البته کسی غیر از معصومین علیهم السلام دارای عصمت مطلق نمیباشد،اما باید از کسی پیروی کرد که رفتار و کردارشان مطابق و یا نزدیک به معصومین باشد.چرا که اگر قرار باشد ما از فردی که معصوم نباشد پیروی کنیم که ممکن است گمراه شویم.زیرا اگر مطاع(اطاعت شونده) بری از خطا و اشتباه نباشد مطیع(اطاعت کننده) به جای هدایت گمراه خواهد شد.پس ولی فقیه باید معصوم باشد اما درجه عصمتش از معصومین علیهم السلام پایین تر است.
برادران گرامی معصومیت دو نوع هست یک نوع هست که می تواند هر کس داشته باشد ایت الله بهجت می گفت: حضرت زید معصوم بوده است .
و به نظر شیخ قوجانی ایت الله بهجت هم معصوم بوده است معصومی که هر کس می تواند داشته باشد .
امامان گرامی ما و پیامبر افکارنشنا هم معصوم بوده است
پس ولی فقیه هم می تواند معصوم باشد.
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه می گوید :اگر ولی فقیه یک خطا هم بکند ولایتش ساقط است .
پس احتمال دارد.
و در ثانی امام زمان می گوید : هر کس این ها رو رد کند من را رد کرده است .
و سخنان دیگر که می تونید به کتاب 82 پرسش شهید دستغیب رجوع کنید و به کتاب ولایت فقیه ایت الله جوادی املی
ولی فقیه فردی است که به درجه اجتهادرسیده واگرمردم ازمجتهدگناه کبیره یااصراربرگناه صغیره ببینندازاونمی توانندتقلیدکنند.
درضمن ولی فقیه راخودامام معصوم به مامعرفی کرده تاازایشان درزمان غیبت یاحضورنداشتن معصوم تبعیت کنیم.
امام زمان(عج)فرمودند:اماالحوادث الواقعه فارجعوافیهاالی رواة حدیثنا
درحوادث پیش آمده به راویان حد یث مامراجعه کنید.
لازم به ذکر است که این حدیث صرفاً مربوط به پیروی از مراجع تقلید است و نه موضوع دیگری
منبع:الإحتجاج_صفحه89
قال العسكري (ع) : فمن قلّد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء ، فهم مثل اليهود الذين ذمهم الله تعالى بالتقليد لفسقة فقهائهم ، فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوام أن يقلدوه ، وذلك لا يكون إلا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم .. فأما من ركب من القبائح والفواحش مراكب فسقة فقهاء العامة ، فلا تقبلوا منهم عنا شيئا ولا كرامة ، وإنما كثر التخليط فيما يتحمّل عنا أهل البيت لذلك لأن الفسقة يتحملون عنا فيحرّفونه بأسره لجهلهم ، ويضعون الأشياء على غير وجوهها لقلة معرفتهم ، وآخرين يتعمّدون الكذب علينا ، ليجرّوا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلى نار جهنم . ومنهم قوم نصّاب لا يقدرون على القدح فينا ، فيتعلمون بعض علومنا الصحيحة فيتوجّهون به عند شيعتنا ، وينتقصون بنا عند نصّابنا ، ثم يضيفون إليه أضعافه وأضعاف أضعافه من الأكاذيب علينا التي نحن براءٌ منها ، فيقبله المستسلمون من شيعتنا على أنه من علومنا ، فضلّوا وأضلّوا ، وهم أضرّ على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد - عليه اللعنة - على الحسين بن علي (ع) وأصحابه ، فإنهم يسلبونهم الأرواح والأموال .وهؤلاء علماء السوء الناصبون المتشبّهون بأنهم لنا موالون ولأعدائنا معادون ، يدخلون الشك والشبهة على ضعفاء شيعتنا ، فيضلّونهم ويمنعونهم عن قصد الحق المصيب ، لا جرم أنّ من علم الله من قلبه من هؤلاء العوام ، أنه لا يريد إلا صيانة دينه وتعظيم وليّه ، لم يتركه في يد هذا المتلبّس الكافر ، ولكنه يقيّض له مؤمنا يقف به على الصواب ثم يوفّقه الله للقبول منه ، فيجمع الله له بذلك خير الدنيا والآخرة ، ويجمع على من أضله لعن الدنيا وعذاب الآخرة .ثم قال : قال رسول الله (ص) : شرار علماء أمتنا المضلّون عنا ، القاطعون للطرق إلينا ، المسمّون أضدادنا بأسمائنا ، الملقّبون أندادنا بألقالبنا ، يصلّون عليهم وهم للّعن مستحقّون ، ويلعنونا ونحن بكرامات الله مغمورون ، وبصلوات الله وصلوات ملائكته المقرّبين علينا عن صلواتهم علينا مستغنون .. ثم قال : قيل لأمير المؤمنين (ع) : مَن خير خلق الله بعد أئمة الهدى ومصابيح الدجى ؟.. قال : العلماء إذا صلحوا ، قيل : ومَن شرّ خلق الله بعد إبليس وفرعون ونمرود وبعد المتسمّين بأسمائكم ، وبعد المتلقبين بألقابكم ، والآخذين لأمكنتكم ، والمتأمرين في ممالككم ؟.. قال : العلماء إذا فسدوا ، هم المظهرون للأباطيل ، الكاتمون للحقائق ، وفيهم قال الله عزّ وجلّ : { أولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون إلا الذين تابوا }
بنده در صفحه9،سؤالی مطرح کردم که پاسخهایی،از جمله پاسخ استدلالی جناب روح بخش به آن داده شد؛اما هیچ کدام قانع کننده نبود و مطالبی بعد از آن اضافه شد که سؤال من در بینشان گم شد.سؤالم این بود که چرا نظریه ولایت فقیه در رسانه(صدا و سیما) موشکافی نمیشود و همانند مناظراتی که در شبکه قرآن سیما بین شیعه و مسیحیت گذاشته میشود،در مورد این نظریه چنین نیست و مناظره ای بین مخالفین و مدافعین گذاشته نمیشود؟
بنده در صفحه9،سؤالی مطرح کردم که پاسخهایی،از جمله پاسخ استدلالی جناب روح بخش به آن داده شد؛اما هیچ کدام قانع کننده نبود و مطالبی بعد از آن اضافه شد که سؤال من در بینشان گم شد.سؤالم این بود که چرا نظریه ولایت فقیه در رسانه(صدا و سیما) موشکافی نمیشود و همانند مناظراتی که در شبکه قرآن سیما بین شیعه و مسیحیت گذاشته میشود،در مورد این نظریه چنین نیست و مناظره ای بین مخالفین و مدافعین گذاشته نمیشود؟
با سلام خدمت شم دوست گرامی
بحث مهم ولایت فقیه از جمله بحث های تخصصی فقهی است که فقهای عظام ما از سالیان پس از غیبت کبری عنایت ویژه ای نسبت به آن داشته اند و در مصادر فقهی ما مفصل به آن پرداخته شده است.
بحث های فقهی از جمله بحث های تخصصی است که لازمه ورود به آن طی کردن مقدمات و اخذ مبانی آن علم است مخصوصا کسی که وارد بررسی مسایل فقهی می شود چندین علم را به عنوان پیش نیاز باید طی کرده و بعد وارد این بحث ها شود از جمله ادبیات عرب، رجال، درایه، علم الحدیث، اصول الفقه و...
و در صورت نداشتن تبحر کافی در این علوم بحثی ناقص و ابتر را ارائه کرده و موجب گمراهی خود و دیگران می شود و حتی شنیدن و درک این مطالب نیز بدون داشتن حد اقل پیش نیاز ها کاری بی فایده، اتلاف وقت و در برخی از مورد مضر است(جایی که فرد شنونده به گمان این که رد و ابرام ها بی مورد است خود بدون مبنای خاصی نتیجه بگیرد) .
از همین رو این گونه بحث ها_ به اصطلاح بحث های مدرسه ای- کمتر در رسانه ها مطرح می شود و به نظر هم درست باشد.
البته مستحضرید که حوزه های علمیه دائما و به صورت وافی و کافی کارگروه ها و سمینارهایی برای این مضمون برپا کرده و علاوه بر درس های خارج ولایت فقیهی که در حوزه دائر است_تا جایی که بنده اطلاع دارم اکنون حد اقل 3 نفر از مدرسین درس خارج به بحث ولایت فقیه مشغول اند-(که بعضا از رادیو معارف هم شب ها پخش می شود ) بحث ها و گفتگو های تخصصی در رسانه های تخصصی مثل رادیو معارف برای مشتاقین این بحث ارائه می دهند.
علاوه بر این موارد کتابهای فراوانی برای این مضمون نوشته شده است که در بازار کتاب موجود است
با سلام خدمت شم دوست گرامی
بحث مهم ولایت فقیه از جمله بحث های تخصصی فقهی است که فقهای عظام ما از سالیان پس از غیبت کبری عنایت ویژه ای نسبت به آن داشته اند و در مصادر فقهی ما مفصل به آن پرداخته شده است.
بحث های فقهی از جمله بحث های تخصصی است که لازمه ورود به آن طی کردن مقدمات و اخذ مبانی آن علم است مخصوصا کسی که وارد بررسی مسایل فقهی می شود چندین علم را به عنوان پیش نیاز باید طی کرده و بعد وارد این بحث ها شود از جمله ادبیات عرب، رجال، درایه، علم الحدیث، اصول الفقه و...
و در صورت نداشتن تبحر کافی در این علوم بحثی ناقص و ابتر را ارائه کرده و موجب گمراهی خود و دیگران می شود و حتی شنیدن و درک این مطالب نیز بدون داشتن حد اقل پیش نیاز ها کاری بی فایده، اتلاف وقت و در برخی از مورد مضر است(جایی که فرد شنونده به گمان این که رد و ابرام ها بی مورد است خود بدون مبنای خاصی نتیجه بگیرد) .
از همین رو این گونه بحث ها_ به اصطلاح بحث های مدرسه ای- کمتر در رسانه ها مطرح می شود و به نظر هم درست باشد.
البته مستحضرید که حوزه های علمیه دائما و به صورت وافی و کافی کارگروه ها و سمینارهایی برای این مضمون برپا کرده و علاوه بر درس های خارج ولایت فقیهی که در حوزه دائر است_تا جایی که بنده اطلاع دارم اکنون حد اقل 3 نفر از مدرسین درس خارج به بحث ولایت فقیه مشغول اند-(که بعضا از رادیو معارف هم شب ها پخش می شود ) بحث ها و گفتگو های تخصصی در رسانه های تخصصی مثل رادیو معارف برای مشتاقین این بحث ارائه می دهند.
علاوه بر این موارد کتابهای فراوانی برای این مضمون نوشته شده است که در بازار کتاب موجود است
پاسخ شما هم مانند دیگر پاسخ ها،بیشتر جنبه ی گریزی دارد؛اما به هر حال چرا در رادیو که مخاطبینش کمتر از تلویزیون است،باید به این موضوع پرداخته شود و در تلویزیون بها داده نمیشود؟
سوال:
اگر ولي فقيه معصوم نيست، چرا اطاعت از وي واجب است؟
جواب:
برای اطات از یک حاکم عصمت نیاز نیست همین که آن مقام از طرف خدا واجب الطاعة باشد باید از او تبعیت و اطاعت کرد در زیر ادله اطاعت از ولی فقیه را از امام خمینی عرض می کنیم:
دلیل وجوب اطاعت از ولى فقيه حاكم در بیان امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»:
1- ضرورت استمرار و اجراى احكام و تشكيل حكومت
«بديهى است ضرورت اجراى احكام كه تشكيل حكومت رسول اللّه«صلّى اللّه عليه و اله» را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست؛ [آن هم به دليل مشكلات و مفاسد فراوانى كه در صورت نبود حكومت اسلامى و ترك عمل به قوانين اسلام به وجود مىآيد] و اگر كسى ادعا كند اين ضرورت منحصر به زمان پيامبر«صلّى اللّه عليه و اله» مىباشد، برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است».[1]
2- وجوب اطاعت از فقیه حاکم
«اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت [- علم به قانون «اسلامى» و عدالت] است، به پا خاست و تشكيل حكومت داد كه [در فرهنگ دينى و در تعبير امام خمينى قدّس سرّه به اين فرد فقيه عادل مىگويند]، همان ولايتى را دارد كه رسول اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» در امر اداره جامعه دارا مىباشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند».[2]
امام مىفرمايد: «قضيه ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد؛ ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است؛ همان ولايت رسول اللّه هست. اينها از ولايت رسول اللّه مىترسند. شما بدانيد اگر امام زمان«عليه السّلام» حالا بيايد، باز اين قلمها مخالفاند با او ...».[3]
3- ولى فقيه و تمام اختيارات حكومتى پيامبر «صلّى اللّه عليه و اله»
«فقيه عادل تمامى اختيارات حكومتى و سياسى پيامبر اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» و امام معصوم را دارا مىباشد و اساسا [از اين جهت] تفاوت معقول نمىباشد؛ زيرا والى، هركس باشد، اجراكننده احكام شريعت و اقامهكننده حدود الهى، خراج و ماليات و متصدى مصرف آنهامطابق مصلحت آنان است».[4]
4- توهم محدوديت اختيارات حكومتى ولى فقيه
«اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» از حضرت امير «عليه السّلام» بيشتر بود، يا اختيارات حكومتىحضرت امير بيش از فقيه است، باطل و غلط است. البته فضايل حضرت رسول اكرم «صلّى اللّه عليه و اله» بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير از همه بيشتر است، لكن زيادى فضايل معنوى، اختيارات حكومتى را افزايش نمىدهد». [5]
از آنچه بيان شد، چنين نتيجه مىگيريم كه در تمامى امورى كه پيامبر و ائمه عليهم السّلام- به واسطه حكومتشان بر مردم- ولايت داشتهاند، فقها نيز از جانب امامان عليهم السّلام در آن امور ولايت دارند. براى خروج از اين حكم كلى نيز بايد دليلى وجود داشته باشد كه براختصاص امر يا امورى به امام معصوم عليه السّلام دلالت كند.[6]
از وجود چنين محدوده اختيارات وسيع حكومتى در اداره عمومى براى فقيه يا حاكم جامع الشرايط، به «ولايت مطلقه فقيه» تعبير مىشود[7]بسيارى از فقها از آن به ولايت عامّه نيز نام مىبرند.
تشکيل حکومت از دیدگاه امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»
از نظر امام خميني (رحمه الله)، يکي از وظايف اساسي مسلمين در دوران غيبت امام معصوم تشکيل حکومت است. مؤمنين بايد براي تحقق اين هدف بزرگ با طواغيت زمان و سلاطين دوران مقابله نمايند و بساط حکومت آنان را برچينند و خود تشکيل حکومت دهند و احکام نوراني اسلام را اجرا نمايند. ديدگاه امام خميني (رحمه الله) در ارتباط با حکومت، در چند بند بيان مي شود.
الف) لزوم تشکيل حکومت
«اکنون که دوران غيبت امام (عليه السلام) پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست، تشکيل حکومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حکم مي کند که تشکيلات لازم است، تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيري کنيم. اگر به نواميس مسلمين تهاجم کردند دفاع کنيم. شرع مقدس هم دستور داده که بايد هميشه در برابر اشخاصي که مي خواهند به شما تجاوز کنند براي دفاع آماده باشيد. براي جلوگيري از تعدّيات افراد نسبت به يکديگر هم حکومت و دستگاه قضايي و اجرايي لازم است. چون اين امور به خودي خود صورت نمي گيرد. بايد حکومت تشکيل داد، چون تشکيل حکومت و اداره جامعه بودجه و ماليات مي خواهد شارع مقدس بودجه و انواع مالياتش را نيز تعيين نموده است: مانند خراجات، خمس، زکات و غيره.»[8]
«از غيبت صغري تا کنون که هزار و چند صد سال مي گذرد و ممکن است صدهزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشريف بياورد، در طول اين مدّت مديد احکام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر که هر کاري خواست بکند؟ هرج و مرج است؟... اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آن ها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.»[9]
امام خميني (رحمه الله) در برابر کساني که با تمسّک به برخي روايت ها مي گويند: «هر دولتي که پيش از قيام قائم برپا شود باطل است»، يا «هر عَلَمي که قبل از قيام قائم برپا شود طاغوت است»[10]موضع گيري مي کند و به اين اشخاص نسبت جهل مي دهد و حرف هاي آن ها را نسنجيده مي داند. ايشان مي فرمايد:
«اين احاديث هيچ مربوط به تشکيل حکومت خدايي عادلانه که هر خردمند لازم مي داند نيست بلکه در روايت اول، دو احتمال است، يکي آن که راجع به خبرهاي ظهور ولي عصر (عج) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علم هايي که به عنوان امامت قبل از قيام قائم بر پا مي شود باطل است. چنان چه در ضمن همين روايات علامت هاي ظهور هم ذکر شده است و احتمال ديگر آن که از قبيل پيشگويي باشد از اين حکومت هايي که در جهان تشکيل مي شود تا زمان ظهور که هيچ کدام به وظيفه خود عمل نمي کنند و همين طور هم تا کنون بوده...»[11]
«آن روايات [اشاره دارد] که هر کس عَلَم بلند کند با عَلَم مهدي، به عنوان «مهدويت» بلند کند، [باطل است].»[12]
در ادامه به ادله عقلی وجوب تبعیت از ولی فقیه می پردازیم:
دليل عقلى بر لزوم اطاعت از ولی فقیه
دليل عقلى ما از چند مقدمه بديهى و مورد اتفاق همه كه احدى در آنها ترديد ندارد تشكيل مىگردد. هنگامى كه اين مقدمات در كنار هم قرار مىگيرند، عقل با توجه به آنها ولايت فقيه را در بينش اسلامى از مسلّمات و بديهيات دانسته و به ضرورت آن حكم مىكند.
لذا ما در اينجا به بيان هريك از مقدمات- به طور مختصر- مىپردازيم.
1- تمام احكام الهى و دستورات اسلامى اعمّ از: عبادى، سياسى، قضائى، جزائى، اجتماعى و اقتصادى و ... كه بر پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) نازل شده در زمان حضور ائمه اطهار (عليهم السلام) باقى بوده،و در زمان غيبت بلكه تا قيام قيامت نیزباقى است، زيرا پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) آخرين پيامبر از طرف خدا بر بندگان و شريعت او آخرين شرايع از طرف خداست و بقاء و اجراء و حفظ اين دستورات همانگونه كه براى بعد از وفات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) مستلزم وجود امام و مقام امامت بود، در زمان غيبت نيز مستلزم حكومت و ولايتى است كه آن دستورات را از دستبرد اجانب و تغيير و تبديل حفظ نموده و آن را بطور صحيح در جامعه اسلامى اجراء نمايد، لذا فقها بطور مطلق به عنوان حصون (دژهاى محكم) اسلام [13] معرفى شدهاند.
2- با توجّه و مراجعه به دستورات اسلام در ابواب مختلف فقه، كه در هر بابى حكمى يا احكامى چند به حاكم ارجاع داده شده است، انسان يقين پيدا مىكند كه حكومت جزء بافت اسلام بوده و نبود آن مساوى با به تعطيل كشاندن اكثر احكام الهى خواهد بود.
3- در آيات قرآنى و روايات اهلبيت (عليهم السلام) و فتاواى فقهاى عظام مراجعه به حكّام طاغوت براى احقاق حق، و رفع مخاصمه ممنوع و حرام دانسته شد، و اين مسأله تا بدان حد اهميت دارد كه اگر شخص مدّعى، مالش را به واسطه حكم حاكم طاغوت از خصمش بگيرد، تصرف در آن مال حرام و نامشروع خواهد بود چنانكه امام صادق (عليه السلام)فرموده:
«من تحاكم اليهم فى حق او باطل فإنّما تحاكم الى الطاغوت و ما يحكم له فإنّما يأخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له لأنّه اخذه بحكم الّطاغوت و ما امر اللّه ان يكفر به ...»[14]
4- براى حاكم در حكومت اسلامى در آيات و روايات شرائطى مقرر شده كه اگر شخصى واجد آن شرائط نباشد حق زعامت و رهبرى امت اسلامى را نخواهد داشت، و اگر با نداشتن آن شرائط زمام امور مسلمين را در دست گيرد به عنوان حاكم طاغوت شناخته خواهد شد كه مراجعه مردم به آن دستگاه و پذيرفتن حكومت چنين كسى مشروع نخواهد بود و مهمترين شرط از آن شرائط «فقاهت و عدالت» است .
5- از حكمت خداى حكيم بدور است كه بندگان را مهمل و حيران و سرگردان باقى بگذرد و آنان را به صورت هرج و مرج به حال خود واگذاشته، تا هركس هرچه خواست بكند، و هركس از قدرت بيشترى برخوردار بود بر ضعفا بتازد و منطق فرعونى در جامعه انسانها حكمفرما گردد، لذا براى هدايت انسانها و جلوگيرى از هرجومرج و حفظ حقوق مستضعفين و ردّ ظلم ظالمين و تعيين احكام الهى و اجراى آن در جوامع بشرى، انبياء و سپس اولياء را فرستاده و رهبرى آنان و وجوب اطاعت از آنها را به مردم خبر داده است. عينا همان مسأله در زمان غيبت نيز متصوّر است چرا كه خداوند امت اسلامى را در زمان غيبت- كه معلوم نيست چه مدّت خواهد بود و حضرت كى ظهور خواهد كرد- به حال خود وانگذاشته و آنان را به صورت هرجومرج به جان هم نينداخته و همچون
طعمهاى به دست گرگان اجانب نسپرده است، بلكه قطعا براى رهبرى آنان فكرى شده و كسانى به اين امر مأمور شدهاند، وگرنه نتيجه آن هرجومرج و مهمل گذاشتن نابودى ملّت اسلامى قطعى خواهد بود و اين موضوع نه با بقاء تكليف سازگار است و نه با حكمت خداى حكيم مطابقت دارد.
6- علاوه بر آن امور پنجگانه، در نزد عقل و براساس روايات نقل شده حفظ بلاد اسلامى از تجاوز متجاوزين و تهاجم اجانب از مهمترين واجبات شمرده شده است و حفظ آنها نيز بدون حكومت و نظم و انسجام- مخصوصا در دنياى كنونى- ميسر نخواهد بود.
در مجموع، عقل با توجه به اين امور ششگانه، حكم به ضرورى بودن ولايت فقيه كرده
و آن را از مسلمات در بينش اسلامى مىداند، چرا كه اگر احكام الهى در زمان غيبت برداشته نشده و همگى باقى و مردم مكلّف به آنها هستند و اگر مسلمين در موارد مختلف زندگيشان مأمورند كه به حاكم اسلامى مراجعه نمايند، و اگر، مراجعه به حكّام طاغوت ممنوع اعلام گرديده است، و اگر درباره حاكم اسلامى علاوه بر شرائط متعدد موضوع فقاهت و علم مطرح است، و اگر از حكمت خداى حكيم بدور است كه بندگان خود را در مدّت طولانى سرگردان و حيران باقى بگذارد، و اگر حفظ حدود ثغور ممالك اسلامى در بينش اسلام واجب است، مسئله ولايت فقيه قطعى بوده و از ضروريات خواهد بود، زيرا تأمين اين امور ششگانه تنها به وسيله فقيه و تشكيل حكومت و داشتن نظم و انسجام ميسر است و با نبود حكومت، اين امور تأمين نمىگردد، و با حكومت غير فقيه نيز غرض حاصل نمىشود.
همانگونه كه ملاحظه مىكنيد اين حكم عقل تنها با ملاحظه به دستورات اسلامى در موارد مختلف، از عقل صادر شده است و به عبارت بهتر مسئله از مسائل بديهى و ضرورى است كه تنها با تصوّر اطراف آن، اثبات حكم قطعى بوده و نيازى به استدلال نخواهد داشت.
پاورقی: [1]. امام خمينى، ولايت فقيه، ص 18. در ادامه سخنان امام آمده است: قرآن و دستورهاى آنها تنها براى زمان رسول خدا- نيامده و صريح قرآن است كه در سوره ابراهيم (آيه 53) مىفرمايد: «هذا بلاغ للناس: اين قرآن حجت بالغىبراى همه مردم است». از مسلّمات دين اسلام است كه اين دين، دين خاتم است و دستورهاى آن براى همه زمانهاى بعداز پيامبر است. بنابراين كسى كه در اين تشكيك كند و اسلام را بخواهد منهاى قوانين قضايى و سياسى و اجتماعى آن، در واقع اسلام را نمىخواهد.
[2]. امام خمينى قدّس سرّه، ولايت فقيه، ص 40؛ كتاب البيع، ج 2، ص 467. «فتحصل مما مرّ ثبوت الولايه للفقهاء من قبلالمعصومين في جميع ما ثبت لهم الولايه فيه من جهه كونهم سلطانا على الامه».
[4]. «فللفقيه العادل جميع ما للرسول و الامه عليهم السّلام مما يرجع الى الحكومه و السياسه و لا يعقل الفرق لان الوالى- اىّ شخصكان- هو مجرى احكام الشريعه و المقيم للحدود الالهيه و الاخذ للخراج و سائر الماليات و المتصرفاته فيها هو صلاحالمسلمين». (امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 267).
[6]. «فتحصل مما مرّ ثبوت الولايه للفقهاء من قبل المعصومين في جميع ما ثبت لهم الولايه فيه من جهة كونهم سلطانا علىالامة و لابد في الاخراج عن هذه الكيّة في مورد من دلالة دليل دال على اختصاصه بالامام المعصوم عليه السّلام». (امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 488.)
[10].«کلّ راية ترفع قبل قيام القائم فهي طاغوت»; «کل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت» (الحرّ العاملي، [الشيخ] محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 532، ح 461).
[11].خميني، [امام] سيد روح الله، کشف الاسرار، ص 225.
[12].خميني، [امام] سيد روح الله، صحيفه امام (رحمه الله)، ج 21، ص 14.
آیا فقط پیروی و اطاعت از کسی منوط به معصوم بودن ان شخص میباشد؟
در فرض سوال بله.
یعنی یا باید ثابت کنیم ولی فقیه معصوم است و اطاعت از او واجب
یا بپذیریم که معصوم نیست و نباید از او تبعیت کرد؟؟؟
اطاعت از ولی فقیه واجب است.در این دوره که ما به امام زمان(عج) دسترسی نداریم بر ما واجب است که از ولی فقیه پیروی کنیم تا زمان ظهور انشاالله.
به پست 86 رجوع کن
پس معصوم بودن ملاک تبعیت نیست
البته کسی غیر از معصومین علیهم السلام دارای عصمت مطلق نمیباشد،اما باید از کسی پیروی کرد که رفتار و کردارشان مطابق و یا نزدیک به معصومین باشد.چرا که اگر قرار باشد ما از فردی که معصوم نباشد پیروی کنیم که ممکن است گمراه شویم.زیرا اگر مطاع(اطاعت شونده) بری از خطا و اشتباه نباشد مطیع(اطاعت کننده) به جای هدایت گمراه خواهد شد.پس ولی فقیه باید معصوم باشد اما درجه عصمتش از معصومین علیهم السلام پایین تر است.
سلام
علتش این است که فرمودند :
لا دین لمن لا عقل له
هرکس عقل ندارد دین هم ندارد
والله الموفق
یعنی شما اعتقاد داری که ولی فقیه معصوم است؟
اینکه او تقوا دارد مدیر است مدبر است و.... یک حرف است اما اینکه اعتقاد به عصمت ایشان داشته باشیم حرف دیگری است...
یعنی شما اعتقاد دارید دارای ملکه ی عصمت نیست؟!!
برادران گرامی معصومیت دو نوع هست یک نوع هست که می تواند هر کس داشته باشد ایت الله بهجت می گفت: حضرت زید معصوم بوده است .
و به نظر شیخ قوجانی ایت الله بهجت هم معصوم بوده است معصومی که هر کس می تواند داشته باشد .
امامان گرامی ما و پیامبر افکارنشنا هم معصوم بوده است
پس ولی فقیه هم می تواند معصوم باشد.
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه می گوید :اگر ولی فقیه یک خطا هم بکند ولایتش ساقط است .
پس احتمال دارد.
و در ثانی امام زمان می گوید : هر کس این ها رو رد کند من را رد کرده است .
و سخنان دیگر که می تونید به کتاب 82 پرسش شهید دستغیب رجوع کنید و به کتاب ولایت فقیه ایت الله جوادی املی
ولی فقیه فردی است که به درجه اجتهادرسیده واگرمردم ازمجتهدگناه کبیره یااصراربرگناه صغیره ببینندازاونمی توانندتقلیدکنند.
درضمن ولی فقیه راخودامام معصوم به مامعرفی کرده تاازایشان درزمان غیبت یاحضورنداشتن معصوم تبعیت کنیم.
امام زمان(عج)فرمودند:اماالحوادث الواقعه فارجعوافیهاالی رواة حدیثنا
درحوادث پیش آمده به راویان حد یث مامراجعه کنید.
وقتی مجتهدین موردتاییدمعصومین هستندپس درصورت نبودمعصوم مامیتوانیم وبایدازآنهاتبعیت کنیم.
لازم به ذکر است که این حدیث صرفاً مربوط به پیروی از مراجع تقلید است و نه موضوع دیگری
منبع:الإحتجاج_صفحه89
قال العسكري (ع) : فمن قلّد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء ، فهم مثل اليهود الذين ذمهم الله تعالى بالتقليد لفسقة فقهائهم ، فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لأمر مولاه ، فللعوام أن يقلدوه ، وذلك لا يكون إلا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم .. فأما من ركب من القبائح والفواحش مراكب فسقة فقهاء العامة ، فلا تقبلوا منهم عنا شيئا ولا كرامة ، وإنما كثر التخليط فيما يتحمّل عنا أهل البيت لذلك لأن الفسقة يتحملون عنا فيحرّفونه بأسره لجهلهم ، ويضعون الأشياء على غير وجوهها لقلة معرفتهم ، وآخرين يتعمّدون الكذب علينا ، ليجرّوا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلى نار جهنم . ومنهم قوم نصّاب لا يقدرون على القدح فينا ، فيتعلمون بعض علومنا الصحيحة فيتوجّهون به عند شيعتنا ، وينتقصون بنا عند نصّابنا ، ثم يضيفون إليه أضعافه وأضعاف أضعافه من الأكاذيب علينا التي نحن براءٌ منها ، فيقبله المستسلمون من شيعتنا على أنه من علومنا ، فضلّوا وأضلّوا ، وهم أضرّ على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد - عليه اللعنة - على الحسين بن علي (ع) وأصحابه ، فإنهم يسلبونهم الأرواح والأموال .وهؤلاء علماء السوء الناصبون المتشبّهون بأنهم لنا موالون ولأعدائنا معادون ، يدخلون الشك والشبهة على ضعفاء شيعتنا ، فيضلّونهم ويمنعونهم عن قصد الحق المصيب ، لا جرم أنّ من علم الله من قلبه من هؤلاء العوام ، أنه لا يريد إلا صيانة دينه وتعظيم وليّه ، لم يتركه في يد هذا المتلبّس الكافر ، ولكنه يقيّض له مؤمنا يقف به على الصواب ثم يوفّقه الله للقبول منه ، فيجمع الله له بذلك خير الدنيا والآخرة ، ويجمع على من أضله لعن الدنيا وعذاب الآخرة .ثم قال : قال رسول الله (ص) : شرار علماء أمتنا المضلّون عنا ، القاطعون للطرق إلينا ، المسمّون أضدادنا بأسمائنا ، الملقّبون أندادنا بألقالبنا ، يصلّون عليهم وهم للّعن مستحقّون ، ويلعنونا ونحن بكرامات الله مغمورون ، وبصلوات الله وصلوات ملائكته المقرّبين علينا عن صلواتهم علينا مستغنون .. ثم قال : قيل لأمير المؤمنين (ع) : مَن خير خلق الله بعد أئمة الهدى ومصابيح الدجى ؟.. قال : العلماء إذا صلحوا ، قيل : ومَن شرّ خلق الله بعد إبليس وفرعون ونمرود وبعد المتسمّين بأسمائكم ، وبعد المتلقبين بألقابكم ، والآخذين لأمكنتكم ، والمتأمرين في ممالككم ؟.. قال : العلماء إذا فسدوا ، هم المظهرون للأباطيل ، الكاتمون للحقائق ، وفيهم قال الله عزّ وجلّ : { أولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون إلا الذين تابوا }
بنده در صفحه9،سؤالی مطرح کردم که پاسخهایی،از جمله پاسخ استدلالی جناب روح بخش به آن داده شد؛اما هیچ کدام قانع کننده نبود و مطالبی بعد از آن اضافه شد که سؤال من در بینشان گم شد.سؤالم این بود که چرا نظریه ولایت فقیه در رسانه(صدا و سیما) موشکافی نمیشود و همانند مناظراتی که در شبکه قرآن سیما بین شیعه و مسیحیت گذاشته میشود،در مورد این نظریه چنین نیست و مناظره ای بین مخالفین و مدافعین گذاشته نمیشود؟
با سلام خدمت شم دوست گرامی
بحث مهم ولایت فقیه از جمله بحث های تخصصی فقهی است که فقهای عظام ما از سالیان پس از غیبت کبری عنایت ویژه ای نسبت به آن داشته اند و در مصادر فقهی ما مفصل به آن پرداخته شده است.
بحث های فقهی از جمله بحث های تخصصی است که لازمه ورود به آن طی کردن مقدمات و اخذ مبانی آن علم است مخصوصا کسی که وارد بررسی مسایل فقهی می شود چندین علم را به عنوان پیش نیاز باید طی کرده و بعد وارد این بحث ها شود از جمله ادبیات عرب، رجال، درایه، علم الحدیث، اصول الفقه و...
و در صورت نداشتن تبحر کافی در این علوم بحثی ناقص و ابتر را ارائه کرده و موجب گمراهی خود و دیگران می شود و حتی شنیدن و درک این مطالب نیز بدون داشتن حد اقل پیش نیاز ها کاری بی فایده، اتلاف وقت و در برخی از مورد مضر است(جایی که فرد شنونده به گمان این که رد و ابرام ها بی مورد است خود بدون مبنای خاصی نتیجه بگیرد) .
از همین رو این گونه بحث ها_ به اصطلاح بحث های مدرسه ای- کمتر در رسانه ها مطرح می شود و به نظر هم درست باشد.
البته مستحضرید که حوزه های علمیه دائما و به صورت وافی و کافی کارگروه ها و سمینارهایی برای این مضمون برپا کرده و علاوه بر درس های خارج ولایت فقیهی که در حوزه دائر است_تا جایی که بنده اطلاع دارم اکنون حد اقل 3 نفر از مدرسین درس خارج به بحث ولایت فقیه مشغول اند-(که بعضا از رادیو معارف هم شب ها پخش می شود ) بحث ها و گفتگو های تخصصی در رسانه های تخصصی مثل رادیو معارف برای مشتاقین این بحث ارائه می دهند.
علاوه بر این موارد کتابهای فراوانی برای این مضمون نوشته شده است که در بازار کتاب موجود است
پاسخ شما هم مانند دیگر پاسخ ها،بیشتر جنبه ی گریزی دارد؛اما به هر حال چرا در رادیو که مخاطبینش کمتر از تلویزیون است،باید به این موضوع پرداخته شود و در تلویزیون بها داده نمیشود؟
سوال:
اگر ولي فقيه معصوم نيست، چرا اطاعت از وي واجب است؟
جواب:
برای اطات از یک حاکم عصمت نیاز نیست همین که آن مقام از طرف خدا واجب الطاعة باشد باید از او تبعیت و اطاعت کرد در زیر ادله اطاعت از ولی فقیه را از امام خمینی عرض می کنیم:
دلیل وجوب اطاعت از ولى فقيه حاكم در بیان امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»:
1- ضرورت استمرار و اجراى احكام و تشكيل حكومت
«بديهى است ضرورت اجراى احكام كه تشكيل حكومت رسول اللّه«صلّى اللّه عليه و اله» را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست؛ [آن هم به دليل مشكلات و مفاسد فراوانى كه در صورت نبود حكومت اسلامى و ترك عمل به قوانين اسلام به وجود مىآيد] و اگر كسى ادعا كند اين ضرورت منحصر به زمان پيامبر«صلّى اللّه عليه و اله» مىباشد، برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است».[1]
2- وجوب اطاعت از فقیه حاکم
«اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت [- علم به قانون «اسلامى» و عدالت] است، به پا خاست و تشكيل حكومت داد كه [در فرهنگ دينى و در تعبير امام خمينى قدّس سرّه به اين فرد فقيه عادل مىگويند]، همان ولايتى را دارد كه رسول اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» در امر اداره جامعه دارا مىباشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند».[2]
امام مىفرمايد: «قضيه ولايت فقيه يك چيزى نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد؛ ولايت فقيه يك چيزى است كه خداى تبارك و تعالى درست كرده است؛ همان ولايت رسول اللّه هست. اينها از ولايت رسول اللّه مىترسند. شما بدانيد اگر امام زمان«عليه السّلام» حالا بيايد، باز اين قلمها مخالفاند با او ...».[3]
3- ولى فقيه و تمام اختيارات حكومتى پيامبر «صلّى اللّه عليه و اله»
«فقيه عادل تمامى اختيارات حكومتى و سياسى پيامبر اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» و امام معصوم را دارا مىباشد و اساسا [از اين جهت] تفاوت معقول نمىباشد؛ زيرا والى، هركس باشد، اجراكننده احكام شريعت و اقامهكننده حدود الهى، خراج و ماليات و متصدى مصرف آنهامطابق مصلحت آنان است».[4]
4- توهم محدوديت اختيارات حكومتى ولى فقيه
«اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم«صلّى اللّه عليه و اله» از حضرت امير «عليه السّلام» بيشتر بود، يا اختيارات حكومتىحضرت امير بيش از فقيه است، باطل و غلط است. البته فضايل حضرت رسول اكرم «صلّى اللّه عليه و اله» بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير از همه بيشتر است، لكن زيادى فضايل معنوى، اختيارات حكومتى را افزايش نمىدهد». [5]
از آنچه بيان شد، چنين نتيجه مىگيريم كه در تمامى امورى كه پيامبر و ائمه عليهم السّلام- به واسطه حكومتشان بر مردم- ولايت داشتهاند، فقها نيز از جانب امامان عليهم السّلام در آن امور ولايت دارند. براى خروج از اين حكم كلى نيز بايد دليلى وجود داشته باشد كه براختصاص امر يا امورى به امام معصوم عليه السّلام دلالت كند.[6]
از وجود چنين محدوده اختيارات وسيع حكومتى در اداره عمومى براى فقيه يا حاكم جامع الشرايط، به «ولايت مطلقه فقيه» تعبير مىشود[7]بسيارى از فقها از آن به ولايت عامّه نيز نام مىبرند.
تشکيل حکومت از دیدگاه امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه»
از نظر امام خميني (رحمه الله)، يکي از وظايف اساسي مسلمين در دوران غيبت امام معصوم تشکيل حکومت است. مؤمنين بايد براي تحقق اين هدف بزرگ با طواغيت زمان و سلاطين دوران مقابله نمايند و بساط حکومت آنان را برچينند و خود تشکيل حکومت دهند و احکام نوراني اسلام را اجرا نمايند. ديدگاه امام خميني (رحمه الله) در ارتباط با حکومت، در چند بند بيان مي شود.
الف) لزوم تشکيل حکومت
«اکنون که دوران غيبت امام (عليه السلام) پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست، تشکيل حکومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حکم مي کند که تشکيلات لازم است، تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيري کنيم. اگر به نواميس مسلمين تهاجم کردند دفاع کنيم. شرع مقدس هم دستور داده که بايد هميشه در برابر اشخاصي که مي خواهند به شما تجاوز کنند براي دفاع آماده باشيد. براي جلوگيري از تعدّيات افراد نسبت به يکديگر هم حکومت و دستگاه قضايي و اجرايي لازم است. چون اين امور به خودي خود صورت نمي گيرد. بايد حکومت تشکيل داد، چون تشکيل حکومت و اداره جامعه بودجه و ماليات مي خواهد شارع مقدس بودجه و انواع مالياتش را نيز تعيين نموده است: مانند خراجات، خمس، زکات و غيره.»[8]
«از غيبت صغري تا کنون که هزار و چند صد سال مي گذرد و ممکن است صدهزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشريف بياورد، در طول اين مدّت مديد احکام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر که هر کاري خواست بکند؟ هرج و مرج است؟... اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آن ها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.»[9]
امام خميني (رحمه الله) در برابر کساني که با تمسّک به برخي روايت ها مي گويند: «هر دولتي که پيش از قيام قائم برپا شود باطل است»، يا «هر عَلَمي که قبل از قيام قائم برپا شود طاغوت است»[10]موضع گيري مي کند و به اين اشخاص نسبت جهل مي دهد و حرف هاي آن ها را نسنجيده مي داند. ايشان مي فرمايد:
«اين احاديث هيچ مربوط به تشکيل حکومت خدايي عادلانه که هر خردمند لازم مي داند نيست بلکه در روايت اول، دو احتمال است، يکي آن که راجع به خبرهاي ظهور ولي عصر (عج) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علم هايي که به عنوان امامت قبل از قيام قائم بر پا مي شود باطل است. چنان چه در ضمن همين روايات علامت هاي ظهور هم ذکر شده است و احتمال ديگر آن که از قبيل پيشگويي باشد از اين حکومت هايي که در جهان تشکيل مي شود تا زمان ظهور که هيچ کدام به وظيفه خود عمل نمي کنند و همين طور هم تا کنون بوده...»[11]
«آن روايات [اشاره دارد] که هر کس عَلَم بلند کند با عَلَم مهدي، به عنوان «مهدويت» بلند کند، [باطل است].»[12]
در ادامه به ادله عقلی وجوب تبعیت از ولی فقیه می پردازیم:
دليل عقلى بر لزوم اطاعت از ولی فقیه
دليل عقلى ما از چند مقدمه بديهى و مورد اتفاق همه كه احدى در آنها ترديد ندارد تشكيل مىگردد. هنگامى كه اين مقدمات در كنار هم قرار مىگيرند، عقل با توجه به آنها ولايت فقيه را در بينش اسلامى از مسلّمات و بديهيات دانسته و به ضرورت آن حكم مىكند.
لذا ما در اينجا به بيان هريك از مقدمات- به طور مختصر- مىپردازيم.
1- تمام احكام الهى و دستورات اسلامى اعمّ از: عبادى، سياسى، قضائى، جزائى، اجتماعى و اقتصادى و ... كه بر پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) نازل شده در زمان حضور ائمه اطهار (عليهم السلام) باقى بوده،و در زمان غيبت بلكه تا قيام قيامت نیزباقى است، زيرا پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله) آخرين پيامبر از طرف خدا بر بندگان و شريعت او آخرين شرايع از طرف خداست و بقاء و اجراء و حفظ اين دستورات همانگونه كه براى بعد از وفات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) مستلزم وجود امام و مقام امامت بود، در زمان غيبت نيز مستلزم حكومت و ولايتى است كه آن دستورات را از دستبرد اجانب و تغيير و تبديل حفظ نموده و آن را بطور صحيح در جامعه اسلامى اجراء نمايد، لذا فقها بطور مطلق به عنوان حصون (دژهاى محكم) اسلام [13] معرفى شدهاند.
2- با توجّه و مراجعه به دستورات اسلام در ابواب مختلف فقه، كه در هر بابى حكمى يا احكامى چند به حاكم ارجاع داده شده است، انسان يقين پيدا مىكند كه حكومت جزء بافت اسلام بوده و نبود آن مساوى با به تعطيل كشاندن اكثر احكام الهى خواهد بود.
3- در آيات قرآنى و روايات اهلبيت (عليهم السلام) و فتاواى فقهاى عظام مراجعه به حكّام طاغوت براى احقاق حق، و رفع مخاصمه ممنوع و حرام دانسته شد، و اين مسأله تا بدان حد اهميت دارد كه اگر شخص مدّعى، مالش را به واسطه حكم حاكم طاغوت از خصمش بگيرد، تصرف در آن مال حرام و نامشروع خواهد بود چنانكه امام صادق (عليه السلام)فرموده:
«من تحاكم اليهم فى حق او باطل فإنّما تحاكم الى الطاغوت و ما يحكم له فإنّما يأخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له لأنّه اخذه بحكم الّطاغوت و ما امر اللّه ان يكفر به ...»[14]
4- براى حاكم در حكومت اسلامى در آيات و روايات شرائطى مقرر شده كه اگر شخصى واجد آن شرائط نباشد حق زعامت و رهبرى امت اسلامى را نخواهد داشت، و اگر با نداشتن آن شرائط زمام امور مسلمين را در دست گيرد به عنوان حاكم طاغوت شناخته خواهد شد كه مراجعه مردم به آن دستگاه و پذيرفتن حكومت چنين كسى مشروع نخواهد بود و مهمترين شرط از آن شرائط «فقاهت و عدالت» است .
5- از حكمت خداى حكيم بدور است كه بندگان را مهمل و حيران و سرگردان باقى بگذرد و آنان را به صورت هرج و مرج به حال خود واگذاشته، تا هركس هرچه خواست بكند، و هركس از قدرت بيشترى برخوردار بود بر ضعفا بتازد و منطق فرعونى در جامعه انسانها حكمفرما گردد، لذا براى هدايت انسانها و جلوگيرى از هرجومرج و حفظ حقوق مستضعفين و ردّ ظلم ظالمين و تعيين احكام الهى و اجراى آن در جوامع بشرى، انبياء و سپس اولياء را فرستاده و رهبرى آنان و وجوب اطاعت از آنها را به مردم خبر داده است. عينا همان مسأله در زمان غيبت نيز متصوّر است چرا كه خداوند امت اسلامى را در زمان غيبت- كه معلوم نيست چه مدّت خواهد بود و حضرت كى ظهور خواهد كرد- به حال خود وانگذاشته و آنان را به صورت هرجومرج به جان هم نينداخته و همچون
طعمهاى به دست گرگان اجانب نسپرده است، بلكه قطعا براى رهبرى آنان فكرى شده و كسانى به اين امر مأمور شدهاند، وگرنه نتيجه آن هرجومرج و مهمل گذاشتن نابودى ملّت اسلامى قطعى خواهد بود و اين موضوع نه با بقاء تكليف سازگار است و نه با حكمت خداى حكيم مطابقت دارد.
6- علاوه بر آن امور پنجگانه، در نزد عقل و براساس روايات نقل شده حفظ بلاد اسلامى از تجاوز متجاوزين و تهاجم اجانب از مهمترين واجبات شمرده شده است و حفظ آنها نيز بدون حكومت و نظم و انسجام- مخصوصا در دنياى كنونى- ميسر نخواهد بود.
در مجموع، عقل با توجه به اين امور ششگانه، حكم به ضرورى بودن ولايت فقيه كرده
و آن را از مسلمات در بينش اسلامى مىداند، چرا كه اگر احكام الهى در زمان غيبت برداشته نشده و همگى باقى و مردم مكلّف به آنها هستند و اگر مسلمين در موارد مختلف زندگيشان مأمورند كه به حاكم اسلامى مراجعه نمايند، و اگر، مراجعه به حكّام طاغوت ممنوع اعلام گرديده است، و اگر درباره حاكم اسلامى علاوه بر شرائط متعدد موضوع فقاهت و علم مطرح است، و اگر از حكمت خداى حكيم بدور است كه بندگان خود را در مدّت طولانى سرگردان و حيران باقى بگذارد، و اگر حفظ حدود ثغور ممالك اسلامى در بينش اسلام واجب است، مسئله ولايت فقيه قطعى بوده و از ضروريات خواهد بود، زيرا تأمين اين امور ششگانه تنها به وسيله فقيه و تشكيل حكومت و داشتن نظم و انسجام ميسر است و با نبود حكومت، اين امور تأمين نمىگردد، و با حكومت غير فقيه نيز غرض حاصل نمىشود.
همانگونه كه ملاحظه مىكنيد اين حكم عقل تنها با ملاحظه به دستورات اسلامى در موارد مختلف، از عقل صادر شده است و به عبارت بهتر مسئله از مسائل بديهى و ضرورى است كه تنها با تصوّر اطراف آن، اثبات حكم قطعى بوده و نيازى به استدلال نخواهد داشت.
پاورقی:
[1]. امام خمينى، ولايت فقيه، ص 18. در ادامه سخنان امام آمده است: قرآن و دستورهاى آنها تنها براى زمان رسول خدا- نيامده و صريح قرآن است كه در سوره ابراهيم (آيه 53) مىفرمايد: «هذا بلاغ للناس: اين قرآن حجت بالغىبراى همه مردم است». از مسلّمات دين اسلام است كه اين دين، دين خاتم است و دستورهاى آن براى همه زمانهاى بعداز پيامبر است. بنابراين كسى كه در اين تشكيك كند و اسلام را بخواهد منهاى قوانين قضايى و سياسى و اجتماعى آن، در واقع اسلام را نمىخواهد.
[2]. امام خمينى قدّس سرّه، ولايت فقيه، ص 40؛ كتاب البيع، ج 2، ص 467. «فتحصل مما مرّ ثبوت الولايه للفقهاء من قبلالمعصومين في جميع ما ثبت لهم الولايه فيه من جهه كونهم سلطانا على الامه».
[3]. امام خمينى، صحيفه نور، ج 10، ص 308.
[4]. «فللفقيه العادل جميع ما للرسول و الامه عليهم السّلام مما يرجع الى الحكومه و السياسه و لا يعقل الفرق لان الوالى- اىّ شخصكان- هو مجرى احكام الشريعه و المقيم للحدود الالهيه و الاخذ للخراج و سائر الماليات و المتصرفاته فيها هو صلاحالمسلمين». (امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 267).
[5]. همو، ولايت فقيه، ص 403.
[6]. «فتحصل مما مرّ ثبوت الولايه للفقهاء من قبل المعصومين في جميع ما ثبت لهم الولايه فيه من جهة كونهم سلطانا علىالامة و لابد في الاخراج عن هذه الكيّة في مورد من دلالة دليل دال على اختصاصه بالامام المعصوم عليه السّلام». (امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 488.)
[7].کتاب البیع،ص514.
[8].خميني، [امام] سيد روح الله، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چ نهم، 1378 ش، ص 39.
[9].همان، ص 19.
[10].«کلّ راية ترفع قبل قيام القائم فهي طاغوت»; «کل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت» (الحرّ العاملي، [الشيخ] محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 532، ح 461).
[11].خميني، [امام] سيد روح الله، کشف الاسرار، ص 225.
[12].خميني، [امام] سيد روح الله، صحيفه امام (رحمه الله)، ج 21، ص 14.
[13] اصول كافى، ج 1، باب «فقد العلماء».
[14]. وسائل، ج 18، ص 99.