زبل خان زنش رو با سرو کله خونین می بره بیمارستان دکتر می پرسه چی شده؟
یارو میگه : کباب با پیاز خورده !!!!!!
دکتر میگه: خوب چه ربطی داره؟
میگه: خوب سهم منو خورده!!!!!!!!8-}
زبل خان زنگ ميزنه به نامزدش ميگه عزيزم دوست داري امشب با هم غذا بخوريم؟
دختره با اشتياق ميگه: آره!
ميگه: پس لطف كن به مامانت بگو يه شما توپ درست كنه، شام ميام خونتون !
:Graphic (22):
زنان دروغ گو
خانمي وارد خانه اي شد و به زن گفت: من همسر جديد شوهر شما هستم.
زن از شوهرش پرسيد: راست ميگه؟
مرد گفت: نه بابا باور نكن. نميدونم چرا هر زني ميگيرم دروغگو از آب در مياد.
یه توصیه علمی به آقایونی که میخوان برن خواستگاری به مادر عروس بگین من فکر کردم شما خواهر بزرگترشین! یعنی تأثیری که این جمله داره، کتاب های…و….و… در قبولی کنکور نداره\m/
گفت: بايد سه خصلت داشته باشه: اول از همه بايد نجيب باشه. گفتند: يعنى به تو وفادار باشه؟
گفت: نه، يعنى با جيب من كارى نداشته باشه![-x
دوم اينكه بايد خانه دار باشه. گفتند: يعنى همه كارهاى خونه را خوب بلد باشه؟
گفت: نه، يعنى از خودش خونه داشته باشه!:>
سوم بايد مثل ماه باشه گفتند: يعنى مثل ماه خيلى زيبا باشه؟
گفت: نه، يعنى زياد كاري به كارم نداشته باشه. منو كنترل كنه و استقلالم رو بگيره؛ مثل ماه شب بياد و روز ناپديد بشه!/:)
نقدی به شعر خروس~:> قبل از نقد ابتدا شعر را مي خوانيم: من كه به اين قشنگي ام با پر و بال رنگي ام يكه خروس جنگي ام ( قوقولي قوقو )2 ببين ببين تاج سرم ببين ببين بال وپرم بـاهنرم باهنرم ( قوقولي قوقو )2 دمم كشيده در هوا روبه روي پنجه ها ببين مرا ببين مرا ( قوقولي قوقو )2 ميدم هميشه آب ودون به مرغ و جوجه ها نشون منم خروس مهربون ( قوقولي قوقو) 2
نقد: خب نكات زيبايي در شعر بالا بيان شده بود مانند مهرباني و ايثار و تلاش و كوشش خروس. ولي ظاهرا شاعر رگهاي فمنيستي داشته به بيت آخر دقت كنيد. ميدم هميشه آب ودون*** به مرغ و جوجه ها نشون اين يعني خروس به يك همسر بسنده كرده است. بنده اي كه سال ها عمر بي بازگشتم را در روستا سپري كردم مي دانم كه خروس هاي عادل هستند چندين همسر دارند بنابراين اجازه بدهيد يك حاشيه بر بيت بالا بزنم ميدم هميشه آب ودون***«به تك تك زنام نشون»
غيرت و انصاف خروسي:hey: البته چون غالب مردان ظرفيت اين سخنان را ندارند يك نكته بگويم. رعايت عدالت سخت است خيلي سخت. اگر مردي مثل خروس غيرت داشت :Nishkhand:نسبت به همه همسرانش و براي تك تك همسرانش عادلانه نفقه مادي و عاطفي داد. از نظر قرآن اين مرد عادل است و مي تواند همسردوم برگزيند، ولي عيب كار اين كه مرد عادل نادر است.:khaneh:( آقا نادر نه هاااا ، اگر مرد عادلي ديديد بدانيد از اوليا خدا است سلام زنان بيوه را به آنها برسانيد)
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست :help: تمرين: معني و شرح حديث زير را از كارشناسان دين بپرسيد؟ امام رضا (علیه السلام): فِي اَلدِّيكِ اَلْأَبْيَضِ خَمْسُ خِصَالٍ مِنْ خِصَالِ اَلْأَنْبِيَاءِ (ع) مَعْرِفَتُهُ بِأَوْقَاتِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلْغَيْرَةُ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلشَّجَاعَةُ وَ كَثْرَةُ اَلطَّرُوقَةِ
....................... محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج 2، ص66. نقد كننده: محمدحسين قديري
انواع بله گفتن عروس ها =d> عروس عادی: با اجازه بزرگترا بله ( عین بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه ) عروس لوس: بع......له عروس زیادی مؤدب: با اجازه ی پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،....زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، مرحوم زن آقا جان بزرگه، قدسی خانوم جون،...( آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه با اجازه ی پدرم مادرم...) عروس خارج رفته: با پرمیشن گریتترهای فمیلی..یس عروس خجالتی: اوهوم عروس وحشت زده: ها! عروس مغرور: فقط سرش را تکان میدهد.
عروس بیحوصله: خب عروس دست پاچه: باشه باشه.
عروس قاطی: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این اسير( اشاره به داماد) آره عروس هنرمند: با اجازه ی تمام اساتید استاد فرشچیان استاد معلم، جمیله شیخی، مولانا، بابا طاهر عريان، حافظ، فیودور میخاییلوویچ داستايفسكي، شکسپیر، لئوناردو داوینچی.آری میپذیرم که به پای این گل بسوزم چو پروانه بر سر آتش...
عروس داش مشتی: با اجازه ی برو و بچه، من يكي پایه ام..(اشاره مي كنه به داماد و ميگه دارمت به جون جفتك) عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین با اشاره به مداخله گران در زندگي او ميگه: بسم الله القاصم الجبارين و اعوذ بالله من شیطان رجیم... یس و القران الحکیم.... و در آخر نعم
عروس فمنیست: یعنی چی چه معنی داره؟ همش ما بگیم بله چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن یه بار هم از این مجسمه ( اشاره به داماد) بپرسین...
امروز نمیدونستم چطوری به خانوادم بگم من زن میخاااام و دیگه بزرگ شدم:"> پا شدم کولرو خاموش کردم:d بابام اومد ماچم کرد گفت حالا یه مرد شدیb-) وقته زن گرفتنته
معلم به اصغر آرزوت چیه؟ اصغر: دوس دارم درس بخونم پولدار بشم ازدواج کنم زنمو بفهمم براش همه چی بخرم دنیامو ب پاش بریزم نزارم دست ب سیاه و سفید بزنه
معلم رضا آرزوی تو چیه؟ رضا: زن اصغر بشم
ملاک ازدواج و ای دخترانی که ملاک انتخابتان مال و خودرو طرف است، بدانيد و آگاه باشيد كه همانا پس از مدتی همچون روغن موتور آن خودرو تعویض میشوید!
:ok3: دين ثابت و پايدار است و روابطي كه بر محور دين باشد ماندگار خواهد بود.
:Graphic (12):
ازدواج فامیلی
متخصصان ميگويند اگر ژن معيوب در فاميل باشد ازدواج فاميلي خطرناك است، به همين دليل است كه وقتي پيكان و آردي با هم ازدواج كردند بچشون روآ شد. تره به تخمش ميره، روآ به پيكان.
:Graphic (18):
دنیا به آقاي خوش باور میکن اگه دنیا رو بهت بدن چکار میکنی؟ میگه: فعلا می خوام درسمو ادامه بدم!
رفتم وام ازدواج بگيرم كارمند بانك گفتند: برو دو تا ضامن بيار. گفتم: ضامن من خداست و امام رضا. كارمند قبول نكرد.
مشكلم را به مدير بانك در ميان گذاشتم.
گفت: حق با كارمند ماست. شما افرادي را براي ضمانت بياوريد كه ما بشناسيمشون.
:Graphic (29):
:ok2:واقعا با اختلاسها و حقوق نجومي كشور اين حقيقت كشف ميشود كه مديران زيادي هستند كه باخداوند و ائمه و حتي با وجدان خود قهر هستند.
(شوخ طبعي هاي طلبگي، محمدحسين قديري، ص70)
غافله رفته بود کلیسا براي دزدي، یهو میبینه یه دختر زیبایی میاد تو.
میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه.
دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: يا عيسي مسيح! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی…فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! …:crying:
غافله که آب از دهن و لوچش سرازیر شده بود از پشت مجسمه سکندری میاد بیرون و رو می کنی به صلیب حضرت عیسی و میگه: یا عیسی هل نده! خودم میرم.:yes:
پدربه پسر دانشجويش: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی. پسر: نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم. پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است. پسر: آهان اگر این طوریه، قبول است. پدر به نزد بیل گیتس میرود و میگوید: برای دخترت شوهری سراغ دارم. بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند. پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است. بیل گیتس: اوه، که این طور! در این صورت قبول است. بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی میرود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم. مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم. پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است. مدیرعامل: اوه، اگر این طور است، باشد. و معامله به این ترتیب انجام می شود.
در دوره نامزدي با هزار امید از همسرم پرسيدم: از کجا بدونم منو واسه خودم دوست داری؟:fekr:
برگشته میگه: قیافه و هیکل که نداری!
پول و مایه هم دارم که نداري!
اخلاقتم که بده.
به جز خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه عزیز دلم. یعنی با خاک یکسانم کرد.
:Graphic (29):
:ok3:مدرك آدم بودن بالاترين مدرك عرفاني، فلسفي، علمي، هنري و ادبي است. (محمدحسين قديري، شوخ طبعيهاي طلبگي، ج2، ص19.)
دوگانه سوز:khaneh:
دو نفر تازه عقد کرده بودند ساعت ها با هم نشستند و دل و قلوه رد و بدل کردند
همین که پسر رفت دل دختر گرفت طبع شاعریش گل کرد و در پیامکی نوشت:
هم سوخت دلم ز دوریت هم جگرم،
با دوری خود دوگانه سوزم کردی
:ashk:
ازدواج با فیلسوف
میگویند یکی از هنرپیشه های هالیوود نامه ای نوشت به فيلسوف زشتي که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
او هم نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
مردم محل تشويق و اصرار كردند تا پسر بسيار زيبايي با دختر بسيار زشتی ازدواج كند.
پس از عروسی وقتی جوان زيبا خواست از خانه بیرون رود آن زن گفت: خوب بود به من میگفتی که هر یک از نزدیکان و دوستانت را چه قدر احترام بگزارم و دوست داشته باشم. جوان گفت: سعی کن از من یکی بدت بیاید، باقی را خود دانی!!#:-s
پسر به نامزدش نگاهي كرد و گفت: عمو سیبیلو چطوری؟ دختر كه از روي اعتراض اين كار را كرده بود.
کاملا خونسرد تبسمی کرد
و جواب داد: وقتی تو زیر ابرو بر میداری من سیبیل میذارم تا تعادل مرد و زن در این جامعه حفظ بشه.
شخصی نزد یک پزشک رفت و گفت: «آقای دکتر من فرزند خانوادهای هستم که یکصد و چهل سال در آن خانواده دختری متولد نشده و این از افتخارات ماست. من اکنون قصد دارم ازدواج بکنم، ولی می ترسم فرزندم دختر شود.آیا می توانید کاری برای من بکنید؟»
پزشک کمی فکر کرد و گفت: «وراثت، بله آقاجان وراثت ، شما باید با دختر زنی ازدواج بکنید که مادر او فقط پسر بهدنیا آورده باشد.»
«سلام. يه عالمه حرف تو دلمه. مونده بودم کِي و با کـي در ميون بذارم تا اينکه امروز در برنامة خانواده شنيدم روانشناسي ميگفت: نگروني و غصههاتون طلا نيستن که تو صندوقچة دلتون نگه دارين. بهتره اونا رو بيرون بريزين تا دل ذهنتون سنگين نشه و به تن قلبتون فشار نياد. به جاي خودخوري و يا پرخاشگري، بهموقع، با احترام، با صراحت و بدون اينکه کسي رو مجبور به پذيرش و کنترل کنين، حرفتونو بزنين.... نميدونم خودشم ميفهميد چي ميگفت يا نه. بههرحال ما ميوه رو ميخوريم. چي کار داريم به درختش؟ حرفاش بدجوري به دلم نشست. به نظرم حداقل برا من يکي نوشداروي پيش از مرگ سهرابه؛ چون اين حرفا که تو دلم تلنبار شده، احساسمو به خودم بد کرده. بگذاريم و بگذريم.
اين روانشناس ميگفت رکگويي و انتقاد صريح کار رو خرابتر ميکنه؛ هم خودتونو ميرنجونه و هم طرف مقابلو آزار ميده. من ولي بايد خيلي رو خودم کار کنم. نميتونم غيرمستقيم بگم. نه اينکه نخوام؛ نميتونم. ديگه به خِرخرهام رسيده. اي کاش چاهي دم دستم بود تا دردامو به دل صاف و صبورش بگم؛ ولي اونقده حالم بده که دست خودم نيست. آتش فشان خفتة عقدهام، بيدار و وحشي شده؛ اما حرف دلم چيه: عروسخانماي خوشگل منو براي شادي ميپوشن؛ اما دست رو دلم نذارين که دلم از دس شما آدما داغونه و مث جيگر زليخا سوراخسوراخه.
با شادي حرف از عروسي و منِ لباس عروس ميزنين؛ ولي با ندونمکاري، غيبت، بدقولي و اسرافتون قلب سفيدمو تيره ميکنين. رسمتونه که از مهمون پذيرايي ميکنين و هواشو دارين تا بهش بد نگذره و راحت باشه؛ ولي هر باري که مهمون شما شدم، با بغض و گريه برگشتم. گاهي ميگم اصلاً با شما قطع رابطه کنم. خودتون ميدونين و خدا.... نه، خودتون ميدونين و هوساتون. اگه خدا رو قبول داشتين، لااقل چند تا از نامههاي عاشقونشو از تو قرآن ميخوندين. ديشب وقتي همه خواب بودن، حرفاي داماد جووني رو شنيدم. فوارة درداش به شکل نمنم اشک رو دشت پتوش ميريخت و ميگفت: خدايا، من و همسرمو از مرداب رسم و رسوم غلط بيرون بکش. مُردم از تشريفات و خرافات مَردم. داستان ما شده داستانِ آن درويش که با رندان ميزد و ميرقصيد و ميخواند: شادي آمد، غصهها از ياد برفت خر برفت و خر برفت و خر برفت
الآن هم داريم کِل ميکشيم، ولي فردا چرخ خوشي و نشاطم تا ته تو گِل فروميره. فقط از باباطاهر عريان قرض نگرفتم. اون هم شرم کردم؛ چون ترسيدم لباس نداشته باشه. بعد درحاليکه از سخنان خودش خندهاش گرفته بود، به خود گفت: بخند. خندة آدم بيعار و درد تماشا داره. خندة من از گريه غمانگيزتره. کارم از گريه گذشته به آن ميخندم.
قطرات اشکي که از چشمان اين داماد ميريخت، هنوز قلبمو ميسوزونه. آدماي عاقل کارايي ميکنن که عين نادونيه. تازه به ما فخر هم ميفروشن که عاقلَن و انسان ناطق. من نميدونم؛ ولي عدهاي عقيده دارن ديوونهها، ديوونه نيستن و بقيه ديوانهان. ديوونهها وقتي به هم ميرسن، از کارهاي مضحک مردم براي هم تعريف ميکنن و ميخندن. اصلاً اونا از ديدن کارهاي ديوانهوار اين انسانهاي عاقلنما ديوونه شدن.
گاهي تو دلم ميگم هر چي شما آدما ميکشين حقتونه. حالم از برخي کاراتون به هم ميخوره. اين روزا مشغول نوشتن کتاب فرهنگ عروسيام. بد نيس چند تا واژه رو براتون معنا کنم: ـ جهيزيه: اسباباثاثيهاي است که روي هر کدامش مارک ميد اين خون دل (Made in Khon e Del) دارد. وسائلي كه داماد و خانواده اش هنگام گرفتنش انصاف ندارند، ولي هنگام تعيين مهريه حرف از انصاف مي زنند.
ـلباس عروس: لباسي است که بسياري از آدمهاي بهظاهر شاد ميپوشند و ميپوشانند. در ظاهر ميخندند و در باطن به خاطر گرداب تجملات و چشموهمچشميگريه ميكنند.
ـ جهيزيهبَرون: مراسمي است که در آن اقلام جهيزيه را هيئت داوران (مهين، شهين و رامين و...) ثبت و فيلمبرداري ميکنند.
ـپاتختي: مراسمي است که آدمها در آن آبروي برخي را با خواندن هدايا ميبرند و کف ميزنند و کل ميکشند. در اين مراسم هدايا با فيلم و... ثبت ميشود تا مبادا فردا براي جبران بيشتر بدهند.
ـ عروسکشون: داماد بينوا در مراسم عروسکشون به کسي رو ميزند تا ماشين شيک و گرانقيمت او را کرايه کند و الکي تا چند ساعت خوش باشند. در اين مراسم با هر بوق زدن در نصفشب، نفرين و ناسزاي هزاران بيمار و پيرزن و پيرمرد همراه آنها به هوا ميرود و با فحش دادن به اجداد آنها، تن مردههاي عروس و داماد در قبر ميلرزد.
ـآينة بخت: آينهاي است که من (لباس عروس)، با اين رسومات و تجملات، هرچه در آن نگاه کردم، جز بدبختي چيزي نديدم.
ـ ماشين عروس: اين نوع ماشين، اغلب، نه متعلق به عروس است و نه داماد. ماشين مردم است که به گل هندونه و نارگيل و... آراسته ميشود.
ـ مراسم عسل خوراندن: شيرينياي است که عروس و داماد پس از عقد به هم ميخورانند تا مزة تجملات متعفن و رسومات گندي را که خوردند نفهمند.
ـوليمه: غذايي است که برخي ميخورند و برخي ميگويند آي کوفت بخوريد.
ـشيربها: پول زوري است که زنان شيرصفت از دامادان روبهصفت ميگيرند.
ـ مطرب: کسي است که آمپر شادياش در اين شب بالا ميرود و عروس و داماد در گرد شادي او تا چند سال سرفه ميکنند.
ـ سيسموني: اسباب و لوازم نوزادي است که نينيکوچولوهاي بنيآدم، به زور عرف، از پدربزرگ مادري (نه پدر خود) صاحب ميشوند. به گمان من، علت اينکه آدميزاد زياد به حق خودش قانع نيست، اين است که کام او را با سيسموني زور برميدارند، نه تربت سيدالشهدا و آب باران.
راستي فکر نکنين لباس عروسها خشکند و مخالف شادي. من موافق کيف و لذت بيتکلفم و با ديوانگي و کمعقلي مخالفم. عاشق يکرنگي و سادگيام. من دلم لک ميزنه برم تو مراسم عروسي روستاييان و عشاير؛ اونايي که هنوز اسير تجملات و اسراف نشدن.
(محمدحسين قديري، مثل هاي روان: تمثيل هاي روان شناختي و تربيتي، ص62)
من که میدونم منظورش چی بود:x شنبه: همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هرکجا می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد و گفت: ببخشید.
من که میدونم منظورش چی بود. تازه ساعت 9/5هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد. آره دقیقا می دونم منظورش چیه. اون میخواد زن من بشه. بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم.:hamdel:
یکشنبه: امروز ساعت ۹ به دانشکده رفتم. موقع رفتن تو سرویس یه خانومی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن ومی خندیدن. تازه به من گفت ببخشید آقا میشه شیشه پنجرتونو ببندین. من که میدونم منظورش چی بود. اسمش رو میدونستم اسمش نرگسه.
مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منو نرم کنه که بگیرمش. راستی یتش منم از اون بدم نمیاد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم. :hamdel:
دوشنبه: امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسی هام جزوه منو ازم خواست. من که میدونم منظورش چی بود. حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه. راستی یتش منم ازش بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.:hamdel:
سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا. فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟ من که میدونستم منظورش چی بود. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بود احتمالا استقلالیه. وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت: ای بابا! بدبخت منظوری نداشته. ولی من میدونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هرطور شده با این یکی هم ازدواج می کنم.:hamdel:
چهارشنبه: امروز وقتی داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسید ببخشید آقا! دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستی خودم موندم که چطور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش رو نفهمیدم. راستی یتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه.:hamdel:
پنج شنبه: یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد. من که میدونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه. میخواد که من بی خیال مینا بشم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.
=((
جمعه: امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم. عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که… مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت که برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانومی ازمن پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟
من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد زیاد خوشم نمی آد.
=((
شنبه: امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم که مادرم گفت: نمی خواد بری دانشگاه. امروز نوار مغزت آماده است برو از بیمارستان بگیر. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم.
وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت آقا لطفا چند دقیقه صبر کنید. من که میدونستم منظورش چی بود
مجلس طرح جريمه لباس برا خانوم ها و آقايون را تصويب کرد!
خانم ها:dohkhtar: روسري کوتاه: 120 هزار تومن! مانتوي کوتاه: 015 هزار تومن! شلوار کوتاه: 250 هزار تومن! کفش رنگي جيغ: 100 هزار تومن! ساپورت: 500 هراز تومان!
آقايون:sibil: شلوار فاق كوتاه: 200 هزار تومان! شلوار جر خورده: 250 هزار تومان! شلوار پاره رفو نشده: 150 هزار تومان! شلوار پاره رفو شده: 100 هزار تومان! شلوار فاق بسيار گل گشاد: 120 هزار تومان! لباس كوئين: 230 هزار تومان از آقايون و خانم هايي که تصميم به ازدواج دارن خواهش مند است قبل از ازدواج عدم خلافي همسر خود را بگيرند.
بدیهی است افزایش و کاهش این ارقام وابسته تورم و نرخ ازدواج در سال خواهد بود:>
دامادان خارجی وزير امور خارجه برای هزارمین بار از ورزشكاران ایرانی عزیز خواهش كرد در خارج ازکشور با آقایانی که کراوات بسته اند روبوسی نکنید آنها داماد نیستند.:_loool:
حق خوری
زبل خان زنش رو با سرو کله خونین می بره بیمارستان دکتر می پرسه چی شده؟
یارو میگه : کباب با پیاز خورده !!!!!!
دکتر میگه: خوب چه ربطی داره؟
میگه: خوب سهم منو خورده!!!!!!!!8-}
شام دل چسب
زبل خان زنگ ميزنه به نامزدش ميگه عزيزم دوست داري امشب با هم غذا بخوريم؟
دختره با اشتياق ميگه: آره!
ميگه: پس لطف كن به مامانت بگو يه شما توپ درست كنه، شام ميام خونتون !
زنان دروغ گو
خانمي وارد خانه اي شد و به زن گفت: من همسر جديد شوهر شما هستم.
زن از شوهرش پرسيد: راست ميگه؟
مرد گفت: نه بابا باور نكن. نميدونم چرا هر زني ميگيرم دروغگو از آب در مياد.
قانون جذب
یه توصیه علمی به آقایونی که میخوان برن خواستگاری
به مادر عروس بگین من فکر کردم شما خواهر بزرگترشین!
یعنی تأثیری که این جمله داره، کتاب های…و….و… در قبولی کنکور نداره\m/
زن ایده آل
از دلمشنگ پرسیدند: زن ایده آل باید چطور باشه؟
گفت: بايد سه خصلت داشته باشه: اول از همه بايد نجيب باشه.
گفتند: يعنى به تو وفادار باشه؟
گفت: نه، يعنى با جيب من كارى نداشته باشه![-x
دوم اينكه بايد خانه دار باشه.
گفتند: يعنى همه كارهاى خونه را خوب بلد باشه؟
گفت: نه، يعنى از خودش خونه داشته باشه!:>
سوم بايد مثل ماه باشه
گفتند: يعنى مثل ماه خيلى زيبا باشه؟
گفت: نه، يعنى زياد كاري به كارم نداشته باشه. منو كنترل كنه و استقلالم رو بگيره؛ مثل ماه شب بياد و روز ناپديد بشه!/:)
:Graphic (16)::Graphic (52)::Graphic (16):
نقدی به شعر خروس~:>
قبل از نقد ابتدا شعر را مي خوانيم:
من كه به اين قشنگي ام
با پر و بال رنگي ام
يكه خروس جنگي ام ( قوقولي قوقو )2
ببين ببين تاج سرم
ببين ببين بال وپرم
بـاهنرم باهنرم ( قوقولي قوقو )2
دمم كشيده در هوا
روبه روي پنجه ها
ببين مرا ببين مرا ( قوقولي قوقو )2
ميدم هميشه آب ودون
به مرغ و جوجه ها نشون
منم خروس مهربون ( قوقولي قوقو) 2
نقد: خب نكات زيبايي در شعر بالا بيان شده بود مانند مهرباني و ايثار و تلاش و كوشش خروس. ولي ظاهرا شاعر رگهاي فمنيستي داشته به بيت آخر دقت كنيد.
ميدم هميشه آب ودون*** به مرغ و جوجه ها نشون
اين يعني خروس به يك همسر بسنده كرده است. بنده اي كه سال ها عمر بي بازگشتم را در روستا سپري كردم مي دانم كه خروس هاي عادل هستند چندين همسر دارند
بنابراين اجازه بدهيد يك حاشيه بر بيت بالا بزنم
ميدم هميشه آب ودون***«به تك تك زنام نشون»
غيرت و انصاف خروسي:hey:
البته چون غالب مردان ظرفيت اين سخنان را ندارند يك نكته بگويم. رعايت عدالت سخت است خيلي سخت. اگر مردي مثل خروس غيرت داشت :Nishkhand:نسبت به همه همسرانش و براي تك تك همسرانش عادلانه نفقه مادي و عاطفي داد. از نظر قرآن اين مرد عادل است و مي تواند همسردوم برگزيند، ولي عيب كار اين كه مرد عادل نادر است.:khaneh:( آقا نادر نه هاااا ، اگر مرد عادلي ديديد بدانيد از اوليا خدا است سلام زنان بيوه را به آنها برسانيد)
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
:help: تمرين:
معني و شرح حديث زير را از كارشناسان دين بپرسيد؟
امام رضا (علیه السلام): فِي اَلدِّيكِ اَلْأَبْيَضِ خَمْسُ خِصَالٍ مِنْ خِصَالِ اَلْأَنْبِيَاءِ (ع) مَعْرِفَتُهُ بِأَوْقَاتِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلْغَيْرَةُ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلشَّجَاعَةُ وَ كَثْرَةُ اَلطَّرُوقَةِ
.......................
محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج 2، ص66.
نقد كننده: محمدحسين قديري
انواع بله گفتن عروس ها =d>
عروس عادی: با اجازه بزرگترا بله ( عین بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه )
عروس لوس: بع......له
عروس زیادی مؤدب: با اجازه ی پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،....زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، مرحوم زن آقا جان بزرگه، قدسی خانوم جون،...( آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه با اجازه ی پدرم مادرم...)
عروس خارج رفته: با پرمیشن گریتترهای فمیلی..یس
عروس خجالتی: اوهوم
عروس وحشت زده: ها!
عروس مغرور: فقط سرش را تکان میدهد.
عروس بیحوصله: خب
عروس دست پاچه: باشه باشه.
عروس قاطی: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این اسير( اشاره به داماد) آره
عروس هنرمند: با اجازه ی تمام اساتید استاد فرشچیان استاد معلم، جمیله شیخی، مولانا، بابا طاهر عريان، حافظ، فیودور میخاییلوویچ داستايفسكي، شکسپیر، لئوناردو داوینچی.آری میپذیرم که به پای این گل بسوزم چو پروانه بر سر آتش...
عروس داش مشتی: با اجازه ی برو و بچه، من يكي پایه ام..(اشاره مي كنه به داماد و ميگه دارمت به جون جفتك)
عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین با اشاره به مداخله گران در زندگي او ميگه: بسم الله القاصم الجبارين و اعوذ بالله من شیطان رجیم... یس و القران الحکیم.... و در آخر نعم
عروس فمنیست: یعنی چی چه معنی داره؟ همش ما بگیم بله چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن یه بار هم از این مجسمه ( اشاره به داماد) بپرسین...
یا رب ز کرم جزای نیکی بفرست[-O
ماشین و آپارتمان شیکی بفرست8->
من میل به تک خوری ندارم، لطفا”^#(^
از این دم بخت ها شریکی بفرست:">:x
الگو گیری:)>-
امروز نمیدونستم چطوری به خانوادم بگم من زن میخاااام و دیگه بزرگ شدم:">
پا شدم کولرو خاموش کردم:d
بابام اومد ماچم کرد گفت حالا یه مرد شدیb-)
وقته زن گرفتنته
آرزو
معلم به اصغر آرزوت چیه؟
اصغر: دوس دارم درس بخونم
پولدار بشم
ازدواج کنم
زنمو بفهمم
براش همه چی بخرم
دنیامو ب پاش بریزم
نزارم دست ب سیاه و سفید بزنه
معلم رضا آرزوی تو چیه؟
رضا: زن اصغر بشم
عمو زنجیرباف :Kaf:
يه اصفهاني زرنگ داماد شد.
سر سفره عقد هر چی فک میکرده نمیدونسته چطور بعله را از دختره بگیره :Gig:
بهش میگه: عمو زنجیرباف .....
دختره میگه بعله :_loool:
اینجوریاس داداش....:Nishkhand:
ملاک ازدواج
:Graphic (12):
و ای دخترانی که ملاک انتخابتان مال و خودرو طرف است، بدانيد و آگاه باشيد كه همانا پس از مدتی همچون روغن موتور آن خودرو تعویض میشوید!
:ok3: دين ثابت و پايدار است و روابطي كه بر محور دين باشد ماندگار خواهد بود.
ازدواج فامیلی
متخصصان ميگويند اگر ژن معيوب در فاميل باشد ازدواج فاميلي خطرناك است، به همين دليل است كه وقتي پيكان و آردي با هم ازدواج كردند بچشون روآ شد. تره به تخمش ميره، روآ به پيكان.
دنیا
به آقاي خوش باور میکن اگه دنیا رو بهت بدن چکار میکنی؟
میگه: فعلا می خوام درسمو ادامه بدم!
ضامن بانکی
رفتم وام ازدواج بگيرم كارمند بانك گفتند: برو دو تا ضامن بيار.
گفتم: ضامن من خداست و امام رضا.
كارمند قبول نكرد.
مشكلم را به مدير بانك در ميان گذاشتم.
گفت: حق با كارمند ماست. شما افرادي را براي ضمانت بياوريد كه ما بشناسيمشون.
:ok2:واقعا با اختلاسها و حقوق نجومي كشور اين حقيقت كشف ميشود كه مديران زيادي هستند كه باخداوند و ائمه و حتي با وجدان خود قهر هستند. (شوخ طبعي هاي طلبگي، محمدحسين قديري، ص70)
هل نده:yes:
غافله رفته بود کلیسا براي دزدي، یهو میبینه یه دختر زیبایی میاد تو.
میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه.
دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: يا عيسي مسيح! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی…فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! …:crying:
غافله که آب از دهن و لوچش سرازیر شده بود از پشت مجسمه سکندری میاد بیرون و رو می کنی به صلیب حضرت عیسی و میگه: یا عیسی هل نده! خودم میرم.:yes:
شطرنج ازدواج
پدربه پسر دانشجويش: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی.
پسر: نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم.
پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است.
پسر: آهان اگر این طوریه، قبول است.
پدر به نزد بیل گیتس میرود و میگوید: برای دخترت شوهری سراغ دارم.
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند.
پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است.
بیل گیتس: اوه، که این طور! در این صورت قبول است.
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی میرود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم.
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم.
پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است.
مدیرعامل: اوه، اگر این طور است، باشد.
و معامله به این ترتیب انجام می شود.
:sun:
فقط به تو می اندیشم
در دوره نامزدي با هزار امید از همسرم پرسيدم: از کجا بدونم منو واسه خودم دوست داری؟:fekr:
برگشته میگه: قیافه و هیکل که نداری!
پول و مایه هم دارم که نداري!
اخلاقتم که بده.
به جز خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه عزیز دلم.
یعنی با خاک یکسانم کرد.
:ok3:مدرك آدم بودن بالاترين مدرك عرفاني، فلسفي، علمي، هنري و ادبي است.
(محمدحسين قديري، شوخ طبعيهاي طلبگي، ج2، ص19.)
دوگانه سوز:khaneh:
دو نفر تازه عقد کرده بودند ساعت ها با هم نشستند و دل و قلوه رد و بدل کردند
همین که پسر رفت دل دختر گرفت طبع شاعریش گل کرد و در پیامکی نوشت:
هم سوخت دلم ز دوریت هم جگرم،
با دوری خود دوگانه سوزم کردی
ازدواج با فیلسوف
میگویند یکی از هنرپیشه های هالیوود نامه ای نوشت به فيلسوف زشتي که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
او هم نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
باقی را خود دانی
مردم محل تشويق و اصرار كردند تا پسر بسيار زيبايي با دختر بسيار زشتی ازدواج كند.
پس از عروسی وقتی جوان زيبا خواست از خانه بیرون رود آن زن گفت:
خوب بود به من میگفتی که هر یک از نزدیکان و دوستانت را چه قدر احترام بگزارم و دوست داشته باشم.
جوان گفت: سعی کن از من یکی بدت بیاید، باقی را خود دانی!!#:-s
:Graphic (40):
عمو سیبیلو
پسر به نامزدش نگاهي كرد و گفت: عمو سیبیلو چطوری؟
دختر كه از روي اعتراض اين كار را كرده بود.
کاملا خونسرد تبسمی کرد
و جواب داد: وقتی تو زیر ابرو بر میداری من سیبیل میذارم تا تعادل مرد و زن در این جامعه حفظ بشه.
مرد سرخ شد و چیزی نگفت...#:-s
:pesar:
راه حل حکیمانه
شخصی نزد یک پزشک رفت و گفت: «آقای دکتر من فرزند خانوادهای هستم که یکصد و چهل سال در آن خانواده دختری متولد نشده و این از افتخارات ماست. من اکنون قصد دارم ازدواج بکنم، ولی می ترسم فرزندم دختر شود.آیا می توانید کاری برای من بکنید؟»
پزشک کمی فکر کرد و گفت: «وراثت، بله آقاجان وراثت ، شما باید با دختر زنی ازدواج بکنید که مادر او فقط پسر بهدنیا آورده باشد.»
سخن نگاه
نامزد دلمشنگ بهش میگه: اگه توجه کنی میبینی که نگاهم باهات حرف میزنه.
گل آقا میگه: اینقدر پلک نزن، صدات قطع و وصل میشه.laughing
عروس کشون
حيف نون رفت خواستگاري دختري. اسم دختر گندم بود. خانواده خيلي سخت رضايت دادند.
بالاخر موفق شد رضايت آنها را جلب كند.
شب عروسي با کمباین رفت عروس را به منزلش آورد.laughing
خواستگاری از مورچه
هزارپا میره خواستگاری مورچه، مورچه با فیس و إفاده میگه: من حوصله شستن این همه جوراب را ندارم.laughing
:ok1: يا مكن با فيلبانان مشورت يا بنا كن خانه اي فيل توش برد.
عروس و گل
عروس میره گل می چینه شهرداری میگیرتش.
عروس میره گُل بچینه سواد نداشته گِل ميچينه. @};-
زبان نداری مگه؟!
داماد: عزیزم مگه زبان نداری كه دستت را دراز می كنی وسط سفره،
عروس: زبان دارم، ولي زبانم وسط سفره نمی رسه.:p
خویشاوند سببی
دخترت را به چه كسی شوهر دادی؟
غریبه نیست دامادمونه.:vamonde:
توقع شما؟!
گدايي زنگ خونه پير زني رو مي زنه پير زن ميگه: باز اومدي گدايي؟!
گدا هم جواب ميده: پس توقع داشتي بيايم خواستگاري؟!!:>
خاطرات لباس عروس
«سلام. يه عالمه حرف تو دلمه. مونده بودم کِي و با کـي در ميون بذارم تا اينکه امروز در برنامة خانواده شنيدم روانشناسي ميگفت: نگروني و غصههاتون طلا نيستن که تو صندوقچة دلتون نگه دارين. بهتره اونا رو بيرون بريزين تا دل ذهنتون سنگين نشه و به تن قلبتون فشار نياد. به جاي خودخوري و يا پرخاشگري، بهموقع، با احترام، با صراحت و بدون اينکه کسي رو مجبور به پذيرش و کنترل کنين، حرفتونو بزنين.... نميدونم خودشم ميفهميد چي ميگفت يا نه. بههرحال ما ميوه رو ميخوريم. چي کار داريم به درختش؟ حرفاش بدجوري به دلم نشست. به نظرم حداقل برا من يکي نوشداروي پيش از مرگ سهرابه؛ چون اين حرفا که تو دلم تلنبار شده، احساسمو به خودم بد کرده. بگذاريم و بگذريم.
اين روانشناس ميگفت رکگويي و انتقاد صريح کار رو خرابتر ميکنه؛ هم خودتونو ميرنجونه و هم طرف مقابلو آزار ميده. من ولي بايد خيلي رو خودم کار کنم. نميتونم غيرمستقيم بگم. نه اينکه نخوام؛ نميتونم. ديگه به خِرخرهام رسيده. اي کاش چاهي دم دستم بود تا دردامو به دل صاف و صبورش بگم؛ ولي اونقده حالم بده که دست خودم نيست. آتش فشان خفتة عقدهام، بيدار و وحشي شده؛ اما حرف دلم چيه: عروسخانماي خوشگل منو براي شادي ميپوشن؛ اما دست رو دلم نذارين که دلم از دس شما آدما داغونه و مث جيگر زليخا سوراخسوراخه.
با شادي حرف از عروسي و منِ لباس عروس ميزنين؛ ولي با ندونمکاري، غيبت، بدقولي و اسرافتون قلب سفيدمو تيره ميکنين. رسمتونه که از مهمون پذيرايي ميکنين و هواشو دارين تا بهش بد نگذره و راحت باشه؛ ولي هر باري که مهمون شما شدم، با بغض و گريه برگشتم. گاهي ميگم اصلاً با شما قطع رابطه کنم. خودتون ميدونين و خدا.... نه، خودتون ميدونين و هوساتون. اگه خدا رو قبول داشتين، لااقل چند تا از نامههاي عاشقونشو از تو قرآن ميخوندين.
ديشب وقتي همه خواب بودن، حرفاي داماد جووني رو شنيدم. فوارة درداش به شکل نمنم اشک رو دشت پتوش ميريخت و ميگفت: خدايا، من و همسرمو از مرداب رسم و رسوم غلط بيرون بکش. مُردم از تشريفات و خرافات مَردم. داستان ما شده داستانِ آن درويش که با رندان ميزد و ميرقصيد و ميخواند:
شادي آمد، غصهها از ياد برفت
خر برفت و خر برفت و خر برفت
الآن هم داريم کِل ميکشيم، ولي فردا چرخ خوشي و نشاطم تا ته تو گِل فروميره. فقط از باباطاهر عريان قرض نگرفتم. اون هم شرم کردم؛ چون ترسيدم لباس نداشته باشه. بعد درحاليکه از سخنان خودش خندهاش گرفته بود، به خود گفت: بخند. خندة آدم بيعار و درد تماشا داره. خندة من از گريه غمانگيزتره. کارم از گريه گذشته به آن ميخندم.
قطرات اشکي که از چشمان اين داماد ميريخت، هنوز قلبمو ميسوزونه. آدماي عاقل کارايي ميکنن که عين نادونيه. تازه به ما فخر هم ميفروشن که عاقلَن و انسان ناطق. من نميدونم؛ ولي عدهاي عقيده دارن ديوونهها، ديوونه نيستن و بقيه ديوانهان. ديوونهها وقتي به هم ميرسن، از کارهاي مضحک مردم براي هم تعريف ميکنن و ميخندن. اصلاً اونا از ديدن کارهاي ديوانهوار اين انسانهاي عاقلنما ديوونه شدن.
گاهي تو دلم ميگم هر چي شما آدما ميکشين حقتونه. حالم از برخي کاراتون به هم ميخوره. اين روزا مشغول نوشتن کتاب فرهنگ عروسيام. بد نيس چند تا واژه رو براتون معنا کنم:
ـ جهيزيه: اسباباثاثيهاي است که روي هر کدامش مارک ميد اين خون دل (Made in Khon e Del) دارد. وسائلي كه داماد و خانواده اش هنگام گرفتنش انصاف ندارند، ولي هنگام تعيين مهريه حرف از انصاف مي زنند.
ـ لباس عروس: لباسي است که بسياري از آدمهاي بهظاهر شاد ميپوشند و ميپوشانند. در ظاهر ميخندند و در باطن به خاطر گرداب تجملات و چشموهمچشميگريه ميكنند.
ـ جهيزيهبَرون: مراسمي است که در آن اقلام جهيزيه را هيئت داوران (مهين، شهين و رامين و...) ثبت و فيلمبرداري ميکنند.
ـ پاتختي: مراسمي است که آدمها در آن آبروي برخي را با خواندن هدايا ميبرند و کف ميزنند و کل ميکشند. در اين مراسم هدايا با فيلم و... ثبت ميشود تا مبادا فردا براي جبران بيشتر بدهند.
ـ عروسکشون: داماد بينوا در مراسم عروسکشون به کسي رو ميزند تا ماشين شيک و گرانقيمت او را کرايه کند و الکي تا چند ساعت خوش باشند. در اين مراسم با هر بوق زدن در نصفشب، نفرين و ناسزاي هزاران بيمار و پيرزن و پيرمرد همراه آنها به هوا ميرود و با فحش دادن به اجداد آنها، تن مردههاي عروس و داماد در قبر ميلرزد.
ـ آينة بخت: آينهاي است که من (لباس عروس)، با اين رسومات و تجملات، هرچه در آن نگاه کردم، جز بدبختي چيزي نديدم.
ـ ماشين عروس: اين نوع ماشين، اغلب، نه متعلق به عروس است و نه داماد. ماشين مردم است که به گل هندونه و نارگيل و... آراسته ميشود.
ـ مراسم عسل خوراندن: شيرينياي است که عروس و داماد پس از عقد به هم ميخورانند تا مزة تجملات متعفن و رسومات گندي را که خوردند نفهمند.
ـ وليمه: غذايي است که برخي ميخورند و برخي ميگويند آي کوفت بخوريد.
ـ شيربها: پول زوري است که زنان شيرصفت از دامادان روبهصفت ميگيرند.
ـ مطرب: کسي است که آمپر شادياش در اين شب بالا ميرود و عروس و داماد در گرد شادي او تا چند سال سرفه ميکنند.
ـ سيسموني: اسباب و لوازم نوزادي است که نينيکوچولوهاي بنيآدم، به زور عرف، از پدربزرگ مادري (نه پدر خود) صاحب ميشوند. به گمان من، علت اينکه آدميزاد زياد به حق خودش قانع نيست، اين است که کام او را با سيسموني زور برميدارند، نه تربت سيدالشهدا و آب باران.
راستي فکر نکنين لباس عروسها خشکند و مخالف شادي. من موافق کيف و لذت بيتکلفم و با ديوانگي و کمعقلي مخالفم. عاشق يکرنگي و سادگيام. من دلم لک ميزنه برم تو مراسم عروسي روستاييان و عشاير؛ اونايي که هنوز اسير تجملات و اسراف نشدن.
(محمدحسين قديري، مثل هاي روان: تمثيل هاي روان شناختي و تربيتي، ص62)
شنبه: همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هرکجا می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد و گفت: ببخشید.
من که میدونم منظورش چی بود. تازه ساعت 9/5هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد. آره دقیقا می دونم منظورش چیه. اون میخواد زن من بشه. بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم.:hamdel:
یکشنبه: امروز ساعت ۹ به دانشکده رفتم. موقع رفتن تو سرویس یه خانومی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن ومی خندیدن. تازه به من گفت ببخشید آقا میشه شیشه پنجرتونو ببندین. من که میدونم منظورش چی بود. اسمش رو میدونستم اسمش نرگسه.
مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منو نرم کنه که بگیرمش. راستی یتش منم از اون بدم نمیاد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم. :hamdel:
دوشنبه: امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسی هام جزوه منو ازم خواست. من که میدونم منظورش چی بود. حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه. راستی یتش منم ازش بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.:hamdel:
سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا. فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟ من که میدونستم منظورش چی بود. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بود احتمالا استقلالیه. وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت: ای بابا! بدبخت منظوری نداشته. ولی من میدونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هرطور شده با این یکی هم ازدواج می کنم.:hamdel:
چهارشنبه: امروز وقتی داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسید ببخشید آقا! دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستی خودم موندم که چطور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش رو نفهمیدم. راستی یتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه.:hamdel:
پنج شنبه: یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد. من که میدونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه. میخواد که من بی خیال مینا بشم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.
=((جمعه: امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم. عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که… مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت که برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانومی ازمن پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟
=((من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد زیاد خوشم نمی آد.
شنبه: امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم که مادرم گفت: نمی خواد بری دانشگاه. امروز نوار مغزت آماده است برو از بیمارستان بگیر. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم.
وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت آقا لطفا چند دقیقه صبر کنید. من که میدونستم منظورش چی بود
:_loool:
:sun:
خنده را بر لب نشان تا رنگ پیری گم شود
خلق را مسرور گردان تا جدایی کم شود
هر تبسم غنچه ای آرد به رخسار شما
چهره گر خندان شود نامهربانی کم شود
خلافی همسر
مجلس طرح جريمه لباس برا خانوم ها و آقايون را تصويب کرد!
خانم ها:dohkhtar:
روسري کوتاه: 120 هزار تومن!
مانتوي کوتاه: 015 هزار تومن!
شلوار کوتاه: 250 هزار تومن!
کفش رنگي جيغ: 100 هزار تومن!
ساپورت: 500 هراز تومان!
آقايون:sibil:
شلوار فاق كوتاه: 200 هزار تومان!
شلوار جر خورده: 250 هزار تومان!
شلوار پاره رفو نشده: 150 هزار تومان!
شلوار پاره رفو شده: 100 هزار تومان!
شلوار فاق بسيار گل گشاد: 120 هزار تومان!
لباس كوئين: 230 هزار تومان
از آقايون و خانم هايي که تصميم به ازدواج دارن خواهش مند است قبل از ازدواج عدم خلافي همسر خود را بگيرند.
بدیهی است افزایش و کاهش این ارقام وابسته تورم و نرخ ازدواج در سال خواهد بود:>
جواب رد
آقاي خودشيفيه ميره خواستگاري، مادر، پدر دختره بهش جواب رد ميدن،
ميگن: دختر مون داره درس ميخونه.
خودشيفته ميگه: اشكال نداره، من ميرم دو ساعت ديگه برميگردم!!!
تذكر: بعضي ها را مي خواي بپيچوني مي گويند داري مي پيوجوني؟ :|
خب تو كه مي دوني دارم مي پيچونم خب تو هم بپيچ ديگه. سريشم نشو.b-(
:Graphic (4):
:Graphic (12)::Graphic (4):
عقد و عروسی
داماد دو تا کت رو ي هم پوشیده بود می پرسند چرا دو تا کت پوشیدي؟:-/
داماد می خنده و میگه: چون عقد و عروسی با همه.8-};))
پرستیژ
شب عروسي مي گفت: آستين نو بخور پلو:Nishkhand:
:khandeh:
هدیه
يه جوجه تيغي مي خواد بره خواستگاري يه شاخه گل كاكتوس با خودش مي بره!:d
:Black (8):
دامادان خارجی
وزير امور خارجه برای هزارمین بار از ورزشكاران ایرانی عزیز خواهش كرد
در خارج ازکشور با آقایانی که کراوات بسته اند روبوسی نکنید آنها داماد نیستند.:_loool:
:bale:
عروسک
در ویترین عروسک
هر چند شادمان است
بی خواستگار مانده
مهریه اش گران است
يحيي علوي فرد