نا امیدی از ازدواج

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ادامه پست قبلی

نقل قول:

ششم، در مورد خواستگاری آخری، نه من خودبرتربین بودم و نه سختگیر. ایشان سنش یک سال از من کمتر بود، تا به حال هیچ خواستگاری را نپذیرفته بود و اهل خودآرایی برای شوهر هم نبود، یعنی عیوب شخصیتی، در ایشان بیداد می کرد.(کفویت و اختلاف فرهنگی به کنار) بنده از هجده سالگی در عطش ازدواج شکنجه شده ام، بعد باید بیایم با دختری ازدواج کنم که تا سی سالگی هیچ کسی را به خواستگاری هم نپذیرفته است و می گوید تا به حال به ازدواج فکر نکرده ام؟ من که تا این سن ازدواج نکردم، مشکلم معلوم است، مشکل ایشان چی بود؟ که البته مشکل ایشون لوس بودن و سختگیری وحشتناکش بود، و البته سردمزاجی هم احتمالاً در ایشون بود. مگه میشه یه زن بگه از آرایش بدم میاد؟ چقدر یک دختر باید لوس باشه که به خاطر اینکه بر ازدواجش اصرار می کنند، افسردگی بگیره و پشت کنکور بمونه؟ با این وجود من نه تنها به روی اون دختر نیاوردم، بلکه حتی در آخرین دیدار به ایشون گفتم که قدری علاقه هم از ایشان در دلم ایجاد شده(علاقه ای که به فشار دیگران و نیازی که به ازدواج داشتم به خودم تحمیل می کردم، وگرنه آژیر قرمز عقلم کر کننده بود) ایشان هم لبخندی به من تحویل داد و سه روز بعد آب پاکی به روی دستم ریخت. من سختگیری نمی بینم. این مورد به دلیل لوس بودن، به دلیل عدم فعالیتی در جهت ازدواج تا آستانه ی سی سالگی و عدم کفویت، برای من مردود بود. من به شما از اختلاف قدمان نگفتم. نگفتم که ایشان چه کتابهایی را به عنوان کتابهای زیبا و مؤثر در زندگیش به من معرفی کرد، و قرار شد هر دو کتابهای مورد توجه هم را بخوانیم و من چنین کردم و او چنین نکرد. خیر من خودبرتربین نیستم، این خانم به واقع سطح فکرش، و شرایطش برای ازدواج، مشکل داشت. شما فقط به آن بهانه اش توجه کنید، و توضیحی که می دهد، تا ببینید چه طرز فکری پشت ایشان است. سؤالم را جواب دهید: آیا به راستی برادر ایشان اگر مردی در خیابان به صورت زنش سیلی بزند، فقط سرش غر خواهد زد؟ بد نیست بدانید در اولین تماس تلفنی، من این مسئله ی عصبانیتم را به ایشان گفته بودم، ولی ایشان اون زمان به دنبال بهانه نبود، ولی بعداً بحث رو نبش قبر کرد و بهانه رو به دست آورد.

هفتم، به واقع من سطح دختر و حتی خانواده اش برایم زیاد مهم نیست. بیشتر فهم دختر و آسانگیر بودنش و قانع بودنش برایم مهم است. مثلاً یک مثالش در مورد اتوی لباس است! دخترها خیلی برایشان مهم است که پسری که به خواستگاریشان می آید، مرتب و اتوکشیده باشد، بعد وقتی می خواهی با آنها به داخل اتاقی بروی و صحبت کنی، با کت و شلوار اتوکشیده، آدم را روی زمین می نشانند! گویا برخی خانمها انتظار دارند که ما بعد از هر جلسه، یک اتوشویی برویم! بهانه های نامربوط دخترها، واقعاَ منزجرکننده است. یک "نه"ی محترمانه می تواند خیلی بهتر پذیرفته شود تا بهانه ای بی اساس که بعضاً پسر را به این توهم می اندازد که سوءتفاهم شده و برای حلّ سوءتفاهم گام بردارد.(البته مادر پسر هم باید از گیر دادن و چرا چرا کردن خودداری کنه؛ وقتی گفتن نه، دیگه باید پروندۀ اون دختر رو برای همیشه بست.) من و خانواده ام، تا به حال زیاد به سطح خانواده ی دختر، به عنوان معیار کلیدی نگاه نکرده ایم، و دخترهای مذهبی با سطوح مختلف را ملاحظه کرده ایم. ولی گاهی سطح کسی آنقدر پایین است که وقتی از او هم "نه" می شنوی، احساس می کنی که حیثیتت لکه دار شده!(مثل این آخری)

هشتم راستش من که به احساس دخترها راهی نیافته ام. ولی این را فهمیده ام که دخترها با صداقت، عصبانی می شوند. دروغ شیرین را به حقایقی که تلخ هم نیستند، ترجیح می دهند. به راستی من را به احساسات و عواطف دخترهای مذهبی که خواهان ازدواج با آنها هستم، راهی نیست.

نهم، در مورد دعا هم باور کنید بارها به خدا و معصومین گفته ام، که من کسی را ندارم، خودم را عاملی نمی دانم. حتی به خدا می گم خدایا این همه پسرهای فاسد میرن دخترهای پاکو می گیرن، من که اهل خیلی از اون فسادها نیستم، هرچند بین من و خودت می دونیم که من هم خیلی گناه دارم، ولی تو شاهدی که من می خوام نیازهام به جنس مخالفو از راه ازدواج حل کنم. ولی نمی دونم چه حکمتیه، یا چه گناهیه که باعث میشه به این خواسته نرسم.

دهم، در مورد اینکه دوستانی می فرمایند که دخترانی هم هستند که دنبال پز و تحصیلات دانشگاهی نیستن، مسئله این است که اکثریت قریب به اتفاق دخترها چنین ادعایی دارن ولی من دختری را ندیده ام که در میدان عمل هم قانع و ساده زیست باشد، و اهل این چیزها نباشد! البته تعریفش را دیده ام، ولی ندیده ام.

اما من فکر نمی کنم که در حق دختران چادری ناعادلانه صحبت کرده باشم. اینکه آدم ادعای یک چیزی را بکند و بعد برخلافش عمل کند، هم مورد مذمت قرآن است و هم در فرهنگ ما از آن به بدی یاد شده است. نمی شود دختری ادعا بکند که ملاکش ایمان و اخلاق است، و بعد به دلیل اینکه پنج سانتی متر از من بلندتر است، حتی حاضر نشود با من صحبت بکند تا ببیند برای ازدواج با او مناسب هستم یا نه. نمی شود دختری مؤمن باشد ولی بهانه های واهی برای ازدواج نکردن بیاورد. نمی شود ادعای قناعت کند، ولی انتظارات چند صد میلیونی داشته باشد. آیا حق ندارم چنین دختری را غیرصادق بنامم؟

ضمنا از ابراز همدردی دوستان هم تشکر می کنم.

با تشکر


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

حرفای استارتر درمورد خانومهای چادری کاملا هم غلط نیست و من توقعات برخی از همین دختر ها رو وی همین سایت دیدم طوری ک با خودم گفتم من درست رفتار میکنم یا اونا؟من دارم کم میذارم یا اونا دارن زیاد میگیرن؟

بله در بسیاری موارد راست میگن....تایید میکنم حرفاشونو بااینکه میدونم خودمم از همون دسته هستم....

میدونید....همه دخترها هم تو این جامعه بدبین شده اند به ازدواج..عشق رو میطلبند ولی با گارد گرفتن نمیخوام مسائل و بدبختیایی که توی زندگی دیگران میبینن س اونا هم بیاد
همونطور که دیدیم دخترانی که با همین گارد گرفتن و ترس و تضمین و پشتوانه وارد میشن و وقتی همسرشون رو متفاوت با برخی مردهای نامرد جامعه میبینن همه اون تضمین و پشتوانه ه رو میبخشن .....

بله منم چادریم دوست دارم عشق رو ،خوشبختی رو،شرایط ایده آلو تجربه کنم اما میترسم..میترسم تجربه ک نکنم هیچ!! تازه بدبختم بشم...واسه همین سخت میگیرم....و میشم همون دختر چادری به اصطلاح مومن ک رفتاراش و معیاراش با ادعاهاش هماهنگ نیست!

فقط میتونم بگم متاسفم.....
به قولی هرچه داد دارید بر سر مردهای بی معرفت و ظالم بزنید که ذهن ها رو تخریب کردند.....

[SPOILER]من خودم از بس ناراحتی ها و غصه های دخترای متاهل هم سن و سالم رو میبینم گاهی فکر میکنم مجرد بودنم و غصه هاش هرچقدر هم باشه از رنج هایی ک توی زندگی متاهلی داری کمتره ( از وضعیت و تفاوت ها یاخلاقی اعتقادی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی) و انگار بهتره رنج رو برای خودم نخرم..چه کاریه! والا!![/SPOILER]

با سلام

شما نا امید نباشید، ازدواج قسمت هست. شما اگر دکترا هم داشتید، مشکل هم نداشتید و خلاصه ایده آل بودید، باز هم به شما نه می گفتند.

برای ازدواج تلاش کنید و در کنار این مسائل سعی کنید مدرک تحصیلی و موارد دیگر را تکمیل کنید.

شخصی را می شناختم که میگفت دوستش با مردی ازدواج کرده که از نظر مدرک دانشگاهی آنچنان تحصیلاتی ندارد، مشکل چشمی مادرزادی هم داشته، حقوق آنچنانی هم ندارد ولی ازدواج کرده و واقعا خوشبخت شده و زندگی شان سرشار از مهر و محبت است.

سعی کنید ایمانتان را بیشتر کنید، خداوند از جایی که فکرش را نمی کنید به شما کمک خواهد کرد.

سلام
به نظر من هم برو با یکی ازدواج کن که قدرت رو بدونه! و همچنین از خودت پایینتر باشه و تورو به دید بالاتر نگاه کنه!
اگر بری برعکس اینکارو انجام بدی فقط شاید همون روز عروسی بهت خوش بگذره(اونم لابد واسه پزش به دیگران) وگرنه بقیه زندگیت پشیمون میشی از اینکار!

با عرض سلام و ادب خدمت شما برادر گرامی
و تاسف مجدد بخاطر موانعی که در مسیر رسیدن به ازدواج و عشق ایجاد شده است.
در نظر داشته باشید که دوستان تنها صرف آنچه نوشته اید اظهار نظر می نمایند پس نه تنها ناراحت نشوید سعی کنید ضمن توجه به راهکارها اطلاعات بهتری را در اختیار دوستان قرار دهید.

این نکته را بپذیرید که همچنانکه سرکار خانم یاس در پست (53) گفتند. شرایط سخت بانوانی که ازدواج کرده اند سبب شده است که بانوان محدودیتهایی را بر خلاف میل خود وضع نمایند البته این کار درست نیست و باید با مطالعه و آگاهی بیشتری پیش روند.( آنچه موجب ازدواج و زندگی شیرین می شود قد و شکل و شمایل و پول ومهریه و...نیست بلکه شناخت و آگاهی قبل از ازدواج از طرفین و همچنین ویژگیهای جنس مخالف و کفویت هر دو و سپس آموزش مهارتهایی در مورد ازدواج و زندگی و همسر داری و شوهر داری می باشد

متاسفانه جامعه امروزی وارد گودالی شده است که نه مانند زمان ائمه معصومین(ع) میباشد که بانوان در صورت طلاق و یا فوت همسر راحت ازدواج کنند و مهریه همان ابندای ازدواج گرفته می شد که در آن صورت مهریه پایین بسیار خوب بود و سبب ازدواج می شد.و نه مردم مامسلمان نیستند که دیگر حرفی از اسلام برده نشود

در این جامعه با این فرهنگ دو گانه و بلکه چند گانه مشکلات بسیار بیشتر میباشد از هرجا سخن میگویی جایی دیگر فریاد بر می آورد .

خلاصه :مشکلات فراوان است و نه بانوان شناخت و آگاهی درستی دارند و نه آقایان ،برخی از مشکلات شما ناشی از کم اطلاعی خوتون و برخی دیگر ناشی از کم اطلاعی طرف مقابلتون دارد.

این را هم خدمتتون عرض کنم همچنانکه نمونه های عینی وجود دارد خانمهای مذهبی فراوانی بوده اند و هستند که بسیار بسیار ساده ازدواج نموده اند و یا هنوز ازدواج نکرده اند در واقع همان شخصی بوده اند که معیارهای شما را دارند و لذا هر جوینده ای یابنده است لذا تلاش خود را ادامه دهید.

پیشنهاد می شود :

  1. آگاهی خود را در مود ویژگیهای بانوان و همچنین تفاوتهای بانوان و آقایان بالا ببرید.
  2. به جای جمع بستن همه بانوان و اظهار نظر نسبت به آنان ،رفت و آمد خانواده خود را به محیطهایی که دختران مذهبی بیشتر حضور دارند (مثل مساجد ،حسنیه ها ،کانونهای قرآن ،حوزه های خواهران ،هیئات،نماز جمعه و...)بیشتر نمایید.
  3. مشکل خود را با افراد بیشتری در میان گذارید تا مورد های بیشتری را چهت خواستگاری به شما معرفی نمایند.
  4. در مورد مطالب و نوع و نحوه صحبت کردن در جلسه خواستگاری ،با اشخاص مذهبی که دارای تجربه هستند صحبت نمایید شاید از این جهت دارای مشکل باشید.
  5. دعا و توسل را فراموش ننمایید.
  6. در مورد ملاکهاتون تحقیق نمایید و نسبت به میزان پایداری و اصرار نسبت به هر یک از آنها بررسی بیشتری نمایید ملاکهای خود را اصلی و فرعی نمایید و به آنها امتیاز دهید و هر شخصی را که بیشترین امتیاز را (70 درصد به بالا )آورد را جهت ازدواج انتخاب نمایید.
  7. سعی کنید وزن خود را پایین بیاورید و هرجه زودتر تحصیلات خود را تمام نمایید .
  8. هرگز ناامید نشوید و پس از بررسی بیشتر ملاکها ضمن بررسی مجدد کسانی که جواب رد به آنها داده اید سعی کنید موارد بیشتری را مورد خواستگاری قرار دهید.
  9. سعی کنید ضمن بیانات خود(جلسه خواستگاری ) در زمینه مباحث عقلانی به احساس و انگیزه نیز توچه نمایید و با خانمهایی که به خواستگاری آنها می روید در این زمینه ها نیز گفتگو نمایید.
انشاءالله بتونید نیمه گمشده خود را بیابید و سرافراز و سربلند زندگی نمایید.
در پناه قرآن و عترت موفق باشید

یا علی

آقای گل:hamdel:
شاید بنده از همه لحاظ از شما عقب تر باشم بجز همونهایی که خودتون گفتین
ولی اصلا ناراحت نیستم که در سن سی سالگی ازدواج نکردم ، بدم نمیاد ولی زیاد هم حرص نمیخورم!!!!

از بین چندین تا دختر که باهاشون ارتباط داشتم تقریبا همشون به خاطر پول و ظاهرم مدنی با هم بودیم و بعدشم هیچی
خیلی هاشون پر توقعند و ادعا (البته ن همشون) [=arial]مثلا دوستی داشتم مثل اکثر دوستای اینجا مثبت و مذهبی ، حیوونی وقتی موقع عقدش رسید خانواده دختره سرویسش کردند از بس حرصش دادند و مهریه بالا گرفتند و با خانوادش بی محلی کردند و .....[=arial]میگفتند مذهبی هم هستیم[=arial] پس زیاد روی مذهبی بودن تکیه نکن بیشتر ببین خود دختره چطوره
از من میشنوی زیاد به خودت فشار نیار و از زمانی که هستی حالش رو ببر ، بیشتر هم تلاش کن خودت رو بشناسی تا موردهای بهتری به تورت بخوره ، وقتی هم خورد ناز نکن و زود مخشون رو بزن
البته بدون که خدا هم کمک میکنه اگه واقعا ازش بخوای
اگه یه کم کلاس بذاری هم خوبه حداقل باعث میشه هرکسی از راه رسید نخواد پیشنهاد های ... بهت بده (مثل من !!):Gig:

و یه دعا
ایشالا همه دخترهایی که بیخودی دل پسر ها رو میشکونند بتونند در دریایی از سرکه سالها شنا کنند و لذت ببریند:khoshgel:

من هم حدود 3 سال هست که به یه دختر علاقمند بودم با وجود تمام تلاشی که کردم نشد. الان هم هر چی تلاش میکنم نمیتونم فراموشش کنم و هر چند روز یکبار وقتی به یادش میافتم وقتی میبینم سنم به 30 سال رسیده و دوستای هم سن من بچه دارن به شدت افسرده و ناراحت میشم

دیگه نمیدونم چی قرار به سرم بیاد :Ghamgin:

ای خدا ...... یه نظر به ما کن

سلام ، دختری هستم حدود 27 سالمه و همیشه تو زندگی درسم برام گزینه اول بودش
اما مدت چند ساله حس میکنم درس تمام زندگی نمیشه، دوره و زمونه خیلی عوض شده ، متاسفانه دختر ا سبک شدن و پسر سنگین و با ایمان کم شده
مدتیه نگران ایندم ، البته هنوزم دانشجوم و به خاطر شرایط درسی نمی تونم به ازدواج فک کنم ، البته خواستگارا تو فکر این دختر درسش تمام بشه و بعد
مدتیه کم آوردم ، حتی گمون میکنم کم کم دارم شادی کم میشه تحمل تنهایی سخته برام طوری که روی درس خوندم اثر گزاشته
شما راهنمایی میگین ، بگید چطور تحمل کنم ، حتی خانوادمم میگن باید درست تمام بشه خودت خواستی درس بخونی ، واقعا تحمل برام سخته چکا باید کنم؟

madiee;663133 نوشت:
سلام ، دختری هستم حدود 27 سالمه و همیشه تو زندگی درسم برام گزینه اول بودش
اما مدت چند ساله حس میکنم درس تمام زندگی نمیشه، دوره و زمونه خیلی عوض شده ، متاسفانه دختر ا سبک شدن و پسر سنگین و با ایمان کم شده
مدتیه نگران ایندم ، البته هنوزم دانشجوم و به خاطر شرایط درسی نمی تونم به ازدواج فک کنم ، البته خواستگارا تو فکر این دختر درسش تمام بشه و بعد
مدتیه کم آوردم ، حتی گمون میکنم کم کم دارم شادی کم میشه تحمل تنهایی سخته برام طوری که روی درس خوندم اثر گزاشته
شما راهنمایی میگین ، بگید چطور تحمل کنم ، حتی خانوادمم میگن باید درست تمام بشه خودت خواستی درس بخونی ، واقعا تحمل برام سخته چکا باید کنم؟

سلام
درس چه ربطی به شوهر داره آخه! شما اگر پسر بودی و سربازی نرفته بودی و کار هم نداشتی و محصل هم بودی باز یه چیزی! حالا شما هیچکدوم اینا نیستی!
شما برو بگو من اصلا دیگه درس نمیخونم(از الکی). بعد اگر اونا واقعا براشون مهم باشه میگن چرا و .... شما هم بگو واسه ازدواج! بالاخره یکجور راضی کن که خواستگار راه بدن!
کسی هم واقعا شمارو بخواد میاد خواستگاری و به درس و مرس کار نداره! دختر ۱۷ ساله که نیستید بگن بذار دیپلمشو بگیره!!

توی یه تاپیکی خوندم یه دختری نوشته بود میخوام مهریه ام مطابق یه ذکری در مورد امام ها باشه ( منظورم اینه که مثلا میخوام به تعداد حروف ابجد در مورد اون ذکر باشه و این حرف مسخره رو رنگ مذهبی برای بالا بردن مهریه اش کرده بود!)
موقعی که سطح تحصیلات دختر ها بالا میره بعضی ها به اشتباه فکر میکنند باید نفقه ای که توی این مدت از شوهرشون میگرفتند و یه جا در غالب مهریه بگیرند امیدوارم حداقل شما و بقیه دخترهای مذهبی این سایت اینطوری نباشید و طبق همون چیزایی که قبول دارید به عنوان دین و حدیث و اینها جلو برید
بعضی دیگه هم فکر میکنند چون خودشون فوق دکتری گرفتند شوهرشون هم باید فوق فوق دکتری داشته باشه و این همون هم کفو بودنه که بعید میدونم به این سادگی گیر بیاد و بعدا مایه تفاخر به هم نشه
بعضی دیگه هم دیگه هم از لحاظ روحی و هم جسمی این قدر سرد شدند که توی زندگی اعصاب همسرشون رو حسابی به هم میریزند
به هر صورت پیشنهاد بنده اینه که هر چی زودتر از این حرفها خودتون رو نجات بدین و زندگیتون رو شروع کنید
درس هم شد ، شد ، نشد هم نشد، فدای سر اون پسر خوشبخت که قراره شما همسرش باشید:sibil:

یکی از دوستان یه شاخه گل مهریه کرده بودن نمیدونم هدفشون از اینکه اینقدر همه چیز رو سطح پایین و گاهی سطح بالا میگیرن چیه؟

سلام ب دوستان...
تقریبا نظرات رو خوندم ب نظر من دید مجردها مشکل داره.بابا اینقد سخت نگیرین.من واقعا اطرافم کسی رو نمیبینم ک بخواد ازدواج کنه و نتونه مخصوصا آقایون ک خودشون میتونن برن خواستگاری و خانوما ک میتونن از طریق دوستان متاهل یا شرکت در جمع های خانوادگی حداقل خودشونو ب بقیه نشون بدن ... من واقعا این سایت واسم جای عجیب قریبی شده ... البته اینم بگم ک کسایی رو هم دیدم ک پاشونو انداختن رو پاشون تا شاهزاده شون از راه برسه یا کسایی ک الکی ادعای نیاز ب ازدواج میکنن و هیچ کاری واسه رسیدن ب خواسته شون نمیکنن خب اینا دیگه مجبورن مجرد بمونن و منم بهشون کاری ندارم ولی اگه کسی دغدغه اش ازدواج باشه آیا واقعا کسی مثله خودشو گیر نمیاره ازدواج کنه؟ جل الخالق :Moteajeb!:
این دوست آغازگرمون هم دوست متاهل ندارید ک از ایشون کمک بگیرین؟و حتی اول خودتون دو نفره صحبت کنین (البته در حضور واسطه ها) بعد اگه تایید شد شما با خانواده واسه خواستگاری برین اینجوری هم ضایع نمیشین هم اگه جواب رد بدن میفهمین از طرف خانواده بوده و شمام یه کم سوسول نباشین و با یه کم اصرار و منطق بتونین حل اش کنین.ب نظرم اگه یکی دو جلسه با دختر خانوم مورد نظر صحبت بشه شاید بتونن نظر مثبت خانوادشونم بگیرن و شمام خواستگاری صوری داشته باشین و راحت تر حل بشه ...
یعنی اطراف شما کسی نیست ک ب این دغدغه شما حساس باشه و یکی ک شرایط شما رو بپذیره واستون انتخاب کنه؟ اگه اینجوری نیس ک باید یه فکری واسه تنهایی تون بکنین بالاخره یه چن تا دوست آدم داشته باشه خوبه ها .... موفق باشین ...

موضوع قفل شده است