مولوی صوفی حضرت ابوطالب را کافر می داند!!!

تب‌های اولیه

213 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نازنين مريم;124648 نوشت:
[="indigo"]كلامي پر معنا از هر كسي باشه با ارزشه و اين كلام زيبا جوابي بود به فحش زشتي كه شما در مورد ايشون مطرح كرده بوديد و خوشبختانه سخنتون توسط مدير اجرايي محترم ويرايش شد .[/]

[="darkorchid"]مشخص است كه شما سخنان ديگرانو با دقت نمي خونيد وگرنه نمي گفتيد [/]

[="indigo"]اين سخن من :[/]

[="darkorchid"]سخن من در مورد لعن نبود شما از الفاظ زشت در سخنانتون استفاده كرديد و اگه يه بار ديگه جملات منو با دقت بخونيد كاملا متوجه ميشيد كه من گفتم اينها تفاوت دارن يعني اگه لعنم مجاز باشه ناسزا گويي و فحش مجاز نيست قبول نداريد ؟! [/]

[="indigo"]الفاظ ناشايستتون به كنار در مورد لعن هم هنوز اصل قضاوت شما در مورد اين بزرگان زير سواله و لعن مجاز نيست .[/]

[="purple"]يعني با سرچ تو اينترنت نميشه به سخنان علما و سايت مراجع و .. دسترسي پيدا كرد ؟!!!

سايت جواب و حوزه و .. هم حتما غير معتبرن !!!!!!!!!!!

تو سرچ بايد بلد بود چطوري به منابع معتبر دسترسي پيدا كرد و به چه سايتهاي سر زد و چه كتابهاييو دانلود كرد و .. حتما احاديث تو سايتهاي معتبرم قابل استناد نيستن و بايد همه كتب حديثيو تو خونه جمع كرد !!![/]

[="indigo"]من شمارو نميشناسم ولي ميدونم كسي كه ناسزا و كلمه اي چون بوزينه تو الفاظش پيدا ميشه خودساخته نيست چطور شما با يه چند خط در مورد بزرگان و عرفا نظر ميديد و اونارو دشمن خدا ميناميد ولي در مورد شما نبايد با خوندن سخنانتون قضاوت كرد !!!!!!!!
[/]

[="darkorchid"]يعني فكر ميكنيد علمتون كامله و من تهمت زدم ؟!!!!!!!!!!! [/]

[="darkorchid"]بنده هم قطعا هيچ تمايلي ندارم و اشاره هم كردم ولي در مقابل توهينتون نتونستم سكوت كنم و لازم دوسنتم بگم كه اگه پيرو واقعي اسلام هستيد و خودساخته !!! از الفاظ ناشايست نبايد استفاده كنيد .[/]

[="indigo"]و همچنين

خدانگهدارتون[/]

[="darkorange"]
بسم الله الرحمن الرحیم

سرکار نازنین مریم

در اینکه کلام زیبا از هر کس باشد زیباست هیچ شکی نیست.

ایراد بنده از این است که چرا مهر عرفان به کسانی میزنید که یقین نیست.

[="red"]ما بخواهیم چشم ببندیم و کسانی را عارف بخوانیم که تصوفاشن یقین است که شیعه نیستیم.[/]
[="lime"]
مولایم علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمود: دوستان ما را دوست بدارید و دشمنانمان را دشمن.[/]

[="royalblue"]اما پیرامون مدیر اجرایی:[/]

لطف نمودند و تا کنون بسیار دیده ام اعمالی چنین.

ان شاء الله مدیران بیاموزدند تا ابتدا سند کلامی را بپرسند و سپس در کلام دیگران دست ببرند.

گرچه تا کنون یافته ام که بعید است.
[="seagreen"]
اما اینکه مدام به بنده میفرمایید الفاظ ناشایست بیان کرده ام.[/]

گو اینکه شما تجربه هیچ بحث علمی را ندارید.

بحث علمی با الفاظ رمانتیک روز مره بسیار فاصله دارد.

مباحثه و مناظره نیازمند ثبات کلام است و ثبات تنها با دوری از تعارفات بی پایه استوار است.
[="#2e8b57"]
اما پیرامون سرچ:[/]

[="red"]خیر نمیتوان چنین کرد.[/]

آنچنان به سرورم در اینترنت نسبت دادند که قلب این علامه بزرگوار رنجیده شد.یا پیرامون بزرگوار

سید صادق شیرازی چنین گفتند که ایشان وا ماند از اینهمه تهمت و پستی.یا به نور چشم جمیع شیعیان

آیت الله وحید خراسانی نسبت دادند که دل ایشان بدرد آمد.[="royalblue"]

همین تاپیکی که پیشتر دیدم کارشناس فقه این سایت چنان فتوایی از جانب امام خمینی فرموده است

که اگر سند کلامش را نیاورد یقینا بنده با مراجع قانونی تماس خواهم گرفت تا پاسخ بنده مشخص شود.[/]

[="red"]اگر قرار بود اینترنت محیطی امن باشد نمیگفتند جنگ سایبری
[/]
اما اگر دانش شما در این حد است هیهات بر علمتان:[="lime"]

امام علی علیه السلام زمانی بر منبر بودند سعد بن ابی وقاص پای منبر بود مولا پس از سخن پایین آمدند و

فرمودند تو در خانه خود گوساله ای داری که چون گاو صدا میکند و سر فرزند مرا میبرد
[/]
[="red"]حال بفرمایید مولا کلام ناشایست گفته است.
[/]
گرچه پیشتر دیدم طرفدار مولوی گفت حضرت ابوطالب علیه السلام مشکوک به کفر بوده است.

[="seagreen"]و اما پیرامون علم بنده:[/]

شما خیلی کار ناشایستی کردید که درباره کسی که نمیشناسید حرف زدید اینکه من در مورد خود چه

فکر میکنم دخلی به غیر ندارد مهم کلام شما بود که به این صراحت بیان کردید و آن را به پای ادبتان میتنهم(نقل قول از خودتان)

و اگر تمایلی به ادامه بحث نبود این پاسخ را نمیدادید.

ان شاء الله کمی مطالعاتتان را بالا ببرید

مع السلام و رحمة الله و برکاته[/]

رحیمی;124676 نوشت:
با سلام


قصد پست دادن دراین تاپیک را نداشتم, ولی این اسامی شما برایم عجیب آمد.

مطلبی که نقل به مضمون داشتم از استاد فاطمی نیا بود که ایشان در یکی از سخنرانی هایشان نهی کردند از نسبت دادن برخی مسائل به برخی افراد مثل ملاصدرا مولوی و ...

حتی ایشان در چند دقیقه بعدش در مورد اینکه ادیسون/پاستور می رود به جهنم و درکل اینکه به ما مربوط نمی شود این مسائل نیز سخنانی فرمودند.

لازم باشد فایل صوتی اش را هم قرار می دهم, شما که ارادت دارید به ایشان, حرفشان را نیز گوش کنید.

در مورد مرحوم آیت الله بهجت چنین جملاتی از ایشان نسبت به بزرگان ندیده ام.....

التماس دعا
تشکر

[="darkorange"]

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

دوست گرامی رحیمی

اینکه این اسامی شما را بهت زده کرده باکی نیست اما اینکه شما از که نقل کردید دخلی ندارد.

[="royalblue"]بنده بعنوان یک صاحب تحقیق میتوانم حرفی را بپذیرم یا رد کنم. [/]

سید بزرگوار فاطمی نیا را به چشم مرشدی میبینم و از ایشان بهره ها برده ام

اما ایشان آیه منزل نیستند میتوانم بپذیرم یا خیر.

شما گمان دارید هر شاگرد آیینه استاد است؟![="royalblue"]

شاگردی که نخواهد علم استاد را تکمیل کند صاحتب جهل است.
[/]
بحث ما در این تاپیک این است که بدانیم مولوی ممکن است عارف باشد یا خیر نباید بی دلیل کسی را بالا

برد زیرا همانقدر که در بالا بردنش سند هست همانقدر نیز در پست کردنش هست.

ما از اشعار زیبایش لذت میبریم بعنوان شعر نه راه عرف.

و اینکه شما ظاهرا دچار خطا شده اید.

بنده از ایشان جملاتی نقل نکردم بلکه فرمودم افتخار شاگردی ایشان را داشته و دارم.

پس در کلامم تناقضی نبود.

بنده هم به حرف کسی گوش نمیدهم. [="palegreen"]تقلید در فروع بجای خود اما در غیر آزادم که تحقیق کنم و

خود صاحب اندیشه باشم و از بزرگان برای پرورش ذهن خود بهره برم.

[/]

مع السلام و رحمة الله و برکاته

[/]

بهلول;124677 نوشت:
سلام

ایا از این بزگواران اجازه گرفته ای که نامشان را در هر محلی ببری و فخر فروشی نمائی.

از کوزه همان برون تراود که دراوست


[="red"]
بسم الله الرحمن الرحیم

جناب بهلول
[="lime"]
گو اینکه اینقدر از احادیث دور بودید که از همه چیز دور شدید(
[/]همانطور که هنوز پاسخ حقیر را ندادید که از

کدام آیه ی قرآن برای چگونگی طهات و نماز استفاده میکنید).
[="red"]
این چه کلامیست !!!!!!!!![/]

مگر شما مرا میشناسی که فخر فروشی کنم؟!!!!

اصلا شما میدانید من که هستم چند ساله ام اسمم چیست رسمم چیست؟!!!

خداوند خیر دهد به اهلش ان شاء الله

مع السلام و رحمة الله و برکاته

[/]

life313;124686 نوشت:
[="red"]
بسم الله الرحمن الرحیم

جناب بهلول
[="lime"]
گو اینکه اینقدر از احادیث دور بودید که از همه چیز دور شدید(
[/]همانطور که هنوز پاسخ حقیر را ندادید که از

کدام آیه ی قرآن برای چگونگی طهات و نماز استفاده میکنید).
[="red"]
این چه کلامیست !!!!!!!!![/]

مگر شما مرا میشناسی که فخر فروشی کنم؟!!!!

اصلا شما میدانید من که هستم چند ساله ام اسمم چیست رسمم چیست؟!!!

خداوند خیر دهد به اهلش ان شاء الله

مع السلام و رحمة الله و برکاته

[/]

سلام بر مسلمین

در همان تاپیک به شما شیر فهم کردم که نماز و روزه و طهارات مربوط به احکام است و احکام تقلیدی است اما متاسفانه روش شما تکرار یک مطلب است تا بجای رسیدن به نتیجه حریف را از میدان بیرون کنید که البته این حریف از میدان بیرون رفتنی نیست و مجبورید در هر محل با توجه به موضوع همان محل صحبت کنید و الا خاموش گردید تا گناه شما به عهده معلمانتان نوشته نشود.

مگر کسی میتواند شیطان فخر فروش را بشناسد لا محاله

شما اگر اعتباری برای خودت قائل بودی خودت را مطرح نمیکردی تا اگر اشتباه کنی رسوا شوی !

سلام

دوستان!!!!!!!

کل کل چرا؟!

دعوا چرا؟!!

بابا هر کسی به اندازه ای علم دارد

اینجا یک محیط اجتماعی است که باید با هم به خوبی رفتار کنید

لطفا پستاتون را حذف و یا ویرایش کنید

و اگر نه مدیران باید این کار را بکنند

ادب و احترام به دو طرف از شروط مباحثه است

به جای دعوا

با هم کنار بیایید

هر کس عقیده اش تا جایی که مخل نظم و آرامش جامعه چه مجازی

و چه حقیقی نشود محترم است

پس درست رفتار کنید و به بحث بپردازید

با سپاس

در مورد شعر باید ادامه شعر را دید کسی این دفتر را برای دانلود و مطالعه دارد؟

در پست بعد در حد توان شعر را ترجمه می کنم انشاءالله:Gol:

@1@
.....

نقل قول:

[=2 mehr]خود يكى بو طالب آن عم رسول / مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏

[=2 mehr]كه چه گويندم عرب كز طفل خود / او بگردانيد دين معتمد

[=2 mehr]گفتش اى عم! يك شهادت تو بگو / تا كنم با حق خصومت بهر تو

[=2 mehr]گفت ليكن فاش گردد از سماع / كل سر جاوز الاثنين شاع‏

[=2 mehr]من بمانم در زبان اين عرب / پيش ايشان خوار گردم زين سبب‏

[=2 mehr]ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق




سلام

این شعر را دوباره بررسی خواهیم نمود

:Gol:


[=2 mehr]گفتش اى عم! يك شهادت تو بگو / تا كنم با حق خصومت بهر تو

پیامبر (ص) گفتند: ای عمو
(حضرت برادزاده ی دیگری نداشته اند؟) شما شهادت بده تا من با شما با حق مشکلات را حل کنم(ببخشید اگر اشتباه ترجمه ام بگویید)


[=2 mehr]گفت ليكن فاش گردد از سماع / كل سر جاوز الاثنين شاع‏

گفت این سر ممکنه فاش بشه و همه جا بپیچه

[=2 mehr]من بمانم در زبان اين عرب / پيش ايشان خوار گردم زين سبب‏

من در زبان عرب بمونم و به این طریق پیششان خوار گردم


[=2 mehr]ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق

اما اگر همانطور مثل قبل لطف ات را داشتیم با جذب حقیقت این بدلی وجود نداشت

(من در حد فهمم ترجمه کردم ممکنه خطا کرده باشم
اما ادیبان ترجمه کنند تا ببینیم انها چه می گوییند
اما فکر کنم این مربوط به زمان بد ان زمان بوده باشد تاریخ را در زمان مرگ حضرت ابوطالب(ع) بررسی کنید ببینید چگونه بوده است؟ شاید ریشه در تاریخ داشته باشد):Gol:

ادامه شعر را هم بگذارید منون می شوم
[=2 mehr]

بهلول;124695 نوشت:
سلام بر مسلمین

در همان تاپیک به شما شیر فهم کردم که نماز و روزه و طهارات مربوط به احکام است و احکام تقلیدی است اما متاسفانه روش شما تکرار یک مطلب است تا بجای رسیدن به نتیجه حریف را از میدان بیرون کنید که البته این حریف از میدان بیرون رفتنی نیست و مجبورید در هر محل با توجه به موضوع همان محل صحبت کنید و الا خاموش گردید تا گناه شما به عهده معلمانتان نوشته نشود.

مگر کسی میتواند شیطان فخر فروش را بشناسد لا محاله

شما اگر اعتباری برای خودت قائل بودی خودت را مطرح نمیکردی تا اگر اشتباه کنی رسوا شوی !

[="darkorange"]

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی جناب بهلول

احسنت که بالاخره فرمودید که [="royalblue"]احکام تقلیدیست.[/]

میشود بگویید از چه کسی تقلید میکنید و مقلد شما شیوه اعمالش را از کجا آورده است؟!!!
[="seagreen"]
بنده نه تاکنون بی منطق سخنی گفتم نه کسی مرا میشناسد.[/]

فردا روز اگر من از این اکانت بهره نگیرم شما میدانید من که بودم؟!!!

حال آنکه شاید مرا بشناسید آنقدر که خود را میشناسید

دیدید؟!!!
[="#2e8b57"]
من خود ستایی نداشتم چون خودی نشان ندادم.

نه تنها شما بلکه هیچکس نمیداند من که هستم[/]

اگر شما خود ستایی شخصی که اصلا نمیدانید کیست و کجاست را از قرآن در آوردید جایزه دارید.

اما که گفته بنده قصد بیرون کردن کسی را از بحث دارم؟!!!

حقیر همیشه سعیم بر آنست تمام مناظراتم جوابی روشن داشته باشد.

هرکس پرسشی بپرسد واضح پاسخ میدهم و اهل دور زدن مطالب نیستم

[="#2e8b57"][="red"]شما نیز چنین باشید
[/][/]
بنده چندین بار در پست های مختلف از شما پرسیدم که شما چگونه نماز و طهارت را از قرآن در آورده اید(طبق گفته ی خودتان)

شما فرمودید اینها احکام است و ربطی به بحث ندارد

[="#ff0000"]در حالی که ریشه بحث همان است[/]

حال بفرمایید از که یا چه تقلید میکنید که بحثی شیرین است

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

life313;124713 نوشت:

[="darkorange"]

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی جناب بهلول

احسنت که بالاخره فرمودید که [="royalblue"]احکام تقلیدیست.[/]

میشود بگویید از چه کسی تقلید میکنید و مقلد شما شیوه اعمالش را از کجا آورده است؟!!!
[="seagreen"]
بنده نه تاکنون بی منطق سخنی گفتم نه کسی مرا میشناسد.[/]

فردا روز اگر من از این اکانت بهره نگیرم شما میدانید من که بودم؟!!!

حال آنکه شاید مرا بشناسید آنقدر که خود را میشناسید

دیدید؟!!!
[="#2e8b57"]
من خود ستایی نداشتم چون خودی نشان ندادم.

نه تنها شما بلکه هیچکس نمیداند من که هستم[/]

اگر شما خود ستایی شخصی که اصلا نمیدانید کیست و کجاست را از قرآن در آوردید جایزه دارید.

اما که گفته بنده قصد بیرون کردن کسی را از بحث دارم؟!!!

حقیر همیشه سعیم بر آنست تمام مناظراتم جوابی روشن داشته باشد.

هرکس پرسشی بپرسد واضح پاسخ میدهم و اهل دور زدن مطالب نیستم

[="#2e8b57"][="red"]شما نیز چنین باشید
[/][/]
بنده چندین بار در پست های مختلف از شما پرسیدم که شما چگونه نماز و طهارت را از قرآن در آورده اید(طبق گفته ی خودتان)

شما فرمودید اینها احکام است و ربطی به بحث ندارد

[="#ff0000"]در حالی که ریشه بحث همان است[/]

حال بفرمایید از که یا چه تقلید میکنید که بحثی شیرین است

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

سلام بر مسلمین

اینها به شما ربطی ندارد بحث تقلیدی با بحث استدلالی از دو مقوله است اگر نمیدانی از استادانت بپرس در کدام رساله دیده اید که بگوید خدا را چگونه باید شناخت شیطان را چگونه میشود شناخت

شما خود ستا نیستید حرف شما را باور کنم یا دم خروس را انکه میگفت من شاگرد فلان بهمان بودم که بود همین که میفرمایید اگر مرا بشناسید خود ستائی نیست هر کس بگوید من متوجه میشوید فقط بگوید من شیطان است چون خود ستاست شما که الا ماشاالله گفته اید .

life313;124639 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم جناب حامد گرامی شما فرمودید که بنده از بدیهیات عرفان هیچ نمیدانم.این کلام تنها یک معنا دارد و آن این است: شما عارفید یا به اصول آن وقوف کامل دارید. هر که را اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند بنده از آنجا که با عالم عرف شما کاملا بیگانه هستم و شما به جای تفسیر 4 بیت دست به هر ریسمانی میزنید کلامی با شما نخواهم داشت زیرا از تمام اصول مناظره دور هستید. اما پیرامون مرشد بنده: کفایت است نام چند تن: استاد،سرور و نور چشمم حضرت علامه جوادی آملی ، حضرت آیت الله فاطمی نیا ، حضرت آیت الله سید صادق شیرازی و آنکه دوریش دلم را به خون کشیده حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه . اگر ایشان سبب شده اند که از آثار باطنی عرفان خالی باشم عرض پوزش دارم لیکن این را بدان برادرم تا کسی را نمیشناسی به سخنش به دید کین منگر بلکه در آن خیر باشد. شما هم اگر دنبال مرشد هستید نیازی نیست به مولوی که مجهول الحال است متمسک شوی بهتر است از ذات پاک شیعه مرشدی برگزینی همچون ائمه اطهار که در صحتشان شبهه ای نیست. مع السلام علی من التبع الهدی

سلام
1- بنده گفتم بدایات عرفان یعنی اصول اولیه عرفان نه بدیهیات عرفان
2- بنده ادعای عرفان ندارم و سری هم آشکار نکرده ام . در حد و حدود مجاز از مباحث عرفانی سخن می گویم و از اهل معرفت دفاع می کنم
3- برای آن اشعار هم دلیل آورده ام اگر مایل بودید در آنها اندیشه کنید و اشکالاتتان را مطرح فرمایید
4- شما که از شاگردی این بزرگواران سخن می گویید می شود لطف کنید از کلام همین بزرگان سخنی که موید مطالب شما باشد بیاورید ؟
5- سر ما برود سخن از شاگردی ولی از اولیاء خدا نمی زنیم که نکند از ناشایستگی ما غبار طعنی یا سوء نظری به دامان ایشان بنشیند
موفق باشید

حامد;124717 نوشت:

1- بنده گفتم بدایات عرفان یعنی اصول اولیه عرفان نه بدیهیات عرفان
2- بنده ادعای عرفان ندارم و سری هم آشکار نکرده ام . در حد و حدود مجاز از مباحث عرفانی سخن می گویم و از اهل معرفت دفاع می کنم
3- برای آن اشعار هم دلیل آورده ام اگر مایل بودید در آنها اندیشه کنید و اشکالاتتان را مطرح فرمایید
4- شما که از شاگردی این بزرگواران سخن می گویید می شود لطف کنید از کلام همین بزرگان سخنی که موید مطالب شما باشد بیاورید ؟
5- سر ما برود سخن از شاگردی ولی از اولیاء خدا نمی زنیم که نکند از ناشایستگی ما غبار طعنی یا سوء نظری به دامان ایشان بنشیند

[="darkorange"]
بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حامد گرامی

1.باز هم تغییری نکرد و یکی شد

2.یعنی ادعای دانستن سر دارید؟!!!!

3.دلیلتان قابل قبول نبود و [="seagreen"]در همان پیام گفتم شعر را معنا کنید[/]

4.قرار نیست کسی سخن مرا تایید کند. هر کس در عقاید آزاد است

و قرار نیست آنچه من از ایشان میشنوم جار بزنم

بحث ما علمی ست و کاری نداریم به سخنان غیر
[="magenta"]
از شان ایشان بدور میبینم بخواهم کلامی از ایشان را در چنین مباحثی سند قرار دهم[/]

از ان گذشته شما که مرا نمیشناسید میتوانید بگویید دروغ میگویی!! نمیتوانید؟!!!

[="lime"]اما اگر قرار باشد گناه شاگرد به گردن استاد بیفتد گناه عمرعاص بگردن مولایم علی علیه السلام بود!!![/]

[="red"]بجای سخنانی که عاطفه در بر دارد کمی اسناد ارائه دهید و با منطق کلام برانید[/]

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

حامد;124333 نوشت:
در شعر مولوی تصریحی به کفر حضرت ابوطالب نشده است . شاید موضوع اظهار آشکارای اسلام بوده است که نپذیرفته اند . اتفاقا از استدلال جناب ابوطالب علیه السلام هم بوی این مطلب می آید . احیانا ابوطالب علیه السلام فکر می کرده اسلام آشکارای او موجب تضعیف موقعیتش در میان قریش می شود و با تضعیف جایگاه او پیامبر ص هم در معرض خطر قرار می گیرند . این نپذیرفتن از نظر اهل معرفت صحیح نیست اما کسی هم قائل به عصمت حضرت ابوطالب ع نیست تا نتواند چنین برخوردی از ایشان را نپذیرد .

عجب!!! پس تصریح به کفر نشده!!!

این ملعون می گوید پیامبر به ابوطالب فرموده: شهادتین را بگو تا پیش خدا برای نجاتت حجتی داشته باشم. حال اگر به قول شما منظور مولوی این بوده که ابوطالب اسلام داشت و پیامبر تنها از او می خواست اسلامش را آشکار کند, دیگر معقول بود پیامبر بفرماید: شهادتین بگو تا نزد خدا برایت خصومت کنم و نجاتت دهم؟؟!! و در انتها این ملعون گوید اگر لطف خدا شاملش شده بود این بد دلی را با جذبه حق نداشت!!!

بر فرض که منظورش آشکار کردن اسلام از سوی ابوطالب بوده, مگر آشکار کردن اسلام آنهم در جایی که انسان خوف ضرر دارد واجب است که مولوی چنین ابوطالب علیه السلام را به خاطرش می کوبد؟؟؟!!! مگر عمار بن یاسر برای فرار از شکنجه کلمه کفر نگفت و خدا کارش را با نزول آیه تقیه تایید نفرمود؟! تازه خودتان می گویید ابوطالب خوف ضرر برای پیامبر داشته! این چه آشکار کردن عارفانه ای! بوده که حتی در صورت خوف بر ضرر به پیامبر خدا هم باید انجام می شده؟؟!! عرفان مولوی شما برای حفظ جان پیامبر هم کوتاه نمی آید؟؟!!

البته از عرفانی که عزاداری سید الشهدا را مسخره کند و معرفتش از انبیاء و اوصیاء و حضرت سجاد هم بالاتر رفته!! و گریه کردن بر حسین علیه السلام را بیهوده بپندارد و روز عاشورا را روز شادی عارفانه! اعلام کند, این نیز بعید نیست!!!

ضمنا استدلالی که مولوی از قول ابوطالب علیه السلام آورده مضحک و توهین به پیامبر خدا ست!!
از قول ابوطالب می گوید اگر اسلام بیاورم بر همه آشکار می شود چرا که سرّی که از دو نفر تجاوز کند برای همه فاش می شود!!! یعنی پیامبر خدا نمی توانست جلوی زبانش را بگیرد و اسلام ابوطالب را از دیگران پنهان کند تا از خطر قریش محفوظ بماند؟؟؟!!! این هم یکی دیگر از جفنگیات مولوی علاوه بر کفریاتش !!!!

حالا دوباره بیایید گریه کنید که به اهل معرفت توهین شده!!!

برادر جان! ما می گوییم با این اظهارات آشکار و غیر قابل تأویل, امثال مولوی اهل ضلالتند آنهم ضلالتی عمیق! آنوقت شما هی شعار می دهید اهل معرفت! اهل معرفت!!

ثبت العرش ثم انقش! اول ثابت کن این ضلاتها معرفت است بعد جوش بزن برای اهلش!!!

از این گذشته همین استدلال مسخره نشان می دهد از نظر مولوی منظور پیامبر, اسلام آوردن ابوطالب بوده و نه آشکار کردن اسلام باطنیش.
چرا که اگر منظور پیامبر آشکار کردن اسلام ابوطالب بود, یعنی ابوطالب باید میامد و برای همه جار می زد که ایها الناس من ایمان آوردم نه اینکه پیامبر بیاید تنها به خود او بگوید ایمان بیاور تا خدا نجاتت دهد و او هم بگوید نه و استدلال کند اگر شهادتین را بگویم, تو به دیگران می گویی! و نزد عرب آشکار می شود!!!
پس دعوت پیامبر به اصل اسلام بوده و از نظر مولوی ملعون, ابوطالب این را نپذیرفته !!! ـ دقت کنید ـ

پس این هم یکی دیگر از دروغهای بزرگ مولوی و یکی دیگر از حدیثهای جعلی او!

حقیقتا وی را به خاطر جعلیاتی از این قبیل باید یکی از کذابین بزرگ تاریخ دانست. آنهم جعلیات ضلالت باری چون سخنان علی علیه السلام با ابن ملجم یا قصه مزخرف موسی و شبان یا قصه گفتگوی معاویه و ابلیس! یا قصه های مشتمل بر کرامت عرفانی بافتن برای عمر و عثمان و...!!!

توجیهات فوق العاده! عاشقان مولوی انسان را یاد کلام مولانا امیر المؤمنین علیه السلام می اندازد که فرمود:

من عشق شیئا أعشی بصره و أمرض قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باذن غیر سمیعة...
کسی که عاشق چیزی شد دیده اش کور شود و قلبش مریض شود پس با چشمی معلول می نگرد و با گوشی غیر شنوا می شنود!

سلام و درود:Gol:

سفیر;124748 نوشت:
ملعون

جالبه!

نشستیم خودمون را با این حرفا که نه به درد دنیا و نه درد آخرتمون میخوره مشغول کردیم!!

درباره ی مردی که قرن ها قبل می زیسته

الانم مرده و دستش از دنیا کوتاه

و آثاری جاوید هم از خودش به جا گذشته

هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که چی در سرش میگذشته!

چه اعتقاداتی داشته

تقیه می کرده یا نه

و...

قصد بحث ندارم

چون سرشته ای از ادبیات (که خودش دنیایی پر از آرایه و تلمیح استعاره و.. است) ندارم

حالا که چی؟؟؟

اگر همه این حرفا هم درست باشه؟؟؟

به چی می خوایم برسیم؟؟؟

که مثنوی معنوی را بسوزانیم؟؟؟

چه سودی داره؟؟

در آخر هم یک سوال

در دنیایی که ثانیه ثانیه در هر جای دنیا اختراع ثبت میشه

شما از هر کدوم که استفاده میکنید

میرید شجره نامه ی مخترع ش را بیرون میکشد؟؟؟

اگر لايیک بود استفاده نمی کنید؟؟؟

علی یارتان:Gol:

یا ستار.

با سلام..

حقیر تازه این بحث رو دیدم وفکر می کنم جز کدورت چیزی به ارمغان نداشته باشد ...

این را مد نظر داشته باشیم ،که هر کسی در هر دعوتی ؛ابتدا به خود دعوت می کند ،هیچ کس جز معصومین ونمایندگان خداوند نمیتوانند کسی را به وجوه الهی و هر چیزی انطور که صحیح است دعوت نمایند ،چون شخص در دعوت در اصل به خودش دعوت می کند ،هر کس بر اساس انچه به ان از لحاظ معرفت رسیده دعوت می کند نه بیشتر بنابراین اینکه کسی را به سویی دعوت کنیم فقط در حد همان معرفتی است که نسبت به حقایق الهی و اوامر او پیدا نموده ایم ،نتیجتا در دعوت فقط ما ناقل سخنان انبیا و اولیا هستیم و حق اینکه پس چون من اینطوربرداشت کرده ام پس بدون برو برگشت همانطور هم هست یک حرف بی معنی می باشد ...

پس اینکه بنده بگویم فلانی چون این مطلب را گفته پس چنین وچنان است ؛همه ان در اصل دعوت به معرفت خود شخص است در همان حدی که به ان رسیده است نه به وجوه الهی و برای دیگران وحی منزل نیست ...

پیامبر اکرم می فرماید:

وای بر امت من، بر انکسانی که می گویند فلانی در جهنم است وفلانی در بهشت..

حتی حضرت امیر می گوید اگر بر شما تنگ اوردند بر من ناسزا بگویید ولی لعن نفرستید...البته بنده طرفدار شخصیتی نمی باشم ولی اینکه هر کسی بلند شود و همه را به خودش دعوت کند کاردرستی نیست...

بدبختانه این امر حتی در بین روحانیون ما نیز مد شده است که به خاطر (کج اندیشیها)و همچنین برخی از جملات بزرگان ،همه انها را زیر سوال برده وبر حسب معرفت خود انها را مشرک خوانده و به انها لعن می فرستند ؛هیچ کسی نمی تواند کمال نفسانی و حد معارف خود را محل دعوت برای دیگران قرار دهد وهر رای ای که خواست بدهد ،به غیر از معصوم و انبیا کرام چون انها از لحاظ معرفتی و کمال نفسانی نسبت به خداوند به حدی رسیده اند که در دعوت به خود در اصل دعوت به حق نمایند....

قبلا از دوستان بابت مطالب پوزش می طلبم و لی چون در چند سایت شیعه نیز دیدم چگونه اشخاصی بر حسب معارف اندک خود بر خی از بزرگان شیعه را زیرسوال برده اند گفتم بد نباشد مطالبی را ذکر کنم......البته منظور حقیر دوستان بزرگوار نیست ...

یاحق

life313;124723 نوشت:
دلیلتان قابل قبول نبود و در همان پیام گفتم شعر را معنا کنید

سلام
حامد;124522 نوشت:
البته نگاه ایده آل گرایانه ما شیعه ها قابل تمجید است اما بقولی دیگه شورش رو در آوردیم . با همه به اصطلاح ایده آل گرایی نظری مان در عمل کمتر نشانی از آن داریم . خوب است این نحو نگاه واقع گرایانه تر شود . این ایده آل گرایی گاهی غیر منطقی ، کار را بجایی می رساند که خودمان شبهه ساز می شویم و می گوییم : چرا سیدالشهداء جنگید تا شهید شد اما امام حسن ع صلح کرد ؟ چرا تمام ائمه دیگر به روش سیدالشهداء عمل نکردند و با طواغیت زمان خودشان بیعت کردند ؟ چرا امام رضا ولایت عهدی را پذیرفت وووووو می دانید این سوالات برای چیست ؟ چون فکر می کنیم اگر به توفیق الهی و به جمع اسباب ملت ایران قیام کرد و پیروز شد پس تکلیف همه افراد در همه دورانها همین بوده لذا حتی می توان امامان معصوم را نیز توبیخ کرد . خوب این که در مورد امام معصوم است شما از این مجمل حال و روز علماء و عرفا را تشخیص بدهید . در همین عصر و زمانه خودمان اگر روحانی وارد عرصه اجتماع نشود و گوشه عزلت بگزیند اورا متهم به صوفی گری می کنند ، اگر وارد شود اورا به دنیا طلبی متهم می سازند . برای رد هر دو وضعیت هم آیه وروایت دارند . ما برای توجیه این کلمات باز هم مطالبی را تکرار می کنیم :
1- امثال مولوی معصوم نیستند اما در وادی معارف عالیه می توانند راهنمای فهم حقایق باطنی شریعت باشند . وصول افراد به چنین مقامی با وجود خطاهای جزئی غیر ممکن نیست چه اینکه : اولا : استعداد معنوی و روحی بعضی افراد بطور قابل ملاحظه ای از دیگران بیشتر است بطوری که بعضی از افراد بدون هیچ زمینه دینی به باطن راه دارند . ثانیا : قرآن کریم می فرماید کسانی که از کبائر پرهیز می کنند ما صغیره آنها را می بخشیم ثالثا : پاداش به حسب احسن اعمال است نه ارذل آنها
2- شاعران می دانند که شعر اختیاری نیست بلکه الهام گونه است بخصوص شعر عرفانی ، تا جایی که اغلب آنها و حتی خود مولوی تصریح به عدم دخالت آگاهانه در شعرشان دارند . مسلم است که وقتی حقایق عالم معنا بخواهد از کانال غیر معصوم ظهور یابد رنگی از زمینه های فکری و روحی او می یابد . پس نمی توان این اشکالات را به فعل اختیاری و آگاهانه آنها نسبت داد
3- امثال مولوی هیچ نقشی در ثبت و ضبط و انتشار اشعار خود نداشته اند . جمع آوری و نشر این کلمات را شاگردان آنها بر عهده می گرفتند و چه بسا در زمان خودشان منتشر نمی شده است و بعدها سر زبان می افتاده است . لذا دلیل قطعی بر رضایت ایشان در خصوص نشر اشعارشان نداریم
4- اگر بتوان نوعی آگاهی و انتخاب را در سرودن اشعار ایشان تصور کنیم برای امثال این مدحها دلیل کافی وجود دارد . اگر بدانیم چه تعداد شیعه از عوام و خواص به دست سنیان متعصب کشته شدند هیچگاه وضعیت فعلی خود را با آنها مقایسه نمی کنیم
5- قرآن می فرماید : بشارت بده به بندگانم آنها که سخن را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند . خوب ما و شما هم احسن کلمات اورا برگزینیم نه آنچه را که با عقیده مسلممان سازگار نیست
6- وقتی بزرگانی بزرگ از ما در مدح مولوی سخنها گفته اند انصاف چیست ؟ انصاف آنستکه کدام سخن به صواب نزدیکتر باشد ؟
7- باید بدانیم نگاه از عالم باطن به حقایق هستی با نگاه از مقام ظاهر یکی نیست . در آن نگاه همه چیز محترم است . مگر نمی بینید خداوند اطراف خانه خود را حرم نامید تا به هیچ کس و هیچ چیز حتی کافر جنایتکار و حیوان موذی آسیبی نرسد ؟ آیا جایی برای اندیشیدن در این معنا نیست ؟

کجایش قابل قبول نیست . مطالب مرا در این پست خوانده اید ؟
life313;124723 نوشت:
قرار نیست کسی سخن مرا تایید کند. هر کس در عقاید آزاد است و قرار نیست آنچه من از ایشان میشنوم جار بزنم بحث ما علمی ست و کاری نداریم به سخنان غیر از شان ایشان بدور میبینم بخواهم کلامی از ایشان را در چنین مباحثی سند قرار دهم

وقتی سخن از راهنما و مرشد است لیست بزرگان رو می فرمایید وقتی از کلام ایشان سند می خواهیم خودتان عقل کل می شوید و بی نیاز از آنها ، عجیب نیست ؟
life313;124723 نوشت:
از ان گذشته شما که مرا نمیشناسید میتوانید بگویید دروغ میگویی!! نمیتوانید؟!!! اما اگر قرار باشد گناه شاگرد به گردن استاد بیفتد گناه عمرعاص بگردن مولایم علی علیه السلام بود!!!

کسی عمرو عاص را شاگرد علی ع نمی داند . شما خود را شاگرد چهار تن از بزرگان معرفی کردید و ذهن هرکسی به این مطلب منصرف می شود که نظر ایشان هم همین است در حالیکه بنده مطمئنم هیچیک از ایشان نظر شما را ندارند . ندارند .
life313;124723 نوشت:
بجای سخنانی که عاطفه در بر دارد کمی اسناد ارائه دهید و با منطق کلام برانید

کدام عاطفه این که سرمان برود از کسی به عنوان استاد سخن نمی گوییم ؟ این ادب است نه عاطفه . دلیلمان سرجایش آمده است .
سفیر;124748 نوشت:
بر فرض که منظورش آشکار کردن اسلام از سوی ابوطالب بوده, مگر آشکار کردن اسلام آنهم در جایی که انسان خوف ضرر دارد واجب است که مولوی چنین ابوطالب علیه السلام را به خاطرش می کوبد؟؟؟!!! مگر عمار بن یاسر برای فرار از شکنجه کلمه کفر نگفت و خدا کارش را با نزول آیه تقیه تایید نفرمود؟! تازه خودتان می گویید ابوطالب خوف ضرر برای پیامبر داشته! این چه آشکار کردن عارفانه ای! بوده که حتی در صورت خوف بر ضرر به پیامبر خدا هم باید انجام می شده؟؟!! عرفان مولوی شما برای حفظ جان پیامبر هم کوتاه نمی آید؟؟!!

مصلحت سنجی ابوطالب علیه السلام هرچند به معیار ما صحیح است اما در مقابل دعوت پیامبر ترک اولی است . ترک اولی همان قدر نامطلوب هست که اولین و آخرین آدم ع را بخاطرش مذمت کرده اند .
سفیر;124748 نوشت:
ثبت العرش ثم انقش! اول ثابت کن این ضلاتها معرفت است بعد جوش بزن برای اهلش!!!

در اثبات معرفت ایشان به بیشتر از کلام بزرگان عارف شیعه نیاز نداریم . اگر قرار بر پذیرفتن کلام ظاهری شما و کلام عمیق اهل معرفت از شیعه باشد مطمئنا سخن شما جایی ندارد
سفیر;124748 نوشت:
پس دعوت پیامبر به اصل اسلام بوده و از نظر مولوی ملعون, ابوطالب این را نپذیرفته !!! ـ دقت کنید ـ

اول اینکه نپذیرفتن اسلام به معنای کفر نیست اگر چنین باشد باید قائل به کفر مسیحیان و یهودیان و صائبیان هم باشید
ثانیا اعتقاد به عدم اسلام ابوطالب ع بدتر است یا عدم اعتقاد به عصمت پیامبر ص ؟

سفیر;124748 نوشت:
از این گذشته همین استدلال مسخره نشان می دهد از نظر مولوی منظور پیامبر, اسلام آوردن ابوطالب بوده و نه آشکار کردن اسلام باطنیش. چرا که اگر منظور پیامبر آشکار کردن اسلام ابوطالب بود, یعنی ابوطالب باید میامد و برای همه جار می زد که ایها الناس من ایمان آوردم نه اینکه پیامبر بیاید تنها به خود او بگوید ایمان بیاور تا خدا نجاتت دهد و او هم بگوید نه و استدلال کند اگر شهادتین را بگویم, تو به دیگران می گویی! و نزد عرب آشکار می شود!!!

خوب جناب سفیر حالا بفرمایید ببینم دین ابوطالب علیه السلام قبل از اسلام چه بوده است ؟
po0neh;124753 نوشت:
در دنیایی که ثانیه ثانیه در هر جای دنیا اختراع ثبت میشه شما از هر کدوم که استفاده میکنید میرید شجره نامه ی مخترع ش را بیرون میکشد؟؟؟ اگر لايیک بود استفاده نمی کنید؟؟؟

نه آقایان با عرفان مشکل دارند و در این وانفسای عرفانهای کاذب می خواهند با چند تا سخن خشک ظاهری بی روح مردم را به دین بخوانند .
موفق باشید


قال سبحانه :

فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى {النجم/32}

يايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم تعملون (مائده)
ترجمه آيه

اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر شما باد رعايت نفس خودتان ، چه آنان كه گمراه شده اند گمراهيشان بشما ضرر نمى رساند اگر شما خود راه را از دست ندهيد، بازگشت همه شما به خداست و پس از آن آگاهتان مى كند به آنچه عمل مى كرديد. (105)

وسرور ساجدین علیه السلام فرمود :

أحمد بن إدريس، عن عمران بن موسى، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة ابن صدقة، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: ذكرت التقية يوما عند علي بن الحسين عليهما السلام فقال: والله لو علم أبوذر ما في قلب سلمان لقتله ولقد آخا رسول الله صلى الله عليه وآله بينهما، فما ظنكم بسائر الخلق، إن علم العلماء صعب مستصعب، لا يحتمله إلا نبي مرسل أو ملك مقرب أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للايمان، فقال: وإنما صار سلمان من العلماء لانه أمرء منا أهل البيت، فلذلك نسبته إلى العلماء.اصول کافی و بصائر .



به خدا سوگند، اگر ابوذر آنچه را از علم و معرفت در سينه سلمان وجود داشت،مى‏دانست او را مى‏كشت، در حالى كه پيامبر(ص) ميان آنان «پيمان برادرى‏» برقراركرده بود، در اين صورت درباره ديگران چه مى‏گوييد؟ درك علم و معرفت‏دانشمندان، كارى بس سخت و سنگين مى‏باشد، به طورى كه جز «نبى مرسل‏» و «ملك‏مقرب‏»، يا بنده مؤمنى كه خداوند قلب او را با ايمان امتحان و پرداخت كرده باشد،نمى‏توانند آن را درك و فهم كنند.
آرى، سلمان از علماى با عرفان و معرفت‏بود، چون از خاندان ما محسوب‏مى‏شد، و بدين مناسبت ‏بايد او را «عالم ربانى‏» دانست .



بنابراین از مکر خدای متعال ایمن نباشیم که :


(فلا ياءمن مكر اللّه الا القوم الخاسرون:از مكر خدا ايمن نمى شوند مگر مردم زيانكار)

اللهم امکر لنا و لا تمکر بنا .

سلام

دوستان

به جای دعوا برید تاریخ را بررسی کنید ببینید در زمان مرگ ابوطالب(ع) آیا وصایت حضرت علی (ع) مشخص شده بود؟

یا مشکلات زمان اون موقع چه طوری بود؟


مدیریت محترم لطفا اقدام به حذف پست های بی ربط کنید ممنون

po0neh;124753 نوشت:
جالبه! نشستیم خودمون را با این حرفا که نه به درد دنیا و نه درد آخرتمون میخوره مشغول کردیم!! درباره ی مردی که قرن ها قبل می زیسته الانم مرده و دستش از دنیا کوتاه و آثاری جاوید هم از خودش به جا گذشته هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که چی در سرش میگذشته! چه اعتقاداتی داشته تقیه می کرده یا نه

پس شما نه زیارت عاشورا بخوانید و نه شمر و یزید را لعن کنید چرا که قرنها قبل تر از دنیا رفته اند!!!

مگر نفرمودند اساس دین, حب برای خدا و بغض برای خدا داشتن است؟؟؟!!!

به راحتی از آثارش خصوصا مثنویش می توان فهمید چه اعتقاداتی داشته و چه جرثومه فسادی بوده!

تقیه می کرده؟؟؟!!! عرفان بافی برای عمر و عثمان و معاویه تقیه است؟؟؟!!!

ابن ملجم را مجبور دانستن تقیه است؟؟؟!!!

اگر اینها را نمی گفت گردنش را می زدند یا زندانیش می کردند؟؟؟!!!!

معنای تقیه را می دانید؟؟؟

بله اگر مولوی را بت عرفان و معنویت نکرده بودند و حداکثر شاعری دانسته بودند که اشعار خوبی هم دارد به اضافه اشعار مزخرف و کفریات و ...ما کاری با او نداشتیم و عمر گرانمایه را صرف اراجیفش نمی کردیم اما افسوس که تبلیغات, او را بت کرد! دشمن اهل بیت را دوست جا زد! و همین باعث می شود شیعه غیور ساکت نننشیند و افشایش کند!

جناب خیر البریة شما هم لطفا به مطلب فوق توجه کنید.

برادرم! آن حدیث نه مجوز کفرگویی است و نه مجوز توجیه کفر و نه مجوز سکوت در برابر کفر!

اگر هر وهابی یا ملحدی عقاید باطلش را بگوید و در مواجهه با نقد علمی شما تنها بگوید:لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان....!!!! آیا شما قانع می شوید؟؟؟!!!
آیا این منطق درستی است؟؟!!

جناب حامد شما عاشقید! و چون عاشقید بحث با شما بیهوده است. کلام مولانا علی علیه السلام را برایتان نقل کردم.

اما برای خوانندگان محترم هم که شده نگاهی به سخنانتان:

1. شما اول ثابت کنید این روایت مولوی صحیح است بعد به دست و پا بیفتید برای توجیهش! نکند ادعای مولویتان را در مقدمه مثنوی باور کرده اید که گفته کتاب من همچون قرآن است که باطل در آن راه ندارد؟؟؟!!!!!!

2. جالب است پیامبر دعوت به اسلام می کند و ابوطالب نمی پذیرد و بد دلی می کند ـ از نظر مولوی شما ـ اما باز هم کفری رخ نداده؟؟؟!!!!احوال شما خوب است برادر؟؟؟!!!! برای تعریف کافر زحمت بکشید به بخش نجاسات توضیح المسائل ها مراجعه بفرمایید تا وضعیت یهود و ...نیز برایتان آشکار شود. گمان کنم بین مشرک و کافر خلط کردید!

3. مشکل این است که شما حق را می خواهید با رجال و شخصیتها بشناسید در حالیکه باید برعکس عمل کنید امیر مومنان فرمود: اول حق را بشناس آنگاه اهلش را می شناسی! ...نه اینکه اول مرید چند شخصیت شوی و بعد بخواهی حق را طبق گفته های ایشان تغییر دهی!!! نتیجه اش می شود چشم دوختن بر بدیهیات!

ضمن اینکه مگر فقط بنده نوعی مخالف مولوی هستم. اگر بنا بر تقلید در عقاید باشد چرا از مخالفان مولوی تقلید نکنیم؟! اینهمه عالم بزرگوار از سنخ علامه مجلسی ها و میرزای قمی ها عالم نیستند فقط آنهایی که شما مریدشان هستید عالمند؟؟!!

4. ابوطالب علیه السلام همیشه موحد بوده است. چرا که پدر امام معصوم است و ما معتقدیم هیچیک از اجداد معصوم کافر نبوده اند. این مطلب آن مقداری است که مورد بحث ماست و بیش از آن اهمیتی ندارد.

مهم این است که ابوطالب موحد بوده و بعد از بعثت نیز به دعوت پیامبر, اسلام آورده اما مولوی شما همچون سایر ناصبیان این را نمی پذیرد.

فتدبّر!

سلام
اول : ما به ایمان ابوطالب علیه السلام از ایمان خود بیشتر باور داریم چون بر ایمان ایشان امامان ع شهادت دادند و کسی بر ایمان ما شهادت نداد
دوم : معتقدیم تمام اجداد پیامبر ص و همچنین ابوطالب علیه السلام یکتاپرست و بر دین ابراهیم خلیل ع بوده اند و نه کافر و نه بت پرست
سوم : عدم پذیرش اسلام الزاما به معنای کفر نیست چه بسا فردی معتقد به مبناهای صحیح ادیان الهی دیگر باشد
چهارم : تا می توانیم باید در حمل کلمات دیگران بخصوص اهل علم و معرفت بر وجه قابل قبول سعی کنیم
پنجم : نسبت کفر و ضدیت با قرآن و اهل بیت را مانند وهابیت ظاهربین تکیه کلام خود نسازیم
ششم : سرمایه های معنوی امت اسلام را با عناوین سبک و ساده به تاراج ندهیم
هفتم : در اظهار نظر در مسائل مهم و سنگین به نظرات بزرگان مراجعه ای داشته باشیم
موفق در پناه حق

و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلا خسارا!

erfan_alavi;124758 نوشت:
و حق اینکه پس چون من اینطوربرداشت کرده ام پس بدون برو برگشت همانطور هم هست یک حرف بی معنی می باشد ... پس اینکه بنده بگویم فلانی چون این مطلب را گفته پس چنین وچنان است ؛همه ان در اصل دعوت به معرفت خود شخص است در همان حدی که به ان رسیده است نه به وجوه الهی و برای دیگران وحی منزل نیست ...

این اختلاف در برداشت مسلما در یک سری اصول اساسی قابل پذیرش نیست. آیا مثلا در پذیرفتن ولایت ائمه معصوم هم باید مهر تایید بر همه بزنیم و بگوییم وهابی و سنی و زیدی و...همه معذورند و همه ماجورند و شیعه حق ندارد بگوید با ادله قطعی ولایت امیر مومنان و اهل بیت حق است و مابقی مذاهب باطل؟؟؟!!! عرفان علوی این است؟؟؟!!!

erfan_alavi;124758 نوشت:
پیامبر اکرم می فرماید: وای بر امت من، بر انکسانی که می گویند فلانی در جهنم است وفلانی در بهشت.. حتی حضرت امیر می گوید اگر بر شما تنگ اوردند بر من ناسزا بگویید ولی لعن نفرستید...

اولا منبع حدیث را ذکر کنید لطفا. ثانیا خود پیامبر بارها و بارها دشمنان علی را اهل دوزخ و شیعیان علی را اهل بهشت نامید پس پیامبر سخن خود را نقض کرده است؟؟؟!!! پس باید بگوییم اگر چنین حدیثی صحیح باشدمنظور آن است که بی دلیل و از روی هوی و هوس و کینه ها یا محبتهای شخصی کسی را جهنمی یا بهشتی ننامید! نه اینکه حتی با استناد به قرآن یا حدیث پیامبر و اهل بیت نتوان کسی را جهنمی دانست!!! آیا می توان همچون غزالی ملعون بگوییم یزید را نیز لعن نکنید؟؟!!!

حدیث امیر مومنان هم ربطی به بحث ما ندارد و مربوط به تقیه است و شرایط و سخنان مولوی هرگز با شرایط تقیه نمی سازد!

نقل قول:

جناب خیر البریة شما هم لطفا به مطلب فوق توجه کنید.

برادرم! آن حدیث نه مجوز کفرگویی است و نه مجوز توجیه کفر و نه مجوز سکوت در برابر کفر!

اگر هر وهابی یا ملحدی عقاید باطلش را بگوید و در مواجهه با نقد علمی شما تنها بگوید:لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان....!!!! آیا شما قانع می شوید؟؟؟!!!
آیا این منطق درستی است؟؟!!




با سلام

دوست گرامی ، بغیر از 14 معصوم علیهم السلام همگان اشتباهاتی دارند و هیچکس هم منکر اغلاط جناب مولوی و سعدی و عطار و جامی وسنایی و ...نیست بلکه اشاعه و گسترش اختلافات مطرود است ؛ اگر شما جامعه آنزمان را در نظر بگیرید که جو سنی مذهبان حاکم بوده مثلا همین حدیث کفر ابیطالب بر گرفته از صحیح بخاری و... است که مولوی آنرا نقل کرده است و توجهی به اسناد باطلش نکرده .

سخن ما اینست که بالاخره اینان از مفاخر فرهنگی و سابقه تمدن ایرانیان هستند و اگر اشعار قبیح ایشان را میبینید شرط انصاف است که اشعارمنیع ایشان در باره ائمه هدی که انصافا اشعاری کم نظیر است را هم ببینیم ؛ اشعاری مثل کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کریلایی و

تا صورت پیوند جهان بود، علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
هم آدم و هم شیث و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود
مسجود ملائک که شد آدم، ز علی شد
آدم چو یکی قبله مسجود، علی بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود
آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی
آن یار که او نقش نبی بود، علی بود
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت
در مصر به فرعون که بنمود، علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود، علی بود
آن شاه سر افراز که اندر شب معراج
با احمد مختار یکی بود، علی بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، علی بود


ودر اخبار هم آمده که گفتن شعر ومدح ائمه باعث نجات است .

وآخرون مرجون لامر اللّه ، اما يعذبهم ، و اما يتوب عليهم ، و اللّه عليم حكيم.

برادر! مشکل مولوی فقط این شعر ابوطالب نیست. پستهای قبلی را ندیدید خصوصا مطالب جناب " یاعلی (ع) " را؟! با اجازه ایشان عینا کپی می کنم:

۱- فاروق خواندن عمر :
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونکه فاروق آینه اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد
ضمیمه کنید این ابیات را و ابیات سروده شده در مدح ابوبکر را به روایت امیرالمومنین علیه السلام که فرمود:
من صدیق اکبر و فاروق امتم و هر که غیر از من این را بگوید ، دروغگو و کذاب است.

۲- امیر المومنین خواندن عمر:
آیا می دانید که شیعه ، لقب امیرالمومنین را مختص به امام علی ابن ابیطالب علیه السلام می داند؟ حال ببینید که آن رومی چه می گوید:
عهد عُمّر آن امیرمومنان
داد دزدی را به جلاد و عوان

آری ! البته عمر ، امیر است ، اما بر مسلمان و مومنی چون جلال الدین محمد رومی بلخی !

۳- مومن دانستن عمر از ازل :
مولوی ، عمر را نه در این دنیا که از عالم الست مومن می داند!
کجاست جعفر ابن محمد علیهما السلام که بیاید و معرفت عارفان را ببیند و دیگر عمر را منافق مسلمان نما نداند؟!
بد عمر را نام این جا بت پرست
لیک مومن بود نامش در الست

۴- هتک شیعه برای دفاع از عمر :
مولوی ، خود هم می داند که شیعه چه ارادتی ! به عمر می ورزد . به همین جهت شیعه را ناسزا گفته و کر می داند :
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در گوش کر!
براستی هزار آفرین بر کسانی که خود را از مریدان ادب بلخی رومی می دانند و او را از بزرگان ادب جهان می دانند و ای بسا او را مایه فخر شیعیان ایران نیز می خوانند .

نسبت به عثمان بن عفان؛
همان که از شجره خبیثه بنی امیه است (ولعن الله بنی امیه قاطبه)، همان قاتل ابوذر غفاری و ضارب عمار یاسر ، همان که مروان ابن حکم _کسی که پیامبر او را از مدینه بیرون کرد _ را به مدینه باز گرداند و افسار اختیار خود را به او داد …
حال ببین که عارف نامدار و مولانای شما چه می گوید:
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت
نور فائض بود و ذی النورین گشت

نسبت به معاویه ابن ابی سفیان ؛
همان معاویه ای که فاش می گفت که آرام نخواهد نشست تا نام رسول الله صلی الله علیه وآله را دفن کند ، که روزانه نامش پنج مرتبه بر فراز ماذنه ها برده نشود.
همان معاویه ای که پیامبر او را لعن فرمود و فرمود اگر او را بر منبر من دیدید او را بکشید!
حتما می دانید این معاویه همانست که به تمام ممالک اسلامی دستور داد تا بر فراز منابر امام ما علی ابن ابیطالب علیه السلام را لعن کنند.
آری همین معاویه را جناب جلال الدین محمد بلخی رومی ، مردی مومن ، متدین و معتقد می داند.
حتی داستانی دروغین _ که مانند بسیاری از داستان های مثنوی بی سند است و در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود_ می سازد ، که شیطان به سراغ معاویه می آمد و او را برای نماز اول وقت بیدار می کرد تا جایی که : نالیدن معاویه از ابلیس به حق تعالی را ساخته و و می گوید که معاویه چقدر خائف شد از اینکه شیطان به سراغ او می آید!!!
و در نهایت ببین که در قسمت تتمه اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را ، می گوید :
گر نمازت فوت می شد آن زمان
می زدی از درد دل آه و فغان
آن تاسف و آن فغان و آن نیاز
در گذشتی از دوصد ذکر و نماز
من تو را بیدار کردم از نهیب
تا نسوزاند چنان آهی حجاب

مخاطب گرامی ! شما را به خدا سوگند ، معاویه ای که شما می شناسید ،
معاویه ای که دشمن علی علیه السلام است ،
معاویه ای که قاتل امام دوم من وشماست ،
معاویه ای که امام ما او را سر دسته فئه باغیه (گروه تجاوزکار)خواند و معاویه ای که …
آیا این معاویه برای فوت شدن نماز اول وقت صبحگاهی ، آه می کشد؟؟؟
آن هم آهی که حجاب مابین او و حق تعالی را بدرد؟؟؟
و این آه چنان موثر است که شیطان دست به کار میشود تا مبادا معاویه به سبب این آه به خداوند نزدیک شود؟؟؟
آیا این شعر در مثنوی جناب بلخی ، به سخره گرفتن وجدان بیدار مسلمین و وارونه جلوه دادن شخصیت مفتضح تاریخ (معاویه) و بزک کردن چهره ننگین امیر شامیان و دشمن شماره چهار اهل بیت ما علیهم السلام نیست؟
چه بگویم ؟ که بهتر آنست که نگویم چرا که این حکایت ، چنان مفتضح است که بیان شناعت و وقاحت آن توضیح واضحات است و آنکه شامه اش از حقیقت بویی برده باشد ، گند آلودگی این ابیات را که از آن ، محبت شدید شاعر به امویان و دشمنان اهل بیت استشمام می شود ، احساس می کند.
تاکنون دیدیم که ملای رومی ، اول و دوم و سوم و معاویه ، چهارم آن سه ظالم بر محمد و آل محمد را چگونه ستود و آفرین گفت.
مخاطب عزیز!
آیا شما زیارت عاشورا می خوانید؟
و آیا اساسا به آن اعتقادی دارید؟
آیا در آن نمی خوانید که انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؟
براستی آیا جای سکوت است در برابر کسی که به تمجید دشمنان اهل بیت می پردازد و با این وقاحت خود را در زمره آنان وارد می سازد؟

نسبت به امام عصر علیه السلام و مهدویت ؛
یکی دیگر از مطاعن ملای رومی مسئله مهم مهدویت است که به عقیده وی مهدویت ، نوعیه می باشد.
مهدویت نوعیه ، یعنی اینکه وجود امام لازم است ، ولی لزومی ندارد که آن امام ، حتما حجت ابن الحسن عسکری ، نهمین از ولد امام حسین علیه السلام باشد.
آیا شنیده اید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.
بفرمایید ، از ابیاتی که در پی می آید ، چه استفاده ای می شود، آیا این ابیات ، دلالت ندارند بر اینکه مولوی نسبت به امام زمانش یعنی حضرت ولی عصر علیه السلام ، شناختی ندارد؟ و ایشان را امام مفترض الطاعه نمی داند؟
می گوید :
پس به هر دوری ولیی قائم است

پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است
می دانید که این ابیات مخالفت تام و معاندت تمام با حضرت حجه ابن الحسن العسکری علیهما السلام است و اگر می فرمائید اینگونه نیست ، بفرمائید ، این ابیات سخیف را چگونه توجیه میکنید؟

استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛
اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.
دفتری از دفاتر مثنوی نیست ، مگر آنکه در آن الفاظ فحش آلود و فاحشانه همچون …… آمده است.
بطور مثال می توانید حکایت کدو و کنیز و شهید شدن بانو را (دقت کنید استعمال شهادت را در چه کار قبیحی !) در مثنوی ببینید و حظ وافر ! ببرید.
این بنده در شان خویش و نزاهت این قلم دلریش ، نمی تواند که تمامی آن یاوه ها را یاد کند و یک به یک آن ابیات را در میان آرد ، خود مراجعه فرموده ، آن اراجیف را بنگرید.
اگر ادب اینست و اینان بزرگان ادب ، که زهی بر بی ادبان !
در پایان این مختصر لازم می دانم کلامی را از مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه و از کتاب مستطاب عین الحیاه ، نقل کنم ، تا ببینید ، در حق ملای رومی چه فرموده :
اگر اعتقاد به روز جزا داری … نمی دانم بعد از ورود احادیث صحیحه از اهل بیت رسالت علیهم السلام و شهادت این بزرگواران از علمای شیعه ( شیخ مفید و سید مرتضی و علامه حلی و …)در بطلان این طائفه (صوفیه) و طریقه ایشان ، در متابعت ایشان ، نزد حق تعالی چه عذر خواهی داشت؟ آیا خواهی گفت متابعت حسن بصری کردم … یا متابعت غزالی را عذر خود خواهی گفت که به یقین ناصبی است و می گوید در کتاب های خود ، به همان معنی که مرتضی علی امام است من هم امامم !
و می گوید هر کس یزید را لعنت کند گناهکار است و کتابها در رد شیعه نوشته است …
یا ملای روم را شفیع خواهی کرد که می گوید : ابن ملجم را حضرت امیرالمومنین علیه السلام شفاعت می کند و به بهشت خواهد رفت و حضرت امیر به او گفت تو گناهی نداری ، چنین مقدر شده بود …
در هیچ صفحه ای از صفحه های مثنوی نیست که اشعار به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسد نکرده باشد…
آری این نظر علامه مجلسی است ، نسبت به مثنوی و صاحب آن ، فاعتبروا یا اولی الابصار!

پایان مطالب جناب " یا علی (ع) " که عینا کپی شد.

آیا اینگونه سخنان قابل حمل بر تقیه است؟؟؟!!!

سفیر;124811 نوشت:
شما اول ثابت کنید این روایت مولوی صحیح است بعد به دست و پا بیفتید برای توجیهش! نکند ادعای مولویتان را در مقدمه مثنوی باور کرده اید که گفته کتاب من همچون قرآن است که باطل در آن راه ندارد

سلام
بنده عاشق نیستم ولی نا امید هم نیستم .
شما و هم فکرانتان مدام این را تکرار می کنید که مولوی گفته ابوطالب کافر بوده است . در حالیکه نه چنین تعبیر و عنوانی در کلام اوست و نه مضامین شعر چنین چیزی را می رساند .
و اما در خصوص کلام اهل معرفت این نکته برای آگاهان به تلقیات معنوی روشن است که این تلقیات مشوب به گرایشهای فکری و روحی می شود و تنها اهل عصمتند که از این امر مستثا می شوند لذا بعید نیست کلیت بیان ایشان مطابق نظریه اهل سنت باشد که قائل به اسلام ابوطالب نیستند در عین حال پوشیده ماندن این امر بر مثل مولوی بعید است لذا باید دست به توجیه و تاویل کلام او زد .
ما گفتیم که چه بسا منظور از شهادتین اظهار آشکار اسلام باشد که ابوطالب ع آنرا به مصلحت ندیده است که از کلام خود ایشان هم این معنا معلوم می شود
اگر بحث را روی پذیرش اسلام هم ببریم باز مطلب دلالتی بر کفر ابوطالب ع ندارد چه اینکه ایشان را قبل از اسلام کافر و مشرک نمی دانیم تا عدم پذیرش اسلام کفر او را ثابت کند بلکه اورا پیرو دین ابراهیم خلیل ع و یکتاپرست می دانیم
و اما در باب روایت باید اهل حدیث درباره آن نظر بدهند که چنین روایتی ولو در منابع اهل سنت هست یا خیر در عین حال ما اکتفا به احادیث مکتوب را صحیح نمی دانیم چه اینکه اهل باطن خود به وقایع عالم راه دارند هرچند در درک بدون خطای آن نیازمند عصمتند .

سفیر;124811 نوشت:
جالب است پیامبر دعوت به اسلام می کند و ابوطالب نمی پذیرد و بد دلی می کند ـ از نظر مولوی شما ـ اما باز هم کفری رخ نداده؟؟؟!!!!احوال شما خوب است برادر؟؟؟!!!! برای تعریف کافر زحمت بکشید به بخش نجاسات توضیح المسائل ها مراجعه بفرمایید تا وضعیت یهود و ...نیز برایتان آشکار شود. گمان کنم بین مشرک و کافر خلط کردید!

برادر جان چه کسی گفته هر کس شهادتین نگفت کافر است ؟
شما که خیلی فاضلید بفرمایید اگر کسی باشد معتقد به سایر ادیان الهی و به خدای یکتا و معاد و اهل عمل صالح و حتی نبوت پیامبر اسلام را هم قبول داشته باشد اما گرویدن به آن را ضروری نداد و شهادتین نگوید آیا او کافر است ؟ اگر چنین شخصی کافر است پس چه کسی مومن است ؟

سفیر;124811 نوشت:
مشکل این است که شما حق را می خواهید با رجال و شخصیتها بشناسید در حالیکه باید برعکس عمل کنید امیر مومنان فرمود: اول حق را بشناس آنگاه اهلش را می شناسی! ...نه اینکه اول مرید چند شخصیت شوی و بعد بخواهی حق را طبق گفته های ایشان تغییر دهی!!! نتیجه اش می شود چشم دوختن بر بدیهیات!

ما می خواهیم مغرضی مولوی را در لیست قائلان به کفر ابوطالب ع ننویسد . مولوی وزنه سنگینی است و نباید اورا در جبهه دشمنان داخل کرد که البته نیست هرچند معصوم هم نیست .
راستی جواب سوالم را ندادید که قائل به عدم عصمت پیامبر ص چطور آدمی است ؟
درباره کلام حضرت امیر هم باید گفت :
حق مداری انسان نباید بر محور اشخاص باشد اما هیچ شکی نیست که ما حق را از اشخاص می آموزیم مثلا از اهل بیت ع که اشخاصند . اما وقتی ملاکها و معیارهای حق را از امثال ایشان آموختیم دیگر رنگ به رنگ نمی شویم . نگاه می کنیم ببینیم در میان عالمان کدامیک ربانی اند تا در طریق حق که بی همرهی خضر نمی توان آنرا طی نمود اورا رهبر خویش قرار دهیم . بحث ولایت هم بر همین مبناست . مگر ولی الهی شخص نیست پس چطور او معیار حقیقت است چون ما در حق یابی اصولی و کلی به اثبات فردی رسیدیم که او مناط حق است .
در باب مطالب مولوی هم باید بگویم که بسیاری از سخنان او مطالب مگو است . این اشعار اشعار محفل خصوصی او با شاگردانش بوده است نه خطبه سر منبر . اشعار اورا هم شاگردانش ثبت و ضبط کرده اند نه خودش . اما در مورد سر بعضی مطالب خلاف ظاهر ایشان باید از اهل باطن بپرسید که قضیه چیست . نه اینکه مثل وهابیت ظاهربین بلافاصله چوب تکفیر به سر این و آن بزنید

سفیر;124811 نوشت:
ابوطالب علیه السلام همیشه موحد بوده است. چرا که پدر امام معصوم است و ما معتقدیم هیچیک از اجداد معصوم کافر نبوده اند.

در همین کلام خودتان تامل کنید و ببینید به فرض عدم پذیرش اسلام امثال ابوطالب ع کافرند ؟
موفق در پناه حق

سفیر;124830 نوشت:
برادر! مشکل مولوی فقط این شعر ابوطالب نیست. پستهای قبلی را ندیدید خصوصا مطالب جناب " یاعلی (ع) " را؟! با اجازه ایشان عینا کپی می کنم:

سلام
این اشعار قابل توجیه و تاویلند
موفق باشید

ياعلي حيدر مددي
باتشكر از دوستان عزيز كه مباحث را ادامه دادند
كاربر محترم نازنين مريم :
لعن، فحش وسب به دشمنان اهل بيت نه تنها گناه ندارد بلكه درجاي خود اجر عظيمي دارد .چون اين مبحث يك بحث تخصصي و فقهي است بايد درجاي خود مفصلا بحث شودكه اگر مشتاق بوديد ادامه ميدهيم....

جناب حامد رجوع کنید به پست 73!

مطالب بعضي از دوستان (حامد ومنجم باشي عزيزو...)را كه مطالعه مي كردم متوجه شدم كه بعضي از كاربران گويا افكار اهل تصوف وامثال مولوي را نمي دانند لذا مختصر مطالبي عرض مي كنم البته درباره عقاید مولوی حرف بسیار داریم برای نمونه خدمت دوستان عرض کنم اینکه این بشر حتی بعدها از سنی بودن خود هم عدول می کند يعني از يك بدعت به يك بدعت ديگر مي افتد معمولاجماعت صوفی چون عقاید شان عقاید منحرفی است ولذا عقاید بی پایه اساس خودشان را هم زیر سوال می برند جماعت منحرف صوفی قائل به وحدت وجود هستند وبا همه جهان درصلح كل هستند .که بابا جان دنیا دنیای عشق است مذهب واین حرفا همش کشک است فرقی بین یهود مسیحیت وآتش پرست کمنیست وسنی وشیعه نیست آدم اگر عاشق خدا باشد باید عاشق همه چیزشود ولذا فرقی بین موسی وفرعون نیست چون اینها همش تجلیات حضرت حق است اما چون این انوار از عالم لاهوت وعالم اسماء وصفات اللهی تنزیل داده شده یعنی این تجلیات حضرت حق چون از عالم بالا به عالم پایین تنزیل داده شده درنتیجه درعالم ناسوت باهم تضاد ایجاد کرده ولی در اصل هیچ فرقی باهم ندارد موسی تجلی خداست فرعون هم تجلی خداست چنین میشودکه موسی باموسی درجنگ شد دراین جا مولوی کم آورده است ولذا اوج دشمنی وبیسوادی وانحرافش را ببیند که از ترس می گوید موسی با موسی جنگ شد خوب اگر بین موسی وفرعون فرقی نیست چرا نگفتی فرعون با فرعون درجنگ شد لابد خود مولوی هم متوجه این گزافه گویی های احمقانه خودش شده بود وخجالت کشیده بنده خدا ...
درپایان برادران وخواهران عزیز معارف ناب اهل ببیت را جز درخانه چهارده معصوم نمیتوان پیدا کرد اصلا دلیلی ندارد با داشتند معارف ناب شیعه بیایم پیرو کسانی باشیم که حقیقتا بوی از معرفت حق نبردن آخر كسي كه وقت نماز برقصد .......(((خدا می داند که بزرگان اینها وشیوخ اینها درمقابل استدلال ها قوی ومعارف ناب ما بیچاره میشوند هروقت این جماعت صوفی را دعوت به مباحثه کردیم دم خودشان را گذاشتند روی کولشان فرار کردند)))
تنها بهانه ما این است که به به عجب حرف قشنگی زد این که نمیشود دلیل چه بسا یک قاتل جانی هم حرفای قشنگی برای گفتن داشته باشد دراین همایش مولوی زن ومرد بد حجاب بدون رعایت هیچ قانون اللهی می آیند یک مشت خزعبلات را باهم می خوانند وبه به چهچه راه می اندازند از آن طرف هم یک عده می آیند میچرخند دست افشانی پای کوبی می کنند به حکمت اینکه ما از دنیا دست کشیدم ونمی دانم از اینگونه بدعت ها که نه درسنت رسول خدا بود ونه در قرآن چنین حرکات سخیفی آمده
درزیارت نامه وجود مبارک حضرت صاحب سلام الله علیه می خوانیم اسلام الحق جدید
سبحان الله ،حق الجدید دیگر چه صیغه ای است. ببیند چه بلای سرمعارف ناب ما آوردند که وقتی حضرت می آید می گویند یک دین جديد آورده سلام بركسي كه دين جديد آوردي . درحالی که ایشان همان اسلام نابی را زنده می کند که توسط امثال مولوي وآن آقايان كج فهم سرش خاك ريخته شده
خوب آنقدر از این گونه بدعت ها در دین رواج دادن ،از آن طرف دهان علمای بحق وتفکر ناب شیعه را گرفتندبستند نتیجه این شد که
رقصیدن قرو فرو مولوی ناصبی خذله الله با ضرب آهنگ مسکرها میشود عرفان ناب ،حروله کردن ولخت سینه زدن قمه زدن دردستگاه سیدالشهدا می شود بدعت دردین (استغفرالله من جمیع ماکره الله )
بودجه های میلیاردی بیت المال صرف این رقص ها مشود آن وقت يك جلددوره معارف علوي فلان قدر........
ازيك طرف عرفان مولوي واوشو را نشر مي دهيم واز يك طرف بد حجاب مي گيريم
از يك طرف خاستار تقويت حوزه اهل باطل هستيم ازآن طرف دهان علماي بحق را مي بنديم
والله قسم داریم خودمان را دور میزنیم

با سلام

سرور عزیزم ، همه این مطالب را دیده و خوانده ام حتی رکیک تر و .... اصل سخن من در این است که بنابر آموزه های ثقلین عیبجویی و دامن زدن به اختلافات و فتنه ها حدی دارد که در جای خود مطلوب است وتوصیه به تسامح و تساهل نیز شده است.

مثلا شما تاریخ فقه و فتاوی و آثار شیعه را ببینید هر چند که گاهی اوقات تا سرحد تکفیر پیش رفته اما مجموعه آن در نظر گرفته شده و مترقی بوده وبان می بالیم .

سید اجل علی بن طاوس رحمه الله در کشف المحجه جمله جالبی دارد آنجا که از قول قطب راوندی

وجود حدود 95 اختلاف رای بین دو استوانه علمی یعنی شیخ مفید و سید مرتضی را یاد آور شده که به ادعاى راوندى موارد اختلاف بيش از اين مقدار بوده است ..... اما میدانیم که هر دوی این بزرگواران از اساطین تشیع هستند و وجود اختلاف باعث هتک حرمت ایشان نیست .همچنین اختلاف شیخ صدوق و شیخ مفید و....رضی الله عنهم اجمعین.

گویند: مگر نشنیده ای که مولوی گفته : کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی

در جواب باید گفت: اولا این را در دیوان شمس سروده و همه می دانیم آن دیوان را در فراق شمس سروده است. درباره خود شمس نیز به همین جمله بسنده می کنیم که گفته است:
فاطمه, عارفه نبود زاهده بود چون دائم از رسول, اوصاف دوزخ می پرسید!!! (نقل از کتاب مقالات شمس)
باید گفت اگر عارف تو و امثال مولوی هستید ساحت مقدسه آن بانو بالاتر از آن است که همنام شما باشد و اگر عرفان یعنی معرفت خدا و رسول و وصی او, آن حضرت در اوج قله عرفان است و شما بدبختها در عمق چاه ضلالت


ثانیا بیت آخر این غزل چنین است
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل اصل هر ضیایی!!!
پس می توان گفت او در این غزل شمس را به شهیدان دشت کربلا تشبیه کرده است و تمام ابیاتش در واقع برای او ست
ثالثا می پذیریم که در این غزل شهیدان کربلا را ستوده است. نتیجه این می شود که مولوی منافق بوده است!چرا؟
چون در جای دیگر گفته:
هین مدو گستاخ در دشت بلا هین مران کورانه اندر کربلا!!!
چنانچه در جای دیگر نیز ضمن ستودن شهیدان کربلا عزاداری شیعیان را مسخره کرده و فتوا داده که در این روز باید شادی کرد

اگر کسی در نامه ای صریحا به ما فحش دهد فحشی که تمام شخصیتمان را بکوبد و آنگاه در لابلای نامه بگوید: عزیزم! ـ بدون ابراز پشیمانی از فحشهای قبلی ـ , چه نتیجه ای می گیریم از موضع آن شخص نسبت به خودمان؟ آن را دوست خود می دانیم یا دشمن؟؟
چه رسد به اینکه سخن بر سر توهین به من و ما نیست بلکه به اهل بیت معصوم و حجتهای خدا ناسزاگویی شده

آیا می توان در جایی به زائران سید الشهداء توهین کرد و رفتنشان به زیارت را کورکورانه خواند و در جای دیگر او را خسرو دین نام داد و در جای دیگر گریه بر او را که فعل رسول خدا و اهل بیت بوده است به مسخره گرفت و بعد ادعای دوستی سید الشهداء کرد؟؟!!! می توان بت را در کنار خدا پرستید؟؟

کدام نفاق بدتر از این که در جایی لطف کند! و بگوید: از علی آموز اخلاص عمل! ودر ابیات بعدی به اینجا برسد که علی علیه السلام به ابن ملجم گفت : تو در کشتن من مجبوری و از خودت اختیار نداری و آلت دست خداوندی!!!و من هیچ بغضی از تو ندارم و اینکه در دنیا قصاص می شوی خدا برایت جبران می کند
...

یادمان نرود همه این کفریات و چرندیات در کتابیست که صاحبش در دیباچه, آنرا "اصول اصول اصول دین " نامیده و چندین وصف بلند بالای دیگر آورده و در نهایت خیال همه را راحت کرده! و گفته این کتاب را " لا یمسه الا المطهرون " !!!یعنی کتاب من همچون قرآن است که خطا در آن راه ندارد

حال چگونه است که بعضی مریدان بعد از دانستن اینهمه جرم سنگین نهایت هر حال اشتباهاتی داشته است!!! ولی این دلیل نمی شود که آنهمه معارفش!!! نادیده گرفته شود!!!!!
پناه بر خدا
چهارتا تمثیل و شعر زیبا و دعوت به بعضی امور مطلوب, شده " آنهمه معارف" ولی توهین به امامان معصوم تا حد تبرئه ابن ملجم و از آنطرف مدح دشمنانشان ـ از خلفای غاصب بگیر تا معاویه ـ و تبلیغ جبر و بعضی احادیث خرافی اهل سنت و تشویق به سماع(رقص صوفیان) و ذکر قصه های زننده و رکیک ـ با تصریح به اسم اسافل اعضای بدن ـ شده است "اشتباه" !!!!

جناب خيرالبريه
سلام عليكم استاد

از اين زيباتر كلام سراغ داريد لولاعلي لهلك عمر بيش از هفتاد بار دركتب اهل سنت نقل شده آيا اين جمله جناب عمربن خطاب باعث نجاتش است

ما كه درباره بهشت وجهنم مولوي بحث نمي كنيم بحث برسرعقايد منحرفانه اش وترويج آنهاست

anti310;124838 نوشت:
لعن، فحش وسب به دشمنان اهل بيت نه تنها گناه ندارد بلكه درجاي خود اجر عظيمي دارد .

[="indigo"]سلام بر شما [/]

[="paleturquoise"][="darkorchid"]مدرك ؟ حديث , فتواي مراجع , نظر بزرگان ؟ [/]

[="indigo"]در مورد لعن اگه ثابت بشه فردي كافر و دشمن اسلام و دشمن اهل بيت است حرفي ندارم از ابتدا هم گفتم نه اينكه هر كسيو با خوندن چند خط از كلامش متهم كنيد و كافر و دشمن خدا ناميده بشه !!! [/]

[="darkorchid"]لطفا در مورد مجاز بودن فحش و ناسزا و دشنام و توصيه به اون در دين از ناحيه علما و مراجع و ... اگه ميشه دليل و نقل قول بياريد [/]

[="indigo"]براي اينكه تاپيك منحرف نشه ممنون ميشم تو صفحه پروفايلم بنويسيد موقتا پيام بازديد كننده هامو فعال ميكنم .[/][/]

[="darkorchid"]ممنون
خدانگهدار
[/]

نازنين مريم;124851 نوشت:
سلام بر شما

مدرك ؟ حديث , فتواي مراجع , نظر بزرگان ؟

در مورد لعن اگه ثابت بشه فردي كافر و دشمن اسلام و دشمن اهل بيت است حرفي ندارم از ابتدا هم گفتم نه اينكه هر كسيو با خوندن چند خط از كلامش متهم كنيد و كافر و دشمن خدا ناميده بشه !!!

در مورد فحش و ناسزا اگه ميشه مدرك بياريد بر مجاز بودن فحش و ناسزا و دشنام و توصيه به اون در دين و از ناحيه علما و مراجع

در احاديث و سخنان مراجع و علما به صورت مطلق گفته شده فحش و ناسزا نبايد از دهان مومن خارج شود و احاديث اطلاق دارن لعنت از سنخ فحش نيست و كاملا متفاوته و نوعي نفرينه .

براي اينكه تاپيك منحرف نشه ممنون ميشم تو صفحه پروفايلم دليلتونو بر اين حرف بنويسيد موقتا پيام بازديد كننده هامو فعال ميكنم .

ممنون
خدانگهدار

ياعلي حيدر مددي

مدرك ودلايل بروجوب لعن وسب بردشمنان اهل بيت الي ماشاءالله داريم انشاءالله ارسال مي كنم خدمتان .
موفق باشيد.

نقل قول:
کدام نفاق بدتر از این که در جایی لطف کند! و بگوید: از علی آموز اخلاص عمل! ودر ابیات بعدی به اینجا برسد که علی علیه السلام به ابن ملجم گفت : تو در کشتن من مجبوری و از خودت اختیار نداری و آلت دست خداوندی!!!و من هیچ بغضی از تو ندارم و اینکه در دنیا قصاص می شوی خدا برایت جبران می کند

با سلام

نمیدانم منظورتان از ایجاد این موضوع چه بوده ، آیا کسی مولوی را امام مفترض الطاعه دانسته ؟ ! آیا موضوعی مهمتر از مولوی در دین وجود ندارد که وقت وانرژی خودمان را مصروف آن کنیم ؟!

اولااسم این عمل نفاق نیست ، بسیاری از مراجع و علما نیز از فتوای اول خود برگشته اند آیا این امر نفاق است؟

اشعار در مراحل مختلف عمر وی گفته شده است.

ثانیا بنابر احادیث صحیح و ادعیه معتبر از ائمه هدی علیهم السلام داریم که :

وحديث صحيح : فطوبى لمن أجريت على يديه الخير وويل لمن أجريت على يديه الشر وويل لمن يقول: كيف ذا وكيف ذا:

امام صادق عليه‏السلام فرمود: از جمله آنچه خدا بجناب موسى (ع) وحى فرمود و در تورات بر او نازل شد اين بود كه: همانا منم خدا كه جز من شايسته پرستشى نيست، مخلوق را آفريدم و نيكى را آفريدم و آن را به دست هر كه دوست داشتم جارى ساختم، خوشا به حال آنكه نيكى را بدست او (بر مخلوقم) جارى ساختم. منم خدا و شايان پرستشى جز من نيست، مخلوق را آفريدم و بدى را آفريدم و آنان را به دست كه اراده كردم جارى ساختم....واى بر آنكه بگويد: چگونه اين شد و چگونه آن، يونس گويد: يعنى واى بر كسيكه از روى عقل خود آنرا منكر شود (و بگويد خدا خالق خير و شر نيست)...واى بر كسيكه بگويد چرا اينطور و چرا آنطور (چرا نيكى بدست اين و بدى بدست آن جارى شد).اصول کافی

ودر دعای کمیل نیز حضرت فرمود:

اى خدا اى مولاى من تو بر من حكم و دستورى جاری فرمودى و من در آن به نافرمانى پيرو هواى نفس گرديدم و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شيطان) كه معصيتها را در نظرم جلوه‏گر ساخته و فريبم داد خود را حفظ نكردم و قضاى آسمانى نيز مساعدت كرد

در دعای روزانه و هرشب دهه آخر ماه مبارک رمضان میخوانیم که اگر اسم ما را در ام الکتاب درزمره اشقیاء ثبت نموده ای آنرا محو کن ودر زمره رستگاران بنویس .

اگر خواهان مبارزه علمی و مفید هستید بیائید با کمک هم معارف اهل بیت را به بحث وبررسی بنشینیم :

ومطالب بیشتر :

https://sites.google.com/site/hojjah/tinat.doc

بنابراین بنظر میرسد بجای هتک حرمت افراد به بحث وبررسی محتوای سخنان ایشان بر اساس ملاک آیات وروایات بپردازیم که حداقل نتیجه ای دارد .

سلام
بنده فکر می کنم تراشیدن توجیه برای برادران مسلمان و مومن بدون اینکه حقی را باطل و باطلی را حق کنیم مرضی رضای الهی است

سفیر;124830 نوشت:
چون عمر شیدای آن معشوق شد حق و باطل را چو دل فاروق شد چونکه فاروق آینه اسرار شد جان پیر از اندرون بیدار شد

در توجیه این فقره می گوییم:
اگر کسی مثنوی را بخواند می داند که اشخاص برای او اصلا مطرح نیستند . گاهی از زبان یک مکار حیله گر اسرار استادی و شاگردی را بازگو می کند و گاهی در مخاصمه ساده یک زن و شوهر رموز صبر و حلم و رضا . این روش یک روش قرآنی است که در آن حتی نام بردن قلیل از افراد صرفا برای بیان اوصاف و حقایق است نه اینکه شخص موضوعیت داشته باشد . با این تفاوت که قرآن چون کتاب هدایت خاص و عام است اسباب بد فهمی و گمراهی در آن فراهم نشده است .
در این فقره بهانه مولوی در نسبت ظاهری آن اوصاف به عمر صرفا تعبیر فاروق است . او پس از کلمه فاروق می خواهد فاروق را رمزگشایی کند و کاری ندارد که آیا این نسبت به عمر بر مبنای ظاهر شرع صحیح است یا خیر .
این را تکرار می کنم که : همه این مطالب در محفل خصوصی بوده است

سفیر;124830 نوشت:
عهد عُمّر آن امیرمومنان داد دزدی را به جلاد و عوان

قبل هم گفتیم که امارت ظاهری عمر بر مومنان ولو غاصبانه بالاخره امارت است چه اینکه در نظر اهل معنا وقایع تکوین هم حسابی دارند . بله امیر مومنان علی الاطلاق باطنی علی ع است اما می دانیم که شخص شریفشان 5 سالی بیش امارت ظاهری برخی دیگر از اهل ایمان را بدست نگرفت .
سفیر;124830 نوشت:
بد عمر را نام این جا بت پرست لیک مومن بود نامش در الست

آفرین چه زیبا گفته که عمر اینجا بت پرست بوده و ظاهرا در بت پرستی اش زمان خاصی هم قائل نشده مثل اینکه می خواهد بگوید او در تمام عمر بت پرست ماند بعد اشاره می کند که با وجود این بت پرستی چون از الست او نام مومن داشت مومنش خواندند که با عقیده جمعیت اکثر مسلمین مطابق است . آن نامگذاری در الست اینگونه در این دنیا جلوه کرد . ضمن اینکه بت پرست در مقام باطن بت پرست نیست . قرآن هم می فرماید در قیامت بت پرست به سمت بتش می رود اما آنجا خدا را می یابد . یعنی در می یابد که بت در حقیقت از خوش هیچ نداشته و صرفا تجلی از حق بوده است اما او به اشتباه اسیر وجود محدود بت شده است لذا حسرت می کشد
سفیر;124830 نوشت:
کی توان با شیعه گفتن از عمر کی توان بربط زدن در گوش کر!

خوب این که عین واقعیت است . ببینید کتابهای اهل سنت پرشده از فضایل خوش آب و رنگ ( والبته مجعول ) عمر اما شیعه به دانه ای از آنها اعتنایی ندارد . ما از شنیدن فضایل رنگ رنگ ( اما بی اساس ) عمر ناشنواییم . غیر از این است . خوب این مایه افتخار ماست که این حرفهای بی اساس را باور نکنیم
سفیر;124830 نوشت:
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت نور فائض بود و ذی النورین گشت

اینجا هم مولوی بر مدار عنوان ذی النورین مطلبی را عنوان کرده است . لذاعنوان ذی النورین را به هرکس بدهید مولوی آنرا درباره او هم تکرار می کند بلکه از نظر او همه ذی النورین هستند به این معنا که هرچیزی دارای دو نور باطن و ظاهر است . دارای بعد وجودی مادی و معنوی است . لذا حتی یک سنگ هم ذی النورین است چون این خصوصیت را او هم دارد .
سفیر;124830 نوشت:
معاویه ای که دشمن علی علیه السلام است ، معاویه ای که قاتل امام دوم من وشماست ، معاویه ای که امام ما او را سر دسته فئه باغیه (گروه تجاوزکار)خواند و معاویه ای که … آیا این معاویه برای فوت شدن نماز اول وقت صبحگاهی ، آه می کشد؟؟؟ آن هم آهی که حجاب مابین او و حق تعالی را بدرد؟؟؟

اول اینکه دشمنی با امیر مومنان علی ع مستلزم بی نمازی یا اکره به نماز نیست همچنانکه اهل نهروان پینه های عبادت بر پیشانی و زانو داشتند و اما در عین پذیرش همه آن مسائلی که در باب معاویه بدان اعتقاد داریم می گوییم :
مولوی در ضمن این داستان می خواهد به اهمیت نماز و اینکه حتی گاهی شیطان اسباب فوت نشدن آنرا به اذن الهی فراهم می آورد بیان کند که : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . برای مولوی در بیان این حقیقت شخصیت واقعی معاویه مهم نیست .
نکته ای که اینجا برای شما متذکر می شوم این است که :
بزرگان اهل معرفت قائلند واصلان به مقامات عالیه قادر به درک حقیقت ولایت و شخص مصداق آن هستند . معنای این جمله آنست که مادون این مقام افراد قادر به تشخیص شخص ولی اعظم الهی نیستند هرچند بطور اجمال می دانند صاحب چنین مقامی هست . لذا مولوی می بایست مطالب معرفتی خود را در ضمن معتقدات شاگردان سنی خود بگوید نه اینکه با بیان حقایق سنگین ولایت آنها را بتاراند .مثل اینکه شما بخواهید اخلاق اسلامی را به یک مسیحی بیاموزید . شما اگر انسان حکیمی باشید هیچگاه سخن از خدا بودن یا نبودن مسیح به میان نمی آورید .

سفیر;124830 نوشت:
پس به هر دوری ولیی قائم است … پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است

دو مصرع اول که عین اعتقاد خود ماست که احادیث هم همین را می گویند . می ماند مصرع آخر . که توجیه مطلب قبلی هم اینجا می آید . مولوی می خواهد به مخاطب بباوراند که در هر زمانی ولی حی الهی حضور دارد . برای او اعتقاد به این اصل کلی مهم است وگرنه اگر بخواهد وارد حوزه اختلافات ادیان و فرق شود باید یک مثنوی دیگر می سرود لذا با یک جمله سروته اختلافات شیعه و سنی را در این مورد هم می آورد و اهل سلوک را به اصل پذیرش آن مطلب مهم متوجه می کند . این مهم است که سالک بداند ولی حی در هر عصر حاضر است تا رسیدن به سرچشمه آب بقای معارف او وجهه همتش شود .
سفیر;124830 نوشت:
استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛ اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!! دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.

ظاهرا این شعر از خود مولوی است که :
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
برای این بیانات هم توجیهاتی هست :
1- سطح و مرتبه ادب با سطح فرهنگ جوامع تفاوت دارد چه بسا سخن از بعضی امور برای گروهی بی ادبی نباشد . هرچند مناط ادب قرآنی را فراموش نمی کنیم .
2- نوع نگاه به مسائل و طرح الفاظ بسیار مهم است . بعضی الفاظ در بعضی موارد اجتناب ناپذیر است . مثلا متخصص زنان و زایمان بطور مکرر از الفاظی استفاده می کند که مسمای آن و لفظ مربوطه اش برای ما امر قبیح محسوب می شوند اما در این مورد بخصوص قبح معنا ندارد .
نگاه عارف به مسائل در عین بکار بردن الفاظ معروف و مالوف مثل ما نیست . مثلا ببینید در حدیث داریم که آلت زن را فرمانبر فرمان الهی در پذیرش آلت مرد معرفی می کند . خوب اگر با الفاظ عادی این مطلب مطرح شود چطور است . اگر ما ندانیم این حدیث است گوینده اش را وقیح می شماریم .
در آخر اینکه باز مساله محفل خصوصی مطرح است و در جمع دوستان جانی سطح ادب کاهش می یابد .

موفق باشید

anti310;124841 نوشت:
مطالب بعضي از دوستان (حامد ومنجم باشي عزيزو...)را كه مطالعه مي كردم متوجه شدم كه بعضي از كاربران گويا افكار اهل تصوف وامثال مولوي را نمي دانند لذا مختصر مطالبي عرض مي كنم البته درباره عقاید مولوی حرف بسیار داریم برای نمونه خدمت دوستان عرض کنم اینکه این بشر حتی بعدها از سنی بودن خود هم عدول می کند يعني از يك بدعت به يك بدعت ديگر مي افتد معمولاجماعت صوفی چون عقاید شان عقاید منحرفی است ولذا عقاید بی پایه اساس خودشان را هم زیر سوال می برند جماعت منحرف صوفی قائل به وحدت وجود هستند وبا همه جهان درصلح كل هستند .که بابا جان دنیا دنیای عشق است مذهب واین حرفا همش کشک است فرقی بین یهود مسیحیت وآتش پرست کمنیست وسنی وشیعه نیست آدم اگر عاشق خدا باشد باید عاشق همه چیزشود ولذا فرقی بین موسی وفرعون نیست چون اینها همش تجلیات حضرت حق است اما چون این انوار از عالم لاهوت وعالم اسماء وصفات اللهی تنزیل داده شده یعنی این تجلیات حضرت حق چون از عالم بالا به عالم پایین تنزیل داده شده درنتیجه درعالم ناسوت باهم تضاد ایجاد کرده ولی در اصل هیچ فرقی باهم ندارد موسی تجلی خداست فرعون هم تجلی خداست چنین میشودکه موسی باموسی درجنگ شد دراین جا مولوی کم آورده است ولذا اوج دشمنی وبیسوادی وانحرافش را ببیند که از ترس می گوید موسی با موسی جنگ شد خوب اگر بین موسی وفرعون فرقی نیست چرا نگفتی فرعون با فرعون درجنگ شد لابد خود مولوی هم متوجه این گزافه گویی های احمقانه خودش شده بود وخجالت کشیده بنده خدا ... درپایان برادران وخواهران عزیز معارف ناب اهل ببیت را جز درخانه چهارده معصوم نمیتوان پیدا کرد اصلا دلیلی ندارد با داشتند معارف ناب شیعه بیایم پیرو کسانی باشیم که حقیقتا بوی از معرفت حق نبردن آخر كسي كه وقت نماز برقصد .......(((خدا می داند که بزرگان اینها وشیوخ اینها درمقابل استدلال ها قوی ومعارف ناب ما بیچاره میشوند هروقت این جماعت صوفی را دعوت به مباحثه کردیم دم خودشان را گذاشتند روی کولشان فرار کردند)))

سلام
ضمن تشکر از شما بخاطر دلسوزیتان نسبت با ما عرض می شود که شما برادر عزیز هیچ چیز قابل توجهی در مطالبتان نگفتید . اولش آمدید قول به وحدت وجود را بعنوان اساس مشکلات اهل معرفت مطرح کردید و بعد هم بدون توجه به مبانی و نتایج آن و سایر اصولی که در بحث عرفان است آن را کوبیدید ووو
بنده اجمالا عرض می کنم :
اگر شما با اصل عرفان اسلامی مشکل دارید باید ثابت کنید از امام خمینی که خود سالک این طریق بود و بزرگان این راه را تایید می کرد برتر هستید . هستید ؟
موفق در تعمق

خیر البریه;124859 نوشت:
با سلام نمیدانم منظورتان از ایجاد این موضوع چه بوده ، آیا کسی مولوی را امام مفترض الطاعه دانسته ؟ ! آیا موضوعی مهمتر از مولوی در دین وجود ندارد که وقت وانرژی خودمان را مصروف آن کنیم ؟!

قبلا هم عرض کردم:

مگر نفرمودند اساس دین, حب برای خدا و بغض برای خدا داشتن است؟؟؟!!!

بله اگر مولوی را بت عرفان و معنویت نکرده بودند و حداکثر شاعری دانسته بودند که اشعار خوبی هم دارد به اضافه اشعار مزخرف و کفریات و ...ما کاری با او نداشتیم و عمر گرانمایه را صرف اراجیفش نمی کردیم اما افسوس که تبلیغات, او را بت کرد! دشمن اهل بیت را دوست جا زد! و همین باعث می شود شیعه غیور ساکت نننشیند و افشایش کند! و این از بهترین مجاهدتهاست!

خیر البریه;124859 نوشت:
اولااسم این عمل نفاق نیست ، بسیاری از مراجع و علما نیز از فتوای اول خود برگشته اند آیا این امر نفاق است؟ اشعار در مراحل مختلف عمر وی گفته شده است.

او خودش می گوید تمام مثنوی مانند قرآن است که باطل در آن نیست آنوقت شما می گویید از فتوایش برگشته؟؟؟!!!!!!

ضمنا کسی که از فتوایش بر می گردد صراحتا اعلام می کند اما آیا مولوی ابراز پشیمانی کرده از چرندیاتش؟؟؟!!!!

برعکس پسرش سلطان ولد می گوید: پدرم عُمَر وار تا آخر عمر هر چه کرد برای خدا کرد.!!!
(نقل از مناقب العارفین افلاکی از مریدان مولوی)

یعنی مولوی از اول تا آخرش عُمَری بوده حالا ای شیعه علی باز هم بیا و دفاع کن!!! باز هم بگو مولوی از مفاخر ما هست!!!!

خواننده عزیزی که گذارت به این بحث می افتد در شناخت عقل و درایت و انصاف بعضی عاشقان مولوی تو را همین بس که در توجیه شعر مولوی که می گوید :

کی توان با شیعه گفتن از عُمَر...کی توان بربط زدن در پیش کَر

گوید: عجب حرف خوبی زده چون ما شیعیان گوش شنیدن فضایل ساختگی عمر را نداریم!!!

مولوی به صراحت می گوید: همانطور که موسیقی نواختن در حضور شخص کَر بی فایده است و او هیچ بهره و حظی نمی برد, سخن گفتن از فضایل عمر نیز در پیش شیعه بی فایده است و او بهره ای نمی برد چون گوش شنوا ندارد و فضایل مولای ما عُمَر را انکار می کند!

ولی عاشق مولوی که شیعه هست! در توجیه این شعر گوید:

مولوی می خواهد بگوید: شیعه, گوش شنیدن فضایل ساختگی عمر را ندارد!!!!!!

جالب اینکه مولوی در بیت قبل از این گوید:

چون نشايد بر جهود انجيل خواند... اين بيان اکنون چو خر بر يخ بماند!!!

حالا عاشقان مولوی! بیایند و این دو بیت را تأویل عرفانی کنند تا ما بی بصیرتان از محضرشان فیض بگیریم!!!

چون نشايد بر جهود انجيل خواند... اين بيان اکنون چو خر بر يخ بماند!!!

کی توان با شیعه گفتن از عُمَر... کی توان بربط زدن در پیش کَر!!!

...
العاقل یکفیه الاشارة !

مولوی در نقل حديثى در مجالس سبعه در وسط سخنرانى مى‏گويد:

«اميرالمؤمنين عمر بن خطاب,
آن محتسب شهر شريعت,
آن عادل مسند اصل طريقت،
آن مردى كه چون دره عدل در دست امضاى اقتضاى عقل گرفت، ابليس را زهره‏ى آن نبود كه در بازار وسوسه‏ى خويش بطرارى و دزدى، جيب دلى بشكافت,
عاشقى بود بر حضرت كه هرگز نفاق راه وفاق او نزد,
دهر پرمداهنت بر روغن خيانت فرق ديانت او چرب نكرده بود,
[سپس حدیثی جعلی را نقل می کند که پیامبر فرموده اگر من مبعوث نشده بودم همانا عمر مبعوث می شد!!!! و بعد گوید:]
اين عُمَر كه ذره ‏اى از فضائل او شنيدى، چنين روايت مى‏كند كه رسول خدا فرمود....»

قضاوت با اهل انصاف که آیا مولوی شیعه بوده؟؟؟

با سلام و ادب:Gol:

ضمن تشکر از همه دوستان که در مباحث بطور جدی مشارکت نمودند و بحث و گفتمان خوبی را رقم زدند، بنظر می رسد این اواخر پست های دوستان به تکرار مکررات و نوعی گفتمان غیر علمی کشیده شده که لازم است نکاتی چند را در این خصوص تقدیم کنم:

اولاً؛ نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا بسیاری از ابعاد زندگي ايشان ناشناخته مي باشد.

ثانیاً؛ با توجه به شرايط زمان، از سوی ایشان و در ادبیات اشعارشان، به گونه اي رفتار شده که گويا هم سني هستند و هم شيعه از اینرو:

1. برخي با دلايل و شواهد اثبات نموده اند که مولوي سني بود، به دليل اينکه وي در اشعار متعددي از خلفا يعني ابوبکر و عمر و عثمان و حتي معاويه ستايش کرد. افزون بر اینکه اساتيد و پدر وي سني بودند. چنانکه در همین تایپیک نیز گروهی بر این باور بوده و از این زاویه به مولوی و عقاید وی می نگریستند.

2. در اين ميان عده اي وي را شيعه دانسته اند. آنان نيز با دلايل و شواهدي بيان نموده اند که وي گرايش شيعي داشته زيرا به مدح اهل بيت به ويژه امام علي (ع)پرداخته، به رهبري حضرت تصريح کرده، به دوازده امام شيعيان اشاره نموده و آنان را ستايش نموده است. اگر در برخي از اشعارش خلفا را ستايش کرده، بر اساس تقيه بوده و شرايط زمانه اقتضا مي کرده که وي چنين رويکردي داشته باشد.

ثالثاً؛ حساسيت هايي که امروزه در باره شيعه و سني بودن افراد مطرح مي باشد، در آن عصر مطرح نبوده، اين طيف شخصيت ها به گونه اي رفتار مي نمودند که شيعه و سني بودن آنان مشخص نباشد.

با این تفصیل، نمي توان از مولوي به عنوان انسانی گمراه و مستحق لعن و نفرین ياد نمود. (چنانکه در این تایپیک نیز مطالبی در همین باب ذکر گردید) بلکه وي انسانی عارف بوده و نسبت به اهل بيت (ع) عشق مي ورزيده است گر چه مشی و منش و عقیده و اندیشه وی عاری از اشکال نبوده است.

از اینرو در صورتیکه در برخي از منابع و یا از سوی برخی افراد، وي به عنوان انسان گمراه ياد شده و یا در برخی خطابها مورد لعن و نفرین و توهین قرار گرفته، مورد اعتنا و تأیید نیستند.

موفق باشید ...:Gol:

منبع: برای مطالعه بیشتر ر.ک: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، با تغییر و تصرف. http://www.pasokhgoo.ir/node/19516

po0neh;124753 نوشت:
سلام و درود:gol:

جالبه!

نشستیم خودمون را با این حرفا که نه به درد دنیا و نه درد آخرتمون میخوره مشغول کردیم!!

درباره ی مردی که قرن ها قبل می زیسته

الانم مرده و دستش از دنیا کوتاه

و آثاری جاوید هم از خودش به جا گذشته

هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که چی در سرش میگذشته!

چه اعتقاداتی داشته

تقیه می کرده یا نه

و...

قصد بحث ندارم

چون سرشته ای از ادبیات (که خودش دنیایی پر از آرایه و تلمیح استعاره و.. است) ندارم

حالا که چی؟؟؟

اگر همه این حرفا هم درست باشه؟؟؟

به چی می خوایم برسیم؟؟؟

که مثنوی معنوی را بسوزانیم؟؟؟

چه سودی داره؟؟

در آخر هم یک سوال

در دنیایی که ثانیه ثانیه در هر جای دنیا اختراع ثبت میشه

شما از هر کدوم که استفاده میکنید

میرید شجره نامه ی مخترع ش را بیرون میکشد؟؟؟

اگر لايیک بود استفاده نمی کنید؟؟؟

علی یارتان:gol:

[="royalblue"]
بسم الله الرحمن الرحیم

پونه گرامی همکار اجرایی انجمن تاریخ

و اما بعد

حرف بنده و هم عقیده هایم همین است.[="red"]چرا کسی را عارف میدانیم که پیرامونش اینهمه شبهه وجود دارد.[/]

مولوی تنها یک شاعر است [="#ff0000"]نه بیشتر[/]

اصلا به فرض محال که عارف بوده!!!عارف تر از او نداریم؟!!!

[="lime"]به سراغ مولایمان علی علیه السلام بروید[/] و کاری با مولوی نداشته باشید.از اشعارش استفاده کنید

و لذت ببرید اما او را عارف نخوانید

مع السلام و رحمة الله و برکاته
[/]

erfan_alavi;124758 نوشت:
یا ستار.

با سلام..

حقیر تازه این بحث رو دیدم وفکر می کنم جز کدورت چیزی به ارمغان نداشته باشد ...

این را مد نظر داشته باشیم ،که هر کسی در هر دعوتی ؛ابتدا به خود دعوت می کند ،هیچ کس جز معصومین ونمایندگان خداوند نمیتوانند کسی را به وجوه الهی و هر چیزی انطور که صحیح است دعوت نمایند ،چون شخص در دعوت در اصل به خودش دعوت می کند ،هر کس بر اساس انچه به ان از لحاظ معرفت رسیده دعوت می کند نه بیشتر بنابراین اینکه کسی را به سویی دعوت کنیم فقط در حد همان معرفتی است که نسبت به حقایق الهی و اوامر او پیدا نموده ایم ،نتیجتا در دعوت فقط ما ناقل سخنان انبیا و اولیا هستیم و حق اینکه پس چون من اینطوربرداشت کرده ام پس بدون برو برگشت همانطور هم هست یک حرف بی معنی می باشد ...

پس اینکه بنده بگویم فلانی چون این مطلب را گفته پس چنین وچنان است ؛همه ان در اصل دعوت به معرفت خود شخص است در همان حدی که به ان رسیده است نه به وجوه الهی و برای دیگران وحی منزل نیست ...

پیامبر اکرم می فرماید:

وای بر امت من، بر انکسانی که می گویند فلانی در جهنم است وفلانی در بهشت..

حتی حضرت امیر می گوید اگر بر شما تنگ اوردند بر من ناسزا بگویید ولی لعن نفرستید...البته بنده طرفدار شخصیتی نمی باشم ولی اینکه هر کسی بلند شود و همه را به خودش دعوت کند کاردرستی نیست...

بدبختانه این امر حتی در بین روحانیون ما نیز مد شده است که به خاطر (کج اندیشیها)و همچنین برخی از جملات بزرگان ،همه انها را زیر سوال برده وبر حسب معرفت خود انها را مشرک خوانده و به انها لعن می فرستند ؛هیچ کسی نمی تواند کمال نفسانی و حد معارف خود را محل دعوت برای دیگران قرار دهد وهر رای ای که خواست بدهد ،به غیر از معصوم و انبیا کرام چون انها از لحاظ معرفتی و کمال نفسانی نسبت به خداوند به حدی رسیده اند که در دعوت به خود در اصل دعوت به حق نمایند....

قبلا از دوستان بابت مطالب پوزش می طلبم و لی چون در چند سایت شیعه نیز دیدم چگونه اشخاصی بر حسب معارف اندک خود بر خی از بزرگان شیعه را زیرسوال برده اند گفتم بد نباشد مطالبی را ذکر کنم......البته منظور حقیر دوستان بزرگوار نیست ...

یاحق


[="royalblue"]
بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی عرفان علوی

و اما بعد

فرمودید

نقل قول:
:[="seagreen"]پیامبر اکرم می فرماید:

وای بر امت من، بر انکسانی که می گویند فلانی در جهنم است وفلانی در بهشت..[/]


ان شاء الله کلامتان مستند است و سند را نیز لطف بفرمایید.

[="#2e8b57"]اما پیرامون کلام مولا
[/]
اگر کسی به مولایمان علی بن ابی طالب لعن بفرستد از جمیع خیرات دور خواهد شد

چه از سر جبر و چه از سر اختیار

این کلام مولا اصلا ربطی نداشت که غیر را لعن نماییم یا خیر

اما اینکه با مولوی چه کنیم

پیشتر نیز بارها گفتم

او را شاعری زبر دست بدانیم و از اشعارش بهره بریم

[="red"]نه اینکه ایشان را عارفی وا رسته بدانیم
[/]
اینگونه به سلامت نزدیک تر است


مع السلام و رحمة الله و برکاته
[/]

سلام

آیت الله صافی گلپایگانی -دامت برکاته- فرموده اند که از آیت الله بروجردی شنیدم که می فرمود:
در ایامی که در بروجرد بودم ، گاه الهاماتی از غیب داشتم.
یک وقت مشغول مطالعه ی کتاب مثنوی مولوی بودم که ناگاه صدایی شنیدم که :«این شخص راه را گم کرده است.»
به محض شنیدن این سخن کتاب را بستم و زمین گذاشتم و پس از آن دیگر مطالعه نکردم.

این مکاشفه را آیت الله شبیری زنجانی نیز از قول افراد بسیاری از آیت الله بروجردی نقل کرده اند.
(به نقل از کتاب کیمیای محبت-یادنامه شیخ رجبعلی خیاط )

1- آثار تسنن در مکتوبات منثورمولوی

پیش تر بررسی هائی در "مثنوی معنوی" و "دیوان شمس" ارائه گردید. امامولویعلاوه بر این دو کتاب منظوم، سه اثر منثورهم دارد که عبارتند از: "فیه مافیه"، "مجالس سبعه" و "مکتوبات". از میان این سه،تنها اثری که به قلم خودمولویمی باشد مکتوبات است. فیه مافیه و مجالس سبعه گفته ها و آموزه هایی است کهمولویبیان می کرده و پیروان آن را می نوشتند.
در این نوشتار بر آنیم تا نشانه ها و دلایل تسننمولویرا ازاین دو کتاب نشان دهیم. آنچه در این دو کتاب موجود است، به تنهائی برای اثبات تسننمولویکفایت می کند.
در مقاله ی "سبب و مسبب ازدیدگاه جبر عارفانهمولوی" تالیف آقایان محمد فولادی و محمد رضا یوسفی، اعضای هیات علمی دانشگاه قم راجع بهمولویچنین آمده است:

او در فروعاحکام فقیهی سنی و وپیرو مکتب رای و قیاس ابوحنیفه است هر چند در کلام او را اشعری می دانند ولی در بسیاری موارد به دیدگاه «امر بین الامرین» شیعه نزدیک می شود و چوندلیلی بر تشیع او نداریم، گرفتار افراط و تفریط نشدن مولانا و گذر او بر «طریقالوسطی هی الجاده» را بایستی جزو خصلت های ایرانی او منظور نماییم.
فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال هشتم، شماره اول، ص 116

الف) فیه ما فیه

در "پایگاه اینترنتی سال بزرگداشت مولانا" درباره ی اینکتاب چنین آمده است:

فیه ما فیه
هست آن چه دراو هست!
این کتاب مولانا به نثر نوشته شده و به زبان عارفانه با اشارات آشکار ونهان با ارائه دلایل گوناگون با استفاده از آیات و روایات و احادیث و سخن بزرگان،طالبان راه عشق را هدایت می کند.
فیه ما فیه مجموعه سخنان خاص مولاناست که توسط شاگردان وی جمع وری شده است.

دلایل و نشانه های تسننمولویدر این کتاب فراوان اند. با یک نگاه اجمالی می توان برخی از آن ها را به صورت زیر بیان کرد:

1- صلوات ابتر
در سرتاسر این کتاب صلوات ها ابتر و ناقص است. مولویرسول اکرم را با عبارات "صلّی الله علیه و سلم"، "علیه السلام" یا "صلوات الله علیه" یاد کرده است. پر واضح است که این نحو صلوات فرستادن با حذف آل، جز در مرام اهل سنت و بلکه ناصبیان نیست!

2- عدم ذکر اهل بیت (علیهم السلام)
در تمام این کتاب، یک بار هم نامی از اهل بیت و اثری از سخنان ایشان نمی بینیم. به جز یکی دوبار نام علی (علیه السلام) که آن هم به دلیل خلیفه بودن وی است، نه این که چون سروراهل بیت می باشد.
مولویتنها دو سخن از امیرالمومنین و در واقع کلّ اهل بیت (علیهم السلام) نقل کرده که آن هم به دلیل مضامینی است که عرفا بدان علاقه دارند:

حق تعالی بندگان دارد که پیش از قیامت چنانند و می بینند آخر، علی رضی الله عنه می فرماید: لو کُشِفَالغِطاءُ ما ازددتُ یقیناً یعنی چون قالب را برگیرند و قیامت ظاهر شود یقین منزیادت نگردد.
فیه ما فیه، ص 13

پس آنچ علی گفت ((مَن عرفَ نفسَه فقد عرفَربّه)) این نفس را گفت.
فیه ما فیه، ص 25

به عوض، این کتاب مشحون است از داستان های صوفیان عارف نما همچون ابراهیم ادهم (ص 69) و حسین بن منصور حلاج (ص 83 که سخن کفر آمیز وی را حق نامیده است!) و سخنان آن ها.
برخی ادعا کرده اندکه عدم ذکر ائمه توسطمولویاز سر تقیه بوده است، اماآیت الله سیّد جواد مدرسی یزدی در این باره می گوید:
آیا كتابهایی چون حلیة الاولیاء، طبقات شعرانی و حتی تذكرة الاولیاء عطار كه نام برخی ازائمه (علیهم السلام) و سخنان آنان را (هرچند كم) آورده اند خلاف تقیه عمل كرده اند؟

3- حکم بر اساس فقه شافعی وحنفی
سوال کرد که یکی نذر کرد که روزی روزه دارم اگر آنرا بشکند کفّارت باشد یا نی؟ فرمود که درمذهب شافعی بیک قول کفّارت باشد جهت آنک نذر را یمین می گیرد و هرکس یمین را شکست برو کفّارت باشد، اما پیش ابوحنیفه نذر بمعنی یمین نیست پس کفّارت نباشد.
فیه ما فیه، ص 29

این دلیلی واضح و روشن مبنی بر حنفی بودنمولویاست.
وی درمثنوی معنوی (دفتر سوم، بخش ۱۵۳) هم وضوی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) را به روشاهل سنت تصویر می کند:

اندرین بودند کآواز صلا
مصطفی بشنید از سوی علا
خواست آبی و وضو را تازه کرد
دست و رو را شست او زان آبسرد
هر دو پا شستو به موزه کرد رای
موزه را بربود یک موزهربای

4- خلفای اربعه
اکنون از خیال تا خیال فرقهاست: خیال ابوبکر و عمر و عثمان و علی بالای خیال صحابه باشد و میان خیال و خیال فرق بسیارست.
فیه ما فیه، ص 93

مولویدر این جا به خوبی اعتقادش رابه خلفای راشده ی اهل سنت نشان می دهد.

5- ابوبکرصدیق!
ابوبکر صدّیق رضی الله عنه شکر را نامامّی نهاده بود یعنی شیرین مادرزاد.
فیه ما فیه، ص 82

انتساب لقب امیرمومنان علی (علیه السلام) به ابوبکر، عمل اهل سنت است.

6- عمر ایمان صدیقان داشت!!!
پیش عمر رضی الله عنه کاسه ی پر زهر آوردند بارمغانی. گفت: اینچرا شاید؟ گفتند: این باری آن باشد که کسی را که مصلحت نبینند که او را آشکارابکشند ازین پاره ای باو دهند و اگر دشمن باشد که بشمشیر نتوان او را کشتن بپاره ای ازین پنهان او را بکشند. گفت: سخت نیکو چیزی آوردی بمن دهید که این را بخورم که درمن دشمنی هست عظیم شمشیر باو نمیرسد و در عالم ازو دشمن تر مرا کسی نیست. گفتند که اینهمه حاجت نیست که بیکبار بخوری ازین ذره ای بس باشد این صدهزار کس را بس است. گفت: آن دشمن نیز یک کس نیست هزار مَرده دشمن است و صد هزار کس را نگوسار کرده است. بستد آن کاسه را بیکبار درکشید. آن گروه که آنجا بودند جمله بیکباره مسلمان شدند وگفتند که دین تو حقّست. عمر گفت شما همه مسلمان شدید و این کافر هنوز مسلمان نشده است.
اکنون غرض عمر از آن ایمان این ایمان عام نبود. او را آن ایمان بود وزیادت بلک ایمان صدیقان داشت، اما غرض او را ایمان انبیا و خاصان و عین الیقین بود و آن توقع داشت.
فیه ما فیه، ص 50 و 51

تجلیل و تمجید و فضیلت تراشی برای عمر آن هم با ساختن داستانی دروغین، در این فقره به خوبی پیداست و نیازیبه شرح و تبیین نیست! تعبیر کردن از نفاق عمر به ایمان هم از سویمولویبسیار جالب است!!

7- ماجرای عرفانی اسلام عمر و افسانه ی شجاعت وی!
عمر رضی الله عنه پیش از اسلام بخانه ی خواهر خویشتن آمد، خواهرش قرآن میخواند « طه ما انزلنا » بآواز بلند. چون برادر را دید پنهان کرد و خاموش شد. عمر شمشیر برهنه کرد و گفت البته بگو که چه می خواندی و چرا پنهان کردی و الا گردنت را همین لحظه بشمشیر ببرّم هیچ امان نیست! خواهرش عظیم ترسید و خشم و مهابت او رامی دانست از بیم جان مقرّ شد گفت ازین کلام می خواندم که حق تعالی درین زمان بمحمّدصلّی الله علیه و سلّم فرستاد. گفت بخوان تا بشنوم. سورت طه را فروخواند عمر عظیم خشمگین شد و غضبش صد چندان شد گفت اکنون ترا بکشم این ساعت زبون کشی باشد. اول برومسر او را ببرّم آنگاه بکار تو پردازم. همچنان از غایت غضب با شمشیر برهنه روی بمسجدمصطفی نهاد. در راه چون صنادید قریش او را دیدند گفتند: هان عمر قصد محمّد دارد والبته اگر کاری خواهد آمدن ازین بباید.
زیراعمر عظیم با قوّت و رجولیّت بودو بهر لشکری که روی نهادی البتّه غالب گشتی و ایشان را سرهای بریده نشان آوردی تابحدّی که مصطفی صلّی الله علیه و سلّم می فرمود همیشه که خداوندا دین مرا بعمر نصرت ده یا بابوجهل. زیرا آن دو در عهد خود بقوّت و رجولیّت مشهور بودندو آخر چون مسلمان گشت همیشه عمر می گریستی و می گفتی یا رسول الله وای بر من! اگر بوجهل رامقدم می داشتی و می گفتی که خداوندا دین مرا بابوجهل نصرت ده یا بعمر حال من چه بودی و در ضلالت می ماندمی.
فی الجمله در راه با شمشیر برهنه روی بمسجد رسول صلّی الله علیه و سلّم نهاد. در آن میان جبرائیل علیه السلام وحی آورد بمصطفی صلّی الله علیه و سلّم که اینک یا رسول الله عمر می آید تا روی باسلام آورد در کنارش گیر. همین که عمر از در مسجد درآمد معین دید که تیری از نور بپّرید از مصطفی علیهالسلام و در دلش نشست. نعره ای زد بیهوش افتاد مهری و عشقی در جانش پدید آمد و میخواست که در مصطفی علیه السلام گداخته شود از غایت محبت و محو گردد. گفت اکنون یانبی الله ایمان عرض فرما و آن کلمه ی مبارک بگوی تا بشنوم. چون مسلمان شد گفت اکنون بشکرانه ی آنک بشمشیر برهنه بقصد تو آمدم و کفّارت آن بعد ازین از هرکه نقصانی درحقّ تو بشنوم فی الحال امانش ندهم و بدین شمشیر سرش را از تن جدا گردانم. از مسجدبیرون آمد ناگاه پدرش پیش آمد گفت دین گردانیدی فی الحال سرش را از تن جدا کرد وشمشیر خون آلود در دست می رفت صنادید قریش شمشیر خون آلود دیدند گفتند وعده کردی که سر آورم سر کو؟ گفت اینک. گفت این سر را ازینجا بردی؟ گفت نی این آن سر نیست «این آن سریست».
اکنون بنگر که عمر را قصد چه بود و حق تعالی را از آن مراد چه بود تابدانی که کارها همه آن شود که او خواهد.
شمشیر بکف عمّر در قصد رسول آید --- دردام خدا افتد وز بخت نظر یابد
فیه ما فیه، ص 69 و 70


مولویاین بیت آخر را ضمن غزل شماره ۵۹۸ دیوان شمس نیزآورده است.
اگرچه اصل این ماجرای دروغین در کتب اهل سنت وارد شده است، امامولویبه قول معروف پیاز داغ آن را زیاد کرده و مطالبی هم از خود بدان افزوده است! مثل آمدن حضرت جبرئیل نزد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و خبر دادن به اسلام عمر و توصیه به قبول وی! یا کشتن عمر پدرش را!!!

8- عمر، نادان یامتواضع؟!
در زمان عمر رضی الله عنه شخصی بودسخت پیر شده بود تا بحدّی که فرزندش او را شیر می داد و چون طفلان می پرورد. عمررضی الله عنه بآن دختر فرمود که درین زمان مانند تو که بر پدر حق دارد هیچ فرزندی نباشد. او جواب داد که راست می فرمایی ولیکن میان من و پدر فرقی هست، اگرچه من درخدمت هیچ تقصیر نمی کنم که چون پدر مرا می پرورد و خدمت می کرد بر من می لرزید کهنبادا بمن آفتی رسد و من پدر را خدمت می کنم و شب و روز دعا می کنم و مردن او را ازخدا می خواهم تا زحمتش از من منقطع شود. من اگر خدمت پدر می کنم آن لرزیدن او بر منآن را از کجا آرم؟ عمر فرمود که هذهِ افقه مِن عمریعنی که من بر ظاهر حکم کردن و تو مغز آن را گفتی. فقیه آن باشد که بر مغز چیزی مطلع شود حقیقت آن رابازداند. حاشا از عمر که از حقیقت و سرّ کارها واقف نبودیالّا سیرت صحابه چنین بود که خویشتن را بشکنند و دیگران را مدح کنند.
فیه ما فیه، ص 93 و 94

در این بخشمولویزیرکانه مفهوم حدیث ائمه (علیهم السلام) را به دختری ناشناس نسبت می دهد، و سپس نادانی عمر را به تواضع و فروتنی مبدل می گرداند!!

9- عثمان ستاره ی راهنما!
عثمان رضی الله عنه چون خلیفه شد برمنبر رفت. خلق منتظر بودند که تا چه فرماید خمش کرد و هیچ نگفت و در خلق نظر میکرد،و بر خلق حالتی و وجدی نزول کرد که ایشان را پروای آن نبود که بیرون روند و ازهم دگر خبر نداشتند که کجا نشسته اند که بصد تذکیر و وعظ و خطبه ایشان را آنچنان حالت نیکو نشده بود. فایده ایی ایشان را حاصل شد و سرّهایی کشف شد که بچندید عمل ووعظ نشده بود. تا آخر مجلس همچنین نظر میکرد و چیزی نمی فرمود. چون خواست فرود آمدنفرمود که إنّ لکم امامٌ فعّال خیرٌ إلیکم مِن إمامٍ قوّال. راست فرمود چون مراد ازقول فایده و رقّت است و تبدیل اخلاق بی گفت اضعاف آن که از گفت حاصل کرده بودندمیسر شد. پس آنچ فرمود عین صواب فرمود، آمدیم که خود را فعّال گفت و در آن حالت که او بر منبر بود فعلی نکرد ظاهر که آن را بنظر و آن دیدن نماز نکرد بحج نرفت، صدقه نداد، ذکر نمیگفت خود خطبه نیز نگفت پس دانستیم که عمل و فعل این صورت نیست تنهابلک این صورتها صورت آن عمل است و آن عمل جان. اینک می فرماید مصطفی صلّی الله علیهو سلّم اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتماینک یکی در ستاره نظر میکند وراه می برد هیچ ستاره ای سخن می گوید با وی؟ نی الّا بمجرد آن که در ستاره نظر میکند راه را از بی رهه میداند و بمنزل میرسد، همچنین ممکن است که در اولیای حق نظرکنی ایشان در تو تصرف کنند بی گفتی و بحثی و قال و قیلی مقصود حاصل شود و ترا بمنزل رساند.
فیه ما فیه، ص 56

مولویاینماجرا را در مثنوی معنوی (دفتر چهارم، بخش ۱۹) به نظم کشیده است، تحت عنوان:
قصهٔ آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهٔ وی در بیانآنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول

وی در این فقره، حدیث مجعول "اصحابی کالنجوم" را مطرح کرده و عثمان را به ستاره ای تشبیه نموده که باسکوتش راه می نماید!!
آیت الله سیّد جواد مدرسی یزدی در حاشیه ی کتاب "نقدی برمثنوی" درباره ی این داستان و سایر فضیلت تراشی هایمولویبرای صحابه می گوید:
اگرواقعاً كسی شیعه و پیرو مذهب اهل بیت (علیهم السلام) باشد و در عین حال در موقعیت وشرایط تقیه قرار بگیرد، افعال و سخنـان وی متناسب با جو تقیه و در حد ضرورت شكل میگیرد ، ( و این برای كسانی كه از بیرون شاهد آن هستند و به خصوص آیندگان ملموس وروشن خواهد بود )، نه این كه چون كاسه داغ تر از آش معاویه را تا مقام اولیای الهی بالا ببرد و لباس كرامت بر او بپوشاند، یا سكوت و عجز عثمان از بیان خطبه ( درنمازجمعه ) را رندانه و با زیركی ، كرامت و فضیلت جا بزند .
براستی چه ضرورت ودلیلی وجود داشت كه تا این حد در ستایش افراد مذكور پیش برود و درباره اشخاصی چون معاویه و عثمان سخنانی بگوید و ابتكاری به خرج بدهد که شاید هیچ عالم سنی قبل از اوبه زبان نیاورده باشد؟
به قول یكی از بزرگان توجیه مذكور شبیه به داستان آن مرداست كه در كمال زیبایی می رقصید و انواع حركات را از خود بروز می داد. وقتی به اواعتراض كردند كه چرا چنین عملی را انجام دادی، در مقام عذرخواهی برآمد و گفت: مجبوربودم. به او گفتند: ای بدبخت اگر مجبور بودی پس چرا چنین خوش رقصیدی؟ كسی كه از هنر رقاصی تو خبر نداشت.

حامد;124763 نوشت:
سلام

کجایش قابل قبول نیست . مطالب مرا در این پست خوانده اید ؟

وقتی سخن از راهنما و مرشد است لیست بزرگان رو می فرمایید وقتی از کلام ایشان سند می خواهیم خودتان عقل کل می شوید و بی نیاز از آنها ، عجیب نیست ؟

کسی عمرو عاص را شاگرد علی ع نمی داند . شما خود را شاگرد چهار تن از بزرگان معرفی کردید و ذهن هرکسی به این مطلب منصرف می شود که نظر ایشان هم همین است در حالیکه بنده مطمئنم هیچیک از ایشان نظر شما را ندارند . ندارند .

کدام عاطفه این که سرمان برود از کسی به عنوان استاد سخن نمی گوییم ؟ این ادب است نه عاطفه . دلیلمان سرجایش آمده است .

مصلحت سنجی ابوطالب علیه السلام هرچند به معیار ما صحیح است اما در مقابل دعوت پیامبر ترک اولی است . ترک اولی همان قدر نامطلوب هست که اولین و آخرین آدم ع را بخاطرش مذمت کرده اند .

در اثبات معرفت ایشان به بیشتر از کلام بزرگان عارف شیعه نیاز نداریم . اگر قرار بر پذیرفتن کلام ظاهری شما و کلام عمیق اهل معرفت از شیعه باشد مطمئنا سخن شما جایی ندارد

اول اینکه نپذیرفتن اسلام به معنای کفر نیست اگر چنین باشد باید قائل به کفر مسیحیان و یهودیان و صائبیان هم باشید
ثانیا اعتقاد به عدم اسلام ابوطالب ع بدتر است یا عدم اعتقاد به عصمت پیامبر ص ؟

خوب جناب سفیر حالا بفرمایید ببینم دین ابوطالب علیه السلام قبل از اسلام چه بوده است ؟

نه آقایان با عرفان مشکل دارند و در این وانفسای عرفانهای کاذب می خواهند با چند تا سخن خشک ظاهری بی روح مردم را به دین بخوانند .
موفق باشید

[="royalblue"]
بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حامد

و علیک السلام و رحمة الله

مطالب شما را خوانده ام

شما در اینجا مولوی را عارف خوانده اید و بنده گفتم عرفان ایشان بدور از عرفان شیعی ست

چرا که ایشان پدر مولای متقیان را از ایمان تهی میخواند

[="darkred"]بنده از شما خواستم آن شعر را معنا کنید

اکنون هم میگویم معنا کنید
[/]

نقل قول:
و[="seagreen"]قتی سخن از راهنما و مرشد است لیست بزرگان رو می فرمایید وقتی از کلام ایشان سند می خواهیم خودتان عقل کل می شوید و بی نیاز از آنها ، عجیب نیست ؟[/]

اما پیرامون عقل کلی بنده

قرار نیست انچه من از بزرگان میشنوم جایی بیان نمایم

بنده علمی دارم و سعی در پرورشش مینمایم

قرار است بنشینم و نجوا با غیر را برای شما بگویم؟!!!

این عجیب است یا آن؟!!!
[="#2e8b57"]

نقل قول:
کدام عاطفه این که سرمان برود از کسی به عنوان استاد سخن نمی گوییم ؟ این ادب است نه عاطفه . دلیلمان سرجایش آمده است .

نقل قول:
کسی عمرو عاص را شاگرد علی ع نمی داند . شما خود را شاگرد چهار تن از بزرگان معرفی کردید و ذهن هرکسی به این مطلب منصرف می شود که نظر ایشان هم همین است در حالیکه بنده مطمئنم هیچیک از ایشان نظر شما را ندارند
[/]
[="#2e8b57"]و اما پیرامون نظر بزرگان
[/]
همه ما مختاریم با توجه به علممان بهره بریم از فضائل معنوی

شخصی چون سرور بزرگوارم حضرت علامه جوادی آملی همواره فرموده اند: هر کس وارد وادی معرفت

شود خوش آمده است اما معرفت را باید از بابش گرفت و آن علی بن ابی طالب است

گمانم همین یک جمله کفایت بحث است

[="#2e8b57"]و اما دلیل و عاطفه[/]

آن که گفتید از دلیل خالی بود تا زمانی که معنای شعر را بگویید و عاطفه با ادب تفاوتی بسیار دارد

ابابصیر رحمة الله علیه شاگردی معصومان نموده است

میرود و میگوید من شاگرد ایشان بوده ام

چه دخلی دارد که کسی را استاد بخوانی یا نخوانی؟!!!!

مگر روز جزا من باید جواب اعمال ایشان را بدهم یا ایشان جواب اعمال مرا>؟!!!

گو اینکه شما میان شخصیت اشخاص تفاوتی قائل نیستید و میخواهید حتما یکی را با دیگری بپوشانید.

امیدوارم پیرامون مولوی چنین نکرده باشید

اما اینکه کسی عمرو عاص را به شاگردی مولا قبول ندارد
[="#2e8b57"]
کسی کیست که قبول داشته باشد یا نداشته باشد؟!!![/]

اصلا به چه اجازه ای میخواهد واضحات را بپذیرد یا رد کند؟!!!!
[="red"]
کسی که عمرو عاص را شاگرد نمیداند تاریخ بخواند تا ایشان را بشناسد

و هم اینکه دلیل انحرافش را بداند
[/]
بنا نیست هر چه به مزاجمان خوش آید خوش بیاید و هر چه دلمان را زد کنار بنهیم

نقل قول:
م[="seagreen"]صلحت سنجی ابوطالب علیه السلام هرچند به معیار ما صحیح است اما در مقابل دعوت پیامبر ترک اولی است . ترک اولی همان قدر نامطلوب هست که اولین و آخرین آدم ع را بخاطرش مذمت کرده اند [/].

و اما پیرامون ابوطالب علیه السلام
[="red"]
بنده به جرات میگویم اگر چنین عقیده ای دارید استغفار کنید و توبه نمایید

ترک اولی برای بزرگی چون او که پیامبر در دامنش پرورش یافته بود امریست زشت که یقینا باید برای این

سخن در برابر مولا به پاسخ بایستید
[/][="lime"]
در روایات ما بصراحت اشاره شده است که ابوطالب با دینی پاک زیست و با دینی ناب به دیار باقی رفت.[/]

و انچه جز این در روایات است را میتوان بسادگی با بررسی رجالی مورد آزمون قرار داد

یقینا نتایج جالبی خواهید یافت

[="seagreen"]و اما پیرامون مشکل ما با عرفان[/]

گو اینکه آنقدر در این بحر مجهول شنا کرده اید که کلا فراموش کرده اید عرفان به چه میگویند

عرف اسلامی و علم اسلامی هر دو با هم قرینند

و یک در بیشتر ندارد

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:انا مدینة العلم و علی بابها

و قال علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما عن ابیه عن جعفر بن محمد عن محمد بن علی عن علی بن

الحسین عن حسین بن علی عن علی بن ابی طالب عن رسول لله صلی الله علیه و آله و سلم عن رب

العالمین و اله العامین :

کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و ولایتنا من شروطها
[="darkorange"]
حال وجدان دهید علی علیه السلام را به عرفان و ارشاد برگزینم یا مولوی؟!!!

وقتی علی علیه السلام چیزی میگوید و مولوی چیز دگر!!!

مگر میشود متدین کلامی جز کلام صاحب دین بگوید؟!!!!
[/]
مع السلام و رحمة الله و برکاته[/]

صدیق;124902 نوشت:
با سلام و ادب:Gol:

ضمن تشکر از همه دوستان که در مباحث بطور جدی مشارکت نمودند و بحث و گفتمان خوبی را رقم زدند، بنظر می رسد این اواخر پست های دوستان به تکرار مکررات و نوعی گفتمان غیر علمی کشیده شده که لازم است نکاتی چند را در این خصوص تقدیم کنم:

اولاً؛ نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا بسیاری از ابعاد زندگي ايشان ناشناخته مي باشد.

ثانیاً؛ با توجه به شرايط زمان، از سوی ایشان و در ادبیات اشعارشان، به گونه اي رفتار شده که گويا هم سني هستند و هم شيعه از اینرو:

1. برخي با دلايل و شواهد اثبات نموده اند که مولوي سني بود، به دليل اينکه وي در اشعار متعددي از خلفا يعني ابوبکر و عمر و عثمان و حتي معاويه ستايش کرد. افزون بر اینکه اساتيد و پدر وي سني بودند. چنانکه در همین تایپیک نیز گروهی بر این باور بوده و از این زاویه به مولوی و عقاید وی می نگریستند.

2. در اين ميان عده اي وي را شيعه دانسته اند. آنان نيز با دلايل و شواهدي بيان نموده اند که وي گرايش شيعي داشته زيرا به مدح اهل بيت به ويژه امام علي (ع)پرداخته، به رهبري حضرت تصريح کرده، به دوازده امام شيعيان اشاره نموده و آنان را ستايش نموده است. اگر در برخي از اشعارش خلفا را ستايش کرده، بر اساس تقيه بوده و شرايط زمانه اقتضا مي کرده که وي چنين رويکردي داشته باشد.

ثالثاً؛ حساسيت هايي که امروزه در باره شيعه و سني بودن افراد مطرح مي باشد، در آن عصر مطرح نبوده، اين طيف شخصيت ها به گونه اي رفتار مي نمودند که شيعه و سني بودن آنان مشخص نباشد.

با این تفصیل، نمي توان از مولوي به عنوان انسانی گمراه و مستحق لعن و نفرین ياد نمود. (چنانکه در این تایپیک نیز مطالبی در همین باب ذکر گردید) بلکه وي انسانی عارف بوده و نسبت به اهل بيت (ع) عشق مي ورزيده است گر چه مشی و منش و عقیده و اندیشه وی عاری از اشکال نبوده است.

از اینرو در صورتیکه در برخي از منابع و یا از سوی برخی افراد، وي به عنوان انسان گمراه ياد شده و یا در برخی خطابها مورد لعن و نفرین و توهین قرار گرفته، مورد اعتنا و تأیید نیستند.

موفق باشید ...:Gol:

ياعلي حيدر مددي

برادر عزيز سلام عليكم:Gol:

دراينكه مولوي هرگز شيعه نبوده اصلا شك نكنيد
حقير دراين تاپيك تحقيقات يكي از اساتيد عزيز خود را قرار مي دهم دوستان مي توانند استفاده كنند
http://www.askdin.com/showthread.php?t=12813

واينكه چرا مورد لعن شيعه واهل حق قرار ميگيرد به اين دليل است كه ما درصراط اهل بيت هستيم
چقدر حديث موثق داريم خداوند باري تعالي فرمود اگر ملك مقرب ذره اي محبت اولي ودومي در دلش باشد با صورت او را به آتش خواهم انداخت حامد عزيز آيا قبول كردي كه مولوي سينه چاك عمري بوده يا نه ؟
اگر قبول كرده باشي با همان عقايد آيت الله خميني رحمت الله جواز لعنش را نشانتان مي دهيم

سفیر;124822 نوشت:
این اختلاف در برداشت مسلما در یک سری اصول اساسی قابل پذیرش نیست. آیا مثلا در پذیرفتن ولایت ائمه معصوم هم باید مهر تایید بر همه بزنیم و بگوییم وهابی و سنی و زیدی و...همه معذورند و همه ماجورند و شیعه حق ندارد بگوید با ادله قطعی ولایت امیر مومنان و اهل بیت حق است و مابقی مذاهب باطل؟؟؟!!! عرفان علوی این است؟؟؟!!!

اولا منبع حدیث را ذکر کنید لطفا. ثانیا خود پیامبر بارها و بارها دشمنان علی را اهل دوزخ و شیعیان علی را اهل بهشت نامید پس پیامبر سخن خود را نقض کرده است؟؟؟!!! پس باید بگوییم اگر چنین حدیثی صحیح باشدمنظور آن است که بی دلیل و از روی هوی و هوس و کینه ها یا محبتهای شخصی کسی را جهنمی یا بهشتی ننامید! نه اینکه حتی با استناد به قرآن یا حدیث پیامبر و اهل بیت نتوان کسی را جهنمی دانست!!! آیا می توان همچون غزالی ملعون بگوییم یزید را نیز لعن نکنید؟؟!!!

حدیث امیر مومنان هم ربطی به بحث ما ندارد و مربوط به تقیه است و شرایط و سخنان مولوی هرگز با شرایط تقیه نمی سازد!

سلام بر شما.

مثل اینکه بنده مطالب را انطور که شایسته و بایسته است نتوانستم به عرض عزیزان برساندم ،اینکه هیچ کس نمی تواند مستقیما به خدا و راه های او دعوت کند بلکه هر که هر چه دعوت می کند فقط به خودش دعوت می کند یک مسئله است واینکه کسی بنشیند و با دلایل متقن عقلانی و روایت قطعی یعنی قران اصل امامت و ولایت را اثبات نماید و کسی با وجود اگاهی تام انرا قبول نکند ان هم یک مسئله دیگری است ...حتی کسانی که با تمام تلاش خود به حقانیت اهل تسسنن رسیده باشند باز سنی مستضعف هستند

البته توجه کنید که عقل انسان فطری است چون بین اشخاص و خلقت انها مشترک است..

خداوند مى فرمايد:
[="red"]الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان ، لايستطيعون حيله و لايهتدون سبيلا[/]

اما در مورد قضاوت در مورد اشخاص :

قرآن کریم می فرماید:[="red"]«قل ما کنت بدعا من الرسل و ما أدری ما یفعل بی ولابکم؛[/]

بگو من پیامبر نوظهوری نیستم و نمی دانم با من و شما چه رفتاری خواهد شد» (احقاف، آیه 9)

عثمان بن مظعون را هم که می دانید کیست و چه جلالی دارد ؛پیامبر اکرم در مورد به به و چه چه ان زن در مورد شخص مذکور فرمود :

[="red"]«انی رسول الله و ما ادری ما یفعل بی؛[/] من فرستاده خدایم و نمی دانم با من چگونه رفتار خواهد شد».

بر طبق نص قران «فالله یحکم بینکم یوم القیامه»...

بنده نوعی با این ظرفیت بی بضاعت خود نمی توانم حتی بگویم فلان عالم بزرگ شیعه بهشتی است ؛فقط خداوند است که واقف به ضمیر دلهاست ما فقط بر حسب اعمال ظاهری شخص می توانیم بگوییم ادم خوبی بود ولی اینکه جهنمی و بهشتی باشد این دیگر کار من و شما نیست ،فقط خدا می داند وبس...

اگر حکم راندن در موردافراد به این اسانی باشد ؛پس باید العیاذ بالله خورده گرفت که اصلا چرا خداوند چینی و انگولایی وووووو غیره را خلق می کند ..چرا..فقط شیعه خلق کن ان هم در محدوده جغرافیایی ایران وحداقل در خانواده ای که شیعه باشند ،تا پس فردا یک سنی در قیامت نیاید وبگوید شیعیان شناسنامه ای را مجانی در راه هدایت قرار دادی و مرا در راه دیگری که حتی رسیدن به تحقیق نیز میسر نباشد....ایا خداوند خلق می کند که همه را ببرد به جهنم و فقط من شیعه شناسنامه ای را ببرد در بهشت ،ما به کنه خلقت نخواهیم رسید ،فقط خودش می داند و خودش....

اما در مورد حدیثی که از پیامبر ذکر نمودم ،اصل حدیث این است:

[="red"]وای بر كسانی از امت من كه به جای خدا حكم می كنند،همانها كه می گویند فلانی در بهشت است یا دیگری در دوزخ.....(کنزالعمال)..[/]

خداوند می فرماید:

همانا کسانی که گفتند الله پروردگار ما است، سپس استقامت ورزیدند، پس هیچ ترس و حزنی ندارند، ایشان اصحاب بهشت اند و در آن جاودان می مانند تا پاداش عملشان باشد ...

یاحق

موضوع قفل شده است