ادب در مقابل استاد سیر و سلوک
تبهای اولیه
بسم الله...
در این تاپیک قصد دارم آداب لازم شاگردی کردن در مقابل یک استاد سیر و سلوک رو به کمک تمام فرهیخته های سایت قرار بدم.
از تمام عزیزان به ویژه اساتید درخواست دارم مثل همیشه منت بگذارند و همراهی کنند...
همه دوستان نکته ای یا توصیه ای یا خاطراه ی اگر هست رو بیان کنید.
بهترین و زیباترین مطلب راجع به این موضوع داستان موسی(ع) و معلم گرامی ایشان خضر (ع) هست...
قبل از اینکه وارد بحث ادب بشیم یه نکته ی زیبا از این داستان رو از کلمات شریف خدا بشنویم موسی چنان در طلب پیدا کردن استاد گرم بود که خدا از زبانش بیان کرد: لا ابرح حتى ابلغ مجمع البحرين او امضى حقبا (آرام نگيرم تا به مجمع دو دريا برسم، يا مدتى دراز بسربرم)
بیاید ما هم متابعت موسی (ع) رو کنیم و تا پیدا کردن خضر راهمون آرام نگیریم، حتی اگر عمر درازی به سر بشه...
داستان در سوره کهف قرآن مبارک هست... خدا خضر(ع) رو به عنوان معلم موسی(ع) قرار می ده... معلم گرامی کلیم الله از موسی (ع) شرط تعلیم رو این قرار می ده که بدون چون و چرا موسی(ع) فرامین استادشون رو به جا بیاره هرچند که علت انجام اون فرامین رو ندونه!!! موسی قبول میکنه اما در ادامه اعمال خضر(ع) غیر قابل تحمل هست که موسی (ع) نمی تونه شرط ابتدای مسیر رو اجرا کنه پس مورد خطاب فراق بینی و بینک از جانب استادش میشه (اينك موقع جدايى ميان من و تو است )....
امیدوارم خدا مصاحبت با اولیا رو به هممون عطا کنه و بتونیم تا اخر مسیر همراهش باشیم ...
ادامه دارد...
امیدوارم خدا فهمی به هممون عطا کنه که اگر دلبری از دلبرهای خدا رو به عنوان خضر راه یافتیم. به واسطه جهل و بی ادبی مورد خطاب فراق بینی و بینک نشیم...
باسلام و ادب و تشکر از طرح تاپیک زیبای شما
اینطور که بنده از مبانی دین برداشت می کنم، جمله ای که حضرت خضر به حضرت موسی گفت: «هذا فراق بینی و بینک» دلیل بر بی ادبی حضرت موسی نیست. بلکه دلیل بر عدم درک معارف حضرت خضر و جدا بودن طریق این دو پیغمبر خداست. حضرت موسی به دین و آیین خود عمل کرده و خطایی از او سر نزده، بلکه اگر غیر از این عمل می کرد، خطا بود.
اسلام و ادب و تشکر از طرح تاپیک زیبای شما اینطور که بنده از مبانی دین برداشت می کنم، جمله ای که حضرت خضر به حضرت موسی گفت: «هذا فراق بینی و بینک» دلیل بر بی ادبی حضرت موسی نیست. بلکه دلیل بر عدم درک معارف حضرت خضر و جدا بودن طریق این دو پیغمبر خداست. حضرت موسی به دین و آیین خود عمل کرده و خطایی از او سر نزده، بلکه اگر غیر از این عمل می کرد، خطا بود.
با سلام و تشکر از توجه شما استاد بصیر...
هدف از دعوت شما همین هست که خطاهای متن ما رو گوشزد کنید و موضوع ایجاد شده رو مزین به کلام نورانیتون کنید...
حق با شما هست موسی بی ادبی نکرد ... تنها این جمله از قرآن رو برای استفاده بین شاگرد و استاد به عنوان یه تضمین ادبی استفاده کردم نه به این معنی که نعوذ بالله موسی(ع) بی ادب بود یا جاهل بود .... کلیم خدا و محبوب خدا بعد از تقرب به خدا کی بی ادب بود؟!!!!
مطالب مشکی رنگ بیان شریف علامه طباطبایی صاحب المیزان هست و مطالب آبی رنگ توضیح حقیر هست...
ادب و تواضع فراوان موسى (ع) در برابر استاد (خضر عليه السلام)
مطلب عجيبى كه از اين داستان استفاده مى شود رعايت ادبى است كه موسى (ع) در مقابل استادش حضرت خضر نموده، و اين آيات آن را حكايت كرده است، با اينكه موسى (ع) كليم الله، و يكى از انبياى اولوا العزم و آورنده تورات بوده، مع ذلك در برابر يك نفر كه مى خواهد به او چيز بياموزد چقدر رعايت ادب كرده است...
از همان آغاز برنامه تا به آخر سخنش سرشار از ادب و تواضع است، مثلا از همان اول تقاضاى همراهى با او را به صورت امر بيان نكرد ( منظور این هست که نگفت من رو باید تعلیم بدی... دوستان بعضی وقت ها حتی گفتن این جمله که به استاد بگی من رو قبول کن انگار این هست که شما براش تعین تکلیف کنید... به جای گفتن این جمله نیاز نیاز نیاز ... نیاز عرضه کنید اون خودش شما رو با خودش میبره )بلكه به صورت استفهام آورده و گفت: آيا مى توانم تو را پيروى كنم ؟
دوم اينكه همراهى با او را به مصاحبت و همراهى نخواند، بلكه آن را به صورت متابعت و پيروى تعبير كرد. ( دوستان هدف این هست که اخلاق استاد رو ازش بدزدید هرکس که به استاد بیشتر بچسبه اخلاق و روحیات استادش رو بیشتر می دزده... اگر استاد نشست شما هم بشنید اگر ایستاد شما هم بایستید اگر سکوت کرد شما هم سکوت کنید ... اگر گفت کجا بریم بگید اونجا که شما میری اگر گفت چی بخوریم بگید اونچه که شما می خورید...
به این میگن متابعت...)
سوم اينكه پيروى خود را مشروط به تعليم نكرد، و نگفت من تو را پيروى مى كنم به شرطى كه مرا تعليم كنى، بلكه گفت: تو را پيروى مى كنم باشد كه تو مرا تعليم كنى. (این همون عدم تعین تکلیف برای استاد هست، استاد متصل به رحمت خدا هست متصل به فیض خدا هست، هیچ بخلی نداره اما تعالیمش رو اندازه نیاز شاگرد هدیه می کنه نه به اندازه مقداری که خودش دانش داره...)
ادامه دارد...
چهارم اينكه رسما خود را شاگرد او خواند. ( شما وقتی میرید سمت دلبری از دلبر های خدا از دو حالت خارج نیست یا به وجه شاگردی میرید یا به وجه استادی... اگر استاد نیستید پس شاگردید یه ادب این هست که ادم جلوی استادش خودش رو صاحب نظر ندونه... حتی این بی ادبی هست که شما چیزی یادش بدید، شما رفتید که ازش مطلب یاد بگیرید نه اینکه شما یادش بدید خوب چی هست بد چی هست؟! به جز این مطالبی که بلد هستید رو به رخ استاد نکشید... شما ورق خودتون رو هزار بار خوندید این بار برید ورق استاد رو بخونید... سرگرم ورق خودتون باشید از ورق استاد باز می مونید...)
پنجم اينكه علم او را تعظيم كرده به مبدئى نامعلوم نسبت داد، و به اسم و صفت معينش نكرد، بلكه گفت (از آنچه تعليم داده شده اى ) و نگفت از (آنچه مى دانى ). (دوستان هر کس چیزی بلد هست و لایق استادی هست از جایی تعلیم شده بی واسطه یا با واسطه... این یعنی هرچی استاد میگه وصل به جایی هست از خودش نمیگه یا از خدا میگه یا از اساتدیش میگه که سینه به سینه میرسند به حضرت رسول(ص) ... پس جمله به جمله استاد وصل به غیب هست...)
ششم اينكه علم او را به كلمه (رشد) مدح گفت و فهماند كه علم تو رشد است ( نه جهل مركب و ضلالت ). ( مایه ترقی میشه... یه علومی هست که فقط محفوظات رو اضافه می کنه اما دستورات استاد بیانات استاد باعث پیشرفت روحی میشه... مایه انبساط میشه ... باعث جابه جایی موقعیت سالک میشه اطلاعات مستند گونه صرف نیست...)
هفتم آنچه را كه خضر به او تعليم مى دهد پاره اى از علم خضر خواند نه همه آن را و گفت: (پارهاى از آنچه تعليم داده شدى مرا تعليم دهى ) و نگفت (آنچه تعليم داده شدى به من تعليم دهى ).( استادی که برازنده استادی باشه دریایی هست که انتها نداره اگر برای شما مطلبی رو باز کنه به این معنی نیست که فقط این مطلب رو میدونه.... باید فریفته این نشید که استاد ما به جز این مطلب چیزی بلد نیست شاید شما رو قابل مطالب دیگه ندونسته باشه...)
هشتم اينكه دستورات خضر را امر او ناميد، و خود را در صورت مخالفت عاصى و نافرمان او خواند و به اين وسيله شان استاد خود را بالا برد. ( در واقع استادی که سرش به غیب وصل باشه هیچی نمیگه الا اینکه از موضع شریفی میگه ... حتی اگر شما جایی نشسته باشید بگه بلند شو بشین 2 متر اون بر تر .... ظاهر کلام استاد خیلی پیش پا افتاده هست اما باطن کلامش وصل به غیب هست... در حقیقت به الهام از خدا گفته بلند شو برو بشین اون بر تر... پس حرف استاد حرف خدا هست و نافرمانی استاد نافرمانی خدا هست...)
نهم اينكه وعدهاى كه داد وعده صريح نبود، و (موسی(ع))نگفت من چنين و چنان مى كنم، بلكه گفت: ان شاء الله به زودى خواهى يافت كه چنين و چنان كنم. ( یه ادب دیگه این هست که برای استاد معرکه نگیرید که ما اومدیم که برات جون بدیم تو بگی ما اطاعت کنیم... بعد استاد یه آزمایش ساده قرار میده که نشون بده شما هنوز به این مرتبه نرسیدید... اندازه حالتون صحبت کنید استاد هم نگای حالتون می کنه نه قالتون...)
و نيز نسبت به خدا رعايت ادب نموده ان شاء الله آورد. ( خدا خواست استاد براتون تعین کرد خدا لطف داشت... همین ادب جلوی استاد رو هم انگار دارید برای خدا تمرین می کنید... خدا رو فراموش نکنید... اگر خدا نظرش برگرده استادتون یهو دود میشه میره هوا... و برعکس اگر برای خدا گریه و زاری کنید استادتون میلش بهتون بیشتر میشه...)
خضر (عليهالسلام) هم متقابلا رعايت ادب را نموده اولا با صراحت او را رد نكرد، بلكه به طور اشاره به او گفت كه: تو استطاعت بر تحمل ديدن كارهاى مرا ندارى. (حقیر چون شاگرد هستم ادب شاگرد رو نسبت به استاد توضیح دادم اما این قسمت رو باید اساتید سایت شرح بدن...)
و ثانيا وقتى موسى (عليهالسلام) وعده داد كه مخالفت نكند امر به پيروى نكرد، و نگفت: (خيلى خوب بيا) بلكه او را آزاد گذاشت تا اگر خواست بيايد، و فرمود:( فان اتبعتنى - پس اگر مرا پيروى كردى ).
و ثالثا به طور مطلق از سؤال نهيش نكرد، و به عنوان صرف مولويت او را نهى ننمود بلكه نهى خود را منوط به پيروى كرد و گفت: (اگر بنا گذاشتى پيرويم كنى نبايد از من چيزى بپرسى ) تا بفهماند نهيش صرف اقتراح نيست بلكه پيروى او آن را اقتضاء مى كند. (این قسمت یه توضیح هست که به ذهن حقیر میرسه... بعضی وقت ها تو سیر و سلوک شاگرد حواسش دنبال سوالات و مطالبی هست که به دلیل سطح و درک پائینش... سوالات مناسبی نیست اگر استاد جواب سوالات رو بده شاگرد توجه و تمرکز از هدف غائی سلوک به هم می خوره به همین علت سکوت استاد در جهت پیشرفت شاگرد هست... ادب ایجاب می کنه وقتی استاد سکوت کرد شاگرد اصرار کننده برای پیدا کردن جواب نباشه چه بسا جواب شنیدن همانا سقوط همانا....)
سخنی از عارف کامل مرحوم حضرت آیت الله علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی که فرمود:
شاگرد جوجه استاد است و تا وقتی پر در نیاورده است حق ندارد از نزد استاد جای دیگر برود.فتامل
به واسطه جهل و بی ادبی مورد خطاب فراق بینی و بینک نشیم...
اینم آقای طباطبایی فیلسوف گفته که حضرت موسی س دچار جهل و بی ادبی شده؟
اینم آقای طباطبایی فیلسوف گفته که حضرت موسی س دچار جهل و بی ادبی شده؟
شما انقدر بغض و خشم دارید که اصلا انگار متون رو نخونده تکفیر رو صادر می کنید... گفتم ما به واسطه جهل و بی ادبی از استاد نشنویم فراق بینی و بینک مگه گفتم موسی به واسطه ی بی ادبی این رو شنیده ؟؟؟؟؟؟!!! پناه بر خدا از شما و فکر شما....
کی گفت این رو اقای طباطبایی گفته؟؟؟؟
حق با شما هست موسی بی ادبی نکرد ... تنها این جمله از قرآن رو برای استفاده بین شاگرد و استاد به عنوان یه تضمین ادبی استفاده کردم نه به این معنی که موسی(ع) نعوذبالله بی ادب بود .... کلیم خدا و محبوب خدا بعد از تقرب به خدا کی بی ادب بود؟!!!!
انقدر چشمتون بسته شده که دیگه متون رو نمی بینید چه برسه به حقیقت ...
شما تا حالا نشنیدید در جواب حالتی کسی قسمتی از یه آیه رو بخونه برای رسوندن مقصودش ؟؟؟؟؟؟
بغض فیلسوف ها شما رو نجات میده با این حالتون و بغضتون؟؟؟؟
لعنت الله علی الکذابین. تهمت نزن. من سوال پرسیدم.
شما نوشتی مورد خطاب این حرف نشویم درحالی که حضرت موسی س شده است.
لعنت الله علی الکذابین. تهمت نزن. من سوال پرسیدم. شما نوشتی مورد خطاب این حرف نشویم درحالی که حضرت موسی س شده است.
بعضی ها قولشون کذب هست بعضی ها حالشون و فعلشون کذب هست....
لعنت کردن رو از کی یاد گرفتید؟؟ از حضرت رسول و اهل بیت؟؟؟
نوشتید تهمت نزن و تهمت زدید...
کجا نوشتم حضرت موسی به واسطه ی جهلشون این خطاب رو شنید؟؟؟؟؟؟
نوشته بودم... اما ندیدید...
حق با شما هست موسی بی ادبی نکرد ... تنها این جمله از قرآن رو برای استفاده بین شاگرد و استاد به عنوان یه تضمین ادبی استفاده کردم نه به این معنی که موسی(ع) بی ادب بود .... کلیم خدا و محبوب خدا بعد از تقرب به خدا کی بی ادب بود؟!!!!
بسم الله
سخنی از عارف کامل مرحوم حضرت آیت الله علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی که فرمود:
شاگرد جوجه استاد است و تا وقتی پر در نیاورده است حق ندارد از نزد استاد جای دیگر برود.فتامل
با تشکر از توحید صمدی عزیز که مثل همیشه بیانات نورانیشون مایه ی انبساط هست...
مرید چون کامل نشده است تا از هوا ایمن باشد، از نظر شیخ دور بودن او را مصلحت نباشد، زیرا نفس سردی او را در حال سرد کند، چون کامل شد بعد از آن غیبت شیخ زیان ندارد (مقالات شمس)
عرض سلام
ببخشيد چند سوال براي من پيش آمد. آيا استاد راه بايد هم جنس باشد؟
و بعد اينكه از كجا بدانيم كه شخصي واقعا استاد است و كارش حقيقتا درست است؟ اگر استادمان كوچكترين خطايي برود ما نيز با پيروي از او به خطا ميرويم. اگر دستورات اشتباه بدهند، اگر ذكرهاي نابه جا بدهند؟!! اگر كافرمان كردند چه كنيم؟!!
با تشكر از تاپيك پربارتان:Gol:
عرض سلام ببخشيد چند سوال براي من پيش آمد. آيا استاد راه بايد هم جنس باشد؟ و بعد اينكه از كجا بدانيم كه شخصي واقعا استاد است و كارش حقيقتا درست است؟ اگر استادمان كوچكترين خطايي برود ما نيز با پيروي از او به خطا ميرويم. اگر دستورات اشتباه بدهند، اگر ذكرهاي نابه جا بدهند؟!! اگر كافرمان كردند چه كنيم؟!! با تشكر از تاپيك پربارتان
سلام
هم جنس بودن شرط نیست بلکه شرط ، داشتن ویژگیهای علمی و عملی لازم از قبیل تقوای محض و ترجیحا اجتهاد است
والله الموفق
اگر استادمان كوچكترين خطايي برود ما نيز با پيروي از او به خطا ميرويم. اگر دستورات اشتباه بدهند، اگر ذكرهاي نابه جا بدهند؟!! اگر كافرمان كردند چه كنيم؟!!
باسلام و عرض ادب
اگر کسی پشت سر معصوم راه برود، باید پایش را جای پای معصوم بگذارد، اما اگر خواست از غیر معصوم تبعیت کند و پای جای پای او بگذارد، باید دست به عصا راه برود و چشم بسته قدم ننهد.
استاد لطف خدا هست و نعمت خدا هست....
انسان نسبت به نعمتی که بهش روی کرده باید طلب کار و مغرور باشه؟؟؟
از آدب مرید در مقابل استاد این هست که وقتی به زیارت و ملاقاتش تشرف حاصل میکنه ترش روی و غمگین و ناراحت نباشه... بلکه مثل گل شکفته و خوشحال و متبسم باشه....
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر «مفتقر» گرامی و سپاس از سخنان زیبایشان :Gol: *****
عرض سلام
ببخشيد چند سوال براي من پيش آمد. آيا استاد راه بايد هم جنس باشد؟
نه نیازی به هم جنس بودن نیست زیرا کسانی که در راه عرفان قرار میگیرند، تواناییهای بیشتری نسبت به دیگران دارند و پیشامد اینکه به سوی موضوع جنسی بروند رخ نیست. (اگر منظورتان درست دریافت شده باشد!)
از كجا بدانيم كه شخصي واقعا استاد است و كارش حقيقتا درست است؟ اگر استادمان كوچكترين خطايي برود ما نيز با پيروي از او به خطا ميرويم. اگر دستورات اشتباه بدهند،
عارفان راستین را با میزانهای بسیاری میتوان سنجید:
- شکیبایی: در برابر هرکسی که گمان میکنید عارف است، شکیبایی ورزید و به او وابسته نشوید چون ممکن است او عارف نباشد و اگر چنین باشد، آن عارفنما، پس از چند ماه چهرهی راستین خود را با خواستن درخواستهای نادرست، نمایان میکند؛ ولی عارفان راستین، هرچه میگذرد رفتارشان برای آدمی دلنشینتر میشود.
- ژرفنگری در کارها و سخنان وی: در سخنان عارفان راستین سرنخهای بسیاری است که به مردم میدهند و با دوپهلو سخن گفتن، عرفان خود را بیان میکنند ولی تنها کسانی که اجازه داشته باشند این سرنخها را در مییابند. پس اگر کسی به راستی در راه عرفان قرار گرفته باشد، این سخنان را میتواند دریابد.
- روزه گرفتن: هنگامی که یک سالک روزه میگیرد، هربار که استادش به او نگاه کند برقی از شادی در چشمان استاد موج میزند! زیرا آنان از چشمان مردم پی به چنین چیزهایی میبرند. میتوان از این کار برای پی بردن به داشتن توانایی درونبینی استاد پی برد.
- نگاه استاد: اگر کسی در راه عرفان قرار گرفته باشد، در همان نگاه نخست استاد در چشمان وی خیره (و نه نگاه گذرا) میشود (که سالک در ابتدا درونمایهی آن نگاه را در نمییابد).
- و ...
اگر ذكرهاي نابه جا بدهند؟!! اگر كافرمان كردند چه كنيم؟!!
یک عارف راستین به شاگرد تازهکار هیچ ذکری نمیدهد زیرا توانایی خواندن آن را ندارند البته ذکرهای سادهای همچون «صلوات» جدا از این گفته هستند.
استاد لطف خدا هست و نعمت خدا هست....
انسان نسبت به نعمتی که بهش روی کرده باید طلب کار و مغرور باشه؟؟؟
از آدب مرید در مقابل استاد این هست که وقتی به زیارت و ملاقاتش تشرف حاصل میکنه ترش روی و غمگین و ناراحت نباشه... بلکه مثل گل شکفته و خوشحال و متبسم باشه....
همانگونه که میدانید، هرکسی در راه عرفان قرار نمیگیرد و عارفان نیز هرکسی را نمیپذیرند. بدونشک کسی را که یک عارف به شاگردی بپذیرد، هیچگاه نمیتواند گستاخیای به استاد خود کند. حتی ممکن است شاگرد بخواهد در یک موضوع با استاد خود بحث کند؛ ولی تا او را میبیند، ناخودآگاه دهانش بسته میشود و این در همهی سالکان یکسان است و هیچ شاگردی نمیتواند بیادبیای به استاد کند زیرا کسانی که حتی به مردم هم بیادبی کنند در این راه قرار نمیگیرند.
*****
داستان موسی و خضر، داستانی بسیار ژرف است که در آن پر است از دوگانگیهای پوستهای و میتوان گفت: این داستان از ژرفترین آموزههای عرفانی را در خود دارد.
همانگونه که در ابتدای «المیزان» آمده است: «المیزان تفسیر عرفانی و فلسفی نیست؛ بلکه تفسیر قرآن به قرآن است» و نباید در موضوعهای عرفانی از این تفسیر استفاده شود؛ البته جاهایی از آن «غیر مستقیم» اشارههایی شده است.
علامه نوشتارهای عرفانی بسیاری دارند که بسیار ژرفاند ولی المیزان، عرفانی نیست.
*****
هنگامی که استاد کمی شاگرد خود را راه انداخته است، شروع به گرفتن آزمایشهای متفاوتی میکند:
- غیبت کردن!: داستان خواجه و دو غلام، در دفتر دوم مثنوی، گویای این سخن است. عارفان برای اینکه به شاگردان خود بیاموزند که غیبت نکنند، خود ابتدا شروع به غیبت کردن میکنند و غیر مستقیم، سالک را نیز وسوسه میکند تا همپای او غیبت کند. اگر سالک نیز غیبت کند، عارف از غیبت کردن میایستد و به سالک گوشزدی میکند که: «حواست را جمع کن!» و سپس از یک راه دیگر شروع به وسوسه کردن سالک میکنند. هرچه سالک با خود بگوید اگر اینبار چنین سخنی را گفت، دیگر فریبش را نمیخورم و در دامش نمیافتم، تأثیری ندارد! زیرا گاهی آنان ساعتها مقدمه چینی میکنند و سپس در کورترین جا، دام خود را کار مینهند که اگر سالک ذاتش پاک نباشد، در آن دام میافتد.
- کارهای خسته کننده کردن: عارفان برای اینکه به سالکان خود بیاموزند چگونه شکیبایی ورزند، آزمایشهای گوناگونی میگیرند. برای نمونه: شخصیتی که برای سالک دوست داشتنی است را در برابرش کوچک میکنند (برای نمونه: یک نویسنده) و غیر مستقیم به آن شخصیت دوستداشتنی کنایه میزنند تا ببیند آیا شاگرد از کوره در میرود یا نه! اگر شاگرد از کوره در برود، آنان از این کار باز میایستند و یک هشدا غیر مستقیم به شاگرد میدهند و اگر نه، از یک راه دیگر این آزمایش را میگیرند!
تا کسی ذاتش پاک نباشد، نمیتواند در برابر این دامهای پنهان عارفان بایستد زیرا آنان «استاد» سخنوری و گیج کردن هستند و از یک سخن پرت، ناگهان یک دام سخت بیرون میآورند که تنها سالکان راستین میتوانند از این دامها برهند.
با سلام به آبرنگ عزیز و تشکر از فرمایش هاشون
منظور این جانب از استاد مطلق انسان دارای کمال به نهایت رسیده و انسان معصوم از خطا و اشتباه نیست بلکه هر کس که عملش یا حرفش در راه معنویت به انسان کمک کنه هست...
و به نظرم می تونیم به هر انسانی دارای این ویژگی استاد بگیم.
اما خدا روزی ما کناد! آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
[="Microsoft Sans Serif"]با سلام به آبرنگ عزیز و تشکر از فرمایش هاشون
منظور این جانب از استاد مطلق انسان دارای کمال به نهایت رسیده و انسان معصوم از خطا و اشتباه نیست بلکه هر کس که عملش یا حرفش در راه معنویت به انسان کمک کنه هست...
و به نظرم می تونیم به هر انسانی دارای این ویژگی استاد بگیم.
اما خدا روزی ما کناد! آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
درود بر مفتقر گرامی :Gol:
آری به هرکسی که چیزی به آدمی بیاموزد، استاد میگویند.
ولی سربرگ این گفتار این است: «ادب در برابر استاد سیر و سلوک»!
واژهی «سیر و سلوک» ویژهی عرفان است و شما داستان «موسی و خضر» را هم که آوردید، ما به اشتباه افتادیم! همانگونه که یکی دیگر از کاربران به اشتباه افتاد و پرسشی در مورد چگونگی استاد عارف کرد.
هیچ عارفی انسان کامل و قطب جهان نیست و عارفان همواره در راه سیر و سلوکاند
قطب جهان، «مهدی» است!
با تشکر از توجه آبرنگ عزیز :Gol:
خود سیر و سلوک هم بیشتر از اونکه خیلی کلمه ترسناکی باشه شامل یه جمله میشه که داستانش معروف هست((...هر کس هر کجا نشسته یک قدم بلند شه و به جلو بیاد...))
انجام هر عمل طبق دستورات شریعت سیر محسوب میشه و انجام دهنده سایر، آیا اینکه کسی نماز میخونه سیر کننده به سمت خدای بزرگ نیست؟؟ اگر به تبعیت استاد همه ی استادان حضرت محمد مصطفی(ص) این عمل انجام بگیره؟
اما راجع به فرمایش شما از شنیده ها نقل میکنم و سندی راجع به این حرف ندارم ، بعضی معتقدند کلمه استاد فقط مربوط به صاحب عصمت میشه و البته به جز ولی مطلق و صاحب عصمت کبری حضرت مهدی(عج) بعضی اساتید عرفان به عصمت رسیده اند. ولله اعلم؟!
البته به نظرم نه به هر اهل ظاهری میشه گفت استاد و نه حتما هم نیاز به عصمت فرد مورد نظر هست... همین که انسانی باشه که حرفش با عملش یکی باشه و تجربیاتی در اختیار داشته باشه و به قول شما بحث از ارشاد منحرف به مسائل دیگر نشه می تونه لفظ استاد را به خودش بگیره...
نه بروز کرامات نشانه ی کامل بودن و تمام بودن فرد داره و نه نبود کرامات نشانه ی عدم صلاحیت فرد برای ارشاد و دستگیری....
البته خیلی از عزیزان مدعی یافتن استادهای از این دسته (صاحب عصمت) هستند ولی به نظرم نشستن در کنار صاحب عصمت هم نشانه پیشروی در سیر و سلوک محسوب نمیشه چه اینکه بهره ی خیلی از امثال ابوسفیان ها و ابن ملجم ها نشستن و دیدن صاحب عصمت بود ولی سودی براشون نداشت...
حتی به نظرم بعضی وقت ها استفاده از استاد هایی سطح پائین تر راحت تر و نشستن و بهره مند شدن ازشون آسون تر هست، البته تمام این حرفها حرف این حقیر هست و سندی و روایتی و آیتی برای اثباتش در دست ندارم.
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر «مفتقر» گرامی :Gol:
انجام هر عمل طبق دستورات شریعت سیر محسوب میشه و انجام دهنده سایر، آیا اینکه کسی نماز میخونه سیر کننده به سمت خدای بزرگ نیست؟؟ اگر به تبعیت استاد همه ی استادان حضرت محمد مصطفی(ص) این عمل انجام بگیره؟
آری، با این دید، جانوران هم سیر و سلوک دارند چون، همهچیز از خداست و بازگشت همه به سوی اوست. بزرگان گفتهاند: «کسانی که به شوریدگی عشق خدا نرسد، سنگ و کلوخ است و حتی جانور هم نیست»
هــر آدمی که بینی از سـرّ عشق خالی /// در پایهی جمــاد است، او جــانور نباشــد!
«سیر و سلوک الی الله» یک اصطلاح است که تنها برای مقامهای عرفانی برده میشود و اگر کسی دوست دارد برای چیزهای دیگری هم از آن استفاده کند، اشتباهی را انجام نداده است؛ تنها ممکن است (همانند اینجا) دیگران اشتباه برداشت کنند؛ همین.
سخنان شما زیباست؛ آری تنها، بودن در کنار بزرگان بس نیست بلکه پاک بودن همراه با در کنار آنان بودن باید باشد؛ زیرا بزرگان همانند آیینهاند و اگر کسی درونی زشت داشته باشد، از بزرگان بدش میآید زیرا در آنان زشتی خود را میبینند. همانگونه که زشترویان از آیینه دل خوشی ندارند و این زیبا رویاناند که در برابر آیینه میایستند و به خود لبخند میزنند!
هر کسی توانایی همشنینی با عارفان را ندارد:
بر سمــاع راست، هرکــس چیر نیست /// لقــمهی هــر مرغکــی، انجــیر نیســت
سلام
منظور شما از استاد کیست ؟
فقط اساتیدی که دارای سیر و سلوکند ؟
تکلیف انسان در برابر اساتید دیگر چیست ؟ مفهوم کلام مولا که فرمودند « هر کس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خود ساخته است » منظور اساتید سیر و سلوکند یا همه ی آنانکه چیزی بیاموزند ؟ رعایت ادب در مقابل اینان چگونه باشد ؟ اطلب العلم حتی بالسین که پیامبر فرمود ، منظورشان طلب علم نزد کدام اساتید است ؟ آنها که دیگر اهل خدا و پیامبر نیستند چه برسد در مسیر سیر و سلوک .
جون اگر منظور همه ی اساتید باشد بحث فراوان و نقد افزون هست که ابتدا باید بدانیم کدام دسته هدف است ؟
سلام
هدف از سیر و سلوک چیزی جز تربیت شاگرد بوده و هست؟؟؟!!!
شاگردی که اشتباهی مرتکب نشه آیا محتاج تربیت هست؟؟؟!!!
[=Microsoft Sans Serif]سلام
هدف از سیر و سلوک چیزی جز تربیت شاگرد بوده و هست؟؟؟!!!
شاگردی که اشتباهی مرتکب نشه آیا محتاج تربیت هست؟؟؟!!!
تا اشتباه چه باشد!
اگر منظور شما «گستاخی کردن» است، این اشتباه را هیچ سالکی «نمیتواند» انجام دهد؛ دست خودش هم نیست!
سالک میتواند اشتباه کند ولی از آن اشتباهها باید عبرت بگیرد و دیگر آنرا انجام ندهد و اگر کسی چنین نباشد، در راه قرار نمیگیرد و اگر هم قرار بگیرد، پس از چند بار انجام اشتباه، استاد وی را از خود میراند و اگر شاگردی از دست پیری رانده شود، دیگر هیچ پیری نمیتواند او را با خود به بالا بکشاند و آن شاگرد رانده شده، دیگر از راه درآمده است و بازنگشتی ندارد. (همین موضوع، نکتهای ژرف در داستان موسی و خضر دارد!)
*****
درود بر «مرید الحسین» گرامی :Gol:
سلام
منظور شما از استاد کیست ؟
فقط اساتیدی که دارای سیر و سلوکند ؟
تکلیف انسان در برابر اساتید دیگر چیست ؟ مفهوم کلام مولا که فرمودند « هر کس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خود ساخته است » منظور اساتید سیر و سلوکند یا همه ی آنانکه چیزی بیاموزند ؟ رعایت ادب در مقابل اینان چگونه باشد ؟ اطلب العلم حتی بالسین که پیامبر فرمود ، منظورشان طلب علم نزد کدام اساتید است ؟ آنها که دیگر اهل خدا و پیامبر نیستند چه برسد در مسیر سیر و سلوک .
جون اگر منظور همه ی اساتید باشد بحث فراوان و نقد افزون هست که ابتدا باید بدانیم کدام دسته هدف است ؟
اگر روی سخنتان با ماست، ادب در برابر هر آدمی باید باشد؛ استاد، مادر، همسایه، رهگذر، گدا، «بیادب» و ...!
هیچ کسی اجازهی بیادبی در برابر حتی جانوران را هم ندارد؛ چه برسد به آموزگاران