شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

تب‌های اولیه

10177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آذر بانو;182800 نوشت:
من اگر بخوام اطلاعات بيشتري پيرامون محتواي اين نشريه و خريد اون پيدا كنم بايد چيكار كنم؟

سلام همان گونه كه نوشتم اين يك نشريه داخلي است. بنابراين تيراژ بالايي ندارد و فروشي نيست.
باز براي اطلاع بيشتر به اين سايت رجوع فرماييد:
http://nashriyat.iki.ac.ir/

البته من
مخالف با توكل نيستم ولي خداوند عالم دنيا را بر اساس اسباب علل آفريده است. حسا‌بگري هم بايد باشد. به همين دليل است كه رواياتي داريم كه مي‌فرمايند:
كسي كه دعا مي‌كند و تلاش نمي‌كنند مانند تير اندازي است كه كمانش زه ندارد.
يا
با توكل بر خدا زانوي اشتر ببند.
يا
كسي كه دنياش را براي آخرت يا آخرت را براي دنيا ترك كند از ما نيست.
يا
مؤمن براي دنياش جوري بايد كار كند كه تا ابد زنده است و براي آخرش جوري كه گويي به زودي مي‌ميرد.
يا
تقسيم ساعات و......

بنابراين عقل معاد و معاش هر دو بايد به كار باشد

سلام:Gol:
نمیخوام حرف های ایشون رو نقد کنم
اما به نظرم انسان عاقل از روی یک مصاحبه ی یک طرفه قضاوت به خوب و بدی نمیکنه

چون نه با خانم ایشون و نه با فرزندانشون مصاحبه شده و فقط نظر ایشون چاپ شده!

البته با همه اينهايي كه گفتم
رهرو گر صد هنر بايد توكل بايدش
رهرو گر صد هنر بايد توكل بايدش

خيلي از طلاب، وضعيت ازدواج و زندگي‌يشان به اين گونه است.اگر توكل نبود با آن وضعيت شهريه فكر ازدواج را هم نمي‌كردند.
يادش بخير - دوستم - وقتي ازدواج كرد رفتم منزلش براي ديدنش. اسباب زندگي‌اش بسيار كم بود. حدوداً 12 سال پيش را مي‌گويم نه عهد دقيانوس، يخچال نداشتند در گرماي قم وضع بدي داشتند. زمستان كره‌اي را كه براي صبحانه اش تهيه كرده بود را پشت پنجره گذاشته بود تا آب نشود.
در بين طلاب هم داشتيم افرادي كه وضع مالي‌شان توپ بود.
يه روز بچه پول جمع مي‌كردند تا براي كلاس يا لامپ پر نور تر تهيه كنند و به مناسب ميلادي شيريني هم تهيه كنند.
يكي از بچه ها كه وضعش بهتر بود سريع رفت و از پول خودش آنها را تهيه كرد و آمد.

عبد الزهرا;182897 نوشت:
سلام نمیخوام حرف های ایشون رو نقد کنم اما به نظرم انسان عاقل از روی یک مصاحبه ی یک طرفه قضاوت به خوب و بدی نمیکنه چون نه با خانم ایشون و نه با فرزندانشون مصاحبه شده و فقط نظر ایشون چاپ شده!

مثل اين افرادي كه در مؤسسه امام خميني درس مي‌خوانند و براي مصاحبه گزينش مي شوند و سال هاي متمادي شاگرد ممتاز حوزه بوده، واقعاً موفق بوده اند. الكي با او مصاحبه نمي‌كنند.

عبد الزهرا;182897 نوشت:

اما به نظرم انسان عاقل از روی یک مصاحبه ی یک طرفه قضاوت به خوب و بدی نمیکنه

چون نه با خانم ایشون و نه با فرزندانشون مصاحبه شده و فقط نظر ایشون چاپ شده!

با سلام و احترام

نميدونم مخاطب تون به شخص خاصي بود يا اينكه عمومي بود!

من شخصاً از اين مصاحبه خيلي درس گرفتم منتهي شايد برخي نظرات ايشون با ذائقه‌من خوش نياد.

واقعا توكل و اعتمادشون به خدا با توجه به اينكه پدر خانواده هستند و مسئوليت اصلي خوراك و پوشاك و تربيت فرزندان روي دوش شون هست عالي بود و اينكه اينقدر راضي و خشنودند از زندگي‌شون.

ايشون خودشون هم در يك خانواده ي پرجمعيت بزرگ شدند و بسيار راضي‌اند. و همچنين از زندگي فعلي شون هم نهايت رضايت رو دارند و حتي بچه هاشون هم خشنود و راضي هستند وگرنه از شغل طلبگي منزجر مي‌شدند، كما اينكه گاها مشاهده كرديم فرزند يك روحاني به شدت مخالف با طلبه شدن هست، ولي فرزندان ايشون همه‌شون طلبگي رو دوست دارند.

پس معلوم ميشه فضاي خونه رو هم تونستند شاد نگهدارند.

موفق باشيد

حامی;182908 نوشت:
مثل اين افرادي كه در مؤسسه امام خميني درس مي‌خوانند و براي مصاحبه گزينش مي شوند و سال هاي متمادي شاگرد ممتاز حوزه بوده، واقعاً موفق بوده اند. الكي با او مصاحبه نمي‌كنند.

نمیدونم چرا اینطوری پاسخ دادید من جایی نگفتم الکی مصاحبه شده که جبهه میگیرید
من فقط گفتم اگر کسی بخواد عاقلانه قضاوت کنه باید نظرات خانم و فرزندانشون رو هم بخونه

حامی;182080 نوشت:
پیامبر (ص) فرمودند: هر که پایان ماه صفر را به من بشارت دهد، من بهشت را به او بشارت میدهم.

سلام
خیلی دوست دارم تحلیل این حدیث شریف را بدانم.
پایان یافتن ماه صفر چقدر اهمیت دارد که در ازای خبر آن، بشارت بهشت داده شود؟ بین این دو چه مناسبتی وجود دارد؟
و نیز، کسی که خبر پایان یافتن ماه صفر را می دهد، خودش که نقشی در این رویداد (پایان یافتن ماه صفر) نداشته که به خاطر آن لیاقت بشارت بهشت پیدا کند.

ولی در هر حال، صرف نظر از این تحلیلها، تمام احادیث صادر شده قطعی از معصومین (ع) را درست می دانم و در برابر همه آنها تسلیم هستم.

عبد الزهرا;183175 نوشت:
نمیدونم چرا اینطوری پاسخ دادید من جایی نگفتم الکی مصاحبه شده که جبهه میگیرید من فقط گفتم اگر کسی بخواد عاقلانه قضاوت کنه باید نظرات خانم و فرزندانشون رو هم بخونه

سلام
حق با شماست.

طوفان خورشیدی;183191 نوشت:
نیز، کسی که خبر پایان یافتن ماه صفر را می دهد، خودش که نقشی در این رویداد (پایان یافتن ماه صفر) نداشته که به خاطر آن لیاقت بشارت بهشت پیدا کند.

سلام
بحث خوبيه؟
البته يه شوخي بكنم.
ماه صفر تمومي نداره و هيچ كس نمي تونه پايان ماه صفر را مژده بده چون يه ماه صفر ديگه چرخ زندگي داره مثل اينه كه بخواهي يه زاويه توي يه كره به كسي نشون بدي:Nishkhand:

جداي از بررسي سند چند نكته مهم است:
1- بهشت را به بها مي‌دهند به بهانه.
2- هركس به اندازه سر زنوني خوبي يا بدي كرده باشه اجر و يا عقابش را دريافت مي‌كنه.
3-امام باقر(ع): ای جابر سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای عزوجل خویشاوندی نیست و کسی جز با طاعت و بندگی به او تقرب نیابد . جابر! هر که خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد دوست ماست و هر که نافرمانی خدا کند محبت ما به حالش سودی ندارد؛( عن الإمام الباقر عليه السلام قال: (يا جابر بلغ شيعتي عني السلام وأعلمهم أنه لا قرابة بيننا وبين الله عز وجل ولا يتقرب إليه إلا بالطاعة، يا جابر من أطاع الله وأحبنا فهو ولينا ومن عصى الله لم ينفعه حبنا)أمالي الشيخ الطوسي، ص296.

اين‌گونه خطاب‌ها اگر سند حديث درست باشد را بايد حمل بر مبالغه و اهميت موضوع كنيم. در اين كه ماه محرم و بعد از آن ماه غصه و عزاي اهل بيت بوده كه شك و شبهه‌اي نيست.
از سويي ديگر، اين را هم بايد بدانيم كه اجر خوش‌حال كردن، انسان‌ها بزرگ اجر بزرگ دارد( اين‌جا بهشت به معني اجر و پاداش زياد است نه بهشت مصطلح.

البته از كارشناس محترم حديث هم دعوت‌مي كنيم سند اين حديث را بررسي كنند و پيرامونش توضيح دهند:
جداي از بررسي سند چند نكته مهم است:
1- بهشت را به بها مي‌دهند به بهانه.
2- هركس به اندازه سر زنوني خوبي يا بدي كرده باشه اجر و يا عقابش را دريافت مي‌كنه.
3-امام باقر(ع): ای جابر سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای عزوجل خویشاوندی نیست و کسی جز با طاعت و بندگی به او تقرب نیابد . جابر! هر که خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد دوست ماست و هر که نافرمانی خدا کند محبت ما به حالش سودی ندارد؛( عن الإمام الباقر عليه السلام قال: (يا جابر بلغ شيعتي عني السلام وأعلمهم أنه لا قرابة بيننا وبين الله عز وجل ولا يتقرب إليه إلا بالطاعة، يا جابر من أطاع الله وأحبنا فهو ولينا ومن عصى الله لم ينفعه حبنا)أمالي الشيخ الطوسي، ص296.

اين‌گونه خطاب‌ها اگر سند حديث درست باشد را بايد حمل بر مبالغه و اهميت موضوع كنيم. در اين كه ماه محرم و بعد از آن ماه غصه و عزاي اهل بيت بوده كه شك و شبهه‌اي نيست.
از سويي ديگر، اين را هم بايد بدانيم كه اجر خوش‌حال كردن، انسان‌ها بزرگ اجر بزرگ دارد( اين‌جا بهشت به معني اجر و پاداش زياد است نه بهشت مصطلح.

البته از كارشناس محترم حديث هم دعوت‌مي كنيم سند اين حديث را بررسي كنند و پيرامونش توضيح دهند
http://www.askdin.com/thread16431.html#post183088

طلاب سياه پوست
تقوا معيار برتري
امروز به سه طلبه‌اي كه تازه صفر كيلومتر از گينه وارد ايران شده بودند آشنا شدم. سه زبان عربي، زبان محلي گينه و فرانسوي بلد بودند. بعد از امتحان ورودي و مصاحبه‌هاي روان‌شناختي( باليني و...)قبول شده بودند و قراره كه فارسي را در ظرف زمان شش ماه ياد بگيرند و به طور رسمي دروس حوزه را شروع كنند.
در محاوره‌اي كه با آنها داشتم، حرف و حديث‌هاي زيادي بين‌مون رد و بدل شد ولي يه چيزي گفتند كه تا الان ذهنم مشغوله و رنج مي‌برم.
به آنها گفتم: هنا في ايران منذ وردتم هل تَحُسّون بالغُربة ( از زماني كه وارد ايران شديد تا حالا احساس غربت هم كرده‌ايد؟)
گفتند: قليلاً حينما نمرُّ في‌الاسواق و الشوارع و النّاس تنظرون بالتعجب و الاكراه، لاجل لوننا الاسود، نتألم.( گاهي وقت‌ها كه تو بازار و خيابونا عبور مي‌كنيم وقتي مردم به خاطر رنگ پوست سياهمون با تعجب و اكراه به ما نگاه مي‌كنند ناراحت ميشيم.
واقعاً
پيامبر و ائمه -ع - اخلاق عظيمي داشته اند. با سياهان هم غذا مي‌شدند بلال اذان‌گو مي‌شود.آنها معيار برتري را به خودكنترلي ديني(تقوا) داده‌اند.
بله همه ايشان
انهم لعلي خلق عظيم

درد و دل يك طلبه سياه پوست با امام زمان(عج)
قبلاً هم در اين تاپيك نوشته بود. كه چند نفر جوان بي ادب قمي با ماشين‌هاي مدل بالاي خود بالاي شهر يك سياه پوست را گير آورده بودند و دور او مي‌چرخيدند و او را اذيت مي‌كردند. يك انسان شريف و مؤمن از اين كار ناراحت مي‌شود و شماره پلاك اين ماشين‌ها را بر مي‌دارد و به مسئولان گزارش مي‌دهد.
يكي از مسئولان مي‌گفت: آن طلبه را ديدم و به او گفتم چرا نيامدي به ما بگي؟
ايشان گفته بود من به همسرم هم نگفتم. كلاً همسرم و قبيله و اقوام ما از ايران يك مدينه فاضله‌اي در ذهن دارند نمي‌خواستم اين حس شون را بهم بزنم. در عوض با امام زمانم درد و دل كردم.


روحانی اگه اهل عمل باشه
این میشه
تو سختی و خوشی با مردم است و پیشرو

IMAGE(<a href="http://delbariyan.persiangig.com/image/140%20" rel="nofollow">http://delbariyan.persiangig.com/image/140%20</a>(Small).jpg)

عمل جراحي موفقيّت‌آميز معظّم‌له

بسمه‌تعالي

مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي مظاهري«مدّظلّه‌العالي» که پس از عارضۀ بيماري، براي تکميل درمان در يکي از بيمارستان‌هاي تهران بستري شده بودند، با الطاف خداوند متعال و دعاي خير مؤمنين، بعدازظهر روز پنج شنبه 15/10/1390 تحت عمل جراحي موفقيّت‌آميز قرار گرفته و هم اکنون حال عمومي معظّم‌له مساعد است.
از همگان ملتمس دعاي خير هستيم.

پايگاه اطلاع رساني دفتر

مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي مظاهري«مدّظلّه‌العالي»

بازگشت معظّم‌له به اصفهان مرجع عاليقدر حضرت آيت‌الله العظمي مظاهري«مدّظلّه‌العالي» پس از يک دوره بستري و درمان در يکي از بيمارستان‌هاي تهران و بهبودي نسبي، بعدازظهر سه‌شنبه 27/10/1390 به اصفهان مراجعت نموده و در فرودگاه اصفهان مورد استقبال نمايندۀ وليّ‌فقبه و امام جمعۀ اصفهان، جمعي از علماء و روحانيون و نيز جمعي از مديران و مسئولان استان اصفهان قرار گرفتند.
حضرت آيت‌الله العظمي مظاهري در بدو ورود در پاسخ به اظهار محبّت‌هاي بي‌دريغ اقشار مختلف در دورۀ بيماري، طي سخنان کوتاهي فرمودند:
«مقدّر الهي اين بود که من براي درمان خود مسافرتي بکنم، الحمدلله با دعاي مردم بهبودي يافتم و برگشتم. از خداوند مي‌خواهم که بتوانم جبران خسارت کنم و اين مدتي که نتوانستم خدمت به اسلام عزيز و خدمت به خلق خدا بکنم، انشاءالله خدمت خلق خدا و خدمت به اسلام عزيز کنم. از همۀ مردم هم تشکّر مي‌کنم. اميدوارم خداوند پاداش دنيا و آخرت به همۀ شما عنايت بکند.»

ارادت به استاد معنوي

بسم الله الرحمن الرحیم


محضر مبارک استاد عزیز پدر معنویم حضرت آیت الحق تعالی شأنه فقیه فقه اهل البیت علیهم السلام
شیخ حسین مظاهری (دامت برکاته)
بازگشت حضرتعالی به اصفهان را که هزاران دل شما را رهسپار است لطفی لطیف از جانب حق تعالی به همه شیعیان می بینم. برایم جالب بود که در تهران همه‌گان بر بالین آن معلم اخلاق محض تبرک حضور می یافتند. و هر کس به قدر ظرفش از آن ریزش باران الهی بهره می‌گرفت. خدا را سپاس که لحظاتی توفیق دیدارتان یافتم.
ای عزیز! نیاید روزی که شما درد بکشید، و یا از بیماری در رنج باشید. خوشا بحال هم شهریان اصفهانیم که شما را بار دیگر به قلب خود جای می دهند. افتخارم همیشه این بوده که شما را به خاطر خودتان دوست داشته‌ام و می‌دارم.
کاش با سلامتی‌تان روز ظهور را ببینیم که با دلی آکنده از مهرش حضرت صاحب‌الزمان ارواحنا‌فداه را در بغل بگیرید و ما نظاره‌گر محبت ارباب به فرزندانش باشیم.

به امید آن روز


به امید آن روز

دوست بوستان مرتضی

26/10/90

نامه حجت‌الاسلام والسلمين مرتضي آقاتهرانی
خطاب به مردم اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت اهالی محترم اصفهان و مردم ولایت‌مدارش

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
کثرت شهداء این شهر در دوران دفاع‌مقدس، وجود مکتب پر گهر اصفهان و حضور علماء برازنده‌اش، مردم ما را امتیازی دیگر بخشیده. غرضم از این نوشته بیش از هر چیز این است که از جمع علم، تقوا، اخلاق و ولایت‌مداری سخن بگویم.
آیا بخاطر دارید که حضرت آیت الله حاج آقا حسین مظاهری دامت برکاته روزی از تمام علائق خود که سالیان درازی را در قم به تدریس مشغول بودند و به بیان مقام معظّم رهبری (دام ظلّه العالی) این درخت تناور که طوبای فقاهت بود، تنها به خواست حضرت ایشان برای همیشه به اصفهان ما رحل اقامت گزیدند؟
ای هم‌شهریان عزیز! آیا توانسته‌اید این اسوه عملی ولایت‌مداری را آن‌گونه که باید، قدر شناخته و حرمت شایسته نگه داشته اید؟
بر ما باد که درک حضورشان بیش از پیش کنیم و قدر نعم الهی را بیشتر بدانیم که :
«لإن شکرتم لأزیدنکم»
خداوندا ! توفیق قدرشناسی از علماء گرام را به همه ما عنایت کن، و ما را در جمع شهداء راهت قرار ده!

آمین آمین

ملتمس دعایتان آقاتهرانی

27/10/90

تهران

نامه 7 تشكل دانشجويي دانشگاه هاي اصفهان خطاب به معظّم‌له


«وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»

محضر مبارک حضرت آیت­الله العظمی مظاهری«مدظلّه العالی»
سلام عليكم؛
خبر نگران کننده بیماری سردار ولایت موجبات محنت فراوان و طلب شفاي عاجل از درگاه یگانه هستی بخش بود که به حمدالله با بازگشت حضرتعالی به شهر خود نویدبخش رجوع برکت و عنایت بیش از پیش حضرت حق به این خطه خواهد بود.
نشاید محنت محبان و شاگردان حضرتعالی در فقدان حضور پدرانه و گرمتان در استان که بیشک هر آنچه داریم از برکت عنایت خداوند به جنابعالی و امثالکم است. امروز حضور عالمان و دانشمندان و اساتید ولایی در خطه‌های گوناگون نشان از ارزش گذاری دین مبین اسلام است به علم و البته مهر باطلی بر ادعای بدخواهان اسلام که این آیین عزیزتر از ناموس را مانع رشد علمی می‌دانند. قطعا این فرصت و عنایت کم نظیر در اصفهان از سوی مدافعان بصیر صراط مستقیم ولایت به دست فراموشی سپرده نخواهد شد. إنشاءالله!
عمر و جوانیمان نثار لحظه‌ای حیات جسمی و فکری ولایت و سربازان راستین ایشان.
السلام علی عباد الله الصالحین.

بسيج دانشجويي دانشگاه اصفهان
جامعه اسلامي دانشجوبان دانشگاه صنعتي اصفهان
جامعه اسلامي دانشجوبان دانشگاه اصفهان و علوم پزشكي اصفهان
انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اصفهان
بسيج دانشجويي دانشگاه علوم پزشكي اصفهان
جامعه اسلامي دانشجوبان دانشكده فني مهاجر اصفهان
جامعه اسلامي دانشجوبان دانشگاه هنر اصفهان

خيابون يك طرفه اهدا خون
مي‌گويند يك روحاني اي مدت‌ها در مسجدي مديريت فرهنگي مي‌كرد و نماز جماعت مي‌خواند و سخنراني مي‌كرد ولي هيأت امنا مسجد به فكر معيشت او نبودند كه او هم بالاخره زن و بچه و خرج داره و بايد مسافت منزل تا مسجد را بيايد و برود و براي كارش وقت بگذارد و مطالعه كند.
روزي بر فراز منبر به مزاح گفت: اساتيد اخلاق من به من گفته اند از پول حرف نزم استاد اخلاق شما هم گفته اند كه امام جماعت مسجدتان را تأمين نكنيد؟
داستان
اهدا خون هم يه چيزي تو اين مايه ها است به ما گفته‌اند اهدا خون اهدا زندگي است كسي به سازمان خون و مراكز بهداشتي هم گفته كه به اين بندگان خدا كه مي‌آيند خون مي‌دهند بسته و هديه اي ندهيد؟! حداقلش اين است كه يك سي دي درباره كمك‌هاي اوليه يا به اهدا كنندگان بدهند.

نیروی انتظامی از خدا یاد بگیر

[=Calibri]خدا اول به حضرت آدم گفت: وارد این باغ‌ها شو و از هر میوه‌ای خواستی بخور ولی سراغ اون یکی نرو(قابل توجه راهنمایی رانندگی به ملت می‌گویند این‌جا پارک نکن، اونجا پارک نکن و....بفرمایید کجاها پارک کننند.

[=Calibri]حدیث داریم
[=Calibri]فرد خلافکار را با تشویق فرد دستکار تنبیه کن
[=Calibri]حضرت على(ع) مى‏فرماید: با پاداش‏دادن و تشویق نیکوکار،شخص بدکار و فاسد را از بدى و فساد باز دارید: «ازجر المسیئ بثواب‏المحسن.»
[=Calibri]ای کاش نیروی انتظامی یک کمی هم به جای در آمد زایی و نقشه‌های جور واجورش، به افرادی که خطا نمی‌کنند جایزه می داد.
[=Calibri]http://zndgiearam.persianblog.ir/post/1115/

لطيفه
در نجف اشرف عربى فقير گربه اى را گرفته پيش طلبه اى آورد و گفت : به من كمك كن و اين گربه را از من بگير و به اندازه يك وعده غذا به من كمك كن ، طلبه گفت: من گربه نمى خواهم اما مقدارى به تو كمك مى كنم، فقير گفت: نه نمى شود من گدا نيستم، پس اين گربه را در عوض ‍ بگير، طلبه هم گربه را گرفت و مقدارى به او كمك كرد فردا ديد كه عده اى از عربها پشت حجره او صف بسته اند و هر كدام گربه اى را در دست دارند و به طلبه مى گويند: شنيده ايم كه تو گربه مى خرى گربه ما را هم بخر و به ما پول بده.

منبع: گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز، مؤلف: حاج شيخ مرتضى احمديان

اشعار متصل

پيشلطيفطلعتشقيمتمهشكستهشد

پيشبنفشهخطشگلبچمننهفتهشد.

شبعيشمنغمگينبمحنتصبحگشت اما

بلطفگهگهينتميشكيبدقلبغمزارا.

مرحوم نراقى در خزائن گويد

شبعيشمننهفتهگشبغم

گلعيشمننهفتهگشتبخار.

منعمنكمكنكهمستستميقين

منعممفلسصفتهستميقين.

مصرع

منمشتعلعشقعليمچكنم.

نام كتاب: گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز، مؤلف: حاج شيخ مرتضى احمديان

لطيفه

عربى بيابانى به نام موسي، كيسه اى پر از پول را دزديد، سپس داخل مسجدي شد كه نماز جماعت بخواند. امام جماعت اين آيه را در نماز خواند: و ما تلك بيمينك يا موسى؛ اى موسى در دستت چيست؟
موسى كه اقتداء كرده بود نمازش را شكست و كيسه را جلوى امام انداخته و گفت: به خدا قسم كه تو ساحر و جادوگرى.
نام كتاب: گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز، مؤلف: حاج شيخ مرتضى احمديان

چه‌قدر خوبه‌ آدم جوري زندگي كنه، و نوعي جهان‌بيني داشته باشه كه هميشه و در همه حال از زندگي رضايت داشته باشه و راضي به رضاي خدا باشه.
امروز يكي از دوستان روحاني مي‌گفت به يكي از اساتيد اخلاق كه كهنسال هستند تماس گرفتم از حال و احوال‌شون جويا شدم.
گفت: غير از پيري، خدا رو شكر، مشكلي ندارم.

صدوق گوید: عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب قرشی ما را حدیث کرد که منصور بن عبدالله اصفهانی صوفی، از علی بن مهرویه قزوینی، از سلیمان غازی نقل کند که گفت‌: از علی بن موسی الرضا(ع) شنیدم که می‌فرمود: از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش‌جعفر بن محمد درباره این آیه ( حضرت سليمان از سخن مور لبخندی زد) و فرمود:
چون آن مور گفت : ( ای موران به داخل خانه‌های‌تان بروید که سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را درهم نکوبند)

باد صدای مور را به سلیمان(ع) که در هوا بر باد سوار بود رساند، ایستاد و گفت آن مور را نزد من آورید، چون آورده شد سلیمان گفت: ای مور آیا نمی‌دانی که پیامبر خدایم و به کسی ستمی روا ندارم؟
مور گفت: آری،
سلیمان(ع) گفت: پس چرا آنان را از ستم من پرهیز دادی و گفتی: (ای موران به‌خانه‌های‌تان درآیید)؟
مور گفت: بیم داشتم زینت تو را دیده و فریفته شوند و غیر خدا را بپرستند، سپس مور گفت: تو بزرگتری یا پدرت داوود؟
سلیمان گفت: البته پدرم ‌داوود،
مور گفت: پس چرا حروف نام تو بر حروف نام پدرت داوود بیشتر است، سلیمان‌گفت: نمی‌دانم،
مور گفت : زیرا پدرت داوود(ع) خود زخم خویش را مداوا کرد و بدان داوود نامیده شد در حالی که تو سلیمانی [ پر از سلامتی‌] و امید دارم به پدرت ملحق شوی‌.
مور گفت: آیا می‌دانی چرا از میان همه قدرتها، باد مسخّر تو شد؟
سلیمان گفت‌: نمی‌دانم،
مور گفت: یعنی آن که اگر خداوند عزّوجلّ همه قدرتها را به فرمان تو می‌آورد چنانکه این باد را مطیع تو نمود، نیستی‌اش به دست تو چون نیستی باد بود و آنگاه بود که سلیمان از گفته او لبخندی زد.
---------------
الصدوق قال: حدّثنا عبدالله بن محمّد بن عبدالوهاب القرشى قال: حدّثنا منصور بن عبدالله الإصفهانى الصوفى قال: حدّثنى علىّ بن مهرویه القزوینى قال: حدّثنا سلیمان الغازى قال: سمعت علىّ بن موسی الرضا علیه السلام یقول عن أبیه موسی‏ عن أبیه جعفر بن محمّد فى قوله عزّوجلّ (فَتَبِسّمَ ضاحِکًا مِنْ قَوْلها) قال: لمّا قالت النملة: (یا أَیّهَا النّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لایَحْطِمَنّکُمْ سُلَیْمانُ وُ جُنودُهُ) حملت الریح صوت النملة إلی سلیمان‏ علیه السلام، و هو مارّ فى الهواء و الریح قدحملته فوقف و قال: علىّ بالنملة، فلمّا أتى بها قال سلیمان: یا أیّتها النملة أما علمت أنّى نبىّ و أنّى لاأظلم أحداً؟! قالت النملة: بلی. قال سلیمان ‏علیه السلام فلِمَ حذّرتهم ظلمى و قلت: (یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم) قالت : خشیت أن ینظروا إلی زینتک فیفتتنوا بها فیعبدون غیر الله تعالی ذکره، ثمّ قالت النملة: أنت أکبر أم أبوک؟ قال سلیمان: بل أبى داود، قالت النملة: فلم زید فى حروف اسمک علی حروف اسم أبیک داود؟! قال سلیمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: لأنّ أباک داود علیه السلام داوی جرحه بودّ فسمّى داود و أنت یا سلیمان أرجو أن تلحق بأبیک، ثمّ قالت النملة: هل تدرى لم سخّرت لک الریح من بین سائر المملکة؟ قال سلیمان: ما لى بهذا علم، قالت النملة: یعنى عزّوجلّ بذلک لوسخّرت لک جمیع المملکة کما سخّرت لک هذه الریح لکان زوالها من یدک کزوال الریح، فحینئذ تبسّم ضاحکاً من قولها .
علل الشرائع 1 / 72.

حامی;185524 نوشت:
لأنّ أباک داود علیه السلام داوی جرحه بودّ فسمّى داود

معني داوود را دقت كنيد در كلام مور
داوود= داوي + ود ؛ زخم خودش را با ودّ و دوستي مداوا مي‌كرده است

ثواب دان سوراخ!


«آیت الله مجتهدی تهرانی» از زبان استادشان مرحوم «آیت الله شیخ علی اکبر برهان» نقل می کنند که آن مرحوم می فرمودند:
«ثواب زیاد است ولی ثواب دان ما سوراخ است، یعنی فلان عمل خوب به جای می آوریم، و در عوض به ما ثواب هم می دهند، ولی عمل حرام دیگری را انجام می دهیم، مثلاً غیبت می کنیم و ثواب ها هم می ریزد و از بین می رود.

غیبت پشت سر مسؤولین


حضرت آیت الله مجتهدی نقل می کردند که:

«جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای قرائتی حفظه الله می گفتند: زمانی یک بلیط اتوبوس داشتم و کنار خیابان منتظر اتوبوس ایستاده بودم بعد از مدتی اتوبوس آمد و همه سوار شدیم، دیدم دو نفر می گویند این مرد چقدر شبیه قرائتی است، دیگری گفت: نه بابا قرائتی محافظ دارد، ماشین دارد، شیر نفت در جیبش است، من به آنها گفتم قرائتی هستم. گفتند نه بابا، قرائتی را می شناسیم یکی از دندانهایش کوتاه است، لذا من هم دهانم را باز کردم، و آنها که دندانم را دیدند گویا شناختند.


چرا خودت را در غیبت و گناه می اندازی و پشت سر مردم و مسئولین حرف می زنی، آن هم اکثر اطلاعات تو از شنیدنیهای مردم است لذا چیزی را که ندیده ای نگو.

مجالس ثواب را تبدیل به مجلس گناه نکنند

در رفت و آمدهای با فامیل و آشنایان، موقعیت درک برکاتی چون صله رحم، شاد کردن قلب مؤمنان، دیدار حق داران، عیادت بیماران و... وجود دارد، اما باید دقت نمود که دیگران آن جلسه را تبدیل به مجلس معصیت نکنند.

آیت الله حق شناس می گویند:
«خدا می‌داند که من در ایام عید با هر كس ملاقات كردم، سر تا پا گوش بودم كه کسی غیبت نكند، دروغ نگوید. چون این‌گونه اشخاص علاوه بر این‌كه خودشان در حجاب هستند، قلب مرا هم در حجاب می‌برند.

از اعمال پسندیده‌ی این ایام (نوروز)، صله‌ی ارحام و خوشحال کردن بچه‌ها و بزرگترهاست. اما باید در نظر داشت که در این دید و بازدیدها صحبتهایی می‌شود که باید انسان زبانش را از غیبت و اهانت نگهداری کند و اگر هم بتواند- ان شاء الله- در هر مجلسی که وارد شد، یک حدیثی بخواند و مجلس را به دست بگیرد.

بلند شو برایت نخودچى آورده‏ ام

آیت الله سید صادق شیرازی، ماجرایی را از قول مرحوم پدرشان (آیت الله سید مهدی شیرازی) براى بهره‏مندى و عبرت آموزى، نقل مى‏كردند:
«مادرم زنى پارسا و مقید به نماز شب بود. زمانى كه بسیار خردسال بودم هر سحرگاه پیش از نماز شب مرا بیدار مى‏كرد و مى‏گفت:
«مهدى جان، بلند شو برایت نخودچى آورده‏ام».
اسم نخودچى را كه مى‏شنیدم بلند مى‏شدم و مادرم مرا مقابل سجاده خود مى‏نشاند و یك مشت نخودچى به من مى‏داد و مى‏گفت:
«اینها را بخور و به من نگاه كن. یك وقت نخوابى. همه را هم یك دفعه نخور، هر دانه را كاملاً بجو، تمام كه شد دیگرى را بخور».
آن‏گاه خودش برمى‏خاست و به نماز مى‏ایستاد و من نخودچى مى‏خوردم و به او مى‏نگریستم».

چنین كودكى كه از خردسالى سحرگاه به شوق خوردن نخودچى، عبادت شبانه مادر پارساى خود را تماشا مى‏كرد، از همان خردسالى به سحرخیزى و شب بیدارى عادت كرد و مادر، روحِ شب زنده‏دارى را در خمیر مایه فرزند قرار داد. طبیعى است كه سحرخیزى در خردسالى، شب‏زنده‏دارى در بزرگ‏سالى را به صورت عادت ایشان درآورد»

آرام بذکر الله;186392 نوشت:
«مهدى جان، بلند شو برایت نخودچى آورده‏ام».

سلام
اگه بخواهيم معادل سازي كنيم بايد به بچه هاي اين دوره زمونه بگيم پاشو برات اسمارتيز يا پيتزا، يا سك سك اورودم يا پاشو گيم نت بازي كن و....:Khandidan!:

عرب لال
مي‌گفت: كلاس مكالمه عربي مي‌رفتم. كلاسي داشتيم كه مي‌بايست براي جمع درباره موضوعي يا خاطره‌ يا حكايتي صحبت مي‌كرديم. يه روز استاد شكايت كرد و گفت: چرا شما حرفي نمي‌زنيد چندباره تو گفت‌و گو و سخنراني شركت نمي‌كني؟ استاد و بچه هاي كلاس منتظر جواب من مانده بودند. بعد از كمي مكث به استاد گفتم: أليس بين عربيين اخرس؟! انا احد منهم.
بابا مگه عرب‌ها لال ندارند. من يه عرب لالم:Khandidan!:

حامی;186584 نوشت:
سلام
اگه بخواهيم معادل سازي كنيم بايد به بچه هاي اين دوره زمونه بگيم پاشو برات اسمارتيز يا پيتزا، يا سك سك اورودم يا پاشو گيم نت بازي كن و....:khandidan!:

وا اقای حامی، چه بچه های کم خرجی، باید بیایید توقعات بچه فامیل های ما رو ببینید، به کمتر از تبلت و ایفون و اپل راضی نمی شن!!!!!! بازم خدا خیر بده بچه های شما رو.

شاخ قول شكستيد
بابا انقلاب كرديد تموم شد رفت مبارك تون باشه. بيش از سي سال پيش انقلاب كردند هنوز كه هنوزه فيلم اون روزا را پخش ميكنن و خاطرات را برا يه ملت مرور يا بازگو مي‌كنن.
خب كه چي؟
تموم شد ديگه نمي‌خواهيد از خواب پاشيد؟
كشتيد ما رو از بس دست‌آور و پا آورد تون رو به رخ ما كشيديد؟
مگه چي كار كرديد؟
تخم دوزرده كرديد كه آواز و صداتون گوش جهان رو كر كرده؟
خب حال چند تا ماهواره هوا كرديد
اين كه چيزي نيست؟
تو هند مرتاض‌ها چند سال پاشون رو بالا گرفتند. هندي‌ها اين همه داد و فرياد هم نكردن.

///////

انقلاب تونم چيزي نبود الان اصلا مد شده كه تو كشورا بگن ما آقا بالاسر نمي‌خواهيم. خب مي‌خواهيد يتيم باشيد؟
بابا مگه آمريكا چي‌كارتون كرده كه اين قدر مرگ بر آمريكا مي‌گيد؟ خب به شما ميگه ما معيار دنيا هستيم ما رئيس دهكده جهاني هستيم. خب بگه. ميگه حرف حرف ماست. خب مگه بده؟
مگه عربستان سعودي از آمريكا بد ديده كه ما بد ببينيم الان هم كه مي‌بينيد تو ناز و نعمت حالا جهنم كمي واق واق كردن و دم تكون دادن جلوي آمريكا كه ما را نمي‌كشه. تازه اون هم استخون جلومون مي‌اندازه.
تو تلويزيون ايران همه اش دروغ ميگن

||||||||||||

هي ميگن آمريكايي‌ها نفت عراق و..مي‌خورن بابا ما يه ديش گذاشتيم تو پشت بوم مثل آينه آمريكا و انگليس را نشون مي ده كسي اونجا اصلا نفت نمي‌خوره. بابا مي‌خواهيد دروغ بگيد يه چيزي بگيد كه مچ تون را نگيرن. اصلا از آمريكا ياد بگيريد دروغ ميگه هيچ كس هم نمي‌فهمه. ميگه بن لادن از ما نبود توريه مي‌كنه خب بن لادن را مامانش زايده بود.
ميگه ما صدام را بركنار كردم. خب حقش بود شده بود سگ پاچه گيري كه خودي و غير خودي نمي‌شناخت. مگه آمريكا كم بهش كمك كرده بود كسي كه از مخلوق خدا تشكر نكن از خدا هم تشكر نمي كنه.
صدام نمونه اش.

(((((((((

هي قزافي، حسني مبارك، و...اينا رو به رخ نكشيد. بابا شرم كنيد دنيا به اين بزرگي گيرداديد به اين چندتا ديكتاتور. يه كمي هم مثبت انديش باشيد نيمه پر ليوان را ببنيد. تازه ديديد كه مردم گفتن ما قزافي رو نمي خواهيم آمريكا گفت شما حق داريد يكي ديگه را به تون ميدم
شما كه گوش نداديد
خب اگه كشت و كشتار راه نمي‌انداخيتد آمريكا يكي ديگه رو به ما مي داد ولي هي گفتيد ما ميگيم شاه نمي خواهيم نخست وزير عوض ميشه ما ميگم خر نمي‌خواهيم پالون خر عوض ميشه
بابا به پير به پيغمبر اين آخوندا به شما دروغ گفتن تاريخ رو عوض كردن اصلاً خري در كار نبود اونا هر چي گفتن شما باور نكنيد.
)))))))))))

حالا بخوريد
انقلاب را گرفتن و ول كن هم نيستند آخوندها رو عرض مي‌كنم. عجب آدم‌هاي سمجي اند اينا.
بابا به اينا بگيد بريد حوزه همون صرف و نحو تون را بخونيد.
اما تو رو جدتون ديگه ضرب ضربا ضربوا رو صرف نكنيد. يه چيز ديگه بگيد همين ها را امام خميني و دار و دسته اش صرف كردن كه اين قدر نترس شدم: معلومه ديگه امام گفته بود تو عمرم از احدي نترسيدم.
اين حرف درسته روان شناس ها هم تأييد مي‌كنن اين نقش كلمات و تلقين همون ضرب ضربا و...است.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خب داشتم مي‌گفتم
انرژي هسته‌اي حق مسلم ماست رو كه دهن شما انداخته؟
اصلا اين جمله اشتباه است اصلش بوده: انرژي هسته‌اي حق مسلم ماست است.
خب حق مسلم ماست و يا لبنيات من تو را سنه نه
از طرف ديگه، انرژي هسته اي بده. باورتون نميشه ميگيد چرا اگه بده آمريكا خودش داره؟
خب يه مثال بزنم
تو جبهه بسيجي ها ماسك رو به كناري مي دادن از بمب شيميايي استقبال مي‌كردن ولي به دوست شون مي‌گفتن تو سالم باش. داستان همون داستانه آمريكا دلش برا من تو مي‌سوزه ميگه شما توهواي پاك زندگي كنيد انرژي هسته‌اي با ضرراش مال ما. اصلا بذاريد هسته اش را در بياريم به شما هم تعارف مي‌كنيم.
چرا دانشمندان هسته اي را مي‌كشن؟ خب اينها نمي ذارن ما تو هواي پاك زندگي كنيم اينها با آتيش بازي ميكنن با دم شير و...

////////////////

22 بهمن 22 بهمن شون من رو كشته. يه شاه بيرون كرديد اين قدر سر صدا نداره كه. شاه يه نفر بود هي تو كله ملت كردن كه آمريكا پشت شاه بود اي دروغ گو ها. پس اگر پشت شاه بود چرا وقتي انقلاب كرديد كسي پشت شاه نبود وقتي فرار مي‌كرد چرا آمريكا پشت سرشاه نمي‌رفت تو هواپيما؟ حتما ميگن هنوز تو ايران قايم شده.
ديگه خسته شديم از اين همه دروغ
لا به لاي اين همه دروغ حقايقي هم ميگن تا مردم را دانكي كنن
مثل اين كه ميگن ما موشك مي سازيم ما در پزشكي پيشرفت كرديم و و صنعت خودكفا شديم.
البته اين را هم بگم ها اصلا اسلحه و ناو و موشك ساختن خب نيست. اگه خب بود كه آمريكا ناوهاشو رو همون جا تو كشورش نگه مي داش نمي‌انداخت تو خليج فارس.

ۀۀۀۀۀۀۀۀۀ..

تو جهان داره اسم مون بد در ميره
اونا گفتن خيلج عربي داد و هوار به پا كردن كه بگيد خليج فارس. اين آخوندا معلوم نيست كه بالاخره خدا رو دوست دارن يا نه اگه خدا را دوست دارن چرا زبان وحي رو كه عربي است، دوست ندارن. خليج عربي بهتره چون زبان وحي روش هست.

$$$$$$$$$$$$$$$$

آمريكا گفته بود كسي سگ ما را تو ايران بكشه خودمون محاكمه اش مي‌كنيم. اون موقع فكر مي‌كرديم حرف بدي است. بابا محاكمه كردن به اين راحتي كه نيست تو ايران الان ما مي‌خواهيم آقايان بـــــــــوق و بــــــــوق را محاكمه كنيم چه قدر دنگ و فنگ داره؟ خب آمريكا محاكمه مي كرد مگه چي ميشد؟ الان تازه مي‌فهيم كه نيتش خير بوده.

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟

که «به شکر پادشاهی، ز نظر مران گدا را»

حامی;183214 نوشت:
درد و دل يك طلبه سياه پوست با امام زمان(عج) قبلاً هم در اين تاپيك نوشته بود. كه چند نفر جوان بي ادب قمي با ماشين‌هاي مدل بالاي خود بالاي شهر يك سياه پوست را گير آورده بودند و دور او مي‌چرخيدند و او را اذيت مي‌كردند. يك انسان شريف و مؤمن از اين كار ناراحت مي‌شود و شماره پلاك اين ماشين‌ها را بر مي‌دارد و به مسئولان گزارش مي‌دهد. يكي از مسئولان مي‌گفت: آن طلبه را ديدم و به او گفتم چرا نيامدي به ما بگي؟ ايشان گفته بود من به همسرم هم نگفتم. كلاً همسرم و قبيله و اقوام ما از ايران يك مدينه فاضله‌اي در ذهن دارند نمي‌خواستم اين حس شون را بهم بزنم. در عوض با امام زمانم درد و دل كردم.

این مطلب باعث تاثر فراوان شد. معمولا دو دیدگاه اصلی در مورد ایران وجود دارد. کسانی که ایران را از دریچه مطبوعات غرب شناخته اند ایران را جهنم می دانند. با آمدن به ایران این جهنم ذهنی فرو می ریزد و نمره 15 ما برایشان 18 به نظر می رسد. بر عکس دوستان انقلاب و محبین تشیع به ایران نمره 20 می دهند اما با دیدن این امور و بد تر از آن ناگهان بسیار سرخورده می شوند. از این رو تجربه نشان داده است بهتر است از قبل به دسته دوم بگوییم در ایران همه گونه آدمی زندگی می کنند. کسانی که اینگونه به ایران می آیند کمتر سرخورده می شوند.

حامی;28090 نوشت:
سلام مارمولک
ماه مبارک رمضان سال قبل حاج آقایی در دارالتلاوه حرم امام رضا-ع- سخنرانی می کرد متاسفانه اسم ایشون یادم نیست ولی حکایتی از خودش گفت که از یادم نرفته
و اما حکایت
سلام مارمولک
شمال تهران بودم داشتم می رفتم یه لات هیکلی جلوم ظاهر شد آمد رد بشوم گفت سلام مارمولک. دنده عقب برگشتم مقالش ایستادم و با لبخند گفتم سلام من مارمولکم؟ قرمز شد؟
گفتم بگو
من شک داشتم تا حالا فکر می کردم قورباغه هستم یا لاک پشت. خیلی کمک کردی منو از بلا تکلیفی در آوردی.چون فهمیدم نه بابا مارمولکم و خبر نداشتم به هرحال ممنون برای کمکی که کردید. خداحافظی کردم داشتم رد می شدم که صدا زد حاج آقا گفتم: چی ؟ من حاج آقا هستم یا مارمولک؟ تکلیف خوت و منو مشخص کن.
من بوسید و گفت نه حاج آقا شما حاج آقا هستید من از شما عذر می خواهم.
بعد گفت از شما دعوت می کنم برای عروسی من بیایی.
گفتم میام.
آدرس تالار رو گرفتم. فرمانیه تهران بود حسابی هم کلاس بالا.
وقتی برای عروسی رفتم که وارد تالار بشوم دیدم شخصی دستاشو باز کرده و دوان دوان از ته تالار به سمت من میاد فکر کردم به استقبالم میاد به من که رسید گفت حاج آقا اشتباه آمده ای اینجا نه مجلس روضه است و نه ما حال شنیدن سخنرانی داریم و نه شما وقت خواندن. اصلا شما را کی دعوت کرده
گفتم منو داماد
نمی خواستم بخوانم ولی با این همه اصرار باید بخونم دیگه
رفتم میکروفن را گرفتم
داماد آمد یواشی گفت حاج آقا خواهش می کنم روضه نخونی گفتم باشه
بعد درباره شادی و عروسی نکات گفتم و نکاتی از آیات سوره عروس قرآن بیان کردم
شکر خدا برنامه خوب بود و با استقبال مردم روبرو شد
بعد از سخنرانی من شده بودم نگین و مردم انگشتر.
-----------------------------------------
از داستان بالا چه آیه ای در باره روابط بین فردی به ذهن متبادر می شود؟

با سلام و احترام

و تشکر از حکایت های بسیار زیبا و پر از نکته و درس جناب حامی

الان یک لینکی رو در سایت دیدم روش کلیک کردم به صفحه 11 این تاپیک هدایت شدم!
این داستان بسیار زیبا رو خوندم و جهت تشکر و یادآوری یک فاکتور ازش گرفتم.

وفقکم الله فی الدارین

حضور قلب

استاد اخلاق دکتر آقا تهرانی می فرمودند: برخی می پرسند چرا ما حضور قلب نداریم؟
من میگم چرا حضور قلب داشته باشیم با این همه بلایی که سر چشم و گوش و قلب و ذهن و قوه خیال مون میارم. وقتی تو روز اینها رها هستند و آزاد بدون محدودیت همه جا می روند و کانال شون رو همه چیز باز است اگر حضور قلب داشته باشیم جای تعجب داره.
بعد می گفتند یکی از مسئولان نظام تصاویری را جمع آوری کرده بودند به من گفتند بایید ببینید جوانان ما چه می بینند.
گفتم اصرار نکنید من نمی بینم. لازم نیست من هم ببینم و بفهمه که چه می بینند. و ذهن و خیال و فکرم را آلوده کنم.

رو کم کنی
میگفت:استاد رائفی پور میگفتند حاضرم قسم بخورم که نمیتونید یه نماز با حضور قلب و کامل بخونید

شب باخودم گفتم بذار روکم کنی کنم قشنگ نمازمو شروع کردم هر صداو فکری که خواست از درگاه فکرم وارد بشه یاد این حرف استاد افتادمو بیرونش کردم
بعد از نماز هرچی فکر کردم
بازم نمازم باحضور قلب نبود چون سرتاسر نماز داشتم به استاد رائفی پور و روکم کنیش فکر میکردم:khaneh:

کلاس رو تعطیل کن

ابوبصیر می‌گوید: من به زنی قرآن می‌آموختم. روزی با او شوخی کردم. وقتی نزد امام باقر(ع) رفتم، حضرت فرمود: چه چیزی به زن گفتی؟ من از خجالت صورت خود را پوشاندم، حضرت فرمود:‌دیگر به او قرآن درس نده (و درس را تعطیل کن).
(وسائل الشيعه ج 20 ص 198).

دختر فرانسوی و تلفن دفتر آیت الله مظاهری

سديدنيوز: به گزارش پارساپرس حجت الاسلام آقاتهرانی در یکی از خاطرات خود می گوید: یک روز جلوی در موسسه دختر خانم جوانی جلوی من را گرفت و اظهار داشت: می خواهد مسلمان شوم .

سوال کردم چه اطلاعاتی پیرامون اسلام دارید؟ گفت: به نتیجه رسیده ام مسلمان شوم. پیشنهاد مطالعه چند کتاب را دادم، کتاب ها در اختیارش گذاشته شد؛ بعد از مدتی با اشتیاق به نزدم آمد و گفت: کتاب ها را خوانده و می خواهم مسلمان شوم.

باز چند کتاب دیگر هم به او دادم و گفتم: اینها را هم مطالعه کنید.این کار چند بار همینطور ادامه پیدا کرد. مطمئن بودم جامعیتی از اسلام و مکتب تشیع از مطالعه کتاب ها برایش حاصل شده است. یک روز همین دختر با عصبانیت وارد موسسه شد و گفت: اگر همین الان شهادتین را برایم نخوانید، داخل شهر می روم، داد میزنم و اعلام می کنم، من مسلمان هستم تا همه متوجه بشوند و به این طریق اسلام می آورم. شور و اشتیاق این دختر موجب این شد تا به او قول دهم در مراسم جشن بزرگ میلاد امام حسین (ع) در موسسه ایشان بیایند و مراسم تشرف به اسلام را برگزار کنیم.

روز میلاد امام حسین(ع) مراسم جشن برپا شد و شیعیان زیادی هم در جلسه شرکت کردند، به عنوان یک میان برنامه اعلام کردیم یک دختر فرانسوی مقیم نیویورک با اطلاع و آگاهی دین اسلام و مکتب تشیع را برگزیده و مراسم تشیع الان برگزار می گردد.

در این میان شخصی از داخل جمعیت بلند شد و گفت: اصلا این دختر از اسلام چه می فهمد که می خواهد مشرف بشود؟ بنده نیز سوالی را مطرح کردم و گفتم هرکس جواب را می داند پیرامون آن توضیح دهد؟ سوال درباره مسئله «بداء» بود که از اعتقادات مسلم ما شیعیان است.هیچکس جوابی نداد! سوال را از این دختر پرسیدم؟ توضیحاتی پیرامون آن به جمعیت ارائه داد.

سپس در جلوی جایگاه قرار گرفت؛ پس از اقرار به شهادتین و ارایه عقاید به او، اذان درگوش راست و اقامه در گوش چپ او خوانده شد. رسما به اسلام و مکتب تشیع گروید و نام او را «رقیه» نهادیم.

چند روزی از این قضیه گذشت تا اینکه همین دختر را با حجاب کامل اسلامی هم راه با مرد و زنی دیدم، به نظر می آمد پدر و مادرش باشند. در خیابان جلوی مدرسه با ما برخورد نمودند.

آن مرد و زن (پدر و مادرش) با زبان فرانسوی شروع به سر و صدا کردند؛ چرا دختر مارا مسلمان نموده اید؟ به او بگویید حجابش را بردارد... سر و صدا باعث شد عده ای دور ما جمع شوند. در همان حین، احساس کردم این دختر تازه مسلمان الان در شرایط سختی است و خیال کردم دارد خجالت می کشد. به موسسه رفتم و زنگ زدم ایران دفتر آیت الله مظاهری و پرسیدم: آیا در چنین شرایطی اگر اصل دین شخص در خطر باشد به نظر شما اجازه می دهید روسری را بردارد؟ در این مورد خاص ایشان فرمودند اشکال ندارد. به سرعت برگشتم و به این دختر گفتم: با یکی از مراجع تقلید صحبت کردم و در مورد شما فرمودند: اگر دین شما در معرض خطر است اشکال ندارد و شما می توانید روسری را بردارید، آنچه در جواب شنیدم این بود: دختر تازه مسلمان به من گفت: این حکم از احکام ثابت و اولیه است یا از احکام ثانویه و بنا بر ضرورت است؟ گفتم از احکام ثانویه می باشد. تا این را شنید، گفت:« اگر روسری خود را برندارم و بخاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب میشوم؟» گفتم: «بله!» گفت: « والله روسری خود را برنمی دارم هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.» البته بعد از این ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مودبانه دخترشان از این خواسته صرفنظر کردند.

آنها عازم فرانسه بودند و با همان حال به طرف فرانسه روانه شدند، آدرس یک مرکز دینی که دوستان ما در آنجا بودند به او دادم و بعدا هم متوجه شدم که الحمدلله با یک جوان مسلمان فرانسوی ازدواج نموده است.
IMAGE(<a href="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/6/6c/Kirk_Carter_-_Sun" rel="nofollow">http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/6/6c/Kirk_Carter_-_Sun</a>(flower)_and_Moon_(by).jpg)

قطعه شعر طنزی در میان قطعات دیوان اشعار امام(ره) به چشم می‌خورد که یک مورد استثنایی است. این قطعه، به دوران تحصیل در حوزه علمیه قبل از انقلاب اسلامی، اشاره دارد:
قم بدکی نیست از برای محصـل
سنگک نرم و کباب اگــر بگــذارد
حوزه علمیه دایر است ولیـــکن
خان فرنــگی مآب اگــر بگــذارد
هیکل بعضی شیوخ قدس مآب است
عینک با آب و تاب اگــــر بگذارد
ساعت ده موقــع مطالعـــه ماست
پینکی و چرت و خواب اگــر بگذارد
..............................
«پینکی» حالتی است برای شخص خواب‌گرفته، نشسته یا ایستاده که سرش پیاپی فرود آید و دوباره ناگهانی سر را به بالا بگیرد.

ماجرای متنبه شدن آیت الله بهاءالدینی به دلیل بداخلاقی با مادر

در ماه مبارک رمضان، علاوه بر کارهای روزانه، گاهی ساعتی نزد مادرم می ماندم و پس از صرف افطار به ادامه درس و بحث و مطالعه می‌پرداختم.
شبی دیر وقت به خانه برگشتم، به طوری که یک ساعت بیشتر به اذان صبح نمانده بود!هنگامی که وارد خانه شدم، مادرم را چنان ناراحت و آشفته خاطر دیدم که ناگهان به سوی من آمد و گفت: چرا این قدر دیر کردی؟! از ناراحتی و نگرانی تا الان نخوابیده ام.

و بنده با غرور جوانی ای که داشتم، به جای اظهار محبت و عذرخواهی از ایشان گفتم:

بی خود نخوابیده اید، می خواستید بخوابید.اما چندی نگذشت که چوب این برخورد غلط را خوردم. هر چند آن شب در پی کار خوب و پسندیده بودم، ولی به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران و اذیت پدر و مادر تنبیه شدم.

سلام
خب خدا رو شکر که توفیق شما حال مان شده است
دوستان و عزیزان میخوام برم کربلای حسینی
حلال کنید

حامی;196592 نوشت:

دوستان و عزیزان میخوام برم کربلای حسینی
حلال کنید

با سلام و احترام
خوش به حالتون، حالا کی میرین؟

خیلی التماس دعا.


امام صادق عليه ‏السلام

مَن أرادَ اللّه‏ُ بِهِ الخَيرَ قَذَفَ في قَلبِهِ حُبَّ الحُسَينِ عليه‏السلام وحُبَّ زيارَتِهِ ؛

امام صادق عليه‏السلام :كسى كه خدا خيرخواه او باشد ، محبّت حسين و شوق زيارتش را در دل او می ‏اندازد .

سلام
به به خوش به سعادتتون
چند جا یاد ما هم باشید
وقتی نگاهتون به برچم سرخ گنبد امام حسین افتاد و دلتون شکست ما رو هم دعا کنیدکه بار دیگر هم ما رو بطلبد
بالای ضریح اون حضرت کنار قبر عزیزشون اگه یادتون موند ما رو هم دعا کنید
شب جمعه ها که جای سوزن انداختن نیست اگه غذای نظریش رو خداوند قسمتتون کرد یاد ما هم باشید
ان شاءا... که سفر زیارتی بسیار خوب و به یادماندنی داشته باشید

آرام بذکر الله;195472 نوشت:
سلام خب خدا رو شکر که توفیق شما حال مان شده است دوستان و عزیزان میخوام برم کربلای حسینی حلال کنید

به به
به سلامتي

التماس دعاي شديد
ما رو کنار قتلگاه حضرت ارباب به طور ويژه دعا کنيد
ايشالله سفر خوبي داشته باشيد

يا علي:Gol:

سلام
برام دعا کنید مشکلی پیش نیاد و لیاقت داشته باشم
این که گفتم حلالم کنید واقعا چون گاهی حق الناس به گردن داشتن همه کارها را خراب می‌کنه
پس برام
دعا کنید و اگر خطایی دیدید ببخشیدم
که
العذرُ عند کرام الناس مقبولٌ

موضوع قفل شده است