درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

aminjet;695542 نوشت:
لطیفتر از آتش که تبدیل انرژی گرمایی به نورانی هست هم داریم. مثل مغناطیس، گرانش، جاذبه ضعیف و قوی هسته ای.

با سلام

لطیفتر از اینها فوتونها هستند.گمان نمی کنم منظور استاد آتش طبیعی باشد

ضمن اینکه این نظر را قبلا ندیده ام و برایم بسیار بدیع است.

حبیبه;695544 نوشت:
با سلام

لطیفتر از اینها فوتونها هستند.گمان نمی کنم منظور استاد آتش طبیعی باشد

ضمن اینکه این نظر را قبلا ندیده ام و برایم بسیار بدیع است.

با سلام
خیر آتش همان فوتون ها هستند که منتشر می شوند و ما به شکل شعله های نورانی میبینیم. فوتون ها ذرات نور هستند. معادل فوتون برای سایر انرژی ها هم ذراتی داریم که اسمشان الان یادم نیست. اما فوتون ها قابل رویت هستند و ذرات گرانش و مغناطیس نیستند و فقط امواج آن ها را در محل اثر درک می کنیم. شما شیء قابل رویت را لطیف تر از غیر قابل رویت می دانید؟!!!
وقتی استاد فرمودند اجرام آسمانی مثل خورشید، برای من آتش طبیعی متصور شد. نمی دانم من هم نظر قبلیم آتش غیرطبیعی بوده تا که این پست های اخیر استاد را مشاهده کردم

با تشکر

حبیبه;695544 نوشت:
ضمن اینکه این نظر را قبلا ندیده ام و برایم بسیار بدیع است.

خوب اگر من هم عناصر این جهان را شامل آتش،آب،خاک و هوا می دانستم و وجود جاذبه و مغناطیس امثال این ها را که از هیچ کدام از عناصر چهارگانه نیستند نمی شناختم، این نظر برایم بدیع بود. اما الان این نظر در فیزیک بدیهی است.زمانی هم بدیع بوده.

موفق باشید

aminjet;695546 نوشت:
خیر آتش همان فوتون ها هستند که منتشر می شوند و ما به شکل شعله های نورانی میبینیم. فوتون ها ذرات نور هستند

حالا اینجا بحث فیزیکی نداریم اما فوتونها جرم ندارند پس قابل رؤیت نیستند

و ضمنا ذرات بنیادی نورند نه آتش،که انشتین آنها را به صورت

امواج الکترو مغناطیسی شناسایی کرد،بسته هایی حامل انرژی

که نه از بین می روند و نه بوجود می آیند و به تعبیری یکی از ساختارهای بنیادی جهانند.

aminjet;695548 نوشت:
این نظر برایم بدیع بود. اما الان این نظر در فیزیک بدیهی است.زمانی هم بدیع بوده.

به نظرم سوء تفاهم شد.

نظر استاد اویس را عرض کردم برایم بسیار بدیع بود.

حبیبه;695551 نوشت:
حالا اینجا بحث فیزیکی نداریم اما فوتونها جرم ندارند پس قابل رؤیت نیستند

و ضمنا ذرات بنیادی نورند نه آتش،که انشتین آنها را به صورت

امواج الکترو مغناطیسی شناسایی کرد،بسته هایی حامل انرژی

که نه از بین می روند و نه بوجود می آیند و به تعبیری یکی از ساختارهای بنیادی جهانند.

اصلا رویت یعنی رسیدن فوتون ها به شبکیه. ربطی به جرم نداره. نور وقتی ان را بصورت موج در نظر بگیریم بر اساس فرکانس موج منتشره رنگ ها را برای ما ایجاد می کنند. که نور وقتی آن را بصورت مجموعه ای از ذرات در نظر بگیریم می شود فتون ها. نور از امواج الکترومغناطیس هست و این تناقضی با عرایض من ندارد. شعله های آتش هم از بخار آب و ذرات دی اکسید کربن و یه سری مواد دیگر بسته به این که چه چیزی سوزانده می شود است که قسمت مهم ان این است که در حالت یونی قرار دارند و به دلیل جهش الکترون فوتون تولید کرده و نورانی دیده می شوند. آتش در ابعاد کوانتومی که با شکاف هسته هلیم در خورشید ایجاد می شود هم با رها شدن فوتون قابل رویت می گردد.

به قول خود شما جای بحث فیزیکی اینجا نیست و خود من هم همیشه مخالف حاشیه رفتن بوده ام. ولی باید پذیرفت که لازم است برای انرژی جاذبه هم فکر کرد که لطیف تر از انرژی نور است و از عناصر چهارگانه هم نیست.

موفق باشید

دستهای فرشته ای تکه هایی از نور از آسمان آورد و به تخته سیاه کلاس چسباند

تکه اول

تکه دوم

....
دیگر گوشم بدهکار هیاهویی نیست
نه هیاهوی درونم ،نه هیاهوی بیرونم
دست حسرت گریبانم را رها نمی کند

یکی دیگه.;695632 نوشت:
دستهای فرشته ای تکه ای نور از آسمان آورد و به تخته سیاه کلاس چسباند

http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=8&ved=0CFgQFjAH&url=http%3A%2F%2Fwww.bso.ir
%2F%25D9%2585%25D8%25B9%25D8%25A7%25D9%2588%25D9%2586%25D8%25AA-%25D9%2587%25D8%25A7%2F%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2588%25D8%25B2%25D8%25B4%2Fslideshow%2Fmanabe%2F%25D8%25A7%25D8%25AF%25D8%25A7%25D8%25A8-%25D8%25AA%25D8%25B9%25D9%2584%25DB%258C%25D9%2585-%25D9%2588-%25D8%25AA%25D8%25B1%25D8%25A8%25DB%258C%25D8%25AA-%25D8%25B4%25D9%2587%25DB%258C%25D8%25AF-%25D8%25AB%25D8%25A7%25D9%2586%25DB%258C.aspx&
ei=F7eLVdcS5c_KA97-ndAI&usg=AFQjCNF-qLH5Lzg629G82T_PmvWChRmKPA&bvm=bv.96782255,d.bGQ

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1729

گوشم بدهکار هیاهویی نیست
دست حسرت گریبانم را رها نمی کند

به نام خدا

با سلام:

أحسنت خواهر عزیزم،ای کاش همه ما به این ادب مؤدب می شدیم.

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;694599 نوشت:
عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
در پاسخ به سوال اولتان باید بگویم همان دلیلی که اثبات کننده تعدد قوای خیال و واهمه است به عینه دال بر تعدد قوای مخزن این مدرَکات نیز می باشد. یعنی همچنان که نمی توان قوه ادراک کننده صور جزییه را به عینه همان قوه ادرک کننده معانی جزییه دانست به همین ترتیب نمی توان محل انباشت صور و معانی جزییه را یکی دانست
قوه ی ادراک صور جزئیه،حس مشترک هست .
قوه ی خیال، این صور ادراک شده را ذخیره و نگهداری میکند.
قوه ی ادراک معانی جزئیه، واهمه است و حافظه این معانی را نگهداری میکند.
درست متوجه شدم؟

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
بله برداشت شما کاملا درست است.

یکی دیگه.;694599 نوشت:
درنوشتار فوق،برداشتم این هست که قوه ی ادراک صور جزئیه را قوه خیال فرمودید. می توان گفت قوه خیال ،خودش ادراک هم میکند؟
و سوال بعدی اینکه دلیلی که اثبات کننده ی تعدد قوای ادراک کننده ی صور با قوای ادراک کننده ی معانی،هست،در کجا آمده؟(من تا صفحه 78 خوندم . یادم نمیاد چیزی در این مورد خوانده باشم.فقط یه جا همون اوایل راجع به تفاوت حس مشترک و خیال خوندم که انگار بحث به اینجا کشید که خیلی هم تمایز این دو مهم نیست.)

با تقدیم احترام و سپاس


یکی از اصطلاحاتی که در میان حکما بسیار رایج است این است که از کلمه خیال اعم از مدرک صور جزییه و خزینه آنها را اراده می نمایند یعنی به جای اینکه از کلمه حس مشترک برای مدرک صور جزییه نام ببرند در اصطلاحی عامتر خیال را به کار می برند و از آن مدرک صور جزئیه را اراده می کنند. عبارت نقل شده شما از این حقیر بر این مبنا بود.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;694619 نوشت:
استاد میشه در مورد کلمه انشاناه توضیح بفرمایید.که ریشه لغوی اش چیست و ...

در پاسخ سوال شما در مورد معنای انشاکردن بهتر است از خود چیزی نگفته و به بیانی از علامه طباطبایی بسنده کنم:
علامه طباطبائی، در تفسیر کبیر المیزان، دربارۀ آفرینش روح انسان می نویسد: در جملۀ «ثم أنشأناه خلقا آخر» سیاق را از خلقت قرار نداده، بلکه به انشاء تعبیر کرده است تا دلالت کند بر این که آنچه در آخر به وجود آوردیم حقیقت دیگری است غیر آنچه در مراحل قبلی بود. از سیاق آیات، روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجی مادی انسان را وصف می کند و در ذیل، که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره دارد، آفرینش دیگری را بیان می داد که با نوع آفرینش قبلی مغایر است. این اختلاف تعبیر خود شاهد است بر این که خلق آخر از سنخ دیگری است که نمی تواند مادی باشد.
با این بیان علامه طباطبایی معلوم می شود لطافتی که در انشاء کردن است این است که در این خلق جدید, نوعی تکامل در آفرینش مطرح است یعنی آفرینشی که بسط وجودی بیشتری نسبت به آفرینش قبلی دارد.

یکی دیگه.;694619 نوشت:
البته شاید مربوط به بحث ما نباشه ولی با خواندن نظرات جناب ملاصدرا بد جوری در حیرت فرو رفتم.
چرا خداوند در این آیه کریمه اشاره ای به قرار دادن استعداد درون نطفه نفرموده و بعد از این مراحل فرموده :ثم
البته مسلما استعداد اولیه ای درون نطفه بوده ولی ...
کلا میشه این آیه رو کمی باز بفرمایید؟
یعنی نظر جناب ملاصدرا این است که هر چه بوده ،همان قرار دادن استعداد درون نطفه بوده و تمام؟

مسلما آنچه نطفه را قابل فیض رسانی حق می سازد همان استعدادی است که در متن آن به ودیعه نهاده شده است و نمی توان اهمیت و ضرورت این استعداد را نادیده گرفت اما این استعداد وقابلیت زمانی ارج و قرب یافته که به فعلیت رسیده و منشا تکون نفس و اصطلاحا نفخ روح از جانب پروردگار عالم شود.

یکی دیگه.;694619 نوشت:
و سوال دیگر اینکه
جنینی که قبل از 4 ماه و ده روزگی از بین برود،هیچ معادی ندارد؟ یعنی با یک نبات فرقی نمی کند؟یا اگر معادی برایش باشد در حد نباتات است ،پس تکلیف این استعداد به ودیعه گذاشته شده چه می شود؟این استعداد یک امر وجودی است .سرنوشتش چه میشود؟

برای تمامی موجودات حتی نباتات و جمادات نیز معاد وجود دارد و جنین انسان تا قبل از نفخ روح انسانی در محدوده وجود نباتی است و معاد وی نیز در همین حد خواهد بود. استعدادی که در جنین است تا قبل از زمان تکون روح انسانی، در حدی نیست که جنین را تا به حد نفس کامل انسانی ارتقا داده و معاد او را با معاد انسانی در یک رتبه و مقام قرار دهد.
جنین تا قبل از 4 ماه و ده روز یعنی تا زمانی که هنوز دارای نفس نشده است در تحت تدبیر و تربیت تام نفس مادر قرار دارد و از این حیث برکات معاد برزخی جنین که معادی نباتی است تا قبل از 4 ماه و ده روز تماما عائد مادر و بعضا عائد پدر است. پس در این نکته علیا توجه بیشتری بنما و در روایاتی که درباره سقط جنین وارد است بیشتر تفکر نما شاید به بطون آن راه یابی.
مثلا در این روایت بیشتر تامل فرما که پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله به زبير فرمود: "اگر يكي از فرزندان تو سقط شود، بهتر است از اين كه صد فرزند داشته باشي كه در راه خدا جهاد كنند.
وجه برتری فرزند سقط شده از صد فرزند جهادگر در راه خدا این است که فرزند سقط شده بعد از 4 ماه و 10 روز نفسی اگر چه مستقل از مادر دارد اما در تحت تدبیر کامل نفس مادر است و از این حیث برکات نازل بر وی عموما شامل مادر نیز هست بلکه مادر نسبت به برکات عائد بر وی نقش علیت دارد. به همین ترتیب جنینی که قبل از 4 ماه و 10 روز است و هنوز صاحب نفس مستقلی نشده است تعلق و وابستگی بیشتری به مادر داشته و احاطه و تسلط نفس مادر بر وی بیشتر است و برکات نازل بر وی به نحو تامتری بر مادر وارد است به حدی که می توان گفت تمامی برکات نازل بر وی مربوط به نفس مادر می باشد.
امید که با تدبر در نکته القا شده و روایاتی که در این بخش وجود دارد ابوابی دیگر از حقایق به رویتان گشوده شود. انشالله

اویس;696080 نوشت:
[=Georgia][=garamond]
مثلا در این روایت بیشتر تامل فرما که پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله به زبير فرمود: "اگر يكي از فرزندان تو سقط شود، بهتر است از اين كه صد فرزند داشته باشي كه در راه خدا جهاد كنند.

عرض سلام خدمت شما

خیلی عذر میخوام از محضر مبارکتون اما به نظر نمیرسه این سخن از پیامبر اکرم (ص) باشه. آیا سندش رو بررسی کردید؟

اویس;696080 نوشت:
این اختلاف تعبیر خود شاهد است بر این که خلق آخر از سنخ دیگری است که نمی تواند مادی باشد.

با سلام و احترام:

استاد گرامی،حضرت علامه طباطبایی در کتاب انسان از آغاز تا انجام

اشاره دارند که روح از عالم أمر است که تدریج در آن راه ندارد و می دانیم

که تعبیر به خلق متضمن تدریج است حتی أمری بودن روح در آیه ی دیگری تصریح

شده است:" قل الروح من أمر ربی"

با این تفاصیل بین این دو آیه و سخن علامه در این دو موضع چگونه می توان جمع کرد:

1-"ثم انشأناه خلقا آخر"....."قل الروح من أمر ربی"

2-گرچه حضرت علامه تصریح می کنند که از واژه انشأناه استفاده شده است تا نشان دهد این خلق با مرحله مادی قبل متفاوت است

ولی بالاخره واژه خلق را داریم.(خلقا آخر)

با سپاس

S.A.J;695164 نوشت:
می خوام بگم حالا دست از این مبنا برداشتن موجب چه می شود؟

برادر محترم با عرض سلام
جسارتا باید عرض کنم که این ادبیات حضرتعالی به هیچ عنوان شایسته ی تاپیکی با عنوان معرفت نفس نیست.
هدف از معرفت نفس چیست؟طهارت نفس؟
خب با این ادبیات هیچ گاه نمی توان قدم در راه این هدف گذاشت
شما به نحوی صحبت می فرمایید که انگار تمام آیات و روایات را واکاوی فرموده اید و تمام نظریات ابن سینا و ملاصدرا را بارها تجزیه تحلیل فرموده اید و چند تا شرح هم برایشان نوشته اید.
در حالیکه این جمله ی فوق که از حضرتعالی نقل کردم،نشان دهنده این است که حتی زحمت مطالعه ی چند صفحه اخیر این تاپیک را هم به خود نداده اید که اگر این کار را انجام داده بودید می دانستید که دست برداشتن از این مبنا موجب چه میشود؟

در ضمن پست 1258 اینجانب،تقدیم به شما با احترام.
و اگر فرصت بررسی آنرا ندارید،این قسمت اش را برایتان نقل میکنم.از فرمایشات حضرت خامنه ای دام ظله است:

یعنی در محیطهای علمی ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدی نیست و شاگرد این‌طور با استاد جری برخورد میکند. اما همین شاگرد با آن استادی که این‌گونه جری برخورد میکند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهای ما واقعاً بود، ولی هنوز هم با محیط دانشگاه خیلی فرق دارد. یعنی شاگردی رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزی معقول نیست؛ چه رسد به این‌که به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، میگویند چرا اهانت میکنی، به درسش نیا، چه اجباری داری؟

Serat;696102 نوشت:
خیلی عذر میخوام از محضر مبارکتون اما به نظر نمیرسه این سخن از حضرت علی (ع) باشه. آیا سندش رو بررسی کردید؟

از حضرت علی؟
لطفا اول مطلب را کامل بخوانید ،بعد به نحوی اشکال تراشی بفرمایید که .....
این تاپیک متعلق به کسانی است که طالب معرفت نفس هستند .لطفا رعایت طهارت این فضا را بفرمایید.
از سوال شما مشخص است که به هیچ عنوان فرصت خواندن پست 1258 بنده را ندارید لذا این قسمت را با احترام به شما تقدیم میکنم:
از فرمایشات حضرت خامنه ای دام ظله:

یکی دیگه.;696507 نوشت:
یعنی در محیطهای علمی ما، نسبت به حرف استاد هیچ تعبدی نیست و شاگرد این‌طور با استاد جری برخورد میکند. اما همین شاگرد با آن استادی که این‌گونه جری برخورد میکند، مثل نوکر اوست. حالا البته به آن شدت سابق نیست. تا زمانهای ما واقعاً بود، ولی هنوز هم با محیط دانشگاه خیلی فرق دارد. یعنی شاگردی رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزی معقول نیست؛ چه رسد به این‌که به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، میگویند چرا اهانت میکنی، به درسش نیا، چه اجباری داری؟

ملاali;695456 نوشت:
و بحث حرکت هم که روشنه..بدون حرکت چگونه میتوان در بهشت نکاح کرد؟! و گشت و گذار کرد!

منظور از حرکت در فلسفه ،این نیست قربان.
صفحات قبلی را می خواندید متوجه می شدید.

[=Georgia]با عرض سلام خدمت همه همراهان این تاپیک
ضمن عرض سپاس از سرکار خانم حبیبه و سرکار خانم یکی دیگه که با بیانات متین و معقول خود درصدد پاسخگویی به اشکالات طرح شده بودند باید نکته ای را محضرتان تقدیم نمایم و آن اینکه:

از آنجا که اساس این تاپیک ارائه دروسی زنجیروار است که بر مقدمات ذکر شده مبتنی است بنده حقیر از پاسخ به سوال کاربرانی که صفحات پیشین این دروس را مطالعه نکرده معذورم زیرا از نوع سوال این حضرات کاملا پیداست که نسبت به مبانی طرح شده آگاهی ندارند لذا پاسخ گفتن به این عزیزان موجب پدید آمدن شبهات جدیدی برای ایشان شده و این سوال و جوابها منجر به هدررفت وقت باقی عزیزانی است که برای مطالعه این تاپیک چندین ماه وقت گذاشته اند.

اما در خصوص سوال عزیزانی که همواره یار و یاورمان در این تاپیک بودند و نسبت به مسائل طرح شده آشنایی دارند انشالله به تدریج پاسخگو خواهم بود.

در خصوص نکته رعایت حرمت استادی نیز ضمن تشکر از سرکار خانم یکی دیگه باید عرض کنم من صرفا ناقل مبانی حکما و اندیشمندانم و از خودم هیچ ندارم و از این حیث اطلاق سمت استادی را بر خود روا نمیدانم اگر چه معتقدم علم در هر کجا که باشد حریمی دارد که تا این حریم رعایت نگردد پرنده خوش نشین علم و دانش بر بام اندیشه افراد نخواهد نشست. لذا درخواست عاجزانه بنده حقیر از عزیزانم این است که به دور از هرگونه حواشی و بی آنکه به صاحب سخن بنگرند در متن سخن تعمق نمایند و همت عالی خود را در درک و پیاده سازی کلمات ارائه شده مصروف نمایند بسیاری از سوالات به تدریج بعد از طرح مبانی دیگری از فلسفه و عرفان برطرف خواهد شد و اگر نشد نگران نباشید بنده حقیر همچنان در خدمتتان خواهم بود و تا آنجا که در حد وسع و بضاعت علمی بنده باشد سعی در زدودن شک و تردید خواهم داشت.
اگر چه معترفم بسیاری از این حقایق اشرف از ادراک عقلی و اقامه برهان و استدلال است و فقط قلب و شهود است که می تواند موید حقایق نازل در لسان آیات و روایات باشد.

بنام خدا
باسلام و عرض ادب

پیشاپیش از طرح سوال در مورد صفحات نخست از دوستان عذرخواهی میکنم

با توجه به اینکه بنده صفحه 38 هستم سوالی دارم

فرمودید روح بخاری در تمام منافذ بدن نفوذ کرده و روح اصلی به وسیله این روح لطیف تدبیر امور بدن میکند
بنده سوالم این است که جایگاه روح اصلی نسبت به بدن را چطور تعریف میکنیم؟

[=Georgia]

حبیبه;695098 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد با توجه به اینکه همه عوالم وجود مظاهر اسماء و صفات حقند

اتش به خاطر داشتن ذاتیاتی که در پستهای قبل فرمودید به نظر می رسد

مظهریت اسم منتقم و یا قهار خداوند را داشته باشد و اثر طبیعی آن باز

طبق فرمایش خود حضرتعالی پاک سازی و تطهیر است و شاید بتوان

گفت زدودن کثافات و ارجاس و آلودگیهای تعلقات جسمانی انسان.

خورشید و اجرام نورانی مثل آن(ستارگان)اگر مورد تعلق نفس ناقص تکامل نایافته باشند

حکم همان مظهریت سخط و انتقام باری تعالی را خواهند داشت که از اسماء جلال حقند

و نفوس آلوده را پاک و صیقلی و آماده و مستعد دریافت تجلیات رحمانی و جمالی خواهد کرد

و این نفوس پرتوهای جمال الهی را بعد از صیقلی شدن توسط آتش اسماء جلالی،منعکس کرده

و گویی به مظهریت اسماء جمالی خداوند که ظهورات آن جنات است ارتقاء خواهند یافت.(این برداشت صحیح است؟)

ببخشید استاد محترم من کمی نا شکیبا هستم و حتما به توصیه حضرتعالی در تدبر و تفکر ان شاالله عمل خواهم کرد

اما لطفا این برداشت ابتدایی از سخنانتان را بررسی بفرمایید.متشکر


با عرض سلام خدمت سرکار خانم حبیبه
برداشت حضرتعالی کاملا درست و مطابق مبانی حکمی و عرفانی است
فقط این نکته را یاد آور می شوم که اگر این فرمایش شما ناظر به این گفته حقیر است که گفتم:
[=Georgia]آری بر این اساس عذاب آتش برای جهنمیان از جانب خداوند سبحان، نه برای کینه و انتقام جویی از اعمال بد ایشان بلکه وسیله ای برای تطهیر و پاک سازی آنها به شمار خواهد رفت.
غرض بنده این بود که آتش عذاب الهی همچون تنبیهات برخواسته از نفوس ناقصه ما نیست که مبتنی بر کینه ورزی و انتقام جویی شخصی باشد بلکه آتش اولا و بالذات مظهر اتم اسمای طهر و طاهر و طهور و طیهور و طیهار الهی است و ثانیا و بالعرض مظهر اسم شریف منتقم حق سبحانه و تعالی می باشد. آری غرض اولی از ایجاد کائنات، تعالی یکایک کلمات، تا آستانه کبریایی ذات الهی است و در این میان، مقتضای یکی هم نشینی در جوار آب خوش گوار علم و جمال الهی برای ازدیاد تقرب است و مقتضای دیگری هم نشینی در جوار آتش سوزان جلال الهی برای زدودن زنگارهای اصل تقرب.

اویس;696594 نوشت:
طیهور و طیهار الهی است

با سلام و ادب و احترام:

و با تشکر از توضیحات حضرتعالی:

استاد گرامی اسماء فوق را تا بحال ندیده بودم و چیزی راجع به آن و فرقشان با أسماء قبل از آن نمی دانم

ممکن است توضیح بفرمایید/با سپاس

یکی دیگه.;696518 نوشت:
از حضرت علی؟
لطفا اول مطلب را کامل بخوانید ،بعد به نحوی اشکال تراشی بفرمایید که .....
این تاپیک متعلق به کسانی است که طالب معرفت نفس هستند .لطفا رعایت طهارت این فضا را بفرمایید.
از سوال شما مشخص است که به هیچ عنوان فرصت خواندن پست 1258 بنده را ندارید لذا این قسمت را با احترام به شما تقدیم میکنم:
از فرمایشات حضرت خامنه ای دام ظله:

سلام علیکم

ببخشید این اشتباه از تکان دهندگی حدیث پیش آمد

من مطالبی رو که مربوط به حدیث مورد نظر بود خواندم ولی قانع کننده نبود. اول اینکه جنین در شکم مادرش هست و دلایلی که آوردند اگر صحیح هم باشد به مادرش برمیگردد نه به پدر. درصورتیکه در این حدیث آمده حضرت به زبیر فرمودند اگر یکی از فرزندان تو سقط شود برای تو بهتر است.

دیگر اینکه چگونه ممکن است یک نفر بتواند 100 فرزند را بزرگ کرده و آنچنان تربیتی کند که در راه خدا جهاد کنند و آنوقت اجرش کمتر از کسی باشد که یک فرزندش سقط شده و هیچ زحمتی برای رشد و تربیتش نکشیده است. اگر چنین چیزی عادلانه به نظر نمیرسد پس این حدیث هم صحیح نیست. دیگر اینکه چند حدیث داریم که اجر مجاهد فی سبیل الله را اینطور سخیف کرده باشد که این حدیث دومیش باشد؟

چرا بدون توجه هر چیزی را به حضرات معصومین نسبت دهیم. مقام چه کسی از حضرات معصوم بالاتر است ...

یکی دیگه.;696522 نوشت:
منظور از حرکت در فلسفه ،این نیست قربان.
صفحات قبلی را می خواندید متوجه می شدید.

هر حرکتی از جمله گردش در بهشت شامل بلفعل شدن قوه میباشد.
اگه نمیشه بگید تا ما هم با عجایب آشنا شویم

اویس;696558 نوشت:
[=Georgia]با عرض سلام خدمت همه همراهان این تاپیک
ضمن عرض سپاس از سرکار خانم حبیبه و سرکار خانم یکی دیگه که با بیانات متین و معقول خود درصدد پاسخگویی به اشکالات طرح شده بودند باید نکته ای را محضرتان تقدیم نمایم و آن اینکه:

از آنجا که اساس این تاپیک ارائه دروسی زنجیروار است که بر مقدمات ذکر شده مبتنی است بنده حقیر از پاسخ به سوال کاربرانی که صفحات پیشین این دروس را مطالعه نکرده معذورم زیرا از نوع سوال این حضرات کاملا پیداست که نسبت به مبانی طرح شده آگاهی ندارند لذا پاسخ گفتن به این عزیزان موجب پدید آمدن شبهات جدیدی برای ایشان شده و این سوال و جوابها منجر به هدررفت وقت باقی عزیزانی است که برای مطالعه این تاپیک چندین ماه وقت گذاشته اند.

اما در خصوص سوال عزیزانی که همواره یار و یاورمان در این تاپیک بودند و نسبت به مسائل طرح شده آشنایی دارند انشالله به تدریج پاسخگو خواهم بود.

در خصوص نکته رعایت حرمت استادی نیز ضمن تشکر از سرکار خانم یکی دیگه باید عرض کنم من صرفا ناقل مبانی حکما و اندیشمندانم و از خودم هیچ ندارم و از این حیث اطلاق سمت استادی را بر خود روا نمیدانم اگر چه معتقدم علم در هر کجا که باشد حریمی دارد که تا این حریم رعایت نگردد پرنده خوش نشین علم و دانش بر بام اندیشه افراد نخواهد نشست. لذا درخواست عاجزانه بنده حقیر از عزیزانم این است که به دور از هرگونه حواشی و بی آنکه به صاحب سخن بنگرند در متن سخن تعمق نمایند و همت عالی خود را در درک و پیاده سازی کلمات ارائه شده مصروف نمایند بسیاری از سوالات به تدریج بعد از طرح مبانی دیگری از فلسفه و عرفان برطرف خواهد شد و اگر نشد نگران نباشید بنده حقیر همچنان در خدمتتان خواهم بود و تا آنجا که در حد وسع و بضاعت علمی بنده باشد سعی در زدودن شک و تردید خواهم داشت.
اگر چه معترفم بسیاری از این حقایق اشرف از ادراک عقلی و اقامه برهان و استدلال است و فقط قلب و شهود است که می تواند موید حقایق نازل در لسان آیات و روایات باشد.

اگر منظورتان از ناآشنایان با دروس بنده ام..
باید عرض کنم که تمام صفحات این تاپیک را خوانده ام

نمیشه صحبت از معاد جسمانی صدرا کرد و اما در حل مسله تکامل برزخی به نظری رجوع کرد که مقصودی جز معاد روحانی ندارد

[=Georgia]

Niyaz;695203 نوشت:
ببخشید بنده کمی سردرگم شدم! اکثر نفوس هنگام مرگ تکامل مورد نظر را پیدا نکرده اند لذا مجدد به طریقی باید به عالم ماده دسترسی پیدا کنند. ذات نفس که میرود به عوالم ما فوق. اسباب تکامل برزخی هم که باقیات الصالحات بودند مثل فرزند. خب نفس به علت تعلق به عالم ماده مجددا می آید و به سمت اجرام آسمانی جذب میشود و منتظر میشود تا فرزندش مثلا کار خیری انجام دهد تا وی حرکت جوهری داشته باشد و در غالب جرم آسمانی کامل شود؟ اگر بعد از مرگ بجای عمل صالح، فرزندانش لعن و نفرین حواله ی والدین کردند چه میشود؟

و اینکه آیا جذب شدن نفس به سمت اجرام آسمانی نوعی عذاب هم برای نفس دارد مثل قیامت؟

و سوال آخر اینکه ما در دنیا عوالم قبلی که در آن بودیم را یادمان نمی آید. در برزخ چطور است؟ مثلا نفسی که جذب اجرام آسمانی شده یادش هست که در غالب انسان بوده قبلا؟ من حس خوبی ندارم به اینکه در آینده وارد یک جرم آسمانی شوم!!!


با عرض سلام و ادب خدمت سرکار خانم نیاز
این مطلب که فرمودید اکثر نفوس هنگام مرگ تکامل مورد نظر را پیدا نکرده اند کاملا درست است . متاسفانه به ندرت اتفاق می افتد که انسانها از قابلیت موجود در نفس ناطقه خویش استفاده کامل برده و بدون نیاز به تکامل برزخی تمامی کمالات لایق جان خویش را دارا شوند و به مقامات عالیه راه یابند.
همچنین درست است که باقیات الصالحات مهمترین عامل تکامل برزخی نفوس ناقصه است ولی باید توجه داشت این فیض رسانی از عالم طبیعت به عوالم مافوق، بدون تعلق و وابستگی نفس به عالم ماده امکان پذیر نخواهد بود یعنی چنین نیست که نفس هیچ توجه و نگاه و نیاز و تعلقی به عالم ماده نداشته و در عین حال درصدد تکامل برزخی باشد. ماده اصلی تکامل برزخی آثار و اعمالی است که یا شخص از خود در دنیا به یادگار گذاشته و یا دیگران به او هبه می کنند و در هر دو حال عالم ماده نقش به سزایی در تکامل برزخی افراد دارند.

اما همچنان که گفتیم این تعلق و چشم داشت به عالم ماده از طریق بدن عنصری و روح بخاری نیست زیرا اساسا این مرکب راهوار از نفس انسانی گرفته شد و نفس ناگزیز است با تعلق به جرمی دیگر که اشبه به روح بخاری است سنخیبت لازم را برای بهره برداری از عالم طبیعت فراهم سازد آن جرم آتش موجود در اجرام آسمانی است.

نکته دیگر اینکه همچنان که قبلا گفتیم تعلق به اجرام آسمانی به معنای این نیست که نفس در آنها حلول یابد بلکه نوعی علاقه و وابستگی مراد است که از مجرای این واسطه ارتباط غیر تامی بین نفس مجرد با عالم ماده برقرار گردد.
لازم به ذکر است که ارتباط تام نفس با عالم ماده در زمانی محقق می شد که نفس خود دارای بدن مادی باشد.

اما دو خصوصیت قابل توجه در آتش است که موجب صعود برزخی نفس می شود یکی لطافت و دیگری سوزانندگی.

نفس از طریق لطافت موجود در آتش سنخیت لازم برای ارتباط با عالم ماده را کسب می نماید و از طریق ارتباط با خاصیت سوزانندگی آن به زدودن عوارض هواجس نفسانی خود می پردازد.

یکی از بطون معانی روایاتی که حضرت عیسی علیه السلام را مقیم در آسمان چهارم می دانند نیز همین است به زعم حقیر حضرت عیسی به خاطر شدت لطافتی جسمانی که از ناحیه پدر جبرئیلی خود دارا است موت طبیعی نخواهند داشت و تا قیام حضرت بقیه الله الاعظم در آسمان چهارم که همان کره آتش در لسان صاحبان علم هیات و نجوم است ساکن خواهند بود. فتدبر!

[=Georgia]نکته ای را که در پاسخ شبهه برخی حضرات لازم به ذکر می دانم این است که اساس تکامل برزخی بر استعداد و قابلیتی است که شخص از دنیا با خود برده است یعنی اگر شخص بواسطه علم و عملی که در دنیا کسب نموده قابلیت فیض را داشته باشد قادر به تکامل برزخی خواهد بود در غیر این صورت تکامل برزخی برای همگان متصور نیست و چنان نیست که آتش برای همگان مظهر اسم شریف طهر و طاهر و طهور و طیهور و طیهار باشد باشد بلکه برای عده ای نیز مظهر شدید العقاب باقی خواهد ماند. از این روی شبه بهشتی شدن کافرین و مشرکین و منافقینی که تصریح به خلود جهنمی بودن ایشان شده است نیز برطرف خواهد شد.
این پاسخ ناظر به شبهاتی است که در صفحه 124 این تاپیک طرح شده است

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;695261 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم
استاد به فریاد برسید که در این هزار تو،سخت محتاج دستگیری حضرتعالی هستیم.

تکامل برزخی ،به چه صورت محقق می شود؟ آیا فقط بوسیله ی باقیات الصالحات و خیراتی که از دنیا میرسد؟

یعنی اگر هیچ کس نباشد که حاضر باشه ما رو یاد کنه یا هیچ باقیات الصالحاتی نداشته باشیم،این وابستگی نفس به جرم آسمانی برای ما هیچ سودی ندارد؟

آیا هر نفسی در برزخ با توجه به ظرفیتی که در دنیا برای خود حاصل کرده است،میتواند به تکامل عقلی ادامه دهد؟
با تقدیم احترام و سپاس


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
مهمترین رکن در تکامل برزخی استعداد و قابلیتی است که فرد با خود از دنیا به عوالم مافوق برده است و راحت ترین وسیله برای تکامل برزخی گناهکاران باقیات الصالحاتی است که از فرد بر جای مانده است. در غیر این صورت اگر فردگنه کار استعداد لازم برای تکامل را داشته باشد و خیراتی از دنیا برای تکامل وی ارسال نگردد تکامل برزخی چنین نفسی صرفا با مواجهه عذاب و تحمل شدائد آن خواهد بود.
[/]

اویس;697337 نوشت:
از ناحیه پدر جبرئیلی خود دارا است موت طبیعی نخواهند داشت و تا قیام حضرت بقیه الله الاعظم در آسمان چهارم که همان کره آتش در لسان صاحبان علم هیات و نجوم است ساکن خواهند بود. فتدبر!

با سلام و عرض ادب:

استاد گرامی

دو سؤال برای من پیش آمد:

1-منظور از پدر جبرائیلی خویش در باره حضرت عیسی علی نبینا و اله و علیه السلام چیست؟ ایا منظور همان واسطیت در القاء روح است؟

2-جایگاه حضرت عیسی علیه السلام کره آتش است به چه معناست ؟ما با تعلق نفوس ناقصه به اجرام سماوی و آتش آن که برای بعضی پاک کننده هواجس جسمانی بود

و برای بعضی مظهریت اسم شدید العقاب را داشت مواجه شدیم(در پستهای قبل).چگونه جایگاه ایشان را در ان مقام می توان تحلیل نمود؟ با سپاس

S.A.J;697464 نوشت:
هرچند طریق معرفت نفس اینجا نیست...

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

طریق معرفت نفس را خداوند خودشناسی مقرر فرمود و هر که خویش را شناخت

لاجرم جایگاه خویش را خواهد شناخت.

و هر که جایگاه خویش شناخت ،خواهد دانست "با هر کس هر چیز نتوان گفت."

با سپاس

حرکت در عالم برزخ نافی معاد جسمانی صدرایی

《اگر در عالم مثال هم حرکت می بود و آنجا عالم وقوف و توقف در حرکت نبود و وجود همانطور می توانست باز هم درحرکت باشد و به افق عالم عقل برسد و به عقل تبدیل شود..در این صورت برای احدی معاد جسمانی نبود و همه معاد روحانی می داشتند》
تقریرات فلسفی امام خمینی.ج3.ص575

ملاali;697767 نوشت:
حرکت در عالم برزخ نافی معاد جسمانی صدرایی

《اگر در عالم مثال هم حرکت می بود و آنجا عالم وقوف و توقف در حرکت نبود و وجود همانطور می توانست باز هم درحرکت باشد و به افق عالم عقل برسد و به عقل تبدیل شود..در این صورت برای احدی معاد جسمانی نبود و همه معاد روحانی می داشتند》
تقریرات فلسفی امام خمینی.ج3.ص575

با سلام:

نکته بسیار جالبی را مطرح کردید.

اما به گمانم منظور حضرت امام مثال نزولی باشد نه صعودی

پس وجود حرکت کمالی در برزخ نمی تواند نافی معاد جسمانی باشد.

"ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها"

اصلا یک اصل قرانی یا شاید بهتر است بگویم یک تایید قرانی بر این حرکت

آیه شریفه"انا لله و انا الیه راجعون" است.

تا استاد چه بفرمایند!!!!

حبیبه;697777 نوشت:
با سلام:

نکته بسیار جالبی را مطرح کردید.

اما به گمانم منظور حضرت امام مثال نزولی باشد نه صعودی

پس وجود حرکت کمالی در برزخ نمی تواند نافی معاد جسمانی باشد.

"ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها"

اصلا یک اصل قرانی یا شاید بهتر است بگویم یک تایید قرانی بر این حرکت

آیه شریفه"انا لله و انا الیه راجعون" است.

تا استاد چه بفرمایند!!!!


سلام
خیر صحبت در مورد برزخ صعودی است(صریحا)

این هم سخنانی دیگر:

《رها کردن جنبه لاجسمیت به مرتبه مثالی رسیدن است،و وقتی موجودی به آن مرتبه رسید حرکت در حقیقت امتدادیه اش توقف پیدا میکند،چون اگر فرض شود که آنجا هم این حرکت ادامه دارد..دیگر معاد جسمانی نخواهد بود.
چنانکه بعضی از انجیل هم نقل کرده اند که بعد از چند هزار سال همه تبدیل به ملایکه میشوند.
ولی اینطور نیست..زیرا عالم مثال حرکت ندارد.》
ت . ف . امام خمینی ج 3 572

لازمه که بدانید نظریه تعلق روح به اجرام لطیف سماوی برای تکامل، مربوط به ابن سیناست..
و ابن سینا اصلا به عالم مثال معتقد نیست بلکه عالم را فقط دوبخش مادی و عقلی میداند.. و از نظر فلسفی فقط به معاد روحانی باور دارد..و آیات مربوط به نعم و شقاوت اخروی در قرآن را از باب مجاز و استعاره میداند

و این نظریه تکامل برزخی را از آن جهت طرح کرده که معتقد است اکثر ناس در حیات دنیا به تعقل امور نمیرسند لذا بعد از مرگ نیز به جسم دیگری نیاز دارند تا بتوانند باز تخیل کنند و بیاموزند و نهایتا از صورت(یعنی عالم ماده) به عقل و عالم بی صورت برسند.

و این در حالی است که جناب صدرا معاد جسمانی را بر مبنای وجود عالم مثال و توقف حرکت در آن ، ثابت کرده
البته نظریه صدرا هم بی ایراد نیست که آن بحث دیگری است.

ملاali;697811 نوشت:
سلام
خیر صحبت در مورد برزخ صعودی است(صریحا)

این هم سخنانی دیگر:

《رها کردن جنبه لاجسمیت به مرتبه مثالی رسیدن است،و وقتی موجودی به آن مرتبه رسید حرکت در حقیقت امتدادیه اش توقف پیدا میکند،چون اگر فرض شود که آنجا هم این حرکت ادامه دارد..دیگر معاد جسمانی نخواهد بود.
چنانکه بعضی از انجیل هم نقل کرده اند که بعد از چند هزار سال همه تبدیل به ملایکه میشوند.
ولی اینطور نیست..زیرا عالم مثال حرکت ندارد.》
ت . ف . امام خمینی ج 3 572

لازمه که بدانید نظریه تعلق روح به اجرام لطیف سماوی برای تکامل، مربوط به ابن سیناست..
و ابن سینا اصلا به عالم مثال معتقد نیست بلکه عالم را فقط دوبخش مادی و عقلی میداند.. و از نظر فلسفی فقط به معاد روحانی باور دارد..و آیات مربوط به نعم و شقاوت اخروی در قرآن را از باب مجاز و استعاره میداند

و این نظریه تکامل برزخی را از آن جهت طرح کرده که معتقد است اکثر ناس در حیات دنیا به تعقل امور نمیرسند لذا بعد از مرگ نیز به جسم دیگری نیاز دارند تا بتوانند باز تخیل کنند و بیاموزند و نهایتا از صورت(یعنی عالم ماده) به عقل و عالم بی صورت برسند.

و این در حالی است که جناب صدرا معاد جسمانی را بر مبنای وجود عالم مثال و توقف حرکت در آن ، ثابت کرده
البته نظریه صدرا هم بی ایراد نیست که آن بحث دیگری است.

فرمایشات حضرت امام ناظر به حرکت مادی جسمانی است طبق تعاریف فلسفه از حرکت که خروج از قوه به سوی فعلیت است

بله مسلما حرکت مادی به این معنا در برزخ نیست و این در فلسفه ثابت است.

اما نفس انسان در قوس صعود، حرکتی تا رسیدن به تجرد تام را خواهد داشت و این مغایر با فرمایش حضرت امام نیست

چرا که اصلا منظور ما از حرکت، حرکت مادی نیست (به معنای فلسفیش)بلکه تکامل علمی است و رهایی نفس ناطقه

از حجبی که در سیر نزولی و در عوالم مادی به ان گرفتار شده است.بین این دو فرقی آشکار است .

[="Georgia"][="Blue"]

آفرینـــــش;695279 نوشت:
سلام علیکم جناب استاد اویس

کتاب هایی که در این باره هست رو میشه به بنده حقیر معرفی کنید؟


با عرض سلام خدمت خواهر گرامی سرکار خانم آفرینش
در باب مبانی عمیق حکمی و عرفانی معرفت نفس کتب بسیاری به زبان فارسی و عربی نوشته شده است که عمدتا حاوی قلمی ثقیلی در ارائه مفاهیم هستند و مطالعه آنها نیازمند مقدماتی چون آگاهی از ادبیات عرب و منطق است که این خود وقت بسیاری از خوانندگان خواهد برد. بنده حقیر در این تاپیک قصد دارم با بهره گیری از کتبی حکمی و عرفانی چون شفا و اشارات و اسفار و شرح منظومه و فصوص الحکم و مصباح الانس و سرح العیون و کتب دیگر و نیز برخی از بهره های شخصی خود، مطالب عمیق فلاسفه و عرفای پیشین را با زبانی ساده محضرتان تقدیم نمایم. لذا معرفی کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است به دلیل سنگینی زبان ارائه آنها فایده چندانی برایتان نخواهد داشت. فعلا اگر خواهان مطالعه در این باب هستید کتاب دروس معرفت نفس استاد علامه حسن زاده آملی را محضرتان پیشنهاد می کنم.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

ملاali;695456 نوشت:
اولا :
مگر حرکت و تکامل در روایات مختص برزخ است؟
ما روایات زیادی داریم که بعد قیامت هم تکامل هست ...هر دمش مانند دم قبل نیست..
خب این یعنی تغییر
و بحث حرکت هم که روشنه..بدون حرکت چگونه میتوان در بهشت نکاح کرد؟! و گشت و گذار کرد!
حرکت و تغییر بعد از عالم برزخ را چگونه توجیه میکنید؟

اگر چه حرکت به معنای اعم آن یعنی اعم از حرکت طولی نزولی و صعودی و نیز حرکت عرضی شامل تمامی عوالم وجودی انسان است اما آنچه از حرکت در عبارات پیشین مد نظر راقم است حرکت استکمالی صعودی از نقص به کمال است که در دنیا و عالم مثال مصداق یافته و مصداق اتم آن همان عالم ماده است. لذا اگر چه مفهوم عام حرکت بالخصوص حرکت عرضی و گشت و گذار در کمالات بالفعل خود در غالب بهره مندی از نعمتهای بهشتی در بهشت نیز موجود است اما آنچه نیازمندی به ماده را در باب حرکت مسجل می سازد حرکت استکمالی از نقص به کمال است که شامل حرکت مادی دنیوی و مثالی برزخی نفس انسانی می باشد.

ملاali;695456 نوشت:
ثانیا:
اگر برزخ همان وارد شدن در اتش است و محل تطهیر...با بهشت برزخی که آن هم در روایات بسیار آمده چه میکنید؟

برزخ لزوما به معنای ورود در آتش نیست بلکه برزخ عالمی برای تکامل نفوس ناقصه است که این نفوس بسته به مقدار نقص و کمال خود می توانند با تعلق یافتن به اجرام آسمانی از این فرصت برای تکامل نفسانی خود بهره برداری کنند چه بسا نفوسی که تمامی کمالات لایق نفسانی خود را در عالم ماده استیفا کرده باشند و در عالم برزخ نیز نیازی به حرکت استکمالی از نقص به ماده نداشته و در بهشت برزخی متقرر باشند.

ملاali;695456 نوشت:
ثالثا:
با مطالعه مطالب شما متوجه شدم که شما صدرایی می اندیشید و به معاد جسمانی مثالی معتقدید
ولی تعجب میکنم برای توجیه تکامل برزخی نظر ابن سینا را طرح میکنید..!
و خوب میدانید که با مبانی شیخ الریس به معاد روحانی میرسیم نه جسمانی

فکر نمیکنید با مبانی متناقض پای معرفت نفس لنگ است؟؟؟


اگر کسی را یافتید که در میان اندیشمندان نظر یکی را بیشتر می پسندد و عمارت فکر و اندیشه خود را بر اساس کاخ رفیع نظرات وی می سازد لزوما به این معنا نیست که در تمامی جزییات از او کپی برداری کرده و حق بهره مندی از نظرات ارزشمند دیگران را نداشته باشد هنر آن است که دستگاه فکر و اندیشه ما قدرت جمع افکار و نظرات همه حکما و عرفای بالله را داشته باشد و با بهره مندی از برهانیات نظرات ایشان معجونی شیرین را برای رفع تشنگی طالبان حقیقت ارائه دهد.

[/]

[=Georgia]

معلق;695507 نوشت:
سلام مجدد
سوال اینه که خب همین حرکت جوهری و امکان رشد از کجا آمده؟
از خودش که نیومده
یک مبدایی دارد و در نگاه فلسفی اون مبدا قطعا عوالم برزخی و عقلی است

مبدا حرکت جوهری و امکان رشد ، ماده و عالم طبیعت است نه عوالم برزخی و عقلی چرا که عالم مثال و عالم عقل اساسا از ماده که رکن رکین حرکت جوهری است برهنه و خالی می باشند.

معلق;695507 نوشت:
اینکه بعد از مرگ امکان رشد عملی نیست را چگونه دال بر اتم بودن و کامل بودن این عوالم بگیریم؟

اولا اینکه در عالم برزخ امکان رشد وجود دارد و در صفحات پیشین بنده حقیر در صدد بیان همین اصل حرکت یعنی همان تکامل برزخی هستم.
ثانیا عالم عقل عالم فعلیت مطلقه است و تا قوه و استعداد در وجود آدمی به مرحله فعلیت نرسد بدان اطلاق عقل(اعم از نظری و عملی) نمی شود. لذا کامل بودن عقل ناشی از استیفای تمای استعدادهای موجود در نهاد آدمی است و از این حیث می توان کامل تر بودن عقل را نسبت به عوالم مادی و مثالی نفس انسانی نتیجه گرفت.

معلق;695507 نوشت:
یک گله ایی هم از شما استاد دارم که چرا بین آقایون و خواهران تبعیض قایل میشوید؟ خواهرانو تحویل میگیرید اما یه جواب سلام خشکه خالی آقایونو خصوصا بنده رو نمیدید

این تبعیضو منه حوری خواه و منه نچشیده محبت خدا و ندیده وجه الله چه معنا کنم؟
جسارت منو ببخشید


الحمدلله بنده حقیر در جایی که سخن از علوم و معارف و بهره مندی از چشمه های جوشان حکمت در میان است هیچ تمایزی بین آقایان و بانوان قائل نیستم و معتقدم هرکسی به حسب ادب و طهارت نفسانی خود می تواند از دریای بیکران علوم قرآن و احادیث بهره مند شود. شما نیز اگر تشنه حقیقتید بدون اشتغال به رهزنهای طریق معرفت، فکر و ذهن و خلوت خود را از اصول القا شده پر نمایید تا در این غافله گوی سبقت بلند اندیشی را از دیگران بربایید.

شخصی بد ما به خلق می گفت
ما سینه ز بد نمی خراشیم
ما نیکی او به خلق گفتیم
تا هر دو دروغ گفته باشیم

[=Georgia]با عرض سلام و ادب خدمت همه عزیزان و سروران گرامی ام
امروز خبر رحلت پدر بزرگوار سرکار خانم ساغر را در سایت دیدم و از این خبر بسیار متاثر شدم.

سرکار خانم ساغر که از خوانندگان مشتاق و ثابت این تاپیک بودند زحمت بسیاری برای طراحی امضای بنده کشیده اند و از این جهت همیشه یاد ایشان در خاطر بنده است.

خواهرم در این داغ بزرگ همه ما اسک دینی ها را همراه و یاور و شریک خود بدانید
امیدوارم خدای متعال با مغفرت و رحمت بیکران خود پدر بزرگوارتان را غریق آرامش سازد.



خواهرم! آدمی در سرای هستی همواره در دریای مواج اسمای جمال و جلال الهی در انقلاب و دگرگونی است. گاه می زنند و گاه می نوازند گاهی می بُرند و گاه می بَرند گاه می نوشانند و گاه می جوشانند گاه می دهند و گاه می گیرند گاهی می نوازند و گاه می خراشند،. گاه سرچشمه رحمتند و گاه آتشفشان نقمت.

آری عمود خیمه عالم بر تیرک بلا و مصائب استوار است و در این جهان، جام از آن جانی است که پربلاتر باشد. اگر عمری را در مطالعه صحف زندگی اولیای الهی صرف نمایی سطری را پیدا نخواهی کرد که حاکی از آسایش و یک نواختی و رفاه دائمی حیاتشان باشد بلکه هر چه است رنجنامه ی بی پایانی است که از صدر خلقت از احوالات اولیاء الله منقوش است.


نازپرورده تنعم نبرد راه به جای
عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد

تو که در صراط آدمیت قدم گرفته ای از همان آغاز بدان که مامون از مصائب نخواهی بود و دنیا با همه قوا و لشگر حقانی خود تو را به قتله گه عشق سوق خواهد داد تا عیار ارادتت را بیازماید و قدر معرفتت را بسنجد. مباد از داغ این هجران که به راستی از بزرگترین تالمات روزگار است عنان صبر و استقامتت را از کف داده و زبان به گله و شکایت بگشایی. آنکه طبیب دردمندان است با مرهم گذر ایام و روزگاران داغ غمت را تسکین خواهد داد پس بکوش از خود آن را به یادگار گذاری که مصداق بارز مقام تسلیم و رضایت به قضا و قدر حق باشد که همین اثر، سرمایه گوهر وجودی و مایه فخر و مباهات تو به اندوخته هایت خواهد بود.

ما را در این غم جانگداز در کنار خود بدان و با توسل به خاندان پاک اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بر سعه نفسانی خود بیفزای و با خود همواره این کلام را زمزمه و اندیشه کن که: الهی موج از دریا خیزد و با وی آمیزد در وی گریزد و از وی ناگزیر است اناالله و انا الیه راجعون.

اویس;697885 نوشت:
[=Georgia]
با عرض سلام خدمت خواهر گرامی سرکار خانم آفرینش
در باب مبانی عمیق حکمی و عرفانی معرفت نفس کتب بسیاری به زبان فارسی و عربی نوشته شده است که عمدتا حاوی قلمی ثقیلی در ارائه مفاهیم هستند و مطالعه آنها نیازمند مقدماتی چون آگاهی از ادبیات عرب و منطق است که این خود وقت بسیاری از خوانندگان خواهد برد. بنده حقیر در این تاپیک قصد دارم با بهره گیری از کتبی حکمی و عرفانی چون شفا و اشارات و اسفار و شرح منظومه و فصوص الحکم و مصباح الانس و سرح العیون و کتب دیگر و نیز برخی از بهره های شخصی خود، مطالب عمیق فلاسفه و عرفای پیشین را با زبانی ساده محضرتان تقدیم نمایم. لذا معرفی کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است به دلیل سنگینی زبان ارائه آنها فایده چندانی برایتان نخواهد داشت. فعلا اگر خواهان مطالعه در این باب هستید کتاب دروس معرفت نفس استاد علامه حسن زاده آملی را محضرتان پیشنهاد می کنم.

سلام علیکم

متشکرم بابت توضیحات و راهنمایی

إن شاءالله مطالعه خواهم کرد..

حبیبه;697822 نوشت:
فرمایشات حضرت امام ناظر به حرکت مادی جسمانی است طبق تعاریف فلسفه از حرکت که خروج از قوه به سوی فعلیت است

بله مسلما حرکت مادی به این معنا در برزخ نیست و این در فلسفه ثابت است.

اما نفس انسان در قوس صعود، حرکتی تا رسیدن به تجرد تام را خواهد داشت و این مغایر با فرمایش حضرت امام نیست

چرا که اصلا منظور ما از حرکت، حرکت مادی نیست (به معنای فلسفیش)بلکه تکامل علمی است و رهایی نفس ناطقه

از حجبی که در سیر نزولی و در عوالم مادی به ان گرفتار شده است.بین این دو فرقی آشکار است .

بله فرمایش شما درسته
اما صحبت جناب اویس ناظر به حرکت مادی است ...
تعلق به جسم لطیف برای تکامل چیزی جز حرکت مادی نیست
ظاهرا به مطالب ما دقت نمیکنید...

عرض کردم صاحبان نظریه تعلق به جسم لطیف که فارابی و ابن سینا هستند به عالم مثال معتقد نیستند و برزخ را تتمه عالم ماده میدانند برای رسیدن به عالم عقلی و معاد روحانی...
نمیشه به عالم مثال و معاد جسمانی معتقد بود و این نظریه را طرح کرد.

اویس;697897 نوشت:
[="Georgia"][="Blue"]

اگر کسی را یافتید که در میان اندیشمندان نظر یکی را بیشتر می پسندد و عمارت فکر و اندیشه خود را بر اساس کاخ رفیع نظرات وی می سازد لزوما به این معنا نیست که در تمامی جزییات از او کپی برداری کرده و حق بهره مندی از نظرات ارزشمند دیگران را نداشته باشد هنر آن است که دستگاه فکر و اندیشه ما قدرت جمع افکار و نظرات همه حکما و عرفای بالله را داشته باشد و با بهره مندی از برهانیات نظرات ایشان معجونی شیرین را برای رفع تشنگی طالبان حقیقت ارائه دهد.

[/]

بله اما به شرطی که ترکیبات واقعا معجون شود نه خورشت دلاشوب
شما خودتون باید بهتر بدانید
ترکیبات نباید اشکال فلسفی و منطقی ایجاد کند
نظریه《 تکامل به واسطه تعلق به جسم لطیف》 مبتنی بر مادی و عقلی بودن عالم است نه مادی ،مثالی و عقلی....
نمیتوان به معاد جسمانی صدرایی معتقد بود و این نظریه رو هم طرح کرد

خود صدرا هم این نظریه رو رد کرده..اون هم نه فقط به خاطر مشکل تناسخ بلکه بیشتر به خاطر اثبات وجود عالم مثالی که شیخ الریس در اثباتش ناتوان بوده

لذا اگر شما هم معتقد به عالم مثال هستید باید فکر دیگری برای تکامل برزخی بنمایید
برزخ در این دیدگاه تتمه همین عالم مادی است نه عالم مستقلی به نام عالم مثال

تعلق به جسم لطیف و وجود عالم مثال ناقض یکدیگرند
امیدوارم متوجه این اشکال شده باشید.

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;696381 نوشت:
ا سلام و احترام:

استاد گرامی،حضرت علامه طباطبایی در کتاب انسان از آغاز تا انجام

اشاره دارند که روح از عالم أمر است که تدریج در آن راه ندارد و می دانیم

که تعبیر به خلق متضمن تدریج است حتی أمری بودن روح در آیه ی دیگری تصریح

شده است:" قل الروح من أمر ربی"

با این تفاصیل بین این دو آیه و سخن علامه در این دو موضع چگونه می توان جمع کرد:

1-"ثم انشأناه خلقا آخر"....."قل الروح من أمر ربی"

2-گرچه حضرت علامه تصریح می کنند که از واژه انشأناه استفاده شده است تا نشان دهد این خلق با مرحله مادی قبل متفاوت است

ولی بالاخره واژه خلق را داریم.(خلقا آخر)

با سپاس


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
نکته اول: روح اگر چه خود از عالم امر است و حدوث آن به نحو انشا و دفعی می باشد ولی باید توجه داشت که مطابق مبنای جسمانیه الحدوث،نفخ روح مسبوق به فراهم آمدن زمینه ای است که به تدریج حاصل می شود یعنی از آنجا که نطفه در بازه زمانی 4 ماه و ده روز آمادگی لازم برای نفخ روح را می یابد از این روی تدریجی بودن بستر لازم نفخ روح منافاتی با دفعی بودن خلقت خود روح نخواهد داشت.
نکته دوم: این که فرمودید تعبیر به خلق متضمن تدریج است فرمایش صحیحی نیست در خلق، تدریج نهفته نیست و هر خلقی متضمن حدوث تدریجی نیست یه عنوان مثال ملائکه الله نیز خلق الهی به شمار می روند ولی هرگز حدوث تدریجی ندارند بلکه صاحب انشای دفعی و کمالات فعلی هستند. آنچه رکن رکین خلق است حد و اندازه و نقص است نه تدریج.

[/]

اویس;698535 نوشت:
نکته دوم: این که فرمودید تعبیر به خلق متضمن تدریج است فرمایش صحیحی نیست در خلق، تدریج نهفته نیست و هر خلقی متضمن حدوث تدریجی نیست یه عنوان مثال ملائکه الله نیز خلق الهی به شمار می روند ولی هرگز حدوث تدریجی ندارند بلکه صاحب انشای دفعی و کمالات فعلی هستند. آنچه رکن رکین خلق است حد و اندازه و نقص است نه تدریج.

با سلام و ادب

استاد گرامی پاسخ حضرتعالی را که مطالعه می کردم نکته دیگری به ذهنم رسید:

خلق الزاما تدریج به مفهوم در بستر زمان قرار گرفتن نیست،تدریج رتبی هم می تواند

باشد،کمااینکه در ایه مورد بحث شاید به قرینه آخر بتوان همین مفهوم را از ان دریافت کرد

به این معنا که سپس روحی به جسم تعلق گرفت که هم از نظر آفرینش با جسم متفاوت است

هم به لحاظ رتبه وجودی!

این مفهوم می تواند صحیح باشد؟

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;698542 نوشت:
با سلام و ادب

استاد گرامی پاسخ حضرتعالی را که مطالعه می کردم نکته دیگری به ذهنم رسید:

خلق الزاما تدریج به مفهوم در بستر زمان قرار گرفتن نیست،تدریج رتبی هم می تواند

باشد،کمااینکه در ایه مورد بحث شاید به قرینه آخر بتوان همین مفهوم را از ان دریافت کرد

به این معنا که سپس روحی به جسم تعلق گرفت که هم از نظر آفرینش با جسم متفاوت است

هم به لحاظ رتبه وجودی!

این مفهوم می تواند صحیح باشد؟


در مقام گفتار به لسان اهل فن باید به اصطلاحات ایشان نیز متعهد و مقید باشیم یعنی مثلا وقتی می خواهیم گفت و شنودی فلسفی داشته باشیم باید به اصطلاحات فلاسفه متعهد بوده و مطابق معانی مرتکز ایشان سخن بگوییم.
کلمه تدریج در لسان فلاسفه ناظر به عالم ماده و زمان است و وقتی سخن از تدریج به میان می آید ناخداگاه مفهوم زمان نیز با آن خواهد بود.
اگر چه تکامل در عالم برزخ که مادون عالم عقل است نیز به تدریج صورت می گیرد اما اصطلاح تدریج را در عالم برزخ را نیز به کار نمی برند چه رسد به عالم عقول و ملائکه الله که ذاتا عاری از ماده و احکام ماده هستند.
اما مطلب شما در جای خود صحیح است . روحی که بعد از 4 ماه و 10 روز به جنین انشا می شود هم از نظر آفرینش و هم از حیث رتبه وجودی از بدن متفاوت است و اطلاق خلق آخر در آیه کریمه مذکور نیز ناظر به همین تفاوت رتبه وجودی است.

[/]

[="Georgia"][="Blue"]

bsky;696585 نوشت:
بنام خدا
باسلام و عرض ادب

پیشاپیش از طرح سوال در مورد صفحات نخست از دوستان عذرخواهی میکنم

با توجه به اینکه بنده صفحه 38 هستم سوالی دارم

فرمودید روح بخاری در تمام منافذ بدن نفوذ کرده و روح اصلی به وسیله این روح لطیف تدبیر امور بدن میکند
بنده سوالم این است که جایگاه روح اصلی نسبت به بدن را چطور تعریف میکنیم؟


با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست گرامی
خوشحالیم که با همت والایتان به مطالعه صفحات این تاپیک اشتغال یافته اید و ما را در این صراط همراهی می کنید.
روح یا نفس ناطقه انسانی بر خلاف روح بخاری، وجودی کاملا روحانی و مجرد دارد و حلول آن در بدن بی معنی بوده و منجر به جسمانی بودن نفس خواهد شد. لذا در تدبیر روح مجرد نسبت به بدن، نمی توان مشابه روح بخاری که نفوذ در ذرات بدن دارد سخن گفت.
روح به جهت خصوصیت تجرد خویش، مفارغ از ماده و خصوصیات ماده است لذا سوالاتی از جمله کجایی روح از اساس باطل است زیرا کجایی شی ناظر به مکان داشتن است در حالی که روح مجرد، مکان ندارد.
آنچه مسلم است نوعی تعلق استکمالی نفس به بدن است یعنی نفس برای ارتقا به مراتب عالی روحانی خود در عالم ماده محتاج به بدن مادی بوده و بدان تعلق دارد اما این که نحوه تعلق و تدبیر نفس نسبت به بدن چگونه است خارج از ادراک عمومی فهم بشر خارج بوده و انسان برای ادراک آن ناگزیر به شهود است.

[/]

اویس;698596 نوشت:
[=Georgia]
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست گرامی
خوشحالیم که با همت والایتان به مطالعه صفحات این تاپیک اشتغال یافته اید و ما را در این صراط همراهی می کنید.
روح یا نفس ناطقه انسانی بر خلاف روح بخاری، وجودی کاملا روحانی و مجرد دارد و حلول آن در بدن بی معنی بوده و منجر به جسمانی بودن نفس خواهد شد. لذا در تدبیر روح مجرد نسبت به بدن، نمی توان مشابه روح بخاری که نفوذ در ذرات بدن دارد سخن گفت.
روح به جهت خصوصیت تجرد خویش، مفارغ از ماده و خصوصیات ماده است لذا سوالاتی از جمله کجایی روح از اساس باطل است زیرا کجایی شی ناظر به مکان داشتن است در حالی که روح مجرد، مکان ندارد.
آنچه مسلم است نوعی تعلق استکمالی نفس به بدن است یعنی نفس برای ارتقا به مراتب عالی روحانی خود در عالم ماده محتاج به بدن مادی بوده و بدان تعلق دارد اما این که نحوه تعلق و تدبیر نفس نسبت به بدن چگونه است خارج از ادراک عمومی فهم بشر خارج بوده و انسان برای ادراک آن ناگزیر به شهود است.

بنام خدا
با سلام و عرض ادب
از پاسختان بسیار سپاسگذارم
بنده کلا در این مورد جور دیگری فکر میکردم
و از پاسخ شما چندین سوال در ذهنم آمده که ان شالله وقت دیگری
اما کلا ذهنم را درگیر کرد
عبادات همگی قبول ان شالله

اویس;698552 نوشت:
در مقام گفتار به لسان اهل فن باید به اصطلاحات ایشان نیز متعهد و مقید باشیم یعنی مثلا وقتی می خواهیم گفت و شنودی فلسفی داشته باشیم باید به اصطلاحات فلاسفه متعهد بوده و مطابق معانی مرتکز ایشان سخن بگوییم.

با سلام و ادب

عذرخواهم استاد بی توجهی بنده را عفو بفرمایید.

از پاسختان سپاسگزارم.

:hamdel::pir::hamdel:
در راه رسیدن به خدا هرپله برای هر شخص متفاوت است .
:ok:

پله اول شاید عمل اشتباهی باشد که ترک کردنش بسیار راحت باشد و پله دوم شاید کمی مهربان تر شدن با پدر و مادرت باشد. هر پله می تواند ترک عادتی بد یا انجام مرتب کاری درست باشد مثل درست و زیبا صحبت کردن یا خوب کار کردن.:Gol:

سپس چند پله را طی کن اما هرگز به دینت مغرور نشو چون غرور تو را از نردبام آسمان به زمین می اندازد و هر چه بالاتر رفته باشی سقوطت دردناک تر است اما اگر افتادی دوباره از پله اول شروع کن .:Gol:

این راه بی نهایت است اما ناامید نباش. به پله های طی شده بنگر و خدا را برای پیمودن آنها شکر کن و راضی و خشنود باش.:Gol:

عجله کن عمر کوتاه است بگذار ذره ذره اعمالت خدایی شوند. می توانی در دفتر یادداشت تلفن همراهت هر پله را در یک جمله و اگر لازم بود به رمز بنویسی تا آن را مرور کنی و گنجی ارزشمند را همراه داشته باشی.:Gol::hamdel::Hedye::Hedye::Hedye::Hedye::hamdel:

بنام خدا
با سلام و عرض ادب

از اینکه سوالاتم در مورد صفحات اول هست عذر خواهم

با توجه به اینکه بنده صفحه 58 هستم سوالی دارم

با توجه به اینکه در هنگام خواب روح تعلقش را به بدن تا حدودی از دست میدهد
و با توجه ب اینکه فرمودید خواب معیار خوبی میتوناند بشود برای ادراکات روزانه ما

چرا یک نفر سریع خوابش میبرد اما یک نفر دو ساعت باید منتظر بماند تا خوابش ببرد
آیا صرفا مربوط به دستگاه مغز است یا نه؟روح تعلقش به بدن آن فرد را نمیخواهد از دست بدهد؟

چطور میشود که فردی در طول پنج دقیقه سه بار خوابش میبرد؟خب این یعنی روح از تعلق بدن مادی خارج میشود
خواب آلودگی چگونه است ؟انگار هی روح میرود و می آید

با تشکر و آرزوی قبولی عبادات همگی

[=Georgia]

در آستانه حلول لیالی قدر چه خوش گفت شاعر گزیده مقال

یارب قدرم چیست ؟ مرا باکی نیست

گر عبد تو باشم چه شود؟ بد بنویس

آن را که نویسی تو قدر، چون بد شد؟

دست تو نوشته است بدم، صد بنویس



[=Georgia]

bsky;699852 نوشت:
بنام خدا
با سلام و عرض ادب

از اینکه سوالاتم در مورد صفحات اول هست عذر خواهم

با توجه به اینکه بنده صفحه 58 هستم سوالی دارم

با توجه به اینکه در هنگام خواب روح تعلقش را به بدن تا حدودی از دست میدهد
و با توجه ب اینکه فرمودید خواب معیار خوبی میتوناند بشود برای ادراکات روزانه ما

چرا یک نفر سریع خوابش میبرد اما یک نفر دو ساعت باید منتظر بماند تا خوابش ببرد
آیا صرفا مربوط به دستگاه مغز است یا نه؟روح تعلقش به بدن آن فرد را نمیخواهد از دست بدهد؟

چطور میشود که فردی در طول پنج دقیقه سه بار خوابش میبرد؟خب این یعنی روح از تعلق بدن مادی خارج میشود
خواب آلودگی چگونه است ؟انگار هی روح میرود و می آید

با تشکر و آرزوی قبولی عبادات همگی


با عرض سلام خدمت شما و با تشکر از اینکه به مطالعه صفحات پیشین همت گماردید.
طاعات و عبادات شما نیز مقبول درگاه حضرت حق
در پاسخ به سوال حضرتعالی باید این نکته را پیرامون خواب به عرض محضر برسانم که روح آدمی مظهر تام اسم شریف یا من لاتاخذه سنه و لانوم است یعنی از جمله خصوصیات نفس مجرد آدمی آن است که به مشابه پروردگارش خواب و پینگی ندارد و خواب و پینگی از خصوصیات بدن مادی نفس است که با اجرام و مواد طبیعی موانست دارد.
از این روی سریع خوابیدن یا نخوابیدن افراد ناشی از آلت جسمانی بدن ایشان است که به دلیل فرط خستگی و امورات دیگر،زودتر یا دیرتر به آستانه ازادسازی روح و پرواز آن می رسند. لذا این مساله کاملا مربوط به جسمانیت بدن می باشد و نه علاقه وافر یا غیر وافر روح برای پرواز.

[="RoyalBlue"]

اویس;695068 نوشت:
روح بخاری که همان حرارت غریزی در بدن آدمی است از این جهت که شباهت بسیاری با آتش دارد به عنوان لطیف ترین جسم طبیعی به شمار می رود اما لطافت روح بخاری از لطافت آتش نیز بیشتر است چرا که آتش بواسطه جرم اندک کثیفی که با خود دارد قابل رویت است اما روح بخاری آنچنان لطیف است که قابل رویت نیست اگر چه یکی از اجسام به شمار می رود.

روح بخاری بواسطه همین لطافت تامی که دارد واسطه تعلق به نفس به بدن می شود و با زوال بدن مادی و روح بخاری و ارتحال نفس به عوالم مافوق، نفس برای تکامل خویش در عالم ماده در پی یافتن جسمی می گردد که اگر چه لطافت آن به اندازه روح بخاری نیست اما تا حد زیادی به آن نزدیک است و آن جسم، آتش است.

سلام اویس عزیز،
بعد از تشکر بابت آموزش ها و یاوری هایتان در این جستار،
و بعد از آرزوی قبولی عبادات،
سوال دارم: این "روح بخاری" و "آتش" و ... در چه احادیثی ذکر شده؟
منظورم این است که منشاء عقلی/نقلی اینها از کجا بوده؟
(اگر احیانا مربوط به آموزش های قبلی می باشد لطفا اشاره بفرمایید بروم نگاه کنم. من از صفحه 100 به بعد را خوانده ام)
==============
به علاوه، شما آتش و خاک و آب و باد را همه دنیوی گرفته اید. آیا این ها در جایی از قرآن یا احادیث آمده که دنیوی بوده باشند؟
چون من فکر می کنم منظور از خاک و آب و ... این خاک و آب متشکل از ماده (اتم) نیست.
در چیزهایی هم که از قرآن و حدیث به یاد دارم به غیر مادی بودن اینها رسیدم.
مثلا این آیه را در نظر بگیرید: "
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿الأنبياء: ٣٠﴾"
آیا ملائکه زنده اند؟ (مثلا آیا حضرت جبرئیل(ع) زنده است یا مرده است؟) و نیز آیا ملائکه از جنس ماده هستند و آب مادی درشان وجود دارد؟

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;696606 نوشت:
با سلام و ادب و احترام:

و با تشکر از توضیحات حضرتعالی:

استاد گرامی اسماء فوق را تا بحال ندیده بودم و چیزی راجع به آن و فرقشان با أسماء قبل از آن نمی دانم

ممکن است توضیح بفرمایید/با سپاس


در نکته 792 کتاب هزار و یک نکته علامه حسن زاده آملی آمده است:

[=&quot]«يكى از مشايخم رضوان الله تعالى عليهم از شيخ خود اين دستور را حكايت فرمود كه: من قال فى الليلة ...بعدد طيهار: «[=&quot]يا طهر يا طاهر يا طهور يا طيهور يا طيهار[=&quot]» ساجدا نزلت عليه الملائكة و طهرته تطهيرا (مجرب جدا) بايد به معنى نزول ملائكه توجه داشت.»
لازم به ذکر است که طیهور و طیهار مبالغه طهارت است مانند دیهور و دیهار بر وزن فیعول و فیعال.
مراد از عدد طیهار هم عدد 225 بار است.
این عمل در شب قدر یکی از شگرف ترین دستورات برای نزول ملائکه است. فافهم!

[/]