اما با قاعده «حسنات ابرار سیئات مقربین» همان ظواهر حلال هم مورد دارند و باید کنار گذاشته بشند...
غیر از این است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب ملاعلی
برادر بزرگوار، اینکه «حسنات الأبرار سیئات المقربین» خیلی محدودیتی روی ظاهر عمل نمیگذارد، بلکه از جهتی به طرح مسأله میپردازد که موافق است با «الأعمال بالنیات» ... یعنی بخش نیت عمل است که باید از أبرار تا برسد به مقربین تغییر نماید و نه لزوماً ظاهر عمل، ظاهر اعمال مقربین و ابرار و حتی گناهکاران و حتی کافران اگر یک عملی حلال باشد هیچ فرقی ندارد، لااقل آنقدر فرق ندارد که به انبیاء علیهمالسلام میگفتند «مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا» ... در نتیجه حقیر در اینجا دستگیرهای نمیبینم که با اتکای به آن بتوانید نتیجه بگیرید که ظواهر امور حلال هم مورد داشته باشند ... بله، ظاهر حلال هم اگر به قصد ریا یا نفاق انجام شود حرام میشود، یا حلال خدا اگر به همراه اسراف باشد حرام میشود، اما «ظاهر» اگر حلال باشد و نیت از انجام آن فعل هم خالص برای خدا باشد این عین عبادت خدا خواهد بود، استفادهی از نعمات منعم، چه بسا مصداق اتمّ شکر عملی است ...
اگر شک دارید روی «ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوم الحَنْدَق أفْضَل مِن عبادتِ الثَّقَلِین» فکر کنید ... این همه عبادت ثقلین را که شامل نماز شبها و تسبیحها و تهلیلها و تکبیرها و قنوتها و جهادهای به اموال و انفس بوده است بگذارید یک طرف و یک ضربهی شمشیر حضرت علی علیهالسلام در جنگ احزاب را هم بگذارید در طرف دیگر و آن عبادات به گرد پای این یک ضربهی شمشیر نمیرسند ... شاید باید به قول شما از ظواهر عبور کنیم و جانمایه را نگاه کنیم، شاید باید اینقدر اسیر ظاهر اعمال نباشیم و نیات را نگاه کنیم و تعقل و بصیرت پشت عمل را ... در این صورت ظاهر آن اهمیت اصلگونهی خود را از دست میدهد، ارضای شهوات از راه حلال با نیت بندگی خدا و اینکه این کار را دوست دارم چون خدایم برایم پسندیده است هیچگونه زشتی ندارد و هیچگونه غفلت از خداوند را هم به همراه ندارد، چنانکه انبیاء علیهمالسلام و بالاتر از ایشان اهل بیت علیهمالسلام هم از این لذات بهرهمند بودند و آنها حتی یک لحظه هم از خدا غافل نبودهاند، یعنی حتی در حین ارضای شهوات هم از یاد خدا غافل نمیشدند ... در نتیجه موتور محرّکی که برای ارائهی نظریات خود دادهاید اعتبار خود را از دست میدهد و بحث بیشتر از ضرورت ساقط میشوند ... وقتی عملی به طور ذاتی منجر به غفلت از خدا نشود هیچ استبعادی نخواهد داشت که بدن مادی هم در بهشت حضور داشته باشد و شهوات آن در آنجا ارضا شود، این ارضا شدن میتواند به غفلت منجر شود یا نشود، در دنیا برای افراد عادی مانند ما میشود ولی در بهشت نخواهد شد ...
ملاali;777353 نوشت:
بله اما این مطلب موید بی تکلیفی نیست
مگر امامان که قلب کاملا سالم داشتند بدون تکلیف بودند؟؟؟
امامان علیهمالسلام مکلف بودند چون اگرچه هرگز از اطاعت خداوند خسته نمیشدند ولی در هر صورت باید رنجش دنیوی عمل به اطاعت خدا را میپذیرفتند و تحمل میکردند، مثل اینکه امام حسین علیهالسلام با اطاعت محض به کربلا آمدند و حماسه آفریدند و در دل هم لحظهای سستی نکردند و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هم بودند، ولی در عین حال ظاهر مسأله برایشان شدیداً دلخراش بود تا آنجا که مثلاً بگویند دیگر پشتم شکست یا بگویند که خدایا اگر میتوانم این مصائب را تحمل کنم به این خاطر است که همهی اینها در نظر تو هست و تو شاهد و به حال من آگاه هستی ... اما در بهشت دیگر همین زحمت ظاهری هم نیست و باطن و ظاهر همزمان با هم متنعم میشوند به روح و ریحان ... اطاعت از خداوند دیگر سختی که ندارد هیچ، بلکه بدون اینکه خداوند تکلیف کند هم بهشتیان با شهوات خود به همان دستورات تمایل دارند که عمل نمایند، چون قلبشان مریض نیست ... در این صورت در بهشت اگر تکلیفی هم باشد این تکلیف trivial است، یعنی بود و نبودش اهمیتی ندارد ...
در ضمن اینکه مثالی از حیوانات هم برایتان آوردم که جسم مادی دارند ولی در نظر رایج علما مکلف نیستند و این خلاف ادعای شماست که مادی بودن را معادل حتماً مکلف بودن میگیرید و در نتیجهی آن مادی بودن آخرت را معادل دنیوی بودن آخرت تعبیر مینمایید که خلاف روایات است ...
ملاali;777353 نوشت:
درثانی مطلب فقط گناه کردن نیست!!
در روایات و آیات آمده جای عمل دنیاست یعنی دنیاست که مزرعه آخرت هست و آخرت جای رشد عملی نیست
سوال من اینه چرا نمیشه در اخرت قضای نماز حاجت هارو بجا اورد؟
دلیل اینکه در قیامت نمیتوان نماز قضا خواند شاید همان باشد که توبهی کسی که عذاب خدا را مشاهده میکند نیز دیگر پذیرفته نخواهد شد ... نماز ذکر خداست و برای یادآوری است، نماز قرار است سپر انسان باشد در ابتلائات دنیوی وقتی که نهی میکند از فحشاء و منکر، وقتی دیگر ابتلاء دنیوی در کار نباشد، وقتی دیگر در محشر کافران هم به حضور خداوند یقین دارند، نماز قضاء بخوانید که چه شود؟ ... در قیامت همه میدانند که خدا وجود دارد و پیامبران راست میگفتند، ولی صرف اینکه بگوید خدایا فهمیدم که وجود داری دیگر این اعتراف کار ایمان نداشتهاش را نمیکند ... ایمان آوردن و نماز خواندن و مشابههای آن برای دورهی حیات دنیوی (+برزخ) انسان است که کارکردهای خودشان را دارند در رشد انسان ... چرا اینقدر پراکنده بحث میکنید برادر؟ ... ظاهر این کارتان که میگویید فلان چیز هست پس بهمان چیز هم باید باشد مانند این است که بدانیم بین دو کلمه یک ربطی هست ولی دقیقاً ندانیم چه ربطی به هم دارند و بعد ادعا کنیم این دو کلمه معادل یکدیگر و لازم و ملزوم هم هستند ...
ملاali;777353 نوشت:
اینکه قرآن اباذر و سلمان یکی است اما ببین درک باطن قرآن چقدر میتواند متفاوت باشد!
اابته این به خودی خود دلیل نمیشود که پس معاد روحانی است
فقط تا همین قدر این مسئله رو تایید میکند که میتواند برداشت ها و درک بواطن دین متفاوت باظاهر آن باشد برای خواص تا جایی که موجب تکفیر از طرف عوام شود
اما روبنای تاویل آیات معاد جسمانی به روحانی همان برهان و تعاریف از عالم است که موجب میشود دنیا و اخرت را عقلانی تر و عمیق تر بفهمیم..مثل اینکه چرا در آخرت تکلیف و رشد عملی نیست؟
بله میتواند منجر به تکفیر توسط عوام شود ولی توجه کنید که خود فلاسفه هم دیگرانی که با ایشان مخالفت میکنند را کم متحجر یا کافر خطاب نکرده و نمیکنند ... چندین بار توسط اساتید همین سایت از زبان مرحوم ملاصدرا کلماتی شدیداللحن بر علیه کسانی که طور دیگری اسلام را بررسی کردهاند نقل قول شده است ... وقتی بدانیم که خود فلاسفه هم از اشتباه در امان نیستند (البته اگر از حقیر بپرسید میگویم که در زمان حاضر فلاسفهی ولو مسلمان در اشتباهات خود غوطهور هستند) چه بسا حتی بشود فلاسفه را در جایگاه پایینتر فرض نمود و دید که جای ابوذر و سلمان علیهمالسلام در این بحث عوض شده است ... چه آنکه این بار فلاسفه هستند که توان درک مادی بودن معاد و بهشت را ندارند و اگر کسی بگوید خدای من قادر است که همین بدن مادی را زنده کرده و تا ابد در بهشتش متنعم و یا در جهنمش معذب گرداند ابتدا استبعاد کرده و سپس کمکم میگویند که این نگاه ماتریالیستی تو را به انکار معاد میرساند، بعد هم که گوش نکنیم کمکم کافرمان میخوانند و میکشندمان همانطور که ابوذر اگر از سلمان چیزی میشنید که طاقتش را نداشت او را میکشت ... چیزی که عوض دارد گله ندارد ... :Nishkhand::Gol:
دیروز روایتی میخواندم که برایم جالب بود [آدرس: الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 598]، مردی از امام باقرالعلوم علیهالسلام سؤالی کرد، اینکه آیا نماز سخن میگوید که در قرآن آمده نماز انسان را از فحشاء و منکر نهی میکند؟ امام علیهالسلام تبسمی کردند و فرمودند «رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِيم»، یعنی خدا ضعفاء از شیعیان ما را رحمت کند که ایشان اهل تسلیم هستند، بعد جواب را دادند که بله ... بیایید فکر کنیم که چرا حضرت فرمودند ضعیفان از شیعیان ما اهل تسلیم هستند و بعد برایشان دعای خیر میکنند ... نمیشود با قطعیت نتیجه گرفت ولی شاید اگر یک نازکاندیش ژرفنگر این سؤال را از امام علیهالسلام میکرد و حضرت پاسخ میدادند بعد میخواست با حضرت وارد جدال شود و مدام استبعاد کند که آخر این چه فرمایشی است و آخر چطور ممکن است و از این دست مسائل ... اما پاسخ امام علیهالسلام به این مرد را هم بخوانید، آنجا که فرمودند «وَ الصَّلَاةُ تَتَكَلَّمُ وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ تَأْمُرُ وَ تَنْهَى قَالَ سَعْدٌ فَتَغَيَّرَ لِذَلِكَ لَوْنِي وَ قُلْتُ هَذَا شَيْءٌ لَا أَسْتَطِيعُ أَنَا أَتَكَلَّمُ بِهِ فِي النَّاسِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هَلِ النَّاسُ إِلَّا شِيعَتُنَا فَمَنْ لَمْ يَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أَنْكَرَ حَقَّنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَعْدُ أُسْمِعُكَ كَلَامَ الْقُرْآنِ قَالَ سَعْدٌ فَقُلْتُ بَلَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ فَقَالَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ فَالنَّهْيُ كَلَامٌ وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْكَرُ رِجَالٌ وَ نَحْنُ ذِكْرُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَكْبَرُ.» نماز صورت و خلقتی دارد و به آن امر و نهی میکند، بلکه فحشاء و منکر هم مردمانی هستند که نماز از ایشان نهی میکند ... بلکه ذکر خدا اهل بیت علیهمالسلام هستند ... در قیامت داریم که قرآن در صورت جوانی محشور میشود نورانی ... در قیامت قرآن جسم داشته باشد و انسانها مجرد عقلی باشند؟ ... حاشا و کلّا ...
ملاali;777353 نوشت:
و البته این نوع تعریف اونجایی بیشتر جای خود را باز میکند که پشتوانه روایی هم برایشان پیدا شده
مثل حدیثی که میگوید اولین مخلوق خدا عقل است و مابقی مخلوقات معقول و مخلوق عقلند
بنده تاویل آیات معاد را تفسیر به رای نمیدانم و برایشان در لسان فلاسفه اسلامی هم استدلال قوی دیده ام و هم روایت ، فرقش با اونچه که عوام از قرآن میفهمند این است که عمیق تر است
و با آن میتوان خیلی از سوالات را پاسخ گفت
ارتباط آن روایتی که فرمودید را نفهمیدم ... حقیر سر عقل و معقولات با شما بحث ندارم بلکه سر تجرد آن از ماده بحث دارم ...
اما اینکه میفرمایید نظریهی معاد روحانی را تأویل به رأی ندانسته چون برای تأیید آن روایت سراغ دارید، اگر درست باشد، در این صورت حقیر هم به شما حق میدهم و چه بسا بعد از بحث با جناب عصران آن را بپذیرم ... اما حتی اگر اینطور باشد باز باید به خاطر داشت که اینها همگی برداشتهای ما از آیات و روایات هستند و مطمئن نیستیم که حتماً نظر خدا و خلفای او هم همین باشد ...
با این اوصاف و اینکه شما مخالف تأویل به رأی بودن این نظریه هستید، چون برای تأیید آن روایت سراغ دارید (اینکه برای آن استدلال سراغ دارید به تنهایی کفایت نمیکند)، در اینجا دیگر میتوانیم بحث را بر روی همان روایات متمرکز نماییم ...
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
مشابه نظریهی معاد روحانی ظاهراً در زمان شیخ مفید هم طرفدارانی داشته است که ایشان پاسخ آنها را اینطور داده است:
[INDENT=2]
[تصحيح اعتقادات الإمامية شیخ مفید، ص: ۱۱۷ و ۱۱۸]
و ثواب أهل الجنة الالتذاذ [بالمآكل و المشارب] و المناظر و المناكح و ما تدركه حواسهم مما يطبعون على الميل إليه و يدركون مرادهم بالظفر به و ليس في الجنة من البشر من يلتذ بغير مأكل و مشرب و ما تدركه الحواس من الملذوذات. و قول من يزعم أن في الجنة بشرا يلتذ بالتسبيح و التقديس من دون الأكل و الشرب قول شاذ عن دين الإسلام و هو مأخوذ من مذهب النصارى الذين زعموا أن المطيعين في الدنيا يصيرون في الجنة ملائكة لا يطعمون و لا يشربون و لا ينكحون.
و قد أكذب الله سبحانه هذا القول في كتابه بما رغب العاملين فيه من الأكل و الشرب و النكاح فقال تعالى أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا الآية و قال تعالى فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ الآية و قال تعالى حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ و قال تعالى وَ حُورٌ عِينٌ و قال سبحانه وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ و قال سبحانه وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ و قال سبحانه إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ الآية و قال سبحانه وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ.
فكيف استجاز من أثبت في الجنة طائفة من البشر لا يأكلون و لا يشربون و يتنعمون بما به الخلق من الأعمال يتألمون و كتاب الله تعالى شاهد بضد ذلك و الإجماع على خلافه لو لا أن قلد في ذلك من لا يجوز تقليده أو عمل على حديث موضوع و أما النار فهي دار من جهل الله سبحانه و قد يدخلها بعض من عرفه [بمعصية الله] تعالى غير أنه لا يخلد فيها بل يخرج منها إلى النعيم المقيم و ليس يخلد فيها إلا الكافرون.
[/INDENT]
ایشان این نظر را برگرفته از نظر مسیحیان میداند، جناب ملاعلی، شما هم چند بار از مسیحیان نقل قولهایی کردید و گفتید شاید همان درست باشد، شاید شما بدون آنکه بخواهید از آنها متأثر شدهاید؟ مسیحیانی که انتظار دارند روحانیانشان تارک دنیا باشند طبیعی است که لذات حقیقی را منحصر در تسبیح و تقدیس بدانند و در نتیجه برایشان سنگین باشد که بهشت را هم حاوی نعمات مادی بدانند :Gig:
حدیث سوم: سأل أبو بصير أبا عبد الله عليه السلام: الرجل نائم هنا والمرأة النائمة يريان أنهما بمكة أو بمصر من الامصار، أرواحهما خارج من أبدانهما ؟ قال: لا يا أبا بصير، فإن الروح إذا فارقت البدن لم تعد إليه غير أنها بمنزلة عين الشمس هي مركوزة في السماء في كبدها وشعاعها في الدنيا. ( جامع الاخبار ص 171)
ترجمه: ابوبصیر از امام صادق پرسید که مرد و زنی که خوابیده اند می بینند که در مکه یا یکی از ولایات هستند آیا روح آن دو از بدنشان خارج شده است؟
فرمود : نه ، اى ابو بصير! زيرا اگر روح از بدن جدا شود ديگر به آن باز نمى گردد ، ولی روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوی آن خورشید در دنیا می تابد.
حدیث چهارم: عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن الحسين وموسى بن عمر عن محمد بن سنان، عن المفضل عن أبي عبد الله عليه السلام قال: مثل روح المؤمن وبدنه كجوهرة في صندوق إذا أخرجت الجوهرة منه طرح الصندوق ولم يعبأ به. وقال: إن الارواح لا تمازج البدن ولا تواكله وإنما هي کالكلل للبدن محيطة به. ( مختصر البصائر ص4 __ بصائر الدرجات ص 483)
ترجمه: امام صادق فرمودند: مثل روح مومن و بدنش مانند گوهری قیمتی است که در صندوقی قرار دارد.پس هنگامی که گوهر قیمتی از آن خارج می شود صندوق به دور انداخته می شود و به آن توجهی نمی شود. و فرمود: ارواح نه با بدن ترکیب می شوند و نه متکی به بدن هستند بلکه فقط همانند هاله ای بدن را احاطه کرده اند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
با تشکر مجدد از این تلاش روایی که به خرج دادهاید ... :Gol:
در این دو حدیث تنها دو بخشی از آنها که قرمز کردهام را قابل ارتباط دادن به روحانی یا جسمانی و مادی بودن معاد یافتم، اگر موارد دیگری هم هست که از نظرم دور مانده است لطف میکنید اگر نشانم دهید
در مورد حدیث اول که در نقل قول بالا عنوان حدیث سوم را به خود گرفته است:
در این حدیث از لفظ «لم تعد إليه» استفاده شده است و اگر به جای «لم» از «لن» استفاده شده بود میشد نفی ابد را از آن برداشت نمود ولی الآن ممکن است در یک محدودهی زمانی خاصی منظور باشد که روح به بدن باز نمیگردد
شاهد برای نکتهی بالا رجعت است که از اعتقادات مسلّم شیعه است ... در رجعت روح به بدن باز میگردد، پس محذوری نیست اگر در قیامت هم چنان شود ... اگر بفرمایید شاید خداوند برای رجعت کنندگان بدن دیگری خلق کند این مطلب هم استثنائات مصداقی زیادی دارد مانند شهیدان و اول و دومی که بدنشان در قبر سالم مانده است، هم اینکه تفاوتی در اصل مسأله ندارد و معتقدین به معاد مادی میتوانند بگویند که خوب در قیامت هم خداوند بدن دیگری برای روح خلق میکند و بعد به سؤالات دیگری که در این زمینه پیش خواهد آمد را سعی میکنند تا جواب دهند ...
اگر بعد از «لم تعد إليه» از لفظ «غير أنها بمنزلة ...» استفاده نشده بود ترجمهی شما صحیح بود، لیکن الآن به نظر میرسد که ترجمه صحیح نباشد، چون فرموده است باز نمیگردد مگر به آن صورت که اینطور باشد، یعنی باز نگردن روح به بدن تخصیص خورده است به شکل خاصی از باگشت روح به بدن ... احتمالاً چون عربیام خوب نیست اینطور برداشت کردهام، اگر نظرم را اصلاح بفرمایید لطف کردهاید ... اما اگر این اشکال به ترجمهی شما وارد باشد در این صورت همینطور که در دنیا روح اینطور با بدن ارتباط دارد در قیامت هم میتواند همینطور باشد، یا طور دیگری باشد و خداوند به هر خلقتی دانا و تواناست ...
در مورد حدیث دوم که در نقل قول بالا عنوان حدیث چهارم را به خود گرفته است هم عین دو مورد اولی که در بالا بیان گرفت را میتوان مطرح نمود، هم اینکه در آن از لفظ «لم» استفاده شده است و نه «لن» و هم اینکه رجعت یک مثال نقض برای ابدی بودن چنان بیاعتنایی و دورافتادگی است ...
عصران;775363 نوشت:
باقی احادیث هم اگرچه صراحت زیادی در معاد روحانی ندارند اما هر کدام کار کرد مخصوص به خودشان را دارند مثلا حدیث اولی که آوردم:
عصران;768017 نوشت:
حدیث اول: عن أحمد بن الحسن القطان، عن الحسن بن علي السكراني عن محمد بن زكريا الجوهرى، عن جعفر بن محمد بن عمارة، عن أبيه، عن الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: إن للجسم ستة أحوال: الصحة، والمرض والموت، والحياة، والنوم، واليقظة. كذلك الروح، فحياتها علمها، وموتها جهلها ومرضها شكها، وصحتها يقينها، ونومها غفلتها، ويقظتها حفظها. ( التوحید صدوق ص300)
ترجمه: امام علی فرمودند: جسم شش حالت دارد.سلامتی و بیماری و مردن و زندگی و خواب و بیداری. و روح نیز این چنین است. حیات روح علمش است و مرگش جهلش اشت و سلامتی اش یقینش است و خوابش غفلتش است و بیداری اش حفظش است.
کارکردش این است که در آن حدیث گفته شده که روح غیر از جسم است و آن را می توانیم در برابر کسانی که روح را نوعی جسم می دانند قرار دهیم زیرا در یک حدیث در کتاب احتجاج که بدون سند هم هست از زبان امام صادق گفته شده که روح جسم رقیق است این حدیث و احادیث مشابهش در این مورد را مي توان برای شاهدی برای ابطال جسم بودن روح به کار گرفت.
همانطور که در روایتی که اخیراً برایتان قرار دادم مشاهده فرمودید روح مراتب دارد، ظاهراً استبعادی ندارد که روح بدن یا روح قوت یا روح شهوت یا همگی آنها جسم رقیق باشند، خود علما هم صحبت از روح بخاری میکنند، در مکاتب غیرالهی شرقی هم صحبت از جسم اثیری (همان اِتری مطابق با اصطلاحات فیزیک) شده است که البته در اصل نظرات ایشان برای ما اهمیتی به خودی خود ندارد ولی در ضمن بحثی در تاپیک دیگر مطابق فرمایش سرکار مشک حقیر کمی در این زمینه تحقیق کردم و دیدم که لااقل در این یک زمینه (هالهی انرژی که البته در روایت شما هم به صورت «إنما هي کالكلل للبدن محيطة به» بیان شده است که ترجمهاش کردهاید به «همانند هاله ای بدن را احاطه کرده اند») مطلب بر سیاق علوم تجربی مورد بررسی قرار گرفته است و این یعنی شاهد مثالی از فعل خدا در کنار شواهدی که از قول خداوند و خلفای خدا در دست داریم ... گرچه در استفادهی از همهی آنها احتیاط عقلایی به خرج دهیم ...
در کتاب احتجاجات فراتر از اینکه روح جسم رقیق است امام علیهالسلام فرمودهاند که بلکه از جنس «دم» است و اگر این مطلب را کنار مطالبی که از طب اسلامی در باب طبایع چهارگانه داریم بگذارید میبینید که این مطلب آنچنان که گمان فرمودهاید هم ضعیف نیست، بلکه با شواهد متعددی حمایت میشود ... این را بگذارید کنار اینکه فرشتگان یا گروهی از ایشان را هم از جنس هوا شمردهاند ... در نهایت هم میتوان پرسید که آیا روح و ملائکه حیّ هستند یا خیر و اگر بله این مطلب را چطور در کنار کلام مبارکهی خداوند میگذارید که فرموده است: «... جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ...»؟
اگر روح جسم رقیق باشد، ولو اینکه برخی از مراتب روح اینطور باشند، در این صورت برای نفی جسمانیت معاد باید ابتدا شواهدی را بیابید که نشان دهد همراه بدن این روحها هم معدوم میگردند ... و البته شواهدی بر اشتباه بودن این گزاره وجود دارد ... مثلاً از همان کتاب احتجاجات که روح را بیان میکند که همراه بدن در قبر وارد میشود و قبر برای آن یا باغی است از باغهای بهشت و یا حفرهای از حفرات آتش ...
عصران;775363 نوشت:
البته آن حدیثی که گفته روح جسم رقیق است را از طریق دیگری نیز می توان معنایش را از کار انداخت و آن این است که بین آن حدیث و احادیث دیگری که مثل خودش اعتبار کمی دارند اما معنای مخالفش را دارند بالانس برقرار کنیم به این صورت:
قال الامام صادق :والروح: جسم رقيق، قد البس قالبا كثيفا ( احتجاج ج2 ص96)
ترجمه : امام صادق ( در روایتی طولانی در مناظره با یک زندیق) فرمودند: روح جسم رقیقی است که قالبی ضخیم بر آن پوشانده شده است.
این روایت بدون سند است و اعتبار پایینی دارد.
نتیجه : روح جسم رقیق است.
حالا ما با روایات بدون سند دیگر بالانس ایجاد می کنیم:
قال العالم عليه السلام: خلق الله عالمين متصلين، فعالم علوي وعالم سفلي، وركب العالمين جميعا " في ابن آدم( الاختصاص ص 142)
ترجمه : امام كاظم عليه السلام فرمودند خداوند ، دو جهانِ به هم پيوسته آفريد : جهان بلند مرتبه ( عالم علوی) و جهان پایین مرتبه و این دو جهان را در آدمیزاد جاسازی کرد.
این حدیث هم بدون سند هست و کتاب اختصاص هم کتاب روایی چندان معتبری نیست اما چون ما فقط می خواهیم با این حدیث جواب یک روایت بدون سند دیگر را بدهیم بنابراین اینها هیچ مشکلی ایجاد نمی کنند.
پس تا اینجا بر طبق این حدیث معلوم شد که انسان یک بعدش از جهان بلند مرتبه ( عالم علوی) است حالا ببینیم ویژگی ها و کیفیت این جهان بلند مرتبه چگونه است:
و سئل عليه السّلام عن العالم العلويّ فقال: صور عارية عن الموادّ عالية عن القوّة و الإستعداد تجلّى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت و ألقى في هويّتها مثاله فأظهر عنها أفعاله و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكّاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوائل عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السّبع الشّداد.( مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص327 __ غررالحکم ص423__ عیون الحکم و المواعظ ص 304)
ترجمه: از امام علی درباره جهان بلند مرتبه ( عالم علوی) پرسیدند. پس فرمودند: صورت هايى هستند عاری از مادّه ، و فراتر از قوّه و استعداد . خداوند بر آن صورت ها تجلّى كرد و آنها روشن شدند ، و به آنها نگريست و درخشان شدند ، و مثال خود را در ماهيت آنها افكند ، پس افعالش را از آنها پديدار ساخت ، و انسان را داراى نفس ناطقه اى آفريد كه اگر آن را با دانش و كردار ، پاك گرداند و بپروراند ، با گوهرهاى اوّليه علّت هايش همسان مى گردد ، و هر گاه مزاجش معتدل شود و اضداد ، جدا گردند ، با آن هفت آسمان محكم شريك مى شود.
این حدیث هم مانند قبلی بدون سند است اما همانطور که قبلا گفتم چون فقط با اینها در مقام رد یک روایت بدون سند دیگر هستیم فاقد سند بودن حدیث مشکلی ایجاد نمی کند.
نتیجه : روح مجرد است.
پس بالانس ایجاد شد : روح جسم رقیق است ____ روح مجرد است.
بنابراین کسی با استناد به آن حدیث نمی تواند به ما بگوید که روح جسم رقیق است.
با این روایات میتوانید نتیجه بگیرید که مراتبی از وجود باشند که مادی نباشند ولی همچنان جسمانی باشند ... چگونه تجرد از جسمانیت را از عبارت «صورتهایی عاری از ماده» نتیجه گرفتید؟ ... در مورد مادی بودن هم اگر چند هفته یا چند ماه پیش این روایت را میآوردید در تمام نظراتم تجدید نظر میکردم، ولی بعد که مطابق قرآن به این آیه رسیدیم که «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا» و بعد دیدیم که در روایت مبارکه آمده که میان فرشتگان مقرب خدا و خدا چهار حجاب است که حجاب چهارم آن حجاب ظلمانی است به این نتیجه رسیدم که چیزی که مادی نباشد هم داریم، ولی حتی فرشتگان مقرب خدا هم عاری از مادیت نیستند، یعنی بدن مادی دارند اگرچه آنها هم مراتب بالاتری دارند، در آستانهی قیامت هم همهی آنها میمیرند و در روایت هم آمده که عزارئیل علیهالسلام به امر خدا جانشان را میگیرد تا دست آخر خود عزرائیل علیهالسلام را خود خداوند قبض روح میکند ... و همه هلاک میشوند الا وجه ربک ذو الجنان و الإکرام ...
وقتی عملی به طور ذاتی منجر به غفلت از خدا نشود هیچ استبعادی نخواهد داشت که بدن مادی هم در بهشت حضور داشته باشد و شهوات آن در آنجا ارضا شود
یکی از اختلافات مبنایی ما همین جاست
چیزی که به خاطرش افراد زیادی جهنمی میشوند نمی تواند ذاتا خوب باشد و
سین;778061 نوشت:
دلیل اینکه در قیامت نمیتوان نماز قضا خواند شاید همان باشد که توبهی کسی که عذاب خدا را مشاهده میکند نیز دیگر پذیرفته نخواهد شد ... نماز ذکر خداست و برای یادآوری است، نماز قرار است سپر انسان باشد در ابتلائات دنیوی وقتی که نهی میکند از فحشاء و منکر، وقتی دیگر ابتلاء دنیوی در کار نباشد، وقتی دیگر در محشر کافران هم به حضور خداوند یقین دارند، نماز قضاء بخوانید که چه شود؟ ... در قیامت همه میدانند که خدا وجود دارد و پیامبران راست میگفتند
خیر اینطور نیست
پس با آیه ای که میگوید جاهل در آخرت هم کور است و اینکه ابراز پشیمانی ها فقط حرف است چه میکنید؟؟!!
آخرت تکوینا جای عمل و رشد عملی نیست
نه اینکه چون آنجا حقیقت روشن میشود!!
اولا که خدا دیدنی نیست
ثانیا همین دنیا هم اکثر کافرها میدانند که پیامبر راست میگوید ولی انکار میکنند
پس فرق دنیا و آخرت در این نیست که آنجا حق مشهود است و اینجا نیست لذا فرض شما صحیح نیست
سین;778061 نوشت:
سپس کمکم میگویند که این نگاه ماتریالیستی تو را به انکار معاد میرساند، بعد هم که گوش نکنیم کمکم کافرمان میخوانند و میکشندمان همانطور که ابوذر اگر از سلمان چیزی میشنید که طاقتش را نداشت او را میکشت ... چیزی که عوض دارد گله ندارد
این فرض هم صحیح نیست
آنان که به ظاهر چسبیده اند (در شیعه) هیچگاه تکفیر نشده اند
تکفیر همیشه دنبال کسانی بوده که خواستند از بواطن و اسرار قرآن بگویند
مشابه نظریهی معاد روحانی ظاهراً در زمان شیخ مفید هم طرفدارانی داشته است که ایشان پاسخ آنها را اینطور داده است:
سین;778066 نوشت:
ایشان این نظر را برگرفته از نظر مسیحیان میداند، جناب ملاعلی، شما هم چند بار از مسیحیان نقل قولهایی کردید و گفتید شاید همان درست باشد، شاید شما بدون آنکه بخواهید از آنها متأثر شدهاید؟ مسیحیانی که انتظار دارند روحانیانشان تارک دنیا باشند طبیعی است که لذات حقیقی را منحصر در تسبیح و تقدیس بدانند و در نتیجه برایشان سنگین باشد که بهشت را هم حاوی نعمات مادی بدانند
سلام عليكم و رحمه الله وبركاته و جميع حسناته
آن نظری که می گویید طرفدارانی داشته و انتقاد شیخ مفید از آن را نقل کردید نظر شیخ صدوق بوده است . که با استناد به آن حدیث معروف امام علی درباره ی عبادت تاجران و بردگان و آزادگان قائل شده بود که مرتبه ای از بهشت فقط تسبیح و تقدیس است و اتفاقا اینها را به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود . که بعد همانطوری که نقل کردید شیخ مفید از او به شدت انتقاد می کند. اصلا کل همین کتاب شیخ مفید ( تصحیح الاعتقاد) در انتقاد از اعتقادات شیخ صدوق است. می بینید که اینها دلیل نمی شود شما می گویید شیخ مفید این را گفته است من هم می گویم شیخ صدوق آن را گفته است پس باید دلیل بیاورید. اتفاقا یکی از انتقادهای شیخ مفید در همان کتاب از شیخ صدوق نحوه ی برخورد او با روایات بود که مشابه برخورد شما ( روایت زدگی و اخباری گری به خصوص در آحاد) است. کاش آن حرف شیخ مفید را هم می پذیرفتید و گزینشی نسبت به سخنان آن عالم برخورد نمی کردید.
سین;778126 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
با تشکر مجدد از این تلاش روایی که به خرج دادهاید ...
در این دو حدیث تنها دو بخشی از آنها که قرمز کردهام را قابل ارتباط دادن به روحانی یا جسمانی و مادی بودن معاد یافتم، اگر موارد دیگری هم هست که از نظرم دور مانده است لطف میکنید اگر نشانم دهید
نمی دانم تمام شد یا هنوز هم جوابتان ادامه دارد. به هر حال من علی رغم مخالفت با روایت زدگی شما بحث را آن طور که می خواهید ادامه می دهم.
سین;778126 نوشت:
در این حدیث از لفظ «لم تعد إليه» استفاده شده است و اگر به جای «لم» از «لن» استفاده شده بود میشد نفی ابد را از آن برداشت نمود ولی الآن ممکن است در یک محدودهی زمانی خاصی منظور باشد که روح به بدن باز نمیگردد
دیگر قرار نشد چانه زنی بیهوده بکنید. با این استدلال کسی هم می تواند به ما بگوید که در آیه ی (( لم یلد و لم یولد)) هم چون از (( لن)) استفاده نشده ممکن است یک محدوده زمانی خاص مورد نظر باشد و بعد از آن خداوند هم زاد و ولد بکند!!! یا در شهادتین و اذان که می گوییم (( لا اله الا الله)) چون از (( کلا)) استفاده نشده ممکن است بعدا خدای دیگری هم بیاید. (( لن)) و ((کلا)) برای تاکید هستند و عدم استفاده از آنها به معنای امکان فعل نیست.
سین;778126 نوشت:
شاهد برای نکتهی بالا رجعت است که از اعتقادات مسلّم شیعه است
بهتر بود به چیزی استناد می کردید که مورد توافق باشد نه اینکه خودش هم مورد مناقشه باشد. بحث رجعت با توجه به عدم توافق موضوعی جداگانه می طلبد و طرح آن باعث بحث در بحث آمدن و انحراف موضوع تاپیک است.این هم که گفتید از اعتقادات مسلم شیعه است. خب معاد جسمانی را هم ادعا شده بود از اعتقادات مسلم شیعه است که ما الان داریم روی آن بحث می کنیم. یا همانطور که در بالا گفتم خیلی چیزها را شیخ صدوق به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود که شیخ مفید بعدا گفت اینها اعتقادات فاسد است.
البته من خودم چند بار نظرم نسبت به رجعت تغییر کرده بود و الان هم آن را مردود نمی دانم بلکه آن را نظریه ای ضعیف می دانم چون که بیشتر روایاتش ضعیف هستند و دلایل قرآنی آن را هم کافی نمی دانم.
درباره ی رجعت که به عنوان مثال نقض مطرح کردید در دو محور به شما جواب می دهم:
اولا ما می توانیم از این دو روایت علاوه بر تقویت معاد روحانی برای ابطال رجعت هم استفاده کنیم بنابراین دیگر مثال نقض نخواهد بود.
دوما حالا فرض را بر قبول رجعت می گیریم یا اگر قبول هم نکنیم حداقل زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی , زنده شدن حضرت عزیر و الاغش , داستان حضرت ابراهیم و پرندگان , زنده کردن آن قوم را برای حضرت حزقیل و امثال اینها را که در قرآن آمده است را که دیگر قبول داریم. در این گونه موارد ما اینها را حمل بر استثنا می کنیم و البته استثنا کردن هم همواره به قاعده ی کلی آسیب می رساند و یک مثال نقض خواهد تا زمانی که وجه استثنا بیان نشود. اگر وجه استثنا بیان شود دیگر آن یک مثال نقض نخواهد بود. وجه استثنا در مورد داستانهای قرآن این است که آنها از جنبه ی اعجاز بوده اند نه از جنبه ی طبیعی. همانگونه که اگر کسی بگوید از دل کوه شتر بیرون نمی آید یا هیچ پسری از پدرش بزرگتر نمی شود ناقه ی صالح یا حضرت عزیر باعث ابطال این دو گزاره ی او نمی شوند.
در مورد رجعت هم وجه استثنا این است که این رجعت فقط اختصاص گروهی خاص دارد مثل کافر مطلق یا مومن مطلق دارد و عمومیت ندارد و امام هم در حدیث جنبه ی عمومی را بیان کرده اند. همانگونه که رجعت را نمی توان مثال نقض برای آن آیه ی قرآن دانست که مردگان از خدا درخواست باز گشت به دنیا را می کنند ولی خداوند می گوید بازگشتی نیست و در ادامه می گوید در ورای آنها برزخی است و الی آخر .
سین;778126 نوشت:
اگر بعد از «لم تعد إليه» از لفظ «غير أنها بمنزلة ...» استفاده نشده بود ترجمهی شما صحیح بود، لیکن الآن به نظر میرسد که ترجمه صحیح نباشد، چون فرموده است باز نمیگردد مگر به آن صورت که اینطور باشد، یعنی باز نگردن روح به بدن تخصیص خورده است به شکل خاصی از باگشت روح به بدن ... احتمالاً چون عربیام خوب نیست اینطور برداشت کردهام، اگر نظرم را اصلاح بفرمایید لطف کردهاید ... اما اگر این اشکال به ترجمهی شما وارد باشد در این صورت همینطور که در دنیا روح اینطور با بدن ارتباط دارد در قیامت هم میتواند همینطور باشد، یا طور دیگری باشد و خداوند به هر خلقتی دانا و تواناست ...
ترجمه که درست است مگر اینکه منظورتان این باشد که به جای (( ولی)) از (( غیر آن که)) بگذاریم . باز هم فرقی نمی کند چون اگر به سوال موجود در حدیث دقت کنید متوجه می شوید که در ادامه امام در بیان حالت خواب بوده اند نه بیان استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن.
سین;778126 نوشت:
در مورد حدیث دوم که در نقل قول بالا عنوان حدیث چهارم را به خود گرفته است هم عین دو مورد اولی که در بالا بیان گرفت را میتوان مطرح نمود، هم اینکه در آن از لفظ «لم» استفاده شده است و نه «لن»
ما که به مواردتان پاسخ دادیم.
سین;778126 نوشت:
و هم اینکه رجعت یک مثال نقض برای ابدی بودن چنان بیاعتنایی و دورافتادگی است ...
این هم از آن برداشتهای ذوقی ایست که گهگاهی برای فرار از اشکال می کنید : تقسیم بی اعتنایی به بی اعتنایی آنچنانی و بی اعتنایی اینچنانی !
سین;778126 نوشت:
همانطور که در روایتی که اخیراً برایتان قرار دادم مشاهده فرمودید روح مراتب دارد،
من نفهمیدم چگونه از آن روایت مراتب را برداشت کردید آن روایت بیانگر تعدد یک نوع است نه مراتب یک چیز.
سین;778126 نوشت:
ظاهراً استبعادی ندارد که روح بدن یا روح قوت یا روح شهوت یا همگی آنها جسم رقیق باشند
وقتی حدیث روح و جسم را از هم تفکیک کرده است دیگر نمی توان گفت که روح ( حالا با هر مرتبه ای) نوعی جسم است.
سین;778126 نوشت:
اگر روح جسم رقیق باشد، ولو اینکه برخی از مراتب روح اینطور باشند، در این صورت برای نفی جسمانیت معاد باید ابتدا شواهدی را بیابید که نشان دهد همراه بدن این روحها هم معدوم میگردند
در همان روایت حداقل آمده بود که بعضی از این روحها به شدت نقصان می پذیرند و برای اصحاب مشمئه هم آمده بود که روح ایمانشان از آنها سلب می شود. و نیز گفته شده بود روح ایمان و روح بدن باقی می مانند تا اینکه ملک الموت بیاید. البته این را حتما لازم نیست بر معدوم شدن حمل کرد ممکن است منظور جدایی از بدن باشد.
سین;778126 نوشت:
با این روایات میتوانید نتیجه بگیرید که مراتبی از وجود باشند که مادی نباشند ولی همچنان جسمانی باشند ... چگونه تجرد از جسمانیت را از عبارت «صورتهایی عاری از ماده» نتیجه گرفتید؟ ...
اولا دقت داشته باشید که بحث ما روی فرشتگان یا اینکه به طور کلی شی غیر مادی داریم یا نداریم نیست. در روایت هم به طور خاص حرفی از فرشتگان زده نشده بود بلکه به طور کلی (( عالم علوی)) توصیف شده بود. که با توجه به حدیث قبلیش انسان ترکیبی از عالم علوی و عالم سفلی است که عالم علوی هم طبق آن حدیث ( بر فرض صحتش) غیر مادی است.
دوما قصد ما فقط ابطال و ایجاد بالانس برای آن روایت کتاب احتجاج بود و همین که ماده از روح نفی بشود کافی است زیرا در آن روایت همانگونه که اشاره کردید روح را مادی هم دانسته بود : (( مادتها من الدم))
سوما اینکه جسم غیر از ماده است چیزی جز بازی با کلمات نیست ما که روی الفاظ و کلمات که با هم بحث نداریم . منظور من از جسم همان ماده است . اینکه جسم غیر از ماده است کی ثابث شده ؟ چگونه ثابت شده است؟ تفکیک جسم از ماده را همان فلاسفه ای می گویند که به قول شما کوهی از ادعا هستند چطور در اینجا حرف آنها را می پذیرند . آیا شما که می گویید تابع ثقلین هستید آیه یا روایتی دیده اید که بگوید جسم غیر از ماده است؟
به هر حال اینها بازی با کلمات است و همانگونه که جناب ملاعلی به خوبی توضیح دادند ملاصدرا هم فقط تعریف جسم را دستکاری کرد به گونه ای معاد اسما جسمانی باشد ولی در واقع روحانی باشد.
سین;778126 نوشت:
در مورد مادی بودن هم اگر چند هفته یا چند ماه پیش این روایت را میآوردید در تمام نظراتم تجدید نظر میکردم
گرچه در بحث به نفع ما است اما به شما توصیه می کنم به گونه ای نباشید که با دیدن یک روایت درتمام نظراتتان تجدید نظر کنید البته از جهاتی هم درست می گویید زیرا باد آورده را باد هم می برد و نظراتی که بر اساس روایات نه چندان معتبر پایه گذاری شده بود با یک روایت نه چندان معتبر هم به راحتی فرو می پاشد.
البته یک بنده خدایی که احتمالا شما هم او را می شناسید قبلا این روایت را دیده بودید و چنین گفته بود:
باء;778126 نوشت:
بخشی که در آن آمده است «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ» به راستی دندانشکن است که مثل حقیری را تا حدود زیادی خلع سلاح میکند :ok: اگر هم بخواهم آخرین تلاشم را بکنم که این حدیث را طور دیگری معنا نمایم آن تلاش این خواهد بود که شاید منظور از موادّ در این حدیث دستهای از مواد باشد که مخاطبان ایشان از شنیدن این لفظ آن برداشت را میکردهاند. مثل اینکه حقیر هم در پاسخ خودم در پست قبلی گفتم ماده (با آن برداشتی که ما امروز از آن داریم) و البته منظورم این نبود که ماده منحصر در برداشت امروزی ما از آن باشد، بلکه مواد دیگری داریم که ما فکر میکنیم غیرمادی هستند و فراطبیعی و غیره
سلام عليكم و رحمه الله وبركاته
جناب سين حالتان چطور است. باز هم که در مقابل همدیگر قرار گرفتیم ولی گویا در اینجا جایمان با هم عوض شده است. رسم روزگار را می بینی یک زمان شما باطن آیات و روایات را پیش می کشید و ما بر مبنای ظاهرشان به شما جواب می دادیم ولی حالا این ما هستیم که این کار را می کنیم و شما برای دفاع از ظاهر آیات و روایات نظرات ما را نقد می کنید.
...
اما درباره ی آن حدیث
بله نقدتان را دیدم و به نظر می رسد خیلی هم جایمان با هم عوض نشده است. باز شما برداشت ذوقی خاص خودتان را از روایات دارید و باز هم ما باید سر ظاهر حدیث با شما بحث کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
خیلی ممنون برادر از احوالپرسی، شما بزرگوار هستید :Gol: ان شاء الله شما هم خوب باشید ...
بله جناب عصران، حقیر هم اول گفتم ای دل غافل که نشد برای یک بار هم که شده با شما در یک طرف بحث قرار بگیریم و تعجب کردم از اینکه ظاهراً جایمان عوض شده است، ولی بعد حقیر هم به نتیجهی شما رسیدم، اینکه همچنان هر دو سر جای قبلیامان هستیم ... آنجا حقیر سعی داشتم از یک حدیث دفاع کنم که بخاطر ظاهرش به کل انکار شده بود و میخواستند به دیوارش بکوبند و میگفتم به همین راحتی یک حدیث را انکار نکنید که شاید بتوان تأویلش کرد، اینجا هم دارم از ظاهر آیات و روایات دفاع میکنم و میگویم به همین راحتی اگر برایتان قابل هضم نیستند ظاهرشان را انکار نکرده و هر طور که دوست داشتید تأویلشان نکنید که مصداق تأویل بالرأی نشود ... :ok: :Nishkhand: :Gol:
عصران;777958 نوشت:
اختیار دارید تمایل دیگر چیست . بحث با شما مایه ی افتخار است. اتفاقا خیلی وقت بود که در این سایت با کسی بحث نکرده بودم.
و همچنین بحث با شما هم برای حقیر مایهی افتخار است و ان شاء الله امیدوارم طبق معمول از همصحبتی با شما چیزهای زیادی یاد بگیرم، ان شاء الله :Gol:
عصران;777958 نوشت:
اکنون به نقد نقد شما می پردازیم:
...
اولا که در این روایت گفته نشده که قیامت در زمین است این را خودتان به حدیث اضافه کردید.
دوما اگر زمین به غیر زمین تبدیل شده باشد دیگر زمینی نخواهد بود که قیامت روی آن باشد!
سوما اینکه در حدیث گفته شده بعد اخروی مربوط به آسمان است و نه زمین. باید بدانید که آخرت شامل قیامت و بعد از قیامت هم می شود.
در این حدیث صحبتی از ترکیب دوباره ی زمین و آسمان نشده است بلکه حتی نفی هم شده است. در کلام شما هم تناقض موجود است زیرا وقتی زمین و آسمان به غیر از خود تبدیل می شوند دیگر وقتی زمین و آسمانی در کار نیست و بدل به چیز دیگری شده اند ترکیب مجدد زمین و آسمان آیا اصلا معنایی می دهد؟
دقت داشته باشید که وقتی گفته شده که جسد از بعد دنیوی است یعنی تمام صفات و مذمت هایی که از دنیا شده از جمله فانی بودن و متاع قلیل بودن شامل آن هم می شود. بنابراین ما با استناد به این حدیث حداقل می توانیم قائل به روح بدون جسد در آخرت بشویم.
حالا بیاییم به قول شما آن روایاتی که درباره ی تبدیل زمین و آسمان دیده اید را هم در نظر بگیریم تا ببنیم ترکیب زمین و آسمان چه معنایی می دهد. طبق آن روایاتی که می گوید زمین نقره و آسمان طلا می شود پس ما هم حتما به آلیاژی از طلا و نقره تبدیل می شویم و یک ربات فلزی می شویم یا طبق آن روایاتی که می گوید زمین تبدیل به نانی سفید خوردنی می شود چه می دانم شاید آسمان هم تبدیل به زنجبیل بشود . پس ما هم نان زنجبیلی می شویم مانند آن داستان هانسل و گرتل که خانه ی پیرزن جادوگر از جنس شکلات و کیک بود که همین باعث شد آن بچه ها گول بخورند. البته در یک حدیثی که من دیدم گفته نشده بود که زمین تبدیل تبدیل به نان سفید می شود بلکه گفته بود زمین مانند نان سفید پاکیزه می شود. یعنی این یک تشبیه است که پاکیزگی وجه شبه آن است.
خوب برادر اینکه قیامت در زمین باشد مطلب عجیبی نیست که کسی نداند، اینکه آیات و روایات را کنار هم بگذاریم تا بفهمیمشان کار غلطی نیست بلکه راه فهم درست همین است ... زمین هم در آن زمان اگرچه به غیر زمین تبدیل شود ولی این به معنای نابودی زمین نیست، چه آنکه ما در آخرت همچنین بهشت و جهنمی داریم که تا زمین و آسمان هستند آنها هم باقی میمانند:
«إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ۚ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ ﴿١٠٣﴾وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ﴿١٠٤﴾يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ ﴿١٠٥﴾فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ ﴿١٠٦﴾خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿١٠٧﴾ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ ﴿١٠٨﴾» [هود]
در نتیجه هم زمین و هم آسمان باقی میمانند، پس اگر زمین به غیر زمین و آسمانها به غیر آسمانها بدل شود این بدل شدن به معنای معدوم شدن و تغییر ذاتی و اساسی نیست، بلکه زمین دیگر آن زمین سابق و آسمانها هم آن آسمانهای سابق نخواهند بود ... اگر تمایل دارید بگویید در عالم ماده نابود میگردند و از صورت و جسمانیت هم تهی میگردند بسم الله نظرتان را اثبات کنید ...
اما همان آیهای که میگوید زمین به غیر زمین تبدیل میشود در مورد آسمانها هم همان مطلب را میفرماید: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ»، در نتیجه اگر زمین را شأن دنیا بگیریم که با فرا رسیدن قیامت از مادیت خارج میشود و معنوی یا روحانی میشود، آسمانها که از ابتدا هم شأن اخروی دارند چرا دیگر تغییر میکنند و تبدیل میشوند؟ این موارد میرساند که این حدیث را باید تلاش بیشتری کرد تا بتوانیم آن را بر وفق آیات و روایات دیگر متوجه شویم، چه بسا لازم باشد از ظاهر آن عبور کنیم اگر تعارض آن با آیات و روایات دیگر برطرف نگردد، و اگر هیچ راه دیگری نداشت و تعارض و ضدیت آن مستقر بود و عقل سلیم وفقی میانی آنها نیافت میتوان ظاهر این روایت را منکر شد ... حقیر نه مخالف تأویل کردن آیات و روایات هستم و نه مخالف کنار گذاشتن روایات اشتباه یا غلوآمیز و جعلی، بلکه فقط میگویم نباید تا به مذاقمان خوش نیامدند یا پذیرش آنها برایمان سنگین مینمود [=Franklin Gothic Medium]راحت[=Franklin Gothic Medium] انکارشان نماییم ...
البته صحبتی که از کیک و شکلات و زنجبیل کردهایید حتماً شوخی بودهاند، ولی شما هم خیلی شجاع هستید که چنان شوخیای مینمایید، حقیر به شخصه جرأت ندارم چنان چیزی بگویم وقتی نان شدن جنس زمین را معصوم علیهالسلام فرموده است و یا به هر حال به ایشان منسوب است و این نسبت رد نشده است، باید مراقب بود که شوخیهای ما بیادبی به ساحت ایشان نباشد که خدای ناکرده مواجه نشویم با این خطاب سنگین خدا که «... قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّـهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ﴿٦٤﴾وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّـهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ﴿٦٥﴾ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ ...» [التوبة]
عصران;777958 نوشت:
حالا شما روح را نوعی جسم یا ماده عجیب و ناشناخته بدانید حداقل اینکه روح و جسد غیر از هم هستند را که دیگر قبول دارید همانگونه که پیشتر گفتم ما اقلا می توانیم بر اساس این حدیث قائل به روح بدون جسد در قیامت بشویم.
منطقاً بله ولی از میان تمام پاسخهای منطقی تنها یکی است که روی میدهد ... فرض کنید روح بدون جسد هم بقاء داشته باشد ولی از جهت دیگری که فعلاً به آن نپرداختهایم لازم باشد که معاد هم روحانی باشد و هم جسدانی :Nishkhand: (حال این جسد صرفاً جسمانی باشد یا مادی هم باشد) ...
عصران;777958 نوشت:
در این روایت که جایی نیامده است که در قیامت بدن به روح ملحق می شود این را شما از جای دیگر یا روایات دیگری نتیجه گرفتید در حالی که شما به من گفته بودید که از خود این روایت به سازگاری بسیاری با معاد جسمانی یا مادی رسیده بودید.
اصل آن مطلب در قرآن است ولی در روایات به آن تصریح شده است ...
گرچه آن روایت را الآن پیدا نکردم ... با این وجود همین آیات و روایات هم نیست و آیات و روایات دیگری هم در این مورد وجود دارند، مثل اینکه در علت اینکه چرا در دعا دستها را رو به بالا میگیریم به این آیه اشاره فرمودند که «وَ فِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» و اگر برای آن سماء که بهشت در آن است دستمان را به بالا میگیریم دیگر نتیجهگیری این معنا که بهشت موعود که در آن سماء قرار داد مجرد از ماده نخواهد بود هم ساده خواهد بود، چون همچنان مکانمند است و نسبت به شأن دنیا که آسمانش به ستارگان زینت یافته است در بالا قرار گرفته است ... همچنانکه عرش خدا هم اطراف کرسی است که کرسی هم «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» و باز مکانمند بودن از آن برداشت میشود و طبقات بهشت هم نزد عرش خداست که احتمالاً شما هم در روایات زیادی به این معنا برخورد فرمودهاید ...
ولی اینکه فرمودید حقیر مدعی شده بودم از همین روایت به سازگاری زیادی با معاد جسمانی مادی رسیده بودم را متوجه نشدم، این روایت سازگار است با آیات و روایات دیگر و همچنین با معاد جسمانی، تفسیر و فهم یک روایت با کمک آیات و روایات دیگر ناگوار نیست برادر بزرگوار ...
عصران;777958 نوشت:
باز هم همان تناقض را تکرار کردید تجدید حیات در قیامت را اگر بخواهیم روی چیزی برگشتن معنا کنیم یا روی غیر زمین ( نه زمین) رفتن معنا می دهد یا طبق آن احادیث روی نقره رفتن یا روی نان رفتن!
اینکه زمین غیر زمین بشود به معنای نفی زمین بودنش نیست، مثل روایاتی که این کلام خدا را تفسیر کردهاند که «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»، امام علیهالسلام میفرمایند این همان پوست است ولی همان پوست نیست، به این معنا که از جهتی همان پوست قبلی است و از جهت دیگری پوست جدیدی است «جُلُوداً غَيْرَهَا» ... این مسائل نباید برای شما که اهل نظر در روایات هستید عجیب باشد ... :Gol:
عصران;777958 نوشت:
پس حالا که می خواهید منظور مرا بفهمید بگذار کمی کمکتان کنم :
...
خدمت شما:
...
روایاتی که آوردید برادر نکتهی جدیدی نداشت، معصوم علیهالسلام فرمود از دنیا بپرهیزید که حرامش عقاب دارد و حلالش حساب دارد ... حسابرسی یعنی پرسیدن سؤال که حلال خدا را چه کردی، بعد که جواب دادید اگر جوابتان قابل قبول بود عقابی در کار نخواهد بود، ولی حرام خدا عقاب دارد، بین این دو فرق بسیار است، وقتی میگویند در حلال خدا هم زهد پیشه کنید به معنای اینکه این حلال به خودی خود بد باشد و پست باشد و اینها نیست ... تمام اینها کنار آن قرار میگیرد که قناعت نکردن و رفاهزدگی میتواند انسان را به دنیا متمایل نماید و مقدمات انحراف را فراهم کند، یعنی دارا بودن و ورود نکردن این دارایی در قلب کار سادهای نیست، مثلاً اگر به او بگویند این مالت را در راه خدا بده آنقدرها برایش ساده نخواهد بود، ماجرای همان از نخورده بگیر بده به خورده پیش میآید ... این دو مطلب را که کنار هم بگذارید روایاتی که آوردید و آیات و روایات بسیاری در این زمینه به راحتی فهمیده میشوند، بدون اینکه لازم باشد فکر کنیم که نعمات دنیا به خودی خود بد باشند، خصوصاً اگر در بهشت اخروی نعماتی باشند که پرداختن به آنها انسان را از خداوند و از توجه به معنا غافل نگردانند ...
عصران;777958 نوشت:
اشتباه نکنید من مثل شما نیستم که علم رجال را فقط در مسائل فقهی مهم می دانید و دین خود را از اشخاص غال و کذاب و دروغگو و ناشناس می گیرید و آن وقت هم می گویید که من از ثقلینی تبعیت می کنم که از خطا بری هستند. من در همان پست هم تاکید کردم که آنها شواهد روایی هستند. تعارفی هم ندارم آن روایاتی که خودم هم آوردم بیشترشان اگرچه خیلی اعتبارش از نظر سند رجالی پایین نیست ولی چندان هم اعتبار بالایی ندارند.
دین خود را از اشخاص کذاب نمیگیرم جناب عصران، گرچه در این دوره فلاسفه هم ظاهراً کم به بیراهه نرفتهاند و البته عقایدمان به آراء ایشان آغشته شده است و باید تلاشی کنیم تا معانی آیات و روایات را به عقل سلیم و نه به عقل فلسفی از نو بفهمیم و تبیین نماییم ... شاید ...
به هر حال اگر فرقمان در این است که شما علم رجال را خیلی مهم میدانید میتوانید از آن استفاده ببرید، حقیر هم موافق هستم که اگر سند حدیثی صحیح باشد بهتر میتوان روی آن جساب کرد و کمتر لازم است نسبت به آن احتیاط کنیم، بلکه فقط مخالفم که بخاطر ضعف سند حدیث را کنار بگذاریم، در کنار علم رجال باید به علم درایه هم توجه داشته باشید، خودتان هم در آن بحث دیگر روایتی را آوردید که برای پذیرفتن یک حدیث ما را به بررسی محتوایی آن فرا میخواندند ... اما اگر کلاً بحث روایی را درست ندانید در این صورت چه بحثی را روا خواهید دانست؟ بحث فلسفی را؟ حقیر ارزش خیلی زیادی برای چنان بحثی قائل نیستم و علتش هم سوء استفادهی عمدی یا غیرعمدی فلاسفه از جایگاه عقلانیت است بر اساس استفاده از بدل آن ... حقیر ترجیح میدهم در ذیل آیات و روایات فکر کنم نه در مقابل آنها اگر با آیات و روایات دیگر مدد میشدند ...
عصران;777958 نوشت:
سوال تیتر تاپیک این است که آیا لذات بهشت فقط روحانی است؟ حالا شما به جای لذات روحانی بخوانیدش لذات معنوی که دیگر خیلی لازم نباشد دنبال تعریف روح و امثالهم باشیم.
فرقی در اصل مسأله نمیکند برادر ... حقیر مدعی آن هستم که در قیامت میان صورت و معنا تضادی نیست که تکثر در صورت انسان را از توجه به معنا بازدارد و در نتیجه نیازی به تجرد معنوی صرف نیست و وجود جسم سبب غفلت از خدا نخواهد شد و لذات معنوی را کاهش هم نمیدهد، بلکه همزمان پرداختن به صورت معنا را هم میرساند و لذات معنوی را به همراه خود میرساند ...
عصران;778923 نوشت:
آن نظری که می گویید طرفدارانی داشته و انتقاد شیخ مفید از آن را نقل کردید نظر شیخ صدوق بوده است . که با استناد به آن حدیث معروف امام علی درباره ی عبادت تاجران و بردگان و آزادگان قائل شده بود که مرتبه ای از بهشت فقط تسبیح و تقدیس است و اتفاقا اینها را به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود . که بعد همانطوری که نقل کردید شیخ مفید از او به شدت انتقاد می کند. اصلا کل همین کتاب شیخ مفید ( تصحیح الاعتقاد) در انتقاد از اعتقادات شیخ صدوق است. می بینید که اینها دلیل نمی شود شما می گویید شیخ مفید این را گفته است من هم می گویم شیخ صدوق آن را گفته است پس باید دلیل بیاورید. اتفاقا یکی از انتقادهای شیخ مفید در همان کتاب از شیخ صدوق نحوه ی برخورد او با روایات بود که مشابه برخورد شما ( روایت زدگی و اخباری گری به خصوص در آحاد) است. کاش آن حرف شیخ مفید را هم می پذیرفتید و گزینشی نسبت به سخنان آن عالم برخورد نمی کردید.
عجب برادر! ما شاء الله شما در عکس نشان دادن وضعیت تبحری دارید ...!
یک نفر میآید آیات و روایات را مطابق فهم خود برداشتی میکند که خلاف ظاهر آیات و روایات بسیاری است، یک نفر دیگر اعتراض میکند که چرا ظاهر آیات و روایات را مطابق فهم خودت تأویل کردی؟ به نظر شما حقیر در دستهی اول قرار میگیرم و شما در دستهی دوم یا قضیه برعکس است؟
عصران;778923 نوشت:
به هر حال من علی رغم مخالفت با روایت زدگی شما بحث را آن طور که می خواهید ادامه می دهم.
روایتزدگی؟ اسم یک بیماری است؟ کسی به آیات قرآن و روایات عترت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنگ بزند و بگوید دلیل باید از آنها باشد میشود روایتزده؟ اگر بله پس بله حقیر را روایتزده بدانید و البته حقیر هم به آن افتخار میکنم و مطابق شیعه و سنی که حدیث ثقلین را نقل کردهاند کسی که به ثقلین چنگ بزند گمراه نمیشود ... معیارهای دیگر شما برای کشف حقیقت چیست؟ عقل فلسفی؟ اگر بله، عقل فلسفی آیا فلاسفهی نامسلمان را توانسته است مسلمان کند که فلاسفهی ما انتظار دارند ایشان را به مسیر درست هدایت برساند؟ اگر هم خیر، لطفاً بفرمایید معیار شما برای شناخت حقیقت چیست؟
عصران;778923 نوشت:
دیگر قرار نشد چانه زنی بیهوده بکنید. با این استدلال کسی هم می تواند به ما بگوید که در آیه ی (( لم یلد و لم یولد)) هم چون از (( لن)) استفاده نشده ممکن است یک محدوده زمانی خاص مورد نظر باشد و بعد از آن خداوند هم زاد و ولد بکند!!! یا در شهادتین و اذان که می گوییم (( لا اله الا الله)) چون از (( کلا)) استفاده نشده ممکن است بعدا خدای دیگری هم بیاید. (( لن)) و ((کلا)) برای تاکید هستند و عدم استفاده از آنها به معنای امکان فعل نیست.
چانهزنی نیست برادر، این مطلب را گفتم و بعد رجعت را مثال زدم ...
عصران;778923 نوشت:
بهتر بود به چیزی استناد می کردید که مورد توافق باشد نه اینکه خودش هم مورد مناقشه باشد. بحث رجعت با توجه به عدم توافق موضوعی جداگانه می طلبد و طرح آن باعث بحث در بحث آمدن و انحراف موضوع تاپیک است.این هم که گفتید از اعتقادات مسلم شیعه است. خب معاد جسمانی را هم ادعا شده بود از اعتقادات مسلم شیعه است که ما الان داریم روی آن بحث می کنیم. یا همانطور که در بالا گفتم خیلی چیزها را شیخ صدوق به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود که شیخ مفید بعدا گفت اینها اعتقادات فاسد است.
البته من خودم چند بار نظرم نسبت به رجعت تغییر کرده بود و الان هم آن را مردود نمی دانم بلکه آن را نظریه ای ضعیف می دانم چون که بیشتر روایاتش ضعیف هستند و دلایل قرآنی آن را هم کافی نمی دانم.
حقیر که روایتزده هستم شکّی در این مسأله ندارم، بخاطر دلایل قرآنی و روایی ... با این وجود حتی اگر رجعت را قبول نداشته باشید هم به قول خودتان مثال برای زنده شدن بعد از مرگ بسیار است ... گرچه شما آنها را استثناء میگیرید و نه مثال نقض ...
عصران;778923 نوشت:
درباره ی رجعت که به عنوان مثال نقض مطرح کردید در دو محور به شما جواب می دهم:
اولا ما می توانیم از این دو روایت علاوه بر تقویت معاد روحانی برای ابطال رجعت هم استفاده کنیم بنابراین دیگر مثال نقض نخواهد بود.
دوما حالا فرض را بر قبول رجعت می گیریم یا اگر قبول هم نکنیم حداقل زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی , زنده شدن حضرت عزیر و الاغش , داستان حضرت ابراهیم و پرندگان , زنده کردن آن قوم را برای حضرت حزقیل و امثال اینها را که در قرآن آمده است را که دیگر قبول داریم. در این گونه موارد ما اینها را حمل بر استثنا می کنیم و البته استثنا کردن هم همواره به قاعده ی کلی آسیب می رساند و یک مثال نقض خواهد تا زمانی که وجه استثنا بیان نشود. اگر وجه استثنا بیان شود دیگر آن یک مثال نقض نخواهد بود. وجه استثنا در مورد داستانهای قرآن این است که آنها از جنبه ی اعجاز بوده اند نه از جنبه ی طبیعی. همانگونه که اگر کسی بگوید از دل کوه شتر بیرون نمی آید یا هیچ پسری از پدرش بزرگتر نمی شود ناقه ی صالح یا حضرت عزیر باعث ابطال این دو گزاره ی او نمی شوند.
در مورد رجعت هم وجه استثنا این است که این رجعت فقط اختصاص گروهی خاص دارد مثل کافر مطلق یا مومن مطلق دارد و عمومیت ندارد و امام هم در حدیث جنبه ی عمومی را بیان کرده اند. همانگونه که رجعت را نمی توان مثال نقض برای آن آیه ی قرآن دانست که مردگان از خدا درخواست باز گشت به دنیا را می کنند ولی خداوند می گوید بازگشتی نیست و در ادامه می گوید در ورای آنها برزخی است و الی آخر .
البته حقیر این دو روایت را رد نکردم، لطفاً توجه کنید، بلکه گفتم آن را طوری معنا میکنم که در کنار روایات دیگر موجّه باشد ... و چون میشود چنان کرد پس نیازی هم نیست به سراغ بحثهای رجالی بروم اگر حدیث را ابتدا در کتب علمای شیعه خوانده باشم و نه در کتاب مخالفان ...
به عنوان مثالی که جنبهی استثناء نداشته باشد میتوان خواب را مثال زد که خداوند انسان را میگیرد و اگر اجلش فرا نرسیده باشد او را به بدنش باز میگرداند ... ولی خوب این بحث طولانی خواهد شد و مفصلتر از بحث فعلی میشود احتمالاً، چرا که در مورد خواب حرف زیاد است ...
اما حقیر موافق نیستم که رجعت را استثناء بگیریم، چون مثلاً خداوند فرموده است که کسانی که با عذاب خدا از دنیا رفته باشد حرام است بر ایشان که به دنیا بازگردند «وَ حَرَامٌ عَلَىٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[=Franklin Gothic Medium]» ... بر باقی مردم حرام نیست، گرچه میدانیم که به هر حال همه هم اینطور نیست که به دنیا بازگردند ...
عصران;778923 نوشت:
ترجمه که درست است مگر اینکه منظورتان این باشد که به جای (( ولی)) از (( غیر آن که)) بگذاریم . باز هم فرقی نمی کند چون اگر به سوال موجود در حدیث دقت کنید متوجه می شوید که در ادامه امام در بیان حالت خواب بوده اند نه بیان استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن.
باز هم متوجه درستی ترجمهی شما نشدم، «غیر أنها» در آن موضع به زعم حقیر خیلی متفاوت است از آنچه شما میفرمایید، دو بخش جمله به زعم حقیر وابسته به یکدیگر هستند ولی در ترجمهی شما ارتبطی مستقیم و صریحی به یکدیگر ندارند :Gig:
عصران;778923 نوشت:
گرچه در بحث به نفع ما است اما به شما توصیه می کنم به گونه ای نباشید که با دیدن یک روایت درتمام نظراتتان تجدید نظر کنید البته از جهاتی هم درست می گویید زیرا باد آورده را باد هم می برد و نظراتی که بر اساس روایات نه چندان معتبر پایه گذاری شده بود با یک روایت نه چندان معتبر هم به راحتی فرو می پاشد.
البته یک بنده خدایی که احتمالا شما هم او را می شناسید قبلا این روایت را دیده بودید و چنین گفته بود:
آن بندهی خدا را تا حدودی میشناسم، کمی بیش از آنکه شما او را بشناسید، اینطور نیست که هر چه گفته است را حقیر امروز قبول داشته باشم، از آن پست او تا به امروز نظرات حقیر تغییراتی داشتهاند و قرار نیست هر چه او گفته باشد حقیر خود را موظف به تأیید کردنش بدانم ...
آن هم که با دیدن یک روایت در تمام نظراتم تجدید نظر کنم به آن سادگی نیست که کسی فیالمجلس یک حدیث جعل کند و برایم بگوید قال الصادق علیهالسلام و حقیر در تمام نظراتم تجدید نظر کنم، حقیر بجز علم رجال به علم درایه هم اعتقاد دارم و آن را بیش از علم رجال هم قبول دارم ... اگر این یک مسأله باعث شده است تا شما تا به این حد حقیر را سرزنش نمایید و روایتزده و اخباری و غیره بدانید حقیر برای این رویکردم دلیل دارم و ان شاء الله در قیامت بدون جواب نخواهم بود، ان شاء الله ... :Gol:
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
خب با آوردن این حدیث که دیگر خودتان هم قوی تر بودن نظریه ی لذات صرف معنوی اعتراف کردید. حالا من هم ترجمه حدیث را می گذارم و قسمتهایی که نظراتمان را تقویت می کند را هم برجسته می کنم تا خودتان هم بدانید چگونه اعتراف کردید: ترجمه حدیث : جابر بن یزید می گوید از امام باقر درباره ی روح سوال کردم فرمود ای جابر خداوند مردم را سه طبقه آفرید و در سه جایگاه به آنها جا داد و این را اینگونه در کتاب خود تبیین کرده است : (( اول گروه خوشبختان [اصحاب یمین]، چه گروه خوشبختی و دیگر گروه تیره روزان [اصحاب شمال]، چه گروه تیره روزي؛ پیشگامان پیشرو، اینانند مقرّبان)) . ( سوره واقعه : 8-10) اما آنان که خداي عزّ و جلّ از ایشان به عنوان (( پیشگامان پیشرو ( السابقون) )) یاد کرده است همانا آنان پیامبران مرسل و غیر مرسل اند و خدا در آنان پنج روح نهاده: روح القدس، روح ایمان، روح قوّت، روح شهوت و روح بدن؛ و آن را اینگونه در کتاب خود تبیین کرده است :(( برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتري بخشیدیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم )) ( سوره بقره : 253)سپس در باره همه آنان فرمود : (( و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است )) ( مجادله :22) پس به وسیله روح القدس، پیامبران مرسل و غیر مرسل مبعوث شدند و نیز به وسیله روح القدس همه چیز می دانند و به وسیله روح ایمان، خدا را پرستیدند و چیزي را شریک او نساختند و با روح قوّت، با دشمنان خود به نبرد پرداختند و زندگانی خودشان را سر و سامان دادند و به روح شهوت، به لذّت خوردن و نوشیدن دست یافتند و از نکاح حلال زنان برخوردار گشتند و به روح بدن، جنبیدند و رشد نمودند.
سپس اصحاب یمین [گروه خوشبختان] را یاد کرد که ایشان خود مؤمنان راستین هستند و در آنان چهار روح نهاد: روح ایمان، روح قوّت، روح شهوت و روح بدن، و بنده مؤمن این چهار روح را کاملا داراست تا هنگامی که گناهی مرتکب شود. پس هنگامی که قصد گناه نماید ((روح قوت)) او را بر انجام آن گناه تحریک نماید و (( روح شهوت)) آن گناه را براي او آرایش دهد و (( روح بدن)) او را می کشاند تا در گناهش اندازد و چون مرتکب گناه گردد از ایمان جدا شود و ایمان از او فاصله گیرد تا آن که توبه نماید و اگر توبه کند خداوند توبه او را قبول نماید. فرمود: بر بنده حالاتی پیش می آید که بعضی از این چهر روح از او کاسته می شود همان طور که خدا فرموده : (( و برخی از شما به غایت پیري میرسد به گونه اي که پس از دانستن [بسی چیزها] چیزي نمی داند )) (حج:5) و روح قوت او رو به نقصان و کاهش گذارد که در نتیجه نمی توانند با دشمن جهاد کنند و زندگی خود را سر و سامان دهند و روح شهوت او نیز رو به کاهش گذارد به طوري که اگر زیباترین دختران آدم بر او گذر نماید وي دل به آن دختر زیبا نبنددو روح ایمان و روح بدن در او بماند و با روح ایمان بندگی خدا کند و با روح بدن بجنبد و افتان و خیزان برود تا مرگش فرا رسد . و امّا اصحاب دست چپ ، اهل کتاب اند . خداى عز و جل مى فرمايد كه : «اَلَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْنآئَهُمْ» ( بقره:146) ؛ يعنى : آنان كه داده ايم ايشان را كتاب تورات و انجيل ، مى شناسند او را ، چنان كه مى شناسند پسران خود را» . و حضرت فرمود : «يعنى محمد و امر ولايت را مى شناسد كه در تورات و انجيل است ، چنان كه پسران خويش را كه در منزل هاى ايشانند مى شناسد . «وَأَنَّ فَريقا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ * الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ» ( بقره:146-147)؛ يعنى : و به درستى كه گروهى از ايشان ، هر آينه مى پوشند حق را ، و حال آنكه ايشان مى دانند كه مى پوشند آن چه درست و راست است از جانب پروردگار تو است پس البتّه مباش از جمله شك كنندگان» . و حضرت فرمود كه : رسول خدا و وصی بعد از اورا شناختند وچون انكار كردند به غی و حسد آنچه را كه شناختند ، خدا ايشان را به آن مبتلى نمود كه روح ايمان را از ايشان ربود ، و در بدن هاى ايشان سه روح را ساكن گردانيد : روح قوّت و روح شهوت و روح بدن . بعد از آن ، ايشان را به سوى چهارپايان نسبت داد و فرمود : «اِنْ هُمْ اِلّا كَالْاَنْعامِ» (فرقان:44)؛ يعنى : نيستند ايشان ، مگر چون چهارپايان» زيرا كه حيوان جنبنده ، جز اين نيست كه به روح قوّت ، بار برمى دارد و به روح شهوت ، علف مى خورد و به روح بدن ، راه مى رود.
پس بنابر این طبق این حدیث عاقبت الامر یا آنقدر روح شهوت نقصان یافته که دیگر در مومن نخواهد بود و یا روح شهوت هست ولی تغییر کار کرد داده است یعنی دیگر طبق بیان حدیث بالا کار کرد روح شهوت:(( بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذَّةَ الطَّعَامِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنَ النِّسَاءِ )) ( لذت طعام و آمیزش) نخواهد بود بلکه بر طبق حدیث کار کردش این گونه می شود: (( وجعل فيهم روح الشهوة فبه اشتهوا طاعة الله )) ( بصائر الدرجات ص 466 __ کافی ج1 ص272) ترجمه و به وسیله روح شهوت به طاعت خداوند اشتها می کنند.)) و این را می توان تفسیر آیه ی (( اشتهت انفسهم)) هم در نظر گرفت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم جناب عصران و رحمة الله و بركاته
ممنون بخاطر وقتی که گذاشتید و حدیث را ترجمه فرمودید :Gol:
تمام اینها که فرمودید را قبول دارم و اشکالی درشان نمیبینم، ولی چطور نفی مادیت از قیامت میکند؟ مگر لذت طعام و نکاح حلال با زنان هم اطاعت خداوند نیست؟ آنها بخاطر خدا میخورند و بخاطر خدا نکاح میکنند چون ولایت خداوند را پذیرفتهاند و ولایت خدا را پذیرفتن هم یعنی اولویت دادن به خواست و اراده خدا پیش از خواست و اراده و میل خودش، و اختیار کردن رضای خدا بر رضای خود و راضی شدن به رضای خدا ... و از این دست مسائل که بسیارند ... حالا خداوند در قیامت دستور میدهد که هر چه خواستید برایتان فراهم است از آن استفاده کنید، ایشان اگر از اطاعت کردن خدا در باب استفاده از لذات معنوی و جسمانی و مادی پیش رفته و متنعم گردند آیا اشکالی درش میبینید؟
تمام حرف جناب ملاعلی یا بخش اعظم نظر ایشان این است که پرداختن به کثرت همیشه مایهی غفلت از خدا و غفلت از معنا خواهد شد، حقیر هم گفتم غفلت ویژگی دنیاست و نه ویژگی خود کثرت، کثرت اگر محجوب به حجاب دنیا نباشد و شفافی باشد که تبلیالسرائر را محقق نماید در این صورت دیگر مایهی غفل نخواهد شد، در نتیجه هیچ دلیلی نداریم که ظاهر آیات و روایات که خبر از معاد و بهشت و جهنم جسمانی و مادی میدهند (در کنار اینکه روحانی و معنوی هم هستند و انسان هرگز از روح تهی نمیشود) را باید انکار کرده و به ناچار دست به تأویل آنها بزنیم ... باقی بحث دیگر فقط اینطور بود که حقیر اصرار کنم و ایشان انکار نمایند و ایشان اصرار نمایند و حقیر انکار کنم
حقیر میگویم دنیا و آخرت فرق دارند ولی نه لزوماً اینطور که دیگر هیچ ربط و شباهتی به هم نداشته باشند، بلکه تنها در برخی ویژگیها با هم متفاوتند، و ظاهر آیات و روایات حجت است تا دلیل کافی و وافی از همان ثقلین برای رد کردن آنها نیافته باشیم ... فرمودند که در اینجا یافتهایم، حقیر چیزی ندیدم، نه از بزرگوارانی که گفتند معاد و بهشت و حتی جهنم (:Gig:) صرفاً روحانی است و نه از بزرگوارانی که فرمودند معاد جسمانی هست ولی مادی نیست ... شکر خدا دیروز با عالمی که ایشان هم فیلسوف هستند صحبت کردم و ایشان هم فرمودند که از نظر فلسفه هم معاد غیرمادی نیست مگرنه دیگر خیلی از فلسفهی امروزی بیزار میشدم ...
حالا این مطالبی که در مورد روح فرمودید آیا حقیر را از چیزی که به آن اعتقاد دارم منصرف میتواند بکند که نامش را اعتراف به نظر مخالفانم بگذاریم؟
عصران;777958 نوشت:
طبق آنچه ذکر شد تمام این روحها غیر از روح القدس و روح ایمان تا هنگام مرگ ( روح بدن هم تا مرگ دوام می آورد) رو به نقصان می گذارند یا اینکه بعدا تغییر کارکرد می دهند.
اگر روح بدن قرار باشد با مرگ نابود شود در این صورت باید بپذیریم که کافران و اهل کتاب که از روح القدس و روح ایمان تهی هستند با مرگ نابود میشوند، اما آیا همینطور است؟ اگر نیست پس روح بدن با ایشان میماند و چه بسا روحی که فرمودند از جنس «دم» است و مادی است و با بدن وارد قبر میشود و فشار قبر را تحمل میکند و میماند تا قیامت حداقل باید شامل این روح باشد، مگر اینکه بفرمایید تنها مؤمنین برزخ دارند و آن عذابها که برایشان نام برده شده است برای گناهکاران از مؤمنین است، ولی ظاهراً این مطلب هم درست نیست ... مثالش قابیل و فرعون است که همین الآن هم هر صبح و شام عذاب میشوند، یا در روایات صحبت از کوه کمد شده است بین مدینه و مکه که از زمین ما تا زمین هفتم ادامه دارد و دشمنان اهل بیت علیهمالسلام و قتلهی کربلا در آن در عذاب هستند و هر وقت معصوم از نزدیکی آنجا عبور میکند التماسشان میکنند که از ایشان در گذرد ... خلاصه اینکه لااقل آنها که ایمان به ایشان عرضه شده است برزخ دارند و این یعنی روح بدن و شاید همچنین روح شهوت و همچنین روح قوت (حدّاقل برای اهل بهشت برزخی) با انسان باقی بمانند ...
اگر پذیرفتید که روح بدن باقی میماند تا قیامت که دوباره برانگیخته شود میتوان وارد بررسی مسائل بعدی شد که زنده شدن در قیامت به چه معناست؟ آیا این روحها هم مردهاند که حالا باید دوباره زنده شوند و آیا اصلاً زنده میشوند (اگر نشوند جهنمیان که فاقد روحالقدس و روح ایمان هستند محشور نخواهند شد) و آیا به همراه آنها بدن مادی هم به زندگی باز میگردند یا خیر؟ ... و سؤالات دیگر ... بهتر است قبل از ادامهی بحث، و در واقع همفکری به زعم حقیر، از نقطهنظرهای شما هم مطلع شویم ... :Gol:
عصران;778923 نوشت:
ما که به مواردتان پاسخ دادیم.
این هم از آن برداشتهای ذوقی ایست که گهگاهی برای فرار از اشکال می کنید : تقسیم بی اعتنایی به بی اعتنایی آنچنانی و بی اعتنایی اینچنانی !
من نفهمیدم چگونه از آن روایت مراتب را برداشت کردید آن روایت بیانگر تعدد یک نوع است نه مراتب یک چیز.
وقتی حدیث روح و جسم را از هم تفکیک کرده است دیگر نمی توان گفت که روح ( حالا با هر مرتبه ای) نوعی جسم است.
در همان روایت حداقل آمده بود که بعضی از این روحها به شدت نقصان می پذیرند و برای اصحاب مشمئه هم آمده بود که روح ایمانشان از آنها سلب می شود. و نیز گفته شده بود روح ایمان و روح بدن باقی می مانند تا اینکه ملک الموت بیاید. البته این را حتما لازم نیست بر معدوم شدن حمل کرد ممکن است منظور جدایی از بدن باشد.
در حدیث میان ماده و جسم تفاوت قائل شده است و روح به صورت صوری بدون ماده توضیح داده شده است ... شما جسم را چه میدانید که صورتها را جسم نمیدانید؟ ... «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ» ...
در روایاتی که صحبت از خلقت اهل بیت علیهمالسلام و شیعیان ایشان و دشمنانشان و شیعیان دشمنان ایشان شده است خلقت ایشان را در مراتب متفاوت بیان کرده است، مثل اینکه ایشان از طینت علیّین خلق شدهاند و روحشان از ورای آن و روح شیعیان ایشان از علیین و جسمشان از مرتبهی پایینتر آن و ... . با این حساب اگر این روحها هم چنان شرافتهای متفاوتی داشته باشند گرچه در طول یکدیگر نباشند و به عبارت دیگر یک حقیقت تشکیکی هم نباشند و تنوع را برسانند ولی تنوعی نامتجانس را میرسانند، استفاده از توصیف «تنوع از یک نوع» در این صورت به نظر خیلی دقیق نمیآید ...
البته به قول یکی از علما روح و جسم تفاوتشان اعتباری است، مثل اینکه هر مرتبهی از مراتب وجودی انسان روح است برای مراتب پایینتر از خود و جسم و صورت است برای مراتب بالاتر از خود، با این تفسیر جسم خاکی انسان فقط جسم است چون پایینتر از آن در میان مراتب وجودی انسان دیگر مرتبهای نیست، و بالاترین مرتبهی وجودی او که همچنان در عالم کثرت متعلق به خود او باشد هم روح اوست ... با این تفاسیر و حدیث فوق که شما ترجمهاش کردهاید روحالقدس میشود روحی که خالی از هرگونه جسمانیت است، نه به معنای تجرد که بلکه به همان معنای اعتباریاش ... فعلاً حقیر اشکالی در این نظریه نمیبینم ... صورتهایی بدون ماده را هم میتوان به همین بالاترین مراتب وجودی انسان کامل نسبت داد، در این صورت انسانهای معمولی مانند ما حتی بالاترین مرتبهی وجودیامان که احتمالاً روح ایمان باشد (:Gig:) هم مجرد از جسمانیت نخواهد بود، و چه بسا مادیّت ... گرچه در مورد این مورد اخیر نیاز به تفکر بیشتری دارم و شاید درست نباشد ... :Gig:
عصران;778923 نوشت:
اولا دقت داشته باشید که بحث ما روی فرشتگان یا اینکه به طور کلی شی غیر مادی داریم یا نداریم نیست. در روایت هم به طور خاص حرفی از فرشتگان زده نشده بود بلکه به طور کلی (( عالم علوی)) توصیف شده بود. که با توجه به حدیث قبلیش انسان ترکیبی از عالم علوی و عالم سفلی است که عالم علوی هم طبق آن حدیث ( بر فرض صحتش) غیر مادی است.
دوما قصد ما فقط ابطال و ایجاد بالانس برای آن روایت کتاب احتجاج بود و همین که ماده از روح نفی بشود کافی است زیرا در آن روایت همانگونه که اشاره کردید روح را مادی هم دانسته بود : (( مادتها من الدم))
سوما اینکه جسم غیر از ماده است چیزی جز بازی با کلمات نیست ما که روی الفاظ و کلمات که با هم بحث نداریم . منظور من از جسم همان ماده است . اینکه جسم غیر از ماده است کی ثابث شده ؟ چگونه ثابت شده است؟ تفکیک جسم از ماده را همان فلاسفه ای می گویند که به قول شما کوهی از ادعا هستند چطور در اینجا حرف آنها را می پذیرند . آیا شما که می گویید تابع ثقلین هستید آیه یا روایتی دیده اید که بگوید جسم غیر از ماده است؟
به هر حال اینها بازی با کلمات است و همانگونه که جناب ملاعلی به خوبی توضیح دادند ملاصدرا هم فقط تعریف جسم را دستکاری کرد به گونه ای معاد اسما جسمانی باشد ولی در واقع روحانی باشد.
حقیر فکر کردم شما موافق فلاسفه هستید که حقیر را روایتزده میدانید :Gig: اگر نیستید که در این صورت خدا را شکر ... ان شاء الله بیش از پیش از علمتان بهره ببرم :Gol:
حقیر تا قبل از بحث با شما قبول نداشتم که جسم و ماده جدای از هم باشند ولی همان روایتی که شما در مورد عالم علوی آوردید خبر از صورت بدون ماده میدهد که فلاسفه همین را تعریف جسم میدانند، تا جایی که حقیر متوجه شدم ... با عالم دیگری هم صحبت میکردم ایشان هم اصلاً قبول نداشتند که جسمانیت و مادیت دو چیز مجزا باشند ... الحمد لله ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
تا حدودی بله ولی کاملاً نه ...
خوب الحمد لله ... ممنون :Gol: ... حداقل خیالم راحت شد که تکفیرم نمیکنند ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
با سلام
همونطور که گفتم یکی از اختلافات اساسی ما مسله شهوت است
که در موردش زیاد حرف دارم
نگاه کنید اونچه که در قرآن و ادیان زیاد به چشم میخوره و خیلی خیلی پررنگه اینه که اهل تزکیه باشید و از هواها پیروی نکنید
خیلی واضحه که در پس این دستورات اسلام میخواهد آدمیان را به لذات بالاتری سوق دهد و درصدد بیان این مطلب است که انسان آفریده نشده تا در سطح لذات حیوانی بماند و اتفاقا کسانی را که به دنبال این لذاتند را از حیوان پست تر میداند
اشاره به اینکه خود حیوانیت هم حیات پستی است و حیات واقعی چیز دیگری است
در ضمن در قرآن هم آمده که ما انسان را آفریدیم برای عبادت
شما میگید این عبادت با لذت جسمی منافات ندارد
اما اونچه که عملا رخ داده این است که منافات دارد
یعنی مقام بندگی از دل گذشتن از تعلقات نفسانی بدست می آید
که اگر غیر از این بود ضرورتی نداشت دنیایی بوجود بیاید که محسوسات باعث دوزخی شدن آدمیان شود
بلکه در دنیای پر از نعمت و شهوت حلال هم میتوانست عبادت و حتی امتحان صورت بگیرد و جهنمی هم در کار نباشد(مهم)
لذا جهنم همین لذات حیوانی است که پیرو آن را از عقل و لذات عقلی محروم میکند
با سلام
همونطور که گفتم یکی از اختلافات اساسی ما مسله شهوت است
که در موردش زیاد حرف دارم
نگاه کنید اونچه که در قرآن و ادیان زیاد به چشم میخوره و خیلی خیلی پررنگه اینه که اهل تزکیه باشید و از هواها پیروی نکنید
خیلی واضحه که در پس این دستورات اسلام میخواهد آدمیان را به لذات بالاتری سوق دهد و درصدد بیان این مطلب است که انسان آفریده نشده تا در سطح لذات حیوانی بماند و اتفاقا کسانی را که به دنبال این لذاتند را از حیوان پست تر میداند
اشاره به اینکه خود حیوانیت هم حیات پستی است و حیات واقعی چیز دیگری است
در ضمن در قرآن هم آمده که ما انسان را آفریدیم برای عبادت
شما میگید این عبادت با لذت جسمی منافات ندارد
اما اونچه که عملا رخ داده این است که منافات دارد
یعنی مقام بندگی از دل گذشتن از تعلقات نفسانی بدست می آید
که اگر غیر از این بود ضرورتی نداشت دنیایی بوجود بیاید که محسوسات باعث دوزخی شدن آدمیان شود
بلکه در دنیای پر از نعمت و شهوت حلال هم میتوانست عبادت و حتی امتحان صورت بگیرد و جهنمی هم در کار نباشد(مهم)
لذا جهنم همین لذات حیوانی است که پیرو آن را از عقل و لذات عقلی محروم میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیز جناب ملاعلی و رحمة الله،
برادر، حقیر حقیقتاً متوجه سؤال شما نمیشوم، یا در واقع متوجه نکتهای که در ذهن دارید نمیشوم ... به قول خودتان و در واقع به قول خداوند در قرآن، خداوند انسان را خلق کرده است برای عبادت، عبادت هم یک معنای کلی دارد و متوجه فقط مصداق خاصی نیست، اگر خداوند بفرماید که این بهشت از آن شماست در آن بگردید و از هر چه خواستید بخورید و بیاشامید به نظر شما عبادت در چنان شرایطی چگونه خواهد بود؟ اگر خواستید نماز بخوانید یا ذکر بگویید و به شما فرمود که اینجا دیگر متنعم شوید بما صبرتم و خدا نیازی به سجده و نماز شما ندارد به نظر شما در آن شرایط عبادت خداوند چگونه خواهد بود؟ باز به سجده میافتید یا هانطور که او برایتان پسندیده است عمل میکنید؟ ... هر طور که باشد ... اگر بدن مادی داشتید و متنعم به نعمات مادی بودید از مجرای استفادهی از نعمات خداوند و شکرگزاری عملی، و اگر بدن مادی نداشتید و مجرد از ماده بودید هم به همان صورت ... چیزی که مهم است این است که داشتن بدن مادی مشکلی در عبادت کردن خدا پیش نمیآورد اگر خداوند خودش عبادت کردن خودش در بهشت را از همان مسیر برایتان تعریف کرده باشد ... پس عقل ما نه مادی بودن بهشت را اثبات میکند و نه رد میکند، هم بهشت مادی و هم بهشت معنوی را محتمل میداند، در این حالت چون ظاهر آیات و روایات قیامت و بهشت و جهنم را مادی توصیف کردهاند و حجتی برای انکار کردن ظاهر آنها نداریم عقل سلیم به حقیر میگوید این ظاهر را انکار نکنم و از خودم حرف در دهان دین نگذارم ... کاری که شما میکنید برایم قابل درک نیست، در واقع به نظرم قابل دفاع نیست، دلایلی که میآورید قابل توجیه و پاسخ دادن هستند و اجازهی تأویل آیات و روایات را صادر نمیکنند، تازه اگر فلسفه چنان جایگاهی را داشت که بخواهد یا بتواند چنان اجازهای را صادر کند که به زعم حقیر ندارد و نمیتواند و برایم هم عجیب است که چطور برخی از علما گمان میکنند که نظرات شخصیاشان همطراز با کلام خدا و کلام خلفای خداست ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
اگر خداوند بفرماید که این بهشت از آن شماست در آن بگردید و از هر چه خواستید بخورید و بیاشامید به نظر شما عبادت در چنان شرایطی چگونه خواهد بود؟
این است که در کنار اون نعمت ها به عبادت خدا هم بپردازیم یعنی توجهمان را از خود به خدا معطوف کنیم
سین;779883 نوشت:
حالت چون ظاهر آیات و روایات قیامت و بهشت و جهنم را مادی توصیف کردهاند و حجتی برای انکار کردن ظاهر آنها نداریم عقل سلیم به حقیر میگوید این ظاهر را انکار نکنم و از خودم حرف در دهان دین نگذارم ... کاری که شما میکنید برایم قابل درک نیست،
چرا فکر میکنید علمایی مثل علامه حسن زاده آملی این آیات را ندیده اند!!! و یا حجتی برای تاویل ندارند!!
به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید: « نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله
به وضوح ایشان لذات محسوس را معادل دنیا میداند و لذت آخرت را معادل لذات عقلی
و اما حجت
مراجعه کنید به آیه 28 نساء
« خداوند میخواهد به انسان تخفیف دهد چون انسان ضعیف است»
به وضوح از این آیه بدست می آید که لذات و آسودگی های دنیایی از سنخ عبادت و بندگی نیستند بلکه از سنخ تخفیف اند و اصالت و مقصود خلقت انسان بندگی است و نائل شد به لذات فرامادی
و جالبه در آیه قبل از این آیه آمده که انحراف همان میل عظیم است!!سخنی از میل حرام نیامده بلکه همان میلی که بخشی از آن به خاطر ضعف انسان حلال شده طغیانگر و منحرف است
در همه جای قرآن لغت شهوت معنای مذموم دارد و هیچ جا نیامده شهوت حرام یا حلال
در ضمن اینو هم بگم بنده چیزی در دهان دین نمی گذارم بلکه برداشت خود را میگویم..شاید این برداشت حتی علی رغم میل باطنی ام باشد
و البته سخن بنده برای کسی حجت نیست
و سخن كوتاه اينكه : بنظر نزديك مى آيد كه قصه منزل دادن به آدم و همسرش در بهشت ، و سپس فرود آوردنش بخاطر خوردن از درخت ، بمنزله مثل و نمونه اى باشد، كه خدايتعالى وضع آدميان را قبل از نازل شدن بدنيا، و سعادت و كرامتى كه در منزل قرب و حظيره قدس داشت ، و آن دار نعمت و سرور، و انس و نور، و آن رفقاى پاك ، و دوستان روحانى ، و جوار رب العالمين ، كه داشت ، به آن مثل مجسم ساخته است . و همچنين اين معنا را (كه انسان كذائى در مقابل آنهمه نعمت كه در اختيار داشته ، و بجاى آنها گرفتارى ، و بدبختى ، و تعب ، و خستگى ، و مكروه ، و آلام ، را اختيار مى كند، بجاى اينكه سعى كند خود را بهمانجا كه از آنجا آمده برساند، و برگرداند، بحيات دنياى فانى ، و جيفه گنديده و پست آن ميل مى كند) مجسم ميسازد. آیات 35-39 بقره
به باور بنده علامه طباطبایی -امام خمینی -علامه حسن زاده اینها هیچ کدومشون به معنای واقعی به معاد جسمانی باور ندارن
و مبانی فکریشون در عمل با معاد روحانی مطابق است.
و سخن كوتاه اينكه : بنظر نزديك مى آيد كه قصه منزل دادن به آدم و همسرش در بهشت ، و سپس فرود آوردنش بخاطر خوردن از درخت ، بمنزله مثل و نمونه اى باشد، كه خدايتعالى وضع آدميان را قبل از نازل شدن بدنيا، و سعادت و كرامتى كه در منزل قرب و حظيره قدس داشت ، و آن دار نعمت و سرور، و انس و نور، و آن رفقاى پاك ، و دوستان روحانى ، و جوار رب العالمين ، كه داشت ، به آن مثل مجسم ساخته است . و همچنين اين معنا را (كه انسان كذائى در مقابل آنهمه نعمت كه در اختيار داشته ، و بجاى آنها گرفتارى ، و بدبختى ، و تعب ، و خستگى ، و مكروه ، و آلام ، را اختيار مى كند، بجاى اينكه سعى كند خود را بهمانجا كه از آنجا آمده برساند، و برگرداند، بحيات دنياى فانى ، و جيفه گنديده و پست آن ميل مى كند) مجسم ميسازد. آیات 35-39 بقره
به باور بنده علامه طباطبایی -امام خمینی -علامه حسن زاده اینها هیچ کدومشون به معنای واقعی به معاد جسمانی باور ندارن
و مبانی فکریشون در عمل با معاد روحانی مطابق است.
یاحق
علامه ، چند خط قبل از این کلامی که آوردید چنین میفرمایند:
[=arial]پس اگر آنروز ملائكه را وادار كرد، تا براى آدم سجده كنند، از اين جهت كه خليفه خدا در زمين است ، در حقيقت اين حكم سجده شامل همه افراد بشر ميشود، و در حقيقت سجده ملائكه براى خصوص آدم ، از اين باب بوده ، كه آدم قائم مقام و نمونه و نايب از همه جنس بشر بوده است . [=arial]
و سخن كوتاه اينكه : بنظر نزديك مى آيد كه قصه منزل دادن به آدم و همسرش در بهشت ، و سپس فرود آوردنش بخاطر خوردن از درخت ، بمنزله مثل و نمونه اى باشد، كه خدايتعالى وضع آدميان....
با توجه به اینکه این نتیجه گیری درباره مساله دیگری بوده ؛ چیزی که از این سخنان میتوان فهمید اینست که توضیح حضرت علامه درباره جسمانی و روحانی بودن بهشت ایشان نیست بلکه درباره مقام خلیفه اللهی آن حضرت بوده و جایگاه رفیعی که داشتند. و حضرت آدم باید از اول وارد همین دنیای خاکی میشدند و خوردن از آن درخت ممنوعه نمونه و مثالی بوده برای اینکه انسانها با نافرمانی ، خود را از آن جایگاهی که نزد خداوند دارند محروم میکنند و به این سبب است که دچار گرفتاریها و مشکلات دنیوی میشوند...
سلام علیکم
...
این است که در کنار اون نعمت ها به عبادت خدا هم بپردازیم یعنی توجهمان را از خود به خدا معطوف کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر گرامی،
خدایی که حقیر میشناسم میتواند به بندهاش بگوید که لذتی که برای شما بندگان مقربم در دنیا در عبادت خودم قرار داده بودم را در اینجا در استفاده از نعماتم قرار دادهام و در اینجا هیچ چیزی شما را از یاد من غافل نمیگرداند و شما در اینجا هیچ نمیبینید مگر آنکه قبل از آن و به همراه آن و بعد از آن مرا در آینهی آن میبینید ... و راضی هستید به نعماتی که برایتان فراهم کردهام ... :ok:[=Franklin Gothic Medium] ... خدایی که شما میشناسید آیا قادر به چنین کاری نیست؟ ... اگر به شما چنان فرمود و شما در کنار متنعم شدن به نعمات خداوند باز وقتی را گذاشتید تا [=Franklin Gothic Medium]از لذات متکثر چشمپوشی کنید، [=Franklin Gothic Medium]از آن لذات دوری جسته، نماز بخوانید و سجده کنید تا بیشتر به یاد خدا باشید و لذات خیلی بالاتر معنوی ببرید، به زعم حقیر حکم کسی را خواهید داشت که در سفر میگویند من دوست دارم نمازم را کامل بخوانم ... و خوب است که نظر معصومین علیهمالسلام را در مورد چنین کسانی بخوانید ...
ملاali;779887 نوشت:
چرا فکر میکنید علمایی مثل علامه حسن زاده آملی این آیات را ندیده اند!!! و یا حجتی برای تاویل ندارند!! به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید: « نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله
به وضوح ایشان لذات محسوس را معادل دنیا میداند و لذت آخرت را معادل لذات عقلی
و اما حجت مراجعه کنید به آیه 28 نساء
« خداوند میخواهد به انسان تخفیف دهد چون انسان ضعیف است»
به وضوح از این آیه بدست می آید که لذات و آسودگی های دنیایی از سنخ عبادت و بندگی نیستند بلکه از سنخ تخفیف اند و اصالت و مقصود خلقت انسان بندگی است و نائل شد به لذات فرامادی و جالبه در آیه قبل از این آیه آمده که انحراف همان میل عظیم است!!
سخنی از میل حرام نیامده بلکه همان میلی که بخشی از آن به خاطر ضعف انسان حلال شده طغیانگر و منحرف است
در همه جای قرآن لغت شهوت معنای مذموم دارد و هیچ جا نیامده شهوت حرام یا حلال
برداشت حقیر متفاوت است، صراحت آمده برای مادی و جسمانی بودن معاد و بهشت و جهنم بسیار بیشتز از صراحتی است که در مذموم شمردن شهوات برداشت نمودهاید ... کافی است هر آیه و روایتی که در مذمت شهوات هست را به دنیا بازگردانیم، چرا که مقابله با شهوات هم در دنیا مدح شده است و به کسی نگفتهاند در بهشت هم باید چنان کرد ... از نبود چنان تذکراتی شما نتیجه گرفتهاید که آنجا شهوتی وجود ندارد چون ماده و جسم و روح شهوتی وجود ندارد، ما هم نتیجه گرفتهایم که شهوت هست ولی تقابل با آن ارزشی ندارد و مقابله با مرحمت خداست ... دیگر هر گروهی از ما یا شما میتواند بگردد تا ببیند کدام یک از این دو نگاه سازگارترند با آیات و روایات ... حقیر نمیتوانم رویکرد شما را بپذیرم وقتی آیات و روایات بسیاری و بلکه قریب به اتفاق آیات و روایات را با صراحت بیشتری مخالف فرمایش شما یافتهام ... با وجود تمام این اوصاف، حقیر دیگر قصد مقابله با علمای بزرگمان را ندارم، چون متأسفانه تقابل علمی گاهی به پای تقابلهای دینی و اعتقادی گذاشته میشوند ... ایشان استوانههای دین ما در این زمانه هستند و حقیر کمسوادترین از عوام هستم ... ان شاء الله کسی با نظرات شخصی حقیر گمراه نشود :Gol:
ملاali;779887 نوشت:
در ضمن اینو هم بگم بنده چیزی در دهان دین نمی گذارم بلکه برداشت خود را میگویم..شاید این برداشت حتی علی رغم میل باطنی ام باشد و البته سخن بنده برای کسی حجت نیست
خدا خیرتان دهد ... ان شاء الله همگیمان تابع ثقلین باشیم تا هرگز گمراه نشویم ... بهتر است در چنین موقعیتی همتمان را بیشتر بر روی دفاع از دینمان در مقابل «المغضوب علیهم» و «الضالین» بگذاریم تا سر مسائلی این چنینی با یکدیگر وارد مباحثهای بیانتها شویم ... «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ[=Franklin Gothic Medium]» ... آن هم وقتی شما در بحثتان متوسل به عقلانیت فلسفی میشوید که حقیر آن را ملازم عقلانیتی که حجت باطنی محسوب شود نمیدانم، فلاسفه برای عقل حجیت ذاتی قائلند و حقیر این گزاره را مغلطهآمیز میدانم ... با مبناهای متفاوت بحثمان به جایی نمیرسد ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ... التماس دعای خیر فراوان دارم جناب ملاعلی و ان شاء الله از حقیر و نظراتم دلگیر نشده باشید ... ان شاء الله خدای علیم و حکیم که پاسخ هر سؤالی نزد اوست ما را به سوی حقیقتی که نزد اوست هدایت کند ... ما شاء الله و هو فعّال لما یشاء ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
و برایم هم عجیب است که چطور برخی از علما گمان میکنند که نظرات شخصیاشان همطراز با کلام خدا و کلام خلفای خداست ...
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
برادر عزیز اگر منظور شما هم از علما ، علامه طباطبایی و امام خمینی و علامه حسن زاده است ، که بعد از 5 ماه بحث و آوردن آیات کریمه و نظرات علما، باید مشخص شده باشد که ایشان (علمای بزرگ) معاد مادی و با همین ماده دنیوی را قطعی نمیدانند نه جسمانی بودن معاد را.
نباید این دو مساله با هم خلط شود (مادی و جسمانی بودن معاد) و از آن چنین نتیجه گیری شود که معاد روحانی محض است؛ همان کاری که استاتر تاپیک میکند...
برادر عزیز اگر منظور شما هم از علما ، علامه طباطبایی و امام خمینی و علامه حسن زاده است ، که بعد از 5 ماه بحث و آوردن آیات کریمه و نظرات علما، باید مشخص شده باشد که ایشان (علمای بزرگ) معاد مادی و با همین ماده دنیوی را قطعی نمیدانند نه جسمانی بودن معاد را.
نباید این دو مساله با هم خلط شود (مادی و جسمانی بودن معاد) و از آن چنین نتیجه گیری شود که معاد روحانی محض است؛ همان کاری که استاتر تاپیک میکند...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمة الله و برکاته،
[SPOILER][SPOILER]برادر بزرگوار، در این پنج ماه سر این بحث و بحث دیگری که بر روی اعجاز بودن قرآن داشتیم نگاه حقیر به برخی مسائل تفاوتهایی نیمهبنیادین داشته است، قبلاً اصرار داشتم که مشکل فلاسفه با معاد مادی (با حتی همین مادهای که در دنیا داریم) بخاطر درست نشناختن ماده است و اینکه تعاریفشان از مادیت و جسمانیت اشتباه است، اما امروز با اصل اینکه فکر میکنند مجازند آیات و روایات را با فهم فلسفی خودشان تأویل کنند و میپندارند عقلی که دین آن را حجت باطنی معرفی فرموده است همان عقلی است که ایشان در فلسفه به کار میگیرند مشکل دارم، ایشان تفلسف خود را هم اعتبار با آیات کریمه و روایات شریفه میدانند و به همین دلیل جرأت تأویل آیات و روایات را مطابق با فهم فلسفی خود به خود دادهاند ... الآن البته بهتر متوجه میشوم که چرا قاطبهی حوزه با فلسفهی به این سبک مخالفتهای بزرگی میکردند، اگرچه در میان مخالفان فلسفه هم علمای بزرگی قرار داشتهاند ولی امروز گاهی این مسأله طوری بیان میشود که گویا فقط افراد متحجر با چنین فلسفهای برخورد میکردهاند و علمای بزرگ از ترس مخالفت دیگران چنان میکردهاند مگرنه خودشان موافق روال امروزی دینپژوهی بودهاند ... با این وجود اختلافات حقیر با بزرگانمان هم فقط سر همین بخش فلسفه است، ایشان اگرچه بگویند معجزات انبیاء علیهمالسلام آیه و نشان برای عوام بوده است و ژرفنگران نازکبین با چنان معجزاتی قانع نمیشدند و دلیل باید عقلی باشد تا برای ایشان قانعکننده باشد، ولی حقیر یقین دارم که بزرگواران اگر حجج الهی را درک میکردند حتی منتظر همان اعجازهای معمول انبیاء علیهمالسلام هم نمیماندند و با دیدن انبیاء علیهمالسلام و دیدن اثر بزرگی و شرافت و تقدّس در ایشان ایمان میآوردند ... رویکردی که از هر صاحب قلب سلیمی انتظار میرود ... یعنی به زعم حقیر ایشان خود بهتر از هر کس دیگری هدایت را میشناسند و تنها در مقام تبیین آن برای دیگران است که درگیر تفلسف شدهاند و سعی بر آوردن براهین متفاوت میکنند ... بگذریم ... تا وقتی که عقل فلسفی همطراز وحی خداوند شمرده شود هم مخالفتهای امثال حقیر با فلسفه تحمل نشده و در حدّ مخالفت با وحی خداوند و علمای بزرگوار شمرده میشود، با چنین بحثهایی هم دین تضعیف میشود اگر علمای بزرگمان تضعیف گردند ... تا نگاه علما این باشد بحث کردن با ایشان و بیش از آن با شاگردان ایشان ناصواب است ...[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
بزرگوار جناب صدرالمتالهین علاوه براینکه فیلسوف بودند عارف بودند یعنی با تزکیه وتطهیر نفسشون
به مراتب بسیار با لاتری رسیدند وبا دلایل برهانی تونستند این گفته ها رو بفرمایند وهمینطور بی دلیل
آیه های قرآن رو تاویل نکردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
[SPOILER][SPOILER]آن پست را که خطاب به جناب صراط نوشتم نظر خودم بود، بعد از آن رفتم و گشتی در اینترنت زدم و نظرات خیلی جالبی از علما دیدم، آن موقع نگران بودم که نکند با این نگاه که فکر میکردم نگاه جدیدی است مقابل علمای شیعه ایستاده باشم و سبب تضعیف ایشان شوم ولی بعد دیدم این بحثی است دامنهدار میان علمای شیعه و اعتراضاتی که حقیر در این سایت کردم را سالها و بلکه قرنهاست علما به فلاسفه (که بسیاری از ایشان خودشان هم عالم دین بودهاند) داشتهاند ... چه از این جهت که به ایشان میگویند نظرات خود را بر قران و روایات تحمیل نکنید و چه از آن جهت که خود آن علمای فیلسوف دو حیثیتی هستند که در مقام نظریهپردازی فیلسوف میشوند ولی در عمل متشرع هستند و خلاف نظرات فلسفی خود را در عمل نشان میدهند ...
متأسفانه بعضاً هم دیده میشود که هر دو طرف خیلی غلیظ از یکدیگر انتقاد میکنند که بیشتر بوی توهین و تمسخر میدهد تا نقد علمی، بحثهایشان گاهی بیشباهت نیست به مناظرات میان مؤمنین و کافران، در این میان تنها روش آیتاللهبهجت را پسندیدم که خداوند رحمتشان کند، آرزویم هم این است که ان شاء الله در این سایت و خارج آن به همان روش ایشان پایبند شوم، ان شاء الله ... رویکردی که از ایشان دیدم این است که با فلسفه مخالفت نمیکردند، پسرشان فلسفه میخواندند و ایشان نمیگفتند که این کار کفر است، حقیر هم اصل فلسفه را بد نمیدانم، ولی ظاهراً به پسرشان میفرمودند که اینقدر وقت برای خواندن نظرات دیگران نگذار، اینها وسیله است ولی تنها وسیلهی ممکن نیست و خواندن آنها ضرورتی هم ندارد، ببین که خودت چه داری، ببین از درونت چه میجوشد که این باز همان است که حقیر هم قبول دارم، دست آخر هم اگر بخواهند نظری را نقد کنند اصلاً کاری به اینکه چه کسی این نظر را داشته است نداشتند و اسم از هیچ کسی از متقدمین و معاصرین نمیبردند و اگر کسی میگفت شما چرا نسبت به فلانی موضعی نمیگیرید میفرمودند من مکلف نیستم که عقاید دیگران را بدانم و بعد از مرگم کسی از من نخواهد پرسید که چرا عقاید فلان کس را نمیدانی، یا چیزی شبیه به آن ... اگر با ایشان آشنایی داشته باشید میدانید که درس خارج ایشان هم همینطور بوده است که اسم از کسی نمیبردند و نمیگفتند کدام عالم چه نظری داشته است بلکه فقط خود نظرها را بیان میکردند و نقد میکردند ... به شخصه فکر میکنم اینکه دیگران این کار را نمیکنند یکی از اصلیترین آفتهایی است که دامنگیر کل جامعه و این سایت به طور خاص شده است، اینکه باعث میشود افراد در نامهای بزرگ گیر بیفتند، یک گروه به یک گروه دیگر توهین کنند و یک گروه مخالفت با فلان عالم را کفر تلقی نمایند و رگ گردنشان باد کند و غیره ... بحث اگر علمی است اصالت را باید به منابع علمی و نظرات علمی و نقدهای علمی داد نه به نام افراد ... اینکه بندهی حقیر با کسی بحث کنم و برایشان دلیل بیاورم و ایشان نظر دو یا سه عالم بزرگ را برایم بیاورند که ببین آنها نسبت به فلسفهی اسلامی چه دیدی داشتهاند و یا بفرمایند که این نظر شما بوی اخباریگری یا بوی مکتب تفکیک را میدهد و خلاصه تلاش کنند تا ته دلم را خالی کنند که جرأت بحث علمی نداشته باشم رویکردی علمی نیست ... [=Franklin Gothic Medium]ان شاء الله که در این هنگامهای که علما به یکدیگر رحم نمیکنند یادمان باشد که دین خدا در مقابل دشمنانش نیاز به حمایت و جانفشانی دارد و نه در مقابل سایر مؤمنین ... خوش بحال آنهایی که در بحثهای علمی و نظری صرف یادشان هست که این بحثها همگی یک وسیله است برای نزدیکتر شدن به خدا و نه اینکه خود آن بحثها هدف باشند ... علم نور است و نور خودش حجاب اکبر است ... خدا همهامان را هدایت کند ... [=Franklin Gothic Medium]
لطفاً شما هم مانند خیلی از دوستان و بزرگواران دیگر جواب حقیر را ندهید تا بزرگانی که به ایشان دل بستهاید در نظرتان همانقدر که بودند بزرگ باقی بمانند ... آنها بخاطر تقوایشان نزد خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بزرگند، خیلیهایشان از گناه معصومند، و مخالفت علمی کردن با ایشان کوچکشان نمیکند ولی گاهی برخی فکر میکنند که بزرگ بودن آنها به معنای عصمت ایشان از اشتباه هم هست ...[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
لطفاً شما هم مانند خیلی از دوستان و بزرگواران دیگر جواب حقیر را ندهید تا بزرگانی که به ایشان دل بستهاید در نظرتان همانقدر که بودند بزرگ باقی بمانند ... آنها بخاطر تقوایشان نزد خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بزرگند، خیلیهایشان از گناه معصومند، و مخالفت علمی کردن با ایشان کوچکشان نمیکند ولی گاهی برخی فکر میکنند که بزرگ بودن آنها به معنای عصمت ایشان از اشتباه هم هست ...
با سلام
جناب سین من هم کاملا با فرمایش شما موافقم من هم قصد وغرضم از این صحبتها فقط
اینه که راه رو اشتباه نریم همین :Gol:
هر چند دونستن یا ندونستن جزییات معاد (روحانی ،جسمانی ،مادی )جزء ضروریات دینمون نیست .
جناب سین لطفا آدرس این لینک ها رو بنویسید .ممنون میشم .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
با اجازهی شما لینک صفحاتی که در آنها برخی از علما متعرض برخی دیگر میشدهاند را نمیگذارم، اگر جستجو کنید چند تایی مییابید ... فقط صفحهای که در مورد مرحوم آیتاللهبهجت بود را برایتان میگذارم: اینجا
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
و سلام علیکم و رحمة الله
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمة الله و برکاته،
[SPOILER][SPOILER]برادر بزرگوار، در این پنج ماه سر این بحث و بحث دیگری که بر روی اعجاز بودن قرآن داشتیم نگاه حقیر به برخی مسائل تفاوتهایی نیمهبنیادین داشته است، قبلاً اصرار داشتم که مشکل فلاسفه با معاد مادی (با حتی همین مادهای که در دنیا داریم) بخاطر درست نشناختن ماده است و اینکه تعاریفشان از مادیت و جسمانیت اشتباه است، اما امروز با اصل اینکه فکر میکنند مجازند آیات و روایات را با فهم فلسفی خودشان تأویل کنند و میپندارند عقلی که دین آن را حجت باطنی معرفی فرموده است همان عقلی است که ایشان در فلسفه به کار میگیرند مشکل دارم، ایشان تفلسف خود را هم اعتبار با آیات کریمه و روایات شریفه میدانند و به همین دلیل جرأت تأویل آیات و روایات را مطابق با فهم فلسفی خود به خود دادهاند ... الآن البته بهتر متوجه میشوم که چرا قاطبهی حوزه با فلسفهی به این سبک مخالفتهای بزرگی میکردند، اگرچه در میان مخالفان فلسفه هم علمای بزرگی قرار داشتهاند ولی امروز گاهی این مسأله طوری بیان میشود که گویا فقط افراد متحجر با چنین فلسفهای برخورد میکردهاند و علمای بزرگ از ترس مخالفت دیگران چنان میکردهاند مگرنه خودشان موافق روال امروزی دینپژوهی بودهاند ... با این وجود اختلافات حقیر با بزرگانمان هم فقط سر همین بخش فلسفه است، ایشان اگرچه بگویند معجزات انبیاء علیهمالسلام آیه و نشان برای عوام بوده است و ژرفنگران نازکبین با چنان معجزاتی قانع نمیشدند و دلیل باید عقلی باشد تا برای ایشان قانعکننده باشد، ولی حقیر یقین دارم که بزرگواران اگر حجج الهی را درک میکردند حتی منتظر همان اعجازهای معمول انبیاء علیهمالسلام هم نمیماندند و با دیدن انبیاء علیهمالسلام و دیدن اثر بزرگی و شرافت و تقدّس در ایشان ایمان میآوردند ... رویکردی که از هر صاحب قلب سلیمی انتظار میرود ... یعنی به زعم حقیر ایشان خود بهتر از هر کس دیگری هدایت را میشناسند و تنها در مقام تبیین آن برای دیگران است که درگیر تفلسف شدهاند و سعی بر آوردن براهین متفاوت میکنند ... بگذریم ... تا وقتی که عقل فلسفی همطراز وحی خداوند شمرده شود هم مخالفتهای امثال حقیر با فلسفه تحمل نشده و در حدّ مخالفت با وحی خداوند و علمای بزرگوار شمرده میشود، با چنین بحثهایی هم دین تضعیف میشود اگر علمای بزرگمان تضعیف گردند ... تا نگاه علما این باشد بحث کردن با ایشان و بیش از آن با شاگردان ایشان ناصواب است ...[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
با عرض سلام و تشکر از شما برادر عزیز
خب این نظر شماست و شاید بطور قطع به آن رسیده اید. ولی بنده نمیتوانم چیزی را که درموردش اطمینان ندارم به کسی نسبت بدهم.
لطفاً شما هم مانند خیلی از دوستان و بزرگواران دیگر جواب حقیر را ندهید تا بزرگانی که به ایشان دل بستهاید در نظرتان همانقدر که بودند بزرگ باقی بمانند ... آنها بخاطر تقوایشان نزد خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بزرگند، خیلیهایشان از گناه معصومند، و مخالفت علمی کردن با ایشان کوچکشان نمیکند ولی گاهی برخی فکر میکنند که بزرگ بودن آنها به معنای عصمت ایشان از اشتباه هم هست ...
اگر منظور شما بنده بودم که جوابتان را ندادم ، باید بدانید که امشب پاسختان را خواندم. البته علمای بزرگ جایگاه رفیع خودشان را نزد مریدانشان دارند. ما که گرد پای ایشان هم نیستیم چه برسد به مرید. درست و غلط مسائل علمی هم از طرف ایشان چیزی از مقامشان کم نمیکند.
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
به نظر شما حقیر به چه کسی چه چیزی را نسبت دادهام؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
پس اگر آنروز ملائكه را وادار كرد، تا براى آدم سجده كنند، از اين جهت كه خليفه خدا در زمين است ، در حقيقت اين حكم سجده شامل همه افراد بشر ميشود، و در حقيقت سجده ملائكه براى خصوص آدم ، از اين باب بوده ، كه آدم قائم مقام و نمونه و نايب از همه جنس بشر بوده است .
با سلام
این جمله چگونه ثابت میکند برخلاف اینکه در ادامه صریحا بیان میکند قصه آدم و هوا تمثیلی است ..قصه آدم و حوا مثال و تمثیل نیست؟!!!
Serat;780083 نوشت:
بلکه درباره مقام خلیفه اللهی آن حضرت بوده و جایگاه رفیعی که داشتند. و حضرت آدم باید از اول وارد همین دنیای خاکی میشدند و خوردن از آن درخت ممنوعه نمونه و مثالی بوده برای اینکه انسانها با نافرمانی ، خود را از آن جایگاهی که نزد خداوند دارند محروم میکنند و به این سبب است که دچار گرفتاریها و مشکلات دنیوی میشوند...
خب باید شرح میشده یا نه؟ عالم روح و عالم عقلی تا به تمثیل نیاید که شرح نمیشود!!!
علامه هم همینو میگوید
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
شاید این مطلب از تفسیر المیزان کمکی کند، شاید هم نکند:
[INDENT=2]
ترجمه الميزان، جلد ۱، ص: ۳۱۱ و ۳۱۲
در ميانه همه معجزات، دو تا معجزه هست كه احتياج به بحث ديگرى جداگانه دارد، يكى زنده كردن مردگان، و دوم معجزه مسخ.
در باره اين دو معجزه بعضى گفتهاند: اين معنا در محل خودش ثابت شده: كه هر موجود كه داراى قوه و استعداد و كمال و فعليت است، بعد از آنكه از مرحله استعداد بفعليت رسيد، ديگر محال است بحالت استعداد برگردد، و همچنين هر موجودى كه از نظر وجود، داراى كمال بيشترى است، محال است برگردد، و بموجودى ناقصتر از خود مبدل شود، و در عين حال همان موجود اول باشد.
و انسان بعد از مردنش تجرد پيدا مىكند، يعنى نفسش از ماده مجرد ميشود، و موجودى مجرد مثالى يا عقلى مىگردد، و مرتبه مثاليت و عقليت فوق مرتبه ماديت است، چون وجود، در آن دو قوىتر از وجود مادى است، با اين حال ديگر محال است چنين انسانى، يا بگو چنين نفس تكامل يافتهاى، دوباره اسير ماده شود، و باصطلاح زنده گردد، و گر نه لازم مىآيد كه چيزى بعد از فعليت بقوه و استعداد برگردد، و اين محال است، و نيز وجود انسان، وجودى قوىتر از وجود ساير انواع حيوانات است، و محال است انسان برگردد، و بوسيله مسخ، حيوانى ديگر شود.
اين اشكالى است كه در باب زنده شدن مردگان و مسخ انسانها بصورت حيوانى ديگر شده است، و ما در پاسخ مىگوييم: بله برگشت چيزى كه از قوه بفعليت رسيده، دوباره قوه شدن آن محال است، ولى زنده شدن مردگان، و همچنين مسخ، از مصاديق اين امر محال نيستند.
توضيح اينكه: آنچه از حس و برهان بدست آمده، اين است كه جوهر نباتى مادى وقتى در صراط استكمال حيوانى قرار مىگيرد، در اين صراط بسوى حيوان شدن حركت مىكند، و بصورت حيوانيت كه صورتى است مجرد بتجرد برزخى در مىآيد، و حقيقت اين صورت اين است كه: چيزى خودش را درك كند، (البته ادراك جزئى خيالى)، و درك خويشتن حيوان، وجود كامل جوهر نباتى است، و فعليت يافتن آن قوه و استعدادى است كه داشت، كه با حركت جوهرى بان كمال رسيد، و بعد از آنكه گياه بود حيوان شد، و ديگر محال است دوباره جوهرى مادى شود، و بصورت نبات در آيد، مگر آنكه از ماده حيوانى خود جدا گشته، ماده با صورت ماديش بماند، مثل اينكه حيوانى بميرد، و جسدى بى حركت شود.
از سوى ديگر صورت حيوانى منشا و مبدء افعالى ادراكى، و كارهايى است كه از روى شعور از او سر مىزند، و در نتيجه احوالى علمى هم بر آن افعال مترتب ميشود، و اين احوال علمى در نفس حيوان نقش مىبندد، و در اثر تكرار اين افعال، و نقشبندى اين احوال در نفس حيوان، از آنجا كه نقشهايى شبيه بهم است، يك نقش واحد و صورتى ثابت، و غير قابل زوال ميشود، و ملكهاى راسخه مىگردد، و يك صورت نفسانى جديد مىشود، كه ممكن است نفس حيوانى بخاطر اختلاف اين ملكات متنوع شود، و حيوانى خاص، و داراى صورت نوعيهاى خاص بشود، مثلا در يكى بصورت مكر، و در نوعى ديگر كينه توزى، و در نوعى ديگر شهوت، و در چهارمى وفاء، و در پنجمى درندگى، و امثال آن جلوه كند.
و اما ما دام كه اين احوال علمى حاصل از افعال، در اثر تكرار بصورت ملكه در نيامده باشد، نفس حيوان بهمان سادگى قبليش باقى است، و مانند نبات است، كه اگر از حركت جوهرى باز بايستد، هم چنان نبات باقى خواهد ماند، و آن استعداد حيوان شدنش از قوه بفعليت درنمىآيد. و اگر نفس برزخى از جهت احوال حاصله از افعالش، در همان حال اول، و فعل اول، و با نقشبندى صورت اول، تكامل مىيافت، قطعا علاقهاش با بدن هم در همان ابتداى وجودش قطع ميشد، و اگر مىبينيم قطع نمىشود، بخاطر همين است كه آن صورت در اثر تكرار ملكه نشده، و در نفس رسوخ نكرده، بايد با تكرار افعالى ادراكى ماديش، بتدريج و خورده خورده صورتى نوعى در نفس رسوخ كند، و حيوانى خاص بشود،- البته در صورتى كه عمر طبيعى، و يا مقدار قابل ملاحظهاى از آن را داشته باشد- و اما اگر بين او و بين عمر طبيعيش، و يا آن مقدار قابل ملاحظه از عمر طبيعيش، چيزى از قبيل مرگ فاصله شود، حيوان بهمان سادگى، و بى نقشى حيوانيتش باقى ميماند، و صورت نوعيهاى بخود نگرفته، مىميرد.
و حيوان وقتى در صراط انسانيت قرار بگيرد، وجودى است كه علاوه بر ادراك خودش، تعقل كلى هم نسبت بذات خود دارد، آنهم تعقل مجرد از ماده، و لوازم آن، يعنى اندازهها، و ابعاد، و رنگها، و امثال آن، در اينصورت با حركت جوهرى از فعليت مثالى كه نسبت بمثاليت فعليت است، ولى نسبت بفعل قوه، استعداد است، بتدريج بسوى تجرد عقلى قدم مىگذارد، تا وقتى كه صورت انسانى در بارهاش تحقق يابد، اينجاست كه ديگر محال است اين فعليت برگردد بقوه، كه همان تجرد مثالى بود، همانطور كه گفتيم فعليت حيوانيت محال است برگردد، و قوه شود.
تازه اين صورت انسانيت هم، افعال و بدنبال آن احوالى دارد، كه با تكرار و تراكم آن احوال، بتدريج صورت خاصى جديد پيدا ميشود، كه خود باعث مىگردد يك نوع انسان، بانواعى از انسان تنوع پيدا كند، يعنى همان تنوعى كه در حيوان گفتيم.
حال كه اين معنا روشن گرديد فهميدى كه اگر فرض كنيم انسانى بعد از مردنش بدنيا برگردد، و نفسش دوباره متعلق بماده شود، آنهم همان مادهاى كه قبلا متعلق بان بود، اين باعث نميشود كه تجرد نفسش باطل گردد، چون نفس اين فرد انسان، قبل از مردنش تجرد يافته بود، بعد از مردنش هم تجرد يافت، و بعد از برگشتن به بدن، باز همان تجرد را دارد.
[/INDENT]
حال كه اين معنا روشن گرديد فهميدى كه اگر فرض كنيم انسانى بعد از مردنش بدنيا برگردد، و نفسش دوباره متعلق بماده شود، آنهم همان مادهاى كه قبلا متعلق بان بود، اين باعث نميشود كه تجرد نفسش باطل گردد، چون نفس اين فرد انسان، قبل از مردنش تجرد يافته بود، بعد از مردنش هم تجرد يافت، و بعد از برگشتن به بدن، باز همان تجرد را دارد.
عرض سلام و احترام و تشکر بابت ذکر این مساله. فقط یک سوال رو باید جناب ملاعلی پاسخ بدهند و آن اینکه چگونه مرده پس از تجرد نفس و زنده شدن در همین دنیا میتواند به همین قالب دنیوی برگردد و اما در آخرت امکان چنین مساله ای وجود ندارد؟ ( چه در قالب ماده دنیوی و چه در قالبی غیراز آن)
این جمله چگونه ثابت میکند برخلاف اینکه در ادامه صریحا بیان میکند قصه آدم و هوا تمثیلی است ..قصه آدم و حوا مثال و تمثیل نیست؟!!!
سلام علیکم
به فرض که تفسیر شما از این سخنان صحیح باشد؛ جناب علامه به قطعیت آن را نگفتند و فرمودند: به نظر نزدیک می آید.
ملاali;781693 نوشت:
خب باید شرح میشده یا نه؟ عالم روح و عالم عقلی تا به تمثیل نیاید که شرح نمیشود!!!
علامه هم همینو میگوید
جالبه در اونجاییکه ما برای اثبات جسمانی بودن معاد ، از داستان حضرت آدم و حوا استفاده میکنیم که اول از خاک آفریده شدند و بعدا به دنیای مادی پا گذاشتند ، شما میفرمایید این مساله قطعی نیست حالا خودتان از همین داستان حضرت آدم و حوا دارید استفاده میکنید تا چیزی را که قطعی نیست با چندتا جمله ای که نه معنی و مفهومش رو میتوانید ثابت کنید و نه جملاتش به قطعیت گفته شده ، ثابت کنید.
عرض سلام و احترام و تشکر بابت ذکر این مساله. فقط یک سوال رو باید جناب ملاعلی پاسخ بدهند و آن اینکه چگونه مرده پس از تجرد نفس و زنده شدن در همین دنیا میتواند به همین قالب دنیوی برگردد و اما در آخرت امکان چنین مساله ای وجود ندارد؟ ( چه در قالب ماده دنیوی و چه در قالبی غیراز آن)
با سلام
مگر بنده منکر امکان زنده شدن مردگان هستم؟!
بحث امکان زنده شدن و بدن داشتن با تجرد غیر از بحث معاد است..معادی که در آن عمل و تکلیف نیست
اما زنده شدن مرده کماکان مقارن با عمل و تکلیف است
اگر آخرت جسمانی بود از کریم بدور بود که فقیری بر او وارد شود گرسنه باشد و به خاطر نداشتن حسنه دست خالی برگردد
کمااینکه امام علی قاتل خود را نیز گرسنه نگذاشت
نتیجه اینکه عذاب کافر به خاطر عدم انس با معنوایت و محروم بودن از محسوساتی است که به او انس داشته...
و بهشت هم یعنی قابلیت درک لذت برتر از ماده که با عمل نیک و اعتقاد درست بدست می آید
و از همین جا راز این مطلب روشن میشود که 《جزا خود عمل است》
به فرض که تفسیر شما از این سخنان صحیح باشد؛ جناب علامه به قطعیت آن را نگفتند و فرمودند: به نظر نزدیک می آید.
جالبه در اونجاییکه ما برای اثبات جسمانی بودن معاد ، از داستان حضرت آدم و حوا استفاده میکنیم که اول از خاک آفریده شدند و بعدا به دنیای مادی پا گذاشتند ، شما میفرمایید این مساله قطعی نیست حالا خودتان از همین داستان حضرت آدم و حوا دارید استفاده میکنید تا چیزی را که قطعی نیست با چندتا جمله ای که نه معنی و مفهومش رو میتوانید ثابت کنید و نه جملاتش به قطعیت گفته شده ، ثابت کنید.
کجای حرف ما عجیب بوده..اگه گفتیم که آفریده شدن از خاک قبل از دنیا نبوده!؟
و این مطلب چه تناقضی با مطلب جدید ما دارد؟
طايفه اي به نام «حبيّه» بر اين باورند كه بايد در پي محبت خدا بود، نه به دنبال رسيدن به بهشت، يا فرار از جهنم در حالي كه آيات و روايات فراواني ما را به همين بهشت مي خوانند و از همين جهنم باز مي دارند. در مباحث عرفاني آمده است كه قيامت منحصر در بهشت و جهنم و اعراف نيست، بلكه جاهاي ديگر نيز وجود دارد و اين سه، به عنوان نمونه ذكر شده اند؛ نه سعادت، منحصر در بهشت است و نه شقاوت، منحصر در جهنم. بهشت و جهنم داراي درجات و مراتبي است؛ مثلاً يك انسان عادي پشت سر يك بازاري غيبت مي كند، اما طلبه پشت سر مرجع تقليد غيبت مي كند، يا حرام خواري افراد عادي از مال ديگران يا در نهايت از بيت المال است، اما حرام خواري طلبه از مال امام زمان است. طلبه حق ندارد به خاطر كم بودن شهريه، توان كمتري را براي انجام وظيفه بگذارد. روشن است كه در اين صورت عقاب طلبه بيشتر و شديدتر است.
انواع سه گانه بهشت و جهنم امامخمینی (ره) مي فرمايند سه نوع بهشت و جهنم وجود دارد: 1 . بهشت و جهنم اعمال؛ 2 . بهشت و جهنم اخلاق؛ 3 . بهشت و جهنم لقاء. بهشت و جهنم اعمال در قرآن به اين بهشت و جهنم تصريح و تأكيد شده است. حور العين، خوردني ها، و ... و نيز آتش و مار و همگي مربوط به همين بهشت و دوزخ مي باشند. امام مي فرمايد: جهنم اعمال، همان است كه در حديثي آمده كه «سنگي از لب جهنم داخل آن افتاد و پس از هفتاد سال به قعر آن رسيد»؛ يعني شخصي در هفتاد سال زندگي، مسير سقوط را پيمود و الآن مرگ او فرا رسيد. به عبارت ديگر، همين الآن ما در بهشت يا جهنم هستيم، اما به دليل ارتباط با ديگران، متوجه نيستيم، اما پس از مرگ، متوجه خودمان مي شويم. اكنون هم جهنمي ها درد مي كشند، اما متوجه نيستند و پس از مرگ متوجه اين عذاب مي شوند. بهشت و جهنم اخلاق بهشت و جهنم اخلاق در قرآن با كنايه بيان شده است و بهشت و دوزخ آن شديدتر از بهشت و جهنم اعمال است. بحث چشم برزخي و صورت حقيقي مربوط به اين بهشت و جهنم است. انسان پيرامون هر چيزي كه فكر كند، چهره اي مشابه آن پيدا مي كند؛ اگر كسي طمّاع و بي غيرت است و غيبت هم مي كند، چون طمع دارد شبيه مورچه است، چون بي غيرت است مانند خوك است، چون غيبت مي كند مثل گرگ است؛ باطن اين شخص، حيواني معجون از همه اين حيوانات مي شود يعني اشترگاوپلنگ. بعضي از انسان ها چنان محشور مي شوند كه «يحسن عندهم، القردة و الخنازير». و در مقابل پيامبر و اولياء خدا، چون چهره باطني شان هميشه خدا را نشان مي دهد و خدا جميل است و دوست دار زيبايي، زيبا است و ديدن آن موجب لذت و فرح مي شود. اين بهشت اخلاقي است و آن جهنم اخلاقي. حديثي از امام مجتبي است كه مي فرمايد: اگر آخرت هيچ اضطرابي جز اين نداشت بس بود كه روز قيامت همه يكديگر را مي بينند و مي دانند چه كرده اند و چه انديشه هايي داشته اند. يعني هيچ حجابي نمي ماند و چهره ها، اعمال را نشان مي دهد؛ «يعرف المجرمون بسيماهم» به همين معناست. اگر چيزي حالت زودگذر داشت و تبديل به ملكه نشد، در روح آدم ثابت نمي شود و با عذاب جهنم زايل و محو مي گردد. اما آنچه كه تبديل به ملكه انسان شده باشد، ديگر محو نمي شود، اين افراد حتي اگر به بهشت بروند معذب خواهند بود؛ همچنان كه لقمه كردن غذا و ممانعت از دريدن و پاره كردن گوشت براي گرگ عذاب است. و به همين دليل روز قيامت به بعضي ها مي گويند: هر كدام از بهشت و جهنم را دوست داريد، انتخاب كنيد و آن ها داخل جهنم مي شوند. بهشت و جهنم لقاء در قرآن تنها با ايماء به بهشت و جهنم لقاء اشاره شده است و بهشت و دوزخ آن شديدتر از دو نوع پيش است. حضرت امام اين بهشت و دوزخ را در عرفان توضيح مي دهند.
خوب برادر اینکه قیامت در زمین باشد مطلب عجیبی نیست که کسی نداند، اینکه آیات و روایات را کنار هم بگذاریم تا بفهمیمشان کار غلطی نیست بلکه راه فهم درست همین است ... زمین هم در آن زمان اگرچه به غیر زمین تبدیل شود ولی این به معنای نابودی زمین نیست، چه آنکه ما در آخرت همچنین بهشت و جهنمی داریم که تا زمین و آسمان هستند آنها هم باقی میمانند:
در نتیجه هم زمین و هم آسمان باقی میمانند، پس اگر زمین به غیر زمین و آسمانها به غیر آسمانها بدل شود این بدل شدن به معنای معدوم شدن و تغییر ذاتی و اساسی نیست، بلکه زمین دیگر آن زمین سابق و آسمانها هم آن آسمانهای سابق نخواهند بود ... اگر تمایل دارید بگویید در عالم ماده نابود میگردند و از صورت و جسمانیت هم تهی میگردند بسم الله نظرتان را اثبات کنید
سلام علیکم
طبق وعده ای که داده بودیم بازگشتیم و بحث را ادامه می دهیم.
در مطلبی که از من نقل قول زدید من چهار اشکال به برداشت شما وارد کردم که شما فقط به اشکال دوم آن پاسخ دادید ببین برادر من وقتی شیر تبدیل به ماست می شود به غیر شیر تبدیل شده است ولی دیگر کسی نمی گوید که ماست یعنی شیری که به شیر دیگری تبدیل شده است. اصلا یعنی چه که قیامت در زمین خواهد بود اذا الشمس کورت و اذا النجوم الکدرت چگونه در زمین اتفاق می افتد
آیاتی هم که از سوره ی هود آوردید درباره ی روز شروع عذاب آخرت است و آخرت شامل برزخ هم می شود و همچنین بهشت در واقع دو بهشت ( جنتان) است . مسلم است که باید از یک بهشت خارج شد تا به بهشت دیگر رفت.
البته طبق روایاتی که می گویند زمین تبدیل به نانی می شود که مردم روز قیامت می خورند زمینی هم اگر باشد دیگر جایش در شکم ماست!
سین;779376 نوشت:
اما همان آیهای که میگوید زمین به غیر زمین تبدیل میشود در مورد آسمانها هم همان مطلب را میفرماید: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ»، در نتیجه اگر زمین را شأن دنیا بگیریم که با فرا رسیدن قیامت از مادیت خارج میشود و معنوی یا روحانی میشود، آسمانها که از ابتدا هم شأن اخروی دارند چرا دیگر تغییر میکنند و تبدیل میشوند؟ این موارد میرساند که این حدیث را باید تلاش بیشتری کرد تا بتوانیم آن را بر وفق آیات و روایات دیگر متوجه شویم،
من هم در ابتدا فکر می کردم که این آیه درباره ی تبدیل آسمانها به غیر خود هم هست اما دقت که کردم متوجه شدم که چنین چیزی صحیح نیست و این فقط یک برداشت تفسیری است. در آیه فقط از تبدیل زمین به غیر آسمان و زمین سخن رفته است و حرفی از تبدیل آسمانها به غیر خود زده نشده است. دباره ی آسمانها فقط آمده است که همچون طوماری درهم پیچیده می شوند.
سین;779376 نوشت:
چه بسا لازم باشد از ظاهر آن عبور کنیم اگر تعارض آن با آیات و روایات دیگر برطرف نگردد، و اگر هیچ راه دیگری نداشت و تعارض و ضدیت آن مستقر بود و عقل سلیم وفقی میانی آنها نیافت میتوان ظاهر این روایت را منکر شد ... حقیر نه مخالف تأویل کردن آیات و روایات هستم
انصافتان در بحث من را مبهوت کرد حالا که روایتی به ضرر ادعای شما شد دم از عبور کردن از ظاهر می زنید و باید ظرهرش را منکر شد؟ هر جا که به نفع ادعایتان باشد تفسیر به رای نیست و هر جا به نفع ادعای ما باشد تفسیر به رای است؟
سین;779376 نوشت:
و نه مخالف کنار گذاشتن روایات اشتباه یا غلوآمیز و جعلی، بلکه فقط میگویم نباید تا به مذاقمان خوش نیامدند یا پذیرش آنها برایمان سنگین مینمود راحت انکارشان نماییم ...
جدی می گویید واقعا مخالف نیستید . پس اگر ممکن است فقط یک روایت غلو آمیز از کتب قدیمی حدیثی شیعه به من نشان بدهید. فقط یک روایت.
سین;779376 نوشت:
البته صحبتی که از کیک و شکلات و زنجبیل کردهایید حتماً شوخی بودهاند، ولی شما هم خیلی شجاع هستید که چنان شوخیای مینمایید، حقیر به شخصه جرأت ندارم چنان چیزی بگویم وقتی نان شدن جنس زمین را معصوم علیهالسلام فرموده است و یا به هر حال به ایشان منسوب است و این نسبت رد نشده است، باید مراقب بود که شوخیهای ما بیادبی به ساحت ایشان نباشد که خدای ناکرده مواجه نشویم با این خطاب سنگین خدا که «... قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّـهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ﴿٦٤﴾وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّـهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ﴿٦٥﴾ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ ...» [التوبة]
اگرچه رگه هایی هم از شوخی داشت ولی در اصل جدی بود . من از یکی داستانهای کودکان و نوجوانان برای تقریب به ذهن کردن یک روایت استفاده کردم این کار را هم از خودتان آموخته بودم یادتان هست که برای تقریب به ذهن کردن یکی از بخشهای توحید مفضل برای ما از داستان(( جادوگر شهر از)) استفاده کرده بودید. طبق آنچه می گویید در قیامت باز ترکیب آسمان و زمین اتفاق خواهد افتاد و طبق آن روایات زمین به نان قابل خوردن تبدیل می شود . پس ما هم باید تبدیل به نانهای متحرک بشویم.
البته بعد از ذکر داستان هانسل و گرتل این را هم گفتم که ظاهرا از چشمان تیزبین شما مخفی ماند : (( [=Franklin Gothic Medium]البته در یک حدیثی که من دیدم گفته نشده بود که زمین تبدیل تبدیل به نان سفید می شود بلکه گفته بود زمین مانند نان سفید پاکیزه می شود. یعنی این یک تشبیه است که پاکیزگی وجه شبه آن است.))
سین;779376 نوشت:
منطقاً بله ولی از میان تمام پاسخهای منطقی تنها یکی است که روی میدهد
مفهوم نبود.
سین;779376 نوشت:
فرض کنید روح بدون جسد هم بقاء داشته باشد ولی از جهت دیگری که فعلاً به آن نپرداختهایم لازم باشد که معاد هم روحانی باشد و هم جسدانی (حال این جسد صرفاً جسمانی باشد یا مادی هم باشد)
چرا فعلا به آن نپرداخته اید. برگ برنده نگه داشته اید.
سین;779376 نوشت:
اصل آن مطلب در قرآن است ولی در روایات به آن تصریح شده است ...
گرچه آن روایت را الآن پیدا نکردم ... با این وجود همین آیات و روایات هم نیست و آیات و روایات دیگری هم در این مورد وجود دارند، مثل اینکه در علت اینکه چرا در دعا دستها را رو به بالا میگیریم به این آیه اشاره فرمودند که «وَ فِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» و اگر برای آن سماء که بهشت در آن است دستمان را به بالا میگیریم دیگر نتیجهگیری این معنا که بهشت موعود که در آن سماء قرار داد مجرد از ماده نخواهد بود هم ساده خواهد بود، چون همچنان مکانمند است و نسبت به شأن دنیا که آسمانش به ستارگان زینت یافته است در بالا قرار گرفته است ... همچنانکه عرش خدا هم اطراف کرسی است که کرسی هم «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» و باز مکانمند بودن از آن برداشت میشود و طبقات بهشت هم نزد عرش خداست که احتمالاً شما هم در روایات زیادی به این معنا برخورد فرمودهاید ...
پس خودتان هم معترف هستید که قرآن در این باره صراحتی ندارد. با آن استنادات و استدلالاتی هم که از قرآن آوردید باید خدا را هم مکان مند و جسمانی بدانیم زیرا او هم سمت راست دارد: ((والسماوات مطويات بيمينه)) (زمر:67)
سین;779376 نوشت:
ولی اینکه فرمودید حقیر مدعی شده بودم از همین روایت به سازگاری زیادی با معاد جسمانی مادی رسیده بودم را متوجه نشدم،
این حرف خودتان بود:
سین;775858 نوشت:
در میانهی راه نظرم برگشت و دیدم که همان حدیث هم موافق نظر روحانی بودن معاد نیست و با جسمانی و بلکه مادی بودن معاد هم موافق و بلکه موافقتر و سازگارتر است
سین;779376 نوشت:
اینکه زمین غیر زمین بشود به معنای نفی زمین بودنش نیست، مثل روایاتی که این کلام خدا را تفسیر کردهاند که «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»، امام علیهالسلام میفرمایند این همان پوست است ولی همان پوست نیست، به این معنا که از جهتی همان پوست قبلی است و از جهت دیگری پوست جدیدی است «جُلُوداً غَيْرَهَا» ... این مسائل نباید برای شما که اهل نظر در روایات هستید عجیب باشد ...
قیاستان اشتباه است . چون گفته نشده که (( الارض تبدل الارض غیرها)) بلکه صحبت از غیر زمین است . در قرآن هم حرفی از تبدیل پوست به غیر پوست (( غیر جلود)) زده نشده بلکه صحبت از تبدیل پوست به پوستهایی غیر از آن پوست است.
سین;779376 نوشت:
روایاتی که آوردید برادر نکتهی جدیدی نداشت، معصوم علیهالسلام فرمود از دنیا بپرهیزید که حرامش عقاب دارد و حلالش حساب دارد ... حسابرسی یعنی پرسیدن سؤال که حلال خدا را چه کردی، بعد که جواب دادید اگر جوابتان قابل قبول بود عقابی در کار نخواهد بود،
نمی دانم چگونه از این روایات برداشت کردید که به جهت اینکه حلال حساب دارد گفته شده اند .اتفاقا برعکس در روایات آمده است که حلال حساب ندارد. حالا بر فرض حساب هم داشته باشد آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ پس نکته جدیدی دارند.
این جملات از نظر شما چه معنایی می دهند:((به خدا که به حلال خالص دنیا هم توجه ننموده جز به مقداري که ناچار از آن است )) یا (( و نسبت به آنچه ناچار هم می باشد اطمینان و امیدي ندارد، و اطمینان و امیدش به آفریننده ی همه چیز است .))
سین;779376 نوشت:
وقتی میگویند در حلال خدا هم زهد پیشه کنید به معنای اینکه این حلال به خودی خود بد باشد و پست باشد و اینها نیست ... تمام اینها کنار آن قرار میگیرد که قناعت نکردن و رفاهزدگی میتواند انسان را به دنیا متمایل نماید و مقدمات انحراف را فراهم کند،
پس شما که خودتان قبول دارید که حلال هم باعث غفلت و رفاه زدگی و مقدمه انحراف هست . پس شما که خودتان مکروه بودنشان را قبول دارید.
سین;779376 نوشت:
دین خود را از اشخاص کذاب نمیگیرم جناب عصران،
شکست نفسی می فرمایید. خیلی خوب هم همین را می کنید نمونه اش آن حدیثی است که در پست 952 برای جناب ملاعلی آوردید.
سین;779376 نوشت:
فرقی در اصل مسأله نمیکند برادر ... حقیر مدعی آن هستم که در قیامت میان صورت و معنا تضادی نیست
منظور من لذات مادی در مقابل لذات معنوی بود نه صورت در مقابل معنا
سین;779376 نوشت:
عجب برادر! ما شاء الله شما در عکس نشان دادن وضعیت تبحری دارید ...!
خواهش می کنم. تبحری هم اگر در این زمینه داشته باشیم از خودتان آموخته ایم و شاگرد شما هستیم.
سین;779376 نوشت:
یک نفر میآید آیات و روایات را مطابق فهم خود برداشتی میکند که خلاف ظاهر آیات و روایات بسیاری است، یک نفر دیگر اعتراض میکند که چرا ظاهر آیات و روایات را مطابق فهم خودت تأویل کردی؟ به نظر شما حقیر در دستهی اول قرار میگیرم و شما در دستهی دوم یا قضیه برعکس است؟
مسلم است که قضیه برعکس است زیرا ما فقط در اینجا ظاهر آیات و روایات را کنار گذاشتیم و برای آن هم از خود ظاهرش دلیل داریم . مثل اینکه یادتان رفته است که بیشتر بحثها من و شما در انتقاد از برداشتهای خلاف ظاهر و باطنی شما بود و فقط من شما را در اینجا دیده ام که مدافع ظاهر هستید.
در ضمن متوجه نشدم که این حرفتان چه ربطی به مطلبی که از آن نقل قول زدید داشت. من آن مطلب را درباره ی شیخ صدوق و شیخ مفید گفته بودم و اینکه آن مطلبی که گفتید از مسیحیت بود سخن شیخ صدوق بود که مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن ندارد. از اینکه که گفتم گزینشی نسبت به سخنان شیخ مفید در کتاب (( تصحیح الاعتقاد)) برخورد نکنید گله داشتید؟
سین;779376 نوشت:
روایتزدگی؟ اسم یک بیماری است؟
قال الشيخ أبو عبد الله - رحمه الله -: الصحيح عن آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم: أن أفعال العباد(4) غير مخلوقة لله تعالى، والذي ذكره أبو جعفر - رحمه الله - قد جاء به حديث غير معمول به ولا مرضي الاسناد، والأخبار الصحيحة بخلافه ( تصحیح الاعتقاد ص42)
ترجمه :گفته است شیخ ابو عبد اللّه( شیخ مفید) که آنچه صحیح است که وارد شده است از آل محمّد صلی اللّه علیه و آله آنست که افعال عباد مخلوق نیست از براي خداوند، و آنچه ذکر نموده است آن را ابو جعفر رحمه اللّه (شیخ صدوق) بتحقیق که آورده است آن را روایتی که عمل نشده است بآن و پسندیده نیست سندش، و روایات صحیح بر خلاف آن است.
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: الذي ذكره الشيخ أبو جعفر - رحمه الله - في هذا الباب لا يتحصل، ومعانيه تختلف وتتناقض، والسبب في ذلك أنه عمل على ظواهر الأحاديث المختلفة ولم يكن ممن يرى النظر فيميز بين الحق منها والباطل ويعمل على ما يوجب الحجة، ومن عول في مذهبه على الأقاويل المختلفة وتقليد الرواة كانت حاله في الضعف ما وصفناه ( تصحیح الاعتقاد ص49) ترجمه :فرموده است شیخ مفید علیه الرحمه که آنچه ذکر نموده است آن را شیخ ابو جعفر ره در این باب محصل نمیباشد و معانی آن مختلف و متناقص میباشد و سبب در آن آنست که عمل نموده است بر ظواهر احادیث مختلفه، و نبوده است شیخ ابو جعفر ره که اعتقاد داشته باشد نظر و تامل را پس تمیز بدهد میانه حق و باطل آنها و عمل کند بر مقتضاي حجت و برهان و کسی که اعتماد نماید در مذهب خود بر اقاویل مختلفه و تقلید راویان، بوده باشد حالش در ضعف آنچه بیان نمودیم ما آن را
قال الشيخ أبو جعفر - رحمه الله - في القضاء والقدر: الكلام في القدر منهي عنه، وروى حديثا لم يذكر له إسنادا.
قال الشيخ أبو عبد الله المفيد - عليه الرحمة -: عول أبو جعفر - رحمه الله - في هذا الباب على أحاديث شواذ لها وجوه يعرفها العلماء متى صحت وثبت إسنادها ولم يقل فيه قولا محصلا، وقد كان ينبغي له لما لم يكن يعرف للقضاء معنى أن يهمل الكلام فيه ( تصحیح الاعتقاد ص54) ترجمه:شیخ مفید علیه الرحمه بعد از نقل کلام ابو جعفر ابن بابویه ره در باب قضا و قدر و اینکه سخن در باب قدر منهی عنه میباشد و بعد از روایت حدیثی بچند سند فرموده است که: گفته است شیخ ابو عبد اللّه که مفید است که عمل نموده است شیخ ابو جعفر در این باب بر چند حدیث شاذي که از براي آنها توجیهاتی است که میشناسند آنها را علماء هر گاه صحیح بوده باشد و ثابت باشد سندهاي آنها و نگفته است در این باب سخن محصلی و بتحقیق که بود سزاوار از براي او چون که شناخت از براي قضا معنائی (این معنی را) اینکه اهمال کند سخن در آن را
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: ذكر أبو جعفر - رحمه الله - الفطرة ولم يبين معناها! وأورد الحديث على وجهه ولم يذكر فائدته ( تصحیح الاعتقاد ص60) ترجمه :شیخ مفید رحمۀ اللّه فرمود: که شیخ ابو جعفر ابن بابویه فطرت را ذکر کرده ولی معناي آن را بیان نفرموده، و حدیثی در توجیه آن آورده ولی فائده آن را ذکر نفرموده
قال أبو عبد الله: الذي رواه أبو جعفر عن أبي الحسن موسى - عليه السلام - في الاستطاعة حديث شاذ، والاستطاعة في الحقيقة هي الصحة والسلامة، فكل صحيح فهو مستطيع ( تصحیح الاعتقاد ص63) ترجمه :شیخ مفید ابو عبد اللّه فرموده: آنچه را که ابو جعفر از ابی الحسن موسی علیه السّلام روایت کرده حدیث شاذي است و استطاعت در حقیقت صحت و سلامت است
قال الشيخ أبو عبد الله: كلام أبي جعفر في النفس والروح على مذهب الحدس دون التحقيق، ولو اقتصر على الأخبار ولم يتعاط ذكر معانيها كان أسلم له من الدخول في باب يضيق عنه سلوكه. ( تصحیح الاعتقاد ص79) ترجمه:فرموده است شیخ ابو عبد اللّه مفید که کلام ابی جعفر ابن بابویه در باب نفس و روح بر طریقه حدیث است نه تحقیق و اگر اختصار مینمود ابو جعفر بر همان احادیث و ذکر معانی آنها نمینمود بود سالمتر از براي او از داخل شدن دري که تنگست از او رفتن آن
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: هذا أخذه أبو جعفر - رحمه الله - من شواذ الحديث، وفيه خلاف لما قدمه من أن اللوح ملك من ملائكة الله تعالى. ( تصحیح الاعتقاد ص120) ترجمه:شیخ مفید علیه الرحمه بعد از نقل کلام ابو جعفر بن بابویه رحمه اللَّه تعالی فرموده است که: ابو جعفر اخذ نموده است این اعتقاد را از حدیثهاي شاذي چند، و آن مخالف است با آنچه پیش ذکر نموده که لوح نام ملکی از ملائکه خداوند تعالی است
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: الذي ذهب إليه أبو جعفر في هذا الباب أصله حديث واحد لا يوجب علما ولا عملا ( تصحیح الاعتقاد ص123) ترجمه :آنچه رفته است بسوي آن ابو جعفر در این باب دلیلش خبر واحدیست که باعث نمیگردد نه علم را و نه عمل را
این همه انتقاد شیخ مفید از شیخ صدوق را ول کرده اید و فقط چسبیدید به آن انتقاد که در مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن نیست؟ آیا این برخورد گزینشی نیست؟
سین;779376 نوشت:
معیارهای دیگر شما برای کشف حقیقت چیست؟ عقل فلسفی؟ اگر بله، عقل فلسفی آیا فلاسفهی نامسلمان را توانسته است مسلمان کند که فلاسفهی ما انتظار دارند ایشان را به مسیر درست هدایت برساند؟ اگر هم خیر، لطفاً بفرمایید معیار شما برای شناخت حقیقت چیست؟
نمی دانم منظور شما دقیقا از عقل فلسفی چیست ولی اگر منظورتان فلسفه است . فلسفه اگر نتوانسته فلاسفه ی نامسلمان را مسلمان کند عیبی ندارد زیرا وظیفه ی فلسفه مسلمان کردن فلاسفه ی نامسلمان نیست. از هر چیزی باید مطابق ظرفیت های خودش توقع داشت همانگونه که کسی از قرآن انتظار اکتشافات علمی و تکنولوژیکی ندارد.
یکی از مهمترین معیارهای من هم برای شناخت حقیقت شناخت باطل است.
سین;779376 نوشت:
حقیر که روایتزده هستم شکّی در این مسأله ندارم، بخاطر دلایل قرآنی و روایی ... با این وجود حتی اگر رجعت را قبول نداشته باشید هم به قول خودتان مثال برای زنده شدن بعد از مرگ بسیار است ... گرچه شما آنها را استثناء میگیرید و نه مثال نقض ...
کمی انصاف هم بد نیست من با دلیل و مثال آنها را استثنا حساب کرده بودم نه همینطور الکی. وگرنه استثنا گرفتن مثال نقض یک مغالطه است.
سین;779376 نوشت:
البته حقیر این دو روایت را رد نکردم، لطفاً توجه کنید، بلکه گفتم آن را طوری معنا میکنم که در کنار روایات دیگر موجّه باشد
اتفاقا خیلی خوب هم همین کار را کردید وقتی روایتی را صد و هشتاد درجه متفاوت از ظاهرش معنا کنیم این فرقی با رد کردنش ندارد
سین;779376 نوشت:
به عنوان مثالی که جنبهی استثناء نداشته باشد میتوان خواب را مثال زد که خداوند انسان را میگیرد و اگر اجلش فرا نرسیده باشد او را به بدنش باز میگرداند ... ولی خوب این بحث طولانی خواهد شد و مفصلتر از بحث فعلی میشود احتمالاً، چرا که در مورد خواب حرف زیاد است ...
در خواب خروج روحی صورت نمی گیرد که بخواهد جنبه ی استثنا داشته باشد یا نداشته باشد. دیدید گفتم روایات من را رد می کنید. مگر برای شما روایت نیاورده بودم از امام صادق پرسیده شده بود که آیا افرادی که خوابیده اند روح از بدنشان خارج می شود و امام گفتند نه. باز شما می آیید و حرف خودتان را می زنید برای یادآوری جنابعالی روایت را تکرار می کنم
سأل أبو بصير أبا عبد الله عليه السلام: الرجل نائم هنا والمرأة النائمة يريان أنهما بمكة أو بمصر من الامصار، أرواحهما خارج من أبدانهما ؟ قال: لا يا أبا بصير، فإن الروح إذا فارقت البدن لم تعد إليه غير أنها بمنزلة عين الشمس هي مركوزة في السماء في كبدها وشعاعها في الدنيا.( جامع الاخبار ص 171
ترجمه:ابوبصیر از امام صادق پرسید که مرد و زنی که خوابیده اند می بینند که در مکه یا یکی از ولایات هستند آیا روح آن دو از بدنشان خارج شده است؟
فرمود : نه ، اى ابو بصير! زيرا اگر روح از بدن جدا شود ديگر به آن باز نمى گردد ، ولی روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوی آن خورشید در دنیا می تابد.
از آنجایی که می دانم باز می خواهید روی ترجمه ایراد بگیرید یک روایت دیگر هم می آورم:
حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي، قال: حدثنا أبي (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا أحمد وعبد الله ابنا محمد بن عيسى، ومحمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب، عن محمد بن القاسم النوفلي، قال: قلت لابي عبد الله الصادق (عليه السلام): المؤمن يرى الرؤيا فتكون كما رآها، وربما رأى الرؤيا فلا تكون شيئا؟ فقال: إن المؤمن إذا نام خرجت من روحه حركة ممدودة صاعدة إلى السماء، فكل ما رآه روح المؤمن في ملكوت السماء في موضع التقدير والتدبير فهو الحق، وكل ما رآه في الارض فهو أضغاث أحلام. فقلت له: أو تصعد روح إلى السماء؟ قال: نعم. قلت: حتى لا يبقى منها شئ في بدنه؟ فقال: لا، لو خرجت كلها حتى لا يبقى منها شئ إذن لمات. قلت: فكيف تخرج؟ فقال: أما ترى الشمس في السماء في موضعها وضوؤها وشعاعها في الارض، فكذلك الروح أصلها في البدن وحركتها ممدودة إلى السماء ( امالی صدوق ص208 و 209 __ روضه الواعظین ص492)
ترجمه: به امام صادق (ع) گفته شد: گاهی در خواب چیزي دیده می شود و همان گونه صورت می پذیرد و گاهی خواب می بینند و هیچ منطبق با واقع نیست. فرمود: مؤمن چون می خوابد، از روح او حرکت ممتدي به سوي آسمان صورت می گیرد. هر چه را که روح مؤمن در ملکوت آسمان و جایی که محل تعیین سرنوشت و تدبیر است ببیند، حق و مطابق با واقع است و آنچه را در زمین ببیند، خوابهاي پریشان است. گفته شد: مگر روح مؤمن به آسمان می رود؟ فرمود: آري. گفته شد: یعنی چیزي در بدنش باقی نمی ماند؟ فرمود:نه اگر همه روح از بدن بیرون رود و چیزي در آن باقی نماند، در این صورت شخص می میرد. گفتم: پس روح چگونه از بدن بیرون می رود؟ فرمود: مگر خورشید را در وسط آسمان نمی بینی که شعاع آن تا زمین گسترده است؟ روح هم همین گونه است، اصل آن در بدن است و حرکت آن ممتد در آسمان است.
سین;779376 نوشت:
اما حقیر موافق نیستم که رجعت را استثناء بگیریم، چون مثلاً خداوند فرموده است که کسانی که با عذاب خدا از دنیا رفته باشد حرام است بر ایشان که به دنیا بازگردند «وَ حَرَامٌ عَلَىٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» ... بر باقی مردم حرام نیست، گرچه میدانیم که به هر حال همه هم اینطور نیست که به دنیا بازگردند ...
اتفاقا همین آیه ای که آوردید دلیل خوبی است برای اینکه رجعت را بر فرض صحتش استثنا بگیریم زیرا در آیه 243 سوره بقره قومی که به عذاب خدا هلاک شده بودند به دنیا بازگشتند در حالی که طبق آیه ای که آوردید و همانطور که خودتان گفتید بازگشتشان حرام بود.
سین;779376 نوشت:
باز هم متوجه درستی ترجمهی شما نشدم، «غیر أنها» در آن موضع به زعم حقیر خیلی متفاوت است از آنچه شما میفرمایید، دو بخش جمله به زعم حقیر وابسته به یکدیگر هستند ولی در ترجمهی شما ارتبطی مستقیم و صریحی به یکدیگر ندارند
فکر کنم با آن روایت جدیدی که آوردم متوجه شده باشید که مقصود از آنچه بعد از(( غیر انها )) آمده چیست. ببینید در آن روایت که از ترجمه اش ایراد می گیرید ازامام صادق درباره ی وضعیت روح هنگام خواب پرسیده شد اگر به قول شما آنچه بعد از ((غیر انها)) آمده است را استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن در نظر بگیریم پس امام صادق کجا به پرسش اصلی سوال کننده درباره ی خواب پاسخ داده اند؟؟!
سین;779376 نوشت:
حقیر بجز علم رجال به علم درایه هم اعتقاد دارم و آن را بیش از علم رجال هم قبول دارم
کدام علم درایه؟ علم درایه ی موجود یا علم درایه ای که خودتان ساخته اید؟
سین;779548 نوشت:
تمام اینها که فرمودید را قبول دارم و اشکالی درشان نمیبینم،
یعنی حرفهایی که غیر از ترجمه ی حدیث زدم را قبول دارید؟
سین;779548 نوشت:
مگر لذت طعام و نکاح حلال با زنان هم اطاعت خداوند نیست؟
خیر آن دیگر اطاعت از شکم و زیر شکم است اگر هم اطاعت خدا باشد اطاعتی خالصانه نیست همچنانکه از حضرت علی منقول است : (( الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ هَجرُ اللَّذّاتِ .)) (غررالحکم ص 191) ترجمه : (( برترین طاعتها ترک لذتهاست.)) و نیز (( عنه عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ العُزُوفُ عنِ اللَّذّاتِ .)) ( غررالحکم ص201) ترجمه : (( برترین طاعتها کناره گرفتن از لذتها است.))
سین;779548 نوشت:
آنها بخاطر خدا میخورند و بخاطر خدا نکاح میکنند
آنها به خاطر شکم و زیر شکم این کار ها را می کنند. چرا در آن روایت روح شهوت خود به خود به شدت نقصان می یابد ولی روح ایمان فقط به واسطه ی گناه نقصان می یابد؟
سین;779548 نوشت:
آنها بخاطر خدا میخورند و بخاطر خدا نکاح میکنند چون ولایت خداوند را پذیرفتهاند و ولایت خدا را پذیرفتن هم یعنی اولویت دادن به خواست و اراده خدا پیش از خواست و اراده و میل خودش، و اختیار کردن رضای خدا بر رضای خود و راضی شدن به رضای خدا ... و از این دست مسائل که بسیارند
این تفکر غلات است. دیدید گفتم دین خود را از اشخاص غال و کذاب می گیرید.
سین;779548 نوشت:
اگر روح بدن قرار باشد با مرگ نابود شود در این صورت باید بپذیریم که کافران و اهل کتاب که از روح القدس و روح ایمان تهی هستند با مرگ نابود میشوند، اما آیا همینطور است؟ اگر نیست پس روح بدن با ایشان میماند و چه بسا روحی که فرمودند از جنس «دم» است و مادی است و با بدن وارد قبر میشود و فشار قبر را تحمل میکند و میماند تا قیامت حداقل باید شامل این روح باشد، مگر اینکه بفرمایید تنها مؤمنین برزخ دارند و آن عذابها که برایشان نام برده شده است برای گناهکاران از مؤمنین است، ولی ظاهراً این مطلب هم درست نیست ... مثالش قابیل و فرعون است که همین الآن هم هر صبح و شام عذاب میشوند، یا در روایات صحبت از کوه کمد شده است بین مدینه و مکه که از زمین ما تا زمین هفتم ادامه دارد و دشمنان اهل بیت علیهمالسلام و قتلهی کربلا در آن در عذاب هستند و هر وقت معصوم از نزدیکی آنجا عبور میکند التماسشان میکنند که از ایشان در گذرد ... خلاصه اینکه لااقل آنها که ایمان به ایشان عرضه شده است برزخ دارند و این یعنی روح بدن و شاید همچنین روح شهوت و همچنین روح قوت (حدّاقل برای اهل بهشت برزخی) با انسان باقی بمانند ...
اگر پذیرفتید که روح بدن باقی میماند تا قیامت که دوباره برانگیخته شود میتوان وارد بررسی مسائل بعدی شد که زنده شدن در قیامت به چه معناست؟ آیا این روحها هم مردهاند که حالا باید دوباره زنده شوند و آیا اصلاً زنده میشوند (اگر نشوند جهنمیان که فاقد روحالقدس و روح ایمان هستند محشور نخواهند شد) و آیا به همراه آنها بدن مادی هم به زندگی باز میگردند یا خیر؟ ... و سؤالات دیگر ... بهتر است قبل از ادامهی بحث، و در واقع همفکری به زعم حقیر، از نقطهنظرهای شما هم مطلع شویم ...
اگر دقت کنید من فرض نابود شدن روح بدن را فقط به عنوان یکی از احتمالات درنظر گرفته بودم و صحبت از تاحتمال تغییر کارکرد آن هم کرده بودم اگر قبول کنید که روح بدن پس از مرگ و جدا شدن از بدن هم باقی خواهید ماند پس یعنی قبول کرده اید که روح بدن به بدن وابسته نیست و لازم نیست حتما با بدن باشد و این اسم بدن که به روح اضافه شده به معنای آن نیست که روح بدن حتما باید بدن داشته باشد مانند نماز عصر که اگرچه اسمش نماز عصر است ولی در ظهر هم خوانده می شود
سین;779548 نوشت:
در حدیث میان ماده و جسم تفاوت قائل شده است و روح به صورت صوری بدون ماده توضیح داده شده است ... شما جسم را چه میدانید که صورتها را جسم نمیدانید؟
در کجا ی حدیث بین جسم و ماده تفاوت قائل شده است؟من جسم را همان ماده می دانم و فلسفه ی مشاء جسم را ترکیب ماده و صورت می داند . فکر کنم نقل مطالبی در این باره از شهید مطهری مفید باشد : (( وقتي اين ماده متصور به اين صورت شده معنايش اين نيست كه اين صورت را در كنار خودش دارد و مي تواند صورت ديگر هم در كنارش داشته باشد . معنايش اين است كه ماده اين صورت شده است ، اين او شده است . وقتي ما مي گوئيم نطفه انسان شده است معنايش اين نيست كه نطفه در همان حال كه نطفه است صورت انسانيت را هم در كنار خودش دارد . بلكه نطفه ، انسان شده است . حالا همين ماده نمي تواند در عين اينكه انسان شده يك واقعيت ديگري كه ماهيتش غير انسان است هم شده باشد ، كه اگر چنين شود معنايش اين است كه خودش در عين اينكه واحد است كثير باشد . در باب اعراض هم عين همين مطلب است . اين را درست توجه بفرمائيد . موضوع كه عرض را قبول مي كند موضوع به منزله ماده است براي عرض و عرض به منزله صورت است ، لذا در بعضي اصطلاحات كلمه صورت را در همين موارد اطلاق مي كنند .)) ( درسهای الهیات شفا) و نیز (( در اوائل كتاب " شفا " خوانديم كه در باب حقيقت جسم نظريات متعددي است . يك نظر كه نظر مشائين است و مورد قبول شيخ و امثال او ، اين است كه جسم در خارج مركب است از ماده و صورت ، يعني مركب است از دو امر كه يكي امر بالقوه است و ديگري ، امر بالفعل . مثلا در دانه گندم دو حيثيت است : حيثيتي كه به موجب آن دانه گندم است و حيثيت ديگر ، بالقوه بودن است كه بالقوه بودن چيز ديگر است . يكي را صورت و ديگري را ماده مي گويند . بعد مي گويند مأخذ جنس ، ماده است و مأخذ فصل ، صورت .)) ( همان)
سین;779548 نوشت:
البته به قول یکی از علما روح و جسم تفاوتشان اعتباری است
گفته ی یکی از علما به خودی خود برای ما دلیل نمی شود
سین;779548 نوشت:
و حدیث فوق که شما ترجمهاش کردهاید روحالقدس میشود روحی که خالی از هرگونه جسمانیت است، نه به معنای تجرد که بلکه به همان معنای اعتباریاش ... فعلاً حقیر اشکالی در این نظریه نمیبینم ... صورتهایی بدون ماده را هم میتوان به همین بالاترین مراتب وجودی انسان کامل نسبت داد، در این صورت انسانهای معمولی مانند ما حتی بالاترین مرتبهی وجودیامان که احتمالاً روح ایمان باشد () هم مجرد از جسمانیت نخواهد بود، و چه بسا مادیّت ... گرچه در مورد این مورد اخیر نیاز به تفکر بیشتری دارم و شاید درست نباشد ...
سلام علیکم. چون منکر نیستید گفتم. چگونه است که در معجزات میبینیم نفسی که به مرحله تجرد رسیده مثل حضرت مریم که از زنان برگزیده عالم هستند بدنیا برمیگردد و در قالب جسم مادی دنیوی قرار میگیرد (یا در رجعت که به نظرم شما بهش اطمینان ندارید.) ولی بفرموده شما در آخرت چنین چیزی امکان پذیر نیست؟ مگر نه اینکه شما بر این عقیده هستید که پس از مرگ ، قیامت انسانها شروع میشود و وقتی به مرحله تجرد نفس رسیدند محال است در جسم بیایند؟ لطفا توجه به حرفهای ضدونقیضتان داشته باشد.
نکته بعدی ایست که چرا با وجود اینکه دیدن ارواح ، پس از مرگ محال نیست نباید زنده شدن پس از مرگ همان بازگشتن ارواح بدنیا باشد؟
ملاali;782787 نوشت:
بحث امکان زنده شدن و بدن داشتن با تجرد غیر از بحث معاد است..معادی که در آن عمل و تکلیف نیست
اما زنده شدن مرده کماکان مقارن با عمل و تکلیف است
خیر همیشه زنده شدن مرده همراه با عمل و تکلیف نیست. چون در اینگونه معجزات، مجددا" آن فرد از دنیا میرفته
ملاali;782787 نوشت:
اگر آخرت جسمانی بود از کریم بدور بود که فقیری بر او وارد شود گرسنه باشد و به خاطر نداشتن حسنه دست خالی برگردد
کمااینکه امام علی قاتل خود را نیز گرسنه نگذاشت
این سخن شما هم قابل نقض است چرا که در همین دنیا هم باید بگوییم از کریم بدور است که مخلوقی را بدون روزی بگذارد و در نتیجه باید از اساس خدایی خدا را منکر شد...
ملاali;782787 نوشت:
نتیجه اینکه عذاب کافر به خاطر عدم انس با معنوایت و محروم بودن از محسوساتی است که به او انس داشته...
و بهشت هم یعنی قابلیت درک لذت برتر از ماده که با عمل نیک و اعتقاد درست بدست می آید
و از همین جا راز این مطلب روشن میشود که 《جزا خود عمل است》
اینها را با کدام یک از نصوص دینی میتوانید ثابت کنید.
قبول دارید که همه انسانها از نظر عقلانی یکی نسیتند و همه از این جهت کودک به حساب نمیایند و باید با بزرگانشان هم بزرگانه حرف زد؟ پس چرا در جاییکه روی سخن با اولیاء الهی است که قابلیت درک رضوان الهی که نعمت معنوی است را دارند اول حرف از جنات تجری و مساکن طیبه زده میشود؟ احتمال نمیدهید اینهه هم از نیازهای او باشد؟
[SPOILER]متاسفانه ثابت شده ادامه دادن به این بحثها هیچ فایده ای ندارد چون هر طرف بحث برای خود یک سری پیش فرضهایی دارد و یک سری مسائل را چه حقیقت و چه باطل ، نادیده میگیرد که باعث میشود هیچ گاه نتوانند بر سر یک موضوع اتفاق نظر پیدا کنند [/SPOILER]
مگر نه اینکه شما بر این عقیده هستید که پس از مرگ ، قیامت انسانها شروع میشود و وقتی به مرحله تجرد نفس رسیدند محال است در جسم بیایند؟
جالبه
میشه بفرمایید کجا و توی کدوم پس من این حرفو زدم؟؟؟!!
Serat;783192 نوشت:
این سخن شما هم قابل نقض است چرا که در همین دنیا هم باید بگوییم از کریم بدور است که مخلوقی را بدون روزی بگذارد و در نتیجه باید از اساس خدایی خدا را منکر شد...
بله
اگه اینجا بدون روزی میمانند به خاطر ظلم دیگران و امتحان دنیاست
اونچه که مهمه اینه که استحقاقشون منتفی نمیشه و همین مدنظر ما است و به خاط همین هم اینقدر سفارش به دستگیر ی از مستضعفین شده
Serat;783192 نوشت:
و بهشت هم یعنی قابلیت درک لذت برتر از ماده که با عمل نیک و اعتقاد درست بدست می آید
و از همین جا راز این مطلب روشن میشود که 《جزا خود عمل است》
اینها را با کدام یک از نصوص دینی میتوانید ثابت کنید.
چه کسی گفته همه چیز اعم از درک عمیق تر از آیات باید نصوص داشته باشد خود خداوند فرموده..فقط بعضی ها میفهمند و اکثرا نمیفهنمد
اگر ظاهر آیات کفایت میکرد چرا خداوند فرموده در آن تفکر کنید؟
دلیل عقلی کم از نصوص نیست گرامی
اگر عقل و برهان نبود دینی هم نبود
عقل میگوید اگر دنیا فقط دار مزرعه است و عمل است پس نمیتوان برای آخرت ماده و حرکت تصور کرد چون اگر آنجا ماده و حرکت باشد عمل نیز خواهد بود
از طرفی وقتی حدیث داریم از امام علی که آخرت روز و شب ندارد پی میبریم که خب پس ویژه گیهای جسمانی هم ندارد
یعنی این طوری نیست که معاد روحانی بدون پشتوانه روایی باشد
کدهایی وجود دارد
چه کسی گفته همه چیز اعم از درک عمیق تر از آیات باید نصوص داشته باشد خود خداوند فرموده..فقط بعضی ها میفهمند و اکثرا نمیفهنمد
اگر ظاهر آیات کفایت میکرد چرا خداوند فرموده در آن تفکر کنید؟
اولا حدیث ثقلین به خوبی موید این مفهوم است
ثانیا تفسیر و تاویل سلیقه ای از ایات قرآن و عدم توجه به ظاهر آیات قرآن کار را به جایی میرساند که مثل اسمائیلیه نه نماز بخوانیم و نه روزه بگیریم نه حج بجاآوریم بلکه همه ی اینها را اموری مادی و غیر از منظور خدا بدانیم و این عین ظلالت است .
ثالثا خداوند خودش درقرآن فرموده که آیات محکمی درقرآن هستند که با آن میتوان معنای صحیح ایات متشابه را دریافت و آیات معاد از همین جمله اند . پس مراقب باشید از کسانی نباشید که خداوند در قرآن از آنان به عنوان آنانی که قلوبشان انحراف است یاد کرده. [=WebRoya]قرآن مجید آیات خود را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم نموده است:[=WebRoya]«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلأَلْبابِ » یعنی: « او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد که قسمتی از آن آیات "محکم" (صریح و روشن) است که اساس این کتاب می باشد، (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می گردد) و قسمتی از آن "متشابه" است (آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود، ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد.) اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند (و مردم را گمراه کنند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می طلبند، در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی اند) می گویند: ما به همه آن ایمان آورده ایم همه از طرف پروردگار ماست، و جز صاحبان عقل متذکر نمی شوند (و این حقیقت را درک نمی کنند.)[=WebRoya][1] [1] - آل عمران/ آیه 7- ترجمه آیة الله مکارم شیرازی.
ملاali;783375 نوشت:
دلیل عقلی کم از نصوص نیست گرامی
اگر عقل و برهان نبود دینی هم نبود
. شما در سخنانتان بیشتر به عقل استناد کرده و مبتلا به عقل محوری عجیبی همچون معتزله هستید . درحالی که عقل یک ملاک نسبی برای تمییز حق از باطل و درک صحیح از متون دینی است نه یک معیار اصلی که بتواند جدای از قرآن و احادیث معصومین مبین کاملی برای مسائل باشد
، طبق نظر شیعه گرچه حسن و قبح اشیاء و درک عقلی ذاتی است ولی شناخت بیشتر موارد آن نیاز به بیانی از شرع دارد.
ملاali;783375 نوشت:
از طرفی وقتی حدیث داریم از امام علی که آخرت روز و شب ندارد پی میبریم که خب پس ویژه گیهای جسمانی هم ندارد
عدم وجود روز و شب دلیل بر عدم وجود ماده و جسم نیست . مثل همین دنیای خودمان که در جایی مثل قطب 6 ماه روز و 6 ماه شب و در بعضی از مناطق فضا هم تاریکی مطلق و فقط شب حکم فرماست . اما آیا اینها خارج از جهان ماده اند
ملاali;783375 نوشت:
عقل میگوید اگر دنیا فقط دار مزرعه است و عمل است پس نمیتوان برای آخرت ماده و حرکت تصور کرد چون اگر آنجا ماده و حرکت باشد عمل نیز خواهد بود
امیرالمومنین (ع) در اینمورد میفرمایند
«كُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِأَبِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ؛[۲] زیرا در روز قیامت، هر فرزندى به پدر و مادر خویش باز مى گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.» [۲]. نهج البلاغه خطبه ۴۲.
سلام علیکم
طبق وعده ای که داده بودیم بازگشتیم و بحث را ادامه می دهیم.
در مطلبی که از من نقل قول زدید من چهار اشکال به برداشت شما وارد کردم که شما فقط به اشکال دوم آن پاسخ دادید ببین برادر من وقتی شیر تبدیل به ماست می شود به غیر شیر تبدیل شده است ولی دیگر کسی نمی گوید که ماست یعنی شیری که به شیر دیگری تبدیل شده است. اصلا یعنی چه که قیامت در زمین خواهد بود اذا الشمس کورت و اذا النجوم الکدرت چگونه در زمین اتفاق می افتد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
اگر در پاسخ دادن کوتاهی کردم عذرخواهی میکنم ... پاسخ دادن به شما گاهی خیلی سخت است، مخصوصاً اگر درست متوجه فرمایشات شما و نکاتی که در ذهن دارید نشوم :Gol:
منظورم از اینکه قیامت در زمین است حشر بود که اشتباه بیانش کردم، ممنون بابت تذکرتان ...
عصران;783023 نوشت:
آیاتی هم که از سوره ی هود آوردید درباره ی روز شروع عذاب آخرت است و آخرت شامل برزخ هم می شود و همچنین بهشت در واقع دو بهشت ( جنتان) است . مسلم است که باید از یک بهشت خارج شد تا به بهشت دیگر رفت.
البته برزخ هم بیشتر متعلق به دنیاست تا به آخرت، چه آنکه اعمال ما تأخر مربوط به برزخ است ... ولی شاید حق با شما باشد و این بهشت و جهنم مربوط به عالم برزخ باشند، دیدم که علیبنابراهیم هم ظاهراً همین را گفته بود، قبلاً که تحقیق کرده بودم به نظرم میرسید که دیده باشم که منظور یک بهشت و جهنم واسط در آخرت باشد که محل نگهداری موقتی بهشتیان مرتبهی پایین و جهنمیان غیرابدی است ... با این حال چون پیدایش نکردم ممکن است اشتباه کرده باشم و همینطور باشد که شما میفرمایید ... البته به فرض که زمین و آسمان هم با شروع قیامت از بین بروند باز دلیل بر تجرد بهشت و جهنم نیست لزوماً ... مثلاً مردی از امام رضا علیهالسلام پرسید که اگر آسمانها مانند طومار پیچیده شوند بهشت و جهنم چه میشوند؟ حضرت فرمودند یک کاغذ آوردند و بالای آن نوشته شد بهشت و پایین آن نوشته شد جهنم و سپس آن کاغذ را مانند طومار پیچیاندند و باز کردند و پرسیدند که آیا جای بهشت و جهنم عوض شده است؟ آن مرد جواب داد که نه! امام علیهالسلام فرمودند که در قیامت هم همینطور است ... گرچه فهم این مثال و آیات و روایات خیلی ساده نباشد چون تنها به یک صورت قابل توضیح نیست، نیاز به بررسی آیات و روایات زیادی دارد ...
عصران;783023 نوشت:
البته طبق روایاتی که می گویند زمین تبدیل به نانی می شود که مردم روز قیامت می خورند زمینی هم اگر باشد دیگر جایش در شکم ماست!
شما اگر بر روی یک نان به اندازهی زمین قرار گرفتی ناگهان جای تمام آن نان در شکم شماست و نمیتواند بخشی از آن هم زیر پایتان باقی بماند؟ :Gig:
عصران;783023 نوشت:
من هم در ابتدا فکر می کردم که این آیه درباره ی تبدیل آسمانها به غیر خود هم هست اما دقت که کردم متوجه شدم که چنین چیزی صحیح نیست و این فقط یک برداشت تفسیری است. در آیه فقط از تبدیل زمین به غیر آسمان و زمین سخن رفته است و حرفی از تبدیل آسمانها به غیر خود زده نشده است. دباره ی آسمانها فقط آمده است که همچون طوماری درهم پیچیده می شوند.
بله احتمالاً بین تبدیل آسمان و تبدیل زمین تفاوتی باشد، ولی در هر صورت زمین هم تبدیل میشود و نابود نمیشود، چه تبدیل به نان شود و چه چیز دیگری بشود به هر حال هنوز چیزی هست ... اما آیا ماده میتواند تبدیل به مجرد از ماده شود؟ این تبدیل اگر در یک روال طبیعی انجام بگیرد به ناچار باید ماده و غیرماده را دو حالت از یک جنس در نظر گرفت ... اشتباه میکنم؟ :Gig:
عصران;783023 نوشت:
انصافتان در بحث من را مبهوت کرد حالا که روایتی به ضرر ادعای شما شد دم از عبور کردن از ظاهر می زنید و باید ظرهرش را منکر شد؟ هر جا که به نفع ادعایتان باشد تفسیر به رای نیست و هر جا به نفع ادعای ما باشد تفسیر به رای است؟
برای اینکه موضعم را روشن کرده باشم برای بار چندم تکرار میکنم و ان شاء الله از این تکرارها خسته نشوید، تأویل به رأی آنجاست که معیار شخص برای تأویل کردن آیات و روایات فهم و درک خودش باشد، مگرنه اگر برای جمع کردن میان برخی آیات و روایات دیگر با یک آیه یا روایت باشد دیگر طبیعی است که این کار تأویل به رأی آن شخص نیست، گرچه همچنان ممکن است بخاطر نقص درک و فهمش برداشتش از آیات و روایات اشتباه باشد ... حقیر هم قصد دارم نظر خود خدا و اهل بیت علیهمالسلام را بفهمم و تا میشود هم آیات و روایات را انکار نکرده و نگاه دارم ... بر همین اساس آنجا که شما ظاهر آیات را چون به نظرتان خیلی عجیب است انکار میکنید حقیر میگویم این کار را نکنید و کمی محتاطانه برخورد کرده و ببینید شاید بشود با تأویل کردن آن را نگاه داشت، آنجا هم که برای فهمپذیر شدن آیات و روایات ظاهرش را منکر هستید میگویم باز احتیاط کنید که شاید نیازی به عبور از ظاهر آنها نباشد و با همین ظاهر هم بشود آنها را پذیرفت ... حالا اگر قضاوتم در مورد شما اشتباه بوده است عذرخواهی حقیر را بپذیرید، ولی خودم فکر میکنم به این دو رویکرد پایبند بودهام ...
عصران;783023 نوشت:
جدی می گویید واقعا مخالف نیستید . پس اگر ممکن است فقط یک روایت غلو آمیز از کتب قدیمی حدیثی شیعه به من نشان بدهید. فقط یک روایت.
هر روایتی که اهل بیت علیهمالسلام را در جایگاه خدایی و رزّاقیت و مشابههای آن قرار دهد مخالفت میکنم و آن را غلو میشمرم ... در غیر این صورت احتمال اینکه بشود آنها را فهمید و توضیح داد را منتفی نمیدانم ... با این نظر علما که بگویند نور رسول خدا صلیاللهعلیهواله صادر اول است که یعنی موجود به وجود خداست و نه به ایجاد خدا به همین دلیل مخالف هستم و آنها را مخلوق خدا میدانم و بندهی خدا ...
عصران;783023 نوشت:
اگرچه رگه هایی هم از شوخی داشت ولی در اصل جدی بود . من از یکی داستانهای کودکان و نوجوانان برای تقریب به ذهن کردن یک روایت استفاده کردم این کار را هم از خودتان آموخته بودم یادتان هست که برای تقریب به ذهن کردن یکی از بخشهای توحید مفضل برای ما از داستان(( جادوگر شهر از)) استفاده کرده بودید. طبق آنچه می گویید در قیامت باز ترکیب آسمان و زمین اتفاق خواهد افتاد و طبق آن روایات زمین به نان قابل خوردن تبدیل می شود . پس ما هم باید تبدیل به نانهای متحرک بشویم.
متأسفم که بنده برای دانشمندی مانند شما هم بدآموزی داشتهام ... اگر به نظر شما این کارتان مشابه آن کار حقیر است دیگر نمیدانم چه باید بگویم ...
عصران;783023 نوشت:
البته بعد از ذکر داستان هانسل و گرتل این را هم گفتم که ظاهرا از چشمان تیزبین شما مخفی ماند : (( [=Franklin Gothic Medium]البته در یک حدیثی که من دیدم گفته نشده بود که زمین تبدیل تبدیل به نان سفید می شود بلکه گفته بود زمین مانند نان سفید پاکیزه می شود. یعنی این یک تشبیه است که پاکیزگی وجه شبه آن است.))
از دقتتان ممنونم ... ولی حتی اگر پاکیزگی هم مطرح شود به هر حال باز در تشبیه به نان هم باید یک وجه عقلایی پیدا شود، مگرنه چیزی که تمیز باشد چه بسا کم نیست ... شاید چون خوراکی است و خوراکی باید تمیز باشد تا بشود آن را خورد این تشبیه استفاده شده است، شاید ... و الله العالم
عصران;783023 نوشت:
چرا فعلا به آن نپرداخته اید. برگ برنده نگه داشته اید.
نه برادر حقیر اهل این کارها نیستم ... معمولاً بیش از آنچه که باید مینویسم و نه کمتر از آن برای روز مبادا ... منظورم اشاره به همان مطالبی بود که قبلاً نوشته بودم، اگر آن مقدار توضیحات به نظر شما کافی نبوده دیگر طبیعی است که به نظرتان کافی نبوده است ... احتمالاً نتوانستم خوب منظورم را برسانم که اینطور برداشت فرمودید
عصران;783023 نوشت:
پس خودتان هم معترف هستید که قرآن در این باره صراحتی ندارد. با آن استنادات و استدلالاتی هم که از قرآن آوردید باید خدا را هم مکان مند و جسمانی بدانیم زیرا او هم سمت راست دارد: ((والسماوات مطويات بيمينه)) (زمر:67)
شما نشان دهید که یمین وقتی برای خدا به کار رود با وقتی که برای عرش خدا به کار رود یکسان است ... بماند که ما تقریباً همیشه وقتی در مورد خدا صحبت میکنیم داریم در مورد اسماء و صفات خدا صحبت میکنیم که آنها هم مخلوق خدا هستند و مخلوق خدا غیر خود خداست از جهاتی ... علاوه بر اینکه جنب الله و ید الله حضرت علی علیهالسلام هستند و از آنجا که شاید شما همین مقدارش را هم قبول نداشته باشید ترجیح میدهم این بحث را ادامه ندهم ...
عصران;783023 نوشت:
قیاستان اشتباه است . چون گفته نشده که (( الارض تبدل الارض غیرها)) بلکه صحبت از غیر زمین است . در قرآن هم حرفی از تبدیل پوست به غیر پوست (( غیر جلود)) زده نشده بلکه صحبت از تبدیل پوست به پوستهایی غیر از آن پوست است.
بله حق با شماست ... نقدتان وارد است، اشتباه از حقیر بود ... :Gol:
عصران;783023 نوشت:
نمی دانم چگونه از این روایات برداشت کردید که به جهت اینکه حلال حساب دارد گفته شده اند .اتفاقا برعکس در روایات آمده است که حلال حساب ندارد. حالا بر فرض حساب هم داشته باشد آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ پس نکته جدیدی دارند.
این جملات از نظر شما چه معنایی می دهند:((به خدا که به حلال خالص دنیا هم توجه ننموده جز به مقداري که ناچار از آن است )) یا (( و نسبت به آنچه ناچار هم می باشد اطمینان و امیدي ندارد، و اطمینان و امیدش به آفریننده ی همه چیز است .))
پس شما که خودتان قبول دارید که حلال هم باعث غفلت و رفاه زدگی و مقدمه انحراف هست . پس شما که خودتان مکروه بودنشان را قبول دارید.
بله میدانم که توجه به حلال خدا در دنیا میتواند مقدمهی غفلت از خدا و دور شدن از خدا را فراهم نماید ... اینکه فرمودند دنیا جیفه است که از آن جز به مقدار ضرورت نمیتوان خورد هم در همین راستا قابل درک است ... ولی این را لزوماً نمیتوان به مادی بودن این لذات نسبت داد، چه بسا اینها ویژگی این نعمات در دنیا باشد، یعنی ماهیت حجاب بودن دنیا باشد که سبب شده است تا پرداختن به این نعمات مانع از توجه به خدا بشود ... باور حقیر هم بر همین ست که در قیامت که حجابها برداشته میشود و سرائر آشکار میشوند دیگر ظاهر از باطن و باطن از ظاهر مانع نمیگردد و پرداختن به لذات ولو مادی هم انسان را از لذات معنوی باز نمیدارد ... در این صورت کراهت مدّ نظر شما اگرچه برای دنیا باقی بماند برای آخرت مرتفع میگردد ...
عصران;783023 نوشت:
شکست نفسی می فرمایید. خیلی خوب هم همین را می کنید نمونه اش آن حدیثی است که در پست 952 برای جناب ملاعلی آوردید.
عصران;783023 نوشت:
خواهش می کنم. تبحری هم اگر در این زمینه داشته باشیم از خودتان آموخته ایم و شاگرد شما هستیم.
:pir::vamonde:
عصران;783023 نوشت:
منظور من لذات مادی در مقابل لذات معنوی بود نه صورت در مقابل معنا
:Gig:
عصران;783023 نوشت:
مسلم است که قضیه برعکس است زیرا ما فقط در اینجا ظاهر آیات و روایات را کنار گذاشتیم و برای آن هم از خود ظاهرش دلیل داریم . مثل اینکه یادتان رفته است که بیشتر بحثها من و شما در انتقاد از برداشتهای خلاف ظاهر و باطنی شما بود و فقط من شما را در اینجا دیده ام که مدافع ظاهر هستید.
در ضمن متوجه نشدم که این حرفتان چه ربطی به مطلبی که از آن نقل قول زدید داشت. من آن مطلب را درباره ی شیخ صدوق و شیخ مفید گفته بودم و اینکه آن مطلبی که گفتید از مسیحیت بود سخن شیخ صدوق بود که مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن ندارد. از اینکه که گفتم گزینشی نسبت به سخنان شیخ مفید در کتاب (( تصحیح الاعتقاد)) برخورد نکنید گله داشتید؟
...
این همه انتقاد شیخ مفید از شیخ صدوق را ول کرده اید و فقط چسبیدید به آن انتقاد که در مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن نیست؟ آیا این برخورد گزینشی نیست؟
... ان شاء الله توضیحاتی که کمی بالاتر دادم این سوء تفاهم را برطرف نماید
عصران;783023 نوشت:
نمی دانم منظور شما دقیقا از عقل فلسفی چیست ولی اگر منظورتان فلسفه است . فلسفه اگر نتوانسته فلاسفه ی نامسلمان را مسلمان کند عیبی ندارد زیرا وظیفه ی فلسفه مسلمان کردن فلاسفه ی نامسلمان نیست. از هر چیزی باید مطابق ظرفیت های خودش توقع داشت همانگونه که کسی از قرآن انتظار اکتشافات علمی و تکنولوژیکی ندارد.
یکی از مهمترین معیارهای من هم برای شناخت حقیقت شناخت باطل است.
دیدهام بزرگانی را که ادعا کنند با فلسفه میتوان آیات و روایات را تأویل کرد و آنچه در فلسفه از آن به عنوان عقل یاد میشود را همطراز وحی بشمرند ... بنده در مقام مخالفت کردن با ایشان هستم گرچه با این مخالفت تنها از نظر علمی مقابلشان میایستم و متعرض ایمان و تقوایشان نمیشوم و خدای ناکرده نسبت کفر و ارتداد هم به فلاسفه نمیدهم و فلسفه را هم کشک معرفی نمیکنم ...
در مورد اینکه فلسفه ظرفیت مسلمان کردن نامسلمانان را ندارد با شما موافق هستم، تا حدودی، ولی در مورد اینکه از قرآن نتوان توقع چنین و چنان داشت را موافق نیستم که بحثش خارج از موضوع خواهد بود ...
در مورد جملهی پایانیاتان هم درست متوجه نشدم، البته به هر حال یک راه رسیدن به گزینهی درست کنار زدن گزینههای غلط است ولی باید دید در چه مسألهای شما این راه را در پیش گرفتهاید، گاهی پرداختن به خود گزینهی درست مقدم است وقتی اثبات آن سادهتر از بررسی بینهایت باطل متنوعی است که علم ما برای رد کردن آنها کافی نباشد ... در هر صورت صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...
عصران;783023 نوشت:
کمی انصاف هم بد نیست من با دلیل و مثال آنها را استثنا حساب کرده بودم نه همینطور الکی. وگرنه استثنا گرفتن مثال نقض یک مغالطه است.
حتی اگر استثناء هم باشد باز مشکلی نیست چون در هر صورت همان استثناء خبر از امکان تحقق میدهد ... آن کلام معصوم علیهالسلام را هم میتوان محدود به یک context خاص کرد که شامل حشر در قیامت نشود ...
[SPOILER] به عنوان یک موضوع برای فکر کردن جنبی که البته خودم هم در موردش مطمئن نیستم اما الآن به ذهنم احیاء قلبی خطور کرد و نظری که یک پزشکی در بحثی داد که در هنگام مرگ اگر بافتهای حیاتی بدن از کار نیفتاده باشند با احیاء میتوان شخصی که تازه مرده است را زنده کرد ... البته باید دقت کرد که تعریف مرگ در پزشکی میتواند متفاوت از تعریف مرگ در اسلام باشد، در پزشکی با علائم حیاتی است که حیات را تعریف میکنند و نه با خروج یا عدم خروج روح از بدن ...[/SPOILER]
عصران;783023 نوشت:
اتفاقا خیلی خوب هم همین کار را کردید وقتی روایتی را صد و هشتاد درجه متفاوت از ظاهرش معنا کنیم این فرقی با رد کردنش ندارد
به زعم حقیر فرق دارد ... به هر حال همان ۱۸۰ درجه را هم با قرائنی بیان میکنم و همینطوری از خودم که در نمیآورم ... ولی شما ظاهراً دوست دارید به هر حال برچسبی را با روش تلقین به حقیر بچسبانید ... :Gig:
عصران;783023 نوشت:
در خواب خروج روحی صورت نمی گیرد که بخواهد جنبه ی استثنا داشته باشد یا نداشته باشد. دیدید گفتم روایات من را رد می کنید. مگر برای شما روایت نیاورده بودم از امام صادق پرسیده شده بود که آیا افرادی که خوابیده اند روح از بدنشان خارج می شود و امام گفتند نه. باز شما می آیید و حرف خودتان را می زنید برای یادآوری جنابعالی روایت را تکرار می کنم سأل أبو بصير أبا عبد الله عليه السلام: الرجل نائم هنا والمرأة النائمة يريان أنهما بمكة أو بمصر من الامصار، أرواحهما خارج من أبدانهما ؟ قال: لا يا أبا بصير، فإن الروح إذا فارقت البدن لم تعد إليه غير أنها بمنزلة عين الشمس هي مركوزة في السماء في كبدها وشعاعها في الدنيا.( جامع الاخبار ص 171
ترجمه:ابوبصیر از امام صادق پرسید که مرد و زنی که خوابیده اند می بینند که در مکه یا یکی از ولایات هستند آیا روح آن دو از بدنشان خارج شده است؟
فرمود : نه ، اى ابو بصير! زيرا اگر روح از بدن جدا شود ديگر به آن باز نمى گردد ، ولی روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوی آن خورشید در دنیا می تابد.
از آنجایی که می دانم باز می خواهید روی ترجمه ایراد بگیرید یک روایت دیگر هم می آورم:
حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي، قال: حدثنا أبي (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا أحمد وعبد الله ابنا محمد بن عيسى، ومحمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب، عن محمد بن القاسم النوفلي، قال: قلت لابي عبد الله الصادق (عليه السلام): المؤمن يرى الرؤيا فتكون كما رآها، وربما رأى الرؤيا فلا تكون شيئا؟ فقال: إن المؤمن إذا نام خرجت من روحه حركة ممدودة صاعدة إلى السماء، فكل ما رآه روح المؤمن في ملكوت السماء في موضع التقدير والتدبير فهو الحق، وكل ما رآه في الارض فهو أضغاث أحلام. فقلت له: أو تصعد روح إلى السماء؟ قال: نعم. قلت: حتى لا يبقى منها شئ في بدنه؟ فقال: لا، لو خرجت كلها حتى لا يبقى منها شئ إذن لمات. قلت: فكيف تخرج؟ فقال: أما ترى الشمس في السماء في موضعها وضوؤها وشعاعها في الارض، فكذلك الروح أصلها في البدن وحركتها ممدودة إلى السماء ( امالی صدوق ص208 و 209 __ روضه الواعظین ص492) ترجمه: به امام صادق (ع) گفته شد: گاهی در خواب چیزي دیده می شود و همان گونه صورت می پذیرد و گاهی خواب می بینند و هیچ منطبق با واقع نیست. فرمود: مؤمن چون می خوابد، از روح او حرکت ممتدي به سوي آسمان صورت می گیرد. هر چه را که روح مؤمن در ملکوت آسمان و جایی که محل تعیین سرنوشت و تدبیر است ببیند، حق و مطابق با واقع است و آنچه را در زمین ببیند، خوابهاي پریشان است. گفته شد: مگر روح مؤمن به آسمان می رود؟ فرمود: آري. گفته شد: یعنی چیزي در بدنش باقی نمی ماند؟ فرمود:نه اگر همه روح از بدن بیرون رود و چیزي در آن باقی نماند، در این صورت شخص می میرد. گفتم: پس روح چگونه از بدن بیرون می رود؟ فرمود: مگر خورشید را در وسط آسمان نمی بینی که شعاع آن تا زمین گسترده است؟ روح هم همین گونه است، اصل آن در بدن است و حرکت آن ممتد در آسمان است.
عصران;783023 نوشت:
فکر کنم با آن روایت جدیدی که آوردم متوجه شده باشید که مقصود از آنچه بعد از(( غیر انها )) آمده چیست. ببینید در آن روایت که از ترجمه اش ایراد می گیرید ازامام صادق درباره ی وضعیت روح هنگام خواب پرسیده شد اگر به قول شما آنچه بعد از ((غیر انها)) آمده است را استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن در نظر بگیریم پس امام صادق کجا به پرسش اصلی سوال کننده درباره ی خواب پاسخ داده اند؟؟!
به دنبال رد کردن روایات نیستم ولی هیچ هم بعید نیست که روایتی را فراموش کنم و در نتیجهگیریهایم به آنها توجه نکنم ... در چنین بزنگاههایی دقتنظرها و انتقادهای سازندهی شما خیلی مفید فایده است ان شاء الله ...
عصران;783023 نوشت:
اتفاقا همین آیه ای که آوردید دلیل خوبی است برای اینکه رجعت را بر فرض صحتش استثنا بگیریم زیرا در آیه 243 سوره بقره قومی که به عذاب خدا هلاک شده بودند به دنیا بازگشتند در حالی که طبق آیه ای که آوردید و همانطور که خودتان گفتید بازگشتشان حرام بود.
در آن آیه نگاه کردم اثری از هلاکت در اثر عذاب مشاهده نکردم، بیشتر مثل این بود که دارد درسی به ایشان میدهد، شما هم اگر بخواهید بفرمایید که آنها هلاک شدند و بازگشتند بعد باید خودتان بفرمایید چرا این آیه با آن آیهی دیگر به تناقض نمیرسد ...
عصران;783023 نوشت:
کدام علم درایه؟ علم درایه ی موجود یا علم درایه ای که خودتان ساخته اید؟
سؤال خوبی است ... :Gig:
عصران;783023 نوشت:
یعنی حرفهایی که غیر از ترجمه ی حدیث زدم را قبول دارید؟
الآن خاطرم نیست و وقت نشد مرورشان کنم ولی خاطرم هست که با تمام آن پاراگرافی که نقل کردم و نوشتم با آن موافقم واقعاً هم موافق بودم ...
عصران;783023 نوشت:
خیر آن دیگر اطاعت از شکم و زیر شکم است اگر هم اطاعت خدا باشد اطاعتی خالصانه نیست همچنانکه از حضرت علی منقول است : (( الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ هَجرُ اللَّذّاتِ .)) (غررالحکم ص 191) ترجمه : (( برترین طاعتها ترک لذتهاست.)) و نیز (( عنه عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ العُزُوفُ عنِ اللَّذّاتِ .)) ( غررالحکم ص201) ترجمه : (( برترین طاعتها کناره گرفتن از لذتها است.))
با مطلبی که در مورد تفاوت دنیا و آخرت گفته شد ان شاء الله این سوء تفاهم هم برطرف گردد ... دایرهی اعتبار این احادیث که در آنها صحبت از طاعت خداوند هم به میان آمده است دنیاست و لزوماً قابل تسرّی به آخرت نیستند ... شما اینطور گمان نمیکنید؟
عصران;783023 نوشت:
آنها به خاطر شکم و زیر شکم این کار ها را می کنند.
عصران;783023 نوشت:
این تفکر غلات است. دیدید گفتم دین خود را از اشخاص غال و کذاب می گیرید.
سبحان الله ... جناب عصران لطفاً رعایت کنید ...
یاد کسانی افتادم که به همه میگویند یا در افراط هستید یا در تفریط، فقط ما هستیم که بر مدار تعادل قرار داریم ... ظاهراً شما هم معیار مناسبی برای تشخیص غلو از غیر غلو سراغ گرفتهاید ... با این توصیف حقیر را هم اهل غلو بدانید و بحث با بنده را مختومه بگردانید ... بنده نزد خداوند برای اعتقاد داشتن به آنچه که شما غلوّش مینامید دلیل دارم، ان شاء الله ...
عصران;783023 نوشت:
چرا در آن روایت روح شهوت خود به خود به شدت نقصان می یابد ولی روح ایمان فقط به واسطه ی گناه نقصان می یابد؟
:Gig:
عصران;783023 نوشت:
اگر دقت کنید من فرض نابود شدن روح بدن را فقط به عنوان یکی از احتمالات درنظر گرفته بودم و صحبت از تاحتمال تغییر کارکرد آن هم کرده بودم اگر قبول کنید که روح بدن پس از مرگ و جدا شدن از بدن هم باقی خواهید ماند پس یعنی قبول کرده اید که روح بدن به بدن وابسته نیست و لازم نیست حتما با بدن باشد و این اسم بدن که به روح اضافه شده به معنای آن نیست که روح بدن حتما باید بدن داشته باشد مانند نماز عصر که اگرچه اسمش نماز عصر است ولی در ظهر هم خوانده می شود
بله قبول دارم ... از ابتدا هم منظورم این نبود که این روح حتماً نیاز به بدن داشته باشد ... اما این به معنای پذیرفتن غیرمادی بودن حشر هم نیست ...
عصران;783023 نوشت:
در کجا ی حدیث بین جسم و ماده تفاوت قائل شده است؟ من جسم را همان ماده می دانم و فلسفه ی مشاء جسم را ترکیب ماده و صورت می داند . فکر کنم نقل مطالبی در این باره از شهید مطهری مفید باشد : (( وقتي اين ماده متصور به اين صورت شده معنايش اين نيست كه اين صورت را در كنار خودش دارد و مي تواند صورت ديگر هم در كنارش داشته باشد . معنايش اين است كه ماده اين صورت شده است ، اين او شده است . وقتي ما مي گوئيم نطفه انسان شده است معنايش اين نيست كه نطفه در همان حال كه نطفه است صورت انسانيت را هم در كنار خودش دارد . بلكه نطفه ، انسان شده است . حالا همين ماده نمي تواند در عين اينكه انسان شده يك واقعيت ديگري كه ماهيتش غير انسان است هم شده باشد ، كه اگر چنين شود معنايش اين است كه خودش در عين اينكه واحد است كثير باشد . در باب اعراض هم عين همين مطلب است . اين را درست توجه بفرمائيد . موضوع كه عرض را قبول مي كند موضوع به منزله ماده است براي عرض و عرض به منزله صورت است ، لذا در بعضي اصطلاحات كلمه صورت را در همين موارد اطلاق مي كنند .)) ( درسهای الهیات شفا) و نیز (( در اوائل كتاب " شفا " خوانديم كه در باب حقيقت جسم نظريات متعددي است . يك نظر كه نظر مشائين است و مورد قبول شيخ و امثال او ، اين است كه جسم در خارج مركب است از ماده و صورت ، يعني مركب است از دو امر كه يكي امر بالقوه است و ديگري ، امر بالفعل . مثلا در دانه گندم دو حيثيت است : حيثيتي كه به موجب آن دانه گندم است و حيثيت ديگر ، بالقوه بودن است كه بالقوه بودن چيز ديگر است . يكي را صورت و ديگري را ماده مي گويند . بعد مي گويند مأخذ جنس ، ماده است و مأخذ فصل ، صورت .)) ( همان)
در حدیث صحبت از صورتهای عاری از ماده شده بود ... لابد حقیر اشتباه برداشت کردهام ...
عصران;783023 نوشت:
گفته ی یکی از علما به خودی خود برای ما دلیل نمی شود
گفتهی مجموعهای از علما هم به تنهایی ملاک و معیار نیست ... معیار ثقلین است و فهم درست آنها، شما هم اگر از ثقلین برای خود جوازی سراغ دارید که بر اساس آن معاد را غیرمادی بدانید حقیر این بحث را غیرضروری میدانم ...
عصران;783023 نوشت:
بخش های قرمز شده از حرفتان با هم تناقض دارند
تناقضی ندیدم برادر، این دو جمله برای دو نفر متفاوت است، اولی برای انسان کامل و دومی برای یک مؤمن معمولی ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
اگر در پاسخ دادن کوتاهی کردم عذرخواهی میکنم ... پاسخ دادن به شما گاهی خیلی سخت است، مخصوصاً اگر درست متوجه فرمایشات شما و نکاتی که در ذهن دارید نشوم
منظورم از اینکه قیامت در زمین است حشر بود که اشتباه بیانش کردم، ممنون بابت تذکرتان ...
سین;784016 نوشت:
البته برزخ هم بیشتر متعلق به دنیاست تا به آخرت، چه آنکه اعمال ما تأخر مربوط به برزخ است ... ولی شاید حق با شما باشد و این بهشت و جهنم مربوط به عالم برزخ باشند، دیدم که علیبنابراهیم هم ظاهراً همین را گفته بود، قبلاً که تحقیق کرده بودم به نظرم میرسید که دیده باشم که منظور یک بهشت و جهنم واسط در آخرت باشد که محل نگهداری موقتی بهشتیان مرتبهی پایین و جهنمیان غیرابدی است ... با این حال چون پیدایش نکردم ممکن است اشتباه کرده باشم و همینطور باشد که شما میفرمایید ... البته به فرض که زمین و آسمان هم با شروع قیامت از بین بروند باز دلیل بر تجرد بهشت و جهنم نیست لزوماً ... مثلاً مردی از امام رضا علیهالسلام پرسید که اگر آسمانها مانند طومار پیچیده شوند بهشت و جهنم چه میشوند؟ حضرت فرمودند یک کاغذ آوردند و بالای آن نوشته شد بهشت و پایین آن نوشته شد جهنم و سپس آن کاغذ را مانند طومار پیچیاندند و باز کردند و پرسیدند که آیا جای بهشت و جهنم عوض شده است؟ آن مرد جواب داد که نه! امام علیهالسلام فرمودند که در قیامت هم همینطور است ... گرچه فهم این مثال و آیات و روایات خیلی ساده نباشد چون تنها به یک صورت قابل توضیح نیست، نیاز به بررسی آیات و روایات زیادی دارد ...
سلام خدا بر شما با رحمت و برکاتش
اگرچه مدت زمان زیادی به دلیل تنبلی من در تایپ کردن گذشته است اما چون ناتمام مانده است لذا الان که همت کردم که تایپ کنم جواب می دهم.
شما در اینجا اشکالات وارده ی من بر توجیهتان برای اینکه آن حدیث ( حدیث پنجم) بر معاد جسمانی ساز گار است را یا تلویحا قبول کردید یا در مقابلشان سکوت کردید پس اگر دلیل دیگری مانده است ارائه کنید وگرنه ثابت می شود که آن حدیث نفی معاد جسمانی می کند.
سین;784016 نوشت:
شما اگر بر روی یک نان به اندازهی زمین قرار گرفتی ناگهان جای تمام آن نان در شکم شماست و نمیتواند بخشی از آن هم زیر پایتان باقی بماند؟
من نگفتم همه اش در شکم من است گفتم در شکم ماست بقیه هم می خورند و بله بر اساس آن روایات همه اش داخل شکمان می شود!
سین;784016 نوشت:
بله احتمالاً بین تبدیل آسمان و تبدیل زمین تفاوتی باشد، ولی در هر صورت زمین هم تبدیل میشود و نابود نمیشود، چه تبدیل به نان شود و چه چیز دیگری بشود به هر حال هنوز چیزی هست ... اما آیا ماده میتواند تبدیل به مجرد از ماده شود؟ این تبدیل اگر در یک روال طبیعی انجام بگیرد به ناچار باید ماده و غیرماده را دو حالت از یک جنس در نظر گرفت ... اشتباه میکنم؟
من در اینجا قصد نداشتم از آیه تبدیل زمین غیر مادی شدن آن را بری شما بگویم . هدف ابطال توجیه شما برای آن روایت بود که گفته بودید در قیامت دوباره زمین و آسمان با هم ترکیب می شوند که در اینجا هم مثل اینکه به ابطال این توجیهتان اقرار کردید . اینطور نیست؟
سین;784016 نوشت:
برای اینکه موضعم را روشن کرده باشم برای بار چندم تکرار میکنم و ان شاء الله از این تکرارها خسته نشوید، تأویل به رأی آنجاست که معیار شخص برای تأویل کردن آیات و روایات فهم و درک خودش باشد، مگرنه اگر برای جمع کردن میان برخی آیات و روایات دیگر با یک آیه یا روایت باشد دیگر طبیعی است که این کار تأویل به رأی آن شخص نیست، گرچه همچنان ممکن است بخاطر نقص درک و فهمش برداشتش از آیات و روایات اشتباه باشد ... حقیر هم قصد دارم نظر خود خدا و اهل بیت علیهمالسلام را بفهمم و تا میشود هم آیات و روایات را انکار نکرده و نگاه دارم ... بر همین اساس آنجا که شما ظاهر آیات را چون به نظرتان خیلی عجیب است انکار میکنید حقیر میگویم این کار را نکنید و کمی محتاطانه برخورد کرده و ببینید شاید بشود با تأویل کردن آن را نگاه داشت، آنجا هم که برای فهمپذیر شدن آیات و روایات ظاهرش را منکر هستید میگویم باز احتیاط کنید که شاید نیازی به عبور از ظاهر آنها نباشد و با همین ظاهر هم بشود آنها را پذیرفت ... حالا اگر قضاوتم در مورد شما اشتباه بوده است عذرخواهی حقیر را بپذیرید، ولی خودم فکر میکنم به این دو رویکرد پایبند بودهام ...
تفاوتی نمی کند بازهم تفسیر به رای است چون همان جمع آیات و روایات را هم بر اساس فهم و درک و سلیقه ی خودتان انجام می دهید.
این را هم متوجه نمی شوم که چرا عبور از ظاهر هر موقع به نفع ادعای ماست تفسیر به رای است و هر موقع به نفع ادعای شما می شود تلاش بری فهمیدن آیات و روایات است!
سین;784016 نوشت:
هر روایتی که اهل بیت علیهمالسلام را در جایگاه خدایی و رزّاقیت و مشابههای آن قرار دهد مخالفت میکنم و آن را غلو میشمرم ... در غیر این صورت احتمال اینکه بشود آنها را فهمید و توضیح داد را منتفی نمیدانم ... با این نظر علما که بگویند نور رسول خدا صلیاللهعلیهواله صادر اول است که یعنی موجود به وجود خداست و نه به ایجاد خدا به همین دلیل مخالف هستم و آنها را مخلوق خدا میدانم و بندهی خدا ...
چرا از درخواست من طفره رفتید؟ در خواست زیادی نکردم فقط خواستم یک روایت غلو آمیز از کتب حدیثی قدیمی شیعه به من نشان بدهید. که ببینم واقعا شما چه چیزی را غلو می دانید و آیا اصلا به وجود خارجی غلو را در کتب حدیثی اعتقاد دارید؟ وگرنه این را که می دانستم که ادعای مخالفت با غلو را دارید . ولی من مشخصا از شما یک نمونه حدیث غلو می خواستم مثلا از نظر شما در حدیثی که اهل بیت یدالله و جنب الله هستند اهل بیت در جایگاه رزاقیت قرار نگرفته اند و آن را توجیه می کنید من دنبال یک نمونه هستم که شما آن را غلو بدانید و توجیه نکنید. ادعا کردن که کار آسانی است باید نمونه نشان دهید.
سین;784016 نوشت:
متأسفم که بنده برای دانشمندی مانند شما هم بدآموزی داشتهام ... اگر به نظر شما این کارتان مشابه آن کار حقیر است دیگر نمیدانم چه باید بگویم ...
چرا حالا بد آموزی؟ مگر خدا در قرآن نمی گوید که شرم ندارد از اینکه حتی به پشه ای مثل بزند. حالا ما اگر برای تقریب به ذهن از داستانهای کودکان و نوجوانان استفاده کنیم کار بدی کرده ایم؟
سین;784016 نوشت:
از دقتتان ممنونم ... ولی حتی اگر پاکیزگی هم مطرح شود به هر حال باز در تشبیه به نان هم باید یک وجه عقلایی پیدا شود، مگرنه چیزی که تمیز باشد چه بسا کم نیست ... شاید چون خوراکی است و خوراکی باید تمیز باشد تا بشود آن را خورد این تشبیه استفاده شده است، شاید ... و الله العالم
نه به هيچ وجه آن روايت قابل تطبیق با تبدیل شدن به خوراکی تمیز نیست. دقت بکنید که اینکه زمین نان بشود با اینکه زمین مثل نان سفید پاکیزه بشود بسیار تفاوت دارد یادتان رفته است خودتان قبلا به من چه گفته بودید:
سین;784016 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]اگر روایت را یک بار دیگر و با دقت بالاتری مطالعه بفرمایید میبینید که ننوشته زمین بر روی دست ایشان باشد بلکه فرمودهاند مثل آنکه زمین در کف دستشان باشد
سین;784016 نوشت:
شما نشان دهید که یمین وقتی برای خدا به کار رود با وقتی که برای عرش خدا به کار رود یکسان است ... بماند که ما تقریباً همیشه وقتی در مورد خدا صحبت میکنیم داریم در مورد اسماء و صفات خدا صحبت میکنیم که آنها هم مخلوق خدا هستند و مخلوق خدا غیر خود خداست از جهاتی ... علاوه بر اینکه جنب الله و ید الله حضرت علی علیهالسلام هستند و از آنجا که شاید شما همین مقدارش را هم قبول نداشته باشید ترجیح میدهم این بحث را ادامه ندهم ...
نشان دادن لازم ندارد زیرا یمین به معنای سمت راست است شما که می گویید یمین برای خدا به معنای سمت راست نیست باید حرفتان را ثابت کنید نه من.
سین;784016 نوشت:
بله میدانم که توجه به حلال خدا در دنیا میتواند مقدمهی غفلت از خدا و دور شدن از خدا را فراهم نماید ... اینکه فرمودند دنیا جیفه است که از آن جز به مقدار ضرورت نمیتوان خورد هم در همین راستا قابل درک است ... ولی این را لزوماً نمیتوان به مادی بودن این لذات نسبت داد، چه بسا اینها ویژگی این نعمات در دنیا باشد، یعنی ماهیت حجاب بودن دنیا باشد که سبب شده است تا پرداختن به این نعمات مانع از توجه به خدا بشود ... باور حقیر هم بر همین ست که در قیامت که حجابها برداشته میشود و سرائر آشکار میشوند دیگر ظاهر از باطن و باطن از ظاهر مانع نمیگردد و پرداختن به لذات ولو مادی هم انسان را از لذات معنوی باز نمیدارد ... در این صورت کراهت مدّ نظر شما اگرچه برای دنیا باقی بماند برای آخرت مرتفع میگردد ...
حلال و حرام در همین دنیاست دیگر. شما گفتید نشان دهید حلال مکروه شمرده شده باشد ما هم نشانتان دادیم و خودتان هم قبول کردید که حلال دنیا مقدمه ی غفلت است. اما می گویید که اینها به سبب حجابی است که وجود دارد و در قیامت برداشته می شود. اولا به نقطه ی خوبی رسیدید خب همین حجاب جنسش از چیست؟ دوما روایتی که از امام علی آورده بودم فقط صحبت از حلال دنیا نبود بلکه صحبت از بی اعتنایی به حلال خالص دنیا بود و از این جهت هم دست و پای شما در بحث بسته می شود.
سین;784016 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
نتوانستم از شکلکهایتان نقل قول کنم نقل قول های خالی به معنای نقل قول از شکلک ها هستند.
چه چیزی برایتان دشوار است اینکه آن حدثی که در پست 952 برای جناب ملاعلی آوردید سندش بسیار ضعیف است و نسبت به محتوای آن هم ائمه هشدار داده بودند؟
در اینکه گفتم اگر تبحری در عکس نشان دادن وضعیت داشته باشم شاگرد خودتان هستم و از خودتان آموخته ام شکلک پیرمرد گذاشته اید پس قبول کرده اید که در این زمینه شما استاد هستید و ما شاگرد.
سین;784016 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
یعنی فرق لذات معنوی و لذات مادی اینقدر مشکل است که شکلک می گذارید؟
سین;784016 نوشت:
. ان شاء الله توضیحاتی که کمی بالاتر دادم این سوء تفاهم را برطرف نماید
بنده به توضیح شما پاسخ دادم.
سین;784016 نوشت:
در مورد جملهی پایانیاتان هم درست متوجه نشدم، البته به هر حال یک راه رسیدن به گزینهی درست کنار زدن گزینههای غلط است ولی باید دید در چه مسألهای شما این راه را در پیش گرفتهاید، گاهی پرداختن به خود گزینهی درست مقدم است وقتی اثبات آن سادهتر از بررسی بینهایت باطل متنوعی است که علم ما برای رد کردن آنها کافی نباشد ... در هر صورت صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...
من گفتم شناخت باطل و نگفتم شناخت اباطیل. بین این دو فرق است. یعنی این که به صورت کلی ویژگی های باطل چیست و هرچیزی که دیدم آن ویژگی ها را دارد باطل بشمارم و رد کنم نه اینکه تعداد زیادی باطل را بررسی کنم و زیر میکروسکوپ قرار دهم.
سین;784016 نوشت:
حتی اگر استثناء هم باشد باز مشکلی نیست چون در هر صورت همان استثناء خبر از امکان تحقق میدهد ... آن کلام معصوم علیهالسلام را هم میتوان محدود به یک context خاص کرد که شامل حشر در قیامت نشود ...
چرا اگر استثنا باشد مشکلی هست زیرا استثنا قابل تسری به باقی موارد نیست.
حالا که دلیلی ندارید با واژه های انگلیسی هم نمی توانید چیزی را عوض کنید آن روایات صراحتا گفته اند که روح به بدن ملحق نمی شوند . conteX دیگر چه صیغه ای است؟
سین;784016 نوشت:
به زعم حقیر فرق دارد ... به هر حال همان ۱۸۰ درجه را هم با قرائنی بیان میکنم و همینطوری از خودم که در نمیآورم ... ولی شما ظاهراً دوست دارید به هر حال برچسبی را با روش تلقین به حقیر بچسبانید ...
ولی به زعم بنده فرقی ندارد چون ما هم همان رد کردن روایات را با قرائنی بیان میکنیم و همینطوری از خودمان که در نمیآوریم.
سین;784016 نوشت:
به دنبال رد کردن روایات نیستم ولی هیچ هم بعید نیست که روایتی را فراموش کنم و در نتیجهگیریهایم به آنها توجه نکنم ... در چنین بزنگاههایی دقتنظرها و انتقادهای سازندهی شما خیلی مفید فایده است ان شاء الله ...
این کار شما مرا یاد کسی می اندازد که دنبال عینکش می گردد غافل از اینکه عینک روی چشم خودش است. شما در جواب من این را که در خواب خروج روح صورت می گیرد را درست در بررسی همان روایتی گفتید که در آن آمده است روح در خواب از بدن خارج نمی شود.
حالا بالاخره مشکلی کهدر ترجمه ی غیر انها داشتید برطرف شد؟
سین;784016 نوشت:
در آن آیه نگاه کردم اثری از هلاکت در اثر عذاب مشاهده نکردم، بیشتر مثل این بود که دارد درسی به ایشان میدهد، شما هم اگر بخواهید بفرمایید که آنها هلاک شدند و بازگشتند بعد باید خودتان بفرمایید چرا این آیه با آن آیهی دیگر به تناقض نمیرسد ...
درس حساب و هندسه که نبوده است این درس اگر به صورت مردن ناگهانی باشد همان عذاب و هلاکت معنی می دهد. اگر تردید دارید می تونید احادیث تفسیری را هم ببینید.
سین;784016 نوشت:
سؤال خوبی است ...
خوب تر هم می شود وقتی جواب آن داده شود.
سین;784016 نوشت:
با مطلبی که در مورد تفاوت دنیا و آخرت گفته شد ان شاء الله این سوء تفاهم هم برطرف گردد ... دایرهی اعتبار این احادیث که در آنها صحبت از طاعت خداوند هم به میان آمده است دنیاست و لزوماً قابل تسرّی به آخرت نیستند ... شما اینطور گمان نمیکنید؟
نه خیر برطرف نشد. شما ابتدا باید ماهیت آن حجابی که می گویید را مشخص کنید.
در آن روایات به صورت کلی گفته شده نگفته این حرف فقط برای دنیا است.
سین;784016 نوشت:
سبحان الله ... جناب عصران لطفاً رعایت کنید ...
یاد کسانی افتادم که به همه میگویند یا در افراط هستید یا در تفریط، فقط ما هستیم که بر مدار تعادل قرار داریم ... ظاهراً شما هم معیار مناسبی برای تشخیص غلو از غیر غلو سراغ گرفتهاید ... با این توصیف حقیر را هم اهل غلو بدانید و بحث با بنده را مختومه بگردانید ... بنده نزد خداوند برای اعتقاد داشتن به آنچه که شما غلوّش مینامید دلیل دارم، ان شاء الله
رعایت باید دوجانبه باشد شما خودتان هم در همین موضوع با استناد به سخن شیخ مفید تفکرات و سخنان جناب ملاعلی را منبعث از مسیحیت دانسته بودید. البته منظورم این نیست که من هم اینها را برای تلافی کردنش گفته باشم. اینکه گفتم خوردن و نکاح را به خاطر شکم و زیر شکم انجام می شود که حرف حقی است زیرا نفس خوردن و نکاح به خاطر شکم و زیر شکم است. در این هم که گفتم آن سخنتان تفکر غلات است خب اینکه می گویید اگر ولایت را قبول داشته باشیم هر کاری خواستیم می توانیم بکنیم این تفکر غلات است دیگر.
سین;784016 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
متن روایت گیج کننده بود یا سوال من؟ سوال ممن هم که از خود همان متن روایت بود.
سین;784016 نوشت:
بله قبول دارم ... از ابتدا هم منظورم این نبود که این روح حتماً نیاز به بدن داشته باشد ... اما این به معنای پذیرفتن غیرمادی بودن حشر هم نیست ...
پس منظورتان چه بود؟
سین;784016 نوشت:
در حدیث صحبت از صورتهای عاری از ماده شده بود ... لابد حقیر اشتباه برداشت کردهام ...
صورت های عاری از ماده از نظر شما یعنی اینکه جسم و ماده با هم تفاوت دارند؟؟! من که نفهمیدم چگونه این برداشت را کردید.
سین;784016 نوشت:
گفتهی مجموعهای از علما هم به تنهایی ملاک و معیار نیست ... معیار ثقلین است و فهم درست آنها، شما هم اگر از ثقلین برای خود جوازی سراغ دارید که بر اساس آن معاد را غیرمادی بدانید حقیر این بحث را غیرضروری میدانم ...
اگر قرار بر بدون دلیل پذیرفتن باشد گفته ی مجموعه ای از علما بر گفته ی یکی از علما ارجحیت دارد.
دیدید گفتم خودتان در عکس کردن وضعیت استاد هستید.شما خودتان فقط به گفته ی یکی از علمای گمنام استناد کردید که روح و جسم تفاوتشان اعتباری است حالا وقتی من به شما گفتم که گفته ی یکی از علما خود به خود دلیل نمی شود . آن وقت شما در جواب به من گوشزد می کنید که معیار ثقلین است؟
سین;784016 نوشت:
تناقضی ندیدم برادر، این دو جمله برای دو نفر متفاوت است، اولی برای انسان کامل و دومی برای یک مؤمن معمولی ...
در روایتی که خدمتتان آورده بودم و امیدوارم یادتان باشد گفته بود که آدمیزاد ( نه فقط انسان کامل) از عالم علوی ( صورت بدون ماده ) است. بنابراین باز هم تناقض می شود.
البته تا همینجایش هم که بین کمال و مادیت رابطه تضاد برقرار کردید جای بسی شکر است.
سلام خدا بر شما با رحمت و برکاتش اگرچه مدت زمان زیادی به دلیل تنبلی من در تایپ کردن گذشته است اما چون ناتمام مانده است لذا الان که همت کردم که تایپ کنم جواب می دهم.
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته، عرض ادب و احترام و عرض تعزیت ایام غم و ماتم اهل بیت علیهمالسلام شما بزرگوارید جناب عصران، روحیهی علمی شما الگویی است برای حقیر و از بحث کردن شما در تاپیکهای مختلف مطالب زیادی یاد گرفتهام، شاید یک لطف خدا به حقیر هم همین باشد که همیشه با شما در دو طرف مخالف باشیم تا از شما بهتر بتوانم یاد بگیرم ... خدا همتتان را زیاد کند و توفیقاتتان را نیز هم ... حقیر هم اگر دیربهدیر جواب میدهم بخاطر کمی وقت و یک سری مسائل دیگر است که گفتن ندارد، در مجموع سعی دارم کمتر در سایت حضور داشته باشم ان شاء الله، اینطوری بهتر است، با این حال اگر خدا لطف کند و کسی بیاید که با شما مخالف باشد دوست دارم بحثهایتان با ایشان را دنبال کنم ... شکلک «گل»
عصران;788225 نوشت:
شما در اینجا اشکالات وارده ی من بر توجیهتان برای اینکه آن حدیث ( حدیث پنجم) بر معاد جسمانی ساز گار است را یا تلویحا قبول کردید یا در مقابلشان سکوت کردید پس اگر دلیل دیگری مانده است ارائه کنید وگرنه ثابت می شود که آن حدیث نفی معاد جسمانی می کند. ... من در اینجا قصد نداشتم از آیه تبدیل زمین غیر مادی شدن آن را بری شما بگویم . هدف ابطال توجیه شما برای آن روایت بود که گفته بودید در قیامت دوباره زمین و آسمان با هم ترکیب می شوند که در اینجا هم مثل اینکه به ابطال این توجیهتان اقرار کردید . اینطور نیست؟
برادر، از کوتاهآمدنم در بارهی تبدیل شدن زمین به چیزی غیر از زمین کوتاه آمدم، زمین و آسمان همچنان در قیامت و آخرت خواهند بود، چنانکه در سورهی زمر خداوند فرموده است «وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» و باز فرموده است که در قیامت زمین به نور پروردگارت روشن میشود «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» ... پس آن تبدیل شدن زمین به غیر زمین را باید طوری تفسیر کرد که با این آیات قابل جمع باشد، زمین به غیر زمین تبدیل نمیشود، اگرچه به هر حال به همان صورت قبل نمیماند، شاید اگر بگوییم که فقط رویهی آن به غیرزمین تبدیل میشود ولی کلیت آن همچنان زمین باقی میماند بتوان بین این دو دسته آیات را جمع نمود ... شاید هم اشتباه میکنم ... نقد شما میتواند این موضعگیری را روشنتر نماید ... اما اگر قبول کردید که در آخرت زمین همچنان هست از آن روایت همچنان همان مادی بودن قیامت را هم میتوان نتیجه گرفت، با همان توجیهات ارائه شده، بلکه چه بسا مادی (+روحانی) بودن آخرت توجیه قویتری دارد ...
عصران;788225 نوشت:
تفاوتی نمی کند بازهم تفسیر به رای است چون همان جمع آیات و روایات را هم بر اساس فهم و درک و سلیقه ی خودتان انجام می دهید.
نظر قابل تأملی است ... بله، درک ما از همه چیز از آیات کریمه گرفته تا روایات تا مشاهدات تجربی همه در حیطهی علوم حصولی است و خطابردار است و از جنس ظن و گمان و نظریهپردازی است و در نتیجه میتواند مصداق تفسیر به رأی محسوب گردد ... مگرآنکه عقل سلیم و قلب مبنای قضاوت روی نظریات قرار گرفته و متمسک شویم به اینکه عقل سلیم خودش حجت باطنی خداست و معصوم از اشتباه، البته برای کسی که شحّ نفسش را سرکوب کرده و بتواند از عقل سلیمش استفاده نماید ... الباقی افراد حداکثر میتوانند تردیدگرا باقی بماند، به این معنا که نظریه بدهند ولی اصراری روی آن نداشته باشند و اجازهی نقد نظریات خود را بدهند و بیتعصب نقدهای وارده به آن را دنبال کنند ... در این صورت باز هم تفسیر به رأی روی نمیدهد ... مهم این نیست که انسان فقط چیزی را که یقین دارد بیان کند، بلکه مهم است که اگر یقین ندارد همین نداشتن یقین خود را هم ذکر کند تا خدای ناکرده مخاطبان او برداشت دیگری نکنند ... تفسیر به رأیی که بخاطر چنان اشتباهی منجر به گمراهی دیگران نشود بعید میدانم حرام باشد، بلکه امروزه قریب به اتفاق بحثهای علمی از همین دسته بحثها هستند اگر حقیقتاً علمی باشند ... مشکل از جایی است که گروهی بیایند و بگویند نظریات ما همان نظر قرآن و روایات است، کاری که ظاهراً متأسفانه فلاسفه میکنند، البته ان شاء الله اشتباه فهمیده باشم ...
عصران;788225 نوشت:
این را هم متوجه نمی شوم که چرا عبور از ظاهر هر موقع به نفع ادعای ماست تفسیر به رای است و هر موقع به نفع ادعای شما می شود تلاش بری فهمیدن آیات و روایات است!
اگر چنین چیزی از نظرات حقیر برداشت شده است عذرخواهی میکنم ... لااقل شما را اینطور نیافتم که تعصبی داشته باشید بر روی این نظریه که قیامت مجرد از ماده باشد، بنابراین هیچ اتهام تفسیر به رأیی را متوجه شما نمیدانم، گرچه نظر حقیر جز برای خودم هم ارزش خاصی ندارد ...
عصران;788225 نوشت:
چرا از درخواست من طفره رفتید؟ در خواست زیادی نکردم فقط خواستم یک روایت غلو آمیز از کتب حدیثی قدیمی شیعه به من نشان بدهید. که ببینم واقعا شما چه چیزی را غلو می دانید و آیا اصلا به وجود خارجی غلو را در کتب حدیثی اعتقاد دارید؟ وگرنه این را که می دانستم که ادعای مخالفت با غلو را دارید . ولی من مشخصا از شما یک نمونه حدیث غلو می خواستم مثلا از نظر شما در حدیثی که اهل بیت یدالله و جنب الله هستند اهل بیت در جایگاه رزاقیت قرار نگرفته اند و آن را توجیه می کنید من دنبال یک نمونه هستم که شما آن را غلو بدانید و توجیه نکنید. ادعا کردن که کار آسانی است باید نمونه نشان دهید.
قصد طفره رفتن را نداشتم ولی چیزی به یادم نیامد، اما خاطر شریفتان هست روایاتی را که در آن فرمودند ما را از خالقیت و رازقیت پایین کشیده و بندهی خدا بدانید و دیگر هر چه که در وصف ما بگویید کم گفتهاید و به کنه ما نمیتوانید برسید ... با این حساب اگر جایی گفته شد که ایشان خدا هستند و منظور از خدا هم نه حتی اسم جلالهی الله که بلکه ذات خداوند بود که با «هو» مورد اشاره قرار میگیرد این را غلو میدانم ... گرچه یک فرد عامی که فرقی میان خداوند و اسماء و صفات او نمیگذارد بگوید که حتی مثلاً رسول خدا البصیر است همین هم میشود غلو از این جهت که منظور او از البصیر اشاره به خدایی خدا بوده است و نه به اسم خدا که اسم هم جدای از مسمی است ... مگرنه حقیر ید الله و جنبالله و وجهالله بودن اهل بیت علیهمالسلام را غلو نمیدانم، ولی اینکه وجودشان موجود باشد به وجود خدا و نه به ایجاد خدا را غلو میدانم، حرفی که بعضاً میزنند اگرچه روایتی در این باره ندیدهام که به عنوان مصداق برایتان بیاورم ...
عصران;788225 نوشت:
چرا حالا بد آموزی؟ مگر خدا در قرآن نمی گوید که شرم ندارد از اینکه حتی به پشه ای مثل بزند. حالا ما اگر برای تقریب به ذهن از داستانهای کودکان و نوجوانان استفاده کنیم کار بدی کرده ایم؟
در حالت عادی که اشکالی ندارد اگر بحث را لوث نکند، ولی در کل به نظرم رسید شاید لحن بیانم و روش مباحثهام چندان مناسب نیست، شما ناراحت نشدید و با جنبهی بالای خودتان بحث را مدیریت نمودید ولی بودهاند کسان دیگری که نتیجه برای ایشان طور دیگری بوده است ...
عصران;788225 نوشت:
نه به هيچ وجه آن روايت قابل تطبیق با تبدیل شدن به خوراکی تمیز نیست. دقت بکنید که اینکه زمین نان بشود با اینکه زمین مثل نان سفید پاکیزه بشود بسیار تفاوت دارد یادتان رفته است خودتان قبلا به من چه گفته بودید:
بله، اگر چنان باشد همچنان خواهد بود و باید به متن احادیث دقت بیشتری کنم ان شاء الله ... گرچه در این مورد خاص به هر حال کلیت زمین ظاهراً زمین باقی میماند ... و الله العالم
عصران;788225 نوشت:
نشان دادن لازم ندارد زیرا یمین به معنای سمت راست است شما که می گویید یمین برای خدا به معنای سمت راست نیست باید حرفتان را ثابت کنید نه من.
اینکه خدا در مقام ذات خودش راست و چپ نداشته باشد که واضح است چون در مقام ذات هیچ تعینی نمیپذیرد، ولی اگر منظور شما از راست در عوالم مخلوق باشد در این صورت دیگر میتوان بحثی ترتیب داد تا معنای راست برای خداوند بهتر فهم شود ... اولین نقطهی بحث هم میتواند این باشد که چه کسی گفته است یمین فقط به معنای راست باشد، مثلاً چرا بر وزن فعیل است، یا اینکه چرا از آن ریشهی خاصی که از آن مشتق شده است گرفته شده است و خود معنای راست آیا کنایی است یا حقیقی و قص علی هذا ...
عصران;788225 نوشت:
حلال و حرام در همین دنیاست دیگر. شما گفتید نشان دهید حلال مکروه شمرده شده باشد ما هم نشانتان دادیم و خودتان هم قبول کردید که حلال دنیا مقدمه ی غفلت است. اما می گویید که اینها به سبب حجابی است که وجود دارد و در قیامت برداشته می شود. اولا به نقطه ی خوبی رسیدید خب همین حجاب جنسش از چیست؟ دوما روایتی که از امام علی آورده بودم فقط صحبت از حلال دنیا نبود بلکه صحبت از بی اعتنایی به حلال خالص دنیا بود و از این جهت هم دست و پای شما در بحث بسته می شود.
لازم نیست جنس این حجاب مطرح شود چون به هر حال در قرآن هم آمده که در قیامت حجاب از جلوی چشم ایشان برداشته میشود و به ایشان گفته میشود که امروز چشمان شما تیزبین است، آشکار شدن سرائر در قیامت را هم میتوان از همین رهگذر فهمید، یک نتیجهی برداشته شدن این حجاب را هم میتوان همین برداشته شدن غفلت از انسان در صورت اشتغال به نعمات ظاهری و مادی دانست چرا که ظاهر دیگر انسان را از توجه به باطن منصرف نمیکند و در نتیجه لزوماً همراه با غفلت نخواهد بود ... اما اگر بخواهیم روی جنس آن حجاب بحث کنیم هم میشود ... بحثهای متفاوتی میتوان داشت ولی شاید یک بحث این باشد که فرمودند اگر هیجانهای قلبی شما نبود میدیدید آنچه را که من میبینم و میشنیدید آنچه را که من میشنوم ... اگر همانطور که باید و شاید خدا در قلب و دنیا در دست باشیم دل به یاد خدا آرام است و چشم و گوشی از ورای حجاب دنیا باز خواهد شد، اما برعکس اگر خدا در دست و دنیا در قلبمان باشد این میشود اوج غفلت ... بنابراین شاید از یک نظر بتوان گفت که این حجاب ناشی از وارد شدن دنیا در قلب انسان است و داشتن آرزوهای دور و دراز که درست در مقابل زهد قرار دارد و زهد و چشمپوشی از لذات دنیا هم به این دلیل مترادف با برداشته شدن حجاب دنیا و بمیرید پیش از آنکه بمیرید (مرگ در دنیا و زنده شدن در برزخ) و به حساب خود برسید پیش از آنکه به حساب شما برسند (قیامت) است که اتصال انسان به قلبی که حرم خداست برقرار است و در نتیجه غفلتی در او راه نمییابد، حتی اگر دست به آمیزش جنسی بزند و لذت جسمی هم ببرد، یا در همین دنیا از غذایی بهشتی بخورد چنانکه حضرت مریم سلاماللهعلیها و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها خوردند و این غذا برایشان گوارا هم بود و لذت داشت ... شاید هم این بحث بر روی جنس حجاب را بهتر باشد به صورتهای دیگری سامان داد، ولی در هر صورت مستقل از جنس آن حجاب در اصل اینکه حجابی در دنیا وجود دارد که میان ظاهر و باطن را فاصله انداخته است شکّی نیست، چنانکه لقمهی حرامی که باطناً آلوده است هم ممکن است نمود دنیایی خیلی خوشمزهای داشته باشد و خواهانهای بسیاری داشته باشد و به طرز مشابه لقمهی حلالی که باطناً بهشتی است ممکن است نمود دنیایی خیلی خوشمزهای نداشته باشد و بسیاری آن را خوار و کوچک بشمرند ... و مثال از این دست بسیار است که شما خود حتماً به آنها واقفید ....
عصران;788225 نوشت:
چه چیزی برایتان دشوار است ...؟ در اینکه گفتم اگر تبحری در عکس نشان دادن وضعیت داشته باشم شاگرد خودتان هستم و از خودتان آموخته ام شکلک پیرمرد گذاشته اید پس قبول کرده اید که در این زمینه شما استاد هستید و ما شاگرد.
حقیر عددی نیستم ... در هر صورت به بزرگی خودتان عفو بنمایید ...
عصران;788225 نوشت:
یعنی فرق لذات معنوی و لذات مادی اینقدر مشکل است که شکلک می گذارید؟
بله به زعم حقیر میان لذت با لذت فرق اصولی و اساسی وجود ندارد و اگر هر دو حقیقی باشند (مستقل از نمود دنیایی آنها) دیگر تنها فرق آنها در شدت و ضعف آنهاست ... اگر بهشت جای یکی باشد استبعادی ندارد که جای دیگری هم باشد چون نتیجهی هر دو میشود لذت بردن و احساس رضایت و خشنودی و در هر دو صورت هم خداوند بینیاز است و اگر از غذاخوردن ما سودی نبرد از نماز خواندن ما هم سودی نمیبرد ... پس حقیقتاً میان این لذات فرقی نمیبینم ... اشتباه میکنم؟
عصران;788225 نوشت:
ولی به زعم بنده فرقی ندارد چون ما هم همان رد کردن روایات را با قرائنی بیان میکنیم و همینطوری از خودمان که در نمیآوریم.
الحمد لله ... هیچ اشکالی ندارد اگر همهامان بیان کنیم که نظریات ما نظریات ما هستند و ما نماینده و سخنگوی خدا نیستیم و معصوم از اشتباه هم نیستیم و قص علی هذا ...
عصران;788225 نوشت:
درس حساب و هندسه که نبوده است این درس اگر به صورت مردن ناگهانی باشد همان عذاب و هلاکت معنی می دهد. اگر تردید دارید می تونید احادیث تفسیری را هم ببینید.
حضرت عزیر علیهالسلام هم ناگهانی از دنیا رفتند و صد سال بعد زنده شدند، گرچه شاید هم در این مورد حق با شما باشد که البته اگر بفرمایید هست باید بعد بتوانید نشان دهید که چطور بین این آیه با آن آیهی دیگر منافاتی وجود ندارد ... در هر صورت حقیر دیگر اصراری بر آن مثالم ندارم، اصلاً فرض کنید که رجعت استثناء بر قاعده باشد، همینکه امکانش هست میرساند که امکانش هست، گرچه متنی از مرحوم علامه هم آوردم که در آن پاسخ داده بودند که چرا رجعت به معنای بازگشت به عقب نیست و اینکه چرا داشتن بدن مادی مانع از تکامل شخص نیست و قص علی هذا ...
عصران;788225 نوشت:
رعایت باید دوجانبه باشد شما خودتان هم در همین موضوع با استناد به سخن شیخ مفید تفکرات و سخنان جناب ملاعلی را منبعث از مسیحیت دانسته بودید. البته منظورم این نیست که من هم اینها را برای تلافی کردنش گفته باشم. اینکه گفتم خوردن و نکاح را به خاطر شکم و زیر شکم انجام می شود که حرف حقی است زیرا نفس خوردن و نکاح به خاطر شکم و زیر شکم است.
البته حقیر منظورم این نبود که نظرات جناب ملاعلی الا و لابد منبعث از نظر مسیحیان است، ولی قصدم تذکری بود از این جهت که دیدم ایشان در جایی فرمودند که اگرچه کاری با نظر مسیحیان ندارند و نظر آنها برای ایشان حجیتی ندارد ولی با این وجود برایشان جالب است که مسیحیان هم چنان مطالبی را بیان کردهاند ...
عصران;788225 نوشت:
در این هم که گفتم آن سخنتان تفکر غلات است خب اینکه می گویید اگر ولایت را قبول داشته باشیم هر کاری خواستیم می توانیم بکنیم این تفکر غلات است دیگر.
متوجه منظورتان نشدم که میفرمایید حقیر گفتهام اگر ولایت را قبول داشتهباشیم دیگر هر کاری خواستیم میتوانیم بکنیم ... بعید میدانم چنین اشتباهی کرده باشم ولی اگر کرده باشم همین الآن اصلاح میکنم که چنین نظری ندارم ...
عصران;788225 نوشت:
اگر قرار بر بدون دلیل پذیرفتن باشد گفته ی مجموعه ای از علما بر گفته ی یکی از علما ارجحیت دارد. دیدید گفتم خودتان در عکس کردن وضعیت استاد هستید.شما خودتان فقط به گفته ی یکی از علمای گمنام استناد کردید که روح و جسم تفاوتشان اعتباری است حالا وقتی من به شما گفتم که گفته ی یکی از علما خود به خود دلیل نمی شود . آن وقت شما در جواب به من گوشزد می کنید که معیار ثقلین است؟
استناد حقیر بدون اصرار است و تا پاسخ بهتری نیابم به آن پایبندم وقی که اختلافی میان آن و قرآن و روایات سراغ نداشته باشم ... به هر حال معیار ثقلین است و عقل سلیم با آن شرطی که بیان گردید ...
عصران;788225 نوشت:
البته تا همینجایش هم که بین کمال و مادیت رابطه تضاد برقرار کردید جای بسی شکر است.
حقیر بجز مراتب بالای وجودی دیگر هیچ مرتبهی غیرمادی نمیشناسم، چه کمالی باشد و چه نباشد ... حتی برای فرشتگان هم بدن مادی قائل هستم که در آستانهی قیامت قبض روح میشوند چنانکه حتماً شرح این قضیه را خودتان پیشتر مطالعه داشتهاید. در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
عرض ادب و احترام و تبریک سال نو،
در راستای آیاتی که در این نقلقول آمده است:
سین;790248 نوشت:
برادر، از کوتاهآمدنم در بارهی تبدیل شدن زمین به چیزی غیر از زمین کوتاه آمدم، زمین و آسمان همچنان در قیامت و آخرت خواهند بود، چنانکه در سورهی زمر خداوند فرموده است «وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» و باز فرموده است که در قیامت زمین به نور پروردگارت روشن میشود «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» ... پس آن تبدیل شدن زمین به غیر زمین را باید طوری تفسیر کرد که با این آیات قابل جمع باشد، زمین به غیر زمین تبدیل نمیشود، اگرچه به هر حال به همان صورت قبل نمیماند، شاید اگر بگوییم که فقط رویهی آن به غیرزمین تبدیل میشود ولی کلیت آن همچنان زمین باقی میماند بتوان بین این دو دسته آیات را جمع نمود ... شاید هم اشتباه میکنم ... نقد شما میتواند این موضعگیری را روشنتر نماید ... اما اگر قبول کردید که در آخرت زمین همچنان هست از آن روایت همچنان همان مادی بودن قیامت را هم میتوان نتیجه گرفت، با همان توجیهات ارائه شده، بلکه چه بسا مادی (+روحانی) بودن آخرت توجیه قویتری دارد ...
خداوند در بهشت زمین را به ایشان به ارث میرساند تا ایشان در بهشت به هر کجا که میخواهند بروند ... زمین را حتی اگر بخواهیم تأویل کنیم هم باید به دنیا تأویل کنیم و نه به آخرت که مطابق آن حدیثی که جناب عصران آوردند از شأن آسمان است ... این دو شأن از هم جدایند تا دنیا جاری باشد مگرنه در قیامت هر دو از شأن آخرت خواهند بود ... گرچه میدان برای توجیه همواره باز است و باز بزرگوارانی خواهند بود که زمین را به ملکوت زمین بازگردانند و باز وجود ماده را منکر شوند، برخی مادهی دنیوی را منکر میشوند که در قیامت باشد و میگویند در قیامت و آخرت ماده هست ولی نه این ماده، برخی هم اصل وجود ماده در قیامت را منکر خواهند شد و خواهند گفت آنجا همه چیز مجرد از ماده است ... اینکه دلیلشان برای خودشان حجت هست و حقیقتاً خودشان با آن عمیقاً قانع میشوند یا خیر دیگر با خداست ... والله العالم ...
[=microsoft sans serif]با سلام خدمت دوستان اولا هیچ وقت قدرت خدا رو دست کم نگیرید تا جایی که میتونید عبادات خود را به نحو احسنت اجرا کنید به عنوان مثال بعد از هر نماز سعی کنید آیه الکرسی برای حفظ و قرآن برای برکت وثواب خود بخوانید حتما روزه بگیرید و دعاهای مربوط به روزهای ماه رمضان رو بخونید من خودم که مریضم خدا توفیقشو ازم گرفته تمام این حرفهایی که گفتم در آخر ثوابی هستش برای آخرتتون.حالا این دوست عزیزمون میگه لذات بهشت چطوریه به نظر بنده در بهشت هر نوع لذتی بخواین وجود داره بستگی به عبادات در این دنیا داره هر چی عبادات و تسبیح و ذکر و نماز و قرآن و روزه بیشتر لذات بیشتر و نباید به قصد لذت این عبادات رو انجام داد فقط باید برای بزرگی خداوند عبادت کرد اون لذتی که شما میگی به خودی خود خدا هم تو این دنیا هم اون دنیا بهتون میده در کنار همه اینا باید با مردم خوب باشین.لذات بهشت همه جوره هستش وقتی روح از بدن جدا بشه روح شما باید جواب پس بده اگه اعمال خوب باشه خداوند هر لذتی بهتون میده هر چی بخواین البته نه این طور باشه که تو این دنیا اعمالت خوب باشه تو اون دنیا بخوای با یکی زنا کنی خدا بهت اجازه بده.التماس دعا
خداوند در بهشت زمین را به ایشان به ارث میرساند تا ایشان در بهشت به هر کجا که میخواهند بروند ... زمین را حتی اگر بخواهیم تأویل کنیم هم باید به دنیا تأویل کنیم و نه به آخرت که مطابق آن حدیثی که جناب عصران آوردند از شأن آسمان است ... این دو شأن از هم جدایند تا دنیا جاری باشد مگرنه در قیامت هر دو از شأن آخرت خواهند بود ... گرچه میدان برای توجیه همواره باز است و باز بزرگوارانی خواهند بود که زمین را به ملکوت زمین بازگردانند و باز وجود ماده را منکر شوند، برخی مادهی دنیوی را منکر میشوند که در قیامت باشد و میگویند در قیامت و آخرت ماده هست ولی نه این ماده، برخی هم اصل وجود ماده در قیامت را منکر خواهند شد و خواهند گفت آنجا همه چیز مجرد از ماده است ... اینکه دلیلشان برای خودشان حجت هست و حقیقتاً خودشان با آن عمیقاً قانع میشوند یا خیر دیگر با خداست ... والله العالم ...
سلام
سال نو مبارک
شما برای نقد نظریه معاد روحانی لازمه که مبانی آن را نقد کنید که البته کرده اید
اما اگه از من میپرسید...مهمترین چالش فلسفه توجیه تکامل برزخی است چون از دیدگاه ایشان حرکت و تکامل فقط با ماده امکان پذیر است..حال آنکه مجرد بودن برزخ و آخرت با تکامل نمیسازد
البته پاسخ هایی داده شده اما پذیرفتنش مستلزم تاویل آیات است
در واقع دوراهی ما و شما دوراهی تعقل و تعبد است..اینکه آیا ما مجازیم که تعمق در معاد داشته باشیم و به نفع برهان و عقل از ظواهر بگذریم یا خیر
اگر آنچه را که فلاسفه اسلامی گفته اند هیچ و پوچه و عقل و منطق را راهی به معاد نیست پس دستور به تفکر و تعقل در قرآن امر بیهوده ایی بوده
شما برای نقد نظریه معاد روحانی لازمه که مبانی آن را نقد کنید که البته کرده اید
اما اگه از من میپرسید...مهمترین چالش فلسفه توجیه تکامل برزخی است چون از دیدگاه ایشان حرکت و تکامل فقط با ماده امکان پذیر است..حال آنکه مجرد بودن برزخ و آخرت با تکامل نمیسازد
البته پاسخ هایی داده شده اما پذیرفتنش مستلزم تاویل آیات است
در واقع دوراهی ما و شما دوراهی تعقل و تعبد است..اینکه آیا ما مجازیم که تعمق در معاد داشته باشیم و به نفع برهان و عقل از ظواهر بگذریم یا خیر
اگر آنچه را که فلاسفه اسلامی گفته اند هیچ و پوچه و عقل و منطق را راهی به معاد نیست پس دستور به تفکر و تعقل در قرآن امر بیهوده ایی بوده
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
سال نوی شما و ایام فاطمی بر شما هم پر برکت باشد ان شاء الله
نه ما مخالف تعقل هستیم و نه شما مخالف تعبد هستید، بلکه بحث ما سر فهم درست آیات و روایات است، اختلاف ما در مفاهیم اولیهای مانند ماده و حتی خود عقل است، ما منکر آن نیستیم که قرآن امر به تعقل کرده است و منکر کفویّت میان عقل و شرع هم نیستیم، لیکن عقلی که معصوم از خطا و اشتباه باشد و در نتیجه حجیت داشته باشد و حرف آخر را بزند به زعم حقیر عقلی که عرفاً شناخته میشود و بر اساس آن مثلاً فلسفه را محل بروز آن میدانند نیست، فلسفه محل بروز تفکر منطقی است نه عقل، این دو متفاوتند ولی ظاهراً نه عرفاً فرقی میان آنها قائل میشوند و نه علمای ما چنین تمایزی را قبول دارند، گرچه همانها هم میدانند که فلاسفه قابل تقلید نیستند آنچنانکه مراجع آشنا به آیات و روایات قابل تقلید هستند، همچنین میدانند که فلسفه لزوماً انسان را به خدا و به دین حق نمیرساند با آنکه همان آیات و روایات که امر به تعقل کردهاند فرمودهاند که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
فلسفه نمیتواند هیچ چیزی را واقعاً اثبات کند چون پیشفرضهای خودش را نمیتواند اثبات نماید و هر آنچه را هم که اثبات میکند اینطور نیست که اثباتهایش یقیناً درست باشد ... فلسفه هم یک علم بشری است همانطور که علوم تجربی و سایر علوم حصولی همگی از علوم بشری بوده و از جنس ظنّ و گمان هستند ... حتی فهم ما از آیات و روایات هم اینطور نیست که یقیناً خالی از اشتباه باشد ... اینکه کسی یا کسانی بیایند و بگویند آنچه ما میگوییم همان است که منظور خداوند و خلفای خداست و نظر دین است و دیگرانی که منتقد ما هستند قادر به فهم مطالب پیچیدهی ما نیستند و یا مستضعف فکری هستند و کودکند که آیات و روایات به زبان ایشان صادر شده است به زعم حقیر همان کاری است که متولیان کلیسای قرون وسطی انجام میدادند و این کارشان هم چیزی جز ادعا کردن صرف نیست ... حقیر از یک طرف مخالف رویکرد ایشان در علمگرایی و حقیقتجویی هستم و از طرف دیگر هم مخالف بسیاری از استدلالها و نظریات علمیاشان هستم ... فلسفهی امروزی شالودهی علمی درستی ندارد و ادعاهای آن بزرگتر از داشتههایش هست ... اینها نظرات شخصیام هستند و مطمئن هم هستم بیشتر شما و اساتید سایت با حقیر مخالف هستید و هستند ... با تمام این اوصاف هر کسی که در اسلام نظریهای بدهد، مبتنی بر فلسفه باشد یا بر علوم روز، این کار خوب است تا جایی که نگوید حرف من حرف آخر است ... از ظاهر آیات و روایات هم اگر خواستیم عبور کنیم باید با استفاده از ظاهر آیات و روایات دیگری باشد مگرنه مصداق تأویل به رأی خواهد شد که همه میدانیم حرام است ... اگر شما برای عبور از ظاهر آیات و روایات شاهد بر مادی بودن معاد دلیل از ظاهر آیات و روایات دارید حقیر اگرچه موافقتان نباشم ولی کارتان را علمی و شرعاً مجاز میدانم، مگرنه نمیدانم برای نظریات خود چه حجتی نزد خداوند خواهید داشت و چگونه نشان میدهید که تأویل به رأی نکردهاید ...
پاسخ : اولا آن که چون جناب شما عارفانه می اندیشند همان حرف حافظ را می زنند که گفت :
تو و طوبا ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست .
ویا آن بزرگ دیگر گفت :
الهی زاهد از تو حور می خواهد قصورش بین
ز درگاهت گزیان است یارب تو شعورش بین .
در ثانی : منافاتی ندارد هر کدام در جای خود وتزاحمی در کار نیست .
لذا در قرآن از دو نوع نعمتهای بهشتی یاد شده است: یکی نعمتهای جسمانی مانند باغهای بهشتی، سایههای بهشتی، خادمان بهشتی، غذاها و نوشیدنیهای بهشتی، قصرها، فرشها، ظرفها، لباسها و زینتهای بهشتی، که همه شامل مردان و زنان میگردد. در این نوع نعمتها از حورالعین و همسران بهشتی یاد شده است .
دیگری نعمتها و لذتهای معنوی و روحانی است، مانند خشنودی خدا، احترام ویژه، محیط صلح و صفا، امنیت و زوال خوف، دوستان همراه و رفیقان با وفا، نشاط فوق العاده درونی و نعمت هایی که در تصور نمیگنجد.
در تبیین تفصیلی مسله باید گفت : عقیده صحیح در مورد معاد آن است که هم روحانی و هم جسمانی است. در این میان نظریات دیگری نیز وجود دارد.هم چنین در کیفیت معاد جسمانی اختلاف نظر وجود دارد.
مرحوم علامه مجلسی میگوید: معاد جسمانی از اموری است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند . از ضروریات دین محسوب میشود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد . قابل تأویل نیست .اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمیباشد.(1)
اینان میگویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی میدانیم که روح، بسیاری از لذّتها و آلام را از طریق چشم دریافت میکند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد ،همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد. آیاتی از قبیل:
1- «أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه؛
آیا انسان میپندارد که استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد، آری قادریم که حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(2)
2- بگو همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است».(3)
3-خداوند کسانی که در قبرها هستند را زنده میکند.(4)
4-در صور دمیده میشود. پس همه از قبرها به سوی پروردگارش شتابان میروند.(5)
مراد از جسمانی بودن معاد:
بعضیها جسمانی بودن معاد را به معنای این میدانند که جسم انسان با خصوصیات مادی که برای دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهی استخوانش میشکند، دیوانه میشود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما میخورد، گرمازده میشود، خسته میشود، پیر میشود و... در آخرت با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروی عین بدن دنیوی است.
اما جسمانی بودن به این معنا که قابلیت برای بقا و جاودانگی ندارد. هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانی ملتزم نمیشوند، جسمی که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمیگردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود، به طوری که از جهت شباهت عین جسم اول باشد و از جهتی مثل آن است. به طوری که هر کس این قالب را ببیند ،بگوید این، فلانی است، آن فلان شخص دیگر است.
به تعبیر دیگر مادی بودن در قیامت و آخرت مادیتی خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد، به نحوی که قابلیت جاودانگی داشته و فضولات نداشته باشد و موجب خستگی و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین میگوید: آن چه در اعتقاد به حشر بدنها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایی از قبرها برانگیخته میشوند ،به طوری که اگر کسی تک تک آنها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن به همان است.(6)
علامه تهرانی(ره) مینویسد: جمهور اهل اسلام و تمام فقها و اصحاب حدیث قائل شدهاند که معاد فقط جسمانی است. بنابراین، روح نزد آنان عبارت است از جسمی که در بدن جاری است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شدهاند که معاد فقط روحانی است؛ یعنی فقط عقلی است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم میشود و اعاده معدوم امری محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقی میماند.
بسیاری از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعی از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالی و کعبی و حلیمی و راغب اصفهانی و بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و علاّمه حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی قائل به هر دو قسم معاد شده اند . محقق سبزواری هم همین قول را متین و استوار میداند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن،
به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته ، بنابراین، برای بدن کمالی است و برای نفس هم کمالی. هم چنین اکثر نصاری و تناسخیه به همین قول معتقدند .فقط فرق در این است که محققین از مسلمانان و پیروان آنان معتقدند ارواح حادث اند و به بدن عود میکند، ولی تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مینمایند.
در گفتار کسانی که معتقد به معاد روحانی و جسمانی هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان میفرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگری دارد.بدنی ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنی مثل این بدن تعلق میگیرد و محشور میشود. از جمله: «علی ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثلهای شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایی که نمیدانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ایشان را آفریدیم . بنیان وجودی و کیان آنها استوار نمودیم . زمانی که بخواهیم مثلهای آنان را تبدیل مینماییم».(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است . به معنای احوال و اطوار است، یعنی بدنهای آنان را به احوالات و اطوار مختلف در میآوریم. البته با اطوار عالیه محشور میشود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمتهای آن جا استفاده خواهد کرد.
نیازهای انسان در بهشت هم برآورده میشود:«ما تشتهیه الانفس».(10)
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس ، آیه 51.
6. علامه تهرانی، معادشناسی، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسی، علامه تهرانی، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;777353 نوشت:
ملاali;777353 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب ملاعلی
برادر بزرگوار، اینکه «حسنات الأبرار سیئات المقربین» خیلی محدودیتی روی ظاهر عمل نمیگذارد، بلکه از جهتی به طرح مسأله میپردازد که موافق است با «الأعمال بالنیات» ... یعنی بخش نیت عمل است که باید از أبرار تا برسد به مقربین تغییر نماید و نه لزوماً ظاهر عمل، ظاهر اعمال مقربین و ابرار و حتی گناهکاران و حتی کافران اگر یک عملی حلال باشد هیچ فرقی ندارد، لااقل آنقدر فرق ندارد که به انبیاء علیهمالسلام میگفتند «مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا» ... در نتیجه حقیر در اینجا دستگیرهای نمیبینم که با اتکای به آن بتوانید نتیجه بگیرید که ظواهر امور حلال هم مورد داشته باشند ... بله، ظاهر حلال هم اگر به قصد ریا یا نفاق انجام شود حرام میشود، یا حلال خدا اگر به همراه اسراف باشد حرام میشود، اما «ظاهر» اگر حلال باشد و نیت از انجام آن فعل هم خالص برای خدا باشد این عین عبادت خدا خواهد بود، استفادهی از نعمات منعم، چه بسا مصداق اتمّ شکر عملی است ...
اگر شک دارید روی «ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوم الحَنْدَق أفْضَل مِن عبادتِ الثَّقَلِین» فکر کنید ... این همه عبادت ثقلین را که شامل نماز شبها و تسبیحها و تهلیلها و تکبیرها و قنوتها و جهادهای به اموال و انفس بوده است بگذارید یک طرف و یک ضربهی شمشیر حضرت علی علیهالسلام در جنگ احزاب را هم بگذارید در طرف دیگر و آن عبادات به گرد پای این یک ضربهی شمشیر نمیرسند ... شاید باید به قول شما از ظواهر عبور کنیم و جانمایه را نگاه کنیم، شاید باید اینقدر اسیر ظاهر اعمال نباشیم و نیات را نگاه کنیم و تعقل و بصیرت پشت عمل را ... در این صورت ظاهر آن اهمیت اصلگونهی خود را از دست میدهد، ارضای شهوات از راه حلال با نیت بندگی خدا و اینکه این کار را دوست دارم چون خدایم برایم پسندیده است هیچگونه زشتی ندارد و هیچگونه غفلت از خداوند را هم به همراه ندارد، چنانکه انبیاء علیهمالسلام و بالاتر از ایشان اهل بیت علیهمالسلام هم از این لذات بهرهمند بودند و آنها حتی یک لحظه هم از خدا غافل نبودهاند، یعنی حتی در حین ارضای شهوات هم از یاد خدا غافل نمیشدند ... در نتیجه موتور محرّکی که برای ارائهی نظریات خود دادهاید اعتبار خود را از دست میدهد و بحث بیشتر از ضرورت ساقط میشوند ... وقتی عملی به طور ذاتی منجر به غفلت از خدا نشود هیچ استبعادی نخواهد داشت که بدن مادی هم در بهشت حضور داشته باشد و شهوات آن در آنجا ارضا شود، این ارضا شدن میتواند به غفلت منجر شود یا نشود، در دنیا برای افراد عادی مانند ما میشود ولی در بهشت نخواهد شد ...
امامان علیهمالسلام مکلف بودند چون اگرچه هرگز از اطاعت خداوند خسته نمیشدند ولی در هر صورت باید رنجش دنیوی عمل به اطاعت خدا را میپذیرفتند و تحمل میکردند، مثل اینکه امام حسین علیهالسلام با اطاعت محض به کربلا آمدند و حماسه آفریدند و در دل هم لحظهای سستی نکردند و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هم بودند، ولی در عین حال ظاهر مسأله برایشان شدیداً دلخراش بود تا آنجا که مثلاً بگویند دیگر پشتم شکست یا بگویند که خدایا اگر میتوانم این مصائب را تحمل کنم به این خاطر است که همهی اینها در نظر تو هست و تو شاهد و به حال من آگاه هستی ... اما در بهشت دیگر همین زحمت ظاهری هم نیست و باطن و ظاهر همزمان با هم متنعم میشوند به روح و ریحان ... اطاعت از خداوند دیگر سختی که ندارد هیچ، بلکه بدون اینکه خداوند تکلیف کند هم بهشتیان با شهوات خود به همان دستورات تمایل دارند که عمل نمایند، چون قلبشان مریض نیست ... در این صورت در بهشت اگر تکلیفی هم باشد این تکلیف trivial است، یعنی بود و نبودش اهمیتی ندارد ...
در ضمن اینکه مثالی از حیوانات هم برایتان آوردم که جسم مادی دارند ولی در نظر رایج علما مکلف نیستند و این خلاف ادعای شماست که مادی بودن را معادل حتماً مکلف بودن میگیرید و در نتیجهی آن مادی بودن آخرت را معادل دنیوی بودن آخرت تعبیر مینمایید که خلاف روایات است ...
دلیل اینکه در قیامت نمیتوان نماز قضا خواند شاید همان باشد که توبهی کسی که عذاب خدا را مشاهده میکند نیز دیگر پذیرفته نخواهد شد ... نماز ذکر خداست و برای یادآوری است، نماز قرار است سپر انسان باشد در ابتلائات دنیوی وقتی که نهی میکند از فحشاء و منکر، وقتی دیگر ابتلاء دنیوی در کار نباشد، وقتی دیگر در محشر کافران هم به حضور خداوند یقین دارند، نماز قضاء بخوانید که چه شود؟ ... در قیامت همه میدانند که خدا وجود دارد و پیامبران راست میگفتند، ولی صرف اینکه بگوید خدایا فهمیدم که وجود داری دیگر این اعتراف کار ایمان نداشتهاش را نمیکند ... ایمان آوردن و نماز خواندن و مشابههای آن برای دورهی حیات دنیوی (+برزخ) انسان است که کارکردهای خودشان را دارند در رشد انسان ... چرا اینقدر پراکنده بحث میکنید برادر؟ ... ظاهر این کارتان که میگویید فلان چیز هست پس بهمان چیز هم باید باشد مانند این است که بدانیم بین دو کلمه یک ربطی هست ولی دقیقاً ندانیم چه ربطی به هم دارند و بعد ادعا کنیم این دو کلمه معادل یکدیگر و لازم و ملزوم هم هستند ...
بله میتواند منجر به تکفیر توسط عوام شود ولی توجه کنید که خود فلاسفه هم دیگرانی که با ایشان مخالفت میکنند را کم متحجر یا کافر خطاب نکرده و نمیکنند ... چندین بار توسط اساتید همین سایت از زبان مرحوم ملاصدرا کلماتی شدیداللحن بر علیه کسانی که طور دیگری اسلام را بررسی کردهاند نقل قول شده است ... وقتی بدانیم که خود فلاسفه هم از اشتباه در امان نیستند (البته اگر از حقیر بپرسید میگویم که در زمان حاضر فلاسفهی ولو مسلمان در اشتباهات خود غوطهور هستند) چه بسا حتی بشود فلاسفه را در جایگاه پایینتر فرض نمود و دید که جای ابوذر و سلمان علیهمالسلام در این بحث عوض شده است ... چه آنکه این بار فلاسفه هستند که توان درک مادی بودن معاد و بهشت را ندارند و اگر کسی بگوید خدای من قادر است که همین بدن مادی را زنده کرده و تا ابد در بهشتش متنعم و یا در جهنمش معذب گرداند ابتدا استبعاد کرده و سپس کمکم میگویند که این نگاه ماتریالیستی تو را به انکار معاد میرساند، بعد هم که گوش نکنیم کمکم کافرمان میخوانند و میکشندمان همانطور که ابوذر اگر از سلمان چیزی میشنید که طاقتش را نداشت او را میکشت ... چیزی که عوض دارد گله ندارد ... :Nishkhand::Gol:
دیروز روایتی میخواندم که برایم جالب بود [آدرس: الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 598]، مردی از امام باقرالعلوم علیهالسلام سؤالی کرد، اینکه آیا نماز سخن میگوید که در قرآن آمده نماز انسان را از فحشاء و منکر نهی میکند؟ امام علیهالسلام تبسمی کردند و فرمودند «رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِيم»، یعنی خدا ضعفاء از شیعیان ما را رحمت کند که ایشان اهل تسلیم هستند، بعد جواب را دادند که بله ... بیایید فکر کنیم که چرا حضرت فرمودند ضعیفان از شیعیان ما اهل تسلیم هستند و بعد برایشان دعای خیر میکنند ... نمیشود با قطعیت نتیجه گرفت ولی شاید اگر یک نازکاندیش ژرفنگر این سؤال را از امام علیهالسلام میکرد و حضرت پاسخ میدادند بعد میخواست با حضرت وارد جدال شود و مدام استبعاد کند که آخر این چه فرمایشی است و آخر چطور ممکن است و از این دست مسائل ... اما پاسخ امام علیهالسلام به این مرد را هم بخوانید، آنجا که فرمودند «وَ الصَّلَاةُ تَتَكَلَّمُ وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ تَأْمُرُ وَ تَنْهَى قَالَ سَعْدٌ فَتَغَيَّرَ لِذَلِكَ لَوْنِي وَ قُلْتُ هَذَا شَيْءٌ لَا أَسْتَطِيعُ أَنَا أَتَكَلَّمُ بِهِ فِي النَّاسِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هَلِ النَّاسُ إِلَّا شِيعَتُنَا فَمَنْ لَمْ يَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أَنْكَرَ حَقَّنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَعْدُ أُسْمِعُكَ كَلَامَ الْقُرْآنِ قَالَ سَعْدٌ فَقُلْتُ بَلَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ فَقَالَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ فَالنَّهْيُ كَلَامٌ وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْكَرُ رِجَالٌ وَ نَحْنُ ذِكْرُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَكْبَرُ.» نماز صورت و خلقتی دارد و به آن امر و نهی میکند، بلکه فحشاء و منکر هم مردمانی هستند که نماز از ایشان نهی میکند ... بلکه ذکر خدا اهل بیت علیهمالسلام هستند ... در قیامت داریم که قرآن در صورت جوانی محشور میشود نورانی ... در قیامت قرآن جسم داشته باشد و انسانها مجرد عقلی باشند؟ ... حاشا و کلّا ...
ارتباط آن روایتی که فرمودید را نفهمیدم ... حقیر سر عقل و معقولات با شما بحث ندارم بلکه سر تجرد آن از ماده بحث دارم ...
اما اینکه میفرمایید نظریهی معاد روحانی را تأویل به رأی ندانسته چون برای تأیید آن روایت سراغ دارید، اگر درست باشد، در این صورت حقیر هم به شما حق میدهم و چه بسا بعد از بحث با جناب عصران آن را بپذیرم ... اما حتی اگر اینطور باشد باز باید به خاطر داشت که اینها همگی برداشتهای ما از آیات و روایات هستند و مطمئن نیستیم که حتماً نظر خدا و خلفای او هم همین باشد ...
با این اوصاف و اینکه شما مخالف تأویل به رأی بودن این نظریه هستید، چون برای تأیید آن روایت سراغ دارید (اینکه برای آن استدلال سراغ دارید به تنهایی کفایت نمیکند)، در اینجا دیگر میتوانیم بحث را بر روی همان روایات متمرکز نماییم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
مشابه نظریهی معاد روحانی ظاهراً در زمان شیخ مفید هم طرفدارانی داشته است که ایشان پاسخ آنها را اینطور داده است:
[INDENT=2]
[تصحيح اعتقادات الإمامية شیخ مفید، ص: ۱۱۷ و ۱۱۸]
و ثواب أهل الجنة الالتذاذ [بالمآكل و المشارب] و المناظر و المناكح و ما تدركه حواسهم مما يطبعون على الميل إليه و يدركون مرادهم بالظفر به و ليس في الجنة من البشر من يلتذ بغير مأكل و مشرب و ما تدركه الحواس من الملذوذات.
و قول من يزعم أن في الجنة بشرا يلتذ بالتسبيح و التقديس من دون الأكل و الشرب قول شاذ عن دين الإسلام و هو مأخوذ من مذهب النصارى الذين زعموا أن المطيعين في الدنيا يصيرون في الجنة ملائكة لا يطعمون و لا يشربون و لا ينكحون.
و قد أكذب الله سبحانه هذا القول في كتابه بما رغب العاملين فيه من الأكل و الشرب و النكاح فقال تعالى أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا الآية و قال تعالى فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ الآية و قال تعالى حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ و قال تعالى وَ حُورٌ عِينٌ و قال سبحانه وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ و قال سبحانه وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ و قال سبحانه إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ الآية و قال سبحانه وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ.
فكيف استجاز من أثبت في الجنة طائفة من البشر لا يأكلون و لا يشربون و يتنعمون بما به الخلق من الأعمال يتألمون و كتاب الله تعالى شاهد بضد ذلك و الإجماع على خلافه لو لا أن قلد في ذلك من لا يجوز تقليده أو عمل على حديث موضوع و أما النار فهي دار من جهل الله سبحانه و قد يدخلها بعض من عرفه [بمعصية الله] تعالى غير أنه لا يخلد فيها بل يخرج منها إلى النعيم المقيم و ليس يخلد فيها إلا الكافرون.
[/INDENT]
ایشان این نظر را برگرفته از نظر مسیحیان میداند، جناب ملاعلی، شما هم چند بار از مسیحیان نقل قولهایی کردید و گفتید شاید همان درست باشد، شاید شما بدون آنکه بخواهید از آنها متأثر شدهاید؟ مسیحیانی که انتظار دارند روحانیانشان تارک دنیا باشند طبیعی است که لذات حقیقی را منحصر در تسبیح و تقدیس بدانند و در نتیجه برایشان سنگین باشد که بهشت را هم حاوی نعمات مادی بدانند :Gig:
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"] عصران;775363 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
با تشکر مجدد از این تلاش روایی که به خرج دادهاید ... :Gol:
در این دو حدیث تنها دو بخشی از آنها که قرمز کردهام را قابل ارتباط دادن به روحانی یا جسمانی و مادی بودن معاد یافتم، اگر موارد دیگری هم هست که از نظرم دور مانده است لطف میکنید اگر نشانم دهید
در مورد حدیث اول که در نقل قول بالا عنوان حدیث سوم را به خود گرفته است:
همانطور که در روایتی که اخیراً برایتان قرار دادم مشاهده فرمودید روح مراتب دارد، ظاهراً استبعادی ندارد که روح بدن یا روح قوت یا روح شهوت یا همگی آنها جسم رقیق باشند، خود علما هم صحبت از روح بخاری میکنند، در مکاتب غیرالهی شرقی هم صحبت از جسم اثیری (همان اِتری مطابق با اصطلاحات فیزیک) شده است که البته در اصل نظرات ایشان برای ما اهمیتی به خودی خود ندارد ولی در ضمن بحثی در تاپیک دیگر مطابق فرمایش سرکار مشک حقیر کمی در این زمینه تحقیق کردم و دیدم که لااقل در این یک زمینه (هالهی انرژی که البته در روایت شما هم به صورت «إنما هي کالكلل للبدن محيطة به» بیان شده است که ترجمهاش کردهاید به «همانند هاله ای بدن را احاطه کرده اند») مطلب بر سیاق علوم تجربی مورد بررسی قرار گرفته است و این یعنی شاهد مثالی از فعل خدا در کنار شواهدی که از قول خداوند و خلفای خدا در دست داریم ... گرچه در استفادهی از همهی آنها احتیاط عقلایی به خرج دهیم ...
در کتاب احتجاجات فراتر از اینکه روح جسم رقیق است امام علیهالسلام فرمودهاند که بلکه از جنس «دم» است و اگر این مطلب را کنار مطالبی که از طب اسلامی در باب طبایع چهارگانه داریم بگذارید میبینید که این مطلب آنچنان که گمان فرمودهاید هم ضعیف نیست، بلکه با شواهد متعددی حمایت میشود ... این را بگذارید کنار اینکه فرشتگان یا گروهی از ایشان را هم از جنس هوا شمردهاند ... در نهایت هم میتوان پرسید که آیا روح و ملائکه حیّ هستند یا خیر و اگر بله این مطلب را چطور در کنار کلام مبارکهی خداوند میگذارید که فرموده است: «... جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ...»؟
اگر روح جسم رقیق باشد، ولو اینکه برخی از مراتب روح اینطور باشند، در این صورت برای نفی جسمانیت معاد باید ابتدا شواهدی را بیابید که نشان دهد همراه بدن این روحها هم معدوم میگردند ... و البته شواهدی بر اشتباه بودن این گزاره وجود دارد ... مثلاً از همان کتاب احتجاجات که روح را بیان میکند که همراه بدن در قبر وارد میشود و قبر برای آن یا باغی است از باغهای بهشت و یا حفرهای از حفرات آتش ...
با این روایات میتوانید نتیجه بگیرید که مراتبی از وجود باشند که مادی نباشند ولی همچنان جسمانی باشند ... چگونه تجرد از جسمانیت را از عبارت «صورتهایی عاری از ماده» نتیجه گرفتید؟ ... در مورد مادی بودن هم اگر چند هفته یا چند ماه پیش این روایت را میآوردید در تمام نظراتم تجدید نظر میکردم، ولی بعد که مطابق قرآن به این آیه رسیدیم که «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا» و بعد دیدیم که در روایت مبارکه آمده که میان فرشتگان مقرب خدا و خدا چهار حجاب است که حجاب چهارم آن حجاب ظلمانی است به این نتیجه رسیدم که چیزی که مادی نباشد هم داریم، ولی حتی فرشتگان مقرب خدا هم عاری از مادیت نیستند، یعنی بدن مادی دارند اگرچه آنها هم مراتب بالاتری دارند، در آستانهی قیامت هم همهی آنها میمیرند و در روایت هم آمده که عزارئیل علیهالسلام به امر خدا جانشان را میگیرد تا دست آخر خود عزرائیل علیهالسلام را خود خداوند قبض روح میکند ... و همه هلاک میشوند الا وجه ربک ذو الجنان و الإکرام ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
با سلام
یکی از اختلافات مبنایی ما همین جاست
چیزی که به خاطرش افراد زیادی جهنمی میشوند نمی تواند ذاتا خوب باشد و
خیر اینطور نیست
پس با آیه ای که میگوید جاهل در آخرت هم کور است و اینکه ابراز پشیمانی ها فقط حرف است چه میکنید؟؟!!
آخرت تکوینا جای عمل و رشد عملی نیست
نه اینکه چون آنجا حقیقت روشن میشود!!
اولا که خدا دیدنی نیست
ثانیا همین دنیا هم اکثر کافرها میدانند که پیامبر راست میگوید ولی انکار میکنند
پس فرق دنیا و آخرت در این نیست که آنجا حق مشهود است و اینجا نیست لذا فرض شما صحیح نیست
این فرض هم صحیح نیست
آنان که به ظاهر چسبیده اند (در شیعه) هیچگاه تکفیر نشده اند
تکفیر همیشه دنبال کسانی بوده که خواستند از بواطن و اسرار قرآن بگویند
سلام عليكم و رحمه الله وبركاته و جميع حسناته
آن نظری که می گویید طرفدارانی داشته و انتقاد شیخ مفید از آن را نقل کردید نظر شیخ صدوق بوده است . که با استناد به آن حدیث معروف امام علی درباره ی عبادت تاجران و بردگان و آزادگان قائل شده بود که مرتبه ای از بهشت فقط تسبیح و تقدیس است و اتفاقا اینها را به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود . که بعد همانطوری که نقل کردید شیخ مفید از او به شدت انتقاد می کند. اصلا کل همین کتاب شیخ مفید ( تصحیح الاعتقاد) در انتقاد از اعتقادات شیخ صدوق است. می بینید که اینها دلیل نمی شود شما می گویید شیخ مفید این را گفته است من هم می گویم شیخ صدوق آن را گفته است پس باید دلیل بیاورید. اتفاقا یکی از انتقادهای شیخ مفید در همان کتاب از شیخ صدوق نحوه ی برخورد او با روایات بود که مشابه برخورد شما ( روایت زدگی و اخباری گری به خصوص در آحاد) است. کاش آن حرف شیخ مفید را هم می پذیرفتید و گزینشی نسبت به سخنان آن عالم برخورد نمی کردید.
نمی دانم تمام شد یا هنوز هم جوابتان ادامه دارد. به هر حال من علی رغم مخالفت با روایت زدگی شما بحث را آن طور که می خواهید ادامه می دهم.
دیگر قرار نشد چانه زنی بیهوده بکنید. با این استدلال کسی هم می تواند به ما بگوید که در آیه ی (( لم یلد و لم یولد)) هم چون از (( لن)) استفاده نشده ممکن است یک محدوده زمانی خاص مورد نظر باشد و بعد از آن خداوند هم زاد و ولد بکند!!! یا در شهادتین و اذان که می گوییم (( لا اله الا الله)) چون از (( کلا)) استفاده نشده ممکن است بعدا خدای دیگری هم بیاید. (( لن)) و ((کلا)) برای تاکید هستند و عدم استفاده از آنها به معنای امکان فعل نیست.
بهتر بود به چیزی استناد می کردید که مورد توافق باشد نه اینکه خودش هم مورد مناقشه باشد. بحث رجعت با توجه به عدم توافق موضوعی جداگانه می طلبد و طرح آن باعث بحث در بحث آمدن و انحراف موضوع تاپیک است.این هم که گفتید از اعتقادات مسلم شیعه است. خب معاد جسمانی را هم ادعا شده بود از اعتقادات مسلم شیعه است که ما الان داریم روی آن بحث می کنیم. یا همانطور که در بالا گفتم خیلی چیزها را شیخ صدوق به عنوان اعتقادات مسلم شیعه مطرح کرده بود که شیخ مفید بعدا گفت اینها اعتقادات فاسد است.
البته من خودم چند بار نظرم نسبت به رجعت تغییر کرده بود و الان هم آن را مردود نمی دانم بلکه آن را نظریه ای ضعیف می دانم چون که بیشتر روایاتش ضعیف هستند و دلایل قرآنی آن را هم کافی نمی دانم.
درباره ی رجعت که به عنوان مثال نقض مطرح کردید در دو محور به شما جواب می دهم:
اولا ما می توانیم از این دو روایت علاوه بر تقویت معاد روحانی برای ابطال رجعت هم استفاده کنیم بنابراین دیگر مثال نقض نخواهد بود.
دوما حالا فرض را بر قبول رجعت می گیریم یا اگر قبول هم نکنیم حداقل زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی , زنده شدن حضرت عزیر و الاغش , داستان حضرت ابراهیم و پرندگان , زنده کردن آن قوم را برای حضرت حزقیل و امثال اینها را که در قرآن آمده است را که دیگر قبول داریم. در این گونه موارد ما اینها را حمل بر استثنا می کنیم و البته استثنا کردن هم همواره به قاعده ی کلی آسیب می رساند و یک مثال نقض خواهد تا زمانی که وجه استثنا بیان نشود. اگر وجه استثنا بیان شود دیگر آن یک مثال نقض نخواهد بود. وجه استثنا در مورد داستانهای قرآن این است که آنها از جنبه ی اعجاز بوده اند نه از جنبه ی طبیعی. همانگونه که اگر کسی بگوید از دل کوه شتر بیرون نمی آید یا هیچ پسری از پدرش بزرگتر نمی شود ناقه ی صالح یا حضرت عزیر باعث ابطال این دو گزاره ی او نمی شوند.
در مورد رجعت هم وجه استثنا این است که این رجعت فقط اختصاص گروهی خاص دارد مثل کافر مطلق یا مومن مطلق دارد و عمومیت ندارد و امام هم در حدیث جنبه ی عمومی را بیان کرده اند. همانگونه که رجعت را نمی توان مثال نقض برای آن آیه ی قرآن دانست که مردگان از خدا درخواست باز گشت به دنیا را می کنند ولی خداوند می گوید بازگشتی نیست و در ادامه می گوید در ورای آنها برزخی است و الی آخر .
ترجمه که درست است مگر اینکه منظورتان این باشد که به جای (( ولی)) از (( غیر آن که)) بگذاریم . باز هم فرقی نمی کند چون اگر به سوال موجود در حدیث دقت کنید متوجه می شوید که در ادامه امام در بیان حالت خواب بوده اند نه بیان استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن.
ما که به مواردتان پاسخ دادیم.
این هم از آن برداشتهای ذوقی ایست که گهگاهی برای فرار از اشکال می کنید : تقسیم بی اعتنایی به بی اعتنایی آنچنانی و بی اعتنایی اینچنانی !
من نفهمیدم چگونه از آن روایت مراتب را برداشت کردید آن روایت بیانگر تعدد یک نوع است نه مراتب یک چیز.
وقتی حدیث روح و جسم را از هم تفکیک کرده است دیگر نمی توان گفت که روح ( حالا با هر مرتبه ای) نوعی جسم است.
در همان روایت حداقل آمده بود که بعضی از این روحها به شدت نقصان می پذیرند و برای اصحاب مشمئه هم آمده بود که روح ایمانشان از آنها سلب می شود. و نیز گفته شده بود روح ایمان و روح بدن باقی می مانند تا اینکه ملک الموت بیاید. البته این را حتما لازم نیست بر معدوم شدن حمل کرد ممکن است منظور جدایی از بدن باشد.
اولا دقت داشته باشید که بحث ما روی فرشتگان یا اینکه به طور کلی شی غیر مادی داریم یا نداریم نیست. در روایت هم به طور خاص حرفی از فرشتگان زده نشده بود بلکه به طور کلی (( عالم علوی)) توصیف شده بود. که با توجه به حدیث قبلیش انسان ترکیبی از عالم علوی و عالم سفلی است که عالم علوی هم طبق آن حدیث ( بر فرض صحتش) غیر مادی است.
دوما قصد ما فقط ابطال و ایجاد بالانس برای آن روایت کتاب احتجاج بود و همین که ماده از روح نفی بشود کافی است زیرا در آن روایت همانگونه که اشاره کردید روح را مادی هم دانسته بود : (( مادتها من الدم))
سوما اینکه جسم غیر از ماده است چیزی جز بازی با کلمات نیست ما که روی الفاظ و کلمات که با هم بحث نداریم . منظور من از جسم همان ماده است . اینکه جسم غیر از ماده است کی ثابث شده ؟ چگونه ثابت شده است؟ تفکیک جسم از ماده را همان فلاسفه ای می گویند که به قول شما کوهی از ادعا هستند چطور در اینجا حرف آنها را می پذیرند . آیا شما که می گویید تابع ثقلین هستید آیه یا روایتی دیده اید که بگوید جسم غیر از ماده است؟
به هر حال اینها بازی با کلمات است و همانگونه که جناب ملاعلی به خوبی توضیح دادند ملاصدرا هم فقط تعریف جسم را دستکاری کرد به گونه ای معاد اسما جسمانی باشد ولی در واقع روحانی باشد.
گرچه در بحث به نفع ما است اما به شما توصیه می کنم به گونه ای نباشید که با دیدن یک روایت درتمام نظراتتان تجدید نظر کنید البته از جهاتی هم درست می گویید زیرا باد آورده را باد هم می برد و نظراتی که بر اساس روایات نه چندان معتبر پایه گذاری شده بود با یک روایت نه چندان معتبر هم به راحتی فرو می پاشد.
البته یک بنده خدایی که احتمالا شما هم او را می شناسید قبلا این روایت را دیده بودید و چنین گفته بود:
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;778779 نوشت:
ملاali;778779 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
تا حدودی بله ولی کاملاً نه ...
خوب الحمد لله ... ممنون :Gol: ... حداقل خیالم راحت شد که تکفیرم نمیکنند ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium] عصران;777958 نوشت:
عصران;777958 نوشت:
عصران;777958 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
خیلی ممنون برادر از احوالپرسی، شما بزرگوار هستید :Gol: ان شاء الله شما هم خوب باشید ...
بله جناب عصران، حقیر هم اول گفتم ای دل غافل که نشد برای یک بار هم که شده با شما در یک طرف بحث قرار بگیریم و تعجب کردم از اینکه ظاهراً جایمان عوض شده است، ولی بعد حقیر هم به نتیجهی شما رسیدم، اینکه همچنان هر دو سر جای قبلیامان هستیم ... آنجا حقیر سعی داشتم از یک حدیث دفاع کنم که بخاطر ظاهرش به کل انکار شده بود و میخواستند به دیوارش بکوبند و میگفتم به همین راحتی یک حدیث را انکار نکنید که شاید بتوان تأویلش کرد، اینجا هم دارم از ظاهر آیات و روایات دفاع میکنم و میگویم به همین راحتی اگر برایتان قابل هضم نیستند ظاهرشان را انکار نکرده و هر طور که دوست داشتید تأویلشان نکنید که مصداق تأویل بالرأی نشود ... :ok: :Nishkhand: :Gol:
و همچنین بحث با شما هم برای حقیر مایهی افتخار است و ان شاء الله امیدوارم طبق معمول از همصحبتی با شما چیزهای زیادی یاد بگیرم، ان شاء الله :Gol:
خوب برادر اینکه قیامت در زمین باشد مطلب عجیبی نیست که کسی نداند، اینکه آیات و روایات را کنار هم بگذاریم تا بفهمیمشان کار غلطی نیست بلکه راه فهم درست همین است ... زمین هم در آن زمان اگرچه به غیر زمین تبدیل شود ولی این به معنای نابودی زمین نیست، چه آنکه ما در آخرت همچنین بهشت و جهنمی داریم که تا زمین و آسمان هستند آنها هم باقی میمانند:
«إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ۚ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ ﴿١٠٣﴾وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ﴿١٠٤﴾يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ ﴿١٠٥﴾ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ ﴿١٠٦﴾خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿١٠٧﴾ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ ﴿١٠٨﴾» [هود]
در نتیجه هم زمین و هم آسمان باقی میمانند، پس اگر زمین به غیر زمین و آسمانها به غیر آسمانها بدل شود این بدل شدن به معنای معدوم شدن و تغییر ذاتی و اساسی نیست، بلکه زمین دیگر آن زمین سابق و آسمانها هم آن آسمانهای سابق نخواهند بود ... اگر تمایل دارید بگویید در عالم ماده نابود میگردند و از صورت و جسمانیت هم تهی میگردند بسم الله نظرتان را اثبات کنید ...
اما همان آیهای که میگوید زمین به غیر زمین تبدیل میشود در مورد آسمانها هم همان مطلب را میفرماید: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ»، در نتیجه اگر زمین را شأن دنیا بگیریم که با فرا رسیدن قیامت از مادیت خارج میشود و معنوی یا روحانی میشود، آسمانها که از ابتدا هم شأن اخروی دارند چرا دیگر تغییر میکنند و تبدیل میشوند؟ این موارد میرساند که این حدیث را باید تلاش بیشتری کرد تا بتوانیم آن را بر وفق آیات و روایات دیگر متوجه شویم، چه بسا لازم باشد از ظاهر آن عبور کنیم اگر تعارض آن با آیات و روایات دیگر برطرف نگردد، و اگر هیچ راه دیگری نداشت و تعارض و ضدیت آن مستقر بود و عقل سلیم وفقی میانی آنها نیافت میتوان ظاهر این روایت را منکر شد ... حقیر نه مخالف تأویل کردن آیات و روایات هستم و نه مخالف کنار گذاشتن روایات اشتباه یا غلوآمیز و جعلی، بلکه فقط میگویم نباید تا به مذاقمان خوش نیامدند یا پذیرش آنها برایمان سنگین مینمود [=Franklin Gothic Medium]راحت[=Franklin Gothic Medium] انکارشان نماییم ...
البته صحبتی که از کیک و شکلات و زنجبیل کردهایید حتماً شوخی بودهاند، ولی شما هم خیلی شجاع هستید که چنان شوخیای مینمایید، حقیر به شخصه جرأت ندارم چنان چیزی بگویم وقتی نان شدن جنس زمین را معصوم علیهالسلام فرموده است و یا به هر حال به ایشان منسوب است و این نسبت رد نشده است، باید مراقب بود که شوخیهای ما بیادبی به ساحت ایشان نباشد که خدای ناکرده مواجه نشویم با این خطاب سنگین خدا که «... قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّـهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ﴿٦٤﴾وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّـهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ﴿٦٥﴾ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ ...» [التوبة]
منطقاً بله ولی از میان تمام پاسخهای منطقی تنها یکی است که روی میدهد ... فرض کنید روح بدون جسد هم بقاء داشته باشد ولی از جهت دیگری که فعلاً به آن نپرداختهایم لازم باشد که معاد هم روحانی باشد و هم جسدانی :Nishkhand: (حال این جسد صرفاً جسمانی باشد یا مادی هم باشد) ...
اصل آن مطلب در قرآن است ولی در روایات به آن تصریح شده است ...
«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿١٣﴾ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴿١٤﴾يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ ﴿١٥﴾وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ ﴿١٦﴾» [الإنفطار]
گرچه آن روایت را الآن پیدا نکردم ... با این وجود همین آیات و روایات هم نیست و آیات و روایات دیگری هم در این مورد وجود دارند، مثل اینکه در علت اینکه چرا در دعا دستها را رو به بالا میگیریم به این آیه اشاره فرمودند که «وَ فِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» و اگر برای آن سماء که بهشت در آن است دستمان را به بالا میگیریم دیگر نتیجهگیری این معنا که بهشت موعود که در آن سماء قرار داد مجرد از ماده نخواهد بود هم ساده خواهد بود، چون همچنان مکانمند است و نسبت به شأن دنیا که آسمانش به ستارگان زینت یافته است در بالا قرار گرفته است ... همچنانکه عرش خدا هم اطراف کرسی است که کرسی هم «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» و باز مکانمند بودن از آن برداشت میشود و طبقات بهشت هم نزد عرش خداست که احتمالاً شما هم در روایات زیادی به این معنا برخورد فرمودهاید ...
ولی اینکه فرمودید حقیر مدعی شده بودم از همین روایت به سازگاری زیادی با معاد جسمانی مادی رسیده بودم را متوجه نشدم، این روایت سازگار است با آیات و روایات دیگر و همچنین با معاد جسمانی، تفسیر و فهم یک روایت با کمک آیات و روایات دیگر ناگوار نیست برادر بزرگوار ...
اینکه زمین غیر زمین بشود به معنای نفی زمین بودنش نیست، مثل روایاتی که این کلام خدا را تفسیر کردهاند که «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»، امام علیهالسلام میفرمایند این همان پوست است ولی همان پوست نیست، به این معنا که از جهتی همان پوست قبلی است و از جهت دیگری پوست جدیدی است «جُلُوداً غَيْرَهَا» ... این مسائل نباید برای شما که اهل نظر در روایات هستید عجیب باشد ... :Gol:
روایاتی که آوردید برادر نکتهی جدیدی نداشت، معصوم علیهالسلام فرمود از دنیا بپرهیزید که حرامش عقاب دارد و حلالش حساب دارد ... حسابرسی یعنی پرسیدن سؤال که حلال خدا را چه کردی، بعد که جواب دادید اگر جوابتان قابل قبول بود عقابی در کار نخواهد بود، ولی حرام خدا عقاب دارد، بین این دو فرق بسیار است، وقتی میگویند در حلال خدا هم زهد پیشه کنید به معنای اینکه این حلال به خودی خود بد باشد و پست باشد و اینها نیست ... تمام اینها کنار آن قرار میگیرد که قناعت نکردن و رفاهزدگی میتواند انسان را به دنیا متمایل نماید و مقدمات انحراف را فراهم کند، یعنی دارا بودن و ورود نکردن این دارایی در قلب کار سادهای نیست، مثلاً اگر به او بگویند این مالت را در راه خدا بده آنقدرها برایش ساده نخواهد بود، ماجرای همان از نخورده بگیر بده به خورده پیش میآید ... این دو مطلب را که کنار هم بگذارید روایاتی که آوردید و آیات و روایات بسیاری در این زمینه به راحتی فهمیده میشوند، بدون اینکه لازم باشد فکر کنیم که نعمات دنیا به خودی خود بد باشند، خصوصاً اگر در بهشت اخروی نعماتی باشند که پرداختن به آنها انسان را از خداوند و از توجه به معنا غافل نگردانند ...
دین خود را از اشخاص کذاب نمیگیرم جناب عصران، گرچه در این دوره فلاسفه هم ظاهراً کم به بیراهه نرفتهاند و البته عقایدمان به آراء ایشان آغشته شده است و باید تلاشی کنیم تا معانی آیات و روایات را به عقل سلیم و نه به عقل فلسفی از نو بفهمیم و تبیین نماییم ... شاید ...
به هر حال اگر فرقمان در این است که شما علم رجال را خیلی مهم میدانید میتوانید از آن استفاده ببرید، حقیر هم موافق هستم که اگر سند حدیثی صحیح باشد بهتر میتوان روی آن جساب کرد و کمتر لازم است نسبت به آن احتیاط کنیم، بلکه فقط مخالفم که بخاطر ضعف سند حدیث را کنار بگذاریم، در کنار علم رجال باید به علم درایه هم توجه داشته باشید، خودتان هم در آن بحث دیگر روایتی را آوردید که برای پذیرفتن یک حدیث ما را به بررسی محتوایی آن فرا میخواندند ... اما اگر کلاً بحث روایی را درست ندانید در این صورت چه بحثی را روا خواهید دانست؟ بحث فلسفی را؟ حقیر ارزش خیلی زیادی برای چنان بحثی قائل نیستم و علتش هم سوء استفادهی عمدی یا غیرعمدی فلاسفه از جایگاه عقلانیت است بر اساس استفاده از بدل آن ... حقیر ترجیح میدهم در ذیل آیات و روایات فکر کنم نه در مقابل آنها اگر با آیات و روایات دیگر مدد میشدند ...
فرقی در اصل مسأله نمیکند برادر ... حقیر مدعی آن هستم که در قیامت میان صورت و معنا تضادی نیست که تکثر در صورت انسان را از توجه به معنا بازدارد و در نتیجه نیازی به تجرد معنوی صرف نیست و وجود جسم سبب غفلت از خدا نخواهد شد و لذات معنوی را کاهش هم نمیدهد، بلکه همزمان پرداختن به صورت معنا را هم میرساند و لذات معنوی را به همراه خود میرساند ...
عجب برادر! ما شاء الله شما در عکس نشان دادن وضعیت تبحری دارید ...!
یک نفر میآید آیات و روایات را مطابق فهم خود برداشتی میکند که خلاف ظاهر آیات و روایات بسیاری است، یک نفر دیگر اعتراض میکند که چرا ظاهر آیات و روایات را مطابق فهم خودت تأویل کردی؟ به نظر شما حقیر در دستهی اول قرار میگیرم و شما در دستهی دوم یا قضیه برعکس است؟
روایتزدگی؟ اسم یک بیماری است؟ کسی به آیات قرآن و روایات عترت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنگ بزند و بگوید دلیل باید از آنها باشد میشود روایتزده؟ اگر بله پس بله حقیر را روایتزده بدانید و البته حقیر هم به آن افتخار میکنم و مطابق شیعه و سنی که حدیث ثقلین را نقل کردهاند کسی که به ثقلین چنگ بزند گمراه نمیشود ... معیارهای دیگر شما برای کشف حقیقت چیست؟ عقل فلسفی؟ اگر بله، عقل فلسفی آیا فلاسفهی نامسلمان را توانسته است مسلمان کند که فلاسفهی ما انتظار دارند ایشان را به مسیر درست هدایت برساند؟ اگر هم خیر، لطفاً بفرمایید معیار شما برای شناخت حقیقت چیست؟
چانهزنی نیست برادر، این مطلب را گفتم و بعد رجعت را مثال زدم ...
حقیر که روایتزده هستم شکّی در این مسأله ندارم، بخاطر دلایل قرآنی و روایی ... با این وجود حتی اگر رجعت را قبول نداشته باشید هم به قول خودتان مثال برای زنده شدن بعد از مرگ بسیار است ... گرچه شما آنها را استثناء میگیرید و نه مثال نقض ...
البته حقیر این دو روایت را رد نکردم، لطفاً توجه کنید، بلکه گفتم آن را طوری معنا میکنم که در کنار روایات دیگر موجّه باشد ... و چون میشود چنان کرد پس نیازی هم نیست به سراغ بحثهای رجالی بروم اگر حدیث را ابتدا در کتب علمای شیعه خوانده باشم و نه در کتاب مخالفان ...
به عنوان مثالی که جنبهی استثناء نداشته باشد میتوان خواب را مثال زد که خداوند انسان را میگیرد و اگر اجلش فرا نرسیده باشد او را به بدنش باز میگرداند ... ولی خوب این بحث طولانی خواهد شد و مفصلتر از بحث فعلی میشود احتمالاً، چرا که در مورد خواب حرف زیاد است ...
اما حقیر موافق نیستم که رجعت را استثناء بگیریم، چون مثلاً خداوند فرموده است که کسانی که با عذاب خدا از دنیا رفته باشد حرام است بر ایشان که به دنیا بازگردند «وَ حَرَامٌ عَلَىٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[=Franklin Gothic Medium]» ... بر باقی مردم حرام نیست، گرچه میدانیم که به هر حال همه هم اینطور نیست که به دنیا بازگردند ...
باز هم متوجه درستی ترجمهی شما نشدم، «غیر أنها» در آن موضع به زعم حقیر خیلی متفاوت است از آنچه شما میفرمایید، دو بخش جمله به زعم حقیر وابسته به یکدیگر هستند ولی در ترجمهی شما ارتبطی مستقیم و صریحی به یکدیگر ندارند :Gig:
آن بندهی خدا را تا حدودی میشناسم، کمی بیش از آنکه شما او را بشناسید، اینطور نیست که هر چه گفته است را حقیر امروز قبول داشته باشم، از آن پست او تا به امروز نظرات حقیر تغییراتی داشتهاند و قرار نیست هر چه او گفته باشد حقیر خود را موظف به تأیید کردنش بدانم ...
آن هم که با دیدن یک روایت در تمام نظراتم تجدید نظر کنم به آن سادگی نیست که کسی فیالمجلس یک حدیث جعل کند و برایم بگوید قال الصادق علیهالسلام و حقیر در تمام نظراتم تجدید نظر کنم، حقیر بجز علم رجال به علم درایه هم اعتقاد دارم و آن را بیش از علم رجال هم قبول دارم ... اگر این یک مسأله باعث شده است تا شما تا به این حد حقیر را سرزنش نمایید و روایتزده و اخباری و غیره بدانید حقیر برای این رویکردم دلیل دارم و ان شاء الله در قیامت بدون جواب نخواهم بود، ان شاء الله ... :Gol:
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[=Franklin Gothic Medium] عصران;777958 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم جناب عصران و رحمة الله و بركاته
ممنون بخاطر وقتی که گذاشتید و حدیث را ترجمه فرمودید :Gol:
تمام اینها که فرمودید را قبول دارم و اشکالی درشان نمیبینم، ولی چطور نفی مادیت از قیامت میکند؟ مگر لذت طعام و نکاح حلال با زنان هم اطاعت خداوند نیست؟ آنها بخاطر خدا میخورند و بخاطر خدا نکاح میکنند چون ولایت خداوند را پذیرفتهاند و ولایت خدا را پذیرفتن هم یعنی اولویت دادن به خواست و اراده خدا پیش از خواست و اراده و میل خودش، و اختیار کردن رضای خدا بر رضای خود و راضی شدن به رضای خدا ... و از این دست مسائل که بسیارند ... حالا خداوند در قیامت دستور میدهد که هر چه خواستید برایتان فراهم است از آن استفاده کنید، ایشان اگر از اطاعت کردن خدا در باب استفاده از لذات معنوی و جسمانی و مادی پیش رفته و متنعم گردند آیا اشکالی درش میبینید؟
تمام حرف جناب ملاعلی یا بخش اعظم نظر ایشان این است که پرداختن به کثرت همیشه مایهی غفلت از خدا و غفلت از معنا خواهد شد، حقیر هم گفتم غفلت ویژگی دنیاست و نه ویژگی خود کثرت، کثرت اگر محجوب به حجاب دنیا نباشد و شفافی باشد که تبلیالسرائر را محقق نماید در این صورت دیگر مایهی غفل نخواهد شد، در نتیجه هیچ دلیلی نداریم که ظاهر آیات و روایات که خبر از معاد و بهشت و جهنم جسمانی و مادی میدهند (در کنار اینکه روحانی و معنوی هم هستند و انسان هرگز از روح تهی نمیشود) را باید انکار کرده و به ناچار دست به تأویل آنها بزنیم ... باقی بحث دیگر فقط اینطور بود که حقیر اصرار کنم و ایشان انکار نمایند و ایشان اصرار نمایند و حقیر انکار کنم
حقیر میگویم دنیا و آخرت فرق دارند ولی نه لزوماً اینطور که دیگر هیچ ربط و شباهتی به هم نداشته باشند، بلکه تنها در برخی ویژگیها با هم متفاوتند، و ظاهر آیات و روایات حجت است تا دلیل کافی و وافی از همان ثقلین برای رد کردن آنها نیافته باشیم ... فرمودند که در اینجا یافتهایم، حقیر چیزی ندیدم، نه از بزرگوارانی که گفتند معاد و بهشت و حتی جهنم (:Gig:) صرفاً روحانی است و نه از بزرگوارانی که فرمودند معاد جسمانی هست ولی مادی نیست ... شکر خدا دیروز با عالمی که ایشان هم فیلسوف هستند صحبت کردم و ایشان هم فرمودند که از نظر فلسفه هم معاد غیرمادی نیست مگرنه دیگر خیلی از فلسفهی امروزی بیزار میشدم ...
حالا این مطالبی که در مورد روح فرمودید آیا حقیر را از چیزی که به آن اعتقاد دارم منصرف میتواند بکند که نامش را اعتراف به نظر مخالفانم بگذاریم؟
اگر روح بدن قرار باشد با مرگ نابود شود در این صورت باید بپذیریم که کافران و اهل کتاب که از روح القدس و روح ایمان تهی هستند با مرگ نابود میشوند، اما آیا همینطور است؟ اگر نیست پس روح بدن با ایشان میماند و چه بسا روحی که فرمودند از جنس «دم» است و مادی است و با بدن وارد قبر میشود و فشار قبر را تحمل میکند و میماند تا قیامت حداقل باید شامل این روح باشد، مگر اینکه بفرمایید تنها مؤمنین برزخ دارند و آن عذابها که برایشان نام برده شده است برای گناهکاران از مؤمنین است، ولی ظاهراً این مطلب هم درست نیست ... مثالش قابیل و فرعون است که همین الآن هم هر صبح و شام عذاب میشوند، یا در روایات صحبت از کوه کمد شده است بین مدینه و مکه که از زمین ما تا زمین هفتم ادامه دارد و دشمنان اهل بیت علیهمالسلام و قتلهی کربلا در آن در عذاب هستند و هر وقت معصوم از نزدیکی آنجا عبور میکند التماسشان میکنند که از ایشان در گذرد ... خلاصه اینکه لااقل آنها که ایمان به ایشان عرضه شده است برزخ دارند و این یعنی روح بدن و شاید همچنین روح شهوت و همچنین روح قوت (حدّاقل برای اهل بهشت برزخی) با انسان باقی بمانند ...
اگر پذیرفتید که روح بدن باقی میماند تا قیامت که دوباره برانگیخته شود میتوان وارد بررسی مسائل بعدی شد که زنده شدن در قیامت به چه معناست؟ آیا این روحها هم مردهاند که حالا باید دوباره زنده شوند و آیا اصلاً زنده میشوند (اگر نشوند جهنمیان که فاقد روحالقدس و روح ایمان هستند محشور نخواهند شد) و آیا به همراه آنها بدن مادی هم به زندگی باز میگردند یا خیر؟ ... و سؤالات دیگر ... بهتر است قبل از ادامهی بحث، و در واقع همفکری به زعم حقیر، از نقطهنظرهای شما هم مطلع شویم ... :Gol:
در حدیث میان ماده و جسم تفاوت قائل شده است و روح به صورت صوری بدون ماده توضیح داده شده است ... شما جسم را چه میدانید که صورتها را جسم نمیدانید؟ ... «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ» ...
در روایاتی که صحبت از خلقت اهل بیت علیهمالسلام و شیعیان ایشان و دشمنانشان و شیعیان دشمنان ایشان شده است خلقت ایشان را در مراتب متفاوت بیان کرده است، مثل اینکه ایشان از طینت علیّین خلق شدهاند و روحشان از ورای آن و روح شیعیان ایشان از علیین و جسمشان از مرتبهی پایینتر آن و ... . با این حساب اگر این روحها هم چنان شرافتهای متفاوتی داشته باشند گرچه در طول یکدیگر نباشند و به عبارت دیگر یک حقیقت تشکیکی هم نباشند و تنوع را برسانند ولی تنوعی نامتجانس را میرسانند، استفاده از توصیف «تنوع از یک نوع» در این صورت به نظر خیلی دقیق نمیآید ...
البته به قول یکی از علما روح و جسم تفاوتشان اعتباری است، مثل اینکه هر مرتبهی از مراتب وجودی انسان روح است برای مراتب پایینتر از خود و جسم و صورت است برای مراتب بالاتر از خود، با این تفسیر جسم خاکی انسان فقط جسم است چون پایینتر از آن در میان مراتب وجودی انسان دیگر مرتبهای نیست، و بالاترین مرتبهی وجودی او که همچنان در عالم کثرت متعلق به خود او باشد هم روح اوست ... با این تفاسیر و حدیث فوق که شما ترجمهاش کردهاید روحالقدس میشود روحی که خالی از هرگونه جسمانیت است، نه به معنای تجرد که بلکه به همان معنای اعتباریاش ... فعلاً حقیر اشکالی در این نظریه نمیبینم ... صورتهایی بدون ماده را هم میتوان به همین بالاترین مراتب وجودی انسان کامل نسبت داد، در این صورت انسانهای معمولی مانند ما حتی بالاترین مرتبهی وجودیامان که احتمالاً روح ایمان باشد (:Gig:) هم مجرد از جسمانیت نخواهد بود، و چه بسا مادیّت ... گرچه در مورد این مورد اخیر نیاز به تفکر بیشتری دارم و شاید درست نباشد ... :Gig:
حقیر فکر کردم شما موافق فلاسفه هستید که حقیر را روایتزده میدانید :Gig: اگر نیستید که در این صورت خدا را شکر ... ان شاء الله بیش از پیش از علمتان بهره ببرم :Gol:
حقیر تا قبل از بحث با شما قبول نداشتم که جسم و ماده جدای از هم باشند ولی همان روایتی که شما در مورد عالم علوی آوردید خبر از صورت بدون ماده میدهد که فلاسفه همین را تعریف جسم میدانند، تا جایی که حقیر متوجه شدم ... با عالم دیگری هم صحبت میکردم ایشان هم اصلاً قبول نداشتند که جسمانیت و مادیت دو چیز مجزا باشند ... الحمد لله ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
با سلام
همونطور که گفتم یکی از اختلافات اساسی ما مسله شهوت است
که در موردش زیاد حرف دارم
نگاه کنید اونچه که در قرآن و ادیان زیاد به چشم میخوره و خیلی خیلی پررنگه اینه که اهل تزکیه باشید و از هواها پیروی نکنید
خیلی واضحه که در پس این دستورات اسلام میخواهد آدمیان را به لذات بالاتری سوق دهد و درصدد بیان این مطلب است که انسان آفریده نشده تا در سطح لذات حیوانی بماند و اتفاقا کسانی را که به دنبال این لذاتند را از حیوان پست تر میداند
اشاره به اینکه خود حیوانیت هم حیات پستی است و حیات واقعی چیز دیگری است
در ضمن در قرآن هم آمده که ما انسان را آفریدیم برای عبادت
شما میگید این عبادت با لذت جسمی منافات ندارد
اما اونچه که عملا رخ داده این است که منافات دارد
یعنی مقام بندگی از دل گذشتن از تعلقات نفسانی بدست می آید
که اگر غیر از این بود ضرورتی نداشت دنیایی بوجود بیاید که محسوسات باعث دوزخی شدن آدمیان شود
بلکه در دنیای پر از نعمت و شهوت حلال هم میتوانست عبادت و حتی امتحان صورت بگیرد و جهنمی هم در کار نباشد(مهم)
لذا جهنم همین لذات حیوانی است که پیرو آن را از عقل و لذات عقلی محروم میکند
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;779751 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیز جناب ملاعلی و رحمة الله،
برادر، حقیر حقیقتاً متوجه سؤال شما نمیشوم، یا در واقع متوجه نکتهای که در ذهن دارید نمیشوم ... به قول خودتان و در واقع به قول خداوند در قرآن، خداوند انسان را خلق کرده است برای عبادت، عبادت هم یک معنای کلی دارد و متوجه فقط مصداق خاصی نیست، اگر خداوند بفرماید که این بهشت از آن شماست در آن بگردید و از هر چه خواستید بخورید و بیاشامید به نظر شما عبادت در چنان شرایطی چگونه خواهد بود؟ اگر خواستید نماز بخوانید یا ذکر بگویید و به شما فرمود که اینجا دیگر متنعم شوید بما صبرتم و خدا نیازی به سجده و نماز شما ندارد به نظر شما در آن شرایط عبادت خداوند چگونه خواهد بود؟ باز به سجده میافتید یا هانطور که او برایتان پسندیده است عمل میکنید؟ ... هر طور که باشد ... اگر بدن مادی داشتید و متنعم به نعمات مادی بودید از مجرای استفادهی از نعمات خداوند و شکرگزاری عملی، و اگر بدن مادی نداشتید و مجرد از ماده بودید هم به همان صورت ... چیزی که مهم است این است که داشتن بدن مادی مشکلی در عبادت کردن خدا پیش نمیآورد اگر خداوند خودش عبادت کردن خودش در بهشت را از همان مسیر برایتان تعریف کرده باشد ... پس عقل ما نه مادی بودن بهشت را اثبات میکند و نه رد میکند، هم بهشت مادی و هم بهشت معنوی را محتمل میداند، در این حالت چون ظاهر آیات و روایات قیامت و بهشت و جهنم را مادی توصیف کردهاند و حجتی برای انکار کردن ظاهر آنها نداریم عقل سلیم به حقیر میگوید این ظاهر را انکار نکنم و از خودم حرف در دهان دین نگذارم ... کاری که شما میکنید برایم قابل درک نیست، در واقع به نظرم قابل دفاع نیست، دلایلی که میآورید قابل توجیه و پاسخ دادن هستند و اجازهی تأویل آیات و روایات را صادر نمیکنند، تازه اگر فلسفه چنان جایگاهی را داشت که بخواهد یا بتواند چنان اجازهای را صادر کند که به زعم حقیر ندارد و نمیتواند و برایم هم عجیب است که چطور برخی از علما گمان میکنند که نظرات شخصیاشان همطراز با کلام خدا و کلام خلفای خداست ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
این است که در کنار اون نعمت ها به عبادت خدا هم بپردازیم یعنی توجهمان را از خود به خدا معطوف کنیم
چرا فکر میکنید علمایی مثل علامه حسن زاده آملی این آیات را ندیده اند!!! و یا حجتی برای تاویل ندارند!!
به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید:
« نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله
به وضوح ایشان لذات محسوس را معادل دنیا میداند و لذت آخرت را معادل لذات عقلی
و اما حجت
مراجعه کنید به آیه 28 نساء
« خداوند میخواهد به انسان تخفیف دهد چون انسان ضعیف است»
به وضوح از این آیه بدست می آید که لذات و آسودگی های دنیایی از سنخ عبادت و بندگی نیستند بلکه از سنخ تخفیف اند و اصالت و مقصود خلقت انسان بندگی است و نائل شد به لذات فرامادی
و جالبه در آیه قبل از این آیه آمده که انحراف همان میل عظیم است!!سخنی از میل حرام نیامده بلکه همان میلی که بخشی از آن به خاطر ضعف انسان حلال شده طغیانگر و منحرف است
در همه جای قرآن لغت شهوت معنای مذموم دارد و هیچ جا نیامده شهوت حرام یا حلال
در ضمن اینو هم بگم بنده چیزی در دهان دین نمی گذارم بلکه برداشت خود را میگویم..شاید این برداشت حتی علی رغم میل باطنی ام باشد
و البته سخن بنده برای کسی حجت نیست
یاحق
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و احترام خدمت شما و دیگر دوستان.
خارج از موضوع مورد بحث لطفا بفرمایید منظور شما کدام تمثیل است؟
باتشکر
باسلام
تمثیل معقو ل به محسوس
علامه طباطبا یی هم همینو میگود
لطفا عین مطلب را بیاورید.
و سخن كوتاه اينكه : بنظر نزديك مى آيد كه قصه منزل دادن به آدم و همسرش در بهشت ، و سپس فرود آوردنش بخاطر خوردن از درخت ، بمنزله مثل و نمونه اى باشد، كه خدايتعالى وضع آدميان را قبل از نازل شدن بدنيا، و سعادت و كرامتى كه در منزل قرب و حظيره قدس داشت ، و آن دار نعمت و سرور، و انس و نور، و آن رفقاى پاك ، و دوستان روحانى ، و جوار رب العالمين ، كه داشت ، به آن مثل مجسم ساخته است . و همچنين اين معنا را (كه انسان كذائى در مقابل آنهمه نعمت كه در اختيار داشته ، و بجاى آنها گرفتارى ، و بدبختى ، و تعب ، و خستگى ، و مكروه ، و آلام ، را اختيار مى كند، بجاى اينكه سعى كند خود را بهمانجا كه از آنجا آمده برساند، و برگرداند، بحيات دنياى فانى ، و جيفه گنديده و پست آن ميل مى كند) مجسم ميسازد. آیات 35-39 بقره
به باور بنده علامه طباطبایی -امام خمینی -علامه حسن زاده اینها هیچ کدومشون به معنای واقعی به معاد جسمانی باور ندارن
و مبانی فکریشون در عمل با معاد روحانی مطابق است.
یاحق
علامه ، چند خط قبل از این کلامی که آوردید چنین میفرمایند:
[=arial]پس اگر آنروز ملائكه را وادار كرد، تا براى آدم سجده كنند، از اين جهت كه خليفه خدا در زمين است ، در حقيقت اين حكم سجده شامل همه افراد بشر ميشود، و در حقيقت سجده ملائكه براى خصوص آدم ، از اين باب بوده ، كه آدم قائم مقام و نمونه و نايب از همه جنس بشر بوده است .
[=arial]
و سخن كوتاه اينكه : بنظر نزديك مى آيد كه قصه منزل دادن به آدم و همسرش در بهشت ، و سپس فرود آوردنش بخاطر خوردن از درخت ، بمنزله مثل و نمونه اى باشد، كه خدايتعالى وضع آدميان....
با توجه به اینکه این نتیجه گیری درباره مساله دیگری بوده ؛ چیزی که از این سخنان میتوان فهمید اینست که توضیح حضرت علامه درباره جسمانی و روحانی بودن بهشت ایشان نیست بلکه درباره مقام خلیفه اللهی آن حضرت بوده و جایگاه رفیعی که داشتند. و حضرت آدم باید از اول وارد همین دنیای خاکی میشدند و خوردن از آن درخت ممنوعه نمونه و مثالی بوده برای اینکه انسانها با نافرمانی ، خود را از آن جایگاهی که نزد خداوند دارند محروم میکنند و به این سبب است که دچار گرفتاریها و مشکلات دنیوی میشوند...
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;779887 نوشت:
ملاali;779887 نوشت:
ملاali;779887 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر گرامی،
خدایی که حقیر میشناسم میتواند به بندهاش بگوید که لذتی که برای شما بندگان مقربم در دنیا در عبادت خودم قرار داده بودم را در اینجا در استفاده از نعماتم قرار دادهام و در اینجا هیچ چیزی شما را از یاد من غافل نمیگرداند و شما در اینجا هیچ نمیبینید مگر آنکه قبل از آن و به همراه آن و بعد از آن مرا در آینهی آن میبینید ... و راضی هستید به نعماتی که برایتان فراهم کردهام ... :ok:[=Franklin Gothic Medium] ... خدایی که شما میشناسید آیا قادر به چنین کاری نیست؟ ... اگر به شما چنان فرمود و شما در کنار متنعم شدن به نعمات خداوند باز وقتی را گذاشتید تا [=Franklin Gothic Medium]از لذات متکثر چشمپوشی کنید، [=Franklin Gothic Medium]از آن لذات دوری جسته، نماز بخوانید و سجده کنید تا بیشتر به یاد خدا باشید و لذات خیلی بالاتر معنوی ببرید، به زعم حقیر حکم کسی را خواهید داشت که در سفر میگویند من دوست دارم نمازم را کامل بخوانم ... و خوب است که نظر معصومین علیهمالسلام را در مورد چنین کسانی بخوانید ...
برداشت حقیر متفاوت است، صراحت آمده برای مادی و جسمانی بودن معاد و بهشت و جهنم بسیار بیشتز از صراحتی است که در مذموم شمردن شهوات برداشت نمودهاید ... کافی است هر آیه و روایتی که در مذمت شهوات هست را به دنیا بازگردانیم، چرا که مقابله با شهوات هم در دنیا مدح شده است و به کسی نگفتهاند در بهشت هم باید چنان کرد ... از نبود چنان تذکراتی شما نتیجه گرفتهاید که آنجا شهوتی وجود ندارد چون ماده و جسم و روح شهوتی وجود ندارد، ما هم نتیجه گرفتهایم که شهوت هست ولی تقابل با آن ارزشی ندارد و مقابله با مرحمت خداست ... دیگر هر گروهی از ما یا شما میتواند بگردد تا ببیند کدام یک از این دو نگاه سازگارترند با آیات و روایات ... حقیر نمیتوانم رویکرد شما را بپذیرم وقتی آیات و روایات بسیاری و بلکه قریب به اتفاق آیات و روایات را با صراحت بیشتری مخالف فرمایش شما یافتهام ...
با وجود تمام این اوصاف، حقیر دیگر قصد مقابله با علمای بزرگمان را ندارم، چون متأسفانه تقابل علمی گاهی به پای تقابلهای دینی و اعتقادی گذاشته میشوند ... ایشان استوانههای دین ما در این زمانه هستند و حقیر کمسوادترین از عوام هستم ... ان شاء الله کسی با نظرات شخصی حقیر گمراه نشود :Gol:
خدا خیرتان دهد ... ان شاء الله همگیمان تابع ثقلین باشیم تا هرگز گمراه نشویم ... بهتر است در چنین موقعیتی همتمان را بیشتر بر روی دفاع از دینمان در مقابل «المغضوب علیهم» و «الضالین» بگذاریم تا سر مسائلی این چنینی با یکدیگر وارد مباحثهای بیانتها شویم ... «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ[=Franklin Gothic Medium]» ... آن هم وقتی شما در بحثتان متوسل به عقلانیت فلسفی میشوید که حقیر آن را ملازم عقلانیتی که حجت باطنی محسوب شود نمیدانم، فلاسفه برای عقل حجیت ذاتی قائلند و حقیر این گزاره را مغلطهآمیز میدانم ... با مبناهای متفاوت بحثمان به جایی نمیرسد ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ... التماس دعای خیر فراوان دارم جناب ملاعلی و ان شاء الله از حقیر و نظراتم دلگیر نشده باشید ... ان شاء الله خدای علیم و حکیم که پاسخ هر سؤالی نزد اوست ما را به سوی حقیقتی که نزد اوست هدایت کند ... ما شاء الله و هو فعّال لما یشاء ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
برادر عزیز اگر منظور شما هم از علما ، علامه طباطبایی و امام خمینی و علامه حسن زاده است ، که بعد از 5 ماه بحث و آوردن آیات کریمه و نظرات علما، باید مشخص شده باشد که ایشان (علمای بزرگ) معاد مادی و با همین ماده دنیوی را قطعی نمیدانند نه جسمانی بودن معاد را.
نباید این دو مساله با هم خلط شود (مادی و جسمانی بودن معاد) و از آن چنین نتیجه گیری شود که معاد روحانی محض است؛ همان کاری که استاتر تاپیک میکند...
[="Franklin Gothic Medium"] Serat;780167 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمة الله و برکاته،
[SPOILER][SPOILER]برادر بزرگوار، در این پنج ماه سر این بحث و بحث دیگری که بر روی اعجاز بودن قرآن داشتیم نگاه حقیر به برخی مسائل تفاوتهایی نیمهبنیادین داشته است، قبلاً اصرار داشتم که مشکل فلاسفه با معاد مادی (با حتی همین مادهای که در دنیا داریم) بخاطر درست نشناختن ماده است و اینکه تعاریفشان از مادیت و جسمانیت اشتباه است، اما امروز با اصل اینکه فکر میکنند مجازند آیات و روایات را با فهم فلسفی خودشان تأویل کنند و میپندارند عقلی که دین آن را حجت باطنی معرفی فرموده است همان عقلی است که ایشان در فلسفه به کار میگیرند مشکل دارم، ایشان تفلسف خود را هم اعتبار با آیات کریمه و روایات شریفه میدانند و به همین دلیل جرأت تأویل آیات و روایات را مطابق با فهم فلسفی خود به خود دادهاند ... الآن البته بهتر متوجه میشوم که چرا قاطبهی حوزه با فلسفهی به این سبک مخالفتهای بزرگی میکردند، اگرچه در میان مخالفان فلسفه هم علمای بزرگی قرار داشتهاند ولی امروز گاهی این مسأله طوری بیان میشود که گویا فقط افراد متحجر با چنین فلسفهای برخورد میکردهاند و علمای بزرگ از ترس مخالفت دیگران چنان میکردهاند مگرنه خودشان موافق روال امروزی دینپژوهی بودهاند ... با این وجود اختلافات حقیر با بزرگانمان هم فقط سر همین بخش فلسفه است، ایشان اگرچه بگویند معجزات انبیاء علیهمالسلام آیه و نشان برای عوام بوده است و ژرفنگران نازکبین با چنان معجزاتی قانع نمیشدند و دلیل باید عقلی باشد تا برای ایشان قانعکننده باشد، ولی حقیر یقین دارم که بزرگواران اگر حجج الهی را درک میکردند حتی منتظر همان اعجازهای معمول انبیاء علیهمالسلام هم نمیماندند و با دیدن انبیاء علیهمالسلام و دیدن اثر بزرگی و شرافت و تقدّس در ایشان ایمان میآوردند ... رویکردی که از هر صاحب قلب سلیمی انتظار میرود ... یعنی به زعم حقیر ایشان خود بهتر از هر کس دیگری هدایت را میشناسند و تنها در مقام تبیین آن برای دیگران است که درگیر تفلسف شدهاند و سعی بر آوردن براهین متفاوت میکنند ... بگذریم ... تا وقتی که عقل فلسفی همطراز وحی خداوند شمرده شود هم مخالفتهای امثال حقیر با فلسفه تحمل نشده و در حدّ مخالفت با وحی خداوند و علمای بزرگوار شمرده میشود، با چنین بحثهایی هم دین تضعیف میشود اگر علمای بزرگمان تضعیف گردند ... تا نگاه علما این باشد بحث کردن با ایشان و بیش از آن با شاگردان ایشان ناصواب است ...[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
یا علی علیهالسلام
بزرگوار جناب صدرالمتالهین علاوه براینکه فیلسوف بودند عارف بودند یعنی با تزکیه وتطهیر نفسشون
به مراتب بسیار با لاتری رسیدند وبا دلایل برهانی تونستند این گفته ها رو بفرمایند وهمینطور بی دلیل
آیه های قرآن رو تاویل نکردند.
[=Franklin Gothic Medium] همای رحمت;780348 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
[SPOILER][SPOILER]آن پست را که خطاب به جناب صراط نوشتم نظر خودم بود، بعد از آن رفتم و گشتی در اینترنت زدم و نظرات خیلی جالبی از علما دیدم، آن موقع نگران بودم که نکند با این نگاه که فکر میکردم نگاه جدیدی است مقابل علمای شیعه ایستاده باشم و سبب تضعیف ایشان شوم ولی بعد دیدم این بحثی است دامنهدار میان علمای شیعه و اعتراضاتی که حقیر در این سایت کردم را سالها و بلکه قرنهاست علما به فلاسفه (که بسیاری از ایشان خودشان هم عالم دین بودهاند) داشتهاند ... چه از این جهت که به ایشان میگویند نظرات خود را بر قران و روایات تحمیل نکنید و چه از آن جهت که خود آن علمای فیلسوف دو حیثیتی هستند که در مقام نظریهپردازی فیلسوف میشوند ولی در عمل متشرع هستند و خلاف نظرات فلسفی خود را در عمل نشان میدهند ...
متأسفانه بعضاً هم دیده میشود که هر دو طرف خیلی غلیظ از یکدیگر انتقاد میکنند که بیشتر بوی توهین و تمسخر میدهد تا نقد علمی، بحثهایشان گاهی بیشباهت نیست به مناظرات میان مؤمنین و کافران، در این میان تنها روش آیتاللهبهجت را پسندیدم که خداوند رحمتشان کند، آرزویم هم این است که ان شاء الله در این سایت و خارج آن به همان روش ایشان پایبند شوم، ان شاء الله ... رویکردی که از ایشان دیدم این است که با فلسفه مخالفت نمیکردند، پسرشان فلسفه میخواندند و ایشان نمیگفتند که این کار کفر است، حقیر هم اصل فلسفه را بد نمیدانم، ولی ظاهراً به پسرشان میفرمودند که اینقدر وقت برای خواندن نظرات دیگران نگذار، اینها وسیله است ولی تنها وسیلهی ممکن نیست و خواندن آنها ضرورتی هم ندارد، ببین که خودت چه داری، ببین از درونت چه میجوشد که این باز همان است که حقیر هم قبول دارم، دست آخر هم اگر بخواهند نظری را نقد کنند اصلاً کاری به اینکه چه کسی این نظر را داشته است نداشتند و اسم از هیچ کسی از متقدمین و معاصرین نمیبردند و اگر کسی میگفت شما چرا نسبت به فلانی موضعی نمیگیرید میفرمودند من مکلف نیستم که عقاید دیگران را بدانم و بعد از مرگم کسی از من نخواهد پرسید که چرا عقاید فلان کس را نمیدانی، یا چیزی شبیه به آن ... اگر با ایشان آشنایی داشته باشید میدانید که درس خارج ایشان هم همینطور بوده است که اسم از کسی نمیبردند و نمیگفتند کدام عالم چه نظری داشته است بلکه فقط خود نظرها را بیان میکردند و نقد میکردند ... به شخصه فکر میکنم اینکه دیگران این کار را نمیکنند یکی از اصلیترین آفتهایی است که دامنگیر کل جامعه و این سایت به طور خاص شده است، اینکه باعث میشود افراد در نامهای بزرگ گیر بیفتند، یک گروه به یک گروه دیگر توهین کنند و یک گروه مخالفت با فلان عالم را کفر تلقی نمایند و رگ گردنشان باد کند و غیره ... بحث اگر علمی است اصالت را باید به منابع علمی و نظرات علمی و نقدهای علمی داد نه به نام افراد ... اینکه بندهی حقیر با کسی بحث کنم و برایشان دلیل بیاورم و ایشان نظر دو یا سه عالم بزرگ را برایم بیاورند که ببین آنها نسبت به فلسفهی اسلامی چه دیدی داشتهاند و یا بفرمایند که این نظر شما بوی اخباریگری یا بوی مکتب تفکیک را میدهد و خلاصه تلاش کنند تا ته دلم را خالی کنند که جرأت بحث علمی نداشته باشم رویکردی علمی نیست ... [=Franklin Gothic Medium]ان شاء الله که در این هنگامهای که علما به یکدیگر رحم نمیکنند یادمان باشد که دین خدا در مقابل دشمنانش نیاز به حمایت و جانفشانی دارد و نه در مقابل سایر مؤمنین ... خوش بحال آنهایی که در بحثهای علمی و نظری صرف یادشان هست که این بحثها همگی یک وسیله است برای نزدیکتر شدن به خدا و نه اینکه خود آن بحثها هدف باشند ... علم نور است و نور خودش حجاب اکبر است ... خدا همهامان را هدایت کند ...
[=Franklin Gothic Medium]
لطفاً شما هم مانند خیلی از دوستان و بزرگواران دیگر جواب حقیر را ندهید تا بزرگانی که به ایشان دل بستهاید در نظرتان همانقدر که بودند بزرگ باقی بمانند ... آنها بخاطر تقوایشان نزد خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بزرگند، خیلیهایشان از گناه معصومند، و مخالفت علمی کردن با ایشان کوچکشان نمیکند ولی گاهی برخی فکر میکنند که بزرگ بودن آنها به معنای عصمت ایشان از اشتباه هم هست ...[/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
جناب سین لطفا آدرس این لینک ها رو بنویسید .ممنون میشم .
جناب سین من هم کاملا با فرمایش شما موافقم من هم قصد وغرضم از این صحبتها فقط
اینه که راه رو اشتباه نریم همین :Gol:
هر چند دونستن یا ندونستن جزییات معاد (روحانی ،جسمانی ،مادی )جزء ضروریات دینمون نیست .
[="Franklin Gothic Medium"] همای رحمت;780409 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
با اجازهی شما لینک صفحاتی که در آنها برخی از علما متعرض برخی دیگر میشدهاند را نمیگذارم، اگر جستجو کنید چند تایی مییابید ... فقط صفحهای که در مورد مرحوم آیتاللهبهجت بود را برایتان میگذارم: اینجا
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
و سلام علیکم و رحمة الله
با عرض سلام و تشکر از شما برادر عزیز
خب این نظر شماست و شاید بطور قطع به آن رسیده اید. ولی بنده نمیتوانم چیزی را که درموردش اطمینان ندارم به کسی نسبت بدهم.
با تشکر
درپناه لطف الهی و ممنون از دعای خیرتان
یاعلی علیه السلام
[="Franklin Gothic Medium"] Serat;780898 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
به نظر شما حقیر به چه کسی چه چیزی را نسبت دادهام؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
اگر منظور شما بنده بودم که جوابتان را ندادم ، باید بدانید که امشب پاسختان را خواندم. البته علمای بزرگ جایگاه رفیع خودشان را نزد مریدانشان دارند. ما که گرد پای ایشان هم نیستیم چه برسد به مرید. درست و غلط مسائل علمی هم از طرف ایشان چیزی از مقامشان کم نمیکند.
[="Franklin Gothic Medium"] Serat;780908 نوشت:
Serat;780908 نوشت:
Serat;780908 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
منظورم شما نبودید ...
معمولاً مریدان یک گروه هستند که گروه دیگر را تختئه میکنند، مگرنه علما احتمال اشتباه برای خودشان را میدهند ...
:ok::Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم ورحمه الله.
لطفا خودتان بفرمایید.
با سلام
این جمله چگونه ثابت میکند برخلاف اینکه در ادامه صریحا بیان میکند قصه آدم و هوا تمثیلی است ..قصه آدم و حوا مثال و تمثیل نیست؟!!!
خب باید شرح میشده یا نه؟ عالم روح و عالم عقلی تا به تمثیل نیاید که شرح نمیشود!!!
علامه هم همینو میگوید
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
شاید این مطلب از تفسیر المیزان کمکی کند، شاید هم نکند:
[INDENT=2]
ترجمه الميزان، جلد ۱، ص: ۳۱۱ و ۳۱۲
در ميانه همه معجزات، دو تا معجزه هست كه احتياج به بحث ديگرى جداگانه دارد، يكى زنده كردن مردگان، و دوم معجزه مسخ.
در باره اين دو معجزه بعضى گفتهاند: اين معنا در محل خودش ثابت شده: كه هر موجود كه داراى قوه و استعداد و كمال و فعليت است، بعد از آنكه از مرحله استعداد بفعليت رسيد، ديگر محال است بحالت استعداد برگردد، و همچنين هر موجودى كه از نظر وجود، داراى كمال بيشترى است، محال است برگردد، و بموجودى ناقصتر از خود مبدل شود، و در عين حال همان موجود اول باشد.
و انسان بعد از مردنش تجرد پيدا مىكند، يعنى نفسش از ماده مجرد ميشود، و موجودى مجرد مثالى يا عقلى مىگردد، و مرتبه مثاليت و عقليت فوق مرتبه ماديت است، چون وجود، در آن دو قوىتر از وجود مادى است، با اين حال ديگر محال است چنين انسانى، يا بگو چنين نفس تكامل يافتهاى، دوباره اسير ماده شود، و باصطلاح زنده گردد، و گر نه لازم مىآيد كه چيزى بعد از فعليت بقوه و استعداد برگردد، و اين محال است، و نيز وجود انسان، وجودى قوىتر از وجود ساير انواع حيوانات است، و محال است انسان برگردد، و بوسيله مسخ، حيوانى ديگر شود.
اين اشكالى است كه در باب زنده شدن مردگان و مسخ انسانها بصورت حيوانى ديگر شده است، و ما در پاسخ مىگوييم: بله برگشت چيزى كه از قوه بفعليت رسيده، دوباره قوه شدن آن محال است، ولى زنده شدن مردگان، و همچنين مسخ، از مصاديق اين امر محال نيستند.
توضيح اينكه: آنچه از حس و برهان بدست آمده، اين است كه جوهر نباتى مادى وقتى در صراط استكمال حيوانى قرار مىگيرد، در اين صراط بسوى حيوان شدن حركت مىكند، و بصورت حيوانيت كه صورتى است مجرد بتجرد برزخى در مىآيد، و حقيقت اين صورت اين است كه: چيزى خودش را درك كند، (البته ادراك جزئى خيالى)، و درك خويشتن حيوان، وجود كامل جوهر نباتى است، و فعليت يافتن آن قوه و استعدادى است كه داشت، كه با حركت جوهرى بان كمال رسيد، و بعد از آنكه گياه بود حيوان شد، و ديگر محال است دوباره جوهرى مادى شود، و بصورت نبات در آيد، مگر آنكه از ماده حيوانى خود جدا گشته، ماده با صورت ماديش بماند، مثل اينكه حيوانى بميرد، و جسدى بى حركت شود.
از سوى ديگر صورت حيوانى منشا و مبدء افعالى ادراكى، و كارهايى است كه از روى شعور از او سر مىزند، و در نتيجه احوالى علمى هم بر آن افعال مترتب ميشود، و اين احوال علمى در نفس حيوان نقش مىبندد، و در اثر تكرار اين افعال، و نقشبندى اين احوال در نفس حيوان، از آنجا كه نقشهايى شبيه بهم است، يك نقش واحد و صورتى ثابت، و غير قابل زوال ميشود، و ملكهاى راسخه مىگردد، و يك صورت نفسانى جديد مىشود، كه ممكن است نفس حيوانى بخاطر اختلاف اين ملكات متنوع شود، و حيوانى خاص، و داراى صورت نوعيهاى خاص بشود، مثلا در يكى بصورت مكر، و در نوعى ديگر كينه توزى، و در نوعى ديگر شهوت، و در چهارمى وفاء، و در پنجمى درندگى، و امثال آن جلوه كند.
و اما ما دام كه اين احوال علمى حاصل از افعال، در اثر تكرار بصورت ملكه در نيامده باشد، نفس حيوان بهمان سادگى قبليش باقى است، و مانند نبات است، كه اگر از حركت جوهرى باز بايستد، هم چنان نبات باقى خواهد ماند، و آن استعداد حيوان شدنش از قوه بفعليت درنمىآيد. و اگر نفس برزخى از جهت احوال حاصله از افعالش، در همان حال اول، و فعل اول، و با نقشبندى صورت اول، تكامل مىيافت، قطعا علاقهاش با بدن هم در همان ابتداى وجودش قطع ميشد، و اگر مىبينيم قطع نمىشود، بخاطر همين است كه آن صورت در اثر تكرار ملكه نشده، و در نفس رسوخ نكرده، بايد با تكرار افعالى ادراكى ماديش، بتدريج و خورده خورده صورتى نوعى در نفس رسوخ كند، و حيوانى خاص بشود،- البته در صورتى كه عمر طبيعى، و يا مقدار قابل ملاحظهاى از آن را داشته باشد- و اما اگر بين او و بين عمر طبيعيش، و يا آن مقدار قابل ملاحظه از عمر طبيعيش، چيزى از قبيل مرگ فاصله شود، حيوان بهمان سادگى، و بى نقشى حيوانيتش باقى ميماند، و صورت نوعيهاى بخود نگرفته، مىميرد.
و حيوان وقتى در صراط انسانيت قرار بگيرد، وجودى است كه علاوه بر ادراك خودش، تعقل كلى هم نسبت بذات خود دارد، آنهم تعقل مجرد از ماده، و لوازم آن، يعنى اندازهها، و ابعاد، و رنگها، و امثال آن، در اينصورت با حركت جوهرى از فعليت مثالى كه نسبت بمثاليت فعليت است، ولى نسبت بفعل قوه، استعداد است، بتدريج بسوى تجرد عقلى قدم مىگذارد، تا وقتى كه صورت انسانى در بارهاش تحقق يابد، اينجاست كه ديگر محال است اين فعليت برگردد بقوه، كه همان تجرد مثالى بود، همانطور كه گفتيم فعليت حيوانيت محال است برگردد، و قوه شود.
تازه اين صورت انسانيت هم، افعال و بدنبال آن احوالى دارد، كه با تكرار و تراكم آن احوال، بتدريج صورت خاصى جديد پيدا ميشود، كه خود باعث مىگردد يك نوع انسان، بانواعى از انسان تنوع پيدا كند، يعنى همان تنوعى كه در حيوان گفتيم.
حال كه اين معنا روشن گرديد فهميدى كه اگر فرض كنيم انسانى بعد از مردنش بدنيا برگردد، و نفسش دوباره متعلق بماده شود، آنهم همان مادهاى كه قبلا متعلق بان بود، اين باعث نميشود كه تجرد نفسش باطل گردد، چون نفس اين فرد انسان، قبل از مردنش تجرد يافته بود، بعد از مردنش هم تجرد يافت، و بعد از برگشتن به بدن، باز همان تجرد را دارد.
[/INDENT]
با علی علیهالسلام
عرض سلام و احترام و تشکر بابت ذکر این مساله. فقط یک سوال رو باید جناب ملاعلی پاسخ بدهند و آن اینکه چگونه مرده پس از تجرد نفس و زنده شدن در همین دنیا میتواند به همین قالب دنیوی برگردد و اما در آخرت امکان چنین مساله ای وجود ندارد؟ ( چه در قالب ماده دنیوی و چه در قالبی غیراز آن)
سلام علیکم
به فرض که تفسیر شما از این سخنان صحیح باشد؛ جناب علامه به قطعیت آن را نگفتند و فرمودند: به نظر نزدیک می آید.
جالبه در اونجاییکه ما برای اثبات جسمانی بودن معاد ، از داستان حضرت آدم و حوا استفاده میکنیم که اول از خاک آفریده شدند و بعدا به دنیای مادی پا گذاشتند ، شما میفرمایید این مساله قطعی نیست حالا خودتان از همین داستان حضرت آدم و حوا دارید استفاده میکنید تا چیزی را که قطعی نیست با چندتا جمله ای که نه معنی و مفهومش رو میتوانید ثابت کنید و نه جملاتش به قطعیت گفته شده ، ثابت کنید.
با سلام
مگر بنده منکر امکان زنده شدن مردگان هستم؟!
بحث امکان زنده شدن و بدن داشتن با تجرد غیر از بحث معاد است..معادی که در آن عمل و تکلیف نیست
اما زنده شدن مرده کماکان مقارن با عمل و تکلیف است
اگر آخرت جسمانی بود از کریم بدور بود که فقیری بر او وارد شود گرسنه باشد و به خاطر نداشتن حسنه دست خالی برگردد
کمااینکه امام علی قاتل خود را نیز گرسنه نگذاشت
نتیجه اینکه عذاب کافر به خاطر عدم انس با معنوایت و محروم بودن از محسوساتی است که به او انس داشته...
و بهشت هم یعنی قابلیت درک لذت برتر از ماده که با عمل نیک و اعتقاد درست بدست می آید
و از همین جا راز این مطلب روشن میشود که 《جزا خود عمل است》
یا حق
کجای حرف ما عجیب بوده..اگه گفتیم که آفریده شدن از خاک قبل از دنیا نبوده!؟
و این مطلب چه تناقضی با مطلب جدید ما دارد؟
اشاره:
طايفه اي به نام «حبيّه» بر اين باورند كه بايد در پي محبت خدا بود، نه به دنبال رسيدن به بهشت، يا فرار از جهنم در حالي كه آيات و روايات فراواني ما را به همين بهشت مي خوانند و از همين جهنم باز مي دارند.
در مباحث عرفاني آمده است كه قيامت منحصر در بهشت و جهنم و اعراف نيست، بلكه جاهاي ديگر نيز وجود دارد و اين سه، به عنوان نمونه ذكر شده اند؛ نه سعادت، منحصر در بهشت است و نه شقاوت، منحصر در جهنم.
بهشت و جهنم داراي درجات و مراتبي است؛ مثلاً يك انسان عادي پشت سر يك بازاري غيبت مي كند، اما طلبه پشت سر مرجع تقليد غيبت مي كند، يا حرام خواري افراد عادي از مال ديگران يا در نهايت از بيت المال است، اما حرام خواري طلبه از مال امام زمان است. طلبه حق ندارد به خاطر كم بودن شهريه، توان كمتري را براي انجام وظيفه بگذارد. روشن است كه در اين صورت عقاب طلبه بيشتر و شديدتر است.
انواع سه گانه بهشت و جهنم
امامخمینی (ره) مي فرمايند سه نوع بهشت و جهنم وجود دارد:
1 . بهشت و جهنم اعمال؛
2 . بهشت و جهنم اخلاق؛
3 . بهشت و جهنم لقاء.
بهشت و جهنم اعمال در قرآن به اين بهشت و جهنم تصريح و تأكيد شده است. حور العين، خوردني ها، و ... و نيز آتش و مار و همگي مربوط به همين بهشت و دوزخ مي باشند. امام مي فرمايد: جهنم اعمال، همان است كه در حديثي آمده كه «سنگي از لب جهنم داخل آن افتاد و پس از هفتاد سال به قعر آن رسيد»؛ يعني شخصي در هفتاد سال زندگي، مسير سقوط را پيمود و الآن مرگ او فرا رسيد. به عبارت ديگر، همين الآن ما در بهشت يا جهنم هستيم، اما به دليل ارتباط با ديگران، متوجه نيستيم، اما پس از مرگ، متوجه خودمان مي شويم. اكنون هم جهنمي ها درد مي كشند، اما متوجه نيستند و پس از مرگ متوجه اين عذاب مي شوند.
بهشت و جهنم اخلاق بهشت و جهنم اخلاق در قرآن با كنايه بيان شده است و بهشت و دوزخ آن شديدتر از بهشت و جهنم اعمال است. بحث چشم برزخي و صورت حقيقي مربوط به اين بهشت و جهنم است. انسان پيرامون هر چيزي كه فكر كند، چهره اي مشابه آن پيدا مي كند؛ اگر كسي طمّاع و بي غيرت است و غيبت هم مي كند، چون طمع دارد شبيه مورچه است، چون بي غيرت است مانند خوك است، چون غيبت مي كند مثل گرگ است؛ باطن اين شخص، حيواني معجون از همه اين حيوانات مي شود يعني اشترگاوپلنگ. بعضي از انسان ها چنان محشور مي شوند كه «يحسن عندهم، القردة و الخنازير».
و در مقابل پيامبر و اولياء خدا، چون چهره باطني شان هميشه خدا را نشان مي دهد و خدا جميل است و دوست دار زيبايي، زيبا است و ديدن آن موجب لذت و فرح مي شود. اين بهشت اخلاقي است و آن جهنم اخلاقي.
حديثي از امام مجتبي است كه مي فرمايد: اگر آخرت هيچ اضطرابي جز اين نداشت بس بود كه روز قيامت همه يكديگر را مي بينند و مي دانند چه كرده اند و چه انديشه هايي داشته اند. يعني هيچ حجابي نمي ماند و چهره ها، اعمال را نشان مي دهد؛ «يعرف المجرمون بسيماهم» به همين معناست.
اگر چيزي حالت زودگذر داشت و تبديل به ملكه نشد، در روح آدم ثابت نمي شود و با عذاب جهنم زايل و محو مي گردد. اما آنچه كه تبديل به ملكه انسان شده باشد، ديگر محو نمي شود، اين افراد حتي اگر به بهشت بروند معذب خواهند بود؛ همچنان كه لقمه كردن غذا و ممانعت از دريدن و پاره كردن گوشت براي گرگ عذاب است. و به همين دليل روز قيامت به بعضي ها مي گويند: هر كدام از بهشت و جهنم را دوست داريد، انتخاب كنيد و آن ها داخل جهنم مي شوند.
بهشت و جهنم لقاء
در قرآن تنها با ايماء به بهشت و جهنم لقاء اشاره شده است و بهشت و دوزخ آن شديدتر از دو نوع پيش است. حضرت امام اين بهشت و دوزخ را در عرفان توضيح مي دهند.
سلام علیکم
طبق وعده ای که داده بودیم بازگشتیم و بحث را ادامه می دهیم.
در مطلبی که از من نقل قول زدید من چهار اشکال به برداشت شما وارد کردم که شما فقط به اشکال دوم آن پاسخ دادید ببین برادر من وقتی شیر تبدیل به ماست می شود به غیر شیر تبدیل شده است ولی دیگر کسی نمی گوید که ماست یعنی شیری که به شیر دیگری تبدیل شده است. اصلا یعنی چه که قیامت در زمین خواهد بود اذا الشمس کورت و اذا النجوم الکدرت چگونه در زمین اتفاق می افتد
آیاتی هم که از سوره ی هود آوردید درباره ی روز شروع عذاب آخرت است و آخرت شامل برزخ هم می شود و همچنین بهشت در واقع دو بهشت ( جنتان) است . مسلم است که باید از یک بهشت خارج شد تا به بهشت دیگر رفت.
البته طبق روایاتی که می گویند زمین تبدیل به نانی می شود که مردم روز قیامت می خورند زمینی هم اگر باشد دیگر جایش در شکم ماست!
من هم در ابتدا فکر می کردم که این آیه درباره ی تبدیل آسمانها به غیر خود هم هست اما دقت که کردم متوجه شدم که چنین چیزی صحیح نیست و این فقط یک برداشت تفسیری است. در آیه فقط از تبدیل زمین به غیر آسمان و زمین سخن رفته است و حرفی از تبدیل آسمانها به غیر خود زده نشده است. دباره ی آسمانها فقط آمده است که همچون طوماری درهم پیچیده می شوند.
انصافتان در بحث من را مبهوت کرد حالا که روایتی به ضرر ادعای شما شد دم از عبور کردن از ظاهر می زنید و باید ظرهرش را منکر شد؟ هر جا که به نفع ادعایتان باشد تفسیر به رای نیست و هر جا به نفع ادعای ما باشد تفسیر به رای است؟
جدی می گویید واقعا مخالف نیستید . پس اگر ممکن است فقط یک روایت غلو آمیز از کتب قدیمی حدیثی شیعه به من نشان بدهید. فقط یک روایت.
اگرچه رگه هایی هم از شوخی داشت ولی در اصل جدی بود . من از یکی داستانهای کودکان و نوجوانان برای تقریب به ذهن کردن یک روایت استفاده کردم این کار را هم از خودتان آموخته بودم یادتان هست که برای تقریب به ذهن کردن یکی از بخشهای توحید مفضل برای ما از داستان(( جادوگر شهر از)) استفاده کرده بودید. طبق آنچه می گویید در قیامت باز ترکیب آسمان و زمین اتفاق خواهد افتاد و طبق آن روایات زمین به نان قابل خوردن تبدیل می شود . پس ما هم باید تبدیل به نانهای متحرک بشویم.
البته بعد از ذکر داستان هانسل و گرتل این را هم گفتم که ظاهرا از چشمان تیزبین شما مخفی ماند : (( [=Franklin Gothic Medium]البته در یک حدیثی که من دیدم گفته نشده بود که زمین تبدیل تبدیل به نان سفید می شود بلکه گفته بود زمین مانند نان سفید پاکیزه می شود. یعنی این یک تشبیه است که پاکیزگی وجه شبه آن است.))
مفهوم نبود.
چرا فعلا به آن نپرداخته اید. برگ برنده نگه داشته اید.
پس خودتان هم معترف هستید که قرآن در این باره صراحتی ندارد. با آن استنادات و استدلالاتی هم که از قرآن آوردید باید خدا را هم مکان مند و جسمانی بدانیم زیرا او هم سمت راست دارد: ((والسماوات مطويات بيمينه)) (زمر:67)
این حرف خودتان بود:
قیاستان اشتباه است . چون گفته نشده که (( الارض تبدل الارض غیرها)) بلکه صحبت از غیر زمین است . در قرآن هم حرفی از تبدیل پوست به غیر پوست (( غیر جلود)) زده نشده بلکه صحبت از تبدیل پوست به پوستهایی غیر از آن پوست است.
نمی دانم چگونه از این روایات برداشت کردید که به جهت اینکه حلال حساب دارد گفته شده اند .اتفاقا برعکس در روایات آمده است که حلال حساب ندارد. حالا بر فرض حساب هم داشته باشد آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ پس نکته جدیدی دارند.
این جملات از نظر شما چه معنایی می دهند:((به خدا که به حلال خالص دنیا هم توجه ننموده جز به مقداري که ناچار از آن است )) یا (( و نسبت به آنچه ناچار هم می باشد اطمینان و امیدي ندارد، و اطمینان و امیدش به آفریننده ی همه چیز است .))
پس شما که خودتان قبول دارید که حلال هم باعث غفلت و رفاه زدگی و مقدمه انحراف هست . پس شما که خودتان مکروه بودنشان را قبول دارید.
شکست نفسی می فرمایید. خیلی خوب هم همین را می کنید نمونه اش آن حدیثی است که در پست 952 برای جناب ملاعلی آوردید.
منظور من لذات مادی در مقابل لذات معنوی بود نه صورت در مقابل معنا
خواهش می کنم. تبحری هم اگر در این زمینه داشته باشیم از خودتان آموخته ایم و شاگرد شما هستیم.
مسلم است که قضیه برعکس است زیرا ما فقط در اینجا ظاهر آیات و روایات را کنار گذاشتیم و برای آن هم از خود ظاهرش دلیل داریم . مثل اینکه یادتان رفته است که بیشتر بحثها من و شما در انتقاد از برداشتهای خلاف ظاهر و باطنی شما بود و فقط من شما را در اینجا دیده ام که مدافع ظاهر هستید.
در ضمن متوجه نشدم که این حرفتان چه ربطی به مطلبی که از آن نقل قول زدید داشت. من آن مطلب را درباره ی شیخ صدوق و شیخ مفید گفته بودم و اینکه آن مطلبی که گفتید از مسیحیت بود سخن شیخ صدوق بود که مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن ندارد. از اینکه که گفتم گزینشی نسبت به سخنان شیخ مفید در کتاب (( تصحیح الاعتقاد)) برخورد نکنید گله داشتید؟
قال الشيخ أبو عبد الله - رحمه الله -: الصحيح عن آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم: أن أفعال العباد(4) غير مخلوقة لله تعالى، والذي ذكره أبو جعفر - رحمه الله - قد جاء به حديث غير معمول به ولا مرضي الاسناد، والأخبار الصحيحة بخلافه ( تصحیح الاعتقاد ص42)
ترجمه :گفته است شیخ ابو عبد اللّه( شیخ مفید) که آنچه صحیح است که وارد شده است از آل محمّد صلی اللّه علیه و آله آنست که افعال عباد مخلوق نیست از براي خداوند، و آنچه ذکر نموده است آن را ابو جعفر رحمه اللّه (شیخ صدوق) بتحقیق که آورده است آن را روایتی که عمل نشده است بآن و پسندیده نیست سندش، و روایات صحیح بر خلاف آن است.
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: الذي ذكره الشيخ أبو جعفر - رحمه الله - في هذا الباب لا يتحصل، ومعانيه تختلف وتتناقض، والسبب في ذلك أنه عمل على ظواهر الأحاديث المختلفة ولم يكن ممن يرى النظر فيميز بين الحق منها والباطل ويعمل على ما يوجب الحجة، ومن عول في مذهبه على الأقاويل المختلفة وتقليد الرواة كانت حاله في الضعف ما وصفناه ( تصحیح الاعتقاد ص49)
ترجمه :فرموده است شیخ مفید علیه الرحمه که آنچه ذکر نموده است آن را شیخ ابو جعفر ره در این باب محصل نمیباشد و معانی آن مختلف و متناقص میباشد و سبب در آن آنست که عمل نموده است بر ظواهر احادیث مختلفه، و نبوده است شیخ ابو جعفر ره که اعتقاد داشته باشد نظر و تامل را پس تمیز بدهد میانه حق و باطل آنها و عمل کند بر مقتضاي حجت و برهان و کسی که اعتماد نماید در مذهب خود بر اقاویل مختلفه و تقلید راویان، بوده باشد حالش در ضعف آنچه بیان نمودیم ما آن را
قال الشيخ أبو جعفر - رحمه الله - في القضاء والقدر: الكلام في القدر منهي عنه، وروى حديثا لم يذكر له إسنادا.
قال الشيخ أبو عبد الله المفيد - عليه الرحمة -: عول أبو جعفر - رحمه الله - في هذا الباب على أحاديث شواذ لها وجوه يعرفها العلماء متى صحت وثبت إسنادها ولم يقل فيه قولا محصلا، وقد كان ينبغي له لما لم يكن يعرف للقضاء معنى أن يهمل الكلام فيه ( تصحیح الاعتقاد ص54)
ترجمه:شیخ مفید علیه الرحمه بعد از نقل کلام ابو جعفر ابن بابویه ره در باب قضا و قدر و اینکه سخن در باب قدر منهی عنه میباشد و بعد از روایت حدیثی بچند سند فرموده است که: گفته است شیخ ابو عبد اللّه که مفید است که عمل نموده است شیخ ابو جعفر در این باب بر چند حدیث شاذي که از براي آنها توجیهاتی است که میشناسند آنها را علماء هر گاه صحیح بوده باشد و ثابت باشد سندهاي آنها و نگفته است در این باب سخن محصلی و بتحقیق که بود سزاوار از براي او چون که شناخت از براي قضا معنائی (این معنی را) اینکه اهمال کند سخن در آن را
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: ذكر أبو جعفر - رحمه الله - الفطرة ولم يبين معناها! وأورد الحديث على وجهه ولم يذكر فائدته ( تصحیح الاعتقاد ص60)
ترجمه :شیخ مفید رحمۀ اللّه فرمود: که شیخ ابو جعفر ابن بابویه فطرت را ذکر کرده ولی معناي آن را بیان نفرموده، و حدیثی در توجیه آن آورده ولی فائده آن را ذکر نفرموده
قال أبو عبد الله: الذي رواه أبو جعفر عن أبي الحسن موسى - عليه السلام - في الاستطاعة حديث شاذ، والاستطاعة في الحقيقة هي الصحة والسلامة، فكل صحيح فهو مستطيع ( تصحیح الاعتقاد ص63)
ترجمه :شیخ مفید ابو عبد اللّه فرموده: آنچه را که ابو جعفر از ابی الحسن موسی علیه السّلام روایت کرده حدیث شاذي است و استطاعت در حقیقت صحت و سلامت است
قال الشيخ أبو عبد الله: كلام أبي جعفر في النفس والروح على مذهب الحدس دون التحقيق، ولو اقتصر على الأخبار ولم يتعاط ذكر معانيها كان أسلم له من الدخول في باب يضيق عنه سلوكه. ( تصحیح الاعتقاد ص79)
ترجمه:فرموده است شیخ ابو عبد اللّه مفید که کلام ابی جعفر ابن بابویه در باب نفس و روح بر طریقه حدیث است نه تحقیق و اگر اختصار مینمود ابو جعفر بر همان احادیث و ذکر معانی آنها نمینمود بود سالمتر از براي او از داخل شدن دري که تنگست از او رفتن آن
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: هذا أخذه أبو جعفر - رحمه الله - من شواذ الحديث، وفيه خلاف لما قدمه من أن اللوح ملك من ملائكة الله تعالى. ( تصحیح الاعتقاد ص120)
ترجمه:شیخ مفید علیه الرحمه بعد از نقل کلام ابو جعفر بن بابویه رحمه اللَّه تعالی فرموده است که: ابو جعفر اخذ نموده است این اعتقاد را از حدیثهاي شاذي چند، و آن مخالف است با آنچه پیش ذکر نموده که لوح نام ملکی از ملائکه خداوند تعالی است
قال الشيخ المفيد - رحمه الله -: الذي ذهب إليه أبو جعفر في هذا الباب أصله حديث واحد لا يوجب علما ولا عملا ( تصحیح الاعتقاد ص123)
ترجمه :آنچه رفته است بسوي آن ابو جعفر در این باب دلیلش خبر واحدیست که باعث نمیگردد نه علم را و نه عمل را
این همه انتقاد شیخ مفید از شیخ صدوق را ول کرده اید و فقط چسبیدید به آن انتقاد که در مرتبه ای از بهشت خوردن و آشامیدن نیست؟ آیا این برخورد گزینشی نیست؟
نمی دانم منظور شما دقیقا از عقل فلسفی چیست ولی اگر منظورتان فلسفه است . فلسفه اگر نتوانسته فلاسفه ی نامسلمان را مسلمان کند عیبی ندارد زیرا وظیفه ی فلسفه مسلمان کردن فلاسفه ی نامسلمان نیست. از هر چیزی باید مطابق ظرفیت های خودش توقع داشت همانگونه که کسی از قرآن انتظار اکتشافات علمی و تکنولوژیکی ندارد.
یکی از مهمترین معیارهای من هم برای شناخت حقیقت شناخت باطل است.
کمی انصاف هم بد نیست من با دلیل و مثال آنها را استثنا حساب کرده بودم نه همینطور الکی. وگرنه استثنا گرفتن مثال نقض یک مغالطه است.
اتفاقا خیلی خوب هم همین کار را کردید وقتی روایتی را صد و هشتاد درجه متفاوت از ظاهرش معنا کنیم این فرقی با رد کردنش ندارد
در خواب خروج روحی صورت نمی گیرد که بخواهد جنبه ی استثنا داشته باشد یا نداشته باشد. دیدید گفتم روایات من را رد می کنید. مگر برای شما روایت نیاورده بودم از امام صادق پرسیده شده بود که آیا افرادی که خوابیده اند روح از بدنشان خارج می شود و امام گفتند نه. باز شما می آیید و حرف خودتان را می زنید برای یادآوری جنابعالی روایت را تکرار می کنم
سأل أبو بصير أبا عبد الله عليه السلام: الرجل نائم هنا والمرأة النائمة يريان أنهما بمكة أو بمصر من الامصار، أرواحهما خارج من أبدانهما ؟ قال: لا يا أبا بصير، فإن الروح إذا فارقت البدن لم تعد إليه غير أنها بمنزلة عين الشمس هي مركوزة في السماء في كبدها وشعاعها في الدنيا.( جامع الاخبار ص 171
ترجمه:ابوبصیر از امام صادق پرسید که مرد و زنی که خوابیده اند می بینند که در مکه یا یکی از ولایات هستند آیا روح آن دو از بدنشان خارج شده است؟
فرمود : نه ، اى ابو بصير! زيرا اگر روح از بدن جدا شود ديگر به آن باز نمى گردد ، ولی روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوی آن خورشید در دنیا می تابد.
از آنجایی که می دانم باز می خواهید روی ترجمه ایراد بگیرید یک روایت دیگر هم می آورم:
حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي، قال: حدثنا أبي (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا أحمد وعبد الله ابنا محمد بن عيسى، ومحمد بن الحسين، عن الحسن بن محبوب، عن محمد بن القاسم النوفلي، قال: قلت لابي عبد الله الصادق (عليه السلام): المؤمن يرى الرؤيا فتكون كما رآها، وربما رأى الرؤيا فلا تكون شيئا؟ فقال: إن المؤمن إذا نام خرجت من روحه حركة ممدودة صاعدة إلى السماء، فكل ما رآه روح المؤمن في ملكوت السماء في موضع التقدير والتدبير فهو الحق، وكل ما رآه في الارض فهو أضغاث أحلام. فقلت له: أو تصعد روح إلى السماء؟ قال: نعم. قلت: حتى لا يبقى منها شئ في بدنه؟ فقال: لا، لو خرجت كلها حتى لا يبقى منها شئ إذن لمات. قلت: فكيف تخرج؟ فقال: أما ترى الشمس في السماء في موضعها وضوؤها وشعاعها في الارض، فكذلك الروح أصلها في البدن وحركتها ممدودة إلى السماء ( امالی صدوق ص208 و 209 __ روضه الواعظین ص492)
ترجمه: به امام صادق (ع) گفته شد: گاهی در خواب چیزي دیده می شود و همان گونه صورت می پذیرد و گاهی خواب می بینند و هیچ منطبق با واقع نیست. فرمود: مؤمن چون می خوابد، از روح او حرکت ممتدي به سوي آسمان صورت می گیرد. هر چه را که روح مؤمن در ملکوت آسمان و جایی که محل تعیین سرنوشت و تدبیر است ببیند، حق و مطابق با واقع است و آنچه را در زمین ببیند، خوابهاي پریشان است. گفته شد: مگر روح مؤمن به آسمان می رود؟ فرمود: آري. گفته شد: یعنی چیزي در بدنش باقی نمی ماند؟ فرمود:نه اگر همه روح از بدن بیرون رود و چیزي در آن باقی نماند، در این صورت شخص می میرد. گفتم: پس روح چگونه از بدن بیرون می رود؟ فرمود: مگر خورشید را در وسط آسمان نمی بینی که شعاع آن تا زمین گسترده است؟ روح هم همین گونه است، اصل آن در بدن است و حرکت آن ممتد در آسمان است.
اتفاقا همین آیه ای که آوردید دلیل خوبی است برای اینکه رجعت را بر فرض صحتش استثنا بگیریم زیرا در آیه 243 سوره بقره قومی که به عذاب خدا هلاک شده بودند به دنیا بازگشتند در حالی که طبق آیه ای که آوردید و همانطور که خودتان گفتید بازگشتشان حرام بود.
فکر کنم با آن روایت جدیدی که آوردم متوجه شده باشید که مقصود از آنچه بعد از(( غیر انها )) آمده چیست. ببینید در آن روایت که از ترجمه اش ایراد می گیرید ازامام صادق درباره ی وضعیت روح هنگام خواب پرسیده شد اگر به قول شما آنچه بعد از ((غیر انها)) آمده است را استثنا برای بازگشت روح جدا شده به بدن در نظر بگیریم پس امام صادق کجا به پرسش اصلی سوال کننده درباره ی خواب پاسخ داده اند؟؟!
کدام علم درایه؟ علم درایه ی موجود یا علم درایه ای که خودتان ساخته اید؟
یعنی حرفهایی که غیر از ترجمه ی حدیث زدم را قبول دارید؟
خیر آن دیگر اطاعت از شکم و زیر شکم است اگر هم اطاعت خدا باشد اطاعتی خالصانه نیست همچنانکه از حضرت علی منقول است : (( الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ هَجرُ اللَّذّاتِ .)) (غررالحکم ص 191) ترجمه : (( برترین طاعتها ترک لذتهاست.)) و نیز (( عنه عليه السلام : أفضَلُ الطّاعاتِ العُزُوفُ عنِ اللَّذّاتِ .)) ( غررالحکم ص201) ترجمه : (( برترین طاعتها کناره گرفتن از لذتها است.))
آنها به خاطر شکم و زیر شکم این کار ها را می کنند. چرا در آن روایت روح شهوت خود به خود به شدت نقصان می یابد ولی روح ایمان فقط به واسطه ی گناه نقصان می یابد؟
این تفکر غلات است. دیدید گفتم دین خود را از اشخاص غال و کذاب می گیرید.
اگر دقت کنید من فرض نابود شدن روح بدن را فقط به عنوان یکی از احتمالات درنظر گرفته بودم و صحبت از تاحتمال تغییر کارکرد آن هم کرده بودم اگر قبول کنید که روح بدن پس از مرگ و جدا شدن از بدن هم باقی خواهید ماند پس یعنی قبول کرده اید که روح بدن به بدن وابسته نیست و لازم نیست حتما با بدن باشد و این اسم بدن که به روح اضافه شده به معنای آن نیست که روح بدن حتما باید بدن داشته باشد مانند نماز عصر که اگرچه اسمش نماز عصر است ولی در ظهر هم خوانده می شود
در کجا ی حدیث بین جسم و ماده تفاوت قائل شده است؟من جسم را همان ماده می دانم و فلسفه ی مشاء جسم را ترکیب ماده و صورت می داند . فکر کنم نقل مطالبی در این باره از شهید مطهری مفید باشد : (( وقتي اين ماده متصور به اين صورت شده معنايش اين نيست كه اين صورت را در كنار خودش دارد و مي تواند صورت ديگر هم در كنارش داشته باشد . معنايش اين است كه ماده اين صورت شده است ، اين او شده است . وقتي ما مي گوئيم نطفه انسان شده است معنايش اين نيست كه نطفه در همان حال كه نطفه است صورت انسانيت را هم در كنار خودش دارد . بلكه نطفه ، انسان شده است . حالا همين ماده نمي تواند در عين اينكه انسان شده يك واقعيت ديگري كه ماهيتش غير انسان است هم شده باشد ، كه اگر چنين شود معنايش اين است كه خودش در عين اينكه واحد است كثير باشد . در باب اعراض هم عين همين مطلب است . اين را درست توجه بفرمائيد . موضوع كه عرض را قبول مي كند موضوع به منزله ماده است براي عرض و عرض به منزله صورت است ، لذا در بعضي اصطلاحات كلمه صورت را در همين موارد اطلاق مي كنند .)) ( درسهای الهیات شفا) و نیز (( در اوائل كتاب " شفا " خوانديم كه در باب حقيقت جسم نظريات متعددي است . يك نظر كه نظر مشائين است و مورد قبول شيخ و امثال او ، اين است كه جسم در خارج مركب است از ماده و صورت ، يعني مركب است از دو امر كه يكي امر بالقوه است و ديگري ، امر بالفعل . مثلا در دانه گندم دو حيثيت است : حيثيتي كه به موجب آن دانه گندم است و حيثيت ديگر ، بالقوه بودن است كه بالقوه بودن چيز ديگر است . يكي را صورت و ديگري را ماده مي گويند . بعد مي گويند مأخذ جنس ، ماده است و مأخذ فصل ، صورت .)) ( همان)
گفته ی یکی از علما به خودی خود برای ما دلیل نمی شود
بخش های قرمز شده از حرفتان با هم تناقض دارند
سلام علیکم. چون منکر نیستید گفتم. چگونه است که در معجزات میبینیم نفسی که به مرحله تجرد رسیده مثل حضرت مریم که از زنان برگزیده عالم هستند بدنیا برمیگردد و در قالب جسم مادی دنیوی قرار میگیرد (یا در رجعت که به نظرم شما بهش اطمینان ندارید.) ولی بفرموده شما در آخرت چنین چیزی امکان پذیر نیست؟ مگر نه اینکه شما بر این عقیده هستید که پس از مرگ ، قیامت انسانها شروع میشود و وقتی به مرحله تجرد نفس رسیدند محال است در جسم بیایند؟ لطفا توجه به حرفهای ضدونقیضتان داشته باشد.
نکته بعدی ایست که چرا با وجود اینکه دیدن ارواح ، پس از مرگ محال نیست نباید زنده شدن پس از مرگ همان بازگشتن ارواح بدنیا باشد؟
خیر همیشه زنده شدن مرده همراه با عمل و تکلیف نیست. چون در اینگونه معجزات، مجددا" آن فرد از دنیا میرفته
این سخن شما هم قابل نقض است چرا که در همین دنیا هم باید بگوییم از کریم بدور است که مخلوقی را بدون روزی بگذارد و در نتیجه باید از اساس خدایی خدا را منکر شد...
اینها را با کدام یک از نصوص دینی میتوانید ثابت کنید.
قبول دارید که همه انسانها از نظر عقلانی یکی نسیتند و همه از این جهت کودک به حساب نمیایند و باید با بزرگانشان هم بزرگانه حرف زد؟ پس چرا در جاییکه روی سخن با اولیاء الهی است که قابلیت درک رضوان الهی که نعمت معنوی است را دارند اول حرف از جنات تجری و مساکن طیبه زده میشود؟ احتمال نمیدهید اینهه هم از نیازهای او باشد؟
[SPOILER]متاسفانه ثابت شده ادامه دادن به این بحثها هیچ فایده ای ندارد چون هر طرف بحث برای خود یک سری پیش فرضهایی دارد و یک سری مسائل را چه حقیقت و چه باطل ، نادیده میگیرد که باعث میشود هیچ گاه نتوانند بر سر یک موضوع اتفاق نظر پیدا کنند [/SPOILER]
جالبه
میشه بفرمایید کجا و توی کدوم پس من این حرفو زدم؟؟؟!!
بله
اگه اینجا بدون روزی میمانند به خاطر ظلم دیگران و امتحان دنیاست
اونچه که مهمه اینه که استحقاقشون منتفی نمیشه و همین مدنظر ما است و به خاط همین هم اینقدر سفارش به دستگیر ی از مستضعفین شده
چه کسی گفته همه چیز اعم از درک عمیق تر از آیات باید نصوص داشته باشد خود خداوند فرموده..فقط بعضی ها میفهمند و اکثرا نمیفهنمد
اگر ظاهر آیات کفایت میکرد چرا خداوند فرموده در آن تفکر کنید؟
دلیل عقلی کم از نصوص نیست گرامی
اگر عقل و برهان نبود دینی هم نبود
عقل میگوید اگر دنیا فقط دار مزرعه است و عمل است پس نمیتوان برای آخرت ماده و حرکت تصور کرد چون اگر آنجا ماده و حرکت باشد عمل نیز خواهد بود
از طرفی وقتی حدیث داریم از امام علی که آخرت روز و شب ندارد پی میبریم که خب پس ویژه گیهای جسمانی هم ندارد
یعنی این طوری نیست که معاد روحانی بدون پشتوانه روایی باشد
کدهایی وجود دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اولا حدیث ثقلین به خوبی موید این مفهوم است
ثانیا تفسیر و تاویل سلیقه ای از ایات قرآن و عدم توجه به ظاهر آیات قرآن کار را به جایی میرساند که مثل اسمائیلیه نه نماز بخوانیم و نه روزه بگیریم نه حج بجاآوریم بلکه همه ی اینها را اموری مادی و غیر از منظور خدا بدانیم و این عین ظلالت است .
ثالثا خداوند خودش درقرآن فرموده که آیات محکمی درقرآن هستند که با آن میتوان معنای صحیح ایات متشابه را دریافت و آیات معاد از همین جمله اند . پس مراقب باشید از کسانی نباشید که خداوند در قرآن از آنان به عنوان آنانی که قلوبشان انحراف است یاد کرده.
[=WebRoya]قرآن مجید آیات خود را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم نموده است:[=WebRoya]«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلأَلْبابِ » یعنی: « او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد که قسمتی از آن آیات "محکم" (صریح و روشن) است که اساس این کتاب می باشد، (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می گردد) و قسمتی از آن "متشابه" است (آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود، ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد.) اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند (و مردم را گمراه کنند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می طلبند، در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی اند) می گویند: ما به همه آن ایمان آورده ایم همه از طرف پروردگار ماست، و جز صاحبان عقل متذکر نمی شوند (و این حقیقت را درک نمی کنند.)[=WebRoya] [1]
[1] - آل عمران/ آیه 7- ترجمه آیة الله مکارم شیرازی.
. شما در سخنانتان بیشتر به عقل استناد کرده و مبتلا به عقل محوری عجیبی همچون معتزله هستید . درحالی که عقل یک ملاک نسبی برای تمییز حق از باطل و درک صحیح از متون دینی است نه یک معیار اصلی که بتواند جدای از قرآن و احادیث معصومین مبین کاملی برای مسائل باشد
، طبق نظر شیعه گرچه حسن و قبح اشیاء و درک عقلی ذاتی است ولی شناخت بیشتر موارد آن نیاز به بیانی از شرع دارد.
عدم وجود روز و شب دلیل بر عدم وجود ماده و جسم نیست . مثل همین دنیای خودمان که در جایی مثل قطب 6 ماه روز و 6 ماه شب و در بعضی از مناطق فضا هم تاریکی مطلق و فقط شب حکم فرماست . اما آیا اینها خارج از جهان ماده اند
امیرالمومنین (ع) در اینمورد میفرمایند
«كُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِأَبِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ؛[۲] زیرا در روز قیامت، هر فرزندى به پدر و مادر خویش باز مى گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.»
[۲]. نهج البلاغه خطبه ۴۲.
[="Franklin Gothic Medium"] عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
عصران;783023 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته،
اگر در پاسخ دادن کوتاهی کردم عذرخواهی میکنم ... پاسخ دادن به شما گاهی خیلی سخت است، مخصوصاً اگر درست متوجه فرمایشات شما و نکاتی که در ذهن دارید نشوم :Gol:
منظورم از اینکه قیامت در زمین است حشر بود که اشتباه بیانش کردم، ممنون بابت تذکرتان ...
البته برزخ هم بیشتر متعلق به دنیاست تا به آخرت، چه آنکه اعمال ما تأخر مربوط به برزخ است ... ولی شاید حق با شما باشد و این بهشت و جهنم مربوط به عالم برزخ باشند، دیدم که علیبنابراهیم هم ظاهراً همین را گفته بود، قبلاً که تحقیق کرده بودم به نظرم میرسید که دیده باشم که منظور یک بهشت و جهنم واسط در آخرت باشد که محل نگهداری موقتی بهشتیان مرتبهی پایین و جهنمیان غیرابدی است ... با این حال چون پیدایش نکردم ممکن است اشتباه کرده باشم و همینطور باشد که شما میفرمایید ... البته به فرض که زمین و آسمان هم با شروع قیامت از بین بروند باز دلیل بر تجرد بهشت و جهنم نیست لزوماً ... مثلاً مردی از امام رضا علیهالسلام پرسید که اگر آسمانها مانند طومار پیچیده شوند بهشت و جهنم چه میشوند؟ حضرت فرمودند یک کاغذ آوردند و بالای آن نوشته شد بهشت و پایین آن نوشته شد جهنم و سپس آن کاغذ را مانند طومار پیچیاندند و باز کردند و پرسیدند که آیا جای بهشت و جهنم عوض شده است؟ آن مرد جواب داد که نه! امام علیهالسلام فرمودند که در قیامت هم همینطور است ... گرچه فهم این مثال و آیات و روایات خیلی ساده نباشد چون تنها به یک صورت قابل توضیح نیست، نیاز به بررسی آیات و روایات زیادی دارد ...
شما اگر بر روی یک نان به اندازهی زمین قرار گرفتی ناگهان جای تمام آن نان در شکم شماست و نمیتواند بخشی از آن هم زیر پایتان باقی بماند؟ :Gig:
بله احتمالاً بین تبدیل آسمان و تبدیل زمین تفاوتی باشد، ولی در هر صورت زمین هم تبدیل میشود و نابود نمیشود، چه تبدیل به نان شود و چه چیز دیگری بشود به هر حال هنوز چیزی هست ... اما آیا ماده میتواند تبدیل به مجرد از ماده شود؟ این تبدیل اگر در یک روال طبیعی انجام بگیرد به ناچار باید ماده و غیرماده را دو حالت از یک جنس در نظر گرفت ... اشتباه میکنم؟ :Gig:
برای اینکه موضعم را روشن کرده باشم برای بار چندم تکرار میکنم و ان شاء الله از این تکرارها خسته نشوید، تأویل به رأی آنجاست که معیار شخص برای تأویل کردن آیات و روایات فهم و درک خودش باشد، مگرنه اگر برای جمع کردن میان برخی آیات و روایات دیگر با یک آیه یا روایت باشد دیگر طبیعی است که این کار تأویل به رأی آن شخص نیست، گرچه همچنان ممکن است بخاطر نقص درک و فهمش برداشتش از آیات و روایات اشتباه باشد ... حقیر هم قصد دارم نظر خود خدا و اهل بیت علیهمالسلام را بفهمم و تا میشود هم آیات و روایات را انکار نکرده و نگاه دارم ... بر همین اساس آنجا که شما ظاهر آیات را چون به نظرتان خیلی عجیب است انکار میکنید حقیر میگویم این کار را نکنید و کمی محتاطانه برخورد کرده و ببینید شاید بشود با تأویل کردن آن را نگاه داشت، آنجا هم که برای فهمپذیر شدن آیات و روایات ظاهرش را منکر هستید میگویم باز احتیاط کنید که شاید نیازی به عبور از ظاهر آنها نباشد و با همین ظاهر هم بشود آنها را پذیرفت ... حالا اگر قضاوتم در مورد شما اشتباه بوده است عذرخواهی حقیر را بپذیرید، ولی خودم فکر میکنم به این دو رویکرد پایبند بودهام ...
هر روایتی که اهل بیت علیهمالسلام را در جایگاه خدایی و رزّاقیت و مشابههای آن قرار دهد مخالفت میکنم و آن را غلو میشمرم ... در غیر این صورت احتمال اینکه بشود آنها را فهمید و توضیح داد را منتفی نمیدانم ... با این نظر علما که بگویند نور رسول خدا صلیاللهعلیهواله صادر اول است که یعنی موجود به وجود خداست و نه به ایجاد خدا به همین دلیل مخالف هستم و آنها را مخلوق خدا میدانم و بندهی خدا ...
متأسفم که بنده برای دانشمندی مانند شما هم بدآموزی داشتهام ... اگر به نظر شما این کارتان مشابه آن کار حقیر است دیگر نمیدانم چه باید بگویم ...
از دقتتان ممنونم ... ولی حتی اگر پاکیزگی هم مطرح شود به هر حال باز در تشبیه به نان هم باید یک وجه عقلایی پیدا شود، مگرنه چیزی که تمیز باشد چه بسا کم نیست ... شاید چون خوراکی است و خوراکی باید تمیز باشد تا بشود آن را خورد این تشبیه استفاده شده است، شاید ... و الله العالم
نه برادر حقیر اهل این کارها نیستم ... معمولاً بیش از آنچه که باید مینویسم و نه کمتر از آن برای روز مبادا ... منظورم اشاره به همان مطالبی بود که قبلاً نوشته بودم، اگر آن مقدار توضیحات به نظر شما کافی نبوده دیگر طبیعی است که به نظرتان کافی نبوده است ... احتمالاً نتوانستم خوب منظورم را برسانم که اینطور برداشت فرمودید
شما نشان دهید که یمین وقتی برای خدا به کار رود با وقتی که برای عرش خدا به کار رود یکسان است ... بماند که ما تقریباً همیشه وقتی در مورد خدا صحبت میکنیم داریم در مورد اسماء و صفات خدا صحبت میکنیم که آنها هم مخلوق خدا هستند و مخلوق خدا غیر خود خداست از جهاتی ... علاوه بر اینکه جنب الله و ید الله حضرت علی علیهالسلام هستند و از آنجا که شاید شما همین مقدارش را هم قبول نداشته باشید ترجیح میدهم این بحث را ادامه ندهم ...
بله حق با شماست ... نقدتان وارد است، اشتباه از حقیر بود ... :Gol:
بله میدانم که توجه به حلال خدا در دنیا میتواند مقدمهی غفلت از خدا و دور شدن از خدا را فراهم نماید ... اینکه فرمودند دنیا جیفه است که از آن جز به مقدار ضرورت نمیتوان خورد هم در همین راستا قابل درک است ... ولی این را لزوماً نمیتوان به مادی بودن این لذات نسبت داد، چه بسا اینها ویژگی این نعمات در دنیا باشد، یعنی ماهیت حجاب بودن دنیا باشد که سبب شده است تا پرداختن به این نعمات مانع از توجه به خدا بشود ... باور حقیر هم بر همین ست که در قیامت که حجابها برداشته میشود و سرائر آشکار میشوند دیگر ظاهر از باطن و باطن از ظاهر مانع نمیگردد و پرداختن به لذات ولو مادی هم انسان را از لذات معنوی باز نمیدارد ... در این صورت کراهت مدّ نظر شما اگرچه برای دنیا باقی بماند برای آخرت مرتفع میگردد ...
:pir::vamonde:
:Gig:
... ان شاء الله توضیحاتی که کمی بالاتر دادم این سوء تفاهم را برطرف نماید
دیدهام بزرگانی را که ادعا کنند با فلسفه میتوان آیات و روایات را تأویل کرد و آنچه در فلسفه از آن به عنوان عقل یاد میشود را همطراز وحی بشمرند ... بنده در مقام مخالفت کردن با ایشان هستم گرچه با این مخالفت تنها از نظر علمی مقابلشان میایستم و متعرض ایمان و تقوایشان نمیشوم و خدای ناکرده نسبت کفر و ارتداد هم به فلاسفه نمیدهم و فلسفه را هم کشک معرفی نمیکنم ...
در مورد اینکه فلسفه ظرفیت مسلمان کردن نامسلمانان را ندارد با شما موافق هستم، تا حدودی، ولی در مورد اینکه از قرآن نتوان توقع چنین و چنان داشت را موافق نیستم که بحثش خارج از موضوع خواهد بود ...
در مورد جملهی پایانیاتان هم درست متوجه نشدم، البته به هر حال یک راه رسیدن به گزینهی درست کنار زدن گزینههای غلط است ولی باید دید در چه مسألهای شما این راه را در پیش گرفتهاید، گاهی پرداختن به خود گزینهی درست مقدم است وقتی اثبات آن سادهتر از بررسی بینهایت باطل متنوعی است که علم ما برای رد کردن آنها کافی نباشد ... در هر صورت صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...
حتی اگر استثناء هم باشد باز مشکلی نیست چون در هر صورت همان استثناء خبر از امکان تحقق میدهد ... آن کلام معصوم علیهالسلام را هم میتوان محدود به یک context خاص کرد که شامل حشر در قیامت نشود ...
[SPOILER] به عنوان یک موضوع برای فکر کردن جنبی که البته خودم هم در موردش مطمئن نیستم اما الآن به ذهنم احیاء قلبی خطور کرد و نظری که یک پزشکی در بحثی داد که در هنگام مرگ اگر بافتهای حیاتی بدن از کار نیفتاده باشند با احیاء میتوان شخصی که تازه مرده است را زنده کرد ... البته باید دقت کرد که تعریف مرگ در پزشکی میتواند متفاوت از تعریف مرگ در اسلام باشد، در پزشکی با علائم حیاتی است که حیات را تعریف میکنند و نه با خروج یا عدم خروج روح از بدن ...[/SPOILER]
به زعم حقیر فرق دارد ... به هر حال همان ۱۸۰ درجه را هم با قرائنی بیان میکنم و همینطوری از خودم که در نمیآورم ... ولی شما ظاهراً دوست دارید به هر حال برچسبی را با روش تلقین به حقیر بچسبانید ... :Gig:
به دنبال رد کردن روایات نیستم ولی هیچ هم بعید نیست که روایتی را فراموش کنم و در نتیجهگیریهایم به آنها توجه نکنم ... در چنین بزنگاههایی دقتنظرها و انتقادهای سازندهی شما خیلی مفید فایده است ان شاء الله ...
در آن آیه نگاه کردم اثری از هلاکت در اثر عذاب مشاهده نکردم، بیشتر مثل این بود که دارد درسی به ایشان میدهد، شما هم اگر بخواهید بفرمایید که آنها هلاک شدند و بازگشتند بعد باید خودتان بفرمایید چرا این آیه با آن آیهی دیگر به تناقض نمیرسد ...
سؤال خوبی است ... :Gig:
الآن خاطرم نیست و وقت نشد مرورشان کنم ولی خاطرم هست که با تمام آن پاراگرافی که نقل کردم و نوشتم با آن موافقم واقعاً هم موافق بودم ...
با مطلبی که در مورد تفاوت دنیا و آخرت گفته شد ان شاء الله این سوء تفاهم هم برطرف گردد ... دایرهی اعتبار این احادیث که در آنها صحبت از طاعت خداوند هم به میان آمده است دنیاست و لزوماً قابل تسرّی به آخرت نیستند ... شما اینطور گمان نمیکنید؟
سبحان الله ... جناب عصران لطفاً رعایت کنید ...
یاد کسانی افتادم که به همه میگویند یا در افراط هستید یا در تفریط، فقط ما هستیم که بر مدار تعادل قرار داریم ... ظاهراً شما هم معیار مناسبی برای تشخیص غلو از غیر غلو سراغ گرفتهاید ... با این توصیف حقیر را هم اهل غلو بدانید و بحث با بنده را مختومه بگردانید ... بنده نزد خداوند برای اعتقاد داشتن به آنچه که شما غلوّش مینامید دلیل دارم، ان شاء الله ...
:Gig:
بله قبول دارم ... از ابتدا هم منظورم این نبود که این روح حتماً نیاز به بدن داشته باشد ... اما این به معنای پذیرفتن غیرمادی بودن حشر هم نیست ...
در حدیث صحبت از صورتهای عاری از ماده شده بود ... لابد حقیر اشتباه برداشت کردهام ...
گفتهی مجموعهای از علما هم به تنهایی ملاک و معیار نیست ... معیار ثقلین است و فهم درست آنها، شما هم اگر از ثقلین برای خود جوازی سراغ دارید که بر اساس آن معاد را غیرمادی بدانید حقیر این بحث را غیرضروری میدانم ...
تناقضی ندیدم برادر، این دو جمله برای دو نفر متفاوت است، اولی برای انسان کامل و دومی برای یک مؤمن معمولی ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
چرا این بحث را تطویل کردید ؟
تمام زندگی تعطیل کردید
در این میدان چرا بی نقش تازید ؟
همیدون بی سپاه ورخش تازید
باسلام
چرا اتفاقا قابل تسری به آخرت نیز هستند چون قرآن بصورت کلی و غایی هدف از خلقت انسان و جن را عبادت میداند نه بصورت مقدمی و جزئی
سلام خدا بر شما با رحمت و برکاتش
اگرچه مدت زمان زیادی به دلیل تنبلی من در تایپ کردن گذشته است اما چون ناتمام مانده است لذا الان که همت کردم که تایپ کنم جواب می دهم.
شما در اینجا اشکالات وارده ی من بر توجیهتان برای اینکه آن حدیث ( حدیث پنجم) بر معاد جسمانی ساز گار است را یا تلویحا قبول کردید یا در مقابلشان سکوت کردید پس اگر دلیل دیگری مانده است ارائه کنید وگرنه ثابت می شود که آن حدیث نفی معاد جسمانی می کند.
من نگفتم همه اش در شکم من است گفتم در شکم ماست بقیه هم می خورند و بله بر اساس آن روایات همه اش داخل شکمان می شود!
من در اینجا قصد نداشتم از آیه تبدیل زمین غیر مادی شدن آن را بری شما بگویم . هدف ابطال توجیه شما برای آن روایت بود که گفته بودید در قیامت دوباره زمین و آسمان با هم ترکیب می شوند که در اینجا هم مثل اینکه به ابطال این توجیهتان اقرار کردید . اینطور نیست؟
تفاوتی نمی کند بازهم تفسیر به رای است چون همان جمع آیات و روایات را هم بر اساس فهم و درک و سلیقه ی خودتان انجام می دهید.
این را هم متوجه نمی شوم که چرا عبور از ظاهر هر موقع به نفع ادعای ماست تفسیر به رای است و هر موقع به نفع ادعای شما می شود تلاش بری فهمیدن آیات و روایات است!
چرا از درخواست من طفره رفتید؟ در خواست زیادی نکردم فقط خواستم یک روایت غلو آمیز از کتب حدیثی قدیمی شیعه به من نشان بدهید. که ببینم واقعا شما چه چیزی را غلو می دانید و آیا اصلا به وجود خارجی غلو را در کتب حدیثی اعتقاد دارید؟ وگرنه این را که می دانستم که ادعای مخالفت با غلو را دارید . ولی من مشخصا از شما یک نمونه حدیث غلو می خواستم مثلا از نظر شما در حدیثی که اهل بیت یدالله و جنب الله هستند اهل بیت در جایگاه رزاقیت قرار نگرفته اند و آن را توجیه می کنید من دنبال یک نمونه هستم که شما آن را غلو بدانید و توجیه نکنید. ادعا کردن که کار آسانی است باید نمونه نشان دهید.
چرا حالا بد آموزی؟ مگر خدا در قرآن نمی گوید که شرم ندارد از اینکه حتی به پشه ای مثل بزند. حالا ما اگر برای تقریب به ذهن از داستانهای کودکان و نوجوانان استفاده کنیم کار بدی کرده ایم؟
نه به هيچ وجه آن روايت قابل تطبیق با تبدیل شدن به خوراکی تمیز نیست. دقت بکنید که اینکه زمین نان بشود با اینکه زمین مثل نان سفید پاکیزه بشود بسیار تفاوت دارد یادتان رفته است خودتان قبلا به من چه گفته بودید:
نشان دادن لازم ندارد زیرا یمین به معنای سمت راست است شما که می گویید یمین برای خدا به معنای سمت راست نیست باید حرفتان را ثابت کنید نه من.
حلال و حرام در همین دنیاست دیگر. شما گفتید نشان دهید حلال مکروه شمرده شده باشد ما هم نشانتان دادیم و خودتان هم قبول کردید که حلال دنیا مقدمه ی غفلت است. اما می گویید که اینها به سبب حجابی است که وجود دارد و در قیامت برداشته می شود. اولا به نقطه ی خوبی رسیدید خب همین حجاب جنسش از چیست؟ دوما روایتی که از امام علی آورده بودم فقط صحبت از حلال دنیا نبود بلکه صحبت از بی اعتنایی به حلال خالص دنیا بود و از این جهت هم دست و پای شما در بحث بسته می شود.
نتوانستم از شکلکهایتان نقل قول کنم نقل قول های خالی به معنای نقل قول از شکلک ها هستند.
چه چیزی برایتان دشوار است اینکه آن حدثی که در پست 952 برای جناب ملاعلی آوردید سندش بسیار ضعیف است و نسبت به محتوای آن هم ائمه هشدار داده بودند؟
در اینکه گفتم اگر تبحری در عکس نشان دادن وضعیت داشته باشم شاگرد خودتان هستم و از خودتان آموخته ام شکلک پیرمرد گذاشته اید پس قبول کرده اید که در این زمینه شما استاد هستید و ما شاگرد.
یعنی فرق لذات معنوی و لذات مادی اینقدر مشکل است که شکلک می گذارید؟
بنده به توضیح شما پاسخ دادم.
من گفتم شناخت باطل و نگفتم شناخت اباطیل. بین این دو فرق است. یعنی این که به صورت کلی ویژگی های باطل چیست و هرچیزی که دیدم آن ویژگی ها را دارد باطل بشمارم و رد کنم نه اینکه تعداد زیادی باطل را بررسی کنم و زیر میکروسکوپ قرار دهم.
چرا اگر استثنا باشد مشکلی هست زیرا استثنا قابل تسری به باقی موارد نیست.
حالا که دلیلی ندارید با واژه های انگلیسی هم نمی توانید چیزی را عوض کنید آن روایات صراحتا گفته اند که روح به بدن ملحق نمی شوند . conteX دیگر چه صیغه ای است؟
ولی به زعم بنده فرقی ندارد چون ما هم همان رد کردن روایات را با قرائنی بیان میکنیم و همینطوری از خودمان که در نمیآوریم.
این کار شما مرا یاد کسی می اندازد که دنبال عینکش می گردد غافل از اینکه عینک روی چشم خودش است. شما در جواب من این را که در خواب خروج روح صورت می گیرد را درست در بررسی همان روایتی گفتید که در آن آمده است روح در خواب از بدن خارج نمی شود.
حالا بالاخره مشکلی کهدر ترجمه ی غیر انها داشتید برطرف شد؟
درس حساب و هندسه که نبوده است این درس اگر به صورت مردن ناگهانی باشد همان عذاب و هلاکت معنی می دهد. اگر تردید دارید می تونید احادیث تفسیری را هم ببینید.
خوب تر هم می شود وقتی جواب آن داده شود.
نه خیر برطرف نشد. شما ابتدا باید ماهیت آن حجابی که می گویید را مشخص کنید.
در آن روایات به صورت کلی گفته شده نگفته این حرف فقط برای دنیا است.
رعایت باید دوجانبه باشد شما خودتان هم در همین موضوع با استناد به سخن شیخ مفید تفکرات و سخنان جناب ملاعلی را منبعث از مسیحیت دانسته بودید. البته منظورم این نیست که من هم اینها را برای تلافی کردنش گفته باشم. اینکه گفتم خوردن و نکاح را به خاطر شکم و زیر شکم انجام می شود که حرف حقی است زیرا نفس خوردن و نکاح به خاطر شکم و زیر شکم است. در این هم که گفتم آن سخنتان تفکر غلات است خب اینکه می گویید اگر ولایت را قبول داشته باشیم هر کاری خواستیم می توانیم بکنیم این تفکر غلات است دیگر.
متن روایت گیج کننده بود یا سوال من؟ سوال ممن هم که از خود همان متن روایت بود.
پس منظورتان چه بود؟
صورت های عاری از ماده از نظر شما یعنی اینکه جسم و ماده با هم تفاوت دارند؟؟! من که نفهمیدم چگونه این برداشت را کردید.
اگر قرار بر بدون دلیل پذیرفتن باشد گفته ی مجموعه ای از علما بر گفته ی یکی از علما ارجحیت دارد.
دیدید گفتم خودتان در عکس کردن وضعیت استاد هستید.شما خودتان فقط به گفته ی یکی از علمای گمنام استناد کردید که روح و جسم تفاوتشان اعتباری است حالا وقتی من به شما گفتم که گفته ی یکی از علما خود به خود دلیل نمی شود . آن وقت شما در جواب به من گوشزد می کنید که معیار ثقلین است؟
در روایتی که خدمتتان آورده بودم و امیدوارم یادتان باشد گفته بود که آدمیزاد ( نه فقط انسان کامل) از عالم علوی ( صورت بدون ماده ) است. بنابراین باز هم تناقض می شود.
البته تا همینجایش هم که بین کمال و مادیت رابطه تضاد برقرار کردید جای بسی شکر است.
[="Franklin Gothic Medium"] عصران;788225 نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم جناب عصران و رحمة الله و برکاته، عرض ادب و احترام و عرض تعزیت ایام غم و ماتم اهل بیت علیهمالسلام شما بزرگوارید جناب عصران، روحیهی علمی شما الگویی است برای حقیر و از بحث کردن شما در تاپیکهای مختلف مطالب زیادی یاد گرفتهام، شاید یک لطف خدا به حقیر هم همین باشد که همیشه با شما در دو طرف مخالف باشیم تا از شما بهتر بتوانم یاد بگیرم ... خدا همتتان را زیاد کند و توفیقاتتان را نیز هم ... حقیر هم اگر دیربهدیر جواب میدهم بخاطر کمی وقت و یک سری مسائل دیگر است که گفتن ندارد، در مجموع سعی دارم کمتر در سایت حضور داشته باشم ان شاء الله، اینطوری بهتر است، با این حال اگر خدا لطف کند و کسی بیاید که با شما مخالف باشد دوست دارم بحثهایتان با ایشان را دنبال کنم ... شکلک «گل» عصران;788225 نوشت: برادر، از کوتاهآمدنم در بارهی تبدیل شدن زمین به چیزی غیر از زمین کوتاه آمدم، زمین و آسمان همچنان در قیامت و آخرت خواهند بود، چنانکه در سورهی زمر خداوند فرموده است «وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» و باز فرموده است که در قیامت زمین به نور پروردگارت روشن میشود «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» ... پس آن تبدیل شدن زمین به غیر زمین را باید طوری تفسیر کرد که با این آیات قابل جمع باشد، زمین به غیر زمین تبدیل نمیشود، اگرچه به هر حال به همان صورت قبل نمیماند، شاید اگر بگوییم که فقط رویهی آن به غیرزمین تبدیل میشود ولی کلیت آن همچنان زمین باقی میماند بتوان بین این دو دسته آیات را جمع نمود ... شاید هم اشتباه میکنم ... نقد شما میتواند این موضعگیری را روشنتر نماید ... اما اگر قبول کردید که در آخرت زمین همچنان هست از آن روایت همچنان همان مادی بودن قیامت را هم میتوان نتیجه گرفت، با همان توجیهات ارائه شده، بلکه چه بسا مادی (+روحانی) بودن آخرت توجیه قویتری دارد ... عصران;788225 نوشت: نظر قابل تأملی است ... بله، درک ما از همه چیز از آیات کریمه گرفته تا روایات تا مشاهدات تجربی همه در حیطهی علوم حصولی است و خطابردار است و از جنس ظن و گمان و نظریهپردازی است و در نتیجه میتواند مصداق تفسیر به رأی محسوب گردد ... مگرآنکه عقل سلیم و قلب مبنای قضاوت روی نظریات قرار گرفته و متمسک شویم به اینکه عقل سلیم خودش حجت باطنی خداست و معصوم از اشتباه، البته برای کسی که شحّ نفسش را سرکوب کرده و بتواند از عقل سلیمش استفاده نماید ... الباقی افراد حداکثر میتوانند تردیدگرا باقی بماند، به این معنا که نظریه بدهند ولی اصراری روی آن نداشته باشند و اجازهی نقد نظریات خود را بدهند و بیتعصب نقدهای وارده به آن را دنبال کنند ... در این صورت باز هم تفسیر به رأی روی نمیدهد ... مهم این نیست که انسان فقط چیزی را که یقین دارد بیان کند، بلکه مهم است که اگر یقین ندارد همین نداشتن یقین خود را هم ذکر کند تا خدای ناکرده مخاطبان او برداشت دیگری نکنند ... تفسیر به رأیی که بخاطر چنان اشتباهی منجر به گمراهی دیگران نشود بعید میدانم حرام باشد، بلکه امروزه قریب به اتفاق بحثهای علمی از همین دسته بحثها هستند اگر حقیقتاً علمی باشند ... مشکل از جایی است که گروهی بیایند و بگویند نظریات ما همان نظر قرآن و روایات است، کاری که ظاهراً متأسفانه فلاسفه میکنند، البته ان شاء الله اشتباه فهمیده باشم ... عصران;788225 نوشت: اگر چنین چیزی از نظرات حقیر برداشت شده است عذرخواهی میکنم ... لااقل شما را اینطور نیافتم که تعصبی داشته باشید بر روی این نظریه که قیامت مجرد از ماده باشد، بنابراین هیچ اتهام تفسیر به رأیی را متوجه شما نمیدانم، گرچه نظر حقیر جز برای خودم هم ارزش خاصی ندارد ... عصران;788225 نوشت: قصد طفره رفتن را نداشتم ولی چیزی به یادم نیامد، اما خاطر شریفتان هست روایاتی را که در آن فرمودند ما را از خالقیت و رازقیت پایین کشیده و بندهی خدا بدانید و دیگر هر چه که در وصف ما بگویید کم گفتهاید و به کنه ما نمیتوانید برسید ... با این حساب اگر جایی گفته شد که ایشان خدا هستند و منظور از خدا هم نه حتی اسم جلالهی الله که بلکه ذات خداوند بود که با «هو» مورد اشاره قرار میگیرد این را غلو میدانم ... گرچه یک فرد عامی که فرقی میان خداوند و اسماء و صفات او نمیگذارد بگوید که حتی مثلاً رسول خدا البصیر است همین هم میشود غلو از این جهت که منظور او از البصیر اشاره به خدایی خدا بوده است و نه به اسم خدا که اسم هم جدای از مسمی است ... مگرنه حقیر ید الله و جنبالله و وجهالله بودن اهل بیت علیهمالسلام را غلو نمیدانم، ولی اینکه وجودشان موجود باشد به وجود خدا و نه به ایجاد خدا را غلو میدانم، حرفی که بعضاً میزنند اگرچه روایتی در این باره ندیدهام که به عنوان مصداق برایتان بیاورم ... عصران;788225 نوشت: در حالت عادی که اشکالی ندارد اگر بحث را لوث نکند، ولی در کل به نظرم رسید شاید لحن بیانم و روش مباحثهام چندان مناسب نیست، شما ناراحت نشدید و با جنبهی بالای خودتان بحث را مدیریت نمودید ولی بودهاند کسان دیگری که نتیجه برای ایشان طور دیگری بوده است ... عصران;788225 نوشت: بله، اگر چنان باشد همچنان خواهد بود و باید به متن احادیث دقت بیشتری کنم ان شاء الله ... گرچه در این مورد خاص به هر حال کلیت زمین ظاهراً زمین باقی میماند ... و الله العالم عصران;788225 نوشت: اینکه خدا در مقام ذات خودش راست و چپ نداشته باشد که واضح است چون در مقام ذات هیچ تعینی نمیپذیرد، ولی اگر منظور شما از راست در عوالم مخلوق باشد در این صورت دیگر میتوان بحثی ترتیب داد تا معنای راست برای خداوند بهتر فهم شود ... اولین نقطهی بحث هم میتواند این باشد که چه کسی گفته است یمین فقط به معنای راست باشد، مثلاً چرا بر وزن فعیل است، یا اینکه چرا از آن ریشهی خاصی که از آن مشتق شده است گرفته شده است و خود معنای راست آیا کنایی است یا حقیقی و قص علی هذا ... عصران;788225 نوشت: لازم نیست جنس این حجاب مطرح شود چون به هر حال در قرآن هم آمده که در قیامت حجاب از جلوی چشم ایشان برداشته میشود و به ایشان گفته میشود که امروز چشمان شما تیزبین است، آشکار شدن سرائر در قیامت را هم میتوان از همین رهگذر فهمید، یک نتیجهی برداشته شدن این حجاب را هم میتوان همین برداشته شدن غفلت از انسان در صورت اشتغال به نعمات ظاهری و مادی دانست چرا که ظاهر دیگر انسان را از توجه به باطن منصرف نمیکند و در نتیجه لزوماً همراه با غفلت نخواهد بود ... اما اگر بخواهیم روی جنس آن حجاب بحث کنیم هم میشود ... بحثهای متفاوتی میتوان داشت ولی شاید یک بحث این باشد که فرمودند اگر هیجانهای قلبی شما نبود میدیدید آنچه را که من میبینم و میشنیدید آنچه را که من میشنوم ... اگر همانطور که باید و شاید خدا در قلب و دنیا در دست باشیم دل به یاد خدا آرام است و چشم و گوشی از ورای حجاب دنیا باز خواهد شد، اما برعکس اگر خدا در دست و دنیا در قلبمان باشد این میشود اوج غفلت ... بنابراین شاید از یک نظر بتوان گفت که این حجاب ناشی از وارد شدن دنیا در قلب انسان است و داشتن آرزوهای دور و دراز که درست در مقابل زهد قرار دارد و زهد و چشمپوشی از لذات دنیا هم به این دلیل مترادف با برداشته شدن حجاب دنیا و بمیرید پیش از آنکه بمیرید (مرگ در دنیا و زنده شدن در برزخ) و به حساب خود برسید پیش از آنکه به حساب شما برسند (قیامت) است که اتصال انسان به قلبی که حرم خداست برقرار است و در نتیجه غفلتی در او راه نمییابد، حتی اگر دست به آمیزش جنسی بزند و لذت جسمی هم ببرد، یا در همین دنیا از غذایی بهشتی بخورد چنانکه حضرت مریم سلاماللهعلیها و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها خوردند و این غذا برایشان گوارا هم بود و لذت داشت ... شاید هم این بحث بر روی جنس حجاب را بهتر باشد به صورتهای دیگری سامان داد، ولی در هر صورت مستقل از جنس آن حجاب در اصل اینکه حجابی در دنیا وجود دارد که میان ظاهر و باطن را فاصله انداخته است شکّی نیست، چنانکه لقمهی حرامی که باطناً آلوده است هم ممکن است نمود دنیایی خیلی خوشمزهای داشته باشد و خواهانهای بسیاری داشته باشد و به طرز مشابه لقمهی حلالی که باطناً بهشتی است ممکن است نمود دنیایی خیلی خوشمزهای نداشته باشد و بسیاری آن را خوار و کوچک بشمرند ... و مثال از این دست بسیار است که شما خود حتماً به آنها واقفید .... عصران;788225 نوشت: حقیر عددی نیستم ... در هر صورت به بزرگی خودتان عفو بنمایید ... عصران;788225 نوشت: بله به زعم حقیر میان لذت با لذت فرق اصولی و اساسی وجود ندارد و اگر هر دو حقیقی باشند (مستقل از نمود دنیایی آنها) دیگر تنها فرق آنها در شدت و ضعف آنهاست ... اگر بهشت جای یکی باشد استبعادی ندارد که جای دیگری هم باشد چون نتیجهی هر دو میشود لذت بردن و احساس رضایت و خشنودی و در هر دو صورت هم خداوند بینیاز است و اگر از غذاخوردن ما سودی نبرد از نماز خواندن ما هم سودی نمیبرد ... پس حقیقتاً میان این لذات فرقی نمیبینم ... اشتباه میکنم؟ عصران;788225 نوشت: الحمد لله ... هیچ اشکالی ندارد اگر همهامان بیان کنیم که نظریات ما نظریات ما هستند و ما نماینده و سخنگوی خدا نیستیم و معصوم از اشتباه هم نیستیم و قص علی هذا ... عصران;788225 نوشت: حضرت عزیر علیهالسلام هم ناگهانی از دنیا رفتند و صد سال بعد زنده شدند، گرچه شاید هم در این مورد حق با شما باشد که البته اگر بفرمایید هست باید بعد بتوانید نشان دهید که چطور بین این آیه با آن آیهی دیگر منافاتی وجود ندارد ... در هر صورت حقیر دیگر اصراری بر آن مثالم ندارم، اصلاً فرض کنید که رجعت استثناء بر قاعده باشد، همینکه امکانش هست میرساند که امکانش هست، گرچه متنی از مرحوم علامه هم آوردم که در آن پاسخ داده بودند که چرا رجعت به معنای بازگشت به عقب نیست و اینکه چرا داشتن بدن مادی مانع از تکامل شخص نیست و قص علی هذا ... عصران;788225 نوشت: البته حقیر منظورم این نبود که نظرات جناب ملاعلی الا و لابد منبعث از نظر مسیحیان است، ولی قصدم تذکری بود از این جهت که دیدم ایشان در جایی فرمودند که اگرچه کاری با نظر مسیحیان ندارند و نظر آنها برای ایشان حجیتی ندارد ولی با این وجود برایشان جالب است که مسیحیان هم چنان مطالبی را بیان کردهاند ... عصران;788225 نوشت: متوجه منظورتان نشدم که میفرمایید حقیر گفتهام اگر ولایت را قبول داشتهباشیم دیگر هر کاری خواستیم میتوانیم بکنیم ... بعید میدانم چنین اشتباهی کرده باشم ولی اگر کرده باشم همین الآن اصلاح میکنم که چنین نظری ندارم ... عصران;788225 نوشت: استناد حقیر بدون اصرار است و تا پاسخ بهتری نیابم به آن پایبندم وقی که اختلافی میان آن و قرآن و روایات سراغ نداشته باشم ... به هر حال معیار ثقلین است و عقل سلیم با آن شرطی که بیان گردید ... عصران;788225 نوشت: حقیر بجز مراتب بالای وجودی دیگر هیچ مرتبهی غیرمادی نمیشناسم، چه کمالی باشد و چه نباشد ... حتی برای فرشتگان هم بدن مادی قائل هستم که در آستانهی قیامت قبض روح میشوند چنانکه حتماً شرح این قضیه را خودتان پیشتر مطالعه داشتهاید. در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سین;790248 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
عرض ادب و احترام و تبریک سال نو،
در راستای آیاتی که در این نقلقول آمده است:
مناسب است به این آیات از سورهی زمر هم توجه شود:
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿٧٣﴾ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ ۖ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿٧٤﴾
خداوند در بهشت زمین را به ایشان به ارث میرساند تا ایشان در بهشت به هر کجا که میخواهند بروند ... زمین را حتی اگر بخواهیم تأویل کنیم هم باید به دنیا تأویل کنیم و نه به آخرت که مطابق آن حدیثی که جناب عصران آوردند از شأن آسمان است ... این دو شأن از هم جدایند تا دنیا جاری باشد مگرنه در قیامت هر دو از شأن آخرت خواهند بود ... گرچه میدان برای توجیه همواره باز است و باز بزرگوارانی خواهند بود که زمین را به ملکوت زمین بازگردانند و باز وجود ماده را منکر شوند، برخی مادهی دنیوی را منکر میشوند که در قیامت باشد و میگویند در قیامت و آخرت ماده هست ولی نه این ماده، برخی هم اصل وجود ماده در قیامت را منکر خواهند شد و خواهند گفت آنجا همه چیز مجرد از ماده است ... اینکه دلیلشان برای خودشان حجت هست و حقیقتاً خودشان با آن عمیقاً قانع میشوند یا خیر دیگر با خداست ... والله العالم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[=microsoft sans serif]با سلام خدمت دوستان اولا هیچ وقت قدرت خدا رو دست کم نگیرید تا جایی که میتونید عبادات خود را به نحو احسنت اجرا کنید به عنوان مثال بعد از هر نماز سعی کنید آیه الکرسی برای حفظ و قرآن برای برکت وثواب خود بخوانید حتما روزه بگیرید و دعاهای مربوط به روزهای ماه رمضان رو بخونید من خودم که مریضم خدا توفیقشو ازم گرفته تمام این حرفهایی که گفتم در آخر ثوابی هستش برای آخرتتون.حالا این دوست عزیزمون میگه لذات بهشت چطوریه به نظر بنده در بهشت هر نوع لذتی بخواین وجود داره بستگی به عبادات در این دنیا داره هر چی عبادات و تسبیح و ذکر و نماز و قرآن و روزه بیشتر لذات بیشتر و نباید به قصد لذت این عبادات رو انجام داد فقط باید برای بزرگی خداوند عبادت کرد اون لذتی که شما میگی به خودی خود خدا هم تو این دنیا هم اون دنیا بهتون میده در کنار همه اینا باید با مردم خوب باشین.لذات بهشت همه جوره هستش وقتی روح از بدن جدا بشه روح شما باید جواب پس بده اگه اعمال خوب باشه خداوند هر لذتی بهتون میده هر چی بخواین البته نه این طور باشه که تو این دنیا اعمالت خوب باشه تو اون دنیا بخوای با یکی زنا کنی خدا بهت اجازه بده.التماس دعا
سلام
سال نو مبارک
شما برای نقد نظریه معاد روحانی لازمه که مبانی آن را نقد کنید که البته کرده اید
اما اگه از من میپرسید...مهمترین چالش فلسفه توجیه تکامل برزخی است چون از دیدگاه ایشان حرکت و تکامل فقط با ماده امکان پذیر است..حال آنکه مجرد بودن برزخ و آخرت با تکامل نمیسازد
البته پاسخ هایی داده شده اما پذیرفتنش مستلزم تاویل آیات است
در واقع دوراهی ما و شما دوراهی تعقل و تعبد است..اینکه آیا ما مجازیم که تعمق در معاد داشته باشیم و به نفع برهان و عقل از ظواهر بگذریم یا خیر
اگر آنچه را که فلاسفه اسلامی گفته اند هیچ و پوچه و عقل و منطق را راهی به معاد نیست پس دستور به تفکر و تعقل در قرآن امر بیهوده ایی بوده
[="Franklin Gothic Medium"] ملاali;793471 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
سال نوی شما و ایام فاطمی بر شما هم پر برکت باشد ان شاء الله
نه ما مخالف تعقل هستیم و نه شما مخالف تعبد هستید، بلکه بحث ما سر فهم درست آیات و روایات است، اختلاف ما در مفاهیم اولیهای مانند ماده و حتی خود عقل است، ما منکر آن نیستیم که قرآن امر به تعقل کرده است و منکر کفویّت میان عقل و شرع هم نیستیم، لیکن عقلی که معصوم از خطا و اشتباه باشد و در نتیجه حجیت داشته باشد و حرف آخر را بزند به زعم حقیر عقلی که عرفاً شناخته میشود و بر اساس آن مثلاً فلسفه را محل بروز آن میدانند نیست، فلسفه محل بروز تفکر منطقی است نه عقل، این دو متفاوتند ولی ظاهراً نه عرفاً فرقی میان آنها قائل میشوند و نه علمای ما چنین تمایزی را قبول دارند، گرچه همانها هم میدانند که فلاسفه قابل تقلید نیستند آنچنانکه مراجع آشنا به آیات و روایات قابل تقلید هستند، همچنین میدانند که فلسفه لزوماً انسان را به خدا و به دین حق نمیرساند با آنکه همان آیات و روایات که امر به تعقل کردهاند فرمودهاند که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
فلسفه نمیتواند هیچ چیزی را واقعاً اثبات کند چون پیشفرضهای خودش را نمیتواند اثبات نماید و هر آنچه را هم که اثبات میکند اینطور نیست که اثباتهایش یقیناً درست باشد ... فلسفه هم یک علم بشری است همانطور که علوم تجربی و سایر علوم حصولی همگی از علوم بشری بوده و از جنس ظنّ و گمان هستند ... حتی فهم ما از آیات و روایات هم اینطور نیست که یقیناً خالی از اشتباه باشد ... اینکه کسی یا کسانی بیایند و بگویند آنچه ما میگوییم همان است که منظور خداوند و خلفای خداست و نظر دین است و دیگرانی که منتقد ما هستند قادر به فهم مطالب پیچیدهی ما نیستند و یا مستضعف فکری هستند و کودکند که آیات و روایات به زبان ایشان صادر شده است به زعم حقیر همان کاری است که متولیان کلیسای قرون وسطی انجام میدادند و این کارشان هم چیزی جز ادعا کردن صرف نیست ... حقیر از یک طرف مخالف رویکرد ایشان در علمگرایی و حقیقتجویی هستم و از طرف دیگر هم مخالف بسیاری از استدلالها و نظریات علمیاشان هستم ... فلسفهی امروزی شالودهی علمی درستی ندارد و ادعاهای آن بزرگتر از داشتههایش هست ... اینها نظرات شخصیام هستند و مطمئن هم هستم بیشتر شما و اساتید سایت با حقیر مخالف هستید و هستند ... با تمام این اوصاف هر کسی که در اسلام نظریهای بدهد، مبتنی بر فلسفه باشد یا بر علوم روز، این کار خوب است تا جایی که نگوید حرف من حرف آخر است ... از ظاهر آیات و روایات هم اگر خواستیم عبور کنیم باید با استفاده از ظاهر آیات و روایات دیگری باشد مگرنه مصداق تأویل به رأی خواهد شد که همه میدانیم حرام است ... اگر شما برای عبور از ظاهر آیات و روایات شاهد بر مادی بودن معاد دلیل از ظاهر آیات و روایات دارید حقیر اگرچه موافقتان نباشم ولی کارتان را علمی و شرعاً مجاز میدانم، مگرنه نمیدانم برای نظریات خود چه حجتی نزد خداوند خواهید داشت و چگونه نشان میدهید که تأویل به رأی نکردهاید ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
http://www.askdin.com/thread51445.html
سوال :
آیا لذات بهشت فقط روحانی است؟
پاسخ :
اولا آن که چون جناب شما عارفانه می اندیشند همان حرف حافظ را می زنند که گفت :
تو و طوبا ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست .
ویا آن بزرگ دیگر گفت :
الهی زاهد از تو حور می خواهد قصورش بین
ز درگاهت گزیان است یارب تو شعورش بین .
در ثانی : منافاتی ندارد هر کدام در جای خود وتزاحمی در کار نیست .
لذا در قرآن از دو نوع نعمتهای بهشتی یاد شده است: یکی نعمتهای جسمانی مانند باغهای بهشتی، سایههای بهشتی، خادمان بهشتی، غذاها و نوشیدنیهای بهشتی، قصرها، فرشها، ظرفها، لباسها و زینتهای بهشتی، که همه شامل مردان و زنان میگردد. در این نوع نعمتها از حورالعین و همسران بهشتی یاد شده است .
دیگری نعمتها و لذتهای معنوی و روحانی است، مانند خشنودی خدا، احترام ویژه، محیط صلح و صفا، امنیت و زوال خوف، دوستان همراه و رفیقان با وفا، نشاط فوق العاده درونی و نعمت هایی که در تصور نمیگنجد.
در تبیین تفصیلی مسله باید گفت : عقیده صحیح در مورد معاد آن است که هم روحانی و هم جسمانی است. در این میان نظریات دیگری نیز وجود دارد.هم چنین در کیفیت معاد جسمانی اختلاف نظر وجود دارد.
مرحوم علامه مجلسی میگوید: معاد جسمانی از اموری است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند . از ضروریات دین محسوب میشود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد . قابل تأویل نیست .اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمیباشد.(1)
اینان میگویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی میدانیم که روح، بسیاری از لذّتها و آلام را از طریق چشم دریافت میکند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد ،همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد. آیاتی از قبیل:
1- «أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه؛
آیا انسان میپندارد که استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد، آری قادریم که حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(2)
2- بگو همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است».(3)
3-خداوند کسانی که در قبرها هستند را زنده میکند.(4)
4-در صور دمیده میشود. پس همه از قبرها به سوی پروردگارش شتابان میروند.(5)
مراد از جسمانی بودن معاد:
بعضیها جسمانی بودن معاد را به معنای این میدانند که جسم انسان با خصوصیات مادی که برای دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهی استخوانش میشکند، دیوانه میشود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما میخورد، گرمازده میشود، خسته میشود، پیر میشود و... در آخرت با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروی عین بدن دنیوی است.
اما جسمانی بودن به این معنا که قابلیت برای بقا و جاودانگی ندارد. هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانی ملتزم نمیشوند، جسمی که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمیگردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود، به طوری که از جهت شباهت عین جسم اول باشد و از جهتی مثل آن است. به طوری که هر کس این قالب را ببیند ،بگوید این، فلانی است، آن فلان شخص دیگر است.
به تعبیر دیگر مادی بودن در قیامت و آخرت مادیتی خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد، به نحوی که قابلیت جاودانگی داشته و فضولات نداشته باشد و موجب خستگی و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین میگوید: آن چه در اعتقاد به حشر بدنها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایی از قبرها برانگیخته میشوند ،به طوری که اگر کسی تک تک آنها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن به همان است.(6)
علامه تهرانی(ره) مینویسد: جمهور اهل اسلام و تمام فقها و اصحاب حدیث قائل شدهاند که معاد فقط جسمانی است. بنابراین، روح نزد آنان عبارت است از جسمی که در بدن جاری است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شدهاند که معاد فقط روحانی است؛ یعنی فقط عقلی است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم میشود و اعاده معدوم امری محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقی میماند.
بسیاری از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعی از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالی و کعبی و حلیمی و راغب اصفهانی و بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و علاّمه حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی قائل به هر دو قسم معاد شده اند . محقق سبزواری هم همین قول را متین و استوار میداند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن،
به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته ، بنابراین، برای بدن کمالی است و برای نفس هم کمالی. هم چنین اکثر نصاری و تناسخیه به همین قول معتقدند .فقط فرق در این است که محققین از مسلمانان و پیروان آنان معتقدند ارواح حادث اند و به بدن عود میکند، ولی تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مینمایند.
در گفتار کسانی که معتقد به معاد روحانی و جسمانی هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان میفرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگری دارد.بدنی ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنی مثل این بدن تعلق میگیرد و محشور میشود. از جمله: «علی ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثلهای شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایی که نمیدانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ایشان را آفریدیم . بنیان وجودی و کیان آنها استوار نمودیم . زمانی که بخواهیم مثلهای آنان را تبدیل مینماییم».(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است . به معنای احوال و اطوار است، یعنی بدنهای آنان را به احوالات و اطوار مختلف در میآوریم. البته با اطوار عالیه محشور میشود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمتهای آن جا استفاده خواهد کرد.
نیازهای انسان در بهشت هم برآورده میشود:«ما تشتهیه الانفس».(10)
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس ، آیه 51.
6. علامه تهرانی، معادشناسی، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسی، علامه تهرانی، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.