شفایافتگان(متن کتاب درمانگری با قرآن)
تبهای اولیه
یکی از عواملی که سبب باورهای عقلی و قلبی میشود توجه به بحث شفا یافتگان است.
شفا در ادیان مختلف مورد بحث است و برخی از ادیان و معنویت های نوظهور از این امربرای تبلیغ خود کمک میگیرند
درسایت نجات رضا صفا فردی که ادعا دارد مسلمان بود و بعد مسیحی شده کارش تا جایی رسیده که خود ادعا دارد به توجه حضرت مسیح قدرت شفا دادن یافته است. برنامه های تبلیغی او در سایت نجات برای ایران ها مسلم است که پر از دروغ و کذب است یعنی او برای فریب و به دام انداختن از تحریف واقعیت کمک میگیرد. مثلا داستان حضرت علی - ع- و ابن ملجم را نوعی خشونت تفسیر می کند در حالی که حضرت در بستر مرگ سفارش او را کردند و گفتند به او شیر دهید و در مقام قصاص او را تکه تکه نکنید از روی خشم و حکم خدا را اجرا کنید و می گوید در ایران مردم به زور خشونت مسمان اند می ترسند چون آنها را می کشند.
خلاصه در این تاپیک نمونه هایی از شفایافتگان به عنایت ائمه را مورد بحث قرار می دهیم
راه يافتگان
شفای یک دختر مسیحی
روزي که يک مادر مسيحي با کرامت رقيه(س) مسلمان شد
حجتالاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري، از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام، چنين نقل ميکند: روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه ميآورد؛ زيرا دكترهاي لبنان او را جواب كرده بودند. زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه(ع) منزل ميگيرد تا در آنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا ميرسد و او ميبيند مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه(ع) آنجاست ميروند.
از مردم شام ميپرسد اينجا چه خبر است؟
ميگويند اينجا حرم دختر امام حسين(ع) است. او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته، در اتاق را ميبندد و به حرم حضرت رقيه(ع) ميرود و گريه ميكند، به حدي كه بيهوش ميافتد. درآن حال كسي به او ميگويد بلند شو به منزل برو. حركت ميكند، به منزل ميرود و ميبيند دخترش دارد بازي ميكند!
وقتي مادر جوياي وضع دخترش ميشود و احوال او را ميپرسد، دختر در جواب مادر ميگويد: وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد شد و به من گفت: بلند شو تا با هم بازي كنيم. آن دختر به من گفت: بگو بسما... الرحمن الرحيم تا بتواني بلند شوي. سپس دستم را گرفت و من بلند شدم، ديدم تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت ميكرد كه شما در را زديد، گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسيحي با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين(ع) مسلمان شد
http://www.partosokhan.ir/page.asp?Number=606&Category=405
قصه های واقعی و مستند از شفایافتگان حرم امام رضا (ع)بر اساس پرونده های موجود در آستانقدس رضوی
شفا یافتگان از متوسلین به امام رضا
نویسنده : محمد غفوري
ناشر : نشر شفا
تعداد صفحات : 286
السلام ای خسرو اقلیم طوس
السلام ای حضرت شمس الشموس
السلام ای صاحب مجد و شرف
یا شریف النفس یا خیر النفوس
ایستادن چون به تسلیم و رضا
بر سریر ارتضاء کردی جلوس
ای رواقت مظهر عرش برین
بر فلک افکنده انوارت عکوس
سوی ما بین کز ره دور آمدیم
از برای افتخار پای بوس
یافتگان از متوسلین به امام رضا به ترتیب حروف الفبا
- • آزاد شدهی حضرت جواد
- • آسمان هم در نگاهش خندید
- • آوای آسمانی عشق
- • از رؤیا تا واقعیت
- • اشک زلال معجزه
- • اشکهای پزشک معالج
- • اطاعت میکنم یا امام رضا
- • اقیانوس بیکران
- • التجاء
- • امام هشتم
- • امید
- • با من حرف بزن
- • باغ رضوان
- • بر بال ملائک
- • بهترین خاطرهی من
- • بهشت عارفان
- • بوی رضا
- • پاهایی که راه نمیروند
- • پاییز از راه میرسد
- • پسری نابینا از بخارا
- • تا پرتگاه نیستی
- • تشنه و دریا
- • چشمان شرجی
- • حصن خدا
- • حضور به یادماندنی
- • خواندن یک بیت شعر
- • دارالولای رضا
- • دخترم بیا زیارت
- • دختری از سرزمین آرزوها
- • در مدح حضرت رضا
- • دستگیر اولیاء
- • دستهای تمنا
- • دوای دل غمگین
- • رؤیای صادقانه
- • رساندن عاشق به معشوق
- • رفع درد پا
- • رفع مرض صعب العلاج
- • زیارت
- • زیارت از فراز کوههای هزار مسجد
- • ساحل آرامش
- • شفا یافتگان از متوسلین به امام رضا
- • شفاء یافتن توپچی ژاندامری
- • شفاء یافتن میربابای تبریزی
- • شفاء یافته
- • شفای خدیجه خانم
- • شفای رباب خانم
- • شفای سید لال
- • شفای سید میرزا آقا
- • شفای کوکب خانم
- • شفای یک رزمنده
- • شفای یک مشلول
- • شفای یک نابینا
- • شوق پرواز
- • شکفتن گل دعا
- • شکوفه زار
- • صدای پول
- • صدایی مرا میخواند
- • صلهی امام رضا
- • ضریح مقدس
- • طواف کعبه دل
- • عالم دودمان پیغمبر
- • عشق رضا
- • غم مخور...
- • فرار به ایران
- • قامت بلند عشق
- • قبله نما
- • قبلهی اهل صفا
- • قدحی از میان نور
- • گریه یک مرد
- • گزارشی از پشت پنجرهی فولاد حرم مطهر ...
- • متأسفم، سرطان خون درمان ندارد
- • مرض خطرناک و مهلک است
- • مشهد عاشقان
- • مظهر عشق برین
- • معجزهی امام و شفای رقیه
- • نام من رضاست
- • هذا امان من النار
- • هر چه میخواهی از این...
- • همچون تکهای گوشت
- • همه عمر دلتنگ از نابینایی
- • واقعهای عجیب
- • کار، کار عیسی بن مریم است
- • کرامت رضوی
- • کلید نگاه
- • کوری که بینا شد
- • کوی رضا
- • کوی رضا
- • یوسف اشک
- • یک قرص نان گرم
پيام حضرت آيت الله جوادي آملي به همايش قرآنپژوهي «شفاي پايدار»
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتم الأنبياء
و خاتم الأوصياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّيٰ و مِن أعدائهم نتبرّيءُ إلي الله.
مقدم حضار بزرگوار و مهمانان گرانقدر اين كنگره عظيم را ارج مينهيم و از بنيانگزاران اين كنگره
وزين حقشناسي ميكنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه كساني كه با ارائه مقال
يا مقالت به اين كنگره خدمت ديني و علمي كردند به احسن وجه بپذيرد و توفيق برگزاركنندگان
اين كنگره وزين را روزافزون كند!
آنچه در محور قرآنپژوهي و سلامت مطرح است عبارت از آن است كه قرآن عناصر چهارگانه را
كاملاً در نظر دارد و سلامت آنها را تأمين ميكند يكي بدن انسان است و ديگري جان انسان,
سوم بدنه جامعه اسلامي و چهارم حكومت اسلامي و جان آن جامعه است. قرآن خاصيّتش
اين است كه انسانيّتِ انسان را به او تفهيم ميكند تا خود را از مرز حيوان جدا بداند وقتي خود
را از مرز حيوان جدا دانست فكر ميكند كه هم بايد بدن خود را سالم نگه بدارد و هم روح خود
را كه يك موجود ملكوتي است گاهي اين قفس طبيعت را ترك ميكند و از بدن فاصله ميگيرد.
همچنين آثار پژوهش قرآن اين است كه بدنه جامعه را سالم نگه ميدارد و جان جامعه را كه
حكومت است و نظام است سالم نگه ميدارد.
طب كف دانشهاي بشري است بشر دانشهاي فراواني دارد كه كفي دارد و ميانهاي و سقفي
و بامي, حوزه نفوذ طب فقط همين بدن است و بس! همين كه در تالار تشريح قطعه قطعه ميشوند
بعد هم در سردخانه ميماند بعد هم به گور ميافتد و ديگر هيچ! اما آن مرغ باغ ملكوتي كه
انسان قفس طبيعت را ميشكند و پرواز ميكند آن در قلمرو طب نيست چون طب كاري با روح
ندارد لذا وقتي از طبيب بپرسيد اين شخص منافق قلبش مريض است يا نه؟ ميگويد من
آزمايش كردم فشار سنجيدم درجات نبض را ارزيابي كردم اين قلبش سالم است ولي محصول
قرآنپژوهي اين است كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اين در اختيار طب نيست اين طبّ روحاني است
آن كسي كه بدانديش است و نيّت پاك ندارد در فرهنگ قرآن قلبش مريض است ولي طب
از تشخيص چنين بيماري ناتوان است يعني حوزه ديد او نيست. اگر از طب سؤال بكنيد آن
كسي كه به نامحرم نگاه نامحرمانه ميكند سالم است يا نه؟ او با فشارسنج و دماسنج
و اينها بررسي ميكند ميبيند كه اين شخص مرضي ندارد ولي محصول قرآنپژوهي برابر آيات
سورهٴ مباركهٴ احزاب اين است كه به زنها دستور ميدهد صدايشان را رقيق نكنند
﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ آن قدر مردي كه قلبش
مريض است نگاه نامحرمانه دارد و طمع نامحرمانه, طمع به نامحرم مرض است اين مرض
از حوزه تشخيص طب بيرون است.
اينكه شما ميبينيد بسياري از موارد همايشهاي مشتركي براي تشخيص بيماريهاي انسان
و دامها برگزار ميكنند همين است كه بسياري از پزشكان ما دامپزشكاند و نه طبيب چون
فقط بدن را درمان ميكنند اين بيماريهاي بدن در دام هم هست اينكه ميبينيد اين گونه
از همايشها بررسي ميشود و پاسخ مثبت ميدهد براي اينكه آن طبيب در حقيقت دامپزشك
است نه پزشك, چرا؟ چون اگر پزشك بود ميتوانست تشخيص بدهد كه منافق قلبش مريض
است كافر قلبش مريض است ميتوانست تشخيص بدهد كه كسي كه نگاه نامحرمانه به
اجنبيه دارد اين قلبش مريض است. قرآنپژوهي براي آن است كه پزشكي را از دامپزشكي
جدا كند و طبيب را از دامپزشك ممتاز كند دست او را بگيرد بالا بياورد بگويد آنچه را كه شما
در دوران تحصيلتان آموختيد اين كف دانش شماست شما اولاً خود را بايد بشناسيد كه
انسان با مردن نميپوسد از پوست به در ميآيد بايد بدانيد آن طرف آب چه خبر است بعد
از مرگ چه خبر است اين در قلمرو طب نيست. خاصيّت قرآنپژوهي آن است كه اولاً طبيب
را از دامپزشك جدا ميكند او را به مرز طبّ روحاني ميرساند وقتي به مرز طبّ روحاني
رسيد بينش او عوض ميشود, دانش او عوض ميشود, درمان او هم عوض ميشود.
مطلب بعدي آن است كه بسياري از مردم يا نميدانند كه حقيقت انسان را روح او تأمين ميكند
يا اگر هم بدانند كه انسان مركّب از روح و بدن است روح را ابزار بدن قرار ميدهند يعني تمام
دانشها و هوشياريها و درسها و بحثهايي كه انجام دادند آن را در خدمت بدن قرار ميدهند كه
چه كنيم كه راحت زندگي كنيم يعني آن حكيم را به رُفتوروي منزل دعوت ميكنند اگر كسي
استادي دارد حكيم است فقيه است دانشمند است او را وادار كند كه رفتگري منزل را به عهده
بگيرد او را وادار كند مجبور كند, او اين كار را ميكند اما خب حيف است! روح ما يك قدرت
ملكوتي دارد ما تمام دانشها و سرمايههاي روحاني روح را در خدمت بدن قرار بدهيم كه چه
كار كنيم كه خوب غذا بخوريم, خوب بياراييم, خوب خرّم زندگي كنيم, خوب بخوابيم و ديگر هيچ!
اين استخدام يك استاد است در حدّ يك رفتگر و اين روا نيست و اگر بدن را و روح را در جاي
خود قرار داديم اين بدن را در تدبير روح قرار ميدهيم كه چگونه اين بدن را بيارايد و بپروراند آنگاه
محصول قرآنپژوهي دو كار خواهد بود: يكي اينكه آن را مدير قرار ميدهد و اين بدن را تحت
تدبير او, دوم اينكه سلامت بدن را در اين ميداند كه در خدمت او باشد و به او آسيب نرساند.
الآن بسياري از شماها كه با درمان بيماران رابطه داريد مستحضريد كه اكثر بيماريهاي
ما گوارشي است يعني در اثر بدخوري و پرخوري البته تصادفات هست, ايست قلبي هست,
بيماريهاي ديگر هست ولي اكثر بيماريها مربوط به گوارش است يعني يا پرخوري و يا بدخوري.
محصول قرآنپژوهي اين است كه جامعه بداند تا گرسنه نشود كنار سفره ننشيند وقتي
هم كه مقداري مانده سير بشود دست از غذا بردارد چنين انساني اكثر مواقع سالم است.
آنگاه روح فرصت پيدا ميكند كه بيانديشد اما اگر پرخوري شد و بدخوري شد روح از دو منظر
آسيب ميبيند: يكي اينكه فراغت فكر ندارد بالأخره ابزار خود را بايد حفظ كند تمام فرصت روح
صرف نگهداري و هضم اين غذايي كه خورده است. دوم اينكه يك انسان پرخور و بدخور هرگز
خردمدار نميشود, خوشاستعداد نميشود در اسلام آمده است كه غذاي روي سيري
استعداد و هوش را كم ميكند تمام تلاش و كوشش اين روح مظلوم آن است كه اين غذا
را هضم بكند و تحويل دستشويي بدهد يك بيان نوراني اميرمؤمنان عليبنابيطالب(سلام الله عليه)
دارد كه بعضي از مسئولان حكومت حاكم سوم را بررسي ميكند آن طوري كه در نهجالبلاغه
آمده فرمود اين گونه از مسئولان محصول كارشان بين نَسيل و معتلف بود معتلف يعني چراگاه
كه علف ميخورند نَسيل ـ جسارت است ـ آنجا كه مدفوع ميريزند يك شتر كارش همين است
ديگر يعني از چراگاه بچرد و مدفوعش را دفع كند. محصول زندگي برخيها بين آشپزخانه و
دستشويي است همين و طب هم در همين محدوده كار ميكند ولي اگر از اين كف بالا بيايد
خود طبيب ميشود انسان سالم تا تشخيص نداد دست به قلم نميكند آن هنر را دارد كه
بگويد «لا أدري» بزرگان گفتند اساسيترين محور علم سه چيز است: وحي الهي است
و گفتار ائمه(عليهم السلام) كه از وحي گرفتند و «لا أدري» آن عُرضه را بايد داشته باشد
كه بگويد من نميدانم اين هنر در اختيار هر كس نيست مگر همه بيماريها را ما تشخيص
ميدهيم مگر همه مشكلات را ما ميفهميم خيلي از جاهاست كه نميفهميم اگر سالم
باشيم ميگوييم به ديگري مراجعه كنيد اينكه هيچ بيماري را ما رد نميكنيم معلوم ميشود
مشكل داريم يعني همه بيماريها را ما تشخيص ميدهيم؟! همه داروها را ما تشخيص
ميدهيم؟! اينچنين نيست.
ادامه دارد..........
خب وقتي كه ما در اثر قرآنپژوهي فهميديم انسان مركب از نفس و بدن است (يك)
و بدن ابزار كار روح است نه به عكس (دو) سعادت و سلامت بدن در اين است كه در تحت تدبير
و حوزه مديريت روح قرار بگيرد (سه) اين كارها را كه در فرد انجام داديم در خانواده انجام داديم
منتقل ميكنيم به جامعه آن وقت بدنهٴ جامعه افرادي ميشوند نسبت به يكديگر مهربان و عطوف
و نظام حاكم بر جامعه نظام اسلامي خواهد بود اين ميشود تمدّن ديني اين ميشود محصول
قرآنپژوهي و تأمين سلامت فرد و جامعه در يك نظام اسلامي, ميشود سالم. ديگر ما در چنين
جامعهاي مشكل سوء استفاده مالي و مانند آن نخواهيم داشت و اساس كار بر اين است كه
ما بدانيم كسي كه ما را آفريد ما را ميبيند و ما سلامتمان در سلامت روح ماست و هرگز جان
بيمار, فكر سالم نخواهد داشت سلامت فكر و سلامت علم در سايه سلامت جان ماست و
قرآن كريم اين جان انساني را به عنوان وديعه الهي به ما داد و مِلك ما نكرد به حسب ظاهر
اين بدن را به ما داد آن مراحل نازله روح را هم به حسب ظاهر به ما داد يعني در بخش انديشه,
وهم و خيال را به ما داد در بخش انگيزه, شهوت و غضب را به ما داد اما آن قلّه تصميمگيري كه
عقل است آن را ملك ما نكرد آن يك چراغي است در درون ما روشن كرد كه ما نه بيراهه برويم نه
راه كسي را ببنديم هم در بخش انديشه اين گروه فكري و علمي به آن عقل اقتدا كنند هم در
بخش انگيزه اين گروه عملي به عقل اقتدا كنند. اينكه در قرآن كريم آمد عدّهاي به خودشان ظلم
ميكنند ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ اين مضمون آمده است ظلم آن است كه اين
موجود به نام الف از مرز خود تعدّي كند (يك) آن موجود خاص به نام با وارد مرز او بشود (دو) تا
بشود ظلم (اين سه). ما به خودمان ظلم ميكنيم يعني چه؟ دو مفهوم عالم و معلوم ممكن است
يك جا جمع بشود يعني انسان به خودش عالم است اما ظالم و مظلوم دو مفهوم نيست
و حتماً دو مصداق ميخواهد ما به خودمان ظلم كرديم يعني چه؟ معلوم ميشود يك خود داريم
كه لايه بالايي است و براي ما نيست و امانت است يك خود داريم لايه پاييني كه به حسب ظاهر
به ما دادند اينكه ميبينيد در بعضي از آيات قرآن خدا ميفرمايد اينها فقط به فكر خودشاناند در
بخش ديگر آيات ميفرمايد اينها خودشان را فراموش كردند همين است اين ما دو خود داريم دو
«من» داريم يك «من» ملكوتي داريم كه آن را فراموش كرديم كه آن هويّت اصلي ماست يك «من»
مادّي داريم كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ است در جريان جبهه و جنگ فرمود هر
وقت سخن از جهاد ميشود ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اينها فقط به فكر خودشاناند در سورهٴ مباركهٴ
حشر فرمود: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا اينها را از ياد خودشان برده اين كدام خود است
كه از يادمان رفته؟ اين كدام خود است كه ما همهاش به فكر اوييم؟ معلوم ميشود كه ما يك
مرحله نازله داريم كه اين تدبير خوردن و آشاميدن و خوابيدن را به عهده دارد يك خود لايه بالايي
داريم كه اين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ كه با ياء متكلّم وحده مرتبط است روح الله است آن چراغ الهي
است كه به ما دادند به نام فطرت آن براي مديريت داخلي ماست و مديريت خارجي ماست
ما اگر اين چراغ فتيلهاش را پايين بكشيم ميشود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اگر فتيلهاش را بالا
بياوريم روشن بكنيم ميشود ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾ و انبيا(عليهم السلام) آمدند كه
«يُثيروا لهم دفائن العقول» اين چراغ الهي را روشن نگه بدارند فتيله را بالا بكشند.
بنابراين طب وقتي در خدمت قرآنپژوهي قرار گرفت هم تشخيص ميدهد كه بايد مرز خود
را از مرز دامپزشكي جدا كند (يك) سلامت جامعه را در سايه سلامت افراد بداند (دو) سلامت
افراد را در حوزه بدن خلاصه نكند (سه) و همه امور را در خدمت آن روح ملكوتي قرار بدهد (چهار)
تا فرد و جامعه بشود سالم تا اين طبّ بدني در خدمت آن طبّ روحاني از علوم وحياني استفاده كند
كه انشاءالله اميدواريم بركات اين همايش همان هماهنگي طبّ ظاهري و طبّ باطني باشد
بهرهبري از قرآن كريم باشد هدايت قرآن شامل همه اين آقايان بشود مهمانان بزرگواري كه
سخنراني كردند يا مقالهاي تنظيم كردند مشمول ادعيه وليّ عصر باشند و شما بزرگواراني كه
در برگزاري اين همايش سعي بليغ داشتيد كوشش شما مشكور خداي سبحان باشد و از
ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه جامعه ما به بركت همين همايشها هم بتواند از نظر بدن
سالم باشد هم از نظر جان و نظام ما تا ظهور صاحب اصلياش از هر گزندي محفوظ بماند انشاءالله.
هفته نامه افق حوزه، 4 شنبه/ 9/ 9/ 1390 سال دهم
درمان گری با قرآن [شناسنامه کتاب] [دانلود کتاب] پژوهشى است درباره حل مشكلات مادى و معنوى با قرآن كريم و بررسى سيره پيامبر اسلام (ص) و ائمه
فهرست کتاب
عدم درمان «جهل»، مايه عذاب اخروى
فرستاده شدن پيامبر در زمان فاصله و جدايى مردم از رسالت
تغيير نسخه مسيح توسّط يهوديان معاند
اهميت نماز نزد انبياء و اهلبيت:
سِرّ دعوت اهلبيت: به نماز از سوى پيامبر
شهادت به اقامه نماز امام رضا (ع) در زيارت حضرت
كناره گرفتن اميرمؤمنان (ع) براى گزاردن نماز، در اوج جنگ
تباه كردن نماز از طرف نسلهاى بعد از نوح
فرستاده شدن طبيب عرشى پس از ششصد سال
تلاش دشمن براى خواب كردن مردم
روشنى دل با روشنگرىهاى پروردگار عالم در قرآن مجيد
نتايج روشنگرى پيغمبر اكرم (ص) با قرآن
فصل دوم درمان با قرآن، نيازمند تخصّص
استفاده از روشنگرىهاى خداوند، نيازمند تخصّص
لزوم مراجعه به اهلذكر از نظر قرآن
لزوم مراجعه به افراد آشنا به روايات در زمان عدم دسترسى به اهلبيت
اهميت مجالس روشنگرى خدا از طريق اهلبيت
آرزوى آمدن آمريكا، ميل به ستمكاران و مخالف با روشنگرى قرآن
قضيه صفوان و ميل به بقاى هارون
ميل به ستمكار، موجب شركت در ستمكاريهاى او
فرهنگ شيعه و احتياط درباره ميل به ستمكاران
احتياط تاجر شيرازى در باره استعمال تنباكو در زمان تحريم آن
راه يافتگان
روزي که يک زن مسيحي به دختر سه ساله امام حسين(ع) پناه برد
خادمه حرم بيبي رقيه ميگويد: ديدم يه زن مسيحي فرانسوي وارد شد تو حرم، ديدم دو تا قاليچه خيلي گرانبها آورده ميگه اينا تقديم بيبي رقيه. بهش گفتم: خانم! من شما را ميشناسم، شما همسايه حرمي اما مسيحي، دليل اهداي اين قاليچهها چيه؟ من خادمم، دلم ميخواد بدونم کجا دارم خدمت ميکنم. گفت: به اقتضاي کار شوهرم از فرانسه اومديم دمشق، اومديم اينجا تو همسايگي بيبي يه خانه گرفتيم، شباي اولي که اومديم تو خونه مستقل ديديم صداي ناله مياد. به اين زني که مستخدم ما بود، گفتم: اين صداي ناله چيه؟ گفتن اينا دارن برا يه دختر سه ساله گريه ميکنن. گفتم کي از دنيا رفته؟ تازه از دنيا رفته؟ گفت بيش از هزار ساله اين دختر از دنيا رفته، اما اين شيعيان براش گريه ميکنن. گفتم: ميشه بگي اين دختر کيه؟ گفت: اين دختر يکي از اولاد پيغمبر آخر زمانه، باباش حسين پسر دختر پيامبر آخر زمانه. گفتم: چي شده اين دختر و اينجا آوردن؟ گفت: باباشو کربلا با لب تشنه کشتن، اين دختر و اسيري آوردن. يه شب اين دختر دلش تنگ بابا ميشه، به جاي اينکه برن دلداريش بدن، يزيد امير وقت خليفه وقت گفت سر بريده را ببريد براش. سر بريده را که ميارن، اين دختر جون ميده.
اين جريان را که برام تعريف ميکرد، مهر اين دختر تو دلم جا گرفت. گفتم عجب بيرحم بودن.
گفت: بعضي روزا که خسته ميشدم، ميرفتم ميديدم مردم چطوري نذري ميدن ميرفتم نگاه به قبر اين دختر ميکردم، يه آهي براش ميکشيدم وميگفتم عجب بيرحم بودن. اين ماجرا گذشت تا من باردار شدم. ديگه روزاي آخري بود که بايد بچه به دنيا ميومد. يه روز ديدم همسرم غمگينه، گفتم: چيه ناراحتي. گفت: دکتر گفته اگه اين بچه دنيا بياد، شايد مادرش زنده نمونه! گفت: ديدم شوهرم غمگينه منم غمگين شدم تا روزي که بايد ميرفتم بيمارستان. رفتم بيمارستان ديدم شوهرم گريه ميکنه اما آرام آرام. رو تخت بيمارستان گفتم: خدايا! من غريبم، اينجا نه خواهر کنارمه نه مادر، گريهام گرفت. گفتم:اي رقيه! من مسيحيام، تو مسلماني. تو دختر امامي، بابات پسر پيامبر آخر زمانه، يعني اگه يه مسيحي بهت رو بزنه، روشو نميگيري؟ اينو گفتم، گريهام گرفت. گفتم: غريبم، دارم از درد ميميرم، کمکم کن. گريهها جوري شد که از هوش رفتم و چيزي نفهميدم. يه مرتبه با صداي گريههاي شوهرم بيدار شدم، صدا زد: ببين اين بچمونه، به سلامت به دنيا اومده، تو چه کار کردي؟ دکترا که گفتن اين بچه، مادرش ميميره. گفتم: من به سه ساله حسين فاطمه پناه بردم.
ح .م منم یه روزی شفایافته بودم.......امام دلم واست تنگ شده دارم دق میکنم تورو خدا کاری کن بتونم بیام زیارت بطلب مرا امام رئوف