یادی از دوران کودکی و دوران دبستان

تب‌های اولیه

530 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

دوران کودکی در یک عکس

[="Teal"]

خوشم میاد واردید! ایول....یک پا ثابت تو پنالتی....کلی دعوا داشتیم سر همین! که اووووو پاش ثابت نبود...:Box:[/]

مسافر زمان;267745 نوشت:
کیییییییییییی یادشهههههههههههه؟؟؟؟


آرررررررررررررره یادش به خیر :ok:

ممنونم خیلی خوب بود کلی از خاطراتم برام زنده شد، خیلی دوران خوبی بود واقعا از زندگی بدون دغدغه لذت میبردیم:khaneh:
کارتونایی که ما میدیدیم کجا و کارتونای الان کجا؟!!!!!!! :hey:( آنشرلی ، بابا لنگ دراز، حنا دختری در مزرعه و....)
یادش به خیر :Moshtagh:
حتی دیگه کلاه قرمزیم براشون جذابیت نداره :Gig:من هنوزم هر وقت پخش میشه از جلو تلویزیون تکون نمیخورم بیشتر قسمتاشم دانلود کردم، هی نگاه میکنم میخندم :shad:

delete;181791 نوشت:
یادش بخیر سریال چاق و لاغر چقدر من این کارتون رو دوست داشتم
البته کارتون نبود ولی نمیدونم چرا بهش میگفتن کارتون

این هم یه سایت برای دانلود کردن همه قسمتهای سریال چاق و لاغر وبقیه کارتونهای قدیمی
http://trip.blogfa.com/cat-8.aspx


من از سریال چاق و لاغر خوشم نمیومد ولی از این ادرس کارتونایی رو که دوس داشتم پیدا کردم :ok:
ممنونم که گذاشتینش:Gol: :Kaf:

عــــلی;179899 نوشت:
بنام خدا.
سلام.
بچه ها کسی فلک یادش هست؟:khandeh!:.چقدر ما فلک شدیم توی مدرسه!!!

سلام

ما يه معلم داشتيم با پشت خودكار مثل داركوب ميزد تو سر يا پشت بچه ها

خيلي درد داشت

همیشه اولای مهر (اخرای تابستون) محتاج خواهر بزرگترم میشدم :help: که کتابام رو جلد و پلاستیک کنه و اسمم رو خوش خط رو برچسب هام بنویسه تا بچسبونم رو کتابا و دفترا و پاک کن و سر کن و جامدادی و..:Moshtagh:.

اینارو همیشه کادو میکردم چون از جلدش بدم میومد:_loool:

مایه ی استرس....:mohandes:



حالم از دون دون به هم میخورد

[="Teal"]در اول سال تحصیلی مشخص می شد که هر کتابی دفتر چند برگ لازم داره. بعد مشخص شدن این امر مهم، دفترهایی که خانواده از قبلا خریده بود یا تازه میخرید به هر کتاب اختصاص داده می شد.

حق انتخاب در طرح دفترها در اون زمان خیلی محدود بود. یعنی همه محکوم بودن از دفترهای ثابتی استفاده کنند.
البته دفترهایی که 100 برگ بودند روکش پلاستیکی رنگی داشتند که دانش آموزان چهارم و پنجم ابتدایی بیشتر ازشون استفاده می کردند.


طرح دفتر زیر یکی از زیباترین طرح دفترهای اون زمان بود.
دفترهای 40،60و 100 برگ و بعدها 80 و 200 برگ هم وارد بازار شدند که این هشتاد برگی ها با طرح های زیباتری مزین شده بودند.



جنس کاغذهای اون دوران کاهی بود و پاک کردن نوشته ها بر روی این دفترها مساوی بود با پاره شدن کاغذ! البته بین دفترها، جنسهای بهتر هم پیدا می شد اما موقع خرید نمیشد به این مسائل فکر کرد.

در مرحله بعد بسته به سلیقه دانش آموز دفترها یا با پلاستیک و یا با کاغذ کادو، جلد می شد. البته این مسئله به کتابهای مدرسه هم مربوط می شد.



مرحله بعد از جلد کردن دفترها، این بود که با برچسب های مخصوص نام نام خانوادگی، مشخصات دانش آموز روی دفتر ثبت می شد تا در صورت گم و گور شدن، زودتر پیدا بشه.
این برچسب ها در طرح های مختلف و بیشتر با تصاویر شخصیتهای کارتونی مشهور در هر زمان، مزین شده بود.
از برچسبهای مشهور میتونیم به برچسبهای شهر موشها و پسر شجاع اشاره کنیم.
نوشتن بر روی این برچسبها به خوش خط ترین عضو خانواده سپرده می شد. یا مثلا ما به دخترخالمون میدادیم که خط خوبی داشت.




بعد از اینکه درسها شروع شد و دانش آموز در دفترها شروع کرد به نوشتن، دیگه بسته به سلیقه خودش داخل صفحات رو میتونست تزئین کنه. مثلا اسمشو بنویسه یا مامانش برای صفحات شماره بزاره تا فرزند دلبندش از کاغذهای دفتر نکنه و اسراف کنه! این مسئله به خصوص در مورد دفتر یادداشت خیلی اهمیت داشت. چون کاغذ کوچکتری داشت و زودتر حیف و میل می شد.


*** *** ***

از دفترهای مهم مدرسه میتونیم به دفتر مشق و دفتر دیکته اشاره کنیم. دفتر مشق که رونویسی مطالب کتاب بود و دفتر دیکته هم به نوشتن دیکته معلم اختصاص پیدا کرده بود.




از جاذبه های توریستی این دفترهای دیکته میتونیم به مهرها و برچسبهای آفرین که معلم برای تشویق نمره خوب در پایان دیکته دانش آموز می زد اشاره کنیم.
هر دانش آموزی عشق اینو داشت که نمره ای بگیره تا معلم یه مهر صدآفرین براش بزنه.
برچسب های گل و حیوان آفرین هم در برگه های بزرگی در بازار موجود بود که معلم هر یه دونه عکسها رو برای دانش آموز می زد.
کسب این عکس برگردونها و مهر ها افتخار بزرگی در حد پیروزی تیم ملی بود!!!




















یکی دیگر از افتخارات هر دانش آموز کارتهای آفرین بود که در طول سال و به خصوص در پایان امتحانات ثلث از معلم میگرفت. بعضی مدارس با جمع شدن این کارتها و بسته به امتیازشون به دانش آموز جایزه میدادند و بعضی ها هم مثل مدرسه ما فقط سرمونو شیره میمالیدن!
از مشتقات این کارتها میتونیم به آفرین ، صدآفرین، هزار آفرین و صدهزار آفرین اشاره کنیم. که بسته به تلاش دانش آموزان بین آنها تقسیم می شد.



این بود ماجرای دفتر مخشهای ما در دهه 60 و 70. قضاوت تنوع طلبی امروز بچه ها و سادگی ما با خودتون...

[/]

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

نقل قول:
4- از ايجاد تاپيک هاي طنر و سرگرمي که بار علمي ، اعتقادي و اخلاقي نداردو تنها موجب اتلاف وقت مفيد کاربران مي مي شود خود داري نمائيد. تا سایتی با محتوای غنی از نظر علمی و دینی داشته باشیم

:Narahat az: :Narahat az: :Narahat az:
طبق بند 4 قانون اساسی اسک دین مصوب مجلس آقایان خاص این تاپیک تا چند روز آینده قفل خواهد شد[/]

كبوتر حرم;268266 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله

:narahat az: :narahat az: :narahat az:
طبق بند 4 قانون اساسی اسک دین مصوب مجلس آقایان خاص این تاپیک تا چند روز آینده قفل خواهد شد

دوست گرامی من نمیدونم شما نقل قول را از کجا آوردین ولی اینو بدونید که این تاپیک یکی از تاپیکهایی هستش که طرفداران زیادی داره و نه تاپیک طنز هستش و نه سرگرمی فقط جنبه یاد آوری دوران کودکی داره که برای هر کس جالب و لذت بخش هستش
پس لطفا از هر گونه اظهار نظر شخصی و حاشیه ای پرهیز کنید

سلام به تمامی بچه ها ممنون ازتون که اومدین و نظر دادید و خاطراتمون و تازه کریدن :Kaf::khandeh!::ok::shad:
یادم روز اولی که میخواستم برم مدرسه وقتی با یکی بحسمون میشد یا پشت سر معلما حرف میزدیم اون یکی که میشنید میگفت : الان میرم به خانوم میگم م م :samt:
وقتی هم که میرفت پیش خانوم از بس که خانوم از این حرفا شنید بود عصبانی میشد :kill::ghati:
موقعی که یه نمره ی 20 یا 19 میگرفتیم پدر و مادر ول نمیکردیم تا برامون یه چیزی نخرن:kafkaf::nashenas::ghash:
موقع ای که میخواستیم مشق بنویسیم بعد تمام بازی ها میرفتیم سراغ مشق اون جلوی تلوزیون یک کلمه مینوشتیم 1 ساعت تلوزیون میدیدیم تازه بعدشم پای تلوزیون قبل از اینکه مشق و بنویسیم خوابمون میرفت:khab::reading::Khab:

[="Arial Black"][="Navy"]

نقل قول:

موقع ای که میخواستیم مشق بنویسیم بعد تمام بازی ها میرفتیم سراغ مشق اون جلوی تلوزیون یک کلمه مینوشتیم 1 ساعت تلوزیون میدیدیم تازه بعدشم پای تلوزیون قبل از اینکه مشق و بنویسیم خوابمون میرفت:khab::reading::khab:

چه جالب
چقدر خصوصیات بچه ها با هم فرق داره
من اون وقتا از مدرسه که میرسیدم هنوز مانتو در نیاورده و از راه نرسیده مینشستم وسط حال دفترمو از تو کیفم در میاوردم و مشقامو مینوشتم که بعد ناهار بتونم تا شب بازی کنم .
مامان بنده خدا هم هی حرص میخورد که پاشو بیا ناهار بخور استراحت کن بعد مشقاتو بنویس .[/]

اي بااااااااااااااااااااااااااا بااااااااااااااااااااااااااااا...

من مشقم رو توي كلاس مينوشتم همون موقع كه تكليف رو معلم معلوم ميكرد(آخه عادت داشت زنگ اول كه مشقهارو ميديد بعدازدرس دادن همان موقع تكليف خانه رو تعيين مي كرد).....وقتي ميرسيدم خونه ازاولش بازي تاآخرش..:Kaf:

معلمم فهميد ديگه به خاطر اينكه حرص من رو دربياره تكليف رو ميذاشت آخرزنگ چنددقيقه به اينكه زنگ بخوره برنامه تكليف رو ميداد..

حررررررص منو خووب درآورد....تقصير هم كلاسيم بود كه رفت خبرچيني كرد..بچه پررووووووووووو

سبزينه ظهور;269346 نوشت:
اي بااااااااااااااااااااااااااا بااااااااااااااااااااااااااااا...

من مشقم رو توي كلاس مينوشتم همون موقع كه تكليف رو معلم معلوم ميكرد(آخه عادت داشت زنگ اول كه مشقهارو ميديد بعدازدرس دادن همان موقع تكليف خانه رو تعيين مي كرد).....وقتي ميرسيدم خونه ازاولش بازي تاآخرش..:kaf:

معلمم فهميد ديگه به خاطر اينكه حرص من رو دربياره تكليف رو ميذاشت آخرزنگ چنددقيقه به اينكه زنگ بخوره برنامه تكليف رو ميداد..

حررررررص منو خووب درآورد....تقصير هم كلاسيم بود كه رفت خبرچيني كرد..بچه پررووووووووووو


اکثر دخترا ایطوری بودن مثل خواهرم
من میومدم تا شب بازی می کردم بعد صبح ساعت 4 صبح بلند می شدم می رفتم زیر پتو چراغ مطالعه رو روشن می کردم و با زور به چشمام بیدار می موندم
بیشتر اوقات با همون حالت نشسته زیر پتو می خوابیدم ای چه شبایی که قبل از اذون بلند می شدم فقط نگاه به سقف می کردم که نخوابم بعد می گفتم تا صبح بیدار موندم حالا هیچی هم نمی خوندما
روزای که ورزش داشتیم با شلوار ورزشی میرفتیم مدرسه یه حالی می داد که نگو

نمی دونم تو شهرهای دیگه هم مد بود یا نه
نمی دونم کسی اینکارو کرده یا نه
ما هر چی دمپایی داشتیم رو جمع می کردیم وقتی جوجه فروشی میومد می دادیم جوجه می گرفتیم
هیچ وقت هم یادم نمیاد از اون جوجه ها بیشتر از یه هفته زنده می موندن

[="Tahoma"]به نام علی اعلی

سلام

یادش بخیر
اول مهر که می شد چقدر ذوق و شوق داشتیم که بریم مدرسه

و این شعر خیلی برام خاطره هستش:

هم‌ شاگردی سلام، هم‌ شاگردی سلام
مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید


شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، می‌بخشد اعتبار
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام

ای در کنار ما، آموزگار ما
چون شمع روشنی، در روزگار ما
روشن ز نور توست، کاشانه دلم
در زندگی تویی، حلال مشکلم

در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
فردا از آن توست، ای نسل چاره‌ساز
با یاری خدا، آینده را بساز


چقدر زود گذشت

یادش بخیر:Ghamgin:


این سرود رو می تونید از فایل پیوست دانلود کنید


التماس دعا

یا علی:Gol:




تست هوش واسه دهه هشتادیا
البته نه واسه دهه 60یااااا ،یاشاید دهه 70یا
رابطه این دو چیست؟؟


سلام
امروز خواستم چندتا کارتون قدیمی برای بچه ها سفارش بدم که عجیب خاطراتم برام زنده شدند

مثلا کارتون باخانمان و که دیدم یادم افتاد مادر پرین که فوت کرده بود و اون دائم گریه میکرد ما هم توی خونه توی چشمامون اشک جمع شده بود و هر لحظه ممکن بود بزنیم زیر گریه

واسه همین داداشم برای اینکه نشون بده اون اصلا تحت تاثیر قرار نگرفته بهم گفت :وای وای وای این و نگاه کنین داره گریه میکنه بچه ننه... این کارتونه راستی راستی که نیستش که گریه نکن نی نی...!!!

من اونقدر به احساساتم بر خورده بود که داشتم منفجر میشدم ...واسه همینم باهم گلاویز شدیم و حسابی همدیگه رو کتک زدیم یه طوری که مادرم بزور جدامون کرد!!!

چه دوره خوبی بود نوجوانی...یادش بخیر

یادش بخیر ما تو سه فصل امتحان داشتیم اونم اینجوری

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

دهه شصتی ها این عکس رو خوب درک میکنن



صحنه گل خداداد عزیزی به استرالیا


ملوان زبل


صابون جیبی ، به هیچ دردی هم نمیخورد


بازی خاطره انگیز و فراموش نشدنی Need For Speed 2 SE !




با تیکه تیکه جاده هاش خاطره دارم !



ویندوز ۹۵ !


بابا نان داد !

























[/]

كبوتر حرم;302689 نوشت:
دهه شصتی ها این عکس رو خوب درک میکنن

آخیییییییییییییییییییی
یادش بخیر:geristan:

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

ماجرای دهقان فداکار






یکی از سرگرمی های دهه شصتی ها !



جیمبووووووووووووووووووو !
کاپیتان اسک دین کجاست ؟

بازی محبوب کمبات !


البته این کمبات ۲ بود

کمبات سه خیلی محبوبتر بودش

رمز ۳۰ ضرب بروسلی رو هنوز یادمه :D

xaxbcczczaaxx !

قوطی شیر خشک


قیمتشو داشته باشین !

چراغ نفتی !


بازی ماشین اتاری


خدایی بازی به این سادگی دیده بودین تا حالا ؟

از نید فور اسپید ۷ ! هم بیشتر جذابیت داشت !



هاکل بلفین !؟

هاکر برفین !؟

بوم رنگ !


میخریدیم ۲ روز بعد خشک میشد



چسب مایع

من فقط بوش رو دوست داشتم !

تیله بازی


اتاری محبوب دل ها !



تیم استقلال دهه ۶۰




تیم پرسپولیس دهه ۶۰

چرخ و فلک دوزار میدادیم ۱۰ دور میچرخیدیم


ذوق مرگ میشدیم !






















[/]

[SPOILER]



در عین سادگی جذابیت فوق العاده ای داشت !

کلی گشتم بازیش رو دانلود کردم دوباره

یه رمز داره که توی قسمت نام میزنی همه ماشین هاش فعال میشه !



ساعت کامپیوتری دارای ماشین حساب !



دهه شصتی ها این عکس رو خوب درک میکنن



ملوان زبل



صحنه گل خداداد عزیزی به استرالیا



بیگلی بیگلی و انگوری !



خانواده بارباباپا !



آقا اجازه هولم نکن ، دست و پامو گم کن !



صابون جیبی ، به هیچ دردی هم نمیخورد



چاق و لاغر !



از این چراغا همه تو خونه هاشون داشتن !



بازی خاطره انگیز و فراموش نشدنی Need For Speed 2 SE !



با تیکه تیکه جاده هاش خاطره دارم !





کارنامه ما اون زمان اینجوری بود

البته نمره هاشم همینجوری بودا !



حرکت محبوب ما جلوی پنکه !



بازی خاطره انگیز خرگوش سگا !



جمع خانوادگی پاکن ها



موتور رکس بدون دنده !

البته نسخه با کلاس تر از اون اومد به نام براوو !

ولی رکس ابهت خاص خودشو داشت



شیر های آبخوری مدارس !

هرکسی یه انبردست هم باید تو جامدادیش میاورد با خودش

برا باز کردن شیر ها لازم میشد !



زبل خان !




تصمیم کبری




کارتون رامکال !



یه تبلیغ بستنی هم بود که گاوه به بچش میگفت بیا بچه جون

بیا شیرتو بخور … بیا دیگه !

بچش میگفت : مامان جون بستنیش خوشمزه تره !



ویندوز ۳٫۱ !



ویندوز ۹۵ !



ویندوز ۹۸ !







چوبین !



دوار شگفت انگیز!



و باز هم رامکال !



بابا نان داد !







ماجرای دهقان فداکار





یکی از سرگرمی های دهه شصتی ها !



جیمبووووووووووووووووووو !



اسمش یادم نیست

ولی خیلی قیچ قیچ میکرد !



بازی محبوب کمبات !

البته این کمبات ۲ بود

کمبات سه خیلی محبوبتر بودش

رمز ۳۰ ضرب بروسلی رو هنوز یادمه :D

xaxbcczczaaxx !



این کارتون هم اسمشو یادم نیست



از این برجسبا میخریدیم میچسبوندیم به در و دیفال !



قوطی شیر خشک

قیمتشو داشته باشین !



چراغ نفتی !



مورچه خوار !



پیک شادی

روز اخر اسفند میدادن بهمون برای عید بشینیم حل کنیم

تو راه مدرسه به خونه همشو حل کرده بودیم !

به جان خودم !



بامزی !



یک و یک و یک

دو و دو دو

سه و سه و سه

مسابقه محله !



این بادکنک شانسیا عشق ما بود

ارزو به دلمون موند اون گنده هه در بیاد



بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بود چی بود فامیلیش !؟


اهان …خانوم رضایی


میگفت شما…


ما هم میگفتیم:ما؟؟؟


میگفت بعله شمایی که جلوی تلویزیون نشستی یکم برو عقب تر بشین


ماهم میرفتیم عقب…بعد میگفت:یکم عقب تر


اقا ما هم تا نزدیک در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده


یعنی یه همچین بچه های دوس داشتنی ای بودیم ما !






این کارتو گالیور هم خیلی جذاب بود

یکیشون نکبت همش آیه یاس میخوند میگفت :

(من میدونستم اینجوری میشه)

با صدای تو دماغی بخونید شبیه صداش میشه !



بازی ماشین اتاری

خدایی بازی به این سادگی دیده بودین تا حالا ؟

از نید فور اسپید ۷ ! هم بیشتر جذابیت داشت !



هاکل بلفین !؟

هاکر برفین !؟



بوم رنگ !

میخریدیم ۲ روز بعد خشک میشد



چسب مایع

من فقط بوش رو دوست داشتم !



حاج زنبور عسل !





این کارتونه هم اسمشو یادم نیست

مگ مگ بود !؟



معاون کلانتر !



زی زی گولو !

آسی پولیکا !



حروف برگردون میخریدیم

نصفش چاپ میشد نصفش خراب میشد !



جا سوییچی فیلم دوربین عکاسی !



تیرکمون مگسی !



از این ترازو ها هدیه هم همه تو خونه هاشون داشتن !



تیله بازی



لوک خوش شانس

یه سگ هم داشت به نام بوشوِگ !



اسم این کارتون هم یادم نیستش !



این دمپایی ها رو میخریدیم ۳ سوته پاره میشد

بعدش همون پاره شدش رو هم پا میکردیم



سطل جادویی بود اسمش آیا !؟



خونه مادر بزرگه هزارتا قصه داره !







اتاری محبوب دل ها !



فلاپی دیسک ۱٫۴۴ مگابایت حجم داشت



فرشاد پیوس و عابدزاده



پسر شجاع



تیم استقلال دهه ۶۰



تیم پرسپولیس دهه ۶۰



نوع قدیمی تر فلاپی دیسک !



چرخ و فلک دوزار میدادیم ۱۰ دور میچرخیدیم

ذوق مرگ میشدیم !



موس های قدیمی !




هادی و هدا !







بخش نقاشی ویندوز ۳٫۱



یکی از بازی های محبوب زمان ما !



دیال آپ !



سفر های علمی !



[/SPOILER]

اگر بعضی هاش تکراری است ببخشید:ok:
:hey:

وسیله ای که ماها اونموقع ازش استفاده می کردیم
یادش بخیر

مهدی;304047 نوشت:





تیرکمون مگسی !



از این ترازو ها هدیه هم همه تو خونه هاشون داشتن !


اگر بعضی هاش تکراری است ببخشید:ok:
:hey:


تیر کمون مگسی خیلی اسلحه قوی ای بود . و همچنین خیلی خطرناک .
از این ترازو ها ما هنوز هم داریم. تقریبا هنوز سالمه.

مسافر درون;382727 نوشت:
وسیله ای که ماها اونموقع ازش استفاده می کردیم
یادش بخیر


من تراش داشتم ولی دوست داشتم ببینم چرا بقیه بچه ها با اینا مداداشونو می تراشند.
پس یکی از اینا ساختم.
سرکلاس رفتم سر سطل آشغال که باهاش مدادمو بتراشم که یهو معلم بهم گفت : تو دیگه چرا ..........................!؟؟؟
یادش بخیر . دوم دبستان بودم . 10 سال پیش:ajab:
مثل برق و باد گذشت.:Narahat:
:Narahat:

مهدی;304047 نوشت:




:Esteghfar: :Esteghfar: :Esteghfar: :Esteghfar: :Esteghfar: :Esteghfar:
حداقل اسم خواننده را شطرنجی می کردی!!!!!!!
:Khandidan!:

[="Tahoma"][="SeaGreen"]الهم عجل لولیک الفرج

سلام
یکسزی عروسک بود که با نور ماه انرژی می گرفتند؟[/]


وای داداشم ازینا داشت موقع عروسی داییم اون قدیما
بهدش هی سرشو عوض میکرد مدلا ی مختلف رو دیوار میفتاد
دورانی داشت براخودش
بهد منم همیشه درگیر این بازی سوزنیا بودم

دلم میخواد الان بشین گریه کنم
همه عکسا منو یاد دوران خوش کودکی میندازه
که تنها دغدغمون عروسکامون بودن
واقها یادش بخیر
هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
پیر شدیم رفت:Nishkhand:

اون زمان وقتی سر کلاس بودیم زمانی که معلم می خواست سوال بپرسه پاک کن رو مینداختیم پایین و می رفتیم زیر که پاک کن رو بیاریم که معلم ازمون سوال نپرسه

یا از این شعرها می گفتیم
اولی هاا شلختههههههههههههههههه
دومی ها پا تختههههههههههههههههه
سومی ها پلیسننننننننننننننننننننننن
چهارمی ها رئیسنننننننننننننننننننن
پنجمی ها رفوزهههههههههههههه
یه سر می رن تو کوزههههههههههه
کوزه که در ندارههههههههههههههه
باباش خبر ندارههههههههههههههه
وقتی که در دار شدددددددددددددد
باباش خبر دار شددددددددددددددد

یا
ده بیست سه پونزده هزار شصت و شونزده
هر کی می گه شونزده نیست هفده هجده نوزده بیست

یا
شاپرک خسته می شه بالهاشو زود میبنده روی گلها می شینه شعر می خونه و می خنده
کدوم کدوم شاپرک....

یا
توپولوام ،توپولو،صورتم مثل هلو،قدوبالام کوتاهه چشمو ابروم سیاهه،مامان خوبی دارم،میشینه توی خونه،میدوزه دونه دونه،لباس بچه گونه،میپوشم قشنگ میشم ،مث دسته گل میشم

یا
وقتی از کسی ناراحت می شدیم و یه چیزیش می شد
حقته حقته ،قورباغه همقدته،مارکمربندته،فردا شب عقدته
یا

آن مان نوارا،دو دو اسکاچی،آنی مانی کلاچی

یا
شبانگاهان /سوسک اومد خونمون/رفت تو وان حموم/من نترسیدم/بابام گفتش /لنگه کفشو بیار/من نیاوردم...

یا زمانی که اشتباهی ازمون سر می زد

من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود،آستین مال کتم بود،کتم مال بابام بود ،بابام مال....

یا زمانی که عروسی بود
فامیلای داماد
نون پنیر آوردیم دخترتونو بردیم
فامیلای عروس
نون و پنیر ارزونیتون دختر نمی دیم بهتون

و بعضی از مکالمات اون موقع:
بگو شامپو..........بیا بغلم گامبو
بگو صابون.........سوار شو برو خیابون
بگو النگو..........بابات پشت بلندگو
بگو مسخره...........اسم بابات اصغره
بگو دوچرخه...........سبیل بابات می چرخه
بگو تشت............... بشین برو رشت
بگو موتوری.............با نامزدت چطوری

بگو دوچرخه...........سبیل بابات می چرخه

یادش بخیر

يه سرياش مختص به " نسل سوخته" س؟؟؟ چون ما يادم نمياد ميگم...!!! Smile خخخخخخخخخ

نحوه استفاده:
دو نفر با اوقات بیکاری زیاد
فضای چهار یا پنج متری که هیچ کس اطرافش نباشه
چنان باید بصورت زیکزاک اینو می زدی که بسرعت می رفت سمت مقابل و نفر دومی هم بسرعت اونو می زد میومد اینطرف
چقدر زود فراموش شد

مسافر درون;383515 نوشت:
نحوه استفاده:
دو نفر با اوقات بیکاری زیاد
فضای چهار یا پنج متری که هیچ کس اطرافش نباشه
چنان باید بصورت زیکزاک اینو می زدی که بسرعت می رفت سمت مقابل و نفر دومی هم بسرعت اونو می زد میومد اینطرف
چقدر زود فراموش شد

چقد جااااااالب

کلی خاطره برام زنده شد

همیشه دستام قرمز میشد و درد میگرفت

با اینکه سنی ندارما ولی یادش بخیر....:khandeh!:

سلام.از همگی ممنونم که تو این موضوع شرکت کردن.معلومه هنوز هم خانواده دار هستن.
جناب مسافر درون رو نمیدونم چه جوری این همه شعر یادشون هست.همین 2 روز پیش بود نوار کودکی هام که پدر و مادر صدام رو ضبط کرده بودن داشتم گوش میکردم.اصلا باورم نمیشد.
گفتم واقعا من این همه شعر رو بلد هستم؟الآن هیچ چیز یادم نمیاد.فقط چند تا مثل اینا:
ای بچه ی بی دندون نرو سراغ قندون نخور این همه شیرینی شب خواب بد میبینی خواب یه کرم گنده که دندوناتو خورده!
پاییزه و پاییزه برگ درخت میریزه هوا کمی سرد شده....بقیه اش یادم نیست.
ولی خداییش هرچی سوره ی کوتاه از فرآن رو حفظ کردم یادمه.این برای من جالب هستش.
یادش بخیر
یاعلی:Gol:

یادمه اولین باری که کتک خوردم:
یه روز زود رفتم خونه معلم بعد از رفتن من مشق گفته بود من هم ننوشته بودم. گفتم آقا اجازه نگفته بودین.گفت من نگفتم؟بعدش هم همه بچه ها مشقاشون روی میز گذاشتن و من هم خجل شدم.آقا معلم گفت حالا برو دفتر...:Ghamgin:من هم رفتم. اومد به مدیرمون آقای بووووووق گفت: مشق هاش همراهش نیست...چشمتون روز بد نبینه.آقای مدیر هم شیلنگ آبی آورد ده تا بهم زد.:please:خیلی بی رحم بود.من کلاس اول بودم اون هم با قد بلند این لوله رو میبرد بالای سر با ضرب میاورد پایین:god::badbakht:

یه بار هم با یه پسری دعوام شد.اون من رو زد!بعد مدیر بهش گفت بیا کارِت دارم.تا میتونست کتکش زد.ای حال میداد:khaneh:دلم خنک شد.بچه طلاق هست.حالا هم در زمره ی ارازل و اوباش زحمتکش شهرمون مشغول فعالیت هستش.خدا هدایتش کنه:Nishkhand:

یادمه کلاس سوم بودم دو تا کلاس پنجمی من رو زدند.من هم نامردی نکردم یه لگد بهشون زدم.ناظم مدرسه آقای بوووووق ماها رو دید رفتیم جلو دفتر.اون پسره به من گفت بگو من رو بخشیدی تا ولمون کنه . گفتم باشه.وقتی ناظم اومد گفتم آقا اجازه من این رو بخشیدم ولش کنید گفت نه اول باید خودت کتک بخوری خلاصه یه دل سیر هم اون مارو زدو...معلم کلاس سوم هم سر کلاس برامون نمایش اجرا میکرد البته بیشتر به دلقک بازی شبیه بود!

ولی خداییش مسئولان خوبی بودن با سنگدلی نمیزدن دانش آموزان رو. خیلی که باشه یه شیلنگ میزدن روی انگشت شصتمون دستمون بی حس میشد!:Khandidan!:کف پا هم میزدن نامردا.این هم حداکثر تنبیهشون بود.:_loool:یه بار یک دانش آموز رو جلوی مادرش کتک زدند.یک هفته غیبت داشت!
حالا اکثرا میبینم پیر شدن.من کینه ای نیستم اگه بودم تا اونا رو میدیدم میزدم و فرار ولی هرچی باشه حق بر گردنمون دارند.
ممنون که توجه کردید.
یاعلی
:Gol:

یادش بخیر

من چون قدم بلند بود معلم مون همیشه ته ته کلاس منو میشوند

همیشه هم با بغل دستیم سر اینکه که سر میز بشینه دعوا میکردیم

من یادمه از بس که از در ودیوار بالا میرفتیم و از زیر فرش هایی که گذاشته بودن خشک بشه رد میشدم ،زانوم همیشه زخم میشد و بابام مدام در حال تمیز کردن زخم زانوهام بود ، هر روز یه قل دوقل و لی لی بازی میکردیم، اونقدر سرمون گرمه بازی بود که شام وناهار رو یادمون میرفت ،ولی بچه های الان همش به مامان و باباشون نق میزنن که براشون تفریح ایجاد کنن

زمانی که جا نبود واسه امتحان گرفتن یک نفر یه طرف نیمکت می نشست یکی اونطرف نیمکت و نفر سومی می رفت زیر میز برگشو می ذاشت رو جایی که می نشستن
یا خیلی اوقات هم کلا زیر میز می نشست

اجازه بریم گج بیاریم؟؟
یادمه همیشه هم دوست داشتم خودم نصفشون کنم

میرفتیم به بهانه مداد تراشیدن دور سطل آشغال گوشه کلاس تا باهم حرف بزنیم ........کلیطول میکشید یه مداد بتراشیم!!!:khandeh!:


یادتونه!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!؟!:)))

دوستان یک کتاب خیلی عالی هست بنام *یادتونه* خاطرات کودکی تمام بچه های دهه 60 ایران -عکس تمام اینارو هم با توضیح توش داره-خیلی خوبه پیشنهاد می کنم بخرین...

واييييييييييي...من هنوزم هرچي دستم برسه اگه قابليتشو داشته باشه مث سر خودكار بيك ميكنمش...خخخخخخخخخخخ

خاله بازی
از جمله تفریحات سالم دخترا
چند نفر که هر چی قابلمه و ظرف و اسباب بازی داشتن جمع می کردن و گوشه حیاط یا زیر راه پله جمع می کردن چنان حس مادرانه ای بهشون دست می داد که نظیرشو نمی تونی الان پیدا کنی
چنان با عشق لالایی واسه عروسک می خوندن که ادم تعجب می کرد
شباهت کل این خاله بازیا این بود که حتما یک طرف باید مهمون یک طرف دیگه می بود و اون هم غذا درست می کرد غذاهای مثل بیسکویت خورد شده و اب و یا خورد کردن روزنامه و اب ریختن روش بعنوان خورشت، مهمون هم که میومد کل غذاها رو می خورد و می خوابید و بلند می شد همیشه هم مرد خونه رفته بود سر کار و همیشه اخر خاله بازی دعوا می شد نمی دونم چرا
و همچنین هیچ هدف خاصی هم نداشت ولی لذتش به اندازه بازیهای کامپیوتری الان صد برابر بود
گاهی پسرا هم می خواستن بازی کنن معمولا پسرا نقش پر رنگی در دعوای اخر بازی داشتن

یادش بخیر
همیشه توی خاله بازیا من مامان بودم
اصن نمیزاشتم کس دیگه ای مامان باشه
تا نوبت مامان بودن بقیه می شد
بازی رو بهم میزدم میگفتم خستم:khandeh!:

یادش بخیر ...

اولین روزی که رفتین مدرسه یادتونه؟؟

من یادمه یه صبح زود نسبتا سردی بود که من جلو خونمون وایساده بودم تا دوستم بیاد بریم سوار سرویس بشیم...
با وجود حافظه داغونم هنوز اون صحنه یادم مونده.
اصلا از همون موقع من مستقل بار اومدم.:Nishkhand:

سرویسمون اتوبوس بود...
الان که بچه ها باکلاس شدن سرویسشون تاکسیه...

اون موقع ها کوچه پاتوقمون بود
من یادمه صبح میرفتم ظهر میومدم واسه نهار بعد دوباره یا علی تا غروب آفتاب بیرون بودم
یه دوچرخه 19 قرمز داشتم که باهاش زندگی میکردم
مثلا تو کوچمون باهاش جهانگردی میکردم(با دوستم)!!!!:Nishkhand:
اصن یه وضی...

موضوع قفل شده است