سئوالاتی مهم از اهل سنت

تب‌های اولیه

197 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسمه تعالی
باسلام به دوستان عزیز
تذکر این نکته لازم است که سیاست سایت اسک دین فراهم نمودن محیطی دوستانه برای تبادل نظرات است تا طرح یک مساله به نتیجۀ مطلوبی برسد، نه محاکمۀ کاربران محترم وبی احترامی به عقاید آنها.ما به دنبال شیعه کردن اهل سنت نیستیم بلکه به دنبال بیان حقائق هستیم،وفطرت انسانها نیز به دنبال حق هست.اما بی احترامی به معتقدات طرف مقابل جز خسارت برای عالم اسلام،چیزی به ارمغان نمی آورد.علمای شیعه که در این میان با تبعیّت از ائمۀ خود منشاء خدمات بسیاری شدند، همه از طریق محبت وبرادری وبیان فضائل و مناقب وجایگاه اهل بیت«علیهم اسلام»بوده است.
لذا ازدوستان عزیز«چه شیعه و چه سنی»خواهش می کنم نظرات خود را مستند به کتب مقبول طرف مقابل بیان بفرمایند، تا احتمال بی احترامی به میان نیاید وفضای دوستانۀ حاکم تضعیف نشود.
متشکرم.

justgod5;73423 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم


جناب/سرکار shela بهتره وقتی حرفی میزنید کمی درش فکر کنید!
سرور ما حضرت علی علیه السلام گفته من رغبت به خلافت ندارم،نگفته که خداوند مرا برای خلافت انتخاب نکرد.

خود حضرت فرمودند،مال ها و مقام های دنیوی نزد من حتی از آب چرکینی که از بینی بز بیرون می آید،پست تر است.

منظور ایشان از اینکه من رغبت به خلافت ندارم این بوده که خلافت برای من ارزش نداره!
در ضمن برادران اهل تسنن،ایشان رو چندین سال خانه نشین کردند،پس انتظار دارید خود حضرت میومد خلیفه میشد؟ معلومه که باید با خواهش و تمنا میبردنش!

ببخشيد سوالي در ذهن من خطور كرده الان
مثلا خداوند به من امر كرده كه نماز بخوانم ولي بنده رغبتي براي نماز خواندن ندارم ايا كار من صحيح است يا از دستور خدا سرپيچي كرده ام؟

در ضمن حرف شما در مورد اينكه برادران اهل تسنن ايشان را خانه نشين كرده بودند يعني چه
لطفا بيشتر توضيح دهيد
با تشكر از شما

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب محمد خان،به جای اینکه پست الکی بزنید،اگر حرفی برای گفتن دارید بفرمایید،درغیر این صورت باید اجازه بفرمایید که ما به جواب سوالاتمان برسیم انشاءالله تعالی.
این سایت یک سایت گفتگوی دینی است،بنابراین بحثی که ما میکنیم کاملا درسته و هیچ تخلف درش صورت نگرفته!

بسم الله الرحمن الرحیم


من مطالعه ای از کتاب های دوستان اهل تسنن ندارم.
این حرف هایی عرض میکنم ،اطلاعاتیه که اکثر مردم دارند.
جناب آقای محمد،باید خدمتتون عارض بشم شما با این کار خودتون قصد دارید بنده رو ببرید زیر سوال نه اینکه متوجه حرف بنده نشده باشی چون حرف من کاملا واضح است.
عرضم به حضور شما:دوستانی که مخالف خلافت حضرت علی علیه السلام بودند ابوبکر و عمر و عثمان را به خلافت برگزیدند،در این مدت حضرت علی علیه السلام سکوت کرد،منظور بنده از خانه نشین کردن حضرت این بود.

الله اکبر


من فکر میکنم پست ها کمی داره خشن میشه!
لطفا خونسردی خودتون رو حفظ کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم


سوال:
1: کسانی که مخالف خلافت حضرت علی علیه السلام بودند،چه اتفاقی افتاد که با اصرار و تمنا حضرت را مجبور به خلافت کردند؟
2: همان کسانی که ابتدا مخالف بودند سپس با خواهش،حضرت را مجبور به خلافت کردند،دوباره چه اتفاقی افتاد که با ایشان مخالفت کردند؟

رکسانا;73711 نوشت:
کی گفته ما از علی پیروی نمیکنیم؟مگه علی(ع) خلیفه ی ما نیست؟ مگه ما به علی توهین کردیم؟

روی صحبت ما با کسانی است که موذیانه به اهل بیت علیه السلام توهین می کنند
نه با کسانی که به مولا علی علیه السلام و اولادش ارادت دارند

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب فقیر یک سوال دارم ممنون میشم جواب بدین!
چه اتفاقی باید بیفته که شما یک صلوات بفرستین؟

justgod5;73801 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

من مطالعه ای از کتاب های دوستان اهل تسنن ندارم.
این حرف هایی عرض میکنم ،اطلاعاتیه که اکثر مردم دارند.
جناب آقای محمد،باید خدمتتون عارض بشم شما با این کار خودتون قصد دارید بنده رو ببرید زیر سوال نه اینکه متوجه حرف بنده نشده باشی چون حرف من کاملا واضح است.
عرضم به حضور شما:دوستانی که مخالف خلافت حضرت علی علیه السلام بودند ابوبکر و عمر و عثمان را به خلافت برگزیدند،در این مدت حضرت علی علیه السلام سکوت کرد،منظور بنده از خانه نشین کردن حضرت این بود.

به نظر شما آنهایی که کمک در به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر و عثمان نمودند اهل سنت بودند و آنهایی که با علی موافق بودند از برادران اهل تشیع

در ضمن سوال من رابطه مستقیم با صحبت شما دارد و حرف الکی نیست و شما هنوز پاسخی ندادید و طفره میروید

آیا زمانیکه خداوند به من امر کرده نماز بخوانم ولی من به نماز خواندن رغبتی ندارم از زمره بهشتیان محسوب میگردم یا خیر؟

آیا اگر حضرت علی (ع) میبایست به فرمان خدا قبل از ابوبکربه خلافت برسد سکوت حضرت علی(ع) به هر دلیلی پذیرفته است؟
مگر نه اینکه حسین (ع) فرزند برومند آن حضرت در برابر ضلم ایستاد و جان خود را فدا کرد؟ آیا اگر صبر کردن جایز بود نمیتوانست همانند پدر صبر پیشه کند و جان خود را فدای اسلام و حق نکند؟

خانه نشین کردن یعنی چه؟
یعنی اینکه در را روز حضرت علی(ع) قفل کنند و به او اجازه ندهند کاری بکند؟
آیا حضرت علی(ع) فاتح خیبر را میشود خانه نشین کرد؟
خواهش میکنم شما با واژه "خانه نشین" به آن حضرت توهین نکنید.
به نظر من اگر حضرت علی (ع) عقیده داشت که قبل از ابوبکر میبایست به خلافت برسد حتما" اینکار را حتی با فدا کردن جان خود برای اطاعت از فرمان خدا و رسول او انجام میداد و به سایرین اجازه حتک جایگاه خود را نمیداد.

به نظر من تنها یک مورد میماند:
اینکه احتمالا" ابوبکر و عمر و عثمان با حضرت علی(ع) دوست صمیمی بوده اند.
و همه آنها نسبت به یکدیگر احترام والایی قائل بودند و طبق صلاحدید جمع به ترتیب و بدون هیچ مخالفتی به خلافت رسیده اند.

شاید کسی پیدا نشد که به سوالات شما پاسخ دهد, لطفا" شما همانند آنها نباشید و به سوالات من پاسخ دهید.
با تشکر.

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب محمد،شما هر قسمتی از موضوع رو میخواید،حذف میکنید و به ادامه میپردازید.
پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر چه گفت؟
نزدیک به یک ساعت فقط کنار حضرت علی ایستاد،یقینا خیر،در آن محل حضرت علی علیه السلام رو جانشین خود انتخاب کرد،اما شما منکر این موضوع هستید برادر!
در ضمن من توهین به هیچ کس نمیکنم.
اگر حضرت سکوت کردند،فقط به خاطر این بود که جنگ به راه نیافتد.

حق با شماست.
حضرت علی (ع) سکوت کرد که جنگ به راه نیفتد و خلافت را به ابوبکر و عمری داد که با آنها دوست نبود و آنها را دشمنی برای اسلام میپنداشت.

پس حضرت علی (ع) سکوت کرد و اسلام را به حال خود رها ساخت و خود را بیطرف نشان داد که خونی به پا نشود و اسلام دوره افتضاحی را با خلافت ابوبکر و عمر و عثمان طی نماید.

آیا این تدبیر از حضرت علی (ع) یار شفیق رسول خدا پسندیده است؟
پس رسول خدا در سالهای همراهی با علی (ع) چه چیزی به او آموزش داده بود؟!
آیا دفاع از حق جزو آموزشها نبود؟

جناب محمد

خبر ندارید یا خود را به بی خبری می زنید که ابوبکر و عمر و عمالشان چنان جو را الوده کرده بودند که هرکس با انها مخالفت می کرد کافر بود ظاهرا؟

راستی اگر به قول شما جو اسلام خوب بود چرا عمر در خانه فاطمه سلام الله علیها را اتش زد و کسی چیزی نگفت می دانید چرا؟
چون هرکس چیزی گفت عمر شمشیر بر گلویش گذاشت

اینها تاریخ است همان تاریخی که شیوخ شما منحرف کردند
جماعتی که بین یزید ملعون کافر میمون باز و پسر پیامبر به سمت یزید می روند چطور بین ابوبکر و عمر که هر دو از اصحاب بودند و هیچ خطائی در ظاهر تا ان زمان از انها سر نزده بود و مولا علی علیه السلام که اکثرا از او کینه داشتند برای استواری او در حق و اینکه اکثر سران کفر که پدران انها و برادران انها بودند به ذوالفقار علی علیه السلام به درک واصل شده بودند چطورممکن بود پشت به پشت علی دهند؟
مگر نه اینکه علی علیه السلام برای یاری طلبی به در خانه مردم رفت و از ان خیل کثیر فقط 50 نفر داوطلب شدند و از ان 50 نفر فقط 5 نفر اماده جهاد شدند؟
اگر با این وضعیت علی علیه السلام قیام می کرد چه کسی نامی از او به خاطر داشت؟
هنوز که هنوز است با ان همه صبر و تحمل و ... هنوز تحریف می کنند و تهمت می زنند و چه ها نمی کنند

حرف اخرم با شما اقای محمد

برخی از اهل تسنن سرشان مثل کبک زیر برف کرده اند ولی سرخی پاهایشان رسوا کرده انها را
روز به روز است که مظلومیت علی اشکار تر می شود روزی نیست که ما اخبار برگشت یکی از اهل تسنن به شیعه را نخوانیم
راستی چرا کتابهای اقای تیجانی در کشورهای اهل تسنن ممنوع است؟
مگر کتب صحاح شما در کشور شیعه ممنوع است؟
راستی شیعه چه دارد که اینهمه علمای سنی از انتشار کتبش می ترسند؟مگر تسنن چه چیزی مخفی کرده که از اشکار شدنش می ترسد؟
اگر هستید بمانید و ادامه سئوالات بنده را ببینید هرچند که گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله ماست انچه البته به جائی نرسد فریاد است

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر روزی ناچار شوید در یک انتخاب سرنوشت ساز، از میان دو صحابۀ رسول خدا

صلی الله علیه و آله و سلّم (علی کرم الله وجهه) و (عمر رضی الله عنا)تنها یک کدام را انتخاب کنید انتخاب شما کدام است؟و چرا؟!:Sham:

سلام
حضرت علی (ع):Gol:

خداوند در آیه 124 سوره مبارکه بقره می فرماید : لا ینال عهدی الظالمین
یعنی هیچ وقت عهد من به ظالمین نمی رسد

قبل از جواب دو مقدمه را خدمت شما عرض می کنیم

مقدمه 1 : ظلم در آیه شریفه معنای وسیعی دارد و هر نوع ظلمی را شامل می شود بر همین اساس اگر کسی حتی ظلم کوچکی ( چه در حق خود و چه در حق دیگران ) مرتکب شده باشد دیگر حق امامت و زعامت بر مسلمین را ندارد

مقدمه 2 : یکی از بزرگترین مصادیق ظلم ، شرک به خداوند است همچنانکه لقمان حکیم به فرزندش سفارش می کند که : یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم یعنی ای پسر من ، به خداوند شرک نورز که شریک قرار دادن برای خداوند ظلم بزرگی است ( سوره لقمان / 13 ) . بنا بر این کسی که قبلا بت پرست بوده هرگز نمی تواند مقام امامت و خلافت را عهده دار شود همچنانکه این مطلب را در روایتی از عبد الله ابن مسعود می بینیم که پیغمبر اکرم فرمود : وقتی ابراهیم از خداوند سوال کرد که چه کسانی از فرزندان من ظالم هستند و حق امامت را ندارند؟ خداوند فرمود : من سجد لصنم من دونی لا اجعله اماما ابدا یعنی کسی که بر بت سجده کرده باشد هرگز او را امام قرار نمی دهم

[B]نتیجه : اگر ما ثابت کنیم که خلفای سه گانه ، قبل از اسلام آوردنشان بت پرست بوده اند باید گفت که دیگر حق خلافت بر مسلمین را نداشته و حکومت آنها کاملا غاصبانه بود .


ما با توجه به مقدمات ذکر شده ، چند شاهد از منابع اهل سنت ذکر می کنیم که شاهد بر آنستکه خلفای سه گانه به خاطر پرستیدن بت قبل از اسلام سزاوار خلافت نبودند





ابوبکر >>> 1 _ ابوبکر در سن چهل سالگی اسلام آورد و موحّد شد ( تاریخ طبری ترجمه ابولقاسم پاینده ج3 ص 862 ) 2 _ در جائی از ابوبکر نقل کردند که به پیغمبر می گوید : تو چرا بت نمی پرستی ؟! معلوم می شود که خود ابوبکر بت می پرستید ( تاریخ نامه طبری منسوب به بعلمی ج 1 ص 38 چاپ البرز )


عمر >>> 1 _ او در سن 35 سالگی اسلام آورد و موحد شد و او شصت و پنجمین نفری بود که اسلام آورد ( مروج الذهب مسعودی ترجمه ابولقاسم پاینده ج1 ص 661 چاپ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ) 2_ خواهر عمر به او خطاب میکند که : تو بت پرستی ( تاریخ کامل ابن اثیر ترجمه محمد حسین روحانی ج2 ص 907 و تاریخ الخلفاء سیوطی ص 110 چاپ شریف الرضی )


عثمان >>> در مورد او همین بس که او به دست ابوبکر مسلمان شد و همین امر نشان می دهد که او قبلا بت پرست بوده است که بعد از اسلام آوردن ابوبکر او نیز به تبعیت از ابوبکر مسلمان شد .




خلاصه : با توجه به اینکه خلفای سه گانه قبلا بت پرست بودند و مراد از ظالم در آیه شریفه ( بنا بر فرموده پیغمبر ) کسی استکه قبلا بت پرست بوده متوجه می شویم که بر خلاف ادعای اشکال کننده خلافت خلفای سه گانه از ناحیه خداوند نبوده و کاملا غصبی و ظالمانه بوده است

http://hobhehsonnat.parsiblog.com/[/B]

من اهل سنتم از رای جماعت پیروی میکردم خواه علی خواه عمر «وامرهم شوری بینهم»
دیگه این بحث مسخره رو جمع کنید همش توهین به اهل سنته اگه ما کافریم اگه ظالمیم اگه مشرکیم اگه غاصبیم اگه مومنیم اگه بهشتی هستیم به خودمون ربط داره هیچکی از شما نمیاد تو قبر من وتو قیامت هیچکی جوابگوی من نخواهد بود
شما مراقب اعمال خودتون باشید تهمت نزنید توهین نکنید غیبت نکنید بگید سپردیم به دست خدا وگرنه هم گناهاتون بیشتر میشه هم کاری از پیش نمیره چیزیه که شده

سرکار رکسانای محترم سلام / وقت تون بخیر باشه

بالاخره راه راست یکی هست باید معلوم بشه کدوم فرقه راه راسته یا نه ؟

موفق باشید :Gol:

کاربران عزیز و گرامی توجه داشته باشند که :
گفتگو و مباحثه همواره موجب شکفتن اندیشه هاست و نتیجه تمام پیشرفت های معنوی و مادی بشریت به نوعی نتیجه همین تضارب اندیشه هاست . بنابر این از بحث منطقی و گفتگوهای دینی نباید نگران بود البته آنچه نادرست و قبیح است توهین ، بدون استدلال سخن گفتن ، جدل ، و قبول نکردن حقیقت است.
افزون بر این بسیاری از کج راه ها و ابهام ها و سرگردانی ها و تفرقه ها و ... ریشه در تاریخ دارد باید تاریخ را روشن کرد تا بدانیم اکنون باید چگونه حرکت کنیم و به کدامین سمت برویم تا به مقصد و سر منزل برسیم.

mohammad59;73955 نوشت:
پس رسول خدا در سالهای همراهی با علی (ع) چه چیزی به او آموزش داده بود؟!
آیا دفاع از حق جزو آموزشها نبود؟

بسم الله الرحمن الرحیم


محمد،دفعه آخرت باشه به سرور ما شیعیان و پیغمبر اسلام توهین میکنی!

من دیگه در این تاپیک پست نمیزنم اما بازم یاد آور میشم که بار اول و آخرت باشه توهین میکنی!اینو جدی گفتم!

فرزانه;74004 نوشت:




خلاصه : با توجه به اینکه خلفای سه گانه قبلا بت پرست بودند و مراد از ظالم در آیه شریفه ( بنا بر فرموده پیغمبر ) کسی استکه قبلا بت پرست بوده متوجه می شویم که بر خلاف ادعای اشکال کننده خلافت خلفای سه گانه از ناحیه خداوند نبوده و کاملا غصبی و ظالمانه بوده است


http://hobhehsonnat.parsiblog.com/

با سلام و احترام
نمیدانم این روش استنتاج را چه کسی به شما آموخته است؟ خوب قبل از جواب دادن به شما میخواهم یک سوال ساده از شما بپرسم:

به نظر شما کدام یک از دو نفر زیر کار بزرگتری را انجام داده اند و اسلام را واقعی تر درک کرده اند؟
1. شخصی که بصورت ارثی و مادرزادی از همان بچگی مسلمان باشد
2. شخصی که ابتدا مسیحی یا یهودی یا هندو یا.... بوده باشد اما با درک حقانیت اسلام به اسلام گرویده باشد.

فعلا جواب این سوال را بدهید تا آرام آرام پیش برویم. فقط از شلوغ کاری بپرهیزید چون من حوصله تایپیکهای کپی پیست را اصلا ندارم.

سلام بر بقیةالله العظم ومنتظرانش

از دوستان بزرگوار میخواهم که به این مطلب دقت بفرمایند:

سیره وروش علی (ع) متانت و احترام حتی به دشمنانش بوده و فقط برای رضای خداوند هر عملی را انجام میداده .

روش او جاذبه ی اذهان و داقعه ی اشرار بوده . حلم وبزرگواری
از خصیصه های با رز شخصیت ایشان بوده به طوری که اعتراض به خلفا را در عهد خود به زیان اسلام می دانسته (لذا در برابر ایشان سکوت میکردند )

چقدر نیکو است که پیرو آن بزرگوار باشیم و به اختلافات درون دینی خود دامن نزنیم .
عقاید دیگران را محترم بشماریم و اجازه بدهیم این اختلافات را علماء با بصیرت خود رسیدگی نمایند و ما تابع ایشان باشیم .
هرگونه اعمال نظر شخصی وعامیانه از هر دوطرف جز کدورت حاصلی ندارد . لازمه ی امروز دین مبین اسلام در برابر دشمنانمان فقط یافتن گزینه های وحدت است زیرا ما در اصول مشترکیم ودر فروع باید مسایل را به متخصصش بسپاریم و حد برادری دینی را حفظ کنیم .علی (ع) مورد احترام اهل تسنن نیز میباشند .
اما در این میان آن را که باید مورد حمله قرار دهیم وهابیون ودشمنان کمر بسته ی امامت از جمله توهین کنند گان به ساحت مقدس علی (ع) وبزرگان دینمان هستند .
درست است که علی بر همه ی مسلمانان از جمیع جهات برتری دارند اما این را نباید ملاک ذلت و خواری دیگر بزرگان دین قلمدادکنیم به هر حال در مرتبه های بعدی صحابه هم خیراتی داشته اند البته هر کدام در حد ظرفیت وجودی واستعداد ذاتی خود . عزیزان اکنون مهم وحدت در زیر علم اسلام است .احترام به بزرگان و زحمتکشان دین هم از واجبات اخلاقی یک مسلمان چه اهل تسنن و چه شیعه میباشد

.................................................. .....................................حق یارتان :roz:............................................. .........................................

مذهب وگروهي به نام وهابي وجود ندارد
مقدمه

مدتهای طولانی و زیادی را با نهج‌البلاغه سپری کرده‌ام: شب‌ها تا دیروقت بیدار مانده و آن را مطالعه ‌کرده‌ام، و همگام با آن حرکت نموده‌ام. جملات و عبارت‌های خشمگینانة آن خشم مرا بر‌افروخته، کلمات غمبار آن مرا اندوهگین کرده و مطالب لذت‌بخش آن مرا شاد و خوشحال ‌نموده است.
گویا علی t را با چشم خودم می‌دیدم که سخنرانی می‌کند و زبانش چون کوهی آتشفشانی آتش‌ می‌فشاند، گویا لشکری را هشدار می‌دهد، ولی نه، گویا تمام جهانیان را بیم می‌دهد. در طی مطالعه سخنان امام علی t احساس می‌کردم که با دانشی فراوان و شمشیری برّان و فقهی پویا سر و کار دارم، البته تعجبی ندارد، زیرا علی در خانه پیامبر ص پرورش یافته و زندگی پرماجرایی گذرانده است. زندگی‌اش آکنده از تلاش و کوشش و جنگ و جهاد بوده است. آری او همواره مشغول کار و فعالیت ‌بود و هرگز خسته نمی‌شد.
نسلهای مختلفی را مشغول دیده بود و زندگی‌اش توشه‌ای گرانبها از تجارب روزگاران شرک و کفر و ایمان و اسلام را با خود حمل می‌کرد. آن حضرت پدیده نفاق را مشاهده و عقب‌نشینی دوستانش را نظارت کرده بود و روزگار چنان بر او شوریده و دگرگون شده بود که می‌گفتند: (علی در جنگ مهارت ندارد). او ناخواسته با برادران دینی‌اش وارد جنگ شد. تغییر اوضاع مردم را دید و مشاهده نمود که هوی و هوس با هواپرستان چه کرده است ... . زندگی پرماجرایش هرگز روی آرامش به خود ندید.
همواره صفحات این کتاب بزرگ را ورق می‌زدم و احساس می‌کردم، نه فقط صفحات یک کتاب بزرگ را، و بلکه زندگی یک بزرگمرد را ورق می‌زنم. در طی مطالعه این کتاب به امر شگفت‌انگیزی برخوردم! آری آنچه مرا به تعجب واداشت این بود که امام علی t - آن مرد بزرگ - سخنی می‌گوید که آنچه در کتابهای شیعه آمده، کاملاً مخالف آن است. دیدن چنین چیزی مدّت‌ها فکرم را به خود مشغول کرد و مرا واداشت که کتابهای شیعه را با دقت مطالعه و حاشیه‌ها و توضیحاتشان را بررسی ‌نمایم. اما بیش از پیش متعجب شدم و به این نتیجه رسیدم که باید گفته‌ها و عملکردهای آن بزرگ‌مرد با حوصله و دقت بیشتری مطالعه و بررسی شود.
بنابراین به مطالعه این کتاب پرداخته و بارها اضطراب و آشفتگی مرا فرا گرفت، باز برای بار دوّم و سوّم و ... آن را مطالعه کردم، تا اینکه یقین یافتم که باید با دقت نهج‌البلاغه را بخوانیم و در اعماق آن فرو رویم و از چوب اندیشه امام بیرون نرویم. یکبار دیگر نهج‌البلاغه را خواندم و مطالبی از آن را یادداشت نمودم و با برخی افراد پیرامون مسایل زیادی بحث و مناقشه کردم تا به قرائت درست از نهج‌البلاغه رسیدم و اینک امروز آن را به خوانندگان عزیز تقدیم می‌دارم.
گرچه این کتابچة کوچک همه آنچه را که مشاهده نموده و خوانده‌ام، در برندارد. ولی از آن جهت به چاپ و نشر آن اقدام نمودم تا آن را در اختیار خوانندگان قرار دهم و خواننده بتواند آن را در زمانی اندک مطالعه نماید. و تا آن جا که توانسته‌ام از قضایای مورد مناقشه‌ای که نتیجه‌ای در برندارد، پرهیز کرده‌ام و به لُب مطالب پرداخته‌ام که عبارت است از اینکه: چگونه باید نهج‌البلاغه را فهمید؟! و بر این باور هستم که هر کس با اندیشه‌ای آزاد نهج‌البلاغه را بخواند باید تا حدود زیادی به تفکر و عقیده اهل سنت نزدیک باشد.
من یقین دارم که راه درست همین است و باید به آن توجه نمود، چون راه دیگری برای درک درست گفته‌های این امام بزرگ وجود ندارد، امامی که یارانش او را تنها گذاشتند!
باید بگویم که این تلاش و درک من است، ادّعا ندارم که در آن به کمال رسیده‌ام، گرچه شاید به مطلوب رسیده باشم. و اینجانب آماده‌ام که اگر اشتباهی از من سرزده، آن را اصلاح نمایم. و همچنین اگر کسی، جایی را که درست نفهمیده‌ام، گوشزد نماید و تذکّر دهد، از آن استقبال می‌کنم و هیچگاه بر اشتباه و خطا پافشاری نخواهم کرد.
خداوند به همه ما توفیق دهد تا به حق برسیم، و از او مسئلت داریم که گفتار و کردار ما را صحیح و درست نماید.
قابل ذکر است که نسخه مورد نظر اینجانب نسخه‌ایست که محمد ابوالفضل ابراهیم، آن را چاپ کرده است و همچنین شرح ابن أبي الحدید نیز مدنظر بنده بوده است.

iman2010;74063 نوشت:
. شخصی که بصورت ارثی و مادرزادی از همان بچگی مسلمان باشد 2. شخصی که ابتدا مسیحی یا یهودی یا هندو یا.... بوده باشد اما با درک حقانیت اسلام به اسلام گرویده باشد.

یهوذی و مسیحی خدا پرستند و لی هندو و مشرک بت پرست پس فرق دارند باهم این اولا

دوما حضرت علی از 10 سالگی مسلمان شد و نه بدو تولد
سوما شما اگر بخواهید مالتان را به کسی بدهید به کسی می دهید که به عمرش دزدی نکرده یا به کسی که یک عمر دزدی کرده و بعد توبه کرده؟

فضيلت دوم ابوبکر

قرابت و خويشاوندي و همراهي با پيامبر صلي الله عليه و اله

مي گويند : چون ابوبکر پدر زن پيامبر صلي الله عليه و اله بود و چون يار غار بود به خلافت انتخاب شد!!!!

سئوال :

اگر قرابت و خويشاوندي ملاک است چرا اميرالمومنين علي عليه السلام که پسر عم پيامبر بود و بارها و بارها بنا به تصريح پيامبر صلي الله عليه و اله و ايه 61 سوره ال عمران به اين امر دلا لت دارد به خلافت انتخاب نشد؟

و اما حکايت عجيب يار غار يا همان کاسه داغ تر آش اهل تسنن

ذهبي و ساير اهل تسنن معتقدند که آيه

ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا

حکايت از حضور ابوبکر در کنار رسول خدا صلي الله عليه و اله در غار ثور دارد .

و اما صحت و سقم اين مسئله

سئوال :

اگر قرابت و خويشاوندي ملاک است چرا اميرالمومنين علي عليه السلام که پسر عم پيامبر بود و بارها و بارها بنا به تصريح پيامبر صلي الله عليه و اله و ايه 61 سوره ال عمران به اين امر دلا لت دارد به خلافت انتخاب نشد؟

و اما حکايت عجيب يار غار يا همان کاسه داغ تر آش اهل تسنن

ذهبي و ساير اهل تسنن معتقدند که آيه

ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا

حکايت از حضور ابوبکر در کنار رسول خدا صلي الله عليه و اله در غار ثور دارد .

و اما صحت و سقم اين مسئله

بخاري در صحيح خود جلد ششم صفحه 42 ط دار الکفر بيروت و همين طور ابن اثير در جلد سوم تاريخ ابن اثير ص 199 الاغاني جلد 16 صفحه 90 البدايه و النهايه جلد 8 صفحه 96 التحفه الطيفه سخاوي جلد 2 صفحه 504 (((بسه يا بازم سند بيارم؟))

و بسياري منابع ديگر از قول عايشه ذکر نموده اند که در حضور هزاران تن از صحابه در عصر معاويه و از جمله برادرش عبدالرحمن بن ابي بکر و مروان حکم اين جمله را بيان کرد (((هيچ آيه اي از قرآن در حق ما نازل نشده است)) و جالب اين است که بنا به گفته همين منابع همه حضار سخن او را تاييد کرده اند و اين دليلي بسيار قوي بر دروغ بودن حکايت يار غار بودن ابوبکر دارد و اگر اين طور بود که برخي از قدما و اصحاب اعتقاد به يار غار بودن ابوبکر داشتند حتما اين فضيلت را به عايشه گوشزد مي کردند و او را تاييد نمي نمودند.

کتاب صاحب الغار ابوبکر او رجل آخر؟ تاليف حجه الاسلام نجاح االطائي با دلايل مستند و خيل کثيري از دلائل قراني و روائي و تاريخي حضور ابوبکر در غار را به طور کامل متنفي و کذب بودن آن را اثبات مي کند که هرکه طالب است رجوع کند و بخواند.
او در اين کتاب اثبات مي کند که شخصي که همراه پيامبر بوده عبدالله بن اريقط بن بکر بوده است لکن فريبکاران حزب قريش اقدام به تغيير در نام ابوبکر نمودند تا نام وي موافق نام عبدالله بن بکر گردد((مختصر تاريخ مدينه دمشق ابن عساکر جلد 13 صفحه 35))
و تنها مطلب باقي مانده ايجاد تغيير بين ابن بکر و ابي بکر بود و براي گروه فريب و تزوير در زبان عربي ان موقع که فاقد نقطه بود
کاري بس اسان بود و اين تصحيف و تغيير به حدي استمرار پيدا کرد که نام عمر ابن الحطاب را به خاطر سبک شمردن و تمسخر از سوي ابن عاص به حرفه حطائي يعني هيزم شکني به عمر بن الخطاب تغيير دادند ((شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد جلد 8 صفحه 15 و 174)) و اين در حالي بود که اين اسم ساختگي به گوش احدي از صحابه نخورده بود.

پس نتيجه مي گيريم که مصاحب پيامبر صلي الله عليه و اله در غار عبدالله بن اريقط بن بکر بوده است

اصلا بياييد فرض کنيم بر فرض محال يار پيامبر صلي الله عليه و اله ابوبکر بوده است در غار

حال اين سئوالات پيش مي آيد :

1-- آگر ابوبکر به دليل اين ايه شايستگي خلافت دارد چرا علي عليه السلام که به بيان خيل کثيري از محدثين و مفسرين و مورخين ((بالغ بر 200 سند در اين زمينه موجود است هرکس مايل بود بگويد تا برايش بگذارم)) آيه مباهله و آيه تطهير و آيه مودت و صدها آيه ديگر در شانش نازل شده است احق و اولي به خلافت نبود؟

2--اگر رفتن به غار موجب فضيلت است و اين امر درجه اي عليا بوده است پس چرا طبق نص صريح قران او از اين امر محزون بوده است؟به طوري که پيامبر او را منع کرده است از اين حزن ؟((لا تحزن ان الله معنا))

3-- حزن به چه جهت بوده است؟اگر از جهت اطاعت خداي يکتا بوده است که محال است پيامبر صلي الله عليه و اله او را منع نمايد از اين حزن و اگر اين حزن معصيت و از اغواي شيطان بوده است اين چه فضيلتي مي تواند باشد؟

4-- در هر کجاي قران کريم که حرف از انزال سکينه به ميان آمده رب جليل آنرا براي پيامبر و همه مومنين قرار داده است اما چرا در ايه غار هيچ کس را شرکت نمي دهد و مي فرمايد فانزل الله سکينه عليه؟ اين چه شخصي بوده که لياقت نزول سکينه را نداشته است؟نکته جالب اينجاست که برخي علماي اهل سنت بي شرمي را به جائي رسانده اند که حتي نزول اين سکينه را هم بر يار غار پيامبر صلي الله عليه و اله مي دانند و نعوذ بالله مي گويند پيامبر محزون شده بعد خداي يکتا سکينه بر قلب همراهش نازل کرده و او پيامبر را تسلي داده است :Gig:

5-- اگر ابوبکر در ان شب به همراه پيامبر صلي الله عليه و اله از مکه بيرون رفت شاهکار نکرد بلکه جان خود را نجات داد ولي انکه شب در بستر پيامبر صلي الله عليه و اله خوابيد و خود را آماج شمشير و سنگ دشمنان کينه توز و به خون تشنه که پشت در اماده قتل محمد صلي الله عليه و آله بودند جان خود را به خداي رحمان فروخت و ايه و من الناس يشتري در حقش نازل شد
مقام کدام يک بالاتر است؟

الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام
الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام
الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام

fagheer;73972 نوشت:
جناب محمد

خبر ندارید یا خود را به بی خبری می زنید که ابوبکر و عمر و عمالشان چنان جو را الوده کرده بودند که هرکس با انها مخالفت می کرد کافر بود ظاهرا؟

راستی اگر به قول شما جو اسلام خوب بود چرا عمر در خانه فاطمه سلام الله علیها را اتش زد و کسی چیزی نگفت می دانید چرا؟
چون هرکس چیزی گفت عمر شمشیر بر گلویش گذاشت

اینها تاریخ است همان تاریخی که شیوخ شما منحرف کردند
جماعتی که بین یزید ملعون کافر میمون باز و پسر پیامبر به سمت یزید می روند چطور بین ابوبکر و عمر که هر دو از اصحاب بودند و هیچ خطائی در ظاهر تا ان زمان از انها سر نزده بود و مولا علی علیه السلام که اکثرا از او کینه داشتند برای استواری او در حق و اینکه اکثر سران کفر که پدران انها و برادران انها بودند به ذوالفقار علی علیه السلام به درک واصل شده بودند چطورممکن بود پشت به پشت علی دهند؟
مگر نه اینکه علی علیه السلام برای یاری طلبی به در خانه مردم رفت و از ان خیل کثیر فقط 50 نفر داوطلب شدند و از ان 50 نفر فقط 5 نفر اماده جهاد شدند؟
اگر با این وضعیت علی علیه السلام قیام می کرد چه کسی نامی از او به خاطر داشت؟
هنوز که هنوز است با ان همه صبر و تحمل و ... هنوز تحریف می کنند و تهمت می زنند و چه ها نمی کنند

حرف اخرم با شما اقای محمد

برخی از اهل تسنن سرشان مثل کبک زیر برف کرده اند ولی سرخی پاهایشان رسوا کرده انها را
روز به روز است که مظلومیت علی اشکار تر می شود روزی نیست که ما اخبار برگشت یکی از اهل تسنن به شیعه را نخوانیم
راستی چرا کتابهای اقای تیجانی در کشورهای اهل تسنن ممنوع است؟
مگر کتب صحاح شما در کشور شیعه ممنوع است؟
راستی شیعه چه دارد که اینهمه علمای سنی از انتشار کتبش می ترسند؟مگر تسنن چه چیزی مخفی کرده که از اشکار شدنش می ترسد؟
اگر هستید بمانید و ادامه سئوالات بنده را ببینید هرچند که گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله ماست انچه البته به جائی نرسد فریاد است


fagheer;73972 نوشت:

ايا منظور شما اين است كه حتي حضرت علي (ع) هم از برق شمشير عمر ترسيد و انتقام اين عمل زشت ناپسند عمر را نگرفت؟
ببخشيد ولي با شناختي كه من از حضرت علي دارم حرفهاي شما برايم قابل هضم نيست.
اصلا و ابدا
آيا علي (ع) بعد از عمل زشت و ناپسندي كه عمر كرد هيچ كاري نكرد؟!!!!
ببخشيد من كاري ندارم كه سني چه كرده و شيعه كتابش كجاست
جوياي حقيقتم اگر عمر چنين حتك حرمتي را از روي قصد كرده والله قسم كه با شمشير علي به دو نيم تقسيم ميشد
ميدانم كه شما قصدتان اين نيست ولي هر انسان بيطرفي با شنيدن صحبت شما راي بر ترس علي از عمر ميدهد كه البته حقيقت ندارد.
استنباطهاي شما منطقي نيست دوست عزيز
اميدوارم با ذهن روشنتري به قضيه نگاه كنيد
اگر در همين زمانه كسي به درب خانه شما بيايد و چنين حتك حرمتي كند آيا فارغ از هر قانون ريختن خونش را حلال نميدانيد؟
غيرت شما اجازه ميدهد كه او را به حال خود رها سازيد؟

در پايان اضافه ميكنم كه من سني نيستم دوست عزيز اينقدر تلاش نكنيد كه بنده را سني جلوه دهيد
بنده شيعه هم نيستم
فقط اكر خدا قبول كند دينم اسلاماست
نه از شيعه بودن خيري ديده ام و نه از سني بودن
اگر هم فكر ميكنيد بنده كافر هستم به سوالات من پاسخي ندهيد
با تشكر از شما 

justgod5;74061 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

محمد،دفعه آخرت باشه به سرور ما شیعیان و پیغمبر اسلام توهین میکنی!

من دیگه در این تاپیک پست نمیزنم اما بازم یاد آور میشم که بار اول و آخرت باشه توهین میکنی!اینو جدی گفتم!


ببین محمداقا توهین نکرد مثال نقض اورد.گفت که ایا پیامبر به علی حق رو اموزش نداد؟ میخواست که شما بگید بله بهش اموزش داد.خوب اگه اموزش داد چرا ظلم رو قبول کرد؟

mohammad59;74280 نوشت:
ايا منظور شما اين است كه حتي حضرت علي (ع) هم از برق شمشير عمر ترسيد و انتقام اين عمل زشت ناپسند عمر را نگرفت؟ ببخشيد ولي با شناختي كه من از حضرت علي دارم حرفهاي شما برايم قابل هضم نيست. اصلا و ابدا

بهتر است دلیل سکوت و به عبارتی کوتاه آمدن حضرت علی علیه السلام در برابر عمر را از زبان خود حضرت بشنویم.

حضرت علی علیه السلام درکتاب شریف نهج البلاغه خطبه 5 ،بند 3 آن چنین میفرمایند:

فان اقل یقولوا: حرص علی الملک، و ان اسکت یقولوا: جزع من الموت ! هیهات بعد الّتیّا و الّتی ! و الله لابن ای طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه بل اندجمت ؛
علی مکنون علم لو بحت به لاظربتم اظطراب الرشیه فی الطّویّ البعیده!

حضرت میفرماید: در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم میگویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم میگویند: از مرگ ترسید!! هرگز! من و ترس از مرگ !!؟؟ پس از آنهمه جنگها و حوادث ناگوار !!؟؟
سوگند به خدا انس و علاقه فرزند ابی طالب به مرگ در راه خدا از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است .
اینکه سکوت برگزیدم ،از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مظطرب میگردید چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق!

نتیجه اینکه حضرت سکوت مصحلت آمیز داشتند برای اینکه مسأله اساس اسلام در میان بود و اینکه زحمات پیامبر صلی الله علیه واله از بین نرود و اصل اسلام باقی باشد. ولی در کنار سکوت به مسأله حقانیت خویش بر خلافت و اینکه آن را از وی غصب کردند بارها اشاره میکند تا حق بر حقیقت طلبان آشکار گردد و نه در طول زمان مزمحل شود. هم چنانکه در خطبه 6 میفرماید:

.... و لکنّی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه و بالسامع المطیع العاصی المریب ابداحتی یأتی علیّ یومی .
فو الله مازلت مدفوعا عن حقیّ ،مستأثرا علیّ ،نذ قبض الله نبیّه صلی الله علیه واله حتیّ یوم الناس هذا؛

میفرمایند:من همواره با یاری انسان حق طلب ، بر سر آن کسی میکوبم که از حق رویگردان است و با یاری فرمانبر مطیع ،نا فرمان اهل تردبد را در هم میشکنم تا آن روز که دوران زندگی من به سر آید. پس سوگند به خدا من همواره از حق خویش محروم ماندم ف و از هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه واله تا امروز حق مرا از من بازداشتند و به دیگری اختصاص دادند.

با تشکر از شما
من مطالعاتی در مورد چگونگی و دلیل حمله عمر به منزل علی (ع) از دیدگاه تشیع در اینترنت داشته ام.
متاسفانه منابع اهل سنت در اینترنت بسیار کم هستند.

بسیار خوشحال میشوم اگر دوستان منابعی را در مورد این واقعه از دیدگاه اهل سنت بیان نمایند.

سوال بعدی من این است که عمر قاتل محسن فرزند علی(ع) است و حضرت فاطمه همیشه او را نفرین میکرده
پس دلیل اینکه عمر میتواند ام کلثوم را به همسری خود برگزیند چیست؟
آیا حضرت علی(ع) اختیاری دختر خود را نیز به دلیل مصلحت دین نداشت؟!!

چه میشود که قاتل پسر خانواده داماد همان خانواده میگردد؟!!!!!!
عمر محسن را در شکم مادر از بین برد ولی به خاطر اینکه بهشتی شود دختر حضرت علی(ع) را به همسری برمیگزیند؟!!

آیا این قتل تبعاتی در پی نداشت؟ و حضرت علی نباید عمر را به دلیل قتل محسن بازخواست میکرد؟

در همین موضوع خواندیم که علی (ع) فقط 5 نفر را پیدا کرد که حاضر به جهاد بودند.
این مطلب خیلی جالبه باید اندیشید که زمانی که پیامبر ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه را سر داد چند نفر مسلمان واقعی در آن جمع بودند و پس از آن واقعه چه بر سر آن مسلمانان آمد.

آیا رسول خدا در مدت زمان رسالت خود فقط توانست 5 الی 6 نفر مسلمان واقعی بسازد؟
آیا وفات پیامبر, رسالت او را اینچنین بی ارزش نمود که هیچکس به جز 5 ال 6 نفر واژه من کنت مولاه فهذا علی مولاه را بیاد نیاورد؟
این مسلمانهای ترسو که از علی(ع) و حق دفاع نکردند و حامی زور و برق شمشیر عمر شدند چطور در جنگهای مختلف پیامبر را همراهی مینمودند و از اسلام دفاع میکردند؟
آیا این مسلمانها همان موقع معنی واقعی من کنت مولاه فهذا علی مولاه را فهمیده بودند یا خیر؟
به نظر من که نفهمیدند چون اگر فهمیده بودند که شورا نمیگذاشتند که چه کسی به خلافت برسد.
باید در نظر داشت که اعضای شورا همان مسلمانان بودند و پیروی از دستورات رسول الله جز وظایف اصلی آنها بود و نمیتوانستند این موضوع را انکار کنند.
چرا نفهمیدند؟ و اگر فهمیدند چطور توانستند عمل نکنند؟!

mohammad59;74543 نوشت:
دلیل اینکه عمر میتواند ام کلثوم را به همسری خود برگزیند چیست؟ آیا حضرت علی(ع) اختیاری دختر خود را نیز به دلیل مصلحت دین نداشت؟!!

سلام درود :Gol:
قبلا به این سوال پاسخ داده شده
مشاهده کنید
سوالی بود کاربرهای عزیز و کارشناسان گرامی پاسخگو هستند:Gol::Gol::Gol:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=801&page=3

http://www.askdin.com/showthread.php?t=209

http://www.askdin.com/showthread.php?t=206

[QUOTE=mohammad59;74543]با تشکر از شما من مطالعاتی در مورد چگونگی و دلیل حمله عمر به منزل علی (ع) از دیدگاه تشیع در اینترنت داشته ام.
متاسفانه منابع اهل سنت در اینترنت بسیار کم هستند. بسیار خوشحال میشوم اگر دوستان منابعی را در مورد این واقعه از دیدگاه اهل سنت بیان نمایند.

سوال بعدی من این است که عمر قاتل محسن فرزند علی(ع) است و حضرت فاطمه همیشه او را نفرین میکرده

پس دلیل اینکه عمر میتواند ام کلثوم را به همسری خود برگزیند چیست؟آیا حضرت علی(ع) اختیاری دختر خود را نیز به دلیل مصلحت دین نداشت؟!!
چه میشود که قاتل پسر خانواده داماد همان خانواده میگردد؟!!!!!!

عمر محسن را در شکم مادر از بین برد ولی به خاطر اینکه بهشتی شود دختر حضرت علی(ع) را به همسری برمیگزیند؟!!
آیا این قتل تبعاتی در پی نداشت؟ و حضرت علی نباید عمر را به دلیل قتل محسن بازخواست میکرد؟

در همین موضوع خواندیم که علی (ع) فقط 5 نفر را پیدا کرد که حاضر به جهاد بودند.

این مطلب خیلی جالبه باید اندیشید که زمانی که پیامبر ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه را سر داد چند نفر مسلمان واقعی در آن جمع بودند و پس از آن واقعه چه بر سر آن مسلمانان آمد.
آیا رسول خدا در مدت زمان رسالت خود فقط توانست 5 الی 6 نفر مسلمان واقعی بسازد؟

آیا وفات پیامبر, رسالت او را اینچنین بی ارزش نمود که هیچکس به جز 5 ال 6 نفر واژه من کنت مولاه فهذا علی مولاه را بیاد نیاورد؟
این مسلمانهای ترسو که از علی(ع) و حق دفاع نکردند و حامی زور و برق شمشیر عمر شدند چطور در جنگهای مختلف پیامبر را همراهی مینمودند و از اسلام دفاع میکردند؟
آیا این مسلمانها همان موقع معنی واقعی من کنت مولاه فهذا علی مولاه را فهمیده بودند یا خیر؟
به نظر من که نفهمیدند چون اگر فهمیده بودند که شورا نمیگذاشتند که چه کسی به خلافت برسد.
باید در نظر داشت که اعضای شورا همان مسلمانان بودند و پیروی از دستورات رسول الله جز وظایف اصلی آنها بود و نمیتوانستند این موضوع را انکار کنند.
چرا نفهمیدند؟ و اگر فهمیدند چطور توانستند عمل نکنند؟!

با سلام به دوست عزیز
رسیدن به برخی از حقائق تاریخی کمی احتیاج به مطالعه، خارج از محدودۀ شبکۀ مجازی نیز دارد که در مورد حضرت زهرا«سلام الله علیها» ومسائل پیرامون شهادت آن حضرت دو کتاب سفارش می شود مطالعه بفرمائید:
1- کتاب رنجهای زهرا«
سلام الله علیها»تالیف علامه جعفر مرتضی عاملی،ترجمۀ محمد سپهری،
2- کتاب:مظلومیّت برترین بانو ،همچنین نگاهی به آیۀ ولایت
تالیف آیت الله سید علی میلانی .که با مطالعۀ این کتب دقدقه های ذهنی شما هم بر طرف خواهد شد.
موفق باشید.:Gol:

fagheer;74145 نوشت:
یهوذی و مسیحی خدا پرستند و لی هندو و مشرک بت پرست پس فرق دارند باهم این اولا

دوما حضرت علی از 10 سالگی مسلمان شد و نه بدو تولد
سوما شما اگر بخواهید مالتان را به کسی بدهید به کسی می دهید که به عمرش دزدی نکرده یا به کسی که یک عمر دزدی کرده و بعد توبه کرده؟

دوست گرامی. قیاس مع الفارق کردید متاسفانه!! چه کسی حرف از دزدی زد؟
من همچنان منتظر جوابم. آیا کسی که بصورت مادرزادی مسلمان است اسلامش ارزشمندتر است یا کسی که بعد از دریافت حقانیت اسلام مسلمان میشود؟ بدون تعصب جواب این سوال را بدهید

fagheer;74209 نوشت:
اصلا بياييد فرض کنيم بر فرض محال يار پيامبر صلي الله عليه و اله ابوبکر بوده است در غار

حال اين سئوالات پيش مي آيد :

1-- آگر ابوبکر به دليل اين ايه شايستگي خلافت دارد چرا علي عليه السلام که به بيان خيل کثيري از محدثين و مفسرين و مورخين ((بالغ بر 200 سند در اين زمينه موجود است هرکس مايل بود بگويد تا برايش بگذارم)) آيه مباهله و آيه تطهير و آيه مودت و صدها آيه ديگر در شانش نازل شده است احق و اولي به خلافت نبود؟

2--اگر رفتن به غار موجب فضيلت است و اين امر درجه اي عليا بوده است پس چرا طبق نص صريح قران او از اين امر محزون بوده است؟به طوري که پيامبر او را منع کرده است از اين حزن ؟((لا تحزن ان الله معنا))

3-- حزن به چه جهت بوده است؟اگر از جهت اطاعت خداي يکتا بوده است که محال است پيامبر صلي الله عليه و اله او را منع نمايد از اين حزن و اگر اين حزن معصيت و از اغواي شيطان بوده است اين چه فضيلتي مي تواند باشد؟

4-- در هر کجاي قران کريم که حرف از انزال سکينه به ميان آمده رب جليل آنرا براي پيامبر و همه مومنين قرار داده است اما چرا در ايه غار هيچ کس را شرکت نمي دهد و مي فرمايد فانزل الله سکينه عليه؟ اين چه شخصي بوده که لياقت نزول سکينه را نداشته است؟نکته جالب اينجاست که برخي علماي اهل سنت بي شرمي را به جائي رسانده اند که حتي نزول اين سکينه را هم بر يار غار پيامبر صلي الله عليه و اله مي دانند و نعوذ بالله مي گويند پيامبر محزون شده بعد خداي يکتا سکينه بر قلب همراهش نازل کرده و او پيامبر را تسلي داده است :gig:

5-- اگر ابوبکر در ان شب به همراه پيامبر صلي الله عليه و اله از مکه بيرون رفت شاهکار نکرد بلکه جان خود را نجات داد ولي انکه شب در بستر پيامبر صلي الله عليه و اله خوابيد و خود را آماج شمشير و سنگ دشمنان کينه توز و به خون تشنه که پشت در اماده قتل محمد صلي الله عليه و آله بودند جان خود را به خداي رحمان فروخت و ايه و من الناس يشتري در حقش نازل شد
مقام کدام يک بالاتر است؟

1. جدا از شایستگیهای حضرت ابوبکر. همانطور که قبلا عرض کردیم دلیل لنتخاب حضرت ابوبکر (طبق نامه شماره شش نهج البلاغه) اجماع شوری مهاجرین و انصار بر این انتخاب بود. پس فعلا بحث سر مقایسه فضایل نیست. البته فضایل را نیز در جای خود و به موقع خود مقایسه خواهیم کرد.

2 و 3- معنای حزن واضح است. حزن یعنی اندوهناک. یعنی غمگین. یعنی نگران بودن از عاقبت این مسئله و دلواپس بودن از سرانجام کار. بله چرا نباید حضرت ابوبکر محزون باشد؟ یعنی منطقی است که محزون نباشد؟ دشمن تا یک قدمی آنها رسیده است و هر آن ممکن است که پیامبر (سرچشمه اسلام) کشته شود. آیا در این شرایط نباید نگران و دلواپس این رهبر بزرگ و آینده ی اسلام بود؟ یعنی دلواپس اسلام بودن از نظر شما نوعی خواری به حساب می آید؟؟؟؟؟

4- شما انگار آیه را درست نمیخونید. سکینه یعنی آرامش یافتن و مطمئن شدن. آن کسی که در آن شرایط نیاز به سکینه داشت حضرت ابوبکر بود نه پیامبر. زیرا پیامبر میدانست که اتفاقی نخواهد افتاد و میدانست که این ماموریت الهی باید به اتمام برسد ولی حضرت ابوبکر چون متصل به وحی نبود خبر از
عاقبت کار نداشت به همین دلیل محزون بود و خداوند سکینه را بر دل او جاری کرد تا حضرت ابوبکر هم
همانند پیامبر به آرامش و اطمینان برسد

5- در پست بعد توضیحی در مورد ثانی اثنین از علامه کاک احمد مفتی زاده خواهم نوشت تا بدانید معنای واقعی ثانی اثنین چیست و چرا خداوند از این واژه استفاده کرده است و بدون شک کسی که لایق ثانی اثنین است باید یار نزدیک پیامبر باشد نه کسی مثل یک راهنمای جاده!!!!!!!!!!! و اما در مورد
لیله المبیت سخن گفتید. از دو منظر به این قضیه نگاه میکنیم:
الف- از منظر اهل سنت: حضرت علی جانفشانی کرد و جان خودش را در طبق اخلاص تقدیم راه اسلام کرد و این یک فضیلت است برای حضرت علی.
ب- از منظر اهل تشیع: حضرت علی علم غیب داشت بنابراین میدانست که اتفاقی برایش نخواهد افتاد و لذا خوابیدن در بستر پیامبر هیچ فضیلتی ندارد.

در ضمن حضرت ابوبکر جانش را نجات داد؟ شوخی میکنید؟ میدانید چند شتر برای افرادی که زنده یا مرده محمد و ابوبکر را می یافتند جایزه تعیین کرده بودند؟ این یعنی رهانیدن جان؟؟؟؟ عجیب است واقعا.

در ضمن همه میدانند که بزرگترین و مهمترین سفر پیامبر همان سفر هجرت بوده است طوری که آغاز تقویم اسلامی قرار داده شد و پیامبر برای مهمترین و باارزش ترین سفر زندگی اش باید همراه و یاری بسیار عزیز را با خود همراه میکرد. همین فضیلت که همراه پیامبر در مهمترین و خطیرترین سفر زندگی بوده است خودش فضیلتی بزرگ است

فکر میکنم با توضیح زیر در مورد معنای واقعی ثانی اثنین برخی واقعیات بر دوستان حقیقت جو آشکار شود:
منبع: http://www.cloob.com/clubname/Maktabquran



بخش هایی از سخنرانی احمد مفتی زاده در نوار نوار ترس‌ و خوف‌ وتوضیحی دررابطه با ثَانِیَ اثْنَیْنِ

...رفاقت‌ او (حضرت ابوبکر) درآن‌ حدی‌ است‌ که‌ ارزش‌ دارد که‌ خدا این‌ لقب‌ را به‌ او بدهد، در قرآن‌ جاودانه‌ و ابدی‌ بماند، تنها کسی‌ که‌ قرآن‌ لقب‌ صاحب‌ بودن‌ و رفیق‌ بودن‌ را به‌ او داده‌ باشد:حضرت‌ ابوبکراست (سلام الله علیه )...إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ...(توبه40) او انسانی‌ است‌ که‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌)در بین‌ تمام‌ پیشروان‌ اسلام‌ ،فقط به‌ او لقب‌ صدیق‌ را داده‌اند.

انسانی‌ که‌ دارای‌ این چنین‌ ایمانی‌ است‌ ،صورت‌ سوم‌ خوف‌ هم‌ برایش‌ پیش‌ نمی‌ آید .می‌ فهمد که‌ خدا او را دوست‌ دارد ،می‌ فهمد که‌ باسرچشمه‌ نوردرجریان‌ است‌ ،ولی‌ یک‌ صورت‌ دیگر هست‌:حزن‌،برای‌ برترین‌ انسان ها،حزن‌ ازچی‌؟ازاین که‌ چی‌ پیش‌ می‌ آید در آینده‌؟خوف‌ نیست‌،مط‌لقا! کشته‌ می‌ شوم‌،صدمه‌ می‌ بینم‌ ، خانه‌ و ثروت‌ و کاشانه‌ام‌ را از دست‌ می دهم‌،زن‌ و بچه‌ام‌ رااز دست‌ می دهم‌، هیچ‌ چیز چون‌ همه‌ چیز را رها کرده‌ خودش‌ است‌ و ایمانش‌ و دیگر هیچ‌ ،ازهمه‌ چیز گذشته‌. پس‌ خوف‌ چی‌ ؟مقید جان‌ هم‌ نیست‌ ، مقید عمرهم‌ نیست‌ ، هیچ‌ چیزدیگر نمانده‌، پس‌ عاملی‌ برای‌ خوف‌ وجود ندارد.

حضرت‌ ابوبکر( رض‌ )درآن‌ جریان‌ هجرت‌ در آن‌ غار ،به‌ جای‌ اینکه‌ مثل‌ این‌ انسان ها که‌ دچار سه‌ صورت‌ خوف‌ هستندـ ضعیف‌ و قوی‌ ـ ، دچارحزن‌ می‌ شوند،حزن‌ دربرابر سرنوشت‌ که‌:خدایا وقتی‌ این‌ سرچشمه‌ نورالان‌ دراین‌ جا هست‌،بلا و صدمه‌ای‌ برای‌ ایشان‌ ، پیش‌ بیاید سرنوشت‌ دین‌ چه‌ می‌ شود؟ سرنوشت‌ امت‌ چه‌ می‌ شود؟ این‌ حزن‌ برای‌ ایشان‌ پیش‌ می‌ آید.

در آنجا که‌ به‌ خودش‌ مربوط‌ است‌ چه‌ کار می‌ کند؟ خبر دارید ـ که‌ سعدی‌ هم‌( علیه‌ الرحمه‌)دراشعارش‌ اشاره‌ می‌ کندـ،وقتی‌ از درزسنگ های‌ داخل‌ غارثور، یک‌ مار بزرگی‌ سر بیرون‌ آورد،حضرت‌ رسول‌(ص‌)سرش‌ روی‌ پای‌ ابوبکر(رض)بود،خوابیده‌ بود.ابوبکر(رض‌)به خاط‌ر اینکه‌ خواب‌ این‌ محبوبش‌،این‌ عزیزش‌، آشفته‌ نشود، پایش‌ را در دراز کرد گذاشت‌ دم‌ درز سنگ‌ ،چون‌ می‌ فهمید اگر تکانی‌ بخورد،خواب‌ ایشان‌ آشفته‌ می‌ شود، وهیچ‌ وقت‌ نمی‌ توانست‌ قبول‌ بکند که‌ سرایشان‌ رازمین‌ بگذارد و برود و ماررا بکشد،تنها راهی‌ که‌ این‌ یار جانباز فداکار پیداکرد،همین‌ بود که‌ پایش‌ را آورد دم‌ آن‌ درز سنگ‌.

اینجا خط‌ر پیش‌ آمده‌ است‌ اینط‌وردر محدوده‌ قدرت‌ او هست‌ که‌ دفع‌ خط‌ر کند، اینط‌ور دفع‌ خط‌ر می‌ کند،جانبازی‌ می‌ کند:« یاران‌ قدم‌ به‌ صحبت‌ یاری‌نهاده‌اندلیکن‌ نه‌ همچنان‌ که‌ تو در کاو اژدها» ،سعدی‌ خط‌اب‌ به‌ حضرت‌ ابوبکر( رض‌) می‌ گوید:بسیار بوده‌اندیارانی‌ که‌ راه‌ یاری‌ ودوستی‌ را پیموده‌اند،یا در راه‌ یاران‌ رفته‌اند، ولی‌ نبوده‌ کسی‌ که‌ در راه‌ یاری‌،مانند تو پا در دهان‌ اژدها بگذارد،این‌ تنها تو بودی‌ . ابوبکر!واقعیت‌ هم‌ همین‌ است‌،تنها او بود.وقتی‌ عاملی‌ برای‌ حزن‌ پیش‌ می‌ آید ،نگرانی‌ از خط‌ربرای‌ آینده‌ ،اینط‌ورجانبازی‌ می‌ کند،وقتی‌ که‌ پای‌ مبارکش‌ را دم‌ درز آن‌ سنگها گذاشته‌ بود،آن‌ مار مرتب‌ پای‌ ایشان‌ رامی‌ گزید، گازمی‌ گرفت‌ وسم‌ می‌ ریخت‌ ،التهاب‌ این‌ درد و سم‌، حرارت‌ بدن‌ ایشان‌ را زیاد کرد وعرق‌ از پیشانی‌ و صورت‌ ایشان‌ سرازیرشد، غفلت‌ کرد و یک‌ قط‌ره‌ از عرق ها افتاد روی‌ صورت‌ مبارک‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌)،بیدار شد،بیدار شد وچهره‌ حضرت‌ ابوبکر (رض‌)رابرافروخته‌ وسوزان‌ دید، گفت‌ چه‌ خبر است‌ ؟ابوبکر(رض‌ )؟گفت‌ که‌:سر تو روی‌ پای‌ من‌ بود،خواب‌ بودی‌،متوجه‌ شدم‌ از آن‌ ط‌رف‌ غار ماری‌ سرآوردبیرون‌،فکرم‌ به‌ جائی‌ نرسیدکه‌ خواب‌ شما آشفته‌ نشود جزاینکه‌ پایم‌ را گذاشتم‌ دم‌ درز آن‌ سنگ‌ ، وآن‌ مار دارد مرتب‌ پای‌ مرا نیش‌ می زند،گاز می‌ گیرد ، ناراحتی‌ من‌ این‌ است‌ . فرمود: پایت‌ را بیار این‌ ط‌رف‌ ! مارگم‌ شد.بعد ازآب‌ مبارک‌ دهانش‌ مالید روی‌ آن‌ زخم‌ ها،بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِگفت‌ ودعای‌ شفا کرد،و تمام‌ شد.

چه‌ بود؟ آن‌ هم‌ از آن‌ امتحان ها بود، امتحانی‌ بود برای‌ ابوبکر(رض‌) پیش‌ آمد و اراده‌ خداوندی‌ آن طور‌ نبود که‌ آن‌ مار بیاید و برای‌ حضرت‌ رسول( ص‌ )خط‌ری‌ به وجود بیاید، نه‌ !وعده‌ داده‌ بود: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ...(صف 9).بنابراین‌ باید این‌ کاروان‌ دین‌ برسد تا آنجا که‌:..الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً..(مائده‌ ـ 3)،بنابراین‌ یقینا محفوظ‌ خواهدبود تا پیام الهی را برساند به بشریت‌ .پس‌ برای‌ او خط‌ری‌ نیست‌ .ولی‌ ابوبکر (رض)نگران‌ است‌ که‌ خط‌ری‌ برای‌ این‌ محبوب‌ پیش‌ بیاید،و آن‌ ط‌ورجانبازی‌ می‌ کند. پس‌ این‌ امتحانی‌ دیگر برای‌ ابوبکر(رض‌)، وافتخار دیگری‌ برای‌ ابوبکر(رض‌)،وسلام‌ و رحمت‌و برکات‌ خدا بر ابوبکر(رض‌)و برتمام‌ سابقین‌ و مقربین‌ باد! و خدا مارا توفیق‌ بدهد آنط‌ورقدم‌ در راه‌ صحبت‌ و دوستی‌ ودر راه مسلمانی‌ بگذاریم‌(آمین‌) .

اما آنچه‌ ابوبکر(رض‌) را نگران‌ می کند،تنها این‌ مار نیست‌،می‌ بیند که‌ مرتب‌ قهرمانانی‌ که‌ مسوول‌ تعقیب‌ این‌ کاروان‌ نوروبرکت‌ و خیرهستند ، آمد وشد می‌ کنند دم‌ غار،سایه‌های‌ اینها سم‌ اسبهای‌ اینها را می‌ بیند، برق‌ شمشیرهای‌ اینها رامی‌ بیند، که‌ ازدم‌ غارعبور می‌ کنند نگرانی‌ برایش‌ هست‌ که‌ سرنوشت‌ چه‌ ط‌ور می‌ شود ،در آن‌ نوار در مورد کمک‌ های‌ خدای‌ متعال‌ به‌ پیروان‌ حق‌ توضیح‌ داده‌ایم‌ صورت های‌ مختلف‌ کمک‌ هست‌، چون‌ صورت های‌ مختلف‌ هست‌،ابوبکر( رض‌ ) با آن‌ همه‌ ایمان‌ که‌ کمترین‌ خوف‌ برایش‌ پیش‌ نمی‌ آید ، ولی‌ حزن‌ برایش‌ پیش‌ می‌ آید و سرنوشت‌ چه‌ ط‌ور می‌ شود؟ آینده‌ اسلام‌ و آینده‌ امت‌ به‌ کجا منتهی‌ می‌ شود؟ در این‌ حال‌ که‌ دچارحزن‌ است‌، اصل‌ و سرچشمه‌ نور که‌ خوف‌ ندارد هیچ، حزن‌ هم‌ ندارد ، چون‌ برای‌ او روشن‌ شده‌ پیش‌ ازماجرای‌ هجرت‌ ،سیر عظ‌یم‌ و پر برکت‌ معراج‌ برای‌ او‌ پیش‌ آمده‌، می‌ بیند که‌ آینده‌ امت‌ چیست‌ ،آینده‌ دین‌ چیست‌ و در آن‌ ماجرای‌ معراج لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى(نجم‌ ـ 18) بسیاری‌ حقائق‌ به‌ ایشان‌ نشان‌ داده‌ شده‌بود. بنابراین‌:این‌ حزن‌ هم‌،برای‌ ایشان‌ مفهوم‌ ندارد،اما برای‌ حضرت‌ ابوبکر(رض‌) هست‌،و خدا تعریف‌ می‌ کند ماجرای‌ بین‌ این‌ دوصاحب‌ را،این‌ دورفیق‌ را...ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ..(توبه‌ 40)


این‌ هم‌ افتخار برای‌ ابوبکر(رض‌) دومین‌ دو نفر .این‌ ترکیبی‌ است‌ در زبان‌ عربی‌ ـ کسانی‌ وارد باشندمی‌ فهمندـ ، هر وقت‌ عددی‌ ترتیبی‌ بعد ازعدد بسیط‌ آمد ،یعنی‌ این‌ دو تا که‌ درعدد ترتیبی‌ با هم‌ هستند ،هم‌ شان وهم‌ درجه‌ هستند ، نزدیک‌ به‌ هم‌ هستند، می‌ شود اینها را با هم‌ ذکر کرد : ثَانِیَ اثْنَیْنِ دومین‌ دو نفر یعنی‌ انسانی‌ که‌ لیاقت‌ و ارزش‌ این‌ را دارد که‌ بعد از حضرت‌ محمد( ص‌) ، به‌ عنوان‌ دومین‌ انسان‌ شناخته‌ بشود .ترکیب‌ثَانِیَ اثْنَیْنِ برای کسی که وارد به زبان عربی است این خصلت را دارد
مثالی دیگر از خود قرآن می زنیم مسیحی ها برای خدا می گفتند ...ثالث ثلاثةٍ... (مائده‌ 73 )و خدا هم‌ این‌ را ، در قرآن‌ نقل‌ می‌ کند،قرآن‌ اینط‌ور می‌ گوید که‌ : روح‌ القدس‌ وعیسی‌ و خدا را هم‌ ردیف‌ نگاه‌ می‌ کردند، خدا را می‌ گفتند:سومین‌ سه‌تا . یعنی‌ اینط‌ور هم‌ شان و هم‌ مرتبه‌ هستند ثالث‌ ثلاثه‌ درست‌ مثل‌ ترکیب‌ ثانی‌ اثنین‌ عدد ترتیبی‌ بعد از عددبسیط‌ ، که‌ نشان‌ می دهد درفهم‌ مسیحی‌ ها خدا و عیسی‌ و روح‌ القدس‌ هم‌ درجه‌ بودند ـ که‌ باط‌ل‌ است‌-. ولی‌ در اینجا خداست‌ که‌ ابوبکر( رض‌ )را ثانی‌ اثنین‌ می‌ نامد.نه‌ اینکه‌ ما باشیم‌ ، نه‌ اینکه‌ انسان‌ مشتبه‌ خط‌اکار ،خداست‌ که‌ این‌ مقام‌ را به‌ او میدهد ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ هردو درغار بودند،این‌ دو ،إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا: وقتی‌ که‌ می‌ گفت‌،- سرچشمه‌ نور می‌ گفت‌ ،حضرت‌ محمد(ص‌ ) می‌ گفت‌ به‌ رفیقش‌ -اندوه‌ به‌ دل‌ راه‌ مده‌ ! غصه‌ نخور ! حزن‌ نداشته‌ باش‌ ! کلمه‌ حزن‌ رساتر است‌ ، چون‌ اندوه‌ و غصه‌ و اینها، هیچ‌ کدام‌ معنی‌ حزن‌ نیست‌. حزن‌ نداشته‌ باش‌ !إِنَّ اللّهَ مَعَنَا: خدا با ماست‌ ،ما دونفر تنها نیستیم‌ ،خدا با ماست‌ . خدا با ماست‌ ،ما ، خدا بامن‌ نه‌، برای‌ این‌ لحظ‌ه‌، برای‌ برنامه‌ آینده‌ برای‌ سرنوشت‌ . خدا با ماست‌ در این‌ مسیر، در این‌ سفری‌ که‌ داریم‌ .مسافرانی‌ تنها نیستیم‌ راهگذرانی‌ تنها نیستیم‌ ، در این‌ راهگذری‌ که‌ داریم‌ ـ مادی‌ و معنوی‌ ومادی‌ از مکه‌ تا مدینه‌ ، معنوی‌ از ابتدای‌ حرکت‌ تا این‌ لحظ‌ه‌ که‌ وسط‌ است،وتاانتهای‌ حرکت‌ که‌ می رسد به‌… الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ...(مائده3) ، در تمام‌ مراحل‌ ـ خدا با ماست‌ ، و با این‌ تثبیت‌ ، حزن‌ را هم‌ از خاط‌ر ابوبکر( رض‌ )دور می‌ کند

iman2010;74693 نوشت:
1. جدا از شایستگیهای حضرت ابوبکر. همانطور که قبلا عرض کردیم دلیل لنتخاب حضرت ابوبکر (طبق نامه شماره شش نهج البلاغه) اجماع شوری مهاجرین و انصار بر این انتخاب بود. پس فعلا بحث سر مقایسه فضایل نیست. البته فضایل را نیز در جای خود و به موقع خود مقایسه خواهیم کرد.

صحبت از کدام اجماع می فرمایید اجماعی که در یک طرف آن امام «علیه السلام» و بنی هاشم و...قرار داشتند ؟!
ولعنة الله علی کل اجماع لیس فیها بو الحسن.

صدرا;74757 نوشت:
صحبت از کدام اجماع می فرمایید اجماعی که در یک طرف آن امام «علیه السلام» و بنی هاشم و...قرار داشتند ؟!
ولعنة الله علی کل اجماع لیس فیها بو الحسن.

اگر ايرادي بر اين اجماع داريد بهتر است سوالتان را از حضرت علي بپرسيد. زيرا خود حضرت علي در نامه ششم نهج ابلاغه اين اجماع را اسم ميبرد.

در ضمن در مورد لعنت بگويم كه يقين داشته باشد به خودت برخواهد گشت. لطفا مودب باشيد.

با سلام
1- در مورد کلام اميرالمؤمنين«عليه السلام» در نهج البلاغه مي گوييم: مخاطب اميرالمؤمنين در اين کلام، معاوية بن ابي سفيان است، کسي که به نظريه نصّ اعتقادي ندارد، ولي سيره خلفاي قبل از اميرالمؤمنين«عليه السلام» را در ظاهر قبول دارد،
لذا حضرت«عليه السلام»از باب اين که با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهي به اعتقادهاي خودش استدلال مي شود«از باب الزام خصم»، با معاويه از همين راه استفاده مي کند و در حقيقت مي فرمايد: اگر تو معتقد به بيعت هستي و مي گويي که بيعت به حکومت مشروعيت مي دهد، مگر من کسي نيستم که مردم با من بيعت کردند...؟.
2- اگر امام خلافت او را به حق می دانستند چرا این همه اعتراض نمودند
شما باید همۀ سخنان حضرت را راجع به خلفا بیان کنید نه اینکه یکی را اخذ و بقیه را رها کنید.

در خطبه سوم نهج البلاغه چهار مرتبه ـ گاه با صراحت و گاه با كنايه ـ از خليفه اول ياد شده است. در اين خطبه حضرت از ابوبكر چنين انتقاد مى كنند:
انتقاد نخست
حضرت مى فرمايد: «اما و الله لقد تَقَمَّصَها ابن ابى قحافه و انه لِيَعْلَمَ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ القُطْب من الرَحى» سوگند به خدا كه پسر ابوقحافه لباس خلافت را به تن پوشيد در حالى كه مى دانست منزلت و شأن من نسبت به خلافت مسلمانان مانند سنگ ميانه آسياست.
اين انتقاد در واقع مهم ترين انتقادى است كه حضرت به جريان خلافت و تغيير مسير آن دارند.

انتقاد دوم
امام(عليه السلام) در ادامه خطبه شقشقيه به انتقاد از نحوه انتقال حكومت توسط خليفه اول به خليفه دوم مى پردازد. اهل سنت اعتقاد دارند حكومت بايد بر اساس شورا تعيين شود و اهل حل و عقد جمع شوند و يك نفر از افراد امت را به عنوان خليفه انتخاب نمايند و مردم نيز با او بيعت كنند، اما سؤال اين است كه چرا اين روش پس از خليفه اول اجرا نشد و از اهل حل و عقد براى خلافت عمر بن خطاب پرسش نگرديد؟ چرا خليفه اول بر خلاف نظام شورايى، خليفه بعد از خود را تعيين كرد؟
آيا در اين مورد با كسى مشورت شد؟ و اگر نظام تعيين خليفه، بر اساس انتصاب است چنان كه ابوبكر انجام داد، پس چگونه ممكن است كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مؤسس و بنيانگذار حكومت اسلامى است و براى حاكميت دين خدا و قرآن و نابودى شرك، كفر، بت پرستى و مفاسد ديگر، رنج بسيار تحمل كرده پس از خود براى رهبرى امت اسلامى فردى را معرفى نفرمايد؟
آيا ممكن است ايشان اسلام و مسلمانان را به حال خود رها كرده و از دنيا برود ولى خليفه اول كه در رديف يكى از صحابه پيامبرگرامى است، متوجه اين امر خطير بوده و با احساس مسؤوليت براى رفع اختلافات و ناهنجارى هايى كه ممكن بود بعد از مرگ او به وجود آيد، درباره عمر وصيت كرده و او را به طور رسمى به عنوان جانشين خود به مردم معرفى نمايد؟ آيا ايشان از رسول مكرم اسلام(صلى الله عليه وآله)نسبت به اسلام و امت اسلامى احساس مسؤوليت بيشترى داشتند؟!!!

با توجه به اين نكته حساس است كه آن حضرت مى فرمايد: «حتى مضى الاول لسبيله، فأدلى بها الى (ابن الخطاب)... فيا عجبأً بَيْنا هو يَسْتَقيلُها فى حياته اذ عَقَدَها لآخَرَ بعد وفاته» تا اين كه اولى راه خود را به انتها رساند، سپس خلافت را به پسر خطاب سپرد. جاى بسى شگفتى است! او در زمان حيات خود، فسخ بيعت را از مردم مى خواست ولى، عهد خلافت را پس از خود براى ديگرى بست.
همو که مى گفت: «اقيلونى فلست بخيركم»; اى مردم بيعت خود را از من فسخ كنيد و مرا از خلافت عزل نماييد كه من بهترين شما نيستم و حال اين كه على(عليه السلام)در ميان شماست

انتقاد سوم
حضرت در فرازى ديگر مى فرمايد: «لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها»خليفه اول به اتفاق خليفه دوم، خلافت را مانند شترى شيرده بين خود تقسيم كردند و شتر را هم از صاحبش گرفتند شير او را بين خود قسمت نموده و مالك آن را از حقش محروم كردند.

انتقاد چهارم
امام از اين كه خليفه اول خلافت را به شخصى سپرد كه از شدت خشونت، مرتكب اشتباهات فراوان مى شد انتقاد مى كند; «فَصَيّرها فى حَوزة خشناءَ يَغْلُظُ كَلْمُها ـ و يكثر الثيارُ فيها».
آنچه در اين انتقاد به طور كامل نمايان است اشاره به تضييع حق ايشان و به يغما رفتن ميراثشان است; لذا در همين خطبه شقشقيه مى فرمايند: «اَرى تُراثى نَهْباً»; به چشم خود مى ديدم ارث وميراثم را ـ منصب خلافت را كه به نص رسول الله(صلى الله عليه وآله)به من واگذار شده بود ـ به تاراج مى برند.
و در جاى ديگر مى فرمايند: «فَوَ اللهِ مازِلْتُ مَدْفُوعاً عن حقّى مُسْتَأْثَراً عَلَىَّ، منذ قَبَضَ الله نَبيَّهُ حتى يَوم الناس هذا»[1] به خدا سوگند از زمان رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) تا امروز ـ زمان جنگ جمل ـ از حق خود محروم بودم.


[=&quot][1] . نهج، خطبه 6، بخش 2.

iman2010;74759 نوشت:

در ضمن در مورد لعنت بگويم كه يقين داشته باشد به خودت برخواهد گشت. لطفا مودب باشيد.

1-از کجا اینقدر مطمئنی این لعنت به من برمی گردد ؟!!!!!!!!!!!!!!!!
روایت بر برگشت لعنت به شخصی است که مستحق لعنت نباشد نه عمل!ایها الایمان.
علاوه بر اینکه لعنت بر شخص در صورتی که مستحق باشد سنت الهی و سنت رسول او است.
2- عبارت فوق جمله من نبود بلکه سخن ابن حزم اندلسی سنی متعصب است که می نویسد:
«ولعنةالله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن ابی طالب و من بحضرته من الصحابة»المحلی،ج9ص345،تحقیق احمد شاکر.بیروت.
البته ما هم بی ادب نیستیم دوست محترم،بلکه ابن حزم است که طبق اعتقاد شما بی ادبی نموده!شاید هم با ادب بوده ولی حق را گفته است.
چون «علی مع الحق والحق مع علی؛ُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»
لعن برای جبهه حق است یا باطل؟

الا لعنه الله علی الظالمین

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له علی ذلک

خداوند در این سایت به ما اهل سنت در مقابل بی حرمتیهای شماها صبر جمیل عناییت کناد! از خداوند یاری میخواهیم و به او توکل میکنیم.

جناب صدرا الان کار دارم ولی جواب شما رو بزودی خواهم داد. در ضمن بسیاری سطحی دارید به قضایا نگاه میکنید.

iman2010;74790 نوشت:
خداوند در این سایت به ما اهل سنت در مقابل بی حرمتیهای شماها صبر جمیل عناییت کناد! از خداوند یاری میخواهیم و به او توکل میکنیم.جناب صدرا الان کار دارم ولی جواب شما رو بزودی خواهم داد. در ضمن بسیاری سطحی دارید به قضایا نگاه میکنید.

بسمه تعالی
دوست عزیز بروید سایتهای اهل سنت را ملاحظه بفرمایید بعد اینگونه قضاوت کنید.
کدام بی حرمتی ، آیا کسانی که به اهل بیت ظلم کردند مشمول رحمت خدایند؟ آیا کسانی که به پیامبر نسبت هذیان دادند مشمول هدایت الهی اند؟آیا کسانی که فاطمه«سلام الله علیها»را غضبناک نمودند مشمول سلام خدایند؟آیا آنها که در مقابل امام به حق خود صف کشیدند و جنگ نمودند مشمول تحیات الهی اند؟آیا کسانی که سید جوانان اهل بهشت را سر بریدند مستحق لعن و نفرین الهی نیستند؟اگر نیستند پس عنوان ظلم و ظالم در کجا تحقق پیدا می کند و چرا خداوند ظالمین و اذیت کنندگان رسولش را لعن می نماید؟چرا رسول او هم گروهها وافرادی را لعنت نمود؟شاید در منظر شما کار اشتباهی نموده باشند؟!!!
2-ظاهرا اگر در پاسخ به شما حق را نادیده بگیریم وشما را تصدیق کنیم ،بسیار عمیق به قضایا نگاه می کنیم.؟!!

صدرا;74799 نوشت:

کدام بی حرمتی ، آیا کسانی که به اهل بیت ظلم کردند مشمول رحمت خدایند؟

اگر منظور نظر شما افرادی مثل ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بی اوقاص و... هستند که باید بگویم این افراد جزو مهاجرین بودند و خداوند خودش تکلیف مهاجرین را با مدح و ستایش آنها در جای جای قرآن مشخص نموده است. آیا خداوند کسی را تایید کند من میتوانم ردش کنم؟ هیهات!!! فلذا معلوم است که افرادی که مورد تایید خداوند باشند نمیتوانند چنین صفاتی را داشته باشند که شما بیان میکنید و تمام این حرفهای شما بهتان است.

صدرا;74799 نوشت:

آیا کسانی که به پیامبر نسبت هذیان دادند مشمول هدایت الهی اند؟

اگر منظور شما حضرت عمر است (طبق باور شیعیان عرض میکنم!!). باید بگویم دروغی بیش نیست و ثابت خواهیم کرد که حضرت علی نیز در مواردی دستور پیامبر را جامه عمل نپوشیده. قدم به قدم

صدرا;74799 نوشت:

آیا کسانی که فاطمه«سلام الله علیها»را غضبناک نمودند مشمول سلام خدایند؟

آن کسی که فاطمه را غضبناک کرد حضرت علی بود که قصد ازدواج مجدد با دختر ابوجهل را داشت.

صدرا;74799 نوشت:

یا آنها که در مقابل امام به حق خود صف کشیدند و جنگ نمودند مشمول تحیات الهی اند؟

منظور شما را نفهمیدم چه کسانی را میگویید؟

صدرا;74799 نوشت:

آیا کسانی که سید جوانان اهل بهشت را سر بریدند مستحق لعن و نفرین الهی نیستند؟

بنده دفاعی از یزید و شمر و.... ندارم. بلکه بنده از مهاجرینی حرف میزنم که مورد تایید خداوند بوده اند. در ضمن آن کسی که سید جوانان اهل بهشت را سر برید (شمر بن ذی الجوشن) از فرماندهان حضرت علی در زمان ایشان بود. یعنی شیعه ی علی بود که سر پسر علی را از تن جدا کرد!! آری این افراد لایق نفرین هستند.

صدرا;74799 نوشت:

اگر نیستند پس عنوان ظلم و ظالم در کجا تحقق پیدا می کند و چرا خداوند ظالمین و اذیت کنندگان رسولش را لعن می نماید؟چرا رسول او هم گروهها وافرادی را لعنت نمود؟شاید در منظر شما کار اشتباهی نموده باشند؟!!!

اشتباه نکنید. بنده صحبتی از یزید و سپاهش ندارم. صحبت بنده در مورد مهاجرین است. همانهایی که مورد تایید خدا هستند ولی شما میخواهید حرف خدا را نادیده بگیرید و ....

صدرا;74799 نوشت:

2-ظاهرا اگر در پاسخ به شما حق را نادیده بگیریم وشما را تصدیق کنیم ،بسیار عمیق به قضایا نگاه می کنیم.؟!!

خیر. اصلا چنین نیست. شما متاسفانه در پاسخ به یک قضیه عادت دارید همه چیز را با هم قاطی کنید و معجون بسازید و به این طریق بحث بهم میخورد. الان در همین پست شما بیش از پنج موضوع مختلف را مطرح کرده اید که هر کدام بحث جداگانه ای می طلبد و من در حد یک جمله به هر کدام جواب دادم.
ولی جواب مطالب قبلی شما رو در پست بعد خواهم گذاشت

صدرا;74770 نوشت:
با سلام
1- در مورد کلام اميرالمؤمنين«عليه السلام» در نهج البلاغه مي گوييم: مخاطب اميرالمؤمنين در اين کلام، معاوية بن ابي سفيان است، کسي که به نظريه نصّ اعتقادي ندارد، ولي سيره خلفاي قبل از اميرالمؤمنين«عليه السلام» را در ظاهر قبول دارد،
لذا حضرت«عليه السلام»از باب اين که با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهي به اعتقادهاي خودش استدلال مي شود«از باب الزام خصم»، با معاويه از همين راه استفاده مي کند و در حقيقت مي فرمايد: اگر تو معتقد به بيعت هستي و مي گويي که بيعت به حکومت مشروعيت مي دهد، مگر من کسي نيستم که مردم با من بيعت کردند...؟.
2- اگر امام خلافت او را به حق می دانستند چرا این همه اعتراض نمودند
شما باید همۀ سخنان حضرت را راجع به خلفا بیان کنید نه اینکه یکی را اخذ و بقیه را رها کنید.

با سلام
1- متن نامه ششم نهج البلاغه چنین است:

همانا کسانى با من، بیعت کرده‌اند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمى‌تواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شوراى مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.

حال اگر کسى کار آنان را نکوهش کند یا بدعتى پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونى باز مى‏گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار میکنند؛ زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامى‏گذارد.


خوب. شما میگویید این باور خود حضرت علی نبوده است و فقط در جواب معاویه چنین گفته است!! یعنی میخواهید بگویید که متن این نامه بصورت جدل از سمت حضرت علی نوشته شده است ولی هر منطقی میداند که نامه ای که بصورت جدل نوشته شود چنین نمیتواند باشد و در جدل نمیآیند گروههای قبلی را تایید کنند. در حالیکه حضرت علی گروههای قبل از خودش را تایید کرده است. در جدل تایید در کار نیست بلکه قانع کردن مخاطب در کار است. در حالیکه حضرت علی دقیقا در این نامه خلفای قبل از خود را تایید کرده است و کوچکترین نشانی از جدل نخواهید یافت.


2- آنچه تاریخ عملی زندگی حضرت علی به ما نشان میدهد برخلاف این حرف شماست. تاریخ به ما میگوید که حضرت علی در زمان هر سه حلیفه اول به عنوان یکی از مشاوران اصلی همیشه در کنار آنها بود و همواره (همانند سایر صحابه مهاجر و انصار) خلفا را در امر حکومت یاری میکرد. دختر خویش را به حضرت عمر داد. فرزندان خود را هم اسم خلفا گردانید. در جنگها همیشه مشاور بزرگی برای
خلفا بود و.... پس تاریخ به ما میگوید که حضرت علی همیشه در کنار خلفا و دوست و یار و یاور اونها بود (رضی الله عنهم جمیعا).


3- در چند مورد در نهج البلاغه حضرت علی عملکرد حضرت عمر را مورد مدح و ستایش قرار میدهد (اگر لازم بود بگویید تا متن را دقیقا بنویسم). آیا این نشان دشمنی است؟


4- در مورد سایر مطالبی که نوشتید. یک چیز را عرض کنم:
اگر قرار باشد من کتب شیعه را قبول داشته باشم که باید هر روز و شب همسر پیامبر و اکثر اصحاب مهاجر و انصار را لعن و نفرین کنم. من از کتب شما برای شما حجت آوردم. در حقیقت من از جدل استفاده کردم و از منابعی سخن راندم که مورد تایید شیعه است. اگر مبنا را بر روش شما بگذاریم. پس اجازه دهید من هم مدحها و ستایشهای حضرت علی از حضرت ابوبکر و عمر و... را در کتب اهل سنت برایتان بازگو کنم. شما اگر قرار است دلیل برای اهل سنت بیاورید باید یا دلایل شما علمی و منطقی باشد یا اگر دلایل نقلی را ذکر میکنید باید از کتب خود اهل سنت باشد و سند آنهم صحیح باشد و گرنه استناد به احادیث ضعیف و مرسل و کذب و... که هنر نمیخواهد.






موضوع قفل شده است