تذکرات رهبر انقلاب درباره نمایشگاه کتاب
تبهای اولیه
[h=1][/h]
[h=2]رهبر معظم انقلاب در حاشیه بازدید از نمایشگاه کتاب در دورههای مختلف مسائل مهم و متنوعی را مطرح کردهاند .[/h]
رهبر معظم انقلاب اسلامی از نخستین سال برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب یکی از جدی ترین بازدیدکنندگان از این نمایشگاه بودهاند و به جز اندک سالهایی که ایشان به صلاحدید و یا سفرهای استانی در این نمایشگاه حاضر نشدند، بیانات معظم له در حین و پس از بازدید از نمایشگاه به عنوان چراغ راه مدیران فرهنگی و مسئولان نمایشگاه در طول یک سال مورد استفاده و توجه قرار میگرفته است.رهبر انقلاب در بیانات خود در دورههای مختلف نمایشگاه کتاب جنبههای مختلفی از لزوم توجه به مساله کتاب را مورد تأکید قرار دادهاند که شامل توجه به اهمیت مطالعه و نیز توجه دادن به مدیران برای انتشار آثار صحیح و نیز راه های گسترش مطالعه و حتی راهکارهایی اقتصادی برای خروج صنعت نشر از رکود میشده است.
در گزارشی برخی از مهمترین بیانات و تذکرات ایشان در حاشیه بازدید از نمایشگاه کتاب تهران در دورههای قبل مرور شده است:
مصاحبه پس از بازدید از نمایشگاه کتاب/ اردیبهشت ۷۲؛ لزوم برپایی نمایشگاههای استانی
«چه خوب است نمایشگاههایی در مراکز استانها تشکیل گردد، یا انگیزههایی برای مطرح شدن موضوع کتاب ایجاد شود و همچنان که اکنون به بهترین مولّفان، نویسندگان و مترجمان جایزه میدهند، مثلاً بهترین کتابداران و بهترین کتابخانهداران را نیز تشویق کنند.
مثلاً ببینند بیشترین کتابخانهها در کدام شهر است؛ در کدام محلّه است؛ مربوط به کدام قشر از قشرهای مردم است و آنها مورد تشویق قرار گیرند. یعنی هر آنچه که مربوط به کتاب و کتابخانه و کتابخوانی و تولید کتاب است، مورد توجّه و تشویق و تقدیر قرار گیرد. من فکر میکنم اگر بتوانیم فرهنگ کتابخوانی را در کشور رایج کنیم و در کنار آن، تولید کتاب را هم خوب گسترش دهیم، بخش عمدهای از وظایف فرهنگی دولت جمهوری اسلامی، بدین وسیله انجام خواهد گرفت.»
مصاحبه پس از بازدید از نمایشگاه کتاب/ اردیبهشت ۷۴؛ آداب کتابخوانی در منزل
«در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان میبرد. خود من هم همینطورم. نه اینکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همه افراد خانه ما، وقتی میخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است.
من فکر میکنم که همه خانوادههای ایرانی باید اینگونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچهها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچههای کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزییناتی و تجمّلاتی - مثل این لوسترها، میزهای گوناگون، مبلهای مختلف و پرده و... -، به کتاب اهمیّت بدهند. اوّل کتاب را مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازم بخرند؛ بعد که این تأمین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با کتاب اُنس پیدا کنند.»
مصاحبه پس از بازدید از نمایشگاه کتاب/ اردیبهشت ۷۶؛ ساعت کتابخوانی در مدارس
«در مدارس، ساعتی برای کتابخوانی گذاشته شود... این را باید حتماً وزارت آموزش و پرورش بررسی کند و ببیند که چه کار میتواند بکند که مثلاً فرض کنید مثل ساعت انشا که ما داریم، به جای ساعت انشا، یا به جای ساعت فارسی، ساعت کتابخوانی بگذارند تا دانش آموزان با فرهنگ کتابخوانی آشنا شوند. چه به این شکل که خودشان بخوانند یا معلم برای آنها بخواند؛ چه به این شکل که یکی از دانش آموزان بخواند و دیگران گوش کنند.»
مصاحبه پس از بازدید از نمایشگاه کتاب/ خرداد ۷۷؛ دولت مسئول وضع ذهن مردم است
«من به آقایان مسئوولان مسائل فرهنگی هم دائماً این نکته را گفتهام و باز هم میگویم که ما بایستی بدانیم یک دولت، همچنان که نسبت به بسیاری از امور مردم مسوول است - کلکم مسوول عن رعیته - مسوول وضع معیشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سیاستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصیلاتشان، وضع بهداشتشان؛ مسوول وضع ذهنشان هم هست.
یعنی اگر دیدیم که فرضاً در جامعهی ما کتابی هست که هنرش فقط این است که احساسات جنسی را در جوانان تحریک کند، این مضرّ است. این را نمیشود به عنوان اینکه یک فرآوردهی فرهنگی است، آزاد بگذاریم که هر که خواست، تولید و عرضه کند؛ نه، این بحثِ خواست نیست؛ مثل مواد مخدّر است.
مواد مخدّر هم خیلی طالب دارد. خیلیها هستند که اگر شما مواد مخدّر را به آنها دادید، استقبال میکنند و مصرف میکنند؛ اما بعد که معتاد شدند، شما را لعنت میکنند. خیلیها هستند که اگر مواد مخدّر را از آنها بگیرید، ممکن است با شما دست به یقه هم بشوند؛ ولی بعد که با این کار توانستند از آن بیماری نجات پیدا کنند، شما را دعا خواهند کرد. بنابراین، خواست، یک امر مطلق نیست؛ آن خواستی که بر طبق مصلحت است، مطلوب است. تشخیص مصلحت هم به عهدهی آن کسی است که مسوول است.»
بیانات در جمع ناشران/ اردیبهشت ۷۸؛ انواع کار فرهنگی منفی
«من در ذهن خودم، کار فرهنگی منفی را - یعنی آن چیزی که از نظر ما و با معیار ما بد است - به سه نوع تقسیم میکنم: یک نوع، آن نوشته یا کتابی است که یک منطق یا سخنی را ارائه میدهد که از نظر ما آن سخن غلط است. یک فکر است، یک پیشنهاد است، یک نظر است، در هر زمینهای ممکن است؛ لیکن فقط آن صاحبِ نظر مخالف، در فکر این است که نظر مخالف خودش را مطرح کند و هیچ انگیزهای دنبال آن نیست. طرح چنین فکر مخالف و غلطی - از نظر ما - در جامعه، مفید است؛ بودنش از نبودنش بهتر است؛ زیرا اگر اندیشه غلط طرح نشود، اندیشه درست نمیجوشد. این منطقی است و ما مایلیم آن چیزی که از نظر صاحبش البته درست است، اما از نظر ما غلط است، منتشر شود؛ در حوزههای مختلف هم منتشر شود؛ کمااینکه مثلاً در عالم فقاهت، یا در عالم فلسفه - حالا آن بخش کار ما؛ یعنی فلسفه اسلامی - و بقیه مباحث علمی، کسانی چیزهایی را مینویسند که از نظر یک جمع دیگر غلط است. آنها هم جوابش را مینویسند؛ نتیجه این میشود که مطلب رشد پیدا میکند، پرورش پیدا میکند، ذهنها قوی میشود و سخن و علم پیش میرود ...
نوع دوم کار که غلط است، این است که انگیزه آن صرفاً ارائه یک سخن علمی یا یک نظر فلسفی یا اجتماعی یا سیاسی نیست؛ بلکه جزئی از چارچوب یک طرح براندازی است. نشر این هم مضرّ است ...
نوع سوم، آن کار فرهنگیای است که اثرش آنی است و قابل پاسخگویی نیست. مثل اینکه در جامعهای بیایند عکسهای مستهجن جنسی را به شکل وسیعی در میان جوانان پخش کنند! شما چطور میخواهید این را جواب دهید!؟ اصلاً قابل جواب دادن است!؟ این اصلاً قابل جواب دادن نیست.
وقتی که یک اثر هنری و یک نوشته و یک عکس، یک تأثیر ویرانگر اخلاقی دارد، این قابل پاسخگویی نیست. جلوِ این کار فرهنگی را باید گرفت؛ این آن ممیّزی واجب است که در جنجال علیه ممیّزی و سانسور نباید هدف را گم کرد. من وظیفه نظام میدانم، وظیفه وزارت ارشاد میدانم، وظیفه شما که ناشرید میدانم، که وقتی چنین چیزی مطرح میشود، شما اجازه ندهید و کمک نکنید. این هیچ ربطی ندارد به اینکه ما با فکر آزاد موافقیم یا مخالفیم. طبیعی است که ما با آزادیهایی مخالفیم؛ مگر کسی شک دارد؟ ما با بعضی از آزادیها مخالفیم. ما با آزادیهای جنسی مخالفیم؛ ما با آزادی گناه مخالفیم و این کاری است که مردم را به این طرف سوق میدهد. همین الان در کتابهای ما هست؛ کتابهای منتشر شده الان وجود دارد. اگر خوف این نبود که با گفتن من، نام یک اثر غلطی تکرار شود، اسمش را میگفتم. کتابی که جوانان را به طور واضحی، با شیوههای هنری، به سمت گناه سوق میدهد! این یک مسأله فکری نیست که ما بگوییم حالا این کتاب منتشر شود، ما هم جوابش را منتشر کنیم؛ این جواب ندارد!
خطاست اگر کسی گمان کند، ما که نسبت به مسأله مطبوعات و کتاب و نوشتن و نشر در جامعه حسّاسیت بهخرج میدهیم، با تفکّر آزاد، با فکر آزاد و با مباحثه آزاد مخالفیم؛ نه. ما کسانی هستیم که اوّلین شعارهای این مسائل را دادهایم و الحمدللَّه تا الان هم دنبالش بودهایم؛ اما با آزادی گناه و آزادی ویرانگر مخالفیم. نمیشود اجازه داد که نسل جوان یک کشور که به اعتماد ما میآید کتاب را از شما میخرد و میگوید اینها متدیّنین و در رأس کار هستند، از این طریق گمراه یا فاسد شود؛ یا از این طریق دشمن بخواهد کاری انجام دهد.»
بیانات پس از بازدید از نمایشگاه کتاب/ اردیبهشت ۹۱؛ فاصله تا مطلوب در صنعت نشر
«باید بهگونهای برنامهریزی شود که فضای کتابخوانی در کشور توسعه و تعمیق پیدا کند. باید با یک برنامهریزی دقیق و تعیین اهداف مرحلهای در هر سال، همگام با برگزاری نمایشگاه کتاب و افزایش جمعیت بازدیدکننده، در فضای کتابخوانی کشور نیز پیشرفت چشمگیری به وجود آید.
ارزیابی هرساله از نمایشگاه کتاب نشان خواهد داد که آیا هر دوره نمایشگاه کتاب از نظر محتوا، نسبت به دورهی قبل، تغییر و رشد داشته است یا خیر.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید با کمک دولت، این موانع، بهویژه موضوع گرانی کاغذ را برطرف کند.
تولید کاغذ در کشور از جمله تولیدات امتداددار است و مهمترین تولید ملی، تولید امتداددار است و با برطرف شدن مشکلات کارخانههای کاغذ، قطعاً راه برای کتابخوانیِ بیشتر و ارزان شدن قیمت کتاب باز میشود.»
[/HR] منبع: مهر
[h=1]نسیم عشق بر سرای کتاب[/h] [h=3]روایتی از متن و حاشیهی بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب[/h]وقتی مینیبوس ما خبرنگارها وارد محوطهی نمایشگاه شد هنوز ساعت کار غرفهها شروع نشده بود. مردم در محوطه نشسته بودند و به ما نگاه میکردند که با دوربین و وسایلمان پیاده شدیم و رفتیم سمت غرفهها. توی نگاهشان حسرت «ای کاش» معلوم بود. محافظی که مسئول خبرنگارها بود جمعمان کرد و با ادب و متانت خواهش کرد هماهنگ باشیم. این شروع خوبی بود.
بخش کتاب وکتاب خوانی تبیان
... آقا که رسیدند آقایان صالحی رئیس نمایشگاه و جنتی وزیر ارشاد رفتند به استقبال. سلام و علیک و مصافحه کردند. آقا موقع ورود دست دکتر صالحی را گرفتند و آرام جوری که کسی نشنود به او چیزی گفتند. صالحی جواب داد: اگر فرصتی باشد گزارشی خدمتتان میدهم.
آقا وارد نشر نی شدند. مدیر آن با احترام شروع کرد به توضیح دادن. آقا کنار قفسههای کتاب ایستاده بودند و کتابها را نگاه میکردند. مدیر نی کتابی را نشان داد و گفت: این کتاب یادداشتهای فواد روحانی است. آقا گفتند: همان روحانی که از نفتیهای قدیمی بود؟ او کتابهای دیگری هم دربارهی موضوع نفت دارد. مدیر توضیح میداد و آقا کتابها را میدیدند. فرهنگ جدید مداخل موضوعی پستمدرنیسم تألیف آقای رشیدیان یکی از آنها بود. آقا وقتی به آخر غرفه رسیدند گفتند: کارکردتان خوب است. این کتابها همه برای دو سه سال اخیر است؟ و مدیر تأیید کرد.
آقا پرسیدند: فروشتان چطور است؟ مدیر گفت: خوب است.
- بیشتر چه کتابهایی فروش دارد؟
- ادبیات و کتابهای دانشگاهی.
- رمان؟
- فروش رمان خوب است.
موقع بیرون آمدن از نشر نی آقا به قفسهای اشاره کردند که: اینها چیست؟ گفتند: نمایشنامه. آقا گفتند: اینها را هم میخرند؟ گفتند: بله. کما بیش. بیشتر دانشجوهای هنر.
بیرون از نشر نی و قبل از نشر چشمه آقای مهدوی راد رفت جلو و سلام کرد. آقا با لبخند خوشوبش کردند و پس از چندکلامی که رد و بدل شد، گفتند: بچرخید بین کتابها و کیف کنید.
* * *
آقا وارد نشر چشمه شدند.با همان سرعتی که از نظامیها سان میبینند، از مقابل کتابهای چشمه رد میشدند و جواب سلام چشمهایها را میدادند. نزدیکِ خروجی، مسئول غرفه خودش را معرفی کرد. آقا از او درباره کتابهای تازهی نشر چشمه پرسیدند. او هم ردیف وسط را نشانِ آقا داد و گفت ۱۲۰ عنوان کتاب جدید دارند. اینبار رهبر انقلاب با تأنّی و سرعت کمتری کتابها را دیدند. کیاییان گفت: اجازه میدهید دیوان عطار را خدمتتان تقدیم کنم. بعد از مصحح دیوان گفت و از کامل بودن کارش که من خوب نشنیدم.
* * *
غرفهی بعدی مرکز بود. اسم مدیر نشر مرکز رمضانی بود. آقا گفتند: شما با آن آقای رمضانی که ناشر بودند نسبت دارید. مسئول غرفه گفت بله و ندانستم گفت عموی من است یا من عمویش هستم. آقا گفتند: بله رمضانی از اسمهای معروف نشر است.
آقا در غرفه مرکز بیشتر دیدند تا گفتگو کنند. دست روی کتاب تاریخ بیهقی جعفر مدرس صادقی گذاشتند و پرسیدند: این تاریخ بیهقی چه فرقی با بقیه دارد. آقای رمضانی جواب داد: کمی سادهسازی شده برای مخاطب عمومیتر. آقا گفتند: متن را که عوض نکرده؟ رمضانی گفت: نه. موقع رفتن پرسیدند: اسم انتشارات مرحوم رمضانی چی بود؟ مسئول مرکز جواب داد: اول کلاله خاور بود بعد شد شرق و بعدش هم ابنسینا. آقا گفتند: بله ابنسینا زمان جوانی ما بود.
آخر غرفه هم دست روی کتابی گذاشتند که نفهمیدم چیست و گفتند: آقای کزازی کار خوبی کرده.
* * *
غرفهی بعدی نشر قطره بود. آقا مشغول کتاب شدند و از غرفهدار پرسیدند: این آقای مصفا با مصفای معروف نسبتی دارد. ممکن است این آمادگی ذهنی آقا نسبت به مصفاهای معروف برگردد به دوستی ایشان با امیری فیروزکوهیِ شاعر. غرفهدار گفت نمیداند. جلوتر خانمی به آقا گفت: سلام. شما این قرآن را دارید؟ آقا جواب دادند: من قرآنهای زیادی دارم، حالا کی ترجمه کرده؟
-آقای کریمخانی... اجازه میدهید تقدیم کنم.
و اینچنین قرآنی به قرآنهای رهبر انقلاب اضافه شد و آقا هم تشکر کردند. ایشان کتابی را هم به بقیه نشان دادند و گفتند: «این دختر پاکستانی را هم دارند در دنیا بزرگ میکنند». «ملاله» همان دختر پاکستانی است که طالبان در راه مدرسه او را ترور نافرجام کرد؛ او بعدها جایزهی صلح نوبل را بخاطر فعالیتهایی در حوزه زنان میگیرد.
آقا از غرفه خارج شد و به وزیر که کنارش میآمد گفت: اخیرا گزارشهایی از نمایشهای روی صحنه به من رسید که خوب نبود. باید به این موضوع توجه جدی کنید.
* * *
آقا وارد غرفهی سوره مهر شدند و ملّت صلوات فرستادند. آقایان مومنی شریف و حمزهزاده آمدند به استقبال. اول از بخش کتابهای تعاملی به آقا گزارش دادند که صدای نویسنده هم جزو کتاب هست و در کتاب کودکان آهنگ و ترانه هم. مومنی از کتابهای سوره مهر گفت: اینها کتابهای بیداری اسلامی است. آقا پرسیدند: فروش اینها چطور است. مومنی گفت: خیلی خوب. حالا جلوتر در پرفروشها توضیح میدهم. برخلاف حرفهایی که میزنند این کتابها هم فروش میرود، هم خوانده میشود. بعد کتابی را نشان داد و گفت: یک کار علمی و پژوهشی نشان داده این کتاب را ۲ میلیون نفر خواندهاند یعنی سه برابر تیراژ. (فکر کنم کتاب دا بود). کتاب آن بیستوسه نفر را هم نشان داد و گفت: بعد از لطف حضرت عالی این کتاب هم پرفروش شد. کتاب خاطرات سردار ناصری (پنهان زیر باران) هم کتاب خوبی است که البته حقش ادا نشده. کتاب دسته یک را هم نشان آقا داد و گفت: جلد دوم این کتاب هم از نگاه ستاد رو به اتمام است، این هم جلد ۶ و ۷ کتاب جاده جنگ. آقا گفتند: پس جلد ۶و ۷ هم آمد.
-بعد از فرمایش شما ما روی خاطرات ارتشیها هم کار کردیم. دریادار سیاری بعد از کتاب تکاوران نیروی دریایی گفتند این کتاب اولین کتاب نیروی دریایی است.
بعد به قفسهای اشاره کرد و گفت: اینها هم تازههاست. پروژهی ۱۵ خرداد دارد در ۱۸ جلد تمام میشود. پرفروشهای ما هم اینجا هستند. همه جور کتابی در پرفروشها هست، شعر، خاطره، رمان... گاهی ما از استقبال مردم عقب میمانیم. این هم کتاب آقای ژرفاست.
آقا گفتند: بله ایشان را میشناسم. مومنی ادامه داد سه تا از کتابهای ما در جایزهی جلال که جایزه مهمی است برنده شد. همینطور در جایزهی کتاب دفاع مقدس و قلم زرین هم برنده داشتیم که نشان از کیفیت کتابهاست.
یکدفعه از دریچهی جایگاهی که برای تحویل کتابهای سوره به مشتریان است سه چهار تا کله بیرون آمد به سلام کردن. آقا لبخند زدند و گفتند شما آنجا چه کار میکنید و همه خندیدند. فضا که عوض شد، غرفهداران سوره ریختند اطراف آقا به دستبوسی. مومنی هم که میخواست و نمیتوانست قضیه را جمع کند گفت: الحمدلله همکاران ما به شما ارادت دارند.
* * *
غرفهی بعدی ققنوس بود. حسینزادگان مسئول ققنوس گفت ۹۴ کتاب جدید دارد و سر جمع با تجدید چاپیها ۳۶۰ عنوان. آقا از این رونق تعجب کردند. گشتی داخل غرفه زدند و کتابی را برداشتند: این شوالیه رمان است؟
-نه یک کتاب تاریخی درباره جنگآوران است.
آقا کتابهای دیگری را هم برداشتند و دربارهشان سوال کردند. حسینزادگان هم به آقا کتاب هدیه داد.
* * *
آقا وارد نشر ثالث شدند. جعفریه از ایشان استقبال کرد. آقا پرسیدند: چرا ثالث؟ به اخوان هم مربوط است این اسم؟ جعفریه گفت: بی ارتباط نیست ولی بیشتر به خاطر این ثالث شد که سه بار اسم نشر عوض شد. اول هدایت بود بعد روایت شد و سومین بار اسمش را گذاشتیم ثالث.
آقا گفتند: شما مشهدی که نیستی؟ جعفریه با خنده گفت: نه. بعد آقا کتابها را دیدند، کتابهایی درباره شاملو، شفیعی، اخوان. از آن بین کتابی را برداشتند و پرسیدند: این رمانه؟ گفت: نه خاطرات خودنوشت یوسا* است. آقا کتاب را ورانداز کردند و مطالبی درمورد یوسا گفتند. جعفریه کتاب دیگری را هم نشان داد و گفت: یک خانمی رفته خانهی مشاهیر تهران را پیدا کرده و سرگذشت خانهها را نوشته، مثلا خانهی دانشور، منزل عمران صلاحی، منزل شریعتی... آقا پرسیدند: مگر شریعتی در تهران خانه داشت؟ جعفریه تأیید کرد. آقا گفتند: گمان نمیکنم. شریعتی در حسینیهی ارشاد یک اتاق داشت که وقتی تهران میآمد آنجا ساکن میشد. بعد از زندان هم فکر کنم خیلی تهران نبود... شاید هم بعدا خانهای گرفته... شاید.
جعفریهی ثالث چند تا از کتابهای این نشر را به آقا هدیه داد. روضه نوح حسن محمودی و کتابی از سید علی صالحی میان کتابها بود. کسی که کتابها را میبرد، حواسش بود هر کتاب را داخل کیسه مخصوص همان انتشارات قرار دهد.
آقا که داشتند وارد نشر بعدی میشدند، مدیر نشر ثالث با خندهای حسرتآلود گفت: «آقا را از ما دور کردند.» جعفریه بعدش ادامه داد: «آقا دربارهی یوسا صحبت کردند. بعید میدانم ۹۹ درصد مسئولین بدانند یوسا پوشیدنی است، خوردنی است، چیست؟» جعفریه میگفت دوست داشت آقا بیشتر میماندند و بیشتر با ایشان صحبت کنند؛ چون آقا یک کتابخوان حرفهایاند، «بیش از آن که یک آدم سیاسی یا یک آدم معمولی باشند.»
* * *
در انتشارات نگاه، مدیر انتشارات را ندیدم. گویا آنها کمی دیر رسیده بودند و راهها بسته بود و به غرفه نرسیدند. این را یکی از کارمندان ارشاد که از سرِ ناچاری توی نشر نگاه موقع بازدید آقا نشسته بود بهم گفت. آقا همان اول گفتند: چی دارید آقا؟ غرفهدار کتابهایی را نشان داد که بیشتر رمان ایرانی بود. آقا پرسیدند: اینها مشتری دارد؟ غرفهدار گفت: بله میخرند استقبال خوبه. آقا گفتند: امیدوارم کیفیتش هم خوب باشد. بعد فرهنگ دانشنامه کارا را نشان آقا دادند که خرمشاهی سالها روی آن کار کرده بود.آقا کتابها را میدیدند و جلو میرفتند. کتابی را برداشتند و گفتند: این دو جلده؟ ژان کریستف در مجموعه کتابهای جیبی قدیم ۷-۸ جلد بود. کتاب دیگری را برداشتند و نگاه کردند و آرام گفتند:... اخوان خدابیامرز! آخر غرفه هم اشاره کردند به کتابی که: این کتاب را کسی میخرد؟ غرفهدار گفت: نه متاسفانه. آقا فوری گفتند: متاسفانه ندارد، اصلا کتاب خوبی نیست.
* * *
آقای انصاریِ حفظ و نشر آثار امام جلوی غرفهشان آمد استقبال آقا. خوشوبش کنان وارد غرفه شدند. انصاری توضیح میداد و آقا کتاب میدیدند: عکسهای ارزشمند را در این کتاب جمع کردیم... کتاب جدید دورهی ۱۷ جلدی اسناد است که به ترتیب تاریخ اسناد، درآمده...بخش خاطراتمان فعال است و خاطرات شاگردان امام را جمع میکنیم... اسناد مربوط به شهرهای مختلف مرتبط با انقلاب را هم جمع کردیم... آقای روحانی هم جلد ۲و۳ کتابشان را نوشتند...
آقا یک جمله گفتند و از غرفه درآمدند: کسانی که این کارها را برای شما انجام میدهند باید آدمهای حسابی باشند، هم کار بلد باشند و هم دلشان با انقلاب باشد.
آقا که رفتند انصاری گفت فرصت نشد که کاملتر برای آقا کارهای نشر را توضیح بدهد. فرصت اندک است، موقع توضیحهای طولانیتر نیست.
* * *
-شما نسبتی با شهید مطهری دارید؟
-بله من پسر آقا مجتبی هستم.
-اِ حدس زدم. شباهت هم دارید.
غرفه بعدی صدرا بود که نوهی شهید مطهری توضیح میداد. همزمان با بازدید آقا از غرفهی صدرا، سخنرانی معروف شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی که دربارهی فلسطین بود پخش میشد. آقا وقت رفتن به پسر آقا مجتبی گفتند: سلام من را به خانم بزرگ برسان.
مطهری کوچک که ترکیب صورتش به جدّش رفته بود با نگاه مشتاق حضور آقا در غرفهی بعدی را پیگیری میکرد. او گفت از این که دیدم آقا آخرین تازههای چاپ ما را پیگیری میکنند شگفتزده شدم.
* * *
قبل از اینکه آقا وارد غرفه سخن بشود، آقای مهدوی راد که دبیر کتاب سال و دبیر جایزهی جلال بود، جلو آمد و گفت اینجا کتابهای قرآنی خوبی دارد. مسئول نشر سخن سلام و علیک کرد. آقا گفتند: شما علمی هستید؟ مسئول گفت: بله علی اصغر علمی.
-شما محبت میکنید کتابها را میفرستید و من هم نگاه میکنم. حالا از علمیها کی فعاله؟ علی اصغر علمی هم یک نمودار درختی نشان آقا داد از اجدادش که در حوزهی نشر مشغول کار بودند.
دکتر صالحی به آقا میگفت که کلکسیون آثار علمیها از دوره قاجاریه و عباس میرزا تا امروز یک گنجینه خوب است.
آقای مهدوی راد کتابی به آقا نشان داد که دربارهی آثار خواجه عبدالله انصاری بود. به آقا گفت: نویسنده در این کتاب اثبات کرده با سند که بیشتر نوشتههای خواجه عبدالله مال خودش نیست و نوشته کسی به اسم پیرِ هری است با تاریخ ۲۰۰ سال پیش از خواجه عبدالله. آقا به شوخی گفتند: زحمت کشیده!
آقا کتابهای دیگر را دیدند. به منطقالطیر که رسیدند پرسیدند: آقای شفیعی کدکنی منطقالطیر را کامل کار کردند؟ علی اصغر علمی جواب مثبت داد. کتاب دیگری را نشان آقا داد. آقا پرسیدند: یعنی این کتاب از علینامهای که آقای شفیعی درآورده قدیمیتره؟ علمی جواب داد: بله. این مال صفویه است. پهلواننامههایی است به سبک شاهنامه.
درباره کتابی هم آقای مختارپور توضیح داد که: کار سجاد آیدانلوست، خیلی آدم محققیه.
علمی توضیح داد سری آثار جمالزاده را منتشر کرده و ۲۰ عنوان از داوری اردکانی و ۱۸ جلد در ترازوی نقد که آقا گفتند: این ۱۸ جلد را خواندم.
* * *
غرفهی فرهنگ معاصر غرفه کتابهای فرهنگنامه و مرجع بود. مسئول غرفه توضیح داد کارشان چاپ کتابهای مرجع است اما با توسعهی فضای مجازی و خلأ قانونی به ما ضربه وارد آمده و مجبور شدیم کارهای دیگری هم چاپ کنیم. ما ویرایشهای جدید فرهنگها را ارائه میکنیم مثلا این فرهنگ عربی با حذف ال از کلمات عربی فقط کلمات را آورده و دیگر ریشهی کلمات لازم نیست بررسی شود. آقا پرسید: فرهنگ لغات چینی هم دارید. جواب منفی بود. مسئول غرفه کتابهایی را نشان داد و گفت این هم یک مجموعهی ۱۴ جلدیه که... آقا بیدرنگ گفتند که: بله اینها را خواندم. دکتر صالحی گفت: این انتشارات در حد یک آکادمی علمی فعالیت دارد. مسئول غرفه کتابی را نشان آقا داد که اسمش چین بود. نوشتهی کیسینجر. دربارهی توسعهی چین. مختارپور هم دربارهی رمان آبلوموف توضیح داد و شخصیت اصلی رمان که آقا آخر حرف او گفتند: این رمان را سالها پیش خواندم.
مسئول غرفه یک کتاب سه جلدی را در آخر بازدید نشان داد و گفت این هم فرهنگِ هنر است. آقا گفتند: این را هم دیدم. آقا از این غرفه هم کتاب بردند.
* * *
امروز فرصت شد تا با حجتالاسلام و المسلمین رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی صحبت کنم. او تا به حال همپای آقا در نمایشگاه نبوده است و این اولینباری است که همراه ایشان است. آقا قرار است در غرفهی پژوهشگاه دمی استراحت کنند و بعد به بازدیدشان ادامه بدهند. رشاد گفت آقا پشت کتابهایی که میخوانند به ساعت و تاریخ یادداشت مینویسند. او گفت برخی از این یادداشتها را که منتشر هم نشده دیده است. بیشترشان بعد از نیمهشب مطالعه میشوند. رشاد گفت آقا در زمینههای مختلف مطالعه میکنند.
وقت استراحت آقا در غرفهی پژوهشگاه آقای رشاد گفت حدود ۱۴۰۰ کتاب و مجله چاپ کردهاند ولی تیراژها پایین است مثلا ۳۰۰ نسخه. آقا خیلی تعجب کردند. یک نفر از آن عقب گفت: برای نابودی آمریکا و اسراییل و داعش صلوات! آقا آرام گفتند: اگر با صلوات نابود میشدند ده تا صلوات میفرستادیم! آقا با رشاد صحبتشان را ادامه دادند. صدایشان به سختی میرسید، ولی فکر کنم حتی اگر به خوبی میشنیدم هم فایده نداشت. سطح بحث خیلی بالا و علمی بود.
آقا حال آقای آخوندی را هم پرسیدند که نشسته بود. بالاخره چای آوردند و جمع آرام شد. دکتر جنتی و دکتر صالحی یک سمت نشسته بودند و آقای رشاد سمت دیگر. دکتر صالحی افراد حاضر را معرفی کرد.
توضیحاتی درباره نشر بعد از انقلاب به آقا داد و حرفهایی که به سختی شنیده میشد. از دور میشنیدم آقا دربارهی جشنوارهها و نگرانی کتابفروشها و خوب بودن نسبی وضعیت نشر بعد از انقلاب و قابل تأمل بودن قدر مطلق نشر، حرفهایی زدند.
بعد از استراحت، آقا این بار در راهروی ۱۸ به بازدیدشان ادامه دادند.
در غرفهی صهبای دانش پرسیدند: چی چاپ میکنید؟
-روانشناسی.
-فروش خوبه؟
-الحمدلله، راضی هستیم.
آقا به هر غرفه که میرسیدند از کتابها میپرسیدند و چاپهای جدید. غرفهدار اگر جوابی نداشت زود میگذشتند. در غرفهی طرح فردا که عکس رحیمپور ازغدی را به دیوار داشت، گفتند: سلام من را به آقای رحیمپور برسانید.
در غرفهی طراحان ایماژ همان سوال را پرسیدند: چی چاپ میکنید؟
-روانشناسی.
-مثل اینکه روانشناسی خیلی مشتری داره!
نشر طراحان ایماژ از بحثهای مالیاتی گله داشتند، ولی بیشتر نشرها گلهگذاری نمیکردند. همه یا راضی بودند یا حداقل میگفتند: الحمدلله.
نشر طاهریان هم که روانشناسی کار میکرد گفت: «ما خوب میفروشیم.»
برخی از اطلاعرسانی ضعیف میگفتند. مسئول ضریح آفتاب از تورم کاغذ ناخرسند بود. خانمی در نشر صلاه آنقدر غرق در گریه بود که نمیتوانست زبان به کلام باز کند. غرفهدار صابرین گفت: «دوست دارم کتاب هدیه کنم.»
نشر صورتگر دوست داشت نمایشگاه طوری باشد که در آن آمد و شد راحتتر باشد؛ آمد و شد در راهروها برای خرید کتابها. وقتی آقا دربارهی استقبال مردم پرسیدند، جواب داد خوب است، نسبت به سالهای گذشته بهتر است.
غرفهی مجمع ناشران کمکتاب بود. البته چون ناشر نیست نباید انتظار داشت کتاب در غرفه داشته باشد. نرسیده بودند بالای غرفه هم اسمشان را بزنند؛ آنها راجع به لیستهایی که برای مطالعه آماده کرده بودند توضیح دادند و از تلاشی که برای توزیع کتابهای «من زندهام» و کتابی دیگر به انجام رسانده بودند. حضور آقا خیلی طول نکشید ولی خوب گوش دادند و تشویقشان کردند.
مسئول غرفهی صبح پیروزی گفت: ما مردم لرستان آمادهایم. آقا هم جواب دادند خدا شما لرها را حفظ کند.در غرفهی شهید زینالدین آقا به داماد شهید گفتند به خانوادهی شهید سلامشان را برساند. آقا در غرفهی یک ناشر کُرد درباره شعرای پارسیگوی کرد پرسیدند. غرفهدار اسم گلشن را برد. آقا گفتند: خدا بیامرزدش، گلشن را میشناسم. از زندهها بگو. غرفهدار نمیدانست. غرفهدار نشر شهید فهمیده هم این قدر از دیدار آقا خوشحال بود که آن را بهترین روز زندگیاش میدانست.
در غرفهی شلاک آقا معنی اسم نشر را پرسیدند و غرفهدار گفت: به مازندرانی یعنی باران تند. در غرفهی شکرانه آقا عکس آقای صادقی تهرانی را شناختند. پرسید شما با ایشان نسبت دارید. غرفهدار گفت پسر صادقی است. میخواست تفسیر پدرش را هدیه کند. آقا گفتند دارم. از خودشان گرفتم.
نوبت غرفهی شهرستان ادب شد که امسال یکی از ناشران نمونه شده بود. آقا، علی محمد مودب را تحویل گرفتند. کتابهای جدید نشر را طلب کردند و شناختنامهی قزوه را در جواب گرفتند. همینطور سال گرگ. آقا پرسیدند اسم این کتاب شبیه گرگ سالی امیر حسین فردی است. مودب توضیح داد سال گرگ برگزیدهی جشنوارهی داستان انقلاب است که آن موقع خود آقای فردی دبیرش بود.
در شرکت سهامی انتشار آقا سراغ آقای محجوب را گرفتند. همینطور جواب الحمدلله در برابر سوال وضعتان چطور است.
در غرفهی چاپ و نشر بینالملل هم غرفهدار کتاب آنتوان بارا دربارهی حضرت زینب (سلاماللهعلیها )را نشان آقا داد و گفت: نویسندهاش دوست داشت این کتاب را به دست شما برساند. آوازهی کتابخوانی آقا بینالمللی شده!
صدای قرآن قبل از نماز بلند شد. غرفهی تعاونی ناشران گیلان آخرین غرفهای بود که آقا بازدید کردند. تا اینجا حدود ۷۰ غرفه! آقا بشاشتر از وقتی وارد نمایشگاه شده بودند تصمیم به ترک مصلا گرفتند. تازه نیمی از غرفههای راهروی ۱۹ را دیده بودند که دستهایشان را بلند کردند به نشانهی خداحافظی. باقی غرفهدارهای راهروی ۱۹ و ۲۰ که نوبت بهشان نرسید، با حسرت دست تکان میدادند و از آقا خداحافظی کردند.
موقع رفتن باز آقا دکتر صالحی را پیش خودشان فراخواندند و نکاتی گفتند. آقا که راه افتادند، صدای قرآن پخش میشد و راهروی آخر هم به روی مردم باز شد تا آنها هم در میان کتابها بچرخند و لذت ببرند.
[/HR] منبع: دفتر حفظ ونشر حضرت آیت الله خامنه ای