با سلام امام خمینى از ابتداى پیروزی انقلاب اسلامى در مواجهه با جریانهاى متفاوت سیاسى و فکرى ضمن شناخت دقیق آنها راه صحیح و روشن را در پیش پاى مردم گذاشته و حتى خطرات اینده را نیز گوشزد نمودهاند. امام معتقد بودند جمهورى اسلامى و مردم گرفتار جریانهائى خواهند بود که در لواى مفاهیم و شعارهاى مردم فریب چهره خود را پنهان و با صورتسازى ظاهرى تلاش خواهند نمود تا انحراف ایجاد کنند.
این جریانها به اسم آزادى و دموکراسى و پرهیز از دیکتاتورى برخلاف مسیر اسلام حرکت خواهند کرد. با مراجعه به آثار آن بزرگوار «فقط صحیفه نور» دفاع از ولایت فقیه و برخورد با جریانهاى فکرى و سیاسى که عمدتاً از زمان تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسى شدت میگیرد را ملاحظه میکنیم که در مقام دفاع، ولایت فقیه را اینگونه عنوان میدارند. -ولایت فقیه حاکمیت قانون الهى است. -ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیهاى است که خداى تبارک و تعالى داده است. -ولایت فقیه یک طرح اسلامى است. -ولایت فقیه تبع اسلام است. -ولایت فقیه آنقدر بار مترقى دارد که در سایر مواد معلوم نیست مثل آن باشد. -ولایت فقیه را اسلام و ائمه علیه السلام نصب فرمودهاند. -ولایت فقیه از دیکتاتورى جلوگیرى میکند. -با نظارت ولایت فقیه آسیبى به مملکت وارد نخواهد شد. -ولایت فقیه با توجه به مصالح مملکت، امور را کنترل میکند. -ولایت فقیه حکومت قانون است. امام خمینى مخالفین ولایت فقیه را به دو دسته عمده تقسیم میکنند: الف: کسانیکه نمیفهمند ولایت فقیه چیست. ب: کسانیکه با اسلام مخالفند و یا از غربیها تبعیت میکنند و دشمنانى که دستور دارند مخالفت کنند. این مخالفین در قالب چند جریان از منظر امام خمینى در صحنههاى سیاسى فکرى جامعه به ابراز نظر و وجود میپردازند و چند محور عمده را در مخالفت خود عنوان میکنند: 1. اگر ولایت فقیه باشد دیکتاتورى پیش میاید.
2. اگر ولایت فقیه باشد ارتجاع پیش میاید.
3. اگر ولایت فقیه باشد فاجعه پیش میاید.
4. اگر ولایت فقیه باشد اسلام نابود میشود.
نخست جریانى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و ولایت فقیه را دیکتاتورى معرفى میکنند، در نگاه امام در این جریان از هر دو دسته یعنى دوستان ناآگاه و دشمنان حضور دارند.
نسبت به دوستان ناآگاه امام معتقدند در اینده جمهورى اسلامى این جریان به صورت اسلامى وارد شده و همان مسائلى را که در زمان حیات مبارک آن حضرت مطرح میکردند را طرح کرده و عنوان میدارند که باید ولایت فقیه نباشد چرا که دیکتاتورى است و باعث نابودى اسلام میشود امام خطاب به این جریان میفرمودند: «شما اینقدر اشکال به برنامههاى اسلامى نکنید. شمائى که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید. مسلم هستید لکن از احکام مطلع نیستید. اینقدر کارشکنى نکنید. برخلاف مسیر ملت، برخلاف مسیر اسلام راهى را در پیش نگیرید. گمان نکنید که آن طرحى را که اسلام داده است موجب نابودى اسلام میشود این منطق، منطق آدم ناآگاه است نگوئید ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه اسلام تباه میشود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است. و شما من حیث لایشعر این حرف را میزنید.» (صحیفه نور، ج9، ص170) همچنین امام در رابطه با جریان دوستان ناآگاه معتقد بودند که بحث و نظر روى امور ادارى و نحوه اجراء ولایت فقیه ندارند. اما اشکالتراشى و اتخاذ این فکر که اگر ولایت فقیه باشد بساط دیکتاتورى لازم میاید را رد میکردند و میفرمودند تا حالا که اسلامى در کار نبوده است و دشمنان نمیگذاشتند و حالا هم بعضى دوستهایى که معتقد هستند نمیگذارند... من از خداوند تبارک و تعالى میخواهم که ما را از شر دوستهاى جاهل و دشمنهاى شیطان نجات دهد و ما بعد از این گرفتاریم، گرفتار همین دوستها، دوستهاى جاهل و دشمنان عاقل(9ص253) امام در رابطه با دشمنانى که با صورت اسلامى وارد میشوند نیز معتقد بودند که ممکن است با ظاهرسازى و اینکه میخواهند دیکتاتورى نباشد و –دیکتاتورى عمامه و عصا پیش نیاید وارد شده و همان حرفهائى را که به آنها تزریق کردهاند و دیکته نمودهاند را پس دهند.
لذا به جامعه اسلامى –میفرمودند شما از این به بعد مبتلا به این مسائل هستید و باید به هوشمندى و با مطالعه و با مشورت بین خودتان افرادى را که میبینید یا به اسم آزادى که آزادى خاص و دلبخواهى است و یا به اسم دموکراسى و امثال ذلک الفاظ جالبى که در هیچ جاى دنیا معنایش پیدا نشده است و هرکس براى خودش معنائى میکند در این طور چیزها گرفتار هستید و شما باید به کمال توجه مقابله کنید(9ص183)
دوم جریانى که در قالب روشنفکرى وارد شده و ولایت فقیه را فاجعه معرفى میکند و آنرا ارتجاع مینامد. امام نسبت به این دسته از روشنفکران مى فرمودند که این روشنفکرهاى ما-نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه؟ آنها ولایت فقیه را ارتجاع میدانند. براى اینکه یک طرح اسلامى است و آنها از اسلام مى ترسند و اسلام را ارتجاعى میدانند و چون جرئت نمیکنند به اسلام بگویند ارتجاعى است.
با این بیان که اینها میخواهند ما را به 1400 سال پیش برگردانند. مقصود خود را بیان میکنند، هر کلمه ارتجاع که میگویند اگر دلشان را بشکافید برمیگردد به اینکه اسلام ارتجاعى است، اینها خدا را مرتجع میدانند. (10/155) باید از همینهائى که در ایران هستند و به اسم روشنفکر یا به اسم نویسنده و امثال ذلک هستند و خرابکار هستند این برچسبها را قبول کنیم. چاره نیست که ما تحمل کنیم بر چسب ارتجاع را ما ارتجاعى هستیم که دست خائنان را از مملکت قطع کردیم و ما ارتجاعیون آزادى را به مملکت برگرداندیم. و ما ارتجاعیون استقلال را به مملکت خودمان برگرداندیم. ما ارتجاعیون آزادى به همه قشرها دادیم.(10/125) این ارتجاعى بود که دست خیانتکارها را از این مملکت برید و اینها این مسئله را ارتجاعى میدانند. این ارتجاعى بود که شما را به سرنوشت خودتان حاکم کرد (10/156) انگیزه مخالفت جریانها با ولایت فقیه با آنچه که از صحیفه نور برداشت میشود عبارتست از اینکه دشمنان چه آنهائى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و چه آنهائى که در قالب روشنفکرى به ابراز وجود میپردازند هدف اصلى و اساسیشان مخالفت با اسلام است و دوستان ناآگاه نیز چه آنهایى که ظاهر اسلامى دارند و چه آنهایى که روشنفکرند با هدف پیروى از مناسبات دنیا و غربگرائى و تبعیت از اندیشههاى آنها به مخالفت برمیخیزند.
حضرت امام در مقابل هر چهار دسته از این دو جریان ایستاده و ضمن دفاع محکم و متین از ولایت فقیه، مردم و جامعه را مخاطب قرار داده و به روشنگرى میپردازند و در عین حال چهره مخالفین را نیز میشناسانند. امام در مقام دفاع از ولایت فقیه میفرمایند ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. و همان ولایت رسولالله است.(10/26):Sham: پیغمبر اکرم(ص) که از دنیا میخواست تشریف ببرد تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشینها تعیین امامت امت را هم کردند، به طور کلى این امت را به خود وانگذاشتند که متحیر باشند براى آنها امام تعیین کردند رهبر تعیین کردند تا ائمه هدى سلامالله علیهم بودند. آنها بودند و بعد فقها، آنهائى که متعهدند، آنهائى که اسلامشناسند، آنهائى که زهد دارند، زاهدند، آنهائى که اعراض از دنیا دارند، آنهائى که توجه به زرق و برق دنیا ندارند آنهائى که دلسوز براى ملت، آنهائى که ملت را مثل فرزندان خودشان مىدانند آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این ملت(10/174) فقیه نمیخواهد به مردم زورگوئى کند اگر یک فقیه بخواهد زورگوئى کند این فقیه دیگر ولایت ندارد.:Sham:
در اسلام قانون حکومت میکند پیغمبر اکرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند.
خداى تبارک و تعالى میفرماید که اگر چنانچه یک چیزى برخلاف آن چیزى که من میگویم تو بگوئى من ترا اخذ میکنم و وتینت را قطع میکنم به پیغمبر میفرماید که اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و شخصى بود که از او میترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند. اگر او شخصى دیکتاتور بود آنوقت فقیه هم میتواند باشد، اگر امیرالمؤمنین سلامالله علیه یک آدم دیکتاتورى بود آنوقت فقیه هم میتواند دیکتاتور باشد. دیکتاتور در کار نیست مىخواهیم جلو دیکتاتورى را بگیریم ولایت فقیه، ولایت بر امور امت که نگذارد این امور از مجارى خودش بیرون برود، نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهورى که مبادا یک پاى خطائى بردارد. نظارت کند بر همه دستگاهها (10ص29) آنقدر به ولایت فقیه اثر مترقى بار است که در سایر این موارد که شما ملاحظه مىکنید معلوم نیست مثل آنها باشد یک نفر آدمى که همه جهات اخلاقیش و دیانتیاش و علم و عملش ثابت است پیش ملت و خود ملت این را تعیین میکنند، این نظارت مىکند بر اینکه مبادا خیانت بشود. (10ص155)
فقیه ناظر بر این است که اجراى قانون بکنند، خلاف نکنند. نه اینکه مى خواهد خودش یک حکومتى بکند میخواهد نگذارد این حکومتهایى که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمیگردند به طاغوتى و دیکتاتورى میخواهد نگذارد بشود-زحمت براى اسلام کشیده شود. (10ص53) امام درباره اصل ولایت فقیه در قانون اساسى میفرمایند. در این قانون اساسى که اینقدر احتیاط کارى هم شده، آقایان هم اینقدر احتیاط کارى کردهاند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبرههائى را. (11ص38):Sham: اینکه در قانون اساسى یک مطلبى ولو به نظر من یک قدرى ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان براى اینکه خوب دیگر خیلى با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقدارى کوتاه آمدند.
این که در قانون اساسى هست این بعضى شئون ولایت فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه و از ولایت فقیه آنطورى که اسلام قرار داده است به آن شرایطی که اسلام قرار داده است هیچکس ضرر نمیبیند... ولى امر اگر یک کلمه، یا یک قدم برخلاف بردارد آن ولایت را دیگر ندارد. با همین مادهاى که در قانون اساسى است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را میگیرد. (11ص133)
امام میفرمایند: ولایت مطلقه که از جانب خدا به نبى اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهى است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد و اختیارش از چهارچوب احکام فرعیه الهیه فراتر است چرا که اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهى باشد باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی(ص) یک پدیده بیمعنى و محتوا باشد چونکه هیچکس نمیتواند ملتزم به پیامدهاى آن باشد مثل خیابانکشى که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است، در چهارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامى به جبههها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا و منبع احتکار در غیر دو سه مورد-گمرکات و مالیات- و جلوگیرى از گران فروشی، قیمت گذارى و جلوگیرى از پخش مواد مخدر و منبع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن... حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله صلىالله علیه و آله و سلم است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است حاکم میتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که قرار باشد در صورتى که رفع بدون تخریب نشود خراب کند حکومت میتواند- قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است در موقعى که آن قرار داد مخالف- مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و میتواند هر امرى را چه عبادى یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهى است در مواقعى که مخالف کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند (20ص170)
امام در مقام روشنگرى و هدایت مردم و شناساندن چهره مخالفین به مقابله با این جریان برخاسته و زوایاى مختلف آن را نشان میدهند و میفرمایند: اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند تا این محراب و منبر هست و تا این خطابهخوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار مسملین و این جوانها هستند-نمیتوانند کارى بکنند(10ص26) اینها از ولایت رسولالله میترسند شما-بدانید که اگر امام زمان سلامالله علیه حالا بیاید باز اینها مخالفند با او. (10ص26) اینها اگر یک رئیس جمهور غربى باشد همه اختیارات دستش بدهند هیچ مضایقه ندارند و اشکالى نمیکنند (10ص53) همین آقایانیکه فریاد میزنند که باید دموکراسى باشد باید آزادى باشد همین آقایان مینشینند دور هم و یک چیزى پیش خودشان میگویند و میخواهند تحمیل کنند به یک ملت اینها از نظارت فقیه در امور میترسند. میگویند قدرتمند می شود فقیه که قدرتمند شد هرج و مرج میشود لیکن مضایقه ندارند که مثلاً یک قدرتى دست نخستوزیر باشد. یک قدرتى دست رئیس جمهور باشد ممکن مسلم نباشد، غربى باشد، هرچه میخواهد باشد (10ص34) این آقایانیکه میروند سراغ اینکه ببینیم چطور یک چیزى باشد. پسند غرب باشد. پسند غرب این است که ما همه چیزمان را تقدیمشان بکنیم و بیچون و چرا. این، پسند غرب است اگر آقایان این را میخواهند این پسند ملت ما نیست. و اگر آقایان یک چیزى خیال میکنند که در غرب خبرى است بدانند که در غرب خبرى نیست جز جنایت، جز خیانت، من ملتشان را نمیگویم، الان غرب یعنى دولتهایشان در هر صورت من خواهش میکنم از این آقایان از اینهائى که یا روشنفکرند و یا خودشان را به روشنفکرى میزنند که اینقدر با سرنوشت یک ملت بازى نکنند. (10ص193) به حرفهاى آنهائیکه برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید.:Sham:
شما نترسید از این چهار نفرى که نمیفهمند اسلام چه است، نمیفهمند فقیه چه است، نمیفهمند ولایت فقیه یعنی چه، آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است آنها اسلام را فاجعه میدانند نه ولایت را. (9ص248) ما فرض میکنیم که فاجعه است، این فاجعه را ملت میخواهد، شما چه میگوئید؟ این فاجعه ولایت فقیه را ملت ما میخواهند، بیائید سئوال بکنیم.(9ص253) من به همه ملت به همه قواى انتظامى اطمینان میدهم که امر دولت اسلامى اگر، نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد آسیبى بر این مملکت وارد نخواهد شد، گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى و نترسند از ولایت فقیه، ولایت فقیه که آنطور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرمودهاند به کسى صدمه وارد نمیکند. دیکتاتورى به وجود نمیآورند. کارى که برخلاف مصالح مملکت است انجام نمیدهند. کارهائى که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگر برخلاف مسیر ملت و برخلاف مصالح کشور انجام دهد فقیه کنترل میکند جلوگیرى میکند، شما از اسلام نترسید از فقیه نترسید از ولایت فقیه نترسید. (9ص171) اینها یک چیز دیگرى میخواهند نه رژیم باشد و نه اسلام باشد یک جمهورى دمکراتیک، دمکراتیک آن هم به معنایى که در غرب وارد کرده، اینجا، به آن معنایى که حتى در غرب است. (9ص252) این روشنفکرهاى ما نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه (10ص138)
اسلام الان غریب است نمیشناسند اسلام را،احکام اسلام را نمیدانند اسلامشناسهاى ما هم اسلام را نمیشناسند وقتى نشناختند خیال میکنند که اگر چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتورى است و اگر چنانچه فقیه در کار نباشد دیگر هر که میخواهد باشد اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالى به آن ندارند، فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم براى این است که از اسلام میترسند، بعضى هم گول خوردهاند بعضى هم معتمدند در این امر. (11ص37) یک دستهاى که در ظاهر اظهار اسلام میکنند، در ظاهر براى اسلام دعوت میکنند در ظاهر حرف اسلام، قلمهایشان براى اسلام است لیکن زیرپرده مخالفت با اسلام میکنند در زیرپرده با اینها چه باید بکنیم، کار با اینها بسیار مشکل است (ج10ص286)
از حرفها و از این توطئهها و از این غلط کاریها برگردید به دامن همین ملت (10ص29) قلمهاى شما از تفنگهاى آن دموکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد نطقهاى شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهائى است که آنها به جوانان ما میبندند و تفنگهایى که آنها میبندند، ضررش به اسلام بیشتر است براى اینکه آنجا دشمن معلوم است و شما بصورت مخفى به میدان میآئید قلمهاى شما از سرنیزههاى رضاخان بدتر است براى اسلام و شما مضرتر هستید از رضاخان و محمد رضا براى اسلام برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم میشناختند آنها را، مخالفت میکردند با آنها مقاومت میکردند. شما در پوشش اسلام برخلاف اسلام دارید عمل میکنید (10/27) آقایان بیدار باشند ملت بیدار باشند این منحرفها در کنار نشستهاند و با هم دارند مجتمع میشوند و میخواهند ملت ما را منحرف کنند و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند. ولکن بدانید که نمیتوانند و همه آنها با تمام طوائفشان یک عده محدودند، مردم همان مردمند بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند ملت همان ملت است. بازار همان بازار است،دانشگاه همان دانشگاه است. مدارس علمى همان مدارس علمى است. خطبا همان خطبا هستند علماى بلاد ما همان علماى بلاد هستند هیچ تزلزلى در آنها حاصل نشده است...بیخود آبروى خود را نبرید.
بیخود هى مقاله ننویسید،بیخود هى صحبت نکنید من توصیه میکنم به شماها اینقدر اجتماع نکنید اینقدر حرف نزنید هر روزى یک چیزى درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریهاى بدهید نه اینها غلط است... بازى نخورید از این حرفهاى نامربوطى که میزنند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه اسلام را از بین ببرند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه این نهضت را از بین ببرند گاهى روحانیتش را از بین بردند، گاهى چه، روحانیون بودند که شما را آزاد کردند حالا قلمهایتان را به ضد روحانیون قلمفرسایى میکنید، شما کجا بودید آنوقت که روحانیون حبس میرفتند. حالا سر درآوردید و حرف میزنید. (10ص32)
سلام دوستان
عرض ادب و احترام
یه سوال از دوستان قسمت احکام دارم
اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد اعمال دینی دیگرش مورد قبول است؟
آیا این اعتقاد که ولایت فقیه ادامه ولایت ائمه معصوم است درست است و کسی که این ولایت را قبول ندار مثل کسی است که ولایت امامان را قبول ندارد درست است؟
با تشکر موفق و پیروز باشید
سلام دوستان عرض ادب و احترام یه سوال از دوستان قسمت احکام دارم اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد اعمال دینی دیگرش مورد قبول است؟ آیا این اعتقاد که ولایت فقیه ادامه ولایت ائمه معصوم است درست است و کسی که این ولایت را قبول ندار مثل کسی است که ولایت امامان را قبول ندارد درست است؟ با تشکر موفق و پیروز باشید
سلام
از امام صادق علیه السلام نقل است : کسی که منصوبین ائمه علیهم السلام را رد کند امامان را رد کرده است و هرکس امامان را رد کند در حد شرک به خداست .
تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل
موفق در پناه حق
اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد اعمال دینی دیگرش مورد قبول است؟
با سلام به دوستان و کسب اجازه از اساتید احکام
دوست عزیز سوال خوبی مطرح کرده اید لذا براي پاسخ بايد به سه مقدمه خوب توجه كنید:
مقدمه اول: در جمهوري اسلامي ايران، غيرمسلمانان و ديگر كساني كه به هر علت ولايتفقيه را قبول ندارند،در حكومتي زندگي ميكنند كه مانند ديگر حكومتهاي مردمي متكي بر آراي مردم است.
مقدمه دوم: مخالفان ولايتفقيه چند دسته اند:
اول) غيرمسلمانان و غيرشيعياني كه مبناي ولايتفقيه را نميپذيرند.
دوم) شيعياني كه ولايت مطلقه فقيه را از روي اجتهاد يا تقليد نميپذيرند.
سوم) كساني كه با پذيرش اصل ولايت مطلقه فقيه، شخص ولي فقيه را قبول ندارند.
چهارم) كساني كه حتي با اعتقاد به صلاحيت شخص ولي فقيه، پارهاي از احكام حكومتي صادره از وي را نادرست ميانگارند.
مقدمه سوم: مخالفت در هر يك از صور بالا دو گونه متصور است:
الف) مخالفت اعتقادي (قلبي)؛ يعني در اعتقاد و بينش خود مسأله را نميپذيرد و آن را صحيح نميداند. چنين مخالفتي فينفسه از ديدگاه اسلام موضوع حرمت نيست و از نظرگاه قانوني نيز جرم به شمار نميآيد.
ب ) مخالفت عملي، اين گونه مخالفت مسلما حرام و جرم است. البته مخالفت عملي نيز اقسام و مراتبي دارد كهحكم هر يك جداگانه قابل بررسي است، ليكن رعايت اختصار ما را از بررسي تفصيلي آن معذور ميدارد.
حكم ولي فقيه براي همه افراد حوزه ولايت او، چه موافق و چه مخالف، نافذ و از ديدگاه اسلام لازمالاجراست.چه واضح است كه اعطاي ولايت با تجويز مخالفت عملي ديگران مستلزم هرج و مرج است در حالي كه مسائلاجتماعي و حكومتي نيازمند وحدت رويه ميباشد و هيچ قانون و نظام سياسي اعم ازا سلام و غير اسلام آشوب،قانونگريزي و دلخواهگزيني را برنميتابد، بنابراين وليفقيه ميتواند در صورت لزوم همگان را به اطاعت در احكاماجتماعي الزام كند.
در نظام جمهوري اسلامي ايران زمينه قانوني و منطقي التزام شخصي افراد به حكم ولي فقيه وجود دارد؛ يعني،چه كسي معتقد بر مشروعيت الهي باشد و چه معتقد به مشروعيت مردمي از طريق تفويض امر و يا قرارداد اجتماعي؛در هر صورت شرايط مقبول و پذيرفته شده براساس هر يك از مباني ياد شده به طور عيني در اين نظام وجود دارد و برپذيرندگان هر يك از آن مباني منطقا لزوم پيروي از ولايتفقيه حكم را ثابت ميكند. لذا حال كه هم الزام ولي فقيه و همالتزام شخصي افراد داراي مباني مشروع و قانوني است ميتوان گفت اطاعت از وليفقيه واجب و مخالفت عملي با اوحرام است. البته مخالفان دسته سوم چنانچه دليل خاصي بر نظر خود دارند ميتوانند آن را در اختيار خبرگان رهبريقرار دهند و همچنين گروه چهارم كه حكم ولي فقيه را صحيح نميدانند بايد ضمن التزام عملي به آن، رأي خود را بهعنوان مشاوره به ولي فقيه منتقل كنند. اما در نهايت اين وليفقيه است كه در آن باره تصميم گيري ميكند.
.
آیا این اعتقاد که ولایت فقیه ادامه ولایت ائمه معصوم است درست است و کسی که این ولایت را قبول ندار مثل کسی است که ولایت امامان را قبول ندارد درست است؟
سلام مجدد
از نظر اختیارات حکومتی، فرقی بین پیامبر (ص) ،امام (ع) و ولی فقیه نیست؛ زیرا مقصود از اختیارات حکومتی، مسائل لازم اجتماعی است که بدون آنها، حکومت قدرت کافی برای پیشبرد اهداف خود؛ یعنی، تأمین سعادت و مصالح جامعه را ندارد.
مقصود از «ولایت مطلقه» نیز، چیزی بیش از این نیست. البته پیامبر (ص) و ائمه (ع)، شؤون دیگری نیز داشتهاند که از اختصاصات آنان بوده است؛ ولی آن مسائل ربطی به حوزه اختیارات حکومتی ندارد. چنان که پیامبر (ص) حق دخالت در شؤون فردی اشخاص را داشتند؛ لیکن ولیّ فقیه چنین حقی ندارد؛ زیرا این مسأله خارج از مسائل اجتماعی و حکومتی است.
اختیارات حکومتی معصومان(ع)
امام خمینی(ره) در این باره میفرماید:
«این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضایل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است؛ لیکن زیادی فضایل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولایت و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست، روی عنوانِ «عالم عادل» است». امام خمینی، ولایت فقیه، ص 40، چاپ هفتم، 1377.
ایشان در تبیین مسأله یاد شده، بر این مسأله انگشت میگذارند که فرق است بین «مقامات تکوینی» و «مقامات اعتباری». مسأله ولایت «به معنای زعامت و حکومت»، امری اعتباری است که شارع به افراد دارای صلاحیت واگذار کرده است؛ لیکن هر کس رهبری و حکومت را در دست گیرد - چه معصوم باشد و چه فقیه عادل - باید از اختیارات لازم و کافی مربوط به حکومت و اداره اجتماع، برخوردار باشد. بنابراین در این زمینه، فرقی بین پیامبر(ص) و امام(ع) و ولی فقیه نیست. آنچه فرق هست، در حوزه ولایت تکوینی و مقامات معنوی حقیقی و نیز در توسعه فراحکومتی ولایت اعتباری است. لذا میفرماید:
«برای امام مقامات معنوی هم هست که جدا از وظیفه حکومت است و آن مقام خلافت کلی الهی است که گاهی در لسان ائمه(ع) از آن یاد شده است، خلافتی است تکوینی که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولیامر» خاضعاند».همان، صص 42 - 43.
ایشان در جای دیگر میفرماید:
«[ولایت فقیه] از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد و ... در این موارد معقول نیست که رسول اکرم(ص) و امام(ع)، با فقیه فرق داشته باشد».همان، ص 41.
آنچه باعث شده است که برخی، فرقی بین حوزه اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و فقیه تصور کنند، این است که اختیارات بیش از حدی برای پیامبر(ص) در امر حکومت تصور کردهاند؛ در حالی که واقعیت این نیست و اختیارات حکومتی آن حضرت، چیزی فراتر از اختیارات لازم برای رهبری و اداره سالم جامعه نمیباشد. تفاوت آن با دیگر حکومتها، ابتنای آن بر اساس احکام و هنجارهای دینی و مصالح اجتماعی است.
.
كل راية ترفع قبل قيام القائم ( عليه السلام ) فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عزّ وجلّ .
هر پرچمی که قبل از قیام قائم بلند شه صاحبش طاغوت هست.
توضیح: مراد از پرچم رو می تونیم اینجوری بگیم که هر حزبی. یعنی طرفداران ائمه قبل از انقلاب مهدی هیچ حزبی ندارند و ائمه هیچ یک از این پرچم هارو تایید نمی کنن.
پس اطاعت از هیچ کدوم واجب نیست.
استناد به یک حدیث در بحث خطیر ولایت فقیه و حکومت اسلامی کار صوابی به نظر نمیرسد . در عین انکه چشم بستن به روی دلایل عقلی ،نقلی در این زمینه نیز باز هم کاری ناصواب است.
_ استناد به روایات اولا باید اسناد ان مورد بررسی قرار گیرد که باید گفت اسناد چنین روایاتی از قوة کافی برخوردار نیست.
_ با فرض قوة اسناد ،از جهت دلالت قابل خدشه است زیرا روایات این چنیننی ناظر به قیام هایی است که یا خود را به ائمّه نسبت می دادند و یا خود را نایب خاص امام و یا خود امام معرفی میکردند و ادعای مهدویت داشتند،که این روایات درست رد به همه این قیام ها ست.
_ لازمه پذیرش این احادیث ضعیف، تالی فاسدی در پی دارد و آن تعطیلی احکام اجتماعی دین است . و اینکه دین فقط جنبه فردی پیدا کند. احکام اجتماعی مثل اجرا حدود ،دیات، امر به معروف و نهی ازمنکر، جهاد و .... به فراموشی سپرده شود که این مطلب نقض غرض و حکمت الهی است و با ماهیت اسلام کاملا ناسازگار است.
علاوه بر آیات ،چون استناد به روایت نمودید باید بگویم روایات بسیار زیاد دیگری بر ولایت غیر معصوم در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام وجود دارد که نمی توان از آن گذشت.
امام صادق علیه السلام: من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما؛منظور از شخص آگاه به حلال و حرام همان فقیه است.
ادامه حدیث؛ فانّی قد جعلتم علیه حاکما؛من او را حاکم بر شما قرار دادم. روشن است امام شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده است بلکه به صورت عام منصوب نموده است. و باز در همین روایت ؛ فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخفّ بحکم الله و علینا ردّ و الرادّ علینا کالرّاد علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله؛ هر سه اصول کافی ،ج1،ص67.
البته روایات بسیار دیگری نیز وجود داردکه از باب اختصار زکر نمیشود.
با سلام به رضا24 عزیز این افراد نه معنای شرک را متوجه شده اند و نه معنای ولایت را. اگر قرار باشد ولایت مطلقه فی نفسه شرک باشد باید حد اعلای آن که در وجود مطهر پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» بوده مصداق اتم شرک بوده باشد.آیا کسی ملتزم به چنین سخنی هست؟ برای روشن شدن مطلب به این لینکها مراجعه بفرمائید:
سلام دوستان
عرض ادب و احترام
از دوستان کارشناس تقاضا دارم ولایت مطلقه فقیه را به صورت روان و ساده یک توضیح بدهند
خواهشا روان و ساده برای مخاطب عام می خواهم
با تشکر
آیتالله حسینعلی منتظری ولایت فقیه جامع الشرایط را تایید میکند ولی ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک میداند.
با سلام و احترام قرآن كريم، هر ولايتى غير از ولايت خدا را به عنوان ولايت طاغوت معرفى مى كند و مى گويد: هر كسى كه تحت ولايت خدا نباشد، تحت ولايت طاغوت است
يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولى الأمر منكم فإن تنازعتم في شىءفردّوه إلى اللّه و الرّسول ... (النّساء: 59)
اى ايمانآوردگان، خدا و پيامبر و صاحبان امر از ميان خودتان را اطاعت كنيد. پس اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.
بىترديد، نزاعى كه در اين آيه مطرح شده است شامل تمام منازعات و اختلافاتمىشود؛ خواه اختلاف در ثبوت يا عدم ثبوت چيزى باشد، و يا تنازعى باشد كه از سلب حقوق معيّن شخص يا اشخاصى نشأت گرفته است، يا منازعه بين دو طايفه باشد كه به قتل و امثال آن منجر شده است. درهرحال، مرجع اينگونه منازعات، عموما رهبر و حاكم است نه قاضى؛ به خصوص كه اين مطلب در آيه به دنبال بيان وجوب پيروى از پيامبر و اولى الامر آمده است. پيروى از پيامبر و اولى الامر، فى نفسه، گردن نهادن به اوامر آنان به عنوان زمامدار است و هرگز مراد از اطاعت آنان، اطاعت از احكام الهى نيست، زيرا اطاعت از احكام الهى همان اطاعت از خداوند است نه اطاعت از پيامبر و اولى الامر. به همين جهت، اگر كسى نماز را، به نيّت اطاعت از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام عليه السّلام به جا آورد، نمازش باطل است. بلى، شك نيست كه اطاعت از آنان در امور مربوط به حكومت، پيروى از خداوند نيز هست، زيرا خداوند، خود فرمان به اطاعت آنان داده است.
آنگاه در آيه بعد مىفرمايد:
ألم تر إلى الّذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا إلى الطّاغوت و قد امروا أن يكفروا به ... (النّساء: 60)
آيا نديدى كسانى را كه مىپندارند به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده است ايمان آوردهاند، ولى مىخواهند طاغوت را به داورى ميان خود برگزينند، حال آنكه فرمان داده شدهاند كه به او كفر ورزند . آیا در زمان غیبت امام زمان( عج) نزدیک ترین اشخاص به پیامبر و ائمه طاهرین ، ولی فقیه جامع الشرایط نیست؟که اگر هست ، سر باز زدن از ولایت او یعنی به ولایت طاغوت سر نهادن. اگر ولایت او در همه امور نافذ نباشد، اطلاق آیه اولی الامر زیر سئوال می رود.
قرآن كريم، هر ولايتى غير از ولايت خدا را به عنوان ولايت طاغوت معرفى مى كند و مى گويد: هر كسى كه تحت ولايت خدا نباشد، تحت ولايت طاغوت است
يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولى الأمر منكم فإن تنازعتم في شىءفردّوه إلى اللّه و الرّسول ... (النّساء: 59)
اى ايمانآوردگان، خدا و پيامبر و صاحبان امر از ميان خودتان را اطاعت كنيد. پس اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.
بىترديد، نزاعى كه در اين آيه مطرح شده است شامل تمام منازعات و اختلافاتمىشود؛ خواه اختلاف در ثبوت يا عدم ثبوت چيزى باشد، و يا تنازعى باشد كه از سلب حقوق معيّن شخص يا اشخاصى نشأت گرفته است، يا منازعه بين دو طايفه باشد كه به قتل و امثال آن منجر شده است. درهرحال، مرجع اينگونه منازعات، عموما رهبر و حاكم است نه قاضى؛ به خصوص كه اين مطلب در آيه به دنبال بيان وجوب پيروى از پيامبر و اولى الامر آمده است. پيروى از پيامبر و اولى الامر، فى نفسه، گردن نهادن به اوامر آنان به عنوان زمامدار است و هرگز مراد از اطاعت آنان، اطاعت از احكام الهى نيست، زيرا اطاعت از احكام الهى همان اطاعت از خداوند است نه اطاعت از پيامبر و اولى الامر. به همين جهت، اگر كسى نماز را، به نيّت اطاعت از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام عليه السّلام به جا آورد، نمازش باطل است. بلى، شك نيست كه اطاعت از آنان در امور مربوط به حكومت، پيروى از خداوند نيز هست، زيرا خداوند، خود فرمان به اطاعت آنان داده است.
آنگاه در آيه بعد مىفرمايد:
ألم تر إلى الّذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا إلى الطّاغوت و قد امروا أن يكفروا به ... (النّساء: 60)
آيا نديدى كسانى را كه مىپندارند به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده است ايمان آوردهاند، ولى مىخواهند طاغوت را به داورى ميان خود برگزينند، حال آنكه فرمان داده شدهاند كه به او كفر ورزند . آیا در زمان غیبت امام زمان( عج) نزدیک ترین اشخاص به پیامبر و ائمه طاهرین ، ولی فقیه جامع الشرایط نیست؟که اگر هست ، سر باز زدن از ولایت او یعنی به ولایت طاغوت سر نهادن. اگر ولایت او در همه امور نافذ نباشد، اطلاق آیه اولی الامر زیر سئوال می رود.
با سلام راجع به نظر دوست عزیز که سراغ بهترین مرجع رفتند و از این جهت بسیار میتواند روشنگر باشد چند نکته را عرض میکنم .اول اینکه در آیه 59 سوره مبارکه النساء ابتدا به ساکن این عبارت آمده "يا أيّها الّذين آمنوا" جای تامل است که گفته شده "ای کسانی که ایمان آوردید" براستی این عبارت چه مفهومی را میرساند؟ ما فرض میگیریم فرمایش دوستان و برداشت از این آیه به نفع ولایت فقیه درست باشد که در اینصورت این الزام به کسانی شده که ایمان آورده اند و برای آنها الزام آور است این در حالیست خدا از عبارت "يا أيّها الناس" یعنی "ای مردم" هم در قرآن استفاده کرده است براستی حکومت و حکم حکوتی فقط مومنان را شامل میشود و در یک جامعه همه مومن هستند؟آیا در یک جامعه کافر مسلمان مسیحی یهودی و ... وجود ندارد؟ آیا این افراد شامل ایمان آورندگان که در این آیه آمده میشوند؟ .
و اما مسئله دوم اینکه در ادامه آیه آمده از این سه گروه اطاعت کنید و اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد ,خوب اینجا سوال پیش میاید این خطاب به کدام گروه بوده؟ یعنی زمانی که با چه کسانی نزاع واختلاف پیدا کردید به خدا و رسول مراجعه کند؟ این اختلاف با چه کسی ممکن است بوجود بیاید؟ با خدا ؟ با رسول؟ یا با صاحبان امر از بین خودتان؟ اینطور برمیاید که مراد دسته سوم یعنی صاحبان امر میباشد خوب طبق نظر طرفداران ولایت فقیه احتمالا صاحبان امر شامل امام و ولی امام معصوم میشود خوب اگر اینطور باشد پس نتیجه میگیریم امکان اختلاف با امام معصوم و البته جانشین او ممکن است ,سوال پیش میاید آیا انسان با امام معصوم اختلاف پیدا میکند و برای حل این اخلاف باید به خدا و رسول مراجعه کند ؟ آیا امام خود نماینده خدا و رسول نیست؟ و اگر این اختلاف با جانشین امام پیش بیاید آیا خود امام نمیتواند نقشی در حل این اختلاف داشته باشد؟ این مطالب برای من هم سوال هست خوشحال میشم بیشتر باهم بحث کنیم .موفق و پیروز باشید :Gol:
با سلام راجع به نظر دوست عزیز که سراغ بهترین مرجع رفتند و از این جهت بسیار میتواند روشنگر باشد چند نکته را عرض میکنم .اول اینکه در آیه 59 سوره مبارکه النساء ابتدا به ساکن این عبارت آمده "يا أيّها الّذين آمنوا" جای تامل است که گفته شده "ای کسانی که ایمان آوردید" براستی این عبارت چه مفهومی را میرساند؟ ما فرض میگیریم فرمایش دوستان و برداشت از این آیه به نفع ولایت فقیه درست باشد که در اینصورت این الزام به کسانی شده که ایمان آورده اند و برای آنها الزام آور است این در حالیست خدا از عبارت "يا أيّها الناس" یعنی "ای مردم" هم در قرآن استفاده کرده است براستی حکومت و حکم حکوتی فقط مومنان را شامل میشود و در یک جامعه همه مومن هستند؟آیا در یک جامعه کافر مسلمان مسیحی یهودی و ... وجود ندارد؟ آیا این افراد شامل ایمان آورندگان که در این آیه آمده میشوند؟ .
و اما مسئله دوم اینکه در ادامه آیه آمده از این سه گروه اطاعت کنید و اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد ,خوب اینجا سوال پیش میاید این خطاب به کدام گروه بوده؟ یعنی زمانی که با چه کسانی نزاع واختلاف پیدا کردید به خدا و رسول مراجعه کند؟ این اختلاف با چه کسی ممکن است بوجود بیاید؟ با خدا ؟ با رسول؟ یا با صاحبان امر از بین خودتان؟ اینطور برمیاید که مراد دسته سوم یعنی صاحبان امر میباشد خوب طبق نظر طرفداران ولایت فقیه احتمالا صاحبان امر شامل امام و ولی امام معصوم میشود خوب اگر اینطور باشد پس نتیجه میگیریم امکان اختلاف با امام معصوم و البته جانشین او ممکن است ,سوال پیش میاید آیا انسان با امام معصوم اختلاف پیدا میکند و برای حل این اخلاف باید به خدا و رسول مراجعه کند ؟ آیا امام خود نماینده خدا و رسول نیست؟ و اگر این اختلاف با جانشین امام پیش بیاید آیا خود امام نمیتواند نقشی در حل این اختلاف داشته باشد؟ این مطالب برای من هم سوال هست خوشحال میشم بیشتر باهم بحث کنیم .موفق و پیروز باشید :gol:
جناب پرهام گرامی سلام علیکم
سوالات و شبهات حضرتعالی را با تمسک به تفاسیری از آیات الهی پیگیری می کنم
اولا آیات ابتداء به ساکن بسیار در قرآن داریم و این اصلا ارزشی برای طرح سوال ندارد
ثانیا در معنای شیء (چیز)در فرهنگ لغات چنین آمده است
الشيء في الأصل مصدر كالمشيئة، و يطلق على كلّ ما يصحّ أن يطلب، فيشمل الواجب فانّه مطلوب لكلّ موجود، و سائر الموجودات الممكنة.
. قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ- 6/ 19.
فاللّه تعالى مصداق من مصاديق الشيء المتوقّع شهادته.
. فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ- 2/ 29.
. قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ- 13/ 16.
. وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً- 48/ 21.
فيشمل كلّ معلوم و مخلوق و مقدور.
فالشيء يطلق على كلّ ما يشاء من موضوع أو حكم أو عمل. كما أنّ الموجود يطلق على كلّ ما يوجد. و الثابت على كلّ ما ثبت في نفسه.
از معنای کلمه شیء معلوم میشود که این کلمه بر کوچکترین مسئله اطلاق میشود
ثانیا درباره اینکه خطاب یا ایهاالذین آمنوا آیا شامل یا ایهاالناس هم خواهد گردید نیز به تفسیر زیر توجه فرمائید اولا- اين خطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا نه از جهت اختصاص ولايت است نسبت بمؤمنين زيرا خداوند و رسول و اولى الامر ولاية كليه دارند بر جميع اهل عالم بلكه براى اينست كه مؤمنين می پذيرند و زير بار ولايت ميروند و غير اينها قبول نميكنند و از اين بيان معلوم ميشود كه هر كه قبول ولايت نكرد از ربقه مؤمنين خارج است چه كافر باشد يا اسم اسلام بر خود گذارد.
و ثانيا- كلمه أَطِيعُوا اللَّهَ گذشت كه امر مولوى نيست و اعمال مولويت در آن نشده و نميشود زيرا تسلسل لازم ميآيد و محال است بلكه امر ارشادى است بحكم عقل كه عقلا واجب است اطاعة خداوند زيرا خالق و رازق است و هر فيضى بهر كسى ميرسد از فياض على الاطلاق است، و همچنين اطاعت رسول بحكم عقل واجب است لذا فرمود وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ زيرا آنچه ميفرمايد از جانب خدا است وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى النجم آيه 3 و 4، سهو و نسيان و خطاء و اشتباه در او راه ندارد معصوم است از كليه معاصى و از اين نوع عوارض لذا عقل اطاعت او را عين اطاعت حق ميداند. _____________________________ أطيب البيان في تفسير القرآن، ج4، ص: 115
در غاية المرام چهار حديث از طرق عامه و چهارده حديث از طرق خاصه از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده احاديث مفصل مبسوطى كه اولى الامر كيانند و در بحار و ساير كتب اخبار مثل كافى و فقيه و تهذيب و غير اينها متعرض شدند كه ذكر آنها كتاب مفصلى ميشود و از حد تواتر بالا ميزند و ما بذكر يك جمله كوتاهى از حديث جابر بن عبد اللَّه انصارى كه از صحابه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است از باب نمونه متعرض ميشويم: از ابن بابويه مسندا از جابر روايت ميكند كه گفت (لما انزل اللَّه عز و جل على نبيه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قلت يا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذين قرن اللَّه طاعتهم بطاعتك فقال (ص) هم خلفائى يا جابر و ائمة المسلمين من بعدى اولهم على بن ابى طالب (ع) ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسن ثم محمد بن على المعروف فى التوراة بالباقر ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرأه منى السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم على بن موسى ثم محمد بن على ثم على بن محمد ثم الحسن بن على ثم سميّي و كنيّي حجة اللَّه فى ارضه و بقيته فى عباده ابن الحسن ابن على ذاك الذى يفتح اللَّه تعالى ذكره على يديه مشارق الارض و مغاربها ذاك الذي يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لا تثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن اللَّه قلبه للايمان انتهى المقصود من الحديث) ، با اين همه احاديث ديگر جاى صحبت بر احدى باقى نميماند و الحمد للَّه. ____________________________________________
با تشکر از جواب شما چند نکته در ذهنم آمد که متذکر میشوم
اول اینکه شما فرمودید (اولا آیات ابتداء به ساکن بسیار در قرآن داریم و این اصلا ارزشی برای طرح سوال ندارد) خوب آیا این فرق در خطاب ها بی دلیل بوده و چون بسیار آمده ارزش سوال را از بین میبرد؟ در ضمن من قبل از این هم با این عبارات از هم کیشان شما مواجه شدم که برای سوال و فکر هم شرط قائل میشوید و وقتی میگویم مثلا آقای طالقانی گفته زنان در حجاب آزادند میگویید این جز احکام عملیه است و باید به مرجه اصلح مراجعه شود کلا این ایراد بزرگ فقه است که این چنین از قرن 5 و 6 به بعد به جان اسلام افتاد و تا کسی حرف نوعی میزد بی درنگ برچسب مرتد به آن میچسباند و راه فکر و اندیشه را میبست این در حالی است که در قرآن هیچ کیفری برای ارتداد و حتی توهین به پیامبر هم نیست بلکه برعکس میگوید تو مثل آنها نباش آنها جاهلند و در جای میگوید "و کسانی که ایمان آوردند و کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و باز کافر شدند خدا دیگر آنها را نمیبخشد" به راستی اگر اسلام دین حق است چه ترسی وجود دارد و همه باید خود ایمان بیاورند و ایمان اجباری نیست البته نا گفته نماند من منکر فقه نیستم ولی به قول بزرگی مسائل حقوقی 4% درصد قرآن را تشکیل میدهد ولی متاسفانه این مقدار 96% شده امروز.آقای طباطبایی نیز در جلد 10 تفسیرشان میگویند یک شخص میتواند به دروس حوزه را به پایان برساند در آنها متخصص شود و در آنها اجتهاد کند و در عمرش این کتاب را نخوانده باشد (یعنی قرآن )و جلدش هم باز نکرده باشد و می گویید این دروس طوری طراحی نشده که نیاز به این کتاب داشته باشد. خوب پس میبینیم این سخن از شخصی که اولین تفسر را نوشته صادر میشود که تاییدی بر سخن من میباشد.
در مورد شی فکر میکنم حرف شما درست است.
در مورد فلان چیز که در تفسیر آمده تفسیر ریشه قدسی ندارد و از انسان صادر میشود و برداشت دو مفسر میتواند متفاوت باشد .
در مورد روایت هم اول باید با علم رجال ثابت شود و نمیشود نظیر کاری که آقای خمینی در کتاب ولایت فقیه کردند با دو روایت بگوییم حکومت برای فقها رزرو شده است البته ایشان هم در پاریس اینها رو نگفتند و از حق ملت و حکومت شبیه فرانسه و ... حرف زدند و وقتی به قدرت رسیدند پای مصلحت را برای نفاق خود وسط کشیدند.
در ضمن ما دریایی از روایات داریم که تقریبا هر چیزی میشود از آن درآورد .همین بحار را ببینید چیزهایی دارد که اصلا انسان تعجب میکند یا همان کافی از 16 17 هزار روایت بزرگی با گشاده دستی 2000 هزار روایت درست از آن در آوردند.
در مورد آیه هم یک نکته اینکه این آیه در زمانی که امامی نبوده نازل شده خوب نمیشود که بگوییم خوب حالا که پیامبر هستند و این قسمت از آیه به شما ربطی ندارد و برای نسل آینده است! این قسمت از آیه برای مردم آن زمان چه مفهومی داشته ؟ در این مورد تفسیر آقای مهندس عبدالعلی بازرگان مرجع سخن من است که فایل تفسیر آین آیه را از اینجا دریافت کنید . و نکته دوم اینکه آیات بعدی راجع حل اختلاف و داوری است نه حکومت !
با تشکر و خوشحال میشوم باز هم از نظراتتون استفاده کنم.
سلام ایا دستور ولی مسلمین معصوم هست؟؟ ایا هم چنین دستور مراجع عظام معصوم هستند؟؟
اگر منظور شما این است که ایا ولی فقیه و مراجع تقلید معصوم هستند یانه ؟ در پاسخ می توان بیان داشت خیر هیچ یک از آنها معصوم نیستند و طبق روایات و احادیث معصومین (ع)، عصمت فقط منحصر در 14 نفر- پیغمبر (ص) و حضرت زهرا (ع) و 12 امام شیعه – است. بنابراین، ولی فقیه و مراجع تقلید در زمره معصومان نیست. اما طبق آیات و روایات در زمان غیبت امام عصر (ع) اطاعت از ولی فقیه واجب و لازم است. امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه(فقیه) بر اساس حکم ما حکم نماید هرکس از او پیروی نکند حکم خدا را سبک شمرده است و مخالفت با ما کرده است و مخالفت با ما، مخالفت با خداست که در حد شرک است.
حال در پاسخ تفصیلی لازم به ذکر است که:
عصمت یعنی مصونیت از گناه، انحراف و خطا. تحقق عصمت به عنایت خدا است، ولی نه بدان معنا که از معصوم سلب قدرت شده و توانایی ارتکاب گناه را ندارد و یا کمبودی در وجود اوست و فاقد نیروی شهوت و غضب است، بلکه تحقق آن به اختیار و با به کار گرفتن عوامل باز دارنده از گناه به توفیق پروردگار است.
حال این سؤال پش می آید که اگر ولی فقیه معصوم نیست چرا باید از او اطاعت کرد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا، باید بدانیم که لزوم تشکیل حکومت به عصر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) اختصاص نداشته است؛ بلکه درهر عصری بر مسلمانان واجب است حکومت تشکیل دهند و امور اجتماعی خود را به بهترین شکل اداره نمایند. در تاسیس حکومت بی شک هر انسان عاقلی می داند که رهبری جامعه را باید به شخصی سپرد که با تقوا، ایمان، مدیر، مدبر ... باشد.
لزوم حکومت را می توانید طبق آیات قرآن کریم که به انسان ها سفارش شده است مورد بررسی قرار دهید از جمله آیات: آل عمران/ 104، الحجرات و انفال / 60 و مائده / 33 و مائده/ 38 ... و آنگاه که حکومت تأسیس شد طبق آیات قرآن که می فرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الأمر [اوصیاى پیامبر] را!»[1]، باید بعد از اطاعت از پیامبر خدا از اولوا الامر اطاعت کرد. به گفته اکثر مفسران معنای اولوا الامر این است که بعد از پیغمبر (ص) باید از امیرمومنان وائمه اطهار تبعیت کرد و در عصر غیبت باید به ولی فقیه جامع الشرایط برای اداره کشور رجوع کرد. لذا در زمان غیبت امام عصر ما وظیفه داریم حکومت تشکیل دهیم و وظیفه داریم از ولی فقیه تبعیت نماییم.
امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه(فقیه) بر اساس حکم ما حکم نماید هرکس از او پیروی نکند حکم خدا را سبک شمرده است و مخالفت با ما کرده است و مخالفت با ما، مخالفت با خداست که در حد شرک است.[2]
سؤال دیگری که شاید به ذهن خطور نماید، این است که اگر ولی فقیه در سرپرستی جامعه دچار اشتباه و لغزش شد چه باید کرد؟
عرض می کنیم که با توجه به شرایطی که برای رهبری وجود دارد، مانند این که 1. باید مؤمن، عادل، متقی باشد. 2. فقیه اسلام شناس و آگاه به مسائل زمان باشد. 3. باید توانایی و حسن تدبیر داشته باشد. 3. حاکم اسلامی باید از صفات زشتی چون: حرص، بخل، طمع، جاه دوستی، سازشکاری و سست رایی منزه باشد ...، ضریب اشتباه به حداقل کاهش می یابد. این مسئولیت چنان سنگین است که هر کس تاب و تحمل عمل کردن به آن را ندارد، مگر کسی که خود را از درون ساخته باشد و ارتباط خود را با خدای متعال در حد اعلی ارتقا بخشد تا بتواند چنین مسئولیت خطیر و مهمی را انجام دهد. لذا تحمل چنین مسئولیتی از انسانی بر می آید که تا حیطه عصمت و پاکی هدایت شده است. امیر المومنین (ع) می فرماید: شما به تجربه دانستید که سزاوار نیست فردی که زمام حکومت بر ناموس و خون (جان) مردم، در آمدهای عمومی مسلمین، احکام اسلام و رهبری مسلمین را در دست می گیرد، بخیل باشد و گرنه چشم طمع و حرص به اموال مردم می دوزد؛ نباید جاهل باشد و گرنه با نادانی خود آنها را گمراه می کند؛ نباید بد اخلاق و تند خو باشد و گرنه با بد اخلاقی خود آنها را از خویش می دور می کند؛ نباید از دولت های توانمند که دست به دست می شوند بترسد و گرنه با گروهی همراهی می کند و دیگران را وا می گذارد؛ نباید اهل رشوه گرفتن باشد وگرنه حقوق مردم را ضایع می کند و حکم شرع را مورد لزوم بیان نمی کند و نباید سنت رسول خدا را تعطیل کند و گرنه امت را تباه می سازد.»[3]
بنابراین احتمال لغزش و اشتباه ولی فقیه در اصول و ارزش های دینی و اسلامی و حکومتی در حداقل ممکن است و چنین رهبری با ویژگی های منحصر به فرد هیچ گاه از او انتظار خطای فاحش نمی رود.
پی نوشت ها:
[1] نساء، 59.
[2] وسایل الشیعه، ج 1، ص 67، شیخ حر عاملی.
[3] نهج البلاغه، خطبه 131.
ممکنه نتونید این احادیث رو پیدا کنید. من چند نمونه رو میارم:
يا سدير ألزم بيتك ، وكن حلسا من أحلاسه ، واسكن ما سكن الليل والنهار ، فاذا بلغك أن السفياني قد خرج فارحل إلينا ولو على رجلك
یعنی ای سدیر فرشی از فرشهای خونه ات باش و همیشه در خونه بمون تا اینکه سفیانی خروج کنه.در اون زمان به سمت ما بیا.
توضیح اینکه: هدف این نیست که تو خونه بمون و حتی برای کسب و کار و یا گردش بیرون نرو. هدف اینه که با چیزی کاری نداشته باش و تو فتنه ها جز هیچ حزبی نباش. چون هیچ کدوم رو تایید نمی کنیم.
از كجاي اين حديث عدم تشكيل حكومت اسلامي را استنباط كرده ايد؟
اين حديث مختص به سدير است و در پاسخ به سوالي است كه پيرامون قيام در ان زمان گرفته چون ياراني نداشته اند.
در پايان نوشته اي چون هيچ كدام را تاييد نمي كنم
اين استدلال از كجاي حديث برداشت مي شود؟
كل راية ترفع قبل قيام القائم ( عليه السلام ) فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عزّ وجلّ .
هر پرچمی که قبل از قیام قائم بلند شه صاحبش طاغوت هست.
توضیح: مراد از پرچم رو می تونیم اینجوری بگیم که هر حزبی. یعنی طرفداران ائمه قبل از انقلاب مهدی هیچ حزبی ندارند و ائمه هیچ یک از این پرچم هارو تایید نمی کنن.
پس اطاعت از هیچ کدوم واجب نیست.
بله آن پرچم نسبت به حكومت حضرت حجت طاغوت است يعني نمي تواند آن عدالت را در جامعه ترويج كند
هر حكومتي نسبت به حكومت امام زمان حكومت ظلم است.
اما دليل نمي شود كه شمع كوچكي از آن عدالت را نيز روشن نكنيم
خمس علامات قبل قيام القائم : الصيحة ، والسفياني ، والخسف ، وقتل النفس الزكية ، واليماني ، فقلت : جعلت فداك إن خرج أحد من أهل بيتك قبل هذه العلامات أنخرج معه ؟ قال : لا
پنج علامت قبل از قیام قائم خواهد بود: صیحه، خروج سفیانی، خسف بیدا، قتل نفس زکیه، خروج یمانی. پرسیدم (راوی پرسید): فدایت شوم، اگر کسی از اهل بیت شما قبل از این علامات قیام کنه همراهیش کنیم. امام فرمودند: لا
توضیح: لا یعنی اطاعت از هیچ کدوم از اینها واجب نیست.
ممکنه بگین پس چطور امام فرمودند که کسی که خروج یمانی رو تشخیص بده و اونو یاری نکنه از ما نیست، با اینها تناقض داره، جواب این که خروج یمانی یکی از این علامت ها گفته شده و بعد از سفیانی قیام می کنه و اگر قبل از اونا هم قیام کنه اون مورد رو ائمه استثنا کردند.
ذهبت بكتاب عبد السلام بن نعيم وسدير وكتب غير واحد إلى أبي عبدالله ( عليه السلام ) حين ظهر المسودة قبل أن يظهر ولد العباس بأنا قد قدرنا أن يؤول هذا الامر اليك ، فما ترى ؟ قال : فضرب بالكتب الارض ، قال : أف أف ما أنا لهؤلاء بامام ، أما يعلمون انه انما يقتل السفياني .
در زمان خروج مسوده پیش امام صادق رفتیم و گفتیم که ما فکر می کردیم این امر (حکومت) بجای بنی عباس به شما میرسه.
امام (ع) کتاب رو زمین زدند ( نشانه ناراحتی) و فرمودند: اف اف، مثل اینکه من امام اینها نیستم. مگر شما نمیدونید این امر به ما نمی رسه تا اینکه سفیانی کشته شه.
توضیح: پس قبل از سفیانی حکومت به امام ها نمی رسه. البته کشته شدن سفیانی یا خروج سفیانی فاصله چندانی ندارن و ممکنه منظور امام دقیقا لحظه کشته شدن سفیانی ملعون نباشه. چون از لحظه ظهور به بعد حکومت مولا مهدی شروع میشه.
سلام امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات دین است و هرگاه شرایط برای انجام آن موجود باشد اقدام واجب است چه در امور شخصی و چه امور اجتماعی لذا امثال راوایاتی که آورده اید نمی تواند نافی این ضروری دین باشد . به عبارت دیگر با وجود ادله محکم امر بمعروف و نهی از منکر که آنرا ضروری کرده است به این روایات اعتنا نمی شود . باب تعادل و تراجیح اصول فقه را در صورت امکان بررسی بفرمایید . موفق باشید
امر به معروف و نهی از منکر با تشکیل حکومت فرق داره.
اگر شما بیاید و بگین فرق نداره پس تمام معصومین این امر واجب رو رها کردند و مرتکب معصیت شدند که نیومدند قیام کنند و حکومت تشکیل بدند.
چرا تا به حال از خودتون نپرسیدید امام صادق (ع) که می فرماییند پیش روات حدیث ما برید اگه منظورش تشکیل حکومت بود، باید خودش تشکیل حکومت داده بود.
لوازم تشكيل حكومت مقبوليت عمومي و داشتن ياران مكفي است
در ضمن امربه معروف در صورت داشتن اثر واجب است
سلام علیکم.
کاشکی این موضوع ادامه پیدا میکرد و رها نمیشد.سؤال من این است که چرا رسانه در این زمینه کم کاری کرده است؟چرا مناظره ای بین مخالفین و مدافعین نظریه ولایت فقیه در تلویزیون یا حداقل رادیو گذاشته نمیشود تا عده کثیر مردم که در این مورد توجیه نشده اند نیز توجیه شوند؟مانند آن مناظراتی که بین آیةالله حائری و مسیحیت در شبکه قرآن گذاشته میشد.
سلام علیکم.
کاشکی این موضوع ادامه پیدا میکرد و رها نمیشد.سؤال من این است که چرا رسانه در این زمینه کم کاری کرده است؟چرا مناظره ای بین مخالفین و مدافعین نظریه ولایت فقیه در تلویزیون یا حداقل رادیو گذاشته نمیشود تا عده کثیر مردم که در این مورد توجیه نشده اند نیز توجیه شوند؟مانند آن مناظراتی که بین آیةالله حائری و مسیحیت در شبکه قرآن گذاشته میشد.
سلام ببینید اینکه می فرمائید چرا در رسانه ها مطرح نمیشود ایا شما تاکنون در رسانه های امریکا دیده اید که علیه صهیونیسم ها صحبتی زده گفته شود و یا مناظره ای بر گزار شود شما جایگاه ولایت فقسع را با افراد عامی مقایسه نکن ولی فقیه هم جایگاه دینی دارد هم سیاسی که هر کدام دارای قواعدی است
سلام علیکم.
کاشکی این موضوع ادامه پیدا میکرد و رها نمیشد.سؤال من این است که چرا رسانه در این زمینه کم کاری کرده است؟چرا مناظره ای بین مخالفین و مدافعین نظریه ولایت فقیه در تلویزیون یا حداقل رادیو گذاشته نمیشود تا عده کثیر مردم که در این مورد توجیه نشده اند نیز توجیه شوند؟مانند آن مناظراتی که بین آیةالله حائری و مسیحیت در شبکه قرآن گذاشته میشد.
مساله ای که مقام معظم رهبری مطرح کردند تحت عنوان کرسی های نظریه پردازی یا آزاد اندیشی یک مصداقش همین موضوعات است
باید بحث شود البته در یک فضای علمی و با اطلاعات کافی
سلام علیکم.
کاشکی این موضوع ادامه پیدا میکرد و رها نمیشد.سؤال من این است که چرا رسانه در این زمینه کم کاری کرده است؟چرا مناظره ای بین مخالفین و مدافعین نظریه ولایت فقیه در تلویزیون یا حداقل رادیو گذاشته نمیشود تا عده کثیر مردم که در این مورد توجیه نشده اند نیز توجیه شوند؟مانند آن مناظراتی که بین آیةالله حائری و مسیحیت در شبکه قرآن گذاشته میشد.
سلام علیکم
توجه به دو نکته ضروری است:
1) درکی که غالب مردم کشور از ولایت فقیه دارند درک قابل قبولی از ولایت فقیه برای عموم است. شکر خدا غالب مردم هم دغدغه با ولی امر هستند. بلکه این خواص می باشند که باید در عمل خود را با ولایت فقیه همراه سازند.
اصلا عموم مردم هیچ یک از منافع خود را در تضاد با قدرت ولی فقیه نمی دانند زیرا که همه قدرت ولی فقیه در راستای اسیفاء حقوق عامه مردم است. چرا باید با آن مشکل داشته باشند؟! این خواص و صاحبان قدرت هستند که وقتی ولی فقیه جلوی زیاده خواهی و یا انحرافشان را از تفکر صحیح اسلامی می گیرد با آن مشکل پیدا می کنند.
همچنان که در عصر ائمه معصومین علیهم السلام این خواص از سیاسیون و یا بدعتگذاران بودند که با آنها را روی بر نمی تافتند.
2) طرح مباحث تخصصی ولایت فقیه در رسانه های عمومی ایجاد شبهه نموده و لذا جایش آنجا نیست. جای این مباحث در کرسیهای آزاد اندیشی است بدون آن که انعکاس در رسانه ها پیدا کند.
سلام علیکم
توجه به دو نکته ضروری است:
1) درکی که غالب مردم کشور از ولایت فقیه دارند درک قابل قبولی از ولایت فقیه برای عموم است. شکر خدا غالب مردم هم دغدغه با ولی امر هستند. بلکه این خواص می باشند که باید در عمل خود را با ولایت فقیه همراه سازند.
اصلا عموم مردم هیچ یک از منافع خود را در تضاد با قدرت ولی فقیه نمی دانند زیرا که همه قدرت ولی فقیه در راستای اسیفاء حقوق عامه مردم است. چرا باید با آن مشکل داشته باشند؟! این خواص و صاحبان قدرت هستند که وقتی ولی فقیه جلوی زیاده خواهی و یا انحرافشان را از تفکر صحیح اسلامی می گیرد با آن مشکل پیدا می کنند.
همچنان که در عصر ائمه معصومین علیهم السلام این خواص از سیاسیون و یا بدعتگذاران بودند که با آنها را روی بر نمی تافتند.
2) طرح مباحث تخصصی ولایت فقیه در رسانه های عمومی ایجاد شبهه نموده و لذا جایش آنجا نیست. جای این مباحث در کرسیهای آزاد اندیشی است بدون آن که انعکاس در رسانه ها پیدا کند.
موضوع ولایت فقیه نیز همانند سایر مباحث دینی باید یک مبحث شیرین برای گفتگو باشد؛اما طرز فکر مردم به جایی رسیده که آن را بیشتر یک موضوع سیاسی و ترس آور میدانند؛خب با توجه به بیانات شما اینطور به نظر میرسد که علمای به نام،قادر به رفع شبهات پیرامون این نظریه نیستند؛در صورتی که چنین نیست.وقتی ایشان میتوانند احادیثی را که ظاهرا مخالف این نظریه است،رفع شبهه کنند،دیگر چه ترسی از رسانه ای شدن این موضوع باید وجود داشته باشد؟مثلا چه اشکالی دارد اگر در برنامه هایی همچون "سمت خدا" و "زلال احکام" به این موضوع نیز پرداخته شود؟اساتیدی نیز وجود دارند که در سخنرانی هایشان به اثبات این نظریه از طریق ادلّه عقلانی میپردازند؛اما مشکل اینجاست که در میان سخنانشان حتی یکی از آن احادیث را رفع شبهه نمیکنند.و این که شما فرمودید"درکی که غالب مردم کشور از ولایت فقیه دارند درک قابل قبولی از ولایت فقیه برای عموم است"،شاید این برداشت شما باشد.
سلام ببینید اینکه می فرمائید چرا در رسانه ها مطرح نمیشود ایا شما تاکنون در رسانه های امریکا دیده اید که علیه صهیونیسم ها صحبتی زده گفته شود و یا مناظره ای بر گزار شود شما جایگاه ولایت فقسع را با افراد عامی مقایسه نکن ولی فقیه هم جایگاه دینی دارد هم سیاسی که هر کدام دارای قواعدی است
دوست عزیز،ما که به باطل بودن عقاید امریکایی شکی نداریم.شما چرا ما را با آنها مقایسه میکنید؟ما حرف منطق میزنیم و میگوییم چیزی که حق است چرا نباید رسانه ای شود؟صهیونیسم،خود نیزباطل بودنش را قبول دارد اما در باطلاقی افتاده که قادر به بیرون آمدن نیست و این،ضعف آن را نشان میدهد از رسانه ای کردن چیزی که فرمودید.
بالاخره باید اذعان نمود که طرح نظری مباحث تخصصی باید در محیطهای تخصصی انجام شود. طرح آن در محیطهای غیر تخصصی یا از میران تخصص آنها می کاهد و یا مخاطب عام از آن بهره ای نمی برد و یا اگراین موضوع از جمله مسائل اعتقادی باشد، موجب شک مضر نیز می شود.
درک درست از مسائل جامعه شناسی، موجب تصدیق گفتار فوق است.
اما چیزی که مردم از ولایت فقیه انتظار دارند، ناخدایی کشتی انقلاب به طرف اهداف آن است. آنها کاری به این ندارند که قید مطلقه مثلا در باره ولایت فقیه جامع و مانع چه جیزی است.
محیط اطراف خود را نباید همه جامعه دانست.
برای مردم کارکرد ولی فقیه مهم است. بله رسانه ها اگر می خواهند خدمتی مستقیم به ولایت فقیه بکنند، کارکرد ولی فقیه در رهبری انقلاب را بیشتر برای مردم ملموس کنند.
بیاییم دغدغه های مردم را بهتر بشناسیم!
بالاخره باید اذعان نمود که طرح نظری مباحث تخصصی باید در محیطهای تخصصی انجام شود. طرح آن در محیطهای غیر تخصصی یا از میران تخصص آنها می کاهد و یا مخاطب عام از آن بهره ای نمی برد و یا اگراین موضوع از جمله مسائل اعتقادی باشد، موجب شک مضر نیز می شود.
درک درست از مسائل جامعه شناسی، موجب تصدیق گفتار فوق است.
اما چیزی که مردم از ولایت فقیه انتظار دارند، ناخدایی کشتی انقلاب به طرف اهداف آن است. آنها کاری به این ندارند که قید مطلقه مثلا در باره ولایت فقیه جامع و مانع چه جیزی است.
محیط اطراف خود را نباید همه جامعه دانست.
برای مردم کارکرد ولی فقیه مهم است. بله رسانه ها اگر می خواهند خدمتی مستقیم به ولایت فقیه بکنند، کارکرد ولی فقیه در رهبری انقلاب را بیشتر برای مردم ملموس کنند.
بیاییم دغدغه های مردم را بهتر بشناسیم!
دیگر باید این را پذیرفت که «کثیرٌ مِنَ النّاس»،پذیرش سخنان در قالب دین را از جانب سخنرانانی با پوشش غیر حوزوی(همچون رحیم پور ازغدی،علی اکبر رائفی پور،حسن عباسی و...)،بیشتر دارند تا علمای حوزه(البته این غیر قابل انکار است که صدا و سیما در حق چنین اساتیدی جفا کرده؛مثلا سخنرانی استاد رائفی پور در رادیو "صدای میقات" با موضوعات مختلفی پخش میشود اما هنوز بسیاری از مردم او را نمیشناسند؛چرا که بیشترین ارتباط را با تلویزیون دارند نه رادیو؛در صورتی که همان استاد در بسیاری از سخنرانی هایشان این موضوع یعنی ولایت فقیه را برای مردم(چه عامه و چه خاصه)باز کرده اند).
اساتید فوق الذکر،آنقدر فن بیان دارند که بتوانند مسائل تخصصی و سنگین دینی را در قالب مطلبی قابل درک برای تمام اقشار جامعه تبیین کنند.از میان روحانیون نیز کسانی همچون حجةالإسلام و المسلمین پناهیان چنین بیان شیوایی را میتوانند از خود نشان دهند.دیگر با وجود این توضیحات،برای من و شاید خیلی های دیگر این سؤال باقی میماند که واهمه صدا و سیما از وارد شدن به این مبحث از کجا نشأت میگیرد؟ ضمنا شک موقعی به وجود می آید که شبهه ای مطرح شود و به آن پاسخ قانع کننده ای داده نشود؛ما که به علم علمای اسلام در رفع شبهه شک نداریم.اگر منظورتان از "بیاییم دغدغه های مردم را بهتر بشناسیم!"این است که دغدغه مردم چیزی غیر از موضوع مذکور است؛پس چرا مأکّداً روی آن دست گذاشته ایم؟اگر قرار است مردم در عقیده به این نظریه به ایمان قلبی برسند خب شروع کنیم،منتظر چه هستیم؟مگر امام(ره) نفرموده اند که "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد"؛خب یکی از این پشتیبانی ها،پشتیبانی از ایمان مردم نسبت به این عقیده است؛غیر از این است؟
بالاخره باید اذعان نمود که طرح نظری مباحث تخصصی باید در محیطهای تخصصی انجام شود. طرح آن در محیطهای غیر تخصصی یا از میران تخصص آنها می کاهد و یا مخاطب عام از آن بهره ای نمی برد و یا اگراین موضوع از جمله مسائل اعتقادی باشد، موجب شک مضر نیز می شود.
سلام
مگر همين عموم مردم به نظام ولايت فقيه راي ندادند!! چرا حالا بحث ميشود تخصصي؟
اينكه مناظره در اين باره مضر است گوياي اين مطلب مي تواند باشد كه از اساس نظر مردم در اين باره احساسي بوده نه عقلاني
بنده بر اين باورم كه اگر امام(ره) به عنوان مثال نظر بر نظام دموكراتيك اسلامي داشتند مردم هم با همان راي بالا به نظام دموكراتيك اسلامي راي مي دادند.
خب این یعنی اطاعت از ولایت فقیه! هرچه او بگوید. تفکر برای شناخت ولی فقیه است. وقتی شناخته شد دیگر جای سمعنا و اطعنا است! نه سمعنا و تفکرنا و اطعنا!
سلام مجدد بله اما ولايتي كه مبتني بر شعور ديني باشد نه شور ديني! اگر واقعا عموم مردم ما ولايتي هستند پس چرا همچنان پابرهنه ها پا برهنه اند؟و ابتدايي ترين مشكلات همچنان باقي است لذا بدون تفكر و عقلانيت ولايت مورد نظر شما اصالتي ندارد و حقيقي نيست . مگر اينكه بخواهيم مفهوم ولايت پذيري را فقط در مواقع اضطراري مانند جنگ ، آشوب و انقلاب تعريف كنيم
سلام مجدد بله اما ولايتي كه مبتني بر شعور ديني باشد نه شور ديني! اگر واقعا عموم مردم ما ولايتي هستند پس چرا همچنان پابرهنه ها پا برهنه اند؟و ابتدايي ترين مشكلات همچنان باقي است لذا بدون تفكر و عقلانيت ولايت مورد نظر شما اصالتي ندارد و حقيقي نيست . مگر اينكه بخواهيم مفهوم ولايت پذيري را فقط در مواقع اضطراري مانند جنگ ، آشوب و انقلاب تعريف كنيم
سلام علیکم
آیا ابتدایی ترین مشکلات هنوز باقی است؟!!!
آیا مردم در «آری» گفتن به جمهوری اسلامی شعور نداشتند؟! یعنی اگر شعور می داشتند «آری» نمی گفتند؟ یعنی آنها که «نه» گفتند شعور داشتند؟ مثل سلطنت طلبها، کمونیستها و ایادی خارجی آنها؟ یعنی اینها با شعورند و ماها بی شعوریم؟
آیا اطاعت از ولی امر جز هنگام اضطرار خودش را نشان می دهد؟ در مواقع عادی که مردم زندگی خود را می کنند و اطاعت از خداوند در عمل به احکام شریعت آنها را کفایت می کند!
ظاهرا من و شما از ابتدایی ترین همفکری ها محروم هستیم! لذا ادامه بحث را مصداق جدل می دانم!
السلام علی من اتبع الهدی
سلام علیکم آیا ابتدایی ترین مشکلات هنوز باقی است؟!!! آیا مردم در «آری» گفتن به جمهوری اسلامی شعور نداشتند؟! یعنی اگر شعور می داشتند «آری» نمی گفتند؟ یعنی آنها که «نه» گفتند شعور داشتند؟ مثل سلطنت طلبها، کمونیستها و ایادی خارجی آنها؟ یعنی اینها با شعورند و ماها بی شعوریم؟ آیا اطاعت از ولی امر جز هنگام اضطرار خودش را نشان می دهد؟ در مواقع عادی که مردم زندگی خود را می کنند و اطاعت از خداوند در عمل به احکام شریعت آنها را کفایت می کند! ظاهرا من و شما از ابتدایی ترین همفکری ها محروم هستیم! لذا ادامه بحث را مصداق جدل می دانم! السلام علی من اتبع الهدی
بنده هم اصراري به بحث و گفتگو با شما را ندارم اما انتظار بود حداقل شماكه در مقام پاسخگويي هستيد قدري در نظريات متفاوتِ ديگران كه كافر هم نيستند ، تامل و تحمل داشتيد و سخن بنده را فحش قلمداد نمي كرديد. ياحق
همانا ما تورات را نازل كردیم (كه) در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى(و معصوم) كه تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حكم مىكردند، و (همچنین) مربّیان الهى و دانشمندان(غیر معصوم)، بر طبق این كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، حکومت می کردند و حکم می دادند.
از این آیه این موضوع اثبات می شود که زمانی که یک معصوم (پیامبر یا امام) در بین مؤمنین نیست تا بر آنان حاکمیت کند و حاکم آن ها باشد ، این وظیفه ی مربیان الهی و دانشمندان دینی که حفاظت کتاب آسمانی به آن ها سپرده شده است و گواه بر آن هستند است که بر مردم حکم کنند و ولایت آن ها را در دست بگیرند.
پس (اى علما!) از مردم نترسید (و احكام خدا را بیان كنید) و از (مخالفت با) من بترسید و آیات مرا به بهاى اندك نفروشید.
این آیه نیز ویژگی هایی از ولی فقیه را بیان می کند که داشتن شجاعت در بیان احکام الهی (از مردم نترسید) و نداشتن هوس و داشتن تقوای الهی (از (مخالفت با) من بترسید) و مخالف هوای نفسانی و عادل بودن (آیات مرا به بهاى اندك نفروشید) از آن جمله است.
پس طبق این آیه اگر از علمای دین کسی دارای شرایطی خاص مانند شجاعت و عدالت و ... بود ، باید طبق قرآن بر مردم حکم کند و حاکم بر آن ها باشد و بر مردم هم واجب است که از او تبعیت کنند.چون طبق این آیه خودِ خداوند حکومت را در زمان نبود معصومی برای حکومت ظاهری ، به آن ها ، یعنی علمای دین داده است.
با سلام
امام خمینى از ابتداى پیروزی انقلاب اسلامى در مواجهه با جریانهاى متفاوت سیاسى و فکرى ضمن شناخت دقیق آنها راه صحیح و روشن را در پیش پاى مردم گذاشته و حتى خطرات اینده را نیز گوشزد نمودهاند.
امام معتقد بودند جمهورى اسلامى و مردم گرفتار جریانهائى خواهند بود که در لواى مفاهیم و شعارهاى مردم فریب چهره خود را پنهان و با صورتسازى ظاهرى تلاش خواهند نمود تا انحراف ایجاد کنند.
این جریانها به اسم آزادى و دموکراسى و پرهیز از دیکتاتورى برخلاف مسیر اسلام حرکت خواهند کرد. با مراجعه به آثار آن بزرگوار «فقط صحیفه نور» دفاع از ولایت فقیه و برخورد با جریانهاى فکرى و سیاسى که عمدتاً از زمان تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسى شدت میگیرد را ملاحظه میکنیم که در مقام دفاع، ولایت فقیه را اینگونه عنوان میدارند.
-ولایت فقیه حاکمیت قانون الهى است.
-ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیهاى است که خداى تبارک و تعالى داده است.
-ولایت فقیه یک طرح اسلامى است.
-ولایت فقیه تبع اسلام است.
-ولایت فقیه آنقدر بار مترقى دارد که در سایر مواد معلوم نیست مثل آن باشد.
-ولایت فقیه را اسلام و ائمه علیه السلام نصب فرمودهاند.
-ولایت فقیه از دیکتاتورى جلوگیرى میکند.
-با نظارت ولایت فقیه آسیبى به مملکت وارد نخواهد شد.
-ولایت فقیه با توجه به مصالح مملکت، امور را کنترل میکند.
-ولایت فقیه حکومت قانون است.
امام خمینى مخالفین ولایت فقیه را به دو دسته عمده تقسیم میکنند:
الف: کسانیکه نمیفهمند ولایت فقیه چیست.
ب: کسانیکه با اسلام مخالفند و یا از غربیها تبعیت میکنند و دشمنانى که دستور دارند مخالفت کنند.
این مخالفین در قالب چند جریان از منظر امام خمینى در صحنههاى سیاسى فکرى جامعه به ابراز نظر و وجود میپردازند و چند محور عمده را در مخالفت خود عنوان میکنند:
1. اگر ولایت فقیه باشد دیکتاتورى پیش میاید.
2. اگر ولایت فقیه باشد ارتجاع پیش میاید.
3. اگر ولایت فقیه باشد فاجعه پیش میاید.
4. اگر ولایت فقیه باشد اسلام نابود میشود.
نخست جریانى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و ولایت فقیه را دیکتاتورى معرفى میکنند، در نگاه امام در این جریان از هر دو دسته یعنى دوستان ناآگاه و دشمنان حضور دارند.
نسبت به دوستان ناآگاه امام معتقدند در اینده جمهورى اسلامى این جریان به صورت اسلامى وارد شده و همان مسائلى را که در زمان حیات مبارک آن حضرت مطرح میکردند را طرح کرده و عنوان میدارند که باید ولایت فقیه نباشد چرا که دیکتاتورى است و باعث نابودى اسلام میشود امام خطاب به این جریان میفرمودند: «شما اینقدر اشکال به برنامههاى اسلامى نکنید. شمائى که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید. مسلم هستید لکن از احکام مطلع نیستید. اینقدر کارشکنى نکنید. برخلاف مسیر ملت، برخلاف مسیر اسلام راهى را در پیش نگیرید. گمان نکنید که آن طرحى را که اسلام داده است موجب نابودى اسلام میشود این منطق، منطق آدم ناآگاه است نگوئید ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه اسلام تباه میشود.
این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است. و شما من حیث لایشعر این حرف را میزنید.»
(صحیفه نور، ج9، ص170)
همچنین امام در رابطه با جریان دوستان ناآگاه معتقد بودند که بحث و نظر روى امور ادارى و نحوه اجراء ولایت فقیه ندارند. اما اشکالتراشى و اتخاذ این فکر که اگر ولایت
فقیه باشد بساط دیکتاتورى لازم میاید را رد میکردند و میفرمودند تا حالا که اسلامى در کار نبوده است و دشمنان نمیگذاشتند و حالا هم بعضى دوستهایى که معتقد هستند نمیگذارند... من از خداوند تبارک و تعالى میخواهم که ما را از شر دوستهاى جاهل و دشمنهاى شیطان نجات دهد و ما بعد از این گرفتاریم، گرفتار همین دوستها، دوستهاى جاهل و دشمنان عاقل(9ص253)
امام در رابطه با دشمنانى که با صورت اسلامى وارد میشوند نیز معتقد بودند که ممکن است با ظاهرسازى و اینکه میخواهند دیکتاتورى نباشد و –دیکتاتورى عمامه و عصا پیش نیاید وارد شده و همان حرفهائى را که به آنها تزریق کردهاند و دیکته نمودهاند را پس دهند.
لذا به جامعه اسلامى –میفرمودند شما از این به بعد مبتلا به این مسائل هستید و باید به هوشمندى و با مطالعه و با مشورت بین خودتان افرادى را که میبینید یا به اسم آزادى که آزادى خاص و دلبخواهى است و یا به اسم دموکراسى و امثال ذلک الفاظ جالبى که در هیچ جاى دنیا معنایش پیدا نشده است و هرکس براى خودش معنائى میکند در این طور چیزها گرفتار هستید و شما باید به کمال توجه مقابله کنید(9ص183)
دوم جریانى که در قالب روشنفکرى وارد شده و ولایت فقیه را فاجعه معرفى میکند و آنرا ارتجاع مینامد.
امام نسبت به این دسته از روشنفکران مى فرمودند که این روشنفکرهاى ما-نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه؟
آنها ولایت فقیه را ارتجاع میدانند. براى اینکه یک طرح اسلامى است و آنها از اسلام مى ترسند و اسلام را ارتجاعى میدانند و چون جرئت نمیکنند به اسلام بگویند ارتجاعى است.
با این بیان که اینها میخواهند ما را به 1400 سال پیش برگردانند. مقصود خود را بیان میکنند، هر کلمه ارتجاع که میگویند اگر دلشان را بشکافید برمیگردد به اینکه اسلام ارتجاعى است، اینها خدا را مرتجع میدانند. (10/155)
باید از همینهائى که در ایران هستند و به اسم روشنفکر یا به اسم نویسنده و امثال ذلک هستند و خرابکار هستند این برچسبها را قبول کنیم. چاره نیست که ما تحمل کنیم بر چسب ارتجاع را ما ارتجاعى هستیم که دست خائنان را از مملکت قطع کردیم و ما ارتجاعیون آزادى را به مملکت برگرداندیم. و ما ارتجاعیون استقلال را به مملکت خودمان برگرداندیم. ما ارتجاعیون آزادى به همه
قشرها دادیم.(10/125)
این ارتجاعى بود که دست خیانتکارها را از این مملکت برید و اینها این مسئله را ارتجاعى میدانند. این ارتجاعى بود که شما را به سرنوشت خودتان حاکم کرد (10/156)
انگیزه مخالفت جریانها با ولایت فقیه با آنچه که از صحیفه نور برداشت میشود عبارتست از اینکه دشمنان چه آنهائى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و چه آنهائى که در قالب روشنفکرى به ابراز وجود میپردازند هدف اصلى و اساسیشان مخالفت با اسلام است و دوستان ناآگاه نیز چه آنهایى که ظاهر اسلامى دارند و چه آنهایى که روشنفکرند با هدف پیروى از مناسبات دنیا و غربگرائى و تبعیت از اندیشههاى آنها به مخالفت برمیخیزند.
حضرت امام در مقابل هر چهار دسته از این دو جریان ایستاده و ضمن دفاع محکم و متین از ولایت فقیه، مردم و جامعه را مخاطب قرار داده و به روشنگرى میپردازند و در عین حال چهره مخالفین را نیز میشناسانند.
امام در مقام دفاع از ولایت فقیه میفرمایند ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. و همان ولایت رسولالله است.(10/26):Sham:
پیغمبر اکرم(ص) که از دنیا میخواست تشریف ببرد تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشینها تعیین امامت امت را هم کردند، به طور کلى این امت را به خود وانگذاشتند که متحیر باشند براى آنها امام تعیین کردند رهبر تعیین کردند تا ائمه هدى سلامالله علیهم بودند.
آنها بودند و بعد فقها، آنهائى که متعهدند، آنهائى که اسلامشناسند، آنهائى که زهد دارند، زاهدند، آنهائى که اعراض از دنیا دارند، آنهائى که توجه به زرق و برق دنیا ندارند آنهائى که دلسوز براى ملت، آنهائى که ملت را مثل فرزندان خودشان مىدانند آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این ملت(10/174)
فقیه نمیخواهد به مردم زورگوئى کند اگر یک فقیه بخواهد زورگوئى کند این فقیه دیگر ولایت ندارد.:Sham:
در اسلام قانون حکومت میکند پیغمبر اکرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند.
خداى تبارک و تعالى میفرماید که اگر چنانچه یک چیزى برخلاف آن چیزى که من میگویم تو بگوئى من ترا اخذ میکنم و وتینت را قطع میکنم به پیغمبر میفرماید که اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و شخصى بود که از او میترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند. اگر او شخصى دیکتاتور بود آنوقت فقیه هم میتواند باشد، اگر امیرالمؤمنین سلامالله علیه یک آدم دیکتاتورى بود آنوقت فقیه هم میتواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتور در کار نیست مىخواهیم جلو دیکتاتورى را بگیریم ولایت فقیه، ولایت بر امور امت که نگذارد این امور از مجارى خودش بیرون برود، نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهورى که مبادا یک پاى خطائى بردارد.
نظارت کند بر همه دستگاهها (10ص29) آنقدر به ولایت فقیه اثر مترقى بار است که در سایر این موارد که شما ملاحظه مىکنید معلوم نیست مثل آنها باشد یک نفر آدمى که همه جهات اخلاقیش و دیانتیاش و علم و عملش ثابت است پیش ملت و خود ملت این را تعیین میکنند، این نظارت مىکند بر اینکه مبادا خیانت بشود. (10ص155)
فقیه ناظر بر این است که اجراى قانون بکنند، خلاف نکنند. نه اینکه مى خواهد خودش یک حکومتى بکند میخواهد نگذارد این حکومتهایى که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمیگردند به طاغوتى و دیکتاتورى میخواهد نگذارد بشود-زحمت براى اسلام کشیده شود. (10ص53)
امام درباره اصل ولایت فقیه در قانون اساسى میفرمایند. در این قانون اساسى که اینقدر احتیاط کارى هم شده، آقایان هم اینقدر احتیاط کارى کردهاند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبرههائى را. (11ص38):Sham:
اینکه در قانون اساسى یک مطلبى ولو به نظر من یک قدرى ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان براى اینکه خوب دیگر خیلى با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقدارى کوتاه آمدند.
این که در قانون اساسى هست این بعضى شئون ولایت فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه و از ولایت فقیه آنطورى که اسلام قرار داده است به آن شرایطی که اسلام قرار داده است هیچکس ضرر نمیبیند... ولى امر اگر یک کلمه، یا یک قدم برخلاف بردارد آن ولایت را دیگر ندارد. با همین مادهاى که در قانون اساسى است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را میگیرد. (11ص133)
امام میفرمایند:
ولایت مطلقه که از جانب خدا به نبى اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهى است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد و اختیارش از چهارچوب احکام فرعیه الهیه
فراتر است چرا که اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهى باشد باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی(ص) یک پدیده بیمعنى و محتوا باشد چونکه هیچکس نمیتواند ملتزم به پیامدهاى آن باشد مثل خیابانکشى که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است، در چهارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامى به جبههها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا و منبع احتکار در غیر دو سه مورد-گمرکات و مالیات- و جلوگیرى از گران فروشی، قیمت گذارى و جلوگیرى از پخش مواد مخدر و منبع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن...
حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله صلىالله علیه و آله و سلم است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است حاکم میتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که قرار باشد در صورتى که رفع بدون تخریب نشود خراب کند حکومت میتواند- قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است در موقعى که آن قرار داد مخالف- مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و میتواند هر امرى را چه عبادى یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهى است در مواقعى که مخالف کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند (20ص170)
امام در مقام روشنگرى و هدایت مردم و شناساندن چهره مخالفین به مقابله با این جریان برخاسته و زوایاى مختلف آن را نشان میدهند و میفرمایند:
اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند تا این محراب و منبر هست و تا این خطابهخوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار مسملین و این جوانها هستند-نمیتوانند کارى بکنند(10ص26) اینها از ولایت رسولالله میترسند شما-بدانید که اگر امام زمان سلامالله علیه حالا بیاید باز اینها مخالفند با او. (10ص26)
اینها اگر یک رئیس جمهور غربى باشد همه اختیارات دستش بدهند هیچ مضایقه ندارند و اشکالى نمیکنند (10ص53)
همین آقایانیکه فریاد میزنند که باید دموکراسى باشد باید آزادى باشد همین آقایان مینشینند دور هم و یک چیزى پیش خودشان میگویند و میخواهند تحمیل کنند به یک ملت اینها از نظارت فقیه در امور میترسند. میگویند قدرتمند می شود فقیه که قدرتمند شد هرج و مرج میشود لیکن مضایقه ندارند که مثلاً یک قدرتى دست نخستوزیر باشد. یک قدرتى دست رئیس جمهور باشد ممکن مسلم نباشد، غربى باشد، هرچه میخواهد باشد (10ص34)
این آقایانیکه میروند سراغ اینکه ببینیم چطور یک چیزى باشد. پسند غرب باشد.
پسند غرب این است که ما همه چیزمان را تقدیمشان بکنیم و بیچون و چرا. این، پسند غرب است اگر آقایان این را میخواهند این پسند ملت ما نیست. و اگر آقایان یک چیزى خیال میکنند که در غرب خبرى است بدانند که در غرب خبرى نیست جز جنایت، جز خیانت، من ملتشان را نمیگویم، الان غرب یعنى دولتهایشان در هر صورت من خواهش میکنم از این آقایان از اینهائى که یا روشنفکرند و یا خودشان را به روشنفکرى میزنند که اینقدر با سرنوشت یک ملت بازى نکنند. (10ص193)
به حرفهاى آنهائیکه برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید.:Sham:
شما نترسید از این چهار نفرى که نمیفهمند اسلام چه است، نمیفهمند فقیه چه است، نمیفهمند ولایت فقیه یعنی چه، آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است آنها اسلام را فاجعه میدانند نه ولایت را. (9ص248)
ما فرض میکنیم که فاجعه است، این فاجعه را ملت میخواهد، شما چه میگوئید؟
این فاجعه ولایت فقیه را ملت ما میخواهند، بیائید سئوال بکنیم.(9ص253) من به همه ملت به همه قواى انتظامى اطمینان میدهم که امر دولت اسلامى اگر، نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد آسیبى بر این مملکت وارد نخواهد شد، گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى و نترسند از ولایت فقیه، ولایت فقیه که آنطور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرمودهاند به کسى صدمه وارد نمیکند. دیکتاتورى به وجود نمیآورند. کارى که برخلاف مصالح مملکت است انجام نمیدهند. کارهائى که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگر برخلاف مسیر ملت و برخلاف مصالح کشور انجام دهد فقیه کنترل میکند جلوگیرى میکند، شما از اسلام نترسید از فقیه نترسید از ولایت فقیه نترسید. (9ص171)
اینها یک چیز دیگرى میخواهند نه رژیم باشد و نه اسلام باشد یک جمهورى دمکراتیک، دمکراتیک آن هم به معنایى که در غرب وارد کرده، اینجا، به آن معنایى که حتى در غرب است. (9ص252)
این روشنفکرهاى ما نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه (10ص138)
اسلام الان غریب است نمیشناسند اسلام را، احکام اسلام را نمیدانند اسلامشناسهاى ما هم اسلام را نمیشناسند وقتى نشناختند خیال میکنند که اگر چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتورى است و اگر چنانچه فقیه در کار نباشد دیگر هر که میخواهد باشد اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالى به آن ندارند، فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم براى این است که از اسلام میترسند، بعضى هم گول خوردهاند بعضى هم معتمدند در این امر. (11ص37)
یک دستهاى که در ظاهر اظهار اسلام میکنند، در ظاهر براى اسلام دعوت میکنند در ظاهر حرف اسلام، قلمهایشان براى اسلام
است لیکن زیرپرده مخالفت با اسلام میکنند در زیرپرده با اینها چه باید بکنیم، کار با اینها بسیار مشکل است (ج10ص286)
دست بردارید:Sham:
از حرفها و از این توطئهها و از این غلط کاریها برگردید به دامن همین ملت (10ص29) قلمهاى شما از تفنگهاى آن دموکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد نطقهاى شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهائى است که آنها به جوانان ما میبندند و تفنگهایى که آنها میبندند، ضررش به اسلام بیشتر است براى اینکه آنجا دشمن معلوم است و شما بصورت مخفى به میدان میآئید قلمهاى شما از سرنیزههاى رضاخان بدتر است براى اسلام و شما مضرتر هستید از رضاخان و محمد رضا براى اسلام برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم میشناختند آنها را، مخالفت میکردند با آنها مقاومت میکردند. شما در پوشش اسلام برخلاف اسلام دارید عمل میکنید (10/27)
آقایان بیدار باشند ملت بیدار باشند این منحرفها در کنار نشستهاند و با هم دارند مجتمع میشوند و میخواهند ملت ما را منحرف کنند و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند.
ولکن بدانید که نمیتوانند و همه آنها با تمام طوائفشان یک عده محدودند، مردم همان مردمند بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند ملت همان ملت است.
بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است.
مدارس علمى همان مدارس علمى است.
خطبا همان خطبا هستند علماى بلاد ما همان علماى بلاد هستند هیچ تزلزلى در آنها حاصل نشده است...بیخود آبروى خود را نبرید.
بیخود هى مقاله ننویسید، بیخود هى صحبت نکنید من توصیه میکنم به شماها اینقدر اجتماع نکنید اینقدر حرف نزنید هر روزى یک چیزى درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریهاى بدهید نه اینها غلط است... بازى نخورید از این حرفهاى نامربوطى که میزنند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه اسلام را از بین ببرند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه این نهضت را از بین ببرند گاهى روحانیتش را از بین بردند، گاهى چه، روحانیون بودند که شما را آزاد کردند حالا قلمهایتان را به ضد روحانیون قلمفرسایى میکنید، شما کجا بودید آنوقت که روحانیون حبس میرفتند. حالا سر درآوردید و حرف میزنید. (10ص32)
سلام دوستان
عرض ادب و احترام
یه سوال از دوستان قسمت احکام دارم
اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد اعمال دینی دیگرش مورد قبول است؟
آیا این اعتقاد که ولایت فقیه ادامه ولایت ائمه معصوم است درست است و کسی که این ولایت را قبول ندار مثل کسی است که ولایت امامان را قبول ندارد درست است؟
با تشکر موفق و پیروز باشید
سلام
از امام صادق علیه السلام نقل است : کسی که منصوبین ائمه علیهم السلام را رد کند امامان را رد کرده است و هرکس امامان را رد کند در حد شرک به خداست .
تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل
موفق در پناه حق
با سلام به دوستان و کسب اجازه از اساتید احکام
دوست عزیز سوال خوبی مطرح کرده اید لذا براي پاسخ بايد به سه مقدمه خوب توجه كنید:
مقدمه اول: در جمهوري اسلامي ايران، غيرمسلمانان و ديگر كساني كه به هر علت ولايتفقيه را قبول ندارند،در حكومتي زندگي ميكنند كه مانند ديگر حكومتهاي مردمي متكي بر آراي مردم است.
مقدمه دوم: مخالفان ولايتفقيه چند دسته اند:
اول) غيرمسلمانان و غيرشيعياني كه مبناي ولايتفقيه را نميپذيرند.
دوم) شيعياني كه ولايت مطلقه فقيه را از روي اجتهاد يا تقليد نميپذيرند.
سوم) كساني كه با پذيرش اصل ولايت مطلقه فقيه، شخص ولي فقيه را قبول ندارند.
چهارم) كساني كه حتي با اعتقاد به صلاحيت شخص ولي فقيه، پارهاي از احكام حكومتي صادره از وي را نادرست ميانگارند.
مقدمه سوم: مخالفت در هر يك از صور بالا دو گونه متصور است:
الف) مخالفت اعتقادي (قلبي)؛ يعني در اعتقاد و بينش خود مسأله را نميپذيرد و آن را صحيح نميداند. چنين مخالفتي فينفسه از ديدگاه اسلام موضوع حرمت نيست و از نظرگاه قانوني نيز جرم به شمار نميآيد.
ب ) مخالفت عملي، اين گونه مخالفت مسلما حرام و جرم است. البته مخالفت عملي نيز اقسام و مراتبي دارد كهحكم هر يك جداگانه قابل بررسي است، ليكن رعايت اختصار ما را از بررسي تفصيلي آن معذور ميدارد.
حكم ولي فقيه براي همه افراد حوزه ولايت او، چه موافق و چه مخالف، نافذ و از ديدگاه اسلام لازمالاجراست.چه واضح است كه اعطاي ولايت با تجويز مخالفت عملي ديگران مستلزم هرج و مرج است در حالي كه مسائلاجتماعي و حكومتي نيازمند وحدت رويه ميباشد و هيچ قانون و نظام سياسي اعم ازا سلام و غير اسلام آشوب،قانونگريزي و دلخواهگزيني را برنميتابد، بنابراين وليفقيه ميتواند در صورت لزوم همگان را به اطاعت در احكاماجتماعي الزام كند.
در نظام جمهوري اسلامي ايران زمينه قانوني و منطقي التزام شخصي افراد به حكم ولي فقيه وجود دارد؛ يعني،چه كسي معتقد بر مشروعيت الهي باشد و چه معتقد به مشروعيت مردمي از طريق تفويض امر و يا قرارداد اجتماعي؛در هر صورت شرايط مقبول و پذيرفته شده براساس هر يك از مباني ياد شده به طور عيني در اين نظام وجود دارد و برپذيرندگان هر يك از آن مباني منطقا لزوم پيروي از ولايتفقيه حكم را ثابت ميكند. لذا حال كه هم الزام ولي فقيه و همالتزام شخصي افراد داراي مباني مشروع و قانوني است ميتوان گفت اطاعت از وليفقيه واجب و مخالفت عملي با اوحرام است. البته مخالفان دسته سوم چنانچه دليل خاصي بر نظر خود دارند ميتوانند آن را در اختيار خبرگان رهبريقرار دهند و همچنين گروه چهارم كه حكم ولي فقيه را صحيح نميدانند بايد ضمن التزام عملي به آن، رأي خود را بهعنوان مشاوره به ولي فقيه منتقل كنند. اما در نهايت اين وليفقيه است كه در آن باره تصميم گيري ميكند.
.
از نظر اختیارات حکومتی، فرقی بین پیامبر (ص) ،امام (ع) و ولی فقیه نیست؛ زیرا مقصود از اختیارات حکومتی، مسائل لازم اجتماعی است که بدون آنها، حکومت قدرت کافی برای پیشبرد اهداف خود؛ یعنی، تأمین سعادت و مصالح جامعه را ندارد.
مقصود از «ولایت مطلقه» نیز، چیزی بیش از این نیست. البته پیامبر (ص) و ائمه (ع)، شؤون دیگری نیز داشتهاند که از اختصاصات آنان بوده است؛ ولی آن مسائل ربطی به حوزه اختیارات حکومتی ندارد. چنان که پیامبر (ص) حق دخالت در شؤون فردی اشخاص را داشتند؛ لیکن ولیّ فقیه چنین حقی ندارد؛ زیرا این مسأله خارج از مسائل اجتماعی و حکومتی است.
اختیارات حکومتی معصومان(ع)
امام خمینی(ره) در این باره میفرماید:
«این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضایل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است؛ لیکن زیادی فضایل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمیدهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولایت و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست، روی عنوانِ «عالم عادل» است». امام خمینی، ولایت فقیه، ص 40، چاپ هفتم، 1377.
ایشان در تبیین مسأله یاد شده، بر این مسأله انگشت میگذارند که فرق است بین «مقامات تکوینی» و «مقامات اعتباری». مسأله ولایت «به معنای زعامت و حکومت»، امری اعتباری است که شارع به افراد دارای صلاحیت واگذار کرده است؛ لیکن هر کس رهبری و حکومت را در دست گیرد - چه معصوم باشد و چه فقیه عادل - باید از اختیارات لازم و کافی مربوط به حکومت و اداره اجتماع، برخوردار باشد. بنابراین در این زمینه، فرقی بین پیامبر(ص) و امام(ع) و ولی فقیه نیست. آنچه فرق هست، در حوزه ولایت تکوینی و مقامات معنوی حقیقی و نیز در توسعه فراحکومتی ولایت اعتباری است. لذا میفرماید:
«برای امام مقامات معنوی هم هست که جدا از وظیفه حکومت است و آن مقام خلافت کلی الهی است که گاهی در لسان ائمه(ع) از آن یاد شده است، خلافتی است تکوینی که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولیامر» خاضعاند».همان، صص 42 - 43.
ایشان در جای دیگر میفرماید:
«[ولایت فقیه] از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد و ... در این موارد معقول نیست که رسول اکرم(ص) و امام(ع)، با فقیه فرق داشته باشد».همان، ص 41.
آنچه باعث شده است که برخی، فرقی بین حوزه اختیارات حکومتی پیامبر(ص) و فقیه تصور کنند، این است که اختیارات بیش از حدی برای پیامبر(ص) در امر حکومت تصور کردهاند؛ در حالی که واقعیت این نیست و اختیارات حکومتی آن حضرت، چیزی فراتر از اختیارات لازم برای رهبری و اداره سالم جامعه نمیباشد. تفاوت آن با دیگر حکومتها، ابتنای آن بر اساس احکام و هنجارهای دینی و مصالح اجتماعی است.
.
]
استناد به یک حدیث در بحث خطیر ولایت فقیه و حکومت اسلامی کار صوابی به نظر نمیرسد . در عین انکه چشم بستن به روی دلایل عقلی ،نقلی در این زمینه نیز باز هم کاری ناصواب است.
_ استناد به روایات اولا باید اسناد ان مورد بررسی قرار گیرد که باید گفت اسناد چنین روایاتی از قوة کافی برخوردار نیست.
_ با فرض قوة اسناد ،از جهت دلالت قابل خدشه است زیرا روایات این چنیننی ناظر به قیام هایی است که یا خود را به ائمّه نسبت می دادند و یا خود را نایب خاص امام و یا خود امام معرفی میکردند و ادعای مهدویت داشتند،که این روایات درست رد به همه این قیام ها ست.
_ لازمه پذیرش این احادیث ضعیف، تالی فاسدی در پی دارد و آن تعطیلی احکام اجتماعی دین است . و اینکه دین فقط جنبه فردی پیدا کند. احکام اجتماعی مثل اجرا حدود ،دیات، امر به معروف و نهی ازمنکر، جهاد و .... به فراموشی سپرده شود که این مطلب نقض غرض و حکمت الهی است و با ماهیت اسلام کاملا ناسازگار است.
علاوه بر آیات ،چون استناد به روایت نمودید باید بگویم روایات بسیار زیاد دیگری بر ولایت غیر معصوم در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام وجود دارد که نمی توان از آن گذشت.
امام صادق علیه السلام: من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما؛منظور از شخص آگاه به حلال و حرام همان فقیه است.
ادامه حدیث؛ فانّی قد جعلتم علیه حاکما؛من او را حاکم بر شما قرار دادم.
روشن است امام شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده است بلکه به صورت عام منصوب نموده است.
و باز در همین روایت ؛ فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخفّ بحکم الله و علینا ردّ و الرادّ علینا کالرّاد علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله؛ هر سه اصول کافی ،ج1،ص67.
البته روایات بسیار دیگری نیز وجود داردکه از باب اختصار زکر نمیشود.
آیتالله حسینعلی منتظری ولایت فقیه جامع الشرایط را تایید میکند ولی ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک میداند.
این افراد نه معنای شرک را متوجه شده اند و نه معنای ولایت را.
اگر قرار باشد ولایت مطلقه فی نفسه شرک باشد باید حد اعلای آن که در وجود مطهر پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» بوده مصداق اتم شرک بوده باشد.آیا کسی ملتزم به چنین سخنی هست؟
برای روشن شدن مطلب به این لینکها مراجعه بفرمائید:
سلام دوستان
عرض ادب و احترام
از دوستان کارشناس تقاضا دارم ولایت مطلقه فقیه را به صورت روان و ساده یک توضیح بدهند
خواهشا روان و ساده برای مخاطب عام می خواهم
با تشکر
با سلام و احترام
قرآن كريم، هر ولايتى غير از ولايت خدا را به عنوان ولايت طاغوت معرفى مى كند و مى گويد: هر كسى كه تحت ولايت خدا نباشد، تحت ولايت طاغوت است
يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولى الأمر منكم فإن تنازعتم في شىءفردّوه إلى اللّه و الرّسول ... (النّساء: 59)
اى ايمانآوردگان، خدا و پيامبر و صاحبان امر از ميان خودتان را اطاعت كنيد. پس اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.
بىترديد، نزاعى كه در اين آيه مطرح شده است شامل تمام منازعات و اختلافاتمىشود؛ خواه اختلاف در ثبوت يا عدم ثبوت چيزى باشد، و يا تنازعى باشد كه از سلب حقوق معيّن شخص يا اشخاصى نشأت گرفته است، يا منازعه بين دو طايفه باشد كه به قتل و امثال آن منجر شده است. درهرحال، مرجع اينگونه منازعات، عموما رهبر و حاكم است نه قاضى؛ به خصوص كه اين مطلب در آيه به دنبال بيان وجوب پيروى از پيامبر و اولى الامر آمده است. پيروى از پيامبر و اولى الامر، فى نفسه، گردن نهادن به اوامر آنان به عنوان زمامدار است و هرگز مراد از اطاعت آنان، اطاعت از احكام الهى نيست، زيرا اطاعت از احكام الهى همان اطاعت از خداوند است نه اطاعت از پيامبر و اولى الامر. به همين جهت، اگر كسى نماز را، به نيّت اطاعت از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا امام عليه السّلام به جا آورد، نمازش باطل است. بلى، شك نيست كه اطاعت از آنان در امور مربوط به حكومت، پيروى از خداوند نيز هست، زيرا خداوند، خود فرمان به اطاعت آنان داده است.
آنگاه در آيه بعد مىفرمايد:
ألم تر إلى الّذين يزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إليك و ما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا إلى الطّاغوت و قد امروا أن يكفروا به ... (النّساء: 60)
آيا نديدى كسانى را كه مىپندارند به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده است ايمان آوردهاند، ولى مىخواهند طاغوت را به داورى ميان خود برگزينند، حال آنكه فرمان داده شدهاند كه به او كفر ورزند .
آیا در زمان غیبت امام زمان( عج) نزدیک ترین اشخاص به پیامبر و ائمه طاهرین ، ولی فقیه جامع الشرایط نیست؟که اگر هست ، سر باز زدن از ولایت او یعنی به ولایت طاغوت سر نهادن. اگر ولایت او در همه امور نافذ نباشد، اطلاق آیه اولی الامر زیر سئوال می رود.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=114590
احسنت:ok:
با سلام راجع به نظر دوست عزیز که سراغ بهترین مرجع رفتند و از این جهت بسیار میتواند روشنگر باشد چند نکته را عرض میکنم .اول اینکه در آیه 59 سوره مبارکه النساء ابتدا به ساکن این عبارت آمده "يا أيّها الّذين آمنوا" جای تامل است که گفته شده "ای کسانی که ایمان آوردید" براستی این عبارت چه مفهومی را میرساند؟ ما فرض میگیریم فرمایش دوستان و برداشت از این آیه به نفع ولایت فقیه درست باشد که در اینصورت این الزام به کسانی شده که ایمان آورده اند و برای آنها الزام آور است این در حالیست خدا از عبارت "يا أيّها الناس" یعنی "ای مردم" هم در قرآن استفاده کرده است براستی حکومت و حکم حکوتی فقط مومنان را شامل میشود و در یک جامعه همه مومن هستند؟آیا در یک جامعه کافر مسلمان مسیحی یهودی و ... وجود ندارد؟ آیا این افراد شامل ایمان آورندگان که در این آیه آمده میشوند؟ .
و اما مسئله دوم اینکه در ادامه آیه آمده از این سه گروه اطاعت کنید و اگر در امرى نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد ,خوب اینجا سوال پیش میاید این خطاب به کدام گروه بوده؟ یعنی زمانی که با چه کسانی نزاع واختلاف پیدا کردید به خدا و رسول مراجعه کند؟ این اختلاف با چه کسی ممکن است بوجود بیاید؟ با خدا ؟ با رسول؟ یا با صاحبان امر از بین خودتان؟ اینطور برمیاید که مراد دسته سوم یعنی صاحبان امر میباشد خوب طبق نظر طرفداران ولایت فقیه احتمالا صاحبان امر شامل امام و ولی امام معصوم میشود خوب اگر اینطور باشد پس نتیجه میگیریم امکان اختلاف با امام معصوم و البته جانشین او ممکن است ,سوال پیش میاید آیا انسان با امام معصوم اختلاف پیدا میکند و برای حل این اخلاف باید به خدا و رسول مراجعه کند ؟ آیا امام خود نماینده خدا و رسول نیست؟ و اگر این اختلاف با جانشین امام پیش بیاید آیا خود امام نمیتواند نقشی در حل این اختلاف داشته باشد؟ این مطالب برای من هم سوال هست خوشحال میشم بیشتر باهم بحث کنیم .موفق و پیروز باشید :Gol:
سوالات و شبهات حضرتعالی را با تمسک به تفاسیری از آیات الهی پیگیری می کنم
اولا آیات ابتداء به ساکن بسیار در قرآن داریم و این اصلا ارزشی برای طرح سوال ندارد
ثانیا در معنای شیء (چیز)در فرهنگ لغات چنین آمده است
الشيء في الأصل مصدر كالمشيئة، و يطلق على كلّ ما يصحّ أن يطلب، فيشمل الواجب فانّه مطلوب لكلّ موجود، و سائر الموجودات الممكنة.
. قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ- 6/ 19.
فاللّه تعالى مصداق من مصاديق الشيء المتوقّع شهادته.
. فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ- 2/ 29.
. قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ- 13/ 16.
. وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً- 48/ 21.
فيشمل كلّ معلوم و مخلوق و مقدور.
فالشيء يطلق على كلّ ما يشاء من موضوع أو حكم أو عمل. كما أنّ الموجود يطلق على كلّ ما يوجد. و الثابت على كلّ ما ثبت في نفسه. از معنای کلمه شیء معلوم میشود که این کلمه بر کوچکترین مسئله اطلاق میشود
ثانیا درباره اینکه خطاب یا ایهاالذین آمنوا آیا شامل یا ایهاالناس هم خواهد گردید نیز به تفسیر زیر توجه فرمائید
اولا- اين خطاب يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا نه از جهت اختصاص ولايت است نسبت بمؤمنين زيرا خداوند و رسول و اولى الامر ولاية كليه دارند بر جميع اهل عالم بلكه براى اينست كه مؤمنين می پذيرند و زير بار ولايت ميروند و غير اينها قبول نميكنند و از اين بيان معلوم ميشود كه هر كه قبول ولايت نكرد از ربقه مؤمنين خارج است چه كافر باشد يا اسم اسلام بر خود گذارد.
و ثانيا- كلمه أَطِيعُوا اللَّهَ گذشت كه امر مولوى نيست و اعمال مولويت در آن نشده و نميشود زيرا تسلسل لازم ميآيد و محال است بلكه امر ارشادى است بحكم عقل كه عقلا واجب است اطاعة خداوند زيرا خالق و رازق است و هر فيضى بهر كسى ميرسد از فياض على الاطلاق است، و همچنين اطاعت رسول بحكم عقل واجب است لذا فرمود وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ زيرا آنچه ميفرمايد از جانب خدا است وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى النجم آيه 3 و 4، سهو و نسيان و خطاء و اشتباه در او راه ندارد معصوم است از كليه معاصى و از اين نوع عوارض لذا عقل اطاعت او را عين اطاعت حق ميداند.
_____________________________
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج4، ص: 115
ادامه ...
در غاية المرام چهار حديث از طرق عامه و چهارده حديث از طرق خاصه از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده احاديث مفصل مبسوطى كه اولى الامر كيانند و در بحار و ساير كتب اخبار مثل كافى و فقيه و تهذيب و غير اينها متعرض شدند كه ذكر آنها كتاب مفصلى ميشود و از حد تواتر بالا ميزند و ما بذكر يك جمله كوتاهى از حديث جابر بن عبد اللَّه انصارى كه از صحابه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است از باب نمونه متعرض ميشويم:
از ابن بابويه مسندا از جابر روايت ميكند كه گفت
(لما انزل اللَّه عز و جل على نبيه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قلت يا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذين قرن اللَّه طاعتهم بطاعتك فقال (ص) هم خلفائى يا جابر و ائمة المسلمين من بعدى اولهم على بن ابى طالب (ع) ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسن ثم محمد بن على المعروف فى التوراة بالباقر ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرأه منى السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم على بن موسى ثم محمد بن على ثم على بن محمد ثم الحسن بن على ثم سميّي و كنيّي حجة اللَّه فى ارضه و بقيته فى عباده ابن الحسن ابن على ذاك الذى يفتح اللَّه تعالى ذكره على يديه مشارق الارض و مغاربها ذاك الذي يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لا تثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن اللَّه قلبه للايمان انتهى المقصود من الحديث)
، با اين همه احاديث ديگر جاى صحبت بر احدى باقى نميماند و الحمد للَّه.
____________________________________________
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج4، ص: 116
ادامه ...
با سلام خدمت شما رحیق مختوم عزیز
با تشکر از جواب شما چند نکته در ذهنم آمد که متذکر میشوم
اول اینکه شما فرمودید (اولا آیات ابتداء به ساکن بسیار در قرآن داریم و این اصلا ارزشی برای طرح سوال ندارد) خوب آیا این فرق در خطاب ها بی دلیل بوده و چون بسیار آمده ارزش سوال را از بین میبرد؟ در ضمن من قبل از این هم با این عبارات از هم کیشان شما مواجه شدم که برای سوال و فکر هم شرط قائل میشوید و وقتی میگویم مثلا آقای طالقانی گفته زنان در حجاب آزادند میگویید این جز احکام عملیه است و باید به مرجه اصلح مراجعه شود کلا این ایراد بزرگ فقه است که این چنین از قرن 5 و 6 به بعد به جان اسلام افتاد و تا کسی حرف نوعی میزد بی درنگ برچسب مرتد به آن میچسباند و راه فکر و اندیشه را میبست این در حالی است که در قرآن هیچ کیفری برای ارتداد و حتی توهین به پیامبر هم نیست بلکه برعکس میگوید تو مثل آنها نباش آنها جاهلند و در جای میگوید "و کسانی که ایمان آوردند و کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و باز کافر شدند خدا دیگر آنها را نمیبخشد" به راستی اگر اسلام دین حق است چه ترسی وجود دارد و همه باید خود ایمان بیاورند و ایمان اجباری نیست البته نا گفته نماند من منکر فقه نیستم ولی به قول بزرگی مسائل حقوقی 4% درصد قرآن را تشکیل میدهد ولی متاسفانه این مقدار 96% شده امروز.آقای طباطبایی نیز در جلد 10 تفسیرشان میگویند یک شخص میتواند به دروس حوزه را به پایان برساند در آنها متخصص شود و در آنها اجتهاد کند و در عمرش این کتاب را نخوانده باشد (یعنی قرآن )و جلدش هم باز نکرده باشد و می گویید این دروس طوری طراحی نشده که نیاز به این کتاب داشته باشد. خوب پس میبینیم این سخن از شخصی که اولین تفسر را نوشته صادر میشود که تاییدی بر سخن من میباشد.
در مورد شی فکر میکنم حرف شما درست است.
در مورد فلان چیز که در تفسیر آمده تفسیر ریشه قدسی ندارد و از انسان صادر میشود و برداشت دو مفسر میتواند متفاوت باشد .
در مورد روایت هم اول باید با علم رجال ثابت شود و نمیشود نظیر کاری که آقای خمینی در کتاب ولایت فقیه کردند با دو روایت بگوییم حکومت برای فقها رزرو شده است البته ایشان هم در پاریس اینها رو نگفتند و از حق ملت و حکومت شبیه فرانسه و ... حرف زدند و وقتی به قدرت رسیدند پای مصلحت را برای نفاق خود وسط کشیدند.
در ضمن ما دریایی از روایات داریم که تقریبا هر چیزی میشود از آن درآورد .همین بحار را ببینید چیزهایی دارد که اصلا انسان تعجب میکند یا همان کافی از 16 17 هزار روایت بزرگی با گشاده دستی 2000 هزار روایت درست از آن در آوردند.
در مورد آیه هم یک نکته اینکه این آیه در زمانی که امامی نبوده نازل شده خوب نمیشود که بگوییم خوب حالا که پیامبر هستند و این قسمت از آیه به شما ربطی ندارد و برای نسل آینده است! این قسمت از آیه برای مردم آن زمان چه مفهومی داشته ؟ در این مورد تفسیر آقای مهندس عبدالعلی بازرگان مرجع سخن من است که فایل تفسیر آین آیه را از اینجا دریافت کنید . و نکته دوم اینکه آیات بعدی راجع حل اختلاف و داوری است نه حکومت !
با تشکر و خوشحال میشوم باز هم از نظراتتون استفاده کنم.
سلام ایا دستور ولی مسلمین معصوم هست؟؟ ایا هم چنین دستور مراجع عظام معصوم هستند؟؟
اگر منظور شما این است که ایا ولی فقیه و مراجع تقلید معصوم هستند یانه ؟ در پاسخ می توان بیان داشت خیر هیچ یک از آنها معصوم نیستند و طبق روایات و احادیث معصومین (ع)، عصمت فقط منحصر در 14 نفر- پیغمبر (ص) و حضرت زهرا (ع) و 12 امام شیعه – است. بنابراین، ولی فقیه و مراجع تقلید در زمره معصومان نیست. اما طبق آیات و روایات در زمان غیبت امام عصر (ع) اطاعت از ولی فقیه واجب و لازم است. امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه(فقیه) بر اساس حکم ما حکم نماید هرکس از او پیروی نکند حکم خدا را سبک شمرده است و مخالفت با ما کرده است و مخالفت با ما، مخالفت با خداست که در حد شرک است.
حال در پاسخ تفصیلی لازم به ذکر است که:
عصمت یعنی مصونیت از گناه، انحراف و خطا. تحقق عصمت به عنایت خدا است، ولی نه بدان معنا که از معصوم سلب قدرت شده و توانایی ارتکاب گناه را ندارد و یا کمبودی در وجود اوست و فاقد نیروی شهوت و غضب است، بلکه تحقق آن به اختیار و با به کار گرفتن عوامل باز دارنده از گناه به توفیق پروردگار است.
حال این سؤال پش می آید که اگر ولی فقیه معصوم نیست چرا باید از او اطاعت کرد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا، باید بدانیم که لزوم تشکیل حکومت به عصر پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) اختصاص نداشته است؛ بلکه درهر عصری بر مسلمانان واجب است حکومت تشکیل دهند و امور اجتماعی خود را به بهترین شکل اداره نمایند. در تاسیس حکومت بی شک هر انسان عاقلی می داند که رهبری جامعه را باید به شخصی سپرد که با تقوا، ایمان، مدیر، مدبر ... باشد.
لزوم حکومت را می توانید طبق آیات قرآن کریم که به انسان ها سفارش شده است مورد بررسی قرار دهید از جمله آیات: آل عمران/ 104، الحجرات و انفال / 60 و مائده / 33 و مائده/ 38 ... و آنگاه که حکومت تأسیس شد طبق آیات قرآن که می فرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الأمر [اوصیاى پیامبر] را!»[1]، باید بعد از اطاعت از پیامبر خدا از اولوا الامر اطاعت کرد. به گفته اکثر مفسران معنای اولوا الامر این است که بعد از پیغمبر (ص) باید از امیرمومنان وائمه اطهار تبعیت کرد و در عصر غیبت باید به ولی فقیه جامع الشرایط برای اداره کشور رجوع کرد. لذا در زمان غیبت امام عصر ما وظیفه داریم حکومت تشکیل دهیم و وظیفه داریم از ولی فقیه تبعیت نماییم.
امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه(فقیه) بر اساس حکم ما حکم نماید هرکس از او پیروی نکند حکم خدا را سبک شمرده است و مخالفت با ما کرده است و مخالفت با ما، مخالفت با خداست که در حد شرک است.[2]
سؤال دیگری که شاید به ذهن خطور نماید، این است که اگر ولی فقیه در سرپرستی جامعه دچار اشتباه و لغزش شد چه باید کرد؟
عرض می کنیم که با توجه به شرایطی که برای رهبری وجود دارد، مانند این که 1. باید مؤمن، عادل، متقی باشد. 2. فقیه اسلام شناس و آگاه به مسائل زمان باشد. 3. باید توانایی و حسن تدبیر داشته باشد. 3. حاکم اسلامی باید از صفات زشتی چون: حرص، بخل، طمع، جاه دوستی، سازشکاری و سست رایی منزه باشد ...، ضریب اشتباه به حداقل کاهش می یابد. این مسئولیت چنان سنگین است که هر کس تاب و تحمل عمل کردن به آن را ندارد، مگر کسی که خود را از درون ساخته باشد و ارتباط خود را با خدای متعال در حد اعلی ارتقا بخشد تا بتواند چنین مسئولیت خطیر و مهمی را انجام دهد. لذا تحمل چنین مسئولیتی از انسانی بر می آید که تا حیطه عصمت و پاکی هدایت شده است. امیر المومنین (ع) می فرماید: شما به تجربه دانستید که سزاوار نیست فردی که زمام حکومت بر ناموس و خون (جان) مردم، در آمدهای عمومی مسلمین، احکام اسلام و رهبری مسلمین را در دست می گیرد، بخیل باشد و گرنه چشم طمع و حرص به اموال مردم می دوزد؛ نباید جاهل باشد و گرنه با نادانی خود آنها را گمراه می کند؛ نباید بد اخلاق و تند خو باشد و گرنه با بد اخلاقی خود آنها را از خویش می دور می کند؛ نباید از دولت های توانمند که دست به دست می شوند بترسد و گرنه با گروهی همراهی می کند و دیگران را وا می گذارد؛ نباید اهل رشوه گرفتن باشد وگرنه حقوق مردم را ضایع می کند و حکم شرع را مورد لزوم بیان نمی کند و نباید سنت رسول خدا را تعطیل کند و گرنه امت را تباه می سازد.»[3]
بنابراین احتمال لغزش و اشتباه ولی فقیه در اصول و ارزش های دینی و اسلامی و حکومتی در حداقل ممکن است و چنین رهبری با ویژگی های منحصر به فرد هیچ گاه از او انتظار خطای فاحش نمی رود.
پی نوشت ها:
[1] نساء، 59.
[2] وسایل الشیعه، ج 1، ص 67، شیخ حر عاملی.
[3] نهج البلاغه، خطبه 131.
از كجاي اين حديث عدم تشكيل حكومت اسلامي را استنباط كرده ايد؟
اين حديث مختص به سدير است و در پاسخ به سوالي است كه پيرامون قيام در ان زمان گرفته چون ياراني نداشته اند.
در پايان نوشته اي چون هيچ كدام را تاييد نمي كنم
اين استدلال از كجاي حديث برداشت مي شود؟
بله آن پرچم نسبت به حكومت حضرت حجت طاغوت است يعني نمي تواند آن عدالت را در جامعه ترويج كند
هر حكومتي نسبت به حكومت امام زمان حكومت ظلم است.
اما دليل نمي شود كه شمع كوچكي از آن عدالت را نيز روشن نكنيم
شايد سفياني آمده باشه
اين حديث چه ارتباطي به اطاعت از ولي فقيه دارد؟
نظر استاد بزرگوارم كاملا مورد تاييد مي باشد
لوازم تشكيل حكومت مقبوليت عمومي و داشتن ياران مكفي است
در ضمن امربه معروف در صورت داشتن اثر واجب است
سلام علیکم.
کاشکی این موضوع ادامه پیدا میکرد و رها نمیشد.سؤال من این است که چرا رسانه در این زمینه کم کاری کرده است؟چرا مناظره ای بین مخالفین و مدافعین نظریه ولایت فقیه در تلویزیون یا حداقل رادیو گذاشته نمیشود تا عده کثیر مردم که در این مورد توجیه نشده اند نیز توجیه شوند؟مانند آن مناظراتی که بین آیةالله حائری و مسیحیت در شبکه قرآن گذاشته میشد.
سلام ببینید اینکه می فرمائید چرا در رسانه ها مطرح نمیشود ایا شما تاکنون در رسانه های امریکا دیده اید که علیه صهیونیسم ها صحبتی زده گفته شود و یا مناظره ای بر گزار شود شما جایگاه ولایت فقسع را با افراد عامی مقایسه نکن ولی فقیه هم جایگاه دینی دارد هم سیاسی که هر کدام دارای قواعدی است
مساله ای که مقام معظم رهبری مطرح کردند تحت عنوان کرسی های نظریه پردازی یا آزاد اندیشی یک مصداقش همین موضوعات است
باید بحث شود البته در یک فضای علمی و با اطلاعات کافی
در کل ولی ما معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند. و طبق نظر ایشان در زمان غیبت باید به مراجع معظم رجوع کنیم.
سلام علیکم
توجه به دو نکته ضروری است:
1) درکی که غالب مردم کشور از ولایت فقیه دارند درک قابل قبولی از ولایت فقیه برای عموم است. شکر خدا غالب مردم هم دغدغه با ولی امر هستند. بلکه این خواص می باشند که باید در عمل خود را با ولایت فقیه همراه سازند.
اصلا عموم مردم هیچ یک از منافع خود را در تضاد با قدرت ولی فقیه نمی دانند زیرا که همه قدرت ولی فقیه در راستای اسیفاء حقوق عامه مردم است. چرا باید با آن مشکل داشته باشند؟! این خواص و صاحبان قدرت هستند که وقتی ولی فقیه جلوی زیاده خواهی و یا انحرافشان را از تفکر صحیح اسلامی می گیرد با آن مشکل پیدا می کنند.
همچنان که در عصر ائمه معصومین علیهم السلام این خواص از سیاسیون و یا بدعتگذاران بودند که با آنها را روی بر نمی تافتند.
2) طرح مباحث تخصصی ولایت فقیه در رسانه های عمومی ایجاد شبهه نموده و لذا جایش آنجا نیست. جای این مباحث در کرسیهای آزاد اندیشی است بدون آن که انعکاس در رسانه ها پیدا کند.
موضوع ولایت فقیه نیز همانند سایر مباحث دینی باید یک مبحث شیرین برای گفتگو باشد؛اما طرز فکر مردم به جایی رسیده که آن را بیشتر یک موضوع سیاسی و ترس آور میدانند؛خب با توجه به بیانات شما اینطور به نظر میرسد که علمای به نام،قادر به رفع شبهات پیرامون این نظریه نیستند؛در صورتی که چنین نیست.وقتی ایشان میتوانند احادیثی را که ظاهرا مخالف این نظریه است،رفع شبهه کنند،دیگر چه ترسی از رسانه ای شدن این موضوع باید وجود داشته باشد؟مثلا چه اشکالی دارد اگر در برنامه هایی همچون "سمت خدا" و "زلال احکام" به این موضوع نیز پرداخته شود؟اساتیدی نیز وجود دارند که در سخنرانی هایشان به اثبات این نظریه از طریق ادلّه عقلانی میپردازند؛اما مشکل اینجاست که در میان سخنانشان حتی یکی از آن احادیث را رفع شبهه نمیکنند.و این که شما فرمودید"درکی که غالب مردم کشور از ولایت فقیه دارند درک قابل قبولی از ولایت فقیه برای عموم است"،شاید این برداشت شما باشد.
درست است؛این عین کلام اهل بیت(علیهم السلام) است:
"فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوام أن يقلدوه"
دوست عزیز،ما که به باطل بودن عقاید امریکایی شکی نداریم.شما چرا ما را با آنها مقایسه میکنید؟ما حرف منطق میزنیم و میگوییم چیزی که حق است چرا نباید رسانه ای شود؟صهیونیسم،خود نیز باطل بودنش را قبول دارد اما در باطلاقی افتاده که قادر به بیرون آمدن نیست و این،ضعف آن را نشان میدهد از رسانه ای کردن چیزی که فرمودید.
بالاخره باید اذعان نمود که طرح نظری مباحث تخصصی باید در محیطهای تخصصی انجام شود. طرح آن در محیطهای غیر تخصصی یا از میران تخصص آنها می کاهد و یا مخاطب عام از آن بهره ای نمی برد و یا اگراین موضوع از جمله مسائل اعتقادی باشد، موجب شک مضر نیز می شود.
درک درست از مسائل جامعه شناسی، موجب تصدیق گفتار فوق است.
اما چیزی که مردم از ولایت فقیه انتظار دارند، ناخدایی کشتی انقلاب به طرف اهداف آن است. آنها کاری به این ندارند که قید مطلقه مثلا در باره ولایت فقیه جامع و مانع چه جیزی است.
محیط اطراف خود را نباید همه جامعه دانست.
برای مردم کارکرد ولی فقیه مهم است. بله رسانه ها اگر می خواهند خدمتی مستقیم به ولایت فقیه بکنند، کارکرد ولی فقیه در رهبری انقلاب را بیشتر برای مردم ملموس کنند.
بیاییم دغدغه های مردم را بهتر بشناسیم!
دیگر باید این را پذیرفت که «کثیرٌ مِنَ النّاس»،پذیرش سخنان در قالب دین را از جانب سخنرانانی با پوشش غیر حوزوی(همچون رحیم پور ازغدی،علی اکبر رائفی پور،حسن عباسی و...)،بیشتر دارند تا علمای حوزه(البته این غیر قابل انکار است که صدا و سیما در حق چنین اساتیدی جفا کرده؛مثلا سخنرانی استاد رائفی پور در رادیو "صدای میقات" با موضوعات مختلفی پخش میشود اما هنوز بسیاری از مردم او را نمیشناسند؛چرا که بیشترین ارتباط را با تلویزیون دارند نه رادیو؛در صورتی که همان استاد در بسیاری از سخنرانی هایشان این موضوع یعنی ولایت فقیه را برای مردم(چه عامه و چه خاصه)باز کرده اند).
اساتید فوق الذکر،آنقدر فن بیان دارند که بتوانند مسائل تخصصی و سنگین دینی را در قالب مطلبی قابل درک برای تمام اقشار جامعه تبیین کنند.از میان روحانیون نیز کسانی همچون حجةالإسلام و المسلمین پناهیان چنین بیان شیوایی را میتوانند از خود نشان دهند.دیگر با وجود این توضیحات،برای من و شاید خیلی های دیگر این سؤال باقی میماند که واهمه صدا و سیما از وارد شدن به این مبحث از کجا نشأت میگیرد؟
ضمنا شک موقعی به وجود می آید که شبهه ای مطرح شود و به آن پاسخ قانع کننده ای داده نشود؛ما که به علم علمای اسلام در رفع شبهه شک نداریم.اگر منظورتان از "بیاییم دغدغه های مردم را بهتر بشناسیم!"این است که دغدغه مردم چیزی غیر از موضوع مذکور است؛پس چرا مأکّداً روی آن دست گذاشته ایم؟اگر قرار است مردم در عقیده به این نظریه به ایمان قلبی برسند خب شروع کنیم،منتظر چه هستیم؟مگر امام(ره) نفرموده اند که "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد"؛خب یکی از این پشتیبانی ها،پشتیبانی از ایمان مردم نسبت به این عقیده است؛غیر از این است؟
سلام
پیروی از ولی فقیه در عصر غیبت بر اساس اصل عقلایی رجوع به متخصص و بر مبنای فرمان الهی خود معصومین علیهم السلام است
والله الموفق
سلام
مگر همين عموم مردم به نظام ولايت فقيه راي ندادند!! چرا حالا بحث ميشود تخصصي؟
اينكه مناظره در اين باره مضر است گوياي اين مطلب مي تواند باشد كه از اساس نظر مردم در اين باره احساسي بوده نه عقلاني
بنده بر اين باورم كه اگر امام(ره) به عنوان مثال نظر بر نظام دموكراتيك اسلامي داشتند مردم هم با همان راي بالا به نظام دموكراتيك اسلامي راي مي دادند.
خب این یعنی اطاعت از ولایت فقیه! هرچه او بگوید. تفکر برای شناخت ولی فقیه است. وقتی شناخته شد دیگر جای سمعنا و اطعنا است! نه سمعنا و تفکرنا و اطعنا!
سلام مجدد
بله اما ولايتي كه مبتني بر شعور ديني باشد نه شور ديني!
اگر واقعا عموم مردم ما ولايتي هستند پس چرا همچنان پابرهنه ها پا برهنه اند؟و ابتدايي ترين مشكلات همچنان باقي است
لذا بدون تفكر و عقلانيت ولايت مورد نظر شما اصالتي ندارد و حقيقي نيست . مگر اينكه بخواهيم مفهوم ولايت پذيري را فقط در مواقع اضطراري مانند جنگ ، آشوب و انقلاب تعريف كنيم
سلام علیکم
آیا ابتدایی ترین مشکلات هنوز باقی است؟!!!
آیا مردم در «آری» گفتن به جمهوری اسلامی شعور نداشتند؟! یعنی اگر شعور می داشتند «آری» نمی گفتند؟ یعنی آنها که «نه» گفتند شعور داشتند؟ مثل سلطنت طلبها، کمونیستها و ایادی خارجی آنها؟ یعنی اینها با شعورند و ماها بی شعوریم؟
آیا اطاعت از ولی امر جز هنگام اضطرار خودش را نشان می دهد؟ در مواقع عادی که مردم زندگی خود را می کنند و اطاعت از خداوند در عمل به احکام شریعت آنها را کفایت می کند!
ظاهرا من و شما از ابتدایی ترین همفکری ها محروم هستیم! لذا ادامه بحث را مصداق جدل می دانم!
السلام علی من اتبع الهدی
بنده هم اصراري به بحث و گفتگو با شما را ندارم
اما انتظار بود حداقل شماكه در مقام پاسخگويي هستيد قدري در نظريات متفاوتِ ديگران كه كافر هم نيستند ، تامل و تحمل داشتيد و سخن بنده را فحش قلمداد نمي كرديد. ياحق
خيرسرمون مثلا اومديم سايت گفتگوي ديني
[="deepskyblue"]مائده 44[/]
إِنَّآ أَنزَلْنَا التَّوْرَيةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِين أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ [="deepskyblue"]وَالرَّبَّنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتبِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَآءَ[/]
همانا ما تورات را نازل كردیم (كه) در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى(و معصوم) كه تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حكم مىكردند، و (همچنین) مربّیان الهى و دانشمندان(غیر معصوم)، بر طبق این كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، حکومت می کردند و حکم می دادند.
از این آیه این موضوع اثبات می شود که زمانی که یک معصوم (پیامبر یا امام) در بین مؤمنین نیست تا بر آنان حاکمیت کند و حاکم آن ها باشد ، این وظیفه ی مربیان الهی و دانشمندان دینی که حفاظت کتاب آسمانی به آن ها سپرده شده است و گواه بر آن هستند است که بر مردم حکم کنند و ولایت آن ها را در دست بگیرند.
اما در ادامه ی همین آیه می خوانیم که:
فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُواْ بِايَتِى ثَمَناً قَلِيلً
پس (اى علما!) از مردم نترسید (و احكام خدا را بیان كنید) و از (مخالفت با) من بترسید و آیات مرا به بهاى اندك نفروشید.
این آیه نیز ویژگی هایی از ولی فقیه را بیان می کند که داشتن شجاعت در بیان احکام الهی (از مردم نترسید) و نداشتن هوس و داشتن تقوای الهی (از (مخالفت با) من بترسید) و مخالف هوای نفسانی و عادل بودن (آیات مرا به بهاى اندك نفروشید) از آن جمله است.
پس طبق این آیه اگر از علمای دین کسی دارای شرایطی خاص مانند شجاعت و عدالت و ... بود ، باید طبق قرآن بر مردم حکم کند و حاکم بر آن ها باشد و بر مردم هم واجب است که از او تبعیت کنند.چون طبق این آیه خودِ خداوند حکومت را در زمان نبود معصومی برای حکومت ظاهری ، به آن ها ، یعنی علمای دین داده است.