مشاعره عرفاني

تب‌های اولیه

1521 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ای علی که جمله عقل ودیده ای
شمه ی گوا گو از آنچه دیده ای

تو ترازو ی احد خوبوده ای
بل زبانه هر ترازو بوده ای

یاد باد آن که رخت شمع طرب می افروخت

وین سوخته پروانه ی ناپروا بو

د

دست هایش بسته سربشکسته می غرد چو شیر
وحشت حکام جور ازانتقام زینب است

تو را چنان که توی هر نظر کجا بیند؟

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک


کار صواب باده پرستیست حافظا برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استاد

م

[="Navy"]

منزل عشق از جهانی دیگر است

مرد عاشق را نشانی دیگر است

بر سر بازار سربازان عشق

زیر هر داری جوانی دیگر است

-سعدی شیراز-

[/]

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود،از هر مژه چون سیل روان

ه


همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

یوسف گمگشته بازآید ب کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخو

ر

روی امید سعدی بر خاک آستان است بعد از تو کس ندارد یا غایۀ الامانی

یار منی تو بی‌گمان خیز بیا به غار جان

گفت اناالحق و بشد دل سوی دار امتحان
...

نی حدیث راه پر خون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما دری
د

شمیم مهر :
:Gol: :Gol:

مهر ای یاد آور نام خدا
مهر ای یاد آور کوی رضا

مهر ای یاد آور مهر وصفا
مهر ای یاد آور لطف ووفا
مهر ای یاد آور درس وکتاب
مهر ای یاد آور گل های ناب
مهر ای یاد آور آموزگار
مهر ای یاد آور گل در بهار
مهر آی یاد آور مشق وقلم
مهر ای یاد آور خانم صنم
مهر ای یاد آور گل های ناز
مهر ای یاد آور رار ونیاز
مهر ای یاد آور چرخ فلک
مهر ای یاد آور شوق ملک
مهر ای یاد آور صد گونه گل
مهر ای یاد آور فرخنده مل
مهر ای یاد آور مهر آوران
مهر ای یاد آور پیر وجوان
مهر ای یاد آور مام وپدر
مهر ای یاد آور ختم سفر
مهر ای یاد آور نظم دقیق
مهر ای یاد آور یاد ر فیق

مهر آی یاد آور مشق و کلاس
مهر ای یاد آور شکر وسپاس

صادقی ارزگانی

صادق;574417 نوشت:
مهر آی یاد آور مشق و کلاس
مهر ای یاد آور شکر وسپاس

[SPOILER]جناب صادق ببخشیدا ولی شعر قبلی به د ختم شد شما باید با د میگفتید:Moteajeb!: [/SPOILER]

سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی

neɠïn;574421 نوشت:
[SPOILER]جناب صادق ببخشیدا ولی شعر قبلی به د ختم شد شما باید با د میگفتید:Moteajeb!: [/SPOILER]

سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی


باسلام وتشکر
این سروده در باره آغاز سال تحصیلی وتجدید خاطره با روز اول رفتن به مدرسه است ونه مشاعره مصطلح .

:Gol::Gol:
یاد مهر و مهرگان آید همی
یاد درس ارزگان آید همی
مثل طفلان باز گوشی می کنم
چون که یاد خستگان آید همی

[="Arial"][="Black"]

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

[=Arial Black]دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا ر
ا

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی ونه م
ن

ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی ر
ا

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من میروم الله معک

کربلا به خون خود تپیدن است

جرعه جرعه مرگ را چشیدن اس

ت

[="Arial"][="Red"]تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
[/]

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم ... هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

ماه را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در منزل مایی

کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتوی روی تو گوید که تو در منزل مای

ی

[="Arial"][="Red"]یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
[/]

من همان روز دل و صبر به یغما دادم


که مقید شدم آن دلبر یغمایی ر
ا

آن چنان مهــر توام در دل و جــان جـای گرفت
که اگـــر ســـر برود از دل و از جــــان نــرود

در ازل بســت دلـــم با ســر زلفــت پیــونـد
تا ابــد ســر نکشــد وز ســر پیمــان نــرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خــوبـان ندهـد وز پــی ایشـان نــرو
د

[SPOILER]سلام.
ببخشید قوانین شما رو نمیدونم، باید شعر کامل باشه؟ حداقل یک بیت؟ چند بیت؟ و ....

بهرحال علاقه عجیبی به اشعار حافظ دارم... و البته با تقلب مشاعره میکنم! نه از حفظ، این تقلب هم سبب خیر است، چرا که خود به مفهوم آن بیت و یا شعر توجه میکنم... بهرحال راهنمایی بفرمایید متشکر می شوم.

موفق باشید.[/SPOILER]

دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه
ولو آذیتنی بالهجر و الحجر

(ر)

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد مان

د

[SPOILER]

AmirOmidvar;577465 نوشت:
ببخشید قوانین شما رو نمیدونم، باید شعر کامل باشه؟ حداقل یک بیت؟ چند بیت؟ و ....

به هر جور که به نظرت زیباست شعر بگو :Nishkhand::Gol: دوستان باید ببخشید این شعر رو نمیشد خلاصه کرد از این به بعد منم یک بیت میگم
[/SPOILER]

حافظ درباره
سفر حاجیان کربلا یی
گفته است :

ما مریدان رو به سوی کعبه چون آریم چون
رو به سوی خانه خمار دارد پیر ما

دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

(د)

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

صبح خیزی وسلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قران کردم

صادق;577474 نوشت:
صبح خیزی وسلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قران کردم

ببخشید استاد ولی باید با حرف آخر ، شعر بگید
یعنی با حرف دال

در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع

چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع

(ع)

[SPOILER]

عطر یـاس;577475 نوشت:
ببخشید استاد ولی باید با حرف آخر ، شعر بگید
یعنی با حرف دال

جناب صادق سه بار اشتباهی شعر دادند از دور مسابقات حذف شد :Nishkhand::Gol:
[/SPOILER]

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتا
د

[SPOILER]سلام علیکم، ما هرچه سعی کردیم از "دال" خارج شویم، ظاهرا نمی شود!!!
[/SPOILER]

دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس


طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند
و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

(س)

عطر یـاس;577475 نوشت:
ببخشید استاد ولی باید با حرف آخر ، شعر بگید
یعنی با حرف دال


بلی حق با شما ست ولی غرض رونق دادن به تاپیک شعر وشاعری است .
چون گاهی یک بیت شعر به اندازه یه کتاب تاثیر گذار است .

این گونه تاپیک ها باید تقویت و پر رونق گردد .

مثلا :
حافظ می گوید :
شکر شکن شود همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
.
این یک بیت به اندازه چندین کتاب در معرفی زبان پارسی در عالم موثر است .

صادق;577483 نوشت:
شکر شکن شود همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود

دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند
و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

(س)

بهاره;577479 نوشت:
[SPOILER]
جناب صادق سه بار اشتباهی شعر دادند از دور مسابقات حذف شد :Nishkhand::Gol:
[/SPOILER]

عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتا
د


چرا این حذف را اعمال کردی ؟
چرا حق علی پا مال کردی ؟
سخن از حافظ شیراز گفتم
چرا درحرف او جنجال کردی ؟!!

AmirOmidvar;577484 نوشت:
دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند
و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

صادق;577485 نوشت:
چرا این حذف را اعمال کردی ؟
چرا حق علی پا مال کردی ؟
سخن از حافظ شیراز گفتم
چرا درحرف او جنجال کردی ؟!!

سر مست در قبای زر افشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

(بیزحمت فقط ن)

صادق;577485 نوشت:


جناب صادق سه بار اشتباهی شعر دادند از دور مسابقات حذف شد :Nishkhand::Gol:
***********************
چرا این حذف را اعمال کردی ؟
چرا حق علی پا مال کردی ؟
سخن از حافظ شیراز گفتم
چرا درحرف او جنجال کردی ؟!!

يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور


كليه احزان شود روزي گلستان غم مخور

AmirOmidvar;577484 نوشت:
دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند
و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس

(س)


صادق;577485 نوشت:
چرا این حذف را اعمال کردی ؟
چرا حق علی پا مال کردی ؟
سخن از حافظ شیراز گفتم
چرا درحرف او جنجال کرد
ی ؟!!

AmirOmidvar;577490 نوشت:
سر مست در قبای زر افشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

(بیزحمت فقط ن)


یا علی*;577505 نوشت:
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور


كليه احزان شود روزي گلستان غم مخور


نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست

نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست

(ت)


تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را

در این دیده در آیید و ببینید خدا ر

ا

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

شکنج زلف پریشان بدست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش

(ش)

شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب

کاش تا صبح قیامت نشود روز امش

ب

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد


صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد

(د)

دل را ز بیخودی ، سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن اس

ت