¸.¤·✿° طلوع نور °✿·¤.¸ویژه نامه مبعث نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله
تبهای اولیه
[b]content[/b]
دانلود صوت
آوای وحـی و لیلـۀ بعثـت مبارک است
عیـد نـزول سـورۀ اقـرأ بـه عقـل کل
جشن کمال و علم و فضلیت مبارک است
ریحانههای زنده نهان گشته زیر خاک
عیـد حیات، عیـد ولادت مبارک است
عیـد نـزول وحـی الهی به احمد است
جان در طبق نهید که عید محمّد است
مبعث پر از نور خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم
خدمت همه کاربران و همکاران خوب انجمن گفتگوی دینی تبریک و تهنیت عرض می کنم
بی شک تمام دار و ندارم محمد است
دین و نماز و قبله و یارم محمد است
احمد نبود کار نبوت تمام بود
خاتم شده است نقش و نگارم محمد است
یا محمد(ص)
بر عاشقان امشب سلامی تر رسیده
دل های عاشق تا سوی مکه پریده
در عید مبعث شد ذکرِ بی حد
جانم محمد یامحمد یامحمد
مبتلای یاریم
حُب او را داریم
از قدیم الایام
مستِ آلِ، احمد مختاریم
يارسول الله، عيدت مبارک
یا نبی الله، عیدت مبارک
عمر ستم دیگر به پایانش رسیده
شد ريشه کفر و جهالت هم بریده
عالم منوّر از نور طاهاست
تبریک ما امشب به مولا و به زهراست
از می حق مستیم
دل به مهرش بستیم
ما مسلمان شده ی
دست حیدر، نائب او هستيم
يا ولی الله، حیدر یاحیدر
یا اسد الله، حیدر یاحیدر
ما که مسلمان نبیِ بی نظیریم
عاشق علی، شیعه ی روز غدیریم
در پیش زهرا ما نور عینیم
دیوانه ی روی حسن، عبد حسینیم
رهرو طاهاییم
در تب مولاییم
ما همه سربازِ
جانثارِ، مهدی زهراییم
بقية الله، ادرکنی مهدی
یا حجت الله، ادرکنی مهدی
ان شاالله يه روزی میاد که بی قراریم
پای کعبه ما گوش به فرمانِ نگاریم
آی قوم داعش آی آل سعود
میشید به تیغِ انتقام مهدی نابود
ما که ماه عشقیم
سر به راه عشقیم
از مدافعانِ
زينبيه، در سپاه عشقیم
یا عصمت الله، زینب یازینب
یا اُخت ثارالله، زینب یازینب
یا محمد(ص)
در مدح توست هر چه که بهتر بیاورند
باید که سوره های مکرر بیاورند
با ذوق خنده های تو خوب است آیه ای
از آیه های سوره کوثر بیاورند
باید خلاصه همه کائنات را
از خال گوشه لب تو در بیاورند
خوبان روزگار، گرفتار خُلق تو
مثل تو نیست هر چه پیمبر بیاورند
سلمان محمدی شدی و از اهل بیت شد
دُر می شود هر آنچه از این در بیاورند
حتی هنوز می شود عطار های شهر
از کوچه های شهر تو عنبر بیاورند
ما بین آسمان و زمین هر چه ماسوا
باید به خاک پای شما سر بیاورند
وقتی علی است بنده ای از بندگان تو
دیگر چرا برای تو قنبر بیاورند؟
هر کس نبود لایق عقد اخوتت
باید کنار نام تو حیدر بیاورند
آسمونیا غزل خوون توی این شبِ همایون
جای ذکرحق ببینید صلواتِ رو لباشون
شدن عاشق نگاهت پراشونه فرش راهت
می خونن نمازُ زیر طاق ابروی سیاهت
عید مبعث دوباره هیئتا چه حالی داره !
عیدی کربلا می گیره هر کسی که کم نذاره
شب جشن حق پرستی شب کف زدن با مستی
دعوت خداست که امشب بین نوکراش نشستی
عید مبعثِ می دونید سرودُ با من بخونید
براتِ مدینه می دن، بگیرید همه می تونید
بارون غزل می باره از لبای هر ستاره
تو دلای شیعیانش غم دیگه جایی نداره
شب عید پس چه بهتر لبی تر کنیم ز ساغر
روی خمره ها نوشته می بزن به عشق حیدر
شب عید مبعث باز شب جام و باده و ساز
ساقی از تموم هیئت عکس دستِ جمعی بنداز
روز محشر ای جماعت پیش چشم اهل بدعت
فاطمه می شه به اذنش همه کاره ی قیامت
رحمتش حساب نداره هوامون رو خیلی داره
بیش تر از همه قیامت به ماها محل می ذاره
قیامت روز نویده دل شیعه پُر امیده
حضرت نبی به حیدر کلید بهشتُ می ده
#وحید_قاسمی
عالم شده روشن از وجودت ای ماه
از منزلتت کیست به جز حق، آگاه
در پای تو هستی به سجود افتاده ست
اِنَّ اللهَ اصطَفاکَ یا وجه الله
#یوسف_رحیمی
تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محمد
نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد
پرسیدم از ستودهی انجیل، راهب رسید و گفت: محمد
بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد
بعدش گذاشت گوشهی لبها خالی سیاه و گفت: محمد
بعدش نشست و سیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد
آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد
هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخهی وجود محمد
غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد
حتی میان سنگ ثمر داد آن دانهای که کاشت محمد
در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد
الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد
زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محمد!
اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محمد!
#قاسم_صرافان
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر اکرم (ص) مبارک باد
از #بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این #عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
بعثت پيامبراكرم(ص) تهنيت باد
یا محمد(ص)
اقرا، به اسم ربّ تو آغاز مي كنم
برگي به گفتگوی شما باز ميكنم
از كوه نور تا به حرا بین عاشقان
عرض ارادتی به تو ابراز مي كنم
گر شامل نگاه كريمانه ات شوم
یاهو زنان به اهل جهان ناز مي كنم
سيمرغ قاف قرب شوم اي رسول مهر
هرگاه در هواي تو پرواز مي كنم
خواهم که خاک پای بلال شما شوم
این رتبه را به اذن تو احراز مي كنم
عالم تمام فانی و عشق تو باقی است
اینجا سخن براي تو ايجاز مي كنم
یا ایّها النّبی که به عالم سر آمدی
تو احمدی حبیب خدایی محمدی
#مهدی_روحی
❀ ای عرشیان محو صدای دلنشینت
درآرزوی وصل روی بی قرینت
نورخدا می تابد از صحن جبینت
جبرییل بی تاب است، باشد هم نشینت
❀ بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
[="Navy"] چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک
[=arial, helvetica, sans-serif]مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
[=arial, helvetica, sans-serif]اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول
[=arial, helvetica, sans-serif]لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند
[=arial, helvetica, sans-serif]خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند
[=arial, helvetica, sans-serif]بعد از هزار سال دگر می شناسمت
[=arial, helvetica, sans-serif]فریادتان تمام زمین را گرفته است
[=arial, helvetica, sans-serif][=arial, helvetica, sans-serif]
[=arial, helvetica, sans-serif]چهل سالی می گذشت از عام فیل
خورشید و ماه،آینه دارانت
"وَالَّیل"،گیسوانِ سیاهِ توست
"وَالفَجر"، سر زده ز گریبانت
در جزء جزءِ جان و تنت پیداست
تفسیرِ آیه آیه ی قرآنت
تو آمدی و "خُلقِ" عظیمت بود
در ماورای "حُسنِ" فراوانت
"خاقانی" از ثنای تو دلشاد است
از اینکه در "عجم" شده "حُسّانت"
تابیدی و سیاهی ِ دنیا ریخت
یکباره طاقِ ابروی "کَسری" ریخت
هم کاهنانِ شَر، به زمین خوردند
هم ساحران،به سَر،به زمین خوردند
تا چشم و گوشِ "بتکده ها"وا شد،
بت های "کور و کر" به زمین خوردند
مُشتی درختهای "حرام آباد"
با برگ های تر،به زمین خوردند
تا "شرق" نورِ آمدنت تابید
کفّار از این خبر، به زمین خوردند
چشمِ "شهاب ها" به تو روشن شد
از عشق،شعله ور، به زمین خوردند
کوهِ "ابو قُبِیس" ندا میداد:
"ایمان بیاورید به این نوزاد"
آمد نبی که آیتِ دین باشد
تا نور،در "ضلالِ مبین" باشد*
هم آخرین پیمبرِ زیبایی
هم آمده رسولِ امین باشد
مبعوث شد به "عشق"و "در این معنی
یک نکته گفته ایم و همین باشد!
چون کعبه، "حلقه های بشر" دورش!
در "حلقه" آمده ست، نگین باشد
عرش و زمین مطیعِ نبی شد تا
دستِ خدا به روی زمین باشد
با دستِ او ولایتِ حق جاریست
نسلِ ائمه رهبرِ بیداریست
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مصطفىٰ نورٌ عَلىٰ نور خداست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عيد مبعث وعده گاه كبرياست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رستگارى، مژدگانىِّ خداست ---[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] عيد مبعث وعده ى قالو بَلىٰ ست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] سرّ مكنونات هستى بر مَلاست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بر دل كعبه طنين اين نواست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] يا رسول الله لفظ كيمياست -[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]-- روز مبعث مبدأ عشق و صفاست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جلوه گاه مظهر نور هُداست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]يا رسول الله ذكر ما سواست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وعده گاه عشق بازى با خداست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]--- مصطفىٰ آئينه ى مهر و وفاست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] قلب او با روح قرآن آشناست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نور او افزون ز نور انبياست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سروريّش بر همه عالم رواست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بر لب پيك خدا شور و نواست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]لفظ حاتم در ثناى او خطاست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]كشتى او مأمن شاه و گداست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ساحلش مطلوب اصحاب رضاست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هر چه باشد او رسول كيمياست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] او شفيع روز فرداى شماست[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ذكر روز مبعثم يا مصطفاست [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]يا رسولالله مدد ذكر خداست
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]-----------------------------------------------------------
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اصغر چرمی
یک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شد
بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم
خطی کشید و شعر و شعور آفریده شد
صـوت خدا ز حنجره گل کرد بر لبش
داوود پا گـرفت و زبــور آفریــده شـد
یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت
کوهی به نـام سنگ صبـور آفریده شد
موجی به بحر معرفتش زد که بیدرنگ
دریایـی از شـراب طهـور آفریـده شد
عالم محیط معرفت و شوق و شور شد
ملـک وجـود، محفل فیض حضور شد
شام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود
باور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود
باور کنیـد دولـت قـرآن گــرفت پــا
باور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود
میلاد عـدل و داد و مسـاوات و زندگی
یا کودکی که زنـده به گـور آرمیده بود
یـا جشـن مـادری کـه ز بیرحمی پدر
داغ شکفته دستهگل خویش دیـده بود
یا جشـن عیـد بـَردۀ شـلاق خوردهای
کز عمر، دست شسته دل از جان بریده بود
با آن کـه سینهاش همـه کانـون خشم بود
جاری سرشک شادیاش از هر دو چشم بود
شـرم و حیا ز شرم و حیـا سربهزیر بود
بیدادگـر شـریف و شـرافت حقیـر بود
زن در میان جامعـه در معـرض فروش
ماننـد بـَردهای کـه همیشـه اسیـر بود
هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال
هرکس که زور داشت به مردم امیر بود
هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنهای
هرکس گرسنه روز و شب از عمر سیر بود
در آن محیـط جـور و جفـای ستمگری
دنیـای خستـه منتظـر یـک بشیـر بود
توحیـد را دوباره طلوعی مجدد است
پیداست آن بشیر، وجود محمّد است
بتهـا تمـام ذکـر خدا بـر زبانشان
افتاده بتگران همه آتش به جانشان
پامال گشتهانـد ستمبـارگان چو مور
انگار آمـده است بـه پایان زمانشان
آتش شده است آب به کام ستمگران
آجر شده است اهل زر و زور، نانشان
درهم شکسته فرق ابوجهلهای زور
از دست حمزه آمده بر سر کمانشان
هیزمکشـان آتش فتنه چـو بـولهب
تبت یدا ابـولهب آمـد بـه شانشان
آن رشتهای که «حبلِ مَسَد» بود از غضب
پیچیـده شـد بـه گـردن حمـاله الحطب
دیـدم فرشتـه آمـد و بازوی دیو بست
دیدم چگونه سلسلههای ستم گسست
دیـدم بـه روی دوش خلیـلِ خلیلهـا
دست علی تبر شد و بتها همه شکست
دیدم بـه دست بتشکن مسجدالحرام
نه بت به روی پا، نه به جا ماند بتپرست
دیدیم در محیط ستم، ظلم، سرکشی
مظلـوم ایستـاد و ستمگـر ز پا نشست
بـاور کنیـد پرچــم عــدل محمّـدی
بـر قلـۀ عقیــدۀ مــا سربلنـد هست
پیش از نزول وحی به عالم صلا زدیم
مـا پیــرو محمّـد و آل محمّــدیم
ما در مقام و مرتبه فـوق ملل شدیم
در مکتب پیمبرمـان بیمثـل شدیم
یک جلوه از حرا به دل ما رسید و ما
از تیرگی به نور فدایی بـدل شـدیم
بـا یـک نهیب زندۀ حـی علیالفـلاح
تبدیـل بـر حقیقت خیرالعمـل شدیم
تابیـده شد فروغ بصیرت به قلبمان
یار علـی به فتنۀ جنگ جمـل شدیم
بـاور کنیـد پیشتـر از بـود خویشتن
عبد خدا و منکر لات و هبل شدیم
دنیـا بدانـد اینکـه تمدن از آن ماست
گیتی همیشه محو صدای اذان ماست
گوییـد منکـران همـه برهـان بیاورند
بـر دردهـای جامعـه درمــان بیـاورند
دانشـوران کـل جهــان را صــدا زنید
یک آیـه مثـل آیــۀ قــرآن بیــاورند
گویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست
مقداد و حجر و بـوذر و سلمـان بیاورند
مقداد و حجر و بوذر و سلمانشان کجاست؟
کوشش کننــد چنـد مسلمـان بیـاورند
خواهنـد اگـر سعـادت دنیــا و آخـرت
بایـد بـه ایــن پیامبـر ایمــان بیاورند
چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست
دینی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست
مـا از غدیـر، راه حــرا را گرفتهایم
در این مسیر هر دو سرا را گرفتهایم
از لحظهای که آیۀ اقرأ نزول یافت
سـرخط سبز شیر خـدا را گرفتهایم
ما را ز خـاک کربوبـلا آفریـدهاند
مـا راه سیـدالشهــدا را گرفتــهایم
پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است
ما زیر بال، ارض و سما را گرفتهایم
ای خاندان پاک محمّد خدا گواست
مـا دامــن ولای شمـا را گرفتهایم
"میثم"همیشه خاک ره میثم شماست
تا هست زنـده در نفس او دم شماست
----------------------------------------------------------------------------------
غلامرضا سازگار
پیامک تبریک عید مبعث
[h=2][/h]
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود / پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
بوسه زنِ گوشه ابروی توست / ماه که خَم کرده سر خویشتن
ای ختم پیمبران مرسل / حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد
صدای گفت وگو می ریزدمی
گفت فرشته: اقرأ باسم ربک
عشق است کز آسمان فرو می ریزد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد . تاریکی ، در
اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند .
و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او
استوار گردید . بعثت رسول اکرم مبارک باد
با نخستین حرف، قرآن کریم آمد پدید
صوت اقراء باسم ربک میرسد بر گوش جان
یا که از غار حراء خلق عظیم آمد پدید
عید مبعث بر شما مبارک باد
بر محمد و آل محمد صلوات
نشانه مهرورزی خدا با خاکیان
و باران رحمت بی حد او بر زمینیان است
عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی مبارکباد
زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود
در آن دمی كه تمام فضای غار حرا
پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد .
ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت
همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده
ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن
هر زمان گلواژه هایت تازه تر / بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری / این ترا باشد دلیل برتری . . .
عید مبعث مبارک
[="Navy"] عیدتان مبارک
خواند زبان دلم ثنای محمد
ماند خرد خیره در لقای محمد
دیده دل،جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر ز خاک پاے محمد
[h=2]بهار محمد (ص)[/h] [h=1]شاعر : حبيب چايچيان[/h] گل نكند جلوه در جوار محمد رونق گل مىبرد، عذار محمد گل شود افسرده از خزان و ليكن نيست خزان از پى بهار محمد سايه ندارد ولى تمام خلايق سايه نشينند در جوار محمد سايه ندارد ولى به عالم امكان سايه فكنده است، اقتدار محمد سايه نمىماند از فروغ جمالش هاله نور است در كنار محمد شمس رخش همجوار زلف سيه فام آيت و الليل و النهار محمد تا كه بماند اثر ز نكهت مويش خاك حسين است يادگار محمد تربتخوشبوى كربلاى معلاست يك اثر از موى مُشكبار محمد رايت فتحش به اهتزاز درآمد دست خدا بود چون كه يار محمد من چه بگويم (حسان) به مدح و ثنايش بس بودش مدح كردگار محمد
[="Navy"] ♥♥♥:x:x@};-:x:x♥♥♥
♥♥♥ عید مبعث حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم محمد مصطقی (ص)بر تمام مسلمین جهان و بر شما دوستان گلم مبارکباد ♥♥♥
[h=2]اى باده نوشان[/h] [h=1]شاعر : خليل کاظمي[/h]
الا اى باده نوشان بعثت آمد
زملان مى کشى و عشرت آمد
بود ميخانه دار عشق و سرمد
بود ساقى سر مستان محمد
رحيق عشق سرشار از شراب است
جهان مست از مي ختمى مآب است
خراب از نعره اش بتخانه ها شد
که باز امشب همه ميخانه ها شد
الا اى عاشقان شاه حجازي
زبتها مى کند او پاک بازي
ز دو عالم چهل شب او جدا شد
کنشت و دير او يکسر حرا شد
چهل شب با خدا دمساز او بود
وجودش غرق در درياى هو بود
تهى از غير و پر از دوست گرديد
به چشم خويشتن معبود خود ديد
محمد با هو الهو روبرو شد
که گرم عشق و راز و گفتگو شد
به يک برق تجلي گشت بيهوش
که افتاد او خدا بردش در آغوش
هدايايي برش از داور آمد
به فرق او در امشب افسر آمد
به حق يکسر سر تعظيم بگرفت
که هر چه بود او تعليم بگرفت
پر از علم لدني سينه اش شد
منور تا ابد آيينه اش شد
به مستى جانب ميخانه رو کرد
گل گلخانه اش مستانه بو کرد
ميان ميکده فرخنده يارش
چهل شب بود چون چشم انتظارش
خديجه لعل لب يکباره وا کرد
سلامى گرم او بر مصطفى کرد
بگفتا يا محمد البشارت
به تو از بهر تبليغ رسالت
چهل شب قسمتم گر شد جدايي
ولى بينم جمال کبريايي
چهل شب بى تو بر من شد چهل سال
وليکن روى بر من کرد اقبال
چهل شب من کشيدم بى تو بس رنج
ولى در خويش کردم جستجو گنج
چهل شب گر مرا از تو جدا کرد
ولى بر ما خدا کوثر عطا کرد
سراپا مصطفى در تاب و تب شد
که روز روشن او همچو شب شد
که جبريل امين با امر سرمد
رسيد و گفت قم ، قم يا محمد
زمان عشق بر ذوالمن رسيده است
که نابودي اهريمن رسيده است
[h=2]باور كنيم سكّه به نام محمد(ص) است[/h] [h=1]شاعر : على معلم دامغانى[/h] باور كنيم رجعت سرخ ستاره را ميعاد دستبرد شگفتى دوباره را باور كنيم رويش سبز جوانه را ابهام مردخيز غبار كرانه را باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است باور كنيم سكّه به نام محمد(ص) است از سفر فطرت از صحف از صحف از زبور راوي! بخوان به نام تجلي، به نام نور آفت نبود و موت نبود و نفس نبود او بود و بود او جز او هيچ كس نبود «قال الست ربكم» ى را بلا زدند فالى زدند و قرعه تكوين ما زدند سالار «كنت كنز» در آيينه نطفه راند برقى جهيد و خرمن آدم نشانه ماند ويرانه گرد خانه زنجير او شديم ز افلاكيان خليفه تقدير او شديم گرديد چرخ و خاك فلك كو به كو نشست آدم رهيد و نوح به جودي فرو نشست ايوبها به سفره كرمان كَرَم شدند يعقوبها به حوصله پامال غم شدند موسى بسى ز نيل حوادث امان گرفت تا همچو نيل دامن فرعونيان گرفت بسيار بت شكست كه از سيم كرده بود تهمت به بت زدند، براهيم كرده بود از رشكِ لطف، جان ملايك ملول ماند هيهات بر زمانه كه انسان جهول ماند باور كنيم رجعت سرخ ستاره را ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را باور كنيم رويش سبز جوانه را ابهام مردخيز غبار كرانه را باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است راوي! به شب، حجاب نكويي، حجاب قـُبح راوي! به صبح، صبح شكافنده، صبحِ صبح راوي! به فتح، فتح نمايان به آسمان راوي! به تين و زيت و به افسانه زمان راوي! بخوان به خواندن احمد در اعتلا بر بام آسمان، شب معني، شب «حرا» شبها شبند و قدر، شب عاشفانههاست عالم فسانه، عشق فسانهي فسانههاست راوي! بخوان كه رستم افسانه ميرسد جوهر فروش همت مردانه ميرسد راوي! بخوان كه افسر سيارگان مَه است راوي! بخوان كه مهدي موعود در ره است باور كنيم رجعت سرخ ستاره را ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است خونين به راه دادرسي ايستادهايم چون لاله داغدار كسى ايستادهايم اى دوست! اى عزيز مجاهد! رفيق راه! مقداد روز! مالك ِ شب! ميثم پگاه! اى در صفا به همت مردانه استوار اى مرد مرد! مرد خدا! مرد روزگار مرغى چنين بلازده جان در قفس نداد حقا كه داد عشق تو دادي و كس نداد رفتى كه بازگردي و تا ما خبر شديم اى پيشتاز قافله! بيهمسفر شديم گيتى به اهل عشق، به دستان، چه ميكند حالى به ما شقاوتِ پستان چه ميكند با ما چه ميكنند به رندى در آشيان اين نابكار خانه به دوشان، حراميان اى دوست! اى عزيز! رهايى مباركت از همرهان خسته جدايي مباركت اين جا خوش است ضجه زنجيريان هنوز مردم كـُش است دشنه تقديريان هنوز اين جا هنوز عرصه گير و كشاش است اين جا هنوز خواب اسارت مشوش است اين جا جهان شب است، ولى بيكرانه نيست فرداى روشنايي ره بيبهانه نيست شبها شبند و قدر، شب عاشقانههاست عالم فسانه، عشق فسانهي فسانههاست باور كنيم رجعت سرخ ستاره را ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است
[h=2]بخوان[/h] [h=1]شاعر : حسن فرح بخشيان (ژوليده نيشابورى)[/h] [h=4]
[/h] [h=4]آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست[/h] [h=4]با آن شكست، قامت لات و عزا شكست[/h] [h=4]آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان[/h] [h=4]مُهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست[/h] [h=4]با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل[/h] [h=4]در سرزمين ركن و مقام عصا شكست[/h] [h=4]آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت[/h] [h=4]تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست[/h] [h=4]نوح نبى به ساحل رحمت رسيد و خورد[/h] [h=4]طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست[/h] [h=4]بر تخت گل نشست در آتش خليل حق[/h] [h=4]تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست[/h] [h=4]عيسى مسيح مُهر نبوّت به او سپرد[/h] [h=4]زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست[/h] [h=4]آمد برون ز غار حرا مير كائنات[/h] [h=4]آن سان كه جام خنده باد صبا شكست[/h] [h=4]در خانه رفت و ديد خديجه كه مىدهد[/h] [h=4]از بوى خويش مُشك غزال ختا شكست[/h] [h=4]بر دور خويش كهنه گليمى گرفت و خفت[/h] [h=4]آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست[/h] [h=4]يا «ايّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت[/h] [h=4]بايد كه سدّ درد ز هر بينوا شكست[/h] [h=4]قانون مرگ زنده به گوران به گوركن[/h] [h=4]كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست[/h] [h=4]آماده بهر گفتن تكبير كن بلال[/h] [h=4]چون مىدهد به معركه خصم دغا شكست[/h] [h=4]اينك به خلق دعوت خود آشكار كن[/h] [h=4]هرگز نمىخورد به جهان دين ما شكست[/h] [h=4]برخيز و بت شكن كه على دستيار توست[/h] [h=4]كز بت نمىخورد على مرتضى شكست[/h] [h=4]طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت[/h] [h=4]كو مىخورد ز آيه «تبّت يدا» شكست[/h] [h=4]«ژوليده» گفت از اثر وحى ذات حق[/h] [h=4]آن سكوت خلوت غار حرا شكست[/h]
[h=2]رسول مهربانى[/h] [h=1]شاعر : محمود ژوليده[/h]
دُردى كِش بلاى تو ام يا محمدا ديوانه ولاى تو ام يا محمدا گويند هركه را تو بخواهي بلا دهي مستانه بلاى تو ام يا محمدا بيمارم و نگاه تو اعجاز مي كند مبهوت چشمهاى تو ام يا محمدا من از ازل در عافيتم زان كه تا ابد در سايه لواى تو ام يا محمدا مولاست بنده تو و من بنده علي من ، بنده خداى تو ام يا محمدا اى اسم اعظم اسم تو يا احمدا مدد وى قلبها طلسمِ تو يا احمدا مدد اى مكه از فروغ تو پاينده احمدا مِهر و قمر ز روى تو رَخشنده احمدا اى كِسوت خِتام رسالت به راستى … بر قامت رساى تو زيبنده احمدا كو دايه اى كه كامِ تو را مايه اى دهد بر دايه ات ، تو دايه بخشنده احمدا ساطِع شود چو نور ز پيشانى ات شود… خورشيد از جمال تو شرمنده احمدا رضوان و حوريان و همه خازِنانِ آن حيرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمدا گويا نمك زخنده تو آفريده شد دريا به وجد رفت و نمكزار ديده شد وقتى سخن ز كشف و كرامات مى شود كَسرى تو را گواهِ مقامات مى شود اينجا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نيست جنت يكى تو را ، ز كرامات مى شود اى نسلِ تو ستاره دنباله دارِ عشق روشن رَهت ز نورِ علامات مي شود حُبِّ تو را چگونه شود شعله كارگر آتشكده ز ديدنِ تو مات مي شود اى هادى سُبُل نرود هر كه راهِ تو … بى شك دچار رنجش و طامات مى شود اى سنگِ سخت زير قدومِ تو نرمِ نرم دلهاى ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم اى مايه ازل و ابد ، آيه شَرَف انسانِ كامل ، اى به بشر مايه شرف خورشيد جاودانى و بي سايه اى ، ولي افكنده اى به كون و مكان سايه شرف ايمانِ تو ، پيمبري تو ، كتابِ تو اسلامِ تو نباشد بر پايه شَرَف اينك پس از گذشتنِ دهها هزار سال ايران شده از دعاي تو همسايه شرف تو ماندى و ، عدوي فرومايه ات ، نمانْد اى تا اَبَد ولاي تو سرمايه شرف عالم ز تو تصرّفِ هستي گرفته است دلها ز تو تشرّفِ مستي گرفته است در شعرِ عشق و عقل ، اميرِ غزل تويي در خُلق و خوى و عاطفه ، حُسنِ اَزَل تويي ديباچه امانت و ديوان عاشقي تأويلِ حمد و آيه بيت الغزل تويي در وحدتِ كلام ، اگر لم يلِد خداست در محور معانى آن ، لم يزل تويي غارِ حَراسْت ميكده حق شناسى ات در خانه ولاى على ، مُعتزَل تويي چونكه دلت سِرشتْ خدا ، بر گِلت نوشت زيبا تويى ، جميل تويى و گُزَل تويي كامل ترين محبتِ ما نذرِ مقدمت جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت حقِّ تو را به شيوه عاشق ادا كنيم دِين تو را به رسمِ شقايق ادا كنيم اُمُّ القُرى به يمنِ تو مَهدِ تشيع است حقِّ تو را به حضرت صادق ادا كنيم اى عقلِ كُل ، سلوك ، چو زاهِق نمى كنيم سِيرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا كنيم در معركه چو امر تو دائر شود به حَرب تكليف را به كُشتن فاسِق ادا كنيم با دشمنان برائتِ دل را وفور كن تا دِين خود به نعمتِ رازق ادا كنيم در بندگى اگر صَنَما ، لايقت شويم در شيعگى شهيدِ رهِ صادقت شويم
محمّد وارث پيغمبران است
كه او سلطانِ شهرِ دلبران است
به حق فرمود حق لايزالي
محمّد علت خلقِ جهان است
شاعر: حسن فطرس
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است مجنون ترین صحابی دوران نوشته است این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی است دست مرا برای گریبان نوشته است از دست اختیار تو راه فرار نیست این جبر را خدات به پامان نوشته است مانند تو امیر فقط یک نفر ولی مانند من اسیر فراوان نوشته است شکر خدا که نام مرا اعتبار تو سلمان نوشته است، مسلمان نوشته است نام تو را به آب طلا دستِ کردگار بالای تخت و تاج سلیمان نوشته است کم ناز کن دو آیه از این سوره را بخوان اصلاً خدا برای تو قرآن نوشته است امشب قلم زدند پریشانی مرا با تو رقم زدند مسلمانی مرا #علی_اکبر_لطیفیان