میخوریم که گفته میشه جهان هستی چون فقر دارد نیاز به خداوند دارد ، و خداوند چون غنی است نیاز به علت ندارد !

میخواستم بدونم فقر جهان هستی یا غنی بودن خداوند چطور اثبات میشه ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد رئوف

[=arial]با سلام خدمت شما دوست گرامی

در پاسخ به سوال شما توجه به نکاتی که در ادامه می آید، لازم است:

[=arial]مبانی فلسفی دخیل در برهان فقر وجودی

[=arial]برهان فقر وجودی مبتنی بر برخی مبانی فلسفی حکمت متعالیه است و بدون پذیرش آنها برهان مذکور نیز ناتمام خواهد ماند:


[=arial]1.اصالت وجود:

[=arial]شیخ اشراق از طرفداران اصالت ماهیت معتقد بود آنچه جهان خارج را پر نموده نه وجود اشیاء، بلکه ماهیت آنهاست. زیرا اگر وجود بخواهد در خارج موجود باشد باید دارای وجودی دیگر باشد و وجود دیگر نیز بر فرض اصالت وجود در خارج موجود است و دارای وجودی دیگر است و آن وجود طبق اصالت وجود موجود و دارای وجود است و این سلسله همینطور ادامه می‌یابد و مفاهیمی که فرض تحقق آنها به تسلسل بینجامد مفاهیمی اعتباری هستند.[3] اما طبق نظر ملاصدرا آنچه حقیقتاً جهان خارج را پر نموده وجود اشیاء مختلف است نه ماهیت آنها و ماهیت تنها تصویری است که از این موجودات محدود انتزاع می‌شود. به عبارت دقیق‌تر جهان خارج را ماهیاتی چون درخت، میز، انسان و کوه و ... پر نکرده‌اند بلکه وجود درخت، وجود میز، وجود انسان، وجود کوه و ... جهان پیرامون ما را پرکرده‌اند.لکن از آنجا که ماهیت یا همان تصویر وجودهای مختلف با وجودهای مذکور شباهت بسیار دارد ذهن انسان تسامحاً حکم می‌کند در خارج انسان موجود است در حالیکه انسان تصویری از وجودی خاص در خارج است. حقیقتاً انسان در خارج موجود نیست بلکه وجود او موجود است.[4]


[=arial]2.وجود اشیاء ملاک نیاز به علت:

[=arial]چنانکه گذشت حکمای مشاء ماهیت را محتاج به علت و سبب احتیاج ماهیت به علت را «امکان» آن دانسته‌اند. اما این مطلب با اعتباری دانستن ماهیت سازگاری ندارد. اگر ماهیت حقیقتاً در خارج موجود نیست و امری کاملاً ذهنی است پس نمی‌تواند سبب احتیاج به علت باشد. ماهیتی مانند انسان در ذات خود تنها «حیوان ناطق» است و هیچیک از اوصاف دیگر درون آن راه ندارد. ماهیت نه واحد است و نه کثیر، نه موجود است و نه معدوم و نه نیازمند علت است و نه بی‌نیاز از علت. ماهیت تنها به برکت وجود است که به اوصافی مانند فقر و احتیاج متصف می‌شود. بنابراین باید گفت فقر و احتیاج مربوط به وجودی است که ماهیت از آن انتزاع می‌شود.[5]
[=arial]به عبارت دیگر از سویی می‌دانیم که رابطه علیت بین وجود معلول و وجود علت است نه بین ماهیت آنها ؛ از سوی دیگر آنچه در خارج است واقعیت و وجود اشیاء است نه ماهیت آنها و وجود نیز همواره مساوی ضرورت است یعنی مانند ماهیت نیست که حالت امکانی داشته باشد ؛ با کنار هم گذاشتن این نکات نتیجه می‌گیریم حقیقتاً ماهیت ملاک احتیاج به علت نیست بلکه باید ملاک احتیاج به علت را در وجود اشیاء خارجی جستجو نمود.[6]
[=arial]ملاصدرا با عبارات شیوایی نشان می‌دهد ملاک احتیاج به علت را نباید در ماهیت یافت. وی می‌گوید: موجود یا به شکلی وابسته به موجود دیگری است یا هیچ‌گونه وابستگی ندارد. وابستگی موجودی که به موجودی دیگر وابسته است یا به دلیل حدوث آن است(فرض اول) یا به دلیل امکان آن (فرض دوم) یا به دلیل اینکه دارای ماهیت است.(فرض سوم).لکن تمام این فروض باطل هستند و دلیل وابستگی را باید در امر دیگری جستجو نمود.
[=arial]بطلان فرض اول: با تحلیل مفهوم حدوث (وجود بعد از عدم ) سه امر حاصل می‌شود: عدم پیشین، وجود، تحقق وجود بعد از آن عدم. عدم به خودی خود چیزی نیست که بخواهد صلاحیت وابستگی به چیز دیگر داشته باشد. وجود پس از عدم نیز از لوازم ضروری و ذاتی چنین امری و غیرقابل جعل است و تنها فرض ممکن این است که وجود وابسته به چیز دیگر باشد.
[=arial]بطلان فرض دوم : امکان ماهوی امری اعتباری و سلبی است ، زیرا امکان ماهوی به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت است. امر سلبی و اعتباری نمی‌تواند دلیل نیاز به علت و ملاک وابستگی چیزی به چیز دیگر باشد.
[=arial]بطلان فرض سوم: ماهیت نیز سبب احتیاج به علت نیست. ‌زیرا ماهیت امری اعتباری است و امر اعتباری و غیرواقعی نمی‌تواند دلیل احتیاج به علت باشد.
[=arial]ملاصدرا پس از ابطال این سه فرض نتیجه می‌گیرد تنها فرض خالی از اشکال این است که ملاک نیاز به علت را در امری غیر از امور ماهوی بیابیم لذا باید بگوییم آنچه سبب وابستگی و نیاز به علت می‌شود وجود شی است نه ماهیت و نه امکان و نه حدوث. [7]

ادامه دارد ...

[=arial]3.تقسیم موجودات به فقیر و غنی:

[=arial]پس از آنکه معلوم شد موجودات جهان خارج حقیقتاً موجودند و وجود نیز به معنای ضرورت تحقق است این نکته روشن می‌شود که تقسیم موجودات به واجب و ممکن تقسیم دقیقی نیست . چرا که امکان یا همان حالت تساوی نسبت به وجود و عدم تنها در ماهیت صادق است و ماهیت نیز در خارج محقق نیست.آنچه در خارج است وجود اشیاء است و وجود همواره مساوی با ضرور‌ت است. لذا باید از معیار دیگری برای تقسیم موجودات بهره گرفت : حقایق وجودی دوگونه‌اند یا به خودی خود و ذاتاً وابسته و به واقعیت دیگری هستند یا اینکه به خودی خود و ذاتاً بی‌نیاز از غیر هستند. به عبارت دیگر موجودات یا وابسته و فقیرند یا غیروابسته و غنی.[8]
[=arial]بیان استدلال
[=arial]با روشن شدن این مطلب که حقیقت موجودات معلول عین وابستگی و تعلق به موجودی دیگر است و یادآوری این نکته که هر وابسته‌ای باید به یک طرف دیگر تکیه کند می‌توان گفت هر موجودی یا وابسته به غیر است یا غیروابسته. اگر غیر وابسته باشد غنی و بی‌نیاز از غیر خواهد بود و مطلوب ما ثابت می‌شود . اگر وابسته به غیر باشد یا آن غیر نیز وابسته به امر دیگری است یا خود غیروابسته(اثبات مطلوب) . به دلیل آنکه دور و تسلسل باطل است این سلسله وابستگی باید به موجودی که خود غیروابسته است ختم شود. [9]
[=arial]و به عبارت خلاصه‌تر می‌توان گفت موجود یا غنی و مستقل است یا فقیر و وابسته. اگر غنی و مستقل باشد مطلوب ما ثابت است . اگر فقیر است برای اینکه مشکل دور و تسلسل پیش نیاید بایدبه غنی و مستقل منتهی گردد.همانطور که خداوند در قرآن فرموده است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید[10]»[11]


[h=2][=arial]معنای وجود رابط[/h][=arial]فیلسوفان قبل از ملاصدرا هرچند نیاز به علت را ذاتی معلول و نه امری زائد و جدای از آن می‌دانستند اما معتقد بودند معلول در خارج واقعیتی مغایر علت است به‌طوری که در شمارش موجودات و اشیاء عالم همانطور که عددی را به علت اختصاص می‌دهیم باید عددی را نیز به معلول نسبت دهیم یعنی معلول وجودی دیگر و موجودی دیگر است و علیت منشا تفاوت و کثرت موجودات است . اما ملاصدرا گام را بالاتر از این نهاد و معتقد شد اساساً معلول وجودی جدای از علت نداشته و تنها حیثیت آن حیثیت ایجاد شدن و صدور یافتن از علت است. واقعیت معلول نه موجودی در قبال علت بلکه شانی از شئون علت است. این امر به معنای آن است که وجود از معلول نفی شده و تنها چیزی که برای آن اثبات می‌شود این است که شانی از شئون علت است ،لذا آنچه در عالم محقق است کثرات موجودات نیست بلکه یک موجود است (خدا) که شئون و جلوه های متعدد دارد و به جای سخن از کثرت موجودات باید از وحدت وجود و کثرت شئونات و تجلیات آن وجود دم زد. این تقریر از نحوه تحقق معلول در خارج، پل ارتباطی میان فلسفه و عرفان است.[12]فهم وجود رابط بسیار دشوار و مبتنی بر دریافت عمیق مبانی حکمت صدرایی است لذا باید از هرگونه شتابزدگی در این حوزه پرهیز شود. نظریه وجود رابط یا عین الربط بودن معلول به معنای انکار مخلوقات و ممکنات نیست. همینطور این برداشت که ممکنات صرفاً اموری انتزاع شده از وجود خدا یا جزئی از اجزای آن و یا اموری هستند که خدا در آنها حلول کرده ؛ نیز نارواست.نیز نباید پنداشت که واجب به منزله روح عالم و ممکنات به منزله جسم واجب هستند یا اینکه واجب الوجود مجموع تمام اشیاء جهان است. همه اینها تفاسیری ناصواب از وجود رابط است.[13]


[h=2][=arial]تبیین برهان از راه وجود رابط[/h][=arial]با تبیین معنای وجود رابط میان تقریری دقیق‌تر از برهان فقر وجودی ارائه نمود: موجودی که عین ربط و تعلق به غیر است بدون موجود دیگری که طرف دیگر این ربط و پیوند باشد تحقق پذیر نیست. آن موجود دیگر که به موجودات فقیر هستی می‌دهد خود نباید موجودی فقیر باشد جون هر موجود فقیری از خود جز فقر چیزی ندارد تا بخواهد به دیگری بدهد.لذا فرض موجودات فقیر و وابسته مستلزم فرض موجودی غیروابسته و غنی است.[14]
[=arial]روشن است که این تقریر از برهان فقر وجودی که در آن بر حیثیت ربطی وجود رابط تکیه شده است نیازمند بطلان دور و تسلسل نیست.


[h=2][=arial]امتیازات برهان برهان فقر وجودی[/h][=arial]برهان فقر وجودی بسیاری از نواقص براهین دیگر را ندارد. زیرا بر خلاف برهان حرکت و حدوث تنها مربوط به موجودات مادی نمی‌شود. همچنین به‌جای اثبات محرّک، ناظم و محدث مستقیماً وجود واجب اثبات می‌شود. برهان امکان فقری بر برهان مشهور امکان ماهوی نیز ترجیح دارد زیرا اولا از آفت اصالت ماهیت مبرّاست و ثانیاً طبق برخی تقریرهای پیش‌گفته حتی نیازی به ابطال دور و تسلسل نیز ندارد.[15]

[h=2][=arial]* این متن از مقاله آقای عبدالله محمدی تحت عنوان «برهان امکان فقری» استفاده شده است.

منابع :[/h][=arial].[1] شرح و توضیح این برهان در مدخلی مجزا بیان شده است.
[=arial].[2] صدرالدین، محمدبن ابراهیم، اسفار اربعه، ج1 ، صص 38-39.
[=arial].[3] همان، صص 39-40.
[=arial].[4] عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، ج1، صص 87-92.
[=arial][5]. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسراء، چاپ اول، ص 179.
[=arial].[6] عبودیت، عبدالرسول، همان، صص 106-107.
[=arial][7]. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه ، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360، الشاهد الثالث، صص 35-36.
[=arial].[8] عبودیت، عبدالرسول، همان، ص 107.
[=arial].[9] ملاصدرا، همان.
[=arial][10]. فاطر:15.
[=arial].[11] حسین زاده، محمد، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، 1388، ص 289.
[=arial].[12] عبودیت، عبدالرسول، همان، ص 232و210.
[=arial].[13] همان،ص 200.
[=arial].[14] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص 184.
[=arial].[15] همان، ص 188.

رئوف;951952 نوشت:
به دلیل آنکه دور و تسلسل باطل است این سلسله وابستگی باید به موجودی که خود غیروابسته است ختم شود.

دور و تسلسل در هر حالتی باطل نیست ! در سیستم های محدود به مکان و زمان خاص باطل است ! در سیستم نامحدود تسلسل و دور باطل نیست تا جایی که من یادمه ( به این دلیل که خوده خداوند بدون آغاز و انتها است و خود دلیل وجودش است = پس هم تسلسل را دارد و هم دور را دارد ) حال اگر میخواهید اثبات کنید جهان هستی خدایی دارد باید ابتدا محدود بودن (فقیر بودن) جهان هستی را ثابت کنید یا اینکه بگویید جهان هستی خوده خداوند است !

رئوف;951952 نوشت:
اگر غنی و مستقل باشد مطلوب ما ثابت است . اگر فقیر است برای اینکه مشکل دور و تسلسل پیش نیاید بایدبه غنی و مستقل منتهی گردد

خب حالا من از کجا بفهمم جهان هستی غنی است یا فقیر ؟ خودم را میفهمم و میدانم که محدود و فقیر هستم، اما از کجا معلوم جهان هستی غنی نیست ؟ مساله هم همین است که اثبات کنیم الله غنی تر از جهان هستی است ! جهان هستی و غنی بودن آن را به چشم میبینیم از کجا بدانیم الله که به چشم نمیبینیم از جهان هستی غنی تر است ؟ اگر الله را به چشم میبینیم که تمام الله را نمیتوانیم به چشم ببینیم لابد بخشی و جزئی از او را میبینیم ، اگر جزئی از او را میبینیم چرا قبول نمیکنید که جهان هستی جزئی از الله است ؟ چرا بحث بسیط بودن خداوند را به میان میکشید و میگویید چون خداوند بسیط است یعنی جزء ندارد ! پس جهان هستی و مخلوقات، اراده و غلم او، رحمان و رحیم بودنش و ... چیست ؟ آیا جزئی از ذات بی نهایت جزء دار او نیست ؟

رئوف;951952 نوشت:
ذا آنچه در عالم محقق است کثرات موجودات نیست بلکه یک موجود است (خدا) که شئون و جلوه های متعدد دارد و به جای سخن از کثرت موجودات باید از وحدت وجود و کثرت شئونات و تجلیات آن وجود دم زد

خب فکر کنم حرف دل منو زده اما نتونسته بگه جزئی از خدا است گفته شانی از شئون خدا است، خب فرق شان و شئون با جزء و مجموعه چیه ؟

به من بیاموز;951985 نوشت:
؟


با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند مطلب در پاسخ به شما باید مورد توجه باشد:

- نخست اینکه جهان نیازمند و فقیر است. مهمترین دلیل بر این مسئله حدوث عالم است. روشن است که جهان در دوره ای نبوده است و سپس موجود شده است. این حدوث نشانگر ضعف و ضعف نشانگر فقر است. بنابراین این دلیل به خوبی نشان میدهد که جهان نمی تواند غنی بالذات باشد.

- نکته دیگر در مورد شوون الهی و جز الهی است. این دو با هم متفاوت هستند. بنابر دیدگاه عرفا، موجودات تجلی خداوند هستند ولی این بدان معنا نیست که موجودات خداوند هستند. ذات خداوند منزه و مقدس از آن است که موجودات و مخلوقات، جز ذات او باشند.

- توجه به این تفکیک البته یک امر دقیق است و برای فهم آن باید مقدمات فلسفی و عرفان طی شود. به طور خلاصه و به نحو اجمال: کمالات موجودات بازگشت به واجب دارند ولی اینگونه نیست که گفته شود موجودات و مخلوقات جز واجب هستند.

موفق باشید

با سلام و عرض ادب

رئوف;952045 نوشت:
نخست اینکه جهان نیازمند و فقیر است. مهمترین دلیل بر این مسئله حدوث عالم است. روشن است که جهان در دوره ای نبوده است و سپس موجود شده است. این حدوث نشانگر ضعف و ضعف نشانگر فقر است. بنابراین این دلیل به خوبی نشان میدهد که جهان نمی تواند غنی بالذات باشد.

حدوث یعنی چه ؟ نبوده و به وجود آمده = تغییر !

اگر منظور ما از جهان هستی فقط جنبه ی مکانی ان باشد تعبیر شما درست است، ولی منظور ما از جهان هستی هم جنبه مکانی و هم جنبه زمانی آن است، به عبارت دیگر، اگر مثلا یک زمان محدود را بگیریم و بگوییم جهان هستی همین زمان مشخص است معلوم است که جهان معلول است، اما اگر جهان هستی را در تمام ابعاد آن در نظر بگیریم چطور ؟ مثلا بگوییم جهان هستی، مکان نامحدودی است در زمان نامحدود ! چنین چیزی را نمیتوان ازلی ندانست زیرا در تعریف آن آمده جهان هستی در تمام زمان ها ، به عبارت دیگر منظور ما این است ( هر چه هست )

حال اگر این {هر چه هست و بیشتر از آن} مساوی با خداست بحثی نیست و نتیجه میگیریم ما هم هستیم و جزئی از هر چه هست هستیم پس ما جزئی از خدا هستیم !

اما اگر خدا مساوی با {هر چه هست و بیشتر از آن} نیست ! پس آن قسمت باقی مانده وجودش از چیست ؟ اگر خدا اول و آخر است و وسط نیست پس یک وجود در خداوند نیست و آن وجود وسط است ، اما اگر خداوند اول و آخر است به این معنا که وسط هم هست، پس ما که وسط هستیم جزئی از خدا هستیم !

منظور من از جزء این است که مثلا یک کیس کامپیوتر از اجزاء و قطعاتی ساخته شده ، پلاستیک و ...

حال این کیس را میتوان گفت اجزاء آن پلاستیک و ... هستند ، اما نمیتوان گفت کیس فقط همان پلاستیک است !

اما مشکل این طرز فکر چیست ؟ آن زمان عده ای جمع میشوند و میگویند ما مثلا هفتاد درصد کره زمین را در اخیتار داریم پس ما خلیفه خدا بر زمین هستیم !

جواب من به آنها : خداوند نامحدود است، شما هر چقدر از زمین و آسمان را اشغال کنید، نمیتوانید ادعای خدایی کنید چرا که که خداوند با قدرت نامحدودش میتواند یک قطره را بر یک دریا پیروز کند آیا غیر از این است ؟

اما چرا باید باور کنیم ما جزئی از خدا هستیم ؟

از جمله راهی که ما میتوانیم خداوند را بشناسیم و پی به وجود او ببریم شناخت موجودات و مخلوقات عالم است، اما چگونه شناختن مخلوقات میتواند شناختن خداوند باشد اگر مخلوقات جزئی از خداوند نباشند ؟

به عبارت دیگر اگر خدا جدا از مخلوقات باشد در آن صورت شناختن مخلوقات هیچ کمکی به شناختن خداوند نخواهد کرد ! اما اگر مخلوقات عین خدا باشند خداوند محدود خواهد بود و شرک به وجود خواهد آمد، ولی اگر مخلوقات جزئی از خداوند باشند مساله ای رخ نخواهد داد ! هم خداوند تا حدودی شناخته شده و اثبات میشود و هم موجودات در مقام خدایی نخواهند بود !

نمیدونم شاید مشکل من اینه که معنی لغات و اصطلاحات رو دقیق نمیدونم اگه میشه یه توضیح بدید که جزء خدا بودن یا ظهور خدا بودن فرقش اینها در چیه ؟

اما حالا وجود خداوند اثبات شد ، مساله بعدی اثبات ذات نامحدود خداونده، چگونه ما میتوانیم اثبات کنیم ذات خداوند نامحدود و بسیط است ؟

رئوف;952045 نوشت:
ذات خداوند منزه و مقدس از آن است

پس ذات خداوند فاقد مخلوقات است ؟ در این صورت ناقص خواهد بود که !


[/HR]
بزارین مساله رو مرور کنیم، مساله اول : از یک طرف اگر موجودات جزء ذات خداوند نباشد دو مشکل به وجود می آید :


  1. ذات خدا فاقد وجود موجودات میشود ! ( بنابر این محدود میشود )
  2. خدا شناخته نمیشود !

مساله دوم : از طرفی اگر بگوییم موجودات جزء خداوند هستند یک مشکل به وجود می آید :


  1. کسانی که بزرگتر و قوی تر و ثروتمند تر باشند ادعای نزدیکی به خدا و کم کم ادعای خدایی میکنند !

برای حل اشکال مساله دوم ، باید اثبات کنیم که وجود خداوند نامحدود است و انسان هر چقدر بزرگ شود نمیتواند خدا بشود و ادعای خدایی بکند !

فکر میکنم معنای کلمه ی الله اکبر هم همین است، حالا من کلمه ی الله اکبر رو عینا در قران ندیدم پس نمیتونم بگم حتما صحیحه ، از شما کارشناس محترم تقاضا دارم با بررسی اینکه :


  1. آیا خداوند از نظر اسلام نامحدود است ؟ ( با توجه به قران و احادیث معتبر ) - ( البته شخصا احادیثی دیدم که گفته شده ذات خداوند بسیط است )
  2. اثبات نامحدود بودن خداوند چیست ؟

به من بیاموز;952062 نوشت:
با سلام و عرض ادب


با سلام خدمت شما دوست گرامی

- مطالب بسیاری را مطرح کردید و باید مد نظر داشته باشید که اینکه تا حد امکان خلاصه بنویسید و بر یک مسئله خاص تمرکز کنید، باعث می شود یک موضوع بهتر مورد توجه و بررسی قرار بگیرد.

- نکته دیگر این است که سوال شما یک سوال مهم است که پاسخ آن بسیار تخصصی و دقیق است. بسیاری از کتاب های فلسفی و عرفانی دقیق، به این موضوع پرداخته اند. سوال شما بدون پرداختن به آن مباحث دقیق به آسانی قابل بررسی نیست و برای بحث از آن مباحث دقیق هم شما باید فلسفه و عرفان اسلامی را طی کرده باشید.

- با این حال چند مطلب عرض می کنم:

- در مورد زمان باید توجه داشته باشید که زمان امری است انتزاعی! زمان با وجود ماده و جسم معنا دارد و در واقع حرکت ماده، زمان را شکل می دهد. بنابراین تعبیر همه زمان ها، یا تعبیر زمان قبل از خلقت این جهان مادی، صحیح نیست.

- نسبت خدا و هستی

- خداوند خالق هستی است و طبیعتا خالق غیر از مخلوق است. مخلوق در مقام ضعف و نیاز است و خالق در مقام بی نیازی و غنی.
اما این جدا بودن به معنای آن نیست که قدرت خداوند محدود است زیرا تمام وجود مخلوقات و تمام ساحات هستی آنها در دست قدرت الهی و تحت اشراف علمی اوست و هیچ امری نیست که در جهان رخ بدهد بدون اینکه خداوند از آن آگاه باشد و بر آن قدرت داشته باشد.

بنابراین وجود مخلوق، به معنای محدودیت خداوند نیست، زیرا که صفر تا صد این مخلوقات هم از ذات خداوند است و هیچ امری در هستی در کنار خداوند قرار نمی گیرد بلکه همه چیز در طول او و در راستای اراده و علم او محقق شده است.

موفق باشید

رئوف;952331 نوشت:
- در مورد زمان باید توجه داشته باشید که زمان امری است انتزاعی! زمان با وجود ماده و جسم معنا دارد و در واقع حرکت ماده، زمان را شکل می دهد. بنابراین تعبیر همه زمان ها، یا تعبیر زمان قبل از خلقت این جهان مادی، صحیح نیست.

منظورم این بود که زمان خاصی مثلا از زمان پیداش بیگ بنگ تا کنون را در نظر نگیرین، بلکه تمام زمان را در نظر بگیرین، تصور کنید این موجودات همواره و همیشه در حرکت هستند و حرکت در ذات این موجودات است و چون در این حرکت ثابت هستند، هم میشه گفت ثابت هستند و هم میشه گفت در حرکت !

ثابت هستند از این نظر که همواره در حرکت هستند و در حرکت هستند زیرا همواره متحول میشوند !

نمیدونم اینو تقریبا از خودم در آوردم آیا چنین فکری اصلا درسته ؟ اشکالش چیه ؟ ( البته قبلا که این ایده به ذهنم رسیده بود آن را با کارشناس اینگونه مطرح کردم که خداوند چگونه گفته میشود ثابت و باقی است در حالی که دنیا همواره در حال تغییر است و ایشون هم این چنین جواب دادن ( قریب به مضمون ) ، حالا من این دفاعیه ای که برای خداوند ارائه کرده اند را برای شما به عنوان دفاع از خدا بودن جهان هستی ارائه کردم ! ایا مشکلی دارد ؟ )

رئوف;952331 نوشت:
خداوند خالق هستی است و طبیعتا خالق غیر از مخلوق است. مخلوق در مقام ضعف و نیاز است و خالق در مقام بی نیازی و غنی.

ادعای من این نیست که خالق همان مخلوق است ، میگویم مخلوق جزئی از خالق است ، یعنی چه اشکالی دارد خالق از بی نهایت ( یا همه ی مخلوقات نیازمند ) تشکیل شده باشد که در کنار هم تشکیل خالق میدهد ؟ چرا که دلیل نیاز به علت ضعف است و همه در کنار هم چنین ضعفی ندارند !

مگر اینکه شما ثابت کنید همه چیز در کنار هم هنوز ضعف دارد و چیزی هست که نداشته باشند، آن چیز اگر وجود دارد که جزء موجودات است پس باید در مجموعه ی ما وجود داشته باشد، اگر هم وجود ندارد امری ماورا طبیعه است و اثباتش ممکن نیست !

رئوف;952331 نوشت:
یرا تمام وجود مخلوقات و تمام ساحات هستی آنها در دست قدرت الهی و تحت اشراف علمی اوست

بسیار خب چه زمانی میگوییم مثلا این دست جزئی از من است ؟ زمانی که به آن قدرت داشته باشم و تحت اشراف من باشد ، آیا غیر این است ؟ هر وقت این دست بتواند از قدرت و کنترل من خارج شود میگوییم خیر او از خود اختیار دارد و جزئی از من نیست ! اگر خداوند اشراف کامل دارد و من را حس میکند، اگر آنچه را من میبینم میبیند، اگر آنچه را من حس میکنم حس میکند، اگر مرا میبیند ولی آنجه من میبینم نمیبیند که نمیشود اسمش را خدا گذاشت میشود ؟

به من بیاموز;952392 نوشت:
؟


با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

توجه به دو نکته لازم است:

- نخست آنکه مسئله ای که پیش از این عرض کردم در مورد تفاوت خالق و مخلوق، بیان کننده آن است که مخلوق نمی تواند جزئی از خالق باشد زیرا مخلوق ضعف مطلق است و خالق قدرت مطلق. چطور می توان تصور کرد که قادر مطلق بخشی از وجودش ضعف مطلق باشد؟ چنین چیزی معقول نیست.

- نکته دیگر اینکه اگر فرض کنید خداوند موجودی «مرکب» از موجودات است، آنگاه باز خداوند را نیازمند دانسته اید زیرا نیاز گاهی به موجودات بیرونی است و گاهی نیاز به اجزاء درونی است. اگر خداوند از اجزاء تشکیل شده باشد، باز هم نیازمند است و از تعریف خداوند خارج می شود. به عبارت دیگر، موجود مرکب نیازمند اجزاءش است و این در حالی است که خداوند هیچ گونه نیازی ندارد.

موفق باشید

پرسش:
میخواستم بدونم فقر جهان هستی یا غنی بودن خداوند چطور اثبات میشه؟


پاسخ:
در پاسخ به سوال شما توجه به نکاتی که در ادامه می آید، لازم است:

مبانی فلسفی دخیل در برهان فقر وجودی

برهان فقر وجودی مبتنی بر برخی مبانی فلسفی حکمت متعالیه است و بدون پذیرش آنها برهان مذکور نیز ناتمام خواهد ماند:

1.اصالت وجود:
شیخ اشراق از طرفداران اصالت ماهیت معتقد بود آنچه جهان خارج را پر نموده نه وجود اشیاء، بلکه ماهیت آنهاست. زیرا اگر وجود بخواهد در خارج موجود باشد باید دارای وجودی دیگر باشد و وجود دیگر نیز بر فرض اصالت وجود در خارج موجود است و دارای وجودی دیگر است و آن وجود طبق اصالت وجود موجود و دارای وجود است و این سلسله همینطور ادامه می‌یابد و مفاهیمی که فرض تحقق آنها به تسلسل بینجامد مفاهیمی اعتباری هستند.[3]

اما طبق نظر ملاصدرا آنچه حقیقتاً جهان خارج را پر نموده وجود اشیاء مختلف است نه ماهیت آنها و ماهیت تنها تصویری است که از این موجودات محدود انتزاع می‌شود. به عبارت دقیق‌تر جهان خارج را ماهیاتی چون درخت، میز، انسان و کوه و ... پر نکرده‌اند بلکه وجود درخت، وجود میز، وجود انسان، وجود کوه و ... جهان پیرامون ما را پرکرده‌اند.لکن از آنجا که ماهیت یا همان تصویر وجودهای مختلف با وجودهای مذکور شباهت بسیار دارد ذهن انسان تسامحاً حکم می‌کند در خارج انسان موجود است در حالیکه انسان تصویری از وجودی خاص در خارج است. حقیقتاً انسان در خارج موجود نیست بلکه وجود او موجود است.[4]

2.وجود اشیاء ملاک نیاز به علت:
چنانکه گذشت حکمای مشاء ماهیت را محتاج به علت و سبب احتیاج ماهیت به علت را «امکان» آن دانسته‌اند. اما این مطلب با اعتباری دانستن ماهیت سازگاری ندارد. اگر ماهیت حقیقتاً در خارج موجود نیست و امری کاملاً ذهنی است پس نمی‌تواند سبب احتیاج به علت باشد. ماهیتی مانند انسان در ذات خود تنها «حیوان ناطق» است و هیچیک از اوصاف دیگر درون آن راه ندارد. ماهیت نه واحد است و نه کثیر، نه موجود است و نه معدوم و نه نیازمند علت است و نه بی‌نیاز از علت. ماهیت تنها به برکت وجود است که به اوصافی مانند فقر و احتیاج متصف می‌شود. بنابراین باید گفت فقر و احتیاج مربوط به وجودی است که ماهیت از آن انتزاع می‌شود.[5]

به عبارت دیگر از سویی می‌دانیم که رابطه علیت بین وجود معلول و وجود علت است نه بین ماهیت آنها ؛ از سوی دیگر آنچه در خارج است واقعیت و وجود اشیاء است نه ماهیت آنها و وجود نیز همواره مساوی ضرورت است یعنی مانند ماهیت نیست که حالت امکانی داشته باشد ؛ با کنار هم گذاشتن این نکات نتیجه می‌گیریم حقیقتاً ماهیت ملاک احتیاج به علت نیست بلکه باید ملاک احتیاج به علت را در وجود اشیاء خارجی جستجو نمود.[6]
ملاصدرا با عبارات شیوایی نشان می‌دهد ملاک احتیاج به علت را نباید در ماهیت یافت. وی می‌گوید: موجود یا به شکلی وابسته به موجود دیگری است یا هیچ‌گونه وابستگی ندارد. وابستگی موجودی که به موجودی دیگر وابسته است یا به دلیل حدوث آن است(فرض اول) یا به دلیل امکان آن (فرض دوم) یا به دلیل اینکه دارای ماهیت است.(فرض سوم).لکن تمام این فروض باطل هستند و دلیل وابستگی را باید در امر دیگری جستجو نمود.

بطلان فرض اول: با تحلیل مفهوم حدوث (وجود بعد از عدم ) سه امر حاصل می‌شود: عدم پیشین، وجود، تحقق وجود بعد از آن عدم. عدم به خودی خود چیزی نیست که بخواهد صلاحیت وابستگی به چیز دیگر داشته باشد. وجود پس از عدم نیز از لوازم ضروری و ذاتی چنین امری و غیرقابل جعل است و تنها فرض ممکن این است که وجود وابسته به چیز دیگر باشد.

بطلان فرض دوم : امکان ماهوی امری اعتباری و سلبی است ، زیرا امکان ماهوی به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت است. امر سلبی و اعتباری نمی‌تواند دلیل نیاز به علت و ملاک وابستگی چیزی به چیز دیگر باشد.

بطلان فرض سوم: ماهیت نیز سبب احتیاج به علت نیست. ‌زیرا ماهیت امری اعتباری است و امر اعتباری و غیرواقعی نمی‌تواند دلیل احتیاج به علت باشد.
ملاصدرا پس از ابطال این سه فرض نتیجه می‌گیرد تنها فرض خالی از اشکال این است که ملاک نیاز به علت را در امری غیر از امور ماهوی بیابیم لذا باید بگوییم آنچه سبب وابستگی و نیاز به علت می‌شود وجود شی است نه ماهیت و نه امکان و نه حدوث. [7]

3.تقسیم موجودات به فقیر و غنی:
پس از آنکه معلوم شد موجودات جهان خارج حقیقتاً موجودند و وجود نیز به معنای ضرورت تحقق است این نکته روشن می‌شود که تقسیم موجودات به واجب و ممکن تقسیم دقیقی نیست . چرا که امکان یا همان حالت تساوی نسبت به وجود و عدم تنها در ماهیت صادق است و ماهیت نیز در خارج محقق نیست.آنچه در خارج است وجود اشیاء است و وجود همواره مساوی با ضرور‌ت است. لذا باید از معیار دیگری برای تقسیم موجودات بهره گرفت : حقایق وجودی دوگونه‌اند یا به خودی خود و ذاتاً وابسته و به واقعیت دیگری هستند یا اینکه به خودی خود و ذاتاً بی‌نیاز از غیر هستند. به عبارت دیگر موجودات یا وابسته و فقیرند یا غیروابسته و غنی.[8]
بیان استدلال
با روشن شدن این مطلب که حقیقت موجودات معلول عین وابستگی و تعلق به موجودی دیگر است و یادآوری این نکته که هر وابسته‌ای باید به یک طرف دیگر تکیه کند می‌توان گفت هر موجودی یا وابسته به غیر است یا غیروابسته. اگر غیر وابسته باشد غنی و بی‌نیاز از غیر خواهد بود و مطلوب ما ثابت می‌شود . اگر وابسته به غیر باشد یا آن غیر نیز وابسته به امر دیگری است یا خود غیروابسته(اثبات مطلوب) . به دلیل آنکه دور و تسلسل باطل است این سلسله وابستگی باید به موجودی که خود غیروابسته است ختم شود. [9]
و به عبارت خلاصه‌تر می‌توان گفت موجود یا غنی و مستقل است یا فقیر و وابسته. اگر غنی و مستقل باشد مطلوب ما ثابت است . اگر فقیر است برای اینکه مشکل دور و تسلسل پیش نیاید بایدبه غنی و مستقل منتهی گردد.همانطور که خداوند در قرآن فرموده است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید[10]»[11]

معنای وجود رابط
فیلسوفان قبل از ملاصدرا هرچند نیاز به علت را ذاتی معلول و نه امری زائد و جدای از آن می‌دانستند اما معتقد بودند معلول در خارج واقعیتی مغایر علت است به‌طوری که در شمارش موجودات و اشیاء عالم همانطور که عددی را به علت اختصاص می‌دهیم باید عددی را نیز به معلول نسبت دهیم یعنی معلول وجودی دیگر و موجودی دیگر است و علیت منشا تفاوت و کثرت موجودات است . اما ملاصدرا گام را بالاتر از این نهاد و معتقد شد اساساً معلول وجودی جدای از علت نداشته و تنها حیثیت آن حیثیت ایجاد شدن و صدور یافتن از علت است. واقعیت معلول نه موجودی در قبال علت بلکه شانی از شئون علت است. این امر به معنای آن است که وجود از معلول نفی شده و تنها چیزی که برای آن اثبات می‌شود این است که شانی از شئون علت است ،لذا آنچه در عالم محقق است کثرات موجودات نیست بلکه یک موجود است (خدا) که شئون و جلوه های متعدد دارد و به جای سخن از کثرت موجودات باید از وحدت وجود و کثرت شئونات و تجلیات آن وجود دم زد. این تقریر از نحوه تحقق معلول در خارج، پل ارتباطی میان فلسفه و عرفان است.[12]

فهم وجود رابط بسیار دشوار و مبتنی بر دریافت عمیق مبانی حکمت صدرایی است لذا باید از هرگونه شتابزدگی در این حوزه پرهیز شود. نظریه وجود رابط یا عین الربط بودن معلول به معنای انکار مخلوقات و ممکنات نیست. همینطور این برداشت که ممکنات صرفاً اموری انتزاع شده از وجود خدا یا جزئی از اجزای آن و یا اموری هستند که خدا در آنها حلول کرده ؛ نیز نارواست.نیز نباید پنداشت که واجب به منزله روح عالم و ممکنات به منزله جسم واجب هستند یا اینکه واجب الوجود مجموع تمام اشیاء جهان است. همه اینها تفاسیری ناصواب از وجود رابط است.[13]

تبیین برهان از راه وجود رابط
با تبیین معنای وجود رابط میان تقریری دقیق‌تر از برهان فقر وجودی ارائه نمود: موجودی که عین ربط و تعلق به غیر است بدون موجود دیگری که طرف دیگر این ربط و پیوند باشد تحقق پذیر نیست. آن موجود دیگر که به موجودات فقیر هستی می‌دهد خود نباید موجودی فقیر باشد چون هر موجود فقیری از خود جز فقر چیزی ندارد تا بخواهد به دیگری بدهد.لذا فرض موجودات فقیر و وابسته مستلزم فرض موجودی غیروابسته و غنی است.[14]
روشن است که این تقریر از برهان فقر وجودی که در آن بر حیثیت ربطی وجود رابط تکیه شده است نیازمند بطلان دور و تسلسل نیست.

امتیازات برهان برهان فقر وجودی
برهان فقر وجودی بسیاری از نواقص براهین دیگر را ندارد. زیرا بر خلاف برهان حرکت و حدوث تنها مربوط به موجودات مادی نمی‌شود. همچنین به‌جای اثبات محرّک، ناظم و محدث مستقیماً وجود واجب اثبات می‌شود. برهان امکان فقری بر برهان مشهور امکان ماهوی نیز ترجیح دارد زیرا اولا از آفت اصالت ماهیت مبرّاست و ثانیاً طبق برخی تقریرهای پیش‌گفته حتی نیازی به ابطال دور و تسلسل نیز ندارد.[15]

* این متن از مقاله آقای عبدالله محمدی تحت عنوان «برهان امکان فقری» استفاده شده است.

منابع :

.[1] شرح و توضیح این برهان در مدخلی مجزا بیان شده است.
.[2] صدرالدین، محمدبن ابراهیم، اسفار اربعه، ج1 ، صص 38-39.
.[3] همان، صص 39-40.
.[4] عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، ج1، صص 87-92.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، نشر اسراء، چاپ اول، ص 179.
.[6] عبودیت، عبدالرسول، همان، صص 106-107.
[7]. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه ، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360، الشاهد الثالث، صص 35-36.
.[8] عبودیت، عبدالرسول، همان، ص 107.
.[9] ملاصدرا، همان.
[10]. فاطر:15.
.[11] حسین زاده، محمد، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، 1388، ص 289.
.[12] عبودیت، عبدالرسول، همان، ص 232و210.
.[13] همان،ص 200.
.[14] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص 184.
.[15] همان، ص 188.

موضوع قفل شده است