جمع بندی تجربیات شما از سلوک و حالات پیش آمده

تب‌های اولیه

42 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تجربیات شما از سلوک و حالات پیش آمده

سلام دوستان

این تاپیک رو زدم تا دوستانی که راه در سلوگ گذاشتن بیان بگن در این مدت چه مشاهداتی داشتند یا چه تغیراتی در خواب و حالات اونها پیدا شده نسبت به قبلش .

این موارد باعث انگیزه افرادی مثل من میشن که بعد از مدتها گمراهی دوباره قصد سلوک دارم .

دوستان دیگه هم ممنون میشم لطف کنند و حالات خودشون رو بیان کنن تا ما هم فیض ببریم .

داستان من :

من چند سال پیش حدود 1 سال دوران سلوک من طول کشید .

در این 1 سال من حتی ماهی 2 بار هم بیرون از خانه نمیرفتم و کلا در حال ذکر و نافله و واجبات بودم . حداقل غذا ، کم خوابی ، نماز شب و ... .

حالاتی که برام پیش اومده بودم و تو ذهنم هست :

1 : در حال خواندن قران بودم که برای یک لحظه نور شدیدی اتاق را سفید کرد و ناپدید شد .

2 : بعد از تزکیه و تمرین ، توفیقی نصیب شد تا نماز را با حضور قلب کامل یخونم طوری که بعد از بسم اله انگار تو این دنیا نبودم و روزها و شبها برای رسیدن وقت نماز بی تابی می کردم . لذتی که من دیگر هیچ وقت نصیبم نشد بعد از اون سال رویایی :Ghamgin:

3 : مدتی بود از خداوند درخواست طی الارض داشتم اما خدا نصیبم نمیکرد و من خیلی ناراحت بودم . یک روز در عالم رویا ، جسم خودم رو دیدم که داخل اتاق درازکشیده و ناگهان روحم از تن خارج شد . من در همان عالم رویا به خیال اینکه واقعا طی الارض کردم خوشحال شدم و برای اینکه اولین طی الارض رو انجام بدم سرم رو از دیوار بیرون اوردم و خواستم برم داخل خانه همسایه تا ببینم زن و شهر چیکار میکنن اما در همین هنگام از خواب پریدم و بهم فهموندن که هنوز ظرفیتش رو نداری .

4 : دچار لکنت زبان بودم و هر چه توسل کردم نتیجه نداشت . یه شب که خیلی از این موضوع ناراحت بودم در عالم خواب امام زمان رو دیدیم ( فقط صداش رور میشنیدم اما در خواب میدونستم امام هست ) بهم یک دعای چند کلمه ای رو داد و گفت اینو بخون تا شفا پیدا کنی . من از خواب پریدم بیرون اما شیطان گولم زد و با خودم گفتم دعای آسونی هست پس صبح میخونم الان خوابم میاد اما همین که سرم را روی بالش گذاشتم یهویی صدای بلندی اومد که حمد بخوان اما من باز هم توجه نکردم و گفتم صبح میخونم ولی وقتی صبح شد اصلا اون دعای چند کلمه ای رو بخاطر نیاوردم .

5 : بیشتر وقتها در عالم رویا بدن و روح خودم رو جدا از هم یا در حال جدا شدن میدیدم . یک شب در عالم رویای دیدم که بدن و روحم قصد جدایی دارند و میخوان از هم جدا بشن و بعد دیدم در خانه همه فامیلها جمع هستند و من هم در بینشون دارم صحبت میکنم اما ناگهان یکی مثل خودم رو دیدم که گوشه خانه در حال نماز هستم و یک حالتی بس عجیب در من هست که قابل وصف نیست . ( هم کنار بستگان بودم و هم در حال نماز )

6 : کنترل کامل روی خوابم داشتم . وقتی در عالم خواب بودم میدونستم که دارم خواب میبینم و حتی در خوابم دخل و تصرف میکردم و اگه خواب نامربوط یا ترسناکی میدیدم خوابم رو تغییر میدام از اون محل ها میرفتم و به اراده خودم بیدار میشدم .

7 : یک بار یک گناهی انجام داده بودم که در همان شب ، حسن زاده املی و آیت اله بهجت را در عالم رویا دیدم که در خانه یکی از بستگان بوند و بسیار ناراحت و آیت اله حسن زاده بهم گفت (اسمو صدا کرد ) مگه بهت نگفتیم این کارا را نکن ؟ آخه چرا تکرار میکنی ؟

فعلا همینها یادم مونده

در ضمن اینو هم بگم بعد از اون 1 سال من نماز و ... رو ترک کردم و گناهان زیادی انجام دادم که خدا من رو ببخشه اما قصد دارم دوباره از نو شروع کنم .

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

خداجو;591525 نوشت:
سلام دوستان

این تاپیک رو زدم تا دوستانی که راه در سلوگ گذاشتن بیان بگن در این مدت چه مشاهداتی داشتند یا چه تغیراتی در خواب و حالات اونها پیدا شده نسبت به قبلش .

این موارد باعث انگیزه افرادی مثل من میشن که بعد از مدتها گمراهی دوباره قصد سلوک دارم .

دوستان دیگه هم ممنون میشم لطف کنند و حالات خودشون رو بیان کنن تا ما هم فیض ببریم .

داستان من :

من چند سال پیش حدود 1 سال دوران سلوک من طول کشید .

در این 1 سال من حتی ماهی 2 بار هم بیرون از خانه نمیرفتم و کلا در حال ذکر و نافله و واجبات بودم . حداقل غذا ، کم خوابی ، نماز شب و ... .

حالاتی که برام پیش اومده بودم و تو ذهنم هست :

1 : در حال خواندن قران بودم که برای یک لحظه نور شدیدی اتاق را سفید کرد و ناپدید شد .

2 : بعد از تزکیه و تمرین ، توفیقی نصیب شد تا نماز را با حضور قلب کامل یخونم طوری که بعد از بسم اله انگار تو این دنیا نبودم و روزها و شبها برای رسیدن وقت نماز بی تابی می کردم . لذتی که من دیگر هیچ وقت نصیبم نشد بعد از اون سال رویایی :Ghamgin:

3 : مدتی بود از خداوند درخواست طی الارض داشتم اما خدا نصیبم نمیکرد و من خیلی ناراحت بودم . یک روز در عالم رویا ، جسم خودم رو دیدم که داخل اتاق درازکشیده و ناگهان روحم از تن خارج شد . من در همان عالم رویا به خیال اینکه واقعا طی الارض کردم خوشحال شدم و برای اینکه اولین طی الارض رو انجام بدم سرم رو از دیوار بیرون اوردم و خواستم برم داخل خانه همسایه تا ببینم زن و شهر چیکار میکنن اما در همین هنگام از خواب پریدم و بهم فهموندن که هنوز ظرفیتش رو نداری .

4 : دچار لکنت زبان بودم و هر چه توسل کردم نتیجه نداشت . یه شب که خیلی از این موضوع ناراحت بودم در عالم خواب امام زمان رو دیدیم ( فقط صداش رور میشنیدم اما در خواب میدونستم امام هست ) بهم یک دعای چند کلمه ای رو داد و گفت اینو بخون تا شفا پیدا کنی . من از خواب پریدم بیرون اما شیطان گولم زد و با خودم گفتم دعای آسونی هست پس صبح میخونم الان خوابم میاد اما همین که سرم را روی بالش گذاشتم یهویی صدای بلندی اومد که حمد بخوان اما من باز هم توجه نکردم و گفتم صبح میخونم ولی وقتی صبح شد اصلا اون دعای چند کلمه ای رو بخاطر نیاوردم .

5 : بیشتر وقتها در عالم رویا بدن و روح خودم رو جدا از هم یا در حال جدا شدن میدیدم . یک شب در عالم رویای دیدم که بدن و روحم قصد جدایی دارند و میخوان از هم جدا بشن و بعد دیدم در خانه همه فامیلها جمع هستند و من هم در بینشون دارم صحبت میکنم اما ناگهان یکی مثل خودم رو دیدم که گوشه خانه در حال نماز هستم و یک حالتی بس عجیب در من هست که قابل وصف نیست . ( هم کنار بستگان بودم و هم در حال نماز )

6 : کنترل کامل روی خوابم داشتم . وقتی در عالم خواب بودم میدونستم که دارم خواب میبینم و حتی در خوابم دخل و تصرف میکردم و اگه خواب نامربوط یا ترسناکی میدیدم خوابم رو تغییر میدام از اون محل ها میرفتم و به اراده خودم بیدار میشدم .

7 : یک بار یک گناهی انجام داده بودم که در همان شب ، حسن زاده املی و آیت اله بهجت را در عالم رویا دیدم که در خانه یکی از بستگان بوند و بسیار ناراحت و آیت اله حسن زاده بهم گفت (اسمو صدا کرد ) مگه بهت نگفتیم این کارا را نکن ؟ آخه چرا تکرار میکنی ؟

فعلا همینها یادم مونده

در ضمن اینو هم بگم بعد از اون 1 سال من نماز و ... رو ترک کردم و گناهان زیادی انجام دادم که خدا من رو ببخشه اما قصد دارم دوباره از نو شروع کنم .



باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
ضمن تشکر از شما و تاپیکی که مطرح نمودید، اگر اجازه بفرمایید نکاتی را عرض کنم:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ظلمات است بترس از خطر گمراهی(1)

1-سیر و سلوک باید زیر نظر یک استاد کامل و مکمل صورت بگیرد.

2- توجه داشته باشید دین اسلام دین دنیا و آخرت است و اسلام عزیز به شدت با رهبانیت و گوشه نشینی و فقط سیر و سلوک نمودن مخالف است. البته ممکن است کسانی این نوع کارها را بکنند و مشاهداتی داشته باشند، ولی این نوع نتایج مطلوب نخواهد بود .

3-رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود/رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

اگر کسی یک فعل مستحبی را که کم است مثلا روزی چند آیه قرآن، را بخواند ولی همیشه این چند آیه را داشته باشد بهتر از آن است که امور مستحبی زیادی انجام دهد ولی دائمی نباشد.حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:« قلیلٌ یَدُومُ خیرٌ مِن کثیرٍ مُنقطع»(2) کار کم و همیشگی بهتر از کار زیاد غیر دائمی است

4- آنچه که در مرحله اول در اسلام اصل است بندگی نمودن خداست.یعنی انجام دادن واجبات و ترک محرمات، در قدم بعدی انجام دادن مستحبات، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و هباءً منثورا (نابود) خواهد شد.

مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی (ره) آن عارف کامل و مکل که 300 تن از اولباء الله و اساتید سیر و سلوک را تربیت کرده در این زمینه می فرماید: آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده‌ام این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهی نه ذکرت و نه فکرت، به حال قلبت فایده‌ای نخواهد بخشید.(3)

موفق باشید

پی نوشت:
1-حافظ
2-غر الحکم و دررالکلم ص498


3- محمد بهاری، تذكرة المتقین، ص 177، و نیز چلچراغ سالكان،‌ 111.

دوست عزیز در طی الارض قرار نیست روح از تن جدا باشد
پس اگر قرار باشد جدا باشد جسم چرا میخواهد ببیند وقتی روح باهاش نیست ؟؟؟

خداجو;591525 نوشت:
در ضمن اینو هم بگم بعد از اون 1 سال من نماز و ... رو ترک کردم و گناهان زیادی انجام دادم که خدا من رو ببخشه اما قصد دارم دوباره از نو شروع کنم .

من هم در یکی از سالهای تحصیل در دانشگاه پس از شرکت در اعتکاف ماه مبارک رجب، تا حدود یکسال اهل نماز اول وقت جماعت و نماز شب و ... بودم ولی دقیقا نمی دانم از کجا ضربه خوردم که به یکباره از همه چیز جدا شدم!
نماز شبم ترک شد و نماز اول وقتم هم به تاخیر افتاد و کنترل بر اعمال و نفسم هم از بین رفت و هنوز پس از چند سال به آن حال باز نگشته ام!
آه از نهادم بر آمد!...

سمیع;595165 نوشت:
1-سیر و سلوک باید زیر نظر یک استاد کامل و مکمل صورت بگیرد.

ولی من شنیدم اگر انسان به آنچه که میداند عمل کند (یعنی هر آنچه می داند خوب است انجام دهد و از بدیها پرهیز کند، به همین سادگی!) آنگاه در هر مرحله که قرار گیرد خدا از طریقی آنچه را به آن نیاز دارد میفهماند، حال یا از طریق یک عالم یا یک کتاب یا یک جمله ای گذرا از یک شخص و کتاب و...
یعنی خود خدا و ائمه اطهار (ع) می شوند استاد و معلم انسان!
آیا درست است؟

منم تعریف کنم ...

1- من هم تجربه جدا شدن تن و روحم از همدیگه رو داشتم ... یادمه اون زمانها دبیرستانی بودم ... همیشه تو خونه راه میرفتم و درس حفظ میکردم ... یک بار احساس کردم روحم از تنم جدا شده و اومده بیرون و از بیرون دارم خودم رو نگاه میکردم ... دیدم هی دور خودم میچرخیدم و میچرخیدم و میچرخیدم ... تا اینکه در نهایت به سمته بالکن خونه داشتم میرفتم ... یهو ترسیدم ... تندی دویدم به سمته خودم ... تا روحم به بدنم وصل شد از خواب پریدم .

2- اون زمانها که عارف و زاهد و سالک بودم یادم هست یه روز سرم خیلی میخارید ... هر کاری که میکردم خارش سرم تموم نمیشد ... رفتم و در تخت خوابیدم .... بعدش یه کسی از دور صدای منو صدا زد گفت بیا بالا پشت بوم ... منم از رویه تخت بلند شدم و دوون دوون رفتم به سمته بالا پشت بووم ... آسموون رو دیدم ... هزاران ماه و ستاره و ... در حال چرخیدن در اسمون بودند ... نمیدونم چی شد که دستهام رو به حالت قنوت در آوردم ... همینجوری که دستهام رو به اون حالت گرفته بودم شروع به بالا رفتن در آسمون کردم ... هی بالا و بالا میرفتم ... یهو ترسیدم ... خیلی بالا رفته بودم ... بعدش مثله تمام خوابها گفتم الان از این بالا میوفتم ... ولی خیلی خیلی آرروممم از آسون اومدم پائین ( یا آوردنم ) بعدش که دوباره برگشتم به بالا پشت بوم خونمون ... یهو از خواب بلند شدم ... تازه فهمیدم که اصلا بالا پشت بووم نرفتم و همش خواب بوده ...

3- یک بار هم خیلی خیلی شیطنت کرده بودم ... یعنی یه دورانی خیلی آدم بدی شده بودم ... بعدش یکی اومد و در خواببهم گفت میخوای طی طریق بهت یاد بدم ... منم گفتم آره ... بعدش من رو برد پائین یه صخره و گفت سعی کن بری بالای صخره ... هر کاری که کردم نتونستم ... بعدش به چشمام نگاه کرد و گفت به نظرت فرقی میکنه که این پائین باشی یا اون بالا ... بعدش گفت چشمات رو ببند و فکر کن اون بالایی ... یهو دیدم من و اون رسیدیم بالای صخره ... بعدش من رو برد دبیرستان قدیمی که توش درس میخوندم ... دانش آموزان جدید اومده بودند ... بهم گفت از دیوار کلاس داخل شو ... منم داخل شدم ... خیلی کیف داد ... و بعدش هم بیدار شدم ...

4- یه بار هم تو خوابم یکی داشت اذان میگفت ... یه صدایی بهم گفت پاشو نماز بخوون ... منم گفتم (....) بیدار که شدم مسجد داشت الله اکبر میگفت ...

5- دفعه آخر هم ... یه بار تو خونه بودم ... بیدار بودم ... بعدش احساس کردم یکی داره تو گوشم میگه "حی علی خیر العمل" ... من با خودم گفتم ساعت اذان که گذشته ... آخر سرش نفهمیدم که صدا از کجا بود .... فکر میکنم بهم الهام شده بود ....

سمیع;595165 نوشت:
1-سیر و سلوک باید زیر نظر یک استاد کامل و مکمل صورت بگیرد.
سلام بر بقیةالله االاعظم ومنتظرانش در سیر و سلوک عرفانی توجه به این موضوع که استاد بزرگوار جناب سمیع مرقوم فرموده اند از ارکان اساسی موضوع میباشد زیرا کمترین بی توجهی به گزینش استاد واقعی منجر به پیشوایی شیطان در این مقوله میگردد وسیر وسلوک عرفانی تبدیل به سیر و سلوک شیطانی میگردد (که از این بابت پناه بر خدا باید برد )

الهه خشم;595355 نوشت:
اون زمانها که عارف و زاهد و سالک بودم

باسلام
یعنی مثلا دقیقا چکار میکردید؟

اون زمانها ... دبیرستانی بودم ...

نمازام رو کامل میخوندم ...
کلا اون زمانا یک شب نماز شب خوندم ولی تا یه هفته تشعشعش منو گرفته بود .

همین ...

ماشاالله اکثرا که الان دین و ایمون درستی هم ندارن
ادعا میکنن که دعا هاشون قبلنا مستجاب میشده
توهم یا واقعیت ؟ الله اعلم
جدا برام سوال شده چرا دوستان بعد از یک سال و یا چند سال دست از سیر و سلوک بر میدارن ؟ مگر به یقین نرسیده اند ؟؟
چه چیز باعث میشه که دیگه نماز اول وقت نخونن ؟
معرفتشون کم بوده ؟ استاد نداشتند ؟

بی اعصاب;595419 نوشت:
ماشاالله اکثرا که الان دین و ایمون درستی هم ندارن
ادعا میکنن که دعا هاشون قبلنا مستجاب میشده
توهم یا واقعیت ؟ الله اعلم
جدا برام سوال شده چرا دوستان بعد از یک سال و یا چند سال دست از سیر و سلوک بر میدارن ؟ مگر به یقین نرسیده اند ؟؟
چه چیز باعث میشه که دیگه نماز اول وقت نخونن ؟
معرفتشون کم بوده ؟ استاد نداشتند ؟

هر چقدر در سیر و سلوک بالاتر بری ... وقتی اشتباه میکنی ... محکم تر میخوری زمین ...

جالبه بدونید

من پارسال

با نیت و صداقت و حضور قلب قرآن و نماز می خوندم

و دچار حالاتی ملکوتی و خواب های صادقانه ای شدم

و بعد که دوباره گناهکار شدم دیگه هیچ وقت اونطور نشدم

الهه خشم;595421 نوشت:
هر چقدر در سیر و سلوک بالاتر بری ... وقتی اشتباه میکنی ... محکم تر میخوری زمین ...

سلام با این که بنده تو خیلی مسائل با شما هم عقیده نیستم اما اینو واقعا راست میگی و کسی درک میکنه که این موضوغ رو امتحان کرده باشه یعنی یه طوری میزنن ادم رو که تا اخر عمرش نمی تونه خودشو پیداکنه

راستی رویای صادقانه ی من مربوط به امام زمان بود توی خواب نشونه هایی داد که من نمی دونستم و بعد دنبالشو گرفتم و متوجه شدم نشونه های توی خواب که گفته شد واقعی بودن

چون قبل خواب از امام درخواستی کرده بودم

tah;595432 نوشت:
راستی رویای صادقانه ی من مربوط به امام زمان بود توی خواب نشونه هایی داد که من نمی دونستم و بعد دنبالشو گرفتم و متوجه شدم نشونه های توی خواب که گفته شد واقعی بودن

چون قبل خواب از امام درخواستی کرده بودم

امکانش هست بگین چه نشانه هایی بودن یا Secret هستند ؟؟؟ اینجا کسی شما رو نمیشناسه ها ...

الهه خشم;595440 نوشت:
امکانش هست بگین چه نشانه هایی بودن یا Secret هستند ؟؟؟ اینجا کسی شما رو نمیشناسه ها ...

با چند نفر مشورت کردم گفتند دیگه به کسی نگو

ولی دعایی می خواستم برای امام بخونم توی کتابی می گشتم همونجا گفتم یه دعایی که مخصوص خود امام باشه دوس دارم بخونم

شب که خوابیدم

اسمی به من گفته شد که تا حالا نشنیدم و مشخصاتی از اون دعا ! حالا نمی دونم با اینکه من خواب بودم آیا تلویزیون داشته همچین چیزی نشون می داده که اومده توی خواب من یا واقعا خواب صادقانه بوده

ولی از اونجایی که خودم شخصا طلب کرده بودم دعایی رو و این دعا اومد توی خوابم
من تا حالا اسم دعا رو نشنیده بودم و مشخصاتی از دعا که صادقانه بودند

بیدار که شدم خواب و جدی نگرفتم ولی بعدش گفتم نکنه واقعا همچین اسمی باشه و توی اینترنت پیداش کردم و متوجه شدم باید صادقانه باشه ! باز م میگم نمی گم حتما صادقانه ست ولی با نشونه هایی که من دیدم به شخصه می گم صادقانه ست

جزئیات بیشتری نمی تونم بگم شرمنده

هوم اوکی دیگه

درس خوبی این تایپیک بهم داد
اول اینکه آروم آروم مستحبات رو شروع کنم
دوم اینکه مواظب باشم اشتباه نکنم
استاد اخلاق هم بهتره داشته باشم

[=Times New Roman]من برای سیر و سلوک از کارشناس اخلاق شماره 58 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی استفاده کردم که بسیار انسان سالم و شریفی هستند و واقعا کارشون رو بلدند..
.
یک سری راهکار های خیلی ساده بهم داد که اینجا نمیگم..
.
به نظرم نشانه های پیشرفت کردن توی عالم عرفان فقط این نیست که یه نوری یا یه چیزی ببینی..
.
من یه مدتی حدودا شش ماه مرتب نماز شب می خوندمو اکثر شبها هم زیارت عاشورا و دعای فرج ( الهی عظم البلا....)
.
چیزهایی که من می دیدم خدا بهم میده این بود که بیشتر موانع پیشرفتمو برطرف میکرد تا بیشتر جلو برم..
.
یکی از چیزهایی که خدا بهم یاد می داد ، شیطان شناسی و گناه شناسی بود..
.
مثلا تصمیم گرفته بودم روزی یه صفحه قرآن بخونم ( کار کم ولی دائمی ) ،
.
یه روز یه صفحه رو که خوندم ، خیلی میل پیدا کردم که بیشتر بخونم و داشتم اینو به حساب پیشرفت و لطف خدا می گذاشتم..
.
که یه دفعه یه چیزی توی دلم نشست که گول شیطان رو نخور..
.
می خواد دین زدت بکنه ، اگر الان یه صفحه بیشتر بخونی ، چندین صفحه رو توی روزهای آینده از دست میدی ،
.
یه دفعه لبخند رضایت روی لبم نشست و قرآن رو بستم و خیلی خوشحال بودم و کاملا حس میکردم خدا همه جا با من هست و حواسش به منه..
.
یه شب تک و تنها توی خونه دانشجویی خواب بودم ، طبق معمول ساعت سه باید برای نماز شب بیدار میشدم..
.
کم کم در حال بیدار شدن بودم که حس کردم یه نفر لبهاشو از لبهام جدا کرد..چشمامو باز کردم هیچکسو ندیدم ،
.
ضربان قلبم به طرز عجیبی بالا رفته بود و وحشتناک می ترسیدم..چون هیچکس اونجا نبود..
.
یه روز ناخواسته دل یه نفر رو شکستم ، شب رفتم خونه ، خواستم توی حمام دست و پامو بشورم ،
.
با اینکه آب روی دوش نبود ، و اونروز اصلا از آبگرمکن استفاده نکرده بودم و زمستون بود هوا خیلی سرد بود ، آب سرد رو که باز کردم آب داغی پاشید روی سینم که دادم رفت آسمون..
.
وقتی که جای سوختگی رو توی آینه دیدم خیلی ترسیدم ، یه اثر عجیبی روی سینم گذاشته بود که فکر میکردم تا آخر عمرم جاش به همین شکل می مونه..
.
یه کبودیه خیلی خیلی خیلی ناجور و غیر قابل توصیف ، بعدش یادم افتاد که امروز اشتباه بزرگی کردم ، زنگ زدم از طرف عذرخواهی کردم..صبح بیدار شدم هیچ اثری از سوختگی و درد نبود..انگار نه انگار..
.
سیر و سلوک نشانه ها و اثرهای زیادی داره که دیگه در همین حد فکر میکنم کافیه..

سلام

Im_Masoud.Freeman;595935 نوشت:
می خواد دین زدت بکنه ، اگر الان یه صفحه بیشتر بخونی ، چندین صفحه رو توی روزهای آینده از دست میدی

از کجا معلوم؟ شاید شیطان می خواسته بیشتر از یه صفحه نخونین.

سلام . من هیچ ادعایی نمیکنم . ادعا نمیکنم که سالکم یا خیلی خدا شناسم . ولی بعضی روزا نماز یه حال دیگه ای به من میده . بعضی وقتا سر نماز یه حالت خلسه ی عجیبی به من دست میده که انگار دیگه کسی رو غیر از خدا نمی شناسم . انگار دیگه هیچ صدایی نمی شنوم ] کم مونده که روح از بدنم جدا بشه و حالت مستی به من دست میده . مخصوصاً روزایی که سجده رو طولانی میکنم و در حالت سجده به خاطر گناهان بزرگم گریه میکنم . به نظر من اگه سجده نبود این زندگی هیچ ارزشی نداشت . من به نماز شب هم خیلی علاقه داشتم و دارم . ولی توفیقش نصیبم نمیشد . حتی وقتی گوشی رو روی آلارم میذاشتم بازم نمیدونم چرا برای نماز صبح به زور بیدار میشدم . ولی همیشه سعی میکنم نماز هام رو اول وقت بخونم . من گناه زیاد کردم . توبه هم زیاد شکستم ولی هیچ وقت نخواستم به خدا پشت کنم . مدتی بود از خدا میخواستم موت اختیاری نصیبم کنه . موت اختیاری یعنی این که ادم بتونه روحش رو با اختیار از بدن خارج کنه و در حالی که جسمش هنوز روی تخت خوابه به عوالم عرفانی سفر کنه و حتی روی زمین سیر کنه و هر جا دلش خواست بره . حتی در این زمینه از تمرینات خاصی که توی برخی سایت های مرتبط با متافیزیک بود استفاده کردم و تا حدودی موفق شدم . یه شب قبل از خواب از خدا و امام زمان خواستم که این قدرت رو به من بدن بعد دقیقاً نیم ساعت قبل از اذان صبح توی عالم خواب خودم رو توی یه مسجد دیدم که یکی داشت سخنرانی میکرد ولی هر چی سعی میکردم که سرم رو به طرف اون بچرخونم نمیتونستم . بغل دستی هام به من میگفتم از این آقا (که داره سخنرانی میکنه) باید مراقبت کنی . بعد یه دفعه صدای سخنران زیاد شد و گفت : اگه میخوای به مقام برسی باید نماز شب بخونی . اون شب نماز شب رو با حال خاصی خوندم . نمیدونم اون سخنران کی بود ولی مطمئنم یکی از بزرگان دین بود (شاید امام زمان (عج)) میخوام بگم نماز شب توفیق میخواد ، اگه در طول روز گناه نکنیم و نماز های دیگه رو اول وقت بخونیم نصیبمون میشه .
یه بار هم بعد از ظهر بود داشتم درس میخوندم که نمیدونم یه دفعه چه طور شد که خیلی خیلی خواب آلوده شدم و یه چرت کوچیک زدم . توی خواب دیدم دارم توی استخر مزرعه مون روی آب راه میرم . بعدش از خواب بیدار شدم . انگار اصلاً خوابیده بودم که اون خواب رو ببینم . چون خوابم بیشتر از چند دقیقه طول نکشید و وقتی بیدار شدم حسابی سر حال وبدم ، انگار 10 ساعت خوابیده باشم ، خیلی برام عجیب بود .
این که برخی دوستان میگن برای سیر و سلوک حتماً باید استاد داشته باشیم ، من قبول ندارم . خدا خودش بهترین استاده ، اگه واقعاً نیت ما رسیدن به خدا باشه در و دیوار هم میتونه معلم آدم باشه . ولی اگه آدم مسیر باطل رو انتخاب کنه حتی کلام پیامبر هم اثری نمیتونه روی آدم بذاره ، همونطور که روی ابوجهل اثر نکرد .
انشاء الله خدا توفیق سیر و سلوک رو نصیبم هممون بکنه .

[="Times New Roman"][="Black"]

kobram;595950 نوشت:
سلام

از کجا معلوم؟ شاید شیطان می خواسته بیشتر از یه صفحه نخونین.

خوب من نمی تونم همه چیز رو توضیح بدم..
.
من اگر بیش از یک صفحه می خوندم قطعا روزهای بعد رو از دست می دادم ، اونم بخاطر شناختی بود که نسبت به خودم داشتم..
.
بعدشم خدا بهم این توان رو توی اون چند وقت داده بود که بتونم حیله های شیطان رو شناسایی کنم ، و تمام جاهایی که شیطان می خواست ادای خدا رو برای من در بیاره رو متوجه میشدم..[/]

Im_Masoud.Freeman;595935 نوشت:
یک سری راهکار های خیلی ساده بهم داد که اینجا نمیگم..

چرا نمیگین؟ چه ایراد داره ما هم بدونیم

[="Arial"][="Black"]عرض سلام و ادب

با توجه به صحبت دوستان متوجه شدیم که اکثر افرادی که بدون استاد و به اختیار خود تصمیم گرفتن که وارد سیر و سلوک بشند به بن بست رسیدند و متاسفانه و متاسفانه در طی یک دوره ریاضت و فشار ،که البته از راه درست و اصولی خارج بوده، نه تنها به جایی نرسیدند بلکه بعضا از مسیر خود به کلی خارج شدند و حتی همان عبادت مختصرشون رو هم از دست دادند. بارها و بارها اولیا و بزرگانی که وارد در سیر و سلوک هستند به ما هشدار دادند که این راه بسیار پر خطر هست و بدون استاد نباید وارد این مسیر شد...

سلام همه میگن استاد باید داشته باشی اما استاد باید ازکجای پیدا کنیم اصلا از کجا بفهمیم طرف خودش واقعا. سالک بوده که حا استاد مابشه؟

zaker_eshg;596653 نوشت:
سلام همه میگن استاد باید داشته باشی اما استاد باید ازکجای پیدا کنیم اصلا از کجا بفهمیم طرف خودش واقعا. سالک بوده که حا استاد مابشه؟

نمیشه فهمید . چون کسی که سیر و سلوک میکنه نمیاد همینجوری بگه من سالکم . من با نظر گوهر خانوم مخالفم . ببینیم نظر عارف بزرگ حضرت آیت الله بهجت درباره ی سیر و سلوک چی بوده :

س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.

یک جای دیگه فرمودن : دستورالعمل فقط در یک چیز جمع شده، در یک کلمه خیلی کوچک:
و آن ترک گناه است
ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده‌ای است
گاهی خیلی مشکل است
و تمام دستورات بعداً خودشان می‌آیند
شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می‌آید

تشکر از دوستان که حالات و تجربیات خودشون رو در این تاپیک منتقل کردند .

من بیشتر از همه چوب غرورم رو خوردم . دیگه کار بجایی رسیده بود که از خدا میخواستم منو در شرایط رجبعلی خیاط قرار بده تا من هم در مواجهه با شهوت و ... پیروز بشم و خداوند هم مزد خوبی بهم بده . خیلی اینو میخواستم تا اینکه یه روز ................. مردود شدم و از همون موقع هم تمام زحمات و سختی های 1 سالم ام به باد رفت .

دوستان میگم استاد پیدا میشه اما تو این 1 سال پیدا نشد برای من . تو امام زاده ها دنبالش گشتم . تو نماز و ... اما نتونستم پیداش کنم .

این طوری که من هم متوجه شدم من و امثال من که راه رو کج رفتیم بدجور زمین خوردیم طوری که هر کاری میکنیم دوباره بلند شیم چند روز که میگذره دوباره راهو گم میکنیم .

نشانی ده تا یار در این خانه یابد :Ghamgin:

ya aboofazel;596689 نوشت:
نمیشه فهمید . چون کسی که سیر و سلوک میکنه نمیاد همینجوری بگه من سالکم . من با نظر گوهر خانوم مخالفم . ببینیم نظر عارف بزرگ حضرت آیت الله بهجت درباره ی سیر و سلوک چی بوده : س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش سالها قبل بنده نیز با بیقراری وصف ناپذیری به دنبال استاد سیر و سلوک میگشتم بسیار جوان بودم و پر انرژی ساعتها نماز شب خواندن و سجده های طولانی و دست از دنیا شستن و ..... اما هر چه پیش میرفتم کمتر آثار رضایت را در خو د میدیدم به خلوص نیتم شک میکردم و هر روز منزوی تر میشدم یکی دونفری از دوستان عزیزم به شدت مرا مورد مؤاخذه قرار میدادند که سالک دست شسته از دنیا به درویشی رسیده وراه عارفی را گم کرده وبنده همچنان سرسخت بر عقاید خودم بودم . تا اینکه روزی به دلیلی قرار شد در روستایی چند روزی را مهمان یکی از اهالی که کشاورزی ودامداری داشت باشیم . مردی بسیار ساده دل و بسیار عامی بود .شبی بیدار شدم تا نماز بخوانم ما طبقه ی بالای منزل ایشان خوابیده بودیم دیدم که داخل آصطبل چراغی روشن است وسرو صدا هایی میاید در همین هنگام همسر بنده نیز که بیدار شده بودند بنده را برای وضو همراهی کردند ابتدا به آرامی به در اصطبل نزدیک شدیم تا ببینیم چه خبر است صاحبخانه ی ساده دل را دیدیم که مشغول خواندن آیت الکرسی بود و هر بار که این آیه را میخواند به حیوانش میدمید سپس صبر میکرد کمی اشک میریخت وبا حیوانش صحبت میکرد (برایت دعا کردم از خدا خواستم که تقدیر را برای تو آسان کند مطمئن باش محال است خداوند درد وزجر کشیدن مخلوقش را بخواهد آخر یکی از نامهای خداوند لطیف است .لطیف که طاقت زجر کشیدن مخلوقش را ندارد .اول در دلم به سادگی واز شما چه پنهان شاید به دلیل جوانی به حماقت یک مرد روستایی که با خرش اینطور سخن میگفت خندیدم .به هر حال وضو گرفتم ونمازم را هم خواندم وخوابیدم . در خواب دیدم که در خیابانی خلوت کنار جوی آبی زلال وسایه دار از درختان تنومند صندلی گذاشته اند ویک جوان خوش صورت بر آن صندلی وپشت میزی نشسته است وتعدادی از جوانان با هیبت مقابلش ایستاده اند جلو رفتم و از یکی از ایشان پرسیدم اینجا چه خبر است واین در حالی بود که تعدادی از شاگردانم نیز همراهم بودند (شاید به دلیل روشدن دستم در عدم خلوص نیتم در سیر وسلوک) یک دفعه جوان پشت میز یکی از جوانان مقابل را صدا زد وگفت بگیر این سند خانه ی فلانی است ثبت شد ! حالا ببر وبه دست صاحبش برسان !!! وقتی نام صاحب سند وآدرس را دادند متوجه شدم که همان صاحبخانه ای است که ما مهمانش بودیم ودیشب بنده به کار او خندیدم . جلوی میز رفتم وسلام کردم جوان بدون اینکه سرش را بلند کند پاسخ سلام بنده را دادند پرسیدم سند منزل میدهید شرایطش چیست ؟ گفتند سخت است برو!!! گفتم مکانش کجاست این منازل را که سند میدهید ؟ گفتند از تو دور است برو !!!! یک دفعه سوزشی عجیب در درونم حس کردم وگفتم به یک دهاتی خل و چل سند منزل میدهید ولی به من که هر شب نماز شب می خوانم میفرمایید برو؟؟؟!!!من تا سند منزل از شما نگیرم نمیروم!!!! درهمین وقت صدای صاحبخانه ی ساده دلمان که تمام شب را داشت برای خرش!!!! از لطافت و خوبی و عشق خالق به مخلوقاتش می گفت و او را تیمار می کرد بر روی پشت بام بلند شد :الله اکبر الله اکبر ..... وقت نماز صبح بود و.....

[="Arial"][="Black"]

ya aboofazel;596689 نوشت:
نمیشه فهمید . چون کسی که سیر و سلوک میکنه نمیاد همینجوری بگه من سالکم . من با نظر گوهر خانوم مخالفم . ببینیم نظر عارف بزرگ حضرت آیت الله بهجت درباره ی سیر و سلوک چی بوده :

س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.

یک جای دیگه فرمودن : دستورالعمل فقط در یک چیز جمع شده، در یک کلمه خیلی کوچک:
و آن ترک گناه است
ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده‌ای است
گاهی خیلی مشکل است
و تمام دستورات بعداً خودشان می‌آیند
شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می‌آید

سلام علیکم
فرمایش حضرتعالی صحیح اما نقل قولی که شما از آیت الله بهجت فرمودید یک دستورالعمل عمومی و کلی هست که البته همه سلوک هم در همین گفته ایشون بیان شد اما منظور ایشون این نبوده که نیاز به استاد نیست کما اینکه اگر اینطور بود خود ایشون هیچ گاه به دنبال استاد نمیرفتن و بر اساس همین یک دستور عمل میکردند.
همانطور که وقتی ما بیمار میشویم به دنبال پزشک و دارو میرویم برای طبابت نفس مان هم نیاز به یک طبیب روح داریم تا بیماریهای نفس ما رو تشخیص بده و نسخه درمانی بهمون بده.
شما هرچقدر هم در سلوک به تنهایی پیش برید کمتر امکان داره که بدون استاد موفق بشید. چون شما قادر به شناسایی رذایل و بیماریهای نفستون نیستید و این استاد هست که از بیرون بر نفس شما احاطه پیدا میکنه و کم کم موانع پیش روی سالک رو شناسایی میکنه و اونها رو تیمار میکنه.
در خصوص این مطلب هم که دوستان فرمودند استاد رو چجور تشخیص بدیم که واقعا استاد هست و ما رو به انحراف نمیکشونه، به نظر حقیر نیازی نیست که از استاد کرامت و یا کشفی ببینیم تا تشخیص صداقتشون رو بدیم، همین که ببینیم قولشون با فعلشون یکی هست و ما رو در مسیر شریعت راهنمایی میکنند برای اطمینان ما کافی و وافی هست...

سلام العلیکم
نظرات حضرات را خوانده و تصمیم بر این گرفتم که چند نکته را گوش زد کنم
اهل دلهای عزیز
به هیچ وجه خوابهایتان را تعریف نکنید به خصوص خوابهای خاص را...
سیر و سلوک خود را تعریف نکنید...نور دل را خموش و تاریک میکند..
برادرهای اهل دل نماز را برای سلوک و مکاشفه نخوانید...این خضوع را از شما میگیرد و انتظارات را بالا میبرد...
برای سلوک همین کافیست که گناه نکنید..
خدا نگهدار

آیت الله قاضی به لزوم وجود استاد بسیار تأکید می کرد و می فرمود: « کسی که طالب سیر و سلوک شد، اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد. و آن که به استاد رسیده نصف راه را طی کرده است. »مرحوم قاضی (ره) می فرموده است: « اهّم از آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی نموده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»آیت الله نجابت می فرماید: « بعضی ها سالک خود، واصل خود هستند، یعنی کسی که زندگی و سیر عرفانی اش بسته به خودش است، حتی عادات و کردار نیک هم پیدا می کند و در وجودش ریشه می دواند و عادت می شود اما تکیه گاهش هنوز خودش است و کنترلش هنوز دست خودش. هنوز از خود منقطع نشده و خود را به دست خدا نسپرده است. »

« مرحوم علامه [طباطبائی] و [ آیت الله العظمی] آقای بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند! ( و یا فرمودند: به صورت من تف بیاندازد! ) »

باسلام
عزیزان در مورد این آیه شریفه با ارتباط به این موضوع چه میفرمایند؟

وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا

علی سجاد فاطمی;597503 نوشت:
باسلام
عزیزان در مورد این آیه شریفه با ارتباط به این موضوع چه میفرمایند؟

وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا

وآنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند ، قطعا به راههاي خود هدايتشان خواهيم كرد.

--

مشکل ما همین خلوص نیته هست .

از دوستان واساتید یه سوال داشتم واستفهام حقیقی است قصد جسارت ندارم
چطور میتونیم جمع کنیم هم در بحث برهان وهم در بحث علم که مخالف خلوص کار وریا نباشه
هم خالصانه نگه داریم این حالات رو وهم برای استفاده بقیه و ردمنکیرین وتقویت قلوب محبین این موارد رو بیان کنیم؟
ومطلب دوم برفرض حل دوم بحث بالا به نظرتون برای اینکه دوستان بیشتری بیان {وراحت حالات خودشون را بگن تا استفاده کنیم}
بهتر نیست هرکسی خواست با یه ایدی دیگه که ناشناس است اون قضیه شخصی رو بگه تا هم ریا نشه وهم بقیه استفاده کنند؟
اگر زبانم الکن است ببخشید

من دنبال سیر و سلوک هرگز نبودم.....سیر و سولوک گویا دنبال منه:khandeh!:... من یه شب خواستم بخوابم از ته دل گفتم خدا چرا با من حرف نمی زنی بجان مادرم اگه دروغ بگم..همون شب خواب خدا رو دیدم واقعا هم برام تعجب اور بود که چرا تا بحال خوابی از خدا ندیده بودم و وقتی دیدم کلی ذوق کردم...واقعا اولین بارم بود و واقعا برام مطلب شگفت اوریه... من ادم بزرگی نیستم که خواب خدا رو دیدم دقیقا از روی حقیر بودن و گناه کار بودن بیش از حد دیگه خیلی به خفت افتادم خدا خودش رسما اومد به خوابم ...یعنی از رو بدبختی بیش از حد منه که خدا از روی دلسوزی بیش از حد اینطوری بفریادم رسید... با صدایی از جانب خودش فقط جواب دردامو داد....یک کلام گفت...هر انچه که گفتم رو عمل کن هر انچه می خوای بهت می دم......بعد از این جملش دقیقا نیازهامو دونه دونه نام برد...گفت زن خونه بهترین رفاه...پادشاهی عوالم... و چند تا چیز دیگه نام برد که اصلا من نمی دونم معنیش یعنی چی که گفت می دم.... خلاصه از اون روز به بعد دیگه قسم خوردم محرمات رو ترک کنم و فقط واجبات رو انجام بدم و اگه شد برم سمت مستحبات وگرنه اولش همین دو فرضیه مهمه....فقط امیدوارم دوباره نرم سمت معاصی تا وعده خدا تحقق پیدا کنه بر من........از نظر من هیچ کس نباید چیزای مخصوصی که بین خودش و خداست رو تعریف کنه یعنی خدا اجازه نمیده چون مشخصه دیگران قدرت درکشو ندارن .... اما اینکه من گفتم واقعا از راه سیر و سولوک نبوده دقیقا احساس می کنم از روی شدت بدبختی من در غرق گناه شدن بوده که دیگه بقدری ذلیل بودم که خدا اینطوری دلش سوخته برام برای همین گفتم که درس عبرت بشه و فرمان خدا رو که بارها از بزرگان سیر و سولوک شنیدیم و خدا در خواب من نیز تکرار کرد برسونم.....هزار بار توبه کردم و توبه شکستم خدا کنه این دفعه دیگه توفیق ادامه دار پیدا کنم

البته این مورد اتفاق برای من اتفاق نیافتاده
یکی از فامیلهای ما تعریف می کرد که شب موقع خوابیدن که خیلی خسته بودم رو به طرف کزبلا دراز کشیده گفتم یا اباعبدالله می بخشی خستهام و نمی تونم بلند شم و همین طور دراز کش گفتم السلام علیک یا ابا عبدالله.
شب خواب دیدم که در کربلا هستم و دارم زیارت می کنم.
آنان که به یک نظر خاک را کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما نگاه کنند

در یک رویای دیگر عموی من موقع خواب از خدا خواسته بود که جلوه ای از سختی قیامت را ببیند،در همان شب خواب می بیند که قیامت شده و افراد خیلی زیادی را در یک جایی جمع کرده اند و در حال اضطراب شدید منتظر عاقبت خود هستند که در این لحظه دیده بود دری باز شد و تعدادی از همان در وارد جایی دیگر شدند،ولی نوبت به اینها نرسید و در بسته شد.عموم می گه از یک نفر پرسیدم پس کی نوبت ما می رسه،که آن فرد جواب داد آنهایی که الان رفتند چند هزار سال منتظر بودند ومعلوم نیست نوبت ما کی می رسه،که در این لحظه با وحشت عموم از خواب بیدار شده بود.
البته این رویای عموم من وبه یاد مواقف (مکان توقف) روز قیامت افتادم .
که پنجاه مواقف در روز قیامت داریم.

ya aboofazel;595953 نوشت:
سلام . من هیچ ادعایی نمیکنم . ادعا نمیکنم که سالکم یا خیلی خدا شناسم . ولی بعضی روزا نماز یه حال دیگه ای به من میده . بعضی وقتا سر نماز یه حالت خلسه ی عجیبی به من دست میده که انگار دیگه کسی رو غیر از خدا نمی شناسم . انگار دیگه هیچ صدایی نمی شنوم ] کم مونده که روح از بدنم جدا بشه و حالت مستی به من دست میده . مخصوصاً روزایی که سجده رو طولانی میکنم و در حالت سجده به خاطر گناهان بزرگم گریه میکنم . به نظر من اگه سجده نبود این زندگی هیچ ارزشی نداشت . من به نماز شب هم خیلی علاقه داشتم و دارم . ولی توفیقش نصیبم نمیشد . حتی وقتی گوشی رو روی آلارم میذاشتم بازم نمیدونم چرا برای نماز صبح به زور بیدار میشدم . ولی همیشه سعی میکنم نماز هام رو اول وقت بخونم . من گناه زیاد کردم . توبه هم زیاد شکستم ولی هیچ وقت نخواستم به خدا پشت کنم . مدتی بود از خدا میخواستم موت اختیاری نصیبم کنه . موت اختیاری یعنی این که ادم بتونه روحش رو با اختیار از بدن خارج کنه و در حالی که جسمش هنوز روی تخت خوابه به عوالم عرفانی سفر کنه و حتی روی زمین سیر کنه و هر جا دلش خواست بره . حتی در این زمینه از تمرینات خاصی که توی برخی سایت های مرتبط با متافیزیک بود استفاده کردم و تا حدودی موفق شدم . یه شب قبل از خواب از خدا و امام زمان خواستم که این قدرت رو به من بدن بعد دقیقاً نیم ساعت قبل از اذان صبح توی عالم خواب خودم رو توی یه مسجد دیدم که یکی داشت سخنرانی میکرد ولی هر چی سعی میکردم که سرم رو به طرف اون بچرخونم نمیتونستم . بغل دستی هام به من میگفتم از این آقا (که داره سخنرانی میکنه) باید مراقبت کنی . بعد یه دفعه صدای سخنران زیاد شد و گفت : اگه میخوای به مقام برسی باید نماز شب بخونی . اون شب نماز شب رو با حال خاصی خوندم . نمیدونم اون سخنران کی بود ولی مطمئنم یکی از بزرگان دین بود (شاید امام زمان (عج)) میخوام بگم نماز شب توفیق میخواد ، اگه در طول روز گناه نکنیم و نماز های دیگه رو اول وقت بخونیم نصیبمون میشه .
یه بار هم بعد از ظهر بود داشتم درس میخوندم که نمیدونم یه دفعه چه طور شد که خیلی خیلی خواب آلوده شدم و یه چرت کوچیک زدم . توی خواب دیدم دارم توی استخر مزرعه مون روی آب راه میرم . بعدش از خواب بیدار شدم . انگار اصلاً خوابیده بودم که اون خواب رو ببینم . چون خوابم بیشتر از چند دقیقه طول نکشید و وقتی بیدار شدم حسابی سر حال وبدم ، انگار 10 ساعت خوابیده باشم ، خیلی برام عجیب بود .
این که برخی دوستان میگن برای سیر و سلوک حتماً باید استاد داشته باشیم ، من قبول ندارم . خدا خودش بهترین استاده ، اگه واقعاً نیت ما رسیدن به خدا باشه در و دیوار هم میتونه معلم آدم باشه . ولی اگه آدم مسیر باطل رو انتخاب کنه حتی کلام پیامبر هم اثری نمیتونه روی آدم بذاره ، همونطور که روی ابوجهل اثر نکرد .
انشاء الله خدا توفیق سیر و سلوک رو نصیبم هممون بکنه .

حضرت ایت الله بهجت می فرماید که اگر انسان 60 سال عمر داشته باشد و 59 سال آن را دنبال استاد بگردد زیان نکرده است.
بدون استاد شاید انسان با تمام خلوص نیت هم شاید به یه جایی برسد (البته اگر از دست شیطان سالم به در رود)ولی سرعتی که در این راه است خیلی کم است.

m_d;595350 نوشت:
ولی من شنیدم اگر انسان به آنچه که میداند عمل کند (یعنی هر آنچه می داند خوب است انجام دهد و از بدیها پرهیز کند، به همین سادگی!) آنگاه در هر مرحله که قرار گیرد خدا از طریقی آنچه را به آن نیاز دارد میفهماند، حال یا از طریق یک عالم یا یک کتاب یا یک جمله ای گذرا از یک شخص و کتاب و...
یعنی خود خدا و ائمه اطهار (ع) می شوند استاد و معلم انسان!
آیا درست است؟

باسمه تعالی
بله آنچه در وهله اول برای هر انسانی ولو طرف یک سالک باشد واجب است انجام دادن واجبات و ترک محرمات است. منتها در کنار این امور و در درجه بعدی، دستورات سیر و سلوکی و اذکار خاص را باید از یک استاد کامل و مکمل گرفت

پرسش:
آیا می توانیم تجربیات خود از سیر و سلوک خود را بیان کنیم؟

پاسخ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ظلمات است بترس از خطر گمراهی (1)
1-سیر و سلوک باید زیر نظر یک استاد کامل و مکمل صورت بگیرد.
2- توجه داشته باشید دین اسلام دین دنیا و آخرت است و اسلام عزیز به شدت با رهبانیت و گوشه نشینی و فقط سیر و سلوک نمودن مخالف است. البته ممکن است کسانی این نوع کارها را بکنند و مشاهداتی داشته باشند، ولی این نوع نتایج مطلوب نخواهد بود.
3-رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود/رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
اگر کسی یک فعل مستحبی را که کم است مثلا روزی چند آیه قرآن، را بخواند ولی همیشه این چند آیه را داشته باشد بهتر از آن است که امور مستحبی زیادی انجام دهد ولی دائمی نباشد.حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:« قلیلٌ یَدُومُ خیرٌ مِن کثیرٍ مُنقطع» (2) کار کم و همیشگی بهتر از کار زیاد غیر دائمی است
4- آنچه که در مرحله اول در اسلام اصل است بندگی نمودن خداست.یعنی انجام دادن واجبات و ترک محرمات، در قدم بعدی انجام دادن مستحبات، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و هباءً منثورا (نابود) خواهد شد.
مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی (ره) آن عارف کامل و مکل که 300 تن از اولباء الله و اساتید سیر و سلوک را تربیت کرده در این زمینه می فرماید:
«آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده‌ام این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهی نه ذکرت و نه فکرت، به حال قلبت فایده‌ای نخواهد بخشید.» (3)
پی نوشت:
1. حافظ.
2.
تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم‏،ص498،دار الكتاب الإسلامي‏، قم‏، 1410 ق‏.
3. بهاری، محمد، تذكرة المتقین، ص 177.

موضوع قفل شده است