درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اویس;704634 نوشت:
در نکته 792 کتاب هزار و یک نکته علامه حسن زاده آملی آمده است:

«يكى از مشايخم رضوان الله تعالى عليهم از شيخ خود اين دستور را حكايت فرمود كه: من قال فى الليلة ...بعدد طيهار: «يا طهر يا طاهر يا طهور يا طيهور يا طيهار» ساجدا نزلت عليه الملائكة و طهرته تطهيرا (مجرب جدا) بايد به معنى نزول ملائكه توجه داشت.»
لازم به ذکر است که طیهور و طیهار مبالغه طهارت است مانند دیهور و دیهار بر وزن فیعول و فیعال.
مراد از عدد طیهار هم عدد 225 بار است.
این عمل در شب قدر یکی از شگرف ترین دستورات برای نزول ملائکه است. فافهم!

سلام علیکم
در تارنمای زیر آیه الله مکارم شیرازی فرموده اند در هیچ لغت عربی چنین واژه‌هایی (طیهور و طیهار) نداریم...

آیا بین عرفا و فقها در سندیت اذکار اختلاف است؟

http://harekatemoteali.blogfa.com/post-18.aspx

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم- با آرزوی قبولی طاعات ، ان شالله ما را از دعاهای خلوتتان فراموش نفرمائید
ضمن تشکر فراوان از مطالب همه بزرگواران خصوصا استاد اویس . چون حقیر در حال یاداشت درسهای تایپیک هستم از این مزاحمت ،سئوالی در مورد یک کلمه در تایپیک شماره 1070 داشتم و آن اینکه در قسمتی از آن نوشته ها آمده است که « از چنین صورتی که نفس از اشیای خارجیه در خود انشا می نماید و منشأ انکشاف معلولیت وجودات...» آیا کلمه معلولیت در این نوشته درست است؟ چون به نظرم رسید که ظاهرا با توجه به سیاق باید معلومیت باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم- به این امید که با دعایی حقیر را در شب پر بارتان سهیم کنید هدیه ای را با توجه به یکی از تایپیک های زیبای استاد اویس که در زیر نقل قول تقدیمتان می کنم

اویس;677167 نوشت:
جناب ملاصدرا در بخشی از کتاب شرح اصول کافی، ضرورت معرفت نفس انسانی و تقارن آن با شناخت حقایق دیگر عوالم امکانی را چنین بیان می فرماید:
«پس انسان کتابی است که خداوند به دست خویش آن را نوشته و مسجد جامعی است که به حکمت خود آن را بنا نهاده است. او خلاصه لوح محفوظ و شاهد بر هر غائبی و دلیل و برهان برای هر جاحدی، و صراط مستقیم الهی است که میان بهشت و دوزخ کشیده شده است؛ پس شناخت نفس انسانی که نزدیکترین کس به خویش است و در وجود او عجائبی نهفته است که دلالت بر عظمت خداوند متعال دارد، موجب علم و معرفت جهان هستی و عجائب آن است؛ و از این روست که در کتاب عزیز خویش تو را دعوت به تفکر و تدبر در وجود خویش نموده، می فرماید: «و فی انفسکم افلا تبصرون»

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

«پس انسان کتابی است که خداوند به دست خویش آن را نوشته«... خلقت بیدی
...» ( به دو دست جمال و جلالش انسان را خلق کرد) و مسجد جامعی است
که به حکمت خود آن را بنا نهاده است. « ... اسجدوا لادم فسجدوا ...» «
... تبارک الله احسن الخالقین ...» ( پس همه در مسجد آدم به سجد افتادند
و خدا به تحسین خویش واداشت).او خلاصه لوح محفوظ « انه لقرآن مجید فی
لوح محفوظ « ( انسان کامل قرآن مجسم است پس اصل او در لوح محفوظ است) و
شاهد بر هر
غائبی « وشاهد و مشهود » « ... ارسلناک شاهدا و ...»( وانسان کامل شاهد
بر همه چیز است )و دلیل و برهان برای هر جاحدی،« و داعیا الی الله و
سراجا منیرا » ( و انسان کامل خود چراغ روشنی بخش است) و صراط مستقیم
الهی است که میان
بهشت و دوزخ کشیده شده است؛« صراط الذین انعمت علیهم ...» ( انسان کامل
خود صراط است ) پس شناخت نفس انسانی که نزدیکترین کس به خویش
است و در وجود او عجائبی نهفته است که دلالت بر عظمت خداوند متعال دارد،
« من عرف نفسه فقد عرف ربه » ( خود شناس حتما خدا شناس است)
موجب علم و معرفت جهان هستی و عجائب آن است؛ « علم ادم الاسماء کلها ...
» « قال یا آدم انبئهم ...» ( آدم از خدا آموخت و به دیگران تعلیم داد) و
از این روست که در کتاب
عزیز خویش تو را دعوت به تفکر و تدبر در وجود خویش نموده، می فرماید: «و
فی انفسکم افلا تبصرون»

عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی

ممکنه در موارد زیر توضیح بیشتری بفرمایید ؟

اویس;696080 نوشت:
جنین تا قبل از 4 ماه و ده روز یعنی تا زمانی که هنوز دارای نفس نشده است در تحت تدبیر و تربیت تام نفس مادر قرار دارد و از این حیث برکات معاد برزخی جنین که معادی نباتی است تا قبل از 4 ماه و ده روز تماما عائد مادر و بعضا عائد پدر است.

منظور حضرتعالی از برکات معاد برزخی جنین چیست؟

اویس;696080 نوشت:
فرزند سقط شده بعد از 4 ماه و 10 روز نفسی اگر چه مستقل از مادر دارد اما در تحت تدبیر کامل نفس مادر است و از این حیث برکات نازل بر وی عموما شامل مادر نیز هست بلکه مادر نسبت به برکات عائد بر وی نقش علیت دارد. به همین ترتیب جنینی که قبل از 4 ماه و 10 روز است و هنوز صاحب نفس مستقلی نشده است تعلق و وابستگی بیشتری به مادر داشته و احاطه و تسلط نفس مادر بر وی بیشتر است و برکات نازل بر وی به نحو تامتری بر مادر وارد است به حدی که می توان گفت تمامی برکات نازل بر وی مربوط به نفس مادر می باشد.

منظور از برکات نازل بر جنین چیست و آیا در نزول این برکات هر چه که هست،نفس مادر تعیین کننده هست یا اینکه نفس مادر،خود از این برکات بهره میبرد؟

با سپاس فراوان

[=Georgia]

mhjaskdin;704622 نوشت:
سلام اویس عزیز،
بعد از تشکر بابت آموزش ها و یاوری هایتان در این جستار،
و بعد از آرزوی قبولی عبادات،
سوال دارم: این "روح بخاری" و "جرم سماوی" و ... و این نوع ارتباط آنها با نفس که بیان شد در چه احادیثی ذکر شده؟
منظورم این است که منشاء عقلی/نقلی اینها از کجا بوده؟ (نکند فرض فرض یک اندیشمندی بوده که بعدا در زبان فلاسفه و حکما رواج پیدا کرده و ریشه درستی نداشته باشد؟!)
(اگر احیانا مربوط به آموزش های قبلی می باشد لطفا اشاره بفرمایید بروم نگاه کنم. من از صفحه 100 به بعد را خوانده ام)
==============
به علاوه، شما آتش و خاک و آب و باد را همه دنیوی گرفته اید. آیا این ها در جایی از قرآن یا احادیث آمده که دنیوی و مادی بوده باشند؟
چون من فکر می کنم منظور از خاک و آب و ... این خاک و هوا و آبِ متشکل از ماده (اتم) نیست.
در چیزهایی هم که از قرآن و حدیث به یاد دارم به غیر مادی بودن اینها رسیدم. مثلا این آیه را در نظر بگیرید: "أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿الأنبياء: ٣٠﴾"
آیا ملائکه زنده اند؟ (مثلا آیا حضرت جبرئیل(ع) زنده است یا مرده؟) و نیز آیا ملائکه از جنس ماده هستند و آب مادی درشان وجود دارد یا مجردند و از عقل؟

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
در مباحث مربوط به معارفی که مبتنی بر برهان و استدلال است، خودِ برهان و استدلال، حجت بالغه برای اثبات خواهد بود و نیازی به وجود آیات یا احادیث نیست اگر چه آیات و احادیث می توانند موید خوبی برای مدعی باشند ولی چنین نیست که نبود آنها زیربنای اصلِ استدلال و برهان را سست نموده و موجب عدم حجیت آن گردد.
آنچه مهم است این است که آیات و روایات در نفی و انکار مطلبی که بر آن برهان اقامه شده نیامده باشد که البته ادعای حکمای متالهی همچون ملاصدرا و علامه حسن زاده آملی بر آن است که هرگز بین برهان و عرفان و قرآن جدایی نیست و امکان ندارد آنچه را که برهان بدان رسیده خلاف عرفان و قرآن باشد اگر چه برهان، قامتی کوتاه دارد و نمی تواند به بلندای افق شهود عارف یا وحی نبی برسد به تعبیر دیگر عقل و برهان هرگز حکمی برخلاف عرفان و قرآن ندارد منتهی در مواردی ممکن است به جهت قصور و حدی که در ماهیت عقل است، از اندیشه و نیل به مقصد عالی عرفان و قرآن باز بماند.
نکته دیگر اینکه همه هنر ما در این تاپیک آن خواهد بود که با تامل و اندیشه در اسرار حقایق خود، نوع نگاه و تلاوتمان را نسبت به آیات الهی عوض کنیم و از آنها علاوه بر فهم عوامانه عموم مردم، فهمی به فراخور ادراک عقلی و کشف شهودی خود داشته باشیم اگر بدین مقصد دست یابیم خواهیم دید که بسیاری از آیات و روایات چهره هایی رفیع تر از آنچه تا کنون با آنها محشور بودیم برایمان نمایان می سازند چهره ای که قابل بیان برای واماندگان در ظواهرکلمات نیست.

[="Georgia"][="Blue"]

hosain;706264 نوشت:
سلام علیکم- با آرزوی قبولی طاعات ، ان شالله ما را از دعاهای خلوتتان فراموش نفرمائید
ضمن تشکر فراوان از مطالب همه بزرگواران خصوصا استاد اویس . چون حقیر در حال یاداشت درسهای تایپیک هستم از این مزاحمت ،سئوالی در مورد یک کلمه در تایپیک شماره 1070 داشتم و آن اینکه در قسمتی از آن نوشته ها آمده است که « از چنین صورتی که نفس از اشیای خارجیه در خود انشا می نماید و منشأ انکشاف معلولیت وجودات...» آیا کلمه معلولیت در این نوشته درست است؟ چون به نظرم رسید که ظاهرا با توجه به سیاق باید معلومیت باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
از دقت نظر شما بسیار سپاسگزارم.
حق باشماست کلمه «معلومیت» درست است.
پست مورد اشاره تصحیح گردید.
باز هم ممنونم
[/]

با سلام و ادب

استاد گرامی:تعلق نفوس متوسطه به اجرام سماوی موجب"تناسخ"نخواهد شد؟همان که به تناسخ صعودی معروف است؟

با توجه به اینکه جناب ملاصدرا آن را ردّ می کند و به بدن مثالی در عالم خیال متصل معتقد بوده است؟

اگر تجرد قوه خیال را طبق نظر ملاصدرا بپذیریم،چه اشکالی در استکمال نفوس متوسطه بعد از مرگ پیش می آید که ملزم به پذیرش نظر ابن سینا شویم.

با سپاس

اویس;707242 نوشت:
[=Georgia]
با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
در مباحث مربوط به معارفی که مبتنی بر برهان و استدلال است خود برهان و استدلال حجت بالغه برای اثبات خواهد بود و نیازی به وجود آیات یا احادیث نیست اگر چه آیات و احادیث می توانند موید خوبی برای مدعی باشند ولی چنین نیست که نبود آنها زیربنای اصل استدلال و برهان را سست نموده و موجب عدم حجیت آن گردد. آنچه مهم است این است که آیات و روایات در نفی و انکار مطلبی که بر آن برهان اقامه شده نیامده باشد
[=Georgia]
علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
===========
پیشاپیش عذر می خواهم که موضوع را به چالش می کشم، قصدم جسارت نیست بلکه می خواهم جای پایم محکم باشد.
===========
خوب از نظر عقلی اثبات روح بخاری چگونه است؟
تا آنجا که من در این جستار مطالعه کردم (از صفحات 40 تا 100 را هنوز نخوانده ام)، اثبات نقلی روح بخاری حدیث زیر بود:

  • امام مي فرمايد: «روح در بدن همچون آبی است که در گُل وجود دارد

  • و اثبات عقلی روح بخاری هم این بود که روح مجرد نمی تواند به تنهایی با ماده در ارتباط باشد برای همین نیاز به یک واسطه دارد.

اما به نظر بنده دو مطلب گفته شده نمی توانند اثبات کنند که چیزی به نام روح بخاری وجود دارد.

  • در مورد حدیث: باید گفت که منظور از آب می تواند همان آب موجود در ملائکه باشد. به علاوه باید دید در حدیث منظور از "همچون" چیست؟ شاید قصد بیان شباهت در پنهان بودن باشد. (این طور حدیث خوانده می شود که : روح در بدن قابل رویت نیست همچنان که آب در گل قابل رویت نیست. ولی نه به این معنی که پنهان شدن روح در بدن عینا همان پنهان شدن آب در گل باشد. به علاوه اینکه در این حدیث و در سایر احادیثی که من دیده ام هیچ گاه اضافه ای بر کلمه "روح" تعلق نگرفته! مثلا گفته نشده روح البخاری یا روح المادی یا بعض الارواح و ...) البته چون وارد اثبات نقلی نشدید بنده هم بیش از این پی گیر این بخش نمی شوم.

  • در مورد اثبات عقلی: اول اینکه از راه های دیگر هم ممکن است این ارتباط برقرار شود و حتما نیاز به یک واسطه به این معنی نیست.ثانیا خود روح بخاری باید معلوم شود که دقیقا چگونه است، آیا چیزی میان ماده و غیر ماده است؟ به چه معنی؟ منظور از لطافت دقیقا چیست؟ یعنی کمتر مادی؟ مثلا 50 درصد حالت ماده دارد و 50 درصد حالت غیر ماده؟ چگونه؟ اگر روح بخاری مادی باشد (چنان که در جستار فرموده بودید) باز دوباره مسئله ادامه خواهد داشت: چگونه روح بخاری که مادی است با روح مجرد ارتباط دارد؟

متشکرم:Gol:

[=Georgia]

نقل قول:
که البته ادعای حکمای متالهی همچون ملاصدرا و علامه حسن زاده آملی بر آن است که هرگز بین برهان و عرفان و قرآن جدایی نیست و امکان دارد آنچه را که برهان بدان رسیده خلاف عرفان و قرآن باشد اگر چه برهان قامتی کوتاه دارد و نمی تواند به بلندای افق شهود عارف یا وحی نبی برسد به تعبیر دیگر عقل و برهان هرگز حکمی برخلاف عرفان و قرآن ندارد منتهی در مواردی ممکن است به جهت قصور و حدی که در ماهیت عقل است از اندیشه و نیل به مقصد عالی عرفان و قرآن باز بماند.
[=Georgia]
:Gol:

نقل قول:
نکته دیگر اینکه همه هنر ما در این تاپیک آن خواهد بود که با تامل و اندیشه در اسرار حقایق خود نوع نگاه و تلاوتمان را نسبت به آیات الهی عوض کنیم و از آنها علاوه بر فهم عوامانه عموم مردم فهمی به فراخور ادراک عقلی و کشف شهودی خود داشته باشیم اگر بدین مقصد دست یابیم خواهیم دید که بسیاری از آیات و روایات چهره هایی رفیع تر از آنچه تا کنون با آنها محشور بودیم برایمان نمایان می سازند چهره ای که قابل بیان برای واماندگان در ظواهرکلمات نیست.

:Gol:

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;707260 نوشت:
با سلام و ادب

استاد گرامی:تعلق نفوس متوسطه به اجرام سماوی موجب"تناسخ"نخواهد شد؟همان که به تناسخ صعودی معروف است؟

با توجه به اینکه جناب ملاصدرا آن را ردّ می کند و به بدن مثالی در عالم خیال متصل معتقد بوده است؟

اگر تجرد قوه خیال را طبق نظر ملاصدرا بپذیریم،چه اشکالی در استکمال نفوس متوسطه بعد از مرگ پیش می آید که ملزم به پذیرش نظر ابن سینا شویم.

با سپاس


قبل از پاسخ به سوال شما لازم است برای آگاهی خوانندگان گرامی توضیح اندکی پیرامون تناسخ داشته باشم
تناسخ در زبان پیشینیان به دو قسم تناسخ مُلکی و تناسخ ملکوتی تقسیم می شود.
تناسخ ملکی نیز به نوبه خود به سه قسم کلی نزولی و صعودی و مشابه تقسیم می گردد
تناسخ نزولی که انتقال روح از بدن فراتر به بدن فروتر را گویند؛ مانند انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوان یا فروتر از آن
تناسخ صعودی که برعکس مورد پیشین است، نفس از بدن فروتر به بدن فراتر منتقل می‌‏شود. مانند انتقال روح به اجرام آسمانی یا ملائکه
تناسخ متشابه نیز به معنای انتقال روح از بدنی به بدن هم عرض خود است.
تناسخ مطلق یا مُلکی، حاوی تقسیم بندی دیگری نیز هست که عبارتند از: نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات)
تناسخ مُلکی اعم از نزولی و صعودی آن در تمامی اقسامی که ذکر شد عقلا و نقلا مردود است و ما اکنون در صدد اقامه برهان برای رد اقسام مذکور نیستیم.
ادامه دارد...

[/]

[="Georgia"][="Blue"]قسم دیگر تناسخ، تناسخ ملکوتی یا اخروی است. مراد از این تناسخ، شکل گرفتن روح انسان در مرتبه مثال به تناسب نیّات و اعمالی است که فرد انجام می‏‌دهد، در این تناسخ، انسان‌‏ها با توجه به اعمالی که انجام می‌‏دهند، بدنی مثالی می‌‏یابند و نفس، شکلی متناسب با عقاید و افعال خود پیدا می‌‏کند و پس از مرگ نیز به صورت آن مجسّم می‏‌شود. از این روی تناسخ ملکوتی هیچ ارتباطی با بدن‏‌های مادی ندارد.
در حقیقت تناسخ اخروی که همان ظهور ابدان برزخی و قیامتی قائم به نفس می باشد همان است که به معاد جسمانی معروف شده است.
ادامه دارد...
[/]

[=Georgia]

حبیبه;707260 نوشت:
ا سلام و ادب

استاد گرامی:تعلق نفوس متوسطه به اجرام سماوی موجب"تناسخ"نخواهد شد؟همان که به تناسخ صعودی معروف است؟

با توجه به اینکه جناب ملاصدرا آن را ردّ می کند و به بدن مثالی در عالم خیال متصل معتقد بوده است؟


با توجه به مقدمه ای که عرض شد در پاسخ به سوال شما باید بگویم پیش از این گفتیم که تعلق نفس به اجرام آسمانی بعد از مفارقت از این نشئه مادی به معنای این نیست که نفس در این اجرام حلول یابد بلکه نوعی علاقه و وابستگی مراد است که از مجرای این واسطه، ارتباط غیر تامی بین نفس مجرد با عالم ماده برقرار گردد. اگر سخن از حلول در میان بود تناسخ صعودی پیش می آمد در حالی که ما حلول را نمی پذیریم بلکه نوعی تعلق و وابستگی را مطرح نمودیم.

حبیبه;707260 نوشت:
اگر تجرد قوه خیال را طبق نظر ملاصدرا بپذیریم،چه اشکالی در استکمال نفوس متوسطه بعد از مرگ پیش می آید که ملزم به پذیرش نظر ابن سینا شویم.

با سپاس


اشکالی که در نظریه ملاصدرا وجود دارد و حکیمی چون علامه حسن زاده آملی را ناچار به پذیرش قول ابن سینا می کند این است که ملاصدرا اگر چه استکمال نفوس در عالم برزخ را پذیرفته ولی موضوعی برای این استکمال بیان ننموده و تعلق نفس به اجرام آسمانی (که عقیده ابن سینا است) را رد نموده است.
نکته ای که باید توجه داشت این است که نفس در عالم برزخ اگر چه از نشئه مادی انتقال یافته است و رتبه ای قوی تر شده است ولی به جهت مقتضیات عالم مثال هنوز به طور کلی از برخی آثار ماده بی نیاز نیست یعنی علی رقم به زمین نهادن بدن مادی و جدایی از آن، هنوز به طور کامل علاقه خود را از ماده جدا نکرده است و تا زمانی که نفس در عالم برزخ (مثال) است این علاقه برای استکمال وجود دارد.
حال سخن در این است که این علاقه ی نسبی و احتیاج به استکمال، در غالب چه موضوعی صورت میگرد؟
مگر نه آن است که بدن به عنوان آلت مادی نفس زائل شده و نفس آلتی برای استکمال ندارد ؟
اینجاست که جناب ابن سینا از شیئی بهره برده که در عالم طبیعت موجود بوده و حائز لطافت و رقیقت بسیار است و آن همان اجرام آسمانی می باشد. یعنی نفس با تعلق یافتن به این اجرام آسمانی زمینه لازم را برای صعود برزخی خود پیدا می کند.

[=Georgia]

یکی دیگه.;706655 نوشت:
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی

ممکنه در موارد زیر توضیح بیشتری بفرمایید ؟

نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
جنین تا قبل از 4 ماه و ده روز یعنی تا زمانی که هنوز دارای نفس نشده است در تحت تدبیر و تربیت تام نفس مادر قرار دارد و از این حیث برکات معاد برزخی جنین که معادی نباتی است تا قبل از 4 ماه و ده روز تماما عائد مادر و بعضا عائد پدر است.
منظور حضرتعالی از برکات معاد برزخی جنین چیست؟


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
مراد از برکات معاد برزخی همه زمینه هایی است که برای رشد و تعالی و تکامل نفس در عالم برزخ فراهم است این برکات شامل همه اعمالی است که یا فرد در دنیا انجام داده است و یا اینکه دیگران از ناحیه خیرات و مبرات برای او ارسال نموده اند.

یکی دیگه.;706655 نوشت:
منظور از برکات نازل بر جنین چیست و آیا در نزول این برکات هر چه که هست،نفس مادر تعیین کننده هست یا اینکه نفس مادر،خود از این برکات بهره میبرد؟

مراد از برکات نازل در این جا همه فیوضاتی است که خداوند بواسطه سقط جنین می خواهد بر وی جاری سازد زیرا یکی از انحای فیوضاتی که خداوند بدان وعده فرموده است بر جنینی است که هنوز کامل نشده و قبل از به دنیا آمدن وفات یافته است.
مادر و پدر در نزول این برکات نقش علیت دارند، اگر چه در این میان، نقش مادر، به خاطر جایگاه رفیع انس جنین، به نام رحم، بیشتر است. مادر علاوه بر اینکه نقش علیت برای نزول برکات بر جنین را دارد خود نیز از نزول این برکات بهره مند است چرا که علیت مادر، علیت تامه نیست بلکه علیت معدّه (اماده کننده) است

[=Arial Black]

اویس;707301 نوشت:
تناسخ مطلق یا مُلکی، حاوی تقسیم بندی دیگری نیز هست که عبارتند از: نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات)
تناسخ مُلکی اعم از نزولی و صعودی آن در تمامی اقسامی که ذکر شد عقلا و نقلا مردود است و ما اکنون در صدد اقامه برهان برای رد اقسام مذکور نیستیم.

جناب اویس عزیز

کلام خداوند جل و علا در شریفه: «و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خسئین» (بقره - ۶۵)

آیا از مصادیق مسخ نیست؟
اگر هست، پس باید بپذیریم که مسخ محال نیست.

[=Georgia][=garamond][=arial]عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار

اویس;707344 نوشت:
جنین تا قبل از 4 ماه و ده روز یعنی تا زمانی که هنوز دارای نفس نشده است در تحت تدبیر و تربیت تام نفس مادر قرار دارد و از این حیث برکات معاد برزخی جنین که معادی نباتی است تا قبل از 4 ماه و ده روز تماما عائد مادر و بعضا عائد پدر است.

اویس;707344 نوشت:
مراد از برکات معاد برزخی همه زمینه هایی است که برای رشد و تعالی و تکامل نفس در عالم برزخ فراهم است این برکات شامل همه اعمالی است که یا فرد در دنیا انجام داده است و یا اینکه دیگران از ناحیه خیرات و مبرات برای او ارسال نموده اند.

قبلا بیان شد که معاد برزخی جنینِ قبل از 4 ماه و ده روز،معاد نباتی خواهد بود.چند سوال برام پیش میاد که امیدوارم با بذل عنایت حضرتعالی موضوع برایم روشن تر شود.
1-برای این جنین و با این معاد نباتی هم ،امکان تعالی و تکامل خواهد بود؟اگر چنین است از چه طریق؟اعمالی که در دنیا انجام نداده.
2-چون نفسی نداشته و تحت سیطره نفس مادر بوده،میتوان گفت بر اساس اعمال مادر در آن برهه ی زمانی، زمینه ای برای تعالی این جنین فراهم میشود؟
3-نهایتا در یک معاد نباتی چه اتفاقی قرار است بیفتد؟یا اینکه با ارسال خیرات و مبرات برای این جنین،جنین در معاد نباتی ،تا کجا امکان رشد دارد؟
4-و وقتی این برکات قرار است تماما عائد مادر و بعضا عائی پدر باشد،پس پدر و مادر میتوانند با ارسال خیرات برای این جنین،در واقع برکاتی را به سمت نفس خودشان سرازیر کنند؟
اگر این برداشت من درست باشد،حالا میتوانم به درک معنایی از حدیث پیامبر گرامی اسلام که در صفحه 127 پست 1261 بیان فرمودید،برسم.

با تقدیم احترام و سپاس

  • :Gol:

[="Georgia"][="Blue"]

Ruhollah;707366 نوشت:
جناب اویس عزیز

کلام خداوند جل و علا در شریفه: «و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خسئین» (بقره - ۶۵)

آیا از مصادیق مسخ نیست؟
اگر هست، پس باید بپذیریم که مسخ محال نیست.


با عرض سلام
اینگونه سوالات ما را از مباحث مربوط به معرفت نفس دور میکند. اگر این بحث مرتبط با معرفت نفس بود مطمان باشید در همان جا که اشاره ای بدانها شد به بیان براهین ابطال آن می پرداختم. این سوالات بیشتر مربوط به انجمن کلام و اعتقادی یا قرآن است.
و فقط در یک حد یک جمله اکتفا می کنم که آیه شریفه مذکور، ارتباطی به مسخ و مسله حلول نفوس ادمیان در بدن میمونها ندارد بلکه این اذن تکوینی حق سبحانه و تعالی برای نمایش علنی ملکات نفسانی افراد است. فافهم!
[/]

استاد یه سوال دیگه:
در پست 921،بیان شد که واسطه گری روح بخاری بین نفس و بدن در صورتی صادق خواهد بود که قوه خیال را مجرد بدانیم.با تمام توضیحاتی که در آن پست بیان شد،باز هم متوجه این ارتباط نمی شوم.

  • :Gig: و یک سوال دیگر اینکه جناب ابن سینا ،چطور قوه خیال را مادی می داند؟

    با سپاس از تمام زحماتی که در راه تفهیم این علوم عقلیه به چون منی،متحمل میشوید.ممنون که این عدم تناسب را نادیده میگیرید.

اویس;707330 نوشت:
حال سخن در این است که این علاقه ی نسبی و احتیاج به استکمال، در غالب چه موضوعی صورت میگرد؟
مگر نه آن است که بدن به عنوان آلت مادی نفس زائل شده و نفس آلتی برای استکمال ندارد ؟

با سلام و ادب

استاد گرامی این نظر ملا صدرا را بررسی بفرمائید:

"اگر نفس از قوه و مرتبه هيولانى فراتر رفته باشد، يعنى اوليات و برخى آراى مشهوره براى او حاصل شده باشد ولى شوق به عقليات و انگيزه كمال علمى عقل براى او تحقق نيافته باشد، در اين صورت وقتى از بدن جدا مى شود اگر خيّر باشد براى او سعادت غيرحقيقى از جنس آنچه توهم و تخيل كرده است حاصل مى شود و از حوريان و قصرها و درختان و ساير امورى كه لذيذ و مسرت بخش اند و وصفشان را از اهل شرايع شنيده است بهره مند مى شود. ملّاصدرا تأكيد مى كند كه اثبات چنين لذت و سعادتى از نظر او اشكالى ندارد؛ زيرا حصول صور اخروى محسوس نيازى به موضوع و ماده ندارد. ملّاصدرا ديدگاه فارابى و ابن سينا را درباره تكامل برزخى رد، و از آن اظهار تعجب مى كند. وى تأكيد مى كند كه اين سخن محققانه نيست؛ بلكه فى نفسه باطل است (همان، ص 150ـ151). ملّاصدرا همچنان كه در مفاتيح الغيب نيز تصريح كرده است مبناى اين ديدگاه ها را اطلاع نداشتن از وجود عالم محسوس ديگرى مى داند كه معلق و غيرمادى است و معاد اين نفوس غيركامل در آن است (ملّاصدرا، 1362، ص 590ـ591).

حاصل آنكه به باور ملّاصدرا نفوسى كه به مرتبه عقل بالفعل رسيده اند استكمالى نخواهند داشت و نفوسى كه اهل خيرند، ولى كمالات عقلى را كسب نكرده و اشتياقى در دنيا به اكتساب آنها نداشته اند، در عالم غيرمادى مثالى به سر مى برند و استكمال آنها مانعى ندارد."

mhjaskdin;707287 نوشت:
در مورد اثبات عقلی: اول اینکه از راه های دیگر هم ممکن است این ارتباط برقرار شود و حتما نیاز به یک واسطه به این معنی نیست.ثانیا خود روح بخاری باید معلوم شود که دقیقا چگونه است، آیا چیزی میان ماده و غیر ماده است؟ به چه معنی؟ منظور از لطافت دقیقا چیست؟ یعنی کمتر مادی؟ مثلا 50 درصد حالت ماده دارد و 50 درصد حالت غیر ماده؟ چگونه؟ اگر روح بخاری مادی باشد (چنان که در جستار فرموده بودید) باز دوباره مسئله ادامه خواهد داشت: چگونه روح بخاری که مادی است با روح مجرد ارتباط دارد؟

با سلام و احترام خدمت جناب استاد اویس و حضرتعالی

و با کسب اجازه از محضر استاد:

روح بخاری منشأ حیات و حس و حرکت است(یعنی در واقع همان روح حیوانی است،با تعبیری دیگر)

البته فقط حالت واسطه بین نفس مجرد و جسم را دارد بنابراین هیچگونه جنبه صدوری نداشته

و همه آثار در جسم به نفس نسبت داده می شود.

اما لطیف بودن به چه معناست؟یعنی از قبیل اجرام فلکی است،می توانید مانند هوا فرضش کنید.

روح بخاری یا حیوانی واسطه تعلق نفس ناطقه به بدن است و بنابراین در برزخ بین بدن مادی و نفس ناطقه که مجرد محسوب می شود

قرار دارد و این به لحاظ لطافت آن است،بنابراین مادی نیست، ابن سینا از این روح تحت عنوان جان و از نفس تحت عنوان روان یاد می کند.

رو ح بخاری ویژگیهایی دارد که در شناخت بیشتر آن کمک می کند:

1- روح بخاري علت قريب و نفس علت بعيد براي حيات بدن است.

2- بدن روح بخاري را احاطه كرده است اما در مورد نفس اينگونه بايد گفت كه بدن مرتبه نازله نفس است.

3- روح بخاري اگر از بدن مفارقت كند باطل و فاسد مي­شود؛ اما نفس ناطقه دائماً باقي و زنده است و با مفارقت از بدن از بين نمي­رود و فقط بعضي از

افعال آن كه بواسطه بدن عنصري انجام مي­شد باطل مي­گردد.

4- روح بخاري لطيف ترين و دقيق ترين و پاك ترين اجسام از اجزاء بدن است و به همين دليل است كه بهتر از ساير اجزاء بدن افعال نفس را قبول

مي كند.

5- هر چه روح بخاري از درجه اعتدال مزاجي بيشتري برخوردار باشد، افعال نفس ناطقه بيشتر و قوي تر است و از جهت اعتدال و استواري از درجه

بالاتري برخوردار است.(حسن زاده آملي، حسن؛ سرح العيون في شرح العيون، ص325، قم، انتشارات بوستان كتاب،1387)

حکماء در قدیم اعتقاد داشتند که روح بخاری از امتزاج لطائف اركان اربعه بعضى با بعضى ديگر حاصل مى‏شود و مراد از لطائف اركان اربعه،

اخلاط اربعه دم و صفراء و بلغم و سوداء است.

[="RoyalBlue"]

حبیبه;707976 نوشت:
با سلام و احترام خدمت جناب استاد اویس و حضرتعالی

علیکم السلام و رحمة الله و برکاته، خیلی متشکرم که قابل دانستید و پاسخ فرمودید:Gol:
==============
از شما هم پیشاپیش پوزش می خواهم اگر مخالفتی یا نقدی وارد می کنم. (قصد بررسی است) :Gol::Gol::Gol:
نقل قول:
و با کسب اجازه از محضر استاد:

روح بخاری منشأ حیات و حس و حرکت است(یعنی در واقع همان روح حیوانی است،با تعبیری دیگر)

البته فقط حالت واسطه بین نفس مجرد و جسم را دارد بنابراین هیچگونه جنبه صدوری نداشته

و همه آثار در جسم به نفس نسبت داده می شود.

اما لطیف بودن به چه معناست؟یعنی از قبیل اجرام فلکی است،می توانید مانند هوا فرضش کنید.


هوا چیست؟
"هوا" یا معنی 1-پوچی می دهد یا معنی 2-هوایی که ازش بدنمان تنفس می کند.
اولی مثل این بخش از آیه قرآن "أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء" خالی بودن چیزی از چیز دیگر را می رساند، که در این صورت بحث از چیزی که نیست به چیزی که هست بر می گردد و باز اشکال به قوت خود باقی است.
دومی هم یک چیز مادی است. مولکول ها و اتم های با فاصله از مواد مختلف می شوند گاز و هوا.

اما نفهمیدم چه ربطی به اجرام فلکی دارد. منظور شما از اجرام فلکی، همین ستارگان و سیارات مادی و دنیوی است؟ به هوا چه ربطی دارد؟:Gig:

نقل قول:
روح بخاری یا حیوانی واسطه تعلق نفس ناطقه به بدن است و بنابراین
در برزخ بین بدن مادی و نفس ناطقه که مجرد محسوب می شود قرار دارد
و این به لحاظ لطافت آن است،بنابراین مادی نیست،
ابن سینا از این روح تحت عنوان جان و از نفس تحت عنوان روان یاد می کند.

یک مقدار گیج شدم، از صحبت های جناب اویس این برداشت را کرده بودم که روح بخاری مادی است، الان شما می فرمایید غیر مادی و یا در برزخی از ماده و نفس ناطقه.
حالا در هر صورت، باز ایراد من به وقت خودش باقی است،
اول اینکه برزخ بین ماده و نفس از چه جنسی است؟ خیال؟ انرژی؟ اتم هایی با فاصله بیشتر از هم؟ ...؟
و در ثانی اگر غیر مادی است چگونه با چیز های مادی ارتباط برقرار می کند؟
اگر از جنس خیال باشد ارتباطش با عوالم بالا مشخص است و ارتباطش با بدن مادی مشخص نیست.
اگر از جنس انرژی باشد ارتباطش با بدن مادی (برایم) مشخص است و ارتباطش با عوالم بالاتر مثل خیال و وهم مشخص نیست.
===========
در مورد برزخ: برزخ آیا حالت آنالوگ دارد یا دیجیتال؟ آیا حالت پیوسته دارد یا حالت گسسته؟ (عکس های زیر برای اینکه منظورم از پیوسته و گسسته معلوم شود)

  1. منظور از حالت گسسته مثل سه سطح جدا از هم است، مثل سه پله. پله اول ماده، بعد یک باره یک سطح و تراز جدید داریم که جدای از ماده است به نام برزخ، و بعد یک پله جدای دیگر داریم به نام عالم نفسانیات. و بین اینها چیزی نیست. (در این حالت پرش و جدایی وجود دارد. پرش از عالمی به عالم دیگر، جدایی بین عالمی با عالم دیگر. یعنی بین برزخ و ماده جدایی و دوری است و همین طور بین برزخ و عالم بالاتر.)
  2. منظور از حالت پیوسته این است که عالم ماده به تدریج و بسیار نرم به عالم غیر مادی تبدیل می شود.

  • اگر برزخ حالتی گسسته دارد باز برای ارتباط به سطوح بالا و پایین خودش نیازمند برزخ های دیگر است!!!

  • اگر برزخ حالتی پیوسته دارد مشکلاتی دیگر به وجود می آید. در این حالت مادی بودن و غیر مادی بودن به یک صفت تبدیل می شود که حالت افضل و تفضیل دارد. می توان گفت یک چیز 99 درصد غیر مادی است و یک شیء دیگر که 99.01 درصد غیر مادی است از آن "غیر مادی تر" است. با کمی توجه در می یابیم که به این شیوه عملا غیر ماده را نیز مادی کرده ایم!:Nishkhand:
نقل قول:
رو ح بخاری ویژگیهایی دارد که در شناخت بیشتر آن کمک می کند:

1- روح بخاري علت قريب و نفس علت بعيد براي حيات بدن است.

2- بدن روح بخاري را احاطه كرده است اما در مورد نفس اينگونه بايد گفت كه بدن مرتبه نازله نفس است.

3- روح بخاري اگر از بدن مفارقت كند باطل و فاسد مي­شود؛ اما نفس ناطقه دائماً باقي و زنده است و با مفارقت از بدن از بين نمي­رود و فقط بعضي از

افعال آن كه بواسطه بدن عنصري انجام مي­شد باطل مي­گردد.

4- روح بخاري لطيف ترين و دقيق ترين و پاك ترين اجسام از اجزاء بدن است و به همين دليل است كه بهتر از ساير اجزاء بدن افعال نفس را قبول

مي كند.

5- هر چه روح بخاري از درجه اعتدال مزاجي بيشتري برخوردار باشد، افعال نفس ناطقه بيشتر و قوي تر است و از جهت اعتدال و استواري از درجه

بالاتري برخوردار است.(حسن زاده آملي، حسن؛ سرح العيون في شرح العيون، ص325، قم، انتشارات بوستان كتاب،1387)

حکماء در قدیم اعتقاد داشتند که روح بخاری از امتزاج لطائف اركان اربعه بعضى با بعضى ديگر حاصل مى‏شود و مراد از لطائف اركان اربعه،

اخلاط اربعه دم و صفراء و بلغم و سوداء است.


ببینید مشکل اصلی سر این است که اصلا این ها از کجا آمده اند؟
آیا دلیل عقلی (یا نقلی) برای اینها بوده؟ چه دلیلی؟
(اگر دلیل تنها نیاز به چیزی است که بتوان با آن ارتباط بین روح و بدن را توجیه کرد، قبلا یک مقدار صحبت کردم و گفتم چرا قبول ندارم به علاوه) جناب اویس گفتند که روح به واسطه "تعلق" (اگر اشتباه نکنم) بعد از رحلت از دنیا مسیر استکمال خودش را دنبال می کند... خوب چرا همین تعلق را اینجا نگوییم؟ یعنی چرا نگوییم روح تنها به واسطه تعلق با بدن مرتبط است؟
=============
البته بنده خودم نظر دیگری دارم، من چون ماده را بخشی از خیال می دانم و کلا عوالم پایین را حیطه (،مرز، حصار و محدوده) ای از عوالم بالا می دانم معتقد هستم که ارتباط بدن با روح به شیوه ی دیگری است. بنده معتقدم عالم مثال متصل و منفصل یکی است (و تقسیم بندی اعتباری است)، و ماده مفهومی ذهنی، و خارج بخشی از داخل است. به این ترتیب بدن چیز بیگانه ای از روح نیست که برای ارتباط نیازمند شیء سومی باشد. بخواهم ساده تر گفته باشم، تغییر در بدن، برای شخص، حکم تغییر در یکی از صور خیالی اش را دارد. و اگر بخواهم باز هم ساده تر بگویم و مثالی زده باشم، تغییر در بدن مادی دنیوی همانگونه است که تغییر در بدنِ خیالیِ شخص هنگامی که خوابیده است صورت می گیرد.[/]

mhjaskdin;708247 نوشت:
دومی هم یک چیز مادی است. مولکول ها و اتم های با فاصله از مواد مختلف می شوند گاز و هوا.

اما نفهمیدم چه ربطی به اجرام فلکی دارد. منظور شما از اجرام فلکی، همین ستارگان و سیارات مادی و دنیوی است؟ به هوا چه ربطی دارد؟

سلام علیکم

بحث افلاک مربوط به فلسفه قدیم است و در فلسفه جدید آن را ردّ کرده اند منتهی چون در بحث این تاپیک مطرح شده است

آن را دنبال و به تدریج ان شاالله در محضر جناب استاد به نقد این قسمت هم می رسیم.

اما سؤال شما:مقصود از آوردن مثال هوا اشاره به لطافت آن بود و منظور از اجرام فلکی جرم آنها نیست بلکه در هیئت قدیم

برای افلاک نفوس فلکی قائل بودند مانند نفس ناطقه،بنابراین نفوس افلاکی را مادی نمی دانستند،جالب است که بدانید

در مکتب مشاء،فارابی اعتقاد داشت:

عقل اول باعث پيدايش نفس فلک اول و جسم فلک اول و عقل دوم مي گردد و اين سلسله تا عقل دهم ادامه مي يابد

که در اين نظام فلسفي « واهب الصور » و « مدبر عالم کون و فساد » و « عقل فعال » ناميده مي شود

( فارابي، 1328، ص 8؛ لاهيجي، 1383، ص 301؛ بهبهاني، 1377، ص 135- 137 ).

منظور از ذکر این مطلب بیان اثبات نفس برای افلاک توسط مشائیان است،که به بحث ما مربوط می شود.

البته دیگران هم در این عقیده با آنها موافقت داشتند.

mhjaskdin;708247 نوشت:
یک مقدار گیج شدم، از صحبت های جناب اویس این برداشت را کرده بودم که روح بخاری مادی است، الان شما می فرمایید غیر مادی و یا در برزخی از ماده و نفس ناطقه.

منافاتی نیست،البته یک مطلب رادر پرانتز عرض کنم، که در ارتباط با این نظریه، خودم هم مانند شما منتظرم ببینم چه می شود،به این دلیل که

ملا صدرا آن را ردّ کرده است!

خب عرض کردم منافاتی نیست چون لطافت روح بخاری یا حیوانی مانند نفس ناطقه انسانی نیست اما از جسم کثیف(به تعبیر فلاسفه)لطیف تر

است پس گویی به لحاظ لطافت بین بدن و نفس قرار دارد.در ضمن اینجا بحث فیزیکی نمی کنیم،بحث فلسفی است.

mhjaskdin;708247 نوشت:
دارم به علاوه) جناب اویس گفتند که روح به واسطه "تعلق" (اگر اشتباه نکنم) بعد از رحلت از دنیا مسیر استکمال خودش را دنبال می کند... خوب چرا همین تعلق را اینجا نگوییم؟ یعنی چرا نگوییم روح تنها به واسطه تعلق با بدن مرتبط است؟

اینکه روح برای تعلق به بدن واسطه نیاز دارد از اصول فلسفه اشراق است،شیخ اشراق می گوید:

"از آنجا که روح انسان در کمال لطافت و تجرد است و از مکان، زمان و ماده منزه است، نمى تواند بدون وساطت،

براى جسم مادى تدبیر کند. بر این اساس بین روح و بدن، واسطه اى به نام "روح حیوانى" وجود دارد و نفس ناطقه و روح انسانى،

به طور مستقیم در روح حیوانى -که در جمیع اجزاى بدن سارى و جارى است و منبع آن حفره چپ قلب است

و عامل قواى مدرکه و محرکه است- تصرف کرده و توسط آن بدن را هدایت مى کند."(شرح حکمة الاشراق،ص514)

در آخر باید دانست ملا صدرا تعلق نفوس متوسطه را به اجرام سماویه در جهت استکمال نفس رد می کند:

توجه شما رادر این مورد به متن ذیل جلب می کنم:

"صدرالمتالهین شیرازی (ره) از کلام شیخ إشراق تعجب کرده است و گفته است: من تعجب دارم از بعضی از کسانی که به فقه معارف الهیه

و به استشراق از انوار ملکوتیه موصوفند مثل صاحب «تلویحات»، که با وجود آنکه توغل شدید در ریاضات حکمتیه دارند و به وجود عالمی دیگر

بین دو عالم معتقدند، چگونه در کتاب «تلویحات » گفتار بعض علما را در اینکه ممکن است اجرام سماویه موضوع و محل برای صور متخیله طوائفی

از اهل سعادت و یا اهل شقاوت بوده باشد، تصویب نموده و قبول کرده است و بنابراین صدرالمتألهین شیرازی (ره) کلام فارابی را قبول نکرده است

و در کتب خود و در دو موضع از «أسفار» اعتراضات بسیاری بر این فرضیه دارد: از جمله لزوم تناسخ به سبب تعلق نفوس به جرم فلک و از جمله إباء

فلک از تأثر از علت های غریبه و از جمله عدم صیانت و حفظ اجرام دخانیه از تفرق و تبدد و فساد و از جمله عدم تطابق بین فلک و بین نفوس مفارقه

در زمان های غیر متناهی به جهت تناهی فلک و عدم تناهی این نفوس، و غیرها از اشکالاتی که در «أسفار» ذکر فرموده است.

مرحوم سبزواری (ره) از اشکالات ملاصدرا جواب داده است و به عقیده خود همه را رد کرده و کلام فارابی و شیخ إشراق را تقویت نموده است."

از استاد اویس گرامی بابت پاسخ های که عرض کردم عذر می خواهم و امیدوارم ایشان پاسخ اشکالات موجود را عنایت بفرمایند.

[="Georgia"][="Blue"]

mhjaskdin;707287 نوشت:
خوب از نظر عقلی اثبات روح بخاری چگونه است؟
تا آنجا که من در این جستار مطالعه کردم (از صفحات 40 تا 100 را هنوز نخوانده ام)، اثبات نقلی روح بخاری حدیث زیر بود:

امام مي فرمايد: «روح در بدن همچون آبی است که در گُل وجود دارد

و اثبات عقلی روح بخاری هم این بود که روح مجرد نمی تواند به تنهایی با ماده در ارتباط باشد برای همین نیاز به یک واسطه دارد.

اما به نظر بنده دو مطلب گفته شده نمی توانند اثبات کنند که چیزی به نام روح بخاری وجود دارد.

در مورد حدیث: باید گفت که منظور از آب می تواند همان آب موجود در ملائکه باشد. به علاوه باید دید در حدیث منظور از "همچون" چیست؟ شاید قصد بیان شباهت در پنهان بودن باشد. (این طور حدیث خوانده می شود که : روح در بدن قابل رویت نیست همچنان که آب در گل قابل رویت نیست. ولی نه به این معنی که پنهان شدن روح در بدن عینا همان پنهان شدن آب در گل باشد. به علاوه اینکه در این حدیث و در سایر احادیثی که من دیده ام هیچ گاه اضافه ای بر کلمه "روح" تعلق نگرفته! مثلا گفته نشده روح البخاری یا روح المادی یا بعض الارواح و ...) البته چون وارد اثبات نقلی نشدید بنده هم بیش از این پی گیر این بخش نمی شوم.

در مورد اثبات عقلی: اول اینکه از راه های دیگر هم ممکن است این ارتباط برقرار شود و حتما نیاز به یک واسطه به این معنی نیست.ثانیا خود روح بخاری باید معلوم شود که دقیقا چگونه است، آیا چیزی میان ماده و غیر ماده است؟ به چه معنی؟ منظور از لطافت دقیقا چیست؟ یعنی کمتر مادی؟ مثلا 50 درصد حالت ماده دارد و 50 درصد حالت غیر ماده؟ چگونه؟ اگر روح بخاری مادی باشد (چنان که در جستار فرموده بودید) باز دوباره مسئله ادامه خواهد داشت: چگونه روح بخاری که مادی است با روح مجرد ارتباط دارد؟

متشکرم

با عرض سلام خدمت همه سروران گرامی خصوصا جناب mhjaskdin
و با تشکر از سرکار خانم حبیبه بخاطر پاسخهایی که به سوالات دادند. البته پاسخ ایشان اندکی نیاز به تصحیح دارد که در ادامه بدانها اشاره خواهم کرد.

اما در مورد اثبات روح بخاری که سوال اصلی جناب mhjaskdin است باید بگویم که برای اثبات روح بخاری دلایل بسیار زیاد نقلی و عقلی و تجربی وجود دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می نمایم.
دلایل نقلی وجود روح بخاری
ابتدا به نقل برخی از روایاتی می پردازم که اشاره به وجود روح بخاری دارند اگر چه اشاره ای بدین نام نشده ولی از توضیحات و مشخصاتی که برای آن بیان نموده اند به روشنی پیداست که مراد از آن، روح بخاری می باشد.

امام رضا (علیه السلام) فرمود:
الروح مسکنها فی الدماغ و شعاعها منبثٌ فی الجسد بمنزله الشمس دارَتُها فی السماء و شعاعها منبسط علی الارض، فاذا غابت الداره فلاشمس، و اذا قطعت الرأس فلاروح؛ (بحار الأنوار، ج58، ص251)
یعنی همانند قرص خورشید که در آسمان است و پرتو آن بر روی زمین گسترده است، جایگاه روح هم در مغز است و پرتو (آثار) آن در بدن منتشر شده است. پس همان طور که اگر خورشید غروب کند، آفتابی نخواهد بود، اگر هم سر از بدن جدا شود، روحی (در بدن) نخواهد ماند
منظور از روح در این حدیث، همان روح حیوانی یا بخاری است، نه نفس ناطق؛ زیرا محال است که نفس ناطق مجرد، مکانی مانند مغزیا هر جای دیگر بدن داشته باشد. این روح حیوانی بخاری است که در تمام بدن ساری و جاری و منشاء حیات بدن است و بر اساس این حدیث، جایگاه اصلی آن در مغز است. از این رو، با جدایی سر یا هرگونه آسیب دیگری که موجب قطع ارتباط مغز با اجزای دیگر بدن شود حیات جسمانی هم از بین می رود. پیش تر هم اشاره شد که از نظر حکیمان الهی یکی از محل های وجود روح بخاری در مغز است که در این حالت، آن را روح نفسانی می نامند.
ادامه دارد

[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot] ادامه دلایل نقلی وجود روح بخاری
امام صادق (علیه السلام) فرمود: الانسان یتحرک بالروح، و لولا الروح ما تحرک و لاجاء و لاذهب و تحرکت الروح بالنفس؛ (بحار الأنوار، ج58، ص295- 296.)

[=&quot]یعنی انسان به وسیله روح حرکت می کند و اگر روح نبود، حرکت و رفت و آمد نمی کرد و به وسیله نفس است که روح حرکت می کند.
[=&quot]با توضیحاتی که پیش از این داده شد معلوم می شود روحی که موجب حرکت و رفت و امد بدن است همان روح بخاری است که علت حرکت روح بخاری نیز نفس مجرد می باشد.


[=&quot]امام صادق (علیه السلام) فرمود: الروح جسمٌ رقیق قد اُلبس قالباً کثیفاً؛ ([=&quot]بحار الأنوار، ج10، ص185)[=&quot]

[=&quot]روح جسمی لطیفی است که قالبی جرمانی [یعنی بدن] به آن پوشانده شده است.


[=&quot]در ادامه این حدیث، ماده این جسم لطیف (روح بخاری) از خون معرفی شده است و این هم تأیید دیگری بر جسمانیت روح بخاری است؛ چرا که این گونه تعبیرات را به هیچ وجه نمی توان درباره ی نفس ناطق به کاربرد.


[=&quot]فردی از امام صادق علیه السلام پرسید: به من بگویید: آیا روح غیر از خون است؟ آن حضرت فرمود: نعم، الروح علی ما وصفتُ لک مادته من الدم، فاذا جمد الدم فارق الروح البدن. الروح اذا خرج عن البدن نتن البدن و تغیّر؛ ([=&quot]بحار الأنوار، ج10، ص185[=&quot]) یعنی بله روح غیر از خون است، اما روح آن گونه که برایت توضیح دادم، ماده اش از خون است. پس اگر خون خشک شود، روح از بدن بیرون می رود و وقتی از بدن خارج شد، بدن متعفن می شود و تغییر می کند.


[/]

[="Georgia"][="Blue"]ادامه دلایل نقلی وجود روح بخاری
در روایت دیگری برای روح، صفت لطیف به کار رفته است. این تعبیر معمولاً دراحادیث درباره ی نفس ناطق به کار نرفته است.
امام صادق علیه السلام فرمود: انّ الله اظهر ربوبیته فی ابداع الخلق و ترکیب ارواحهم اللطیفه فی اجسادهم الکثیفه؛ (التوحید، ص92؛ بحار الأنوار، ج3، ص244- 245)
یعنی خداوند ربوبیت خود را درآفرینش خلق انسان و ترکیب روح لطیف آنها با بدن جرمانی آنان آشکار ساخت.

اما بعضی دیگر از روایات، روح را همانند باد، متحرک و هم سنخ آن معرفی کرده اند و روشن است که این تعبیر را نمی توان درباره ی نفس ناطقه مجرد به کار برد، بلکه مراد از آن روح حیوانی و جسمانیت لطیف آن است:
امام صادق علیه السلام فرمود: الروح متحرک کالریح، و انّما سمّی روحاً لانّه اشتق اسمه من الریح، و انّما اخرجه علی لفظه الریح، لانّ الارواح مجانسةٌ للریح؛ (الکافی، ج1، باب الروح، ص133- 134، ح3؛ بحار الأنوار، ج58، ص28، ح1)
روح مانند باد متحرک است و آن را به این دلیل روح نامیده اند که نامش از باد (ریح) گرفته شده است و نام آن از لفظ باد مشتق شده است؛ زیرا ارواح با باد مجانست دارند.

همه اینها فقط بخشی از روایاتی هستند که دلالت بر وجود روح بخاری دارند و البته روایات بیشتری در این باره وجود داره که فعلا به ذکر همین موارد اکتفا می نمایم.

[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]اما غیر از ادله نقلی مذکور برای وجود روح بخاری در جهت عقلی و تجربی نیز دلایل گوناگونی برای اثبات روح بخاری اقامه شده است.

[=&quot]دلیل عقلی وجود روح بخاری

[=&quot]یکی از دلایل عقلی اثبات روح بخاری دلیل جناب ملاصدرا در اسفار است که همان برهان اخسّ می باشد یعنی مبتنی بر همان قاعده ای است که ابن سینا در کتب خود مطرح کرده و اصل آن را نیز از کتاب های ارسطو گرفته است در مقابل قاعده امکان اشرف با این فرق که مجرای قاعده امکان اشرف قوس نزول است و مجرای قاعده امکان اخسّ قوس صعود است.

[=&quot]مفاد قاعده ها:
[=&quot]1-امکان اشرف: تا نوع بالاتر، وجود پیدا نکند نوبت به وجود نوع پایین تر در قوس نزول نمی رسد تا نوع عقل پیدا نشود نوبت به جسم نمی رسد
[=&quot]2-قاعده امکان اخس: در قوس صعود است بر عکس این معناست که تا شیئ ایی نوع پایین تر را با همه لوازم و شرایطش استیفاء و تحصیل نکند به نوع بالاتر نمی رسد جسم تا نوع پایین تر را به طور تمام و کمال استیفا نکند به مرتبه بالاتر نمی رسد.
[=&quot]از لوازم نوع حیوان یکی هم روح بخاری است و تا روح بخاری نباشد محل و متعلق نفس حیوانی محقق نمی شود اگر طبیعت می خواهد با حرکت جوهری به انسانیت و نفس ناطقه برسد باید هم اصل انسانیت را که نفس ناطقه است دارا باشد و هم لوازم و شروط آن را استیفاء کند تا به مرتبه نفس ناطقه انسانی برسد.
[/]

[=Georgia]

از سروران عزیزم خاضعانه استدعا دارم در فهم مطالب ارائه شده نهایت دقت و توجه را داشته باشند زیرا مطالعه سرسری این دست مطالب، موجب عدم فهم درست و ایجاد شبهات و اشکالات دیگر خواهد شد لذا جهت احترام به حقوق همه خوانندگان این تاپیک و نیز به جهت عدم اتلاف اوقات شریف خودتان، استدعا دارم در فهم دقیق مطالب، نهایت سعی و کوشش را داشته و اهتمام بر تفکر و حتی مباحثه داشته باشید زیرا بدون دقت نظر و تامل و تفکر و مباحثه نعمت معرفت نفس روزی احدی نشده است.


[=Georgia] دلیل تجربی وجود روح بخاری

پیش از این دلایل نقلی و عقلی اثبات روح بخاری را برشمردیم. یکی دیگر از دلایل موجود برای اثبات روح بخاری دلایل تجربی است که مورد استفاده پزشکان و اطبای سنتی است و آن اینکه اطباء می گویند: عضوی که فلج شده -مثلا دست- و از کار افتاده است در این عضو یک قوه و نیرویی باید باشد که به خاطر آن این ترکیب دست بهم نخورده باشد زیرا دست از عناصر متضاده و متخالفه ترکیب شده اند آب و آتش و ...با هم تضاد دارند این را چه کسی کنار هم نگه داشته تا ترکیب این دست از بین نرود؛

چند احتمال در حافظ ترکیب هست؛
1-
نفس حیوانی: نمی تواند نیرویی باشد که ترکیب دست را حفظ کرده باشد چون نفس حیوانی مبدأ حس و حرکت است و این عضو مفلوج حس وحرکت ندارد
2-
نفس نباتی: به دو دلیل نمی تواند حافظ ترکیب این دست باشد؛
دلیل نخست: نفس نباتی مانند قوه غاذیه نمی تواند حافظ این ترکیب دست باشد چون عضو مفلوج قوه غاذیه ندارد و رشد وتغذیه ای نمی کند.
دلیل دوم: اگر نفس نباتی چنین توانایی داشت تا ترکیب عضو را حفظ کند همین قوه غاذیه که در عضو مفلوج است در سایر اعضاء که حس و حرکت دارند هم وجود دارد با این وجود پس نبات هم باید بتواند حس و حرکت داشته باشد که ندارد.
3-خود
مزاج دست حافظ ترکیب خود است؛ این احتمال غلط است چون شیئ خود حافظ خود نیست و الا هرگز نباید این دست از بین می رفت و ترکیبش بهم می خورد
4-
روح بخاری: با ابطال سه احتمال قبلی ثابت می شود که روح بخاری حافظ ترکیب دست مفلوج است و بدین ترتیب وجود روح بخاری ثابت می گردد.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]البته برای وجود روح بخاری که از آن در طب سنتی تعبیر به حرارت غریزی می شود شواهد بسیاری وجود دارد. در حقیقت تمامی اهتمامی که طب سنتی برای حفظ و بقای حرارت غریزی در بدن دارد مشیر به اهمیت سلامت روح بخاری در بدن است.
در ذیل توجه شما را به یکی از این نمونه ها جلب میکنم.

[=&quot]در طب سنتی و البته در روایات مقرر است که آشامیدن آب سرد و بلافاصله خوابیدن و همچنین آشامیدن آب بلافاصله پس از صرف غذا به‌خصوص در سردمزاج‌ها، و همچنین آشامیدن آب در هنگام غذا خوردن، و همچنین آشامیدن آب سرد بدون توقف بسیار مضر است و احتمال دارد امراض متعددی از این ناحیه حادث شود.
ایشان می گویند از جمله این صدمات آن است که اگر سردی آن به قلب برسد به علت انطفاع حرارت غریزی احتمال سکته خواهد بود.

[=&quot]و یا در روایات و طب سنتی مقرر است که پس[=&quot] از حرکات شدید و زیاد و نیز بعد از حمام نیز بعد از نزدیکی جنسی نوشیدن آب بسیار مضر است، چرا که موجب اطفاء حرارت غریزی و ضعف قوا می‌شود.

[=&quot]باید توجه داشت آن حرارت غریزی که در این مبنای طبی و روایی مورد اشاره قرار گرفته است همان روح بخاری حیوانی است که منشا‌ حدوث آن قلب می باشد.

[/]

اویس;708440 نوشت:
-نفس حیوانی: نمی تواند نیرویی باشد که ترکیب دست را حفظ کرده باشد چون نفس حیوانی مبدأ حس و حرکت است و این عضو مفلوج حس وحرکت ندارد

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی مگر نفس حیوانی همان روح بخاری نیست ؟ منشأیت حس و حرکت را به روح بخاری نسبت می دهند!

[=Georgia]اما مواردی که باید در پاسخ های سرکار خانم حبیبه مورد تصحیح قرار بگیرد.

حبیبه;707976 نوشت:
اما لطیف بودن به چه معناست؟یعنی از قبیل اجرام فلکی است،می توانید مانند هوا فرضش کنید.

بهتر ان است که بگوییم مراد از لطیف بودن روح بخاری نفوذ و حلول آن در بدن حیوان و انسان است.

حبیبه;707976 نوشت:
روح بخاری یا حیوانی واسطه تعلق نفس ناطقه به بدن است و بنابراین در برزخ بین بدن مادی و نفس ناطقه که مجرد محسوب می شود

قرار دارد و این به لحاظ لطافت آن است،بنابراین مادی نیست،


ما نمیخواهیم از مطالبی که پیرامون لطافت روح بخاری گفته شد عدم مادیت آن را نتیجه بگیریم زیرا روح بخاری علی رغم همه لطافت و رقیقتی که دارد همچنان مادی و جسمانی است منتهی در میان تمامی موجودات مادی در قله لطافت قرار دارد.

حبیبه;707976 نوشت:
ابن سینا از این روح تحت عنوان جان و از نفس تحت عنوان روان یاد می کند.

جناب ابن سینا به طور مطلق از روح بخاری تعبیر به جان نکرده است بلکه در برخی موارد از چنین تعبیری استفاده کرده و در موارد بسیاری نیز با کلمه جان اشاره به حقیقت نفس مجرد انسان داشته است.

حبیبه;707976 نوشت:
حکماء در قدیم اعتقاد داشتند که روح بخاری از امتزاج لطائف اركان اربعه بعضى با بعضى ديگر حاصل مى‏شود و مراد از لطائف اركان اربعه،

اخلاط اربعه دم و صفراء و بلغم و سوداء است.


این اعتقاد اختصاص به قدیم نداشته و در حال حاضر نیز حکمای الهی و اطبای سنتی روح را حاصل به وجود آمدن مزاج می دانند.

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;708445 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
-نفس حیوانی: نمی تواند نیرویی باشد که ترکیب دست را حفظ کرده باشد چون نفس حیوانی مبدأ حس و حرکت است و این عضو مفلوج حس وحرکت ندارد
با سلام و عرض ادب

استاد گرامی مگر نفس حیوانی همان روح بخاری نیست ؟ منشأیت حس و حرکت را به روح بخاری نسبت می دهند!

همچنان که تقاضا نمودم استدعای دقت نظر و توجه بیشتر دارم .
مراد از نفس حیوانی در عبارتی که از بنده نقل نمودید، نفس مجرد است نه روح بخاری. یعنی همان نفس مجردی که حیوانات از آن برخوردارند و البته در انسان نیز در مرتبه قوای خیال و وهم وی وجود دارد. آن چه منشا حرکت است نفس مجرد حیوان به تنهایی نیست بلکه سخن در همان واسطه ای است که بین نفس مجرد حیوان و بدن قرار میگیرد.

[/]

اویس;708447 نوشت:
جناب ابن سینا به طور مطلق از روح بخاری تعبیر به جان کرده است بلکه در برخی موارد از چنین تعبیری استفاده کرده و در موارد بسیاری نیز با کلمه جان اشاره به حقیقت نفس مجرد انسان داشته است.

با سلام و عرض ادب و احترام

ابن سينا گاهي در کتب فارسي خود اين عبارت را در مورد نفس و روح مي آورد که: «روح بخاري را جان گويند و نفس ناطقه را روان.»

آدرس:(نقل قول از جناب ملا صدرا،حکمت متعالیه،ج8،ص251)

مقاله ای که مطالعه کردم و به آدرس فوق ارجاع داده بود:

روح بخاري در مسئله نفس و بدن از ديدگاه ملاصدرا(2) نويسنده: هادي موسوي

اویس;708447 نوشت:
این اعتقاد اختصاص به قدیم نداشته و در حال حاضر نیز حکمای الهی و اطبای سنتی روح را حاصل به وجود آمدن مزاج می دانند.

استاد گرامی به نظر می رسد طب سنتی جدید مسائل خویش را از همان منابع قدیمی گرفته باشد،مقالات زیادی را در این مورد مراجعه نمودم،قسمتی از

یکی از آنها را ملاحظه بفرمائید:

چنانکه بيان شد متقدّمين بر اين اعتقاد بوده اند که از مادّه متراکم اخلاط- متناسب با مزاج هر فرد- گوهري متراکم به اندام (عضو) به وجود مي آيد؛

در مقابل از مادّه ي بخاري شکل و لطيف اخلاط، گوهري لطيف و شفاف توليد مي شود که به اصطلاح "روح" ناميده مي شود. روح يک جسم مادّي

است که توسط قلب توليد، توسط عروق خوني حمل و بوسيله هوا تصفيه و خنک مي شود.

آدرس:شمس اردکاني، محمدرضا.[و ديگران]؛ (1387)، مروري بر تاريخ و مباني طب سنتي اسلام و ايران، تهران: ملائک، چاپ اول

عین همین مطالب را ارجاع به کتاب شفا ابن سینا هم داده بودند(در مقالات دیگر)

بابت تصدیع اوقات شریف حضرتعالی عذر خواهم.

بسم الله الرحمن الرحیم
عید شما مبارک:Gol::Gol:
استاد عزیز، این مطلب را شب خواندم سحر خواندم صبح خواندم... نتیجه آنکه در آن ماندم
لذا در این عید بزرگ به بزرگواری عیدی ما را عفو از طرح این سئوالات مقرر بفرمائید

اویس;695072 نوشت:
آری آتش به عنوان لطیف ترین جسم مادی بهترین وسیله برای تعلق نفس به آن و حصول تکامل برزخی نفس است.

1- آیا منظور از آتش ، آتش دنیایی است؟ اگر چنین است چگونه می تواند نفس مجرد را معذب کند؟

اویس;695079 نوشت:
آری بر این اساس عذاب آتش برای جهنمیان از جانب خداوند سبحان، نه برای کینه و انتقام جویی از اعمال بد ایشان بلکه وسیله ای برای تطهیر و پاک سازی آنها به شمار خواهد رفت.
برای رهیافت بهتر و کاملتر در این معنا بهتر است در کلمه عذاب اندیشه ای بیشتری داشته باشی که ریشه عذاب از عذب به معنای نوشيدنى و يا خوراكی گوارا است. البته این نه بدان معنا است که آتش جهنم برای جهنمیان سهل و مشتهای ایشان باشد بلکه مراد این است که ذات جهنمیان برای تکامل به مراتب بالاتر طالب آتش است

2- آیا اگر نفس با آتش تطهیر شود تکامل می یابد؟ یا رفع نجاست و قذارت از آن می شود تا شایسته پذیرش ( ولی در همان مقام) گردد و عذابش مرتفع گردد؟

با سلام و تبریک عید سعید فطر به استاد اویس بزرگوار و همه اعضای قدیم و جدید تاپیک
بعد از یک وقفه ،مجددا شروع به مطالعه ادامه تاپیک کردم .
انشاءالله با یک ماه تمرین نظم و ثبات طی ماه مبارک تاثیرش رو در سایر مسائل زندگی حفظ کنیم.

با سلام

من روح بخاری را به روشی برای خودم حل کرده ام که شاید با کتب قدیمی همخوانی نداشته باشد ولی برای خودم کافی است.
اولا روح بخاری را بسیط نمی دانم.
بلکه با توجه به مفاهیمی که از بیانات عقلی و نقلی دریافتم روح بخاری مجموعه ای منظم از dna ها، پالس های عصبی رد و بدل شده از مغز گرفته تا کل اجزا و تحریک و پاسخ های الکتریکی و شیمیایی در پایانه های عصبی و همچنین بین سلول ها می دانم.
بنابر این روح بخاری انگار همان است که مادیون معتقدند گرداننده کل بدن یک موجود مجرد نیست بلکه مجموعه ای از آنچه گفته شد است. اما نفس مجرد در هیچ کدام از اعضای بدن سکونت ندارد بلکه با روح بخاری که مجموعه ای مادی منظم است ارتباط برقرار می کند.
از جهتی احتمال می دهم که نحوه ارتباط قوای ادراکی نفس مجرد با روح بخاری در فواصل کوانتومی موجود در نورون های مغز رخ می دهد. چون در ابعاد کوانتومی است که همه مفاهیم ملموس مسافت و زمانی که با آن در ابعاد بزرگ اخت شده ایم به هم میریزد.

تعریفهای قدیمی ارائه شده توسط دانشمندان قدیم که روح بخاری را یک جسم لطیف مادی می دانند که بدن ان را دربر گرفته طور دیگری با یافته های علوم تجربی به نظرم قابل تطبیق نیست.
موفق باشید

[h=1]احضار بنده و سخن خدا با او[/h]در كتاب خزائن الاخبار و مجالس المتقين آمده است كه خديجه خاتون (عليه السلام) از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از قيامت سوال نمود، وقتى كه عرض اعمال بنده بر خدا مى شود، پس آن حضرت گريه كرد.
حضرت خديجه عرض كرد: يا رسول الله چرا گريه مى كنى؟
فرمود: از وسعت رحمت خدا در آن روز بر بندگانش، اى خديجه چون روز قيامت بنده را نزد خدا حاضر مى كنند، خطاب مى شود، اين بنده من! اطلاع دارى كه فلان روز و فلان شب چه كردى؟
عرض مى كند: خداوندا مى دانم، پس يك يك گناه او را به او اظهار مى كنند و او اقرار مى كند، تا به گناهى مى رسد كه در كمال قباحت باشد. پس بنده سر خجالت به زير اندازد و عرق به صورت او جارى شود. خداوند مى فرمايد:
اى بنده من چرا جواب نمى گوئى؟
بنده عرض مى كند: الهى شرمسارم، نمى توانم جواب بدهم. خطاب مى رسد: اى بنده تو با اينكه لئيمى و پستى از من شرم مى كنى و من با كريمى خود چگونه شرم نكنم از تو، اى بنده، تو را حياء ندامت و پشيمانى است و مرا حياء كرم.گناه در ميان دو حياء بقائى ندارد. پس خداوند به كرم خود بنده را مى آمرزد و داخل بهشت مى كند.

[=gotham]با سلام خدمت استاد بزرگوار و همراهان این تاپیک



[=gotham]خداوند متعال را شکرگزارم که به بنده توفیق آشنایی با این تاپیک ارزشمند را عنایت فرمود تا به اندازه ظرفیتم بتوانم از دریای بیکران معرفت نفس جرعه ای بنوشم.


[=gotham]بنده توفیق پیدا کردم تا طی چند هفته اخیر تمامی پستها را از اول تا بدینجا مطالعه کنم و از دروس استاد گرامی و همچنین سوالات و نظرات همراهان گرامی بهره‌مند شوم.


[=gotham]و لازم می دانم تا از استاد بزرگوار تشکری ویژه داشته باشم که با نیت خیر خود، تلاش بی وقفه و سعه صدر این تاپیک را همچون معلمی دلسوز با اراعه دادن مطالب گرانبها و صبورانه پاسخ دادن به ابهامات و سؤالات همراهان جلو برده و از تعطیلی و یا منحرف شدن تاپیک از هدف اصلی آن جلوگیری نمودند تا علاوه بر همراهان اولیه، تشنگان به علمی که بعدها با این تاپیک آشنا میشوند بتوانند از مطالب ارزشمند آن بهره‌مند شوند.


[=gotham]از خداوند متعال توفیق روز افزون برای استاد اویس و همراهان عزیز و همچنین ادامه دروس تا رسیدن به [=gotham]مقصود عالی آن را خواستارم.[=gotham]

aminjet;710978 نوشت:
من روح بخاری را به روشی برای خودم حل کرده ام که شاید با کتب قدیمی همخوانی نداشته باشد ولی برای خودم کافی است.
اولا روح بخاری را بسیط نمی دانم.
بلکه با توجه به مفاهیمی که از بیانات عقلی و نقلی دریافتم روح بخاری مجموعه ای منظم از dna ها، پالس های عصبی رد و بدل شده از مغز گرفته تا کل اجزا و تحریک و پاسخ های الکتریکی و شیمیایی در پایانه های عصبی و همچنین بین سلول ها می دانم.
بنابر این روح بخاری انگار همان است که مادیون معتقدند گرداننده کل بدن یک موجود مجرد نیست بلکه مجموعه ای از آنچه گفته شد است. اما نفس مجرد در هیچ کدام از اعضای بدن سکونت ندارد بلکه با روح بخاری که مجموعه ای مادی منظم است ارتباط برقرار می کند.
از جهتی احتمال می دهم که نحوه ارتباط قوای ادراکی نفس مجرد با روح بخاری در فواصل کوانتومی موجود در نورون های مغز رخ می دهد. چون در ابعاد کوانتومی است که همه مفاهیم ملموس مسافت و زمانی که با آن در ابعاد بزرگ اخت شده ایم به هم میریزد.

تعریفهای قدیمی ارائه شده توسط دانشمندان قدیم که روح بخاری را یک جسم لطیف مادی می دانند که بدن ان را دربر گرفته طور دیگری با یافته های علوم تجربی به نظرم قابل تطبیق نیست.
موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

علیکم السلام و رحمت الله
برداشت جالبی است ولی جای تأمل و تحقیق دارد و کار بیشتری می طلبد....
جالب است ، از این بابت که روح بخاری که به صورت کلی مطرح بوده را از نظر منشأ و اجزاء مادی آن وجزئی تر بیان می کند و همچنین به محل (احتمالی ) ارتباط روح مجرد با آن اشاره دارد . ولی برای اثبات آن باید تحقیقات بیشتری نمود و به خصوص با اهل فن از پزشکان گرفته تا محققین و اساتید علم فیزیولوژی تباذل نظر نمود تا مطلب خوب پخته شود.
برای مثال نمونه ای را ذکر می کنم که در تایپیک های قبل در مورد روح بخاری ذکر شده که شاید قابل توضیح و قابل جمع با مطلب بیان شده توسط شما نباشد.
« اینکه گفته می شود در هنگام خواب روح نفسانی از ظاهر به باطن رجوع می کند ، منظور روح بخاری است نه روح نفسانی »
خوب حالا سوال این است که آیا این مطلب با چیزی که شما بیان کرده اید قابل جمع و تفسیر است؟ یا می توانید بر اساس چیزی که بیان کرده اید اشتباه بودن این نکته را که روح بخاری در خواب از ظاهر به باطن رجوع می کند را اثبات بفرمائید؟
( لازم به ذکر است که این مطلب که روح بخاری است که در خواب از ظاهر به باطن رجوع می کند با توجه به مادی بودن روح بخاری اصلا برای خودم قابل توجیه نبوده است! اگر شما توجیهی قابل قبول ارائه بفرمائید تشکر و صلوات مجددی را از طرف حقیر هدیه خواهید گرفت)
نمونه دیگر:
« در حقیقت نفس ناطقه فوق روح بخاری است و نفس انسان از طریق خیال به روح بخاری که از جنس لطیف است اتصال دارد»
این مطلب با آنچه شما به جهت ارتباط نفس مجرد با روح بخاری که فواصل کوانتومی نرون های مغزی بیان کرد ه اید نیز قابل جمع نیست و جای بررسی و تحقیق دارد
نکته دیگر :
اینکه نوشته اید روح بخاری مجموعه ای منظم از dnaها ... سئوال را به ذهن می اورد که dna که از عناصر و مولکول ساخته شده چگونه می تواند آن لطافتی را که برای روح بخاری از آن سخن گفته شده را دارا باشد؟؟
توفیقات به دست خداست پس دست خدا یارتان

hosain;711343 نوشت:
برداشت جالبی است ولی جای تأمل و تحقیق دارد و کار بیشتری می طلبد....
جالب است ، از این بابت که روح بخاری که به صورت کلی مطرح بوده را از نظر منشأ و اجزاء مادی آن وجزئی تر بیان می کند و همچنین به محل (احتمالی ) ارتباط روح مجرد با آن اشاره دارد . ولی برای اثبات آن باید تحقیقات بیشتری نمود و به خصوص با اهل فن از پزشکان گرفته تا محققین و اساتید علم فیزیولوژی تباذل نظر نمود تا مطلب خوب پخته شود.

با سلام
روح بخاری در تعریف فوق نظم حاکم بر آن اجزاست که این نظم در این اجزای مادی جاری است. مثل یک فرهنگ که در یک قوم جاری است و انگار جدای از اعضا هم هویتی دارد در حالی که هم افراد از فرهنگ تاثیر پذیرفته اند و هم فرهنگ توسط همان افراد ایجاد شده است و در حال فرگشت و تطور تدریجی است.

hosain;711343 نوشت:
رای مثال نمونه ای را ذکر می کنم که در تایپیک های قبل در مورد روح بخاری ذکر شده که شاید قابل توضیح و قابل جمع با مطلب بیان شده توسط شما نباشد.
« اینکه گفته می شود در هنگام خواب روح نفسانی از ظاهر به باطن رجوع می کند ، منظور روح بخاری است نه روح نفسانی »
خوب حالا سوال این است که آیا این مطلب با چیزی که شما بیان کرده اید قابل جمع و تفسیر است؟ یا می توانید بر اساس چیزی که بیان کرده اید اشتباه بودن این نکته را که روح بخاری در خواب از ظاهر به باطن رجوع می کند را اثبات بفرمائید؟

قوای ادراکی مربوط به نفس است و نفس از طریق روح بخاری با ابزار ادراک ظاهری در ارتباط است. در خواب قوای ادراکی روح نفسانی (نه غاذیه و ...) توجهش از عالم حس به عالم خیال معطوف می شود و این کار را هم به دلیل متصل بودن با بدن قبل از موت باز هم به کمک روح بخاری و با ابزار مغز انجام می دهد.

hosain;711343 نوشت:
« در حقیقت نفس ناطقه فوق روح بخاری است و نفس انسان از طریق خیال به روح بخاری که از جنس لطیف است اتصال دارد»
این مطلب با آنچه شما به جهت ارتباط نفس مجرد با روح بخاری که فواصل کوانتومی نرون های مغزی بیان کرد ه اید نیز قابل جمع نیست و جای بررسی و تحقیق دارد

من اینطوری یاد گرفتم که : ادراک و توجه، به هر حال توسط نفس ناطقه انجام می شود فارغ از این که از لحاظ مادی محل ارتباطش با روح بخاری کجا باشد. محل ارتباط رو هم احتمال دادم اونجا باشه. چون قوانین جهان مادی از جمله زمان و فاصله در اون ابعاد هست که به هم میریزه و روی این کار تحقیقاتی هم شده.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D8%B1%DA%A9-%D8%A7%D8%B1

اما اثبات نشده.
به هر حال این جنس لطیف مادی چیست؟ کجاست؟ بالاخره ماده محسوس است. باید بتوان بعد از این همه پیشرفت پزشکی توصیفی از آن داشت. این در حالی است که هر آنچه به روح بخاری نسبت داده می شود توصیف فیزیکی آن توسط فعل و انفعالات مادی بدن در علوم زیست شناسی و پشکی آمده و جایی برای توصیفات قدیمی دانشمندان هزار سال پیش باقی نمی ماند.

hosain;711343 نوشت:
نکته دیگر :
اینکه نوشته اید روح بخاری مجموعه ای منظم از dnaها ... سئوال را به ذهن می اورد که dna که از عناصر و مولکول ساخته شده چگونه می تواند آن لطافتی را که برای روح بخاری از آن سخن گفته شده را دارا باشد؟؟

منظور من روخانی از اطلاعات ذخیره شده از dna بوده است چون جایی حفظ ترکیب دست را به روح بخاری نسبت داده بودند که می دانیم کار dna است. حتی جایی گفته شده بود که عضو فلج تغذیه ندارد که کاملا اشتباه و غلط است. از نظر من که حفظ ترکیب دست کار نفس نباتی است. و اگر اصرار دارند که کار روح بخاری است باید عرض کنم که dna هم جزئی از روح بخاری است. پس dna از اینجا وارد تعریف من شد.
وگرنه توصیفات نقلی از سخنان ائمه که توسط استاد بیان شدند بیشتر بیانگر سیستم اعصاب مرکزی و مغز و نرون ها و پایانه های عصبی و گیرنده های الکتریکی و شمیایی آن ها بودند.

فارغ از همه صحبت های فوق، من به وجود عالم ماده در عین حقیقت هستی اعتقادی ندارم. از جمله بدن مادی. از نظر من محدودیت قوای ادراک حسی حقیقت خارج از جمله بدن را برای ما به شکل ماده ظاهر می کند. و هرچه از عالم ماده توصیف می کنیم یک نوع ساده سازی امور برای ذهن های ناآماده برای درک این حقیقت است. خوب ساده سازی و مدل سازی قطعا خالی از اشتباه نیست. مثل حرکت کشتی روی دریا که انسان دریا را متحرک می بیند در حالی که کشتی متحک است و قوای حسی در اشتباهند.
اما این اشتباه را چه کسی متوجه شد؟ (قطعاً حقیقتی خارج از دنیای مادی کشتی و آب و بدن و حس)

موفق باشید.

aminjet;711378 نوشت:
با سلام
روح بخاری در تعریف فوق نظم حاکم بر آن اجزاست که این نظم در این اجزای مادی جاری است. مثل یک فرهنگ که در یک قوم جاری است و انگار جدای از اعضا هم هویتی دارد در حالی که هم افراد از فرهنگ تاثیر پذیرفته اند و هم فرهنگ توسط همان افراد ایجاد شده است و در حال فرگشت و تطور تدریجی است.

بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام / وقت بخیر
به شرطی این چند کلمه را می نویسیم که دعایم کنید؛ اگر قبول است بخوانید وگرنه دست نگه دارید.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نظم یک مسئله انتزاعی است که ذهن ما از جهان اطراف و پدیده ها انتزاع می کند نه یک چیز حقیقی که در بیرون وجود داشته باشد ، در حالی که روح بخاری جسم لطیف است

aminjet;711378 نوشت:
قوای ادراکی مربوط به نفس است و نفس از طریق روح بخاری با ابزار ادراک ظاهری در ارتباط است. در خواب قوای ادراکی روح نفسانی (نه غاذیه و ...) توجهش از عالم حس به عالم خیال معطوف می شود و این کار را هم به دلیل متصل بودن با بدن قبل از موت باز هم به کمک روح بخاری و با ابزار مغز انجام می دهد.

پس نتیجه آنکه شما آنچه در تایپیک در مورد اینکه این روح بخاری است که در خواب توجه اش به آن سو ی ماده معطوف می شود را قبول ندارید ،یا برای شما اثبات شده نیست ؟؟ ( البته در این مورد مانند خودم هستید و حقیر در پی حقیقت امر و یا اثبات مطلب هستم که از شما پرسید ه ام ؛ ان شاالله همراهان ، مساعدت کنند و استاد تصحیح فرمایند)

aminjet;711378 نوشت:

من اینطوری یاد گرفتم که : ادراک و توجه، به هر حال توسط نفس ناطقه انجام می شود فارغ از این که از لحاظ مادی محل ارتباطش با روح بخاری کجا باشد. محل ارتباط رو هم احتمال دادم اونجا باشه. چون قوانین جهان مادی از جمله زمان و فاصله در اون ابعاد هست که به هم میریزه و روی این کار تحقیقاتی هم شده.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D8%B1%DA%A9-%D8%A7%D8%B1

اما اثبات نشده.


متشکرم از این توضیح شما
aminjet;711378 نوشت:
به هر حال این جنس لطیف مادی چیست؟ کجاست؟ بالاخره ماده محسوس است. باید بتوان بعد از این همه پیشرفت پزشکی توصیفی از آن داشت. این در حالی است که هر آنچه به روح بخاری نسبت داده می شود توصیف فیزیکی آن توسط فعل و انفعالات مادی بدن در علوم زیست شناسی و پشکی آمده و جایی برای توصیفات قدیمی دانشمندان هزار سال پیش باقی نمی ماند.

البته باید بپذیریم که علوم تجربی ، بخصوص علوم زیستی هنوز راه دور درازی دارد و مجهولات فراوان ؛ 500 سال دیگر به چه چیز هاییی می رسند ...؟؟؟!!! و 1000 سال دیگر چه می گویند و مکشوفات چیست؟؟؟؟!!!!!!!! شاید هر آنچه اکنون از مسلمات مهم بشمار می آید چیز پیش پا افتاده ای بیش نباشد.....

aminjet;711378 نوشت:
منظور من روخانی از اطلاعات ذخیره شده از dna بوده است چون جایی حفظ ترکیب دست را به روح بخاری نسبت داده بودند که می دانیم کار dna است. حتی جایی گفته شده بود که عضو فلج تغذیه ندارد که کاملا اشتباه و غلط است. از نظر من که حفظ ترکیب دست کار نفس نباتی است. و اگر اصرار دارند که کار روح بخاری است باید عرض کنم که dna هم جزئی از روح بخاری است. پس dna از اینجا وارد تعریف من شد.
وگرنه توصیفات نقلی از سخنان ائمه که توسط استاد بیان شدند بیشتر بیانگر سیستم اعصاب مرکزی و مغز و نرون ها و پایانه های عصبی و گیرنده های الکتریکی و شمیایی آن ها بودند.

البته : 1- dna حفظ ترکیب نمی کند بلکه حفظ اطلا عات می کند 2- من هم در این مانده ام که منظور از اینکه عضو فلج تغذیه نمی کند چیست؟ 3- عرض کردم که مطلب شما جالب است ولی اثبات می خواهد

aminjet;711378 نوشت:
فارغ از همه صحبت های فوق، من به وجود عالم ماده در عین حقیقت هستی اعتقادی ندارم. از جمله بدن مادی. از نظر من محدودیت قوای ادراک حسی حقیقت خارج از جمله بدن را برای ما به شکل ماده ظاهر می کند. و هرچه از عالم ماده توصیف می کنیم یک نوع ساده سازی امور برای ذهن های ناآماده برای درک این حقیقت است. خوب ساده سازی و مدل سازی قطعا خالی از اشتباه نیست. مثل حرکت کشتی روی دریا که انسان دریا را متحرک می بیند در حالی که کشتی متحک است و قوای حسی در اشتباهند.
اما این اشتباه را چه کسی متوجه شد؟ (قطعاً حقیقتی خارج از دنیای مادی کشتی و آب و بدن و حس)

البته قوای ادراک حسی محدود نیستند ( چون از شئون نفس هستند و نفس مجرد است و مجرد محدود نیست) بلکه این ابزار اداراک حسی هستند که محدودند. و اگر بپذیریم که ابزار حسی اینگونه اند خود به خود واقعی بودن ماده را اذعان کرد ه ایم
دیگر اینکه حرکت چیز نسبی است اگر در کل مثال شما را بررسی کنیم ( اینکه حرکت جابه جایی دو جسم نسبت به هم است) می توانیم بگوییم کشتی ثابت است و آب حرکت می کند

موفق باشید.
همچنین ، موفقیت و پیروزی شما را آرزو می کنم

سلام خدمت استاد ارجمند

اگر صلاح میدانید دروس را ادامه دهید . بی صبرانه منتظرم

[=Georgia]

hosain;709805 نوشت:
1- آیا منظور از آتش ، آتش دنیایی است؟ اگر چنین است چگونه می تواند نفس مجرد را معذب کند؟

باعرض سلام خدمت شما دوست گرامی و با تشکر از شما بخاطر اهتمامی که در فهم مسائل عمیق و دقیق دارید.
در پاسخ به سوالتان باید بگویم وقتی سخن از ضرورت تعلق نفس به جسمی مادی برای تکامل برزخی مطرح می شود، مسلما مرادمان همان آتش دنیایی است. آتش دنیوی به دلیل لطافتی که در وجود خویش دارد زمینه تعلق نفس برای تکامل را فراهم می سازد.

اما در مورد عذاب نفس مجرد، بواسطه آتش باید توجه کرد که این عذاب از ناحیه آتش مادی نیست بلکه عذاب نفس بواسطه آتشی مثالی است که ماده حدوث آن امری خارج از نفس نبوده بلکه برخواسته از اعمال و کردار خود نفس است. البته این عذاب نیز چون در راستای احتراق سیئات و زدودن زنگارهای گناهان است علی رغم سوزانندگی، مشتهای نفس است یعنی نفسی که به گناه آلوده شده اگر چه از دورن منشا حدوث آتش عذاب الیم خداوند شده و از آن متاذی می گردد اما در عین حال همین آتش مطلوب نفس می باشد زیرا نفس به خوبی در می یابد که خلاصی وی از بند تعلقات و هواهای نفسانی در گرو همین آتشی است که در جانش شعله ور است لذا از جانبی از آن فرار می کند و از جانب دیگر آن را در آغوش می کشد. فرار میکند زیرا که از آن به نهایت درد می رسد و آن را در آغوش می کشد زیرا که نهایت این درد را درمان می بیند.

از این منظر می توان گفت نفس در نشئات مافوقِ عالم ماده، قدمی به مظهریت اسم شریف الله نزدیک تر می شود زیرا از جمله خصوصیات اسم شریف الله جامعیت اضداد است بدین معنا که اسم شریف الله حاوی همه اسمای متقابله مانند هادی و مضل و جمیل و جلیل و منعم و منتقم است و نفس ناطقه انسانی نیز پس از مفارقت از بدن مادی و ارتقای به عالم مثال، اندکی به اسم شریف الله تقرب جسته و حاوی صفات متضاده می شود به طوری که هم از هراس می گریزد و هم از درون طلب هراس دارد. پس نیک در این معنا اندیشه کن.

hosain;709805 نوشت:
2- آیا اگر نفس با آتش تطهیر شود تکامل می یابد؟ یا رفع نجاست و قذارت از آن می شود تا شایسته پذیرش ( ولی در همان مقام) گردد و عذابش مرتفع گردد؟

تمامی عذابهای برزخی نفس در عالم مثال از جمله آتش برای تطهیر نفس از نجاسات و قذورات و آلودگیها است و آنچه مانع تکامل و ارتقای نفس به عالم عقل و مافوق آن می شود وجود همین خبائث و رذائل است لذا آتش برای زدودن این زنگارهای نفسانی است که پس از ارتفاع آنها، زمینه تکامل نفس به عوالم بالاتر نیز فراهم می شود.

[=Georgia]صرفا جهت آگاهی

هیچ می دانی هر احتیاطی که در آن رنج دل مسلمانی باشد حرام است.
واحسرتا از پارسایان جاهل وسواسی که با پندار حفظ دین، بسیاری از خلائق را ز خود می رانند و دل مردمان را ز کیش و آئین خود می شکنند.
هیچ دیده ای پارسایان جاهلی را که چون کسی قصد کند دستشان در سلام و معانقه بگیرد از هراس دست عرقناک وی روی به جانب دیگر کنند و دست از مصافحه کوتاه نمایند و اگر به دام مصافحه گرفتار شوند زود جانب احتیاط گزیده و آب روان بر دست جاری سازند و یا اینکه همواره دستکشی به دست گیرند تا از نم خیالین زمین و زمان در امان باشند.
ایشان مصداق بارز دینمداران بی دینند که بواسطه اخذ ظاهر شریعت از باطن آن دست شسته اند و به خیال دینداری کفر ورزیده اند.
آری این از نجاست اخلاق و جنابت باطن است که اصل اولی را بر نجاست و ناپاکی اطرافیان بدانی و از هراس انتقال نجاست ایشان دائما در گریز باشی. به راستی این کجا و حکم الهی حق بر کفایت استنجای بر سنگ کجا؟!

[=georgia]الهی ! عارف آن نیست که جامه ی زهد به تن کرده و با ظاهر و صورتی دروغین، دم از عشق الهی زند. آن را که بر سجاده ی ریا نشسته و سر همی فرو برده و در خیالش وسوسه هم آغوشی پری طلعتان می پرورد نه از مجاهدت عبادت وی را توشه ای است و نه از معاشقت دلبران وی را نصیبی. او مصداق بارز «[=georgia]خسر الدنیا و الاخره[=georgia]» است که هم از لذت مجامعت با محبوب دنیوی محروم است و هم از موانست با حبیب اخروی.

[=georgia]صرفا جهت آگاهی

همرازم! اگر در خواب دیدی که نبی و امام و مقتدای معصومت لبخند رضایتی نثارت کرد و یا به پیش آمد و در آغوشت کشید و یا لقمه ای در دهانت نهاد و یا حتی از شیرینی کامش تو را شریک خود ساخت، بدان که همه این خوابها خیالات تربی بها اطفال الطریقه یعنی همه اینها نمایشهایی است که اطفال طریقت را بدان می پرورند. پس مباد که غُرّه گردی و با این خواب گذرا خود را بر قله معارف بینی آری هنوز تا دامنه ی آغازین این قله فرسنگها راه مانده است...

[=Georgia][=georgia]مناجات نامه[=georgia]

خداوندگارا! دیری است که در جستجو پیری گذران عمر نمودم تا دست ارادت به ید بیضایش نهاده و خود را از بند تعلقات وا رهانم. تو خود دانی که بی پیر راه رفتن راست نیاید، چرا که طرقِ شیطان همواره به صراط حق آمیخته و آن را به مراتب باریکتر از موی و تیزتر از شمشیر ساخته است. آری راه حق یکی است و راه باطل بسیار و چگونه ممکن است نابینای سلوک را که بی راهنما راه به انتها برد؟!

خداوندا! در تقدیر این حقیر، کریمانه چوب پیری را بر تن و جانم مقدر فرما که از سوزش نهیبش جز راهت نپویم و جز وصلت نخواهم. آری آن را که منفعتِ وی اندر خطای پیر، بیش از آن بود که اندر صواب خویش، کی راحت جان باشد بی دلیل و راهنمای.

پروردگارا! با قصه موسی و شبانت ضرورت وجود پیر و مرید را در سلوک انسانی نشانم دادی و آگاهم ساختی که در صراط الوهیت، حقایقی در کمین است که به عقل و اندیشه به اسرار آن نتوان رسید. آیا شود که به بذل رحمیمیه ات مرا از آن نعمت خواص عطا فرمایی و بهره ای از این عمر باقی مانده تقدیرم نمایی؟

[=Georgia]

[=georgia]

الهی! خوشا حال خروسی که در سحرگاه با خروشش عزم دیدارت را دارد و بدا بر حال این کمترین که در گاه دعوتت نیز هم آغوش بستر غفلت است.



[=georgia]بختک[=georgia]

حتما برای شما نیز بارها این اتفاق افتاده است که در حالت خواب موجودی سنگین را بر روی سینه خود احساس کرده و بواسطه آن دچار وحشت و توهمات شدید شده اید. باوری که از قدیم الایام در اذهان عموم مردمان باقی مانده است این است که عجوزه‌ای زشت روی به نام بختک، شب‌ها بدن جسمانی خود را ترك كرده و روی سینه قربانی خود می‌نشیند. فرد قربانی در چنین حالتی با احساس وحشت و در حالی كه به سختی نفس می‌كشد از خواب بیدار می‌شود گویی چیزی سنگین روی سینه‌اش سنگینی می‌كند و قادر به حركت نیست، انگار فلج شده است. این همان است که اکثر افراد آن را به نام «[=georgia]بختک[=georgia]» می شناسند.
مشخصات حالتی که برای انسان در آن وقت رخ می دهد عبارت از این امور است:
1- ناتواني در حركت دادن تنه، دستها و پاها و صحبت كردن (فرد از فرط ترس ميخواهد فرياد بكشد و براي بيدار شدن تقلا ميكند، اما گويي تلاش وي بي نتيجه است).
2- فلج تمام و يا بخشي از عضلات بدن.
3- احساس خفگي و نزديك بودن زمان مرگ (گويي موجودي روي قفسه سينه ي شما قرار گرفته است).
4- وحشت زدگي و اضطراب.
5- توهمات خواب اعم از توهمات شنيداري و ديداري و لمسي مثل احساس حضور يك انسان ديگر در اتاق، و احساس فشردگي در قفسه سينه، ديدن سايه افراد، شنيدن صداي افراد، شنيدن صداي قدمهايي كه نزديك ميشوند، ووو
ادامه دارد...

[=georgia]در مورد پديده بختک یا فلج خواب باورها و تفسيرهاي مختلفي در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف وجود دارد. عده ای اين پديده را به نام «[=georgia]بختک[=georgia]» مي‌شناسند. و عده ای دیگر نیز از آن تعبير به «[=georgia]جن‌زدگي[=georgia]» مي‌کنند و تمام اتفاقاتي که براي فرد مي‌افتد به گردن ديوهاي بدسرشت و اجنه مي‌اندازند.
برخی جوامع غربی معتقدند فلج خواب بر اثر دروغي که روز قبل گفته شده بروز مي‌کند. شکسپیر در «رمئو و ژولیت»، فلج خواب را به ساحره بدطینت نسبت می‌دهد.

[=georgia]از جمله افسانه ای که جناب آقای شاملو در کتاب "کوچه"آورده اند این است:
[=georgia] «...بختک یا فرنجک، به عقیده عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت، این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت، و فرنجک از گِل، و به قولی از خمیر، بینی ئی برای خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته‌است چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او می‌جهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود گنجی از گنجهای اسکندر را که می‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد. بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی، دماغ گلی و خمیری نیز خوانده می‌شود به عقیده عوام در تاریکی و بخصوص زیر درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها می‌گردد. ظاهرأ این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گاز کربنیکی که شب‌ها از گیاهان متصاعد می‌شود و کسی را که در جنگل یا در زیر درخت خفته باشد به خفقان می‌افکند ناشی شده‌است.برخی افراد معتقدند، در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت، می‌توان هر آرزویی کرد تا بختک آن را برآورده کند...»

[=georgia] [=georgia]در زبان عربى هر بلا و سختى و هر چه كه بناگاه فرو گيرد و هلاك كند را «غول» می گویند از این حیث در زبان مازندرانی بختك را نیز «غول» می نامند. اما اینکه چرا بر غول اطلاق بختک می شود بخاطر آن است که با اطلاق کلمه بختک خواسته اند از حالت وحشت و هراسی که در شخص ایجاد شده بکاهند و با این کلمه ارامشی را به وی تزریق نمایند چرا که کلمه بختک حاکی از نوع وجود بخت و شانس اندکی است که بر شخص روی آورده است. در حقیقت با این اصطلاح خواسته اند از بار منفی و وحشت بسیاری که کلمه غول ایجاد می کند کاسته و ارامشی را به شخص انتقال نمایند.

[=georgia][=georgia]در کتاب منتهی الارباب در توضیح معنای کابوس آمده است: كابوس آنچه به شب مردم خفته را فراگيرد و او در آن حالت نتواند جنبش كرد و آن مقدمه صرع است اين حالت را در فارسى رائج امروز بختك گويند. و گويند كه بختك بر وى افتاده. و گويند پسر و دختر عزب تنها نخوابند كه بختك بر روى آنها مي افتد.

[=georgia]

[=georgia] [=georgia]معمولا اولین بار در سنین نوجوانی این پدیده تجربه می‌شود. ولی فلج خواب یا بختک یا کابوس در هر سنی ممکن است، رخ دهد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بيدارشـدن از خـواب و يـا در مـوارد نـادر در لحظه ي به خـواب رفتن رخ مي دهد. فلج خواب از چند ثانيه تاچـند دقيـقه بـه طـول مي انجامد. 25 تا 30 درصد جـمعيت كشـور حـداقل يكبار در طول زندگي خوداخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه كرده اند.



[=georgia][=georgia]اما به راستی علت وقوع بختک یا فلج خواب چیست؟
[=georgia][=georgia]در سال ۲۰۱۱ میلادی نتایج حاصل از ۳۵ تحقیق که روی بیش از ۳۶ هزار فرد داوطلب انجام گرفت در قالب مقاله ای علمی منتشر شد که بر اساس آن عوامل اجتماعی و روانشانسی متعددی در شکل گیری این پدیده نقش دارند.
[=georgia][=georgia]پژوهشگران مقاله مورد بحث، دریافتند که ۷٫۶ درصد از کل جمعیت پدیده فلج خواب را تجربه می کنند که این میزان در گروه های با خطرپذیری بالا (مثلا دانش آموزانی که الگوهای خوابشان دچار اختلال می شود) برابر با ۲۸٫۳ است.

[=georgia][=georgia]براساس این تحقیق همچنین در افرادی که از اختلالات روحی نظیر دلهره و افسردگی رنج می برند، میزان تجربه فلج در خواب برابر با ۳۱٫۹ درصد برآورد شد.
[=georgia][=georgia]عواملی چون کم‌خوابی، خوابیدن در زمان‌های نامنظم، استرس، و افسردگی دوقطبی، خواب‌آلودگی مفرط، گرفتگی یا کرامپ عضلات پا در حین خواب و مصرف بعضی از داروها یا اعتیاد مرتبط با فلج خواب هستند. اما مهمترین عاملی که موجب حدوث این حالت است به پشت خوابیدن در حالت پر بودن معده است.
[=georgia]