از کجا معلوم آینده مانند قران نمیاد؟؟؟

تب‌های اولیه

73 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

lili2020;196741 نوشت:
آیا خدیجه هدایت کاروان تجاری خودشو به یک فرد امی و بی سواد می سپاره؟؟؟
پیامبر چشم و گوش بسته نبوده به جاهای مختلف سفر میکرده همراه با کاروان ها
مسلما" مسائلی راجع به ادیان مختلف و افسانه های مختلف شنیده (مثل افسانه نوح)... آدمی که 40 سالش باشه همچین چشم وگوش بسته نخواهد بود
دوست عزیز چرا قرآن برای این که حقانیت خودشو نشون بده متوسل می شه به افسانه هایی که هنوز خود اون افسانه ها محل سواله(سندی نداره)؟؟؟ قرآن خودش محل بحثه اونوقت از مواردی که در تاریخ سندی نداره صحبت می کنه
کتاب نوشتن کاریه که هر آدمی می تونه انجام بده دیگه معجزه به حساب نمی یاد . رضا زاده وزنه بلند می کنه آیا می تونه ادعای پیامبری کنه ؟ خیر چون ما آدمها دیگه هیچی نباشه وزن 1 گرم رو که می تونیم بلند کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش و سلام بر خوانندگان

دوست عزیز در چند جا صحبت از این کردید که قرآن یک اثر هنری است که مثل حافظ می تونه همتا نداشته باشه ، ولی قرآن فقط یک اثر هنری نیست ، قرآن کتابی هست که پر از حکمت است و هر کسی توانایی درک این حکمتها را ندارد به واسطه این که پاکان و با تقوایان قدرت درک و تشخیص آن را دارند.
لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ
إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا
و اگر پیامبر (ص) در اثر گشت و گذار در ملل گوناگون افسانه هایی را در قالب قرآن بیان کرده ، پس برخی غیبها که انسان اگر تمام عمر خود را به سیاحت بگذراند نمی تواند بدون راهنمایی خدای متعال آنها را اکتساب کند، پیامبر چگونه به آن دست یافته، مانند:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

در ضمن قصص قرآنی برای هدایت و راهنمایی من و شماست تا اشتباهی که اقوام در قبال دعوت پیامبران مرتکب شده اند، ما تکرار نکنیم.

مشکل شما این است که در ظاهر قضیه تمرکز کرده اید.

التماس دعا

lili2020;197937 نوشت:
وقتی قرآن از علم می تونه صحبت کنه که از حرفهاش معانی دیگه ای نشه برداشت کرد مثلا" قسم به انجیر وقتی می تونه قسم به بمب اتم باشه که معنی واقعی انجیر رو نده
در ضمن دوست عزیز علی معتقد است که زمین همچون پوسته ای روی آب شناوره و کوه ها برای این که اونو روی آب نگه دارند بهش میخ شدند از این لحاظ می گه کوهها میخند
در قرآن خداوند کوهها را به یکباره خلق کرده در حالیکه کوهها طی فرایند زمین شناسی به مرور زمان در اثر چین خوردن پوسته زمین پدید آمده اند
یه مطلب برات می گذارم راجع به این که به چه نوشته هایی نوشته های علمی میگن درضمن دوست گرامی توجه کن که اگه قرآن علم رو تایید کنه می شه یک کتاب علمی مثل سایر کتابهای دانشمندان چه فایده؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


دوست عزیز اگر در قرآن سخن از علم شده به این علت است که عده ای از این طریق و با پی بردن به ابعاد علمی ، هدایت بشن و به خدا و روز جزا و پیامبران ایمان بیاورند، همچنانکه اینگونه هم بوده و هست ، نه اینکه هدف خود علم باشد. پس قرآن کتاب علمی نیست بلکه کتاب هدایت است.

همین کلمه تین که شما از قرآن ذکر کردید ، مشخص شده که یکبار در قرآن نور و هدایت آمده است و کلمه زیتون شش بار به طور صریح و یکبار به طور غیر مستقیم اشاره شده است
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ
و دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که اگر مصرف انجیر به زیتون به نسبت یک به 7 باشد برای انسان سودمند خواهد بود ، و این باعث شگفتی دانشمندان شده است که چهارده قرن قبل بدون تکنولوژیهای لازم یک فرد چگونه توانسته به این مورد پی ببرد ، برای همین پی به مافوق بشری بودن آن برده اند و رئیس گروه تحقیقاتی فوق مسلمان شده منبع

و مطالب علمی زیادی در قرآن وجود دارد که هنوز علم و تکنولوژی بشری توانایی توجیه و دسترسی به آن را ندارد.

التماس دعا

با سلام
چنانکه واضح است بحث به حاشیه رفته و مباحث متفرقه زیاد شده است.برخی مباحث شما نیز تکراری است و قبلا پاسخ داده شد.گرچه شما ظاهرا قصد پذیرش ندارید لذا مطالب ذیل را برای قضاوت دیگر کاربران می نویسم.

velayat;197744 نوشت:
من می گویم اصلا ایه(لئن اجتمعت الجن و الانس...)تحدی نمی کند شما می گویی چون همه را تحدی می کند پس معلوم می شود تحدی به فصاحت نیست به اصطلاح سخن شما سالبه به انتفا موضوع است یعنی اصلا تحدی ای نیست که حالا به همه انسانها باشد یا به بعض انها!!!!!! شما می گویی: اولا:این آیه نیز مربوط به تحدی می باشد چنانکه علامه و دیگر مفسرین تصریح دارند. پاسخ:من به حرف این مفسرین اشکال دارم

نظر علامه و دیگران:
رسا;194731 نوشت:
در اين آيه به روشنى و صراحت تحدى شده است، و ظهور در اين دارد كه به تمامى خصوصيات قرآن و صفات كمالى كه از نظر لفظ و معنا دارد تحدى شده، نه تنها به فصاحت و بلاغت لفظ آن، زيرا اگر منظور معجزه بودن لفظ آن بود ديگر معنا نداشت كه همه جن و انس را دخالت دهد، بلكه بايد مى‏فرمود: اگر همه عرب جمع شوند نمى‏توانند به مثل آن بياورند. علاوه بر اين ظاهر آيه مى‏رساند كه تحدى مزبور مدت معينى ندارد، به شهادت اينكه مى‏بينيم در اين عصر هم كه اثرى از فصحا و بلغاى آن روز عرب نمانده قرآن بر اعجاز باقى‏ مانده و به بانگ بلند تحدى مى‏كند.( ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 279)

گفته اید
velayat;197744 نوشت:
پاسخ:درست است تحدی با اخبار غیب تفاوت دارد ولی این آیه تحدی نمی کند چون در این آیه درخواستی نیست!!! اصلا بر فرض قبول این آیه تحدی می کند خب مشکل دوبرابر می شود چون می گوییم از کجا معلوم اجنه مانند قران نیاوردند (احتمال عقلایی است و 50 ،50) ثانیا هیچ وقت این تحدی نمی تواند پاسخ بگیرد چون که امکان اجتماع همه جن و انس نیست ثالثا با تقریر علامه این اشکال مهم مرا جواب ندادید: من الان انگلیس زبان می خواهم مثل قران چگونه بیاورم و به چه جهتی از قران مثل اوری کنم ؟ایا به سخن من مثل اوری می گویند؟برای ابطال سخن شما همین بس که در تاریخ حتی نشده یک نفر غیر از متن عربی برای مثل اوری قران ارائه کند در حالی که اگر حرف شما درست بود باید یکی مثلا انگلیسی مثل اوری می کرد اما از جهت دیگری مثل اوری می کرد یکی فرانسوی یکی...

بنده گفتم تحدی با اخبار به غیب منافات ندارد...اگر جنیان آوردند پس کو؟کجاست؟نشانه ای؟..
انگلیسی زبان اگر می خواهد با فصاحت قرآن هماوردی کند ناچارست که یا عربی یاد بگیرد یا به اهل لسان و متخصصین فن که مورد اعتماد خودش است رجوع کند و اگر می خواهد با معارف عالیه قرآن یا اخبار به غیب قرآن مقابله کند سوره ای بیاورد که همین ویژگیها را داشته باشد.
علامه می نویسد:[=Times New Roman]«در تحدي به كل قرآن، قرآن به‌عنوان يك كتاب هدايتگر جامع و جاودانه مورد تحدي است و در تحدي به يك سوره، هدف، تحدي به يك قطعه قرآن به لحاظ اشتمال بر يك غرض و هدف تام از اغراض هدايت خداوند است و در تحدي به ده سوره، هدف، تحدي به تنوع در اغراض و بيان انواع مقاصد است»([=B Zar]الميزان، ج 10، ص 169 ـ 167)
[=Times New Roman][=B Zar]آیه الله مصباح نیز می گوید:
[=Times New Roman][=B Zar][=B Zar]آيات تحدي در مرحله اول از بشر مي‌خواهد كه اگر در خدايي بودن قرآن ترديد دارند، كتابي همانند قرآن كه داراي همه امتيازات قرآن باشد، بياورند و پس از آن‌که عجزشان ثابت شد، تخفيف داده، مي‌فرمايد: يك سوره از هر جهت شبيه سوره‌هاي قرآني باشد و همه امتيازات يكي از سوره‌هاي قرآن را در برداشته باشد، بياورند و پس از آن‌که از چنين امري نيز عاجز شدند، تخفيف داده، از ايشان مي‌خواهد كه ده سوره بسازند كه هر كدام داراي يكي از جهات اعجاز قرآن باشد؛ به‌طوري كه مجموع آن ده سوره بتواند ويژگي‌هاي يك سوره قرآن را دارا باشد. بديهي است كه ساختن يك سوره شبيه يك سوره قرآن در همه جهات، مشكل‌تر از فراهم آوردن چند سوره است كه هر يك جهت شبيه قرآن باشد؛ پس تحدي از دشوارتر به آسان‌تر صورت گرفته و معقول است.([=B Zar]مصباح يزدي، قرآن شناسي، ص123-118)
velayat;197744 نوشت:
پاسخ:خب من هم برای تقیید این آیات دلایل آیه الله مصباح را ذکر کردم دیگر

عجب که شما ادعا می کنید سخن ایشان اطلاق قرآن را مقید می کند!!!

فراموش نشود که عنوان تاپیک چیست.این موضوع فرع بر روشن شدن مثلیت است که در پست 62 از :http://www.askdin.com/thread17218-7.html بررسی شد.

ظاهرا شما و دیگر کاربران دلایل خود را ذکر کردید و همانطور که گفتم بحث به حاشیه رفته و مباحث متفرقه زیاد شده است.

لطفا نتیجه عقاید و نظراتتان را پیرامون عنوان موضوع در پست بعد ذکر کنید و جمع بندی نمایید.

کاربرانی که در بحث شرکت داشته اند نیز اگر نظری دارند پس از پست جناب ولایت، به اختصار نظرات و مطالب خود را مطرح نمایند.

نیایش سبز;198014 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش و سلام بر خوانندگان دوست عزیز در چند جا صحبت از این کردید که قرآن یک اثر هنری است که مثل حافظ می تونه همتا نداشته باشه ، ولی قرآن فقط یک اثر هنری نیست ، قرآن کتابی هست که پر از حکمت است و هر کسی توانایی درک این حکمتها را ندارد به واسطه این که پاکان و با تقوایان قدرت درک و تشخیص آن را دارند. لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا و اگر پیامبر (ص) در اثر گشت و گذار در ملل گوناگون افسانه هایی را در قالب قرآن بیان کرده ، پس برخی غیبها که انسان اگر تمام عمر خود را به سیاحت بگذراند نمی تواند بدون راهنمایی خدای متعال آنها را اکتساب کند، پیامبر چگونه به آن دست یافته، مانند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ در ضمن قصص قرآنی برای هدایت و راهنمایی من و شماست تا اشتباهی که اقوام در قبال دعوت پیامبران مرتکب شده اند، ما تکرار نکنیم. مشکل شما این است که در ظاهر قضیه تمرکز کرده اید.

برای کسی که میگه محال عقل و ممکن و ذاته که پیامبری وجود داشته باشه که از قرآن دلیل نمی آورند. .در ضمن کتابی که محل بحثه در بحث استدلال حجیتی نداره . حالا بگذارید مهم ترین دلیل نبوت که دوستان میگن معجزه است ببینیم درسته یا نه؟؟ بعد از قرآن حرف بزنیم اما اگه منظورتان این است که به ایمان ما کاری نداشته باش منم میگم چشم قربان. نکته بعدی اینه که اصل نبوت توسط مخالفین رد شده. دیگه نوبت به قرآن نمی رسه
راجع به آن غیبی که فرمودید بیشتر توضیح بدهید چون منظور شما را نمی فهمم. در ضمن بحث ما فقط قصه نیست بلکه این است که پیامبرانی به اسم نوح و موسی و ابراهیم و دیگر انبیا به غیر از عیسی و محمد در تاریخ وجود نداشتند و این یک مشکل بزرگیه

نیایش سبز;198022 نوشت:
نقل نوشته اصلی توسط : Lili2020 وقتی قرآن از علم می تونه صحبت کنه که ابسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین دوست عزیز اگر در قرآن سخن از علم شده به این علت است که عده ای از این طریق و با پی بردن به ابعاد علمی ، هدایت بشن و به خدا و روز جزا و پیامبران ایمان بیاورند، همچنانکه اینگونه هم بوده و هست ، نه اینکه هدف خود علم باشد. پس قرآن کتاب علمی نیست بلکه کتاب هدایت است. همین کلمه تین که شما از قرآن ذکر کردید ، مشخص شده که یکبار در قرآن نور و هدایت آمده است و کلمه زیتون شش بار به طور صریح و یکبار به طور غیر مستقیم اشاره شده است وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ و دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که اگر مصرف انجیر به زیتون به نسبت یک به 7 باشد برای انسان سودمند خواهد بود ، و این باعث شگفتی دانشمندان شده است که چهارده قرن قبل بدون تکنولوژیهای لازم یک فرد چگونه توانسته به این مورد پی ببرد ، برای همین پی به مافوق بشری بودن آن برده اند و رئیس گروه تحقیقاتی فوق مسلمان شده منبع و مطالب علمی زیادی در قرآن وجود دارد که هنوز علم و تکنولوژی بشری توانایی توجیه و دسترسی به آن را ندارد.

قرآن نمی تونه به علم اشاره کرده باشه چون همانطور که گفتم باید معانی دیگر از آن کلمه برداشته بشه . در ضمن اگه قرآن مطالبش علمیه به درد ما نمی خوره چون معجزه باید ضد علم باشه چرا که وجه اعجاز باید طوری باشه که حدوث آن از راه علم نباشه در این صورت شاید بشه گفت قرآن معجزه است
نکته بعدی این که اگه قرآن مطالب علمی داره باید قبل از کشف دانشمندان کشف بشه وتازه شما به علم اون موقع که اشراف نداشتی ودر آخر این که اگه علم به چیزی نرسه دلالت بر از جانب خدا بودن نیست

آقای رسا سلام
من جوابتان را دادم و همان جا گذاشتیید به نظرم شخص منصف به حق بودن سخن من نظر می دهد
به نظر شما نه
خب ما این مطالب را به مخاطبان وا میگذارم (ولی اگر شما به حق بودن قعا جواب مرا می دادید نه اینکه منی که مطلبتان را پاسخ دادم دوباره همان مطلب پاسخ داده شده در پاسخ به مطلب من تکرار شود و شعار داده شود که شما مطلب تکراری مطرح می کنتی خب چون شما پاسخ تکراری مطرح می کنی و اصلا به پاسخ انسان نگاه نمی کنی .
من سه ساعت دلیل اوردم که حرف علامه غلط است بعد شما در جواب من دوباره حرف علامه را آوردید واقعا که................!!!!!!!!!
شما می گویی : برخی مباحث شما نیز تکراری است و قبلا پاسخ داده شد
در حالی که برعکس است ومن جوابهای شما را پاسخ داده ام و شما هی مطلب پاسخ داده مرا به عنوان پاسخ به من تحویل می دهید.
شما می گویی:
اگر جنیان آوردند پس کو؟کجاست؟نشانه ای؟..
مگر ما می توانیم جنیان را ببینیم تا آثارشان را ببینیم واقعا که!!!!!!تعصب تا کجا؟؟؟؟؟؟
شما می گویی:
انگلیسی زبان اگر می خواهد با فصاحت قرآن هماوردی کند ناچارست که یا عربی یاد بگیرد یا به اهل لسان و متخصصین فن که مورد اعتماد خودش است رجوع کند
پاسخ:این که همان حرف من شد(چون من گفتم منظور قران از تحدی به کل جن و انس این است که انها عربی یاد گرفته و سپس مثل قران را بیاورند یعنی تحدی به قدرت بالفعل بشر نیست بلکه تحدی به قدرت بالقوه بشر است و فکر کنم دیگر با این توجیه سخن علامه جایی نداشته باشد چون ایشان در دلیل این ادعایشان می گویند در این صورت که فقط مخاطب تحدی آنهایی باشند که عربی بلدند معنا ندارد خدا بگوید لئن اجتمعت الجن و الانس اما ما در جواب ایشان توجیه مذکور را ذکر کرده و این سخن خدا را به وجه عالی ای معنا دارد منی نماییم)
و اگر می خواهد با معارف عالیه قرآن یا اخبار به غیب قرآن مقابله کند سوره ای بیاورد که همین ویژگیها را داشته باشد.
پاسخ:من تمام وجوه مثل اوری را نقد کردم از جمله این موراد ولی انگار شما انها را ندیدی
پس اگر کسی یک کتاب انگلیسی بیاورد و بگوید این کتاب در وجه معنا بعتر از قران است به نظر شما مثل اوری صورت گرفته است !خب من ادعا می کنم که کتاب اخلاق اسپینوزا از نظر محتوا بهتر از قران است جواب مرا بدهید!
در ضمن اگر این حرف شما درست بود حداقل یک مورد حداقل یک مورد در این 1400 سال این جوری مثل اوری اورده می شد درحالی که هزاران بار مثل اوری عربی اورده شده اما حتی یکبار این جوری مثل اونری اورده نشده است!
علامه می نویسد:[=Times New Roman]«در تحدي به كل قرآن، قرآن به‌عنوان يك كتاب هدايتگر جامع و جاودانه مورد تحدي است و در تحدي به يك سوره، هدف، تحدي به يك قطعه قرآن به لحاظ اشتمال بر يك غرض و هدف تام از اغراض هدايت خداوند است و در تحدي به ده سوره، هدف، تحدي به تنوع در اغراض و بيان انواع مقاصد است

پاسخ:این نظر ایشان و آیت الله مصباح است ونظرات دیگر در پیوست درس هفتم قران شناسی آیت الله مصباح مطرح شده است (نظر رشید رضا و آلوسی وفخر رازی و...)
و به نظر من هم علامه بر این ادعایشان دلیلی ذکر نکرده اند و فقط چون با ترتیب نزول این توجیه درست در می اید آن را اختیار کرده اند
به هر حال من مشکلی با این نظر ندارم و اصلا این پاسخ ربطی به سوال من نداشت!!!!!!

در اخر توجه داشته باشید که پاسخ این سخنان بنده را ندادید:

نقد جهات مثل اوری:
من حالا می خواهم یک مبحث جدیدی مطرح کنم تا شما این قدر عجله نداشته باشی که تاپیک را ببندی
مثل آن از نظر فصاحت،
پاسخ:
اشکال اول:
مشکل این مبنا این است که نسبی است یعنی برای یکی یک کلامی روشن است برای دیگری چنین نیست :
من برای تقریب ذهن یک جمله فارسی دهم هجری وو همون مفهوم را در زمان معاصر می گذارم ببین کدام برای تو فصیح است و کدام برای
فارس دهم هجری؟؟؟؟؟
ترجمه آیه 13 سوره بقره:
1.دهم هجری: و چون كه گفته شود مر ايشان را كه گرويد به دل چنانكه كه گرويد گرويدند به دل اين مردمان صحابه گويند كه اگرويم چنانكه...
2.ترجمه مکارم:و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مى‏گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند

اشکال دوم:
اصلا مبانی فصاحت روشن نیست و هرکسی در این که کدام کلام فصیح است یک مبنایی دارد برای اطلاع بیشتر در خواست می کنم این مقاله را بخوانید:نقد مبانی فصاحت(در گوگل سرچ کنید در پایگاه نورمگ مجله کیهان اندیشه شماره64 چاپ شده است)

مثل آن از نظر محتوى
و مثل آن از نظر انسان‏سازى،
نگاه کنید این حرف یک ادعاست که قران انسان سازی می کند یا محتوای عالی دارد چون همانطور که گفتم هر کس می تواند ادعا کند فلان کتاب برای من انسان سازی بیشتری دارد نسبت به قران و من با محتوایش بیشتر هدایت می شوم شما می خواهید به او چه بگویید؟
او می گوید من راه هدایت را در این کتاب مثلا کتاب اخلاق اسپینوزا می بینم نه قران اما شما می گوییید من راه هدایت را در قران می بینیم بودایی می گوید من در کتاب بودا می بینم و ...
واصلا مشکل اصلی همین است که اصلا هدایت چیست اصلا همین که راه هدایت عمل به قران است متوقف بر اسلام است و عمل به اسلام متوقف به اینکه قران هدایت گر باشد(این که دور است)
شاید بگویید فطرت و... که شما را به آن مقاله ارجاع دادم

قانونهاى حياتبخش اجتماعى،
پاسخ:باز مانند مباحث قبلی یکی می گوید قانونای کشور من حیات بخش است شما می گویی قوانین قران چگونه می خواهید اثبات کنید
بحثهاى علمى،
پاسخ:منظور از بحث های علمی چیست شاید منظورتان همان دمباحث علوم تجربی ای است که در قران کشف شده که خیلی درونش ان قلت است
بعد هم همانطور که خودتان می دانید علوم تجربی ظن اور است و وقتی ظن اور است شما نمی توانید بر پایه یک علم ظن اور دین خود را تقویت کنید یعنی کسی به حرف شما اعتنا نمی کند
در ضمن می توان گفت پیامبر همین جوری گفته یک حرفی را و الان اتفاقا مطابق علم روز شده
در ضمن بر فرض قبول کنیم این سخن را مثلا قران 1400 سال پیش گفته زمین گرد است حالا من فیزیکدان چگونه با این آیه مثل اوری کنم

تاريخ خالى از خرافات،
پاسخ:شما باید اثبات کنید تمام تاریخ هایی که در قران آمده مطابق واقع است یعنی دونه دونه خبرهای تاریخی قران را اثبات کنید با خبر متواتر (قبل از تولد پیامبر چون مورخین مسلمان بعد از پیامبر چون متاثر از قران و احادیث بودند چیزهاییی را نقل کردند که یقین اور نیست چون باید مورخ هم اثر خود اون پیامبر مثلا ادریس یا حضرت عیسی نقل کرده باشد آن هم به صورت متواتر تایقین کنیم چنین اتفاقی افتاده -لازم به ذکر است که من شنیده ام ده ها کتاب برای اثبات اینکه مسیحی در تاریخ نبوده نوشته شده است در غرب -
پيشگوييهاى مربوط به آينده

پاسخ:این مطلب را در این تاپیک نقد کرده ام:نیازی نیست پیش گو عالم غیب باشد!!!!

آقای پاسخگو چشم جمع بندی می کنم بعد از اینکه شما جواب این تاپیک بنده را بدهید

سلام جناب عباس زاده عزیز



شما فرموده ای:



نخیر با این دید نگاه نکن با این دید نگاه کن: ما الآن یه کتابی داریم که ادعای معجزه بودن داره حالا این کتاب میگه یه محمدی(صلی الله علیه و آله) اون رو از خدا(ی تعالی) گرفته و .....پس ما اول به معجزه بودن قرآن یقین پیدا میکنیم بعد به صاحبش ....



پاسخ:شما برو کتابهای کلامی را از مان شیخ مفید تا الان بخوان هیچ کس برهان عقلی برای دلالت معجزه بر صدق محتوای معجزه(برای معجزاتی که مانند قران دارای محتوایی هستند)نکرده و فقط برهان برای دلالت معجزه بر صدق مدعای پیمابر کرده اند فلذا اگر اثبات شد قران معجزه است اثبات نمی شود محتوایش هم صادق است یا خدا آن را گفته بلکه وقتی خود پیامبر بگوید حرفهای قرآن صادق است و خدا آن را گفته آن وقت می شود قران را تصدیق کرد



پس طبق دلیل مذکور ما نیازمند یک سخن غیر قرانی برای صادق بودن خود این قران داریم



فلذا قران جدای از تاریخ به درد نمی خورد



همین که المسیح با الف و لام آمده مشخص است که همه میشناسندش. پس یک مسیحی داریم که همه میشناسند .



اما چه فرقی میکنه که خود عیسی رو آورده باشه یا خیر؟ آیا آوردن عیسی ابن مریم المسیح رو از معرفه بودن میندازه؟ یا این که باعث شناخت بیشتر نسبت بهش میشه؟



مسیحه اون رو از معرفه بودن میندازه یعنی قبل از اضافه به ه معرفه نبوده مسیحٌ بوده نه المسیحُ!!!



پاسخ:ما اصلا چی شد این بحث را مطرح کردیم!



من گفتم در این آیه عیسی ابن مریم عطف بیان است از المسیح



عطف بیان هم نمی آید مگر برای توضیح یا تخصیص



شعر ابن مالک و متن سیوطی:(فذوالبیان تابع شبه الصفه) فی انّ (حقیقه القصد به منکشفه)



پس معلوم می شود قبل از عطف بیان قصد متکلم برای مخاطب معلوم نیست فلذا متکلم آن را توضیح و تخصیص می دهد و توضیح از معرفه آید و تخصیص از نکره



شاید سوال شود اگر معرفه است پس چرا توسط عطف بیان توضیح داده می شود؟می گویند چون باز مخاطب توهم غیرش را دارد(چون معرفه یعنی لفظ برای معنای بعینه وضع شده باشد نه اینکه حتما مخاطب آن را بشناسد همان طور که شیخ بها در صمدیه می گوید:ان وضع شی بعینه فمعرفه و نمی گوید اگر مخاطب بشناسد فمعرفه)



پس معنا ندارد که شما بگویید همه مسیح را می شناسند پس چرا نکره اورده (با توجه به تعریف معرفه)



پس در نتیجه حتما نمی خواهد معرفه در نزد همه شناخته شده باشد تا شما بگویید مسیح را که همه می شناسند پس چرا اضافه شده است
و به هر حال هر دو مسیح را تعریف کرده یکی با ال عهد یکی هم با اضافه و هردو هم قبل از تعریف لفظشان نکره بودند یعنی مسیح بالذات معرفه نیست یعنی مثلا علم نیست
بلکه یا باال عهد یا با اضافه معرفه شده است که در هیچ کدام اشکالی نیست و به اختیار متکلم و حالات مخاطب می شود انتخاب گردد



يقال: اليد لفلان، أي الغلبة و النصرة و القهر(مفاتیح الغیب) و به طور کلی شما بردی لغتنامه واژه ید رو نگاه کنید میبینید که ید باد هم داره و به معنای خاص خودش و .... که اصلا واقعا دست ندارند ولی براش عرب ید استعمال کرده.



از عقل استفاده کنیم که انسان با دستش کارهایی رو انجام میده و این دست بوده که بهش این قدرت رو داده پس استعمال ید برای قدرت کاملا طبیعی است



پاسخ:من نمی گویم ید به آن معنا استعمال نمی شود ولی می گویم اصل به معنای دست است اما با قرینه در معناهای دیگر هم استعمال می شود در این جا هم همین طور است چون این کلام می گوید مسلمین در ضلال هستند و امکان ندارد که تسلیم شدگان به حق در ضلال باشند(چون تناقض است ضلال یعنی راه باطل و گمراهی و مسلمون به حق یعنی تسلیمان به حق و بین این دو تناقض وجود دارد)پس به قرینه عقلیه منظور از مسلمون تسلیم شدگان به باطل است کما اینکه منظور از ید در آیه مذکوره با قرینه عقلیه(امتناع جسمیت خدا)تفسیر به قدرت می شود.



بعد هم شما می گویید آیات محکم و متشابه ما می گوییم این آیه از آیات متشابه است که باید تبیین گردد و از ظاهر آیه ممکن است اشتباه برداشت گردد



اصلا هم این استعمال فصیح نیست چون معنای کلام روشن نیست. بنده که کلام رو خوندم کاملا توی ذهنم مسلمان ها نقش بست اصلا شما میخواید این آیه رو برای هر کسی بخونید ببینید اولین چیزی که توی ذهنش میاد چیه!!!



اولا چون شما توجه به این قرینه نداشتید



ثانیا فرق محکم و متشابه همین است



استعمال خلاف اصل نیست خلاف معمول است.



پاسخ:می شه شما اصل را تعریف کنید اصل به معنای همان معمول و شایع است مثلا ابن مالک می گه:والاصل فی المفعول ان ینفصلا ولی خیلی وقتها مفعول بر فاعل مقدم می شود.



اون نحوی که شما دارید میگید بنده خوندم ولی حرف اینها یه ایراداتی داره یکیش این که تاکید رو میرسونه دومی هم باء زائده نیست بلکه وسیله است



عزیز شما اگه خونده بودین می فهمیدید که می گویند هر حرف زایدی دلالت بر تاکید می کند و تاکید چیز مجزای از زایده نیست



بعد این نظر شماست اما نظر نحویون چیز دیگریست.



شما می گویید بای وسیله است اگر بای وسیله بگیریم اصلا معنا نمی ده یعنی طبق نظر شما آیه می گه:به وسیله خدا شهادت کافی است در حالی که آیه می گه:شهادت خدا کافی است



ومن که ترجمه های مختلف را مشاهده کردم همچین معنایی را نیافتم



آفرین حالا جمله رو هم معنی کنید



پاسخ:ببخشید من توجه نداشتم ال در این جا ال عهد ذهنی نه موصوله فلذا از شما در خواست می کنم الضاربه را با حساب اینکه ال عهدذهنی است جوری معنا کنید که هم ها معنا بدهد هم ال اونوقت من هم معنا می کنم



قیاس هم میگه چیزی که عملش ضعیفه نمیتونه مثل چیزی باشه که عملش قوی است پس در مورد اون مسئله اصلا قیاستون هم ایراد داره.



پاسخ:وقتی نحویون به استعمال ضعیف قیاس کردند دیگر دلیلی برای شما باقی نمی ماند



این حرف شما خدشه به نبوت است اساسا و باید یه تاپیک راه بندازید که آیا خدا نبی هم داره یا خیر. و آیا معجزه هم معنا داره یا خیر که از عهده این تاپیک خارجه چون این تاپیک بعد از اثبات ضرورت نبوت مطرح میشه شما هم اگه ضرورت نبوت رو قبول ندارید بسم الله دستتون که بازه یه تاپیک راه بندازید که ضرورتی برای بعثت انبیاء وجود نداره



پاسخ:آقا جون کجای حرف من خدشه به اصل نبوت بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟همش درباره اعجاز است



ببینم شما قبول داری هر کی معجزه داره راست می گه یا نه؟؟



خب باید یک چیزی معجزه باشه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



خب قران معجزه نیست من چه کار کنم



شما می گی هدایت بشر قطع می شه ؟؟؟؟؟؟؟



این حرف شما مثل این است که بگوییم نشانه شناخت اینکه فلانی نایب رئیس جمهور است مهر ریاست جمهوری است بعد چون می بینیم مهری نیامد ولازمم هست که کسی آید پس کسی که تخم مرغ اورد و گفت نایب رئیس جمهورم راست می گوید



آفرین حالا این ایراد مطرح میشه که بنده معتقدم که مثل قرآن هرگز در اینده نخواهد آمد. چون هدایتی باقی نمانده که بخواهد اساس سعادت بشر رابیان کند و در قرآن نیامده باشد پس هر گز مثل قرآن نخواهد آمد.



پاسخ:این حرفتان را اثبات کنید(عقلا)چون فعلا یک ادعاست و من هم قبول ندارم: چون هدایتی باقی نمانده که بخواهد اساس سعادت بشر رابیان کند و در قرآن نیامده باشد



در آخر در مورد السلامخره



می توان گفت السلامخره اسمی است که برای جهنم علم شده است و علم شده هم حتما نباید معنای خاصی دهد مثلا زید معنای خاصی نمی دهد و فقط علم شده است و در صرف ساده می خواندیم که لفظ مهمل مانند اُدَد هم می تواند علم گردد و نار جهنم هم بدل کل از کل از سلامخره است


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

velayat;198231 نوشت:
پاسخ:شما برو کتابهای کلامی را از مان شیخ مفید تا الان بخوان هیچ کس برهان عقلی برای دلالت معجزه بر صدق محتوای معجزه(برای معجزاتی که مانند قران دارای محتوایی هستند)نکرده و فقط برهان برای دلالت معجزه بر صدق مدعای پیمابر کرده اند فلذا اگر اثبات شد قران معجزه است اثبات نمی شود محتوایش هم صادق است یا خدا آن را گفته بلکه وقتی خود پیامبر بگوید حرفهای قرآن صادق است و خدا آن را گفته آن وقت می شود قران را تصدیق کرد پس طبق دلیل مذکور ما نیازمند یک سخن غیر قرانی برای صادق بودن خود این قران داریم فلذا قران جدای از تاریخ به درد نمی خورد

دوست عزیز وقتی قرآن سخنی است که گفته شده (حالا یکی به اسم محمد صلی الله علیه و آله یا دیگری) حالا این قرآن اثبات اعجازش شد دیگه مشخص است که حق است دیگر سخن شما معنی نمیابد.

چون اگر تصدیق سخن نبی آورنده آن واجب باشد خود قرآن اولین سخن اوست که سخن او بودنش با اثبات اعجازش ثابت است.
و مطلب شما در مورد باقی معجزات صادق است مثل اژدها شدن عصا و ... نه این معجزه که خود کلام است.

velayat;198231 نوشت:
پس در نتیجه حتما نمی خواهد معرفه در نزد همه شناخته شده باشد تا شما بگویید مسیح را که همه می شناسند پس چرا اضافه شده است و به هر حال هر دو مسیح را تعریف کرده یکی با ال عهد یکی هم با اضافه و هردو هم قبل از تعریف لفظشان نکره بودند یعنی مسیح بالذات معرفه نیست یعنی مثلا علم نیست بلکه یا باال عهد یا با اضافه معرفه شده است که در هیچ کدام اشکالی نیست و به اختیار متکلم و حالات مخاطب می شود انتخاب گردد

نخیر اشتباه شما همینجاست که تعریف معرفه رو از مانند علی و رضا و ... میگیرید بعد میاید روی المسیح پیاده میکنید.
الف و لام المسیح چه جوره؟ عهد ذهنی است یا ذکری یا عهد حضوری؟
(چه ذکری چه )ذهنی در هر صورت شناخته شده نزد مخاطب بوده برای همین با الف و لام آمده است.و الا باید به وسیله دیگری میشناساند.

اما اضافه به هاء به چه معناست؟ یعنی شناخته شده بوده یا خیر؟ جواب: خیر. یعنی چند مسیح وجود دارد که یکی از آنها مال اوست. مسیح اصغر و مسیح حسین و مسیح خدا!!!

در ضمن عطف بیان برای توضیح بیشتر میاد نه این که قبلش شناخته شده نبوده. این ادعاست که با بودن الف و لام عهد رد میشود.(مثلا این ادعا شاید بتواند در مورد علی ابن موسی صدق کند چون علی معرفه بودنش به علمیت است نه به الف و لام عهد!!)

velayat;198231 نوشت:
پاسخ:من نمی گویم ید به آن معنا استعمال نمی شود ولی می گویم اصل به معنای دست است اما با قرینه در معناهای دیگر هم استعمال می شود در این جا هم همین طور است چون این کلام می گوید مسلمین در ضلال هستند و امکان ندارد که تسلیم شدگان به حق در ضلال باشند(چون تناقض است ضلال یعنی راه باطل و گمراهی و مسلمون به حق یعنی تسلیمان به حق و بین این دو تناقض وجود دارد)پس به قرینه عقلیه منظور از مسلمون تسلیم شدگان به باطل است کما اینکه منظور از ید در آیه مذکوره با قرینه عقلیه(امتناع جسمیت خدا)تفسیر به قدرت می شود. بعد هم شما می گویید آیات محکم و متشابه ما می گوییم این آیه از آیات متشابه است که باید تبیین گردد و از ظاهر آیه ممکن است اشتباه برداشت گردد

نخیر آیات متشابه در قرآن مشخص است اینطور نیست که هر جا قرآن سخنش خلاف عرف و ذوق سلیم بود بگیم این سخن متشابه است.
در مورد ید هم اشتباه کردید ید عرفا بر قدرت و .. استعمال میشود ولی مسلمون عرفا بر مسلمانان استعمال میشود کما این که یهود بر یهودیان و نصاری بر مسیحیان استعمال میشود حال آن که همه ممکن است تسلیم به حق باشند ولی استعمال متفاوت است اگر قرار است خلاف استعمال استفاده گردد باید بیان داشته باشد که اینجا از بیان خالی است و کلام را غیر فصیح و بلیغ مینماید.

velayat;198231 نوشت:
اولا چون شما توجه به این قرینه نداشتید ثانیا فرق محکم و متشابه همین است

قرینه ای برای دفع احتمال خطاب به همه مسلمونا وجود نداره

velayat;198231 نوشت:
پاسخ:می شه شما اصل را تعریف کنید اصل به معنای همان معمول و شایع است مثلا ابن مالک می گه:والاصل فی المفعول ان ینفصلا ولی خیلی وقتها مفعول بر فاعل مقدم می شود

ما هر دو یه معنا خاصی از اصل رو مد نظر داریم و الا شما هم نباید میگفتید:
velayat;198231 نوشت:
من نمی گویم ید به آن معنا استعمال نمی شود ولی می گویم اصل به معنای دست است

این یعنی اصل با استعمال فرق داره.
velayat;198231 نوشت:
عزیز شما اگه خونده بودین می فهمیدید که می گویند هر حرف زایدی دلالت بر تاکید می کند و تاکید چیز مجزای از زایده نیست بعد این نظر شماست اما نظر نحویون چیز دیگریست. شما می گویید بای وسیله است اگر بای وسیله بگیریم اصلا معنا نمی ده یعنی طبق نظر شما آیه می گه:به وسیله خدا شهادت کافی است در حالی که آیه می گه:شهادت خدا کافی است ومن که ترجمه های مختلف را مشاهده کردم همچین معنایی را نیافتم

شما حواستون نیست شما دو آیه آوردید:
النساء : 79 كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً
البقرة : 195 لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ
که بنده در اولی عرض کردم برای تاکید است در ثانی برای زیبایی کلام است چون کسره از ضمه ثقلش کمتر است.چون اگر نبود باید میفرمود کفی الله شهیدا خدا کفایت میکند از جهت شهید بودن
اما در مورد دومی عرض کردم باء به معنای وسیله است یعنی به وسیله دستانتان خودتان را به هلاکت نیندازید.
velayat;198231 نوشت:
پاسخ:ببخشید من توجه نداشتم ال در این جا ال عهد ذهنی نه موصوله فلذا از شما در خواست می کنم الضاربه را با حساب اینکه ال عهدذهنی است جوری معنا کنید که هم ها معنا بدهد هم ال اونوقت من هم معنا می کنم

کی گفته ال در الضارب عهد ذهنی است؟ اتفاقا عهد نیست بلکه صله است. اگر عهد باشد که دیگر هاء را نمیتواند بگیرد!!
velayat;198231 نوشت:
پاسخ:وقتی نحویون به استعمال ضعیف قیاس کردند دیگر دلیلی برای شما باقی نمی ماند

مطلب شما ربطش به مطلب بنده عجیب بود! بنده عرض کردم که قیاس میگوید عامل ضعیف مانند قوی نمیتواند عمل کند و همان قیاس میگوید صفت تفضیل ضعیف است و اسم فاعل قوی است. و همان قیاس می آید انواع احتمالات توانایی استعمال صفت تفضیل را مشخص میکند.

من نمیدانم شما از کدام قیاس حرف میزنید اگر این قیاس ها قیاس نیست پس قیاس چیست؟

velayat;198231 نوشت:
پاسخ:آقا جون کجای حرف من خدشه به اصل نبوت بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟همش درباره اعجاز است ببینم شما قبول داری هر کی معجزه داره راست می گه یا نه؟؟ خب باید یک چیزی معجزه باشه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب قران معجزه نیست من چه کار کنم شما می گی هدایت بشر قطع می شه ؟؟؟؟؟؟؟ این حرف شما مثل این است که بگوییم نشانه شناخت اینکه فلانی نایب رئیس جمهور است مهر ریاست جمهوری است بعد چون می بینیم مهری نیامد ولازمم هست که کسی آید پس کسی که تخم مرغ اورد و گفت نایب رئیس جمهورم راست می گوید

شما فرمودید که اثبات اعجاز قرآن متوقف بر این است که اثبات شود در آینده هم نمیاد و این برای همه اعجاز ها صدق میکند چون اگر آیندگان مثل آن را بیاورند نشان است از آن که مسئله تنها جهل مردم بوده و ... نه اعجاز واقعی از سمت خدا. همونطور که در مورد قرآن این ادعا رو میکنید و اعجازش رو زیر سوال میبرید.

پس باید خدا هیچ پیامبرو هیچ معجزه ای نداشته باشه که میشه اشکال به اصل نبوت و.....

velayat;198231 نوشت:
پاسخ:این حرفتان را اثبات کنید(عقلا)چون فعلا یک ادعاست و من هم قبول ندارم: چون هدایتی باقی نمانده که بخواهد اساس سعادت بشر رابیان کند و در قرآن نیامده باشد

اثبات:
صغری : خدا برای هدایت مردم باید نبی ارسال کند و باید معجزه به دست اینها جاری بکند برای اطمینان قلوب.
کبری:خدا معجزه ای ارسال کرده و نبی ای فرستاده و در آن گفته هیچ پیامبری بعد از ایشان نخواهد آمد(خاتم النبیین)
نتیجه: هیچ هدایتی برتر از این هدایت نخواهد آمد و الا بر خدا لازم بود که نبی ای را همراه معجزه ای برساند ولی وعده داده که ارسال نخواهد کرد. إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ

velayat;198231 نوشت:
در آخر در مورد السلامخره می توان گفت السلامخره اسمی است که برای جهنم علم شده است و علم شده هم حتما نباید معنای خاصی دهد مثلا زید معنای خاصی نمی دهد و فقط علم شده است و در صرف ساده می خواندیم که لفظ مهمل مانند اُدَد هم می تواند علم گردد و نار جهنم هم بدل کل از کل از سلامخره است

پس قبول کردید که معنی ندارد. این چه خدایی است که اصلا تناسب لفظ و معنا را رعایت نمیکند؟ در حالی که خدای قرآن هر لفظی را وضع کرده برای جهنم و بهشت معنای آن را هم لحاظ کرده است.
حال کدام خدا برتر است و ارزش پیروی ازش بیشتره؟ خدای حکیم یا خدای .... که مدعای ایشان است؟

مسئله دیگر این که آیا صاحب این کتاب ادعای نبوت کرده است؟(چون از شرایط مثلیت ادعای نبوت بود)

باز هم عرض میکنم که لطفا مسائل رو قاطی نکنید در مورد مثل سر جای خودش بحث کنید و در مورد این اینجا بحث کنید. اگر هم لازم میدونید که اول معنای مثل مشخص بشه بعد بحث بشه خب ملالی نیست فعلا اینجا پاسخ ندید تا معنای مثل براتون مشخص بشه بعد ببینیم که آیا مثل قرآن میاد یا خیر.

التماس دعا

دوست عزیز وقتی قرآن سخنی است که گفته شده (حالا یکی به اسم محمد صلی الله علیه و آله یا دیگری) حالا این قرآن اثبات اعجازش شد دیگه مشخص است که حق است دیگر سخن شما معنی نمیابد.
چون اگر تصدیق سخن نبی آورنده آن واجب باشد خود قرآن اولین سخن اوست که سخن او بودنش با اثبات اعجازش ثابت است.
و مطلب شما در مورد باقی معجزات صادق است مثل اژدها شدن عصا و ... نه این معجزه که خود کلام است.
پاسخ:نگاه کنید الان ما می بینیم یک کتابی به دستمون رسیده معلوم نیست کی اورده می گه اگر شک دارید این قران معجزه آورنده است مثلش را بیاورید
دیدیم مثلش نیامد پی بردیم معجزه است تازه صدق سخن پیامبر اثبات می شود اما آیا این آیه سخن پیامبر است یا به صورت یک کتاب به مردم داده شده است(نه به صورت سخن) تا مثلش را بیاورند
و سخنی از آورنده ان به ما نرسیده است که بگوید این کلام صادق است یا کاذب یا بهش عمل کنید یا نکنید یا حرف خداست یانه دیگر برای من حجیتی ندارد
نخیر اشتباه شما همینجاست که تعریف معرفه رو از مانند علی و رضا و ... میگیرید بعد میاید روی المسیح پیاده میکنید.
الف و لام المسیح چه جوره؟ عهد ذهنی است یا ذکری یا عهد حضوری؟
(چه ذکری چه )ذهنی در هر صورت شناخته شده نزد مخاطب بوده برای همین با الف و لام آمده است.و الا باید به وسیله دیگری میشناساند.
پاسخ:خب به نظر من نزد مخاطبم شناخته شده نبوده یا احتمال عدم شناخت می دادم فلذا عهد ذهنی سرش نیاوردم یا عهد ذکری نیاوردم چون قبلا درباره اش صحبت نکرده بودم
اما اضافه به هاء به چه معناست؟ یعنی شناخته شده بوده یا خیر؟ جواب: خیر. یعنی چند مسیح وجود دارد که یکی از آنها مال اوست. مسیح اصغر و مسیح حسین و مسیح خدا!!!
پاسخ:لزومی ندارد حتما غیر مسیح خدا مصداق داشته باشد بلکه چون مسیح یک مفهوم کلی است قابل صدق بر کثیرین است من برای تعیین آن، مسیح را به خدا اضافه کردم
در ضمن عطف بیان برای توضیح بیشتر میاد نه این که قبلش شناخته شده نبوده. این ادعاست که با بودن الف و لام عهد رد میشود.(مثلا این ادعا شاید بتواند در مورد علی ابن موسی صدق کند چون علی معرفه بودنش به علمیت است نه به الف و لام عهد!!)

پاسخ:شما اصلا نحو بلد نیستید عطف بیان برای توضیح بیشتر نمی آید بلکه می گوید حقیقه القصد به منکشفه یعنی قبل از عطف بیان حقه القصد منکشف نبوده ولی طبق بیان شما منکشف بوده!!!!
کیف ما یحکمون!!!!!!
نخیر آیات متشابه در قرآن مشخص است اینطور نیست که هر جا قرآن سخنش خلاف عرف و ذوق سلیم بود بگیم این سخن متشابه است.
پاسخ:در آیه مثل اوری شده من هم آیات متشابه مشخص است یکی اش همین آیه است
در مورد ید هم اشتباه کردید ید عرفا بر قدرت و .. استعمال میشود ولی مسلمون عرفا بر مسلمانان استعمال میشود کما این که یهود بر یهودیان و نصاری بر مسیحیان استعمال میشود حال آن که همه ممکن است تسلیم به حق باشند ولی استعمال متفاوت است اگر قرار است خلاف استعمال استفاده گردد باید بیان داشته باشد که اینجا از بیان خالی است و کلام را غیر فصیح و بلیغ مینماید.

پاسخ:شما اثبات کنید که عرف زمان پیامبر ید را به عنوان قدرت استعمال می کرده یعنی نه یک استعمال بلکه که ده ها استعمال از همان زمان(نه قرن 2 و3 ) بیاورید تا اثبات کنید عرف معنای قدرت را می فهمیده
قرینه ای برای دفع احتمال خطاب به همه مسلمونا وجود نداره
پاسخ:قرینه ذکر شد!
این یعنی اصل با استعمال فرق داره.
پاسخ:این یعنی استعمالش شایع است
شما حواستون نیست شما دو آیه آوردید:
النساء : 79 كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً
البقرة : 195 لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ
که بنده در اولی عرض کردم برای تاکید است در ثانی برای زیبایی کلام است چون کسره از ضمه ثقلش کمتر است.چون اگر نبود باید میفرمود کفی الله شهیدا خدا کفایت میکند از جهت شهید بودن
اما در مورد دومی عرض کردم باء به معنای وسیله است یعنی به وسیله دستانتان خودتان را به هلاکت نیندازید.

پاسخ:شاید در مورد دوم درست بگویید ولی حداقل در 1 مورد سخن ما صادق است
اما آیات دیگر:ردف لکم (نمل /72)
لیس کمثله شی
هل من خالق غیر الله
ما من اله الا الله(آل عمران/62)
کی گفته ال در الضارب عهد ذهنی است؟ اتفاقا عهد نیست بلکه صله است. اگر عهد باشد که دیگر هاء را نمیتواند بگیرد!!
پاسخ:چه کسی چنین شرطی را کرده بروید رد سیوطی ببینید در ذیل این شعر مطلقا گفته وصل ال تعریف به وصف در حال اضافه شدن جایز است و هیچ منعی ندارد:(و وصل ال بذا المضاف)اضافه لفظیه (مغتفر)
مطلب شما ربطش به مطلب بنده عجیب بود! بنده عرض کردم که قیاس میگوید عامل ضعیف مانند قوی نمیتواند عمل کند و همان قیاس میگوید صفت تفضیل ضعیف است و اسم فاعل قوی است. و همان قیاس می آید انواع احتمالات توانایی استعمال صفت تفضیل را مشخص میکند.
من نمیدانم شما از کدام قیاس حرف میزنید اگر این قیاس ها قیاس نیست پس قیاس چیست؟

پاسخ:منظورم این بود که قیاس جواز این عمل را داده است
در ضمن اگر حرف مرحوم رضی را بپذیریم یا ال را زائده بگیریم دیگر نیاز به این همه جدل نیست
فلذا من به نظر خودم با این دو سخن جواب شما را دادم و شما الکی دارید طفره می رید

شما فرمودید که اثبات اعجاز قرآن متوقف بر این است که اثبات شود در آینده هم نمیاد و این برای همه اعجاز ها صدق میکند چون اگر آیندگان مثل آن را بیاورند نشان است از آن که مسئله تنها جهل مردم بوده و ... نه اعجاز واقعی از سمت خدا. همونطور که در مورد قرآن این ادعا رو میکنید و اعجازش رو زیر سوال میبرید.
پس باید خدا هیچ پیامبرو هیچ معجزه ای نداشته باشه که میشه اشکال به اصل نبوت و.....
پاسخ:نه خیر این حرف من می رساند راه شناخت پیامبر معجزه نیست راه های دیگری ممکن است باشد من در مورد انها ساکتم
اثبات:
صغری : خدا برای هدایت مردم باید نبی ارسال کند و باید معجزه به دست اینها جاری بکند برای اطمینان قلوب.
کبری:خدا معجزه ای ارسال کرده و نبی ای فرستاده و در آن گفته هیچ پیامبری بعد از ایشان نخواهد آمد(خاتم النبیین)
نتیجه: هیچ هدایتی برتر از این هدایت نخواهد آمد و الا بر خدا لازم بود که نبی ای را همراه معجزه ای برساند ولی وعده داده که ارسال نخواهد کرد. إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ

پاسخ:فکر کنم اولی کبری دومی صغری است و شما برعکس نوشته ای
بعد هم من به این قسمت از برهان اشکال دارم (
خدا معجزه ای ارسال کرده و نبی ای فرستاده و در آن گفته هیچ پیامبری بعد از ایشان نخواهد آمد(خاتم النبیین))چون بحث سر این است که اصلا حضرت محمد پیامبر خدا است که حرفش راست باشد و اصلا سخنش راه هدایت باشد بعد شما ان را مفروض گرفته و می گویید او گفته است خاتم انبیاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خب از کجا معلوم راست گفته؟؟؟
یعنی حرف شما مستلزم دور است چون خاتم بودن پیامبر متوقف بر اعجاز قران است و اعجاز قران متوقف بر خاتم بودن پیامبر است
بعد هم اصلا نتیجه اتان ربطی به صغری و کبرایتان ندارد واصلا استدلالتان غلط است می شود بگویید حد وسط در استدلالتان چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکبار دیگر صغری و کبرایتان را برسی می کنم:
صغری : خدا برای هدایت مردم باید نبی ارسال کند و باید معجزه به دست اینها جاری بکند برای اطمینان قلوب.
پاسخ:لزومی ندارد معجزه دهد و فقط لزوم دارد راه شناخت دهد
کبری:خدا معجزه ای ارسال کرده و نبی ای فرستاده و در آن گفته هیچ پیامبری بعد از ایشان نخواهد آمد(خاتم النبیین)

پاسخ:من قبول ندارم قران معجزه است که شما آن را مفروض گرفته ای؟؟؟؟؟؟؟
پس قبول کردید که معنی ندارد. این چه خدایی است که اصلا تناسب لفظ و معنا را رعایت نمیکند؟ در حالی که خدای قرآن هر لفظی را وضع کرده برای جهنم و بهشت معنای آن را هم لحاظ کرده است.
حال کدام خدا برتر است و ارزش پیروی ازش بیشتره؟ خدای حکیم یا خدای .... که مدعای ایشان است؟

پاسخ:این استعمال رایج است در عرب و به حکمت خدا ربطی ندارد به هر حال خدا هم با اسلوب زبان عربی صحبت کرده است
مسئله دیگر این که آیا صاحب این کتاب ادعای نبوت کرده است؟(چون از شرایط مثلیت ادعای نبوت بود)
پاسخ:کی همچنین شرطی بوده برای این ادعا فقط آیه کافی نیست چون به نظر من شما تفسیر به رای می کنید حداقل بگویید یک مفسر همچنین ادعایی کرده باشد یا یک کتاب اعجاز قران شرط ادعای نبوت را به نام شرط تحدی ذکر کرده باشد
حرف شما مثل این است که من بگویم کسی بگوید کسی نمی تواند مثل این کتاب حافظ را بیاورد
اما شرایط مثل اوری
شخص اورنده ادعای خداییی کند
شخص اورنده ماه را نصف کند
شخص اورنده یک جوری مثثل اوری کند که من خوشم بیاید
شخص اورنده یک سال روزه بگیرد
تا من قبول کنم
دقت کنید هر شرطی برای اعجاز متوقف بر دلیل عقلی است نه شروط آورنده اعجاز

velayat;197335 نوشت:
پاسخ:اعجاز با تحدی چه فرقی دارد یکی از شرایط اعجاز تحدی است بعد هم من نمی گویم حضرت حصر کردند ولی اگر معنا مهم بود حداقل در یک حدیث ذکر می کردند یعنی بالاخره برای تحدی در معنا دلیلی نیست اما برای فصاحت و بلاغت تا دلتون بخواهد دلیل است

با سلام

در احاديث به جنبه هاي ديگر اعجاز قرآن نيز اشاره شده است و فقط به اين جنبه پرداخته نشده است.

در برخى از روايات از ديگر امامان اهل‌بيت(عليهم السلام) مانند امام رضا(عليه السلام)از حجت آيت و معجزه بودن آن در نظم سخن رفته است:
«فعَظَّمَ الحجةَ فيه والآيةَ المعجزةَ في نَظْمِهِ» [بحارالانوار، ج‌17، ص‌210]

چنان كه در خطبه حضرت زهرا(عليها السلام)از قرآن تعبير به بينه شده[الاحتجاج، ج‌1، ص‌258]

و از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه گروهى از يهوديان از آن حضرت پرسيدند: أيّ معجز يدل على نبوة محمد؟ و امام(عليه السلام)فرمودند: «كِتابُه المُهَيْمِنُ الباهِرُ لِعقولِ النّاظرينَ» .

چه معجزه ای بر نبوت محمد دلالت می نماید: فرمود: کتاب او، که برترین کتاب وخیره کننده عقل کسانی است که در قرآن تأمل نمایند. [بحارالانوار، ج‌10، ص‌244]


در روايتى از امام رضا(عليه السلام)آمده است :خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در زمانى فرستاد كه سخنورى زياد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و حكمتهاى شيوا آورد كه گفتار آنها را باطل و حجّت را بر آنها تمام‌كرد..[بحارالانوار، ج‌10، ص‌244؛ ج‌17، ص‌210] نكته مهم در اين روايت آن است كه حضرت رضا(عليه السلام)، بُعد معنايى و شيوه استدلال قرآن را ملاك اعجاز آن معرفى مى‌كند؛


محمد بن موسی رازی از پدرش روایت کرده که یکی از روزها در محضر حضرت رضا علیه‏السلام ، سخن از قرآن به میان آمد، امام علیه‏السلام از «حجّتها» و «آیه بودن» و «اعجاز نظم آن»، به بزرگی یاد کرد و فرمود:


قرآن ریسمان محکم، دستاویز استوار و آیین برتر خدا در میان بندگان است. به سوی بهشت راهبری می‏کند و از دوزخ رهایی می‏بخشد. در اثر گذشت زمان، کهنه نشده و با تکرار بر زبانها از ارزش و اثربخشی آن کاسته نمی‏شود؛ زیرا خداوند، آن را برای زمان خاصّی قرار نداده است، بلکه حجّت و برهان برای همه انسانها در سراسر زندگیشان است و نه از پیش رو و نه از پس، باطل به آن وارد نخواهد شد. فرودآمده‏ای از سوی خداوند حکیم و ستوده است.(عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 130)


حضرت اميرالمومنين علي(ع) مي فرمايند: «فیه تبیان کل شیء.... وإنه لا اختلاف فیه فقال سبحانه: ((ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً)) وإن القرآن ظاهره أنیق وباطنه عمیق، لا تنقضی عجائبه ولا تکشف الظلمات إلا به.[نهج البلاغه، صبحی صالح، خ18.]»


همه چیز در قرآن بیان شده.. واختلافی در آن نیست، وبا اشاره به آیات قرآن و عدم وجود اختلاف در آن به وحیانی بودن آن اشاره می کند وهمچنین می فرماید: ظاهر آن زیبا وباطن آن ژرف وبی پایان است. عجائب آن تمامی ندارد، وتاریکی ها جز بدان از بین نمی رود.

velayat;197335 نوشت:
شما که اینها را می گویید نظر شما است اما خیلی از مستشرقان قران شناس نظر دیگری دارند مانند ژری بلاشر و... (مراجعه شود به کتاب قران و مستشرقان آقای زمانی)

دوست عزيز ادعاهاي اين مستشرق بايد ذكر و مورد بررسي قرار گيرد و خود شما هم نميتوانيد بدون تحقيق به ادعا هاي ايشان بهايي بدهيد.

در ضمن در مقالاتي اين سخنان و ادعاها رد شده اند كه براي نمونه شما را به مقاله( بررسي ادعاهاي مستشرقان در مورد تحريف قرآن / دکتر عيسي متقي زاده و محمد خوران) ارجاع مي دهم.

همچنين كسان ديگري نيز به بزرگي و اعجاز قرآن اعتراف كرده اند:

«گوته» شاعر بزرگ آلمانی در این باره می‌گوید:


«ما ابتدا از قرآن روی گردان بودیم، امّا طولی نکشید که این کتاب توجة ما را به خود جلب کرد و ما را دچار حیرت ساخت تا آنجا که در برابر قوانین علمی و بزرگ آن سر تسلیم فرود آوردیم.»[ مؤدّب، رضا، اعجاز قرآن، در نظر اهل‌بیت عصمت نظر از علمای بزرگ اسلام، چاپ اول، قم انتشارات احسن الحدیث، 1376، ص 20519]


دکتر «ماردریس» نیز دربارة تأثیر فوق‌العاده‌ی قرآن می‌نویسد:


«سبک قرآن بی‌گمان سبک کلام خداوند است ... از کارهای بی‌ثمر است که انسان در صدد آن باشد که تأثیر فوق‌العاده‌ی این نثر بی‌مانند را به زبان دیگر ادا کند، مخصوصاً به زبان فرانسه که دامنه‌اش بسیار محدود است.»

ایشان در مدت 9 سال 63 سوره قرآن را به زبان فرانسه ترجمه کرد و در سال 1926 منتشر شد.[همان، ص206]


«جان دیون پورت» نیز در این باره می‌نویسد:


«قرآن به اندازه‌ای از نقائض مبّرا و منزه است که نیازمند کوچک‌ترین تصحیح و اصلاحی نیست و ممکن است از اوّل تا آخر آن خوانده شود و انسان کمترین ناراحتی از آن احساس کند، کشیش‌ها ما را از خواندن این کتاب بازداشته‌اند، امّا در واقع این جاذب‌ترین کتاب است.»[همان، ص 206، 207]

«نولدکه» نیز که یکی از خاورشناسان بزرگ به شمار می­رود، در مورد تأثیر قرآن چنین می‌گوید:

«قرآن همواره بر دل‌های کسانی که از دور با آن مخالفت می‌ورزند، تسلط یافته و آن‌ها را به سوی خود جذب می‌کند.»[همان، ص205]


امین ریحانی مسیحی در نامه‌ای که به علامه شیخ حسین کاشف العظاء نوشته، می‌گوید:

«شما می‌گوئید قرآن اعجاز می‌کند و این سخن واقعاً صحیح است. در دوران اقامتم در لندن و نیویورک زیاد اتفاق مي‌افتاد که من قرآن را با همان لغت عربی، تلاوت می‌کردم که نغمة دلربای آن همسایگانم را از خود بی‌خود کرده، عقل از سرشان به دوری کرده در واقع این هم یکی از اعجاز قرآن است که آهنگ دلربای آن همه را به سوی خود مجذوب می‌کند.»


همچنین «کارلتون. اس‌گون» دکتر و انسان‌شناس آمریکائی می‌گوید:

«یکی از مزایای عظیم قرآن، بلاغت آن است، قرآن هنگامی که درست تلاوت شود، چه شنونده به زبان عربی آشنایی داشته باشد و چه نه، تأثیر شدیدی در او گذاشته و در ذهنش جا می‌گیرد، این مزیّت بلاغی، قرآن قابل ترجمه نیست.»[علیقلی، محمدمهدی، قرآن از دیدگاه 114 دانشمند جهان، ص18]


«امیل درمینگام» فرانسوی می‌گوید:

«قرآن کتابی است که نظیری ندارد و هر آیه‌ای از قرآن گرچه دربارة زندگانی خصوص پیامبر(ص) باشد، به گونه‌ای بیان شده که روح را بیشتر از یک معجزه عقلی به اهتزاز در می‌آورد»[ر.ک، جویباری محمود، یکصد و چهارده معمّائی قرآنی، به ضمیمة نور هدایت، چاپ دوازدهم، قم، مؤسسّه بوستان کتاب، 1373، ص 91 93]


فردی به نام «کینت گریک» استاد دانشگاه کمبریج، دانشمند و قرآن‌پژوه است و کتابی نوشته به نام «قرآن را چگونه شناختم» و در این کتاب از تأثیر و جاذبة قرآن چنین سخن می‌گوید:

«فردی که غیرمسلمان است و دربارة اعجاز قرآن و وحیانی بودن آن اعتقاد ندارد همین که شروع به خواندن می‌کند تحت تأثیر قرار می‌گیرد و تا اینکه اندک اندک تأثیر در او بیشتر می‌شود و من وقتی که برای اوّلین بار قرآن را بازکردم واقعاً متأثیر شدم. امّا تصور کردم که اثری که در من پیدا شده استثنائی است، امّا بعداً با تمام اروپائیانی که با قرآن تماس داشتند صحبتی داشتم و متوجه شدم که این حالت در همة قرآن پژوهان (اروپائی) ایجاد می‌شود امّا مشروط بر اینکه قرآن عربی را بخوانند. چون ترجمة آن، آن‌چنان جاذبیت ندارد. و تأثیر قرآن در خواننده دربارة اعتقاد نیست بلکه تأثیر معانی و کلمات است. و اکنون که سی سال از اولین مطالعة من با قرآن می‌گذرد باز هم مطالعة این کتاب مرا به سوی خود مجذوب می‌کنند.»[کینت کریگ، قرآن را چگونه شناختم، ترجمة ذبیح‌الله، منصوری، چاپ دوم، قم، انتشارات مجید، 1369، ص 24 – 25]

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

lili2020;198115 نوشت:
قرآن نمی تونه به علم اشاره کرده باشه چون همانطور که گفتم باید معانی دیگر از آن کلمه برداشته بشه .
[=;198115]

سلام بر حضرت ولیعصر(عج) و منتظرانش و سلام بر سایر خوانندگان

دوست عزیز اینکه در قرآن به علم اشاره شده یا نه در حیطه تشخیص شما نیست ، و دانشمندان زیادی اعم از مسلمان و غیر مسلمان و لائیک و .... در حیطه علوم مختلف به ابعاد علمی اعم از ادبیات و زمین شناسی و جنین شناسی و علم تغذیه و ..... اشاره کرده اند و اعتراف کرده اند علمی که در این کتاب از آن سخن به میان آمده برای فردی که در چهارده قرن پیش می زیسته غیر قابل دسترسی بوده است.
و البته که هدف و منظور از بیان برخی علوم خود علم نیست بلکه همانطور که قبلا عرض شد :

نیایش سبز;198022 نوشت:
اگر در قرآن سخن از علم شده به این علت است که عده ای از این طریق و با پی بردن به ابعاد علمی ، هدایت بشن و به خدا و روز جزا و پیامبران ایمان بیاورند، همچنانکه اینگونه هم بوده و هست ، نه اینکه هدف خود علم باشد. پس قرآن کتاب علمی نیست بلکه کتاب هدایت است.

و مطالب علمی زیادی در قرآن وجود دارد که هنوز علم و تکنولوژی بشری توانایی توجیه و دسترسی به آن را ندارد.

lili2020;198115 نوشت:
در ضمن اگه قرآن مطالبش علمیه به درد ما نمی خوره چون معجزه باید ضد علم باشه چرا که وجه اعجاز باید طوری باشه که حدوث آن از راه علم نباشه در این صورت شاید بشه گفت قرآن معجزه است

این هم یک وجه غیر علمی ولی واقعی، آیا ایمان می یاری؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿۱۰﴾ مبارکه نساء
در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‏برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند (۱۰)

وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا مبارکه حجرات
بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد

lili2020;198115 نوشت:
نکته بعدی این که اگه قرآن مطالب علمی داره باید قبل از کشف دانشمندان کشف بشه

کی باید کشف کنه؟ همه ما انسانیم و حصر در زمان و مکان و باید منتظر باشیم علم پیشرفت کنه

lili2020;198115 نوشت:
شما به علم اون موقع که اشراف نداشتی

بله من اشراف نداشتم ولی دانشمندانی که به علم روز اشراف دارند ، می دانند که سطح علمی اون زمان چگونه بوده. و آیا یک شخص می تونسته بدون داشتن زمینه های علمی و تکنولوژی ها مورد نیاز به اون مطالب علمی دست پیدا کنه.

التماس دعا

velayat;198145 نوشت:
من جوابتان را دادم و همان جا گذاشتیید به نظرم شخص منصف به حق بودن سخن من نظر می دهد به نظر شما نه خب ما این مطالب را به مخاطبان وا میگذارم (ولی اگر شما به حق بودن قعا جواب مرا می دادید نه اینکه منی که مطلبتان را پاسخ دادم دوباره همان مطلب پاسخ داده شده در پاسخ به مطلب من تکرار شود و شعار داده شود که شما مطلب تکراری مطرح می کنتی خب چون شما پاسخ تکراری مطرح می کنی و اصلا به پاسخ انسان نگاه نمی کنی . من سه ساعت دلیل اوردم که حرف علامه غلط است بعد شما در جواب من دوباره حرف علامه را آوردید واقعا که................!!!!!!!!! شما می گویی : برخی مباحث شما نیز تکراری است و قبلا پاسخ داده شد در حالی که برعکس است ومن جوابهای شما را پاسخ داده ام و شما هی مطلب پاسخ داده مرا به عنوان پاسخ به من تحویل می دهید. شما می گویی: اگر جنیان آوردند پس کو؟کجاست؟نشانه ای؟.. مگر ما می توانیم جنیان را ببینیم تا آثارشان را ببینیم واقعا که!!!!!!تعصب تا کجا؟؟؟؟؟؟

با سلام
کاربران بخوبی می دانند که شما چقدر مباحث را در دو تاپیک مختلف تکرار می کنید.سخن آقای مصباح را دائما تکرار می کنید حتی در همین تاپیک(پست 129)دقیقا مباحث تاپیک دیگر را کپی کرده اید(پست66 از :http://www.askdin.com/thread17218-7.html)

شما هنوز در اندازه ای نیستید که بتوانید سخن محکم و استوار علامه و جمعی دیگر از مفسرین را که بر اساس ظاهر آیه 88 اسرا و اطلاق آن قائل به مثلیت از جهات گوناگون هستند غلط بنامید(شما هنوز تفاوت "من"بیانیه با تبعیضیه را نمی دانید اونوقت...یا حتی سخنان یک عالم را مخصص و مقید اطلاق آیه می دانید!!!در رابطه با کلام آقای مصباح و برداشت نادرست شما از سخن ایشان در تاپیک دیگر مطالبی عرض کردم(پست 73 از :http://www.askdin.com/thread17218-8.html). در رابطه با نقد شما به کلام علامه قضاوت با کاربران خواهد بود)

اما در رابطه با جن(اجنه تعبیر غلطی برای جمع جن است چون اجنه جمع جنین است.از کسی که حرف علامه و دیگر مفسرین را غلط می نامد انتظار بیشتری می رود!)شما گفتید:(ضمنا همین ادعای شما باز تکرار تاپیک دیگر است)

velayat;197744 نوشت:
می گوییم از کجا معلوم اجنه مانند قران نیاوردند (احتمال عقلایی است و 50 ،50)
ما هم گفتیم:

رسا;198041 نوشت:
اگر جنیان آوردند پس کو؟کجاست؟نشانه ای؟..
جالب است که میگید:"مگر ما می توانیم جنیان را ببینیم تا آثارشان را ببینیم واقعا که!!!!!!تعصب تا کجا؟؟؟؟؟"
وقتی که به زعم شما نمی توانیم آثارشان را ببینیم پس چرا ادعا می کنید که احتمال دارد که آورده باشند.علاوه بر این اولا:خود جن را می شود دید.ثانیا:ندیدن خود جن (که شیطان نیز در زمره آنهاست)دلیل بر این نیست که نتوان آثارش را دید و این مطلبی است که از آیات و روایات بخوبی قابل اثبات است(که بحث آن در جای دیگریست)

velayat;198145 نوشت:
پاسخ:این که همان حرف من شد(چون من گفتم منظور قران از تحدی به کل جن و انس این است که انها عربی یاد گرفته و سپس مثل قران را بیاورند یعنی تحدی به قدرت بالفعل بشر نیست بلکه تحدی به قدرت بالقوه بشر است و فکر کنم دیگر با این توجیه سخن علامه جایی نداشته باشد چون ایشان در دلیل این ادعایشان می گویند در این صورت که فقط مخاطب تحدی آنهایی باشند که عربی بلدند معنا ندارد خدا بگوید لئن اجتمعت الجن و الانس اما ما در جواب ایشان توجیه مذکور را ذکر کرده و این سخن خدا را به وجه عالی ای معنا دارد منی نماییم)

نخیر حرف شما نیست.جالب است که خود شما به سخن بنده دقت نمی کنید اونوقت بنده را متهم به سهل انگاری می کنید(مثلا من گفته بودم که :تحدی با اخبار به غیب منافات ندارد اما شما در جواب می گید:درست است که تحدی با اخبار به غیب تفاوت دارد!!!(پست 98)یا از انگیزه بالای مشرکان مکه سخن گفتم اما شما در جواب می گید:درست است که در مکه انگیزه کم بوده!!!)
اما در اینجا،بنده گفتم که:
رسا;198041 نوشت:
انگلیسی زبان اگر می خواهد با فصاحت قرآن هماوردی کند ناچارست که یا عربی یاد بگیرد یا به اهل لسان و متخصصین فن که مورد اعتماد خودش است رجوع کند و اگر می خواهد با معارف عالیه قرآن یا اخبار به غیب قرآن مقابله کند سوره ای بیاورد که همین ویژگیها را داشته باشد.

روشن است که اگر انگلیسی زبان بخواهد فقط با فصاحت قرآن نه با ابعاد دیگر هماوردی کند باید عربی بداند یا به متخصصین رجوع کند(بنده چند روز قبل نیز در این رابطه سخن گفتم منتها چون شما توجه نمی کنید و باز ادعای خود را تکرار می کنید ناچارم تکرار کنم.نقل قول بنده از علامه و آقای مصباح دقیقا در همین راستا بود)
velayat;198145 نوشت:
پاسخ:من تمام وجوه مثل اوری را نقد کردم از جمله این موراد ولی انگار شما انها را ندیدی پس اگر کسی یک کتاب انگلیسی بیاورد و بگوید این کتاب در وجه معنا بعتر از قران است به نظر شما مثل اوری صورت گرفته است !خب من ادعا می کنم که کتاب اخلاق اسپینوزا از نظر محتوا بهتر از قران است جواب مرا بدهید!
نقد شما توسط کاربر دیگری نقد شد اما در ادامه بنده به آنهم خواهم پرداخت(با اینکه هم در این تاپیک و هم در تاپیک دیگر چند بار تکرار کردید).اگر واقعا و با تحقیق کافی و منصفانه به این نتیجه رسیدید که کتاب اسپینوزا بهتر از قرآن از حیث محتواست خب به آن عمل کنید .
velayat;198145 نوشت:
در ضمن اگر این حرف شما درست بود حداقل یک مورد حداقل یک مورد در این 1400 سال این جوری مثل اوری اورده می شد درحالی که هزاران بار مثل اوری عربی اورده شده اما حتی یکبار این جوری مثل اونری اورده نشده است!
عجب ادعایی:هزارن بار!!! کسانی که اقدام به هماوردی کردند هم نظر به لفظ داشتند و هم معنا.البته چون از حیث معنا و اخبار به غیب آنهم بطوری که پیشگوییها همیشه درست از آب در آید ناتوانتر بودند و عجزشان بیشتر بوده لذا بیشتر به لفظ پرداختند آنهم به تقلید از قرآن که در هر حال موفق نشدند.

مباحث ذیل باید در تاپیک دیگر مورد بحث قرار بگیرد گرچه برخی مباحث ذیل تکراریست.

velayat;198145 نوشت:
مثل آن از نظر فصاحت، پاسخ: اشکال اول: مشکل این مبنا این است که نسبی است یعنی برای یکی یک کلامی روشن است برای دیگری چنین نیست :

کسانی که اهل فن و متخصصین در علوم مشابه است تفاوتها را بخوبی احساس می کنند و می دانند چی اصل است و چی بدل.همچون خود اعراب و مشرکین زمان پیامبر(ص).به همین خاطر بود که ناچار بودند ایشان را ساحر یا ... بنامند.(گرچه برخی به تعبیر قرآن کریم:یعرفون نعمت الله ثم ینکرونها یا و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا).ساحران نیز بخوبی فهمیدند که کار موسی از جنس کار خودشان نیست.

velayat;198145 نوشت:
مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسان‏سازى، نگاه کنید این حرف یک ادعاست که قران انسان سازی می کند یا محتوای عالی دارد چون همانطور که گفتم هر کس می تواند ادعا کند فلان کتاب برای من انسان سازی بیشتری دارد نسبت به قران و من با محتوایش بیشتر هدایت می شوم شما می خواهید به او چه بگویید؟ او می گوید من راه هدایت را در این کتاب مثلا کتاب اخلاق اسپینوزا می بینم نه قران اما شما می گوییید من راه هدایت را در قران می بینیم بودایی می گوید من در کتاب بودا می بینم و ... واصلا مشکل اصلی همین است که اصلا هدایت چیست اصلا همین که راه هدایت عمل به قران است متوقف بر اسلام است و عمل به اسلام متوقف به اینکه قران هدایت گر باشد(این که دور است) شاید بگویید فطرت و... که شما را به آن مقاله ارجاع دادم .قانونهاى حياتبخش اجتماعى، پاسخ:باز مانند مباحث قبلی یکی می گوید قانونای کشور من حیات بخش است شما می گویی قوانین قران چگونه می خواهید اثبات کنید.

اگر کسی مبانی خود را درست کرد(همچون توحید و نبوت) عقلا و نقلا خواهد فهمید که کتابی هدایتگرتر از قرآن وجود ندارد و دوری نیز پیش نخواهد آمد.علاوه بر این همانطور که گفتم:اگر واقعا و با تحقیق کافی و منصفانه کسی به این نتیجه رسید که کتاب اسپینوزا یا کتاب دیگر بهتر از قرآن از حیث محتواست و بهتر از قرآن هدایتگری می کند خب به آن عمل کند و معذور است (بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره). البته در این مساله که قرآن کتاب انسان سازی و هدایت است سخن بسیار است اما با حل مسائل بنیادی همچون توحید و نبوت و ضرورت وحی، مساله روشن تر می شود.لذا همانطور که قبلا به شما گفتم باید به ترتیب پیش رفت و ابتدا از توحید و نبوت سخن گفت بعد قرآن، ضرورت وحی ، اعجاز و... اما شما گفتید:به سوالات من جواب بده!!!
اعجاز بايد در مقام تحدى آورده شود اما آیا اسپینوزا تحدی کرده؟


velayat;198145 نوشت:
بحثهاى علمى، پاسخ:منظور از بحث های علمی چیست شاید منظورتان همان دمباحث علوم تجربی ای است که در قران کشف شده که خیلی درونش ان قلت است بعد هم همانطور که خودتان می دانید علوم تجربی ظن اور است و وقتی ظن اور است شما نمی توانید بر پایه یک علم ظن اور دین خود را تقویت کنید یعنی کسی به حرف شما اعتنا نمی کند در ضمن می توان گفت پیامبر همین جوری گفته یک حرفی را و الان اتفاقا مطابق علم روز شده در ضمن بر فرض قبول کنیم این سخن را مثلا قران 1400 سال پیش گفته زمین گرد است حالا من فیزیکدان چگونه با این آیه مثل اوری کنم

قرآن کتاب علمی صرف نیست بلکه در کنار غرض اصلی که هدایت باشد به مناسبتی به برخی مباحث علمی اشاره کرده که تا زمان نزول قرآن دیگران از آن اطلاعی نداشتند و بعدها کشف شد.درباره معجزات علمی تاپیکهایی در سایت وجود دارد و اکنون نیز در همین تاپیک مورد گفتگوست.می توانید به کتب دکتر رضایی اصفهانی رجوع کنید).
velayat;198145 نوشت:
تاريخ خالى از خرافات، پاسخ:شما باید اثبات کنید تمام تاریخ هایی که در قران آمده مطابق واقع است یعنی دونه دونه خبرهای تاریخی قران را اثبات کنید با خبر متواتر (قبل از تولد پیامبر چون مورخین مسلمان بعد از پیامبر چون متاثر از قران و احادیث بودند چیزهاییی را نقل کردند که یقین اور نیست چون باید مورخ هم اثر خود اون پیامبر مثلا ادریس یا حضرت عیسی نقل کرده باشد آن هم به صورت متواتر تایقین کنیم چنین اتفاقی افتاده -لازم به ذکر است که من شنیده ام ده ها کتاب برای اثبات اینکه مسیحی در تاریخ نبوده نوشته شده است در غرب -
درباره تاریخ نیز در تاپیک دیگر بحث کردید ،همانجا مطالب خود را دنبال کنید تا کارشناسان تاریخ پاسخگو باشند.شما اگر در وجود مسیح هم شک دارید بحث با شما در اینجا نتیجه ای نمی دهد.


درباره اخبار به غیب بنده نیز مطالبی قبلا عرض کردم.در آدرسی که دادید بحث جریان دارد.

لطفا جمعبندی نمایید.تشکر

کاربران عزیز هر گونه مطلبی را که خارج از سوال اصلی و فرعی جناب ولایت است در تاپیک دیگر مطرح کنند چون همانطور که مشهود است این تاپیک به حاشیه رفته و درباره موضوعات مختلف ،هر یک با دیگری مشغول بحث است.اجازه دهید تا جناب ولایت جمعبندی نماید.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

velayat;198343 نوشت:
پاسخ:نگاه کنید الان ما می بینیم یک کتابی به دستمون رسیده معلوم نیست کی اورده می گه اگر شک دارید این قران معجزه آورنده است مثلش را بیاورید دیدیم مثلش نیامد پی بردیم معجزه است تازه صدق سخن پیامبر اثبات می شود اما آیا این آیه سخن پیامبر است یا به صورت یک کتاب به مردم داده شده است(نه به صورت سخن) تا مثلش را بیاورند و سخنی از آورنده ان به ما نرسیده است که بگوید این کلام صادق است یا کاذب یا بهش عمل کنید یا نکنید یا حرف خداست یانه دیگر برای من حجیتی ندارد

کتاب با سخن از جهت قولیت فرقی ندارد یکی سخنش را بیان میکند یکی مینویسد!

velayat;198343 نوشت:
پاسخ:خب به نظر من نزد مخاطبم شناخته شده نبوده یا احتمال عدم شناخت می دادم فلذا عهد ذهنی سرش نیاوردم یا عهد ذکری نیاوردم چون قبلا درباره اش صحبت نکرده بودم

velayat;198343 نوشت:
پاسخ:لزومی ندارد حتما غیر مسیح خدا مصداق داشته باشد بلکه چون مسیح یک مفهوم کلی است قابل صدق بر کثیرین است من برای تعیین آن، مسیح را به خدا اضافه کردم

اگر مخاطب به طور کلی هیچ مسیحی رو نمیشناخته با اضافه هم شناختی کسب نمیکنه.
اما اگر میشناخته مسیحی جز مسیح نبوده پس با اضافه به هاء چیزی به ارزش آن اضافه نمیشه و شناخت مخاطب از آن بیشتر نمیشه.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:شما اصلا نحو بلد نیستید عطف بیان برای توضیح بیشتر نمی آید بلکه می گوید حقیقه القصد به منکشفه یعنی قبل از عطف بیان حقه القصد منکشف نبوده ولی طبق بیان شما منکشف بوده!!!! کیف ما یحکمون!!!!!!

انکشاف حقیقت مراتب دارد یه وقت شما از یه سیب سایه میبینید این هم شناخت است یه وقت خود سیب رو میبینید این هم انکشاف است یه وقت میخورید این هم انکشاف است.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:در آیه مثل اوری شده من هم آیات متشابه مشخص است یکی اش همین آیه است

اصلا مشخص نیست شما این رو بذارید جلوی چهار نفر عرب ببینید چی برداشت میکنه! اگه حرف منو زدن که همان. اما اگر براشون مسئله پیش آمد و سوال کردند اونوقت هست که میتونید بگید متشابه است.
زمانی تشابه به وجود میاد که لفظی برای معنا وضع نشده باشد اما در مورد این مسئله وضع شده است. مثلا همان ید هم بر قدرت هم بر علم و بر هر کمالی که برتر از آن متصور باشد حتی کید صدق میکند و لفظی برای این معنا وضع نشده و استعمال ید برای این مسائل هم جایز بوده(چون عرف این جور سخن گفتن رو میپسنده). یا ماء در مورد ماده اولیه ساخت جهان که اصلا آبی که نزد ماست نیست ولی چون لفظی وضع نشده براش به اشبه کلمه آورده شده است برای همین متشابه است.
اما برای معنای مورد نظر شما معنای کفر وضع شده و برای ذهن مخاطب هم جا افتاده است و استعمال دارد شما دارید خلاف جهت آب(استعمال) شنا میکنید و این کلام شما رو از فصاحت و بلاغت میندازه.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:شما اثبات کنید که عرف زمان پیامبر ید را به عنوان قدرت استعمال می کرده یعنی نه یک استعمال بلکه که ده ها استعمال از همان زمان(نه قرن 2 و3 ) بیاورید تا اثبات کنید عرف معنای قدرت را می فهمیده

شما رد کنید.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:قرینه ذکر شد!

قرینه شما برای دفع به تسلیمهای به باطل است ولی در ادامه بیاناتی است که نشان میدهد منظور تمام مسلمین است.(دقت کنید در آیه)
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:شاید در مورد دوم درست بگویید ولی حداقل در 1 مورد سخن ما صادق است

پاسخ شما در مورد یک رو هم دادم که زائد مطلق نیست بلکه برای اغراضی است که گفته شد اما باز هم شما آیه آوردید که براشون پاسخ هست ولی بنده وقت ندارم.
velayat;198343 نوشت:
چه کسی چنین شرطی را کرده بروید رد سیوطی ببینید در ذیل این شعر مطلقا گفته وصل ال تعریف به وصف در حال اضافه شدن جایز است و هیچ منعی ندارد:(و وصل ال بذا المضاف)اضافه لفظیه (مغتفر)

نفرمود وصل ال التعریف که فرمود : و ان يشابه المضاف يفعل وصفا فعن تنكيره لا يعذل
پس زمانی که شبیه به فعل مضارع باشد و معنای حال و آینده بدهد تنها میتواند اضافه لفظی باشد والا معنوی(محضه) است.
و مشخص است که بر سر فعل هم الف و لام تعریف نمیاد. حالا اگر شما مدعی تعریف هستید بهتره خودتون ترجمه کنید!
velayat;198343 نوشت:
حرف مرحوم رضی را بپذیریم

حرف ایشون اولا استعمال نمیشه در عرب ثانیا قولشون بسیار شاذ تشریف داره و خواننده رو دچار ابهام میکنه که خودش کلام رو از فصاحت میندازه.
velayat;198343 نوشت:
ال را زائده بگیریم

3. أل زائده: (که خود بر دو قسم است)
الف) لازم:
1.الف و لامی است که بر اسم هایی وارد می شود که برای معنای علمی وضع شده است خواه مرتجل بوده یا منقول باشند: مرتجل السموئل ـ منقول: العزی (که در اصل صفت مؤنث الأعز بوده و بعد هابتی به این نام خوانده شده است.
2.همچنین بر اسم زمان حاضر یعنی «الآن» این الف و لام وارد می شود و مبنی بر فتح است.
3.علاوه بر این ها این نوع از الف و لام بر سر موصولات نیز وارد می شود، زیرا این دسته از اسامی به وسیله صله بعد از خود شناخته می شوند و الف و لام موجود در انها الف و لام زائد است.
ب) غیر لازمه
که به ناچار بر سر أعلام وارد می شود مانند: «بنات أوبر» که شده «بنات الأوبر»
حالا این مورد ادعایی شما جزو کدام است؟
velayat;198343 نوشت:
نه خیر این حرف من می رساند راه شناخت پیامبر معجزه نیست راه های دیگری ممکن است باشد من در مورد انها ساکتم

راه اطمینان به پیامبری یک پیامبر تنها معجزه است و الا هر کس که چند حرف حق زد ممکن است بعد حرفی بزند که ظاهرش گول زننده است و ..... پس باید یه راه اطمینانی پیدا شود که بشود به او اعتماد کرد.
و این منصب کمی نیست که بخواهد به همین راحتی بی اعجاز اثبات شود.
تازه به قولی شما هر راه دیگر را انتخاب کنید کمتر از معجزه است پس شما در واقع دارید نبوت رو رد میکنید!!!
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:لزومی ندارد معجزه دهد و فقط لزوم دارد راه شناخت دهد

چطور راه شناخت دهد؟ اصلا راه شناخت جز از راه معجزه ممکن نیست.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:من قبول ندارم قران معجزه است که شما آن را مفروض گرفته ای؟؟؟

چون تا بحال(از ابتدای فهم بنده تا حال نه از ابتدای 1400 سال پیش) مثلش نیامده و بر خدا لازم است که با نبی مردم را هدایت نماید پس چون مثلش را نیاورده پس قرآن معجزه است.
velayat;198343 نوشت:
پاسخ:این استعمال رایج است در عرب و به حکمت خدا ربطی ندارد به هر حال خدا هم با اسلوب زبان عربی صحبت کرده است

شما در انتخاب اسم مرتجل دقت کنید یعنی کسی سر پایی و از روی عجله اسمی رو انتخاب کنه نه از روی حکمت و دلیل!! خود این دلیل است بر هدایت برتر بودن قرآن که با حکمت اسم جهنم و ... را انتخاب کرده است.
velayat;198343 نوشت:
کی همچنین شرطی بوده برای این ادعا فقط آیه کافی نیست چون به نظر من شما تفسیر به رای می کنید حداقل بگویید یک مفسر همچنین ادعایی کرده باشد یا یک کتاب اعجاز قران شرط ادعای نبوت را به نام شرط تحدی ذکر کرده باشد

در قسمت مثل توضیح دادیم دیگر همونجا پاسخ بدهید.

همونطور که عرض کردم فعلا تا مدتی سایت اومدن بنده تعطیل است از بحث با شما لذت بردیم

التماس دعا

لا حول و لا قوة الا بالله
جناب ولايت ، اينهمه آيه در مورد صدق كلمات حضرت رسول و قرآن ، بهشت و جهنم و پاداش و كيفر وجود داره شما حتي يك درصد هم احتمال نميديد كه اين آيات درست باشه اون وقت ميگيد درسته 1400 سال هست كه كسي نتوانسته مثل قرآن رو بياره ولي احتمال داره در آينده نا معلوم كه احتمالاً عمر ما كفاف نميده يك نفر بتونه اين كار رو انجام بده كه البته احتمال نتوانستن بيشتر از توانستن هست
فكر ميكنم شما به خدايي اعتقاد داريد كه تمام پيامبران براي اون مبعوث شدند ، خدايي كه واحد هست و مشكل شما در آيه تحدي هست ، ولي من به اون خدا اعتقاد ندارم به همون دليل شما ، از كجا معلوم در آينده خداي بهتري بوجود نياد ؟ يا پيامبري نياد كه خداي بهتري رو معرفي كنه ؟
شما من رو قانع كنيد كه همچين اتفاقي نيفته ، آيا صرف اينكه ممكن هست در آينده خدايي بهتر بوجود بياد باعث ميشه كه خداي فعلي رو قبول نداشته باشيم؟
متاسفانه شما نميخوايد حرف منطقي رو قبول بكنيد ، البته اينكه نميخواهيد دين رو با چشم و گوش بسته انتخاب بكنيد جاي تقدير داره اما به نظرم قصد شما فقط به چالش كشيدن هست نه قبول كردن

جناب ليلي ، شما جايي گفتيد كه خدا رو قبول داريد خيلي دوست دارم بدونم كدام خدا رو ، چون وقتي كسي به اين همه نشانه اي كه در مورد صدق قرآن هست به اون اعتقاد نداره چه طور ميتونه به خدايي كه ديده نميشه اعتقاد داشته باشه ؟ شما كه ميگيد اگر پيامبري بوده يك نفر بياد بگه من پيامبر رو ديدم (من از نوشته هاتون اين طور برداشت كردم كه فكر ميكنم درست هم هست) اگر پدر بزرگ پدر بزرگ شما قبل از به دنيا آمدن شما فوت كرده باشن و همه هم سن و سالهاشون هم فوت كرده باشن شما ميگيد من همچين جدي رو نداشتم چون نديدمش ؟
قرآن 1400 سال پيش در سوره ياسين فرموده :

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿٦٠﴾
اى فرزندان آدم ! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بى‏ترديد دشمن آشكارى براى شماست ؟«60»
همچنين در سوره سبا :
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَٰؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿٤٠﴾
[ياد كن] از روزى كه [خدا] همه آنان را جمع مى‏كند ، آن گاه به فرشتگان مى‏گويد : آيا اينان شما را مى‏پرستيدند ؟«40»
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ ۖ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ ۖ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿٤١﴾
مى‏گويند : تو منزهى [از اينكه در پرستيده شدن شريك و همتا داشته باشى] ، تو سرپرست و يار مايى نه آنان ، [آنان ما را نمى‏پرستيدند] بلكه جنّيان را مى‏پرستيدند [و] بيشترشان به آنها ايمان داشتند .«41»
اون زماني كه مردم فقط بت هاي خودشون رو ميپرستيدن قرآن فراماسونر ها رو ديده كه شيطان رو پرستش ميكنن و يك همچين آياتي رو آورده سال 2007 بعد از اين همه سال فراماسونر به طور علني ادعاي شيطان پرستي ميكنه و مردم ميفهمند منظور اين آيه چه كساني بوده ، 1400 سال پيش مسلمانان در رمي جمرات به ابليسك به عنوان شيطان سنگ ميزدن الآن فهميدن كه ابليسك يكي از مهمترين نمادهاي فرماسونري هست
البته ميدانم كه باز هم شما نه اينكه نتوانيد بلكه نميخواهيد اينها رو قبول كنيد چون قلب شما به نور ايمان روشن نخواهد شد و اين حرف خداست كه چشم و گوش شما رو بسته ، ايرادي نداره وعده خدا نزديك هست
.

نیایش سبز;198014 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش و سلام بر خوانندگان

دوست عزیز در چند جا صحبت از این کردید که قرآن یک اثر هنری است که مثل حافظ می تونه همتا نداشته باشه ، ولی قرآن فقط یک اثر هنری نیست ، قرآن کتابی هست که پر از حکمت است و هر کسی توانایی درک این حکمتها را ندارد به واسطه این که پاکان و با تقوایان قدرت درک و تشخیص آن را دارند.
لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ
إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا
و اگر پیامبر (ص) در اثر گشت و گذار در ملل گوناگون افسانه هایی را در قالب قرآن بیان کرده ، پس برخی غیبها که انسان اگر تمام عمر خود را به سیاحت بگذراند نمی تواند بدون راهنمایی خدای متعال آنها را اکتساب کند، پیامبر چگونه به آن دست یافته، مانند:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

در ضمن قصص قرآنی برای هدایت و راهنمایی من و شماست تا اشتباهی که اقوام در قبال دعوت پیامبران مرتکب شده اند، ما تکرار نکنیم.

مشکل شما این است که در ظاهر قضیه تمرکز کرده اید.

التماس دعا

lili2020;198108 نوشت:
برای کسی که میگه محال عقل و ممکن و ذاته که پیامبری وجود داشته باشه که از قرآن دلیل نمی آورند. .در ضمن کتابی که محل بحثه در بحث استدلال حجیتی نداره .

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش

دوست عزیز بنده دلیل نیاوردم ، مثال از قرآن آوردم و علت مثال آوریم این بود که شما گفتی چون پیامبر خیلی گشت و گذار کرده و تاجر بوده این کتاب را توانسته بنویسه ، برای همین عرض کردم :
و اگر پیامبر (ص) در اثر گشت و گذار در ملل گوناگون افسانه هایی را در قالب قرآن بیان کرده ، پس برخی غیبها که انسان اگر تمام عمر خود را به سیاحت بگذراند نمی تواند بدون راهنمایی خدای متعال آنها را اکتساب کند، پیامبر چگونه به آن دست یافته، مانند:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

lili2020;198108 نوشت:
اگه منظورتان این است که به ایمان ما کاری نداشته باش منم میگم چشم قربان.

بنده اصلا چنین منظوری نداشتم ، ما برای ایمان خودمون حجج و دلایل زیادی داریم.

lili2020;198108 نوشت:
نکته بعدی اینه که اصل نبوت توسط مخالفین رد

این مورد را می توانید در انجمن مربوطه پی گیری نمایید.

lili2020;198108 نوشت:
راجع به آن غیبی که فرمودید بیشتر توضیح بدهید چون منظور شما را نمی فهمم.

منظورم از غیب اسماء و صفات الهی بود ، اگه پیامبری از جانب خدا نمی آمد ، انسانها به وجود خدا پی نمی بردند چه برسه به اسماء و صفاتش
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

و اینها چیزی نیستند که با گشت و گذار بر روی زمین کسب بشن

lili2020;198108 نوشت:
در ضمن بحث ما فقط قصه نیست بلکه این است که پیامبرانی به اسم نوح و موسی و ابراهیم و دیگر انبیا به غیر از عیسی و محمد در تاریخ وجود نداشتند و این یک مشکل بزرگیه

نظر شما را به یافته هایی در مورد این آیه که سرنوشت فرعون زمان حضرت موسی (ع) هست، جلب می کنم :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ ﴿۹۲﴾
ولي امروز بدنت را (از آب نجات مي‏دهيم تا عبرتي براي آيندگان باشي، و بسياري از مردم از آيات ما غافلند. (۹۲)

هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱ میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل کند.
جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟!

چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیج انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمی گذرد؟!
و آیا ممکن است محمد(ص) هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته؟ پروفسور موریس بوکای تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر بازگرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفرکند و از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و آیه ۹۲ سوره یونس را برای او تلاوت نمود.
این آیه او را بسیار تحت تاثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد. و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد ( لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنریل من حکیم حمید).
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ
پس امروز بدن و جسد(بی جان تو را ) از امواج رهایی می بخشیم به این دلیل که برای آیندگان نشانه ای از سرانجام گناه باشی تا افراد ظالم از تو عبرت گرفته و دست از ستم خود بکشند و افراد مومن برا ایمانشان افزوده شود و با اراده محکم تری براساس اعتقادات خویش عمل کنند، اما بسیاری از مردم از آیات و نشانه های ما غافلند.

سلام جناب عباس زاده
من هم از بحث با شما لذت بردم و از شما و زحماتتان بسیار ممنونم انشا الله سفر خوشی داشته باشید
من پاسخ شما را به3 قسمت تقسیم کرده و پاسخ آن را می گذارم:
1.در مورد آیه مثل اوری شده:
قُل یا أیّها المُسْلِمُونَ إنّکُمْ لفی ضَلالٍ بَعِید(2) إنّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِاللهِ وَمسیحهِ لَهُمْ فِی الاعلیها السلام‏خِرَةِ نارُ جَهَنَّمَ وَعَذاب شَدید(3)
اشکال1:چگونه مسلمانان(یعنی تسلیم شدگان به حق )در گمراهی هستند؟
پاسخ:درست است انسان وقتی ظاهر آیه را می بیند فکر می کند منظور تسلیم شدگان به باطل است
اما منظور ما از این آیه تسلیم شدگان به باطل است
و همانطور که قرآن آیات محکم و متشابه دارد و منظور از متشابه آیاتی است که از ظاهر آیه چیز دیگری فهمیده می شود اما در حقیقت چیز دیگری منظور است فلذا قران می گوید :فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه
و محکم و متشابه قران با توجه به مفسر آنکه اهل بیت و پیامبر است معلوم می شود
این آیه از آیات مثل اوری شده هم این چنین است که جز آیات متشابه است و توسط اورنده مثل اوری تبیین می شود که تبیین شد
و در ثانی ما در آیه قرینه ای هم بر این مدعا داریم که منظور از مسلمانان مسلمانان به باطل است:
چون این کلام می گوید مسلمین در ضلال هستند و امکان ندارد که تسلیم شدگان به حق در ضلال باشند(چون تناقض است ضلال یعنی راه باطل و گمراهی و مسلمون به حق یعنی تسلیمان به حق و بین این دو تناقض وجود دارد)پس به قرینه عقلیه منظور از مسلمون تسلیم شدگان به باطل است کما اینکه منظور از ید در آیه مذکوره با قرینه عقلیه(امتناع جسمیت خدا)تفسیر به قدرت می شود.
اما جناب عباس زاده در پاسخ به ما فرمودند:

مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

اصلا مشخص نیست شما این رو بذارید جلوی چهار نفر عرب ببینید چی برداشت میکنه! اگه حرف منو زدن که همان. اما اگر براشون مسئله پیش آمد و سوال کردند اونوقت هست که میتونید بگید متشابه است.
زمانی تشابه به وجود میاد که لفظی برای معنا وضع نشده باشد اما در مورد این مسئله وضع شده است. مثلا همان ید هم بر قدرت هم بر علم و بر هر کمالی که برتر از آن متصور باشد حتی کید صدق میکند و لفظی برای این معنا وضع نشده و استعمال ید برای این مسائل هم جایز بوده(چون عرف این جور سخن گفتن رو میپسنده). یا ماء در مورد ماده اولیه ساخت جهان که اصلا آبی که نزد ماست نیست ولی چون لفظی وضع نشده براش به اشبه کلمه آورده شده است برای همین متشابه است.

پاسخ:تعریف متشابه آنچه که شما تصور می کنید نیست تعریف را بنده ذکر کردم و توضیح مختصری نیز دادم
بعد هم من گفتم ید برای قدرت استعمال نشده بلکه مجازا درباره قدرت استعمال می شود و اگر معنای مجازی قصد شده باشد باید در کلام قرینه ای بر آن باشد که در آیه قرینه عقلیه است(یدالله فوق ایدیهم)
اما شما ادعا می کنید برای ید ،قدرت وضع شده است و استعمالش در عرب معمول است من هم می گویم بر این سخنان مدرک آورده و حداقل 10 استعمال از همان زمان عرب پیامبر بر این معنا ارائه دهید که شما از مغالطه طلب برهان از مخالف استفاده کرده واین قاعده مهم را فراموش کرده اید البینه علی امدعی و الیمین علی من انکر
مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

اما برای معنای مورد نظر شما معنای کفر وضع شده و برای ذهن مخاطب هم جا افتاده است و استعمال دارد شما دارید خلاف جهت آب(استعمال) شنا میکنید و این کلام شما رو از فصاحت و بلاغت میندازه.

پاسخ:با قرینه هیچ اشکالی ندارد همان طور که در ادبیات می خواندیم جهت استمال این است که اول فاعل بیاید و بعد مفعول اما گاهی برعکس استعمال می شود یعنی اول مفعول می آید و بعد فاعل و نحویون در این جا می گویند اگر قرینه باشد استعمال این جمله هیچ ایرادی ندارد و احدی نگفته است خلاف فصاحت می باشد
مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

قرینه شما برای دفع به تسلیمهای به باطل است ولی در ادامه بیاناتی است که نشان میدهد منظور تمام مسلمین است.(دقت کنید در آیه)

پاسخ:خب منظور تمام مسلمین به باطل است دیگر این چه اشکالی دارد؟؟؟؟؟؟
اشکال2:چرا مسیح به ها اضافه شده است در حالی که همه مسیح را می شناسند؟
پاسخ:همانطور که گفتم مسیح یک معنای کلی است و ممکن است به صدها نفر گفته شود مانند حسین شاید همه حسین را بشناسند و بگویند منظور امام سوم است اما چون برای صدها نفر استعمال شده اشکال ندارد بگوییم حسین پسرخاله یا ... در این جا هم بسته به متکلم است یعنی اگر متکلم به نظرش در ذهن مخاطب مسیح متعین است یا قبلا ذکر کرده است که مسیح کیست (عهد ذکری)خب بر سر مسیح ال در می اورد و اگر به نظر متکلم این تعیین در نزدذ مخاطب وجود ندارد یا احتمال این امر را دهد می تواند مسیح را به ها اضافه کرده واز نظر صرف ونحو هیچ اشسکالی ندارد و بسته به مقام های مختلف متکلم یک کلام را مختلف استعمال می کند و این امر از نظر بلاغی و صرفی ونحوی هیچ اشکالی ندارد.
اما جناب عباس زاده در جواب ما گفته اند:
مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

1.اگر مخاطب به طور کلی هیچ مسیحی رو نمیشناخته با اضافه هم شناختی کسب نمیکنه.
2.اما اگر میشناخته مسیحی جز مسیح نبوده پس با اضافه به هاء چیزی به ارزش آن اضافه نمیشه و شناخت مخاطب از آن بیشتر نمیشه.


پاسخ:در مورد احتمال اول
چرا مخاطب شناختی را کسب نمی کند
در بحث اضافه خواندیم اگر در اضافه معنویه اگر نکره به معرفه اضافه شود افاده تعریف می کند واگر به نکره اضافه شود افاده تخصیص می کند و چون مسیح در این جا اضافه به معرفه شده است پس افاده تعریف کرده و برای مخاطب تعیین می شود.
در مورد احتمال دوم
بر فرض که برای مخاطب متعین بوده همیشه فایده اضافه تعریف و تخصیص نیست و گاهی هدف اضافه مدح شخص مقابل است یعنی من می خواهم به سبب عظمت مضاف الیه عظمت مضاف را بر سانم مثلا یکبار می گویم لباس(معهود در ذهن مخاطب)لباس مرغوبی است یکبار می گویم لباس امام رضا لباس مرغوبی است (در حالی که منظورم همان لباسی است که قبلا معهود در ذهن مخاطب بود)
که معلوم است در صورت دوم عظمت این لباس بیشتر نمایان می شود
در بحث حضرت مسیح هم چنین بحثی است
سوال3:چرا در آیه3 اعلی ای که دارای ال است اضافه شده است در حالی که در اضافه معنویه ممتنع است بر سر مضاف ال آید؟
اولا اضافه ما اضافه لفظیه است چون اعلی (افعل تفضیل است)و می تواند در ضمیر بارز عمل کند ولو اینکه این عمل کم استعمال می شود ولی جایز می باشد و بعد از این تفسیر اضافه ما می شود اضافه لفظیه(اضافه وصف به معمولش)که در این مورد الحاق ال به مضاف ایرادی ندارد.
ثانیا می توان گفت ال که بر سر مضاف آمده است زائده است تا مشکلی پیش نیاید و از نوع الف و لام لازمه که سیوطی یکی از موارد آن را الحاق ال زائده به اسمی که قبلا به یک چیز دیگری معرفه شده است می داند(وقد تزاد لازما بان کان ما دخلت علیه معرّفا بغیرها)که در مثال ما اعلی با اضافه تعریف شده است
و سپس ال زائده به آن الحاق شده است.(آقای عباس زاده شما که 3 قسم کردی ال زائده را این قسم را یادت رفته بود بیاوری!!)

ثالثا می توانیم بنابر قول مرحوم رضی که می فرمایند الحاق ال به مضاف در اضافه لفظیه هیچ ایرادی ندارد و ایشان دلیل خوبی بر این ادعای خود عرضه می کنند و لو اینکه قول مشهور چیز دیگریست اما ما در هیچ جا نداریم که اگر کسی خلاف قول جمهور نظری داد استعمال نظرش فصیح نیست و همین ابن مالک بارها شده است که خلاف قول جمهور نحویون نظراتی داده است و این امر هیچ اشکال ندارد و معمول است که هر نحوی ای در موارد مختلف به حسب اجتهاد خودش خلاف قول جمهور نظری دهد و در این صورت است که اجتهاد در نحو معنا پیدا می کند و به نظر من هم چون دلیل ایشان خیلی متقن تر از دلایل نحویون دیگر است فلذا قول ایشان را اختیار می کنم.((اما ادعای جناب عباس زاده که اگر ما قول جناب رضی را تسری دهیم سبب ابهام مخاطب می شود ادعای بی دلیلی است و همانطور که گفتم دلیل جمهور نحویون بر عدم الحاق ال به مضاف در اضافه لفظیه این است که کلمه از دوو جهت تعریف می شود و چون این امر اشکال دارد پس به مضاف در اضافه لفظیه نباید ال الحاق شود در حالی که دلیل اشکال داشتن تعریف از دوجهت برای یک لفظ معلوم نیست فلذا مرحوم رضی به قیاس اینکه خود جمهور تعریف از دوجهت را در ایهم جایز می دانند می گویند در اینجا هم تعریف به دو جهت اشکالی ندارد))
اما جناب عباس زاده اشکالی را به ثالثا مطرح کرده و فرمودند:اگر حرف مرحوم رضی را قبول کنیم شما لفظ الاعلها را ترجمه کن به طوری که هم ال معنا شود هم ها ما در جواب ایشان گفتیم شما الضاربه را معنا کن بعد ما الاعلها را معنا می کنیم ایشان ال را ال موصوله گرفته و سپس معنا کردند ما هم گفتیم برای الحاق ال به مضاف در اضافه لفظیه حصری درال موصول گرفتن نیست بلکه ال عهد هم بگیری اشکالی ندارد و دلیلمان این بود که ابن مالک به طور مطلق و بدون هیچ تقییدی می گوید:و وصل ال بذا المضاف مغتفر و در ادامه سیوطی و ابوطالب در شرح این عبارت سیوطی هیچ اشعاری به حصر اضافه ال موصوله به مضاف در اضافه لفظیه نمی کنند اما جناب عباس زاده در جواب ما فرمودند:

مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

نفرمود وصل ال التعریف که فرمود : و ان يشابه المضاف يفعل وصفا فعن تنكيره لا يعذل
پس زمانی که شبیه به فعل مضارع باشد و معنای حال و آینده بدهد تنها میتواند اضافه لفظی باشد والا معنوی(محضه) است.
و مشخص است که بر سر فعل هم الف و لام تعریف نمیاد. حالا اگر شما مدعی تعریف هستید بهتره خودتون ترجمه کنید!


نگفته وصل ال تعریف اما وقتی به طور مطلق گفته شامل همه ال ها می شود بالاخص اینکه شارح (سیوطی)و شارح سخن شارح(یعنی ابوطالب؟)هیچ اشعاری به این مطلب مهم نمی کنند
نگاه کنید درست است به خاطر شباهت به فعل مضارع اسم فاعل عمل می کند اما اولا این مطلب چه ربطی به بحث ما دارد در اضافه لفظیه که مضاف(وصف) در ها عمل نمی کند و عامل در اضافه من و فی ول است ثانیا بر فرض عمل دلیل نمی شود که به خاطر شباهت اسم فاعل و فعل هر حکمی که از فعل است روی اسم فاعل بار شود که شما به این حرف قیاس می کنی اگر چنین است پس ال موصوله هم بر سر فعل در نمی آید
در مورد ترجمه الاعلها هم می شود:شخص مشخصی که بالاتر از او است
سوال4 :منظور از سلامخره چیست؟
پاسخ:امکان دارد این واژه ثلاثی مزید واژه سلخ باشد بر وزن فعالَلِلَ
اما بر فرض اینکه مهمل است در ادبیات عرب هیچ اشکالی ندارد که لفظ مهمل علم شود و هیچ وجه فصاحتی برای اینکه لفظ مستعمل علم شود وجود ندارد
و جناب عباس زاده که فرمودند:
شما در انتخاب اسم مرتجل دقت کنید یعنی کسی سر پایی و از روی عجله اسمی رو انتخاب کنه نه از روی حکمت و دلیل!! خود این دلیل است بر هدایت برتر بودن قرآن که با حکمت اسم جهنم و ... را انتخاب کرده است.
پاسخ:شما برید یک نگاهی به تعریف اسم مرتجل بیندازید اصلا که چنین که شما می گویید نیست و همه اعلام چه مستعمل چه مهمل لفظ مرتجل است(به منطق مظفر مراجعه شود)
نتیجه:هیچ اشکال نحوی ای به ایات مثل آوری شده نمی باشد

سلام بر و بچ
عیدتون مبارک!!!!!!!امیدوارم سال خوبی داشته باشید
در این تاپیک یک سوال در مورد معجزه پرسیده شد

اما این جانب 5 احتمال مطروحه در مورد معجزه را در این جا مطرح کرده و خلاصه نقد و بررسی آن را در سایت می گوییم و نتیجه می گیرم:

1.احتمال دارد در آینده مانند قرآن بیاید
2.احتمال دارد در گذشته مانند قرآن آمده باشد و به ما توسط مورخین گزارش نشده باشد
3.احتمال دارد در گذشته یا حال یا آینده کسی مانند قرآن را بیاورد و به مصالحی به عموم نشان ندهد
4.احتمال دارد در گذشته یا حال جن ها مانند قرآن آورده باشند ولی چون آنها برای ما محسوس نیستند به طریق اولی آثارشان هم برای ما محسوس نیست
5.احتمال دارد اگر در زمان پیامبر یا همین الان همه انسانها جمع بشوند بتوانند مانند قرآن را بیاورند ولی چون این اتفاق تحقق نپذیرفته و نخواهد پذیرفت چون محال وقوعی است مانند قرآن نیامده باشد(همین احتمال در مورد جمع شدن همه جن ها با همه انسانها مطرح است)

یک سوال :ربط این احتمالات به اعجاز چیست؟
نگاه کنید ما می خواهیم بگوییم قرآن معجزه است خب باید یقین کنیم آوردن مانند قرآن از قدرت بشر خارج می باشد چون معجزه چیزی است که از قدرت انسان خارج باشد خب اگر ما احتمال بدهیم که مانند قران اوردن از قدرت انسان خارج نیست در نتیجه نمی تواند یقین کند که مانند قران نیامده ونمی اید و باز در نتیجه نمی تواند یقین کند قرآن معجزه است و در این صورت کل نبوت پیامبر اکرم زیر سؤال می رود

توضیحی در مورد این احتمالات:
برخی گویند این احتمالات خیلی ضعیف هستند وکسی به آنها اعتنا نمی کند
اما پاسخ:
درست است بعض احتمالات ضعیف است ولی هر عاقلی به خود رجوع کند این احتمال خلاف را می دهد همین که احتمال خلاف را داد نمی تواند به آن امر یقین کند چون یقین یعنی 100 درصد این واقعه اتفاق افتاده و یک درصد هم احتمال خلاف ندارد اما اینکه مردم به این احتمال اهمیت نداده و به ظن خودشان عمل می کنند یک بحث دیگریست (این ظن منطقی را یقین عوامانه می نامند).
اما به هر حال آن ظن ، تبدیل به یقین نمی شود و ما برای اعتقادات می خواهیم به یقین منطقی برسیم پس حتی یک احتمال ضعیف خلاف اعتقاد ما با عث فروریختن کاخ اعتقاد ما می شود.
ولی شاید مردم عوام به این احتمالات بخندند جای تعجبی نیست این خاصیت یقین عوامانه است
ولی باید توجه کرد خیلی از احتمالات مذکوره هم ضعیف نیست و احتمالات قوی ای است مانند احتمالات1 و2 و4 و5

اما بررسی این احتمالات:

1.احتمال دارد در آینده مانند قرآن بیاید
تبیین اشکال:
مقصود از شرط عدم معارضه چیست؟آیا اختصاص به عصر خود دارد یا شامل عصرهای بعدی هم می شود ؟
فرض اول حقیقت معارضه را در برنمی گیرد ،چرا که چه بسا مدعی یک عمل خارق العاده با تسلط و شناخت بر علل طبیعی که دیگران بر آن جاهلند دست به اعجاز می زند،اما مرور زمان چگونگی عمل او را نشان می دهد.
فرض دوم این ادعا،که مثلا مردم و دانشمندان در هیچ عصری ،حتی در طی میلیون ها سال بعد نمی توانند در یک لحظه عصا را به مار عظیم الجثّه تبدیل کنند،حقیقت معارضه احراز می کند،اما مشکل آن اثباتش است،چرا که با فرض عدم انقضای حیات بشری و احتمال استمرار آن در سده های طولانی،نمی توان ثابت کرد که در آینده کسی به تحدّی و معارضه پیامبر پاسخ مثبت ندهد . این شبهه از سده های گذشته مطرح بوده است چنان که فخر رازی در تقریر آن می نویسد:
اَمّا اِنّه یکفی فی کون المعجز معجزاًعدم المعارضه فی الحال اَو المُعتبر عدم المعارضه اَبَداً او المعتبر عدم المعارضه فی مرتبه بین المرتبتین المذکورتین والاقسام الثلاثه باطله.امّا عدم المعارضه فی الحال لا یکفی فی کون الفعل معجزاً و امّا القسم الثّانی فهذا الشرط مجهول،فمِن الواردین بعده الی قیام القیامه لا یمکنه الاتیان بهذه المعارضه؟...(المطالب العالیه،ج8،ص66)
و هم چنین علامه شبلی نعمانی در تقریر این شبهه می نویسد:
شرط عدم معارضه از کجا و چگونه ثابت می شود؟یعنی چگونه می شود ثابت کرد معجزه ای که واقع شده ،لاجواب است و کسی نمی تواند با آن معارضه کند . معلوم نیست مراد از عدم قدرت بر جواب چیست؟...اگر مراد این است که تا قیامت نتواند کسی با آن معارضه کند،این پیش گویی را از کجا می توان نمود که تا قیامت کسی نمی تواند آن را جواب دهد؟(علم کلام جدید،ج2،ص63)
کتاب معجزه در قلمرو عقل و دین (ص195)
یک مثال برای تبیین اشکال: مثلا در رسانه ها اعلام می شود پادشاه کشور عربستان گفته است: هر کس چیزی را که هیچ کس نتواند مثل آن را بیاورد اختراع کند جانشین من در پادشاهی عربستان می شود بعد ا زچند روز از دعوت عربستان کسی چیزی را اختراع کرد بعد منتظر معارضه از طرف دیگران شد یک روز منتظر ماند وکسی معارضه نکرد رفت پیش پادشاه، پادشاه می گوید ؟من گفتم هیچ کس نتواند بیاورد؛صبر کن ممکن است فردا کسی باشد که مثلش را بیاورد،فردا رفتم همین را گفت پس فردا رفتم همین را گفت تاآخر من را جانشین خودش نکرد چون باز احتمال برای فردا بود واحتمال هم احتمال صحیحی بود چون پادشاه عربستان گفت هیچ فردی نتواند بیاورد و این فرد اعم از افراد امروز و فردا است و فردا که تمامی ندارد.همانطور که در داستان دیدید تا 1000 سال دیگر هم جانشین پادشاه عربستان مشخص نمی شود . همین طور است نبوت انبیا که به علت وجود شرط عدم معارضه ما نمی توانیم بفهمیم که تا قیامت مثل آن معجزه آورده می شود یا نه تا به او ایمان بیاوریم .

پاسخ جناب عباس زاده:
عرصه باز است اگر کسی مدعی است که قرآن از طرف خدا نیست میتواند مثل آن را بیاورد که هنوز نیاورده و شما هم اگر همچین ادعا میکنید نتوانستید بیاورید برای همین هم بر طبل از کجا معلوم آینده نیاید میکوبید. ما بر اساس این که در آینده خواهد آمد و یا نخواهد آمد نیازی نیست که به چیزی ایمان بیاوریم بلکه باید بر اساس هست ها ایمان بیاوریم. امروز من کتابی به نام قرآن جلوی شما گذاشتم و میگویم طبق ادعای خود این کتاب از طرف خداست و تحدی کرده است که اگر قبول ندارید از طرف خداست مثلش را بیاورید بسم الله شما بیاورید.هر موقع آوردید ما از ایمانمان دست میکشیم.


پاسخ بنده به ایشان:
پاسخش روشن است چون ایمان همین الانم متوقف بر فهم عدم قدرت انسانها بر آوردن مثل قرآن است و و یقین به عدم قدرت انسانها هم متوقف بر فهمیدن عدم توانایی آیندگان از مثل آوری است(در ابتدا یک توضیحاتی دادم)
بعد هم سخن علامه معرفت هم در این باره به نظرم جالب است فلذا برایتان می گذارم:
تشخیص اعجاز فقط مخصوص به همان دوران پیامبر نیست زیرا ضرورت دارد در طول تاریخ روشن باشد آن چه بردست انبیا انجام گرفته از توان بشریت مطلقا خارج است و با فعل و اراده مافوق الطبیعه انجام گرفته و اگر فرضا امروزه ثابت گردد که آنچه در آن روزگار انجام گرفته از ابزاری استفاده شده که کاملا طبیعی بوده است(یا حداقل احتمال دارد که از ابزار طبیعی استفاده شده است)ولی از دید کارشناسان آن روز پنهان بوده است لازمه اش این است که انبیاءنیرنگ باز ماهری بوده اند و در رسالت الهی دروغ گفته اند .چنین احتمالی هرگز در رابطه با انبیا عظام نشاید و ساحت قدس ایشان از هرگونه دغل بازی مبرّا است.(علوم قرآنی،ص295 ،بخش اعجاز قرآن)

2.احتمال دارد در گذشته مانند قرآن آمده باشد و به ما توسط مورخین گزارش نشده باشد
پاسخ جناب رسا:

رسا;198039 نوشت:

آیه الله خویی نیز می نویسد:
1- اگر چنين مبارزه و پيروزى واقعيت داشت، حتما اعراب، اين جريان را در مجالس خود بازگو مى‏نمودند، در هر كوچه و برزن و در مراسم رسمى شايع و اعلام مى‏ساختند و دشمنان اسلام كه مى‏خواستند از هر فرصتى استفاده كنند، اين معارضه و پيروزى را تبليغ نموده، از وجود آن براى پيشبرد مقاصد خويش بهره‏بردارى مى‏كردند و به صورت يك حربه سنگين و كوبنده‏اى، محفوظ داشته، بر عليه دشمن خويش به كار مى‏بردند و گذشتگان، آن را در كتاب‏هاى تاريخ نقل و براى هميشه ضبط مى‏نمودند، در صورتى كه از اين معارضه در هيچ كتاب تاريخ و ادب نامى به ميان نيامده، اثرى از آن ديده نشده است.
2- از طرف ديگر تحدى قرآن مجيد و مبارزه خواستن آن منحصر به يك عده و يا تنها اعراب نبود، بلكه قرآن تمام جوامع بشرى را در تمام اعصار و قرون به مبارزه فراخوانده، تمام انس و جن را به معارضه دعوت مى‏كند.
در اين مقام چنين مى‏گويد:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً.
و در طول تاريخ، دستگاه مسيحيت و دشمنان اسلام هزينه‏هاى سنگينى را متحمل شده، پول‏هاى گزافى را صرف كرده‏اند تا از عظمت اسلام و مسلمانان بكاهند و مقام ارج‏دار پيامبر اسلام و قرآن مجيد را كوچك جلوه دهند و اين مبارزه ادامه و استمرار داشته، به صورت يك برنامه منظم در دايره وسيع و گسترده‏اى انجام مى‏پذيرد. بنابراين، اگر معارضه با بلاغت قرآن براى آنان- گرچه با آوردن يك سوره- امكان داشت، از اين راه استفاده مى‏كردند و با تنظيم سخنى مشابه يكى از سوره‏هاى كوچك قرآن با بهترين و سهل‏ترين وجهى به هدف خويش نائل مى‏آمدند و خود را از صرف هزينه‏اى سنگين و زحمات فراوان در مبارزه با اسلام راحت مى‏نمودند.يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»

پاسخ:نگاه کنید درست است سخنان شما احتمال را ضعیف کرده و احتمال وقوع چنین امری را کمتر می کند اما این احتمال را به صفر نمی رساند چون گفتم در تاریخ می شود به وجود چیزی احتجاج کرد اما نمی توان به عدم یک چیزی احتجاج کرد چون مورخین چنین عهدی را نبستند که همه چیز را نقل کنند مخصوصا بر اینکه در طول تاریخ هزاران اثر تاریخی از بین رفته مثلا توسط حمله مغولها به ایرانیان و...
و حتی احتمال این هست که توسط مورخین مسلمان از بین رفته باشد همانطور که شیخ صدوق در کتاب التوحیدشان می گویند من تعداد زیادی حدیث در مورد خدا و توحید را ذکر نکردم به علت عدم تشویش ذهن عوام و گمراهی آنها (نقل به مذمون)
3.احتمال دارد در گذشته یا حال یا آینده کسی مانند قرآن را بیاورد و به مصالحی به عموم نشان ندهد
پاسخ جناب رسا:
رسا;198039 نوشت:

اطرافیان پیامبر در مکه یا مسلمانند یا مشرک.مسلمان که به حقانیت پیامبر و معجزه بودن قرآن ایمان دارد و اقدام به هماوردی نمی کند.اما مشرکان،برادر من در مکه ای که به جز چند نفر انگشت شمار،همگی کافر و مشرکند چرا نخواهند به دیگران این هماوردی را نشان ندهند؟بخاطر کسب مال یا مقام از ناحیه پیامبر(ص)؟پیامبر اکرم(ص)که مال و مقامی نداشت.بخاطر ترس از مسلمین؟مسلمین که چند نفر بیشتر نبودند و قدرتی نداشتند اگر قدرتی داشتند که اینهمه شکنجه نمی شدند و به شعب ابی طالب تبعید نمی شدند. اگر مشرکی چنین کاری انجام داده بود انگیزه بسیار بالایی برای ارائه این هماوردی داشت.چرا که دیگر مشرکان از هر لحاظ(مال،مقام،شهرت و...)به او سود می رساندند و با اظهار آن دیگر نیازی نبود که به شکنجه مسلمین،تبعید،اقدام به قتل و...دست بزنند

اولا مسلمانان هم ممکن است برای یقین بیشتر و پاسخ به این سوال در ذهنشان که آیا حقیقتا مثل قرآن می آید یا نه اقدام به مثل اوری کرده باشند اما به علت عدم طرد از جامعه مسلمین و از بین نرفتن منافعشان(این احتمال برای زمان قدرت پیامبر مطرح است)و مصالح دیگری که ما از آن خبر ندارم مثل آوری را به بقیه نشان نداده باشند
اما مشرکان در زمان قدرت اسلام از مسلمانان می ترسیدند و در صورت عرضه مثل اوری مسلمانان به انها حمله کرده و تمام مال و اموال مشرکان را به غارت ببرند(مانند جنگ بدر) فلذا مثل اوری را ارائه نکردند
بعد دقت کنید همانطور که در متن احتمال بیان شد احتمال در 1400 سال پیش و همین الان هم در تمام ادوار مطرح است و این امر احتمال ما را خیلی قوی می کند مثلا گفتم در دوران صفویه از ترس کشته شدن توسط مسلمانان یا طرد از جامعه و خانواده این مثل آوری را ارائه ندادند
اما جناب رسا در جواب به این سوال نکته ی عجیبی را گفتند وآن اینکه:
رسا;198039 نوشت:

دشمنان اسلام از صدر اسلام تا کنون از هر گونه دشمنی و عناد نسبت به مسلمین خودداری نکرده اند اگر در زمان صفویه کسی قادر بوده که هماوردی کند خب می توانست به خارج از محدوده حکومت صفویان و به دامان مسیحیت یا یهودیت پناه ببرد و آنجا ارائه دهد و از مال و مقام بالایی نیز برخوردار شود.(لابد در اینجا هم میخواهید از اون احتمالات منحصر به فرد خود را ذکر کنید که مثلا شاید لنگ بوده و نمی توانسته راه برود یا شاید کمرش درد می کرده یا شاید اسب نداشته و...)

نه خیر من احتمال قوی تری می دهم و آن اینکه اگر می رفتند و به دولت انگلیس و... پناه می بردند از جامعه و خانواده طرد می شدند و آنها عدم طرد از جامعه را بر پناه بردن به انگلیس ترجیح می دادند
وگفتم شاید هم بنابر مصالحی که ما نمی دانم ارائه نکردند
در ضمن فقط بحث من سر دوران صفویه در ایران نیست بحث من در مورد 1400 سال در تمام مکانهای عالم است که بی شک این احتمال من با توجه به این امر قوت زیادی گرفته و جایی برای رد آن باقی نمی ماند.
4.احتمال دارد در گذشته یا حال جن ها مانند قرآن آورده باشند ولی چون آنها برای ما محسوس نیستند به طریق اولی آثارشان هم برای ما محسوس نیست
آقای رسا در جواب بنده فرمودند:
رسا;198039 نوشت:

جنها را در برخی موارد می شود دید(نقل به مضمون)

همانگونه که از اسم جن روشن است، موجودی پوشیده است که احوالش برای ما روشن نیست
و دیدن جن خیلی کم اتفاق می افتد که قابل احتجاج نیست و بهترین دلیل بر آن این است که ما و اطرافیامان وهر که را می شناسیم نگفته جن را دیده و همین طور در مورد بقیه افراد
و میتوان گفت بر فرض اینکه بعض احوالاتش برای ما ممکن است روشن شود ولی باز احتمال دارد از همان بعض احوال روشن نشده (که 90 درصد هم همین طور است)مثل آوری قرآن باشد
5.احتمال دارد اگر در زمان پیامبر یا همین الان همه انسانها جمع بشوند بتوانند مانند قرآن را بیاورند ولی چون این اتفاق تحقق نپذیرفته و نخواهد پذیرفت چون محال وقوعی است مانند قرآن نیامده باشد(همین احتمال در مورد جمع شدن همه جن ها با همه انسانها مطرح است)

که فکر نکنم ردی برآن باشد
*جواب کلی جناب عباس زاده به همه این احتمالات:
مهدی عباس زاده;198701 نوشت:

شما فرمودید که اثبات اعجاز قرآن متوقف بر این است که اثبات شود در آینده هم نمیاد و این برای همه اعجاز ها صدق میکند چون اگر آیندگان مثل آن را بیاورند نشان است از آن که مسئله تنها جهل مردم بوده و ... نه اعجاز واقعی از سمت خدا. همونطور که در مورد قرآن این ادعا رو میکنید و اعجازش رو زیر سوال میبرید.
پس باید خدا هیچ پیامبرو هیچ معجزه ای نداشته باشه که میشه اشکال به اصل نبوت(
در حالی که پیش فرض ماست که خدا باید پیامبر بفرستد)

پاسخ ما به ایشان:
اولا اینکه اصلا منافی با حکمت و لطف خدانیست که پیامبر نفرستد( در تاپیک دیگری بررسی می شود)
ثانیا اینکه می گویی تنها راه شناخت پیامبر معجزه است فقط یک ادعا است و راه های دیگری هم وجود دراد و ما فقط می گوییم به قطع معجزه نمی تواند راه تشخیص باشد
ثالثا اصلا تنها راه شناخت معجزه است باید یک چیزی معجزه باشد تا راه شناخت شود یعنی به اصطلاح باید موضوع در خارج واقع شود تا محمول بر آن بار گردد و چون موضوعی در خارج برای ما وجود ندارد پس به طریق اولی محمولی نیست
پس شما باید به دنبال راه دیگری برای شناخت انبیا باشید.(اگر نیازی به آنها باشد)
رابعا من مثال قشنگی زدم گفتم وقتی رئیس جمهور می گوید هر کس با این مهر در خانه اش آمد هر چه گفت گوش کنید و همو بگوید حتما تا آخر امسال به در تک تک خانه ها می اید بعد یک سال گذشت در خانه ما نیامد آیا می توانیم بگوییم پس آیا اگر کسی تخم مرغ آورد و ادعا کرد که من فرستاده رئیس جمهورم شما به همه سخنان او عمل می کنید؟
معلوم است کسی که دارای عقل سلیم است چنین کاری نمی کند
خامسابر فرض اینکه حرف شما درست است و خدا باید پیامبر ی بفرستد اما لزومی ندارد که برای ما نمایان باشد لذا در دوران فترت رسل پیامبری آشکارا نبود یا در دوران غیبت رسل قبلی می توان گفت چون ما راهی نداریم وخدا هم باید پیامبر بفرستد پس لزوما پیامبرهای خدا غایب از نظرایند
سادسا بر فرض اینکه خدا باید پیامبر را می فرستاد و نشانه ای برای شناخت او قرار می داد و این کار برای او لزوم داشت اما چنین کاری را نکرد پس ما می توانیم از همان حربه استفاده کرده وعدم وجود خدا را اثبات نماییم مانند افرادی که به خاطر وجود شر در عالم عدم وجود خدا را اثبات می کنند به این شکل:
تقریر برهان به وسیله هیوم:
1.خدا وجود دارد. (فرض اولیه)
2.خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)
3.خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)
4.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)
5.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)
6.خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴)
7.خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
1.نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
2.خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱)
3.خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵)
خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.و چون شر وجود دارد پس خدا وجود ندارد.
****شما به جای شر بگذار عدم ارسال رسل برهان من هم بر عدم وجود خدا ترتیب می یابد.

نتیجه:تمام احتمالات مذکور به بحث اعجاز قرآن وارد است و هیچ کدام از جوابها نتوانست این احتمالات ما را صفر کند پس در نتیجه:
این احتمال(احتمال 50 ،50) که مثل قران آمده شده باشد یا بیاید سبب می شود که انسان شک کند که آوردن مثل قران از قدرت بشر خارج است یانه و در نتیجه شک کند که قرآن معجزه است یا نه
پس در نتیجه نمی توان به اعجاز قرآن یقین کرده و در نتیجه به نبوت پیامبر اسلام اعتقاد پیدا کند

همه موفق باشید
باتشکر از جناب رسا و عباس زاده از بحث با شما لذت بردم.

با عرض سلام

میدانید که در زمان پیامبر، سخنان او نفوذ بسیاری در بین اعراب پیدا کرده بود و گروه گروه از آنها به دین اسلام میگرویدند. یکی از عوامل آن هم شیوایی و بلاغت آیات قرآن بود. این مسئله تا حدی بود که [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]كفّار میگفتند به قرآن گوش ندهيد و هنگام تلاوت پيامبر جنجال كنيد تا شايد چاره ای بیاندیشند. «لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه لعلكم تغلبون»(375) به اين قرآن گوش فراندهيد و سخنان لغو و باطل درآن وارد سازيد، تا بر آن غلبه كنيد.

در این میان قرآن دست به تحدی میزند. این به نظر یک سیاست تبلیغاتی در مقابل اقدامات کفار بوده است، [/][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که اولاً مردم خصوصاً اهل فن بلاغت را ترغیب به شنیدن آیات قرآن کند و ثانیاً به آنها بفهماند که این آیات از جنس دیگری است.[/][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] اما اینکه این تحدی به تنهایی اثباتی بر اعجاز قرآن به حساب آید بنده هم چندان مطمئن نیستم.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

جناب ولایت با عرض پوزش بنده دیگه وقت ندارم با شما بحث کنم و سخن انتهایی بنده به شما این است:

شما باید اول بحث نبوت رو کاملا بحث کنید بعد بیایید اینجا بحث کنید و در بحث نبوت اثبات میشود که حتما برای اثبات پیامبری نیاز به معجزه است چون هیچ راه دیگری وجود ندارد برای اطمینان به قول او و هزاران ایراد از این بیشتر را میشود به راه پیشنهادی شما کرد یکیش همین که پیامبر قبلی معرفی کرده باشه که کاملا رده چون پیامبر قبلی رو کی معرفی کنه؟ قبلیش رو؟ بالاخره اولین پیامبررو کی معرفی کنه؟ و ...

در هر صورت بنده دیگه وقت ندارم و واقعیتش این جوابهای شما رو کامل نخوندم کارهای مهمتری دارم که باید انجام بدم. بنده هم از بحث با شما استفاده بردم.

التماس دعا

kamran;194319 نوشت:
سلام به شما

بنده نمی خواهم این چیزی که می گویم به عنوان کلام آخرم باشه ولی باز هم مانند قبل می گویم که اگر به دنبال اثبات این هستید که قرآن نقص دارد و خدا و ... الکیه و ... ، بهتره که تلاشی نکنید . چون نه به موفقیتی در این رابطه می رسید نه جوابی تا زمانی که زنده هستید به شما می رسد !

تا زمان مرگ ، کار خوب بکنید و از بدی ها بپرهیزید تا بعد از مرگ حداقل انسان بد نباشید تا در ان موقع به شما جواب همه ی سوال هاتون رو بدن .

در ضمن قرآن رو مگر حضرت محمد با فکر خودش نوشته که یک انسان دیگری بخواد مثل اون بنویسه ؟ ! از خودت این سوال رو بکن و بگرد دنبال جوابش .

و شما که به دنبال اثبات حرفتان هستید ، به دنبال کسانی بروید که توانایی مغزی بسیار بالایی دارند و با ان ها بشینید و دست به کار بشوید و یک کتاب مثل قرآن از خودتان بنویسید . تواناییش رو داری ؟

با سلام
برادر عزیز ما فکر کن من یک نامسلمان. خواهشاً در جواب و استدلال قویتر عمل کنید. اصلاً آیه یا سوره ای از چه لحاظ مانند قرآن؟ از لحاظ نثر؟ از لحاظ داستانها؟ که بنده به جرات می گویم نه یکی که هزاران کتاب زیباتر از نثر و نظم قرآن در بین اعراب وجود دارد! بجز اینکه ما نخواهیم آنها را زیباتر ببینیم.
در مورد تحدی قرآن هم سخن بسیار گفته شده و روایاتی و مستنداتی وجود دارد که افراد بیشماری در همان زمان به این تحدی پاسخ دادند و آیات بیشماری مانند قرآن آوردند که از مهمترین این اشخاص می توان به اسما بنت مروان که به گفته تاریخ طبری توسط مسلمین ترور شد اشاره کرد. فقط کافی است به چند منبع دینی یا غیر دینی مراجعه کنید (از جمله تاریخ طبری و از همه مهمتر کتاب تولدی دیگر از دکتر شفا) حالا اینکه آیا مانند قرآن بودند و یا زیباتر یا زشتر بماند.
مهمترین دلیل بر این مدعا را بنده خودم از خود قرآن برای شما ذکر می کنم:

الانفال آیه 31
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ.
چون آيات ما بر آنها خوانده شد ، گفتند : شنيديم و اگر بخواهيم همانند، آن می گوييم ، اين چيزی جز افسانه های پيشينيان نيست.

مشاهده می کنید که بنا بر متن صریح خود قرآن کفار هیچ وقت اعلام شکست و عدم توانایی در آوردن سوره ای مانند قرآن نکردند بلکه برعکس!

موضوع قفل شده است