از کجا معلوم آینده مانند قران نمیاد؟؟؟
تبهای اولیه
دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، به دو دليل:الف. درست است که ما نتوانستهايم از عهدة اين کار برآييم، اما همواره ممکن است افراد ديگری در جاهای ديگر جهان باشند که بتوانند سورهای حتی بهتر از قرآن بياورند. در هيچ مقطع زمانی، نمیتوان اثبات کرد که در سراسر کرة زمين و از ميان صدها ميليون عرب و غيرعرب، احدالناسی پيدا نمیشود که بتواند سورهای مثل قرآن بياورد. دقت کنيد که قرآن میگويد: اگر جن و انس دست به دست هم دهند، نمیتوانند سورهای مثل قرآن بياورند؛ و از مخالفان میخواهد که اگر باور نمیکنند، اين مدعا را عملاً بيازمايند. اما نکتة مهم اين است که چنين مدعايی قابل آزمون نيست تا نتيجة آن معلوم شود. يعنی نمیتوان توانايی همة آدميان و جنيان در آوردن سورهای مثل قرآن را مورد آزمايش قرار داد.
ب. ممکن است در دورهای خاص ـ مثلاً زمان پيامبر و يا حتی عصر حاضر ـ کسی نتواند سورهای مثل قرآن بياورد، اما احتمال تحقق اين امر در آيندهای نزديک يا دور منتفی نيست. حتی ممکن است فردی خاص ـ که قصد پاسخ دادن به تحدی قرآن را دارد ـ اکنون از ساختن متنی مانند قرآن عاجز باشد، اما همين فرد، سالها بعد از عهدة اين کار برآيد. بنابراين، تقاضای قرآن از مخالفان (که اگر نتوانستيد سورهای مثل قرآن بياوريد، بايد تسليم شويد و ايمان بياوريد) بینهايت غيرمنطقی است. برای اثبات معجزه بودن قرآن، حداقل بايد به نحوی اثبات شود که هيچ انسانی در هيچ عصری نتوانسته و نخواهد توانست سورهای مثل قرآن بياورد. در حالی که چنين مدعايی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد.
دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، به دو دليل:الف. درست است که ما نتوانستهايم از عهدة اين کار برآييم، اما همواره ممکن است افراد ديگری در جاهای ديگر جهان باشند که بتوانند سورهای حتی بهتر از قرآن بياورند. در هيچ مقطع زمانی، نمیتوان اثبات کرد که در سراسر کرة زمين و از ميان صدها ميليون عرب و غيرعرب، احدالناسی پيدا نمیشود که بتواند سورهای مثل قرآن بياورد. دقت کنيد که قرآن میگويد: اگر جن و انس دست به دست هم دهند، نمیتوانند سورهای مثل قرآن بياورند؛ و از مخالفان میخواهد که اگر باور نمیکنند، اين مدعا را عملاً بيازمايند. اما نکتة مهم اين است که چنين مدعايی قابل آزمون نيست تا نتيجة آن معلوم شود. يعنی نمیتوان توانايی همة آدميان و جنيان در آوردن سورهای مثل قرآن را مورد آزمايش قرار داد.
ب. ممکن است در دورهای خاص ـ مثلاً زمان پيامبر و يا حتی عصر حاضر ـ کسی نتواند سورهای مثل قرآن بياورد، اما احتمال تحقق اين امر در آيندهای نزديک يا دور منتفی نيست. حتی ممکن است فردی خاص ـ که قصد پاسخ دادن به تحدی قرآن را دارد ـ اکنون از ساختن متنی مانند قرآن عاجز باشد، اما همين فرد، سالها بعد از عهدة اين کار برآيد. بنابراين، تقاضای قرآن از مخالفان (که اگر نتوانستيد سورهای مثل قرآن بياوريد، بايد تسليم شويد و ايمان بياوريد) بینهايت غيرمنطقی است. برای اثبات معجزه بودن قرآن، حداقل بايد به نحوی اثبات شود که هيچ انسانی در هيچ عصری نتوانسته و نخواهد توانست سورهای مثل قرآن بياورد. در حالی که چنين مدعايی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد.
با سلام و احترام
دوست گرامی تا به حال 1400 سال گذشته و هیچ بنی بشری نتوانسته آیه ای مانند آیه قرآن بیاورد و اینکه یکی از دلایل معجزه بودن قرآن هم همین هست و شک نکنید کلام کلام حق است که تا به حال مثال نقصی پیدا نشده است و هرکسی میگوید نیست پس برای اثبات آیه ای بیاورد ...
سلام به شما
بنده نمی خواهم این چیزی که می گویم به عنوان کلام آخرم باشه ولی باز هم مانند قبل می گویم که اگر به دنبال اثبات این هستید که قرآن نقص دارد و خدا و ... الکیه و ... ، بهتره که تلاشی نکنید . چون نه به موفقیتی در این رابطه می رسید نه جوابی تا زمانی که زنده هستید به شما می رسد !
تا زمان مرگ ، کار خوب بکنید و از بدی ها بپرهیزید تا بعد از مرگ حداقل انسان بد نباشید تا در ان موقع به شما جواب همه ی سوال هاتون رو بدن .
در ضمن قرآن رو مگر حضرت محمد با فکر خودش نوشته که یک انسان دیگری بخواد مثل اون بنویسه ؟ ! از خودت این سوال رو بکن و بگرد دنبال جوابش .
و شما که به دنبال اثبات حرفتان هستید ، به دنبال کسانی بروید که توانایی مغزی بسیار بالایی دارند و با ان ها بشینید و دست به کار بشوید و یک کتاب مثل قرآن از خودتان بنویسید . تواناییش رو داری ؟
با سلام و احترام
دوست گرامی تا به حال 1400 سال گذشته و هیچ بنی بشری نتوانسته آیه ای مانند آیه قرآن بیاورد و اینکه یکی از دلایل معجزه بودن قرآن هم همین هست و شک نکنید کلام کلام حق است که تا به حال مثال نقصی پیدا نشده است و هرکسی میگوید نیست پس برای اثبات آیه ای بیاورد ...
پاسخ عدم وجود شی ای در قبل دلیل عدم وجود در آینده نمی شود!(دقت کن)
شک شما نشانه ی جاهلیت شماست.
چرا خداوند پیامبر را بر قومش ظهور کرد؟چون انها به جایی یعنی جاهلیت رسیدند مثل بت پرستی حیوان پرستی کشتن دختر.بردن زنان و دختران به بردگی.
حال این سوالات شما یعنی جاهلیت.
خداوند در سوره ای دوبار تاکید میکند که هیچ کس همانن این قران حتی یک ایه را نمیتواند به وجود اورد.
توهم که میگی شاید کسی ایه ای درست کنه تو این 1400 سال این کارو میکرد.
بخاطر همینه که از قران میترسند وغربیها قران رو اتش یا پاره میکنند.
اونا که این همه پیشرفت داشته اند نتونستند یه ایه فقط یه ایه ایجاد کنن.اما در مقابلش در عرصه ی فیزیک و ریاضی و ...اونا اولن.
اینکه تومیگی نتونستم بدون هیچ کس نمیتونه.شاید قبول نکنی ایرادی هم نداره چون دوران جاهلیت رسیده.
من با این سوالات شما به نزدیک بودن ظهور اقا امام زمان امیدوار میشوم
سلام دوست عزیز.
شک شما نشانه ی جاهلیت شماست.
چرا خداوند پیامبر را بر قومش ظهور کرد؟چون انها به جایی یعنی جاهلیت رسیدند مثل بت پرستی حیوان پرستی کشتن دختر.بردن زنان و دختران به بردگی.
حال این سوالات شما یعنی جاهلیت.
پاسخ:دوست داری به من بگو جاهل بگو ولی می شه جواب من جاهل را بدین
خداوند در سوره ای دوبار تاکید میکند که هیچ کس همانن این قران حتی یک ایه را نمیتواند به وجود اورد.
توهم که میگی شاید کسی ایه ای درست کنه تو این 1400 سال این کارو میکرد.
پاسخ:من اثبات برون دینی می خواهم نه درون دینی
بخاطر همینه که از قران میترسند وغربیها قران رو اتش یا پاره میکنند.
اونا که این همه پیشرفت داشته اند نتونستند یه ایه فقط یه ایه ایجاد کنن.اما در مقابلش در عرصه ی فیزیک و ریاضی و ...اونا اولن.
پاسخ:همونطور که گفتم:
عدم وجود شی ای در قبل دلیل عدم وجود در آینده نمی شود!(دقت کن)
دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، به دو دليل:الف. درست است که ما نتوانستهايم از عهدة اين کار برآييم، اما همواره ممکن است افراد ديگری در جاهای ديگر جهان باشند که بتوانند سورهای حتی بهتر از قرآن بياورند. در هيچ مقطع زمانی، نمیتوان اثبات کرد که در سراسر کرة زمين و از ميان صدها ميليون عرب و غيرعرب، احدالناسی پيدا نمیشود که بتواند سورهای مثل قرآن بياورد. دقت کنيد که قرآن میگويد: اگر جن و انس دست به دست هم دهند، نمیتوانند سورهای مثل قرآن بياورند؛ و از مخالفان میخواهد که اگر باور نمیکنند، اين مدعا را عملاً بيازمايند. اما نکتة مهم اين است که چنين مدعايی قابل آزمون نيست تا نتيجة آن معلوم شود. يعنی نمیتوان توانايی همة آدميان و جنيان در آوردن سورهای مثل قرآن را مورد آزمايش قرار داد. ب. ممکن است در دورهای خاص ـ مثلاً زمان پيامبر و يا حتی عصر حاضر ـ کسی نتواند سورهای مثل قرآن بياورد، اما احتمال تحقق اين امر در آيندهای نزديک يا دور منتفی نيست. حتی ممکن است فردی خاص ـ که قصد پاسخ دادن به تحدی قرآن را دارد ـ اکنون از ساختن متنی مانند قرآن عاجز باشد، اما همين فرد، سالها بعد از عهدة اين کار برآيد. بنابراين، تقاضای قرآن از مخالفان (که اگر نتوانستيد سورهای مثل قرآن بياوريد، بايد تسليم شويد و ايمان بياوريد) بینهايت غيرمنطقی است. برای اثبات معجزه بودن قرآن، حداقل بايد به نحوی اثبات شود که هيچ انسانی در هيچ عصری نتوانسته و نخواهد توانست سورهای مثل قرآن بياورد. در حالی که چنين مدعايی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد.
با سلام دوست عزيز و تشكر از سوال خوبي كه كرديد
به نظر من دو دليل شما تقريبا يكي بود و هيچ فرقي نداشت و خلاصه اشكال شما را چنين بيان مي كنم:
احتمال دارد كسي پيدا شود و مانند قرآن را بياورد.
حال من يك سوالي از شما مي كنم
مي دانيم كه عرب زمان پيامبر(ص) در اوج فصاحت و بلاغت بوده اند ولي همه از آوردن مانند قرآن عاجز بوده اند.
همچنين 1400 سال ، دشمنان اسلام تمام سعي خود را كرده اند تا مانند قرآن بياورند و اعجاز قرآن را در مورد تحدي خدشه دار كنند ولي دريغ از...
حال سوال من اينست وقتي كساني كه از هر نظر در فصاحت و بلاغت و... در زمان خود قوي بوده اند و نتوانسته اند مانند قرآن را بياورند و 1400 سال هم بدين منوال گذشته است،آيا هيچ احتمال عقلايي وجود دارد كه اشخاصي در رتبه پايين تر از اعراب آن زمان و بعد از 1400 سال سعي بي نتيجه باز هم كسي پيدا شود و ....
فرقان الحق؟اینا ایاته خدا رو کنار هم گذاشتن شده فرقان الحق.
مثلا من کتاب داستان دارم یکی بیاد نصفه نصفه بذاره کنار هم بشه یه داستان دیگه.
این فرقان الحق نیست این تقلبه
والذين اشتروا الضلالة وأكرهوا عبادنا بالسيف ليكفروا بالحق ويؤمنوا بالباطل أولئك هم أعداء الدين القيم وأعداء عبادنا المؤمنين
یعنی: و کسانی که گمراهی را انتخاب و بندگان ما را با زور شمشیر وادار کرده اند که به حق کفر ورزند و به باطل ایمان آورند، اینان دشمنان دین قیم و دشمنان بندگان مؤمن ما هستند.
ــ يا أيها الناس لقد كنتم أمواتا فأحييناكم بكلمة الإنجيل الحق.. ثم نحييكم بنور الفرقان الحق
یعنی : ای مردم ! شما مرده بودید و ما با کلمه ی انجیل حق شما را حیات بخشیدیم .. و اکنون نیز شما را به وسیله ی نور الفرقان الحق زنده می گردانیم
ــ لقد افتريتم علينا كذبا بأنا حرمنا القتال في الشهر الحرام ثم نسخنا ما حرمنا فحللنا فيه قتالا كبيرا
یعنی : بدرستی که به دروغ به ما نسبت داده اید که ما جنگ را در ماههای حرام، حرام دانسته و بعداً آن را نسخ کرده ایم. ما جنگ بزرگ را در این ماهها حلال نموده ایم
آیه ای از سوره ی " التوحيد "
ــ وما كان لكم ان تجادلوا عبادنا المؤمنين في إيمانهم وتكفروهم بكفركم فسواء تجلينا واحدا او ثلاثة أو تسعة وتسعين فلا تقولوا ما ليس لكم به من علم وإنا أعلم من ضل عن السبيل
یعنی : شما حق ندارید که در باره ی ایمان بندگان مؤمن ما با آنان مجادله کنید و آنان را کافر بشمارید. تجلی ما چه یگانه باشد و چه سه گانه یا نود و نه گانه، آنچه را آگاهی ندارید نگویید و من می دانم که چه کسی از راه گمراه شده است.
آیه ای از سوره ی " الصلیب "
ــ إنما صلبوا عيسي المسيح ابن مريم جسدا بشرا سويا وقتلوه يقينا
یعنی: بدرستی که عیسی بن مریم را که بشر بود، به صلیب کشیدند و به یقین او را کشتند.
آیه هایی از سوره ی " الثالوث "
ــ و شهد المؤمنون من عبادنا بانا تجلینا لهم بمظاهر ثلاثة الا ان لنا المظاهر و التجلیات جمیعا و اتخذونا بالایمان ابا و شهدونا ابنا رحمانا و عرفونا روحا رحیما فما ظلموا انفسهم و لا کانوا مشرکین
یعنی: و مؤمنان از بندگان ما شاهد بوده اند که ما بر آنان با مظاهر سه گانه تجلی کردیم به درستی که همه ی مظاهر و تجلیات از آن ماست. آنان ما را به خاطر ایمانشان پدر یافتند و پسری رحمان دیدند و روحی رحیم شناختند. اینان با این باورها نه ظلم کرده اند و نه مشرک شده اند.
ــ إن أهل الضلال من عبادنا اشركوا بنا شركا عظيما فجعلونا تسعة وتسعين شريكا بصفات متضاربة وأسماء للإنس والجان يدعونني بها وما أنزلنا بها من سلطان.. وافتروا علينا كذبا بأنا الجبار المنتقم المهلك المتكبر المذل، وحاشا لنا ان نتصف بإفك المفترين ونزهنا عما يصفون
یعنی: بدرستی که گمراهان از بندگان ما شرک بزرگی به ما ورزیدند که برایمان نود و نه شریک با ویژگی های متضاد و نام های انس و جن قرار دادند تا ما را با آن نامها بخوانند.. چیزی که ما دلیلی برایش نازل نکرده ایم. اینکه ما را جبار، منتقم، مهلک، متکبر و مذل می دانند بر ما دروغ بسته اند و دور از ما باد که با صفت هایی که مفتریان می گویند، متصف شویم و پاکیم از توصیف آنان
آیه ای از سوره ی " الموعظة "
ــ وزعمتم بأنا قلنا قاتلوا في سبيل الله وحرضوا المؤمنين علي القتال وما كان القتال سبيلنا وما كنا لنحرض المؤمنين علي القتال إن ذلك إلا تحريض شيطان رجيم لقوم مجرمين
یعنی: و گمان کردید که ما گفته ایم در راه خدا بجنگید و مؤمنان را به جنگ تشویق کنید ولی جنگ ، راه ما نیست و ما هرگز مؤمنان را بر جنگ تشویق نکرده ایم. بدرستی که این کار چیزی جز تحریک گروه مجرمان توسط شیطان رجیم نیست
آیه ای از سوره ی " المسيح "
ــ وزعمتم بأن الإنجيل محرف بعضه فنبذتم جله وراء ظهوركم .. وقلتم: آمنا بالله وبما أوتي عيسي من ربه،ثم تلوتم منكرين.. ومن يبتغ غير ملتنا دينا فلن يقبل منه.. وهذا قول المنافقين
یعنی: گمان کرده اید که بخشی از انجیل دچار تحریف شده است پس بیشتر آن را پشت سر انداختید .. و گفتید ما به خداوند و آنچه عیسی از جانب او آورده است ایمان آوردیم ولی آن را انکار کردید ... و هر کس غیر از راه و رسم ما دینی انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد.. و این گفته ی منافقان است.
آیه هایی از سوره ی " الصلاح "
ــ يأيها الذين ضلوا من عبادنا هل ندلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب أليم تحابوا ولا تباغضوا وأحبوا ولا تكرهوا أعداءكم،فالمحبة سنتنا وصراطنا المستقيم..
یعنی: ای بندگان ما که گمراه شده اید آیا شما را به تجارتی که از عذاب دردناک نجات دهد راهنمائی کنیم ... محبت بورزید و دشمنی نکنید ... دشمنانتان را دوست بدارید و از آنان بد به دل نگیرید پس محبت سنت ما و راه راست ماست..
ــ ولا تطيعوا أمر الشيطان ولا تصدقوه إن قال لكم كلوا مما غنمتم حلالا طيبا واتقوا الله إن الله غفور رحيم
یعنی: و از دستور شیطان پیروی نکنید واو را باور نکنید که به شما گفت از غنیمتی که به دست آورده اید بخورید که حلال و طیب است و تقوا پیشه کنید که خدا بخشنده و رحیم است .
ــ كم من فئة قليلة مؤمنة غلبت فئة كثيرة كافرة بالمحبة والرحمة والسلام
یعنی: چه بسا گروه کمی (کوچکی) از مؤمنان که بر گروه فراوانی (بزرگی) از کافران پیروز شده است با محبت و رحمت و آشتی .
آیه هایی از سوره ی " الطهر "
ــ و ما كان النجس و الطمث و المحيض و الغائط و التيمم و النكاح و الهجر و الضرب و الطلاق إلا كومة ركس لفظها الشيطان بلسانكم و ما كانت من وحينا و ما أنزلنا بها من سلطان وقلتم إفكا لا تقربوا الزنا إنه كان فاحشة و ساء سبيلا..
یعنی: نجس و محیض و غائط و تیمم و زناشوئی و دوری گزیدن از همسر و زدن و طلاق چیزی نیست جز کومه ی پلیدی که شیطان آن را بر زبان شما جاری کرد و این وحی ما نبوده است و حجتی بر آن نازل نکرده ایم. این قول که به زنا نزدیک نشوید که پلیدی است و راهی نا شایست، تهمتی است که به ما بسته اید.
ــ انا انزلناه فرقاناً عربیاً و جعلناه نوراً یهدی الضالین لیمیزوا الحق من الباطل و الایمان من الکفر لعلهم یهتدون
یعنی: ما فرقانی عربی نازل کردیم و آن را نوری قرار دادیم که گمراهان را هدایت کند تا حق را از باطل و ایمان را از کفر تشخیص دهند شاید که هدایت شوند.
آیه هایی از سوره ی " الغرانيق "
ــ أيها الذين كفروا من عبادنا لقد ضل رائدكم وقد غوي ان هو إلا وحي إفك يوحي علمه مريد القوي
یعنی: ای بندگان ما که کفر ورزیده اید به درستی که رهبر شما گمراه شد و فریب داد. آن چیز جز یک وحی دروغین نیست که ضعیف القوی ــ یا ضعیف کننده ی نیروها ــ او را یاد داد .
ــ فرأي من مكائد الشيطان الكبري. كلما مسه طائف من الشيطان زجره صحبه فأخفي ما أبدي. وإذا خلا به قال إني معك فقد اتخذ الشيطان وليا من دوننا..
یعنی: پس او کیدهای بزرگ شیطان را دریافت کرد. هر بار که وسوسه ای از شیطان به وی رسید او را آگاه کرد پس آنچه اظهار کرده بود پنهان داشت و هر گاه که تنها شدند گفت من با تو هستم. پس او شیطان را به جای ما دوست خود گرفت .
آیه ای از سوره ی " النساء "
ــ و بدأنا خلقكم بآدم واحد و حواء واحدة فتوبوا عن شرك الزنا و وحدوا أنفسكم بأزواجكم.. فللزوج الذكر الواحد زوجة أنثي واحدة و ما زاد عن ذلك فهو من الشيطان الرجيم... و هذا عدل الظالمين
یعنی: ما آفرینش شما را با یک آدم و یک حوا شروع کردیم پس از شرک زنا توبه کنید یک همسر داشته باشید.. برای یک مرد یک زن کافی است و بیش از آن امری است از ناحیه ی شیطان رجیم... و این عدالت ستمکاران است .
آیه ای از سوره ی " الزنا "
ــ يا أهل السفاح من عبادنا الضالين لقد دفعتم بأنفسكم إلي الزنا بما طاب لكم من النساء مثني وثلاث ورباع أو ما ملكت أيمانكم فعارضتم سنتنا في الإنجيل الحق بأن من نظر لأنثي بعين الشهوة فقد زنا بها في قلبه السقيم و من أشرك بزوجة أخري فقد زنا وأوقعها في الزنا والفجور
یعنی: ای اهل پلیدی از بندگان گمراه ما .. خود را به زنا افکنده اید با ازدواج با دو و سه و چهار زن و کنیزان و با سنت ما مخالفت ورزیدید چون در انجیل حق آمده کسی که به زنی نگاه شهوت کند در قلب بیمارش مرتکب زنا شده و کسی که زن دیگری بگیرد زنا کرده و او را به زنا وفسق وادار کرده است.
آیه ای از سوره ی " المنافقين "
ــ و مكرتم و مكر الشيطان و الشيطان خير الماكرين.. و طبع الشيطان علي قلوبكم و سمعكم و أبصاركم فأنتم قوم لا تفقهون
یعنی: شما مکر کردید و شیطان نیز مکر بخرج داد و البته شیطان بهترین مکر کنندگان است ... و شیطان بر قلب هایتان و گوش و چشمتان مهر زد. پس شما گروهی هستید که فهم نمی کنید
آیه ای از سوره ی " الجزية "
ــ زعمتم بأننا قلنا قاتلوا الذين لا يدينون دين الحق من الذين أوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون. يا أهل الضلال من عبادنا إنما دين الحق هو دين الإنجيلوالفرقان الحق من بعده فمن ابتغي غير ذلك دينا فلن يقبل منه فقد كفر بدين الحق كفرا
یعنی: گمان کرده اید که ما گفتیم که با اهل کتاب که به دین حق در نیامده اند بجنگید تا جائی که در حال ذلت، جزیه بپردازند. ای بندگان ما بدرستی که دین حق دین انجیل و فرقان الحق است .پس هر کس غیر از آن دینی انتخاب کند از او پذیرفته نیست و به دین حق کفر ورزیده است.
خیلی جالبه.در یکی از نوشته هاش نوشته دروغه که انجیل تحریف شده.دارن کار خودشونو پنهان میکنن.
خیلی خنده دار بود
واقعا که باحاله.ای خدا از دست این بنده هات.ابلیس چه کارایی که با انسان نمیکنه.
از ریشه های کلماتش معلومه که از قران سرچشمه گرفته
ریشه یابی
... و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باؤوا بغضب من الله ذلك بأنهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون (بقره / ۶۱)
یعنی: بر آنان خواری و ذلت مقرر گردید و به خشم خداوند گرفتار آمدند. زیرا به آیات خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند. این به خاطر آن بود که نا فرمانی کردند و ستمکاری پیشه می ساختند.
و لقد آتينا موسي الكتاب و قفينا من بعده بالرسل و آتينا عيسي بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس افكلما جائكم رسول بما لا تهوي انفسكم استكبرتم ففريقاً كذبتم و فريقاً تقتلون ( بقره / ۸۷ )
یعنی: به موسی کتاب (تورات) دادیم و پیامبرانی بعد از او فرستادیم و به عیسی حجت های روشن دادیم و او را به وسیله ی روح القدس تائید کردیم. آیا هر پیامبری که از طرف خدا چیزی بیاورد که هوای نفس شما نمی پسندد گروهی از آنان را تکذیب و گروهی دیگر را به قتل می رسانید؟
و اذا قيل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما أنزل علينا و يكفرون بما ورائه و هو الحق مصدقاً لما معهم قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مومنين ( بقره / ۹۱ )
یعنی: و چون به آنان یهودیان گفته شد به آنچه خدا نازل کرده ایمان بیاورید گفتند ما به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان می آوریم و ـ از این رو ـ به آنچه بعد از تورات آمده (قرآن) که حق است کفر می ورزند در حالی که ـ قرآن ـ کتاب آنان را تصدیق می کند. بگو ـ اگر به تورات ایمان دارید ـ پس چرا پیامبران را می کشتید؟
فبما نقضهم ميثاقهم و كفرهم بآيات الله و قتلهم الانبياء بغيرحق... ( نساء / ۱۵۵ )
یعنی: به خاطر پیمان شکنی آنان و کفر ورزیدن به آیات خدا و کشتن پیامبران ...
و در ادامه ي همين آيات، به اعتراف بني اسرائيل به قتل حضرت مسيح عليه السلام اشاره مي كند. هر چند كه از نظر قرآن آن حضرت كشته نشده است و آنكس را كه بر صليب كشيده اند، فردي شبيه وي بوده است. اما یهودیان بر این باورند که آنان آن حضرت را کشتند و به صراحت قتل او را به گردن می گیرند .
و بكفرهم و قولهم علي مريم بهتاناً عظيماً و قولهم انا قتلنا المسيح عيسي بن مريم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه و لكن شبه لهم … وما قتلوه يقينا (نساء / ۱۵۶ و ۱۵۷ )
یعنی: به خاطر کفر ورزیدن آنان و بهتان بزرگی که به مریم زدند و نیز گفته ی ایشان که مسیح عیسی بن مربم رسول خدا را کشتیم در صوورتی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند ولی امر بر آنان مشتبه شده... و به یقین او را نکشته اند .
و در آياتي از سوري مباركه غافر، به رسالت موسي مي پردازد و مقاومت بني اسرائيل را در برابر وي به تصوير مي كشد:
فلما جائهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذين آمنوا معه و استحيوا نسائهم .. ( غافر /۲۵)
یعنی: چون (موسی) حق را از ناحیه ی ما بر آنان عرضه کرد گفتند فرزندان کسانی را که با وی ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را زنده نگه دارید ...
و پس از آن نظر فرعون را براي كشتن رهبر مؤمنان یعنی حضرت موسي نقل می کند:
و قال فرعون ذورني اقتل موسي وليدع ربه اني اخاف ان يبدل دينكم… ( غافر / ۲۶ )
یعنی: فرعون گفت بگذارید من موسی را بکشم و ـ بگذارید ـ او خدایش را بخواند. من از آن می ترسم که دین شما را تغییر دهد ...
و آنگاه به اعتراض مؤمن آل فرعون اشاره مي كند:
و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه أتقتلون رجلاُ أن يقول ربي الله و قد جائكم بالبينات من ربكم ( غافر / ۲۸)
یعنی: و مرد با ایمانی از فرعونیان که ایمانش را پنهان می کرد گفت آیا کسی را به جرم اینکه می گوید الله پروردگار من است می کشید در حالی که برای شما دلایل روشنی از ناحیه ی پروردگارتان آورده است ...
اما شيوه ي دوم و خطرناك تري را كه قرآن بدان توجه مي دهد و پرده از آن بر مي دارد، موضوع تحريف، واژگون كردن حقايق و آميختن حق و باطل است.
يعني از آنجا كه كشتن پيامبران و پيروان آنها تأثيري در كنترل حق طلبي آنان نداشت و اتفاقاً بر مبناي اصل پيروزي خون بر شمشير و بيدارتر شدن ملت ها، موجب شعله ورتر شدن شعله ی نهضت هاي الهي مي گشت، توطئه ی تحريف واردميدان مي شد. شيوه اي كه دين خدا و حقايق رباني چنان با باطل و اهواي شيطاني در هم مي آميخت كه ديگر جز پوسته اي از دين حقيقي باقي نمي ماند و در نتیجه، خداي متعال براي هدايت مردم، از نو رسولي جديد و آئيني جديد به سوي مردم روانه مي كرد.
يا أیها الرسول لايحزنك الذين يسارعون في الكفر من الذين قالوا آمنا بأفواههم و لم یؤمن قلوبهم من الذين هادوا سماعون للكذب سماعون لقوم آخرين لم يأتوك يحرفون الكلم من بعد مواضعه .. ( مائده / ۴۱ )
یعنی: ای پیامبر تو را غمگین نکند ـ رفتار ـ آنان که به سوی کفر می شتابند و گروهی که به زبان گفتند ایمان آوردیم ولی دلهایشان ایمان نیاورده است و همین طور یهودیان که سخن دروغ و سخن کسانی که نزد تو نیامده اند (ایمان نیاورده اند) را گوش می دهند که کلام خدا را پس از استقرار آن، تحریف و تبدیل می کنند...
در سوره ی بقره پس از يادآوري بهانه هاي بني اسرائيل در پيروي از دستور خداوند
متعال، خطاب به مؤمنان مي فرمايد:
أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ( بقره / ۷۵ )
یعنی: آیا انتظار دارید که آنان به شما ایمان بیاورند در حالی که گروهی از ایشان کلام خدا را می شنیدند و با اینکه آنها را فهمیده بودند با آگاهی تحریف می کردند.
و درچند آيه ي بعد ادامه مي دهد:
فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمناُ قليلاً فويل لهم مما كتبت أيديهم و ويل لهم مما يكسبون ( بقره / ۷۹ )
یعنی: پس وای بر کسانی که کتابی به دست خود می نویسند و آنگاه می گویند این از ناحیه ی خداست تا آن را به قیمتی ناچیز بفروشند پس وای بر آن ها به خاطر آنچه نوشتند و وای بر آنها از آنچه به دست می آورند.
و باز در سوره ي بقره پس از ياد آوري نعمت هاي الهي به بني اسرائيل مي فرمايد:
و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون ( بقره / ۴۲ )
یعنی: و حق را با باطل مشتبه نکنید تا حقیقت را بپوشانید در حالی که به حق بودن آن واقف هستید.
و ان منهم لفریقاً یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون ( آل عمران / ۷۸۷ )
یعنی: همانا برخی از اهل کتاب، کتاب را ـ به نفع خود ـ تحریف می کنند و به عنوان کتاب خدا می خوانند در حالی که از کتاب نیست. و می گویند این از جانب خدا نازل شدهاست، در صورتی که چنین نیست. و با آنکه ـ به کرده ی خود آگاهی دارند _ به خدا دروغ می بندند.
اذا خذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قليلاً فبئس ما يشترون ( آل عمران / ۱۸۷ )
یعنی: چون خداوند از کسانی که کتاب به آنها داده شده پیمان گرفت که آن را برای مردم بیان کنید و پنهانش نکنید، پس آن را پشت سر انداختند و به بهای ناچیزی فروختند و چه بد معامله کردند.
اولا هانطور که گفتن عدم سابق دلیل بر عدم در آینده نمی شود بعد هم به نظر من معارضه هایی که الان با قران می شه خیلی قوی تر از معارضه های امثال مسیلمه کذاب و ... است(مثل فرقان الحق و ...) پس احتمال امدن مثل در اینده فوق العاده عقلایی است!!!!!!!!!!!!!!
دوست گرامي همانطور كه برخي از دوستان نيز اشاره كردند منظور از مثل قرآن اين نيست كه چند تا كلمه عربي را كنار هم قرار داده بگوييم اين هم مثل قرآن!!! حتي اين را هم عرب آن زمان مي فهميد:
در عصر نزول قرآن كريم بلاغت به اوج خود رسيده بود لذا شعراء در بازار «عكاظ» به شعرخواني ميپرداختند شعرهاي برتر را تحت عنوان «معلقات سبع» با آب طلا نوشته و بر ديوار كعبه آويزان ميكرند يكي از انديشمندان در اين زمينه ميگويد: «عرب عادت داشت كه در مقام مسابقه در قصايد و سخنرانيهاي خويش يكديگر را به تحدّي فراخواند قرآن نيز از همين روش آنان را تحدّي كرد كه مانند قرآن يا لااقل قسمتي از قرآن بياورند پس خبر داد كه نخواهد توانست چنين كاري را انجام دهند.»[1]
هانطور که گفتن عدم سابق دلیل بر عدم در آینده نمی شود
دوست گرامي حرف شما كاملا درست است ولي في الجمله نه بالجمله(يعني كليت ندارد)
سخن ما در مورد استقراء و علوم طبيعي نيست بلكه سخن ما اينست كه اين عدم توانايي مربوط به زمان و مكان نيست بلكه از محالات است زيرا قرآن داراي ويژگي ها و صفاتي است كه آوردن آن از عهده بشر خارج است
در مورد فرقان الحق:
اولا شما فقط بعضی از آیات را اوردید و گلچین کردید تا به هدف خود برسید
فلذا من 3 سوره برایتان می آورم اگر برایتان مقدور است جوابش را بدهید
در ضمن مگر نمی گویید مثل اوری فقط از جهت فصاحت و بلاغت باشد نه از نظر معنا اما شما داری اشکال معنوی می گیری در حالی که معارضه در فصاحت و بلاغت بود نه در معنا
پس باید اشکال بلاغی بگیری
بعد گفتم چون منظور از مثل اوری معلوم نیست این مشکلات طبیعی است
شما بگو چه وقتی می گی الف شبیه ب است وقتی در بعض خصوصیات اشتراک داشته باشند دیگه و دراین مثل اوری های فرقان الحق در فصاحت و بلاغت مثلند ولول اینکه می گویی از جهت معنا فلان اشکال را داره
اما آن 3سوره:
الصم(1) قُل یا أیّها المُسْلِمُونَ إنّکُمْ لفی ضَلالٍ بَعِید(2) إنّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِاللهِ وَمسیحهِ لَهُمْ فِی الاعلیها السلامخِرَةِ نارُ جَهَنَّمَ وَعَذاب شَدید(3) وجوه یومئذٍ صاغرة مکفهرةُ تلتمسُ عفوَ اللهِ واللهُ یفعل ما یرید(4) یومَ یَقولُ الرحمنُ یا عبادی قد أنعمتُ علی الذین من قبلِکُم بالهدی منزّلاً فی التوراةِ والإنجیل(5) فما کان لکم ان تکفروا بما أنزلتُ وتضلّوا سواء السبیل(6) قالوا ربنا ما ضَلَلْنا أنفُسنا بل أضلَّنا مَنْ ادّعی أنّه من المرسَلین(7) وإذ قالَ اللهُ یا محمد أغویتَ عبادی وجعلتَهُم من الکافرین(8) قالَرَبِّی إنّما أغوانیَالشیطانُ إنهُ کان لبنی آدمَ أعظمَ المفسدین(9) ویغفرُ اللهُ للذین تابوا مِمّن أغواهُمُ الإنسانُ ویبعثُ بالذی کانَ للشیطانِ نصیراً إلی جهنّم وبئسَ المصیر(10) وإنْ قضی اللهُ أمراً فإنه أعلمُ بما قضی وهوعلی کلِّ شیءٍ قدیر(11)
و
سبحانَ الذی خلقَ السمواتِ فلم یجعلْ لها حدّا(1) وخلقَ الأرضَوکوّرها وجعلَها ماءً وجلَدا(2) قل للذین خُدعوا بدعوةِ الشیطان عَمِیَتْ بصائرُکُمْ فافتریتم علی الله کذباً وکنتم للشیطانِ سَنَدا(3) إنّ الشیطان کان للإنسانِ عدواً ألدّا(4) لو شاءَ ربّکم لاتخذَ من الحجارةِ أولاداً له إذ هو الذی قال للکونِ کُنْ فکانَ وسبحانه أن یستشیرَ فی أمرِه أحدا(5) سبحانه رب العالمین أن یتَّخذ من خلائقه ولدا.(6) قل للذین یمترون فیما أنزل من قبل لیس المسیح خلیقة الله إذ کان مع الله قبل البدء و هو معه أبداً(7) فیه و منه کان مع روح قدسه إلهاً سرمدیاً واحداً أحداً(8) وإذ بعثَ بهِ الأبُ للعالمین کما وعدَ(9) حلَّ فی بطنِ عذراء کلمةً، وخرجَ منه جسدا(10) عاشر الإنسانَ، علَّم الإنسانَ،مات عن الإنسانِ فِدی، وکالإنسانِ رقدَ(11) وإلی أبیه السماوی بعدَثلاثةِ أیامٍ صعدَ(12) إن الذین کفروا بآیاته وقالوا قولاً إدّا(13) لن یجعل اللهُ لهم من أمَدهِ بُدّا(14) أما الذین آمنوا بالله ومسیحِه فلهُم مغفرة وجناتُ نعیم خالدینَ فیها أبداً(15)
و
واذکرْ فی الکتابِالحواریینَ إذ عصفتِ الرِیاحُ بهم لیلاً وهُمْ یُبحِرون(1) إذ تراعی علی المیاهِ لهُمُ طیفُ المسیحِ یمشی، فقالوا أهوَ ربُّنا یهزأ بنا أم قد مسَّنا ضرب من جُنون(2) فجاءَهم صوتُ المعلِّمِ أن ْ لا تخافوا إنی أنا هُوَ أفلا تُبصِرونْ(3) فهتفَ هاتف منهم یقولُربِّی مُرْنی إن کنتَحقاً هوَ، آتی علی المیاهِ إلیک، عسی أن یبدّلَ اللهُ شَکِّی بیقین(4) قالَفاسع إلیّ ولتَکُنْ للناسِ آیة لعلَّهم یتذکَّرون.(5) وإذ طَفِقَ الحواریُّ یمشی رأی شِدَّةَ الریحِ فخافَ وبدأ یغرَقُ فصاحَ بربِّهِ یسْتعین(6) فمدَّ بیمینِه لهُ فأخذهُ بها وقالَ یا قلیلَ الإیمانِ هذا جزاءُ المُمْتَرین(7) وإذ رکبَ السفینةَ معه سَکنتِ الریاحُ لتوِّها فسَبِّح الحواریون بحمدِهِ، وهتفوا لهُ قائلین(8) أنت هو ابنُ الله حقاً، بکَ نحنُ آمنَّا، وأمامکَ نخرُّ ساجدین(9) قالَطوبی للذینَ آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بشک فأولئک همُ المفلحون(10)
و
المذ(1) إنا أرسلناکَ للعالمینَمبشراً ونذیراً(2) تقضی بما یخطرُ بفکرِکَ وتدبُر الأمورَتدبیرا(3) فمن عملَ بما رأیتَفلنفسه ومن لم یعملْ فلسوفَ یَلقی علی یدیکَ جزاءِمریرا(4) إنّا أعطینا موسی من قبلِکَ من الوصیّات عشرةً ونعطیک عشراتٍ أخری إذ قد ختمنا بک الأنبیاءَ وجعلناکَعلیهم أمیرا(5) فانسَخْ مالکَ أن تنسَخَ ممّا أمرناهُم بِهِ فقدْ سَمعنا لکَ أن تجریَ علی قراراتِنا تَغییرا(6) قل لعبادی الذینَ آمنُوا إن تثاءبوا یستعیذوا بالرحمنِ أن لا یضحک منهمُ الشیطانُ ولیکبروا الله إن عطسوا تکبیرا(7) وأن لا یقتنوا فی بیوتهم کلباً ولا یضعوا علی حیطانِهم تَصْویرا(8) وإذا أرادوا انتِعالاً فلیبدأوا بالیمینِ قبل الشمالِ وإن لم یَفْعلوا فقد اقتَرفوا نهباً کبیراً(9) وإن تبرَّزوا فلیمسحوا موءخراتِهم بحجارٍ ثلاثةٍ ویَنتَهوا عن الروثِ إذ قد جعلناهُ للجنِّ غذاءً وعلی الموءمنین أمراًمَحْظورا(10) قلْلعبادی الذینَ آمنُوا یغْزوا من أرادوا ویَقْتلوا من أجلِ رزقِهم ومن لم یغز منهُم أو لم یحدِّثْ نفسَه بغزوٍ ماتَ منافقاً منکُورا(11) وللذین یخشون سحراً یأکلوا سبع عجواتٍ ینجّیهمُ اللهُ من السحرِ ویبعدُ عنهُم شراً مُستطیراً.(12) قل لعبادی إن أرادوا أن یحلِفوا فلیحلِفوا باللهِ ولا یخافوا تبذیرا(13) وأن ینکحوا ما طاب لهم من النساء مثنی وثلاثَ ورباعَ أو ما ملکت أیمانهم إنّا جعلنا لهُم الدینَ أمراً یسیرا(14) وإذا فَرغَتْ من بین یدیکَ الوصایا فاطلبْ إلیکَ جبریلَ یأتیکَ ساعیاً مأمورا(15) وإن شُغِلَ جبریلُ عنک فعلیک بورقةَ بنِ نوفل واستفِذْ منه قبل أن نتوفاهُ فیصبح الوحیُ علیکَ أمراً عسیراً(16)
دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، به دو دليل:الف. درست است که ما نتوانستهايم از عهدة اين کار برآييم، اما همواره ممکن است افراد ديگری در جاهای ديگر جهان باشند که بتوانند سورهای حتی بهتر از قرآن بياورند. در هيچ مقطع زمانی، نمیتوان اثبات کرد که در سراسر کرة زمين و از ميان صدها ميليون عرب و غيرعرب، احدالناسی پيدا نمیشود که بتواند سورهای مثل قرآن بياورد. دقت کنيد که قرآن میگويد: اگر جن و انس دست به دست هم دهند، نمیتوانند سورهای مثل قرآن بياورند؛ و از مخالفان میخواهد که اگر باور نمیکنند، اين مدعا را عملاً بيازمايند. اما نکتة مهم اين است که چنين مدعايی قابل آزمون نيست تا نتيجة آن معلوم شود. يعنی نمیتوان توانايی همة آدميان و جنيان در آوردن سورهای مثل قرآن را مورد آزمايش قرار داد.
ب. ممکن است در دورهای خاص ـ مثلاً زمان پيامبر و يا حتی عصر حاضر ـ کسی نتواند سورهای مثل قرآن بياورد، اما احتمال تحقق اين امر در آيندهای نزديک يا دور منتفی نيست. حتی ممکن است فردی خاص ـ که قصد پاسخ دادن به تحدی قرآن را دارد ـ اکنون از ساختن متنی مانند قرآن عاجز باشد، اما همين فرد، سالها بعد از عهدة اين کار برآيد. بنابراين، تقاضای قرآن از مخالفان (که اگر نتوانستيد سورهای مثل قرآن بياوريد، بايد تسليم شويد و ايمان بياوريد) بینهايت غيرمنطقی است. برای اثبات معجزه بودن قرآن، حداقل بايد به نحوی اثبات شود که هيچ انسانی در هيچ عصری نتوانسته و نخواهد توانست سورهای مثل قرآن بياورد. در حالی که چنين مدعايی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد.
[="green"]با سلام خدمت همه دوستان عزیز و جناب ولایت که با تحقیق و پژوهش می خواهند دین خود را انتخاب کنند، بنده نمی دانم شما چقدر با مباحث کلامی آشنا هستید، متکلمان اسلامی به خصوص تشیع به این سوال پاسخ داده اند، بنده خلاصه آن را در اینجا نقل می کنم آن وقت اگر اشکالی داشتید در خدمتیم.
این استدلال بر مبنای حسن و قبح عقلی است، ما معتقدم گمراه کردن انسانها قبیح است و از خداوند متعال صادر نمی شود، یعنی امکان ندارد خداوند متعال کاری انجام دهد که مردم گمراه شوند؛ این خلاف حکمت الهی است و نقض غرض خود خداوند متعال محسوب می شود که هرگز از خداوند صادر نمی شود. لذا بر این اساس گفته شده حتی اگر کسانی که نیروهای عجیبی دارند که از عهده عموم مردم خارج است، ادعای نبوت کنند چون مردم به گمراهی می افتند و آن عمل را معجزه می پندارند و آن شخص را پیامبر، پس بر خداوند حکیم لازم است آن نیرو را از او بگیرد و آن شخص را رسوا کند تا مردم در گمراهی نیفتند.
حال با توجه به این برهان اگر شخص ادعای پیامبری کرد و کار خارق العاده ای را انجام داد که مردم از انجام آن عاجزند، قطعا راست می گوید و او پیامبر الهی است و از جانب خداوند متعال آمده است، چرا که اگر دروغ بگوید چون مردم توان مقابله با او را ندارند گمراه می شود و چون خداوند این نیرو را در اختیار او قرار داده است، در واقع سبب گمراهی مردم خداوند است.
حال که پیامبر عظیم الشان(ص) اسلام ادعای پیامبری کرد و قرآنی را آورد که تمام بلغای عرب در مقابل آن تسلیم شدند و به بشری نبودن آن اعتراف کردند، همچنانکه در پست قبلی جناب اندیشمند نام آنها را ذکر کردند؛ پس می توان نتیجه گرفت پیامبر اسلام(ص) در مدعای خود صادق است و قرآن از جانب خداوند متعال آمده است و معجزه است و کسی هم تا روز قیامت نمی تواند مانند آن را بیاورد.[/]
در مورد فرقان الحق:
اولا شما فقط بعضی از آیات را اوردید و گلچین کردید تا به هدف خود برسید
فلذا من 3 سوره برایتان می آورم اگر برایتان مقدور است جوابش را بدهید
در ضمن مگر نمی گویید مثل اوری فقط از جهت فصاحت و بلاغت باشد نه از نظر معنا اما شما داری اشکال معنوی می گیری در حالی که معارضه در فصاحت و بلاغت بود نه در معنا
پس باید اشکال بلاغی بگیری
بعد گفتم چون منظور از مثل اوری معلوم نیست این مشکلات طبیعی است
شما بگو چه وقتی می گی الف شبیه ب است وقتی در بعض خصوصیات اشتراک داشته باشند دیگه و دراین مثل اوری های فرقان الحق در فصاحت و بلاغت مثلند ولول اینکه می گویی از جهت معنا فلان اشکال را داره
اما آن 3سوره:
الصم(1) قُل یا أیّها المُسْلِمُونَ إنّکُمْ لفی ضَلالٍ بَعِید(2) إنّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِاللهِ وَمسیحهِ لَهُمْ فِی الاعلیها السلامخِرَةِ نارُ جَهَنَّمَ وَعَذاب شَدید(3) وجوه یومئذٍ صاغرة مکفهرةُ تلتمسُ عفوَ اللهِ واللهُ یفعل ما یرید(4) یومَ یَقولُ الرحمنُ یا عبادی قد أنعمتُ علی الذین من قبلِکُم بالهدی منزّلاً فی التوراةِ والإنجیل(5) فما کان لکم ان تکفروا بما أنزلتُ وتضلّوا سواء السبیل(6) قالوا ربنا ما ضَلَلْنا أنفُسنا بل أضلَّنا مَنْ ادّعی أنّه من المرسَلین(7) وإذ قالَ اللهُ یا محمد أغویتَ عبادی وجعلتَهُم من الکافرین(8) قالَرَبِّی إنّما أغوانیَالشیطانُ إنهُ کان لبنی آدمَ أعظمَ المفسدین(9) ویغفرُ اللهُ للذین تابوا مِمّن أغواهُمُ الإنسانُ ویبعثُ بالذی کانَ للشیطانِ نصیراً إلی جهنّم وبئسَ المصیر(10) وإنْ قضی اللهُ أمراً فإنه أعلمُ بما قضی وهوعلی کلِّ شیءٍ قدیر(11)
و
سبحانَ الذی خلقَ السمواتِ فلم یجعلْ لها حدّا(1) وخلقَ الأرضَوکوّرها وجعلَها ماءً وجلَدا(2) قل للذین خُدعوا بدعوةِ الشیطان عَمِیَتْ بصائرُکُمْ فافتریتم علی الله کذباً وکنتم للشیطانِ سَنَدا(3) إنّ الشیطان کان للإنسانِ عدواً ألدّا(4) لو شاءَ ربّکم لاتخذَ من الحجارةِ أولاداً له إذ هو الذی قال للکونِ کُنْ فکانَ وسبحانه أن یستشیرَ فی أمرِه أحدا(5) سبحانه رب العالمین أن یتَّخذ من خلائقه ولدا.(6) قل للذین یمترون فیما أنزل من قبل لیس المسیح خلیقة الله إذ کان مع الله قبل البدء و هو معه أبداً(7) فیه و منه کان مع روح قدسه إلهاً سرمدیاً واحداً أحداً(8) وإذ بعثَ بهِ الأبُ للعالمین کما وعدَ(9) حلَّ فی بطنِ عذراء کلمةً، وخرجَ منه جسدا(10) عاشر الإنسانَ، علَّم الإنسانَ،مات عن الإنسانِ فِدی، وکالإنسانِ رقدَ(11) وإلی أبیه السماوی بعدَثلاثةِ أیامٍ صعدَ(12) إن الذین کفروا بآیاته وقالوا قولاً إدّا(13) لن یجعل اللهُ لهم من أمَدهِ بُدّا(14) أما الذین آمنوا بالله ومسیحِه فلهُم مغفرة وجناتُ نعیم خالدینَ فیها أبداً(15)
و
واذکرْ فی الکتابِالحواریینَ إذ عصفتِ الرِیاحُ بهم لیلاً وهُمْ یُبحِرون(1) إذ تراعی علی المیاهِ لهُمُ طیفُ المسیحِ یمشی، فقالوا أهوَ ربُّنا یهزأ بنا أم قد مسَّنا ضرب من جُنون(2) فجاءَهم صوتُ المعلِّمِ أن ْ لا تخافوا إنی أنا هُوَ أفلا تُبصِرونْ(3) فهتفَ هاتف منهم یقولُربِّی مُرْنی إن کنتَحقاً هوَ، آتی علی المیاهِ إلیک، عسی أن یبدّلَ اللهُ شَکِّی بیقین(4) قالَفاسع إلیّ ولتَکُنْ للناسِ آیة لعلَّهم یتذکَّرون.(5) وإذ طَفِقَ الحواریُّ یمشی رأی شِدَّةَ الریحِ فخافَ وبدأ یغرَقُ فصاحَ بربِّهِ یسْتعین(6) فمدَّ بیمینِه لهُ فأخذهُ بها وقالَ یا قلیلَ الإیمانِ هذا جزاءُ المُمْتَرین(7) وإذ رکبَ السفینةَ معه سَکنتِ الریاحُ لتوِّها فسَبِّح الحواریون بحمدِهِ، وهتفوا لهُ قائلین(8) أنت هو ابنُ الله حقاً، بکَ نحنُ آمنَّا، وأمامکَ نخرُّ ساجدین(9) قالَطوبی للذینَ آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بشک فأولئک همُ المفلحون(10)
و
المذ(1) إنا أرسلناکَ للعالمینَمبشراً ونذیراً(2) تقضی بما یخطرُ بفکرِکَ وتدبُر الأمورَتدبیرا(3) فمن عملَ بما رأیتَفلنفسه ومن لم یعملْ فلسوفَ یَلقی علی یدیکَ جزاءِمریرا(4) إنّا أعطینا موسی من قبلِکَ من الوصیّات عشرةً ونعطیک عشراتٍ أخری إذ قد ختمنا بک الأنبیاءَ وجعلناکَعلیهم أمیرا(5) فانسَخْ مالکَ أن تنسَخَ ممّا أمرناهُم بِهِ فقدْ سَمعنا لکَ أن تجریَ علی قراراتِنا تَغییرا(6) قل لعبادی الذینَ آمنُوا إن تثاءبوا یستعیذوا بالرحمنِ أن لا یضحک منهمُ الشیطانُ ولیکبروا الله إن عطسوا تکبیرا(7) وأن لا یقتنوا فی بیوتهم کلباً ولا یضعوا علی حیطانِهم تَصْویرا(8) وإذا أرادوا انتِعالاً فلیبدأوا بالیمینِ قبل الشمالِ وإن لم یَفْعلوا فقد اقتَرفوا نهباً کبیراً(9) وإن تبرَّزوا فلیمسحوا موءخراتِهم بحجارٍ ثلاثةٍ ویَنتَهوا عن الروثِ إذ قد جعلناهُ للجنِّ غذاءً وعلی الموءمنین أمراًمَحْظورا(10) قلْلعبادی الذینَ آمنُوا یغْزوا من أرادوا ویَقْتلوا من أجلِ رزقِهم ومن لم یغز منهُم أو لم یحدِّثْ نفسَه بغزوٍ ماتَ منافقاً منکُورا(11) وللذین یخشون سحراً یأکلوا سبع عجواتٍ ینجّیهمُ اللهُ من السحرِ ویبعدُ عنهُم شراً مُستطیراً.(12) قل لعبادی إن أرادوا أن یحلِفوا فلیحلِفوا باللهِ ولا یخافوا تبذیرا(13) وأن ینکحوا ما طاب لهم من النساء مثنی وثلاثَ ورباعَ أو ما ملکت أیمانهم إنّا جعلنا لهُم الدینَ أمراً یسیرا(14) وإذا فَرغَتْ من بین یدیکَ الوصایا فاطلبْ إلیکَ جبریلَ یأتیکَ ساعیاً مأمورا(15) وإن شُغِلَ جبریلُ عنک فعلیک بورقةَ بنِ نوفل واستفِذْ منه قبل أن نتوفاهُ فیصبح الوحیُ علیکَ أمراً عسیراً(16)
[="blue"]اگر به تاریخ صدر اسلام نگاهی کوتاه داشته باشیم پاسخ این سوال به راحتی داده می شود، در زمان نزول قرآن تمام هم و غم و افتخار عرب جاهلیت همین اشعار و فصاحت و بلاغت او بود و هر کس می توانست شعری فصیح و بلیغ بسراید مورد مدح مردم قرار می گرفت، حتی در تاریخ ثبت شده آنان کنگره شعر می گرفتند و بهترین شعرها را از لحاظ زیبایی، فصاحت و بلاغت انتخاب و به آن جایزه می دادند، تا آنجا که هفت شعر را انتخاب کرده بودند و به دیوار کعبه آویزان کرده بودند به عنوان بهترین شعرهای عرب، که به "معلقات سبعه" معروف شده بودند، و با نزول قرآن آنها را پایین آوردند، که به معنای شکست در برابر قرآن تلقی می شد.
حال در چنین فضایی قرآن نازل می شود و تمام اعراب و جهانیان را به مبارزه می طلبد و می خواهد حتی یک آیه مانند قرآن بیاوردند، و آنان از آوردن حتی یک سطر مانند قرآن عاجز شدند، با آنکه تمام تلاش خود را به کار برده بودند؛ این مطلب به چه معناست؟ برای واضح شدن مطلب مثالی عرض می کنم قرآن در سوره هود آیه 44 می فرماید:" وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ " با نزول این آیه عرب به طور کلی از آوردن مثل قرآن ناامید گشت چرا که به اعتراف بلاغت شناسان 164نکته بلاغی در این آیه وجود دارد. حال شعرای عرب با تمام تلاش خود بتوانند 10 نکته بلاغی را در یک شعر جا دهند، اما 164نکته در یک خط غوغاست؛ این در حالی است که اگر به مظامین شعر های عرب توجه کنیم غالب آنها به چیزهای بی ارزش دنیوی مثل زن و مال و اسب و جنگ ...پرداخته اند، در حالیکه قرآن به عالیترین معارف انسانی پرداخته است که اصلا قابل قیاس با هم نیست.
برای روشن شدن بحث مثالی از شعرای ایرانی عرض می کنم، مثلا معروف است که می گویند شعر حافظ از همه اشعار شعرا زیباتر است، چرا ؟ به خاطر اینکه از آرایه های ادبی بیشتر استفاده کرده است؛ حال اگرکسی بیاید و در یک کلام کوتاه تمام آرایه هایی که حافظ به کار برده است را جمع کند مطمئنا کلام او از کلام حافظ بهتر خواهد بود. علاوه بر اینکه در این کلام کوتاه از عالیتربن معارف انسانی هم سخن گفته باشد. پس اگر شاعری در یک شعر 10نکته ادبی به کار برد و شاعر دیگر 100نکته ادبی و به جا آیا شعر دوم بهتر و عالی تر از شعر اول نیست؟
نکته آخر اینکه تاریخ گواه است که بهترین شاعران عرب در مقابل قرآن اعتراف کردن که این سخن بشر نیست و از جای دیگر آمده است، به همین خاطر بود که به پیامبر اکرم(ص) نسبت سحر و جادو و ارتباط با جنیان دادند.
نکته پایانی اینکه مثل قرآن یعنی متنی که از هر لحاظ از قرآن برتر باشد، نه اینکه همان وزن و سبک قرآن را آورده و با تغییر یک یا دو کلمه ادعا کنیم مانند آن را آورده ایم، این آیاتی را که شما اشاره کرده اید کپی برداری از قرآن است و تحدی محسوب نمی شود؛ درست مانند اینکه کسی اشعار حافط ر ا با همان آهنگ و همان وزن و همان آرایه های ادبی را بردارد و با جابجا کردن یک کلمه در یک بیت ادعا کند مانند حافظ شعر گفته است. خیر مانند قران یعنی اسلوب و وزن جدید و بهتر از قرآن آوردن.[/]
در ضمن مگر نمی گویید مثل اوری فقط از جهت فصاحت و بلاغت باشد نه از نظر معنا اما شما داری اشکال معنوی می گیری در حالی که معارضه در فصاحت و بلاغت بود نه در معنا پس باید اشکال بلاغی بگیری
دوست گرامي چه كسي همچين سخني زده كه منظور از تحدي فقط در زمينه فصاحت و بلاغت است؟
مثل قرآن هم معلوم است يعني چه.
طبيعتا بايد در تمام شئون مانند قرآن باشد چه اعجاز ادبي چه معنوي و چه در زمينه معارف و...
دوست گرامي چه كسي همچين سخني زده كه منظور از تحدي فقط در زمينه فصاحت و بلاغت است؟
مثل قرآن هم معلوم است يعني چه.
طبيعتا بايد در تمام شئون مانند قرآن باشد چه اعجاز ادبي چه معنوي و چه در زمينه معارف و...
ایت الله مصباح چهار دلیل می اورند (در کتاب قران شناسی )که تحدی به فصاحت و بلاغت است
یکی از مهم ترین دلیلهایشان این است که فرهنگ ان زمانه عرب و فنشان فصاحت و بلاغت بوده نه اعتلای معنا و...
پاسخ:
"سوره ای مثل قرآن" یعنی سوره ای بیاورد که مطالب حق و هدایتگر به فلاح و صلاح با بیان زیبا و جذاب و گیرا در آن مطرح شده باشد ،
پاسخ:شما اثبات کنید قران چنین است
اینها که می گویید نظرشماست اما مثلا ژری بلاشر نظر دیگری دارد(مراجعه شود به کتاب مستشرقان و قران)
به طوری که آن مطالب را از کتاب دیگری به خصوص کتاب های وحیانی اقتباس نکرده باشد .
در حقانیت آن مطالب ، هیچ تردیدی نباشد . بیان هم گیرا بوده و به عنوان معارضه با قرآن و اثبات وحیانی نبودن قرآن گفته شده باشد . زبانشناسان منصف همانندی آن با قرآن در عین همسو و همراستا و اقتباس نبودن آن از قرآن ، را تایید کنند.
پاسخ:نگاه کنید مشکل معنای مثل اوری اینه که معنای مشخصی نداره من تا حالا از ده ها نفر پرسیده ام معنای مثل چیه و ده ها پاسخ شنیده ام
هر کدام یک ادعایی کردند ولی بر ادعایشان هیچ کدام دلیلی نداشتند غیر از آیت الله مصباح که ذکر شد
پاسخ:اینها همش ادعاست
دربارة اعجاز قرآن، بايد گفته شود همين كه در طول 14 قرن كسي نتوانسته است همچون سورهاي از قرآن را بياورد؛ بزرگترين معجزه است. در قرآن هزاران اعجاز نهفته است اعم از:
پاسخ:گفتم عدم سابق دلیل بر عدم لاحق نمی شود
بعد وجوه اعجازتان به همه اش اشکال وارد است:
پاسخ:این یک ادعاست
پاسخ:تطابق با واقعش معلوم نیست
پاسخ:کارامدی قوانینش معلوم نیست
پاسخ:تضاد ظاهری که دارد ولو اینکه معنا شما تفسیر و توجیه اش می کنید که در این صورت من می گویم همه کتابها تضاد نداند و هرجا شما گیر دادی توجیه و تفسیرش می کنم
پاسخ:ممکن است اتفاقا با علوم روز مطابق در امده باشد
در ضمن خودتان می دانید علوم تجربی ظن اور است و به اعتبار ان حرف زدند خلاف عقل است
تعبير به ((مثل هذا القرآن )) تعبير جامعى است كه شباهت و همانندى را در تمام زمينه ها مى رساند، يعنى مثل آن از نظر فصاحت ، مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسان سازى ، بحثهاى علمى ، قانونهاى حياتبخش اجتماعى ، تاريخ خالى از خرافات ، پيشگوئيهاى مربوط به آينده و امثال آن .
پاسخ:این یک ادعاست
پاسخ:اگر به آیه مزبور دقت کنید می فهمید در این آیه خبری از تحدی نیست بلکه فقط یک خبر از غیب است که هیچ وقت اثبات نمی شود چون هیچ وقت نمی شود همه جن و انس جمع شوند
بعد هم می توان جواب علامه را داد منظور قران اینه که انس و جن جمع شوند و عربی یاد گرفته سپس بخواهند مثل قران را بیاورند نمی شود
بعد هم اگر چنینه پس من فارسی زبان چگون مثل قران را بیاورم خدا گفته همه انس و جن دیگه طبق بیان شما من هم می توانم مثل قران بیاورم
بعد گفتم ایت الله مصباح چهار دلیل می اورند (در کتاب قران شناسی )که تحدی به فصاحت و بلاغت است
یکی از مهم ترین دلیلهایشان این است که فرهنگ ان زمانه عرب و فنشان فصاحت و بلاغت بوده نه اعتلای معنا و...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ایت الله مصباح چهار دلیل می اورند (در کتاب قران شناسی )که تحدی به فصاحت و بلاغت است یکی از مهم ترین دلیلهایشان این است که فرهنگ ان زمانه عرب و فنشان فصاحت و بلاغت بوده نه اعتلای معنا و...
دوست عزیز آخه عقل هم خوب چیزیه. آیا میشه گفت کتاب شیمی مثل کتاب فیزیکه؟(فقط چون فصاحتشون برابره؟!)
مثل کاملا مشخصه شما دارید انرژی خودتون رو الکی هدر میدید!!
اصلا یه سوال ساده رو شما جواب بدید : آیا در این عالم چیزی که مثل نداشته باشد وجود دارد؟
معجزه عیسی مثل طب بود یا اصلا مثل فوت کردن بود یا مثل دست گذاشتن سر مرده بود یا ....
معجزه موسی مثل جادو بود یا اصلا مثل عصا گذاشتن روی سنگ بود یا مثل زدن عصا روی آب بود یا .....
کلا مثل رو شما خیلی عام میگیرید و حرف آقای مصباح هم نمیتونه سند خوبی باشه چون اصلا حرف ایشون یقین آور نیست پس ما باید یه تعریف درست و شایسته ای برای مثل بکنیم تا بتونیم ببینیم قران مثلش چیست!!
پس شما اثبات کنید که مثل قرآن فقط در فصاحت و بلاغت است. حال آن که عقل حکم میکند کتاب(که در واقع بیان مطالب است) مثلیتش در محتوی باشد نه صرفا در ظاهر!! گذشته از این شما تعریف فصیح و بلیغ رو حتما مشخص کنید چون ادامه بحث بی فایده است روی هواست!
به راحتی می شود این اشکال شما را پاسخ داد و ان اینکه مثلا در قران امده وکان الله علیما حکیما کان گذشته است پس این آیه می گوید خدا در گذشته علیم و حکیم بوده نه حال و آینده ولی مسلمونا جواب می دن چون خداست هرفعلی برایش در 3 زمان منظور می شود من هم در این جا می گویم چون خداست کلمه در این جا به معنای واحد لایتجزی است یا هزار توجیه دیگه
عزیز من حرف شما رو قبلا پاسخ دادم نمیدونم چی شده شاید یادم رفت ارسال رو بزنم
مخلص کلام این که کان خبر از گذشته میدهد و اثبات شیء هم نفی ما عدا نمیکند پس هیچ تناقضی وجود ندارد
اما این سخن به طور کاملا مشهودی تناقض دارد.
پس احتمالا نویسنده باید از سخن خودش منصرف بشه و کلام عاقلانه ای بگه!!
التماس دعا
سلام مجدد
شما بگو چه وقتی می گی الف شبیه ب است وقتی در بعض خصوصیات اشتراک داشته باشند دیگه و دراین مثل اوری های فرقان الحق در فصاحت و بلاغت مثلند ولول اینکه می گویی از جهت معنا فلان اشکال را داره
اشتباه شما همینجاست اگه اینطوری باشه تمام کلماتی که ما مینویسیم مثل قرآن است چون از جهت کلمه بودن مثلشه!:khandeh!:
لطفا کمی دقت کنید چی میگید اگه اینطوری بخوایم حساب کنیم باید بگیم خدا هیچ هدایتی برای بشر نفرستاده چون هر چیز که فرستاده مثلش هست!!همونطور که در پست قبلی گفتیم.
قُل یا أیّها المُسْلِمُونَ إنّکُمْ لفی ضَلالٍ بَعِید
آیا تسلیم حق بودن در گمراهی آشکار بودن است؟ المسلمون یعنی یا ایها الذین یسلمون(بالله)
اگر تسلیم حق بودن در گمراهی آشکار بودن است پس هیچ حقی در جهان وجود نخواهد داشت.
باقی کلماتش هم تقلید است. اما در تمام قرآن به این مسئله توجه شده که هیچ قومی به طور کامل در ضلال بعید نیست بلکه خدا خواص کسانی که در گمراهی دور از حق هستند رو میشمارد.
1. کسانی که زندگی دنیا را دوست دارند و صد از راه خدا میکنند
2. کسانی که در قیامت شک دارند و دیگران را به شک می اندازند(یمارون)
3. کسانی که خدایی کنار خدا بخوانند(بت پرستی بکنند)
پس در تمام قرآن این عبارت برای فعل به کار رفته است نه برای قومی!
اما این سخن شما از همان سخن مسخره اهل کتاب برگرفته شده است :
البقرة : 113 وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ
اما طبق قرآن:
البقرة : 62 إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
حالا شما بگید کدام عاقلانه تر هست؟ کدام از روی فهم و کدام از روی تعصب و کوته بینی است؟
إنّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِاللهِ وَمسیحهِ لَهُمْ فِی الاعلیها السلامخِرَةِ نارُ جَهَنَّمَ وَعَذاب شَدید(3)
اولا عبارت مسیحه کاملا خلاف ادب است چرا که در دنیا هزار مسیح وجود ندارد که بخواهیم با اضافه به مسیح خدا آن را مشخص کنیم با این سخن شما اثبات بیش از یک مسیح کردید و این خلاف ادعای خود نویسنده این کتاب است پس عبارت صحیح المسیح است.
ثانیا عبارت السلامخرة چیه؟؟ میشه توضیح بدید؟
ثالثا به نویسنده کتاب بگید بره یه بار دیگه ادبیات عرب رو مرور کنه که ال با ها قابل جمع نیست الاعلیها یعنی چی؟؟
فعلا به این مطالب جواب بدید تا ببینیم چه پیش آید(فعلا حوصله ادامه ندارم)
التماس دعا
دوست عزیز آخه عقل هم خوب چیزیه. آیا میشه گفت کتاب شیمی مثل کتاب فیزیکه؟(فقط چون فصاحتشون برابره؟!)
پاسخ:بله می شه گفت از جهت فصاحت مثلند
مثل کاملا مشخصه شما دارید انرژی خودتون رو الکی هدر میدید!!
اصلا یه سوال ساده رو شما جواب بدید : آیا در این عالم چیزی که مثل نداشته باشد وجود دارد؟
معجزه عیسی مثل طب بود یا اصلا مثل فوت کردن بود یا مثل دست گذاشتن سر مرده بود یا ....
معجزه موسی مثل جادو بود یا اصلا مثل عصا گذاشتن روی سنگ بود یا مثل زدن عصا روی آب بود یا .....
پاسخ:یعنی چی معنای مثل رو بگید ببینم ؟
شما بروید تعریف مثلان را در منطق ببینید بعد حرف بزنید
کلا مثل رو شما خیلی عام میگیرید و حرف آقای مصباح هم نمیتونه سند خوبی باشه چون اصلا حرف ایشون یقین آور نیست پس ما باید یه تعریف درست و شایسته ای برای مثل بکنیم تا بتونیم ببینیم قران مثلش چیست!!
پاسخ:دلیل آیت الله مصباح را ذکر کردم چشماتون را باز کنید
پس شما اثبات کنید که مثل قرآن فقط در فصاحت و بلاغت است. حال آن که عقل حکم میکند کتاب(که در واقع بیان مطالب است) مثلیتش در محتوی باشد نه صرفا در ظاهر!! گذشته از این شما تعریف فصیح و بلیغ رو حتما مشخص کنید چون ادامه بحث بی فایده است روی هواست!
پاسخ:مبانی فصاحت و بلاغت در کتاب مختصر و مطول آمده
دلیلش را ذکر کرده ام که چرا مثلیت فقط در فصاحت و بلاغت است
اشتباه شما همینجاست اگه اینطوری باشه تمام کلماتی که ما مینویسیم مثل قرآن است چون از جهت کلمه بودن مثلشه!:khandeh!:
لطفا کمی دقت کنید چی میگید اگه اینطوری بخوایم حساب کنیم باید بگیم خدا هیچ هدایتی برای بشر نفرستاده چون هر چیز که فرستاده مثلش هست!!همونطور که در پست قبلی گفتیم.
پاسخ:فلذا می گوییم مثل اوری نه از هرجهتی از جهت فصاحت و بلاغت که این اشکال شما پیش نیاید
آیا تسلیم حق بودن در گمراهی آشکار بودن است؟ المسلمون یعنی یا ایها الذین یسلمون(بالله)
اگر تسلیم حق بودن در گمراهی آشکار بودن است پس هیچ حقی در جهان وجود نخواهد داشت.
پاسخ:منظور از مسلمون تسلیم به باطل است
باقی کلماتش هم تقلید است.
اما در تمام قرآن به این مسئله توجه شده که هیچ قومی به طور کامل در ضلال بعید نیست بلکه خدا خواص کسانی که در گمراهی دور از حق هستند رو میشمارد.
1. کسانی که زندگی دنیا را دوست دارند و صد از راه خدا میکنند
2. کسانی که در قیامت شک دارند و دیگران را به شک می اندازند(یمارون)
3. کسانی که خدایی کنار خدا بخوانند(بت پرستی بکنند)
پس در تمام قرآن این عبارت برای فعل به کار رفته است نه برای قومی!
پاسخ:که چی؟
اما این سخن شما از همان سخن مسخره اهل کتاب برگرفته شده است :
البقرة : 113 وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ
اما طبق قرآن:
البقرة : 62 إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
حالا شما بگید کدام عاقلانه تر هست؟ کدام از روی فهم و کدام از روی تعصب و کوته بینی است؟
پاسخ:کدوم کلام من؟؟
اولا عبارت مسیحه کاملا خلاف ادب است چرا که در دنیا هزار مسیح وجود ندارد که بخواهیم با اضافه به مسیح خدا آن را مشخص کنیم با این سخن شما اثبات بیش از یک مسیح کردید و این خلاف ادعای خود نویسنده این کتاب است پس عبارت صحیح المسیح است.
پاسخ:های آخر مسیح ضمیر متصل منصوبی است که به الله بر می گردد پس می شود مسیح خدا پس شما از کجا چند تا مسیح را کشیدی بیرون؟؟؟؟
ثانیا عبارت السلامخرة چیه؟؟ میشه توضیح بدید؟
پاسخ:در کتاب لغت ببینید
ثالثا به نویسنده کتاب بگید بره یه بار دیگه ادبیات عرب رو مرور کنه که ال با ها قابل جمع نیست الاعلیها یعنی چی؟؟
پاسخ:اولا خودت برو ادبیات بخون هیچ قاعده ای نداریم که الف و لام و با ضمیر جمع نمی شه اگر داریم مدرکش را بیاورید ولی فکر کنم منظورتان این است که در اضافه معنویه الف و لام بر سر مضاف در نمی آید دلیلش هم اینه که نمی شه یک کلمه از دو جه تعریف بشه که قابل نقض است چون در ایهم از دو جهت تعریف شده است(اشکال آقای افغانی)
بعد هم این اضافه لفظیه است پس در نتیجه امدن الف و لام بر سرش ایرادی نداره
یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
پاسخ:دلیل آیت الله مصباح را ذکر کردم چشماتون را باز کنید
پاسخ:مبانی فصاحت و بلاغت در کتاب مختصر و مطول آمده دلیلش را ذکر کرده ام که چرا مثلیت فقط در فصاحت و بلاغت است
اولا شما تعریف فصاحت و بلاغت رو نیاوردید(من نگفتم مبانیش رو میخوام) بحث سر این هست که شما از چیزی که دارید میگید نمیتونید دفاع کنید و به همین دلیل ارجاع میدید به سرچ توی گوگل و مختصر و مطول (و اطول)
شما اول همین فصاحت و بلاغت رو تعریف کنید تا ببینیم ادعای شما تا چه حد درست است
پاسخ:فلذا می گوییم مثل اوری نه از هرجهتی از جهت فصاحت و بلاغت که این اشکال شما پیش نیاید
این هم فقط ادعاست اثبات؟(این که در آن زمان فن رایج بوده دلیل نمیشود)
پاسخ:منظور از مسلمون تسلیم به باطل است
پاسخ:که چی؟
همین که خلاف استعمال رایج استفاده کرده نشان از ضعف در گفتار است.
پس کلامش بلیغ(رساننده منظور) و فصیح(روشن) نیست.
پاسخ:های آخر مسیح ضمیر متصل منصوبی است که به الله بر می گردد پس می شود مسیح خدا پس شما از کجا چند تا مسیح را کشیدی بیرون؟؟؟؟
ببخشید اگه میشه از یک کتاب ادبیات برای این حرفتون دلیل بیارید!! تا اونجا که بنده میدونم ضمیر متصل مجروری و مضاف الیه است.
و زمانی شما کلمه ای رو به دیگری اضافه میکنید باید قصد بلاغی مشخصی داشته باشید(شما که ماشاء الله مختصرو مطول و اطول خونده اید باید بدونید اینها رو) دلیل اضافه کردن مسیح به ضمیر ه چیست؟
اگر تنها و تنها یک مسیح وجود دارد و آن همه معرفه است(چون تمام جهانیان میشناسندش) پس چرا باید مسیح به ه اضافه شه؟
پاسخ:در کتاب لغت ببینید
اگه میشه شما یه نگاهی بندازید چون بنده در کتاب المنجد و فرهنگ جامع نوین و کتاب عین و کتاب لسان العرب چیزی نیافتم
اگه میشه زحمت ترجمه اون رو بکشید خیلی ممنون میشم(از همین ابتدا معلومه که از چه لغات فصیحی استفاده کردند)
پاسخ:اولا خودت برو ادبیات بخون هیچ قاعده ای نداریم که الف و لام و با ضمیر جمع نمی شه اگر داریم مدرکش را بیاورید ولی فکر کنم منظورتان این است که در اضافه معنویه الف و لام بر سر مضاف در نمی آید دلیلش هم اینه که نمی شه یک کلمه از دو جه تعریف بشه که قابل نقض است چون در ایهم از دو جهت تعریف شده است(اشکال آقای افغانی) بعد هم این اضافه لفظیه است پس در نتیجه امدن الف و لام بر سرش ایرادی نداره
ببخشید اضافه های لفظی توی کدوم کتاب شامل اسم تفضیل هم میشود لطفا آدرس بدید بخونیم!! فعلا برید یه سر به اینجا بزنید ثانیا منظور از در ایهم همون در آیه هم است دیگر؟ این ادعاتون رو براش مدرک با آدرس بدید نه فقط ادعا بکنید و تمام الاعلیها!! اصلا یعنی چی؟لطفا ترجمه کنید طوری که هم الف لام ترجمه بشه هم ها!!
التماس دعا
این هم تعریف فصاحت و بلاغت:
فصاحت به معنای شیوایی کلمات و روانی تلفظ و گوش نواز بودن آهنگ آنهاست.لسان العرب
بلاغت:معنایی که مورد توجه گوینده است با توجه به مقتضیات حال و مقام با بهترین وشیواترین لفظ ممکن و زیباترین و خوش اهنگ ترین عبارت بیان شود به طوری که بیان آن معنا با توجه به مقتضیات حال و شرایط زمانی و مکانی به بهتر از آن وجه میسر نباشد:مختصر المعانی،ص11
اما اینکه معجزه فقط باید متناسب با فرهنگ زمان باشد:
اولا مراجعه کنید به حدیث معروف امام رضا علیه السلام در این زمینه
ثانیا
دلیل عقلی:در اعمال و کارهای معمولی و عادی که از عهده همه یا اکثر مردم بر می اید نمی توان حیله و تقلبی انجام داد چرا که مردم به دلیل آشنایی با کاربردها و شیوه های آن به آسانی می توانند ان را کشف کنند اما در اعمال خارق العاده ای که از عهدهی بیشتر مردم خارج است جایی برای برای تقلب واقعیتها وجود ندارد مثلا در فن جادوگری جادوگر می تواند دست به خوارق عاداتی بزند که شناخت واقعیت و چگونگی آن امر برای مردم غیر متخصص مقدور نباشد هرچند متخصصان و ماهران در امر سحر می توانند اصل سحر و چگونگی آن را تشخیص دهند.
با توجه به نکته فوق خداوند متعل برای زدودن توهم استناد صاحبان معجزه به علل ناشناخته و علوم غربه نوع اعجاز هر عصری را مطابق با علوم و فنون پیشرفته آن روز باید قرار دهد تا نقض غرض پیش نیاید.
همین که خلاف استعمال رایج استفاده کرده نشان از ضعف در گفتار است.
پس کلامش بلیغ(رساننده منظور) و فصیح(روشن) نیست.
پاسخ:پس خدا هم گفته ید الله فوق ایدیهم اشتباه کرده که ید را به معنای قدرت گرفته چون خلاف استعمال رایج است!!!!!!!!!!!
اگر تنها و تنها یک مسیح وجود دارد و آن همه معرفه است(چون تمام جهانیان میشناسندش) پس چرا باید مسیح به ه اضافه شه؟
پاسخ:اولا درست می گویید ضمیر مجروری است اما در جواب من منصوبی یا مجروری بودن تاثیری ندارد
در ضمن که گفته همه مسیح را می شناسند شاید عده ای نمی شناسند و خدا برای رفع توهم آنها گفته مسیحه مانند آیه قران که می گوید اسمه مسیح عیسی ابن مریم ،الان عیسی ابن مریم عطف بیان از مسیح است و عطف بیان نمی آید مگر برای توضیح یا تخصیص اگر مسیح را همه می شناسند پس چرا خدا از آن عطف بیان اورد؟؟؟؟؟
بعد هم ان کلمه سلامخره را انشا الله می روم تحقیق می کنم بهتون می گویم
ببخشید اضافه های لفظی توی کدوم کتاب شامل اسم تفضیل هم میشود لطفا آدرس بدید بخونیم!! فعلا برید یه سر به اینجا بزنید ثانیا منظور از در ایهم همون در آیه هم است دیگر؟ این ادعاتون رو براش مدرک با آدرس بدید نه فقط ادعا بکنید و تمام الاعلیها!! اصلا یعنی چی؟لطفا ترجمه کنید طوری که هم الف لام ترجمه بشه هم ها!!
تعریف اضافه لفظیه چیست؟؟؟؟؟؟؟
اضافه وصف به معمولش
حالا آیا افعل تفضیل عمل می کند یا نمی کند؟؟؟؟؟؟؟همانطور که در سیوطی گفته است و در مبحث قضیه کحل بیان شده است که افعل تفضیل می تواند عمل کند
رضی در شرح رضی می گوید که الف و لام گرفتن مضاف در اضافه معنویه اشکال ندارد چون دلیل امتناع الف و لام آمدن این است که یک کلمه نمی شود از دو جهت تعریف شود در حالی که مرحوم رضی به دلیل همون ایهم که گفتم(از جهت اضافه و موصول بودن معرفه است)می گویند این امر اشکالی ندارد
و قصد اضافه معرفه به ضمیر توضیح است و رفع توهم
مانند خود قران که می گوید
[="darkgreen"]با سلام خدمت همه دوستان؛ جناب ولایت بنده پاسخ سوال شما را عرض کردم و اینقدر طول دادن بحث لازم نیست؛ عرض اگر شخصی ادعای نبوت کند و مردم آن عصر نتوانند با او مقابله کنند و دروغ گو باشد چون سبب گمراهی مردم می شود باید خداوند متعال جلو این کار را می گیرد. و تاریخ مسلم اسلام گواه است تمام ادبای عرب در مقابل قرآن زانو زدن و به بشری نبودن آن اعتراف کردند، لذا کشف می کنیم معجزه بوده و از طرف خداونمد متعال، زیرا در غیر اینصورت بر خداوند متعال لازم بود او را رسوا سازد.[/]
با سلام خدمت همه دوستان؛ جناب ولایت بنده پاسخ سوال شما را عرض کردم و اینقدر طول دادن بحث لازم نیست؛ عرض اگر شخصی ادعای نبوت کند و مردم آن عصر نتوانند با او مقابله کنند و دروغ گو باشد چون سبب گمراهی مردم می شود باید خداوند متعال جلو این کار را می گیرد.
پاسخ:من می گویم مردم اشتباه کردند که از اون پیغمبر تبعیت کردند چون احتمال داشت آینده بشر بتواند مانند قرآن بیاورد
خدا که نباید تاوان اشتباه مردم را دهد
مردم عقلشان را به کار نینداتند به خدا چه؟؟؟؟؟
معجزه امری است که از قدرت بشر خارج باشد
ولی یا مثل آوری قران از قدرت بشر خارج است
معلوم است که این سخن اثبات نمی شود چون ممکن است در آینده بشر بتواند مانند قران بیاورد
پس اعجاز قران اثبات نمی شود
بعد هم سای بابا در هند کار خارق العاده کرده وادعای خدایی هم کرد و خیلی از مردم از دین او تبعیت کردند خدا چرا جلوی او را نگرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی خواهد تفاوت معجزه و عمل خارق العاده را بگویید چون هر چه هم تفاوت داشته باشند این برهان تقریر شده شما صدق سخن سای بابا هم اثبات می کند
در ضمن به تمام آن تفاوت ها نقدهای متفاوتی است که انشا الله در صورت درخواست شما در تاپیک دیگری مطرح می کنم
و تاریخ مسلم اسلام گواه است تمام ادبای عرب در مقابل قرآن زانو زدن و به بشری نبودن آن اعتراف کردند، لذا کشف می کنیم معجزه بوده و از طرف خداونمد متعال، زیرا در غیر اینصورت بر خداوند متعال لازم بود او را رسوا سازد.
پاسخ:اشکالات بنده را به تاریخ مطالعه کنید
بعد هم ممکن است مثل اورده باشند به ما نرسیده باشد
بعد هم سوال من این است که ممکن است آینده مانند قران بیاید و همین احتمال کافی است که انسان یقین نکند قران از قدرت بشر خارج است در صورتی که برهانی که شما تقریر می کنید اثبات کننده صدق خارق العاده آورنده را می کند و بحث ما سر همین است که آیا حقیقتا قران از قدرت بشر خارج است؟؟؟؟؟؟؟
ب
پاسخ:من می گویم مردم اشتباه کردند که از اون پیغمبر تبعیت کردند چون احتمال داشت آینده بشر بتواند مانند قرآن بیاورد
خدا که نباید تاوان اشتباه مردم را دهد
مردم عقلشان را به کار نینداتند به خدا چه؟؟؟؟؟
معجزه امری است که از قدرت بشر خارج باشد
ولی یا مثل آوری قران از قدرت بشر خارج است
معلوم است که این سخن اثبات نمی شود چون ممکن است در آینده بشر بتواند مانند قران بیاورد
پس اعجاز قران اثبات نمی شود
بعد هم سای بابا در هند کار خارق العاده کرده وادعای خدایی هم کرد و خیلی از مردم از دین او تبعیت کردند خدا چرا جلوی او را نگرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی خواهد تفاوت معجزه و عمل خارق العاده را بگویید چون هر چه هم تفاوت داشته باشند این برهان تقریر شده شما صدق سخن سای بابا هم اثبات می کند
در ضمن به تمام آن تفاوت ها نقدهای متفاوتی است که انشا الله در صورت درخواست شما در تاپیک دیگری مطرح می کنم
جناب ولایت سخنان شما خلاف حکم عقل سلیم و بنای عقلا است. اینکه می گوئید قرآن معجزه نیست شاید در آینده مثل آن بیاید ؟!در مورد همۀ معجزات صادق است . اینکه پیامبران باید معجزه بیاورند برای چیست؟ آیا معجزه جز تصدیق و بینۀ بر صداقت دعوت رسل است؟ پیامبران معجزه می آورند تا رسالت خود را ثابت کنند که ما حامل وحی هستیم.
حال در مورد تمام معجزات این احتمال وجود دارد: شاید در آینده کسی متولد شود مثل این را بیاورد ؟!پس نمی توان قول این رسول را پذیرفت.
کدام عاقلی به این احتمال سخیف ارزشی می نهد؟ اگر اینگونه باشد باید بساط انبیا را برچید چون نمی توان طبق احتمال شما دلیل بر رسالت او را پذیرفت.
در اینجا شما با احتمال، دعوی رسالت را رد می کنید؟! اما آیا احتمال خلاف آنرا نمی دهید که سخن او به حق است و کسی نمی تواند در آینده مثل آنرا بیاورد و در صورت رد سخن این رسول احتمال عقاب اخروی نیز وجود دارد؟ پس اگر بر فرض محال دعوی او احتمال باشد؟!نپذیرفتن سخن او نیز دارای محتملی قوی است؛ زیرا هلاکت اخروی را به همراه دارد. اما در این میان سوالی مطرح است و آن این است که:
آیا تا به حال معارضی برای قرآن یافت شده است یا خیر؟
اگر یافت شده بیان کنید و تحدی قرآن را باطل کنید. چرا دشمنان اسلام با همۀ قدرت و ثروتی که دارند چنین کاری را نکرده اند؟
اگر یافت نشده یعنی 1400 سال کسی نتوانسته همانندی برای قرآن بیاورد تنها طبق گمان شما احتمال دارد که در آینده فردی متولد شود که بتواند چنین امری را بیاورد که در این صورت سوال این است:
کدام عاقلی در زندگی روز مره یقین خود را به واسطۀ شکی که معلوم نیست محقق شود از دست می دهد(مثلا هر روز که ما از خانه خارج می شویم احتمال دارد که تصادف کنیم و بمیریم کدام عاقلی به این احتمال عمل می کند و از خانۀ خود خارج نمی شود؟!) ثانیا اگر بنا باشد که باطلی 1400 سال مردمی را سر کار بگذارد خدایی را که قبول دارید چکارۀ عالم است آیا او حکیم و لطیف نسبت به بندگان خود نیست که مردم را از ضلالت نجات دهد.آیا او قادر به ابطال باطل نیست؟
البته اعجاز قرآن ابعاد مختلفی دارد که در هر بعدی کسی نمی تواند با آن به معارضه بپردازد، اما سوال ما از کسانی که به این بهانه ها می خواهند از زیر بار بندگی خدا به زیر بار ذلت بندگی شیطان بروند این است که کدام سخن خدا وند متعال در کتابش قرآن، مخالف میل فطری و خدا جوی بشر است؟ تا این کتاب آسمانی را الهی ندانیم و آنرا نپذیریم؟!
البته ظاهرا شما همون آقای ولایت باشید که به تبع ایشان پست ایجاد می کنید.
لینک مطلب ذیل:http://www.askdin.com/thread17218.html
فرض کنيد يکی از مخالفان متنی را در رقابت با قرآن خلق میکند. آنگاه علمای اسلام برای اينکه نشان دهند اين متن مثل قرآن نيست و توان رقابت با آن را ندارد، به نقد و بررسی آن میپردازند و میگويند :الف) در فلان قسمت از متن، فلان اشکال دستور زبانی وجود دارد. ب) در فلان قسمت ديگر، فلان قاعده فصاحت يا بلاغت رعايت نشده است. ج) در فلان قسمت، مطلبی آمده که به لحاظ علمی يا عقلی نادرست است. د) فلان جمله متن با فلان جمله ديگرش در تناقض است. ه) فلان تشبيه که در متن آمده، نادرست و يا نارسا است. و) فلان قسمت متن، نامفهوم و يا دچار ابهام است. بسيار خوب، فرض کنيم همه اين ايرادات و اشکالات وارد باشند. اما مسلم است که همه آنها قابل اصلاحاند و پس از اصلاح اين موارد (خصوصاً طبق نظر مسلمانان) ديگر بهانهای برای رد اين متن باقی نمیماند و اين يعنی پايان ماجرا.
لینک مطلب ذیل:http://www.askdin.com/thread17221-5.html
فرض کنید من کتابی مثل قرآن آوردم شما برای این که نشان دهید این کتاب مثل قرآن نیست به نقد و بررسی می پردازید و می گویید: 1- در فلان قسمت از متن فلان اشکال دستور زبانی وجود دارد 2-در فلان قسمت دیگر فلان قاعده فصاحت و بلاغت رعایت نشده 3-در بهمان قسمت مطلبی آمده که به لحاظ علمی و یا عقلی نادرست است 4-در فلان جمله متن با فلان جمله دیگرش در تناقض است 5- فلان تشبیه که در متن آمده نادرست و یا نارسا است 6- فلان قسمت متن نامفهوم ویا دچار ابهام است. بسیار خوب فرض می کنیم همه این ایرادات و اشکالات وارد باشند اما مسلم است که همه آنها قابل اصلاح اند و پس از اصلاح این موارد (مخصوصا" طبق نظر مسلمانان) دیگر بهانه ای برای رد این متن باقی نمی ماند و این به معنای پایان ماجرا است.
اگر چه ظاهرا این دو در حقیقت یک نفرند اما مهم سخن اشخاص است.
اما نکته قابل ذکر این است که شبهات و اشکالات جناب ولایت و لیلی،در حقیقت عینا شبهات و اشکالات آقای حجت الله نیکویی است که در اینجا کپی می شود از جمله:
برای هیچ اثر هنری و یا متون ادبی هیچ گاه مثل و مانندی ظهور نخواهد یافت. در عالم ذوق وهنر و ادبیات هر حادثه ای فقط یکبار اتفاق می افتد حتی قرآن . به همین خاطر دیوان حافظ و آثار مولوی و شاهکار مونالیزا و... تاکنون رقیبی پیدا نکرده آیا باید آنها را وحی الهی شمرد؟؟؟؟؟؟؟ و این به این خاطر است که در این عرصه ها مثل و مانند بی معیار و لذا بی معنی و بی مصداق است. حالا شما مثل این بیت را بیاورید: از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که دراین گنبد دوار بماند
مطالب آقای نیکویی نزد بنده موجود است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اولا مراجعه کنید به حدیث معروف امام رضا علیه السلام در این زمینه
شما از کجا میفرمایید که اولا: اون حدیث کاملا مورد قبول است مگر خودتون نمیگید که تاریخ ظن اور است اتفاقا بنده هم به این اعتقاد دارم پس اعتمادی نیست
ثانیا بالفرض که قبول کردیم روی چه مبنایی فصاحت در نظر امام رضا علیه السلام رو طبق مختصر ترجمه میکنید؟ معنی فصاحت روشنی بیان است و بلاغت هم معنایش رسانایی معنا است و لا اقل بلاغت ارتباط تنگاتنگی با معنا دارد پس ممکن است منظور از امام رضا علیه السلام بیان معنای بهتر در الفاظ زیباتر و روشنتر بوده.
پس در هر دو صورت(چه قبول کنیم سخن امام رضا علیه السلام رو چه قبول نکنیم چون تاریخ ظنی است) باز استدلال شما قابل قبول نیست.
اما در مورد استدلال عقلی شما: شما اثبات کنید که زمان پیامبر صلی الله علیه و آله توجهی به معنا نمیشده و فقط الفاظ ملاک برتری قرار میگرفته.
پاسخ:پس خدا هم گفته ید الله فوق ایدیهم اشتباه کرده که ید را به معنای قدرت گرفته چون خلاف استعمال رایج است!!!!!!!!!!!
اتفاقا موافق استعمال رایج است چون ما میگیم دست بالای دست بسیار است و هیچ کس دستش رو مخلوق خودش نمیدونه.
در ضمن ما داشتیم در مورد مسلمون حرف میزدیم نه کلمه! کلمه که تکلیفش مشخصه .
کتاب شما مسلمون که استعمال در مسلمانان میشود رو استعمال در تسلیم به باطل ها کرده به گونه ای که اصلا مشخص نیست. بر خلاف قرآن که قربانش بروم کافر استعمال کرده یعنی کسی که میپوشونه چیزی رو(حق رو).
و استثناءا اگر جایی هم کفر را نسبت به طاغوت استعمال کرده کاملا بیان نموده مثل آیه :
البقرة : 256 لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ
پس اگر کتاب شما قرار بود خلاف استعمال رایج استفاده کنه باید میگفت : یا ایها الذین اسلموا بالباطل!!
در ضمن که گفته همه مسیح را می شناسند شاید عده ای نمی شناسند و خدا برای رفع توهم آنها گفته مسیحه مانند آیه قران که می گوید اسمه مسیح عیسی ابن مریم ،الان عیسی ابن مریم عطف بیان از مسیح است و عطف بیان نمی آید مگر برای توضیح یا تخصیص اگر مسیح را همه می شناسند پس چرا خدا از آن عطف بیان اورد؟؟؟؟؟
برادر عزیز لطفا قبل از استدلال به آیه ای از قرآن اول اون ایه رو بخونید چون اگه نخونید تنها کسی که رسوا میشه خودتونید.
آیه ای که بهش استدلال کردید:
آلعمران : 45 إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ
اگه دقت کنید میبینید که خدای متعال داره نقل قول میکند از کلام ملائکه که اونها به حضرت مریم سلام الله علیها اینطور گفتند. و بالتبع مریم سلام الله علیها قبل از این بشارت حتی نمیدانست فرزندی خواهد آورد چه رسد به نامش!!
بعد هم ان کلمه سلامخره را انشا الله می روم تحقیق می کنم بهتون می گویم
چشم براهم
تعریف اضافه لفظیه چیست؟؟؟؟؟؟؟ اضافه وصف به معمولش حالا آیا افعل تفضیل عمل می کند یا نمی کند؟؟؟؟؟؟؟همانطور که در سیوطی گفته است و در مبحث قضیه کحل بیان شده است که افعل تفضیل می تواند عمل کند رضی در شرح رضی می گوید که الف و لام گرفتن مضاف در اضافه معنویه اشکال ندارد چون دلیل امتناع الف و لام آمدن این است که یک کلمه نمی شود از دو جهت تعریف شود در حالی که مرحوم رضی به دلیل همون ایهم که گفتم(از جهت اضافه و موصول بودن معرفه است)می گویند این امر اشکالی ندارد و قصد اضافه معرفه به ضمیر توضیح است و رفع توهم
برادر من اونها که میفرمایید اولا اقوال شاذ است و در مقابل این همه معروفیت اقوال شاذ ارزش چندانی نمیابد ثانیا شما معنا نکردید.(البته قرار شد طوری معنا کنید که هم الف و لام معنا شود هم ها)
ثالثا اضافه قطعا معنوی است اگر هم شما مدعی هستید ادعاست فقط منبعش رو هم بیارید که اسم تفضیل از کلماتی هست که اضافه درش لفظی است نه معنوی!!
لازم به ذکر است که در ادبیات اسم تفضیل در چند حالت استعمال میشود :
چنانکه میبینید موارد استعمال اسم تفضیل محدود است.
حال شما منبعی نشان دهید که در مورد اسم تفضیل خلاف این را گفته باشد.
مانند خود قران که می گوید
گویا متنتون نصفه اومده!!
التماس دعا
سلام جناب گلشن
[="]سلام بر همۀ دوستان
جناب ولایت سخنان شما خلاف حکم عقل سلیم و بنای عقلا است. اینکه می گوئید قرآن معجزه نیست شاید در آینده مثل آن بیاید ؟!در مورد همۀ معجزات صادق است .
پاسخ:یعنی چه حرف شما خلاف حکم عقل سلیم است الان احتمال ندارد فردا زلزله آید خب معلوم است که دارد حالا اگر کسی به شما بگوید احتما دارد فردا زلزله آید فلذا نمی توان یقین کرد که زلزله نمی آید می گویی خلاف عقل سلیم حرف زدی(در ضمن پست من را در باره تاریخ بخون جواب این شبهه را داده ام)
دقیقا در مورد همه معجزات صادق است ولی چون بحث روز معجزه قران است فلذا در این باره گفتم
اینکه پیامبران باید معجزه بیاورند برای چیست؟ آیا معجزه جز تصدیق و بینۀ بر صداقت دعوت رسل است؟ پیامبران معجزه می آورند تا رسالت خود را ثابت کنند که ما حامل وحی هستیم.
حال در مورد تمام معجزات این احتمال وجود دارد: شاید در آینده کسی متولد شود مثل این را بیاورد ؟!پس نمی توان قول این رسول را پذیرفت.
کدام عاقلی به این احتمال سخیف ارزشی می نهد؟ اگر اینگونه باشد باید بساط انبیا را برچید چون نمی توان طبق احتمال شما دلیل بر رسالت او را پذیرفت.
پاسخ:دقیقا
در اینجا شما با احتمال، دعوی رسالت را رد می کنید؟! اما آیا احتمال خلاف آنرا نمی دهید که سخن او به حق است و کسی نمی تواند در آینده مثل آنرا بیاورد و در صورت رد سخن این رسول احتمال عقاب اخروی نیز وجود دارد؟ پس اگر بر فرض محال دعوی او احتمال باشد؟!نپذیرفتن سخن او نیز دارای محتملی قوی است؛ زیرا هلاکت اخروی را به همراه دارد.
پاسخ:پس شما می گویید با قاعده دفع خطر محتمل قبول کنم پیامبر راست می گوید:
چند جواب:
1.پس دیگر نباید بحث معجزه و معاد و توحید را بکنید و همون اول بگویید دفع خطر محتمل
خب شاید هزار دلیل بر صدق مدعی پیامبر اسلام باشد من دارم معجزه را بحث می کنم
اگر شما دفع خطر محتمل را مطرح می کنید باید در یک پست دیگر بررسی شود
2.اینکه اصلا پیامبری آمده و سخنی گفته مورد شک است(پست من را در مورد تاریخ بخوانید)
3.گزاره دفع خطر محتمل در منطق جزو مشهورات است و مشهورات در جدل کاربرد دارند نه در برهان که جدل برای اسقاط خصم است نه تحری حقیقت
ومن می خواهم به حق برسم
4.توصیه می کنم این مقاله را در مورد اشکالات برهان دفع خطر محتمل نوشته شده است را بنویسید:نقد برهان دفع خطر محتمل
اما در این میان سوالی مطرح است و آن این است که:
آیا تا به حال معارضی برای قرآن یافت شده است یا خیر؟
اگر یافت شده بیان کنید و تحدی قرآن را باطل کنید. چرا دشمنان اسلام با همۀ قدرت و ثروتی که دارند چنین کاری را نکرده اند؟
پاسخ:حتی ما نمی توانیم یقین کنیم که در گذشته هم مثل قران اورده نشده است به 3 دلیل:
1.تاپیک نقد تاریخ را بخوانید که تاریخ اصل یقین اور نیست پس گزارشش بر عدم مثل اوری هم همین طور است
2.ممکن است در گذشته مثل قران اورده شده و به ما نرسیده ونقل نشده
3.ممکن است کسی اورده باشد ولی به مصالحی مثلا فامیل پیامبر بودن یا این که از مسلمین منافعی می برده و اگر این مثل اوری را می اورده ان منافع قطع می شده پس این کار را نکرده
اگر یافت نشده یعنی 1400 سال کسی نتوانسته همانندی برای قرآن بیاورد تنها طبق گمان شما احتمال دارد که در آینده فردی متولد شود که بتواند چنین امری را بیاورد که در این صورت سوال این است:
کدام عاقلی در زندگی روز مره یقین خود را به واسطۀ شکی که معلوم نیست محقق شود از دست می دهد(مثلا هر روز که ما از خانه خارج می شویم احتمال دارد که تصادف کنیم و بمیریم کدام عاقلی به این احتمال عمل می کند و از خانۀ خود خارج نمی شود؟!)
پاسخ:اولا کارهای مردم عوام حجت نیست ثانیا ما در خیلی از جاهای زندگیمان به ظنمن عمل می کنیم اما می دانیم ظن است یعنی وقتی قبل از اینکه بروی اونور خیابان می گویی30 درصد تصادف می کنم ولی به ظنت عمل نمی کنی اما این دلیل نمی شود تو یقین کنی که تصادف نکرده و در نتیجه تصادف نکنی کما اینکه هزاران نفر تصادف کرده اند.
ثانیا اگر بنا باشد که باطلی 1400 سال مردمی را سر کار بگذارد خدایی را که قبول دارید چکارۀ عالم است آیا او حکیم و لطیف نسبت به بندگان خود نیست که مردم را از ضلالت نجات دهد.آیا او قادر به ابطال باطل نیست؟
پاسخ:خدا به مردم عقل داده که خوب و بد تشخیص بدهند حالا که نداده اند تقصیر خودشان است اگر این جور است چرا 1400 سال مسیحیت دارد کار می کند و بیشترین جمعیت دنیا را دارد بودایی ها هم همین طور......
البته اعجاز قرآن ابعاد مختلفی دارد که در هر بعدی کسی نمی تواند با آن به معارضه بپردازد، اما سوال ما از کسانی که به این بهانه ها می خواهند از زیر بار بندگی خدا به زیر بار ذلت بندگی شیطان بروند این است که کدام سخن خدا وند متعال در کتابش قرآن، مخالف میل فطری و خدا جوی بشر است؟ تا این کتاب آسمانی را الهی ندانیم و آنرا نپذیریم؟!
پاسخ:نگاه کن داری از جواب طفره می ری
اصلا فطرت چیست؟
به نظر من هر چه اسمش را فطرت می گذاریم یعنی اینکه در خودمان می یابیم تلقین جامعه است
به هر حال نباید خود را ملزم بدانیم به قران عمل کنیم نماز بخوانیم روزه بگیریم اعتقاد پیدا کنیم پیامبری بوده اصلا آن پیامبر حق بوده وصی ای داشته
وفقط چون چیزهایی خوبی گفته عمل کنیم که در این صورت کتاب اخلاق اسپینوزا و... با قران هیچ فرقی ندارد
دوست گرامي چه كسي همچين سخني زده كه منظور از تحدي فقط در زمينه فصاحت و بلاغت است؟ مثل قرآن هم معلوم است يعني چه. طبيعتا بايد در تمام شئون مانند قرآن باشد چه اعجاز ادبي چه معنوي و چه در زمينه معارف و... ایت الله مصباح چهار دلیل می اورند (در کتاب قران شناسی )که تحدی به فصاحت و بلاغت است یکی از مهم ترین دلیلهایشان این است که فرهنگ ان زمانه عرب و فنشان فصاحت و بلاغت بوده نه اعتلای معنا و...
همچنين نبايد به سخن يكي از علما استناد كنيد و بگوييد شما همچين عقيده اي داريد در حالي كه من سخن علماي ديگر راآورده ام و منظور از( همانند قرآن) را مشخص كرده ام.
پاسخ:نگاه کنید مشکل معنای مثل اوری اینه که معنای مشخصی نداره من تا حالا از ده ها نفر پرسیده ام معنای مثل چیه و ده ها پاسخ شنیده ام هر کدام یک ادعایی کردند ولی بر ادعایشان هیچ کدام دلیلی نداشتند غیر از آیت الله مصباح که ذکر شد
قرآن کریم مدعی است که از چنین جامعیت لازمی برخوردار میباشد و حال تحدی مینماید و میفرماید هر کس میتواند مثل آن بیاورد! (اين مطالب برگرفته از سايت ايكس شبهه است)
"سوره ای مثل قرآن" یعنی سوره ای بیاورد که مطالب حق و هدایتگر به فلاح و صلاح با بیان زیبا و جذاب و گیرا در آن مطرح شده باشد ، پاسخ:شما اثبات کنید قران چنین است اینها که می گویید نظرشماست اما مثلا ژری بلاشر نظر دیگری دارد(مراجعه شود به کتاب مستشرقان و قران)
دوستان عزیز برای هیچ اثر هنری و یا متون ادبی هیچ گاه مثل و مانندی ظهور نخواهد یافت. در عالم ذوق وهنر و ادبیات هر حادثه ای فقط یکبار اتفاق می افتد حتی قرآن . به همین خاطر دیوان حافظ و آثار مولوی و شاهکار مونالیزا و... تاکنون رقیبی پیدا نکرده آیا باید آنها را وحی الهی شمرد؟؟؟؟؟؟؟ و این به این خاطر است که در این عرصه ها مثل و مانند بی معیار و لذا بی معنی و بی مصداق است. حالا شما مثل این بیت را بیاورید: از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که دراین گنبد دوار بماند
کارشناسان محترم فرض کنید من کتابی مثل قرآن آوردم شما برای این که نشان دهید این کتاب مثل قرآن نیست به نقد و بررسی می پردازید و می گویید: 1- در فلان قسمت از متن فلان اشکال دستور زبانی وجود دارد 2-در فلان قسمت دیگر فلان قاعده فصاحت و بلاغت رعایت نشده 3-در بهمان قسمت مطلبی آمده که به لحاظ علمی و یا عقلی نادرست است 4-در فلان جمله متن با فلان جمله دیگرش در تناقض است 5- فلان تشبیه که در متن آمده نادرست و یا نارسا است 6- فلان قسمت متن نامفهوم ویا دچار ابهام است. بسیار خوب فرض می کنیم همه این ایرادات و اشکالات وارد باشند اما مسلم است که همه آنها قابل اصلاح اند و پس از اصلاح این موارد (مخصوصا" طبق نظر مسلمانان) دیگر بهانه ای برای رد این متن باقی نمی ماند و این به معنای پایان ماجرا است. مگر این که پس از اصلاح همه این موارد و عدم وجود هرگونه اشکال ادبی , علمی و عقلی و... در متن ادعا شود که این متن از نظر زیبایی و جذابیت به پای قرآن نمی رسد . اما این زیبایی و جذابیت (حتی به اعتراف خود مسلمانان)هیچ قاعده و معیار دقیق و مشخصی نداردو مفهومی کاملا" ذهنی و نسبی است. بنابراین چنین اشکالی فقط نوعی بهانه جویی محسوب می شود.
[="blue"]با سلام مجدد این تایپیک هم داره طولانی میشه اگر کسی مطلبی اضافی داره بنویسه و گرنه آن را جمع بندی و قفل خواهیم کرد، چون جواب سوال داده شد و خیلی از مطالب تکرار مطالب سابق است و اگر کسی به دنبال حق باشد همین مقدار کافیست.[/]
دوست عزيز شما فرموديد : ((در ضمن مگر نمی گویید مثل اوری فقط از جهت فصاحت و بلاغت باشد نه از نظر معنا اما شما داری اشکال معنوی می گیری در حالی که معارضه در فصاحت و بلاغت بود نه در معنا پس باید اشکال بلاغی بگیری )) و مخاطب شما هم من بودم و اين سوال را مطرح كردم چه كسي همچين چيزي راگفته و منظور از چه كسي گفته اين نبود كه هيچ كس قائل به اين نظريه نيست !!!همچنين نبايد به سخن يكي از علما استناد كنيد و بگوييد شما همچين عقيده اي داريد در حالي كه من سخن علماي ديگر راآورده ام و منظور از( همانند قرآن) را مشخص كرده ام.
پاسخ:من فقط به خاطر استناد به سخن علما چنین نگفتم بلکه دلیل آنها برایم مهم بوده است:
آیت الله مصباح یزدی در دلیل آوردن برای ادعای مذکور در کتاب قرآن شناسی درس فصاحت و بلاغت می گویند:
1.پیامبران برای امتهای خود معجزاتی هماهنگ و هم سنخ با آنچه در زمان آنان رواج یافته و اوج گرفته بود می آورند تا صدق مدعایشان به روشن ترین وجه اثبات شود .به عنوان مثال در زمان حضرت موسی که جادوگری به اوج خود رسیده بود آن حضرت معجزه ای همسان با سحر را یج در آن زمان یعنی تبدیل عصا به اژدها را آورد و در زمان حضرت عیسی که پژشکی رواج داشت معجزه آن بزرگوار زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادر زاد بود بر این اساس از آنجا که در زمان نزول قرآن فصاحت و بلاغت رواج فراوانی داشت و عرب معاصر نزول قران در زمینه فصاحت و بلاغت دست کم نسبت به امتهای معاصر خود از برتری چشم گیری برخوردار بود ،تناسب معجزات با علوم و فنون پیشرفته عصر اقتضا می کرد که معجزه پیامبر اسلام در زمینه فصاحت و بلاغت باشد و مخاطبان خود را به آن تحدی کند
2.از سوی دیگر ،مخالفان پیامبر و مدعیان نبوت در عصر آن حضرت و اندکی پس از آن در مقام همانند آوری قرآن بر این بعد تکیه کرده و نمونه های خود را از نظر سبک ،ساختار و آهنگ همانند قرآن ساخته و پرداخته بودند ،یا در مقام عجز از همانند آوری ،به چنین امری(وجه بلاغت فوق توان بشری قرآن)اشاره داشته اندونسبت شاعری دادن به پیامبر نیز از این امر حکایت می کند
3.مخاطبان نخستین قرآن در آیت تحدی نیز کسانی بودند که از نظر فرهنگی و دیگر وجوه اعجاز مطرح شده در مورد قرآن ،از برجستگی خاصی برخوردار نبوده اند تا بگوییم:روی سخن در آیت تحدی نسبت به آنان خارق العاده بودن محتوای قرآن است،بلکه چنانکه گذشت ،فصاحت و بلاغت مورد توجه آنان بود و جنیه برحسته فرهنگ ایشان را تشکیل می داد.
4.اینکه در آیات مختلف تحدی ،تعبیر کرده که مثل قرآن یا حدیثی مثل قرآن یا سوره ای مثل قرآن بیاورید ،این مثلیت قدر متیقنش بر حسب نظر مفسرین و علمای کلام ما شامل بلاغت می شود؛یعنی بلیغ تر از سخن قرآن و آوردن کلامی در حد بلاغت قرآن برای بشر امکان ندارد
ثانیافقط آیت الله مصباح این سخن را نمی گویند بلکه علمای بزرگ دیگری هم د رکتاب تفسیرشان چنین تعبیری را دارند:
نظر نویسنده تفسیر مجمع البیان:
اى محمد، به اين كافران بگو: اگر جن و انس به يكديگر كمك كنند كه مثل اين قرآن را- از لحاظ فصاحت و بلاغت و نظم- بياورند، بطورى كه از هر لحاظ با آن برابرى كند و از تناقض و الفاظ ركيك خالى باشد و شنوندگان نتوانند ميان آنها فرقى گذارند، از عهده برنمىآيند و شكست مىخورند.
تفسیر صافی:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ في البلاغة و حسن النظم و جزالة «3»
المعنى لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ و فيهِم العرباء و أرباب البيان و أهل التّحقيق وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً و لو تظاهروا على الإتيان به.
تفسیر جامع:
قوله تعالى: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ اى پيغمبر باين كافران بگو اگر جن و انس جمع شوند تا قرآنى مانند اين قرآن بياورند نمىتوانند هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند چه از جهت نظم و ترتيب و اعجاز يا از روش فصاحت و بلاغت و خالى بودن از تناقض
تفسیر جوامع الجامع:
أي لو تظاهر الثّقلان «عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» فى فصاحته و بلاغته و حسن تأليفه و نظمه لعجزوا عن الإتيان «بِمِثْلِهِ»
الوجیز فی تفسیر القران العزیز(نویسنده علی ابن الحسین عاملی):
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ في الفصاحة و البلاغة لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ و فيهم الفصحاء و البلغاء، و هو جواب القسم و ناب جواب «ان» وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً معينا
ثالثا بهترین دلیل بر وجه فصاحت و بلاغت این حدیث گران بها امام هادی علیه اسلام است):
ابن سکیت :چرا خداوند متعال معجزه موسی را ید بیضا و اژدها کردن عصا و معجزه حضرت عیسی را شفا دادن بیماران و معجزه پیامبر اسلام را قران کریم قرار داد؟
امام هادی علیه السام هنر رایج در زمان حرت موسی سحر و جادو بود...
اما هنر رایج در زمان پیامبر اسلام سخنوری و چکامه سرایی بود از این جهت،خدای متعال قرآن کریم را با زیباترین اسلوب نازل فرمود تا برتری اعجاز آمیز آن را بازشناسند.(اصول کافی،ج1،ص24)
اتفاقا معناي مثل قرآن كاملا واضح است كه يعني چه و كسي كه مي خواهد اين اطلاق را تخصيص بزند بايد دليل بياورد و به همين خاطراست كه آيت الله مصباح دليل آورده اند وگرنه وقتي مي گوييد مثل قرآن منظور يك جنبه خاص نيست بلكه بايد در تمام جنبه ها مانند قرآن باشد تا مثل صدق كند.
پاسخ:نگاه کنید می گوییم از جهت فصاحت مثل قران باشه یعنی چه یعنی در فصاحت مشترک باشه و وقتی می گوییم از جهت نظم مثل باشه یعنی در جهت نظم مشترک باشند ولی اگر شما می گویید در تمام جهات یعنی همه جهات دیگه (نه اینکه حصر کنید درجهاتی که خودتون دوست دارید) یعنی در جهت ترتیب حروف مثل باشد درجهت ترتیب کلمه (اسم ،فعل،حرف)مثل باشند در آهنگ مثل باشند در تعداد میم و الف و کاف و... مثل باشند و... که در این صورت می شه خود قرآن یعنی من در مقام مثل آوری برای سوره توحید می گویم:
قل هوالله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
شمام نباید بگی این که شد خودش چون خودت مثل اوری را این جوری تفسیر کردی
نهج البلاغه خطبه 91
خطبه 91 ::Moteajeb!:
علل کنارهگيري از خلافت
مرا بگذاريد و ديگري را به دست آريد، زيرا ما به استقبال حوادث و اموري ميرويم که رنگارنگ و فتنهآميز است، و چهرههاي گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نميماند، چهره افق حقيقت را (در دوران خلافت سه خليفه) ابرهاي تيره فساد گرفته، و راه مستقيم حق ناشناخته ماند. آگاه باشيد! اگر دعوت شما را بپذيرم بر اساس آنچه که ميدانم با شما رفتار ميکنم، و به گفتار اين و آن، و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نميدهم، اگر مرا رها کنيد چون يکي از شماها هستم، که شايد شنواتر، و مطيعتر از شما نسبت به رئيس حکومت باشم، در حالي که من وزير و مشاورتان باشم بهتر است که امير و رهبر شما گردم.
خطبه
211
خطبهاى از آن حضرت ( ع )
در کلمات ياران خود را تشويق به جهاد فرمود
خداوند اداى شکرش را از شما مىخواهد و اقتدار و فرمانش را براى شما باقى گذارده و در ميدان وسيع مسابقه دنيا به شما مهلت داده تا براى بدست آوردن وسايل سيادت از يکديگر سبقت بگيريد. پس بند کمرها را محکم ببنديد و بلندى لباسها را در هم پيچيد و جمع کنيد چرا که عزيمت و حرکت با شکمبارگى و خوردن و استراحت با هم جمع نمىشوند و چه بسيار که خوابها تصميمهاى روز را نقص مىکنند و چه بسيار تاريکىها که ذکر تصميمها را از خاطر انسان محو مىنمايند.
اینم خطبه 211
211 رو بخون ببین امام علی در مورد کوهها وزمین و.... چه توضیحاتی می ده.
خوب می شود بگویید کجای این خطبه ها از کوه سخن گفته است؟!:Gig:
دوست عزیز چرا قرآن برای این که حقانیت خودشو نشون بده متوسل می شه به افسانه هایی که هنوز خود اون افسانه ها محل سواله(سندی نداره)؟؟؟ قرآن خودش محل بحثه اونوقت از مواردی که در تاریخ سندی نداره صحبت می کنه کتاب نوشتن کاریه که هر آدمی می تونه انجام بده دیگه معجزه به حساب نمی یاد . رضا زاده وزنه بلند می کنه آیا می تونه ادعای پیامبری کنه ؟ خیر چون ما آدمها دیگه هیچی نباشه وزن 1 گرم رو که می تونیم بلند کنیم
پس شما انجام دهید
و پاسخ دهید اگر کاری ندارد و افسانه است!!( چرا که همانگونه که می گویید ایراد دارد پس انقدر توانایی دارید که مثل این را به راحتی بیاورید)
البته
به مثل ویپگی های ان نه کپی برداری!!!
و تازه هر انچه که تفکر ادمی نمی تواند ان را حضم کند که افسانه نیست!!!
پس این گونه همه چیز را باید افسانه دانست
مثلا بمب باران هیروشیما
جنگ جهانی دوم
و...
:Gol:
آیت الله مصباح یزدی در دلیل آوردن برای ادعای مذکور در کتاب قرآن شناسی درس فصاحت و بلاغت می گویند: 1.پیامبران برای امتهای خود معجزاتی هماهنگ و هم سنخ با آنچه در زمان آنان رواج یافته و اوج گرفته بود می آورند تا صدق مدعایشان به روشن ترین وجه اثبات شود .به عنوان مثال در زمان حضرت موسی که جادوگری به اوج خود رسیده بود آن حضرت معجزه ای همسان با سحر را یج در آن زمان یعنی تبدیل عصا به اژدها را آورد و در زمان حضرت عیسی که پژشکی رواج داشت معجزه آن بزرگوار زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادر زاد بود بر این اساس از آنجا که در زمان نزول قرآن فصاحت و بلاغت رواج فراوانی داشت و عرب معاصر نزول قران در زمینه فصاحت و بلاغت دست کم نسبت به امتهای معاصر خود از برتری چشم گیری برخوردار بود ،تناسب معجزات با علوم و فنون پیشرفته عصر اقتضا می کرد که معجزه پیامبر اسلام در زمینه فصاحت و بلاغت باشد و مخاطبان خود را به آن تحدی کند 2.از سوی دیگر ،مخالفان پیامبر و مدعیان نبوت در عصر آن حضرت و اندکی پس از آن در مقام همانند آوری قرآن بر این بعد تکیه کرده و نمونه های خود را از نظر سبک ،ساختار و آهنگ همانند قرآن ساخته و پرداخته بودند ،یا در مقام عجز از همانند آوری ،به چنین امری(وجه بلاغت فوق توان بشری قرآن)اشاره داشته اندونسبت شاعری دادن به پیامبر نیز از این امر حکایت می کند 3.مخاطبان نخستین قرآن در آیت تحدی نیز کسانی بودند که از نظر فرهنگی و دیگر وجوه اعجاز مطرح شده در مورد قرآن ،از برجستگی خاصی برخوردار نبوده اند تا بگوییم:روی سخن در آیت تحدی نسبت به آنان خارق العاده بودن محتوای قرآن است،بلکه چنانکه گذشت ،فصاحت و بلاغت مورد توجه آنان بود و جنیه برحسته فرهنگ ایشان را تشکیل می داد. 4.اینکه در آیات مختلف تحدی ،تعبیر کرده که مثل قرآن یا حدیثی مثل قرآن یا سوره ای مثل قرآن بیاورید ،این مثلیت قدر متیقنش بر حسب نظر مفسرین و علمای کلام ما شامل بلاغت می شود؛یعنی بلیغ تر از سخن قرآن و آوردن کلامی در حد بلاغت قرآن برای بشر امکان ندارد
ثانیافقط آیت الله مصباح این سخن را نمی گویند بلکه علمای بزرگ دیگری هم د رکتاب تفسیرشان چنین تعبیری را دارند: نظر نویسنده تفسیر مجمع البیان: اى محمد، به اين كافران بگو: اگر جن و انس به يكديگر كمك كنند كه مثل اين قرآن را- از لحاظ فصاحت و بلاغت و نظم- بياورند، بطورى كه از هر لحاظ با آن برابرى كند و از تناقض و الفاظ ركيك خالى باشد و شنوندگان نتوانند ميان آنها فرقى گذارند، از عهده برنمىآيند و شكست مىخورند. تفسیر صافی: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ في البلاغة و حسن النظم و جزالة «3» المعنى لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ و فيهِم العرباء و أرباب البيان و أهل التّحقيق وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً و لو تظاهروا على الإتيان به. تفسیر جامع: قوله تعالى: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ اى پيغمبر باين كافران بگو اگر جن و انس جمع شوند تا قرآنى مانند اين قرآن بياورند نمىتوانند هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند چه از جهت نظم و ترتيب و اعجاز يا از روش فصاحت و بلاغت و خالى بودن از تناقض تفسیر جوامع الجامع: أي لو تظاهر الثّقلان «عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» فى فصاحته و بلاغته و حسن تأليفه و نظمه لعجزوا عن الإتيان «بِمِثْلِهِ» الوجیز فی تفسیر القران العزیز(نویسنده علی ابن الحسین عاملی): قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ في الفصاحة و البلاغة لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ و فيهم الفصحاء و البلغاء، و هو جواب القسم و ناب جواب «ان» وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً معينا
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ في البلاغة و حسن النظم و جزالة المعنى لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ و فيهِم العرباء و أرباب البيان و أهل التّحقيق وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً و لو تظاهروا على الإتيان به.
مي بينيد كه علاوه بر بلاغت در اين تفسير به نظم و معنا نيز توجه شده است.
قوله تعالى: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ اى پيغمبر باين كافران بگو اگر جن و انس جمع شوند تا قرآنى مانند اين قرآن بياورند نمىتوانند هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند چه از جهت نظم و ترتيب و اعجاز يا از روش فصاحت و بلاغت و خالى بودن از تناقض
در اين جا هم مشاهده مي فرماييد كه علاوه بر فصاحت و بلاغت ، جنبه هاي اعجاز و نظم و ترتيب و عدم تناقض(كه مربوط به متن هستن نه ظاهر لفظ) مطرح شده است.
ثالثا بهترین دلیل بر وجه فصاحت و بلاغت این حدیث گران بها امام هادی علیه اسلام است): ابن سکیت :چرا خداوند متعال معجزه موسی را ید بیضا و اژدها کردن عصا و معجزه حضرت عیسی را شفا دادن بیماران و معجزه پیامبر اسلام را قران کریم قرار داد؟ امام هادی علیه السام هنر رایج در زمان حرت موسی سحر و جادو بود... اما هنر رایج در زمان پیامبر اسلام سخنوری و چکامه سرایی بود از این جهت،خدای متعال قرآن کریم را با زیباترین اسلوب نازل فرمود تا برتری اعجاز آمیز آن را بازشناسند.(اصول کافی،ج1،ص24)
علمای معانی در تفسیر فصاحت و بلاغت می گویند: فصاحت که گاهی توصیفی برای کلمه، و گاه توصیفی برای کلام است، عبارت است از خالی بودن کلام از حروف و کلمات ثقیل و سنگین و نامأنوس، و بد آهنگ و ناموزون، و همچنین تعبیرات رکیک و سبک و نفرت انگیز و گوش خراش و ناهماهنگ و پیچیده وگنگ و مبهم. و بلاغت عبارت است از تناسب کلام با مقتضای حال، و هماهنگی کامل با هدفی که سخن به خاطر آن گفته می شود. با اینکه قرآن، عاری از تخیلات شاعرانه، مبالغات و اغراقهای دور از حقیقت شعری، وتشبیهات و استعارات خیالی است و چیزی جز بیان حقایق، آن هم بطور جدی و قطعی ندارد، در عین حال آن چنان شیرین و جذاب است که حتی دور افتادگان از اسلام بلکه مخالفان پیامبر (ص) را به خود جذب می کرد.
این همان چیزی است که در حدیث معروفی از امام علی بن موسی الرضا (ع) می خوانیم که مردی از امام صادق (ع) پرسید: ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس الا غضاضة؟«چرا قرآن بر اثر کثرت انتشارو درس و تلاوت کهنه نمی شود بلکه هر روز شادابتر است؟»
فرمود: لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید، و عند کل قوم غض الی یوم القیامة: «زیرا خداوند متعال، آن را برای زمان معین یا گروه خاصی قرار نداده و لذا در هر زمان تازه است، و نزد هر قومی با طراوت تا روز قیامت».
این معنی در حد اعلا در آیات قرآن رعایت شده، و گاهی یک داستان بزرگ را در یک آیه – که هر جمله از آن گویای فراز وسیعی از آن داستان است – بیان می کند که نمونه های زیادی در قرآن، از آن به چشم می خورد.
آیه معروف - و قیل– یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الضالمین: «و گفته شد: ای زمین آبهایت را فرو بر، و ای آسمان خودداری کن، آب فرو نشست و کار پایان یافت و کشتی در دامنه کوه جودی پهلو گرفت (و مشرکان نابود شدند) و گفته شد: دور باد قوم ستمگر» - نمونه روشنی از آن است. (سوره هود: 44)
آری همین آیه است که «ابن مقفع» ادیب معروف عرب را به زانو درآورد، که طبق مواعده با دوستانش می خواست به معارضه یک چهارم قرآن برخیزد وقتی به این آیه رسید دست نگهداشت و خود را کاملا عاجز و ناتوان دید، زیرا در عین اختصار ماجرای طوفان نوح (ع) و جزئیات و سرانجام آن را با تعبیرات کوتاه و بسیار پرمعنی شرح می دهد، و به گفته بعضی از محققان 23 نکته از صنایع ادبی در آن جمع است (استعاره، طباق، مجاز حذف، اشاره، موازنه، جناس، تسهیم یا ارسال، تقسیم، تمثیل، ارداف و ....)
پاسخ:من هم نظر با آیت الله مصباح است چون اصلا در آیه تحدی نیست چون تحدی یعنی درخواست معارضه و مثل اوری و در آیه درخواستی نیست و فقط یک پیش گویی است که هیچ وقت اثبات نمی شود
اما در مورد متن هایی که از علما آوردم منظورم این بود که آنها اعتلای معنا از جهت هدایت و شقاوت و فایده برای انسان ذکر نشده مثلا معنا که در فصاحت و بلاغت کلمه هم مهم است یک شعر خیلی زشت و بی تربیتی هم ممکن است فصیح باشد من می گویم تحدی قران به معنای هدایت و عدم هدایت و فایده نیست بلکه فوقش معنا به همان اندازه که در فصاحت و بلاغت مهم است ،است
بله گفتند نظم که فرع بر فصاحت است و گفتند جزاله معنی(اختصار لفظ برای ارائه معنا) که باز فرع فصاحت و بلاغت است
اما تفسیر جوامع الجامع که عدم تناقض را گفته بودند ربطی به مثل اوری ندارد و یک وجه دیگری از اعجحاز است یعنی خدا نگفته اگر می توانید مثل قران بیاورید از جهت عدم تناقض یعنی یک سوره ای بیاورید که تناقض نداشته باشد بلکه وجه اعجاز در آیه عدم تناقض جور دیگریست(مراجعه شود به کتاب قران شناسی آیت الله مصباح)
پاسخ:اعجاز با تحدی چه فرقی دارد یکی از شرایط اعجاز تحدی است بعد هم من نمی گویم حضرت حصر کردند ولی اگر معنا مهم بود حداقل در یک حدیث ذکر می کردند یعنی بالاخره برای تحدی در معنا دلیلی نیست اما برای فصاحت و بلاغت تا دلتون بخواهد دلیل است
با اینکه قرآن، عاری از تخیلات شاعرانه، مبالغات و اغراقهای دور از حقیقت شعری، وتشبیهات و استعارات خیالی است و چیزی جز بیان حقایق، آن هم بطور جدی و قطعی ندارد، در عین حال آن چنان شیرین و جذاب است که حتی دور افتادگان از اسلام بلکه مخالفان پیامبر (ص) را به خود جذب می کرد.جالب اینکه تاریخ می گوید: بسیاری از شعرای بنام عرب هنگامی که خود را در برابر فصاحت قرآن دیدند، از جان و دل اسلام را پذیرا شدند.این نکته نیز حایز اهمیت است که معمولاً هر سخنی با تکرار خسته کننده می شود اما قرآن چنان شیرین است که با خواندن صدها بار نه تنها ملالت آور نیست، بلکه جاذبه و شیرینی خود را حفظ می کند این معنی نه تنها در میان علاقه مندان به قرآن مشهور است که در میان دیگران نیز به وضوح دیده می شود.
پاسخ:شما که اینها را می گویید نظر شما است اما خیلی از مستشرقان قران شناس نظر دیگری دارند مانند ژری بلاشر و... (مراجعه شود به کتاب قران و مستشرقان آقای زمانی)
با سلام
جناب ولایت سعی کنید از طرح مباحث مشابه با تاپیک دیگر بپرهیزید.ادعای ذیل را قبلا هم طرح کردید:
پاسخ:من هم نظر با آیت الله مصباح است چون اصلا در آیه تحدی نیست چون تحدی یعنی درخواست معارضه و مثل اوری و در آیه درخواستی نیست و فقط یک پیش گویی است که هیچ وقت اثبات نمی شود
وقتی قرآن همه جن و انس در همه زمانها را دعوت به تحدی می کند معلوم می شود که تحدی منحصر به فصاحت تنها نیست.علامه ذیل آیه(" قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً")می نویسد: در اين آيه به روشنى و صراحت تحدى شده است، و ظهور در اين دارد كه به تمامى خصوصيات قرآن و صفات كمالى كه از نظر لفظ و معنا دارد تحدى شده، نه تنها به فصاحت و بلاغت لفظ آن، زيرا اگر منظور معجزه بودن لفظ آن بود ديگر معنا نداشت كه همه جن و انس را دخالت دهد، بلكه بايد مىفرمود: اگر همه عرب جمع شوند نمىتوانند به مثل آن بياورند. علاوه بر اين ظاهر آيه مىرساند كه تحدى مزبور مدت معينى ندارد، به شهادت اينكه مىبينيم در اين عصر هم كه اثرى از فصحا و بلغاى آن روز عرب نمانده قرآن بر اعجاز باقى مانده و به بانگ بلند تحدى مىكند.( ترجمه الميزان، ج13، ص: 279)
ظاهرا دقت شما از علامه و دیگر مفسرین بیشتر است که... اولا:این آیه نیز مربوط به تحدی می باشد چنانکه علامه و دیگر مفسرین تصریح دارند. ثانیا:تحدی به نوعی اخبار از غیب است.در حقیقت خداوند با تحدی بیان می کند که جن وانس در هیچ زمانی حتی آینده نمی توانند مثل قرآن را بیاورند.پس تحدی با اخبار به غیب منافاتی ندارد. جواب شما به علامه که می گویید جن زبان عربی یاد بگیرد و بعد....از کجا آوردید؟دلیل؟آیه مطلق است لذا هر گونه تقییدی دلیل می خواهد. تعبير به" بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ" تعبير جامعى است كه شباهت و همانندى را در تمام زمينهها مىرساند، يعنى مثل آن از نظر فصاحت، مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسانسازى، بحثهاى علمى، قانونهاى حياتبخش اجتماعى، تاريخ خالى از خرافات، پيشگوييهاى مربوط به آينده و امثال آن. دعوت از همه انسانها (از جمله فارسی زبانان)دليل بر اين است كه در مساله اعجاز تنها جنبه الفاظ قرآن و فصاحت و بلاغت مطرح نيست، چرا كه اگر چنين بود دعوت از ناآشنايان به زبان عربى بىفايده بود.
بفرمایید سخن آیه الله مصباح کجای سخنشان وجوه مختلف اعجاز را رد می کند.اثبات شی نفی ما عدا نمی کند.صریحا می گویند:قدر متیقن. علاوه بر این،قرآن برای همه و برای همه زمانهاست. عرب را با فصاحت دعوت به تحدی کرده و غیر عرب را با وجوه دیگر
اما درباره:اما در مورد متن هایی که از علما آوردم منظورم این بود که آنها اعتلای معنا از جهت هدایت و شقاوت و فایده برای انسان ذکر نشده مثلا معنا که در فصاحت و بلاغت کلمه هم مهم است یک شعر خیلی زشت و بی تربیتی هم ممکن است فصیح باشد من می گویم تحدی قران به معنای هدایت و عدم هدایت و فایده نیست بلکه فوقش معنا به همان اندازه که در فصاحت و بلاغت مهم است ،است بله گفتند نظم که فرع بر فصاحت است و گفتند جزاله معنی(اختصار لفظ برای ارائه معنا) که باز فرع فصاحت و بلاغت است اما تفسیر جوامع الجامع که عدم تناقض را گفته بودند ربطی به مثل اوری ندارد و یک وجه دیگری از اعجحاز است یعنی خدا نگفته اگر می توانید مثل قران بیاورید از جهت عدم تناقض یعنی یک سوره ای بیاورید که تناقض نداشته باشد بلکه وجه اعجاز در آیه عدم تناقض جور دیگریست(مراجعه شود به کتاب قران شناسی آیت الله مصباح)
و گفته شد که :
وقتی گفته می شود مثل قرآن،باید دید که قرآن چه ویژگیهایی دارد آنوقت اگر کسی توانست مثل آنرا بیاورد. یکی از این ویژگیها که به آن در قرآن تصریح شده است،هدایت گری و انسان سازی است(قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
و یکی دیگر از این ویژگیها عدم تناقض و اختلاف در قرآن کریم است: وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا(نساء/82)
آیا در این آیه واقعا هدایت به همان معنایی است که شما ادعا می کنید؟!
درباره مثلیت در همان تاپیک باز مطالبی عرض می کنم .
جناب ولایت،لطفا بفرمایید فعلا اعتقاد شما نسبت به نبوت پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم چیست؟
لطفا به اشکال نحوی جناب عباس زاده درباره افعل تفضیل و معنای اسلامخره پاسخ مستند دهید.از جناب عباس زاده هم درخواست می کنم که بخاطر طولانی نشدن و جلوگیری از به حاشیه رفتن بحث،روی همین اشکال متمرکز شوند تا سریعتر به جمعبندی برسیم.
کی گفته قرآن جزو تاریخه؟ شما قرآن خونتون ندارید؟ اینجا قرآن هست.
زمانی گفته میشه چیزی جزو تاریخه که الآن نباشه نه اینکه شما یه بنای قدیمی ساخت رو بگید جزو تاریخه!!
پاسخ:اصلا دقت نمی کنی آدم چی می گه بعدش اشکال می کنی
منظور من اینه که مورخین برای ما این قران را نقل کرده م به مارسانده اند و گفته اند این کتابی که یه نفری 1400 سال پیش تو مکه آورده است خب اگه تاریخ را قبول نداشته باشیم این حرفها را نمی شه قبول کرد دیگه
اولا مثل آوری توی تاپیک خودش مشخص شد و اگر بحثی دارید اونجا مطرح کنید ثانیا ایراد بنده به شما دقیقا همین بود که شما نمیتونید منظور امروزی ها(از فصاحت و بلاغت) رو به امام رضا نسبت بدید بلکه باید ببینید فصاحت و بلاغت نزد ایشون دقیقا یعنی چی؟!
پاسخ:خب معلوم دیگه فصاحت و بلاغتی که عرف عرب اون زمان می فهمیده و ما با استفاده از متون انها این قواعد را استخراج کرده و به صورت مختصر و مطول دراوردیم
وایسین من یک چیز از شما بپرسم شما قبول دارید که حداقل یکی از وجوه مثل اوری فصاحت و بلاغت است یانه اگر قبول دارید پس چرا این حرفها را می زنید اگر قبول ندارید پس همه مفسرین و متکلمین اشتباه کرده اند چون همه اتفاق دارند در وجه فصاحت و بلاغت و علوم است دینی که همه علمایش در یک مبحث مهم کلامی اشتباه بگویند دیگه اخرش چی می شه؟؟؟؟؟؟؟؟
اولا مثل آوری توی تاپیک خودش مشخص شد و اگر بحثی دارید اونجا مطرح کنید
پاسخ:اصلا کلا این بحث ما ربطی به عنوان تاپیک نداره حالا این مبحثم روش
معلومه که دارید از جواب تفره می رید
حدیث امام رضا هم ظن آور است.
پاسخ:اصلا وجود امام رضا هم ظن اور است پس من نمی توانم مطلقا برای شما دلیل بیاورم
فلذا اثبات می شود که اصلا فصاحت و بلاغت جزو وجوه مثل اوری نیست و همه مفسرین و متکلمین اشتباه کرده اند.
در مورد حضرت عیسی اگر آنچه شما می گفتین درست بود پس کافی بود بگوید :المسیح ابن مریم که دیگر ابن مریم عطف بیان هم نمی شد تا ما به مقصود خود برسیم اما گفته المسیح عیسی ابن مریم که مقصود ما هم همین است
در تعبیرات عرب هم استفاده کامل است دست میشود:
الكافي ج 1 ص 153
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ .......
عزیز من فکر میکنید که واقعا بین دو دست حضرت بوده؟ یا مقابل بوده؟ تعبیرات خاصی از ید میشود که شما نمیتوانید به اون به همین راحتی ایراد بگیرید.
پاسخ:اولا شما رایج بودن این استعمال را ثابت نکردید ثانیا این استعمال چه ربطی به استفاده ید به عوان قدرت داره
گویا شما در مقابل عبارت مسلمون این عبارت رو آوردید که این اشتباه است اگر بنده میگفتم که کلمه ایراد داره و نباید گفته شود بسمِ الآبِ الکلمةِ الروحِ الالهِ الواحدِ الاُوحدِ جواب شما جا داشت که پس خدا هم نباید میگفت ید الله فوق ایدیهم که بنده هم جوابش رو قبلا داده ام که اگر نشود هیچ طوری توجیه کرد
پاسخ:من نمی فهمم منظورتون از کلام چیه به هر حال من می گویم در این کلام قرینه وجود دراه و آن اینکه تسلیم شده ها به حق که نمی شه به گمراهی روند پس منظور تسلیم شده ها به باطل است از این جور استعمالات در کلام عرب زیاده
برادر من شما چرا متوجه نیستید اصلا این دو تا قابل قیاس نیست. کجا اثبات شده که هرجا حال آمد باید حتما منتقله باشد؟ ما در مورد خودمون میگیم که حال معمولا منتقله است نه این که حال همیشه باید منتقله باشد. پس اگر کسی گفت در حالی که ایمان داری گناه نکن یعنی شما حق دارید موقعی هم ایمان نداشته باشید؟؟ این دو مسئله رو به هم ربط ندید که اصلا عاقلانه نیست.
پاسخ:برادر می دونید وقتی یک چیزی اصل باشه در کلام عرب یعنی چی یعنی اینکه می تونه خلاف اصل هم ذکر بشه اما ما برای اصل دلیل نمی خواهیم اما برای خلاف اصل دلیل می خواهیم و الکی نمی شه خلاف اصل ذکر کرد و در آیه هم خلاف اصل است اما به علت دلیلی
شما ندیدی به من چه
فصاحت معیارش کثرت استعمال است
دلیل:موضع اهل بصرهه و اهل کوفه را در مبنای فصاحت ذکر می کنم:
1.موضع اهل بصره، که در رأس آن ابو عمرو بن العلاء(م 154 ه)است.مردی از او پرسید:آنچه را که وضع کردی و عربی هم نامیدی، آیا تمامی سخن عرب در آن جای میگیرد؟گفت:نه.گفت: چه میکنی با آن مسائلی که عرب با تو مخالف است و حال آنکه حجّت هم هست؟ گفت:بر اکثریت حمل میکنم و آنچه را که مخالف به نظر میرسند، آنها را در شمار لهجهها به شمار میآورم. [="]سیوطی المزهر، ج 1، ص 184-185
2.موضع اهل کوفه، که ابو العباس ثعلب (م 291 ه)نماینده این مکتب است.نظر او در کتاب مشهورش به نام(الفصیح یا فصیح الکلام چنین است:محور فصاحت در کلمه، کثرت استعمال عرب است.
تغلب، الفصیح.تحقیق دکتر عاطف مذکور، دار المعارف، قاهره 1983، ص 260.سیوطی، المزهر، ج 1، ص 184-185
قربانش برم قرآن هیچ زائدی توش نداره همین که در کلامتون حرف زائد هست یعنی مشکل داره!
پاسخ:شما برو یه ذره نحو بخون بعدش این حرف را بزن
مثلا در عوامل فی النحو در معانی حرف با می گوید با در موارد روبه رو زائده است:کفی بالله شهیدا*ولا تلقوا بایدیکم الی التّهلکه(معانی حروف جر را بخونی می فهمی چه قدر زائده در قران زیاده البته این به عنوان نقص نیست)
به معنای الذی یضربه است یعنی کسی که میزندش حالا نوبت شماست.
پاسخ:الذی اعلاه (کسی که از او بالاتر است)
حرف زور میزنی داداش باید معنای درستی بده آخه!!
پاسخ:می دونی فرق قیاس با سماع چیه؟؟؟؟؟؟
اگر فهمیدی علما به این سخن قیاس کردند که هر وصف با موصوفش می شه اضافه معنویه چه در کلام عرب استعمال شده با شه چه نشده باشه
اما اینکه یک استعمالی کم استفاده بشه دلیل عدم جواز استفاده نیست بعد هم توجیهات قبلی من غیر از این(سخن مرحوم رضی و ال زائده)به نظرم مکفی است.
بله باید با عقل تشخیص بدن اما خدا هم پیامبر میفرسته اینها هم با عقل(و باقی ابزار مورد نیاز) تشخیص میدن که این پیامبر هست یا نه! نه این که خدا بنشینه و هیچ کاری نکنه تا مردم گمراه بشن و نبی نفرسته و هدایت نکنه و .... آخر هم مجازات کنه! این که عدالت خدا رو زیر سوال میبره! گذشته از حکمت که لازمه اش ارسال نبی است کما این که اگر کسی وسیله گرانبهایی درست بکنه و راه استفاده ازش رو یاد نده هیچ کسی رو نباید ملامت کنه مگر خودش رو و خدای حکیم هرگز کار غیر حکیمانه نمیکنه.
پاسخ:خوب احسنت عقل می گه اگر چیزی معجزه باشه صاحبش راست می گه(گرچه حتی در این سخن بسیار خدشه است یک مقاله ای نوشته ام در مورد عدم دلالت معجزه بر صدق مدعی پیامبر اگر می خواهی ایمیلت را بده برایت بفرستم)خب وقتی اثبات نشه قران معجزه است که مردم نباید از او تبعیت کنن
من می گم اثبات اعجاز قران متوقف بر این است که اثبات شود در آینده هم قرآن نیاید
تا بفهمیم که مثل اوری قران از قدرت بشر خارج است یا نه
اما این مطلب که آینده مثل قرآن نخواهد آمد:1. با مطلب فوق در مورد حکمت خدا حل است یعنی خدا باید یک نبی ای بفرستد و برای اثبات نبی بودنش باید کاری خارق عادت برایش ارسال کند و اگر کسی ادعای کاری خارق عادت کرد باید ابطال کند همین که در طول عمرمان قرآن همچین ادعایی رو داشت یعنی ادعا داشت که خارق عادت است و واقعا هم خارق عادت بود در نظر مردم و از طرفی خدا هیچ دلیلی بر رد آن نفرستاده باشد خودش میشود اثبات حقانیت قرآن و صاحبش.
پاسخ:نگاه کنید معجزه وقتی معنا دارد که از قدرت بشر مطلقا خارج باشد اما اینکه مثل اوری قران مطلقا از قدرت بشر خارج است معلوم نیست چون احتمال دارد آینده مانند قران بیاید پس همین احتمال کافی است که انسان یقین نکند که مثل اوری قران از قدرت بشر خارج است و همین امر کافی است که انسان یقین نکند قران معجزه است و همین امر کافی است که شما نتوانی از حکمت خدا استفاده کنی چون خدای حکیم باید معجزه بفرسته تا ما بگیم چشم و چون هنوز معجزه ای نیست و اثبات نشده قران معجزه است دیگر معنا ندارد از آن تبعیت نماییم.
بعد هم همین که گذشتگان مانند قران نیاوردند محل خدشه است (همانطور که دو احتمال را در مباحث قبلی ام ذکر کردم)
2. عرصه باز است اگر کسی مدعی است که قرآن از طرف خدا نیست میتواند مثل آن را بیاورد که هنوز نیاورده و شما هم اگر همچین ادعا میکنید نتوانستید بیاورید برای همین هم بر طبل از کجا معلوم آینده نیاید میکوبید. ما بر اساس این که در آینده خواهد آمد و یا نخواهد آمد نیازی نیست که به چیزی ایمان بیاوریم بلکه باید بر اساس هست ها ایمان بیاوریم. امروز من کتابی به نام قرآن جلوی شما گذاشتم و میگویم طبق ادعای خود این کتاب از طرف خداست و تحدی کرده است که اگر قبول ندارید از طرف خداست مثلش را بیاورید بسم الله شما بیاورید.هر موقع آوردید ما از ایمانمان دست میکشیم.
پاسخ:دیگر این قدر در این باره توضیح دادوم که خسته شدم چون ایمان همین الانمان متوقف بر این است که احتمال آینده را رفع کنیم(توضیح را در بالا دادم)
در ضمن باز هم میگویم قضیه سای بابا اصلا مسئله ای نیست که یقینی باشد بیاریدش آدرس مازندران ساری سورک اگه کاراش رو جلوی من انجام داد و سه چهارتا شعبده باز رو آوردم که تایید کردن اون موقع همچین ادعایی بکن. و من هم بهش میگم این قرآن هست شما اگه میتونید مثل قرآن بیارید قبول میکنم که از طرف خدایید چون فقط خداست که میتونه برتر از همه چیز رو بیاره. چه رسد به مثل!!!
پاسخ:سی دی سای بابا در بازار موجود است وکارهای او هم در محیط آزمایشگاهی ازمایش شده و هیچ تقلبی درکار نبوده(مدارکش هست)و من بحث ظن اور بودن تاریخ و این بحث را در ابتدا توضیح دادم
و چون جهت مثلیت مشخص شده دیگه مشکلی از این جهت نداریم. پس میمونه مثل قرآن از همون جهاتی که گفته شد که هنوز نیومده پس قرآن از طرف خداست و بعد از صاحب قرآن هیچ پیامبری رو نفرستاده اگر در آینده فرستاد میگوییم که قرآن تا امروز حجت بین ما وخدا بود از این به بعد این کتاب حجت است.
پاسخ:کجا مشخص شد؟؟؟؟؟؟
سلام علیکم جمیعا
جناب ولایت من اول فکر کردم دارید مباحث تحلیلی مطرح میکنید و واقعا خیلی خوشم آمد از مباحثتان ولی کم کم دارد باورم میشود
واقعا یک اتفاقی افتاده
دعوت قرآن به چنين رقابتی غيرمنطقی است، زيرا نتيجة آن هيچگاه بطور قطع و يقين معلوم نمیشود. فرض کنيد که ما در زمان پيامبر اسلام زندگی میکنيم و به نبوت او و آسمانی بودن آيات قرآن شک داريم و به همين دليل مخاطب آيات تحدی قرار گرفتهايم. سپس برای نقض مدعای قرآن و پيامبر، همة تلاش خود را بکار میبنديم، اما نمیتوانيم سورهای مثل قرآن بياوريم. حال آيا عجز ما از ساختن سورهای مثل قرآن، منطقاً آسمانی بودن اين کتاب را اثبات میکند؟ پاسخ منفی است، ... .ی نه تنها قابل اثبات نيست، بلکه از ديدگاه بسياری از مخالفان موارد نقض فراوانی دارد.
ضمنا نظرتان را کامل خواندم. این تحدی دست و پای کسی را نبسته . همه آزادید بروید مشابه آنرا بیاورید . اگر کسی هم آورده بود و اگر حتی مدعی هستید مسلمانان از بین برده اند پس در اندازه قرآن نبوده چراکه پس از 1400 سال احدی نتوانسته حتی یک آیه اش را از بین ببرد.
ولی آن قرآن مکشوف شخص شما 6 دانگ از بین رفته که هیچ حتی یک پیرو نداشته و هیچ اثری از آن در هیچ جائی نیست . پس شما روی هیچ دارید بحث میکنید :khaneh:
الان هم دیر نشده سعی تان را بکنید آیات را بخوانید عیارها را بدانید ما مسلمین منتظر قرآن شما در این عصر و تمام اعصار هستیم.
یاحق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
پاسخ:اصلا دقت نمی کنی آدم چی می گه بعدش اشکال می کنی منظور من اینه که مورخین برای ما این قران را نقل کرده م به مارسانده اند و گفته اند این کتابی که یه نفری 1400 سال پیش تو مکه آورده است خب اگه تاریخ را قبول نداشته باشیم این حرفها را نمی شه قبول کرد دیگه
نخیر با این دید نگاه نکن با این دید نگاه کن: ما الآن یه کتابی داریم که ادعای معجزه بودن داره حالا این کتاب میگه یه محمدی(صلی الله علیه و آله) اون رو از خدا(ی تعالی) گرفته و .....
پس ما اول به معجزه بودن قرآن یقین پیدا میکنیم بعد به صاحبش ....
اسخ:خب معلوم دیگه فصاحت و بلاغتی که عرف عرب اون زمان می فهمیده و ما با استفاده از متون انها این قواعد را استخراج کرده و به صورت مختصر و مطول دراوردیم وایسین من یک چیز از شما بپرسم شما قبول دارید که حداقل یکی از وجوه مثل اوری فصاحت و بلاغت است یانه اگر قبول دارید پس چرا این حرفها را می زنید اگر قبول ندارید پس همه مفسرین و متکلمین اشتباه کرده اند چون همه اتفاق دارند در وجه فصاحت و بلاغت و علوم است دینی که همه علمایش در یک مبحث مهم کلامی اشتباه بگویند دیگه اخرش چی می شه؟؟؟؟؟؟؟؟
توی تاپیک خودش بحث کنید.
پاسخ:اصلا کلا این بحث ما ربطی به عنوان تاپیک نداره حالا این مبحثم روش معلومه که دارید از جواب تفره می رید
بله طفره میریم لطفا جای خودش.
پاسخ:اصلا وجود امام رضا هم ظن اور است پس من نمی توانم مطلقا برای شما دلیل بیاورم فلذا اثبات می شود که اصلا فصاحت و بلاغت جزو وجوه مثل اوری نیست و همه مفسرین و متکلمین اشتباه کرده اند.
جای خودش.
در مورد حضرت عیسی اگر آنچه شما می گفتین درست بود پس کافی بود بگوید :المسیح ابن مریم که دیگر ابن مریم عطف بیان هم نمی شد تا ما به مقصود خود برسیم اما گفته المسیح عیسی ابن مریم که مقصود ما هم همین است
همین که المسیح با الف و لام آمده مشخص است که همه میشناسندش. پس یک مسیحی داریم که همه میشناسند .
اما چه فرقی میکنه که خود عیسی رو آورده باشه یا خیر؟ آیا آوردن عیسی ابن مریم المسیح رو از معرفه بودن میندازه؟ یا این که باعث شناخت بیشتر نسبت بهش میشه؟
مسیحه اون رو از معرفه بودن میندازه یعنی قبل از اضافه به ه معرفه نبوده مسیحٌ بوده نه المسیحُ!!!
پاسخ:اولا شما رایج بودن این استعمال را ثابت نکردید ثانیا این استعمال چه ربطی به استفاده ید به عوان قدرت داره
يقال: اليد لفلان، أي الغلبة و النصرة و القهر(مفاتیح الغیب) و به طور کلی شما بردی لغتنامه واژه ید رو نگاه کنید میبینید که ید باد هم داره و به معنای خاص خودش و .... که اصلا واقعا دست ندارند ولی براش عرب ید استعمال کرده.
از عقل استفاده کنیم که انسان با دستش کارهایی رو انجام میده و این دست بوده که بهش این قدرت رو داده پس استعمال ید برای قدرت کاملا طبیعی است.
پاسخ:من نمی فهمم منظورتون از کلام چیه به هر حال من می گویم در این کلام قرینه وجود دراه و آن اینکه تسلیم شده ها به حق که نمی شه به گمراهی روند پس منظور تسلیم شده ها به باطل است از این جور استعمالات در کلام عرب زیاده
اصلا هم این استعمال فصیح نیست چون معنای کلام روشن نیست. بنده که کلام رو خوندم کاملا توی ذهنم مسلمان ها نقش بست اصلا شما میخواید این آیه رو برای هر کسی بخونید ببینید اولین چیزی که توی ذهنش میاد چیه!!!
پاسخ:برادر می دونید وقتی یک چیزی اصل باشه در کلام عرب یعنی چی یعنی اینکه می تونه خلاف اصل هم ذکر بشه اما ما برای اصل دلیل نمی خواهیم اما برای خلاف اصل دلیل می خواهیم و الکی نمی شه خلاف اصل ذکر کرد و در آیه هم خلاف اصل است اما به علت دلیلی شما ندیدی به من چه فصاحت معیارش کثرت استعمال است دلیل:موضع اهل بصرهه و اهل کوفه را در مبنای فصاحت ذکر می کنم: 1.موضع اهل بصره، که در رأس آن ابو عمرو بن العلاء(م 154 ه)است.مردی از او پرسید:آنچه را که وضع کردی و عربی هم نامیدی، آیا تمامی سخن عرب در آن جای میگیرد؟گفت:نه.گفت: چه میکنی با آن مسائلی که عرب با تو مخالف است و حال آنکه حجّت هم هست؟ گفت:بر اکثریت حمل میکنم و آنچه را که مخالف به نظر میرسند، آنها را در شمار لهجهها به شمار میآورم. سیوطی المزهر، ج 1، ص 184-185 2.موضع اهل کوفه، که ابو العباس ثعلب (م 291 ه)نماینده این مکتب است.نظر او در کتاب مشهورش به نام(الفصیح یا فصیح الکلام چنین است:محور فصاحت در کلمه، کثرت استعمال عرب است. تغلب، الفصیح.تحقیق دکتر عاطف مذکور، دار المعارف، قاهره 1983، ص 260.سیوطی، المزهر، ج 1، ص 184-185
استعمال خلاف اصل نیست خلاف معمول است.
پاسخ:شما برو یه ذره نحو بخون بعدش این حرف را بزن مثلا در عوامل فی النحو در معانی حرف با می گوید با در موارد روبه رو زائده است:کفی بالله شهیدا*ولا تلقوا بایدیکم الی التّهلکه(معانی حروف جر را بخونی می فهمی چه قدر زائده در قران زیاده البته این به عنوان نقص نیست)
اون نحوی که شما دارید میگید بنده خوندم ولی حرف اینها یه ایراداتی داره یکیش این که تاکید رو میرسونه دومی هم باء زائده نیست بلکه وسیله است.
در هر صورت در قرآن هیچ حرفی زائد نیست برادر.
پاسخ:الذی اعلاه (کسی که از او بالاتر است)
آفرین حالا جمله رو هم معنی کنید.
پاسخ:می دونی فرق قیاس با سماع چیه؟؟؟؟؟؟ اگر فهمیدی علما به این سخن قیاس کردند که هر وصف با موصوفش می شه اضافه معنویه چه در کلام عرب استعمال شده با شه چه نشده باشه اما اینکه یک استعمالی کم استفاده بشه دلیل عدم جواز استفاده نیست بعد هم توجیهات قبلی من غیر از این(سخن مرحوم رضی و ال زائده)به نظرم مکفی است.
قیاس هم میگه چیزی که عملش ضعیفه نمیتونه مثل چیزی باشه که عملش قوی است پس در مورد اون مسئله اصلا قیاستون هم ایراد داره.
پاسخ:خوب احسنت عقل می گه اگر چیزی معجزه باشه صاحبش راست می گه(گرچه حتی در این سخن بسیار خدشه است یک مقاله ای نوشته ام در مورد عدم دلالت معجزه بر صدق مدعی پیامبر اگر می خواهی ایمیلت را بده برایت بفرستم)خب وقتی اثبات نشه قران معجزه است که مردم نباید از او تبعیت کنن من می گم اثبات اعجاز قران متوقف بر این است که اثبات شود در آینده هم قرآن نیاید تا بفهمیم که مثل اوری قران از قدرت بشر خارج است یا نه
این حرف شما خدشه به نبوت است اساسا و باید یه تاپیک راه بندازید که آیا خدا نبی هم داره یا خیر. و آیا معجزه هم معنا داره یا خیر که از عهده این تاپیک خارجه چون این تاپیک بعد از اثبات ضرورت نبوت مطرح میشه شما هم اگه ضرورت نبوت رو قبول ندارید بسم الله دستتون که بازه یه تاپیک راه بندازید که ضرورتی برای بعثت انبیاء وجود نداره.
پاسخ:نگاه کنید معجزه وقتی معنا دارد که از قدرت بشر مطلقا خارج باشد اما اینکه مثل اوری قران مطلقا از قدرت بشر خارج است معلوم نیست چون احتمال دارد آینده مانند قران بیاید پس همین احتمال کافی است که انسان یقین نکند که مثل اوری قران از قدرت بشر خارج است و همین امر کافی است که انسان یقین نکند قران معجزه است و همین امر کافی است که شما نتوانی از حکمت خدا استفاده کنی چون خدای حکیم باید معجزه بفرسته تا ما بگیم چشم و چون هنوز معجزه ای نیست و اثبات نشده قران معجزه است دیگر معنا ندارد از آن تبعیت نماییم. بعد هم همین که گذشتگان مانند قران نیاوردند محل خدشه است (همانطور که دو احتمال را در مباحث قبلی ام ذکر کردم)
آفرین حالا این ایراد مطرح میشه که بنده معتقدم که مثل قرآن هرگز در اینده نخواهد آمد. چون هدایتی باقی نمانده که بخواهد اساس سعادت بشر رابیان کند و در قرآن نیامده باشد پس هر گز مثل قرآن نخواهد آمد.
پاسخ:دیگر این قدر در این باره توضیح دادوم که خسته شدم چون ایمان همین الانمان متوقف بر این است که احتمال آینده را رفع کنیم(توضیح را در بالا دادم)
چون احتمال آوردن آینده منتفی است پس از طرف خداست و معجزه است.
پاسخ:سی دی سای بابا در بازار موجود است وکارهای او هم در محیط آزمایشگاهی ازمایش شده و هیچ تقلبی درکار نبوده(مدارکش هست)و من بحث ظن اور بودن تاریخ و این بحث را در ابتدا توضیح دادم
سی دی یقین آور نیست.(همانطور که تاریخ یقین آور نیست.)
پاسخ:کجا مشخص شد؟؟؟؟؟؟
تاپیک خودش.
راستی سلامخره یادتون نره ها
التماس دعا
سلام آقای رسا دوست عزیز بنده
من مباحث مشابه مطرح نمی کنم شما به سخن ما دقت نمی کنی؟؟؟؟
من یک چیزی می گویم شما یک چیز دیگر
من می گویم اصلا ایه(لئن اجتمعت الجن و الانس...)تحدی نمی کند شما می گویی چون همه را تحدی می کند پس معلوم می شود تحدی به فصاحت نیست به اصطلاح سخن شما سالبه به انتفا موضوع است یعنی اصلا تحدی ای نیست که حالا به همه انسانها باشد یا به بعض انها!!!!!!
شما می گویی:
اولا:این آیه نیز مربوط به تحدی می باشد چنانکه علامه و دیگر مفسرین تصریح دارند.
پاسخ:من به حرف این مفسرین اشکال دارم
ثانیا:تحدی به نوعی اخبار از غیب است.در حقیقت خداوند با تحدی بیان می کند که جن وانس در هیچ زمانی حتی آینده نمی توانند مثل قرآن را بیاورند.پس تحدی با اخبار به غیب منافاتی ندارد.
پاسخ:درست است تحدی با اخبار غیب تفاوت دارد ولی این آیه تحدی نمی کند چون در این آیه درخواستی نیست!!!
اصلا بر فرض قبول این آیه تحدی می کند خب مشکل دوبرابر می شود چون
می گوییم از کجا معلوم اجنه مانند قران نیاوردند (احتمال عقلایی است و 50 ،50)
ثانیا هیچ وقت این تحدی نمی تواند پاسخ بگیرد چون که امکان اجتماع همه جن و انس نیست
ثالثا با تقریر علامه این اشکال مهم مرا جواب ندادید:
من الان انگلیس زبان می خواهم مثل قران چگونه بیاورم و به چه جهتی از قران مثل اوری کنم ؟ایا به سخن من مثل اوری می گویند؟برای ابطال سخن شما همین بس که در تاریخ حتی نشده یک نفر غیر از متن عربی برای مثل اوری قران ارائه کند در حالی که اگر حرف شما درست بود باید یکی مثلا انگلیسی مثل اوری می کرد اما از جهت دیگری مثل اوری می کرد یکی فرانسوی یکی...
تعبیر یه مطلق است لذا هر گونه تقییدی دلیل می خواهد. تعبير به" بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ" تعبير جامعى است كه شباهت و همانندى را در تمام زمينهها مىرساند، يعنى مثل آن از نظر فصاحت، مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسانسازى، بحثهاى علمى، قانونهاى حياتبخش اجتماعى، تاريخ خالى از خرافات، پيشگوييهاى مربوط به آينده و امثال آن. دعوت از همه انسانها (از جمله فارسی زبانان)دليل بر اين است كه در مساله اعجاز تنها جنبه الفاظ قرآن و فصاحت و بلاغت مطرح نيست، چرا كه اگر چنين بود دعوت از ناآشنايان به زبان عربى بىفايده بود.
پاسخ:خب من هم برای تقیید این آیات دلایل آیه الله مصباح را ذکر کردم دیگر
نقد جهات مثل اوری:
من حالا می خواهم یک مبحث جدیدی مطرح کنم تا شما این قدر عجله نداشته باشی که تاپیک را ببندی
مثل آن از نظر فصاحت،
پاسخ:
اشکال اول:
مشکل این مبنا این است که نسبی است یعنی برای یکی یک کلامی روشن است برای دیگری چنین نیست :
من برای تقریب ذهن یک جمله فارسی دهم هجری وو همون مفهوم را در زمان معاصر می گذارم ببین کدام برای تو فصیح است و کدام برای
فارس دهم هجری؟؟؟؟؟
ترجمه آیه 13 سوره بقره:
1.دهم هجری: و چون كه گفته شود مر ايشان را كه گرويد به دل چنانكه كه گرويد گرويدند به دل اين مردمان صحابه گويند كه اگرويم چنانكه...
2.ترجمه مکارم:و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مىگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند
اشکال دوم:
اصلا مبانی فصاحت روشن نیست و هرکسی در این که کدام کلام فصیح است یک مبنایی دارد برای اطلاع بیشتر در خواست می کنم این مقاله را بخوانید:نقد مبانی فصاحت(در گوگل سرچ کنید در پایگاه نورمگ مجله کیهان اندیشه شماره64 چاپ شده است)
مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسانسازى،
نگاه کنید این حرف یک ادعاست که قران انسان سازی می کند یا محتوای عالی دارد چون همانطور که گفتم هر کس می تواند ادعا کند فلان کتاب برای من انسان سازی بیشتری دارد نسبت به قران و من با محتوایش بیشتر هدایت می شوم شما می خواهید به او چه بگویید؟
او می گوید من راه هدایت را در این کتاب مثلا کتاب اخلاق اسپینوزا می بینم نه قران اما شما می گوییید من راه هدایت را در قران می بینیم بودایی می گوید من در کتاب بودا می بینم و ...
واصلا مشکل اصلی همین است که اصلا هدایت چیست اصلا همین که راه هدایت عمل به قران است متوقف بر اسلام است و عمل به اسلام متوقف به اینکه قران هدایت گر باشد(این که دور است)
شاید بگویید فطرت و... که شما را به آن مقاله ارجاع دادم
قانونهاى حياتبخش اجتماعى،
پاسخ:باز مانند مباحث قبلی یکی می گوید قانونای کشور من حیات بخش است شما می گویی قوانین قران چگونه می خواهید اثبات کنید
بحثهاى علمى،
پاسخ:منظور از بحث های علمی چیست شاید منظورتان همان دمباحث علوم تجربی ای است که در قران کشف شده که خیلی درونش ان قلت است
بعد هم همانطور که خودتان می دانید علوم تجربی ظن اور است و وقتی ظن اور است شما نمی توانید بر پایه یک علم ظن اور دین خود را تقویت کنید یعنی کسی به حرف شما اعتنا نمی کند
در ضمن می توان گفت پیامبر همین جوری گفته یک حرفی را و الان اتفاقا مطابق علم روز شده
در ضمن بر فرض قبول کنیم این سخن را مثلا قران 1400 سال پیش گفته زمین گرد است حالا من فیزیکدان چگونه با این آیه مثل اوری کنم
تاريخ خالى از خرافات،
پاسخ:شما باید اثبات کنید تمام تاریخ هایی که در قران آمده مطابق واقع است یعنی دونه دونه خبرهای تاریخی قران را اثبات کنید با خبر متواتر (قبل از تولد پیامبر چون مورخین مسلمان بعد از پیامبر چون متاثر از قران و احادیث بودند چیزهاییی را نقل کردند که یقین اور نیست چون باید مورخ هم اثر خود اون پیامبر مثلا ادریس یا حضرت عیسی نقل کرده باشد آن هم به صورت متواتر تایقین کنیم چنین اتفاقی افتاده -لازم به ذکر است که من شنیده ام ده ها کتاب برای اثبات اینکه مسیحی در تاریخ نبوده نوشته شده است در غرب -
پيشگوييهاى مربوط به آينده
پاسخ:این مطلب را در این تاپیک نقد کرده ام:http://www.askdin.com/thread17217.html
یک سخنی:
اما در مورد وجه دیگر اعجاز یعنی عدم تناقض بهتر می دانم در یک تاپیک دیگر با همین عنوان آن را نقد و بررسی کنیم چون ربطی به مثل اوری ندارد ولی حداقل پاسخ به آن این است که هر کس می تواند ادعا کند کتاب من تناقض ندارد
اما اینکه پرسیدید اعتقاد من نسبت به نبوت پیامبر اکرم چیست:شما کاری به اعتقاد من نداشته باشید و جواب سوالاتم را دهید
با سلام و احترام
دوست گرامی تا به حال 1400 سال گذشته و هیچ بنی بشری نتوانسته آیه ای مانند آیه قرآن بیاورد و اینکه یکی از دلایل معجزه بودن قرآن هم همین هست و شک نکنید کلام کلام حق است که تا به حال مثال نقصی پیدا نشده است و هرکسی میگوید نیست پس برای اثبات آیه ای بیاورد ...
من نمیگم قرآن از خدا نیست ولی این طرز توجیه کاملا غلط و بسیار ابتداییه.نمیدونم شما اطلاعاتتون در زمینه منطق چقدره ولی برین نگاه کنین حداقل یه حرفی که میزنین توجیه منطقی داشته باشه تا آبروی اصل مطلب رو نبرین.
اینی که من نمیتونم مثال نقض واسه حرف شما بیارم ، دلیل درست بودن حرف شما نیست.حرف شما وقتی درسته که با استدلال استنتاجی اثبات بشه.استدلال استقرایی ارزش نداره و حرفتون در حد فرضیه میمونه.
در ضمن مواظب حرفایی که می نویسین باشین ، شرمنده اگه لحنم بد بود فقط نمیخوام بخاطر حرف یک انسان کسی بی خودی از دین زده بشه
سلام به شمابنده نمی خواهم این چیزی که می گویم به عنوان کلام آخرم باشه ولی باز هم مانند قبل می گویم که اگر به دنبال اثبات این هستید که قرآن نقص دارد و خدا و ... الکیه و ... ، بهتره که تلاشی نکنید . چون نه به موفقیتی در این رابطه می رسید نه جوابی تا زمانی که زنده هستید به شما می رسد !
تا زمان مرگ ، کار خوب بکنید و از بدی ها بپرهیزید تا بعد از مرگ حداقل انسان بد نباشید تا در ان موقع به شما جواب همه ی سوال هاتون رو بدن .
در ضمن قرآن رو مگر حضرت محمد با فکر خودش نوشته که یک انسان دیگری بخواد مثل اون بنویسه ؟ ! از خودت این سوال رو بکن و بگرد دنبال جوابش .
و شما که به دنبال اثبات حرفتان هستید ، به دنبال کسانی بروید که توانایی مغزی بسیار بالایی دارند و با ان ها بشینید و دست به کار بشوید و یک کتاب مثل قرآن از خودتان بنویسید . تواناییش رو داری ؟
این حرف شما با قرآن تناقض داره. قرآن همیشه دعوت به تفکر و تعقل کرده در حالی که شما میگی بیخیال اصلا فکرشو نکن به جوابی نمیرسی.
این طرز برخورد باعث پندار غلط مخالفان میشه.در واقع دارین سوتی میدین دستشون.
فردا میان میگن مومن ها اصلا فکر نمی کنن!!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
آیات تحدی صریح و محکم :
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(البقرة/23)
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پيامبر] نازل کردهايم شک و ترديد داريد ،( دست کم) يک سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را - غير خدا - براي اين کار، فرا خوانيد اگر راست ميگوييد!
أَمْ يقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(يونس/38)
آيا آنها ميگويند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مي گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر کس را ميتوانيد (به ياري) طلبيد!»
أَمْ يقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(هود/13)
آنها ميگويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگي است)!» بگو: «اگر راست ميگوييد، شما هم ده سوره ساختگي همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام کساني را که ميتوانيد -غير از خدا- (براي اين کار) دعوت کنيد!»
و...
اینهم خط و نشان
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا(الإسراء/88)
بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يکديگر را (در اين کار) کمک کنند.
یاحق