๑۩๑ غروب خورشید مکه(رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله )๑۩๑

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
๑۩๑ غروب خورشید مکه(رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله )๑۩๑

نگاهی به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر اکرم، حضرت محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله ، در سال 570 بعد از میلاد مسیح علیه السلام به دنیا آمد و در چهل سالگی، به مقام نبوت مبعوث گشت.

آن حضرت، سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت نمود ودر این مدت، سختی های بسیاری در راه دین خدا به جان خود و نزدیک ترین کسانش خرید. پس از آن، به مدینه هجرت نمود و در آن جا، حکومتی اسلامی تأسیس نمود و در مدت ده سال که در شهر مدینه بود، آزادانه دین مبین اسلام را تبلیغ کرد و همواره با دشمنان و سرکشان عرب در جنگ های مختلف به مبارزه پرداخت.

پس از این ده سال، همه جزیرة العرب مسلمان شدند و شیفتگی عجیبی به قرآن و شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیدا کردند.

دیری نپایید که در یازدهمین سال هجرت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که 63 سال از عمر نورانی شان می گذشت، رحلت فرمودند و جامعه اسلامی را که سراسر نشاط و روح ایمان بود، در سوگ خود فرو بردند.

گوشه ای از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله

درباره سیره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل کرده اند که آن حضرت، همواره با اهل خانه خود در کارهای خانه شرکت می کرد،

گوسفندان را می دوشید، جامه و کفش خود را می دوخت، با خادمش گندم آسیاب می کرد و خمیر می نمود، و همواره با نیازمندان هم نشینی می نمود و با آن ها غذا می خورد.

صورت ظاهری آن حضرت با دیگر مردمان تفاوتی نداشت و از این رو، وقتی در جمعی می نشست، گاه کسی می آمد و می پرسید: کدام یک از شما محمد صلی الله علیه و آله هستید؟!
آن گاه اصحاب، پیامبر خدا را به او نشان می دادند.

آری، آن چه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را از دیگران متمایز می کرد، همان روح بلند، لطیف و ملکوتی ایشان بود، نه وضعیت ظاهری شان.

اهمیت کار و تلاش

در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، فعالیت های اقتصادی افراد، ارزش بالایی داشت.

آن حضرت، کارگران و تولیدگنندگان عرصه اقتصادی را چنان تشویق می کرد که در طول تاریخ جوامع بشری، هیچ فرقه و مذهبی چنین جایگاهی برای این گروه قائل نشده است.

انس بن مالک می گوید: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک برمی گشت، سعد انصاری، یکی از کارگران مدینه به استقبال آن حضرت آمد.

وقتی رسول اللّه صلی الله علیه و آله با او دست داد، لمس دست های زِبْر و خشن مرد انصاری، حضرت را تحت تأثیر قرار داد.

برای همین، از او پرسید: چرا دست های تو این چنین خشن می باشد؟! عرضه داشت: یا رسول اللّه ، این خشونت و زبری، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله آن ها، مخارج خود و خانواده ام را تأمین کنم.

پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دست او را بوسیده و فرمود: «این دستی است که آتش جهنم آن را لمس نخواهد کرد».

در سوگ احمد



امشب، شب گریه ستاره هاست.

امشب، شب سراسیمگی ابر پاره ها و شب ضجّه همه سیاره ها است. امشب، زمین نظاره گر اشک های مهتاب است.

امشب، دل آسمان گرفته و آرامش از همه جا رخت بربسته است. آری، این ها همه در سوگ احمد است؛

او که اگر نگاه سبزش نمی بود، هیچ سبزه ای در جهان نمی رست و اگر صدای گام هایش گوش تاریخ را نوازش نمی داد، جغرافیای عشق بی رنگ می شد.

آفتاب گرم دست های او بود که یتیمی جهان را جبران کرد. حسن یوسف، پرتویی از تجلی آفتاب زیبایی اوست.

دم عیسوی از تنفس او برکت یافته و عصای همت او، ساحران سیه پوش کفر و نفاق را از اتاق اندیشه ها اخراج کرد و باران صفا و سادگی او، بر جلگه های جوامع، همه انسان ها را به سمت حاصل خیزی هدایت نمود.

حمزه کریم خانی
پایگاه حوزه

بیت الاحزان غم

غمی به وسعت بیت الاحزان غم، آسمان و زمین را پوشانده است. بیم تنهایی، تازه ترین تصویر آغشته به اشک است؛ اشکی که ماندگارترین خاطره زمین خواهد شد.

چه زود می روید!

ای آفتابِ «سدره نشین»! با کدامین غروب؛ نجواهایم را بخوانم، که سال ها دست های خالی ام، بر آستانه نگاهتان، دخیل می بستند و شما، همان مهربان ترین بودید که همیشه، تبسّم خود را با همه تقسیم می کرد.

می گذشتید از میان کوچه ها، با هر تبسّم کوچه می شد در میانِ عطر لب های شما، گم آه ای پیغمبر ای اشراق های سبزِ باور آه از آیین و از آیینه های قلب مردم!

چشم های فقیرم هنوز از روزنه تاریخ، به دست های سخاوت مند شما، خیره مانده است، تا شاید لقمه ای معرفت، جرعه ای کمال و ذره ای عنایت بستاند!

چه زود می روید! زمینی که بار امانت را نتوانست تحمل کند، چگونه می تواند بار اندوه شما را تحمل کند؟!

آه ای همیشه عاشق، ای محبوب خدا و ای رحمت حق! چگونه می توان زهرای علیهاالسلام خسته را با بیت الاحزان و علیِ علیه السلام دل شکسته را با چاه؛ تنها گذارد!

بعد از شما از کدامین داغ، آتش به جان شویم؟ از بقیع یا کربلا؟ از لحظه های نیلیِ یاس، یا دست های حضرت عباس علیه السلام ؟
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ، یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیه السلام ؟

یا سیّدی! یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛ فدایتان! فدای آن لحظه ای که آسمان سر بر داشت و قامت دلارای شما را به نظاره نشست! «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک».

چگونه می توانم باور کنم که امروز، مدینه، سوگ شما را به مرثیه بنشیند! مگر می شود جاری ترین نور الهی، خاموشی گُزیند! مگر می شود آسمان، تمام پنجره های آبی اش را، سیاه پوش کند!

مگر می شود، بغض ها بر گلوی ابرها ببارند و پرندگان، سر به تنهایی فرو برده، مویه های غریبانه بنوازند! به خدا که امروز، روز اندوه زمین است!

اندوهی که هزاران عاشورا در وسعت آن گم می شوند! اندوهی که تمام دردها و داغ های عالم، با بیت الاحزان حضرت زهرا علیهاالسلام پیوند می خورد.

سیدعلی اصغر موسوی

تا همیشه نوای توحید تو بلند است



در انتظار رهایی، دل به موج های زمان سپرده ای و جان به دست های خدا.

چشم هایت در ساحل ملکوت، فرود آمده اند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.

یوسف گمگشته قرن های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس های تو حلقه زده اند؛ تو هیچ گاه از ابلاغ نامه های رسالت خویش، زبان نبسته ای. چشم های تب دارت، هنوز نگران آینده امت اند و نگران حق الناس.

چه بسیارند نام های بزرگ که به بدنامی رفته اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه های تمدن را که در دست های جهالت بود، به دست های اخلاق سپرده ای، و ما اگر هدایت یافته ایم، به مدد انفاس قدسی توست.

سر بر بالین نهادن ات، خاموشی نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه » شنیده می شود و فردا پشت بام های زمین را روشن خواهد ساخت.




میثم امانی

نرمی در عین صلابت





رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در مسایل شخصی و مربوط به خود آن حضرت، ملایم و با گذشت بود؛

ولی در مسایل عمومی و حریم قانون، دیگر گذشت و ملایمت نمی نمود.

برای مثال، پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش رسول خدا صلی الله علیه و آله ، تمام بدی هایی را که قریش در طول بیست سال درباره او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید و حتی توبه وحشی، قاتل حمزه، عموی گرامی خویش را پذیرفت؛

ولی در همان فتح مکه، وقتی زنی به نام بنی مخزوم، مرتکب سرقت شد و جرمش محرز گردید، رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون ملاحظه اشرافی بودن خاندان او، دستور داد حکم خدا درباره آن زن اجرا شود و فرمود:

«چه جای شفاعت؟ مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟»

سوگواره


ملائک، بر سر و سینه زنان، در اطراف حجره محقر رسول خدا صلى الله علیه و آله طواف مى کنند و به فاطمه که غریبانه در گوشه اى اشک مى ریزد، تسلیت مى گویند.
حسن و حسین علیهماالسلام ، صورت بر سینه رسول خدا صلى الله علیه و آله گذارده، بى اختیار اشک مى ریزند.


آن سوتر، على مرتضى علیه السلام با چشمانى پر اشک، سر رسول خدا صلى الله علیه و آله را به دامن گرفته، زیر لب مى گوید: «اِنّا للّه ِ وَ اِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ اى حبیب قلب هاى ما! با رفتنت مصیبتى بر ما وارد شده و چه عظیم است مصیبت تو...!
کوبنده در کیست؟
عربى هستم و مى خواهم با رسول خدا صلى الله علیه و آله ملاقات کنم... و این سومین بار بود که همین جواب از پس در، در پاسخ پرسش فاطمه علیهاالسلام که با حزن مى پرسید «کیست در را مى کوبد؟» به گوش مى رسید. زهرا علیها السلام مى خواست این بار نیز بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله و حال ناگوارش را یادآور شود و از باز کردن در، امتناع کند؛ صداى رسول خدا صلى الله علیه و آله ، لرزه بر اندامش افکند: «زهرا جان! این کوبنده در، برادرم عزرائیل است که براى قبض روح من آمده و او جز این خانه، بر در هیچ خانه اى اذن ورود نمى گیرد...» اشک هاى زهرا علیهاالسلام بى اختیار جارى مى شود؛ در گوشه اى مى نشیند... .

لرزش شانه هاى او کافى است تا حسن و حسین علیهماالسلام ، اندوه مادر را دریابند. خود را روى سینه پیامبر مى اندازند و سخت مى گریند.

ـ نه على جان! ایشان را از روى سینه ام برندار که با بودنشان، راحت تر کوچ خواهم کرد.
و چیزى نگذشت که دیگر کلامى از آن دردانه هستى به گوش نرسید.

روح الله حبیبیان

سلام
رحلت بود یا شهادت؟
متشکرم

نان شب;80384 نوشت:
سلام
رحلت بود یا شهادت؟
متشکرم

علیکم السلام
آيا پيامبر(ص)به شهادت رسيدند؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9455

سرشك چشم علی علیه السلام در فراق پیامبر (ص)

" پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن ، زیرا آن حضرت سزاوار پیروی کردن است برای کسی که پیروی کند و صبر و شکیبائی او برای کسی که شکیبا باشد ، سرمشق است . و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که پیرو پیغمبر خود بوده و بدنبال نشانه او برود.

لقمه دنیا را به اطراف دندان می خورد . ( بدین معنا که در دنیا زیادتر از آنچه را که ناچار به استفاده از آن بود فرا نمی گرفت. ) و به دنیا به گوشه چشم نمی نگریست . ( هیچ گونه به دنیا دل نمی بست ) . . .

دنیا به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع نمود . و ـ چون ـ دانست خدا چیزی را دشمن می دارد ، آنرا دشمن داشت و چیزی را که خوار شمرده، آنرا خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده ، آنرا کوچک داشت ...

پیغمبر صلی الله علیه و آله ، بر روی زمین طعام می خورد و می نشست مانند نشستن بنده ( عبد ) و بدست خود پای افزار خود را پینه می بست و جامه خود را خود وصله می نمود . ..

پس به دل خود از دنیا روی گرداند ، و یاد آنرا در خاطر خود می راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا از آن جامه زیبا فرا نگیرد ، دنیا را پایدار نمی دانست و امیدواری درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد . پس ـ علاقه ـ انرا از خود برون کرده ، و دل از ان برداشت و دیده از آن برگردانید . . .

همانا خدا ، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه ای ساخت برای قیامت ( چون پس از او پیامبری مبعوث نخواهد شد . ) و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت . از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد ( از لذات و خوشیهای دنیوی بهره مند نگردید ) و به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد . . .

پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده و چنین نعمتی به ما داده است : پیشروی که باید او را پیروی کنیم و پیشوائی که پا بر جای پای او نهیم . . .( 1 )
خدا می داند این غم جانكاه چقدر بر سینه امیر المونین علیه السلام تنگی می كند كه حضرتش به هنگام تطهیر و غسل بدن پاكیزه پیامبر (ص) اینگونه دردمندانه ناله سر می دهد كه:

" پدر و مادرم بفدای تو باد ای رسول خدا همانا با مرگ تو - رشته ای – از نبوت و احکام الهی و اخبار آسمانی بریده شد که با مرگ دیگران ( سایر پیامبران ) بریده نگردید . . .

اگر امر به شکیبائی و نهی از ناله و فریاد و فغان نفرموده بودی ، هر آینه ( در فراق تو ) سرچشمه های اشک چشم را ( با گریه بسیار ) خشک می کردیم ، و درد و غم پیوسته ، و حزن و اندوه همیشه باقی بود ، و خشکی اشک چشم و دائمی بودن حزن و اندوه در مصیبت تو کم است ، ولی مرگ چیزی است که بر طرف نمودن آن ممکن نبوده و دفع آن غیر مقدور است .

پدر و مادرم به فدای تو باد ، مارا نزد پروردگارت بیاد آورده و در خاطر خویش نگهدار . (2)

منبع:
1- نهج البلاغه ، خطبه 160
2- نهج البلاغه، خطبه 235
تبیان

عبادت و نیایش پیامبر صلی الله علیه و آله


امام سجاد علیه السلام درباره عبادت جد بزرگوارشان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چنین می فرماید:

جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن که خداوند گذشته و آینده او را بخشوده و آمرزیده بود، کوشش و تلاش بسیاری در انجام عبادات داشت، تا آن جا که ساق و قدم مبارکش ورم کرد. برخی به ایشان گفتند:

یا رسول اللّه ، آیا این طور عمل می کنی، در حالی که خداوند گذشته و آینده ات را آمرزیده است؟! آن حضرت در پاسخ آنها فرمودند: «آیا بنده شاکر و سپاس گزار خدا نباشم».

امام حسین علیه السلام نیز می فرمایند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در هنگام نیایش و دعا، دست های خود را همچون مستمندی که غذا می طلبد، بالا می برد».

نگرانی رسول خدا صلی الله علیه و آله

یکی از نگرانی های مهم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله راجع به امت خویش، پیروی از هوای نفس و در سر پروراندن آرزوهای دور و دراز بود.

حضرت در موارد متعدد، این مهم را به مردم گوشزد می نمود؛ چرا که نتیجه طبیعی این دو بیماری اخلاقی، دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین برای سقوط یک فرد یا یک امت کافی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: «آن چه بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز است؛ هواپرستی [آدمی را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد انسان می برد»

(همه جا غم، همه جا ماتم)

غمی در سینه ام می جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب

گمونم پیرنِ مشکی شو، زهرا علیهاالسلام
به جای مادرش، می پوشه امشب!

همه جا غم است، همه جا ماتم! گویی توفان خاموشی در آسمان ها وزیده و زمین در حوالی رستاخیز است! حتی صدای سکوت، غمگین است! بغضی سنگین بر گلو و داغی شگرف، بر دل سنگینی می کند؛ کم کم نجوای مرثیه هایم سکوت را می شکند:

چه غم دارد، خدایا، این دل من!
گرفته رنگ غم، هم منزل من

می خواهم سر به دیوار «بقیع» بگذارم و با تمام توان گریه کنم؛ برای سکوت علی علیه السلام ، برای گریه های زهرا علیهاالسلام ، برای غربت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، برای فرداهای حادثه سازِ مدینه، برای مظلومیّت حسن علیه السلام ، برای تنهایی حسین علیه السلام ، و برای ... چگونه می توانم گریه نکنم؟

چگونه می توانم، منبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را زیر پای «نامحرمان» ببینم و فریاد ابوذرانه خود را در گلو نگهدارم! چگونه می توانم وقتی نخل های «فدک» می گریند، من خاموش باشم! وای، اگر تاریخ، زبان به شِکوه بگشاید! وای، اگر تاریخ، پرده از اسرار درونی زمین بردارد!

... و اینک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، معراج روحانی خود را به تماشا نشسته و اندوه واره های فردا را، مرور می کند؛ فردایی که فرزندان قابیل را به مسندها خواهد نشانید و آزادگان امت را به ارتفاع دارها خواهد سپرد!

فردایی که دست های معاویه را با خون بنی هاشم علیه السلام ، خضاب خواهد کرد! فردایی که به اذن خلیفه گان، مؤمنین را در مساجد، گردن خواهند زد!

یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم :

می رَوید امّا زمین، بعد از شما
می شود اندوهگین، بعد از شما

خون ز خون می روید و گل می کند
وای بر حال زمین، بعد از شما!

یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، ای آفتاب عالمتاب «لَولاکْ»! ای آیت آیینه گشته از دلِ افلاک تا خاک! ای رَحمةٌ لِلعالَمین! ای مشرق سبز طلوع روشنِ دین! تنهاترین محبوب یزدان! ای سینه آیینه پوش مِهر قرآن!

جاری ترین نعمت در سایه هستی؛ تو هستی!

به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو، حجّت موجّه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما، نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم.

سرشار از اندوهان تو، با مویه های غریبانه حضرت زهرا علیهاالسلام ؛ با گریه های جانکاه حضرت علی علیه السلام ؛ با بی قراری حضرت جبریل علیه السلام و با شور و غوغای فرشتگان، همراه می شویم و به یاد گیسوانِ عنایتت، گیسو پریشان، مرثیه های تنهایی را زمزمه می کنیم. درود خداوند، بر تو، بر زندگی ات، بر روشنایی راهت، بر عروج روحانی و رستاخیز جسمانی ات! از ساعتی که به دنیا آمدی و در ساعتی که نیازمندانِ شفاعت را دستگیر خواهی بود!

مولا جان، یا سیّدی! ما را به جرعه ای از یک تبسّم، میهمان کن.

سیدعلی اصغر موسوی

«از زبان فرشته آسمانی مرگ»!

وقتی در را به رویم گشودی، چشم هایت به رنگ غروب بود؛ سرخ سرخ! گویی که خورشید وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پشت چشم های تو به خاموشی می گرایید. از شیار اندوه گونه هایت، به راحتی می شد فهمید که باران اشک هایت، لحظه ای قطع نشده است. وقتی پرسیدی کیستم؟ صدایت شبیه آواز دلتنگ قناری بود که با هیچ نغمه ای، بغض حنجره اش خالی نمی شد!

برایت غریبه ای بودم که شوق دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را داشتم! همین کافی بود تا مهربانی بی نظیرت را که سهم غریبان این دنیا بود، نثارم کنی؛ اگر چه به خاطر بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، اذن دخول به خانه را ندادی و من به حرمت حضور تو، پشت در ایستادم!

آن تلألو نگاه نجیبانه ات که به زیبایی گل های محمدی باغ آل اللّه بود، مانع آن بود که از آن «نبأ عظیم»، که هفت آسمان عشق را به عزای دل نشانده بود، با تو حرفی بزنم.

آمده بودم تا روشنایی چلچراغ خانه ات را با خویش ببرم، اما دلم به دیدن شب های تار اندوهت رضایت نمی داد، گویا پیشاپیش، روزهای تنهایی ات را در بیت الاحزانی می دیدم که در و دیوارش، با مویه های غریبانه تو هم نوا می شد که

«نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبوسة
یا لَیْتَها خَرَجَتْ مع اَلزَّفراتِ

لا خَیْر بَعْدَکَ فی الحیاة وَ اِنّما
اَبکی مَخافَةَ أن تَطُولَ حَیاتیِ

آه! از آن رنجی که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، بر تو و علی علیه السلام وارد می شود!

وقتی دوباره اذن ورود گرفتم، با دستی لرزان در را گشودی؛ انگار حسّ غریب مرگ به سراغت آمده بود! فهمیدم که از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، مرا شناخته ای و نیّت حضورم را دریافته ای که این گونه ملتمسانه و غمگین، نگاهم می کنی! می خواستم به تو باز گویم که نگاهت می تواند حتی مرگ را به تأخیر بیندازد و تقدیر را بر هم زند، اما دل به رضایت خداوند سپردی و دیده از من برگرفتی.

آن قدر آرام و ملایم قدم به خانه ات گذاشتم که گویی در، برای ورود نسیم بهاری باز شده بود! کاش بر من تکلیف نشده بود که بین جان محبوب خدا و جسم نازنینش مفارقت ایجاد کنم!

در طول سال های حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، هرگاه جبرائیل از زیارت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باز می گشت، پر و بالش خوشبوتر از گل های بهشتی بود و چهره اش نورانی تر از چلچراغ های جنّت! و من هر بار آرزو می کردم تا مجالی بیابم برای بوییدن گل وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و دیدن روشنایی جمالش! و این مجال، هنگام رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فراهم شد؛ در هنگامه ای که صدای جانگداز تو شنیده می شد که گفتی: «وا کُرباه لِکَرْبِک یا اَبَتاه».

باور کن، عمری است که پیغامبر خبر مرگ آدمیانم، اما تا کنون هیچ مصیبتی، این چنین دلم را نلرزانده بود! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا به روی تو آغوش گشاد و در گوشت، رازی را نجوا کرد و بعد به روی من! از آن چه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با تو گفت، نخست چشم هایت دریای متلاطم اشک شد و بعد غنچه لبانت، به گل خنده شکفت! می دانستم که امروز، در وقت مرگ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، اشک هایت را به نظاره نشسته ام و چندی نخواهد گذشت که در وقت رفتنت، بر لبخند غریبانه ات، خواهم گریست!

فاطمه علیهاالسلام جان!

عزرائیل ـ فرشته آسمانی مرگ ـ تا به حال از هیچ کس برای قبض روحش اذنی نگرفته بود؛ جز پدرت، ـ رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ـ که محبوب ترین خلایق نزد خداست!

دل آرام باش!
که نسیم مرگ، جان پدرت را به توفان احتضار نمی کشاند و جز با ملاطفت و مهربانی، این امانت الهی را نمی ستاند.

خدا کند که وعده دیدار ما که در هنگامه شهادت مظلومانه توست، هرگز فرا نرسد که مرا پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم توانی نمانده است!

خداوند در این مصیبت جانگداز، به تو صبری شایسته این اندوه عظیم، عنایت کند!

نزهت بادی

دوری از آرزوهای بلند



رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به یکی از اصحاب خویش به نام ابن مسعود چنین فرمودند:

«ابن مسعود، بترس از روزی که نامه اعمال مردم منتشر می شود؛ که در آن هنگام خلافکاران رسوا خواهند شد.

خداوند متعال درباره آن روز می فرمایند: و ما ترازوهای عدل را برای روز قیامت قرار خواهیم داد و در آن روز، هر کس پاداش عمل خویش را می برد و به هیچ کس ظلم و ستمی نمی شود.

آن گاه در ادامه به ابن مسعود فرمودند: «خود را به درهم و دینار و شهوات و لذت های دنیا و آرزوهای دراز مشغول نکن».


نگران امتت هستی هنوز

مرور می کنی خاطرات هزار ساله نوح را، تنهایی آدم را، زخم های ایوب را و امتحان ابراهیم را.

با آمدن آدم علیه السلام آمده ای و بعد از عیسی علیه السلام به پیامبری رسیده ای.

فرشته ها صدایت می کنند؛
اما هنوز دلتنگ و نگران امتت هستی.

هرچند اتمام حجت کرده ای، هرچند عادل ترین نگهبان را بر آنان گمارده ای، اما دلشوره اینکه پس از تو چه خواهد شد، رهایت نمی کند.

عباس محمدی

پیامبری تو...

سبکبار بال می زنی، تا دورتر از دست رس همه پرنده ها و فرشته ها. اما چه بهارها و اردیبهشت ها در حسرت دیدن تو از راه خواهند آمد، ای بهشتی ترین!

پیامبری ات باران مهربانی بود که تا دورترین نقطه تشنگی خاک رسید. عطر رسالتت، هوایی بود که همه خاکیان را به هوای نفس کشیدن در دامنه اسلام کشاند.

پس از تو، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره ای صیقل نداد.

به یمن پیامبری تو، زیتون ها و انجیرها در برابر نخل ها، قرآن تلاوت می کنند و نخل ها به رسالت جهانی تو سوگند می خورند.

همه پرنده های جهان، اذان می گویند تا کوه ها به امامت تو نماز کنند.

تا همیشه نوای توحید تو بلند است




[=microsoft sans serif]



در انتظار رهایی، دل به موج های زمان سپرده ای و جان به دست های خدا.




چشم هایت در ساحل ملکوت، فرود آمده اند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.




یوسف گمگشته قرن های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس های تو حلقه زده اند؛ تو هیچ گاه از ابلاغ نامه های رسالت خویش، زبان نبسته ای. چشم های تب دارت، هنوز نگران آینده امت اند و نگران حق الناس.




چه بسیارند نام های بزرگ که به بدنامی رفته اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه های تمدن را که در دست های جهالت بود، به دست های اخلاق سپرده ای، و ما اگر هدایت یافته ایم، به مدد انفاس قدسی توست.




سر بر بالین نهادن ات، خاموشی نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه » شنیده می شود و فردا پشت بام های زمین را روشن خواهد ساخت.





میثم امانی


[=Microsoft Sans Serif]بیت الاحزان غم

[=Microsoft Sans Serif]
غمی به وسعت بیت الاحزان غم، آسمان و زمین را پوشانده است.

بیم تنهایی، تازه ترین تصویر آغشته به اشک است؛
اشکی که ماندگارترین خاطره زمین خواهد شد.
چه زود می روید!

ای آفتابِ «سدره نشین»! با کدامین غروب؛
نجواهایم را بخوانم، که سال ها دست های خالی ام، بر آستانه نگاهتان،
دخیل می بستند و شما، همان مهربان ترین بودید که همیشه،
تبسّم خود را با همه تقسیم می کرد.

می گذشتید از میان کوچه ها، با هر تبسّم کوچه می شد در میانِ عطر
لب های شما، گم آه ای پیغمبر ای اشراق های سبزِ باور آه از آیین و از
آیینه های قلب مردم! چشم های فقیرم هنوز از روزنه تاریخ، به دست های
سخاوت مند شما، خیره مانده است، تا شاید لقمه ای معرفت، جرعه ای کمال
و ذره ای عنایت بستاند!

چه زود می روید! زمینی که بار امانت را نتوانست تحمل کند،
چگونه می تواند بار اندوه شما را تحمل کند؟!

آه ای همیشه عاشق، ای محبوب خدا و ای رحمت حق! چگونه می توان
زهرای علیهاالسلام خسته را با بیت الاحزان و علیِ علیه السلام دل شکسته
را با چاه؛ تنها گذارد!

بعد از شما از کدامین داغ، آتش به جان شویم؟ از بقیع یا کربلا؟
از لحظه های نیلیِ یاس، یا دست های حضرت عباس علیه السلام ؟
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ،
یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیه السلام ؟

یا سیّدی! یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛ فدایتان!
فدای آن لحظه ای که آسمان سر بر داشت و قامت دلارای شما را
به نظاره نشست! «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک».

چگونه می توانم باور کنم که امروز، مدینه، سوگ شما را به مرثیه بنشیند!
مگر می شود جاری ترین نور الهی، خاموشی گُزیند! مگر می شود آسمان،
تمام پنجره های آبی اش را، سیاه پوش کند!

مگر می شود، بغض ها بر گلوی ابرها ببارند و پرندگان، سر به تنهایی
فرو برده، مویه های غریبانه بنوازند!

به خدا که امروز، روز اندوه زمین است!
اندوهی که هزاران عاشورا در وسعت آن گم می شوند!

اندوهی که تمام دردها و داغ های عالم، با بیت الاحزان
حضرت زهرا علیهاالسلام پیوند می خورد.


[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
سیدعلی اصغر موسوی