خاله اصلی ان است و خواهر رضائی هم محسوب می شوند مادرش هم مادرش است هم خواهر رضائی ان محسوب می شود چون خاله و مادر دختر و دختر شیر یک مادر را خوردند هر سه خواهر محسوب می شوند
مردانه جایزه را بده
و حال بریم سراغ جوآب!!!!جایزه یادتون نره!چطور توضیح بدم!!!آهآن فهمیدم
بریم
فرض کنید منصور بچه ای داره به اسم منصوره و سعید بچه ای داره به اسم سعیده
حالا منصور میاد با سعیده ازدواج میکنه اسم بچشو میزاره نرگس
سعید هم میره با منصوره ازدواج میکنه مهریشم دو سکه به نیت طفلان مسلم
اسم بچشو میزاره مریم
حال این دو تا بچه ینی مریم و نرگس خاله ی هم دیگن
درسته؟؟؟؟؟جایزمو نگیرم نمیرم
سلام علیکم
خاله واقعی نمیشن ، من جواب رو از یک سایت دیگه پیدا کردم ، همینی هست که جناب md70 گفت.
ولی بزارید تحلیل کنم براتون تا متوجه قضیه بشید ، خاله نا تنی میشن :
مارال -------» جلال ( مارال دختر جلال )
آهو ------» سیاوش (اهو دختر سیاوش )
××××
وقتی مارال با سیاوش ازدواج کنه ، مارال میشه مادر ناتنی آهو
وقتی آهو با جلال ازدواج کنه ، آهو میشه مادر ناتنی مارال.
درسته؟؟؟؟
حالا مارال مادر آهو هست و آهو مادر مارال.
خاله یعنی چی؟ خاله یعنی خواهر مادر.
پس باید هر کدوم از این مادر ها یک خواهر داشته باشند.
مارال از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهو از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی آهو با پدر مارال ازدواج کنه و یک بچه بیاره ، اون بچه میشه خواهر مارال--» خواهر مارال میشه خاله اهو
و وقتی مارال با پدر اهو ازدواج کنه ، بچه اشون میشه خواهر آهو---» خواهر آهو میشه خاله مارال
حالا این دو تا بچه میشن خاله هم دیگه.
دو تا خاله داریم الان از نوع ناتنی.!
نکته : اینکه میگن رضایی میشه ، اولا که مشخص نیست اینا شیر مادر خوردن یا شیر خشک!
دوما از کجا معلوم که همزمان بچه دار شدن که رضایی بشن؟شاید یکی امسال بچه دار شد یکی 10 سال دیگه!
اصلا یه چیز مهم تر چرا اینا این کارو کردند واقعا؟؟؟ شوهراشون هم سن پدرشونه !
خاله اصلی ان است و خواهر رضائی هم محسوب می شوند مادرش هم مادرش است هم خواهر رضائی ان محسوب می شود چون خاله و مادر دختر و دختر شیر یک مادر را خوردند هر سه خواهر محسوب می شوند
مردانه جایزه را بده
با سلام
مادر بزرگ اجازه شیر دادن به نوه دختری خود را ندارد. در این صورت زن و شوهر بر هم حرام می شوند.
و حال بریم سراغ جوآب!!!!جایزه یادتون نره!چطور توضیح بدم!!!آهآن فهمیدم
بریم
فرض کنید منصور بچه ای داره به اسم منصوره و سعید بچه ای داره به اسم سعیده
حالا منصور میاد با سعیده ازدواج میکنه اسم بچشو میزاره نرگس
سعید هم میره با منصوره ازدواج میکنه مهریشم دو سکه به نیت طفلان مسلم
اسم بچشو میزاره مریم
حال این دو تا بچه ینی مریم و نرگس خاله ی هم دیگن
درسته؟؟؟؟؟جایزمو نگیرم نمیرم
سلام .
توضیحاتتون کافی نبود !!
با توضیحات شما مریم و نرگس با هم نسبتی پیدا نمیکنن که !
ولی معلوم هست که مطلب اصلی ذهنتون بوده !
رایحهٔ بهشت;554664 نوشت:
مارال -------» جلال ( مارال دختر جلال )
آهو ------» سیاوش (اهو دختر سیاوش )
××××
وقتی مارال با سیاوش ازدواج کنه ، مارال میشه مادر ناتنی آهو
وقتی آهو با جلال ازدواج کنه ، آهو میشه مادر ناتنی مارال.
درسته؟؟؟؟
حالا مارال مادر آهو هست و آهو مادر مارال.
خاله یعنی چی؟ خاله یعنی خواهر مادر.
پس باید هر کدوم از این مادر ها یک خواهر داشته باشند.
مارال از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهو از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی آهو با پدر مارال ازدواج کنه و یک بچه بیاره ، اون بچه میشه خواهر مارال--» خواهر مارال میشه خاله اهو
و وقتی مارال با پدر اهو ازدواج کنه ، بچه اشون میشه خواهر آهو---» خواهر آهو میشه خاله مارال
حالا این دو تا بچه میشن خاله هم دیگه.
دو تا خاله داریم الان از نوع ناتنی.!
با یاد خدا . امروز میخوام یه کمی به نورون های مغز نرمش بدیم تا سیناپس ها رو هم به چالش کشیده باشیم :khandeh!: بزن بریم : ببینم چیکار میکنید . چطور ممکن هست دو نفر خاله همدیگه باشند ؟
يك جواب ديگر هم داره كه نسب هاشون به هم نزديكتر ميشه :
اينطور كه خواهر پدري خانمي با پدر بزرگ مادري اون خانم ازدواج كنه و صاحب يك فرزند دختر بشن .
اين دختر با اون خانم در عين حاليكه خواهرزاده ي هم هستن خاله ي همديگر هم هستن .
براي تقريب به ذهن اگر نامگذاري بشه واضحتر ميشه .
فرض كنيد محمد از همسر ديگرش دختري داره به نام فاطمه ، بعد با خانمي به اسم مريم ازدواج ميكنه و صاحب فرزند دختري ميشن به نام زهرا .
اگر فاطمه با پدر مريم ازدواج كنند و صاحب دختري به نام معصومه بشن ، زهرا و معصومه در عين اينكه خاله ي هم هستن خواهر زاده ي هم ميشن .
گفتگو با خوش شانس ترین مسافر ایران 140 : هنوز شوکه ام !
.
بخونید جالبه :
[SPOILER]
محمد ابراهیم مهرجو را تا همین دیروز خیلیها نمیشناختند. اما قطعا لقب خوش شانسترین فرد سال به او میرسد. او همان مسافری است که سوار هواپیمای ایران ۱۴۰ نشد. با اینکه چند روز از این اتفاق تلخ گذشته اما او هنوز در شوک این حادثه است. با او مصاحبهای کوتاه انجام شده که در ادامه میخوانید.
جام جم سرا:
۳۵ سال دارد، زمانی که با او تماس برقرار میشود، پشت فرمان در جاده کرج به تهران است. میگوید: از صبح به خانه همکارانم که در این پرواز آنها را از دست دادهام رفتم و هنوز در شوک هستم.او ادامه میدهد: مهندس صنایع هستم و ۱۰سالی میشود که در گروه سرمایهگذاری صنایع و معادن فلات ایرانیان مشغول بهکارم. من و ۳همکارم در چندین پروژه در شهرستان طبس کار میکردیم و زیاد طبس میرفتیم و معمولا یک هفته درمیان و درنهایت ماهی یکبار راهی طبس میشدیم و به تناسب کاری که داشتیم آنجا میماندیم.
پاکتی برای مناقصه
او ادامه میدهد: از هفته پیش هماهنگ شد تا برای شرکت در جلسهای با پیمانکار نصب پروژه کک طبس به این شهر برویم. ما ۴نفر برای ۹صبح یکشنبه ۱۹مرداد بلیت تهیه کردیم و قرار شد که با یک پرواز همه با هم برویم و من چون عضو اصلی کمیسیون بودم باید حتما در این جلسه حاضر میشدم. قرار بود ما ۳روز در شهرستان طبس بمانیم و روز سهشنبه ۲۱مرداد به تهران برگردیم که همه برنامهها بههم ریخت. شب قبل از مناقصه پاکت مناقصات که از سوی پیمانکاران فرستاده شده بود بهدست ما رسید و ما را متعجب کرد.
مهندس جوان هرگز تصور نمیکرد که این پاکت مناقصه سرنوشت او را عوض کند و در مسیری قرار دهد که چیزی شبیه به معجزه باشد؛ چراکه به محض رسیدن این پاکت از مهندس جوان خواسته شد که مسافرتش را کنسل کند و در تهران بماند.
مهرجو میگوید: همکارم با من تماس گرفت و گفت شما فردا به شهرستان طبس نیا و در تهران بمان تا به شرکتکنندگان در مناقصه امتیاز فنی بدهی.
او اضافه میکند: برای من خیلی عجیب بود که مهندس از من این تقاضا را کرد، چراکه کمیسیون مناقصه حدود ۵ عضو داشت و حضور من در این مناقصه آنچنان ضروری نبود و بدون من هم برنامهها انجام میشد. خیلی تعجب کردم، اما از طرفی ته دلم خوشحال بودم چرا که دخترم تازه به دنیا آمده است و با کنسل شدن این برنامه میتوانستم بیشتر کنار دخترم بمانم. دخترم ۷ماهه است و واقعا من برای دیدنش بیقرار هستم و این مسئله هر چند تعجبآور بود اما برای من خوشحالکننده بود.
حضور در فرودگاه
مهندس مهرجو میگوید: طبق قرار ۳ همکارم ساعت ۷ صبح روز یکشنبه ۱۹مرداد راهی فرودگاه شدند تا به شهرستان طبس بروند. من هم به جای فرودگاه راهی شرکت شدم که با فرودگاه فاصله چندان دوری نداشت. اما چند دقیقه بعد از طریق دوستانم باخبر شدم که هواپیما سقوط کرده است.
او ادامه میدهد: با عجله خودم را به فرودگاه رساندم. وقتی وارد فرودگاه شدم و فهمیدم که هواپیمایی که قرار بوده سوار آن شوم با زمین برخورد کرده است، لیست پرواز را دیدم. در لیست پرواز اسم ۴۰مسافر خط خورده بود و من تنها مسافری بودم که سوار هواپیمای ۱۴۰ نشده بودم.
به گزارش جام جم سرا، تنها کسی که میدانست مهندس جوان مسافرتش را کنسل کرده است همسرش بود، اما افراد خانواده، دوستان و آشنایان تصور میکردند که مهرجو سوار هواپیما شده و حادثهای دلخراش برای او رخ داده است.
او میگوید: پس از حادثه تماسها شروع شد. دوستان و آشنایان که گمان میکردند در این پرواز باشم با تلفن همراهم تماس میگرفتند و وقتی صدایم را میشنیدند تعجب میکردند که من زنده هستم و با آنها حرف میزنم. زمانی که مادرم از ماجرای سقوط هواپیما باخبر شده بود، با من تماس گرفت، وقتی صدایم را شنید هیچ نگفت جز گریه.
به خاطر دخترم
مهندس جوان میگوید: در یکی از سایتها اسم خودم را در لیست قربانیان این حادثه دیدم، اسم من چهارمین نفر در لیست بود؛ محمد ابراهیم مهرجو. من هم میتوانستم یکی از آنها باشم، یکی از آن ۳۹نفر. اما خدا به من عمری دوباره داد. وقتی این اتفاق افتاد پیگیر ماجرا شدم و تمامی عکسها و فیلمهایی را که از این حادثه گرفته شده بود، دیدم. حس اینکه میتوانستم در آن پرواز باشم خیلی تلخ است. شاید خداوند به دختر و همسر و مادرم رحم کرد که من آن روز سوار هواپیما نشدم و مسافرتم کنسل شد.
مرد جوان ادامه میدهد: از دست دادن همکارهایم شوک بزرگی برای من بود. من با آنها ۱۰سال کار کردم و برایم از همکار نزدیکتر بودند. نمیتوانم بگویم خوشحالم یا ناراحت؟ خوشحالم چون زنده هستم و خداوند به من فرصتی دوباره داده است، اما ناراحتم چون همکاران و دوستان عزیزی را از دست دادهام. از زمانی که این اتفاق افتاده نگاهم به دنیا عوض شده است. دنیا و مسائل آن بیارزش است و عمر آدمی و لحظههای آن غیرقابل بازگشت و دستنیافتنی هستند.(همشهری)
[="DarkGreen"]به نام خدا
با سلام
خب یه کم خنده حلال:
انگشتتون رو بکنید تو گوشاتون قشنگ بچرخونید
حالا بذارید تو دهنتون !
شکلات تلخ سوییسی همچین مزه ای داره !
تازه 94/٠٠٠ تومن هم صرفه جویی کردین .
........................................................... آیا میدانید با حذف جمله “خب دیگه چه خبر” از زبان پارسی ارزش سهام مخابرات با کاهش ۸۰ درصدی مواجه میشود
.......................................................... ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻣﻦ ﺟﺴﺪ رﻭ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ !
ﻫﯿﭽﯽ ﻃﺮﻑ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻗﺮﺍﺭﻣﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ..
ﺩﻓﻨﺶ ﮐﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺎ مطمئنن ﺸﻢ ﮐﺸﺘﯿﺶ
کرک و پرم ریخت ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ
بعدا میگن ایرانیا غمگینن.
....................................................
کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم
بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت!
که این پشه ها بشینن عین بچۀ آدم بخورن دست از سر ما بردارن[/]
در این تصویر به جز خطهای عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده میکنید؟
من چه مشکلی دارم ؟؟؟؟:Gig:من این ادما رو که گفتین تو این جا نمیبینم:Moteajeb!: خداوکیلی اینارو که گفتین تو این جا دیدین؟؟؟؟
سرکاری که نیست.....:khandeh!: [/]
خداییش شماها چیزی می بینید؟
پس چرا من هرچی نگاه میکنم چیزی نمیبینم ؟!
عشق معنوی;556148 نوشت:
من چه مشکلی دارم ؟؟؟؟من این ادما رو که گفتین تو این جا نمیبینم
خداوکیلی اینارو که گفتین تو این جا دیدین؟؟؟؟
سرکاری که نیست.....
سلام و عرض ادب به کلبه نشینان گرامی
باید چشماتونو تار کنید یا با فاصله حدودا دو سه متری به مانیتور نگاه کنید اینجوری سر یه مرد که ظاهرا کم مو هم هست دیده میشه. موی مصری و ریش هم من ندیدم. البته به اون جزئیاتی که جناب ابوالفضل تشخیص دادن نتونستم تشخیص بدم ولی سر یه مرد هست.[/]
سلام و عرض ادب به کلبه نشینان گرامی
باید چشماتونو تار کنید یا با فاصله حدودا دو سه متری به مانیتور نگاه کنید اینجوری سر یه مرد که ظاهرا کم مو هم هست دیده میشه. موی مصری و ریش هم من ندیدم. البته به اون جزئیاتی که جناب ابوالفضل تشخیص دادن نتونستم تشخیص بدم ولی سر یه مرد هست.
سلام... با این روشی که سیده راضیه گفتن من موفق شدم...ممنون
در این تصویر به جز خطهای عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده میکنید؟
الکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
من حقیر که چیزی ندیدم
با سلام بعد سه روز غیبت
شرمنده دوستان دیگه هر دوهفته شوهرم میاد بیرجند.
منم کلا دوسه روزی که اینجاست فقط دوست دارم در کنارش باشم همگی خوبید انشاالله؟ بعد سه روز اومدم و با کمک های سیده راضیه تونستم تصویر اون مرد رو ببینم
بِسْمِ اللّهِ كَلِمَةُ الْمُعْتَصِمینَ وَ مَقالَةُِ الْمُتَحَرِّزینَ وَاَعُوذُ بِاللّهِ تَعالى
بنام خدا سخن پناهندگان و گفتار پناه جویان و پناه مى برم به خداى تعالى
مِنْ جَوْرِ الْجاَّئِرینَ وَ كَیْدِ الْحاسِدینَ وَ بَغْىِ الظّالِمینَ وَاَحْمَدُهُ
از جور ستمكاران و بداندیشى حسودان و ستم بیدادگران و مى ستایمش
فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدینَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الْواحِدُ بِلا شَریكٍ وَالْمَلِكُ بِلا
فوق ستایش ستایش كنندگان خدایا تویى یگانه بى شریك و پادشاه بى نیاز (كه پادشاهى را دیگرى به او
تَمْلیكٍ لا تُضادُّ فى حُكْمِكَ وَ لا تُنازَعُ فى مُلْكِكَ اَسْئَلُكَ اَنْتُصَلِّىَ
تملیك نكرده ) در برابر فرمان تو ضدیت نشود و در پادشاهیت كشمكشى روى ندهد از تو مى خواهم كه درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ اَنْ تُوزِعَنى مِنْ شُكْرِ نُعْماكَما
بر محمد بنده و رسولت و به من طریقه سپاسگزارى نعمتهایت را چنان
تَبْلُغُ بى غایَةَ رِضاكَ وَ اَنْ تُعینَنى عَلى طاعَتِكَ وَلُزُومِعِبادَتِكَ
بیاموزى كه مرا به سرحد خشنودیت برساند و كمكم دهى بر طاعت خود و پیوستگى عبادت خویش
وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنایَتِكَ وَ تَرْحَمَنى بِصَدّىعَنْ
و استحقاق پاداشت بوسیله لطف و عنایتت و به من ترحم كنى به اینكه تا زنده ام
مَعاصیكَ ما اَحْیَیْتَنى وَ تُوَفِّقَنى لِما یَنْفَعُنى ما اَبْقَیْتَنى وَاَنْ تَشْرَحَ
از گناهان بازم دارى و تا زمانى كه در این جهان نگاهم دارى موفقم دارى به آنچه سودم رساند و بوسیله
بِكِتابِكَ صَدْرى وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرى وَ تَمْنَحَنِى السَّلامَةَفى
كتاب خود (قرآن ) سینه ام بگشایى و با خواندن آن جرم و گناهم بریزى و سلامت در
دینى وَ نَفْسى وَ لاتُوحِشَ بى اَهْلَ اُنْسى وَ تُتِمَّ اِحْسانَكَ فیمابَقِىَ
دین و جانم عطا كنى و همدمانم را براى من وحشتناك مكن و احسانت را در مابقى
مِنْ عُمْرى كَما اَحْسَنْتَ فیما مَضى مِنْهُ یا اَرْحَمَالرّاحِمینَ
عمر درباره من به اتمام رسان چنانچه در گذشته احسان كردى اى مهربانترین مهربانه
از اینکه باعث شدید عده ای دچار مشکلات چشمی بشن و یا متوجه بشن مشکل چشمی دارن و در غصه غوطه ور شدن تشکر میگردد.خواهشا ما را به امراض دیگرمان آشنا مفرمایید.(امان از این سیده ها!!!)
سلام بچه ها متاسفانه یکی از دوستانم مبتلا به بیماری سرطان شده است شدیدا خودشو باخته من حدودی بهشون روحیه دادم و از شما هم تقاضا دارم تا برایش دعا کنید نه فق برای او بلکه برای همه ی بیماران
ممنونم
سلام بچه ها متاسفانه یکی از دوستانم مبتلا به بیماری سرطان شده است شدیدا خودشو باخته من حدودی بهشون روحیه دادم و از شما هم تقاضا دارم تا برایش دعا کنید نه فق برای او بلکه برای همه ی بیماران
ممنونم
بابام: پسرم اون چهار تا سیم که آویزونه رو میبینی؟ من: آره! بابام: خب دوتاشو بردار! من: برداشتم! بابام: چیزی حس نمیکنی؟ من: نه! بابام: حالت خوبه؟ من: آره! بابام: خب پس به اون دوتای دیگه اصلا دس نزن چون برق داره! من قضاوت رو به کارشناسان واگذار میکنم...!!
پرکن دوباره کَیل مرا ایها العزیز دست من و نگاه شما ایها العزیز رو از من شکسته نگردان که سالهاست رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز جان را گرفته ام به سر دست و آمدم از کوره راه های بلا ایها العزیز وادی به وادی آمده ام از درت مران واکن دری به روی گدا ایها العزیز یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا*
[="Arial"][="Black"]عنوان کلبه باشه یه دلیل برای لجباز بودنت بیار[/]
سلام
جایزه داره اما به حساب خودتون ..
شما درست جواب بدید و بر ا خودتون جایزه بخرید
حالا شد بعدا حساب میکنیم
سلام
اینطوری که خاله جعلی شد .
کپی هیچ وقت برابر اصل نیست
منظور خاله واقعی هست
سلام
هم سوال و هم معما !!
خاله اصلی ان استو خواهر رضائی هم محسوب می شوند مادرش هم خواهر رضائی ان محسوب می شود چون شیر یک مادر را خوردند
مردانه جایزه را بده
خاله اصلی ان است و خواهر رضائی هم محسوب می شوند مادرش هم مادرش است هم خواهر رضائی ان محسوب می شود چون خاله و مادر دختر و دختر شیر یک مادر را خوردند هر سه خواهر محسوب می شوند
مردانه جایزه را بده
[="Century Gothic"][="Black"]از دکمه های ctrl+c و ctrl+v هم میشه استفاده کرد ؟! :khandeh!:[/]
و حال بریم سراغ جوآب!!!!جایزه یادتون نره!چطور توضیح بدم!!!آهآن فهمیدم
بریم
فرض کنید منصور بچه ای داره به اسم منصوره و سعید بچه ای داره به اسم سعیده
حالا منصور میاد با سعیده ازدواج میکنه اسم بچشو میزاره نرگس
سعید هم میره با منصوره ازدواج میکنه مهریشم دو سکه به نیت طفلان مسلم
اسم بچشو میزاره مریم
حال این دو تا بچه ینی مریم و نرگس خاله ی هم دیگن
درسته؟؟؟؟؟جایزمو نگیرم نمیرم
سلام علیکم
خاله واقعی نمیشن ، من جواب رو از یک سایت دیگه پیدا کردم ، همینی هست که جناب md70 گفت.
ولی بزارید تحلیل کنم براتون تا متوجه قضیه بشید ، خاله نا تنی میشن :
مارال -------» جلال ( مارال دختر جلال )
آهو ------» سیاوش (اهو دختر سیاوش )
××××
وقتی مارال با سیاوش ازدواج کنه ، مارال میشه مادر ناتنی آهو
وقتی آهو با جلال ازدواج کنه ، آهو میشه مادر ناتنی مارال.
درسته؟؟؟؟
حالا مارال مادر آهو هست و آهو مادر مارال.
خاله یعنی چی؟ خاله یعنی خواهر مادر.
پس باید هر کدوم از این مادر ها یک خواهر داشته باشند.
مارال از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهو از کجا یک خواهر بیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی آهو با پدر مارال ازدواج کنه و یک بچه بیاره ، اون بچه میشه خواهر مارال--» خواهر مارال میشه خاله اهو
و وقتی مارال با پدر اهو ازدواج کنه ، بچه اشون میشه خواهر آهو---» خواهر آهو میشه خاله مارال
حالا این دو تا بچه میشن خاله هم دیگه.
دو تا خاله داریم الان از نوع ناتنی.!
نکته : اینکه میگن رضایی میشه ، اولا که مشخص نیست اینا شیر مادر خوردن یا شیر خشک!
دوما از کجا معلوم که همزمان بچه دار شدن که رضایی بشن؟شاید یکی امسال بچه دار شد یکی 10 سال دیگه!
اصلا یه چیز مهم تر چرا اینا این کارو کردند واقعا؟؟؟ شوهراشون هم سن پدرشونه !
با سلام
مادر بزرگ اجازه شیر دادن به نوه دختری خود را ندارد. در این صورت زن و شوهر بر هم حرام می شوند.
[="Arial"][="DarkGreen"]سلام
کسی از جناب رحیمی خبر نداره ؟ :help:[/]
[="Arial"][="DarkGreen"]این جا چه خبره؟
2 کاربر و 19 مهمان؟! نوبره والله .... مهمان به این زیادی تا حالا ندیده بودم :khandeh!:[/]
سلام .
توضیحاتتون کافی نبود !!
با توضیحات شما مریم و نرگس با هم نسبتی پیدا نمیکنن که !
ولی معلوم هست که مطلب اصلی ذهنتون بوده !
بله من اصلا دقیق فکر نکرده بودم ! ناتنی میشن !
تا تهش نرفته بودم که ببینم چه خبره ! :Gig:
.
اینقدر جایزه !! جایزه !! جایزه کردید
من عذاب وجدان جایزه گرفتم !! :Khandidan!: :Cheshmak:
در توانم جایزه معنوی هست .
14 تا صلوات میفرستم نیتش رو هم خودتون مشخص کنید ...
هر چی دوس دارید
اینم از جایزه !!
به نام خدا
سلام عليكم
يك جواب ديگر هم داره كه نسب هاشون به هم نزديكتر ميشه :
اينطور كه خواهر پدري خانمي با پدر بزرگ مادري اون خانم ازدواج كنه و صاحب يك فرزند دختر بشن .
اين دختر با اون خانم در عين حاليكه خواهرزاده ي هم هستن خاله ي همديگر هم هستن .
براي تقريب به ذهن اگر نامگذاري بشه واضحتر ميشه .
فرض كنيد محمد از همسر ديگرش دختري داره به نام فاطمه ، بعد با خانمي به اسم مريم ازدواج ميكنه و صاحب فرزند دختري ميشن به نام زهرا .
اگر فاطمه با پدر مريم ازدواج كنند و صاحب دختري به نام معصومه بشن ، زهرا و معصومه در عين اينكه خاله ي هم هستن خواهر زاده ي هم ميشن .
[="Arial Black"][="Black"]یک عمر گذشت و سروسامان نگرفتیم
ای کاش فقط بی سروسامان تو بودیم
اللهم عجل لولیک الفرج
من نبودم چخبرا...بوده[/]
با یاد خدا
.
یـــکی بود یــکی نبود غیر از خـــدا هیچ کس نبود ...
بله کل داستان افرینش یعنی این !!
غیر از خدا هیچکس نبود ! :Gol:
.
دکتر الهی قمشه ای
سلام به همگي
من تازه عضو سايت خوب و مفيد اسكدين شدم.
از دوستان درخواست دارم دراين تاپيك منو راهنمايي كنيد:
درخواست معرفي كتاب براي آشنايي با اسلام
پيشاپيش تشكر مي كنم:Gol:
[="Arial"][="DarkGreen"] اشراقي;555287 نوشت:
سلام دوست من
به اسک دین خوش اومدی :khoshAamad:[/]
با یاد خدا
برخی بهش میگن شانس ..
قسمت ..
لطف خدا ..
یا فرا نرسیدن اجل
یا قضا و قدر
خدا میدونه !
گفتگو با خوش شانس ترین مسافر ایران 140 : هنوز شوکه ام !
.
بخونید جالبه :
[SPOILER]
محمد ابراهیم مهرجو را تا همین دیروز خیلیها نمیشناختند. اما قطعا لقب خوش شانسترین فرد سال به او میرسد. او همان مسافری است که سوار هواپیمای ایران ۱۴۰ نشد. با اینکه چند روز از این اتفاق تلخ گذشته اما او هنوز در شوک این حادثه است. با او مصاحبهای کوتاه انجام شده که در ادامه میخوانید.
جام جم سرا:
۳۵ سال دارد، زمانی که با او تماس برقرار میشود، پشت فرمان در جاده کرج به تهران است. میگوید: از صبح به خانه همکارانم که در این پرواز آنها را از دست دادهام رفتم و هنوز در شوک هستم.او ادامه میدهد: مهندس صنایع هستم و ۱۰سالی میشود که در گروه سرمایهگذاری صنایع و معادن فلات ایرانیان مشغول بهکارم. من و ۳همکارم در چندین پروژه در شهرستان طبس کار میکردیم و زیاد طبس میرفتیم و معمولا یک هفته درمیان و درنهایت ماهی یکبار راهی طبس میشدیم و به تناسب کاری که داشتیم آنجا میماندیم.
پاکتی برای مناقصه
او ادامه میدهد: از هفته پیش هماهنگ شد تا برای شرکت در جلسهای با پیمانکار نصب پروژه کک طبس به این شهر برویم. ما ۴نفر برای ۹صبح یکشنبه ۱۹مرداد بلیت تهیه کردیم و قرار شد که با یک پرواز همه با هم برویم و من چون عضو اصلی کمیسیون بودم باید حتما در این جلسه حاضر میشدم. قرار بود ما ۳روز در شهرستان طبس بمانیم و روز سهشنبه ۲۱مرداد به تهران برگردیم که همه برنامهها بههم ریخت. شب قبل از مناقصه پاکت مناقصات که از سوی پیمانکاران فرستاده شده بود بهدست ما رسید و ما را متعجب کرد.
مهندس جوان هرگز تصور نمیکرد که این پاکت مناقصه سرنوشت او را عوض کند و در مسیری قرار دهد که چیزی شبیه به معجزه باشد؛ چراکه به محض رسیدن این پاکت از مهندس جوان خواسته شد که مسافرتش را کنسل کند و در تهران بماند.
مهرجو میگوید: همکارم با من تماس گرفت و گفت شما فردا به شهرستان طبس نیا و در تهران بمان تا به شرکتکنندگان در مناقصه امتیاز فنی بدهی.
او اضافه میکند: برای من خیلی عجیب بود که مهندس از من این تقاضا را کرد، چراکه کمیسیون مناقصه حدود ۵ عضو داشت و حضور من در این مناقصه آنچنان ضروری نبود و بدون من هم برنامهها انجام میشد. خیلی تعجب کردم، اما از طرفی ته دلم خوشحال بودم چرا که دخترم تازه به دنیا آمده است و با کنسل شدن این برنامه میتوانستم بیشتر کنار دخترم بمانم. دخترم ۷ماهه است و واقعا من برای دیدنش بیقرار هستم و این مسئله هر چند تعجبآور بود اما برای من خوشحالکننده بود.
مهندس مهرجو میگوید: طبق قرار ۳ همکارم ساعت ۷ صبح روز یکشنبه ۱۹مرداد راهی فرودگاه شدند تا به شهرستان طبس بروند. من هم به جای فرودگاه راهی شرکت شدم که با فرودگاه فاصله چندان دوری نداشت. اما چند دقیقه بعد از طریق دوستانم باخبر شدم که هواپیما سقوط کرده است.
او ادامه میدهد: با عجله خودم را به فرودگاه رساندم. وقتی وارد فرودگاه شدم و فهمیدم که هواپیمایی که قرار بوده سوار آن شوم با زمین برخورد کرده است، لیست پرواز را دیدم. در لیست پرواز اسم ۴۰مسافر خط خورده بود و من تنها مسافری بودم که سوار هواپیمای ۱۴۰ نشده بودم.
به گزارش جام جم سرا، تنها کسی که میدانست مهندس جوان مسافرتش را کنسل کرده است همسرش بود، اما افراد خانواده، دوستان و آشنایان تصور میکردند که مهرجو سوار هواپیما شده و حادثهای دلخراش برای او رخ داده است.
او میگوید: پس از حادثه تماسها شروع شد. دوستان و آشنایان که گمان میکردند در این پرواز باشم با تلفن همراهم تماس میگرفتند و وقتی صدایم را میشنیدند تعجب میکردند که من زنده هستم و با آنها حرف میزنم. زمانی که مادرم از ماجرای سقوط هواپیما باخبر شده بود، با من تماس گرفت، وقتی صدایم را شنید هیچ نگفت جز گریه.
مهندس جوان میگوید: در یکی از سایتها اسم خودم را در لیست قربانیان این حادثه دیدم، اسم من چهارمین نفر در لیست بود؛ محمد ابراهیم مهرجو. من هم میتوانستم یکی از آنها باشم، یکی از آن ۳۹نفر. اما خدا به من عمری دوباره داد. وقتی این اتفاق افتاد پیگیر ماجرا شدم و تمامی عکسها و فیلمهایی را که از این حادثه گرفته شده بود، دیدم. حس اینکه میتوانستم در آن پرواز باشم خیلی تلخ است. شاید خداوند به دختر و همسر و مادرم رحم کرد که من آن روز سوار هواپیما نشدم و مسافرتم کنسل شد.
مرد جوان ادامه میدهد: از دست دادن همکارهایم شوک بزرگی برای من بود. من با آنها ۱۰سال کار کردم و برایم از همکار نزدیکتر بودند. نمیتوانم بگویم خوشحالم یا ناراحت؟ خوشحالم چون زنده هستم و خداوند به من فرصتی دوباره داده است، اما ناراحتم چون همکاران و دوستان عزیزی را از دست دادهام. از زمانی که این اتفاق افتاده نگاهم به دنیا عوض شده است. دنیا و مسائل آن بیارزش است و عمر آدمی و لحظههای آن غیرقابل بازگشت و دستنیافتنی هستند.(همشهری)
[/SPOILER][="DarkGreen"]به نام خدا
با سلام
خب یه کم خنده حلال:
انگشتتون رو بکنید تو گوشاتون قشنگ بچرخونید
حالا بذارید تو دهنتون !
شکلات تلخ سوییسی همچین مزه ای داره !
تازه 94/٠٠٠ تومن هم صرفه جویی کردین .
...........................................................
آیا میدانید
با حذف جمله “خب دیگه چه خبر” از زبان پارسی
ارزش سهام مخابرات با کاهش ۸۰ درصدی مواجه میشود
..........................................................
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻣﻦ ﺟﺴﺪ رﻭ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ !
ﻫﯿﭽﯽ ﻃﺮﻑ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻗﺮﺍﺭﻣﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ..
ﺩﻓﻨﺶ ﮐﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺎ مطمئنن ﺸﻢ ﮐﺸﺘﯿﺶ
کرک و پرم ریخت ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ
بعدا میگن ایرانیا غمگینن.
....................................................
کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم
بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت!
که این پشه ها بشینن عین بچۀ آدم بخورن دست از سر ما بردارن[/]
[="Arial"][="Navy"]
[/]
در این تصویر به جز خطهای عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده میکنید؟
[="Arial"][="DarkGreen"]:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:
من که چیزی ندیدم !!! فقط سرم گیج رفت :khaneh:[/]
[="Navy"] باغ بهشت;555975 نوشت:
سلام
تصویر یک مرد هست ظاهرا ریش هم داره:Gig:
نه!...
یه خانم هست که موهاش هم به حالت مصری کوتاهه!!!:Gig: فکر کنم همینه:ok:
[/]
عکس بانک دونگ جین ، رهبر حزب دموکرات کره مرکزی رو در پشت میله های زندان رو نشون میده .
به گفته تاریخ نگاران :
بانک دونگ جین در جنگ جهانی سوم در کوه فوجی یاما اسیر شد و در جنگ جهانی دوم در پشت میله های زندان کشته شد..
در این تصویر بانک از پشت میله های زندان به تصویر همکار سابقش که روی دیوار بیرونی نصب شده نگاه میکند . ...
نقل از :
کتاب : از جنگ جهانی سوم تا دوم چه گذشت ؟ // دانگ بی هین / ص 14
[="DimGray"]
من چه مشکلی دارم ؟؟؟؟:Gig:من این ادما رو که گفتین تو این جا نمیبینم:Moteajeb!:
خداوکیلی اینارو که گفتین تو این جا دیدین؟؟؟؟
سرکاری که نیست.....:khandeh!:
[/]
[="Arial"][="Navy"] ابوالفضل;556128 نوشت:
خداییش شماها چیزی می بینید؟
پس چرا من هرچی نگاه میکنم چیزی نمیبینم ؟! :Gig:[/]
[="Tahoma"][="Navy"] ابوالفضل;556128 نوشت:
پس چرا منم هرچی نگاه میکنم چیزی نمی بینم!!!!:moteajeb::moteajeb::moteajeb: سرکاریه؟؟؟!!!:Gig:[/]
[="Times New Roman"][="Navy"] باغ بهشت;556173 نوشت:
عشق معنوی;556148 نوشت:
سلام و عرض ادب به کلبه نشینان گرامی
باید چشماتونو تار کنید یا با فاصله حدودا دو سه متری به مانیتور نگاه کنید اینجوری سر یه مرد که ظاهرا کم مو هم هست دیده میشه. موی مصری و ریش هم من ندیدم. البته به اون جزئیاتی که جناب ابوالفضل تشخیص دادن نتونستم تشخیص بدم ولی سر یه مرد هست.[/]
[="Tahoma"][="Navy"] سیده راضیه;556186 نوشت: سلام... با این روشی که سیده راضیه گفتن من موفق شدم...ممنون
[="Arial"][="Navy"] porteqal;555991 نوشت:
منم یه همچین چیزی دیدم . منتها چشماشو بسته بود :Nishkhand:[/]
:khaneh::khaneh::hamdel::ok:
با عرض سلام
بنده اون توضیحاتی که ارایه دام مربوط به اطلاعات غیر علمی بود .
منظورم از میله های زندان همون خطهای عمودی بود .
من یه فرد ژاپنی ، ( نه چینی :Gig: کره ای :Gig: ) میبینم .
:Khandidan!:
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!
وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!
ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
(مریم سقلاطونی)
[b]content[/b]
دانلود صوت
الکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
من حقیر که چیزی ندیدم
[="Times New Roman"][="Navy"] شهید نیری;556314 نوشت:
سلام و عرض ادب
شما با روشی که عرض کردم نگاه کنید میبینید البته اگه قرار بود همه به راحتی ببینند که دیگه جالب نبود.[/]
اوه دیدم جالب بود دستور العملتون رو ندیده بودم و پیام دادم
زیبا بود
با یاد خدا
پی نوشت :
اصلا لازم نیست که همیشه یه مطلب خنده ار بخونید و بخندید .
یا جک بگید و بخندید
نــــه !!
گــــاهی همینجوری بخندید به روزگار !
یا اصلا خودتونو قلقلک بدید و بخندید !
نمیدونم که .. خودتون بهتر میدونید
[="Tahoma"]با سلام بعد سه روز غیبت
شرمنده دوستان دیگه هر دوهفته شوهرم میاد بیرجند.
منم کلا دوسه روزی که اینجاست فقط دوست دارم در کنارش باشم
همگی خوبید انشاالله؟
بعد سه روز اومدم و با کمک های سیده راضیه تونستم تصویر اون مرد رو ببینم
ممنون
[="Tahoma"]دعای روز شنبه
بسم الله الرحمان الرحیم
به نام خداى بخشاینده مهربان
بِسْمِ اللّهِ كَلِمَةُ الْمُعْتَصِمینَ وَ مَقالَةُِ الْمُتَحَرِّزینَ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ تَعالى
بنام خدا سخن پناهندگان و گفتار پناه جویان و پناه مى برم به خداى تعالى
مِنْ جَوْرِ الْجاَّئِرینَ وَ كَیْدِ الْحاسِدینَ وَ بَغْىِ الظّالِمینَ وَ اَحْمَدُهُ
از جور ستمكاران و بداندیشى حسودان و ستم بیدادگران و مى ستایمش
فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدینَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الْواحِدُ بِلا شَریكٍ وَ الْمَلِكُ بِلا
فوق ستایش ستایش كنندگان خدایا تویى یگانه بى شریك و پادشاه بى نیاز (كه پادشاهى را دیگرى به او
تَمْلیكٍ لا تُضادُّ فى حُكْمِكَ وَ لا تُنازَعُ فى مُلْكِكَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ
تملیك نكرده ) در برابر فرمان تو ضدیت نشود و در پادشاهیت كشمكشى روى ندهد از تو مى خواهم كه درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ اَنْ تُوزِعَنى مِنْ شُكْرِ نُعْماكَ ما
بر محمد بنده و رسولت و به من طریقه سپاسگزارى نعمتهایت را چنان
تَبْلُغُ بى غایَةَ رِضاكَ وَ اَنْ تُعینَنى عَلى طاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبادَتِكَ
بیاموزى كه مرا به سرحد خشنودیت برساند و كمكم دهى بر طاعت خود و پیوستگى عبادت خویش
وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنایَتِكَ وَ تَرْحَمَنى بِصَدّى عَنْ
و استحقاق پاداشت بوسیله لطف و عنایتت و به من ترحم كنى به اینكه تا زنده ام
مَعاصیكَ ما اَحْیَیْتَنى وَ تُوَفِّقَنى لِما یَنْفَعُنى ما اَبْقَیْتَنى وَ اَنْ تَشْرَحَ
از گناهان بازم دارى و تا زمانى كه در این جهان نگاهم دارى موفقم دارى به آنچه سودم رساند و بوسیله
بِكِتابِكَ صَدْرى وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرى وَ تَمْنَحَنِى السَّلامَةَ فى
كتاب خود (قرآن ) سینه ام بگشایى و با خواندن آن جرم و گناهم بریزى و سلامت در
دینى وَ نَفْسى وَ لاتُوحِشَ بى اَهْلَ اُنْسى وَ تُتِمَّ اِحْسانَكَ فیما بَقِىَ
دین و جانم عطا كنى و همدمانم را براى من وحشتناك مكن و احسانت را در مابقى
مِنْ عُمْرى كَما اَحْسَنْتَ فیما مَضى مِنْهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
عمر درباره من به اتمام رسان چنانچه در گذشته احسان كردى اى مهربانترین مهربانه
التماس دعا
از اینکه باعث شدید عده ای دچار مشکلات چشمی بشن و یا متوجه بشن مشکل چشمی دارن و در غصه غوطه ور شدن تشکر میگردد.خواهشا ما را به امراض دیگرمان آشنا مفرمایید.(امان از این سیده ها!!!)
[="Tahoma"][="Indigo"]
بعد از سااالها برگشتم با یه خبر !!
یه خبر خوووش...
http://iravana.blogfa.com/post/165
:Kaf::Kaf::Kaf:
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=199397
بخـــونیـــدش..
در زندگی تکراری می شود !
به جز ،
مهربـانے ... !
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری ؟
سلام بچه ها متاسفانه یکی از دوستانم مبتلا به بیماری سرطان شده است شدیدا خودشو باخته من حدودی بهشون روحیه دادم و از شما هم تقاضا دارم تا برایش دعا کنید نه فق برای او بلکه برای همه ی بیماران
ممنونم
[="Arial"][="Green"][/]
فكر نمي كردم اينقدركوچولو باشه:
[/][/SPOILER]
[SPOILER][="Tahoma"][="Teal"]
سگ دست نشانده وسگ نگهبان آمريكا
سرطان چی گرفته ... میتونین بگین ؟
بابام: پسرم اون چهار تا سیم که آویزونه رو میبینی؟ من: آره! بابام: خب دوتاشو بردار! من: برداشتم! بابام: چیزی حس نمیکنی؟ من: نه! بابام: حالت خوبه؟ من: آره! بابام: خب پس به اون دوتای دیگه اصلا دس نزن چون برق داره! من قضاوت رو به کارشناسان واگذار میکنم...!!
دیدین تو فیلمها بچه توخواب جیغ میزنه پدرومادرش میان بغلش میکنن? من یه شب توخواب جیغ زدم بابام همچون لگدی زد به شکمم که دیگه چندساله نتونستم جیغ بزنم فک کنم جیغدونم پاره شده! !!!
پرکن دوباره کَیل مرا ایها العزیز دست من و نگاه شما ایها العزیز رو از من شکسته نگردان که سالهاست رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز جان را گرفته ام به سر دست و آمدم از کوره راه های بلا ایها العزیز وادی به وادی آمده ام از درت مران واکن دری به روی گدا ایها العزیز یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا*