در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
[=Microsoft Sans Serif]تواز تبار بهاري چگونه بي تو بمانم [=Microsoft Sans Serif]شميم عاطفه داري چگونه بي تو بمانم [=Microsoft Sans Serif]تواز سلاله نوري تو آفتاب حضوري [=Microsoft Sans Serif]به رخش صبح سواري چگونه بي تو بمانم
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
:parvaneh: :parvaneh:دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرق در خون جگر باد
حافظ
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
[=Microsoft Sans Serif]تو را قسم به صبوری قلب منتظران
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت
:parvaneh:
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...
[=Microsoft Sans Serif]تو نيستي متعلق فقط به خوبان كه
شبي به خلوت من هم بيا دلم تنگ است
:parvaneh:
دروغ میگویم اقا منتظرت نشستم
يک جمعه غروب بي خبر برگردي
عرضه مکن که هیچ تقاضا نمی شود
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
از غمِ غربتِ غروب من زيرِ رگبارِ تگرگ غم
میزنه بکوب، بکوب
[=Microsoft Sans Serif]به گريه هاي بدون صدا دلم تنگ است
قسم به ندبة « آقا بيا» دلم تنگ است
[="]
[/]
شبیه گنبد امام رضا درست میکنی
[="]
[/]
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند
درهمه محفل ماشیون وغوغای تواست
[=Microsoft Sans Serif]تواز تبار بهاري چگونه بي تو بمانم
[=Microsoft Sans Serif]شميم عاطفه داري چگونه بي تو بمانم
[=Microsoft Sans Serif]تواز سلاله نوري تو آفتاب حضوري
[=Microsoft Sans Serif]به رخش صبح سواري چگونه بي تو بمانم
جای سلام روی بگردانم از شما
اينجا گهي سرد است و گاهي نيست گرما
بهر ظهور امروز هم روز بدي نيست
اي تکسوار جاده هاي رو به فردا
فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی
يا لا أقل به خاطر زينب ظهور كن
ديگر بتاب از افق مكه ، ماه من!
اين جاده هاي شب زده را غرق نور كن
زانکه درخاطـرمــانقش دل ارای تــواست
كاملترين پيالهي ساقي كوثري
هر روز با عنايت باران دست خود
ما را به سوي عرش خداوند ميبري
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی ... دیوانه تو هر دوجهان را چه کند ؟
زیرا که به دیدنش شتاب است مرا...
چند روزي دلبر دلخواه را گم كرده ام
می چشمت کجا باشد مرا دریاب
مرا دریاب با نقصان و کمیها
شعر گونه از خودم الان
[="Tahoma"][="Black"]آید به گوش از آسمان، این است مهدی [/]
خیزد خروش از تشنگان، این است باران...
[="]
[/]
دوری زمن است وازتو ماراگله ای نیست
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
[="Tahoma"][="Black"]ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست..* [/]
گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست...
دلیل آن هم منم که آب از سر گذشته ام
می آید از ره مردی سواره
بر مرکب عشق چون ماه پاره
[="]
[/]
و من هر روز گناه کار تر از گذشته ام
[="]
[/]
در چشم و ابرو مانند عباس
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها
چيزي نصيب ما نشد آقا ، بدون تو
تا كربلا چگونه ؟ بيا و خودت بگو
پا ميدهد پريدنم آيا بدون تو ؟
وا کن دری به روی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز
فلك شیدا، پریشان روزگار است
دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سرنیامد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم ز سمت حجاز
نغمه دلخوش انا المهدی
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش و تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است