بسم الله الرحمن الرحیم
سلـ ـ ـ ـ ـــآم......
خداوند ارحم الراحمینه.....
انشاالله توبه کنیم در پیش گاهش از گناهانی که مرتکب شدیم.....
دانسته یا ندانسته....
یاالله...
خداجون ممنون از نعمت هایی که بهم دادی ولی هیچ وقت نگفتم خدایا شکرت .....هیچ وقت از گناهم توبه نکردم و............وقتی میگوییم خدا رو شکر که یه آدم معلولی میگفت: خوشحالم هر کی منو میبینه فقط یه جمله میگه:خدا رو شکر
[="DarkRed"]خداوند!
این بار من قصه روزگار را می نویسم....!
آن زمان که آدم (ع) و حوا از همسفرناشایست فریب
خورده و از تو جداشدند،
زندگانی ما در زمین آغاز شد...!
هرجا، ردپای تو بود و نشانی تو
شیطان وهمرهانش گرفتند و
نشان غلط نشانمان دادند.
روزگار گذشت،
تو باصدور بیست و چهارهزارازهمراهانتان
جلویش ایستادی ورشکسته دادی
اما این بار صحبت از آمدن مادر شد.....!
مادری که باطن ولایت بود و نسل او نسل ولایت
مادری که حدیث ولایت بود و
ابدیت ولایت جز به قامت او قد نمی کشید.
اینباره این همسفرناشایست در فکری بس عظیم تر بود
ریشه کن کردن ولایت.....!
چه سخت بود وقتی ولایت را دست بسته می بردند و
ناموس ولایت به دنبالش می دوید....!
چه سخت بود وقتی مادرم زخمی،
از ولایت دفاع می کرد
ولایتی که در سکوت نشست و
استخوان درجلوفشرد.
سال هاست که اوضاع به همین منوال است
1175سال است که ولایت سکوت کردهو
مادرغیبت به سرما بریم.....
مانشانی ها گم کرده وسرگردانیم
وبروز نشانی های تو بیشتر ناپیداست
بیشتر از همیشه
نگاهت را خواستارم
خداوند
ای نزدیکتر از.......[/]
دلــــتـــنــــگتـــــــــم ...
نه یک ماه
که عمری ترا تشنه بودم.
اجابت کن این دستها را...
♥♥ الــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ♥♥
آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،
و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛
کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،
تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛
ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،
سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !
مکر زليخا زندانيش مي کند ،
اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...
از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!
که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،
و خدا نخواهد ؛
نمي توانند ...
او که يگانه تکيه گاه من و توست !
پس ؛
به "تدبيرش" اعتماد کن ،
به "حکمتش" دل بسپار ،
به او "توکل" کن ؛
و به سمت او "قدمي بردار" ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...
ای خدای یوسف! برای اینکه دل بر زلیخای وسوسه
نسپاریم، به جلوه ای از جمال تو محتاجیم
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻮ[=Roboto]ﻫﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯﻡ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻱ ...
[=Roboto]ﺑﺎﺯﻡ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﻣﻴﺒﻨﺪﻡ ﻛﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﺸﻤﺎﺭﻡ ... ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ...
[=Roboto]ﻓﻘﻂ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
[=Roboto]ﺗﻮ ﺩﻳﺪﻱ ﻣﻦ ﺧﻄﺎ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﻢ ﺷﺪ ﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩﻡ ...
[=Roboto]ﻛﻤﻚ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺷﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ...
[=Roboto]ﺗﻮ ﺣﺘﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ...
ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﭼﺘﺮﻩ[=Roboto] ﺩﻧﻴﺎﺭﻭ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﻭﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ...
[=Roboto]ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ .
[="Tahoma"][="Black"][/]
[="Tahoma"][="Black"][/]
سلم ونور استفاده کردیم ممنونم
واسیر هوای نفس اماره شده
وحب دنیا می شویم و
مشكل می شود بركشت ازآن
کلیک روی تصویر برای بزرگنمایی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلـ ـ ـ ـ ـــآم......
خداوند ارحم الراحمینه.....
انشاالله توبه کنیم در پیش گاهش از گناهانی که مرتکب شدیم.....
دانسته یا ندانسته....
یاالله...
استغفرالله ربی و اتوب الیه
[="Comic Sans MS"][="Green"]هي خدا.تو كه بقيه رو راحت مي بخشي.مارو هم ببخش![/]
خداجون ممنون از نعمت هایی که بهم دادی ولی هیچ وقت نگفتم خدایا شکرت .....هیچ وقت از گناهم توبه نکردم و............وقتی میگوییم خدا رو شکر که یه آدم معلولی میگفت: خوشحالم هر کی منو میبینه فقط یه جمله میگه:خدا رو شکر
کلمه
کلمه ای بودم
ساکت و دلتنگ
در طبقه ای از آسمان
تو از پشت پنجره ای ازلی
نگاهم کردی
و من غزلی شدم
بر لبان هستی
«محمد رضا مهدی زاده»
[="Tahoma"][="Black"][=B Titr]همیـشـه حـرف هـای تــوآرام مـی کـنـد مـرا
..
خدایا...
من از تو طلبکارم!!!
من از تو "ایمان ناب" طلبکارم!
و "صبر" به اندازه ی حکمت هایت!
خدایا...
من از تو "زهد و تقوی" طلب دارم!
لطفاً حسابت را قبل از مرگم تسویه کن!!! :read:
[="DarkRed"]خداوند!
این بار من قصه روزگار را می نویسم....!
آن زمان که آدم (ع) و حوا از همسفرناشایست فریب
خورده و از تو جداشدند،
زندگانی ما در زمین آغاز شد...!
هرجا، ردپای تو بود و نشانی تو
شیطان وهمرهانش گرفتند و
نشان غلط نشانمان دادند.
روزگار گذشت،
تو باصدور بیست و چهارهزارازهمراهانتان
جلویش ایستادی ورشکسته دادی
اما این بار صحبت از آمدن مادر شد.....!
مادری که باطن ولایت بود و نسل او نسل ولایت
مادری که حدیث ولایت بود و
ابدیت ولایت جز به قامت او قد نمی کشید.
اینباره این همسفرناشایست در فکری بس عظیم تر بود
ریشه کن کردن ولایت.....!
چه سخت بود وقتی ولایت را دست بسته می بردند و
ناموس ولایت به دنبالش می دوید....!
چه سخت بود وقتی مادرم زخمی،
از ولایت دفاع می کرد
ولایتی که در سکوت نشست و
استخوان درجلوفشرد.
سال هاست که اوضاع به همین منوال است
1175سال است که ولایت سکوت کردهو
مادرغیبت به سرما بریم.....
مانشانی ها گم کرده وسرگردانیم
وبروز نشانی های تو بیشتر ناپیداست
بیشتر از همیشه
نگاهت را خواستارم
خداوند
ای نزدیکتر از.......[/]
احساس حضور خدا در همه حال ، تمام مسائل رو حل میکند.