چگونه کوه در اثر حرکت جوهری به مقام انسان بالفعل می رسد؟
تبهای اولیه
بسمه الباری
عرض سلام و ادب
«و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّمرّ السحاب»(88 / النمل)
ملاصدرا آيه مذکور را به حرکت جوهری تأويل نموده است. وی آياتی ديگر نيز از قبيل «يوم تبدّل الارض غير الارض و السموات»
«بل هم فی لبس من خلق جديد»را مؤيد حرکت جوهری تلقی نموده است.
در نظر ملاصدرا, مطابق آيه مذکور کوهها و بطور کلی عالم ماده پيوسته در حال تبدّل و تجدّد هستند و اين حرکت استکمالی
تا جايی ادامه مييابد که کوه به مقام نبات و حيوان و همينطور در طول زمان در اثر فيض الهی به درجه انسان بالفعل ميرسد.
وی ورود به قوس صعود را تنها از دريچة انسان که کون جامع است ممکن ميداند.
همينطور است دربارة زمين طبيعت که حرکت و تبدّل باعث ميشود تبديل به زمين مثالی و اخروی گرديده و خلقت و خلعت جديدی پيدا کند.
استاد گرامی چگونه در اثر حرکت جوهری کوه به مقام نبات، سپس حیوان و بعد از آن به مقام انسان بالفعل می رسد؟
چگونگی و مفهوم آن را بیان بفرمائید.
با تشکر
تا جايی ادامه مييابد که کوه به مقام نبات و حيوان و همينطور در طول زمان در اثر فيض الهی به درجه انسان بالفعل ميرسد. وی ورود به قوس صعود را تنها از دريچة انسان که کون جامع است ممکن ميداند.در نظر ملاصدرا, مطابق آيه مذکور کوهها و بطور کلی عالم ماده پيوسته در حال تبدّل و تجدّد هستند و اين حرکت استکمالی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ابتدا در مورد اصل استناد این سخن به جناب صدرا باید گفت سخن فوق اگر چه بعینه در میان سخنان جناب صدرا مشاهده نشد اما با توجه به نظر ایشان در مورد حرکت کل عالم ماده به سوی کمال (استکمال) میتوان چنین سخنی را به ملاصدرا نسبت داد.
به گزاف نبودن این ادعا تا آنجا تقویت میشود که جناب سبزواری که از شارحین زبده و چیرهدست اسفار به حساب میآید دقیقا همین سخن پرسشگر محترم را در ذیل آیه «و تری الجبال ... » در پاورقی جلد سوم از کتاب اسفار متذکر شدهاند که ذکر آن در اینجا برای پاسخ به سؤال پرسشگر محترم مبنی بر این که
چگونه در اثر حرکت جوهری کوه به مقام نبات، سپس حیوان و بعد از آن به مقام انسان بالفعل می رسد؟چگونگی و مفهوم آن را بیان بفرمائید.
سودمند است.
جناب سبزواری ذیل آیه «و تری الجبال تحسبها جامدة ...» میفرماید:
«أی تتبدل الجبال بتجدد الأمثال بالحرکة الجوهریة أو تتبدل علی سبیل الاستکمال و تترقی طولا إلی أن تصل إلی الغایات بالوفود علی باب الأبواب الذی هو الحضرة الآدمیة الکاملة و ذلک بالحرکات الأینیة و الجوهریة إلی مقام النبات و الحیوان و هلم إلی الانسان بالفعل فی الادوار و الاکوار لعدم انقطاع فیض الله» (الحکمة المتعالیة، ج3، ص 88، پاورقی مرحوم سبزواری).
کوهها یا از طریق تجدد امثال متبدل میشوند که این قسمت از عبارت مد نظر ما نیست
یا این که از طریق استکمال و ترقی طولی متبدل میشوند و این تبدلهای طولی تا آنجا ادامه دارد که به باب الابواب یعنی حضرت آدمیه کامله برسد.
و بعد در مقام چگونگی این حرکت استکمالی، آن را به حرکات «أین»ی و جوهری گره میزند.
ایشان در مقام ذکر مراحل طولی، به سه مرحله نباتی و حیوانی و در نهایت انسانی اشاره میکنند.
مسافت این حرکت را هم عرض عریضِ ادوار و اکوار معرفی میکنند.
نکته ای که در قسمت چگونگی این تبدلات طولی به نظر حقیر میرسد این که ذکر حرکت «أین»ی - حرکت از نقطهای به نقطهای دیگر- در کنار حرکت جوهری از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص است و منافی با یکدیگر نیستند. چون حرکت أینی برای مشهور قابل قبولتر است، ابتدا حرکت أین را مطرح کردهاند و الا حرکت «أین» ی در ضمن حرکت جوهری محقق میشود.
میتوان یک معنای سخن فوق را این طور تفسیر کرد که در حرکت جوهری، خاک به چرخهی نباتی (گیاهی) رفته و نبات (گیاه) هم به چرخه حیوان و از حیوان نیز به چرخه انسان رهسپار میشود.
از همین دریچه اگر گفته میشود ما (انسان) از خاکایم در واقع از همین خاکهای کره زمین پدید آمدهایم.
متکون بودن نطفه انسان از خاک، علاوه بر تبیینی برای چیستی انسان به لحاظ جسد جسمانیاش، حکایت از سیر حرکت طولی جماد به سوی «باب الابواب» یعنی انسان دارد.
در حقیقت یک پایه نفوس مجرد انسانی که جسد خاکی است، از همین مادیات تشکیل شده است.
همین سخن را میتوان در مقیاسی بزرگتر یعنی کل عالم ماده معتقد شد؛ کل عالم ماده به سوی مجرد سازی میرود همان طور که بدن انسان بعد از مرحله «جسمانیة الحدوث»ی توسط حرکت جوهری به سوی «روحانیة البقاء»ی و مجرد شدن پیش میرود همینطور، کل عالم ماده نیز در طول ادوار و اکوار متمادی و طولانی، به دروازه انسانیت (که این مهم نیز از رهگذر روحانیة البقاء بودن انسان انجام خواهد شد) خواهند رسید و از رهگذر این دروازه، به عالم تجرد وارد میشوند.
از مؤیدات این سخن، قانون «لاوازیه» است.
بر اساس این قانون، کمیت عالم محفوظ است اما کیفیتش تغییر میکند به این معنا که خاک به چرخه نباتی و سپس به چرخه حیوانی و در نهایت به چرخه انسانی عروج میکند و از دروازه این ایستگاه پایانی، به تجرد نهایی خویش خواهد رسید
این سیر حرکتی، معنای «تتبدل علی سبیل الاستکمال» در کلام مرحوم سبزواری ره است.
دست بر قضا، جناب صدرا آیات حاضر را «و تری الجبال ...» و «بل هم فی لبس من خلق جدید» اشاره به «تبدل طبیعت» [یعنی تبدل طبیعت جسم] دانسته است (اسفار، ج3، ص 88).
از پیشفرضهای نظری این ادعا، تجدد طبایع عالم است که در جای جای اسفار به آن اشاره شده است.
ضمنا، حضرت علامه طباطبایی نیز در انتهای نهایة الحکمة و بدایة الحکمة، به این موضوع اشاره کرده اند (فصل 22 و 24).
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ابتدا در مورد اصل استناد این سخن به جناب صدرا باید گفت سخن فوق اگر چه بعینه در میان سخنان جناب صدرا مشاهده نشد اما با توجه به نظر ایشان در مورد حرکت کل عالم ماده به سوی کمال (استکمال) میتوان چنین سخنی را به ملاصدرا نسبت داد.
به گزاف نبودن این ادعا تا آنجا تقویت میشود که جناب سبزواری که از شارحین زبده و چیرهدست اسفار به حساب میآید دقیقا همین سخن پرسشگر محترم را در ذیل آیه «و تری الجبال ... » در پاورقی جلد سوم از کتاب اسفار متذکر شدهاند که ذکر آن در اینجا برای پاسخ به سؤال پرسشگر محترم مبنی بر این کهسودمند است.
جناب سبزواری ذیل آیه «و تری الجبال تحسبها جامدة ...» میفرماید:
«أی تتبدل الجبال بتجدد الأمثال بالحرکة الجوهریة أو تتبدل علی سبیل الاستکمال و تترقی طولا إلی أن تصل إلی الغایات بالوفود علی باب الأبواب الذی هو الحضرة الآدمیة الکاملة و ذلک بالحرکات الأینیة و الجوهریة إلی مقام النبات و الحیوان و هلم إلی الانسان بالفعل فی الادوار و الاکوار لعدم انقطاع فیض الله» (الحکمة المتعالیة، ج3، ص 88، پاورقی مرحوم سبزواری).
کوهها یا از طریق تجدد امثال متبدل میشوند که این قسمت از عبارت مد نظر ما نیست
یا این که از طریق استکمال و ترقی طولی متبدل میشوند و این تبدلهای طولی تا آنجا ادامه دارد که به باب الابواب یعنی حضرت آدمیه کامله برسد.
و بعد در مقام چگونگی این حرکت استکمالی، آن را به حرکات «أین»ی و جوهری گره میزند.
ایشان در مقام ذکر مراحل طولی، به سه مرحله نباتی و حیوانی و در نهایت انسانی اشاره میکنند.
مسافت این حرکت را هم عرض عریضِ ادوار و اکوار معرفی میکنند.
نکته ای که در قسمت چگونگی این تبدلات طولی به نظر حقیر میرسد این که ذکر حرکت «أین»ی - حرکت از نقطهای به نقطهای دیگر- در کنار حرکت جوهری از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص است و منافی با یکدیگر نیستند. چون حرکت أینی برای مشهور قابل قبولتر است، ابتدا حرکت أین را مطرح کردهاند و الا حرکت «أین» ی در ضمن حرکت جوهری محقق میشود.
میتوان یک معنای سخن فوق را این طور تفسیر کرد که در حرکت جوهری، خاک به چرخهی نباتی (گیاهی) رفته و نبات (گیاه) هم به چرخه حیوان و از حیوان نیز به چرخه انسان رهسپار میشود.
از همین دریچه اگر گفته میشود ما (انسان) از خاکایم در واقع از همین خاکهای کره زمین پدید آمدهایم.
متکون بودن نطفه انسان از خاک، علاوه بر تبیینی برای چیستی انسان به لحاظ جسد جسمانیاش، حکایت از سیر حرکت طولی جماد به سوی «باب الابواب» یعنی انسان دارد.
در حقیقت یک پایه نفوس مجرد انسانی که جسد خاکی است، از همین مادیات تشکیل شده است.
همین سخن را میتوان در مقیاسی بزرگتر یعنی کل عالم ماده معتقد شد؛ کل عالم ماده به سوی مجرد سازی میرود همان طور که بدن انسان بعد از مرحله «جسمانیة الحدوث»ی توسط حرکت جوهری به سوی «روحانیة البقاء»ی و مجرد شدن پیش میرود همینطور، کل عالم ماده نیز در طول ادوار و اکوار متمادی و طولانی، به دروازه انسانیت (که این مهم نیز از رهگذر روحانیة البقاء بودن انسان انجام خواهد شد) خواهند رسید و از رهگذر این دروازه، به عالم تجرد وارد میشوند.
از مؤیدات این سخن، قانون «لاوازیه» است.
بر اساس این قانون، کمیت عالم محفوظ است اما کیفیتش تغییر میکند به این معنا که خاک به چرخه نباتی و سپس به چرخه حیوانی و در نهایت به چرخه انسانی عروج میکند و از دروازه این ایستگاه پایانی، به تجرد نهایی خویش خواهد رسید
این سیر حرکتی، معنای «تتبدل علی سبیل الاستکمال» در کلام مرحوم سبزواری ره است.
دست بر قضا، جناب صدرا آیات حاضر را «و تری الجبال ...» و «بل هم فی لبس من خلق جدید» اشاره به «تبدل طبیعت» [یعنی تبدل طبیعت جسم] دانسته است (اسفار، ج3، ص 88).
از پیشفرضهای نظری این ادعا، تجدد طبایع عالم است که در جای جای اسفار به آن اشاره شده است.ضمنا، حضرت علامه طباطبایی نیز در انتهای نهایة الحکمة و بدایة الحکمة، به این موضوع اشاره کرده اند (فصل 22 و 24).
با سلام
انسان در مسیر مجرد شدن جسم خاکی را رها میکند آیا عالم کبیر هم همینطور است؟ یعنی چیزی از آن جدا میشود؟ مثل روح از بدن؟
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا در مورد اصل استناد این سخن به جناب صدرا باید گفت سخن فوق اگر چه بعینه در میان سخنان جناب صدرا مشاهده نشد اما با توجه به نظر ایشان در مورد حرکت کل عالم ماده به سوی کمال (استکمال) میتوان چنین سخنی را به ملاصدرا نسبت داد.
عرض سلام و احترام
از بیانات و توضیحات حضرتعالی متشکرم.
استشهاد ملا صدرا بر حرکت جوهری به آیه ی مورد سؤال را،امروز در آدرس زیر یافتم:
"جوادی آملی،عبدالله،حکمت متعالیه صدرالمتألهین،مجموعه مقالات،1380،همایش جهانی حکیم ملا صدرا،تهران،بنیاد حکمت اسلامی"
یا این که از طریق استکمال و ترقی طولی متبدل میشوند و این تبدلهای طولی تا آنجا ادامه دارد که به باب الابواب یعنی حضرت آدمیه کامله برسد.
و بعد در مقام چگونگی این حرکت استکمالی، آن را به حرکات «أین»ی و جوهری گره میزند.
ایشان در مقام ذکر مراحل طولی، به سه مرحله نباتی و حیوانی و در نهایت انسانی اشاره میکنند.
مسافت این حرکت را هم عرض عریضِ ادوار و اکوار معرفی میکنند.
سؤال بنده دقیقا چگونگی و مفهوم رسیدن کوه از طریق حرکت جوهری به حضرت آدمیه کامله یا انسان بالفعل است.
آیا آدمیه ی کامله و یا انسان بالفعل همان صورت عقلیه ی انسان است؟
میتوان یک معنای سخن فوق را این طور تفسیر کرد که در حرکت جوهری، خاک به چرخهی نباتی (گیاهی) رفته و نبات (گیاه) هم به چرخه حیوان و از حیوان نیز به چرخه انسان رهسپار میشود.
از همین دریچه اگر گفته میشود ما (انسان) از خاکایم در واقع از همین خاکهای کره زمین پدید آمدهایم.
متکون بودن نطفه انسان از خاک، علاوه بر تبیینی برای چیستی انسان به لحاظ جسد جسمانیاش، حکایت از سیر حرکت طولی جماد به سوی «باب الابواب» یعنی انسان دارد.
در حقیقت یک پایه نفوس مجرد انسانی که جسد خاکی است، از همین مادیات تشکیل شده است.
همین سخن را میتوان در مقیاسی بزرگتر یعنی کل عالم ماده معتقد شد؛ کل عالم ماده به سوی مجرد سازی میرود همان طور که بدن انسان بعد از مرحله «جسمانیة الحدوث»ی توسط حرکت جوهری به سوی «روحانیة البقاء»ی و مجرد شدن پیش میرود همینطور، کل عالم ماده نیز در طول ادوار و اکوار متمادی و طولانی، به دروازه انسانیت (که این مهم نیز از رهگذر روحانیة البقاء بودن انسان انجام خواهد شد) خواهند رسید و از رهگذر این دروازه، به عالم تجرد وارد میشوند.
مقصود حضرتعالی این است که کوه تبدیل به خاک شده و سپس در طی یک چرخه ی طبیعی جسم انسان
و با حرکت جوهری در انسان دوباره به مرتبه ی گیاهی و سپس حیوانی و آگاه انسان بالفعل و یا وجود عقلانی انسان تبدیل می شود؟
چند سؤال:
1-کوه چه اختصاصی در این موضوع دارد؟
2-چقدر طول می کشد که کوه تبدیل به خاک شود؟ و اصلا در باره ی همه ی کوههای عالم موضوعیت دارد؟
طبق تفسیر حضرتعالی اگر کوهی دچار فرسایش نشده و تبدیل به خاک نشد و در نتیجه به مراحل بعدی راه نیافت
حرکت جوهری درباره آن چه معنایی دارد؟ آیا آیه دچار خدشه نمی شود؟(هرگز نمی شود امّا به فرض صحت تفسیر شما)
3-اگر این تفسیر درست باشد آیا کوه اشرف از انسان نخواهد بود؟
چرا که از نظر ملا صدرا ما درباره ی انسان تبدل انواع را داریم،وقتی انسانی با ظاهر انسانی، در حرکت جوهری خویش
تبدیل به بهائم و شیاطین می شود،چطور کوه در حرکت جوهری نهایتا انسانی بالفعل می شود؟
یعنی موجوداتی که فاقد اختیارند نهایتا به عوالم عقل راه می یابند اما انسان با سوء اختیار خویش ممکن است
حرکت جوهریش بر اثر غلبه قوای شهوانی وی را به سوی بهیمیت و بر اثر غلبه قوه واهمه به سوی شیطان شدن
سوق دهد،پس چه افضلیتی برای انسان وجود دارد؟
4-اگر کوه در چرخه ی طبیعی گیاه و سپس حیوان شده و خوراک ابلیس،بهیمه و یا سبعی انسان نما شود چه؟
در اینصورت انسان بالفعل نخواهد شد و لذا حرکت جوهریش او را به سوی قهقرا سوق خواهد داد!
5-و گیریم که کوه در چرخه طبیعی خاک،گیاه، و سپس جزئی از جسم انسان شد و در واقع ماده ی بدن انسان
خب دوباره طبق قاعده ی "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا"باید مرحله ی نباتی و حیوانی را بگذراند
تا به انسان بالفعل بار یابد،(البته اگر آن انسان چیز بالفعل دیگری نشود) مثلا حیوان و یا شیطان!
حرکت جوهری که در اثر تجدد پی در پی اتفاق می افتد ممکن است حرکتی رو به عقب داشته باشد؟
با تشکر
بسم الله الرحمن الرحیمعرض سلام و احترام
از بیانات و توضیحات حضرتعالی متشکرم.
استشهاد ملا صدرا بر حرکت جوهری به آیه ی مورد سؤال را،امروز در آدرس زیر یافتم:
"جوادی آملی،عبدالله،حکمت متعالیه صدرالمتألهین،مجموعه مقالات،1380،همایش جهانی حکیم ملا صدرا،تهران،بنیاد حکمت اسلامی"
سؤال بنده دقیقا چگونگی و مفهوم رسیدن کوه از طریق حرکت جوهری به حضرت آدمیه کامله یا انسان بالفعل است.
آیا آدمیه ی کامله و یا انسان بالفعل همان صورت عقلیه ی انسان است؟
مقصود حضرتعالی این است که کوه تبدیل به خاک شده و سپس در طی یک چرخه ی طبیعی جسم انسان
و با حرکت جوهری در انسان دوباره به مرتبه ی گیاهی و سپس حیوانی و آگاه انسان بالفعل و یا وجود عقلانی انسان تبدیل می شود؟
چند سؤال:
1-کوه چه اختصاصی در این موضوع دارد؟
2-چقدر طول می کشد که کوه تبدیل به خاک شود؟ و اصلا در باره ی همه ی کوههای عالم موضوعیت دارد؟
طبق تفسیر حضرتعالی اگر کوهی دچار فرسایش نشده و تبدیل به خاک نشد و در نتیجه به مراحل بعدی راه نیافت
حرکت جوهری درباره آن چه معنایی دارد؟ آیا آیه دچار خدشه نمی شود؟(هرگز نمی شود امّا به فرض صحت تفسیر شما)
3-اگر این تفسیر درست باشد آیا کوه اشرف از انسان نخواهد بود؟
چرا که از نظر ملا صدرا ما درباره ی انسان تبدل انواع را داریم،وقتی انسانی با ظاهر انسانی، در حرکت جوهری خویش
تبدیل به بهائم و شیاطین می شود،چطور کوه در حرکت جوهری نهایتا انسانی بالفعل می شود؟
یعنی موجوداتی که فاقد اختیارند نهایتا به عوالم عقل راه می یابند اما انسان با سوء اختیار خویش ممکن است
حرکت جوهریش بر اثر غلبه قوای شهوانی وی را به سوی بهیمیت و بر اثر غلبه قوه واهمه به سوی شیطان شدن
سوق دهد،پس چه افضلیتی برای انسان وجود دارد؟
4-اگر کوه در چرخه ی طبیعی گیاه و سپس حیوان شده و خوراک ابلیس،بهیمه و یا سبعی انسان نما شود چه؟
در اینصورت انسان بالفعل نخواهد شد و لذا حرکت جوهریش او را به سوی قهقرا سوق خواهد داد!
5-و گیریم که کوه در چرخه طبیعی خاک،گیاه، و سپس جزئی از جسم انسان شد و در واقع ماده ی بدن انسان
خب دوباره طبق قاعده ی "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا"باید مرحله ی نباتی و حیوانی را بگذراند
تا به انسان بالفعل بار یابد،(البته اگر آن انسان چیز بالفعل دیگری نشود) مثلا حیوان و یا شیطان!
حرکت جوهری که در اثر تجدد پی در پی اتفاق می افتد ممکن است حرکتی رو به عقب داشته باشد؟
با تشکر
سلام
شاید منظور نوع انسان است نه تک تک افراد آن
به هر حال از خاک افرادی انسان کامل شده اند
شاید منظور اینه
و البته انواع دیگر شدن هم لابد در خاک بوده..منتها سقفش انسان کامل شدنه
مثل درختی که میوه هایش دچار آفت میشود اما به هرحال چندتا میوه سالم میدهد
نمیشه گفت همه ذرات خاک عالم قرار است به اعلا درجه تجرد برسند
در این صورت جهنمی نباید باشد چرا که طبق دیدگاه ملاصدرا جهنم هم مجرد از ماده است
و در حدیث هم داریم خاکها باهم فرق دارند بعضی سخت بعضی شکننده بعضی شیرین و غیره
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامشاید منظور نوع انسان است نه تک تک افراد آن
سلام علیکم
بله قطعا نمی توان حرکت جوهری کوه و بار یافتن آن را به انسان بالفعل از طریق تک تک افراد انسان دانست
و سؤالات بنده در واقع تحلیل تفسیر ذیل بود:
میتوان یک معنای سخن فوق را این طور تفسیر کرد که در حرکت جوهری، خاک به چرخهی نباتی (گیاهی) رفته و نبات (گیاه) هم به چرخه حیوان و از حیوان نیز به چرخه انسان رهسپار میشود.
از همین دریچه اگر گفته میشود ما (انسان) از خاکایم در واقع از همین خاکهای کره زمین پدید آمدهایم.
متکون بودن نطفه انسان از خاک، علاوه بر تبیینی برای چیستی انسان به لحاظ جسد جسمانیاش، حکایت از سیر حرکت طولی جماد به سوی «باب الابواب» یعنی انسان دارد.
در حقیقت یک پایه نفوس مجرد انسانی که جسد خاکی است، از همین مادیات تشکیل شده است.
به هر حال از خاک افرادی انسان کامل شده اند
شاید منظور اینه
یعنی کوه در حرکت جوهری به مقام انسان کامل می رسد؟
انسان کامل به معنایی که در حکمت متعالیه و عرفان مطرح است؟
خود ملا صدرا مطلب را چنین شرح می دهد:
"زمین و آنچه در آن است دائما در حال تحول از جوهر محسوس ادنی به جوهر محسوس اعلی است
و از آن به سوی جواهر غیر محسوس حرکت می کند تا اینکه در این سیر اخس به اشرف،مراتب استکمال
را پیموده و از جوهر نفسانی به جوهر عقلانی منتقل می شود".(صدرالدین،اسفار اربعه،بیروت،1981،ص420)
نمیشه گفت همه ذرات خاک عالم قرار است به اعلا درجه تجرد برسند
در این صورت جهنمی نباید باشد چرا که طبق دیدگاه ملاصدرا جهنم هم مجرد از ماده است
و در حدیث هم داریم خاکها باهم فرق دارند بعضی سخت بعضی شکننده بعضی شیرین و غیره
بر عکس ملا صدرا ذیل تفسیر آیه ی شریفه ی:"و ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها"
می گوید:
"إن الخلائق کلها متوجهة شطر الحق توجها غریزیا و حرکة جبلیة نحو مسبب الاسباب
و فی هذه الحرکة الجبلیه لا یتصور فی حقهم الضلال و الانحراف عما عین الله لکل منهم
والله آخذ بناصیته کما قال تعالی :ما من دابة........."(آشتیانی ،جلال الدین،شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا،ص 111)
مقصود صدرا هم این است که همه ی موجودات عالم خلق متحرک به حرکت ذاتی جوهریند
و همه ی آنها تحت واژه ی "دابه" واقع می شوند.(جوادی آملی،عبدالله،حکمت متعالیه،مجموعه مقالات،ص343)
یعنی کوه در حرکت جوهری به مقام انسان کامل می رسد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم
اگر کوهی که خلق شده است در آن ذرات خاک انسان کامل وجود داشته باشد چطور؟
(طبق آن که در مورد عالم ذر گفته می شود)
مسئله حل می شود؟
بسمه الملک القهار
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکماگر کوهی که خلق شده است در آن ذرات خاک انسان کامل وجود داشته باشد چطور؟
(طبق آن که در مورد عالم ذر گفته می شود)مسئله حل می شود؟
سلام علیکم
احتمالا مقصود ملا صدرا وجود جمعی اشیاء باشد
چون حرکت جوهری تنها در سیستم فکری اصالت وجودی قابل طرح است
کوه و سایر اشیاء از جهت ماهیاتشان دارای حرکت جوهری نیستند گرچه
وجود و ماهیت به انتزاع عقلی از هم قابل تفکیکند،کما اینکه حرکت جوهری
در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است.
و این غیر از وجود خاص تک تک موجودات است که آنوقت بگوئیم ذرات خاکی که.....
اشیاء در عوالم عقل یا به تعبیر شریعت "قیامت" و در تعابیر عرفانی باطن و یا حقیقت
این عالم یک وجود جمعی بسیط دارند،شاید حرکت جوهری همان بازگشت همه ی اشیاء
از مجرا و مجلای انسان کامل به سوی خدا باشد:
سوره ی روم آیه ی 11/"الله یبدأ الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون"
یا آیه ی 93 سوره ی انبیاء:"کل الینا راجعون"
ملا صدرا این آیات و نظائر آن را شاهدی بر حرکت جوهری همه ی عالم خلق می داند"سید جلال الدین آشتیانی،
شرح حال و آرای فلسفی ملا صدرا،ص 112)
البته رفرنس فوق،مربوط به آیات و توضیح ملا صدرا راجع به آنهاست،وجود جمعی که عرض نمودم برداشت ذهنی
بنده از موضوع است که قابل بررسی،ردّ،اصلاح و یا اثبات است.
2-چقدر طول می کشد که کوه تبدیل به خاک شود؟ و اصلا در باره ی همه ی کوههای عالم موضوعیت دارد؟ حرکت جوهری درباره آن چه معنایی دارد؟ آیا آیه دچار خدشه نمی شود؟(هرگز نمی شود امّا به فرض صحت تفسیر شما)1-کوه چه اختصاصی در این موضوع دارد؟
طبق تفسیر حضرتعالی اگر کوهی دچار فرسایش نشده و تبدیل به خاک نشد و در نتیجه به مراحل بعدی راه نیافت
سلام علیکم
بنده خودم ابهاماتی در این خصوص دارم و در حال بررسی های بیشتر میباشم اما تا به این لحظه به نتایج زیر دست یافتهام:
- میتوان گفت کوه هیچ موضوعیتی ندارد و این مسأله در مورد کل عالم ماده صادق است و کوه به عنوان تنها مصداقی ذکر شده است. پس میتوان به جای جبال، کل عالم ماده را موضوع سخن خویش قرار دهیم همانطور که در جناب علامه در بدایه و نهایه و خود جناب صدرا در اکثر موارد چنین عمل کردهاند.
- همانطور که برخی از انسانها چرخهی استکمالیشان و رجوعشان به غایة الغایات در طول مدت «احقاب» صورت میگیرد عالم ماده نیز اینچنین است همانطور که در متنی که از مرحوم سبزواری نقل نمودم، ایشان با ذکر «فی الادوار و الاکوار» چنین مطلبی را مورد اشاره قرار داده است.
پس بنده این طور برداشت میکنم که این حرکت استکمالی اولا در کل عالم ماده در جریان است و موارد استثنا که هنوز چنین استکمالی بالفعل در آن ها صورت نگرفته آن را نقض نمیکند زیرا این کار نیازمند به زمان زیادی است همانطور که «اکوار» چنین مطلبی را به خاطرنشان میکند. (در رابطه با اکوار، مرحوم سبزواری در تعلیقهای در فصل 24 از نهایة الحکمة توضیحات مفیدی را دادهاند)
لذا از برخی تعابیر استشمام میشود که کل عالم جسم یکپارچه در حال حرکت استکمالی میباشد همانطور که حضرت علامه میفرمایند: «و قد تبین ... أن عالم المادة بما بین أجزائه من الارتباط و الاتصال، واحد سیال فی ذاته متحرک فی جوهره و یشایعه فی ذلک الأعراض و الغایة التی تنتهی إلیها هذه الحرکة العامة هی التجرد»
بنده خودم فکر میکنم کل عالم ماده، دارای جوهری واحد است که همه کثرات، از اعراض او به حساب میآیند و این جوهر واحد در حال حرکت است.
و به قول علامه، «فتغیرها [اعراض] و تجددها [اعراض] لا یتم إلا مع تغیر موضوعاتها الجوهریة و تجددها [موضوعاتها الجوهریه]»
البته در این میان یک استثنائاتی هم محتمل است و ممکن است با تصرف یک ولی خدا این زمان مدید طی نشود مانند کاری که حضرت موسی با عصای خویش کرد یا با جبل انجام داد.
به حسب جزئیات از عالم ماده و یا حتی جزئیات از کوهها، برخی از کوهها نرسیدهاند اما از برخی تعابیر شاید بتوان استفاده کرد که برخی رسیده باشند و نرسیدن بقیه در حال حاضر خلل و نقصی وارد نمیکند چون رسیدن بالفعل نه از آیه شریفه قصد شده است و نه از متن جناب سبزواری در اسفار.
مثلا در نقل آمده کوه أحد «یحبُّنا اهلالبیت».
اینطور نیست که همه الان رسیده باشند و لازم هم نیست به این سخن ملتزم بشویم ما فقط میخواهیم اثبات کنیم که همه ماسوی حتی عالم ماده جزء مصادیق «الی الله تصیر الامور» میباشند.
انسان در مسیر مجرد شدن جسم خاکی را رها میکند آیا عالم کبیر هم همینطور است؟ یعنی چیزی از آن جدا میشود؟ مثل روح از بدن؟
نکته ای که هم به جنابعالی در یافتن پاسخ پرسشتان کمک میکند و هم زائل کننده برخی ابهامات در چگونگی تکامل یافتن عالم ماده میباشد که در واقع پرسش اصلی سرکار خانم حبیبه نیز میباشد آن است که:
حیوان و نبات را نباید منحصر در موارد مشهود از حیوان و نبات بدانیم بلکه نبات یعنی جسم نامی و حیوان یعنی جسم نامی دارای حس و شعور است (در حقیقت روح معنایی حیوان و نبات مراد است). مراد، حقیقت نبات و حیوان است و الا ظاهرا کوه است اما مختصات حیوانی را واجد است. مثل «یسبحن ...» یا مثلا کوه به همراه حضرت سلیمان با ایشان مناجات میکرد. این نشان از شعور و آگاهی در اوست حتی آگاهی و شعور در حد انسان.
چون یک موجودی به ظاهر جماد میتواند با مثل حضرت سلیمانی همراهی کند این حکایت از ارتقاء وجودی قابل توجهی در او دارد
پس به ظاهر کوه است اما فی المثل یک حیوان تلقی می شود گرچه الان ظاهرش کوه است.
شاید بتوان گفت حقیقت مثالی و عقلی این جماد، بصورت یک حقیقت حیوانی یا یک حقیقت انسانی است.
طبق برخی انظار، کوه در کوه بودن خویش میخ کوب است یعنی کوه بما هو کوه، در مرتبه جمادی متوقف است یا به عبارت فنی، جسم به شرط لا در جای خود میخ کوب است این جسم لابشرط است که به کمال میرسد (با قرار گرفتن در چرخه ذکر شده) ولی این میخ کوب بودن مانع از ارتقای او به طبایع بالاتر نیست زیرا
خصوصیتهای شکلی در حیوان بودن حیوان نقشی ندارد پس می تواند کوه باشد اما خصوصیات حیوانی را داشته باشد.
مرحوم سبزواری در پاورقی ص 89 از جلد سوم اسفار همین مطلب را فرموده اند که با ارتقاء وجودی به موازات حرکت استکمالی، هیچ گونه تجافی صورت نمیگیرد ایشان میفرماید:
«و لکن کل ذلک بلا تجاف عن المقام»
این مطلب منافاتی ندارد که بگوییم از طرفی همانطور که انسان در مسیر مجرد شدن جسم خویش را رها میکند، عالم ماده نیز اینچنین خواهد شد زیرا بر مبنای حرکت جوهری، همه، در نهایت جسم خاکی را رها میکنند چرا که این خاک در وجودی برتر که دارای تجرد است منحل می شود.
این مطالبی بود که تا اینجا از متون ذکر شده استظهار نمودم و بر آن باورمندم. شاید در ادامه، با سعی و دعای دوستان، زوایای بیشتری از معرفت بروی مان گشوده شود.
بسم الله الرحمن الرحیمسلام علیکم
بله قطعا نمی توان حرکت جوهری کوه و بار یافتن آن را به انسان بالفعل از طریق تک تک افراد انسان دانست
و سؤالات بنده در واقع تحلیل تفسیر ذیل بود:
یعنی کوه در حرکت جوهری به مقام انسان کامل می رسد؟
انسان کامل به معنایی که در حکمت متعالیه و عرفان مطرح است؟
خود ملا صدرا مطلب را چنین شرح می دهد:
"زمین و آنچه در آن است دائما در حال تحول از جوهر محسوس ادنی به جوهر محسوس اعلی است
و از آن به سوی جواهر غیر محسوس حرکت می کند تا اینکه در این سیر اخس به اشرف،مراتب استکمال
را پیموده و از جوهر نفسانی به جوهر عقلانی منتقل می شود".(صدرالدین،اسفار اربعه،بیروت،1981،ص420)
بر عکس ملا صدرا ذیل تفسیر آیه ی شریفه ی:"و ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها"
می گوید:
"إن الخلائق کلها متوجهة شطر الحق توجها غریزیا و حرکة جبلیة نحو مسبب الاسباب
و فی هذه الحرکة الجبلیه لا یتصور فی حقهم الضلال و الانحراف عما عین الله لکل منهم
والله آخذ بناصیته کما قال تعالی :ما من دابة........."(آشتیانی ،جلال الدین،شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا،ص 111)
مقصود صدرا هم این است که همه ی موجودات عالم خلق متحرک به حرکت ذاتی جوهریند
و همه ی آنها تحت واژه ی "دابه" واقع می شوند.(جوادی آملی،عبدالله،حکمت متعالیه،مجموعه مقالات،ص343)
ا
اگر هر ذره ایی در چرخه های مکرر قرار است مجرد تام شود
این میشود همان تناسخ
فقط با تناسخ چنین چیزی ممکن است
وجود و ماهیت به انتزاع عقلی از هم قابل تفکیکند،کما اینکه حرکت جوهری در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است.کوه و سایر اشیاء از جهت ماهیاتشان دارای حرکت جوهری نیستند گرچه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
می خواستم بدانم درست متوجه شدم منظور از حرکت جوهری همان تکامل روح و سیر معنوی است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
ا
اگر هر ذره ایی در چرخه های مکرر قرار است مجرد تام شود
این میشود همان تناسخ
فقط با تناسخ چنین چیزی ممکن است
تناسخ انواعی دارد:
ملکی و ملکوتی و تناسخ ملکی به صعودی و نزولی و محدود و نامحدود تقسیم می شود
که اتفاقا ملا صدرا همه ی اقسام تناسخ ملکی را با نظریه ی حرکت جوهری ابطال کرده است.
حضرتعالی بفرمائید کدامیک از انواع تناسخ مدّ نظرتان است تا بشود راجع به آن بحث کرد و دلایل
ابطال آن در حکمت متعالیه را بیان نمود.
بسمه العلیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
می خواستم بدانم درست متوجه شدم منظور از حرکت جوهری همان تکامل روح و سیر معنوی است؟
سلام علیکم
حرکت جوهری خاص انسان نیست که از آن به تکامل روحی و سیر معنوی تعبیر کنیم
بلکه این حرکت ذاتی در تمامی عالم ماده اتفاق می افتد،در واقع تعریف حرکت جوهری
حرکت شیء از قوه به فعل است و البته به تدریج.
لینک :
[="Tahoma"][="Navy"]چگونه در اثر حرکت جوهری کوه به مقام نبات، سپس حیوان و بعد از آن به مقام انسان بالفعل می رسد؟
سلام
به نظر ما این سیر در طبیعت هم قابل مشاهده است که کوه خاک میشود خاک گیاه و گیاه حیوان و حیوان انسان و انسان از بعد مادی اش به بعد معنوی ارتقاء می یابد اما نحوه انتقال هریک به مرتبه دیگر بنحو خاصی است که در علوم جغرافیا و زیست مطرح است
در حقیقت با انتقال رکن مادی ماهیت اشیاء مادی به سطوح بالاتر ( از سنگ و خاک به گیاه و از گیاه به حیوان و از حیوان به انسان) این ماهیات اند که در حال ارتقاء و تبدل به چیز دیگراند لذا انسان جامع همه مراتب ماهیات مادون خود و مازاد بر آن نیز هست چه اینکه انسان علاوه بر تجرد برزخی حیوانی تجرد عقلی انسانی خاص خودش را نیز دارد.
این برپایه تعریفی است که ما از ماهیت موجودات مادی داریم که همیشه یک رکن آن بعد مادی است مثلا خاک و سنگ جسم اند گیاه جسم نامی است و حیوان جسم نامی متحرک بالاراده و انسان جسم نامی متحرک بالاراده ناطق است. همینطور که می بینید ماهیات اشیاء مادی به این نحو ارتقاء می یابند و به مرتبه وجود انسانی می رسند.
یا علیم[/]
در اینصورت انسان بالفعل نخواهد شد و لذا حرکت جوهریش او را به سوی قهقرا سوق خواهد داد! 5-و گیریم که کوه در چرخه طبیعی خاک،گیاه، و سپس جزئی از جسم انسان شد و در واقع ماده ی بدن انسان خب دوباره طبق قاعده ی "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا"باید مرحله ی نباتی و حیوانی را بگذراند تا به انسان بالفعل بار یابد،(البته اگر آن انسان چیز بالفعل دیگری نشود) مثلا حیوان و یا شیطان!3-اگر این تفسیر درست باشد آیا کوه اشرف از انسان نخواهد بود؟
وقتی قرار است همه عالم ماده به درگاه انسانیت برسند و هدف رسیدن به تجرد انسانی است، روشن است که هیچ یک، اشرف از انسان نخواهند بود.
4-اگر کوه در چرخه ی طبیعی گیاه و سپس حیوان شده و خوراک ابلیس،بهیمه و یا سبعی انسان نما شود چه؟
جناب استاد فیاضی یک تحقیق مفصلی درباره ادوار و اکوار کردهاند به نظرم مراجعه به آن مفید خواهد بود (ر.ک: نهایة الحکمة ج 4 از نسخههای چهارجلدی، ص 1251) که این ادوار و اکوار چقدر است؟ آنجا گفته شده است که اکوار یک مقیاسی بزرگتر و شاملتر نسبت به ادوار است.
در علوم ستارهشناسی و کیهان شناسی نیز امروزه، حرکتهای بیشتری نسبت به دو حرکت وضعی و انتقالی زمین به اثبات رساندهاند. امروزه معتقدند، خود منظومههای محلی نیز به دور کهکشان خود میگردند و از این گردش، سال کیهانی تولید میشود. به هر حال،
آنقدر این چرخه ادامه مییابد تا به غایتالغایات برسند.
«فكل حركة و تبدّل لا بد له من غاية ينتهي إليها وقتا و لغايته أيضا غاية حتى ينتهي إلى غاية لا غاية لها و يجتمع فيها الغايات» (اسفار، ج9، ص 279).
بسمه الحکیم
وقتی قرار است همه عالم ماده به درگاه انسانیت برسند و هدف رسیدن به تجرد انسانی است، روشن است که هیچ یک، اشرف از انسان نخواهند بود.
عرض سلام و ادب
بعد خیل انسانهایی که به این تجرد نمی رسند چه؟
رسیدن به مقام انسان بالفعل در انسان با علم و اختیار است
البته این یک نوع از حرکت جوهری است که در تاپیک دیگری هم راجع به آن بحث شد
سؤال بنده این است که اگر همه ی عالم ماده از طریق حرکت جوهری به انسان بالفعل
متحول می شوند چطور است که بسیاری از انسانها و شاید بتوان گفت همه ی انسانهایی
که صورت بهیمی،سبعی و شیطانی پیدا می کنند انسان بالفعل نیستند و نخواهند شد
بلکه حیوان و شیطان بالفعل می شوند این تناسخ ملکوتی است که ملا صدرا طبق حرکت جوهری
آن را پذیرفته است.
در علوم ستارهشناسی و کیهان شناسی نیز امروزه، حرکتهای بیشتری نسبت به دو حرکت وضعی و انتقالی زمین به اثبات رساندهاند. امروزه معتقدند، خود منظومههای محلی نیز به دور کهکشان خود میگردند و از این گردش، سال کیهانی تولید میشود. به هر حال،
آنقدر این چرخه ادامه مییابد تا به غایتالغایات برسند.
«فكل حركة و تبدّل لا بد له من غاية ينتهي إليها وقتا و لغايته أيضا غاية حتى ينتهي إلى غاية لا غاية لها و يجتمع فيها الغايات» (اسفار، ج9، ص 279).
حرکت جوهری در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است،این مسئله عقلی و فلسفی است نه حسی و تجربی
و ربطی به حرکت سیارات و اتمها ندارد(مطهری،مجموعه آثار،ص342)
بسم الله الرحمن الرحیمتناسخ انواعی دارد:
ملکی و ملکوتی و تناسخ ملکی به صعودی و نزولی و محدود و نامحدود تقسیم می شود
که اتفاقا ملا صدرا همه ی اقسام تناسخ ملکی را با نظریه ی حرکت جوهری ابطال کرده است.
حضرتعالی بفرمائید کدامیک از انواع تناسخ مدّ نظرتان است تا بشود راجع به آن بحث کرد و دلایل
ابطال آن در حکمت متعالیه را بیان نمود.
اینکه همه ذرات ماده به تجرد میرسند مستلزم نوعی تناسخ است
بعضی از باورمندان به تناسخ معتقدند که موجودات اونقدر در چرخه طبیعت میمانند تا به تجرد برسند و از طبیعت رها شوند
آنها نمیگویند جز طبیعت چیزی نیست بلکه میگویند موجودات در آمد و شد های متوالی نهایتا از طبیعت بالا میروند
سلام علیکم
نکته ای که هم به جنابعالی در یافتن پاسخ پرسشتان کمک میکند و هم زائل کننده برخی ابهامات در چگونگی تکامل یافتن عالم ماده میباشد که در واقع پرسش اصلی سرکار خانم حبیبه نیز میباشد آن است که:
حیوان و نبات را نباید منحصر در موارد مشهود از حیوان و نبات بدانیم بلکه نبات یعنی جسم نامی و حیوان یعنی جسم نامی دارای حس و شعور است (در حقیقت روح معنایی حیوان و نبات مراد است). مراد، حقیقت نبات و حیوان است و الا ظاهرا کوه است اما مختصات حیوانی را واجد است. مثل «یسبحن ...» یا مثلا کوه به همراه حضرت سلیمان با ایشان مناجات میکرد. این نشان از شعور و آگاهی در اوست حتی آگاهی و شعور در حد انسان.
چون یک موجودی به ظاهر جماد میتواند با مثل حضرت سلیمانی همراهی کند این حکایت از ارتقاء وجودی قابل توجهی در او دارد
پس به ظاهر کوه است اما فی المثل یک حیوان تلقی می شود گرچه الان ظاهرش کوه است.
شاید بتوان گفت حقیقت مثالی و عقلی این جماد، بصورت یک حقیقت حیوانی یا یک حقیقت انسانی است.
طبق برخی انظار، کوه در کوه بودن خویش میخ کوب است یعنی کوه بما هو کوه، در مرتبه جمادی متوقف است یا به عبارت فنی، جسم به شرط لا در جای خود میخ کوب است این جسم لابشرط است که به کمال میرسد (با قرار گرفتن در چرخه ذکر شده) ولی این میخ کوب بودن مانع از ارتقای او به طبایع بالاتر نیست زیرا
خصوصیتهای شکلی در حیوان بودن حیوان نقشی ندارد پس می تواند کوه باشد اما خصوصیات حیوانی را داشته باشد.مرحوم سبزواری در پاورقی ص 89 از جلد سوم اسفار همین مطلب را فرموده اند که با ارتقاء وجودی به موازات حرکت استکمالی، هیچ گونه تجافی صورت نمیگیرد ایشان میفرماید:
متون ذکر شده استظهار نمودم و بر آن باورمندم. شاید در ادامه، با سعی و دعای دوستان، زوایای بیشتری از معرفت بروی مان گشوده شود.
«و لکن کل ذلک بلا تجاف عن المقام»
این مطلب منافاتی ندارد که بگوییم از طرفی همانطور که انسان در مسیر مجرد شدن جسم خویش را رها میکند، عالم ماده نیز اینچنین خواهد شد زیرا بر مبنای حرکت جوهری، همه، در نهایت جسم خاکی را رها میکنند چرا که این خاک در وجودی برتر که دارای تجرد است منحل می شود.
این مطالبی بود که تا اینجا از
سلام
اما طبق گفته قرآن روح از یه مرحله ای به ماده تعلق میگیرد که در مورد نحوه وجودی انسان گفته شده
پس نمیتوان برای کوه روح و حیات مجرد قاءل شد
که اگر اینطور بود دیگر نیازی به حرکت جوهری نبود
لذا سخن گفتن کوه یک مطلب تمثیلی و شعری است
بسمه العلیم
اینکه همه ذرات ماده به تجرد میرسند مستلزم نوعی تناسخ است
بعضی از باورمندان به تناسخ معتقدند که موجودات اونقدر در چرخه طبیعت میمانند تا به تجرد برسند و از طبیعت رها شوند
آنها نمیگویند جز طبیعت چیزی نیست بلکه میگویند موجودات در آمد و شد های متوالی نهایتا از طبیعت بالا میروند
لطفا منبع قول فوق را ارائه بفرمائید.
انواع تناسخ را بررسی کردم ولی این مورد را ندیدم البته شبیه به تناسخ صعودی انفصالی است
اما نوعی که عرض کردم مربوط به نفوس انسانی است نه همه ی ذرات ماده،عنایت بفرمائید:
"نفس در حالت تناسخ انفصالی از محلی به محل دیگر منتقل می شود یعنی از جماد به نبات
و از نبات به حیوان و از حیوان به انسان انتقال می یابد......محقق سبزواری این صورت تناسخ را
باطل می شمارد.(سبزواری،291-295)
با عرض سلام
به نظر بنده آیه مذکور که از حرکت کو ه ها شبیه به ابر سخن گفته اشاره به حرکت انتقالی کره زمین دارد.کره زمین در ظاهر آهسته و نرم حرکت میکند که متوجه نمیشویم ولی از همین حرکت روز سپری شده و به شب میرسیم.همانند ابر که در ظاهر آهسته و نرم حرکت میکند و ما متوجه حرکت اون نمیشیم ولی بعد از مدتی میبینم از نقطه ای از اسمان به نقطه دیگه حرکت کرده.
به نظر میرسه این تفسیر محتمل تر باشد از تفسیر ملاصدرا که به حرکت جوهری اشاره میکنه.قرآن یه کتاب علمی نبوده که به چنین مطلب علمی سنگین حرکت جوهری اشاره کنه.مخصوصا اینکه گفته شده حرکت همانند ابرها که با حرکت در جوهر همخوانی ندارد.
اما طبق گفته قرآن روح از یه مرحله ای به ماده تعلق میگیرد که در مورد نحوه وجودی انسان گفته شده
پس نمیتوان برای کوه روح و حیات مجرد قاءل شد
که اگر اینطور بود دیگر نیازی به حرکت جوهری نبود
پس وجود «أرض مثالی» و «ارض اخروی» را چطور تبیین میکنید؟
اگر مشکل اتصال وحدانی را عنوان کنید، این هم پاسخش مشخص است زیرا تشخص به وجود است نه به ماهیت.
بعلاوه، تا قبل از رسیدن به غایة تجردی خویش، این حرکت جوهری برقرار است پس این حرکت جوهری هم مورد مناقشه قرار نخواهد گرفت
و ربطی به حرکت سیارات و اتمها ندارد(مطهری،مجموعه آثار،ص342)حرکت جوهری در واقع نو شدن دمادم وجود جوهر است،این مسئله عقلی و فلسفی است نه حسی و تجربی
مگر حرکتهای عرضی مانند أین، در ضمن حرکت جوهری انجام نمیشود؟!
بسمه الحسیب
مگر حرکتهای عرضی مانند أین، در ضمن حرکت جوهری انجام نمیشود؟!
بله استاد گرامی،اگر این قید لحاظ می شد اشکالی وجود نداشت ولی در متن سابق این نکته اشاره نشده
و ظاهرا به حرکات عرضی سیارات استناد شده بود.
بسمه الباطن
با عرض سلام
به نظر بنده آیه مذکور که از حرکت کو ه ها شبیه به ابر سخن گفته اشاره به حرکت انتقالی کره زمین دارد.کره زمین در ظاهر آهسته و نرم حرکت میکند که متوجه نمیشویم ولی از همین حرکت روز سپری شده و به شب میرسیم.همانند ابر که در ظاهر آهسته و نرم حرکت میکند و ما متوجه حرکت اون نمیشیم ولی بعد از مدتی میبینم از نقطه ای از اسمان به نقطه دیگه حرکت کرده.
به نظر میرسه این تفسیر محتمل تر باشد از تفسیر ملاصدرا که به حرکت جوهری اشاره میکنه.قرآن یه کتاب علمی نبوده که به چنین مطلب علمی سنگین حرکت جوهری اشاره کنه.مخصوصا اینکه گفته شده حرکت همانند ابرها که با حرکت در جوهر همخوانی ندارد.
عرض سلام و ارادت
قران ظاهر و بواطنی دارد و این دو تفسیر منافاتی با هم ندارند ضمن اینکه حرکات ظاهری سیارات و اجرام سماوی
که حرکاتی عرضی هستند تابع حرکت جوهریند و حتی دلیل بر آن،به طوری که ملا صدرا از حرکت در اعراض حرکت
جوهری را اثبات می کند.
[=arial, helvetica, sans-serif](استاد مطهری، مرتضی : (درسهای اسفاراستاد مطهری) ، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ، ج 1، ص 380-381)
(استاد مصباح یزدی: آموزش فلسفه، ج 2، ص 334-335;اسفاراربعه، سفر اول، مرحله هفتم، فصل 26)
پس وجود «أرض مثالی» و «ارض اخروی» را چطور تبیین میکنید؟
اگر مشکل اتصال وحدانی را عنوان کنید، این هم پاسخش مشخص است زیرا تشخص به وجود است نه به ماهیت.بعلاوه، تا قبل از رسیدن به غایة تجردی خویش، این حرکت جوهری برقرار است پس این حرکت جوهری هم مورد مناقشه قرار نخواهد گرفت
با سلام وعرض ادب
استادگرامی نمیشه کمی ساده تر مطالب رو بیان کنید
من برداشتی که از فرمایشات شما گرفتم اینه که تمام موجودات عالم مادی حرکت جوهریشون شروع میشه تا اینکه میرسن به مقام انسانی
یعنی درک وشعورشون اینقدری میشه که در بهشت با انسانها هم سخن میشن. درسته برداشتم؟:farar:
بعد خیل انسانهایی که به این تجرد نمی رسند چه؟ رسیدن به مقام انسان بالفعل در انسان با علم و اختیار است البته این یک نوع از حرکت جوهری است که در تاپیک دیگری هم راجع به آن بحث شد سؤال بنده این است که اگر همه ی عالم ماده از طریق حرکت جوهری به انسان بالفعل متحول می شوند چطور است که بسیاری از انسانها و شاید بتوان گفت همه ی انسانهایی که صورت بهیمی،سبعی و شیطانی پیدا می کنند انسان بالفعل نیستند و نخواهند شد بلکه حیوان و شیطان بالفعل می شوند این تناسخ ملکوتی است که ملا صدرا طبق حرکت جوهری آن را پذیرفته است.عرض سلام و ادب
سلام علیکم
1- عالم اجسام شأنی از شئون انسان کامل است و هیچ ضرورتی ندارد که شأن، به طرف سعادت سیر کند.
بنده بین سعادت و کمال تفاوت قائلم. عالم ماده به کمال وجودی نائل می شود اما سعادت، تنها برای انسانها آنهم از بستر صراط مستقیم سلوکی ثابت است در اینجاست که بحث اراده و اختیار در آن راه دارد.
آنچه که در مورد حرکت استکمالی عالم ماده مطرح است، حرکت آن در بستر صراط مستقیم وجودی است.
غایت حرکت استکمالی عالم ماده، همان صورت برزخیه یا مثالیه یا عقلیه حقیقت انسانیه است و در این میان اشکالی که شما در باب نرسیدن عدهای از انسانها به مقام انسانیت مطرح کردید، بستر آن، صراط مستقیم سلوکی است و کاملا با بستر حرکتی عالم ماده متفاوت است.
انسانها نیز در بستر صراط مستقیم وجودی، به غایة الغایات خواهند رسید ولو در طی مدت «احقاب».
2- ما با حرکت جوهری ساری در عالم ماده میخواهیم بگوییم عالم ماده در حال فرورفتن در مراتب غیب است مثلا همین کوه که در مرآی و منظر ماست در حال گذراندن مرحله مادیت خویش است البته دیگر مراحل این کوه دیگر در دست ما نیست یعنی رفته به سمت تجرد برزخی و در نهایت تجرد عقلی.
3- میدانیم که این کوهها در مرحله مادی، شأنی از شئون انسان کامل است اما آن چه که یک مقدار برای خود بنده مبهم است این است که در این سیر تکاملی که پیدا میکند آیا مراحل کاملتر در همین بستر انجام میشود و فقط شأنیتش شدت پیدا میکند؟
واقع مطلب این است که این بحث خیلی به صورت مبسوط گفته نشده است.
یک پاسخ این است که در جمادیتش میخ کوب است اما همانطور که در پستهای قبلی به آن اشاره کردم، فقط شأنیتش شدت پیدا کند و در همین بستر به طبایع حیوانی و انسانی نائل شود
جماد در حال تحول جوهری است. مرحله مادیتش در حال شدن و نابود شدن است ولی مرحله روحانیاش در جای دیگر است.
3- آن طرحی که در پستهای قبلی مبنی بر چگونگی تبدیل جبال به مقام نباتی و حیوانی و انسانی مطرح شد، به نظر میرسد دارای طرحهای بدیل دیگری هم هست که محتمل اند.
مثلا شاید بتوان اینطور گفت:
تمام تبدلها لحظه به لحظه در حال شدن است هستی، لحظه به لحظه از غیب می آیند و لحظه به لحظه هم به طرف غیب میروند.
همه حقایق، عمق هستی را طی کرده تا به عالم ماده رسیده و سپس به طرف بالا می رود همه اینها یک دورهای این سبک نزول و صعود را دارند.
در این صورت میتوان «ادوار و اکوار» را هم به این معنا تفسیر کرد.
آنوقت جمادات در سیر صعودی خود، مقام نباتی و حیوانی و در نهایت انسانی را طی کرده و از درگاه مقام انسانی به غایة الغایات میرسند.
اصلا رسیدن عالم به اصل وجود خویش، از غیر از این درگاه مقام انسانی معنا نخواهد داشت.
همانطور که در سیر نزولی هم از مقام انسانی شروع شده است.
از این رو، [مقام] انسان کامل، با قرار گرفتن در ابتدای قوس صعود و انتهای قوس نزول، مسمای «هو الأول و الآخِر» گردیده است.
و همانطور که بشریت انسان کامل یک شأنی از شئون انسان کامل است، موجودات در عالم کبیر نیز شأنی از شئون انسان کامل خواهند بود.
در میان موجودات، انسانها علاوه بر حرکت وجودی جوهری در بستر صراط مستقیم وجودی، دارای حرکت ارادی اختیاری در بستر صراط مستقیم سلوکی بوده و از این بستر، قابلیت بیشتری برای رسیدن به غایت نهایی دارند
اما انسانهای با صورت بهیمی و ... ، از این فرصت سوء استفاده کرده، برازندهی خطاب «بل هم أضل» میگردند.
بسمه اللطیف
غایت حرکت استکمالی عالم ماده، همان صورت برزخیه یا مثالیه یا عقلیه حقیقت انسانیه است و در این میان اشکالی که شما در باب نرسیدن عدهای از انسانها به مقام انسانیت مطرح کردید، بستر آن، صراط مستقیم سلوکی است و کاملا با بستر حرکتی عالم ماده متفاوت است.
سلام علیکم و رحمة الله
نکته ای که طرح اشکال حقیر را تقویت می کند و سؤالات پست قبل ناشی از آن است یک نکته ی
فلسفی معرفتی در حکمت متعالیه و مربوط به حرکت جوهری انسان و مقایسه ی آن با سایر موجودات است
که به عینه از کلام ملا صدرا نقل قول می نمایم و حضرتعالی اگر بررسی بفرمائید و تطبیق آن را با اشکال
وارده از سوی بنده ملاحظه کنید سپاسگزار خواهم بود:
"منشأ انتقال جوهری از ادنی به اعلی سه چیز است:ضعف صورت،نقص ماده و عنایت فاعل.
گرچه همه ی موجودات طالب کمالند اما آنچه موجود را از طلب کمال اعلی باز می دارد غلبه
کمال بالفعل اوست،زیرا فعلیت استعداد کمال بالقوه را باطل می سازد،لذا کواکب که از قوی ترین
صورت جرمیه برخوردارند،هیچگاه ماده برای صورتی نمی شوند،اما انسان ضعیف ترین صورت حیوانی
را داراست همانطور که قران می فرماید "خلق الانسان ضعیفا"همین ضعف منشأ انتقال از ادنی به اعلی است
زیرا صورت قوی از قبول صورت دیگر امتناع می ورزد بنابراین بودن بین قوه ی صرف و فعلیت محض راز حرکت دائمی
انسان به اعلی و یا اسفل است.(صدرالمتألهین،تفسیر القران،صص 298-292)
چطور موجود جامد جسمانی مانند کوه و یا سایر اشیاء می توانند در اثر حرکت جوهری انسان بالفعل شوند؟
یک وقت می گوئیم جامدات،گیاهان و حیوانات به حقایق وجودی خویش و به سوی صور باطنی خود در حال حرکتند
و به تعبیر جنابعالی به سوی غیب وجود حرکت می کنند،این صحیح و بدون اشکال است، ولی ملا صدرا در تفسیر
آیه می فرماید کوه انسان بالفعل می شود(در اثر حرکت جوهری) و یک جا می فرماید پذیرفتن صور گوناگون در اثر
حرکت جوهری خاص انسان است و افلاک به خاطر بالفعل بودنشان صورت جدیدی جز صورت فلکیه نمی پذیرند
و قس علی هذا برای سایر موجودات،چرا که آنها هم در نوع خود فعلیت تام دارند پس نباید همه ی عالم ماده
به سوی انسان بالفعل شدن پیش برود!
این یک تناقض آشکار در سخن ملا صدرا محسوب نمی شود؟و یا بنده مفهوم انسان بالفعل را درک نمی کنم.
با تشکر
مگر حرکتهای عرضی مانند أین، در ضمن حرکت جوهری انجام نمیشود؟!
عرض سلام و خسته نباشید
حرکت جوهری غیر از حرکت در جوهر است .
وقتی انسانی راه میرود جوهرش هم حرکت میکند اما حرکت جوهر در این حال در نسبت مکانی یا این است نه در خود جوهر.
در حرکات عرضی این جوهر است که در کمیت ،کیفیت،این و وضعش حرکت میکند.اما مراد ازحرکت جوهری حرکت جوهر در ذات خود است.
پس، حرکت جوهری ذاتی و دائمی برای جسم ثابت و عین وجود آن است. بدینترتیب، کل عالم جسمانی در حرکت دائم است و ثبات و ایستایی در آن راه ندارد. حرکت اعراض نیز منحصر در چهار مقوله نیست، بلکه همه اعراض به تبع جوهر در حرکت هستند. حرکت جوهری البته محسوس نیست، بلکه با تحلیل عقلی به آن راه میبریم و عرفا مدعی شهود آن هستند.
و ظاهرا به حرکات عرضی سیارات استناد شده بود.بله استاد گرامی،اگر این قید لحاظ می شد اشکالی وجود نداشت ولی در متن سابق این نکته اشاره نشده
حرکات أینیه، عینا در متن جناب سبزواری بدان تصریح شده است:
«إلی أن تصل إلی الغایات بالوفود علی باب الابواب ... و ذلک بالحرکات الأینیة و الجوهریة»
بیدلیل حرکات أینیة در کنار حرکات جوهریة نیامده است. حرف عطف نیز از نوع «واو» است نه «أو» که محتملا ارتباط اتحادی این دو مد نظر نویسنده است.
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند!
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »
با سلام وعرض ادب
ولی استاد گرامی برداشتهای ملا صدرا با این آیه در تضاد نیست
پس، حرکت جوهری ذاتی و دائمی برای جسم ثابت و عین وجود آن است. بدینترتیب، کل عالم جسمانی در حرکت دائم است و ثبات و ایستایی در آن راه ندارد. حرکت اعراض نیز منحصر در چهار مقوله نیست، بلکه همه اعراض به تبع جوهر در حرکت هستند. حرکت جوهری البته محسوس نیست، بلکه با تحلیل عقلی به آن راه میبریم و عرفا مدعی شهود آن هستند.عرض سلام و خسته نباشید
حرکت جوهری غیر از حرکت در جوهر است .
وقتی انسانی راه میرود جوهرش هم حرکت میکند اما حرکت جوهر در این حال در نسبت مکانی یا این است نه در خود جوهر.
در حرکات عرضی این جوهر است که در کمیت ،کیفیت،این و وضعش حرکت میکند.اما مراد ازحرکت جوهری حرکت جوهر در ذات خود است.
سخن شما پذیرفته است.
اما با توجه به عبارت زیر:
«عالم المادة بما بین أجزائه من الارتباط و الاتصال، واحد سیال فی ذاته، متحرک فی جوهره، و یشایعه فی ذلک الأعراض» (نهایة الحکمة، ج 4، ص 1243)
عرض بنده ناظر به همین قسمت بود.
وگرنه اثبات حرکت جوهری طبق فرمایش شما، تجربی نیست.
یعنی درک وشعورشون اینقدری میشه که در بهشت با انسانها هم سخن میشن. درسته برداشتم؟من برداشتی که از فرمایشات شما گرفتم اینه که تمام موجودات عالم مادی حرکت جوهریشون شروع میشه تا اینکه میرسن به مقام انسانی
البته به سعادت انسانی نمیرسند فقط در عین حال که کوه، صورت کوهی دارد، تعریف حقیقت انسانی در او محقق شده است. به تعبیر دیگر، مختصات انسانی را دارد اما در شکل و شمایل کوه.
و همانطور که خودتان هم اشاره کردید، قابلیت دارد با انسان سخن بگوید اگر شرایط نطق ظاهری برایش فراهم شود. لذا در مورد انبیاء چنین اتفاقی افتاد است.
قبلا هم اشاره کردهام که خصوصیتهای شکلی در حیوان بودن حیوان و انسان بودن انسان نقشی ندارد پس می تواند کوه باشد اما خصوصیات حیوانی را داشته باشد
نکته ای که طرح اشکال حقیر را تقویت می کند و سؤالات پست قبل ناشی از آن است یک نکته ی فلسفی معرفتی در حکمت متعالیه و مربوط به حرکت جوهری انسان و مقایسه ی آن با سایر موجودات است که به عینه از کلام ملا صدرا نقل قول می نمایم و حضرتعالی اگر بررسی بفرمائید و تطبیق آن را با اشکال وارده از سوی بنده ملاحظه کنید سپاسگزار خواهم بود: "منشأ انتقال جوهری از ادنی به اعلی سه چیز است:ضعف صورت،نقص ماده و عنایت فاعل. گرچه همه ی موجودات طالب کمالند اما آنچه موجود را از طلب کمال اعلی باز می دارد غلبه کمال بالفعل اوست،زیرا فعلیت استعداد کمال بالقوه را باطل می سازد،لذا کواکب که از قوی ترین صورت جرمیه برخوردارند،هیچگاه ماده برای صورتی نمی شوند،اما انسان ضعیف ترین صورت حیوانی را داراست همانطور که قران می فرماید "خلق الانسان ضعیفا"همین ضعف منشأ انتقال از ادنی به اعلی است زیرا صورت قوی از قبول صورت دیگر امتناع می ورزد بنابراین بودن بین قوه ی صرف و فعلیت محض راز حرکت دائمی انسان به اعلی و یا اسفل است.(صدرالمتألهین،تفسیر القران،صص 298-292) چطور موجود جامد جسمانی مانند کوه و یا سایر اشیاء می توانند در اثر حرکت جوهری انسان بالفعل شوند؟ یک وقت می گوئیم جامدات،گیاهان و حیوانات به حقایق وجودی خویش و به سوی صور باطنی خود در حال حرکتند و به تعبیر جنابعالی به سوی غیب وجود حرکت می کنند،این صحیح و بدون اشکال است، ولی ملا صدرا در تفسیر آیه می فرماید کوه انسان بالفعل می شود(در اثر حرکت جوهری) و یک جا می فرماید پذیرفتن صور گوناگون در اثر حرکت جوهری خاص انسان است و افلاک به خاطر بالفعل بودنشان صورت جدیدی جز صورت فلکیه نمی پذیرند و قس علی هذا برای سایر موجودات،چرا که آنها هم در نوع خود فعلیت تام دارند پس نباید همه ی عالم ماده به سوی انسان بالفعل شدن پیش برود! این یک تناقض آشکار در سخن ملا صدرا محسوب نمی شود؟و یا بنده مفهوم انسان بالفعل را درک نمی کنم.سلام علیکم و رحمة الله
سلام علیکم و رحمة الله و تهیاته
کواکب جسم اند برای صورت فلکی و اگر بخواهد نفس بگیرد نفس فلکی می گیرد اما اجسام کره زمین اگر بخواهند نفس بگیرند نفس نباتی و حیوانی و انسانی می گیرند.
به عبارت دیگر، دو گونه نفس داریم: نفوس فلکی و نفوس غیر فلکی.
در حرکت اشتدادی جسم فلکی کنار جسم زمینی است و غایتی برای آن نداریم مثلا اینگونه نیست که جسم فلکی، جسم ملکی گردد اما در مورد جسم ارضی میتوان برای آن سه مرحله تعریف کرد (نباتی و حیوانی و انسانی)
این تفاوت میان جسم فلکی و جسم ارضی به خاطر تفاوت در نفسهای این دو است. بنده الان به خوبی حضور ذهن ندارم ولی مثلا گفته شده نفس فلکی کلی است جسمش هم کلی است یا از لطافت خاصی برخوردار است ... خلاصه توقع نداریم جسم فلکی بعد از اطوار و اکوار جسم رابعی بشود یا مثلا جسم نباتی یا حیوانی یا انسانی بشود اما اجسام کره زمین اینطور نیست.
اما از طرفی، در یک نگاه کلی همه اینها چه جسم فلکی و چه جسم مادی، در داخل عالم ماده تعریف میشوند و این عالم ماده هیولایی دارد که قرار است با صورتهایی که می گیرد به نقطهای برسد که هیولایش از کار بیفتد.
یعنی آخر و عاقبت عالم ماده عالم تجرد است.
به عبارت تفصیلیتر: در عالم ماده یک دسته هیولای محض است در رتبهی بعد، صورت جسمی به روی این هیولا می آید؛ آنگاه یک جسمش جسم فلکی میگردد و یکی هم مثلا جسم زمینی. و این مجموعه قرار است بعد از اطوار و اکوار به یک چیزی که دیگر ماده و هیولا ندارد تبدیل شده و مجرد بشود.
در این اختتامیه، دیگر فرقی میان جسم زمینی و جسم فلکی وجود ندارد.
این روند حرکت جوهریه کلیه عالم است. در عین حال که جسم فلکی، حرکت اشتدادی ندارد.
البته این نظر و برداشت بنده است شاید برداشتهای دیگر، صحیح یا بهتر باشند هو العالم.
با سلام وعرض ادبولی برداشتهای ملا صدرا با این آیه در تضاد نیست
سلام علیکم
لطفا وجه تضادش را تبیین کنید
سلام علیکم
لطفا وجه تضادش را تبیین کنید
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی همین حرکت جوهری تمام موجودات وبه مقام انسانی رسیدن بود
که در پست قبلی جواب پرسشم رو از شما گرامی گرفتم.
البته به سعادت انسانی نمیرسند فقط در عین حال که کوه، صورت کوهی دارد، تعریف حقیقت انسانی در او محقق شده است. به تعبیر دیگر، مختصات انسانی را دارد اما در شکل و شمایل کوه
دیگه سوالم رو پس میگیرم.
پس وجود «أرض مثالی» و «ارض اخروی» را چطور تبیین میکنید؟
اگر مشکل اتصال وحدانی را عنوان کنید، این هم پاسخش مشخص است زیرا تشخص به وجود است نه به ماهیت.بعلاوه، تا قبل از رسیدن به غایة تجردی خویش، این حرکت جوهری برقرار است پس این حرکت جوهری هم مورد مناقشه قرار نخواهد گرفت
با سلام
زمین مثالی اگر وجود دارد در ادراک ما وجود دارد نه اینکه زمین خاکی
مثالی شود
حرکت جوهری فقط برای سیر خاک تا حیوان و انسان شدن قابل تصور است در غیر اینصورت برای عالم مثال و عقل هم باید حرکت قاءل شویم که نمیشود
سلام علیکم و رحمة الله و تهیاته
کواکب جسم اند برای صورت فلکی و اگر بخواهد نفس بگیرد نفس فلکی می گیرد اما اجسام کره زمین اگر بخواهند نفس بگیرند نفس نباتی و حیوانی و انسانی می گیرند.
به عبارت دیگر، دو گونه نفس داریم: نفوس فلکی و نفوس غیر فلکی.
در حرکت اشتدادی جسم فلکی کنار جسم زمینی است و غایتی برای آن نداریم مثلا اینگونه نیست که جسم فلکی، جسم ملکی گردد اما در مورد جسم ارضی میتوان برای آن سه مرحله تعریف کرد (نباتی و حیوانی و انسانی)این تفاوت میان جسم فلکی و جسم ارضی به خاطر تفاوت در نفسهای این دو است. بنده الان به خوبی حضور ذهن ندارم ولی مثلا گفته شده نفس فلکی کلی است جسمش هم کلی است یا از لطافت خاصی برخوردار است ... خلاصه توقع نداریم جسم فلکی بعد از اطوار و اکوار جسم رابعی بشود یا مثلا جسم نباتی یا حیوانی یا انسانی بشود اما اجسام کره زمین اینطور نیست.
اما از طرفی، در یک نگاه کلی همه اینها چه جسم فلکی و چه جسم مادی، در داخل عالم ماده تعریف میشوند و این عالم ماده هیولایی دارد که قرار است با صورتهایی که می گیرد به نقطهای برسد که هیولایش از کار بیفتد.
یعنی آخر و عاقبت عالم ماده عالم تجرد است.
به عبارت تفصیلیتر: در عالم ماده یک دسته هیولای محض است در رتبهی بعد، صورت جسمی به روی این هیولا می آید؛ آنگاه یک جسمش جسم فلکی میگردد و یکی هم مثلا جسم زمینی. و این مجموعه قرار است بعد از اطوار و اکوار به یک چیزی که دیگر ماده و هیولا ندارد تبدیل شده و مجرد بشود.
در این اختتامیه، دیگر فرقی میان جسم زمینی و جسم فلکی وجود ندارد.
این روند حرکت جوهریه کلیه عالم است. در عین حال که جسم فلکی، حرکت اشتدادی ندارد.البته این نظر و برداشت بنده است شاید برداشتهای دیگر، صحیح یا بهتر باشند هو العالم.
با سلام
من متوجه نمیشوم
هیولای محض چگونه قرار است مجرد شود؟!!
و اما صورت که به خودی خود مجرد هست
چه چیزی قراره مجرد بشه این وسط؟
صورت که خود مجرد است هیلولا هم مجرد شدنش معنا ندارد
یه سوال
حرکت جوهری مربوط به ماده اولیه و یا همان هیولا است یا صورت؟
با سلام
زمین مثالی اگر وجود دارد در ادراک ما وجود دارد نه اینکه زمین خاکی
مثالی شود
حرکت جوهری فقط برای سیر خاک تا حیوان و انسان شدن قابل تصور است در غیر اینصورت برای عالم مثال و عقل هم باید حرکت قاءل شویم که نمیشود
سلام علیکم
همین الان که من و شما با هم صحبت میکنیم ما دارای وجود مثالی هستیم.
حرکت جوهری کوه، تا آنجا ادامه دارد که در ضمن این که کوه را تا آستانه و درگاه انسانیت ارتقاء می دهد، صورت مثالی او را نیز ارتقاء میدهد.
بله، وجود حرکت جوهری در عالم ارواح محل نظر و تأمل است اگرچه شاید بتواند وجود حرکت جوهری در عالم برزخ را به اثبات رساند ولی خب هنوز تبیین دقیقی از آن صورت نگرفته است.
بسمه الخبیر
البته این نظر و برداشت بنده است شاید برداشتهای دیگر، صحیح یا بهتر باشند هو العالم.
سلام علیکم و رحمة الله
ولی استاد گرامی ملا صدرا فقط انسان را قابل برای دریافت صور گوناگون می داند
دقیقا در این باره حصر قائل شده است.
قران ظاهر و بواطنی دارد و این دو تفسیر منافاتی با هم ندارند ضمن اینکه حرکات ظاهری سیارات و اجرام سماویکه حرکاتی عرضی هستند تابع حرکت جوهریند و حتی دلیل بر آن،به طوری که ملا صدرا از حرکت در اعراض حرکت
جوهری را اثبات می کند.
سلام
یعنی میفرمایید این آیه دو تا تفسیر دارد؟ اگه یک ایه میتواند چند تا مفهوم به ذهن برسونه در این صورت تفسیر ملاصدرا هم پذیرفته میشود.اما ظاهر آیه گویا فقط خواسته حرکت زمین به دور خود و به دور خورشید رو با توجه به کو هها که پدید های عظیمی هستند نشان بده.در هر صورت فرمایش شما کاملا متینه
ما با حرکت جوهری ساری در عالم ماده میخواهیم بگوییم عالم ماده در حال فرورفتن در مراتب غیب است مثلا همین کوه که در مرآی و منظر ماست در حال گذراندن مرحله مادیت خویش است البته دیگر مراحل این کوه دیگر در دست ما نیست یعنی رفته به سمت تجرد برزخی و در نهایت تجرد عقلی.
عرض سلام
استاد گرامی اطلاعات من در این باره کم هست و تازه وارد این وادی مباحث میشوم.چگونه کوه مادی به مرحله تجرد میرسد؟ یعنی ماده به امر مجرد تبدیل میشود؟ این گفته شما روشن نیست واسم.
در عین حال که کوه، صورت کوهی دارد، تعریف حقیقت انسانی در او محقق شده است. به تعبیر دیگر، مختصات انسانی را دارد اما در شکل و شمایل کوه.
کوه خود از اجزایی تشکیل شده و پدیده بسیطی نیست.پس اگه کوه صورت کوهیی دارد اجزایش هم صورتی دارند؟
یعنی آخر و عاقبت عالم ماده عالم تجرد است.
به عبارت تفصیلیتر: در عالم ماده یک دسته هیولای محض است در رتبهی بعد، صورت جسمی به روی این هیولا می آید؛ آنگاه یک جسمش جسم فلکی میگردد و یکی هم مثلا جسم زمینی. و این مجموعه قرار است بعد از اطوار و اکوار به یک چیزی که دیگر ماده و هیولا ندارد تبدیل شده و مجرد بشود.
در این اختتامیه، دیگر فرقی میان جسم زمینی و جسم فلکی وجود ندارد.
این روند حرکت جوهریه کلیه عالم است. در عین حال که جسم فلکی، حرکت اشتدادی ندارد.
اگه همه ماده به مجرد برسه در این صورت عالم خالی از ماده میشه.ماده هم نشئه ای از وجوده.و در این صورته که عالم یک نشئه از وجود یعنی ماده رو نداره و این خودش نقصه.
چون همون طور که خودتون میدونین حقیقت عالم وجوده نه ماده نه امور مجرد.این دو مقوله ماده و تجرد ماهیت هستند.
ولی استاد گرامی ملا صدرا فقط انسان را قابل برای دریافت صور گوناگون می داند دقیقا در این باره حصر قائل شده است.سلام علیکم و رحمة الله
سلام علیکم و رحمة الله و تهیاته
حداقل آن متنی که در ج3 اسفار ص 88 ذیل آیات «و تری الجبال ... » و «بل هم فی لبس ...» از ایشان داریم و ج 9، ص 279 اسفار، سخن شما را تأیید نمیکند.
لطفا به این توضیح دقت بفرمایید:
مراد از حرکت جوهری در عالم طبیعت این است که مولکول بدون جان در معدن (کوه) در حرکت جوهری به نقطهای می رسد که جان و نفس هم به او تزریق می شود.
نه این که به لحاظ ارزشی بلکه تنها به لحاظ شرافت وجودی، وجودش ارتقا مییابد.
در مراتب هستی، انسان نسبت به همه موجودات عالم شدت وجودیاش بیشتر است. و همه چیز باید این شدت را پیدا کند.
در حرکت جوهری هر مقطعی را که برش بزنیم یک موجودی که ذهن ما برایش ماهیت خاصی درست کردهاست، به شما تحویل می دهد که در مقطع نهایی می شود انسان.
نگاه به این مسأله به صورت شخصی یک مقدار دور از ذهن مینمایاند؛ بنابراین بهتر است مسأله را به صورت نوعی نگاه کنیم.
در فلسفه ما به غیر از هیولا و صورت کاری به هیچ چیز دیگر نداریم لذا اثبات این مطلب در فلسفه سختتر از اثبات آن در علم عرفان است.
صورت معدنی یا جمادی وقتی به حد نباتی رسید صورتش باید به شکل نباتی شود.
کوه یعنی هیولی به اضافهی صورت جبالی که دارد و قرار است صد سال بعد (مثلا) بشود صورت نباتی.
وجود متبدل میشود وقتی این حرکت را بررسی فلسفی می کنیم یک ماهیت به ما تحویل می دهد .
وقتی این ماهیتها را کنار هم می گذاریم میبینیم که ماهیتها عوض شده اند.
در واقع یک ماهیت است یک وجود هم دارد اما وقتی در مقاطع مختلفی از آن «cut» می زنیم احساس می کنیم ماهیتها مختلف شدهاند.
این شمائید که حرکت را از حرکت باز داشته اید والا یک وجود است و یک ماهیت هم بیشتر ندارد تعبیر می کنند به «ماهیت سیال».
مثال:
وقتی دمای کتری آب در حال جوشیدن را نگاه کنیم در حینی که می جوشد نمیتوانیم بگوییم دمایش چند درجه است چون سیال است چون حرکت دارد چون آن به آن دمایش در حال افزایش است و دمای ثابت ندارد دمای سیال دارد. اگر بخواهیم بگوییم دمایش دقیقا چند درجه است باید از حرکت نگهش بداریم یعنی دمادهی را متوقف کنیم آنگاه مثلا بگوییم چه درجهای از دما را دارد.
ماهیت هم همینطور است یک وجود متبدل است و ماهیت ثابتی از درونش آن در نمیآید. ما این کوه را ثابت نگاه می کنیم ولی اگر ثابت نگاه نکنیم حتی حیوان و نبات و... هم نمی بینیم بلکه یک چیز سیال می بینیم مثل آب جوش.
منتهی دقت کنید، این استکمال وجودی است و با سعادتی که انسان در اثر اختیار و اراده خود به دست میآورد متفاوت است.
بسمه العلیم
سلام
یعنی میفرمایید این آیه دو تا تفسیر دارد؟ اگه یک ایه میتواند چند تا مفهوم به ذهن برسونه در این صورت تفسیر ملاصدرا هم پذیرفته میشود.اما ظاهر آیه گویا فقط خواسته حرکت زمین به دور خود و به دور خورشید رو با توجه به کو هها که پدید های عظیمی هستند نشان بده.
سلام و عرض ادب و ارادت
قران وجوه معنایی گوناگونی دارد و روایات نیز بر آن تصریح دارد:
امام علي(ع) هنگام فرستادن ابن عباس براي مناظره با خوارج به او توصيه ميكنند
كه با آنان به قرآن احتجاج نكند؛ با اين استدلال كه قرآن پذيرنده ی وجوه گوناكون و
برخوردار از معاني احتمالي چندگانه است، بلكه راهكار احتجاج به سنت را فراروي ابن عباس مينهند.
در مورد تفسیر ملا صدرا قصدم درک مفهوم سخن اوست،درست است که ایشان از بزرگترین علما و
اندیشمندان قرون اخیر است و مکتب فکری،فلسفیش طرفداران بسیاری از بین فلاسفه و عرفا و علما دارد
ولی آیا می شود بدون اینکه فهمید ایشان دقیقا چه می فرمایند از سخنشان بدون تأمل و بررسی گذشت
و طوطی وار بیانات ایشان را تکرار و الگوی فکری خویش قرار داد؟
پ.ن
از حضور شما در این بحث بسیار خوشحال و متشکرم.
امیدوارم از معلومات خوب شما بهره مند شویم.
بسمه العلیم
حداقل آن متنی که در ج3 اسفار ص 88 ذیل آیات «و تری الجبال ... » و «بل هم فی لبس ...» از ایشان داریم و ج 9، ص 279 اسفار، سخن شما را تأیید نمیکند.
بله حق با حضرتعالی است در این قسمت همانی برداشت می شود که در ابتدای بحث از آن سؤال نمودم
اما در طی این چند روز که منابع مختلف مرتبط با بحث را نگاه کردم متوجه شدم نکاتی در سخنان ایشان هست
که به نظرم با قسمت فوق در تضاد است و در پست قبل عرض کردم.
مراد از حرکت جوهری در عالم طبیعت این است که مولکول بدون جان در معدن (کوه) در حرکت جوهری به نقطهای می رسد که جان و نفس هم به او تزریق می شود.
نه این که به لحاظ ارزشی بلکه تنها به لحاظ شرافت وجودی، وجودش ارتقا مییابد.
بله متوجه هستم استاد گرامی بحث راجع به هستی شناسی حرکت جوهری در عالم ماده است
و ارزشهای وجودی که در قران هم به آن تصریح شده است:"لقد کرمنا بنی آدم"خاص انسان است
سؤال بنده هم ناظر به همان حرکت وجودی است در واقع حرکت صعودی هستی در مراتب وجود.
البته سؤالی که می پرسم در عرفان حل شده است حتی در حکمت متعالیه ی ملا صدرا مبنی وحدت شخصی
وجود و کثرت در ظهورات آن و همچنین اصالت وجود،ولی وقتی به آیات الهی قران می رسیم موضوع حساسیت
می یابد و نمی شود مثل یک قضیه ی فلسفی با آن برخورد کرد.
در حرکت جوهری هر مقطعی را که برش بزنیم یک موجودی که ذهن ما برایش ماهیت خاصی درست کردهاست
با توجه حرکت جوهری و تحول ذاتی آن به آن موجودات، می توانیم ماهیت ثابتی برای موجودی قائل شویم؟
با تشکر
با توجه حرکت جوهری و تحول ذاتی آن به آن موجودات، می توانیم ماهیت ثابتی برای موجودی قائل شویم؟
چون در واقع ثابت نیست و این ما هستیم که آن را ثابت دیدهایم و با عنوان ماهیتی خاص آن را موسوم کردهایم و الا در حقیقت یک وجود و یک ماهیت بیش نیست.
مثل آن آب در حال جوش که دمای آن دم به دم در حال تغییر و افزایش است.
هستی شناسی حرکت جوهری در عالم ماده استو ارزشهای وجودی که در قران هم به آن تصریح شده است:"لقد کرمنا بنی آدم"خاص انسان است
اولا درگاهی که همه موجودات به لحاظ وجودی باید به این درگاه برسند، مقام انسانیه است و این خود دال بر شرافت انسانی به حسب اشتدادات وجودی است.
از طرف دیگر، انسان علاوه بر این حرکت استکمالی وجودی، از سعادت سلوکی نیز برخوردار است. بر اساس این بُعد، انسان نه تنها نسبت به جماد و نبات و حیوان بافضیلتتر میشود بلکه نسبت به مظاهر دیگر نظیر ملک مقرب نیز ارج و قرب بیشتری خواهد داشت.
که البته برای خود حقیر، تصویر این قسمت، در فضای فلسفی مشکل است.
ما میگوییم نفس انسان وقتی به دنیا آمد لاغر است اما کم کم چاق می شود (به برکت حرکت جوهری و لبس بعد از لبس) حال اگر این انسان سبعیت پیدا کرد، حرکت جوهریاش به لحاظ وجودی اشتداد پیدا میکند اما به لحاظ سلوکی ضعیف می شود، حالا تصویر این در فلسفه چگونه است؟ نمیدانم.
اینها ابهاماتی است که در این موضوع نهفته است.
بعلاوه، به نظر میرسد «روح انسانی» فقط مخصوص انسان است و لاغیر. این همانی است که در «نفخت فیه من روحی» از آن یاد شده است.
در این رابطه باید تأمل شود که مثلا کوه که به مقام انسانیت میرسد، به چه ساحتی از مقام انسانیت خواهد رسید. آیا ناظر به مقام روحی انسان است؟ به نظر حقیر، بعید به نظر میآید.
اتفاقا عباراتی که در دست داریم هم این را نمیگوید.
اصلا شاید اینطور بتوانیم بگوییم که در میان اجسام، جسم جبال، مثلا معدن است و این معدن هنوز دارای مزاج نشده است لذا قابل برای تعلق نفس نباتی و حیوانی و انسانی نیست. در مراحل اطوار و اکوار، این جسم در اثر حرکت جوهری به مرحلهای میرسد که قابلیت تعلق نفس نباتی خاکی و سپس نباتی و سپس حیوانی را دارد.
این روند ادامه پیدا میکند تا به مرحله انسانی میرسد.
مزاج انسانی بالاترین و آخرین مزاجی است که در عالم ماده از آن بحث می شود در حقیقت مزاج انسانی، ایستگاه آخر است. که اتفاقا شأنی از شئون انسان کامل هم میباشد.
بسمه العلیم
اولا درگاهی که همه موجودات به لحاظ وجودی باید به این درگاه برسند، مقام انسانیه است و این خود دال بر شرافت انسانی به حسب اشتدادات وجودی است.
استاد گرامی جسارتا بهتر نیست ایتدا معنای انسان بالفعل در نزد ملا صدرا معلوم شود؟
انسان بالفعل در حکمت متعالیه به چه معناست؟
به این شکل می توانیم بهتر به مقصود وی پی ببریم.
مطلب بعد اینکه رسیدن به یک کمال خاص برای هر موجودی باید ممکن الحصول باشد
که باز باید ببینیم این انسان بالفعل یعنی چه و آیا رسیدن به این کمال برای جوهر جسمانی
ممکن الحصول است یا خیر؟
نکته ی بعد اینکه حرکت جوهری در ماده اتفاق می افتد و در غیر ماده معنا ندارد یعنی در جواهر
عقلی حرکت جوهری بی معنا است و آنهم به دلیل فعلیت آنهاست،یعنی حرکت از قوه به سوی
فعل است،حال این سؤال مطرح می شود که نهایت فعلیت و کمال متصور برای جوهر جسمانی
در حکمت متعالیه چیست؟
پس از حضرتعالی تقاضا می کنم بحث را با پاسخ به این سه سؤال پی بگیریم.
با تشکر
سلام علیکم
همین الان که من و شما با هم صحبت میکنیم ما دارای وجود مثالی هستیم.
حرکت جوهری کوه، تا آنجا ادامه دارد که در ضمن این که کوه را تا آستانه و درگاه انسانیت ارتقاء می دهد، صورت مثالی او را نیز ارتقاء میدهد.
بله، وجود حرکت جوهری در عالم ارواح محل نظر و تأمل است اگرچه شاید بتواند وجود حرکت جوهری در عالم برزخ را به اثبات رساند ولی خب هنوز تبیین دقیقی از آن صورت نگرفته است.
بله
اما اساس حرکت جوهری برای تعریف عالم ماده تبیین شده
اگر قرار باشد آنرا تسری به عوالم مافوق داد مبانی تعریف ماده و مجرد بهم میریزد
و البته هنوز بنده نفهمیدم وارد کردن بحث های فلسفی در دین چه سودی داشته و دارد
انسان بالفعل در حکمت متعالیه به چه معناست؟ به این شکل می توانیم بهتر به مقصود وی پی ببریم. مطلب بعد اینکه رسیدن به یک کمال خاص برای هر موجودی باید ممکن الحصول باشد که باز باید ببینیم این انسان بالفعل یعنی چه و آیا رسیدن به این کمال برای جوهر جسمانی ممکن الحصول است یا خیر؟ نکته ی بعد اینکه حرکت جوهری در ماده اتفاق می افتد و در غیر ماده معنا ندارد یعنی در جواهر عقلی حرکت جوهری بی معنا است و آنهم به دلیل فعلیت آنهاست،یعنی حرکت از قوه به سوی فعل است،حال این سؤال مطرح می شود که نهایت فعلیت و کمال متصور برای جوهر جسمانی در حکمت متعالیه چیست؟ پس از حضرتعالی تقاضا می کنم بحث را با پاسخ به این سه سؤال پی بگیریم.استاد گرامی جسارتا بهتر نیست ایتدا معنای انسان بالفعل در نزد ملا صدرا معلوم شود؟
جبل در ابتدا با کمالات در سطح جماد است بعد در استکمال جوهری بالا آمده؛ به هر مرحلهای که میرسد، آن مرحله نسبت به مراحل پاییندستی فعلیت محسوب میشود.
آنگاه، وقتی دارای ملاکات انسان شد می شود انسان بالفعل.
در خود انسان هم، یک وقت مرحله «تمامیت انسان» مطرح است؛ یک وقت مرحله «کمالیت». تمامیت در همین خصوصیات ظاهری شکل می گیرد.
به نظر میرسد همین مرحله تمامیت است که مد نظر باشد.
حالا این که نهایت فعلیت چیست نمیدانم. در علم عرفان کار راحت است. نهایت را همان رسیدن به کمالات ذاتی حق عنوان میکنند.
اما آیا در فلسفه نیز همینطور است؟ این نیازمند به مبانی خاصی است.
بعلاوه، در مورد حرکت جوهری عمودی، آنطور که شما به ضرس قاطع مطرح کردید نمیتوان بدان باورمند شد.
درست است که حرکت در غیر عالم ماده معنا ندارد چون حرکت تابع وجود قوه و استعداد است اما آیا واقعا چنین چیزی در بیرون عالم ماده اتفاق افتاده یا نه؟ این تازه اول کلام است.
میتوان گفت از حرکت تا جایی که در چهارچوب عالم ماده است، به عنوان حرکت استکمالی جوهری یاد شده است و از این مرحله به بعد، تعبیر «اشتداد وجودی» رایج است.
یعنی تقریبا میتوان گفت دو مرحله است، یکی استکمال جوهری و دیگری، حرکت اشتدادی.
به تعبیر دیگر، هر حرکتی اشتداد هست اما هر اشتدادی حرکت نیست.
حالا در همین قسمت، آیا جسم از میان برداشته میشود؟
اگر در نظرتان باشد، یک سوالی را جناب ملاعلی در پستهای اولیه مطرح کردند مبنی بر این که آیا جبل با رسیدن به مقام تجرد، جسم را رها میکند؟
در پاسخ به این سؤال به عبارت فنیتر و دقیقتر باید گفت: جسم تحت الشعاع حیثیت عالی تری قرار می گیرد به نحوی که فقط «دیده نمیشود».
کمال جسمانی فانی در کمال عالی تر می شود و آن عالی تر ظهور خودش را نشان میدهد در واقع جسم مخفی میشود و به لحاظ فنایش در عالی تر، عروضی ندارد نه اینکه از ااساسا نبوده نباشد.
پس جسم هست وقتی جسم از جسمیت بالا آمد جسمیت از بین نمی رود؛ بلکه تعین جسمیتش ا ز بین می رود در اینجا باید گفت ظهورش تابع مرحله عالی تر است.
مثلا در مورد حیوان میگوییم هر حیوانی نامی است اما وقتی از مرحله نباتی به حیوانی رسید گفته میشود این حیوان است و آثار گیاهی را از او دیده نمیشود اما نه اینکه نباتیت نباشد بلکه تحت الشعاع حیوانیت واقع می شود.
ظاهرا یک مقدار چرخش در پاسخ به سؤال جنابعالی ایجاد شد که البته اگر به دلیل تکرار واضحات به حال شما مفید نبود فکر می کنم حداقل برای کاربران دیگر مفید بوده باشد.
خلاصه پاسخ به سه سؤال پست اخیرتان بدین صورت است:
مراد از انسان بالفعل یعنی چرخهی حرکت جوهری جسمانی تا جایی ادامه یابد که قابلیت تعلق نفس انسانی را داشته باشد و تعریف انسان بر آن صادق گردد.
سؤال دوم نیز ممکن الوصول بودنش مشخص است
در قسمت سؤال سوم، بنده حداقل حضور ذهنی در این رابطه از متون جناب ملاصدرا ندارم. اگر به موردی دست یافتید، آن را به اشتراک بگذارید تا بنده نیز بهرهمند شوم.
اما اساس حرکت جوهری برای تعریف عالم ماده تبیین شده
اگر قرار باشد آنرا تسری به عوالم مافوق داد مبانی تعریف ماده و مجرد بهم میریزد
این سخن شما ادعایی بیش نیست.
اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند.
حرکت جوهری از احکام وجود است و وجود منحصر در عالم ماده نیست.
حداقل بیشتر استوانههای علمی از معاصرین که شاگرد مکتب صدرایی اند، معتقدند میتوان باورمند به وجود حرکت جوهری در عالم مثال شد.
بسمه الشکور
مراد از انسان بالفعل یعنی چرخهی حرکت جوهری جسمانی تا جایی ادامه یابد که قابلیت تعلق نفس انسانی را داشته باشد و تعریف انسان بر آن صادق گردد.
سؤال دوم نیز ممکن الوصول بودنش مشخص است
عرض سلام و ادب
مقصود حضرتعالی از اولین فرمایشتان این است که کوه، انسان بالتمام می شود؟!(با توجه به به تعریفی که از انسان بالکمال و بالتمام
در ابتدای پست قبل داشتید)
و در مورد پاسخ دوم:از کجا مشخص است؟
بالاجمال می دانیم که حرکت جوهری در همه ی عالم ماده وجود دارد اما آیا غیر از ملا صدرا و غیر از تفسیر آیه
کسی دیگر و یا جایی دیگر چنین نظری مطرح شده است؟
با تشکر