زمان میگذرد آسمان غرق سکوت و زمین منتظر بارانیست بوته ها عاشق سرو و گل و میخکی اند و زمان میگذرد این زمان است که بر ما حاکم است بشمارید غنیمت شمریدش که زمان است و زمانی دارد جان ما در ره یار است آن یار خداست آری خداوند است اما او کیست که عالم همه معشوقه ی اوست من در این عالم مکانی دارم آن مکان نیست نماز است قبله و سجاده است پروردگارا!یاریم کن دستم را بگیر قلبم را بر توشه ی راهت گذار و مرا با خود ببر یار من همپای من ای خدا عاشقم عاشق فقط عشق خدا من به عشق تو روانه میشوم با پای برهنه سوار رخش رستم میشوم بار الهی!صبر دارم به من بگو.بگو که چقدر مانده تا برسیم بگو که لیاقت شنیدنش را دارم به من بگو که تلاشم ثمر بخش بوده بگو که برای رسیدن به تو دیر نکردم.... تا باز هم شوقی دگر پیدا کنم در بر در خانه ات زنم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر عفو بی حسابت این نکته ام گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنها توئی پناهم لا تَقنَطُوا گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرگز نمی پسندی در بر رویم ببندی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر کجا گریزد عبدی که بی پناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مویم شده سفید و پرونده ام سیاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز آمدیم به سویت برگشته ام به کویت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این بنده فراری محتاج یک نگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست از ثواب خالی پرونده از گنه پر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پایم بود لب گور کارم فغان و آه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ورنه به جانب تو هر سو هزار راه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک شام قدر با تو به از هزار ماه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک لحظه بی تو بودن یک عمر اشتباه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](میثم) به خود نگاهی جبران این سیاهی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
[=Arial Narrow]عشق یعنی اشک توبه در قنوت / خواندنش با نام غفار الذنوب [=Arial Narrow] [=Arial Narrow]عشق یعنی چشمها هم در رکوع / شرمگین از نام ستار العیوب [=Arial Narrow] [=Arial Narrow]عشق یعنی سر سجود و دل سجود / ذکر یارب یارب از عمق وجود . . . :goleroz::goleroz::goleroz:
شکر و سپاس و منت و عزت خداي را پروردگار خلق و خداوند کبريا دادار غيب دان و نگهدار آسمان رزاق بندهپرور و خلاق رهنما اقرار ميکند دو جهان بر يگانگيش يکتا و پشت عالميان بر درش دو تا گوهر ز سنگ خاره کند، لعل از صدف فرزند آدم از گل و برگ گل از گيا سبحان من يميت و يحيی و لااله الا هوالذی خلق الارض والسما باری، ز سنگ، چشمهء آب آورد پديد باری از آب چشمه کند سنگ در شتا گاهی به صنع ماشطه، بر روی خوب روز گلگونهء شفق کند و سرمهء دجا دريای لطف اوست و گرنه سحاب کيست تا بر زمين مشرق و مغرب کند سخا
ایمالک من! من ملک توام ملک تو مملوک بشر نیست در ملکتوام ملک تو راخوف و خطر نیست قائم به توام ذات مرا خوف فنا نیست باقیبه توام جز تو مرا یار و پناه نیست نادیده گرفتی و مرا ناز نمودی درهای کرامت بهدلم بازنمودی دستم بگرفتی و مرا راهببردی تا غایت قصوایحقیقتبرساندی از غیر خودتقلب مرا پاک نمودی بس خلعت زیبا به برم راست نمودی من شادنمودی
اندوه وغم ازچهره منپاک نمودی باکم زچهباشد همه جا یار تو بودی ای مالک من!من ملک توام.درملک توام.قائم به توام جز تو مرا یار و پناهی نبود
[=Century Gothic]الهی به هرجا كه میروم نشان تومیبینم [=Century Gothic]الهی به هر چه نظركنم كمال تو میبینم [=Century Gothic]الهی به هرسوكه مینگرم جمال تومیبینم [=Century Gothic]الهی زهرنشان كه میگذرم مثال تو میبینم
[=Century Gothic]الهی تومعبودی ومن عابد [=Century Gothic]الهی تومعشوقی ومن عاشق [=Century Gothic]الهی توقادری ومن ناتوان [=Century Gothic]الهی توعالمی ومن نادان
[=Century Gothic]الهــی توحاكمی ومن محكوم [=Century Gothic]الهـــی تورازقی ومن فقــیر [=Century Gothic]الهــی توطبیبی ومن بیمــار [=Century Gothic]الهــی توحبیبی ومن تیمــار
[=Courier New]خدائی را سپاس آرم
که هستی بر جهان بخشد
تحرک بر زمین و نظم و
گردش بر زمان بخشد
بدنها را روان بخشد
روانها را توان بخشد
زبانها را بیان بخشد
که بشناسد خدا را
بنده و حمد خدا گوید
به هر حالی خدا پوید
به هر راهی خدا جوید [=Courier New]
خدايا تو بر ما كَرَم كرده اي
[="]كه ما را چنين محترم كرده اي[/]
[="]نسايد سر ما، به جز درگهت[/] [="]به قلبم به پا، خيمه و خرگهت[/][="]نسايم سرم را به درگاه كَس[/] [="]سرم خم شود بر خداوند و بس[/][="]به صورت نهادي مرا چشم پاك[/] [="]برت صورتم را نهادم به خاك[/][="]مرا آفريدي زبان در دهان[/] [="]به جز مدح ايزد نگويد زبان [/][="]مرا بهره دادي ز عشق خواص[/] [="]به جز ياد تو نايد اندر حواس [/][="]مرا داده اي حشمت و آبرو[/] [="]تو هنگام سختي، مرا چاره جو[/][="]نكردي مرا پست و محتاج خلق[/] [="]ندادي مرا رخت و جامه ز دلق[/][="]گرفتي ز من خواهشِ مال و جاه[/] [="]حريصم نكردي تو بر تخت شاه[/][="]تو اين گنج ايمان به من داده اي[/] [="]چه خواهم دگر، جُز مي و باده اي[/][="]خدايا در اين خلوت نيمه شب [/] [="]در اين حالت مستي و گرم تب[/]
[="][/]
[="]دو چشمان خود را بهم مي نهم[/] [="]ترا بر جلالت قسم مي دهم[/][="]حسابم كن از خيل ياران خويش[/] [="]از آنان كه جز تو نخواهند بيش
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اى خداى من ، مى بینى كه اشك چشمم از ترس تو روان شده است و دلم از بیم عظمتت نگران گردیده و اندامم از بزرگى و عظمتت لرزان شده است.
همه اینها از شرمندگى از تو است به خاطر رفتار ناپسندم ، و از همین رو است كه صدایم از زارى و تضرع به درگاهت گرفته و زبانم از راز و نیاز با تو كند شده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اى خداى من، شكر و سپاس براى تو است كه چه بسیار عیبم را پوشاندى و رسوایم نكردى ، و چه فراوان گناهم را پنهان كردى و مشهورم نساختى و چه بسیار زشتیها كه انجام دادم و پرده مرا ندریدى و طوق زشتى آن را بر گردنم نیفكندى.[/]
خداوندا! تـو را بـرغربت دادا کمی بر طالع من هم نگاهی کن همین امروز یا فردا نظر فرما پریشانم هلاک ِ محنت ِ جانم مگر از ماورائی هــا چه کم دارم؟! چرا بدبخت می مانم؟! نمی دانم کمی آنسو میـان ِ گلشن ِ خـوشبـو عـزیـزانی همیـشه مست می گــردند همه خوشحال و زیبا رو به ذکر هو خطر دارم؟! به غیر از تو نظر دارم؟! نمی بینی دلـم افتــاده در خـونـست؟! چگـونه حــال بــردارم؟! دل ِ زارم خداونـدا! بـه حــــقّ ِ آدم و حـوّا مـــرا هم بـر جهانی پـادشاهـی کـن چه سودی دارمت آیا؟! مگر اینجا کمی آن وَر گــروهی گلسِتان پَــرور نه می دانند داغ ِ جسم ِ سـردی را نه غم دارند و سوز ِ پَر نه خاکستر من انسانم و قدری هم مسلمانم و صد البته کـه از بندگان هستـــم ولی رازی نمی دانم و نادانم تو ای دانا! به لطفی ناب و جانانا مــــرا هم آشنـای رازهـایت کـن! که باشم خدمتت مانـا چو مولانا تو ای دادار! خودت را جای من بگذار تو هم مانند ِ من بر خود نمی گـریی؟! صدایـم را بگیــر اینبار مـرا یاد آر دادا هستم همان از خود جدا هستم عــــزیزی که تو خود با نا ز پَـروردی و اینک بینـوا هستـــم رها هستم خدای من! اگـر دیدی صدای من مبــادا از مُــزخـرفـهای دل رنــجی! گذر بر ناله های من خطای من دلم تنگ است و قـلبـم پُـر ز آهنـگ است به هـــر آواز چـون خـواهی، پُرم بر تو ولی قحطی ِ فرهنگ است ادب لنگ است ازیـن سویـم به تو روراست می گویم بسی از ریـل خـارج گشتــه ایـمانـها عـــرق روییده در رویـم که را جویم؟! پناهم کو؟! بجز تو تکیه گاهم کو؟! مگر غیر از تو بر من دستگیــری هست؟! چراغ ِ شاهراهم کو؟! نگاهم کو؟! در انصافـم نه بر تو لاف می بافم نه انسانی کـــه از تـرسم نـهان گــردم. ببین خود رنج اطرافم رُک و صافم. (ابوالفضل دادا)
شها زتوست در عالم هر آنچه آواز است
كسى به باب دگر مى رود كه انديشد
كه بسته بابِ تو و باب ديگران باز است
كبوترى كه وطن كرد بر درِ حَرَمت
كجا دگر به سرِ او هواى پرواز است
كسى كه از دم گرم تو ذوق صحبت يافت
كجا دگر به دم سرد خلق دمساز است
كسى كه نازكشى چون تو نازنين دارد
بجاست بر مَلك و بر فَلَك گَرَش ناز است
خوش آنكه در ملأ عام با تو همدوش است
خوش آنكه در حرمِ خاص با تو همراز است
براى رهرو كوى تو راه نزديك است
زبهر قاصد بابت، مدام در باز است
بيامديم به باب اللهى به درگه تو
كرم نما و عطا كن كه جاى اعزاز است
انَّما الدُّنْيا فَناءٌ لَيْسَ لِلدُّنْيا ثَباتٌ
ها حَبيبى قُمْ اَدِرْ مِنْ كَأْسِكَ الْعَذْبَ الْفُراتَ
(عارف تهرانى)
فقيرم دولت پاينده ام كن
الهى راه را گم كرده ام من
ازين جويندگى يابنده ام كن
الهى سوختم در آتش جهل
رها از آتش سوزنده ام كن
اگر عمرى گنه كردم الهى
كرم بر عمر باقى مانده ام كن
غلامم سرخط آزادى ام ده
زغفلت برده ام من بنده ام كن
اگر شرمى نكردم از تو يا رب
تو با بخشندگى شرمنده ام كن
به آب رحمتت پاك از سياهى
در اين شام سيه پرونده ام كن
تهى دستم بگير از لطف دستم
زپا افتاده ام پوينده ام كن
غمم از حد گذشته شادى ام بخش
سراپا گريه ام من، خنده ام كن
من «ژوليده» مى گويم به زارى
الهى مرده ام من، زنده ام كن
لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن
خدايا! بر در تو بنده توست
همى خواهان آن گلْ خنده توست
تو روى نازنين از من مگردان
بزرگى و كرم زيبنده توست
خداوندا! شبى دمساز خود كن
مرا پروانه جانباز خود كن
چشمان شهد وصالت را به جانم
اسير درگه پر راز خود كن
خدايا! روشنى بخش جهانى
بوته ها عاشق سرو و گل و میخکی اند
و زمان میگذرد
این زمان است که بر ما حاکم است بشمارید غنیمت شمریدش که
زمان است و زمانی دارد
جان ما در ره یار است آن یار خداست
آری خداوند است
اما او کیست که عالم همه معشوقه ی اوست
من در این عالم مکانی دارم آن مکان نیست نماز است قبله و سجاده است
پروردگارا!یاریم کن دستم را بگیر قلبم را بر توشه ی راهت گذار و مرا با خود ببر
یار من همپای من ای خدا
عاشقم عاشق فقط عشق خدا
من به عشق تو روانه میشوم
با پای برهنه سوار رخش رستم میشوم
بار الهی!صبر دارم به من بگو.بگو که چقدر مانده تا برسیم بگو که لیاقت شنیدنش را دارم به من بگو که تلاشم ثمر بخش بوده
بگو که برای رسیدن به تو دیر نکردم....
تا باز هم
شوقی دگر پیدا کنم
در بر در خانه ات زنم
س.آفتاب
گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش
چون گنه را عذر مى آرم، خداوندا ببخش
پاى خجلت را روايى نيست بر درگاه تو
دست حاجت پيش مى دارم، خداوندا ببخش
گر گناهم سخت بسيار است رحمت نيز هست
بر گناه سخت بسيارم، خداوندا ببخش
چون پذيرفتار بدرفتار نادانان تويى
بر من نادان و رفتارم، خداوندا ببخش
پيشت از روز «الست» آوردم اقرار «بلى»
هم بر آن پيشينه اقرارم، خداوندا ببخش
بخششت عام است و مى بخشى سزاى هر كسى
گر به بخشايش سزاوارم، خداوندا ببخش
نااميدى بردم از ياران، كه مى اندوختم
روز نوميدى تويى يارم، خداوندا ببخش
آبرويم نيست اندر جمع خاصان را، ولى
آب چشمم هست و مى بارم، خداوندا ببخش
عالِمى بر عيب و تقصيرم تو، يارب! دست گير
واقفى بر غيب و اسرارم، خداوندا ببخش
گفته اى: بر زارى افتادگان بخشش كنم
اينك آن افتاده زارم، خداوندا ببخش
گر به دلدارى دل مجروح من ميلى نمود
بر دل مجروح و دلدارم، خداوندا ببخش
ور چشيدم شربتى بيخود زروى آرزو
زآرزوى خود، به آزارم، خداوندا ببخش
«اوحدى»وار از گناه خود فغانى مى كنم
بر فغان اوحدىوارم، خداوندا ببخش
(اوحدى مراغه اى)
اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟
خوفى زعذاب و شَرَرِ نار نكردى؟
يك عمر تو را داد خدا مهلت و هيهات
دل را بَرى از صحبت اغيار نكردى؟
گفتم كه مكن پيروى از نفس بدانديش
كردى تو از او پيروى و عار نكردى؟
گفتم كه مرو از ره بيراهه كه چاه است
رفتى و هراسى زشب تار نكردى؟
گفتم به ره خير بكن سيم و زر ايثار
بس سيم گرفتى و زر ايثار نكردى؟
گفتم كه مزن تيشه تو بر ريشه اسلام
رحمى تو بر اين نخل پر ازبار نكردى؟
مزد زحمات على و آل ندادى
شرمى ز رخ احمد مختار نكردى؟
دستى به سر طفل يتيمى نكشيدى
وز پاى به ره مانده برون خار نكردى؟
در مرگ كسى قطره اشكى نفشاندى
همدردى خود را به كس اظهار نكردى؟
جز فتنه و شر از تو دگر كار نيايد
از خير چه ديدى كه تو اين كار نكردى؟
صد بار بدى كردى و ديدى ثمرش را
نيكى چه بدى داشت كه يك بار نكردى؟
«ژوليده» مزن دَم به عمل كوش كه كارى
از بهر خود از گفتن اشعار نكردى؟
(ژوليده نيشابورى)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با من همه جا رفیق راهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از درد نگفته ام گواهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عبد ذلیل و تو خداوند جلیل
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از من آهی زتو نگاهی یارب
نــام خـداونــدگــار خــالــق سبحان
زيـب و فـر دفـتـر اسـت و زيـنت ديوان
ذات قــديـمــش بــود ز عـيـب مبرا
لطف عميمش به ما سوي همه يكسان
اوست به ملك وجود باقي و جاويد
در دوجـهـان حكمران و صاحب فرمان
روزي او را برنــد مـومـن و كافـر
رحمت او مي رسـد بـه گـبر و مسلمان
شـمه اي از وصف او بشر نتوانـد
گـر هـمه عالم زبان شوند و ثنا خوان
كــس نـتـوانــد بـرد بـذات خـدا پــي
عـقـل ز اوصـاف اوست واله و حيران
بـارخــدايـــا مــدبـــري و امـيـــري
نــاظـم امــر جـهـان و بر همه سلطان
طبع «حياتي» كجا و وصف الـهي
مــور، چــه آرد بــه پـيـشگاه سليمان
الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده
فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده
مـنـم بـنـده عــاصـي مـنـفــعــل
كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل
مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور
كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور
مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت
مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت
الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من
نگر سرنگـون بخت و اقبال من
منم معترف بـر گناهان خويش
كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش
تو مـنگـر بـرفتار و كردار من
جهيم است بي شك سزاوار من
ز رحمت تو عذر و گناهم پذيـر
چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير
رحـيـما تـوئـي خالق بحر و بـر
تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر
ز سـرگـشـتـگـيـهـا نـجـاتم بـده
تـو ايـمـان و حـسـن صفاتم بده
«حـياتي» مشو ناامــيد از الاه
كـه بـخشد خداوند كوهي به كاه
ذکر حق گویند روزان شبان
هم سمیع هم بصیر خوش بیانذاکرند سر خوشند با عارفان
هر كه بر لطف خداى خود توكّل مى كند
گر كشد بار غم عالم تحمّل مى كند
بيمى از آتش مكن وقت توكّل چون خليل
كز توكّل آتش نمرود هم گُل مى كند
جام گردون از غم عالم نمى گردد تهى
قدر وسعش هر كسى از آن تناول مى كند
بيشتر از خوان دوزخ نان غفلت مى خورد
هر كه عمر خويش را صرف تغافل مى كند
نيست در قاموس هستى هيچ كارى بى حساب
كار را هر كس به مبناى تعادل مى كند
خط و مشى زندگى را نيست جبر انتخاب
هر كسى با فكر خود سير تكامل مى كند
در سرابِ زندگى لب تشنه از حق غافليم
ورنه زير پاى ما صد چشمه قل قل مى كند
(ژوليده نيشابورى)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر عفو بی حسابت این نکته ام گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنها توئی پناهم لا تَقنَطُوا گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرگز نمی پسندی در بر رویم ببندی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر کجا گریزد عبدی که بی پناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مویم شده سفید و پرونده ام سیاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز آمدیم به سویت برگشته ام به کویت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این بنده فراری محتاج یک نگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست از ثواب خالی پرونده از گنه پر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پایم بود لب گور کارم فغان و آه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ورنه به جانب تو هر سو هزار راه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک شام قدر با تو به از هزار ماه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک لحظه بی تو بودن یک عمر اشتباه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](میثم) به خود نگاهی جبران این سیاهی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
گرفتم دامن بخشنده ای را / که بخشد از کرم کوهی به کاهی
:roz::roz::roz:
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]عشق یعنی چشمها هم در رکوع / شرمگین از نام ستار العیوب
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]عشق یعنی سر سجود و دل سجود / ذکر یارب یارب از عمق وجود . . .
:goleroz::goleroz::goleroz:
بدو زیباست ملک و پادشایى
نه بتواند مرو را چشم دیدن
نه هست او را عرض با جوهرى یار
:roz::roz::roz:
افزون ز هزار پادشاه می خواهم
هر کس ز در تو حاجتی میخواهد
من آمده ام ز تو، تو را میخواهم
******************************
هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
پروردگار خلق و خداوند کبريا
دادار غيب دان و نگهدار آسمان
رزاق بندهپرور و خلاق رهنما
اقرار ميکند دو جهان بر يگانگيش
يکتا و پشت عالميان بر درش دو تا
گوهر ز سنگ خاره کند، لعل از صدف
فرزند آدم از گل و برگ گل از گيا
سبحان من يميت و يحيی و لااله
الا هوالذی خلق الارض والسما
باری، ز سنگ، چشمهء آب آورد پديد
باری از آب چشمه کند سنگ در شتا
گاهی به صنع ماشطه، بر روی خوب روز
گلگونهء شفق کند و سرمهء دجا
دريای لطف اوست و گرنه سحاب کيست
تا بر زمين مشرق و مغرب کند سخا
فاغفرلنا بفضلک يا سامع الدعا
اصحاب فهم در صفتت بيسرند و پا
وان شب که بی تو روز کنند اظلم المسا
نام تو غمزدای و کلام تو دلربا
بیخاتم رضای تو، سعی امل هبا
ويران کند به سيل عرم جنت سبا
گردنکشان مطاوع و کيخسروان گدا
کس را مجال آن نه که آن چون و اين چرا
ما خود کجا و وصف خداوند آن کجا؟
تا در بحار وصف جلالت کند شنا؟
گاهی نسيم لطف تو، همراه با صبا
سلطان در سرادق و درويش در عبا
آن چشم بر اشارت و اين گوش بر ندا
شب در لباس معرفت و روز در قبا
برگشته دولتي که فرامش کند تو را
اول به نام آدم و آخر به مصطفي
رايش نه از طبيعت و نطقش نه از هوی
خود پيش آفتاب چه پرتو دهد سها؟
معني چه گفتهاند بزرگان پارسا؟
خورشيد و ماه را نبود آن زمان ضيا
با منصب تو زيرترين پايهء علا
با وحی آسمان چه زند سحر مفتری؟
تسبيح گفت در کف ميمون او حصا
ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا
صديق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
مجموعهء فضائل و گنجينهء صفا
ليکن نه همچنانکه تو در کام اژدها
تا در سبيل دوست به پايان برد وفا
ای مالک من! من ملک توام ملک تو مملوک بشر نیست
در ملک توام ملک تو را خوف و خطر نیست
قائم به توام ذات مرا خوف فنا نیست
باقی به توام جز تو مرا یار و پناه نیست
نادیده گرفتی و مرا ناز نمودی
درهای کرامت به دلم بازنمودی
دستم بگرفتی و مرا راه ببردی
تا غایت قصوای حقیقت برساندی
از غیر خودت قلب مرا پاک نمودی
بس خلعت زیبا به برم راست نمودی
من شاد نمودی
اندوه وغم از چهره من پاک نمودی
باکم زچه باشد همه جا یار تو بودی
ای مالک من!من ملک توام.درملک توام.قائم به توام
جز تو مرا یار و پناهی نبود
[=Century Gothic]الهی به هرچه نظركنم تورامیبینم
[=Century Gothic]الهی هرصداكه گوش كنم تورامیشنوم
[=Century Gothic]الهی هرگلی راكه بوكنم تورامیبویم
[=Century Gothic]الهی بهرچه میل كنم تورامییابم
[=Century Gothic]الهی به هر چه نظركنم كمال تو میبینم
[=Century Gothic]الهی به هرسوكه مینگرم جمال تومیبینم
[=Century Gothic]الهی زهرنشان كه میگذرم مثال تو میبینم
[=Century Gothic]الهی تومعبودی ومن عابد
[=Century Gothic]الهی تومعشوقی ومن عاشق
[=Century Gothic]الهی توقادری ومن ناتوان
[=Century Gothic]الهی توعالمی ومن نادان
[=Century Gothic]الهـــی تورازقی ومن فقــیر
[=Century Gothic]الهــی توطبیبی ومن بیمــار
[=Century Gothic]الهــی توحبیبی ومن تیمــار
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با من همه جا رفیق راهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از درد نگفته ام گواهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عبد ذلیل و تو خداوند جلیل
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از من آهی زتو نگاهی یارب
[=Courier New]خدائی را سپاس آرم
که هستی بر جهان بخشد
تحرک بر زمین و نظم و
گردش بر زمان بخشد
بدنها را روان بخشد
روانها را توان بخشد
زبانها را بیان بخشد
که بشناسد خدا را
بنده و حمد خدا گوید
به هر حالی خدا پوید
به هر راهی خدا جوید
[=Courier New]
گر برانى ور بخوانى زين درم
غير از اين نيست جاى ديگرم
خانه ات را حلقه بر در مى زنم
گرد بام خانه ات پر مى زنم
(ژوليده نيشابورى)
[="]كه ما را چنين محترم كرده اي[/] [="]نسايد سر ما، به جز درگهت[/]
[="]به قلبم به پا، خيمه و خرگهت[/] [="]نسايم سرم را به درگاه كَس[/]
[="]سرم خم شود بر خداوند و بس[/] [="]به صورت نهادي مرا چشم پاك[/]
[="]برت صورتم را نهادم به خاك[/] [="]مرا آفريدي زبان در دهان[/]
[="]به جز مدح ايزد نگويد زبان [/] [="]مرا بهره دادي ز عشق خواص[/]
[="]به جز ياد تو نايد اندر حواس [/] [="]مرا داده اي حشمت و آبرو[/]
[="]تو هنگام سختي، مرا چاره جو[/] [="]نكردي مرا پست و محتاج خلق[/]
[="]ندادي مرا رخت و جامه ز دلق[/] [="]گرفتي ز من خواهشِ مال و جاه[/]
[="]حريصم نكردي تو بر تخت شاه[/] [="]تو اين گنج ايمان به من داده اي[/]
[="]چه خواهم دگر، جُز مي و باده اي[/] [="]خدايا در اين خلوت نيمه شب [/]
[="]در اين حالت مستي و گرم تب[/]
[="][/]
[="]ترا بر جلالت قسم مي دهم[/] [="]حسابم كن از خيل ياران خويش[/]
[="]از آنان كه جز تو نخواهند بيش
[/]
پرونده خود سياه كردم چه كنم
:Gol::Gol::Gol:
تو عفو كنى از كرمت اما من
از اين كه تو را گناه كردم چه كنم
:Gol::Gol::Gol:
با من همه جا رفيق راهى يارب
از درد نگفته ام گواهی يارب
:Gol::Gol::Gol:
من عبد ذليل و تو خداوند جليل
از من آهى و زتو نگاهى يارب
:Gol::Gol::Gol:
بگذشته گناهم از شماره يارب
جز عف تو نيست راه چاره يارب
:Gol::Gol::Gol:
در كوى تو رنج ره نيايد به حساب
جرم من رو سيه نيايد به حساب
:Gol::Gol::Gol:
سوگند به عفوت كه گناه ثقلين
پيش كرمت گنه نيايد به حساب
:Gol::Gol::Gol:
عمرى به گناه پا فشردم يا رب
بار دل خود به دوش بردم يارب
:Gol::Gol::Gol:
تو ناز مرا كشيدى و من غافل
سيلی زهواى نفس خوردم يا رب
ای آنكه به ملك خويش پاينده توئی
در ظلمت شب صبح نماينده توئــی
كار من بيچاره قــــوی بسته شده
بگشای خدايا كه گشاينده توئـــی
:Gol:
[=Arial Black]خداونــد بخشـــندهٔ دستگیـــر
:Gol:
[=Arial Black]سر پادشاهان گردن فراز
:Gol:
:Gol:
:Gol:
[=Arial Black]وگر بنده چابک نیاید به کار
:Gol:
[=Arial Black]وگـــر ترک خدمـت کند لشـکری
[=Arial Black]ولـیــکن خــداونــد بــالا و پســت
[=Arial Black]ادیــــم زمــین، ســفـــــرهٔ عــام اوسـت
هر كه بر لطف خداى خود توكّل مى كند
گر كشد بار غم عالم تحمّل مى كند
بيمى از آتش مكن وقت توكّل چون خليل
كز توكّل آتش نمرود هم گُل مى كند
جام گردون از غم عالم نمى گردد تهى
قدر وسعش هر كسى از آن تناول مى كند
بيشتر از خوان دوزخ نان غفلت مى خورد
هر كه عمر خويش را صرف تغافل مى كند
نيست در قاموس هستى هيچ كارى بى حساب
كار را هر كس به مبناى تعادل مى كند
خط و مشى زندگى را نيست جبر انتخاب
هر كسى با فكر خود سير تكامل مى كند
در سرابِ زندگى لب تشنه از حق غافليم
ورنه زير پاى ما صد چشمه قل قل مى كند
ژوليده نيشابورى
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اى خداى من ، مى بینى كه اشك چشمم از ترس تو روان شده است و دلم از بیم عظمتت نگران گردیده و اندامم از بزرگى و عظمتت لرزان شده است.
همه اینها از شرمندگى از تو است به خاطر رفتار ناپسندم ، و از همین رو است كه صدایم از زارى و تضرع به درگاهت گرفته و زبانم از راز و نیاز با تو كند شده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اى خداى من، شكر و سپاس براى تو است كه چه بسیار عیبم را پوشاندى و رسوایم نكردى ، و چه فراوان گناهم را پنهان كردى و مشهورم نساختى و چه بسیار زشتیها كه انجام دادم و پرده مرا ندریدى و طوق زشتى آن را بر گردنم نیفكندى.[/]
ای آنكه به ملك خويش پاينده توئی
در ظلمت شب صبح نماينده توئــی
كار من بيچاره قــــوی بسته شده
بگشای خدايا كه گشاينده توئـــی
یکتای اصفهانی