جمع بندی چرا فدک را حق حضرت زهرا (س) می دانیم؟

تب‌های اولیه

74 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا فدک را حق حضرت زهرا (س) می دانیم؟

با سلاممن در شورع تایپکی در مورد فدک خواندم که سرزمینی که بدون هجوم نظامی ونبرد در اختیار مسلمانان قرار می گیرد مربوط به شخص پیامبروامام پس از اوست وباید به طوری که در قوانین اسلام معین شده است، در موارد خاصی بکار رود، ویکی از آن موارد این است که پیامبر وامام نیازمندیهای مشروع نزدیکان خود را به وجه آبرومندی برطرف سازند. کتاب معجم البلدان ومراصد الاطلاع، ماده«فدک» این که این زمین باید در اختیار نزدیکان پیامبر قرار بگیرد حس انحصاری بودن اینگونه فتوحات را بر نمی انگیزد؟ خوب یکی از سوالاتی که می شه پرسیداین هست که بقیه مستحق نیستند؟ بقیه حقی ندارند؟و از همه مهمتر چرا این زمین با حضرت ام ابیها داده شد؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محراب

javad_joon;789903 نوشت:
چرا فدک را حق حضرت زهرا (س) می دانیم؟

با سلام
عرض ادب و احترام

برای پاسخ به این سوال باید چند نکته را یاداور شویم
ابتدا این که مناطقى كه به دست مسلمانان در جنک ها تسخیر مى‏ شود، دو گونه است:
1. مكان‏هایى كه با جنگ و نیروى نظامى گشوده مى‏ شود.
این سرزمین‏ها كه در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏ شود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار می گیرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسیم یا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى ‏سازد.

2. مكان هایى كه با صلح گشوده مى‏ شود؛ یعنى مردم منطقه‏ اى با پیمان صلح خود را تسلیم مى‏ كنند و دروازه‏ هاى خود را به روى مسلمانان مى‏ گشایند. قرآن كریم در ایه 6سوره حشر وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شما براى تصاحب آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى‏ گرداند و خدا بر هر كارى تواناست

اختیار این نوع سرزمین‏ها را تنها به رسول خدا(ص) سپرده است‏ و مسلمانان در آن هیچ حقى ندارند.

فدك این گونه فتح شد؛ بنابراین، ملك رسول خدا(ص) گشت.
طبق اسناد تاریخی هم پیامبر اسلام فدک را به حضرت زهرا(س) بخشیده بودند.

javad_joon;789903 نوشت:
وباید به طوری که در قوانین اسلام معین شده است، در موارد خاصی بکار رود، ویکی از آن موارد این است که پیامبر وامام نیازمندیهای مشروع نزدیکان خود را به وجه آبرومندی برطرف سازند.

در مورد این بخش از مطالب تان منبعی دارید؟؟؟
که قانونی مصرف ان را تعیین می کند؟؟؟


javad_joon;789903 نوشت:
کتاب معجم البلدان ومراصد الاطلاع، ماده«فدک» این که این زمین باید در اختیار نزدیکان پیامبر قرار بگیرد حس انحصاری بودن اینگونه فتوحات را بر نمی انگیزد؟

بزرگوار در توضیحات بالا گذشت که طبق ایه قران این ملک مختص حضرت رسول(ص) بود و انحصارا در دست ایشان بود و این مساله در سال 7 هجری اتفاق افتاده بود و حضرت فدک را در سال 7هجری به حضرت زهرا(س) بخشیده بودند و طی5سال تا سال11هجری و وفات حضرت رسول(ص) و مساله غصب ان همه مردم شاهد بودند که فدک در اختیار حضرت زهرا(س) بود


javad_joon;789903 نوشت:
خوب یکی از سوالاتی که می شه پرسیداین هست که بقیه مستحق نیستند؟ بقیه حقی ندارند؟و از همه مهمتر چرا این زمین با حضرت ام ابیها داده شد؟

ببینید بزرگوار
شما در مورد عملکرد کسی سوال می پرسید که معصوم است
یعنی دارای مقام عصمت است
یعنی پیامبر از طرف خداست

بسیاری از ایات قران بر اطاعت از فرامین رسول خدا(ص) تاکید دارند که اطیعوالله و اطیعوالرسول

از روی هوی و هوس کاری انجام نمی دهند
ولذا در مورد اعمال پیامبری که زندگی خود را وقف بشریت کرده است و سعی در هدایت انسانها داشته است نمی توان به صرف هدیه یک باغ چون و چرا در موردش کرد از طرفی در مورد کسی که حکم اش حکم خداست و اطاعت اش هم ردیف اطاعت خداست.

با سلام

در سال چهارم هجری قمری حضرت رسول اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه زهرا (س) هبه کردند. «فدک»، سرزمین آباد و حاصل‏خیزى بود که در نزدیکى ‏«خیبر» قرار داشت و فاصله آن با مدینه، در حدود یکصد و چهل کیلومتر بود که پس از دژهاى خیبر، نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار مى‏رفت.سپاه اسلام، پس از آنکه یهودیان را در خیبر و وادى القرى‏ و تیما در هم شکست، خلائی را که در شمال مدینه احساس مى‏شد، با نیروى نظامى اسلام پر کردند و بدین وسیله به قدرت‌هاى یهودى در این سرزمین که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک بر ضد اسلام به شمار مى‏رفتند، پایان دادند.سرزمین‌هایى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى‏شود، متعلق به عموم مسلمانان است و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام است ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى‏افتد، مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وى مى‏باشد و اختیار این نوع سرزمین‌ها با او است، مى‏تواند آن را ببخشد یا مى‏تواند اجاره دهد. یکى از آن موارد این است که از این املاک و اموال نیازمندی‌هاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد.

«یوشع بن نون‏» که ریاست منطقه فدک را بر عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد و تعهد کرد که نیمى از حاصل باغ را هر سال در اختیار پیامبر اسلام بگذارد و از این پس، زیر لواى اسلام زندگى کند و بر ضد مسلمانان دست‏ به توطئه نزند و در قبال آن حکومت اسلامی امنیت منطقه آنها را تامین کند. پیامبر گرامی اسلام نیز فدک‏ را به دختر گرامى خود حضرت زهرا(س‏) بخشید. محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى‏نویسند: وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل‏» نازل شد، پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار کرد. همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه، در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل شده و دختر وى روشن‌ترین مصداق‏ «ذى القربى‏» است.ابان بن تغلب گوید: به امام صادق (ع) گفتم: آیا پیامبر (ص) فدک را به فاطمه داد؟ امام فرمود: فدک از طرف خداوند براى فاطمه(س) بود.

javad_joon;789903 نوشت:
با سلام از همه مهمتر چرا این زمین با حضرت ام ابیها داده شد؟

با سلام
حضرت زهرا عليه االسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيه اى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مى فرمايد: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم و آنحضرت فدك را به من بخشيد.
وقتى جبرئيل دنباله ى آيه را خواند:
«وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» [سوره روم: آيه 38.، پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد:
حق مسكين و ابن سبيل چيست؟
خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» [سوره ى انفال: آيه ى 41.
و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود:
«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» [سوره ى حشر: آيه ى 7.]
سپس حضرت زهرا عليه االسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى الله عليه و آله مى شود و آنچه براى پيامبر صلى الله عليه و آله است براى ذوى القربى مى شود و ذوى القربى ما هستيم.
خداوند مى فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» [سوره ى شورى: آيه ى 23.]

javad_joon;789903 نوشت:
با سلام خوب یکی از سوالاتی که می شه پرسیداین هست که بقیه مستحق نیستند؟ بقیه حقی ندارند؟

حضرت زهرا عليهاالسلام در سرزمين فدك نماينده اى قرار داد و كارمندانى را تحت فرمانش سپرد، كه پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود ساليانه را خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام تقديم مى نمود.



درآمد فدك را ساليانه از هفتاد هزار سكه ى طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند. [بحار الانوار: ج 29 ص 118.
هر ساله حضرت به اندازه ى قوت خود برمى داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى كرد و تا هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اين شيوه ادامه داشت [بحار الانوار: ج 29 ص 123 ح 25.، و چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر سر رسيدن درآمد فدك بود تا از بخشش فاطمه عليهاالسلام زندگى خود را سامانى بخشند.
ده روز پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله [شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد ): ج 16 ص 263.
مأموران ابوبكر به دستور خاص او به فدك رفتند و نماينده ى حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا اخراج كردند و ملك آن را غصب نمودند
و درآمد آن را بطور كامل براى مخارج حكومت غاصبانه ى خود صرف كردند، و كوچكترين توجهى به سابقه ى مفصل امر الهى و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد فدك و سندى كه تنظيم شده بود و شاهدانى كه گواهى دادند و آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور مردم فرموده بود نكردند.
اين تصويرى بود از مراحل فتح فدك و اخراج آن از دست يهوديان، و انتقال آن به پيامبر صلى الله عليه و آله و اعطاى فدك توسط آنحضرت به فاطمه عليهاالسلام و آنچه طى چهار سال مالكيت و تصرف حضرت زهرا عليهاالسلام بعنوان دوران شيرين فدك طى شد تا آنگاه كه دوران غصب آن فرا رسيد و شيرينى گذشته را به كام فاطمه عليهاالسلام و شيعيانش تلخ كردند.

yalda solimani;793853 نوشت:
با سلام

در سال چهارم هجری قمری حضرت رسول اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه زهرا (س) هبه کردند. «فدک»، سرزمین آباد و حاصل‏خیزى بود که در نزدیکى ‏«خیبر» قرار داشت و فاصله آن با مدینه، در حدود یکصد و چهل کیلومتر بود که پس از دژهاى خیبر، نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار مى‏رفت.سپاه اسلام، پس از آنکه یهودیان را در خیبر و وادى القرى‏ و تیما در هم شکست، خلائی را که در شمال مدینه احساس مى‏شد، با نیروى نظامى اسلام پر کردند و بدین وسیله به قدرت‌هاى یهودى در این سرزمین که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک بر ضد اسلام به شمار مى‏رفتند، پایان دادند.سرزمین‌هایى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى‏شود، متعلق به عموم مسلمانان است و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام است ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى‏افتد، مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وى مى‏باشد و اختیار این نوع سرزمین‌ها با او است، مى‏تواند آن را ببخشد یا مى‏تواند اجاره دهد. یکى از آن موارد این است که از این املاک و اموال نیازمندی‌هاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد.

«یوشع بن نون‏» که ریاست منطقه فدک را بر عهده داشت، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد و تعهد کرد که نیمى از حاصل باغ را هر سال در اختیار پیامبر اسلام بگذارد و از این پس، زیر لواى اسلام زندگى کند و بر ضد مسلمانان دست‏ به توطئه نزند و در قبال آن حکومت اسلامی امنیت منطقه آنها را تامین کند. پیامبر گرامی اسلام نیز فدک‏ را به دختر گرامى خود حضرت زهرا(س‏) بخشید. محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى‏نویسند: وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل‏» نازل شد، پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار کرد. همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه، در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل شده و دختر وى روشن‌ترین مصداق‏ «ذى القربى‏» است.ابان بن تغلب گوید: به امام صادق (ع) گفتم: آیا پیامبر (ص) فدک را به فاطمه داد؟ امام فرمود: فدک از طرف خداوند براى فاطمه(س) بود.

با سلام دوست گرامی از آنجایی این مطالب را برای یک تحقیق مورد نیاز دارم خواهشا منبع این مطلب را بنویسید


محراب;793837 نوشت:

ببینید بزرگوار
شما در مورد عملکرد کسی سوال می پرسید که معصوم است
یعنی دارای مقام عصمت است
یعنی پیامبر از طرف خداست

بسیاری از ایات قران بر اطاعت از فرامین رسول خدا(ص) تاکید دارند که اطیعوالله و اطیعوالرسول

از روی هوی و هوس کاری انجام نمی دهند
ولذا در مورد اعمال پیامبری که زندگی خود را وقف بشریت کرده است و سعی در هدایت انسانها داشته است نمی توان به صرف هدیه یک باغ چون و چرا در موردش کرد از طرفی در مورد کسی که حکم اش حکم خداست و اطاعت اش هم ردیف اطاعت خداست.

تا اینجا خوب جواب دادید اما این قسمت رو متعصبانه جواب دادید در این که پیامبر معصوم بود و کارش حق درست
اما این سوالی هست که اکثرا می پرسند و باید جوابی غیر از اینی که شما دادید داده شود اگر نه خودم بهتر از هرکسی می دونم پیامبر معصوم و بود و در کارش
چون و چرا نیست مثل خیلی از سوالاتی که در صدر اسلام صحابه از طرف یهود از پیامبر می پرسیدند در حالی که به واسطه انجام آن توسط پیامبر آن عمل را درست تلقی می کردند اما چون از طرف یهودو کافران مورد انتقاد قرار می گرفتند و اینکه چون پیامبر انجام می دهد حق است برای کافران جوابی قانع کننده نوبد بارها سوالات مختلفی از پیامبر می پرسیدند
من هم امیدوارم جوابی داده شود که بتوان از آن در مجامع عمومی مورد استفاده قرار گیرد.
با تشکر

محراب;793837 نوشت:

در مورد این بخش از مطالب تان منبعی دارید؟؟؟
که قانونی مصرف ان را تعیین می کند؟؟؟


به اینجا مراجعه کنید و جمله "
باید به طوری که در قوانین اسلام معین شده است " را سرچ کنید

محراب;793837 نوشت:

با سلام
عرض ادب و احترام

برای پاسخ به این سوال باید چند نکته را یاداور شویم
ابتدا این که مناطقى كه به دست مسلمانان در جنک ها تسخیر مى‏ شود، دو گونه است:
1. مكان‏هایى كه با جنگ و نیروى نظامى گشوده مى‏ شود.
این سرزمین‏ها كه در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏ شود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار می گیرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسیم یا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى ‏سازد.

2. مكان هایى كه با صلح گشوده مى‏ شود؛ یعنى مردم منطقه‏ اى با پیمان صلح خود را تسلیم مى‏ كنند و دروازه‏ هاى خود را به روى مسلمانان مى‏ گشایند. قرآن كریم در ایه 6سوره حشر وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شما براى تصاحب آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى‏ گرداند و خدا بر هر كارى تواناست

این امر غارتگری نمی باشد؟

javad_joon;794499 نوشت:
اما این سوالی هست که اکثرا می پرسند و باید جوابی غیر از اینی که شما دادید داده شود اگر نه خودم بهتر از هرکسی می دونم پیامبر معصوم و بود و در کارش

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
نوع بحث در مورد مولفه های دینی متفاوت است
برخی درون دینی و برخی برون دینی اند

شما وقتی دارید در درون دین بحث می کنید حتما باید پیش فرضهایی را قبول کرده باشید
مثلا وقتی در مورد سخنان پیامبر و یا اعمال پیامبر در درون دین سلام بحث می کنید باید مسلماتی از جمله عصمت و تبعیت از پیامبر و ...را قبول داشته باشید
نمی شود که شما در مولفه ای درون دینی بحث نمایید ولی دلایلی برون دینی طلب نمایید.

بحث فدک مولفه درون دینی است
یعنی برای اثبات این مساله حتما باید مسلمین یا کسانی که در این مورد می خواهند بحث نمایند باید عصمت در نبوت را قبول داشته باشند و اطاعت از پیامبر را به فرموده خدا در قران قبول نمایند
با چنین کسانی می توان بحث کرد
ولی شما چگونه می توانید مولفه درون دینی را برای کسی که دلایل برون دینی می خواهد اثبات نمایید؟؟؟
کسی که عصمت پیامبر خدا را قبول ندارد
کسی که اطاعت از پیامبر را قبول ندارد
کسی که به فرامین پیامبر خدا ارزشی قایل نیست
و.....
چگونه به چنین فردی می خواهید مولفه های دینی را اثبات نمایید؟؟؟؟

پس مولفه هایی که دینی اند برای اثبات انها باید دلایل درون دینی بیاوریم


javad_joon;794499 نوشت:
چون و چرا نیست مثل خیلی از سوالاتی که در صدر اسلام صحابه از طرف یهود از پیامبر می پرسیدند در حالی که به واسطه انجام آن توسط پیامبر آن عمل را درست تلقی می کردند اما چون از طرف یهودو کافران مورد انتقاد قرار می گرفتند و اینکه چون پیامبر انجام می دهد حق است برای کافران جوابی قانع کننده نوبد بارها سوالات مختلفی از پیامبر می پرسیدند
من هم امیدوارم جوابی داده شود که بتوان از آن در مجامع عمومی مورد استفاده قرار گیرد.


جواب بالا را به نوعی دیگر این جا مطرح می نمایم
شما نمی توانید بدون اثبات اصول مساله ای در مورد فروع ان با دیگران به بحث بنشینید
برای بحث با کفار و مشرکین در مورد مولفه های دینی باید ابتدا به ایشان بفرمایید که ما در دین اسلام اصولی داریم مثل عصمت و اطاعت از پیامبر و ......و این مولفه ها را قبل از ورود به دین با دلایل عقلی اثبات کرده ایم

دقت نمایید
این که گفته می شود بحث نبوت که یکی از اصول دین است را فردی قبل از ورود به دین باید ان را قبول نماید برای همین جاهاست
کسی که نبوت را قبول ندارد نمی توان حرفهای پیامبر و حتی قران را اثبات کرد
چون اثبات قران مستلزم اثبات نبوت است
اثبات فدک مستلزم اثبات ایات قران است
و.........

باز اگر سوالی در این زمنیه دارید بفرمایید تا توضیح بیشتر داده شود

1 - دقیقا علت اینکه هرچی بدون جنگ به دست بیاد باید به پیغمبر داده بشه چیه؟اگر علت برون دینی داره بفرمایید
2 - دلیل ابوبکر برای غصب فدک چی بود؟

javad_joon;794503 نوشت:
این امر غارتگری نمی باشد؟

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
هر کدام از مولفه های دینی به هم متصل اند
شما عزیز
باید همه این مطالب را به نوبه و به جای خود بحث نمایید مثل قطعات پازل که برای رسیدن به تصویر باید همه قطعات در جای خود قرار گیرند.

به نظرتان با اموال کسانی که علیه اسلام به جنک برخواسته اند چه باید کرد؟؟
یا در حال طراحی نقشه و برنامه برای نابودی اسلام هستند؟
و............
چه باید کرد؟؟؟

کسانی که مسلمین را وادار به جهاد می کنند و به اسلام و مسلمین صدمات جانی و مالی وارد می کنند؟؟؟
چه باید کرد؟؟
و............
از همه اینها که بگذریم
حکم، حکم خداست
عرض کردم خدمتتان در پست قبلی که برای اثبات برخی مولفه ها حتما باید اصولی را پذیرفت
در مورد این مساله در تایپک مستقلی باید بحث نماییم

muiacir;794953 نوشت:
دقیقا علت اینکه هرچی بدون جنگ به دست بیاد باید به پیغمبر داده بشه چیه؟اگر علت برون دینی داره بفرمایید

با سلام

حکم خدا در قران

پیامبر به عنوان انسان کامل و نماینده و خلیفه خدا در زمین و حاکم حکومت اسلامی و این که انسانی که دارای مقام عصمت است و طبق ایات قران هیچ حرفی از روی هوا و هوس نمی زند و رحمت برای عالمیان است و......
چنین فردی هر کاری انجام دهد عین عدالت است و هر تصمیمی بگیرد تصمیمی است که دستور خداست

به هر حال عقل هم دستورات چنین انسانی با این ویژگی ها را قبول دارد و مطیع ان است.

muiacir;794953 نوشت:
اگر علت برون دینی داره بفرمایید

بزرگوار علی الظاهر متوجه دلایل برون دینی و درون دینی بنده نشدید

دلایل درون دینی دلایلی هستند که براهین عقل پشتوانه انهاست
که هر انسانی قبل از ورود به دین باید انها را بپذیرد
مثل توحید نبوت معاد

خب وقتی انسانی با دلایل عقلی توحید را قبول کرد
و سپس نبوت را با براهین عقلی پذیرفت
قطعا وحی یعنی سخنان این خدا را قبول خواهد کردکه برای پیامبر اثبات شده است
قران نیز همین مساله یعنی وحی است
مسلمین هم باید مطیع قران یعنی فرامین الهی باشند
زیرا از طرف خدایی است که هدایت گر انسان است

و......
متوجه شدین؟؟؟

muiacir;794953 نوشت:
دلیل ابوبکر برای غصب فدک چی بود؟

این مساله را باید از غاصبین خلافت پرسید

محراب;794961 نوشت:

با سلام

حکم خدا در قران

پیامبر به عنوان انسان کامل و نماینده و خلیفه خدا در زمین و حاکم حکومت اسلامی و این که انسانی که دارای مقام عصمت است و طبق ایات قران هیچ حرفی از روی هوا و هوس نمی زند و رحمت برای عالمیان است و......
چنین فردی هر کاری انجام دهد عین عدالت است و هر تصمیمی بگیرد تصمیمی است که دستور خداست

به هر حال عقل هم دستورات چنین انسانی با این ویژگی ها را قبول دارد و مطیع ان است.

بزرگوار علی الظاهر متوجه دلایل برون دینی و درون دینی بنده نشدید

دلایل درون دینی دلایلی هستند که براهین عقل پشتوانه انهاست
که هر انسانی قبل از ورود به دین باید انها را بپذیرد
مثل توحید نبوت معاد

خب وقتی انسانی با دلایل عقلی توحید را قبول کرد
و سپس نبوت را با براهین عقلی پذیرفت
قطعا وحی یعنی سخنان این خدا را قبول خواهد کردکه برای پیامبر اثبات شده است
قران نیز همین مساله یعنی وحی است
مسلمین هم باید مطیع قران یعنی فرامین الهی باشند
زیرا از طرف خدایی است که هدایت گر انسان است

و......
متوجه شدین؟؟؟

این مساله را باید از غاصبین خلافت پرسید


خوب الان سنی ها یا نمیدونم هرکسی علت گرفتن فدک توسط خلیفه اول رو چی میدونن؟

muiacir;794963 نوشت:
خوب الان سنی ها یا نمیدونم هرکسی علت گرفتن فدک توسط خلیفه اول رو چی میدونن؟

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار این مساله را باید خودشان پاسخ بدهند

یعنی اهل سنت و علمای ایشان باید پاسخگو باشند

السلام عليكم ورحمة الله

جواب اين است كه اهل سنت اصلاً قائل به غصب شدن فدك از فاطمه رضي الله عنها نيستند، پس نیازي نیست چنین سؤالي را جواب دهند.
به دو دليل:
1- انبياء ارث نمي گذارند.
2-پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز فدک را به فاطمه رضي الله عنها نبخشيده اند.

Moslem Kurdi;795033 نوشت:
انبياء ارث نمي گذارند.

با سلام
این مدعا است دلیل بیاورید
دلیل بیاورید و بگویید به خاطر این دلیل و این برهان انبیا ارث نمی گذارند
والا هر کسی هر ادعایی می تواند بکند

ماشاء الله اهل سنت برخلاف قران هم که صحبت می کنند البته این دفعه اولشان نیست در همه مناظره ها برخلاف قران صحبت می کنند
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ سوره نمل ایه 16

Moslem Kurdi;795033 نوشت:
یامبر صلی الله علیه وسلم نیز فدک را به فاطمه رضي الله عنها نبخشيده اند.

بنده چند توصیه به شما عزیز می کنم
اولا منابع اهل سنت را را بخوانید و از اقرار علمای خود به هدیه پیامبر به حضرت زهرا(س) آگاه شوید بعد صحبت نمایید
ثانیا نظرتان در مورد ایه 6سوره حشر چیست؟؟
وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شما براى تصاحب آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى‏ گرداند و خدا بر هر كارى تواناست
این ایه در مورد کدام سرزمین هاست؟؟؟
ایا فدک با جنک به دست مسلمین افتاد یا نه؟؟؟
تصمیم پیامبر در مورد فدک چه بود؟؟؟
فدک از سال7هجری تا سال11 هجری توسط چه کسی اداره می شد؟؟؟

بزرگوار
تاریخ که انکار شدنی نیست

چه را می خواهید انکار نمایید؟؟؟
افتاب را؟؟؟
چرا اهل سنت عادت به توجیه اعمال غاصبانه خلفا دارند
چرا اخرت خود را به دنیای خلفای خود می فروشید؟؟
چرا مطالعه نمی کنید؟؟
چرا تحقیق نمی کنید؟؟
تا کی توجیه اعمال خلفا
اخرش که چی؟؟؟چه عایدتان می شود؟؟

اندکی تعقل و مردانگی و ازاد اندیشی بد نیست
لااقل از بچه شیعه ها یاد بگیرید که در مورد همه اعمال حتی معصومین خود سوال می پرسند تا اعتقادات خود را تحکیم نمایند


فرموديد: اولا منابع اهل سنت را را بخوانید و از اقرار علمای خود به هدیه پیامبر به حضرت زهرا(س) آگاه شوید بعد صحبت نمایید.

فرض بگیریم که من از علمای خود خبر ندارم!! بفرمایید که کدام یک از علمای اهل سنت گفته اند که "پیامبر فدک را به دخترشان بخشیدند"


حال من از بچه شیعه ها! که هیچ، از شما می خواهم شیوۀ مباحثۀ علمی، و نحوۀ تحقیق و پژوهش در علوم شرعی را بیاموزم.
بسم الله، شروع کنید...

این مدعا است دلیل بیاورید
دلیل بیاورید و بگویید به خاطر این دلیل و این برهان انبیا ارث نمی گذارند
والا هر کسی هر ادعایی می تواند بکند
ماشاء الله اهل سنت برخلاف قران هم که صحبت می کنند البته این دفعه اولشان نیست در همه مناظره ها برخلاف قران صحبت می کنند
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ سوره نمل ایه 16

به دلیل حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم که فرمودند ما انبیاء ارثیه نمیگذاریم!
این از دلیل و برهان!

اما در مورد این آیه: منظور از ارث در اینجا نبوت و علم می باشد، وگرنه ارث بردن افراد از پدرشان که مسئلۀ خاصی نیست تا در قرآن ذکر شود که بله! سلیمان ارث برد!!!
صرف نظر از اینکه داود علیه السلام فرزندان زیادی داشتند، و تنها سلیمان در این میان این را به ارث بردند!

Moslem Kurdi;795042 نوشت:
فرض بگیریم که من از علمای خود خبر ندارم!! بفرمایید که کدام یک از علمای اهل سنت گفته اند که "پیامبر فدک را به دخترشان بخشیدند"

با سلام
بزرگوار شما ابتدا به سوالاتی که بنده پرسید پاسخ بفرمایید

چشم به انجا هم می رسیم

Moslem Kurdi;795043 نوشت:
به دلیل حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم که فرمودند ما انبیاء ارثیه نمیگذاریم!
این از دلیل و برهان!

با سلام
عرضی ادبی دوباره
اولا که هر سخنی از پیامبر ضد قران باشد و برخلاف ایات الهی باشد مشخص است که تحریف شده است که در مقابل این تحریف فردای قیامت علمایتان چه جوابی خواهند داد و چگونه بر پیامبر وارد خواهند شد والله اعلم

ثانیا مگر نبوت ارث بردنی است؟؟؟
یعنی که پیامبری از پیامبری ارث ببرد

دوست عزیز
نبوت امری الهی است که خداوند به بنده گان برگزیده خود می دهد اگر قرار باشد فرزندی از پدری نبوت را ارث ببرد خب پسر حضرت نوح چرا نبوت را از پدر خود ارث نبرد؟؟

چر فرزندان یعقوب بر سر ارث نبوت با هم دعوا نکردند که من باید نبی باشم یا اون یکی نگفت من باید نبی باشم؟؟؟

ثالثا نبوت قابل انتقال نیست تا ورثه ان را بردارند برای خود

در مورد علم
علم انبیا باز موهبتی الهی است و قابل انتقال نیست
چون علم نبوت مختص نبی است نه فرد دیگری غیر از نبی

((((دقت نمایید برای استدلال های خود)))))

نکته بعدی
این ایه را دقت نمایید
ایه6سوره مریم
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا

كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان

می فرماید از خاندان یعقوب ارث ببرد

خیلی خیلی دقت نمایید

چرا علمای اهل سنت به پیامبر دروغ می بندند؟؟؟
چرا بر پیامبر سخنی را می بندند که برخلاف ایات الهی است ؟؟؟
چرا برای توجیه عمل خلفای برپیامبر دروغ می بندین؟؟؟
فردای قیامت در مقابل رسول خدا(ص) چه جوابی خواهید داشت؟؟؟

نکته بعدی
هنور دلیل و برهانی بر این که چرا فرزندان پیامبر از پیامبر ارث نمی برند را نفرمودین؟؟؟
این حدیث طبق ایات الهی که خب جعلی از اب در امد

در ضمن هنوز جواب سوالات قبلی بنده را نداده اید
منتظرم

با عرض پوزش، اما سؤالات شما بیشتر از اینکه شباهت به سؤالاتی در منهج علمی داشته باشد، شبیه محیط روضه خوانی هاست!
اما پاسخ میدهم ...

ایا فدک با جنک به دست مسلمین افتاد یا نه؟؟؟
تا جایی که میدانم فدک مالی بود که بدون جنگ تصرف شد. حال شاید شما بیشتر بدانید!
پیامبر صلی الله علیه وسلم مال را برای خود (شخصی) نگه نداشته بود، بنابراین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما نیز همین روش را ادامه دادند.
اما شما مدعی غصب هستید، و من گفتم: اگر ارثیه باشد، انبیاء ارث نمیگذارند (بنابر حدیث صحیح صریح). اگر هم بخشیده باشد، این ادعاییست که سند صحیحی ندارد.

چه را می خواهید انکار نمایید؟؟؟ افتاب را؟؟؟
من چیزی را انکار نکرده ام، بلکه طلب دلیل برای یک ادعای بی دلیل کرده ام.
هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین

چرا اهل سنت عادت به توجیه اعمال غاصبانه خلفا دارند. چرا اخرت خود را به دنیای خلفای خود می فروشید؟؟
کدام اعمال غاصبانه؟! بدون دلیل سخن گفتن آیا صحیح است؟!
چرا با تهمت زدن به یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم آخرت خود را به دنیای خود میفروشید؟!

چرا مطالعه نمی کنید؟؟ چرا تحقیق نمی کنید؟؟
اتفاقاً من سعی میکنم که روزانه حداقل 20 صفحه مطلب از کتب مختلف (شیعه یا سنی) بخوانم!

لااقل از بچه شیعه ها یاد بگیرید که در مورد همه اعمال حتی معصومین خود سوال می پرسند تا اعتقادات خود را تحکیم نمایند
اولاً خوب من الان آمدم تا دلائل شما را بشنوم. آیا دلیلی است؟
ثانیاً ببینیم اعمال معصومین چگونه توجیه میشود:

مجلسی میگوید: «اعلم أن هذا الخبر محمول على التقية لموافقته لما روته العامة في ذلك»
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج 14، ص 23
بدان که این خبر محمول بر تقیه است، برای اینکه با آنچه عامه (یعنی اهل سنت) در این مسئله روایت کرده اند موافقت دارد!

حر عاملي برای اینکه روایت «هم إخواننا بغوا علينا» را قبول نکند، میگوید: «أقول: هذا محمول على التقية»
وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج 11، ص 62
میگویم: این خبر محمول بر تقیه است!

شیخ طوسی نیز روایتی می آورد که: «حرم رسول الله صلى الله عليه وآله يوم خيبر لحوم الحمر الاهلية ونكاح المتعة.»
تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج 7، ص 251
پیامبر صلی الله علیه وآله در روز خیبر گوشت الاغ اهلی و نکاح متعه را حرام کرد!
اما در توجیه میگوید: «فان هذه الرواية وردت مورد التقية وعلى ما يذهب إليه مخالفوا الشيعة»
پس روایت را چون مخالفین شیعه چنین عقیده ای دارند، حمل بر تقیه کرده است!
یعنی هر چه به نفع شما و بچه شیعه ها (به قول خودتان) نبود، پس محمول علی التقیه!!
حال میتوان از اعمال معصومین پرسید، یا اینکه محمول علی التقیه؟!!

برگردیم به موضوع لطفاً ...

اولا که هر سخنی از پیامبر ضد قران باشد و برخلاف ایات الهی باشد مشخص است که تحریف شده است که در مقابل این تحریف فردای قیامت علمایتان چه جوابی خواهند داد و چگونه بر پیامبر وارد خواهند شد والله اعلم
با سلام مجدد! حدیثی که گفتم ضد قرآن نیست، چون توضیح دادم آیه در مورد ارث خانه و ماشین نیست!
در ضمن این تحریف را ائمه و علمای شیعه هم ظاهراً انجام داده اند: «أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا»
الکافی، الشیخ الکلینی، ج 1، ص 32

«ومنها - صحيحة القداح عن أبي عبد الله عليه السلام قال ... وإن العلماء ورثة الانبياء، إن الانبياء لم يورثوا دينارا ولا درهما»
كتاب البيع، السيد روح الله الخميني، ج 2، ص 482
پس این نیز تحریف است؟!!
حال من هم به شيوۀ شما عمل میکنم: چرا علمای شما تحریف میکنند؟ به راستی چرا امامان معصوم سخن نا حق میگویند؟! چرا دروغ میگویید؟؟ روز قیامت چه خواهید کرد؟!!

نبوت امری الهی است که خداوند به بنده گان برگزیده خود می دهد اگر قرار باشد فرزندی از پدری نبوت را ارث ببرد خب پسر حضرت نوح چرا نبوت را از پدر خود ارث نبرد؟؟
چون نبوت به همه نمی رسد و امری الهی است! همانگونه که تنها به یکی از فرزندان داود علیه السلام رسید!
ابراهیم علیه السلام هم از خدا خواست که مقامش را به فرزندانش دهد، اما الله متعال گفت که آن مقام الهی قرار نیست به هر کسی برسد!!

علم انبیا باز موهبتی الهی است و قابل انتقال نیست. چون علم نبوت مختص نبی است نه فرد دیگری غیر از نبی
خوب قرآن را بخوانید! الله تعالی فرموده: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
این هم از این

این ایه را دقت نمایید. ایه6سوره مریم. يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا. كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان. می فرماید از خاندان یعقوب ارث ببرد. خیلی خیلی دقت نمایید
از کی افراد از اجدادشان خانه و باغ ارث میبرند؟! آن هم از یعقوب؟!!

دلیلتان را برای بخشیدن فدک به فاطمه رضی الله عنها نیز خواستارم، تا دو مسئله را به طور همزمان پیش ببریم.

با سلام
عرض ادب و احترام

Moslem Kurdi;795062 نوشت:
پیامبر صلی الله علیه وسلم مال را برای خود (شخصی) نگه نداشته بود، بنابراین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما نیز همین روش را ادامه دادند.

پیامبر فدک را چه کرده بود ان را بفرمایید
چرا کلی گویی؟؟؟
یعنی چی این مدل بحث کردن
پیامبر(ع) با این باغ معروف فدک چه کرده بود ان را بفرمایید

Moslem Kurdi;795062 نوشت:
و من گفتم: اگر ارثیه باشد، انبیاء ارث نمیگذارند (بنابر حدیث صحیح صریح)

دوست عزیز
رد شد دلایل تان
مراجعه نمایید دلایلی قانع کننده بیاورید

Moslem Kurdi;795062 نوشت:
ن چیزی را انکار نکرده ام، بلکه طلب دلیل برای یک ادعای بی دلیل کرده ام.

دلایل که گفته شد
ایات الهی دلایل شماست
مراجعه نمایید

Moslem Kurdi;795062 نوشت:
کدام اعمال غاصبانه؟! بدون دلیل سخن گفتن آیا صحیح است؟!
چرا با تهمت زدن به یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم آخرت خود را به دنیای خود میفروشید؟!

غصب خلافت
غصب فدک
اتش به خانه دختر پیامبر خدا(ص)
شیعه 1400سال است که دلیل ارائه می کند
کو کوش شنوا

شما چرا از صحابه پیامبر فقط 3خلیفه غاصب را می شناسید؟؟
پیامبر ایا هیچ صحابه دیگری نداشت؟؟؟
سلمان و ابوذز و مقداد و میثم و .....در راس انها علی(ع) صحابه نیستند؟؟؟

Moslem Kurdi;795062 نوشت:
مجلسی میگوید: «اعلم أن هذا الخبر محمول على التقية لموافقته لما روته العامة في ذلك»
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج 14، ص 23
بدان که این خبر محمول بر تقیه است، برای اینکه با آنچه عامه (یعنی اهل سنت) در این مسئله روایت کرده اند موافقت دارد!

حر عاملي برای اینکه روایت «هم إخواننا بغوا علينا» را قبول نکند، میگوید: «أقول: هذا محمول على التقية»
وسائل الشيعة، الشیخ الحر العاملی، ج 11، ص 62
میگویم: این خبر محمول بر تقیه است!

شیخ طوسی نیز روایتی می آورد که: «حرم رسول الله صلى الله عليه وآله يوم خيبر لحوم الحمر الاهلية ونكاح المتعة.»
تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج 7، ص 251
پیامبر صلی الله علیه وآله در روز خیبر گوشت الاغ اهلی و نکاح متعه را حرام کرد!
اما در توجیه میگوید: «فان هذه الرواية وردت مورد التقية وعلى ما يذهب إليه مخالفوا الشيعة»
پس روایت را چون مخالفین شیعه چنین عقیده ای دارند، حمل بر تقیه کرده است!
یعنی هر چه به نفع شما و بچه شیعه ها (به قول خودتان) نبود، پس محمول علی التقیه!!
حال میتوان از اعمال معصومین پرسید، یا اینکه محمول علی التقیه؟!!



خب حالا اینها چه ربطی دارد به بحث فدک و غصب فدک

پست قبلی گفته بودین روش بحث
یکی از روش های بحث همین است

بحثی را در دل بحث دیگری اغاز نکنید تا این گونه به نتیجه برسیم
راستی سوالات هنوز جواب نداده اید
بفرمایید منتظرم

اولاً شما گفتید فدک با جنگ تصرف شد، درحالیکه بدون جنگ بود:
به شهادت تاریخ، براساس قرارداد، نصف مجموع اراضی، درختان و اموال یهودیان در اختیار رسول خدا قرار گرفت . لذا فدک بدون توسل به جنگ برای مسلمانان فتح شد.
http://www.hawzah.net/fa/Question/View/63588/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D9%82%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%86

ثانیاً فرمودید کلی گویی نکنید! بحث ما در غصب فدک بود، نه در اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فدک را چگونه صرف میکرد! اما برای جواب شما: آن را صرف مصالح مسلمانان میکرد، و باقیمانده را هم صرف اهل بیتش میکرد.

ثالثاً گفتید که حدیث «ما پیامبران ارث نمیگذاریم» رد شد!! به همین سادگی؟!
پاسخ دادم که تناقضی بین حدیث و آیه نیست! چون آیه در مورد ارث باغ و خانه نیست، بلکه مقصود از ارث بردن، ارث بردن علم و نبوت است.

رابعاً فرمودید «غصب خلافت غصب فدک اتش به خانه دختر پیامبر خدا(ص) شیعه 1400سال است که دلیل ارائه می کند»، اما تمامی اینها مسائلی است بی دلیل، و خود شما نیز الان دلیلی ندارید که پیامبر صلی الله علیه وسلم فدک را به فاطمه رضی الله عنها بخشیده باشد!

خامساً فرمودید «شما چرا از صحابه پیامبر فقط 3خلیفه غاصب را می شناسید؟؟»، در حالیکه ما هزاران صحابی میشناسیم. اما شما هستید که میگویید تمام مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم مرتد شدند، مگر سه یا چهار نفر!!

سادساً فرمودید «خب حالا اینها چه ربطی دارد به بحث فدک و غصب فدک»، خیر در مورد فدک نبود. بلکه در مورد اینها بود:
چرا علمای اهل سنت به پیامبر دروغ می بندند؟؟؟
چرا بر پیامبر سخنی را می بندند که برخلاف ایات الهی است ؟؟؟
چرا برای توجیه عمل خلفای برپیامبر دروغ می بندین؟؟؟
فردای قیامت در مقابل رسول خدا(ص) چه جوابی خواهید داشت؟؟؟

Moslem Kurdi;795042 نوشت:
بفرمایید که کدام یک از علمای اهل سنت گفته اند که "پیامبر فدک را به دخترشان بخشیدند"

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

با اجازه استاد در باب این ادعای شما و بحث های مرتبط با فدک چند نکته عرض میکنم:

1- برخی از علمای اهل سنت این مطلب را نقل کرده اند فعلا کاری به صحیح یا ضعیف بودن روایات ندارم به هر حال پاسخ به شماست که فرمودید عالمان اهل سنت آیا نقل کرده اند یا نه؟(پس فعلا بحث بر سر صرف نقل است)




3705 - وَقَالَ أَبُو يَعْلَى: قَرَأْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الطحان قال: هو مَا قَرَأْتُ عَلَى سَعِيدِ بْنِ خُثَيْمٍ، عن فضيل بن مرزوق الكوفي، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَضِيَ الله عَنْه قَالَ: لما نزلت: {وَآتِ ذَا الْقُرْبَى} دَعَا رَسُولُ الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فاطمة رَضِيَ الله عَنْها وَأَعْطَاهَا فَدَكًا.
المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ج15 ص192 المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ) ، المحقق: رسالة علمية قدمت لجامعة الإمام محمد بن سعود، تنسيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشثري، الناشر: دار العاصمة، دار الغيث - السعودية، الطبعة: الأولى، 1419هـ، عدد الأجزاء: 19. مسند أبي يعلى ج2 ص334 و 534 المؤلف: أبو يعلى أحمد بن علي بن المثُنى بن يحيى بن عيسى بن هلال التميمي، الموصلي (المتوفى: 307هـ)، المحقق: حسين سليم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984، عدد الأجزاء: 13.

ابوسعید خدری می‌گوید وقتی این آیه شریفه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (و بده به خویشان حقشان را) نازل گردید پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فاطمه را احضار نمودند و فدک را به او دادند.

عن ابي سعيد لمّا نزلت (و آت ذالقربي حقه) قال النبي يا فا طمه لك فدك.

كنز العمال كتاب الأخلاق باب الأول الفصل الثاني ج 3 ص 767


ابي سعيد مي گويد :هنگامي كه آيه مباركه (آت ذي القربي حقه) نازل شد پيامبر فرمود اي فاطمه فدك ملك تو باشد


به این منابع: http://sonnat.net/article.asp?id=1851 و http://www.sonnat.net/article.asp?id=712&cat=83

ادامه...

Moslem Kurdi;795066 نوشت:
در ضمن این تحریف را ائمه و علمای شیعه هم ظاهراً انجام داده اند: «أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا»
الکافی، الشیخ الکلینی، ج 1، ص 32

با سلام
به قول طلبه ها که در چنین شرایطی می گویند:
مرحبا به ناصرنا شما که خواسته و ناخواسته حرف های ما را تایید کردین
کلا روش بحث اهل سنت این چنین است هرچقدر دست و پا می زنند بیشتر حقانیت اهل بیت(ع) اثبات می شود

از چند زاویه این روایت را بررسی می کنیم

-اولا که فدک در زمان حیات حضرت زهرا(س) از طرف پیامبر به ایشان هدیه داده شده بود و در زمان پیامبر از ملکیت ایشان خارج شده بود وقتی ملکی از مالکیت فردی خارج شود دیکر نمی تواند ان را از ملکیت متوفی حساب کرد تا چه رسد به ارث گذاشتن ان ((((دقت نمایید)))) و باز بر طبق مبانی شما و روایت جعلی شما هم که بدان خواهیم پرداخت حقانیت حضرت زهرا(س) برای ملکیت فدک اثبات می شود

ثانیا شما به معناى روايت توجه نمی کنید و به كلمات علماى شيعه درباره آن توجّه ندارید شما گمان می کنید كه معناى اين حديث مضمون همان حديثى است كه به پيامبر (ص) به دروغ نسبت داده اید: «إنّا معاشر الأنبياء لا نورث».
البتّه اين جا يك خطاى بزرگ است; چرا كه در روايت كلينى رحمه اللّه آمده است: «لم يورّثوا»; «به ارث نگذاشتند»، در حالى كه در روايتى كه آنان نقل كرده اند آمده است: «لا نورث»; «ارث نمى گذاريم».

اين روايت ـ با توجّه به ظاهر عبارت «لم يورّثوا»; «به ارث نگذاشتند» ـ خود دليلى است بر اين كه فدك هديه و بخششى از رسول خدا (ص) به فاطمه زهرا (س) بوده است، و اين دليلى است بر اين كه فدك در زمان حيات پيامبر از ملكيّت ايشان خارج شده بود.(((((دقت نمایید))))

ادامه داردددددد


Moslem Kurdi;795066 نوشت:
در ضمن این تحریف را ائمه و علمای شیعه هم ظاهراً انجام داده اند: «أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا»
الکافی، الشیخ الکلینی، ج 1، ص 32

«ومنها - صحيحة القداح عن أبي عبد الله عليه السلام قال ... وإن العلماء ورثة الانبياء، إن الانبياء لم يورثوا دينارا ولا درهما»
كتاب البيع، السيد روح الله الخميني، ج 2، ص 482

سلامی دوباره بر برادر اهل سنت و طالبان راه حق


با نگاهی به روایات شیعه و اهل سنت می یابیم که محتوای این روایات بکلی با هم متفاوت است. روایات شیعه در ابواب فقهی نیامده اند؛ بلکه در ابواب (بَابُ صِفَةِ الْعِلْمِ وَفَضْلِهِ وَفَضْلِ الْعُلَمَاء ؛ بَابُ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَالْمُتَعَلِّم‏) آمده است؛ زیرا بدیهی است که انبیا ء ارث مادی هم داشته اند؛ لذا حکم وبرداشت فقهی نسبت به این روایت نمی شود واین قسم از ارث دارای بار فقهی نخواهد بود. یعنی در روایت«ان العلماء ورثه الانبیاء»، علما هرگز در طبقات ورّاث پیامبران قرار نمی گیرند .

لذا برداشتی که از روایات شیعی می شود این است که این روایات در صدد بیان این امرند که: افتخار انبياء و سرمايه اصلی آنها علم و دانش بوده است، و مهمترين چيزى كه از خود به يادگار گذاشتند، برنامه هدايت بشر بوده است، و كسانى كه سهم بيشترى از اين علم و دانش بر گرفتند، وارثان اصلى پيامبرانند، بى آن كه این روایات نظری به بعد مادی زندگی انبیاء داشته باشد كه از آنان اموالی بجای می ماند که وارثانی خاص خواهند داشت.

واین در حالی است که روایت خلیفه اول مربوط به مباحث فقهی است؛لذا وی با روایتی که استناد به پیامبر (ص) نمود:«...ما ترکناه صدقة» فاطمه (س)را محروم از ارث نمودند.

بیان روایات:
روایت اهل سنت

در روایت منقول از طریق اهل سنت جمله ای آمده که با قرآن وسنت سازگاری نداشته و آن این فقره است که می گوید:آنچه انبیاء از خود بجای می گذارند صدقه است.
صرف نظر از تناقضی که در این گفتار است،(1) واینکه حدیث سازان بعدا به فکر جبران نواقص این روایت برآمده اند و روایت دیگری را بدان افزوده اند،(2) سند این روایت در تمام متون اهل سنت به ابوبکر منتهی می شود؛ لذا چنین خبری، خبر واحد خواهد بود و از آنجا که با آیات قرآن کریم و سنت منافات دارد بحث تخصیص قرآن به خبر واحد پیش می آید که بحث از آن در متون فقهی و کلامی اهل سنت مطرح گردیده که ما متعرض آن نمی شویم.

بخاری در ابواب مختلفی این حدیث را آورده، وی از عایشه روایت می کند که:
فاطمه دختر رسول خدا (ص) براي ابوبکر پيغام فرستاده و ارث خود را از چيزهائي که خداوند متعال به رسولش بخشيده بود و از فدک و باقيمانده خمس خيبر مطالبه نمود، ابوبکر گفت: رسول خدا(ص) فرموده: لا نورث ما تركنا فهو صدقة: «ما چيزي ارث نمي‏گذاريم، هر آن چه که از ما باز ماند صدقه است»وآل محمد از این مال تنها روزی می خورند. به خدا سوگند من چيزي از صدقه رسول خدا را از حالتي که در دوران آن حضرت بوده تغيير نخواهم داد و به همان گونه که رسول خدا عمل کرده بود عمل خواهم نمود...».(3)

هر چند که این روایت مورد قبول اهل سنت است؛ اما مخالفت علنی این روایت با قران(4)و سنت حکم به بطلان آن می نماید.

پی نوشت:



1- صدر و ذیل روایت ابی بکر نیز با یکدیگر در تعارض است زیرا در فقره اول بیان شده که: پیامبران هیچگونه ارث و ماترک مادی نمی گذارند ( انا معاشر الانبیاء لا نورث ) و در عین حال وی بیان می کند که آنچه که از پیامبر می ماند ، صدقه بوده و برای فقرا می باشد ( ما ترکناه صدقه).
یعنی اگر این حدیث در صدد بیان این نکته بود که ماترک مادی انبیاء باید به فقرای امت برسد هرگز نمی بایست از عدم ارث گذاشتن انبیاء سخن می گفت ( زیرا همین ماترک آنها یعنی ارث گذاشتن چه برای ارحام یا برای دیگران ) بلکه باید تخصیصا بیان می کرد که وارثان انبیاء همانا فقرای امت هستند و نه ارحام و خویشان آنها !

2- صحیح البخاری، باب نفقة نساء النبی و..:«عن أبي هريرة رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا يقتسم ورثتي دينارا ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي فهو صدقة»؛وارثان من دینار و درهمی قسمت نمی کنند.آنچه پس از نفقۀ زنانم و مزد کارگزارانم بجای می گذارم صدقه می باشد.

3-صحیح البخاری، باب مناقب قرابة رسول الله(صلی الله علیه و آله)،ومنقبة فاطمة علیها السلام، ح3645،. دارالمعرفة، بیروت. همچنین این حدیث در باب فرض خمس و باب غزوه خیبر وابواب دیگر آمده است.«حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن الزهري قال حدثني عروة ابن الزبير عن عائشة : أن فاطمة عليها السلام أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من النبي صلى الله عليه و سلم مما أفاء الله على رسوله صلى الله عليه و سلم تطلب صدقة النبي صلى الله عليه و سلم التي بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبو بكر إن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ( لا نورث ما تركنا فهو صدقة إنما يأكل آل محمد من هذا المال - يعني مال الله - ليس لهم أن يزيدوا على المأكل ) . وإني والله لا أغير شيئا من صدقات النبي صلى الله عليه و سلم التي كانت عليها في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ولأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله صلى الله عليه و سلم ...

4-همچون مخالفت با آیات:«للرجال نصيب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترک الوالدان و الاقربون مماقل منه او کثر نصيبا مفروضا»، النساء/7.و نيز: «يوصيکم الله في اولادکم للذکر مثل حظ الانثيين»، النساء/11.که این آیات عموميت دارد و شامل حضرت رسول (ص) و نيز تمام افراد بشر مي‏شود و مانند ديگر آيات قرآن مجيد در زمينه احکام الهي است و رسول خدا (ص) و تمام مکلفين از افراد بشر با آن حضرت در تمام تکاليف شريکند و تفاوتي بين آن حضرت و ديگران وجود ندارد و مي‏بايست حضرت هم خود عمل کند و هم به ديگران ابلاغ کند تا عمل نمايند و آن حضرت از اين جهت نسبت به ديگران اولي و مقدم است و التزامش نسبت به عمل به آن بيشتر مي‏باشد.
همچنین :«و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في کتاب الله»،الانفال/75.که خداوند در اين آيه کريمه ارث را حق خويشاوندان نزديک ميت قرار داده است، و از جمله اين آيات فرمايش خداوند متعال در داستان حضرت زکريا است آنجا که مي‏فرمايد:«اذ نادي ربه نداء خفيا قالاني و هن العظم مني و اشتعل الراس شيبا و لم اکن بدعائک رب شقيا و اني خفت الموالي من ورائي و کانت امراتي عاقرا فهب لي من لدنک وليا يرثني و يرث من ال يعقوب و اجعله رب رضيا»،مریم/6.


با سلام

روایت شیعه
مرحوم کلینی این روایت را در دو موضع آورده اند:

1) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‏، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ؛ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسى‏، عَنِ الْقَدَّاحِ:عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً، سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ، وَإِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ، وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى‏ سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ؛ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلَا دِرْهَماً، وَلكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ ، أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ» (1)

حضرت صادق (ع) فرمودند: رسول خدا(ص)، فرمود: كسى كه در راهى رود كه در آن دانشى جويد، خداوند او را به وسیله آن به سوی بهشت رهنمون می سازد و همانا فرشتگان به خاطر خشنودی از طالب علم بالهایشان را فرش راه آنان می كنند و اهل زمين و آسمان تا برسد به ماهيان دريا براى دانشجو آمرزش می طلبند و برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده است بر ستارگان ديگر و علما وارث پيامبرانند زيرا پيامبران پول طلا و نقره به جاى نگذارند بلكه دانش بجاى گذارند، هر كه از دانش ايشان برگيرد بهره فراوانى گرفته است.


2) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‏، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى‏، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ:عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ، وَذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَلَا دِينَاراً، وَإِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ، فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهَا، فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً، فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ؟ فَإِنَّ فِينَا - أَهْلَ الْبَيْتِ- فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَانْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَتَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ» (2)

امام صادق (ع) مى‏ فرمايد: علما وارثان انبیاء اند؛ زيرا كه پيامبران هيچ گونه پولى به ميراث نمى‏ گذارند؛ بلكه احاديثى از سخنانشان را به ميراث مى‏ گذارند.
بنا بر اين، هر كه بهره‏ اى از احاديث شان برگيرد، در حقيقت بهره‏ اى شايان و فراوان برده باشد. پس، بنگريد كه اين علمتان را از چه كسانى مى‏ گيريد؛ زيرا در ميان ما اهل بيت در هر نسلى، مردان عالم و عادلى وجود دارند كه با تحريف افراد خارج از حدّ اعتدال و تأويل اشخاص نادان و ادعاهاى نااهلان مبارزه مى كنند.

پی نوشت:
1-الكافي،باب ثواب العالم والمتعلم .....ج2، ص : 82.
2-الكافي، ج‏1، ص: 77.

با سلام

و اما توضیح روایت:

مرحوم مولی محمد صالح مازندرانی در شرح اصول الکافی، (1) در شرح این روایت می گوید:

این سخن ظاهرا در تنافی با ظاهر آیات و روایاتی است که در باب ارث گذاشتن پیامبران آمده است که در جواب می گوئیم: مراد از روایت این است که شان و عادت انبیاء بر جمع کردن اموال و اسباب آنچنان که شان و شئونات ابناء دنیا ( دنیا پرستان) می باشد نیست و این امر منافاتی با ارث گذاشتن آنها از آنچه که از ضروریات در نزدشان بوده همانند خانه و مرکب و لباس و غیره ندارد.

حضرت امام خمینی(ره)در شرح این حدیث می فرمایند:

«فصل در بيان آنكه علما ورثه انبيا عليهم السلام هستند:
و اين وراثت روحانى است، و ولادت علما از انبيا ولادت ملكوتى است. و انسان همان طور كه به حسب نشئه ملكيه و جسمانيه وليده ملك است، پس از تربيت انبيا و حصول مقام قلب براى او، ولادت ملكوتى پيدا كند. و چنانچه منشأ اين ولادت پدر جسمانى است، منشأ آن ولادت انبيا، عليهم السلام، هستند. پس، آنها پدرهاى روحانى هستند و وراثت وراثت روحانى باطنى است، و ولادت ولادت ثانوى ملكوتى است. و پس از انبيا شأن تربيت و تعليم با حضرات علماست كه ورّاث روحانى حقيقى انبيا هستند. و انبيا، عليهم السلام، به حسب اين مقام روحانيت، مالك درهم و دينار و متوجه به عالم ملك و شئون ملكيه نبودند، وارث آنها به حسب اين مقام غير از علم و معارف چيز ديگر نبوده، گرچه به حسب ولادت ملكى و شئون دنيوى داراى تمام حيثيات بشريّه بودند: «قُلْ إنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ؛بگو من بشرى مانند شما هستم. كهف- 110».[و] وارث آنها به حسب اين مقام علما نبودند، بلكه اولاد جسمانى خودشان بودند، و ارث آنها به حسب مقام جسمانيت ممكن است درهم و دينار باشد.

و اين حديث شريف دلالت واضحه بلكه صراحت دارد در وراثت روحانيه، به طورى كه ذكر شد. و مقصود رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، از حديثى كه منسوب به آن سرور است كه نحن معاشر الأنبياء لا نورّث بر فرض صحت معلوم است همين بوده كه به حسب شأن نبوّت و وراثت روحانى، ارث مال و منال نمى‏گذاريم، بلكه ارث ما علم است. چنانچه واضح است.
بنابراین روایات شیعه هیچ ارتباطی با روایات اهل سنت نخواهند داشت.» (2)

پی نوشت:
1-
[=Times New Roman]شرح اصول کافی، ج2،ص26.هذا ينافي ظاهرا ما دل من الآيات والروايات على إيراثهم. والجواب: أن المراد أن الأنبياء لم يكن من شأنهم وعاداتهم جمع الأموال والأسباب كما هو شأن أبناء الدنيا، وهذا لا ينافي إيراثهم ما كان في أيديهم من الضروريات كالمساكن والمركوب والملبوس ونحوها .
2-کتاب چهل حدیث، حدیث شماره26،ص411.

Moslem Kurdi;795066 نوشت:
پس این نیز تحریف است؟!!

با سلام

بزرگوار توضیحات در مورد روایتی که فرموده بودین گذشت مراجعه نمایید

Moslem Kurdi;795066 نوشت:
چرا علمای شما تحریف میکنند؟ به راستی چرا امامان معصوم سخن نا حق میگویند؟! چرا دروغ میگویید؟؟ روز قیامت چه خواهید کرد؟!!

عرض کردم هرچقدر دست و پا می زنید بیشتر حقانیت اهلبیت(ع) ثابت می شود
برفرض اگر روایاتی که از معصومین نقل شده است طبق تفسیر شما می بود که خب دروغ نبود چون باب میل شما می بود پس دروغ نیست یعنی طبق نظر شما دروغ نیست چرا شما می گویید معصومین دروغ می گویند؟؟؟

ولی اگر روایات معصومین طبق نظر شیعه باشد و طبق تفاسیری که گذشت صحیح باشد --که این چنین است --که باز معصومین دروغ گو نیستند وسخن به حق فرموده اند
در هر دو صورت سخنان معصومین دروغ نمی شود ((((دقت نمایید))))

افتاب و روز روشن را چرا منکرید؟؟؟واقعا چرا؟؟؟

Moslem Kurdi;795066 نوشت:
چون نبوت به همه نمی رسد و امری الهی است! همانگونه که تنها به یکی از فرزندان داود علیه السلام رسید!

چون به همه نمی رسد یا چون همه شانیت ان را ندارند؟؟؟کدام جمله درست است؟؟؟
دوست عزیز همه انسان ها شان و لیاقت رسیدن به جایگاه نبوت را ندارند ولذاست که نبی را خداوند خود بر می گزیند و این با سخن اشتباه شما که فرمودین چون به همه نمی رسد زمین تا کره مریخ تفاوت باهم دارد (((دقت نمایید)))


Moslem Kurdi;795066 نوشت:
این هم از این

جواب این مطلب را از اخر شروع می کنم
چنان نوشته اید این هم از این که انگار در میدان مبارزه پیروز شده اید خواستم ترمز بکشید باهم برویم
خوب دقت نمایید

Moslem Kurdi;795066 نوشت:
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»

این ایه چه ربطی به علم انبیا دارد ؟؟؟
اصلا ایه چه ارتباطی به بحث ما دارد که در مورد علم بود؟؟؟
چرا اهل سنت به جواب بی ارتباط دادن عادت دارند؟؟؟واقعا چرا؟؟؟؟


Moslem Kurdi;795066 نوشت:
دلیلتان را برای بخشیدن فدک به فاطمه رضی الله عنها نیز خواستارم، تا دو مسئله را به طور همزمان پیش ببریم.

دلایل این هدیه را در پست های اول امده است اورده ام مراجعه نمایید تا تکرار مطالب نشود

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
اولاً شما گفتید فدک با جنگ تصرف شد، درحالیکه بدون جنگ بود:
به شهادت تاریخ، براساس قرارداد، نصف مجموع اراضی، درختان و اموال یهودیان در اختیار رسول خدا قرار گرفت . لذا فدک بدون توسل به جنگ برای مسلمانان فتح شد.
http://www.hawzah.net/fa/Question/Vi...C-%D8%A2%D9%86

با سلام
بنده عرض کردم که فدک بدون جنک فتح شده است
پست های بنده در اوایل این تایپک است مراجعه نمایید

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
بحث ما در غصب فدک بود، نه در اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فدک را چگونه صرف میکرد!

ربط اش به این بود که فرمودین پیامبر برای خودش نگاه نداشته بود
بنده هم این سوال را مطرح کردم که طبق ایه قران که فدک مستقیم به خود پیامبر می رسد پیامبر با فدک چه کرده بود
با این باغ به این عظمت چه برخوردی کرده بود؟؟
ان را بفرمایید
ایا پیامبر در طول سالهای 7تا 11هجری دخل و تصرفی در فدک به این مهمی داشت یا نه؟؟؟
این فدک دست چه کسی بود که خلیفه غاصب ان را از دست او در اورد؟؟؟

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
آن را صرف مصالح مسلمانان میکرد، و باقیمانده را هم صرف اهل بیتش میکرد.

مرحبا به ناصرنا
این که صرف اهل بیت اش کرده بود چگونه؟؟؟
ایا ان را به فاطمه بخشیده بود یانه؟؟؟
چگونه این باغ را صرف اهل بیت اش کرده بود؟؟؟
دقیق بفرمایید

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
تناقضی بین حدیث و آیه نیست!

بنده هم دلایلی اوردم که هست
مطالعه نمایید و پاسخ بفرمایید

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
بلکه مقصود از ارث بردن، ارث بردن علم و نبوت است.

در مورد نبوت و علم عرض کردم خدمتتان و دلایل را اوردم
نبوت چون بعد از خود فرد نمی ماند نمی تواند ارث باشد

شما یا در تعریف ارث اشتباه می کنید یا در تعریف نبوت
درست تعریف نمایید این دو مولفه را

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
اما تمامی اینها مسائلی است بی دلیل، و خود شما نیز الان دلیلی ندارید که پیامبر صلی الله علیه وسلم فدک را به فاطمه رضی الله عنها بخشیده باشد!

دلایل که چه عرض کنم
براهین مستدل داریم از ایات و روایات
مشکل اینجاست که نمی خواهید قبول بکنید
کسی که خودش را به خواب زده را که نمی شود بیدار کرد

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
در حالیکه ما هزاران صحابی میشناسیم. اما شما هستید که میگویید تمام مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم مرتد شدند، مگر سه یا چهار نفر!!

در مورد این ارتداد هم بحث می کنیم به جای خود
واما این سخن که شما از صحابه فقط سه خلیفه غاصب را می شناسید و از زنان پیامبر فقط عایشه را این هم سخنی است مستدل که باید در جای دیگری بحث نماییم
والا عایشه چه خدماتی به اسلام کرده است جز مقابله با خلیفه زمان خود --حضرت علی(ع)-- و کشتار مسلمین در به راه انداختن جنک جمل و تیرباران جسد مطهر امام حسن(ع) نوه پیامبر و........
چرا از خدیجه سلام الهه علیها که خود و ثروت خود را وقف اسلام کرده بود خبری در روایات شما نیست؟؟؟چرا انچنان که عایشه مطرح است ایشان مطرح نیستند؟؟؟
چرا از دختر پیامبر خبری در روایات شما نیست ؟؟
راستی چرا قبر تنها دختر پیامبر خدا(ع) معلوم نیست کجاست؟؟؟
اهل سنت تا کی می خواهند پشت غصب و دروغ قایم شوند؟؟؟

که البته هر کدام از این تایپک ها زمانی مستقل می خواهد فقط از باب تذکر خواستم عرض کنم که پایه های اهل سنت سنتتر از این دلایل است

Moslem Kurdi;795083 نوشت:
چرا علمای اهل سنت به پیامبر دروغ می بندند؟؟؟
چرا بر پیامبر سخنی را می بندند که برخلاف ایات الهی است ؟؟؟
چرا برای توجیه عمل خلفای برپیامبر دروغ می بندین؟؟؟
فردای قیامت در مقابل رسول خدا(ص) چه جوابی خواهید داشت؟؟؟

مثلا شما چند خط نوشته بالا را جواب این سوالات اساسی می دانید؟؟؟؟
پس جای تعجب نیست وقتی اهل سنت این گونه از کنار سوالات اساسی خود می گذرند و پیروان خود را این گونه تربیت می کند
راست می گویی چرا خودشان را به دردسر بیندازند
مردم از این ها بدون چون و چرا تبعیت می کنند
به پیامبر که دروغ می بندند

وهابی ها از دل اهل سنت به وجود می اید
مسجدالحرام را به دست گرفته اند و مسلمین را می کشند

سلاطین و حکام که بر مردم حکومت می کنند بدون دموکراسی و رای و.....
داعش از دل وهابیتی که اهل سنت از انها حمایت می کند به وجود می اید
پول مفت نفت که دارند
ابروی اسلام را می برند با ثروت مفت و عقب ماندگی و ......
نه تلاشی نه همتی نه علمی نه قدرتی
دنبال روی اسراییل و امریکا شده اند و شیعه کشی به راه انداخته اند در بحرین ویمن و عراق و سوریه و......
چه می خواهند ؟؟؟
خودشان را راحت کرده اند

دلایل بنده در مورد فدک به تفصیل بیان شد حال منتظر جواب شما گرامی هستیم

السلام علیکم ورحمة الله

در پاسخ به آقای رضا ثقلین:
روایت اول: اگر خودتان عکس را میخواندید (که نخواندید!) در پاورقی نوشته بود:
در این اثر سه علت وجود دارد: 1-در اسنادش طحان و عطیه [العوفی] وجود دارند، که هر دو ضعیف هستند. 2-در سندش سه راوی هستند که هر سه شیعه هستند، و این روایت را در نصرت مذهبشان روایت کرده اند و مردود است. 3-عطیه [العوفی] مدلس بوده و عنعنه کرده است.

روایت دوم: این همان روایت بالا است!! پاورقی را هم مشاهده نکرده اید ...

روایت سوم و چهارم از ینابیع المودة:
اولاً مصنف این کتاب «شیعه» است، و اگر فهرست کتاب را ببینید کاملاً متوجۀ این امر خواهید شد.
ثانیاً روایت اول سندی ندارد!
ثالثاً روایت دوم را از امام رضا نقل کرده است، و مشخصاً این نقل از کتب شیعه است!

اما اینکه فرمودید «فعلا کاری به صحیح یا ضعیف بودن روایات ندارم به هر حال پاسخ به شماست که فرمودید عالمان اهل سنت آیا نقل کرده اند یا نه؟(پس فعلا بحث بر سر صرف نقل است)»
اولاً من هیچ جا نگفتم «بیاورید که علما نقل کرده باشند!». بلکه دوست شما گفتند «علمای خودتان اعتراف کرده اند»!! و من نیز در جواب گفتم بیاورید که یکی از علما چنین «گفته باشند»
ثانیاً نه ما و نه شما اخباری نیستیم! اگر بحث صرف نقل باشد، ما نیز میتوانیم عدم عصمت ائمه، شستن پا در وضو، تحریف قرآن و حتی فضیلت های بسیار برای شیخین رضی الله عنهما را از کتب شیعه بیاوریم!

موفق باشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در پاسخ به آقای محراب:

فرمودید «کلا روش بحث اهل سنت این چنین است هرچقدر دست و پا می زنند بیشتر حقانیت اهل بیت(ع) اثبات می شود»
میگویم: کلاً روش اهل تشیع این چنین است که عوام فریبی میکنند، خود میگویند و خود میخندند!! اما از ادعا تا اثبات، فاصله ای به عرض کهکشان هاست...!!

فرمودید «اولا که فدک در زمان حیات حضرت زهرا(س) از طرف پیامبر به ایشان هدیه داده شده بود و در زمان پیامبر از ملکیت ایشان خارج شده بود وقتی ملکی از مالکیت فردی خارج شود دیکر نمی تواند ان را از ملکیت متوفی حساب کرد تا چه رسد به ارث»
از کجا هدیه داده شده بود؟!! سند؟؟

فرمودید «البتّه اين جا يك خطاى بزرگ است; چرا كه در روايت كلينى رحمه اللّه آمده است: «لم يورّثوا»; «به ارث نگذاشتند»، در حالى كه در روايتى كه آنان نقل كرده اند آمده است: «لا نورث»; «ارث نمى گذاریم
جناب مگر پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در گروه «انبیاء» نیست؟!! متوجه هستید که چه میگویید یا خیر؟!!
وانگهی، روایت اینگونه است: «عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن العلماء ورثة الأنبياء وذاك أن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا...»! مگر ابی عبد الله جزو پیامبران بوده است که خود را با آنها جمع ببندد؟!!
(((چرا دقت نمیکنید؟!)))

سپس مطالبی را از جناب صدرا، که در اینجا گفته بودند کپی کردید تا به روایت اهل سنت ایراد بگیرید:
http://www.askdin.com/archive/index.php/t-26059.html

فرمودید (بلکه فرمودند): «صرف نظر از تناقضی که در این گفتار است (صدر و ذیل روایت ابی بکر نیز با یکدیگر در تعارض است زیرا در فقره اول بیان شده که: پیامبران هیچگونه ارث و ماترک مادی نمی گذارند ( انا معاشر الانبیاء لا نورث ) و در عین حال وی بیان می کند که آنچه که از پیامبر می ماند ، صدقه بوده و برای فقرا می باشد ( ما ترکناه صدقه)»
میگویم: من متوجه نشدم که تناقض در این گفتار کجاست؟! ارثیه به فقرا نمی رسیده است تا بگوییم تناقض بوده است. (دقت کنید!!!)
بحث در ارث گذاشتن است، و میتوانید از کارشناسانی که در زمینه فقه مهارت دارند بپرسید تا تفاوت ارثیه و احکام آن را با صدقه بدانید.

فرموده اند: «واینکه حدیث سازان بعدا به فکر جبران نواقص این روایت برآمده اند و روایت دیگری را بدان افزوده اند»
در واقع همینطور بدون دلیل نمیتوان حکم موضوع بودن بر یک روایت صادر کرد!! بلکه نیازمند دلیل علمی است!

فرموده اند: «سند این روایت در تمام متون اهل سنت به ابوبکر منتهی می شود»
خودشان کمی پیش تر اعتراف کردند که در یک طریق دیگر ابوهریره رضی الله عنه مانند این را روایت کرده اند.
همچنین جمهور قائل به جواز تخصیص قرآن به خبر واحد از سنت هستند و اشکالی در این زمینه هم نیست.

همچنین در صحیح مسلم آمده است که علی و عباس (رضی الله عنهما) نیز از این حدیث اعلام باخبری کرده اند، پس حدیث مشهور تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد! رک: صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

بحث مخالفت با قرآن را هم همینجا تمام میکنم: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ، أي: ورث علمه ونبوته فانضم علم أبيه إلى علمه»
تفسیر السعدی، عبد الرحمن السعدی، ج 1، ص 602

البته باز هم میگویم، اگر کسی بتواند غصب فدک را با سند صحیح ثابت کند، با کمال میل می پذیرم.
والحمدلله

چرا از خدیجه سلام الهه علیها که خود و ثروت خود را وقف اسلام کرده بود خبری در روایات شما نیست؟؟؟چرا انچنان که عایشه مطرح است ایشان مطرح نیستند؟؟؟
چرا از دختر پیامبر خبری در روایات شما نیست ؟؟
راستی چرا قبر تنها دختر پیامبر خدا(ع) معلوم نیست کجاست؟؟؟
اهل سنت تا کی می خواهند پشت غصب و دروغ قایم شوند؟؟؟

چرا عادت کرده اید که همیشه به جای پرداختن به اصل موضوع، تعدادی سؤال انحرافی را، آن هم به این شکل مطرح کنید؟!
من هم بلدم از این سؤالات مطرح کنم، اما منهج علمی را بیش از منهج داستانی و روضه ای میپسندم.
به قول شاعر:
کم گوی و گزیده گوی چون در // تا از اندک تو جهان شود پر!

محراب;794952 نوشت:

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
نوع بحث در مورد مولفه های دینی متفاوت است
برخی درون دینی و برخی برون دینی اند

شما وقتی دارید در درون دین بحث می کنید حتما باید پیش فرضهایی را قبول کرده باشید
مثلا وقتی در مورد سخنان پیامبر و یا اعمال پیامبر در درون دین سلام بحث می کنید باید مسلماتی از جمله عصمت و تبعیت از پیامبر و ...را قبول داشته باشید
نمی شود که شما در مولفه ای درون دینی بحث نمایید ولی دلایلی برون دینی طلب نمایید.

بحث فدک مولفه درون دینی است
یعنی برای اثبات این مساله حتما باید مسلمین یا کسانی که در این مورد می خواهند بحث نمایند باید عصمت در نبوت را قبول داشته باشند و اطاعت از پیامبر را به فرموده خدا در قران قبول نمایند
با چنین کسانی می توان بحث کرد
ولی شما چگونه می توانید مولفه درون دینی را برای کسی که دلایل برون دینی می خواهد اثبات نمایید؟؟؟
کسی که عصمت پیامبر خدا را قبول ندارد
کسی که اطاعت از پیامبر را قبول ندارد
کسی که به فرامین پیامبر خدا ارزشی قایل نیست
و.....
چگونه به چنین فردی می خواهید مولفه های دینی را اثبات نمایید؟؟؟؟

پس مولفه هایی که دینی اند برای اثبات انها باید دلایل درون دینی بیاوریم


جواب بالا را به نوعی دیگر این جا مطرح می نمایم
شما نمی توانید بدون اثبات اصول مساله ای در مورد فروع ان با دیگران به بحث بنشینید
برای بحث با کفار و مشرکین در مورد مولفه های دینی باید ابتدا به ایشان بفرمایید که ما در دین اسلام اصولی داریم مثل عصمت و اطاعت از پیامبر و ......و این مولفه ها را قبل از ورود به دین با دلایل عقلی اثبات کرده ایم

دقت نمایید
این که گفته می شود بحث نبوت که یکی از اصول دین است را فردی قبل از ورود به دین باید ان را قبول نماید برای همین جاهاست
کسی که نبوت را قبول ندارد نمی توان حرفهای پیامبر و حتی قران را اثبات کرد
چون اثبات قران مستلزم اثبات نبوت است
اثبات فدک مستلزم اثبات ایات قران است
و.........

باز اگر سوالی در این زمنیه دارید بفرمایید تا توضیح بیشتر داده شود

پس می تون نتیجه گرفت که در صدر اسلام هم کفار و یهود هم به دلایل گفته شده توسط شما قانع نمی شدند

اما سوال دیگری در غنایم جنگی دارم در زمانی که دشمنان بر اسلام حمله می کردند و اسلام هم از خود دفاع می کرد و یا به مناطقی که ریشه دشمنی بود و دشمنان از آنجا تعذیه میشدند حمله می کرد این درست
اما در زمانی مانند حلیفه دوم که به مناطق مختلف لشکر کشی می کردند بازهم باید غنایم را به چنگ می آوردند؟
می دونید من خواندن این مطالب با جمله دین اسلام دین برادری و لطافت و مهربانی است دچار تناقض می شوم اگر کمکم کنید ممنون میشوم

Moslem Kurdi;795127 نوشت:
در پاسخ به آقای رضا ثقلین:
روایت اول: اگر خودتان عکس را میخواندید (که نخواندید!) در پاورقی نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

برادر گرامی ای کاش نوشته حقیر را با دقت میخواندید تا این مطلب را نمیگفتید! بنده گفتم:

((برخی از علمای اهل سنت این مطلب را نقل کرده اند فعلا کاری به صحیح یا ضعیف بودن روایات ندارم به هر حال پاسخ به شماست که فرمودید عالمان اهل سنت آیا نقل کرده اند یا نه؟(پس فعلا بحث بر سر صرف نقل است)

دقت فرمودید بنده در آن پست فقط این مطلب را نقل کردم که علمای اهل سنت این مطلب را نقل کرده اند حالا آیا ضعیف است یا صحیح است بحثی دیگر است و این پاسخ سوال شما بود در پست قبلی وانگهی مگر آن پاورقی ها نظر خود ابن حجر یا متقی هندی بوده؟؟؟!!

اما درباره روایت و تصحیح سند آن:

این روایت به نقل از تفسیر ابن کثیر:


وَقَالَ الْحَافِظ أَبُو بَكْر الْبَزَّار حَدَّثَنَا عَبَّاد عَنْ يَعْقُوب حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ حَدَّثَنَا فُضَيْل بْن مَرْزُوق عَنْ عَطِيَّة عَنْ أَبِي سَعِيد قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقّه " دَعَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَة فَأَعْطَاهَا فَدَك

به این منبع:http://quran.al-islam.com/Page.aspx?pageid=221&BookID=11&Page=1

اما سند آن و تصحیحش:


راوی اول: «عباد بن یعقوب» است که «بخاری» در صحیحش از او روایت نقل کرده و اگر بنا باشد «عباد بن یعقوب» را رد کنند، باید روایات «صحیح بخاری» زیر سوال برود!! آقای ابوحاتم نیز گفته که او شیخ مورد ثقه ای است.

راوي دوم: «ابویحیی التیمی» هست که آقای عجلی گفته که زکریا ثقه هست. و همچنین عبدالرحمن بن خراش گفته که وی مورد وثوق و انسان جلیل القدر و با تقوایی است. (تذکرة الحفاظ/ ذهبی/ ج1، ص 396)
راوي سوم: «فضیل بن مرزق» است که «مسلم نیشابوری» از او روایت نقل کرده و همچنین عجلی و دیگران او را توثیق کردند.
راوي چهارم: «ابوسعید خدری» است که از اصحاب است که احتیاج به توثیق ندارد.
راوی پنجم: می ماند قضیه «عطیه عوفی»
این «عطیه عوفی» همان شخصیتی است که همراه «جابر بن عبدالله انصاری» بود. «ابن حجر عسقلانی» در مورد او می گوید:
«و کان ثقة انشاء الله و له احادیث صالحة»
تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج7، ص 201
آقای «مزی» در «تهذیب الکمال» از «یحیی بن معین» می گوید آدم سالمی است. «هیثمی» در «مجمع الزوائد» روایتی دارد از «عطیه» از «ابن سعید» که توثیق می کند. ملا علی قاری نیز می گوید که وی از بزرگان تابعین بوده است.
آقای «ترمذی» بعد از نقل روایتی که «عطیه عوفی» در آنجا هست می گوید: «هذا حدیث حسن صحیح» و همچنین در روایت دیگر می گوید «هذا حدیث حسن»

به این منبع: http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8921

اما منابع دیگر نقل این روایت:


[=Times New Roman]بلاذری در کتاب فتوح البلدان، این قضیه را به طور مفصل مطرح می‌کند که حضرت صدیقه طاهره به ابوبکر گفت: [=Times New Roman]أعطني فدك فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه و سلم لي فسألها البينة فجاءت بأم أيمن و رباح مولى النبي صلى الله عليه و سلم فشهدا لها بذلك؛ [=Times New Roman]فدک را به من بده، پیغمبر آن را به من بخشیده است. ابوبکر بینه خواست، ام ایمن و رباح غلام پیغمبر آمدند و شهادت دادند. [=Times New Roman]فتوح البلدان، أحمد بن يحيى بن جابر (البلاذري)، ج 1، ص 35.

[=Times New Roman]این روایت در کتاب الصواعق المحرقه ابن حجر هیثمی، ج1، ص157 و انساب الاشراف بلاذری، ج 10، ص 79 آمده است.

سمهودی هم در کتاب وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج 3، ص 159 می‌گوید: [=Times New Roman]فشهدت لها ام أیمن؛ [=Times New Roman] ام ایمن جزء کسانی بود که شهادت داد فدک مال حضرت صدیقه طاهره است.
[=Times New Roman]
در رابطه با جایگاه خانم ام ایمن فقط یک نکته را متذکر می‌شوم:
[=Times New Roman]ابن شبه النمیری (متوفای 262) که معاصر بخاری (متوفای 256) و مسلم (متوفای 261) است، در تاریخ مدینه منوره می‌گوید: [=Times New Roman]جاءت بام ایمن فقال الیس تشهد انی من اهل الجنة قال بلی قالت: فأشهد أن النبي صلى الله عليه و سلم أعطاها فدك؛ [=Times New Roman]ام ایمن نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا شهادت نمی‌دهی که من اهل بهشت هستم؟ گفت: بله من شهادت می‌دهم که تو اهل بهشت هستی. ام ایمن گفت: من شهادت می‌دهم که پیغمبر فدک را به حضرت زهرا داد. [=Times New Roman]تاريخ المدينة، ابن شبة النميري، ج 1، ص 199.

«درالمنثور» آقای سیوطی
هم به همین شکل دارد که پیغمبر اکرم بعد از نزول آیه 26 سوره اسراء «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»؛ حضرت زهرا را خواست و فدک را به او بخشید:
«لما نزلت هذه الآية (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ) دعا رسول الله فاطمة فأعطاها فدك»
وقتی آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» نازل شد، پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید.
الدر المنثور، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛ ج5، ص 273
منتظر پاسخ شما هستم با تشکر



بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله الذي أذهب عنا الحزن إن ربنا لغفور شكور
وعلیکم السلام ورحمة الله

در پاسخ به شبهات آقای رضا ثقلین:

فرمودید «برادر گرامی ای کاش نوشته حقیر را با دقت میخواندید تا این مطلب را نمیگفتید!»
جواب: اگر شما هم پست من را خوانده بودید، به من دروغ نمی بستید که من گفته ام «کدام عالم سنّی نقل کرده است!!!!»
آیا متوجه تغییر در این دو عبارت هستید: «کدام عالم سنّی گفته است؟» و «کدام عالم سنّی نقل کرده است؟»

سپس رفتید سراغ حدیث اول که آوردید و جواب دادم، اما چون سندی که دفعۀ قبلی آوردید ضعف بیشتری داشت، تصمیم گرفتید سند بهتری برای آن بیاورید! اما مشکلی نیست.

ادعای اول شما: «این عطیه عوفی همان شخصیتی است که همراه جابر بن عبدالله انصاری بود. ابن حجر عسقلانی در مورد او می گوید: و کان ثقة انشاء الله و له احادیث صالحة»
جواب: این ادعای شما، خود دو مسئله است:
1- عطیه عوفی با جابر بن عبد الله بوده است!!
آیا با جابر بن عبدالله بودن دلیل بر وثاقت میشود؟! پس چرا آن همه صحابی که با پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بوده اند را ثقه نمی دانید؟!! آیا از دیدگاه شما جابر بن عبد الله بر پیامبر اسلام افضلیت دارد؟!!
همچنین به رجال شما رجوع کنیم! یعنی تمام راویانی که با ائمه معصوم بوده اند، ثقه هستند؟!
ممکن است بگویید خیر مگر من گفتم دلیل بر وثاقت است؟! من هم میگویم: پس چرا سخن بیهوده گفتید؟!

2- ابن حجر عسقلانی در مورد عطیه العوفی میگوید: وکان ثقه انشاء الله وله احادیث صالحة!!
اگر بر حق هستید، پس چرا خیانت میکنید؟! سخن ابن سعد رحمه الله را سخن حافظ ابن حجر رحمه الله جا میزنید، تا شاید راوی ثقه شود؟!
«وقال ابن سعد كان ثقة وله أحاديث صالحة» تهذیب الکمال (5/28)
شما را به پاورقی تصویر صفحه ای که اولین بار از سایت سنت دات نت آوردید ارجاع میدهم، در همانجا که آوردید بر ضعیف بودن عطیه العوفی تصریح شده بود.

ادعای دوم شما: «هیثمی در مجمع الزوائد روایتی دارد از عطیه از ابن سعید که توثیق می کند.»
جواب: اتفاقاً حقیقت را باز هم وارونه جلوه داده اید! نعوذبالله من العصبیة!
نور الدین هیثمی رحمه الله در مجمع الزوائد، ذیل روایتی میگوید: «رواه الطبرانی، وفیه عطیة العوفی، وهو ضعیف» مجمع الزوائد (7/80)
این هم از توثیق (!!!) هیثمی برای عطیه العوفی...

اما تضعیفات عطیه العوفی:
و قال أبو زرعة : لين .
و قال النسائى : ضعيف .
و قال أبو حاتم : ضعيف
و قال ابن حبان: لا يحل كتب حديثه إلا على التعجب
و قال أبو داود : ليس بالذى يعتمد عليه
و قال الساجى : ليس بحجة
و قال مسلم بن الحجاج : قال أحمد و ذكر عطية العوفى ، فقال : هو ضعيف الحديث
پس جرح غیر واحد دارد، و بلکه اکثریت قائل به ضعیف بودن او می باشند.
همچنین شیعه نیز بوده است، و این جرح بیشتری بر روایت وارد می سازد.
عنعنه نیز کرده است، این هم یک مسئلۀ دیگر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما روایت دیگری که از فتوح البلدان ارائه کردید:
1- در اسنادش مالک بن جعونه است که تاجایی که میدانم «مجهول» می باشد!
2- همچنین پدرش را هم نشناختم.
فعلاً این دو مشکل را حل کنید، ان شاء الله علل دیگری نیز وجود دارد ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
آورده بودید که «سمهودی هم در کتاب وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج 3، ص 159 می‌گوید: فشهدت لها ام أیمن...»
جواب: این که قسمتی از روایت قبلی است که آوردید، نه حرف خود سمهودی! همچنین در این کتاب سمهودی یافت نشد، اما بر فرض وجود «سند» مهم است ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایت بعدی از تاریخ ابن شبة:
النمیری بن حیان مجهول است. همچنین محمد بن عبدالله و فضیل بن مرزوق شیعه هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
در آخر آوردید که: ««درالمنثور» آقای سیوطی هم به همین شکل دارد که پیغمبر اکرم بعد از نزول آیه 26 سوره اسراء «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»؛ حضرت زهرا را خواست و فدک را به او بخشید»
جناب این همان روایت است که عطیة العوفی نقل کرده بود! چند بار این روایت را می آورید؟!!

والسلام علی من اتبع الهدی

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
اگر شما هم پست من را خوانده بودید، به من دروغ نمی بستید که من گفته ام «کدام عالم سنّی نقل کرده است!!!!»
آیا متوجه تغییر در این دو عبارت هستید: «کدام عالم سنّی گفته است؟» و «کدام عالم سنّی نقل کرده است؟»

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم برادر گرامی فکر میکنم یک سو تفاهم در برداشت اتفاق افتاده مقصود بنده این بود که آیا اساسا در کتب اهل سنت چنین چیزی وجود دارد یا خیر نه اینکه آیا عالمی سنی آن را پذیرفته یا سندش صحیح است یا ضعیف بحث فقط بر سر صرف نقل در کتب اهل سنت بود بنده معنا و تفاوت آن آن دو جمله را میدانم اما مقصود چیز دیگری بود که عرض شد به هر حال اگر سو برداشتی شد بنده پوزش میخواهم

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
آیا با جابر بن عبدالله بودن دلیل بر وثاقت میشود؟! پس چرا آن همه صحابی که با پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بوده اند را ثقه نمی دانید؟!! آیا از دیدگاه شما جابر بن عبد الله بر پیامبر اسلام افضلیت دارد؟!!
همچنین به رجال شما رجوع کنیم! یعنی تمام راویانی که با ائمه معصوم بوده اند، ثقه هستند؟!
ممکن است بگویید خیر مگر من گفتم دلیل بر وثاقت است؟! من هم میگویم: پس چرا سخن بیهوده گفتید؟!

اولا بنده کجا گفتم صرف بودن یا نبودن با جابر صحابی مطلقا وثاقت می آورد؟ و حال آنکه عطیه با این حالت تابعی است

ثانیا بحث شما درباره صحابه اساسا ارتباطی با موضوع مورد بحث ندارد اما با این حال بنده حاضرم در یک تاپیک عمومی یا در خصوصی بر محور قرآن کریم و صحیحین بخاری و مسلم درباره عملکرد و شخصیت صحابه مفصل بحث کنم

ثالثا توصیه میکنم یکبار دیگر سوال جوابی که در جمله آخر مطرح کردید را بار دیگر مرور کنید!

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
اگر بر حق هستید، پس چرا خیانت میکنید؟! سخن ابن سعد رحمه الله را سخن حافظ ابن حجر رحمه الله جا میزنید، تا شاید راوی ثقه شود؟!
«وقال ابن سعد كان ثقة وله أحاديث صالحة» تهذیب الکمال (5/28)
شما را به پاورقی تصویر صفحه ای که اولین بار از سایت سنت دات نت آوردید ارجاع میدهم، در همانجا که آوردید بر ضعیف بودن عطیه العوفی تصریح شده بود.

ابتدا باید عرض کنم که بنده منبع مطالبی که عرض کردم را اعلام کردم پس اگر بر فرض شما خیانتی بوده این خیانت ادعایی از بنده نبوده

اما درباره مطالبی که گفتید

اولا منبعی که بنده از سایت ولی عصر نقل کردم با منبعی که شما میگویید متفاوت است!!! بنده گفتم: تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج7، ص 201

این چه ربطی به تهذیب الکمال داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ثانیا به اذعان شما ابن سعد عطیه را توثیق کرده!

ثالثا آقای «مزی» در «تهذیب الکمال» از «یحیی بن معین» می گوید آدم سالمی است.

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
: «هیثمی در مجمع الزوائد روایتی دارد از عطیه از ابن سعید که توثیق می کند.»
جواب: اتفاقاً حقیقت را باز هم وارونه جلوه داده اید! نعوذبالله من العصبیة!
نور الدین هیثمی رحمه الله در مجمع الزوائد، ذیل روایتی میگوید: «رواه الطبرانی، وفیه عطیة العوفی، وهو ضعیف» مجمع الزوائد (7/80)
این هم از توثیق (!!!) هیثمی برای عطیه العوفی...

هیثمی» در «مجمع الزوائد» روایتی دارد از «عطیه» از «ابن سعید» که توثیق می کند. اگر فرمایش شما اشتباه نباشد این مشکل علمای شماست که در جایی تضعیف میکنند و در جایی دیگر تصحیح ما چه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
پس جرح غیر واحد دارد، و بلکه اکثریت قائل به ضعیف بودن او می باشند.

میشود بفرمایید چرا
آقای «ترمذی» بعد از نقل روایتی که «عطیه عوفی» در آنجا هست می گوید: «هذا حدیث حسن صحیح» و همچنین در روایت دیگر می گوید «هذا حدیث حسن»
و آقای «البانی» که به قول این آقایان «بخاری دوران» هست و یا به تعبیر «بن باز»، «امام الحدیث» هست. آقای «محمد فؤاد عبد الباقي» محقق «سنن ابن ماجه» در پاورقی، در ذیل حدیثی که عطیه در سندش است می نویسد:
«فی الزوائد فی اسناده عطیةالعوفی ضعیف»
شیخ البانی می گوید نه آقا «ثقة صحیح»!
آقای البانی در هفت، هشت مورد، روایتی را که «عطیه عوفی» در سند او قرار گرفته، حکم به صحت روایت کرده است.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Moslem Kurdi;795553 نوشت:
این که قسمتی از روایت قبلی است که آوردید، نه حرف خود سمهودی! همچنین در این کتاب سمهودی یافت نشد، اما بر فرض وجود «سند» مهم است ...

بنده هم نگفتم حرف سمهودی است! در نقل تاریخ و حدیث همانطور که گفتید سند و مسائل دیگر مهم است احتمالا به خاطر چاپ های مختلف صفحات متفاوت است

اما نکاتی دیگر:

1-جناب آقای «یاقوت حمویی» هم در کتاب «معجم البلدان» این قضیه را مطرح می کند. ایشان هم متوفی 626هجری هستند. در رابطه با فدک می گوید: «و هی التی قالت فاطمة سلام الله علیها نحلنیها ان رسول الله
فدک همانی است که پیغمبر آن را به من بخشیده است.
فقال ابوبکر رضی الله عنه ارید لذلک شهودا
ابوبکر گفت من برای این ادعای تو شاهد می خواهم.
بعد می گوید
و لها قصة
یک داستانی هم دارد
معجم البلدان، اسم المؤلف: ياقوت بن عبد الله الحموي أبو عبد الله، دار النشر: دار الفكر – بيروت؛ ج4، ص 238

2-جناب آقای «شمس الدین سرخسی» متوفی 483 از فقهای بزرگ «احناف» است. ایشان هم می گوید:
ان رسول الله وهب فدک لها و اقامت رجلا و امراة
فاطمه ادعا کرد پیغمبر فدک را به او بخشیده و یک مرد و یک زنی را برای شهادت حاضر کرد.
ضمی الی الرجل رجلا او الی المراة امراة
ابوبکر به فاطمه زهرا گفت حالا علی شهادت داده یک مرد هم بیاور کنار علی شهادت بدهد یا یک زن بیاور کنار ام ایمن شهادت بدهد.
فلما لم تجد ذلک
فاطمه زهرا کسی را پیدا نکرد که بیاید شهادت بدهد.

3-
آقای «ابن حجر هیثمی» هم در کتاب «الصواعق المحرقه» در آخر صفحه دارد که:

«قيل له إن أبا بكر انتزع من فاطمة فدك»
همانا ابوبکر فدک را از دستان فاطمه درآورد.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط؛ ج1، ص 157

به این منابع: http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8946 و http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8921

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، والصلاة والسلام علی سید الأنبیاء والمرسلین، وعلی آله وصحبه أجمعین، وعلی أعداءهم إلی یوم الدین
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

در پاسخ به شبهات بعدی آقای رضا ثقلین:

اولا بنده کجا گفتم صرف بودن یا نبودن با جابر صحابی مطلقا وثاقت می آورد؟ و حال آنکه عطیه با این حالت تابعی است
جواب: کلاً وثاقت نمی آورد، نه به طور مطلق و نه به شکل مقیّد! وانگهی، مگر تابعی بودن دلیل بر وثاقت می شود؟!

ثانیا بحث شما درباره صحابه اساسا ارتباطی با موضوع مورد بحث ندارد اما با این حال بنده حاضرم در یک تاپیک عمومی یا در خصوصی بر محور قرآن کریم و صحیحین بخاری و مسلم درباره عملکرد و شخصیت صحابه مفصل بحث کنم
جواب: چرا خیلی هم مرتبط بود. وقتی که با جابر بودن عطیه العوفی برای او مدح یا وثاقت باشد، پس با پیامبر بودن هم باید وثاقت بیاورد! وگرنه استدلال شما از پایه زیر سوال می رود، که رفت. فعلاً این تاپیک را به سلامتی، خوشی و میمنت به پایان ببرید، برای تاپیک های دیگر الله حکیم است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرمودید که: ابتدا باید عرض کنم که بنده منبع مطالبی که عرض کردم را اعلام کردم پس اگر بر فرض شما خیانتی بوده این خیانت ادعایی از بنده نبوده
جواب: بله منبع دادید، اما در نقل از منبع خیانت کردید! در متن آمده بود که ابن سعد این را گفته است، و شما «قال ابن سعد» را نادیده گرفتید و کلام را به حافظ ابن حجر نسبت دادید!!
اگر این خیانت نباشد، دیگر کلمۀ خیانت را باید از فرهنگ لغات حذف نمود. زیرا دیگر مثالی نخواهد داشت و اسمی بی ارزش خواهد بود!

فرمودید: اولا منبعی که بنده از سایت ولی عصر نقل کردم با منبعی که شما میگویید متفاوت است!!! بنده گفتم: تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج7، ص 201
جواب: خوشبختانه به این نکته رسیدیم، که زحمت این تدلیس را وبسایت شبهه پرداز ولیعصر عج کشیده است!
اما در مورد منبع: بنده آن به آدرس ارائه شده رجوع کردم و متن را می آورم تا دوستان قضاوت کنند. (به قول آیت الله قزوینی: روایت را می آریم رو آنتن، تا بینندگان خودشان قضاوت کنند...)
در این آدرس آمده است: «وقال بن سعد أنا يزيد بن هارون أنا فضيل عن عطية قال لما ولدت أتى بن أبي عليا ففرض لي في مائة وقال بن سعد خرج عطية مع بن الأشعث فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم أن يعرضه على سب علي فإن لم يفعل فاضربه أربعمائة سوط واحلق لحيته فاستدعاه فأبى أن يسب فأمضى حكم الحجاج فيه ثم خرج إلى خراسان فلم يزل بها حتى ولي عمر بن هبيرة العراق فقدمها فلم يزل بها إلى أن توفي سنة 11 وكان ثقة إن شاء الله...»

این عبارت «کان ثقه وله احادیث صالحه» چنانچه گذشت، سخن ابن سعد است، نه ابن حجر! همچنین برای اطمینان بیشتر از سخن من، میتوانید به وبسایت اسلام ویب مراجعه کنید و در قسمت اقوال علما حول عطیه، مشاهده کنید که این قول ابن سعد می باشد!

سپس فرمودید: ثانیا به اذعان شما ابن سعد عطیه را توثیق کرده! ... ثالثا آقای «مزی» در «تهذیب الکمال» از «یحیی بن معین» می گوید آدم سالمی است.
جواب: اینکه ابن مَعین رحمه الله گفته است آدم سالمی تشریف داشته، یا اینکه ابن سعد توثیق کرده است، قابلیت مقاومت در مقابل جرح های کثیری که بر او وارد شده اند را ندارد!
جرح بر تعدیل مقدم است، چنانچه حافظ عراقی رحمه الله فرموده است:
وقدّموا الجرح لكن إن ظهر ... من عدّل الأكثر فهو المعتبر

مثلاً اگر راوی را ابن معین و ابن حبان توثیق کرده باشند، اما در مقابل امام بخاری و امام احمد و امام ابوحاتم رازی جرح کرده باشند، پس راوی ضعیف است. هر چند مباحثی در اینجا پدید می آید که شرحشان طولانی خواهد شد و البته نیاز به طویل کردن کلام نیست ...

فرمودید که: «هیثمی» در «مجمع الزوائد» روایتی دارد از «عطیه» از «ابن سعید» که توثیق می کند. اگر فرمایش شما اشتباه نباشد این مشکل علمای شماست که در جایی تضعیف میکنند و در جایی دیگر تصحیح ما چه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! !!!!!!!!
جواب: اتفاقاً بسیار ربط دارد! وقتی قصد داشتید از این نقل که سندی هم نداشت سوء استفاده کنید و چنان به مخاطب نشان دهید که هیثمی رحمه الله، عطیه را ثقه میدانسته است، من با نشان دادن دیدگاه اصلی هیثمی بطلان ادعای شما را به نمایش می گذارم:

«رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَفِيهِ عَطِيَّةُ الْعَوْفِيُّ، وَهُوَ ضَعِيفٌ.» مجمع الزوائد (7/36)
«رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالْبَزَّارُ، وَفِيهِ عَطِيَّةُ الْعَوْفِيُّ وَهُوَ ضَعِيفٌ.» مجمع الزوائد (6/290)
«رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالْبَزَّارُ، وَفِيهِ عَطِيَّةُ الْعَوْفِيُّ، وَهُوَ ضَعِيفٌ.» مجمع الزوائد (10/196)
«رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَفِيهِ عَطِيَّةُ الْعَوْفِيُّ وَهُوَ ضَعِيفٌ مَتْرُوكٌ.» مجمع الزوائد (7/49)

پس کلاً فکر توثیق هیثمی رحمه الله را از ذهن بیرون کنیم بهتر است!

سپس فرمودید: آقای «ترمذی» بعد از نقل روایتی که «عطیه عوفی» در آنجا هست می گوید: «هذا حدیث حسن صحیح» و همچنین در روایت دیگر می گوید «هذا حدیث حسن»
جواب: امام ترمذی رحمه الله در تصحیح متساهل بوده است، و حتی روایت کثیر بن عبدالله را نیز تصحیح کرده است، و این هم شاهدی دیگر بر این تساهل می باشد!
حال میخواهید آن همه جرح را با این نوع کار ها بپوشانید؟!

فرمودید که: و آقای «البانی» که به قول این آقایان «بخاری دوران» هست و یا به تعبیر «بن باز»، «امام الحدیث» هست. آقای «محمد فؤاد عبد الباقي» محقق «سنن ابن ماجه» در پاورقی، در ذیل حدیثی که عطیه در سندش است می نویسد: «فی الزوائد فی اسناده عطیةالعوفی ضعیف» ... شیخ البانی می گوید نه آقا «ثقة صحیح»!
جواب: ممنونم که کار من را راحت کردید! پس شیخ عبد الباقی نیز عطیه را ضعیف می داند و این به عنوان قول یک محقق معاصر بسیار ارزشمند است.
اما سوال: آیا شیخ البانی، عطیه العوفی را ثقه می دانسته است؟!

جواب را ببینیم: «قلت: بل هو ضعیف، فإن عطیه وهو العوفی ضعیف.» سلسلة الأحادیث الضعیفه (3/507)
همچنین فرموده اند: «وهذا ضعيف منكر؛ عطية العوفي ضعيف مدلس.» سلسلة الأحادیث الضعیفه (10/514)
و فرموده اند: «عطية وهو ابن سعد العوفي ضعيف، وكان يدلس تدليسا خبيثا» سلسلة الأحادیث الضعیفه (2/291)
و باز هم فرموده اند: «وعطية هو: العوفي ضعيف.» سلسلة الأحادیث الضعیفه (13/553)
به همین حد اکتفا میکنم!!
پس ثابت شد که در واقع شیخ البانی رحمه الله نیز قائل به ضعیف بودن عطیه العوفی بوده است، و این مهره را نیز برای توثیق عطیه از دست دادید، ولله الحمد.

ممکن است کسی بگوید: خوب این از تناقض البانی است!!
من نیز میگویم: اولاً این شما را ملزم میکند که از استناد به وی دست بکشید، چون او نیز قائل به ثقه بودن نبوده است. ثانیاً شیخ البانی روایاتی را که از عطیه تصحیح کرده یا گفته باشد حسن هستند، برای شواهد و متابعات دیگر بوده است. وگرنه نمیتوانید بیاورید که شیخ البانی تصریح به «ثقه بودن» این راوی کرده باشد.

فرمودید: بنده هم نگفتم حرف سمهودی است!
جواب: متأسفانه چون به گفتۀ خودتان از سایت ولیعصر کپی کردید، فراموش کردید که چه آوردید!
آوردید: «سمهودی هم در کتاب وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج 3، ص 159 می‌گوید: فشهدت لها ام أیمن»
سمهودی میگوید!! اما اکنون میگویید نگفتم حرف سمهودی است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما نکات دیگر!

فرمودید: جناب آقای «یاقوت حمویی» هم در کتاب «معجم البلدان» این قضیه را مطرح می کند...
جواب: این خبر سندی ندارد. اگر داشت بدهید تا ببینیم.

فرمودید: جناب آقای «شمس الدین سرخسی» متوفی 483 از فقهای بزرگ «احناف» است. ایشان هم می گوید...
جواب: منبعی برای این مسئله ذکر نکردید تا رجوع کنم!!

فرمودید که: آقای «ابن حجر هیثمی» هم در کتاب «الصواعق المحرقه» در آخر صفحه دارد که همانا ابوبکر فدک را از دستان فاطمه درآورد.
جواب: نمی دانم که بخندم یا گریه کنم!!
متن عربی که ارائه کردید: «قيل له إن أبا بكر انتزع من فاطمة فدك»
ترجمه شما: «همانا ابوبکر فدک را از دستان فاطمه درآورد.»
جواب من: بفرمایید که «قیل له» به چه معناست؟! «قیل له» یعنی به او گفته شد!! چرا در ترجمه نیاورده اید؟! فرموده اید که همانا فدک را از دستان فاطمه در آورد!!!!!

اما ببینیم به چه کسی گفته شد و جوابش چه بود: «وأخرج الحافظ عمر بن شبة أن زيدا هذا الإمام الجليل قيل له إن أبا بكر انتزع من فاطمة فدك فقال إنه كان رحيما وكان يكره أن يغير شيئا تركه رسول الله صلى الله عليه وسلم فأتته فاطمة رضي الله عنها فقالت له إن رسول الله صلى الله عليه وسلم أعطاني فدك فقال هل لك بينة فشهد لها علي وأم أيمن فقال لها فبرجل وامرأة تستحقيها ثم قال زيد والله لو رجع الأمر فيها إلي لقضيت بقضاء أبي بكر رضي الله عنه» الصواعق المحرقه (1/157)
ترجمه خلاصه ای: میگوید که ابن شبه آورده است که به زید رحمه الله گفتند که ابوبکر فدک را از فاطمه گرفته است، پس او گفت: ... اگر امر در این مسئله به من باز گردد، مانند ابوبکر رضی الله عنه قضاوت خواهم کرد!
پس صرفنظر از صحت یا عدم صحت این خبر، این اصلاً ضد شما است! نه اینکه غصب فدک را برای شما ثابت کند!!

وآخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمین
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

امیدوارم روز قیامت هم بتونید اینجوری حرفاتون رو نقل و قول کنید
از شرمندگی روز قیامت بترسید
کاش انترنت داشتم می تونستم بحث ها رو کامل دنبال کنم جوابتون رو می دادم مطمئن باشید

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَلَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَلا تُسْئَلُونَ عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ »
ترجمه :اين‏ها گروهى بودند كه گذشتند و هر چه كردند نتيجه ‏اش براى خودشان مى‏ باشد و آنچه شما مى ‏كنيد نتيجه ‏اش هم براى خودتان مى باشد و از آنچه آنان مى ‏كردند از شما سؤل نمى‏ شود.

Moslem Kurdi;795033 نوشت:
السلام عليكم ورحمة الله

جواب اين است كه اهل سنت اصلاً قائل به غصب شدن فدك از فاطمه رضي الله عنها نيستند، پس نیازي نیست چنین سؤالي را جواب دهند.
به دو دليل:
1- انبياء ارث نمي گذارند.
2-پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز فدک را به فاطمه رضي الله عنها نبخشيده اند.

با سلام
جناب کرد کمی دیر آمدید شبهات شما قبلا جواب داده شده

آیا انبیا از خود چیزی به ارث نمی گذارند؟

آیا فدک جزیه است؟

.

رضا;796167 نوشت:
با سلام
جناب کرد کمی دیر آمدید شبهات شما قبلا جواب داده شده
آیا انبیا از خود چیزی به ارث نمی گذارند؟
آیا فدک جزیه است؟
.


وعلیکم السلام
بسیار عالی شما که زود تر از بقیه آمده اید، بفرمایید به دوست هم نامتان کمک کنید.
در ضمن بحث ما از ارث گذشت و به نحله رسید!

Moslem Kurdi;796221 نوشت:

وعلیکم السلام
بسیار عالی شما که زود تر از بقیه آمده اید، بفرمایید به دوست هم نامتان کمک کنید.
در ضمن بحث ما از ارث گذشت و به نحله رسید!


با سلام
جناب کرد شما لطفا جواب سوالات استاد محراب را مرقوم بفرمایید
در ضمن چنانچه خواستید مطلبی را برای ما شیعیان ثابت کنید از کتب ما ان را اثبات کنید مثل اینکه به روش نقد آشنا نیستید ؟
فرمودید پیامبران از خود ارث نمیگذارند !تاپیک را خدمتتان ارائه دادم مطالعه بفرمایید
فرمودید اهل سنت غصب کردن فدک را قبول ندارد هرچند در کتب خود شما نکاتی آمده و در تاپیکی که گذاشتم مطالب کامل آمده اما !شما از کتب ما ثابت کنید که فدک غصب نشده است اگر قرار بود ما همانند شما فکر کنیم !! پیروی از قرآن و اهل بیت ع کنار میرفت و الان ما هم مثل شما بودیم !!
برای شما خطبه فدکیه حضرت فاطمه علیهاالسلام کافیست !!!
......................
..............
.....


مَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.
اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ».

وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.

السلام علیکم ورحمة الله ...

نقل قول:
جناب کرد شما لطفا جواب سوالات استاد محراب را مرقوم بفرمایید

سؤالات مربوط به تاپیک ایشان پاسخ داده شد، اما سؤالاتی که جنبۀ روضه خوانی داشت (مانند اینکه روز قیامت چه خواهید گفت؟ چرا شما دروغ میگویید؟ و ...) نیازی به پاسخ ندارند!

رضا;796253 نوشت:
در ضمن چنانچه خواستید مطلبی را برای ما شیعیان ثابت کنید از کتب ما ان را اثبات کنید مثل اینکه به روش نقد آشنا نیستید ؟

بله اگر تاپیک را خوانده بودید (نخواندید و به قول استاد محراب دقت نکردید!!!!) مشاهده میکردید که بسیاری از مطالب را از کتب شیعه سند دادم. مطالبی نیز که به کتب اهل سنت وابسته بودند را با کتب اهل سنت و قواعد حدیثی اهل سنت پاسخ دادم. مطالب کتب اهل سنت را که با قواعد حدیثی شیعه بررسی نمیکنند! گویا با علوم شرعی آشنایی ندارید ...

نقل قول:
فرمودید اهل سنت غصب کردن فدک را قبول ندارد هرچند در کتب خود شما نکاتی آمده و در تاپیکی که گذاشتم مطالب کامل آمده اما !شما از کتب ما ثابت کنید که فدک غصب نشده است اگر قرار بود ما همانند شما فکر کنیم !! پیروی از قرآن و اهل بیت ع کنار میرفت و الان ما هم مثل شما بودیم !!

آن تاپیک شما هم بی شک مطالبش را از سایت علمی تحققیقاتی ولیعصر (عج) گرفته است، پس چه این تاپیک و چه آن تاپیک مطالب یکسانی دارند و رد من در این تاپیک، رد بر سایر تاپیک ها و البته سایت ولیعصر می باشد.
در ضمن، البینة علی المدعی. شما که مدعی هستید باید اثبات کنید. علاوه بر مدعی غصب بودن، مدعی هستید در کتب ما نیز این افسانه به اثبات می رسد، پس البته که البینة علیکم!

نقل قول:
برای شما خطبه فدکیه حضرت فاطمه علیهاالسلام کافیست !!!

صرف نظر از اینکه در آن وضعیت بحرانی و اوج خفقان به قول آیت الله قزوینی، چه جای خطبه خواندن بوده است؟!
پس واقعاً چه آزادی بیانی بوده که مخالفین می آمده اند و خطبه ها می خواندند!! تا باشد از این آزادی ها ...!
و صرف نظر از اینکه حسبنا کتاب الله بهتر از حسبنا خطبة فاطمه رضی الله عنهاست! (خوب است به این ایراد بگیرم؟ :ok:)
اما! سند این خطبه کجاست؟! نکند که سند آن هم تنها نزد شما به ثبوت می رسد؟
اگر اینگونه باشد پس این خطبه برای ما ارزشی ندارد.

حسبنا الله ونعم الوکیل
موفق باشید... :Gol:

Moslem Kurdi;796272 نوشت:
السلام علیکم ورحمة الله ...

در ضمن، البینة علی المدعی. شما که مدعی هستید باید اثبات کنید. علاوه بر مدعی غصب بودن، مدعی هستید در کتب ما نیز این افسانه به اثبات می رسد، پس البته که البینة علیکم!

و صرف نظر از اینکه حسبنا کتاب الله بهتر از حسبنا خطبة فاطمه رضی الله عنهاست! (خوب است به این ایراد بگیرم؟ :ok:)

حسبنا الله ونعم الوکیل
موفق باشید... :Gol:

با سلام
قبل از اینکه در مورد اسناد خطبه پاسخ شما را بدهم جناب کرد از آنجا که شما دم خروس را جا گذشته اید بهتر است کمی به منابع خودتان سری بزنید از آنجایی که ذکر کتاب خدا کرده اید !
وقتى آیه « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرا » [1] نازل شد، پیامبر اسلام دخترش فاطمه (س) را خواست و فدک را تقدیم او نمود. [2]
[1] . اسراء، 26.
[2] . ر. ک: طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 411.


و از آنجا که علمای شما جایی برای پنهان کردن فدک و حق فاطمه زهرا س ندیده اند ذکر کرده اند

وآت ذا القربى حقه والمسكين وأبن السبيل ولا تبذر تبذيرا [ إسراء 26 ]


أبو يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - ومن مسند أبي سعيد الخدري

1037 - قرأت على الحسين بن يزيد الطحان هذا الحديث فقال : هو ما قرأت على سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه ، دعا النبي (ص) فاطمة وأعطاها فدك.


أبو يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - ومن مسند أبي سعيد الخدري

1379 - قرأت على الحسين بن يزيد الطحان ، حدثنا : سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية ، عن أبي سعيد الخدري قال : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه ، دعا النبي (ص) فاطمة وأعطاها فدك.


إبن حجر - المطالب العالية - كتاب التفسير

3801 - وقال أبو يعلى : قرأت على الحسين بن يزيد الطحان قال : هذا ما قرأت على سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، دعا رسول الله (ص) فاطمة ، وأعطاها فدكا.


المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 767 )

8696 - عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، قال النبي (ص) : يا فاطمة لك فدك.

البيهقي - السنن الكبرى - كتاب قسم الفيئ والغنيمة

11940 - أخبرنا : أبو علي الروذباري ، أنا : محمد بن بكر ، ثنا : أبو داود ، ثنا : عبد الله بن الجراح ، ثنا : جرير ، عن المغيرة قال : جمع عمر بن عبد العزيز بني مروان حين إستخلف فقال : أن رسول الله (ص) كانت له فدك ، وكان ينفق منها ويعود منها على صغير بني هاشم ، ويزوج فيه أيمهم وإن فاطمة (ر) سألته أن يجعلها لها ، فأبى ، فكانت كذلك في حياة رسول الله (ص) حتى مضى لسبيله ، فلما ولي أبوبكر (ر) عمل فيها بما عمل النبي (ص) في حياته ، حتى مضى لسبيله ، فلما ولي عمر (ر) عمل فيها بمثل ما عملا حتى مضى لسبيله ، ثم أقطعها مروان ، ثم صارت لعمر بن عبد العزيز ، قال عمر بن عبد العزيز : فرأيت إمرأ منعه رسول الله (ص) فاطمة ليس لي بحق ، وأنا أشهدكم أني قد رددتها على ما كانت ، يعني على عهد رسول الله (ص) قال الشيخ : إنما أقطع مروان فدكا في أيام عثمان بن عفان (ر) ، وكأنه تأول في ذلك ما روي ، عن رسول الله (ص) : إذا أطعم الله نبياً طعمة فهي للذي يقوم من بعده ، وكان مستغنيا عنها بماله فجعلها لأقربائه ، ووصل بها رحمهم ، وكذلك تأويله عند كثير من أهل العلم. وذهب آخرون إلى أن المراد بذلك التولية وقطع جريان الإرث فيه ، ثم تصرف في مصالح المسلمين ، كما كان أبوبكر وعمر (ر) يفعلأن ، وكما رآه عمر بن عبد العزيز حين رد الأمر في فدك إلى ما كان. وإحتج من ذهب إلى هذا بما روينا في حديث الزهري ، وأما خيبر وفدك فأمسكهما عمر بن الخطاب (ر) وقال : هما صدقة رسول الله (ص) ، كانت لحقوقه التي تعروه ونوائبه ، وأمرهما إلى ولي الأمر ، فهما على ذلك إلى الأن.




السيوطي - الدر المنثور - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 177 )

- وأخرج البزار وأبو يعلي وأبن أبى حاتم وأبن مردويه ، عن أبى سعيد الخدرى (ر) قال : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك.

- وأخرج إبن مردويه ، عن إبن عباس (ر) قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه أقطع رسول الله (ص) فاطمة فدكا.

السيوطي - لباب النقول - رقم الصفحة : ( 123 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- قوله تعالى : وآت ذا القربى الآية : أخرج الطبراني وغيره ، عن أبي سعيد الخدري قال : لما إنزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك قال إبن كثير هذا مشكل فإنه يشعر بأن الآية مدنية والمشهور خلافه.

الشوكاني - فتح القدير - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 224 )

- وأخرج البزار وأبو يعلي وأبن أبي حاتم وأبن مردويه ، عن أبي سعيد الخدري قال : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه ، دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك.

- وأخرج إبن مردويه ، عن إبن عباس قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، أقطع رسول الله (ص) فاطمة فدك ، قال إبن كثير : بعد أن ساق حديث أبي سعيد هذا ما لفظه وهذا الحديث مشكل لو صح إسناده لأن الآية مكية وفدك إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة فكيف يلتئم هذا مع هذا ، إنتهى.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 438 )

467 - حدثنا : الحاكم الوالد أبو محمد ، قال : ، حدثنا : عمر بن أحمد بن عثمان ببغداد شفاها ، قال : أخبرني : عمربن الحسن بن علي بن مالك قال : ، حدثنا : جعفر بن محمد الأحمسي قال : ، حدثنا : حسن بن حسين ، قال : ، حدثنا : أبو معمر سعيد بن خثيم ، وعلي بن القاسم الكندي ويحيى بن يعلى ، وعلي بن مسهر ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه أعطى رسول الله (ص) فاطمة فدكا.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 439 )

468 - أخبرنا : أبوبكر إبن أبي سعيد الحيري قال : ، حدثنا : أبو عمرو الحيري قال : ، أخبرنا : أبو يعلى الموصلي قال : قرأت على الحسين بن يزيد الطحان ، [ ، عن ] سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية : ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت هذه الآية :وآت ذا القربى حقه دعا النبي (ص) فاطمة وأعطاها فدكا.

469 - أخبرنا : أبو يحيى الخوري ؟ وأبو علي القاضي قالا : ، أخبرنا : محمد بن نعيم ، قال : ، أخبرنا : أبو حامد أحمد بن إبراهيم الفقيه قال : ، أخبرنا : صالح بن أبي رميح الترمذي سنة خمس وعشرين وثلاث مائة ، قال : ، حدثني : عبد الله بن أبي بكر بن أبي خيثمة قال : ، حدثنا : عباد بن يعقوب ، قال : ، حدثني : علي بن هاشم ، عن داود الطائي ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدكا.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 440 )

471 - أخبرنا : زكريا بن أحمد بقراءتي عليه في داري من أصل سماعه قال : ، أخبرنا : محمد بن الحسين بن النخاس ببغداد قال : ، حدثنا : عبد الله بن زيدان ، قال : ، حدثنا : أبو كريب قال : ، حدثنا : معاوية بن هشام القصار ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدكا.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 441 )

472 - أخبرنا : أبو سعد السعدي بقراءتي عليه في الجامع من أصل سماعه قال : ، أخبرنا : أبو الفضل الطوسي قال : ، أخبرنا : أبوبكر العامري قال : ، أخبرنا : هارون بن عيسى قال : ، أخبرنا : بكار بن محمد بن شعبة ، قال : ، حدثني : أبي قال : ، حدثني : بكر بن الإعتق ، عن عطية العوفي : ، عن أبي سعيد الخدري قال : لما نزلت على رسول الله : وآت ذا القربى حقه دعا فاطمة فأعطاها فدكا والعوالي وقال : هذا قسم قسمه الله لك ولعقبك.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 442 )

473 - حدثنى أبو الحسن الفارسي قال : ، حدثنا : الحسين بن محمد المأسرجسي قال : ، حدثنا : جعفر بن سهل ببغداد ، قال : ، حدثنا : المنذر بن محمد القابوسي قال : ، حدثنا : أبي قال : ، حدثنا : عمي ، عن أبيه ، عن أبان بن تغلب : ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه ، عن علي بن الحسين ، عن أبيه ، عن علي قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله فاطمة (ع) فأعطاها فدكا.

473 - حدثنى أبو الحسن الفارسي قال : ، حدثنا : الحسين بن محمد المأسرجسي قال : ، حدثنا : جعفر بن سهل ببغداد ، قال : ، حدثنا : المنذر بن محمد القابوسي قال : ، حدثنا : أبي قال : ، حدثنا : عمي ، عن أبيه ، عن أبان بن تغلب : ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه ، عن علي بن الحسين ، عن أبيه ، عن علي قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله فاطمة (ع) فأعطاها فدكا.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 443 )

- ورواه أيضاً في فضائل فاطمة في أوائل الجزء السادس تحت الرقم : ( 674 ) من كتاب المناقب الورق قال : ، حدثنا : عثمان بن محمد الالثلغ قال : ، حدثنا : جعفر بن مسلم قال : ، حدثنا : يحي بن الحسن قال : ، حدثنا : أبان بن أبان بن تغلب ، عن أبي مريم الأنصاري ، عن أبان بن تغلب : ، عن جعفر بن محمد ، قال : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك قال : أبان بن تغلب : قلت لجعفر بن محمد : من رسول الله أعطاها ؟ ، قال : بل [ من ] الله أعطاها.

- ورواه أيضاً الثعلبي كما في تفسير الآية الكريمة من تفسير البرهان : ج 2 ص 415. وورد أيضاً ، عن إبن عباس ، قال السيوطي في تفسير الآية الكريمة من تفسير الدر المنثور : وأخرج إبن مردويه ، عن إبن عباس قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ،أقطع رسول الله (ص) فاطمة (ع) فدكا.

- وقال علي بن طاووس رحمه الله : وقد روى محمد بن العباس المعروف بإبن الحجام حديث فدك ، عن عشرين طريقاً ونذكر منها طريقاً واحداً بلفظه قال : ، حدثنا : محمد بن محمد بن سليمان الباغندي وإبراهيم بن خلف الدوري وعبد الله بن سليمان إبن الأشعث ومحمد بن القاسم بن زكريا ، قالوا : ، حدثنا : عباد بن يعقوب قال : ، أخبرنا : علي بن عابس ، وحدثنا : جعفر بن محمد الحسيني قال : ، حدثنا : علي بن المنذر الطريقي قال : ، حدثنا : علي بن عابس قال : ، حدثنا : فضيل بن مرزوق ، عن عطية العوفي : ، عن أبي سعيد الخدري قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله فاطمة وأعطاها فدكا.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 444 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وروى البلاذري في عنوان : فتح فدك من ( كتاب فتوح البلدان ص 40 ) قال : ، وحدثنا : عبد الله بن ميمون المكتب قال : ، أخبرنا : الفضيل بن عياض ، عن مالك بن جعونة ، عن أبيه قال : قالت فاطمة لأبي بكر : أن رسول الله (ص) جعل فدك فأعطني إياها وشهد لها علي بن أبي طالب فسألها شاهداً آخر فشهدت لها أم أيمن ، فقال : قد علمت يا بنت رسول الله أنه لا تجوز إلاّ شهادة رجلين أورجل وإمرأتين ! فإنصرفت [ عنه فاطمة.


الحاكم الحسكاني - شواهد التنزيل - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 570 )

608 - أخبرنا : عقيل بن الحسين قال : ، أخبرنا : علي بن الحسين قال : ، حدثنا : محمد بن عبيد الله ، قال : ، حدثنا : أبو مروان عبد الملك بن مروان قاضي مدينة الرسول بها سنة سبع وأربعين وثلاث مائة قال : ، حدثنا : عبد الله بن منيع ، قال : ، حدثنا : آدم قال : ، حدثنا : سفيان ، عن واصل الأحدب ، عن عطاء : ، عن إبن عباس قال : لما إنزل الله : وآت ذا القربى حقه ، دعا رسول الله (ص) فاطمة وأعطاها فدكا وذلك لصلة القرابة.


عبدالله بن عدي - الكامل - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 190 )

- أخبرنا : القاسم بن زكريا ، ثنا : عباد بن يعقوب ، ثنا : علي بن عابس ، عن فضيل يعني إبن مرزوق ، عن عطية ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك.


الطبري - بشارة المصطفى - رقم الصفحة : ( 353 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وأما الخامسة : قول الله عز وجل : وآت ذا القربى حقه ، خصوصية خصهم الله تعالى العزيز الجبار بها وإصطفاهم على الأمة ، فلما نزلت هذه الآية على رسول الله ، قال : إدعوا لي فاطمة ، فدعيت له ، فقال : يا فاطمة ، قالت : لبيك يا رسول الله ، فقال(ص) : هذه فدك هي مما لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب ، وهي لي خاصة دون المسلمين وقد جعلتها لك كما أمرني الله فخذيها لك ولولدك.


القندوزي - ينابيع المودة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 138 / 359 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- خامسا : قول الله تعالى : وآت ذا القربى حقه ، خصوصية لهم خصهم الله العزيز الجبار بها وإصطفاهم على الأمة ، فلما نزلت هذه الآية [ على رسول الله (ص) ، قال (ص) لفاطمة (ع) : هذه فدك وهي مما لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب وهي لي خاصة دون المسلمين وقد جعلتها لك لما أمرني الله به فخذيها لك ولولدك.

- [ 18 ] وفى جمع الفوائد : أبو سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، دعا النبي (ص) فاطمة فأعطاها فدك.

- [ 19 ] وفى عيون الأخبار : قال الإمام على الرضا ، فلما نزلت : وآت ذا القربى حقه قال النبي (ص) لفاطمة (ع) : هذه فدك قد جعلتها لك.

محمد بيومي - السيدة فاطمة الزهراء (ع) - رقم الصفحة : ( 140 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ثم أن الزهراء قالت : أن أباها (ص) وهبها أرض فدك ، فهي أن لم تكن إرثاً فهي هبة ، روى السيوطي في تفسيره الدر المنثور : ( 5 / 273 - 274 ) ، أخرج البزار وأبو يعلي وأبن أبي حاتم وأبن حاتم وأبن مردوية ، عن أبي سعيد الخدري (ر) : لما نزلت هذه الآية : وآت ذا القربى حقه ( الإسراء : 26 ) دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك.

- وأخرج إبن مردوية ، عن إبن عباس (ر) قال : لما نزلت : وآت ذا القربى حقه ، أقطع رسول الله (ص) فاطمة فدكا.

- وروى الهيمثي في مجمعه ، عن أبي سعيد ، قال : لما نزلت : وآت ذي القربى حقه ، دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدكا.

- قال : رواه الطبراني ، وذكره الذهبي في ميزان الإعتدال ، وصححه المتقي في كنز العمال ، عن أبي سعيد ، قال : لما إنزلت : وآت ذي القربى حقه قال النبي (ص) : يا فاطمة لك فدك ، قال : أخرجه الحاكم في تاريخه وأبن النجار ( وإنظر : فضائل الخمسة 3 / 136 ).

Moslem Kurdi;796272 نوشت:
السلام علیکم ورحمة الله ...

بله اگر تاپیک را خوانده بودید (نخواندید و به قول استاد محراب دقت نکردید!!!!) مشاهده میکردید که بسیاری از مطالب را از کتب شیعه سند دادم. مطالبی نیز که به کتب اهل سنت وابسته بودند را با کتب اهل سنت و قواعد حدیثی اهل سنت پاسخ دادم. مطالب کتب اهل سنت را که با قواعد حدیثی شیعه بررسی نمیکنند! گویا با علوم شرعی آشنایی ندارید ...

در ضمن، البینة علی المدعی. شما که مدعی هستید باید اثبات کنید. علاوه بر مدعی غصب بودن، مدعی هستید در کتب ما نیز این افسانه به اثبات می رسد، پس البته که البینة علیکم!

حسبنا الله ونعم الوکیل
موفق باشید... :Gol:

با سلام

جناب کرد ظلم به خاندان نبوت یکی و دو تا نیست که بشود آنها را پنهان کرد و یا کتمان
که جواب داده اید! شما بقول خودتان جز روز خوانی کاری نکرده اید !

توفت الزهراء (ع) وهي واجدة وساخطة على الشيخين بعد إن منعوها إرثها

صحيح البخارى - فرض الخمس - باب - رقم الحديث : ( 2862 )

- حدثنا : ‏ ‏عبد العزيز بن عبد الله ‏ ، حدثنا : ‏ ‏إبراهيم بن سعد ‏ ‏، عن ‏ ‏صالح ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏قال : أخبرني : ‏ ‏عروة بن الزبير ‏ ‏أن ‏ ‏عائشة أم المؤمنين ‏ ‏(ر) ‏ ‏أخبرته :‏ ‏أن ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ع) ‏ ‏إبنة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏سألت ‏ ‏أبابكر الصديق ‏ ‏بعد وفاة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أن يقسم لها ميراثها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ، فقال لها ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة فغضبت ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فهجرت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏فلم تزل مهاجرته حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ستة أشهر قالت : وكانت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏تسأل ‏ ‏أبابكر ‏ ‏نصيبها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏من ‏ ‏خيبر ‏ ‏وفدك ‏ ‏وصدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏عليها ذلك وقال : لست تاركاً شيئاً كان رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يعمل به إلاّّ عملت به فإني أخشى إن تركت شيئاً من أمره أن أزيغ فأما صدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏فدفعها ‏ ‏عمر ‏ ‏إلى ‏ ‏علي ‏ ‏وعباس ‏، ‏وأما ‏ ‏خيبر ‏ ‏وفدك ‏ ‏فأمسكها ‏ ‏عمر ‏، ‏وقال : هما صدقة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏كانتا لحقوقه التي ‏ ‏تعروه ‏ ‏ونوائبه وأمرهما إلى من ولي الأمر قال : فهما على ذلك إلى اليوم ‏ ‏قال أبو عبد الله ‏ ‏اعتراك افتعلت من عروته فأصبته ومنه يعروه وإعتراني.


صحيح البخارى - المغازي - غزوة خيبر - رقم الحديث : ( 3913 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
‏- حدثنا : ‏ ‏يحيى بن بكير ‏ ، حدثنا : ‏ ‏الليث ‏ ‏، عن ‏ ‏عقيل ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: أن ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ع) ‏ ‏بنت النبي ‏ (ص) ‏ ‏أرسلت إلى ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏تسأله ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏وفدك ‏ ‏وما بقي من خمس ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال ‏أبوبكر ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ (ص) ‏ ‏في هذا المال ، وإني والله لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏، عن حالها التي كان عليها في عهد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله ‏ (ص) ‏، ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏إن يدفع إلى ‏‏فاطمة ‏ ‏منها شيئاً فوجدت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت .........

صحيح البخارى - الفرائض - قول النبي... - رقم الحديث : ( 6230 )

- حدثنا : ‏ ‏عبد الله بن محمد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏هشام ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏معمر ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة :‏ ‏أن ‏ ‏فاطمة ‏ ‏والعباس ‏ ‏(ع) ‏ ‏أتيا ‏ ‏أبابكر ‏ ‏يلتمسان ميراثهما من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏وهما حينئذ يطلبان أرضيهما من ‏ ‏فدك ‏ ‏وسهمهما من ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال لهما ‏ ‏أبوبكر :‏ ‏سمعت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يقول ‏: ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ ‏من هذا المال ، قال ‏أبوبكر ‏: ‏والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يصنعه فيه إلاّّ صنعته قال : فهجرته ‏ ‏فاطمة ‏ ‏فلم تكلمه حتى ماتت ‏ ، حدثنا : ‏ ‏إسماعيل بن أبان ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏إبن المبارك ‏ ‏، عن ‏ ‏يونس ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: ‏أن النبي ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة.


صحيح مسلم - الجهاد والسير - قول النبي... - رقم الحديث : ( 3304 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
‏- حدثني : ‏ ‏محمد بن رافع ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏حجين ‏ ، حدثنا : ‏ ‏ليث ‏ ‏، عن ‏ ‏عقيل ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة بن الزبير ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: ‏أنها أخبرته ‏: ‏أن ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أرسلت إلى ‏ ‏أبي بكر الصديق ‏ ‏تسأله ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏وفدك ‏ ‏وما بقي من ‏ ‏خمس ‏ ‏خيبر ‏، فقال أبوبكر ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ (ص) ‏ ‏في هذا المال ، وإني والله لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏، عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله ‏ (ص) ‏، ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏إن يدفع إلى ‏ ‏فاطمة ‏ ‏شيئاً ‏ ‏فوجدت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏في ذلك قال : فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ........


مسند أحمد - مسند العشرة ... - مسند أبي بكر... - رقم الحديث : ( 52 )

‏- حدثنا : ‏ ‏حجاج بن محمد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏ليث ‏ ‏، حدثني : ‏ ‏عقيل ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة بن الزبير ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏ ‏(ر) ‏ ‏زوج النبي ‏ (ص) ‏ ‏أنها أخبرته : ‏أن ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أرسلت إلى ‏ ‏أبي بكر الصديق ‏ ‏(ر) ‏ ‏تسأله ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏وفدك ‏ ‏وما بقي من خمس ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال أبوبكر ‏ ‏(ر) ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا ‏ ‏صدقة ‏ ‏إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ ‏في هذا المال ، وإني والله لا أغير شيئاً من ‏ ‏صدقة ‏ ‏رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏، عن حالها التي كانت عليها في ‏ ‏عهد ‏ ‏رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله ‏ (ص) ‏، ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏إن يدفع إلى ‏ ‏فاطمة ‏ ‏منها شيئاً ‏ ‏فوجدت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏في ذلك ، فقال أبوبكر ‏: ‏والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أحب إلي أن أصل من قرابتي ، وأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الأموال فإني ‏ ‏لم آل ‏ ‏فيها عن الحق ، ولم أترك أمراً رأيت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يصنعه فيها إلاّّ صنعته.


مسند أحمد - مسند العشرة ... - مسند أبي بكر... - رقم الحديث : ( 25 )

‏- حدثنا : ‏ ‏يعقوب ‏ ‏قال : ، حدثنا : ‏ ‏أبي ‏ ‏، عن ‏ ‏صالح ‏ ‏قال إبن شهاب ‏ ‏أخبرني : ‏ ‏عروة بن الزبير :‏ ‏أن ‏ ‏عائشة ‏ ‏(ر) ‏ ‏زوج النبي ‏ (ص) ‏ ‏أخبرته : أن ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏سألت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏(ر) ‏ ‏بعد وفاة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أن يقسم لها ميراثها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ، فقال لها ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏(ر) ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا ‏ ‏صدقة ‏ ‏فغضبت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ع) ‏ ‏فهجرت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏(ر) ‏ ‏فلم تزل مهاجرته حتى توفيت ، قال : وعاشت بعد وفاة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ستة أشهر قال : وكانت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ر) ‏ ‏تسأل ‏ ‏أبابكر ‏ ‏نصيبها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏من ‏ ‏خيبر ‏ ‏وفدك ‏ ‏وصدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ، ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏عليها ذلك وقال : لست تاركاً شيئاً كان رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يعمل به إلاّّ عملت به وإني أخشى إن تركت شيئاً من أمره أن أزيغ ، فأما صدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏فدفعها ‏ ‏عمر ‏ ‏إلى ‏ ‏علي ‏ ‏وعباس ‏ ‏فغلبه عليها ‏ ‏علي ‏، ‏وأما ‏ ‏خيبر ‏ ‏وفدك ‏ ‏فأمسكهما ‏ ‏عمر ‏ ‏(ر) ‏ ‏وقال : هما ‏ ‏صدقة ‏ ‏رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏كانتا لحقوقه التي تعروه ‏ ‏ونوائبه ‏ ‏وأمرهما إلى من ‏ ‏ولي ‏ ‏الأمر قال : فهما على ذلك اليوم.


سنن الترمذي - السير ، عن رسول.... - ما جاء في تركة... - رقم الحديث : ( 1534 )

‏- حدثنا : ‏ ‏بذلك ‏ ‏علي بن عيسى ‏ ‏قال : ، حدثنا : ‏ ‏عبد الوهاب بن عطاء ‏ ، حدثنا : ‏ ‏محمد بن عمرو ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي سلمة ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي هريرة ‏: أن ‏ ‏فاطمة ‏ ‏جاءت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏وعمر ‏ ‏(ر) ‏ ‏تسأل ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏، ‏فقالا : سمعنا رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يقول ‏: ‏إني لا أورث قالت : والله لا أكلمكما إبدأً فماتت ولا تكلمهما ‏، قال علي بن عيسى ‏: ‏معنى لا أكلمكما تعني في هذا الميراث إبدأً أنتما صادقان ‏، ‏وقد روي هذا الحديث من غير وجه ، عن ‏ ‏أبي بكر الصديق ‏ ‏، عن النبي ‏ (ص).

الترمذي - العلل - أبواب السير

298 - حدثنا : محمد بن المثنى ، حدثنا : أبو الوليد ، حدثنا : حماد بن سلمة ، عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة ، عن أبي هريرة ، قال : جاءت فاطمة إلى أبي بكر فقالت : من يرثك ؟ ، قال : أهلي وولدي ، فقالت : ما لي لا أرث أبي ؟ ، فقال أبوبكر : سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ولكني أعول من كان رسول الله (ص) يعوله ، وأنفق على من كان رسول الله (ص) ينفق عليه ، سألت محمداً ، عن هذا الحديث فقال : لا أعلم رواه ، عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة ، عن أبي هريرة مثل هذا إلاّ حماد بن سلمة قال أبو عيسى : قد رواه عبد الوهاب بن عطاء. ، حدثنا : علي بن عيسى بن يزيد البغدادي ، حدثنا : عبد الوهاب بن عطاء قال : ، أخبرنا : محمد بن عمرو عن أبي سلمة ، عن أبي هريرة : أن فاطمة جاءت أبابكر وعمر تطلب ميراثها من رسول الله (ص) ، فقالا : إنا سمعنا رسول الله (ص) : يقول : إني لا أورث قالت : والله لا أكلمكما إبدأً ، فماتت ولم تكلمهما.


الطبراني - مسند الشاميين - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 198 )

3024 - حدثنا : أبو زرعة ، ثنا : أبو اليمان ، قال : ، أخبرنا : شعيب ، عن الزهري ، حدثني : عروة بن الزبير ، أن عائشة ، أخبرته : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله (ص) مما أفاء الله على رسوله ، وفاطمة حينئذ تطلب صدقة النبي (ص) التي بالمدينة وما بقي من خمس خيبر ، قالت عائشة : فقال أبوبكر : إن النبي (ص) قال : لا نورث ، ما تركنا صدقة إنما كان يأكل آل محمد من هذا المال - يعني مال الله - ليس لهم أن يزيدوا على المأكل ، وإني والله لا أغير صدقات النبي (ص) ، عن حالها التي كانت عليها في عهد النبي (ص) ، ولأعملن فيها بما عمل رسول الله (ص) فيها ، فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً ، فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته ، فلم تكلمه حتى ماتت ، وعاشت بعد رسول الله (ص) ستة أشهر ، فلما توفيت دفنها علي بن أبي طالب (ر) ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر ، وصلى عليها علي ، وكان لعلى من الناس وجه حياة فاطمة كلها ، فلما توفيت فاطمة إنصرفت وجوه الناس ، عن علي ، ففزع علي (ع)ند ذلك إلى مصالحة أبي بكر ومبايعته ، ولم يكن بايع تلك الأشهر ، فأرسل إلى أبي بكر أن أئتنا ولا يأتنا معك أحد ، وكره علي أن يشهدهم عمر ، لما يعلم من شدة عمر ، فقال عمر لأبي بكر : لا تدخل عليهم وحدك ، فقال أبوبكر : وما عسى أن يفعلوا بي ، والله لآتينهم ، فدخل عليهم أبوبكر ، فتشهد علي ، ثم قال : إنا قد عرفنا يا أبابكر فضيلتك ، وما قد أعطاك الله عز وجل ، وأنا لم ننفس عليك خيراًً ساقه الله إليك ، ولكنك قد إستبددت علينا بأمر ، وكنا نرى أن لنا نصيباً ، وذكر علي قرابته من رسول الله (ص) وحقه ، فلم يزل علي يتكلم حتى فاضت عينا أبي بكر ، فلما تكلم أبوبكر قال : والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله (ص) أحب إلي أن أصل من قرابتي ، فأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الصدقات ، فإني [ لم ] آل فيها ، عن الخير ، وإني لم أكن لأترك فيها إمرأ رأيت رسول الله (ص) يصنعه فيها إلاّ صنعته ، فقال علي : موعدك العشية للبيعة ، فلما صلى أبوبكر صلاة الظهر أربعاً [ رقي ] على المنبر ، فتشهد وذكر شأن علي وتخلفه ، عن البيعة ، وعذره ببعض الذي إعتذر إليه على من الأمر ، فتشهد علي فعظم حق أبي بكر ، وحدث أنه لم يحمله على الذي صنع نفاسة على أبي بكر ولا إنكار فضيلته التي فضله الله بها ، قال : ولكنا كنا نرى لنا في الأمر نصيباً إستبددتم علينا به ، فوجدنا في أنفسنا ، فسر بذلك المسلمون ، وقالوا لعلي : أصبت ، وكان المسلمون إلى علي قريباً حين راجع على الأمر المعروف.


البيهقي - السنن الكبرى - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 300 )

3276 - أخبرنا : أبو عبد الله الحافظ قال : ، أخبرنا : أبو النضر محمد بن محمد الفقيه قال : ، حدثنا : عثمان بن سعيد الدارمي قال : قلت : لأبي اليمان : أخبرك شعيب بن أبي حمزة ، عن الزهري ؟ ، قال : ، حدثني : عروة بن الزبير أن عائشة أخبرته : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله (ص) مما أفاء الله على رسوله ، وفاطمة حينئذ تطلب صدقة النبي (ص) التي بالمدينة وفدك ، وما بقي من خمس خيبر قالت عائشة : فقال أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ، ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد من هذا المال يعني مال الله ليس لهم أن يزيدوا على المأكل ، وإني والله لا أغير صدقات النبي (ص) ، عن حالها التي كانت عليه في عهد النبي (ص) ، ولأعملن فيها بما عمل رسول الله (ص) فيها ، فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً ، فوجدت فاطمة على أبي بكر من ذلك ، فقال أبوبكر لعلي (ر) : والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله (ص) أحب إلي أن أصل من قرابتي ، فأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الصدقات فإني لا آلو فيها ، عن الخير ، وإني لم أكن لأترك فيها إمرأ رأيت رسول الله (ص) يصنعه فيها إلاّ صنعته ، وأخبرنا : أبو نصر عمر بن عبد العزيز بن عمر بن قتادة قال : ، أخبرنا : أبو محمد أحمد بن إسحاق بن البغدادي بهراة قال : ، أخبرنا : علي بن محمد بن عيسى قال : ، حدثنا : أبو اليمان ، قال : ، أخبرنا : شعيب ، فذكر هذا الحديث بإسناده ونحوه بزيادات كثيرة ، فكان فيما زاد قال : فتشهد علي ، وقال : قد عرفنا يا أبابكر فضيلتك ، وما قد أعطاك الله ، وأنا لم ننفس عليك خيراًً ساقه الله إليك ، ولكنك إستبددت علينا بأمر ، وكنا نرى أن لنا حقاً وذكر علي (ر) قرابتهم من رسول الله (ص) وحقهم ، فلم يزل علي يتكلم حتى فاضت عينا أبي بكر ، فلما تكلم أبوبكر قال : والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله (ص) أحب إلي أن أصل من قرابتي ، رواه البخاري في الصحيح ، عن أبي اليمان ، وذكر بعضها ، روينا في هذا الإسناد ، عن علي (ر).


البيهقي - السنن الكبرى - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 300 )

11936 - أخبرنا : أبو محمد عبد الله بن يحيى بن عبد الجبار ببغداد ، أنا : إسماعيل بن محمد الصفار ، ثنا : أحمد بن منصور ، ثنا : عبد الرزاق أنا : معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة (ر) : أن فاطمة والعباس (ر) أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر فقال لهما أبوبكر : سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ما تركناه صدقة إنما يأكل آل محمد من هذا المال والله ، إني لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه بعد إلاّ صنعته ، قال :فغضبت فاطمة (ر) وهجرته فلم تكلمه حتى ماتت ، فدفنها علي (ر) ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر (ر) قالت عائشة (ر) فكان لعلي (ر) من الناس وجه حياة فاطمة (ر) فلما توفيت فاطمة (ر) إنصرف وجوه الناس عنه عند ذلك قال معمر : قلت للزهري : كم مكثت فاطمة بعد النبي (ص) قال : ستة أشهر فقال رجل للزهري : فلم يبايعه علي (ر) حتى ماتت فاطمة (ر) قال : ولا أحد من بنى هاشم - رواه البخاري في الصحيح من وجهين ، عن معمر ورواه مسلم ، عن إسحاق بن راهويه وغيره ، عن عبد الرزاق - وقول الزهري في قعود على ، عن بيعة أبى بكر (ر) حتى توفيت فاطمة (ر) منقطع وحديث أبى سعيد الخدرى (ر) في مبايعته إياه حين بويع بيعة العامة بعد السقيفة أصح ولعل الزهري أراد قعوده عنها بعد البيعة ثم نهوضه إليها ثانيا وقيامه بواجباتها والله أعلم.


إبن حبان - صحيح إبن حبان - الجزء : ( 14 ) - رقم الصفحة : ( 573 )

4913 - أخبرنا : محمد بن عبيد الله بن الفضل الكلاعي ، بحمص قال : ، حدثنا : عمرو بن عثمان بن سعيد ، قال : ، حدثنا : أبي ، عن شعيب بن أبي حمزة ، عن الزهري ، قال : ، حدثني : عروة بن الزبير ، أن عائشة ، أخبرته : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله (ص) فيما أفاء الله على رسوله وفاطمة رضوان الله عليها حينئذ تطلب صدقة رسول الله (ص) التي بالمدينة وفدك ، وما بقي من خمس خيبر ، قالت عائشة : فقال أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركناه صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال ، ليس لهم أن يزيدوا على المأكل ، وإني والله ، لا أغير شيئاً من صدقات رسول الله (ص) ، عن حالها ، التي كانت عليها في عهد رسول الله (ص) ، ولأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله (ص) ، فأبى أبوبكر ، أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً ، فوجدت فاطمة ، على أبي بكر من ذلك ، فهجرته فلم تكلمه ، حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله (ص) ستة أشهر ، فلما توفيت دفنها علي بن أبي طالب رضوان الله عليه ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر ، فصلى عليها علي ، وكان لعلى من الناس وجه حياة فاطمة ، فلما توفيت فاطمة رضوان الله عليها ، إنصرفت وجوه الناس ، عن علي ، حتى أنكرهم ، فضرع علي (ع)ند ذلك إلى مصالحة أبي بكر ، ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر ، فأرسل إلى أبي بكر ، أن أئتنا ولا يأتنا معك أحد ، وكره علي أن يشهدهم عمر ، لما يعلم من شدة عمر عليهم ، فقال عمر لأبي بكر : والله لا تدخل عليهم وحدك ، فقال أبوبكر : وما عسى أن يفعلوا بي ، والله لآتينهم ، فدخل أبوبكر ، فتشهد علي ، ثم قال : إنا قد عرفنا يا أبابكر فضيلتك ، وما أعطاك الله ، وأنا لم ننفس عليك خيراًً ساقه الله إليك ، ولكنك إستبددت علينا بالأمر ، وكنا نرى لنا حقاً ، وذكر قرابتهم من رسول الله (ص) ، وحقهم ، فلم يزل يتكلم ، حتى فاضت عينا أبي بكر ، فلما تكلم أبوبكر ، قال : والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله (ص) أحب إلي أن أصل من قرابتي ، وأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الصدقات ، فإني لم آل فيها ، عن الخير ، وإني لم أكن لأترك فيها إمرأ رأيت رسول الله (ص) يصنع فيها إلاّ صنعته ، قال علي : موعدك العشية للبيعة ، فلما إن صلى أبوبكر صلاة الظهر إرتقى على المنبر فتشهد ، وذكر شأن علي وتخلفه ، عن البيعة وعذره بالذي إعتذر إليه ، ثم إستغفر وتشهد علي ، فعظم حق أبي بكر ، وذكر أنه لم يحمله على الذي صنع نفاسة على أبي بكر ولا إنكار فضيلته التي فضله الله بها ولكنا كنا نرى لنا في الأمر نصيباً واستبد علينا ، فوجدنا في أنفسنا فسر بذلك المسلمون ، وقالوا لعلي : أصبت ، وكان المسلمون إلى علي ، قريباً حين راجع على الأمر بالمعروف.


إبن كثير- البداية والنهاية - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 306 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- ، حدثنا : إسماعيل بن أبان ، ثنا : عبد الله بن المبارك ، عن يونس ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة. أن النبي (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة ، وقال البخاري : باب قول رسول الله لا نورث ما تركنا صدقة : حدثنا : عبد الله بن محمد ، ثنا : هشام ، أنبئنا : معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر (ر) يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر ، فقال لهما أبوبكر : سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ما تركنا صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال قال أبوبكر : والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه فيه إلاّّ صنعته ، قال : فهجرته فاطمة فلم تكلمه حتى ماتت.

- وهكذا رواه الإمام أحمد ، عن عبد الرزاق ، عن معمر ، ثم رواه أحمد ، عن يعقوب بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن صالح بن كيسان ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة سألت أبابكر بعد وفاة رسول الله ميراثها مما ترك مما أفاء الله عليه ، فقال لها أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة فغضبت فاطمة وهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت قال : وعاشت فاطمة بعد وفاة رسول الله (ص) ستة أشهر ، وذكر.


إبن كثير- السيرة النبوية - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 567 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- وقال البخاري : باب قول رسول الله : لا نورث ما تركنا صدقة : حدثنا : عبدالله إبن محمد ، حدثنا : هشام ، أنبئنا : معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة ، أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر (ر) يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) ، وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر ، فقال لهما أبوبكر : سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ما تركنا صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال قال أبوبكر : والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه فيه إلاّّ صنعته قال : فهجرته فاطمة فلم تكلمه حتى ماتت.

- وهكذا رواه الإمام أحمد ، عن عبد الرزاق ، عن معمر ، ثم رواه أحمد ، عن يعقوب بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن صالح بن كيسان ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة سألت أبابكر بعد وفاة رسول الله ميراثها مما ترك مما أفاء الله عليه ، فقال لها أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة فغضبت فاطمة وهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت قال : وعاشت فاطمة بعد وفاة رسول الله (ص) ستة أشهر ، وذكر تمام الحديث ، هكذا قال الإمام أحمد ، وقد روى البخاري هذا الحديث في كتاب المغازى من صحيحه ، عن إبن بكير ، عن الليث ، عن عقيل ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة كما تقدم ، وزاد : فلما توفيت دفنها على ليلاً ولم يؤذن أبابكر وصلى عليها ، وكان لعلى من الناس وجه حياة فاطمة ، فلما توفيت إستنكر علي وجوه الناس ، فإلتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر ، فأرسل إلى أبى بكر : إيتنا ولا يأتنا معك أحد ، وكره أن يأتيه عمر لما علم من شدة عمر ، فقال عمر : والله لا تدخل عليهم وحدك قال أبوبكر : وما عسى أن يصنعوا بى ؟ والله لآتينهم.


إبن سعد- الطبقات الكبرى - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 315 )

2240 - أخبرنا : محمد بن عمر ، حدثني : معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة ، قالت : إن فاطمة بنت رسول الله أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله (ص) فيما أفاء الله على رسوله ، وفاطمة حينئذ تطلب صدقة النبي التي بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر ، فقال أبوبكر : أن رسول الله ، قال : لا نورث ، ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد في هذا المال ، وإني والله لا أغير شيئاً من صدقات رسول الله ، عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله (ص) ، ولأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله ، فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً ، فوجدت فاطمة (ع) على أبي بكر فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله ستة أشهر.


إبن قتيبة الدينوري - الامامة والسياسة - تحقيق الشيري - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 31 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- .... فلم ترد (ع) فتكلم أبوبكر فقال : يا حبيبة رسول الله ! ، والله إن قرابة رسول الله أحب إلي : من قرابتي ، وإنك لأحب إلي : من عائشة

إبنتي ، ولوددت يوم مات أبوك أني مت ، ولا أبقى بعده ، أفتراني أعرفك وأعرف فضلك وشرفك وأمنعك حقك وميراثك من رسول الله ، إلاّّ أني سمعت أباك رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ما تركنا فهو صدقة ، فقال : أرأيتكما إن حدثتكما حديثاًًً ، عن رسول الله (ص) تعرفانه وتفعلأن به ؟ ، قالا : نعم ، فقالت : نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول : رضا فاطمة من رضاي ، وسخط فاطمة من سخطى ، فمن أحب فاطمة إبنتي فقد أحبني ، ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني ؟ ، قالا : نعم سمعناه من رسول الله (ص) ، قالت : فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ، ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه ، فقال أبوبكر : أنا عائذ بالله تعالى من سخطه وسخطك يا فاطمة ، ثم إنتحب أبوبكر يبكي ، حتى كادت نفسه أن تزهق ، وهي تقول : والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها ، ثم خرج باكياً فإجتمع إليه الناس ، فقال لهم : يبيت كل رجل منكم معانقاً حليلته ، مسروراً بأهله ، وتركتموني وما أنا فيه ، لا حاجة لي في بيعتكم ، أقيلوني بيعتي قالوا : يا خليفة رسول الله ، إن هذا الأمر لا يستقيم ، وأنت أعلمنا بذلك ، إنه إن كان هذا لم يقم لله دين ، فقال : والله لولا ذلك وما ........


إبن قتيبة الدينوري - الامامة والسياسة - تحقيق الزيني - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 20 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- ..... عندها ، حولت وجهها إلى الحائط ، فسلما عليها ، فلم ترد (ع) فتكلم أبوبكر فقال : يا حبيبة رسول الله والله إن قرابة رسول الله أحب إلى من قرابتي ، وإنك لأحب إلي : من عائشة إبنتي ، ولوددت يوم مات أبوك أني مت ، ولا أبقى بعده ، أفتراني أعرفك وأعرف فضلك وشرفك وأمنعك حقك وميراثك من رسول الله ، إلاّّ أني سمعت أباك رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ما تركنا فهو صدقة ، فقالت : أرأيتكما إن حدثتكما حديثاًًً ، عن رسول الله (ص) تعرفانه وتفعلأن به ؟ ، قالا : نعم ، فقالت : نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول : رضا فاطمة من رضاي ، وسخط فاطمة من سخطي ، فمن أحب فاطمة إبنتي فقد أحبني ، ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني ؟ ، قالا : نعم سمعناه من رسول الله (ص) ، قالت : فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ، ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه ، فقال أبوبكر : أنا عائذ بالله تعالى مني سخطه وسخطك يا فاطمة ، ثم إنتحب أبوبكر يبكي ، حتى كادت نفسه أن تزهق ، وهي تقول : والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها ، ثم خرج باكياً فإجتمع إليه الناس ، فقال لهم : يبيت كل رجل منكم معانقاً حليلته ، مسروراً بأهله ، وتركتموني وما أنا فيه ، لا حاجة لي في بيعتكم ، أقيلوني بيعتي قالوا : يا خليفة رسول الله ، إن هذا الأمر لا يستقيم ، وأنت أعلمنا بذلك ، إنه إن كان هذا لم يقم لله دين ........


المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 604 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

14069 - عن عائشة : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها ...... فأبي أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً فوجدت فاطمة على أبن بكر من ذلك.


المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 7 ) - رقم الصفحة : ( 242 )

18769 - عن عائشة : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) سألت أبابكر بعد وفاة رسول الله (ص) : إن يقسم لها ميراثها مما ترك رسول الله (ص) مما أفاء الله ، فقال لها أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة ، فغضبت فاطمة فهجرت أبابكر ، فلم تزل مهاجرة له حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله (ص) ستة أشهر ، فكانت فاطمة تسأل أبابكر نصيبها مما ترك رسول الله (ص) من خيبر وفدك وصدقته بالمدينة ، فأبى أبوبكر ذلك ، وقال : لست تاركاً شيئاً كان رسول الله (ص) يعمل به إلاّ عملت به ، فإني أخشى إن تركت شيئاً من أمره أن أزيغ ، فأما صدقته بالمدينة فدفعها عمر إلى علي والعباس فغلب علي (ع)ليها ، وأما خيبر وفدك فأمسكهما عمر وقال : هما صدقة رسول الله (ص) كانتا لحقوقه التي تعروه ونوائبه وأمرهما إلى من ولي الأمر ، قال : فهما على ذلك إلى اليوم.


إبن شبة النميري - تاريخ المدينة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 196 ، 197 )

511 - حدثنا : سويد بن سعيد ، والحسن بن عثمان قالا : ، حدثنا : الوليد بن محمد ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة (ر) ، أن فاطمة بنت رسول الله ، (ص) أرسلت إلى أبي بكر (ر) تسأله ميراثها من رسول الله (ص) مما أفاء الله على رسوله ، وفاطمة حينئذ تطلب صدقة النبي (ص) التي بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبوبكر (ر) : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ، ما تركنا صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال ، وإني لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله (ص) ، عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله (ص) ، ولأعملن فيها بما عمل رسول الله (ص) ، فأبى أبوبكر (ر) : أن يدفع إلى فاطمة (ر) منها شيئاً ، فوجدت فاطمة على أبي بكر (ر) في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله (ص) ستة أشهر. فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر ، وصلى عليها علي (ر).


إبن شبة النميري - تاريخ المدينة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 197 )

512 - حدثنا : إسحاق بن إدريس قال : ، حدثنا : محمد بن ثور ، عن معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة (ر) : أن فاطمة والعباس (ر) أتيا أبابكر (ر) ، يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) ، وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر فقال لهما أبوبكر (ر) : إني سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ما تركنا صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال ، وإني والله لا أغير أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه إلاّّ صنعته قال : فهجرته فاطمة (ر) ، فلم تكلمه في ذلك المال حتى ماتت.


محمد بيومي - السيدة فاطمة الزهراء (ع) - رقم الصفحة : ( 145 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- .....ولا أبقى بعده ، فتراني أعرفك وأعرف فضلك وشرفك ، وأمنعك حقك وميراثك من رسول الله ، ألا إني سمعت أباك رسول الله (ص) : يقول : نحن الأنبياء لا نورث ذهباًً ولا فضةً ولا داراً ولا عقاراً ، وإنما نورث الكتاب والحكمة والعلم والنبوة وما تركناه فهو صدقة فقالت فاطمة لأبي بكر وعمر : أرأيتكما إن حدثتكما حديثاًًً ، عن رسول الله (ص) تعرفانه وتعلمان به ، قالا : نعم ، فقالت نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول : رضا فاطمة من رضاي ، وسخط فاطمة من سخطي ، فمن أحب فاطمة إبنتي فقد أحبني ، ومن أرضى فاطمة إبنتي فقد أرضاني ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني ، قالا : نعم سمعنا من رسول الله (ص) ، قالت : فإني أشهد الله وملائكة أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ، ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه ، فقال أبوبكر : أنا عائذ بالله تعالى من سخطه وسخطك يا فاطمة ، فقالت لأبي بكر : والله لا أكلمك إبدأً ، قال : والله لا أهجرك إبدأً ، والله ما أجد أعز على منك فقراً ، ولا أحب إلي : منك غنىً ، ولكني سمعت رسول الله (ص) : يقول : أنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة.


محمد بيومي - السيدة فاطمة الزهراء (ع) - رقم الصفحة : ( 146 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وروى البخاري في صحيحه ( في باب الفرائض ) بسنده ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة ، أن فاطمة والعباس ، (ع) أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) ، وهما حينئذ يطلبان أرضهما من فدك ، وسهمهما من خيبر ، فقال لهما أبوبكر ، سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ما تركنا صدقة إنما ياكل آل محمد من هذا المال ، قال أبوبكر : والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه فيه إلاّ صنعته ، قال : فهجرته فاطمة ، فلم تكمله حتى ماتت ........

- وروى البخاري أيضاً في صحيحه في الخمس : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) غضبت على أبي بكر ، فهجرته قال : فلم تزل مهاجرته حتى توفيت ، ثم خرج أبوبكر باكياً ومعه عمر مطرقاً فذهباً إلى المسجد فإجتمعا بالناس فقال أبوبكر : أيها الناس اقيلوني ، يبيت كل رجل منكم معانقاً حليلته ، مسروراً باهله وتركتموني وما أنا فيه ، لا حاجة لي في بيعتكم.


عبدالرزاق الصنعاني - المصنف - الجزء : ( 5 ) - رقم الحديث : ( 472 )

9487 - عبد الرزاق ، عن معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهما من رسول الله (ص) ، وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك ، وسهمه من خيبر ، فقال لهما أبوبكر : سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ما تركنا صدقة ، إنما يأكل آل محمد (ص) من هذا المال ، وإني والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه إلاّ صنعته ، قال : فهجرته فاطمة ، فلم تكلمه في ذلك ، حتى ماتت ، فدفنها علي ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر ، قالت عائشة : وكان لعلى من الناس حياة فاطمة حبوه ، فلما توفيت فاطمة ، إنصرفت وجوه الناس عنه ، فمكثت فاطمة ستة أشهر بعد رسول الله (ص) ثم توفيت ، قال معمر : فقال رجل للزهري : فلم يبايعه على ستة أشهر ؟ ، قال : لا ، ولا أحد من بني هاشم ، حتى بايعه علي ، فلما رأى علي : إنصراف وجوه الناس عنه ، أسرع إلى مصالحة أبي بكر ، فأرسل إلى أبي بكر أن أئتنا ولا تأتنا معك بأحد ، وكره أن يأتيه عمر ، لما يعلم من شدته ، فقال عمر : لا تأتهم وحدك ، فقال أبوبكر : والله لأتينهم وحدي ، وما عسى أن يصنعوا بي ، قال : فإنطلق أبوبكر ، فدخل على علي ، وقد جمع بني هاشم عنده ، فقام علي ، فحمد الله وأثنى عليه بما هو أهله ، ثم قال : أما بعد ، يا أبابكر فإنه لم يمنعنا أن نبايعك إنكار لفضيلتك ، ولأنفاسة عليك بخير ساقه الله إليك ، ولكنا نرى أن لنا في هذا الأمر حقاً ، فإستبدتم به علينا ، قال : ثم ذكر قرابته من رسول الله (ص) ، وحقهم ، فلم يزل يذكر ذلك حتى بكى أبوبكر ، فلما صمت علي ، تشهد أبوبكر ، فحمد الله وأثنى عليه بما هو أهله ، ثم قال : أما بعد ، فوالله لقرابة رسول الله (ص) أحرى إلي أن أصل من قرابتي ، والله ما ألوت في هذه الأموال التي كانت بيني وبينكم ، عن الخير ، ولكني سمعت رسول الله (ص) : يقول : لا نورث ، ما تركنا صدقة ، وإنما يأكل آل محمد (ص) في هذا المال ، وإني والله لا أذكر إمرأ صنعه رسول الله (ص) فيه إلاّ صنعته إن شاء الله ، ثم قال علي : موعدك العشية للبيعة ، فلما صلى أبوبكر الظهر ، أقبل على الناس ، ثم عذر علياً ببعض ما إعتذر به ، ثم قام علي فعظم من حق أبي بكر (ر) ، وفضيلته ، وسابقيته ، ثم مضى إلى أبي بكر فبايعه ، فأقبل الناس إلى علي ، فقالوا : أصبت وأحسنت ، قالت : فكانوا قريباً إلى علي حين قارب الأمر والمعروف.


إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ، 16 ) - رقم الصفحة : ( 50 ، 217 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- والصحيح عندي أنها ماتت وهى واجدة على أبى بكر وعمر ، وإنها أوصت ألاّ يصليا عليها.

- عن عائشة : أن فاطمة (ع) أرسلت إلى أبى بكر تسأله ميراثها ...... فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً ، فوجدت من ذلك على أبى بكر وهجرته فلم تكلمه حتى توفيت.


إبن أبي الحديد - شرح نهج البلاغة - الجزء : ( 6 ) - رقم الصفحة : ( 46 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ماروى من أمر فاطمة مع أبى بكر : فأما ما رواه البخاري ومسلم في الصحيحين من كيفية المبايعة لأبي بكر بهذا اللفظ الذى أورده عليك ، ولإسناد إلى عائشة : أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهما من النبي (ص) ، وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك ، وسهمه من خيبر ، فقال لهما أبوبكر : إني سمعت رسول الله (ص) : يقول : أنا معشر الأنبياء لا نورث ، ما تركناه صدقة ، إنما يأكل آل محمد من هذا المال ، وإنى والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله (ص) يصنعه إلاّ صنعته ، فهجرته فاطمة ولم تكلمه في ذلك حتى ماتت ، فدفنها على ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر ، وكان لعلي وجه من الناس في حياة فاطمة ، فلما توفيت فاطمة إنصرفت وجوه الناس ، عن علي ، فمكثت فاطمة سته أشهر ثم توفيت فقال رجل للزهري : وهو الراوى لهذا الخبر ، عن عائشة : فلم يبايعه على ستة أشهر ! قال : ولا أحد من بنى هاشم حتى بايعه على ، فلما رأى ذلك ضرع إلى مبايعة أبى بكر ، فأرسل إلى أبى بكر أن أئتنا ، ولا يأت معك أحد ، وكره أن يأتيه عمر لما عرف من شدته ، فقال عمر : لا تأتهم وحدك ، فقال أبوبكر : والله لأتينهم وحدي ، وما عسى أن يصنعوا بى ؟ فإنطلق أبوبكر حتى دخل على على ، وقد جمع بنى هاشم عنده ، فقام على ، فحمد الله وأثنى عليه بما هو أهله .........


الزيعلي - نصب الراية - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 360 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وأخرج البخاري ومسلم ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها ..... فقال أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركناه صدقة وأبي أن يدفع إليها شيئاً فوجدت عليه في ذلك وهجرته ولم تكلمه حتى توفيت.


الطحاوي - شرح مشكل الآثار - باب بيان مشكل

124 - فوجدنا أحمد بن عبد الرحمن بن وهب قد ، حدثنا : قال : ، حدثنا : عمي عبد الله بن وهب ، وحدثنا : إبراهيم بن أبي داود ، حدثنا : عبد الله بن صالح ، ثم إجتمعا فقال : كل واحد منهما : ، حدثني : الليث بن سعد ، عن عقيل ، عن إبن شهاب ، عن عروة بن الزبير ، عن عائشة : أنها أخبرته : أن فاطمة بنت رسول الله (ع) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله (ص) بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال لها أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة إنما كان يأكل آل محمد في هذا المال وإني والله لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله (ع) ، عن حالها التي كانت عليها في حياة رسول الله (ع) ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله (ص) فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئاً فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله (ع) ستة أشهر ، فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر وصلى عليها علي ، قال أبو جعفر : ثم كان من رسول الله (ص) من إبانته للناس فضل فاطمة على سائر بناته وعلى سائر نساء المؤمنين سواها وسواهن.


الطبري- تاريخ الطبري - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 448 )

- حدثنا : عبد الرزاق بن همام ، عن معمر ، عن الزهري ، عن عروة ، عن عائشة : أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر يطلبان ميراثهما من رسول الله (ص) وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر ، فقال لهما أبوبكر : أما إني سمعت رسول الله يقول : لا نورث ما تركنا فهو صدقة إنما يأكل آل محمد في هذا المال ، وإنى والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله يصنعه إلاّ صنعته ، قال : فهجرته فاطمة فلم تكلمه في ذلك حتى ماتت فدفنها علي ليلاً ، ولم يؤذن بها أبابكر ، وكان لعلي وجه من الناس حياة فاطمة فلما توفيت إنصرفت وجوه الناس ، عن علي فمكثت فاطمة ستة أشهر بعد رسول الله (ص) ثم توفيت قال معمر : قال رجل للزهري : أفلم يبايعه علي ستة أشهر قال : لا ولا أحد من بنى هاشم حتى بايعه علي ، فلما رأى علي : إنصراف وجوه الناس عنه ضرع إلى مصالحة أبى بكر ، فأرسل إلى أبى بكر أن أئتنا ولا يأتنا معك أحد ، وكره أن يأتيه عمر لما علم من شدة عمر ، فقال عمر : لا تأتهم وحدك ، قال أبوبكر : والله لآتينهم وحدي وما عسى أن يصنعوا بى قال : فإنطلق أبوبكر على علي وقد جمع بنى هاشم.


عبد الرحمن أحمد البكري - عمر بن الخطاب - رقم الصفحة : ( 88 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- فقالت : نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول : رضا فاطمة من رضاي ، وسخط فاطمة من سخطى ، فمن أحب فاطمة إبنتي فقد أحبني ، ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ، ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني ؟ ، قالا : نعم سمعناه من رسول الله (ص) ، قالت : فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ، ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه.


لصالحي الشامي - سبل الهدي والرشاد - الجزء : ( 12 ) - رقم الصفحة : ( 369 ، 371 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- عن عائشة (ر) : أن فاطمة (ر) بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها ...... فأبى أبوبكر أن يدفع إلى فاطمة شيئاً ، فوجدت فاطمة على أبي بكر (ر) في ذلك.
- وروى الإمام أحمد والشيخان والبيهقي ، عن عائشة (ر) : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) سألت أبابكر بعد وفاة رسول الله (ص) : إن يقسم لها ميراثها مما ترك رسول الله (ص) مما أفاء الله عليه ، فقال لها أبوبكر : أن رسول الله (ص) قال : لا نورث ما تركنا صدقة فغضبت فاطمة فهجرت أبابكر ، فلم تزل مهاجرة حتى توفيت .



Moslem Kurdi;795128 نوشت:

چرا عادت کرده اید که همیشه به جای پرداختن به اصل موضوع، تعدادی سؤال انحرافی را، آن هم به این شکل مطرح کنید؟!

به قول شاعر:
کم گوی و گزیده گوی چون در // تا از اندک تو جهان شود پر!

با سلام
جناب کرد اینها را گویا فراموش کرده اید ؟؟؟
اینها روضهخوانی نیست !!!
:ok:

[=Times New Roman]

غضب الزهراء (ع) على الشيخين




[=Times New Roman]صحيح البخاري - المزارعة - المزارعة بالشطر ونحوه - رقم الحديث : ( 2160 )

[=Times New Roman]‏- حدثنا : ‏ ‏إبراهيم بن المنذر ‏ ، حدثنا : ‏ ‏أنس بن عياض ‏ ‏، عن ‏ ‏عبيد الله ‏ ‏، عن ‏ ‏نافع ‏ ‏أن ‏ ‏عبد الله بن عمر ‏ ‏(ر) ‏ ‏أخبره ‏: أن النبي ‏ (ص) ‏ ‏عامل ‏ ‏خيبر ‏ ‏بشطر ما يخرج منها من ثمر أو زرع فكان يعطي أزواجه مائة ‏ ‏وسق ‏ ‏ثمانون ‏ ‏وسق ‏ ‏تمر وعشرون ‏وسق ‏ ‏شعير فقسم ‏ ‏عمر ‏ ‏خيبر ‏ ‏فخير أزواج النبي ‏ (ص) ‏ ‏أن يقطع لهن من الماء والأرض أو يمضي لهن فمنهن من إختار الأرض ومنهن من إختار ‏ ‏الوسق ‏وكانت ‏ ‏عائشة ‏‏إختارت الأرض.

[=Times New Roman]

شرح وتوضيح : فتح الباري بشرح صحيح البخاري.

[=Times New Roman]قوله : وقسم عمر ‏أي خيبر ، صرح بذلك أحمد في روايته ، عن إبن نمير ، عن عبيد الله بن عمر.........


[=Times New Roman]صحيح البخاري - المغازي - حديث بني النظير - رقم الحديث : ( 3730 )

[=Times New Roman]- حدثنا : ‏ ‏إبراهيم بن موسى ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏هشام ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏معمر ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: أن ‏فاطمة ‏(ع) ‏ ‏والعباس ‏أتيا ‏أبابكر ‏ ‏يلتمسان ميراثهما أرضه من ‏ ‏فدك ‏ ‏وسهمه من ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال أبوبكر ‏: ‏سمعت النبي ‏ (ص) ‏ ‏يقول :‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏‏محمد ‏ ‏في هذا المال والله لقرابة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أحب إلي أن أصل من قرابتي.
[=Times New Roman]


[=Times New Roman]صحيح البخاري - المغازي - غزوة خيبر - رقم الحديث : ( 3913 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

[=Times New Roman]‏- حدثنا : ‏ ‏يحيى بن بكير ‏ ، حدثنا : ‏ ‏الليث ‏ ‏، عن ‏ ‏عقيل ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة : ‏ أن ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ع) ‏ ‏بنت النبي ‏ (ص) ‏ ‏أرسلت إلى ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏تسأله ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏وفدك ‏ ‏وما بقي من خمس ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال أبوبكر ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ (ص) ‏ ‏في هذا المال وإني والله لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏، عن حالها التي كان عليها في عهد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏إن يدفع إلى ‏ ‏فاطمة ‏ ‏منها شيئاً فوجدت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، وعاشت بعد النبي ‏ (ص) ‏ ‏ستة أشهر ، فلما توفيت دفنها زوجها ‏ ‏علي ‏ ‏ليلاً ولم يؤذن بها ‏ ‏أبابكر ‏ ‏وصلى عليها........


[=Times New Roman]صحيح البخاري - الفرائض - قول النبي (ص) : لا نورث وماتركناه صدقة - رقم الحديث : ( 6230 )

[=Times New Roman]- حدثنا : ‏ ‏عبد الله بن محمد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏هشام ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏معمر ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: أن ‏فاطمة ‏ ‏والعباس ‏(ع) ‏ ‏أتيا ‏ ‏أبابكر ‏ ‏يلتمسان ميراثهما من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏وهما حينئذ يطلبان أرضيهما من ‏ ‏فدك ‏ ‏وسهمهما من ‏ ‏خيبر ‏ فقال لهما ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏سمعت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يقول : ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد ‏ ‏من هذا المال قال ‏أبوبكر : ‏والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يصنعه فيه إلاّّ صنعته قال : فهجرته ‏ ‏فاطمة ‏ ‏فلم تكلمه حتى ماتت ، حدثنا : ‏ ‏إسماعيل بن أبان ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏إبن المبارك ‏ ‏، عن ‏ ‏يونس ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: ‏أن النبي ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة.


صحيح مسلم - الجهاد والسير - حكم الفيء - رقم الحديث : ( 3302 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- ‏وحدثني : ‏ ‏عبد الله بن محمد بن أسماء الضبعي ‏ ، حدثنا : ‏ ‏جويرية ‏ ‏، عن ‏ ‏مالك ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏أن ‏ ‏مالك بن أوس ‏ ‏حدثه قال : ..... قال : فلما توفي رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال ‏أبوبكر ‏: ‏أنا ولي رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك ويطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، فقال أبوبكر ‏: ‏قال رسول الله ‏ (ص) :‏ ‏ما نورث ما تركناه صدقة فرأيتماه كاذباً آثما غادراخائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏وأنا ولي رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏وولي ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏فرأيتماني كاذباً آثما غادرا خائنا والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق فوليتها ثم جئتني أنت وهذا وأنتما جميع وأمركما واحد فقلتما : إدفعها إلينا فقلت : إن شئتم دفعتها إليكما على أن عليكما عهد الله أن تعملا فيها بالذي كان يعمل رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فأخذتماها بذلك قال : أكذلك قالا : نعم ، قال : ثم جئتماني لأقضي بينكما ولا والله لا أقضي بينكما بغير ذلك حتى تقوم الساعة فإن عجزتما عنها فرداها إلي ..........


صحيح مسلم - الجهاد والسير - قول النبي (ص) : لا نورث ما تركنا فهو - رقم الحديث : ( 3304 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

‏ - حدثني : ‏ ‏محمد بن رافع ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏حجين ‏ ، حدثنا : ‏ ‏ليث ‏ ‏، عن ‏ ‏عقيل ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن شهاب ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة بن الزبير ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة : ‏أنها أخبرته :‏ ‏أن ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أرسلت إلى ‏ ‏أبي بكر الصديق ‏ ‏تسأله ميراثها من رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ‏بالمدينة ‏ ‏وفدك ‏ ‏وما بقي من ‏ ‏خمس ‏ ‏خيبر ‏، فقال أبوبكر ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏ ‏محمد (ص) ‏ ‏في هذا المال وإني والله لا أغير شيئاً من صدقة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏، عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏: ‏إن يدفع إلى ‏ ‏فاطمة ‏ ‏شيئاً ‏ ‏فوجدت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏في ذلك قال : فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، وعاشت بعد رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏ستة أشهر ، فلما توفيت دفنها زوجها ‏ ‏علي بن أبي طالب ‏ ‏ليلاً ولم ‏ ‏يؤذن ‏ ‏بها ‏ ‏أبابكر ‏ ‏وصلى عليها ‏ ‏علي .......


صحيح مسلم - الفضائل - ما سئل رسول الله (ص) شيئاً قط فقال : - رقم الحديث : ( 4278 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

‏- حدثنا : ‏ ‏عمرو الناقد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏سفيان بن عيينة ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن المنكدر ‏ ‏أنه سمع ‏ ‏جابر بن عبد الله ‏ ‏ح ‏ ‏، وحدثنا : ‏ ‏إسحق ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏سفيان ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن المنكدر ‏ ‏، عن ‏ ‏جابر ‏ ‏وعن ‏ ‏عمرو ‏ ‏، عن ‏ ‏محمد بن علي ‏ ‏، عن ‏ ‏جابر ‏ ‏أحدهما يزيد على الآخر ‏ ‏ح ‏ ‏، وحدثنا : ‏ ‏إبن أبي عمر ‏ ‏واللفظ له ‏ ‏قال : قال سفيان ‏: ‏سمعت ‏ ‏محمد بن المنكدر ‏ ‏يقول : سمعت ‏ ‏جابر بن عبد الله ‏ ‏قال سفيان ‏، ‏وسمعت أيضاً ‏ ‏عمرو بن دينار ‏ ‏يحدث ، عن ‏ ‏محمد بن علي ‏ ‏قال : سمعت ‏ ‏جابر بن عبد الله ‏ ‏وزاد أحدهما على الآخر ‏ ‏قال :‏قال رسول الله ‏ (ص) : لو قد جاءنا مال ‏ ‏البحرين ‏ ‏لقد أعطيتك هكذا وهكذا وهكذا وقال : بيديه جميعاً فقبض النبي ‏ (ص) ‏ ‏قبل أن يجيء مال ‏ ‏البحرين ‏فقدم على ‏ ‏أبي بكر ‏ ‏بعده فأمر منادياً فنادى من كانت له على النبي ‏ (ص) ‏ ‏عدة أو دين فليأت فقمت فقلت : إن النبي ‏ (ص) ‏ ‏قال : لو قد جاءنا مال ‏ ‏البحرين ‏ ‏أعطيتك هكذا وهكذا وهكذا ‏ ‏فحثى ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏مرة ثم قال لي : عدها فعددتها فإذا هي خمس مائة فقال : خذ مثليها .........


صحيح مسلم - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 26 ) - رقم الحديث : ( 2897 )

- وحدثني : علي بن حجر السعدي ، حدثنا : علي وهو إبن مسهر أخبرنا : عبيد الله ، عن نافع ، عن إبن عمر قال : أعطى رسول الله (ص) خيبر بشطر ما يخرج من ثمر أو زرع فكان يعطي أزواجه كل سنة مائة وسق ثمانين وسقاً من تمر وعشرين وسقاً من شعير فلما ولى عمر قسم خيبر خير أزواج النبي (ص) : إن يقطع لهن الأرض والماء أو يضمن لهن الأوساق كل عام فإختلفن فمنهن من إختار الأرض والماء ومنهن من إختار الأوساق كل عام فكانت عائشة وحفصة من إختارتا الأرض والماء ..........


مسند أحمد - مسند العشرة... - مسند أبي بكر..... - رقم الحديث : ( 25 )

‏- حدثنا : ‏ ‏يعقوب ‏ ‏قال : ، حدثنا : ‏ ‏أبي ‏ ‏، عن ‏ ‏صالح ‏ ‏قال إبن شهاب ‏ ‏أخبرني : ‏ ‏عروة بن الزبير ‏أن ‏ ‏عائشة ‏ ‏(ر) ‏ ‏زوج النبي ‏ (ص) ‏ ‏أخبرته : أن ‏ ‏فاطمة بنت رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏سألت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏(ر) ‏ ‏بعد وفاة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أن يقسم لها ميراثها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏مما ‏ ‏أفاء ‏ ‏الله عليه ، فقال لها ‏ ‏أبوبكر ‏ ‏(ر) ‏: ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏قال : ‏ ‏لا نورث ما تركنا ‏ ‏صدقة ‏ ‏فغضبت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ع) ‏ ‏فهجرت ‏ ‏أبابكر ‏ ‏(ر) ‏ ‏فلم تزل مهاجرته حتى توفيت قال : وعاشت بعد وفاة رسول الله (ص) ‏ ‏ستة أشهر قال : وكانت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏(ر) ‏ ‏تسأل ‏ ‏أبابكر ‏ ‏نصيبها مما ترك رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏من ‏ ‏خيبر ‏ ‏وفدك ‏ ‏وصدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏فأبى ‏ ‏أبوبكر ‏‏عليها ذلك وقال : لست تاركاً شيئاً كان رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏يعمل به إلاّّ عملت به وإني أخشى إن تركت شيئاً من أمره أن أزيغ فأما صدقته ‏ ‏بالمدينة ‏ ‏فدفعها ‏ ‏عمر ‏ ‏إلى ‏علي ‏ ‏وعباس ‏ ‏فغلبه عليها ‏ ‏علي ‏، ‏وأما ‏‏خيبر ‏وفدك ‏فأمسكهما ‏ ‏عمر ‏ ‏(ر) ‏ ‏وقال : هما ‏ ‏صدقة ‏ ‏رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏كانتا لحقوقه التي تعروه ‏ ‏ونوائبه ‏ ‏وأمرهما إلى من ‏ ‏ولي ‏ ‏الأمر قال : فهما على ذلك اليوم.


سنن أبي داود - الخراج والإمارة والفي - في صفايا.. - رقم الحديث : ( 2578 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]
- عن عائشة زوج النبي (ص) : أنها أخبرته : أن فاطمة بنت رسول الله (ص) أرسلت إلى أبى بكر الصديق (ر) تسأله ميراثها ........ فأبى أبوبكر (ر) : أن يدفع إلى فاطمة (ع) منها شيئاً.


المتقي الهندي - كنز العمال- الجزء : ( 7 ) - رقم الصفحة : ( 239 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

18768 - عن مالك بن أوس بن الحدثان قال : أرسل إلي عمر بن الخطاب فجئته حين تعالى النهار ....... ثم نشد علياً وعباساً بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلك ؟ ، قالا : نعم ، قال : فلما توفي رسول الله (ص) قال أبوبكر : أنا ولي رسول الله (ص) ،فجئتا تطلب ميراثك من إبن أخيك ويطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها ، فقال أبوبكر : قال رسول الله (ص) : لا نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذباًً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبوبكر فقلت : إنا ولي رسول الله وولي أبي بكر ، فرأيتماني كاذباً آثما غادرا خائنا والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق فوليتها ثم جئتني أنت وهذا وأنتما جميع وأمركما واحد ، فقلتما : إدفعها إلينا ، فقلت : إن شئتما دفعتها إليكما على أن عليكما عهد الله وميثاقه أن تعملا فيها بالذي كان يعمل رسول الله (ص) وأبوبكر ، فأخذتماها بذلك ، فقال : أكذلك كان ؟ ، قالا : نعم ، قال : ثم جئتماني لأقضي بينكما لا والله ، لا أقضي بينكما بغير ذلك حتى تقوم الساعة ، فإن عجزتما عنها فرداها إلي !.


المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 622 )

14097 - عن عمر بن الخطاب قال : لما كان اليوم الذي توفي فيه رسول الله (ص) بويع لأبي بكر في ذلك اليوم ، فلما كان من الغد جاءت فاطمة إلى أبي بكر معها علي ، فقالت : ميراثي من رسول الله (ص) أبي ، قال : أمن الرثة أو من العقد ؟ ، قالت : فدك وخيبر وصدقاته بالمدينة أرثها كما ترثك بناتك إذا مت ، فقال أبوبكر : أبوك والله خير مني وأنت خير من بناتي ، وقد قال رسول الله (ص) : لا نورث ما تركناه صدقة يعني هذه الأموال القائمة فتعلمين أن أباك أعطاكها ، فوالله لئن قلت : نعم لأقبلن قولك ، ولأصدقنك ، قالت : جاءتني أم أيمن فأخبرتني أنه أعطاني فدك قال عمر : فسمعته يقول : هي لك فإذا قلت قد سمعته فهي لك ، فأنا أصدقك فأقبل قولك ، قالت : قد أخبرتك بما عندي.

السيوطي - الدر المنثور - سورة الإسراء

- وأخرج البزار وأبو يعلي وأبن أبي حاتم وأبن مردويه ، عن أبي سعيد الخدري (ر) قال :‏ لما نزلت هذه الآية ‏: وآت ذي القربى حقه‏ ، دعا رسول الله (ص) فاطمة فأعطاها فدك ‏.‏

- وأخرج إبن مردويه ، عن إبن عباس (ر) قال :‏ لما نزلت ‏: ‏وآت ذي القربى حقه‏ ، أقطع رسول الله فاطمة فدكا.

إبن حزم - المحلى - الجزء : ( 9 ) - رقم الصفحة : ( 415 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- وروي أن علي بن أبي طالب (ر) شهد لفاطمة (ر) عند أبي بكر الصديق (ر) ، ومعه أم أيمن فقال له أبوبكر : لو شهد معك رجل أو إمرأة أخرى لقضيت لها بذلك !.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ابتدا باید عرض کنم بنده از استاد رضا می آموزم و مایه خوشحالی بنده است که از مطالب علمی ایشان استفاده کنم

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
کلاً وثاقت نمی آورد، نه به طور مطلق و نه به شکل مقیّد! وانگهی، مگر تابعی بودن دلیل بر وثاقت می شود؟!

تابعین طبق نظر برخی از علمای شما نه همه مرسلاتشان حجت است

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
چرا خیلی هم مرتبط بود. وقتی که با جابر بودن عطیه العوفی برای او مدح یا وثاقت باشد، پس با پیامبر بودن هم باید وثاقت بیاورد! وگرنه استدلال شما از پایه زیر سوال می رود، که رفت. فعلاً این تاپیک را به سلامتی، خوشی و میمنت به پایان ببرید، برای تاپیک های دیگر الله حکیم است.

ربطی نداشت چون شما صحابی را با تابعی یکی و مقایسه کردید و به طور غیر مستقیم برداشت میشود از سخن شما که نظر اهل سنت درباره صحابه و نظر شیعه درباره صحابه و اختلاف نظر آنها را مورد نظر دارید که باز هم اگر اینگونه باشد ربطی به تاپیک ندارد بنده هم همین آرزو را برای شما دارم و بی صرانه منتظر گفتگو بر محور قرآن کریم و صحیحین بخاری و مسلم درباره صحابه و کارهای آنها هستم

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
بله منبع دادید، اما در نقل از منبع خیانت کردید! در متن آمده بود که ابن سعد این را گفته است، و شما «قال ابن سعد» را نادیده گرفتید و کلام را به حافظ ابن حجر نسبت دادید!!

دقت نکردید بنده منبع را از سایت ولی عصر نقل کردم و خیانتی نکردم چون بنده از سایت ولی عصر گفتم و آنها از کتاب ابن حجر

وانگهی مقصود از نقل ابن حجر کاملا واضح است یعنی ابن حجر در کتابش چنین گفته حالا از چه کسی یک بحث دیگر است پس اگر بگوییم ابن حجر در کتابش گفته نه خیامنت است و نه دروغ چن واقعا در کتاب ابن حجر چنین چیزی آمده

از طرفی سوالی دارم آیا ابن حجر در همان نقل در ادامه عطیه را تضعیف کرده؟؟

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
اینکه ابن مَعین رحمه الله گفته است آدم سالمی تشریف داشته، یا اینکه ابن سعد توثیق کرده است، قابلیت مقاومت در مقابل جرح های کثیری که بر او وارد شده اند را ندارد!
جرح بر تعدیل مقدم است، چنانچه حافظ عراقی رحمه الله فرموده است:
وقدّموا الجرح لكن إن ظهر ... من عدّل الأكثر فهو المعتبر

برادر گرامی بهتر است مقداری بیشتر تحقیق و مطالعه کنید چون از نظر علم رجال علمای اهل سنت گفته اند راویی که مختلف فیه باشد یعنی هم توثیق و هم تضعیف داشته باشد، روایتش حسن می شود و این مطلب را در ذیل بسیاری از راوایان گفته اند از جمله:حديث آخر أخرجه الترمذي ... وقال غريب ورواه أحمد في مسنده قال بن القطان في كتابه وأبو معشر هذا مختلف فيه فمنهم من يضعفه ومنهم من يوثقه فالحديث من أجله حسن انتهى .
نصب الراية ، الزيلعي ، ج 5 ، ص 256 .

پس با وجود تضعیفات چون کسانی دیگر از بزرگان اهل سنت که در ادامه خواهم گفت او را توثیق کرده اند نهایتا روایت فدک از نظر سندی حسن خواهد شد!

اما توثیقات:


1. توثيق هيثمي:

[=Calibri]خود هيثمي عطيه بن سعيد را (كه در اينجا او را ضعيف محسوب كرده)، در جاي ديگر توثيق كرده است: [=Times New Roman]رواه أحمد وفيه عطية بن سعيد وفيه كلام وقد وثق. [=Calibri]«اين روايت را احمد نقل كرده و در سند آن عطيه قرار دارد كه در باره او سخن گفته شده ولي به تحقيق توثيق شده است.» [=Calibri]مجمع الزوائد، ج 3، ص 120

2. توثيق عجلي کوفي:

[=Calibri]وي در کتاب «معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث» نام ايشان را ‌آورده و به توثيق وي تصريح كرده است: [=Times New Roman]1255 عطية العوفي كوفى تابعي ثقة وليس بالقوي. [=Calibri]«عطيه عوفي از اهل كوفه، تافي و موثق است اما قوي نيست.» [=Calibri]العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 2، ص 1253، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.

3. ملا على قارى:

[=Calibri]وي در باره او مى‌گويد : [=Times New Roman]عطية بن سعد العوفي، وهو من أجلاء التابعين . [=Calibri]«عطيه بن سعد عوفي، از بزرگان تابعان است.» [=Calibri]القاري ، ملا علي (وفات 1104) ؛شرح مسند أبي حنيفة، ص 292 ، ناشر : دار الکتب العلمية بيروت

4. توثيق محمد بن جرير طبري :

[=Calibri]در مورد او مي‌گويد : [=Times New Roman]منهم عطية بن سعد بن جنادة العوفى ... وکان کثير الحديث ثقة إن شاء الله. [=Calibri]«از جمله آنها عطيه بن سعد بن جناده عوفي است... وي روايات فراوان نقل كرده و انشاء الله موثق است.» [=Calibri]الطبري، محمد بن جرير بن يزيد بن کثير بن غالب الآملي، أبو جعفر (متوفاي310هـ) المنتخب من ذيل المذيل ، ج 1، ص 304 ، طبق برنامه الجامع الکبير

5. توثيق ابن سعد:

[=Calibri] مولف الطبقات نيز مي‌نويسد : [=Times New Roman]عطية بن سعد بن جنادة العوفي ... وکان ثقة إن شاء الله وله أحاديث صالحة. [=Calibri]«عطيه بن سعد... انشاء الله ثقه است و روايات خوبي دارد.» [=Calibri]الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الکبرى، ج6، ص 304 ، ناشر: دار صادر - بيروت.

6. يحيى بن معين :

[=Calibri]وي از بزرگان علم رجال اهل سنت و از متشددين روايات است و عطيه را صالح مي‌داند: [=Times New Roman]قيل ليحيى کيف حديث عطية قال صالح. [=Calibri]«براي يحيي بن معين گفته شد، روايت عطيه چگونه است؟ گفت:‌ خوب است.» [=Calibri]يحيى بن معين أبو زکريا ( متوفاي233هـ)، تاريخ ابن معين (رواية عثمان الدارمي)، ج 3 ، ص 500، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1400 [=Calibri]ابن جعد نيز سخن يحيي بن معين را نقل کرده است: [=Times New Roman]2048 حدثنا بن زنجويه نا زيد بن الحباب نا فضيل بن مرزوق الأغر الرؤاسي نا أبو إسحاق وحدثنا عباس سمعت يحيى بن معين يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيى کيف حديث عطية قال صالح. [=Calibri]الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد ابوالحسن (متوفاى230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 302 ، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1990م.

7. تصحيح روايت عطيه توسط ترمذي:

[=Calibri]ترمذي صاحب يکي از صحاح سته اهل سنت، روايات عطيه را صحيح مي‌داند: [=Times New Roman]2381 حدثنا أبو کُرَيبٍ حدثنا مُعَاوِيةُ بن هِشَامٍ عن شَيبَانَ عن فِرَاسٍ عن عَطِيةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من يرَائِي يرَائِي الله بِهِ وَمَنْ يسَمِّعْ يسَمِّعْ الله بِهِ قال وقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من لَا يرْحَمْ الناس لَا يرْحَمْهُ الله وفي الْبَاب عن جُنْدَبٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرٍو قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ من هذا الْوَجْهِ [=Calibri]«... سند روايت از اين طريق حسن و صحيح است.» [=Calibri]الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4 ، ص591 ، تحقيق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. [=Calibri]و در چندين جاي ديگر روايت وي را تصحيح مي‌کند؛ از جمله در آدرسهاي ذيل: [=Calibri]سنن الترمذي ج 4، ص 670 ش 2522، [=Calibri]سنن الترمذي ج 4، ص 693 ش 2558 ،

8. تصحيح روايت عطيه توسط حاكم نيشابوري:

[=Calibri]حاكم نيشابوري نيز روايت عطيه را صحيح مي‌داند: [=Times New Roman]7899 أخبرنا عبد الله بن الحسين بمرو ثنا الحارث بن أبي أسامة ثنا هاشم بن القاسم ثنا أبو عقيل عبد الله بن عقيل الثقفي عن ربيعة بن يزيد وعطية بن قيس عن عطية بن سعد رضي الله عنه وكان من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الرجل لا يكون من المتقين حتى يدع ما لا بأس به حذرا لما به بأس هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. [=Calibri]المستدرك على الصحيحين ج 4 ، ص 355

9. تصحيح روايت عطيه توسط قطيعي و ترمذي:

[=Calibri]احمد بن حنبل روايتي را در فضيلت ابوبكر و عمر نقل كرده كه علماي ديگر اهل سنت اين روايت را تصحيح كرده اند. متن روايت اين است: [=Times New Roman]11900 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن فُضَيْلٍ ثنا سَالِمٌ يعني بن أبي حَفْصَةَ وَالأَعْمَشُ وَعَبْدُ اللَّهِ بن صُهْبَانَ وَكَثِيرٌ النَّوَّاءُ وابن أبي لَيْلَى عن عَطِيَّةَ العوفي عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ان أَهْلَ الدَّرَجَاتِ العلي لَيَرَاهُمْ من تَحْتَهُمْ كما تَرَوْنَ النَّجْمَ الطَّالِعَ في أُفُقٍ من آفَاقِ السَّمَاءِ أَلاَ وان أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ منهم وَأَنْعَمَا [=Calibri]عطيه از ابو سعيد خدري نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كساني كه در درجات بالا هستند، كساني را كه پايين تر ‌آنها هستند، مي‌بينند همانگونه كه ستارگان را كه از افق آسمان طلوع مي‌كند، مي‌ّبينند. ابوبكر و عمر از جمله اين افراد هستند. [=Calibri]مسند أحمد بن حنبل ج 3، ص 93 [=Calibri]بدر الدين عبد الله بدر محقق كتاب «جزء الالف دينار، بعد از نقل روايت، سند را تصحيح كرده است: [=Times New Roman]150 حدثنا الفضل قال حدثنا عثمان بن عبد الله البيتامي قال حدثنا سلمة ابن سنان الأنصاري عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ( إن أهل الدرجات العلى ليراهم من هو أسفل منهم كما تراءون الكوكب الدري في أفق السماء وإن أبا بكر وعمر منهم وأنعما ) صحيح. [=Calibri]القطيعي، أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان (متوفاي368هـ)، جزء الألف دينار وهو الخامس من الفوائد المنتقاة والأفراد الغرائب الحسان، ج 1، ص 238، تحقيق: بدر بن عبد الله البدر، دار النشر: دار النفائس – الكويب، الطبعة: الأولى1414هـ - 1993م [=Calibri]البته اين محقق در دو جاي ديگر نيز روايت را تصحيح كرده است: [=Calibri]جزء الألف دينار، ج 1، ص 288 [=Calibri]جزء الألف دينار، ج 1، ص 441 [=Calibri]بغوي نيز روايت را حسن مي‌داند: [=Times New Roman]هذا حديث حسن. [=Calibri]البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، شرح السنة، ج 14، ص 100، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م.

10. تصحيح روايت عطيه توسط زيلعي:

[=Calibri]زيلعي يكي ديگر از علماي اهل سنت روايت عطيه را حسن مي‌داند: [=Times New Roman]حديث آخر أخرجه الترمذي عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ان أحب الناس إلى الله يوم القيامة وادناهم مجلسا منه امام عادل قال بن القطان في كتابه وعطية العوفي مضعف وقال بن معين فيه صالح فالحديث به حسن انتهى [=Calibri]الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاى762هـ)، نصب الراية لأحاديث الهداية، ج 4، ص 68، تحقيق: محمد يوسف البنوري، ناشر: دار الحديث - مصر – 1357هـ.

11. تصحيح روايات عطيه توسط الباني وهابي:

[=Calibri]الباني وهابي نيز چندين روايت او را تصحيح مي‌کند. [=Calibri]روايت اول: [=Times New Roman]3240 - 4001 ( صحيح ) [=Times New Roman] حدثنا القاسم بن زکريا بن دينار حدثنا عبد الرحمن بن مصعب ح و حدثنا محمد ابن عبادة الواسطي حدثنا يزيد بن هارون قالا حدثنا إسرائيل أنبأنا محمد بن جحادة عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر (صحيح ) ... [=Calibri]صحيح سنن ابن ماجة للالباني ش 3240-4001 [=Calibri]روايت دوم: [=Times New Roman] ( سنن الترمذي ) [=Times New Roman]477 حدثنا زياد بن أيوب البغدادي حدثنا محمد بن ربيعة عن فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال كان نبي الله صلى الله عليه وسلم يصلي الضحى حتى نقول لا يدع ويدعها حتى نقول لا يصلي قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب . [=Times New Roman]تحقيق الألباني : [=Times New Roman]صحيح ، ابن ماجة ( 1379 ) [=Calibri]صحيح وضعيف سنن الترمذي - (ج 1 / ص 477) [=Times New Roman] ( سنن الترمذي ) [=Times New Roman]3243 حدثنا ابن أبي عمر حدثنا سفيان عن مطرف عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم كيف أنعم وقد التقم صاحب القرن القرن وحنى جبهته وأصغى سمعه ينتظر أن يؤمر أن ينفخ فينفخ قال المسلمون فكيف نقول يا رسول الله قال قولوا حسبنا الله ونعم الوكيل توكلنا على الله ربنا وربما قال سفيان على الله توكلنا قال أبو عيسى هذا حديث حسن وقد رواه الأعمش أيضا عن عطية عن أبي سعيد . [=Times New Roman]تحقيق الألباني : [=Times New Roman]صحيح ، الصحيحة ( 1078 - 1079 ) [=Calibri]صحيح وضعيف سنن الترمذي، (ج 7 / ص 243)

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
اتفاقاً بسیار ربط دارد! وقتی قصد داشتید از این نقل که سندی هم نداشت سوء استفاده کنید و چنان به مخاطب نشان دهید که هیثمی رحمه الله، عطیه را ثقه میدانسته است، من با نشان دادن دیدگاه اصلی هیثمی بطلان ادعای شما را به نمایش می گذارم:

نه برادر بنده سو استفاده نکردم این از قصور و یا تقصیری است که از هیثمی سر زده یا هر علتی دیگری که نمیدانم نه از بنده

این هم توثیق هیثمی:

[=Calibri]خود هيثمي عطيه بن سعيد را (كه در اينجا او را ضعيف محسوب كرده)، در جاي ديگر توثيق كرده است: [=Times New Roman]رواه أحمد وفيه عطية بن سعيد وفيه كلام وقد وثق. [=Calibri]«اين روايت را احمد نقل كرده و در سند آن عطيه قرار دارد كه در باره او سخن گفته شده ولي به تحقيق توثيق شده است.» [=Calibri]مجمع الزوائد، ج 3، ص 120

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
ممکن است کسی بگوید: خوب این از تناقض البانی است!!
من نیز میگویم: اولاً این شما را ملزم میکند که از استناد به وی دست بکشید، چون او نیز قائل به ثقه بودن نبوده است. ثانیاً شیخ البانی روایاتی را که از عطیه تصحیح کرده یا گفته باشد حسن هستند، برای شواهد و متابعات دیگر بوده است. وگرنه نمیتوانید بیاورید که شیخ البانی تصریح به «ثقه بودن» این راوی کرده باشد.

اولا همانطور که گفتم تصحیح علمای دیگر باعث میشود روایت حسن شود ثانیا از البانی تصحیح روایات عطیه را آورده ایم و البته در برخی قسمت وی را تضعیف کرده است چون بر خلاف مرادش بوده است.

عادت اهل سنت بر این است که اگر روایتی بر وفق مراد شان بود، راوی سند سر سخت سنی و موثق است. اما وقتی به اهل بیت پیامبر برسد رافضی، شیعه و ضعیف می شود.


Moslem Kurdi;795980 نوشت:
متأسفانه چون به گفتۀ خودتان از سایت ولیعصر کپی کردید، فراموش کردید که چه آوردید!
آوردید: «سمهودی هم در کتاب وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج 3، ص 159 می‌گوید: فشهدت لها ام أیمن»
سمهودی میگوید!! اما اکنون میگویید نگفتم حرف سمهودی است!

نظر سمهودی با نوشتن مطلبی در کتابش آیا یکسان است؟ بنده میگویم سمهودی در کتابش این مطلب را نقل کرده نگفتم نظر شخصی سمهودی هم همین بوده یا خیر! سمهودی میگوید یعنی در کتابش چنین نقل شده واقعا این مسائل جای توضیح و بحث دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
جناب آقای «یاقوت حمویی» هم در کتاب «معجم البلدان» این قضیه را مطرح می کند...
جواب: این خبر سندی ندارد. اگر داشت بدهید تا ببینیم.

سند دارد یا ندارد مشکل بنده نیست بنده مطلبی که در کتاب او نقل شده را گفتم و باید از یاقوت حمویی بپرسید که چرا بدون سند(بر فرض نبود سند در روایت) روایتی تاریخی نقل میکند که اساس و بنیان اهل سنت و تفکرات و اندیشه هایشان را متلاشی خواهد کرد!!!

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
جناب آقای «شمس الدین سرخسی» متوفی 483 از فقهای بزرگ «احناف» است. ایشان هم می گوید...
جواب: منبعی برای این مسئله ذکر نکردید تا رجوع کنم!!

بله حق با شماست این هم منبع:المبسوط، اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي، دار النشر: دار المعرفة - بيروت ج12، ص 29

Moslem Kurdi;795980 نوشت:
اما ببینیم به چه کسی گفته شد و جوابش چه بود: «وأخرج الحافظ عمر بن شبة أن زيدا هذا الإمام الجليل قيل له إن أبا بكر انتزع من فاطمة فدك فقال إنه كان رحيما وكان يكره أن يغير شيئا تركه رسول الله صلى الله عليه وسلم فأتته فاطمة رضي الله عنها فقالت له إن رسول الله صلى الله عليه وسلم أعطاني فدك فقال هل لك بينة فشهد لها علي وأم أيمن فقال لها فبرجل وامرأة تستحقيها ثم قال زيد والله لو رجع الأمر فيها إلي لقضيت بقضاء أبي بكر رضي الله عنه» الصواعق المحرقه (1/157)
ترجمه خلاصه ای: میگوید که ابن شبه آورده است که به زید رحمه الله گفتند که ابوبکر فدک را از فاطمه گرفته است، پس او گفت: ... اگر امر در این مسئله به من باز گردد، مانند ابوبکر رضی الله عنه قضاوت خواهم کرد!
پس صرفنظر از صحت یا عدم صحت این خبر، این اصلاً ضد شما است! نه اینکه غصب فدک را برای شما ثابت کند!!

اولا چرا خلاصه؟ کامل ترجمه کنید! ثانیا اگر ترجمه را کامل انجام دهید هم خودتان و هم دیگران متوجه خواهند شد که آقای زید به جای تکذیب روایت در صدد توجیه کار نادرست ابوبکر بر آمد پس تلویحا روایت را قبول دارد! پس بهتر است از متن نخواهید بر ضد ما استفاده کنید چون کاملا بر ضد خود شما خواهد شد

به این منابع رجوع کنید: http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8819 و http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5386

[=Calibri]

قبل از اینکه در مورد اسناد خطبه پاسخ شما را بدهم جناب کرد از آنجا که شما دم خروس را جا گذشته اید بهتر است کمی به منابع خودتان سری بزنید
پاسخ: یعنی اکنون شما به منابع ما سر زده اید؟!
بسیار عالی، فعلاً «فرض» را بر این میگذارم که شما در کتابخانۀ تان به سراغ این کتب رفته اید و چون قبلاً آن ها را تک به تک از ابتدا تا انتها مطالعه کرده اید، این نکات الزام آور! را نقل کرده اید! بسیار عالی!

سپس زحمت کشیدید و «یک روایت» را از «مصادر متعدد» ذکر کردید! اما تنها یک سند ارائه کرده اید!!
مانند اینکه یک اسکناس یک دلاری را جلوی صد آینه بگذارید! تنها «یک دلار» دارید!!

بررسی سندی هم در غیبت شما انجام شد، طحان و عطیه العوفی مشکل دارند و شرحش گذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ضمن آن هایی که از شواهد التنزیل سند دادید، جالب است که بدانید اگر از کافی مصدر داده بودید بهتر بود!
نویسندۀ این کتاب شیعه است، و برای اثبات تنها از سندی که خودتان ذکر میکنید استفاده میکنم:
«وقال علي بن طاووس رحمه الله : وقد روى...»
ابن طاوس؟! رضی الدین؟! اگر اینگونه باشد که این از علمای درجه یک شیعه است! Sad
اسناد روایات این کتاب مشحون از شیوخ امامیه است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حال سوالی میپرسم: بهتر نبود همان یک سند را از یک کتاب ذکر میکردید؟!
گمان کرده اید اگر سند ضعیفی را 50 نفر ذکر کنند، روایت صحیح می شود؟!!
یا اینکه دیگران میگویند که شما مدارک زیادی برای اثبات «غصب فدک» در اختیار دارید؟!!!

در پست دوم فرمودید:
جناب کرد ظلم به خاندان نبوت یکی و دو تا نیست که بشود آنها را پنهان کرد و یا کتمان که جواب داده اید! شما بقول خودتان جز روز خوانی کاری نکرده اید !
پاسخ: اولاً روضه خوانی صحیح است! درست است من اهل سنت این را به شما یاد آوری کنم؟!!
ثانیاً من نیازی به روضه خوانی نداشتم، والحمدلله. بلکه استاد محراب نیاز داشتند و بر حسب نیاز روضه هایی در حد روضه الشهداء خواندند، خسته نباشند ...

روایتی از صحیح بخاری آوردید که در آن آمده بود: «وكانت ‏ ‏فاطمة ‏ ‏تسأل ‏ ‏أبابكر ‏ ‏نصيبها...»
پاسخ: نصیب در لغت به معنای سهم است! فاطمه رضی الله عنها سهمش را طلب کرد!
این یعنی فدک غصب شد؟! فکر نمیکنم این روایت مرتبط باشد!

جالب است باز هم عادت «برف انباری» خود را به قول آیت الله موسویان تکرار کردید! لطفاً به ذکر یک بارۀ روایات بسنده کنید و واقعاً توقع ندارم که یک مطلب را از چهل کتاب بیاورید! اگر سند صحیح باشد همان یک مصدر کفایت میکند، و اگر ضعیف هم باشد نقل صد گانۀ آن هم آن را محکوم به صحت نخواهد کرد!

نصیحتی که به استادتان آقای محراب کردم را مجدداً تکرار میکنم:
کم گوی و گزیده گوی چون در *** تا از کم تو جهان شود پر!

مفید و مختصر ثابت کردن و پاسخ دادن، از آوردن هزاران مطلب بی ربط و تکراری بهتر است، والله المستعان.

موفق باشید...

موضوع قفل شده است