۩۞۩ هیئت عاشقان ثارالله انجمن گفتگوی دینی ۩۞۩

تب‌های اولیه

1087 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اخلاق، یکی از سه بُعد عمده دین است و اسلام بر سه بُعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزش‌های اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسان‌ها از اهداف عمده بعثت انبیا است. پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّی بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ.»
تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسان‌ها، بخشی مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل می‌‌دهد. اخلاق را از کجا می‌توان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوه‌اند و مظهر شایسته‌ترین خصلت‌های انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوه‌گاه خُلق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.
حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین ‌علیه‌السلام و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خوبی که از حماسه‌‌سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگو‌گیری در زمینه خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونه‌هایی از «پیام‌های اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، می‌توان جلوه‌های اخلاقی را دید.
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حرّیت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلت‌آور و حقارت‌بار است. تعلقات و پای‌بندی‌های انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد می‌کند. اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و عُلقه‌های مادی، نشانه ضعف اراده بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن .
علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«اَلا حُرُّ یَدَع هذهِ اللّماظَةَ لِاهلِها؟ اِنّهُ لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلا الجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها اِلا بِها.» (1)
آیا هیچ آزاده‌ای نیست که این نیم خورده (= دنیا) را برای اهلش واگذارد؟
یقینا بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید!
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزش‌های انسانی ندهد.
در پیچ و خم‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی، گاهی صحنه‌هایی پیش می‌آید که انسان‌ها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیّات و خواسته‌ها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را می‌پذیرید. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را می‌پردازند و تن به ذلت نمی‌دهند.
امام حسین علیه‌السلام فرمود:
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (2)؛ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیه‌السلام و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت می‌داد و کشته نمی‌شد. وقتی می‌‌خواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
«لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدی اِعطاءَ الذّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العبید» (3)؛ نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان می‌دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می‌شوم!
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن‌ رفت و فرمود:
«اَلا و انَّ الدَّعِیّ بنَ الدَّعِیّ قَدرِ کَزنی بَینَ اثنَتَینِ: بَینَ السِّلةِ و الذِّلةِ و هَیهاتَ مِنّا الذِّلةُ.» (4)
بر ما گمان بردگی زور برده‌اند ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود

در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را می‌خواند:
اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار (5)
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمه‌های زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
«ان لَم یَکُن لکُم دینٌ و کنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکوُنُوا اَحراراً فی دُنیاکُم.» (6)
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست لااقل مردم آزاده به دنیا باشید
فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز را می‌خواند و می‌جنگید:
َاقسَمتُ لا اُقتَلُ الاّ حُرّاً وَ اِن رَاَیتُ المَوتَ شَیئاً نُکرا (7)
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی می‌بینم. ولی سوگند خورده‌ام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا می‌خواند. (8) این نشان‌دهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نام‌های عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا می‌خواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» می‌خواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد می‌کردند: «یا قوم ذودوا عن بنیِ الاحرار ...» (9)
مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حُرّ بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین علیه‌السلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین علیه‌السلام آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:
لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ وَ حُرُّ عِندَ مُختَلَفِ الرِّماحِ (10)
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیه‌السلام بر بالین او حضور یافت و او را حُر و آزاده خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حُر گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:
«اَنتَ حُر کَما سَمّتکَ اُمُّکَ، و اَنتَ حُر فِی الدُّنیا و اَنتَ حُر فِی الاخرة.» (11)
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوت‌ها می‌جنگند و الگویشان قهرمانی‌های شهدای کربلا است، در سایه همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است. انسان‌های آزاده‌، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر می‌گزینند و فداکارانه جان می‌بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.

پي‌نوشت‌ها:
1- نهج‌البلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456 .
2- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421 .
4- لهوف، سید بن طاووس، ص 57 .
5- کشف الغمه، اربلی، ج 2، ص 32 .
6- بحارالانوار، ج 44، ص 51 .
7- همان، ص 352 .
8- بحارالانوار، ج 44، ص 352 .
9- وقعة الطف، ص 234 .
10- ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100 .
11- بحارالانوار، ج 45، ص 14/ وقعة الطّف، ص 215.

منبع:
پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .



سرودن شعر در سوگ امام حسین(علیه‌السلام):Sham:


امام صادق(علیه‌السلام) به جعفر بن عفان طائی فرمود: شنیده‌ام که درباره حسین (علیه‌السلام) اشعار نیکویی می‌سرایی؟ عرض کرد: آری. جعفر برای آن حضرت و کسانی که پیرامونش بودند شعری خواند تا جایی که اشک‌ها بر چهره و محاسنش جاری شد.

امام صادق(علیه‌السلام): هر کسی درباره حسین (علیه‌السلام) بیتی شعر بسراید و خود بگرید و ده نفر را بگریاند، برای او و آن ده نفر بهشت باشد.


میزان‌الحکمه‌، جلد 8، ص 3785

زیارت امام حسین (علیه‌السلام)


امام صادق (علیه‌السلام): هر که حسین (علیه‌السلام) را با معرفت به حق و مقام او زیارت کند، خداوند ثواب هزار حج پذیرفته و هزار عمره‌ پذیرفته را برایش بنویسد و گناهان گذشته و آینده او را ببخشد.


امام صادق (علیه‌السلام): هر که تا زنده هست به زیارت قبر حسین (علیه‌السلام) نرود، دین و ایمانش ناقص باشد و اگر به بهشت هم برود مقامش در آن‌جا از همه مؤمنان پایین‌تر است.


میزان‌الحکمه، جلد 5 ، ص 2285

فضیلت گریستن بر امام حسین (علیه‌السلام) :Sham:


امام رضا (علیه‌السلام): ای پسر شبیب اگر می‌خواهی برای چیزی بگریی، برای حسین ‌بن ‌علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) گریه کن، زیرا همان‌گونه که قوچ را سر می‌برند آن حضرت را سر بریدند و از افراد خانواده او هیجده مرد کشته شدند که در روی زمین نظیر نداشتند.


امام سجاد(علیه‌السلام): هر مومنی که چشمانش برای کشته شدن حسین (علیه‌السلام) گریان شود به طوری که اشک بر گونه‌هایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن او را در غرفه‌های بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آن‌ها به سر برد.


امام علی(علیه‌السلام): در روز قیامت همه چشم‌ها گریانند و هیچ چشمی خواب ندارد، مگر آن چشمی که خداوند آن را به کرامت خود اختصاص داده و برای هتک حرمت حسین و خاندان محمد (صلی‌الله علیه و آله) گریسته باشد.


عاشورا :Sham:


امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ به این پرسش: چرا روز عاشورا سوگناک‌ترین روز به حساب آمده است و نه روز رحلت پیامبر و فاطمه و علی و حسن (علیهم‌السلام)؟
فرمود: به این دلیل روز شهادت حسین (علیه‌السلام) سوگناک‌ترین روز‌هاست که اصحاب کسا، این گرامی‌ترین آفریدگان نزد خدای تعالی، 5 نفر بودند. پس چون حسین (علیه‌السلام) کشته شد دیگر کسی از اهل کسا باقی نماند که بعد از او مایه تسلی خاطر مردم باشد. بنابراین رفتن حسین (علیه‌السلام) به منزله‌ رفتن همه آن‌هاست همچنان که باقی بودن ایشان مثل این بود که همه اهل کسا زنده هستند.


امام رضا(علیه‌السلام): هر که روز عاشورا، روز سوگواری و اندوه و گریه‌اش باشد، خداوند عزوجل روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار دهد.


امام رضا (علیه‌السلام): بر کسی چون حسین(علیه‌السلام) باید که گریندگان بگریند، زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را می‌زداید.


امام رضا (علیه‌السلام): چون ماه محرم می‌رسید کسی پدرم را خندان نمی‌دید. غم و اندوه بر او چیره بود تا آن که ده روز می‌گذشت. روز دهم روز سوگواری و اندوه و گریه او بود و می‌فرمود: این روزی است که حسین (علیه‌السلام) در آن کشته شد.
امام صادق (علیه‌السلام): در روز عاشورا از کارهای لذتبخش دوری شود و آداب و سنن سوگواری برپا گردد و تا زوال خورشید از خوردن و آشامیدن خودداری شود و بعد از آن همان غذایی خورده شود که سوگواران می‌خورند.


اما باقر(علیه‌السلام): در روز عاشورا زیارت کنید امام حسین(علیه‌السلام) را از مسافت دور یا نزدیک، سپس برایش گریه و زاری کرده و به یکدیگر تسلیت بگویید.
ایشان در بیان کیفیت تسلیت به یکدیگر فرموده‌اند: بگویید خداوند اجر ما را به سبب مصیبتی که از حسین به ما رسیده بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که در کنار ولی دم او، امام مهدی (علیه‌السلام) از خاندان محمد (صلی‌الله علیه و آله) به خون خواهی او برمی‌خیزند.



متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را
ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را
بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب
که پرپر می کند فردا خزان گل های زهرا را
بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب
که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را
ندای ارجعی دل برده از هفتاد و دو عاشق
صدای العطش آتش زده اعماق دریا را
وضو گیرید از خون دل خود ای بنی هاشم!
که بردارید فردا از زمین، قرآن لیلا را
نگهدار ای سکینه! اشک های دیده ی خود را
که در گودال خون فردا بشویی جسم بابا را
میا ای آفتابِ صبح بیرون از افق فردا
که با سوز عطش اصغر ندارد تاب گرما را
الهی مهر زندانی شود در سینه ی مشرق
که در گودالِ خونْ زهرا نبیند ظهر فردا را
بگردید آل یاسین سخت فردا در بیابان ها
که دریابید زیر خارها گل های طاها را
سپاه حق و باطل صف کشیدند از دو سو «میثم»
میان این دو صف بشناس دنیا را و عقبا را

شب عاشورا در خیام حسینی«علیه السلام»

خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تيره‏ تر نشود

چه فتنه‏ ها که به دنبال اين سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود

خدا کند که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا نشود

شب اسارت پرده نشين خاص خداست
چه مي ‏شود که اگر صبح پرده در نشود

شب شهادت نو باوگان فاطمه است
خدا کند که سحرگاه جلوه‏ گر نشود

خدا کند نرود امشب و نيايد صبح
که داغ زينب مظلومه تازه ‏تر نشود

خدا کند نشود صبح باز تا زينب
ز داغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود

خدا کند نشود صبح اين شب عاشوا
که يادگار حسن را کفن ببر نشود

خدا کند نشود صبح تا گلوي علي
نشان تير ستم در کف پدر نشود

خدا کند که فتد دست حرمله از کار
و يا هرآنچه زند تير کارگر نشود

شب وداع علي اکبر است با مادر
وداع مادر و فرزند مختصر نشود

خدا کند نشود صبح تا بدست بلا
بخاک و خون تن عباس غوطه‏ ور نشود

سر حسين زپيکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو سحر نشود

شعر امام و وصيت آن حضرت به خواهران و همسرانش در شب عاشورا

يا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِيلِ
کَمْ لَکَ بِاْلإشْراقِ وَالأصيلِ

مِنْ صاحِبٍ اَوْطالِب قَتيلِ
وَالدَّهْرُ لايَقْنَعُ بِالْبَديلِ

وَانَّما الأَمْرُ اِلَي الجَليلِ
وَکُلُّ حَيّ سالِکٌ سَبيلِ

«... يا اُخْتاهُ تَعَزّي بِعَزاءِاللَّه وأعلمي أَنَّ اَهْلَ الاَرْضِ يَمُوتُونَ وَاَهْلَ السَّماءِ لا يَبْقُونَ وَأَنَّ کُلَّ شَيْ‏ءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَ ‏اللَّه الذَّي خَلَقَ الأَرْضَ بِقُدرَتِهِ وَيَبْعَثُ الْخَلْقَ فَيَعُودُونَ وَهُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ اَبي خَيْرٌ مِنّي وَاُمّي خَيْرٌ مِنِّي وَاَخِي خَيْرٌ مِنِّي وَلِيَ وَلَهُمْ وَلِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ ‏اللَّهِ اُسْوَةٌ... يا اُخْتاه يا اُمَّ کُلْثُومَ يا فاطِمَةُ يا رَبابُ انظرنْ اِذا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَلا تَخْمُشْنَ وَجْهاً وَلا تَقُلْنَ هَجْراً»[1].
از امام سجاد «عليه السلام» نقل شده است که در شب عاشورا پدرم در ميان خيمه با چند تن از يارانش نشسته بود و «جَون» غلام ابوذر مشغول اصلاح شمشير امام «عليه السلام» بود آن حضرت به اين اشعار مترنم و متمثل گرديد:
«يا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِيلِ...؛ اي دنيا! اف بر دوستي تو که صبحگاهان و عصرگاهان چقدر از دوستان و خواهانت را به کشتن مي‏دهي که به عوض قناعت نورزي و همانا کارها به خداي بزرگ محول است و هر زنده‏اي سالک اين راه».
امام سجاد «عليه السلام» مي‏ گويد: من از اين اشعار به هدف امام «عليه السلام» که خبر مرگ و اعلان شهادت بود پي بردم و چشمانم پر از اشک گرديد ولي از گريه خودداري کردم، اما عمه ‏ام زينب که در کنار بستر من نشسته بود با شنيدن اين اشعار و با متفرق شدن ياران امام، خود را به خيمه آن حضرت رسانيد و گفت: واي بر من! اي کاش مرده بودم و چنين روزي را نمي‏ديدم، اي يادگار گذشتگانم و اي پناهگاه بازماندگانم گويا همه عزيزانم را امروز از دست داده‏ ام که اين پيش امد، مصيبت پدرم علي و مادرم زهرا و برادرم حسن «عليهم السلام» را زنده نمود.
امام«عليه السلام» به زينب کبري تسلي داده و به صبر و شکيبايي توصيه نمود و چنين گفت:«يا اُخْتاهُ تَعَزّي بِعَزاءِاللَّه...؛ خواهر! راه صبر و شکيبايي را در پيش بگير و بدانکه همه مردم دنيا مي‏ ميرند و آنانکه در آسمانها هستند زنده نمي ‏مانند، همه موجودات از بين رفتني هستند مگر خداي بزرگ که دنيا را با قدرت خويش آفريده است و همه مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خداي يکتا. پدر و مادرم و برادرم حسن بهتر از من بودند که همه به جهان ديگر شتافتند و من و آنان و همه مسلمانان بايد از رسول خدا پيروي کنيم که او نيز به جهان بقا شتافت».
سپس فرمود:«خواهرم ام‏ کلثوم! فاطمه! رباب! پس از مرگ من گريبان چاک نکنيد و صورت خود را نخراشيد و سخني که از شما شايسته نيست بر زبان نرانيد».

[=&quot][1] .انساب‏ الأشراف، ج 3، ص 185. طبري، ج 7، ص 324. کامل، ج 3، ص 285. ارشاد مفيد، ص 232. مقتل خوارزمي،ج 1،ص 327.تاريخ يعقوبي،ج 2، ص 244. و اخبار زينبيات عبيدلي متوفاي 277ه.

رؤياي امام در شب عاشورا

«... اِنِّي رَأَيْتُ في مَنامي کَأَنَّ کِلاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ تَنْهَشُنِي وَفِيها کَلْبٌ اَبْقَعُ رَأْيْتُهُ اَشَدَّها وَاظُنُّ اَنَّ الذَّي يَتَوَلّي قَتْلي رَجُلٌ اَبْرَصُ مِنْ هؤُلاءِ الْقَوْمِ. وَاِنِّي رَأيْتُ رَسُولَ‏ اللَّه بَعْدَ ذلِکَ وَمَعَهُ جَماعَةٌ مِنْ اَصْحابِهِ وَهُوَ يَقُولُ اَنْتَ شَهيدُ هِذِهِ الاُمَّةِ وَقَدِ اسْتَبْشَرَبِکَ أهْلُ السَّماواتِ وَاَهْلُ الصَّفيحِ الأَعلي وَلْيَکُنْ اِفْطارُکَ عِنْدِي اللَّيْلَةَ عَجِّلْ وَلا تُؤْخِّرْ فَهَذا مَلَکٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ‏السَّماءِ لِيَأْخُذَ دَمَکَ في قارُورَةٍ خَضْراءَ فَهذا ما رَأْيتُ وَقَدْ اَنِفَ الأَمْرُ وَاقْتَرَبَ الرَّحِيلُ مِنْ هذِهِ الدُّنْيا لا شَکَّ فيه»[1].
صاحب «نَفَس ‏المهموم» از مرحوم صدوق«رحمه الله»نقل مي‏کند که در ساعتهاي آخر شب عاشورا خواب سبکي چشم امام «عليه السلام» را فرا گرفت و چون بيدار گرديد خطاب به ياران و اصحابش فرمود:«من در خواب ديدم که چندين سگ شديداً بر من حمله مي‏ کنند و شديدترين آنها سگي بود به رنگ سياه و سفيد و اين خواب نشانگر آن است از ميان اين افراد کسي که به مرض برص مبتلاست قاتل من خواهد بود».
امام«عليه السلام» سپس فرمود: و پس از اين خواب،رسول‏ خدا« صلي الله عليه وآله وسلم» را با گروهي از يارانش ديدم که به من فرمود:«تو شهيد اين امت هستي و ساکنان آسمانها و عرش برين، آمدن تو را به همديگر مژده وبشارت مي ‏دهند، تو امشب افطار را در نزد من خواهي بود، عجله کن و تأخير روا مدار و اينک فرشته ‏اي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبزرنگي جمع‏ آوري کند».

[=&quot][1].مقتل خوارزمي، ج 1، ص 252. نفس‏ المهموم، ص 125.

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم

رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن



شمعی به یاد تو، در این شبانه دلگیر اندوهت!

شمعی به یاد تو، ای دختر سه ساله خورشید که گونه های نیلی ات را به شفق دلگیرترین غروب سپردی!

شمعی به یاد تو، تو که دست های کوچکت، مشکل گشا است!

شمعی به یاد تو، تویی که با تلنگر نامت، می شود تمام غریبانه های جهان را گریست!

شمعی به یاد تو، هر چند، شراره های دلم، جاری اند مثل ستاره از چشمانم!

با من بگو، از کدامین سمت تابیده ای، ای شب؟! ای آرمیده در شکیبِ فراموشی!

چگونه می توانی فقدان خورشید را، به نظاره بنشینی؟!

چگونه می توانی حرمت حرم های سبز آسمانی را نادیده انگاری؟!

چگونه می توانی جاهلانه ازکنار کاروانِ «یس و فجر، و طه» بگذری، با این که بر هفت آسمان تابیده اند؟!

آه، ای شب! با من بگو از گریه های گهواره خالی؛ با من بگو از رویای شیرین کودکان!

با من بگو از نغمه «لالاییِ» مادر!

بانوی تنهایی که خود آسیمه سر، دنبال اشک کودک خویش است!

با من بگو از او!

از مادری که داغ فرزندان خود را در نگاه خسته شب می کند پنهان!

با من بگو؛

از طاقتِ ایوب وارِ آن که دیگر نه برادر، نه پدر، نه همسفر دارد، برای رفتن!

رفتن به سمت رسالت سبز ولایت که کوله بار «صحیفه»اش، تربت خونین پدر است!

با من بگو از وحشت تاراج آتش!

با من بگو از ناله تلخِ رسیده تا به عرش؛ از روح زهرا علیهاالسلام

به کدام غم بسوزد، دل پر شرار زهرا علیهاالسلام

که بهانه کم ندارد، غم بی شمار زهرا علیهاالسلام

سید علی اصغر موسوی

مداحی شام غریبان حاج حسن خلج

یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(2)

منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.

جریان راهب مسیحی

حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار می‌كنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد.
ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسه‌های درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یكی از كرامات امام زیارتگاه‌هایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكان‌ها می‌باشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌كنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌كردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یك خارجی است.

بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام

"ابن لهیعه" و غیر او روایت كرده‌اند: در بیت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را دیدم كه گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بیامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحیم است .
آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حكایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در میان تابوت مى‌گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شدیم و به شرابخوارى مى‌پرداختیم .
شبى همراهان من به عادت شب‌هاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاریك شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده كردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائكه در خدمت ایشان بودند.
جبرئیل به نزدیك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارك را زیارت مى‌كردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مى‌گفتند.
جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطیع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مى‌فرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنین كردم.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعده‌گاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد!
در كتاب "تذییل" محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همین روایت را ذكر نموده بود فقط با این تفاوت كه: وقتی حضرت امام حسین (علیه‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌بردند و در هر منزلى كه فرود مى‌آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مى‌نشستند و شراب می‌خوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مى‌آورد، پس ‍ در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا امتى كه حسین (علیه السّلام) را كشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟!
ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.(4)

پی‌نوشت‌ها:
1- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص 329.
2- لهوف سید بن طاووس .
3- برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239.
4- لهوف، سید بن طاووس .

برگرفته از :
الارشاد، شیخ مفید/ حیاة الامام الحسین بن علی(علیهماالسلام)، باقر شریف قرشی/ ریاحین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی/ لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهموم،‌شیخ عباس قمی .
منبع:تبیان




و تو مپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر:Sham:

و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود

صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است:Sham:

ای دل چه میکنی؟ می مانی یا می روی؟

داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند:Sham:

آنتوان بارا» تشیع را بالاترین درجات عشق الهی معرفی می کند و امام حسین(ع) را فقط متعلق به شیعه یا مسلمانان نمی داند بلکه متعلق به همه جهانیان می داند و او را با عبارت «حسین گوهر ادیان» معرفی می کند و در پایان، سخنش را با این عبارت به انتها می رساند که «حسین علیه السلام در قلب من است».

حقانیت امام حسین (ع) در كربلا

مناظره امام حسين(ع) با کوفيان در روز عاشورا

راوی گوید: آن حضرت این خطبه را در حالی كه بر شمشیرش تكیه زده بود با صدایی بلند، این چنین بیان فرمود:

«اُنُشِدُكُمُ اللهَ هَلْ تَعرفونَنی؟»
«شما را به خدا سوگند می‎دهم آیا مرا می‎شناسید؟»
گفتند: «آری تو را می‎شناسیم؛ تو پسر رسول خدا ـ ص ـ و سبط او هستی.»

فرمود: «اُنْشِدُكُمُ اللهِ هَلْ تَعْلَمونَ اَنَّ اُمّی فاطمهُ بنت محمّدٍ؟»
شما را به خدا سوگند، آیا می‎دانید كه مادر من فاطمه زهرا ـ علیهاالسّلام ـ دختر محمد ـ صلی‌الله علیه و آله ـ است؟»
گفتند:«آری می‎دانیم».

فرمود: «اُنْشِدكُمُ اللهِ هَلْ تعلَمونَ أن ابی علیُّ بیُ ابیطالب ـ علیه‌السّلام ـ»
«شما را به خدا سوگند، آیا می‎دانید كه پدر من علی بن ابیطالب ـ علیه‌السّلام ـ است ؟»
گفتند: «آری به خدا سوگند.»

فرمود : «اُنْشِدُكُمُ اللهَ هَلْ تعلمونَ أنّ جدَّتی خدیجهُ بنتِ خوَیلِدٍ، اَوَّلُ نساء هذهِ الامهَإسلاماًّ؟»
«شما را بخدا آیا می‎دانید كه مادر بزرگ من خدیجه دختر خویلد اولین زنی است كه اسلام آورد؟»
گفتند: «آری به خدا سوگند همین طور است.»

فرمود:«اُنْشِدُكُمُ اللهَ هل تعلمونَ اَنَّ الطیَّار فی الجنَّه عمّی»؟
«شما را به‌خدا، آیا جعر طیار كه در بهشت پرواز می‌كند عموی من نیست؟
همگی گفتند: آری به‌خدا سوگند؟

فرمود: «فَانشدكُمُ الله هل تعلمونَ اَنّ هذا سیف رسول‌الله ـ صلی الله علیه و آله ـ انا مُتقَلّدُهُ؟»
«شما را بخدا، آیا می‎دانید كه این شمشیر رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ است كه من همراه دارم؟»
گفتند :«آری بخدا سوگند.»

فرمود: «اُنْشِدُكُمُ اللهَ هل تعلمونَ أنّ هذهِ عمامه رَسولِ اللهِ ـ صلی‎الله علیه و آله ـ اَنا لا بِسُها؟»
«شما را به خدا سوگند آیا می‎دانید كه علی ـ علیه‎السّلام ـ اولین كسی بود كه اسلام آورد؟ و آیا می‎دانید كه او از نظر دانش از دیگران عالم‎تر بود و از نظر حلم و بردباری از همه برتر بود؟
و او ولی هر مؤمن و مؤمنه‎ای بود؟»
گفتند:«آری بخدا سوگند»

فرمود:«فَبِمَ تَسْتَحِلّونَ دَمی وَ أبی الذّائدُ عَنِ الحَوضِ یَذودُ عنهُ رجالاً كما یُذادُ البعیرُ الصّادرُ عَنِ الماء وَ لِواءُ الحْمد ِفی یدِ أبی یومَ القیامهِ؟»

«پس به چه دلیل و با چه جرأتی خون مرا مباح می‎سازید با اینكه پدرم ساقی و پاسدار حوض كوثر است؛ افرادی را از كنار حوض كوثر می‎راند، همانگونه كه ساربان شتر را از سراب می‎راند، و با اینكه در روز قیامت (لواء و پرچم حمد) در دست پدرم می‎باشد؟»

گفتند: «ای حسین! تمام این مطالب را می‎‎دانیم، ولی ما از تو دست بر نمی‎داریم و آنقدر در مقابل تو می‎ایستیم تا از تشنگی جانت به لب برسد.
بلاغة الحسين ص 188 ـ ناسخ التواريخ

«این سینه گرم داغ سکوت است، بشنوید
این شرح ماتم ملکوت است، بشنوید

روح القدس مدد کن و قفل زبان گشا
قفل زبان بسته ام از آسمان گشا
ماه محرم است فقط اشک، محرم است
با خیمه های تشنه فقط مشک، محرم است
هان ای قلم بشور و بشوران، سبو بگیر
می خواهی از عطش بنویسی، وضو بگیر
فکری به حال زار من تشنه کام کن
دست مرا بگیر و به ساقی سلام کن
ساقی سلام خرد و خرابیم... جرعه ای
ساقی سلام تشنه ء آبیم... جرعه ای
ساقی سلام بر تو و بر چشم مست تو
ساقی سلام بر تو و بر هر دو دست تو
ساقی سلام سرمه به چشم عطش بزن
ساقی سلام خنده به خشم عطش بزن
دستت اگر فتاد ولی جان گرفته ای
مشکی پر از فرات به دندان گرفته ای
آبی اگر نبود فدای سرت، سوار
آبی اگر نبود برایم عطش بیار
هشیار رفته بودی و بدمست آمدی
با مشک رفته بودی و بی دست آمدی
این دست ها پناه بنی هاشم است، وای
این دست های ماه بنی هاشم است، وای
این مشکِ خشک، مشکِ ابوالفضل حیدر است!
این قطره های اشکِ ابوالفضل حیدر است!
آه ای دریغ وای چه می گویم ای دریغ
از نای مشک تشنه چه می جویم ای دریغ
این شط فرات نیست در خیبر است این
این شیر حق، نگو که خودِ حیدر است این
صد چشم تشنه منتظر اوست در حرم
این هم امید اول و هم آخر است این
ام البنین، به زانوی غم سر گذاشته
گر چه دلاور است ولی مادر است این
جای دو دست در بدنش پر گذاشتند
آن گل شکفته بود ولی پرپر است این
بعد از تو در حرم عطش و آتش است و خون
آتش گرفت خیمه و خاکستر است این
سُرخاب نیست بر رخِ دختِ برادرت
آن زخم تازیانه و این خنجر است این
قرآن و عترت است که بر نیزه کرده اند
این امت و امانت پیغمبر است این
رفتی و با تو رفت دل و طاقت حسین
یعنی رسیده بود دگر نوبت حسین
نام حسین آمد و از خود به در شدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم
نام حسین آمد و چشمم وضو گرفت
آب از سرم گذشت و دلم آبرو گرفت
نام حسین آمد و طوفان گرفته است
بغض ستاره وا شد و باران گرفته است
این کیست این که تشنه به پیکار می رود؟
یک سر شکایت است و به نیزار می رود؟
این کیست این که خسته چو جان می رود ز تن؟
با این که پشت سر نگران می رود ز تن؟
این کیست این که می رود و گو نمی رود؟
هر کس که رفت، رفته ولی او نمی رود
این کیست این که رفته و مانده به راه، چشم
در جستجوی او یله شد در نگاه، چشم
افسوس هر چه بود حدیث غبار بود
هر اسب می رسید، خدا... بی سوار بود
ای باغ بی خزان حسین آن بهار کو؟
ای ذوالجناح آه بگو پس سوار کو؟
پای غبار خسته شد از آسمان نشست
دیدم سر حسین کنار سنان نشست
سردار سر به نیزه کمی از سنان بگو
وقت نماز نیست ولیکن اذان بگو
در رقص عاشقان می و میدان بهانه است
حاجت شکایت است نیستان بهانه است
شمس از مشارق افق نی طلوع کرد
پشت قمر کمان شد و عزم رکوع کرد
لب های نیزه جای اذان ستاره نیست
این نیزه است نیزه خدایا مناره نیست
این چیست این که ملعبه ی سمِّ اسب هاست
این صورت است سنگدلان سنگ خاره نیست
هر تکه اش به گوشه ای از دشتِ کربلاست
همچون تن حسین تنی پاره پاره نیست
قرآن به دست باد ورق خورد روی نی
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
آن سوی زلف سرکش بر باد رفته ای
این سوی پیکری است که تیرش شماره نیست
راس الحسین را به کجا می برند... آه
سردار حسن را سرِ دارالعماره نیست
آن روز فرق حیدر و اینک سر حسین
بحریست کفر کوفه که هیچش کناره نیست
سرها چنان نگین سلیمان تر آمدند
انگشت ها به غارت انگشتر آمدند
سرهای سبز بر بدن باد بوسه زن
زنجیرها به گردن سجاد بوسه زن
فریاد یا اخی است که پیچیده در عطش
هرگز کسی چشیده از این بیشتر عطش؟
گلهای تازیانه بسی بی امان شکفت
در دشت کربلا گل زخم زبان شکفت
وقتی که شمس بر افق نی عمود شد
گلگونه های دختر مولا کبود شد
از ظهر کربلا به شب شام می رویم
آهوی سرکشیم که در دام می رویم
ای کاروان وحشی ازین رام تر کمی
سر می بری مگر!؟ کمی آرام تر کمی
سر می بری که حوصلهء اشک سر رود
هر کس که تشنه آمده با چشم تر رود
یک زن که مانده بی کس و تنها کنار خویش
هم سوگوار قافله هم سوگوار خویش
لب باز کرد و شهد لبالب شروع شد
فصل خطابه خوانی زینب شروع شد
از ضهر کربلا به شب شامیان بگو
از این شهید بی کفن و بی نشان بگو
وهم زمین به درک حقیقت نمی رسد
از آسمان گم شده با آسمان بگو
هرگز نمی رسد خبر دین به گوششان
بیهوده است خواندن یاسین به گوششان
با خود نشین و قافلهء خویش را ببین
وان میوه های سوختهء خویش را بچین
این سر، سر بریدهء سالار زینب است
این سربدار سرزده سردار زینب است
می لرزد از سرش تبر شامیان هنوز
این سرو سر بلند علمدار زینب است
سجاد اگرچه مانده و بیمار کربلاست
ما به چشم خویش پرستار زینب است
این گونه باوقار کسی در زمین نزیست
عالم به دار رفتهء رفتار زینب است
آزادگی رها شدن از قید و بند نیست
آزاده آن کسی که گرفتار زینب است
زهرای ثانی است و به حیدر کشیده است
دستاس و چاه محرم اسرار زینب است
سرها دگر به منزل آخر رسیده اند
شام است شام، نوبت پیکار زینب است
منزل به منزل از طلب دل گذشته ام
آبم که دیگر از سر ساحل گذشته ام
چون نیزه خون گریسته ام از جفای خویش
چون دود از میان مقاتل گذشته ام
مرداب بودم و سر دریا نداشتم
راهی به سوی بستر دریا نداشتم
دریا بهانه ایست که از خود روان شوم
بر خوان بی کرانهء تو میهمان شوم
هرچند از تحیّر اشراق، تر شدم
مشتاق تر شدم به تو مشتاق تر شدم
مشتاقیم علاج ندارد به غیر تو
عاشق که احتیاج ندارد به غیر تو
دیگر مگر که مرگ علاج عطش شود
تا جان من به جان جهان پیشکش شود
این چامه گفته ام که مگر ساقی ام شوی
بر سنگ قبر بلکه هوالباقی ام شوی
ما می رویم اوست هوالباقی السلام
دنیا به نام آل حسین است ... والسلام»

در عشق تو ، حالی است که فانی شدنی نیست
وصفش نتوان گفت به کس ، دم زدنی نیست

ین حسن جهانی تو سرحد نشناسد
غیر از دل عشاق بریت وطنی نیست

پیوسته عنیات تو بر ماست مسلم
هر چند که الطاف تو ، گاهی علنی نیست

هرگز نشود سائل درگاه تو نومید
چون کار تو ، ی رحمت حق ، دل شکنی نیست

تو یوسف طاهائی و ، در شرح غم تو
از گفته " ما اوذی " بهتر سخنی نیست

با خون تو ثبت است به دیوان عدالت
پابنده تر از شرع نبی مدنی نیست

بر ریشه تو ، گرچه بسی تیشه عدو زد
بر نخل حیاتت ، اثر از تیشه زنی نیست

پیدا بود از منظره کرب و بلیت
دردانه زهرا و علی ، گم شدنی نیست

پوشید لباس شرف از یمن تو انسان
ای کشته عریان که تو را پیرهنی نیست

خجلت زده ، شد سرخ ، عقیق از لب اکبر
زیرا چو لبش ، هیچ عقیق یمنی نیست

از قتل علی اصغر شش ماهه عیان شد
جز قصد جنایت ، هدف خصم دنی نیست

گیرم که رقیه نبود دخت پیمبر
یک دختر غربت زده ، سیلی زدنی نیست

از صلح و قیام حسنین است که اسلام
خود ریشه کن از آنهمه پایمان شکنی نیست

هرگز به حقیقت ، نتوان گفت حسینی است
آنکس که ( حسانا ) ز دل و جان ، حسنی نیست

" حبیب چایچیان "

باز طوفانی شده دریای دل

موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند

باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد

می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را

گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود

تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد

می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟

گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست

گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد

بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

http://mr-sadeghzadeh.blogfa.com/post-79.aspx

سلام بر حسین

نمیدونم این شعر از کیه اما انصافا زیباست فکر کنم برا شروع خیلی خوب باشه


خواب دیدم خواب اینكه مرده ام



خواب دیدم خسته و افسرده ام



روی من خروارها از خاك بود



وای قبر من چه وحشتناك بود



تا میان گور رفتم دل گرفت



قبر كن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می كردم ولیكن بی جواب



تشنه بودم تشنه یك جرعه آب



بالش زیر سرم از سنگ بود



غرق وحشت سوت و كور و تنگ بود



خسته بودم هیچ كس یارم نشد



زان میان یك تن خریدارم نشد



هركه آمد پیش حرفی راند و رفت



سوره حمدی برایم خواند و رفت



نه شفیقی نه رفیقی نه كسی



ترس بود و وحشت و دلواپسی



آمدند از راه نزدم دو ملك



تیره شد در پیش چشمانم فلك



یك ملك گفتا بگو نام تو چیست



آن یكی فریاد زد رب تو كیست



ای گنهكار سیه دل بسته پر



نام اربابان خود یك یك ببر



در میان عمر خود كن جستجو



كارهای نیك و زشتت را بگو



ما كه ماموران حق داوریم



نك تو را سوی جهنم می بریم



دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود



دست و پایم بسته در زنجیر بود



نا امید از هر كجا و دلفكار



می كشیدندم به خفت سوی نار



ناگهان الطاف حق آغاز شد



از جنان درهای رحمت باز شد



مردی آمد از تبار آسمان



نور پیشانیش فوق كهكشان



چشمهایش زندگانی می سرود

درد را از قلب آدم می زدود



گیسوانش شط پر جوش و خروش



در ركابش قدسیان حلقه بگوش



صورتش خورشید بود و غرق نور



جام چشمانش پر از شرب طهور



لب كه نه سرچشمه آب حیات



بین دستش كائنات و ممكنات



خاك پایش حسرت عرش برین



طره یی از گیسویش حبل المتین



بر سرش دستار سبزی بسته بود



بر دلم مهرش عجب بنشسته بود



در قدوم آن نگار مه جبین



از جلال حضرت عشق آفرین



دو ملك سر را به زیر انداختند



بال خود را فرش راهش ساختند



غرق حیرت داشتند این زمزمه



آمده اینجا حسین فاطمه



صاحب روز قیامت آمده

گوییا بهر شفاعت آمده



سوی من آمد مرا شرمنده كرد



مهربانانه به رویم خنده كرد



گفت آزادش كنید این بنده را



خانه آبادش كنید این بنده را



اینكه اینجا این چنین تنها شده



كام او با تربت من وا شده



مادرش او را به عشقم زاده است



گریه كرده بعد شیرش داده است



بارها بر من محبت كرده است



سینه اش را وقف هیئت كرده است



اینكه می بینید در شور است و شین



ذكر لالائیش بوده یا حسین(ع)



دیگران غرق خوشی و هلهله



دیدم او را غرق شور و هروله



با ادب در مجلس ما می نشست



او به عشق من سر خود را شكست



سینه چاك آل زهرا بوده است



چای ریز مجلس ما بوده است



خویش را در سوز عشقم آب كرد



عكس من را بر دل خود قاب كرد



اسم من راز و نیازش بوده است

خاك من مهر نمازش بوده است



پرچم من را بدوشش می كشید



پا برهنه در عزایم می دوید



اقتدا به خواهرم زینب نمود



گاه میشد صورتش بهرم كبود



بارها لعن امیه كرده است

خویش را نذر رقیه كرده است



تا كه دنیا بوده از من دم زده



او غذای روضه ام را هم زده



اینكه در پیش شما گردیده بد



جسم و جانش بوی روضه می دهد



حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت



نذر عباسم به تن كرده كفن



روز تاسوعا شده سقای من



گریه كرده چون برای اكبرم



با خود او را نزد زهرا می برم



هرچه باشد او برایم بنده است



او بسوزد صاحبش شرمنده است



در قیامت عطر و بویش میدهم



پیش مردم آبرویش میدهم



باز بالاتر به روز سرنوشت



میشود همسایه من در بهشت



آری آری هركه پا بست من است



نامه ی اعمال او دست من است


سلام بر حسین

شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و


قلبی که زغم بسته به زنجیر


و نزدیک اذان بود که پیچید به


آفاق همه نغمه تکبیر نوشتند که


هنگام اذان دست به دامان خدا باش


و مشغول دعا باش که باز است


به درگاه الهی در رحمت و


آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت شدم


غرق عبادت دو چشمم همه ام اشک شد


و روی لبانم همه سوگند که


یارب تو رهایم کن از این بند


و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان


حرم کرب و بلایم

و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم

شعر اول از شاعر اهل بیت سید امیرحسین میر حسینی هست
دومیشو نمیدونم

بی غم عشق تو صد حیف عمری که گذشت

پیش از این کاش گرفتار عشقت بودم حسین جان.

:Gol:عشق=امام حسين عليه السلام=عشق:Gol:

دانی که چرا آب فرات هست گل آلود؟
شرمندگی اش از لب عطشان حسین است
دانی که چرا چوب بسوزد همه عمر؟
بی حرمتی اش بر لب و دندان حسین است
دانی که چرا چشم خدا داده بشر را؟
چون ذات خدا عاشق چشمان حسین است...

وقتی از کربلا برگشتی ،
تازه میفهمی که غم دوری بهشت با آدم چه کرد.

صحن و سراتو عشقه

ایوون طلاتو عشقه

چی کار دارم بهشتو

کربو بلاتو عشقه :hamdel:

من که توان فهمیدن معنی نوحه را ندارم
اما کربلا فاصله خیمه گاه تا تل زینبیه عجیب این نوحه معنا پیدا میکنه
تمام مدت ذکر دل من اون روزها این بود و حس میکردم از بین نوحه ها این را دارم میفهمم

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین(ع)
دست و پا میزد حسین(ع)
زینب صدا میزد حسین(ع)

سلام بر حسین
اجر همگی با خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها معلومه دلسوخته آقا اینجا زیاد داریم قراره انشاء الله یه هیئت هم برا نوکری بهتر تشکیل بدیم هر کی هر جور میتونه کمک کنه بسم الله...
فکر نکنید دوسه ماه مونده تا محرم زیاده مثل برق میگذره

[=arial]سلام این شعر هم از آقای سید امیر حسین میرحسینی هستش که خیلی قشنگه مربوط به ده روز محرمه البته علامت (...) نشون دهنده اینه که این متن کامل شعر نیست متن کاملش قراره توی کتاب جدیدشون چاپ بشه:Gol:
[=arial]
[=arial]
[=arial]نمي دانم چه هستم ، كيستم ، خلق

[=arial]من اين ده روز آدم نيستم ، خلق

[=arial,helvetica,sans-serif]به دنبال مقام و اجر هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را والفجر هستم ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را دنبال نورم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز در فكر ظهورم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را فرزانه هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]خدا لطفي كند ديوانه هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را لايق ترينم

[=arial,helvetica,sans-serif]مدد گر حق كند عاشق ترينم ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز دنبال بهشتم

[=arial,helvetica,sans-serif]به دنبال ردي از سرنوشتم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را دنبال يارم

[=arial,helvetica,sans-serif]اگر آرام اما بي قرارم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را احساس دارم

[=arial,helvetica,sans-serif]هزارن كار با عباس دارم ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را عيار هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]طنابم ، پايه هستم ، دار هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز با ده هم قرينم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز با غم همنشينم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را با يار هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز پرچم دار هستم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را خلوت نشينم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را بايد ببينم

[=arial,helvetica,sans-serif]بر اين ده روز من اميد دارم

[=arial,helvetica,sans-serif]حساب هرچه را گوييد دارم ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را دنبال فكرم

[=arial,helvetica,sans-serif]به دنبال تداعي هاي بكرم

[=arial,helvetica,sans-serif]من اين ده روز را گم كرده بودم

[=arial,helvetica,sans-serif]خودم را باطل خم كرده بودم

[=arial,helvetica,sans-serif]اگرچه گاه نوشم گاه نيشم

[=arial,helvetica,sans-serif]در اين ده روز من دنبال خويشم

[=arial,helvetica,sans-serif]اگر ثابت شود من مرد مردم

[=arial,helvetica,sans-serif]در اين ده روز بايد بازگردم

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز را ضرب المثل باش

[=arial,helvetica,sans-serif]خدايي صاف شو ، مرد عمل باش ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز با خم باش سيد

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز را گم باش سيد

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز با خود فكر نو كن

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز نفس خويش هو كن

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز عاشق باش و صادق

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا يك رنگ شو مثل شقايق

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز از زشتي حذر كن

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا از خود پرستي ها گذر كن ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز مانند صدف باش

[=arial,helvetica,sans-serif]به دنبال شه خود در نجف باش

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز و ده شب غيرتي باش

[=arial,helvetica,sans-serif]بيا ده روز با حق هيئتي باش ( . . . )

[=arial,helvetica,sans-serif]خدا اشك روان داده به جويت

[=arial,helvetica,sans-serif]به پيش خلق داده آبرويت

[=arial,helvetica,sans-serif]تو را كرده غلام دلبر خويش

[=arial,helvetica,sans-serif]غلام بارگاه حيدر خويش

[=arial,helvetica,sans-serif]به عشق مادرت دنيا چكيده

[=arial,helvetica,sans-serif]تو را از سلب زهرا آفريده

[=arial,helvetica,sans-serif]عطا كرده خداي مهرباني

[=arial,helvetica,sans-serif]زبانت شعر منصب روضه خواني

[=arial,helvetica,sans-serif]خزان طي شد دگر فصل حصول است

[=arial,helvetica,sans-serif]دگر هنگام باران و نزول است

[=arial,helvetica,sans-serif]نترس از شب بدان مهتاب با توست

[=arial,helvetica,sans-serif]هميشه حضرت ارباب با توست

[=arial,helvetica,sans-serif]تمام روزها پر شور و شين است

[=arial,helvetica,sans-serif]تمام روزها روز " حسين " است

[=arial,helvetica,sans-serif]چه كم داري چرا اينقدر نامرد

[=arial,helvetica,sans-serif]نه اين ده روز را يك عمر برگرد

چند سال پیش عکس امام حسین علیه السلام رو که راهب نصرانی کشیده بود رو آوردن تو هیئت چند ثانیه نشون دادن , تقریبا 10 نفر تا جایی که داداشم میگفت غش کردن

این عکس ماجراش اینه که راهب نصرانی در ازای اینکه سر امام حسین یک شب پیشش باشه چند کیسه طلا میده و صبح که سر رو تحویل میده به ذهنش میرسه چیزی که یادش هست رو بکشه

البته میشه فهمید عکس از سری که تنها تصویرش در ذهن هست خوب در نمیاد اما بازم در عرض 3 تا 5 ثانیه که عکس رو تو یه نور ضعیف گوشه هیئت تاریک بالا گرفت یکی از بچه های هیکل هیئت چندین نفر غش کردند تا جایی هیئت بهم ریخت که مادر بچه ها می اومدن طرف مردها و بچه هاشونو با زور میبردن بیرون

من ساله بعدش رفتم شاید 2 ثانیه هم نشد که عکس رو یک دفعه نشون دادن دوباره روز از نو روزی از نو

جالبه بدویند فیلم برداری اون شب تنها صحنه ای که فیلم رو عکس هست رو نشون نمیده و خرابه

نسخه اصلی عکس شنیدم در حرم خود اباعبدالله الحسین علیه السلام است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر عاشقان ثارالله

با توکل به خدا و عنایت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیه و همت جناب مش رحیم هیئت عاشقان ثارالله انجمن گفتگوی دینی رسما شروع به کار میکند ...

امیدواریم که مورد رضایت حضرت زهرا سلام الله علیه و صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بگیرد

التماس دعا
یاعلی:Gol:

اسم این تاپیکو کی عوض کرد؟ هرکی عوض کرد خیلی خوش سلیقه است خیلی خیلی اسم قشنگی گذاشته دستش درد نکنه و اجراش با امام حسین:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

گل مینا;141915 نوشت:
اسم این تاپیکو کی عوض کرد؟ هرکی عوض کرد خیلی خوش سلیقه است خیلی خیلی اسم قشنگی گذاشته دستش درد نکنه و اجراش با امام حسین

این اسم زیبا به پیشنهاد جناب مش رحیم بود که منم بابت این اسم خوب ازشون تشکر میکنم :Gol:


ماه و آب


مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

حمیدرضا برقعی

بسم الله الرحمن الرحیم

حرف حالا نیست که ...




داستان عاشقی ما قدیمی است.

ماه رمضان رفت ولي يار نيامد
آن شمع دل افروز شب تار نيامد
صد روز دگر مانده كه با ناله بگوييم
اي اهل حرم ميرو علمدار نيامد...

السلام علي الشيب الخضيب
سلام بر آن محاسن با خون خضاب شده
زيارت ناحيه

سلیلة الزهراء;141914 نوشت:
با توکل به خدا و عنایت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیه و همت جناب مش رحیم رسما شروع به کار هیئت عاشقان ثارالله انجمن گفتگوی دینی را اعلام میکنیم امیدواریم که مورد رضایت حضرت زهرا سلام الله علیه و صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بگیرد التماس دعا


با سلام

سرکار سلیله بزرگوار
در مورد برنامه های هیئت هم یه صحبتی می فرمایید؟؟
برنامه چیه؟؟
تو هیئت چی کار باید بکنیم؟؟؟
بانی کیه؟؟
زمانش کی است؟؟

الناس عبيد الدنيا.
امام حسين عليه السلام

هیأتی ها سلام
دست همگی درد نکنه
کار خیلی قشنگ ودل نوازیه
برای لحظاتی آدم رو به سفر معنوی زیارت اهل بیت می بره
ان شاءالله از این به بعد آب ورنگ هیأت رو بیشتر به خودش بگیره

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب در یا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان تصویری از سقا کشید
گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم
گریه کرد ،آهی کشید ونقش زینب را کشید

سلام بر حسین
در مورد برنامه های هیئت باید عرض کنم انشاءالله با عنایت حضرت حق و توجهات امام زمان (عج) هر شب جمعه مجلس روضه خواهیم داشت به علاوه در مناسبت های مذهبی مانند وفیات ومیلاد ائمه اطهار علیهم السلام هم در همین قسمت مراسماتی برگزار خواهیم کرد.
بنا هست از اساتید سایت هم برای اجرای مراسمات دعوت کنیم واز نکات و بیانات مکتوب ایشان استفاده کنیم انشاءالله که فرصت داشته باشند وشرکت کنند.
دوستانی که مایلند برای هماهنگی مراسمات و دعوت از اعضا همکاری کنند با پیام خصوصی بنده رو مطلع کنن.

عترت;142267 نوشت:
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب در یا کشید گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن در بیابان تصویری از سقا کشید گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم گریه کرد ،آهی کشید ونقش زینب را کشید

ســـــــلام
به بــــــــــــه بسیار لذت بردم .. :Gol:
ممنون :Gol: