جمع بندی همه ما فقط فرزندان آدم و حوا علیهما السلام هستیم یا ناخالصی هم داریم؟
تبهای اولیه
با توجه به مقاله زیر، آیا ما با انسان های نخستین، خویشاوندی داریم یا صرفا فرزندان آدم و حوا علیهما سلام هستیم؟
-----
نئاندرتالها و دنیسوانها از گونههای منقرض شدهی خانوادهی انسان هستند که با انسانهای مدرن دارای اشتراکات ژنی هستند. این اشتراکات در برخی از دستههای جمعیتی زیاد و در برخیها کمتر است و یا اینکه وجود ندارد. به تازگی نقشهای از سوی دانشگاه هاروارد منتشر شده و به این پدیده در میان جمعیتهای نواحی گوناگون پرداخته است.
تصویر بالا نقشهای است که نسبت ژنوم دخیل شده از سوی دنیسوانها را در تبارهای غیرافریقایی انسانهای مدرن نشان میدهد. رنگ قرمز نشاندهندهی نسبت کمتر و رنگ مشکی هم نشاندهندهی میزان بیشتری از نشانههای دنیسوانها در تبارهای مختلف است.
اغلب انسانهای غیرافریقاییتبار حداقل دارای اندکی از DNA نئاندرتالها هستند. اما بر پایهی نقشهی جدیدی که از نیاکان کهن در تاریخ ۲۸ مارس امسال در ژورنال کارنت بیولوژی منتشر شده، نظری پیشنهاد شده است که بر مبنای آن گفته میشود بسیاری از دودمانهای پیرامون دنیا و به ویژه دودمانهای مربوط به تبارهای جنوب آسیا، احتمالا همبستگی بیشتری با انسانتبارهای دنیسوان (Denisovan) داشته باشند. دنیسوانها جمعیت رازآلودی از خانوادهی انسان بودند که در همان بازهی زمانی میزیستهاند که نئاندرتالها هم روی کرهی زمین زندگی کردهاند. تحلیلها همچنین نشان میدهد که انسانهای مدرن در حدود ۱۰۰ نسل پس از اختلاطشان با نئاندرتالها، با دنیسوانها جفتگیری داشتهاند.
گروهی پژوهشی از دانشگاه پزشکی هاروارد نقشهای ایجاد کردهاند و همچنین با استفاده از ژنومشناسی مقایسهای، پیشبینیهایی دربارهی اینکه ژنهای انسانهای دنیسوان و نئاندرتالها چگونه ممکن بوده بر روی روند زیستشناختی انسانهای مدرن تاثیر بگذارد را انجام دادهاند. بر طبق این دادهها و در حالی که هنوز موارد کشف نشدهی زیادی وجود دارد، گفته میشود که ژنهای دنیسوانها به احتمال قویتر دارای همبستگیهای ریزی با حس بویایی در نواحی خلیج پاپوا در گینهی نو و همچنین در نواحی مرتفع تبت بودهاند. این در حالی است که ژنهای نئاندرتال یافت شده در بیشتر افراد سرتاسر دنیا عمدتا مربوط به ویژگی پوست زبرتر و موی ضخیمتر بوده است.
دیوید ریچ (David Reich) ژنتیکدان از دانشگاه هاروارد و از نویسندگان گزارش در این باره میگوید: طبقههای بسیاری ویژهای از ژنها هستند که انسانهای مدرن آنها را از انسانهای کهن به ارث گرفتهاند و کارایی بیشتر آنها هم در رابطه با سازگارتر شدن با محیطهای جدیدی بوده که به آن کوچ میکرده و اسکان مییافتهاند. روی دیگر داستان آن است که در این فرایندها معمولا انتخابهای منفی برای بازگرداندن و حذف سازمانیافتهی نیاکانی وجود داشته که احتمالا دارای دشواریهای بیشتری در محیط جدید نسبت به انسانهای بودهاند. ما بر طبق اسناد میتوانیم این حذف را در حدود ۴۰ هزار سال پس از رخ دادن این اختلاط ژنی قلمداد کنیم.
ریچ و اعضای گروهش، سواپان مالیک (Swapan Mallick) و نیک پترسون (Nick Pattersin) به همراه چند نفر دیگر به صورت گروهی برای کار روی این پروژه گرد آمدند و طی این پروژه موفق شدند به شواهدی دست یابند که بر مبنای آن، هر دو دستهی نیاکان دنیسوانها و نئاندرتالها فاقد کروموزمهای ایکس بودهاند؛ دقیقا همان اتفاقی که در آزمایشهای ژنی جنس مذکر هم روی داده بود. آنها به این تئوری رسیدند که این پدیده منجر به آن شده است که باروری در مذکرها کاهش یافته باشد که این رویداد به طور معمول در سایر دورگههای دستههای انشعابی یک گونهی همسان هم مشاهده میشود.
پژوهشگران دادههای خود را با استفاده از مقایسهی رشتههای ژنی شناخته شدهی نئاندرتالها و دنیسوانها در میان بیش از ۲۵۰ ژنوم از ۱۲۰ دستهی جمعیتی غیرافریقایی که در پروژهی تمییز ژنی سیمونز در دسترس قرار گرفته بود به دست آوردند. در پروژهی سیمونز شواهد ناچیزی برای رویت نشانههای نئاندرتالها و دنیسوانها در نیاکان افریقاییتبار انسانها در دسترس است. تحلیلها توسط یک الگوریتم یادگیری ماشینی انجام شد که قادر به ایجاد تفاوت میان اجزای هر دو نوع DNA این موجودات بود؛ DNAهایی که بیشتر از اینکه شبیه به DNA انسانهای مدرن باشند، شبیه به همدیگر هستند.
نتایج آزمایش نشان دادند که انسانهای اقیانوسیه دارای بیشترین درصد از نیاکان کهن بودند و از سویی، مردمان جنوب آسیا دارای نیاکان دنیسوان بیشتری نسبت به آن مقداری که پیش از این گمان میرفت بودهاند. این امر میتواند آمیزشهای میان گونههای مختلف را که پیش از این ناشناخته و مبهم بودند را رازگشایی کند؛ به ویژه موضوعات و پرسشهایی که دربارهی دنیسوانها مطرح بوده است. در سوی دیگر ماجرا باید اشاره کنیم که اهالی اوراسیای غربی از آن دسته غیرافریقاییهایی هستند که دارای کمترین میزان محتمل از ژنهای نئاندرتال و دنیسوان بودهاند. ریچ چنین بیان میکند: برهمکنشهای میان انسانهای مدرن و انسانهای کهن بسیار پیچیده بوده و احتمالا با رویدادهای چندگانهای به هم مرتبط شدهاند.
نظریه های دانشمندان در این گونه امور فرضیه ای است که ممکن است پس از چندی توسط دانشمند دیگری نقض شده و فرضیه ی دیگری جای آن را بگیرد که تا کنون چنین بوده و مکرر دانشمند بعدی نظریه دانشمند قبلی را رد کرده و نظریه جدیدی ارائه می دهد. لذا این گونه استدلالها را تا جایئکه با آموزه های آسمانی در تضاد نباشد می توان به عنوان یک احتمال پذیرفت و اما به هیچ وجه نمی توان به عنوان یک نظریه قطعی در نظر گرفت.
این در صورتی است که با آموزهای آسمانی در تضاد نباشد اگر در تضاد باشد کاملا طرد می شود.
قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به یک پدر (به نام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مىشود و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مىکند:" وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ"(1)إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ"(2) "إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ"(3)
به طورى که ملاحظه مىکنید آیاتى که نقل شد شهادت مىدهند بر این که سنت الاهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند، و لیکن این خلقت با نطفه بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل آفرید، و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آن که داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر این که نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مىشوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست.(4)
1. و خلقت انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده آبى بى مقدار بیافرید." سوره سجده: 8".
2. محققاً وضع عیسى نزد خدا نظیر وضعى است که آدم داشت و خدا او را از خاک خلق نموده سپس خطاب به خاک فرمود باش و خاک آدم شد." سوره آل عمران آیه: 59".
3. و به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مىآفرینم! هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید، ص 71 و 72.
4. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 224 و 225.
سلام
جناب عماد محض رضای خدا هم که شده لطفا تفاوت نظریه و فرضیه را مدنظر قرار دهید
2. محققاً وضع عیسى نزد خدا نظیر وضعى است که آدم داشت و خدا او را از خاک خلق نموده سپس خطاب به خاک فرمود باش و خاک آدم شد." سوره آل عمران آیه: 59".
همانگونه که خداوند متعال فرموده اند خلقت عیسی و آدم علیهما السلام مانند هم بوده است و هر دو از خاک خلق شده اند اما ما می دانیم که عیسی علیه السلام مادر داشته است!
شاید خلقت آدم علیه السلام هم ناگهانی نبوده است و ایشان هم به انسان های قبلی وابسته باشند
نظریه های دانشمندان در این گونه امور فرضیه ای است که ممکن است پس از چندی توسط دانشمند دیگری نقض شده و فرضیه ی دیگری جای آن را بگیرد که تا کنون چنین بوده و مکرر دانشمند بعدی نظریه دانشمند قبلی را رد کرده و نظریه جدیدی ارائه می دهد.
علم اینقدرها هم بی در و پیکر نیست! بعضی چیزها هست که کاملا قابل مشاهده است. مثلا ماست سفید است و هوا از آب سبکتر است
این ها دیگر قابل رد شدن نیستند
خوانش نوکلئوتیدهای انسانی هم همینگونه است. مثلا سیاهپوستان از نظر ژنتیکی با سایر انسان ها متفاوتند. اثبات این مسئله مانند همان مثال های بالا است
یک سیاه پوست را بیاورید، یک انسان دیگر را هم بیاورید. از هر دو نمونه گیری کنید و توالی ژن های این دو را بخوانید. این چیزی نیست که مثلا علم 100 سال دیگر بخواهد رد کند
سیاهان با بقیه انسان ها تفاوت دارند. چطور این پدیده را توجیه می کنید؟
سلام
مانگونه که خداوند متعال فرموده اند خلقت عیسی و آدم علیهما السلام مانند هم بوده است و هر دو از خاک خلق شده اند اما ما می دانیم که عیسی علیه السلام مادر داشته است!شاید خلقت آدم علیه السلام هم ناگهانی نبوده است و ایشان هم به انسان های قبلی وابسته باشند
همانگونه که خداوند متعال فرموده اند خلقت عیسی و آدم علیهما السلام مانند هم بوده است و هر دو از خاک خلق شده اند اما ما می دانیم که عیسی علیه السلام مادر داشته است!
شاید خلقت آدم علیه السلام هم ناگهانی نبوده است و ایشان هم به انسان های قبلی وابسته باشند
جناب انوشروان سلام علیکم
همان طور که فرمودید علم بی در و پیکر نیست لذا در هر علمی باید به سراغ متخصص و کارشناس مربوط آن علم برویم. علم تفسیر قرآن نیز چنین است هیچ یک از متخصین این فن از این آیه استنباط نکرده اند که همان طور که عیسی از مادر خلقت شده پس آدم نیز از انسانهای نخستین خلقت شده است بر عکسش نیز گفته نشده که شباهت عیسی در خلقت با آدم این معنا را برساند که همانطور که آدم از خاک آفریده شد عیسی نیز از خاک آفریده شده است.
پس بهتر است به سراغ کارشناسان فن برویم علامه طباطبایی در این باره می فرمایند:
اين آيه شريفه هدف اصلى از ذكر داستان عيسى ع را بطور خلاصه بيان مىكند و در حقيقت اجمالى است بعد از تفصيل، و اين كار (يعنى خلاصهگيرى از گفتار، مخصوصا آنجا كه پاى احتجاج در بين باشد) از مزاياى كلام شمرده مىشود و آيات اين داستان هم به همين منظور يعنى به منظور احتجاج نازل شده و مىخواهد وضع نصاراى نجران را كه در آن ايام به مدينه آمده بودند، روشن سازد. و به همين جهت جاى آن بود كه بعد از ذكر سرگذشت عيسى ع خلاصهاى از آن را به عنوان نتيجهگيرى ذكر نموده و بفهماند كه كيفيت ولادت عيسى بيش از اين دلالت ندارد كه وى بشرى است نظير آدم ابو البشر و خلقتش غير معمولى است پس جايز نيست در باره وى سخنى زائد بر آنچه در باره آدم گفته مىشود، بيان گردد.
در باره آدم مىگوئيم: او انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر و مادر آفريده است، و در باره عيسى ع هم مىگوئيم: انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر آفريده.
پس معناى آيه اين است كه: مثل عيسى نزد خدا و صفت و واقعيتى كه او نزد خدا دارد و يا به عبارتى آنچه خود خداى تعالى (آفريدگار وى به دست خود) از خلقت او اطلاع دارد، اين است كه كيفيت خلقت او شبيه به خلقت آدم است و كيفيت خلقت آدم اين بوده كه اجزايى از خاك جمع كرد و سپس به آن فرمان داد كه" باش" و آن خاك به صورت و سيرت يك بشر تمام عيار، تكون يافت، بدون اينكه از پدرى متولد شده باشد.(1)
ایشان در ادامه می فرمایند: حجت اول اينكه: عيسى مخلوق خدا است و خداى تعالى از كيفيت خلقت او آگهى دارد و جنابش هرگز در آگهىهايش به خطا نمىرود و او خبر داده كه عيسى ع مخلوق من است، هر چند كه پدر نداشته باشد و كسى كه به دست ديگرى خلق شده باشد" عبد" است نه" رب".
حجت دوم اينكه: در خلقت او چيزى زائد بر خلقت آدم نيست كه باعث شود شما او را معبود بخوانيد و اگر سنخ و كيفيت خلقت او مقتضى الوهيتش باشد، بايد اين اقتضا در آدم ع نيز باشد با اينكه مسيحيان آدم را معبود نمىدانند، پس بايد در عيسى ع نيز ندانند، چون مماثلت اين را اقتضا مىكند.
از آيه شريفه اين معنا برمىآيد كه خلقت عيسى ع مانند خلقت آدم طبيعى و مادى است، هر چند كه بر خلاف سنت جاريه الهى در نسلها بوده، كه هر نسلى در تكون و پيدايش خود نيازمند به پدر است(2)
دیگر مفسیرین نیز چنین برداشتهایی کرده اند
احادیث نیز موید این تفسیرها است مثلا: در تقسیر برهان روایتی در شان نزول این آیات آمده که مربوط به مباهله است و در آن مسیحیان نجران نسبت الهی به عیسی می دهند اما خداوند با نزول این آیات در صدد است به آنان بگوید اگر بنا باشد عیسی خدا باشد به دلیل نداشتن پدر، آدم ارجحیت دارد زیرا نه پدر دارد و نه مادر
به هر حال آنچه شما برداشت کرده اید نه در قرآن سرنخی دارد و نه در تفاسیر معروف می توان چنین سخنی را یافت ونه با روایات شان نزول سارگار است.
1. ترجمه الميزان، ج3، ص: 333
2. همان
علم اینقدرها هم بی در و پیکر نیست! بعضی چیزها هست که کاملا قابل مشاهده است. مثلا ماست سفید است و هوا از آب سبکتر استاین ها دیگر قابل رد شدن نیستند
خوانش نوکلئوتیدهای انسانی هم همینگونه است.
جناب انوشیروان نفرمائید
یعنی خوانش نوکلئوتیدها بدیهی است همان طور که ماست سفید است؟؟؟!!!! اگر چنین بود که در همان اوایل متوجه می شدند نیاز به دانشمندان، نظریه و وو نداشت.
مثلا سیاهپوستان از نظر ژنتیکی با سایر انسان ها متفاوتند. اثبات این مسئله مانند همان مثال های بالا است
به هیچ وجه اثبات این نظریه مانند مثال های بالا نیست بلکه دست یافتنی است اما نه به آن راحتی
یک سیاه پوست را بیاورید، یک انسان دیگر را هم بیاورید. از هر دو نمونه گیری کنید و توالی ژن های این دو را بخوانید. این چیزی نیست که مثلا علم 100 سال دیگر بخواهد رد کندسیاهان با بقیه انسان ها تفاوت دارند. چطور این پدیده را توجیه می کنید؟
بنا نیست علم صد سال دیگر این نظریه را رد کند بلکه ممکن است با تحقیقات بیشتر متوجه شوند رستنگاه این ژنها از یکجاست و شرایط محیطی باعث تغییر آنان شده و هزار احتمال دیگر
از طرفی ممکن است تشخیص تغییر ژنها همان طور که شما فرمودید مثل سفید بودن ماست باشد اما اینکه چه چیزی باعث تغییر آنها شده و از کی این اتفاق افتاده و چه عواملی باعث این تغییرات شده دیگر مانند سفید بودن ماست نیست و ممکن است آنچه تا بحال دانشمندان به آن رسیده اند توسط پژوهشگران ، محققان و دانشمندان آینده بطلانش ثابت شود یا تکمیل شود به گونه ای که برداشت از نظریه آنان، با برداشت از نظریه دانشمندان فعلی تفاوت داشته باشد.
یک سوال داشتم طبق متون دینی از خلقت حضرت آدم حدود چه مدت می گذرد؟
روایات مختلفی وجود دارد که نهایتا ده هزار سال می شود.
علامه طباطبایی می گوید: در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست ...ولی دانشمندان " ژئولوژى" معتقدند که عمر نوع بشر بیش از ملیون ها سال است، و بر این گفتار خود ادلهاى از فسیلهایى که آثارى از انسان ها در آنها هست، و نیز ادلهاى از اسکلت سنگ شده خود انسان هاى قدیمى آوردهاند، که عمر هر یک از آنها به طورى که روى معیارهاى علمى خود تخمین زدهاند بیش از پانصد هزار سال است.
این اعتقاد ایشان است ولی ادلهاى که آوردهاند قانع کننده نیست، دلیلى نیست که بتواند اثبات کند که این فسیلها، بدن سنگ شده اجداد همین انسان هاى امروز است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلتهاى سنگ شده مربوط است به یکى از ادوارى که انسان هایى در زمین زندگى مىکردهاند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسان ها متصل به دوره فسیلهاى نامبرده نباشد، بلکه انسان هایى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنین این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد(1)
- طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 222، مترجم: موسوى همدانى، سید محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 هـ ش، چاپ پنجم.
سلام
همان طور که فرمودید علم بی در و پیکر نیست لذا در هر علمی باید به سراغ متخصص و کارشناس مربوط آن علم برویم. علم تفسیر قرآن نیز چنین است هیچ یک از متخصین این فن از این آیه استنباط نکرده اند که همان طور که عیسی از مادر خلقت شده پس آدم نیز از انسانهای نخستین خلقت شده است بر عکسش نیز گفته نشده که شباهت عیسی در خلقت با آدم این معنا را برساند که همانطور که آدم از خاک آفریده شد عیسی نیز از خاک آفریده شده است.
علم بی در و پیکر نیست. اما حالت تجمعی دارد!
یعنی به مرور ایام فرضیات و نظریات گوناگونی به آن اضافه می شود. این که پیشینیان چنین برداشتی نکرده اند شاید به خاطر این باشد که به ذهنشان نرسیده است! شاید هم رسیده است و با دلایل منطقی ردش کرده باشند. اگر دلیل منطقی بر ردش هست بنده خوشحال می شوم بدانم.
اما مسئله دیگری که وجود دارد و بنده در سخنرانی جناب شیخ عبدالله آملی متوجه شدم، تصور جایگاه بسیار والای انسان نسبت سایر موجودات است. از نظر زیست شناسی هرچند انسان موجود خارق العاده ای است. اما دیگر اینقدرها هم عجیب و غریب نیست. شاید پذیرش این که اشرف مخلوقات از موجودی پست تر حاصل شود، سخت باشد که باعث چنین مسئله ای شده است.
كيفيت ولادت عيسى بيش از اين دلالت ندارد كه وى بشرى است نظير آدم ابو البشر و خلقتش غير معمولى است پس جايز نيست در باره وى سخنى زائد بر آنچه در باره آدم گفته مىشود، بيان گردد.
در باره آدم مىگوئيم: او انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر و مادر آفريده است، و در باره عيسى ع هم مىگوئيم: انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر آفريده.
بنده مدعی نیستم که دانشی در تفسیر قران دارم (واقعا هم ندارم) اما به هر حال سوال پیش میاید!
این که فرموده اند "می گوییم"، از کجا می گویند که ایشان بدون پدر و مادر بوده است؟
خداوند می فرمایند عیسی علیه السلام از خاک آفریده شده است. همانطور که آدم علیه السلام از خاک آفریده شده است.
عیسی علیه السلام از خاک است اما نه مستقیما. ایشان مادر هم داشته اند. آدم علیه السلام هم از خاک آفریده شده اند. از کجا معلوم که مادر نداشته باشند؟
یعنی خوانش نوکلئوتیدها بدیهی است همان طور که ماست سفید است؟؟؟!!!! اگر چنین بود که در همان اوایل متوجه می شدند نیاز به دانشمندان، نظریه و وو نداشت.
امکاناتش نبود. الان تقریبا 13 سال است که توانسته اند توالی نوکلئوتیدی انسان و سایر موجودات را بخوانند
قبلا پول و دستگاه های لازمه را نداشته اند. اگر حافظه ضعیف من یاری کند این پروژه یک و نیم میلیارد دلار هزینه داشت و نیاز به مشارکت تعداد زیادی از کشورها بود
الان بعد از گسترش کامپیوترها و ابزارهای رباتیک این کار را با صدهزار دلار انجام می دهند. حتی من و شما می توانیم با پرداخت این پول توالی نوکلئوتیدی خودمان را بخوانیم
خود ما هم در همینجا و در آزمایشگاه های خودمان می توانیم توالی ژن های کوچک را بززسی کنیم. باور کنید برای من خوانش این توالی ها مانند سفیدی ماست بدیهی است!
بنا نیست علم صد سال دیگر این نظریه را رد کند بلکه ممکن است با تحقیقات بیشتر متوجه شوند رستنگاه این ژنها از یکجاست و شرایط محیطی باعث تغییر آنان شده و هزار احتمال دیگر
با وجود در نظر گرفتن این موارد باز سیاهان با بقیه تفاوت دارند
یعنی همه انسان های این 4 گوشه عالم که یکی در قطب زندگی می کند، یکی در استوا. یکی در هیمالیا هست و یکی در مالدیو. همگی شبیه هم باشند و سیاه پوست جور دیگری؟
سوال پیش می آید و امیدواریم جوابی هم بیابیم
سلام موضوع جالبی هست سوالی که برای من این جا پیش اومد این بود که جدا از نظریه داروین که اعتقاد به میمون بودن وتکامل بودن انسان از روزهای نخستین داشت این مساله که خیلی از گروهها مسخ شدند و تبدیل به خنزیر و قرده شدند آیا توانستند بمانند؟
موردی هم خیلی وقت پیش در شاهچراغ اتفاق افتاده بود که خیلی جالب بود که فردی به مادرزن خود از روی لجبازی گوشت گربه خورانده بود و بعد نفرین شده و درحالی که شکل و ظاهر کاملا مسخ شده داشت در نزدیک شاهچراغ برای شفا قرارداده بودند هرکس نگاه می کرد پولی داخل قفس می انداخت و می رفت خیلی ها هم گریه می کردند
مسخ شده ها هم می توانند زندگی کنند؟
خداوند نظررحمت به انها می تواند از نوداشته باشد یا هم دنیوی هم اخروی عذاب دارند؟
ممنون:chakeretim:
سلام
روایات مختلفی وجود دارد که نهایتا ده هزار سال می شود.
در تاریخ یهود آمده است
جناب عماد باور کنید آنقدر که تورات باعث کفر دانشمندان شده است، امثال مارکس و لنین نشده اند!
بگذارید همین 4 تا زیست شناس مسلمانی که در این مملکت باقی مانده اند، با این اسرائیلیات کافر نشوند!!!
قبلا در همین سایت می فرمودید 7000 سال. الان 3000 سال زیادش کردید که باز هم جای شکرش باقیست...
پیش از این در همین سایت گفتم که 10000 سال غیر ممکن است! حداقل از روی تفاوت در رنگ انسان ها!
این نکته را هم مدنظر قرار دهید که طوفان نوح علیه السلام هزاران سال بعد از آدم علیه السلام بوده است و همه ما در واقع فرزندان نوح علیه السلام هستیم و نه آدم
نقاشی های مصریان را در 3500 سال قبل ببینید. سفید پوست و سیاه پوست داشته اند!
تغییر رنگ انسان ها چیزی نیست که مثلا در 4000 تا 5000 سال بتواند ایجاد شود. مثلا الان بردگان سابق سیاه پوست که به فرانسه و کانادا برده شده اند، حدود 500 سال است که در شرایط غیر آفریقا! زیست می کنند، ولی هنوز سیاهند! و ...
------------------------
برادر گرامی جناب عماد
سوال اصلی من در مورد خلقت انسان نیست
فکر کنم بحث در حال انحراف است
سوال من در مورد تفاوت ژنتیکی میان انسان هاست
میان سیاهان و سایر ابنای بشر
چرا ژن های نئاندرتال ها در ژن های ما هست؟ (منظورم ما سفیدپوستان هست)
اما سیاهان فاقد آن هستند؟
رادر گرامی جناب عمادسوال اصلی من در مورد خلقت انسان نیست
فکر کنم بحث در حال انحراف است
سوال من در مورد تفاوت ژنتیکی میان انسان هاست
میان سیاهان و سایر ابنای بشر
چرا ژن های نئاندرتال ها در ژن های ما هست؟ (منظورم ما سفیدپوستان هست)
اما سیاهان فاقد آن هستند؟
و اشتباه کنم، نام پیامبران و پادشاهان بنی اسرائیل در کتب یهودیان همراه با سن و سالشان آمده که آنها را کنار هم بچینیم به عددی حول و حوش شش هفت هزار سال می رسیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب انوشیروان،
چند نکته به ذهنم رسید که شاید برای پاسخ به سؤال شما به کارتان بیایند:
- مطابق آیات و روایات آدم علیهالسلام خلقتی جداگانه داشتند و حوا سلاماللهعلیها از ایشان خلق شدند بدون اینکه محرم (فامیل نسبی) ایشان باشند
- مطابق روایات آدم علیهالسلام را آدم گفتند چون ایشان از ادیمالأرض خلق شدند که یعنی پوستهی روی زمین
- مطابق روایات قبل از آدم علیهالسلام هم آدمهای بسیاری خلق شده بودند که هر کدام نسل خودشان را داشتند، با توجه به تأکید آنها بر لفظ آدم معلوم میشود که تمامی آنها هم مانند آدم علیهالسلام از خاک خلق شده بودند و باز معلوم میشود که سایر جانوران از خاک خلق نشدهاند که در بحثهای مربوط به دگرگشت (همان نظریهی Evolution که گاهی با عنوان «تکامل» از آن یاد میشود و حقیر قویاً با آن مخالف هستم) پیرامون این مطلب فکر کنم با جناب مسعود۱۱ بحثها داشتهایم که احتمالاً شما هم بیاطلاع از آن مباحث نباشید
- در مورد ازدواج فرزندان آدم علیهالسلام و ازدیاد نسل ایشان دو دسته حدیث است که یک دسته حدیث که اعتبار بالاتری دارد (به این دلیل که دستهی دیگر اگرچه جایی از معصوم علیهالسلام صادر شده باشد ولی در جایی دیگر به عنوان نظر معروف در میان مسلمین به معصوم علیهالسلام عرضه شده و ایشان به شدت مخالفت کردهاند) و آن اینکه فرزندان آدم علیهالسلام با یکدیگر ازدواج نکردند بلکه با جن و حوری ازدواج کردند، جنیان هم نسلشان از زمانهای قبل از حضرت آدم علیهالسلام باقی مانده بود و هیچ دلیلی نداریم که با آدمهای قبل از حضرت آدم علیهالسلام ازدواج نکرده و فرزندان انها حامل ژنهای قبل از ایشان نباشند، در این صورت انسانهای به قول شما مدرن هم میتوانند از آن طریق با آدمهای قبلی از جمله نئاندرتالها قوم و خویش گردند که در این صورت هم مشکلی نه با آیات پیش میآید و نه با روایات ... همین امروز هم به فتوای برخی از مراجع اجازهی ازدواج انسان و جن به شرط کفویت در ایمان و با رعایت تمام شرایط داده میشود و در نتیجه در مورد عنوان اصلی تاپیک میتوان گفت که ما ناخالصی داریم یا لااقل ممکن است داشته باشیم، اما این به معنای آنکه فرزندان آدم و حوا سلاماللهعلیهما نباشیم نیست و به هر حال از ایشان پراکنده شدیم، بخصوص آن گروهی از نسل ازدواج یک انسان و یک جن که همچنان انسان باقی بماند (با احتمالاً برخی صفات جنیان، گروهی از جادوگران که ارتباط با جنیان داشته یا برخی قدرتهای خاص دارند چه بسا از این نسل باشند) و نه جن (با برخی ویژگیهای انسانی) ... در کتاب منتسب به انیشتین که در آن ادعا شده بود انیشتین شیعه شده است و خیلیها آن را دروغی بزرگ میدانند چنین مطلبی توضیح جالبی داده شده است، فارغ از اینکه نویسندهی آن مطالب واقعاً که باشد ... در هر صورت شما هم اگر از نسل پدربزرگ پدریاتان باشید به این معنا نیست که دیگر از نسل پدربزرگ مادریاتان نباشید ...
- مطابق روایات خاک حضرت آدم علیهالسلام از تمام سطح زمین برداشته شد که این احتمال را باقی میگذارد که شاید از خاک آدمهای قبلی هم در خاک ایشان استفاده شده باشد که این مسأله به خلقت حوا سلاماللهعلیها از آدم علیهالسلام که میدانیم ژنهای مشابهی داشتهاند نیز شبیه است و در نتیجه احتمال مذکور قابل بررسی است
- مطابق روایات ما حضرت نوح علیهالسلام در کشتی دو پسر از سه پسر خود را نفرین کردند و نسل سیاه در واقع نسل یکی از آن دو پیامبرزادهای هستند که نفرین شدند، در نتیجه مطابق روایات ما هم تغییر رنگ بین نژادهای متفاوت انسانهای امروزی در اثر گذر زمان و گرمای هوا و امثالهم نبوده است
- شباهت یا تفاوتهای ژنی تنها ناشی از وراثت و با یک الگوی خیلی مشخص صورت نمیگیرد و اگر ژن کپیها بتواند تا ژن انسانها تغییر نماید و دو ژن انسانها و شامپانزهها هر دو یک خواستگاه داشته باشد، آنطور که معتقدین به دگرگشت میگویند و حقیر کاملاً مخالف نتیجهگیریهای ایشان هستم، در این صورت لااقل ایشان نمیتوانند به صورت محکم از روی شباهت ژنی یا تفاوتهای ژنی صحبت از وابستگی یا عدم وابستگی دو موجود از طریق خانوادگی باشند، هیچ بعید نیست که همان ژنهایی که در نئاندرتالها بوده است از روی جهشهای ژنی یک انسان به قول ایشان مدرن ایجاد شده باشد و اینک ایشان گمان میکنند که آن شباهت حتماً یعنی اینکه باید یکی نیای دیگری بوده و بینشان ارتباط والد و فرزندی برقرار باشد
- در اسلام ژنتیک عامل قطعی ارتباط والد و فرزندی محسوب نمیشود چنانکه امروز با آزمایش ژنتیک میتوان گفت یک نوزاد که متولد شده است فرزند کدام مرد است ولی از نظر فقهی همچنان زنان حق ندارند در آن واحد بیش از یک شوهر داشته باشند، امروزه این شباهتها را از طریق ژنتیک تشخیص میدهند و در گذشته از روی نشانههای دیگر تعیین میکردند و این چیزی نیست که در گذشته هیچ سابقهای نداشته باشد، حتی علیرغم میل امام رضا علیهالسلام بخاطر اصرار دیگران انتساب امام جواد علیهالسلام به عنوان فرزند ایشان از طریق چنان راههایی صحهگذاری شد مگرنه یک عده منکر این بودند که امام جواد علیهالسلام فرزند امام رضا علیهالسلام باشند، بخصوص که ظاهرشان خیلی متفاوت بود، علیهماالسلام ...
- همهی انسانها از نسل حضرت نوح علیهالسلام نیستند از این نظر که در کشتی ایشان بجز خانوادهی ایشان مؤمنان دیگری هم بودند و در مجموع حدود ۸۰ نفر نجات یافتند که بعد از طوفان زاد و ولد داشتند و نسلهایی را پدید آوردند، اگرچه مطابق برخی روایات از جهت دیگری میتوان گفت همه از نسل ایشان هستیم که اتفاقاً همان هم بحث ژنتیکی جالب توجهی دارد، ولی از آنجا که ظاهر حدیث عجیب است و احتمالاً قبل از تفکر منجر به مسخره کردنش توسط گروهی خواهد شد از بیان آن معذورم که ان شاء الله شما که خودتان اهل تحقیق هستید در صورت تمایل به روایات مراجعه بفرمایید، البته این امکان هم هست که حدیث از نظر سندی ضعیف باشد
- مطابق برخی از روایات حضرت نوح علیهالسلام که نسل دهم از حضرت آدم علیهالسلام بودند (و حضرت ابراهیم علیهالسلام هم نسل دهم از حضرت نوح علیهالسلام بودند و ایشان متعلق به حدود ۴۰۰۰ سال پیش میباشند) در همان سالی به دنیا آمدند که حضرت آدم علیهالسلام از دنیا رفتند، و البته حضرت نوح علیهالسلام مطابق قرآن ۹۵۰ سال نبوت داشتند حال آنکه مطابق برخی روایات حدود ۲۰۰۰ سال عمر کردند که یعنی بیش از هزار سال اول عمرشان را پیامبر نبودند که میتوان ۹ وصی و نبی میان ایشان و حضرت آدم علیهالسلام را در همین ۱۰۰۰ سال در نظر گرفت، مثل شیث هبةالله علیهالسلام، انوش علیهالسلام، ... ادریس علیهالسلام و غیره ... حضرت آدم علیهالسلام هم اگرچه ۹۶۰ سال عمر کرده باشند ولی بخش زیادی از آن را بر روی زمین نبودند و تواریخی که به زندگی ایشان و قبل از حضرت نوح علیهالسلام پرداختهاند مبدأ زمان در تاریخ خود را هبوط آدم علیهالسلام معرفی کردهاند و نه خلقت ایشان از خاک را، اینکه وقتی ایشان بر روی کرهی زمین نبودند، ولو اینکه در زمینهای دیگری از زمینهای هفتگانه بوده باشند، زمان برایشان چگونه بوده است و این ۹۶۰ سال را باید چگونه محاسبه نمود را حقیر تا کنون نتوانستهام سر نخی برایش بیابم ... ولی حداقل میدانیم که از زمان هبوط ایشان علیهالسلام تا کنون حدود ۷۰۰۰ سال گذشته است، آنطور که در برخی روایات مورد اشاره قرار گرفته است، اما اهمیتی هم ندارد چون اختلافات زیاد بین اقوام متفاوت از نظر ما به جهشهای ژنتیکی و انتخاب طبیعی که مورد ادعای دگرگشتگرایان است برنمیگردد و در نتیجه نگران این مطلب نیستیم که این زمان برای چنان تغییرات ژنتیکی کم است یا زیاد ...
ان شاء الله که کمکی بوده باشد
در پناه خدا باشید و التماس دعا
یا علی علیهالسلام
هیچ دو نفری وجود ندارن که نجد همه انسانها به اون دو نفر ختم بشه؛ قطعات مختلف ژنوم انسان از افراد (و همین طور گونه های دیگه مثل نءاندرتالها ) تشکیل شده. تفاسیری که جنبه عقلانی ندارن می تونن جای خودشونو به تفاسیر واقع گرایانه بدن.
سلام
فرزندان آدم علیهالسلام با یکدیگر ازدواج نکردند بلکه با جن و حوری ازدواج کردند،
اردواج با جن و تولید فرزندان زنده و با قابلیت تولید مثل قابل اثبات نیست. خودتان که با بحث های زیست شناسی آشنایی دارید. اگر می گویید ممکن است لطفا یک نیم جن/نیم انسان نشانم بدهید!
هیچ دلیلی نداریم که با آدمهای قبل از حضرت آدم علیهالسلام ازدواج نکرده و فرزندان انها حامل ژنهای قبل از ایشان نباشند،
منطقی است و احتمالا ناخالصی ها هم به همین دلیل است
میتوان گفت که ما ناخالصی داریم یا لااقل ممکن است داشته باشیم، اما این به معنای آنکه فرزندان آدم و حوا سلاماللهعلیهما نباشیم نیست
بنده هم گفتم ناخالصی ها چطور قابل توجیه است. اصل موضوع فرزندی آدم و حوا علیهما السلام را که نفی نکردم
مطابق روایات ما حضرت نوح علیهالسلام در کشتی دو پسر از سه پسر خود را نفرین کردند و نسل سیاه در واقع نسل یکی از آن دو پیامبرزادهای هستند که نفرین شدند، در نتیجه مطابق روایات ما هم تغییر رنگ بین نژادهای متفاوت انسانهای امروزی در اثر گذر زمان و گرمای هوا و امثالهم نبوده است
نمی دانم! شاید قابل بررسی باشد. اگر اشتباه نکنم ما دو گروه سیاه پوست داریم. یک نوعشان همین عزیزان افریقایی هستند و نوع دیگر بومیان استرالیا! قبلا این ها را در گروه های جداگانه طبقه بندی می کردند. الان به همه آنها سیاه می گویند. همانطور که سرخپوستان را هم اخیرا زردپوست به حساب می اورند
به جدول زیر نگاه کنید
بیشترین تفاوت ژنتیکی میان انسان ها مربوط است میان دو گروه سیاه پوست! (بنتو ها از آفریقای جنوبی و سیاهان بومی استرالیا)
یعنی من و شمای سفیدپوست به سیاه آفریقایی نزدیک تر هستیم تا آن سیاه استرالیایی!
هیچ بعید نیست که همان ژنهایی که در نئاندرتالها بوده است از روی جهشهای ژنی یک انسان به قول ایشان مدرن ایجاد شده باشد و اینک ایشان گمان میکنند که آن شباهت حتماً یعنی اینکه باید یکی نیای دیگری بوده و بینشان ارتباط والد و فرزندی برقرار باشد
پس چرا سیاهان این ژن ها را ندارند؟ ولی بقیه انسان ها دارند؟ مگر نمی گویید سیاهان در ابتدا سفید بودند و بعد سیاه شدند. پس این ژن های شبه نئاندرتالی (به قول شما) چه بلایی سرشان آمده است؟
مشاهدات تجربی نباید بر خلاف متون دینی ما باشند و اگر هستند نباید به راحتی یکی را به نفع دیگری و در واقع به نفع فهم ناقص ما از هر دوی آنها انکار کرد، بلکه باید به دنبال راهی برای جمع کردن میان آنها بود،
سعی من هم همین است.
یک مسلمان چگونه میتواند قائل به نظریهی دگرگشت باشد وقتی این نظریه خدا و هیچ موجود با شعور و هوشمندی را مدبّر عالم نمیداند و عالم را تصادفی میداند؟
بنده هم مسلمانم و هم فرگشت را با اغماض هایی قبول دارم. به نظر من فرگشت هیچ منافاتی با وجود خدا ندارد. چرا فکر می کنید منافات دارد؟ حالا بحث انسان را جدا می کنیم. دانشمندان فرگشت گرا اگر در مورد موضوعاتی که علم ندارند صحبت نکنند. مانند شروع خلقت و چگونگی ایجاد سلول اولیه، بقیه اش تا حدی قابل قبول است. آن افرادی هم که به طرح هوشمند و اینگونه مزخرفات علاقه نشان می دهند، فقط به خاطر این است که خدا را قبول ندارند و نمی خواهند داشته باشند. می دانند که فرگشت در مورد سلول اولیه توان پاسخگویی ندارد، خدا را هم که نمی خواهند بپذیرند، این می شود که کمی اوهام می بافند!
هیچ دو نفری وجود ندارن که نجد همه انسانها به اون دو نفر ختم بشه؛ قطعات مختلف ژنوم انسان از افراد (و همین طور گونه های دیگه مثل نءاندرتالها ) تشکیل شده. تفاسیری که جنبه عقلانی ندارن می تونن جای خودشونو به تفاسیر واقع گرایانه بدن.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب آورورا،
اینکه هیچ دو نفر انسان همعصری نیستند که مشترکا جدّ تمام انسانها باشند یک گزارهی قطعی است؟ یعنی آنقدر قطعی هست که اگر کسی در جامعهی علمی خلاف آن را بگوید مرتد به حساب آمده و اعدامش کنند چون با حقیقت قطعی مخالفت کرده است؟ اگر نه، در این صورت همان مقدار احتمالی که میدهید که این گزاره غلط باشد برای ما کافی است ...
بحث احتمالات بحثی مربوط به پیشبینی آینده یا پیشبینی وقایعی در حال یا گذشته است که از رخدادشان اطمینان نداشته باشیم. مثلاً هواشناسی بر اساس محاسباتی میگوید فردا به احتمال ۹۰٪ باران میآید و به احتمال ۹٪ باران نمیبارد ولی ابری است و به احتمال ۱٪ اصلاً ابری هم نیست و آفتابی است، بعد که فردا شد و دیدیم که آفتابی بود میبینیم که اگر علم کافی داشتیم میدیدیم که همان رخدادی که کمترین احتمال را برایش قائل شدیم فقط همان رخداد احتمالش ۱۰۰٪ بوده است ... این معنای determinism است ... در نتیجه اعتبار محاسباتی آماری ما صرفاً برای قبل از رخداد یک فرایند در آینده و یا برای وقتی است که علم ما به رخداد یا عدم رخداد یک فرایند در گذشته یا حال کافی نباشد، وقتی آینده بالأخره رسید و یا علممان به گذشته و حال مورد نظر کامل شد دیگر صحبت کردن از احتمالات بیمعناست و یک مطلب پذیرفته میشود، خواه قبلاً احتمال آن را در میان تمام احتمالاتی که به ذهنمان رسیده بود ۹۹.۹۹۹۹٪ بوده باشد و یا ۰.۰۰۰۰۰۱٪ . در اینکه مادر ژنتیکی نوع بشر امروزی با پدر ژنتیکی آنها در یک زمان نبوده باشند یک احتمال بیش نیست آیا شما و جامعهی علمی شکّی دارید و شکی دارند؟ آیا حتی اگر احتمال درستی این مطلب ۹۹.۹۹۹۹۹٪ باشد غیرممکن است که حقیقت در اصل همان چیزی باشد که از نظر امروزی ما احتمال رخدادش ۰.۰۰۰۰۰۱٪ است؟ طبیعتاً از دانشمندان علوم طبیعی که بر اساس احتمالات به جنگ با وجود یا علم به حقیقت میروند انتظار میرود خودشان هم مدعی دانستن حقیقت به صورت قطعی نشوند و حداکثر بگویند ما اینطور فکر میکنیم ولی شاید هم همانطوری باشد که قران گفته است و مسلمین فکر میکنند یا همانطور که هر دین و مذهب دیگری فکر میکنند ...
اما اینکه فرمودید برخی از تفاسیر جنبهی عقلانی ندارند را از جهتی با شما موافقم و از جهتی مخالفم و از جهتی هیچ کدام ... بستگی دارد منظورتان از عقلانی در این گزاره چه باشد ... اگر منظورتان این باشد که عقل سلیم به چند شاهد نسبتاً معتبر (مشاهدات تجربی و نظریاتی که در عمل خود را قابل اعتماد نشان دادهاند، لااقل در محدودهی مشاهدات و کاربردها و بزنگاههایی که تا کنون با آنها برخورد داشتهایم) اعتماد کرده و حساسیتهای بیش از آن را وسواس میداند، در این صورت حق با شماست ولی به همین میزان باید به هر کس دیگری که به شاهدهای نسبتاً معتبر دیگر (مثل فهم رایج از متونی که در درستی اصل آن متون شکّی ندارد و به آنها کاملاً اعتماد دارد) اعتماد کرده و گیر دادن بیش از آن را وسواس میداند حق داد ... هر دو به یک میزان محق هستند، اگر از بررسی چگونگی انتخاب شاهد نسبتاً معتبر و اعتماد کردن به آنان بپرهیزیم ... ولی به زعم حقیر وقتی میان شاهدهایی که به نظر میرسد هر دو معتبر باشند اختلاف میافتد همان عقل سلیم حکم میکند که در معیارهایمان روی انتخاب شاهدهای معتبر هم بازبینی نماییم تا ببینیم بالأخره چه کسی یا چه چیزی قابل اعتمادتر است ... این بحث هم در نهایت میرسد به معرفتشناسی و شناختشناسی که میان علما همین امروز هم روی آن اختلاف است ... حالا یا باید به همهی انسانهایی که تا این حد حقیقتطلب هستند به طرز یکسانی حق بدهیم و یا باید راه دیگری را بیابیم که عقل به قابل اعتمادتربودن بلا منازع آن رأی دهد و گیر دادن به بیش از آن را حقیقتاً وسواس بداند ... نظر حقیر این است که اکثر موافقان و مخالفان دین و حتی تردیدگراها و ندانمگراها در زمان حاضر در همان دعوای اول گیر کردهاند و به همین دلیل بحثشان شکل جدل به خود گرفته است و دور خودشان میچرخند، هر کدام خود را محق و دیگری را مخالف عقلانیت و حقیقت و انصاف معرفی میکند ... عقل سلیم به زعم حقیر حکم میکند که هر دو گروه در رویکرد خودشان تجدید نظر کنند، باید به دنبال راهی بود که عقل سلیم به طور کامل به آن رأی دهد و انحراف از آن واقعاً گیر دادن الکی و از روی وسواس بیمورد باشد ...
اول عقل سلیم باید به تعریف درستی از خودش برسد تا بعد معیارهای عقلانی بودن معرفی شوند و بعد به سراغ تمیز گزارههای معقول از نامعقول برویم ... تفاسیر معقول لزوماً اینطور نیست که حتماً گزارههای علمی امروزی را تأیید کنند یا لزوماً با نظر رایج علمای دین در این زمان سازگار باشد، بستگی به این دارد که عقل و عقلانیت چه باشد و شناخت ما از آن چه باشد ... حقیر چون با شما و احتمالاً اکثر بزرگواران دیگر موافق و مخالف شما در این سایت سر تعریف عقلانیت توافقی نداریم، به همین دلیل هم با شما و هم با مخالفان شما سر اینکه کدام تفسیر از قرآن یا از مشاهدات علمی عقلانی باشد هم اختلاف خواهیم داشت.
لپّ کلام اینکه بحث معرفتشناسی تا روشن نشود باقی بحثها اگر در همان مرحلهی ندانمگرایی و تردیدگرایی باقی نماند جاهلانه است، مگر حداکثر به میزان ضرورت و به جهت کاربرد خاصی به یک دانسته اعتماد کنیم و وارد گود مبارزه سر اثبات فهم خود از حقیقت نشده و زندگیمان را بر روی جدلهای نه چندان عاقلانه هدر ندهیم ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
...
اردواج با جن و تولید فرزندان زنده و با قابلیت تولید مثل قابل اثبات نیست. خودتان که با بحث های زیست شناسی آشنایی دارید. اگر می گویید ممکن است لطفا یک نیم جن/نیم انسان نشانم بدهید!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب انوشیروان و رحمة الله
قابل اثبات نیست یعنی چی برادر؟ یعنی از نظر زیستشناسی قابل اثبات نیست؟ شما تا کنون چند ازدواج انسان با جن را بررسی کردهاید؟ اگر در گذشته چنین کاری نشده باشد در آینده از کجا میدانید قابل بررسی نباشد؟ اینکه فرزند حاصل از ازدواج دو گونه حتماً و قطعاً عقیم باشد آیا اثبات شده است با آنکه مثال نقضش مشاهده شده است؟ از نظر زیستشناسی اگر امروز علمی به این مطلب نداشته باشیم آیا هیچ راه دیگری هم برای ظن علمی بردن به این مطلب نداریم و این مطلب آیا تنها از طریق زیستشناسی قابل صحهگذاری ظنّی میباشد؟ اگر بله که زیستشناسی امروزی موجودی به اسم جن نمیشناسد، اما اگر شما به عنوان یک زیستشناس مسلمان جن را قبول دارید پس میتوانید از همان منبعی که این علم را کسب کردهاید برخی مطالب دیگر را هم در همین زمینه فرا بگیرید و همان را اثبات ظنی محسوب کرده و به دنبال تکمیل علم خود در این زمینه و زمینههای جانبی آن بربیایید ... کاری که همهی ما باید در هر زمینهای که درگیرش هستیم انجامش دهیم ...
در هر صورت این یک احتمال است که اگر قابل اثبات در زیستشناسی نباشد قابل رد کردن هم در همان زیستشناسی نیست، در نتیجه با تکیه به زیستشناسی فقط میتوان گفت که این مطلب عجیب است و اعتقادات مسلمین و کلاً خداباورها با توجه به دانش امروزی ما عجیب است ولی نامحتمل هم نیست ...
نمی دانم! شاید قابل بررسی باشد. اگر اشتباه نکنم ما دو گروه سیاه پوست داریم. یک نوعشان همین عزیزان افریقایی هستند و نوع دیگر بومیان استرالیا! قبلا این ها را در گروه های جداگانه طبقه بندی می کردند. الان به همه آنها سیاه می گویند. همانطور که سرخپوستان را هم اخیرا زردپوست به حساب می اورند
به جدول زیر نگاه کنید
...
بیشترین تفاوت ژنتیکی میان انسان ها مربوط است میان دو گروه سیاه پوست! (بنتو ها از آفریقای جنوبی و سیاهان بومی استرالیا)
یعنی من و شمای سفیدپوست به سیاه آفریقایی نزدیک تر هستیم تا آن سیاه استرالیایی!
اتفاقاً حقیر هم ظرف یکی دو ماه گذشته نقشهای از توزیع نژادها در کرهی زمین را دیدم که در آن هم تمام نژادها را در سه گروه نژادی سفید و سرخ و زرد طببقهبندی کرده بود، فارغ از اینکه این طبقهبندی چقدر درست و دقیق باشد تا به اینجا با آن حدیث که دو پسر نفرین شدند و یکی که سام بود سفید باقی ماند سازگار است ... اگر پرسیدند که چرا پس بین دو نژاد سیاه اختلاف زیادی است میتوان گفت که آن اختلاف دیگر منجر به اختلاف رنگ آنها نشده است و در نتیجه ارتباط مستقیم به اشکالی که به ما میگرفتند ندارد، آن هم لابد دلایل دیگری دارد که قابل بررسی است ... در هر صورت قبول دارید که همهی انسانها هر طور که باشند انسان هستند و گونهی دیگری نیستند و اختلافات ژنتیکی آنها هر چقدر هم که زیاد باشد به اندازهی اختلاف ژنتیکی گونههای خیلی متفاوت از هم نیستند که لازم باشد هزاران نسل و میلیونها سال بگذرد تا با جهش ژنتیکی به دست بیایند ... در ادیان آسمانی هم کسی با این مقدار جهش ژنتیکی مخالف نیست و مخالفتی اگر با نظریهی دگرگشت بشود در حدّ رسیدن از یک گونهی پرسلولی کاملاً متمایز به یک گونهی پرسلولی متمایز دیگر است، مثل اینکه انسان و شامپانزه و زرافه و کبوتر و یک تکسلولی را با هم فامیل بگیریم، مگرنه بعید نیست اگر تمام سگها با این تفاوتهای نژادی فاحش هم از یک نژاد اصیل در نظر گرفته شوند، دگرگشت درون گونهای منافاتی با نظر ادیان ندارد، دگرگشت بین گونهای است که مشکلساز است ... در ضمن اینکه اگر چیزی یک بار رخ بدهد امکان اینکه بار دیگر رخ بدهد هم منتفی نیست، اگر خداوند به جهت تنبیه آن دو پیامبرزاده چنان عقوبتی را به ایشان رسانده باشد یک احتمال ولو ضعیف در هر تغییر ژنتیکی میتواند به این سان توضیح داده شود، حتی اگر آن جهش ژنتیکی به صورت یک بیماری مادرزاد باشد که در زیستشناسی برای رخداد آن سازوکارهای طبیعی خودش را میشمرند ... این ساز و کارها را دین هم منکر نیست، بلکه دین فقط میگوید که این ساز و کارها وسایل و جنود حضرت مسبّبالأسباب است و خداوند با استفاده از این ابزار و وسایل هر چه حکمتش اقتضا نموده و ارادهاش به ان تعلق بگیرد را انجام میدهد، افتادن یک سنگ از لابلای شیشههای بسیار به گونهای که به هیچ شیشهای آسیبی نرسد از نظر علمی نادر است ولی نامحتمل نیست، به همین ترتیب جهش ژنتیکیهای بزرگی که بیماری نباشند هم نادر هستند ولی نامحتمل نیستند، وقتی بخواهیم به عنوان یک قانون مطلبی را ارائه بدهیم نمیتوانیم به استثنائات تکیه کنیم ولی اینجا صحبت ما سر قانون نیست و درست بر سر خود استثنائات است و علم نمیتواند احتمال چنان چیزی را رد نماید، میتواند؟ ... به عبارت دیگر برای تغییرات ژنتیکی بزرگ که بقاء را هم تقویت نماید و برای شرایط زندگی موجود بیماری و نقص محسوب نشود لزوماً نیازی به توالیهای طولانی نسل و گذر هزاران سال نیست، بلکه چنان شرطی یک شرط مناسب است ولی احتمال آنکه چنان تغییراتی در طول چند نسل و چند صد سال رخ دهد هم منتفی نیست ...
پس چرا سیاهان این ژن ها را ندارند؟ ولی بقیه انسان ها دارند؟ مگر نمی گویید سیاهان در ابتدا سفید بودند و بعد سیاه شدند. پس این ژن های شبه نئاندرتالی (به قول شما) چه بلایی سرشان آمده است؟
خداوند کراهت دارد که کاری را جز از طریق اسباب ان انجام دهد، اگر هم نفرین پیامبری به تغییر رنگ دو پیامبرزاده منجر شود این تغییر رنگ لزوماً تنها با تغییر در یک بخش از بدن (مثل آفتابسوختگی و یا مثل نقاشی کردن بدن با رنگ) و رها شدن سایر اجزاء بدن ایشان به حال خود نخواهد بود، بلکه این امکان هم هست که همه چیز یا لااقل چندین جزء به همراه هم نظم جدیدی به خود بگیرند، آن تغییرات ژنتیکی را هم شاید بتوان در قالب آن نظم جدید توضیح داد ... در واقع در اصل آن روایت صحبت از تغییر در نسل ان دو پیامبرزاده هم به میان آمده است و در نتیجه اگر همان دو نفر تغییر رنگ ظاهری بدهند تأثیر مورد نظر در نسل ایشان را به همراه نخواهد داشت و به نظر میرسد نفرین حضرت نوح علیهالسلام باید از ابتدا به صورت ژنتیکی پیاده شود تا نسل ایشان را هم در بر بگیرد، اینکه حالا این ژنها کدام بودند که تغییر کردهاند و در اثر این تغییر ژنتیکی شباهتی با موجوداتی قبل از آدم علیهالسلام پیدا شده باشد یا شباهتی محو شده باشد مطلبی نیست که راحت بتوان تأیید یا ردّش نمود، به طور خاص میتوان بررسی کرد که آیا آن ژنهای اختلافی ربطی به رنگ پوست دارند یا خیر، گرچه در آن روایت تنها به ایجاد اختلاف در رنگ هم اشاره نشده بود و سروری دنیایی قوم سفید بر آن دو قوم دیگر را هم گوشزد میکرد (اصل نفرین هم شاید در همان باشد) که این سروری هم لوازمی باید داشته باشد که آن تفاوتهای ژنتیکی شاید در این لوازم هم خودشان را نشان دهند ...
سعی من هم همین است.
ان شاء الله خدا به سعیتان برکت دهد تا هم خودتان و هم ما و سایر مسلمین و هم غیرمسلمانان از نتیجهی تلاشتان بهرهمند شویم :Gol:
بنده هم مسلمانم و هم فرگشت را با اغماض هایی قبول دارم. به نظر من فرگشت هیچ منافاتی با وجود خدا ندارد. چرا فکر می کنید منافات دارد؟ حالا بحث انسان را جدا می کنیم. دانشمندان فرگشت گرا اگر در مورد موضوعاتی که علم ندارند صحبت نکنند. مانند شروع خلقت و چگونگی ایجاد سلول اولیه، بقیه اش تا حدی قابل قبول است. آن افرادی هم که به طرح هوشمند و اینگونه مزخرفات علاقه نشان می دهند، فقط به خاطر این است که خدا را قبول ندارند و نمی خواهند داشته باشند. می دانند که فرگشت در مورد سلول اولیه توان پاسخگویی ندارد، خدا را هم که نمی خواهند بپذیرند، این می شود که کمی اوهام می بافند!
پس شاید حقیر اشتباه متوجه شدهام که طرح هوشمند در جزئیات مخالفتی با دگرگشت ندارد و تنها تغییرات ژنتیکی در دگرگشت را منوط به هوشمندی یک مدبر و موافق با یک طرح هوشمندانه میداند که همه چیزش بر اساس یک طرح حکیمانه است، اینکه حقیر فکر میکردم دگرگشت با وجود خدا منافات دارد در همین انکار ایشان از وجود یک طرح هوشمند است، یعنی خدایی اگر باشد هم هیچکاره است و در دنیا هیچ هوشمندی به کار نرفته است ... تا کنون گمان میکردم یک مسلمان شاید بتواند طرح هوشمند را با اغماضهایی بپذیرد ولی گمان نمیکردم ممکن باشد یک مسلمان بتواند با اغماضاتی نظریهی دگرگشت را هم بپذیرد، نظریهای که میگوید اگر طرحریزی دنیا هوشمندانه بود و بدون نقص بود این همه موجودات منقرض نمیشدند (شبههای شبیه به شبههی وجود شرّ) و بعد وجود هوشمندانه و حکیمانه بودن خلقت و در نتیجه وجود خدا و اصل خلقت بودن خلقت را انکار میکنند ... پس حتماً درست منظور طرح هوشمند و دگرگشت را متوجه نشدهام، ممنون میشوم اگر توضیح مختصری بدهید که چطور میتوان هوشمندانه بودن طرح عالم را رد کرد، «انتخاب طبیعی» در طبیعت را تنها هوشمندیِ مدبّر طبیعت دانست و باز به خدا هم معتقد بود و چرا طرح هوشمند از نظر یک مسلمان بدتر از دگرگشت است با آنکه لااقل یک شعور و هوشمندی خاصی را مدبر عالم میداند و همه چیز را برعهدهی شانس و اتفاق نمیگذارد ...
با تشکر از وقتی که میگذارید
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
سلام
قابل اثبات نیست یعنی چی برادر؟ یعنی از نظر زیستشناسی قابل اثبات نیست؟
بنده هم گفتم لطف کنید یک عدد (فقط یک عدد) نیم انسان/نیم جن به بنده نشان بدهید. بنده حرفتان را می پذیرم. به هر حال البینه علی المدعی. می گویید چنین موجودی وجود دارذ. نشان بدهید!
نظریهی دگرگشت
این کلمه را از کجا آورده اید؟ معادل فارسی evolution، فرگشت است (تا آنجایی که من میدانم)
دگرگشت درون گونهای منافاتی با نظر ادیان ندارد، دگرگشت بین گونهای است که مشکلساز است
نظریه خلقت دفعی، می گوید هر چیزی همان گونه که هست، از ابتدا هم بوده است. آیه یا حدیثی به من نشان دهید که بگوید فرگشت درون گونه ای قابل قبول است و بین گونه ای خیر
خداوند کراهت دارد که کاری را جز از طریق اسباب ان انجام دهد،
خداوند خیرت بدهد! همین سیاه و سفید و زرد و سرخ شدن هم اگر با اسباب طبیعی خودش که جهش ژنتیکی و انتخاب طبیعی باشد رخ بدهد؛ خیلی خیلی بیشتر از 10000 سال کذایی طول می کشد!
بنده بسیار بعید می دانم که سیاه شدن بخش بزرگی از بشر به صورت دفعی بوده باشد و آن هم به دلیل داستانی که در تورات آمده است و من در منابع اصلی روایی شیعه هم ندیدم
پس شاید حقیر اشتباه متوجه شدهام که طرح هوشمند در جزئیات مخالفتی با دگرگشت ندارد و تنها تغییرات ژنتیکی در دگرگشت را منوط به هوشمندی یک مدبر و موافق با یک طرح هوشمندانه میداند که همه چیزش بر اساس یک طرح حکیمانه است، اینکه حقیر فکر میکردم دگرگشت با وجود خدا منافات دارد در همین انکار ایشان از وجود یک طرح هوشمند است، یعنی خدایی اگر باشد هم هیچکاره است و در دنیا هیچ هوشمندی به کار نرفته است ...
نه اتفاقا شما درست تصور کرده بودید. من اشتباه کردم
یک لحظه ذهنم رفت به محملاتی که در مورد کاشت حیات بر روی زمین توسط بیگانگان فضایی و فضانوردان باستانی و موجودات هوشمندتر از ما گفته می شود.
همانطور که نظریه فرگشت در جامعه کپی/پیست زده و بی مطالعه ما درک نشد، احتمالا این طرح هوشمند هم به همون بلا دچار شده
درسته که در مورد طراحی هوشمند صحبت میشه، اما این به معنی این نیست که این افراد خدا رو پذیرفته باشند
مثلا
Dembski, in The Design Inference (1998), speculates that an alien culture could fulfill these requirements.
یا
In 2000, philosopher of science Robert T. Pennock suggested the Raëlian UFO religion as a real-life example of an extraterrestrial intelligent designer view that "make
یعنی بسیاری از این ها هم میگن که کار موجودات فرازمینی بوده که حیات در زمین ایجاد شده!
بنده هم در پست قبلی گفته بودم که مشکل اصلی سر آغاز حیات است. از اون به بعدش رو نظریه داروین توجیه می کنه. اگر داروینی ها در مورد سرآغاز حیات سکوت پیشه کنند و نادانی خودشون رو به رخ همه نکشند، مشکل تا حد زیادی حل میشه
اما در مورد سرآغاز حیات (همین مسئله ای که پیروان طراحی هوشمند روش دست گذاشتند)، ما میگیم کار خدا بوده، اما پیروان طراحی هوشمند میگن معلوم نیست کار کی بوده. ممکنه کار موجودات فضایی بوده باشه!
این سخنان اگر خطرناک تر از داروینیسم نباشه، خطری در همون حد داره!
اردواج با جن و تولید فرزندان زنده و با قابلیت تولید مثل قابل اثبات نیست.
سلام
فائز دشتستانی شکارچی بود که درهمین صید وشکار اسیر دام پری شد و البته افسانه و حقیقت درهم آمیخته است.
مورد نزدیک تر نزدیک بندرعباس جوانی درمورد یک پری صحبت می کرد که به او پیشنهاد ازدواج داده و حقیقتا چون همسر و فرزند داشته به دام اونیفتاده که جوان مججوب و سر به زیری بوده و اهل دروغ و لاف هم نبوده
جن و پری درقرآن هم داریم
خلقت های خداوند کم نیست
فائز دشتستانی شکارچی بود که درهمین صید وشکار اسیر دام پری شد و البته افسانه و حقیقت درهم آمیخته است.مورد نزدیک تر نزدیک بندرعباس جوانی درمورد یک پری صحبت می کرد که به او پیشنهاد ازدواج داده و حقیقتا چون همسر و فرزند داشته به دام اونیفتاده که جوان مججوب و سر به زیری بوده و اهل دروغ و لاف هم نبوده
جن و پری درقرآن هم داریم
خلقت های خداوند کم نیست
بنده وجود جن رو نفی نکردم
حرف من در مورد فرزند جن/انسان است که تاکنون از نظر علمی به اثبات نرسیده است!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب آورورا،
اینکه هیچ دو نفر انسان همعصری نیستند که مشترکا جدّ تمام انسانها باشند یک گزارهی قطعی است؟ یعنی آنقدر قطعی هست که اگر کسی در جامعهی علمی خلاف آن را بگوید مرتد به حساب آمده و اعدامش کنند چون با حقیقت قطعی مخالفت کرده است؟ اگر نه، در این صورت همان مقدار احتمالی که میدهید که این گزاره غلط باشد برای ما کافی است ...
بحث احتمالات بحثی مربوط به پیشبینی آینده یا پیشبینی وقایعی در حال یا گذشته است که از رخدادشان اطمینان نداشته باشیم. مثلاً هواشناسی بر اساس محاسباتی میگوید فردا به احتمال ۹۰٪ باران میآید و به احتمال ۹٪ باران نمیبارد ولی ابری است و به احتمال ۱٪ اصلاً ابری هم نیست و آفتابی است، بعد که فردا شد و دیدیم که آفتابی بود میبینیم که اگر علم کافی داشتیم میدیدیم که همان رخدادی که کمترین احتمال را برایش قائل شدیم فقط همان رخداد احتمالش ۱۰۰٪ بوده است ... این معنای determinism است ... در نتیجه اعتبار محاسباتی آماری ما صرفاً برای قبل از رخداد یک فرایند در آینده و یا برای وقتی است که علم ما به رخداد یا عدم رخداد یک فرایند در گذشته یا حال کافی نباشد، وقتی آینده بالأخره رسید و یا علممان به گذشته و حال مورد نظر کامل شد دیگر صحبت کردن از احتمالات بیمعناست و یک مطلب پذیرفته میشود، خواه قبلاً احتمال آن را در میان تمام احتمالاتی که به ذهنمان رسیده بود ۹۹.۹۹۹۹٪ بوده باشد و یا ۰.۰۰۰۰۰۱٪ . در اینکه مادر ژنتیکی نوع بشر امروزی با پدر ژنتیکی آنها در یک زمان نبوده باشند یک احتمال بیش نیست آیا شما و جامعهی علمی شکّی دارید و شکی دارند؟ آیا حتی اگر احتمال درستی این مطلب ۹۹.۹۹۹۹۹٪ باشد غیرممکن است که حقیقت در اصل همان چیزی باشد که از نظر امروزی ما احتمال رخدادش ۰.۰۰۰۰۰۱٪ است؟ طبیعتاً از دانشمندان علوم طبیعی که بر اساس احتمالات به جنگ با وجود یا علم به حقیقت میروند انتظار میرود خودشان هم مدعی دانستن حقیقت به صورت قطعی نشوند و حداکثر بگویند ما اینطور فکر میکنیم ولی شاید هم همانطوری باشد که قران گفته است و مسلمین فکر میکنند یا همانطور که هر دین و مذهب دیگری فکر میکنند ...
در نقطه اول باید بین دو واژه «عقلانی» و «ایده آل» تمایز قائل بشیم. هر نظریه عقلانی لزوما ایده آل نیست و هر نظریه ایده آل لزوما عقلانی نیست. اگه موقع عبور از خیابون (با این تئوری که برای عبور سلامت نباید ماشینی در حال عبور باشه) فقط دو طرف رو نگاه کنید و بعد که خواستید از خیابون عبور کنید به خاطر «سقوط هواپیما» آسیب ببینید، معمولا به خاطر «غیرعقلانی» بودن رفتارتون سرزنش نمی شید، اگرچه نتایج ایده آلی نداشته این تصمیم - برعکس رفتاری مثل نگاه کردن به آسمون علاوه بر دو طرف. (برای نمونه مشابه در معرفتشناسی افلاطونی تفاوت موجه بودن و صدق رو می شه در نظر گرفت.)
ما دو نظریه داریم:
- تفاسیر دینی درست هستن و علم زیست شناسی داده های جمع آوری شده رو اشتباه تفسیر کرده.
- علم زیست شناسی درسته و تفاسیر برداشت های مفسران با واقعیت ناسازگاره.
نظر به هر دوی اینها به راحتی می شه یکی رو انتخاب کرد. تا جایی که من اطلاع دارم انتخاب بیشتر مردم در این زمینه هم نتیجه علم کافی یا ناقص در یکی یا هر دوی این زمینه هاست، نه مشکلات فلسفی مربوط به شناختن حقیقت یا واقعیت؛ پس بدون نیاز به مسائل مربوط به شناخت می شه در این مورد گفت و گو کرد.
سلام
...
بنده هم گفتم لطف کنید یک عدد (فقط یک عدد) نیم انسان/نیم جن به بنده نشان بدهید. بنده حرفتان را می پذیرم. به هر حال البینه علی المدعی. می گویید چنین موجودی وجود دارذ. نشان بدهید!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب انوشیروان
برادر بزرگوار حقیر این همه توضیح دادم که هر اثباتی لازم نیست از طریق دیدن با چشم و لمس با دست و بررسی زیستشناسی باشد، اگر اینطور باشد یک نفر هم به شما میگوید یک جن نشانم دهید تا بعد به سراغ یک نیمانساننیمجن برویم، شما برای ایشان چه دلیلی از وجود جن میآورید؟ حقیر هم احتمالاً از همان نوع دلیل برای شما دارم ... چرا دوست دارید حتماً نشانتان بدهم؟ حتی اگر بشناسم هم شاید ایشان نگذارند به شما نشانشان دهم تا حاضر شوید چنین چیزی را قبول کنید، هدف قبول کردن شما یا ما نیست، هدف بررسی احتمالات متفاوتی است که اجازه میدهد بین قول خدا و خلفای خدا بر زمین را با مشاهدات تجربی از فعل خدا و خلقت خدا جمع نماییم، فعلاً در صدد اثبات یک احتمال و کنار زدن احتمالات دیگر نیستیم ...
بعد از پذیرفتن احتمال درست بودن برخی از این فرضیهها بعد اول باید دید که آیا این اختلافات ژنتیکی موجود حتماً خبر از وجود ناخالصی میدهد یا امکان تغییر ژنتیکی مثلاً در اثر دعای یک پیامبر و یا مثلاً در اثر تنبیه شدن توسط خدا (مثل شاید آنچه که در بارهی مسخشدگان مکن است رخ داده باشد و مسخ شدن از ظاهر انسانی به یک حیوان فقط داستان تورات نیست و در قرآن و روایات هم شاهد دارد، اگرچه ممکن است این مسخ شدن همراه با تغییر ژنتیکی نباشد) ... این یعنی طیف بزرگی از احتمالات قابل بررسی در مقابل یک زیستشناس مسلمان قرار دارد که باید دانهدانه بررسی نماید، هیچ احتمالی نباید به صرف عجیب بودن به راحتی نادیده گرفته شود، نادانستهها در نگاه اول همیشه عجیب هستند ...
این کلمه را از کجا آورده اید؟ معادل فارسی evolution، فرگشت است (تا آنجایی که من میدانم)
در پژوهشگاهی که گاهی از این بحثها داریم به حقیر اعتراض کردند که کلمهی فرگشت به دلیل آنکه از لفظ فرّ نشأت گرفته است که آن هم بار معنایی مثبت دارد مناسب برای ترجمهی Evolution نیست و اگرچه به بدی انتخاب «تکامل» نباشد ولی باز مشابه آن است، پیشنهادی که آنجا بیان شد یا شاید هم جای دیگری خواندم کلمهی «دگرگشت» بود که تنها خبر از تغییر میدهد بدون آنکه قضاوتی از جهت مثبت یا منفی برای این تغییر داشته باشد: دگر شدن، تغییر کردن، متحول شدن ... اما تا جایی که حقیر دیده بودم، بیشتر مسلمینی که فکر میکنند میشود دگرگشت را پذیرفت گمان میکردند که تغییرات ادعایی دگرگشت در جهت مثبت است و این تغییرات مثبت هم نیاز به مدبّری حکیم دارد که آنها آن را طبیعت میدانند ولی یک مسلمان میداند که این مدبر حکیم همان خداست، اما این نگاه غلط از یک ترجمهی غلط ناشی شده است که سبب شده است تا هر کسی که یک مقدار بیشتر از سطح اطلاعات عمومی وارد مطالعهی دگرگشت شده باشد متوجه شود که تصوراتش درست نبوده است، خیلیها هم که ایمان قلبی قوی نداشتهاند دست آخر وامانده و سرخورده شده و به خدا و ادیان الهی هم شک کرده و همچنان میکنند و از دین فاصله میگیرند ... به همین دلیل اصرار دارم از ترجمهی درستی استفاده کنم که آن بار معنایی مثبت را به نظریهی دگرگشت ندهد ... گرچه در همان غرب هم از جهت دیگری بر روی بار مثبت داشتن یا نداشتن دگرگشت بحث میشود، از این جهت که اگر در جهت بهتر یا بدتر شدن پیش نرفته باشد حداقل باید پذیرفت که روند کلی در جهت افزایش پیچیدگی بوده است و پیچیده شدن نظم در خلاف جهت افزایش انتروپی است که از فرایندهای طبیعی بدون دخالت عامل خارجی انتظار میرود، به همین دلیل عدهای دوباره به مفهوم خدا یا فاکتور هوشمند میروند ولی باز هم سر این مسائل بحث است، خیلیها را دیدم که کتاب یا مقالهای در این زمینه نوشتهاند و عدهای دیگر گفتهاند فلانی معنای انتروپی را نفهمیده است و عوامانه حرف زده است و از این دست مسائل ...
خلاصه اینکه در این زمینهها بحث و حدیث زیاد است ولی اگر به جوانانمان حتی در همین سایت نگاه کنید میبینید که آنها که به شک در مورد دین افتادهاند بیشتر از همین موضع نظریهی دگرگشت به سرگشتگی رسیدهاند ... اینکه فکر میکردند همه چیز بهتر شده است و این تدبیر خدای حکیم است ولی الآن میبینند که ظاهراً اینگونه نیست ... باید از علما پرسید که مگر خداوند هیچ زمانی را بد خلق کرده است که لازم باشد مدام بهتر و بهتر شود
نظریه خلقت دفعی، می گوید هر چیزی همان گونه که هست، از ابتدا هم بوده است. آیه یا حدیثی به من نشان دهید که بگوید فرگشت درون گونه ای قابل قبول است و بین گونه ای خیر
حقیر تا کنون ندیدهام که عالمی اینطور گفته باشد یا در آیات و روایات آمده باشد که همه چیز همانطور که هست همانطور هم از ابتدا خلق شده باشد، اگر منبعی برای این بیان سراغ دارید لطفاً معرفی بفرمایید. صحبت از این است که انسان به صورت انسان خلق شد، بعد هم گفته شده است که تمام شما از یک نسل هستید، پس اگر تفاوتی میبینید و نژادهای متفاوتی میبینید از دگرگشت درونگونهای حاصل شده است، البته با فرض اینکه احتمالات دیگر رد شوند ... این مطلب در مورد سگ هم هست که مثلاً سگ در چه زمانی و از چه چیزی خلق شده است، طبیعتاً تمامی سگهای دیگر از نسل همان سگ هستند چرا که مثلاً بخصوص در مورد سگ از نظر فقهی فرقی میان یک نژاد و نژادی دیگر نیست و همگی عین نجاست محسوب میشوند که نشان میدهد در لسان دین به همهی آنها به عنوان یک گونهی «سگ» اشاره شده است، در نتیجه وقتی فرمودند که سگ چطور و از چه چیزی خلق شد دیگر اینطور نیست که کسی بگوید یک نژاد خاص از سگ را در دین سگ میگویند و شاید سگهای دیگر طور دیگری خلق شده باشند. در نتیجه دگرگشت از یک نژاد به نژاد دیگر میتواند مورد قبول باشد اگر دلیل دیگری برای این تغییرات سراغ نداشته باشیم که همان هم بعید نیست. دگردشت موجودات کمسلولی مانند ویروسها و همچنین دگردشت به معنای تغییرات ژنتیکی از یک نسل به نسل دیگر و در اثر تغییر در تغذیه و آب و هوا در جهت سازگاری بیشتر هم که واضح است همه قبول دارند ...
خداوند خیرت بدهد! همین سیاه و سفید و زرد و سرخ شدن هم اگر با اسباب طبیعی خودش که جهش ژنتیکی و انتخاب طبیعی باشد رخ بدهد؛ خیلی خیلی بیشتر از 10000 سال کذایی طول می کشد!
طبق روال معمول بله ولی به لحاظ استثناء خیر، یک نفر استثناء هم میتواند نیای یک نسل جدید محسوب شود، اینطور نیست؟
بنده بسیار بعید می دانم که سیاه شدن بخش بزرگی از بشر به صورت دفعی بوده باشد و آن هم به دلیل داستانی که در تورات آمده است و من در منابع اصلی روایی شیعه هم ندیدم
البته حقیر این مطلب را از تورات نخوانده بودم، ولی یادم هم نیست که دقیقاً در کجا خوانده بودم و سند حدیث چقدر معتبر بوده است، گرچه فکر میکنم چنین احادیثی ولو اینکه سندشان قوی نباشد قابل اعتنا هستند چون خلاف قرآن و سایر روایات ما نیستند و برخی مسائل را هم برایمان توضیح میدهند ... با این وجود به این معنی هم نیست که شما به عنوان یک مسلمان باید آنها را بپذیرید، راهش انکار حدیث نیست ولی میتوانید در مقابلش سکوت نموده و احتمالات دیگر را هم در کنارش بررسی نمایید ... و الله العالم
نه اتفاقا شما درست تصور کرده بودید. من اشتباه کردم
یک لحظه ذهنم رفت به محملاتی که در مورد کاشت حیات بر روی زمین توسط بیگانگان فضایی و فضانوردان باستانی و موجودات هوشمندتر از ما گفته می شود.
همانطور که نظریه فرگشت در جامعه کپی/پیست زده و بی مطالعه ما درک نشد، احتمالا این طرح هوشمند هم به همون بلا دچار شده
درسته که در مورد طراحی هوشمند صحبت میشه، اما این به معنی این نیست که این افراد خدا رو پذیرفته باشند
مثلا
Dembski, in The Design Inference (1998), speculates that an alien culture could fulfill these requirements.
یا
In 2000, philosopher of science Robert T. Pennock suggested the Raëlian UFO religion as a real-life example of an extraterrestrial intelligent designer view that "make
یعنی بسیاری از این ها هم میگن که کار موجودات فرازمینی بوده که حیات در زمین ایجاد شده!
بنده هم در پست قبلی گفته بودم که مشکل اصلی سر آغاز حیات است. از اون به بعدش رو نظریه داروین توجیه می کنه. اگر داروینی ها در مورد سرآغاز حیات سکوت پیشه کنند و نادانی خودشون رو به رخ همه نکشند، مشکل تا حد زیادی حل میشه
اما در مورد سرآغاز حیات (همین مسئله ای که پیروان طراحی هوشمند روش دست گذاشتند)، ما میگیم کار خدا بوده، اما پیروان طراحی هوشمند میگن معلوم نیست کار کی بوده. ممکنه کار موجودات فضایی بوده باشه!
این سخنان اگر خطرناک تر از داروینیسم نباشه، خطری در همون حد داره!
بحث آغاز حیات بر روی زمین توسط بیگانگان را حتی داوکینز که طرفدار سرسخت نظریهی دگرگشت هست هم به عنوان یک احتمال قابل اعتنا بیان کرده است، یعنی تفاوت دو نظریهی دگرگشت و طرحهوشمند در چگونگی شروع حیات نیست و در مورد کل بدنهی نظریه است، اینکه خود تغییرات ژنتیکی به صورت کاملاً اتفاقی و در اثر خطا در کپیبرداری از یکدیگر روی میدهد که بعد با انتخاب طبیعی در طول هزاران سال تأیید و تثبیت شده یا رد میشود و کنار گذارده میشود و یا اینکه این تغییرات مطابق با طرحی هوشمندانه است که موجودی هوشمند تدبیرش کرده است، این یعنی اگر کسی مدبر عالم را بخواهد یک موجودات فرازمینی بداند باید به حضور و نقش آنها به صورت متداوم در هر جهش ژنی معتقد باشد و این چیزی شبیه اعتقاد کسانی است که خدا را از خانوادهی جنیان میداند «وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا»، ولی واقعش این است که ظاهراً معتقدین به طرح هوشمند به خدا معتقدند ولی نه خدایی که ادیان معرفیاش مینمایند، در واقع آنها در مقابل خلقتگرایانی طبقهبندی میشوند که معتقد به خدای تورات و انجیل هستند، خلقتگرایانی که امروزه به طور گسترده مقابل دگرگشتگرایان و معتقدین به طرح هوشمند قرار گرفتهاند و مدام بینشان مناظره برقرار میشود قریب به اتفاقشان مسیحی هستند و مثلاً طبق کتاب مقدس معتقدند که کل عالم بیش از ۷۰۰۰ سال عمر ندارد، علمگرایان هم فسیلهای چند میلیون ساله را جلوی ایشان میگذارند و ایشان میگویند همینها هم بیش از ۶ یا ۷ هزار سال عمر ندارند و روشهای تعیین عمر با نیمهعمر کربن خطاهای زیادی دارند و از این دست بحثها، آن طرف هم علمگراها با نگاه عاقلاندرسفیه نگاهشان کرده و میخندند، در این دعوا بوده است که عدهای راهی میانهرو را برداشته و در عین حالی که خدا را منکر نیستند آموزههای کتاب مقدس را انکار کرده و به خدایی غیر از خدای ادیان معتقد میشوند و اسم خودشان را میگذارند معتقدین به طرح هوشمند ... حقیر تا کنون اینطور از مطالب ایشان برداشت کردهام ... ما هم که خلقتگرا هستیم هر چه در کتاب مقدس مسیحیان باشد را با استناد به ظاهرش نمیپذیریم و در نتیجهن در طبقهبندی رایج آنها چه بسا ما هم معتقد به طرح هوشمند محسوب شویم، گرچه خلقتگرای مسلمان باشیم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
نظر به هر دوی اینها به راحتی می شه یکی رو انتخاب کرد. تا جایی که من اطلاع دارم انتخاب بیشتر مردم در این زمینه هم نتیجه علم کافی یا ناقص در یکی یا هر دوی این زمینه هاست، نه مشکلات فلسفی مربوط به شناختن حقیقت یا واقعیت؛ پس بدون نیاز به مسائل مربوط به شناخت می شه در این مورد گفت و گو کرد.در نقطه اول باید بین دو واژه «عقلانی» و «ایده آل» تمایز قائل بشیم. هر نظریه عقلانی لزوما ایده آل نیست و هر نظریه ایده آل لزوما عقلانی نیست. اگه موقع عبور از خیابون (با این تئوری که برای عبور سلامت نباید ماشینی در حال عبور باشه) فقط دو طرف رو نگاه کنید و بعد که خواستید از خیابون عبور کنید به خاطر «سقوط هواپیما» آسیب ببینید، معمولا به خاطر «غیرعقلانی» بودن رفتارتون سرزنش نمی شید، اگرچه نتایج ایده آلی نداشته این تصمیم - برعکس رفتاری مثل نگاه کردن به آسمون علاوه بر دو طرف. (برای نمونه مشابه در معرفتشناسی افلاطونی تفاوت موجه بودن و صدق رو می شه در نظر گرفت.)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامعلیکم و رحمة الله
ایدهالگرایی گاهی عامل ایجاد وسواس است و در مقابل عقل سلیم قرار میگیرد، حقیر هم به طور کامل با این فرمایش شما موافق هستم، آنها که وسواس نسبت به آلودگی دارند در اصل به دنبال پاکیزگی هستند که چیز خوبی است ولی در این کار آنقدر زیادهروی میکنند که سلامت روحی و جسمی یک عده را شاید به خطر بیاندازد و ما معتقد هستیم که وسواس از شیطان است و به قصد گمراه کردن بندگان خدا ایشان را تشویق به وسواس میکند ... این مسأله در خیلی چیزها هست، یک انسان متفکر خیلی منطقی هم ممکن است دچار وسواس فکری شود و چیزی را که میداند و به ان ایمان قلبی دارد ولی نمیتواند با فرمولهای ریاضی و با منطق ارسطویی یا منطق دیگری اثباتش نماید را انکار کند و این گمراهی هم باز زائیدهی وسواس است و نه تعقل به عقل سلیم ... به همین دلیل است که بحث شناختشناسی مطرح میشود، چرا که جایی هست که باید از تفکر منطقی عبور کرد تا گرفتار وسواس و گمراهی نشد ...
به عنوان یک مثال اساطیری، حتی شرلوک هولمز که اسطورهی حل مسائل بود هم پیش آمد که زمانی بداند و یقین داشته باشد که یک نفر قاتل است ولی نتواند آن را بر اساس مدارک محکمهپسند اثبات نماید، اگر میگفت حالا که نتوانستم اثبات کنم پس فرض را بر بیگناهی میگذارم این کارش منطقی ولی خلاف عقل سلیم میبود ...
ما دو نظریه داریم:
- تفاسیر دینی درست هستن و علم زیست شناسی داده های جمع آوری شده رو اشتباه تفسیر کرده.
- علم زیست شناسی درسته و تفاسیر برداشت های مفسران با واقعیت ناسازگاره.
نظریهی سومی هم هست و آن اینکه قول و فعل خدا بر هم منطبقند و ما به این مطلب اعتقاد داریم، پس هر اختلافی که بین آنها دیدیم یا بخاطر نقص درک ما از قول خداست و یا بخاطر نقص تفاسیر ما از مشاهدهی گوشهای از فعل خدا و یا بخاطر هر دو ...
حقیر موافق این نظریهی سوم هستم ... با توجه به اینکه در بسیاری از مسائل دینی هم بین علما اختلاف هست فکر کنم بهتر بشود این نظریه را پذیرفت ...
برای مردم میتوان با آوردن دلیل و مدرک نسبت به یکی از دو نظریهای که شما عنوان کردید تمایل و نسبت به دیگری بیاعتمادی و انزجار ایجاد کرد، لزومی هم ندارد که آن دلایل و مدارک به طور کامل صحیح باشند چرا که همه به راحتی نمیتوانند ایرادهای موجود در یک دلیل یا سند را متوجه شوند، اگر نگاه کنید بیشتر بحثها بین موافقین و مخالفین نظریهی دگرگشت از همین دست است، کتابهای زیادی در ردّ دلایل و مدارک دگرگشت نوشته شده است که خیلیها هم شاید بخوانند و با آنها قانع شوند ... به همین دلیل میگویم مشکل جای دیگری است ... باید ببینیم که دنبال چه چیزی هستیم، اینکه نظری که دوست داریم به ان معتقد باشیم را برایش توجیهی بیابیم که قانعمان کند که درست است، یا اینکه ابتدا به ساکن برایمان مهم نیست که کدام نظر درست باشد و از روی حقیقتطلبی به دنبال نظر درست هستیم که بعد که مشخص شد به همان معتقد گردیم ... تشخیص معیاری که بتواند درست و غلط حقیقی را برایمان مشخص نماید هم در وادی شناختشناسی است که معرفی میشود، اگر بشود، مگرنه هر دلیلی درش حرف و حدیث بسیار خواهد بود، بسیاری از ما چه بسا اگر پای درس یک عالم بودایی هم بشینیم او برایمان دلایلی بیاورد از درستی خودش و نادرستی ما که ما نتوانیم به سادگی ردّشان نماییم، همه هم که نمیتوانند در تمام زمینهها دانشمند شوند آن هم تا آن رتبه که اشکال همهی نظریات و دلایل را در صورت وجود بتوانند متوجه شوند ... آیا اشتباه میکنم که داشتن معیاری مستقل از دلایل معمولی که توجیهپذیرند لازم است تا بشود نظر درست را از دیگری تمیز داد؟ اگر خیر در این صورت آیا جز در معرفتشناسی میتوان این بحثها را دنبال کرد؟ ... ایا جز این است که جز در وادی معرفتشناسی هر کسی برای دفاع از نظریهی مقبول خودش دست به دلیلآوری و سندآوری و توجیهات کوچک و بزرگ میزند و یکی به پشتیبانی دیگری برمیخیزد و در آن واحد هم به تمام اشکالات دلایل خودش شاید واقف نباشد و تا چند نسل دیگر هم شاید برخی از اشکالات آنها معلوم نشود؟
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام
اگر اینطور باشد یک نفر هم به شما میگوید یک جن نشانم دهید تا بعد به سراغ یک نیمانساننیمجن برویم، شما برای ایشان چه دلیلی از وجود جن میآورید؟
چه مدرکی بالاتر از کلام خداوند؟
خداوند می فرمایند جن هست. ما هم می گوییم چشم. اما بنده ندیدم گفته باشند نیم جن/ نیم انسان هم داریم!
به هر حال ما تجربی هستیم. مطالبی را که خداوند و یا ائمه بزرگوار گفته اند را می پذیریم. اما در مورد سایر مسائل نیاز به ادله محکمه پسند داریم!
این تغییرات مطابق با طرحی هوشمندانه است که موجودی هوشمند تدبیرش کرده است، این یعنی اگر کسی مدبر عالم را بخواهد یک موجودات فرازمینی بداند باید به حضور و نقش آنها به صورت متداوم در هر جهش ژنی معتقد باشد
مشکل اینجاست که بیشتر جهش ها مضر هستند. جهش های مفید در میان جهش های مضر مانند سوزنی است در انبار کاه.
این مطلب در مورد سگ هم هست که مثلاً سگ در چه زمانی و از چه چیزی خلق شده است،
سابقه سگ اهلی بر روی کره خاکی به بیش از 27000 سال پیش می رسد! آن موضوع که انسان 10000 سال است آفریده شده، اینگونه هم تحت تاثیر قرار میگیرد. تایید یا رد آفریده شدن سگ از آب دهان ابلیس هم در تخصص من نیست!
صحبت از این است که انسان به صورت انسان خلق شد، بعد هم گفته شده است که تمام شما از یک نسل هستید، پس اگر تفاوتی میبینید و نژادهای متفاوتی میبینید از دگرگشت درونگونهای حاصل شده است،
در مورد فرگشت درون گونه ای حرفتان را می پذیرم. اما این مسئله فرگشت بین گونه ای را نفی نمی کند.
آنها که به شک در مورد دین افتادهاند بیشتر از همین موضع نظریهی دگرگشت به سرگشتگی رسیدهاند ...
به خاطر بی کفایتی حوزه های علمیه است. فکر کنم بهترین کتاب حوزه برای پاسخ به این مسائل، نوشته جناب جعفر سبحانی است که آنهم 40-50 سال پیش نوشته شده است. بقیه هم همان حرف ها را کپی می کنند. درحالی که علم هر 4-5 سال دوبرابر می شود. به بحث ربطی ندارد اما در اقتصاد اسلامی و این که اقتصاد اسلامی چه راهکارهایی دارد و چه برنامه هایی، باز هم کم کاری دیده می شود.
قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به یک پدر (به نام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مىشود و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مىکند:" وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ"(1)إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ"(2) "إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ"(3)
سلام
شما چگونه این برداشت رو از این آیات کردید؟!
ما هیچ دلیلی برای رد این ترکیب نداریم. حداقل تا جایی که من اطلاع دارم.
آمیزش انسان هوشمند با نئاندرتال ها هم اثبات شده!!! منبع
سلام
به خاطر بی کفایتی حوزه های علمیه است. فکر کنم بهترین کتاب حوزه برای پاسخ به این مسائل، نوشته جناب جعفر سبحانی است که آنهم 40-50 سال پیش نوشته شده است. بقیه هم همان حرف ها را کپی می کنند. درحالی که علم هر 4-5 سال دوبرابر می شود. به بحث ربطی ندارد اما در اقتصاد اسلامی و این که اقتصاد اسلامی چه راهکارهایی دارد و چه برنامه هایی، باز هم کم کاری دیده می شود.
سلام
حوزه های علمیه در همه ی زمینه ها دارن کم کاری میکنن، شما از مسائل علمی بگیر برو تا مسائل فرهنگی
کلا تو این مملکت همه دارن کم کاری میکنن
من دیگ خسته شدم.
تنها امیدم وعده خدا، امام زمانمونه...
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
...
پ.ن. اینم از نتایج دور دوم انتخاباتمون!!!
علم بی در و پیکر نیست. اما حالت تجمعی دارد!یعنی به مرور ایام فرضیات و نظریات گوناگونی به آن اضافه می شود. این که پیشینیان چنین برداشتی نکرده اند شاید به خاطر این باشد که به ذهنشان نرسیده است! شاید هم رسیده است و با دلایل منطقی ردش کرده باشند. اگر دلیل منطقی بر ردش هست بنده خوشحال می شوم بدانم.
این که علم بی در پیکر نیست بدین معنا است درباره هر علمی باید صاحب نظر آن علم اظهار نظر کند.
فرمایش شما درست است که پیشینیان برداشتی داشته اند و ممکن است معاصران و آیندگان نظر دیگری داشته باشند اما به شرطی که معاصران و آیندگان متخصص در آن علم باشند. اگر نیوتن فرضیه ای داشته من نمی توانم بدون داشتن اطالاعات فیزیکی نظریه وی را رد کرده و نظریه دیگری ارائه دهم
علامه طباطبایی نظریه ای در تفسیر داشته ممکن است آیه الله جوادی نظریه ای برخلاف نظریه ایشان بدهد اما آیا یک پژشک یا مهندس یا ... می تواند نظریه ای علامه طباطبایی را رد کرده و نظریه دیگری ارائه دهد.
بنده مدعی نیستم که دانشی در تفسیر قران دارم (واقعا هم ندارم) اما به هر حال سوال پیش میاید!
احسنت. بنده و شما می توانیم سوال بپرسیم ولی با توجه به اطالعات اندکمان در علم تفسیر نمی توانیم نظریه ارائه دهیم
کسی می تواند در مورد قرآن و تفسیر آن نظر ارائه دهد که مسلط به ادبیات عرب، شان نزولها، تاریخ، حدیث و شناسی آن و .... را داشته باشد
این فرمایش شما بسیار کار گشا است سوال بله بپرسیم کما اینکه بنده نیز نسبت به جاذبه زمین سوالاتی دارم اما نظریه نمی توانم بدهم
امکاناتش نبود. الان تقریبا 13 سال است که توانسته اند توالی نوکلئوتیدی انسان و سایر موجودات را بخوانندقبلا پول و دستگاه های لازمه را نداشته اند. اگر حافظه ضعیف من یاری کند این پروژه یک و نیم میلیارد دلار هزینه داشت و نیاز به مشارکت تعداد زیادی از کشورها بود
الان بعد از گسترش کامپیوترها و ابزارهای رباتیک این کار را با صدهزار دلار انجام می دهند. حتی من و شما می توانیم با پرداخت این پول توالی نوکلئوتیدی خودمان را بخوانیم
خود ما هم در همینجا و در آزمایشگاه های خودمان می توانیم توالی ژن های کوچک را بززسی کنیم. باور کنید برای من خوانش این توالی ها مانند سفیدی ماست بدیهی است!
این فرمایشات بر فرض صحتش
اولا: بدیهی نیست و بدیهی تعریف خودش را دارد
ثانیا: نهایتا اثبات می کند که ژن می از چه چیزهای هست اما که ممکن است آب و هوا و اقلیم و .... در آن موثر باشد
وثالثا: ممکن است دانشمند دیگری بیاید و این نظریه را نقض کرده و نظریه دیگری ارائه دهد و مثلا بگوید تفاوت ژنها در تفاوت اقلیم ها و ...
پس یقین آور نیست اما می تواند به عنوان یک احتمال مطرح شود
سلام موضوع جالبی هست سوالی که برای من این جا پیش اومد این بود که جدا از نظریه داروین که اعتقاد به میمون بودن وتکامل بودن انسان از روزهای نخستین داشت این مساله که خیلی از گروهها مسخ شدند و تبدیل به خنزیر و قرده شدند آیا توانستند بمانند؟
اصل این نظریه با تاریخ و آموزه های دینی تطبیق ندارد سوال شما برفرض قبول این نظریه است درصورتیکه اصلش ثابت نباشد بحث ماندنشان مطرح نمی شود.
موردی هم خیلی وقت پیش در شاهچراغ اتفاق افتاده بود که خیلی جالب بود که فردی به مادرزن خود از روی لجبازی گوشت گربه خورانده بود و بعد نفرین شده و درحالی که شکل و ظاهر کاملا مسخ شده داشت در نزدیک شاهچراغ برای شفا قرارداده بودند هرکس نگاه می کرد پولی داخل قفس می انداخت و می رفت خیلی ها هم گریه می کردندمسخ شده ها هم می توانند زندگی کنند؟
خداوند نظررحمت به انها می تواند از نوداشته باشد یا هم دنیوی هم اخروی عذاب دارند؟
مدرک بر این فرمایش ارائه می دهید؟
جناب عماد باور کنید آنقدر که تورات باعث کفر دانشمندان شده است، امثال مارکس و لنین نشده اند!بگذارید همین 4 تا زیست شناس مسلمانی که در این مملکت باقی مانده اند، با این اسرائیلیات کافر نشوند!!!
قبلا در همین سایت می فرمودید 7000 سال. الان 3000 سال زیادش کردید که باز هم جای شکرش باقیست...
جناب انوشیروان گرامی
تصورم این است که اول پستهای بنده را می خوانید و عجله و درجواب دادن باعث می شود همه آن را نخوانید اگر اشتباه می کنم پوژش می طلبم
اولا: تورات از نظر ما تحریف شده است و عهد عتیقی که الان در نزد یهودیان است به هیچ وجه توارت واقعی نیست
ثانیا:علامه نظر توارت را بیان می کنند نه به دلیل اعتبار آن بلکه نهایت مدتی که در آموزه های دینی از زمان خلقت آدم می گذرد نظریه توارت است یعنی 7000سال قبل از تورات و تا الان تقریبا 10000سال است . این به معنای پذیرش سخن توارت نیست بلکه گویای بیشتر مدت در آموزه ای ادیانی است ولی از نظر تاریخی همان 7000سال احتمالش بیشتر است لذا منافاتی با دیگر تاپیکها که 7000 سال را گفته اند نیست زیرا قول تورات از طرف علامه پذیرفته شده نیست که منافات باشد.
برادر گرامی جناب عمادسوال اصلی من در مورد خلقت انسان نیست
فکر کنم بحث در حال انحراف است
سوال من در مورد تفاوت ژنتیکی میان انسان هاست
میان سیاهان و سایر ابنای بشر
چرا ژن های نئاندرتال ها در ژن های ما هست؟ (منظورم ما سفیدپوستان هست)
اما سیاهان فاقد آن هستند؟
این سوال به آموزه های دینی و داده های تاریخی ربطی ندارد. بلکه باید در آزمایشگاه ها جواب آن را یافت اما نتیجه هر چه شد یقین آور نیست بلکه فرضیه است و ممکن است با نظرات آیندگان باطل شود لذا خداوندی که بر خلقت بشر آگاه است آنچه در مورد خلقت بشر فرموده یقین آور است.
سلام.ببخشید شما می دانید که اسلام اعتقاد دارد که آدم و حوا دفعتا و از گل خلق شده اند.یعنی گونه ای معجزه رخ داده.یک عمل خارق العاده.آیا با این دید به قضیه نگاه کنیم باز مشکل حل نمی شود؟یعنی خدا همان طور که آدم و حوا را از گل و به صورت خارق العاده خلق کرده، ازدیاد نسل و تغییر در ژن ها را هم به صورت معجزه آسا و خارق العاده انجام داده.چون نهایت این است که علما اینگونه نظر بدهند.یعنی نهایت توجیه علمی پیدا نشد.رو به این توجیه ها می آورند.
اگر شما معجزه را توجیه می دانید دیگر بحث تاریخی و چگونگی خلقت انسان فایده ندارد چرا که باید در محافل عقایدی ابتدا بحث توحید، نبوت، کتابهای آسمانی معجزه برایتان حل شود، اگر حل شد که دیگر اینگونه مسائل توجیه نیست اگر حل نشد چون مبنا متفاوت می شود بحث فایده ندارد
بنده می گویم بنا بر آنچه در توحید، نبوت، کتابهای آسمانی می دانم مثلا اینگونه مسائل معجزه است شما می فرمائید این توجیه است چرا چون مبنا متفاوت است
لذا تقاضا دارم شما ابتدا مسائل اعتقادی در تاپیکهای اعتقادی بحث کنید
و اشتباه کنم، نام پیامبران و پادشاهان بنی اسرائیل در کتب یهودیان همراه با سن و سالشان آمده که آنها را کنار هم بچینیم به عددی حول و حوش شش هفت هزار سال می رسیم.
اگر چنین چیزی نیز در تورات یعنی عهد عتیق فعلی باشد با توجه به تحریف آن امری مسلم نیست از آنگذشته انبیای فاصله زمانی حضرت یعقوب تا جانیشیان حضرت عیسی بنی اسرائیل محسوب میشوند دو هزار سال قبل و دوهزار سال بعد از آن نیز همان ده هزار سال ادعایی توارت می شود.
ثانیا:علامه نظر توارت را بیان می کنند نه به دلیل اعتبار آن بلکه نهایت مدتی که در آموزه های دینی از زمان خلقت آدم می گذرد نظریه توارت است یعنی 7000سال قبل از تورات و تا الان تقریبا 10000سال است . این به معنای پذیرش سخن توارت نیست بلکه گویای بیشتر مدت در آموزه ای ادیانی است ولی از نظر تاریخی همان 7000سال احتمالش بیشتر است لذا منافاتی با دیگر تاپیکها که 7000 سال را گفته اند نیست زیرا قول تورات از طرف علامه پذیرفته شده نیست که منافات باشد.
مدارک بهدستآمده از دیانای انسان نشان میدهد که انسان خردمند حدود ۲۰۰٫۰۰۰ سال پیش از آفریقا سرچشمه گرفته است، در حدود ۵۰۰۰۰ سال پیش تغییرات زیادی در رفتار او پدید آمد و در همان زمان آغاز به مهاجرت کرد. انسان خردمند با دیگر انسان تباران بچه دار شده اند و این باعث شده به رغم انقراض سه گونه دیگر انسان تباران دی ان ای آنها همچنان در انسان خردمند موجود باشد. انسان خردمند حامل دی ان ای انسانتبار دنیسووا، انسان نئاندرتال و گونه ای دیگر که هنوز شناسایی نشده می باشد. افرادی که دارای تبار غیرآفریقایی هستند بین 2 تا 4 درصد دی ان ای نئاندرتال ها را دارا هستند، 3 تا 4 درصد دی ان ای بومیان ملانزی متعلق به انسانتبار دنیسووا است و دی ان ای گروهی از شکارچی-گردآورنده آفریقایی متعلق به گونه ای است که هنوز شناسایی نشده است.
شما بر اساس کدام آیه قرآن یا حدیث معتبر میفرمایید 7000 سال؟! این اطلاعات واقعا مانند سفیدی ماست هست ممکنه 200000 سال افزایش پیدا کنه ولی کاهش پیدا نخواهد کرد.
«پروردگارا! آیا كسی را در زمین قرار میدهی كه: فساد به راه میاندازد و خونریزی میكند؛ این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار میدهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟» خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را میدانم كه شما نمیدانید» (بقره، 30)
جالبه! دمه خدا گرم
طبق این آیه انسان های دیگری در زمین بودن، ظاهر آیه کاملا گواه این موضوع است و فکر نمیکنم نیازی به تفسیر و غیره باشه
مدارک بهدستآمده از دیانای انسان نشان میدهد که انسان خردمند حدود ۲۰۰٫۰۰۰ سال پیش از آفریقا سرچشمه گرفته است، در حدود ۵۰۰۰۰ سال پیش تغییرات زیادی در رفتار او پدید آمد و در همان زمان آغاز به مهاجرت کرد. انسان خردمند با دیگر انسان تباران بچه دار شده اند و این باعث شده به رغم انقراض سه گونه دیگر انسان تباران دی ان ای آنها همچنان در انسان خردمند موجود باشد. انسان خردمند حامل دی ان ای انسانتبار دنیسووا، انسان نئاندرتال و گونه ای دیگر که هنوز شناسایی نشده می باشد. افرادی که دارای تبار غیرآفریقایی هستند بین 2 تا 4 درصد دی ان ای نئاندرتال ها را دارا هستند، 3 تا 4 درصد دی ان ای بومیان ملانزی متعلق به انسانتبار دنیسووا است و دی ان ای گروهی از شکارچی-گردآورنده آفریقایی متعلق به گونه ای است که هنوز شناسایی نشده است.
همانطور که جناب باء فرمودند: ممکن است ازدواج فرزندان حضرت آدم با انسانهای پیشین بوده باشد ژنهای متفاوت از طریق آنها به بشر امروزی منتقل شده باشد.
امام صادق(ع) فرموده اند: شاید شما گمان میكنید كه خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلكه هزار هزار آدم آفریده كه شما از نسل آخرین آنها هستید. (1)
همچنین امام باقر(ع) فرموده اند: خدای عز وجل از روزی كه زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض كرده است) كه هیچ یك از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودهاند و خدای تعالی همه آنها را ازپوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد كرد و برای هر یك، عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت... (2)
همچنین بعضی از مفسرین در ذیل آیه مربوط به اعتراض فرشته ها به خلقت انسان، احتمال علم فرشته ها، از سابقه موجودات قبلی ساکن در زمین سخن گفته اند:
«قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ[بقره/۳۰] گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى آورى كه تباهى كنند و خونها بریزند؟»
در تفسیر نمونه می نویسد: «بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگویى فرشتگان بخاطر آن بوده كه آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلكه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند كه به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!» (3)
- خصال، ج ۲، ص ۶۵۲، ح ۵۴.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ و نشر وفاء، چاپ دوم، ج11، ص267 . محدث جزائرى، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 59، قم، آیت الله مرعشى، چاپ اول، 1404 ق. كتاب توحید، ج ۱، ص ۲۷۷.
- تفسیر نمونه، ج۱، ص: ۱۷۴.
سلام
ظاهرا پاسخ سوال بنده در کشکول شما نیست. همانگونه که فرموده اید "ین سوال به آموزه های دینی و داده های تاریخی ربطی ندارد."
اما در مورد متن زیر
این که علم بی در پیکر نیست بدین معنا است درباره هر علمی باید صاحب نظر آن علم اظهار نظر کند.
فرمایش شما درست است که پیشینیان برداشتی داشته اند و ممکن است معاصران و آیندگان نظر دیگری داشته باشند اما به شرطی که معاصران و آیندگان متخصص در آن علم باشند. اگر نیوتن فرضیه ای داشته من نمی توانم بدون داشتن اطالاعات فیزیکی نظریه وی را رد کرده و نظریه دیگری ارائه دهم
علامه طباطبایی نظریه ای در تفسیر داشته ممکن است آیه الله جوادی نظریه ای برخلاف نظریه ایشان بدهد اما آیا یک پژشک یا مهندس یا ... می تواند نظریه ای علامه طباطبایی را رد کرده و نظریه دیگری ارائه دهد.
سال ها پیش هم در دانشگاه اینطور فکر می کردند
خود من به خاطر دارم که گاهی با انتخاب بعضی موضوعات توسط دانشجویان مخالفت می شد با این توجیه که این موضوع به رشته ما مربوط نیست
اما امروزه این مشکل تا حد زیادی حل شده است
الان با استفاده از اصطلاح "میان رشته ای" دیگر آن سختگیری های قدیم وجود ندارد
تجربه شخصی من هم نشان می دهد دانشجویانی که اینگونه کار می کنند و در تیم راهنمایی و مشاوره خود، اساتیدی از رشته ها و گرایش های مختلف علمی دارند، به دلیل جامعیتی که در تحقیق پیش می آید بسیار بسیار موفق تر هستند
----------
بنده هنوز ندیدم که چطور مادر نداشتن آدم علیه السلام رد شده است!
می گویید تخصص علم حدیث و یا تفسیر ندارم، درست. اما دلیل نمی شود سوال نپرسم! اگر قرار بود هر چه محدثین و مفسرین می گفتند درست باشد چه نیازی به خون دل خوردن علمای امروزی بود؟
همین بی نیازی ظاهری شما به متخصصان سایر علوم است که باعث شده مهملات یهودیان در مورد 7000 سال و 10000 سال خلقت آدم را مدام تکرار بفرمایید. لطفا به همان راهی نروید که یهودیان و نصارا رفتند. از همکارتان جناب باء بپرسید همین یک اصرار بی مورد بر روی 7000 سال، در جوامع علمی آبرویی برای یهودیت و مسیحیت نگذاشته است. هرچند ایشان هم به حدیثی استناد فرمودند که سگ از آب دهان ابلیس خلق شده است تا محافظ آدم و حوا علیهمالسلام باشد. اما قدمت سگ اهلی بر رو ی زمین به 27000 سال می رسد!!! یعنی سگی که برای دفاع از انسان و پس از او خلق شده، 17000 سال قدمت بیشتری دارد!
حالا من به شخصه سخت نمی گیرم، ولی باور بفرمایید با همین چیزها جوانان مردم را کافر می کنند. خود من بارها دیدم شخصی نمازخوان به دانشگاه آمد و کافر و بی دین رفت!
خوب بگویید نمی دانیم و خودتان را خلاص کنید! چرا اطلاعات غلط می دهید که با هیچ مدرک علمی سازگار نیست؟
یا در مورد اقتصاد اسلامی! 38 سال است که انقلاب شده است. تا حالا حوزه توانسته است مدل اقتصاد اسلامی را ارائه بدهد؟ خیر! این همه حرف از اقتصاد اسلامی زده می شود. اما راهکار عملی آن چیست؟ چگونه می توان با آن مملکت را اداره کرد؟ الان اقتصاد اسلامی را داعش پیاده سازی کرده است؟ (که مالیات نمی گیرد و صرفا زکات جمع آوری می کند و از غیر مسلمانان جزیه می گیرد) یا عربستان سعودی؟ (که بهره بانکی ندارد) یا جمهوری اسلامی؟ (که رسما 35% بهره بانکی میگیرد و اسمش را هم گذاشته بانکداری اسلامی)
اصلا معلوم نیست! باور بفرمایید در اینجا علاوه بر دانستن ادبیات عرب و تفسیر و حدیث، دانستن مدل های اقتصادی جهانی و آشنایی با علوم جدید هم لازم است. کسی که عمرش را صرف ادبیات عرب کند مسلما فرصت این را ندارد که بنشیند و راهکارهای اقتصادی شرق و غرب را بررسی کند تا بتواند نظریات اقتصادی اسلام را به شیوه ای صحیح پیاده کند. ناچار باید از متخصصینی کمک بگیرد که شاید اصلا مسلمان هم نباشد چه برسد به این که حدیث بداند.
در موضوعاتی که به زیست شناسی هم ربط دارد همینگونه است. نمی شود صرفا و از یک بعد به همه زوایای علم رسید.
یعنی در این مجموعه اسکدین هیچ مفسر قرانی یافت نمی شود که به من بگوید به فلان و بهمان دلیل، آدم علیه السلام مادر نداشته است؟
خود من به خاطر دارم که گاهی با انتخاب بعضی موضوعات توسط دانشجویان مخالفت می شد با این توجیه که این موضوع به رشته ما مربوط نیستاما امروزه این مشکل تا حد زیادی حل شده است
الان با استفاده از اصطلاح "میان رشته ای" دیگر آن سختگیری های قدیم وجود ندارد
تجربه شخصی من هم نشان می دهد دانشجویانی که اینگونه کار می کنند و در تیم راهنمایی و مشاوره خود، اساتیدی از رشته ها و گرایش های مختلف علمی دارند، به دلیل جامعیتی که در تحقیق پیش می آید بسیار بسیار موفق تر هستند
بحث این نیست که این مسئله بین رشته ای هست یا نه بلکه بحث این است که باید در یک علم صاحب نظرباشیم تا نظر دهیم
مفسر قرآن باید اولا: در ادبیات عرب متبحر باشد، شان نزول آیه ها را بداند یعنی به تاریخ نزول کاملا واقف باشد، احادیث مربوطه را بشناسد و توان بررسی صحت و ضعف آنان(علم رجال و علم درایه) بداند بعد به سراغ تفسیر آیه برود
بنده هنوز ندیدم که چطور مادر نداشتن آدم علیه السلام رد شده است!
وقتی صراحت آیه می گوید خلقه من تراب یعنی مادر نداشته است
می گویید تخصص علم حدیث و یا تفسیر ندارم، درست. اما دلیل نمی شود سوال نپرسم! اگر قرار بود هر چه محدثین و مفسرین می گفتند درست باشد چه نیازی به خون دل خوردن علمای امروزی بود؟
کسی نگفته شما سوال نپرسید اصلا فلسفه تاسیس این سایت برای پاسخگویی به سوالات است اما پرسش متفاوت است با نظریه دادن،
نخیر هر چه محدثین و مفسیرین قبلی گفتند سخن آخر نیست بلکه برخی پس از گذراندن دروس مربوطه مفسر و محدث می شوند سپس با خون دل خوردن نظریات جدید ارائه می دهند اما بنده که تخصصی در تفسیر و حدیث ندارم نمی توانم نظر مفسر را رد کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامعلیکم و رحمة الله
ایدهالگرایی گاهی عامل ایجاد وسواس است و در مقابل عقل سلیم قرار میگیرد، حقیر هم به طور کامل با این فرمایش شما موافق هستم، آنها که وسواس نسبت به آلودگی دارند در اصل به دنبال پاکیزگی هستند که چیز خوبی است ولی در این کار آنقدر زیادهروی میکنند که سلامت روحی و جسمی یک عده را شاید به خطر بیاندازد و ما معتقد هستیم که وسواس از شیطان است و به قصد گمراه کردن بندگان خدا ایشان را تشویق به وسواس میکند ... این مسأله در خیلی چیزها هست، یک انسان متفکر خیلی منطقی هم ممکن است دچار وسواس فکری شود و چیزی را که میداند و به ان ایمان قلبی دارد ولی نمیتواند با فرمولهای ریاضی و با منطق ارسطویی یا منطق دیگری اثباتش نماید را انکار کند و این گمراهی هم باز زائیدهی وسواس است و نه تعقل به عقل سلیم ... به همین دلیل است که بحث شناختشناسی مطرح میشود، چرا که جایی هست که باید از تفکر منطقی عبور کرد تا گرفتار وسواس و گمراهی نشد ...
به عنوان یک مثال اساطیری، حتی شرلوک هولمز که اسطورهی حل مسائل بود هم پیش آمد که زمانی بداند و یقین داشته باشد که یک نفر قاتل است ولی نتواند آن را بر اساس مدارک محکمهپسند اثبات نماید، اگر میگفت حالا که نتوانستم اثبات کنم پس فرض را بر بیگناهی میگذارم این کارش منطقی ولی خلاف عقل سلیم میبود ...نظریهی سومی هم هست و آن اینکه قول و فعل خدا بر هم منطبقند و ما به این مطلب اعتقاد داریم، پس هر اختلافی که بین آنها دیدیم یا بخاطر نقص درک ما از قول خداست و یا بخاطر نقص تفاسیر ما از مشاهدهی گوشهای از فعل خدا و یا بخاطر هر دو ...
حقیر موافق این نظریهی سوم هستم ... با توجه به اینکه در بسیاری از مسائل دینی هم بین علما اختلاف هست فکر کنم بهتر بشود این نظریه را پذیرفت ...برای مردم میتوان با آوردن دلیل و مدرک نسبت به یکی از دو نظریهای که شما عنوان کردید تمایل و نسبت به دیگری بیاعتمادی و انزجار ایجاد کرد، لزومی هم ندارد که آن دلایل و مدارک به طور کامل صحیح باشند چرا که همه به راحتی نمیتوانند ایرادهای موجود در یک دلیل یا سند را متوجه شوند، اگر نگاه کنید بیشتر بحثها بین موافقین و مخالفین نظریهی دگرگشت از همین دست است، کتابهای زیادی در ردّ دلایل و مدارک دگرگشت نوشته شده است که خیلیها هم شاید بخوانند و با آنها قانع شوند ... به همین دلیل میگویم مشکل جای دیگری است ... باید ببینیم که دنبال چه چیزی هستیم، اینکه نظری که دوست داریم به ان معتقد باشیم را برایش توجیهی بیابیم که قانعمان کند که درست است، یا اینکه ابتدا به ساکن برایمان مهم نیست که کدام نظر درست باشد و از روی حقیقتطلبی به دنبال نظر درست هستیم که بعد که مشخص شد به همان معتقد گردیم ... تشخیص معیاری که بتواند درست و غلط حقیقی را برایمان مشخص نماید هم در وادی شناختشناسی است که معرفی میشود، اگر بشود، مگرنه هر دلیلی درش حرف و حدیث بسیار خواهد بود، بسیاری از ما چه بسا اگر پای درس یک عالم بودایی هم بشینیم او برایمان دلایلی بیاورد از درستی خودش و نادرستی ما که ما نتوانیم به سادگی ردّشان نماییم، همه هم که نمیتوانند در تمام زمینهها دانشمند شوند آن هم تا آن رتبه که اشکال همهی نظریات و دلایل را در صورت وجود بتوانند متوجه شوند ... آیا اشتباه میکنم که داشتن معیاری مستقل از دلایل معمولی که توجیهپذیرند لازم است تا بشود نظر درست را از دیگری تمیز داد؟ اگر خیر در این صورت آیا جز در معرفتشناسی میتوان این بحثها را دنبال کرد؟ ... ایا جز این است که جز در وادی معرفتشناسی هر کسی برای دفاع از نظریهی مقبول خودش دست به دلیلآوری و سندآوری و توجیهات کوچک و بزرگ میزند و یکی به پشتیبانی دیگری برمیخیزد و در آن واحد هم به تمام اشکالات دلایل خودش شاید واقف نباشد و تا چند نسل دیگر هم شاید برخی از اشکالات آنها معلوم نشود؟
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
این فرمایش شما که برای مردم می شه تمایل نسبت به یکی از طرفین ایجاد کرد همون مشکلیه که ما باهاش مواجهیم. راه حلی که داریم افزایش آگاهیه در هر زمینه ای که نیاز داریم در موردش بیشتر بدونیم. متاسفانه برای داشتن بینش درست در یک زمینه راهی جز این وجود نداره که در اون زمینه مطالعه بشه (ما قرصی نداریم که بعد از مصرف در یه زمینه صاحب نظر بشیم یا تشخیص درست و غلط رو برامون ممکن کنه). به علاوه دشوار بودن یه راه حل بهانه کافی برای کنار گذاشتن اون راه حل نیست.
پ.ن. بهتره ایده آل گرایی و وسواس به جای هم استفاده نشن؛ ایده آل گرایی صفت شخصیتیه که می تونه دلایل متعدد مثل نیاز، عادت یا غیره داشته باشه. وسواس یه اختلال ذهنی/نورولوژیکیه که جبرا افکار و اعمال رو تحمیل می کنه و از علائمش می تونه ایده آل گرایی باشه - نه لزوما. متاسفانه این کلمه در زمینه گسترده تری از معنایی که داره استفاده می شه.
مدرک بر این فرمایش ارائه می دهید؟
سلام حدودا سال85بود من این داستان شنیدم الانم نت سرچ کردم فیلم هست که تبدیل به جانور شده و مسخ شده می تونید ببینید
العیاذ بالله من قضاء السوء:please:
این درشیراز
http://as2.asset.aparat.com/aparat-video/d6c5f1627ae5248ab4d83a59578449c2112501__28909.mp4
وقتی صراحت آیه می گوید خلقه من تراب یعنی مادر نداشته است
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ
پس چرا عیسی علیه السلام مادر داشته است؟
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍپس چرا عیسی علیه السلام مادر داشته است؟
این موضوع قبلا پاسخ داده شد
اگر به شان نزول آیه دقت کنید
آيات اين داستان هم به همين منظور يعنى به منظور احتجاج نازل شده و مىخواهد وضع نصاراى نجران را كه در آن ايام به مدينه آمده بودند، روشن سازد. و به همين جهت جاى آن بود كه بعد از ذكر سرگذشت عيسى ع خلاصهاى از آن را به عنوان نتيجهگيرى ذكر نموده و بفهماند كه كيفيت ولادت عيسى بيش از اين دلالت ندارد كه وى بشرى است نظير آدم ابو البشر و خلقتش غير معمولى است پس جايز نيست در باره وى سخنى زائد بر آنچه در باره آدم گفته مىشود، بيان گردد.
در باره آدم مىگوئيم: او انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر و مادر آفريده است، و در باره عيسى ع هم مىگوئيم: انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر آفريده.
پس معناى آيه اين است كه: مثل عيسى نزد خدا و صفت و واقعيتى كه او نزد خدا دارد و يا به عبارتى آنچه خود خداى تعالى (آفريدگار وى به دست خود) از خلقت او اطلاع دارد، اين است كه كيفيت خلقت او شبيه به خلقت آدم است و كيفيت خلقت آدم اين بوده كه اجزايى از خاك جمع كرد و سپس به آن فرمان داد كه" باش" و آن خاك به صورت و سيرت يك بشر تمام عيار، تكون يافت، بدون اينكه از پدرى متولد شده باشد.(1)
در خلقت او چيزى زائد بر خلقت آدم نيست كه باعث شود شما او را معبود بخوانيد و اگر سنخ و كيفيت خلقت او مقتضى الوهيتش باشد، بايد اين اقتضا در آدم ع نيز باشد با اينكه مسيحيان آدم را معبود نمىدانند، پس بايد در عيسى ع نيز ندانند، چون مماثلت اين را اقتضا مىكند.
از آيه شريفه اين معنا برمىآيد كه خلقت عيسى ع مانند خلقت آدم طبيعى و مادى است، هر چند كه بر خلاف سنت جاريه الهى در نسلها بوده، كه هر نسلى در تكون و پيدايش خود نيازمند به پدر است(2)
آیه خطاب به نصارای نجران می گوید شما که می گوئید چون عیسی پدر ندارد پس خداست، این قضیه در آدم نیز هست او نیز پدر ندارد حتی مادر هم ندارد خلقه می تراب یعنی اگر عیسی خدا باشد آدم به طریق اولی خداست. همین
1.ترجمه الميزان، ج3، ص: 333
2. همین
در باره آدم مىگوئيم: او انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر و مادر آفريده است، و در باره عيسى ع هم مىگوئيم: انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر آفريده.
ظاهرا شما حرف خود را میزنید و من هم حرف خودم را
حداقل کپی می فرمایید غلط های املایی را درست کنید!
هنوز برای من حل نشده است این "میگوئیم" بر چه اساسی گفته می شود و منبع آن چیست و چرا میان آدم علیه السلام و عیسی علیه السلام تفاوت قائل می شوید، در حالی که آیه می گوید خلقتشان مانند هم است.
بنده قانع نشده ام و چون تکرار مکررات فایده ای هم ندارد، لطفا تاپیک را ببندید
سعی می کنم پاسخ سوالم را در جای دیگری جستجو کنم
بابت زحماتی که طی این چند روز کشیدید هم از شما و همکار گرامیتان جناب باء ممنونم
سلام
...
چه مدرکی بالاتر از کلام خداوند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب انوشیروان،
بله مدرکی بالاتر از کلام خدا نیست در نگاه اول، اما در اصل کلام خدا هم با شرایطی مدرک است، در این عصر و زمان ما ظاهر کلام خدا را میبینیم ولی در غیبت مفسر و مبین قرآن اعتماد قطعی به فهم خودمان از کلام خدا نداریم، بیشتر به ظن خود از کلام خدا و روایات ظنیالصدوری که به ما رسیده است پایبندیم ... به همین دلیل هم خدا بگوید دست را تا مرفق بشویید با آنکه کلام خدا حجت است ولی یک گروه مانند شیعه از آرنج به سمت انگشتان میشویند و یک گروه مانند اهل سنت از سرانگشتان به سمت آرنج میشویند، به طرز مشابه هم یک عده میگویند خدا آدم علیهالسلام را از خاک آفرید و یک عدهی قلیلی هم پیدا میشوند که بگویند این داستان یک داستان سمبلیک است که البته حقیر پناه میبرم به خدا از چنین قولی، به دلیلی که فعلاً از آن بگذریم ...
خداوند می فرمایند جن هست. ما هم می گوییم چشم. اما بنده ندیدم گفته باشند نیم جن/ نیم انسان هم داریم!
به هر حال ما تجربی هستیم. مطالبی را که خداوند و یا ائمه بزرگوار گفته اند را می پذیریم. اما در مورد سایر مسائل نیاز به ادله محکمه پسند داریم!
خدایی که فرموده جن هست آیا نفرموده است که آدم را از خاک آفریدم و شما را از آبی جهنده؟ اگر گفته است پس چرا مادر نداشتن ایشان را به چالش کشیدهاید؟ اگر هم ممکن است تفسیر داشته باشد که تمام اقوال دیگرش هم ممکن است همینطور باشد، از جمله جن که در اصل لغت یعنی نادیدنی و پوشیده و مخفی شده، ممکن است کسی بگوید که کلاً منظور از جن همان میکروبها و موجوداتی هستند که در حالت عادی از دید ما خارجند ... جناب انوشیروان، به قول فلاسفه همهی ما یک سری تصورات و تصدیقات را پذیرفتهایم و در چهارچوب همانها هم نفس و در واقع خودآگاه ما شکل گرفته است (ای برادر تو همه اندیشهای، ورنه خود استخوان و ریشهای) و در همان چهارچوب هم فکر میکنیم و نیت میکنیم و غیره ... اگر این تصورات و تصدیقاتی که به صورت آگاهانه و ناآگاهانه در ذهن ما شکل گرفته است و ما برای بقاء خود به آنها تکیه کردهایم صحیح نباشند یا روی زمین محکم بنا نشده باشند تکلیف فکرهایی که نتیجهی پذیرفتن آن تصورات و تصدیقات است هم مشخص خواهد بود .... برای حقیر با درکی که از جن و انسان و ارتباط آنها با هم دارم و با درکی که از طبیعت و روالهای محتمل و نامحتمل دارم پذیرفتن موجودی نیمجن/نیمانسان که در اصل انسان باشد با برخی صفات جن و یا جن باشد با برخی از صفات انسان (بسته به اینکه پدرش جن باشد یا مادرش و اگر مادرش جن بود در زمان حمل کودک به صورت انسانی زندگی کند و یا به صورت جنّی) چیز خیلی عجیبی نیست که برایش مدرک بخواهم تا بتوانم آن را بپذیرم، فعلاً چون خلاف آیات و روایات نیست و با دانستههای قبلیام سازگار است آن را پذیرفتهایم ولی روی درستیاش قسم نمیخورم و کسی هم اگر قبولش نکرد نمیگوید به حقیقت کافر شده است، شاید خودم هم بعدها به دلیلی دست از این باور برداشتم ... و الله العالم ...
حالا اگر شما دوست داشته باشید یا لازم بدانید حقیر آیهای از قرآن بیابم که در ان مستقیماً خبر از موجودی نیمانسان/نیمجن به میان آمده باشد، حقیر چنین آیهای را سراغ ندارم و مجموعهای از آیات که بشود این برداشت را خیلی روان و صریح از آن داشت را هم سراغ ندارم، گرچه معتقدم پاسخ هر سؤالی و مطلقاً هر سؤالی در اصل کتاب که قرآن تنزیل آن میباشد وجود دارد و راسخان در علم (اهل بیت علیهمالسلام) میتوانند از همین قرآن مطلب را برایمان روشن کنند، آنهایی که خداوند از هر رجس و ناپاکی پاکشان نموده و به قرآن دست نمییابند مگر پاکیزگان ... فعلاً استناد حقیر به برخی آیات و روایات که نسل بشر را از ازدواج فرزندان آدم علیهالسلام با حوری و جن معرفی کرده است میباشد، تا مخالف قرآن و احادیث دیگر هم نباشد حقیر به صرف اینکه تا کنون در زیستشناسی چنین موجودی رؤیت یا لااقل ثبت نشده است نیازی نمیبینم تغییری در این باورهایم بدهم، اگر این دلایل برای شما کافی نیستند الأمر إلیکم ...
مشکل اینجاست که بیشتر جهش ها مضر هستند. جهش های مفید در میان جهش های مضر مانند سوزنی است در انبار کاه.
برای شما که خدا را مدبر عالم میدانید و همه چیز را جنود خدا میدانید و مطابق قرآن معتقدید که هیچ برگی نمیافتد مگر آنکه علم آن نزد پروردگارت هست، آیا اینکه آن جهشی رخ دهد که مانند سوزن در انبار کاه مخفی است بعید است؟ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ قَلِيلا مِنْ كَثِيرٍ مَعَ حَاجَةٍ بِي إِلَيْهِ عَظِيمَةٍ وَ غِنَاكَ عَنْهُ قَدِيمٌ، وَ هُوَ عِنْدِي كَثِيرٌ وَ هُوَ عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسِيرٌ»
البته شما اگر چنان اعتقاداتی داشته باشید و بر این اساس از جامعهی استاندارد و متعارف زیستشناسی بینالمللی فاصله بگیرید طبیعی است که بیان این نظریات با تعجب و تحیر دیگران همراه خواهد شد و شاید هم مسخرهاتان کنند، در این صورت باید خودتان انتخاب کنید که این خندیدن ایشان و باور نداشتنشان به قرآن و روایات ما و این طرد شدن از جوامع علمی بینالمللی چقدر برایتان مهم و تعیینکننده است و چقدر در انتخاب جوابی که به عنوان پاسخ انتخاب میکنید تأثیر خواهد داشت ... نظریات ما فعلاً دروندینی است، اصلاً بگویید فرضیههای دروندینی هستند، همت چند دانشمند مانند شما و دوستان دیگر را میخواهد که رویشان کار جدّی کنیم با تمام منابع علمی که در اختیار داریم (چه مشاهدات تجربی باشند که وجههی بینالمللی دارند و چه متون دینی باشند که تنها وجهه در میان مسلمین و گاهی هم فقط شیعیان و گاهی هم فقط برخی از شیعیان دارند، چون برخی گمان میکنند میتوانند یک خطکش دست بگیرند و هر حدیثی که یک راوی ضعیف داشت را بگویند دروغ است و به دیوارش بکوبند)، بعد کمکم میتوان این نظریات را به صورتی که استوار بر همان مشاهدات تجربی باشد به دیگرانی که به متون دینی ما اعتمادی ندارند هم عرضه کرد، اگر خواستیم که چنین کنیم ... یک فرق منابع دینی این است که ساختاریافته هستند و در غالب جملات آن هم عموماً عربی بیان شدهاند که از طریق علم اشتقاق میتوان خیلی از ارتباطهای بین مفاهیم را کشف نمود، حال آنکه دادههای تجربی صرفاً یک سری عددهای اندازهگیری شده و یک سری شباهتهای خام هستند که ارتباط بین آنها قابل اثبات نیست و صرفاً سعی میکنند با خط آنها را به هم رسم کنند و بینشان ارتباط برقرار گردانند، آیا کل نظریهی دگرگشت جز این طریق رشد کرده است که شباهتها را به هم وصل کرده است قبل از اینکه یقین بداند بین آنها خط وصلی برقرار هست یا خیر؟
سابقه سگ اهلی بر روی کره خاکی به بیش از 27000 سال پیش می رسد! آن موضوع که انسان 10000 سال است آفریده شده، اینگونه هم تحت تاثیر قرار میگیرد. تایید یا رد آفریده شدن سگ از آب دهان ابلیس هم در تخصص من نیست!
این اختلافات زیاد پیش میآید، یا باید این عدد شما غلط باشد، یا آن عدد ما و یا هر دو غلط هستند و یا هر دو درست هستند و باید راهی بیابیم که بینشان را با هم جمع کنیم، ولی هر چه که باشد بنبستی در کار نیست ... فعلاً میدانیم که این اختلاف بخاطر اختلاف در زمان مثلاً زمینی و زمان فرازمینی نیست، چون آن روایاتی که خلقت سگ را مطرح کردهاند صحبت از خلقت آدم علیهالسلام نکردهاند و صحبت از هبوط ایشان به زمین کردهاند و شروع تقویم ۷۰۰۰ ساله هم همان زمان هبوط است .... شاید نقطهی شروع بررسی این باشد که همین سگ به قول شما اهلی را هم بررسی کنیم که ممکن است نیای این سگهای امروزی نباشد و همانطور که قبل از ادم علیهالسلام هم آدمهای دیگری بر روی زمین بودهاند سگهای دیگری هم بوده باشند که نسل خودشان را داشتهاند و منقرض شدهاند یا نشدهاند و باقی ماندهاند یا خیر ... به هر حال حقیر به جای شما بودم به این راحتیها نتیجهگیری نمیکردم، دایرهی احتمالات در این وسط خیلی باز است، ما یا قصد داریم بگوییم که جواب آخر دست ماست و همین الآن همه چیز را میدانیم و یا قصد داریم با توجه به آنچه که تا کنون درست دانستهایم سعی کنیم تا چیزهای بیشتری که امروز نمیدانیم را متوجه شویم ... رویکرد شما کدام یک است؟ اگر یک میوه سیب نباشد پس حتماً هلوست یا احتمالهای دیگری هم مطرح است که قابل بررسی است؟
در مورد فرگشت درون گونه ای حرفتان را می پذیرم. اما این مسئله فرگشت بین گونه ای را نفی نمی کند.
نفی دگرگشت بینگونهای را بر اساس روایات دیگری که پیشتر پذیرفتهام نتیجه گرفتهام ... ما میدانیم که آدم علیهالسلام از ادیم زمین خلق شده است، بعد میدانیم که قبل از ایشان هم آدمهای دیگری بودهاند که بر زمین زندگی میکردهاند، از آنجا که اسم همهی آنها آدم خطاب شده است و اسم آدم اشاره به منشأ خلقت او دارد پس تمامی آن آدمها هم جداگانه از زمین خلق شدهاند و هیچ کدام ادامهی مستقیم نسل بعدی نبودهاند، و از آنجا که همهی موجودات آدم نبودهاند پس باقی موجودات از زمین خلق نشدهاند، در این بین مثلاً به ما گفته شده است که سگ از آب دهان ابلیس که جنّ است خلق شده است و گربه از عطسهی یک شیر (در روایت امام صادق علیهالسلام عطسه خیلی شبیه به منی توصیف شده است، چرا که از همه جای بدن نشأت میگیرد و فقط آب در دهان با هوای محبوس در ریه نیست) و خوک از آب دهان یا مدفوع فیل و غیره، نه از خود آن موجودهای زنده بلکه از اضافهی آنها که از ایشان دفع شده است، اگرچه خلقتشان جداگانه است ولی ما شاهد شباهتهای ژنی هم بینشان هستیم، تا آنجا که امروز بخاطر شباهتهای شیر و گربه هر دو را در یک خانوادهی گربهسانان طبقهبندی میکنند و نظریهی دگرگشت هم که هر دو نقطهی نزدیک به هم را بیابد سریع یک خط بینشان میکشد و میگوید اینها با هم فامیل هستند، یا یکی از نسل دیگری است و یا هر دو از نسل یک موجود سوم هستند ... برای حقیر نظریهی دگرگشت تنها از این جهت که شباهتها را بررسی کرده است مفید است که میتواند توالی خلقتهای جداگانهی یکی از اضافات دیگری را نشان دهد ولی دیگر رسم کردن یک خط بین آنها و گفتن اینکه یکی از تحولات دیگری نشأت گرفته است را یک کار کودکانه میبینم (نظر شخصیام هست، قصد بیاحترامی به شما و بزرگان دیگر ندارم) که چون راه دیگری به ذهنشان نرسیده است این راه را انتخاب کردهاند ... و الله العالم ...
با این نگاه حقیر چرا اسلام دگرگشت بین گونهای را رد کرده است، خصوصاً که برخی تصریحات هم شده است، مثل آنجا که امام صادق علیهالسلام در کتاب توحید مفضل غلط میخوانند رأی کسانی را که نظریه دادند که مثلاً زرافه بخاطر شباهتش به شتر و گاو و پلنگ در اصل از نسل آنها باشد، بعد اضافه میکنند که خدایی که هر ویژگی را به حیوانی داد عاجز از این نیست که آن ویژگیها را جداگانه به گونهی دیگری هم بدهد ... اگر اصل آن نظریه بیارتباط به دگرگشت باشد قسمت آخرش که کاملاً مرتبط هست، نیست؟ آیا جز این است که دگرگشتگرایان پستانداران را میگذارند کنار هم و مدام به دنبال شباهتهای آناتومیک بین آنها میگردند و بعد همان را یک دلیل محکم برای فامیل بودن آنها با هم بیان میکنند؟
بستگی دارد که ما بخواهیم علممان را از چه کس یا کسانی بگیریم ... فلینظر الإنسان إلی طعامه ... آیهی قرآن است و در تفسیر آن هم معصوم علیهالسلام فرموده است منظور آیه همان علم است که آن را از چه کسی أخذ میکنید ... اگر علم خدا به ما نرسد و ما علم را از چین بگیریم حرجی بر ما نیست، ولی آیا ما قرآن و روایات را گشتهایم و علم را نیافتهایم یا اصلاً به سراغشان نرفتهایم مگر برای مراسم ختم و عقد و امثالهم؟
همهی ما جناب انوشیروان، چه علمای دینمان، چه حقیر و شما و امثال ما کوتاهیها کردهایم ... خدا عاقبتمان را بخیر کند که افسار دین خدا را بر دوش خودش انداختهایم و آن را در بیابان رهایش کردهایم و هر کدام به سراغ کار خودمان رفتهایم ... بنده مدتی است که تصمیم دارم رسوای جامعهی علمی باشم ولی علمم را از خدا و خلفای خدا بگیرم و شکر خدا در پژوهشگاهی فعالیت میکنم که این امکان را برایم فراهم کرده است ...
به خاطر بی کفایتی حوزه های علمیه است. فکر کنم بهترین کتاب حوزه برای پاسخ به این مسائل، نوشته جناب جعفر سبحانی است که آنهم 40-50 سال پیش نوشته شده است. بقیه هم همان حرف ها را کپی می کنند. درحالی که علم هر 4-5 سال دوبرابر می شود. به بحث ربطی ندارد اما در اقتصاد اسلامی و این که اقتصاد اسلامی چه راهکارهایی دارد و چه برنامه هایی، باز هم کم کاری دیده می شود.
این اشکال به همهی ما هم وارد است، به شمای زیستشناس وارد نیست؟ جناب آیتالله سبحانی باید تمام کتابهای زیستشناسی و اقتصادی و غیره را بخوانند و علمای ما باید فیزیک بخوانند و شیمی بخوانند و نظریات اسلام را سعی کنند از متون دینی استخراج کنند و ما باید به دنبال مقاله دادن و کتاب نوشتن و پر کردن رزومهی خودمان و تلاش برای گرفتن جایزهی نوبل در دل سیستم علوم سکولار خودمان باشیم؟ آیا قلب شما این راهی که اکثر ما در پیش گرفتهایم را تأیید میکند؟
حقیر را از ادامهی بحث معاف کنید، علم حقیر جز برای خودم معتبر نیست و خودم هم هر از گاهی در اعتبارش بازبینی میکنم، در ضمن اینکه ابایی از مورد تمسخر قرار گرفتن توسط جماعت جامعهی علمی سکولار ندارم ... لهم دینهم و لی دین ... شما هم از دلسردیای که در نوشتههایم موج میزند آزرده نشوید، اینها بخاطر بحث با شما نیست و بخاطر حال درونی خودم هست، اگر هم به ناحق ناراحتتان کردم حلال کنید :Gol:
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر و ان شاء الله در تمام مراحل زندگیاتان مؤید به تأییدات الهی باشید
یا علی علیهالسلام
این فرمایش شما که برای مردم می شه تمایل نسبت به یکی از طرفین ایجاد کرد همون مشکلیه که ما باهاش مواجهیم. راه حلی که داریم افزایش آگاهیه در هر زمینه ای که نیاز داریم در موردش بیشتر بدونیم. متاسفانه برای داشتن بینش درست در یک زمینه راهی جز این وجود نداره که در اون زمینه مطالعه بشه (ما قرصی نداریم که بعد از مصرف در یه زمینه صاحب نظر بشیم یا تشخیص درست و غلط رو برامون ممکن کنه). به علاوه دشوار بودن یه راه حل بهانه کافی برای کنار گذاشتن اون راه حل نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب آورورا،
راه حل شما اگر افزایش آگاهی باشد در هر زمینهای که به آن نیاز داریم تا بیشتر در موردش بدانیم این راه یک راه حل درستی نیست، چون هر کسی میتواند اطلاعات را طوری دهد که راه خودش را موجّه گرداند، در این صورت پیروز کسی است که بهتر از راه خودش دفاع کند مستقل از اینکه بر حق باشد یا بر باطل ... اگر شما این را راه حل میدانید به همین دلیل ساده حقیر هم میگویم این افزایش اگاهی هیچ ضرورتی ندارد ... در کارتون آلیس در سرزمین عجایب آلیس از گربه پرسید باید به کدام سمت بروم؟ پرسید که اول بگو کجا میخواهی بروی؟ جواب داد که نمیدانم! او هم جواب داد که اگر نمیدانی پس دیگر فرقی نمیکند که به کدام طرف بروی ... وقتی حقیقت از معادلات کنارگذارده شود دیگر افزایش آگاهی یا کاهش آگاهی در یک جهت خاص ارزشی ندارد، این وجود یک Preferred Direction است که بار ارزشی به افزایش آگاهی در جهت همان جهت مرجّح میبخشد ... اگر شما شناختشناسی و تعیین ملاک برای همان جهت مرجّح را پاک کردن صورت مسأله و بهانهجویی میشمرید این بحث هم همین بهتر که اینجا مختومه شود ... مگرنه نظر حقیر این است که اگر مسلمین متوجه شوند که اسلام حق است دیگر با خواندن یک کتاب به اصطلاح علمی دچار شبهه نمیشوند که شاید دین خدا الکی باشد، اصلاً دیگر شبهات معنای شبهه بودن خود را از دست میدهند، هر شبهه میشود یک سؤال که میدانیم جواب دارد ولی ما جوابش را نمیدانیم و باید تلاش کنیم که بدانیم، بدون آنکه اصلاً ایمانمان را ولو به کمترین میزانی تهدید نماید ... اگر این کار پاک کردن صورت مسأله است باز هم چیز دیگری برای گفتن ندارم ...
پ.ن. بهتره ایده آل گرایی و وسواس به جای هم استفاده نشن؛ ایده آل گرایی صفت شخصیتیه که می تونه دلایل متعدد مثل نیاز، عادت یا غیره داشته باشه. وسواس یه اختلال ذهنی/نورولوژیکیه که جبرا افکار و اعمال رو تحمیل می کنه و از علائمش می تونه ایده آل گرایی باشه - نه لزوما. متاسفانه این کلمه در زمینه گسترده تری از معنایی که داره استفاده می شه.
آیدهآل گرایی در مقام گرایش و تعیین جهت حرکت ارزش است ولی در مقام عمل حدّ و مرز دارد و گذشتن از آن حدّ معقول را وسواس میگویند ... این افراط لزوماً بخاطر گذشتن از یک مرز در طول مسیر نیست، گاهی بخاطر اصرار بر استفاده از یک ابزار برای رفتن مسیری است که به حکم عقل سلیم آن ابزار اصلاً قابلیت رساندن ما به مقصد از آن مسیر را ندارد، مثل اینکه کسی اصرار داشته باشد من باید حتماً دور دنیا را با قطار بپیمایم با آنکه بین راه دریاهایی هم در راه است، این اصرار که خبر از تبعیت کور از شهوات میدهد را هم میتوان وسواس نام داد، کما اینکه حقیر هم زمانی از حلهای عددی رویگردان بودم و میخواستم همه چیز را با ریاضی به صورت تحلیلی حل کنم، نتیجه هم این شد که دیدم در عمل چیز جز چند مسألهی ساده را نمیتوانم حل کنم و به قول معروف «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود. زنهار از این بیابان وین راه بینهایت» ...
امروز هم اگر کسی بخواهد همه چیز را با منطق ارسطویی و روی کاغذ اثبات کند و خدا را تنها بعد از یافتن چنین اثباتی قبول کند حقیر میگویم دچار وسواس فکر شده است، گرچه معمولاً همه حقیر را ضدتفکر و متحجر خطاب کنند ... ایدهآل است که انسان به حقیقت برسد، ایدهآل است که از این راه خاص تفکر منطقی به حقیقت برسد، اما عقل میگوید که هر چقدر هم از این راه خاص جلو بروی اگرچه ظن و گمانت به حق بودن یک مسیر تقویت شود ولی هرگز به یقینی که بر اساس آن شهادتین گفته و اسلام (یا هر دین و مکتب دیگری) بیاوری و دیگر واجب باشد در صورت لزوم جان و مالت را هم بدهی و در صورت لزوم جان و مال دیگران را هم بگیری حاصل نمیشود، ابزاری که قابلیت رساندن به مقصود را نداشته باشد از اول تکیه کردن به آن برای طی کردن مسیر وسواس است ...
اینها نظر شخصیم هست و همانطور که در امضایم هم میبینید حقیر مورد تأیید هیچ مکتب فکری نیستم، البته فکر نکنم خیلی متفاوت از چیزی باشد که شما فرمودید ولی اگر هست ان شاء الله ببخشید ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
جناب آیتالله سبحانی باید تمام کتابهای زیستشناسی و اقتصادی و غیره را بخوانند و علمای ما باید فیزیک بخوانند و شیمی بخوانند و نظریات اسلام را سعی کنند از متون دینی استخراج کنند و ما باید به دنبال مقاله دادن و کتاب نوشتن و پر کردن رزومهی خودمان و تلاش برای گرفتن جایزهی نوبل در دل سیستم علوم سکولار خودمان باشیم؟
این جمله خطاب به همه بود ، از جمله من
تشکر میکنم از باب این تلنگری که به بنده زدید. نظرم درمورد خیلی مسائل عوض شد برادر :Gol:
إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ
پس چرا عیسی علیه السلام مادر داشته است؟
مطلبی خدمتتان عرض میکنم که به اصل موضوع ارتباطی ندارد ، ولی مایل بودم خدمت شما بگویم
من مدت هاست در این سایت حضور دارم و با شما و مباحثتان کم و بیش آشنا هستم
نکته ای که توجه مرا جلب کرد این است که هرگز نتوانستم متوجه بشوم که:
شما خداپرست هستید یا کافر! شیعه هستید یا سنی! مسلمانید یا مسیحی! ناسیونالیست هستید یا دین مدار!
به عنوان یک برادر کوچک عرض میکنم ، خیلی دست دست نکنید ، عمر ماها بیشتر از 70 - 80 سال نیست اما درمورد بخشی از فرمایش شما که نقل قول کردم:
چرا این موضوع اینقدر برای شما عجیب است؟ مثال ساده ای میزنم. سیب و موز هر دو میوه هستند
آیا باید بپرسیم: پس چرا سیب گرد است و موز دراز؟!
اتفاقاً آیه دقیقاً همین سؤال شما را دارد پاسخ میدهد ، فقط باید سؤال خود را ببرید به ابتدا آیه را به عنوان پاسخ در نظر بگیرید
سؤال:چرا عیسی (ع) مادر داشته است ، ولی حضرت آدم(ع) نه پدر داشته و نه مادر؟ پاسخ:
گر چه این دو نفر به دو شکل مختلف به دنیا آمده اند ، اما إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ
یعنی اصل و ریشه خلقت آنها یکی است و از یک منشاء خلق شده اند
سلام
من مدت هاست در این سایت حضور دارم و با شما و مباحثتان کم و بیش آشنا هستم
نکته ای که توجه مرا جلب کرد این است که هرگز نتوانستم متوجه بشوم که:
شما خداپرست هستید یا کافر! شیعه هستید یا سنی! مسلمانید یا مسیحی! ناسیونالیست هستید یا دین مدار!
به عنوان یک برادر کوچک عرض میکنم ، خیلی دست دست نکنید ، عمر ماها بیشتر از 70 - 80 سال نیست
ممنون میشوم شما سخنی از بنده را نقل قول بفرمایید که نشان دهد کافر، سنی یا مسیحی هستم
فرموده اید "ناسیونالیست هستید یا دین مدار!". در اسلام چیزی به اسم ناسیونالیسم نداریم! اگر اغماض کنیم مگر نمی توان هم دین داشت و هم وطن را دوست داشت؟
ولی حضرت آدم(ع) نه پدر داشته و نه مادر؟
این را از کجا کشف فرمودید؟
ممنون میشوم شما سخنی از بنده را نقل قول بفرمایید که نشان دهد کافر، سنی یا مسیحی هستم
فرموده اید "ناسیونالیست هستید یا دین مدار!". در اسلام چیزی به اسم ناسیونالیسم نداریم! اگر اغماض کنیم مگر نمی توان هم دین داشت و هم وطن را دوست داشت؟
بعید میدانم منظور من را به خوبی درک نکرده باشید ولی اگر هم چنین است ، اصراری به حرفم ندارم ، نشنیده بگیرید و عذرخواهی مرا بپذیرید :Gol:
این را از کجا کشف فرمودید؟
حضرت آدم و همسرش را پدر و مادر نهايي همه انسان ها مي شمارد . اگر اين دو از پدر و مادر ديگري بودند، ديگر پدر و مادر نهايي نبودند و معناي آيه صحيح نبود
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساء (نساء - 1)
إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طين فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين (ص - 71 و 72)
هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها (اعراف - 189)
این برای دلیل اینکه میگوئیم حضرت آدم (ع) پدر و مادری نداشته است. اما چه تفاوتی در پاسخ بنده داشت؟!
من برای شما وجه تشابه را عرض کردم. اینکه در اینجا وجه تشابه ریشهء پیدایش این دو نفر است ، حال میخواهد وجه تشابه دیگری وجود داشته باشد یا نه
البته مورد پرسش شما و پاسخ کارشناس تاپیک این است که درمورد یک وجه تمایز صحبت کنید ، بحثی نیست
در هر حال وجه تشابه مشخص است
سلام
برادر منظور من را واقعاً متوجه نشدید؟! وقتی میگویم مدت هاست شما را میشناسم یعنی میدانم دین شما چیست
کمی توضیح بدهید. همه که مانند شما تیز نیستند
يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّة (اعراف - 27)
حضرت آدم و همسرش را پدر و مادر نهايي همه انسان ها مي شمارد . اگر اين دو از پدر و مادر ديگري بودند، ديگر پدر و مادر نهايي نبودند و معناي آيه صحيح نبود
باز هم نداشتن مادر را نفی نمی کند. همچنان که اگر عیسی علیه السلام فرزندانی داشت، همگی، فرزندان ایشان و همسرش بودند، درحالی که عیسی علیه السلام هم فرزند مریم سلام الله علیها بود
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساء (نساء - 1)
دلالت دارد خلقت حضرت آدم و همسرش حوا از نفس و ذات واحدي بود. از اين دو نسل بشر پديد آمد. اگر آدم و حوا متولد از پدر و مادري ديگر بودند، باز معناي آيه دروغ و ناصحيح بود
مفسران گفته اند "همسر آدم از جنس و نوع خود آدم بود". باز هم موضئع مادر سرجایش هست!
إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طين فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين (ص - 71 و 72)
به ملائکه امر مي کند وقتي اين مخلوق بديع و بي سابقه را آفريدم و خلقتش را استوار و کامل کردم، به او سجده کنيد. اگر اين مخلوق از پدر و مادر متولد شده بود، ديگر بديع و جديد نبود و ملائکه او را مي شناختند و انتظار تکميل خلقت معنا نداشت . بايد سجده بر اولين فرد از اين نوع باشد، نه بر فردي که افراد ديگري قبل و بعد از او بوده اند و او ويژگي خاصي در اين بين ندارد
اگر صرفا از مادری متولد شده باشد و مانند عیسی علیه السلام بدون پدر متولد شود، خارق العاده است و بدیع و جدید!
خداوند بیهوده سخنی نمی گویند. اگر می فرمایند خلقت عیسی و آدم علیهما السلام مانند هم است، چرا شما میانشان تفاوت قائل می شوید؟
همه که مانند شما تیز نیستند
این جور کنایه زدن در شآن هیچکدام از ماها نیست
کمی توضیح بدهید
مثالی که میزنم مصداقی نیست ، فقط مثال است:
مثلاً وقتی بحث دین باشد ، صحبت از برابری انسان ها میکنید ، اما جایی که بحث حمله اعراب به ایران باشد صحبت از برتری نژاد ایرانی نسبت به اعراب میکنید
یعنی برای اثبات یک عقیده ، عقیده دیگر خود را میکوبید
به هر حال گفتم که این عقیده من است. اگر درست است ، روی آن فکر کنید. اگر هم غلط است ، سوء تفاهم بنده را ببخشید :Gol:
باقی موارد را در پست بعدی عرض میکنم
ظاهرا شما حرف خود را میزنید و من هم حرف خودم را
نه بنده حرف مفسرین را می زنم و شما حرف خودتان را . خودم هیچ اظهار نظری نکرده ام چون کارشناس تفسیر نیستم
حداقل کپی می فرمایید غلط های املایی را درست کنید!
بله عین عبارت علامه را از نرم افراز جامع التفاسیر کپی کرده ام. کدام غلط های املائی؟
هنوز برای من حل نشده است این "میگوئیم" بر چه اساسی گفته می شود و منبع آن چیست و چرا میان آدم علیه السلام و عیسی علیه السلام تفاوت قائل می شوید، در حالی که آیه می گوید خلقتشان مانند هم است.
بر اساس این روایات:
یک: امام صادق علیه السلام می فرمایند:أَنَّ نَصَارَى نَجْرَانَ لَمَّا وَفَدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ سَيِّدُهُمْ الْأَهْتَمَ وَ الْعَاقِبَ وَ السَّيِّدَ وَ حَضَرَتْ صَلَاتُهُمْ فَأَقْبَلُوا يَضْرِبُونَ بِالنَّاقُوسِ وَ صَلَّوْا، فَقَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا فِي مَسْجِدِكَ- فَقَالَ دَعُوهُمْ فَلَمَّا فَرَغُوا دَنَوْا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا إِلَى مَا تَدْعُونَ، فَقَالَ إِلَى شَهَادَةِ «أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ- وَ أَنَّ عِيسَى عَبْدٌ مَخْلُوقٌ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يُحْدِثُ» قَالُوا فَمَنْ أَبُوهُ فَنَزَلَ الْوَحْيُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قُلْ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فِي آدَمَ ع أَ كَانَ عَبْداً مَخْلُوقاً يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَنْكِحُ- فَسَأَلَهُمُ النَّبِيُّ ص فَقَالُوا نَعَمْ، فَقَالَ فَمَنْ أَبُوهُ فَبُهِتُوا فَبَقُوا سَاكِتِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.(1)
دو: امام علی علیه السلام می فرمایند:
فَقَالَ لَهُ الْأُسْقُفُّ يَا أَبَا الْقَاسِمِ فِدَاكَ أَبِي فِدَاكَ أَبُو] مُوسَى مَنْ أَبُوهُ قَالَ عِمْرَانُ قَالَ فَيُوسُفُ مَنْ أَبُوهُ قَالَ يَعْقُوبُ قَالَ فَأَنْتَ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي مَنْ أَبُوكَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ فَعِيسَى مَنْ أَبُوهُ قَالَ فَسَكَتَ النَّبِيُّ ص وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ [ص] رُبَّمَا احْتَاجَ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْمَنْطِقِ [النُّطْقِ] فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَيَصِلُ لَهُ مَنْطِقَهُ فِي أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ الْعَيْنِ [عَيْنٍ] فَذَاكَ قَوْلُ اللَّهِ [تَعَالَى] وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ قَالَ فَجَاءَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ هُوَ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ فَقَالَ لَهُ الْأُسْقُفُّ يَكُونُ رُوحٌ بِلَا جَسَدٍ قَالَ فَسَكَتَ النَّبِيُّ ص قَالَ فَأَوْحَى [اللَّهُ] إِلَيْهِ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ قَالَ فَنَزَا الْأُسْقُفُّ نَزْوَةً إِعْظَاماً لِعِيسَى [ع] أَنْ يُقَالَ لَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ مَا نَجِدُ هَذَا يَا مُحَمَّدُ فِي التَّوْرَاةِ وَ لَا فِي الْإِنْجِيلِ وَ لَا فِي الزَّبُورِ وَ لَا نَجِدُ هَذَا [إِلَّا] عِنْدَك(2)
سه: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند فَكَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (عِنْدَهُ( فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ إِنَّ آدَمَ خُلِقَ مِنَ التُّرَابِ وَ عِيسَى ع خُلِقَ بِغَيْرِ أَبٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَصْدِيقَهُ- إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ قَالَ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ.
چهار:شیخ مفید نیز در گزارش خود مَا تَقُولُ فِي السَّيِّدِ الْمَسِيحِ فَقَالَ النَّبِيُّ ع عَبْدٌ لِلَّهِ اصْطَفَاهُ وَ انْتَجَبَهُ فَقَالَ الْأُسْقُفُ أَ تَعْرِفُ لَهُ يَا مُحَمَّدُ أَباً وَلَدَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ع لَمْ يَكُنْ عَنْ نِكَاحٍ فَيَكُونَ لَهُ وَالِدٌ قَالَ فَكَيْفَ قُلْتَ إِنَّهُ عَبْدٌ مَخْلُوقٌ وَ أَنْتَ لَمْ تَرَ عَبْداً مَخْلُوقاً إِلَّا عَنْ نِكَاحٍ وَ لَهُ وَالِدٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ إِلَى قَوْلِهِ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ «2» فَتَلَاهَا النَّبِيُّ ص عَلَى النَّصَارَى
در تمام این روایات بحث پدر عیسی علیه السلام مطرح است که چه کسی است. خداوند مثال به آدم می زند از حیث پدر نداشتن، یعنی همانطوری که آدم پدر نداشت و از خاک آفریده شده بود عیسی نیز پدر ندارد(جمله خلقه من تراب) توضیح درباره آدم است که اثبات کند پدر نداشته است.
از آنجا که شما به عنوان مفسر سخن می گوئید ترجمه عبارت نوعی اهانت به شماست البته در پست های بعدی احادیث را برای دیگر کاربران ترجمه خواهم کرد
1..تفسير القمي، ج1، ص 105
2تفسیر فرات الکوفی، ص88
3. معاني الأخبار، النص، ص 48
4. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1ص168.
جناب انوشیران لطفا به سوال بنده پاسخ دهید
بر فرض اینکه منظور آیه فرمایش شما باشد یعنی همانطور که حضرت عیسی مادر دارد آدم نیز مادر داشته است. بحث خلقه من تراب را چگونه پاسخ می دهید. یعنی چطور می شود انسانی از خاک و مادر آفریده شود؟
سلام دوباره
موضوع مادر سرجایش هست
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمإ مسنون (حجر - 26)
همانا انسان را از گلی خشکیده ، از لجن مانده ی بدبوی آفریدیم و إذ قال ربک للملئکة إنی خلق بشرا من صلصال من حمإ مسنون * فإذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین (حجر - 28 و 29)
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من آفریننده بشری از گل خشکیده ، از لجن مانده ی بدبوی خواهم بود. پس وقتی آن را پرداختم و از روح خود در آن دمیدم برای او به سجده در افتید إذ قال ربک للملئکة إنی خالق بشرا من طین * فإذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین (ص - 71 و 72)
آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفریننده ی بشری از گل خواهم بود. پس چون او را [کاملا] نظام بخشیدم و از روح خویش در وی دمیدم برای او به سجده افتید
اگر صرفا از مادری متولد شده باشد و مانند عیسی علیه السلام بدون پدر متولد شود، خارق العاده است و بدیع و جدید!
درمورد خلقت حضرت عیسی(ع) بخش معجزه وار آن یعنی خلقت بدون پدر ، بارها گفته میشود. اما در این آیات ما کوچکترین اشاره ای به این موضوع نمی بینیم!
بلکه در تمام آیات مربوط به حضرت آدم ، گفته میشود که او را از گل آفریدیم
تاکید آیات بر خلقت از گل است و اینکه پس از دمیدم از روح خودم در او ، به او سجده کنید. یعنی اصل آفرینش آدم است که جایگاه ویژه ای دارد
فرشتگان هم وقتی اعتراض می کنند ، هیچ اشاره ای نمی کنند که مثلاً این ممکن است مثل نسل مادرش بشود!
هیچ مفسری هم تا جایی که من می دانم چنین چیزی نگفته
حتی یک دلیل هم برای ادعای خود ارائه نمی دهید و تنها دلیل شما این است که در آیه ای خدا گفته این دو آفرینش مثل هم بوده اند!!
در حالیکه کاملاً واضح است خداوند در آن آیه یک وجه تشابه را فرموده که شان نزول آن را هم استاد محترم برای شما قرار دادند