๑۩๑ غروب خورشید مکه(رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله )๑۩๑
تبهای اولیه
درباره سیره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل کرده اند که آن حضرت، همواره با اهل خانه خود در کارهای خانه شرکت می کرد،
گوسفندان را می دوشید، جامه و کفش خود را می دوخت، با خادمش گندم آسیاب می کرد و خمیر می نمود، و همواره با نیازمندان هم نشینی می نمود و با آن ها غذا می خورد.
صورت ظاهری آن حضرت با دیگر مردمان تفاوتی نداشت و از این رو، وقتی در جمعی می نشست، گاه کسی می آمد و می پرسید: کدام یک از شما محمد صلی الله علیه و آله هستید؟!
آن گاه اصحاب، پیامبر خدا را به او نشان می دادند.
آری، آن چه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را از دیگران متمایز می کرد، همان روح بلند، لطیف و ملکوتی ایشان بود، نه وضعیت ظاهری شان.
در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، فعالیت های اقتصادی افراد، ارزش بالایی داشت.
آن حضرت، کارگران و تولیدگنندگان عرصه اقتصادی را چنان تشویق می کرد که در طول تاریخ جوامع بشری، هیچ فرقه و مذهبی چنین جایگاهی برای این گروه قائل نشده است.
انس بن مالک می گوید: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک برمی گشت، سعد انصاری، یکی از کارگران مدینه به استقبال آن حضرت آمد.
وقتی رسول اللّه صلی الله علیه و آله با او دست داد، لمس دست های زِبْر و خشن مرد انصاری، حضرت را تحت تأثیر قرار داد.
برای همین، از او پرسید: چرا دست های تو این چنین خشن می باشد؟! عرضه داشت: یا رسول اللّه ، این خشونت و زبری، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آن ها، مخارج خود و خانواده ام را تأمین کنم.
پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست او را بوسیده و فرمود: «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد».
امشب، شب گریه ستاره هاست.
امشب، شب سراسیمگی ابر پاره ها و شب ضجّه همه سیاره ها است. امشب، زمین نظاره گر اشک های مهتاب است.
امشب، دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بربسته است. آری، این ها همه در سوگ احمد است؛
او که اگر نگاه سبزش نمی بود، هیچ سبزه ای در جهان نمی رست و اگر صدای گام هایش گوش تاریخ را نوازش نمی داد، جغرافیای عشق بی رنگ می شد.
آفتاب گرم دست های او بود که یتیمی جهان را جبران کرد. حسن یوسف، پرتویی از تجلی آفتاب زیبایی اوست.
دم عیسوی از تنفس او برکت یافته و عصای همت او، ساحران سیه پوش کفر و نفاق را از اتاق اندیشه ها اخراج کرد و باران صفا و سادگی او، بر جلگه های جوامع، همه انسان ها را به سمت حاصل خیزی هدایت نمود.
حمزه کریم خانی
پایگاه حوزه
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ، یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیه السلام ؟
در انتظار رهایی، دل به موج های زمان سپرده ای و جان به دست های خدا.
چشم هایت در ساحل ملکوت، فرود آمده اند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.
یوسف گمگشته قرن های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس های تو حلقه زده اند؛ تو هیچ گاه از ابلاغ نامه های رسالت خویش، زبان نبسته ای. چشم های تب دارت، هنوز نگران آینده امت اند و نگران حق الناس.
چه بسیارند نام های بزرگ که به بدنامی رفته اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه های تمدن را که در دست های جهالت بود، به دست های اخلاق سپرده ای، و ما اگر هدایت یافته ایم، به مدد انفاس قدسی توست.
سر بر بالین نهادن ات، خاموشی نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه » شنیده می شود و فردا پشت بام های زمین را روشن خواهد ساخت.
سوگواره
ملائک، بر سر و سینه زنان، در اطراف حجره محقر رسول خدا صلى الله علیه و آله طواف مى کنند و به فاطمه که غریبانه در گوشه اى اشک مى ریزد، تسلیت مى گویند.
حسن و حسین علیهماالسلام ، صورت بر سینه رسول خدا صلى الله علیه و آله گذارده، بى اختیار اشک مى ریزند.
آن سوتر، على مرتضى علیه السلام با چشمانى پر اشک، سر رسول خدا صلى الله علیه و آله را به دامن گرفته، زیر لب مى گوید: «اِنّا للّه ِ وَ اِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ اى حبیب قلب هاى ما! با رفتنت مصیبتى بر ما وارد شده و چه عظیم است مصیبت تو...!
کوبنده در کیست؟
عربى هستم و مى خواهم با رسول خدا صلى الله علیه و آله ملاقات کنم... و این سومین بار بود که همین جواب از پس در، در پاسخ پرسش فاطمه علیهاالسلام که با حزن مى پرسید «کیست در را مى کوبد؟» به گوش مى رسید. زهرا علیها السلام مى خواست این بار نیز بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله و حال ناگوارش را یادآور شود و از باز کردن در، امتناع کند؛ صداى رسول خدا صلى الله علیه و آله ، لرزه بر اندامش افکند: «زهرا جان! این کوبنده در، برادرم عزرائیل است که براى قبض روح من آمده و او جز این خانه، بر در هیچ خانه اى اذن ورود نمى گیرد...» اشک هاى زهرا علیهاالسلام بى اختیار جارى مى شود؛ در گوشه اى مى نشیند... .
لرزش شانه هاى او کافى است تا حسن و حسین علیهماالسلام ، اندوه مادر را دریابند. خود را روى سینه پیامبر مى اندازند و سخت مى گریند.
ـ نه على جان! ایشان را از روى سینه ام برندار که با بودنشان، راحت تر کوچ خواهم کرد.
و چیزى نگذشت که دیگر کلامى از آن دردانه هستى به گوش نرسید.
روح الله حبیبیان
سلام
رحلت بود یا شهادت؟
متشکرم
علیکم السلام
آيا پيامبر(ص)به شهادت رسيدند؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9455
خدا می داند این غم جانكاه چقدر بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می كند كه حضرتش به هنگام تطهیر و غسل بدن پاكیزه پیامبر (ص) اینگونه دردمندانه ناله سر می دهد كه:
1- نهج البلاغه ، خطبه 160
2- نهج البلاغه، خطبه 235
تبیان
امام سجاد علیه السلام درباره عبادت جد بزرگوارشان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین می فرماید:
جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن که خداوند گذشته و آینده او را بخشوده و آمرزیده بود، کوشش و تلاش بسیاری در انجام عبادات داشت، تا آن جا که ساق و قدم مبارکش ورم کرد. برخی به ایشان گفتند:
یا رسول اللّه ، آیا این طور عمل می کنی، در حالی که خداوند گذشته و آینده ات را آمرزیده است؟! آن حضرت در پاسخ آنها فرمودند: «آیا بنده شاکر و سپاس گزار خدا نباشم».
امام حسین علیه السلام نیز می فرمایند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در هنگام نیایش و دعا، دست های خود را همچون مستمندی که غذا می طلبد، بالا می برد».
یکی از نگرانی های مهم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله راجع به امت خویش، پیروی از هوای نفس و در سر پروراندن آرزوهای دور و دراز بود.
حضرت در موارد متعدد، این مهم را به مردم گوشزد می نمود؛ چرا که نتیجه طبیعی این دو بیماری اخلاقی، دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین برای سقوط یک فرد یا یک امت کافی است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: «آن چه بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز است؛ هواپرستی [آدمی را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد انسان می برد»
چراغ آسمون، خاموشه امشب
به جای مادرش، می پوشه امشب!
گرفته رنگ غم، هم منزل من
می شود اندوهگین، بعد از شما
وای بر حال زمین، بعد از شما!
جمال چهره تو، حجّت موجّه ماست
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
یا لَیْتَها خَرَجَتْ مع اَلزَّفراتِ
اَبکی مَخافَةَ أن تَطُولَ حَیاتیِ
که نسیم مرگ، جان پدرت را به توفان احتضار نمی کشاند و جز با ملاطفت و مهربانی، این امانت الهی را نمی ستاند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به یکی از اصحاب خویش به نام ابن مسعود چنین فرمودند:
«ابن مسعود، بترس از روزی که نامه اعمال مردم منتشر می شود؛ که در آن هنگام خلافکاران رسوا خواهند شد.
خداوند متعال درباره آن روز می فرمایند: و ما ترازوهای عدل را برای روز قیامت قرار خواهیم داد و در آن روز، هر کس پاداش عمل خویش را می برد و به هیچ کس ظلم و ستمی نمی شود.
آن گاه در ادامه به ابن مسعود فرمودند: «خود را به درهم و دینار و شهوات و لذت های دنیا و آرزوهای دراز مشغول نکن».
اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.
سبکبار بال می زنی، تا دورتر از دست رس همه پرنده ها و فرشته ها. اما چه بهارها و اردیبهشت ها در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد، ای بهشتی ترین!
پیامبری ات باران مهربانی بود که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید. عطر رسالتت، هوایی بود که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.
پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره ای صیقل نداد.
به یمن پیامبری تو، زیتون ها و انجیرها در برابر نخل ها، قرآن تلاوت می کنند و نخل ها به رسالت جهانی تو سوگند می خورند.
همه پرنده های جهان، اذان می گویند تا کوه ها به امامت تو نماز کنند.
[=Microsoft Sans Serif]
غمی به وسعت بیت الاحزان غم، آسمان و زمین را پوشانده است.
بیم تنهایی، تازه ترین تصویر آغشته به اشک است؛
اشکی که ماندگارترین خاطره زمین خواهد شد.
چه زود می روید!
ای آفتابِ «سدره نشین»! با کدامین غروب؛
نجواهایم را بخوانم، که سال ها دست های خالی ام، بر آستانه نگاهتان،
دخیل می بستند و شما، همان مهربان ترین بودید که همیشه،
تبسّم خود را با همه تقسیم می کرد.
می گذشتید از میان کوچه ها، با هر تبسّم کوچه می شد در میانِ عطر
لب های شما، گم آه ای پیغمبر ای اشراق های سبزِ باور آه از آیین و از
آیینه های قلب مردم! چشم های فقیرم هنوز از روزنه تاریخ، به دست های
سخاوت مند شما، خیره مانده است، تا شاید لقمه ای معرفت، جرعه ای کمال
و ذره ای عنایت بستاند!
چه زود می روید! زمینی که بار امانت را نتوانست تحمل کند،
چگونه می تواند بار اندوه شما را تحمل کند؟!
آه ای همیشه عاشق، ای محبوب خدا و ای رحمت حق! چگونه می توان
زهرای علیهاالسلام خسته را با بیت الاحزان و علیِ علیه السلام دل شکسته
را با چاه؛ تنها گذارد!
بعد از شما از کدامین داغ، آتش به جان شویم؟ از بقیع یا کربلا؟
از لحظه های نیلیِ یاس، یا دست های حضرت عباس علیه السلام ؟
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ،
یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیه السلام ؟
یا سیّدی! یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛ فدایتان!
فدای آن لحظه ای که آسمان سر بر داشت و قامت دلارای شما را
به نظاره نشست! «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک».
چگونه می توانم باور کنم که امروز، مدینه، سوگ شما را به مرثیه بنشیند!
مگر می شود جاری ترین نور الهی، خاموشی گُزیند! مگر می شود آسمان،
تمام پنجره های آبی اش را، سیاه پوش کند!
مگر می شود، بغض ها بر گلوی ابرها ببارند و پرندگان، سر به تنهایی
فرو برده، مویه های غریبانه بنوازند!
به خدا که امروز، روز اندوه زمین است!
اندوهی که هزاران عاشورا در وسعت آن گم می شوند!
اندوهی که تمام دردها و داغ های عالم، با بیت الاحزان
حضرت زهرا علیهاالسلام پیوند می خورد.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
سیدعلی اصغر موسوی