***** غدیر در آینه فاطمی *****
تبهای اولیه
غدير در قرآن ؟
در مورد غدیر خم چند ین آیه وارد شده است:
یکی آیه "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و..."(1) که روز نهم ذی حجه در سال دهم هجری هنگام حج وداع نازل شد . با نزول حکم ولایت و تعیین سرپرست جامعه اسلامی، اسلام کامل و نعمت تمام و جامعه اسلامی بیمه شد. از ضربه خوردن به وسیله کافران و مشرکان ایمن گشت .
پیامبر به جهت غوغای مخالفان و ترس از شورش و...از ابلاغ حکم جانشینی امام علی تا فرصت مناسب تری خودداری کرد تا این که در روز هجدهم با نزول آیه "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک و ان لم تفعل ..."(2) موظف شد این حکم را بدون فوت وقت ابلاغ کند. حضرت در محل غدیر خم حکم ولایت را ابلاغ کرد . عملا دین را کامل و نعمت را تمام کرد. (3)
آیه دیگر که بنا بر روایات، در مورد غدیر خم نازل شده اند: یکی آیه 32 انفال است که فرمود :
وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ
(به خاطر بياور) زمانى را كه گفتند: «پروردگارا! اگر اين حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! يا عذاب دردناكى براى ما بفرست!»
دیگری آیه اول و دوم سوره معارج است :
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِع؛
تقاضاكنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمىتواند آن را دفع كند.
در کتب تفسیر و حدیث وارد شده که وقتی رسول خدا در غدیر خم امام علی(ع) را به ولایت عهدی منصوب کرد، خبر آن در اطراف پراکنده شد تا به گوش حارث بن نعمان فهرى رسيد. حارث بى درنگ شتر خود را سوار شد و شرفياب حضور رسول اللَّه گرديد. حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پاى آن نهاد و نزديك شد، آن گاه روى به آن جناب نموده و در حالى كه حضرت در بين جمعى از اصحابش بود، عرض كرد:
از ناحيه پروردگارت به ما دستور دادى كه به وحدانيت خداوند و رسالت تو شهادت دهيم، ما نيز پذيرفتيم، آن گاه به ما گفتى چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كرديم، و اين همه اطاعت از ما تو را كفايت نكرد تا دو بازوى پسر عمت را كشيده و او را بر همه ما سرورى دادى، و گفتى: هر كه من مولاى اويم، على مولاى او است. اينك آمدهام از تو بپرسم داستان سرورى پسر عمت از ناحيه خود تو است يا از ناحيه خداست؟
رسول اللَّه فرمود: سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست ! آن نيز مانند همه دستوراتم از ناحيه خداست.
حارث به سوى مركب خود برگشت و در حالى كه مى گفت: بار الها! اگر اين مطلب حق است و از ناحيه تو است ،سنگى از آسمان بر ما بباران، و يا عذابى دردناك بر ما نازل كن. هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خدا او را هدف سنگ ريزهاى قرار داد به طورى كه از فرق سرش فرو رفت و از پائين تنش بيرون آمده و هلاكش ساخت. در باره همين واقعه در سوره معارج اين دو آيه" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ" را فرستاد.(4)
پی نوشت ها:
1. مائده(5)آیه3.
2.همان،آیه67.
3. ترجمه المیزان،ج5،ص272.
4. تفسیر المنار، ج4،ص464 به نقل از تفسیر ثعلبی.
برای اثبات جانشینی ، آیات و احادیث فراوان داریم که هیچ کدام قابل انکار نیستند. از راه های فراوان می توان آنان را معترف ساخت اما انتظار پذیرش از جانب آنان نداشته باش ،چون به این عقاید نسل به نسل عادت کرده اند و رها کردن آنها و پذیرش عقاید جدید، جسارت و شهامت و آزادگی سطح بالا می طلبد که اکثر انسان ها فاقد آنند.
اما برای بحث با یک سنی توجه دادن به حدیث "ثقلین " با مقدمات قرآنی بسیار کارساز است .
باید مطرح کرد که قرآن برای چه نازل شده؟ مگر نه اینکه قرآن برای هدایت انسان ها و حل اختلاف و نشان دادن صراط مستقیم( که یگانه است )نازل شده ؟اگر این چنین است آیا قرآن برای حل اختلاف و نشان دادن راه توحید کافی است ؟ آیا انسان ها همه یا اهل علم می توانند به قرآن مراجعه کرده و به قرآن عمل کنند و هدایت یابند ؟ یا علاوه بر قرآن باید مفسر و بیانگر و معلمی هم در کنار قرآن باشد که قول او حجت بوده و حل اختلاف کرده و راه یگانه را نشان داده و خاستگاه اختلاف را که اختلاف برداشت و فهم وتفسیر است ، بردارد؟
اگر بگوییم در جنب قرآن کس دیگری لازم نیست، مخالف قرآن حرف زده ایم زیرا خود قرآن وجود مفسر و مبین و معلم کتاب را لازم دانسته و با وجود او کفر و گمراهی را غیر موجه شمرده است . به آیات زیر توجه کنید:
--و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفو فیه(نحل(16)،آیه64)
اختلاف غالبا از جهل ناشی می شود و قرآن نازل شده تا علم باشد و جهل را برطرف نماید. خود قرآن مورد مراجعه افراد مختلف واقع می شود و اختلاف برداشت طبیعی است . برای حل این اختلاف برداشت باید خود قرآن چاره اندیشیده باشد و گرنه کتابی که برای حل اختلاف آمده، خود کتاب اختلاف می گردد . قرآن پیامبر را به عنوان مفسر و مبین و معلم کتاب معرفی می کند تا با تبیین و تفسیر و تعلیم ایشان اختلاف حل گردد:
--کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات الله و فیکم رسوله(آل عمران(3)،آیه 101)
--و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم(نحل(16)،آیه44)
--و یعلمهم الکتاب(جمعه(63)،آیه2)
بنا بر آیات فوق، با وجود قرآن و پیامبر کفر ناموجه می شود و اگر پیامبر در جنب قرآن و حجت و مبین و مفسر قرآن نباشد ،کفر افراد به اختلاف فهم آنان مستند شده و موجه خواهد بود.
در روایات هم با توجه به این نکته امامت اثبات شده است .منصور حازم به امام صادق عرض کرد: با مردم بر امامت این گونه استدلال کردم:
آیا رسول خدا حجت بر مردم بود و قول و عمل او واجب الاطاعه بود؟
گفتند:آری.
گفتم: بعد از ایشان آیا حجتی بر خلق هست؟ گفتند :قران؛ دیدم همه طوایف مسلمان بلکه بدون اعتقاد ها به قرآن هم برای اثبات حرف خود به قرآن استناد می کنند . پس دانستم که قرآن باید قیم و مبین و مفسر داشته باشد . پرسیدم :مبین و مفسر وقیم قرآن کیست؟
گفتند:ابن مسعود و عمر و حذیفه و...عالم به قرآن بودند.
پرسیدم:به همه معارف و احکام قرآن علم داشتند؟ پس دیدم همه آنان به جهل خود اعتراف کرده و جز علی هیچ کس عالم به همه قرآن نیست. پس شهادت دادم که علی قیم و مبین ومفسر قران است و اطاعت از قول و عمل او لازم و واجب است و او حجت خدا بر مردم است .
امام بعد از شنیدن ، استدلال او را تایید کرد و برای او طلب رحمت کرد.(کافی ،ج1،ص169.)
ر مردی از شام برای بحث درباره امامت به محضر امام صادق(ع) رسید . امام اصحاب خود را به بحث با او تشویق کرد و در آخر هشام را به این امر مامور کرد . اواز هشام خواست امامت امام صادق را اثبات کند . هشام پرسید:
خدا بیشتر به مصالح مردم توجه دارد یا خودشان؟
او قبول کرد که خدا توجه و عنایت بیشتر دارد. هشام پرسید: خدایی که چنین عنایت دارد، برای رعایت مصالح مردم چه کرده است؟
او گفت: برای آنان حجت و دلیل نصب کرده تا از اختلاف و تفرقه در امان باشند و آنان را به راه مستقیم ببرد .
هشام پرسید: او کیست؟
گفت: رسول خدا.
-بعد از او کیست؟
-کتاب و سنت.
آیا کتاب و سنت امروز توانسته ما را متحد کرده و رفع اختلاف نماید ؟
-بله.
-پس چرا تو از شام برای بحث با ما آمده ای؟(مگر ما و تو اختلاف نداریم و هر کدام هم خود را تابع قرآن نمی دانیم؟)
مرد شامی اعتراف کرد که جوابی ندارد و ساکت ماند و در برابر اعتراض امام به سکوتش، گفت:
چیزی نمی توانم بگویم و حرفش حق است ولی همین ایراد به خود او هم وارد است.
امام فرمود :حالا تو بپرس تا جواب او را بشنوی .پس شامی همین سؤال ها را از هشام پرسد و وقتی پرسید: حجت الان چه کسی است ، هشام به امام اشاره کرد و گفت: همین آقایی که اینجا نشسته و مردم برای بهره بردن از علم او بار سفر بسته، به مدینه می آیند .
شامی پرسید :از کجا یقین کنم؟
-هر چه می خواهی از او بپرس.
بعد امام قبل از اینکه شامی چیزی بپرسد ،تمام جریان سفر شامی را به وی گفت و اثبات کرد که از جانب خدا به هر چه خدا بخواهد ،علم دارد و حجت خداست و شامی ایمان آورد.(کافی،ج1،ص172) .
بنا بر این حدیث ثقلین حجت قاطع است و اثبات می کند فقط تمسک به قرآن وعترت نجات بخش است و جز عترت کسی نمی تواند رهبر دینی و فکری جامعه باشد،زیرا همه در معرض خطا و اشتباه هستند.
حدیث غدیر نیز که متواتر بین جمیع امت است، برای بحث بسیار مفید است . برای استناد به این حدیث و جوابگویی از اشکالات آنان می توانید به کتاب "رهبری امام علی از دیدگاه قرآن و سنت" ترجمه المراجعات سید شرف الدین توسط محمد جعفر امامی مراجعه کنید.
حضرت علی (ع)و حدیث غدیر ؟
امام در طول عمر خود در موارد متعددی با حدیث غدیر بر حقانیت و خلافت خود استدلال نموده است. حضرت
هر وقت موقعیت را مناسب میدید حدیث غدیر را به رخ مخالفان میکشید، و از این راه موقعیت خود را در قلوب مردم استحکام میبخشید و حقیقت را آشکار میساخت.
نه تنها امام، بلکه دخت پیامبر گرامی(ص) حضرت فاطمه(ع) و فرزندان گرامی وی حضرت امام حسن مجتبی(ع) و سالار شهیدان حسین بن علی(ع) و گروهی از شخصیت های بزرگ اسلام مانند: عبد الله بن جعفر، عمار یاسر، اصبغ بن نباته، قیس بن سعد، و حتی پارهای از خلفای اموی و عباسی همچون عمر بن عبد العزیز و مأمون خلیفة عباسی و بالاتر از همه، برخی از مخالفان مشهور حضرت مانند عمرو عاص و… با حدیث غدیر احتجاج کردهاند.
بنابراین احتجاج با حدیث غدیر از زمان حضرت تا کنون ادامه داشته و در هر عصر و قرنی علاقمندان حضرت حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام میشمردند. به ذکر نمونههایی از این احتجاجات میپردازیم:
1ـ میدانیم که اعضای شورای شش نفره به دستور خلیفة دوم تعیین گشته، و ترکیب اعضا نیز طوری بود که همة افراد میدانستند
خلافت به علی نخواهد رسید، زیرا عمر به سرمایهدار بزرگی چون عبد الرحمن بن عوف (که قوم و خویش نزدیک عثمان نیز بود) «حق وتو» داده بود و با روابطی که بین او و جناح مخالف علی(ع) وجود داشت، پیدا بود که این حق را جز به زیان مولا(ع) به کار نمیبرد.
در روز شورا، هنگامی که گوی خلافت از سوی عبد الرحمن بن عوف به سمت عثمان پرتاب شد، امام برای ابطال رأی شورا شروع به سخن کرد و گفت: با شما به سخنی احتجاج میکنم که هیچ کس نمیتواند آن را انکار کند.. .. .. .. شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی هست که پیامبر دربارة او گفته باشد: «مَن کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللّهمّ وال مَن والاه وانْصُر من نَصره لِیَبلغ الشاهدُ الغائب».
یعنی، من مولای هر کس هستم، علی مولای او است. پروردگارا! دوست بدار هر کس را که علی را دوست بدارد، و یاری کن هر کس که علی را یاری کند و این سخن را حاضران به غائبان برسانند.
در این موقع همة اعضای شورا به تصدیق علی برخاستند و گفتند: به خدا سوگند، این فضیلت را جز تو کسی ندارد(1). احتجاج امام به حدیث غدیر منحصر به این مورد نیست، بلکه در موارد دیگری نیز امام به این حدیث
احتجاج کرده که اشاره میکنیم:
2ـ روزی امیر مؤمنان(ع) در کوفه سخنرانی مینمود. در خلال سخن رو به جمعیت کرد و گفت: شما را به خدا سوگند میدهم !هر کس در غدیر حاضر بوده، و به گوش خود شنیده است که پیامبر مرا به جانشینی خود برگزید، بایستد و شهادت بدهد؛ ولی تنها کسانی بایستند که این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیدهاند، نه آنان که از دیگران شنیدهاند. در این موقع سی نفر از جای برخاستند و به حدیث غدیر گواهی دادند.
باید توجه داشت که، در آن تاریخ متجاوز از بیست و پنج سال از واقعة غدیر میگذشت، و برخی از اصحاب در کوفه نبودند و یا پیش از آن درگذشته بودند، و برخی نیز به عللی از دادن شهادت کوتاهی میورزیدند.
مرحوم «علاّمه امینی» از مصادر فراوان این احتجاج را در کتاب نفیس خود آورده است. علاقمندان میتوانند به کتاب مزبور مراجعه فرمایند. (2)
3ـ در دوران خلافت عثمان دویست تن از شخصیت های بزرگ مهاجر و انصار در مسجد پیامبر گرامی گرد آمده، درباره موضوعات مختلف بحث و گفتگو میکردند. سخن به فضایل قریش و سوابق و مهاجرت آنان کشیده شد و هر تیرهای از قریش به شخصیت های برجسته خود مباهات مینمود.
در طول جلسه، که از نخستین ساعات روز آغاز شده و تا ظهر ادامه داشت و شخصیت ها در آن سخن میگفتند، امیر مؤمنان(ع) فقط به سخنان مردم گوش میداد و سخنی نمیگفت. در این موقع ناگهان جمعیت روی به حضرت آوردند و از ایشان درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید. امام به اصرار مردم برخاست و دربارة پیوند خود با خاندان پیامبر و نیز سوابق درخشانش به تفضیل سخن گفت، تا آنجا که فرمود:
آیا به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر مأموریت داد همان طور که نماز و زکات و مراسم حج را برای آنان روشن کرده است، پیشوایی مرا به خلق نیز اعلام کند؟ برای انجام همین کار پیامبر خطبهای خواند و فرمود: خداوند انجام کاری را بر عهده من گذارده است، و من از آن میترسیدم که مردم مرا در ابلاغ پیام الهی تکذیب کنند، ولی خداند امر فرمود که آن را ابلاغ کنم و نوید داد که از شر مردم حفظ میکند.
هان ای مردم! میدانید خداوند مولای من، و من مولای مؤمنان بوده و از خود آنان به خودشان اولی هستم؟ همگی
گفتند: بلی. در این موقع پیامبر فرمود: علی! برخیز، و من برخاستم و او رو به جمعیت کرد و گفت: «مَن کُنت مَولاه فَهذا عَلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه».
در این موقع سلمان از رسول خدا پرسید، علی چگونه بر ما ولایت دارد؟ پیامبر فرمود: «وَلائه کِوَلائی، مَن کُنت أولی بِه مِن نَفسه فَعَلیّ أولی بِه مِن نَفسه» [ولایت علی بر شما به سان ولایت من بر شماست. هر کس من بر وی اولویت دارم، علی نیز بر او اولویت دارد].(3)
4ـ تنها علی نیست که با حدیث غدیر بر مخالفان احتجاج نموده است، بلکه دخت گرامی پیامبر نیز در یک روز تاریخی که برای احقاق حقّ خود سخنرانی مینمود، رو به یاران پیامبر(ص) کرد و گفت: آیا روز غدیر را فراموش کردید که پیامبر به علی فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه».
5ـ هنگامی که حسن بن علی(ع) تصمیم گرفت که با معاویه قرارداد مشهور صلح (آتش بس) را منعقد سازد، برخاست و خطبهای به شرح زیر ایراد نمود:
خداوند اهل بیت پیامبر را به وسیلة اسلام گرامی داشت و ما را برگزید و هر نوع پلیدی را از ما پاک نمود.. .. .. همة امّت شنیدند که پیامبر رو به علی(ع) کرد و گفت: تو نسبت به من، منزلت هارون نسبت به موسی را داری.
همة مردم دیدند و شنیدند که پیامبر دست علی را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت: «مَن کُنت مَولاه فَعَلیّ مَولاه اللّهمّ وال من والاه و عادِ مَن عاداه».(4)
6ـ حضرت حسین بن علی(ع) نیز به هنگام سخنرانی در اجتماع انبوه سرزمین مکه، که در میان آنان صحابة پیامبر نیز زیاد بودند، چنین فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که پیامبر در غدیر، علی را به خلافت و ولایت برگزید و فرمود: حاضران ماجرا را به گوش غائبان برسانند»؟ آن جمع همگی گفتند: گواهی میدهیم.
7ـ علاوه بر اینها، گروهی از اصحاب پیامبر مانند عمار یاسر، زید بن ارقم، عبد الله بن جعفر، اصبغ بن نباته و افراد دیگری غیر از اینها همگی با این حدیث بر خلافت و شایستگی امام استدلال کردهاند.(5)
پی نوشت:
1. مناقب خوارزمی، ص217.
2. الغدیر، ج1، ص153ـ171.
3. فرائد السمطین، باب 58.
4. ینابیع المودة، ص482.
5. الغدیر، ج1، ص146ـ 195.
همان،آیه67.
با سلام وعرض ادب ..استاد "همان"نام چه سوره ایه ؟..بسیار ممنون میشم توضیح بدید.
باسلام .
کلمه : همان .
در پاورقی ها اشاره به منع پیشین است مثلا اگر مطلبی از جای ویا کتابی نقل شد ومنع ذکر گردید
بار دیگر اگر از همان کتاب .یا سوره مطلبی ویا آیه ی نقل در پاورقی برای اختصار کلمه : همان را ذکر می کنند .
باسلام .
کلمه : همان .
در پاورقی ها اشاره به منع پیشین است مثلا اگر مطلبی از جای ویا کتابی نقل شد ومنع ذکر گردید
بار دیگر اگر از همان کتاب .یا سوره مطلبی ویا آیه ی نقل در پاورقی برای اختصار کلمه : همان را ذکر می کنند .
[=Times New Roman]
غدیر از فاطمه الهام گیرد
امامت از ولایت جام گیرد
وغین ، دال ، و یا و را ، هماره
پر از خورشید و ماه است وستاره
غدیر وکعبه در دستان زهرا ست
از او این دو هماره شور آراست
غدیر انگشتری در دست زهراست
نگین کِلک آن بانوی یکتاست
علی آباد را زیر بغل او
ولی آباد را ماه حمل او
شهید اول کوی ولایت
غریب کوی مظلوم رسالت
عَلَم بر دوش وبال و پر شکسته
که تنها در دفاع حق نشسته
امامت ریشه در آن اشک بسته
به مظلومیت آن پر شکسته
همان آموزگار جان فدایی
و سر مشق شهیدان خدایی
هر آنکس بود آنجا تا بداند
و آن اتمام نعمت بر نبی بود
چه دین ، گر آن نباشد منتفی بود
بگفتا حاجیان را تا بمانند
بگفت این وحی حق است تا بدانند
گرفت دست امیر المؤمنین را
نمود ابلاغ وحی آخرین را
بگفت تکمیل شد زین لحظه اسلام
نمودم وحی را بی وقفه اعلام
هر آنکس را پیمبر هست مولا
علی اینک پس از من هست مولا
زمین و آسمان غرق شعف شد
که مولاشان علی شاه نجف شد
چه این ابلاغ در حکم مبین بود
علی زین حکم پس مولای دین بود
غدیر پس آیتی بر نهی جُرم است
غدیر احیاء عدل و نفی ظلم است
یدلله بود در دستان احمد
گلی خوشرنگ از بُستان سرمد
حمایت سازد از هر دردمندی بگو«خادم» که فصل انتظار است
بهار عزّت است و افتخار است ورود مرتضی شد ابتدایش
ظهـور قائم حق انتهـــایش
چرا نام حضرت علی به صراحت در قرآن نیامده؟
عدم ذکر نام امامان در قرآن چند نکته دارد که به پارهای اشاره میشود:
نکته اول: دعوای سیاسی و پتانسیل آن:
انگیزه سیاسی از مهمترین عوامل تأثیر گزار در اجتماع بشری است. اگر کسی بگوید: پتانسیل انگیزه سیاسی نیرومندتر از دیگر انگیزهها است، سخن گزافی نگفته است. حتی گاه مشاهده میشود دیندار در تعاملات اجتماعی به جهت نیرومندی انگیزه سیاسی از ارزشهای دینی و مسئولیت ناشی از آن فاصله میگیرد و به جهت جاه طلبی و نیل به آرمانهای سیاسی دین را فدای آن میکند. برای این سخن نمونه بسیار است.
این انگیزه موجب شد که گروهی از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) با به فراموشی سپردن و نادیده گرفتن وصیتهایش در سقیفه بنی ساعده برای تصدی امر حکومت به چانه زنی بپردازند.
آری مسلمانان بعد از رحلت پیامبر در امر حکومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهی در پی نظام خلافت بودند و به سقیفه بنی ساعده رفتند و سرانجام ابوبکر قدرت سیاسی را به دست گرفت.
گروهی دیگر در پی نظام امامت بودند و به طرفداری از امام علی(ع) برخاستند و انتقال قدرت سیاسی به حضرت را خواستار شدند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ چرا که پتانسیل انگیزه سیاسی قدرتمند بود و این امر خود سدّی محکم در برابر بسیاری از استدلالها قرار گرفت و نگذاشت حیات سیاسی مسلمانان راه درست خویش را بپیماید.
نکته دوّم: قرآن کتاب هدایت و معجزه جاویدان:
قرآن کتاب هدایت بشر است، این هدایت فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی است.
قرآن کتاب هدایت تمامی بشر از زمان خاتم پیامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهانی و جاودانی بودن دین اسلام "هدی النّاس"(1) است؛ یعنی راهنمای همهبشر از زمان حضرت خاتم تا دمیدن صور اسرافیل است؛ به همین جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزیده است. فرمود: "انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را فرو فرستادیم و خود ما آن را حفظ میکنیم.
مشیت خداوندی به مصونیت قرآن از تحریف تعلق گرفته است، و این هم راهکار خاص خود را میطلبد، چرا که فرمود: "أبا الله ان یجری الاشیاء الاّ بالاسباب". (3)
بعد از بیان این دو نکته، میگوییم:
قرآن کتاب هدایت است و همواره باید چراغ راه بشر قرار گیرد، تا شاهد صدقی برای رسالت رسول گرامی اسلام(ص) و دستور عمل زندگی بشر باشد. لازمة وصول به این هدف مصون ماندن قرآن از تحریف است که این هم در مشیت خداوندی نهفته است. این که خداوند وعده داده است که قرآن را از تحریفات مصون نگه میداریم، به گفته مفسران وحی، این امر راهکار میخواهد.
یکی از راهکارهای آن این است که قرآن در امر سیاسی (به این معنا که بعد از پیامبر چه فردی قدرت سیاسی مسلمانان را به دست بگیرد) که از پتانسیل قدرتمندی بهرهمند است، با شفّافیت وارد میدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونهای رهنمود دهد که حساسیت جناحهای سیاسی را برنیانگیزد و حکومتها به تحریف قرآن رو نیاورند.
با توجه به علم خداوندی از حوادث و رویدادهای بعد از زمان پیامبر اگر در قرآن به امامت امام علی(ع) و یازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت یاد میشد، مخالفان سیاسی این دوازده گوهر امامت به جای گفتن "حسبنا کتاب الله" میگفتند:
قرآن را قبول نداریم، یا میگفتند: برخی از آیات قرآن تحریف شده است. یا در پی مقابله بر میآمدند و میکوشیدند، تا اسمها را تغییر دهند و به جای امامت امام علی(ع) امامت فلان فرد را مندرج میکردند. در چنین وضعیتی حکومت نه تنها پشتیبان حفظ قرآن نمیشد، بلکه یکی از عوامل بسیار مهم تحریف قرآن به شمار میآورد.
آیات سیاسی، یا به عبارتی رساتر آیاتی که به گونهای از بار سیاسی بهرهمند است و برخی از جناحهای سیاسی میتواند، به نفع حرکت سیاسی خویش از آن کمک بگیرد، نه تنها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلکه در لابه لای دیگر آیات نیمه مخفی مانده است.
آیه تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً)(4) درباره عصمت اهل بیت پیامبر نازل شده، لیکن پیامبر دستور میدهد که این آیه را در میان آیاتی که درباره زنان پیامبر است قرار دهند.
آیة اکمال دین و اتمام نعمت (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً)(5) بعد از حادثه غدیر و درباره امامت و ولایت امام علی(ع) نازل شده امّا به دستور پیامبر در بین آیاتی که دربارهاحکام خوردن گوشتها و این که چه گوشتهایی خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آیه تبلیغ (یا ایها الرّسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس) که قبل از حادثه غدیر خم نازل شد و پیامبر با نزول این آیه مأموریت یافت که امامت و ولایت امام علی(ع) را برای مردم تبیین نماید، در بین آیاتی قرار گرفته که مربوط به اهل کتاب است.
همه این آیات که در قرآن تنظیم شده است، به دستور پیامبر در جایگاه خویش قرار گرفته اند، بعید نیست که پیامبر این گونه چیدمان را برای جلوگیری از تحریف برگزیده باشد، چرا که این چیدمان حساسیت مخالفان سیاسی را بر نمیانگیزاند، و از سوی دیگر هدف قرآن که "هدی للناس" و "هدی للمتقین" است، با توجّه به روایت و تفسیر نبوی در هدایتگریش، به وظیفه خود عمل کرده است.
در بررسی بیشتر از این موضوع میگوئیم:
از نگاه کلیتر و عامتر برای این مسئله دو جهت عنوان شده است:
یکی اینکه قرآن راه و روشی دارد و آن این است که در مـوضوعات غالبا میخواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند، نه به صورت شخصی و فردی و ایـن خـود بـه عـنوان مزیتی برای قرآن محسوب میشود.
دیگر اینکه پیامبر و یا خداوند نمیخواست در این مسئله که به هر حال هوا و هوسها و انگیزههای انسانها در آنها بسیار قوی بوده و در آنها دخالت خواهد کرد، مـطـلبی به صورت صریح و آن هم در کتاب مقدس قرآن
طرح شود، زیرا خطر تحریف آیات و یا مهجوریت قرآن بسیار بود.
اگر این مسئله اتفاق میافتاد، آن گـاه متقنترین و مقدسترین سند اسلام خدشه دار شده بود.
پیامبر در گـفـتار خود به طور صریح فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علی مولاه. . . ) آیا صریحتر از این هم ممکن است؟
از سوی دیگر شیوه قرآن مجید در باره ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده حضرت این است که به معرفی"شخصیت" ممتاز و برجستگیهای آنان بپردازد، نه به معرفی "شخص".
قرآن مجید درموارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگیهای رفتاری ائمه بهویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است از جمله:
1- "و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا"، (6) مفسرین بزرگ شیعه و سنی آوردهاند که این آیه در شأن امیرالمومنین و خانواده ایشان است و مسئله روزهداری حضرت علی و. . . . و دادن افطار خود به مسکین و یتیم و اسیر در سه شب متوالی را به طور متواتر نقل کردهاند.
2- "انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا"، (7)
در خصوص این آیه مقالات و کتب متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) است، نزد شیعه وسنی هیچ اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر است که با ادله متعددی علمای شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کردهاند.
3- "انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون"، (8) شان نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنی در باره حضرت علی(ع) میباشد.
البته آیات بسیاردیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم.
در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز ؛در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه ؛ در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص وخدا دوستی نمایان گردیده است.
البته در آیه سوم نکته دیگری وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
شیوه ذکر شده حکمتهای متعددی دارد از جمله:
1- این مسئله میتواند آزمونی باشد تا کسانی که ایمان واقعی دارند، از افرادی که به ظاهر ایمان آوردند، شناخته شوند که آیا حقیقت را آن گونه که هست خواهند پذیرفت یا آن گونه که هواهای نفسانی شان اقتضا میکند، آن را تحریف خواهند کرد؟
2-انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی شاید چندان نقشی در روشنگری نداشته باشد، بلکه نهایتا به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند. البته این مانع از آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند، ولی معرفی شخصیت معرفی الگوهاست. در نتیجه جامعه را به جای گرایش متعصب آمیز و جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه میشود. چه بسا در ذهن توده انسانها کتاب آسمانی را در حد یک کتاب خانوادگی و قبیلهای تنزل دهد.
این روش بهویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد، بهترین روش است.
این مسئله دقیقاً در مورد امیرالمومنین و اهلبیت(ع) وجود داشته است. برای شناخت درست این مسئله لازم است ابتدا شرایط و ویژگیهای جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسئله نایل آییم.
به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثر جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت بهویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند. پیامبر نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی مسئله امامت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو بهرو میشدند. دلایل این امر متعدد است از جمله:
الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف مخالفان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود و شمشیر علی (علیهالسلام) را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمود.
ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود. اموری مانند سن و. . . را در امور سیاسی دخیل میدانستند. به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمیدانستند.
ج) این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ میشد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی و منفعت شخصی و خانوادگی تفسیرمیکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسئله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین یکی از حاضران صدا زد " خدایا! پیامبر به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آوردهام و ما پذیرفتیم. اکنون میخواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست میگوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!! (9)
آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امت اسلامی یکپارچه و همآوا میشدند و راه هدایت راپیشه میساختند، زیرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟
خیر. زیرا این خطر به طور جدی وجود داشت که بر سر خلافت امیرالمومنین(ع) حتی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد. اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که در جامعه پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر نیز بودند، رسالت حضرت و قرآن و. . . را یکسره نفی و انکار کنند و یا به تحریف آیات دست زنند و خطرجدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند.
همان گونه که در مورد روایات پیامبر چنین کردند. شاید این مسئله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالی که رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از این نکته پرده برگرفتهاند. در این جا به ذکر یک نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخی است، اکتفا میشود:
همه مورخان برجسته آوردهاند که چون پیامبر لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند، در خواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضعگیریهای پیشین پیامبر واضح بود.
در این هنگام عمر صدا زد " ان الرجل لیهجر؛(10) این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید"!! شگفتا پیامبری که خداوند در وصفش فرموده است: "و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. . . " در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد !
کار به جایی میرسد که حضرت از تصمیم خود منصرف میشود! زیرا ترس آن وجود داشت که اصرار بر آن، موجب انکار رسالت شود. مسلما ًکسانی که چنین در خانه پیامبر خدا با وی برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمیدادند.
پس اصلاً بعید نبود که با نام بردن از حضرت علی (ع) و امامان دیگر، اصل وحی و رسالت و قرآن از طرف چنین مسلمان نماها زیر سؤال رود.
از همین جا روشن میشود که سرّ شیوه قرآن چیست. یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و یا در مقابل دین اقدام نکنند و انگیزههای سیاسی خاصی باعث نشود که به طور کلی مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
علاوه بر آیاتی که به گونههای مختلف ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) را مطرح ساختهاند، سومین آیهای که در آغاز این نگاشته آورده ایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص حضرت، ولایت و رهبری امت را گوشزد ساخته است.
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 185.
2. حجر (15) آیه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آیه 33.
5. مانده(5) آیه3.
6. الانسان(76) آیه 9.
7. احزاب، آیه 33.
8. مائده(5) آیه 55.
9. تفسیرنورالثقلین، ج2، ص151.
10. بحار، ج30، ص130و466و513.
فروغ ماه مند و نور ناهید
پس از خورشید بر ما ناز تابید
جهان لبریز آوا زی غدیر است
علی بر ما سوی اکنون امیر است
ولایت با وصی دمساز گردید
امامت با علی آغاز گردید
کنون باشد شروع بامدادش
بود تا عصر مهدی امتدادش
چرا عهد غدیر را نقض کردند ؟
و بیعت با علی را رفض کردند
زدور قطب عالم دور گشتند
برای سم و زر مزدور گشتند
بدا بر قومی کو پیمان شکستند
امیر خویش را دستش ببستند
به جای ترس از دادار هستی
به جای سیر سوی حق پرستی
به جای مهر ورزی با ولایت
به جای فکر فردای قیامت
به بد مستی وبد عهدی بکوشند
زقوم آتش دوزخ نیوشند
[h=3]ضرورت امام شناسی [/h]از بزرگترین، خطرناکترین و شکننده ترین انحرافاتی که در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود . اگر جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و قومی و حداکثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانی بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود .
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت می داند; و چنین بیان می کند که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است . «انی جاعلک للناس اماما» ; (1) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» و امامت و معرفی امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب می کند می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم » ; (2) «امروز دینتان را برایتان کامل کردم .» و اعلام می کند که عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است . (3) همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة; (4) هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .» این حدیث به خوبی می رساند که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست . فخر رازی، یکی از بزرگترین علمای اهل نت حدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا; (5) اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی بمیرد [. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت] .»
جابربن عبدالله انصاری می گوید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنی رحمک الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهور; (6) جابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودی . تعداد آنان به تعداد ماهها است .» در این حدیث سؤال از امام مساوی با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است .
در روایت صحیحه از امام باقرعلیه السلام رسیده است که حضرت فرمود: «کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانی ء لاعماله; (7) هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتی که [تمام] تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد .»
در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام در مورد ولایت آن حضرت می خوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فی قومه وکان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل الله ومد فی عمره حتی حج الف عام علی قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروة مظلوما ثم لم یوالک یا علی لم یشم رائحة الجنة ولم یدخلها; (8) اگر کسی به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانی شود تا هزار بار خانه کعبه را با پای برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را ای علی نداشته باشد، بوی بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد
1-بقره/124 .
2- مائده/5 .
3- مائده/67 .
4- علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360 .
5- فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384 .
6- ابن میثم بحرانی، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص 244، حدیث 2 .
7- اصول کافی، ج 1، ص 183 .
8- بحارالانوار، ج 27، ص 194 و ر . ک: مناقب خوارزمی، ص 28 .
[h=3]نمونه هایی از پیامدهای عدم شناخت امام:
[/h]با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامی مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناخته اند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پی آمدهای ناگواری در پی داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهای سنگین علمی و فرهنگی نیز بر جامعه اسلامی تحمیل نمود . در ذیل به نمونه هایی از این موارد از عصر خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تا این زمان اشاره می شود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود; چرا که او افضل انبیای الهی است و وقتی ابراهیم علیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولی] آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود .
1 - عبدالله ابن عمر می گوید: «هر کلامی که از پیامبرصلی الله علیه وآله می شنیدیم آن را می نوشتیم، ولی گروهی از قریش مرا از این کار منع می کردند و می گفتند: ممکن است رسول خداصلی الله علیه وآله از روی غضب یا خوشحالی سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را برای ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس . به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمی شود .» (1)
این جریان نشان می دهد که عده ای مقام عصمت و علم الهی حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالت بود که باعث شد وقتی حضرت در بستر بیماری، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبی را برای مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت می کند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان می گوید .» (2) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه ای را مطرح کنند .
2 - چون برخی از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتی شخصی با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینی پیامبر را به عهده گیرد، و حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافت شود، چنانکه به برخی از معتزلیها و حشویه و . . . نسبت داده شده است . (3)
3 - ابن ابی الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد . و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آن جا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است . از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروی فی الخطبة; (4) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانی ای که برای او خطور می کرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه می کند .»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهی و «لدنی » دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد .
4 - در یکی از مجلات می خوانیم: «مهدی علیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت .» (5) آیا امام معصومی که وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و دارای «علم لدنی » و الهی می باشد، نیاز به کسب تجربه بشری دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودی هم باید امام شناسی تقویت شود؟ شبهه افکنی روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشی از عدم شناخت معصومان و امامان است . چنان که بسیاری از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می کنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است .
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستی از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند . از جمله ثامن الحجج علیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره برداری نموده، در جامعه ای که امامت و خلافت الهی، رنگ پادشاهی گرفته بود و در حد ولایتعهدی تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحی از امامت و جایگاه آن ارائه کرد.
1- سنن ابی داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج 3، ص 318 و ر . ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 11، ص 58 .
2- همان، ج 3، ص 409; ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 243; صحیح بخاری، ج 1، ص 39 .
3- علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 4; اللوامع الالهیه، ص 258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 8 .
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج 10، ص 134 .
5- مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص 50
[h=3]مقام و جایگاه رفیع امامت
[/h]امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامکانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم . ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضیلة شرفه بها واشاد بها ذکره فقال «انی جاعلک للناس اماما» ; (1)
همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالی تر، و مکانش منیع تر، و ژرفای آن عمیق تر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامی را نصب کنند . براستی امامت [مقامی است] که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتی است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستی تو را امام مردم قرار دادم .»
در فراز دیگری از حدیث می خوانیم:
«ان الامامة منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء . ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول صلی الله علیه وآله ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین علیه السلام;
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهی، جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین علیهما السلام می باشد .»
ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین . ان الامامة اس الاسلام النامی، وفرعه السامی، بالامام تمام الصلاة والزکاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفی ء والصدقات وامضاء الحدود والاحکام ومنع الثغور والاطراف . الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الی سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة; (2)
براستی امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندی مؤمنان است . همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است . کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنائم و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام می گیرد . امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند و حدود الهی را برپا داشته و از دین خدا دفاع می کند و با بیان حکمت آمیز و اندرزهای نیکو و دلیلهای رسا، [مردم را] به سوی پروردگار خویش دعوت می کند .
1) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 284 - 285; و ر . ک: علی بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشی اسلامیة، ترجمه علی اکبر غفاری، ص 460 - 461 .
2) همان، ص 462; اصول کافی، ج 1، ص 286 .
.»
توصیف امام
معرفی امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است . از اینرو در این بخش نیز از امام هشتم علیه السلام که خود دارنده اوصاف امامت است بهره می جوئیم .
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهی فی الافق بحیث لاتنالها الایدی والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادی فی غیاهب الدجی واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علی الظمآء والدال علی الهدی والمنجی من الردی، الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به والدلیل فی المهالک . من فارقه فهالک; (1)
امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد; به گونه ای که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است . امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاکت است . امام آتش روشن بر بلندیها [برای هدایت گم گشتگان]، وسیله گرمی برای هر که از آن گرما خواهد و رهنمای هلاکت گاهها است . هر که از او جدا شود هلاک شود .»
راستی این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه می توان به مردم فهماند و چگونه خود می توان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (2)
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة . . . الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة . . . الامام امین الله فی خلقه وحجته علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی الی الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم; (3)
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده . . . امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است . . . امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حریم الهی است . امام از گناهان پاک و [از عیب] به دور است . به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است .»
گر بیابم صد دهان و این چنین
تنگ آید در بیان آن امین
این قدر هم گر نگویم ای سند
شیشه دل از ضعیفی بشکند . (4)
خالی از لطف نیست که در اینجا به اعترافی از دشمن در مورد خود امام هشتم علیه السلام اشاره کنیم: وقتی که حضرت رضاعلیه السلام به ولایتعهدی رسید، گروهی از حاشیه نشینان و غلامان دربار هم پیمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بی اعتنایی و بی احترامی کنند . آنها تصمیم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند . اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بی اختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتی دیگر که با تصمیم قبلی متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادی را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام راجعت حضرت نیز تکرار شد . آنها به یکدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عنایة; ای قوم! این مرد در پیشگاه الهی جایگاه خاصی دارد و خداوند به او عنایت دارد .»
مگر ندیدید که شما پرده را بلند نکردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند .
.
171- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی،ج 1، ص 286; تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی،
2 - جلال الدین محمد بلخی مولوی .
3- تحف العقول، ص 464; اصول کافی، صص 286 - 288 .
4- مولوی
[h=3]نشانه های امام [/h]امام رضاعلیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقی الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخی الناس واعبد الناس . . . ویکون مطهرا ویری من خلفه کما یری من بین یدیه; (1)
امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد . . . و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند .»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می کند . البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است; یعنی، صدای ملک را می شنود ولی او را نمی بیند . به فرموده امام هشتم علیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود . نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند . «والامام هو الذی یسمع الکلام ولا یری الشخص; (2) و اما امام کسی است که سخن [ملک] را بشنود ولی شخص او را نبیند .»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است . امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیها; (3) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است که در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد
1) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26; ر . ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46 .
2) اصول کافی، ج 1، ص 248، روایت 2 .
3) التنبیه، ص 42; بدایة المعارف، ج 2، ص 50
[h=3]نشانه های امام[/h]امام رضاعلیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقی الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخی الناس واعبد الناس . . . ویکون مطهرا ویری من خلفه کما یری من بین یدیه; (1)
امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد . . . و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند .»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می کند . البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است; یعنی، صدای ملک را می شنود ولی او را نمی بیند . به فرموده امام هشتم علیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود . نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند . «والامام هو الذی یسمع الکلام ولا یری الشخص; (2) و اما امام کسی است که سخن [ملک] را بشنود ولی شخص او را نبیند .»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است . امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیها; (3) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است که در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد
1) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26; ر . ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46 .
2) اصول کافی، ج 1، ص 248، روایت 2 .
3) التنبیه، ص 42; بدایة المعارف، ج 2، ص 50
آنچه كه على(ع) را از سياستمداران ديگر جهان متمايز مىكند اين است كه او از اصل غدر و خيانت در روش پيروى نمىكند ولو به قيمت اينكه آنچه دارد و حتى خلافت از دستش برود، چرا؟ چون مىگويد اساساً من پاسدار اين اصولم، فلسفه خلافت من پاسدارى اين اصول انسانى است، پاسدارى صداقت است، پاسدارى امانت است، پاسدارى وفاست، پاسدارى درستى است، و من خليفهام براى اينها، آن وقت چطور ممكن است كه من اينها را فداى خلافت كنم؟!
به مالک اشتر مىفرمايد: مالک! هرگز عهد و پيمانى را كه مىبندى، با هر كه باشد، با دشمن خونى خودت، با كفار، با مشركين، با دشمنان اسلام، آن را نقض نكن. بعد مىفرمايد: براى اينكه اصلا زندگى بشر بر اساس اينهاست؛ اگر اينها شكسته بشود و محترم شناخته نشود ديگر چيزى باقى نمىماند.
سیری درسیره نبوی، ص83
حکم مرگ به جرم گفتن اشهد ان علیا ولی الله
پنجشنبه نهم جمادی الاول سال هفصد و هشتاد و شش، پیش از اذان ظهر، مردی را که پنجاه و دو سال داشت با ضربات شمشیر کشتند. او از بزرگترین شیعه فقیهان تمام تاریخ بود!
عالمان سنّی اجتماع کردند و او را خطری برای «دین خدا» معرفی کردند. جرم بزرگ او دفاع از مکتب امیرالمومنین بود. در «حکومت ظلم و نیرنگ و فریب» همواره عالمان حقیقت گو مهجور و در بند و محصورند! دروغگویان نامه ای برای حاکم دمشق نوشتند و او را «اهل بدعت» نامیدند. گفتند: به «خلفای غاصب» مومن نیست! گفتند اهل «نفاق» و «ضد وحدت» است!
مدعی شدند از اسلام برگشته و با نهضت سربداران شیعه در ایران مرتبط است. «ابن جماعه» قاضی القضات دمشق حکم به «ارتداد» و فرمان به «قتل» او داد. گفتند: «بیا و از منبر مسجدی بالا برو و توبه کن! تا تو را آزاد سازیم» گفت: «از حب اهل البیت توبه کنم؟! هرگز!»
پنجشنبه نهم جمادی الاول سال هفصد و هشتاد و شش، پیش از اذان ظهر با ضربات شمشیر او را کشتند. پس از آن که بدنش ساعت ها بر زمین ماند و عالمان سنّی بر پیکرش لعن و نفرین سر دادند، بدن بی جان او را برداشته و از گردنش طنابی عبور داده و پیکر مُرده او را به دار آویختند.
جماعت سنی جمع شدند تا این کافر بزرگ را که جرمش «محبّت آل الله» بود نگاه کنند. به یکبار فقیهی از فقیهان سنّی حکم به سنگسار او داد. زن و مرد سنگ برداشته و پیکر بی جان این فقیه شیعه را سنگ باران کردند.
اما هنوز دل های جماعت سنّی آرام نگرفته بود. فقیهی دیگر از جماعت سنی ها فتوایی تازه صادر کرد. «بسوزانیدش!» او را از دار پایین کشیدند و جسم بی جانش را در شعله های آتش انداختند و بعد خاکستر سرد شده او را به باد سپردند.
او شیخ شمس الدین محمد بن مکی معروف به شهید اول است. گوش کنید ... هنوز صدای او در میان زوزه باد به گوش میرسد که فریاد می زند «اشهد ان علیا ولی الله
[h=3][/h]هفتاد روز از حادثه بسیار مهم و تاریخی غدیر خم گذشته بود که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دیده از جهان خاکی فرو بست و روح مطهرش به عالم ملکوت عروج کرد. ارتحال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم موجی از غم و اندوه در فضای جامعه نوپای اسلامی ایجاد کرد. بار مصیبت چنان سنگین شد که بسیاری در حیرت فرو رفته و از خود بیخود گشتند و از تصمیم گیری مناسب و شایسته باز ماندند. جمعی نیز که از قبل خود را آماده چنین روزی کرده بودند، حال و هوای جامعه را برای ایجاد گرد و غبار، مناسب یافتند و با گِل آلودن نمودن آب، به دنبال گرفتن ماهی مراد خود رفتند. ستاره امیدی که در غدیر خم طلوع کرده و آرام بخش دل های مؤمنان گشته بود، در لابلای گرد و غبار فتنه، از دیدگان کم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شب پره ها به تکاپو افتادند و با هجوم به خانه وحی، تلاش مذبوحانه ای را برای فرونشاندن نور خدا آغاز کردند؛ غافل از آنکه نور خدا با آن دسیسه ها خاموش شدنی نیست.
گرچه در این حمله و هجوم، آتش به کاشانه تنها یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم افتاد، و گل محمّدی صلی الله علیه و آله وسلم مظلومانه در پشت در، پرپرگشت، سینه دریایی اش شکافت و پهلویش بشکست؛ اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهی خود به دامن ولایت آویخت و با تمسک به حبل اللّه المتین و با صلابت و شهامتی بی نظیر از حقانیت امیرمؤمنان علیه السلام سخن ها گفت، و از غربت او نشان ها داد.
زهرای اطهر علیهاالسلام دفاع جانانه ای از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر کشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت کرد؛ ولی این دفاع نیز همانند خود آن بانوی بزرگوار، در هاله ای از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه که سزاوار بود به شیعیان وی نیز منتقل نشد.
* * *
به رغم عمر بسیار کوتاه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانی و پرتنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام است. جدیت ایشان در این راه، که منجر به شهادت مظلومانه اش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامداری جامعه مسلمانان دارد.
از جمله محورهایی که در احتجاجات و سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام جلبت توجه می کند، نقل «حدیث غدیر» است که موضوع نوشتار حاضر نیز همین مطلب است. در این نوشتار تلاش شده است استنادات حضرت به حدیث غدیر، در حدّ امکان از منابع کهن و معتبر حدیثی و تاریخی جمع آوری و تقدیم علاقمندان به غدیر گردد؛ اما قبل از پرداختن به این موضوع، پاسخ به دو سؤال ضروری به نظر می رسد
1. چرا حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام محور بحث قرار گرفته است؟
2. چرا در میان سخنان ایشان، به حدیث غدیر پرداخته شده است؟
[h=3]چرا حضرت زهرا علیهاالسلام ؟[/h]چه ویژگی هایی در شخصیت حضرت زهرا علیهاالسلام هست که موجب شده ایشان به عنوان محور اصلی بحث، انتخاب و استناد آن حضرت به حدیث غدیر، از اهمیت خاصّی برخوردار گردد و حتی بر اعتبار آن حدیث بیافزاید؟
دلایل فراوانی برای انتخاب حضرت زهرا علیهاالسلام وجود دارد از جمله:
1. حضرت زهرا علیهاالسلام نزدیک ترین نسبت را با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم داشت. او یگانه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود که نسل پاک نبوی از طریق او ادامه می یافت و امامان از فرزندان ایشان بودند. احترام فوق العاده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به این دختر، حاکی از شخصیت ممتاز او بود و سفارش های مکرّر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به مؤمنان درباره حفظ حرمت او، منزلت بس عالی او را برای همگان روشن ساخته بود. حضرت زهرا علیهاالسلام بیش از همه، متوجه این موقعیت عالی بود و سنگینی بار مسؤولیت را نسبت به این جایگاه، بر دوش خود احساس می کرد و به همین علت بیشترین تلاش خود را جهت استفاده کامل و مفید از این موقعیت، برای یاری دین خدا و امام حق به عمل آورد.
2. قرآن منزلتی رفیع و عظمتی خاصی برای حضرت فاطمه علیهاالسلام تعریف کرده است. در آیه مباهله با تعبیر «نسائنا» از ایشان یاد شده و در آیه تطهیر، خداوند بر پاک و مطهر بودنشان شهادت داده است. در سوره «الانسان» با یادآوری داستان اطعام یتیم و مسکین و اسیر و اخلاص وصف ناشدنی ایشان، از برترین پاداش های الهی در حقّ آنان یاد شده است. و در کوچک ترین سوره قرآن یکی از بزرگ ترین عطایای الهی به حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم ، وجود نازنین زهرای اطهر، که حقیقت کوثر است، معرفی شده و در آیه مودّت، محبت ایشان اجر رسالت نبوی صلی الله علیه و آله وسلم به شمار آمده است.
همه اینها و آیات دیگر، بیانگر مقام رفیع معنوی و کمال عبودیت و عصمت ایشان بوده و جایگاه خاصّ هدایتی ایشان را در جامعه اسلامی تبیین می نماید.
3. فاطمه زهرا علیهاالسلام در دوران غربت اسلام به دنیا آمد و از همان اوان کودکی، در کانون اصلی مبارزه، با طعم سختی ها و مشکلات آشنا شد. هیچ کس مانند او شاهد زحمات طاقت فرسا و شبانه روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نبود. گرد و غبار خستگی، با دستان کوچک او از رخسار مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پاک می شد و در خلوت های پیامبر، او بود که درد دل های پدر را به گوش جان می شنید و با نثار محبت های خود او را غرق در سرور می کرد و همانند مادری دلسوز، سر حضرت را بر دامن می گرفت و آرام بخش دلش می گشت؛ تا آنجا که از پدر لقب «امّ ابیها» را دریافت نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام نمی توانست بعد از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شاهد پژمرده شدن نهال نورس اسلام باشد، که با آن همه زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از زمین سر برآورده و با خون دل های فراوان سیراب شده بود. آیا شخصیتی مانند زهرا علیهاالسلام می توانست در مقابل این مسأله، خاموش بنشیند و نگران نباشد؟
4. حضرت زهرا علیهاالسلام همسری امیرمؤمنان علیه السلام را بر عهده داشت که دومین شخصیت ممتاز جهان اسلام؛ بلکه جهان بشریت بود. پیوند این دو نور الهی از نوع پیوندهای عادی زمینی نبود؛ بلکه بنا به تصریح رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این ازدواج یک «پیوند آسمانی» بود و اگر علی علیه السلام نبود، برای زهرای اطهر علیهاالسلام همسری شایسته پیدا نمی شد. شناخت حضرت از شخصیت امیرمؤمنان علیه السلام عمیق ترین شناخت ها بود. آنچه راکه دیگران فقط شعاعی از علی علیه السلام دیده بودند، ایشان با تمام وجود خود لمس کرده بود و از اخلاص و صفای علوی و از سوز دل و خیر خواهی وی آگاه بود. او از جان گذشتگی های فراوان علی علیه السلام و شهادت طلبی های او را هماره تجربه کرده بود. فاطمه علیهاالسلام پیکر پرجراحت علی علیه السلام را بارها و بارها مداوا نموده بود و شاهد بود چگونه زخم های گذشته التیام نیافته، زخم های جدیدی بر همان جا می نشیند؛ اما علی علیه السلام خم به ابرو نمی آورد و همیشه در پیشاپیش صف مجاهدان در راه خدا قرار داشت.
5. حضرت زهرا علیهاالسلام در بیت نبوّت بزرگ شده بود و در دوران ده ساله حکومت اسلامی در کانون اصلی حوادث مهمّ سیاسی و اجتماعی قرار داشت و با تیزبینی و هوشیاری فوق العاده خود، تمامی جریانات آشکار و پنهان را می شناخت و از ویژگی های افراد مؤثر نیز آگاهی کامل داشت. او از یک سو، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دیده بود که برای تداوم صحیح حکومت اسلامی و بالندگی و رشد آن، تدابیر مختلفی می اندیشید و زمینه سازی های لازم را برای امامت امیرمؤمنان علیه السلام فراهم می آورد و از سوی دیگر، شاهد نگرانی های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و یاران نزدیک وی از وجود جریانات مخفی و مرموز در بطن جامعه بود که در صدد بودند با دستیابی به قدرت، مسیر حکومت اسلامی را تغییر دهند.
با وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نگرانی ها جدّی تر شد و جریانات پنهان سر برون آوردند و از بحران به وجود آمده بیش ترین استفاده را کرده و بر اوضاع مسلط شدند. زهرای اطهر علیهاالسلام با آگاهی کامل از تدابیر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم جهت امامت امیرمؤمنان علیه السلام و با شناختی که از شخصیت علی علیه السلام داشت، که یگانه فرد شایسته برای زمامداری مسلمانان بود و با اطلاع از اوضاع سیاسی جامعه نوپای اسلامی که با صدها خطر مواجه بود، وظیفه خود می دانست که از حقّ الهی امیرمؤمنان علیه السلام دفاع نماید و در این راه، هیچ کوتاه نیاید. به همین دلیل بیش ترین حمله نیز به ایشان شد و خشن ترین برخوردها با او صورت گرفت و آن حضرت نیز با کمال شجاعت و شهامت تا پای جان ایستاد.
6. همان گونه که با آغاز رسالت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم شخصیت ممتازی چون خدیجه در کنار ایشان قرار گرفت و در دوران غربت اسلام، با تمام توان و استعداد به یاری حضرتش پرداخت، با آغاز امامت امیرمؤمنان علیه السلام نیز، شخصیت بی نظیری همانند فاطمه زهرا علیهاالسلام به حمایت از ایشان شتافت و همه سرمایه های خود را در دفاع از مولای متّقیان نثار کرد. او با سعی و تلاش شبانه روزی خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنان علیه السلام زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را برای ایشان آسان نمود و به حق، لقب «اوّلین شهید راه ولایت» را به خود اختصاص داد. اولین شهید راه ولایت یعنی کسی که در آن فضای پر شبهه،و آکنده از فتنه های گوناگون که در لابلای غبار برخاسته از آشوب و بلوا همه را گرفتار کرده بود، بتواند با حفظ بصیرتِ خود، لحظه ای در تشخیص حق خطا نکند و در دفاع از حق کم ترین تردیدی به خود راه ندهد. چنین انتظاری در آن شرایط، فقط از حضرت زهرا علیهاالسلام انتظار می رفت و بس. الحق که ایشان این رسالت را به نحو احسن و اکمل به انجام رساند. به راستی آن حضرت با کلام و عمل خود نشان داد که «ولایت»، قلب تپنده مکتب و روح دین است و بر کسانی که دغدغه حفظ مکتب دارند، جان فشانی در راه ولایت و گذشتن از همه تعلّقات برای پاسداری از امامت، مهم ترین وظیفه است. به همین دلیل است که تک تک کلمات ایشان سندی زنده و گویا و در کمال اعتبار برای همه دلسوزان دین و امت است. سندی که با خون پاک حضرت زهرا علیهاالسلام به امضا رسیده است و همچون امانتی گرانبها در دستان شیعیانش قرارگرفته، تا با اقتدا به آن بزرگوار، راه پر فراز و نشیب دفاع از دین و ولایت را با قدم های استوار و پر صلابت بپیمایند
چرا غدیر؟
با اینکه سخنان زیادی در موضوعات مختلف از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل شده است، چرا در اینجا حاضر فقط حدیث غدیر، مورد توجه قرار گرفته است؟ چه خصوصیاتی در حدیث غدیر هست که محور اصلی بحث گشته است؟
در جواب باید گفت: گرچه شیعه برای اثبات ادعای خود ـ مبنی بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام و جانشینی ایشان نسبت به پیامبر ـ دلایل فراوانی دارد؛ اما در این میان، حدیث غدیر از ویژگی ها و امتیازاتی برخوردار است که آن را نسبت به دلایل دیگر، برتر و شاخص تر کرده است؛ از جمله:
1. علاوه بر محدّثان شیعه که همگی حدیث غدیر را نقل کرده اند، اغلب محدّثان بزرگ اهل سنّت و مورّخان جهان اسلام حدیث غدیر را نقل و صحّت آن را تأیید نموده اند؛ تا آنجا که اگر کسی در صحّت این حدیث تردید داشته باشد، باید به همه احادیث دیگر و حتّی مسائل بدیهی اسلام نیز با دیده تردید بنگرد.
2. گرچه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در فرصت های مختلف و موقعیت های متفاوت، بر امامت و جانشینی حضرت علی علیه السلام تصریح کرده بودند؛ اما اعلام رسمی این مطلب مهم در «غدیر خم» بوده است. با توجه به اینکه این اعلام بعد از «حجّة الوداع» بود و همه مسلمانان متوجه نزدیک شدن حادثه رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند و به طور طبیعی در انتظار معرفی جانشین ایشان به سر می بردند؛ رسمیّت بیشتری به روز غدیر داده بود.
3. اجتماع عظیم مردم نیز در غدیرخم، کم نظیر بود. بیشتر مسلمانان از مناطق مختلف و قبائل گوناگون، در آن جمع حضور داشتند و در حقیقت نقش پیک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر عهده داشتند، تا «پیام غدیر» را به عنوان مهم ترین خبر حجّ آن سال به منطقه خود برده و دیگر مسلمانان را از این رویداد سرنوشت ساز آگاه سازند. با توجه به این نکته که حجّ آن سال نیز آخرین حجّی بود که مسلمانان به همراهی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برگزار کرده بودند و حالت وداع با آن حضرت را داشت، حسّاسیت حدیث غدیر بیشتر آشکار می شود.
4. آماده کردن فضا برای اعلام این خبر مهم و سرنوشت ساز، تأثیر به سزایی در ماندگار شدن حادثه غدیرخم داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این اجتماع را در محلّی تشکیل داد که در آنجا راه های مختلف از هم جدا می شد. بنابراین به جمعی که از آن محل گذشته بودند، خبر دادند که جهت استماع سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باز گردند و به جمع حاضر گفتند: مقداری صبر کنند تا بقیه نیز به این محل برسند. سپس منبری فراهم کردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در اجتماع عظیم مردم به سخنرانی پرداخت.
مقدمه چینی های حضرت در سخنانش و سؤالاتی که از مردم کردند و سپس صراحت کلام حضرت در معرّفی امیرمؤمنان علیه السلام و بلندکردن دست وی و نشان دادن به مردم و اعلام رسمی خلافت وی، راه را برای هر نوع توجیه و تأویلی بست و «غدیرخم» را در تاریخ اسلام به طور قطعی و روشن به ثبت رساند.
5. آیه ای که قبل از اعلام رسمی ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نازل شد، بیانگر اهمیّت فوق العاده غدیر بود و از سویی، بیانگر نگرانی های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این زمینه هست:
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من الناس انّ اللّه لایهدی القوم الکافرین»1
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان، و اگر (این کار را) نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.
در قرآن چنین آیه تهدیدآمیزی خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولایت علی علیه السلام را، مساوی با عدم تبلیغ رسالت الهی معرّفی می نماید و در مقابل نگرانی هایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده می شود.
اما آیه ای که بعد از اعلام ولایت علی علیه السلام در غدیر نازل شد، موجی از سرور و شادی را در دل های مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطری به آنان بخشید:
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشونی الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»2
امروز کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند. بنابراین از آن ها نترسید و از من بترسید! امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
6. فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به همه مسلمانان حاضر در غدیرخم، مبنی بر بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام نیز حادثه مهمّی بود که در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با امیرمؤمنان علیه السلام دست بیعت دهند و اعلام وفاداری کنند. به همین منظور، خیمه ای فراهم شد و علی علیه السلام در آن خیمه نشست و مسلمانان یکایک با ایشان بیعت کردند و حتی روش خاصّی برای بیعت زنان با حضرت تدارک دیده شد؛ تا آنان نیز با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیعت نمایند.
به رغم صراحت سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در غدیر و شفاف بودن مقصود ایشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشکلات عدیده ای بروز کرد و مسیر ترسیم شده از طرف آن بزرگوار تغییر نمود. در چنین شرایطی بود که حضرت زهرا علیهاالسلام با موقعیت خاصّی که در میان امت مسلمان داشت، به حمایت از امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و با استدلال های قوی و منطق متین، از حقّ الهی علی علیه السلام دفاع نمود و با تأکید بر جریان غدیرخم و کلمات صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آن روز تاریخی، پرده از رخسار حقیقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بیعتی که در غدیرخم با امیرمؤمنان علیه السلام داشتند، متوجه ساخت؛ تا برای چندمین بار، حجّت بر آنان تمام شود و راه دفاع از حق تا ابد بر روی شیفتگان حق هموار گردد.
لازم به ذکر است که شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز در طول تاریخ بیش ترین تلاش را برای حفظ و صیانت از حدیث غدیر به عمل آورده اند و در مباحثات علمی خود، پیوسته به آن احتجاج نموده اند. خداوند را سپاسگزاریم که بر اثر تلاش عالمان بزرگ اسلامی، امروز نیز حدیث غدیر بر تارک احادیث به یادگار مانده از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می درخشد و جایگاه ویژه خود را حفظ نموده است و حقیقتاً می تواند مهم ترین عامل «وحدت» بین تمام گروه های مسلمان باشد.
امید است کلماتی که از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام پیرامون غدیر تقدیم می گردد، در روشن تر شدن راه حقیقت جویان، مفید و کارگشا باشد. ان شاءاللّه
!
[h=3]1. هرکس را که من مولای اوباشم، علی نیز مولای اوست.[/h]ابوالخیر محمد جزری شافعی (متوفّای 833 ق.) در کتاب أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علیّ بن ابی طالب با سند بسیار زیبایی، حدیث غدیر را از حضرت فاطمه علیهاالسلام چنین نقل می کند:
فاطمه، دختر امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام از عمّه هایش فاطمه، زینب و امّ کلثوم، دختران امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل می کند که آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادق علیه السلام از عمّه اش فاطمه، دختر امام محمدباقر علیه السلام و او از عمّه اش فاطمه دختر امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند که فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام از عمّه شان امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر مکرّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به مردم فرمود:
«أنسیتم قول رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یوم غدیرخم: من کنت مولاه فعلیّ مولاه و قوله صلی الله علیه و آله وسلم : أنت منی بمنزلة هارون من موسی3؛ آیا کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را فراموش کردید که در روز غدیر خم فرمود: «هرکس را که من مولای او باشم، پس علی نیز مولای اوست.»؟ و کلام دیگر رسول رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: «یا علی! جایگاه تو نسبت به من همانند موقعیت هارون نسبت به موسی علیه السلام می باشد.»؟!
نکته قابل توجه در این حدیث، اهتمام خاندان اهل بیت علیهم السلام به حدیث غدیر و حفظ آن است، به گونه ای که پاسداری از حریم ولایت با نقل مستمرّ حدیث غدیر در میان آنان و فرزندانشان، یک سیره دائمی شده بود و سعی و کوشش آن بزرگواران برای روشن ماندن چراغی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در غدیرخم مشتعلش ساخته بود، بسیار جدّی و قابل تأمّل است.
در حقیقت، این اهتمام و جدّیت، میراثی بود که از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به آنان رسیده بود. و درسی بود که از مکتب آن بزرگوار تعلیم دیده بودند؛ زیرا ایشان یگانه مربّی دفاع از ولایت بود که با منطق بسیار مستحکم خود و با صلابت و استواری غیر قابل وصف خود، راه پر افتخار حمایت از ولایت را گشود، و اهل بیت علیهم السلام و خاندان پربرکتشان نیز بهترین رهروان این راه شدند و با مجاهدت های طاقت فرسای خود این امانت را به نسل های بعد و در نهایت به ما و آیندگان سپردند.
نکته مهمّ دیگر حدیث، این است که امامان معصوم علیهم السلام در تعلیم و تربیت فرزندان خود، فرقی بین دختران و پسران نمی گذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامی سیراب می ساختند و بار مسؤولیت حفظ امانت های الهی و یادگارهای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و فاطمه زهرا علیهاالسلام را بر عهده آنان می گذاشتند و آنان نیز با شایستگی، این امانت ها را به نسل های بعدی انتقال می دادند. این حدیث، نمونه ای از احادیث «فاطمیّات» است و نمونه های فراوان دیگری نیز در ابواب مختلف وجود دارد.
به راستی خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خاندان علم و دانش و حکمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.
.
[h=3]2. به خدا سوگند! ولایت و رهبری برای علی علیه السلام است.[/h]پس از رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم جمعی از مهاجران و انصار در سقیفه بنی ساعده، گردهم آمدند تا فردی را از میان خود به زمامداری مسلمانان انتخاب نمایند. مذاکرات و مشاجرات طولانی که بین آنان به وقوع پیوست، در کتاب های تاریخی به طور مبسوط نقل شده است. آنان در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنّبی صلی الله علیه و آله وسلم آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند.
جمعی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز «غدیرخم» بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانی عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان علیه السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
علی علیه السلام پس از دریافت اخبار سقیفه و اطلاع از بیعت مردم با ابوبکر، در پی وصیت دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، با شتاب فراوان به جمع آوری قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانی که او را به مسجد و بیعت با ابوبکر فرا می خواندند، می فرمود: «مشغول اجرای فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و جمع آوری قرآن هستم.» اما نگرانی های هیئت حاکمه جدید، مانع از صبر و تحمّل آنان شد و جمعی مأموریت یافتند به هر قیمتی شده که علی علیه السلام را از منزل خارج و برای گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گردهم آمده و از ایشان خواستند به همراه آنان به مسجد برود؛ اما علی علیه السلام امتناع ورزید.
بنابر تصریح ابن قتیبه در کتاب الامامة و السّیاسة و دیگر مورّخان، عمر دستور داد هیزم و آتشی فراهم کنند و قسم یاد کرد که اگر علی علیه السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد کشید. عده ای به او اعتراض کردند که در این خانه، فاطمه دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم و یادگارهای ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش می کشی؟ عمر که اعتراض عمومی را مشاهده کرد، گفت: به راستی گمان کردید که من چنین کاری را انجام می دهم؟ مقصود من تهدید بود. در این هنگام حضرت فاطمه علیهاالسلام به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت که در بیرون منزل اجتماع کرده بودند، فرمود:
«لا عهد لی بقوم أسوء محضرٍ منکم ترکتم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً کأنّکم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. واللّه لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء و لکنّکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیّکم، واللّه حسیب بیننا و بینکم فی الدّنیا و الآخرة 1 ؛ من قومی همانند شما سراغ ندارم که این چنین عهد شکن و بد برخورد باشند! پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بر روی دستان ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمانی که در میان خود داشتید، قطع کردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبری ما اهل بیت را انکار کردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقّی برای ما قائل نشدید؛ گویا از سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیرخم آگاهی نداشتید! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبری را برای علی علیه السلام تعیین کرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید؛ ولی شما رشته های پیوند میان خود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پاره کردید. بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد .
1- الامامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینوری، انتشارات الشریف الرضی، قم، چاپ اوّل، 1413 ق
[h=3]3. غدیرخم را فراموش کرده اید!؟[/h]در دوران غربت بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، که توأم با اختناق نیز بود، از جمله جاهایی که مردم می توانستند با حضرت زهرا علیهاالسلام دیداری داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمایند، در خارج از شهر مدینه، بر سر مزار شهدای احد و حمزه سیّدالشّهدا بود. از جمله کسانی که در کنار مزار شهدا با حضرت زهرا علیهاالسلام ملاقات کرده، محمود بن لبید (و یا اسید) است. او می گوید:
پس از وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه زهرا علیهاالسلام را در کنار قبر حمزه در احد مشاهده کردم، در حالی که به شدّت منقلب بود و اشک می ریخت. صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم: ای بانوی من! سؤالی برایم پیش آمده است که می خواهم با شما در میان بگذارم.
فرمود: بپرس!
عرض کردم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم قبل از وفات خود، تصریحی بر امامت علی علیه السلام داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّی بر این مطلب وجود دارد؟ فرمود:
«واعجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کرده اید؟»
عرضه داشتم: روز غدیر را می دانم (و آن غیر قابل انکار است)، از آن اسراری که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید، فرمود:
«اشهداللّه تعالی لقد سمعته یقول: علیٌّ خیر من أخلّفه فیکم، و هو الامام والخلیفة بعدی، و سبطای و تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیّین، و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الی یوم القیامة؛ خدا را شاهد می گیرم که شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم. علی امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانی پاک و نیکند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.»
پرسیدم: بانوی من! پس چرا علی علیه السلام سکوت کرد، و برای گرفتن حقّ خویش قیام نکرد؟
حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ فرمود:
«یا اباعمر لقد قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتی و لا تأتی ـ أو قالت: مثل علیّ ـ ثمّ قالت: أما واللّه لو ترکوا الحقّ علی أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فی اللّه اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتی یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، و لکن قدّموا من أخّره اللّه و أخّروا من قدّمه اللّه، حتی اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا اللّه یقول: «و رَبُّکَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ»5؟ بل سمعوا و لکنّهم کما قال اللّه سبحانه: «فَاِنَّها لا تَعْمَی الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الّتی فی الصُّدُورِ»6 هیهات بسطوا فی الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛ ای اباعمر، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: مَثَلِ امام (مثل علی)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن می روند، نه آنکه کعبه به سراغ مردم بیاید.
(سپس حضرت زهرا علیهاالسلام ادامه داد:)
آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار می کردند و از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اطاعت می نمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمی کردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم معرّفی فرمود، از علی علیه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می رسید. اما کسی (ابوبکر) را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسی (علی) را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند، آنها هوا پرستی را برگزیدند و براساس رأی و نظر شخصی عمل کردند، هلاکت و نابودی بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود:
«پروردگار تو هرچه بخواهد، می آفریند و هرچه بخواهد، برمی گزیند، آنان (در برابر او) اختیاری ندارند.»؟
آری شنیدند، اما همان گونه که قرآن فرمود:
«چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور می شود.»
افسوس که آنان آرزوها و هوس های خود را تحقّق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند.
پروردگارا! به تو پناه می برم از کمی یاران پس از فراوانی آنان.»
دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری، کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ق
[h=3]4. آیا جای عذرآوردن باقی مانده؟[/h]«غصب فدک» انتقامی بود که از حضرت زهرا علیهاالسلام در مقابل حمایت هایش از حقّ امیرمؤمنان علیه السلام گرفته می شد. پافشاری حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و نگرانی هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهرا علیهاالسلام در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند: از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگی در برابر قدرت حاکمه هزینه های سنگینی دارد و از سوی دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلی هیئت حاکمه با حضرت زهرا علیهاالسلام مسائل مالی و دنیوی است، نه مبحث دین و امامت و ولایت!
آنها می دانستند که خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگی به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایداری از اصالت آن است و اگر این واقعیت برای عامّه مردم به اثبات برسد پایه های لرزان حکومت جدید، سست تر خواهد شد. بنابراین، نیازمند سوژه ای بودند که اذهان مردم را به سوی دیگری هدایت کنند و مشکل اصلی حکومت با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دعوای ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشروعیتی برای کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.
حضرت زهرا علیهاالسلام که به خوبی از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبه ای که طنین سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در اذهان مردم به یاد می آورد، گویی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر بالای منبر خطبه می خواند!
حضرت در این خطبه، حقایق فراوانی را با مردم در میان گذاشت، و پرده های تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبارگرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اوّل در برابر منطق قوی ایشان تسلیم شد و دستور بازگرداندن فدک را صادر نمود (گرچه با فاصله کمی مجدّداً به دستور نخست خود بازگشت). نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجّه است؛ بعد از آن خطبه تاریخی جمعی به حضرت زهرا علیهاالسلام گفتند:
«یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الکلام منک قبل بیعتنا لأبی بکر ما عدلنا بعلیّ أحدا؛ ای دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو می شنیدیم، به هیچ وجه کسی را بر علی علیه السلام ترجیح نمی دادیم!»
اینجا بود که حضرت در جواب آنان به جریان غدیرخم اشاره کرده، فرمود:
«هل ترک أبی یوم غدیرخم لأحد عذرا؟؛ آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس از حادثه غدیرخم، جایی برای عذرآوردن باقی گذاشته بود؟»
در کتاب دلائل الامامه نقل شده است: بعد از اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام آن خطبه غرّا را ایراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ایشان عرضه داشت:
«یا سیّدة النّساء لو کان أبوالحسن تکلّم فی هذا الأمر و ذکر للنّاس قبل أن یجری هذا العقد ما عدلنا به احداً؛ ای سرور زنان! اگر علی علیه السلام قبل از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن می گفت و روشنگری می نمود، ما از او رویگردان نمی شدیم، و با فرد دیگری بیعت نمی کردیم!»
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
«الیک عنّی فما جعل اللّه لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیرخم برای هیچ کس عذر و بهانه ای قرار نداده است.» (1)
1. دلائل الامامة، ص 37 و 38؛ الخصال، ج 1، ص 173؛ بحارالانوار، ج 30، ص 124
[h=3]
[/h]در پایان، ذکر این نکته لازم است که بعد از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و موفقیت حزب سقیفه در دستیابی به خلافت، مخاطبان حضرت زهرا علیهاالسلام اغلب کسانی بودند که در روز غدیر حضور داشتند و با چشم های خود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را مشاهده کرده بودند که دست علی علیه السلام را بلند کرده و به مردم نشان داد. آنها با گوش های خود شنیده بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه» و حتی اغلب آنان در آن روز با حضرت علی علیه السلام دست بیعت داده و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به وی تبریک گفته بودند. اگر به ندرت کسانی هم بودند که در غدیر حضور نداشتند، آنان نیز اخبار قطعی آن را از مسلمانان حاضر در غدیر دریافت کرده بودند. دیگر شبهه ای در صحّت جریان غدیر وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانی هم کمتر از صد روز از جریان غدیر سپری نشده بود، و احتمال فراموشی مردم به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنین شرایطی که مخاطبان، علم کافی داشته و بلکه خود در جریان غدیر حاضر و شاهد بودند، اما به هر دلیلی خود را به فراموشی زدند و گاهی نیز با عناد و لجاجت برخورد کردند، زمینه چندانی برای طرح واقعیت های روشن و غیر قابل انکار نبود، و جز برای اتمام حجّت و یا ثبت در حافظه تاریخ، برای بهره مندی آیندگان، ثمره دیگری نداشت. به همین دلیل است که در آن مقطع خاص، فقط دو مورد از امیرمؤمنان علیه السلام استناد به حدیث غدیر نقل شده است و عمده استشهادات حضرت علی علیه السلام به جریان غدیر، در دوره پنج سال خلافت بود که بسیاری از مخاطبان حضرت، غدیرخم را درک نکرده بودند و به دلیل فاصله زمانی زیاد، بعضی از اصحاب نیز ادّعای فراموشی می کردند!
با این توضیح، سرّ اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام فقط اشاره ای به غدیر می نمایند، و اغلب به حالت سؤال که آیا غدیر را فراموش کرده اید، و یا اینکه آیا جای عذر و توجیهی بعد از غدیر باقی مانده است، روشن می گردد.
البته توجه به این نکته که حضرت زهرا علیهاالسلام با فاصله بسیار کمی بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به شهادت رسید، و تقریباً نصف این ایّام را نیز در بستر بیماری به سر برد، اهتمام خاصّ ایشان به یادآوری جریان «غدیر» در همین مدت کوتاه، روشن می گردد
آیا حضرت زهرا سلام الله علیها در غدیر خم حضور داشتنند؟
پاسخ
در جریان حجه الوداع حضرت امیر المومنین سلام الله علیه در یمن بود و حضرت فاطمه زهرا(س) همراه پیامبر اکرم(ص) جهت ادای مناسک حج به مکه مشرف شده بودند و حضرت امیر المومنین(ع) از یمن به مکه تشریف آوردند تا حج را به جای آوردند و در آن جا به پیامبر اکرم(ص) و حضرت فاطمه(س) ملحق شدند بنا بر این حضرت فاطمه زهرا(س) در جریان غدیر خم حضور داشتند. در تاریخ است که حضرت امیر المومنین (ع) بعد از طواف و نماز و سعی در حالی که هنوز تقصیر نکرده بود حضرت پیامبر(ص) را ملاقات کرد که او هم تقصیر نکرده بود سپس بر حضرت فاطمه(س) وارد شد، ایشان قربانی آماده نکرده بود و احلال کرده بود و لباسی رنگی و خوشبو پوشیده بود. حضرت امیر المومنین (ع) از این جریان سؤال کرد، فاطمه(س) فرمود که پیامبر به ما چنین دستور داده است....
[/HR]
فروع کافی، جلد 1، صفحه 233 ـ صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 36 ـ سیره ابی اسحاق، جلد 4 ، صفحه 249 ـ مغازی واقدی، جلد 3، صفحه 1087) ر.ک موسوعه تاریخ اسلامی جزء سوم صفحه 597ـ598)
[h=2]دلایل ولایت معصومین
[/h]آنچه دلالت بر ولایت آن بانوی مکرّمه می نماید، خواه در خصوص ایشان یا در ضمن ولایتی که برای بقیّه معصومین علیهم السلام وجود دارد فراوان است:
از جمله سخن امام حسن عسکری علیه السلام است که فرمودند:
«فاطمة حجّة الله علینا»
فاطمه علیها السلام حجّت پروردگار بر ما ائمّه می باشد .
و نیز حدیث کساء و سخن پیامبر صلی الله علیه وآله که فرمود: «لولا علیٌّ لما کان لفاطمة کفو آدم فمن دونه»
اگر علی علیه السلام نبود همتایی برای فاطمه علیها السلام یافت نمی شد از آدم علیه السلام تا دیگران.
و همچنین ادلّه ای که به تساوی آن مکرّمه با حضرت علی علیه السلام دلالت می کند.
و همچنین ادلّه ای که دلالت بر افضل بودن ایشان بر تمام پیامبران می کند به ضمیمه ادلّه ای که درجات مختلفی از ولایت را برای پیامبران ثابت می کند.
و احادیثی مانند «عبدی اطعنی تکن مثلی» که ولایت را برای هر بنده مطیع پروردگار ثابت می کند که به طریق اولی بر ولایت آن بانو دلالت می کند.
و نیز: قول حضرت علی علیه السلام که فرمود: «الخلق بعد صنایعنا»
ما ساخته پروردگاریم و مخلوقات ساخته ما هستند.
و این که خداوند دین خود را به رسولش تفویض نمود و هم چنانکه معصومین علیهم السلام جایگاه مشیت و اراده خدایند و اراده حق در آنها متحقق می شود.
این ادلّه و دلیلهای دیگر ولایت را برای آن حضرت اثبات می کند.
از آیات قرآن نیز آنچه دلالت بر ثبوت ولایت برای همه آنها می کند آیه شریفه «النّبیّ اولی بالمؤمنین...» است به ضمیمه آیات و روایات متواتره، زیرا آنها همگی نور واحدند و هرچه برای اوّل ایشان باشد برای آخرین آنها نیز ثابت است. و همچنین آیه شریفه: «إنّما ولیّکم الله...» ، ولایتی در مرتبه ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای آنها ثابت می کند هرچند از نظر فضیلت، درجات متفاوتی دارند. حضرت علی علیه السلام در درجه بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است. و حضرت زهرا علیها السلام در درجه بعد از حضرت علی علیه السلام است. یا طبق بعضی از روایات با او مساوی می باشد. بعد از ایشان امام حسن علیه السلام و پس از او امام حسین علیه السلام ، سپس حضرت مهدی علیه السلام است. و بعد از حضرت مهدی علیه السلام، امامان قبلی در درجه فضیلت قرار دارند. این نتیجه ای است که از بعضی احادیث استفاده میشود.
پیام غدیر، ولایت امام علی(ع) و اهل بیت معصومش میباشد. غدیریان کسانی هستند که به فرمان خدا و پیامبر تسلیمند و خواست خدا و رسول را بر خواست خود مقدّم میدارند و ایمان به همه فرمانهای خدا و پیامبر دارند. نیز معتقدند که ولایت و امامت امام علی(ع) آخرین درس رسالت پیامبر خاتم است. جز این دین ناتمام است، چرا که در همین باره خدا فرمود: «الیوم أکملتُ لکم دینکم وأتممتُ علیکم نعمتی ورَضیتُ لکمُ الاسلام دیناً؛(1) امروز (و با حادثه غدیر و اعلان ولایت علی) دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و اعلان رضایت میکنم از این که شما به دین اسلام متدین هستید».
این پیام غدیر در انحصار عصر صحابه و تابعین نیست، بلکه مربوط به همة زمانهای پس از رسالت پیامبر تا روز قیامت است که میبایست با توجه به پیام ولایت غدیر، دوازده امام معصوم، متولی امور مسلمانان گردند، که امروزه
و در دورة غیبت امام دوازدهم، حضرت مهدی متولی این امر است.
این پیام غدیر همچنان با طراوت سرمشق زندگی غدیریان است. اگر در عصر ما انقلاب اسلامی رخ داده، یکی از فرزندان فاطمه وعلی به قدرت سیاسی و ولایت نیابتی رسیده، به برکت غدیر است، چرا که خط سیاسی مسلمانان با غدیر ورق خورد و غدیرباوران حکومت مشروع را در یک دایرة محدود مینگرند و هر چه را در ورای این دایرة محدود قرار داده، به مبارزه میطلبند که در این روند مبارزهطلبی انقلاب اسلامی ایران در بیست و دوم بهمن 1357 به پیروزی رسید با این پیروزی بر توان و شمار غدیریان افزوده باشد، امید است این افزایش نیرو تا ظهور حضرت حجت ادامه داشته باشد و خداوند همة ما را از غدیریان قرار دهد.
پینوشتها:
1. مائده (5) آیه 3.
علی کیست؟
امیرالمؤمنین
علی_علیه_السلام
علی قرة العین است..
امیر عالمین است...
و نور ثقلین است...
وهم فاتح خندق ،
جبل و بدر و حنین است...
علی نور دو عین است...
اب الساقی این میکده عشق حسین است...
بنازم ید خیبر شکنش را...
حسین و حسنش را....
و زینب گل زهرا صفت یاسمنش را...
کنم هر نفس آویز به گوشم سخنش را...
به کوثر ندهم قطره آب دهنش را...
علی کیست؟
همانی که پیمبر زده مهر مسلمان شدنش را...
به عالم ندهم یک سر تار کفنش را.
علی کیست؟
علی علم یقین است ...
علی حبل متین است...
علی نور مبین است...
علی لنگر عرش است و زمان است و زمین است...
امیر ملک دین است...
یگانه سرور مطلبین است...
علی سید کل مسلمین است...
بدانید فقط شاه نجف علی امیر مومنین است...
علی کیست؟
علی کل صلاة است...
قعود است و قیام است...
رکوع است و سجود است و سلام است...
علی حج و زکات است...
علی باب نجات است...
علی سرور کل کائنات است...
علی حکم تمام ممکنات است...
علی حی و ممات است...
علی معنی کل صلوات است...
علی زینت بعد صلوات است...
علی شیر خدا شاه نجف یک تنه زهرایی محض است.
علی کیست؟
علیً اسدالله...
علیً ولی الله...
علیً حجت الله...
علی دست خداوند...
نظر ﮐﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻧﺎ,ﺑﺒﯿﻦ ﺁﻥ ﺁﯾﺖ ﮐﺒﺮﺍ :
ﻋﻠﯽ ﻋﻘﻞ
ﻋﻠﯽ ﻋﺎﻗﻞ
ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺶ
ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺎ
ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺯ
ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻤﺖ
ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺖ
ﻋﻠﯽ ﺭﺃﻓﺖ
ﻋﻠﯽﻣﻌﻠﻮﻝ
ﻋﻠﯽ ﻋﻠﺖ
ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺘﺎ
ﻋﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ
ﻋﻠﯽ ﻓﻀﻞ
ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺿﻞ
ﻋﻠﯽ ﻋﺪﻝ
ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺩﻝ
ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻢ
ﻋﻠﯽ ﺣﺎﮐﻢ
ﻋﻠﯽ ﺩﯾﻦ
ﻋﻠﯽ ﺩﻧﯿا
ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺩ
ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻭﺭ
ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺭ
ﻋﻠﯽ ﯾﺎﻭﺭ
ﻋﻠﯽ ﺻﺒﺮ
ﻋﻠﯽ ﺻﺎﺑﺮ
ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻮ
ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻼ
ﻋﻠﯽ ﺗﻮﺭﺍﺕ
ﻋﻠﯽ ﻗﺮﺁﻥ
ﻋﻠﯽ ﺍﻧﺠﯿﻞ
ﻋﻠﯽ ﻓﺮﻗﺎﻥ
ﻋﻠﯽ ﻣﻈﻬﺮ
ﻋﻠﯽ ﺍﻃﻬﺮ
ﻋﻠﯽ ﺯﻫﺪ
ﻋﻠﯽ ﺗﻘﻮﺍ
ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻠﻢ
ﻋﻠﯽ ﺍﻓﻀﻞ
ﻋﻠﯽ ﺍﻋﺪﻝ
ﻋﻠﯽ ﺍﮐﻤﻞ
ﻋﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ
ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺗﺮ
ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺘﺮ
ﻋﻠﯽ ﻣﻮﻻ
ﻋﻠﯽ ﺳﺮﻭﺭ
ﻋﻠﯽﺭﻫﺒﺮ
ﻋﻠﯽ ﺣﯿﺪﺭ
ﻋﻠﯽ ﺻﻔﺪﺭ
ﻋﻠﯽ ﺣﺴﻦ
ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻮﺭ
ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻨﺖ
ﻋﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ
ﻋﻠﯽ ﻫﺎﺩﯼ
ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺪﯼ
ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺿﯽ
ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺿﯽ
ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺟﯽ
ﻋﻠﯽﻣﻨﺠﯽ
ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺶ
ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺎ
ﻋﻠﯽ ﻧﺼﺮ
ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺮ
ﻋﻠﯽ ﻓﺘﺢ
ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺗﺢ
ﻋﻠﯽ ﻣﺼﻠﺢ
ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺢ
ﻋﻠﯽ ﻓﺮﺩ
ﻋﻠﯽ ﯾﮑﺘﺎ
ﻋﻠﯽ ﻣﻄﻠﻊ
ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻟﻊ
ﻋﻠﯽ ﻧﻮﺭ
ﻋﻠﯽ ﺍﻧﻮﺍﺭ
ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺷﺪ
ﻋﻠﯽ ﺍﺣﻤﺪ
ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺳﯿﻦ
ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ
ﻋﻠﯽ ﺭﺧﺸﺎﻥ
ﻋﻠﯽ ﺗﺎﺑﺎﻥ
ﻋﻠﯽ ﻟﺆﻟﺆ
ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺟﺎﻥ
ﻋﻠﯽ ﺳﺎﻗﯽ
ﻋﻠﯽ ﮐﻮﺛﺮ
ﻋﻠﯽ ﺯﻣﺰﻡ
ﻋﻠﯽ ﺻﻬﺒﺎ
ﻋﻠﯽ ﻋﺮﻓﺎﻥ
ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺭﻑ
ﻋﻠﯽ ﺍﺷﺮﻑ
ﻋﻠﯽ ﺳﯿﺪ
ﻋﻠﯽ ﻧﻄﻖ
ﻋﻠﯽ ﻧﺎﻃﻖ
ﻋﻠﯽ ﻣﻨﻄﻖ
ﻋﻠﯽ ﮔﻮﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﻗﺎﻑ
ﻋﻠﯽ ﻧﻘﻄﻪ
ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ
ﻋﻠﯽ ﺣﺎﻣﯿﻢ
ﻋﻠﯽ ﻗﺼﺪ
ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﺪ
ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﻮﺩ
ﻋﻠﯽ ﻣﻌﻨﺎ...
علی شاهد و علی ناظرو علی مشهود علی ابالحسنین هست و شوهر زه______________________را
سلام الله علیها
عیدغدیر برشما مبارک