عقل بشر انسان را مرکب از جسم وبدن درک نموده است ونه موجود تکه ساحتی نظیر فرشته ومجرد محض .
بله عقل بشر که همان عقل ناقص است انسان را مجموع بدن و روح میداند و به همه چیز ار دریچه قیاس نگاه میکند
این سخن شما در تایید مطلب ما بود نه ضد سخن ما
صادق;742806 نوشت:
روح منهای جسم مصداق انسان نمی باشد . چه این که جسم منهای انسان هم مصداق انسان نیست
میشود بفرمایید پس با مرگ چه اتفاقی میافتد؟؟؟؟؟؟
اگر جسم در ذات و حقیقت انسان مدخلیت ذاتی داشت که نباید حتی برای یکدم از آن فاصله بگیرد!!!!!
صادق;742806 نوشت:
- گرامی !
در آیات یاد شده بشتر دقت نماید .
با تمام احترامی که براتون قائلم باید بگم که متاسفانه به مطالب ما توجه نمیکنید و فقط میخواهید سخن مارا به هرقیمتی رد کنید
استاد عزیز
ما این آیات را دیدیم اما برای ما دلیل نیستند که معاد جسمانی است
آیات معاد در مقام بیان می بایست در حد فهم ما از خیر و شر باشد اما در مقام «حقیقت آن» این الزام وجود ندارد که درخور فهم اینجایی ما باشد
شما هنوز دلیلی حاکی از این که آیات معاد تمثیل و استعاره نیستند نیاورده اید
در ضمن این سخن شما غلط است
نمیدونم کدوم آیه بود که خداوند خود را هم به نفس خطاب کرده
میگویند که انسان نفس های مختلفی دارد که مهمترین آن نفس مطمئنه است که صاحبان آن اولیا الله و معصومین اند
سوال:
در بهشت که قطعا نفس اماره وجود ندارد میماند نفس مطمئنه
خب کسی که به نفس مطمئنه رسید حور و قصور میخواهد چه کار؟ در همین دنیا هم بعضی ها هرچی بخواهند هست اما جز ذکر خدا چیزی نمیخواهند .. چرا؟
چون این قدرت را وقتی دارا میشوی که از این امور گذشته ایی و در چشمت دیگر جایی ندارند
نتیجه اینکه حور قصور فقط در مقام بیان و تشویق برای افراد رشد نیافته حقیقت دارند نه در حقیقت بهشت
یک محرک اینسویی اند نه یک حقیقت آنسویی
و از طرفی برای تفسیر تشتهیه الانفس در بهشت باید آیات دیگر رادید تا مطلب روشن شود
خب ما در قرآن داریم که اونچه که شما میخواهید لزوما خوب و خیر نیست و بلعکس
از این مطلب بدست می آید که لذت و سعادت مترادف هم نیستند
سعادت و رستگاری انسان غیر از لذتی است که آدمی بخاطرش به گناه می افتد
سعادت اونچیزی است که در حال حاضر ما نمیفهمیم(دقت کنید)
پس آیه تشتهیه الانفس متوقف بر خواسته های اینسویی ما نیستند فقط در مقام بیان و تشویق متوقف به خواسته های دنیایی ما هستند
خواسته های دنیایی و زمینی ما همان است که راس کل خطایاست
در ضمن این سخن شما غلط است
نمیدونم کدوم آیه بود که خداوند خود را هم به نفس خطاب کرده
و مطلب دیگه اینکه
میگویند که انسان نفس های مختلفی دارد که مهمترین آن نفس مطمئنه است که صاحبان آن اولیا الله و معصومین اند
سلام
اینجا استاد محمدی میفرماید روح چیزی است که باعث حرکت میشود و نفس آن روحی است که به بدن تعلق گرفته است. قبلا هم خدمت شما عرض شد خدا نفوس را در موقع مرگ میگیرد. الله یتوفی الانفس حین موتها.
یعنی همان بدن+روح
در ادامه هم میگویند نفس روحی است که اداره کننده انسان است و اگر به بعد مادی توجه کند و تمشیت بعد غریزی را کند میگویند نفس اماره و اگر به بعد انسانی و ملکوتی انسان توجه کند میشود نفس لوامه و نفس مطمئنه
پس بحث توجه نفس است به بعد مادی و معنوی انسان. نه اینکه یکی از این ابعاد از انسان بکلی سلب شود
یعنی شما به بدنی که در خواب میبینیم(بدن خیالی) بدن و جسم میگویید؟؟؟
اون فقط یک ادراکه که ناشی از تعلق به ماده صورت گرفته که همون ادراک هم از بین میره و با قیامت آدمی به کلی از کثرت بیرون می آید
این مطلب کاملا برهانیه..نمیدونم چرا نمخواهید قبول کنید
مخصوصا که این مطلب مابه ازای خارجی هم داره...که اون هم خود انسانه که سه تا ادراک مادی و خیالی و عقلی داره
تمام سرگردانی مربوط به ماده و خیال است .. اما ادراک که عقلی شد سرگردانی هم پایان میپذیرد
واقعا فکر میکنید اصلا چرا بین دنیا و آخرت برزخ وجود وجود دارد؟
دلیلش همین تعلق به دنیاست ، مثل یه فیلتر عمل میکنه و انسان را از هرچه که مربوط به دنیا بوده اعم از جسم پاک میکنه
از نظر فلسفی برزخ یعنی بقای انس با طبیعت و قیامت یعنی پایان این انس
Serat;742891 نوشت:
در ادامه هم میگویند نفس روحی است که اداره کننده انسان است و اگر به بعد مادی توجه کند و تمشیت بعد غریزی را کند میگویند نفس اماره و اگر به بعد انسانی و ملکوتی انسان توجه کند میشود نفس لوامه و نفس مطمئنه
با این حساب چگونه میگویید در بهشت غرایز حیوانی وجود دارد؟
در ضمن به قسمتی از پست قبلی هیچ اشاره ایی نکردید
شاید خسته شدید از بحث با بنده
ببخشید
باسلام وتشکر . بدون تردید عین همین بدن در آخرت ودر بهشت وجهنم حضور دارد.
ولی مادی نیست گرچه جسمانی است در تبیین مسله باید گفت :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا دلیل قطعی داریم که ماده و جسم دو چیز باشند و نه یک چیز؟ حقیر ادعا میکنم جسمانیت یکی از عوارض مادی بودن است وقتی ماده در شرایط خاصی باشد، مثلاً وقتی چگالی آن به اندازهی کافی زیاد است و یک حجم با مرز مشخص به خود میگیرد که با چشم غیرمسلح یا مسلح دیده شود ... از کجا میتوان ثابت کرد که این تعریف برای جسمانیت غلط است و نمیتواند درست باشد؟ (البته میدانم که احتمالاً ناقص است ولی میخواهم بدانم چطور نشان میدهند که غلط است) تعریف دقیق جسم چیست؟ آیا یک حجم توپر سه بعدی یا یک پوستهی توخالی است که قابل رؤیت با چشم سر باشد؟ اگر بله حقیر به آن اشکال دارم و اگر خیر ممنون میشوم توضیح بدهید که پس چیست؟
صادق;742697 نوشت:
حال باید دید مراد از جسمانی بودن معاد چیست ؟
بعضیها جسمانی بودن معاد را به معنای این میدانند که جسم انسان با خصوصیات مادی که برای دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهی استخوانش میشکند، دیوانه میشود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما میخورد، گرمازده میشود، خسته میشود، پیر میشود و... در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروی عین بدن دنیوی است. اما جسمانی بودن به این معنا که قابلیت برای بقا و جاودانگی ندارد،
اسخوانش بشکند مگر مشکلی هست؟ در جهنم میشود مایهی عذابش ... در بهشت هم شرایط طوری است که هیچ وقت زمین نخورد یا چیزی رویش نیفتد و پوکی استخوان هم نگیرد که بعد استخوانش بشکند ... آیا اشکالی در این هست؟
دیوانگی یک بیماری است و خداوند میتواند آن را به هیچ کسی عارض نکند ... گرچه اهل جهنم بیماری روحی کم نخواهند داشت ... از حسد و کینه و سوء ظن و اینها گرفته تا افسردگی ... اگرچه در جهنم کسی به پوچی نمیرسد چون آنجا وقت برای پرداختن به این توهمات ندارند و میداند که خدا به او ظلمی نکرده است و اگر عذابی بهشان میرسد عین عدالت است ...
احتیاج به تخلیه هم لزومی ندارد که داشته باشد ... یک راه تخلیه همان غائط و بول است ولی تخلیهی مواد سمی از بدن راههای دیگری هم دارد ... مثل عرق ... یا مثل بازدم که توسط آن دیاکسیدکربن را بیرون میدهیم ... آیا در بهشت کسی از تنفس کردن به خدا شکایت کند که بازدم آن برایم مشکل است؟ مکانیزمهای دیگری هم شاید خدا برای این کار در انسان قرار دهد که با آن وصف بهشتش بهشت باشد و جهنمش هم جهنم ... مثلاً کافران شاید در آتش جهنم خیس عرق شوند و یکی از عذابهایشان تحمل بوی گند بدنهایش باشد ... گرچه تعریق یک مکانیزم برای خنک کردن بدن در گرماست و شاید در جهنم مورد استفاده قرار نگیرد تا بدن آنها به آن خنک نگردد ... و البته بوی عرق انبیاء علیهمالسلام بوی خوش بوده است که مایهی آزار کسی نبوده است، حتی این را در مورد غائط و بول ایشان هم گفتهاند و اگرچه زحمت باشد و در بهشت زحمت راه نداشته باشد ولی این را گفتم که بگویم به این راحتی نباید گفت که حتماً در بهشت چنین نخواهد بود یا بود بعد از آنکه دانستیم که خدا بر هر کاری تواناست:
يا مانند آن كس- عزير- كه بر دهكدهاى گذر كرد كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اين- اهل اين دِه- را پس از مردنش زنده مىكند؟ خداوند او را صد سال ميراند و بازش برانگيخت- زندهاش ساخت-، گفت: چند درنگ كردهاى؟ گفت: روزى يا برخى از روزى درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال است كه درنگ كردهاى، به خورش و آشاميدنىات بنگر كه ديگرگون نشده است، و به دراز گوش خود بنگر [كه استخوانهايش پوسيده، تا پاسخ خود را بيابى] و تا تو را براى مردم دليل و نشانهاى [بر رستاخيز] كنيم، و به استخوانها بنگر كه چگونه مىجنبانيم و به هم مىآوريم و سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس چون [توانايى خداوند در زندهكردن مردگان] براى او روشن و هويدا شد گفت: مىدانم كه خدا بر هر چيزى تواناست.
خدایی که خورش و آشامیدنی را بدون یخچال و فریزر برای صد سال سالم حفظ میکند را با قدرت و علم خود مقایسه کنیم و بگوییم که معاد حتماً چنین نیست چون فلان کار محال است؟ آن هم وقتی که فرموده است «... كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا»؟
بماند که در جهنم جهنمیان به صورت انسان نیستند و ایشان در قیامت به صورت حیوان محشور شدهاند (در روایتی وقتی حال زار مردمان در قیامت بیان میشد یکی از صحابه پرسید پس شفاعت شما چه میشود؟ امام علیهالسلام فرمودند که شما انسان محشور شوید باقیاش با ما ... اینکه تنها مؤمنان و شیعیان عریان محشور نمیشوند هم ظاهراً به همین مطلب برگردد که تنها ایشان هستند که انسان محشور شدهاند و باقی حیوان محشور میشوند مگرنه که در همان قیامت هم بهشتی و جهنمی نمیتوانستند چشم از حرام باز دارند ... حرام خدا حرام است حتی در قیامت و بهشت) و هیچ استبعادی ندارد که همینطور که راه میروند یا جایی نشستهاند بول و غائط هم بکنند، مانند حیوانات ...
سرماخوردگی گرمازدگی هم میتواند باشد، لیکن خداوند حال بهشت را چنان توصیف میکند که کسی گرمازده نخواهد شد چرا که سایهها متصل است و خورشید و زمهریری نیست که مایهی ازار انسان شود و در جهنم هم که این بیماریها در مقابل آن عذابها بیمقدار است ... اگر عدالتش اقتضاء میکرد میچشاند و اگر نکرد مصون میدارد
در مورد خسته شدن هم در مورد بهشتیان چنین چیزی رخ نمیدهد و خداوند قادر است که چنان کند ... حضرت علی علیهالسلام وقتی زورشان نمیرسید یک قرصهی نان جو را به دو نیم کنند حضرت زینب با ناراحتی گفتند که کجاست آن زوری که درب خیبر به آن کنده شد؟ حضرت هم فرمودند که آن زور به قوت بازو نبود که به قوت ایمان بود ... اگر ایمان چنان اثری دارد که در عملکرد قوت بازو چنان اثری میگذارد آیا در بهشت چنین چیزی را ناممکن بدانیم؟ ... آیا شهدای کربلا هر کدام در جنگاوری معادل چند ده تن نبودند؟ این زور ایشان زور بازویشان بود یا قوت ایمانشان؟ ... یا آیا خداوند در قرآن نفرموده که هر مؤمن معادل ده نفر است در جهاد با کافران ولی به شما تخفیف دادم و شما معادل دو نفر هستید؟ منظور چیست یعنی باید بروید تقویتکنندهی عضلات بخورید و استراحتتان زیاد باشد یا روی ایمانشان حساب باز شده است؟ ما که شبها را در خواب غفلت هستیم تمام روز هم خستهایم ولی شما که تمام شب را به عبادت خدا بیدارید و در قیام هستید و قعود چطور در طول روز هم سر حال هستید؟
و دست آخر در مورد پیری ... آی حضرت امام زمان علیهالسلام الآن ۱۲۰۰ سالشان هست و باز مانند جوانی ۴۰ ساله هستند؟ آیا حضرت خضر علیهالسلام پیر و فرتوت شدهاند؟ وضع حضرت یونس علیهالسلام که خداوند فرمود اگر عبادتش در دهان ماهی نبود تا قیامت باید آنجا میماند چگونه میشد؟ «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
چرا جسمانی بودن به این معنا قابلیت بقاء و جاودانگی ندارد؟ آیا خداوند عاجز باشد از اینکه بتواند بدن مادی را هر طور که بخواهد و تا هر زمان که بخواهد حفظ کند؟ ... چرا به جای زیر سؤال بردن قدرت خدا درک خودمان از مفاهیمی مانند ماده و جسم و زمان و مکان را به چالش نکشیم و سعی نکنیم علم خودمان را ارتقاء دهیم؟ چرا اصرار کنیم که ما مفاهیم اولیه را به صورت قطعی میدانیم و الآن وقت آن است که بگوییم خدا چه میتواند بکند و چه نمیتواند؟ سبحان الله عمل نتفکر ...
صادق;742697 نوشت:
هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانی ملتزم نمیشوند جسمی که در دنیا بود ،با همان وضعیت بر نمیگردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود ،به طوری که از جهت شباهت عین جسم اول باشد و از جهتی مثل آن است، به طوری که هر کس این قالب را ببیند بگوید: این، فلانی است، آن فلان شخص دیگر است.
چرا باید از نظر شباهت عین جسم اول باشد؟ مگر مؤمنان قرار نیست زیباتر و جوان باشند؟ کودکی که در ۱۰ سالگی از دنیا رفت و آنجا جوان محشور میشود آیا عین همان جسم اولش شده است و ظاهرش حفظ شده است؟ آیا جهنمیان حیوان محشور نمیشوند؟ آیا اگر به صورت گوسفند محشور شدند آن همه پشم روی ظاهرشان همان موهان بدن خودشان در دنیا بوده است؟
تمام هویت جسمی که تعریف میکنند که مثالی است و ظاهری است بدون مادهی تشکیل دهنده اگر بر اساس یکسان بودن ظاهر باشد که همهی علمای خودمان میدانند که در قیامت ظاهرها هیچ لزومی ندارد که حفظ شود ... نه شخصی که که زشتمنظر است زشت وارد بهشت میشود و نه کسی که زیباروی است و اهل فسق و فجور و گناه زیباروی وارد بهشت میشود ... آنها که میگویند ما دوست داریم برویم جهنم چون بیشتر زیبارویان آنجا هستند بهت زده خواهند شد وقتی خواهند دید که جهنمیان یکی از دیگری زشتتر و متعفنتر است ...
اما ممکن است سؤال کنند که پس چطور همدیگر را میشناسند اگر شاید هیچ شباهتی به دنیای خود نداشته باشند؟ در اینجا شاید این پاسخ معصوم علیهالسلام راهگشا باشد:
[=Franklin Gothic Medium]... عرض شد: پس راه يكتاپرستى چيست؟ امام عليه السّلام فرمود كاوشگرى و تحقيق ممكن و رهجويى فراهم است، به راستى شناخت «خود» حاضر پيش از صفتش و شناخت صفت غايب پيش از «خود» او صورت گيرد. گفتند: چگونه «خود» حاضر را پيش از صفتش بشناسيم؟ فرمود: او را مىشناسى و به گونهاى از دانشش در مىيابى و خودت را نيز به وسيله او مىشناسى و خود را به وسيله خود و از پيش خود نمىشناسى و مىدانى كه به راستى هر چه در اوست از آن او و مختصّ به اوست چنان كه (برادران يوسف) به يوسف گفتند: إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي- آيا تو خود يوسفى؟ گفت آرى: من يوسفم و اين برادر (ابوينى) من است.» «5» پس يوسف را به خود او شناختند و به وسيله ديگرى نشناختندش و از پيش خود و به پندار دل ايجادش نكردند ...
منبع: رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)، ص: 335
[=Franklin Gothic Medium]
ما چطور کسی را که خیلی پیر شده است بعد از سالها میشناسیم؟ در قیامت چرا اینطور نباشد؟ ... با دیدن صورت جدید او صورت قدیمش در ذهن تداعی میشود و با کمی نشانهی دیگر میتوان مطمئن شد که این همان شخص است یا کس دیگری است ...
استاد بزرگوار حقیر را ببخشید ... قصد جسارت ندارم ... ولی وقتی این مطالب را میخوانم گمان میکنم درک کنم که چرا علمای بزرگ سابق اینقدر مخالف فلسفه بودند ... فلاسفه گاهی واقعاً حرفهای خلاف دین زیادی میزنند ... و ظاهراً خیلی راه را به بیراهه رفتهاند
:Ghamgin: ... گرچه نه همهی آنها ولی بسیاری از آنها مانند مرحوم علامه و ملاصدرا مؤمنان بزرگی بودهاند ...
صادق;742697 نوشت:
مادی بودن در قیامت و آخرت مادیتی خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد ،به نحوی که قابلیت جاودانگی داشته باشد و فضولات نداشته باشد و موجب خستگی و ملالت نباشد.
قوانین آنجا مگر چه است؟
این همه آیاتی که میگویند حتی ذرات آنها هم همان است را چه کنیم؟ آیهی زنده شدن پرندگان به دعوت حضرت ابراهیم علیهالسلام از روی کوههای مجاور و یا آیهای که در همین پست در بالا آورده شد در بارهی دوباره زنده شدن خر حضرت عزیر علیهالسلام ...
صادق;742697 نوشت:
صدرالمتألهین میگوید: آن چه در اعتقاد به حشر بدنها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایی از قبرها برانگیخته میشوند به طوری که اگر کسی تک تک آنها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن بهمان است.
برای اینکه این شناختن رخ دهد ولی هیچ لزومی ندارد که ظاهر عیناً حفظ شود ... بر همین اساس اصلاً دیگر مفهومی به اسم جسم معنا نخواهد داشت چون ظاهر اصالتی ندارد ...
ببخشید اگر درد و دل کردم ... ان شاء الله که خاطر شریفتان آزرده نشود ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
باسلام
...
پس شما هم باید قبول کنید که شهوت به خودی خود مقصود نبوده بلکه جنبه مقدمی دارد برای چیز دیگر
ملاali;742730 نوشت:
بله اما نه بخاطر خود شهوت بلکه به خاطر اینکه نیاز و مانعی را درجهت رشد و تعالی رفع کرده
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب ملاعلی
اول بگذارید بپرسم که به نظر شما رسول خدا صلیاللهعلیهواله وقتی با همسرانشان نزدیکی میکردند قصدشان چه بوده است؟ برای ازدیاد نسل بوده است یا برای رضای خدا؟ اگر خدا امر میفرمود که ای رسول اشکالی ندارد اگر ازدواج کنی ولی من دوست ندارم که تو ازدواجی کنی آیا پیامبر خدا برای این همه مصلحت که در ازدواج هست باز ازدواج میکردند و یا به دنبال آن بودند که جانان پسندد؟
یکی مثل ما و شما ازدواج میکنیم که درش هم لذت دنیاست و هم صواب آخرت ... یکی اما میگوید «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» ...
در بهشت خدا ان شاء الله دعای کسانی که میگفتند «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» برآورده میشود، چه در حق خودشان و چه در حق مؤمنان دیگر چرا که مؤمنان به گردن همدیگر حق دارند ...
ملاali;742730 نوشت:
بنده کاری با قیامت ندارم مگر نمیگوییم که این وعده ها برای تشویق است؟ خب اینکه یک فرد متاهل را با وعده به زنان تشویق به کار نیک کنیم؟ یعنی چه؟
این که از یک طرف زیاده خواهی را نیاز کاذب بدانیم و از طرف دیگر همین نیاز کاذب را بعنوان تشویق وعده دهیم .. صورت منطقی ندارد
همین یک تشویق که نیست ... همین هم بود اشکالی نداشت ... ولی فقط همان نیست ...
زیادهطلبی در مورد ازدواج را هم کسی نگفت نیاز کاذب است وقتی امام صادق علیهالسلام فرمودند در هر چیزی اسراف هست مگر در همان ...
اما در بهشت چه کسی گفته حتماً باید زیادهخواهی بکنید؟ به شما یک حوری میدهند شما بگویید بیش از این نمیخواهم ... بگویید همسر همین دنیایم را میخواهم و پس ... بگویید اصلاً همان را هم نمیخواهم و میخواهم مجرد باشم ... هر چیز معقولی که بهشتی از خدا بخواهد میشود ما تشتهیه انفسهم ... اگرچه شخصاً بعید میدانم این خواستهها معقول باشد ولی کاری نداریم، جمله را شرطی بیان میکنیم، اگر بود و در نتیجه در بهشت جا برای چنین درخواستی بود خداوند هم اجابت میکند ... اگر هم هزار تا حوری خواستید هم به شما میدهند ...
ملاali;742730 نوشت:
شما آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید؟ کدام نفس قرار است متنعم شود؟
لطفاً منظورتان را صریحتر بپرسید، منظورتان از کدام نفس چیست؟ نفس اماره و لوامه و مطمئنه؟ اگر بله که پاسخ این است که آنها سه نفس نیستند بلکه سه مرتبه از یک نفس هستند ... نفس اگر رویش به زمین باشد و به دنیا و خدا را نبیند نفس اماره است و اگر رو به بالا کند و خدا را ببیند لوامه و مطمئنه است و اگر صفات خدا را در خود ملکه کرده باشد مطمئنه است ... حالا در بهشت کدام یک شهوت دارد؟ نفس در بهشت اگرچه سر به زیر داشته باشد و زن و میوه و غذا ببیند ولی این سر به زیر داشتن او را از نگاه به خدا بازنمیدارد و در نتیجه شهوت در بهشت به هیچ وجه چیز بدی نیست ... حالا که بد نیست خداوند هم فرموده هر چه که به آن اشتها داشتید برایتان فراهم است ...
در دنیا عقل و شهوت گاهی در موازات هم هستند و یاور هم هستند (همانطور که عقل حکم میکند تا حدّ معینی به شهوت خود تن دهید و خود تنها مهارش را حفظ میکند) و گاهی در تزاحم با هم هستند (مثل اینکه نفس اماره میگوید حالا که اجازه دادی شهوت جنسیام را تخلیه کنم من فلان کس را هم از قیافهاش خوشم آمده و او را هم میخواهم و در اینجا عقل مانعش میشود و میگوید باید حد نگاه داری و از حدود الهی خارج نشوی) ولی در بهشت عقل و شهوت همیشه یک چیز میگویند و مزاحمتی با هم ندارند و در روایات هم آمده که خداوند انسان را قبل از ورود به بهشت از آلودگیهایی که دارد پاکش میگرداند حال آنکه مطابق قرآن جهنمیان پاک نشده و همانطور که هستند وارد جهنم میشوند «... لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»
ملاali;742730 نوشت:
و در آخر اینکه اگر معاد جسمانی است چه لزومی داشت که استفاده از لذات نفسانی و وارد شدن به آن مترتب بر اخلاص و پاکی باشد؟
به همان دلیلی که چشم ناپاک در همین دنیا هم از دیدن برخی حقایق عاجز است در قیامت هم حرام است که حتی چشمشان بر ظاهر بهشت بیفتد ... دیدن نعمات بهشتی و حتی ظاهر آنها بر جهنمیان حرام است و مطابق روایات به همین دلیل حجرالأسود که در اصل حجرالأبیض بوده است و از بهشت آورده شده است سیاه شد تا چشم گناهکاران به آن نیفتد که اگر میافتاد بهشت بر ایشان واجب میشد ...
اما میپرسید چرا ... اگرچه پذیرفتن آن نیازی به دانستن چگونگی آن ندارد ولی باز راه تفکر بسته نیست ... شاید در اولین تلاش بتوان اینطور پاسخ داد که در بهشت اخروی ظاهر و باطن موازی هم هستند و با دیدن یکی دیگری هم دیده میشود ... اما این توضیح چندان جالب نیست ... چرا که اگرچه میتواند توضیح بدهد که چرا ظاهر بهشت هم مراتبی دارد ولی نمیتواند توضیح دهد که پس چرا با اهل بیت علیهمالسلام کسان دیگری هم هستند ... که این مطلب نشان میدهد هر کسی از دیدن ظاهر تنها تا عمقی از باطن را میتواند درک کند که توان دیدن آن را از دنیا تا قیامت کسب کرده است ... در این صورت شما خواهید پرسید که خوب جهنمیان که هیچ عمقی از حقیقت را نمیتوانند درک کنند لااقل ظاهر بهشت را که میتوانند بچشند ... ولی قاعدتاً پاسخ منفی است همانطور که باز تکرار میکنیم که ظاهر بهشت هم طبقه دارد و هر طبقهای تنها ظاهر همان طبقهی خودش را درک میکند ... یعنی اگرچه ولو در یک طبقهی از بهشت عمق را بسته به قوای روحانی متفاوتی که داشته باشند متفاوت ببینند و درجهی قرب روحانیاشان یکسان نباشد ولی از یک طبقه به طبقهی دیگر در دیدن ظاهر هم محدودیتهایی خواهد بود ...
برای فهم بهتر مطلب برایتان مثالی میزنم ... به یک نفر یک خبر خوب میدهند و او لبخندی میزند ... به یک نفر دیگر همان خبر خوب را میدهند او شدیداً به وجد میآید ... برای یک نفر دیگر باز همان را میگویند و او از فرط شوق تحمل نداشته و جان میدهد (مثل آنکه خداوند وحی فرمود که اگر آنها که پشت به دین کردهاند میدانستند که چقدر به توبه و بازگشت ایشان مشتاق هستم هرآینه از فرط شوق جان میدادند) ... یا مثل اینکه سرّی را به کسی میگویند و او رازدار آن سرّ میشود (حدیث صعب مستعصب را حمل نکند مگر فرشتهی مقرب یا نبی مرسل یا مؤمنی که خدا قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد) و یک بار دیگر همان سرّ را به کسی میگویند که ظرفیتش را ندارد و در یک آن تمام موهای سرش سفید میشود و بدنش به رعشه میافتد و اگر خداوند به او رحم نمیکرد که یادش برود هر آینه جان میداد (ماجرای سرّی است که به اصرار آن مرد امام حسین علیهالسلام در گوش او زمزمه کردند) ... یعنی بدنش تحمل ان سرّ را نداشته است ... ولی بدن کسی دیگر تحمل آن را دارد ... چون این بدنها اگرچه ظاهرشان یکسان است ولی یکی نیستند ... و این همان قوای ایمان است که در پست قبلی در پاسخ به جناب صادق از آن یاد کردم ... ماجرای دستی که درب خیبر را به قوت ایمان کند ولی نان خشکی را به قوت بازو نمیتوانست بشکند ... ظاهراً بدن آن چیزی که ما فکر میکنیم نیست و ظاهر از باطن بیگانه نیست و جهنمی حتی از چشیدن ظاهر بهشت هم محروم است و خودسازی لازم برای آن را ندارد که باید کسب کند و شاید بکند و شاید نکند ...
ملاali;742730 نوشت:
کسی که به اخلاص و خدا رسید دیگر حور و قصورش چه کار؟؟؟ حدیث داریم بعضی ها بعد از سیصد هزار سال بهشتی میشوند...چنین معطلی جز برای رسیدن به یک جایگاه روحانی چه توجیهی دارد؟ آیا این همه مواقف و گذر از برزخ ها برای رسیدن مجدد به محسوسات است؟؟!!
شاید هم محسوسات به آن سادگی و خواری که ما فکر میکنیم نیستند ...
ملاali;742730 نوشت:
به همان سوالات بی جواب اتکا داریم که در همین پست هم طرح شده
پس لطفاً اگر با جوابهایمان قانع نمیشوید خیلی صریح بگویید کجایش به نظرتان اشکال دارد و چرا تا پیوسته در اشکالاتمان ریز شویم تا شاید به نکتهی کلیدی که میان ما و شما فاصله انداخته است برسیم و بتوانیم به مدد الهی و کمک یکدیگر از سر راه برش داریم به امید خدا :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
پس لطفاً اگر با جوابهایمان قانع نمیشوید خیلی صریح بگویید کجایش به نظرتان اشکال دارد و چرا تا پیوسته در اشکالاتمان ریز شویم تا شاید به نکتهی کلیدی که میان ما و شما فاصله انداخته است برسیم و بتوانیم به مدد الهی و کمک یکدیگر از سر راه برش داریم به امید خدا
موافقم
سین;742917 نوشت:
شاید هم محسوسات به آن سادگی و خواری که ما فکر میکنیم نیستند ..
پس چرا دین آن را فانی و زود گذر یاد میکند
حب الدنیا راس کل خطیه اگر محسوسات نیستند پس چیستند؟ این یک اختلاف
سین;742917 نوشت:
همان دلیلی که چشم ناپاک در همین دنیا هم از دیدن برخی حقایق عاجز است در قیامت هم حرام است که حتی چشمشان بر ظاهر بهشت بیفتد ..
بله اما قابلیت لذت بردن از محسوسات را که داشت!!
آنچه که قابلیتش را نداشته معنویات بوده لذا معطلی و گذر از برزخ ها برای رسیدن به معنویت توجیه دارد نه برای مادیات این دو اختلاف
سین;742917 نوشت:
زیادهطلبی در مورد ازدواج را هم کسی نگفت نیاز کاذب است
این هم سه اختلاف
طبق چه سندی این را میگویید؟
وعده زن دادن به کسی که زن داره ...حتی اگه بهترینش را هم داشته باشه یعنی تایید این مطلب که تو باز به این راضی نیستی
آیا این تایید دنیاطلبی نیست؟ با این تفاوت که دست نگه دار بعدا بهت میدیم
خب چنین ترک نفسی چه فرقی با ترک دنیا برای دنیا دارد؟
اونوقت باید بپذیریم که حب الدنیا راس کل خطیه یک مسئله اعتباری و غیر تکوینی است همین
سین;742917 نوشت:
هر چیز معقولی که بهشتی از خدا بخواهد میشود ما تشتهیه انفسهم ... اگرچه شخصاً بعید میدانم این خواستهها معقول باشد ولی کاری نداریم،
کجا ثابت شده که چه چیزی معقول است و چه چیزی نیست با توجه به اینکه مخاطب آیه عموم هستند با ادراک و خواسته های متفاوت
این هم اختلاف دیگر
سین;742917 نوشت:
در دنیا عقل و شهوت گاهی در موازات هم هستند و یاور هم هستند
این هم از اون موارد ابهام برانگیز است
اینکه در بهشت عقل و شهوت در موازات همند یعنی چه؟
اصلا اینکه در بهشت تکلیف نیست یعنی چه
من فکر میکنم اگر روشن شود که بی تکلیفی در آخرت یعنی چه؟ نصف یا بیشتر راه را رفته ایم
باقی اختلافات میماند بر سر نگاهمان به مسئله لذت و سعادت که از نظر من مترادف هم نیستند
اساسا سعادت انسان آن چیزیست که نمیفهمد
در قرآن هم آمده چه بسا چیزی را خوب میپندارید اما خوب نیست
خب من به واسطه این آیه نمیتوانم آیه تشتهیه الانفس را بر اساس ظاهر معنا کنم
چراکه براساس ظاهر ، بهشت من اونچیزی است که قطعا خوب نیست و قطعا اگر قرار باشد که من نوعی بهشتی باشم باید به فهم و درک بالاتری از آن برسم حالا یا در دنیا یا در آخرت
با همین یک نمونه میتونیم ثابت کنیم که پس بهشت تعریف دنیایی و ظاهری ندارد
معنای این آیه یعنی اینکه در بهشت راضی هستی و ارتباطی به این که الآن (در دنیا)چه میخواهیم و چه حاجتی داریم ندارد
خلاصه اینکه بهشت جای خیلی خوبی است اما چه خوبی و چه لذتی نمیدونیم
نکته دیگر اینکه لذت های جسمی اساسا در نظر بنده در سایه غفلت معنا میدهند
یعنی شما به بدنی که در خواب میبینیم(بدن خیالی) بدن و جسم میگویید؟؟؟
اون فقط یک ادراکه که ناشی از تعلق به ماده صورت گرفته که همون ادراک هم از بین میره و با قیامت آدمی به کلی از کثرت بیرون می آید
این مطلب کاملا برهانیه..نمیدونم چرا نمخواهید قبول کنید
مخصوصا که این مطلب مابه ازای خارجی هم داره...که اون هم خود انسانه که سه تا ادراک مادی و خیالی و عقلی داره تمام سرگردانی مربوط به ماده و خیال است .. اما ادراک که عقلی شد سرگردانی هم پایان میپذیرد
سلام علیکم
بدن مثالی هم بدن هست. هرچند که مجرد است؛ نه مجرد محض. یعنی تجرد از ماده کثیف دنیوی است نه تجرد از اصل ماده.
[=arial]
لازم به ذکر است که در عرف برخی علوم همچنین در برخی تعبیرات روایی به همین کالبد مثالی، روح اطلاق شده است؛ چرا که این قالب حامل روح، بعد از مفارقت از جسم مادی بوده و به میزان بیشتری می تواند آثار روح را آشکار سازد. این کالبد مثالی، مجرد محض نبوده لذا قابل رؤیت و مکاشفه مثالی است. از طرفی نباید آن را با حقیقت روح که منسوب به خدا بوده و از سنخ امر الاهی است مقایسه نمود؛ چراکه موقعیت روح در عالم هستی فراتر از این امور بوده و از اسرار الاهی محسوب می شود.منبع
در مورد معنای "تشتهی الانفس" هم، تفاوت بین نفس و روح چیزی نیست که به سادگی بتوان آن را نادیده گرفت؛
در قرآن کریم هیچ جا بجای نفس که به معنای شخص آدمی است از کلمه روح استفاده نشده. چه برای دنیایش و چه برای آخرتش
مثلا میفرماید شما را از یک
نفس واحد آفرید. یا اینکه در روز قیامت به هیچ نفسی ستم نمیشود. نفس آخرتی همان نفسی است که روز اول آفریده شده. هر چند در بدنی جدید قرار گیرد.
در قرآن کلمه انفس داریم جمع نفس؛ ولی ارواح نداریم تا بگوییم ارواح در آخرت بدون نیاز به بدن و مستقلا حیات دارند . فقط به کلمه روح اشاره شده که نشاندهنده یک حقیقت کلی است . [=arial]
کاربرد «روح» با «نفس» در قرآن متفاوت است. «نفس» یعنى شخص و هویت انسانى، اما «روح» به معناى موجودى است که حیات و شعور، ذاتى اوست و در انسان، مقصود بعد مجرد اوست که ذاتاً واجد حیات و شعور است. منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367[=arial]
منبع[=arial]از نظرفلسفى آنها دو جوهر متفاوت مىباشند:
الف)
[=arial]نفس جوهرى است كه ذاتا مجرد است ولى در عمل مادى مىباشد؛ يعنى هر چند [=arial]خود از جنس ماده نيست [=arial]ولى[=arial] افعال خود را از طريق ابزارهاى مادى[=arial] انجام مىدهد؛ مانند ادراكات حصولى نفس انسان كه با استفاده ازاندامهاىحسى صورت مىپذيرد[=arial]. [=arial]
ب ) روح ذاتا و فعلا مجرد است؛ يعنى همان طور كه خود ماده نيست در كنشها و فعاليتهايش نيزنيازمند به ابزار مادى نمىباشد. در مورد روح انسانى دو مسأله حائز اهميت است:[=arial] [=arial]منبع[=arial]
ملاali;742895 نوشت:
با این حساب چگونه میگویید در بهشت غرایز حیوانی وجود دارد؟
اول که یک تعریف کلی بود. و در ادامه گفتیم:
Serat;742891 نوشت:
پس بحث توجه نفس است به بعد مادی و معنوی انسان. نه اینکه یکی از این ابعاد از انسان بکلی سلب شود
یعنی نفس انسان به هر دو بعد وجودی اش توجه میکند ، وقتی توجه اش به بعد معنوی باشد نفس لوامه و مطمئنه نامیده میشود و وقتی به جسم توجه کند نفس اماره نامیده میشود. این نامگذاریها دنیویی ست.
در مورد بقیه صحبتهایتان هم قبلا بحث کردیم.
ملاali;742895 نوشت:
در ضمن به قسمتی از پست قبلی هیچ اشاره ایی نکردید
شاید خسته شدید از بحث با بنده
ببخشید
خوهشمندم . نه، فرصت مطالعه نداشتم. البته وقتی دلیل درستی نمیاورید یا بی جواب میگذارید ادامه دادن بیفایده است.
بله عقل بشر که همان عقل ناقص است انسان را مجموع بدن و روح میداند و به همه چیز ار دریچه قیاس نگاه میکند
این سخن شما در تایید مطلب ما بود نه ضد سخن ما
میشود بفرمایید پس با مرگ چه اتفاقی میافتد؟؟؟؟؟؟
اگر جسم در ذات و حقیقت انسان مدخلیت ذاتی داشت که نباید حتی برای یکدم از آن فاصله بگیرد!!!!!
با تمام احترامی که براتون قائلم باید بگم که متاسفانه به مطالب ما توجه نمیکنید و فقط میخواهید سخن مارا به هرقیمتی رد کنید
استاد عزیز
ما این آیات را دیدیم اما برای ما دلیل نیستند که معاد جسمانی است
آیات معاد در مقام بیان می بایست در حد فهم ما از خیر و شر باشد اما در مقام «حقیقت آن» این الزام وجود ندارد که درخور فهم اینجایی ما باشد
شما هنوز دلیلی حاکی از این که آیات معاد تمثیل و استعاره نیستند نیاورده اید
سلام ای ناز مند بحث میعاد
به روح عاشق شده مانند فرهاد
چرا با حور غِلامان درستیزی ؟
به جسم ناز مندان در ستزی
خدا گفته شما جسم وروان اید
به سوی من به جسم وجانم بیایید
مکن انکار حرف حق تعالا
بیا چند پله بالا تر ز بالا
سلام ای ناز مند بحث میعاد
به روح عاشق شده مانند فرهاد
چرا با حور غِلامان درستیزی ؟
به جسم ناز مندان در ستزی
خدا گفته شما جسم وروان اید
به سوی من به جسم وجانم بیایید
مکن انکار حرف حق تعالا
بیا چند پله بالا تر ز بالا
:Nishkhand::Nishkhand:
استاد عالی بود ... دیگه اصلا مشخصه که گیر کرده بودید چجوری باید بیان کنید
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا دلیل قطعی داریم که ماده و جسم دو چیز باشند و نه یک چیز؟ حقیر ادعا میکنم جسمانیت یکی از عوارض مادی بودن است وقتی ماده در شرایط خاصی باشد، مثلاً وقتی چگالی آن به اندازهی کافی زیاد است و یک حجم با مرز مشخص به خود میگیرد که با چشم غیرمسلح یا مسلح دیده شود ... از کجا میتوان ثابت کرد که این تعریف برای جسمانیت غلط است و نمیتواند درست باشد؟ (البته میدانم که احتمالاً ناقص است ولی میخواهم بدانم چطور نشان میدهند که غلط است) تعریف دقیق جسم چیست؟ آیا یک حجم توپر سه بعدی یا یک پوستهی توخالی است که قابل رؤیت با چشم سر باشد؟ اگر بله حقیر به آن اشکال دارم و اگر خیر ممنون میشوم توضیح بدهید که پس چیست؟
اسخوانش بشکند مگر مشکلی هست؟ در جهنم میشود مایهی عذابش ... در بهشت هم شرایط طوری است که هیچ وقت زمین نخورد یا چیزی رویش نیفتد و پوکی استخوان هم نگیرد که بعد استخوانش بشکند ... آیا اشکالی در این هست؟
دیوانگی یک بیماری است و خداوند میتواند آن را به هیچ کسی عارض نکند ... گرچه اهل جهنم بیماری روحی کم نخواهند داشت ... از حسد و کینه و سوء ظن و اینها گرفته تا افسردگی ... اگرچه در جهنم کسی به پوچی نمیرسد چون آنجا وقت برای پرداختن به این توهمات ندارند و میداند که خدا به او ظلمی نکرده است و اگر عذابی بهشان میرسد عین عدالت است ...
احتیاج به تخلیه هم لزومی ندارد که داشته باشد ... یک راه تخلیه همان غائط و بول است ولی تخلیهی مواد سمی از بدن راههای دیگری هم دارد ... مثل عرق ... یا مثل بازدم که توسط آن دیاکسیدکربن را بیرون میدهیم ... آیا در بهشت کسی از تنفس کردن به خدا شکایت کند که بازدم آن برایم مشکل است؟ مکانیزمهای دیگری هم شاید خدا برای این کار در انسان قرار دهد که با آن وصف بهشتش بهشت باشد و جهنمش هم جهنم ... مثلاً کافران شاید در آتش جهنم خیس عرق شوند و یکی از عذابهایشان تحمل بوی گند بدنهایش باشد ... گرچه تعریق یک مکانیزم برای خنک کردن بدن در گرماست و شاید در جهنم مورد استفاده قرار نگیرد تا بدن آنها به آن خنک نگردد ... و البته بوی عرق انبیاء علیهمالسلام بوی خوش بوده است که مایهی آزار کسی نبوده است، حتی این را در مورد غائط و بول ایشان هم گفتهاند و اگرچه زحمت باشد و در بهشت زحمت راه نداشته باشد ولی این را گفتم که بگویم به این راحتی نباید گفت که حتماً در بهشت چنین نخواهد بود یا بود بعد از آنکه دانستیم که خدا بر هر کاری تواناست:
يا مانند آن كس- عزير- كه بر دهكدهاى گذر كرد كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اين- اهل اين دِه- را پس از مردنش زنده مىكند؟ خداوند او را صد سال ميراند و بازش برانگيخت- زندهاش ساخت-، گفت: چند درنگ كردهاى؟ گفت: روزى يا برخى از روزى درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال است كه درنگ كردهاى، به خورش و آشاميدنىات بنگر كه ديگرگون نشده است، و به دراز گوش خود بنگر [كه استخوانهايش پوسيده، تا پاسخ خود را بيابى] و تا تو را براى مردم دليل و نشانهاى [بر رستاخيز] كنيم، و به استخوانها بنگر كه چگونه مىجنبانيم و به هم مىآوريم و سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس چون [توانايى خداوند در زندهكردن مردگان] براى او روشن و هويدا شد گفت: مىدانم كه خدا بر هر چيزى تواناست.
خدایی که خورش و آشامیدنی را بدون یخچال و فریزر برای صد سال سالم حفظ میکند را با قدرت و علم خود مقایسه کنیم و بگوییم که معاد حتماً چنین نیست چون فلان کار محال است؟ آن هم وقتی که فرموده است «
بماند که در جهنم جهنمیان به صورت انسان نیستند و ایشان در قیامت به صورت حیوان محشور شدهاند (
در روایتی وقتی حال زار مردمان در قیامت بیان میشد یکی از صحابه پرسید پس شفاعت شما چه میشود؟ امام علیهالسلام فرمودند که شما انسان محشور شوید باقیاش با ما ... اینکه تنها مؤمنان و شیعیان عریان محشور نمیشوند هم ظاهراً به همین مطلب برگردد که تنها ایشان هستند که انسان محشور شدهاند و باقی حیوان محشور میشوند مگرنه که در همان قیامت هم بهشتی و جهنمی نمیتوانستند چشم از حرام باز دارند ... حرام خدا حرام است حتی در قیامت و بهشت) و هیچ استبعادی ندارد که همینطور که راه میروند یا جایی نشستهاند بول و غائط هم بکنند، مانند حیوانات ...
سرماخوردگی گرمازدگی هم میتواند باشد، لیکن خداوند حال بهشت را چنان توصیف میکند که کسی گرمازده نخواهد شد چرا که سایهها متصل است و خورشید و زمهریری نیست که مایهی ازار انسان شود و در جهنم هم که این بیماریها در مقابل آن عذابها بیمقدار است ... اگر عدالتش اقتضاء میکرد میچشاند و اگر نکرد مصون میدارد
در مورد خسته شدن هم در مورد بهشتیان چنین چیزی رخ نمیدهد و خداوند قادر است که چنان کند ... حضرت علی علیهالسلام وقتی زورشان نمیرسید یک قرصهی نان جو را به دو نیم کنند حضرت زینب با ناراحتی گفتند که کجاست آن زوری که درب خیبر به آن کنده شد؟ حضرت هم فرمودند که آن زور به قوت بازو نبود که به قوت ایمان بود ... اگر ایمان چنان اثری دارد که در عملکرد قوت بازو چنان اثری میگذارد آیا در بهشت چنین چیزی را ناممکن بدانیم؟ ... آیا شهدای کربلا هر کدام در جنگاوری معادل چند ده تن نبودند؟ این زور ایشان زور بازویشان بود یا قوت ایمانشان؟ ... یا آیا خداوند در قرآن نفرموده که هر مؤمن معادل ده نفر است در جهاد با کافران ولی به شما تخفیف دادم و شما معادل دو نفر هستید؟ منظور چیست یعنی باید بروید تقویتکنندهی عضلات بخورید و استراحتتان زیاد باشد یا روی ایمانشان حساب باز شده است؟ ما که شبها را در خواب غفلت هستیم تمام روز هم خستهایم ولی شما که تمام شب را به عبادت خدا بیدارید و در قیام هستید و قعود چطور در طول روز هم سر حال هستید؟
و دست آخر در مورد پیری ... آی حضرت امام زمان علیهالسلام الآن ۱۲۰۰ سالشان هست و باز مانند جوانی ۴۰ ساله هستند؟ آیا حضرت خضر علیهالسلام پیر و فرتوت شدهاند؟ وضع حضرت یونس علیهالسلام که خداوند فرمود اگر عبادتش در دهان ماهی نبود تا قیامت باید آنجا میماند چگونه میشد؟ «
چرا جسمانی بودن به این معنا قابلیت بقاء و جاودانگی ندارد؟ آیا خداوند عاجز باشد از اینکه بتواند بدن مادی را هر طور که بخواهد و تا هر زمان که بخواهد حفظ کند؟ ... چرا به جای زیر سؤال بردن قدرت خدا درک خودمان از مفاهیمی مانند ماده و جسم و زمان و مکان را به چالش نکشیم و سعی نکنیم علم خودمان را ارتقاء دهیم؟ چرا اصرار کنیم که ما مفاهیم اولیه را به صورت قطعی میدانیم و الآن وقت آن است که بگوییم خدا چه میتواند بکند و چه نمیتواند؟ سبحان الله عمل نتفکر ...
چرا باید از نظر شباهت عین جسم اول باشد؟ مگر مؤمنان قرار نیست زیباتر و جوان باشند؟ کودکی که در ۱۰ سالگی از دنیا رفت و آنجا جوان محشور میشود آیا عین همان جسم اولش شده است و ظاهرش حفظ شده است؟ آیا جهنمیان حیوان محشور نمیشوند؟ آیا اگر به صورت گوسفند محشور شدند آن همه پشم روی ظاهرشان همان موهان بدن خودشان در دنیا بوده است؟
تمام هویت جسمی که تعریف میکنند که مثالی است و ظاهری است بدون مادهی تشکیل دهنده اگر بر اساس یکسان بودن ظاهر باشد که همهی علمای خودمان میدانند که در قیامت ظاهرها هیچ لزومی ندارد که حفظ شود ... نه شخصی که که زشتمنظر است زشت وارد بهشت میشود و نه کسی که زیباروی است و اهل فسق و فجور و گناه زیباروی وارد بهشت میشود ... آنها که میگویند ما دوست داریم برویم جهنم چون بیشتر زیبارویان آنجا هستند بهت زده خواهند شد وقتی خواهند دید که جهنمیان یکی از دیگری زشتتر و متعفنتر است ...
اما ممکن است سؤال کنند که پس چطور همدیگر را میشناسند اگر شاید هیچ شباهتی به دنیای خود نداشته باشند؟ در اینجا شاید این پاسخ معصوم علیهالسلام راهگشا باشد:
[=Franklin Gothic Medium]... عرض شد: پس راه يكتاپرستى چيست؟ امام عليه السّلام فرمود كاوشگرى و تحقيق ممكن و رهجويى فراهم است، به راستى شناخت «خود» حاضر پيش از صفتش و شناخت صفت غايب پيش از «خود» او صورت گيرد. گفتند: چگونه «خود» حاضر را پيش از صفتش بشناسيم؟ فرمود: او را مىشناسى و به گونهاى از دانشش در مىيابى و خودت را نيز به وسيله او مىشناسى و خود را به وسيله خود و از پيش خود نمىشناسى و مىدانى كه به راستى هر چه در اوست از آن او و مختصّ به اوست چنان كه (برادران يوسف) به يوسف گفتند: إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي- آيا تو خود يوسفى؟ گفت آرى: من يوسفم و اين برادر (ابوينى) من است.» «5» پس يوسف را به خود او شناختند و به وسيله ديگرى نشناختندش و از پيش خود و به پندار دل ايجادش نكردند ...
منبع: رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)، ص: 335
ما چطور کسی را که خیلی پیر شده است بعد از سالها میشناسیم؟ در قیامت چرا اینطور نباشد؟ ... با دیدن صورت جدید او صورت قدیمش در ذهن تداعی میشود و با کمی نشانهی دیگر میتوان مطمئن شد که این همان شخص است یا کس دیگری است ...
استاد بزرگوار حقیر را ببخشید ... قصد جسارت ندارم ... ولی وقتی این مطالب را میخوانم گمان میکنم درک کنم که چرا علمای بزرگ سابق اینقدر مخالف فلسفه بودند ... فلاسفه گاهی واقعاً حرفهای خلاف دین زیادی میزنند ... و ظاهراً خیلی راه را به بیراهه رفتهاند
:Ghamgin: ... گرچه نه همهی آنها ولی بسیاری از آنها مانند مرحوم علامه و ملاصدرا مؤمنان بزرگی بودهاند ...
قوانین آنجا مگر چه است؟
این همه آیاتی که میگویند حتی ذرات آنها هم همان است را چه کنیم؟ آیهی زنده شدن پرندگان به دعوت حضرت ابراهیم علیهالسلام از روی کوههای مجاور و یا آیهای که در همین پست در بالا آورده شد در بارهی دوباره زنده شدن خر حضرت عزیر علیهالسلام ...
برای اینکه این شناختن رخ دهد ولی هیچ لزومی ندارد که ظاهر عیناً حفظ شود ... بر همین اساس اصلاً دیگر مفهومی به اسم جسم معنا نخواهد داشت چون ظاهر اصالتی ندارد ...
ببخشید اگر درد و دل کردم ... ان شاء الله که خاطر شریفتان آزرده نشود ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
علی قانع نمی گردد عزیزم
ز دستش سوی هامون در گریزم
به غِلامان وبه حوران درستیز د
ز جسم خود به سوی جان گریزد
کند توجیه کلام حق تعالا
نمی آید کمی در فهم بالا
نمی دانم چرا یک دنده باشد
ولی کارش کمی پر خنده باشد
اما بدن برزخی مادی نیست ، اصلا به بدن برزخی اطلاق جسم و بدن نمیتوان داد
بلکه نفس خیال بدن خود را میکند
همین
بعدم اینکه فعل و عمل مربوط به عالم تکلیف است نه عالم جزا
اینایی که گفتید چیزی رو ثابت نمیکند. بدن برزخی هرچه که هست و به هر نحوی که ساخته شده باشد، بدن است. این چیزی هست که در روایت آمده. روح در بدن برزخی خیلی بهتر میتواند عمل کند. ضمن اینکه در آخرت انسان با بدن آخرتی است.
این حرفتان را باید ثابت کنید. در واقع باید اثبات کنید فقط دنیایی که در آن هستیم میتواند جسمانیت داشته باشد
شما فکر میکنید روح انسان با آنهمه قدرت و عظمت فقط میتواند جسم دنیوی را اداره کند ولاغیر؟ درصورتیکه همین بدن اخروی که شما وجودش را به حساب نمیاوری به قول معروف آخرین ورژن بدن است که روح به نحو احسن میتواند بوسیله آن ادراک داشته باشد. درکی که روح با بدن برزخی و اخروی از آتش دارد، در برابر درک او از آتش با بدن دنیوی به مراتب عمیقتر است. ادراکات انسان در دنیا از آتش و درد و رنج ، مثل بازیچه ای است دربرابر ادراکات او در آخرت ، که اصلا به حساب نمیاید.
این بدن همان بدنی است که قرآن میفرماید گوش و چشم و پوست فرد گنهکار بر ضد او شهادت میدهند. و او به آنها میگوید چرا بر علیه من شهادت میدهید؟
اگر بدنی نباشد خداوند چه چیزی را به نطق میاورد وانسان به چه چیز اعتراض میکند؟
و کدام اعضا به او میگویند خدا ما را به نطق آورد؟
تا آنجا که بنده میدانم این عقیده شما برخواسته از دو مساله است. اولی اصطلاح عرفانی است درست دستگیرتان نشده دیگری هم فقط یک تصور ذهنی است بدون در دست داشتن هیچگونه سندی.
اولی فنای فی الله است که مربوط به روح است نه جسم. فرضا" هم که جسم ، فانی در حق بشود پس تکلیف کفار چه میشود؟ مگر آنها هم فنای فی الله دارند تا روحانی محض شوند؟ روحانی اسمش روشه. یعنی چیزی که پاک و مقدس باشد.
خداوند بعضی از انسانهاکالانعام بل هم اضل میداند. اینها چه روحانیتی دارند؟ روحانی کسی میشود که صفات الهی در او به اعلا درجه اش رسیده باشد، اینها که حتی به اندازه حیوانات هم رحم دلی ندارند چه رسد به دیگر صفات خدایی.
یکجا هم گفته بودید شیطنت عقلانی. شیطنت و عقلانیت دو امر متضادند. عقل هم اسمش روشه. عقل باعث نجات انسان میشود نه گمراهی. این ادعای شما یعنی نسبت ظلم به خدا دادن. یعنی خداوند عقل شیطانی آفریده و به انسان داده تا مایه گمراهی او شود.
یا نه بالاتر از اون. شما نسبت شیطنت را به خود خدا میدهی. نعوذبالله. چون تصور شما اینست که به مرتبه عقلانیت رسیدن یعنی مثل خدا و همجنس خدا شدن
دومین تصورتان اینست که انسان در آخرت فرشته و روحانی محض میشود. اول اینکه فرشتگان هم روحانی محض و مثل خود خدا نیستند. دیگر اینکه این ادعایتان هم نیاز به سند دارد که اگر سند داشت قبل از شما کشف میشد. سندش هم باید قرآن و روایات اهلبیت باشد. فقط کلامی از انجیل میتواند مبنا قرار گیرد که با قرآن ما مشترک باشد ولاغیر.
ضمن اینکه حتی درباره ملائکه هم در روایت چنین آمده:
[=arial]1. «اتی رجل امیر المومنین (ع) یسأله عن الروح الیس هو جبرئیل فقال له امیر المومنین (ع):
جبرئیل من الملائکه و الروح غیر جبرئیل
فردی نزد حضرت علی (ع) آمد و پرسید: آیا روح همان جبرئیل نیست، حضرت فرمودند:جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است.
صحبتهای شما همچنان داره تکرار میشه بدون اینکه بتوانید چیزی رو ثابت کنید. اگر حرف جدیدی داشتید در خدمتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
خوب پس ان شاء الله همین کار را بکنیم :Gol:
ملاali;742927 نوشت:
پس چرا دین آن را فانی و زود گذر یاد میکند
حب الدنیا راس کل خطیه اگر محسوسات نیستند پس چیستند؟ این یک اختلاف
حبّ الدنیا فرمودند برادر نفرمودند حبّ الماده ... از کجا دانستید که دنیا یعنی ماده؟... حقیر تمام سعیم را کردم که بگویم بین ماده و دنیا اختلاف قائل شوید ...
اگر گفته شود مادهی کثیف آیا منظور از کثیفی در این عبارت یک کثیفی از نوع آلودگی است که ماده را مترادف ظلمانی بودن معنا میکنید؟ ... کثیف بودن در اینجا در مقابل لطیف بودن است، غلیظ در مقابل رقیق ... اگر میگویند ماده بودن یعنی ظلمانی بودن باید نشان دهند که اینطور هست ... مگرنه ماده یک چیز است و دنیا چیز دیگر ... ارتباط آنها را چگونه فهمیدند که یک ارتباط همانی است؟ آیا این یک تصدیق بدیهی است که بین دو تصور طرح میکنند؟ برای حقیر بدیهی نیست اگر برای شما هست لطفاً نشان دهید که هست :Gol: ... اگر به حقیر بود میگفتم همین که گفته شود «مادهی کثیف» یعنی مادهی غیرکثیف هم داریم مگرنه فقط میگفتند ماده یا فقط میگفتند کثیف ... گرچه زبان علوم رایج امروزی از این نظر با زبان علوم دینی ممکن است یکی نبوده و در نتیجه این نتیجهگیری درست نباشد :Gig:
با تمام این اوصاف همان حبّ دنیا هم اگر در راستای حبّ خدا باشد گفته شده است که دیگر حبّ دنیا نیست و حبّ آخرت است ... «دنیا برای دنیا»ست که بد است مگرنه «دنیا برای خدا» که کاملاً مطابقت دارد با هدف خداوند از آفرینش دنیا ... لابد خواندهاید احوال ان مردی را که ناراحت نزد معصوم علیهالسلام آمد، از او پرسیدند که چرا ناراحتی؟ گفت حب دنیا به دلم افتاده و از همین مسأله ناراحتم ... پرسیدند که چطور؟ جواب داد که دوست دارم خانهی بزرگی داشته باشم که در آن مؤمنان را مهمان کنم و چند چیز دیگر هم گفت ... معصوم علیهالسلام فرمودند که این حب دنیا نیست بلکه حب آخرت است ... وقتی دنیا در مسیر بندگی خدا مصرف شود دیگر دنیا نیست و آخرت است ...
حضرت امیر علیهالسلام فرمودند به این مضمون که چرا از لذات دنیا بخوریم و بچشیم وقتی فردا جایگاهمان گور تنگ است و این بدنهای نازپرورده غذای کرمها خواهد شد، یعنی حیف این همه زحمت و سرمایه که باید صرف کار دیگری شود ولی به جای آن صرف نازپروری بدنی میشود که فردا خواهد پوسید، یعنی این کارها لهو و لعب و غیرحکیمانه است؛ ولی اگر دیگر مرگی در کار نباشد و زندگی ابدی باشد و بدن انسان نپوسد دیگر چه اشکالی دارد اگر به آن هم رسیدگی شود؟ ما در دنیا باید به روحمان برسیم و نه خیلی به بدنمان چون بدن میمیرد و روح زنده میماند، ولی اگر بدن هم دوباره زنده شود که دیگر تا ابد زنده بماند دیگر برای زندگی انسان تنها یک ابزار موقت نیست که بگوییم ما مسافر هستیم و اینها را فقط باید استفاده کرد و نباید زیاد به خودشان پرداخت ... پرداختن به لذات جسمانی آنجا از این نظر هم توجیهپذیر است، چون با همان دلیل که در دنیا باید توجه معطوف بعد روحانی باشد و بدن موقت است در آخرت دیگر باید توجهمان هم به روح باشد و هم به بدن چون هیچ کدام موقت نیستند ... پس از این نظر هم مشکلی برای متنعم شدن به لذات جسمانی و مادی نخواهد بود اگر معاد جسانی+روحانی باشد ...
ملاali;742927 نوشت:
بله اما قابلیت لذت بردن از محسوسات را که داشت!!
آنچه که قابلیتش را نداشته معنویات بوده لذا معطلی و گذر از برزخ ها برای رسیدن به معنویت توجیه دارد نه برای مادیات این دو اختلاف
و اگر محسوسات آینهی نشاندهندهی معنویات باشند چه؟
یوم تبلیالسرائر قیامت است ... در این روز اسرار اشکار میشود به نظر شما چرا اینطور میشود و چطور این اتفاق میافتد؟ ... آیا اسرار و باطنها ظاهر میشوند و دیگر چیزی به اسم باطن و ظاهر نیست (که اگر اینطور بود هم باز معنا نداشت بگوییم معاد فقط روحانی است چون این یعنی یکی شدن روج و جسم) یا یعنی آشکار شدن باطن از طریق نشانههای ظاهری؟ ... در دنیا کسی که قیافهاش زشت و حتی کریه باشد را نمیتوان گفت که باطناً هم حتماً خبیث است ولی در قیامت میتوان چنین چیزی را نتیجه گرفت ... در دنیا عقل و بصیرت لازم است که از ظاهر پی به باطن ببرد ولی در آخرت همان چشم ظاهر هم کفایت میکند برای پی بردن به باطن ... در این صورت اگر دیدن باطنی ظرفیت بخواهد دیدن ظاهر آن باطن هم ظرفیت میخواهد ... شاید به همین خاطر خیلیها کور محشور میشوند ... آنانکه در دنیا هم چشم عقلشان کور بوده است «وَ مَن كَانَ فِي هَـٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا» ... اما خدا میداند که کور بودن اینجا یعنی چه ... شاید هیچ نمیبیند و در تاریکی محض است ... اما شاید فقط عذاب خدا و مانند خودش را میتواند ببیند، مثلش در دنیا خفاش است که نمیبیند ولی مبیبیند، با ظلمت سازگار شده و این از رحمانیت خداست، ولی از دیدن نور و عالم روز کور است، کافران هم که انسان محشور نمیشوند که انتظار برود مکانیزم کارکردن بدنهایشان مانند بدن انسان باشد (همانطور که چشم تمام حیوانات شبیه چشم انسانها نیست و طیف مرئی نور برای آنها لزوماً یکسان نیست)، مانعی ندارد که نسبت به انسان کور باشند ولی در عالم محدود خود کور نباشند، همچنانکه در دنیا هم چشم عقلشان کور بود ولی دنیا را میدیدهاند ... اما اینها حدس است و شاید هم واقعاً و کاملاً کور باشند، صرفاً مثال زدم که بگویم باب تفکر باز است گرچه باید دید معصوم علیهالسلام چطور آن را توضیح میدهند ...
ملاali;742927 نوشت:
این هم سه اختلاف
طبق چه سندی این را میگویید؟
طبق روایتی مبتنی بر آیات قرآن ... آن که در گرفتن زن اسراف نیست را معصوم مبتنی بر آیهی قران بیان فرموده بودند ... از نظر سندی هم بحث شد و بزرگواران فرمودند که در سند این حدیث یکی از اصحاب اجماع وجود دارد و در نتیجه حدیث قابل اعتماد است ... تا جایی که حقیر بخاطر دارم ...
ملاali;742927 نوشت:
وعده زن دادن به کسی که زن داره ...حتی اگه بهترینش را هم داشته باشه یعنی تایید این مطلب که تو باز به این راضی نیستی
آیا این تایید دنیاطلبی نیست؟ با این تفاوت که دست نگه دار بعدا بهت میدیم
خب چنین ترک نفسی چه فرقی با ترک دنیا برای دنیا دارد؟
اونوقت باید بپذیریم که حب الدنیا راس کل خطیه یک مسئله اعتباری و غیر تکوینی است همین
گفت مرا دوست داری؟ گفت بله!
گفت آنقدر دوستم داری که بخاطر من این غذای خوشمزه که دهانت را آب انداخته است و میخواهی بخوری را نخوری و به ان کودک که آن گوشه نشسته است بدهی؟ گفت بله!
بعد فردای آن روز در مقام جبران خیلی بهتر از آن غذا را به او داد ...
در اینجا غذا محوریت داشت یا دوست داشتن؟
در دنیا به نظر شما نعمات و نغمات دنیوی اصالت دارند یا عبادت و محبت خدا؟
منع امروز او از آن غذا نه بخاطر بد بودن خود آن غذا بود که بخاطر چیز دیگری بود و البته کل جریان سر محک زدن میزان دوست داشتنش بود ...
ما و شما دنیا میبینیم و نعمت و نغمت، اولیاء خدا در همه جا خدا را میبینند ... به مرحوم امام خبر دادند که آقا مصطفی را کشتند و نگران بودند که امام حالشان بد نشود و هول نکنند امام رحمهالله کمی فکر کردند و گفتند این نعمت خفیهی خداست، نعمت خدا در ظاهر بلا، بعد بلند شدند دو رکعت نماز خواندند، اگر درست نقل کرده باشم ... آنها دیگر اصلاً این چیزها را صرف لذت یا صرف بلا نمیبینند ... آنها که به قرب نوافل و بالاتر از آن به قرب فرائض رسیدهاند در همه چیز خدا میبینند ... لذت بودن با همسر هم ایشان را از خدا و یاد خدا غافل نمیکند ... آنها در دنیا هستند و در دنیا نیستند ... اگر در دنیا میشود تا به آنجا رسید چرا آخرت نتواند مادی باشد و باز همینطور باشد ...؟ اینجا همسر و بچه بهانه است، خدا دارد محبت و عبادت بندگانش را محک میزند و این آزمایشها هم برای این است که خود آنها خودشان را بشناسند و نقاط قوت را تقویت و نقاط ضعف را جبران کنند، ولی ما این وسط جایگاه خود را نمیبینیم و خدا را میبینیم که نعمت میفرستد یا بلا، خوب برادر عزیز این همان ظاهربینی است ... بندهی حقیر هم متأسفانه ظاهربین هستم ... مگرنه خدا میگفت لذت ببر میگفتم چشم و میگفت سختی بکش باز هم میگفتم چشم چون نعمت باشد یا نغمت در اصل نعمت است و رحمت است اگر از طرف خدا باشد ...
برادر خدایی که گفته ازدواج کنید و لذت حلال برایمان قرار داده است آیا نمیدانیم که به زشتی و بدی امر نمیکند؟ «إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» آیا خداوند دستور نداده که ترک نزدیکی با همسر بیش از ۴ ماه مجاز نیست؟ آیا خداوند امر کرده که هر چهارماه حداقل یک مدت از او غافل شویم و به تن خود توجه کنیم یا انتظار این است که «الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» باشیم؟
برادر چرا اهل بیت علیهمالسلام کار کردن مرد برای همسر و خانوادهاش را جهاد در راه خدا برشمردهاند؟ آیا دنیاطلبی را نعوذبالله عبادت برای خدا محسوب کردهاند یا دنیا را بهانهی عبادت خدا قرار دادهاند؟ آیا چیزی که در مورد لذات جسمانی و مادی در بهشت میگوییم چیزی جز این بوده است تا کنون؟
جهنمیان هم مخاطب شدند با دعوت رسول خدا که بشارت دهند به بهشت و انذار کنند از جهنم، ولی جرم جهنمیان این بود که به خدا و رسولش اعتماد نکردند، نقد را چسبیدند و نسیه را رها کردند، گویا اصالت با این اجناس است نه با عبادت و محبت خدا، ایشان لذت را بخاطر خود لذتش میخواهند نه برای خدا، برای خودشان میخواهند نه برای خدا، به همین خاطر هم خودپرستی علت اصلی نپرستیدن خداست «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ؟» ... سوء ظن ایشان به راستگویی خدا در جهنم مانعشان میشود از لذت بردن از نعمات بهشتی ولو از ظاهر آنها ... هر کسی با هر کسی که محبتش را داشته باشد محشور میشود، مؤمنان با خدا و کافران با خودشان، مؤمنان خدا را زیارت میکنند و کافران از زیارت خدا محروم هستند و خدا اعتنایی ظاهری به ایشان نمیکند و ایشان را با خودشان تنها میگذارد که یعنی به خودشان رها میکند ... مؤمنان با اهل بیت علیهمالسلام هستند که بهشت یک جلوهی نور مادر ایشان است که کوثر و منبع خیر کثیر هستند، کافران چطور از کوثر بنوشند وقتی در دنیا به ایشان ظلم کردند و میزان در قیامت علی است علیهالسلام؟ ... دیدن ظاهر بهشت و استفادهی از آن برای ایشان حکم وصفالعیش را دارد که نصفالعیش است و عدالت خدا مانع از این میشود که ایشان به همان هم برسند ... و الله العالم ... فرض کنید بهشت باغی است که جهنمیان از درختانش بریدند و آتش زدند و تلاش داشتند تا به آلودگی خود آلودهاش کنند، اینکه از بهشت بیرونشان کردهاند و میگویند ورود جهنمیان ولو برای استفاده از ظاهر بهشت ممنوع است چون آزمایش شدند و نشان دادند لیاقت استفاده از همان را هم ندارند ... به همین دلیل در جهنم دیگر همان نعماتی که در بهشت داشتند را هم ندارند، نه بوی خوش نه روی زیبا نه لذات خوردن و آشامیدن و داشتن دوست صمیمی و همسر مهربان و فداکار ...
با این وجود بله حق با شماست، هر حکم تشریعی خدا آثار تکوینی هم دارد ... و اما در توضیح این آثار تکوینی خداوند فرمود متاع دنیا قلیل است و بدتر از آن متاع فریب است ... فرمودند که دنیا جیفه است پس به آن به اندازهی نیازت اکتفا کن ... مثل این است که غذایی مسموم مقابلمان باشد که اگر نخوریم دو روزه از گرسنگی میمیریم و اگر بخوریم تا دو سال زنده میمانیم و دست آخر مسموم میشویم و میمیریم ... به ما گفتند بخور تا زنده بمانی ولی نخور که خوشگذرانی کرده باشی چرا که این غذا مسموم است ... بعد به بهشتیان غذای غیرمسموم را میدهند و به جهنمیان سمّی که برای خود پسندیده بودند را ...
ملاali;742927 نوشت:
کجا ثابت شده که چه چیزی معقول است و چه چیزی نیست با توجه به اینکه مخاطب آیه عموم هستند با ادراک و خواسته های متفاوت
این هم اختلاف دیگر
اگر بپذیرید که کلما امر به الشرع امر به العقل در این صورت محدودهی شرعیات میشود محدودهی آنچه که عقلاً برای انسان جایز است که بخواهد، چه در دنیا و چه بعد از آن ولو در بهشت ... تفاوتش در این است که اینجا گاهی انسان به بیرون از محدودهی مجاز و حریم امن خودش هم تمایل و اشتها دارد و اگر به آنها هم بپردازد دیگر میشود تجاوزگر به حدود الهی، حال آنکه در بهشت انسان فقط به چیزی میل دارد که تأیید عقل را داشته باشد و این به آن خاطر است که قبل از ورود به بهشت خداوند بهشتیان را پاک میکند ... از معصوم علیهالسلام سؤال شد که فی قلوبهم مرض چه کسانی هستند؟ فرمودند که آنهایی که به بدی تمایل دارند و از خوبی کراهت دارند ... در بهشت خداوند ایشان را شفا داده است و در نتیجه اشتهایشان فقط به خوبی است ... دیگر «هر چه» که خوب باشد را ممکن است بخواهند و اگر خواستند برایشان فراهم است ... و از آنجا که طلب لذات حلال خدا با شفا یافتن قلب جمعپذیر است و ممتنع نیستند بنابراین عقلاً یک بهشتی ممکن است نعمات جسمانی را هم که حلال دنیوی باشد بخواهد و چون خداوند فرموده هر چه طلب کنید مهیاست پس همین هم باید مهیا باشد، نتیجه اینکه باید مقدمات این بخشش هم فراهم باشد که یعنی بهشت عقلاً و منطقاً نمیتواند خالی از بعد جسمانیت باشد ...
ملاali;742927 نوشت:
این هم از اون موارد ابهام برانگیز است
اینکه در بهشت عقل و شهوت در موازات همند یعنی چه؟
اصلا اینکه در بهشت تکلیف نیست یعنی چه
من فکر میکنم اگر روشن شود که بی تکلیفی در آخرت یعنی چه؟ نصف یا بیشتر راه را رفته ایم
باید میان تکلیف و ماده و عقل تفکیک قائل شد ... تکلیف چند جزء دارد ... اول باید اختیار داشت، دوم باید راه درست و غلط شناخته شده باشد، سوم باید فرصت انجام اشتباه را داشت و چهارم باید ارادهی لازم و توان لازم برای انجام چه اشتباه و چه درست را داشته باشد ...
در آخرت چه در قیامت و چه در بهشت و چه در جهنم همهی انسانها همچنان مختار هستند و همچنان درست و غلط را میشناسند اما فرصت انجام کاری خلاف شاکلهاشان را ندارند (كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ)، همانطور که در همین دنیا هم کسی اگر بر کاری مداومت کند تا ملکهاش شود دیگر مانند روز اولش نمیتواند کار دیگر را انجام دهد، کسی که گناه را ترک کرد و بر این ترک مداومت داشت نسبت به آن گناه عصمت مییابد و دیگر حتی در ذهنش هم نمیآید و وسوسه نمیشود که انجامش بدهد، کسی هم که کار بدی میکند و بر آن مداومت کند قبج گناه در نظرش میریزد و عذاب وجدانش را متوجه نمیشود و فرصت توبه هم چه بسا دیگر نیابد ...
در بهشت عقل تماماً همسوی با شهوت است واصلاً تمایلی به انجام کار خلاف عقل نیست و از طرف دیگر هم کلما امر به العقل امر به الشرع و کلما امر به الشرع امر به العقل ... در جهنم قوای عاقله پشت حجابهای ظلمانی جهنم مخفی شده و بروزی ندارد همانطور که در دنیا به دست خودشان تعقل را کنار گذاشته بودند (تعقل به معنای تفکر منطقی نیست، یک فیلسوف هم ممکن است نزد خداوند احمق باشد اگر دین به دنیا بفروشد) ... و قوای واهمه هم که مانند آنچه در حیوانات هست کنترل کنندهی جهنمیان در رفتار و گفتارشان هست مطابق شهواتی دور از عقل تنظیم و قفل شده است ... مگر آنکه خدا بخواهد و بعد از قرنها عذاب چیزی به دل ایشان بیاندازد و مثلاً ایشان نگاهشان به خدا بیفتد و به رحمت او امید بندند که در این صورت از جهنم به بهشت برده میشوند ...
در آخرت تکلیف نیست به این معنا که دو راهی سر راه کسی قرار ندارد که از او بخواهند با عقلش انتخاب کند و نه با شهوتش ... در بهشت تعارضی میان عقل و نفس نیست چون خداوند امراض قلبی انسانهای بهشتی را قبل از ورود به بهشت شفا میدهد (یزکّیهم) ولی در جهنم عقل مخفی است و تنها شهوات است که مطابق قوای واهمه ایشان را میراند و نتیجهی آن هم یک سره بدبختی است ... مثل تشنهای که هی آب دریا بخورد و ببیند که تشنگیاش را برطرف نمیکند و بدتر تشنهترش میکند ولی باز نتواند از خوردن باز بایستد ... این اوج مرض قلبی است که با آنکه میبیند آنچه طلب کرده است مایهی عذابش هست ولی باز از آن میچشد و شاکلهاش او را به این کار وا میدارد، همان شاکلهای که در دنیا کسب کرده است ...
شاید یک دلیل ایجاد این تفکر در ما و شما این بیان اشتباه باشد که میگویند شهوت کار حیوانی است ... این بیان به خودی خود اشتباه نیست ولی سبب شده است تا تصوری اشتباه در ذهن ما شکل بگیرد ... این تفکر اشتباه هم مایهی بسیاری از شبهات بوده است ... اینکه مثلاً به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم نسبتهای ناروا میدهند از همین جهت است، مگرنه انسان نفس میکشد و حیوان هم نفس میکشد و این به معنای حیوانی بودن تنفس نیست، بلکه این مایهی مباهات حیوانات است که تا این مقدار به انسان ولو در بعد ظاهری نزدیک است ... توجه داشته باشید که انسان کامل کون جامع است و حیوانات همگی در ذیل وجود انسان کامل هستند و این اشتباه رایج در مورد حیوانی بودن برخی رفتار انسانها ناشی از این تعریف اشتباه از انسان است که میگویند انسان حیوان ناطق است ... انسان حیوان است؟ پناه میبریم به خدا ... ظاهراً معتقدین به فرگشت خیلی قدیمیتر از کسانی هستند که در اروپا زمزمههایش را سر دادهاند ...
اینکه انسان بهشتی در آخرت مکلف نیست از جهتی شبیه به وضعیت فرشتگان است که عقل محض هستند (نه اینکه بدن نداشته باشند و مجرد از مکان و زمان باشند بلکه تقابل عقل و شهوت را ندارند) و خالی از شهوات هستند و دلیلی ندارند که بخواهند از دستور خدا سر باز بزنند ... یعنی با وجود داشتن عقل ولی مکلف نیستند ... هستند ولی نیستند ... مکلف بودنشان اگر جایی بروز پیدا کرده باشد جایی است که مثلاً غیر عمدی کوتاهی کرده باشند که سبب شده باشد رانده شوند ... و البته مثال برای آن باز هم هست ... اما در بهشت همان هم نیست چون انسان خالی از شهوت نیست و شهوتش در بهشت او را به عمل به عقلانیتش دعوت میکند وقتی که عقل و شهوت همسو باشند ... مثل اینکه بگویند خداوند دستور داده است که هر چه دوست دارید بکنید، آیا ممکن است انسان عاقلی در این اطاعت کردن از خدا کوتاهی کند؟
ملاali;742927 نوشت:
باقی اختلافات میماند بر سر نگاهمان به مسئله لذت و سعادت که از نظر من مترادف هم نیستند
اساسا سعادت انسان آن چیزیست که نمیفهمد
در قرآن هم آمده چه بسا چیزی را خوب میپندارید اما خوب نیست
خب من به واسطه این آیه نمیتوانم آیه تشتهیه الانفس را بر اساس ظاهر معنا کنم
چراکه براساس ظاهر ، بهشت من اونچیزی است که قطعا خوب نیست و قطعا اگر قرار باشد که من نوعی بهشتی باشم باید به فهم و درک بالاتری از آن برسم حالا یا در دنیا یا در آخرت
با همین یک نمونه میتونیم ثابت کنیم که پس بهشت تعریف دنیایی و ظاهری ندارد
معنای این آیه یعنی اینکه در بهشت راضی هستی و ارتباطی به این که الآن (در دنیا)چه میخواهیم و چه حاجتی داریم ندارد
درست است که میتوان گفت در بهشت هر چه آنجا بخواهی فراهم است و همینطوری به صورت ابتدایی نمیتوان گفت که یک فرد بهشتی چه نیاز یا خواهشهایی خواهد داشت، ولی از آیات و روایات (در غیبت آیات و روایات دیگری که ضد این مطلب را برساند) میتوان نتیجه گرفت که نیازهای معمول جسمانی و روحانی انسان باقی میمانند، چه در بهشت و چه در جهنم ولی مطابق با رحمانیت و رحیمیت خداوند به آنها پاسخ داده شده و ارضا میگردند ...
اما اینکه میفرمایید اساساً سعادت چیزی است که انسان نمیفهمد این عبارت را از کجا آوردید و دلیلتان بر آن چیست؟ آیا امیر مؤمنان علیهالسلام که بلافاصله بعد از ضربه خوردن فرمودند فزت و ربّ الکعبه نعوذ بالله ندانسته چیزی را فرمودهاند که علمی به ان نداشتهاند؟
ملاali;742927 نوشت:
خلاصه اینکه بهشت جای خیلی خوبی است اما چه خوبی و چه لذتی نمیدونیم
نتیجهی این سخن شما که نمیشود اثبات روحانی بودن بهشت، بلکه میشود سکوت و اکتفا کردن به لا أدری ... ما هم که نگفتیم میدانیم، فقط گفتیم تنها اطلاعاتی که در موردش داریم همان آیات و روایات است که همگی خبر از معادی جسمانی+روحانی میدهند و نه روحانی تنها ...
در روایتی دیدم که معصوم علیهالسلام فرمودند به این مضمون که اگر از مؤمن چیزی بپرسند و او نظر ما در آن مورد را بداند آن را بیان میکند و اگر نداند میگوید نظر ما نظر معصومین علیهمالسلام است اگرچه نظر ایشان را ندانم ... آیا برای اثبات معاد روحانی شما نظر اهل بیت علیهمالسلام را میدانید؟
ملاali;742927 نوشت:
نکته دیگر اینکه لذت های جسمی اساسا در نظر بنده در سایه غفلت معنا میدهند
لذات جسمانی که پیامبران و اوصیاء علیهمالسلام میبردند هم نعوذ بالله همراه با غفلت بوده است؟
یا به کل منکر هستید که ایشان هرگز از لذت مادی بهره برده باشند؟
امام رضا علیهالسلام به کسی گفتند که من این نوع خرما را خیلی دوست دارم میدانی چرا؟ گفت نه! فرمودند که چون پدرم علیهالسلام دوست داشتند و پدرانشان علیهمالسلام تا برسد به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ... حضرت علیهالسلام آن نوع خرما را خیلی دوست داشتند چون رسول خدا صلیاللهعلیهواله را دوست داشتند و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دوست داشتند چون خدا را دوست داشتند تبارک و تعالی ... آیا دوست داشتن خرما و لذت بردن از خوردن آن نعوذبالله با غفلت از خدا همراه بوده است؟
به نظر شما چرا خوردن غذا را با بسم الله شروع میکنیم و با الحمد لله تمام میکنیم؟ بخاطر وارد شدن در غفلت بسمالله میگوییم و بعد بخاطر غافل بودن از خدا در این مدت الحمد لله میگوییم؟
آیا کسی گفته است که ای دزد هر وقت خواستی بروی دزدی بگو بسمالله؟
خوب برادر شاید این مسائل در نزد ما و شما خوب جا نیفتاده باشد ... قرار نیست اعتقادات دینی در شابلون ذهنی ما بگنجد بلکه قرار است ما شابلون ذهنیامان را بزرگ کنیم که بتواند دین را دریابد و بفهمد ... ایرادی ندارد که تا حالا طور خاصی فکر میکردیم، ولی وقتی معلوم شد که لذتهای جسمانی و مادی لزوماً همیشه همراه با غفلت نیست پس این امکان وجود خواهد داشت که بهشت هم مادی باشد و با این وجود غفلت در ان راه نداشته باشد ... در این صورت حجابهایی که مراتب متفاوت بهشت را از هم متمایز میکند حجابهای نورانی خواهد بود و نه حجابهای ظلمانی که جهنم و دنیا را احاطه کردهاند ... اگر امکان جسمانی بودن بهشت را پذیرفتیم در این صورت دیگر نمیتوان ظاهر این همه آیات و روایات را کنار گذاشت و باز همه به میل خودمان تأویل کنیم
در پناه خدا باشید و ببخشید بابت تأخیر پیش آمده :Gol:
یا علی علیهالسلام
فقط اگر امکان دارد خلاصه و کوتاه پاسخ دهید تا خسته نشوید:ok:
سین;743739 نوشت:
یا به دلم افتاده و از همین مسأله ناراحتم ... پرسیدند که چطور؟ جواب داد که دوست دارم خانهی بزرگی داشته باشم که در آن مؤمنان را مهمان کنم و چند چیز دیگر هم گفت ... معصوم علیهالسلام فرمودند که این حب دنیا نیست بلکه حب آخرت است ... وقتی دنیا در مسیر بندگی خدا مصرف شود دیگر دنیا نیست و آخرت است ...
این خواسته از اون جهت که در مسیر بندگی بوده ..آخرت بوده !
مسئله روشن است
چون محور خدا بوده
اما اگر محور خود و لذت نفسانی شد و بندگی نبود این دیگر دنیا است اختلاف ما این است که شما دنیا را این عالم طبیعت دو روزه میدانید ولی ما دنیا را حب نفس میدانیم
سین;743739 نوشت:
و اگر محسوسات آینهی نشاندهندهی معنویات باشند چه؟
بله محسوسات نشانه معنویات است
اما وقتی میگوییم معاد جسمانی است این اجازه را برای عموم صادر کرده ایم که بتوانند از ظاهر بالاتر نروند
سین;743739 نوشت:
گفت مرا دوست داری؟ گفت بله!
گفت آنقدر دوستم داری که بخاطر من این غذای خوشمزه که دهانت را آب انداخته است و میخواهی بخوری را نخوری و به ان کودک که آن گوشه نشسته است بدهی؟ گفت بله!
بعد فردای آن روز در مقام جبران خیلی بهتر از آن غذا را به او داد ...
در اینجا غذا محوریت داشت یا دوست داشتن؟
دوست داشتن محوریت داشت
اما در مورد بهشت اینطور نیست چون اول وعده داده شده بعد عمل نیک صورت میگیرد اگر بهشت جسمانی را پذیرفتیم اونوقت نمیتونیم به کسی که فقط به خاطر رسیدن به هوای نفسانی عبادت میکند ایراد بگیریم
پذیرفتن ظاهر آیات یعنی اینکه خدا اصالت ندارد بلکه هوای نفس اصالت دارد
بله اگر وعده بهشت نبود و افراد صرفا به خاطر دستور خداوند عمل میکردند اونوقت سخن شما صحیح بود که خدا و قرب به او اصالت دارد
ولی اینطور نیست
سین;743739 نوشت:
برادر خدایی که گفته ازدواج کنید و لذت حلال برایمان قرار داده است آیا نمیدانیم که به زشتی و بدی امر نمیکند؟
بله چون واقعا ضرورت زندگی دنیا در این بوده
اما همین لذات حلال در روزه حرام میشود
سین;743739 نوشت:
اینکه انسان بهشتی در آخرت مکلف نیست از جهتی شبیه به وضعیت فرشتگان است که عقل محض هستند (نه اینکه بدن نداشته باشند و مجرد از مکان و زمان باشند بلکه تقابل عقل و شهوت را ندارند) و خالی از شهوات هستند
بنده تصورم از عالمی که در آن تکلیف نیست همین مطلب است که باید شهوتی در مقابل عقل نباشد
راستش این مطلب که فرد بهشتی شهوت داشته باشد و جز خوبی چیزی نخواهد برای من قابل هضم نیستند
دلیل: اینکه آدمی جز خوبی چیزی نخواهد مستلزم رشد و تعالی و معصومیت است ..درست؟
خب حالا شما باید ثابت کنید اگر نیاز جبری به اکل و شرب و نکاح و تکلیفی که خدا برای معصومین قرار داده نبود ...باز این امور برای آنان موضوعیت داشت
شما دوگانگی حب نفس و حب خدا را چگونه حل میکنید؟ اگر حب نفس در بهشت همان حب خداست ..دیگر چه اصراری میماند برای پایبندی به ظاهر و فهم عامیانه از آیات معاد؟؟؟
توجه داشته باشید پیش فرض این مطلب که بهشتیان جز خوبی چیزی نمیخواهند ...زندگی دنیاست ..از این جهت که گریزی از نیاز داشتن و انتخاب ندارند
سین;743739 نوشت:
اینکه میفرمایید اساساً سعادت چیزی است که انسان نمیفهمد این عبارت را از کجا آوردید و دلیلتان بر آن چیست؟ آیا امیر مؤمنان علیهالسلام که بلافاصله بعد از ضربه خوردن فرمودند فزت و ربّ الکعبه نعوذ بالله ندانسته چیزی را فرمودهاند که علمی به ان نداشتهاند؟
مسلما منظور بنده امامان معصوم نبوده اند بلکه اشاره به عموم مردم داشته ام که خیر و شر را نمیدانند
به هر حال بین لذت و سعادت تناقضی وجود دارد که باید حل شود از قرآن هم برایتان دلیل آوردیم
سین;743739 نوشت:
لذات جسمانی که پیامبران و اوصیاء علیهمالسلام میبردند هم نعوذ بالله همراه با غفلت بوده است؟
یا به کل منکر هستید که ایشان هرگز از لذت مادی بهره برده باشند؟
من در این زمینه واقعا اطلاعی ندارم که آیا معصومین لذت جسمی داشته اند یا خیر
فقط همین را شنیده ام که وقتی پیامبر صحبتشان با مردم تمام میگردید استغفار میکرده اند ...از این جهت که توجه شان در طی صحبت به خدا کم میگردید
خب از این نوع روایات میتوان نتیجه گرفت که بین توجه به خود و خدا تباین وجود دارد
این حرفتان را باید ثابت کنید. در واقع باید اثبات کنید فقط دنیایی که در آن هستیم میتواند جسمانیت داشته باشد
نگاه کنید برادر
وقتی میخواهید با فلسفه پاسخ ما را بگویید
بحث باید با مبانی آن پیش رود
اول روشن کنید با چه فکری دارید با بنده بحث میکنید تا خلط مبحث نشود
از نظر فلسفه اسلامی این کاملا روشن است که جسمانیت مربوط به دنیاست ...و بعد از دنیا عالم مجرد است
منتها از اونجایی که ملکات دنیا و ادراکات جزئی با انسان میماند و نتیجه اش بعد از مرگ خیال عالم جسمانی است...از برزخ هم تعبیر به جسمانیت میکنند
حال آنکه در واقعیت بعد از مرگ نفس خودش و خودش است
Serat;743324 نوشت:
اولی فنای فی الله است که مربوط به روح است نه جسم. فرضا" هم که جسم ، فانی در حق بشود پس تکلیف کفار چه میشود؟ مگر آنها هم فنای فی الله دارند تا روحانی محض شوند؟ روحانی اسمش روشه. یعنی چیزی که پاک و مقدس باشد.
خداوند بعضی از انسانهاکالانعام بل هم اضل میداند. اینها چه روحانیتی دارند؟ روحانی کسی میشود که صفات الهی در او به اعلا درجه اش رسیده باشد، اینها که حتی به اندازه حیوانات هم رحم دلی ندارند چه رسد به دیگر صفات خدایی.
یکجا هم گفته بودید شیطنت عقلانی. شیطنت و عقلانیت دو امر متضادند. عقل هم اسمش روشه. عقل باعث نجات انسان میشود نه گمراهی. این ادعای شما یعنی نسبت ظلم به خدا دادن. یعنی خداوند عقل شیطانی آفریده و به انسان داده تا مایه گمراهی او شود
ظاهرا شما خیلی با اصطلاحات فلسفی آشنایی ندارید
عالم عقلانی و روحانی در فلسفه به هیچ وجه به معنای عقلانیت و قداست نیست برادر !!
بلکه به معنای غیر جسمانی است
این ها اسمهای قراردادی هستند از این جهت که که تقریب به ذهن شود
بعنوان مثال نام عقل را از این جهت برای عالم مجردات تام گذاشته اند که شبیه ادراکات عقلی بی صورت خودمان است
و اما پاسخ تکلیف کفار
من از شما سوال میکنم
مگر جهنم خدا مستقل از خداوند است؟؟؟!!!
مگر اسماء خدا فانی در ذات حق نیستند؟؟؟
بین فانی بودن در خدا و جهنمی بودن تضادی نیست برادر
با توجه به بعضی تعبیرات لازم دیده شده کمی توضیح در باره جهنم داد ه شود تا مسله برای همگان روشن باشد :
آیات قرآن در باره ویژگی های جهنم بسیار است که برخی را ذکر می کنیم:
محیطی تنگ و تاریک و پر از آتش و دود و...:
النار التی وقود ها الناس و الحجاره(1)
آتشی که هیزم آن مردم و سنگ ها(بت ها) یند.
و ما ادراک ما سقر لا تبقی و لا تذر لواحة للبشر (2)
چه دانی که دوزخ چیست؟باقی نمی گذارد و رها نمی سازد و چهره ها را سیاه می سازد.
و ما ادراک ما الحطمه نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده(3)
و چه دانی که حطمه چیست؟آتش برافروخته خدایی که بر دل ها ( و از درون) زبانه می کشد.
نار حامیه(4)
آتشی سوزان و شدید.
انطلقوا الی ظل ذی ثلاث شعب لا ظلیل و لا یغنی من الهب (5)
بروید به سوی دود تاریکی که سه شعبه دارد و نه سایه دلپذیری دارد و نه مانع لهیب آتش می گردد.
خوردنی آن زقوم و غسلین و ضریع است که مثل مس مذاب درون را می سوزاند و در رفع گرسنگی اثری ندارد :
ان شجرة الزقوم طعام الاثیم یغلی فی البطون کغلی الحمیم(6)
درخت زقوم طعام گناهکاران استو در شکمهابه مانند آب جوشان، جوش می خورد.
و لا طعام الا من غسلین لا یاکله الا الخاطئون(7)
و طعام آنان جز غسلین نیست و جز خطاکاران آن را نمی خورند.
لیس لهم طعام الا من ضریع لا یسمن و لا یغنی من جوع(8)
طعامشان جز ضریع نیست که نه چاق می کند و نه رفع گرسنگی.
و نوشیدنی آن ها صدید متعفن که بسیار سوزاننده می باشد:
تسقی من عین آنیه(9)
از چشمه ای جوشان و سوزان نوشانده می شوند.
یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب (10)
یسقی من ماء صدید یتجرعه و لا یکاد یسیغه و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت(11)
با آبی چون مس مذاب به فریادشان می رسند که به زور و جرعه جرعه آن را می نوشد و نمی توانند آن را با گوارایی بنوشد و مرگ از هر مکان بر آنان می بارد، ولی مرگ نیست.
لباس های آن ها آتشین است:
قطعت لهم ثیاب من نار(12)
با کوبیدن گرزهای آتشین آنان را از خارج شدن از جهنم باز می دارند:
و لهم مقامع من حدید کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها (13)
علاوه بر زندان های انفرادی و تنهایی کشنده و دشمنی ها و بغض و کینه و نفرتی که از هم دارند،نیز حسرت بی پایان که از مشاهده جایگاه بهشتیان می برند و تحقیر هایی که به آنان می شود و...
جهنم مظهر قهر و غضب خداست . عذاب های جهنم نیز به مانند نعمت های بهشت، از فهم و درک انسان خارج است . هر چه در شدت و سختی آن ها گفته شود، یک از هزار هم نخواهد بود.
با توجه به وصف های یاد شد روشن شد جهنم اسم خدا نیست بلکه مظهر غضب خداوند است و کسی که وارد جهنم می شود فانی در خدا نمی شود .
بلکه خداوند با اسم قهار منتقیم واشد المعاقبین بر او تجلی می کند . چه این که باید توجه داشت جهنم مظهر غضب الهی است که غضب از اسما وصفات فعلی خدا وند است وصفت فعلی خدا عین ذات او نیست بلکه تنها اسما ذاتی نظیر حیات ، قدرت ، علم ومانند آن اسم ذات اند .
چه اینکه از نظر فلسفی اسلامی عالم دنیا وطبیعت = با مادیت است ونه = با جسمانیت . جسم اعم از ماده است .
پی نوشت ها :
وقتی میخواهید با فلسفه پاسخ ما را بگویید
بحث باید با مبانی آن پیش رود
اول روشن کنید با چه فکری دارید با بنده بحث میکنید تا خلط مبحث نشود
سلام علیکم
پس از اینهمه بحث میپرسید با چه فکری صحبت میکنیم!!!
ما برپایه قرآن کریم با شما بحث میکنیم نه فلسفه. اما چون شما معیارتان فلسفه هست از فلسفه هم شاهد میاوریم که برداشتهای شما از قرآن و فلسفه غلط میباشد. شما فکر میکنید ما میگوییم انسان با همین بدن دنیایی در عوالم دیگر قرار میگیرد. خیر این نظر ما نیست. شاید جناب سین چنین اعتقادی داشته باشد ولی ما براین اعتقاد نیستیم. در یکی از پستها هم آوردیم که ملاصدرا به نوعی بدن عقلانی اعتقاد دارد.
ببخشید بیشتر از این حوصله ادامه دادن به این بحث را ندارم. لطفا معاف بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال: داخل شدن به بهشت به چه صورت است؟ آیا دوباره جسم حذف میشود یا جسم هست با معنویات؟
پاسخگوی رادیو معارف استاد محمدی:
انسان پس از این دنیا 4 مرحله را طی میکند. یک مرحله همین مرگ است که قیامت صغری است...مرگ عبارت است از جدا شدن روح از این بدن مادی دنیوی که انسان با آن در این دنیا زندگی میکرد. و این بدن همینجا میماند..
بعد که انسان مرد وارد عالم برزخ میشود، در عالم برزخ انسان یک بدن دارد که اسمش بدن مثالی یا بدن برزخی است. آن بدن عین همین بدن دنیاست اما بعضی از ویژگیهای ماده را ندارد، جرم ندارد تکاثف مادی را ندارد و لذا شفاف است و نورانی
روح انسان با آن بدن برزخی، بدن ملکوتی و بدن مثالی تا قیامت زندگی میکند. غذا وآشامیدنی میخورد ، در حجرات بهشتی زندگی میکند، همدیگه را میبینند و با همین بدن میشناسند...
قیامت که به پاشد که مرحله سوم و قیامت کبری باشد؛ طبق آیات و روایات فراوان ، روح انسان برمیگردد به همین بدن دنیوی و مادی که در دنیا داشت ، حالا یا عین همین بدن یا شبیه همین بدن؛ منتها باز همینطور ماده است.
بعبارت دیگر ما 3 مرتبه از وجود را داریم :
یک مرتبه مرتبه ناسوت است که همین بدن مادی و جسمی ما باشد؛
یک مرتبه بعد ملکوتی ماست که ذهن ماباشد یا عالم خیال باشد یا همان بدن مثالی. این بدن مثالی از روایات گرفته شده.. از امام سوال شد روح انسان چه میشود: فرمود فی قالب کقالبه در یک قالبی که مثل همین قالب دنیوی باشد قرار میگیرد ؛
و یک بعد مجرد و بعد جبروتی که روح ما باشد.
ما در همین دنیا هم این 3 مرتبه را داریم...
وقتی انسان مرد یک بعدش از او جدا میشود. بعد ناسوتی اش اینجا میماند آن دو بعدش در برزخ با هم هستند. در قیامت باز 3 تا با هم میشوند. هم بدن مادی و ناسوتی و هم آن بدن ملکوتی بدن شفاف، بدن برزخی و هم روح که همه جا هست.
این میشود مرحله سوم که قیامت باشد.
حساب و کتاب و هرچه هست همه هویت انسان مثل همین هویت دنیوی اش است جسم دارد روح دارد بدن برزخی دارد... بعد که حساب و کتاب تمام شد وارد بهشت یا جهنم شد باز هم با همین هویت کامل است. منظور از معاد جسمانی اینست که انسان هر 3 بعدش را دارد هر 3 هویتش را همه را باهم دارد تا وارد بهشت میشود. منتها چند نکته را باید توجه داشت نکته اول اینکه میگوییم بدن انسان در معاد جسمانی عین همین بدن است همین جسم است همین ماده است معنایش این نیست که همه عوارض و همه آن حالاتی که ماده اینجا ماده دارد آنجا داشته باشد؛ چون جزء ذات ماده نیست مثل پیری و فرسودگی و نابودی و چیزهایی از این قبیل که در ماده دنیا هست اینها جزء ذات ماده نیست. اینها عارض بر ماده میشود
ماده آخرت این چیزها را ندارد؛ دیگر بدن مادی انسان در بهشت کچل نمیشود کور نمیشود، پیر نمیشود بیمار نمیشود چون اینها جزء ذات ماده نیست که بگوییم که هرجا که ماده باشد باید اینها هم باشد اینها دیگر در بهشت بر انسان عارض نمیشود.
این نقائص و کمبودها و این تغییر و تحولات منفی که در دنیا عارض بر جسم انسان میشود آن جسم این ویژگیها را ندارد.چون اینها جزء ذاتیات ماده نیست
نکته دیگر اینکه در سیر تکاملی همین ماده کامل میشود؛ به اوج کمال میرسد در نتیجه همین ماده در آنجا شعور پیدا میکند...
آنجا ماده باشعور است ، ماده آخرت. تعبیر قرآن اینست:
واشرقت الارض بنور ربها زمین با نور پروردگارش مشرق شده، شعور پیدا کرده است.نورانیت پیدا کرده است شفاف شده
آن ماده آخرت ماده باشعور است. ماده شفاف و ماده مشرق به نور پروردگار است. میشود گفت به نوعی این ماده تبدیل شده به ماده دیگر، زمین به زمین دیگری تبدیل شده آسمان به آسمان دیگری تبدیل شده.
یوم تبدل الارض غیرالارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهار. این آشکار شدن این تبدیل شدن در آخرت اتفاق میفتد.
نکته بعدی اینکه چنانکه در دلایل فراوانی که بر معاد جسمانی آوردیم در بعضی از برنامه ها، به این نکته اشاره کردیم که خود معاد ، هویت معاد، معاد بودن معاد در صورتی درست است که بدن انسان ، جسم انسان برگردد ،وگرنه اگر بخواهد ما باشیم و روح، اصلا معاد معنا ندارد؛ چون روح جایی نرفته است که بخواهد برگردد جسم است که اینجا مانده است و باید برگردد به آن عالم
و اینکه تمام آن برهانهای عقلی که بر اصل معاد اقامه میشود، بر معاد جسمانی اقامه میشود.کمال آن برهانها به جسمانی بودن معاد است نه روحانی بودن آن. برهان رحمت در صورتی تمام است که انسان، جسمش باشد وگرنه این برهان تمام نیست.
نکته سوم دهها آیه و روایات بود که ما طوایفی از آیات و روایات را در آن برنامه ها آوردیم؛ همه آنها اصل معاد جسمانی را ثابت میکند. که میشود از بدیهیات دین اسلام اما اینکه جزئیاتش چگونه است کم و کیفیاتش چگونه است آیا این ماده چه ماده ای است که میسوزد و از بین نمیرود ؛ کلما نضجت جلودهم بدلنا جلودا غیرها لیذوق العذاب
یا اینکه در بهشت چطور انسان غذا میخورد ولی مدفوع ندارد؛ البته اینها در دنیا هم هست ، در دنیا هم این اتفاقات میفتد که مثلا انسان از طریق عرق آن مواد زائد دفع میشود. و در روایت هم داریم که در بهشت هم آن عرق از هر مشکی خوشبو تر است.
منظور اینکه آنجا دیگر از این حرفها نیست. این تغییر و تحولات آنجا بطور طبیعی هست. و باید اینها را ملاحظه کرد.
خلاصه پاسخ این شد که ، بله انسان با همین هویت دنیویش وارد بهشت میشود؛ یعنی هم جسم است و هم روح است و هم بدن برزخی هر 3.. و انسان جسم و روحش هردو در بهشتند یا هر دو در جهنم هستند.
و لازمه عذابهای آخرت اینست که جسمی آنجا باشد و لازمه مادی بودن بعضی از نعمتهای بهشت اینست که بدنی آنجا وجود داشته باشد.
ماده آخرت این چیزها را ندارد؛ دیگر بدن مادی انسان در بهشت کچل نمیشود کور نمیشود، پیر نمیشود بیمار نمیشود چون اینها جزء ذات ماده نیست که بگوییم که هرجا که ماده باشد باید اینها هم باشد اینها دیگر در بهشت بر انسان عارض نمیشود.
این نقائص و کمبودها و این تغییر و تحولات منفی که در دنیا عارض بر جسم انسان میشود آن جسم این ویژگیها را ندارد.چون اینها جزء ذاتیات ماده نیست
نکته دیگر اینکه در سیر تکاملی همین ماده کامل میشود؛ به اوج کمال میرسد در نتیجه همین ماده در آنجا شعور پیدا میکند...
آنجا ماده باشعور است ، ماده آخرت. تعبیر قرآن اینست:
واشرقت الارض بنور ربها زمین با نور پروردگارش مشرق شده، شعور پیدا کرده است. نورانیت پیدا کرده است شفاف شده
آن ماده آخرت ماده باشعور است. ماده شفاف و ماده مشرق به نور پروردگار است. میشود گفت به نوعی این ماده تبدیل شده به ماده دیگر، زمین به زمین دیگری تبدیل شده آسمان به آسمان دیگری تبدیل شده.
یوم تبدل الارض غیرالارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهار. این آشکار شدن این تبدیل شدن در آخرت اتفاق میفتد.
سلام دوست گرامی
این موارد درسته در اخرت وجود نداره یعنی بیماری پیری و .. در بهشت وجود نداره ولی من فکر نکنم ماده د ر اخرت وجود داشته باشه که به سان ماده دنیا باشه ولی زنده باشه و عوارض بیماری و .. بهش عارض نشه.
اعتقاد به معاد جسمانی لزوما اعتقاد به بدن مادی نیست.اگه بنا باشه بدن اخرتی مثل بدن دنیوی ماده داشته باشه در اینصورت ماده با تزاحم همراهه و نمیتونه چنین خصوصیاتی که شما در بالا شمردی رو داشته باشه.چون در این صورت این دیگه ماده نیست.باید اسمشو چیزی دیگه بگذاریم.بنابراین بدن جسمانی در اخرت ماده نداره.چون ماده ذاتا محدودیت داره و اگه قراره این محدودیتها در بهشت نباشه دیگه ماده نیست.[/]
سلام دوست گرامی
این موارد درسته در اخرت وجود نداره یعنی بیماری پیری و .. در بهشت وجود نداره ولی من فکر نکنم ماده د ر اخرت وجود داشته باشه که به سان ماده دنیا باشه ولی زنده باشه و عوارض بیماری و .. بهش عارض نشه.
با عرض سلام خدمت شما
این پاسخ استاد محمدی بود پاسخگوی عقاید رادیو معارف؛ البته کامل نیست و بطور اجمال بیان شده. ایشان فرمودند ماده دنیوی در قیامت بانور پروردگارش زنده ، نورانی و باشعور میشود و دیگر این عوارض دنیای مادی را ندارد.
عرض الحیوه الدنیا یعنی چیزهاییکه این دنیا بر ماده عارض کرده است. قبول ندارید؟ این را که قبول دارید در همین دنیا هرجا که خواست خدا باشد همین ماده دنیوی هم تحت تاثیر این عارضه ها قرار نمیگیرد؟ مثلا طول عمر امام زمان یا اصحاب کهف یا نوشیدنی و طعام عزیر نبی که پس از صد سال بیدار شد و دید تغییر نکرده. یا جسم اولیای الهی که در قبر نمیپوسد. اینها همه نشانه هاییست برای انسانها تا به سادگی هر چیزی را انکار نکنند. ماده در آخرت وجود دارد اما اینکه چگونه است ؟ نمیتوان نظر قطعی داد.
باسلام و تشکر ...
فقط اگر امکان دارد خلاصه و کوتاه پاسخ دهید تا خسته نشوید:ok:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
زیاد نوشتنم برادر اضافه بر اینکه عادت شده است به این دلیل است که راحتتر بتوانید درش ایراد پیدا کنید و نقاط افتراقمان راحتتر پیدا شود، در واقع سعی دارم شفاف بنویسم تا ایهامی نداشته باشد و راحتتر نقد شود، با این حال ان شاء الله هرچقدر بتوانم کمتر مینویسم :Gol:
ملاali;743858 نوشت:
این خواسته از اون جهت که در مسیر بندگی بوده ..آخرت بوده !
مسئله روشن است
چون محور خدا بوده
اما اگر محور خود و لذت نفسانی شد و بندگی نبود این دیگر دنیا است اختلاف ما این است که شما دنیا را این عالم طبیعت دو روزه میدانید ولی ما دنیا را حب نفس میدانیم
پس مطابق تأیید خودتان دنیا اگر در مسیر بندگی باشد میشود آخرت، یعنی محوریت اگر به خدا داده شود دنیا با تمام جسمانیت و مادیت آن میشود آخرت ... حرف حقیر هم همین است ... و البته بله همانطور که فرمودید شما دنیا را حب نفس میدانید، حقیر هم نزدیک به همین تفکر را دارم با کمی تفاوت:
- حبه نفس در راستای حبّ الله میشود بهشت
- حب نفس نه در راستای حب خدا میشود جهنم (نه دنیا)
- حب نفس یا بهشت است و یا جهنم و صورت دیگری ندارد برادر ... دنیا یک حجاب است از هر دوی آنها ... هم بهشت را پوشانده و هم جهنم را ... مگرنه انسان در هر لحظه یا در بهشت است و یا در جهنم ...
دنیا ظاهری و حجابی است که حقیقت را پوشانده است و بساط این حجاب در آستانهی قیامت برچیده میشود ... یعنی الآن ظاهر فریبنده است و بهشتی و جهنمی کنار هم هستند و از روی ظاهر معمولاً قابل تشخیص نیستند ولی در قیامت دیگر اینطور نیست و تبلی السرائر میشود ... چیزی که دنیاست همان پردهها و حجابهای ظلمانی است، نه جسمانیت یا مادیت که مخلوق شریف خداست که از نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها خلق شده است ... و الله نور السموات و الأرض ...
جهنم و دنیا هر دو محجوب هستند به حجابهای ظلمانی ولی جای حجابهای آنها متفاوت است (جهنم خودش در پس حجابهای ظلمانی از بهشت جدا شده است مگرنه از خداوند جز نور و رحمت صادر نمیشود) ... حجابهای ظلمانی جهنم در ورای باطن افراد جهنمی است تا باطن آنها در ظلمت باشد ولی در دنیا بین ظاهر و باطن ایشان هم حجابهای ظلمانی زده میشود و بین ظاهر و باطن فاصله میافتد و چه بسا ظاهرش نعمت باشد و باطنش عذاب، در آستانهی قیامت سپس این حجابهای بین ظاهر و باطن برداشته میشود و آن حجابهای در ورای باطن (سقف وجودی وجودهای متفاوت) باقی میمانند ...
در مورد مراتب وجودی چه بسا بتوان مثال مؤمن به کافر را مثال انسان به نجاستی که باید از خودش دفع نماید بیان نمود ... اینکه مؤمنین بقیهی اهل بیت علیهمالسلام و ادامهی ایشان هستند را اگر در نظر بگیرید ایشان موظف هستند به پاک داشتن دامن و لباس خود و شفاعت از همین باب است و البته این دستور که «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» نشان میدهد که آلودگیها را باید جدا کرد و دور ریخت ... در روایت آمده که این پاک کردن به معنای شستن نیست بلکه به معنای کوتاه کردن است تا روی زمین کشیده نشود ... این جدا کردن درست نقطهی مقابل شستن است، اولی دور ریختن است و به جهنم انداختن است و دومی زدودن غبار و پاکیزه کردن و شفاعت کردن و وارد بهشت کردن است ... اگر در اشتباه نباشم ... و الله العالم ...
ملاali;743858 نوشت:
بله محسوسات نشانه معنویات است
اما وقتی میگوییم معاد جسمانی است این اجازه را برای عموم صادر کرده ایم که بتوانند از ظاهر بالاتر نروند
این اجازه پیشتر صادر شده است و البته یک بهشت هم نداریم ... معصوم علیهالسلام فرمودند خود را به کمتر از بهشت نفروشید ... به کمتر از بهشت نفروشید یعنی به بیشتر از بهشت بفروشید و یا لااقل به خود بهشت ... کسی که بخواهد به حداقل قناعت کند منع نشده است ولی در مقام خیرخواهی توصیهاش میکنند به اینکه به آن راضی نشده و بالاتر برود ... مثل توصیهی به مستحبات که متفاوت است از امر به واجبات ... عبادة التجار و عبادة العبید که حضرت امیر علیهالسلام فرمودند مگر غیر از این است؟ ایشان را از جهنم باز داشته و به بهشت وارد میکند، ان شاء الله، ولی دیگر راه در مقامات بالاتر ندارند ... آیا اشتباه میکنم؟
ملاali;743858 نوشت:
دوست داشتن محوریت داشت
اما در مورد بهشت اینطور نیست چون اول وعده داده شده بعد عمل نیک صورت میگیرد اگر بهشت جسمانی را پذیرفتیم اونوقت نمیتونیم به کسی که فقط به خاطر رسیدن به هوای نفسانی عبادت میکند ایراد بگیریم
پذیرفتن ظاهر آیات یعنی اینکه خدا اصالت ندارد بلکه هوای نفس اصالت دارد
بله اگر وعده بهشت نبود و افراد صرفا به خاطر دستور خداوند عمل میکردند اونوقت سخن شما صحیح بود که خدا و قرب به او اصالت دارد
ولی اینطور نیست
بله برادر نمیتوانیم به کسی که فقط برای رسیدن به حوری خدا را بپرستد ایراد بگیریم به این معنا که نهی از منکرش کنیم، ولی میتوانیم توصیهاش کنیم که از خداوند کریم بیش از اینها بخواهد و در نهایتش این است که خود خدا را بخواهد که منتهای خواستهی عارفان است ... منتهی آمال العارفین ...
اما اینکه میفرمایید پذیرفتن ظاهر آیات یعنی خداوند اصالت ندارد و هوای نفس اصالت دارد اینطور نیست ... همینکه شخص اینقدر به خداوند اعتماد دارد که خلف وعده نکرده و بخاطر وعدهی او حرام را ترک و واجبات را انجام دهد یعنی اقل ایمان لازم را دارد و بندگی خدا را کرده ... ولو بندگی به سبک عبید یا بندگی به سبک تاجران ... ولی بندگی به سبک آزادگان و محبان چیز دم دستی نیست که هر کسی به راحتی به آن دست یابد ...
کودک خردسالی که پدرش را میبوسد که برایش چیزی بخرد اصالت با نیازهایش هست و نه دوست داشتن پدر و کودکی که پدرش را از دست بدهد و زارزار گریه کند از اینکه تکیهگاه و سرپناه امنش را از دست داده است گریه میکند و برای خود میگرید که بیپدر شده است و تنها شده است ولی با این وجود دلش خالی از محبت پدرش هم نیست (بماند که از همان بدو تولد هم نسبت به والدینش محبت دارد ولی در راستای محبت خدا، چنانکه در چند ماه اول روایت داریم که مدام با گریهاش برای ایشان دعا میکند، و الله العالم) و اگر زمانی برسد که بزرگ شده است و دیگر هیچ نیازی به این پدر ندارد هم باز او را دوست دارد و از دست دادنش ناراحتش میکند ... در واقع همان وابستگی و نیازمندی که به او داشته است و محبتی که از طرف پدر در برطرف کردن نیازهایش چشیده است او را محب پدرش کرده است ... در مورد خداوند هم کموبیش همین است، ما نیازمند خدا هستیم و فقیر به او هستیم در هر سطحی که نگاه کنیم، این محبت و توجه خداوند در مقابل این نیازی که به درگاهش میبریم انسان را محب خدایش میکند و این محبت اگر در سایهی تعقل و قدرشناسی پرورده شود گر گرفته و آتش به تمام وجود انسان میزند تا در خود (یعنی منیت خود) بمیرد و در خدا (یعنی به حبّ خدا) زنده شود ... خلاصه اینکه نیازمند بودن و دوست داشتن دیگری بخاطر برآورده کردن نیازهای خود میتواند انسان را تا به مرحلهی ایثار از خود نیز برساند که درست مقابل آن توجه اولیه به نیازهای خود است ... البته تعقل و قدرشناسی لازمهی آن هست ... این ایثار میتواند حتی به حدّ ولایتپذیری برسد که خداوند به مؤمنان فرموده است «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» و ایشان دیگر جان و مالشان را در راه خدا میدهند با آنکه خود به آنها نیازمند باشند ... آیا کسی که به امر خداوند همه چیزش را که به آنها نیاز هم دارد میدهد اگر خداوند به او امر کند که من از تمام عالمین بینیاز هستم و امروز دیگر روز تکلیف هم نیست و هر چه به تو دادم برای خود توست و هر طور که خواستی هر نیازی که خواستی را برآورده ساز این خلاف محبت خدا میشود؟ بخاطر خدا حاضر بود جان و مالش را بدهد و از آنها بگذرد آیا بخاطر امر خداوند خودش استفاده کند و لذت ببرد وقتی دیگر خبری از تکلیف نیست اشتباه است یا غیر قابل هضم است؟ ... شما در نظر بگیرید که از روی محبت خدا صرف خود میکنند و بیش از پیش بخاطر چنین خدایی شاکر هستند و محبتش را بیشتر در دل میپرورانند و با همان هم بیشتر در بهشت اوج گرفته و بالاتر میروند ...
ملاali;743858 نوشت:
بله چون واقعا ضرورت زندگی دنیا در این بوده
اما همین لذات حلال در روزه حرام میشود
و همان روزه هم در برخی از ایام سال حرام و در برخی دیگر مکروه است ...
همانطور که اگر عملی مادی به بعد روحانی انسان ضربه بزند از ان کار منع میشود اگر روزه به بدن لطمه بزند هم از روزه منع میشود و روزه بر شخص حرام میشود ... در دنیا البته اصالت به بعد باطنی انسان داده میشود چون بدن موقت است و به زودی میمیرد تا بعداً دوباره زنده شود ولی در قیامت که دوباره زنده شود دیگر نمیمیرد و در نتیجه به همان اندازه که بعد باطنی انسان اهمیت و اصالت دارد بدن مادی او هم اهمیت و اصالت خواهد داشت و البته ظاهر و باطن در یک راستا خواهند بود و مکمل هم میشوند ... چه ایرادی شما در این بیان میبینید؟
ملاali;743858 نوشت:
بنده تصورم از عالمی که در آن تکلیف نیست همین مطلب است که باید شهوتی در مقابل عقل نباشد
بله ... در بهشت فقط حلال خدا جاری است ... بنابراین شهوت و عقل همسو میشوند مثل اینکه در دنیا هم با رعایت حده معقول همسو بودند ... مثل اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که امت من چنان است که تا گرسنه نشوند غذا نخورند و تا تشنه نشوند آب نخورند، این گرسنگی و تشنگی که یعنی میل به خوردن و آشامیدن که یعنی شهوت برای خوردن و آشامیدن اگر اینطور باشد کاملاً عقلایی است و در بهشت هم میتواند همین باشد، اما اگر کسی سیر است و باز شهوت خوردن داشته باشد دیگر این شهوت عقلایی نیست و در بهشت هم اینطور نیست ... یعنی شخص اگر سیب خواست میخورد نه اینکه هیچ اشتهایی ندارد و بیخود و بیجهت دو لپی هی بخورد و بخورد و بخورد ... در واقع میلی هم به این کار ندارد ... مثل اکثر حیوانات که وقتی سیر شدند دیگر میل ندارند بیشتر بخورند و غذایشان را رها میکنند ... ولی برخی افراد هر چقدر هم که سیر باشند باز به قول سعدی آنقدر میخورند که نه در سینه جای نفس ماند و نه در سفره روزی کس ... این دیگر معقول نیست و در بهشت هم چنین چیزی نیست ...
اتفاقاً از روی همین مسأله میتوان نشان داد که در بهشت باید جسم حضور داشته باشد ... فرض کنید همهی نعمات شمرده شده در قرآن معنوی باشند ... آیا اشتهای شخص بهشتی به این مسائل سیرامونی دارد و جایی متوقف میشود؟ اگر آب معرفت باشد آیا کسی از خوردن آب سیر میشود؟ توجه داشته باشید که در بهشت خستگی و ضعف نداریم و در دنیا اگر ما سر کلاس اخلاق و عرفان میگوییم بس است بخاطر این است که خسته شدهایم و فراغت میخواهیم ولی در بهشت که خستگی راه ندارد شما باید یکبند آب بخورید ... بعد دارید آب میخورید دیگر نمیتوانید مرغ بخورید که لابد یک لذت معنوی دیگر است ... خلاصه اینکه کسی که مشغول یکی از نعمات معنوی شود دیگر نمیتواند دست از آن بردارد که برود سراغ چیز دیگری ... مگر آنکه این نعمات بستهای باشند ... پیوسته نباشند و گسسته باشند ... و این یعنی جسمانی کردن آنها ... یعنی تجسم نعمات ... یعنی شما سیب بخورید و معرفت کسب کنید و حوری در آغوش بگیرید تا محو جمال شوید و آب بنوشید تا قلبتان به نوری روشن شود و ... اگر جسمی در کار نباشد چطور تکثر نعات شمرده شده در بهشت را ولو به صورت باطنی میتوانید تأویل نمایید؟ تا اینجای کار شد همان بحثی که جناب محیالدین و بزرگواران دیگر قبول دارند که بهشت هم جسمانی باشد ولی نه با جسم مادی ... حال حقیر اضافه میکنم که دلیلی ندارد که بگوییم جسم اخروی نتواند مادی هم باشد ... پاسخ برخی از ایرادهایی که بزرگواران به مادی بودن جسم در آخرت میگیرند را در پاسخم به جناب صادق دادم که اگر تمایل داشتید آن را هم مطالعه نمایید
ملاali;743858 نوشت:
راستش این مطلب که فرد بهشتی شهوت داشته باشد و جز خوبی چیزی نخواهد برای من قابل هضم نیستند
در دنیا هم شهوت حلال داریم، شهوتهای حرام را هم در همین دنیا هم کسانی که چشم برزخی داشته و دارند میگویند که میبینند چقدر کثیف و متعفن هستند و از آنها بیزار هستند و به آنها تمایل ندارند، کافی است وقتی یوم تبلی السرائر شد تنها حلال خدا خواسته شود چون حرام خدا به خودی خود زشت است و خواستنی نیست ... در بهشت هم فقط چیزهای خواستنی آماده است که یعنی فقط حلال خدا در آن راه دارد ... بنابراین بهشت پر است از فقط شهوتهای حلال ... حالا دیگر چه چیز آن برایتان غیرقابل هضم است که کسی در بهشت شهوت داشته باشد ولی جز خوبی نخواهد؟ آیا فراموش کردید که ظاهر آنجا در راستای باطن آنجاست و چه در ظاهر و چه در باطن در بهشت جز خوبی چیز دیگری نیست؟
ملاali;743858 نوشت:
دلیل: اینکه آدمی جز خوبی چیزی نخواهد مستلزم رشد و تعالی و معصومیت است ..درست؟ خب حالا شما باید ثابت کنید اگر نیاز جبری به اکل و شرب و نکاح و تکلیفی که خدا برای معصومین قرار داده نبود ...باز این امور برای آنان موضوعیت داشت
بله جز خوبی نخواستن مستلزم رشد و تعالی است و معصومیت که البته این معصومیت دیگر در بهشت به صورت دیوارهای بهشت و مرز بین بهشت و جهنم است و نمود خارجی دارد ... آیا معصومین علیهمالسلام نیاز حیاتی داشتند که چند همسر داشته باشند؟ ایا رسول خدا صلیاللهعلیهواله نیاز جبری داشتند که حلیم دوست داشته باشند؟ که خرمای فکر کنم عجوه دوست داشته باشند؟ که لباس سفید و بعد زرد و بعد سبز دوست داشته باشند؟ چه تکلیفی خداوند در مستحبات و مباح برای اهل بیت علیهمالسلام وضع کرده بوده است؟ و البته ایشان هر چه کردند و هر لذتی بردند از حبّ خدا کردند و از حبّ خدا بردند ...
ملاali;743858 نوشت:
شما دوگانگی حب نفس و حب خدا را چگونه حل میکنید؟
کافی است نگاهتان به جای تباینی به صورت تشکیکی باشد ... اینکه خود نفس هم در طول خداست و محبت نفس هم در طول محبت خداست ... کافران که محبت نفس دارند ولی به محبت خدا نمیرسند بخاطر حجابهای ظلمانی است که بر روی قلبشان افتاده است و افق نگاهشان به درون خودشان محدود شده است و بالاتر از خودشان را نمیبینند ... ولی ما میبینیم بحول و قوهی الهی ... میشود خدا را دوست داشت و بخاطر او خودمان را هم دوست داشته باشیم ... اصلاً شروع حرکت به سمت خدا از حب نفس است که برای اینکه خودمان به خدا نزدیکتر شویم عبادت خدا را میکنیم (صرفنظر از اینکه دنبال نعمات مادی باشیم یا معنوی، چون میدانیم به خدا نزدیکتر شدن لذت بهتری دارد دنبال آن هستیم) ولی بعد میتوان به جایی رسید که از خود گذشت و این همان مقام قرب فرائض است که عرفا میگویند، اگر درست فهمیده باشم ...
ملاali;743858 نوشت:
اگر حب نفس در بهشت همان حب خداست ..دیگر چه اصراری میماند برای پایبندی به ظاهر و فهم عامیانه از آیات معاد؟؟؟
یک نفر حرفی میزند، طبیعیتر این است که بگوییم منظورش آنچه که گفت نیست و چیز دیگری است یا اینکه حرفش را همانطور که هست بپذیریم؟
بله اگر نشانهای در حرفش قرار داد که ما متوجه شویم که دارد میگوید الف که ما باء را برداشت کنیم در این صورت ما هم میرویم سراغ تأویل، مگرنه دلیلی برای انکار ظاهر کلام او نداریم ...
در آیات و روایات هم چنان اشارهای ندیدهایم، یعنی نع صریحاً چنان چیزی فرمودهاند که آخرت مادی+روحانی نباشد و نه با اشاره ... حقیر که تا کنون ندیدهام ... تنها چیزی که دیدهام این است که بزرگواران تصوری از ماده داشتهاند و بعد برخی مسائل را نتوانستهاند با وجود مادی بودن آخرت هضم کنند و متوجه شوند و به جای آنکه در کار خود دقت بیشتری کنند ظاهر کلام خدا و خلفای خدا علیهمالسلام را انکار کرده و شروع کردهاند به تأویل آیات و روایات بر اساس رأی شخصی خودشان ... حال آنکه ضعف ما در فهم مسائل این رویکرد را توجیه نمیکند و تا دلیلی برای کنار گذاشتن ظاهر کلام ایشان نداشته باشیم نمیتوانیم چنین کنیم، دلیلمان هم باید از جنس خود آنها باشد، یعنی از جنس آیات و روایات و نه به نظر من، تو، او، ما، شما یا ایشان ... به عبارت دیگر پایبندی به ظاهر انتخاب طبیعی هر مخاطبی است در مواجهه با یک کلام و پایبند نبودن به ظاهر است که دلیل میخواهد، نه برعکس ...
ملاali;743858 نوشت:
مسلما منظور بنده امامان معصوم نبوده اند بلکه اشاره به عموم مردم داشته ام که خیر و شر را نمیدانند
به هر حال بین لذت و سعادت تناقضی وجود دارد که باید حل شود از قرآن هم برایتان دلیل آوردیم
اگر ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید، چه تناقضی وجود دارد و دلیل قرآنیاتان چطور مطلب مورد نظر شما را ثابت گرداند؟ احتمالاً دفعهی قبل درست متوجه فرمایش شما نشدهام :Gol:
ملاali;743858 نوشت:
من در این زمینه واقعا اطلاعی ندارم که آیا معصومین لذت جسمی داشته اند یا خیر
فقط همین را شنیده ام که وقتی پیامبر صحبتشان با مردم تمام میگردید استغفار میکرده اند ...از این جهت که توجه شان در طی صحبت به خدا کم میگردید
خب از این نوع روایات میتوان نتیجه گرفت که بین توجه به خود و خدا تباین وجود دارد
آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حین دعوت به خدا از خدا غافل میشدهاند یا توجهشان به خداوند کم میشده است آن هم وقتی که حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند که هیچ کسی را ندیدم مگر اینکه قبل از او و با او و بعد از او خدا را دیدم؟
اما شاید در تأیید فرمایش شما بتوان مثال خوبی را از ماجرای حضرت یونس علیهالسلام در دل ماهی آورد که فرمودند ظلمت نفسی، یعنی به خودم ستم کردم، در روایت آمده که ایشان هیچ اشتباهی نکرده بودند لیکن وقتی دیدند که در شکم ماهی در فراغتی که برایشان از مسؤولیت رسالت عارض شده است چه خوب میتوانند خدا را عبادت کنند گفتند که پس وضعیت تا کنونم نسبت به وضعیت الآنم مثل غفلت بوده است (با آنکه قبلاً هم در کسوت رسالت بودند و از خدا غافل نبودند، فقط بحث شدت و ضعف است) ... با این حساب شاید باید با شما موافقت کنم که همنشینی با دیگران به این دلیل که ایشان را متوجه خارج از خودشان میکرده است و از خلوت خود با خدایشان خارج میکرده است نیازمند استغفار بوده است تا بگویند خدایا تو را آنچنان که باید نپرستیدیم ... بر همین اساس میتوان دو جور توجه به خداوند را مطرح نمود:الف) توجه به خداوند در درون خودمان با خلوت کردن با خدا در درون خود (به زیارت خدا رفتن در قلب که حرم خداست با گفتن یک لا اله الا الله مخلصاً که فاصلهی زمینی که رویش هستیم تا عرش خدا در ورای آسمان هفتم را برداشته و به هم متصل میکند) ب) توجه کردن به خدا از طریق آیات خدا در آفاق (هر مخلوقی آیتی است برای خدا و آینهای است برای برخی از صفات او)
از خلوت به جلوت رفتن کاری که میکند تنها چگونگی توجه به خدا را از سیر انفسی به سیر آفاقی تغییر میدهد و برعکس، مگرنه در هیچ کدامشان لزوماً غفلتی واقع نمیشود، بلکه شدت و ضعفی در توجه به خداوند حاصل میشود و البته جالب است که این در مورد اولیاء خداست مگرنه برای امثال حقیر قضیه برعکس است، یعنی اگر در درون خودم با خداوند خلوت کنم تا حدی به خدا توجه کردهام که قابل مقایسه نیست با وقتی که در حضور یکی از اولیاء خدا باشم و به ایشان نگاه کنم ... تا چه رسد به همنشینی با اهل بیت علیهمالسلام که آیاتالکبری خداوند هستند و نشانهای بالاتر از ایشان برای جلوه دادن صفات خدا نیست و البته ایشان جامع اسماء و صفات خدا هم هستند و خداوند در ورای هر اسم و صفتی است ... حالا نگاه کردن به وجهالله برای ما بیشتر متوجه خدایمان میکند یا خلوت کردن در درون خود با خدا؟
بنابراین دو نکته قابل برداشت است:الف) چه در خلوت کردن با خدا در درون خود میتوان متوجه خدا بود و چه در رفتن در جلوت و عالم کثرت و نگاه کردن در آیات خدا و نگاه کردن یکی از وجوه آیت خدا بودن آیات خداست ب) جایی که توجه بیشتری به خدا باشد برای اشخاص متفاوت متفاوت است، برای هر کسی همنشینی با بزرگتر از خودش محل توجه بیشتر به سوی خداست و همنشینی با پایینترش محل توجه کمتر به خداست ولی در بهشت در هر صورت خداوند هرگز مورد غفلت نیست و فقط شدت و ضعف دارد که این هم یک تعبیر از حجابهای نورانی بین طبقات متفاوت بهشت است ... جهنم هم که روی دیگر سکه است، آنجا محل غفلت و جهالت است، چه در خلوت با خودپرستی و عذابهای باطنی و چه در جلوت با اسیر عذابهای ظاهری بودن ...
و اینها هیچ کدام منافی این نیستند که در بهشت لذات جسمانی و حتی مادی هم حضور داشته باشد ... میتوان سیب خورد و آن را آینهی برخی از صفات خدا دانست، اصلاً به همین خاطر هم لذات در بهشت لذات حقیقی هستند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم ... منتها چند نکته را باید توجه داشت نکته اول اینکه میگوییم بدن انسان در معاد جسمانی عین همین بدن است همین جسم است همین ماده است معنایش این نیست که همه عوارض و همه آن حالاتی که ماده اینجا ماده دارد آنجا داشته باشد؛ چون جزء ذات ماده نیست مثل پیری و فرسودگی و نابودی و چیزهایی از این قبیل که در ماده دنیا هست اینها جزء ذات ماده نیست. اینها عارض بر ماده میشود
ماده آخرت این چیزها را ندارد؛ دیگر بدن مادی انسان در بهشت کچل نمیشود کور نمیشود، پیر نمیشود بیمار نمیشود چون اینها جزء ذات ماده نیست که بگوییم که هرجا که ماده باشد باید اینها هم باشد اینها دیگر در بهشت بر انسان عارض نمیشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمت خدا بر شما و برکاتش
ممنون از این پستتان، لااقل فهمیدم تنها نیستم :ok::Gol:
در مورد اینکه بدن این دنیا و بدن اخروی (که هم جسمانی و هم مادی است) میتوانند متفاوت باشند علاوه بر اینکه خیلیها اصلاً انسان محشور نمیشوند و پیرها و کودکان هم جوان محشور میشوند و مؤمنان زیباروی محشور میشوند روایات دیگری داریم که وارد جزئیات بیشتر هم شدهاند و مثلاً فرمودهاند که زنان در بهشت از بکارت خارج نمیشوند و در جواب تعجب مخاطبشان که این چطور ممکن است چیزی به این مضمون فرمودند که خداوند بدنشان را طوری قرار میدهد که اینطور بشود ... اینجا دار فناست و آنجا دار بقاء ... (در زیارت جامعه به این معنا اشاره شده است که شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء) و لوازم این فناء با لوازم آن بقاء میتواند بلکه حکمت حکم میکند که باید متفاوت باشد ...
Serat;744187 نوشت:
این نقائص و کمبودها و این تغییر و تحولات منفی که در دنیا عارض بر جسم انسان میشود آن جسم این ویژگیها را ندارد.چون اینها جزء ذاتیات ماده نیست
علاوه بر مطالبی که بیان فرمودید و بیان شد در فلسفهی اسلامی مسألهی خلقت نوبهنو مطرح است که هر آن کل عالم خلقتی جدید مییابد، خداوند قادر است که ما را از این نقطه در لحظهای دیگر در نقطهای دیگر خلق کند و این نشان میدهد محدودیتهایی که ما برای ماده میشناسیم اصلاً موضوعیتی برای طرح شده ندارند ... اگر اشتباه نکرده باشم
Serat;744187 نوشت:
نکته دیگر اینکه در سیر تکاملی همین ماده کامل میشود؛ به اوج کمال میرسد در نتیجه همین ماده در آنجا شعور پیدا میکند...
آنجا ماده باشعور است ، ماده آخرت. تعبیر قرآن اینست:
واشرقت الارض بنور ربها زمین با نور پروردگارش مشرق شده، شعور پیدا کرده است.نورانیت پیدا کرده است شفاف شده
آن ماده آخرت ماده باشعور است. ماده شفاف و ماده مشرق به نور پروردگار است. میشود گفت به نوعی این ماده تبدیل شده به ماده دیگر، زمین به زمین دیگری تبدیل شده آسمان به آسمان دیگری تبدیل شده.
یوم تبدل الارض غیرالارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهار. این آشکار شدن این تبدیل شدن در آخرت اتفاق میفتد.
این شعور در همین دنیا هم هست و ویژگی آخرتی که از نظر زمانی (نه رتبی) در پس این دنیا باشد نیست ... در همان ابتدای آفرینش هم داریم که «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» که یعنی خداوند ایشان را مخاطب قرار داد و ایشان هم پاسخ دادند ... یا داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با حضرت امیر علیهالسلام بر کوهی بودند و کوه لرزید و حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآله دست بر کوه گذاشتند و فرمودند که آرام بگیر که بر روی تو جز رسول خدا و وصی او کس دیگری نیست و حضرت امیر علیهالسلام فرمودند که خودم دیدم که کوه با چه سرعتی آرام گرفت تا اطاعت فرمان ایشان را کرده باشد و یا داریم که اولین کسی که لباس زیر استفاده کرد حضرت ابراهیم علیهالسلام بودند در پس شکایت زمین به خدا که از برهنه بودن ایشان بر روی خود شرم داشت ... اما زمین و آسمان از ما بندگان معمولی در حجاب هستند و ما هم از ایشان در حجاب هستیم و در روایتی دیدم که اگر زمین بر گناه بندگان خدا بر خود خبر داشت بلافاصله ایشان را در خود فرو میبرد و آسمان اگر از گناه مرمان خبر داشت بلافاصله بر سر ایشان فرود میآمد ... زمین و خاک و تمام ذرات و اشیاء عالم (بجز استثنائاتی که مثلاً لباس چرک از آن استثنائات است، والله العالم) همین الآن هم در ذکر و تسبیح خدا هستند ولی ما از ذکرگویی ایشان غافل هستیم ...
به همین دلیل هم حقیر مدعی هستم که دنیا بودن ربطی به مادی بودن یا نبودن ندارد و تنها حجابی است ظلمانی که روی حقیقت کشیده شده است ... و حالا تعارض میان محسوسات و حقایق شده است محلی برای آزمایش انسانها که دنبالهروی عقل خواهند بود و یا محسوسات ... شده است دار تکلیف ... مگرنه کسی که حجاب دنیا را کنار بزند حقایق را میبیند بدون آنکه لازم باشد از جسمش خارج شود ... حتی پیر شدن و کچل شدن و اینها هم ویژگی ذاتی دنیا نیست بلکه از لوازم آزمایشگاه بودن آن است ... خداوند به عزرائیل علیهالسلام امر فرمود که جان انسانها را بگیر، جواب داد که خدایا اگر جان انسانها را من بگیرم منفور ایشان میشوم، خداوند هم فرمود که من جان هر کسی را به بهانهای (بیماری و تصادف و ...) میگیرم تا دست تو در گرفتن جان ایشان دیده نشود ... یعنی اینها هیچ کدام حتی ذاتی دنیا بودن دنیا هم نیستند و تنها به حکمتی در آن تعبیه شدهاند ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا این مسأله اثبات عقلی دارد یا مبتنی است بر تعریف از ماده و جسم؟ به زعم حقیر ماده و جسم را طوری تعریف میکنیم که جسم اعم از ماده باشد ولی هیچ لزومی ندارد که واقعاً هم اینطور باشد، بلکه ظاهراً ماده بودن اعم از جسمانیت است و جسمانیت یک بروز خاص از ماده است، مثل اینکه فرشتهای که از ماده هم هست ولو مادهای لطیف تجسم یافته و به صورت انسانی در مقابل حضرت مریم سلاماللهعلیها قرار بگیرد و این جسم یک جسم کامل انسانی باشد (گرچه هیچ کسی هم جز ایشان او را نبیند) و نه فقط یک پوسته دوبعدی توخالی یا یک مجسمهی متحرک که رنگش کردهاند یا یک خطای دید ... جسم بدون ماده یعنی فضایی که ماده اشغالش نکرده است، یعنی خلأ شکلدار و رنگدار، یعنی چه؟ و فراتر از آن چه دلیلی برای وجود این خلأ داریم جز ناتوانی در توضیح برخی مسائل که ممکن است از راه دیگری بشود پاسخشان داد؟
با تشکر
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
این شعور در همین دنیا هم هست و ویژگی آخرتی که از نظر زمانی (نه رتبی) در پس این دنیا باشد نیست ... در همان ابتدای آفرینش هم داریم که «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» که یعنی خداوند ایشان را مخاطب قرار داد و ایشان هم پاسخ دادند، یا داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با حضرت امیر علیهالسلام بر کوهی بودند و کوه لرزید و حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآله دست بر کوه گذاشتند و فرمودند که آرام بگیر که بر روی تو جز رسول خدا و وصی او کس دیگری نیست و حضرت امیر علیهالسلام فرمودند که خودم دیدم که کوه با چه سرعتی آرام گرفت تا اطاعت فرمان ایشان را کرده باشد و یا داریم که اولین کسی که لباس زیر استفاده کرد حضرت ابراهیم علیهالسلام بودند در پس شکایت زمین به خدا که از برهنه بودن ایشان بر روی خود شرم داشت ... اما زمین و آسمان از ما بندگان معمولی در حجاب هستند و ما هم از ایشان در حجاب هستیم و در روایتی دیدم که اگر زمین بر گناه بندگان خدا بر خود خبر داشت بلافاصله ایشان را در خود فرو میبرد و آسمان اگر از گناه مرمان خبر داشت بلافاصله بر سر ایشان فرود میآ
وعلیکم السلام ورحمه الله وبرکاته
البته همینطور است که میفرمایید. ماده در همین دنیا هم شعور دارد منتها ما نمیتوانیم آن را درک کنیم. و این مساله به موضوع مورد بحث کاملا مرتبط است . اگر جمادات شعور نداشتند میتوان گفت که بسوی خدا بازگشتی ندارند اما همین شعور و آگاهی آنان دلیل متقنی است بر بازگشتشان بسوی خدا و ابدیت
[=arial]چگونه اعضای مادی در قیامت شعور پیدا میکنند؟
بدن این دنیا نیز دارای درک و شعور است؛ چنانکه همهی موجودات حتی جمادات نیز شعور و درک دارند،[2] ولی درجه شعور و ادراک آنها با انسانها متفاوت است. به بیان دیگر، آثار و نشانههای شعور جمادات مانند آثار و نشانههای آگاهی و دانش انسانها نیست که به راحتی قابل درک برای همه باشد. بنابراین، تفاوت درک و شعور بدن در قیامت با درک و شعور او در دنیا، یا به این است که [=arial]در مورد چگونگی قیامت، نظریه صحیح و مورد اتفاق همهی علمای شیعه این است که معاد هم جسمانی است و هم روحانی. اما در مورد کیفیت جسم در آخرت مقداری اختلاف است. برخی از اندیشمندان بر این باورند که بدن محشور در قیامت عین همین بدن مادی است؛ اما عدهای دیگر معتقدند عین این بدن نیست، بلکه مثل آن است.
در هر صورت در پاسخ به این سؤال میتوان گفت: بدن این دنیا نیز دارای درک و شعور است؛ چنانکه همهی موجودات حتی جمادات نیز شعور و درک دارند،[2] ولی درجه شعور و ادراک آنها با انسانها متفاوت است. به بیان دیگر، آثار و نشانههای شعور جمادات مانند آثار و نشانههای آگاهی و دانش انسانها نیست که به راحتی قابل درک برای همه باشد. بنابراین، تفاوت درک و شعور بدن در قیامت با درک و شعور او در دنیا، یا به این است که مرتبه شعور بدن در قیامت بالاتر است؛ یعنی به گونهای است که دیگران نیز متوجه آثار شعور آن میشوند. به بیان دیگر، آخرت صحنه بروز و ظهور شعور آگاهی بدن است. یا اینکه در قیامت قدرت شعور انسانها بالا میرود و پرده از جلوی چشم انسانها بر داشته میشود تا آثار ادراک بدن و نطق آنرا درک کنند.
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا این مسأله اثبات عقلی دارد یا مبتنی است بر تعریف از ماده و جسم؟ به زعم حقیر ماده و جسم را طوری تعریف میکنیم که جسم اعم از ماده باشد ولی هیچ لزومی ندارد که واقعاً هم اینطور باشد، بلکه ظاهراً ماده بودن اعم از جسمانیت است و جسمانیت یک بروز خاص از ماده است، مثل اینکه فرشتهای که از ماده هم هست ولو مادهای لطیف تجسم یافته و به صورت انسانی در مقابل حضرت مریم سلاماللهعلیها قرار بگیرد و این جسم یک جسم کامل انسانی باشد (گرچه هیچ کسی هم جز ایشان او را نبیند) و نه فقط یک پوسته دوبعدی توخالی یا یک مجسمهی متحرک که رنگش کردهاند یا یک خطای دید ... جسم بدون ماده یعنی فضایی که ماده اشغالش نکرده است، یعنی خلأ شکلدار و رنگدار، یعنی چه؟ و فراتر از آن چه دلیلی برای وجود این خلأ داریم جز ناتوانی در توضیح برخی مسائل که ممکن است از راه دیگری بشود پاسخشان داد؟
با تشکر
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
باسلام وتشکر .
در رابطه به این فرمایش مستطاب عالی چند نکته باید اشاره گردد :
باید توجه داشت که بر خلاف تصور جناب عالی فرشتگان موجودات مجردند و موجود مجرد با چشم حسی قابل دیدن نیست، چون در دیدن باید بین «بیننده» و «دیده شونده» همگونی باشد، و از آن جا که چشم ظاهری و حسی موجود مادی است و همگون با موجود مجرد (فرشته) نیست، نمیتواند او را ببیند.
به بيان ديگر آن ها جسم نیستند و محدودیت های جسم را ندارند، لذا محدود به زمان و مکان و ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق نیستند وجودی بسیط و غیر مرکب دارند و مربوط به عالمی فراتر از عالم ماده به نام عالم عقل می باشند؛
فلاسفه و حکمای اسلام معتقدند:
از آیاتی که دربارهء ملائکه آمده است، استفاده می شود آن ها موجوداتی پیراسته از پیوندها و مجرد از صفات جسمانی هستند. علامه طباطبایی می گوید: از جمله نصوصی که دلالت بر تجرد فرشتگان می کند، این آیه است : «نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین؛ (2) جبرئیل قرآن را نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا خلق را بترسانى».
روشن است مقصود از قلب، عضو گوشتی صنوبری که طرف چپ معده قرار دارد نیست، بلکه چیزی است که می فهمد و می اندیشد؛ یعنی روح. بنا بر این نزول قرآن بر قلب، تنها در صورتی صحیح است که مجرد باشد، مانند وجود معنا. (3)
البته مجرد بودن در همه ملائکه یکسان نیست امام خمینی ره می فرماید: حق آن است که از برای ملائکةالله اصنافی کثیره است که بسیاری از آن ها مجردند و بسیاری از آن ها جسمانی برزخی هستند. (4)
در مورد نوع آفرینش فرشتگان، صدرالمتألهین می گوید: باید بدانی که آفرینش فرشتگان، غیر از آفرینش انسان است؛ زیرا آن ها دارای وجود بسیط و مجرد و بُعد عقلانی اند، بی آن که ترکیب یافته از عقل و شهوت باشند. (5)
چه این که از برخی روایات به دست میآید :
ملائکه موجوداتی هستند منزه از ماده جسمانی، چون ماده جسمانی در معرض زوال، فساد و تغییر است، همچنین کمال در ماده، تدریجی است از مبدا حرکت میکند و چه بسا در بین راه به موانع و آفاتی برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولی ملائکه این طور نمیباشند.(6)
در روایات گاهی دیده میشود که جبرئیل مثلاً به صورت فلان انسان بر پیامبر(ص) نازل میشد که این از باب تمثّل است؛ به این معنا که ظهور ملائکه برای بیننده به صورت بشر است نه اینکه ملک، بشر بشود بلکه تمثل به این معناست که چیزی به صورت چیز دیگر ظاهر شود مثلاً در سوره مریم آیهی 19 میفرماید: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیاً» که جبرئیل خود را به صورت بشری برای حضرت مریم(س) ظاهر کرد ،یعنی جبرئیل در ظرف ادراک ایشان به آن صورت محسوس شد، نه اینکه واقعاً هم به آن صورت درآمده باشد؛ بلکه خارج از ادراک وی صورتی غیرصورت بشر داشت.(6)
پی نوشت ها:
1. شيخ حر عاملي ، وسائلالشيعة، ج 15، ص 209، مؤسسه آل البيت، 1409ق.
2. سوره شعراء (26) آیه 193ـ 194.
3. علامه طباطبایی، رسائل توحیدی، ترجمه علی شیروانی، ص 194بی جا ،بیتا.
4. امام خمینی، آداب الصلاة، ص 364 با تلخیص.مرکز نشر آثار حضرت امام ،بی تا.
5. صدرالمتألهین، اسفار، ج 7 ،ص 130. دارالاحیاء لتراث العربیه، بیروت، 1403 ق.
6 . المیزان، ج 17، ذیل آیه اول سوره فاطر.
7 . المیزان، همان.
بله ... در بهشت فقط حلال خدا جاری است ... بنابراین شهوت و عقل همسو میشوند مثل اینکه در دنیا هم با رعایت حده معقول همسو بودند
چه طوری میتوانند عقل و شهوت همسو باشند غیر از اینکه شهوت در بند عقل باشد؟ و تام نباشد نگاه کنید ... لذت حلال جایی مطرح است که لذت حرام هم باشد
اگر معاد جسمانیست باید قابل تجسم باشد ...حال آنکه ما هرچه تصور میکنیم دنیا گونه است و دنیا دار تکلیف و تزاحم است
مگر اینکه بتوانید توضیح دهید که همین دنیا اگر چه طوری باشد بهشت است و تکلیفی هم نیست؟ (مهم)
در غیر اینصورت نتوانسته اید شبهات ما را پاسخ دهید
بسم الله
سین;744706 نوشت:
حبه نفس در راستای حبّ الله میشود بهشت
این فرمایش شما هم دقیقا ناظر به همین دنیاست
شما با مثال دنیایی میخواهید عالمی را تعریف کنید که از اساس با دنیا فرق دارد
بنده میگویم بهشت خود حب الله است
بهشتی را که شما تعریف میکنید به هرحال نوعی دوییت درش هست و این نتیجه تصور دنیا گونه از آخزت است
وقتی میگوییم حب نفس در راستای حب الله است..خواهی نخواهی تکلیف را بر آن استوار کرده ایم و این تعریف مناسب با دنیاست نه بهشتی که لذات در آن حدی ندارند
واما مطلبی در مورد مترادف نبودن لذت و سعادت
در قرآن از سعادت بعنوان خیر یاد شده که لزوما توامان با لذت های شناخته شده دنیایی نیست
آیه :و عسی ان تکروهو شیا ووهو خیرلکم
از این آیه هم به خوبی استفاده میشود که آنچه که نفس در بهشت میخواهد قرابتی با لذات دنیا ندارد و چه بسا الآن از آن اکره هم داشته باشیم چون فهمش را نداریم
و از اینجا معلوم میشود که سعادت انسان غیر از لذت های نفسانی جسمانی است
سلام ، به نظر من پاسخ در سوره والتین به روشنی قرار دارد .وقتی انسان موفق می شود اونوقت بسته به اندازه موفقیت اش درک لذات چسمانی و روحی و یا لذات مادی و معنوی اش به درک و احساس بهشتی اش نزدیک تر می شود .. صالحین چنین هسند .. سلام دوم نماز .. سلام بر ما و بر بندگان صالح
بر اساس آنچه از آیات قرآنی استنتاج می شود ،حیوانات نیز مانند همه موجودات و همه ذرّات وجود، به سوی معاد در حرکت بوده ، همگام با همه نظام وجود و به عنوان قطعه از نظام هستى، در سیر و حرکت اند . حرکت و سیر آنها هم به آن جایی که همه حرکت ها منتهی خواهد شد، منتهی می گردد.
حیوانات هم مانند هر موجود دیگرى، دارای جهاز خاص وجودی بوده ، دارای مسیرها و طریق های مختلف و متنوع و در عین حال حساب شده و منظم می باشند . آنها نیز مانند هر موجود دیگرى، طبق راه و مسیری که در پیش دارند و در پیش می گیرند؛ به نقطه ای که همه وجود به سوی آن در حرکت است ،یعنی به سوی مبدأ متعال و روز معاد و قیامت در حرکت اند . در آن روز، به نتیجه حرکت خود و مسیر و راهی که در پیش دارند، خواهند رسید.
در قرآن کریم بعضی از آیات وجود دارد که با صراحت به سیر و حرکت حیوانات و همه جنبنده ها و پرنده ها به سوی معادو قیامت اشاره می کند:
وَ ما منْ دابّة فی الأرضِ وَ لا طائرٍ یطیرُ بجَناحیه إلّا أمم أمثالکُم مَا فرّطنا فی الکتابِ من شَیء ثمّ إلی ربّهمْ یحشَرونَ. [1]«نیست هیچ جنبده ای در زمین و نیست هیچ پرنده ای که با دوبال خود پرواز می کند، مگر اینکه همه آنها مانند شما انسان ها، امت ها و هستند و ما در کتاب تکوین، چیزی را بی حساب به وجود نیاورده ایم. سپس همه این جنبنده ها و پرنده ها، به سوی پروردگارشان محشور می شوند».
این آیه با صراحت کامل، همه جنبنده ها و پرنده ها را که شامل تمامی اصناف، انواع و طبقات حیوانات می گردد ،حساب شده و دارای اجتماعات و مقررات و نظم خاص حاکم در اجتماعات آنها و نیز شعور و اراده و همچنین حرکت و سیر به سوی معاد و به سوی مبدأ متعال می داند . با وجود صراحت خاص این آیه در حشر همه حیوانات که از جمله «ثمّ إلی ربّهمْ یحشرونَ »برمی آید ،هیچ گونه شبهه و تردیدى، در اصل حرکت حیوان به سوی معاد باقی نمی ماند. قرآن همچنین می فرماید: وَ اذا الوُحوشُ حشرَت. [2]
گرچه این آیه دلالت خاصی دارد و دلالت بر حشر وحوش می کند؛ اما برای متدبر این حقیقت را می رساند که غیر وحوش نیز محشور خواهند بود.
بنابراین وقتی می گوییم همه موجودات، بدون استثنا به مقتضای آیات قرآنی به سوی مبدأ متعال و به سوی معاد، برگشت نموده و حرکت می کنند و به مبدأ متعال می رسند و نتیجه حرکت خود را می بینند؛ نباید از این جملات معنای ناصحیح برداشت نمود و چنین فکر کرد که در روز قیامت، رسیدن موجودات به مبدأ متعال به یک معنی بوده و رسیدن موجودات به او معنای واحدی دارد؛ بلکه باید توجه داشت که رسیدن به مبدأ متعال در خصوص هر موجودى، به معنای خاصی است؛ مثلا رسیدن انسان به مبدأ متعال، با رسیدن موجودات دیگر به او فرق دارد.
همچنین رسیدن هر موجودى، غیر از رسیدن موجود دیگر است . نیز نتیجه حرکت و راه و روش هر کدام از موجودات که در معاد ظاهر می گردد ،نتیجه مخصوصی بوده و غیر از نتیجه حرکت و راه و روش موجود دیگری است.
اگر به شما گفته شود: در فصل بهار، همه خاک ها به حرکت درمی آیند و نتایج حرکت ها در فصل تابستان ظاهر می گردد، آیا از این جمله، می فهمید که همه حرکت ها نتیجه واحدی خواهد داد و نتیجه ها یک نتیجه است؟! اگر گفته شود: دانه ها در این فصل، حرکت آغاز می کنند و نتیجه ها در فصل تابستان به ظهور می رسد، آیا برداشت می کنید که نتیجه ها در تابستان همه یکی خواهد بود؟
اگر گفته شود: همه نطفه ها در رحم ها، حرکت های خود را شروع می کنند و بعد از مدتی نتیجه ها ظاهر می شود، آیا تصور می کنید که نتیجه ها یکی خواهد بود؟ اگر گفته شود: همه موجودات، به سوی نقطه ای که «معاد» نامیده می شود ،حرکت می کنند و همه در آن روز، نتایج حرکت ها را خواهند یافت و همه به مبدأ متعال خواهند رسید، آیا چنین خواهید فهمید که نتیجه یکی بوده و همه، به یکی نحو به معنای واحد به او خواهند رسید؟!
خیلی هستند که متأسفانه وقتی چنین می شنوند، چنان فکر می کنند و سپس با تعجب می پرسند: آیا همه موجودات، مانند انسان به او می رسند و همه موجودات مانند انسان، نتیجه و جزای اعمالشان را می بینند و به بهشت و جهنم می روند و...؟(3)
پی نوشت ها:
1.انعام (6) آیه 38
2. تکویر(81) آیه 5
3. شجاعى، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، ص 53 .
معاد حیوانات ؟
ز، نتایج حرکت ها را خواهند یافت و همه به مبدأ متعال خواهند رسید، آیا چنین خواهید فهمید که نتیجه یکی بوده و همه، به یکی نحو به معنای واحد به او خواهند رسید؟!
خیلی هستند که متأسفانه وقتی چنین می شنوند، چنان فکر می کنند و سپس با تعجب می پرسند: آیا همه موجودات، مانند انسان به او می رسند و همه موجودات مانند انسان، نتیجه و جزای اعمالشان را می بینند و به بهشت و جهنم می روند و...؟(3)
پی نوشت ها:
1.انعام (6) آیه 38
2. تکویر(81) آیه 5
3. شجاعى، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، ص 53 .
سلام
بله نتیجه حرکت و رسیدن به مبدا متعال یک چیز واحد نیست
چراکه هر موجودی جلوه و طهور اسمی از اسما خداست و رجوعشان هم به همان اسم است البته انسان جمیع بالقوه اسما خداوند است
بله نتیجه حرکت و رسیدن به مبدا متعال یک چیز واحد نیست
چراکه هر موجودی جلوه و طهور اسمی از اسما خداست و رجوعشان هم به همان اسم است البته انسان جمیع بالقوه اسما خداوند است
و این مطالب شما متافاتی با معاد روحانی ندارد
بر اساس آموزههای وحیانی نظیر آیه «إذا الوحوش حشرت؛(1) در آن زمانی که وحوش جمع میشوند» نیز طبق برخی روایات معلوم میشود که حشر حیوانات در قیامت مطرح است. اما این که آنها برزخ نیز دارند یا ندارند، دلیل عقلی و یا وحیانی بر آن وجود ندارد، ولی بر اساس تحلیل عقلی شاید بتوان گفت:
گرچه حیوانات ممکن است قیامت و حشر و حساب و دادخواهی داشته باشند، ولی اثبات برزخ برای آنها کار آسانی نخواهد بود، زیرا
اولاً قیامت یک پدیده عمومی و همگانی است که نه تنها برای جانداران ،بلکه برای همه مخلوقات و موجودات ممکن (اعم از موجودات مادی و مجرد و حتى جمادات و نباتات) مطرح است ،چون قیامت،برگشت کثرت به وحدت و لقای الهی است . هر موجودی به تناسب ساختار وجودی خود بالاخره در پیشگاه خالق خود حضور خواهند یافت.
برزخ به گفته علامه طباطبایی شبیه یک بازداشتگاه است که موجودات مکلف نظیر آدمیان در آن مدتی تا بر پایی قیامت تحت بازجویی اجمالی قرار گرفته ، طبق عملکرد خود در آن جا در شرایطی متناسب با اعمالش نگاهداری میشود.(3) این مسئله یعنی بازجویی اجمالی و نگاهداری موقت برای حیوانات در آموزههای وحیانی مطرح نشده است. راه دیگری برای اثبات آن وجود ندارد، چون عقل توان درک این امور را بدون اشارات وحیانی ندارد.
دوم: بر اساس رویکرد فلسفی حیوان فاقد مقام تجرد است، و پس از مرگ نمیتوانند از حیات برزخی برخوردار باشند، چون بعد از نابودی بدن و قوای بدنی آنها، روح مجرد ندارند تا در برزخ به حیات برزخی خود ادامه دهد ، بر خلاف انسانها که دارای روح مجردند و بعد از مرگ دارای حیات برزخی بوده و به حیات برزخی خود ادامه میدهند. از این نظر هم اثبات برزخ برای حیوانات با چالش مواجه است، ولی در قیامت چون همگان حتى اجسام و موجودات جسمانی دوباره زنده میشوند، حیوانات نیز ممکن است زنده شوند.
پینوشتها:
1. تکویر (81) آیه 5.
2. تفسیر نمونه، ج 5، ص 226، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.
3. شیعه در اسلام، ص 100، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1348ش.
باسلام وتشکر .
در رابطه به این فرمایش مستطاب عالی چند نکته باید اشاره گردد :
باید توجه داشت که بر خلاف تصور جناب عالی فرشتگان موجودات مجردند و موجود مجرد با چشم حسی قابل دیدن نیست، چون در دیدن باید بین «بیننده» و «دیده شونده» همگونی باشد، و از آن جا که چشم ظاهری و حسی موجود مادی است و همگون با موجود مجرد (فرشته) نیست، نمیتواند او را ببیند.
به بيان ديگر آن ها جسم نیستند و محدودیت های جسم را ندارند، لذا محدود به زمان و مکان و ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق نیستند وجودی بسیط و غیر مرکب دارند و مربوط به عالمی فراتر از عالم ماده به نام عالم عقل می باشند؛
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
بابت تأخیرم در پاسخ دادن عذرخواهی میکنم ... :Gol: ملاک مجرد بودن چیست؟ اصلاً ماده چیست که هر چه ماده نباشد مجرد باشد؟ ماده هر چیزی است که محسوس نباشد؟ با چشم غیرمسلح دیده نشود یا با چشم مسلح هم دیده نشود؟
آیا ملائکه محدود به زمان نیستند؟ آیا ملائکه ۲۰۰۰ سال بعد از اهل بیت علیهمالسلام خلق نشدند؟ ایا ملائکه قبل از آنکه حضرت آدم علیهالسلام ایشان را آموزش دهد و بعد از این آموزش یکسان بودند؟ آیا ملائکهی مقرب خدا در آستانهی قیامت بعد از صور اول در نمیگذرند تا تنها وجه الله باقی بمانند؟ آیا آنها قبل از رحلت کردن و قبل از رحلت کردن یکسان هستند؟
آیا ملائکه ابعاد طول و عرض و ارتفاع ندارند و این یعنی مادی نیستند؟ مگر ما حقیقتاً چیزی به اسم طول و عرض و ارتفاع داریم؟ آیا ما جسم سه بعدی و تو پر هستیم؟ آیا جز این است که مواد متشکل از مولکولها و اتمها هستند که بین آنها فضای خالی است؟ مگر در داخل اتمها بین هستهی اتم و الکترونها فضای خالی نداریم؟ چجور جسم توپر و سهبعدی هستیم که بیشتر فضای خالی هستیم تا فضای پر؟ آیا دست آخر اصلاً فضایی را اشغال کردهایم یا نکردهایم؟ آیا گمان نمیکنید این تعاریف را باید کنار بگذاریم تا فلسفهامان کمی واقعیتر شود؟ فلسفهی امروز مسلمین نه با آیات و روایات شیعه سازگار هستند و نه با فهم فعلی ما از طبیعیات که فعل خداست ... چرا اینقدر بر آن اصرار میکنیم؟ آیا برایمان مهم نیست که عدهای از مسلمین بر مبنای همین گفتهها مقابل معاد مادی-روحانی هم خواهند ایستاد؟ آیا برایمان مهم نیست که مادهای را خار میشمرند که از یک نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها خلق شده است؟
جسارتهای حقیر را ببخشید ... اگر درستی نظر معروف را چنان بیان کنید که بفهمم ان شاء الله لجاجت نمیکنم :Gol:
صادق;744915 نوشت:
فلاسفه و حکمای اسلام معتقدند:
از آیاتی که دربارهء ملائکه آمده است، استفاده می شود آن ها موجوداتی پیراسته از پیوندها و مجرد از صفات جسمانی هستند. علامه طباطبایی می گوید: از جمله نصوصی که دلالت بر تجرد فرشتگان می کند، این آیه است : «نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین؛ (2) جبرئیل قرآن را نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا خلق را بترسانى».
روشن است مقصود از قلب، عضو گوشتی صنوبری که طرف چپ معده قرار دارد نیست، بلکه چیزی است که می فهمد و می اندیشد؛ یعنی روح. بنا بر این نزول قرآن بر قلب، تنها در صورتی صحیح است که مجرد باشد، مانند وجود معنا. (3)
آیا خداوند در شب قدر قرآن را بر قلب پیامبر خدا نازل نکرد؟ قلب پیامبر کجاست و چرا اضافه کردهاند که قرآن در شب قدر به آسمان چهارم نازل گشت؟ قلب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله مجرد است آیا؟ آیا عرش خدا که در قلب مؤمن است هم مجرد است وقتی کان عرشه علی الماء و در روایت مبارکه آمده که عرش محیط است به کرسی و کرسی محیط است بر آسمانها و زمین؟ چطور اهل بیت علیهمالسلام علم حضوری به کل عالم مخلوق داشتند و عین الله الناظره و اذن الله الواعیة بودند حال آنکه حضور قلب مجرد جز نزد مجرد بیمعناست و احاطهی وجودی پیدا کردن مجردگونه بر عوالم ماده هم بیمعناست؟ شاید فهم ما بر مبنای تعاریفی غلط شکل گرفته است و وقت آن باشد که در آنها بازبینی کنیم ...
صادق;744915 نوشت:
البته مجرد بودن در همه ملائکه یکسان نیست امام خمینی ره می فرماید: حق آن است که از برای ملائکةالله اصنافی کثیره است که بسیاری از آن ها مجردند و بسیاری از آن ها جسمانی برزخی هستند. (4)
بله ملائکه مراتبی دارند ولی این مراتب را به اشتباه فرض کردهاند از نظر جسمانی و مادی و مجرد بودن و غیره باشد ... تقسیمبندی عوالم عقل و مثال و ماده نه منطقی است و نه سازگار با آیات و روایات است ... پای درس عالم فیلسوف و عارف بزرگی بودم که ایشان هم به این تعاریف اشکال وارد میدانستند و فرمودند که تشکیک مراتب وجودی درست نیست اگرچه در برخی مراتب پایینتر به نظر درست برسد، بلکه باید گفت تشکیک مراتب در ظهور، اینکه همه چیز آیه و نشانهی خداست ولی برخی آیات بزرگترند و برخی کوچکتر ... این هم نظر ایشان بود ... شاید درست باشد و شاید نقدهایی به آن وارد باشد، ولی این نظر شخص بیسواد حقیر به تنهایی نیست که این نظرات فلسفی امروز مسلمین اشکال دارند و باید رها شوند :Gol:
صادق;744915 نوشت:
در مورد نوع آفرینش فرشتگان، صدرالمتألهین می گوید: باید بدانی که آفرینش فرشتگان، غیر از آفرینش انسان است؛ زیرا آن ها دارای وجود بسیط و مجرد و بُعد عقلانی اند، بی آن که ترکیب یافته از عقل و شهوت باشند. (5)
آنها نه بسیط هستند و نه مجرد، مکرر داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از فرشتهای خواسته باشند که به همان شکل اصلی برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بشوند که آنها هم اطاعت میکردند و وصف آنها در روایات ما آمده ولی در رویکردی که ظاهراً کلاً میان فلاسفه باب شده است هر چه را که متوجه نشوند تأویل میکنند به چیزی که بفهمند ... مدام میگویند ظاهر را رها کنید ... این کاری است که جناب ملاعلی در مورد بهشت و جهنم و حشر جسمانی میکنند و شما خود با ایشان مخالفت میکنید و میفرمایید بدون دلیلی نباید ظاهر آیات و روایات را انکار و سپس آنها را فقط تأویل کرد ... پس چرا خود علما هم در هر جا که خود خواستند چنان کاری را میکنند؟ ... در روایات مبارکه آمده که ملائکه عقل محض هستند، یعنی شهوات ندارند، دیگر نگفتهاند که عقل محض بودن یعنی مجرد بودن، همانطور که انسانی که عقل و شهوت با هم هست بخاطر تجرد عقل و شهوت موجودی مجرد محسوب نمیشود ... گرچه حتی لزومی ندارد که از ابتدا از پیش خودمان فرض کنیم که خود عقل موجودی مجرد است ... در روایت امام رضا علیهالسلام سلسله طبقات خلق خداوند آمده است ... اینکه ابتدا موجودی بود که وزن داشت یا نداشت و مشابه آن ... حتی صحبت از خلقت حروف بود ... ولی حقیر به خاطر ندارم صحبتی از ماده و مجرد از ماده شده باشد ... بلکه چند صفت بود که بر مبنای همانها بحث میکردند ... ولی مطالبی این چنینی را به یک استاد فلسفه گفتم و ایشان گفتند احادیث را ما نمیفهمیم و بنای بر کنار گذاشتن آنها را داشتند و بعد دنبالهروی فلاسفهی غربی و فلاسفهی مشایی را میکردند ... حال آنکه امام صادق علیهالسلام فرمودند که وای بر اهل کلام اگر آنچه ما گفتیم را رها کنند و به هر سمت که خود خواستند بروند ... آیا دغدغهی خلافی دارم و بیخود مسأله را بزرگ کردهام؟
صادق;744915 نوشت:
چه این که از برخی روایات به دست میآید :
صادق;744915 نوشت:
در روایات گاهی دیده میشود که جبرئیل مثلاً به صورت فلان انسان بر پیامبر(ص) نازل میشد که این از باب تمثّل است؛ به این معنا که ظهور ملائکه برای بیننده به صورت بشر است نه اینکه ملک، بشر بشود بلکه تمثل به این معناست که چیزی به صورت چیز دیگر ظاهر شود مثلاً در سوره مریم آیهی 19 میفرماید: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیاً» که جبرئیل خود را به صورت بشری برای حضرت مریم(س) ظاهر کرد ،یعنی جبرئیل در ظرف ادراک ایشان به آن صورت محسوس شد، نه اینکه واقعاً هم به آن صورت درآمده باشد؛ بلکه خارج از ادراک وی صورتی غیرصورت بشر داشت.(6)
بله تمثل است از این باب که به هر حال انسان نمیشود و همچنان ملک است، ولی این تمثل لزومی ندارد به این معنا باشد که پس بدنش هم خیالی است و مجازی است و وهمی سرابمانند است ... آیا دلیلی دارید که اینطور بوده است؟
صادق;744915 نوشت:
ملائکه موجوداتی هستند منزه از ماده جسمانی، چون ماده جسمانی در معرض زوال، فساد و تغییر است،
آیا مولکول عناصر شیمیایی پس مادی نیستند که تا فرایندی شیمیایی اتفاق نیفتد تغییر نمیکنند؟ آیا پس اتمهای مواد خود مادی نیستند که تا واکنش هستهای رخ ندهد زوال و فساد و تغییر ندارند؟ این مسائلی که میفرمایید ناشی از شهود قدیمی و ناقص و بعضاً اشتباه گذشتگان است ... مگرنه به امر الهی غذای حضرت عزیر علیهالسلام ۱۰۰ سال بدون تغییر باقی ماند، یا همین امروز هم اگر فضا به شدت استریل شود و از حیث باکتریها پاک شود مشاهده میشود که چنان فسادی لزوماً در آن راه ندارد، کما اینکه با آزمایشی این چنینی نظریات قدیمی رد شدند که گمان میکردند عامل فاسد شدن مواد غذایی در خود آنهاست که ایجاد میشود ... اما چرا هنوز فلاسفه بر سر همان تعاریف غلط گذشته باقی ماندهاند را حقیر نمیفهمم ...
صادق;744915 نوشت:
همچنین کمال در ماده، تدریجی است از مبدا حرکت میکند و چه بسا در بین راه به موانع و آفاتی برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولی ملائکه این طور نمیباشند.(6)
چه دلیل قاطعی داریم که مواد اینطور هستند و چه دلیل قاطعی داریم که ملائکه اینطور نیستند؟
با تشکر از اینکه جهل حقیر را تحمل میکنید و برای پاسخ دادن به دغدغههای حقیر وقت میگذارید،
اگر شما نشان دهید که تعریف ماده همان است که میفرمایید و چیزی به اسم مجردات با همان معنایی که فلاسفه بیان میکنند وجود دارد شاید حقیر هم به جرگهی جناب ملاعلی و محیالدین پیوستم و گفتم بهشت نباید مادی باشد چون ماده تاریک است و ظلمانی و پست ... (سبحان الله که میدانیم دل هر ذره که بشکافی آفتابی در میان بینی و باز ماده را ظلمانی مینامیم، ... سبحان الله که میدانیم الله نور السموات و الأرض و بعد آسمانها و زمین را جزء دنیا و پست و ظلمانی میشمریم ...)
باسلام و تشکر
.. چه طوری میتوانند عقل و شهوت همسو باشند غیر از اینکه شهوت در بند عقل باشد؟ و تام نباشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بابت تأخیرم عذرخواهی میکنم :Gol: بند یعنی حدّ ... شما این حدّ را بگذارید در دور تا دور بهشت و بعد ببینید آیا در داخل بهشت هم حدی لازم است روی آن بگذارند؟ ... حالا فرض کنید مرضهای روحی شخص را خدا قبل از ورود به بهشت شفا دهد و بعد او را وارد بهشت گرداند تا تمنای چیزی که با طبیعت انسانی او سازگار نیست را نداشته باشد ... دیگر هر چه که بخواهد داخل بهشت هست و هر چه که بخواهم برایش فراهم هم میشود ... و حدّ و مرزی ندارد که شهوت میل داشته باشد از روی ان عبور کند و لازم باشد تا عقل مانع از آن شود ... چه چیز این مسأله برایتان غیرقابل پذیرش است؟
ملاali;745229 نوشت:
نگاه کنید ... لذت حلال جایی مطرح است که لذت حرام هم باشد
آیا بهشت جایی مطرح است که جهنم هم باشد؟ از کجا به صحت چنان گزارهای رسیدید که لذت حلال جایی مطرح است که لذت حرام هم باشد؟ در بهشت همه چیز حلال است و در نتیجه دیگر لازم نیست بگویند که فقط از لذات حلال استفاده کنید، بنابراین گفته میشود هر چه خواستید برایتان مجاز است، و در نتیجه دیگر تکلیف هم در بهشت نداریم ... مگرنه مگر میشود شهوت داشت ولی اختیار نداشت یا اختیار داشت ولی اراده نداشت؟ ... متوجه نمیشوم کجای این مسلله برای شما مبهم است، قاعدتاً خود شما هم تمام اینها را میدانید :Gig:
ملاali;745229 نوشت:
اگر معاد جسمانیست باید قابل تجسم باشد ...حال آنکه ما هرچه تصور میکنیم دنیا گونه است و دنیا دار تکلیف و تزاحم است
آیا وقتی در عالم خواب در ورای این عالم ماده ارواح درگذشتگان را میبینید آنجا را غیردنیاگونه مییابید؟ آیا روح شما که محدودیتهای جسم شما را ندارد در عالم خواب با این چشم و گوش جسمانی شما آن ارواح درگذشته را میبیند یا با چشم و گوش برزخی؟ ...
وقتی میگویید دنیاگونه و بعد اضافه میکنید که دنیا دار تکلیف و تزاحم است آیا شناختی از دنیا دارید که دنیا با چه مکانیزمی دار تکلیف و تزاحم است؟ متاع دنیا چطور است که متاع فریب است؟ آیا فریب بودن متاع دنیا بخاطر مادیت و جسمانیت آن است یا بخاطر امکان تضادی که بین ظاهر و باطن آن میرود؟ بر چه مبنایی اصرار دارید که دنیا را مترادف مادی و جسمانی بودن بدانید؟
شما با درک حقیر از ماده مخالف هستید ... ایرادی ندارد ... اما پیش خودتان درک دیگری را بر این درک حقیر ترجیح میدهید ... لطفاً وجه ارجحیت درک خود از ماده را بیان کنید ... آیا جز این است که آن را ارجح میدانید چون گذشتگان اینطور به شما رساندهاند؟ ایا دلیلی دارید که ایشان حتماً درک درستی از مادی بودن و جسمانیت داشتهاند؟ اگر فرصت کردید و تمایل و حوصله داشتید نقدی که در پست قبل به مفهوم ماده در بحث با استاد بزرگوار داشتم را بخوانید و ببینید آیا اشکالاتی که به درک معمول از ماده و جسمانیت در فلسفهی امروز گرفتهام وارد هستند یا نیستند ... آیا اصلاً قابل تأمل هم نیستند؟ ... اگر قابل تأمل هستند لااقل یک امکان ولو جزئی بدهید که شاید سؤال شما خودبخود پاسخش مشخص باشد، به این صورت که اصلاً چیزی به اسم ماده و تجرد از ماده نداریم که بحث کنیم بهشت میتواند مادی باشد یا عالیتر از آن است که مادی باشد ... تا چه برسد به جسمانیت ...:Gol:
ملاali;745229 نوشت:
مگر اینکه بتوانید توضیح دهید که همین دنیا اگر چه طوری باشد بهشت است و تکلیفی هم نیست؟ (مهم)
در غیر اینصورت نتوانسته اید شبهات ما را پاسخ دهید بسم الله
کافی است حجابهای ظلمانی کنار روند و تنها حجابهای نورانی باقی بمانند، و انسانها از بیماری روحی خود شفا یابند (همانکه خداوند فرمود فی قلوبهم مرض و بعد امام علیهالسلام تفسیر کردند که این مرض چنان است که شخص به بدی تمایل دارد و از خوبی کراهت دارد) و در نتیجه خیر نازل شده از طرف خداوند به ایشان به صورت خیر برسد با شدت و ضعفهای متفاوت ... بسته به تعداد و کیفیت حجابهای نور میان او و خدا ... این میشود بهشت با وجود آنکه همچنان مادیت و جسمانیت در زندگیاش حضور دارد ...
اما با این حال بهشت اخروی فرق دیگری هم با بهشت وصف شده در بالا دارد و آن این است که برخی از قوانین آن با قوانین این دنیا متفاوت است تا نهایت بهرهمندی بهشتیان از نعمات خداوند را فراهم گرداند ...
مگرنه در همین حیات دنیوی هم بودهاند از اولیاء خدا که طعام بهشتی خوردهاند ... بزرگی به خدمت امام زمان علیهالسلام رسید و امام علیهالسلام سفرهای پهن کرده بودند و به او گفتند از این سفره بخور، آن شخص خورد و تعریف میکرد که مزهاش با هیچ غذایی که تا کنون خورده بود شباهت نداشت و در کمال خوشمزگی و غیره بود، بعد امام علیهالسلام او را طلبیدند که نزدیک ایشان شود، این بزرگوار دستدست کردند، امام علیهالسلام پرسیدند چرا نمیایی؟ جواب داد که غذا خوردهام اگر بشود دست و دهانم را بشویم و بعد خدمت شما برسم که بیاحترامی به شما نباشد، امام علیهالسلام فرمودند که وای بر تو آیا دست و دهانت با طعام بهشتی آلوده شده است؟ بعد آن شخص نگاه کرد و دید نه اثری از آلودگی در دست و دهانش نیست و تازه معطر هم شده است ... در مثال دیگر آن حوریهای که نزد مرحوم علامه آمد ... مثال دیگرش آن حوریهای که حضرت شیث علیهالسلام با آن ازدواج کرد ... آیا ایشان با موجودی مجرد همبستر شدند و از آن فرزندی آوردند که جدّ بزرگ انبیاء علیهمالسلام باشد؟ از این دست مثالها بسیار است ... راهی برای انکار آنها نیست مگر انکه شخص منابع دینی را منکر شود ... چطور همچنان مردّد هستید؟
ملاali;745229 نوشت:
این فرمایش شما هم دقیقا ناظر به همین دنیاست
شما با مثال دنیایی میخواهید عالمی را تعریف کنید که از اساس با دنیا فرق دارد
از کجا دانستید که اساس دنیا بودن دنیا کدام است که حال آخرت باید از آن نظر متفاوت باشد؟
از کجا دانستید که آخرت باید تفاوت اساسی با دنیا داشته باشد؟ ایا هیچ شباهتی به هم ندارند؟ اگر دارند چه شباهتی و چه دلیلی دارید که شباهتشان را به همین میزان محدود کنید؟
ملاali;745229 نوشت:
بنده میگویم بهشت خود حب الله است
ما هم میگوییم حبالله است و تجلی حبالله که حبالخیر است و در حبالخیر حبالنفس هم یافت میشود همانطور که در ورای آن حبالحسین هست و حب اهل بیت علیهمالسلام هست و حبالمؤمنین است، ایرادی ندارد اگر حبالحوریه هم باشد و حباللذائذ دیگر هم باشد ... نشان دهید که فقط خود حبالله است و این محبت خالی از تجلی است؟ آیا اصلاً در بهشت مدّ نظر شما کثرتی یافت میشود؟ آیا ما و شمایی باقی میماند؟ آیا آنجا دیگر شما نعوذبالله امام حسین علیهالسلام را دوست ندارید؟ اگر دوست دارید آیا این حبّ برای شما نسبت به حبّ خدا ایجاد دوئیت نمیکند؟
ملاali;745229 نوشت:
بهشتی را که شما تعریف میکنید به هرحال نوعی دوییت درش هست و این نتیجه تصور دنیا گونه از آخزت است
وقتی میگوییم حب نفس در راستای حب الله است..خواهی نخواهی تکلیف را بر آن استوار کرده ایم و این تعریف مناسب با دنیاست نه بهشتی که لذات در آن حدی ندارند
ان شاء الله توضیحات بالا برای پاسخ دادن به این بخش هم کفایت کند ... دوئیتی در کار نیست بلکه همه چیز در طول هم هستند ... حتی در ادامهی این حبّ الهی وقتی به حجابهای ظلمانی در زیر بهشت برسیم این حبّ به نفرت و کینه تغییر یافته و نسبت به دشمنان خدا منزجر خواهید بود و این انزجار عین حبّ الهی و حب اهل بیت علیهمالسلام و حبّ خودتان و حبّ نعمات بهشتی و حبّ مؤمنین بهشتی و غیره است ... این محبت در وجود انسانهای اصحابالیمین هست، چه مکلف باشند و چه نباشند ... گرچه شهوات وقتی بر خلاف عقل باشند، یعنی قلب وقتی مریض باشد، این همان است که فرمودهاند از فروع دشمنان ما در شماست و خود را از آنها پاکیزه کنید و به فروع ما که اصل خیر هستیم خود را زینت دهید ... کسی که از فروع شرّ پاک شد و به فروع خیر آراسته شد دیگر در همین دنیا هم که باشد نسبت به برخی از گناهها مکلف به آن معنا نیست، چون عصمت نسبت به آن گناه را کسب کرده است و دیگر خودش از انجام آن گناه بیزار است ... یعنی اگر ترک آن گناه بر و تکلیف نباشد هم او به سراغ آن نمیرود و میلی به انجامش ندارد و بلکه از آن بیزار هم هست و دوری میگزیند ... و بهشت این درجهی عصمت را دارد ... پاک شدن از امراض قلبی در قیامت به همین منظور است ... اینکه شخص چیز حرامی که خلاف طبیعتش هست را نخواهد ...
در بهشت لذات حدی ندارند ... یعنی هر چه بخواهند برایشان فراهم است ... لذات حدّ دارند ولی این حد ایجاد محدودیت و کمترین رنجشی در شخص بهشتی نمیکند ... از نظر لذات روحی هم که محدودیتی نیست ... توجه داشته باشید که بهشت مدّ نظر ما یک سری لذت بیشتر از لذات بهشت مدّ نظر شما دارد و در نتیجه اگر شما آن را محدود بدانید باید بهشت مدّ نظر خودتان را محدودتر بدانید که لذات جسمانی را ندارد ...
ملاali;745229 نوشت:
واما مطلبی در مورد مترادف نبودن لذت و سعادت
در قرآن از سعادت بعنوان خیر یاد شده که لزوما توامان با لذت های شناخته شده دنیایی نیست
آیه :و عسی ان تکروهو شیا ووهو خیرلکم
از این آیه هم به خوبی استفاده میشود که آنچه که نفس در بهشت میخواهد قرابتی با لذات دنیا ندارد و چه بسا الآن از آن اکره هم داشته باشیم چون فهمش را نداریم
و از اینجا معلوم میشود که سعادت انسان غیر از لذت های نفسانی جسمانی است
شما گمان میکنید چیزی را دوست دارید در حالی که حقیقتاً آن چیز برای شما خوب نیست، خدا میداند و شما نمیدانید ... این چه ارتباطی به آن نتیجهای که از آن میگیرید دارد برادر؟ چرا نمیتوانید بپذیرید که در دنیا حجاب ظلمانی بین عالم ظاهر و عالم باطن فاصله انداخته است که همان هم سبب میشود تا امکان داشته باشد که کسی چیزی را بخواهد که حقیقتاً برایش خوب نیست؟ حالا آن پرده را بردارید تا هر کسی خودش بفهمد گناهی که اینقدر مشتاقش هست چه معجونی از کثافات و آلودگیهاست ... ببینید خودش هم آن گناه را ترک میکند یا باز به آن تمایل دارد ... ماهیت دنیا همان حجابهای ظلمانی است نه بیشتر ... بر این اساس هیچ نیازی نیست به دنبال تفاسیر دیگری برای این آیه بگردیم که بعد ما را در مسائل دیگر مقابل آیات و روایات بسیار قران و اهل بیت علیهمالسلام قرار دهد ...
در کنار این مطلب توجه داشته باشید که لذات جسمانی تنها به واسطهی جسم درک میشوند مگرنه نهایتاً آن احساس لذت بردن که دیگر مادی و جسمانی نیست، پس اگر خواستید لذتهای نفسانی جسمانی را مقابل سعادت انسان قرار دهید باید کل لذات را مقابل سعادت قرار دهید و در نتیجه اصلاً بهشتی نباید وجود داشته باشد ... حال آنکه بهشت حق است ... نفس اگر مدرک لذت باشد چه این لذت را با واسطهی حواس ظاهری از عالم خارج بگیرد و چه از طریق ارتباط با عالم معنا از باطن خود کسب نماید ... فرقی ندارد، یعنی فرق ماهوی ندارد و تفاوتشان در شدت و ضعف است ... تلاش شما بنابراین در اصل بر این قرار گرفته که بگویید بهشت باید فقط لذتهای بزرگتر را داشته باشد و بیاییم بگوییم لذات ضعیفتر را خداوند در بهشت قرار ندهد ... ولی این نگاه رد میشود وقتی دقت نماییم که ارتباط با عالم معنا در بهشت جدای از التفات به خارج از خود در بهشت نیست و در واقع ظاهر و باطن عالم وجودی هر شخصی بر هم منطبق است، رجوع نمایید به توضیحی که در مورد عدم تجرد قلب در پست قبلی خدمت جناب صادق نوشتم، قلب انسان جدای از عالم خارج نیست ... این مطلب دلایل فراوان در آیات و روایات دارد ...
شما گمان میکنید چیزی را دوست دارید در حالی که حقیقتاً آن چیز برای شما خوب نیست، خدا میداند و شما نمیدانید ... این چه ارتباطی به آن نتیجهای که از آن میگیرید دارد برادر؟ چرا نمیتوانید بپذیرید که در دنیا حجاب ظلمانی بین عالم ظاهر و عالم باطن فاصله انداخته است که همان هم سبب میشود تا امکان داشته باشد که کسی چیزی را بخواهد که حقیقتاً برایش خ
من واقعا نمیدانم منظورتون از ظاهر و باطن چیست؟ مگر شخص منظورش از لذت حلال یا حرام باطن آن است؟ چه میداند باطن چیست؟ در دوصورت به دنبال ظاهرش بوده که همان لذت است
اختلاف ما و شما سر این است که شما مصداق آیه و عسی ان تحبوا شیا و هوشّرلکم را لذت حرام میدانید ولی فهم بنده از اسلام و آیات این است که لذت نفسانی چه حلال و چه حرام در مقابل خیر و سعادت اخروی است با این تفاوت که حلال آن در دنیا حلال است اما سعادت و خیر نیست...لذا مثلا به وقت جهاد همین حلال هم حرام میشود و باید کنار گذاشته شود
از نظر من شهوت کلا در برابر خداست که بخش خیلی کمی از آن حلال شده برای گذر از آن(دقت کنید) مگر نه اینکه لذت حرام به خاطر بیشتر لذت بردن است؟؟؟ از اینجا پی میبریم که اصلا لذت اصالت ندارد حتی حلال آن امیدوارم متوجه شده باشید لذت حلال همینی است که در دنیا هست و اما بیشتر از آن میشود لذت حرام!!! پس نمیتواند در بهشت جایی داشته باشد
و البته خدا هم فرموده «ما شمارا برای عبادت آفریدیم» نه برای لذت بردن(مهم)
و مطلب دیگر اینکه از نظر من اصالت شهوت تا بدین جا بوده و هست که خلقت دنیایی و امتحان شدن مارا رقم بزند و اما با مرگ بدن فانی میشود نشان به این نشان که در حال حاظر اموات حیات دارند اما بدن ندارند پس شهوت هم ندارند هرآنچه که مربوط به شهوت خوردن و نکاح بود با بدن دنیایشان فانی شد و رفت اما اگر بخواهید از خواب مثال بزنید که خب ما در خواب هم میخوریم و آمیزش میکنیم..باید عرض کنم که این مثال ناقص است و چیزی را ثابت نمیکند چرا که آمیزش در خواب هم کاملا تحت تاثیر بدن بوده نه اعمال خوب ..و اتفاقا نتیجه آن در بدن هم دیده میشود(مثل جنب شدن)
خلاصه کلام این که از نظر بنده خیر و سعادت مورد نظر خدا... غیر از درکی است که ما از لذات جسمی داریم درغیر اینصورت لازم نبود بگوید چیزی را خوب میپندارید ولی بد است!! و طبق این قاعده نمیتوانیم فیها ما تشتهی الانفسکم را با لذات دنیایی معنا کنیم
سین;748170 نوشت:
اگر فرصت کردید و تمایل و حوصله داشتید نقدی که در پست قبل به مفهوم ماده در بحث با استاد بزرگوار داشتم را بخوانید و ببینید آیا اشکالاتی که به درک معمول از ماده و جسمانیت در فلسفهی امروز گرفتهام وارد هستند یا نیستند ... آیا اصلاً قابل تأمل هم نیستند؟ ...
اما مجرد بودن روح و نفس انسانی توسط حکمای اسلامی ثابت شده و ردی برآن ندیده ام !!!
اگر عالم سراسر جسمانی بود چه لزومی به مرگ بود؟؟
صرف نظر از آخرت شما عالم برزخ را چگونه تشریح میکنید؟ اگر مجرد از جسم و ماده نیست پس چیست؟
سین;748170 نوشت:
مگر اینکه بتوانید توضیح دهید که همین دنیا اگر چه طوری باشد بهشت است و تکلیفی هم نیست؟ (مهم)
در غیر اینصورت نتوانسته اید شبهات ما را پاسخ دهید
بسم الله
کافی است حجابهای ظلمانی کنار روند و تنها ح
من متوجه نمیشوم که منظورتون از حجاب چیست؟
مصداقی توضیح دهید که همین زندگی روزمره دنیا اگر چه جوری باشد بهشت است و تکلیف هم برچیده میشود؟ و هرچه از شهوت هم بخواهیم هست؟
سین;748170 نوشت:
مثال دیگرش آن حوریهای که حضرت شیث علیهالسلام با آن ازدواج کرد ... آیا ایشان با موجودی مجرد همبستر شدند و از آن فرزندی آوردند که جدّ بزرگ انبیاء علیهمالسلام باشد؟
اینو از شما تازه میشنوم !
داستان چی بوده؟
سند؟
جدای از اینکه شاید با توضیحات شما معادجسمانی را عقلا قبول کنم باید عرض کنم که اگر روایت و آیه یا داستان صریحی در این باره بیاورید بنده تعبدا معاد جسمانی را قبول میکنم و اصراری به رد آن نمیکنم
مسئله اینجاست که آیات فقط ظهور در جسمانیت دارند ولی صریح نیستند
اما بعنوان مثال اگر همین داستانی را که در مورد حضرت شیث نقل کرده اید و از آن مهمتر احادیثی که اشاره به این دارند که در دنیا و آخرت لذتی بیشتر از نکاح با زنان نیست...واقعا معتبر باشد
بنده تعبدا نظر شما رو میپذیرم
این احادیث را نگاه کنید:
در بهشت توان بدنی انسان در کامیابی از زنان به اندازه صد نفر میگردد(کتاب کنزالعمال جلد 14 ص 468)
هرمومنی را هفتاد زوجه از حوران میدهند و چهار زن از آدمیان(بحارالانوار ج8 ص 157 ح 98)
منظورم بنده از سخن صریح در جسمانیت این است
اینها رو نمیشه تاویل کرد
اما در چندین سایت یادمه که از این احادیث سوال شده بود همه کارشناسها اعلام کرده بودند که سند این احادیث ضعیف است
[=Franklin Gothic Medium] بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
بابت تأخیرم در پاسخ دادن عذرخواهی میکنم ... :Gol: ملاک مجرد بودن چیست؟ اصلاً ماده چیست که هر چه ماده نباشد مجرد باشد؟ ماده هر چیزی است که محسوس نباشد؟ با چشم غیرمسلح دیده نشود یا با چشم مسلح هم دیده نشود؟
آیا ملائکه محدود به زمان نیستند؟ آیا ملائکه ۲۰۰۰ سال بعد از اهل بیت علیهمالسلام خلق نشدند؟ ایا ملائکه قبل از آنکه حضرت آدم علیهالسلام ایشان را آموزش دهد و بعد از این آموزش یکسان بودند؟ آیا ملائکهی مقرب خدا در آستانهی قیامت بعد از صور اول در نمیگذرند تا تنها وجه الله باقی بمانند؟ آیا آنها قبل از رحلت کردن و قبل از رحلت کردن یکسان هستند؟
آیا ملائکه ابعاد طول و عرض و ارتفاع ندارند و این یعنی مادی نیستند؟ مگر ما حقیقتاً چیزی به اسم طول و عرض و ارتفاع داریم؟ آیا ما جسم سه بعدی و تو پر هستیم؟ آیا جز این است که مواد متشکل از مولکولها و اتمها هستند که بین آنها فضای خالی است؟ مگر در داخل اتمها بین هستهی اتم و الکترونها فضای خالی نداریم؟ چجور جسم توپر و سهبعدی هستیم که بیشتر فضای خالی هستیم تا فضای پر؟ آیا دست آخر اصلاً فضایی را اشغال کردهایم یا نکردهایم؟ آیا گمان نمیکنید این تعاریف را باید کنار بگذاریم تا فلسفهامان کمی واقعیتر شود؟ فلسفهی امروز مسلمین نه با آیات و روایات شیعه سازگار هستند و نه با فهم فعلی ما از طبیعیات که فعل خداست ... چرا اینقدر بر آن اصرار میکنیم؟ آیا برایمان مهم نیست که عدهای از مسلمین بر مبنای همین گفتهها مقابل معاد مادی-روحانی هم خواهند ایستاد؟ آیا برایمان مهم نیست که مادهای را خار میشمرند که از یک نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها خلق شده است؟
جسارتهای حقیر را ببخشید ... اگر درستی نظر معروف را چنان بیان کنید که بفهمم ان شاء الله لجاجت نمیکنم :Gol: باسلام وتشکر وتقدیر .
گرچه جناب تان گویا مثل باران امسال واین روز ها سیل جاری نموده وهمه علوم تان یک د فعه سرازیر نموده اید .
و پاسخ جامع مفصل نیاز مند فرصت وزمان بسیار است ولی عجالتا نکته های اشاره می شود تا آن عزیزاندیشور حدیث مفصل از این مجمل بخواند :
- چون بنده حقیر وشاید جناب شما ( همه افراد عادی غیر معصوم ) بدلیل ضعف وجودی ابزار شناخت ورویت فرشته ومجمود مجرد را نداریم به ناچار از باب تعرف الاشیا به اضداد ها وارد این بحث شده تجرد ورا از رهگذر ماده ومادی می شناسیم یعنی می گویم که فرشته مجرد است یعنی مثل ماده مادیات نیست و خواص آنها را ندارد ..... مجرد نه تانها با چشم عادی دیده نمی شود بلکه با چشم مسلح وتلسکوب هاویل نیز دیده نمی شود سنخ وجودش بگونه ی متفاوت از ماده است که ابزار شناخت ورویت او غیر از ابزار ماده شناسی است .
- فرشته موجود فرا زمانی وفرا مکانی است زمان مکان ظرف وجود ماده مادیات است .
این در آموزه های دینی تعبیر از چند سال ومانند آن آمده از باب :
چون که با کودک سر کارت فتاد
پس زبان کودکی باید کشاد .
است وگرنه ملایکه که در کمان وکمند زمان ومکان در نمی آید .
چه این که فرشته از طول وعرض وزخامت ومانند آن نیز منزه است .
پس :
نظر را نغزتا نغز بینی
گذر از پست کن تا مغز بینی .
مجال توضیح نیست خود اهل درایت هستید . اشارت شما را کافی است .
آیا خداوند در شب قدر قرآن را بر قلب پیامبر خدا نازل نکرد؟ قلب پیامبر کجاست و چرا اضافه کردهاند که قرآن در شب قدر به آسمان چهارم نازل گشت؟ قلب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله مجرد است آیا؟ آیا عرش خدا که در قلب مؤمن است هم مجرد است وقتی کان عرشه علی الماء و در روایت مبارکه آمده که عرش محیط است به کرسی و کرسی محیط است بر آسمانها و زمین؟ چطور اهل بیت علیهمالسلام علم حضوری به کل عالم مخلوق داشتند و عین الله الناظره و اذن الله الواعیة بودند حال آنکه حضور قلب مجرد جز نزد مجرد بیمعناست و احاطهی وجودی پیدا کردن مجردگونه بر عوالم ماده هم بیمعناست؟ شاید فهم ما بر مبنای تعاریفی غلط شکل گرفته است و وقت آن باشد که در آنها بازبینی کنیم ... - شب قدر ظرف نزول است ونه ظرف وجود .
تازه این هم برای فهم ماست .
آیا هیچ می دانی که طبق آموزه های وحیانی قران هزار حجاب را در نوردیده تا آسمان دنیا رسیده ؟
آیا هیچ می دانی که نزول قران از باب تجلی است ونه تجافی ؟
آیا هیچ می دانی که مراد از قلب پیامبرکه قران در آن تجلی کرده همان تکه گشت صنوبری شکل نیست ؟
هرکدام از این گفته نیاز مند تفصیل است که در جای خود تبیین شده وفعلا مجال نیست .
خود اهل اشارت هستید . بله ملائکه مراتبی دارند ولی این مراتب را به اشتباه فرض کردهاند از نظر جسمانی و مادی و مجرد بودن و غیره باشد ... تقسیمبندی عوالم عقل و مثال و ماده نه منطقی است و نه سازگار با آیات و روایات است ... پای درس عالم فیلسوف و عارف بزرگی بودم که ایشان هم به این تعاریف اشکال وارد میدانستند و فرمودند که تشکیک مراتب وجودی درست نیست اگرچه در برخی مراتب پایینتر به نظر درست برسد، بلکه باید گفت تشکیک مراتب در ظهور، اینکه همه چیز آیه و نشانهی خداست ولی برخی آیات بزرگترند و برخی کوچکتر ... این هم نظر ایشان بود ... شاید درست باشد و شاید نقدهایی به آن وارد باشد، ولی این نظر شخص بیسواد حقیر به تنهایی نیست که این نظرات فلسفی امروز مسلمین اشکال دارند و باید رها شوند :Gol: - هیچ گاه یک فیلسوف راستین نفی مراتب وتشکلیت نمی کند .
در جای خود بحث شده است . آنها نه بسیط هستند و نه مجرد، مکرر داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از فرشتهای خواسته باشند که به همان شکل اصلی برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بشوند که آنها هم اطاعت میکردند و وصف آنها در روایات ما آمده ولی در رویکردی که ظاهراً کلاً میان فلاسفه باب شده است هر چه را که متوجه نشوند تأویل میکنند به چیزی که بفهمند ... مدام میگویند ظاهر را رها کنید ... این کاری است که جناب ملاعلی در مورد بهشت و جهنم و حشر جسمانی میکنند و شما خود با ایشان مخالفت میکنید و میفرمایید بدون دلیلی نباید ظاهر آیات و روایات را انکار و سپس آنها را فقط تأویل کرد ... پس چرا خود علما هم در هر جا که خود خواستند چنان کاری را میکنند؟ ... در روایات مبارکه آمده که ملائکه عقل محض هستند، یعنی شهوات ندارند، دیگر نگفتهاند که عقل محض بودن یعنی مجرد بودن، همانطور که انسانی که عقل و شهوت با هم هست بخاطر تجرد عقل و شهوت موجودی مجرد محسوب نمیشود ... گرچه حتی لزومی ندارد که از ابتدا از پیش خودمان فرض کنیم که خود عقل موجودی مجرد است ... در روایت امام رضا علیهالسلام سلسله طبقات خلق خداوند آمده است ... اینکه ابتدا موجودی بود که وزن داشت یا نداشت و مشابه آن ... حتی صحبت از خلقت حروف بود ... ولی حقیر به خاطر ندارم صحبتی از ماده و مجرد از ماده شده باشد ... بلکه چند صفت بود که بر مبنای همانها بحث میکردند ... ولی مطالبی این چنینی را به یک استاد فلسفه گفتم و ایشان گفتند احادیث را ما نمیفهمیم و بنای بر کنار گذاشتن آنها را داشتند و بعد دنبالهروی فلاسفهی غربی و فلاسفهی مشایی را میکردند ... حال آنکه امام صادق علیهالسلام فرمودند که وای بر اهل کلام اگر آنچه ما گفتیم را رها کنند و به هر سمت که خود خواستند بروند ... آیا دغدغهی خلافی دارم و بیخود مسأله را بزرگ کردهام؟ - باید برای فهم عقلانی وعرفانی از آموزه های وحیانی کمی بشتر درس خواند .
چون:
هزار نکته بارک بسی در خط یار
تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم . بله تمثل است از این باب که به هر حال انسان نمیشود و همچنان ملک است، ولی این تمثل لزومی ندارد به این معنا باشد که پس بدنش هم خیالی است و مجازی است و وهمی سرابمانند است ... آیا دلیلی دارید که اینطور بوده است؟ - توجه داشته باشید که تمثل غیر از وهمی وخیالی ومجازی بودن است .
تمثل تجلی یک حقیقت عینی در مراتب پاین است . آیا مولکول عناصر شیمیایی پس مادی نیستند که تا فرایندی شیمیایی اتفاق نیفتد تغییر نمیکنند؟ آیا پس اتمهای مواد خود مادی نیستند که تا واکنش هستهای رخ ندهد زوال و فساد و تغییر ندارند؟ این مسائلی که میفرمایید ناشی از شهود قدیمی و ناقص و بعضاً اشتباه گذشتگان است ... مگرنه به امر الهی غذای حضرت عزیر علیهالسلام ۱۰۰ سال بدون تغییر باقی ماند، یا همین امروز هم اگر فضا به شدت استریل شود و از حیث باکتریها پاک شود مشاهده میشود که چنان فسادی لزوماً در آن راه ندارد، کما اینکه با آزمایشی این چنینی نظریات قدیمی رد شدند که گمان میکردند عامل فاسد شدن مواد غذایی در خود آنهاست که ایجاد میشود ... اما چرا هنوز فلاسفه بر سر همان تعاریف غلط گذشته باقی ماندهاند را حقیر نمیفهمم ... - جریان عزیر نبی را باید بشتر دقت نمود .
توجیه مادی گریانه از این گونه پدیده ها کار ساز نیست . چه دلیل قاطعی داریم که مواد اینطور هستند و چه دلیل قاطعی داریم که ملائکه اینطور نیستند؟
با تشکر از اینکه جهل حقیر را تحمل میکنید و برای پاسخ دادن به دغدغههای حقیر وقت میگذارید،
اگر شما نشان دهید که تعریف ماده همان است که میفرمایید و چیزی به اسم مجردات با همان معنایی که فلاسفه بیان میکنند وجود دارد شاید حقیر هم به جرگهی جناب ملاعلی و محیالدین پیوستم و گفتم بهشت نباید مادی باشد چون ماده تاریک است و ظلمانی و پست ... (سبحان الله که میدانیم دل هر ذره که بشکافی آفتابی در میان بینی و باز ماده را ظلمانی مینامیم، ... سبحان الله که میدانیم الله نور السموات و الأرض و بعد آسمانها و زمین را جزء دنیا و پست و ظلمانی میشمریم ...) اهل بصیرت بهشت را جسمانی می دانند ولی مادی نمی دانند بر خلاف متکلمان که به اشتباه گمان کرده اند که آخرت دنیایی دیگر است .
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
از حسن نظر تان متشکرم .
زهرایی بدرخشید وولایی جلوه نماید .
باسلام ... من واقعا نمیدانم منظورتون از ظاهر و باطن چیست؟ مگر شخص منظورش از لذت حلال یا حرام باطن آن است؟ چه میداند باطن چیست؟ در دوصورت به دنبال ظاهرش بوده که همان لذت است
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام غلیکم و رحمة الله
کسی که مال یتیمی را بخورد جز این نیست که آتش در دهان خود میگذارد ...
ظاهر لذات حرام نعمت و لذت است حال آنکه باطن همان لذت حرام عذاب است، شخص در پس حجاب دنیا متوجه آن عذاب نیست ولی در قیامت که حجاب دنیا کنار رفته است «سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» و باطن آنچه از پیش برای خود فرستادهاند را میبینند ... تجسم اعمال تجسم یک امر مجرد نیست ... نیت مجرد نیست ... و الله العالم ...
ملاali;748285 نوشت:
اختلاف ما و شما سر این است که شما مصداق آیه و عسی ان تحبوا شیا و هوشّرلکم را لذت حرام میدانید ولی فهم بنده از اسلام و آیات این است که لذت نفسانی چه حلال و چه حرام در مقابل خیر و سعادت اخروی است با این تفاوت که حلال آن در دنیا حلال است اما سعادت و خیر نیست...لذا مثلا به وقت جهاد همین حلال هم حرام میشود و باید کنار گذاشته شود
معنای سعادت چیست از نظر شما؟
لذات نفسانی چه فرقی با لذات روحانی دارند؟ آیا به کل منکر لذات روحانی هستید؟ اگر نیستید و آن را هم لذت میدانید دیگر چرا یک لذت را خوب و دیگری را بد میدانید؟ آیا برای این صورت ارزشگذاری دلیلی دارید؟
ملاali;748285 نوشت:
از نظر من شهوت کلا در برابر خداست که بخش خیلی کمی از آن حلال شده برای گذر از آن(دقت کنید) مگر نه اینکه لذت حرام به خاطر بیشتر لذت بردن است؟؟؟ از اینجا پی میبریم که اصلا لذت اصالت ندارد حتی حلال آن امیدوارم متوجه شده باشید لذت حلال همینی است که در دنیا هست و اما بیشتر از آن میشود لذت حرام!!! پس نمیتواند در بهشت جایی داشته باشد
بیشتر از لذت حلال میشود حرام چون از مرزهای حلال خدا تعدی شده است، نه چون لذتش زیاد شده است، بیرون از بهشت بشود جهنم دلیل بر بد بودن بهشت نیست
اگر لذت اصالت ندارد بفرمایید چه چیزی اصالت دارد؟ شما برای چه خدا را میپرستید؟ مگر خدای شما به عبادت شما نیاز دارد؟ اگر خود شما به این عبادت نیاز دارید بفرمایید چه نیازی به آن دارید؟ آیا احساس رضایت داشتن از بندگی خدا و آیا محبت خدا را در دل داشتن لذت ندارد و اگر دارد باید کنارش گذاشت؟ یاد ان بزرگواری افتادم که در تاپیک دیگر گفتند اگر زمانی احساس کنم که نورانی شدهام از عصبانیت یک چیزی را میشکنم، شما اگر از عبادت خدا به احساس لذت رسیدید سریع نعوذبالله میروید یک گناه میکنید؟ نمیکنید ... پس نمیتوانید منکر اصالت لذت شوید ...
ملاali;748285 نوشت:
و البته خدا هم فرموده «ما شمارا برای عبادت آفریدیم» نه برای لذت بردن(مهم)
تا مقصود از عبادت چه باشد ... مقصود استفادهی خدا نیست و استفادهی خودمان است ... هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی ...
ملاali;748285 نوشت:
و مطلب دیگر اینکه از نظر من اصالت شهوت تا بدین جا بوده و هست که خلقت دنیایی و امتحان شدن مارا رقم بزند و اما با مرگ بدن فانی میشود نشان به این نشان که در حال حاظر اموات حیات دارند اما بدن ندارند پس شهوت هم ندارند هرآنچه که مربوط به شهوت خوردن و نکاح بود با بدن دنیایشان فانی شد و رفت اما اگر بخواهید از خواب مثال بزنید که خب ما در خواب هم میخوریم و آمیزش میکنیم..باید عرض کنم که این مثال ناقص است و چیزی را ثابت نمیکند چرا که آمیزش در خواب هم کاملا تحت تاثیر بدن بوده نه اعمال خوب ..و اتفاقا نتیجه آن در بدن هم دیده میشود(مثل جنب شدن)
آیا نتیجه خوردن در خواب هم پس «سیر شدن» است؟ آیا در حین آن خواب مجرد جسمتان هست که از آمیزش لذت میبرد یا روحتان لذت میبرد و جسم از آن متأثر شده و محتلم میشوید؟
ملاali;748285 نوشت:
خلاصه کلام این که از نظر بنده خیر و سعادت مورد نظر خدا... غیر از درکی است که ما از لذات جسمی داریم درغیر اینصورت لازم نبود بگوید چیزی را خوب میپندارید ولی بد است!! و طبق این قاعده نمیتوانیم فیها ما تشتهی الانفسکم را با لذات دنیایی معنا کنیم
جهالت انسان میتواند مانع فهم صحیح شود، ایرادی هم ندارد که خداوند به انسان یادآوری نماید که انسان ظلوماً جهولاً خلق شده است ...
ما تشتهی انفسکم یعنی هر چه بخواهید ... یعنی اول لذات دنیا را بخواهید که میشناسید، بعد بگویید ای کاش در اثر خوردن فلان چیز سردی نکنم و مریض نشوم، ای کاش فلان اثر را نداشته باشد، همهی اینها هم جزء چیزهایی است که میخواهید، یعنی لذات جسمانی بدون نقایص و کاستیها و سختیهایشان ... و لذات دیگری که مثلش در دنیا نباشد هم آنجا فراهم است ... یعنی مطلقاً هر چه که بخواهید (با توجه به اینکه قلب شخص بهشتی سالم است و هر چه بخواهد مطابق طبعش باشد) و اضافهه بر آن که شما بخواهید هم فراهم است ... این بهشت هیچ محدودیتی ندارد ... تمام لذات معنوی که خواستار آنها هستید هم فراهم است ... ولی آنها که کارشان عبادة التجار بوده است ممکن است به دنبال همان حوری و طعام بهشتی باشند، آیا خدای کریم و بینیاز از ایشان دریغ کند بعد از آنکه به او اعتماد کردند و وعدهی او را باور کردند؟ «وَعْدَ اللَّـهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ قِيلًا ؟»
ملاali;748285 نوشت:
اما مجرد بودن روح و نفس انسانی توسط حکمای اسلامی ثابت شده و ردی برآن ندیده ام !!!
اگر عالم سراسر جسمانی بود چه لزومی به مرگ بود؟؟
حقیر که اثباتی بر آن ندیدم بزرگوار، در همین تاپیک هم استاد صادق فقط فرمودند اینطور هست ولی دلیلی نیاوردند یا لااقل حقیر متوجه فرمایش ایشان نشدم ...
مرگ به معنای نابود شدن نیست ... پس امکان دارد که تمام عالم سراسر مادی باشد تا چه رسد به جسمانی ... گرچه ظاهراً جسم بدون ماده معنا ندارد ...
ملاali;748285 نوشت:
صرف نظر از آخرت شما عالم برزخ را چگونه تشریح میکنید؟ اگر مجرد از جسم و ماده نیست پس چیست؟
مادی است ولی لطیف است ...
بهشت برزخی در دارالسلام نجف است و دوزخ برزخی در برهوت یمن ... جا دارد ... زمان دارد ... از هر نظر که حساب کنید مادی است ... ولی لطیف است ... محسوس حواس ظاهری نیست ... چه بسا برخی حیوانات بتوانند برخی از مسائل برزخ را درک کنند، کما اینکه در مورد گربه چنین چیزی معروف است ... شاید هم نتوانند ... و الله العالم
ملاali;748285 نوشت:
من متوجه نمیشوم که منظورتون از حجاب چیست؟
مصداقی توضیح دهید که همین زندگی روزمره دنیا اگر چه جوری باشد بهشت است و تکلیف هم برچیده میشود؟ و هرچه از شهوت هم بخواهیم هست؟
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [ق، ۲۲]
اگر ظاهر و باطن بر هم منطبق شود، یعنی مثل اولیاء خدا که نماز میخوانند و در نمازشان کسل نمیشوند و روشنی چشمشان در ان است، هم لذت ظاهری دارد و هم لذت باطنی ... برای ما چه بسا ظاهرش سخت باشد و فقط لذت باطنی از آن ببریم ... اگر ظاهر منطبق بر باطن شد و این باطن یکسره لذت بود و در نتیجه ظاهر هم یکسره لذت بود و محدودیتی نداشتیم (یعنی قلب خودمان هم مریض نبود) این میشد بهشت ... به همین دلیل اولیاء خدا نه حزنی دارند و نه ترسی ... آنها در دنیا در بهشت هستند ...
دنیا دار تکلیف است؟ بله ولی نه به آن سادگی که شما میپندارید ... مثالش این است که در رجعت مطابق عقاید شیعه و در واقع مطابق خود قران از هر دو گروه خیلی خوبها و خیلی بدها به دنیا بازمیگردند ... بدها در برزخ طعم عذاب را چشیدهاند و حالا باز به دنیا آمدهاند ... چه میشود که در دنیا هستند ولی توبه نمیکنند؟ آیا نمیتوانند بعد از دیدن عذاب توبه کنند تا بعد از اینکه باز مردند دیگر عذاب نشوند و به بهشت روند؟ آیا این دنیا برای ایشان محل تکلیف است ...
ملاali;748285 نوشت:
اینو از شما تازه میشنوم !
داستان چی بوده؟
سند؟
جدای از اینکه شاید با توضیحات شما معادجسمانی را عقلا قبول کنم باید عرض کنم که اگر روایت و آیه یا داستان صریحی در این باره بیاورید بنده تعبدا معاد جسمانی را قبول میکنم و اصراری به رد آن نمیکنم
مسئله اینجاست که آیات فقط ظهور در جسمانیت دارند ولی صریح نیستند
اما بعنوان مثال اگر همین داستانی را که در مورد حضرت شیث نقل کرده اید و از آن مهمتر احادیثی که اشاره به این دارند که در دنیا و آخرت لذتی بیشتر از نکاح با زنان نیست...واقعا معتبر باشد
بنده تعبدا نظر شما رو میپذیرم
این احادیث را نگاه کنید:
در بهشت توان بدنی انسان در کامیابی از زنان به اندازه صد نفر میگردد(کتاب کنزالعمال جلد 14 ص 468)
هرمومنی را هفتاد زوجه از حوران میدهند و چهار زن از آدمیان(بحارالانوار ج8 ص 157 ح 98)
منظورم بنده از سخن صریح در جسمانیت این است
اینها رو نمیشه تاویل کرد
اما در چندین سایت یادمه که از این احادیث سوال شده بود همه کارشناسها اعلام کرده بودند که سند این احادیث ضعیف است
باتشکر
دو دسته روایت وجود دارد، دستهی اول میگویند فرزندان حضرت آدم علیهالسلام با هم ازدواج کردند چون قحطالنساء و قحطالرجال بود، ازدواج محارم با هم را هم خداوند بعد از آن حرام کرد ... دستهی دوم روایاتی هستند که در آنها از معصوم علیهالسلام این مسأله را میپرسند و نظرشان را میخواهند که آیا این قول معروف که در بالا بیان گردید را تأیید میکنند؟ معصومین علیهمالسلام هم برافروخته میشوند و میگویند به خدا دروغ بستهاند ... چه در مورد اینکه خدا حواء سلاماللهعلیها را از تکهای از بدن حضرت آدم علیهالسلام خلق کرده باشد که در این صورت بر هم محرم میشوند و ازدواجشان حرام است و چه در مورد اینکه فرزندان ایشان با هم ازدواج نکردند، بلکه یکی با حوریهای بهشتی ازدواج کرد و دیگری با زنی از جن ... دسته روایات دوم نشان میدهند که راهی بوده است که خداوند دستانش بسته نباشد بر خلاف آنکه یهود میگفتند گاهی نعوذبالله «يَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ»، خداوند از سر ناچاری کاری که غلط باشد را انجام نمیدهد ... به همین دلیل برای شخص حقیر مسلّم است که دسته روایات نخست یا جعلی هستند و یا تقیه، و البته واضح است که در زمان معصومین علیهمالسلام هم رواج داشته و قول رایج بودهاند که دیگرانی از ایشان سؤال پرسیدهاند که آنها را تأیید میکنند یا خیر ... پس جا دارد بزرگان ما هم آن روایات را کنار بگذارند ... شاید هم اشتباه کنم گرچه به شخصه تردیدی در غلط بودن آنها ندارم و بیشتر میخورد که از روایات اهل سنت در میان شیعیان هم پخش شده باشد ...
آن روایاتی که فرمودید هم با قرآن و روایات دیگر سازگار و در تأیید یکدیگر هستند ... حتی اگر سندشان ضعیف باشد متنشان قوی است ... و البته چون حکم فقهی قرار نیست از آنها استخراج شود قابل پذیرش هستند ... اگر اشتباه نکنم
از حسن نظر تان متشکرم .
زهرایی بدرخشید وولایی جلوه نماید .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
استاد ممنونم، همین که حقیر را تحمل میکنید هم ممنونم، اگر قابل میدانستید و جواب کامل میفرمودید بیشتر منت گذاشته بودید :Gol: تا اینجای کار اگر به شما نتوانم اشکال کنم به جناب ملاعلی هم نخواهم توانست، ایشان هم هر چه را که قبول نداشته باشند تأویل میکنند و میگویند اگر خدا آنطور فرموده و اهل بیت علیهمالسلام هم آنطور بیان کردهاند برای این بوده که چون با کودک سر و کارشان افتاد زبان کودکی گشودهاند ...
در پناه خدا و در سایهی لطف امام زمان علیهالسلام مستدام باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
استاد ممنونم، همین که حقیر را تحمل میکنید هم ممنونم، اگر قابل میدانستید و جواب کامل میفرمودید بیشتر منت گذاشته بودید :Gol: تا اینجای کار اگر به شما نتوانم اشکال کنم به جناب ملاعلی هم نخواهم توانست، ایشان هم هر چه را که قبول نداشته باشند تأویل میکنند و میگویند اگر خدا آنطور فرموده و اهل بیت علیهمالسلام هم آنطور بیان کردهاند برای این بوده که چون با کودک سر و کارشان افتاد زبان کودکی گشودهاند ...
در پناه خدا و در سایهی لطف امام زمان علیهالسلام مستدام باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
باسلام وتشکر .
آن جناب ( ملا علی گرامی ) با این بنده حقیر در باب معاد کاملا متفاوت بلکه متضاد می اندیشد .
نقد های هم بر بر داشت جناب تان در باب ماهیت فرشته وتجرد تقدیم شد چرا مسکوت گذاشتید ؟
قبول ندارید بفرماید تا عرایض نو تقدیم شود .
جناب تان اهل دانش ودرک هستید این مسله معرفتی را دقیق دریافت می نماید .
تردید نکنید که هرچند در خصوص چگونگی وجود فرشتگان اطلاعات کاملی در اختیار ما نیست. اما بر این مطلب تقریبا اتفاق وجود دارد که فرشتگان موجوداتی مجرد هستند؛ یعنی وجودی مادی ندارند؛ براین اساس روشن است که دیدن فرشتگان با چشم عادی ممکن نیست.
دلیل این امر هم روشن است زیرا چشم ما تنها امکان درک واحساس تصاویر وصورت های خاص مادی را دارد؛ یعنی با انعکاس تصاویر اشیای مادی در چشم و طی فرآیند پیچیده ای،عمل دیدن امکان پذیر می گردد؛ و در این فرایند حتی همه موجودات مادی قابل دیدن نیستند. چه رسد به موجودات مجرد و غیر مادی که اصلا صورت مادی ندارند تا در چشم منعکس گردند و ...
البته این به معنی محال بودن دیدن فرشتگان نیست بلکه این امر ممکن است. اما به دو صورت:
1- یا باید انسان از مرتبه ملک وماده فاصله گرفته، بدون اتکا به واسطه های مادی فرشتگان را ادراک کند؛ در این حالت هرچند در ظاهر فرد موفق به دیدن فرشته شده، اما در واقع با روح وجان خود او را ادراک ورویت کرده، از این حالت به کنار رفتن پرده ها تعبیر می شود .برای انبیا واولیا و یا برخی ازبندگان خاص خدا در مراتب مختلف حاصل می شود؛ یعنی برای برخی در حالت خلسه ومکاشفه وبرای برخی در حال بیداری رخ می دهد.
البته ممکن است برای برخی در شرائط خاص هم این امر امکان پذبر شود چنان که در مورد محتضر و کسی که در حال انتقال از این عالم به جهان آخرت است نقل شده است.
2- و یا اینکه فرشته از حال تجرد محض خارج شده ،به نوعی شکل مادی به خود بگیرد که ازاین امر به "تمثل" ومانند آن یاد می شود که موارد متعددی از این نوع تمثلات در قرآن ذکر شده؛
البته در حقیقت وچگونگی ارتباط فرشتگان با انسان ها و اصل تمثل اختلافات بسیار جدی بین فلاسفه وسایر علما وجود دارد اما مسلم است دیدن ملائکه توسط انسان های کامل و مومنی مانند حضرت مریم سلام الله علیها ویا همسر حضرت ابراهیم " ساره "(1) نقل شده و به علاوه حتی دیدن فرشتگان از جانب افراد گنهکار ومستحق عذاب مانند قوم حضرت لوط (2) در قرآن به صراحت ذکر شده است. ولی باید توجه داشت که این گونه دیدن ها کمال برای آنها محسوب نمی شود. زیرا این فرشتگان مامور عذاب قوم لوط بودند و دیدن ملک عذاب کمالی نیست.
اما در هر حال چنان که ذکر شد این رویت با تغییر در یکی از دو طرف بیننده و دیده شونده یا هردو امکان پذیر است (3).
پی نوشت ها :
1. هود(11) آیه70.
2. هود(11) آیه 82.
3. محمد تقی مصباح، معارف قرآن نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، قم 1380 ش، ص283 ونیز : الهی قمشه ی حکمت الهی نشر انتشارات اسلامی قم 1363 ش ، ج1، ص293 .
حقیر که اثباتی بر آن ندیدم بزرگوار، در همین تاپیک هم استاد صادق فقط فرمودند اینطور هست ولی دلیلی نیاوردند یا لااقل حقیر متوجه فرمایش ایشان نشدم ...
مرگ به معنای نابود شدن نیست ... پس امکان دارد که تمام عالم سراسر مادی باشد تا چه رسد به جسمانی ... گرچه ظاهراً جسم بدون ماده معنا ندارد ...
اینکه میفرمایید عالم سراسر مادی است مستلزم این است که برزخ مساوی با موت و فنا باشد و قیامت به معنای دوباره زنده شدن
از طرفی اگر سیر انسان را همانطور که از آیات هم روشن یک سیر از نقص به کمال بدانیم...برزخیت برزخ نمیتواند بین دو چیز جسمانی باشد بلکه برزخیت برزخ باید بین وجود جسمانی و غیر جسمانی باشد
و اما این مطالب بدون ما به ازای عینی و خارجی نیست بلکه نتیجه من عرفه نفسه فقد عرفه ربه میباشد
انسان هم بعنوان عالم صغیر این سه عالم و سه ادراک را دارد که عبارت است از ادراک مادی(دنیا)ادارک خیالی(برزخ) و ادراک عقلی(قیامت)
اگر قرار بود که نتوانیم از ظاهر بالاتر برویم و تفکر کلا بابی برای انحراف بود چرا تاکید شده که تفکر کنید و خود را بشناسید تا عالم را بیابید؟؟؟
اشتباه حکما و عرفای اسلامی در تعریف عالم به نوعی بطلان دستور به تفکر و خودشناسی را به دنبال خود دارد یعنی نوعی نقض غرض
حال آنکه قطعا نباید اینطور باشد
این هم آیه ایی که کاملا مطابق با سیر از نقص تا به کمال انسان است و معاد روحانی در آن روشن است
چگونه به خدا کفر میورزید در حالی که مرده بودید(قبل از دنیا) پس شما را حیات بخشید(تولد در دنیا) سپس شما را میراند(مردن دردنیا) آنگاه دوباره زنده میکند(برزخ) ...سپس به سوی او بازگردانده میشوید(فنای در حق) آیه 28 بقره
سین;748719 نوشت:
اگر ظاهر و باطن بر هم منطبق شود، یعنی مثل اولیاء خدا که نماز میخوانند و در نمازشان کسل نمیشوند و روشنی چشمشان در ان است، هم لذت ظاهری دارد و هم لذت ب
اطنی ... برای ما چه بسا ظاهرش سخت باشد و فقط لذت باطنی از آن ببریم ... اگر ظاهر منطبق بر باطن شد و این باطن یکسره لذت بود و در نتیجه ظاهر هم یکسره لذت بود و محدودیتی نداشتیم (یعنی قلب خودمان هم مریض نبود) این میشد بهشت ... به همین دلیل اولیاء خدا نه حزنی دارند و نه ترسی ... آنها در دنیا در بهشت هستند ...
درود بر شما
با این فرض دیگر چه جایی برای لذات جسمانی میماند؟؟؟ این سخن شما دلالت بر این دارد که بهشت یک جایگاه معنوی است نه جسمانی
و اینکه توجه به لذات ظاهری نتیجه غفلت از لذات باطن است
شما سعی میکنید که ظاهر و باطن را مطابق نشان دهید حال آنکه هیچوقت مطابق نیستند و نمیتوانند باشند و اینکه در دنیا لذاتی حلال است این مطلب را نمیرساند که ظاهر و باطن باهم مطابق شده اند
حتی انسان اگر بیگناه هم باشد باز به وقت مرگ و برزخ سختی دارد...فکر میکنید چرا؟؟؟
سین;748719 نوشت:
معنای سعادت چیست از نظر شما؟
بنده فهمم از سعادت اخروی این است که هرچه هست شهوت نیست بلکه یک لذت عقلانی محض است که بعضی در این دنیا به آن نائل میشوند و بعضی با گذر از برزخ ها...
بنده میگویم شهوت از اساس در برابر سعادت است..خود را تام میخواهد...طغیانگر است...ضد توحید است
دلیل قرآنی هم برای این سخن دارم
در آیه 27 نسا از شهوت بعنوان میل عظیم یاد شده که مطابق با سعادت و غایت اصلی انسان نیست
و اما در آیه بعد صحبت از تخفیف به انسان آمده که چون انسان ضعیف است ما بخشی از آن را برایش حلال کردیم( مهم)
خلاصه اینکه چهار حالت نمیتوانیم بیشتر برای انسان قائل باشیم
1-شهوت و عقل باهم باشند که انسانیت در این حالت به این معناست که شهوت ذلیل و بنده عقل باشد(که این میشود دنیا) 2-شهوت و عقل باهم باشند اما شهوت حاکم باشد که این هم دنیاست و همان میل عظیم است 3-بهشت را شهوت محض معناکنیم که این وضعیت مختص حیوان است و با سیر کمالی انسان سازگاری ندارد 4-بهشت را عقل محض معنا کنیم که هم با سیر کمالی انسان سازگار است و هم تام و کامل است
و در آخر اینکه اگر لذت جسمی در دستگاه آفرینش اصالت و موضوعیتی داشت عدالت خدا مانع از این میشد حتی یک بی دین بی بهره از آن باشد چه برسد به انسانهای بیگناه
آنچه که در دستگاه خداوند برای انسان موضوعیت دارد بندگی و تذکیه نفس است که در هر حالی از بنده خواسته
و آنچه که خدا از سعادت میگوید کاملا در مقابل آن است که ما میفهمیم
بعنوان مثال ما از مهمانی عیش و نوش میفهمیم اما به راستی مهمانی خدا در ماه رمضان چیست؟ گشنگی و تشنگی و بندگی و در نهایت یه پولی هم میدی:ok:
باسلام وتشکر .
آن جناب ( ملا علی گرامی ) با این بنده حقیر در باب معاد کاملا متفاوت بلکه متضاد می اندیشد .
نقد های هم بر بر داشت جناب تان در باب ماهیت فرشته وتجرد تقدیم شد چرا مسکوت گذاشتید؟
قبول ندارید بفرماید تا عرایض نو تقدیم شود .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله،
استاد شما آنقدر متواضع هستید که حقیر جرأت بحث کردن با شما را ندارم، ولی اگر جسارتی کردهام عذرخواهی میکنم، قصد مسکوت گذاشتن پاسخ شما را نداشتم، اگر پاسخی ندادم متوجه نشدم که چطور پاسخم را دادهاید ... به نظرم رسید تمایل ندارید لااقل در این تاپیک این مسائل باز شوند، مگرنه حقیر در پست ۶۰۶ و ۶۳۷ دلایل زیادی را مطرح کردم برای احتمال مادی بودن حشر و مادی بودن ملائکه، اما به نظرم رسید که به جای نقد آنها و رد کردن اولی فرمودید جناب ملاعلی قانع نمیشوند و یکدندگی میکنند (پست ۶۱۲) و به جای نقد دومی (که پاسخ پست ۶۳۰ شما بود) هم فرمودید که حرف زیاد است ولی خلاصهاش این است که فرشتگان مجرد هستند و اگر طور دیگری بیان شده است به این دلیل است که چون که با کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد و بعد روی درک و درایت حقیر حساب کردید که متأسفانه حقیر هرگز لایق تعریفهای شما نبودهام و تعاریف بزرگوارانه و متواضعانهی شما از روی حسن ظنّ شما و از صفای دلتان هست نه بخاطر چیزی که حقیر حائز آن باشم (دو پست ۶۳۰ و ۶۴۰) ...
استاد بزرگوار، حقیر دلیلی که به اندازهی سطح درک حقیر باشد در میان پاسخهای شما نیافتم، ای کاش میشد خود را در سطح حقیر پایین بیاورید تا بهتر بتوانم با شما همراهی نمایم ... بحث بر روی مادی بودن فرشتگان شاید مستقیماً مرتبط با تاپیک حاضر نباشد ولی روشن شدن مفهوم ماده و جسم و تجرد از ماده لازمهی بحث حاضر است ... شاید ...
باز هر طور که شما صلاح بدانید ...
و اگر از طرف حقیر در پاسخ دادن کوتاهی شده است باز عذرخواهی میکنم و اگر صریحاً نکات اشتباه در نظراتم را نشان دهید و ایرادتان به آنها را بگیرید آمادهام تا به اندازهی وسع محدودم از آنها دفاع کنم ... اصراری ندارم که همه چیز مادی باشد ولی فعلاً اصرار دارم که مرز ماده و تجرد از ماده آنچه معمولاً بیان میشود نیست و حشر قیامت هم مادی است و نه فقط جسمانی ...
صادق;748728 نوشت:
جناب تان اهل دانش ودرک هستید این مسله معرفتی را دقیق دریافت می نماید .
تردید نکنید که هرچند در خصوص چگونگی وجود فرشتگان اطلاعات کاملی در اختیار ما نیست. اما بر این مطلب تقریبا اتفاق وجود دارد که فرشتگان موجوداتی مجرد هستند؛ یعنی وجودی مادی ندارند؛
تا کنون دلیلی برای این اتفاق ندیدهام و هر چه که باعث شده است، گویا این مطلب تا کنون بدیهی فرض شده است حال آنکه نه تنها بدیهی نیست که به نظر میرسد درست هم نباشد ... اگر دلایل اتفاق بزرگان بر تجرد فرشتگان را بیاورید حقیر بهتر میبینم که با کدام آنها میتوانم موافق باشم و با کدام یک نمیتوانم ... در این صورت شاید شما هم بهتر بتوانید اشتباهات حقیر را تشخیص دهید تا دیگر سعی نکنم برای جناب ملاعلی مادی بودن حشر را اثبات نمایم ... ان شاء الله و ما شاء الله
صادق;748728 نوشت:
براین اساس روشن است که دیدن فرشتگان با چشم عادی ممکن نیست.
دلیل این امر هم روشن است زیرا چشم ما تنها امکان درک واحساس تصاویر وصورت های خاص مادی را دارد؛ یعنی با انعکاس تصاویر اشیای مادی در چشم و طی فرآیند پیچیده ای،عمل دیدن امکان پذیر می گردد؛ و در این فرایند حتی همه موجودات مادی قابل دیدن نیستند. چه رسد به موجودات مجرد و غیر مادی که اصلا صورت مادی ندارند تا در چشم منعکس گردند و ...
شاید آنها هم مانند آن دسته از موجودات مادی باشند که قابل دیدن نیستند ولی مادی هستند ... بجز محسوس ما نبودن دیگر چه دلیلی برای مادی نبودن آنها داریم؟
صادق;748728 نوشت:
البته این به معنی محال بودن دیدن فرشتگان نیست بلکه این امر ممکن است. اما به دو صورت:
1- یا باید انسان از مرتبه ملک وماده فاصله گرفته، بدون اتکا به واسطه های مادی فرشتگان را ادراک کند؛ در این حالت هرچند در ظاهر فرد موفق به دیدن فرشته شده، اما در واقع با روح وجان خود او را ادراک ورویت کرده، از این حالت به کنار رفتن پرده ها تعبیر می شود .برای انبیا واولیا و یا برخی ازبندگان خاص خدا در مراتب مختلف حاصل می شود؛ یعنی برای برخی در حالت خلسه ومکاشفه وبرای برخی در حال بیداری رخ می دهد.
البته ممکن است برای برخی در شرائط خاص هم این امر امکان پذبر شود چنان که در مورد محتضر و کسی که در حال انتقال از این عالم به جهان آخرت است نقل شده است.
2- و یا اینکه فرشته از حال تجرد محض خارج شده ،به نوعی شکل مادی به خود بگیرد که ازاین امر به "تمثل" ومانند آن یاد می شود که موارد متعددی از این نوع تمثلات در قرآن ذکر شده؛
البته در حقیقت وچگونگی ارتباط فرشتگان با انسان ها و اصل تمثل اختلافات بسیار جدی بین فلاسفه وسایر علما وجود دارد اما مسلم است دیدن ملائکه توسط انسان های کامل و مومنی مانند حضرت مریم سلام الله علیها ویا همسر حضرت ابراهیم " ساره "(1) نقل شده و به علاوه حتی دیدن فرشتگان از جانب افراد گنهکار ومستحق عذاب مانند قوم حضرت لوط (2) در قرآن به صراحت ذکر شده است. ولی باید توجه داشت که این گونه دیدن ها کمال برای آنها محسوب نمی شود. زیرا این فرشتگان مامور عذاب قوم لوط بودند و دیدن ملک عذاب کمالی نیست.
اما در هر حال چنان که ذکر شد این رویت با تغییر در یکی از دو طرف بیننده و دیده شونده یا هردو امکان پذیر است (3).
هر دو حالت را قبول دارم ... ولی دلیل بر تجرد فرشتگان نمیشود، این فقط نشان میدهد که در حالت عادی فرشتگان محسوس انسان نیستند و باید تغییری یا در فرشتگان و یا در حواس انسانی صورت پذیرد تا فرشتگان هم محسوس انسانها شوند ... ولی ضرورتی ندارد که این یعنی فرشتگان مجرد هستند ... ضرورتی دارد؟
در پناه خدا باشید و باز ممنون از اینکه حقیر را همچنان با وجود ضعفم در فهمیدن فرمایشات خود تحمل و همراهی مینمایید :Gol:
یا علی علیهالسلام
هد که در حالت عادی فرشتگان محسوس انسان نیستند و باید تغییری یا در فرشتگان و یا در حواس انسانی صورت پذیرد تا فرشتگان هم محسوس انسانها شوند ... ولی ضرورتی ندارد که این یعنی فرشتگان مجرد هستند
تا پاسخ سوال پست قبلی ما را بدهید
لازمه این مطلب را هم اضافه کنیم
بله اینکه فرشتگان شهوت ندارند شاید دلیل کافی بر مجرد بودن آنان نباشد
اما حدیثی داریم فکر کنم از امام باقر ع که فرموده اند خداوند قبل از هرچیزی عقل را آفرید و سپس تمام اشیا و مخلوقات از عقل آفریده شدند
روشن و قطعی است که عقل به تنهایی یعنی قبل از اشیا نمیتواند جسمانی باشد
لذا تقسیم عالم به مادی و مجرد توسط حکما همچین بی پشتوانه روایی هم نیست
از این مطلب میتوان در جهت مجرد بودن فرشتگان هم استفاده کرد
گرچه مجرد بودن فرشتگان دلایل دیگری هم دارد
یک مثال دنیایی هم بزنم
شما یک ماشین با مدل خاص را فرض کنید کاری با موادش نداریم بلکه با طرحش داریم که وجودیت پیدا کرده
آیا غیر از این است که از ایده و علم آمده ..
آیا علم مجرد نیست؟
این را بزارید کنار اون مطلبی که گفتیم انسان عالم صغیر است
یعنی همانطور که افعال انسان از عقل و خیال مجرد پایین می آید و به حس میرسد(یعنی در ظاهر مادی است لیکن تمام رفتارش ریشه در علم و غیر جسم دارد)
کل عالم هم به مثابه همین است
و این است معنای من عرفه نفسه فقد عرفه ربه
یه مطلب دیگه
ما دلیل قطعی داریم که آیات قرآن خیلی بیشتر متوجه زمان نزول بوده
مثال: خدا برای رفع نیاز جنسی در صورت عدم توانایی ازدواج دستور به استفاده از کنیز داده
آیا مخاطب این آیه بنده هم هستم؟ خیر
از این مطلب میشه استفاده کرد که مخاطب ظواهر خیلی از آیات در مورد فرشتگان و معاد هم در اصل مردم آن زمان بوده اند نه مردم همه اعصار
لذا برای تفسیر آیات معاد و فرشتگان خیلی نمیتوان به ظاهر آیات تکیه کرد
مثالی دیگر: آیا تکرار آیه تجری من تحتها الانهار در مورد بهشت برای مردم کشورهای سرسبز اروپایی جاذبه ایی دارد؟ خیر ، اونا میان ایران کویر ببینند
عاشق کویرند
باسلام و تشکر
... اینکه میفرمایید عالم سراسر مادی است مستلزم این است که برزخ مساوی با موت و فنا باشد و قیامت به معنای دوباره زنده شدن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با تعریف خود دین از موت بله ... اگر نیک دقت کنید از خدای الحی جز حیات صادر نمیشود، اینکه تمام عالم در ذکر خدا هستند همین را نشان میدهد که هیچ چیزی بدون حیات نیست و اصلاً مردهی حقیقی تنها عدم است، مگرنه هر چه که خلق شود حیات هم دارد، پس این موت که از آن یاد میشود یک تعریف است، اگر بخواهیم آن را دقیق تعریف کنیم باید ماهیتهای Cynergetic را تعریف نمود که هرگاه آن اثر Cynergetic زایل شود و همبستگی میان اجزاء آن از بین بود مرگ آن اتفاق افتاده است، سنگی را دو تکه کردند، آن سنگ مرده است و دو سنگ کوچک متولد شده است، آن دو تکه سنگ را به شکل خاصی روی هم گذاشتند که شکلی را تداعی کند و اثری هنری خلق شود، باز آن دو سنگ روی هم هویتی جدید به خود گرفتهاند ... دلیل برای این ادعا از روایات و قرآن بسیار دارم ... به همان شهادت دست و پوست در قیامت هم که دقت کنید متوجه عمق ماجرا خواهید شد ... تکتک سلولها بدنتان برای خودشان زنده هستند، به دنیا میآیند و زندگی میکنند و میمیرند، ولی ارگانهایی از بدن که از مجموعهی سلولها درست شده است با تغییر در زندهها و مردههای سلولها ثابت میماند یا حیاتی جداگانه را با عمری متفاوت میگذراند و بدن مادی انسان هم مجموعهای از ارگانها را با خود دارد که هر کدامشان جداگانه حیات و شعوری جداگانه دارند ... حالا مرگ اصطلاحی که به عنوان مرگ انسان معرفی میشود مرگ کدام است؟ مرگ بدنی که مجموعهای از چندین و چند عضو و ارگانیسم است ... مگرنه ممکن است کلیهی یک مرده در بدن کس دیگری به زندگیاش ادامه دهد ... این ادامهی حیات آن شخص نیست ... این حیات شخص دیگری است ... این بحث طولانی است که بگذریم ... ولی شما خیلی کلی صحبت از موت و فناء و زنده بودن یا زنده شدن صحبت میکنید گویا موت و فناء که البته تعریف دقیقی از آن ارائه ندادهاید یکسان هستند ... حال آنکه اگر بخواهیم این بحثها قابل استفادهی علمی باشند باید سعی کنیم ادبی صحبت نکنیم، نه از صنایع ادبی استفاده کنیم و نه مدام کلمات ظاهراً مترادف را به جای هم به کار بگیریم ... در بحث علمی واژهها باید با دقت انتخاب شوند ... و البته شما خود عالم هستید، اینها را باید یک نفر به حقیر بگوید :Nishkhand::Gol:
با بیانات بالا امیدوارم روشن باشد که امکان دارد که عالم یکسره مادی باشد ولی مرگ هم داشته باشیم و برزخ هم مساوی موت و فناء نباشد مگر آنکه مرگ و فناء طور خاصی تعریف گردد که حیات برزخی را بتوان به آن صورت نیز توصیف نمود ... مثل اینکه شعور انسانی از راه محسوسات بدن دنیایی کسب نشوند و در نتیجه بدن دنیایی مرده و برزخ حیاتی از جنس مرگ باشد ... اگرچه واقعاً حیاتی است با شرایط خودش ... دوباره زنده شدن در قیامت هم یعنی بازتعریف برخی هویتهای Cynergetic که در دنیا یا نهایتاً با صور اول از بین رفته و همه جز وجهالله هلاک شدهاند ...
ملاali;748767 نوشت:
از طرفی اگر سیر انسان را همانطور که از آیات هم روشن یک سیر از نقص به کمال بدانیم...
حقیر چنان درکی از آیات نداشتهام ... بخصوص در مورد کافران که از کمال به نقص است ... آن کسی که ولایت خدا را دارد از تاریکی به سمت نور خارج میشود و آن کسی که ولایت طاغوت را دارد از نور به سمت تاریکی خارج میشود:
اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ... [البقرة، ۲۵۷] خدا دوست و كارساز مؤمنان است آنان را از تاريكيها به روشنايى مىبرد. و كسانى كه كافر شدند دوستان و كارسازانشان طاغوتهايند، آنها را از روشنايى به تاريكى مىبرند
ملاali;748767 نوشت:
برزخیت برزخ نمیتواند بین دو چیز جسمانی باشد بلکه برزخیت برزخ باید بین وجود جسمانی و غیر جسمانی باشد
برزخ بین دنیا و دنیا هم میتواند باشد چنانکه برخی چه خوب و چه بد بعد از مدتی درنگ در برزخ به دنیا رجعت خواهند کرد و این اعتقاد مسلم شیعه است مطابق آیات و روایات بسیار ...
برزخ شهداء هم که اصلاً جدای از دنیا نیست وقتی که ایشان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند ...
حقیر بحثم نه فقط جسمانی که بلکه مادی است و البته حقیر مفهوم جسم بدون ماده را بامعنا نمیدانم ... حتی تصورات ذهنی ما هم جسم بدون ماده نیستند چنانکه نیت خوب انسان در بهشتی که بالای سر ماست تجسم مادی دارد ... بحث تجسم اعمال اگر درست است بحث تجسم ذهنیات هم میتواند درست باشد و اگر خداوند به پیامبرش وحی فرمود که بر امت تو رحم کرده و نیات بد او را تا مرتکب آن نشوند به عنوان گناه برایشان نمینویسد این از سر فضل و رحمت اوست که هر چه را بخواهد محو میکند و هر چه را بخواهد اضافه مینماید ...
و الله العالم
ملاali;748767 نوشت:
و اما این مطالب بدون ما به ازای عینی و خارجی نیست بلکه نتیجه من عرفه نفسه فقد عرفه ربه میباشد
انسان هم بعنوان عالم صغیر این سه عالم و سه ادراک را دارد که عبارت است از ادراک مادی(دنیا)ادارک خیالی(برزخ) و ادراک عقلی(قیامت)
آیا گمان کردهای که همین جرم کوچک هستی؟ بلکه در درون تو عالم اکبر قرار دارد ... شما چرا میگویید انسان عالم صغیر است؟ در درون انسان هم مادیات قرار دارد و هم چیزهای دیگری که شما آنها را مادی نمیدانید ... ما هر کدام برای خود عالمی داریم که آن را در دنیا و ادامهی آن آباد یا ویران میکنیم ... سپس بهشتی را به سمت بهشتی که خود آبادش کرده است میبرند و دلشاد است و جهنمی را به سمت ویرانهای که خود ویرانهاش کرده و تباهش ساخته است هول میدهند ... بله انسان هم ادراک مادی (با تعریف اصطلاحی از بدن مادی) دارد و هم ادراکات خیالی و عقلی ولی اینکه ادراکات خیالی همان برزخ باشد یا ادراکات عقلی همان قیامت باشد دیگر حجتی برای آن نیست برادر و حقیر اگر این بحث شما را قبول داشتم که این همه با هم بحث نمیکردیم:ok:
ملاali;748767 نوشت:
اگر قرار بود که نتوانیم از ظاهر بالاتر برویم و تفکر کلا بابی برای انحراف بود چرا تاکید شده که تفکر کنید و خود را بشناسید تا عالم را بیابید؟؟؟
اشتباه حکما و عرفای اسلامی در تعریف عالم به نوعی بطلان دستور به تفکر و خودشناسی را به دنبال خود دارد یعنی نوعی نقض غرض
حال آنکه قطعا نباید اینطور باشد
چه کسی گفت تفکر نکنیم؟ تفکر ولی ممکن است غلط باشد که با تفکر بیشتر میتوان اصلاحش کرد یا اگر کاملاً غلط بود کنارش گذاشت و با تفکری بهتر جایگزینش کرد ... اما آیا حکما و عرفای اسلامی معصوم بودهاند؟ ... چرا اشتباه بودن آراء آنها یعنی بطلان دستور تفکر و خودشناسی؟
ملاali;748767 نوشت:
این هم آیه ایی که کاملا مطابق با سیر از نقص تا به کمال انسان است و معاد روحانی در آن روشن است
چگونه به خدا کفر میورزید در حالی که مرده بودید(قبل از دنیا) پس شما را حیات بخشید(تولد در دنیا) سپس شما را میراند(مردن دردنیا) آنگاه دوباره زنده میکند(برزخ) ...سپس به سوی او بازگردانده میشوید(فنای در حق) آیه 28 بقره
بازگشت به خدا به معنای فناء در حق به آن معنا که مدّ نظر شما هست نیست، از قرآن برایتان دو آیه آوردم که پیامبران الهی بگویند به سوی خدای خود مهاجرت میکنم و ایشان در دنیا بودند و چنین گفتند و منظور قصد کردن خدا بود و به سوی او بودن مقصود است نه به او رسیدن که ذات خداوند قابل رسیدن نیست ...
در کنار آن بیانها این تفسیر امام عسکری علیهالسلام را هم بخوانید:[INDENT=2]
قَالَ الْإِمَامُ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِكُفَّارِ قُرَيْشٍ وَ الْيَهُودِ: كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ الَّذِي دَلَّكُمْ عَلَى طُرُقِ الْهُدَى، وَ جَنَّبَكُمْ أَنْ أَطَعْتُمُوهُ سُبُلَ «2» الرَّدَى. وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فِي أَصْلَابِ آبَائِكُمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِكُمْ. فَأَحْياكُمْ أَخْرَجَكُمْ أَحْيَاءً ثُمَّ يُمِيتُكُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا وَ يُقْبِرُكُمْ. ثُمَّ يُحْيِيكُمْ فِي الْقُبُورِ، وَ يُنْعِمُ فِيهَا الْمُؤْمِنِينَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع، وَ يُعَذِّبُ فِيهَا الْكَافِرِينَ بِهِمَا. ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ فِي الْآخِرَةِ- بِأَنْ تَمُوتُوا فِي الْقُبُورِ بَعْدُ، ثُمَّ تُحْيَوْا «3» لِلْبَعْثِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، تُرْجَعُونَ إِلَى مَا وَعَدَكُمْ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى الطَّاعَاتِ- إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِيهَا، وَ مِنَ الْعِقَابِ عَلَى الْمَعَاصِي إِنْ كُنْتُمْ مُقَارِفِيهَا «4».
[التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 210]
[/INDENT]
حقیر تفسیر قرآن را از کسانی آوردم که قران خود فرموده معنای کلام خدا را از ایشان بپرسید، حالا نوبت شماست که منظور خود را با دلیلی محکمتر اثبات کنید تا بر دلیل حقیر بچربد و نشان دهد که روایت فوق جعلی است یا نیاز به تأویل دارد ...
ملاali;748767 نوشت:
درود بر شما
با این فرض دیگر چه جایی برای لذات جسمانی میماند؟؟؟ این سخن شما دلالت بر این دارد که بهشت یک جایگاه معنوی است نه جسمانی
و اینکه توجه به لذات ظاهری نتیجه غفلت از لذات باطن است
شما سعی میکنید که ظاهر و باطن را مطابق نشان دهید حال آنکه هیچوقت مطابق نیستند و نمیتوانند باشند و اینکه در دنیا لذاتی حلال است این مطلب را نمیرساند که ظاهر و باطن باهم مطابق شده اند
چه بگویم؟ ... هر چه بگویم تکرار مکررات است ...
مگر شما نمیگویید آنجا را نمیتوان فهمید و از درک ما خارج است؟ ... خوب یکی از چیزهایی که شما نمیتوانید متوجه شوید هم همین است که حقیر ادعا کردهام که این دو بر هم منطبق گردند ... پس چرا این احتمال را رد میکنید که آنچه که با درک دنیایی خود نمیتوانید تصور کنید آن طرف جاری و همهگیر باشد؟ ... اشکالی ندارد که رد کنید ولی نه با این دلیل که نمیتوانم درک کنم پس نمیپذیرم ... چون مطابق فرض آن طرف چیزهایی هست که تا در دنیا هستید نمیتوانید درک کنید:Gol:
ملاali;748767 نوشت:
حتی انسان اگر بیگناه هم باشد باز به وقت مرگ و برزخ سختی دارد...فکر میکنید چرا؟؟؟
دلیل آن چطور میتواند به اثبات تجرد قیامت یا حتی توجیه کردن آن کمک نماید؟ :Gig:
ملاali;748767 نوشت:
بنده فهمم از سعادت اخروی این است که هرچه هست شهوت نیست بلکه یک لذت عقلانی محض است که بعضی در این دنیا به آن نائل میشوند و بعضی با گذر از برزخ ها...
بنده میگویم شهوت از اساس در برابر سعادت است..خود را تام میخواهد...طغیانگر است...ضد توحید است
شما فرض کنید که آن دنیا شهوت را میخواهید چون خدایتان فرموده که بخواهید ... مثل پیامبران در دنیا ... اگر ذرهای سبب دوری شما از خدا شد نخورید، ولی نخواهد شد و سبب نزدیکتر شدنتان به خدا هم میشود ... چندین مثال دنیایی قبلاً برایتان زدهام که اگر تمایل داشتید مرور بفرمایید ...
ملاali;748767 نوشت:
دلیل قرآنی هم برای این سخن دارم
در آیه 27 نسا از شهوت بعنوان میل عظیم یاد شده که مطابق با سعادت و غایت اصلی انسان نیست
و اما در آیه بعد صحبت از تخفیف به انسان آمده که چون انسان ضعیف است
ما بخشی از آن را برایش حلال کردیم( مهم)
در مورد این آیه روایتی پیدا نکردم متأسفانه، بنابراین در موردش سکوت میکنم، اما در تفاسیر که نگاه کردم مطالب متفاوتی در موردش نوشته بودند، آنچه که مدّ نظر شماست در میان آن تفاسیر بود ولی غیر آن هم بود، مثل اینکه برخی از اقوام نکاح محارم را و حرام خدا را بر خود حلال میکردند و اینجا خداوند میفرماید که خداوند توبهی شما را میپذیرد و بر شما سهل میگیرد و شما را به سختی نمیاندازد و دینش را طوری قرار داد که بتوان به آن پایبند بود و این همان تخفیفی است که خداوند به بندگانش داده است، مثل حلال کردن ازدواج با کنیزان و یا در جای دیگری که فرمود جهاد وقتی واجب میشود که تعداد کافران ده برابر مؤمنان یا کمتر باشند و بعد تخفیف داده و میگوید نه اگر دو برابر شما یا کمتر باشند جهاد واجب است ...
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ * الْآنَ خَفَّفَ اللَّـهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا ۚ فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»
با توجه به توضیحات قبلی این تفسیر برای حقیر قابل قبولتر از چیزی است که شما میفرمایید، گرچه امکان دارد که بشود در آن راستا هم نتایج درستی را گرفت، فقط باید احتیاط کرد که مزاحم اعتقادات دیگرمان نشوند و مادی و جسمانی بودن حشر ادلهی بسیار عقلی و نقلی دارند ... ادلهی عقلی آن از باب اشتباه بودن تعریف معمول از ماده است که معتزله هم در آن باب بسیار پیشرفت کرده بودند قبل از آنکه قلع و قمع شوند ... و درک امروز حقیر از ماده هم به هیچ وجه با تعریف رایج در فلسفه سازگار نیست بدون آنکه کاری با روایات داشته باشم، حال آنکه از روایات هم دلایل نقض زیادی برای رد کردن این تعریف هست که برخی را برای استاد بزرگوار نوشتم، بنابراین اولویت با پذیرش مادی بودن حشر است، مگر اینکه ناچار شویم این باور را کنار بگذاریم تا مجموعهی باورهایمان بدون نقص در کنار هم سامان پذیرند ... الآن به نظر میرسد با پذیرفتن حشر مادی تنها بتوان چنان ساختمان بدون نقصی از باورها را داشت ..
ملاali;748767 نوشت:
خلاصه اینکه چهار حالت نمیتوانیم بیشتر برای انسان قائل باشیم
1-شهوت و عقل باهم باشند که انسانیت در این حالت به این معناست که شهوت ذلیل و بنده عقل باشد(که این میشود دنیا) 2-شهوت و عقل باهم باشند اما شهوت حاکم باشد که این هم دنیاست و همان میل عظیم است 3-بهشت را شهوت محض معناکنیم که این وضعیت مختص حیوان است و با سیر کمالی انسان سازگاری ندارد 4-بهشت را عقل محض معنا کنیم که هم با سیر کمالی انسان سازگار است و هم تام و کامل است
حالا پنجم هم این است که در بهشت از نظر کارکرد عقل و شهوت یکی شوند، و هیچ کدام با دیگری محدود نشوند ... و ظاهراً همین قول هم درست است، و الله العالم
ملاali;748767 نوشت:
و در آخر اینکه اگر لذت جسمی در دستگاه آفرینش اصالت و موضوعیتی داشت عدالت خدا مانع از این میشد حتی یک بی دین بی بهره از آن باشد چه برسد به انسانهای بیگناه
لذت اصالت دارد ولی اگر در بهشت لذت جسمانی هست این لذت جدای از لذت معنوی نیست، چون پردههای ظلمانی برداشته شده است و امکان ندارد عذاب حقیقی با ظاهری که لذت است به کسی عرضه گردد و بتوان لذت جسمانی برد در حالی که مورد غضب خدا هستند، در نتیجه فقط کسانی که قابلیت معنوی لازم را کسب کرده باشند از آن لذت جسمانی هم میتوانند بهره ببرند ... اما در مورد انسان بیگناه نمیدانم منظورتان چیست؟ آیا انسان بیگناه را معاذالله خدا به جهنم میاندازد که چنان مطلبی را بیان نمودید؟ :Gig:
ملاali;748767 نوشت:
آنچه که در دستگاه خداوند برای انسان موضوعیت دارد بندگی و تذکیه نفس است که در هر حالی از بنده خواسته
و آنچه که خدا از سعادت میگوید کاملا در مقابل آن است که ما میفهمیم
بعنوان مثال ما از مهمانی عیش و نوش میفهمیم اما به راستی مهمانی خدا در ماه رمضان چیست؟ گشنگی و تشنگی و بندگی و در نهایت یه پولی هم میدی:ok:
مثالتان را از دنیا زدید و میدانید که حقیر هم موافقم که در دنیا ظاهر و باطن در یک جهت و منطبق بر هم نباشند، ولی نتیجهگیریاتان را در مورد آخرت میکنید که میدانید حقیر دیگر قبول ندارم میان ظاهر و باطن آن تفاوتی جز از حیث شدت و ضعف باشد، یعنی وقتی حجابهای ظلمانی برداشته شود فقط حجابهای نور هستند که میان ظاهر و باطن باقی میمانند که در بهرهمندی از رحمات خداوند عامل ایجاد شدت و ضعف و کثرت در نعمات میگردند، اما باطن نعمت به ظاهر نعمت ختم میشود و نه به عذاب ... یعنی رحمت باطنی خدا صورتش هم سختی تشنگی و گرسنگی یا غذای متعفن و بدمزه و غیره نیست بلکه ظاهرش هم نعمات چشمنواز و گوشنواز و لطیف برای لمس کردن و روحافزا از طریق بو کردن و غیره خواهد بود ...
مشکل همینجاست که شما میدانید که دنیا و آخرت یکی نیستند و متفاوت هستند ولی بدون توجه به اینکه چه تفاوتی میان آنهاست از دنیا مثال زده و برای آخرت نتیجه میگیرید و چون برایتان قابل قبول نیست میگویید دنیا اصلاً نمیتواند هیچ شباهتی و مطلقاً هیچ شباهتی با دنیا داشته باشد، حال آنکه به تفاوتهایی که در خود دین به ما گفتهاند دقت کنید تا بتوانید شباهتهای بسیار بین دنیا و آخرت بیابید، چه آنکه در خود قرآن و روایات هم به وجود شباهت اشاره شده است و در نتیجه کار شما اشتباه است ... لطفاً کمی با عینک حقیر به این مسائل نگاه کنید ببینید واقعاً چیزی هست که در این وسط گنگ و نامفهوم برایتان باقی بماند یا همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد بدون آنکه نیاز به تأویل و تفسیر آیات به رأی خودمان باشد ... فقط ممکن است مکانیزم رخ دادن برخی مسائل را متوجه نشویم که باب تفکر هم در این زمینهها بسته نیست کما اینکه دستمان هم در آن زمینهها خالی نیست و نظراتی در موردشان داریم ... و الله العالم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و رحمة الله،
بابت تأخیرم در پاسخ دادن به شما عذرخواهی میکنم، گاهی مشکلاتی هست که مانع از پاسخ دادن سریعم میشود، یکی از آنها آیهای بود که به دنبال تفسیر روایی و غیرروایی گشتن برای آن برایم وقتگیر بود و البته آموزنده بحمد الله و با تشکر از شما :Gol:
ملاali;749411 نوشت:
لازمه این مطلب را هم اضافه کنیم
بله اینکه فرشتگان شهوت ندارند شاید دلیل کافی بر مجرد بودن آنان نباشد
:Gol:
ملاali;749411 نوشت:
اما حدیثی داریم فکر کنم از امام باقر ع که فرموده اند خداوند قبل از هرچیزی عقل را آفرید و سپس تمام اشیا و مخلوقات از عقل آفریده شدند
آیا اشیاء و مخلوقات از چیزی که سنخیتی با آن ندارد خلق گردید؟
آیا علمای خودمان نمیگویند که خلق شدن به معنای ساخت تدریجی است که از تحول یک چیز از صورتی به صورت دیگر ایجاد گردد و مثل این است که از سنگ مجسمه بتراشند؟ ... و هو أحسن الخالقین
آیا خلقت ماده از عقل با همین ترتیب به معنای دو حالت از یک چیز بودن نخواهد بود؟ :Gig:
ملاali;749411 نوشت:
روشن و قطعی است که عقل به تنهایی یعنی قبل از اشیا نمیتواند جسمانی باشد
چرا نمیتواند؟ از کجا روشن و قطعی است؟ آیا اتحاد عقل و عاقل و معقول تمام معقولات را با تمام عقل متحد نمیکند؟ آیا معقولات شامل مادیات نمیشوند؟ :Gig:
ملاali;749411 نوشت:
لذا تقسیم عالم به مادی و مجرد توسط حکما همچین بی پشتوانه روایی هم نیست
بلکه برداشتهای ایشان از آیات و روایات است و برداشتهای علما از منابع صد در صد درست لزوماً صد در صد درست نیست، برداشت هر کسی متأثر از نقایص احتمالی خودش هم هست ... ظاهراً اگر ایشان به روایات دیگری هم رجوع میکردند متوجه میشدند که نمیتوان خیلی از چیزهایی که ایشان مجرد از ماده شناختهاند را واقعاً مجرد از ماده دانست ... حقیر هم بحثهایی که بر مادی بودن فرشتگان کردم بر اساس آیات و روایات بود، نبود؟ اگر اشتباهی در آنها میبینید بفرمایید تا رویشان فکر کنم، :Gol: حقیر مطمئناً خالی از اشتباه نیستم و بلکه احتمال اینکه در اشتباه باشم خیلی بیشتر است از اینکه علمای گذشته در اشتباه بوده باشند، گرچه اشتباه بودن نظرات علمی گذشتگان به جایگاه ایمانی و تقوای ایشان آسیبی نمیرساند :ok:
ملاali;749411 نوشت:
از این مطلب میتوان در جهت مجرد بودن فرشتگان هم استفاده کرد
گرچه مجرد بودن فرشتگان دلایل دیگری هم دارد
مشتاقم تمام آن دلایل را بدانم، شاید باید همگی دست به دست هم دهیم و دانستههایمان را بازخوانی و مرور کنیم و به دنبال پاسخ مشکلات حلنشدهی خود در رفع اشکالات دانستههای فعلی خود نیز بگردیم ... اینکه چشمبسته بگوییم هر چه تا کنون به ما گفته شده است همگی مانند وحی منزل قطعی است چندان مانند یک رویکرد علمی نیست، هست؟ :Gig:
ملاali;749411 نوشت:
یک مثال دنیایی هم بزنم
شما یک ماشین با مدل خاص را فرض کنید کاری با موادش نداریم بلکه با طرحش داریم که وجودیت پیدا کرده
آیا غیر از این است که از ایده و علم آمده ..
آیا علم مجرد نیست؟
مگر علم احاطهی عالم به معلوم نیست؟ معلوم اگر مجرد نباشد چرا علم باید مجرد باشد؟
علم نور است ... نور به خودی خود میتواند ماده باشد ... نور اسم خداست ولی اسم خدا هم مخلوق خداست و اهل بیت علیهمالسلام هستند که اسماء الله الحسنی هستند ... حقیر بگویم مخلوقات خدا همگی ماده هستند چه کار اشتباهی کردهام؟ یعنی چه دلیلی داریم که اشتباه باشد؟ و البته واضح است که منظور از ماده فهم رایج ما از ماده نیست، بلکه آنچه که ما معمولاً از ماده میفهمیم صورت خاصی از ماده است ... در روایت امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی مطالب جالب توجهی در باب خلقت هست که حقیر تا کنون ندیدهام بزرگان از آن استفادهای نمایند و این برایم معماست که چرا؟ :Gig: اگر یک نفر تمام عمرش را بگذارد که مفهوم آن یک فرمایش امام علیهالسلام را بفهمد بهتر است یا اینکه مدام از خودش تیر در تاریکی بیاندازد تا شاید به هدفی خورده و گمانی از علم در نظرش شکل بگیرد؟
اگر گفته شود ماده به انرژی و انرژی به ماده تبدیل میشود آیا این نشان نمیدهد که ماده و انرژی یکسان و دو حالت از یک چیز هستند؟ آیا اگر آب مایع به بخار آب و برعکس بخار آب به آب مایع تبدیل شوند آیا این به معنای آن نیست که آنها حقیقتاً یک چیز هستند در دو صورت متفاوت؟ چرا قوس نزول و قوس صعود را تحول مجرد به ماده و تحول ماده به مجرد فرض کنیم و بعد تجرد از ماده را به کل جمعناپذیر با مادی بودن معرفی نماییم؟ آیا منطقی در پس این کار میبینید؟
ملاali;749411 نوشت:
این را بزارید کنار اون مطلبی که گفتیم انسان عالم صغیر است
یعنی همانطور که افعال انسان از عقل و خیال مجرد پایین می آید و به حس میرسد(یعنی در ظاهر مادی است لیکن تمام رفتارش ریشه در علم و غیر جسم دارد)
کل عالم هم به مثابه همین است
و این است معنای من عرفه نفسه فقد عرفه ربه
وقتی همهی علما قبول دارند که ما تجسم اعمال داریم و وقتی که مطابق روایات بهشت و جهنم همین الآن هم جاری و ساری هستند و وقتی باز مطابق آیات و روایات پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله به معراج رفتند و در معراج بهشت و جهنم را دیدند که برخی همین الآن در جهنم در حال عذاب با تجسم اعمال خودشان هستند بفرمایید آیا نیت انسان مجرد است یا حداقل باید جسمانیت آن را پذیرفت؟ اگر جسم است که معنا ندارد مادی نباشد ...
حالا نیات انسان مادی باشند به نظر شما دیگر چه چیزی ممکن است مجرد باشد؟
خیالات انسان مجرد هستند؟ به نظر میرسد که نباشند ... خداوند هم فرموده از بسیاری از ظن و گمانها بپرهیزید ... ظن و گمان از جنس خیالات هستند ... خیالات هم مادی هستند و در عالم اکبر درون ما تأثیر میگذارند اگر خداوند تخفیف نداده و من باب فضل و رحمتش آثار آنها را محو ننماید ... و الله العالم
منظور از شناخت ربّ در اثر شناخت خود کمی تفسیر میخواهد چون خدا را نمیتوان جز با نشانههایش شناخت و این یعنی به خداوند در اصل هرگز نمیتوان علم داشت و حداکثر میتوان ظن و گمان داشت، ولی این ظن و گمان باید در مسیر درستش به سمت علم پیش برود و این همان معنایی است که خداوند فرموده باید به او حسن ظن داشت و نه سوء ظن و اینکه خدا را اسماء الحسنی است که باید به آنها صدا شود ... اینها فقط جهت شناخت خدا را مشخص میکنند و به شناخت کنه ذات هرگز نمیشود رسید ... معرفت نفس هم از همین جهت انسان را به شناخت خدا میرساند ... یعنی فقط جهت درست را متمایز از جهات انحرافی میکند ... و الله العالم
ملاali;749411 نوشت:
یه مطلب دیگه
ما دلیل قطعی داریم که آیات قرآن خیلی بیشتر متوجه زمان نزول بوده
مثال: خدا برای رفع نیاز جنسی در صورت عدم توانایی ازدواج دستور به استفاده از کنیز داده
آیا مخاطب این آیه بنده هم هستم؟ خیر
بله اگر کنیزی داشتید میتوانید با او ازدواج کنید، اما نه اینکه هر طور دوست داشتید بروید کنیز بگیرید، بلکه با شرایطش و حال آنکه فعلاً شرایطش مهیا نیست ... کدام عالمی به شما میگوید که کنیز و برده نسخ شده است؟ چیزی که در زمان خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و توسط خداوند نسخ نشده است را هر کسی نسخ کند بدعت گذاشته است، کما اینکه این ادعا را شیعه نسبت به خلیفهی دوم دارد که متعه را حرام کرد با آنکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آزاد کرده بودند به حکم الهی در قرآن ...
اگر بخواهیم ظاهر قران را نفی کنیم یعنی باید علم به منسوخات داشته باشیم و این علم نزد همگان نیست و نزد اهل بیت علیهمالسلام است ... آیا دلیلی دارید که ازدواج با کنیز از منسوخات باشد؟ ما دلیل داریم که نباشد و آن این است که در زمان رسول خدا نسخ نشد و اهل بیت علیهمالسلام هم کنیز داشتند ... در مورد آیات مربوط به معاد هم اگر میخواهید ظاهرشان را منکر شوید (ما هم منکر اینکه آیات علاوه بر ظاهر باطن داشته باشند و هر باطنی را باطن دیگری باشد نیستیم، بلکه اختلاف ما سر این است که شما ظاهر را منکر شده و از ابتدا به سراغ تأویل میروید) باید نشان دهید که آن آیات از منسوخات هستند، ولی هیچ کسی از شما نمیپذیرد که چنین آیاتی از دستهی منسوخات باشند و منسوخات در زمینههای اعتقادی نیستند و در زمینهی فقهی هستند ... یعنی آنچه که جز در مسائل فقهی باشد احتمالا (:Gig:) با خیال راحت به ظاهرشان هم میتوان توجه نمود ... تنها استثناء برای این مطلب در تفسیر قرآن به قران ظاهر میشود که ظاهر یک آیه در خلاف جهت ظاهری آیهای دیگر باشد که در این صورت باید سعی کرد مطلب را طوری فهمید که آنها با هم قابل جمع شوند، اما همچنان باید توجه نمود که این روش جمع کردن بین دو آیه هم ناظر بر برداشتهای ما و قابل نقد و بررسی بیشتر است ...
ملاali;749411 نوشت:
از این مطلب میشه استفاده کرد که مخاطب ظواهر خیلی از آیات در مورد فرشتگان و معاد هم در اصل مردم آن زمان بوده اند نه مردم همه اعصار
لذا برای تفسیر آیات معاد و فرشتگان خیلی نمیتوان به ظاهر آیات تکیه کرد
این درست نیست به همان دلیلی که در بالا بیان شده است ... اگر دلیلی دارید که بشود ظاهر آیات معاد را کنار گذاشت بفرمایید ... و البته باید قبول کنید که دلایلتان هم قابل نقد و بررسی هستند چون برداشت ما از قرآن و روایات دیگر اعتبار خود قرآن و روایات را ندارد
ملاali;749411 نوشت:
مثالی دیگر: آیا تکرار آیه تجری من تحتها الانهار در مورد بهشت برای مردم کشورهای سرسبز اروپایی جاذبه ایی دارد؟ خیر ، اونا میان ایران کویر ببینند
عاشق کویرند
بله کویر را دوست دارند، ولی وقتی آمدند و گرمای ظهر کویر را امتحان کردند و تشنگی و سوختن پوست و عقرب و مار را امتحان کردند سریع بر میگردند میروند همان جایی که بودند ... یک نفر از اقوام را که از کشور کفر آمده بود بردم کویر و بعد از سالها هنوز از آن به عنوان یکی از بهترین خاطراتش یاد میکند، ولی او نه چندان گرمای کویر را چشید و نه کمبود آب و تشنگی را احساس کرد و نه از خار مغیلان پایش بریده شد و نه تنوع جانوری خشن ان را درک کرد ... او فقط منظرهای را که تا قبل از آن فقط در فیلمها میدیده است را از نزدیک دید ... و البته کویر و آسمان کویر واقعاً هم زیباست اگر مشکلات کویر بودن کویر را درک نکنیم ...
آب و آبادانی و حیات و سرزندگی را بگذارید در کنار کویر و سکوت مرگبار و حرارت و بیآبی و ویرانگی ... حالا آیا خداوند وصف از بهشتی که کرده است مناسب حال اعراب بیابانگرد است و نه اروپاییانی که خود در بهشت زمینی زندگی میکنند؟ در عربستان وقتی خلیفهی سوم میخواست اباذر غفاری رحمهالله را تبعید کنند به ربضه تبعید کرد که بدترین آب و هوا را داشت و خشکترین جا بود، به نظر شما در اروپا اگر بخواهند کسی را تبعید کنند به بهترین آب و هوا و سرسبزترین جا تبعید خواهند کرد که سختی بکشد که میگویید بهشت برای آنها کویر است و نه جای سرسبز؟
ملاali;749411 نوشت:
تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل
ان شاء الله شما و اساتید بزرگوار بیان کنید تا حقیر روی مفصل شما بیشتر فکر کنم و ان شاء الله به ذکر مجمل اکتفا ننمایید :Gol:
آیا اشیاء و مخلوقات از چیزی که سنخیتی با آن ندارد خلق گردید؟
لازمه این سخن شما این است که خداوند هم جسم باشد
پیشنهادم این است که بحث را روی یه چیز تمرکز بدیم و بحث مادی و مجرد را برای وقت دیگری بگذاریم
یا اینکه با جناب صادق پیش ببرید
سین;749485 نوشت:
مثالتان را از دنیا زدید و میدانید که حقیر هم موافقم که در دنیا ظاهر و باطن در یک جهت و منطبق بر هم نباشند،
یک سوال
آیا در بهشت امکان خطا هست و خطایی نیست؟ یا اصلا خطایی نیست
ضمن اینکه پاسخ نفرمودید که دنیا اگر چه طور باشد بهشت است؟
سین;749485 نوشت:
حالا پنجم هم این است که در بهشت از نظر کارکرد عقل و شهوت یکی شوند، و هیچ کدام با دیگری محدود نشوند ... و ظاهراً همین قول هم درست است، و الله العالم
برای پذیرش این سحن لازم است که بتوان تصوری از آن داشت در حالی که این حالت پنجم شما مبهم است
عقل و شهوت کارکردشان یکی میشود یعنی چی؟؟؟
در قرآن آمده که زندگی دنیا لهو و لعب است...نگفته بخشی از آن که مطابق با باطن نیست..بلکه کل زندگی دنیا را گفته...درست؟
با این حساب اگر بخواهیم ظاهر آیات را در مورد بهشت اصل قرار بدهیم زندگی بهشت هم لهو لعب است
چراکه مصداق معنای ظاهر آیات بهشت، فهم ما از لذات دنیاست وبس
سلام
...
لازمه این سخن شما این است که خداوند هم جسم باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
پناه میبرم به خدا ... خداوند لا من شیء خلق میکند و نه از شیء دیگر ... تنها چیزی که با همه چیز متفاوت است و شباهتی ندارد خداست ... خداوند خالق مشیت خود در عالم وجود است و بعد باقی وجود موجودند به خواست خدا، یعنی آنچه که مشیت اوست ... این اشکال شما به شرطی وارد بود که بگوییم خداوند علتالعلل باشد حال آنکه حقیر چنین چیزی را نگفتم ... خواست و مشیت خداست ه علتالعلل است و چه بسا ایرادی هم نداشته باشد اگر بگویید که پس لازمهی سخنم این است که آن هم مادی باشد ... مشیت خداوند اسمهای دیگری هم دارد در روایت عمران صائبی ...
ملاali;749751 نوشت:
پیشنهادم این است که بحث را روی یه چیز تمرکز بدیم و بحث مادی و مجرد را برای وقت دیگری بگذاریم
یا اینکه با جناب صادق پیش ببرید
اگرچه بحث ماده و تجرد از ماده با بحث ما مرتبط است (اگر چیزی جز ماده در عالم مخلوق نباشد دیگر شما نمیتوانید ماده را ظلمانی دانسته و تلاش کرده تا بهشت را خالی از ماده معرفی نمایید) ولی چشم، اگر در کنار بحث با شما نباشد احتمالاً بحث با استاد هم خارج از موضوع تاپیک خواهد شد ...
ملاali;749751 نوشت:
یک سوال
آیا در بهشت امکان خطا هست و خطایی نیست؟ یا اصلا خطایی نیست
احتمالاً مثل وضعیت فرشتگان باشد که امکان انجام نافرمانی را دارند ولی انجام نمیدهند، یا مثل اینکه انبیاء و اولیاء خدا علیهمالسلام امکان و توان گناه را دارند ولی انجام نمیدهند، در اول بخاطر اینکه ایشان عقل محض هستند و شهوتی ندارند و در نتیجه دلیلی ندارند که گناهی کنند ولی اگر خطایی مرتکب شدند شدیداً مجازات شدند چنانکه مثلاً فطروس ملک رانده شد و زمان تولد امام حسین علیهالسلام بخشیده شد، در مورد دوم هم که شهوت بوده است و زیاد هم بوده است قوت عقل مانع از انجام نافرمانی شده است و اینکه مهار شهوات به دست عقل بوده است ... در بهشت هم مؤمنین عصمتی مشابه عصمت انبیاء علیهمالسلام را دارند ... عقل هست و شهوت هم در همان راستای عقل است و شخص دلیلی ندارد نافرمانی خدا را کند و این بار شهوت به کمکش میآید که مانند فرشتگان اشتباهی هم چنان کاری نکند ... بنابراین از حقیر بپرسید میگویم امکانش هست ولی احتمال رخدادش نزدیک به صفر است ... تازه این امکان را بر اساس شناخت دنیایی خود از فرشتگان و انبیاء علیهمالسلام ارائه دادم و چه بسا در بهشت خدا علاوه بر عصمت از گناه عصمت از اشتباه هم مطرح باشد ... گرچه برخی از اشتباهات مطابق مرتبهی وجود شخص در بهشت است، مثل اینکه حسناتالأبرار سیئاتالمقربین و اگر قرار بود هیچ خطا و سهوی در بهشت راه نداشته باشد چه بسا همه باید در یک مرتبه میبودند ... به همین دلیل خطای مصطلح است که در بهشت راه ندارد یا امکانش به شدت کم است مگرنه خطای حقیقی که کمی شدت توجه به خدا باشد در آن راه دارد و در هر طبقهی بهشت هم به میزان قرب همان طبقه رایج است ... و الله العالم
ملاali;749751 نوشت:
ضمن اینکه پاسخ نفرمودید که دنیا اگر چه طور باشد بهشت است؟
برادر چند بار پرسیدید و به زعم خودم چند بار پاسخ دادم، اگر آن پاسخها را پاسخ نمیدانید دیگر پاسخ جدیدی ندارم که به سؤالتان بدهم :Gol:
ملاali;749751 نوشت:
برای پذیرش این سحن لازم است که بتوان تصوری از آن داشت در حالی که این حالت پنجم شما مبهم است
عقل و شهوت کارکردشان یکی میشود یعنی چی؟؟؟
یعنی کلما امر به العقل امر به الشهوة و کلما امر به الشهوة امر به العقل ... چه چیزش مبهم است؟
ملاali;749751 نوشت:
در قرآن آمده که زندگی دنیا لهو و لعب است...نگفته بخشی از آن که مطابق با باطن نیست..بلکه کل زندگی دنیا را گفته...درست؟
اگر مطابق با باطن باشد که دیگر زندگی دنیا نیست ... مثالش را از حدیث برایتان آوردم و شما هم ظاهراً پذیرفته بودید ... زندگی دنیا با این حساب لهو و لعب است ولی دنیا در خدمت آخرت دیگر زندگی آخرت است و نه زندگی دنیا، در نتیجه لهو و لعب هم نیست چون با توجه به مقصد نهایی است ...
ملاali;749751 نوشت:
با این حساب اگر بخواهیم ظاهر آیات را در مورد بهشت اصل قرار بدهیم زندگی بهشت هم لهو لعب است[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium] زندگی بهشت هم لهو و لعب نیست چون با توجه به خداست که مقصود نهایی هر بهشتی است ...
در همین دنیا هم در قران آمده که کسانی هستند که تجارت و غیره ایشان را از یاد خدا باز نمیدارد، در بهشت همه اینطور هستند که مشغول شدن به زندگی مانع متوجه بودن ایشان به خدا نیست و بلکه مجرای توجه به خداست ... چه چیز این بیان برایتان مبهم است؟
ملاali;749751 نوشت:
چراکه مصداق معنای ظاهر آیات بهشت، فهم ما از لذات دنیاست وبس
برادر لطفاً کملطفی نکنید، این همه گفتیم که ما نمیگوییم بهشت فقط لذات جسمانی باشد باز شما میگویید که ما گفتهایم که همین است و بس، ما کی چنین چیزی گفتیم؟
حتی در ظاهر آیات هم به لذاتی بزرگتر از لذات این دنیایی اشاره شده است، مثل آنجا که فرموده نزد ما بیش از آن هست، یا اینکه نمیتوانید بفهمید که چه چیزهایی که برایتان مهیا شده باشد ...
اگر ممکن است به این سؤال هم پاسخ دهید ...
شما قبول دارید که لذت معنوی اصالت دارد، بگویید چطور است که انسان از حال معنوی خود لذت میبرد ولی در این لذت بردن از یاد خدا غافل نمیشود؟ و اینکه چرا نمیتوانید بپذیرید در قیامت با وجود عجیب بودنش برای ما لذات جسمانی هم همینطور باشند؟
العقل امر به الشهوة و کلما امر به الشهوة امر به العقل ... چه چیزش مبهم است؟
ابهامش در این است که عقل به کلیات و معرفت میل دارد و شهوت به جزئیات و کثرت
انسان یعنی موجودی که عقل دارد و مکلف است..فرض وجود شهوت در بهشت باز به نوعی فرض تکلیف است...شما نمیتوانید به جسمانیت در بهشت قائل باشید اما حد و حدود و تضاد برای آن قائل نباشید!!!!
و این پاسخ اون سوالتون هم است که چرا برای لذت عقلی اصالت قائلیم و برای لذت جسمی خیر؟
پاسخ روشن است چون لذت معنوی تام است و تزاحمی با لذت دیگران ندارد...
و اما اگر بخواهید بگویید که در جسم اخروی هم تزاحمی نیست مغالطه کرده اید و در اصل دارید یک چیز روحانی را در لفافه جسمانیت شرح میدهید
و این سخن معصوم که ما خدا را برای بهشت عبادت نمیکنیم حاکی از غیریت شهوت با عقل است و سخن شما را رد میکند چراکه لازمه یکی بودن کارکرد عقل و شهوت این نیست که بگوییم برای شهوت خیر برای خدا آری
سین;749774 نوشت:
اگر مطابق با باطن باشد که دیگر زندگی دنیا نیست ... مثالش را از حدیث برایتا
این برمیگردد به این که واقعا معنای آیه«زندگی دنیا لهو لعب است» چیست؟
آیه کل زندگی دنیا را جمع بسته و این معنا ازش استخراج نمیشود که منظور زندگی غیر خدایی است!!!
بلکه منظور آیه سنخ لذات دنیاست نه حلال و حرامشان
اشاره به همون چیزی را دارد که همه صبح تا شب به دنبالش میدوند(فارق از حلال و حرامش)
باور بفرمایید:ok:
سین;749774 نوشت:
احتمالاً مثل وضعیت فرشتگان باشد که امکان انجام نافرمانی را دارند ولی انجام نمیدهند، یا مثل اینکه انبیاء و اولیاء خدا علیهمالسلام امکان و توان گناه را دارند ولی انجام نمیدهند، در اول بخاطر اینکه ایشان عقل محض هستند و
چرا نپذیریم که از باب شهوت نداشتن هم مثل فرشتگانند؟؟؟ و ظاهر آیات صرفا تشویق عرب شهوت پرست بوده؟
در انجیل هم این مطب اومده که انسانها در بهشت شهوت ندارند...هرچند که انجیل معتبر نیست اما به هر حال جالبه که بدانید این سخن که آدمها در بهشت چون ملائکه میشوند در این کتاب آمده.
اگر معصومین گناه نمیکنند بخاطر رسیدن به بهشت نیست
پس این مثال شما هم باطل است که بهشتیان مانند معصومینند و گناه نمیکنند
اگر ااینطور باشد اتفاقا لازم می آید جز عبادت کاری نکنند
و اگر هم آعوشی با زنان شوخ و شنگ بهشتی هم عبادت بود لازم نبود امام معصوم بگوید ما برای بهشت عبادت نمیکنیم!!!
پس برای ادامه بحث باید قبول کنید که شهوت و عقل حتی در بهشت هم با هم مغایرند
سلام
بله عقل بشر که همان عقل ناقص است انسان را مجموع بدن و روح میداند و به همه چیز ار دریچه قیاس نگاه میکند
این سخن شما در تایید مطلب ما بود نه ضد سخن ما
میشود بفرمایید پس با مرگ چه اتفاقی میافتد؟؟؟؟؟؟
اگر جسم در ذات و حقیقت انسان مدخلیت ذاتی داشت که نباید حتی برای یکدم از آن فاصله بگیرد!!!!!
با تمام احترامی که براتون قائلم باید بگم که متاسفانه به مطالب ما توجه نمیکنید و فقط میخواهید سخن مارا به هرقیمتی رد کنید
استاد عزیز
ما این آیات را دیدیم اما برای ما دلیل نیستند که معاد جسمانی است
آیات معاد در مقام بیان می بایست در حد فهم ما از خیر و شر باشد اما در مقام «حقیقت آن» این الزام وجود ندارد که درخور فهم اینجایی ما باشد
شما هنوز دلیلی حاکی از این که آیات معاد تمثیل و استعاره نیستند نیاورده اید
سلام
بابت فیلم ممنون
اما من صدا ندارم
در ضمن این سخن شما غلط است
نمیدونم کدوم آیه بود که خداوند خود را هم به نفس خطاب کرده
میگویند که انسان نفس های مختلفی دارد که مهمترین آن نفس مطمئنه است که صاحبان آن اولیا الله و معصومین اند
سوال:
در بهشت که قطعا نفس اماره وجود ندارد میماند نفس مطمئنه
خب کسی که به نفس مطمئنه رسید حور و قصور میخواهد چه کار؟ در همین دنیا هم بعضی ها هرچی بخواهند هست اما جز ذکر خدا چیزی نمیخواهند .. چرا؟
چون این قدرت را وقتی دارا میشوی که از این امور گذشته ایی و در چشمت دیگر جایی ندارند
نتیجه اینکه حور قصور فقط در مقام بیان و تشویق برای افراد رشد نیافته حقیقت دارند نه در حقیقت بهشت
یک محرک اینسویی اند نه یک حقیقت آنسویی
و از طرفی برای تفسیر تشتهیه الانفس در بهشت باید آیات دیگر رادید تا مطلب روشن شود
خب ما در قرآن داریم که اونچه که شما میخواهید لزوما خوب و خیر نیست و بلعکس
از این مطلب بدست می آید که لذت و سعادت مترادف هم نیستند
سعادت و رستگاری انسان غیر از لذتی است که آدمی بخاطرش به گناه می افتد
سعادت اونچیزی است که در حال حاضر ما نمیفهمیم(دقت کنید)
پس آیه تشتهیه الانفس متوقف بر خواسته های اینسویی ما نیستند فقط در مقام بیان و تشویق متوقف به خواسته های دنیایی ما هستند
خواسته های دنیایی و زمینی ما همان است که راس کل خطایاست
یاحق
سلام
اینجا استاد محمدی میفرماید روح چیزی است که باعث حرکت میشود و نفس آن روحی است که به بدن تعلق گرفته است. قبلا هم خدمت شما عرض شد خدا نفوس را در موقع مرگ میگیرد. الله یتوفی الانفس حین موتها.
یعنی همان بدن+روح
در ادامه هم میگویند نفس روحی است که اداره کننده انسان است و اگر به بعد مادی توجه کند و تمشیت بعد غریزی را کند میگویند نفس اماره و اگر به بعد انسانی و ملکوتی انسان توجه کند میشود نفس لوامه و نفس مطمئنه
پس بحث توجه نفس است به بعد مادی و معنوی انسان. نه اینکه یکی از این ابعاد از انسان بکلی سلب شود
یعنی شما به بدنی که در خواب میبینیم(بدن خیالی) بدن و جسم میگویید؟؟؟
اون فقط یک ادراکه که ناشی از تعلق به ماده صورت گرفته که همون ادراک هم از بین میره و با قیامت آدمی به کلی از کثرت بیرون می آید
این مطلب کاملا برهانیه..نمیدونم چرا نمخواهید قبول کنید
مخصوصا که این مطلب مابه ازای خارجی هم داره...که اون هم خود انسانه که سه تا ادراک مادی و خیالی و عقلی داره
تمام سرگردانی مربوط به ماده و خیال است .. اما ادراک که عقلی شد سرگردانی هم پایان میپذیرد
واقعا فکر میکنید اصلا چرا بین دنیا و آخرت برزخ وجود وجود دارد؟
دلیلش همین تعلق به دنیاست ، مثل یه فیلتر عمل میکنه و انسان را از هرچه که مربوط به دنیا بوده اعم از جسم پاک میکنه
از نظر فلسفی برزخ یعنی بقای انس با طبیعت و قیامت یعنی پایان این انس
با این حساب چگونه میگویید در بهشت غرایز حیوانی وجود دارد؟
در ضمن به قسمتی از پست قبلی هیچ اشاره ایی نکردید
شاید خسته شدید از بحث با بنده
ببخشید
[="Franklin Gothic Medium"] صادق;742697 نوشت:
صادق;742697 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا دلیل قطعی داریم که ماده و جسم دو چیز باشند و نه یک چیز؟ حقیر ادعا میکنم جسمانیت یکی از عوارض مادی بودن است وقتی ماده در شرایط خاصی باشد، مثلاً وقتی چگالی آن به اندازهی کافی زیاد است و یک حجم با مرز مشخص به خود میگیرد که با چشم غیرمسلح یا مسلح دیده شود ... از کجا میتوان ثابت کرد که این تعریف برای جسمانیت غلط است و نمیتواند درست باشد؟ (البته میدانم که احتمالاً ناقص است ولی میخواهم بدانم چطور نشان میدهند که غلط است) تعریف دقیق جسم چیست؟ آیا یک حجم توپر سه بعدی یا یک پوستهی توخالی است که قابل رؤیت با چشم سر باشد؟ اگر بله حقیر به آن اشکال دارم و اگر خیر ممنون میشوم توضیح بدهید که پس چیست؟
اسخوانش بشکند مگر مشکلی هست؟ در جهنم میشود مایهی عذابش ... در بهشت هم شرایط طوری است که هیچ وقت زمین نخورد یا چیزی رویش نیفتد و پوکی استخوان هم نگیرد که بعد استخوانش بشکند ... آیا اشکالی در این هست؟
دیوانگی یک بیماری است و خداوند میتواند آن را به هیچ کسی عارض نکند ... گرچه اهل جهنم بیماری روحی کم نخواهند داشت ... از حسد و کینه و سوء ظن و اینها گرفته تا افسردگی ... اگرچه در جهنم کسی به پوچی نمیرسد چون آنجا وقت برای پرداختن به این توهمات ندارند و میداند که خدا به او ظلمی نکرده است و اگر عذابی بهشان میرسد عین عدالت است ...
احتیاج به تخلیه هم لزومی ندارد که داشته باشد ... یک راه تخلیه همان غائط و بول است ولی تخلیهی مواد سمی از بدن راههای دیگری هم دارد ... مثل عرق ... یا مثل بازدم که توسط آن دیاکسیدکربن را بیرون میدهیم ... آیا در بهشت کسی از تنفس کردن به خدا شکایت کند که بازدم آن برایم مشکل است؟ مکانیزمهای دیگری هم شاید خدا برای این کار در انسان قرار دهد که با آن وصف بهشتش بهشت باشد و جهنمش هم جهنم ... مثلاً کافران شاید در آتش جهنم خیس عرق شوند و یکی از عذابهایشان تحمل بوی گند بدنهایش باشد ... گرچه تعریق یک مکانیزم برای خنک کردن بدن در گرماست و شاید در جهنم مورد استفاده قرار نگیرد تا بدن آنها به آن خنک نگردد ... و البته بوی عرق انبیاء علیهمالسلام بوی خوش بوده است که مایهی آزار کسی نبوده است، حتی این را در مورد غائط و بول ایشان هم گفتهاند و اگرچه زحمت باشد و در بهشت زحمت راه نداشته باشد ولی این را گفتم که بگویم به این راحتی نباید گفت که حتماً در بهشت چنین نخواهد بود یا بود بعد از آنکه دانستیم که خدا بر هر کاری تواناست:
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَـٰذِهِ اللَّـهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّـهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۖ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ ۖ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [البقرة، ۲۵۹]
يا مانند آن كس- عزير- كه بر دهكدهاى گذر كرد كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اين- اهل اين دِه- را پس از مردنش زنده مىكند؟ خداوند او را صد سال ميراند و بازش برانگيخت- زندهاش ساخت-، گفت: چند درنگ كردهاى؟ گفت: روزى يا برخى از روزى درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال است كه درنگ كردهاى، به خورش و آشاميدنىات بنگر كه ديگرگون نشده است، و به دراز گوش خود بنگر [كه استخوانهايش پوسيده، تا پاسخ خود را بيابى] و تا تو را براى مردم دليل و نشانهاى [بر رستاخيز] كنيم، و به استخوانها بنگر كه چگونه مىجنبانيم و به هم مىآوريم و سپس گوشت بر آن مىپوشانيم. پس چون [توانايى خداوند در زندهكردن مردگان] براى او روشن و هويدا شد گفت: مىدانم كه خدا بر هر چيزى تواناست.
خدایی که خورش و آشامیدنی را بدون یخچال و فریزر برای صد سال سالم حفظ میکند را با قدرت و علم خود مقایسه کنیم و بگوییم که معاد حتماً چنین نیست چون فلان کار محال است؟ آن هم وقتی که فرموده است «... كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا»؟
بماند که در جهنم جهنمیان به صورت انسان نیستند و ایشان در قیامت به صورت حیوان محشور شدهاند (در روایتی وقتی حال زار مردمان در قیامت بیان میشد یکی از صحابه پرسید پس شفاعت شما چه میشود؟ امام علیهالسلام فرمودند که شما انسان محشور شوید باقیاش با ما ... اینکه تنها مؤمنان و شیعیان عریان محشور نمیشوند هم ظاهراً به همین مطلب برگردد که تنها ایشان هستند که انسان محشور شدهاند و باقی حیوان محشور میشوند مگرنه که در همان قیامت هم بهشتی و جهنمی نمیتوانستند چشم از حرام باز دارند ... حرام خدا حرام است حتی در قیامت و بهشت) و هیچ استبعادی ندارد که همینطور که راه میروند یا جایی نشستهاند بول و غائط هم بکنند، مانند حیوانات ...
سرماخوردگی گرمازدگی هم میتواند باشد، لیکن خداوند حال بهشت را چنان توصیف میکند که کسی گرمازده نخواهد شد چرا که سایهها متصل است و خورشید و زمهریری نیست که مایهی ازار انسان شود و در جهنم هم که این بیماریها در مقابل آن عذابها بیمقدار است ... اگر عدالتش اقتضاء میکرد میچشاند و اگر نکرد مصون میدارد
در مورد خسته شدن هم در مورد بهشتیان چنین چیزی رخ نمیدهد و خداوند قادر است که چنان کند ... حضرت علی علیهالسلام وقتی زورشان نمیرسید یک قرصهی نان جو را به دو نیم کنند حضرت زینب با ناراحتی گفتند که کجاست آن زوری که درب خیبر به آن کنده شد؟ حضرت هم فرمودند که آن زور به قوت بازو نبود که به قوت ایمان بود ... اگر ایمان چنان اثری دارد که در عملکرد قوت بازو چنان اثری میگذارد آیا در بهشت چنین چیزی را ناممکن بدانیم؟ ... آیا شهدای کربلا هر کدام در جنگاوری معادل چند ده تن نبودند؟ این زور ایشان زور بازویشان بود یا قوت ایمانشان؟ ... یا آیا خداوند در قرآن نفرموده که هر مؤمن معادل ده نفر است در جهاد با کافران ولی به شما تخفیف دادم و شما معادل دو نفر هستید؟ منظور چیست یعنی باید بروید تقویتکنندهی عضلات بخورید و استراحتتان زیاد باشد یا روی ایمانشان حساب باز شده است؟ ما که شبها را در خواب غفلت هستیم تمام روز هم خستهایم ولی شما که تمام شب را به عبادت خدا بیدارید و در قیام هستید و قعود چطور در طول روز هم سر حال هستید؟
و دست آخر در مورد پیری ... آی حضرت امام زمان علیهالسلام الآن ۱۲۰۰ سالشان هست و باز مانند جوانی ۴۰ ساله هستند؟ آیا حضرت خضر علیهالسلام پیر و فرتوت شدهاند؟ وضع حضرت یونس علیهالسلام که خداوند فرمود اگر عبادتش در دهان ماهی نبود تا قیامت باید آنجا میماند چگونه میشد؟ «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
چرا جسمانی بودن به این معنا قابلیت بقاء و جاودانگی ندارد؟ آیا خداوند عاجز باشد از اینکه بتواند بدن مادی را هر طور که بخواهد و تا هر زمان که بخواهد حفظ کند؟ ... چرا به جای زیر سؤال بردن قدرت خدا درک خودمان از مفاهیمی مانند ماده و جسم و زمان و مکان را به چالش نکشیم و سعی نکنیم علم خودمان را ارتقاء دهیم؟ چرا اصرار کنیم که ما مفاهیم اولیه را به صورت قطعی میدانیم و الآن وقت آن است که بگوییم خدا چه میتواند بکند و چه نمیتواند؟ سبحان الله عمل نتفکر ...
چرا باید از نظر شباهت عین جسم اول باشد؟ مگر مؤمنان قرار نیست زیباتر و جوان باشند؟ کودکی که در ۱۰ سالگی از دنیا رفت و آنجا جوان محشور میشود آیا عین همان جسم اولش شده است و ظاهرش حفظ شده است؟ آیا جهنمیان حیوان محشور نمیشوند؟ آیا اگر به صورت گوسفند محشور شدند آن همه پشم روی ظاهرشان همان موهان بدن خودشان در دنیا بوده است؟
تمام هویت جسمی که تعریف میکنند که مثالی است و ظاهری است بدون مادهی تشکیل دهنده اگر بر اساس یکسان بودن ظاهر باشد که همهی علمای خودمان میدانند که در قیامت ظاهرها هیچ لزومی ندارد که حفظ شود ... نه شخصی که که زشتمنظر است زشت وارد بهشت میشود و نه کسی که زیباروی است و اهل فسق و فجور و گناه زیباروی وارد بهشت میشود ... آنها که میگویند ما دوست داریم برویم جهنم چون بیشتر زیبارویان آنجا هستند بهت زده خواهند شد وقتی خواهند دید که جهنمیان یکی از دیگری زشتتر و متعفنتر است ...
اما ممکن است سؤال کنند که پس چطور همدیگر را میشناسند اگر شاید هیچ شباهتی به دنیای خود نداشته باشند؟ در اینجا شاید این پاسخ معصوم علیهالسلام راهگشا باشد: [=Franklin Gothic Medium]... عرض شد: پس راه يكتاپرستى چيست؟ امام عليه السّلام فرمود كاوشگرى و تحقيق ممكن و رهجويى فراهم است، به راستى شناخت «خود» حاضر پيش از صفتش و شناخت صفت غايب پيش از «خود» او صورت گيرد. گفتند: چگونه «خود» حاضر را پيش از صفتش بشناسيم؟ فرمود: او را مىشناسى و به گونهاى از دانشش در مىيابى و خودت را نيز به وسيله او مىشناسى و خود را به وسيله خود و از پيش خود نمىشناسى و مىدانى كه به راستى هر چه در اوست از آن او و مختصّ به اوست چنان كه (برادران يوسف) به يوسف گفتند: إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي- آيا تو خود يوسفى؟ گفت آرى: من يوسفم و اين برادر (ابوينى) من است.» «5» پس يوسف را به خود او شناختند و به وسيله ديگرى نشناختندش و از پيش خود و به پندار دل ايجادش نكردند ...
منبع: رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)، ص: 335
[=Franklin Gothic Medium]
ما چطور کسی را که خیلی پیر شده است بعد از سالها میشناسیم؟ در قیامت چرا اینطور نباشد؟ ... با دیدن صورت جدید او صورت قدیمش در ذهن تداعی میشود و با کمی نشانهی دیگر میتوان مطمئن شد که این همان شخص است یا کس دیگری است ...
استاد بزرگوار حقیر را ببخشید ... قصد جسارت ندارم ... ولی وقتی این مطالب را میخوانم گمان میکنم درک کنم که چرا علمای بزرگ سابق اینقدر مخالف فلسفه بودند ... فلاسفه گاهی واقعاً حرفهای خلاف دین زیادی میزنند ... و ظاهراً خیلی راه را به بیراهه رفتهاند
:Ghamgin: ... گرچه نه همهی آنها ولی بسیاری از آنها مانند مرحوم علامه و ملاصدرا مؤمنان بزرگی بودهاند ...قوانین آنجا مگر چه است؟
این همه آیاتی که میگویند حتی ذرات آنها هم همان است را چه کنیم؟ آیهی زنده شدن پرندگان به دعوت حضرت ابراهیم علیهالسلام از روی کوههای مجاور و یا آیهای که در همین پست در بالا آورده شد در بارهی دوباره زنده شدن خر حضرت عزیر علیهالسلام ...
برای اینکه این شناختن رخ دهد ولی هیچ لزومی ندارد که ظاهر عیناً حفظ شود ... بر همین اساس اصلاً دیگر مفهومی به اسم جسم معنا نخواهد داشت چون ظاهر اصالتی ندارد ...
ببخشید اگر درد و دل کردم ... ان شاء الله که خاطر شریفتان آزرده نشود ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;742730 نوشت:
ملاali;742730 نوشت:
ملاali;742730 نوشت:
ملاali;742730 نوشت:
ملاali;742730 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب ملاعلی
اول بگذارید بپرسم که به نظر شما رسول خدا صلیاللهعلیهواله وقتی با همسرانشان نزدیکی میکردند قصدشان چه بوده است؟ برای ازدیاد نسل بوده است یا برای رضای خدا؟ اگر خدا امر میفرمود که ای رسول اشکالی ندارد اگر ازدواج کنی ولی من دوست ندارم که تو ازدواجی کنی آیا پیامبر خدا برای این همه مصلحت که در ازدواج هست باز ازدواج میکردند و یا به دنبال آن بودند که جانان پسندد؟
یکی مثل ما و شما ازدواج میکنیم که درش هم لذت دنیاست و هم صواب آخرت ... یکی اما میگوید «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» ...
در بهشت خدا ان شاء الله دعای کسانی که میگفتند «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» برآورده میشود، چه در حق خودشان و چه در حق مؤمنان دیگر چرا که مؤمنان به گردن همدیگر حق دارند ...
همین یک تشویق که نیست ... همین هم بود اشکالی نداشت ... ولی فقط همان نیست ...
زیادهطلبی در مورد ازدواج را هم کسی نگفت نیاز کاذب است وقتی امام صادق علیهالسلام فرمودند در هر چیزی اسراف هست مگر در همان ...
اما در بهشت چه کسی گفته حتماً باید زیادهخواهی بکنید؟ به شما یک حوری میدهند شما بگویید بیش از این نمیخواهم ... بگویید همسر همین دنیایم را میخواهم و پس ... بگویید اصلاً همان را هم نمیخواهم و میخواهم مجرد باشم ... هر چیز معقولی که بهشتی از خدا بخواهد میشود ما تشتهیه انفسهم ... اگرچه شخصاً بعید میدانم این خواستهها معقول باشد ولی کاری نداریم، جمله را شرطی بیان میکنیم، اگر بود و در نتیجه در بهشت جا برای چنین درخواستی بود خداوند هم اجابت میکند ... اگر هم هزار تا حوری خواستید هم به شما میدهند ...
لطفاً منظورتان را صریحتر بپرسید، منظورتان از کدام نفس چیست؟ نفس اماره و لوامه و مطمئنه؟ اگر بله که پاسخ این است که آنها سه نفس نیستند بلکه سه مرتبه از یک نفس هستند ... نفس اگر رویش به زمین باشد و به دنیا و خدا را نبیند نفس اماره است و اگر رو به بالا کند و خدا را ببیند لوامه و مطمئنه است و اگر صفات خدا را در خود ملکه کرده باشد مطمئنه است ... حالا در بهشت کدام یک شهوت دارد؟ نفس در بهشت اگرچه سر به زیر داشته باشد و زن و میوه و غذا ببیند ولی این سر به زیر داشتن او را از نگاه به خدا بازنمیدارد و در نتیجه شهوت در بهشت به هیچ وجه چیز بدی نیست ... حالا که بد نیست خداوند هم فرموده هر چه که به آن اشتها داشتید برایتان فراهم است ...
در دنیا عقل و شهوت گاهی در موازات هم هستند و یاور هم هستند (همانطور که عقل حکم میکند تا حدّ معینی به شهوت خود تن دهید و خود تنها مهارش را حفظ میکند) و گاهی در تزاحم با هم هستند (مثل اینکه نفس اماره میگوید حالا که اجازه دادی شهوت جنسیام را تخلیه کنم من فلان کس را هم از قیافهاش خوشم آمده و او را هم میخواهم و در اینجا عقل مانعش میشود و میگوید باید حد نگاه داری و از حدود الهی خارج نشوی) ولی در بهشت عقل و شهوت همیشه یک چیز میگویند و مزاحمتی با هم ندارند و در روایات هم آمده که خداوند انسان را قبل از ورود به بهشت از آلودگیهایی که دارد پاکش میگرداند حال آنکه مطابق قرآن جهنمیان پاک نشده و همانطور که هستند وارد جهنم میشوند «... لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»
به همان دلیلی که چشم ناپاک در همین دنیا هم از دیدن برخی حقایق عاجز است در قیامت هم حرام است که حتی چشمشان بر ظاهر بهشت بیفتد ... دیدن نعمات بهشتی و حتی ظاهر آنها بر جهنمیان حرام است و مطابق روایات به همین دلیل حجرالأسود که در اصل حجرالأبیض بوده است و از بهشت آورده شده است سیاه شد تا چشم گناهکاران به آن نیفتد که اگر میافتاد بهشت بر ایشان واجب میشد ...
اما میپرسید چرا ... اگرچه پذیرفتن آن نیازی به دانستن چگونگی آن ندارد ولی باز راه تفکر بسته نیست ... شاید در اولین تلاش بتوان اینطور پاسخ داد که در بهشت اخروی ظاهر و باطن موازی هم هستند و با دیدن یکی دیگری هم دیده میشود ... اما این توضیح چندان جالب نیست ... چرا که اگرچه میتواند توضیح بدهد که چرا ظاهر بهشت هم مراتبی دارد ولی نمیتواند توضیح دهد که پس چرا با اهل بیت علیهمالسلام کسان دیگری هم هستند ... که این مطلب نشان میدهد هر کسی از دیدن ظاهر تنها تا عمقی از باطن را میتواند درک کند که توان دیدن آن را از دنیا تا قیامت کسب کرده است ... در این صورت شما خواهید پرسید که خوب جهنمیان که هیچ عمقی از حقیقت را نمیتوانند درک کنند لااقل ظاهر بهشت را که میتوانند بچشند ... ولی قاعدتاً پاسخ منفی است همانطور که باز تکرار میکنیم که ظاهر بهشت هم طبقه دارد و هر طبقهای تنها ظاهر همان طبقهی خودش را درک میکند ... یعنی اگرچه ولو در یک طبقهی از بهشت عمق را بسته به قوای روحانی متفاوتی که داشته باشند متفاوت ببینند و درجهی قرب روحانیاشان یکسان نباشد ولی از یک طبقه به طبقهی دیگر در دیدن ظاهر هم محدودیتهایی خواهد بود ...
برای فهم بهتر مطلب برایتان مثالی میزنم ... به یک نفر یک خبر خوب میدهند و او لبخندی میزند ... به یک نفر دیگر همان خبر خوب را میدهند او شدیداً به وجد میآید ... برای یک نفر دیگر باز همان را میگویند و او از فرط شوق تحمل نداشته و جان میدهد (مثل آنکه خداوند وحی فرمود که اگر آنها که پشت به دین کردهاند میدانستند که چقدر به توبه و بازگشت ایشان مشتاق هستم هرآینه از فرط شوق جان میدادند) ... یا مثل اینکه سرّی را به کسی میگویند و او رازدار آن سرّ میشود (حدیث صعب مستعصب را حمل نکند مگر فرشتهی مقرب یا نبی مرسل یا مؤمنی که خدا قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد) و یک بار دیگر همان سرّ را به کسی میگویند که ظرفیتش را ندارد و در یک آن تمام موهای سرش سفید میشود و بدنش به رعشه میافتد و اگر خداوند به او رحم نمیکرد که یادش برود هر آینه جان میداد (ماجرای سرّی است که به اصرار آن مرد امام حسین علیهالسلام در گوش او زمزمه کردند) ... یعنی بدنش تحمل ان سرّ را نداشته است ... ولی بدن کسی دیگر تحمل آن را دارد ... چون این بدنها اگرچه ظاهرشان یکسان است ولی یکی نیستند ... و این همان قوای ایمان است که در پست قبلی در پاسخ به جناب صادق از آن یاد کردم ... ماجرای دستی که درب خیبر را به قوت ایمان کند ولی نان خشکی را به قوت بازو نمیتوانست بشکند ... ظاهراً بدن آن چیزی که ما فکر میکنیم نیست و ظاهر از باطن بیگانه نیست و جهنمی حتی از چشیدن ظاهر بهشت هم محروم است و خودسازی لازم برای آن را ندارد که باید کسب کند و شاید بکند و شاید نکند ...
ملاali;742730 نوشت:
ملاali;742730 نوشت:
شاید هم محسوسات به آن سادگی و خواری که ما فکر میکنیم نیستند ...
پس لطفاً اگر با جوابهایمان قانع نمیشوید خیلی صریح بگویید کجایش به نظرتان اشکال دارد و چرا تا پیوسته در اشکالاتمان ریز شویم تا شاید به نکتهی کلیدی که میان ما و شما فاصله انداخته است برسیم و بتوانیم به مدد الهی و کمک یکدیگر از سر راه برش داریم به امید خدا :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام و تشکر
موافقم
حب الدنیا راس کل خطیه اگر محسوسات نیستند پس چیستند؟ این یک اختلاف
بله اما قابلیت لذت بردن از محسوسات را که داشت!!
آنچه که قابلیتش را نداشته معنویات بوده لذا معطلی و گذر از برزخ ها برای رسیدن به معنویت توجیه دارد نه برای مادیات این دو اختلاف
این هم سه اختلاف
طبق چه سندی این را میگویید؟
وعده زن دادن به کسی که زن داره ...حتی اگه بهترینش را هم داشته باشه یعنی تایید این مطلب که تو باز به این راضی نیستی
آیا این تایید دنیاطلبی نیست؟ با این تفاوت که دست نگه دار بعدا بهت میدیم
خب چنین ترک نفسی چه فرقی با ترک دنیا برای دنیا دارد؟
اونوقت باید بپذیریم که حب الدنیا راس کل خطیه یک مسئله اعتباری و غیر تکوینی است همین
کجا ثابت شده که چه چیزی معقول است و چه چیزی نیست با توجه به اینکه مخاطب آیه عموم هستند با ادراک و خواسته های متفاوت
این هم اختلاف دیگر
این هم از اون موارد ابهام برانگیز است
اینکه در بهشت عقل و شهوت در موازات همند یعنی چه؟
اصلا اینکه در بهشت تکلیف نیست یعنی چه
من فکر میکنم اگر روشن شود که بی تکلیفی در آخرت یعنی چه؟ نصف یا بیشتر راه را رفته ایم
باقی اختلافات میماند بر سر نگاهمان به مسئله لذت و سعادت که از نظر من مترادف هم نیستند
اساسا سعادت انسان آن چیزیست که نمیفهمد
در قرآن هم آمده چه بسا چیزی را خوب میپندارید اما خوب نیست
خب من به واسطه این آیه نمیتوانم آیه تشتهیه الانفس را بر اساس ظاهر معنا کنم
چراکه براساس ظاهر ، بهشت من اونچیزی است که قطعا خوب نیست و قطعا اگر قرار باشد که من نوعی بهشتی باشم باید به فهم و درک بالاتری از آن برسم حالا یا در دنیا یا در آخرت
با همین یک نمونه میتونیم ثابت کنیم که پس بهشت تعریف دنیایی و ظاهری ندارد
معنای این آیه یعنی اینکه در بهشت راضی هستی و ارتباطی به این که الآن (در دنیا)چه میخواهیم و چه حاجتی داریم ندارد
خلاصه اینکه بهشت جای خیلی خوبی است اما چه خوبی و چه لذتی نمیدونیم
نکته دیگر اینکه لذت های جسمی اساسا در نظر بنده در سایه غفلت معنا میدهند
سلام علیکم
بدن مثالی هم بدن هست. هرچند که مجرد است؛ نه مجرد محض. یعنی تجرد از ماده کثیف دنیوی است نه تجرد از اصل ماده.
[=arial]لازم به ذکر است که در عرف برخی علوم همچنین در برخی تعبیرات روایی به همین کالبد مثالی، روح اطلاق شده است؛ چرا که این قالب حامل روح، بعد از مفارقت از جسم مادی بوده و به میزان بیشتری می تواند آثار روح را آشکار سازد. این کالبد مثالی، مجرد محض نبوده لذا قابل رؤیت و مکاشفه مثالی است. از طرفی نباید آن را با حقیقت روح که منسوب به خدا بوده و از سنخ امر الاهی است مقایسه نمود؛ چراکه موقعیت روح در عالم هستی فراتر از این امور بوده و از اسرار الاهی محسوب می شود. منبع
در مورد معنای "تشتهی الانفس" هم، تفاوت بین نفس و روح چیزی نیست که به سادگی بتوان آن را نادیده گرفت؛
در قرآن کریم هیچ جا بجای نفس که به معنای شخص آدمی است از کلمه روح استفاده نشده. چه برای دنیایش و چه برای آخرتشمثلا میفرماید شما را از یک
نفس واحد آفرید. یا اینکه در روز قیامت به هیچ نفسی ستم نمیشود. نفس آخرتی همان نفسی است که روز اول آفریده شده. هر چند در بدنی جدید قرار گیرد.در قرآن کلمه انفس داریم جمع نفس؛ ولی ارواح نداریم تا بگوییم ارواح در آخرت بدون نیاز به بدن و مستقلا حیات دارند . فقط به کلمه روح اشاره شده که نشاندهنده یک حقیقت کلی است .
[=arial]
کاربرد «روح» با «نفس» در قرآن متفاوت است. «نفس» یعنى شخص و هویت انسانى، اما «روح» به معناى موجودى است که حیات و شعور، ذاتى اوست و در انسان، مقصود بعد مجرد اوست که ذاتاً واجد حیات و شعور است.
منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367[=arial]
منبع [=arial]از نظرفلسفى آنها دو جوهر متفاوت مىباشند:
الف)
[=arial]نفس جوهرى است كه ذاتا مجرد است ولى در عمل مادى مىباشد؛ يعنى هر چند [=arial]خود از جنس ماده نيست [=arial]ولى[=arial] افعال خود را از طريق ابزارهاى مادى[=arial] انجام مىدهد؛ مانند ادراكات حصولى نفس انسان كه با استفاده ازاندامهاىحسى صورت مىپذيرد[=arial].[=arial]
ب ) روح ذاتا و فعلا مجرد است؛ يعنى همان طور كه خود ماده نيست در كنشها و فعاليتهايش نيزنيازمند به ابزار مادى نمىباشد. در مورد روح انسانى دو مسأله حائز اهميت است:[=arial]
[=arial]منبع[=arial]
اول که یک تعریف کلی بود. و در ادامه گفتیم:
یعنی نفس انسان به هر دو بعد وجودی اش توجه میکند ، وقتی توجه اش به بعد معنوی باشد نفس لوامه و مطمئنه نامیده میشود و وقتی به جسم توجه کند نفس اماره نامیده میشود. این نامگذاریها دنیویی ست.
در مورد بقیه صحبتهایتان هم قبلا بحث کردیم.
خوهشمندم . نه، فرصت مطالعه نداشتم. البته وقتی دلیل درستی نمیاورید یا بی جواب میگذارید ادامه دادن بیفایده است.
سلام ای ناز مند بحث میعاد
به روح عاشق شده مانند فرهاد
چرا با حور غِلامان درستیزی ؟
به جسم ناز مندان در ستزی
خدا گفته شما جسم وروان اید
به سوی من به جسم وجانم بیایید
مکن انکار حرف حق تعالا
بیا چند پله بالا تر ز بالا
:Nishkhand::Nishkhand:
استاد عالی بود ... دیگه اصلا مشخصه که گیر کرده بودید چجوری باید بیان کنید
حرف نداشت :Kaf:
علی قانع نمی گردد عزیزم
ز دستش سوی هامون در گریزم
به غِلامان وبه حوران درستیز د
ز جسم خود به سوی جان گریزد
کند توجیه کلام حق تعالا
نمی آید کمی در فهم بالا
نمی دانم چرا یک دنده باشد
ولی کارش کمی پر خنده باشد
:Moteajeb!:
اما بدن برزخی مادی نیست ، اصلا به بدن برزخی اطلاق جسم و بدن نمیتوان داد
بلکه نفس خیال بدن خود را میکند
همین
بعدم اینکه فعل و عمل مربوط به عالم تکلیف است نه عالم جزا
اینایی که گفتید چیزی رو ثابت نمیکند. بدن برزخی هرچه که هست و به هر نحوی که ساخته شده باشد، بدن است. این چیزی هست که در روایت آمده. روح در بدن برزخی خیلی بهتر میتواند عمل کند. ضمن اینکه در آخرت انسان با بدن آخرتی است.
درمورد دوم هم منظور از عمل، اعمال نیک و بد هست.
بدن و جسمانیت مربوط به ماده است و بس و این یه چیز ثابت شده ایی است
حالا این شما اید که دارید مفهوم جسم را تاویل میکنید
باشه
ایرادی ندارد
این حرفتان را باید ثابت کنید. در واقع باید اثبات کنید فقط دنیایی که در آن هستیم میتواند جسمانیت داشته باشد
شما فکر میکنید روح انسان با آنهمه قدرت و عظمت فقط میتواند جسم دنیوی را اداره کند ولاغیر؟ درصورتیکه همین بدن اخروی که شما وجودش را به حساب نمیاوری به قول معروف آخرین ورژن بدن است که روح به نحو احسن میتواند بوسیله آن ادراک داشته باشد. درکی که روح با بدن برزخی و اخروی از آتش دارد، در برابر درک او از آتش با بدن دنیوی به مراتب عمیقتر است. ادراکات انسان در دنیا از آتش و درد و رنج ، مثل بازیچه ای است دربرابر ادراکات او در آخرت ، که اصلا به حساب نمیاید.
این بدن همان بدنی است که قرآن میفرماید گوش و چشم و پوست فرد گنهکار بر ضد او شهادت میدهند. و او به آنها میگوید چرا بر علیه من شهادت میدهید؟
اگر بدنی نباشد خداوند چه چیزی را به نطق میاورد وانسان به چه چیز اعتراض میکند؟
و کدام اعضا به او میگویند خدا ما را به نطق آورد؟
تا آنجا که بنده میدانم این عقیده شما برخواسته از دو مساله است. اولی اصطلاح عرفانی است درست دستگیرتان نشده دیگری هم فقط یک تصور ذهنی است بدون در دست داشتن هیچگونه سندی.
اولی فنای فی الله است که مربوط به روح است نه جسم. فرضا" هم که جسم ، فانی در حق بشود پس تکلیف کفار چه میشود؟ مگر آنها هم فنای فی الله دارند تا روحانی محض شوند؟ روحانی اسمش روشه. یعنی چیزی که پاک و مقدس باشد.
خداوند بعضی از انسانهاکالانعام بل هم اضل میداند. اینها چه روحانیتی دارند؟ روحانی کسی میشود که صفات الهی در او به اعلا درجه اش رسیده باشد، اینها که حتی به اندازه حیوانات هم رحم دلی ندارند چه رسد به دیگر صفات خدایی.
یکجا هم گفته بودید شیطنت عقلانی. شیطنت و عقلانیت دو امر متضادند. عقل هم اسمش روشه. عقل باعث نجات انسان میشود نه گمراهی. این ادعای شما یعنی نسبت ظلم به خدا دادن. یعنی خداوند عقل شیطانی آفریده و به انسان داده تا مایه گمراهی او شود.
یا نه بالاتر از اون. شما نسبت شیطنت را به خود خدا میدهی. نعوذبالله. چون تصور شما اینست که به مرتبه عقلانیت رسیدن یعنی مثل خدا و همجنس خدا شدن
دومین تصورتان اینست که انسان در آخرت فرشته و روحانی محض میشود. اول اینکه فرشتگان هم روحانی محض و مثل خود خدا نیستند. دیگر اینکه این ادعایتان هم نیاز به سند دارد که اگر سند داشت قبل از شما کشف میشد. سندش هم باید قرآن و روایات اهلبیت باشد. فقط کلامی از انجیل میتواند مبنا قرار گیرد که با قرآن ما مشترک باشد ولاغیر.
ضمن اینکه حتی درباره ملائکه هم در روایت چنین آمده:
[=arial]1. «اتی رجل امیر المومنین (ع) یسأله عن الروح الیس هو جبرئیل فقال له امیر المومنین (ع):
جبرئیل من الملائکه و الروح غیر جبرئیل
فردی نزد حضرت علی (ع) آمد و پرسید: آیا روح همان جبرئیل نیست، حضرت فرمودند:جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است.
صحبتهای شما همچنان داره تکرار میشه بدون اینکه بتوانید چیزی رو ثابت کنید. اگر حرف جدیدی داشتید در خدمتم.
در پناه حق
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;742927 نوشت:
ملاali;742927 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
خوب پس ان شاء الله همین کار را بکنیم :Gol:
حبّ الدنیا فرمودند برادر نفرمودند حبّ الماده ... از کجا دانستید که دنیا یعنی ماده؟... حقیر تمام سعیم را کردم که بگویم بین ماده و دنیا اختلاف قائل شوید ...
اگر گفته شود مادهی کثیف آیا منظور از کثیفی در این عبارت یک کثیفی از نوع آلودگی است که ماده را مترادف ظلمانی بودن معنا میکنید؟ ... کثیف بودن در اینجا در مقابل لطیف بودن است، غلیظ در مقابل رقیق ... اگر میگویند ماده بودن یعنی ظلمانی بودن باید نشان دهند که اینطور هست ... مگرنه ماده یک چیز است و دنیا چیز دیگر ... ارتباط آنها را چگونه فهمیدند که یک ارتباط همانی است؟ آیا این یک تصدیق بدیهی است که بین دو تصور طرح میکنند؟ برای حقیر بدیهی نیست اگر برای شما هست لطفاً نشان دهید که هست :Gol: ... اگر به حقیر بود میگفتم همین که گفته شود «مادهی کثیف» یعنی مادهی غیرکثیف هم داریم مگرنه فقط میگفتند ماده یا فقط میگفتند کثیف ... گرچه زبان علوم رایج امروزی از این نظر با زبان علوم دینی ممکن است یکی نبوده و در نتیجه این نتیجهگیری درست نباشد :Gig:
با تمام این اوصاف همان حبّ دنیا هم اگر در راستای حبّ خدا باشد گفته شده است که دیگر حبّ دنیا نیست و حبّ آخرت است ... «دنیا برای دنیا»ست که بد است مگرنه «دنیا برای خدا» که کاملاً مطابقت دارد با هدف خداوند از آفرینش دنیا ... لابد خواندهاید احوال ان مردی را که ناراحت نزد معصوم علیهالسلام آمد، از او پرسیدند که چرا ناراحتی؟ گفت حب دنیا به دلم افتاده و از همین مسأله ناراحتم ... پرسیدند که چطور؟ جواب داد که دوست دارم خانهی بزرگی داشته باشم که در آن مؤمنان را مهمان کنم و چند چیز دیگر هم گفت ... معصوم علیهالسلام فرمودند که این حب دنیا نیست بلکه حب آخرت است ... وقتی دنیا در مسیر بندگی خدا مصرف شود دیگر دنیا نیست و آخرت است ...
حضرت امیر علیهالسلام فرمودند به این مضمون که چرا از لذات دنیا بخوریم و بچشیم وقتی فردا جایگاهمان گور تنگ است و این بدنهای نازپرورده غذای کرمها خواهد شد، یعنی حیف این همه زحمت و سرمایه که باید صرف کار دیگری شود ولی به جای آن صرف نازپروری بدنی میشود که فردا خواهد پوسید، یعنی این کارها لهو و لعب و غیرحکیمانه است؛ ولی اگر دیگر مرگی در کار نباشد و زندگی ابدی باشد و بدن انسان نپوسد دیگر چه اشکالی دارد اگر به آن هم رسیدگی شود؟ ما در دنیا باید به روحمان برسیم و نه خیلی به بدنمان چون بدن میمیرد و روح زنده میماند، ولی اگر بدن هم دوباره زنده شود که دیگر تا ابد زنده بماند دیگر برای زندگی انسان تنها یک ابزار موقت نیست که بگوییم ما مسافر هستیم و اینها را فقط باید استفاده کرد و نباید زیاد به خودشان پرداخت ... پرداختن به لذات جسمانی آنجا از این نظر هم توجیهپذیر است، چون با همان دلیل که در دنیا باید توجه معطوف بعد روحانی باشد و بدن موقت است در آخرت دیگر باید توجهمان هم به روح باشد و هم به بدن چون هیچ کدام موقت نیستند ... پس از این نظر هم مشکلی برای متنعم شدن به لذات جسمانی و مادی نخواهد بود اگر معاد جسانی+روحانی باشد ...
و اگر محسوسات آینهی نشاندهندهی معنویات باشند چه؟
یوم تبلیالسرائر قیامت است ... در این روز اسرار اشکار میشود به نظر شما چرا اینطور میشود و چطور این اتفاق میافتد؟ ... آیا اسرار و باطنها ظاهر میشوند و دیگر چیزی به اسم باطن و ظاهر نیست (که اگر اینطور بود هم باز معنا نداشت بگوییم معاد فقط روحانی است چون این یعنی یکی شدن روج و جسم) یا یعنی آشکار شدن باطن از طریق نشانههای ظاهری؟ ... در دنیا کسی که قیافهاش زشت و حتی کریه باشد را نمیتوان گفت که باطناً هم حتماً خبیث است ولی در قیامت میتوان چنین چیزی را نتیجه گرفت ... در دنیا عقل و بصیرت لازم است که از ظاهر پی به باطن ببرد ولی در آخرت همان چشم ظاهر هم کفایت میکند برای پی بردن به باطن ... در این صورت اگر دیدن باطنی ظرفیت بخواهد دیدن ظاهر آن باطن هم ظرفیت میخواهد ... شاید به همین خاطر خیلیها کور محشور میشوند ... آنانکه در دنیا هم چشم عقلشان کور بوده است «وَ مَن كَانَ فِي هَـٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا» ... اما خدا میداند که کور بودن اینجا یعنی چه ... شاید هیچ نمیبیند و در تاریکی محض است ... اما شاید فقط عذاب خدا و مانند خودش را میتواند ببیند، مثلش در دنیا خفاش است که نمیبیند ولی مبیبیند، با ظلمت سازگار شده و این از رحمانیت خداست، ولی از دیدن نور و عالم روز کور است، کافران هم که انسان محشور نمیشوند که انتظار برود مکانیزم کارکردن بدنهایشان مانند بدن انسان باشد (همانطور که چشم تمام حیوانات شبیه چشم انسانها نیست و طیف مرئی نور برای آنها لزوماً یکسان نیست)، مانعی ندارد که نسبت به انسان کور باشند ولی در عالم محدود خود کور نباشند، همچنانکه در دنیا هم چشم عقلشان کور بود ولی دنیا را میدیدهاند ... اما اینها حدس است و شاید هم واقعاً و کاملاً کور باشند، صرفاً مثال زدم که بگویم باب تفکر باز است گرچه باید دید معصوم علیهالسلام چطور آن را توضیح میدهند ...
طبق روایتی مبتنی بر آیات قرآن ... آن که در گرفتن زن اسراف نیست را معصوم مبتنی بر آیهی قران بیان فرموده بودند ... از نظر سندی هم بحث شد و بزرگواران فرمودند که در سند این حدیث یکی از اصحاب اجماع وجود دارد و در نتیجه حدیث قابل اعتماد است ... تا جایی که حقیر بخاطر دارم ...
گفت مرا دوست داری؟ گفت بله!
گفت آنقدر دوستم داری که بخاطر من این غذای خوشمزه که دهانت را آب انداخته است و میخواهی بخوری را نخوری و به ان کودک که آن گوشه نشسته است بدهی؟ گفت بله!
بعد فردای آن روز در مقام جبران خیلی بهتر از آن غذا را به او داد ...
در اینجا غذا محوریت داشت یا دوست داشتن؟
در دنیا به نظر شما نعمات و نغمات دنیوی اصالت دارند یا عبادت و محبت خدا؟
منع امروز او از آن غذا نه بخاطر بد بودن خود آن غذا بود که بخاطر چیز دیگری بود و البته کل جریان سر محک زدن میزان دوست داشتنش بود ...
ما و شما دنیا میبینیم و نعمت و نغمت، اولیاء خدا در همه جا خدا را میبینند ... به مرحوم امام خبر دادند که آقا مصطفی را کشتند و نگران بودند که امام حالشان بد نشود و هول نکنند امام رحمهالله کمی فکر کردند و گفتند این نعمت خفیهی خداست، نعمت خدا در ظاهر بلا، بعد بلند شدند دو رکعت نماز خواندند، اگر درست نقل کرده باشم ... آنها دیگر اصلاً این چیزها را صرف لذت یا صرف بلا نمیبینند ... آنها که به قرب نوافل و بالاتر از آن به قرب فرائض رسیدهاند در همه چیز خدا میبینند ... لذت بودن با همسر هم ایشان را از خدا و یاد خدا غافل نمیکند ... آنها در دنیا هستند و در دنیا نیستند ... اگر در دنیا میشود تا به آنجا رسید چرا آخرت نتواند مادی باشد و باز همینطور باشد ...؟ اینجا همسر و بچه بهانه است، خدا دارد محبت و عبادت بندگانش را محک میزند و این آزمایشها هم برای این است که خود آنها خودشان را بشناسند و نقاط قوت را تقویت و نقاط ضعف را جبران کنند، ولی ما این وسط جایگاه خود را نمیبینیم و خدا را میبینیم که نعمت میفرستد یا بلا، خوب برادر عزیز این همان ظاهربینی است ... بندهی حقیر هم متأسفانه ظاهربین هستم ... مگرنه خدا میگفت لذت ببر میگفتم چشم و میگفت سختی بکش باز هم میگفتم چشم چون نعمت باشد یا نغمت در اصل نعمت است و رحمت است اگر از طرف خدا باشد ...
برادر خدایی که گفته ازدواج کنید و لذت حلال برایمان قرار داده است آیا نمیدانیم که به زشتی و بدی امر نمیکند؟ «إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» آیا خداوند دستور نداده که ترک نزدیکی با همسر بیش از ۴ ماه مجاز نیست؟ آیا خداوند امر کرده که هر چهارماه حداقل یک مدت از او غافل شویم و به تن خود توجه کنیم یا انتظار این است که «الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» باشیم؟
برادر چرا اهل بیت علیهمالسلام کار کردن مرد برای همسر و خانوادهاش را جهاد در راه خدا برشمردهاند؟ آیا دنیاطلبی را نعوذبالله عبادت برای خدا محسوب کردهاند یا دنیا را بهانهی عبادت خدا قرار دادهاند؟ آیا چیزی که در مورد لذات جسمانی و مادی در بهشت میگوییم چیزی جز این بوده است تا کنون؟
جهنمیان هم مخاطب شدند با دعوت رسول خدا که بشارت دهند به بهشت و انذار کنند از جهنم، ولی جرم جهنمیان این بود که به خدا و رسولش اعتماد نکردند، نقد را چسبیدند و نسیه را رها کردند، گویا اصالت با این اجناس است نه با عبادت و محبت خدا، ایشان لذت را بخاطر خود لذتش میخواهند نه برای خدا، برای خودشان میخواهند نه برای خدا، به همین خاطر هم خودپرستی علت اصلی نپرستیدن خداست «أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ؟» ... سوء ظن ایشان به راستگویی خدا در جهنم مانعشان میشود از لذت بردن از نعمات بهشتی ولو از ظاهر آنها ... هر کسی با هر کسی که محبتش را داشته باشد محشور میشود، مؤمنان با خدا و کافران با خودشان، مؤمنان خدا را زیارت میکنند و کافران از زیارت خدا محروم هستند و خدا اعتنایی ظاهری به ایشان نمیکند و ایشان را با خودشان تنها میگذارد که یعنی به خودشان رها میکند ... مؤمنان با اهل بیت علیهمالسلام هستند که بهشت یک جلوهی نور مادر ایشان است که کوثر و منبع خیر کثیر هستند، کافران چطور از کوثر بنوشند وقتی در دنیا به ایشان ظلم کردند و میزان در قیامت علی است علیهالسلام؟ ... دیدن ظاهر بهشت و استفادهی از آن برای ایشان حکم وصفالعیش را دارد که نصفالعیش است و عدالت خدا مانع از این میشود که ایشان به همان هم برسند ... و الله العالم ... فرض کنید بهشت باغی است که جهنمیان از درختانش بریدند و آتش زدند و تلاش داشتند تا به آلودگی خود آلودهاش کنند، اینکه از بهشت بیرونشان کردهاند و میگویند ورود جهنمیان ولو برای استفاده از ظاهر بهشت ممنوع است چون آزمایش شدند و نشان دادند لیاقت استفاده از همان را هم ندارند ... به همین دلیل در جهنم دیگر همان نعماتی که در بهشت داشتند را هم ندارند، نه بوی خوش نه روی زیبا نه لذات خوردن و آشامیدن و داشتن دوست صمیمی و همسر مهربان و فداکار ...
با این وجود بله حق با شماست، هر حکم تشریعی خدا آثار تکوینی هم دارد ... و اما در توضیح این آثار تکوینی خداوند فرمود متاع دنیا قلیل است و بدتر از آن متاع فریب است ... فرمودند که دنیا جیفه است پس به آن به اندازهی نیازت اکتفا کن ... مثل این است که غذایی مسموم مقابلمان باشد که اگر نخوریم دو روزه از گرسنگی میمیریم و اگر بخوریم تا دو سال زنده میمانیم و دست آخر مسموم میشویم و میمیریم ... به ما گفتند بخور تا زنده بمانی ولی نخور که خوشگذرانی کرده باشی چرا که این غذا مسموم است ... بعد به بهشتیان غذای غیرمسموم را میدهند و به جهنمیان سمّی که برای خود پسندیده بودند را ...
اگر بپذیرید که کلما امر به الشرع امر به العقل در این صورت محدودهی شرعیات میشود محدودهی آنچه که عقلاً برای انسان جایز است که بخواهد، چه در دنیا و چه بعد از آن ولو در بهشت ... تفاوتش در این است که اینجا گاهی انسان به بیرون از محدودهی مجاز و حریم امن خودش هم تمایل و اشتها دارد و اگر به آنها هم بپردازد دیگر میشود تجاوزگر به حدود الهی، حال آنکه در بهشت انسان فقط به چیزی میل دارد که تأیید عقل را داشته باشد و این به آن خاطر است که قبل از ورود به بهشت خداوند بهشتیان را پاک میکند ... از معصوم علیهالسلام سؤال شد که فی قلوبهم مرض چه کسانی هستند؟ فرمودند که آنهایی که به بدی تمایل دارند و از خوبی کراهت دارند ... در بهشت خداوند ایشان را شفا داده است و در نتیجه اشتهایشان فقط به خوبی است ... دیگر «هر چه» که خوب باشد را ممکن است بخواهند و اگر خواستند برایشان فراهم است ... و از آنجا که طلب لذات حلال خدا با شفا یافتن قلب جمعپذیر است و ممتنع نیستند بنابراین عقلاً یک بهشتی ممکن است نعمات جسمانی را هم که حلال دنیوی باشد بخواهد و چون خداوند فرموده هر چه طلب کنید مهیاست پس همین هم باید مهیا باشد، نتیجه اینکه باید مقدمات این بخشش هم فراهم باشد که یعنی بهشت عقلاً و منطقاً نمیتواند خالی از بعد جسمانیت باشد ...
باید میان تکلیف و ماده و عقل تفکیک قائل شد ... تکلیف چند جزء دارد ... اول باید اختیار داشت، دوم باید راه درست و غلط شناخته شده باشد، سوم باید فرصت انجام اشتباه را داشت و چهارم باید ارادهی لازم و توان لازم برای انجام چه اشتباه و چه درست را داشته باشد ...
در آخرت چه در قیامت و چه در بهشت و چه در جهنم همهی انسانها همچنان مختار هستند و همچنان درست و غلط را میشناسند اما فرصت انجام کاری خلاف شاکلهاشان را ندارند (كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ)، همانطور که در همین دنیا هم کسی اگر بر کاری مداومت کند تا ملکهاش شود دیگر مانند روز اولش نمیتواند کار دیگر را انجام دهد، کسی که گناه را ترک کرد و بر این ترک مداومت داشت نسبت به آن گناه عصمت مییابد و دیگر حتی در ذهنش هم نمیآید و وسوسه نمیشود که انجامش بدهد، کسی هم که کار بدی میکند و بر آن مداومت کند قبج گناه در نظرش میریزد و عذاب وجدانش را متوجه نمیشود و فرصت توبه هم چه بسا دیگر نیابد ...
در بهشت عقل تماماً همسوی با شهوت است واصلاً تمایلی به انجام کار خلاف عقل نیست و از طرف دیگر هم کلما امر به العقل امر به الشرع و کلما امر به الشرع امر به العقل ... در جهنم قوای عاقله پشت حجابهای ظلمانی جهنم مخفی شده و بروزی ندارد همانطور که در دنیا به دست خودشان تعقل را کنار گذاشته بودند (تعقل به معنای تفکر منطقی نیست، یک فیلسوف هم ممکن است نزد خداوند احمق باشد اگر دین به دنیا بفروشد) ... و قوای واهمه هم که مانند آنچه در حیوانات هست کنترل کنندهی جهنمیان در رفتار و گفتارشان هست مطابق شهواتی دور از عقل تنظیم و قفل شده است ... مگر آنکه خدا بخواهد و بعد از قرنها عذاب چیزی به دل ایشان بیاندازد و مثلاً ایشان نگاهشان به خدا بیفتد و به رحمت او امید بندند که در این صورت از جهنم به بهشت برده میشوند ...
در آخرت تکلیف نیست به این معنا که دو راهی سر راه کسی قرار ندارد که از او بخواهند با عقلش انتخاب کند و نه با شهوتش ... در بهشت تعارضی میان عقل و نفس نیست چون خداوند امراض قلبی انسانهای بهشتی را قبل از ورود به بهشت شفا میدهد (یزکّیهم) ولی در جهنم عقل مخفی است و تنها شهوات است که مطابق قوای واهمه ایشان را میراند و نتیجهی آن هم یک سره بدبختی است ... مثل تشنهای که هی آب دریا بخورد و ببیند که تشنگیاش را برطرف نمیکند و بدتر تشنهترش میکند ولی باز نتواند از خوردن باز بایستد ... این اوج مرض قلبی است که با آنکه میبیند آنچه طلب کرده است مایهی عذابش هست ولی باز از آن میچشد و شاکلهاش او را به این کار وا میدارد، همان شاکلهای که در دنیا کسب کرده است ...
شاید یک دلیل ایجاد این تفکر در ما و شما این بیان اشتباه باشد که میگویند شهوت کار حیوانی است ... این بیان به خودی خود اشتباه نیست ولی سبب شده است تا تصوری اشتباه در ذهن ما شکل بگیرد ... این تفکر اشتباه هم مایهی بسیاری از شبهات بوده است ... اینکه مثلاً به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم نسبتهای ناروا میدهند از همین جهت است، مگرنه انسان نفس میکشد و حیوان هم نفس میکشد و این به معنای حیوانی بودن تنفس نیست، بلکه این مایهی مباهات حیوانات است که تا این مقدار به انسان ولو در بعد ظاهری نزدیک است ... توجه داشته باشید که انسان کامل کون جامع است و حیوانات همگی در ذیل وجود انسان کامل هستند و این اشتباه رایج در مورد حیوانی بودن برخی رفتار انسانها ناشی از این تعریف اشتباه از انسان است که میگویند انسان حیوان ناطق است ... انسان حیوان است؟ پناه میبریم به خدا ... ظاهراً معتقدین به فرگشت خیلی قدیمیتر از کسانی هستند که در اروپا زمزمههایش را سر دادهاند ...
اینکه انسان بهشتی در آخرت مکلف نیست از جهتی شبیه به وضعیت فرشتگان است که عقل محض هستند (نه اینکه بدن نداشته باشند و مجرد از مکان و زمان باشند بلکه تقابل عقل و شهوت را ندارند) و خالی از شهوات هستند و دلیلی ندارند که بخواهند از دستور خدا سر باز بزنند ... یعنی با وجود داشتن عقل ولی مکلف نیستند ... هستند ولی نیستند ... مکلف بودنشان اگر جایی بروز پیدا کرده باشد جایی است که مثلاً غیر عمدی کوتاهی کرده باشند که سبب شده باشد رانده شوند ... و البته مثال برای آن باز هم هست ... اما در بهشت همان هم نیست چون انسان خالی از شهوت نیست و شهوتش در بهشت او را به عمل به عقلانیتش دعوت میکند وقتی که عقل و شهوت همسو باشند ... مثل اینکه بگویند خداوند دستور داده است که هر چه دوست دارید بکنید، آیا ممکن است انسان عاقلی در این اطاعت کردن از خدا کوتاهی کند؟
درست است که میتوان گفت در بهشت هر چه آنجا بخواهی فراهم است و همینطوری به صورت ابتدایی نمیتوان گفت که یک فرد بهشتی چه نیاز یا خواهشهایی خواهد داشت، ولی از آیات و روایات (در غیبت آیات و روایات دیگری که ضد این مطلب را برساند) میتوان نتیجه گرفت که نیازهای معمول جسمانی و روحانی انسان باقی میمانند، چه در بهشت و چه در جهنم ولی مطابق با رحمانیت و رحیمیت خداوند به آنها پاسخ داده شده و ارضا میگردند ...
اما اینکه میفرمایید اساساً سعادت چیزی است که انسان نمیفهمد این عبارت را از کجا آوردید و دلیلتان بر آن چیست؟ آیا امیر مؤمنان علیهالسلام که بلافاصله بعد از ضربه خوردن فرمودند فزت و ربّ الکعبه نعوذ بالله ندانسته چیزی را فرمودهاند که علمی به ان نداشتهاند؟
نتیجهی این سخن شما که نمیشود اثبات روحانی بودن بهشت، بلکه میشود سکوت و اکتفا کردن به لا أدری ... ما هم که نگفتیم میدانیم، فقط گفتیم تنها اطلاعاتی که در موردش داریم همان آیات و روایات است که همگی خبر از معادی جسمانی+روحانی میدهند و نه روحانی تنها ...
در روایتی دیدم که معصوم علیهالسلام فرمودند به این مضمون که اگر از مؤمن چیزی بپرسند و او نظر ما در آن مورد را بداند آن را بیان میکند و اگر نداند میگوید نظر ما نظر معصومین علیهمالسلام است اگرچه نظر ایشان را ندانم ... آیا برای اثبات معاد روحانی شما نظر اهل بیت علیهمالسلام را میدانید؟
لذات جسمانی که پیامبران و اوصیاء علیهمالسلام میبردند هم نعوذ بالله همراه با غفلت بوده است؟
یا به کل منکر هستید که ایشان هرگز از لذت مادی بهره برده باشند؟
امام رضا علیهالسلام به کسی گفتند که من این نوع خرما را خیلی دوست دارم میدانی چرا؟ گفت نه! فرمودند که چون پدرم علیهالسلام دوست داشتند و پدرانشان علیهمالسلام تا برسد به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ... حضرت علیهالسلام آن نوع خرما را خیلی دوست داشتند چون رسول خدا صلیاللهعلیهواله را دوست داشتند و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دوست داشتند چون خدا را دوست داشتند تبارک و تعالی ... آیا دوست داشتن خرما و لذت بردن از خوردن آن نعوذبالله با غفلت از خدا همراه بوده است؟
به نظر شما چرا خوردن غذا را با بسم الله شروع میکنیم و با الحمد لله تمام میکنیم؟ بخاطر وارد شدن در غفلت بسمالله میگوییم و بعد بخاطر غافل بودن از خدا در این مدت الحمد لله میگوییم؟
آیا کسی گفته است که ای دزد هر وقت خواستی بروی دزدی بگو بسمالله؟
خوب برادر شاید این مسائل در نزد ما و شما خوب جا نیفتاده باشد ... قرار نیست اعتقادات دینی در شابلون ذهنی ما بگنجد بلکه قرار است ما شابلون ذهنیامان را بزرگ کنیم که بتواند دین را دریابد و بفهمد ... ایرادی ندارد که تا حالا طور خاصی فکر میکردیم، ولی وقتی معلوم شد که لذتهای جسمانی و مادی لزوماً همیشه همراه با غفلت نیست پس این امکان وجود خواهد داشت که بهشت هم مادی باشد و با این وجود غفلت در ان راه نداشته باشد ... در این صورت حجابهایی که مراتب متفاوت بهشت را از هم متمایز میکند حجابهای نورانی خواهد بود و نه حجابهای ظلمانی که جهنم و دنیا را احاطه کردهاند ... اگر امکان جسمانی بودن بهشت را پذیرفتیم در این صورت دیگر نمیتوان ظاهر این همه آیات و روایات را کنار گذاشت و باز همه به میل خودمان تأویل کنیم
در پناه خدا باشید و ببخشید بابت تأخیر پیش آمده :Gol:
یا علی علیهالسلام
باسلام و تشکر
فقط اگر امکان دارد خلاصه و کوتاه پاسخ دهید تا خسته نشوید:ok:
این خواسته از اون جهت که در مسیر بندگی بوده ..آخرت بوده !
مسئله روشن است
چون محور خدا بوده
اما اگر محور خود و لذت نفسانی شد و بندگی نبود این دیگر دنیا است
اختلاف ما این است که شما دنیا را این عالم طبیعت دو روزه میدانید ولی ما دنیا را حب نفس میدانیم
بله محسوسات نشانه معنویات است
اما وقتی میگوییم معاد جسمانی است این اجازه را برای عموم صادر کرده ایم که بتوانند از ظاهر بالاتر نروند
دوست داشتن محوریت داشت
اما در مورد بهشت اینطور نیست چون اول وعده داده شده بعد عمل نیک صورت میگیرد
اگر بهشت جسمانی را پذیرفتیم اونوقت نمیتونیم به کسی که فقط به خاطر رسیدن به هوای نفسانی عبادت میکند ایراد بگیریم
پذیرفتن ظاهر آیات یعنی اینکه خدا اصالت ندارد بلکه هوای نفس اصالت دارد
بله اگر وعده بهشت نبود و افراد صرفا به خاطر دستور خداوند عمل میکردند اونوقت سخن شما صحیح بود که خدا و قرب به او اصالت دارد
ولی اینطور نیست
بله چون واقعا ضرورت زندگی دنیا در این بوده
اما همین لذات حلال در روزه حرام میشود
بنده تصورم از عالمی که در آن تکلیف نیست همین مطلب است که باید شهوتی در مقابل عقل نباشد
راستش این مطلب که فرد بهشتی شهوت داشته باشد و جز خوبی چیزی نخواهد برای من قابل هضم نیستند
دلیل: اینکه آدمی جز خوبی چیزی نخواهد مستلزم رشد و تعالی و معصومیت است ..درست؟
خب حالا شما باید ثابت کنید اگر نیاز جبری به اکل و شرب و نکاح و تکلیفی که خدا برای معصومین قرار داده نبود ...باز این امور برای آنان موضوعیت داشتشما دوگانگی حب نفس و حب خدا را چگونه حل میکنید؟
اگر حب نفس در بهشت همان حب خداست ..دیگر چه اصراری میماند برای پایبندی به ظاهر و فهم عامیانه از آیات معاد؟؟؟
توجه داشته باشید پیش فرض این مطلب که بهشتیان جز خوبی چیزی نمیخواهند ...زندگی دنیاست ..از این جهت که گریزی از نیاز داشتن و انتخاب ندارند
مسلما منظور بنده امامان معصوم نبوده اند بلکه اشاره به عموم مردم داشته ام که خیر و شر را نمیدانند
به هر حال بین لذت و سعادت تناقضی وجود دارد که باید حل شود
از قرآن هم برایتان دلیل آوردیم
من در این زمینه واقعا اطلاعی ندارم که آیا معصومین لذت جسمی داشته اند یا خیر
فقط همین را شنیده ام که وقتی پیامبر صحبتشان با مردم تمام میگردید استغفار میکرده اند ...از این جهت که توجه شان در طی صحبت به خدا کم میگردید
خب از این نوع روایات میتوان نتیجه گرفت که بین توجه به خود و خدا تباین وجود دارد
نگاه کنید برادر
وقتی میخواهید با فلسفه پاسخ ما را بگویید
بحث باید با مبانی آن پیش رود
اول روشن کنید با چه فکری دارید با بنده بحث میکنید تا خلط مبحث نشود
از نظر فلسفه اسلامی این کاملا روشن است که جسمانیت مربوط به دنیاست ...و بعد از دنیا عالم مجرد است
منتها از اونجایی که ملکات دنیا و ادراکات جزئی با انسان میماند و نتیجه اش بعد از مرگ خیال عالم جسمانی است...از برزخ هم تعبیر به جسمانیت میکنند
حال آنکه در واقعیت بعد از مرگ نفس خودش و خودش است
ظاهرا شما خیلی با اصطلاحات فلسفی آشنایی ندارید
عالم عقلانی و روحانی در فلسفه به هیچ وجه به معنای عقلانیت و قداست نیست برادر !!
بلکه به معنای غیر جسمانی است
این ها اسمهای قراردادی هستند از این جهت که که تقریب به ذهن شود
بعنوان مثال نام عقل را از این جهت برای عالم مجردات تام گذاشته اند که شبیه ادراکات عقلی بی صورت خودمان است
و اما پاسخ تکلیف کفار
من از شما سوال میکنم
مگر جهنم خدا مستقل از خداوند است؟؟؟!!!
مگر اسماء خدا فانی در ذات حق نیستند؟؟؟
بین فانی بودن در خدا و جهنمی بودن تضادی نیست برادر
با توجه به بعضی تعبیرات لازم دیده شده کمی توضیح در باره جهنم داد ه شود تا مسله برای همگان روشن باشد :
آیات قرآن در باره ویژگی های جهنم بسیار است که برخی را ذکر می کنیم:
محیطی تنگ و تاریک و پر از آتش و دود و...:
النار التی وقود ها الناس و الحجاره(1)
آتشی که هیزم آن مردم و سنگ ها(بت ها) یند.
و ما ادراک ما سقر لا تبقی و لا تذر لواحة للبشر (2)
چه دانی که دوزخ چیست؟باقی نمی گذارد و رها نمی سازد و چهره ها را سیاه می سازد.
و ما ادراک ما الحطمه نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده(3)
و چه دانی که حطمه چیست؟آتش برافروخته خدایی که بر دل ها ( و از درون) زبانه می کشد.
نار حامیه(4)
آتشی سوزان و شدید.
انطلقوا الی ظل ذی ثلاث شعب لا ظلیل و لا یغنی من الهب (5)
بروید به سوی دود تاریکی که سه شعبه دارد و نه سایه دلپذیری دارد و نه مانع لهیب آتش می گردد.
خوردنی آن زقوم و غسلین و ضریع است که مثل مس مذاب درون را می سوزاند و در رفع گرسنگی اثری ندارد :
ان شجرة الزقوم طعام الاثیم یغلی فی البطون کغلی الحمیم(6)
درخت زقوم طعام گناهکاران استو در شکمهابه مانند آب جوشان، جوش می خورد.
و لا طعام الا من غسلین لا یاکله الا الخاطئون(7)
و طعام آنان جز غسلین نیست و جز خطاکاران آن را نمی خورند.
لیس لهم طعام الا من ضریع لا یسمن و لا یغنی من جوع(8)
طعامشان جز ضریع نیست که نه چاق می کند و نه رفع گرسنگی.
و نوشیدنی آن ها صدید متعفن که بسیار سوزاننده می باشد:
تسقی من عین آنیه(9)
از چشمه ای جوشان و سوزان نوشانده می شوند.
یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب (10)
یسقی من ماء صدید یتجرعه و لا یکاد یسیغه و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت(11)
با آبی چون مس مذاب به فریادشان می رسند که به زور و جرعه جرعه آن را می نوشد و نمی توانند آن را با گوارایی بنوشد و مرگ از هر مکان بر آنان می بارد، ولی مرگ نیست.
لباس های آن ها آتشین است:
قطعت لهم ثیاب من نار(12)
با کوبیدن گرزهای آتشین آنان را از خارج شدن از جهنم باز می دارند:
و لهم مقامع من حدید کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها (13)
علاوه بر زندان های انفرادی و تنهایی کشنده و دشمنی ها و بغض و کینه و نفرتی که از هم دارند،نیز حسرت بی پایان که از مشاهده جایگاه بهشتیان می برند و تحقیر هایی که به آنان می شود و...
جهنم مظهر قهر و غضب خداست . عذاب های جهنم نیز به مانند نعمت های بهشت، از فهم و درک انسان خارج است . هر چه در شدت و سختی آن ها گفته شود، یک از هزار هم نخواهد بود.
با توجه به وصف های یاد شد روشن شد جهنم اسم خدا نیست بلکه مظهر غضب خداوند است و کسی که وارد جهنم می شود فانی در خدا نمی شود .
بلکه خداوند با اسم قهار منتقیم واشد المعاقبین بر او تجلی می کند . چه این که باید توجه داشت جهنم مظهر غضب الهی است که غضب از اسما وصفات فعلی خدا وند است وصفت فعلی خدا عین ذات او نیست بلکه تنها اسما ذاتی نظیر حیات ، قدرت ، علم ومانند آن اسم ذات اند .
چه اینکه از نظر فلسفی اسلامی عالم دنیا وطبیعت = با مادیت است ونه = با جسمانیت . جسم اعم از ماده است .
پی نوشت ها :
1.بقره(2)،آیه24.
2.مدثر(74)،آیه 26-29.
3. همزه(104)،آیه 4-7.
4.قارعه(101)،آیه 11.
5.مرسلات (77)،آیه 30-31.
6.دخان(44)،آیه 43-46.
7.حاقه(69)،آیه36-37.
8.غاشیه(88)،آیه 6-7.
9.همان ،آیه 5.
10.کهف(18)،آیه 29.
11.ابراهیم(14)،آیه15-17.
12.حج(22)،آیه 19.
13.همان ،آیه 21-22.
سلام علیکم
پس از اینهمه بحث میپرسید با چه فکری صحبت میکنیم!!!
ما برپایه قرآن کریم با شما بحث میکنیم نه فلسفه. اما چون شما معیارتان فلسفه هست از فلسفه هم شاهد میاوریم که برداشتهای شما از قرآن و فلسفه غلط میباشد. شما فکر میکنید ما میگوییم انسان با همین بدن دنیایی در عوالم دیگر قرار میگیرد. خیر این نظر ما نیست. شاید جناب سین چنین اعتقادی داشته باشد ولی ما براین اعتقاد نیستیم. در یکی از پستها هم آوردیم که ملاصدرا به نوعی بدن عقلانی اعتقاد دارد.
ببخشید بیشتر از این حوصله ادامه دادن به این بحث را ندارم. لطفا معاف بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال: داخل شدن به بهشت به چه صورت است؟ آیا دوباره جسم حذف میشود یا جسم هست با معنویات؟
پاسخگوی رادیو معارف استاد محمدی:
انسان پس از این دنیا 4 مرحله را طی میکند. یک مرحله همین مرگ است که قیامت صغری است... مرگ عبارت است از جدا شدن روح از این بدن مادی دنیوی که انسان با آن در این دنیا زندگی میکرد. و این بدن همینجا میماند..
بعد که انسان مرد وارد عالم برزخ میشود، در عالم برزخ انسان یک بدن دارد که اسمش بدن مثالی یا بدن برزخی است. آن بدن عین همین بدن دنیاست اما بعضی از ویژگیهای ماده را ندارد، جرم ندارد تکاثف مادی را ندارد و لذا شفاف است و نورانی
روح انسان با آن بدن برزخی، بدن ملکوتی و بدن مثالی تا قیامت زندگی میکند. غذا وآشامیدنی میخورد ، در حجرات بهشتی زندگی میکند، همدیگه را میبینند و با همین بدن میشناسند...
قیامت که به پاشد که مرحله سوم و قیامت کبری باشد؛ طبق آیات و روایات فراوان ، روح انسان برمیگردد به همین بدن دنیوی و مادی که در دنیا داشت ، حالا یا عین همین بدن یا شبیه همین بدن؛ منتها باز همینطور ماده است.
بعبارت دیگر ما 3 مرتبه از وجود را داریم :
یک مرتبه مرتبه ناسوت است که همین بدن مادی و جسمی ما باشد؛
یک مرتبه بعد ملکوتی ماست که ذهن ماباشد یا عالم خیال باشد یا همان بدن مثالی. این بدن مثالی از روایات گرفته شده.. از امام سوال شد روح انسان چه میشود: فرمود فی قالب کقالبه در یک قالبی که مثل همین قالب دنیوی باشد قرار میگیرد ؛
و یک بعد مجرد و بعد جبروتی که روح ما باشد.
ما در همین دنیا هم این 3 مرتبه را داریم...
وقتی انسان مرد یک بعدش از او جدا میشود. بعد ناسوتی اش اینجا میماند آن دو بعدش در برزخ با هم هستند. در قیامت باز 3 تا با هم میشوند. هم بدن مادی و ناسوتی و هم آن بدن ملکوتی بدن شفاف، بدن برزخی و هم روح که همه جا هست.
این میشود مرحله سوم که قیامت باشد.
حساب و کتاب و هرچه هست همه هویت انسان مثل همین هویت دنیوی اش است جسم دارد روح دارد بدن برزخی دارد... بعد که حساب و کتاب تمام شد وارد بهشت یا جهنم شد باز هم با همین هویت کامل است. منظور از معاد جسمانی اینست که انسان هر 3 بعدش را دارد هر 3 هویتش را همه را باهم دارد تا وارد بهشت میشود.
منتها چند نکته را باید توجه داشت نکته اول اینکه میگوییم بدن انسان در معاد جسمانی عین همین بدن است همین جسم است همین ماده است معنایش این نیست که همه عوارض و همه آن حالاتی که ماده اینجا ماده دارد آنجا داشته باشد؛ چون جزء ذات ماده نیست مثل پیری و فرسودگی و نابودی و چیزهایی از این قبیل که در ماده دنیا هست اینها جزء ذات ماده نیست. اینها عارض بر ماده میشود
ماده آخرت این چیزها را ندارد؛ دیگر بدن مادی انسان در بهشت کچل نمیشود کور نمیشود، پیر نمیشود بیمار نمیشود چون اینها جزء ذات ماده نیست که بگوییم که هرجا که ماده باشد باید اینها هم باشد اینها دیگر در بهشت بر انسان عارض نمیشود.
این نقائص و کمبودها و این تغییر و تحولات منفی که در دنیا عارض بر جسم انسان میشود آن جسم این ویژگیها را ندارد.چون اینها جزء ذاتیات ماده نیست
نکته دیگر اینکه در سیر تکاملی همین ماده کامل میشود؛ به اوج کمال میرسد در نتیجه همین ماده در آنجا شعور پیدا میکند...
آنجا ماده باشعور است ، ماده آخرت. تعبیر قرآن اینست:
واشرقت الارض بنور ربها زمین با نور پروردگارش مشرق شده، شعور پیدا کرده است. نورانیت پیدا کرده است شفاف شده
آن ماده آخرت ماده باشعور است. ماده شفاف و ماده مشرق به نور پروردگار است. میشود گفت به نوعی این ماده تبدیل شده به ماده دیگر، زمین به زمین دیگری تبدیل شده آسمان به آسمان دیگری تبدیل شده.
یوم تبدل الارض غیرالارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهار. این آشکار شدن این تبدیل شدن در آخرت اتفاق میفتد.
نکته بعدی اینکه چنانکه در دلایل فراوانی که بر معاد جسمانی آوردیم در بعضی از برنامه ها، به این نکته اشاره کردیم که خود معاد ، هویت معاد، معاد بودن معاد در صورتی درست است که بدن انسان ، جسم انسان برگردد ، وگرنه اگر بخواهد ما باشیم و روح، اصلا معاد معنا ندارد؛ چون روح جایی نرفته است که بخواهد برگردد
جسم است که اینجا مانده است و باید برگردد به آن عالم
و اینکه تمام آن برهانهای عقلی که بر اصل معاد اقامه میشود، بر معاد جسمانی اقامه میشود. کمال آن برهانها به جسمانی بودن معاد است نه روحانی بودن آن. برهان رحمت در صورتی تمام است که انسان، جسمش باشد وگرنه این برهان تمام نیست.
نکته سوم دهها آیه و روایات بود که ما طوایفی از آیات و روایات را در آن برنامه ها آوردیم؛ همه آنها اصل معاد جسمانی را ثابت میکند. که میشود از بدیهیات دین اسلام اما اینکه جزئیاتش چگونه است کم و کیفیاتش چگونه است آیا این ماده چه ماده ای است که میسوزد و از بین نمیرود ؛ کلما نضجت جلودهم بدلنا جلودا غیرها لیذوق العذاب
یا اینکه در بهشت چطور انسان غذا میخورد ولی مدفوع ندارد؛ البته اینها در دنیا هم هست ، در دنیا هم این اتفاقات میفتد که مثلا انسان از طریق عرق آن مواد زائد دفع میشود. و در روایت هم داریم که در بهشت هم آن عرق از هر مشکی خوشبو تر است.
منظور اینکه آنجا دیگر از این حرفها نیست. این تغییر و تحولات آنجا بطور طبیعی هست. و باید اینها را ملاحظه کرد.
خلاصه پاسخ این شد که ، بله انسان با همین هویت دنیویش وارد بهشت میشود؛ یعنی هم جسم است و هم روح است و هم بدن برزخی هر 3.. و انسان جسم و روحش هردو در بهشتند یا هر دو در جهنم هستند.
و لازمه عذابهای آخرت اینست که جسمی آنجا باشد و لازمه مادی بودن بعضی از نعمتهای بهشت اینست که بدنی آنجا وجود داشته باشد.
[="DarkRed"] Serat;744187 نوشت:
سلام دوست گرامی
این موارد درسته در اخرت وجود نداره یعنی بیماری پیری و .. در بهشت وجود نداره ولی من فکر نکنم ماده د ر اخرت وجود داشته باشه که به سان ماده دنیا باشه ولی زنده باشه و عوارض بیماری و .. بهش عارض نشه.
اعتقاد به معاد جسمانی لزوما اعتقاد به بدن مادی نیست.اگه بنا باشه بدن اخرتی مثل بدن دنیوی ماده داشته باشه در اینصورت ماده با تزاحم همراهه و نمیتونه چنین خصوصیاتی که شما در بالا شمردی رو داشته باشه.چون در این صورت این دیگه ماده نیست.باید اسمشو چیزی دیگه بگذاریم.بنابراین بدن جسمانی در اخرت ماده نداره.چون ماده ذاتا محدودیت داره و اگه قراره این محدودیتها در بهشت نباشه دیگه ماده نیست.[/]
با عرض سلام خدمت شما
این پاسخ استاد محمدی بود پاسخگوی عقاید رادیو معارف؛ البته کامل نیست و بطور اجمال بیان شده. ایشان فرمودند ماده دنیوی در قیامت بانور پروردگارش زنده ، نورانی و باشعور میشود و دیگر این عوارض دنیای مادی را ندارد.
عرض الحیوه الدنیا یعنی چیزهاییکه این دنیا بر ماده عارض کرده است. قبول ندارید؟ این را که قبول دارید در همین دنیا هرجا که خواست خدا باشد همین ماده دنیوی هم تحت تاثیر این عارضه ها قرار نمیگیرد؟ مثلا طول عمر امام زمان یا اصحاب کهف یا نوشیدنی و طعام عزیر نبی که پس از صد سال بیدار شد و دید تغییر نکرده. یا جسم اولیای الهی که در قبر نمیپوسد. اینها همه نشانه هاییست برای انسانها تا به سادگی هر چیزی را انکار نکنند. ماده در آخرت وجود دارد اما اینکه چگونه است ؟ نمیتوان نظر قطعی داد.
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;743858 نوشت:
ملاali;743858 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
زیاد نوشتنم برادر اضافه بر اینکه عادت شده است به این دلیل است که راحتتر بتوانید درش ایراد پیدا کنید و نقاط افتراقمان راحتتر پیدا شود، در واقع سعی دارم شفاف بنویسم تا ایهامی نداشته باشد و راحتتر نقد شود، با این حال ان شاء الله هرچقدر بتوانم کمتر مینویسم :Gol:
پس مطابق تأیید خودتان دنیا اگر در مسیر بندگی باشد میشود آخرت، یعنی محوریت اگر به خدا داده شود دنیا با تمام جسمانیت و مادیت آن میشود آخرت ... حرف حقیر هم همین است ... و البته بله همانطور که فرمودید شما دنیا را حب نفس میدانید، حقیر هم نزدیک به همین تفکر را دارم با کمی تفاوت:
- حبه نفس در راستای حبّ الله میشود بهشت
- حب نفس نه در راستای حب خدا میشود جهنم (نه دنیا)
- حب نفس یا بهشت است و یا جهنم و صورت دیگری ندارد برادر ... دنیا یک حجاب است از هر دوی آنها ... هم بهشت را پوشانده و هم جهنم را ... مگرنه انسان در هر لحظه یا در بهشت است و یا در جهنم ...
دنیا ظاهری و حجابی است که حقیقت را پوشانده است و بساط این حجاب در آستانهی قیامت برچیده میشود ... یعنی الآن ظاهر فریبنده است و بهشتی و جهنمی کنار هم هستند و از روی ظاهر معمولاً قابل تشخیص نیستند ولی در قیامت دیگر اینطور نیست و تبلی السرائر میشود ... چیزی که دنیاست همان پردهها و حجابهای ظلمانی است، نه جسمانیت یا مادیت که مخلوق شریف خداست که از نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها خلق شده است ... و الله نور السموات و الأرض ...
جهنم و دنیا هر دو محجوب هستند به حجابهای ظلمانی ولی جای حجابهای آنها متفاوت است (جهنم خودش در پس حجابهای ظلمانی از بهشت جدا شده است مگرنه از خداوند جز نور و رحمت صادر نمیشود) ... حجابهای ظلمانی جهنم در ورای باطن افراد جهنمی است تا باطن آنها در ظلمت باشد ولی در دنیا بین ظاهر و باطن ایشان هم حجابهای ظلمانی زده میشود و بین ظاهر و باطن فاصله میافتد و چه بسا ظاهرش نعمت باشد و باطنش عذاب، در آستانهی قیامت سپس این حجابهای بین ظاهر و باطن برداشته میشود و آن حجابهای در ورای باطن (سقف وجودی وجودهای متفاوت) باقی میمانند ...
در مورد مراتب وجودی چه بسا بتوان مثال مؤمن به کافر را مثال انسان به نجاستی که باید از خودش دفع نماید بیان نمود ... اینکه مؤمنین بقیهی اهل بیت علیهمالسلام و ادامهی ایشان هستند را اگر در نظر بگیرید ایشان موظف هستند به پاک داشتن دامن و لباس خود و شفاعت از همین باب است و البته این دستور که «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» نشان میدهد که آلودگیها را باید جدا کرد و دور ریخت ... در روایت آمده که این پاک کردن به معنای شستن نیست بلکه به معنای کوتاه کردن است تا روی زمین کشیده نشود ... این جدا کردن درست نقطهی مقابل شستن است، اولی دور ریختن است و به جهنم انداختن است و دومی زدودن غبار و پاکیزه کردن و شفاعت کردن و وارد بهشت کردن است ... اگر در اشتباه نباشم ... و الله العالم ...
این اجازه پیشتر صادر شده است و البته یک بهشت هم نداریم ... معصوم علیهالسلام فرمودند خود را به کمتر از بهشت نفروشید ... به کمتر از بهشت نفروشید یعنی به بیشتر از بهشت بفروشید و یا لااقل به خود بهشت ... کسی که بخواهد به حداقل قناعت کند منع نشده است ولی در مقام خیرخواهی توصیهاش میکنند به اینکه به آن راضی نشده و بالاتر برود ... مثل توصیهی به مستحبات که متفاوت است از امر به واجبات ... عبادة التجار و عبادة العبید که حضرت امیر علیهالسلام فرمودند مگر غیر از این است؟ ایشان را از جهنم باز داشته و به بهشت وارد میکند، ان شاء الله، ولی دیگر راه در مقامات بالاتر ندارند ... آیا اشتباه میکنم؟
بله برادر نمیتوانیم به کسی که فقط برای رسیدن به حوری خدا را بپرستد ایراد بگیریم به این معنا که نهی از منکرش کنیم، ولی میتوانیم توصیهاش کنیم که از خداوند کریم بیش از اینها بخواهد و در نهایتش این است که خود خدا را بخواهد که منتهای خواستهی عارفان است ... منتهی آمال العارفین ...
اما اینکه میفرمایید پذیرفتن ظاهر آیات یعنی خداوند اصالت ندارد و هوای نفس اصالت دارد اینطور نیست ... همینکه شخص اینقدر به خداوند اعتماد دارد که خلف وعده نکرده و بخاطر وعدهی او حرام را ترک و واجبات را انجام دهد یعنی اقل ایمان لازم را دارد و بندگی خدا را کرده ... ولو بندگی به سبک عبید یا بندگی به سبک تاجران ... ولی بندگی به سبک آزادگان و محبان چیز دم دستی نیست که هر کسی به راحتی به آن دست یابد ...
کودک خردسالی که پدرش را میبوسد که برایش چیزی بخرد اصالت با نیازهایش هست و نه دوست داشتن پدر و کودکی که پدرش را از دست بدهد و زارزار گریه کند از اینکه تکیهگاه و سرپناه امنش را از دست داده است گریه میکند و برای خود میگرید که بیپدر شده است و تنها شده است ولی با این وجود دلش خالی از محبت پدرش هم نیست (بماند که از همان بدو تولد هم نسبت به والدینش محبت دارد ولی در راستای محبت خدا، چنانکه در چند ماه اول روایت داریم که مدام با گریهاش برای ایشان دعا میکند، و الله العالم) و اگر زمانی برسد که بزرگ شده است و دیگر هیچ نیازی به این پدر ندارد هم باز او را دوست دارد و از دست دادنش ناراحتش میکند ... در واقع همان وابستگی و نیازمندی که به او داشته است و محبتی که از طرف پدر در برطرف کردن نیازهایش چشیده است او را محب پدرش کرده است ... در مورد خداوند هم کموبیش همین است، ما نیازمند خدا هستیم و فقیر به او هستیم در هر سطحی که نگاه کنیم، این محبت و توجه خداوند در مقابل این نیازی که به درگاهش میبریم انسان را محب خدایش میکند و این محبت اگر در سایهی تعقل و قدرشناسی پرورده شود گر گرفته و آتش به تمام وجود انسان میزند تا در خود (یعنی منیت خود) بمیرد و در خدا (یعنی به حبّ خدا) زنده شود ... خلاصه اینکه نیازمند بودن و دوست داشتن دیگری بخاطر برآورده کردن نیازهای خود میتواند انسان را تا به مرحلهی ایثار از خود نیز برساند که درست مقابل آن توجه اولیه به نیازهای خود است ... البته تعقل و قدرشناسی لازمهی آن هست ... این ایثار میتواند حتی به حدّ ولایتپذیری برسد که خداوند به مؤمنان فرموده است «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» و ایشان دیگر جان و مالشان را در راه خدا میدهند با آنکه خود به آنها نیازمند باشند ... آیا کسی که به امر خداوند همه چیزش را که به آنها نیاز هم دارد میدهد اگر خداوند به او امر کند که من از تمام عالمین بینیاز هستم و امروز دیگر روز تکلیف هم نیست و هر چه به تو دادم برای خود توست و هر طور که خواستی هر نیازی که خواستی را برآورده ساز این خلاف محبت خدا میشود؟ بخاطر خدا حاضر بود جان و مالش را بدهد و از آنها بگذرد آیا بخاطر امر خداوند خودش استفاده کند و لذت ببرد وقتی دیگر خبری از تکلیف نیست اشتباه است یا غیر قابل هضم است؟ ... شما در نظر بگیرید که از روی محبت خدا صرف خود میکنند و بیش از پیش بخاطر چنین خدایی شاکر هستند و محبتش را بیشتر در دل میپرورانند و با همان هم بیشتر در بهشت اوج گرفته و بالاتر میروند ...
و همان روزه هم در برخی از ایام سال حرام و در برخی دیگر مکروه است ...
همانطور که اگر عملی مادی به بعد روحانی انسان ضربه بزند از ان کار منع میشود اگر روزه به بدن لطمه بزند هم از روزه منع میشود و روزه بر شخص حرام میشود ... در دنیا البته اصالت به بعد باطنی انسان داده میشود چون بدن موقت است و به زودی میمیرد تا بعداً دوباره زنده شود ولی در قیامت که دوباره زنده شود دیگر نمیمیرد و در نتیجه به همان اندازه که بعد باطنی انسان اهمیت و اصالت دارد بدن مادی او هم اهمیت و اصالت خواهد داشت و البته ظاهر و باطن در یک راستا خواهند بود و مکمل هم میشوند ... چه ایرادی شما در این بیان میبینید؟
بله ... در بهشت فقط حلال خدا جاری است ... بنابراین شهوت و عقل همسو میشوند مثل اینکه در دنیا هم با رعایت حده معقول همسو بودند ... مثل اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که امت من چنان است که تا گرسنه نشوند غذا نخورند و تا تشنه نشوند آب نخورند، این گرسنگی و تشنگی که یعنی میل به خوردن و آشامیدن که یعنی شهوت برای خوردن و آشامیدن اگر اینطور باشد کاملاً عقلایی است و در بهشت هم میتواند همین باشد، اما اگر کسی سیر است و باز شهوت خوردن داشته باشد دیگر این شهوت عقلایی نیست و در بهشت هم اینطور نیست ... یعنی شخص اگر سیب خواست میخورد نه اینکه هیچ اشتهایی ندارد و بیخود و بیجهت دو لپی هی بخورد و بخورد و بخورد ... در واقع میلی هم به این کار ندارد ... مثل اکثر حیوانات که وقتی سیر شدند دیگر میل ندارند بیشتر بخورند و غذایشان را رها میکنند ... ولی برخی افراد هر چقدر هم که سیر باشند باز به قول سعدی آنقدر میخورند که نه در سینه جای نفس ماند و نه در سفره روزی کس ... این دیگر معقول نیست و در بهشت هم چنین چیزی نیست ...
اتفاقاً از روی همین مسأله میتوان نشان داد که در بهشت باید جسم حضور داشته باشد ... فرض کنید همهی نعمات شمرده شده در قرآن معنوی باشند ... آیا اشتهای شخص بهشتی به این مسائل سیرامونی دارد و جایی متوقف میشود؟ اگر آب معرفت باشد آیا کسی از خوردن آب سیر میشود؟ توجه داشته باشید که در بهشت خستگی و ضعف نداریم و در دنیا اگر ما سر کلاس اخلاق و عرفان میگوییم بس است بخاطر این است که خسته شدهایم و فراغت میخواهیم ولی در بهشت که خستگی راه ندارد شما باید یکبند آب بخورید ... بعد دارید آب میخورید دیگر نمیتوانید مرغ بخورید که لابد یک لذت معنوی دیگر است ... خلاصه اینکه کسی که مشغول یکی از نعمات معنوی شود دیگر نمیتواند دست از آن بردارد که برود سراغ چیز دیگری ... مگر آنکه این نعمات بستهای باشند ... پیوسته نباشند و گسسته باشند ... و این یعنی جسمانی کردن آنها ... یعنی تجسم نعمات ... یعنی شما سیب بخورید و معرفت کسب کنید و حوری در آغوش بگیرید تا محو جمال شوید و آب بنوشید تا قلبتان به نوری روشن شود و ... اگر جسمی در کار نباشد چطور تکثر نعات شمرده شده در بهشت را ولو به صورت باطنی میتوانید تأویل نمایید؟ تا اینجای کار شد همان بحثی که جناب محیالدین و بزرگواران دیگر قبول دارند که بهشت هم جسمانی باشد ولی نه با جسم مادی ... حال حقیر اضافه میکنم که دلیلی ندارد که بگوییم جسم اخروی نتواند مادی هم باشد ... پاسخ برخی از ایرادهایی که بزرگواران به مادی بودن جسم در آخرت میگیرند را در پاسخم به جناب صادق دادم که اگر تمایل داشتید آن را هم مطالعه نمایید
در دنیا هم شهوت حلال داریم، شهوتهای حرام را هم در همین دنیا هم کسانی که چشم برزخی داشته و دارند میگویند که میبینند چقدر کثیف و متعفن هستند و از آنها بیزار هستند و به آنها تمایل ندارند، کافی است وقتی یوم تبلی السرائر شد تنها حلال خدا خواسته شود چون حرام خدا به خودی خود زشت است و خواستنی نیست ... در بهشت هم فقط چیزهای خواستنی آماده است که یعنی فقط حلال خدا در آن راه دارد ... بنابراین بهشت پر است از فقط شهوتهای حلال ... حالا دیگر چه چیز آن برایتان غیرقابل هضم است که کسی در بهشت شهوت داشته باشد ولی جز خوبی نخواهد؟ آیا فراموش کردید که ظاهر آنجا در راستای باطن آنجاست و چه در ظاهر و چه در باطن در بهشت جز خوبی چیز دیگری نیست؟
بله جز خوبی نخواستن مستلزم رشد و تعالی است و معصومیت که البته این معصومیت دیگر در بهشت به صورت دیوارهای بهشت و مرز بین بهشت و جهنم است و نمود خارجی دارد ...
آیا معصومین علیهمالسلام نیاز حیاتی داشتند که چند همسر داشته باشند؟
ایا رسول خدا صلیاللهعلیهواله نیاز جبری داشتند که حلیم دوست داشته باشند؟ که خرمای فکر کنم عجوه دوست داشته باشند؟ که لباس سفید و بعد زرد و بعد سبز دوست داشته باشند؟ چه تکلیفی خداوند در مستحبات و مباح برای اهل بیت علیهمالسلام وضع کرده بوده است؟ و البته ایشان هر چه کردند و هر لذتی بردند از حبّ خدا کردند و از حبّ خدا بردند ...
کافی است نگاهتان به جای تباینی به صورت تشکیکی باشد ... اینکه خود نفس هم در طول خداست و محبت نفس هم در طول محبت خداست ... کافران که محبت نفس دارند ولی به محبت خدا نمیرسند بخاطر حجابهای ظلمانی است که بر روی قلبشان افتاده است و افق نگاهشان به درون خودشان محدود شده است و بالاتر از خودشان را نمیبینند ... ولی ما میبینیم بحول و قوهی الهی ... میشود خدا را دوست داشت و بخاطر او خودمان را هم دوست داشته باشیم ... اصلاً شروع حرکت به سمت خدا از حب نفس است که برای اینکه خودمان به خدا نزدیکتر شویم عبادت خدا را میکنیم (صرفنظر از اینکه دنبال نعمات مادی باشیم یا معنوی، چون میدانیم به خدا نزدیکتر شدن لذت بهتری دارد دنبال آن هستیم) ولی بعد میتوان به جایی رسید که از خود گذشت و این همان مقام قرب فرائض است که عرفا میگویند، اگر درست فهمیده باشم ...
یک نفر حرفی میزند، طبیعیتر این است که بگوییم منظورش آنچه که گفت نیست و چیز دیگری است یا اینکه حرفش را همانطور که هست بپذیریم؟
بله اگر نشانهای در حرفش قرار داد که ما متوجه شویم که دارد میگوید الف که ما باء را برداشت کنیم در این صورت ما هم میرویم سراغ تأویل، مگرنه دلیلی برای انکار ظاهر کلام او نداریم ...
در آیات و روایات هم چنان اشارهای ندیدهایم، یعنی نع صریحاً چنان چیزی فرمودهاند که آخرت مادی+روحانی نباشد و نه با اشاره ... حقیر که تا کنون ندیدهام ... تنها چیزی که دیدهام این است که بزرگواران تصوری از ماده داشتهاند و بعد برخی مسائل را نتوانستهاند با وجود مادی بودن آخرت هضم کنند و متوجه شوند و به جای آنکه در کار خود دقت بیشتری کنند ظاهر کلام خدا و خلفای خدا علیهمالسلام را انکار کرده و شروع کردهاند به تأویل آیات و روایات بر اساس رأی شخصی خودشان ... حال آنکه ضعف ما در فهم مسائل این رویکرد را توجیه نمیکند و تا دلیلی برای کنار گذاشتن ظاهر کلام ایشان نداشته باشیم نمیتوانیم چنین کنیم، دلیلمان هم باید از جنس خود آنها باشد، یعنی از جنس آیات و روایات و نه به نظر من، تو، او، ما، شما یا ایشان ... به عبارت دیگر پایبندی به ظاهر انتخاب طبیعی هر مخاطبی است در مواجهه با یک کلام و پایبند نبودن به ظاهر است که دلیل میخواهد، نه برعکس ...
اگر ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید، چه تناقضی وجود دارد و دلیل قرآنیاتان چطور مطلب مورد نظر شما را ثابت گرداند؟ احتمالاً دفعهی قبل درست متوجه فرمایش شما نشدهام :Gol:
آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حین دعوت به خدا از خدا غافل میشدهاند یا توجهشان به خداوند کم میشده است آن هم وقتی که حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند که هیچ کسی را ندیدم مگر اینکه قبل از او و با او و بعد از او خدا را دیدم؟
اما شاید در تأیید فرمایش شما بتوان مثال خوبی را از ماجرای حضرت یونس علیهالسلام در دل ماهی آورد که فرمودند ظلمت نفسی، یعنی به خودم ستم کردم، در روایت آمده که ایشان هیچ اشتباهی نکرده بودند لیکن وقتی دیدند که در شکم ماهی در فراغتی که برایشان از مسؤولیت رسالت عارض شده است چه خوب میتوانند خدا را عبادت کنند گفتند که پس وضعیت تا کنونم نسبت به وضعیت الآنم مثل غفلت بوده است (با آنکه قبلاً هم در کسوت رسالت بودند و از خدا غافل نبودند، فقط بحث شدت و ضعف است) ... با این حساب شاید باید با شما موافقت کنم که همنشینی با دیگران به این دلیل که ایشان را متوجه خارج از خودشان میکرده است و از خلوت خود با خدایشان خارج میکرده است نیازمند استغفار بوده است تا بگویند خدایا تو را آنچنان که باید نپرستیدیم ... بر همین اساس میتوان دو جور توجه به خداوند را مطرح نمود:الف) توجه به خداوند در درون خودمان با خلوت کردن با خدا در درون خود (به زیارت خدا رفتن در قلب که حرم خداست با گفتن یک لا اله الا الله مخلصاً که فاصلهی زمینی که رویش هستیم تا عرش خدا در ورای آسمان هفتم را برداشته و به هم متصل میکند)
ب) توجه کردن به خدا از طریق آیات خدا در آفاق (هر مخلوقی آیتی است برای خدا و آینهای است برای برخی از صفات او)
از خلوت به جلوت رفتن کاری که میکند تنها چگونگی توجه به خدا را از سیر انفسی به سیر آفاقی تغییر میدهد و برعکس، مگرنه در هیچ کدامشان لزوماً غفلتی واقع نمیشود، بلکه شدت و ضعفی در توجه به خداوند حاصل میشود و البته جالب است که این در مورد اولیاء خداست مگرنه برای امثال حقیر قضیه برعکس است، یعنی اگر در درون خودم با خداوند خلوت کنم تا حدی به خدا توجه کردهام که قابل مقایسه نیست با وقتی که در حضور یکی از اولیاء خدا باشم و به ایشان نگاه کنم ... تا چه رسد به همنشینی با اهل بیت علیهمالسلام که آیاتالکبری خداوند هستند و نشانهای بالاتر از ایشان برای جلوه دادن صفات خدا نیست و البته ایشان جامع اسماء و صفات خدا هم هستند و خداوند در ورای هر اسم و صفتی است ... حالا نگاه کردن به وجهالله برای ما بیشتر متوجه خدایمان میکند یا خلوت کردن در درون خود با خدا؟
بنابراین دو نکته قابل برداشت است:الف) چه در خلوت کردن با خدا در درون خود میتوان متوجه خدا بود و چه در رفتن در جلوت و عالم کثرت و نگاه کردن در آیات خدا و نگاه کردن یکی از وجوه آیت خدا بودن آیات خداست
ب) جایی که توجه بیشتری به خدا باشد برای اشخاص متفاوت متفاوت است، برای هر کسی همنشینی با بزرگتر از خودش محل توجه بیشتر به سوی خداست و همنشینی با پایینترش محل توجه کمتر به خداست ولی در بهشت در هر صورت خداوند هرگز مورد غفلت نیست و فقط شدت و ضعف دارد که این هم یک تعبیر از حجابهای نورانی بین طبقات متفاوت بهشت است ... جهنم هم که روی دیگر سکه است، آنجا محل غفلت و جهالت است، چه در خلوت با خودپرستی و عذابهای باطنی و چه در جلوت با اسیر عذابهای ظاهری بودن ...
و اینها هیچ کدام منافی این نیستند که در بهشت لذات جسمانی و حتی مادی هم حضور داشته باشد ... میتوان سیب خورد و آن را آینهی برخی از صفات خدا دانست، اصلاً به همین خاطر هم لذات در بهشت لذات حقیقی هستند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium] Serat;744187 نوشت:
Serat;744187 نوشت:
Serat;744187 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمت خدا بر شما و برکاتش
ممنون از این پستتان، لااقل فهمیدم تنها نیستم :ok::Gol:
در مورد اینکه بدن این دنیا و بدن اخروی (که هم جسمانی و هم مادی است) میتوانند متفاوت باشند علاوه بر اینکه خیلیها اصلاً انسان محشور نمیشوند و پیرها و کودکان هم جوان محشور میشوند و مؤمنان زیباروی محشور میشوند روایات دیگری داریم که وارد جزئیات بیشتر هم شدهاند و مثلاً فرمودهاند که زنان در بهشت از بکارت خارج نمیشوند و در جواب تعجب مخاطبشان که این چطور ممکن است چیزی به این مضمون فرمودند که خداوند بدنشان را طوری قرار میدهد که اینطور بشود ... اینجا دار فناست و آنجا دار بقاء ... (در زیارت جامعه به این معنا اشاره شده است که شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء) و لوازم این فناء با لوازم آن بقاء میتواند بلکه حکمت حکم میکند که باید متفاوت باشد ...
علاوه بر مطالبی که بیان فرمودید و بیان شد در فلسفهی اسلامی مسألهی خلقت نوبهنو مطرح است که هر آن کل عالم خلقتی جدید مییابد، خداوند قادر است که ما را از این نقطه در لحظهای دیگر در نقطهای دیگر خلق کند و این نشان میدهد محدودیتهایی که ما برای ماده میشناسیم اصلاً موضوعیتی برای طرح شده ندارند ... اگر اشتباه نکرده باشم
این شعور در همین دنیا هم هست و ویژگی آخرتی که از نظر زمانی (نه رتبی) در پس این دنیا باشد نیست ... در همان ابتدای آفرینش هم داریم که «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» که یعنی خداوند ایشان را مخاطب قرار داد و ایشان هم پاسخ دادند ... یا داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با حضرت امیر علیهالسلام بر کوهی بودند و کوه لرزید و حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآله دست بر کوه گذاشتند و فرمودند که آرام بگیر که بر روی تو جز رسول خدا و وصی او کس دیگری نیست و حضرت امیر علیهالسلام فرمودند که خودم دیدم که کوه با چه سرعتی آرام گرفت تا اطاعت فرمان ایشان را کرده باشد و یا داریم که اولین کسی که لباس زیر استفاده کرد حضرت ابراهیم علیهالسلام بودند در پس شکایت زمین به خدا که از برهنه بودن ایشان بر روی خود شرم داشت ... اما زمین و آسمان از ما بندگان معمولی در حجاب هستند و ما هم از ایشان در حجاب هستیم و در روایتی دیدم که اگر زمین بر گناه بندگان خدا بر خود خبر داشت بلافاصله ایشان را در خود فرو میبرد و آسمان اگر از گناه مرمان خبر داشت بلافاصله بر سر ایشان فرود میآمد ... زمین و خاک و تمام ذرات و اشیاء عالم (بجز استثنائاتی که مثلاً لباس چرک از آن استثنائات است، والله العالم) همین الآن هم در ذکر و تسبیح خدا هستند ولی ما از ذکرگویی ایشان غافل هستیم ...
به همین دلیل هم حقیر مدعی هستم که دنیا بودن ربطی به مادی بودن یا نبودن ندارد و تنها حجابی است ظلمانی که روی حقیقت کشیده شده است ... و حالا تعارض میان محسوسات و حقایق شده است محلی برای آزمایش انسانها که دنبالهروی عقل خواهند بود و یا محسوسات ... شده است دار تکلیف ... مگرنه کسی که حجاب دنیا را کنار بزند حقایق را میبیند بدون آنکه لازم باشد از جسمش خارج شود ... حتی پیر شدن و کچل شدن و اینها هم ویژگی ذاتی دنیا نیست بلکه از لوازم آزمایشگاه بودن آن است ... خداوند به عزرائیل علیهالسلام امر فرمود که جان انسانها را بگیر، جواب داد که خدایا اگر جان انسانها را من بگیرم منفور ایشان میشوم، خداوند هم فرمود که من جان هر کسی را به بهانهای (بیماری و تصادف و ...) میگیرم تا دست تو در گرفتن جان ایشان دیده نشود ... یعنی اینها هیچ کدام حتی ذاتی دنیا بودن دنیا هم نیستند و تنها به حکمتی در آن تعبیه شدهاند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium] صادق;743873 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله
آیا این مسأله اثبات عقلی دارد یا مبتنی است بر تعریف از ماده و جسم؟ به زعم حقیر ماده و جسم را طوری تعریف میکنیم که جسم اعم از ماده باشد ولی هیچ لزومی ندارد که واقعاً هم اینطور باشد، بلکه ظاهراً ماده بودن اعم از جسمانیت است و جسمانیت یک بروز خاص از ماده است، مثل اینکه فرشتهای که از ماده هم هست ولو مادهای لطیف تجسم یافته و به صورت انسانی در مقابل حضرت مریم سلاماللهعلیها قرار بگیرد و این جسم یک جسم کامل انسانی باشد (گرچه هیچ کسی هم جز ایشان او را نبیند) و نه فقط یک پوسته دوبعدی توخالی یا یک مجسمهی متحرک که رنگش کردهاند یا یک خطای دید ... جسم بدون ماده یعنی فضایی که ماده اشغالش نکرده است، یعنی خلأ شکلدار و رنگدار، یعنی چه؟ و فراتر از آن چه دلیلی برای وجود این خلأ داریم جز ناتوانی در توضیح برخی مسائل که ممکن است از راه دیگری بشود پاسخشان داد؟
با تشکر
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
وعلیکم السلام ورحمه الله وبرکاته
البته همینطور است که میفرمایید. ماده در همین دنیا هم شعور دارد منتها ما نمیتوانیم آن را درک کنیم. و این مساله به موضوع مورد بحث کاملا مرتبط است . اگر جمادات شعور نداشتند میتوان گفت که بسوی خدا بازگشتی ندارند اما همین شعور و آگاهی آنان دلیل متقنی است بر بازگشتشان بسوی خدا و ابدیت
[=arial]چگونه اعضای مادی در قیامت شعور پیدا میکنند؟
بدن این دنیا نیز دارای درک و شعور است؛ چنانکه همهی موجودات حتی جمادات نیز شعور و درک دارند،[2] ولی درجه شعور و ادراک آنها با انسانها متفاوت است. به بیان دیگر، آثار و نشانههای شعور جمادات مانند آثار و نشانههای آگاهی و دانش انسانها نیست که به راحتی قابل درک برای همه باشد. بنابراین، تفاوت درک و شعور بدن در قیامت با درک و شعور او در دنیا، یا به این است که
[=arial]در مورد چگونگی قیامت، نظریه صحیح و مورد اتفاق همهی علمای شیعه این است که معاد هم جسمانی است و هم روحانی. اما در مورد کیفیت جسم در آخرت مقداری اختلاف است. برخی از اندیشمندان بر این باورند که بدن محشور در قیامت عین همین بدن مادی است؛ اما عدهای دیگر معتقدند عین این بدن نیست، بلکه مثل آن است.
در هر صورت در پاسخ به این سؤال میتوان گفت: بدن این دنیا نیز دارای درک و شعور است؛ چنانکه همهی موجودات حتی جمادات نیز شعور و درک دارند،[2] ولی درجه شعور و ادراک آنها با انسانها متفاوت است. به بیان دیگر، آثار و نشانههای شعور جمادات مانند آثار و نشانههای آگاهی و دانش انسانها نیست که به راحتی قابل درک برای همه باشد. بنابراین، تفاوت درک و شعور بدن در قیامت با درک و شعور او در دنیا، یا به این است که مرتبه شعور بدن در قیامت بالاتر است؛ یعنی به گونهای است که دیگران نیز متوجه آثار شعور آن میشوند. به بیان دیگر، آخرت صحنه بروز و ظهور شعور آگاهی بدن است. یا اینکه در قیامت قدرت شعور انسانها بالا میرود و پرده از جلوی چشم انسانها بر داشته میشود تا آثار ادراک بدن و نطق آنرا درک کنند.
islamquest.net
باتشکر از حضرتعالی:Gol:
باسلام وتشکر .
در رابطه به این فرمایش مستطاب عالی چند نکته باید اشاره گردد :
باید توجه داشت که بر خلاف تصور جناب عالی فرشتگان موجودات مجردند و موجود مجرد با چشم حسی قابل دیدن نیست، چون در دیدن باید بین «بیننده» و «دیده شونده» همگونی باشد، و از آن جا که چشم ظاهری و حسی موجود مادی است و همگون با موجود مجرد (فرشته) نیست، نمیتواند او را ببیند.
به بيان ديگر آن ها جسم نیستند و محدودیت های جسم را ندارند، لذا محدود به زمان و مکان و ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق نیستند وجودی بسیط و غیر مرکب دارند و مربوط به عالمی فراتر از عالم ماده به نام عالم عقل می باشند؛
فلاسفه و حکمای اسلام معتقدند:
از آیاتی که دربارهء ملائکه آمده است، استفاده می شود آن ها موجوداتی پیراسته از پیوندها و مجرد از صفات جسمانی هستند. علامه طباطبایی می گوید: از جمله نصوصی که دلالت بر تجرد فرشتگان می کند، این آیه است : «نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین؛ (2) جبرئیل قرآن را نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا خلق را بترسانى».
روشن است مقصود از قلب، عضو گوشتی صنوبری که طرف چپ معده قرار دارد نیست، بلکه چیزی است که می فهمد و می اندیشد؛ یعنی روح. بنا بر این نزول قرآن بر قلب، تنها در صورتی صحیح است که مجرد باشد، مانند وجود معنا. (3)
البته مجرد بودن در همه ملائکه یکسان نیست امام خمینی ره می فرماید: حق آن است که از برای ملائکةالله اصنافی کثیره است که بسیاری از آن ها مجردند و بسیاری از آن ها جسمانی برزخی هستند. (4)
در مورد نوع آفرینش فرشتگان، صدرالمتألهین می گوید: باید بدانی که آفرینش فرشتگان، غیر از آفرینش انسان است؛ زیرا آن ها دارای وجود بسیط و مجرد و بُعد عقلانی اند، بی آن که ترکیب یافته از عقل و شهوت باشند. (5)
چه این که از برخی روایات به دست میآید :
ملائکه موجوداتی هستند منزه از ماده جسمانی، چون ماده جسمانی در معرض زوال، فساد و تغییر است، همچنین کمال در ماده، تدریجی است از مبدا حرکت میکند و چه بسا در بین راه به موانع و آفاتی برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولی ملائکه این طور نمیباشند.(6)
در روایات گاهی دیده میشود که جبرئیل مثلاً به صورت فلان انسان بر پیامبر(ص) نازل میشد که این از باب تمثّل است؛ به این معنا که ظهور ملائکه برای بیننده به صورت بشر است نه اینکه ملک، بشر بشود بلکه تمثل به این معناست که چیزی به صورت چیز دیگر ظاهر شود مثلاً در سوره مریم آیهی 19 میفرماید: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیاً» که جبرئیل خود را به صورت بشری برای حضرت مریم(س) ظاهر کرد ،یعنی جبرئیل در ظرف ادراک ایشان به آن صورت محسوس شد، نه اینکه واقعاً هم به آن صورت درآمده باشد؛ بلکه خارج از ادراک وی صورتی غیرصورت بشر داشت.(6)
پی نوشت ها:
1. شيخ حر عاملي ، وسائلالشيعة، ج 15، ص 209، مؤسسه آل البيت، 1409ق.
2. سوره شعراء (26) آیه 193ـ 194.
3. علامه طباطبایی، رسائل توحیدی، ترجمه علی شیروانی، ص 194بی جا ،بیتا.
4. امام خمینی، آداب الصلاة، ص 364 با تلخیص.مرکز نشر آثار حضرت امام ،بی تا.
5. صدرالمتألهین، اسفار، ج 7 ،ص 130. دارالاحیاء لتراث العربیه، بیروت، 1403 ق.
6 . المیزان، ج 17، ذیل آیه اول سوره فاطر.
7 . المیزان، همان.
باسلام و تشکر
چه طوری میتوانند عقل و شهوت همسو باشند غیر از اینکه شهوت در بند عقل باشد؟ و تام نباشد
نگاه کنید ... لذت حلال جایی مطرح است که لذت حرام هم باشد
اگر معاد جسمانیست باید قابل تجسم باشد ...حال آنکه ما هرچه تصور میکنیم دنیا گونه است و دنیا دار تکلیف و تزاحم است
مگر اینکه بتوانید توضیح دهید که همین دنیا اگر چه طوری باشد بهشت است و تکلیفی هم نیست؟ (مهم)
در غیر اینصورت نتوانسته اید شبهات ما را پاسخ دهید
بسم الله
این فرمایش شما هم دقیقا ناظر به همین دنیاست
شما با مثال دنیایی میخواهید عالمی را تعریف کنید که از اساس با دنیا فرق دارد
بنده میگویم بهشت خود حب الله است
بهشتی را که شما تعریف میکنید به هرحال نوعی دوییت درش هست و این نتیجه تصور دنیا گونه از آخزت است
وقتی میگوییم حب نفس در راستای حب الله است..خواهی نخواهی تکلیف را بر آن استوار کرده ایم و این تعریف مناسب با دنیاست نه بهشتی که لذات در آن حدی ندارند
واما مطلبی در مورد مترادف نبودن لذت و سعادت
در قرآن از سعادت بعنوان خیر یاد شده که لزوما توامان با لذت های شناخته شده دنیایی نیست
آیه :و عسی ان تکروهو شیا ووهو خیرلکم
از این آیه هم به خوبی استفاده میشود که آنچه که نفس در بهشت میخواهد قرابتی با لذات دنیا ندارد و چه بسا الآن از آن اکره هم داشته باشیم چون فهمش را نداریم
و از اینجا معلوم میشود که سعادت انسان غیر از لذت های نفسانی جسمانی است
سلام ، به نظر من پاسخ در سوره والتین به روشنی قرار دارد .وقتی انسان موفق می شود اونوقت بسته به اندازه موفقیت اش درک لذات چسمانی و روحی و یا لذات مادی و معنوی اش به درک و احساس بهشتی اش نزدیک تر می شود .. صالحین چنین هسند .. سلام دوم نماز .. سلام بر ما و بر بندگان صالح
از نظر بنده طرفداران معاد جسمانی...معاد مورد نظرشان را وقتی میتوانند برهانی کنند که آنرا بتوان در همین دنیا پیاده کرد
یعنی اینکه همین دنیا اگر چگونه باشد بهشت است و تکلیفی هم در آن نیست؟؟؟؟
معاد حیوانات ؟
بر اساس آنچه از آیات قرآنی استنتاج می شود ،حیوانات نیز مانند همه موجودات و همه ذرّات وجود، به سوی معاد در حرکت بوده ، همگام با همه نظام وجود و به عنوان قطعه از نظام هستى، در سیر و حرکت اند . حرکت و سیر آنها هم به آن جایی که همه حرکت ها منتهی خواهد شد، منتهی می گردد.
حیوانات هم مانند هر موجود دیگرى، دارای جهاز خاص وجودی بوده ، دارای مسیرها و طریق های مختلف و متنوع و در عین حال حساب شده و منظم می باشند . آنها نیز مانند هر موجود دیگرى، طبق راه و مسیری که در پیش دارند و در پیش می گیرند؛ به نقطه ای که همه وجود به سوی آن در حرکت است ،یعنی به سوی مبدأ متعال و روز معاد و قیامت در حرکت اند . در آن روز، به نتیجه حرکت خود و مسیر و راهی که در پیش دارند، خواهند رسید.
در قرآن کریم بعضی از آیات وجود دارد که با صراحت به سیر و حرکت حیوانات و همه جنبنده ها و پرنده ها به سوی معادو قیامت اشاره می کند:
وَ ما منْ دابّة فی الأرضِ وَ لا طائرٍ یطیرُ بجَناحیه إلّا أمم أمثالکُم مَا فرّطنا فی الکتابِ من شَیء ثمّ إلی ربّهمْ یحشَرونَ. [1]«نیست هیچ جنبده ای در زمین و نیست هیچ پرنده ای که با دوبال خود پرواز می کند، مگر اینکه همه آنها مانند شما انسان ها، امت ها و هستند و ما در کتاب تکوین، چیزی را بی حساب به وجود نیاورده ایم. سپس همه این جنبنده ها و پرنده ها، به سوی پروردگارشان محشور می شوند».
این آیه با صراحت کامل، همه جنبنده ها و پرنده ها را که شامل تمامی اصناف، انواع و طبقات حیوانات می گردد ،حساب شده و دارای اجتماعات و مقررات و نظم خاص حاکم در اجتماعات آنها و نیز شعور و اراده و همچنین حرکت و سیر به سوی معاد و به سوی مبدأ متعال می داند . با وجود صراحت خاص این آیه در حشر همه حیوانات که از جمله «ثمّ إلی ربّهمْ یحشرونَ »برمی آید ،هیچ گونه شبهه و تردیدى، در اصل حرکت حیوان به سوی معاد باقی نمی ماند. قرآن همچنین می فرماید: وَ اذا الوُحوشُ حشرَت. [2]
گرچه این آیه دلالت خاصی دارد و دلالت بر حشر وحوش می کند؛ اما برای متدبر این حقیقت را می رساند که غیر وحوش نیز محشور خواهند بود.
بنابراین وقتی می گوییم همه موجودات، بدون استثنا به مقتضای آیات قرآنی به سوی مبدأ متعال و به سوی معاد، برگشت نموده و حرکت می کنند و به مبدأ متعال می رسند و نتیجه حرکت خود را می بینند؛ نباید از این جملات معنای ناصحیح برداشت نمود و چنین فکر کرد که در روز قیامت، رسیدن موجودات به مبدأ متعال به یک معنی بوده و رسیدن موجودات به او معنای واحدی دارد؛ بلکه باید توجه داشت که رسیدن به مبدأ متعال در خصوص هر موجودى، به معنای خاصی است؛ مثلا رسیدن انسان به مبدأ متعال، با رسیدن موجودات دیگر به او فرق دارد.
همچنین رسیدن هر موجودى، غیر از رسیدن موجود دیگر است . نیز نتیجه حرکت و راه و روش هر کدام از موجودات که در معاد ظاهر می گردد ،نتیجه مخصوصی بوده و غیر از نتیجه حرکت و راه و روش موجود دیگری است.
اگر به شما گفته شود: در فصل بهار، همه خاک ها به حرکت درمی آیند و نتایج حرکت ها در فصل تابستان ظاهر می گردد، آیا از این جمله، می فهمید که همه حرکت ها نتیجه واحدی خواهد داد و نتیجه ها یک نتیجه است؟! اگر گفته شود: دانه ها در این فصل، حرکت آغاز می کنند و نتیجه ها در فصل تابستان به ظهور می رسد، آیا برداشت می کنید که نتیجه ها در تابستان همه یکی خواهد بود؟
اگر گفته شود: همه نطفه ها در رحم ها، حرکت های خود را شروع می کنند و بعد از مدتی نتیجه ها ظاهر می شود، آیا تصور می کنید که نتیجه ها یکی خواهد بود؟ اگر گفته شود: همه موجودات، به سوی نقطه ای که «معاد» نامیده می شود ،حرکت می کنند و همه در آن روز، نتایج حرکت ها را خواهند یافت و همه به مبدأ متعال خواهند رسید، آیا چنین خواهید فهمید که نتیجه یکی بوده و همه، به یکی نحو به معنای واحد به او خواهند رسید؟!
خیلی هستند که متأسفانه وقتی چنین می شنوند، چنان فکر می کنند و سپس با تعجب می پرسند: آیا همه موجودات، مانند انسان به او می رسند و همه موجودات مانند انسان، نتیجه و جزای اعمالشان را می بینند و به بهشت و جهنم می روند و...؟(3)
پی نوشت ها:
1.انعام (6) آیه 38
2. تکویر(81) آیه 5
3. شجاعى، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، ص 53 .
سلام
بله نتیجه حرکت و رسیدن به مبدا متعال یک چیز واحد نیست
چراکه هر موجودی جلوه و طهور اسمی از اسما خداست و رجوعشان هم به همان اسم است البته انسان جمیع بالقوه اسما خداوند است
و این مطالب شما متافاتی با معاد روحانی ندارد
بر اساس آموزههای وحیانی نظیر آیه «إذا الوحوش حشرت؛(1) در آن زمانی که وحوش جمع میشوند» نیز طبق برخی روایات معلوم میشود که حشر حیوانات در قیامت مطرح است. اما این که آنها برزخ نیز دارند یا ندارند، دلیل عقلی و یا وحیانی بر آن وجود ندارد، ولی بر اساس تحلیل عقلی شاید بتوان گفت:
گرچه حیوانات ممکن است قیامت و حشر و حساب و دادخواهی داشته باشند، ولی اثبات برزخ برای آنها کار آسانی نخواهد بود، زیرا
اولاً قیامت یک پدیده عمومی و همگانی است که نه تنها برای جانداران ،بلکه برای همه مخلوقات و موجودات ممکن (اعم از موجودات مادی و مجرد و حتى جمادات و نباتات) مطرح است ،چون قیامت،برگشت کثرت به وحدت و لقای الهی است . هر موجودی به تناسب ساختار وجودی خود بالاخره در پیشگاه خالق خود حضور خواهند یافت.
برزخ به گفته علامه طباطبایی شبیه یک بازداشتگاه است که موجودات مکلف نظیر آدمیان در آن مدتی تا بر پایی قیامت تحت بازجویی اجمالی قرار گرفته ، طبق عملکرد خود در آن جا در شرایطی متناسب با اعمالش نگاهداری میشود.(3) این مسئله یعنی بازجویی اجمالی و نگاهداری موقت برای حیوانات در آموزههای وحیانی مطرح نشده است. راه دیگری برای اثبات آن وجود ندارد، چون عقل توان درک این امور را بدون اشارات وحیانی ندارد.
دوم: بر اساس رویکرد فلسفی حیوان فاقد مقام تجرد است، و پس از مرگ نمیتوانند از حیات برزخی برخوردار باشند، چون بعد از نابودی بدن و قوای بدنی آنها، روح مجرد ندارند تا در برزخ به حیات برزخی خود ادامه دهد ، بر خلاف انسانها که دارای روح مجردند و بعد از مرگ دارای حیات برزخی بوده و به حیات برزخی خود ادامه میدهند. از این نظر هم اثبات برزخ برای حیوانات با چالش مواجه است، ولی در قیامت چون همگان حتى اجسام و موجودات جسمانی دوباره زنده میشوند، حیوانات نیز ممکن است زنده شوند.
پینوشتها:
1. تکویر (81) آیه 5.
2. تفسیر نمونه، ج 5، ص 226، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1379ش.
3. شیعه در اسلام، ص 100، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1348ش.
[="Franklin Gothic Medium"] صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
صادق;744915 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
بابت تأخیرم در پاسخ دادن عذرخواهی میکنم ... :Gol:
ملاک مجرد بودن چیست؟ اصلاً ماده چیست که هر چه ماده نباشد مجرد باشد؟ ماده هر چیزی است که محسوس نباشد؟ با چشم غیرمسلح دیده نشود یا با چشم مسلح هم دیده نشود؟
آیا ملائکه محدود به زمان نیستند؟ آیا ملائکه ۲۰۰۰ سال بعد از اهل بیت علیهمالسلام خلق نشدند؟ ایا ملائکه قبل از آنکه حضرت آدم علیهالسلام ایشان را آموزش دهد و بعد از این آموزش یکسان بودند؟ آیا ملائکهی مقرب خدا در آستانهی قیامت بعد از صور اول در نمیگذرند تا تنها وجه الله باقی بمانند؟ آیا آنها قبل از رحلت کردن و قبل از رحلت کردن یکسان هستند؟
آیا ملائکه ابعاد طول و عرض و ارتفاع ندارند و این یعنی مادی نیستند؟ مگر ما حقیقتاً چیزی به اسم طول و عرض و ارتفاع داریم؟ آیا ما جسم سه بعدی و تو پر هستیم؟ آیا جز این است که مواد متشکل از مولکولها و اتمها هستند که بین آنها فضای خالی است؟ مگر در داخل اتمها بین هستهی اتم و الکترونها فضای خالی نداریم؟ چجور جسم توپر و سهبعدی هستیم که بیشتر فضای خالی هستیم تا فضای پر؟ آیا دست آخر اصلاً فضایی را اشغال کردهایم یا نکردهایم؟ آیا گمان نمیکنید این تعاریف را باید کنار بگذاریم تا فلسفهامان کمی واقعیتر شود؟ فلسفهی امروز مسلمین نه با آیات و روایات شیعه سازگار هستند و نه با فهم فعلی ما از طبیعیات که فعل خداست ... چرا اینقدر بر آن اصرار میکنیم؟ آیا برایمان مهم نیست که عدهای از مسلمین بر مبنای همین گفتهها مقابل معاد مادی-روحانی هم خواهند ایستاد؟ آیا برایمان مهم نیست که مادهای را خار میشمرند که از یک نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها خلق شده است؟
جسارتهای حقیر را ببخشید ... اگر درستی نظر معروف را چنان بیان کنید که بفهمم ان شاء الله لجاجت نمیکنم :Gol:
آیا خداوند در شب قدر قرآن را بر قلب پیامبر خدا نازل نکرد؟ قلب پیامبر کجاست و چرا اضافه کردهاند که قرآن در شب قدر به آسمان چهارم نازل گشت؟ قلب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله مجرد است آیا؟ آیا عرش خدا که در قلب مؤمن است هم مجرد است وقتی کان عرشه علی الماء و در روایت مبارکه آمده که عرش محیط است به کرسی و کرسی محیط است بر آسمانها و زمین؟ چطور اهل بیت علیهمالسلام علم حضوری به کل عالم مخلوق داشتند و عین الله الناظره و اذن الله الواعیة بودند حال آنکه حضور قلب مجرد جز نزد مجرد بیمعناست و احاطهی وجودی پیدا کردن مجردگونه بر عوالم ماده هم بیمعناست؟ شاید فهم ما بر مبنای تعاریفی غلط شکل گرفته است و وقت آن باشد که در آنها بازبینی کنیم ...
بله ملائکه مراتبی دارند ولی این مراتب را به اشتباه فرض کردهاند از نظر جسمانی و مادی و مجرد بودن و غیره باشد ... تقسیمبندی عوالم عقل و مثال و ماده نه منطقی است و نه سازگار با آیات و روایات است ... پای درس عالم فیلسوف و عارف بزرگی بودم که ایشان هم به این تعاریف اشکال وارد میدانستند و فرمودند که تشکیک مراتب وجودی درست نیست اگرچه در برخی مراتب پایینتر به نظر درست برسد، بلکه باید گفت تشکیک مراتب در ظهور، اینکه همه چیز آیه و نشانهی خداست ولی برخی آیات بزرگترند و برخی کوچکتر ... این هم نظر ایشان بود ... شاید درست باشد و شاید نقدهایی به آن وارد باشد، ولی این نظر شخص بیسواد حقیر به تنهایی نیست که این نظرات فلسفی امروز مسلمین اشکال دارند و باید رها شوند :Gol:
آنها نه بسیط هستند و نه مجرد، مکرر داریم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از فرشتهای خواسته باشند که به همان شکل اصلی برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بشوند که آنها هم اطاعت میکردند و وصف آنها در روایات ما آمده ولی در رویکردی که ظاهراً کلاً میان فلاسفه باب شده است هر چه را که متوجه نشوند تأویل میکنند به چیزی که بفهمند ... مدام میگویند ظاهر را رها کنید ... این کاری است که جناب ملاعلی در مورد بهشت و جهنم و حشر جسمانی میکنند و شما خود با ایشان مخالفت میکنید و میفرمایید بدون دلیلی نباید ظاهر آیات و روایات را انکار و سپس آنها را فقط تأویل کرد ... پس چرا خود علما هم در هر جا که خود خواستند چنان کاری را میکنند؟ ...
در روایات مبارکه آمده که ملائکه عقل محض هستند، یعنی شهوات ندارند، دیگر نگفتهاند که عقل محض بودن یعنی مجرد بودن، همانطور که انسانی که عقل و شهوت با هم هست بخاطر تجرد عقل و شهوت موجودی مجرد محسوب نمیشود ... گرچه حتی لزومی ندارد که از ابتدا از پیش خودمان فرض کنیم که خود عقل موجودی مجرد است ... در روایت امام رضا علیهالسلام سلسله طبقات خلق خداوند آمده است ... اینکه ابتدا موجودی بود که وزن داشت یا نداشت و مشابه آن ... حتی صحبت از خلقت حروف بود ... ولی حقیر به خاطر ندارم صحبتی از ماده و مجرد از ماده شده باشد ... بلکه چند صفت بود که بر مبنای همانها بحث میکردند ... ولی مطالبی این چنینی را به یک استاد فلسفه گفتم و ایشان گفتند احادیث را ما نمیفهمیم و بنای بر کنار گذاشتن آنها را داشتند و بعد دنبالهروی فلاسفهی غربی و فلاسفهی مشایی را میکردند ... حال آنکه امام صادق علیهالسلام فرمودند که وای بر اهل کلام اگر آنچه ما گفتیم را رها کنند و به هر سمت که خود خواستند بروند ... آیا دغدغهی خلافی دارم و بیخود مسأله را بزرگ کردهام؟
بله تمثل است از این باب که به هر حال انسان نمیشود و همچنان ملک است، ولی این تمثل لزومی ندارد به این معنا باشد که پس بدنش هم خیالی است و مجازی است و وهمی سرابمانند است ... آیا دلیلی دارید که اینطور بوده است؟
آیا مولکول عناصر شیمیایی پس مادی نیستند که تا فرایندی شیمیایی اتفاق نیفتد تغییر نمیکنند؟ آیا پس اتمهای مواد خود مادی نیستند که تا واکنش هستهای رخ ندهد زوال و فساد و تغییر ندارند؟ این مسائلی که میفرمایید ناشی از شهود قدیمی و ناقص و بعضاً اشتباه گذشتگان است ... مگرنه به امر الهی غذای حضرت عزیر علیهالسلام ۱۰۰ سال بدون تغییر باقی ماند، یا همین امروز هم اگر فضا به شدت استریل شود و از حیث باکتریها پاک شود مشاهده میشود که چنان فسادی لزوماً در آن راه ندارد، کما اینکه با آزمایشی این چنینی نظریات قدیمی رد شدند که گمان میکردند عامل فاسد شدن مواد غذایی در خود آنهاست که ایجاد میشود ... اما چرا هنوز فلاسفه بر سر همان تعاریف غلط گذشته باقی ماندهاند را حقیر نمیفهمم ...
چه دلیل قاطعی داریم که مواد اینطور هستند و چه دلیل قاطعی داریم که ملائکه اینطور نیستند؟
با تشکر از اینکه جهل حقیر را تحمل میکنید و برای پاسخ دادن به دغدغههای حقیر وقت میگذارید،
اگر شما نشان دهید که تعریف ماده همان است که میفرمایید و چیزی به اسم مجردات با همان معنایی که فلاسفه بیان میکنند وجود دارد شاید حقیر هم به جرگهی جناب ملاعلی و محیالدین پیوستم و گفتم بهشت نباید مادی باشد چون ماده تاریک است و ظلمانی و پست ... (سبحان الله که میدانیم دل هر ذره که بشکافی آفتابی در میان بینی و باز ماده را ظلمانی مینامیم، ... سبحان الله که میدانیم الله نور السموات و الأرض و بعد آسمانها و زمین را جزء دنیا و پست و ظلمانی میشمریم ...)
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
ملاali;745229 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بابت تأخیرم عذرخواهی میکنم :Gol:
بند یعنی حدّ ... شما این حدّ را بگذارید در دور تا دور بهشت و بعد ببینید آیا در داخل بهشت هم حدی لازم است روی آن بگذارند؟ ... حالا فرض کنید مرضهای روحی شخص را خدا قبل از ورود به بهشت شفا دهد و بعد او را وارد بهشت گرداند تا تمنای چیزی که با طبیعت انسانی او سازگار نیست را نداشته باشد ... دیگر هر چه که بخواهد داخل بهشت هست و هر چه که بخواهم برایش فراهم هم میشود ... و حدّ و مرزی ندارد که شهوت میل داشته باشد از روی ان عبور کند و لازم باشد تا عقل مانع از آن شود ... چه چیز این مسأله برایتان غیرقابل پذیرش است؟
آیا بهشت جایی مطرح است که جهنم هم باشد؟ از کجا به صحت چنان گزارهای رسیدید که لذت حلال جایی مطرح است که لذت حرام هم باشد؟ در بهشت همه چیز حلال است و در نتیجه دیگر لازم نیست بگویند که فقط از لذات حلال استفاده کنید، بنابراین گفته میشود هر چه خواستید برایتان مجاز است، و در نتیجه دیگر تکلیف هم در بهشت نداریم ... مگرنه مگر میشود شهوت داشت ولی اختیار نداشت یا اختیار داشت ولی اراده نداشت؟ ... متوجه نمیشوم کجای این مسلله برای شما مبهم است، قاعدتاً خود شما هم تمام اینها را میدانید :Gig:
آیا وقتی در عالم خواب در ورای این عالم ماده ارواح درگذشتگان را میبینید آنجا را غیردنیاگونه مییابید؟ آیا روح شما که محدودیتهای جسم شما را ندارد در عالم خواب با این چشم و گوش جسمانی شما آن ارواح درگذشته را میبیند یا با چشم و گوش برزخی؟ ...
وقتی میگویید دنیاگونه و بعد اضافه میکنید که دنیا دار تکلیف و تزاحم است آیا شناختی از دنیا دارید که دنیا با چه مکانیزمی دار تکلیف و تزاحم است؟ متاع دنیا چطور است که متاع فریب است؟ آیا فریب بودن متاع دنیا بخاطر مادیت و جسمانیت آن است یا بخاطر امکان تضادی که بین ظاهر و باطن آن میرود؟ بر چه مبنایی اصرار دارید که دنیا را مترادف مادی و جسمانی بودن بدانید؟
شما با درک حقیر از ماده مخالف هستید ... ایرادی ندارد ... اما پیش خودتان درک دیگری را بر این درک حقیر ترجیح میدهید ... لطفاً وجه ارجحیت درک خود از ماده را بیان کنید ... آیا جز این است که آن را ارجح میدانید چون گذشتگان اینطور به شما رساندهاند؟ ایا دلیلی دارید که ایشان حتماً درک درستی از مادی بودن و جسمانیت داشتهاند؟ اگر فرصت کردید و تمایل و حوصله داشتید نقدی که در پست قبل به مفهوم ماده در بحث با استاد بزرگوار داشتم را بخوانید و ببینید آیا اشکالاتی که به درک معمول از ماده و جسمانیت در فلسفهی امروز گرفتهام وارد هستند یا نیستند ... آیا اصلاً قابل تأمل هم نیستند؟ ... اگر قابل تأمل هستند لااقل یک امکان ولو جزئی بدهید که شاید سؤال شما خودبخود پاسخش مشخص باشد، به این صورت که اصلاً چیزی به اسم ماده و تجرد از ماده نداریم که بحث کنیم بهشت میتواند مادی باشد یا عالیتر از آن است که مادی باشد ... تا چه برسد به جسمانیت ... :Gol:
کافی است حجابهای ظلمانی کنار روند و تنها حجابهای نورانی باقی بمانند، و انسانها از بیماری روحی خود شفا یابند (همانکه خداوند فرمود فی قلوبهم مرض و بعد امام علیهالسلام تفسیر کردند که این مرض چنان است که شخص به بدی تمایل دارد و از خوبی کراهت دارد) و در نتیجه خیر نازل شده از طرف خداوند به ایشان به صورت خیر برسد با شدت و ضعفهای متفاوت ... بسته به تعداد و کیفیت حجابهای نور میان او و خدا ... این میشود بهشت با وجود آنکه همچنان مادیت و جسمانیت در زندگیاش حضور دارد ...
اما با این حال بهشت اخروی فرق دیگری هم با بهشت وصف شده در بالا دارد و آن این است که برخی از قوانین آن با قوانین این دنیا متفاوت است تا نهایت بهرهمندی بهشتیان از نعمات خداوند را فراهم گرداند ...
مگرنه در همین حیات دنیوی هم بودهاند از اولیاء خدا که طعام بهشتی خوردهاند ... بزرگی به خدمت امام زمان علیهالسلام رسید و امام علیهالسلام سفرهای پهن کرده بودند و به او گفتند از این سفره بخور، آن شخص خورد و تعریف میکرد که مزهاش با هیچ غذایی که تا کنون خورده بود شباهت نداشت و در کمال خوشمزگی و غیره بود، بعد امام علیهالسلام او را طلبیدند که نزدیک ایشان شود، این بزرگوار دستدست کردند، امام علیهالسلام پرسیدند چرا نمیایی؟ جواب داد که غذا خوردهام اگر بشود دست و دهانم را بشویم و بعد خدمت شما برسم که بیاحترامی به شما نباشد، امام علیهالسلام فرمودند که وای بر تو آیا دست و دهانت با طعام بهشتی آلوده شده است؟ بعد آن شخص نگاه کرد و دید نه اثری از آلودگی در دست و دهانش نیست و تازه معطر هم شده است ... در مثال دیگر آن حوریهای که نزد مرحوم علامه آمد ... مثال دیگرش آن حوریهای که حضرت شیث علیهالسلام با آن ازدواج کرد ... آیا ایشان با موجودی مجرد همبستر شدند و از آن فرزندی آوردند که جدّ بزرگ انبیاء علیهمالسلام باشد؟ از این دست مثالها بسیار است ... راهی برای انکار آنها نیست مگر انکه شخص منابع دینی را منکر شود ... چطور همچنان مردّد هستید؟
از کجا دانستید که اساس دنیا بودن دنیا کدام است که حال آخرت باید از آن نظر متفاوت باشد؟
از کجا دانستید که آخرت باید تفاوت اساسی با دنیا داشته باشد؟ ایا هیچ شباهتی به هم ندارند؟ اگر دارند چه شباهتی و چه دلیلی دارید که شباهتشان را به همین میزان محدود کنید؟
ما هم میگوییم حبالله است و تجلی حبالله که حبالخیر است و در حبالخیر حبالنفس هم یافت میشود همانطور که در ورای آن حبالحسین هست و حب اهل بیت علیهمالسلام هست و حبالمؤمنین است، ایرادی ندارد اگر حبالحوریه هم باشد و حباللذائذ دیگر هم باشد ... نشان دهید که فقط خود حبالله است و این محبت خالی از تجلی است؟ آیا اصلاً در بهشت مدّ نظر شما کثرتی یافت میشود؟ آیا ما و شمایی باقی میماند؟ آیا آنجا دیگر شما نعوذبالله امام حسین علیهالسلام را دوست ندارید؟ اگر دوست دارید آیا این حبّ برای شما نسبت به حبّ خدا ایجاد دوئیت نمیکند؟
ان شاء الله توضیحات بالا برای پاسخ دادن به این بخش هم کفایت کند ... دوئیتی در کار نیست بلکه همه چیز در طول هم هستند ... حتی در ادامهی این حبّ الهی وقتی به حجابهای ظلمانی در زیر بهشت برسیم این حبّ به نفرت و کینه تغییر یافته و نسبت به دشمنان خدا منزجر خواهید بود و این انزجار عین حبّ الهی و حب اهل بیت علیهمالسلام و حبّ خودتان و حبّ نعمات بهشتی و حبّ مؤمنین بهشتی و غیره است ... این محبت در وجود انسانهای اصحابالیمین هست، چه مکلف باشند و چه نباشند ... گرچه شهوات وقتی بر خلاف عقل باشند، یعنی قلب وقتی مریض باشد، این همان است که فرمودهاند از فروع دشمنان ما در شماست و خود را از آنها پاکیزه کنید و به فروع ما که اصل خیر هستیم خود را زینت دهید ... کسی که از فروع شرّ پاک شد و به فروع خیر آراسته شد دیگر در همین دنیا هم که باشد نسبت به برخی از گناهها مکلف به آن معنا نیست، چون عصمت نسبت به آن گناه را کسب کرده است و دیگر خودش از انجام آن گناه بیزار است ... یعنی اگر ترک آن گناه بر و تکلیف نباشد هم او به سراغ آن نمیرود و میلی به انجامش ندارد و بلکه از آن بیزار هم هست و دوری میگزیند ... و بهشت این درجهی عصمت را دارد ... پاک شدن از امراض قلبی در قیامت به همین منظور است ... اینکه شخص چیز حرامی که خلاف طبیعتش هست را نخواهد ...
در بهشت لذات حدی ندارند ... یعنی هر چه بخواهند برایشان فراهم است ... لذات حدّ دارند ولی این حد ایجاد محدودیت و کمترین رنجشی در شخص بهشتی نمیکند ... از نظر لذات روحی هم که محدودیتی نیست ... توجه داشته باشید که بهشت مدّ نظر ما یک سری لذت بیشتر از لذات بهشت مدّ نظر شما دارد و در نتیجه اگر شما آن را محدود بدانید باید بهشت مدّ نظر خودتان را محدودتر بدانید که لذات جسمانی را ندارد ...
شما گمان میکنید چیزی را دوست دارید در حالی که حقیقتاً آن چیز برای شما خوب نیست، خدا میداند و شما نمیدانید ... این چه ارتباطی به آن نتیجهای که از آن میگیرید دارد برادر؟ چرا نمیتوانید بپذیرید که در دنیا حجاب ظلمانی بین عالم ظاهر و عالم باطن فاصله انداخته است که همان هم سبب میشود تا امکان داشته باشد که کسی چیزی را بخواهد که حقیقتاً برایش خوب نیست؟ حالا آن پرده را بردارید تا هر کسی خودش بفهمد گناهی که اینقدر مشتاقش هست چه معجونی از کثافات و آلودگیهاست ... ببینید خودش هم آن گناه را ترک میکند یا باز به آن تمایل دارد ... ماهیت دنیا همان حجابهای ظلمانی است نه بیشتر ... بر این اساس هیچ نیازی نیست به دنبال تفاسیر دیگری برای این آیه بگردیم که بعد ما را در مسائل دیگر مقابل آیات و روایات بسیار قران و اهل بیت علیهمالسلام قرار دهد ...
در کنار این مطلب توجه داشته باشید که لذات جسمانی تنها به واسطهی جسم درک میشوند مگرنه نهایتاً آن احساس لذت بردن که دیگر مادی و جسمانی نیست، پس اگر خواستید لذتهای نفسانی جسمانی را مقابل سعادت انسان قرار دهید باید کل لذات را مقابل سعادت قرار دهید و در نتیجه اصلاً بهشتی نباید وجود داشته باشد ... حال آنکه بهشت حق است ... نفس اگر مدرک لذت باشد چه این لذت را با واسطهی حواس ظاهری از عالم خارج بگیرد و چه از طریق ارتباط با عالم معنا از باطن خود کسب نماید ... فرقی ندارد، یعنی فرق ماهوی ندارد و تفاوتشان در شدت و ضعف است ... تلاش شما بنابراین در اصل بر این قرار گرفته که بگویید بهشت باید فقط لذتهای بزرگتر را داشته باشد و بیاییم بگوییم لذات ضعیفتر را خداوند در بهشت قرار ندهد ... ولی این نگاه رد میشود وقتی دقت نماییم که ارتباط با عالم معنا در بهشت جدای از التفات به خارج از خود در بهشت نیست و در واقع ظاهر و باطن عالم وجودی هر شخصی بر هم منطبق است، رجوع نمایید به توضیحی که در مورد عدم تجرد قلب در پست قبلی خدمت جناب صادق نوشتم، قلب انسان جدای از عالم خارج نیست ... این مطلب دلایل فراوان در آیات و روایات دارد ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
باسلام
من واقعا نمیدانم منظورتون از ظاهر و باطن چیست؟
مگر شخص منظورش از لذت حلال یا حرام باطن آن است؟ چه میداند باطن چیست؟
در دوصورت به دنبال ظاهرش بوده که همان لذت است
اختلاف ما و شما سر این است که شما مصداق آیه و عسی ان تحبوا شیا و هوشّرلکم را لذت حرام میدانید ولی فهم بنده از اسلام و آیات این است که لذت نفسانی چه حلال و چه حرام در مقابل خیر و سعادت اخروی است با این تفاوت که حلال آن در دنیا حلال است اما سعادت و خیر نیست...لذا مثلا به وقت جهاد همین حلال هم حرام میشود و باید کنار گذاشته شود
از نظر من شهوت کلا در برابر خداست که بخش خیلی کمی از آن حلال شده برای گذر از آن(دقت کنید) مگر نه اینکه لذت حرام به خاطر بیشتر لذت بردن است؟؟؟ از اینجا پی میبریم که اصلا لذت اصالت ندارد حتی حلال آن
امیدوارم متوجه شده باشید
لذت حلال همینی است که در دنیا هست و اما بیشتر از آن میشود لذت حرام!!!
پس نمیتواند در بهشت جایی داشته باشد
و البته خدا هم فرموده «ما شمارا برای عبادت آفریدیم» نه برای لذت بردن(مهم)
و مطلب دیگر اینکه از نظر من اصالت شهوت تا بدین جا بوده و هست که خلقت دنیایی و امتحان شدن مارا رقم بزند و اما با مرگ بدن فانی میشود
نشان به این نشان که در حال حاظر اموات حیات دارند اما بدن ندارند پس شهوت هم ندارند
هرآنچه که مربوط به شهوت خوردن و نکاح بود با بدن دنیایشان فانی شد و رفت
اما اگر بخواهید از خواب مثال بزنید که خب ما در خواب هم میخوریم و آمیزش میکنیم..باید عرض کنم که این مثال ناقص است و چیزی را ثابت نمیکند
چرا که آمیزش در خواب هم کاملا تحت تاثیر بدن بوده نه اعمال خوب ..و اتفاقا نتیجه آن در بدن هم دیده میشود(مثل جنب شدن)
خلاصه کلام این که از نظر بنده خیر و سعادت مورد نظر خدا... غیر از درکی است که ما از لذات جسمی داریم درغیر اینصورت لازم نبود بگوید چیزی را خوب میپندارید ولی بد است!!
و طبق این قاعده نمیتوانیم فیها ما تشتهی الانفسکم را با لذات دنیایی معنا کنیم
اما مجرد بودن روح و نفس انسانی توسط حکمای اسلامی ثابت شده و ردی برآن ندیده ام !!!
اگر عالم سراسر جسمانی بود چه لزومی به مرگ بود؟؟
صرف نظر از آخرت شما عالم برزخ را چگونه تشریح میکنید؟ اگر مجرد از جسم و ماده نیست پس چیست؟
من متوجه نمیشوم که منظورتون از حجاب چیست؟
مصداقی توضیح دهید که همین زندگی روزمره دنیا اگر چه جوری باشد بهشت است و تکلیف هم برچیده میشود؟ و هرچه از شهوت هم بخواهیم هست؟
اینو از شما تازه میشنوم !
داستان چی بوده؟
سند؟
جدای از اینکه شاید با توضیحات شما معادجسمانی را عقلا قبول کنم باید عرض کنم که اگر روایت و آیه یا داستان صریحی در این باره بیاورید بنده تعبدا معاد جسمانی را قبول میکنم و اصراری به رد آن نمیکنم
مسئله اینجاست که آیات فقط ظهور در جسمانیت دارند ولی صریح نیستند
اما بعنوان مثال اگر همین داستانی را که در مورد حضرت شیث نقل کرده اید و از آن مهمتر احادیثی که اشاره به این دارند که در دنیا و آخرت لذتی بیشتر از نکاح با زنان نیست...واقعا معتبر باشد
بنده تعبدا نظر شما رو میپذیرم
این احادیث را نگاه کنید:
در بهشت توان بدنی انسان در کامیابی از زنان به اندازه صد نفر میگردد(کتاب کنزالعمال جلد 14 ص 468)
هرمومنی را هفتاد زوجه از حوران میدهند و چهار زن از آدمیان(بحارالانوار ج8 ص 157 ح 98)
منظورم بنده از سخن صریح در جسمانیت این است
اینها رو نمیشه تاویل کرد
اما در چندین سایت یادمه که از این احادیث سوال شده بود همه کارشناسها اعلام کرده بودند که سند این احادیث ضعیف است
باتشکر
از حسن نظر تان متشکرم .
زهرایی بدرخشید وولایی جلوه نماید .
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;748285 نوشت: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا [النساء، ۱۰]
... لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ... [الحجرات، ۱۲]
... فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ [الحدید، ۱۳]
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
ملاali;748285 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام غلیکم و رحمة الله
کسی که مال یتیمی را بخورد جز این نیست که آتش در دهان خود میگذارد ...
کسی که غیبت برادر مؤمنش را بکند مانند این است که از گوشت برادرش میخورد ...
پس در قیامت بین ایشان حصاری زده شود که دربی بر آن هست، داخلش عذاب است و ظاهرش از بیرون عذاب است
ظاهر لذات حرام نعمت و لذت است حال آنکه باطن همان لذت حرام عذاب است، شخص در پس حجاب دنیا متوجه آن عذاب نیست ولی در قیامت که حجاب دنیا کنار رفته است «سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» و باطن آنچه از پیش برای خود فرستادهاند را میبینند ... تجسم اعمال تجسم یک امر مجرد نیست ... نیت مجرد نیست ... و الله العالم ...
معنای سعادت چیست از نظر شما؟
لذات نفسانی چه فرقی با لذات روحانی دارند؟ آیا به کل منکر لذات روحانی هستید؟ اگر نیستید و آن را هم لذت میدانید دیگر چرا یک لذت را خوب و دیگری را بد میدانید؟ آیا برای این صورت ارزشگذاری دلیلی دارید؟
بیشتر از لذت حلال میشود حرام چون از مرزهای حلال خدا تعدی شده است، نه چون لذتش زیاد شده است، بیرون از بهشت بشود جهنم دلیل بر بد بودن بهشت نیست
اگر لذت اصالت ندارد بفرمایید چه چیزی اصالت دارد؟ شما برای چه خدا را میپرستید؟ مگر خدای شما به عبادت شما نیاز دارد؟ اگر خود شما به این عبادت نیاز دارید بفرمایید چه نیازی به آن دارید؟ آیا احساس رضایت داشتن از بندگی خدا و آیا محبت خدا را در دل داشتن لذت ندارد و اگر دارد باید کنارش گذاشت؟ یاد ان بزرگواری افتادم که در تاپیک دیگر گفتند اگر زمانی احساس کنم که نورانی شدهام از عصبانیت یک چیزی را میشکنم، شما اگر از عبادت خدا به احساس لذت رسیدید سریع نعوذبالله میروید یک گناه میکنید؟ نمیکنید ... پس نمیتوانید منکر اصالت لذت شوید ...
تا مقصود از عبادت چه باشد ... مقصود استفادهی خدا نیست و استفادهی خودمان است ... هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی ...
آیا نتیجه خوردن در خواب هم پس «سیر شدن» است؟
آیا در حین آن خواب مجرد جسمتان هست که از آمیزش لذت میبرد یا روحتان لذت میبرد و جسم از آن متأثر شده و محتلم میشوید؟
جهالت انسان میتواند مانع فهم صحیح شود، ایرادی هم ندارد که خداوند به انسان یادآوری نماید که انسان ظلوماً جهولاً خلق شده است ...
ما تشتهی انفسکم یعنی هر چه بخواهید ... یعنی اول لذات دنیا را بخواهید که میشناسید، بعد بگویید ای کاش در اثر خوردن فلان چیز سردی نکنم و مریض نشوم، ای کاش فلان اثر را نداشته باشد، همهی اینها هم جزء چیزهایی است که میخواهید، یعنی لذات جسمانی بدون نقایص و کاستیها و سختیهایشان ... و لذات دیگری که مثلش در دنیا نباشد هم آنجا فراهم است ... یعنی مطلقاً هر چه که بخواهید (با توجه به اینکه قلب شخص بهشتی سالم است و هر چه بخواهد مطابق طبعش باشد) و اضافهه بر آن که شما بخواهید هم فراهم است ... این بهشت هیچ محدودیتی ندارد ... تمام لذات معنوی که خواستار آنها هستید هم فراهم است ... ولی آنها که کارشان عبادة التجار بوده است ممکن است به دنبال همان حوری و طعام بهشتی باشند، آیا خدای کریم و بینیاز از ایشان دریغ کند بعد از آنکه به او اعتماد کردند و وعدهی او را باور کردند؟ «وَعْدَ اللَّـهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ قِيلًا ؟»
حقیر که اثباتی بر آن ندیدم بزرگوار، در همین تاپیک هم استاد صادق فقط فرمودند اینطور هست ولی دلیلی نیاوردند یا لااقل حقیر متوجه فرمایش ایشان نشدم ...
مرگ به معنای نابود شدن نیست ... پس امکان دارد که تمام عالم سراسر مادی باشد تا چه رسد به جسمانی ... گرچه ظاهراً جسم بدون ماده معنا ندارد ...
مادی است ولی لطیف است ...
بهشت برزخی در دارالسلام نجف است و دوزخ برزخی در برهوت یمن ... جا دارد ... زمان دارد ... از هر نظر که حساب کنید مادی است ... ولی لطیف است ... محسوس حواس ظاهری نیست ... چه بسا برخی حیوانات بتوانند برخی از مسائل برزخ را درک کنند، کما اینکه در مورد گربه چنین چیزی معروف است ... شاید هم نتوانند ... و الله العالم
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [ق، ۲۲]
اگر ظاهر و باطن بر هم منطبق شود، یعنی مثل اولیاء خدا که نماز میخوانند و در نمازشان کسل نمیشوند و روشنی چشمشان در ان است، هم لذت ظاهری دارد و هم لذت باطنی ... برای ما چه بسا ظاهرش سخت باشد و فقط لذت باطنی از آن ببریم ... اگر ظاهر منطبق بر باطن شد و این باطن یکسره لذت بود و در نتیجه ظاهر هم یکسره لذت بود و محدودیتی نداشتیم (یعنی قلب خودمان هم مریض نبود) این میشد بهشت ... به همین دلیل اولیاء خدا نه حزنی دارند و نه ترسی ... آنها در دنیا در بهشت هستند ...
دنیا دار تکلیف است؟ بله ولی نه به آن سادگی که شما میپندارید ... مثالش این است که در رجعت مطابق عقاید شیعه و در واقع مطابق خود قران از هر دو گروه خیلی خوبها و خیلی بدها به دنیا بازمیگردند ... بدها در برزخ طعم عذاب را چشیدهاند و حالا باز به دنیا آمدهاند ... چه میشود که در دنیا هستند ولی توبه نمیکنند؟ آیا نمیتوانند بعد از دیدن عذاب توبه کنند تا بعد از اینکه باز مردند دیگر عذاب نشوند و به بهشت روند؟ آیا این دنیا برای ایشان محل تکلیف است ...
دو دسته روایت وجود دارد، دستهی اول میگویند فرزندان حضرت آدم علیهالسلام با هم ازدواج کردند چون قحطالنساء و قحطالرجال بود، ازدواج محارم با هم را هم خداوند بعد از آن حرام کرد ... دستهی دوم روایاتی هستند که در آنها از معصوم علیهالسلام این مسأله را میپرسند و نظرشان را میخواهند که آیا این قول معروف که در بالا بیان گردید را تأیید میکنند؟ معصومین علیهمالسلام هم برافروخته میشوند و میگویند به خدا دروغ بستهاند ... چه در مورد اینکه خدا حواء سلاماللهعلیها را از تکهای از بدن حضرت آدم علیهالسلام خلق کرده باشد که در این صورت بر هم محرم میشوند و ازدواجشان حرام است و چه در مورد اینکه فرزندان ایشان با هم ازدواج نکردند، بلکه یکی با حوریهای بهشتی ازدواج کرد و دیگری با زنی از جن ... دسته روایات دوم نشان میدهند که راهی بوده است که خداوند دستانش بسته نباشد بر خلاف آنکه یهود میگفتند گاهی نعوذبالله «يَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ»، خداوند از سر ناچاری کاری که غلط باشد را انجام نمیدهد ... به همین دلیل برای شخص حقیر مسلّم است که دسته روایات نخست یا جعلی هستند و یا تقیه، و البته واضح است که در زمان معصومین علیهمالسلام هم رواج داشته و قول رایج بودهاند که دیگرانی از ایشان سؤال پرسیدهاند که آنها را تأیید میکنند یا خیر ... پس جا دارد بزرگان ما هم آن روایات را کنار بگذارند ... شاید هم اشتباه کنم گرچه به شخصه تردیدی در غلط بودن آنها ندارم و بیشتر میخورد که از روایات اهل سنت در میان شیعیان هم پخش شده باشد ...
آن روایاتی که فرمودید هم با قرآن و روایات دیگر سازگار و در تأیید یکدیگر هستند ... حتی اگر سندشان ضعیف باشد متنشان قوی است ... و البته چون حکم فقهی قرار نیست از آنها استخراج شود قابل پذیرش هستند ... اگر اشتباه نکنم
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] صادق;748302 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
استاد ممنونم، همین که حقیر را تحمل میکنید هم ممنونم، اگر قابل میدانستید و جواب کامل میفرمودید بیشتر منت گذاشته بودید :Gol: تا اینجای کار اگر به شما نتوانم اشکال کنم به جناب ملاعلی هم نخواهم توانست، ایشان هم هر چه را که قبول نداشته باشند تأویل میکنند و میگویند اگر خدا آنطور فرموده و اهل بیت علیهمالسلام هم آنطور بیان کردهاند برای این بوده که چون با کودک سر و کارشان افتاد زبان کودکی گشودهاند ...
در پناه خدا و در سایهی لطف امام زمان علیهالسلام مستدام باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
باسلام وتشکر .
آن جناب ( ملا علی گرامی ) با این بنده حقیر در باب معاد کاملا متفاوت بلکه متضاد می اندیشد .
نقد های هم بر بر داشت جناب تان در باب ماهیت فرشته وتجرد تقدیم شد چرا مسکوت گذاشتید ؟
قبول ندارید بفرماید تا عرایض نو تقدیم شود .
جناب تان اهل دانش ودرک هستید این مسله معرفتی را دقیق دریافت می نماید .
تردید نکنید که هرچند در خصوص چگونگی وجود فرشتگان اطلاعات کاملی در اختیار ما نیست. اما بر این مطلب تقریبا اتفاق وجود دارد که فرشتگان موجوداتی مجرد هستند؛ یعنی وجودی مادی ندارند؛ براین اساس روشن است که دیدن فرشتگان با چشم عادی ممکن نیست.
دلیل این امر هم روشن است زیرا چشم ما تنها امکان درک واحساس تصاویر وصورت های خاص مادی را دارد؛ یعنی با انعکاس تصاویر اشیای مادی در چشم و طی فرآیند پیچیده ای،عمل دیدن امکان پذیر می گردد؛ و در این فرایند حتی همه موجودات مادی قابل دیدن نیستند. چه رسد به موجودات مجرد و غیر مادی که اصلا صورت مادی ندارند تا در چشم منعکس گردند و ...
البته این به معنی محال بودن دیدن فرشتگان نیست بلکه این امر ممکن است. اما به دو صورت:
1- یا باید انسان از مرتبه ملک وماده فاصله گرفته، بدون اتکا به واسطه های مادی فرشتگان را ادراک کند؛ در این حالت هرچند در ظاهر فرد موفق به دیدن فرشته شده، اما در واقع با روح وجان خود او را ادراک ورویت کرده، از این حالت به کنار رفتن پرده ها تعبیر می شود .برای انبیا واولیا و یا برخی ازبندگان خاص خدا در مراتب مختلف حاصل می شود؛ یعنی برای برخی در حالت خلسه ومکاشفه وبرای برخی در حال بیداری رخ می دهد.
البته ممکن است برای برخی در شرائط خاص هم این امر امکان پذبر شود چنان که در مورد محتضر و کسی که در حال انتقال از این عالم به جهان آخرت است نقل شده است.
2- و یا اینکه فرشته از حال تجرد محض خارج شده ،به نوعی شکل مادی به خود بگیرد که ازاین امر به "تمثل" ومانند آن یاد می شود که موارد متعددی از این نوع تمثلات در قرآن ذکر شده؛
البته در حقیقت وچگونگی ارتباط فرشتگان با انسان ها و اصل تمثل اختلافات بسیار جدی بین فلاسفه وسایر علما وجود دارد اما مسلم است دیدن ملائکه توسط انسان های کامل و مومنی مانند حضرت مریم سلام الله علیها ویا همسر حضرت ابراهیم " ساره "(1) نقل شده و به علاوه حتی دیدن فرشتگان از جانب افراد گنهکار ومستحق عذاب مانند قوم حضرت لوط (2) در قرآن به صراحت ذکر شده است. ولی باید توجه داشت که این گونه دیدن ها کمال برای آنها محسوب نمی شود. زیرا این فرشتگان مامور عذاب قوم لوط بودند و دیدن ملک عذاب کمالی نیست.
اما در هر حال چنان که ذکر شد این رویت با تغییر در یکی از دو طرف بیننده و دیده شونده یا هردو امکان پذیر است (3).
پی نوشت ها :
1. هود(11) آیه70.
2. هود(11) آیه 82.
3. محمد تقی مصباح، معارف قرآن نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، قم 1380 ش، ص283 ونیز : الهی قمشه ی حکمت الهی نشر انتشارات اسلامی قم 1363 ش ، ج1، ص293 .
باسلام و تشکر
اینکه میفرمایید عالم سراسر مادی است مستلزم این است که برزخ مساوی با موت و فنا باشد و قیامت به معنای دوباره زنده شدن
از طرفی اگر سیر انسان را همانطور که از آیات هم روشن یک سیر از نقص به کمال بدانیم...برزخیت برزخ نمیتواند بین دو چیز جسمانی باشد بلکه برزخیت برزخ باید بین وجود جسمانی و غیر جسمانی باشد
و اما این مطالب بدون ما به ازای عینی و خارجی نیست بلکه نتیجه من عرفه نفسه فقد عرفه ربه میباشد
انسان هم بعنوان عالم صغیر این سه عالم و سه ادراک را دارد که عبارت است از ادراک مادی(دنیا)ادارک خیالی(برزخ) و ادراک عقلی(قیامت)
اگر قرار بود که نتوانیم از ظاهر بالاتر برویم و تفکر کلا بابی برای انحراف بود چرا تاکید شده که تفکر کنید و خود را بشناسید تا عالم را بیابید؟؟؟
اشتباه حکما و عرفای اسلامی در تعریف عالم به نوعی بطلان دستور به تفکر و خودشناسی را به دنبال خود دارد یعنی نوعی نقض غرض
حال آنکه قطعا نباید اینطور باشد
این هم آیه ایی که کاملا مطابق با سیر از نقص تا به کمال انسان است و معاد روحانی در آن روشن است
چگونه به خدا کفر میورزید در حالی که مرده بودید(قبل از دنیا) پس شما را حیات بخشید(تولد در دنیا) سپس شما را میراند(مردن دردنیا) آنگاه دوباره زنده میکند(برزخ) ...سپس به سوی او بازگردانده میشوید(فنای در حق)
آیه 28 بقره
درود بر شما
با این فرض دیگر چه جایی برای لذات جسمانی میماند؟؟؟ این سخن شما دلالت بر این دارد که بهشت یک جایگاه معنوی است نه جسمانی
و اینکه توجه به لذات ظاهری نتیجه غفلت از لذات باطن است
شما سعی میکنید که ظاهر و باطن را مطابق نشان دهید حال آنکه هیچوقت مطابق نیستند و نمیتوانند باشند و اینکه در دنیا لذاتی حلال است این مطلب را نمیرساند که ظاهر و باطن باهم مطابق شده اند
حتی انسان اگر بیگناه هم باشد باز به وقت مرگ و برزخ سختی دارد...فکر میکنید چرا؟؟؟
بنده فهمم از سعادت اخروی این است که هرچه هست شهوت نیست بلکه یک لذت عقلانی محض است که بعضی در این دنیا به آن نائل میشوند و بعضی با گذر از برزخ ها...
بنده میگویم شهوت از اساس در برابر سعادت است..خود را تام میخواهد...طغیانگر است...ضد توحید است
دلیل قرآنی هم برای این سخن دارم
در آیه 27 نسا از شهوت بعنوان میل عظیم یاد شده که مطابق با سعادت و غایت اصلی انسان نیست
و اما در آیه بعد صحبت از تخفیف به انسان آمده که چون انسان ضعیف است ما بخشی از آن را برایش حلال کردیم( مهم)
خلاصه اینکه چهار حالت نمیتوانیم بیشتر برای انسان قائل باشیم
1-شهوت و عقل باهم باشند که انسانیت در این حالت به این معناست که شهوت ذلیل و بنده عقل باشد(که این میشود دنیا)
2-شهوت و عقل باهم باشند اما شهوت حاکم باشد که این هم دنیاست و همان میل عظیم است
3-بهشت را شهوت محض معناکنیم که این وضعیت مختص حیوان است و با سیر کمالی انسان سازگاری ندارد
4-بهشت را عقل محض معنا کنیم که هم با سیر کمالی انسان سازگار است و هم تام و کامل است
و در آخر اینکه اگر لذت جسمی در دستگاه آفرینش اصالت و موضوعیتی داشت عدالت خدا مانع از این میشد حتی یک بی دین بی بهره از آن باشد چه برسد به انسانهای بیگناه
آنچه که در دستگاه خداوند برای انسان موضوعیت دارد بندگی و تذکیه نفس است که در هر حالی از بنده خواسته
و آنچه که خدا از سعادت میگوید کاملا در مقابل آن است که ما میفهمیم
بعنوان مثال ما از مهمانی عیش و نوش میفهمیم اما به راستی مهمانی خدا در ماه رمضان چیست؟ گشنگی و تشنگی و بندگی و در نهایت یه پولی هم میدی:ok:
[="Franklin Gothic Medium"] صادق;748728 نوشت:
صادق;748728 نوشت:
صادق;748728 نوشت:
صادق;748728 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله،
استاد شما آنقدر متواضع هستید که حقیر جرأت بحث کردن با شما را ندارم، ولی اگر جسارتی کردهام عذرخواهی میکنم، قصد مسکوت گذاشتن پاسخ شما را نداشتم، اگر پاسخی ندادم متوجه نشدم که چطور پاسخم را دادهاید ... به نظرم رسید تمایل ندارید لااقل در این تاپیک این مسائل باز شوند، مگرنه حقیر در پست ۶۰۶ و ۶۳۷ دلایل زیادی را مطرح کردم برای احتمال مادی بودن حشر و مادی بودن ملائکه، اما به نظرم رسید که به جای نقد آنها و رد کردن اولی فرمودید جناب ملاعلی قانع نمیشوند و یکدندگی میکنند (پست ۶۱۲) و به جای نقد دومی (که پاسخ پست ۶۳۰ شما بود) هم فرمودید که حرف زیاد است ولی خلاصهاش این است که فرشتگان مجرد هستند و اگر طور دیگری بیان شده است به این دلیل است که چون که با کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد و بعد روی درک و درایت حقیر حساب کردید که متأسفانه حقیر هرگز لایق تعریفهای شما نبودهام و تعاریف بزرگوارانه و متواضعانهی شما از روی حسن ظنّ شما و از صفای دلتان هست نه بخاطر چیزی که حقیر حائز آن باشم (دو پست ۶۳۰ و ۶۴۰) ...
استاد بزرگوار، حقیر دلیلی که به اندازهی سطح درک حقیر باشد در میان پاسخهای شما نیافتم، ای کاش میشد خود را در سطح حقیر پایین بیاورید تا بهتر بتوانم با شما همراهی نمایم ... بحث بر روی مادی بودن فرشتگان شاید مستقیماً مرتبط با تاپیک حاضر نباشد ولی روشن شدن مفهوم ماده و جسم و تجرد از ماده لازمهی بحث حاضر است ... شاید ...
باز هر طور که شما صلاح بدانید ...
و اگر از طرف حقیر در پاسخ دادن کوتاهی شده است باز عذرخواهی میکنم و اگر صریحاً نکات اشتباه در نظراتم را نشان دهید و ایرادتان به آنها را بگیرید آمادهام تا به اندازهی وسع محدودم از آنها دفاع کنم ... اصراری ندارم که همه چیز مادی باشد ولی فعلاً اصرار دارم که مرز ماده و تجرد از ماده آنچه معمولاً بیان میشود نیست و حشر قیامت هم مادی است و نه فقط جسمانی ...
تا کنون دلیلی برای این اتفاق ندیدهام و هر چه که باعث شده است، گویا این مطلب تا کنون بدیهی فرض شده است حال آنکه نه تنها بدیهی نیست که به نظر میرسد درست هم نباشد ... اگر دلایل اتفاق بزرگان بر تجرد فرشتگان را بیاورید حقیر بهتر میبینم که با کدام آنها میتوانم موافق باشم و با کدام یک نمیتوانم ... در این صورت شاید شما هم بهتر بتوانید اشتباهات حقیر را تشخیص دهید تا دیگر سعی نکنم برای جناب ملاعلی مادی بودن حشر را اثبات نمایم ... ان شاء الله و ما شاء الله
شاید آنها هم مانند آن دسته از موجودات مادی باشند که قابل دیدن نیستند ولی مادی هستند ... بجز محسوس ما نبودن دیگر چه دلیلی برای مادی نبودن آنها داریم؟
هر دو حالت را قبول دارم ... ولی دلیل بر تجرد فرشتگان نمیشود، این فقط نشان میدهد که در حالت عادی فرشتگان محسوس انسان نیستند و باید تغییری یا در فرشتگان و یا در حواس انسانی صورت پذیرد تا فرشتگان هم محسوس انسانها شوند ... ولی ضرورتی ندارد که این یعنی فرشتگان مجرد هستند ... ضرورتی دارد؟
در پناه خدا باشید و باز ممنون از اینکه حقیر را همچنان با وجود ضعفم در فهمیدن فرمایشات خود تحمل و همراهی مینمایید :Gol:
یا علی علیهالسلام
تا پاسخ سوال پست قبلی ما را بدهید
لازمه این مطلب را هم اضافه کنیم
بله اینکه فرشتگان شهوت ندارند شاید دلیل کافی بر مجرد بودن آنان نباشد
اما حدیثی داریم فکر کنم از امام باقر ع که فرموده اند خداوند قبل از هرچیزی عقل را آفرید و سپس تمام اشیا و مخلوقات از عقل آفریده شدند
روشن و قطعی است که عقل به تنهایی یعنی قبل از اشیا نمیتواند جسمانی باشد
لذا تقسیم عالم به مادی و مجرد توسط حکما همچین بی پشتوانه روایی هم نیست
از این مطلب میتوان در جهت مجرد بودن فرشتگان هم استفاده کرد
گرچه مجرد بودن فرشتگان دلایل دیگری هم دارد
یک مثال دنیایی هم بزنم
شما یک ماشین با مدل خاص را فرض کنید کاری با موادش نداریم بلکه با طرحش داریم که وجودیت پیدا کرده
آیا غیر از این است که از ایده و علم آمده ..
آیا علم مجرد نیست؟
این را بزارید کنار اون مطلبی که گفتیم انسان عالم صغیر است
یعنی همانطور که افعال انسان از عقل و خیال مجرد پایین می آید و به حس میرسد(یعنی در ظاهر مادی است لیکن تمام رفتارش ریشه در علم و غیر جسم دارد)
کل عالم هم به مثابه همین است
و این است معنای من عرفه نفسه فقد عرفه ربه
یه مطلب دیگه
ما دلیل قطعی داریم که آیات قرآن خیلی بیشتر متوجه زمان نزول بوده
مثال: خدا برای رفع نیاز جنسی در صورت عدم توانایی ازدواج دستور به استفاده از کنیز داده
آیا مخاطب این آیه بنده هم هستم؟ خیر
از این مطلب میشه استفاده کرد که مخاطب ظواهر خیلی از آیات در مورد فرشتگان و معاد هم در اصل مردم آن زمان بوده اند نه مردم همه اعصار
لذا برای تفسیر آیات معاد و فرشتگان خیلی نمیتوان به ظاهر آیات تکیه کرد
مثالی دیگر: آیا تکرار آیه تجری من تحتها الانهار در مورد بهشت برای مردم کشورهای سرسبز اروپایی جاذبه ایی دارد؟ خیر ، اونا میان ایران کویر ببینند
عاشق کویرند
تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;748767 نوشت:
ملاali;748767 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با تعریف خود دین از موت بله ... اگر نیک دقت کنید از خدای الحی جز حیات صادر نمیشود، اینکه تمام عالم در ذکر خدا هستند همین را نشان میدهد که هیچ چیزی بدون حیات نیست و اصلاً مردهی حقیقی تنها عدم است، مگرنه هر چه که خلق شود حیات هم دارد، پس این موت که از آن یاد میشود یک تعریف است، اگر بخواهیم آن را دقیق تعریف کنیم باید ماهیتهای Cynergetic را تعریف نمود که هرگاه آن اثر Cynergetic زایل شود و همبستگی میان اجزاء آن از بین بود مرگ آن اتفاق افتاده است، سنگی را دو تکه کردند، آن سنگ مرده است و دو سنگ کوچک متولد شده است، آن دو تکه سنگ را به شکل خاصی روی هم گذاشتند که شکلی را تداعی کند و اثری هنری خلق شود، باز آن دو سنگ روی هم هویتی جدید به خود گرفتهاند ... دلیل برای این ادعا از روایات و قرآن بسیار دارم ... به همان شهادت دست و پوست در قیامت هم که دقت کنید متوجه عمق ماجرا خواهید شد ... تکتک سلولها بدنتان برای خودشان زنده هستند، به دنیا میآیند و زندگی میکنند و میمیرند، ولی ارگانهایی از بدن که از مجموعهی سلولها درست شده است با تغییر در زندهها و مردههای سلولها ثابت میماند یا حیاتی جداگانه را با عمری متفاوت میگذراند و بدن مادی انسان هم مجموعهای از ارگانها را با خود دارد که هر کدامشان جداگانه حیات و شعوری جداگانه دارند ... حالا مرگ اصطلاحی که به عنوان مرگ انسان معرفی میشود مرگ کدام است؟ مرگ بدنی که مجموعهای از چندین و چند عضو و ارگانیسم است ... مگرنه ممکن است کلیهی یک مرده در بدن کس دیگری به زندگیاش ادامه دهد ... این ادامهی حیات آن شخص نیست ... این حیات شخص دیگری است ... این بحث طولانی است که بگذریم ... ولی شما خیلی کلی صحبت از موت و فناء و زنده بودن یا زنده شدن صحبت میکنید گویا موت و فناء که البته تعریف دقیقی از آن ارائه ندادهاید یکسان هستند ... حال آنکه اگر بخواهیم این بحثها قابل استفادهی علمی باشند باید سعی کنیم ادبی صحبت نکنیم، نه از صنایع ادبی استفاده کنیم و نه مدام کلمات ظاهراً مترادف را به جای هم به کار بگیریم ... در بحث علمی واژهها باید با دقت انتخاب شوند ... و البته شما خود عالم هستید، اینها را باید یک نفر به حقیر بگوید :Nishkhand::Gol:
با بیانات بالا امیدوارم روشن باشد که امکان دارد که عالم یکسره مادی باشد ولی مرگ هم داشته باشیم و برزخ هم مساوی موت و فناء نباشد مگر آنکه مرگ و فناء طور خاصی تعریف گردد که حیات برزخی را بتوان به آن صورت نیز توصیف نمود ... مثل اینکه شعور انسانی از راه محسوسات بدن دنیایی کسب نشوند و در نتیجه بدن دنیایی مرده و برزخ حیاتی از جنس مرگ باشد ... اگرچه واقعاً حیاتی است با شرایط خودش ... دوباره زنده شدن در قیامت هم یعنی بازتعریف برخی هویتهای Cynergetic که در دنیا یا نهایتاً با صور اول از بین رفته و همه جز وجهالله هلاک شدهاند ...
حقیر چنان درکی از آیات نداشتهام ... بخصوص در مورد کافران که از کمال به نقص است ... آن کسی که ولایت خدا را دارد از تاریکی به سمت نور خارج میشود و آن کسی که ولایت طاغوت را دارد از نور به سمت تاریکی خارج میشود:
اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ... [البقرة، ۲۵۷]
خدا دوست و كارساز مؤمنان است آنان را از تاريكيها به روشنايى مىبرد. و كسانى كه كافر شدند دوستان و كارسازانشان طاغوتهايند، آنها را از روشنايى به تاريكى مىبرند
برزخ بین دنیا و دنیا هم میتواند باشد چنانکه برخی چه خوب و چه بد بعد از مدتی درنگ در برزخ به دنیا رجعت خواهند کرد و این اعتقاد مسلم شیعه است مطابق آیات و روایات بسیار ...
برزخ شهداء هم که اصلاً جدای از دنیا نیست وقتی که ایشان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند ...
حقیر بحثم نه فقط جسمانی که بلکه مادی است و البته حقیر مفهوم جسم بدون ماده را بامعنا نمیدانم ... حتی تصورات ذهنی ما هم جسم بدون ماده نیستند چنانکه نیت خوب انسان در بهشتی که بالای سر ماست تجسم مادی دارد ... بحث تجسم اعمال اگر درست است بحث تجسم ذهنیات هم میتواند درست باشد و اگر خداوند به پیامبرش وحی فرمود که بر امت تو رحم کرده و نیات بد او را تا مرتکب آن نشوند به عنوان گناه برایشان نمینویسد این از سر فضل و رحمت اوست که هر چه را بخواهد محو میکند و هر چه را بخواهد اضافه مینماید ...
و الله العالمآیا گمان کردهای که همین جرم کوچک هستی؟ بلکه در درون تو عالم اکبر قرار دارد ... شما چرا میگویید انسان عالم صغیر است؟ در درون انسان هم مادیات قرار دارد و هم چیزهای دیگری که شما آنها را مادی نمیدانید ... ما هر کدام برای خود عالمی داریم که آن را در دنیا و ادامهی آن آباد یا ویران میکنیم ... سپس بهشتی را به سمت بهشتی که خود آبادش کرده است میبرند و دلشاد است و جهنمی را به سمت ویرانهای که خود ویرانهاش کرده و تباهش ساخته است هول میدهند ...
بله انسان هم ادراک مادی (با تعریف اصطلاحی از بدن مادی) دارد و هم ادراکات خیالی و عقلی ولی اینکه ادراکات خیالی همان برزخ باشد یا ادراکات عقلی همان قیامت باشد دیگر حجتی برای آن نیست برادر و حقیر اگر این بحث شما را قبول داشتم که این همه با هم بحث نمیکردیم:ok:
چه کسی گفت تفکر نکنیم؟ تفکر ولی ممکن است غلط باشد که با تفکر بیشتر میتوان اصلاحش کرد یا اگر کاملاً غلط بود کنارش گذاشت و با تفکری بهتر جایگزینش کرد ... اما آیا حکما و عرفای اسلامی معصوم بودهاند؟ ... چرا اشتباه بودن آراء آنها یعنی بطلان دستور تفکر و خودشناسی؟
بازگشت به خدا به معنای فناء در حق به آن معنا که مدّ نظر شما هست نیست، از قرآن برایتان دو آیه آوردم که پیامبران الهی بگویند به سوی خدای خود مهاجرت میکنم و ایشان در دنیا بودند و چنین گفتند و منظور قصد کردن خدا بود و به سوی او بودن مقصود است نه به او رسیدن که ذات خداوند قابل رسیدن نیست ...
در کنار آن بیانها این تفسیر امام عسکری علیهالسلام را هم بخوانید:[INDENT=2]
قَالَ الْإِمَامُ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِكُفَّارِ قُرَيْشٍ وَ الْيَهُودِ:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ الَّذِي دَلَّكُمْ عَلَى طُرُقِ الْهُدَى، وَ جَنَّبَكُمْ أَنْ أَطَعْتُمُوهُ سُبُلَ «2» الرَّدَى.
وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فِي أَصْلَابِ آبَائِكُمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِكُمْ.
فَأَحْياكُمْ أَخْرَجَكُمْ أَحْيَاءً ثُمَّ يُمِيتُكُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا وَ يُقْبِرُكُمْ.
ثُمَّ يُحْيِيكُمْ فِي الْقُبُورِ، وَ يُنْعِمُ فِيهَا الْمُؤْمِنِينَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع، وَ يُعَذِّبُ فِيهَا الْكَافِرِينَ بِهِمَا.
ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ فِي الْآخِرَةِ- بِأَنْ تَمُوتُوا فِي الْقُبُورِ بَعْدُ، ثُمَّ تُحْيَوْا «3» لِلْبَعْثِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، تُرْجَعُونَ إِلَى مَا وَعَدَكُمْ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى الطَّاعَاتِ- إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِيهَا، وَ مِنَ الْعِقَابِ عَلَى الْمَعَاصِي إِنْ كُنْتُمْ مُقَارِفِيهَا «4».
[التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 210]
[/INDENT]
حقیر تفسیر قرآن را از کسانی آوردم که قران خود فرموده معنای کلام خدا را از ایشان بپرسید، حالا نوبت شماست که منظور خود را با دلیلی محکمتر اثبات کنید تا بر دلیل حقیر بچربد و نشان دهد که روایت فوق جعلی است یا نیاز به تأویل دارد ...
چه بگویم؟ ... هر چه بگویم تکرار مکررات است ...
مگر شما نمیگویید آنجا را نمیتوان فهمید و از درک ما خارج است؟ ... خوب یکی از چیزهایی که شما نمیتوانید متوجه شوید هم همین است که حقیر ادعا کردهام که این دو بر هم منطبق گردند ... پس چرا این احتمال را رد میکنید که آنچه که با درک دنیایی خود نمیتوانید تصور کنید آن طرف جاری و همهگیر باشد؟ ... اشکالی ندارد که رد کنید ولی نه با این دلیل که نمیتوانم درک کنم پس نمیپذیرم ... چون مطابق فرض آن طرف چیزهایی هست که تا در دنیا هستید نمیتوانید درک کنید :Gol:
دلیل آن چطور میتواند به اثبات تجرد قیامت یا حتی توجیه کردن آن کمک نماید؟ :Gig:
شما فرض کنید که آن دنیا شهوت را میخواهید چون خدایتان فرموده که بخواهید ... مثل پیامبران در دنیا ... اگر ذرهای سبب دوری شما از خدا شد نخورید، ولی نخواهد شد و سبب نزدیکتر شدنتان به خدا هم میشود ... چندین مثال دنیایی قبلاً برایتان زدهام که اگر تمایل داشتید مرور بفرمایید ...
در مورد این آیه روایتی پیدا نکردم متأسفانه، بنابراین در موردش سکوت میکنم، اما در تفاسیر که نگاه کردم مطالب متفاوتی در موردش نوشته بودند، آنچه که مدّ نظر شماست در میان آن تفاسیر بود ولی غیر آن هم بود، مثل اینکه برخی از اقوام نکاح محارم را و حرام خدا را بر خود حلال میکردند و اینجا خداوند میفرماید که خداوند توبهی شما را میپذیرد و بر شما سهل میگیرد و شما را به سختی نمیاندازد و دینش را طوری قرار داد که بتوان به آن پایبند بود و این همان تخفیفی است که خداوند به بندگانش داده است، مثل حلال کردن ازدواج با کنیزان و یا در جای دیگری که فرمود جهاد وقتی واجب میشود که تعداد کافران ده برابر مؤمنان یا کمتر باشند و بعد تخفیف داده و میگوید نه اگر دو برابر شما یا کمتر باشند جهاد واجب است ...
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ * الْآنَ خَفَّفَ اللَّـهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا ۚ فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»
با توجه به توضیحات قبلی این تفسیر برای حقیر قابل قبولتر از چیزی است که شما میفرمایید، گرچه امکان دارد که بشود در آن راستا هم نتایج درستی را گرفت، فقط باید احتیاط کرد که مزاحم اعتقادات دیگرمان نشوند و مادی و جسمانی بودن حشر ادلهی بسیار عقلی و نقلی دارند ... ادلهی عقلی آن از باب اشتباه بودن تعریف معمول از ماده است که معتزله هم در آن باب بسیار پیشرفت کرده بودند قبل از آنکه قلع و قمع شوند ... و درک امروز حقیر از ماده هم به هیچ وجه با تعریف رایج در فلسفه سازگار نیست بدون آنکه کاری با روایات داشته باشم، حال آنکه از روایات هم دلایل نقض زیادی برای رد کردن این تعریف هست که برخی را برای استاد بزرگوار نوشتم، بنابراین اولویت با پذیرش مادی بودن حشر است، مگر اینکه ناچار شویم این باور را کنار بگذاریم تا مجموعهی باورهایمان بدون نقص در کنار هم سامان پذیرند ... الآن به نظر میرسد با پذیرفتن حشر مادی تنها بتوان چنان ساختمان بدون نقصی از باورها را داشت ..
حالا پنجم هم این است که در بهشت از نظر کارکرد عقل و شهوت یکی شوند، و هیچ کدام با دیگری محدود نشوند ... و ظاهراً همین قول هم درست است، و الله العالم
لذت اصالت دارد ولی اگر در بهشت لذت جسمانی هست این لذت جدای از لذت معنوی نیست، چون پردههای ظلمانی برداشته شده است و امکان ندارد عذاب حقیقی با ظاهری که لذت است به کسی عرضه گردد و بتوان لذت جسمانی برد در حالی که مورد غضب خدا هستند، در نتیجه فقط کسانی که قابلیت معنوی لازم را کسب کرده باشند از آن لذت جسمانی هم میتوانند بهره ببرند ...
اما در مورد انسان بیگناه نمیدانم منظورتان چیست؟ آیا انسان بیگناه را معاذالله خدا به جهنم میاندازد که چنان مطلبی را بیان نمودید؟ :Gig:
مثالتان را از دنیا زدید و میدانید که حقیر هم موافقم که در دنیا ظاهر و باطن در یک جهت و منطبق بر هم نباشند، ولی نتیجهگیریاتان را در مورد آخرت میکنید که میدانید حقیر دیگر قبول ندارم میان ظاهر و باطن آن تفاوتی جز از حیث شدت و ضعف باشد، یعنی وقتی حجابهای ظلمانی برداشته شود فقط حجابهای نور هستند که میان ظاهر و باطن باقی میمانند که در بهرهمندی از رحمات خداوند عامل ایجاد شدت و ضعف و کثرت در نعمات میگردند، اما باطن نعمت به ظاهر نعمت ختم میشود و نه به عذاب ... یعنی رحمت باطنی خدا صورتش هم سختی تشنگی و گرسنگی یا غذای متعفن و بدمزه و غیره نیست بلکه ظاهرش هم نعمات چشمنواز و گوشنواز و لطیف برای لمس کردن و روحافزا از طریق بو کردن و غیره خواهد بود ...
مشکل همینجاست که شما میدانید که دنیا و آخرت یکی نیستند و متفاوت هستند ولی بدون توجه به اینکه چه تفاوتی میان آنهاست از دنیا مثال زده و برای آخرت نتیجه میگیرید و چون برایتان قابل قبول نیست میگویید دنیا اصلاً نمیتواند هیچ شباهتی و مطلقاً هیچ شباهتی با دنیا داشته باشد، حال آنکه به تفاوتهایی که در خود دین به ما گفتهاند دقت کنید تا بتوانید شباهتهای بسیار بین دنیا و آخرت بیابید، چه آنکه در خود قرآن و روایات هم به وجود شباهت اشاره شده است و در نتیجه کار شما اشتباه است ... لطفاً کمی با عینک حقیر به این مسائل نگاه کنید ببینید واقعاً چیزی هست که در این وسط گنگ و نامفهوم برایتان باقی بماند یا همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد بدون آنکه نیاز به تأویل و تفسیر آیات به رأی خودمان باشد ... فقط ممکن است مکانیزم رخ دادن برخی مسائل را متوجه نشویم که باب تفکر هم در این زمینهها بسته نیست کما اینکه دستمان هم در آن زمینهها خالی نیست و نظراتی در موردشان داریم ... و الله العالم
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
ملاali;749411 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و رحمة الله،
بابت تأخیرم در پاسخ دادن به شما عذرخواهی میکنم، گاهی مشکلاتی هست که مانع از پاسخ دادن سریعم میشود، یکی از آنها آیهای بود که به دنبال تفسیر روایی و غیرروایی گشتن برای آن برایم وقتگیر بود و البته آموزنده بحمد الله و با تشکر از شما :Gol:
:Gol:
آیا اشیاء و مخلوقات از چیزی که سنخیتی با آن ندارد خلق گردید؟
آیا علمای خودمان نمیگویند که خلق شدن به معنای ساخت تدریجی است که از تحول یک چیز از صورتی به صورت دیگر ایجاد گردد و مثل این است که از سنگ مجسمه بتراشند؟ ... و هو أحسن الخالقین
آیا خلقت ماده از عقل با همین ترتیب به معنای دو حالت از یک چیز بودن نخواهد بود؟ :Gig:
چرا نمیتواند؟ از کجا روشن و قطعی است؟ آیا اتحاد عقل و عاقل و معقول تمام معقولات را با تمام عقل متحد نمیکند؟ آیا معقولات شامل مادیات نمیشوند؟ :Gig:
بلکه برداشتهای ایشان از آیات و روایات است و برداشتهای علما از منابع صد در صد درست لزوماً صد در صد درست نیست، برداشت هر کسی متأثر از نقایص احتمالی خودش هم هست ... ظاهراً اگر ایشان به روایات دیگری هم رجوع میکردند متوجه میشدند که نمیتوان خیلی از چیزهایی که ایشان مجرد از ماده شناختهاند را واقعاً مجرد از ماده دانست ... حقیر هم بحثهایی که بر مادی بودن فرشتگان کردم بر اساس آیات و روایات بود، نبود؟ اگر اشتباهی در آنها میبینید بفرمایید تا رویشان فکر کنم، :Gol: حقیر مطمئناً خالی از اشتباه نیستم و بلکه احتمال اینکه در اشتباه باشم خیلی بیشتر است از اینکه علمای گذشته در اشتباه بوده باشند، گرچه اشتباه بودن نظرات علمی گذشتگان به جایگاه ایمانی و تقوای ایشان آسیبی نمیرساند :ok:
مشتاقم تمام آن دلایل را بدانم، شاید باید همگی دست به دست هم دهیم و دانستههایمان را بازخوانی و مرور کنیم و به دنبال پاسخ مشکلات حلنشدهی خود در رفع اشکالات دانستههای فعلی خود نیز بگردیم ... اینکه چشمبسته بگوییم هر چه تا کنون به ما گفته شده است همگی مانند وحی منزل قطعی است چندان مانند یک رویکرد علمی نیست، هست؟ :Gig:
مگر علم احاطهی عالم به معلوم نیست؟ معلوم اگر مجرد نباشد چرا علم باید مجرد باشد؟
علم نور است ... نور به خودی خود میتواند ماده باشد ... نور اسم خداست ولی اسم خدا هم مخلوق خداست و اهل بیت علیهمالسلام هستند که اسماء الله الحسنی هستند ... حقیر بگویم مخلوقات خدا همگی ماده هستند چه کار اشتباهی کردهام؟ یعنی چه دلیلی داریم که اشتباه باشد؟ و البته واضح است که منظور از ماده فهم رایج ما از ماده نیست، بلکه آنچه که ما معمولاً از ماده میفهمیم صورت خاصی از ماده است ... در روایت امام رضا علیهالسلام به عمران صائبی مطالب جالب توجهی در باب خلقت هست که حقیر تا کنون ندیدهام بزرگان از آن استفادهای نمایند و این برایم معماست که چرا؟ :Gig: اگر یک نفر تمام عمرش را بگذارد که مفهوم آن یک فرمایش امام علیهالسلام را بفهمد بهتر است یا اینکه مدام از خودش تیر در تاریکی بیاندازد تا شاید به هدفی خورده و گمانی از علم در نظرش شکل بگیرد؟
اگر گفته شود ماده به انرژی و انرژی به ماده تبدیل میشود آیا این نشان نمیدهد که ماده و انرژی یکسان و دو حالت از یک چیز هستند؟ آیا اگر آب مایع به بخار آب و برعکس بخار آب به آب مایع تبدیل شوند آیا این به معنای آن نیست که آنها حقیقتاً یک چیز هستند در دو صورت متفاوت؟ چرا قوس نزول و قوس صعود را تحول مجرد به ماده و تحول ماده به مجرد فرض کنیم و بعد تجرد از ماده را به کل جمعناپذیر با مادی بودن معرفی نماییم؟ آیا منطقی در پس این کار میبینید؟
وقتی همهی علما قبول دارند که ما تجسم اعمال داریم و وقتی که مطابق روایات بهشت و جهنم همین الآن هم جاری و ساری هستند و وقتی باز مطابق آیات و روایات پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله به معراج رفتند و در معراج بهشت و جهنم را دیدند که برخی همین الآن در جهنم در حال عذاب با تجسم اعمال خودشان هستند بفرمایید آیا نیت انسان مجرد است یا حداقل باید جسمانیت آن را پذیرفت؟ اگر جسم است که معنا ندارد مادی نباشد ...
حالا نیات انسان مادی باشند به نظر شما دیگر چه چیزی ممکن است مجرد باشد؟
خیالات انسان مجرد هستند؟ به نظر میرسد که نباشند ... خداوند هم فرموده از بسیاری از ظن و گمانها بپرهیزید ... ظن و گمان از جنس خیالات هستند ... خیالات هم مادی هستند و در عالم اکبر درون ما تأثیر میگذارند اگر خداوند تخفیف نداده و من باب فضل و رحمتش آثار آنها را محو ننماید ... و الله العالم
منظور از شناخت ربّ در اثر شناخت خود کمی تفسیر میخواهد چون خدا را نمیتوان جز با نشانههایش شناخت و این یعنی به خداوند در اصل هرگز نمیتوان علم داشت و حداکثر میتوان ظن و گمان داشت، ولی این ظن و گمان باید در مسیر درستش به سمت علم پیش برود و این همان معنایی است که خداوند فرموده باید به او حسن ظن داشت و نه سوء ظن و اینکه خدا را اسماء الحسنی است که باید به آنها صدا شود ... اینها فقط جهت شناخت خدا را مشخص میکنند و به شناخت کنه ذات هرگز نمیشود رسید ... معرفت نفس هم از همین جهت انسان را به شناخت خدا میرساند ... یعنی فقط جهت درست را متمایز از جهات انحرافی میکند ... و الله العالم
بله اگر کنیزی داشتید میتوانید با او ازدواج کنید، اما نه اینکه هر طور دوست داشتید بروید کنیز بگیرید، بلکه با شرایطش و حال آنکه فعلاً شرایطش مهیا نیست ... کدام عالمی به شما میگوید که کنیز و برده نسخ شده است؟ چیزی که در زمان خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و توسط خداوند نسخ نشده است را هر کسی نسخ کند بدعت گذاشته است، کما اینکه این ادعا را شیعه نسبت به خلیفهی دوم دارد که متعه را حرام کرد با آنکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آزاد کرده بودند به حکم الهی در قرآن ...
اگر بخواهیم ظاهر قران را نفی کنیم یعنی باید علم به منسوخات داشته باشیم و این علم نزد همگان نیست و نزد اهل بیت علیهمالسلام است ... آیا دلیلی دارید که ازدواج با کنیز از منسوخات باشد؟ ما دلیل داریم که نباشد و آن این است که در زمان رسول خدا نسخ نشد و اهل بیت علیهمالسلام هم کنیز داشتند ... در مورد آیات مربوط به معاد هم اگر میخواهید ظاهرشان را منکر شوید (ما هم منکر اینکه آیات علاوه بر ظاهر باطن داشته باشند و هر باطنی را باطن دیگری باشد نیستیم، بلکه اختلاف ما سر این است که شما ظاهر را منکر شده و از ابتدا به سراغ تأویل میروید) باید نشان دهید که آن آیات از منسوخات هستند، ولی هیچ کسی از شما نمیپذیرد که چنین آیاتی از دستهی منسوخات باشند و منسوخات در زمینههای اعتقادی نیستند و در زمینهی فقهی هستند ... یعنی آنچه که جز در مسائل فقهی باشد احتمالا (:Gig:) با خیال راحت به ظاهرشان هم میتوان توجه نمود ... تنها استثناء برای این مطلب در تفسیر قرآن به قران ظاهر میشود که ظاهر یک آیه در خلاف جهت ظاهری آیهای دیگر باشد که در این صورت باید سعی کرد مطلب را طوری فهمید که آنها با هم قابل جمع شوند، اما همچنان باید توجه نمود که این روش جمع کردن بین دو آیه هم ناظر بر برداشتهای ما و قابل نقد و بررسی بیشتر است ...
این درست نیست به همان دلیلی که در بالا بیان شده است ... اگر دلیلی دارید که بشود ظاهر آیات معاد را کنار گذاشت بفرمایید ... و البته باید قبول کنید که دلایلتان هم قابل نقد و بررسی هستند چون برداشت ما از قرآن و روایات دیگر اعتبار خود قرآن و روایات را ندارد
بله کویر را دوست دارند، ولی وقتی آمدند و گرمای ظهر کویر را امتحان کردند و تشنگی و سوختن پوست و عقرب و مار را امتحان کردند سریع بر میگردند میروند همان جایی که بودند ... یک نفر از اقوام را که از کشور کفر آمده بود بردم کویر و بعد از سالها هنوز از آن به عنوان یکی از بهترین خاطراتش یاد میکند، ولی او نه چندان گرمای کویر را چشید و نه کمبود آب و تشنگی را احساس کرد و نه از خار مغیلان پایش بریده شد و نه تنوع جانوری خشن ان را درک کرد ... او فقط منظرهای را که تا قبل از آن فقط در فیلمها میدیده است را از نزدیک دید ... و البته کویر و آسمان کویر واقعاً هم زیباست اگر مشکلات کویر بودن کویر را درک نکنیم ...
آب و آبادانی و حیات و سرزندگی را بگذارید در کنار کویر و سکوت مرگبار و حرارت و بیآبی و ویرانگی ... حالا آیا خداوند وصف از بهشتی که کرده است مناسب حال اعراب بیابانگرد است و نه اروپاییانی که خود در بهشت زمینی زندگی میکنند؟ در عربستان وقتی خلیفهی سوم میخواست اباذر غفاری رحمهالله را تبعید کنند به ربضه تبعید کرد که بدترین آب و هوا را داشت و خشکترین جا بود، به نظر شما در اروپا اگر بخواهند کسی را تبعید کنند به بهترین آب و هوا و سرسبزترین جا تبعید خواهند کرد که سختی بکشد که میگویید بهشت برای آنها کویر است و نه جای سرسبز؟
ان شاء الله شما و اساتید بزرگوار بیان کنید تا حقیر روی مفصل شما بیشتر فکر کنم و ان شاء الله به ذکر مجمل اکتفا ننمایید :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام
لازمه این سخن شما این است که خداوند هم جسم باشد
پیشنهادم این است که بحث را روی یه چیز تمرکز بدیم و بحث مادی و مجرد را برای وقت دیگری بگذاریم
یا اینکه با جناب صادق پیش ببرید
یک سوال
آیا در بهشت امکان خطا هست و خطایی نیست؟ یا اصلا خطایی نیست
ضمن اینکه پاسخ نفرمودید که دنیا اگر چه طور باشد بهشت است؟
برای پذیرش این سحن لازم است که بتوان تصوری از آن داشت در حالی که این حالت پنجم شما مبهم است
عقل و شهوت کارکردشان یکی میشود یعنی چی؟؟؟
در قرآن آمده که زندگی دنیا لهو و لعب است...نگفته بخشی از آن که مطابق با باطن نیست..بلکه کل زندگی دنیا را گفته...درست؟
با این حساب اگر بخواهیم ظاهر آیات را در مورد بهشت اصل قرار بدهیم زندگی بهشت هم لهو لعب است
چراکه مصداق معنای ظاهر آیات بهشت، فهم ما از لذات دنیاست وبس
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
ملاali;749751 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
پناه میبرم به خدا ... خداوند لا من شیء خلق میکند و نه از شیء دیگر ... تنها چیزی که با همه چیز متفاوت است و شباهتی ندارد خداست ... خداوند خالق مشیت خود در عالم وجود است و بعد باقی وجود موجودند به خواست خدا، یعنی آنچه که مشیت اوست ... این اشکال شما به شرطی وارد بود که بگوییم خداوند علتالعلل باشد حال آنکه حقیر چنین چیزی را نگفتم ... خواست و مشیت خداست ه علتالعلل است و چه بسا ایرادی هم نداشته باشد اگر بگویید که پس لازمهی سخنم این است که آن هم مادی باشد ... مشیت خداوند اسمهای دیگری هم دارد در روایت عمران صائبی ...
اگرچه بحث ماده و تجرد از ماده با بحث ما مرتبط است (اگر چیزی جز ماده در عالم مخلوق نباشد دیگر شما نمیتوانید ماده را ظلمانی دانسته و تلاش کرده تا بهشت را خالی از ماده معرفی نمایید) ولی چشم، اگر در کنار بحث با شما نباشد احتمالاً بحث با استاد هم خارج از موضوع تاپیک خواهد شد ...
احتمالاً مثل وضعیت فرشتگان باشد که امکان انجام نافرمانی را دارند ولی انجام نمیدهند، یا مثل اینکه انبیاء و اولیاء خدا علیهمالسلام امکان و توان گناه را دارند ولی انجام نمیدهند، در اول بخاطر اینکه ایشان عقل محض هستند و شهوتی ندارند و در نتیجه دلیلی ندارند که گناهی کنند ولی اگر خطایی مرتکب شدند شدیداً مجازات شدند چنانکه مثلاً فطروس ملک رانده شد و زمان تولد امام حسین علیهالسلام بخشیده شد، در مورد دوم هم که شهوت بوده است و زیاد هم بوده است قوت عقل مانع از انجام نافرمانی شده است و اینکه مهار شهوات به دست عقل بوده است ... در بهشت هم مؤمنین عصمتی مشابه عصمت انبیاء علیهمالسلام را دارند ... عقل هست و شهوت هم در همان راستای عقل است و شخص دلیلی ندارد نافرمانی خدا را کند و این بار شهوت به کمکش میآید که مانند فرشتگان اشتباهی هم چنان کاری نکند ... بنابراین از حقیر بپرسید میگویم امکانش هست ولی احتمال رخدادش نزدیک به صفر است ... تازه این امکان را بر اساس شناخت دنیایی خود از فرشتگان و انبیاء علیهمالسلام ارائه دادم و چه بسا در بهشت خدا علاوه بر عصمت از گناه عصمت از اشتباه هم مطرح باشد ... گرچه برخی از اشتباهات مطابق مرتبهی وجود شخص در بهشت است، مثل اینکه حسناتالأبرار سیئاتالمقربین و اگر قرار بود هیچ خطا و سهوی در بهشت راه نداشته باشد چه بسا همه باید در یک مرتبه میبودند ... به همین دلیل خطای مصطلح است که در بهشت راه ندارد یا امکانش به شدت کم است مگرنه خطای حقیقی که کمی شدت توجه به خدا باشد در آن راه دارد و در هر طبقهی بهشت هم به میزان قرب همان طبقه رایج است ... و الله العالم
برادر چند بار پرسیدید و به زعم خودم چند بار پاسخ دادم، اگر آن پاسخها را پاسخ نمیدانید دیگر پاسخ جدیدی ندارم که به سؤالتان بدهم :Gol:
یعنی کلما امر به العقل امر به الشهوة و کلما امر به الشهوة امر به العقل ... چه چیزش مبهم است؟
اگر مطابق با باطن باشد که دیگر زندگی دنیا نیست ... مثالش را از حدیث برایتان آوردم و شما هم ظاهراً پذیرفته بودید ... زندگی دنیا با این حساب لهو و لعب است ولی دنیا در خدمت آخرت دیگر زندگی آخرت است و نه زندگی دنیا، در نتیجه لهو و لعب هم نیست چون با توجه به مقصد نهایی است ...
[=Franklin Gothic Medium] زندگی بهشت هم لهو و لعب نیست چون با توجه به خداست که مقصود نهایی هر بهشتی است ...
در همین دنیا هم در قران آمده که کسانی هستند که تجارت و غیره ایشان را از یاد خدا باز نمیدارد، در بهشت همه اینطور هستند که مشغول شدن به زندگی مانع متوجه بودن ایشان به خدا نیست و بلکه مجرای توجه به خداست ... چه چیز این بیان برایتان مبهم است؟
برادر لطفاً کملطفی نکنید، این همه گفتیم که ما نمیگوییم بهشت فقط لذات جسمانی باشد باز شما میگویید که ما گفتهایم که همین است و بس، ما کی چنین چیزی گفتیم؟
حتی در ظاهر آیات هم به لذاتی بزرگتر از لذات این دنیایی اشاره شده است، مثل آنجا که فرموده نزد ما بیش از آن هست، یا اینکه نمیتوانید بفهمید که چه چیزهایی که برایتان مهیا شده باشد ...
اگر ممکن است به این سؤال هم پاسخ دهید ...
شما قبول دارید که لذت معنوی اصالت دارد، بگویید چطور است که انسان از حال معنوی خود لذت میبرد ولی در این لذت بردن از یاد خدا غافل نمیشود؟ و اینکه چرا نمیتوانید بپذیرید در قیامت با وجود عجیب بودنش برای ما لذات جسمانی هم همینطور باشند؟
با تشکر
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
باسلام و تشکر
ابهامش در این است که عقل به کلیات و معرفت میل دارد و شهوت به جزئیات و کثرت
انسان یعنی موجودی که عقل دارد و مکلف است..فرض وجود شهوت در بهشت باز به نوعی فرض تکلیف است...شما نمیتوانید به جسمانیت در بهشت قائل باشید اما حد و حدود و تضاد برای آن قائل نباشید!!!!
و این پاسخ اون سوالتون هم است که چرا برای لذت عقلی اصالت قائلیم و برای لذت جسمی خیر؟
پاسخ روشن است چون لذت معنوی تام است و تزاحمی با لذت دیگران ندارد...
و اما اگر بخواهید بگویید که در جسم اخروی هم تزاحمی نیست مغالطه کرده اید و در اصل دارید یک چیز روحانی را در لفافه جسمانیت شرح میدهید
و این سخن معصوم که ما خدا را برای بهشت عبادت نمیکنیم حاکی از غیریت شهوت با عقل است و سخن شما را رد میکند چراکه لازمه یکی بودن کارکرد عقل و شهوت این نیست که بگوییم برای شهوت خیر برای خدا آری
این برمیگردد به این که واقعا معنای آیه«زندگی دنیا لهو لعب است» چیست؟
آیه کل زندگی دنیا را جمع بسته و این معنا ازش استخراج نمیشود که منظور زندگی غیر خدایی است!!!
بلکه منظور آیه سنخ لذات دنیاست نه حلال و حرامشان
اشاره به همون چیزی را دارد که همه صبح تا شب به دنبالش میدوند(فارق از حلال و حرامش)
باور بفرمایید:ok:
چرا نپذیریم که از باب شهوت نداشتن هم مثل فرشتگانند؟؟؟ و ظاهر آیات صرفا تشویق عرب شهوت پرست بوده؟
در انجیل هم این مطب اومده که انسانها در بهشت شهوت ندارند...هرچند که انجیل معتبر نیست اما به هر حال جالبه که بدانید این سخن که آدمها در بهشت چون ملائکه میشوند در این کتاب آمده.
اگر معصومین گناه نمیکنند بخاطر رسیدن به بهشت نیست
پس این مثال شما هم باطل است که بهشتیان مانند معصومینند و گناه نمیکنند
اگر ااینطور باشد اتفاقا لازم می آید جز عبادت کاری نکنند
و اگر هم آعوشی با زنان شوخ و شنگ بهشتی هم عبادت بود لازم نبود امام معصوم بگوید ما برای بهشت عبادت نمیکنیم!!!
پس برای ادامه بحث باید قبول کنید که شهوت و عقل حتی در بهشت هم با هم مغایرند