جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چه عزیز است دل غمگینی كه اندوهش مانع از آن نمی شود كه با دلهای شاد سرودی سراید .

آسمانی فکر کن و زمینی زندگی کن

این یعنی سعادت و بدان هر جا

محبت باشد خداوند هم هست.

[="red"]شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش[/]

همیشه یادمان باشد که زندگی پیمودن راهی برای رسیدن به خداست
و قدم هایمان باید طوری باشد که حتیدانه کشی زیر پایمان له نشود . . .

درد من تنهایی نیست ، بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت ، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب ، این حماقت را حکمت خدا می نامند.
" دکتر شریعتی "

قرآن بخوان قبل از اینکه برایت قرآن بخوانند ، نماز بخوان قبل از اینکه برایت نماز

بخوانند

از تجربه دیگران استفاده کن قبل از آنکه تجربه دیگران شوی . . .

[="#ff0000"][="red"]من همونم که همیشه غم و غصم بی شماره اونی که تنها ترینه حتی سایه هم نداره
این منم که خوبیام و کسی هرگز نشناخته اونکه در راه رفاقت همه هستیش رو باخته
من و بشناس که همیشه نقش غصه ام روی شیشه[/][/]

حس سفید و خاکستری شدن اینجا !
نشانه ی دوباره جوانه زدن است چند سطر آبی می شوم
چند سطر سفید
و گاهی خاکستری

وقتی احساس آرامش می کنی
گویی که انگار تازه متولد شده ای
همان روز ؛ روز تولدت است
مثل امروز ؛ مثل همین بعداظهر..

خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخوان .

بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام نمی تونم .

خدا :عیبی ندارد. دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخوان .

بنده : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .

خدا :بنده من قبل از خواب این سه رکعت رو بخوان .

بنده : خدایا سه رکعت زیاده.

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخوان.

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگه ای نداره ؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله

بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.

خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرده من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.

خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .

*بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح

نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم برايش تنگ شده امشب با من حرف نزده .

ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.

ملائکه: پروردگارا بازهم بیدار نمی شه.

* اذان صبح را می گویند

این بار خدا خودش به بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک طلوع خورشیداست . بیدار
شو وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت قضا شود .

*خورشید از مشرق طلوع کرد

ملائکه به خدا می گن :خداوندا نمي‌خواهي با او قهر می کنی ؟

خداوند به ملائکه می گه: او که جز من کسی را ندارد .شاید توبه کند ....

ببین خدا چقدر به ما مشتاقه با وجود اینکه به او محتاجیم .....

خدايا! تو را شكر مي‌كنم كه مرا در كوه غم گداختي و در درياي درد آبديده كردي و در برابر حوادث روزگار روئينتن نمودي تا سخت ‌ترين مشكلات حيات و خطرناك‌ترين ضربه‌هاي تاريخ را عارفانه و عاشقانه تحمل كنم

چارلی چاپلین: با پول می شود رختخواب خرید ولی خواب نه،ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه،می توان کتاب خرید ولی دانش نه،دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه

گاه فشار دیوارهای این دنیای خاکی بر من آنقدر زیاد می شود که دیگر نفس هم نمی توانم کشید ...
گاه می خواهم فریاد برآورم که بارالهی با من چه می کنی ؟! بیش از این توانم نیست ، نه بیش از این توانم نیست ...
رهایم کن از چهاردیوار زندان خاک ... بیش از این بر من سخت نگیر ...
شاید باورت نشود اما روحی خسته و زخم خورده برایم مانده در این کشاکش بیرحم زندگی و دیگر هیچ ...
می دانی با خود می اندیشم تا کجا و تا کی ادامه دارد این سرسختی زندگی ؟!!!
من کوچه پس کوچه های این زندگی را گشتم ، پی آشنایی مهربان گشتم ... " یافت می نشود ..."
اما دیگر کافیست ، من تقدیرم را اینگونه می پذیرم ... من تسلیم خواهم بود ... دیگر نخواهم خواست ... دیگر نخواهم گفت ... تنها اشک خواهم ریخت ، چون همیشه و چون این لحظه و در برابر اینهمه تنها یک چیز از تو می خواهم : رهایم کن ! بیش از این از من نخواه که بمانم و تحمل کنم اینهمه ...... رهایم کن ! چون باد رهایم کن !

دیگر کافیست ...
بیش از این خود را فریب نده ...
دل به رویاها نبند ...
چشمانت را به روی حقایق باز کن ...
این خواب کمی طولانی شده ، دیگر برخیز ، چشم بگشا ...

خسته ام ... روحم خسته ست ، احساس می کنم روحم متلاشی شده ... چقدر دلم می خواد فریاد بزنم ...

[="red"]با دنیای اطراف خودم و با آدمها احساس غریبی می کنم . نه من حرف اونها رو می فهمم و نه اونها حرف منو ... تصمیم گرفتم برگردم به تنهایی خودم ...[/]

اشک هایم بی دریغ می بارند ...
دلتنگیم سر به آسمان گذاشته ...
تنهاییم به اوج کهکشانها رسیده ...
دیگر کافیست زندگی ... دیگر کافیست !
کمی هم با دل من همراه شو ...

الان اشکهام بی امان می بارن ...... اگه بارون به اشکهای من حسادت می کرد ، مطمئناً امسال بیشتر می بارید !!!

پیچک امید ، همواره و در هر جایی قادر به روییدن است ، کافی ست فقط ایمان داشته باشی که صبحی نو در راه است ...

وقتی به دیدنم می آیی برایم آفتاب بیاور ... سردم است ؛
وقتی به دیدنم می آیی برایم شمع بیاور ... اطرافم را تاریکی فرا گرفته ؛
وقتی به دیدنم می آیی برایم باران بیاور ... روحم تشنه ی اندکی پاکی ست ؛
وقتی به دیدنم می آیی برایم محبت بیاور ... قلبم بیتاب مهربانی ست ؛
آیا به دیدنم خواهی آمد ؟!!!! اینروزها جایت بیش از حد در زندگیم خالیست ؛
مهربانترین بر من بتاب ؛ که آن زمان که تو بیایی ، گرم خواهم شد ، روشنایی مرا فرا خواهد گرفت و پاکی و مهربانی میهمان قلب و روحم خواهد شد ... بیش از این بر من سخت مگیر ، دیگر توان انتظارم نیست بر من بتاب محبوبم ، پروردگارم ... بر من بتاب !

[="blue"]آسمان دلم ابریست ...
باران اشکهایم می بارد ...
امروز آفتاب با اقتدار طلوع کرد ، آفتاب آسمان دلم از چه رو امروز طلوع نکرد ؟!!!
دلتنگم ، دلتنگ صبحی روشن ... دلتنگ گرمایی بی دریغ ... دلتنگم ... و دلتنگیم را انتهایی نیست ...
آسمان دلم ابریست ...[/]

[="dimgray"]امروز به خود می گفتم : این همه پریشان حالی را دلیل خودت هستی ، روحت را جلا بده ، مگر مسافر خانه ی دوست نیستی ؟ آرام باش ! دل از این دنیای نامهربان برکن ! سرت را بالا بگیر ... آسمان تو را می خواند ... آبی باش ، آبی شو ... عاشق شو ! عاشق او که خود عشق است و عاشق ، معشوقی جز او برنگزین ... که تنها او شایسته ی عشقی پاک و بی منت است ... به نام نامی عشق ... آغاز کن ... آبی شو ! ...[/]

[="teal"]یادم آمد شاعری می گفت : " گوش کن ! وزش ظلمت را می شنوی ؟ من به نومیدی خود معتادم ..."
به راستی آیا من هم ناامیدم ؟ !!! نه نیستم ... حتی با این روح ترک برداشته من همچنان امیدوارم ... امیدوار روزی که آن معجزه رخ دهد ...[/]

[="teal"]باران بی بهانه و بی دریغ می بارد و اشک چشمان من نیز ...
با خود می اندیشم : این کابوس را انتهایی هست ؟!!! ...
آیا این شب تیره به روز خواهد رسید ؟!!! ...
دردی در قلبم حس می کنم ، دردی عمیق و بی پایان ...
صدای ترک برداشتن هر روزه ی روحم را می شنوم ...

گسترده تر از عالم تنهایی ِ من ، عالمی نیست .
غم آنقدر دارم که می خواهم ،
تمام فصل ها را بر سر سفره رنگین خود بنشانم ات ؛
بنشین ! غمی نیست .[/]

درست دیروز بود که خود را جزوی می پنداشتم که به طور ناموزون در سپهر زندگی می لرزد،
اکنون می دانم که من سپهرم و کل زندگی با اجزایی موسیقایی در درون من می چرخد."تو و جهانی که در آن زندگی می کنی ، دانه ی شنی بیش نیستید ؛ "
دانه ی شنی که در ساحلی بی منتها و در کناره ی اقیانوسی بی کرانه افتاده است...

[="red"]كاش دستها بلد نبودند قهر كنند
[/]

بر روی بوم زندگی
هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست
تقدیر را باور نکن.
تصویر اگر زیبا نبود
نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن
تصویر را باور نکن.
خالق تو را شاد آفرید
آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن

تو حرف می زنی و من دلم مالامال درد می شود و اشک میریزم...
من حرف می زنم و تو دلت مالامال درد می شود و اشک میریزی...
بعد به هم دستمال تعارف می کنیم تا اشک هایی را که برای دردهای مشترکمان ریخته ایم پاک کنیم...بعد خنده ی تلخی به هم می زنیم که از گریه غم انگیزتر است...
دنیای غریبی است.......


چه خوب می شد اگر ندیدن ها و نبودن ها و رفتن ها و خداحافظی ها یک جایی تمام می شد

یکی بود، یکی نبود.
یکی بود که بود و نبودش فرقی نمی کرد.
یکی بود که فقط بعضی وقتا بود، بعضی وقتام نبود.
یکی اصلا نبود ولی باید می بود.
اما بین این همه بود و نبود فقط یکی بود که همیشه بود، همیشه هست همیشه هم خواهد بود.
حتی قبل اینکه بودنی باشه و حتی بعد اینکه بودنی باشه.
خوشحالم که الان اینجام...

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی....
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید.....
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش....
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید....
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن....
در بیابان بلا تصویری از سقا کشید....
گفتمش سختی و دردو آه گشته حاصلم....
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید..

اگه قرار بود هرکسی بزرگترین غمش رو برداره و ببره تحویل بده ، با دیدن غمهای دیگران آهسته غمش رو در جیبش می گذاشت و به خونه بر می گشت

و كسي مي گويد
سر خود بالا كن،
به بلنداي عظيم
به افق هاي پر از نور و اميد
و خودت خواهي ديد
و خودت خواهي يافت
خانه دوست كجاست
خانه دوست در آن عرش خداست
خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست
و فقط دوست خداست

خدا آن حس زیبایی است

که در تاریکی صحرا

زمانیکه هراس مرگ می دزد سکوتت را

یکی همچون نسیم دشت میگویید

«کنارت هستم ای تنها»

من در اندیشه ی گام هایت پروانه وار می سوزم ، در انتظار آمدنت می بارم و زیر لب میخوانم : گر تو باشی غم عالم هیچ است . الا که راز خدایی ... خدا کند که بیایی ...

من خودم را براي يك كار خيلي بزرگ آماده كرده بودم اما بعد از اينكه مسايل رو ديدم فهميدم كه كار بزرگي نمي خواهد انجام بدهم. فقط بايد اين قايق را روي آب انداخت و كمي پارو زد. همين!!

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه ... مي باره و مي باره و ... اينقدر مي باره تا آبي شه ... آفتابي شه ...!!! کاش ... کاش مي شد مثل آسمون بود ... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي ... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده


زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،دوسه تا کوچه و پس کوچه

و یک عمر بیابان دارد

وقتی که رفت اخم كردم
برمي گشت و يك سبد انار با او بود ؛
خنديدم
و بچه گانه دستم را دراز كردم
و او از انارهايش يك دانه هم به من نداد
دلم مي خواست بخندم ولي گريستم
و ناگهان همه گفتند تو ديگر مرد شدي!
باشد از فردا مرد مي شوم
امروز يك انار به من بدهيد

هیچ راهی برای آنکه از آینده باخبر شویم و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد...

پس ای نفس بر خدا توکل کن و صبر داشته باش !

همه چیز از جانب اوست که می رسد و اینچنین هر چه باشد نعمت است

"شهید آوینی"

[="red"]

چقدر دوست داشتم یك نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس كه هیچ كس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی اولین حرف ” الفبا ” سرش ” کلاه ” می رود ،

فاتحه ” کلمات ” را باید خواند … پس ” قلب ها ” را دریابید …


خدایا

ماه رمضان امسال هم به نیمه نزدیک شده

و ........


خدایا دلمون را تو جویبار رحمت شتتشو بده

تا
.............................................../////....

هر کجا تردیدی هست....»ایمان


هر کجا زخمی هست....»مرهم


هر کجا نومیدی هست....»امید


و


هر کجا نفرتی هست....»عشق به خدا


جای اونو بگیره

تا سربلند از این ماه مغفرت بیرون بیایم

آمین

ازازل چون سقف ابن کاخ زبرجد ساختند بام ایوانش بلند ازنام احمد ساختند

هر شب که انتظار تو را می برم به روز

شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز

انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

مهربانیت از دور برایم چه نزدیک است

غزالی طوسی :
زبان عضويست كه وزنش اندك و كم ولى عبادت و گناهش بسيار بزرگ است » .زبان با يك تهمت نابجا ، يا يك دروغ ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان بى گناهى را بريزد ، يا مال و جان بى تقصيرى را بر باد دهد .و زبان مى تواند با گفتار الهى بين دو نفر را اصلاح نموده ، آبروى مسلمانى را حفظ كند ، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى ! اين است طاعت بزرگ او .

برای اینکه بت پرست نباشی ٬ کافی نیست که بت ها را شکسته باشی ٬ باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی
نیچه


یادمان باشد که: او که زیر سایه دیگری راه می رود،خودش سایه ای ندارد.
یادمان باشد که: هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.
یادمان باشد که: زخم نیست آنچه درد می آورد،عفونت است.
یادمان باشد که: در حرکت همیشه افق های تازه هست.
یادمان باشد که: دست به کاری نزنم که نتوانم آن را برای دیگران تعریف کنم.
یادمان باشد که: آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند.
یادمان باشد که: حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند،یادمان باشد
که دلی نو بخریم.
یادمان باشد که: فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی.
یادمان باشد که: باورهایم شاید دروغ باشند.
یادمان باشد که: لبخندم را توی آیینه جا نگذارم.
یادمان باشد که: آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او
را راه می برند.
یادمان باشد که:لزومی ندارد همان قدر که تو برای من عزیزی،
من هم برایت عزیز باشم.
یادمان باشد که: محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش
گذاشتن مهر خودم نباشد.
یادمان باشد که: برای دیدن باید نگاه کرد،نه نگاه!
یادمان باشد که: اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید.
یادمان باشد که: دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند.
یادمان باشد که: تا وقتی اوضاع بدتر نشده!یعنی همه چیز رو به راه است.
یادمان باشد که: هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها.
یادمان باشد که: آرامش جایی فراتر از ما نیست.
یادمان باشد که: من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم.
یادمان باشد که: برای پاسخ دادن به احمق،باید احمق بود!
یادمان باشد که: در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی
برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
یادمان باشد که: لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم
که هستم.
یادمان باشد که: سهم هیچ کس را هیچ کجا نگذاشته اند، هر کسی
سهم خودش را می آفریند.
یادمان باشد که: آن هنگام که از دست دادن عادت می شود،
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست.
یادمان باشد که: پیش ترها چیزهایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند.
یادمان باشد که: آنچه امروز برایم مهم است،فردا نخواهد بود.
یادمان باشد که: نیازمند کمک اند آنه که منتظر کمکشان نشسته ایم.
یادمان باشد که: من از این به بعد هستم،نه تا به حال.
یادمان باشد که: هرگز به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به
چیزی نبسته باشی.
یادمان باشد که: غیر قابل تحمل وجود ندارد.
یادمان باشد که: گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش
را خوشحال نشان بدهد.
یادمان باشد که: خوبی آنچه که ندارم این است که نگران از دست دادنش
نخواهم بود.
یادمان باشد که: با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دلهای نازک.
یادمان باشد که: به جز خاطره ای هیچ نمی ماند.
یادمان باشد که: وظیفه من این است: حمل باری که خودم هستم تا آخر راه.
یادمان باشد که: منتظز تنها یک جرقه است،انبار مهمات.
یادمان باشد که: کار رهگذر عبور است،گاهی بر می گردد،گاهی نه.
یادمان باشد که: در هر یقینی می شود شک کرد و این تکاپوی خرد است.
یادمان باشد که: همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.
یادمان باشد که: امید،خوشبختانه از دست دادنی نیست.
یادمان باشد که: به جستجوی راه باشم،نه همراه.
یادمان باشد که: با یک ایمیل (اسمس)در مورد کسی قضاوت نکنیم!
حتی اگر با اون ایمیل(اسمس) مخالف بودیم!
بر گرفته از مجله کتاب هفت شماره۲۸۷

امام علي(ع) :
براي دفع آدم هاي خشمناك و جذب افراد جدا شده از اجتماع و دفع آدم هاي شرور چيزي همانند هديه نيست.

ویلیام جییمز :
ایمان و باور ما در ابتدای هر مسئولیت دشواری تنها عاملی است که موفقیت نهایی مان را تضمین می کند.
وقتی انتظار بهترین پیشامد را دارید نیروی مغناطیسی از مغزتان خارج می شود که بهترین ها را جذب می کند .
اگر انتظار بدترینها را داشته باشید از مغز قدرت دافعه ا ی رها می کنید که سبب می شود بهترینها از شما بگریزد حیرت انگیز است

همه ی رنگ ها زیبا هستند به جز۲ رنگی ، سعی کن با همه مردم یک رنگ باشی ، قالی با هزار رنگش زیر پا افتاده .

شبهای بلند بی عبادت چه کنم ؟
تن من به گناه کرده عادت چه کنم ؟
یاران همه گویند که خدا می بخشد !
گیرم که خدا بخشید ز خجالت چه کنم ؟

[="purple"]عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به
سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است .[/]

[="magenta"]پاییز مشق هایش را در کوچه و خیابان می نویسد
اما رفتگر آنها را پاک می کند!!![/]

أذکروا الله ذکرا کثیرا لعلکم تفلحون

توجه داشته باشید معنای ذکر و ورد با هم فرق دارند

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش


.......................


...............................که اگر بانگ رحیل شنیدی دلت آرام بگیرد
........................................بلکه به سوی مقصد پر بکشد

.................................

................................

گفتمش بی تو دلم می میرد


گفت با خاطره ها خلوت کن


گفتمش خنده به لب می میرد


گفت با خون جگر عادت کن


گفتمش با که دلم خوش باشد؟


گفت غم را به دلت دعوت کن


گفتمش راز دلم را چه کنم؟


گفت با سنگ دلم صحبت کن

إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون‏(10l[مجادله)
جز اين نيست كه گفتگوى محرمانه [بى‏منطق و رازگويى بى‏دليل‏] از [ناحيه‏] شيطان است تا مؤمنان را اندوهگين كند، ولى نمى‏تواند هيچ گزندى به آنان برساند مگر به فرمان خدا. و مؤمنان فقط بايد بر خدا توكل كنند [كه توكل كننده به خدا از گزند شيطان مصون است.]


خوشبختی ما در سه جمله است:
تجربه از دیروز
استفاده از امروز
امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر
زندگی مان را تباه می کنیم:
حسرت دیروز
اتلاف امروز
ترس از فردا

اه

شب از تپش ثانیه ها دلگیر است

دل من غرق در اندیشه پروازی خوش

ارام خواهد شد از این خاموشی

غریب است دوست داشتن!

دوست داشته شد ن ... و عجیب تر است

وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد

و نفس و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده به بازیش میگیریم ....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر!

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر ...


تقصیر از ما نیست!!!
تمامی قصه های عاشقانه اینگونه
به گوشمان خوانده شده اند ...


زندگی یک کاغذ سفید است می توان هر رنگی به آن زد،سیاه، خاکستری ، شاید هم رنگ خدا، انتخاب با توست